دفترهای زندان تقی شهرام 1

51
شھرام تقیدان زن دفترھای١ نويسنده: ، دوشنبه شھرام تقى٢۵ بھمن١٣٨٩ ؛١۴ فوريه٢٠١١ شھرام تقی محمددان زن دفترھایمی اس جمھوری ھایدان زن درت تأم و ھادداشت يا اول دفتر: کند می منتشر بارخستين ن برای پيکار و انديشه: پاييز در٢٠١٠ و زد تلفن گرامی دوستی گفت: مربوطسناد ا از ای مجموعه برايت آمده، ايران از پيش چندی که مسافری است آورده شھرام تقی به. گفت شناسی؟ می را او پرسيدم: بله. ھستم دوست او با. که گرمیقات م در و گذاشتيم قرار اف د پ ھاى فايل از اى مجموعه حاوی که دی سی يک داشتيم،) صفح يک و بيست و ھشتصد در ه( دريافتيشان ا از بود کردم. بودمانت ا اين حامل که دوستی از نيز و بودند فرستاده راسناد ا اين که کسانی يا کس از فراوان تشکر با. اين من سال ھمان از ھرچند نداشتم راسناد ا١٣۵٨ است داشته وجود دست اين از ھايی نوشته که دانستم می. اين که است گفتنی اف د پ ھاى فايل کسان دست در آن از ھايی بخش يا ديگری ھای نسخه و نبوده فرد به منحصر ای نسخه شده دريافت ھست ھم ديگری. است قسمت چھار دارای ھا فايل اين: ١ حاکميت دست از او جان نجات برای شھرام گرامینوادهء خا ھای فعاليت ـ ا قتل به کمر توزانه کينه پيش، ھا مدت از کهمی اس جمھوری بودند بسته و. ٢ ھادی دکتر آقای او وکيل ھای فعاليت ـ مربوطه قضائی ووقی حقسناد ا و زادهسماعيل ا. ٣ جمھوری ھایدان زن در شھرام تقی محمد خطیدداشت يا دفترھای ـ فاصلهء درمی اس١۴ تا تير٢۶ مرداد١٣۵٨ . ۴ - يا رسمی نشريات و ھا روزنامه در شھرام تقی محاکمهءنعکاس ا ممن زمان آن وعهء. سخت بسيار شرايط در روزانه که بود اوت تأم و ھادداشت يا داشت قرار اھميت اول درجهء در ما برای آنچهينھا ا از ای درجه در آن از وی کهنيتی عق و تبحر و ھشياری نھايت و کمونيستی وبی انق جسارت و شور با انفرادیدان زن نوشته بود، برخوردار ممتاز،) ا و است غيره وب انقدستان دا به نامه از غير البته ين( با و غيرعادی بسيار نحوی به و به کردند می درک را او عمل و فکر تاريخی اھميت ولی بودند مخالف وی ھای انديشه برخی با بسا چه که کسانیمک کپا سرا ای زمانه بر گواه و نفيس اثری چونون، کن تا شده، منتقلدان زن از بيرون و گرديده حفظ نشدنی، فراموش و ستم است مانده برجا ايران کمونيستی وبی انق جنبش برای تاريخی سندیوان عن بهنجام سرا. شد می خوانده دشواری به مواردی درت تأم و ھادداشت يا اين صفحات. است مفقودان ھمچن ھم صفحاتی اين، بروه ع. ھ بر نويسنده كه كردشان ن خاطر بايستى آورده مى چنگ به كه كاغذى گونه ھر از واقع در و نوشته مى كاغذ روى دو ر است كرده مىستفاده ا. شود مى صفحه دو دادن دست از موجب برگه يك رفتن دست ازينجا، ا در. برخى ديگر سوى از ن دست محتواىيق دق تطبيق و بررسى با ما و اند شده خارج خود جاى از جابجايى،يل دل به صفحات در را آنھا ھا، وشته ايم داده قرار خودشان جاى. کردهستاری ويرا و تايپ وزخوانی با را ھا دستخط پيکار سازمان آرشيونتشار ا و تنظيم جمع از بيش با کتابی در را آن پيکار و انديشهراتنتشا ا و٢٠٠ کرد خواھد منتشر آينده در صفحه. صورت بهنتشار ا از قبل ا از ھايی بخش کتاب، کرد خواھيم منتشر سايت روی ھا، نوشته تاريخ ترتيب به پياپی، دفترھای در را، نوشته ين. ستستاری ويرا از گذاری، نقطه و الخط رسم درغييرات ت برخی نيز و آمده کروشه در آنچه که کنيم می آوری ياد.

Upload: jonbeshenghelabi

Post on 28-Jul-2015

263 views

Category:

Documents


2 download

TRANSCRIPT

Page 1: دفترهای زندان تقی شهرام 1

١دفترھای زندان تقی شھرام

٢٠١١فوريه ١۴؛ ١٣٨٩بھمن ٢۵تقى شھرام دوشنبه ، : نويسنده

محمد تقی شھرام دفترھای زندان

يادداشت ھا و تأمالت در زندان ھای جمھوری اسالمی :دفتر اول

:انديشه و پيکار برای نخستين بار منتشر می کندمسافری که چندی پيش از ايران آمده، برايت مجموعه ای از اسناد مربوط : گفتدوستی گرامی تلفن زد و ٢٠١٠در پاييز

قرار گذاشتيم و در مالقات گرمی که . با او دوست ھستم. بله: پرسيدم او را می شناسی؟ گفت. به تقی شھرام آورده استبود از ايشان دريافت ) هدر ھشتصد و بيست و يک صفح(داشتيم، يک سی دی که حاوی مجموعه اى از فايل ھاى پ د اف

من اين . با تشکر فراوان از کس يا کسانی که اين اسناد را فرستاده بودند و نيز از دوستی که حامل اين امانت بود. کردمگفتنی است که اين . می دانستم که نوشته ھايی از اين دست وجود داشته است ١٣۵٨اسناد را نداشتم ھرچند از ھمان سال

دريافت شده نسخه ای منحصر به فرد نبوده و نسخه ھای ديگری يا بخش ھايی از آن در دست کسان فايل ھاى پ د اف .ديگری ھم ھست

ـ فعاليت ھای خانوادهء گرامی شھرام برای نجات جان او از دست حاکميت ١: اين فايل ھا دارای چھار قسمت استـ فعاليت ھای وکيل او آقای دکتر ھادی ٢. و بسته بودندجمھوری اسالمی که از مدت ھا پيش، کينه توزانه کمر به قتل ا

ـ دفترھای يادداشت خطی محمد تقی شھرام در زندان ھای جمھوری ٣. اسماعيل زاده و اسناد حقوقی و قضائی مربوطهانعکاس محاکمهء تقی شھرام در روزنامه ھا و نشريات رسمی يا -۴. ١٣۵٨مرداد ٢۶تير تا ١۴اسالمی در فاصلهء

.وعهء آن زمانممناز اينھا آنچه برای ما در درجهء اول اھميت قرار داشت يادداشت ھا و تأمالت او بود که روزانه در شرايط بسيار سخت

زندان انفرادی با شور و جسارت انقالبی و کمونيستی و نھايت ھشياری و تبحر و عقالنيتی که وی از آن در درجه ای و به نحوی بسيار غيرعادی و با ) ين البته غير از نامه به دادستان انقالب و غيره استو ا(ممتاز، برخوردار بود، نوشته

کمک کسانی که چه بسا با برخی انديشه ھای وی مخالف بودند ولی اھميت تاريخی فکر و عمل او را درک می کردند به ستم و فراموش نشدنی، حفظ گرديده و بيرون از زندان منتقل شده، تا کنون، چون اثری نفيس و گواه بر زمانه ای سراپا

.سرانجام به عنوان سندی تاريخی برای جنبش انقالبی و کمونيستی ايران برجا مانده است. عالوه بر اين، صفحاتی ھم ھمچنان مفقود است. صفحات اين يادداشت ھا و تأمالت در مواردی به دشواری خوانده می شد

ر دو روى كاغذ مى نوشته و در واقع از ھر گونه كاغذى كه به چنگ مى آورده بايستى خاطر نشان كرد كه نويسنده بر ھاز سوى ديگر برخى . در اينجا، از دست رفتن يك برگه موجب از دست دادن دو صفحه مى شود. استفاده مى كرده است

وشته ھا، آنھا را در صفحات به دليل جابجايى، از جاى خود خارج شده اند و ما با بررسى و تطبيق دقيق محتواى دست نجمع تنظيم و انتشار آرشيو سازمان پيکار دستخط ھا را بازخوانی و تايپ و ويراستاری کرده . جاى خودشان قرار داده ايم

قبل از انتشار به صورت . صفحه در آينده منتشر خواھد کرد ٢٠٠و انتشارات انديشه و پيکار آن را در کتابی با بيش از .ين نوشته را، در دفترھای پياپی، به ترتيب تاريخ نوشته ھا، روی سايت منتشر خواھيم کردکتاب، بخش ھايی از ا

. ياد آوری می کنيم که آنچه در کروشه آمده و نيز برخی تغييرات در رسم الخط و نقطه گذاری، از ويراستاری ست

Page 2: دفترهای زندان تقی شهرام 1

ه، آيا اثری نوشتاری از خود باقی گذاشته ھمچنين از اينکه طی يک سال بعد از پايان اين يادداشت ھا که وی در زندان بود .يا نه و در صورت وجود نوشته ای ديگر، در کجا می تواند باشد، ھيچ نمی دانيم

که ھمچون بسياری از شخصيت ھای تاريخی حامل جنبه ھای متضاد بود و صرف (با گرامی داشت ياد آن رفيق فرزانه و با سپاسگزاری از ھمهء ) ر نقد مسؤوالنه و خاص خود را می طلبدعملکرد ھای او در زمينه ھای ديگ نظر از اينکه

رفقا و دوستان دور و نزديک که ھريک به طريقی اين سند را زنده نگه داشته اند و به تاريخ پررنج و در عين حال .افتخارآميز بشريت حق طلب و رزمنده در ايران و جھان سپرده اند

سازمان پيكار در راه آزادى طبقهء كارگر از طرف جمع تنظيم و انتشار آرشيو

١٣٨٩تراب حق شناس ــ بھمن ماه

دفترھای زندان محمد تقی شھرام

يادداشت ھا و تأمالت در زندان ھای جمھوری اسالمی : دفتر اول

١٣۵٨تير ١۴پنج شنبه سعى مى كنم برخى چيزھايی را كه در باالخره امروز عصر بعد از چند روز اصرار كاغذ و قلم دادند و از ھمين امروز

ھر چند چيز مھمى كه قابل بيان باشد در اين جا اتفاق نمى افتد و . روز مى گذرد يا از فكرم مى گذرد بر روى كاغذ بياورم .بنابر اين بيشتر مجبورم افكارم را روى كاغذ بياورم

حدود يک و ھشتاد در دو و ھشتاد كه براى سلولى در. من در يكى از سلول ھاى انفرادى زندان قصر زندانى ھستمبدنه سلول مطابق معمول سيمانى است و در ارتفاع يک و ھشتاد مترى . خوابيدن دو نفر در طول سلول جا وجود دارد

ھواى اندكى از الى قسمتى از پنجره . زمين پنجره اى وجود دارد كه نيمى از آن بوسيله پتوى سياه رنگى پوشانده شده استف كه شيشه اش شكسته و يا در واقع عمدا شكسته شده وارد مى شود و نور ھم در ھمين حدود، البته چراغ پرنورى آن طر

Page 3: دفترهای زندان تقی شهرام 1

كه مخصوصا شب ھا موقع خواب بسيار آزار دھنده است ھميشه روشن است و فضاى سلول را روشن نگه مى دارد، و .گذارند اين رسم زندان ھاى انفرادى است كه براى ايمنى چراغ را روشن مى

اليه شبكه فلزى و سيمى تشكيل شده و قفل محكمى قسمت اين طرف را نيز به چارچوب فلزى مھار كرده ۴پنجره از درست در مقابل پنجره و چسبيده به ديوار مقابل، در آھنى سلول وجود . سلول ھيچ روزن ديگرى به بيرون ندارد. استه كه ھميشه به جز مواقعى كه نگھبان كارى داشته باشد و يا من او را صدا البته دريچه كوچكى درباالى در تعبيه شد. دارد

دستشويی كه در انتھاى راھرويی كه سلول ھا در آن ] محل[در روز معموال سه چھار بار براى توالت به . كنم بسته است. نى اين بند مجردى ھستمجالب است كه ھمه سلول ھاى ديگر خالى است و من تنھا زندا. وجود دارند واقع است، مى روم

چون تنھا براى يك . نمى دانم كسى كه اين نوشته را مى خواند تا به حال به تنھايی در سلول انفرادى زندانى بوده است يا نهچنين كسى قابل درك است كه زمان اينجا چگونه مى گذرد و بر مغز زندانى اى كه مخصوصا اين چنين كمر به قتلش بسته

. ى ھجوم مى آوردباشند چه افكارچگونه خاطرات دانه دانه زنده مى شوند و چگونه آرزو ھا و تخيالت درھم مى آميزند و زندانى دست بسته اميد را به

بارى، از لحظه اى كه با حالتى نزار با دستى . مى كشاند] يی؟[سرزمين ھاى ناشناخته اى از تفكر و تخيل و حتى ماليخوليا ه از جلو تا نوك بينى و از عقب تقريبا تا تمام پشت سر به صورت عمامه اى كه آن را در وسط از پشت بسته و چشمانى ك

٧/ ۵تيرماه تا اآلن كه ساعت ١١شب، ١٢يعنى ساعت حدود . سر محكم پيچيده باشند بسته شده بود در سلول افكنده شدمبه نوبت و گاه دو نفرى مى نگھبان ھستند كهتنھا سه . تير است، ھيچكس سراغى از من نگرفته است ١۴شب پنج شنبه

. دو نفر آنھا تحقيقا زندانى بوده اند و كال از مذھبى ھاى سفت و سختى ھستند كه مواضع ضد مجاھدينى دارند. بينمشاناز اوضاع . ھمه آنھا بخوبى من را مى شناسند و گويا سال ھاى سال، دورادور راجع به من حرف زده و تحقيق كرده اند

باشد؛ كسى كه قبال " على خدايی صفت"شايد يكى از آنھا . اخلى سازمان ھا و ھمين طور برخى اطالعات و اخبار باخبرنددبا تشكيالت ما كار مى كرد ولى بعدا با سخت شدن شرايط عقب كشيد و گفت بيشتر مى خواھد كار حاشيه ١٣۵٢در سال

به ھر حال او بعدھا به يكى از بزرگترين بلندگوھاى . گرفته بود اى بكند و بعدش ھم گويا با شريف واقفى تماس ھايیبطور كلى رفتار ھمه آنھا خوب و محترمانه است . تبليغاتى عليه سازمان ما و عليه تحوالت ايدئولوژيكى آن تبديل شده بود

دادرسى ارتش بود و بعد مرا چشم بسته به يك محل كه فكر مى كنم ٨و برخالف كسانى كه روز اول از كميته يا كالنترى از مدتى حدود يكى دو ساعت آزار و توھين البته در حالى كه چشم ھا و دست ھايم بسختى و به نحور دردناكى بسته شده

من قيافه دو نفرشان را يعنى ھمان دو نفرى كه قبل از بستن . بود، به اينجا آوردند، من ديگر بدى اى از اين ھا نديده امولى چند نفرى كه بعدھا به آنھا پيوستند و شروع به مسخره بازى ھاى نوع ساواك . دم، يادم مانده استچشم ھايم ديده بو

وقتى كه به يكى از آنھا كه قدى بلند و ھيكلى الغر و قلمى داشت و با فرزى و چاالكى، كپيه . كردند، ديگر نتوانستم ببينمگفتم اين كه ھمان كارھاى ساواكه، چيزى به ھمين مضمون، خيلى كارھاى ساواكى ھا را در اين قبيل مواقع انجام مى داد

بدتره اين ساواك زشت و با لحنى تحقير آميز در حالى كه چشم ھايم را محكم تر مى بست، با فرياد گفت از ساواك ھم !! خمينيه

ذشته اما من به شدت از وضع غذا مى شود گفت بسيار خوب است، ھم نسبت به يك زندان معمولى و ھم طبيعتا نسبت به گاين كار را براى دو ھدف انجام مى . آنقدر كه شايد از يك دھم غذاى معموليم ھم كمتر مى خورم. خوردن پرھيز مى كنم

يكى بخاطر حالت سكون و بى تحركى موجود در داخل سلول و اين كه اساسا اشتھايی ھم به غذا ندارم، دوم اين كه به . دھمو كم خوردن خودش بھترين زمينه براى آمادگى يك . براى يك اعتصاب غذاى احتمالى آماده نگھدارم ھر حال خودم را بايد

شايد . دو روز است كه صبح ھا يعنى دم دم ھاى صبح مى بينم كليه ھايم درد مى كند. اعتصاب غذاى سفت و سخت استنه . لحاظ راحتى پيراھنم را معموال نمى پوشم داخل سلول گرم است و من ھم به لحاظ گرما، ھم به. از حالت گرماچا باشد

روزھا و نه موقع خواب، اآلن ھم كه اين سطور را مى نويسم در حقيقت قسمت ھاى پھلوھايم آرام ذق ذق مى كند، شايد ھم .علت عصبى داشته باشد

ى پرم و غير از شب اول البته در طول شب بارھا و بارھا از خواب م. صبح ھا معموال خيلى زود از خواب بيدار مى شومكه اصال و ابدا خواب به چشم ھايم نرفت، فكر مى كنم به دليل تشنج عصبى و ھم به دليل پايبند سنگينى كه به پاھايم بسته

برنامه كار تا كنون اين طور بوده است كه از موقعى كه چشم ھا را . ساعتى خوابيده ام ۵در شب ديگر تقريبا حدود -بودندبدين . كه براى توالت و شستن دست بيرون بروم، تقريبا دوساعتى وقت ھست ٨تا حدود ساعت ھفت و نيم تا باز مى كنم

ترتيب، رشته بى پايان افكار را رھا مى كنم، اين رشته آنقدر طوالنى است و چنان مشغولم مى كند كه گاه فراموش مى كنم باز اطاق ھا و پشت ميزھايشان با خيال راحت نشسته اند و كه در سلول انفرادى اسير ھستم و كسانى آن پشت، در فضاى

بعد در مى زنم در ھمين موقع معموال اين . نقشه مى كشند كه چگونه صيدى را كه به چنگ آورده اند به قربانگاه بكشاننددر بزنم كه دوست نگھبانم تازه از خواب بيدار شده و من سعى مى كنم ھمزمان يا موقعى كه صداى پاى او را مى شنوم

دقيقه ۵-۴به دستشويی مى روم آبى به سر و صورتم مى زنم و بعد از مدتى كه تقريبا . بى جھت بخاطر من از خواب نپرد

Page 4: دفترهای زندان تقی شهرام 1

مترى را طى ٨-٧اى طول مى كشد ولى براى من به اندازه يك پياده روى صبحگاھى ارزش دارد، دوباره طول راھرو وقع حدود ساعت ھشت و نيم، معموال صبحانه را مى آورند كه شامل نان، كره، در اين م. مى كنم و به سلول بر مى گردم

مربا و چاى است، سھمى كه من برمى دارم البته تنھا ھمان چاى است و كره و مربا را حتما و نان را كه گاھى به اندازه ار و تخيالت گوناگون در مغزم رژه مى و بعد دوباره لشكر بى پايان افك. نيمى از كف دست از آن را كنده ام بر مى گردانم

يكى دوساعتى از اين رژه البته در حالى صورت مى گيرد كه در طول سلول راه مى روم؛ كارى كه معموال در . روند .موقع فكر كردن به آن عادت دارم

ساعتى ۴٨كه در مدت ھمين البته يادم رفت اين را بگويم كه تنھا و ھمين ديروز عصر بود كه پايبندم را برداشتند؛ پايبندى كه به آن بسته شده بودم، قسمتى از قوزك پا و پشت كونه، پاھايم را زخم كرد و قسمت ھاى باالى پايم را حسابى گرفته و

شايد علتش اين بود كه من عليرغم وجود پايبند با اينكه . ھر چند كه راه رفتن با آن واقعا مشقت آور بود. خسته نموده بودآن بسيار مشكل، و در عين حال به خاطر برخورد زنجير ھا پرسرو صدا ھم بود، از راه رفتن منصرف نمى حركت با

فكر مى كنم در اثر توصيه يكى ديگر از كسانى بود كه در . بارى ھمين ديروز يكى از نگھبانان آمد و آن را باز كرد. شدماولى داشت پايبند را باز مى ] نگھبان[وقتى . حرف زده بوديم دو سه بار ھم آمده بود و چند دقيقه اى. اينجا كار مى كند

كرد، دومى، يعنى ھمان كه مى گويم بيشتر گرم مى گيرد و پسر واقعا سالم و مؤمن و مبارزى به نظر مى رسد، ھم !ده بودمثل اين كه ديگه زياد طاغوتى ش: ايستاده بود و داشت تماشا مى كرد در اين ضمن با لھجه قشنگ شيرازى گفت

نمى دانم به طبقه . بارى، صبح تا ظھر به ھمين ترتيب و عمدتا در سكوت محض مى گذرد، نگھبان داخل معموال نيستباال يا در يكى از ساختمان ھاى مجاور مى رود و چون عموما نيست و وقتى در مى زنم، خيلى از اوقات ھست كه نمى

.او خبر مى دھد كه از تو در مى زنند نگھبان بيرون به -يكى دوبار -شنود و يا گاھىالبته فقط براى شستن دست و صورت . حدود ساعت يك ناھار را مى آورند و قبل از آن معموال سرى به دستشويی مى زنم

از نظر توالت خيلى كم احتياج پيدا مى كنم، چون آنقدر عرق مى ! (در فضاى بازتر راھرو و اطاق روشويی! و تجديد قوافكر مى . البته عليرغم اين كه در طول روز دو سه باديه آب مى خورم. ريبا جز روزى يكى دوبار احتياج نيستكنم كه تق

نمى دانم . كيلو كم كرده باشم ۵-۴كنم به دليل تعرق زياد و ھمين طور بى اشتھايی كه در حين سه روز و سه شب حداقل .)خيلى الغر تر شده امولى به ھر حال احساس مى كنم كه . شايد ھم تصور مى كنم

بعداز ظھرى شديدا خسته و كسل كننده، گرم و مرطوب بدون آنكه كمترين نشانه اى از . سپس بعدازظھر فرا مى رسداز ساعت حدود دوازده و نيم تا . تقريبا بيشترين وقت زمان را از اين موقع به بعد حس مى كنم. خواب در چشمانم پديد آيدساعت در اين ۶-۵حال در اين مدت . باالخره ساعت ھاى پنج و نيم تا شش و نيم كمرش مى شكنديك بعدازظھر به بعد كه

سكوت محض، كه فقط گاھگاھى صداھاى خفه و عمال نامفھومى از دوردست از پنجره بدرون مى آيد، چه بر آدم مى دسته جمعى مى شود، كامال شنيده مى راستى اين صداھاى خفه، گاھى به دليل اين كه تبديل به يك صلوات . گذرد، بماند

نمى دانم اين ھا چه كسانى . ھمين طور صداى بلندى كه جماعت را دعوت به صلوات دادن مى كند، كامال رسا است. شودآيا از نگھبانان و كاركنان زندان ھستند يا زندانى ھا؟ ولى به ھر حال تقريبا ھر روز چند مرتبه صداى دسته جمعى . ھستند

!ز پنجره به درون سلول نفوذ مى كندصلوات ادر اين موقع ظرف ناھار را ھمراه . در اين موقع، يعنى حدود ساعت شش، من براى بار سوم در مى زنم كه بيرون بروم

و سبب مى شود زمان بيشترى مثال ده دقيقه در بيرون . مى برم كه بشويم و ھمين خودش نوعى تفنن و وقت گذرانى است .عد آھسته آھسته، غروب غم انگيز سر مى رسد ھمراه با تنھايی و سكوت و باز ھم تنھايی و سكوتو ب. سلول باشم

از زمانى كه ھوا تاريك مى شود و البته اين را بايد گفت كه روشنى يا تاريكى ھواى بيرون چندان در داخل سلول مشھود و كه زمان بھتر و با آرامش بيشترى مى گذرد ملموس نيست ولى بطورغريزى و انعكاسى از روى ساعت احساس مى شود

شايد به اين دليل كه ذھن به اندازه كافى خسته شده است و يا اين كه آدمى از روى عادت برايش طبيعى است كه شبھا در .اتاق بسر ببرد و كمتر به ھوا و فضاى بيرون توجه داشته باشد

ه است و چند دقيقه اى است كه صداى نامفھوم گوينده راديو را اآلن كه اين سطور را مى نويسم ساعت حدود يك ربع به دچند لحظه پيش ھم نگھبان آمد از دريچه سلول پرسيد كه كمى مى خواھم بيرون بروم؟ . كه دارد اخبار مى گويد مى شنوم

گفتم . ى كردبعدش از او سؤال كردم باالخره روزنامه نمى دھند؟ سرخ شد و اظھار بى اطالع. گفتم حدود يك ساعت بعدبار سوم ھم پرسيدم راستى از ساندنيست ھا . بيرون اخبار چه خبر؟ سرخ تر شد و باز ھم حركتى به نشانه عدم اطالع كرد

اين سؤال را به اين دليل كردم چون چند .] آن روزھا مصادف بوده با پيروزى انقالبيون ساندنيست در نيكاراگوئه[چه خبر؟ اين بار ھم . مى كنم شبيه به ساندنيست ھا بود از ميان آن صداى نامفھوم گوينده فھميده بودملحظه قبلش يك كلمه كه فكر

.خجالت زده تر گفت نمى دانم و بعدش ھم دريچه را بست و رفتاين سه روزى كه اينجا ھستم، به كلى از اخبار بيرون بى اطالعم و درست مثل اين مى ماند كه يك سال از اوضاع دور

ديروز ھمان جوان اھل شيراز اين خبر را داد كه روزنامه ھا جريان دستگيرى من را نوشته اند و اين كه اشاره به . بوده ام

Page 5: دفترهای زندان تقی شهرام 1

منظور، فرار محمد تقى شھرام و حسين عزتى كمره يى ست از زندان سارى در ارديبھشت [جريان فرار سارى شده است باختر . رك. ه به سازمان مجاھدين خلق ايران پيوستبا ھمكارى ھمه جانبهء ستوان امير حسين احمديان، ك ١٣۵٢

]١٣۵٢، آبان ۴٧امروزنشريهء سازمان ھاى جبھهء ملى ايران در خاور ميانه، شماره امروز ھم موقعى كه آن نگھبان ديگر آمد، يك . ھمين و ديگر از چند و چون اين خبر يا خبرھاى ديگر چيز ديگرى نگفت

كنم على خدايی صفت باشد و گاھگاھى ھم طعنه ھاى كينه آميزى مى زند، بر عكس آن دو ھمان كه فكر مى . خبر جديد دادالبته او ھم بى ادب نيست و كال ھمه شان با احترام رفتار مى كنند . نفر ديگر كه بسيار مودب و صميمى برخورد مى كنند

. ولى خوب رفتار تا رفتار فرق مى كندخانه ملى شده است و ضمنا تكميل خبر ديروز حاكى از اين كه در راديو ھم خبر كار ۵١خبر جديدش اين بود كه مالكيت خوب مى دانم كه چه نقشه ھايی براى استفاده از اين موقعيت و ضربه زدن به نيروھاى . دستگيرى من را اعالم كرده اند

ھند با كشاندن من به خوب مى دانم كه ھمين اكنون گروه ھاى مرتجع انحصار طلب چگونه مى خوا. چپ وجود داردفكر مى كنم اگر . قربانگاه ضمن انتقام گرفتن از مخالفين شان و از چپ، تبليغات پر سروصدايی ھم عليه ما به راه بيندازند

قادر نباشم تغييرى در سرنوشت خونبارى كه در انتظارم ھست بدھم اما اين اميد و ايمان را به خودم دارم كه اين آرزو را البته اين جا، جاى نوشتن اين سطور نيست چون صبح . بليغات عليه چپ را به دل اين قبيل گروه ھا بگذارميعنى جريان ت

معلوم نيست كه آنھا بعدا سراغ كاغذ ھا را نگيرند و يا نخواھند اينجا را تفتيش كنند، مخصوصا اين كه آن نفر آورنده كاغذ به ھمين دليل بايد خيلى از اين . ر خيلى خراب و داغان آورده بودورق كاغذ ھمراه يك خودكا ۴ھا خيلى حساب شده تنھا

.افكارى را كه در اين زمينه در سردارم در اينجا درز بگيرمدر اين فاصله البته نگھبان آمد، ھمان فرد كه بسيار كم حرف و ساكت . ساعت ده و نيم است و من ھنوز مشغول نوشتنم

... ھويج و سيب زمينى و . چه مى خورم و اضافه كرد، شام امشب خوراك استاست و گفتم خجالتى است و پرسيد شام البته پنير را به اين دليل گفت كه فكر مى كنم از روى شب ھاى قبل مى . البته كره و مربا ھم ھست، ھمين طور پنير..... ( بعدا مقدارى . ى آورمگفت پس چاى ھم م. گفتم ھمان قدرى پنير بدھيد. دانست كه اھل پختنى و يا كره و مربا نيستم

)جا افتاده است......................................................... .........................................................

و ربع صبح ٩تير، ساعت ١٧يكشنبه

حداقل . واقعا مسخره است. وقتم صرف اين كار شدتقريبا تمام . اين دو روزه داشتم نامه اى براى دادستان كل مى نوشتمبطورفورماليته ھم شده بود، در رژيم سابق بعد از چند روز مى آمدند، يك ورقه قرار بازداشت كه داليل به اصطالح

خودشان اين آقايان حكومت كنندگان جديد مثل اينكه ديگر خيال . توقيف و نوع اتھام را در آن نوشته بودند به متھم مى دادندشش روزى . را ھم از اين فورماليته راحت كرده اند، چون امروز شش روز است كه در اين سلول مسخره زندانى ھستم

ــ چون البته ديروز آمدند دوباره زنجيرھا را بازكردند و ھيچ كسى ھم كه چھار روزش را با غل و زنجير به پا گذراندميروز دو نفر از اين آقايان مسؤولين بسيار متدين زندان كه محاسن مبارك، انگشتر نيآمد بپرسد كه آقا خرت به چند؟ البته د

و بعد از اين كه ... عقيق و جاى مھر پيشانى شان خيلى چشم گير بود، آمدند اينجا با دفترى و دستكى در دست كه بعله ته من ھيچكدامشان را نتوانستم به جا بياورم كه با اين ھاست داد سخن دادند كه الب] االھی؟... [مقدارى راجع به آن نيرويى

و بعد از اين كه چند سؤال نامربوط از اوضاع افراد چپ و سازمان ھاى بيرون كردند كه البته صريح گفتم لزومى به البته منظورشان از خواست . درخواست رفاھى اگر دارى بگو، كه خب چيزى نداشتم بگويم: جواب نمى بينم، پرسيدند

بعد از اينكه رفتند، يادم افتاد كه بايد دوباره راجع به روزنامه تذكر مى دادم كه . چارچوب ھمين سلول كذايی بودرفاھى در باالخره مى دھند يا نه؟ يا ھمين طور بعدا فكر كردم راجع به ھواخورى در حياطى كه در مقابل بند براى ھمين منظور

از بدخوابى و درد . صا از وضع اين بيمارى ھاى مختلفى كه من دارممخصو. ساخته شده، مى بايست بھشان تذكر مى دادماحتماال شنبه ھا نوبت . به ھر حال فكر مى كنم بازھم اينورھا پيدايشان بشود. و قلب درد گرفته تا كمر درد... كليه، تشنج،

.بازديدشان استنى كه دادم، راجع به فعاليت ھا و اسرار راستى راجع به آن سؤاالت بى موردى كه كردند و جواب حسابى و دندان شك

درون تشكيالتى سازمان ھاى انقالبى چرا حرفى بزنم؟ آيا صحيح است كه اين اطالعات ھمين طور غير مسؤوالنه پخش در مملكتى كه شوراى انقالب اش ھنوز . من من كه نمى شود اين قضيه تمام شود شود و دھان به دھان بگردد؟ با مقدارى

ت؛ شوراى انقالبى كه ــ در اينجا بايد اضافه كنم ــ يك سپاه پاسدار و يك ارتش، شامل نيروھاى زمينى، دريايى و مخفى اسچطور ] ؟... [، كه تمام نيروى پليس و تمام ژاندارمرى زير نگين آقايى شان ھست، ھر لحظه كه اراده كرده]دارد[ھوايی

كه ديگر خاموش شدند و صحبتى ! بى را ھمين طورى پخش و پال كرد؟مى شود اطالعات مربوط به اين سازمان ھاى انقال

Page 6: دفترهای زندان تقی شهرام 1

ضمنا تقريبا تمام كسانى كه حداقل اين قسمت ھاى سياسى زندان را مى گردانند از ھمين مذھبى ھايى . در اين باره نكردندخيلى ھم ضد مجاھدين ھستند كه معموال زندانى ھم بوده اند ــ البته از آن متعصب ھاى دو آتشه اش كه در عين حال

و اين . از روى عادت است] نمازشان؟... [مثال يكى از ھمان آقايان ضمن صحبت ھايش به مجاھدين كنايه زد كه . ھستندديگر اين . و مزه ھايی از اين قبيل كه جزء فرھنگ اين قبيل مذھبى ھا است] ؟.... [كه مثال مجاھدين كه از روى عادت

معلوم مى شود كه بارھا دربارهء من و راجع به اين حقير در مجالس . ظاھرا من را مى شناسندكه ھمهء اين قبيل افراد روز پيش پاريس بوده ام، چون ۵-۴ھمين طورھمهء آنھا تصور مى كردند كه من ھمين مثال . مختلف شان بحث داشته اند

از خارج آمده اى؟ يكى از آنھا ھم پرسيد خوب مى پرسيدند چند روزه ھركدام مى رسيدند بعد از اولين سالم و احوالپرسى عشق ھايت را كردى؟ حاال آمدى؟ آنجا چطور بود؟

اما ھمين قدر بايد بگويم كه . راستى ھنوز فرصت نشده جريان دستگيرى و حوادثى كه بعد پيش آمد را در اينجا بنويسمر اين سلول بيفتم و مجبور باشم در مقابل واقعا يك تصادف بسيار نادر موجب شد كه اين بار به طور مسخره اى د

دستگاھى قرار بگيرم كه با سوظن كينه توزانه و كور و در عين حال مملو از ذھنى گرايی و تصورات باطل نسبت به ما .فكر مى كنند

. است اين ديگر تقريبا مسلم شده است كه آن كسى كه مى گفتم، امكانا على خدايی صفت باشد، خودش باشد و حدسم درستنكته مھم اين كه او اينجا نگھبان نيست، بلكه به . ھمان كه فكر مى كنم سخنان و سؤاالتش ھميشه با كينه و زھر ھمراه است

بدليل اطالعات زيادى كه از نيروھاى چپ و مذھبى . احتمال زياد پرونده نويس، گزارش تھيه كن و شايد ھم بازجو باشدچرا كه كافى است فالن اطالع از فالن حادثه را . ا در پرونده سازى ايفا مى كندمترقى دارد، خوب نقشى را براى آنھ

. به ھر صورت او تقريبا ھر روز سرى به اينجا مى زند. قدرى پس و پيش كرد و يك اتھام جديد براى حريف آماده ساختقبال فكر مى كردم مواقعى كه دربند . آن ھم عموما عصر ھا كه كارش در باال تمام شده؛ يعنى اين را اآلن و امروز فھميدم

ضمنا اشاره مى كرد كه . نيست، اصال بيرون زندان بوده و حال معلوم شد كه از صبح بوده، منتھى در قسمت ادارى زندانو البته . صبح در قسمت دفتر اين بند بوده است] که[نامه چاق و چله اى براى دادستان فرستادى كه خودش نشان مى داد

. در اينجا دارد! »مھمترى«م به طور ضمنى مى خواست اين را وانمود كند كه نگھبان نيست و كارھاى خودش ھكسى چه مى داند، شايد كسى كه اآلن مشغول ساختن يك پرونده نان و آب دار براى من است، ھمين جناب ايشان باشد كه

ان پا پس كشيدند و حاضر نشدند، زندگى علنى و روزگارى كه پاى عمل و كار و فعاليت در تشكيالت پيش مى آمد، ايشدر حاشيه ھم بعد ھا كه جريان توطئه . درس و مشق دانشكده را رھا كنند و فرمودند بھتر است كه فقط در حاشيه كار كنند

ود ــ و داخل تشكيالتى آنھا بدون اطالع ما پيش مى رفت، ايشان عالمت سبز داده بودند كه انبارى كه نزدشان گذارده شده بالبته بدليل بازھم زرنگى بيش از حد، براى آنھا ھم . اين تقريبا ھمه كارى بود كه از او خواسته بوديم ــ به آنھا تحويل بدھد

قدرى مس و مس كرده بودند كه ببيند عاقبت قضيه چه مى شود كه بعد از اطالع از وضعيت آنھا، آمدند انبار را تحويل ن فرد براى من جالب است، دشمنى اش با مجاھدين است كه دقيقا پروسه و جھت طبقاتى او را آنچه كه در مورد اي! دادند

او اينك به طور كامل و دربست از جريان خرده بورژوايی راست حاكم بر جامعه . در طى اين سال ھا نشان مى دھدحركت و تمايالت ارتجاعى حمايت مى كند و خدا عاقبت آن را به خير كند كه با گرايش راست روزافزون تر اين

.وقت ديگر پشت سر كى قرار بگيرد روزافزونى كه نشان مى دھد، تا چند

دقيقهء ظھر ١٠تير ساعت دوازده و ١٨دوشنبه عالوه بر گرما و ناراحتى شديد جا كه دقيقا معناى پرپرزدن را بعينه برايم ملموس كرد، -ديشب را خيلى بد خوابيدم

شب يا من خودم در مى زدم يا ١١تا قبل از اين، رسم بر اين بود كه حدود ساعت -د بر علت شده بودتشنگى شديد ھم مزياما تقريبا ھمان . مى آمد و براى رفتن به دستشويی و آوردن آب، در را باز باز مى كرد) البته فقط يكى شان(نگھبان

شدم و ديدم ساعت حدود دوازده و نيم است و شديدا ھم تشنه يك مرتبه بلند –حدودھا خوابم برد و از قضا نگھبان ھم نيامد به . فكر مى كردم اين بيچاره ھم از خواب مى پرد. دو سه بار آھسته در زدم اما دلم نيامد محكم تر و بيشتر در بزنم. ھستم

–ار مى آورد تشنگى ديگر خيلى فش -بلند شدم ٣ھرحال از خوردن آب صرف نظر كردم، تا اينكه دومرتبه حدود ساعت به ھرحال آب گرمى كه ته كاسه بود به ھر . البته علت اصلى اش اين است كه اينجا دائم مثل باران از تنم عرق مى ريزد

فكر كنم علتش ھمان گرمى بيش از حد آب بود كه . دقيقه بعد، دل درد شدم ٧-٨صورتى بود قورت دادم كه بعدش حدود ضمنا، . مرتبه خوابيدم و پريدم ۵-۶تا صبح حداقل . د اما تشنگى را برطرف نكرده بودالبته با آنكه شكمم را پر كرده بو

به ھر صورت شب . اين كه مجبورم پتو را دور شكمم بپيچم كه كليه ھايم درد نگيرد، خودش كلى شب ھا باعث دردسرهبار داخل بند نوشتم و تذكر دادم صبح شروع كردم نامه اى به مقامات زندان درباره اوضاع اسف. نحس و سگى را گذراندم

كه غير از نبودن شكنجه بدنى و تغيير رفتار نگھبانان، تمامى آن مناسبات ارتجاعى و ضد انسانى يى كه در دوره رژيم در حال پاكنويس نامه بودم كه در باز شد و . سابق بر زندان ھا حاكم كرده بودند ھمچنان دست نخورده و بال تغيير باقيمانده

Page 7: دفترهای زندان تقی شهرام 1

البته معلوم بود از آن بازجو ھايی است كه مدتى . ی كه خودش را بازجو معرفى مى كرد در آستانهء در سلول ظاھر شدآقايمقدارى .. پيش، از دادگسترى به دادسراى انقالب اسالمى منتقل شده است، يعنى از طرز صحبت و فرھنگش اين را فھميدم

البته فكر مى كرد يعنى . ه گروه ھايی پشت سر اين قضيه ھستندصحبت كردم، اظھار ھمدردى مى كرد و قبول داشت كبه ھر حال قرار گذاشت . باشند، كه گفتم صد درصد آنھا نيستند) يعنى مجاھدين خلق( مى پرسيد فكر مى كنى جنبشى ھا

اساتى شدم و البته من يك مقدار عصبانى و يك مقدار ھم احس. كه بعدازظھر يا خودش و يا كس ديگرى كار را شروع كندمخصوصا تكيه من به روى اين موضوع بود كه چرا و به چه دليل سرنوشت انقالب را به . او تمام مدت به من حق مى داد

تمام اين ھا را با عالمت قبول، حسن استقبال و . اينجا مى كشانند و اين كه برايم به ھيچ وجه مسئله فرد خودم مطرح نيستازاقوام و كسانى كه دارم، گويا مى خواھند من را به يك نفر نشان بدھند، . را مى خواھم ببينمپرسيد چه كسى . تاييد مى كرد

گفتم فكر مى كنم مادرم االن درحال . كه خوب معلوم است كه در اين شرايط چه كسى از ھمه بيشتر در ھول و وال استاھر سازى كند كه بعيد مى دانم چنين قصدى به ھر حال اگر او نمى خواست ظ. گفت حتما ترتيبش را مى دھد. فوت باشد

كه خود اين ھا ھستند كه بشدت قدرت و مسؤوليتشان را تحت تأثير ... اظھار ھمدردى داشت بعالوه جز اين كه ] اما[داشته . و جھت خود دارند

ھمان برنامهء قبلى درست عين !! نكته جالبى كه امروز فھميدم اين است كه نگھبان ھا حق ندارند با متھم صحبت كنند* به ھمين دليل، اين جوان خوب و خجالتى نگھبان ما، خيلى با ترس و لرز گاھى چند كلمه حرف مى زد و . رژيم سابق

البته براى على و آن دوست شيرازى اش گويا اين . بعدش، روزھا دريچه را مى بندد و مى رود و سر جايش مى نشيندثانيا اصال فكر مى كنم اين على . ا نگھبان نيستند و به احتمال زياد كارمند دفترى اندمخالفت وجود ندارد، چون اوال اين ھ

كه البته من که ھمين طورى مى گويم على، چه خود طرف باشد چه نباشد ــ مشخصا براى ھمين جور كارھا و ھمين –را .گذارده باشندمراقبت از نگھبان ھا و شايد ھم احتياطا براى نظارت بيشتر روى من اينجا

۵بايد امسال سوم نظرى باشد كه مدرسه نرفته و در سال پيش . تا آنجا كه فھميده ام اين جوان خجالتى، اھل گرمسار استاو تقريبا تمام وقت اينجاست، يعنى استخدام شده و بقول . ماه را در زندان سمنان به جرم شركت در تظاھرات گذرانده

به او گفتم حيف است ھمه وقت را اينجا صرف مى كنى، اوال درس ات را . را درآورد خودش بايد يك جورى خرج زندگىبرو دانشگاه، ببين دانشجوھا چه مى گويند، چكار مى كنند، نشرياتشان . تمام كن، ثانيا نرو توى اين محافل و مجالس سياسى

را مى زدم ھمين طورى با تعجب و بھت، به در تمام اين مدت كه اين حرف ھا. را تھيه كن و اينجا كه بيكار ھستى بخوانفكر كردم واقعا چه نيروھايی براى چه كارھاى احمقانه و ارتجاعى اى بكار گرفته شده و دارد ھرز مى . من نگاه مى كرد

اين جوان با يك آموزش سياسى سه چھار ماھه، مى توانست برود در ھمان گرمسار خودش كلى كارھاى مفيد سياسى . رودطفلك ھمه . سوء استفاده مى كنند] تا چه حد[در حالى كه اين جا از ايمان، سادگى و احتياجش، دارند . ماعى انجام دھدو اجت

گويا بطور غريزى، كه البته در مدت چند روز اخير با مقدارى آگاھى ھمراه . اش مى خواھد به نوعى به من محبت كندالبته اين كه مى گويم، بطور غريزى، . گر در اين قبيل زندان ھا باشندشده، حس كرده است كه آدم ھايی مثل من نبايد دي

امروز ھم . چون تمام مدتى كه على با آن دوست شيرازيش مى آيند اينجا صحبت مى كنند، نمى گذارند او به داخل بند بيايدگاھى كه صداى من بلند و كه بازجو آمده بود، آن دو تا ھمراھش آمده بودند و دو طرف در ايستاده گوش مى دادند و

عصبانى مى شد از الى در سرك مى كشيدند تو، اما اين رفيق خجالتى ما را بيرون بند جا گذارده بودند كه چيزى از و او تنھا بعد از رفتن بازجو و آن دو نفر بود، كه آمد توى بند و از طريق دريچه سراغى از ! صحبت ھا دستگيرش نشود

.من گرفتكه بازھم رونوشت برابر اصل كارھاى اين ھا را با سلف نامرد و نامردم شان نشان مى دھد اين است كه نكته ديگرى *

نامه ھاى زندانى را ھر چند كه پاكت بسته باشند و ھر چند كه نامه خطاب به مقامات قضايی و مثال دادستان و غيره باشد، نامه ديروز ! گر متھم نمى تواند نامه دربسته به ھيچ كجا بفرستدبه عبارت دي!! باز مى كنند، مى خوانند و بعد مى فرستند

!! نوشته بودم باز كرده اند و بعد از خواندن، مجددا در پاكت باز گذارده و ارسال كرده اند" ھادوى"من را ھم كه خطاب به البته اين را بيشتر –اين كار را بكنند البته من روى پاكت عمدا نوشته بودم محرمانه ـ مستقيم، كه اوال اگر مخفيانه خواستند

قدرى ترديد كنند كه مبادا گند قضيه دربيايد و اگر رك و راست اين كار را كردند، الاقل جناب دادستان –حدس مى زدم .گوشى دستش باشد كه نامه ھاى خطاب به او را ھم باالخره نوعى سانسور مى كنند

ه قدرى كدو سرخ كرده و گوجه فرنگى پخته بود از گلويم پايين نرفته بود كه ھنوز ناھار كه چند قاشق برنج به اضاف* اما به ھر حال دردش اين موقع آمد به -البته عالئمش از صبح نشان داده شده بود . احساس دل پيچه و دل درد شديدى كردم

البته گنجه . رص ضد اسھال گرفتمبعداز اين كه رفتم دستشويی به دوستم گفتم كه مريض شده ام و ازش دو تا ق –سراغم قلم ٣۵اى آنجا ھست كه داروھاى اوليه را دارد و نوع بيمارى ھمراه داروى مورد نظر روى قفسه چسبانده اند، كه حدود

اما ھنوز از خوردن قرص اولى فارغ نشده بودم كه . ضد اسھال] داروی[ملين، ] داروى[ دارو مى شود، ضد ترشى معده،اين كار را البته به ابتكار . ه را باز كرد، يك كاسه كوچك ماست به اضافه يك ليوان چاى داغ ھم آورده بودرفيقمان دريچ

Page 8: دفترهای زندان تقی شهرام 1

خودش انجام داده بود، چون معموال غير از صبح ھا وقت ديگرى چاى نمى دھند و ھمين طور آوردن ماست كامال به ليوان چاى را كه در عين حال خيلى ھم ھوايش را خيلى ازش تشكر كردم اما حيف كه بعدا. تصميم خودش بستگى داشت

.كرده بودم، نفھميده با پاى خودم واژگون كردم و آرزويش به دلم ماندديشب از على شنيدم كه توى روزنامه ھا نوشته اند، من ضمن دستگيرى اقدام به فرار كرده ام كه موفق نشده ام، ھمين *

واقعا چقدر بى شرمى مى خواھد كه كسى خبر . آنھا فرار كردند] ى[كه ھر دو ھم با من بودند) يا زن( نفر دختر ٢طور بودم و نه تنھا اقدامى براى فرار نكردم بلكه اساسا Mمن نه با دو نفر زن، بلكه تنھا با . را به اين گونه به مطبوعات بدھد

ند، در حالى كه نه مسلح ھستم و نه نفر در آن جمع مى شو ٢٠ثانيه ٢در آن خيابان شلوغ كه در عرض مدت كمتر از " آن دو نفر با من . را دستگير كند M، ثانيا اصوال كسى نمى خواست ]نمی شود فرار کرد[امكانى براى فرار وجود دارد،

قا داشتند و وقتى ديدند، مردم مى گويند آقا شما كه حكم دستگيرى نداريد، حق نداريد ايشان را بگيريد، گفتند از اين آ"! كاررفتم، ٨شكايت داريم و بدين ترتيب من را با پاى خودم، و البته نه اين كه داوطلبانه، ھمراه آنھا به كميته واقع در كالنترى

تازه آنجا بود كه آنھا با تلفن به يك مركز سرى كه گويا ھمان بخش نيروھاى چپ كميته مركزى يا سپاه پاسداران باشد، آدم ھم آن موقع نبود و موقعى كه آمد و قضيه را فھميد خيلى اظھار تاسف ٨رئيس كميته . تگير كندخواستند كه بيايد مرا دس

كرد كه آنھا قبل از آمدن او تلفن كرده اند و كارى از دست او در اين ماجرا كه بقول خودش به نفع انقالب و به نفع كه يك شب ھمراه دكتر ممكن، معاون وزير به بارى اين را بايد به آن آقايی. موقعيت كنونى دولت نيست بر نمى آيد

اصطالح ارشاد ملى به تلويزيون آمده بود و ھمراه با يك شوى تلويزيونى مى خواست مطبوعات آزاد را لكه دار كند و مى مردم را نسبت به آنھا بدبين نمايد گفت كه جناب، آيا اين از جمله ھمان تيترھايی نيست كه به زعم شما به انقالب خدمت

