hamshahri javan

6
ﺍﺳﺖ ﻏﺮﻳﺐ ﻋﺠﻴﺐ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻮﺭﺱ ﺍﻳﻨﺠﺎﻫﺎ ﻋﻘﺮﺏ ﺯﻳﺮﮔﺬﺭﺭﺅﻳﺎ ﻳﻚ ﺗﺪﺭﻳﺠﻲﻣﺮگﺳﺮﻳﺎﻝ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮ، ﻟﻚ ﺳﺎﻣﻴﻪﮔﻮﻳﺪ ﻣﻲﺷﺎﻳﻌﺎﺕ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﭘﻮﻝ ﻣﺎﺭﺍﻝ ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺍﻱﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩﺗﺮﻳﻦﻣﻌﺮﻭﻑ،ﻛﺮﺍﻳﺘﻮﻥ ﻣﺎﻳﻜﻞﺷﺪﺧﺎﻣﻮﺵﺗﺨﻴﻠﻲ،ﻋﻠﻤﻲ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕﺷﺪ ﺗﻌﻄﻴﻞژﻭﺭﺍﺳﻴﻚ ﭘﺎﺭﻙ190 190 H A M S H A H R I J A V A N ISSN 1 7 3 5 - 5 8 1 8 ﺗﻮﻣــﺎﻥ ﺗﻮﻣــﺎﻥ3 00 00 / ﺻﻔﺤــﻪ/ ﺻﻔﺤــﻪ68 68 / /87 87 ﺁﺫﺭ ﺁﺫﺭ2/190 190 ﺷــﻤﺎﺭﻩ/ ﭘﻨﺠــﻢ ﺳــﺎﻝ/ ﺟﻮﺍﻧــﺎﻥ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋــﻲ- ﻓﺮﻫﻨﮕــﻲ ﻧﺎﻣــﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺷــﻤﺎﺭﻩ/ ﭘﻨﺠــﻢ ﺳــﺎﻝ/ ﺟﻮﺍﻧــﺎﻥ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋــﻲ- ﻓﺮﻫﻨﮕــﻲ ﻧﺎﻣــﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺍﺑﺘﻜﺎﺭ ﻳﻚ ﺑﺎﺍﻱ ﺭﺍﻳﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﺑﺎﺯﻱ ﻓﺮﺍﮔﻴﺮ ﻣﻮﺝ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲﺑﻮﻱ ﺭﻧﮓ: ﻓﻴﻔﺎ ﺑﺎﺯﻱﻫﺎﻱ ﺧﻮﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ،ﻭﺍﺣﺪﻱ ﻧﻴﻜﺒﺨﺖ ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ، ﻋﺎﺑﺪﺯﺍﺩﻩ ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﻣﻬﺮﺍﺏ،ﻟﻮ ﻃﺎﻟﺐ ﻭﺣﻴﺪ، ﻣﺠﻴﺪﻱ ﻓﺮﻫﺎﺩﺟﻢ ﺷﻔﻴﻌﻲ ﺭﺿﺎ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﺳﻴﺎﻣﻚ،ﺧﺎﻧﻲ ﻗﺎﺳﻢ ﭘﻴﻤﺎﻥ: ﻓﻴﻔﺎ ﺑﺎﺯﻱﻫﺎﻱ ﺧﻮﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ

Upload: jalal

Post on 10-Apr-2015

219 views

Category:

Documents


4 download

DESCRIPTION

همشهری جوان - آذر ماه 1387

TRANSCRIPT

Page 1: Hamshahri Javan

اينجا بورس حيوانات عجيب و غريب استزيرگذر عقرب ها

ساميه لك، بازيگر سريال مرگ تدريجي يك رؤيا از شايعات مي گويد

براي نقش مارال پول ندادممايكل كرايتون، معروف ترين نويسنده

ادبيات علمي – تخيلي، خاموش شدپارك ژوراسيك تعطيل شد

190190H A M S H A H R I J A V A N ISSN 1 7 3 5 - 5 8 1 8 تومــان تومــان نامــه فرهنگــي - اجتماعــي جوانــان/ ســال پنجــم/ شــماره 2/190190 آذر آذر 8787/ / 6868 صفحــه/ صفحــه/ 30000 نامــه فرهنگــي - اجتماعــي جوانــان/ ســال پنجــم/ شــماره هفته هفته

با يك ابتكار جديدموج فراگير بازي هاي رايانه ايرنگ و بوي ايراني گرفت

همراه با خوره هاي بازي فيفا:احمدرضا عابدزاده، عليرضا نيكبخت واحدي، فرهاد مجيدي، وحيد طالب لو، مهراب و پيمان قاسم خاني، سيامك انصاري و رضا شفيعي جم

