molavi dar erfane iran

417
ﻣﻮﻟﻮي در ﻋﺮﻓﺎن اﻳﺮان(ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﻘﺎﻻت) @ﮔﺮدآوري و ﺗﺪوﻳﻦ ﺪﻋﻠﻲ ﻃﺎوﺳﻲ ﻣﺤﻤ

Upload: haseeb4eva

Post on 18-Jun-2015

168 views

Category:

Documents


4 download

TRANSCRIPT

Page 1: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان مولويدر

مقاالت) (مجموعه

تدوين @گردآوريو

طاوسي محمدعلي

Page 2: Molavi Dar Erfane Iran

Ç 1356 دعلي, محم طاوسي, : سرشناسهتدوين گردآوريو . مقاالت) (مجموعه ايران عرفان مولويدر : پديدآور نام و عنوان

طاوسي/ دعلي محم/1386 حقيقت, تهران: : نشر مشخصات

ص/ 413 شش, : ظاهري مشخصات964-7040-96-2 ريال 65000 : شابك

فيپا فهرستنويسي: وضعيتمولوي" د تول سال هشتصدمين "بهمناسبت : يادداشت

عرفان/ ÇÇ ق/ 672 Ç 604 د, دبنمحم محم ين جاللالد مولوي, : موضوعتاريخونقد/ ÇÇ/672قÇ604,د دبنمحم محم ين مولوي,جاللالد : موضوع

نقد/ و تاريخ ÇÇ ق/ 7 قرن ÇÇ فارسي شعر : موضوع/14 قرن تا قديمي متون ÇÇ عرفان : موضوع

PIR 5307.44 ط 25 : كنگره ردهبندي8 فا 1.31 : ديويي ردهبندي1126562 : شماره@كتابشناسيملي

مولوي تولد سال هشتصدمين مناسبت به

ايران عرفان در مولوي

مقاالت) (مجموعه

طاوسي دعلي محم تدوين: و @گردآوري

2ê پال@ك نهم, خيابان گاندي, خيابان تهران, حقيقت; انتشارات ناشر:

113ìë Ç 33ë7 تهران, پستي: صندوق

88791ìë2 فا@كس: ; 88772ë29 تلفن:

ëëì331ë1 پخش: مركز تلفن

Email: [email protected]

نقاشيان سعيد د محم جلد: روي اح طر

138ì پاييز ل: او چاپ

نسخه 1000 تعداد:

خواجه چاپ شركت صحافي: و چاپ

تومان ìë00 قيمت:

Page 3: Molavi Dar Erfane Iran

فهرستمندرجات

پنج مه مقد1 موالنا مقاالتيدربارة ل: او فصل3 پازوكي شهرام دكتر مثنويمولوي در واليتمعنوي27 آزمايش مصطفي د سي دكتر بلخي ين جاللالد اعتقاداتمذهبيموالنا

ياتسننمولوي) ع درتشي (بحثيê1 آزمايش مصطفي د سي دكتر خاندانواليت به وي اعتقاد در موالنا از مكتوبيë3 يزدي طباطبايي محمدحسن د سي ين جاللالد موالنا مخالفيندربارة عقايد تضاد7ë امين حسن سيد دكتر ابنعربي و درپيوندفكريمولوي تأملي1ê1 رياضي اهللا حشمت دكتر وهندوستان بلخي مولوي

هند) در ادبفارسي و اسالمي اشاعةعرفان در ايراني (تأثيرصوفيان1ì7 رياضي اهللا حشمت دكتر طربروحاني دل, شادماني

مثنويمولوي در18ë دهقان امين معصومه مثنوي در ولي با شاهنامه در مقايسةانسانفرهمند211 ايرجپور ابراهيم د محم ادبيات تنگناي در مولوي221 ايرجپور دابراهيم محم موالنا درآثار اوليا @كرامات2ê7 چيتيك ويليام ومولويه مولوي

شاهحسيني فاطمه ترجمة

283 حاÄري عبداهللا شيخ حاج فيه ما فيه كتابمستطاب ديباچة

Page 4: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي چهار

29ë معاصر عارفانموالناپژوه فصلدوم:297 حاÄري(رحمتعليشاه) عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح311 هاديحاÄري استاد ياد به31ë ها) Ôس) صدوقي منوچهر وفرزندزادةعشق فرزندعرفان333 ايزدگشسب عبدالباقي اسداهللايزدگشسب شيخ وآثار احوال شرح

3ê1 وي وآثار موالنا كتابدربارة چند فصلسوم:3ê3 پاريزي دابراهيمباستاني محم دكتر جذباتالهيه

ينتبريزي) اتشمسالد كلي (منتخباتوشرحايزدگشسب اسداهللا شيخ تأليف:

3ë1 وتفسيرها منآياتالقرآن العرفان نخب¹قرآنكريم) با كلياتشمس و اشعارمثنويمعنوي (تطبيق

حاÄري هادي تأليف:

3ëë پيامهايمثنوي و داستانهارياضي اهللا حشمت تأليف:

3ë9 اسالمي شهال ورومي منزندگينامةخودنوشتشمستبريزي

چيتيك ويليام تعليق: و ترجمه

371 منصوري @كورش مكاشفاترضوي(شرحمثنويمعنوي)الهوري محمدرضا تأليف:

38ë موالنا دوگزارشدربارة فصلچهارم:387 پازوكي شهرام دكتر دوكنگرهعرفاني مناسبتبرگزاري به39ë آزمايش مصطفي د سي دكتر بهتركيه خاطراتسفر

Page 5: Molavi Dar Erfane Iran

مه مقد

مراسم بهمناسبتبرگزاري ايران عرفان در مقاالتمولوي مجموعه تدوينكه ميباشد بهمولوي بلخيمشهور د محم ين جاللالد موالنا تولد سال هشتصدمينسÇال يونسكو, جهاني سازمان پيشنهاد به ه@/@ش) 138ì . م/ 2007) سال اينو اسالمي از اعم كشورها از بسياري در جهت بههمين شد/ اعالم موالنا يادبودفو تصو بزرگ اين نكوداشت ايرانمراسم جمله از غربي, شرقيو غيراسالمي,به حقيقتنيز انتشارات گرديد/ لبرگزار مفص بهطور ايراني مسلمان عارفشهيرارادتي و باشد داشته عارفبزرگوار اين از تجليل مراسم در مشاركتي آنكه قصد