من مطمئن ھستم كه آنھا عمدا اين خبر را خيلى سريع از راديو و ھمين طور ] ؟[كند و شايسته تشويق و جايزه است ثانيا راه را . مطبوعات پخش كرده اند كه اوال پيش دستى كرده و آن را آن طور كه مى خواھند بنويسند، كما اينكه نوشتند

.ه مى خواھد در اين باره تصميم بگيرد مشكل تر كنندبراى آزادى من و براى ھر مقام و مسؤولى كبا پخش چون در واقع آنھا كارى را كه از نظر قانونى اجازه انجام آن را نداشتند، يعنى بازداشت من، انجام داده بودند و

جرات و نه توان در حالى كه اين مقامات ھنوز نه !! خبر، مقامات بااليى را در مقابل يك كار انجام شده قرار مى دادند. چون و چرا در بارهء كارھاى آنھا را ندارند، آن وقت معلوم مى شود كه ھدف ھاى آنھا از پخش فورى خبر چه بوده است

.من در شرح ريز به ريز واقعه نشان خواھم داد كه متن خبر تا چه اندازه مغرضانه تھيه شده است

صبح ٩تيرماه ساعت ١٩سه شنبه آن كسى كه اسمش را گذاشته ام على آمد، پنجره را باز كرد و آن طورى كه گويا يك ۵/۵د ساعت ديروز عصر حدو*

موضوعى اتفاقى و يك پيشنھاد دفعتى است گفت كه راستى نمى خواھى بروى تو حياط قدم بزنى؟ معلوم شد كه بعد از آن ن طور البد بر اثر ھمان نامه اى كه صبح مالقات صبح با آن آقاى بازجو و ديدن وضع طاقت فرساى داخل سلول و ھمي

برايشان فرستاده بودم، خواسته اند تخفيفى بدھند اما در عين حال خودشان را از تك و تا نيندازند و خالصه اين على اين طور وانمود مى كرد، من ھم خيلى خونسرد و ھمان طور كه روى زمين دراز كشيده بودم گفتم اگر اين طورى قراره و

.در را باز كرد و من براى اولين بار بعد از يك ھفته نور آفتاب به چشمانم خورد. ھم ميشه رفت، اشكالى نداره بيرونموقعى كه فالش دوربين را توى چشم آدم مى زنند، تا مدتى چشمانم را بستم و بعد در عرض ] مثل[در لحظه اول درست

دود يك ساعتى راه رفتم و بعد نگھبان خوب و خجالتى آمد ــ تنفس خوبى بود و ح. ثانيه، ديگر چشمم عادت كرد ۶ -٧اما از آن مھمتر، اين . منبعد اسمش را مى گذارم حبيب، چون يك بار از دور شنيدم به اسمى شبيه به اين صدايش كردند

ر نمى دانم اين را گفته آخ. على و گويا بقيه ھم استثنائا نبودند و او از موقعيت استفاده مى كرد –اسم بامسمايی براى اوست ام يا نه كه او را مؤكدا از صحبت با زندانى ممنوع كرده اند اما برعكس، او بسيار مشتاق است كه با آدم ھايی از قبيل من

پيشنھاد كرد، و قدرى با توپى كه آنجا بود . ــ كه البته در اين مدت، در اين سلول عمدتا از ھمين قبيل بوده اند، صحبت كندخيلى زود از نفس افتادم و آمدم نشستم كنار ديوار، گفت شما كه سيگار نمى كشيد چرا اينقدر زود . بال بازى كرديموالي

خسته شدين؟ به او گفتم تو روزى چقدر سيگار مى كشى؟ گفت دو پاكت اما چون ماه رمضان نزديكه دارم كم مى كنم كه كه ... سالگى روى زمين پدرش ــ ٨-٧ام برايم گفت كه چطورى از ماه رمضان زياد فشار بھم وارد نياد و بعد آرام آر

غير (نفرى شان ١٢زمين پدرش را اعوان و انصار دربار مى گيرند ــ روى زمين آنھا كار مى كرده و كمك خرج خانواده گتر خانواده نفر فرزند كه او اولين پسر بزرگ و دو خواھرش اولين بچه ھاى بزر ٩از پدر و مادر و يك مادربزرگ،

با اين وصف درس را ھم رھا نكرده و شب ھا درس مى خوانده، تا اين كه يك سال در اول نظرى رد مى شود . بوده) بودنداو ھم به آموزشگاه نيروى ھوايی قصر فيروزه مى رود و بعد از يك سال . و پدرش به او پيشنھاد مى كند كه به ارتش برود

در اين ضمن . عوا مى كند و از آن به بعد مى زند بيرون و به اصطالح فرارى مى شودتحصيل در آنجا با فرمانده اش د

Page 9: دفترهای زندان تقی شهرام 1

اتفاق ١٣۵۴از يك تيراندازى در قصر فيروزه و پادگان فرح آباد ھم صحبت مى كرد، كه در ھمين سال ھا گويا، سال انست و در جريان تظاھرات سال ھاى نفر كشته شده بودند، اما كيفيت واقعه را نمى د ۵افتاده بود، كه حداقل در جريانش

مى پيوندد و مدت ھا ٨ماه در زندان سمنان مى گذراند و بعد در دوره انقالب به كميته ۵دستگير مى شود و ١٣۵۶-۵٧نفر را نگه مى ١٧-١٨نفر در حدود ٧۵آنجا كار مى كرده تا اين كه، اين اواخر كميته آنجا را تصفيه مى كنند و از حدود

نفر بود كه اول به بند يك ١٧-١٨او ھم يكى از . ه به قسمت ھاى مختلف مى رسند و بقيه را ھم اخراج مى كننددارند كتومان حقوق مى گيرد كه ٢٠٠٠. قصر فرستاده بودند و بعدش ھم اينجا، يعني بند انفرادي منتقل كرده اند] زندان[ھمان

تومان بقيه اش را پس انداز مى كند كه موقع عروسى، كه ١٠٠٠ھزار تومانش را براى پدرش به گرمسار مي فرستد و عروس خانم ھم از نزديكان و دختر عموى خودش . انشاهللا بعد از ماه رمضان است يك مقدار خرج عروسى را داشته باشد

در زندان براى ھمين پس انداز بيشتر است، كه حتى از يك روز در ميان مرخصى اش استفاده نمى كند و بالانقطاع . استمسئولين ھم نامردى نكرده و تمام اين چند روز ھفته . كار مى كند، تا مخارج كرايه خانه را در شھر پس انداز كرده باشد

تومان اضافه كنيد ۵٠مى گفت، اگر بگويم، . حسابى از او كار مى كشند -غير از روزھاى جمعه كه بيرون مى رود - را پرسيدم خودشان، . بيكار وجود دارد كه بالفاصله مى توانند يكى ديگر را بگذارند اينجا مى گويند بفرما بيرون چون اين قدر

معلوم شد كه خيلى چيزھا را از اين ھا كه پايين ھستند، پنھان -وهللا نمى دانم: گفت! مثال روساى تو چقدر حقوق مى گيرندكه در اينجا مى گيرند، بيرون ھم كار و شغل و كاسبى البته من مى دانم خيلى از مسئولين جديد، عالوه بر پولى . مى كنند

البته اين طور چيزھا را خيلى با ترس و لرز اينجا مى . بعضى ھايشان بازارى ھستند، اصال ثروتمندند -خوبى دارندما را نويسم، چون اگر بدستشان بيافتد، فكر مي كنند، او براى من، اين صحبت ھا را كرده است و طبيعتا حساب اين رفيق

از دل خيلى از مردم بيرون نرفته، به اضافه آن كه، " طاغوتى" مى بينيد كه ھنوز ترس ھاى نوع . بايد پاك شده دانست !البته نوع ھاى جديدى ھم دارد جايگزين قبلى ھا مى شود

ين طور معمول است را می شود فھميد و ا از عالئم و نوشته ھائی که روی در و ديوار زندان است معموال خيلی چيزھا*

که ھر زندانی در طول زندانش معموال حتی برای يکبار که شده چيزی، اسمی و عالمتی روی در و ديوار زندان از . اين شايد جزء خصوصيات بشر باشد که نمی خواھد وجودش به صورت غير قابل حس در بيايد. خودش باقی می گذارد

شايد روی ھمين . اين که باالخره در جائی به حساب آورده شود، بگذردنمی خواھد زندگی بدون اثر وجودی او، بدون اصل است که خيلی از زندانی ھا وقتی روزھا و ماه ھا و سال ھای پوچی و بی حاصلی را در زندان می گذرانند ھر از

از اسم و . گذارندچند گاھی روی دری، ديواری، درختی، عالمت و نشانه ای را که می تواند خيلی چيزھا باشد، باقی ميتاريخ زندانی و سال ھای محکوميت تا يک بيت شعر، نقاشی صورت کسی که دائما در جلو نظرش قرار دارد و حتی اگر

با اين وصف، اين بند با آن که . دستش برسد ساختن يک چيز نو که در عين حال يکی از حوايج روزمره اش را رفع کندم چه در دوره قبل و چه در دوره رژيم جديد زياد مورد استفاده قرار گرفته، اما عالمت زياد جديد نيست و با آن که می دان

و علی البته رنگی که به ديوارھا زده اند. حاال علتش چيست درست نمی دانم. و نشانه ھای موجود در آن بسيار کم استشده، به احتمال زياد بسياری از اين يادگاری ھای القاعده نبايد زمان آن زياد طوالنی باشد، عليرغم آنکه بيشتر از حد کثيف

زيادی را که حکايت از با اين وصف، ھنوز می توان خطوط و عالئم. دوران تنھائی و اسارت را از بين برده استدردھای جانکاه اسارت انسان ھا در سلول انفرادی می کند، مشاھده کرد ــ البته با کمی دقت و جستجو برای پيدا کردن

. وشته ھائی که امروز، زمان آنھا را نيمه محو و يا غير خوانا کرده استنفکر می کنم يکی از جديدترين نوشته ھائی که روی ديوار سلول من وجود داشته باشد، مربوط به شخصی است بنام کريمی

آزاد کند، يک جا با چيز تيز و او به نحو عاجزانه ای از خدا درخواست کرده که او را . خرداد اينجا بوده ٢٠که در تاريخ . ۵٨/ ٢٠/٣کريمی –خدايا خودت آگاھی که من بيگناه ھستم آزادم کن : محکمی روی سنگ سيمانی اطراف سلول نوشته

مجموعه اين آثار، به خوبی نشان می دھند که . ھمين طور در قسمت ھای ديگر سلول آثار و عالئمی ازاو وجود داردھمين طور از برخی از . به احتمال زياد اين آقای کريمی يکی از آنھا بوده است. بازداشت بوده اند افرادی از نقده در اينجاکه سه تن از رفقای فدائی که در واقعهء خانه مجيديه دستگير شده بودند، حداقل چند روزی اينجا قرائن تاکنون فھميده ام

رشان ھم اھل شمال بوده اند ــ البته علی، يک روز به اين بوده اند ــ دو رفيق پسر و يک رفيق دختر، که گويا دو نفکرده ايم و حاال در روزنامه ھايشان گفته اند که آزار و اذيت ! موضوع اشاره کرد، تحت اين عنوان که ما به آنھا خوبی

در اين مورد، بگذريم از اين که حداقل حرف او! شده اند و بعد شرح کشافی دربارهء حق ناشناسی و نمک نشناسی چپ ھاديگر خيلی بی معنی بود؛ چون اين رفقا گويا از ھمان شب اول ورود به اينجا اعتصاب غذا کرده بودند و بعدش ھم سه

.چھار روز بعد، از اينجا برده بودنشان به جائی ديگربال که بيرون بودم خبر او من ق. فردی بنام آيت که به جرم ارتباط با فرقان دستگير شده است نيز حداقل يک شب اينجا بوده اين جناب آيت که مرتبا ھم به. را ازاوين داشتم و در تکميل آن اين موضوع که کتک مفصلی ھم نوش جان کرده است

Page 10: دفترهای زندان تقی شهرام 1

آيت هللا ھای عظام فحش و بد و بيراه نثار می کرده، خيلی ھم يک دنده و کله شق تشريف داشته، به عنوان مثال تا با او با !کردند و تا متقابال صدايش را در نمی آوردند کاری انجام نمی داده استزور رفتار نمی

و . قصر است ۶باری، از قرار معلوم از اوين به اينجا منتقلش کرده اند و باز ھم از قرار برخی قرائن، ھم اکنون در بند

شکنجه گران معروف ساواک ــ ــ] فريدون توانگرى[و آرش ] بھمن نادرى پور[نکتهء آخر اينکه روزھای آخر، تھرانی اين را البته از ھمان لحظهء ورود به سلول حدس زدم و بعدش ھم برايم وقتی مسجل شد که . را ھم به ھمين بند آورده بودند

که علی مطابق - درست يادم نيست - تير يا صبح سه شنبه بود ١٢ ھمان شب يعنی ھمان اوائل بامداد روز سه شنبهخوانده می که از پشت عينک و در ته چشم ھای ريزش کامال يرهء نيش اش با خباثت و شيطنتیبرای زدن ج معمول

!! تھرانی يا آرش آره يا ھيچ می دانی، قبل از تو چه کسی توی اين سلول بوده؟ من ھم برقی جواب دادم،: شد، پرسيدحاصله در جناب تھرانی و اينکه در روزھای قدری بور شد ولی از رو نرفت و شروع کرد به داد سخن دادن از تغييرات

آخر خيلی متنبه و آدم شده بود و اينکه بر عکس تھرانی که آدم باھوش و با معلومات بوده، اين آرش آدم خری بوده و ...و ! تو خيلی ساده و خر ھستی روزھای آخر که علی به او گفته می دانی آرش،

روحيه ای که از آن رفقا . ينجا در سلول بوده اند، رفقای فدائی را ھم می آورنداتفاقا يک چند روزی که آرش و تھرانی اسر ھمين موضوع ھم کلی اعتراض و گله می کنند که چرا ما . می شناسم، معلوم است که چقدر ناراحت و دلخور شده اند

ه بودند که عدالت خرده بورژوازی به ھر صورت گويا اين رفقا فراموش کرد. را با اين قاتل ھا در يک جا زندان کرده ايديعنی ھمين، يعنی با دست چپش راست را می کوبد و با دست راستش چپ را و با يک مشت بر کله بورژوازی بزرگ می

او در اين ميان آنقدر به چپ و راست می کوبد که باالخره توسط يکی از اين دو . کوبد و با مشت ديگر بر کله پرولتارياحاال، البته کيفيت اين را که با چه شدتی اين طرف می کوبد و با چه قدرتی آن طرف، مساله ای است که . مھار شود طبقه

تا به حال يعنی از زمان پيروزی انقالب شدت حمله به آن طرف بوده، . فرق خواھد کرد در ھر موقعيت مشخص سياسیود که حمله به اين طرف ــ به چپ ــ جای اصلی را گو اين که از اين طرف ھم ھيچ گاه غافل نبوده، اما به مرور، مير .بگيرد و اين را خيلی از شواھد و قرائن غير قابل انکار اثبات ميکند

قرار دارد که عده زيادی از اعوان و انصار رژيم سابق مخصوصا ساواکی ھا در آن ١ پشت ديوار بند من، بند شمارهھياھو و حدود يک ربع ساعت است که –بعد از ظھر ١٠/١ساعت –ی نويسم ھم اکنون که اين سطور را م. زندانی اند

قضيه اينست . شعارھای جمعی، هللا اکبر و ھمچنين صدای رسای کسی که مرتب می گويد بيائيد بيرون ترسوھا، بلند است. ر را آزاد کرده اندنف ١۵٠، تولد امام زمان، عده ای حدود ]١٣۵٨تير ماه ٢٠[ شعبان ١۵که ديروز عصر به مناسبت

واقعيت اين است که مسؤولين جديد . حاال بقيهء اينھا دارند به اين ترتيب اعتراض می کنند که چرا ما را آزاد نکرده ايداز يک طرف به داليل زيادی نه می . زندان و ھمين طور مسؤولين قضائی کامال سر در گم ھستند که با اينھا چه کنند

که آنھا را به زندان ھای طويل المدت محکوم کنند و از طرف ديگر ھر کدام از اينھا در گذشته توانند و نه می خواھندمسؤول کارھا و فجايعی بوده اند که مردم از آنھا به سادگی نمی گذرند، در عين آن که در آينده ھم به ھرحال و بالقوه نمی

به ھر صورت، اين مسائل به اضافهء . ـ منشأ خطر نباشندبرای بخش ھائی از آن ـ توانند برای رژيم کنونی ــ مخصوصااز مجموع قضايا ميتوان استنباط . شيوهء ادارهء پدرساالری زندان به اينھا اجازه داده که اين چنين به سر و صدا بپردازند

ال استفاده کرده و با کرد که اينھا به خوبی به اين بالتکليفی و سردرگمی مقامات پی برده اند و ميخواھند از موقعيت، کامسرود خمينی خواندن و صلوات فرستادن که به ھيچ وجه با توجه به از جمله مثال مرتبا، –اتخاذ يک چنين تاکتيک ھايی

.طرز فکر مقامات جديد، بی تأثير نيست ھرچه زودتر خودشان را از قفس رھا سازندماست به اضافه خيار و . ناھا ر، آبدوغ خيار با کشمش بود. دمامروز تنھا روزی بود که ناھارم را تا آخر و با لذت خور

تره خرد کرده، قدری پياز و کشمش و يک سبزی معطر و خوش مزه که سال ھای سال بود ــ يعنی از ھمان موقع که از ش از آن سال مزه ا. فکر می کنم اسمش مرزه باشد. خانهء پدر و مادر در آمدم و آمدم توی کار سازمانی ــ نخورده بودم

البته فقط . به ھرحال توی اين ھوای گرم ھيچ چيز بيشتر از يک آبدوغ خيار معطر خنک نمی چسبيد. بود ھا زير زبانم !منظورم به قول آن دو نفر مسؤول زندان در چھارچوب سلول است

ر ذھنم مرور شده است و ھر سعی می کنم جريان دستگيری و وقايع بعد از آن را، بعد از آنکه بارھا و بارھا د اکنونقبل از نوشتن اين موضوع، . واقعهء کوچکی دوباره وسه باره آن را برايم تداعی ميکند برای اولين بار روی کاغذ بياورم

ممکن است اين سئوال پيش بيايد که چرا بعد از چندين روز که کاغذ و قلم به دست آورده ام و بسياری از مطالب روزمره تازه تصميم به نوشتن اين واقعه گرفته ام؟ در حالی که علی القاعده اين اولين چيزی است که ھم از لحاظنوشته ام ھنوز

.ترتيب زمانی و ھم از لحاظ اھميت قضيه می بايست زودتر از ھمه آن را ثبت می کردممی پرسيد سعی می کند از بد و ناگواری به خاطره آيا ديده ايد وقتی از کسی راجع. جوابش فکر می کنم روشن باشد

حادثه نيز وضعيت اين .مديد ذھنش دائما به آن مشغول باشد شرح آن ماجرا فرار کند؟ ھرچند که ھميشه و يا مدتھای

Page 11: دفترهای زندان تقی شهرام 1

.ھمانند بسياری از خاطرات تلخ ايام گذشته برای من ھمين طور است لحظات شيرين زندگی ھستند و چه آنھا که چه آنھا که يادآور. يادآوری خاطرات ھميشه دردناک است: شکسپير ميگويد

و دوست وقتی اکنون به ياد می آوريم چه لحظات شيرين و چه چيزھای نيکو. لحظات تلخ ودردناک را به ياد می آورند داشتنی داشته ايم که اينک فاقد آنيم و يا بالعکس وقتی به ياد لحظات تلخ و غم انگيز و حوادث دردناک می افتيم که نقاطی .از زندگی گذشته ما را سياه و تباه کرده است، در ھر دو حال، تلخی زھر خاطرات را در گوشه زبانمان حس می کنيم

بايد قبول . با اين وصف، بايد قبول کرد که يادآوری لحظات تلخ و شيرين زندگی به يک اندازه و يک نحو دردناک نيستندكله به [ دناک غم انگيز گذشته ھمچون زخم ھايی که بر رويش کله ای کرد که خاطرات بد و رنج آور زندگی و لحظات در

زخم ھايی که ھميشه آمادگی . از زمان بسته شده باشد بر روح و جان آدمی باقی می ماند] ضم ك به معنى كبره زخم استبی جھت . ری سازنددارند با فشار يا ضربه ای دوباره سر باز کنند و خون تازه و گرم را از زير پوسته سخت زمان جا

نيست ک انسان ھا ھنگام يادآوری اين خاطرات، غالبا قطرهء اشک آتشينی از گوشه چشم ھايشان فرو می افتد و بغض .زمان مدت ھا در گلويشان خانه می کند اندوه و درد و حرمان باز آمده از شيارھای پيچ در پيچ

١٣۵٨تير ماه ٢١-٢٢يادداشتھای نگھبان بود و . بود، صبح شروع کرد ه بودم مطالب ديروز را که ناتمام مانده بود بنويسم که در زدندتير ماه ٢٢جمعه

يک کيسه پالستيک بود و يک حوله و يک مسواک و . ھمراه دو سه نفر ديگر، که پاشو وسائل ات را جمع کن بايد برویه پيژامائی که ازعلی به عاريت گرفته بودم، در آن خمير دندان که ھمان سه چھار روز اول برايم خريده بودند، به اضاف

دستبند را زدند و چشمم را البته نه با دقت ويژهء دفعه اول بستند و راه افتاديم، . نوشته ھا را در جيبم گذاشتم. جای دادمنده عملياتی سپاه سوار يک پيکان با چھار نفر سرنشين که البته بعدا فھميدم راننده که به اصطالح رئيس آنھا بود، فرما

از اين جوان ھايی ھستند که چه جور بگم، ھفت ھشت کالس درس خوانده اند بعدش تقزيبا ھمه اشان. پاسداران استو در عين حال قدری زبر و زرنگ ھم ھستند و توی اين مدت ھم کليات تو افتاده اند به ھر کاری که رسيده، کرده اند

مائو ه عرض کنم ــ يک مشت ھذيان ھای سياسی را از بر کرده اند، مانند اين که مثال خالی ای از مطالب سياسی ــ که چو اينکه ھمراه اشرف عرق خورده، يا مثال اون روس تون، آن ھم از چين، از کامبوج ... و به انقالب ايران خيانت کرده

س شما چه می گوييد؟ ھمه شان ھم باورشان پ. و الئوس ھم ديگر حرفی نزنيد، بلغارستان و يوگسالوی ھم که فالن طورو بعد، از ھمه جالبتر اين که می خواھند تالفی اين !! ھستند... شده است که چپی ھا عامل قضايای کردستان و نقده و گنبد

واقعا طوری در اين مورد حرف می زدند و خطاب و عتاب می کردند که فکر می کردم . عقده ھا را سر من در بياورند .د، روح من بی خبر از جسم رفته در نقده و گنبد و کردستان آتش به پا کرده استنکن

چند نفری بودند از . جلويی پياده شد که برود کاغذ رسيد دريافت زندانی را به دفتر بدھد] سرنشين[باری، دم زندان قصر، الم و احوالپرسی کرد، پرسيد کيه؟ اونھم خودشان که می دانستند چه کسی است ولی يک نفر که ھمان جا بود و با راننده س

که من دادم بلند شد، گفتم کدام نامردی بود که گفت من ساواکی ھستم، و !! جواب داد کسی نيست ساواکيه خيلی خونسردبعد از اينکه مقداری از قصر دور شديم، . اين جمله را چند بار گفتم، تايکيشان منکر شد و بعد راننده حرف تو حرف کشيد

شم بند را برداشتند و خيابان ھای شلوغ شھر را ھمان ازدحام آدم ھا و ماشين ھا و باالخره زندگی را که در جوش و چ !آه آزادی. و فقط ديدم. خروش بود ديدم

اول فکر کردم نکند می خواھند ببرند دادرسی ارتش؟ اما . اتومبيل به سمت خيابان ھای شمالی شھر حرکت می کردوانگھی محل بازجوئی و بازپرسی دادگاه عمدتا ھمان . آمد که امروز جمعه است و بعيد است آنجا ببرند يادم بالفاصلهاز جادهء دکتر مصدق . فھميدم طرف اوين می روند. يکيشان در آمد گفت که خودش اين راه را خوب بلد است. قصر است

محمد [ ھتل حسينی ] بھمن فرنژاد" [ جوان"به قول رفت باال، پيچيد توی پارک وی و بعدش سرازير شد به سمت اوين ياکه عقبی يکيشان توی جاده پارک وی باز می خواست چشم بند را ببندد]. على شعبانى، ھر دو از شكنجه گران ساواك

بھمن آمدم، با تعجب گفتند مگر آن موقع ايران بودی؟ ٢٣گفتم آخرين مرتبه صبح روز . گفت خودش اينجاھا را خوب بلدهدم در نيز باز يکی می خواست چشم ھايم را ببندد که گفتند الزم . معلوم شد اينھا ھم فکر ميکنند من تازه از خارج آمده ام

با ماشين آمدند تو، دم در، زه ماشين گير کرد به لنگه چپ در، که داد راننده در آمد و . اينجاھا را صد دفعه ديده. نيستبعدش راننده باز ھم . نثار نگھبان دم در کرد و نگھبان ھم رنگ و وارنگ شد يک فحش آبدار، مثل احمق بی شعور

خالصه نگھبان ديگری . بعد از ظھر برگرد سر خدمت خودت طلبکارانه داد کشيد تو از کجا آمدی ؟ از عشرت آباد؟ زوده و در عين حال فرمانده، ضمنا اين جناب رانند... با با تقصير اون نبود و : آمد يک مقدار خشم شازده را بخواباند گفت

شما ھا آنقدر احمقيد که « به نيروھای چپ توھين می کرد، مثل اينکه خيلی ھم آتششان داغ بود و با پرروئی تمام، اوال و . و الخ» نمی فھميد اين کارھايتان ــ يعنی مثال انتقاداتی که به يکه تازی ھای آنھا می شود ــ مستقيما بضررتان تمام ميشه

Page 12: دفترهای زندان تقی شهرام 1

نيکخواه و بعدش ھمه کمونيست ھا را به اضافه سرمايه دارھا توی يک کيسه می ] پرويز[بنده و بعدش ھم خيلی راحتشماھا دالر ھا را از کجا می آورديد؟ معلومه با سرمايه داری جھانی زد وبند . ريخت و می گفت ھيچ فرقی با ھم نداريد

ــ مخصوصا اينکه با حمايت تان از دولت نمی گذاريد که ! رمايه داری را بکنيمريشه س و نمی گذاريد که ما... کرده ايد وبعد تعريف کردند که آقای منتظری طی . دولت را که خود آقا معرفی کرده، اولش چيزی نگفتند: گفتم! عمل بشه(!) انقالبی

اين دولت نه دولت اسالمی است و نه يک مقاله در روزنامه ھا سياست ھای دولت را به زير شالق گرفته و گفته است که البته جالب اينجاست که . معلوم بود که چقدر با دولت اختالفشان شديد شده است از مجموعهء صحبت ھا. دولت انقالبی

ھرچه بورژوازی مذھبی به اينھا رکاب می دھد و حاضر است زير پاالنشان برود، باز ھم اينھا راضی نيستند و چيز يک کالم آنھا منتظر استعفای مھندس بازرگان، آوردن يک دولت دست راستی مذھبی و سرکوب . اھندبيشتری را می خو

نيروھای متشکل . مستقيم و بی چون وچرای نيروھای چپ ھستند و به ھيچ چيزی ھم جز قدرت مستقيم راضی نخواھند شدسپاه پاسدار در بست در اختيار . ست آنھاستکميته ھا در د. آنان در مقايسه با نيروھای متشکل دولت بسيار زيادتر است

آقا از آنھا حمايت قلبی و حتی علنی می کند و بخش اعظمی از نيروی انسانی و سازمان روحانيت را ھم در . آنھاستبه اضافهء اينکه زندان ھا در بست و دستگاه قضائی انقالب نيز تا حد زيادی باز ھم در حيطه نفوذ . کنترل خود شان دارند

از آن طرف، دولت نه می تواند روی ارتش حساب کند و نه پليس و ژاندارمری ای که در اختيار او باشد وجود . ھاستآنمی ماند دستگاه بوروکراسی که تا حدی در کنترل دولت است اما طبعأ بوروکراسی . اينھا تحت تسلط کميته ھا ھستند. دارد

ء اينکه اين بورژوازی بی خايه و بی مايه تر از آن است که بتواند و به اضافه بدون قدرت مسلح چکار می تواند بکند؟االن تنھا چيزی که . حاضر باشد با نيروھای دمکرات عليه اين جريان انحصار طلبانهء بسيار خطرناک عقد اتحاد ببنددرا برای کنار رفتن دولت بازرگان به آن بند است حمايت ظاھری و زبانی آقای خمينی است و اينکه ھنوز امام، موقع

او می خواھد به دست اين قبيل ليبرال ھا اساسی ترين کارھای اوليهء دوران گذار را انجام دھد . بازرگان مناسب نمی داندبنابراين بدون .و آنگاه بطور قطعی، قدرت را به دست کسانی که واقعا مورد اعتماد و اطمينان ايدئولوژيک او ھستند بدھد

رگان رفتنی است و در حاليکه نيروھای چپ نيز دارای ھيچگونه تشکل متحد و يکپارچه نبوده و نفوذ قابل شک کابينهء بازدر واقع، احساسات عليه دولت . اھميتی را در ميان پرولتاريا ھنوز بدست نياورده اند، وقوع فاجعه تقريبا حتمی است

ن عناصر و نيروھای متشکل و مسلحش آنقدر زياد شده بازرگان در ميان، اين بخش ازنيروھای خرده بورژوازی، در ميااست که من بيم دارم که آنھا حتی تا تشکيل مجلس مؤسسان و تصويب قانون اساسی ھم صبر نکنند؛ چيزی که البته آقا

ن اما با اين وصف، کامال قابل مشاھده است که اينھا روزبه روز بيشتر ھمان صبر و تحمل ناچيزشا. خيلی بدان مصر است . را ھم دارند از دست ميدھند

يک برخورد ديگر بين آقايان پاسدارھا و نگھبانان مسلح زندان که از . صحبت از جريان انتقال از قصر به اوين بوديک . ھستند روی داد و آن موقعی بود که اينھا می خواستند با سالح وارد محوطه زندان شوند سربازھا و ارتشی ھااين . يلی جدی جلوی آنھا را گرفت و گفت مطابق دستور فرمانده، بايد سالح ھايتان را تحويل بدھيدگروھبان سوم جوان خ

پاسدارھا بھشان برخورد و . وارد بند نمی شوند البته از ابتدائی ترين مقررات ادارهء يک زندان است که ھيچ گاه با سالحگروھبان باز ... شان داد که فرمانده عمليات سپاه پاسداران است و آمدند پايين که مثال ما پاسداريم و آن راننده حکمش را ن

باالخره آقايان رفتند، نمی دانم با افرادی . بايد سالحتان را تحويل بدھيد. ھم خيلی جدی جواب داد ھرکس می خواھيد باشيداين نمونه ھا را . نار رفتکه در باجه مراقبت نشسته بودند چه صحبتی کردند که گروھبان بنا بدستور باال دستھايش ک

مخصوصا از آن نظر می آورم که به نطفه ھای برخورد بين دو نيروی مسلح که ھرکدام از فرماندھانی تبعيت می کنند که البته اين مثال نيز باالخره تفوق تمايل اين . از نظر سياسی و طبقاتی به دو جريان گوناگون وابستگی دارند اشاره کرده باشم

چيزی که از جنبهء ديگر بسيار شبيه به کارھای ساواک است . را بر تمام آن قوانين و مقررات ارتشی ثابت کردپاسدارھا که عليرغم اينکه اعضايش از نظر سلسله مراتب نظامی يا اداری بسيار پايين تر از مثال يک سرھنگ يا يک مدير کل

اين چنين موقعيتی را ھم اکنون اعضاء سپاه . ر می رفتندبودند با يک اشاره به موقعيت خاصشان ھمه از مقابلشان کنا .پاسداران دارند اشغال می کنند

اتومبيل سر باالئی کذايی را طی کرد و اگر کسی اوين آمده باشد ــ ساختمان ھای جديد ــ می داند اگر از کمرکش جاده با .قسمت ھا مجزا می کند ی را از بقيهءچپ بپيچيم، يک در آھنی وجود دارد که محوطه جديد دور زيادی به طرف

از در آھنی بزرگ که وارد می شويم يک طاقی وجود دارد که سمت چپش ساختمانی ھست برای کنترل و غيره است، از اينجای ساختمان سلول ھای جديد اوين شروع می شود، و در ھمين جا بود که از . مستقيما زير اين طاق واقع است

در طبقهء دوم از چند راھرو و در آھنين گذشتيم و به . اينھا ديگر در اين جا مجددا چشم ھايم را بستند اتومبيل پياده شديم وجوان . تقريبا به موازات اين در و در يک گوشهء راھرو، دفتر اين قسمت قرار داشت. پشت در محوطه سلول ھا رسيديم

اين سلول ھا را . د و جمعى ما را به يکی از سلول ھا آوردندبا او صحبت کردن. شمالی که محافظ اين بند است در آنجا بودعصر غير ۶صبح تا ۶آن زمان که ما در ساختمان کھنهء زندان بوديم، داشتند می ساختند و دائم صدای بولدوزر را از

Page 13: دفترهای زندان تقی شهرام 1

ی ايجاد می کند آن موقع اين طور شايع بود که رژيم دارد در دل کوھھای ساواک تونل. از يک فاصله کوتاه ظھر می شنيديمو به اصطالح که دارای بيش از ھزار سلول است و می خواھند بعدا که اينھا ساخته شد زندانيان وابسته به جنبش مسلحانه

.آن روز خرابکارانی را که زنده می مانند و اعدام نمی شوند به اينجا منتقل کنندکردم، اين ] که[بھمن ھم که آمدم عليرغم جستجوی زيادی ٢٣آن روز . به ھر صورت، من اين سلول ھا را قبال نديده بودم

البته قسمتی از درھا قفل بود يا جوش داده بودند و رفته بودند اکسيژن و استيلن بياورند که آنھا را باز . قسمت را نشد ببينيمبوسيله تلفن صحبت می ما در آن روز موتورخانه، قسمت مالقاتی ھا که دو طرف در کابين پشت شيشه می نشينند و. کنند

کنند، ھمچنين آشپزخانه، انبار مواد غذايی و اطاق ھای استراحت سربازھا را ديديم و بعد به علت اينکه يکی دوتا از رفقا در آن روز چه کسی فکر می کرد زندان . عجله داشتند، من ھم ديگر معطل بازديد بقيه جاھا نشدم و زندان را ترک کردم

سياسی شان؟ عت بکار بيندازند آن ھم مخصوصا برای انقالبيون و برای مخالفيناوين را به اين سرالبته از ھمان روزھای بعد، بازديد اوين، تحت اين عنوان که ممکن است تپه ھا مين گذاری شده باشد، يا داريم ته زمين را

يته مرکزی برا ی اوين گذارده بودند، ممنوع شد و از ھمان موقع با آن قراول و يساولی که از طرف کم... می کنيم و معلوم بود که خوب ارزش چنين جائی را برای پيشبرد مقاصد شان تشخيص داده اند، منتھی چيزی که بعيد بود سرعت

غير از سعادتی که در قسمت پائين . زندانی سياسی در بند ھستند ٧تا اينجا معلوم شده است االن . دست زدن به اين کار بودت، دو رفيق فدائی که تازه سه روز است دستگير شده اند بنام بھمن احمدی و ديگری بنام حبيب ھستند که گويا زندان اس

چھارمی فردی آذربايجانی است بنام عزيزهللا که می گويد چپی است و او را ھم به . حين جا سازی اسلحه دستگير شده اندروز پيش و در ھمان روزھای اول، در کميتهء مرکزی راجع ١۶در حدود . جرم داشتن سالح و مھمات دستگير کرده اند

من ھنوز از نام بقيهء افراد و اين که در کدام قسمت زندانی ھستند خبر . به عقايدش پرسيده اند که گفته است کمونيست است !!ندارم فقط تا به حال توانسته ام اينھا را بفھمم

مشبک به بغل پياده ر زمين ھای قديمی خانه ھای تھران که يک پنجرهشکل منظمی ندارد، بيشتر به زي: اما شکل سلول . رو داشت شبيه است

سانت وجود دارد که البته بوسيله ميله ھای آھنی و تور ٧۵سانت و به طول ۵٠متری يک پنجره به عرض ٣در ارتفاع ٧۵سانتيمتر در ٣۵يد در حدود از داخل سلول تنھا مستطيل بسيار کوچکتری از آسمان شا. سيمی محافظت می شود

باالی سانتيمتری که تورھای پنجره اجازه می دھند ديده می شوند و سلول طوری واقع شده است که احساس می کنی .سرت پشت بام است

يک مستراح فرنگی استيل، يک روشوئی استيل کوچک، يک ھواکش و آفتابه ای، که در کنار مستراح فرنگی گذارده اند، و بلکه سال ھا در اين سلول با اين ترتيب تو می توانی روزھا و ماه ھا .سرخود، بودن سلول را نشان می دھدسرويس

آخر عالوه بر يک دريچه کوچک در باال، . باشی بدون آنکه احتياجی باشد، حتی يکبار در فوالدی دواليه سلولت باز گردد ۴سانت و به عرض ۴٠ـ ٣۵تيمتری در سلول، مستطيلی بطول سان ۶٠ـ ۵٠برای صحبت و نظارت نگھبان، در ارتفاع

البته ھمين روزنه نيز در دارد واز پشت ميتواند بسته . سانتيمتر بريده شده که غذا را از اين روزنه به درون می فرستند !گردد که البته، کرم کرده و فعال نبسته اند

نمی دانم . بالش که خوب، تنھا امتياز اين سلول است به سلول قبلی در ته سلول نيز تشک و دو سه پتو پھن شده به اضافهءدر قسمت ھای پيش اين را نوشته ام يا نه که زندان ھرچه قديمی تر و با اسلوب و معماری و مصالح کھنه تری ساخته شده

و مصالح جديد تری بر عکس ھرچه زندان مدرن تر و با وسائل و تکنيک ھا . باشد تحمل آن برای زندانی آسان تر استيک مقايسهء ساده بين اوضاع اين سلول که قديم ھا . ساخته شده باشد تحملش مشکلتر و زندگی در آن کشنده تر است

. مبارزين آنھا را سلول ھای مرگ ناميده بودند با سلول قديم تر قصر نشان ميدھد که اينجا چه امتيازاتی را از دست داده امرای دستشوئی و توالت به دستشوئی بند، پنجرهء قدری بزرگتر، صدای زندانيان و آدم ھائی که رفتن روزی سه چھار بار باين دو سه روز آخر اجازهء يکی دو ساعت ھواخوری و قدم زدن در حياط بند انفرادی را . پشت حياط بند انفرادی بودند

ھبان خوب و ساده ھم را که از ھمه مھمتر بود از حاال از ھيچيک از اين ھا خبری نيست، البته محبت آن نگ. ھم داده بودند !دست داده ام

ناھار داده اند، يک ٣مثال ساعت . غذای اينجا به مراتب بدتر از آنجا و يک وعده اش را که من ديده ام کامال نامرتب استبربری از سوراخی سيخ کباب کوبيدهء ماسيده و قدری برنج سرد شده و درست به عمل نيامده، ھمراه يک کف دست نان

ھم آمدند، آب جوش آورده بودند و فکر می کنم با چای ليپتون که چون من ليوان نداشتم و ۵ساعت . پايين در، دادند تو .ليوان ھم نه از سوراخی پايين در و نه از دريچه باال، تو نمی آمد ازدادنش منصرف شدند

ر در اينجا از يخ خبری نيست و بايد به ھمان آب شير دستشوئی از ھمه بدتر برای من البته آب است كه متاسفانه ديگغذا نخوردم و تفريبا يک ھفتم، يک ھشتم از غذای معمول در سلول قبل را .] نداشتم[من چندان رغبتی به خوردن . ساخت

ھم تشنگی ام رفع آنوقت اگر آب گرم باشد. اما بدليل عرق کردن زياد، آب زياد می خورم. رد می کردم ــ شايد ھم بيشتر

Page 14: دفترهای زندان تقی شهرام 1

ضمنا يکی ديگر از خصوصيات زندان جديد اين است که گاھی اگر نيم ساعت، يک . نمی شود ھم اين که دلم درد می گيرددر حالی که آنجا . ساعت ھم به در بکوبی کسی سراغی از تو نمی گيرد و معلوم نيست که جناب نگھبان عموما کجاست

ود بود که نگھبانان بسيار خوبش، منتظر بودند من در بزنم يا چيزی بخواھم که مخصوصا در مورد من اين موضوع مشھبا اين وصف، مثل اين که اينجا يک حسن دارد که آنجا نداشت و آن . در کمال فوريت و با ادب و شوق زياد انجام می دادند

م ميشود که به من روزنامه خواھند داد البته امروز جمعه است و فردا معلو. اين است که گويا روزنامه حاضر ھستند بدھنديا نه، ولی ازقرائن مربوط به ساير زندانی ھا که تلگرافی خبرھائی را رد و بدل کرديم اينطور بر می آيد که روزنامه

.خواھند دادباز دادند، راستش اين را ھنوز نگفته ام که وقتی آقايان پاسدارھا آمدند توی سلول و من را به اصطالح تحويل زندان جديد

جعبه . در خمير دندان را باز کرد. ھم دست از سر ما بر نداشتند و آقای فرمانده شروع به جستجوی ھمان وسايل اوليه کردپاکتی که تکه ای صابون در آن گذارده بودم ورنداز کرد و خطوط بی معنای روی آن را که از سر . کلينکس را پاره کرد

کاغذ ھا را از جيبم بيرون . بخواند و بعد جد کرد که بايد لخت شده و بازرسی بدنيم بکند بيکاری رسم کرده بودم خواستگفتم نامه به دادستان است، . بايد نگھبان زندان بخواند: گفت. آورد و اعتراض کردم که شما حق نداريد اينھا را برداريد

زور است و طبيعتا کاری ھم نمی شود ! بخواند خالصه عليرغم ھمه اعتراضات، آنھا را داد دست نگھبان که. گفت باشدبرگ، خاطرات اين چند روز را که شامل بسياری از مطالب ۴٠صفحه ــ يعنی باندازه يک دفترچهء پر ۶٠حدود . کرد

صفحه ۴به اضافهء يک نامه مفصل بيست صفحه ای به ھادوی و يک نامه . سياسی و ذھنياتم می شد در آنھا وجود داشتحقايق و مطالب افشاگرانهء بسيار جالبی در آنھا حاال خدا عالم است که آيا اينھا را بدھند يا نه؟. به مقامات زندان ای ديگر

من مسلما . موجود است که می ترسم آنھا را، ثمرهء ساعت ھا قلم زدن در گرما و ھوای دم کردهء سلول را، از بين ببرندتحويلم ندھند نامه شديداللحن شکايت آميزی برای ھادوی خواھم ] را[بزنند يا آنھا اگر بخواھند کوچکترين لطمه ای به آنھا

تا آنجا که من فھميده ام، اينھا روی ھمه کس و ھمه چيز چنگ . ھر چند که بعيد می دانم او ھم کاری بتواند بکند. فرستادوع را مخصوصا اينجا نوشتم که اگر پس از اين موض. انداخته اند و ھمهء مقامات از صدر تا ذيل به آنھا باج می دھند

مرگم اين صفحات بدست کسی رسيد بداند که اين نوشته، صفحات خيلی بيشتری از آنچه که ديده می شود، داشته است، و اگر توانست سعی کند که آنھا را پيدا نموده و بعنوان خاطرات آخرين روزھای زندگی کمونيستی که ھمه عشق و آرزويش

اگر ھم . اقعی انقالب توده ھا و استقرار سوسياليسم و حکومت کارگری در ايران بوده است، به چاپ برساندپيروزی و ... .زنده ماندم که مسلما دنبال آن را خواھم گرفت و از حلقومشان بيرون خواھم آورد

من جايی برای چراغ در . شودو بيست دقيقه بعد از ظھر است و ھوای اينجا دارد کم کم تاريک می ۶راستی االن ساعت سانتيمتر که در ١۵سانتيمتر و به عرض ٢۵ديوار مقابل درب، به طول اين سلول نمی بينم، مگر صفحه ای در باالی

.ديوار تعبيه شده و احتماال علی القاعده بايد پشت آن المپ باشد که شب ھا روشن می شوداگر در اين فاصله اتفاقی بيفتد و مثال آتش ! لول من پيدا نشده استشب است، کليد قفل در س ١٢ھنوز که ساعت نزديک

. نگھبان می گويد که ممکن است پاسدارھا عوضی برده باشند! سوزی ای رخ بدھد حسابم، حسابی پاک استھای بعد ھمه کليد ياد آن شب اول می افتم که من را ھمين طور دست بسته از پشت رھا کرده و رفته بودند تا مدت ھا

اينجا مثل . دستبندھايی که در زندان بود امتحان کردند، نخورد تا اينکه بعد از دو سه بار رفت و آمد، کليد دستبند را آوردندغير ازيک اظھار معذرت، فکر نمی کنم اقدام ديگری به از اين کوشش ھم خبری نيست، چون نگھبان تا کنون اينکه

.و اينھا منتظر فردا ھستند که مسؤولين اصلی برسند و دنبال قضيه را بگيرندالبته امروز جمعه است . کرده باشدراستی، راستی مثل اين که اين سلول ھا در روی تپه واقع شده چون عالوه بر اينکه پنجرهء بيمه سقفی اش رو به آسمان *

ه ی بتون سلول به داخل می قورقور چيزی که جز موتورسيکلت نمی توانست باشد از ديوار دارد، نيمساعت پيش صدای . آمد

و چھل و پنج دقيقهء صبح ١١تير ساعت ٢۴يکشنبه ھمان فرمانده . شب بود که در باز شد ٨حدود ساعت . ديروز را ھمه اش مشغول نوشتن نامهء ديگری برای ھادوی بودم

گفتم . داشت، آمده بود عکس بگيردبود باضافهء جوان آرام و خوش صورتی که دوربينی ) سپاه پاسداران(عمليات کذايی مردد . پيراھنت را بپوش. وايسا زودتر ازت عکس بگيره: قضيه چيست؟ فرمانده که گويا اسم کوچکش عبدهللا باشد گفت

در اين حين عبدهللا شروع کرد باز ھم به متلک گفتن که مثال عکس سکسی ميخوای بيندازی . ماندم اين کار را بکنم يا نهبه ھرحال فکر ! تو اينجا چکار می کنی؟ برو بيرون. قبيل مزخرفات؛ که محکم بھش گفتم برو بيرون از سلولاز اين ...