ر ي ير وبوي ر

همراه با خوره هاي بازي فيفا:

Page 2: Hamshahri Javan
Page 3: Hamshahri Javan

3

از زبانت بترس و آن را كنترل كن

پيامبر(ص) /محجه البيضا ،جلد 4 ص 193

دادد به

سعيح:

طر

Page 4: Hamshahri Javan

44

نامه ها

بازتاب ها[email protected]

سينما/ دعوت به مراسم تعويض ابراهيمشماره ١٨۶، صفحه ٣۴ و ٣۵

متفاوت ترين فيلم ابراهيم حاتمي كيا؛ از همان روزهاي اولي كه زمزمه ساخت دعوت شروع شد، اين عبارت مدام تكرار مي شد؛ به خصوص كه همان روزها هم اين كارگردان با سريال اجتماعي – معناگرايانه «حلقه سبز» و حسن گالبش، موج جديدي را ايجاد كرده بود و اين براي آنهايي كه او را به عنوان كارگرداني جنگي ساز مي شناختند، عجيب بود. «دعوت» در سكوت خبري محض و با حجم زيادي از بازيگران ستاره، به صورت اپيزود و با يك

سوژه حساس اجتماعي ساخته شد.

همه بازي ها خوب نبودــده اما حاتمي كيا علي وزيني/ موضوع خوبي براي فيلم انتخاب شاين بار در انتخاب بازيگر دقت نكرده و سطح كار را پايين آورده؛ مثال در اپيزود اول با انتخاب مهناز افشار براي بازي در نقش سوپراستار سينما ــان داده كه اين اولين انتخاب صحيح او بوده ونمره 20 فيلم، گوهر نشخيرانديش است اما مثًال رضا بابك و شريفي نيا براي نقششان زحمت

زيادي نكشيده اند.ــان مي دهد و از روي ناچاري آن صحنه هلي كوپتر كه شهر را از باال نشگذاشته شده كه اپيزودها را به هم وصل كند، روي اعصاب آدم راه مي رود و خيلي نچسب است. حاتمي كيا از چيزهايي بهتر مي توانست استفاده كند كه خوشگل تر باشد و خيلي خوب جواب بدهد اما متاسفانه بدترين

مدل را انتخاب كرده و از كارهايي است كه نمره او را كم مي كند.مي توان به خانم دكتري كه با منشي اش در همه اپيزودها حضور دارد هم نمره مثبت داد. خانم دكتر- آناهيتا نعمتي- خيلي خوب بازي مي كند و

همان كار دكترها را انجام مي دهد. اما نقش منشي اصال خوب نيست.ــتي، تيزر تبليغاتي حاتمي كيا هم متفاوت بود و متفاوت تر از همه راستيزرها و بازيگراني همچون مهناز افشار، گوهر خيرانديش و مريال زارعي ما را به ديدن جديدترين فيلم حاتمي كيا دعوت مي كنند و اين هم برگ

برنده حاتمي كياست!ــراي ابراهيم ــي از روي ناچاري ب ــي نيمه مطلوب و كم و اين بود پايان

حاتمي كيا! دستش درد نكند!

داستان امروزي بود محبوبه ميرزا محمد/ يكي از اقوام دور ما بعد از 2بار زايمان، دچار مشكلي شده بود كه بارداري مجدد برايش بسيار خطرناك بود. بنابراين ــالگي باردار شد و بنا به او نبايد ديگر باردار مي شد اما در آستانه 40ســتان ها و توسط يكي از ــكان در يكي از مجهزترين بيمارس توصيه پزشــقط جنين كرد. بعد از چند ماه متوجه شد بهترين دكترها اقدام به سكه هنوز باردار است و بچه حتي بعد از عمل كورتاژ هم هنوز زنده است.«تو فكر مي كني زني كه سال ها با نازايي اش دست و پنجه نرم كرده، اگر

بفهمد باردار است، چه كار مي كند».ــت؛ همان هايي كه با هيچ اين براي من، جزو همان لحظه هاي ناب اسعلم و منطقي قابل توجيه نيستند و تنها مي توان گفت اين كار فقط كار خداست و من تنها به خاطر همين يك لحظه ناب هم كه شده، «دعوت»

حاتمي كيا را مي پذيرم.