پÇيامهاي و داسÇتانها و تفسيرها و القرآن آيات من نخب¹العرفان تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات دوم چاپ از: عبارتند كتابها اين /1

كنيد/ رجوع حاضر كتاب سوم فصل به مذكور كتب دربارة مثنوي/

كرد/1 چاپومنتشر Gد مجد كتابازآثارخويشرا چندين سعادتيببرد, تا بنمايدايÇنكه ل او است: ه زتوجÄاÇح جÇهت چÇند از همايشها اينگونه برگزاريكه است مسلمان بزرگ صوفي و متفكر يكعارفو از قدرداني @گراميداشتوفيو معر همانا اينكه Hثاني است/ داشته اسالمي تفكر ل تحو تاريخ سهمبسياريدراست/ ايراني Ç اسالمي فرهنگ در معنوي عميق و اصيل تفكر نحوه يك اراÄة

Page 6: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي شش

جمعي جهانيوخرد جامعة كه ميباشد عا مد اين بر استوار مÆيدي اينكه باالخرهمعنويتبهسر فقر و بحران در مدرن انساندورة كه است رسيده نتيجه اين به بشروآموزههاي تعاليم به نيازمند اينعسرتمعنوي از رفت بهجهتبرون و ميبرد

ميباشد/ اسالمي Ç عرفاني اصيلو حÇرفها نكوداشتهÇا, اين از برخي و موالنا با مخالفت در كه هرچندعالقمندانو دينيو اصحابتفكر خاطر ر تكد موجب كه شد گفته حديثهاييدلسوزان و صاحبنظران ولي بود; مولوي آثار وپژوهشگران موالنا ارادتمندان

كه: دارند ه توج و نمينهند وقعي اقوال, اينگونه به اسالم واقعيشد ديده بهسوي دل, از حجاب صد شÇد پÇوشيده هÇنر غرضآمÇد چونايÇران, عÇرفان در مÇقاالتمÇنتشره ايÇراندربÇرگيرندة عÇرفان در مولوي

ميباشد/ 32 شمارة تا 1 شمارة از مصطفيآزمايش, د سي @گردآوريوتدويندكترلين او و ميشود منتشر مستمر بهطور كنون تا 1378 سال پاييز از كه فصلنامه اينگرفت قرار قان محق ه موردتوج خيليزود است, عرفان دربارة صي تخص فصلنامةعالقمندان از بسياري لذا است; ناياب لآن او شمارة ده الاقل ا@كنون كه بهنحويمقاالت اينكه يا چاپشود تجديد نايابآن شمارههاي كه ميكردند درخواستفصلنامه, اين شمارههاي غالب در چون و گردد/ بهصورتموضوعيمنتشر آنهالين او كه شد اين بر قرار اينرو از است; مندرج موالنا دربارة مقاالتي يا مقالهابتدا اساس اين كهبر باشد موالنا ايراندربارة ازعرفان مقاالتمستخرج مجموعهدر شد/ د مجد مقاالتويرايش تمامي و شده اصالح مذكور مقاالت چاپي اغالطكتاب اين چاپ در كه موالنادوست معنوي برادر و دوستعزيز از ناشر خاتمه

ميكند/ تشكر كردند, مالي مساعدتوالمعين الموفق هو و

Page 7: Molavi Dar Erfane Iran

ل فصلاو

موالنا دربارة مقاالتي

Page 8: Molavi Dar Erfane Iran
Page 9: Molavi Dar Erfane Iran

شد/ برگزار تهران دانشگاه در 1382 سال آذرماه اواخر در كه موالناست بزرگداشت كنگرة در نگارنده سخنراني ح منق و ل مفص متن مقاله, اين /1

مثنويمولوي1 واليتمعنويدر

پازوكي شهرام دكتر

سه به Áمعمو يقين, به رسيدن و دين در تحقيق براي اسالمي, معارف درو مجتهدين و فقها گروه ميان از قلب/ و عقل و نقل ميكنند: رجوع اصلي طريقاصÇل را قلبي طريق صوفيه و عرفا فقط عرفا, و صوفيان و فالسفه و متكلمينوصول تا قلب پا@ككردن سلوكو و سير مستلزم را قلبي طريق عرفا دانستهاند/بÇه را خود جاي دين, و خدا دربارة گفتن سخن طريق, اين در ميدانند/ لياهللا ااحكام ناهي يا كهآمر نيست شريعت شارع فقط خدا ميدهد/ او بيواسطة شهود

عبادت اين و ميپرستند (ترس) رهب¹ به را او گروهي است/ ار تج عبادت اين و ميپرستند رغبت از را خدا قومي فرمود: كه شده نقل علي(ع) مÆمنان امير از /2

در /(237 شمارة حكمت اميرالمÆمنين, حكم من المختار باب البالغه, نهج ) است آزادگان عبادت اين و او, از شكر جهت به گروهي و است بردگان

بÇÇÇÇه طÇÇÇÇمع از نÇÇÇÇه و تÇÇÇÇو آتش خÇÇÇÇوف از نÇÇÇÇه تÇÇÇÇرا مÇÇÇÇن فÇÇÇÇرمود: كÇÇÇÇÇÇÇÇه شÇÇÇÇÇÇÇÇده نÇÇÇÇÇÇÇÇقل عÇÇÇÇÇÇÇÇلي(ع) از نÇÇÇÇÇÇÇÇيز ديگÇÇÇÇÇÇÇÇر جÇÇÇÇÇÇÇÇاي

Ñ

Ø

ميپرستم/ ميدانم, بندگي و عبادت شايسته ترا چون بلكه ميپرستم, تو بهشت

محبوبو او كنند/2 عبادت را بهشتاو به ميل يا دوزخ از ترس بهواسطة يا باشد

Page 10: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê

طريق طريق, اين معني, يك به پس دارد/ دوست را او مÆمن كه است معشوقاين بر نظر اينطريق در ديگر, طرف از است/ قلب جايگاهش كه است عشقنيز باطن مقام درك نيست/ آن (شريعت) ظاهر مقام در دين حقيقت كه استراهنمايي دورهاي, هر در لذا كردهاند/ باطن به ظاهر از سير كه اولياست مختصخدا سوي به راه ميتوان او ازطريق فقط كه دارد وجود " ولي" يا الهي و معنوييعني سنت, كتابو به ا@كتفا فقط هم, اسالم فوتپيامبر پساز اينرو از يافت;