پيراھن چرک و بو گرفته و سياه شده را پوشيدم و بی . کردم که مقاومت کردن برای عکس گرفتن قدری بی معنا است

Page 15: دفترهای زندان تقی شهرام 1

گفته بود اگر حرفی، چيزی داری به اين آقا بگو، ايشان قبال عبدهللا. خيال کنار ديوار ايستادم که طرف چند عکسی گرفتبا کم باوری گفتم شما از طرف دادستانی . سال بيشتر نداشت ٢٢-٢٠جوان عکاس در حدود !! از طرف دادستانی آمده اند

پرسيد . نهآمده ايد؟ با قدری کمروئی، نوعی جواب داد و نداد و فکر می کنم بغل دست آقای ھادوی و قضات ديگر کار ميکوضعتان اينجا چه جوريه؟ که پرخاش کردم که چرا دوباره داريد از اين سلول ھا برای زندان استفاده می کنيد؟ چرا قرار

اين را طوری. بازداشت معين نمی دھيد؟ بعد خيلی آرام وغمگين پرسيد شما فکر می کنيد بيگناه ھستيد؟ گفتم معلوم استکرده اند اعدام است و آنوقت تو فکر می کنی بيگناه يد بيچاره، کمترين فکری که برايتمی گفت که مثال می خواست بگو

چيزی را به "ــ منظورش نگھبان ھا بودند، که ايستاده بودند ــ " موقعی که خواستم بروم، وقتی کسی نبود"ھستی؟ بعد گفت . بود که به عبدهللا اين طور جواب دادم به ھر صورت، عکس ھايش را گرفت و من ھم در ھمين حين." شما خواھم گفت

که او ... بعدش موقع رفتن عبدهللا نگذاشت او با من تنھا باشد و به طرف گفت برای اين کار بايد اجازه کتبی داشته باشی و خالصه فکر می کنم اين طور می خواست بگويد که پروندهء خيلی - ھم دگر حرفی نزد و گفت چيزی نبود، ھمان که گفتم

سنگين ورنگينی برايت درست کرده اند و بی خود خوش خيال نباش ــ ضمنا در حين صحبت ھايش اين را ھم گفت که به . زودی محاکمهء شما شروع می شه

] مجاھد[شب بود که يکی از سر نگھبان ھا که پسر خوب و مھربان و قيافه اش شبيه محمد ايگه ای شھيد ١٢ساعت حدود فکر کردم نکند جوان عکاس رفته ! لباس ھايت را بر دار برويم يک سلول بزرگ و جادارتر و خنک است آمد که وسائل و .گفتم باشه صبح. که آن موقع شب از جائی به جائی منتقل شوم با اين وصف خوشم نمی آمد. و توصيه ای کرده

م كه به بندى ببرندم كه در آن بند ديگر، اول سلول را مى بينم، اگر بھتر بود مى روم، راستش پيشتر از اين ھم مى ترسيدسلول آن طرف تر، تا آنور سالن، وجود ۵-۴چون آدم ھمين كه حس كند كس ديگرى ھم مثال در . زندانى ديگرى نباشد

دوباره از خوبى آنجا صحبت كرد و . به ھر صورت گفتم ترجيح مى دھم ھمين جا باشم. دارد، تا حدى برايش تسكين استاگر راحتى مرا مى خواھيد فعال اين موقع شب ترجيح . تور است كه حتما بايد برويم كه خوب، آن بحثى استگفتم اگر دس

واقعيت اش اين است كه ھر زندان انفرادى در ھمان لحظه اولش سخت براى آدم، غريبه و دلتنگ . مى دھم ھمين جا باشم] اگر[سادگى ھا دلش نمى خواھد به سلول ديگرى برود؛ حتى به ھمين دليل آدم به سلولى كه عادت كرد به اين . كننده است

بارى، اولش چيزى نگفت و من فكر كردم كه قانع شده، ولى بعد از قدرى سكوت . مثال بعضى امتيازات ھم داشته باشدست و در اين ضمن از جا بلند شدم و فھميدم كه موضوع جدى ا! وسائل خودتو جمع كن ما ھم باقى اش را مى آوريم: گفت

با اين وصف ھنوز باور داشتم كه جاى بھترى خواھند داد؛ ولى پيش خودم فكر مى كردم اگر آنجا تنھا . حتما بايد برومدر اين موقع ناگھان . باشم ارزشش را ندارد، چون اينجا الاقل آدم گاھى صداى آواز يا سوت بچه ھاى فدايی را مى شنود

] با خود[سال ــ ١۴ - ١٣واقعا بچه بود، حدود –رنيزه خورد كه يك بچه نگھبان چشمم از دريچه باالى سلول به تفنگ و سبدون پيراھن و –به ھر حال بلند شدم، خنزر پنزر محقر را ريختم توى يك كيسه و ھمين طور لخت . ھمراه آورده بود

.رونتوى يك دستم كيسه و توى دست ديگرم كفش ھا را گرفتم و با سرپايی آمدم بي -پيژاما . چشمم را مطابق معمول دم در بستند و من نفھميدم كه بقيه نگھبان ھا دارند پتو ھا و تشك سلول را ھمراھشان مى آورند

بعد از راھپيمايی طوالنى در اطاق ھاى شيك و بزرگ قسمت ھاى مختلف زندان باالخره از طرف يك ساختمان از پله ھا يك مرتبه شك برم داشت كه نكند مى خواھند ببرند بازجويی، يا شايد ھم اصال – لندرورى را ديدم آماده است. آمديم پايين

با اين . قدرى ترسيدم و بوى مرگ به دماغم خورد. بازجويی را كنار گذاشته، مى خواھند سر ضرب دادگاه را تشكيل بدھندگفت نه، وهللا فقط مى بريم يك . بگوخنديدم و به سرنگھبان گفتم، حاال اگر قضيه چيز ديگرى است . وصف خودم را نباختم

فكر . ايستاديم، اسم شب را گفت و رد شديم. لندرور آھسته حركت كرده بود، كه ناگھان صداى ايست بلند شد. جاى بھترراه مملو از . باالخره ماشين ايستاد، پياده شديم. بودم ١٣۵٠كردم احتماال ببرند زندان قديم، ھمان جايی كه قبال خودم سال

ما از وسط درخت ھا و در قسمت . رگ خشك بود و معلوم بود كه به ھيچ وجه زياد استفاده نشده، يعنى در واقع دامى نبودبسياه . در بند را باز كردند، فھميدم كجاست. دقيقه به در زندان رسيديم ۴-٣بعد از حدود . متروكه باغ اوين راه مى رفتيم

چال ھايی بود كه مثال اگر آن موقع مى خواستند كسى را خيلى اذيت كنند مدتى اين ھا ھمان سياه. چال ھاى قديمى اوين x ۵ ١/ ۴٠سلول ٢۵بند عبارت است از يك راھرو باريك و طوالنى كه در قسمت چپش حدود شايد . آنجا نگاه مى داشتند

رار دارد و تازه به راھرو سانت كه پشتش المپ ق ۴٠ھر سلول جز يك پنجره قفس مانند به طول و عرض . وجود دارد ٢/ضمنا جلوى اين . اگر المپ روشن باشد، شب را از روز نمى شود تشخيص داد. ھيچ منفذ ديگرى ندارد. بند باز مى شود

به اصطالح پنجرهء مسخره را كه در دست چپ ضلع ديوارى واقع شده كه در سلول وجود دارد، اگر آن را از داخل به در چون بشدت ھوا دم خواھد كرد، بيشتر از –ر سد كرده كه نه در گرما مى شود آن را روشن كرد نگاه كنيم يك دھانه كول

ھواى ھميشه دم دار معموليش ــ و نه اين كه مى گذارد ھمان يك ذره نور و ھواى موجود در داخل راھرو باريك، به داخل خوب فكر كردم ] معروف است ٢٠٩ھمان بند احتماال اين : پاورقی. [خالصه درست و حسابى يك قبر است. دخمه بيايد

چرا من را به اينجا آورده اند؟ يك شق قضيه البته با احتمال خيلى كم اين بود كه بخواھند مثال نيمه شب ببرند بازجويی،

Page 16: دفترهای زندان تقی شهرام 1

از ولى آخر چرا نيمه شب؟ اما احتمال بيشتر اين بود كه آن شازده فرمانده عمليات سپاه پاسداران چغلى كرده و بالفاصلهچون زندان اوين ھم مثل انفرادى قصر و شايد ھمه . آنجا با تلفن به اوين دستور داده اند كه فالنى را به اينجا منتقل كنيد

.قصر زير نظر سپاه پاسداران اداره مى شود

 

سايت قبلی انديشه و پيکار

٢٠١١فوريه ٢٧؛ ١٣٨٩اسفند ٨تقى شھراميكشنبه ، : نويسنده

محمد تقى شھرام دفترھاى زندان

يادداشت ھا و تأمالت در زندان ھاى جمھورى اسالمى دفتر دوم

وضعيت زندان و برخورد با او، موضوع شريف واقفى، خاطره اى از دستگيرى اول وى در اول : در اين دفتر مطالبى درباره

، فرار از زندان )بھروز(و روحيهء مجاھدين آن سال و تجليل حماسى به ويژه از اصغر بديع زادگان و على باكرى ١٣۵٠شھريور و بحثى دربارهء آن، دربارهء فاشيسم جمھورى اسالمى، دربارهء اينكه مردم شكست ١٣۵٨، دستگيرى دوم درتير ١٣۵٢سارى

...شعارھا و ھدفھاى رژيم را به پاى شكست اسالم مى نويسند، و باالخره تأملى دربارهء وظيفهء چپ

صبح ٩، ساعت ١٣۵٨تير ٢۵دوشنبه اتى كه آخرين سطرھاى يادداشت يك شنبه را مى نوشتم، يك ديروز در ھمان لحظ. شده ام» يھودى سرگردان«مثل اينكه حسابى يك

موتور را آوردند در راھرو، و من بلند . معلوم شد موتور سمپاشى است. بار صداى چند مرد را كه چيز سنگينى را مى كشيدند شنيدمزندان را رنگ مى كند از الى ناگھان مرد كارگرى كه بعدا گفت نقاش است و ديوار تمام سلول ھا و اطاق ھاى. شدم كه نگاه كنم

به مجرد اينكه چشمش به من افتاد درست مثل اين كه جن يا غول . دايرهء كوچك باالى درب سلول قيافهء البد جنگلى شدهء مرا ديد !وحشتناكى ديده باشد، ھاى و ھوى كنان و در حالى كه به شدت مى دويد از راھرو و سپس درب بند فرار كرد

زبانش بند آمده و رنگش به شدت . با ترس و لرز تا نزديك سلول من آمد. ه موضوع را فھميد و او را صدا كردرفيق ديگرش البتبا رنگ پريده و لكنت زبان گفت، . گفتم رفيق، ما ھم آدميم، چرا مى ترسى؟ خوب ما ھم آدميم انداختنمون توى زندان. پريده بود

فكر مى كنم بطور كلى . با اين وصف ھمچنان خودش را عقب نگاه مى داشت. مى شوىانشا زود آزاد . انشا زود آزاد مى شوى. به ھر حال به من گفت كه نقاش است و اين سلول و تمام بند ھا و سلول ھا را دارد رنگ مى زند. قدرى داراى وضع غير عادى بود

ناگھان بوى گيج كننده سم ھمه . سر بند تا ته بند باز كرد بعد يك مرتبه رفيقش موتور را بكار انداخت و بى محابا لوله سمپاشى را از .خودشان بال فاصله وقتى سم را زدند، از آن بند به حالت دو خارج شدند. جا پيچيد

تا كنون ھواى ساكن و نم دار داخل سلول تنفس را سخت مى كرد، حاال بخار سم نيز به آن اضافه شده . ديدم نفسم دارد بيشتر مى گيرداز اين ھمه بى احساس مسؤوليتى و بى اعتنايى مسؤولين زندان نسبت به زندانيشان احساس تعجب كردم، بيش از آن كه احساس . بود

خشم يا دلگيرى نمايم؛ چرا كه معموال زندانبان به زندانيش ھمچون گوسفند پروارى نگاه مى كند كه مى بايست صحيح و سالم ھمان اول بار خود سم پاش ھا . بارى شروع به كوبيدن درب كردم. اھش دارد تا به موقع به قربانگاه بفرستدطور كه به او تحويل داده اند نگ

من . بعد از مدتى يكى از سمپاش ھا آمد كه ما گفتيم كه بيايند، اآلن مى آيند. قضيهء اعتراض مرا فھميدند و رفتند سراغ زندانبان ھاكس ديگرى، شايد يكى از نگھبان ھا، مى گفت، بابا بياييد اين سم خطرناكه، بازھم صداى يكى از آنھا را در باغ مى شنيدم كه به

بعد معلوم شد كليد را گم كرده . نگھبان توى باغ نزديك ديوار بند آمد و داد كشيد كه گفته ام، اآلن مى آيند. باز ھم در را كوبيدم. نيامدنديعنى عالوه بر نگھبانان دو نفر مرد . مپاشى، آقايون آمدند مرا بيرون آوردندخالصه بعد از حدود نيم ساعت ـ سه ربع بعد از س! اند

ھمه شان من را به اسم و رسم مى . جديد ھم بودند كه گويا از طرف سپاه تازه براى كار در مديريت زندان منصوب شده بودند .شناختند

گفت . خيلى با اظھار محبت، با من صحبت مى كرد. د استيكى از آنھا كه معلوم بود قدرى ھم در كارھا و سازمان ھاى سياسى وارالبته اين صحبت مال موقعى . اگر بشود قدرى صحبت كنيم. من ھمين اآلن وارد اوين شدم و قصد داشتم كه يكسر ھم بيايم شما را ببينم

يك سرباز . عمومى جاى داده بودند در يك اطاق] ه[است كه من را بعد از بستن چشم، پياده از قسمت قديم دوباره به قسمت جديد بردغير از سرباز ھمگى . تفنگ به دست، سر نگھبانى كه ديشب مرا به ھواى جاى خوب تر آورده بود و آن دو نفر حضور داشتند

Page 17: دفترهای زندان تقی شهرام 1

.نشستيم و صحبت آغاز شدآنھا . شان صحبت كردمقدرى براي. و غيره مى پرسيد] واقفى[از جريان وقايع درون تشكيالت و قضيهء شريف . مرد سؤاالتى داشتنظر من را نسبت به اينكه . از اوضاع كنونى مجاھدين خيلى دلخور بودند و بدبينى شديدى نسبت به آنھا داشتند. ھم صحبت كردند

برايشان گفتم كه . البته مى دانستم كه خودشان مجاھدين انقالب اسالمى ھستند! كداميك از اين ھا در بلوك مذھبى بھتر است، پرسيدندھمان فرد اولى مرتبا تكرار . موضوع در اختالف بين حرف ھا و خط مشى ھا و برنامه ھا است. موضوع بھتر و بدتر مطرح نيست

مى كرد كه تا كنون ھيچوقت برخى شايعات و قضاوت ھاى پخش شده در بين مردم درباره من را قبول نكرده و ھميشه مى خواسته بعد چند بار پرسيد چرا در مقابل خيل اين نوشته ھاى . را بشنود) بخش ماركسيست سازمانيا درواقع، آن (كه جواب و موضع من

عليه شما براه انداخته اند و مرتبا مى گويند كه شما ايدئولوژى آنھا را منحرف –منظورش مجاھدين خلق بود –تبليغاتى كه اين ھا است چگونه درباره ! فكر مى كردم كه آخر كسى كه خودش منحرفبعد خودش جواب مى داد كه من ھميشه . كرده ايد، نمى نويسيد

!!كس ديگرى اين طور قضاوت مى كندبه ھر صورت، بعد سرنگھبان، ھمان مرد بسيار محترم و متينى كه شب پيش اش من را به سلول ھاى قديم برده بود، با يك حالت

گفتم . چه كه اعتقاد دارى اين موضوع را براى من روشن كن خاصى كه وصف ناشدنى است پرسيد كه چيزى را مى پرسم ترا به ھرآن دو مرد ديگر به اضافهء سرباز تفنگ به . اگر نبايد بگويم صريحا مى گويم كه نمى توانم جوابت را بدھم. دليلى ندارد دروغ بگويم

آيا راست است كه شريف : طلب، پرسيداو بعد از مقدارى مزمزه كردن م! دست نيز گوش ھايشان تيز شد كه او چه مى خواھد بپرسدو براى اثبات حقانيتش ضامن نارنجك را . موقعى كه شما حكم اعدام اش را به او ابالغ كرده ايد گفته است كه من حق ھستم] واقفى[

ا داشتنم شاخ در مى ولى شما باز ھم به حرف او اعتنا نكرديد و او را اعدام كرديد؟ واقع! كشيده و گفته ببينيد نارنجك منفجر نمى شودديگر فقط مانده بود كه او را صاحب معجزه بدانند كه با اين . آوردم كه دامنهء شايعات درباره اين واقعه دارد تا كجاھا باال مى گيرد

كه نبايد من خيلى آرام موضوع را تكذيب كردم و آن دو مرد ھم البته با حركتشان نشان دادند. داستان، معجزه ھم به او نسبت مى دھنددوست خوب و ساده ما نمى دانست كه اساسا و در حقيقت، شريف نه مذھبى واقعى بود ونه اين كه ماترياليست . اين شايعه درست باشد

او مدت ھا در يك حالت پوچى و نيھيليستى بسر مى برد و درست به خاطر ھمين موقعيت متزلزل ايدئولوژيك بود كه به آن . شده بوددچار شد و پس ) خالف، چه از جھت عدم انجام صحيح وظايف تشكيالتى، ولنگارى در كار و حتى خالف اخالق(الف ھمه اعمال خ

از اينكه براى حل ھمين موقعيت معلق ايدئولوژيكش و براى برخورد با ضعف ھا و انتقاداتى كه خودش ھم آنھا را قبول داشت و گرى فرستاده شد، شروع كرد به ايجاد روابط مخفى در داخل تشكيالت ــ تشكيل بطور كتبى ھم به آن اعتراف كرده بود به كار كار

گروه مخفى در داخل سازمان، بدبين كردن سمپاتيزان ھا نسبت به مبارزه و سازمان، جلوگيرى از عضوگيرى عناصرى كه ما به شھيد ليال [كه باالخره رازش از طرف ھمسرش ــ ... سراغ آنھا مى رفتيم از طريق قرار دادن اطالعات نادرست در مورد سازمان و

كه در تمام اين مدت با او جدال داشت و در ضمن، شريف نتوانسته بود او را نسبت به كارھاى ضد تشكيالتى خود قانع و ] زمردياننت كرده ام و ھمراه سازد، از پرده بيرون افتاد و طى نامهء مفصلى اعتراف كرد كه من ھم بدليل ھمين سكوت چند ماھه ام خيا

رفقا من خيانتكارم، مرا اعدام كنيد، در حالى كه : نوشته بود. نامه او مخصوصا يك جمله داشت كه فراموش نمى كنم. مستحق اعداممعضو تشكيالت شما بودم و در حالى كه مركزيت و روابط و قوانين جارى سازمان را آگاھانه قبول كرده بودم اما عمال با چشم پوشى

و تازه ما فھميديم اين ھمه چوب ھايى كه طى اين مدت سه ... با كارھاى ضد تشكيالتى آنھا در جرم آنھا شريك شده ام و و سازش چھار ماه الى چرخ كارھاى ما مى رود، اطالعات درون سازمانى بطور تحريف شده اى به ضرر ما به بيرون درز مى كند، برخى

اعضايى كه آمادهء جذب شده بودند چون و چراھاى عجيب و غريب و غير قابل درك سمپات ھا ديگر روى خوشى نشان نمى دھند،بارى رفيق ما نمى دانست كه شريف در واقع از احساسات مذھبى چند نفر بسيار محدود و . مى كنند، از كجا سرچشمه مى گيرد

به واقع، يك مسلمان مؤمن و معتقد و قرص و پابرجا معدود كه نتوانسته بودند حقانيت راه جديد را قبول كنند استفاده كرده اما خودشبارى، اما . نبود كه ھيچ، حتى ديگر ھرگونه پرنسيب اوليهء ايدئولوژيك، سياسى و تشكيالتى يك مبارزمعمولى را نيز از دست داده بود

ه ھاى عمل در خط مشى چريكى و ثانيا البته اين موضوع ھيچ اين اشتباه غير قابل اجتناب ما را ــ غير قابل اجتناب از نظر اوال شيونظرات ديگر كه شرحش در اينجا امكان پذير نيست ــ را نبايد بپوشاند كه ما از نظر موقعيت ويژهء انتقالى سازمان ما و از خيلى

سازمان ما ــ تكه و التقاط ايدئولوژيكى –بايست اين واقعيت ديالكتيكى را درك مى كرديم كه به ھر حال شكسته شدن ھسته اين التقاط و درست . و بسيار مغلوب، در آن طرف ايجاد خواھد كرد پوسته اى ھم، ھرچند جزئى و با مدد و كوشش ورھبرى مجدانه ما ضعيف

ھمين زمينهء مادى ھر چند جزئى است كه به شريف اجازه داد افرادى مانند صمديه و چند نفر ديگر را در خفا در درون تشكيالت اگر چنين درك و تحليلى از مسئله مى داشتيم به سرعت متوجه مى شديم كه چگونه اين شيوهء برخورد حاد ما با . نمايددور ھم جمع

نقض قوانين انضباطى يك سازمان مسلح انقالبى، چقدر امكان دارد كه به معناى با تفنگ به جنگ انديشهء مخالف رفتن و يا پيروزى تعبيرى كه باالخره بدليل ضعف نيروى طبقاتى ما و متقابال قدرت عظيم و وسيع . ر گرددبر مخالفين فكرى از طريق تفنگ تعبي

طبقاتى حريف در جامعه، در نزد بسيارى از نيروھا جا افتاد و از شريف يك قديس و كسى كه بر سر عقيده و فكرش تا پاى جان .د آوردايستادگى كرده و باصطالح پرچم توحيد و اسالم را تسليم نكرده به وجو

البته اين كه مى گويم در جامعه چنين تعبيرى از مسئله شده اين طور نيست كه حتى ھيچيك از نيروھاى مذھبى ھم به اين حقيقت واقف به ١٣۵٠مثال خود مجاھدين و يا كسى كه عصر ھمين ديروز با او صحبت مى كردم، و از مبارزين زندان كشيده سال ھاى –نباشند

خير؛ منتھى آنھا مى بايد و بقول معروف حقشان ھم ھست كه از اين – بازجو و ھم مسؤول زندان ساواكى ھا است بعد بود كه حاالواقعه استفاده تبليغاتى كنند، چرا كه ديگر شريف زنده نيست تا بتوان نادرستى ادعاھا و نسبت ھاى كاذبى را كه ھركدام از آنھا براى

.ماركسيستى خود به او نسبت مى دھند اثبات كردضد -پيش برد تبليغات ضد كمونيستى

Page 18: دفترهای زندان تقی شهرام 1

على، البته ] ؟. ... [جوان شمالى كه اھل بندر انزلى است. ھنوز دو سه ساعتى در اين اتاق جديد نمانده بودم كه معاون سرنگھبان آمدياورد، ھر چند خودش ھم يكبار بلكه از طريق ايجاد مضيقه و سخت گيرى، نمى دانم تالفى چه چيزى را مى خواھد در ب] ؟.... ... [

بارى آمد و مطابق معمول مانند !! صريحا گفت، تو را اينجا ھا، منظورش سلول ھاى سياھچالى بود، مى گذاريم كه زجر بكشى ديگرشم با اتومبيل پژو و چ. دوباره به قسمت قديم حركت داده شدم. يھودى سرگردان مى بايست وسايل را جمع مى كردم براى جاى جديد

جاى جديد كه البته باز ھم . بسته و جوان شمالى با مسلسل پشت سرم ھى گردنم را به جلو فشار مى داد كه سرت را پايين نگاھدارزندان جديد شامل دو بند كه تقريبا . سلول بود، منتھى سلول ھاٮى بزرگتر و از نظر تردد ھوا خيلى بھتر از دو سلول جديد و قديم قبل

.در ھر بند بداخل راھرو مشتركى باز مى شد كه راھرو ھم بداخل حياط متصل بود. ر مقابل ھم قرار گرفته بودندبا قدرى فاصله دسلول ٨سلول، ١۵سلول طرف ديگر بود، و بند دوم شامل ٣سلول يك طرف و ۴سلول، ٧بند اول كه من در آن قرار داشتم شامل

آورده بودند و من به تنھاٮى در ٢ز هللا و ھمين طور چند ساواكى را در بند رفقاى فداٮى و عزي. سلول طرف ديگر ٧يك طرف و بود كه يكى از آن دو نفرى كه قبال گفتم، مسؤولين بند انفرادى و بخش سياسى زندان ۵و ۴ساعت حدود . ١يكى از سلول ھاى بند

معلوم است كه اصفھانى است و بعد خودش ھم تاييد ته لھجه اش. مرد متين، جوان و آرامى است. قصر بودند سر و كله اش پيدا شدخيلى آرام در را باز كرد، گيوه ھايش را كند و آمد پشت در سلول و بعد از چاق سالمتى مقدار . كرد كه از اطراف اصفھان است

وضاع بچه ھا و زندان به بعد بود كه تقريبا اطالعات دقيق و ريزى از ا ١٣۵٠او از زندان كشيده ھاى سال ھاى . زيادى حرف زديمبا بسيارى از رفقاى مذھبى ما كه در زندان ماركسيست شده بودند آشناٮى و ھم نشينى نزديك در زندان داشته . ھاى اين سال ھا داشت

در ضمن صحبت معلوم شد كه آن رفيق ھمكارش ھمان جواد منصورى از مبارزين معروف . و خالصه آدم سياسى و واردى بودبه ھر صورت اوبخوبى مى . از اسم خودش كه فھميدم محمد است، چيز قابل شناساٮى ديگرى از او بدست نياوردماما غير . است

.گرايشى نيھيليستى او را ابتدا خود او بدون اين كه من صحبتى كنم عنوان كرد. دانست كه جريان شريف و اين ھا چيستصحبت با او از . ما را ھم از نظر اصطالحات قرآنى مرتد معرفى مى كرد. ارداو معتقد بود كه مفھوم منافق دقيقا با مجاھدين تطابق د

كه گفت مى آيد و حتما سرى . جھات گوناگونى برايم خوشايند بود و گفتم اگر اين طرف ھا آمدى سرى به ما بزنى خوشحال خواھم شدرنكشيده بودم كه جوان شمالى پيدايش شد كه بپوش شب را در اين سلول به صبح رساندم و صبح ھنوز ليوان چاٮى را س. ھم خواھد زد

بوى سم رفته بود و البد بايد مجددا به سلول –و اين جاى ديگر مجددا ھمان سلولى است كه شبانه آورده بودندم . برويم جاى ديگردر ھاى آھنين نگھبان ديگرى بندى كه جزقفل ھاى محكم و سنگين و –من تنھا زندانى اين بند ھستم . تنبيھى و آزاردھنده بر مى گشتم

.ندارد

صبح ٩، يك ربع به ١٣۵٨تير ماه ٢۶سه شنبه . علتش ھمان نقل و انتقاالت متعددى است كه در اين مدت انجام گرفته. مثل اين كه اين چند روز مرتبا نوشته ھايم از وقايع عقب است

ھمان جا . منتقل كرده اند –آن ٢منتھى بند –زمان ساواك ديروز طرف ھاى عصر دوباره مرا به سلول ھاى بزرگ قسمت زنان دركه ديشب را گذرانده بودم، علت اين تصميم فكر مى كنم عليرغم تمايل و خواست محافل و عناصرى كه مى خواھند نوعى آزار و

اى باشد كه اوال آن مرد سر توصيه] شايد. [حال به دستور چه كسى؟ نمى دانم. اذيت به من بدھند از جمله جناب نگھبان اھل شمالزيرا كه او ديشب براى خداحافظى آمد و گفت به سپاه براى انجام مأموريت . نگھبان بعد از اطالع از انتقال من به آنجا انجام داده است

راحت شدم و برده اند خيلى نا –منظورش دخمه ھا بود –جديدى مى رود و در ضمن گفت خدا شاھد است، وقتى فھميدم تو را به آنجا .گفتم كه فورى برگردانيد

ناگھان من را در –ثانيا اين كه اتفاقا محمد آقا ھمراه يك نفر ديگر كه براى سركشى بندھا آمده بودند در ھمان طرف ھاى بعد ازظھر كه جا نيست و بعد جوان سلول بند مذكور ديد خيلى تعجب كرد و برگشت به جوان شمالى گفت كه فالنى كه نبايد اينجا بياوريد، اينجا

شمالى صحبت ھاٮى با او كرد ولى به ھر حال او از موقعيت من در آن سلول ناراحت بود و معلوم بود كه حتما توجه خواھد كرد كه ضمنا اين نكته را فراموش كردم بگويم كه عده اى از ساواكى ھا و عناصر رژيم گذشته را در عرض يكى -]. كنند[جايم را عوض

علتش تنگى جا در قصر و فشارى است كه دادستانى و دادگسترى به دادستانى و نيروھاى انقالب –ز اخير به اوين آورده اند دو رواين رنگ و روغن ديوارھا، آماده كردن ھاى اين مدت زندان نيز براى ھمين نقشه –مى آورند كه ھر چه زودتر قصر را تخليه كنند

.نيز على القاعده بايد بدنبال ھمين نقل و انتقال باشدبوده و آمدن محمد آقا به اوين چند تا از بچه . ديروز در ھمان سلول كذاٮى بودم كه درباز شد و مرد تنومند و قد بلند و ريشوٮى كه خيلى ھم اخم كرده بود وارد شد*

ھم سن داشت با لحن تندى پرسيد كه خوب سال ٣٠مرد ريشو كه در حدود . در ايستاده بودند] ى[ھاى نگھبان از جمله مرد شمالى جلواز جھتى كيف دستى اش را گرفت روى دستش و روى كاغذى شروع به ياداشت كرد و بعد پرسيد، خوب . چند روزه اينجاٮى؟ گفتم

واب داد و بعد پرسيدم كه شما به چه عنوانى از من سؤال مى كنيد؟ بازجوييد؟ با لحن تندترى ج. گفتم مى بينى كه!! جايت خوب استكه دارى؟ فكر مى كردم منظورش اينه كه .. بعد پرسيد خوب، حوله، لباس ! اين ھم مثل بازجوييه، ھم براى اينه كه بعدا بازجوٮى بشم

به تندى پريد توى صحبت من كه مالقاتى مى خواى . مالقاتى دارم، گفتم مالقاتى كه نه ولى حوله ھست، پيراھن ھم كه از اول داشتمآن وقت شروع كرد به پرسيدن انواع بيمارى ھا و مريضى ھاٮى –بعد پرسيد روزنامه؟ گفتم روز اول است كه داده اند چه كنى؟ و

كه دارم يا داشته ام، يك مرتبه نگاھش افتاد به بشقاب غذا كه تقريبا پر بود و چون دو سه قاشق از آن بيشتر نخورده بودم، پرسيد كه گفت پس ممكنه آينده اعتصاب بكنى؟ . ھمانقدر كه خوردم كافيست. گفتم نه، فعال اعتصاب نيستم چرا غذا نخوردى، اعتصاب ھستى؟

بعدش ادامه داد كه ھمين خوبه، كم غذا مى خورى كه در . جواب داد انشاهللا. گفتم ھمه چيز ممكنه. اين را با لحن مسخره اى گفتبرخالف ھميشه چيزى جوابش را . دو بار تكرار كرد] اى[كينه توزانه موقع مردن حالت روحانى داشته باشى و باز اين را با لحن

Page 19: دفترهای زندان تقی شهرام 1

١٧-١٨چون من بيش از ھر چه از پيدا شدن ناگھانى يك ھمچون آدمى در سلولم و گفتن يك چنين حرف ھاٮى كه حتى بچه ھاى . ندادمخيلى بى ادبانه پشتش را كرد و در را به ھم زد بعد از اين، . ساله نگھبان زندان ھم ممكن نيست از زبانشان در بيايد تعجب كرده بودم

.و رفتپيش خودم فكر كردم چنين آدم ھاى عقده اى و جاھلى حتى توى دستگاه ساواك ھم بسيار كم بودند و به ندرت ممكن بود يك ساواكى

فتم، خدا عاقبت آن آدم ھا در ھر حال گ. جالد حتى براى فريب طرف مقابل و حفظ ظاھر ھم شده اين طور پيش يك زندانى حرف بزند .و آن مملكت را به خير كند كه اين چنين افرادى برايشان تصميم مى گيرند و برايشان به دادرسى و حكم مى نشينند

]١٣۵٨تير ماه ٢٧چھار شنبه [

و دومى ١٣۵٠شھريور اولى در اول. روز كم، با اولى فاصله دارد ۵٢سال ٨و بار دوم درست من تا به حال دوبار دستگير شده ام . ١٣۵٨تيرماه ١١در

ساله كه به كار سياست و مبارزه وارد شدم، وارد شدن به سياست و مبارزه در آن روزھا كار ظاھرا ١٩-١٨ھنوز بسيار جوان بودم، مثل امروز زياد رايج نبود، كافى بود كتابى مخفى بخوانى و در محفلى دورھم فكرھايت جمع شوى، راجع بسيار ساده اى بود اگرچه

بخواھى و براى بدبختى ھا و فالكت ھاى اين مملكت راه چاره جستجو كنى تا و احوال جامعه ات و دنيا نظر بدھى و نظر به اوضاعچيزى كه عليرغم سادگى اش به مجرد بو بردن رژيم، حداقل چندين سا ل حبس و مقدمتا مدت ھا . شده باشى وارد سياست و مبارزه

مان بود و از ھمان محافل و گروه ھاى خودسازى و و اتفاقا سياست و مبارزه ھم واقعا ھ. آزار و اذيت و شكنجه برايت حتمى بودبود كه كار بدينجا رسيد و رگه ھاى باريك ھزران جوى به ھم پيوست و صدھا نھر به ھم متصل شدند تا عاقبت ] غيره[كتاب خوانى و

.كن نيروى خلق بساط دشمن وحشى و خونخوار را واژگون ساخت سيل بنيانبسيار كم تجربه كه به گروه بزرگتر و متشكل ترى پيوستم، به كسانى كه تجربه اى بيشتر داشتند، بارى، و باز ھنوز جوان بودم و

مقدارى از راه را كوبيده بودند و ما تازه ساالن دنياى سياست ھمچون تشنه اى كه به چشمه رسيده باشد عاشقانه به اين حلقه ياران ى به غايت پر شورو دلى ھمچون شير نترس به درياى مشكالت مى زديم و مغزھا با سر. ھمدل و با وفا پيوستيم و يكى از آنان شديم

باالترين آرزويمان . و دست ھايمان ھمچنان در خفا كار مى كرد تا لحظه درخشش پوالد در فضاى سرد و خاموش آن روزھا فرا رسدھاى خفته و وجدان ھاى بى حس شده در را اندكى بدريم و چشم مرگ سرخ بود تا با شھاب تيزتك جانمان پرده ضخيم ظلمتبارى، در مقدمات بر افروختن بوديم كه دشمن خونخوارانه تاخت و با . زمھرير پر اختناق و سازش و ترس را بيدار و ھشيار سازيم

اه اول من نيز جزو اولين طعمه ھاٮى بودم كه در ھمان شب سي. چنگال تيز، تكه ھاى بزرگ و بزرگترى ازين تن واحد كند و بردنفر در خانه ۵شب اول شھريور بود و ما ١١ درست ساعت از ياد نرفتنى. شھريور چنگال سياه و تيز دشمن در تنش فرو رفت

و لحظه اى . تيمى دور سفرهء شام، منتظر ششمى بوديم كه ناگھان برق لولهء مسلسل ھاٮى كه ما را نشانه گرفته بودند مشاھده كرديمو سفيد دست بندھاٮى كه نو بود و دندانه دار با گرمى مچ ھايمان در ھم آميخت و براى سال ھا و سال ھا جزٮى بعد سردى فوالد براق .از وجود و تنمان شد

رضا عطار " [عطار"و ] منوچھر وظيفه خواه" [ منوچھرى"بود و ] بھمن فرنژاد" [ جوان. "صحن حياط از الشخورھا سياه شده بودھمگى چون طعمه ھاى ناب و دندان گيرى . و خيل تمام قاتالن آدم خوار تربيت شده ديگر] كنجه گر ساواكپور، ھمگى از بازجويان ش

به ما نگاه ميكردند و نيشخند زھرآگين شان مستقيما در قلب پر تالطم ما كه چنين اسارت و شكستى را نمى خواست قبول كند ھمچون .خنجرى آخته فرو مى رفتز ھمان لحظه اى كه فشار دستبند ھاٮى كه دستم را از پشت مى فشرد احساس كردم ناگھان نيروى جديدى بخوبى به خاطر مى آورم ا

سيالن افكار گوناگون و جريان .احساس كردم در مدت چند ثانيه به اندازهء يك عمر طوالنى پير شده ام. در وجودم به كار افتادمركز فرستنده موج متصل كرده باشند با سرعتى شگرف در وجودم، آغاز محاسبات مختلف ھمچنانكه مرا به جريان برق يا به يك

آوردم كه تا چند ثابيه پيش حتى يك مورد از آنھا را نمى توانستم در يك لحظه ده ھا و ده ھا اشتباه و خطا را پيش چشم. شده بودكه به غلط انجام داده بوديم ناگھان در مقابل چشمانم ده ھا و ده ھا كارى كه بايد انجام مى داديم وده ھا وده ھا كارى .شمارش كنمگوٮى ناگھان پرده ھا برايم باال رفته بود و اينك كه دشمن را براى اولين بار به عينه در مقابل مى ديديم معماھاٮى كه تا . ظاھر مى شد

نگاھى به رفقاى .به نظرم مى رسيدندچند لحظه پيش براى گشودنش تالش ھاى طوالنى بسيارى كرده بوديم ناگھان حل شده و آسان به خودم و دربند مى افكندم، نگاھى به خود و آنگاه دشمن پيروز را مى ديدم كه به قھقھه بر ما نظاره مى كرد و آنگاه ناخودآگاهغافل و گيج باقى رفقاى باالتر بد مى گفتم و ھمگى مان را شماتت مى كردم كه چرا اينطور از دشمن عقب مانده بوديم؟ چرا اينطور

فكر مى ! مانده بوديم و نمى فھميديم؟ و بعد با آ ه و افسوس در دل نجوا مى كردم كه آه اگر يكبار ديگر به من فرصت داده مى شد .كردم آتشى از استخوان ھايشان بلند خواھم كرد كه دودش تا ھفت آسمان را پر كند

دند كه با ھر حركت اضافى سفت تر ميشدند و من ناآگاه از پيشرفت تمدن و فن درندهدستبند ھا كه آمريكاٮى بودند چنان ساخته شده بو. شكنجه و سركوب، در اين مدت آنقدر با آنھا ور رفته بودم كه بكلى بر دست ھايم چفت شدند خونخوار ابزار و وسائل سوداگران

ميد و ضمن آن كه آن را با كليد شل مى كرد كنايه زد كه يكى از آنھا كه صورت منقبض و وضع آشفته دست ھايم را مشاھده كرد فھ !"ھرچه بيشتر تقال كنى بيشتر سفت ميشود"

جوان آوردند و بقيه را با را با اتومبيل] منظور ناصر جوھرى است، بعدھا از مسؤولين راه كارگر" [ن"من و –دو نفر از ما حسينى نام مستعار محمد [فرو برده تا جائى را نبينم و مقصد را ھتل حسينى جوان سرم را بزير داشبورت اتومبيل. اتومبيل ھاى ديگر

.كه بعدا فھميدم اوين است تعيين كرد يعنى جاٮى] على شعبانى، شكنجه گر ساواك است

Page 20: دفترهای زندان تقی شهرام 1

برايم در طى راه و در طول بازجوٮى، گذشت ثانيه ھا و وقوع حوادث جزٮى و كوچك مانند گذشت قرن ھا و اتفاق بزرگترين حوادث . و بعد بيشتر افسوس فرصت از دست رفته را مى خوردم" آه اگر آن را مى دانستم" تجربه داشت و در ھر لحظه اى با خود مى گفتم

اگر من امروز تو را به زير كابل نيندازم فردا تو اين كار را با من " ضربت استخوان سوز كابل ھاى منوچھرى كه آشكارا مى گفت .باز ھم بيشترى به من آموخت چيزھاى" خواھى كرد

تصوراتى .شگرف و حجمى عظيم بر مغزم مى گذشت بارى اين ھا نتايج و تصوراتى بودند كه در ھمان چند روز اول با سرعتىل كه شايد در تمامى رزمندگانى كه در طى آن دورهء محدود به اسارت افتاده بودند مشترك باشد، زيرا اين دوره اى بود كه ما، در قب

بدليل عدم ادامه كارى گروه ھا وسازمان ھاى سياسى سال ھاى پيش، فاقد ھرگونه تجربه و درك و شناختى عينى و از آن عمدتا .نزديك به واقعيت از دشمن، از امكانات و از تاكتيك ھاى او بوديم

پرونده ھا تكميل مى شد و . ه پايان رسيده بودآن روز دستگيرى ھاى دسته جمعى پايان گرفت و مدتى بعد نيز بازجوٮى ھاى ما تقريبا بتحقيق نفرى ما كسى را براى ٧٠ – ۶٠تنھا گاه گاه وقتى رفيق تازه دستگير شده اى را مى آوردند ممكن بود دوباره از ميان جمع

تا لحظه اعدام در سلول محمد حنيف نژاد، وى را(ببرند تا اينكه باالخره درھاى سلول اوين را باز كردند و ھمه ما را بجز محمد دو اطاق بزرگ وعمومى اوين به) انفرادى اوين، كه در گذشته آن را سياھچال و امروز انفرادى ھاى باال مى نامند، نگه داشتند ھاى

ران ھم قسم شادى كه به ناگھان با ديدن يا فرستادند گوٮى دنيا را به ما داده اند زردى چھره ھاى ماه ھا در سلول مانده را خون سرخچه كسى فكر مى كرد ديدن . گل ريزان بوسه بود و مرواريد ريزان اشك ھاى شوق. و ھم رزم در رگھا دويده بود سرخ فام مى كرد

ميسر گردد؟ شير نوشيده بودند و شيرهء جانشان با يك ھدف و راه واحد سرشته بود دوباره يارانى كه سال ھا از يك پستان !آسمانى در بيابان برھوت بر تشنگان و گرسنگان شيداى آب و نان مچون نزول مائده اىاين نعمتى بزرگ بود ھ

اما يك تن از اين مائده گذشت و او كه خود كانون محبت و عاطفه بود، از سرزمين عشق و عاطفه و محبت يعنى شيراز، رسول به سلول بازگشت و تا روزھا و لحظات آخر، يعنى تا ھمان او داوطلبانه براى آن كه محمد تنھا نباشد. بود) عبدالرسول مشكين فام (

تپه ھاى اوين نديد و از لحظاتى كه ھردو شيرمرد را به چوبهء اعدام بستند، رنگ زرين و زيباى آفتاب طالع از شرق را در باالىدان خلقى كه جان شيرين را برسر درود تاريخ و مردم بر آنھا و بر تمام آن فرزن. ھواى صاف و فضاى باز بيرون سلول تنفس نكرد

سوداى آزادى خلق و عشق به رھاٮى ميھن و بر كندن ريشه استثمار خالصانه در طبق اخالص نھادند، و مشتاقانه شھادت در راه .ھدف مقدس را به ھر گونه ننگ سازش و تسليم ترجيح دادند

بازجوئى ھا و تحليل علل ضربه و شكست ى بازگوٮىدوباره و با سرعت ھمه چيز آغاز شد، جمع ھاى اختصاصى و عمومى براانتقادات از ھمه سو . اشتباھات و نقايص را ھر كس به نظر و فكر خود مطرح مى كرد. اول رفقاى مركزى شروع كردند. تشكيل شد

ار مى گرفت و بدين دايرهء محدود انديشه و نظر ھر فرد در تماس با دايرهء فكرى ديگرى قر. بحث داغ و كشدار بود. مطرح مى شدترتيب از تماس و تالقى و تعاطى افكار، قضاوت ھا و تحليل ھاى گوناگون، سطح وسيعى از سؤاالت و مسائل قابل فكر كه ھنوز

ھركس بعد از اين جلسات و گفتگوھاى طوالنى، پيش خود مى . پاسخ قانع كنندهء واحدى براى آنھا يافت نشده بود مطرح مى گرديد ...ور، پس بايد موضوع را از اين زاويه نگريست، پس قضاوت قبلى من بسيار ناقص و يك جھته بوده است و پس اينط: گفت

. نفر بودند بطور كامل و مستقيم برقرار بود ٣۵تا ٣٠عمومى اوين كه در اولى در حدود ١تبادل نظر بين دو اطاق عمومى بند .نان ديگر مانند دورهء سلول از برخى تماس ھا ممانعت نمى كردندروشوئى و راھرو مشترك بود و عالوه بر اين، نگھبا

درھاى ھردو اطاق را كه . را ھم خود حسينى از سلول آورد] اصغر بديع زادگان[در ابتداى بحث ھا و تبادل نظرھا بوديم كه اصغر او كسى بود كه در . سمبل مقاومت ما بوداو قھرمان و . ولوله اى بپا شد. روبروى ھم بودند، باز كردند كه ھمگى اصغر را ببينند

بعد از شكنجه دوبار روى مھره ھاى آخر ستون فقراتش . رديف وارطان و شايد ھم بدليل زنده ماندنش بيشتر از آنھا شكنجه ديده بودحالت ھم ورزش روزانه اما معروف بود كه او در ھمين . نزديك چھار ماه او نه مى توانست بنشيند و نه اينكه بايستد. عمل كرده بودند

.اش را رھا نمى كرده استحسينى با آن صورت كريه و آن خنده كاذبى كه از كشيده شدن عصبى عضالت صورتش حادث ميشد در ميان راھرو در مقابل در

به شناعت عمل خويش اطاق ايستاده بود ودر حاليكه ھنوز يكى از دست ھاى اصغر را در دست داشت كه گوٮى دژخيم نيز ازتوى . اين ھم اصغر، حالش خوبه، اما فكر نكنين ھا كه ما اينطورش كرديم: "وحشت و ترس و پشيمانى گرفتار آمده باشد گفتاو به (اينطور نيست؟ : "آنكه از اصغر تصديق بگيرد رو به او كرد و گفت بعد براى" . اطالعات شھربانى اين بالھا را سرش آوردند

و اين در زمانى بود كه ھنوز اين دو سازمان جھنمى آدمخوار در يك . ا از اين جنايت بزرگ تبرئه كنداصطالح مى خواست ساواك رو بعد "! به آنھا بگو كه آنھا اين كارھا را با تو كرده اند.) ديگر ادغام نشده بودند و حتى رقابت ھاى شديدى نيز بين آن دو وجود داشت

فت چشم نگران اما مھربان و نوازشگر، ھمچون مادرى كه طفل زمين خورده اش را ج ۵٠اصغر آرام و متين در حاليكه بيش از حسينى از ". ھمه تان سر و ته يه كرباسيد: "مى كاويدند گفت او را بازرسى مى كند از فرق سر تا نوك پاى براى ديدن محل زخم

كه ...ى خوب شدن اصغر زحمت كشيده ايم و رو نرفت و با آن صداى زنگ دارش شروع كرد، داد سخن دادن كه ما چقدر براچون حسينى مخير كرده بود . بحث بر سر اين بود كه اصغر به اطاق ما بيايد و يا به اطاق دوم حاال. ديگر كسى به او گوش نمى داد

ود، اوال عدهء ما ھم بيشتر مناسب تر ب بداليل زيادى اينجا. باالخره به اطاق ما آمد. كه اصغر ھر اطا قى را كه دلش مى خواھد برود .بود و ثانيا عناصر مسؤول بيشتر بودند و وجود اصغر براى اينكه زودتر به نتيجه برسيم در اينجا بيشتر مى توانست مفيد واقع شود

رى در كنار اين كار و اين وظيفهء جمع بندى وتحليل علل ضربات و شكست و بدست آوردن نتايج الزم سياسى و تاكتيكى، كار ديگرفقاٮى بود كه پرونده اى سبك اين كار آموزش و تجھيز تئوريك و تجربى آن دسته از. نيز به نحوى خستگى ناپذير در جريان بود

از ھمه كوشاتر در اين رشته از كار، . به آنھا بدھد داشتند و معلوم بود كه دشمن نمى تواند با اين پرونده ھا حبس ھاى طويل المدتىاو تمام بعد از ظھر ھاى كسل كنندهء ماه ھاى پائيزى را بيدار مى . بود) على باكرى(يعنى بھروز –رد محبوبم يكى از آن سه م

Page 21: دفترهای زندان تقی شهرام 1

در . نشست و براى جمعى از كسانى كه اميد مى رفت از ھمه زودتر آزاد شوند آخرين تجارب كار عملى و سياسى را بازگو مى كردب تقريبا ھمهء چشم ھا را مخمور مى كرد و ھركس براى چند دقيقه ھم شده در آن بعداز ظھر ھاى پائيزى نشئهء لذت بخش خوا

گوشه اى ولو ميشد اما چشم ھاى خسته و سرخ بھروز ھمچنان بيدار بود و با متانت و بردبارى اى كه خاص او و زبانزد ھمه بود كرد به زودى عھده دار بزرگترين مسؤوليت ھا آرام آرام آخرين دستمايه ھاى زندگى سياسى انقالبيش را براى نسلى كه فكر مى

.خواھد بود بازگو مى كرد .من نيز يكى از آنھاٮى بودم كه در جمع فراگيرندگان درسھاى او حاضر ميشدم

جزو كادر مركزى نبودم و ھمين طور در فلسطين دورهء نظامى . ھيچ اعتراف شخصى مھمى نداشتم. پرونده ام تقريبا بسيار سبك بوددر واقع آنھا ديگر چندان رغبتى ھم به پى جوئى –بودم و بقيهء مسؤوليت ھا و كارھا نيز تقريبا از چشم آنھا پنھان مانده بود نديده

آنھا به ما به چشم گوسفندان بى فكر واراده . چه آنھا ھنوز معنا و خاصيت يك تشكيالت انقالبى را نمى فھميدند. بيشتر نشان نمى دادندآنھا حتى مركزيت سازمان ما را طبقه بندى . ردند كه تنھا به ھاى و ھوى چند چوپان ناجنس و اغواگر براه افتاده ايممى ك اى نگاه

راس قله و ھمه كارھا با اراده، نظر آنھا صورت مى –ھستند TOPسه چھار نفرى كه باصطالح در تاپ ] دستهء اول. [مى كردندآنھا كه بعضا روى مالحظات و سانى كه بازو و دست اين سه چھار نفرند و دستهء سومدستهء دوم ك. گيرد، دستور دستور آنھاست

با اين . اينھا سياھى لشكر مركزيت را براى آنھا تشكيل مى دادند!! بعضا براى برخى كارھا ھاى حاشيه اى به مركزيت راه يافته اندپيچ و مھره ھاى بى فكر و ارادهء مركزيت آنھم بخش باالئى : ردندوصف معلوم است كه آنھا به بقيهء اعضاء به چه چشمى نگاه مى ك

آنھا نمى توانستند تصور كنند كه يك عضو، حتى ساده ترين عضو يك تشكيالت انقالبى با آگاھى كامل به عقايد و راه آن . مركزيتھمهء . التش ميداند و از ھمه چيز مى گذردتا سر حد ايثار جان، خود را موظف به فداكارى در راه تشكي. تشكيالت، به آن مى پيوندد

وابستگى ھا را در آستانه درب ورودى تشكيالت به جاى مى گذارد و با ايمان كامل به راه و ھدف، بطور ازگانيك، با دگر اعضاء ليتش از به ھمين دليل مسؤو. و درست به ھمين دليل نيز او مسؤول ھر آن كارى است كه انجام مى دھد. سازمان جوش مى خورد

با وظايف و كارھاى خود و تشكيالتش به ھمين دليل نيز او موظف است كه آگاھانه و منتقدانه. مسؤوليت تشكيالت انفكاك پذير نيستآرى آنھا نمى توانستند تصور كنند كه حتى يك عضو يك تشكيالت انقالبى حرفه اى، خود به تنھاٮى يك گروه و يك . برخورد نمايد

تا كيفيت نوينى كه در جريان تربيت سياسى و چه، كافى است در شرايط و زمينهء مناسبى قرار بگيرد. متحرك است سازمان انقالبى تشكيالتى خود به دست آورده است به صورت ھدايت و رھبرى متشكل يك جريان مبارزاتى در سينهء جامعه به منصهء ظھور

فكر مى كردند يك عضو ساده يا حتى يك عضو داراى مسؤوليت ھاى نسبتا . تندآنھا كار نيكان را قياس از خودشان مى گرف. برساندمھم، ھمانند كارمند يكى از مؤسسات و سازمان ھاى بوروكراتيك آنھاست كه به خاطر سير كردن شكم مجبور به كار در آن مؤسسه

ھركارى بله قربان بگويد و جز براى تملق و چاپلوسى و براى باقى ماندن و احيانا مقام گرفتن مجبور باشد نوكرمآبانه براى شده باشد .نسبت به مافوق و تبختر و افاده به زير دست كالمى از دھانش خارج نشود

منظور مجاھد شھيد رضا رضائى است كه توانسته بود به اصطالح(ھمين تصور احمقانه بود كه آنھا را وادار ميكرد كه مثال رضا ساواك نيز مراحل قانونى آزاد كردن وى را طى نموده معذالك تحت الحفظ و با مراقبت وى را در خيابان اعتماد ساواك را جلب كند و

شھيد رضا از يك فرصت مناسب استفاده كرد و با قال . ھا مى چرخاند تا به اتكاء وعده ھاى رضا، بتواند رفقاى وى را دستگير نمايدبه قلم رضا رضائى » شرح فرار من«براى اطالع بيشتر رك به مقالهء [زاد كنند را آ )گذاشتن مراقبين به جمع ھمرزمانش پيوست