از دغدغه هاي اصلي استــما ديدم و «دعوت» را محبوبه. ح / من «كنعان» را به سفارش شفقط به خاطر نام حاتمي كيا. از ديدن هر دو، هم لذت بردم و هم كمي جا خوردم. نه «كنعان» به آن خوبي بود كه شما گفته بوديد و نه «دعوت» ــينماي حاتمي كيا بود اما با ديدن پرونده «كنعان» و بسنده به قوت سكردن به اظهارنظرهاي شخصي درباره «دعوت»، كمي به انصافتان شك كردم. شما يا جوان نيستيد، يا ازدواج نكرده ايد يا هنوز در برزخ دعوت

كردن يا نكردن گير نكرده ايد يا بي انصافيد.قبول كنيد كه «كنعان» داستان خاص آدم هاي خاصي است كه به شيوه خاصي هم به تصوير كشيده شده است (اگرچه بازي ها فوق العاده اند) اما دعوت يكي از دغدغه هاي اصلي جامعه امروز ماست اگرچه 2اپيزود اول آن نااميدكننده است اما چطور تماشاگران با ديدن تقريبا نيمه بد فيلم،

هنوز صندلي سينما را ترك نمي كنند؟).به نظر من، فقط فروش باالي دعوت مي توانست دليل خوبي براي چاپ

يك پرونده پر و پيمان باشد.

بله، حق با شماست. براي دعوت هم بايد پرونده پر و پيمان تري مي رفتيم كه متاسفانه نشد و آقاي حاتمي كيا نخواست مصاحبه كند و... ان شاءاهللا دفعه

بعد. احسان ناظم بكايي

چهره در هفته/ يك پرش خوبشماره ١٨٧، صفحه ١۶ و١٧

يك پسر جوان موفرفري با صورت آفتاب خورده و سبزه و با لهجه اي كه آواهاي جنوبي غليظي دارد؛ اين تازه ترين تصويري است كه اين روزها از اشكان خطيبي مي بينيم. سريال «گل هاي گرمسيري» كه هنوز چند قسمت بيشتر از پخش آن نگذشته، احتماال پرش خوبي براي خطيبي خواهد بود. محمدمهدي عسگرپور به خطيبي فرصت داده تا نقش جوان اول سريالش را بازي كند؛ يك پسر جنوبي كه در تهران مشغول درس خواندن است و افكار

انقالبي اش احتماال كار دستش مي دهد.

لهجه اش اشتباهي استــريال «گل هاي ــكان خطيبي در س ــه ضايع اش زي زي 723/ لهجگرمسيري» كه شما آن را باعث دلنشين شدن نقش او مي دانيد، چيزي نيست جز ملغمه اي از لهجه هاي بي ربط لري، كردي و گاهي هم لهجه فرد عرب زباني كه به سختي فارسي حرف مي زند كه اين آخري از جواني ــما كه اشكان خطيبي را براي كه در تهران دانشجوست، بعيد است. شبازي در اين سريال، چهره هفته معرفي كرده ايد، فكر نمي كنيد اين آقاي ــي كه برآمده از محيطي ناآشناست بازيگر براي آشنايي بيشتر با نقش(خوزستان)، اگر تنها چند روز را در ميان جوانان جنوبي مي گذراند و به لهجه آنها و طرز تلفظ اصطالحات عربي توجه مي كرد، مي توانست در ايفاي نقشش موفق تر باشد؟! نه اينكه فقط با استفاده از «قوه تخيل»(!) در كنار ديگر بازيگران نقش هاي عربي، لحظات خنده داري را خلق كند

كه موجب انبساط خاطر شود.

ولي لهجه اشكان خطيبي در «گل هاي گرمسيري» اين قدرها هم كه شما مي گوييد، تابلو نيست ها. احسان رضايي

يادداشت/ آخرين وصيت نامهشماره ١٨۵، صفحه٨ و ٩

8-7سال بيشتر نداشتم. داشتم مي رفتم خانه مادربزرگم. نزديكي كوچه كه رسيدم، مردي ميانسال جلوي من تلپ افتاد زمين. چند نفري دورش حلقه زدند. رفتم پيش مادربزرگ. نيم ساعت بعد كه برگشتم سركوچه، ديدم هركس رد مي شود، روي آن مرد پول مي اندازد. يك روسري زنانه هم روي سرش انداخته بودند. آن مرده مرد بود. انديشه مرگ12-10سالي است كه

بدجوري افتاده به جانم؛ اينكه من قبل از برادرم مي ميرم يا او قبل از من؟

مرگ را نبايد فراموش كردــت ــي كه آقاي بارنجي در يادداش ندا رحيمـي/ من هم به موضوعــاره كرده بودند، خيلي وقت بود كه فكر مي كردم وقتي ــان اش خودشــت آخرين وصيتنامه را خواندم، واقعا به احساسات خودم فكر يادداشكردم؛ اينكه چقدر به مرگ نزديك شده ام يا چقدر از آن دورم. ممنونم

كه ما را به فكر مي اندازيد. اين جور چيزها را نبايد فراموش كنيم.