عترت چون كه داشت ه توج بايد ا ام گذاردم/ مردم ميان در را خويش عترت و خدا كتاب فرمود: پيامبر كه ميكنند تأ@كيد نكته اين بر شيعيان اساس همين بر /1

عنوان به ابياتي خصوص اين در داشتهاند/ ايشان با جسماني نسبت چون Hلزوم اينكه نه بودند, حضرتش عنايت و تأ@كيد مورد بودند, پيامبر از پس اولياي پيامبر,

شد/ خواهد نقل موالنا از مثال شاهد

و اطÇهار ة مÇÄا كه پيامبر معنوي جانشينان پيرو بايد و نيست1 كافي طريق اراÄةرسيد انتها به اسالم پيامبر با رسالت دور رسيد/ مطلوب به تا بود هستند اوليا¾اهللاهدايت همينطريق از خدا به راه لذا و نميپذيرد انقطاع هيچگاه واليت وليدورديد خواهيم چنانكه است/ قلبي,طريقواليت بدينقرارطريق است/ باز هميشه

هستند/ واحدي حقيقت از جنبه واليتوعشقدوقرارگرفتن اصليآن معناي كه است شده وليمشتق ريشة از @كلمة"واليت"

/ë70 ص تهران, شلي, رع م نديم تحقيق القرآن, الفاظ مفردات معجم االصفهاني, الراغب /2

نباشد/2 دو آن ميان در فاصلهاي كه بهنحوي است ديگري چيز كنار در چيزيقرب از اعم ميكند نزديكي قربو داللتبر كلمه اين Hمناسبتعموم به@همينياري, نصرتو از اعم مختلفرايجواليت معاني همة در قربمعنوي/ مكانيوبوده موردنظر چيز دو ميان نزديكي معناي همين حكومت, و سلطنت محبت,است/ ريشه همين از نيز رومي) (ناممشهور مولوي و مولي و ولي كلمات است/كÇه است كÇريم قÇرآن واژههÇاي پÇÇراسÇتعمالترين از مشÇÇتقاتش و واژه ايÇÇنبلكه رواياتشيعيو كليديدر كلمات رفتهوجزو به@كار مختلفي بهصورتهاي

Page 11: Molavi Dar Erfane Iran

ë مولوي مثنوي در معنوي واليت

كÇتاب ر, تأخÇم روايÇي كÇتابهاي از و است/ ت جÇح بÇاب HصوصÇخ كليني, تأليف كافي اصول كتاب واليت, باب در شيعه روايي كتب قديميترين جزو /1

است/ هفتم جلد قمري) 1110 ي متوف) مجلسي باقر د محم مال االنوار بحار

مفاهيم از است/1 شده نقل واليت دربارة بسياري احاديث آنهاستو مهمتريناصطالحدر اين گرچه استو فنيزواليت تصو مفاهيم اصليترين بلكه اصليومدلولآن ولي يافت, رواجبيشتري وي وپيروان عربي ابن از پس صوفيه متون

است/ اسالم باطن فو تصو اصل آمد, خواهد كه شرحي به

صاحب و ي تصد يعني امر, ي تول بهمعناي دومي و ياري و نصرت بهمعني لي او گويد: راغب واو) (فتح اليت و يا واو) (@كسر الليت و به لفظ اين ظ تلف دربارة /2

/( همانجا اصفهاني, (راغب است ياالمر) تول) اختياري صاحب و ي تصد همان آن حقيقت و است يكي دو هر معني كه است شده گفته و است امر يك اختياري

در اصطالح يك عنوان به عرفانيش, يا معنوي معناي به اليت2 و يا اليت واز و ميكند پيدا ولي كه است حق به بالواسطه قرب بهمعناي ع, تشي و ف تصوفهم قابل كه بهحقدارد قربي آنچنان ولي ميگردد/ الهام وحيو او به باب همين

گويد: قرب اين كيفيت دربارة مولوي نيست/طÇبق از نÇبود دور گÇر طÇبق @كه حÇق قÇرب از مÇيكني م توه تو

/702 @Ç@701 ابيÇÇات سÇوم, دفتÇر ,1378 روزنÇه, تهÇران: سبحانÇي, توفيق بهاهتمÇام معنÇوي, مثنÇوي /3

كÇيا3 و كÇار و دارد كÇرامت صد اوليÇا قÇرب كÇه نÇÇميبيني ايÇÇنزر و كÇÔهسار بر خورشيد ميزند پÇدر اي بÇاشد انÇواع قÇÇرببÇÇر

/70ì Ç 70ë ابيات همانجا, /ê

را4 بÇيد نÇباشد آ@گÇه آن از @كÇÇه را شÇيد زر بÇا هست قربي ليك

كنيد رجوع اينباره در است, گرفته قرار بحث مورد Âمستق ترمذي نزد ابتدا ه, صوفي آثار در تاريخي نظر از گرچه عرفاني اصطالح يك عنوان به واليت /ë

به:

Be rn d R o a tke & J oh n O ' kan e : the Concept of Sainthood in Early Islamic

Mysticism, Curzon, 1996.

مثل عربي ابن شارحان و الحكم فصوص Hخصوص عربي ابن آثار در آن دربارة صوفيانه بحثهاي بهترين است/ بوده عارفان موردنظر همواره آن حقيقت ولي

تهران: ,ê (چ سلطانعليشاه گنابادي د سلطانمحم مال حاج مرحوم واليتنامه, كتاب عرفا رين متأخ ميان در است/ آمده آملي حيدر د سي عليالخصوص و قيصري

است/ بهترين فارسي زبان به (1380 حقيقت,

جنبة باطنيو معنويودعوت مقام بدينقرار, است/5 رسالت باطن واليت,

Page 12: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ì

رسÇول الخÇلقي الي جنبة كه رسالت مقابل در است اليت و رسول, ي الحق لي اازآدم انبيا همة است/ احكامشريعتودعوتظاهريمردم ابالغ مقام كه ميباشداز گشتهاند/ رسالت تو نبو به سپسمأمور و رسيده واليت مقام به ابتدا خاتم تارسالتو جنبة به ليرا او ميگذارندو ايمانفرق اسالمو مقام ميان اينجهتعرفا

برميگردانند/ انبيا واليت جنبة به را دوميسرآمده به موسمآن اسالم, پيامبر با كه است گلستاني همانند ت نبو دورانگالب از را ت نبو گل بوي كنيم/ جستجو واليت در را حقيقتآن بايد اينك و