تا مگر يك مسلسل و ] ١٣۵٠نيمهء دوم بھمن ٢٣مندرج در نشريهء باختر امروز، ارگان جبھهء ملى ايران در خاورميانه، شمارهء ه يك ھفته انتقال تجربيات داخل زندان به بيرون و به براى آنھا قابل تصور نبود ك. چند سالح قراضه افغانى را بتوانند بدست آورند

البته اين تصور به سرعت و ھمزمان با نشان داده شدن . تشكيالت توسط رضا، از ھزار قبضه كالشنيكف براى ما اھميتش بيشتر استاين جھت را مخصوصا در اولين ضربه در. كيفيت يك سازمان انقالبى حرفه اى و ھمينطور كيفيت يك انقالبى حرفه اى واژگون شد

وارد ساخت و دومى را در دادگاه ١٣۵٠مورد تشكيالت ما يكى عمل خودكشى قھرمانانه و احياء كننده شھيد احمد رضائى در بھمن اين دو ضربه بود كه آنان را از خواب گران بيدار ساخت و متوجه ساخت كه موضوع حيات و بقاى يك . نفر ١٣معروف به دادگاه

تشكيالتى كه در بطن مبارزهء انقالبى خلق ريشه . انقالبى به حيات و بقاى عده اى از رھبران و مسؤولين آن وابسته نيست تشكيالتھرچند ممكنست دوره اى افول و نشيب داشته –دارد و وجودش از يك ضرورت تاريخى و اجتماعى و طبقاتى سرچشمه مى گيرد

به اعتبار آن ريشه ھا و مبانى اجتماعى و طبقاتى اش سر بلند رود ــ اما باالخره باشد، ھر چند ممكن است مدتى در محاق فروزنده و شاداب تا لحظه اى كه نيروھاى تغذيه كننده اش زنده و شاداب ھستند، مسؤولين و رھبران جديدى خواھد خواھد كرد و دوباره

شكسته شدن اين تصور باطل، ديگر حتى براى تعقيب و آرى درست بعد از . ساخت و ھدفش را مصممانه تر دنبال خواھد كرددستگيرى و نابودى يك انقالبى حرفه اى لشكرى از قاتالن و مزدوران ساواك و شھربانى را گسيل مى داشتند و براى نابودى چنين

.تشكيالتى دست تمنا به سوى اربابان آمريكائى و اسرائيلشان درازمى كردندتم، بارھا شده است وقتى در جمع رفقا از ياران قديم ضحبت مى كرده ام وقتى به ياد بھروز رسيده ام بارى داشتم از بھروز مى گف

بيشتر ازحد معمول ساكت مانده ام، چرا؟ اين براى آدم ھاٮى مثل ما كه تمام حيات آگاھانه و مختارشان در راه مبارزه و ھمراه ده ھا و و ياد و يادھاٮى در ذھن دارند و احساسات و عاليق و حتى انديشه ھر كدام خاطراتى ده ھا و بلكه صدھا شھيدى طى شده است كه از

پيدا مى كند، وقتى به با احساسات و عاليق و انديشه ھا و آرزوھاى آنان به نحوى پيچيده و غير قابل تفكيك ارتباط ھا و آرزوھايشانلختى سكوت بكنند و در اين سكوت، با تمام ] باعث مى شود كه[مى كنند ياد يكى از آنھا ھستند و وقتى دربارهء يكى از آنھا صحبت

قوا سعى كنند تمام آن لحظات برجسته اى كه در كنار ھريك از آنھا بوده اند، تمام آن حوادث و افكار و خاطراتى كه به نحوى آنھا را براى من اين بازسازى ھا تا كنون . د باز سازى كنندبا يكديگر پيوند مى داده است دوباره و سه باره و صد باره در ذھن و روح خو

لحظات بيشمارى از زمان ھاى تنھائى ام را پر كرده و بارھا در ميان جمع به سكوت و تأملم وادشته است؛ كارى كه ديگر، شايد سال

Page 22: دفترهای زندان تقی شهرام 1

.به خود اختصاص داده باشد ھا جزو زندگى روزمره ام در آمده و بخشى از بھترين و در عين حال غم بارترين لحظات آزاد روزم راچرا؟ آيا به خاطر آنكه شخصيت او به نحو شگفت . با اين وصف، ھر گاه به ياد بھروز مى افتم، ميزان اين تأمل و سكوت بيشتر است

ر متانت، صبر، نظم و حوصله را با تحرك و شو شگفت آورى آورى چند جانبه و كثيراالضالع بود؟ آيا به خاطر اينكه او به نحوانقالبى درھم آميخته بود؟ آيا به خاطر اينكه به نحو حيرت آورى در زمينه ھاى متضاد فعاليت ھاى عملى، تئوريك، فنى، نظامى و

باالخره ھنرى داراى نظر و صاحب تخصص بود؟ به عنوان مثال، اصغر داراى خصائل و خصوصيات برجسته ايدئولوژيك، صاحب عملى و نظامى بود كه اين خصوصيات و اين توانائى ھا تقريبا در ھمهء ابعاد و عظمت شان از مھارت و توانائى ھاى قابل تحسين

اصغر موھايش سفيد شده بود، سال ھا در دانشكده فنى كار تدريس و تحقيق كرده بود با اين وصف، به . ديدهء تيز بين پنھان نمى ماندبچهء ده ساله باشى؛ در عين حال داراى چنان شجاعت و جسارت عملى و او مثال، بازى او با يك سادگى مى توانستى شاھد دوستى

قابليت فرماندھى بود كه در ھمان دوران كوتاه مسؤوليت رھبرى نظامى اعضاء ما در فلسطين، ھمرزمانش او را مارشال اصغر مى ھاى اصلى خود بى كرانه و بى انتھا با اين توصيف ناقص و يك جانبه، مى خواھم بگويم شخصيت اصغر اگر چه در زمينه . ناميدند

به نظر من . بود اما كمتر چيزى از خصوصيات، عالئق، احساسات و افكار او بود كه در نزد مصاحب و رفيق ھمرزمش پنھان بماند شخصيت او درست به مثابه دشتى زيبا و در عين حال بى انتھا بود مملو از گلھاٮى خوشرنگ، دشتى كه تا چشمت كار مى كرد و

اما بالعكس . توانائى ديدن داشت ھمه چيز را برايت عريان و برھنه به نمايش مى گذارد، اما ھيچگاه كرانه و انتھايش پيدا نبودفرو برده اند در حاليكه شخصيت بھروز، او را شايد بتوان به جنگل بزرگى تشبيه كرد كه درختان عظيم و گوناگون آن سر در ھم

براى برداشتن ھر قدم و بازديد ھر درخت تناور و ھر بوته . اينجا و آنجا بر ھر گوشه زمينش روئيده اندگياھان باريك و ظريف در نازك و ظريف بايد با احتياط و دقت قدم بردارى و بعد در حاليكه شايد بسيارى روزھا و روزھا سطح جنگل را زير پا گذارده باشى

تو ھرگز قادر نخواھى بود جنگل را به . يت را مى توانى در يك آن مشاھده كنىاما ھر لحظه كه نگاه مى كنى تنھا شعاع چند متردر چنگ نگاھت در آورى، ھمواره قسمتى، گوشه اى و باريكه اى از اين دنياى پر وسعت اما سخت تو در تو و بنھان در تمامى

بيات و رھنمودھاى رفقاٮى كه به خوبى ميدانستيم ھمانطور كه گفتم من موظف بودم خود را با آخرين نظرات، تجر. مقابلت قرار دارددست تطاول روزگار و يا ديوارھاى بلند زندان به زودى بين ما جدائى خواھد انداخت آشنا سازم زيرا به خوبى مى دانستم كه به مجرد

ديم كه حمل كنندگان قبلى آن يا ما بايد شانه به زير بارھاٮى مى دا. خروج از زندان، مسؤوليت ھاى بس بزرگى در انتظارم خواھد بود .و پاكشان در آستانه انقالب مردم ايران بر زمين ريخته مى شد در چنگال دژخيم و اسير سر پنجهء فوالدين او بودند و يا خون سرخ

در خيلى صميمى در ھمان گوشهء اطاق نزديك . در گيرو دار ھمين روزھاى پر مباحثه و كار، روزى منوچھرى به اتاق ما آمدھمه چيز شما، . نشست و بدون مقدمه توضيح داد كه دادگاه اولين دسته شما دارد آماده مى شود و افراد آنھم حدودا تعيين شده اند

دادگاه علنى است و اگر افراد آن به اصطالح كوتاه آمدند و . سرنوشت ھمگى شما بستگى به رفتارى كه در اين دادگاه مى شود داردرفتند كه خوب، به ھركدام از شما يك مقدار حبس، حاال يكى قدرى زياد و بقيه يعنى بيشتر قدرى كم داده مى شود جلوى دھانشان را گ

يعنى در واقع اسم مى . تقريبا او قول داد كه در صورت راه آمدن ما كسى اعدام نخواھد شد. و قضيه را ختم مى كنيم، واال خود دانيدايشان كه البته تكليفشان معلوم : اينقدر،اما تنھا در مورد بھروز بود، وقتى به او رسيد محيالنه گفتبرد و معلوم مى كرد كه فالنى مثال

او طورى وانمود مى كرد كه كسانى مانند سعيد محسن و محمد ھم حداكثر ابد خواھند گرفت، اما در مورد بھروز ھيچ كوششى . استاو را مخصوصا . وضع در مورد محمود عسگرى زاده ھم از ھمين قرار بود فكر مى كنم. نكرد كه اعدام شدن او را الپوشانى كند .بارى وقتى اين گرگ بى شرم گورش را گم كرد ھمگى خنديديم. ثابتى براى اعدام شدن نامزد كرده بود

.جواب آنقدر واضح بود كه اساسا احتياجى به بحث و تصميم گيرى نداشتاز آرمان انقالبى و منافع خلق در ميان است آيا جاى سازش و تسليم، حتى به اندازهء جايى كه پاى حيثيت انقالب، پاى دفاع

سرسوزنى وجود دارد؟ جواب قاطع، پيشاپيش توسط آن انديشه و عمل و اعتماد انقالبى كه ھمه ما را به نزد ھم گرد آورده بود داده ن مان از چنگال رژيم شاه و امپرياليستھا و غارتگران و سرمايه ما ھمه ايمان داشتيم كه راه رھاٮى و آزادى مردم و ميھ. شده بود

داران بين المللى تنھا از طريق انقالب و به وسيلهء دست بردن به سالح و قراردادن قھر انقالبى در مقابل قھر ضد انقالبى ميسر دا كند؟بنابراين سازش و تسليم ھرچند كوچك و جزئى چگونه مى توانست در اين ميان راه پي. است

در . چند روز بعد من وعده اى از ياران را از اوين نخست براى يك شب به قزل حصار و بعدا به زندان موقت شھربانى منتقل كردندماده ". متھم اين دادگاه ١٣در ميان ٧متھم رديف . "آنجا بود كه فھميدم من نيز جزء افراد دستهء اول محاكمه شوندگان قرار گرفته ام

ى متھمين رديف پنج به بعد در نظر گرفته شده بود ھمان ماده معروف اقدام عليه امنيت كشور و تشكيل دسته و گروه ضد اى كه براقانون ٣٢٠و ٣١٩سال بود و براى چھار نفر اول عالوه بر ماده ھاى فوق ماده ھاى ١٠تا ٣سلطنتى بود كه مجازاتش حبس بين

اشرار مسلح و توطئه براى بر ھم زدن اساس حكومت بود در نظر گرفته شده بودند كه دادرسى ارتش كه عبارت از تشكيل دستهء .مجارات اين دو قانون آخرى اعدام بود

در زندان موقت بود كه فھميدم آرزوى بيرون رفتن و جبران فرصت ھاى از دست رفتهء گذشته را ديگر بايد . خوب وظيفه معلوم بودمن تا قبل از اين كه بدانم در اين دادگاه خواھم بود به خوبى مى دانستم كه بيشتر ازيكى دو سال . مبراى مدت ھاى طوالنى كنار بگذارسخت بگيرند سه سال بيشتر محكوم نخواھم شد، حتى عده اى از رفقا مى گفتند تو به آسانى مى و حداكثر اگر ديگر خيلى بخواھند

. وم شوىتوانى تبرئه شوى و يا شش ماه تا حداكثر يكسال محكبارى، اما اينك وضع عوض شده بود، امر مھم و تعيين كننده ديگرى در مقابل قرار گرفته بود كه مى بايد بر آن حس سوزان آزاد شدن و پيوستن به ياران بيرون كه ھنوز از آثار بسيار سوء ضربات رھائى نيافته بودند فائق مى آمدم؛ ھمان حس سوزانى كه از

.دستبند ھا بر مچ ھاى دستم در من جارى شده بود در تمام اين دوران، لحظه اى سرد و خاموش نشده بودلحظهء احساس سردى اين كار چندان مشكل نبود زيرا تقدير و . جبران آن غبن و غافلگيرى عظيمى كه فكر مى كردم دشمن بر ھمگى ما تحميل كرده است

Page 23: دفترهای زندان تقی شهرام 1

برھهء كوتاه بر عھدهء من و ساير ھمرزمانم در اولين دادگاه ما قرار داده مسير وقايع و حوادث چنان نقشى را براى يك دوره و يكبود كه ايفاى صحيح آن و پاسخ انقالبى و تمام و كمال به تمام آن ضرورت ھائى كه قرار گرفتن در يك چنين موقعيتى به وجود مى

يز ديگرى جز انجام صحيح و صادقانهء آنھا فكر آورد چنان حساس و خطير بود كه حتى يك لحظه و يك ثانيه نيز نمى بايست به چ .نمايم

اخبار دادگاه . بارى، دادگاه ما تشكيل شد؛ اما ياران رزمندهء ما بيدادگاه شاه جالد را به محاكمهء رژيم او و اربابانش تبديل كردندكه به حقيقت در ميان آن ھمه بطور وحشتناكى تحريف شده در مطبوعات منعكس ميگشت با اين وصف حتى كلمات و جمالت كوتاھىھمه ما به غير از آخرين . تحريفات منعكس مى گرديد آتشى در جامعه و در قلب ھا و افكار نيروھاى جوان و پيشرو ايجاد مى كرد

كه در واقع از ما نبود و در طى سال ھاى سال، عليرغم دوستى ھاى قديم دانشگاھى با رفقاى ] منظور محمد غرضى است[ نفر ول در تشكيالت ما، ھمچنان خود را از مبارزه و تشكيالت كنار كشيده بود ودرنتيجه، در ادارات رژيم به مديركلى و مقام و مسؤ

رد صالحيت دادگاه خود كافى بود تا پاسخ دندان شكنى به پيشنھادات بى شرمانهء . منصبى رسيده بود، صالحيت دادگاه را رد كرديم؛ در حالى كه دفاعيات سياسى و در واقع تھاجمات سياسى و ايدئولوژيكى ياران ما كه ديگر جاى خود آن گرگ ھا و اربابانشان بدھد

در دادگاه اول به ھفت سال محكوم شدم و در دادگاه دوم وقتى كه برخالف توصيه ھاى مكرر ياران، حمله را به نھايت . را داشتاو ندبه كرد، . متھم رديف آخر باز ھم صالحيت دادگاه را تأييد كرد. ا كردرسانيدم، محكوميت ام به حداكثر يعنى ده سال افزايش پيد

كه ھيچكاره است و با حالت تضرع آميزى نيز از دادگاه طلب بخشش –كه احتياجى به قسم ھم نداشت –التماس كرد، قسم خورد و در رژيم جديد چنين فردى در رأس يك ساواك او را تبرئه كردند و عجبا و شايد ھم نه چندان عجيب، بعد از پيروزى انقالب . كرد

آيت هللا طالقانى دراز كرد و در حاليكه دشمن اصلى ھنوز پاى درقلب ميھن دارد و مردم جديد دست تطاول و تعرض روى فرزندانھزاران ھزار ھنوز شايد تنھا يكى از ھزاران رشته ھاى اسارت بار استثمار و بردگى را ازدست و پاى خود پاره كرده باشند و

بارى، او در آن روز با تأييد . خلق پرداخت رشتهء ديگر ھنوز باقى است، او به توطئه براى رو در رو قرار دادن نيروھاى انقالبىصالحيت دادگاه نه تنھا به حيثيت سازمانى و سياسى ما لطمه زد و شكل يكپارچهء ما را به نفع تبليغات سوء رژيم مخدوش نمود بلكه

قع صالحيت كسانى را كه دستشان تا آرنج غرقه در خون جوانان و رزمندگان وطن بود و در كشتار باز ھم بيشتر اين مبارزين در وا . از جمله صدور حكم اعدام چھار نفر ھمرزم متھم رديف اول تاييد مى كرد چه نيكو بود بعد از ھر انقالبى، پروندهء زندگى واقعا

قرار مى گيرند آشكارا در مقابل مردم گشوده مى شد و مردم مى فھميدند كه چه كسانى و با چه كارنامه كسانى كه تازه در رأس قدرت .اى زمام امور آنھا را به عنوان انقالب در دست گرفته اند

] ھمسر شاه[ح در چند ماھهء بعد ازپيروزى انقالب به كرات ديده ام مثال عفو نامهء يك نويسنده يا نمايشنامه نويس مشھور را از فرھمهء اينھا . چاپ كرده و به در و ديوار زده اند يا قسمتى از نامهء يك خبرنگار را كه در فالن سال در تمجيد رژيم نگاشته است

اشكالى نداشت اگر كسى كه دست به چنين افشاگرى اى مى زد خود در غرقاب سازش و تسليم فرو نرفته بود و از آن بدتر بر خالف يا آن خبرنگارى كه امروز ھم به ھمان شغل سابق و سادهء خود مشغول است و شايد به جبران اشتباھات گذشته اش آن نويسنده و

سعى مى كند در آگاه كردن خلق و ايفاى وظيفه اش ديگر خود را از ھرگونه لغزش در امان نگھدارد، اما فالن آقاٮى كه تا ديروز تا قانون اساسى دست و پا مى زد و بھمان آدمى كه اصال از بيست سال پيش ھيچ ارتباطى با ھمين يك ماه پيش از انقالب، در غرقاب

مبارزه و بدبختى ھاى مردم اين آب و خاك نداشته و كارنامه اش عبارت از خدمت به دستگاه ھا و ادارات امپرياليستى غرب بوده و بود و يا اصال سابقه و گذشته اى در پيوستن به صفوف انقالبيون باالخره فالن آدمى كه ديروز با قول ھمكارى با ساواك آزاد شده

نداشته وقتى آنھا دست به چنين به اصطالح افشاگرى ھائى مى زند آن ھم نه از موضع يك آدم عادى اين سرزمين، بلكه از موضع نوشت و مضحكه تاريخ بدست آنھا كسانى كه سرنوشت انقالب به دليل بازى ھاى سر مسؤولين و تصميم گيرندگان مملكت، از موضع

.داده شده آنوقت جاى خيلى صحبت ھا و حرفھا بازمى شودمن آدمى را مى شناسم كه به دليل عدم صالحيت ھاى ايدئولوژيكى و .] اين قسمت فعال حذف شود تا موقع مقتضى: يادداشت نويسنده[

احمد است، كه ھم از سازمان مجاھدين و ھم از ھستهء مذھبى منظور احمد[اخالقى از دو گروه عمده مبارز اين سال ھا اخراج شد در حالى كه داراى يك ١٣۵۵اين مرد بعدا در حدود نيمهء سال ]. اين سازمان اخراج شد و در تشكيالت نام مستعارش شاپور بود

به حبس ابد محكوم مى كردند و ساده سالى كه ساده ترين آدم ھا را فقط به جرم يك اعالميه، حداقل . اسلحهء كمرى نيز بود دستگير شداين آقا كه در ھمين حال . ترين افراد مخفى غير مسلح را در ھمان جا باالخره در زير شكنجه به حكم دادگاه به ديار عدم مى فرستادندشايع مى شود كه ھمه جا. داراى دو بار سابقه دستگيرى كوتاه مدت ديگر ھم بود، تنھا چند ماه بعد از دستگيرى سوم آزاد مى شود

سھل و فالنى قول ھمكارى با پليس داده است؛ چرا كه ھمه مى دانند كه اساسا بدون وجود يك چنين رابطه اى آزاد شدن به اينباالخره چيزى . در نتيجه، مبارزين ھمان طور كه از بيمار وباٮى فرار مى كنند از ايشان فاصله مى گيرند. سادگى از محاالت است

كه انقالب شعله مى كشد و بعد از مدتى كه به پيروزى مى رسد، ناگھان سرو كله ايشان به عنوان يكى از مسؤولين مھم نمى گذردواضح است، يك چنين عناصرى در آن رسوخ كرده باشند و به مقامات باال ھم ! سپاه پاسداران انقالب در تلويزيون ظاھر مى شود

پاسدار چه چيزى به جاى انقالب خواھد بود و لبهء تيز سالحش به جاى سمت گيرى به . ودرسيده باشند، داراى چه معناٮى خواھد بسمت دشمنان خلق، به جاى سمت گيرى به سمت استثمارگران بى رحم و مرتجعين و وابسته به امپرياليسم، به كدام سمت متوجه

ه اى معدود و الجرم در افتادن كامل با اصلى ترين خواھد گشت، به سمت برآورده شدن و پاسخ مجدد گروھى، فردى و لحظه اى عد .منافع خلق و در تطابق استراتژيك با منافع امپرياليسم و استثمارگران خواھد بود

با اين توصيف، اگر آن روشنفكر يا آن روزنامه نگار بنا بر ضعف ھاى ايدئولوژيكى و سستى پايه ھاى ايمان دچار ضعف و ترديد مثبت درخشان در زندگى اش به نفع مردم، خطاھا و انحرافاتى را ھم به دليل عدم تحمل كافى شرائط ت و نقاطشده و عليرغم خدما

ميليون ننشسته است واى بسا اينك ٣۵دربارهء سرنوشت مبارزه مرتكب شده است بايد دانست كه او ديگر بر موضع تصميم گيرى

Page 24: دفترهای زندان تقی شهرام 1

است او ديگر به نيكى، به زشتى و منفعت جوئى فردى عمل گذشته اش پى بردهكه ديگر چنين فشارھا و مضايقى وجود ندارد و يا در حالى . صميمانه در جبران آن خطاھا و اشتباھات كمر بسته، چه در غير اينصورت مطرود خلق و مورد نفرت آنھا واقع خواھد شد

است كه حداقل داراى ھمين حد سوابق ضعف كسانىانقالب نيستند، خطر عمده از جانب كه به ھمين دليل آنھا خطر عمده اى براىمقام و موقعيت باالئى را كه و سازش و تسليم ھستند ولى نه تنھا آشكار و علنى در مقابل مردم از گذشتهء خود انتقاد نمى كنند، بلكه

ر گرفته و در پناه اين دژ ودر دفاع از گذشتهء ناپاك ويا نه چندان پاك خويش به كا به نا حق تصاحب كرده اند ھمچون دژى براى .سايهء قدرت مقام موجب فريب مردم و گمراھى آنان ميگردند

آن (در آن دادگاه سه نفر خون پاكشان نثار آزادى خلق شد . صحبت دادگاه بود و محكوميت ما. از مسير اصلى بحث قدرى دور افتادمعلى ميھن دوست، ناصر صادق بودند و نفر چھارم عضو ديگر سه تن اعضاء مركزيت مجاھدين، مجاھدين شھيد محمد بازرگانى،

] كورت[و خوشبختانه نفر چھارم توانست به دليل يك پا در ميانى بين المللى توسط )مركزيت مجاھدين مسعود رجوى مى باشد .لم بدر ببردداشت از يك مرگ حتمى جان سا برادرش آشنائى ھاٮى كه با] دبير كل وقت سازمان ملل متحد[والدھايم

در تمام طول مدت پرونده خوانى در دادگاه ھاى اول و دوم كار من و ديگر رفقا اين بود كه لحظه اى را براى تبليغ در ميان سربازان چشم ھاى پر آنھا كه عموما روستاٮى بودند با. كه براى حمل و نقل و محافظت ما ھمراھمان مى آمدند فرو گذار نكنيم به دستى ٣ -ژ

. از تعجب و با سكوت مرگبارى به گفته ھاى ما و نطق ھاى گاه نيم ساعتهء ما در اتوبوس كامال سر بستهء پليس گوش مى دادندھيچوقت چيزى ا ز ما نپرسيد و يا من به ياد ندارم كه آثار سخنان با اين وصف، ھيچكدام. نفر ميرسيد ٣٠تعدادشان زياد بود وگاه به

.ننده و تبليغى ما تأثيرى در چھره ثابت و خطوط تغيير ناپذير صورت آنھا گذارده باشدتھييج كدر ھمين دوران به دليل اين قبيل حالت ھا در زندان، يك پروندهء توھين به مقام سلطنت نيز برايم درست شده بود كه قرار بود بعد از

زيادتر از آن حد يكى دو سه سال در زندان بمانم ديگر ھرگونه مالحظه اى را من بعد از اينكه فھميدم بايد. ده سال بكار بيفتد خاتمهءنرسد و در اين فاصله ھم حتما طرف وقتى قرار است آدم سر موقع به محل قرارش. كه در اين جور مواقع الزم است، كنار گذاشتم

بارى من در آن موقع ! ساعت، يا اينكه اصال نرسىخودش محل را ترك مى كند ديگر چه فرقى ميكند كه يكساعت دير برسى يا سه .اينطور استدالل مى كردم

آنھا تازه تازه داشتند مى فھميدند كه موفقيت فورى و خيلى چشمگيرشان . ما زنگ خطر را براى ساواك به صدا در آورده بود دادگاهبنابراين، . راده براى ادامهء مبارزه تا پاى جان وجود دارداينجا درياٮى از استقامت و كوھى از ا. به دليل تو خالى بودن حريف نيست

چرخ قصابى شان كه تا قبل از ما خون ده ھا نفر از بھترين فرزندان پيشرو و شجاع خلق را از سازما ن چريك ھاى فدائى خلق از دادگاه ما بودند و چھارمى نفر كه سه نفرشان ۴نخست در ارديبھشت ماه . ريخته بود، اين بار پره اش به بدن ما نيز گير كرد

مجاھدين شھيد محمد حنيف نژاد، سعيد محسن، اصغر بديع [نفر ديگر ۵بود و سپس در خرداد ماه ] مجاھد شھيد على باكرى[بھروز .بعد، اين چرخ دائما حريص تر و خونخوارتر شد]. زادگان، محمود عسكرى زاده و رسول مشكين فام

تا آخرين مراحل شناساٮى و اولين مراحل عملى اش پيش برده بودم كه تغييراتى در محل سكونت را در زندان موقت يك طرح فرارحاال زندان قصر چه بود، چه دنيائى بود و چه قضايائى در آن مى گذشت بايد بماند . مان دادند و بعد ھم به زندان قصر منتقل شديم

وھاى انقالبى كه وارد زندان شدند فضاى مرده و پر از رخوت آنرا يكباره ھمينطور مى توانم بگويم كه موج جديد نير. براى بعداين زندان، يك دانشگاه به تمام معنى ساختند كه ۴قصر و سپس مدتى بعد، ھمينطور بند ٣دگرگون كردند و در مدت كوتاھى از بند

جوانان براى آنان كه مى اى روحيهء انقالبىاين دو زندان پرورشگاھى بود بر. علوم و فنون مختلف انقالب در آن تدريس ميشدخواستند با جلوه ھاى گوناگون و شاخه ھاى مختلف انديشه و تفكر انقالبى آشنا بشوند و مدرسه اى بود كه در آن درس مردانگى و

و ھمچنين از زندگى با شجاعت و عشق به توده ھا و مقاومت و ايستادگى را از سمبل ھاى شھيد يا زندهء اين خصايل عالى و انقالبى، .انقالبيونى فرا ميگرفتى كه ھمهء عمرشان را وقف اين راه كرده و در مقابل ھرگونه فشار و شكنجه تا پاى جان ايستادگى مى كردند

الى ٣٠بعد از نزديك يكسال اسارت در قصر، در روزى كه افسر اطالعات قصر براى يك حمله غافلگيرانه در وسط روز به ھمراه حمله كرد با او گالويز شدم مى خواست كاغذى را كه روى آن مطالب بى اھميتى راجع به انقالب آمريكاى التين ٣اسبان به بند پ ۴٠

اين كاغذ چيز مھم و اطالعاتى نبود اما من عمدا براى اينكه نيروى او و پاسبان ھايش را متوجه . نوشته بودم را از دست من بربايدبطورى كه او وحشيانه داد مى . فرصت كنند كه مدارك مھم را در جاسازى ھايشان قرار بدھند مقاومت كردم خود بكنم و رفقاى ديگر

من آنقدر اين بازى را طولش دادم كه گفتند رئيس بند آمد و با خواھش و تمناى آنھا و ! ھرچه ھست توى ھمين است. كشيد ھمين استبه سارى ] كمره يى[ھمين واقعه موجب شد كه ھمراه رفيق شھيد حسين عزتى . مبا سالم و صلوات كاغذ بى مصرف را دست آنھا داد

از يك طرف زندانيان عادى . در سارى، ما بعد از مدت كوتاھى توانستيم در واقع سكان اوضاع زندان را در دست بگيريم. تبعيدم كننداعتصاب غذا را سازمان دھيم و ھم با شناساٮى يك افسر حامى و طرفدار ما بودند و ما موفق شديم دوبار، يكبار در زندان اطفال دو

و كار تبليغاتى و سياسى بسيار سنجيده روى او در باال و در ميان خود ] ستوان يكم امير حسين احمديان، افسر شھربانى[شرافتمند ه انجام اين كار بسيار پيچيده و شرح برنامه فرار و اينكه ما مطابق چه نقشه اى موفق ب. اداره كنندگان زندان نفوذ بدست آوريم

و در اينجا بى فايده نباشد كه بزرگترين نقطهء حساس خطرناك شديم مسلما در اينجا امكان پذير نيست؛ اما شايد اشاره به اين نكتهدر زندان ساعته بود از لحظه اى كه از ٧مشكل اساسى ما در طرح فرار از زندان سارى، بدست آوردن يك فاصله زمانى حدودا

در واقع، كافى بود مثال سه ساعت بعد از لحظه فرار ما از قضيه . بيرون مى آمديم تا لحظه اى كه به خيابانھاى تھران مى رسيديمتنھا تھران بود كه مى توانست ما را حفظ . مطلع شوند تا با چند تلفن و بستن چند جاده ما را باالخره در يكى از جاده ھا به دام اندازند

كند، به خصوص كه ھيچگونه ارتباط قبلى با ھيچ گروه يا سازمانى ھم نداشتيم كه بتوانيم به مجرد خروج از زندان از امكانات آنھا براى حل ھمين . بنابراين در ھر طرحى كه مى بايست انجام مى گرفت، اين نكته محورى و اساسى را تشكيل ميداد. استفاده نمائيم

البته اگر حمل بر خودستائى نشود زيرا حقيقتا اگر اين طرح از طرف كسان –طراحى دقيق و بسيار ھنرمندانه مسئله بود كه ما با يك

Page 25: دفترهای زندان تقی شهرام 1

تمام پرسنل حفاظتى، راننده، –ديگرى اجرا شده بود مسلما شخصا تحسين و تمجيد بيشتر از طرح و عمل آنھا به عمل مى آوردم ٢٠م در را خلع سالح و در ھمان بند ما ھمراه زندانيان زندانى كرديم و ھمراه با نگھبانان مسلح چھار برج زندان، مأمور مسلح د

تير فشنگ، يك دستگاه بيسيم ھمراه با شارژ كنندهء آن و مقدارى دست بند و پابند ٩٠٠ميليمترى اسپرينگ آمريكاٮى، ٩قبضه اسلحه صبح به تھران رسيديم و خودمان را در درياى و نيم از زندان خارج شديم و با تعويض اتومبيل از شاھى در حدود ساعت شش

سازمان مجاھدين خلق ايران تحت عنوان ١۵براى اطالع بيشتر، رك به اطالعيهء سياسى ـ نظامى شمارهء [بيكران جمعيت انداختيم ].١٣۵٢ مورخ آبان ۴٧، مندرج در باختر امروز، ياد شده، شماره ١٣۵٢فرار مجاھدين از زندان، مورخ ارديبھشت

مى . اين بيان بسيار فشرده و كامال بريده بريده آن چيزى است كه ھمراه با كلمهء دستگيرى و زندان به سرعت برق از ذھنم مى گذردگويم بسيار فشرده، كامال بريده بريده، زيرا من در اينجا از بسيارى از چيزھا بدون ھيچگونه اشاره اى گذشته ام چرا كه كتاب نمى

ارى زندگى دورهء بعد را شايد ھر خواننده اى ديگر اكنون بيشتر با آن آشنا باشد، زندگى در ميان آتش و خون، ب. خواھم بنويسميك كوچه، از صداى در عبور از پيچ. بار و براستى بيشتر، مرگ را تجربه كنى ۶٠٠٠سال بيش از ۶زندگى اى كه در مدت قريب

الن نگاه مشكوك در خيابان، از خطر عبور ازعرض يك خيابان، از پريدن گربه پاى عابرى كه از پشت سر تو مى آيد، از برق فروى شيروانى منزل، از صداى سوت يك پسر بچهء شيطان در كوچه، از صداى ريختن تير آھن در دور دست و تداعى ناگھانى

و ھر ثانيه اى مرگ را در مقابل صداى رگبار گلوله، از تخليه ھاى دائمى منزل، از قرارھاى مشكوك و خالصه از پس ھر لحظهببينى، قبضهء اسلحه ت را محكم تر در دست بفشارى، از وجود كپسول سيانورت در زير زبان مطمئن شوى و در عين حال لبخند

.زندگى يعنى داشتن عقيده و مبارزه در راه آن: زنان بسراٮى كه

دقيقهء صبح ١٠تير ساعت ھشت و ٢٨پنجشنبه بدين ترتيب بدون . حال كه نگاه مى كنم مى بينم تاريخ نزده ام. نوشتم از صبح تا ساعت ھاى پنج ـ شش بعد از ظھرديروز الينقطع

فقط يك صحنه از نوار طويل و ممتدى كه در با اينكه قصد داشتم فاصله، مطالب ديروز را به نوشته ھاى روز قبلش وصل كرده ام،در اينجا تصوير كنم؛ اما گويا نقاط برجستهء اين صحنه، نقاطى كه به ھرحال براى به دست مرتبا جريان دارد" گذشته"مغزم بنام

در واقع من ھنوز به اصل آن .دادن شمائى كلى از آن، يادآوريش ضرورى بود، بيش از اين ميزانى بود كه قبال حدس مى زدمقول مى دھم خيلى خالصه تر . ين، واضح است كه بايد خيلى عجله كنمبنابرا. قسمتى كه وعده داده بودم برايتان بازگو كنم نپرداخته ام

.و فشرده تر داستان دستگيرى دوم را برايتان بنويسماز ضلع شرقى خيابان نواب Mعصر و البته به وقت جديد، با ٨ساعت حدود . دم دماى غروب بود و ھرم آفتاب تازه نشسته بود

از بعد از پيروزى انقالب و يا اگر خواسته باشم دقيق تر بگويم از ھمان . آرام راه ميرفتيمشمالى جھت ميدان كندى داشتيم آرام، تا پيش از اين، خيابان ھا و پياده روھاى . سابق ما ديگر مثل قديم با ھول و ھراس از خيابان ھا عبور نمى كرديم روزھاى آخر رژيم

و يا با عجله اما بى شك بدون احساس منظم خطر مرگ، ھرروز از آن آن يعنى جائى كه ميليون ھا آدم بدون ھول و ھراس آرامالبته در رژيم سابق ھيچكس از فشار و سركوب عوامل و دستگاه ھاى . ما چيزى در حد قتلگاه حساب مى شد عبور مى كردند براى

جامعهء ما بود كه با آرامش معمولى يك به ھمين دليل ھم واقعا كمتر كسى از مردم مخصوصا مردم شھرى. پليسى رژيم در امان نبودمثال كارمندى كه در اداره اى كار مى كرده دائما فكر و ذكرش مشغول اين بود كه مبادا . شھروند در ديگر نقاط جھان زندگى كند

الزم را لق و چاپلوسىادارهء حفاظت مثال به سعايت فالن ھمكارش كه اختالفاتى با او داشت برايش پاپوشى درست كند يا مثال اگر تمدر حق جناب رئيس انجام نداده باشد به يك نحوى اخراج يا سنگ قالبش كنند، رتبه اش را ندھند يا خالصه ھزار جور پرونده برايش

ھمين طور يك معلم در سر كالس يا در حضور ساير ھمكاران دائما بايد خودش را جمع و جور بكند تا مبادا كلمه اى بر . نسازند ھمينطور. كه فورا بچهء فالن ساواكى يا گزارش فالن ھمكار بى معرفت كار دستش بدھد ف مصالح دستگاه از دھانش بپردخال

كارگرى كه تا آخرين رمق و شيرهء جانش استثمار ميشد جرئت اينكه به رئيس يا مدير كارخانه بگويد باالى چشمت ابروست نداشت و نمى توانست بكند و نه اينكه باز جرئتش را ... اضافه حقوق و اعتراض به وضع كارخانه و به اين سادگى ھا جرئت درخواست

. داشت كه براى احقاق حقوقش با رفقاى ديگر به چاره جوئى بنشينند و احيانا يك اعتراض و اعتصاب دسته جمعى را به وجود آورندو خالصه كسى نبود در اين مملكت كه به نحو ى كار و زندگى اش . ھمينطور آن دانشجو و آن سرباز و يا درجه دار و افسر شرافتمند

.و احساس آرامش داشته باشد با دستگاه دولت و منافع طبقهء حاكمه برخورد بكنداين وضع البته براى مبارزين و انقالبيون مخصوصا آن بخش معينى از آنھا كه به خط مشى عمليات مسلحانهء چريكى ھم پيوسته

اگر آن كارمند يا آن . براستى غير قابل محاسبه بود ح بود كه نه تنھا وجود دارد بلكه شدت و حدتش نه صد چندان بلكهبودند واضمعلم و كارگر رنجديده الاقل در گوشهء اتاقش پيش زن و بچه اش اندكى احساس، آرامش و راحتى خيال مى كرد، اگر مردم عادى

يا رفتن به ايستگاه راه آھن براى مسافرت و يا خيابان ھا، ھنگام سوار شدن تاكسى و اتوبوسالاقل ھنگام راه رفتن در پياده روى دوستى ديگر داراى اضطراب و تشويش نبودند، چريك مسلح آن روز و مبارز انقالبى آن روزگار كه مجبور به كار مخفى بدرقهءو بعد در ھمه اين حاالت مترصد صداى ايست. حساس خطر ميكردا(!) در ھمهء اين نقاط، در واقع در ھمهء اين دنيا ... بود و

رگبار مسلسل و يا ھجوم ناگھانى ھفت يا ھشت نفر آدمخوار ھفت تير به دست بود كه بر سرش ريخته و در مدتى كمتر از چند ثانيه گ بود بيندازند و به آنجائى ببرند و يا ولووئى كه خيلى ھايش سبز رنگ و كاھوئى رن ۵٠۴طناب پيچش كنند و در اتومبيل ھاى پژو

.كه به قول معروف عرب نى انداخت بى جھت نبود كه در طى اين سال ھا رفقا كوچه ھاى پيچ در پيچ و باريك مناطق مركزى و جنوبى تھران را به شوخى ــ كه البته

به بعد نيز مرتبا توسط ١٣۵۵اطق نيز از سال ھر چند كه ھمين من. خالى از واقعيت تلخى نبود ــ منطقه آزاد شده چريك مى ناميدندموتور سواران ساواكى چك ميشد تا اگر كمترين نمونهء مشكوكى مشاھده كردند با بيسيم به اكيپ ھا گزارش كنند تا آنھا وارد عمل

Page 26: دفترهای زندان تقی شهرام 1

يگر به راحتى مى در اثر ھمين موقعيت ويژه بود كه بسيارى از كسانى كه داراى سابقهء بيشترى در كار مخفى بودند د. گردندميان حوالى ميدان راه آھن را تا جادهء تھران نو و از آنجا مثال تا انتھاى نظام آباد و مجيديه را بدون اينكه از توانستند مثال فاصلهء

ه پس كوچه و حتى نيم اصلى مجبور به راه رفتن باشند، تنھا با قطع كردن چندين خيابان تماما در كوچ پياده روى يك خيابان اصلىھمانند موشھاى صحرائى كه از اين سر بيابان به آن سر بيابان از طريق البيرنت ھاى زير زمينى ! ھاى باريك و پيچ در پيچ طى كنند

بارى، درست بھمين دليل بود كه ديگر از ھمان روزھاى قبل از قيام وقتى اينطور آرام و بى خيال در پياده ! خودشان طى ميكنندفكر . ور در آن مساوى با بدترين ريسك ھاى مرگ و زندگى بود عبور مى كردم، لذت و كيف عجيبى احساس مى كردمروھايى كه عب

نيز مى كنم و حتما ھم ھمينطور است كه رفقاى ديگرى كه در طى اين سال ھا داراى چنين محظوريت ھاى شديدى مثل من بوده اند .عادى حائز كمترين اھميت و اثر نيستامروز از چيزھائى لذت مى برند كه براى مردم

در پياده روى وسيع خيابان نواب شمالى رو به باال حركت مى كردم كه عليرغم گذشت ماھھا از وضع جديد، ھنوز Mگفتم آن روز با ى يك آدم اين وضع برايم عادى نشده چرا كه ھنوز وقتى اينطور آزاد و راحت در پياده رو راه مى روم خوشحالى اى كه شايد برا

.معمولى مسخره و ديوانه وار باشد احساس ميكنمروزنامه آيندگان صبح را نخريده بودم فكر مى كردم . نرسيده به ميدان كندى در سمت غرب خيابان دكهء روزنامه فروشى اى ھست

وقع بازگشت به خانه تعطيل شده اگر به بعد موكول كنم ممكن است تمام شود يا جديدا كه روزنامه فروشى ھا شب ھا زود مى بندند، معرض وسيع خيابان را نه چندان . چيزى بگويم Mبه ھمين دليل دفعتا تصميم گرفتم كه به آن طرف خيابان بروم بدون اينكه به . باشند

در و روزنامه را خريدم و به قصد عبور مجدد از عرض خيابان به دكه رسيدم. طى كردم –به علت سرعت اتومبيل ھا –سريع آرام آرام ھمان مسير خودش را مى پيمود و معلوم بود Mدر اين مدت . پياده روى غرب بطور اوريب به سمت خيابان حركت كردم

ھنوز از پياده رو وارد خيابان نشده بودم و در حال نيم نگاھى به تيترھاى روزنامه بودم كه . كه من تا چند لحظه ديگر به او ميرسم اما ديگر از ھم جدا نگشت تا حاال از او . نگاه ھا بھم گره خورد. نگاه چشمان از حيرت گشاده شده اى تالقى كرد ناگھان نگاھم با برق

در يك لحظه سلول ھاى مغزم ميليون ھا بار به حركت در آمد تا بفھمم اين نگاه حيرت زده عجيب مال كيست؟ او ھم . رد شده بودماحساس . نده اى را در ميان جماعت مى بيند كه ديگر ھيچكس ديگر قادر به ديدنش نيستھمان نگاه، گوئى كه ببر در. برگشته بود

در اين موقع ھنوز به عرض خيابان نرسيده بودم كه صدائى از نزديك نام و . ميكنم در اين موقع عضالت صورتش كشيده شده بودنددست . لى كه با عجله تقريبا مى دويد خودش را به من رساندبرگشتم، دو نفر شده بودند، وآن دومى در حا. نام فاميل من را صدا كرد

و حيرت آشناى از اضطراب. بايد تو را ببريم ناشناس آشنا نيز رسيد و مرتبا اسم و فاميل من را مى گفت و اينكه. ھاى مرا گرفت. دومى بود كه جلوى من را گرفته بوداين . ناشناس كاسته شده بود و حاال او با ناباورى و از فاصلهء معينى بمن نگاه مى كرد

تقريبا . موھاى جلوى سرش ريخته بود و موھاى صورتش جو گندمى شده بود. چشمھاى ريز و قد كوتاه و شكم نسبتا گنده اى داشتگيرند و مثال از آن پھلوانھائى كه در گود زورخانه ميل مى . بازوان قوى و دستھاى زورمندى داشت. ساله به نظر ميرسيد ۴۶-۴۵

به آنھا گفتم شما چه مى خواھيد و كه . از طرز رفتارش معلوم بود كه در اين كارھا يعنى دستگيرى افراد تجربه دارد. كباده مى كشندگفتم چه كسى را مى خواھيد دستگير كنيد و حكمتان كو؟ در . ھمان دومى گفت من مأمور كميته و مأمور دستگيرى شما ھستم ھستيد؟

.حاليكه جمعيت دور ما را گرفته بودند آھسته آھسته از وسط خيابان به طرف ضلع شرقى براه افتاديم اين ميان دررا ديدم كه با حالت وحشت زده Mنرسيده به پياده رو آب، . دومى آنطوركه صيد نابى را به دندان گرفته باشد از من مراقبت ميكرد

. تيره و سياه شده بود، بينى اش تير كشيده و چشمان اش مى خواست ازحدقه در آيدصورتش يك سره . اى به اين صحنه نگاه مى كندمردم در اين موقع بيشتر جمع شده بودند من از آنھا خواستار ارائه حكم دستگيرى و . احساس مى كردم زبان به دھانش خشكيده است

جوى كنار" مقابل آن "ست صاحب مغازه اى كه ما تقريبا در يادم ا. مردم ھم كامال تاييد كردند. ھمينطور كارت شناسائى كميته شدم نمى شود كسى را دستگير كرد؟ آقا ھمينطورى كه. آب ايستاده بوديم، گفت راست ميگويد

. گفت كارت من در اتومبيلم است. مرد دوم تند و چاالك بود و مى خواست به ھر نحو شده صيدش را از دست جماعت نجات دھدھمه اينھا در . بايد با من به كميته بيايد. نشان بدھم و بعد راجع به حكم دستگيرى ھم گفت، آقا من از ايشان شكايت دارمبيائيد آنجا

گفتم . ديدم چاره اى نيست واز پس چنين آدم سمجى نمى شود بر آمد. زمانى كمتر از نيم و شايد از اولش در حدود يك دقيقه طول كشيدكه رفتن مرا قطعى ديد، در حاليكه ھيچ تغييرى در رنگ صورت كبود شده اش بوجود نيامده Mين موقع در ا... خوب برويم كميته

لبھايش اينطور حركت مى فقط. من اصال صداى او را نشنيدم چون فكر مى كنم او قادر نبود حرف بزند. بود گفت پس من ميرومغرب پياده رو برگشتيم و من را به داخل مغازهء بزرگى كه شايد فرش فدوباره به طر. فھميدم كه مى خواھد برود وخبر بدھد. كرد

مرد . متر از دكهء روزنامه فروشى باالتر بود ٢٠ - ١٠مغازه اى در حدود . از اين جور چيزھا بود بردند.... فروشى، سمسارى سرگرم صحبت بودند و انگار زياد از اين قبيل دوم مرا داخل مغازه كرد، يك جوان دم در به نگھبانى ايستاد، چند نفر داخل مغازه

ادامه مى دادند و آن نفر اول در كنار من ايستاد، دومى در اين موقع بيرون رفته بود كه چيزھا ديده بودند، بى تفاوت به صحبت شانآقا تقى در مقابل مغازه اى كه من اسم او محمد آقا بود او ھمراه شريك اش. البته ديگر آشناى ناشناس را شناخته بودم. اتومبيل بياوردمحل اين مخفى گاه مغازه اى بود . به عنوان مخفى گاه استفاده ميكردم، مغازه خياطى داشت] ھمان سال[تا پائيز ١٣۵۴از اوايل سال

٢/ ۵ در ١/ ۵من تقريبا قريب شش ماه در يك پستوى . در طبقهء دوم پاساژ سر چھار راه سرچشمه ضلع جنوب غربى چھارراهاز ھمانجا تمام كارھاى شاخهء تحت مسؤوليت خودم . مترى كه با فيبر در انتھاى مغازه درست شده بود شب و روز زندگى مى كردم

مواضع ايدئولوژيك ] اعالم[و ھمينطور ديگر كارھاى تشكيالتى را رھبرى مى كردم در ھمين پستو بود كه قسمت اصلى كتاب بيانيه البته اسم چك جعلى بود ولى شمارهء حساب واقعى بود و ما –با نام وچك جعلى ] قمى[مھدى موسوى يدمغازه را شھ. را نوشتم

ھزارتومان در ابتدا براى انبار مدارك ١٧ـ ١٨و با سرقفلى در حدود –اجاره را با چك به صاحب پاساژ پرداخت كنيم مجبور بوديممحمل زان ھاى تحت مسؤوليت خويش را ھم به آنجا برده بود كه او بيشتر به كارھاىو سالح اجاره كرده بود كه بعدا يكى از سمپاتي

Page 27: دفترهای زندان تقی شهرام 1

با يك ميز تحرير كشودار و چند صندلى، تقويم و قلمى رو . ظاھر مغازه عبارت از يك دفتر فروش پروفيل بود. سازى مغازه برسد تى زيادى را براى ما رفع مى كرد و ھمينطور عليرغم اينكهچون قيمت تلفن عليرغم اينكه احتياجات تشكيال! بدون تلفن ميز و البته

در مجموع نمى فقدانش محمل كار ما را قدرى سست و آبكى مى كرد، اما در آن منطقه بسيار گران بود و براى ما در آن موقع .به اينكار اختصاص بدھيم –ھزار تومان ٢٠بيش از –صرفيد كه چنين پولى را

كه X تحت مسؤوليت خودم سه نفر بودند، رفيق شھيد مھدى موسوى قمى و رفيقى بنام شاخه ھا و شاخهء رابطين مان با ديگركه بعد ھا در واقعهء خيابان منيريه ] فاطمه ميرزاجعفر عالف[بحمدهللا زنده است و مشغول فعاليت سياسى است و ديگرى ھمسرم

به ندرت و در مواقع اضطرارى و آن ھم از آن البته ھمسرم. شھادت رسيدبه ] ھمراه با موسوى قمى و جمال شريف زاده شيرازى[دقيق در كوچه ھاى اطراف سر موقعى كه تقريبا در محل جا افتاده بوديم به آنجا مى آمد و على العموم بعد از تصفيه ھاى كامال