Page 5: Hamshahri Javan

5

يادداشت/ سؤال هاي دردآورشماره ١٨٧، صفحه ٨ و ٩

صدايش گوش ها را قلقلك مي داد؛ صدايي بين بازي بچگانه، شعر خواندن و شايد تقليد صدا يا حتي سوت زدن؛ خالصه يك صدا يا نجواي ريز آهنگين بود كه از پايين پا مي آمد. همه چيز از شنيدن صدا و تحليل كردنش در يك ثانيه اتفاق افتاد. براي پيدا كردن صاحب صدا، يك چرخش به چپ الزم بود و بعد خم شدن به پايين. خنده قشنگي روي لب هاي كوچكش نشسته بود و با شيطنت معصومانه اي نگاهش را روي خيابان مي ريخت و بي تفاوت جمعش مي كرد. بسته آدامس موزي را در دستان سياه شده اش گرفته بود و پاهايش

را با آهنگ به زمين مي كوبيد.

مي توانيد به بچه ها كمك كنيدــه بوديد كه ــادماني، جايي از مطلبتان گفت ف.كسـمايي/ آقاي ش«خدا را شكر كه نه پول دارم، نه مسؤوليت»؛ بايد بگويم در اينكه همه مسؤوليت داريم بحثي نيست اما اگر بدانيد با كمتر از 10هزار تومان در ماه مي توانيد هزينه تحصيل يا خوراك و پوشاك يكي از همين بچه ها را تامين كنيد، باز هم احساس مي كنيد پول نداريد؟ خدا را شكر كساني ــه هاي خيريه قبل از ما به فكر اين بچه ها و خانواده ها بوده اند و موسســان مي گردند، ــكيل داده اند. آنها خودش كوچك و بزرگ زيادي را تشنيازمندان را پيدا مي كنند، بررسي مي كنند و به شان پوشش مي دهند. ــت كه ماه به ماه يك سر به بانك تنها كاري كه شما بايد بكنيد، اين اسبزنيد و مبلغي را كه در حساب خرج و مخارج االن، هيچ هست، به حساب

بچه ها بريزيد؛ به همين راحتي.

يادداشتآرزوهاي بزرگ

رؤيا نادريهميشه خدا با يك فهرست بلند باال پر از حاجات رنگ و وارنگ و كوچك و بزرگ روبه رويش مي ايستيم و التماس مي كنيم كه تو را به خدايي ات قسم! ــرگرم آرزوهاي دور و درازمان مي شويم. حاجاتمان را روا بفرما. بعد هم سآن قدر اطراف خودمان را شلوغ كرده ايم كه صداي خداي مهربانمان را هم نمي شنويم كه مي فرمايد اين را نيز برآوردم و همين طور كنار هر حاجت آن فهرست بلند باال تيك مي خورد كه يعني برآورده شد. اما ما آن قدر سرگرم دنياي خودمان هستيم كه خيلي وقت ها يادمان مي رود چه چيزهايي از او خواسته بوديم و در برابر رسيدن به آنها حتي يك تشكر خشك و خالي هم از اين بخشنده بزرگ نمي كنيم. تقصير خودمان نيست؛ آخر گاهي اصال متوجه آنها نمي شويم، يا حتي بدتر، گاهي اين الطاف خداوندي را از چشم آدم هاي زميني اطرافمان مي بينيم و در قبال آنها مراتب تشكر و سپاسگزاري را به جا مي آوريم. اگر براي اعمالمان دفتري داشتيم و مي توانستيم هر چند وقت يك بار، صفحه اي به عقب برگرديم و با دقت به آن نگاه كنيم تازه مي فهميديم

كه چقدر مديون اوييم؛ براي لحظه لحظه هاي زندگي مان.