گويد: مولوي ببوييم/ است آن عصارة كه واليتيÇÇادگار مÇÇÇان ازو بÇÇÇÇايد نÇÇÇÇايبي يار وصل ديده پيش از شد كه چون

/ì7ì Ç ì7ë ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

گÇالب1 از يÇابيم كÇه از را گÇل بوي شدخراب گلشن و بگذشت گل كه چون

سÇراسÇرمÇثنوي در كه واليت و ولي اوصاف ذ@كر به اختصار به اينجا درميپردازيم: است شرحشآمده

بهنهايتقرب و رسانده اتمام به را اهللا لي ا سلوك كهمراحل است كسي وليحÇديث در مقام اين دربارة است/ شده او به باقي و حق در فاني و رسيده حقداوطلبانه عبادات نوافلو انجام با Gمنمستمر <بندة آمده: نوافل" "قرب به مشهورگوشش پسا@گردوستشبدارم, كهدوستشبدارم/ جايي تا نزديكميشود من بهكه زبانشميشوم ميبيندو باآن كه چشمشميشوم ميشنودو بهآن كه ميشومكه پايشميشوم ميكندو حركت باآن كه دستشميشوم ميگويدو سخن باآن

كليني, ك: ر/ نمونه براي آن شيعي مرجع دربارة است/ شده ذ@كر اختالف كمي با كه است ي سن و شيعه نزد مقبول و مشهور قدسي احاديث از حديث اين /2

7@و@8@/ روايت كفر, و ايمان كتاب كافي, اصول

ميرود/>2 راه آن بامخفيو و سر است, الهي معنويو جنبة به راجع و قلبي امري واليتچون

Page 13: Molavi Dar Erfane Iran

7 مولوي مثنوي در معنوي واليت

نميبينند: را او ندارند شناس ولي چشم همه, چون استو پنهانعÇÇÇÇما در نشÇÇÇÇاطدوربÇÇÇÇيني از ما ليك ا@كنون هست سليمان هم

/3êê Ç 3ê3 ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

سÇرا1 از كور سرا, در خفته همچو را مÇÇÇÇرد دارد كÇÇÇÇور دوربÇÇÇÇينياست: زمين بر خدا ساية , ولي

خÇدا زنÇدة و عÇالم زيÇن او مÇÇرده خÇÇدا بÇÇنده بÇÇود يÇÇزدان سÇÇÇÇايهزمÇان دامÇÇنآخÇÇر در رهÇÇي تÇÇا بÇÇيگمان زوتÇÇر گÇÇير او دامÇÇÇÇنخÇداست خÇورشيد نÇور دليÇل @كو اوليÇاست نÇقش الظÇل دÇ م يفÇك@

/ê29 Ç ê2ì ابيات ل, او دفتر همان, /2

خÇليل2 چÇون گÇو االفلين ب ح Ôا ال دليÇل ايÇن بÇي واديمÇرو انÇدرينالهي رحمت كه است خلق و فيضبينحق واسطه زمانو كامل انسان , ولي

است/ حق قبول او قبول و حق رد او رد ميشود; نازل او بهواسطةسÇند بÇÇاشد هÇÇمو آرد, قÇÇبول ور كÇÇند او بÇÇراي از د, ر كÇÇند @گÇÇÇÇر

/ 877 Ç 87ì بيت پنجم, دفتر همان, /3

صاحبوصال3 از من شمهايگفتم نÇوال قÇح را كسي ندهد او, از بياست: راه دليل خويشو ايام پيامبر او

خويش كام بر فنو بر كمكن تكيه خÇويش ايÇÇام پÇÇيغمبر از كÇÇÔل Öسم

/ëêê Ç ëê3 ابيات چهارم, دفتر همان, /ê

ذليÇل4 و ضاللي در و بين Öخويش بيدليل ويره چونر @گرچهشيري,ميكنند: زنده را انسان واليت, بخش حيات دم به اوليا

نÇما و است حيات زيشان را مرده اوليÇا وقتانÇد اسÇرافÇيل كÇه هÇين

/19ê0 Ç 1939 ابيات ل, او دفتر همان, /ë

كÇفن5 انÇدر زآوازشÇان جÇÇهد بÇÇر تÇن گÇور از مردهÄي يك هر جان

Page 14: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 8

تÇلخ شجرة بر كه كردهاند تشبيه الهيه شجرة با پيوند به را واليت صوفيه,ميگويد نيز مولوي چنانكه ميكند; شيرين را او تلخ ميوة و ميرسد انسان وجودرا نفستو نار او نور تا شد متصل (واليت) او گلبن به يا و بود علي مانند بايد يا

بكشد:بكÇن خÇيبر در ايÇن عÇÇليوار تÇÇو بÇزن مÇÇردانÇÇه و بÇÇرگير تÇÇبر يÇÇارا يÇار نÇور نÇÇار, بÇÇا كÇÇن وصÇÇل را خÇار ايÇن كÇن وصل گلبن به يارا تÇو خÇار كÇند گÇلشن او وصÇÇل را تÇو نÇار كÔشÇÇد او نÇÇور تÇÇا@كÇÇه

/12ë1 Ç 12ê8 ابيات دوم, دفتر همان, / 1

است1 ممكن مÆمن به @كÔشتنآتش است مÆÇمن او دوزخÇي مÇثال تÇÇوسالك دل بر الهي امانت پيوند, اين با است/ ولي با كردن بيعت پيوند, اين

گويد: مولوي اينرو از ميشود; وارد

/@832ë بيت ,1378 اميركبير, تهران: ,ê چ ,2 ج فروزانفر, مان بديعالز تصحيح تبريزي, شمس يات كل /2

نÇرسد2 نÇهاني به نهاني ز امانت تا انفاسمسيح ز حامله نشود مريمدلحالت اين در كه انسان براي خدا با بيقياس صالي ات , ولي با بيعت اين با

ميشود: پيدا "نسناس", نه استو "ناس"نÇاس جÇان با را الناس رب هست بÇÇيقياس ف يتكيÇÇÇÇب اتÇÇÇÇصالي

/7ì1 Ç 7ì0 ابيات چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /3

نÇي3 اشÇناس ÖانÇج جان غير Öناس نÇي نسÇناس مÇن, Öناس گفتم ليكگويد: نيز مولوي خداست, اولياي با همنشيني خدا با همنشيني