ى ارسالى را مى گرفتيم و بسته ھا و پيام ھا را ھمانجا به چشمه او را من يا يكى از دو نفر رفقا رفته و مى ديديم و پيام ھا و بسته ھااستفاده از يك . او رد مى كرديم و يا براى مدت كوتاه بعد دو مرتبه قرار مى گذاشتيم تا جواب نامه ھا و پيام ھا را ھمانجا به او بدھيم

. ه خانه گردى ھاى منطقه اى شبانه كرده بودمخفى گاه ھائى مخصوصا از آن موقعى ضرورت پيدا كرده بود كه پليس شروع ب چنيندر حوالى خيابان ھاى انبار گندم و صاحب جمع ١٣۵٣خاطرم است، در اواخر پائيز و اوائل زمستان ] به[اولين خانه گردى شبانه را

بلكه ما طورى رفتار مى البته الزم به تذكر است كه ھيچكس فكر نمى كرد شب ھا كسانى در پستوى اين مغازه مى خوابند . (انجام دادكرديم كه گويا صبح ھا آمده و سرى به مغازه مى زنيم و سپس به انبار مى رويم و دوباره بعد از ظھر و عصر بر مى گرديم و در

و به اصطالح خودش را با دفتر مشغول مى كرد و بقيه يعنى دو نفر باقيمانده يكى در پشت ميز مى نشست اين موقع دو سه ساعتىواضح است كه بزرگترين بدبختى ما روزھاى جمعه بود كه پاساژ تعطيل بود و ما، يعنى . آن پشت كارشان را انجام مى دادندھم

عمدتا من، مى بايست از پنجشنبه شب تا صبح شنبه را به ھر فالكتى ھست در پشت ھمان پستو كه البته داراى يك دستشوئى ھم بود، .) ازه ديده شوم به سرانجام برسانمبدون اينكه حتى در صحن داخل مغ

مفيد فايده نديد از آن دست برداشت و ما نيز در اين مدت، خانه ھاى مناسب ترى تھيه بارى، ما بعد از آنكه پليس اين تاكتيك را چندانيه سمپاتى كه از اين محل به عالوه ما مجبور شده بوديم كه به دليل تصف. كرده بوديم كه ديگر لزومى به زندگى در آنجا وجود نداشت

كه بعدھا يكى از دشمنان سازمان ما در آمد ] منظور احمد احمد است[ داستان اين فرد . اطالع داشت، محل دفتر را نيز تخليه كنيمى خالصه اش اين است كه بعد از سر و كله زدن ھاى فراوان با او، به دليل گرايشات ماجراجويانه و ھمچنين برخ. بسيار مفصل است

به عالوهء اينكه با وضعيت جديد ايدئولوژيكى سازمان، .خصائل منفى و عقده ھاى روانى، ما ديگر بكلى از او نا اميد شده بوديمموضوع را با او طرح كرديم كه نظرش را بدھد قرار شد او را به يك . ديگر ادامهء كار با او به ھيچ وجه به صالح تشكيالت نبود

. يمگروه مذھبى متصل نمائاما بعد از حدود دو ماه، آنھا او را به عنوان نقض قوانين انضباطى و ساير انتقادات ديگر . انجام شد ١٣۵۴اين كار در حدود اواخر

تا اينكه باالخره شنيديم در جريان تماس گيرى ھاى بى در و پيكر، او را در حاليكه سالحى ھم ھمراه داشته است گرفته . تصفيه كردند ١٣۵۵و زندان كوتاه مدت داشت و اين بار سوم بود كه دستگير مى شد، آنھم در سال تا قبل از اين دو بار سابقهء دستگيرىاو . اند

اما چندين ماه بعد با كمال تعجب اين خبر ھمه جا پيچيد . واضح بود كه حداقل او را به ابد محكوم خواھند كرد. و ھمراه با يك سالحو مقارن با آن، ھمه جا شايع شد كه فالنى با ساواك ھمكارى مى كند، چرا كه ھمه مى دانستند كه بدون !! ندكه فالنى را آزاد كرده ا ١۵كه افراد را به جرم داشتن يك اعالميهء چريكى به ١٣۵۵آزاد شدن با اين سادگى و سھولت، آنھم در سال وجود چنين رابطه اى

در نتيجه، مبارزين ھمانطور كه از بيمار وبائى فرار مى كردند از ايشان ھم كناره . و ابد محكوم مى كردند، از محاالت است سالحال حقيقت صد در صد ماجرا چيست من االن بطور قطع و يقين نمى توانم قضاوت كنم ولى به ھر صورت اين موضوع . مى گرفتتند

شديدا دنبال ھمسر قبلى اش كه در جريان ھمين وقايع به دليل عدم تفاھمات اخالقى و ايدئولوژيكى از او شديدا رايج شده بود كه او البته الزم به تذكر است كه ھمسر قبلى او در اين مدت ديگر كامال مخفى شده !طالق گرفته بود مى باشد و قصد دارد كه او را بكشد

اما اين فرد با اين سابقه كه ھمين چند مدت پيش ناگھان در صحنه تلويزيون به عنوان يكى .بود و به متن كار تشكيالتى وارد شده بودكه مستقيما در ھمان اين را ديگر بايد از محمد آقا پرسيد. سپاه پاسدار ظاھر شد چه ارتباطى با دستگيرى من داشت از مسؤولين

قيافهء أموريتى را دارد و در واقع محمد آقا حداكثر مى توانستتماس حضورى به اين موضوع اعتراف كرد كه از طرف او چنين ماسم و مشخصاتم را بداند، ھمين كه او به مجرد اينكه نگاھش به صورت من افتاد من را با اسم و اسم فاميل من را بشناسد نه اينكه

صب مذھبى تاكيد كرده اند كه بتواند دقيقا شناخت معلوم ميشود كه چقدر روى اين موضوع براى اين فرد به ھرحال زحمتكش اما متع .قيافهء ديده شده در قبل را با اسم داده شده در بعد كامال تطبيق دھد

بارى، اين ماجرا وقتى جالب توجه ميشود كه اتفاقا كسى كه ھمراه محمد آقا حركت مى كرد از افراد كميته بود و معلوم بود كه به آقا فھميده كه با چه كسى طرف است و با قاطعيتى كه بالفاصله در عمل نشان داد مجموعا روشن مجرد بردن نام من از طرف محمد

ميشود كه بھر حال عده اى كه يك سر نخشان در كميته و سر ديگرشان در سپاه پاسداران است بھر حال براى يك چنين كارھائى چه ھمراه محمد آقا در مغازه بزرگ، گويا سمسارى نزديك ميدان كندى ايستاده قبال گفتم كه من . آمادگى ھاى ذھنى و سرعت انتقالى دارند

بوديم و من مشغول صحبت با او بودم كه آخر اين چه حركتى است مگر تو خودت نديدى كه ما در چه شرايطى كار مى كرديم، مگر و گاھى مى گفت بيشتر گوش مى داد بود او ديگر مات و مبھوت شده... نديدى چه زجر و بدبختى ھائى در آن سال متحمل شديم و

آخر جريان شريف واقفى چى؟ جريان آن ماركسيست شدن شماھا چى؟ در اين موقع، ديگر به مرور اھالى و كسبهء محل جريان را من را حتى با نام و مشخصات صاحب حله فھميده بودند و تك تك و دو نفر سه نفر آھسته مى آمدند دم مغازه و سرك ميكشيدند و

عاقبت اتومبيل پيكان جناب ھمراه با يك تفنگ چى رسيد، اتومبيل سر يك خيابان فرعى پائين تر از مغازه پارك . ورانداز مى كردندشده بود، ما كه حاال با تفنگ چى جديد چھار نفر شده بوديم از مغازه بيرون آمديم و جمعيت نيز در دو سمت پياده رو به اين منظره

Page 28: دفترهای زندان تقی شهرام 1

د، ھنوز چند قدم نگذشته بودم كه جوان قد بلند و نازك اندامى كه طرف جوى آب ايستاده بود و معلوم بود از اھالى محل نگاه مى كردنكه نشنيدم چه اسمى بود ولى مطمئنا اسم ھمان نفر دوم بود كه در محله ميشناختندش –يا كسب است بلند، خيلى بلند صدا زد كه فالنى

ديدم حيف است اين احساس پاك جوان را بى جواب بگذارم به خصوص اينكه اگر او ! ر بازى ميكنى ھا مواظب باش دارى با دم شي –تازه اين ھا مقدمه اين حقيقت را فقط در يك جزءاش يعنى فعال رفتارى كه با من مى كنند مى ديد من اين را در كل و رفتارى كه فعال

چند لحظه بعد ! دارند با خودش بازى مى كنند: مان صداى رساى خود او جواب دادمبه ھمين دليل با ھ. اش ھست مى ديدم و مى بينمحاملين . نوشته بودند، نبود مسؤول كميته كه اسمش را گويا آقاى حسنى آنجا روى پالكى. رسيديم ٨ما به كميته مستقر در كالنترى

من در اطاق نشستم و آنھا ھمگى به . مركزى بود تلفن زدند من بالفاصله به جائى كه نفھميدم كجاست و شايد بخش چپى ھا در كميتهپاسبان ھا و افسرھا كه از قضيه مطلع شده بودند ھركدام به بھانه اى مى آمدند . بالكن جلو اطاق رفته و در آن مشغول صحبت شدند

و در عين حال آدم متين و روشنى به بعد از چند دقيقه اى مسؤول كميته آمد و مردى جوان بسيار مؤدب. سرك مى كشيدند و مى رفتنداو بدون توجه به من بالفاصله مشغول رتق و فتق دعوائى كه منجر . ھم از ته تراشيده بود نظر مى رسيد، روحانى نبود و ريشش را

.از ميان ھمان صحبت ھا فھميدم كه كرمانشاھى است. به جرح شده بود، شداو از قضيه . كه قضيه چيست و اينھا به حكم كى و چه مجوزى مرا بازداشت كرده اند بعد از اينكه كارش تمام شد به سراغش رفتم

دورهء بعد از انقالب، بسيارى از قبال در طى. كامال اظھار بى اطالعى كرد ورفت بيرون در بالكن كه از آنھا بپرسد ماجرا چيستب پيروز شده اما به ھر حال عده اى و گروه ھائى ھستند كه به بارھا به من گفته بودند كه درست است كه انقال Mرفقا و ھمينطور

شدت در كمين فرصت اند تا از وقايع دوران گذشته مخصوصا قضيهء مربوط به اتفاق شھادت مجيد شريف واقفى پيراھن عثمانى بوديم تبليغات مفصلى ھم عليه و ضمن فرو نشاندن كينه شان عليه افرادى مانند من كه در رأس تحول ايدئولوژيك سازمان بسازند

–نيروھاى چپ به راه انداخته و بدين ترتيب يك جريان درون خلقى را تا حد يك برخورد انتقام گرانه و دشمنانه ارتقاء دھند ش مى به ھمين دليل به من سفار. يك چنين برخورد خونينى را نيز به مردم تحميل نمودند... ھمانطوركه در وقايع گنبد و كردستان و فرزند آقاى آيت هللا طالقانى و سپس سالگردى كه آنھا عليرغم دعوت مجاھدين خلق واقعهء. كردند كه مراقبت بيشترى از خودم بكنم

به طور مجزا در دانشگاه تھران گرفتند و باز عليرغم ھشدار مجاھدين كه يك مسئلهء درون خلقى را به صورت مساله اى كه مرز افسانه ] شريف واقفى[كه از مجيد ] خيابانى[ا مخدوش كند در نياوريد و باالخره عليرغم اين ھشدار موسى بين خلق و ضد خلق ر

با اين . نسازيد، به راه انداختن آن تبليغات كذائى در تلويزيون ھمگى بر اين امر كه ھشدار رفقا را بايد جدى گرفت داللت داشتبھر حال در حد وال عبارت از اين بود كه من به گذشته افتخار آميز خودم و اينكهوصف يك حقيقت ديگر ھم وجود داشت اين حقيقت ا

در راه خلق جنگيده ام ايمان داشتم و ثانيا اينكه در تحليل نھائى، اين گروه ھا و باند ھاى يك مبارز جان بر كف صيمانه و صادقانهد يا اينكه مملكت باالخره حساب و كتابى دارد و من معتقد بودم ھستند كه تصميم مى گيرن –غير مسؤول ــ ھر چند داراى قدرت

باالخره نمى شود موش و گربه بازى كرد؛ يا من مثال بوسيله يك ترور قربانى اعمال قدرت گروه ھاى غير مسؤول اما متعصب و نمى شود از نزول يك چنين كينه جو و نفاق افكن و انحصار طلب مى شوم كه در چنين صورتى ضمن آنكه به ھر حال ھيچ گاه

خطرى صد در صد مطمئن بود، خونم دليل ديگرى بر ماھيت ارتجاعى و بطالن اعمال و عقايد آنھا خواھد شد و يا اينكه باالخره مملكت حساب و كتاب دارد و در چنان صورتى مطمئنا آنھا نخواھند توانست به بھانه ھاى پوچ و مسخره كسى را كه تمام وجود و

.اش در انقالب و در عمل انقالبى ساخته و پخته شده است، دستگير و محاكمه و يا مجازات نمايند خميرهمنافع و و اينكه دولت و ھمان دستگاه ظاھرا با حساب و كتاب عمال و در باطن در خدمت) و دارد(شق ثالثى ھم وجود داشت

ته باشد كه ظاھرا بى مسؤوليت اند اما در واقع سياست اصلى را آنھا تمايالت آن باند ھاى ارتجاعى و گروه ھاى فشارى قرار داشخوب در چنين صورتى بازھم ھيچ چاره اى جز قبول يك ميدان نبرد ديگر براى افشاء اين رابطهء پنھان و دريدن . تعيين مى كنند

بدترين قانون شكنى ھا و مؤيد گروه ھاى ماسك ظاھرا قانونى آن دولت و دستگاه ھاى مختلف اجرائى و قضائى كه عمال تاييد گر .فشار مخفى و قانون شكن ھستند نبود

ھم بله و ھم نه، اما چرا؟ واضح است كسى كه . آيا من مى توانستم ھمان شيوه ھاى مبارزه با پليس رژيم شاه را در اينجا به كار گيرمر ايران داراى آن ھمه نقش بوده است برايش چندان ھم مشكل مبارزه با پليس سياسى د خود در ارتقاء چشم گير فن بسيار پيچيدهء

.نبود كه بدست اين رژيم گرفتار نگردداما اين در صورتى بود وھست كه ما اساسا قائل به ھيچگونه دگرگونى انقالبى در جامعه نشده باشيم و بخواھيم شيوه ھا و ھدفھاى

امرى كه به ھر حال با تمام مشخصات نوين . عينا و بطور مكانيكى در پيش گيريم مبارزهء دورهء قبل را در ھمين دورهء جديد نيزدرست است كسانى كه در اين انقالب به قدرت رسيده . زندگى و ضروريات جديد ناشى از آن در مبارزهء سياسى در تضاد مى افتد

ايالت دمكراتيك توده ھاى خلق به اين سادگى ھا به اند از نظر ايدئولوژك بشدت با ما دشمنى مى ورزند اما بھر صورت آگاھى و تمشعارھاى تفرقه افكن و تعصب آلود پيش آنھا اجازه نخواھد داد كه آنھا ھر كارى را كه خواستند در يك چنين پوشش ھائى و طرح

و ظاھرا به جرم اشتباھاتاگر آنھا ميخواھند مرا . ھر چند كه به ضايعاتى منجر شود. باالخره بايد در جائى ايستادگى كرد. برندبه ھر صورت –اتفاقات و رويداد ھائى كه عليرغم تأسف بار بودنشان، به ھر صورت در جريان يك مبارزهء انقالبى صورت گرفته

جزئى از واكنش در مقابل فشار وحشتناك و سركوب كنندهء دشمن بوده و به ھر صورت حادثه و واقعه اى مربوط به مناسبات درون است ــ محاكمه و محكوم كنند، بگذار ھمه بدانند كه در پس اين محاكمه، در پس تشكيل چنين پروندهء افتضاح آميزى از اتھامات خلق

تو خالى، با يك انقالبى شناخته شده و طرح يك چنين دعوى انتقام جويانهء فردى و گروھى اى آن ھم در يك دادگاه انقالبى كه بايد به رژيم سابق و دست نشاندگان و وابستگان امپريالسم را محاكمه كند، چه توطئه ھا، چه دستھاى ناپاك و عوامل و عناصر وابسته

تشكيل دادگاه ھاى تفتيش نفاق افكنى، چه تمايالت انحصارگرايانه و ديكتاتورمآبانه و چه آغاز شومى براى محاكمهء عقايد و براىحريف يا . شيوهء موش و گربه بازى ديگر نمى شود در اينجا در مقابل حريف عمل كرد گفتم با ھمانطور كه قبال . عقايد بعدى است

Page 29: دفترهای زندان تقی شهرام 1

واقعا عاقل است و فھميده و با فھم منافع انقالب و حتى منافع خود حاضر نيست خود را در دام توطئه اى كه گروه ھاى متعصب پس ديگر عاقل نيست، اگر خود خادم و بندهء آنھاست، انحصار طلب تدارك مى بينند، بيندازد كه پس ترسى وجود ندارد و اما اگر

روشن است كه نه من بلكه در يك آيندهء بسيار نزديك بسيارى از رزمندگان واقعى خلق، ديگر تأمين و امنيت جانى نخواھند داشت و آرى اين . نين حقيقتى بدھنددر چنين صورتى بگذار خون من، جان وزندگى من اولين قربانى باشد كه مردم مى بايد براى درك يك چ

دقت ... جواب، جواب به رفقا و ھمرزمانى كه از سر احساس مسؤوليت ممكن است مرا شماتت كنند كه در رعايت مسائل امنيتى و و ھمچنين اين پاسخ به نيروھاى متعصب و انحصار طلبى كه از به دام انداختن من در اينجا در عين آنكه قند در الزم را نكرده ام

دلشان آب مى شود اما ھنوز بھت زده و حيران اند، كه چطور يك چنين آدمى كه در آن رژيم و در مقابله با آن نيروى وسيع و مجرب مصلحت گرايانه و به تعبيرى واقع گرايانه باشد اما شايد جواب –پليس توانست خودش را حفظ كند اينطور به چنگ ما افتاده است

.نتوان آنرا ايده آليستى ناميدآنقدر شجاعانه ھست كه آمد و با لحن بسيار مؤدبى احساس تأسف كرد كه در موقع ٨نگذشت كه آقاى حسنى مسؤول كميته مدت چھار پنج دقيقه اى بيشتر

.ورود ما نبوده و اين ھا تلفن كرده اند كه مأمور بيايدآنھا به پايان نرسيده بود كه صداى خشك ترمز يك اتومبيل سنگين او دوباره پيش آنھا بازگشت اما ھنوز صحبت اش در بالكن حياط با

از پشت ديوار ھاى كالنترى به گوش رسيد و بعد بال فاصله چند جوان مسلح وارد شدند و يكسر از جلو اتاق عبور كرده و به نزد آنھا الغر و دراز بود، صورت زرد و پوست . دكمتر از نيم دقيقه طول كشيد كه يكى از تازه واردين داخل اتاق ش. در بالكن رفتند

يك لحظه تصور كردم او را . است چروكيده اى داشت، به نظر مى رسيد كه در ھمان اوائل جوانى مثال پيرى زودرس پيدا كردهفت قدرى به چپ او خيلى سريع و چاالك آمد پشت صندلى من و بعد گ. جائى ديده ام، واقعا باور كنيد فكر كردم او را در اوين ديده ام

گردش كن، بالمقدمه دستھايم را از پشت گرفت و دستبند كذائى را بر آنھا قفل كرد و سپس خيلى سريع و انگار كه ھزاران بار اينكار دو باند سفيد گلوله شدهء سفيد را نمى دانم از كجايش در آورد و به سرعت روى چشمانم گذاشت و دستمال بقچهء .را كرده است

دستمال آنقدر بزرگ بود كه چندين تاب بدور سر و چشمانم پيچانده شد، ھمه اينھا باز ھم . را بطور عمامه، دور كله ام پيچاند بزرگىاينكه ھمان كار ساواكه يا، بازم كه ھمان برنامهء ساواك –بودم گفته ثانيه صورت گرفت و من كه در حين اين عمل ۴٠كمتر از

جواب را اينطور از جناب ساواكى جديد، بزعم و به تعريف خودش گرفتم كه دھان اش را –ين مضمون چيزى به ھم... شروع شده يك مرتبه . بعد دستم را كشيد به سمت در. ھم بدتره اين ساواك خمينى يه آورد بغل گوشم و با لحن تحقير آميزى فرياد زد، از ساواك

پيش خود گفتم ساواك كه اينقدر از خودش . جلو نيامده بودند اى آنكه قيافه آنھا را نبينممعلوم بود كه آنھا قبال بر. سه يا چھار نفر شدنداطمينان داشت كه مأمورينش ده تا ده تا در مقابل چريك ھاٮى كه مى دانستند قاتل جانشان ھستند ظاھر مى شدند به اين روز و حال

.داشتن آن نقاب ھاى مسخره تان را نداريدكه از ھمين االن نيز جرأت بر افتاد واى بر شما بدبخت ھاحاال در ھمان بالكن ھستيم كه صداى آن مأمور كميته ھمراه محمد آقا به گوشم خورد كه مانند بچه ھاى ننر . از در اطاق بيرون آمديم

از ھمان . ند برگشتو احمقى كه با زدن سنگ به آدم شل و ناقصى كه دارد در كوچه شان عبور مى كند مى خواھند ابراز وجود كنبيچاره فكر مى كرد كه منظور آن جوان آزاده محل اينه كه مثال "حاال چه كسى با دم شير بازى ميكند؟"فاصلهء نسبتا دور داد زد كه

! ببندند من يك فوت ميكنم و ھمهء اينھا مى روند روى ھوا، يا كارى مى كنم كه اين ھمه آدم قلدر و قلچماق نتوانند دست و چشمھايم رابابا ھمين جا كارش را تموم كن «بوديم كه باز ھم يكى از پشت داد زد ھنوز از پله ھا كه به حياط مى رسيد پائين نرفته بارىبه كسى كه دست چپم را گرفته بود » يه رگبار و بعدش ھم خالص. ھمين امشب كارش تمومه. صبر كن«ديگرى جواب داد . »ديگه

خوب حاال : وك اولى كه دست راستم را گرفته بود و دو نفرى كمك مى كردند كه از پله ھا پائين برويم گفت موجود مفل و ھمراه آناتومبيل عقب و . به دم در كالنترى رسيده بوديم. آدم ميكشين، ھا؟ مجاھد ميكشين، ھا؟ يك كشتنى نشونتون بديم كه خودتون حظ كنيد

با اين تفاوت كه معموال در اين نوع . نوعى از آمبوالنس ھاى ساواك بود. ندجلوٮى كرد و ما را به سمت در سمت راست بردميخواستند از درب جلو، از ميان صندلى رديف آمبوالنسھا، ما آن موقع از ته سوار مى شديم اما اينھا با دست ھا و چشم ھاى بسته

. و روى يك صندلى گرد بنشانند و سمت جلو عبور بدھند از در كوچك موجود بين ديوارهء اطاق پشت. اول و شايد ھم، دوم بگذراننديك نفر نشست . با مشقت و درد و چند بار خوردن سر و صورت به ديوار، به سقف آھنين آمبوالنس، باالخره به جاى معھود رسيديم

ى ثابت كناره اين آمبوالنس را نمى دانم چرا صندلى ھا. بغل دستم و مرا محكم گرفت كه در حين ترمز كردن و پيچيدن اتومبيل نيافتمبه ھر حال ھواكش اطاقك روشن شد و اتومبيل به راه افتاد و . كوچك چرخ دار جايش گذارده بودند برداشته بودند و يك يا چند صندلى

يل ايستاد راه به ھر صورت وقتى اتومب. سرعت اتومبيل نسبتا زياد بود اما فكرم آنقدر مشغول بود كه نفھميدم چه مدت در راه بوديمايز به خودشان گم " فالنى ايز به گربه گم ميكنه"قزوينى ھا كه ميگويد البته اگر اينھا به مصداق آن ضرب المثل. كمى نرفته بوديم

.نكرده باشنددر . بالم آمده بودندگويا پيشاپيش به استق. عده زيادترى دورم را گرفته بودند. دو باره با ھمان مشقت از درب جلو پياده ام كردند

دو نفر زير بازوھاى دست چپ وراستم را گرفته و در مسير طوالنى كه پر از پله ھاى پائين و باال بود و گاه تعداد پله ھا به حاليكه، خوب آقاى چريك يكى مى گفت. بقيه ھم يا از جلو يا از پشت ھمراه ما در حركت بودند. تا ھم مى رسيد جلو مى بردند ١٨ – ١٧

خوب : چريك بازى؟ يكى ديگر مى پرسيد : اين چند سال چيكار مى كردى؟ بعد صدايش را براى تمسخر ميكشيد و خودش جواب ميدادبغل دستى ام با لحن مثال . آموزششان مى دادى؟ و بعد كرى ميزد زير خنده اون سه چھار تا دختر كه باھات بودند كى بودند داشتى

در اين حين به محلى رسيديم كه چند لحظه . و بعد ھمه شان به مسخره مى خنديدند! ب نميده، مقاومتش خوبهجدى ميگفت نه بابا، جوادر ضمن معلوم بود كه االن كسانى ھم آنجا ھستند كه من را مى بينند ولى نمى . اى مكث كردند گويا مثال بايد چيزى را مى پرسيدند

ھمه ساكت بودند، بعد از اينكه چند دور پله . اين بار ديگر حرفى نمى زدند. حركتم دادندپس از چند لحظه دوباره . خواھند حرف بزنندبه ٣ -صداى گلنگدن ژ. بعد ھمه شان از من فاصله گرفتند. يكى شان گفت خوب ھمينجا بايست. پائين رفتيم در يك زاويه نگاھم داشتند

Page 30: دفترهای زندان تقی شهرام 1

استوار . لبخندى از گوشهء لبم گذشت. پچ و پچى با ھم كردند. نيدمگوش رسيد و ھمزمان تلق يك مسلسل را كه خشاب مى گذاشتند شو " تاريخ دوبار تكرار مى شود"و ياد اين جمله معروف ھگل افتادم كه تر قدم را راست كردم و به بازى ھاى سرنوشت فكر كردم

يك بار به صورت تراژيك و . تكرار مى شود دوبار تاريخ" بالفاصله اين تكملهء ھنرمندانهء ماركس را به آن اضافه كردم كه آرى، كمدى در اوين ديده بودم و حاال كاريكاتور آن را، عين ھمين حادثه را شب اول دستگيرى ."بار دوم بصورت كمدى مسخره

. مسخرهء آن را كه به مراتب براى ملت و انقالب خطرناكتر و بد فرجام تر از اصل خود خواھد بود، برايم بازى مى كردندآيا اين نمونه ھا و خيل بيشمار حوادث و وقايع دردناك و بعضا خونينى كه در مدت كوتاه بعد از قيام به دست نيروھاى مرتجع،

انحصار طلب، باند ھاى فشار و ايادى نادان و جاھل و متعصب آنھا كه نا خود آگاه در خدمت منافع ضد انقالب قرار گرفته اند ايجاد كوت تاييد آميز دولت و دستگاھھاى رسمى ادارى و قضائى مملكت در مقابل آنھا كه از ترس نيروھاى واقعا پيگير شده و متقابال س

جبرا خرده بورژوازى راست پناه برده اند، ھمگى مؤيد آن نيست كه اندكى ديرتر يا زودتر، ولى به ھر حال انقالب به دامن ارتجاعكه درست به دليل ھمان ماھيت ] اى[شبيه ديكتاتورى رژيم سابق روبرو خواھيم شد؟ ديكتاتورى ديگرى از يك ديكتاتورى، با دورهء

گسترده تر پايگاه طبقاتى اش، درست به دليل ماھيت مردم فريب و اغواگرايانه شعارھاى تو خالى، اما به غايت ارتجاعيش، كه زندگى روزمرهء خود و در تجربهء روياروئى مستقيم با آن درك كنند معموآل توده ھا تنھا مى توانند ماھيت ارتجاعى آن را در ضمن

خطرناك تر و شوم تر بوده و براى امپرياليسم و ارتجاع بھترين زمينهء نفوذ و تكيه گاه را فراھم مى آورد؟. گردد ذھن متبادر بهبورژوازى ميشود بديھى است كه بالفاصله مفھوم فاشيسم وقتى صحبت از بروز يك ديكتاتورى متكى به خرده

و ارتجاعى ترين بخشھاى بورژوازى فاشيسم را شايد بتوان آخرين حربهء سياسى يا سياست نوميدانهء ھارترين اما فاشيسم چيست؟و اليگارشى ھاى مالى و كارتلھا و تراست ھاى صنعتى و بازرگانى ــ دانست كه از يك طرف با بحران انقالبى –بزرگ يك كشور

و اجتماعى و الجرم سياسى عنقريب است كه مھار كنترل شدت بحران اقتصادى] و[پرولتاريا و توده ھاى زحمتكش روبروست فشارديگر را به كلى از دست او و به سود پرولتاريا خارج نمايد و از طرف ديگر اوضاع بين المللى جامعه و تسلط بر نيروھا و طبقات

جھانى چنان است كه ھيچ اميدى به اخذ المللى و وخامت وضع اقتصاد سرمايه دارى در سطح وحدت و شدت رقابت انحصارات بينامتياز از رقباى خارجى و خروج از بحران داخلى بوسيلهء بند و بست ھاى بين المللى، بدون توسل به جنگ وجود مسالمت آميز

خرده : ازى بزرگ تنھا يك روزنهء اميد ممكن است پيدا نمايددر يك چنين شرايط مرگبار و به كلى نوميد كننده اى، بورژو. ندارددر چنان اوضاع و احوال اقتصادى و فرھنگى و اگر اين طبقات. بورژوازى مرفه و بخشھاى وسيعى از قشرھاى ميانى جامعه

شعار و نيرنگ فريبكارانه اى بتواند آنھا را به دنبال خود بكشاند، حاال تحت ھر ھمچنين سياسى اى قرار داشته باشند كه بورژوازىاز مبارزه با خطر كمونيزم گرفته تا دفاع از مذھب و خانواده با تقويت و تشديد انگيزه ھاى ناسيو ناليستى و تبليغ شعارھاى شوونيستى

.در جامعه فراھم شده است تقريبا تمام شرايط براى اعمال يك سياست فاشيستى آنھا،] و غيره[و نژاد پرستانه جربه نشان داده است در چنين شرايطى بورژوازى بزرگ با متحد كردن صفوف طبقه خود و ھمچنين ھمراه كردن بخشھاى بزرگى ت

اين نكته عبارت از . از قشرھاى ميانى جامعه به سمت فاشيسم روى مى آورد اما در اينجا ھنوز يك نكته تعيين كننده ديگر وجود داردو نيمه پرولتاريا داراى چه اندازه قدرت و توان طبقاتى ى واقعا دمكرات جامعه يعنى پرولتاريااين است كه آيا مجموعه نيروھا

آيا پرولتاريا در آن حدى از آگاھى و تشكل خاص طبقاتى خود ھست كه بتواند با متحد كردن و رھبرى بخش ھاى واقعا . ھستندزى بزرگ و اعوان و انصارش كه حتما در زير شعارھاى بسيار دمكرات پيگير جامعه، نيروى الزم را در مقابل ھجوم بورژوا

خوشرنگ و عوام فريب گرد آمده اند فراھم آورد و قبل از اينكه مھر درندگى و خونخوارى آنھا بر كرسى حكومت نقش بندد نقشه ھاى آنان را نقش بر آب كنند يا خير؟

درست در ھمان موقعيتى قرار داشت كه ١٩٣٣فرانسه سالھاى . استتاريخ بروز ھردو احتمال را بروشن ترين وجھى اثبات كرده يا حتى انقالبيون . در فرانسه پرولتاريا و نيروھاى آن توانستند با قدرت تشكل و آگاھى جلو فاشيسم را سد نمايند. آلمان و ايتاليا

مدھش به فاشيسم وارد آورند، اما در توانستند در يك مرحله پيروزيھاى چشم گيرى بدست آورند و حكومت تشكيل دھند و شكستقادر به ... آگاھى، تشكل و رھبرى و مجموعهء نيروھاى كيفى طبقهء كارگر،. آلمان و ايتاليا اين چنين كارى امكان پذير نگرديد

.ايجاد چنين جبھهء متحدى در مقابل فاشيسم نشد و ديديم كه چه شد و چه فجايعى به بارآوردبه سلطه و نفوذ اقتصادى و پا با توجه به ضعف طبقهء بورژوازى، با توجه ز امكان بروزفاشيسم وجود دارد؟اما آيا در ايران نيو با توجه به روند تفرقه و تشتت در ميان خود نيروھاى خرده بورژوازى آيا ميتوان شرايط ايران را براى جمع برجاٮى امپريالسيم

وپاٮى الزم و كافى دانست؟آمدن تمام آن علل و عوامل فاشيسم نوع ارديشب فكر مى كردم خط مشى نيروھاى چپ در مقابل اين سيالب انحصار طلبى و سلطه طلبى خرده بورژوازى چه بايد باشد؟ فكر

واضح است كه اسارت در دست حريف يا جنگ روياروى با آن، يكى . مى كردم چقدر الزم است انسان حريف را از نزديك لمس كنددر جنگ نكتهء مھم اين است كه انسان مى تواند قبل از اين كه ضربهء مستقيمى از . مينه ھاى مساعد اين لمس استاز بھترين ز

حريف دريافت كرده و قبل از اين كه به جنگ روياروى با او كشيده شده باشد، يك ارزيابى ھر چه بيشتر واقع بينانه اى نسبت به كليه تجربيات مستقيم من و مشاھدهء بسيارى از چيزھايى كه فقط موقعى . ھاى كار او داشته باشدخصوصيات، ھدف ھا، امكانات و ويژگى

نظامى و قضائى آن ھا باشى امكان پذير است، نشان مى دھد كه در مجموع، نيروھاى -كه درميان آنھا و در ميان مراكز قدرت پليسىچپ در محاسبه اش به نظر مى رسد . روى از بند گسيخته نداردچپ ديد ھمه جانبه اى از مشخصات، از خط سير و ھدف ھاى اين ني

شعارھاى اتوپيك مطرح شده اينك ھزاران ھزار . به قدرت افسون كننده، سحر كننده و بسيج كننده اتوپياى مذھب حاكم پى نبرده است .ازى مرفه و سنتى قرار داده استنيروى جوان مشتاق و فعال و از جان گذشته را در اختيار برگزيدگان و نمايندگان خرده بورژو

و در درجهء اول اين كار، . اين نيروى عظيم چنان آنھا را مغرور و بى محابا ساخته است كه واقعا خود را قادر به ھر كارى مى داننداين سد تنھا چپ .مشروع ترين عمل را له كردن مخالفين مى دانند كه تصور مى كنند كه سد راه ھدف ھا و ايده آل ھاى آنھا شده اند

Page 31: دفترهای زندان تقی شهرام 1

آنھا ھمچون سيالب گل آلود و پر از . نيست بلكه از نظر آنھا حتى بخش ھايى از خود دولت كنونى نيز از آن جمله به شمار مى رونداما مسلما . الى و لجنى در بيراھه تنگ و عميقى به راه افتاده اند و با قدرت و خروش خود ھر چيز را از جاى مى كنند و خواھند كند

شكى نيست لحظه اى فرا خواھد رسيد كه نه تنھا پيروان دو . ه چندان دير، اين سيالب در پھن دشت زمان محو و نابود خواھد شدنآتشه و مؤمن آنھا كه در عين حال عناصر صديق خلقى نيز در ميان آنان كم نيست، پى به بيھودگى و پوچى و خيالى بودن اين ھدف

اميد آنھا را ترك خواھند گفت، بلكه اختالف منافع و تراكم عظيم اشتباھات مرگبار چنان صفوف ھمان ھا خواھند برد و مأيوس و نا رھبران و ھمان سردمداران را از ھم خواھد گسيخت كه تنھا با نابودى و تالشى رژيم شاه يا قدرت فاشيسم ھيتلرى قابل مقايسه خواھد

سلطه طلبى و اين خام انديشى بلھوسانه طبقاتى خود پرداخت خواھند كرد، تنھا يك بود و جالب اين جاست كه بھاٮى كه آنھا براى اينشكست سياسى نيست بلكه ھمانطور كه ذھن ھشيار و بسيار حساس آقا پيشاپيش درك كرده يك شكست سھمگين ايدئولوژيك نيز ھمراه

.آن خواھد بوداما وقتى آنھا اولين خشت بناى حكومت خود را در تمام زمينه ھا مى . يدآقا مى گويد، شكست ما را نبايد به حساب شكست اسالم بگذار

خواھند با قوانين و ايدئولوژى اسالمى پى ريزى كنند، وقتى آنھا با بلند كردن اين پرچم و استفاده از احساسات مذھبى مردم است كه ر آيات و شعارھاى قرآنى و اسالمى بسيج مى كنند، اينطور سھل و آسان بر رقباى سياسى خود فائق آمده اند، وقتى خلق را پشت س

مگر مى شود پس از شكست اين شعارھا و اين ھدف ھا، مردم آن را به پاى چيز ديگرى بنويسند؟ بارى در اين باره، بحث من بسيار .بيشتر بپردازم اما در شرايط روحى كنونى و در موقعيت مسلط داخل زندان، قادر نيستم به شرح و بسط. مفصل و طوالنى است

با اين حساب واضح است تكليف چپ اين نيست كه با تمام قد و با تمام نيرو و امكان، خود را به ميان اين سيالب وحشتناك بيندازد و ما بايد از مقابل اين . به نظر من اين خطاى فاحش و خرد كننده اى براى چپ خواھد بود. بخواھد از ھمان ابتدا جلوى آن را بگيرد

. زمان به نفع ماست. مجال بدھيم در پھن دشت زمان، در پھن دشت اشتباھات عظيم خود پراكنده و نابود گردد. يل عقب نشينى كنيمسھر چند كه ھمه چيز را بر ما تحميل مى كنند، اما . ھر چند كه ھم اكنون در بدترين موقعيت مغلوب و دست بستگى بسر مى بريم

! گفتم بايد از مقابل اين سيل عقب نشست. گر ما ضرورت ھا و نيازھاى زمان را به درستى درك نماييمزمان به نفع ما عمل مى كند ااين عقب نشينى مسلما يك عقب نشينى منفعل نيست، عقب نشينى اى نيست كه بدون تأثير، آن ھم تأثيرى فعال و البته سنجيده بر

كت سنجيدهء سانت به سانت را بكار مى بردم و حركت سانت به سانت در خير، شايد بھتر باشد لفظ حر]. باشد[حوادث و رويدادھا .مقابل جھش در فضاى خالى، جھش در فضايى كه زير آن جز دره اى عميق و پرتگاھى مدھش نيست

وجه ما بايد در چنين شرايطى، فواصل گام ھايمان آنقدر محدود ولى در عين حال قدمگاه بعديمان آنقدر مطمئن باشد كه به ھيچ به نظر مى رسد اين معنا از طرف برخى نيروھاى چپ و دموكرات . فرصت و موقعيت كله پا بر زمين زدنمان را به حريف ندھيم

به جاى كار آرام و عميق تشكيالتى . آنھا بدون ارزيابى قدرت حريف، چپ روى مى كنند. ھاى نسبتا واقعى دارد ناديده گرفته مى شودالبته اھميت و تأثير عظيم نمونه ھاى تبليغاتى افشا گرانه را به ھيچ . به اتكاء به نمونه ھاى بارز تبليغاتى دارندو توده اى، بيشتر تمايل اما اين خطر وجود دارد كه به جاى پرداختن به كار افشاگرانه اى كه اوال مستقيما با منافع اقتصادى و آرمان . وجه نمى توان منكر شد

مردم و توده ھاى زحمتكش ارتباط داشته باشد و ثانيا مستقيما در ارتباط با درجه و ميزان نفوذ توده اى ھاى دموكراتيك اكثريت عظيمسازمان ھاى چپ قرار داشته باشد، بيشتر به آن نمونه ھايى از كار افشاگرانه پرداخته شود كه ارتباط درجهء ) ظرفيت و پايه توده اى(

اكثريت مردم نداشته و طبيعتا تنھا در خدمت اقناع و ارضاء تمايالت ماجراجويانه و اولى با مسائل مستقيم سياسى و اقتصادى واضح است كه به موازات گسترش ميزان نفوذ توده اى سازمان ھاى چپ، . ولونتاريستى روشنفكران و جوانان چپ قرار مى گيرد

پيدا خواھد كرد و پوستهء محدوديت روشنفكرانه اش مسلما افشاگرى ھاى سياسى و اقتصادى آنان نيز جنبهء اصيل تر و اساسى ترى ھمان طور كه متقابال انگشت گذاردن روى دردھاى اصلى تودهء وسيع مردم و طبقات زحمتكش، افشاگرى . را درھم خواھد شكست

ايگاه توده اى خود را حول آنھا و طرح شعارھاى منفى يا اثباتى پيرامون آنھا خود زمينهء مناسبى در اختيار چپ قرار خواھد داد تا پ .نمونه بسيار بارز چنين حركتى ھمانا در مورد كارگران بيكار بود. به نحو چشم گيرى گسترش بخشند

اصيل ترين نيروھاى چپ، ھمان روزھاى بالفاصله بعد از انقالب به اھميت اين موضوع براى طبقه كارگر پى بردند و از دو جھت آنھا و افشاگرى درباره علل اين بيكارى و ديگر از طريق سازمانى، شركت مستقيم در مجامع يكى حمايت تبليغاتى از خواست ھاى

اشتباھات طبيعى حريف نيز كه با عجله و جھالت مارك ضد انقالبى و مزد بگير اجنبى و . شان و بعد نفوذ تشكيالت، وارد عمل شدندبه سمت نيروھايى كه به حقيقت حامى او بوده و مسائل و مشكالت غيره بر آنھا وارد نمود خود وسيله ديگرى شد كه كارگران را

مارش پرشكوھى كه از . نتيجه اين اتحاد و اين ازدواج، نمايش عظيم روز اول ماه مه بود. دردناك زندگى او را مى فھميدند سوق دھدشنفكران انقالبى چپ و آگاه ترين بخش ابتداى خانه كارگر آغاز شد و در واقع صالى غرور آميزى بود كه اولين گام ھمبستگى رو

.در فضايى پر از تھديد ارتجاع اعالم مى نمود] را[ھاى طبقه كارگر انتخاب نمونه فوق به ھيچ وجه بدين معنا نيست كه پرداختن به افشاگرى و كار تبليغى پيرامون آن دسته از مسائلى كه جنبهء حياتى

راى زحمتكشان تشكيل مى دھند داراى اثر كم و يا غير مفيد آگاھى دھنده و تشكل دھنده سياسى دارند و يا مطالبات دموكراتيك را بخير، ايستادگى چپ برروى موضوع تحريم رفراندوم و افشاگرى ماھيت غير دموكراتيك آن، افشاگرى دربارهء فشار محافل . است

به كتابفروشى ھا و مجامع توده اى دموكراتيك گرفته تا مرتجع براى محدود كردن آزادى ھاى به دست آمده در اثر انقالب، از حملهايجاد قانون جديد مطبوعات يا به عبارت صحيح تر قانون اختناق مطبوعات و باالخره افشاگرى درباره مسئلهء بسيار حساس مجلس

ر مورد قول و قرار د –حاكمه ــ ھر دو بخش خرده بورژوازى و بورژوازى آن، دست در دست ھم ] ؟[مؤسسان و جر زدن ھٮأت از خواست خودمختارى خلق ھا و –البته حزب توده را از چپ بايد منھا كرد –ھاى قبل و يا ھمين طور پشتيبانى يكپارچهء چپ

حمايت از آنان در برابر سركوب خرده بورژوازى و بورژوازى حاكم؛ تمامى اين قبيل فعاليت ھا و افشاگرى ھاى سياسى داراى ضرورت بوده و درست به ھمان اندازه كه واكنش توده اى مساعد براى پاسخ به آن دير و طوالنى صورت خواھد نھايت اھميت و

Page 32: دفترهای زندان تقی شهرام 1

گرفت ــ به لحاظ موقعيت ايدئولوژيك و طبقاتى رھبرى انقالب و متقابال تركيب طبقاتى جامعه و معادلهء نيروھا در لحظه كنونى ــ به به عبارت ديگر طبقات حاكم ايران، با . ى انقالبى و سرنگون سازنده برخوردار خواھد بودھمان ترتيب نيز ھنگام بروز، از يك محتوا

پيش گرفتن اين قبيل شيوه ھاى ارتجاعى و ضد دمكراتيك و نقض حقوق اساسى و دمكراتيك مردم، از جمله مسئله بسيار بسيار مھم مضمون انحصارطلبانهء قانون . را در ايران به وجود مى آورندخودمختارى خلق ھا، خود با دست خود پايه و نطفهء يك انقالب ديگر

اساسى جديد كه ھمه چيز را در يد قدرت خرده بورژوازى راست و بخش ھايى از بورژوازى قرار مى دھد و روحانيت شيعه را تا اين درست است كه مضمون اين به عرش اعال ارتقاء مى دھد در واقع خود شيپور آماده باشى است براى يك انقالب ديگر؛ زيرا اگر

قانون حقيقتا مناسبات نيروھا را به طور صحيح منعكس نمود و آن را با شيوه ھاى من درآوردى مجلس خبرگان و با تحميق مردم، با و سوء استفاده از باور و ايمان مذھبى آنان به سود خرده بورژوازى راست شيعه و بخش محدودى از بورژوازى تغيير سمت مى دھد

اگر اين درست است كه چنين قانون يك جانبه اى بايد به عنوان بنياد قانونى براى تنظيم مناسبات مابين كليه طبقات و نيروھا در جامعه به كار انداخته شود، آنگاه واضح خواھد بود كه خلق ھاى خواھان خودمختارى، زحمتكشان و در رأس آنھا طبقه كارگر، كه به ھيچ

تمايالت آنان در اين قانون منعكس نشده، به مجرد اينكه بخواھند اين خواست ھا را با تشكل و اراده اى استوار وجه خواست ھا و محقق سازند، با چارچوب بسيار تنگ قانونى برخورد خواھند كرد كه ھيچ چاره اى جز شكستن آن و انداختن طرحى نو براى قانون

شايد اين تعريف از انقالب ! واضح است كه اين يعنى انقالب. در مقابل خود نمى بينندجديدى كه بتواند اين خواست را جوابگو گردد زيرا اگر . اما با اين وصف، تعريفى در عين حال رسا به مفھوم دقيق نيز ھست. قدرى غريب و يا بيش از اندازه قانونى به نظر برسد

ست ھاى متضاد طبقات و نيروھاى آن جامعه بدانيم، منافع و قانون اساسى ھر مملكت و ھر مردمى را انعكاس تعادل منافع و خواخواست ھايى كه از طرف ھريك از اين طبقات با آگاھى و تشكل و پيگيرى معينى دنبال مى شود، آنگاه در مورد آن قانون اساسى اى

رى اقليت ھاى ملى و ھمچنين كه خواست ھا و منافع فھميده شده و مطالبه شدهء بخش ھاى وسيعى از مردم، مثل خواست خود مختابسيارى از خواست ھاى كامال درك شدهء طبقات زحمتكش را ناديده مى گيرد و يا درباره آن سكوت مى كند و يا حتى بعضا در

رجوع كنيد به آيين نامه دادگاه ھاى فوق العاده و محكوميت ھايى كه براى اعتصابگران كارخانه –موضع مخالف آن قرار مى گيرد چه مى توان گفت؟ جز اين كه اين قانون گورزادى است كه تنھا براى مردن متولد مى شود؟ –!! قائل شدھا

بارى صحبت از ضرورت درك حساسيت بيش از حد شرايط توسط چپ بود و اين كه بايد با درك اين حساسيت، با درك اين كه در وسعت نفوذ مذھب در مردم، مى توانند بى محابا اسب ھايشان را در كوتاه مدت چه نيروھايى با پشتوانهء جھالت و عقب ماندگى و

ميدان حكومت بتازانند و صحنه را حتى با خشونت و فشارى كه بعدھا مورد قبول خيلى ھا قرار خواھد گرفت از ھر گونه رقيب خالى ك پايه برروى احساسات و غليان نيروھاى سازند بسيار سنجيده و با احتياط عمل كنند و از ھر گونه چپ روى روشنفكرانه و تكيهء ي

جوان و روشنفكرى چپ خوددارى كنند؛ و در عوض تا آنجا كه مى توانند خود را براى يك راه پيمايى طوالنى در عمق اقيانوس آماده آورد؛ نيرو و اين ساده ترين درسى است كه از يك برخورد روياروى با حريف و ديدن نيرو و امكانات او مى توان به دست. نمايند

٢٠با اين ھمه، ھمان . مورد آن ھرز مى رود ٨٠موردش ١٠٠امكاناتى كه البته به دليل عدم سازمان يافتگى يا تشكل، از ھر .موردش انرژى كوتاه مدت عظيمى را در اختيار او قرار داده است

 

سايت قبلی انديشه و پيکار

٣دفترھاى زندان

٢٠١١مارس ٠٨؛ ١٣٨٩اسفند ١٧تقى شھرام سه شنبه ، : نويسنده

Page 33: دفترهای زندان تقی شهرام 1

دفترھاى زندان محمد تقى شھرام

يادداشت ھا و تأمالت در زندان ھاى جمھورى اسالمى دفتر سوم

وضعيت زندان و بازجوھا، ديدار با ھادوى دادستان انقالب، شكنجهء روحى مقدمهء شكنجهء جسمى، شكنجهء : در اين دفتر

وحشيانهء زندانيان عادى، تحليلى از حكومت مصدق، قيام سى ام تير و مسألهء بورژوازى ملى، باز ھم وضع زندان و ... پرونده سازى عليه او

]١٣۵٨[تير ٢٩جمعه

علت اش بازھم تغييرات و حوادث پرسرعتى بوده كه ناگھان كار من پيدا كرده . چندين روز است كه ھيچ چيز ننوشته امبعدش محمد آقا ھمان زندانى ! وسائلت را جمع كن: شب بود كه نگھبان آمد، گفت ٩سه شنبه شب ساعت حدود . است