مثل همه آدم هاي دنيا سيداحمد.ب

امروز مثل تمام آدم هاي دنيا كه نماز صبح مي خوانند، 2ركعت نماز خواندم و بعد رفتم سركار؛ توي نماز به تنها چيزي كه فكر نمي كردم؛ خدا، بهشت، ــرنگ گل هاي قالي جهنم و اين حرف ها بود. ركعت اول به قرمزي خوشروبه رويم و عدم تناسبش با برگ هاي ريز كرمي اش فكر مي كردم و اينكه قسطي خريدمش يا نقد؟ ركعت دوم هم به اينكه اصال اين فرش مال جهيزيه ــش دادم كه چقدر به چيزهاي مزخرفي فكر مريم بود و كلي به خودم فحمي كردم و االن توي واگن پنجم مترو در ايستگاه خيام به اين فكر مي كنم كه توي خواب وبيداري ساعت 4:30 دقيقه چطور توانستم به اين همه چيز

فكر كنم.دستم را مثل كسي كه بخواهد ساعتش را ببيند كش مي دهم تا ساعتي كه مريم براي تولدم خريده؛ از زير آستين پيراهنم بيرون بيايد. دقيقا ساعت 8 روي صندلي اتاق كارپردازي نشسته ام و دارم چاي جوشيده اي را كه پر از هل است، سر مي كشم و چند دقيقه يك بار دستم را زير چانه ام ستون مي كنم و با

دقت به چرت وپرت هاي عظيمي گوش مي دهم.سعي مي كنم تو اين چند دقيقه تا ايستگاه مولوي براي جبران امروز صبح؛ به خدا، خودم و اين چيزها فكر كنم اما نمي دانم از كجا شروع كنم. مي خواهم از كارهاي ديروزم شروع كنم كه يادم مي افتد ساعت 9:30 دقيقه امشب يك آدم چاق و پشمالو با قد 150 سانتي متر مي آيد در خانه و با صدايي كه فقط مال آدم هاي باالي 130كيلوست؛ مي گويد: آقا احمدي، بي زحمت

پول شارژ!من هم كه با لباس خواب جلويش وايسادم، مي روم و براي چندمين ماه پياپي پولي را كه براي خريدن گوشواره براي مريم كنار گذاشته ام، كف دست هاي

پف كرده اش مي گذارم.ــر بچه هاي 7ساله اي كه ــب ميالد، مثل پس بعدش يادم مي افتد كه ديشــان دهند؛ آمد و با لهجه اي كه مال بخواهند نقاشي شان را به پدرشان نشهمان بچه هاست، گفت: بابا ببين؛ قشنگه؟ و با اشاره به چيزي كه بي شباهت به درخت اكاليپتوس خشك شده وسط مجتمع نبود؛ گفت: اين خانومه

رياضيمونه؛ معلومه كه داره مي خنده؟ــي را برعكس گرفته بودم مجبور كرد؛ دنبال دهان معلم و من را كه نقاش

رياضي شان بگردم.ــر جواني را كه هندزفري تو گوشش ــن پس مي خواهم مارك روي كاپشاست بخوانم كه مرد مسني بين من و جوان مي ايستد. صداي ريز برخورد دانه هاي تسبيحش در صداي زنگ موبايل دختري كه كنارم نشسته محو مي شود. صداي جر و بحث 2جوان كنار در مترو دارد باال مي گيرد كه از يكي از سوراخ هاي واگن مترو صداي زني مي گويد به ايستگاه مولوي رسيده ايم. بدون اينكه بتوانم مارك لباس جوان را بخوانم؛ بلند مي شوم و مثل آدم هايي ــد؛ از پله هاي ايستگاه مولوي باال مي روم؛ كه يك چيزي يادشان رفته باش

درست مثل همه آدم هاي دنيا.

رساله در باب نوستالژي كيميـا/ من 15 سـالم اسـت و بعضـي چيزهايي را كه شـما مي نويسيد نمي فهمم. مثل اين كلمه «نوستالژي» كه خيلي هم

مي نويسيد، يعني چي؟ــت كه اين سال ها و بعد از نوستالژي (nostalgia) كلمه اي اســخصي، ــر (يعني ظهور كامپيوترهاي ش دومين انقالب صنعتي بشاينترنت و ديجيتالي شدن همه چيز) حسابي پركاربرد شده و مثال يك جست وجوي ساده در سايت imdb نشان مي دهد كه 893 فيلم

و سريال با همين عنوان ساخته شده.ــتالژي اولين بار در كتاب «اوديسه» هومر به كار در اصل لغت نوسرفت. داستان اين كتاب، ماجراي اوديسه، پهلوان يوناني است كه در ــب چوبي را به كار برده است و حاال مي خواهد به جنگ تروا حقه اسخانه برگردد؛ اما مدام مشكالتي سر راهش به وجود مي آيد كه مانع رسيدنش به مقصد و مقصود (يعني خانه و زادگاهش) مي شود. هومر nostos ــب 2 واژه يوناني ــتالژي؛ تركي به اين حالت مي گويد نوس(بازگشت به خانه) و algia (درد). اين لغت را يك پزشك سوئيسي ــكالت نظاميان سوئيسي كه در خارج در قرن 17 براي توصيف مشــن واژه را از ــو، اي ــور خدمت مي كردند به كار برد.ژان ژاك روس كشــفه برد و ميل آدم ها براي بازگشت به موقعيت هاي پزشكي به فلس