اوليÇÇا حÇÇÇضور در نشÇÇÇÇيند تÇÇÇÇا خÇدا منشينيÇه خÇواهÇد كÇه هÇÇر

/21ìì Ç 21ìë ابيات دوم, دفتر همان, /ê

بيكلي4 جزوي زانكه كي, هال تو ÇÇلي ك ÖسÔب گÇÇر اوليÇÇا حÇÇÇÇضور ازاز كه هستند هدايت براي كاذب عياني مد همواره كه نيست ترديدي ه البت

Page 15: Molavi Dar Erfane Iran

9 مولوي مثنوي در معنوي واليت

مولوي ميكنند/ ارشاد به دعوت معنوي, پيوند بدون و اجازه بدون و خود پيش@گويد:

دست داد نشÇايد دستي هر به پس هست روي ابÇليسآدم بسي چونگÇير مÇرغ آن را مÇÇرغ فÇÇريبد تÇÇا صÇفير بÇانگ صÇيادآورد زآنكÇÇهنÇÇيش و دام بÇÇيابد آيÇÇد هÇÇÇوا از بانگجنسخويش بشنودآنمرغ

/320 Ç 317 ابيات ل, او دفتر همان, /1

فسÇون1 زان سÇليمي بÇر بخواند تا دون مÇرد بÇدزدد درويشÇان حرفو كردهاند نيز خرقه به صوفيهتعبير كه است ولوي يا معنوي اجازة همين ازيÇافتن مÇنظورشان اصÇل در پوشيد, ديگر شيخ از خرقه شيخي ميگويند اينكه

آزمايش, مصطفي د سي دكتر تدوين و گردآوري ,(@8 مقاالت (مجموعه ايران عرفان صوفيه", خرقة ذ@كر در "حديثي نگارنده, مقالة به كنيد رجوع اينباره در /2

/71 @Ç@ëë صص ,1380 بهار حقيقت, تهران:

بÇاب به بايد Hنهايت ÇÇ ف تصو اركان بنابر ÇÇ نيز اجازات اين بود/2 تربيتي اجازةاوست/ نام به رسالتپيامبر از واليتپس دور كهآغاز برسد علي(ع), واليت,است شده دانسته درمثنويواجب دارد, سمتراهنمايي كه ولي از اطاعتعÇلي بÇه را نكÇته ايÇن اصÇحاب, هÇمة بÇر م مقد پيامبر ا ام شد/ او تسليم بايد واينرو از موسيآموخت/ به خضر كه همچنان شود; ديگران مرشد تا ميآموزاندت مهمترينوصي ميكند, بيان را صفتپير كه جايي درستدر درمثنوي موالناميان از حق به ب تقر راه عنوانبهترين به وپير راهنما اطاعتاز را علي به پيامبرحديثواليتوقتي در هم شيعي منابع در كه همانطور ميكند; ذ@كر راهها همةدر شده, بنا واليت) , حج روزه, زكات, (نماز, چيز پنج بر اسالم ميشود @گفته

بالواليه/ نودي كما ¾بشي يناد لم و والوالي¹ والحج وم والص والزكو¸ الصلو¸ خمس: علي االسالم بني /3

مÇولوي نميرسد/3 واليت ركن مقام به ركن پنج آن از هيچكدام كه آمده انتها@گويد:

Page 16: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 10

پÇÇردلي هلوانÇÇÇپ ي, قÇÇÇÇح شÇÇÇÇير عÇلي كÇاي را عÇلي @گفتپÇيغامبرامÇÇيد نÇÇÇخل سÇÇÇÇاية در آ انÇÇÇÇدر اعÇتماد هÇم مكÇن شÇيري ليكبÇرنÇÇاقلي ره از ÇÇÔرد ب @كشنÇÇÇÇدانÇÇÇد عÇÇÇÇاقلي آن سÇÇÇÇاية در آ انÇÇÇÇدر

/297ë Ç 2972 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

طÇواف1 عÇالي بس سيمرغ او روح قÇاف كÇوه چÇون زمين اندر او ظلاله اصÇÇÇÇخ سÇÇÇÇاية بÇÇÇÇÇرگزينتو راه طÇÇاعات جÇÇملة از عÇÇلي يÇÇÇاانگÇÇيختند ÇÇخلصي م را خÇÇÇويشتن بگÇÇريختند طÇÇاعتي در هÇÇÇركسيسÇتيز پÇنهان دشÇمن زان رهÇي تÇÇا گÇÇريز عÇÇاقل سÇÇاية در بÇÇرو تÇÇÇوسÇابقكههست هÇرآن بر يابي بÖق س است ايÇنتبÇهتر طÇاعات, همه ازرو خÇضر حكÇم زير موسي همچو شÇو تسÇليم هين پير, گرفتت چونÇراق ف هÇذا رو خÇÇضر نگÇÇويد تÇÇا بÇينفاق خÇضري كÇار بÇر كن صبرمكÇن مÇو تÇو كشد را طفلي @گرچه مÇزن دم تÇو بشكÇند, كشÇتي @گرچه

/298ë Ç 2978 ابيات همانجا, /2

بÇرانÇد2 ايÇÇديهم فÇÇوق يÇÇداهللا تÇÇا حقچودستخويشخواند را او دست

نميكشد: نفسرا پير, ظل جز هيچچيزگÇير سخت را كش نفس آن دامن پÇير لÇظ جÇز را نÇفس نكشد هيچ

/2ë3ë Ç 2ë3ê ابيات دوم, دفتر همان, /3

اوست3 جÇذب آيد كه ت قو هر تو در هÇوست توفيق آن سخت چونبگيري

ميگويد: و ميخواند راه عين حتي را پير يا ولي مولوي,

/29ë1 بيت ل, او دفتر همان, /ê

دان4 راه عÇÇين و بگÇÇزين را پÇÇÇير دان راه پÇÇير احÇÇوال نÇÇويس بÇÇÇرواليتو ميداند/ مقصد به عينطريقوصول را او با پيوستگي اينكه براي

است: حق به اتصال عين , ولي به اتصال

Page 17: Molavi Dar Erfane Iran

11 مولوي مثنوي در معنوي واليت

مÇيروي كÇي تÇا ادبÇير هÇر سÇوي شÇوي شÇه شÇه, بدان بپيوندي @گر

/2ì99 Ç 2ì98 ابيات همانجا, /1

كÇجاست1 خÇود نظرشانكيميايي چون كÇيمياست چون مقبالن همنشينينÇوافÇل حÇديث در چنانكه ميشود; موجبعشق واليت ديگر طرف ازمحبوب او و ميشود او عاشق خداوند ميشود, نزديك او به بنده وقتي كه ديديماز چنانكه است عينعشق دين است/ طريقةعشق واليت, طريقة ميگردد/ خدا