ميلش را ھم فھميده ام ــ دم سلول ظاھر شد كه زودتر بيا كه يك البته فا –كه قبال صحبتش را كرده ام ] زمان شاه[سياسى من قبال طى نامه ھايى براى آقاى ھادوى ضمن تشريح موقعيتم به دستگيريم اعتراض كرده . راست ببرمت پيش ھادوى

ت بيشترى اما دو سه روزى بود كه مى فھميدم به اين كار دارند با سرع. اما مطابق معمول ھيچ خبرى نشده بود. بودمبا محمد آقا ھم صحبت كرده بودم و به او گفته بودم كه واقعا كشيده شدن اين قضيه به دادگاه ھاى انقالب . رسيدگى مى كنند

و . با توجه به اين كه من صالحيت اين دادگاه ھا را مطابق قانون و مطابق حق و حقيقت رد خواھم كرد به صالح نيستحاكم بيرون نمى آيد و خوشحال كردن چند نفر متعصب شايد ھيچ نتيجه مثبتى نداشته خالصه ھيچ كس از اين محاكمه،

فاصلهء . محمد آقا ھم حدودا تأييد كرده بود و قرار شده بود عالوه بر نامه ھايى كه داده بودم شفاھا او ھم صحبت كند. باشدبه . و غيره بود كه بماند... ء خيلى نزديكى ھا اين صحبت تا آمدنش براى بردن من بسيار كم طول كشيد و اين خود نشانه

چشم بازــ بغل دستش ھم جوانى كه بعدا فھميدم از نزديكان ادارى آقاى –ھر حال او مرا در اتومبيل پژوى خودش نشاند در دو طرف من ھم يك مرد جوان و يك پاسدار بدون. ھادوى و در واقع ھمكار او مى باشد و ھميشه ھمراه اوست، نشست

كاغذى به امضاى آقاى ھادوى را تسليم آنھا كرد كه . محمد آقا اتومبيل را نگاه داشت. آمديم دم درب اوين. سالح نشستنداين . چون كاغذ گويا خطاب به كسى بود كه آنجا حضور نداشت معطل شدند كه تلفنى تماس گرفته و اجازه خروج داده شود

گرى بود كه در موقع پايان كار تحويل و تحول، ھمان جوان پيشكار آن را كاغذ البته ھمان دستور تحويل من به كس ديامضا كرد، يعنى از اين به بعد تحويل او ھستم و يا به عبارتى كه بعدا فھميدم از آن ھنگام تا كنون مستقيما در زير نظر

بعدا بھت خواھم گفت كه جواب محمد آقا از من خداحافظى كرد و ضمنا چيزى را ھم پرسيد كه گفتم. دادستانى كل ھستمآخر مرا كجا مى برند؟ چرا او را دوباره نمى بينم؟ پرسيدم باالخره قضيه . قدرى يكه خوردم! داد ديگر مرا نمى بينى

چيزى كه من خواسته بودم اين بود كه بنا به حق و عدالت و بنا به تمام داليل ! چيست؟ گفت ھمان كه خودت خواسته بودىناپذير، دادسراھاى انقالب اسالمى بايد در موضوع اين پرونده قرار عدم صالحيت خودشان را در حقيقت و شواھد انكار

با اين وصف برايم عجيب بود كه آنھا اين . اگر كسى حرف و شكايتى داشت، مى فرستادند به دادگسترى. صادر مى كردندبود كه آقاى ھادوى را خواھم ديد، اما من آقاى ھادوى را براى كار را به اين سادگى انجام بدھند، البته يك معناى آن ھم اين

در دو طرف . بارى، از درب زندان و اين بار با اتومبيل مرد جوان آمديم بيرون. تمام كردن اين قضيه مى خواستم ببينمش من آھسته گفتند كه من ھمان دو نفر نشسته بودند با اين تفاوت كه دم درب به نفر دست چپى ام يك تفنگ دادند و بغل گو

خيلى زرنگه، مواظب بند تفنگ ھم باش، آن دو نفر حاجى معروف كه زندانبان اوين شده اند و . مواظب طرف باشمخصوصا يكيشان ھى مرتب مى آمد توى ماشين و به چشم ھاى من زل مى زد، گوئى مى خواست مجسمه شيطان را در

يك . يوسك تقريبا ھمه شان جمع بودند و بازار خنده و شوخى رواج داشتدر كنار درب نزديك ك! چشم ھاى من تماشا كنديكى از آن حاجى ھا در حالى كه مشت ھايش را به ھوا بلند مى كرد و . مقدار صحبت ھم راجع به تظاھرات عصر بود

مى «: مى كرد كه با حركتى محكم تر و با صداى بلند ترى اضافه] ؟... [شعارھاى تظاھرات را تكرار مى كرد و بعد، با . و منظورش اين بود كه ھر كه با امام مخالفت كند مى كشيمش» كشيم، مى كشيم

را با چشم بند قھوه ] يم[يادم نيست ھنوز از درب زندان خارج شده بوديم يا اين كه به مجرد خروج از زندان بود كه چشم ھاون محمد آقا تمام طول زندان را چشم باز آورد و چ. تعجب كردم. اى رنگى كه براى ھمين كار درست شده بود بستند

معمول اين است كه در داخل زندان چشم ھا را مى بندند و بيرون را ھم كه مى دانستند كه من كامال بلدم، به ھر حال ى ساله اى كه موھا ٣٠ما سه نفر عقب نشسته بوديم و مرد جوان حدودا . اتومبيل با سرعت سرسام آورى به حركت در آمد

فكر مى كنم تا نيمه ھاى پارك وى به سمت جنوب آمديم بعد يك . جلو پيشانى اش كم شده بود رانندگى را به عھده داشتخيابان بسيار طوالنى كه سرباال و سرازيرى زيادى داشت مثل خيابان عباس آباد و به احتمال زياد شرقى ـ غربى بود وارد

Page 34: دفترهای زندان تقی شهرام 1

با سرعت زيادى طى كرديم كه ھمين موقع به بغل دستى ام اشاره كرد كه بگو اين خيابان را ھم تا نيمه ھاى آن . شديمكه سرم را انداختم پايين ــ اتومبيل سرعتش كم شد اگر از سمت غرب به شرق مى آمديم، –سرش را زير نگه دارد

تاقى در ھمان طبقه ھم كف بالفاصله وارد خانه اى شديم و مرا به ا. پيچيديم به طرف شمال و اندكى بعد اتومبيل متوقف شدطول . اتاق عجيبى به نظرم رسيد. بعد از چند لحظه آمدند چشم بند را باز كردند. قدرى تنھا چشم بسته ھمانجا نشستم. بردند

. متر كه موكت مستعمل و بسيار كثيفى يكپارچه كف آن را پوشانده بود ۴تا ٣متر و عرض آن حدود ۶تا ۵اتاق حدود در يك و نيم متر در انتھاى يك طولش بيشتر نداشت كه پشت آن را پتو كشيده ٢رازى، يك پنجرهء كوچك اتاقى به اين د

ضمنا يك دريچه نيم متر در يك متر كه در . بودند و بدين ترتيب نه بيرون از اتاق معلوم بود و نه نورى به داخل مى آمددرب ورود ھم طبيعتا به . به اتاق بغلى متصل مى كرد نبشى آھنى اش شيشهء مشجرى كار گذارده بودند، اين اتاق رادر آنجا پارك است، باز مى شد كه ديگر كامال بسته شده راھرو كه بعدا مى ديدم ھميشه يك اتومبيل جيپ روسى نظامى

. بودقابل من سر و حاال ارتباط من تنھا از اين دريچه با ساكنين آن اتاق بر قرار مى شود؛ ساكنينى كه موقع ظھورشان در م

من ابتدا فكر كردم اينجا خانهء خود . صورتشان را مى پيچند و عينھو چريك ھاى فلسطينى خودشان را پنھان مى كردندضمنا اين ھا از ھمان . و اين فكر تقريبا تا فردا صبح ھمچنان بر مغزم مسلط بود. ھادوى است و اين ھا نگھبانان او ھستند

مرتبا توپى رولور را مى چرخاندند و . ھايشان و دستبند ھا و بيسيم كه داشتند، بازى مى كردندلحظهء ورود مرتبا با سالح ماشه را مى چكاندند يا گلنگدن مى كشيدند و يا قژ و قژ دندانه ھاى دستبند را در مى آوردند و يا صداى بوق بى سيم را در

خالصه اين ھا اوال تا صبح بيدار بودند ثانيا . رسيدندمى آوردند و گاھى ھم از صداى آن طرف خوب بودن صدا را مى پالبته فكر نمى كنم كه قصد آزار و اذيت من را داشتند چون چنان كه در ابتدا ھم . بطور عمومى به اين كارھا مشغول بودند

يچه با صورت بارى حدود ساعت يك بود كه يكى از در. ديدم بى ھوا و بى خود مرتبا به اين طور چيزھا ور مى رفتندگفتم مالقاتى ندارم؟ . من خود تا اين موقع فكر مى كردم كه شايد ھادوى بيايد! پوشانده ظاھرشد كه شما مى توانيد بخوابيد

يك بالش ابرى ھم گوشه اتاق بود كه آن را داده بود كه من . قبال دو تا پتوى سربازى نوع زردش را آورده بود. گفت نهآن شب را به دليل ! موقع ھم منظورش آماده كردن وسائل اقامت و خواب اينجانب بوده استتازه مى فھميدم كه ھمان

عوض شدن جا و سرو صداى شديد آنھا كه تا صبح بيدار بودند و شايد ھم پاس مى دادند ھمچنين صداى وحشتناك كولر صبح . يك ساعت و نيم نخوابيدم تا ١مشترك كه آنھا بيشتر بخاطر خودشان روشن و خاموش مى كردند، مجموعا بيش از

چيزى كه مدتى بعد كشف ! تازه تازه مى فھميدم كه مثل اين كه اينجا خودش يك زندان جديده. ديگرپاھايم از گير رفته بوداول درب ھاى اينجا از چوب گردو و الك الكل زده شده و به . كردم ويژگى قفل پنجره و ھمين طور قفل درب بود

چون تجھيزات . عمارت ھم از قرار بايد نسبت به سال ساختش خيلى لوكس بوده باشد. ستاصطالح خيلى لوكس ازيرزمينش كه بعدا يكى دو بار براى دستشويى و يكبار براى بازجويى چشم بسته رفتم، كامال معلوم بود كه لوكس ساخته

ن داشت و يا اتاق ھاى بزرگى در مثال دستشويى عالوه بر وان بزرگ شايد چينى، مستراح فرنگى، روشويى مدر. شدهمنتھى طرف ديگر ھال است، كه . زير زمين خود داشت كه مى شد فھميد در طبقهء ھم كف ھم حتما نظيرش وجود دارد

دستگيرهء درھا ھم فوق العاده . من بدليل بسته بودن چشمھايم ھيچگاه نمى توانم آن قسمت را موقع عبور از راھرو ببينمتومان بيشتر ۴٠٠تا ٣٠٠ ستگيره ھاى استيل كنده كارى شده توأم با برنج و شايد قيمت يكى از آنھاد. شيك و مدرن است

قفل اصلى و كليد اصلى . اما نكته جالب اين جاست كه اين دستگيره ھا البته در اتاق من قالبى است و فقط ظاھر دارد. باشددارد اما عمال دو اليهء آن به ھم قفل شده، بطورى كه دستگيره مثال دستگيرهء پنجره با آنكه جاى قفل ن! چيز ديگرى است

بارى يك فكر من اين است كه اينجا يكى از خانه ھاى امن ساواك بوده . را بگردانى فقط در حول خود بطور ھرز مى گردداين ھا تصاحب كرده و شايد ھم اداره اى، جايى مربوط به ارتش بوده كه. كه فعال دست دادستانى و يا پاسداران سپاه است

خانه چسبيده به يك ضلع حياط است در حالى كه سه طرف آن باز . نكتهء جالب ديگر موقعيت قرار گرفتن خانه است. اندباغچه ھاى متعددى دارد و از آن جالب تر ديوارھاى سر به فلك كشيدهء سيمانى . بوده و صحن حياط اش نسبتا وسيع است

و ضمنا فراموش كردم از حضور يك سگ بسيار گردن كلفت ھم در اينجا خبر بدھم ! ده شدهاست كه دور تا دور حياط كشيكه البته خيلى كم پارس مى كند اما حتما حواسش خيلى جمع است، چون فھميده ام كه مانند سگ ھاى گله اين تنھا روزھا

در اتاق بغلى به نوبت و گاھى دو سه بنابر اين عالوه بر كسانى كه . است كه كنار راھرو ولو مى شود و چرت مى زندو اما نگھبانان اينجا، فكر مى كنم . نفره بيدارند و كشيك مى دھند، جناب سگ ھم وظيفهء مراقبت تكميلى را به عھده دارد

حتى يكى از آنھا كه باالخره در جريان بازجويى مجبور شد خودش را –اغلب از رده ھاى باالى سپاه پاسداران ھستند به ھر حال اين ھا عموما تحصيل كرده در حد ديپلم و شايد گاه بيشتر . بوده و شايد ھم دانشجو] كشور[دھد خارج نشان ب

.در سپاه دارند... ھستند كه ضمنا مقامى در حد افسر و مين و حدود نيم ساعت بعدش چشم بسته مرا به زير ز. عصر چھارشنبه بود كه از دريچه خبر دادند امروز بازجو مى آيد

بعد روى يك صندلى كه روبروى . بيخودى و براى به اصطالح رد گم كردن، يكى دوبار توى اتاق ھا چرخاندند. بردند

Page 35: دفترهای زندان تقی شهرام 1

حاال بازجو به اضافه مرد ديگرى كه فكر مى كنم ھمان رانندهء آن شبى باشد كه در ضمن . ديوار قرار داشت نشاندند. ستگاه ھست در اتاق حضور داشتند، اما وانمود مى كردند كه نيستندداراى موقعيت و نفوذ قابل مالحظه اى ھم در اين د

بعد از چند لحظه بازجو سينه اش را صاف كرد و گفت، خوب ايشان ھستند؟ بعد گفت ما اآلن يك بازجويى مختصر بطور بعد، ! اى بعدشفاھى از شما مى كنيم كه نتيجه اش را فورى به آقاى دادستان بدھيم بعدا بازجويى مفصل مى ماند بر

ھمه چيز تقليد از ساواك، آن . فكر كردم كه اين ھا واقعا شورش را در آورده اند! بالفاصله پرسيد خودتان را معرفى كنيديك مرتبه مى بست به . ھم تقليدى كاريكاتوروار، چرا كه اين قبيل مسخره بازى ھا را ساواك ديگر براى ما در نمى آورد

دانستم كه يك ضبط صوت حتما آن دور و برھا مخفى كرده اند و حتى مى توانم حتم داشته من قطعا مى. شالق و خالصبارى من بجاى پاسخ، خيلى صريح . باشم كه صداى دكمه ميكروفن را كه جناب بازجو خاموش و روشن مى كرد مى شنيدم

اى دنيا متھم را چشم بسته مى نشانند اوال كج. گفتم كه اين طور و با اين وضع پاسخ دادن به سؤاالت برايم مقدور نيستروبروى ديوار و بعد در حالى كه حسابى دچار خفقان و ناراحتى است از او بازپرسى مى كنند؟ بازجو، به تندى پرسيد كه شما از كجا مى دانيد كه روبروى ديوار نشسته ايد؟ مى خواست به اصطالح مچ بگيرد و ببيند آيا من از زير چشم بند مى

ما مثل . بعد گفت، به ھر حال اين رسم ماست. يا نه؟ گفتم خيلى روشن است، پاھايم كامال به ديوار مى خوردبينم خالصه جر و بحث باال گرفت و . دادگسترى عمل مى كنيم و تمام ساواكى ھا را ھم ھمينطور چشم بسته بازجويى كرديم

و به اصطالح و بطور غير صريح تھديد ميكرد كه اگر جواب ا. من گفتم كه اينطور، جوابى ندارم كه به سؤاالت شما بدھمندھم دادستان ھم نخواھد آمد و من ھم به او گفتم كه وقتى خشت اول اين طور دارد گذاشته مى شود پس عاقبتش معلوم

.است ما مى خالصه بعد از ھفت ھشت دقيقه بحث گفتم چرا سؤاالتتان را كتبى نمى دھيد من جواب بنويسم؟ گفت نه، فعال

ما بلند شديم و نگھبان ھا آمدند زير . خواستيم ھمين طورى يك سرى سؤاالت ابتدايى بكنيم اگر جواب نمى دھيد بفرماييددر طى راه نگھبان مرتب مى . بغل ما را گرفتند و بعد از ھمان دور چرخاندن ھاى قالبى و مسخره آوردند باال توى اتاق

.دت بد مى شود و از اين حرف ھاگفت حال چرا جواب ندادى؟ براى خوچرا كه اگر اين ھا مى خواھند از . توى اين اتاق موضوع را ارزيابى كردم، ديدم از ھمه جھت تصميم صحيحى گرفته ام

. اين گونه روش واقعا غير انسانى با آدم برخورد كنند، واضح است كه در ادامهء كار نتيجه به كجا خواھد رسيد] با[حاال .طرح نخواھد بود حق و عدالت و رعايت حقوق كسى است كه در دست آنھا به اسارت در آمدهچيزى كه م

–اين اواخر موقع لزوم مرا چشم بند مى زد ھم يا –بعد از ھفت، ھشت دقيقه، نگھبانى كه صورتش را ھميشه مى بست سه صفحه امتحانى . گفتم بسيار خوببدون روبند آمد تو و گفت سؤاالت را مى نويسند مى دھند، ھمين جا جواب بده،

سؤاالتى كردند راجع به اين كه از موقعى كه از خارج آمدم به چه خانه اى رفتم، در اين مدت بعد از انقالب كجا اقامت آيا در سازمان و گروھى عضو ھستم يا تماس –داشتم، به چه شھرھا و استان ھا و ھمراه چه كسانى مسافرت كرده ام

كه نوشتم خانمى از مبارزين قديم كه با او از طريق –م يا نه، موقع دستگيرى چه كسى ھمراھم بوده تشكيالتى دارسؤال بعدى اين بود، مشخصات كامل اين خانم را پرسيد كه بالفاصله نوشتم، من به اين سؤال . تشكيالت آشنا شده بودم

.واھم گفتقضائى خ اعتراض دارم، دالئل اعتراض را در مقابل مقامات صالحهمطابق . پايين ھر صفحه و انتھاى ھر جواب را امضا كردم و ظاھرا روز اول پايان گرفت. اين سه صفحه تمام شد

محاسبهء من اگر آنھا مى خواستند قرار عدم صالحيت صادر كنند، طبيعتا ھمين سه صفحه كافى بود ولى اگر وارد در .تا اينجا اين ھا از ورود به گذشته خوددارى كرده بودند. در كار استمسائل گذشته مى شدند، معلوم بود كه قصد ديگرى

اقاى بازجو مى گويد اگر آمادگى دارى سؤاالت ديگرى ھم ھست و اگرنه، خسته : بعد از چند دقيقه نگھبان از دريچه پرسيدز بدو فعاليت سياسى در چه سؤال اول درباره اين بود كه ا. ھمين االن طرح كنيد. گفتم نه. ھستى، بگذاريم براى فردا

در جواب نوشتم كه من وارد شدن به . خب معلوم شد كه وارد گذشته دارند مى شوند. سازمان و گروه ھايى عضو بوده اماين گونه مسائل را در صالحيت دادسراھاى انقالب نمى دانم، ولى در اينجا استثنائا براى نشان دادن حسن نيت فقط به اين

بعد دوباره در انتھاى جواب نوشتم كه تحقيق و بررسى درباره . م و بعد خيلى مختصر موضوع را نوشتمسؤال پاسخ مى دھفعاليت سياسى انقالبيون و سازمان ھاى سياسى انقالبى به ھر حال جزء وظايف دادسراھاى انقالب نيست و اقاى بازجو

.بايد به اين موضوع توجه داشته باشددر موقعى كه در اروپا بوديد در چه موقع و در چه شھرھايى اقامت : ل بعدى را نوشتبازجو جواب را خواند و سؤا

داشتيد؟ كه در جواب، خيلى صريح نوشتم بررسى و تحقيق اين گونه مسائل به ھيچ وجه در صالحيت دادگاه و دادسراھاى ا دعوى داشته باشد بايد به محاكم انقالب نيست و اگر راجع به گذشتهء سازمان انقالبى يا فرد انقالبى، كسى شكايت ي

خوب، بازجو بعد از يك مقدار صحبت شفاھى فھميد كه من واقعا روى اين . صالحهء خود در دادگسترى مراجعه كند و الخ .بازجويى را ختم كرد و با تھديد اين كه به ضرر خودت عمل مى كنى و غيره، گذاشت و رفت. مسئله ايستاده ام

دوست نگھبانم از دريچه آمد تو اتاق وگفت كه اودر اداره دادرسى بوده، وقرار است امروزھم براى بعد از ظھر پنجشنبه

Page 36: دفترهای زندان تقی شهرام 1

پس از يكى دو ساعت، دو مرتبه دريچه را باز كرد و خبر داد كه اقاى ھادوى تا يك ساعت . گفتم بفرمايند. بازجويى بياينداو داده بودند و بعد خودشان مشغول شدند يك مقدار آب پاشى البته اين خبر را احتماآل از طريق تلفن به. ديگر خواھد آمد

ساعت حدود ھفت بود كه در باز شد و آقاى ھادوى ھمراه ھمان . راھرو و ما ھم رفتيم دستشويى و سرو صورتى شستيمدانستيد گفت شما مى. سالم و احوالپرسى گرمى ھمراه روبوسى از ھم به عمل آورديم. مرد جوان راننده وارد اتاق شدند

سال سن، صورت استخوانى ولى مھربان و خنده ۶٠مردى بود الغر اندام در حدود . من مى آيم؟ گفتم بله، خبر داده بودند .رو

من از اشتياقى تعريف كردم كه در ھمان ابتدا براى دانستن شرح حال ايشان داشتم و اين كه خيلى از سران كنونى دستگاه و به عقايد و نظرات و كارھاى آنھا كمابيش آشنا بوديم اما شما را با اين كه در يك چنين پست حاكمه را از قبل مى شناختيم

و اين كه خالصه وقتى مى ديديم كه چطور دشمنان مردم به دست و اراده شما بر ... مھمى قرار گرفته بوديد نمى شناختيم .اندازه خوشحال مى شديمخاك مى افتند و گذشت و اغماض و سازشى به آنھا نمى شود، تا چه

، رئيس دادگسترى قم بوده است و معلوم شد كه آقاى خمينى از ھمان جا بوده ]١٣۴٢[خرداد ١۵جواب داد كه او در زمان به ھر حال او را از جمله آن قاضيان شريف و پاكدامنى ديدم كه يك عمر با جديت و . كه ايشان را مى شناخته استھمان قوانين حاكم موجود سعى مى كنند در ھر موضوعى ماده به ماده و تبصره به تبصره وسواسى نفس گير منطبق با

حق و باطل را به نظر خود از ھم تميز بدھند بطورى كه از نظر ھمان قوانين، حكمى كه صادر مى كنند مو الى درزش .نرود تا عدالت را به اين ترتيب به انجام رسانده باشند

تا اينجا به غالبيت عنصر قضائى و حقوقى بر عنصر سياسى در ايشان پى خواھد برد و متوجه با اين توصيف، خواننده بارى . خواھد شد كه ايشان چگونه وقايع را از ديدگاه ھمان قوانين حاكم و وضع موجود مورد توجه دقيق قرار مى دھند

د كه مردم سال ھا و سال ھا و ذره ذره در من گفتم ايشان فرزند خلف اين مردم و كسى ھستن. صحبت به اقاى خمينى كشيدآقاى . دل پروردند تا امروز در اين انقالب، رھبريشان را در دست گيرد و نفوذ كلمه و قدرت امام ھم در ھمين است ١۵و اال در . ھادوى در جواب گفت نه، برعكس شما من فكر مى كنم اين آقاى خمينى بود كه مردم را به حركت درآورد

قدرى راجع به اين دو ديدگاه و اين كه به نظر ما شخصيت . قتى ايشان حركت را آغاز كرد، مردم ساكت بودندخرداد، و . ھاى تاريخى چگونه به وجود مى آيند و چه نقشى بجا مى گذارند توضيح دادم و بسرعت گذشتم

دالئل زيادى كه در عين حال شامل راجع به موضوع مورد بحث اصلى و اين كه طرح اين مسائل در دادگاه ھاى انقالب به بر رعايت حق و عدالت و روٮهء قضائى است صحيح نيست، اشاره كردم به ماھيت سياسى مسئله، اشاره كردم به اوضاع

روز، اشاره كردم به موقعيت ويژه ايدئولوژيكى مسئله و اين كه در دادگاه شرع اصوال جواب طرح يك چنين دعاوى از ما در دادگاه : كه در اين مورد ايشان پاسخ داد. ھى صادر شده در مورد مثال مرتد يا كافر معلوم استپيش به دليل حكم فق

در مورد آن مسائل ديگر به نظر من، ايشان چندان اھميتى بدان ھا نمى داد و شايد ھم اساسا ! ارتداد را كه بررسى نمى كنيمبعد راجع به جريان شريف . دستگير شدى كه شرح دادمبعد پرسيد چگونه و كجا . مقصود من را درست متوجه نشد

من دوباره گفتم كه اصل مسئله كشيده . توضيح دادم كه مى گفت اگر اينھا را در دادگاه طرح كنى كه كامال به نفعت ھستشكايت از تا به حال دو. بايد تحقيق بكنم. بعد ايشان گفت ما فعال ذھنمان خالى است. شدن آن به دادگاه ھاى انقالب است

ما بايد تحقيق بكنيم، ببينيم و بعد اين كه آنھا طرح كرده . يكى مادر شريف واقفى و ديگرى مادر فرھاد صفا. شما شده استاين موضوع را با امثله فراوان و !! اند كه پسرشان در جھت مبارزه با رژيم بوده، در حالى كه شما در جھت رژيم بوده ايد

ردم و البته موضوع فرھاد صفا كه خوب واقعا مسخره است چون عالوه بر اين، مدعى بايد ھمچنين توضيح مسئله رد ك .چيزى را كه محال است و واقعيت ندارد اثبات نمايد

چاپ خارج " اسناد بدست آمده از سفارت ايران در ژنو"خود ساواك در نامه اى كه به بخشھاى خارجش نوشته و در كتاب درست يادم نيست ــ و بعد –تماس با يك سمپات بوده ] ؟[رھاد را كه گويا در نتيجهء درج شده، موضوع ردگيرى ف

شھادتش را در آنجا توضيح كامل داده و اتفاقا موضوعى كه ھم براى ما و ھم براى اعضاى گروه خودش مجھول بود، يادم مى دھد كه چگونه دارند به نحو به ھر حال موضوع فرھاد صفا، نشان. ھست كه از طريق افشاى اين سند متوجه شديم

.ناجوانمردانه اى پرونده سازى مى كنند... بارى، صحبت گرم شده بود و آن جوان ھمراه با آقاى ھادوى يكى دوبار ھم تذكر داد كه ساعت فالن بايد مى رفتيد و

كمكى براى روشن شدن و بلند شديم و من مجددا ضمن ابراز خوشوقتى از ديدار آقاى ھادوى گفتم كه من ھر باالخرهدر . اما اين را بدانيد كه صالحيت دادگاه را به ھيچ وجه تأييد نخواھم كرد. تحقيق مسئلهء عدم صالحيت باشد، حاضرم بكنم

واقع آقاى ھادوى ھم ضمن صحبت صريحا گفته بود كه چه بسا ما ضمن تحقيق بفھميم كه موضوع در صالحيت ما نيست ضمنا به آقاى ھادوى گفتم كه بگوئيد راجع به اسامى . ا موضوع اين شكايات را تحقيق كنيمولى شرطش اين است كه م

ضمنا در طول ... افراد سؤالى نكنند چون پاسخى نخواھم داد، كه بالفاصله آن جوان گفت اينكه ديگر آن رژيم نيست و داخل شده و يكى از كسانى است كه بطور فعال داده بود كه فھميدم عميقا و تا مغز جريان] ؟... [بحث، آن جوان دو سه تا

Page 37: دفترهای زندان تقی شهرام 1

به ھر صورت، آقاى ھادوى ضمن اظھار اميدوارى كه بار ديگر من را ببيند، منتھى نه در يك چنين . با مسئله تماس دارد .مكان ھايى، خداحافظى كرد و روبوسى مجددى كرديم

هء حوادث پيش آمده در طى اين مدت را تجزيه بعد از رفتن آقاى ھادوى، قدرى قضاياى مورد بحث و ھمين طور مجموعديگر . نتايج بدست آمده واقعا وحشتناك بود؛ آنقدر وحشتناك كه من فعال قادر به نگارش آنھا در اينجا نيستم. و تحليل كردم

ز اين بازى تا حدى و به مرور پرده ھا برايم باال رفته بود و اگر نه ھمهء پشت صحنهء اين نمايشات، الاقل گوشه ھايى ا .چيزى كه واقعا مو بر اندام آدمى راست مى كند. بسيار پيچيده را بعينه مى ديدم

حتى من برايم ھيچ عجيب نبود كه يكى دوساعت بعد . مطابق نتيجه گيرى ھاى من، بازجو مى بايد ھر چه زودتر مى آمدھر حال روز جمعه ايشان وارد شدند و با اين مقدمه اما ديگر شايد دير وقت بود، ولى به. از رفتن آقاى ھادوى بازجو بيايد

و مطابق قولى كه به . كه از صحبت ھاى من با آقاى ھادوى مطلع ھستند، حاال طبيعتا حاضرند كه بازجويى را شروع كنندته ھاى من به ــ اين نكته، آخر صريحا گفته نشد، اما خوب معلوم بود كه از گف. آقاى ھادوى داده ام، به سؤاالت پاسخ بدھم

آقاى ھادوى در مورد كوشش براى روشن كردن مقامات براى اين كه پى به عدم صالحيت دادسراھاى انقالب درباره اين من مقدمتا شروع به بحث با آقاى بازجو كردم و اين بحث كه حدودا سه ربع . مسئله ببرند چه نتايجى گرفته شده است ــ

من خيلى صريح و رك فھميدم كه آنھا به ھيچ وجه من الوجوه، قصد . من را اثبات نمود طول كشيد، باز ھم نتايج جمع بندىاين كه حقيقت موضوع را مد نظر قرار دھند و در صورت ھر گونه شكايت يا دعوى، آن را به محاكم صالحه احاله بدھند،

و فقط احتياج به چند خط اقرار كتبى اينجانب در واقع آنھا پيشاپيش حكم نھايى خود را در اين باره صادر كرده اند . ندارندچه، در واقع، چگونه آنھا نمى توانستند در باره اين موضوع كه سوابق كار و فعاليت من چيست، اطالع داشته . دارند

چند بار و چگونه شريف واقفى –و نه فرار از زندان –باشند؟ چطورآقاى بازجو مى نويسد كه بعد از خروجتان از زندان ولى نمى داند كه مثال من در اين رژيم زندانى بوده ام كه از زندان فرار كرده ام و داراى چه فعاليت ھايى در . ا ديديدر

طول ھفت سال زندان و زندگى مخفى، بوده ام؟ البته صحبت من از الى دريچه و بدون رؤيت ايشان –باالخره آقاى بازجو كه متوجه شده بود ھر چه بيشتر صحبت كند

واقعا تصميمات قطعى شدهء آنھا بيشتر آشكار مى گردد، از ادامهء صحبت خوددارى كرد و دو پيشنھاد براى ادامهء –بود دوم اين كه ايشان !! يكى اين كه من به طور كلى طى يك اليحهء دفاعيه مجموعه جريان ھا را بنويسم: بازجويى مطرح كرد

نفس ھمين پيشنھاد ھا نشان مى داد كه . ا سؤال نموده، من جواب بگويمطى سؤاالت مجزايى، ھر موضوع را بطور مجزبازھم واقعا دادسراى انقالب درصدد بررسى موضوع صالحيت و عدم صالحيت نيست، بلكه مى خواھد ھر چه فورى تر

ھان به كار افتاده حاال چرا ضربتى و با اين سرعت؟ و چرا ھمهء دستگاه ھا ناگ. زمينهء يك محاكمه ضربتى را فراھم آوردبودند كه اين پرونده ھر چه سريعتر آمادهء دادرسى گردد، خود مسئله اى است بسيار بحث انگيز در ارتباط با موضوعات

ھمين جا الزم به تذكر است كه از موقع آمدن به اينجا، روزنامه ھم بنا به دستور بازجو قطع شده . سياسى و قضائى روزمدت دستگيرى، سه روز توانسته ام روزنامه گير بياورم، كه يك بارش را ھم تازه از سلول من مجموعا در ھمين. است

بارى روشن بود كه من نمى توانستم در حالى كه ھنوز اتھاماتى از طرف يك مرجع صالحه بر . بغل دستى دريافت كرده امتاريخ قضائى دنيا باشد كه قبل از وارد كردن من وارد نشده بود، اليحهء دفاعيه بنويسم و اين شايد براى اولين بار در

!!اتھام، از متھم بخواھند اليحهء دفاعيه بنويسد. سؤال اول ھمان بود كه در چند سطر باالتر اشاره كردم. و بنابر اين گفتم كه ھمان شق دوم سؤال بكنيد، ببينم چه ھست

ى را ديده ايد؟ كه من بطور قاطع و مستدلى ضرورت بعد از خروجتان از زندان چند بار و چه موقع و چگونه شريف واقفسؤال دوم اين بود كه شما متھم به شركت در قتل شريف واقفى بوده ايد ھر دفاعى كه از . پاسخ به اين سؤال را رد كردممسئله اى در پاسخ اين سؤال نيز نوشتم . فكر من غلط نبود و لحظه به لحظه تأييد مى شد. خود الزم مى بينيد عنوان سازيد

كه پيش از دفاع از يك اتھام مطرح مى شود اين است كه چه كسى يا چه دستگاھى اين اتھام را وارد مى آورد؟ بعد ھمين موضوع را بسط دادم و نشان دادم كه با توجه به عدم صالحيت دادسراھاى انقالب، من كامال محق ھستم به اين سؤال پاسخ

.ندھمحيت دادگاه انقالب را رد مى كنيد، بسيار خوب، ولى بايد به اتھامى كه به شما زده شده در سؤال سوم اين بود كه شما صال

كه نوشتم موضوع فقط دادگاه ھا نيستند، بلكه تمام آن دستگاه قضائى مربوطه است و مثال ھايى . بازجويى پاسخ بدھيدخودش را خواھد داشت و در غير مراجع آوردم كه چگونه ھر اتھام و ھر اختالف و دعوايى مرجع صالحيت دار خاص

مثل يك نظامى اى كه براى جرم نظامى اش در دادگاه عادى محاكمه . مربوطه متھم به ھيچ وجه ملزم به پاسخگويى نيست .بشود و بالعكس

مى دھم سؤاالت؛ و اين كه اين ھا را] به[شما طفره مى رويد از پاسخ : آقاى بازجو كه نشان مى داد اوقاتش تلخ شده گفتاصال شايد شما را در اختيار آن گروه ھا و سازمان ھايى بگذاريم كه خواھان بازجويى از شما شده اند و . به آقاى دادستان

بعد . گفتم شما مختار و قادر به ھر كارى ھستيد، اما من موظفم كه از آنچه كه حق و عدالت مى دانم دفاع كنم. الخ...

Page 38: دفترهای زندان تقی شهرام 1

ھم مطرح شود مثل قضيه فرھاد صفا، البد آن را ھم بدون پاسخ خواھيد گذارد كه گفتم به پرسيد البد اگر اتھامات ديگراضافه اين كه طرح اين اتھام تازه، يقه شما را گير خواھد انداخت كه واقعا به يك چنين بھانه ھاى پوچ و مسخره اى متوسل

بعد گفتم . ، ما نمى گوييم، ما تحقيق مى كنيم]اند[كرده جواب داد شكايت. نه من كه ھزاربار از خودم اطمينان دارم. شده ايد. كه گفت اين ھا ھمه اش شعار است. اينجا من را محاكمه مى كنيد ولى يك ملتى دارد در اين جريان شما را نظاره مى كند

كن است به و من براستى ديدم كه قدرت چگونه نشئه و مخمورى مى آورد و چگونه ساده ترين حقايق در چشم قدرتمند مماو رفت و من خسته و وارفته بر روى زمين ولو . بارى، اين نتيجهء كار امروز بود. آسانى قابل نفى و انكار تلقى شود

متوالى است كه -يعنى چھار روز در اوين و سه روز اينجا –عصر است و من درست ھفت روز ۶اآلن ساعت . شدمنورى كه بعد از ظھرى به اندازه دو تا يك تومنى از الى پارگى پتو بروى البته اگر لكه كوچك. رنگ آفتاب را نديده ام

موكت مى افتد، قوس بسيار كوچكى از يك دايره عظيم را براى دو سه ساعتى در روى فرش طى مى كند به من تخفيف .بدھيد

:شب ٩تير، ساعت ٢٩جمعه

مثل اين كه راست است كه . ال مثل يك قرن گذشته استاز عصر تا بح. نمى دانم چرا اينقدر زمان امروز دير مى گذردانگار كه . عصر جمعه ھا ھميشه غم انگيزه، راديو با صداى غم انگيزى قرآن مى خواند و اين بر گرفتگى آدم مى افزايد

.سر قبر نشسته باشىمى كنند ولى معموال اين امروز باالخره به اين ھا گفتم، شما عصر ھا چاى درست نمى كنين؟ در واقع مى دونستم درست

من . ھستند... جمعشان جمع است و مرتبا در حال گفتگو يا رفت و آمد و تلفن كردن و ! طور ھست كه من يادشان ميرومموقع بيرون آمدن از اتاق يك نفر مسلح . را روزى دو يا سه بار بيرون مى برند، منظورم سه قدمى اتاق است، دستشويى

و نفر ديگر زير بازويم را مى گيرد كه چشم بسته زمين نخورم و نفر سوم ھم پشت پنجره دستشويى دورادور مرا مى پايد .بعد كه وارد دستشويى مى شوم يك نفر جلوى پنجره دستشويى و يك نفر دم در كشيك مى دھند! كشيك مى دھد

بعدش ھواى دم كردهء اتاق و اثر كولر امروز ديگر احساس مى كردم پاھايم قدرى سر شده، فكر مى كنم از نديدن آفتاب و مثل آن . شب خوابم گرفت و خوابيدم و صبح ھم بدنم خيلى كرخت و سست بود ٩ديشب براى اولين بار، ساعت . باشد

.موقع ھايى كه آدم توى زير زمين ھاى قديم مى خوابيدح چكار مى كنند؟ اين ھمه اتاق و وسائل راستى اينجا كجاست؟ در اينجا چه خبر است؟ اينھا اينجا صبح تا شب، شب تا صب

اگر اآلن مأمور نگھبانى من ھستند، . خالى افتاده و اينھا توى يك اتاق كوچك بغل اتاق تاريك و دود گرفتهء من جمع شده اندقبال چكار مى كردند؟ شكى وجود ندارد كه اتاق من مخصوص ھمين كار آماده شده و باز ھم شكى نيست كه قبال كسان

در اين خانه نبايد اين باشد كه ] ؟[با اين وصف، كار موجود . رى كه ھمين وضع را داشته اند، در اينجا بسر برده اندديگالبته ممكن است اين خانه اى باشد محل تجمع . اين عده اينجا جمع بشوند كه ھر ازگاھى يك نفر را بياورند توى اين اتاق

ولى اين ھا چرا اينجا . ھمه مفروش و ميز و وسائل كامل. ر بسيار مساعد استاتاق ھاى زيرزمين براى اين كا. سران شان جمع شده اند؟

و اين ھمه آمد و رفت پاسدارھا كه معلوم است عموما از پاسدارھاى باال دست ھستند براى چيست؟ ھمين طور مكانش در نمى دانم خالصه جاى احمقانه . دن باشدمثال ممكن است توى جر. كجا واقع است؟ شكى نيست قسمت ھاى شمالى شھر است

.و كارھاى احمقانه ترى اينجا صورت مى گيرد! اى استشكى نيست كه گاھى . در مورد غذا من ھنوز درست سر درنياورده ام كه آيا براى آنھا غذا مى آورند، يا خودشان مى پزند

كرده بودند، يا صبح براى خودشان كله پاچه خريده مثال ديروز نيمرويى به من دادند كه خودشان آماده . خودشان مى پزندبودند كه يكيشان به من گفت آيا كله پاچه مى خورم يا ھمان نان و چاى، كه گفتم نان و چاى، اما وعده ھايى ھم بود كه غذا

.خورى ديدمشباھتى به غذاى پادگان ھاى نظامى داشته و يا مثال شنيده ام كه يكى به ديگرى گفته كه فالنى را توى غذاافراد اينجا بر خالف بروبچه ھاى بسيار صميمى پاسدار در اوين و قصر، بيشتر، يعنى ھميشه، با خودشان ھستند و ھيچ

اگر براى رفتن دستشويى يا آب خواستن ھم صدايشان نزنم، در بيست و چھار ساعت فقط از . كار و صحبتى با من ندارندشايد علتش اين است كه در آن زندان ھا، پاسدارھا ھم واقعا مثل ما . مى رسانندالى دريچه دو سه وعده نان و آب بھم

اما در اينجا اينھا كار و بار ديگرى . نوعى زندانى اند و ھمين زنجير مشترك است كه آنھا را به زندانى نزديك مى كندظاھرا نه قوانين و مقررات و . دارند و در ضمن، اين كه خوب، يك نفر ھم بغل گوششان ھست كه بايد مواظبش باشند

. البته به احتمال زياد خانه يك مسؤول دارد... رئيس و مرئوسى در كارشان ھست و نه ضوابطى براى ماندن در خانه و موقع صحبت آقاى ھادوى . بوده بايد مسؤول خانه باشد ]كشور[ھمان كه با صورت باز پيش من مى آيد و مدتى ھم خارج

.وى اتاق ايستاده بودھم او آمده بود تيك شليك ناخواسته كه به شدت، شليك ھاى ناخواستهء خانه ھاى . حادثهء جالب توجھى ھم ھمين دو ساعت پيش اتفاق افتاد

Page 39: دفترهای زندان تقی شهرام 1

تيمى را به ياد من آورد كه در چنين صورتى به چه بدبختى ھايى كه كمترينش تخليهء فورى خانه و خانه به دوشى عده اى اينچ در رفته بود كه لبهء پايينى شيشه را سوراخ كرده، در ۴۵اينجا تير از اسلحه كلت كاليبر در. بود دچار مى شديم

ديوار را . سانتيمترى از كف اتاق خورد ۴٠حالت مماس بر لبه آھنى نبشى شيشه عبور كرده و به ديوار اتاق من بفاصله ن سر اتاق و جالب اينجا بود كه من درست در ھمين كند به بتون سيمانى رسيد و سپس مرمى اش كمانه كرد، پرتاب شد اي

كه با توجه به حالت اوريبى حركت گلوله از باال به پايين، على القاعده اگر به من مى گرفت . مسير در حال قدم زدن بودماى، بايد از كمر و حوالى رانم عبور مى كرد كه كمترين اثرش در يك چنين فاصلهء نزديك و از يك چنين اسلحهء قوى

بارى، رنگ از روى اين دوست ما پريده بود و معلوم شد كه دسته گل را آن . خرد كردن استخوان ھاى نقاط برخورد بودبه او گفتم شما مرتب با اسلحه بازى مى كنيد و من خيلى از اوقات به خاطر ترس از ھمين حادثه . رفيقش به آب داده

چون ھميشه واقعا حدس مى زدم كه احتمال شليك ناخواسته در يك چنين .ھميشه در پناه ديوار و دريچه قرار مى گيرمبه او گفتم اگر خانه تيمى ما . شرايطى كه چند نفر دائم با اسلحه ور بروند، ماشه را بچكانند و گلنگدن بزنند چقدر زياد است

پيش خودم گفتم، . ه كار شما شديد نيستگفت ما ھم تنبيه مى كنيم، اما مثل قاعد. بود طرف را حتما حسابى تنبيه مى كرديمشما ككتان ھم نگزيد وقتى تير به آدمى اصابت نكرد در حالى كه آن موقع ھا تنھا صداى شليك كافى بود . خوب معلوم است

ب كه ما يك خانه تيمى را از دست بديم و يا الاقل تا مدتى از ترس اين كه ھمسايه ھا شنيده اند يا نه، آن را نا ايمن بحسا .آوريم

البته اين ھا زياد راديو را نمى . نمى دانم امشب چطور شد كه برخالف ھميشه موقع اخبار، راديو را كم يا خاموش نكردندباالخره ساخته شد و بعدش ھم ] ديكتاتور نيكاراگوئه[گيرند و ما ھم توانستيم مستفيض بشويم و بفھميم كه اوال كار سوموزا

لس مؤسسان اش را معرفى كرده و آقاى طالقانى ھم به پشتيبانى از دعوت آيت هللا زنجانى نھضت آزادى كانديداھاى مج .تير اعالميه داده است ٣٠براى روز

پيروزى اى كه مسلما سر آغاز تحوالت بزرگى در . بود] در نيكاراگوئه[اما مھمترين خبر براى من پيروزى ساندنيست ھا ما نكتهء جالب براى ايرانى ھا، اين خواھد بود كه بيايند نتايج و آثار اين انقالب و ا. آمريكاى مركزى و جنوبى خواھد شد

بعد فرق بين يك حكومت واقعا . دستآوردھايى كه ھر كدام از اين ھا براى ملت شان خواھد آورد، با يكديگر مقايسه كنندكتى كه دارند برايمان درست مى كنند، مشاھده دموكرات و يك مملكت واقعا آزاد را با حكومتى كه ما خواھيم داشت و ممل

. كنندذكر مى كنم كه اگر پيروزى ساندنيست ھا بتواند تثبيت شود و نيروى امپرياليست ھا در آنجا من فقط ھمين تفاوت را اينجا

ھند بود به احتمال آنچنان خنثى شده باشد كه نتواند انقالب را مواجه با خطرات و درگيرى ھاى تحميلى بكند، آنھا قادر خوازياد با يك گذار مسالمت آميز به مرحله سوسياليزم وارد شوند در حالى كه ما بدبخت ھا حتى ھنوز براى ايجاد يك حكومت

را كه مولود تفاوت كامال بارز نيروھاى رھبرى ] جزيى[فعال ھمين تفاوت . واقعا دموكراتيك، يك انقالب ديگر الزم داريم !!ست، داشته باشيد تا بعدكنندهء دو انقالب ا

بى جھت نبود كه امپرياليسم و ارتجاع و بورژوازى بزرگ . به عبارت ديگر آنھا فعال به اندازهء يك انقالب از ما جلوترندچرا كه سھولت در پيروزى انقالب ما تنھا به بھاى رقيق ]. ند[در آنجا خيلى بيشتر از اينجا در مقابل انقالب مقاومت كرد

تاوان اين . ى انقالب، تنھا به بھاى آن كه عوامل و عناصر ارتجاعى مشخصى را ھمراه داشت، بدست آمدشدن محتواسھولت را مسلما نيروھاى واقعا دموكرات پيگيرى بايد بدھند كه نتوانستند با بدست گرفتن رھبرى انقالب، دموكراسى و

توضيح بيشتر در مورد اين موضوع آخرى، رقيق بودن . آزادى را از يك مرگ زودرس و از يك خزان حتمى نجات بدھندمحتواى دموكراتيك و ضد امپرياليستى انقالب و ھمراه بودنش با عوامل و عناصر ارتجاعى، مستلزم يك بحث تئوريك

.مفصل است كه در اينجا نه امكانش ھست و نه شرايط زندان اجازه نوشتنش را مى دھد

:حدقيقهء صب ۴۵تير، ھشت و ٣٠شنبه در اين روز مردم با قيام يكپارچه خود، . امروز سى ام تير و روز برجستهء ديگرى از تاريخ حماسه آفرين خلق ماست

روز از تشكيل حكومت، بزير پاھاى مصمم ولگدھاى ۴را تنھا بعد از ] السلطنه[حكومت سركوبگر و دست نشانده قوام يعنى در انتظار اختناق و " كشتيبان را سياستى دگر آمد: "مى گفتخشمگين خود افكندند و مردى را كه با وقاحت تمام

قيام خونين سى ام تير نشان داد كه . ديكتاتورى باشيد و دوران خوش آزادى به پايان رسيد، به زباله دان تاريخ پرتاب كردندشى نمى تواند در مھار خود وقتى مردمى اراده كنند، كشتى سرنوشت و زندگى آنھا را ھيچ كشتيبان خائن، جالد و خودفرو

.قرار دھدمردم با ايستادگى قھرمانانه در مقابل توطئهء امپرياليزم و ارتجاع و نشان دادن عالى ترين روح فداكارى و از جان

به مسند ١٣٣١گذشتگى، حكومت قوام را سرنگون ساخته و مصدق را روى شانه ھاى خونين خود دوباره در سى ام تير اما چه شد كه چنين حكومتى كه با ارادهء مصمم توده ھا و دست ھاى مصمم و پرتوان آنان بوجود آمده .حكومت نشاندند

Page 40: دفترهای زندان تقی شهرام 1

مرداد از پاى ٢٨بود تنھا يك سال بعد چنين سھل و آسان و بدون ھيچ گونه مقاومت چشمگيرى در مقابل كودتاى مسخره است ھمچون ستونى مقوايى در ھم ريخت؟ بدون شك درآمد و پايه ھاى آن كه به نظر مى رسيد از سنگ خارا ساخته شده

پاسخ به اين سؤال و تجزيه و تحليل علل اين سقوط و شكست، حاوى درس ھا و نتايج گرانبھايى مخصوصا در شرايط .كنونى ميھن ماست

در مقام خود ابقا روز ۴تير مردم، مجددا و تنھا بعد از ٣٠استعفا داده بود با قيام ١٣٣١تير سال ٢۶چرا مصدقى كه در ماه بعد، مصدقى كه حكومتش توسط يك مشت اراذل و اوباش و لومپن با ھمكارى چند تن از افسران و ژنرال ١٣شد، اما