ــت. در عصر طاليي ادبيات آشناي گذشته را نوستالژي اسم گذاشــتالژي انگليس (يعني عهد ملكه ويكتوريا)، لرد بايرون و بقيه، نوسرا يك اصطالح ادبي كردند. جامعه شناس ها قضيه را به «بي وطني جغرافيايي»تعبير كردند و آدم هاي آرزو به دل آن را به معناي خاطره بازي رواج دادند(مي بينيد كه نمي شود براي نوستالژي يك معادل

درست و درمان گذاشت.) توي مملكت خودمان هم نوستالژي طرفداران پروپا قرص خودش را دارد. اصال مكتبي هست در داستان نويسي معاصر با عنوان «مكتب ــتان، با داستان- خاطره مواجهيم؛ تهران» كه در آن ما به جاي داســتالژيك از روزگاران و خاطرات خوب و ــتان- خاطره هاي نوس داس

خوشي كه زماني بوده اند و حاال به هر دليلي، ديگر نيستند.ــتالژي دارند؛ دوران كودكي، دوران همه آدم ها براي خودشان نوســربازي( در مورد آقايان) معموال بيشترين حجم ــه و دوره س مدرسنوستالژي را دارند. منتها گاهي مي شود كه تجربيات و خاطرات يك گروه يا نسل، آن قدر شبيه به هم مي شود كه نوستالژي هاي آن نسل هم شبيه هم مي شود. مثال نوستالژي كارتون هاي دوران كودكي (كه ما در شماره 97 به آن پرداختيم) يا نوستالژي مدرسه رفتن در دهه 60 (كه موضوع ويژه شماره 183 بود). ما در همشهري جوان سعي

مي كنيم گاهي درباره اين نوستالژي ها حرف بزنيم. احسان رضايي

بازتاب ويژه

Page 6: Hamshahri Javan

[email protected]نامه ها

علي قنواتي: طراح و مدير طرح توسعه مجالت همشهري سيداحسان جاهد: قائم مقام اجرايي حميد باباوند:سردبير ارشد محتوايي

مسعود شاهمرادي:بازار يابي و توسعه بازار حبيب اهللا حبيبي فهيم، علي كاشفي پور: طرح و برنامه

علي هاشمي شهركي: مدير ارشد هنري جواد منتظري: دبير ارشد عكس

نفيسه مرشدزاده، حامد سليماني : امور فرهنگي محمد نظري: انفورماتيك

پيمانه صفائي تهراني: مدير فني

صاحب امتياز: مؤسسه همشهرينشاني: تهران – خيابان آفريقا - خيابان گلشهر-

ساختمان آي تك - طبقه ششم تلفن تماس: 22016403

چاپ: همشهري روابط عمومي و اشتراك: 22020979

آگهي: 23023536

گروه مجالت همشهري

كوتاه از ميان نامه ها

قديمي ها رسم داشتند كه در موقع دادن خبر بد، مقدمه چيني كنند و خبـر را آرام آرام و طوري كه بدي و تلخي اش كم بشـود، به طرف مقابل بدهند و وسط حرف هم كلي سر سالمتي و دل تسلي بدهند. البته ما كه حاال چندان قديمي به حسـاب نمي آييم و اسـممان هم «همشهري جوان» است، مي خواهيم همين رسم و سنت پسنديده پيرمردها را ادامه بدهيم و با يك مقدمه چيني يك ماهه، خبر بدي را به شما بدهيم كه خدا كند خيلي ناراحتتان نكند و اما مقدمه چيني: همان طور كه خودتان در جريان هسـتيد و اگر هم نبوده ايد، االن با خواندن اين يادداشت در جريان قرار مي گيريد، مقوله اي هست به اسم «تورم» كه همين طور دارد بيداد مي كند و پدر صغير و كبير را درمي آورد و تازه كشـور ما هم چهارمين نرخ تورم را در دنيا دارد و

امسال هم كه هم كم آبي بوده و هم قطعي برق و هوا هم كه بس

ناجوانمردانه سرد است. توي همچين وضعيتي، ما اگر بعد از 2 سال قيمت را ثابت نگه داشتن، يك افزايش مختصر نموري داشته باشيم، شما خواننده همراه و همدل كه خيلي ناراحت نمي شوي، مي شوي؟