گويد: موالنا و / الحب الا الدين هل شده: نقل شيعي امامان

/97ê بيت ششم, دفتر همان, /2

مÇجاز2 بÇاشد او غÇÇير بÇÇر عÇÇاشقي بÇينياز خÇÇداي افÇÇاوص ز عشÇÇقميرساند: كمال به را او استو سالكي هر مقصد كه است عشقحق

/983 بيت همانجا, /3

ظالل3 چون خلقان اوست, نور Öامر كÇمال خÇورشيد است Çاني رب عشÇقاست: عاجز شرحآن از موالنا و

/112 بيت ل, او دفتر همان, /ê

زآن4 باشم خجل آيم عشق به چون بÇيان و شÇرح را عشÇق گويم چه هراست: عاجز شرحآن در عقلي هر بلكه موالنا نهتنها

/11ë بيت همانجا, /ë

گفت5 همعشق عاشقي شرحعشقو بÇخفت درگÇل خÇر شرحشچو در عقل

كÇه هموست اينكه براي ميكند پا@ك را انسان كه است عشق فقططريقاست: امراض جملة طبيب

/22 بيت همانجا, /ì

شÇد6 پÇا@ك كلي Öعيب و زحرص او شÇد چÇا@ك زعشقي جامه را كه هراو ميان فاصله ÇÇلفظواليت ريشة بنابر ÇÇ معناستچون تمام به عاشق , ولي

است: رفته ميان از معشوقش و

Page 18: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 12

رست Ôد صفاتآن از پÔر صدف اين پÇÔرست مÇن ودÇÇوج ليÇÇلي از ليك

/2018 Ç 2017 ابيات پنجم, دفتر همان, /1

زنÇÇي1 ليÇÇلي گÇÇردن بÇÇر را تÇÇÇÇيغ كÇني فÇصدم چÇون اد صÇف اي ترسمفانيدرحقو او چون است, ولي به واسطةعشق به هم خدا به عشقديگراناو كÇه بود واسطه بدان بود, شمستبريزي عاشق موالنا ا@گر نماست/ حق آيينهمولويمسوجود و مجذوبخويشكرد را مولوي كه بود خدا اولياي از وليÄي

ميكرد: طال او كيميايعشق به خويشراتÇو دلدار از دل اي مÇÇيكش جÇÇور تÇو وار مس كÇÇن ا@كسÇÇير دمتÇÇخ

/3ê88 Ç 3ê87 ابيات دوم, دفتر همان, /2

جهان2 از جهانند شب و چوروز @كه بÇدان نÇيكو دل اهÇل دلدار, @كيستسنت اهل بزرگ فقيهان نزد را آن و آموخته اوليا از را درسعشق موالنا

ميگويد: و نمييابد

/3833 بيت سوم, دفتر همان, /3

نكÇرد3 درسÇي شÇÇافعي و بÇÇوحنيفه درد مÇيافÇزود عشÇق كÇه طرف آننميجويد: سنتنيز اهل حديث روايتو كتب در چنانكه

/3ê38 بيت ل, او دفتر همان, /ê

حÇيات4 مشÇربآب انÇÇدر بÇÇلكه روات و احÇاديث و بÇÇيصحيحيننميدانند; را روايتعشق شرحو واليتنيستند, اهل كه آنان ميداند چون

گويد: چنانكهنÇيست هÇدايت و دل گشÇاد جÇÇز نÇيست عÇنايت و دولت جز عشقنÇÇيست روايت او در را شÇÇÇÇافعي نگÇفت درس بÇÇوحنيفه را عشÇÇق

/100 ص ,1387 حقيقت, تهران: ايزدگشسب, اسداهللا شيخ گردآورنده تبريزي), الدين شمس يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /ë

نÇÇيست5 درايت او در را حÇÇÇنبلي است بÇيخبر عشÇق رÇس از مالك

Page 19: Molavi Dar Erfane Iran

13 مولوي مثنوي در معنوي واليت

مÇقام در است, مÇجتهدين و فÇقها مÇعمول چنانكه قياس و اجتهاد Áاصومهمترين و است نص مقابل در اجتهاد كه چرا ندارد; جايي موالنا نزد واليت,

است: نص قبول واليت ركنقÇياس نÇينديشد صÇورت آن انÇدر شناس نص باشد كه گه هر مجتهدعÇÇبرتي نÇÇمايد آنÇÇجا قÇÇÇياس از صÇورتي انÇدر صÇن نÇÇيابد چÇÇون

/3ë8ê Ç 3ë82 ابيات سوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

اين1 جزويتحت عقل آنقياس و يÇقين دان قدسي روح وحي , نصدين: در فقهي استنباطات قياساتو نه است, دين فهم منشأ زمان, ولي م د

/1ê18 بيت چهارم, دفتر همان, /2

زمÇان2 قÇطب دم بÇÇا نÇÇقلي عÇÇلم دان آب وجÇÇود بÇÇا م يمÇÇت چÇÇوننيست: نقل قابل هم حقيقي معرفت

/ê3 بيت دوم, دفتر همان, /3

نÇيست3 عقل و جان غير او مشرق نÇيست نÇÇقل را مÇÇعرفت آفÇÇتابآموخت: را آن ولي از بايد و

/1ê1ì بيت چهارم, دفتر همان, /ê

ولي4 از بÇÇودي Ôر دل وحÇÇي لمÇÇ ع Çلي م بÇودي كÇم نÇقل لمÇع بÇه يÇامتكلمي, هيچ بساط در ولويدين, راز موالنا, قلبي درطريق همينمنوال به

نيست: ميكند تكيه عقل به كه رازي, فخر اشعري, بزرگ عالم حتيبÇÇدي ديÇÇÇن رازدان رازي فÇÇÇÇخر بÇÔدي بين ره خرد ار بحث اندرين

/ê1ê7 Ç ê1êì بيت پنجم, دفتر همان, /ë

فÇزود5 حيرت او تخييالت و عقل بود ر Öد ي Öم ل Öق Ôذ ي Öم ل Öنم چون ليك

واسÇح طÇريق از يÇا و دورانديش عقل طريق از يا متكلمان چون ÁاصوقÇلبي و بÇاطني حواس منكر و كنند دين باطني اسرار فهم ميخواهند جسماني