ھاى خود فروخته در معرض تھديد قرار گرفته بود، مصدقى كه در مقام قانونى نخست وزيرى قرار داشت و شكست اولين به خروج شاه خائن منجر شده بود، دست او را براى ھر اقدام مناسبى باز گذارده بود، توطئهء ارتجاع و امپرياليسم كه

ھمان مردم خشمگين و مصمم ] چرا[در نتيجه، . دست يارى ھيچ كس بسوى او دراز نشد در اين سقوط. ناگھان ساقط شدا شدند؟ به اين سؤال تا كنون مرداد پذير ٢٨، با سكوت و تسليم و ٮأس، شكست خود را در ٣١ و باھدف روزھاى تير

عده اى معتقدند كه علت چنين شكستى را بايد ترس . پاسخ ھاى بسيار و به ھمان اندازه متفاوت و متضاد داده شده استمرداد مسلح كرده ٢۵حكومت مصدق از مسلح شدن مردم دانست و اين كه اگر مردم را حداقل بعد از شكست كودتاى

عده اى ديگر، گناه را به گردن حزب توده مى اندازند و اين كه او تنھا حزب . فاق نمى افتادبودند، چنين واقعه اى اتمتشكلى بود كه مى توانست از عھدهء رھبرى مبارزه عليه توطئهء امپرياليسم برآيد، ديگرى رفرميسم و سلطنت طلبى و

...ى سازد وترديد و عدم قاطعيت خود مصدق را در سركوب نكردن عوامل ارتجاع مطرح ممرداد داشته است، اما ھيچكدام و يا حتى مجموعا نمى ٢٨با اين كه ھر يك از موارد فوق تأثيرات گاه شديدى در شكست

.تواند پاسخ اصلى سؤال فوق را روشن نمايدرط آن كه براى روشن شدن مطلب كافى است، اشاره كنيم كه مردم مگر در قيام سى ام تير مسلح بودند؟ و يا تنھا به ش

مردم مسلح شده باشند مى توانند در مقابل ارتجاع ايستادگى نمايند و يا مگر امكان مسلح شدن توسط خود مردم وجود ايران را اكنون در دست نداريم و به نقش بسيار ١٣۵۶-۵٧نداشت؟ و باالخره اين كه مگر تجربهء بسيار عظيم انقالب

ى سياسى واقف نيستيم؟ ھمچنين متقابال آيا سياست غلط مسلح نكردن ملت از بسيار با اھميت اعتصاب و تظاھرات سراسرطرف مصدق يك سياست اصلى و يا علت اساسى اشتباه اوست يا اين كه بالعكس، خود اين مسلح نكردن تازه خود معلول

علل بسيار عميق ترى است كه بايد در سياست و خط مشى اصلى حكومت او جستجو گردد؟البته گناه نه به معناى معمول و مذھبى –اه حزب توده، اين گناه ھر اندازه كه بزرگ و مؤثر باشد كه ھست يا موضوع گن

با اين وصف ھيچ چيز از اھميت عدم بروز يك مقاومت –گونه آن در اجتماع و حتى در ميان نيروھاى سياسى و آگاه وده البته به خوبى مى توانست و يا شايد بھتر باشد بگوييم حزب ت. خودبخودى توده اى در مقابل توطئهء كودتا نمى كاھد

، يك مقاومت سازمان يافته توده اى در ميان مردم و يك مقاومت بسيار مؤثر نظامى در درون نيروھاى (!)بايد مى توانست د به خودى توده مسلح به وجود آورد، اما اگر چنين حركت آگاھانه و سازمان يافته اى به ظھور نپيوست، عكس العمل خو

اى را ھم بايد منتفى شده به حساب آورد؟ مجامع و محافل مترقى كوچه و بازار، ھمان ھا كه بدون تقريبا ھيچگونه رھبرى واحد و مركزيت سازمانيافته اى ــ البته به معناى پيشرفته آن، و اال ھر نوع تظاھرات توده اى به ھر حال داراى سطح

م ھست ــ در سى ام تير عمل كرده بودند و توانسته بودند ميليون ھا نفر از مردم تھران را به معينى از سازمان يافتگى ھ خيابان ھا بكشانند، اينك كجا بودند؟

سال بعد ٢۵مى دانيم كه بورژوازى ملى ايران ــ يعنى نمايندگان بقاياى آن حتى تا . و اما رفرميسم و سلطنت طلبى مصدقر حال پوسيدن بود، در اوج مبارزهء حاد توده اى و انقالب ھم دست از سلطنت طلبى و ھم كه سلطنت زنده زنده دغير قانونى است (!) بود كه آقاى سنجابى قبول كرد كه سلطنت كنونى ١٣۵٧تازه در حدود پاييز . رفرميسم خود برنداشتند

ھم نفى نيم بند؛ و تازه اين در شرايطى بود كه مى بينيد كه باز. و براى تعيين نظام آينده بايد به آراى عمومى مراجعه كردو اما موضع رفرميستى آنھا حتى تا روزى كه مردم به . فضاى سراسر ايران را پوشانده بود" بگو مرگ بر شاه " صداى

بته بھمن را به وجود آوردند، ھمچنان به قوت خود باقى ماند ال ٢٢و ٢١ابتكارخود و بدون ھيچگونه دستورى قيام مسلحانه باريك و "ھمراه با صد آه و افسوس كه چرا شاه و سپس بختيار نصايح آنھا را ناديده گرفتند و گذاشتند كار به اينجاھاى

معادلهء . بارى، اما مردم مصدق را با ھمين رفرميسم و عليرغم سلطنت طلبى اش انتخاب كرده بودند. برسد" خطرناكيعنى ماھيت و ميزان آگاھى و تشكل اينطور اقتضا كرده –چه از نظر كيفى چه از نظر كمى و –نيروھاى طبقاتى جامعه

بود كه بخش ميانى بورژوازى ايران، رھبرى سياسى جامعه را در مقابل ارتجاع فئودالى دست نشانده امپرياليسم انگليس .در دست بگيرد و بھترين سمبل و گوياترين نماينده اين بورژوازى متوسط نيز مصدق بود

تير نشان داد كه اين رھبرى و عليرغم تمام كاستى ھا و ضعف ھايش ھنوز از حمايت وسيع و تا پاى جان مردم ٣٠ام قيزيرا اين مصدق نبود كه مردم را به قيام دعوت كرده بود، بلكه اين مردم بودند كه بنا به ابتكار و ارادهء . برخوردار است

ود را ھنوز بدست مردى بسپارند كه به نظر آنھا مى توانست سمبل ايده خود قصد داشتند زمام امور كشور و سرنوشت خ

Page 41: دفترهای زندان تقی شهرام 1

و در اينجا –با اين توصيف اگر از خواست و ارادهء مردم . آلھا و برآورنده خواست ھاى سياسى و اقتصادى آنان باشدرت تحليل كنيم كه حركت كنيم، مى توانيم سؤال اصلى فوق را به اين صو –خواست و اراده مشترك طبقات خلقى جامعه

چه اتفاقات و چه حوادث و وقايعى رخ داده بود كه ديگر نمى توانست آن حس اعتماد، ٣٢تا مرداد ٣١تير ٣٠در فاصله آن حس فداكارى و از جان گذشتگى را براى دوام حكومت مصدق در مردم بيدار سازد؟

را به عنوان نمايندهء پيشرو و مجرب بورژوازى چه چيزى مصدق : خوب، اينجا مى رسيم بازھم به يك سؤال ساده تر .متوسط ايران تا سطح يك رھبرملى محبوب ارتقا داده بود؟ جواب كامال روشن است

در دورهء اول، ھدف ضد امپرياليستى عظيمى كه ھمه مردم را : شعارھا و ھدف ھاى دموكراتيك و ضد امپرياليستى اونفت بود و بعد مبارزات و ايده آل ھاى آزاديخواھانهء او در طى سال ھاى بدور مصدق متحد كرده بود ھمانا ملى كردن

متمادى كه مى توانست مردم را متقاعد سازد در وجود او كسى را خواھند يافت كه براى ھميشه آنان را از شر ظھور و .بروز مجدد يك ديكتاتورى محافظت خواھد كردكه دومين ١٣٣١تير ٣٠از زمان مجلس چھاردھم و نمايندگى مجلس تا اين ھدف ھا و اين شعارھا در دوره اول، يعنى

مردم در مجموع عليرغم . دوره نخست وزيرى مصدق آغاز مى شود، تقريبا به نحو رضايت بخشى صورت گرفته بودا ھمه كاستى ھا و ضعف ھا و بى ريشگى ھاٮى كه طبيعتا مھر بورژوازى سست بنيه و سازشكار يك كشور تحت سلطه ر

حاال دوره اى آغاز مى گشت . تير اثبات نمودند ٣٠برخود داشت، رضايت خودشان را از اين اقدامات در اين دوره با قيام كه مى بايد حكومت مصدق؛ حكومتى كه مردم بارھا و بارھا با حمايت و فداكارى، از بحران و شكست و سقوط و توطئهء

يق يك چنين فداكارى اى بوده و مى تواند با اقدامات ريشه اى بطور قاطع، دشمنان نجاتش داده بودند، ثابت مى كرد كه الادامهء دموكراسى و مبارزهء ضد امپرياليستى را به نحوى كه بازگشت ديكتاتورى و سلطه بيگانگان ديگر امكان ناپذير

.گردد، تضمين كندباطنا سازشكار و ھراسان از انقالب و توده ھاى اما واضح بود كه انتظار مردم از حكومتى كه به ھر حال طبقهء متزلزل

. زحمتكش را نمايندگى مى كرد انتظارى بجا و صحيح نبود و آنھا مى بايست براى گرفتن اين آموزش تاوانى مى پرداختنداول از ھمه در جبھهء واحد خود بورژوازى شكاف افتاد و گرايشات راست به شدت روبه تقويت گذاشتند، زيرا كه ديگر

آنھا از تودهء بسيج شده كه آنطور با چنگ و دندان به جنگ . يك قدم جلوتر رفتن كافى بود تا پر جبرئيلى آنھا سوخته شودارتجاع رفته بود وحشت داشتند، زيرا كافى بود اين ارتجاع به دست اين توده به طور قاطع به سويى افكنده شود تا تفنگ ھا

!وش بيفتدبراى خود آنھا از اين دوش به آن دكه مدت ھا بود اين خطر را حس كرده بودند، آشكارا در مقابل مصدق و آن بخشى ... جناحھاى كاشانى، بقايى، مكى و

بخش اول آشكار و مجددا . قرار گرفتند كه به اعتبار اتحاد با نيروھاى دموكرات از ترس و جبونى كمترى برخوردار بوددر حالى كه بخش دوم ــ بخش مصدق ــ عمال به دفع الوقت و سياست ھاى كج دار به سمت امپرياليسم و ارتجاع بازگشت،

.و مريز در مقابل دشمن پرداختو دشمن كه بود؟ فئوداليزم پوسيده و دستگاه حكومتى . زدن به قلب دشمن: روشن بود كه تضمين دموكراسى يك راه دارد

او چگونه امكان پذير مى گشت؟ محروم نمودن اين طبقه از آنچه كه و زدن به قلب. آن كه وابسته به امپرياليزم انگليس بوداينجا بود كه يك اصالحات ارضى واقعا ھمه جانبه و راديكال . يعنى زمين! شيرهء حيات و مايه زندگيش را تشكيل مى دھد

ضربه اى حتى –شود الزم بود كه نه تنھا دموكراسى در ايران تضمين گردد بلكه بزرگترين ضربه به امپرياليسم واردچرا كه او را بدين ترتيب از بزرگترين و وسيع ترين پايگاه –باالتر از ملى شدن نفت و در ادامه تكاملى و منطقى آن

.طبقاتى اش در ايران محروم مى نمودولترى، مى اما آيا بورژوازى، آن ھم در عصر امپرياليسم، در عصر وابستگى ھاى جھانى سرمايه و در عصر انقالبات پر

تواند و قادر است كه اين گونه قاطعانه و سازش ناپذير به جنگ فئوداليزم برود؟ واضح است كه جواب منفى است و . واضح است كه سقوط حكومت مصدق درست بدليل ھمين ناتوانى ھا، دير يا زود ناگزير بود

ملى ] مانند[ ى ھر چند بسيار متھورانهموضوع يك اصالحات ارضى ريشه اى ديگر چيزى نبود در حد يك اقدام سياساين آنچنان . كردن نفت؛ چيزى نبود در حد ايجاد تضمين ھاى قانونى مثل اصالح قانون انتخابات براى دوام دموكراسى

. اقدامى بود كه حداقل از يك حكومت واقعا انقالبى دموكرات بر مى آمد نه از يك حكومت بورژوا ليبرال رفورميستن اقدامى بود كه تمامى بافت طبقاتى جامعه، تمامى مناسبات اجتماعى و اقتصادى حاكم بر جامعه را به طورى اين آنچنا

عميق و ريشه اى دگرگون مى نمود و درست به ھمين دليل نيز ھم تضمين بازگشت ناپذير براى ادامهء دموكراسى بود و .ھم باالترين ضربه را به دشمن امپرياليستى وارد مى كرد

ين آنچنان اقدامى بود كه نه تنھا به رفاه و ترقى مادى و فرھنگى روستاھا مى انجاميد و نه تنھا خود بھترين زمينه ھاى امادى و اقتصادى براى رونق يك بورژوازى آزاديخواه و حتى االمكان استقالل طلب فراھم مى نمود، بلكه از ھمه اين ھا

دى و قيد و بند ھاى ناشى از مناسبات كھن ماقبل سرمايه دارى را از دوش تمام مھمتر انواع فشارھا و اجبارات غير اقتصا

Page 42: دفترهای زندان تقی شهرام 1

درصد جمعيت جامعه را تشكيل مى دادند گرفته تا خرده بورژوازى شھر و طبقه ٨٠طبقات اجتماعى، از دھقانان كه ب و رؤيا گرفتار آمدن است و اما چنين اقداماتى را از دست بورژوازى ليبرال انتظار داشتن يا به خوا. كارگر برمى داشت

.سال قبل اروپا و عنفوان جوانى و شادابى بورژوازى ٣٠٠تا ١۵٠يا رجعت به تير به خوبى نشان مى دھد كه او چگونه به جاى ٣٠بارى، يك نگاه كوتاه به كارنامهء سياسى مصدق در دوره بعد از ماھيت طبقاتيش، خود را و مردم را با وصله پينه كارى تعميق و گسترش دست آوردھاى گذشته، مجبور بوده است، بنا به

او به جاى فرود آوردن ]. كند[ھاى جزيى سياسى و اقتصادى و خرده كارى ھاى نيرو برباد ده و مأيوس كننده مشغول يابد، درصد از سھم بھرهء مالكانه به عمران روستاھا اختصاص ۵ضربهء قاطع به فئوداليزم، تنھا به اين بسنده كرد كه

.يعنى بجاى ذبح كردن گاو، حجامت كردن او و الجرم تضمين عمر بيشتر حريف مااز ھمه اين ھا گذشته، پاى بورژوازى ايران بيشتراز آن در گل و الى زمين فرو رفته بود كه بتواند در يك چنين صحنهء

:خوب، بحث فوق را خالصه كنم. خطيرى به كوچكترين مانورى مبادرت ورزدبخشھاى راست از آن جدا شده عمال در خدمت ارتجاع . ژوازى ايران در دور دوم حكومت مصدق از نفس مى افتدبور -١

مصدق ــ جز يك رشته وصله پينه كارى ھاى سياسى و اقتصادى قادر –و امپرياليسم درمى آيند و بخش معتدل باقى مانده راين دوران، عمال گسترش و تعميق دست آوردھاى گذشته به د. به انجام ھيچ اقدام ريشه اى سياسى و اقتصادى نمى شود

بن بست مى رسد و حتى بروز خطراتى از جمله نفوذ امپرياليسم آمريكا و ھمچنين توطئه ھاى مكرر ارتجاع داخلى و سوء .استفاده از نابسامانى ھاى اقتصادى مملكت، به شدت آنھا را تھديد مى كند

رى و ھمچنين بخش ھاى وسيعى از زحمتكشان شھر كه تا به حال نيروى محركهء بورژوازى و قشرھاى متوسط شھ -٢نھضت و مشوق و پشتيبان اصلى مصدق بودند، به مرور دچار افسردگى و بى تفاوتى سياسى ناشى از سياست ھاى وقت

.گذرانه و ترديد آميز حكومت مى گردندشرط بسيج و كشانيدن اين نيروھا به . ان دھقانان پى ببردحكومت مصدق قادر نمى شود به نيروى عظيم نھفته در مي -٣

حمايت از نھضت، طرح شعار اصالحات ارضى است؛ شعارى كه دشمن را به پرتگاه نابودى سوق مى دھد و متقابال آنچنان نيروى عظيم و دست نخوردهء توده اى در اختيار حكومت مى گذارد كه ھيچ توطئه و قدرتى قادر به شكست آن

و اين ھمه در شرايطى است كه دشمن از حالت بالتكليفى اوليه خارج شده و انواع نقشه ھاى توطئه آميز را براى . نيست .سرنگونى حكومت مصدق مورد بررسى قرار داده است

ھمانطور كه گفته شد، شرط مقابله با دشمن زخم خورده اما ھشيار شده و در حال تشكل و توطئه، اتكا به نيروھاى -۴اين نيرو بطور طبيعى در ميان ميليون ھا دھقان رنجديده اى قرار داشت كه تا كنون و . يبان ھر چه بيشترى استپشت

در حالى كه بسيج و كشانيدن اين نيروى عظيم . باالخره تا به آخر، چيز زيادى از حكومت مصدق نشنيده و نديده بودندحكومت مصدق ديگر حتى از پشتيبانى فعال و فداكارانهء قشرھاى . براى شكست قطعى ارتجاع و امپرياليسم الزم مى نمود

رو آوردن به دشمن و اين بى بھرگى بدون آن كه به معناى پشت كردن به او و يا. مختلف شھرى نيز بى بھره شده بودبراى اين كه در تلقى شود بايد به معناى يك بى تفاوتى سياسى، يك آنتراكت سياسى توده ھا در نظر گرفته شود؛ آنتراكتى

مغز عظيم اجتماع، در يك نقطه عطف از به پايان رسيدن نقش بورژوازى ملى، موضوع اين اختالف بين انتظارات و .واقعيات، تجزيه و تحليل و نتايج الزم گرفته شود

پيكر نيمه مى بينيم كه باالخره يكى از تيرھاى توطئه حريف بر بدن در حال ضعف حكومت مصدق كارگر مى افتد و -۵جان حكومتى كه رسالت تاريخى اش را به انجام رسانيده متأسفانه نه با دست انقالب بلكه به دست ضد انقالب بر زمين مى

.افتد در دورو برم به شدت بوى يك توطئهء . ساعت ھا است كه فكر ھاى پراكنده مى كنم. ساعت نزديك به ھفت عصر است*

ه چيست؟ چه نقشه اى در سر دارند؟ چرا ناگھان ھمه شان و ھمهء دستگاه ھايشان بكار قضي. ھمه جانبه به مشام مى رسدافتاده است كه اين پرونده كذايى را جلو بيندازند؟ آيا موضوع عبارت از دادن يك مانور متقابل در مقابل تھاجمات موجود

اينطور به جوشش افتاده؟ احساس مى كنم در جريان سعادتى نيست؟ آيا صرفا اين ديگ انتقام و تعصب كور است كه ] ؟[آخر، قضيهء شكايت مادر فرھاد . جمع آورى مى كنند از اين ور و آنور شكايت. با تمام قوا دارند پرونده سازى مى كنند

شھدايى كه سازمان ھاى مذھبى اين دوره داده اند مى توانند ] ان[با اين توصيف تمام مادر. صفا ديگر خيلى مسخره استچون ديگر ھيچ وجه مشتركى جز اين كه من در كار تغيير ايدئولوژى سازمان دخالت مؤثر . ند از من شكايت كنندبياي

فرھاد صفا موقع شھادتش مدت ھا بود كه با گروه اكبرى آھنگر و محمد صادق كه حى و . داشته ام، در اينجا وجود نداردسازمان ما نمى دانست كه ارتباطات و كارھا و خانه و منزل او حاضر و زنده است كار مى كرد و اصال نه من، بلكه تمام

. كجاست و چيستحاال چطور يك چنين اتھام ناجوانمردانه اى عليه تشكيالت ما و بعد آن ھم عليه من كه سينه ام مملو از اسرار مبارزاتى ده

Page 43: دفترهای زندان تقی شهرام 1

به ھر صورت من حقيقتا ھيچ . مى داند! ن، فقط خودشان و خدايشا...ھا و ده ھا مبارز معروف و رجال قديمى جنبش بوده باكى از اين حرف ھا ندارم و شايد خنده ام از غصه اى كه از ديدن يك چنين فجايعى كه در اينجا به آدم دست مى دھد،

ثانيا. به احتمال زياد جرأت نخواھند كرد اين اتھام را مطرح كنند، چون اوال به اين سادگى ھا چسبيدنى نيست. كمتر نباشدھست كه –برادر ناصر صادق –ثالثا شاھد زنده اى مثل محمد صادق . مدرك غير قابل انكار ساواك را بھشان يادآور شدم

رابعا اگر اين طور باشد كه ھر كس ھر اتھامى دلش خواست به كس ديگرى بزند و بعد او را به . مى تواند شھادت بدھدفكر مى كنم خودشان ھم به آبكى بودن اين شكايت پى برده . نخواھد شد ھمين دليل ھم محاكمه كنند كه سنگ روى سنگ بند

به ھر حال آنچه مسلم است اين است كه افراد گروه ھاى متعددى ھم اكنون مأموريت دارند كه آنچه مى توانند عليه . باشنديكى از پاسدارھاى اينجا صحبت مثال پريروز. اين را از قرائن متعددى در اين مدت فھميده ام. من مدرك جمع آورى نمايند

از نوشته اى مى كرد كه در خارج چاپ شده و انتقاداتى به تشكيالت و رھبرى كرده و اين سؤال كه حاال آن نوشته اينجا .مطرح مى شود! كى بوده] ؟[ھم ھست؟ و طرفش

ه بدون نام و نشان، چاپ شده از قرار، صفحات قطورى از اين نوشته ھا را كه عموما توسط عناصر مذھبى متعصب، البتبا اين وصف براى دليل به اصطالح قانونى محتاج . و ھمگى نيز تكرار يك داستان است در پروندهء من جمع كرده اند

شكايت و مدارك ديگرى ھستند، چون اين قبيل نوشته ھا اگر از طرف خود ما باشد، قضيه را تحليل كرده و احيانا نظر كرده و يا اگر از طرف اين عناصر مجھول باشد كه به فحش و بد و بيراه و متلك گفتن پرداخته انتقادى خودش را مطرح

ولى اين كه اين ھا مى خواھند مرا با يك چنين اتھامات مسخره اى محاكمه كنند طبيعتا بايد كوشش بيشترى براى . استحاال ديگر گويا . غ احمديان را مى گرفتندآن روزھاى اول ھمه شان از اول تا آخر سرا. پرونده سازى به خرج بدھند

معلوم مى شود كه ــ البته از اول ھم برايم معلوم بود . اطمينان پيدا كرده اند كه زنده است به ھمين دليل حرفش را نمى زنندده كه ــ تمام آن صحبت ھاى درون سلولى با على و رفيقش مستقيما براى تكميل و در واقع ايجاد پرونده گزارش مى ش

. استولى خدا عاقبت اين مردم و مملكت را به خير كند كه ھنوز از چاله درنيامده، دارد . به ھر حال از ما كه فعال گذشته است

آن ھم چه چاھى، كه اگر در رژيم گذشته، صرف كار و عمل ضد رژيم باعث تعقيب و دستگيرى و غيره . به چاه مى افتدقاد به عقيدهء ديگر وانتشار مطلب و نوشته اى عليه عقايد رايج، گناه و جرم محسوب بود، اينجا نفس اختالف عقيده و اعت

و در آن . منتھا فقط قدرى زمان الزم دارند كه اين احساس سوزان در ھم كوبيدن مخالفين را در عمل بيان نمايند. مى شوده تخته شالق ھاى مفصلى به راه خواھد موقع ملت شاھد خواھد بود كه چه حمام خون و چه زندان ھاى پر و پيمان و چ

ممكن است خواننده تعجب كند كه بعد از اين ھمه رسوايى ساواك و اين ھمه مبارزهء مردم عليه شكنجهء بدنى چطور . افتاد ممكن است حكومتى در آينده بتواند دوباره اين شيوه ھا را پيش بگيرد؟

–در مورد زندانيان سياسى . اين شيوه ھا در پيش گرفته شده استخواننده گرامى، ھم اكنون . جواب من خيلى روشن استاز كمونيست و چپى و دمكرات گرفته تا كرد مبارز يا توده اى يا تركمن حق –منظورم عمدتا نيروھاى اپوزيسيون است

مان طلب فعال به بدترين وجھى در سلول ھايى كه مخصوصا براى شكنجهء روحى و شكستن مقاومت مبارزين در زدر اوين، ھم . لغت ديگرى پيدا نكردم ــ –در سلول ھاى واقعا احمقانه و مسخره . ساواك ساخته شده بود زندانى مى شوند

. ھر كس مى داند كه بى قانونى و شكنجهء روحى مقدمهء شكنجه جسمى خواھد بود. اكنون از اين زندانى ھا وجود داردرا بدون داشتن حكم بازداشت، سرخود بازداشت كرده و روزھا و روزھا بدون وقتى آنھا به خودشان اجازه مى دھند كسى

اعالم اتھام، او را در ھمان سلول ھاى انفرادى مسخره به بند بكشند، معلوم مى شود كه اگر تقى به توقى بخورد و قدرى .شكنجه جسمى حتمى خواھد بود شرايط دچار دگرگونى ھاى انقالبى شود يا نارضايتى مردم به نحوى رو به افزايش برود،

اما ثانيا چرا راه دور برويم و پيش بينى آينده را بكنيم؟ ھم اكنون شكنجهء جسمى به بدترين وجھى در مورد برخى متھمين .عادى يعنى كسانى كه متھم به لواط، متھم به زناى محصنه و يا از ھمين قبيل اتھامات ھستند كامال رواج دارد

زندانى سياسى اوين، رفيق كمونيستى كه به اتھام داشتن سالح ھاى سنگين او را دستگير كرده بودند، كه ھمان –عزيز هللا كه سالح ھاى كشف شده مال اوست ــ تعريف مى كرد كه ] داشتند[البته منكر بود، ولى آنھا دست بردار نبودند و اصرار

زده بودند كه پوست باالى ران ] ھا[كابل به پشت و نشيمنگاه آن در كميته مركزى به چشم خود دو متھم را ديده كه آنقدر با از قرار يكى از آنھا متھم به لواط بوده و دومى را عزيزهللا گفت كه من در آن فرصت . آنھا كنده شده بدنشان خونى شده بود

دند من آنھا را مى بينم بالفاصله عزيزهللا تعريف مى كرد، كه به مجرد اينكه فھمي. مغتنم كوتاه نفھميدم چه اتھامى بوده است .آنھا را از معرض ديد من دور كردند

بنا بر اين براى . وجدان بسيار بسيار پاك و متقى آقايان نمى تواند وجود لواط را در جامعه تحمل كند. خوب، واضح استاعتراف بگيرد و بعد ھم يا به كند تا ] مى[پاك كردن اين گناه از صحنهء جامعه، متھمين به آن را تا سر حد مرگ شكنجه

واقعا روزنامه لوموند چقدر زيبا و بجا موقعيت اين آقايان را كه فكر ! چوبه اعدام ببردشان يا به جالد دومى براى انجام حد :او نوشته بود. ميكنند رسالت ريشه كن كردن گناه را در جامعه به عھده دارند، ترسيم كرده بود

Page 44: دفترهای زندان تقی شهرام 1

در پاى جواز تيراندازى جوخهء اعدام، امضاى يكى از دادگاه . چه كه بودند، تيرباران شدندسه روسپى ايرانى، براى آناين . ھاى اسالمى بود؛ يكى از آن دادگاه ھايى كه مأمورند بى رحمانه به تعقيب و شكار گناه، ھر جا كه ھست، بپردازند

منزه ساز آنان پس از زدودن اثر گناه ــ يعنى دادگاه ھا كارھاى بسيار ديگرى بايد انجام دھند چرا كه در منطق غيرتاما بيشك اين نيز براى آنان . بايد به انگيزه گناه كه ھمانا ھواى نفس انسان ھا و فقر جنسى است حمله برد –روسپى گرى

رنگون بسنده نخواھد بود، بايد تا ريشه ھاى زمان واپس بروند و به لحظه اى برسند كه حوا، آدم را به ورطهء گناه سساخت و آنگاه تنھا چيزى را كه مى توانند تيرباران كنند، شبح گناه است و آنجاست كه درخواھند يافت آنان كه به قديمى

...ترين حرفه جھان اشتغال دارند

:صبح ١١ساعت ١٣۵٨تير ٣١يكشنبه ع كه مى شود چرا يك مرتبه اين نمى دانم اين موق. امروز ھم مثل روزھاى ديگر از ساعت حدود چھار و نيم بيدار شدم

يكى مى خواھد آن ديگرى را كه سر پست خواب رفته . سرو صدا و داد و قالشان بلند مى شود. نگھبان ھا به ھم مى ريزندسومى جيغ و دادش بلند مى شود كه المصب ھا بگذاريد بخوابم و بعد حدود . روشن مى كند آن ديگرى راديو را. بيدار كند

خنده و شوخى بيدارھا و غروناله . براى نماز پيش مى آيد" برادران"ه ربع بعد، برنامه بلند كردن اجبارى نيم ساعت، سامروز در ھمين ساعت، دو تا از آنھا كار جالبى كردند و سوار ماشين شان . خوابھا كه بگذارند چند دقيقه ديگرھم بخوابند

ھمراه برده اند يا خير؟ خالصه تنھا نتيجه كار مى پرسيد آيا اسلحه ھميكى ديگر از آنھا ! شدند رفتند توى خيابان بخوابنداين است كه حقير كه با ھزار ياعلى مدد مى خوابم و در طول خواب ده ھا بارھم از خواب مى پرم، ديگر مژه بر ھم

ريبا به صورت برنامه درآمده اين كار تق. تا دو ساعت و نيم در اتاق پياده روى كرده ام ٢از صبح تا به حال حدود . نگذارم. امروز ده روز است كه از ديدن آفتاب و داشتن ھواخورى در فضاى باز محروم ھستم. است واال واقعا فلج خواھم شد

آنطور كه گويى كسى مرتبا در –پاھايم ديروز عصر كرخت شده بود و در طول روز مرتبا دچار يك حالت چرت آلود كتاب و مطالب خواندنى كه ممنوع است، . خوب، اين ھم يك نوع حقوق بشر است. ى شومم –زير زمين زندگى بكند

روز بروز ھم بر شدت مراقبت مى افزايند و محدوديت جديدى برقرار مى . روزنامه و خبر كه ديگر صحبتش را نكنيدو يك نفر نيز گاه گاھى از باور كنيد حتى در دستشويى ھم آرامش ندارم، چون يك نفر مرتب پشت در قدم مى زند. كنند

امروز ھم به ناچار مثل . پنجره سرك مى كشد كه نكند مثال من از طريق سوراخ راه آب ناگھان دود بشوم و به زمين برومبه ھر حال ھر كارى يك مقدار آرامش و . خيلى روزھاى ديگر نتوانستم تا به آخر، كار نظافت و توالت را ادامه بدھم

مخصوصا كه در اين جا، يكى بدليل نبودن ھيچگونه ميوه يا مواد تره بار و ديگرى بدليل سكون، . ھدتمركز حواس مى خواساعت يكبار ممكن ٣۶روز يكبار يا ھر ٢البته من آنقدر كم غذا مى خورم كه معموال ھر . مزاج آدم خشك ھم مى شود

نمى دانم به خاطر چه مرضى عالوه بر . درآوردولى به ھر حال كار امروز شان ديگر كفرم را . است احتياج پيدا كنمكه به راھرو طبقه باال باز مى شود مرتبا نگاه مى كردند، –به توالت زير زمين برده بودند –اينكه از پنجره تورى توالت

به اضافه اين كه ھم موقع رفتن به توالت و ھم موقع برگشتن براى به. وسط كار، برق توالت را ھم خاموش كردندزير ] ؟[اصطالح رد گم كردن، مرا البته ھمواره در حالت چشم بسته در يك قسمت حياط گرداندند از آن در و در يك

آنگاه به ھمان توالتى كه روزھاى اول مستقيما از . زمين، داخل ساختمان برده و دو سه دور توى ھر اتاق طواف دادندحسنش اين بود كه در عوض . خوب، باشد! ين قرار داشت بردندراھرو كه مى آمديم، توى حياط دست چپ، توى زير زم

نكته جالب تر اين كه ديروز . متر است ٣٠٠يا ٢۵٠فھميدم حياطش استخر نسبتا بزرگى ھم دارد و صحن حياط بالغ بر داشتم و او ھم موقع رفتن توالت يكى از پاسدارھا ھمراه من آمده بود توى توالت و وقتى من مطابق معمول چشم بند را بر

البته زود خودش فھميد و زد بيرون و ديگر صبر نكرد به او بگويم، ! را ديدم اعتراض كرد كه چرا چشم بند را برداشتى؟ !آخر عموجان، ديگر با چشم بند كه ديگر كسى قضاى حاجت نمى كند

صالح و زيربناى وسيع، اما به نظر من مى رسد كه عليرغم بكار بردن بھترين م. بازھم در مورد اين ساختمان بگويمآخر چگونه . مثالش ھمين اتاقھايى كه من و دوستان پاسدار در آن ھستند مى باشد. معمارى آن مطابق با اسلوب جديد نيست

ممكن است اتاقى را با يك چنين مساحتى اينقدر كور و بدون نور از آب درآورد؟ ھمين طور از اين موضوع كه جاى كولر و با اسلوب –سال پيش ٢٠تعبيه نشده مى توان فھميد كه ساختمان بايد نسبتا قديمى ــ شايد حدود در داخل ساختمان

اما نكته جالب اينجاست كه بدليل . البته گفتم با مواد و مصالح مدرن و گرانقيمت. معمارى قديم ايرانى ساخته شده باشدمثال . ا برخى تجھيزات آن خراب و از كار افتاده استنرسيدن به ساختمان، عموما قسمت ھاى مختلف آن بسيار كثيف ي

اتاق من بطور عجيبى دود گرفته و در گوشه و كنار ديوار و باالى حواشى در، در سطوح وسيعى تار عنكبوت تنيده شده م شايد ھ. وضعيت اتاق طورى است كه از ابتدا گويا رنگ نخورده و در ھمان حالت گچ كارى اوليه اش باقى است. است

نكته . اينجا مثال به عنوان آشپزخانه استفاده مى شده، اما بدون آن كه تجھيزات مربوط به آشپزخانه در آن ساخته شده باشدچرا بين دو اتاق به جاى يك درب كامل، يك دريچهء كوچك كار . بسيار مھم و قابل فكر، اين دريچهء بين دو اتاق است

Page 45: دفترهای زندان تقی شهرام 1

گذارده اند؟اختمان، نقشهء معين و حساب شده اى براى درآوردن يك چنين اتاق ھايى وجود داشته است؟ آيا اساسا و از روز اول س

ضخامت زياد ديوارھا، مخصوصا اليهء بتونى آنھا و ھمچنين فرم ساختمان اين دريچه كه معلوم است بعدا تعبيه شده و بتدا مقصود خاصى در اين ساختمان مورد ھمين طور موقعيت خفه و بدون نور اتاق، آيا ھمگى داللت برآن ندارند كه از ا !نظر بوده؟ يعنى مثال درست كردن يك زندان خصوصى در يك ساختمان بزرگ

آيا اينجا يكى از خانه ھاى امن و مخفى ساواك است كه آنھا به تناسب كارھا و ھدف ھايشان ساختمان آن را مجددا دست ر زندان ھا است، نيز خود نشان مى دھد كه تا پيش ازاين، از اين كارى كرده اند؟ درب بسيار وسيع آھنى آن كه شبيه د

به !! ھمين طور اين جناب سگ بعيد است كه بعد از انقالب وارد اين خانه شده باشد. خانه استفادهء معمولى نمى شده استد ھيچ چيز عجيب و ھر حال خانهء عجيب و غريبى است ھر چند كه اگر به عنوان يك زندانى به آن نگاه نمى كردم، شاي

!غريبى ھم در آن نمى ديدم بقول . ياد اين مادر رنجديده ام افتادم. چند لحظه پيش از الى دريچه صحبتى راجع به مالقاتى و اين حرفھا شنيدم*

ھميشگى خودش ھشت سال قلبش را كف دستش گرفته بود و ھر لحظه اين خطر كه شيشه عمرش بر زمين بيفتد و خرد و حاال ماجرا به ابعاد بازھم بزرگترى براى او آغاز . د، جسم و جان او را چون منگنه اى پوالدين درھم فشرده بودنابود شو .شده است

فكر مى كنم اگر در اين مدت، ھشت سال اسارت و دربدرى و ھزاران رنج و مصيبت بر من گذشته، او شايد به اندازه سال بيش تر از ھم سن ھاى خود ١٠-١٢بى جھت نيست كه درست . ھشتاد سال اين رنج و مصيبت را تحمل كرده است

روزى كه او را ترك كردم ھنوز زن جوان و سرزنده و شادابى بود كه مثل گنجشك روى پاھايش . پيرتر به نظر مى رسد، حاال ديگر و حاال. مى پريد و حاال بعد از ھفت، ھشت سال كه او را مى بينم درست به اندازه بيست سال پيرتر شده است

چه مى كشد؟ شايد ھيچكس نتواند سنگينى بار درد و غمى كه ژرفاى روح و جسم چنين مادران رنجديده اى را چون خوره .ياد او و ياد ھمه مادران بالديده و مصيبت كشيده گرامى باد. از ھم مى درد، درك نمايد

 

دفترھاى زنداناسالمى يادداشت ھا و تأمالت در زندان ھاى جمھورى

دفتر چھارمتحليلى از تصورات زندانيان عادى يا . زندان و زندانبانان او، تحليلى از سپاه پاسداران، كميته ھا و جايگاه طبقاتى و سياسى آنان: در اين دفتر

ھاى درونى يك اسير و ، انگيزه»تصورات، خياالت و افكار يك اسير ھمواره پلى است بين واقعيت تلخ اسارت و آرزوى شيرين آزادى«سياسى، ھادوى دادستان انقالب مجددا براى ! درصد آراء به سود حكومت حضرات ٩٨معناى . اشاره اى به دو داستان از صادق چوبك و صادق ھدايت

ماه رمضان و شكم چرانى رايج. مالقات، به سلول او مى رود ...

و نيم صبح ٨، ساعت ١٣۵٨دوشنبه اول مرداد سياھى يك ھفته است كه در اين اتاق لعنتى دربندم، اتاقى كه حتى يك روزن كوچك به نور و ھواى آزاد بيرون ندارد و شب و روز در آنجا تنھا از

آقاى ھادوى تازه منت ھم گذاشت كه بعله چون آنجا. يا سفيدى چند سوراخ ريز پتوى سربازى كه به در و پنجره اش كوبيده شده معلوم مى شودولى چه كسى است كه نداند انتقال من به اينجا، چگونه از نقشه ھا و برنامه ھاى . جاى مناسبى نبود گفتيم شما را به اينجا منتقل كنند ...اوين و

ــ سلول خاصى كه ناگھان در مقابلشان قرار گرفت نشأت مى يافت، نه شكايت از سلول ھاى انفرادى آنجا، چرا كه الاقل در اين سلول ھاى آخرىلول ھاى بزرگترى كه موقع خروج از اوين در آنجا بودم و رفقاى فدايى و عزيزهللا ھم بودند ــ ھواى آزادى از آن پنجره نزديك سقف به درون س

اما . ى شنيدمروزنامه نيز مى دادند، نگھبانان جوانان مھربان و گرمى بودند و عالوه بر اين، حداقل صداى چند رفيق و ھمرزم را م. جريان داشتبه اضافه آن كه ھمسايگان كامال نامتجانس، نه تنھا با چند كلمه صحبت يا . آزاد است(!) اين اتاق اھدايى آقاى ھادوى بحمدهللا از ھمه اين تعلقات

در نيمه ھاى شب مختل حتى احوالپرسى از پشت دريچه خيرى نمى رسانند، بلكه با انواع صداھا و كارھايشان ھمان لحظات باقيماندهء آرامش را . دقيقه صبح ادامه داشت ۵و ٨بار اول از ساعت شش و نيم تا . ھم اكنون اين دومين بارى است كه نوار صداى عبدالباسط را گذارده اند. مى كنند

لو أنزلنا ھذا "و آيه بار اين نوار را كه ھمان معروفترين قسمت ھاى ضبط شده صداى عبدالباسط است، يعنى سوره شمس ۵-۴در اين مدت شايد اگر اين قرآن را بر كوھى فرو فرستاده بوديم بى شك آن را از ترس خداوند خاكسار و " [القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشٮة هللا

ديروز عصر . روع كرده اندديگر داشت دلم از حلقم بيرون مى آمد و حاال دوباره ش. را تكرار كردند)] سورهء حشر ٢١آيهء . (فروپاشيده مى ديدى

Page 46: دفترهای زندان تقی شهرام 1

است، روشن كرده بودند" سر قبر آقايى"ھم سه چھار ساعتى ھمين طور اين نوار و نوار قارى ديگرى را كه آن واقعا و حقيقتا صداى يك . به ندرت اخبار .در عوض، اين جوانان شاخ شمشادى كه پاسداران به اصطالح انقالب ھم ھستند، به چيزى كه عالقه ندارند مسائل سياسى است

آنھا . را مى گيرند و تقريبا غير ممكن است كه اگر يكى از آنھا اخبار را روشن كند، غير از خالصهء اخبار به مشروحش ھم گوش بدھد] راديو[واقعا ! مى آيدخيلى راحت غذاى فكر و روحشان را از صداى افسون كننده عبدالباسط دريافت مى كنند و غذاى جسمشان ھم كه خوب از پادگان ھا

د جالب است اگر كسى مانند من كه يك ھفته است، به ھر حال، در معرض بسيارى از گفتگوھاى دونفره و چند نفرهء آنھا قرار گرفته است پيش خورده ھاى متوسط و بپرسد اينھا با چه ديدگاه سياسى، با چه آموزش ايدئولوژيكى مى خواھند انقالب را پاسدارى كنند؟ اين عده كه به اصطالح از

ناسبى نسبتا باالى سپاه ھم ھستند، حتى از اخبار و وقايع روزمرهء مملكت ھم باخبر نيستند، چه رسد به اين كه داراى معلومات و آموزش سياسى مو يا نخوابيدن، يا يا مسائل مربوط به پاسدارى و دعواھاى مربوط به خوابيدن. مجموعهء صحبت ھاى آنھا از چند خبر خارج نمى شود. ھم باشند

مسائل ادارى كه فالن كس امروز فالن مأموريت را دارد يا نه و بعد گفتگوھاى خصوصى يا پيرامون ورزش و خاطرات دوران نوجوانى دور مى بار، پيت نشانه زند و يا حداكثر اگر بخواھد به نقطه اوج و شيرينش برسد، خاطرات دوران آموزش نظامى و اين كه مثال آقازاده با شليك دو رگ

گويا بحث شان در . و بعد، اين دو سه روز آخرھم كه تب حقوق آخر ماه باال رفته بود. روى را از وسط دو تكه كرده است، به ميان كشيده مى شودودجهء دادستانى از ب] اينكه[اين بوده كه حقوق اين بخش از پاسداران را مطابق معمول، دولت و خود سپاه بپردازد و يا ] ؟[روزھاى معمول البته گاه گاھى ھم با . تعدادى از مذاكرات تلفنى و بحث ھاى حضورى ھم در اين روزھاى آخر ماه به اين موضوع اختصاص داشت. پرداخت گردد

و يا مثال راجع يا مربوط به مأموريت ھاى ادارى است . ھم پچ و پچ مى كنند كه البته من نشنوم ولى اين پچ پچ ھا ھر چه باشد، بحث سياسى نيست .به من يا فرد ديگرى مثل من

فكر . از نظر اخالقى و خلوص ايدئولوژيك، اين دسته به ھيچ وجه به پاى آن رده ھاى پايين كه مثال در اوين يا قصر نگھبانى مى دادند نمى رسندا خودشان مثال دعوا بر سر سيگار كه يكى مال و اين حتى در رفتار روزمره شان ب. وذكر اين ھا بسيار محدود به مسائل و منافع شخصى است

در حالى كه آن . با من به خوبى نمايان است] در رفتارشان[ديگرى را برداشته و يا اين كه مثال فالن كس گوشت ھاى غذا را خورده و ھمين طوربه خاطر خدمت به انقالب به اين دستگاه پيوسته جوانان بچه سالى كه در اوين و يا بعضا در قصر ديدم واقعا از صميم قلب و از جان گذشتگى

ت گويا ھمه جا مقدر اين است كه ھر چه از پايين به باال مى رويم به ھمان اندازه از خلوص و ايمان و فداكارى ھم كمتر مى شود و بر منفع. بودند .طلبى و حسابگرى شخصى افزوده مى گرددب نمى گذرد اما بخش ھاى مھمى از رده ھاى باالى اين دستگاه ھاى جديد تا گردن در مناسبات در واقع با اين كه ھنوز مدت كوتاھى از انقال

تصور من اين . بوروكراتيك و ايدئولوژى منفعت طلبانه و سوء استفاده گرانه از قدرت كه بر دستگاه ھاى بوروكراتيك حاكم است، فرو رفته اندگاه ھا به مواضع ضد دموكراتيك و تبديل قطعى شان به آلت ھاى سركوب و خفقان، رده ھاى است كه بمرور و ھمزمان با غلتيدن كامل اين دست

و كارھا بيشتر و بيشتر توسط ھمان قدرت طلبان سوء استفاده گر قبضه شده و قشر . پايينى و صديق آن، مأيوس و واخورده از آن جدا خواھند شدو مزايا به اين دستگاه پيوسته اند، عليرغم اين كه قبال داراى آلودگى مھمى نبوده اند، ناچار ميانى اى كه از ھم اكنون به ھواى لفت و ليس و حقوق

نمونه ھاى دسته اول را من در بين نگھبانان سادهء اوين . به ماندن در اين دستگاه و جذب و حل در ھدفھا و اقدامات ضد مردمى اش تن خواھند داد –در اين خانهء لعنتى –كه خواه ناخواه قدم در راه فروش خود گذارده اند، مى توان در ميان دسته اخير ديدم و نمونه ھاى بارز دسته دوم را

.مشاھده كردف و و اما اگر از بحث روى افراد و اجزا صرف نظر كنيم، اين سؤال پيدا مى شود كه باالخره اين سپاه پاسدار چه نيروٮى است و داراى چه وظاي

دستگيرش شده، اعضاى اين سپاه را در نقش ھاى متفاوت، از اكيپ حمل ن ھمان طور كه حتما خواننده، تا اينجاى مطلبچه تشكيالتى است؟ چوجريان و نقل زندانى، از نگھبان و پاسدار ساده زندان گرفته تا بازجوى دستگاه قضائى انقالب و ھمين طور در نقش تفنگدار و نظامى حرفه اى در

ھم اكنون به چه كارھايى ] يشان[بنا بر اين، اين سؤال كه ماھيت، ھدف ھا و تشكيالت اين سپاه چيست و اعضا. ه استبرخوردھاى داخلى ديدھمين طور روشن كردن مناسبات آن با ارتش و تفاوتى كه ھم از نظر ھدف و ھم از نظر محتواى . مشغولند، از اھميت ويژه اى برخوردار است

واضح است كه پرداختن به اين سؤاالت و تشريح دقيق واقعيات در اينجا . كشور دارد بسيار قابل اھميت استطبقاتى با ديگر نيروھاى مسلح تنھا از روى اشارات كلى مى توانم بگويم كه اگر در شرايط . مخصوصا در موقعيت كنونى من و محدويت ھاى حاد زندان امكان پذير نيست

اسى و الجرم فاقد يك محتواى واحد طبقاتى است و اگر گرايشات گوناگون سياسى و طبقاتى در كنونى، ارتش فاقد يك ھمگونى در ھدف ھاى سياخبار مربوط به اختالفات موجود بين فرماندھان، استعفاى فربد، انصراف –ارتش ھم اكنون مشغول نبرد و مبارزهء حاد مرگ و زندگى ھستند

سته ھاى مسلح غير رسمى در بطن ارتش مثل سياه جامگان ــ ھمگى مؤيد اين مبارزه حاد مى رياحى از استعفا و ابقاى مجدد امير رحيمى، تشكيل ددر عوض، سپاه پاسداران يك تشكيالت ھمگون نظامى را تشكيل مى دھد كه دربست در اختيار بخش محدود و معينى از خرده بورژوازى، . باشند

.يعنى خرده بورژوازى متوسط و مرفه سنتى استر دست نمايندگان مذھبى و سياسى اين طبقه، عمدتا در دست آن بخش از روحانيتى قرار دارد كه امروز سرنخ بسيارى از مواضع مھم اين سپاه د

به عبارت ديگر اگر سازمان مجاھدين انقالب اسالمى را ھستهء سياسى و سازمانى اين طبقه و حزب جمھورى اسالمى . مملكتى را در دست دارندو روشن است كه چنين . نى و سياسى توده اى آن بدانيم، آنگاه سپاه پاسداران در كل عبارت خواھد بود از بازوى مسلح اين طبقهرا چارچوب سازما

ارگان ھايى كه ھر يك به نوعى مستقيما منافع و ايدئولوژى و تشكيالت يك طبقه را منعكس مى سازند در بين خود داراى چه روابط ارگانيك والبته در بين رھبران و دسته ھاى گوناگون موجود در اين ارگان ھا رقابت ھاى گاه شديدى وجود دارد اما اين رقابت ھا ھنوز به .تنگاتنگى باشند

ھيچ وجه در شرايطى قرار ندارند كه منجر به گسيختگى در مقابل رقباى پرقدرتى بشوند كه از يك طرف و در سمت راست آن، دو بخش مذھبى و يعنى بخش مذھبى آن كه عمدتا در حزب جمھورى خلق مسلمان متجلى مى گردد و بخش غير مذھبى آن . ازى ليبرال قرار داردغير مذھبى بورژو

.كه در جبھه ملى، نھضت آزادى و بخشى از دولت متبلور شده استاى مترقى، نمايندهء اقليت ھاى ملى و از طرف ديگر، در سمت چپ آن، دمكرات ھا، شامل مجاھدين خلق، جبھهء دموكراتيك، عناصر و سازمان ھ

با توصيف بسيار فشردهء فوق فكر مى كنم موضع سياسى سپاه پاسداران و ماھيت طبقاتى ھدف ھاى آن . و كليه نيروھاى چپ قرار مى گيرندمى، پليس و زندان ھاى حاال مى رسم به نحوهء سازماندھى اين سپاه و اين كه چگونه دستگاه ھاى حساس قضائى، نظا. حدودا روشن شده باشد

.كشور به زير كنترل آنھا و رؤساى آنھا در سازمان ھاى فوق الذكر درآمده استاولين بخش اين سپاه عبارت است از ھمان نيروى ضربت نظامى آن كه مخصوص مداخله در حوادث داخلى است و نقش كامال واضح و روشن آن

آن طور كه معروف است افرد اين بخش از سپاه توسط اعضاى يك سازمان ارتجاعى . واز ديده ايمرا تا كنون در حوادث گنبد، نقده، كردستان و اھگروه امل لبنان كه به اصطالح از شيعيان لبنان تشكيل شده ظاھرا خود را . و مشكوك لبنانى بنام امل در نقاطى مانند على آباد قم تعليم داده مى شوند

Page 47: دفترهای زندان تقی شهرام 1

نان در مقابل اسرائيل مى داند، اما در عمل و تا كنون در توافق كامل با ارتجاع عرب و مخالف با منافع حامى فلسطينى ھا و منافع شيعيان لبماھيت ارتجاعى اين گروه . سياى آمريكا در آن نفوذ دارد] سازمان[كه ] گفته ميشود...[حتى در برخى محافل . انقالبيون فلسطينى عمل نموده استپ يا غير مذھبى فلسطينى و ايرانى عنوان نمى شود، بلكه نيروھاى انقالبى مذھبى نيز اين موضوع را تأييد كرده تنھا از طرف محافل ترقى خواه چ

در نشريه اى كه به زبان فارسى از طرف يكى از انجمن ھاى اسالمى اروپا چاپ شده، ماھيت وابسته و ارتجاعى اين گروه به شدت افشا شده . اندچمران، كه ھفت ھشت سال پيش از آمريكا به لبنان ] مصطفى[ر سياسى فرد ايرانى االصلى قرار دارد به نام دكتردر رأس اين گروه از نظ. بود

البته . رھبرى مذھبى و عاليهء آن را ھم موسى صدر به عھده داشت كه فعال مفقود االثر است]. در شكل گيرى اوليهء اين گروه دست داشت[رفته و بارى صحبت از . يزدى نيز به شمار مى رود] ابراھيم[جناب دكتر چمران از ياران قديم و دوستان نزديك جناب الزم به يادآورى است كه اين

اين كه تعداد ] از[اما . اين سپاه مجھز به بيسيم دوربرد، سالح ھاى نيمه سنگين، زره پوش و ھلى كوپتر است. نيروى ضربت نظامى سپاه بودولى از مجموعهء قضايا اين طور بر مى آيد كه ھنوز فاقد قابليت ھاى . گونه است اطالعى در دست نيستنفرات و كيفيت و كميت تجھيزاتش چ

نيروى رزمى آن را بيشتر و در واقع اساسا ايمان و شور آن عده از جوانانى تشكيل . رزمى و مخصوصا فاقد سازماندھى منظم و منضبط مى باشدو مستضعفين خدمت مى كنند و در جنگ با زحمتكشان تركمن و اعراب رنجديدهء جنوب و اكراد تحت مى دھد كه فكر مى كنند دارند به انقالب

دشمنان واقعى و دست نشاندگان اصلى امپرياليسم و استعمارند] تصورشان اين است كه اينان[ستم . ، شامل يك فرمانده عمليات، يك معاون دومين بخش سپاه يك نيروى عمليات شھرى است مركب از اكيپ ھايى شبيه گروه ھاى ضربت ساواك

وظيفه اين گروه ھاى عملياتى معموال رسيدگى به وقايع درون شھرى، دستگيرى عناصر مورد نظر، حمل و نقل زندانيان . فرمانده و دو سرنشين .سياسى و خالصه كارھايى است كه شايد در آينده بيشتر در انتظارشان باشد تا اكنون

البته قسمتى از قصر . زندان قصر به اضافه زندان اوين تماما در يد قدرت سپاه پاسداران است. نترل زندان ھاى سياسى استسومين بخش اداره و كدسته اول كه سمت : پرسنل اداره كنندهء اين زندان ھا بر دو دسته اند. را دارند تحويل دادگسترى مى دھند اما اوين بطور دربست در اختيار آنھاست

آنھا عموما عناصرى سياسى بوده و جزء . رستى و امور غير حفاظتى زندان را دارند، معموال جزء كادر مشخص سپاه نيستندرياست و سرپالبته . در حالى كه كادر حفاظتى زندان ھا از برو بچه ھاى تازه سال و جوان عضو سپاه تشكيل شده است. سازمان مجاھدين انقالب اسالمى ھستند

بين اين دو بخش ھيچگونه تعارض يا اختالفى وجود ندارد چرا كه اساسا ھمگى در اصل . ن تر ھستند نيز از سپاه ھستندسر نگھبان ھا كه مس .متعلق به يك تشكيالت واحد بزرگتر ھستند

مربوط به دادستانى يعنى مستقيما خدمات جنبى و حاشيه اى . چھارمين بخش از سپاه پاسداران در قسمت دستگاه ھاى قضائى انقالب مستقر شده اندجالب توجه اينجاست كه . مانند پاسدارانى كه ھمين جا و در اين خانهء مخفى سازمان داده شده اند. و دادسراھاى انقالب اسالمى را به عھده دارند

مى ھستند از عناصر سيويل ، دادرسى انقالب اسالمى نيز عالوه بر اعضاى سپاه پاسداران كه به اصطالح نظا]؟... [درست مانند اداره زندان ھا به عنوان ! وابسته به بخش سياسى سپاه يعنى ھمان ھسته سياسى فوق الذكر در امر بازجويى و تشكيل پرونده و ساير كارھاى ادارى استفاده مى كنند

ط گروه ھاى عملياتى سپاه به به اسارت درآمده، توس –بخش نظامى آن –مثال، يك كرد نقده اى كه در جريان برخورد نظامى با سپاه پاسداران زندانى منتقل مى شود كه نگھبانانش مستقيما از سپاه ھستند و سرپرستانش از سازمان سياسى سپاه، يعنى مجاھدين انقالب اسالمى و بعد در

به اضافهء اين . مى دھندسياسى تشكيل ] بخش[دادسرايى مورد بازجويى واقع مى شود كه بازجوھا و كارمندان ادارى اش را باز ھم اعضاى ھمان سپس در دادگاھى . كه به خاطر مصالح امنيتى معموال يا متھم را چشم بسته بازجويى مى كنند و يا خودشان سرو صورت خود را مى پوشانند

ت درجه اول با محاكمه مى شود كه قضاتش از سران و وابستگان اصلى ھمان سازمان اصلى مادر يا ھستهء سياسى آن ھستند و يا داراى ارتباطاآنگاه توسط جوخه آتشى تيرباران مى گردد كه آرم سپاه پاسداران را بر بازوى خود دارند!! سران و رھبران آن سازمان ھا ھستند !!