تازه اگر خداي نكرده ناراحت هم بشـوي، ما فكر ناراحتي شـما را هم كرده ايم. 25 درصد تخفيف گذاشـته ايم براي اشـتراك. تازه مشـترك هاي قديمي هم اصال و ابدا مشـمول اين طـرح افزايش قيمت نمي شوند. خوب است؟ راضي شديد؟ حاال باز هم اگر دلتان به «همشهري جوان» 400 توماني راضي نمي شود، مي توانيد تا زمان نمايشگاه مطبوعات (كه جان مي دهد براي تجديد ديدار، اشتراك گرفتن و تخفيف 25 درصدي) بله تا آن موقع هي برويد و مجله 300 توماني بخريد. ان شاءاهللا كه سر شما سـالمت باشد و ميزان مهر و

محبتتان به ما دچار تورم بشود.

اميد محمود زاده 400 تومانقيمت جديد از1 هفته ديگرمرحوم دكتر طاهره صفارزاده از اقوام نزديك پدر من بودند (خاله پدرم). ــال گذشته شان به زادگاه اين طور كه ما مي دانيم و ايشان هم در سفر سخود-يعني سيرجان- گفته بودند، برخالف نوشته شما ترجمه نهج البالغه كامل شده و االن در دست انتشار است (بهار امسال به ناشر سپرده شده اما به داليلي دير منتشر خواهد شد).من و همشهريانم بسيار متاسف شديم كه چنين شخصيت بزرگي را از دست داديم. من كه از اقوام ايشان بودم و هنوز به شناخت كامل از ايشان نرسيده بودم چه برسد به بقيه! دكتر صفارزاده خيلي كم شناخته شد و اين واقعا ظلم بود.كاش زودتر چنين شخصيت بزرگي را درك مي كرديم. ايشان سال گذشته پس از 13 سال به زادگاه خود آمدند و اين تاخير چقدر انتظار به همراه داشت. كاش پيكر ايشان در زادگاه خود آرام

مي گرفت تا افتخار و الگويي براي شهر من و مردمانش باشد. كاش...

حامد ميرزاييدست مريزاد، آقا، واقعا دست مريزاد! ما خيلي از ديدن اين تصويرسازي هاي صفحه موفقيت، محظوظ و مسرور مي شويم. واقعا عالي و پرهيجانند. از رنگ ها خيلي خوب استفاده مي شود و اصال فكر مي كنم تا االن اين چنين ــم تصويرساز اين ــازي هايي در مجله وجود نداشته. راستي، اس تصويرسصفحات چيست؟ به هر حال از كسي كه اين طرح ها را مي كشد، از طرف

بنده تشكر كنيد.

آقاي روزبه سخاوتمندي زحمت تصويرسازي صفحات موفقيت را مي كشند.

ن.وتشكر ويژه به خاطر پرونده ياران دبستاني من. بايد بگويم كه من را از يك اشتباه تاريخي درآورديد؛ آن هم اين بود كه من اين همه مدت كوكب خانم را اشتباه گرفته بودم و با ديدن آن عكس سفره به يادماندني كوكب خانم و توضيحات شما، به عوضي گرفته شدن كوكب خانم به مدت 13-12 سال و به اشتباه تاريخي خودم مي خنديدم. نگو تا االن فكر مي كردم خانم بچه بغل وسط عكس، كوكب خانم است. االن معلوم شد كه آن موقع من چقدر

حواسم جمع درس بوده!

م.حاجي ميرزا محمد به نظرم يك پرونده مفصل در باره گريم، خيلي مي تواند جالب باشد! اينكه تفاوت گريم با آرايش چيست و چرا در سينما و تلويزيون ما، گريم جايش را به آرايش غليظ داده است؟ چرا بازيگران ما فارغ از شخصيت و حالتي كه

دارند فقط آرايش مي شوند (نمونه بارز آن: «روز حسرت»).

ــت؛ صداي ما را از 2 قدمي نمايشگاه مطبوعات اينجا تحريريه اســهري جوان دست تان ــنبه اين شماره همش مي شنويد. اگر پنج شــت كه ــيده و داريد اين مطلب را مي خوانيد، به اين معني اس رسهنوز 2، 3 روز تا پايان نمايشگاه مطبوعات فرصت داريد و مي توانيد ــم خودتان با ــحال كنيد و ه ــا را خوش ــري به ما بزنيد تا هم م سگرفتن يك اشتراك فرد اعال ( يعني با تخفيف 25 درصد) حسابي