Page 20: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ê

دورند: به مولوي ديني طريقة از هستند,هÇÇوا زبÇÇيرون حÇÇيوان حس جÇÇÇز تÇرا مÇÇر ديگÇÇر حس نÇÇبودي @گÇÇر

/ì7 Ç ìì ابيات دوم, دفتر همان, /1

شÇدي1 مÇحرم مشترك حس به @كي بÇÇÔدي كÇÇي م رÇÇمك آدم پسبÇÇÇÇنيانÇديشه از را خÇود كÇنند, اسÇتناد خÇويش عÇقل به تنها ا@گر هم فيلسوفان

گويد: او نبرند/ جايي به راه و نرسند يقين به هيچگاه آنان زيرا ميكشند;پشت گنج سوي راست كاو بدو @گو بكÔشت انÇديشه از را خÇود فÇÇلسفي

/23ì2 Ç 23ì1 ابيات ششم, دفتر همان, /2

مÇÇيشود2 جÇÇÇداتÇÇر دل مÇÇÇÇراد از مÇيدود افÇزون چÇندانكÇه بÇدو @گÇوزن ديÇوار آن بÇر را سÇر بÇÇرو @گÇÇو نÇظ و فكÇر در شÇود مÇنكر فلسفي

/3292 Ç 3291 ابيات ل, او دفتر همان, /3

دل3 اهÇل حÇواس مÇحسوس هست گÇل نÇطق و خا@ك نطق و نطقآب

/3298 بيت همانجا, /ê

است4 پÇنهاني فÇلسفي او جÇهان در است شكوپÇيچاني دل در را هركهاست: بيگانه اوليا درك حواسو از فيلسوف

/3293 بيت همانجا, /ë

است5 بÇÇيگانه اوليÇÇÇا حÇÇÇÇواس از است حÇÇنانه مÇÇنكر كÇÇو فÇÇÇÇلسفياست: معقوالت بند در فلسفي

/2ë28 بيت سوم, دفتر همان, /ì

صÇفي6 آمÇد عÇقل قلÇع شÇÇهسوار فÇÇلسفي مÇÇÇÇعقوالتآمÇÇÇد بÇÇÇÇندندارد: ه توج مغز به جوستو پوست Öعقل كه درحالي

/2ë29 بيت همانجا, /7

جوست7 ÖميشهپوستÇعدهحيوانهÇÇم پÇوست مÇغزوعقلتست عقلعقلتنه رسيد هستي كشف به ميتوان سلوك و بندگي با فقط كه بداند بايد او

Page 21: Molavi Dar Erfane Iran

1ë مولوي مثنوي در معنوي واليت

عقل: بهواسطه

/2ë27 بيت همانجا, /1

شÇود1 پÇيدا را تÇو تÇا كÇÇن بÇÇندگي شÇود كارافÇزا عقل از نه اين @كشفاختالف محل مينامد, ظنون" "علم را آنها موالنا كه ظاهري علوم اين تمامنظرياتشان ميان اختالفي ميبينند, دل چشم به چون اوليا ا ام كثرتآراست, و

نيست:مÇÇتفق وي بÇÇر پÇÇير هÇÇزاران صÇÇد حقÇم روايÇات ويÇÇن خÇÇبرها ايÇÇن

/ê1ê7 Ç ê1êì ابيات ششم, دفتر همان, /2

ظÇنون2 عÇلم در هست كÇه آنÇچنان عÇيون ايÇن مÇيان نÇي خÇÇالفي يكنور همه ولي متكثرند, و متفاوت جسماني جهت از آنكه با نيز اوليا خود

هستند: واحديخÇداست شÇيران جÇÇانهاي حد تÇÇم وسگÇانهÇريكجÇداست گÇرگان جان

نسبتبهجسم جانصدبود @كانيكي اسÇم بÇه مÇن جانهاشان گفتم جمع

/ê1ì Ç ê13 ابيات چهارم, دفتر همان, /3

خÇانهها3 صÇحن بÇه نسبت بود صد سÇما خÇورشيد نÇور يك آن همچووسÇيلة كÇه اسÇتداللي جÇزوي عقل از پس, است/ عقل عقل مقام واليت

ميرود: استباالتر متكلمين

رÇم حكÇم در طÇرف هÇر مÇيكشاند شÇتر تÇو شÇتربان هÇمچون تÇو عقل

/2ë07 Ç 2ë0ì ابيات ل, او دفتر همان, /ê

انÇÇتها4 تÇÇا اشÇÇÇÇتران مÇÇÇÇثال بÇÇÇÇر عÇÇقلها و اوليÇÇÇÇا عÇÇÇÇقلند عÇÇÇÇقلهدايتو به مأمور خدا جانب از كه است يكي Öدور هر در خدا اعظم ولي

گويد: مولوي است/ هادي و مهدي او است/ خلق بر خدا ت حج

Page 22: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ì

/ 817 بيت دوم, دفتر همان, /1

است1 داÇÄم قÇÇيامت تÇÇا آزمÇÇايش است قاÄم اي ولي دوري هر به پس

/ 820 بيت همانجا, /2

رو2 پÇيش نشسÇته هÇم و نÇهان هÇم جو راه اي است وي هادي و مهديفقط پس نميشناسند, كسي ديگر, ولي و خدا جز را ولي معنوي مقام چون ونميشناسيمو را عقلخويشاو به ما كندو تعيين را الحق ولي ميتواند سابق ولي

است: شيعه اعتقادات ليه او اركان از اينست رÇ ب در كÇÇليمي را گÇÇليمي هÇÇر رهبرست و باز كه چشمي پيشآنكÇند بÇهره بÇا خÇواست او را كÇه هر كÇÇند وليشÇÇهره هÇÇم را ولي مÇÇÇر

/23ëë Ç 23ë3 ابيات همانجا, /3

مÇرخÇويشراديÇوانÇهساخت3 چÇونكهاو شÇناخت را او خÇرد از نÇدانÇد @كسصالحان همة اصلح او ميشود/ هدايتمنصوب مقام به الهي اذن به اينولي

است: كرده امضا¾ خداوند را ارشادش اجازة كه است زمان

/2ì28 بيت ششم, دفتر همان, /ê

سلطانصحياست4 توقيعشاز سر بر است اصلحي يك صالحان ميان دراستمردم ممكن دارد/ تفاوت خالفتصوري با واليت موالنا نظر به ه البتخÇدا را ولي امÇا دانÇند, دخيل را خويش نظر و كنند دخالت خالفت تعيين در