اين، به عنوان مثال تا پيش از. نكته جالب در اينجا ھماھنگى و تصميم گيرى مشتركى است كه در بين مسؤولين اين ارگان ھاى مختلف وجود دارددر رژيم گذشته رئيس زندان قصر كارى به اين موضوع نداشت كه مثال پروندهء اين متھم در دادستانى ارتش در چه مراحلى است و يا ساواك اما . برايش چه گزارشى تھيه كرده؛ چرا كه صرف نظر از استقالل ادارى، ھيچ رابطهء منظم سياسى و تشكيالتى، آنھا را به ھم متصل نمى كرد

ه ينجا درست به خاطر ھمين رابطه منظم سياسى ـ تشكيالتى بين مسؤولين امور، مسؤولينى كه ھمهء منابع اصلى قدرت را در باطن و در پشت پردامقامات عاليهء رسمى در مقابل ھمبستگى . در دست گرفته اند، ھمه چيز با اطالع و مشورت و توجيه و برنامه ريزى مشترك به اجرا در مى آيد

در واقع اين مقامات عاليه قضائى و مملكتى، محمل و پوششى ھستند براى انجام مقاصد و ارادهء . دهء سازمانى آنھا بازيچه اى بيش نيستنداراحاال چه اين مقامات متوجه باشند كه به خاطر منافع خود حاضر به سازش . سازمانى آنھا، براى انجام مقاصد و اراده رھبرى سياسى سازمان آنھا

كسانى كه از نزديك با دستگاه حكومت تماس . سليم شده اند و چه متوجه نباشند و با كودنى فكر كنند كه واقعا آنھا ھستند كه تصميم مى گيرندوتتمام حتى به نظر من شوراى انقالب نيز عليرغم . بگيرند، خواھند فھميد كه بسيارى از مقامات بسيار عالى واقعا مانند موم در دست آنھا ھستند

شود قدرت و استقاللش از اين نفوذ كه البته ديگر پايگاه اصلى آن در خارج نبوده بلكه از داخل و ازطرف بخشى از آن بر بخشى ديگر اعمال مى .بركنار نبوده و خواه ناخواه در تصميماتش تمايل و خواست اين نيرو را در مركز توجھاتش قرار مى دھد

ه مثال در دادسراى انقالب اسالمى از قضات و كارمندان دادگسترى ھم استفاده مى شود و بنابر اين ھمه چيز يكسره در اينجا ممكن است گفته شود كمن مى گويم بله، ولى استفاده اى كه از آنھا مى شود در چارچوب آن ھدف ھا و تصميماتى كه قبال گرفته شده . در دست يك گروه واحد قرار ندارد

به عنوان . طالع آن در مواردى استفاده مى گردد كه به ھيچ وجه لطمه اى به تصميمات و اراده متخذهء آنان وارد نيايدمى باشد و از تخصص و ااين افراد كه تا . مثال اين غير ممكن است كه پرونده فردى مانند من يا يك زندانى سياسى ديگر از نيروھاى انقالبى بدست چنين بازپرسى داده شود

ار بار نيز كارھا را زمين گذارده و بدليل دخالت ھاى مكرر ھمان نيروھا قصد خداحافظى داشته اند، حداكثر مثال در تھيهء كنون گويا سه چھموضوعى كه از نظر گروه . كامال معلوم است شركت مى كنند... ادعانامه بلند باال براى محاكمه علنى شيخ االسالم زاده كه جرمش و كارش و

كر اساسا مسئله اى نبوده و ھيچگونه حساسيتى در ھيچ جاى مملكت نسبت به اين كار وجود نداردھاى قدرتمند فوق الذ . ھمان . بارى، مركز سياسى و فرماندھى سپاه در باغ مھران سلطنت آباد قرار دارد و از آنجاست كه تمام اين ارگان ھاى مختلف ھدايت مى گردند

در اينجا بايد به يك . كه تمام عمليات و برنامه ھاى ضد خلقى و ضد انسانيش را رھبرى مى كردطور كه در گذشته نيز ساواك از ھمين جا بود شاره نكته مھم ديگر يعنى رابطه سپاه و كميته ھا اشاره كرده، از آنجا به يك ارگان ديگر كه نه رسما ولى عمال در خدمت سپاه پاسداران است ا

.نمايمابزار كنترل و حاكميت قشرھاى مختلف خرده بورژوازى مذھبى بر جامعه كه بالفاصله براى پركردن خالء مى دانيم، كميته ھا عبارت بودند از

اين كميته ھا ھمان طور كه از تركيب رھبرى آنھا معلوم است به ھيچ وجه از نظر گرايش سياسى و . قدرت ناشى از پيروزى قيام بوجود آمدندفوق الذكر نفوذ قابل مالحظه اى در رھبرى تعدادى از كميته ھاى تھران و شھرستان ھا دارد اما اين واضح است كه بخش . طبقاتى يك دست نيستند

Page 48: دفترهای زندان تقی شهرام 1

مانند كميته . مسلم است كه كميته ھايى در تھران و شھرستان ھا وجود دارند كه به ھيچ وجه داراى توافق و تفاھم كامل با نيروى مسلط فوق نيستندتى آقاى خسروشاھى است يا كميته ھاى واقع در منطقه آذربايجان كه داراى دوگانگى و اختالفات بسيارى بين ــ كه تحت سرپرس ٩منطقهء ــ گويا

اما به خوبى مى دانيم براى اعمال حاكميت ھمه جانبهء يك گروه يا يك بخش . خود از يك طرف و بين بعضى از آنھا و مردم از طرف ديگر ھستندوقتى كه با يك چنين روش ھا و شيوه ھاى خودكامه، غير دموكراتيك و توطئه گرانه اى ھمراه باشد، ھيچ چاره از يك طبقه بر ديگر طبقات، آن ھم

بنابر اين اگر نمى شود ھمهء كميته ھا را فعال در يد اختيار . اى نمى ماند جز آن كه آخرين خلل و فرج موجود را به نفع قدرت خود پر نمايد!! اين چاره عبارت است از تأسيس يك گروه عملياتى ويژه براى ردگيرى، تعقيب و دستگيرى مخالفين سياسى. گرفت، چارهء ديگرى وجود دارد

ھم ناميده مى شود " ويژهء چپ"اين گروه عملياتى ويژه كه گاھى . مخالفين سياسى البته از ميان اپوزيسيون نه از ميان عناصر و بقاياى رژيم سابقو مستقيما از كميته مركزى و در واقع از ھمان دستگاه نيرومند نظامى، سياسى و تشكيالتى موصوف در فوق تنھا در كميته مركزى تشكيل شدهدرست به ھمين دليل است كه ساير كميته ھا به ھيچ وجه حق دخالت در امور مربوط به اپوزيسيون را ندارند و . دستور گرفته و به آن وابسته استين زمينه ھا موظفند گروه ويژهء عملياتى مستقر در كميته مركزى را خبر كنند و آنھا ھستند كه فرد يا گروه مورد به مجرد پيش آمدن حادثه اى در ا

نظر را تحويل گرفته، بازجويى مى كنند و در صورت لزوم تحويل دوستانشان در زندان ھاى سپاه پاسداران داده تا پرونده اش به نزد رفقاى دسرا ھاى انقالب مشغول ھستند فرستاده شود و سپس بعد از تكميل پرونده، رؤسا و رھبران سياسى و سازمانى ديگرشان كه به بازجويى در دا

اين است طرز ادارهء كنونى اين دستگاه ھا!! شان، آنھا را در دادگاه ھاى انقالب محاكمه نمايند . افرادى . و يا با افرادى كه سرو صورتشان پوشيده شده روبرو ھستيدنكتهء جالب توجه اين است كه شما در تمام اين مراحل يا چشم تان بسته است

ر كه ھمه ھمديگر را با اسم كوچك خطاب مى كنند و ظاھرا بسيارى از آنھا با آن كه در مواضع و مسؤوليت ھاى بسيار مختلف و دور از ھم قرابا فردى به نام عبدهللا از انفرادى قصر به اوين منتقل كردند تا او مثال كافى است پيش بازجويتان بگوييد كه مرا. دارند يكديگر را مى شناسند

فالن مسؤول بالفاصله عبدهللا را بشناسد و يا ھمين طور به يكى از اين كاركنان قضائى سپاه مانند افراد اين خانه، نام كوچك و احيانا ھٮأت ظاھرى تلفن ھايى كه از مراكز مختلف و به افراد و مقامات گوناگون زده مى شود عموما از در. زندان اوين را بگوييد تا او را به خاطر آورد و بشناسد

ھيچگاه افراد يا اسامى كوچك آنھا نام برده مى شود، درست به مثابه يك خانواده يا فاميل بزرگ كه ھمه يكديگر را با اسامى كوچك صدا مى كنند ونقدر نزديك است كه مشاغل و پست ھا ھر چند دور از ھم و غير مرتبط باشند، افراد شاغل آن اين جا نيز رابطه ھا آ. ھم اشتباھى پيش نمى آيد

. دستگيرى خود من نمونه بسيار خوبى است از عملكرد اين گروه ويژهء چپ در كميته مركزى. براى مسؤولين ديگر بخوبى شناخته شده ھستنددو نفرى كه در خيابان نواب شمالى به من حمله كرده و به اصطالح دستگيرم كردند، به ھمانطور كه در يادداشت ھاى قبلى گفته ام، من به ھمراه

آنجا خيلى خوب معلوم بود كه آنھا يعنى مأمورين كميته ھيچ كاره ھستند به ھمين دليل نيز بالفاصله به كميته . رفتم ٨كميتهء مستقر در كالنترى ه ويژه را اعزام كردند و بعد خيلى وقيحانه در روزنامه ھا نوشتند كه افراد كميته مركزى فالنى را مركزى تلفن زدند و آنھا ھم بالفاصله افراد گرو

و يا از صحبت آن مرد با شرف و آزاديخواھى كه گويا مسؤول كميته بود و اگر درست به خاطرم مانده باشد، آقاى حسنى نام . دستگير كرده اندبه عبارت ديگر كميته ھا به مرور تا سطح يك . ين قبيل موارد، ھيچ كارى از دست آنھا برنمى آيدداشت، بازھم به خوبى معلوم بود كه در ا

كالنترى تنزل داده مى شوند و در عوض، سپاه پاسداران عالوه بر يك نيروى كماندويى ضربت، نقش ساواك باضافه دادگاه ھاى نظامى سابق را نيروى مخوفى كه به تنھايى تمام ابزارآالت و ارگان ھاى سركوب و اختناق را چه نظامى، چه بدين ترتيب . روز بروز بيشتر بر عھده مى گيرد

اش پليسى، چه قضائى و باالخره چه سياسى و تشكيالتى در خود گرد آورده است، اينك در حال رشد و نمو و گسترانيدن شاخه ھاى مكنده ھزارگانه .بر تمام اعضا و جوارح جامعه است

صبح ١١٫۴۵، ساعت ١٣۵٨مرداد ٢سه شنبه زدم و امروز چيز زيادى نداشتم كه بگويم، فقط براى آن كه روز را بدون قلم زدن نگذرانده باشم و حلقه ھاى اين زنجير گسسته نشده باشد، تاريخ

.شروع كردمھايى كه به سرنوشت اين ملت، به سرنوشت چيز. گفتم چيز زيادى براى گفتن ندارم، اما در عين حال چيزھاى بسيارى ھست كه بايد گفته شود

مى خواھم . با اين وصف امروز نمى خواھم صحبتى درباره اين موضوعات بكنم. آرزوھا و اميدھايش و به سرانجام انقالبش مربوط مى شودوان كسى كه دست تقدير، مختصرى از تصورات و تخيالت خودم، نه به عنوان كسى كه داراى موقعيت استثنايى و نادرى شده است و نه به عن

تنھا به عنوان يك زندانى و يك اسير . سرنوشت دائما پر مخاطره ولرزاننده اى را در تمام آنات و لحظات زندگى اش براى او رقم زده است، نهليل و به دنبال كدام ھدف ممكن است بگوييد بر حسب اين كه آدمى به چه د. ساده، كسى كه به ھر دليل و علتى در زنجير اسارت گرفتار آمده است

ھمين طور بر حسب اين كه آدمى در چه موقعيت اجتماعى و طبقاتى . باشد، حاالت و روحياتش تفاوت پيدا مى كند] شده[و علت به زنجير كشيده .قرار داشته باشد اين روحيات و تصورات و حاالت بازھم متفاوت تر خواھد بود

صف مى خواھم بگويم، رشته ھاى مشترك ھر چند محدود و باريكى ھست كه نمى توان در اين حاالت و حرف شما را كامال قبول دارم با اين ومن حتى پا را فراتر گذارده، مى خواھم بگويم . تصورات گوناگون انسان ھاى گوناگونى كه بنابر دالئل مختلف بيك زنجير بسته شده اند پيدا نمود

وجود داشته باشد و يا در آينده قابل تحقيق و بررسى باشد، آن وقت حتى رشته –انات متكامل االعضا حيو –اگر چيزى بنام روانشناسى حيوانات مى . ھاى مشتركى بين احساسات و عكس العمل ھاى روانى اين انسان ھا و حيواناتى كه در قيد و بند زنجير گرفتار شده اند مى توان جستجو نمود

توضيح مى دھم گوييد نه، اآلن برايتان چند نمونه اى . چه كسى مى تواند منكر شود كه تصورات، خياالت و افكار يك اسير ھمواره پلى است كه بين واقعيت تلخ اسارت و آرزوى شيرين آزادى بسته مى

ياى تيره و تار شود؟ اين پل مى تواند در اشكال گوناگون و با ھدف ھاى بسيار مختلف و حتى متضادى ساخته شود، اما ھيچ شكى وجود ندارد كه دنھمهء نقشه ھا، ھمهء خياالت و ھمهء تمنا ھا و آرزوھا، گاه تند و تيز، گاه آرام و با . سلول را به فضاى باز و روشن آزادى متصل مى سازد

.طمأنينه به سوى آن نقطه اى در حركت ھستند كه آزادى نام داردتصورات او چه مى تواند باشد؟ او كه به احتمال زياد از زمرهء . انى شده استمثال سارق سابقه دارى را تصوركنيد كه براى چندمين بار زند

ر طفيلى ھاى يك نظام بى رحم و استثمارگر اجتماعى است، مثال پيش خود فكر مى كند كه چگونه بايد موقع آزادى، اين شكست و اين اسارت را داو كه زندگى نكبت بار . رھا و بارھا در ذھن خود مھيا كرده است جبران نمايديك سرقت ماھرانهء آينده، سرقتى كه از ھم اكنون نقشه آن را با

يك گذشته اش، از دوران كودكى تا كنون ھيچ راه و روش ديگرى جز اقدام به سرقت را در مقابل او قرار نداده، اينك تمام فكر و ذكرش، نقشهء ز اين ھمه ھول و ھراس در زندان، از اين حرفه ديگر خسته شده و تصميم گرفته يا شايد ھم ديگر ا. آزادى است سرقت دقيق و ماھرانه در زمان

Page 49: دفترهای زندان تقی شهرام 1

او پيش خود فكر مى كند ھفتهء ديگر دوباره ھمسر مھربانش را با چشمان . است كه موقع آزادى بطور جدى به دنبال يك حرفهء شرافتمندانه برودكه مگر دفعه پيش قول ندادى دوباره سراغ اين كارھا "ارى او را خواھد شنيد التماس و ز. اشك آلود، پشت ميله ھاى اطاق مالقاتى خواھد ديد

ھنوز دوماه نشده بود كه قاليچه مان را از گرو درآورده بوديم، دوباره . نروى، آخر فكر من نه، حداقل فكر اين سه چھار تا بچه قد و نيم قدت باشآخر بس كن. امروز رفتم آنرا گرو گذاشتم ."

بعد در تصوراتش . مى كند كه قول خواھم، قول خواھم داد، اگر اين بار آزاد شوم، دستم را قلم كنند، به مال مردم نزديك نمى شوم بعد مرد فكرغرق مى شود كه چگونه اشك ھاى گرم زنش را از صورتش پاك مى كند، گونه ھايش را مى بوسد و مى گريد، مى دانم كه من بد ھستم، مى دانم

ساعت حمالى كنم، اگر شده بخاطر يك لقمه ١۶اگر شده روزى . خاطر من زجر كشيدى اما قول مى دھم ھمه چيز را جبران كنمكه تو خيلى به . آخ اگر اين دفعه گير نيفتاده بودم، بخدا قسم ديگر دزدى را مى گذاشتم كنار. نان، شب و روز كوه بكنم، ديگر به سمت اين قبيل كارھا نمى روم

ول و ھراس زندگى بكن، يك پايت توى زندان باشد يك پايت زير چك و لگد پاسبان و مفتش، زن و بچه ات ھم ويالن و بى پناه يا آخر يك عمر تو ھاين دفعه ديگر مى گذارم كنار، كاش اين دفعه را . صاحبخانه بيرونش بكند، يا بقال و چقال محل بخاطر نسيه ھا پاشنهء در اطاقشان را ور بكند؟ نه

و بعد، پرستوى انديشه از ديوارھاى .... نگذار زياد تو زندان بمونم. خدايا خودت شاھدى كه ديگر توبه كردم. ن، كاش بھم عفو بخورهمى بخشيدار سربه فلك كشيده زندان و ميله ھاى درھاى آھنين آن براحتى پر مى كشد و ساعت ھا و لحظات بى شمارى را در ھواى آزاد و باز بيرون، در كن

نقشه ھاى يك زندگى جديد به سيرو سياحت مى پردازد... ه ھا، فاميل و آشنايان وزن و بچ . بال شك تصورات يك زندانى سياسى موقعى كه به تنھايى در سلول تنگ و تاريك خود نشسته است و يا با پاى زخمدار و بدن درھم كوبيده گذران

شايد او فكر مى كند . به كلى متفاوت است... كه ورشكست شده و به زندان افتاده و لحظات را در سلول نظاره مى كند، با آن سارق، با آن تاجرى بايد ديگر در فكر يك زندگى . او سھمش را، حتى بيشتر، ادا كرده است. بعد از آزادى، فعاليت سياسى را كنار خواھد گذارد. كه ديگر كافى است

به لحظاتى كه ديگر آرام و . يك چنين راه و روشى وجود دارد در ذھنش بررسى مى كند توأم با آرامش باشد و بعد امكاناتى كه براى پيش گرفتنتوسن انديشه را رھا خواھد ساخت، تا در دنيايى كه از زنجير و سلول و ترس و وحشت مرگ و شكنجه . فارغ البال خواھد بود فكر خواھد كرد

.اثرى نيست به جوالن درآيدبنابر اين فكر مى كند چگونه بايد حريف را گول بزند تا زودتر و با تجربياتى كه بدست . را تنھا براى خود نخواھد اما شايد ھم كه او چنين دنيايىنقشه ھاى مفصلى براى . او فكر مى كند كه ديگر اشتباھاتى كه منجر به دستگيريش شده است، تكرار نخواھد كرد. آورده است به رفقايش بپيوندد

ممكن است او حتى . آينده گم بكند و يا نقشه ھاى سياسى جديدى براى ادامهء كار مبارزاتيش در سرش به جوالن در مى آيندآنكه پليس رد او را در آرى مرگ، اما . تصميم بگيرد كه دفعهء ديگر حتى اگر به مرگش منتھى شود، اجازه نخواھد داد كه مجددا دست و پاھايش را در زنجير بگذارند

يد و بند كنونىپس از آزادى از اين ق !! دانند حتى زندانيانى كه اميد كمى به زنده ماندن دارند، زندانيانى كه در رژيم ھاى عقب مانده و وحشى دستگير و مجازات مى شوند و به خوبى مى

به لحظات آزادى، از كه چگونه مانند خوردن آب، حكم اعدام انسان ھا از محاكم قضائى اين رژيم ھا صادر مى شود، بازھم از تصورات مربوط من شخصا با بسيارى از كسانى ھم زنجير بوده ام كه مى دانستم و مى دانستيم مدتى بعد ديگر آنھا را . آرزوى سوزان و شيرين آزادى غافل نيستند

ون پاكشان وثيقهء آزادى و زيرا تقدير و از آن باالتر منطق گريزناپذير مبارزهء حاد و خونين طبقاتى، چنين مقدر ساخته بود كه خ. نخواھم ديدبا اين وصف ھمهء ما شاھد بوديم كه ھمين افراد پاكباختهء انقالبى، افرادى كه در شور و عشق شھادت و از . رھايى يك ملتى قرار بگيرد

م، عليرغم تمامى خودگذشتگى شان ھيچ شك و ترديدى وجود نداشت، چگونه اميدھاى زندگى و آزادى، عليرغم تمامى آن فضاھاى تيره و تار حاكرزوى آن غل و زنجيرھاى گرانى كه آنان را تا آماده شدن جوخه ھاى اعدام در قيد و بند نگاه مى داشت، وجود داشت و چگونه گھگاه برقى از آن آ

روزھاى واپسين جھيدن سوزان آزادى كه در نھانخانهء قلب ھاى پاكشان النه كرده بود از ميان چشمان ھميشه بيدار و يا از البالى آخرين سخنان .مى گرفت

ھى چنين احساس و آرزويى شايد از آن جھت در انواع گوناگون انسان ھا، با ھدفھا و عقايد و مواضع اجتماعى گوناگون مشترك است كه نه در آگاا برخى از حيوانات مورد قبول و درست شايد ھم از اين رو باشد كه بتوان وجه اشتراكى از آن را ب. بلكه در غريزه و طبيعت آدمى ريشه دارد

االغى كه بعد از يك دوره . را خوانده باشيد" قلم خودش سرگذشت يك االغ به"شايد بسيارى از شما در دوران كودكى آن داستان معروف . قرار دادو روز از او كار مى كشد چشيدن نعمت آزادى و چرا در مرغزارى خوش آب و ھوا، گرفتار ارباب بى رحم و خشن و سودجويى مى شود كه شب

و را حبس و دھنهء او را لحظه اى رھا نمى كند تا لحظه اى را به ياد دوران نوجوانى، آزاد و راحت گردش كند، بلكه يا در طويلهء بد بو و كثيفى اء انسان ھايى است كه به وسيلهء سرگذشت يك االغ در واقع سرگذشت آرزوھاى بربادرفته... مى كند و يا با شدت ھرچه تمام تر از او كار مى كشد

زور و زر به مھميز ستم و استثمار كشيده مى شوند و در نتيجه بھترين و شايد بدترين لحظاتشان در آن موقعى مى گذرد كه ياد روزھاى خوش اما نكتهء جالب توجه ما . گذشته، ياد روزھاى آزادى مى كنند و در آرزوى بدست آوردن چنين روزھايى آه مى كشند، مى سوزند و رنج مى برند

ف در اين داستان، اين احساس و آرزوى آزادى و رھايى مجدد است كه نويسنده به نحوى صادقانه و كامال قابل قبول از زبان خود به االغ موصوكورانه است، مرتبط مى سازد نويسنده به نحو شگفت آميزى ما را چنان با دنياى ذھنى درونى االغ كه دنيايى ساده و در عين حال ف. نسبت مى دھد

و چنان ما را در معرض افكار و قضاوت ھا و احساسات آن االغ قرار مى دھد، كه گويى ھيچ چيز مصنوعى، ھيچ چيز غير صميمى يا اغراق و دردھا و آرزوھا و انگار و براستى اين خود االغ است كه زبان بازكرده و با صد آه و افسوس رنج ھا. گويانه و دروغ در آن ميان وجود ندارد .تخيالتش را صادقانه شرح مى دھد

اين چرا نويسنده تا اين حد در بيان افكار و احساسات آن االغ موفق است؟ چرا خواننده، ناخودآگاه، چنان در اين سرگذشت غرق مى شود كه گويىداستان، بدون آن كه خود توجه داشته باشد، منشأ بسيارى به راستى خود االغ موصوف است كه براى او سخن مى گويد؟ زيرا به نظر من نويسندهء

در نظر مى گيرد و –ــ صرف نظر از مقام و موقعيت اجتماعى و تاريخى او از احساسات، آرزوھا و تمنيات بشرى را در غرايز و طبيعت اوبرد كه خواه ناخواه رسته ھايى از حيوانات را ھم در بر مى دامنهء اين رشته از تمنيات و آرزوھا را چنان تا اعماق پيدايش و تكامل انسان پيش مى

و يا داراى احساسات و ! به راستى چه كسى فكر مى كند يا مى تواند اثبات كند كه االغ يا شير و گرگ و روباه و سگ و اسب فكر نمى كنند؟. گيرد تصورات و آرزوھايى خاص خود نيستند؟

تى و اطالعاتى ندارم، اما ھمينقدر مى دانم كه پاولف بسيارى از نتايج و قوانين روانشناسانه اش را در مورد متأسفانه من در اين رشته ھيچ معلوماكار انسان، از آزمايشاتى كه بر روى حيوانات انجام مى داد به دست آورد و احتماال اين مسئله نيز يكى از مھمترين مسائلى بوده كه انديشه و

گفتم، جواب سؤال را نمى دانم و در اين بحث ھم الزم نيست كه حتما به اين سؤال پاسخ داده شود، چرا . داشته است تحقيقى او را به خود مشغولكه موضوع مورد بحث ما نه انديشه و تفكر، بلكه آن غرايز و آن احساس ھاى اوليه اى است كه درھر انسان و شايد در بسيارى از حيوانات

Page 50: دفترهای زندان تقی شهرام 1

ديشه و تفكر در اين جا شكل و شمايل بروز و تا حدى ھدفمند شدن اين غرائز را تعيين مى كنند، نه نفس وجود و ان. متكامل االعضا مشترك باشدمن دو مورد ديگر از بيان بسيار شيوا و دقيق اين رابطه مشترك غريزى بين انسان و حيوان و عملكردھاى بسيار . حاكميت آنھا را بر جسم و جانر خودمان به ياد مى آورممشابه آن را در ادبيات معاص .

و مورد دوم، داستان بسيار معروف تر صادق " داستان عنترى كه لوطيش مرده بود: "مورد اول مربوط به آن داستان معروف صادق چوبك استدوران كودكى با يعنى تقريبا در . سال پيش خوانده ام ١٩-١٨من ھردوى اين داستان ھا را در زمانى بيش از . است» سگ ولگرد«ھدايت، يعنى

.اين وصف شايد اينقدر نقطه ھايى از خط اصلى ھر يك از آنھا در حافظه ام باقى مانده باشد كه بتوانم گريزى ھم به آنھا بزنمموضوع مورد اول، بطور عريان و بى پرده، اين ارتباطات مشترك غرايز را بين يك انسان و يك حيوان البته به نحو بسيار خشن و دردآورى

تا آنجا كه به خاطرم مانده، در تكه اى از داستان، لوطى عنتردار سمبل قشرى از مفلوك ترين عناصر جامعه يا لومپن از ھمه جا . وير مى كندتص، به نتررانده و مانده شده اى كه تنھا تكهء زنجير آن حيوان به زمين متصلش مى سازد، بوسيله عنترش دفع شھوت مى كند و در حالى كه متقابال ع

اين بھم پيچيدگى بھت آور و غم انگيز و در عين حال . تقليد از انسان ھايى كه محكوم به فقر جنسى ھستند، بوسيلهء استمنا خود را ارضا مى كندز يك نويسنده ما ا. اشكالى ندارد. منقلب كنندهء غرايز يك انسان و يك حيوان، ممكن است تنھا يك تصوير ناتوراليستى از واقعيات اين غرايز باشد

، ھمه چيز را در عين حال با ھم نمى خواھيم، چوبك در اين داستان و ھمچنين چند داستان ديگر در مجموعه اى به ھمين نام كه در فوق ذكر شدضوع او كارى به اين مو. نشان مى دھد كه در تصوير ناتوراليستى غرايز، نيروھا و كشش ھا و كوشش ھاى انسانى، استادى چيره دست است

و حرفه ندارد كه آن ريشه ھا و علل اجتماعى و اقتصادى كه يك انسان را وادار مى كند بوسيله يك عنتر دفع شھوت نمايد و يا اصوال به چنين شغل شروط يا او حاضر نيست نقش آگاھى و شعور تكامل يافتهء بشرى را كه به ھر صورت، غرايز و نيروھاى طبيعى او را م]. كدامند[اى روى آورد

خير، او عمال به تصوير مستقيم و ناب واقعيت وحشى، خشن و بى رحم نيروھا و غرايز طبيعى مى . و محدود مى سازند، فعال به حساب آورد .پردازد و در اين رشته تا آنجا پيش مى رود كه نوعى ادغام و درھم آميختگى عميق و ريشه دار بين انسان و حيوان را رقم مى زند

ا آن كه جاى پاى دوم قضيه، يعنى جاى پاى انسان خالى است اما به نحو ھنرمندانه ترى از نظر ادبى، اين تشابه و اين ارتباط را ھر مورد دوم، بسگى كه در عين ھمهء وابستگى ھا به محيط زندگى و زيست خود، باالخره وقتى بوى جفت مقابل در فصل . چند بطور تجريدى تاكيد مى كند

مى خورد و ھمه چيز را، ھمه آن علقه ھا و عادات و وابستگى ھاى تربيتى را به يكسو پرتاب مى كند و به ھواى يار، به نيروى مساعد به مشامش در ذھن من از سگ ولگرد باقى مانده اين فشردهء آن چيزى است كه. غريزه گردن مى گذارد و در كوچه باغ ھاى ھوس گم و ناپديد مى گردد

ان زيرو بم ھاى ديگرى ھم داشته باشد اما آنچه من بياد دارم ھمين است وعجيب در اينجا تشابه بسيار نزديكى است كه اين ممكن است داست. استاره داستان با قسمتى از سپيد دندان جك لندن دارد؛ آنجا كه سپيد دندان، زوزه ھاى گرگ ھاى جفت را در ميان برف ھاى قطبى مى شنود و به يكب

را به ھواى پاسخ به يك نياز گريز ناپذير طبيعى، عليرغم ھمهء دلبستگى ھا و وفاداريھايش ترك مى كند صاحب و يار عزيزش . را خوب، اين نمونه ھا اگر چه ظاھرا ما را قدرى از بحث اصلى دور ساخت، اما الاقل در يك زمينهء مھم، يعنى غرايز و تمناھاى جنسى، مسئله

مونه ھا مى توان موارد مشابه و رشته ھاى ديگر از غرايز و احساسھا را نيز به نظر آورد كه ھمين اندازه و يا حاال با اتكا به اين ن. روشن نمود .دقيق تر بگوييم، قدرى كمتر داراى ھمين شموليت و ھمين وسعت اشتراك باشند

ا در خود مى فشرند و آرزوى سوزانى كه ھنگام كمى قبل تر راجع به كوشش و تالش انسان براى رھايى از قيد و بندھايى كه دست و پاھاى او ر. اسارت، براى به دست آوردن آزادى درمغز و روح او شعله مى كشد توضيح دادم و گفتم شموليت و عموميت اين احساس وسيع و ھمه گيراست

رايز اوليه تعريف نمود، ھمچون صرف نظر از طبقه، نوع، جنس، نژاد، سطح فرھنگى يا درجه تكامل اجتماعى كه مى توان آن را در زمرهء غرشته ھاى متعدد ديگرى از اين احساس ھا و از اين، شايد بتوانيم بگوييم، غرايز را در ھنگام اسارت باز ... غريزهء بقاى نسل، يا غريزه جنسى و

توجه كرده ايد؟آيا ھيچ به احساس خشم و نفرتى كه به يك انسان، ھنگام اسارت دست مى دھد . ھم بيشتر بتوان مشاھده كرد ضوع بديھى است كه اين خشم و نفرت عمدتا متوجه آن كسان و آن نيروھايى است كه او را به اسارت درآورده اند، زيرا از نظر فرد اسير، اين مو

چنين . يت قرار مى گيردو كسانى كه حكم به اسارت او داده اند مجرم، متھم و يا گناھكار است، فعال در درجهء دوم اھم كه او در نزد زندانبانانش درصد از احساس اين كه در قيد و بند گرفتار آمده ٩٩بيشتر از انسانى ھر چند كه به گناه بزرگ و بسيار زشتى متھم شده باشد، بازھم عموما

عد از مدتى به سان پلنگ گربه را اگر چند ساعت در يك اتاق حبس كنيد، ب اين ضرب المثل قديمى كه مى گويند. است دچار خشم و نفرت مى شودبه رويتان چنگال مى كشد، گواه خوبى است كه چنين احساس خشم و نفرتى مخصوص انسان ھا نيست و بسيارى از حيوانات ھم دچار يك چنين

ن خود و شخص اسير حاضر است جا. اين احساس خشم گاھى تا به حدى شديد است كه به جنون نزديك مى شود. حالتى در ھنگام اسارت مى شونداين وضعيت مخصوصا در بين زندانيان عادى كه بطور طبيعى تر، يعنى از نظر غريزى بطور طبيعى تر . اطرافيان خود را قربانى اين خشم سازد

اند ــ من خود در طى اقامت در زندان ھاى مختلفى كه زندانيان عادى نيز بوده . و نه بطور غير آگاھانه ترى عمل مى كنند، بسيار ديده مى شودگرفته زندان موقت شھربانى و زندان سارى ــ شاھد موارد و نمونه ھاى متعددى از اين نوع جنون افسار گسيخته كه جان خود و اطرافيان را نشانه

.بوده است، بوده اممى خواھند به اصطالح، برخى گمان مى كنند كه اين قبيل عكس العمل ھا، صرفا يك صحنه سازى از طرف لومپن ھاى كاركشته اى ست كه يا

گربه را دم در حجله بكشند و در ھمان لحظهء اول از مأمور زندان و مسؤولين و بقيه زندانى ھا چشم زھر بگيرند و يا اين كه شگرد و كوششن است ھر كدام يا ممكن است مواردى چنين باشد و ھمين طور ممك. مذبوحانه اى است براى آزاد شدن، براى رسيدگى فورى تر به كارشان و غيره

اما آنچه كه به او امكان مى دھد با اين جرأت و تھور دست به . خيلى از ھدف ھاى فوق ھنگام مثال خود زنى يك زندانى سابقه دار وجود داشته باشدنا غليان و تراكم آن خشم و آن عملى بزند كه بتواند مثال از مأمورين زندان و بقيه زندانيان چشم زھر بگيرد و يا چشم ھا را متوجه خود نمايد ھما

.احساس مغبونيت و فشارى است كه اسارت در دست حريف در او ايجاد كرده استمن خود شاھد چند فقره از اين عكس العمل ھاى بسيار خطرناك و جنون آميز بوده ام كه حتى مطمئن ھستم ھمان افرادى كه به اين اعمال دست

شما تصور كنيد بكار كسى كه با كله در يك شيشه قدى به . ط آزادى، ھرگز قادر به انجام آن نمى بودندزدند در شرايط عادى، يعنى در شرايه ضخامت چند ميليمترى فرو مى رود و در حالى كه برندگى ھاى آن شيشه سيالبى از خون را از بدن او جارى ساخته با تكه ھاى خرد شده شيشه ب

كند و بعد وقتى با ضربات وحشيانه باتوم آنھا روبرو مى شود مجددا اين تكه ھاى برنده شيشه را با شدت سمت پاسبان ھا و افسران زندان حمله مىو قدرت تمام به سر و روى خود مى كشد، چه نام ديگرى جز جنون ناشى از خشم مى توان داد؟ بله من ھم خودزنى ھاى حساب شدهء بعضى

ساله اى مى فھمد كه گرفتن يك ١٣-١۴ھر آدم ساده و ھر طفل . ع خود زنى مصلحتى در كار نيستاما اينجا موضو. لومپن ھا را ديده و مى دانمو يا خوردن ضربه اى از اين شيشه به سر و روى يك افسر ھمان و . تكه از اين شيشه ھا به شاھرگ طرف، ھمان و ساخته شدن كارش ھمان

ل ھا زندانى بيشتر ھمانتحمل بدترين و وحشيانه ترين كتك ھا و ماه ھا و شايد سا .

Page 51: دفترهای زندان تقی شهرام 1

ھا در ھمين دورهء كوتاه دو ھفته اى كه در سلول ھاى انفرادى قصر بودم، نمونه ھاى ديگرى از بروز اين خشم را از طرف زندانيان عادى كه آنرادى من فرق مى كرد ولى فاصله آنقدر بود البته انفرادى آنھا با انف. را ھم حاال بنا به داليل تنبيھى يا علل ديگر به انفرادى انداخته بودند شاھد بودم

كه من فرياد ھاى خشمگينانهء اعتراض را ھمراه با ضربات مستمر مشت ھايى كه بر درب آھنين سلول كوفته مى شد، فريادھايى كه به مرور ن بازوان زنندهء آن، كوتاه تر و كم صدا تبديل به ناله و چه بسا به زارى و ضجه تبديل مى شدند و ضرباتى كه به مرور، به موارزات از توان رفت

جالب توجه اينجاست كه اغلب اين موارد، يعنى بروز شديد و ناگھانى اين خشم، در انتھا و پس از فرو نشستن آتش خشم با . تر مى گرديد، بشنوما نكند، وقتى كه اين بندھاى آھنين با زيرا وقتى كه نيروى خشم و حالت تعرض و حمله دردى را دو. گريه از سر درد. گريه خاتمه مى يابد

اين ھمان لحظهء . سرپنجهء قدرت در ھم شكسته شوند، آنگاه است كه انسان به ناله و ضجه، به تسليم و رضا و به افسردگى و القيدى پناه مى برد .شومى است كه او شكست را قبول كرده است

ازه واردين جوان اجازه نمى دھند كه يكباره با ھمهء نيرو و توان به مبارزه با پليس بى جھت نيست كه زندان كشيده ھاى با تجربه، ھيچگاه به تيك اعتصاب غذاى چپ روانه، يك درگيرى بى جا و كله شقانه، يك گردنكشى بى خردانه وقتى از طرف فرد يا جمعى از زندانيان در پيش . بروند

س به صورت خيل سرخورده ھا و خيل نا اميدھا، خيل شكست پذيرفته ھا رخ مى نمايدگرفته شود، شكى نيست كه تلفات ھجوم و مقابلهء بعدى پلي . آنھا ھمواره نيروى ذخيرهء عمده اى . زندان كشيده ھاى با تجربه به خوبى مى دانند كه چگونه بايد تعادل نيروھا را در مقابله با پليس حساب نمايند

چيزى كه تازه واردين . ادا شكست در يك اقدام مشخص منجر به شكست روحى مھاجمان گرددرا براى عقب نشينى احتمالى نگاه مى دارند تا مباما زندان كشيده ھاى با تجربه كه موى سياه را . پرشور به زندان عموما بدان بى توجه اند و يا به غلط آن را محافظه كارى و راست روى مى نامند

آنھا چه بسيار جوانانى را ديده اند كه در . خود ناظر چه حوادث و وقايع دردناكى كه نبوده اند در زير سنگ اين آسياب سفيد كرده اند، با چشمان .روز اول با ديدن پاسبان زندان بر زمين تف مى انداختند اما چيزى نمى گذشت كه با آب دھان خود چكمه ھاى ھمان جالدان را پاك مى كردند

صبح ١٠، ساعت ١٣۵٨چھارشنبه سوم مرداد بدترين و ناگوارترين چيز براى زندانى اى مانند من، دور بودن . با اين وصف امروز ھم قصد ندارم آن را ادامه بدھم. صحبت ديروزم ناتمام ماند

ال اين كه مى گويم تقريبا، او. روز است كه تقريبا از ھمه جا و ھمه چيز بى خبر ھستم ٢۴با امروز . از اخبار و اطالعات محيط و جامعه استدو شماره اش را مسؤولين زندان اوين بطور معمول دادند و يك شماره . بخاطر آن سه شماره روزنامه اى است كه طى اين مدت بدست آورده ام

و بعد يكى ديگر ھم به خاطر استراق سمع ھاى لحظه اى است . گرفتم –حبيب و بھمن –اش را از طريق ارتباطات ميان سلولى از رفقاى فدايى لبته به ندرت امكان آن فراھم مى شودكه ا .

چنين وضعيتى ھر آينه اگر ادامه پيدا بكند واضح است كه چگونه ذھن آدمى را به مرور از ھر گونه فكر زنده و مربوط به مسائل سياسى روز روزھاى اول . ھن من نداشته استروز تأثير كمى در اين جھت بر روى ذ ٢۴در واقع بايد اعتراف كنم كه ھمين مدت . جامعه خالى خواھد كرد

بطور كامل و قاطعى احساس مى كردم كه نسبت به ھمهء مسائل سياسى روز مسلط ھستم و چنانچه قرار براين مى شد كه مثال دفاعيه اى براى ت روزھا متوجه مى شوم كه ذھنم اما به مرور، اين مصالح كھنه مى شوند و با گذش. دادگاه تنظيم كنم مواد و مصالح اوليه و كافى در اختيار داشتم

اين حالت و اين موقعيت خطرناكترين چيز براى زندانى سياسى . بايد بجاى نگاه كردن به جلو ھر چه بيشتر در اعماق گذشته ھا به جستجو بپردازديزى كه باقى مانده است، يعنى چسبانيدن به ھمين جھت سعى مى كنم به ھر ترتيبى كه ھست با استفاده از تنھا امكان بسيار بسيار ناچ. مانند من است

بيشتر نوارھاى . البته ھمان طور كه قبال گفتم، اين ھا به ندرت به اخبار گوش مى دھند. گوش به دريچه در مواقع اخبار، شايد چيزى دستگيرم شوداز صبح تا شب و از شب تا صبح يك سره و بعد مانع ديگر صداى وحشتناك و لوكوموتيووار كولرى است كه . قرآن است كه مورد توجه آنھاست

اما . روشن است؛ كولرى كه نقش مثبت آن براى اطاق من فقط انتقال ھوا و جريان دادن به آن است، اما نقش منفى اش بسيار بسيار زيادتر استايى از آن بلند نمى شود كه اين طور ھوادار و و شايد ھم به احتمال زياد در آنجا چنين صد. گويا براى آنھا و براى اطاق آنھا مفيد و سرد كننده است

ضمنا بر خالف زندان ھا و سلول ھاى ديگر من اينجا تقريبا ھيچ گونه تماسى با زندانبانان خود ندارم و اصوال غير از يكى، . ھواخواھش ھستنددر تمام طول روز شايد فقط . به قيافه نمى بينمھيچكدام را، غير دستشان را، كه براى دادن غذا و برداشتن ظرف غذا از دريچه دراز مى شود،

آنھا سرگرم كار خودشان و من ھم سرگرم . ، بين ما رد و بدل مى شود و ديگر ھيچ"برادر آب خوردن"، "برادر لطفا دستشويى"شش ھفت كلمهء ان كسب خبر و اطالع از طريق محاوره و ضمن در نتيجه، امك. زندانى كشيدنى كه با بدترين نوع تنھايى و بى خبرى نيز قرين و ھمراه است ھستم

به ھمين دليل اگر مخٮرم مى كردند، حتما زندان اوين را به اينجا و به اين اتاق لعنتى و اين خانه لعنتى ترجيح . صحبت نيز خود بخود منتفى است .مى دادم