خوش به حالتان شود.اما ديگر شنيده ها حاكي از آن است كه امسال طول غرفه همشهري ــانتي متر (در بعضي نسخ 245 ــانتي متر به 145 س جوان از 45 ســانتي متر هم آمده) افزايش يافته و خواننده ها مي توانند به جاي ستصاحب غرفه هاي دوست و برادر همسايه، از فضاي غرفه خودمان

براي ايستادن استفاده كنند. ــاز هم نصيبمان ــت ب ــتابيد كه از اين فرصت ها معلوم نيس پس بشبشود. بچه هاي تحريريه هم از حاال دارند خودشان را براي حضور در نمايشگاه گرم مي كنند و عضالتشان را تقويت مي كنند تا در مقابل

خواننده ها كم نياورند.ــتانكي كه مسؤوالن ــنا مرادي و انسيه شهرس به جز خانم ها حسغرفه همشهري جوان هستند، بچه هاي ديگر طبق جدول روبه رو، عصرها در نمايشگاه هستند. پنجشنبه و جمعه هم؛ بيشتر اعضاي تحريريه (مخصوصا كساني كه اسمشان را در جدول نمي بينيد مثل ــان ناظم بكايي و ...) مي آيند، چيپس و ماست جواد رسولي، احس

يادتان نرود.

بيشتر بچه ها در غرفه حاضرندپنجشنبه30 آبانايضًا مثل پنجشنبهجمعه 1 آذر

شنبه 2 آذر محمدرضا دوسـت محمدي، حبيبه جعفريـان، منصوره مصطفـي زاده،

علي به پژوه

چهارمين نرخ تورم را در دنيا دارد و م قطعي برق و هوا هم كه بس

توماني بخريد. ان شاءاهللا كه سر شما سـالمت باشد و ميزان مهر و محبتتان به ما دچار تورم بشود.

2 ما را از 2 قدمي نمايشگاه مطبوعات ــهري جوان دست تان شماره همشــت كه مي خوانيد، به اين معني اس

ه مطبوعات فرصت داريد و مي توانيد

خواننده ها كم نياورند.ــتانكي كه مسؤوالن ــنا مرادي و انسيه شهرس به جز خانم ها حسغرفه همشهري جوان هستند، بچه هاي ديگر طبق جدول روبه رو، عصرها در نمايشگاه هستند. پنجشنبه و جمعه هم؛ بيشتر اعضاي

بازهم وعده ديدارما نمايشگاه مطبوعاتپنجشنبه و جمعه منتظرتان هستيم

هفته نامه فرهنگي – اجتماعي جوانانشماره 190- 2 آذر ماه 1387

پيشنهاد

نامه هاي شما را هم خوانديم:اكبر شـمس، ش. نوريان، فاطمه كيا، سـعيده، احمدرضا ابوطالبي، بامداد صالحي، مهسا داسـا، محمد سـعيدي، مونا احتشـامي، محمدرضا فرزام، فرهاد ناجي (اسامي برندگان مسـابقه داستان نويسي همزمان با برگزاري جشـن اعالم مي شـود)، حامد صديقي، آقا حسـين، پريسـا.ن (به زودي در پرونده لغت نامه ها برايتان مي نويسـيم)، بهنام، صالح هوشـمند، كيانا شـادرو، مهرداد فر، افخم ابراهيمي، ح.بينا، فري، ا.نجفي، ترانه انصاريان، سيدحسين امام، يوسف ناصري، زاهد موسوي (كارهاي آماده سازي سي دي در حال انجام اسـت) داوود قلي زاده (اي آقا! كم كاري چيه؟ ماجدي جدي مشغول كار هستيم)، ع. كاوياني، ز.هويدافر، شادي خانم، هومن ميرزايي، تيرداد اشكان، امين فالحي، نصراللهي، آ.راد، منصور كمالي، زينب موسي، علي وزيني، مهسان، فرهاد محي پور، ياس شرق (آنغوره مدل نيست، جنس

پارچه است)، م. محبي و محمدرضا فراهاني.

همچنان درباره جشن همشهري جوانمهلت شركت در مسابقه جشن همشهري جوان

تا پايان آبان بود يعني ديگر فرصت تان تمام شده است و بايد منتظر اطالعيه هاي بعدي

جشن همشهري جوان باشيد. اين طرح هم كار خانم زينب نظري يكي از

خواننده هاي همشهري جوان است كه برايمان 10 داستانك فرستاده و هرداستان هم يك

تصويرسازي اين شكلي دارد. فكر مي كنيد اين كالغ ها چه كاره هستند؟ اين كالغ ها نمادي

از خوانندگان دوست داشتني همشهري جوان هستند كه با اين چشم هاي گريان در انتظار

شروع جشن همشهري جوان هستند!