ندارد/ تي مدخلي ولي تعيين اشخاصدر رأي و اجتهاد و ميكند انتخابمقام اين استو رسيده او بصيرتهايمعنوي همان به جانشينپيامبر, ولي

است: نشده عا اد علي(ع) راشدينجز خلفاي از يك هيچ برايلÇك دريÇاي ايÇن در كشÇتي منم @كه رسÇل شÇاه آن فÇرمود چÇÇنين ايÇÇنمÇن جÇاي بÇر راسÇتين خÇليفه شÇÇد مÇن بÇصيرتهاي در كÇو كسÇي يÇÇا

Page 23: Molavi Dar Erfane Iran

17 مولوي مثنوي در معنوي واليت

/33ì0 Ç 33ë8 ابيات چهارم, دفتر همان, /1

فÇÇتي1 اي زكشÇÇتي نگÇÇÇردانÇÇي رو تÇا كÇÇه دريÇÇا در نÇÇوحيم @كشÇÇتيكرد/ انتخاب پيامبر معنوي وارث بهعنوان و واليت به را علي(ع) خداوند

مهم آنچه اعتقادي/ نه است تاريخي مسألهاي نه, يا رسيد خالفت به او ا@گر حالبه يافتو ادامه پسازپيامبر خدا جانب واليتاز امر اينكه استبه اعتقاد استرا علي(ع) پيامبر كه غديرخم تاريخي واقعة تأييد ضمن مولوي رسيد/ (ع) علي

ميگويد: كرد, انتخاب واليت بهنÇهاد مÇÇوال عÇÇلي آن و خÇÇود نÇÇام اجÇÇتهاد بÇÇا سÇÇببپÇÇيغامبر زيÇÇن

/êëë2 Ç êëë1 ابيات ششم, دفتر همان, /2

اوست2 مÇوالي عÇلي مÇن مÇع ابÇن دوست و مÇوال منم را كو هر @گفتريشة از كه ميخواند " "مولي× را علي خود از پس و را خود Öپيامبر قرار بدينمتكلمين بعضي براي چنانكه ÇÇ شكي هيچگونه جاي اينكه براي و است/ واليتبÇلكه نÇيست, ساده دوستي موال, از مراد كه نماند باقي ÇÇ پيشآمد سنت اهلانسان واليت, بهواسطة كه است مرشدي ÇÇاست معشوقمعنوي دينيو راهنماي

ميگويد: ادامه در است/ بالتصرف اولي× و ميكند ماديآزاد قيود از رابÇÇÇركند زپÇÇÇÇايت ت يÇÇÇÇرق بÇÇÇÇند كÇند آزادت كÇه آن مÇÇوال @كÇÇيست

/êëëê Ç êëë3 ابيات همانجا, /3

است3 آزادي زانÇÇÇÇبيا را مÆÇÇÇÇمنان است هÇادي ت بوÇن آزادي بÇه چونميداند, وسرور باالترينجشن بزرگو الهي موهبت را ولي تعيين چون و

ميافزايد:

/êëëë بيت همانجا, /ê

كÇنيد4 آزادي سÇوسن و سرو همچو كÇÇنيد شÇÇادي مÆÇÇمنان ايگÇÇÇÇروه

Page 24: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 18

/êëë8 بيت همانجا, /1

عنبرفشان1 و خوش رقاصو مستو كشÇÇان دامÇÇن و پÇÇوشيده حÇÇÇلههاخالفت به حريص را علي كه كساني رأي برخالف دهد نشان اينكه براي وبيارزش كفش از خالفت ÇÇ فرمود خود چنانكه ÇÇ براياميرمÆمنان ميدانستند,

/33 خطبة ,1980 بيروت, الصالح, صبحي دكتر تصحيح البالغه, نهج رضي, د سي /2

گويد: است2, كمبهاتر خوردهاش وصله

/39ì0 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /3

كÇند?3 كÇي خالفت و حرصميري كÇند پÇي بÇدينسان را تÇن او آنكهكه است جهتآن به ميگويد خالفت از سخن علي هم ا@گر موالنا, قول به

دهد: نشان را درستحكمراني طريقحكÇÇم و راه نÇÇمايد را امÇÇيران تÇÇا حكم و جاه اندر د كوش ظاهر به زان

/39ì2 Ç 39ì1 ابيات همانجا, /ê

ثÇمر4 را خÇÇالفت نÇÇخل دهÇÇد تÇÇا دگÇÇر جÇÇاني دهÇÇد را امÇÇيري تÇÇÇاة عد جنگها در علي چون ميگيرند ايراد كه كساني پاسخ در حتي مولويكار مانند او كار ميگويد: پاسخ در نيست, خالفت شرايط واجد كشته را زياديدهند/ ميوه و بمانند سالم درختان تا ميبرد را مضر شاخههاي كه است باغبانيجÇهان اهÇÇل سÇÇر يÇÇابد امÇÇان تÇÇا دلسÇتان آن بÇريد سÇر هÇزاران صÇد

ÖرÇÇ ب و قÇÇامتها ÖخلÇÇن بÇÇيابد تÇÇÇÇا ضرÇÇم شÇÇاخ د رÔيبÇÇم زان بÇÇÇاغبانميش رÇÇخ مÇÇيوه و بÇÇاغ نÇÇمايد تÇÇا حشÇÇيش آن دانÇÇا بÇÇاغ از مÇÇيكند

/388ë Ç 3882 ابيات همانجا, /ë

حÇبيب5 بÇيماري و درد از رهÇد تÇا طÇÇبيب آن را بÇÇد دنÇÇدان مÇÇيكندبÇلكه نÇيست, ظÇاهري غÇلبة و قÇهر شÇمشير عÇلي, حقيقي شمشير ÁاصومÇولوي ميكشد/ بيشمشير را عاشقان كه است محبت و عشق باطني ذوالفقار

Page 25: Molavi Dar Erfane Iran

19 مولوي مثنوي در معنوي واليت

@گويد:كÇرد پÇا@ك را ما خا@ك لمت ع آب كÇرد چÇا@ك را مÇا جان حلمت تيغ

/37ì1 Ç 37ì0 ابيات همانجا, /1

اوست1 كÇار كشتن بيشمشير زانكه هÇوست رارÇاس ايÇن كÇه دانÇم بازگوجÇهان آن و جÇهان ايÇن راهÇنماي و دسÇتگير را او علي, به خطاب موالنا

است: ولي شأن در فقط دستگيري مقام اين و ميخواند,

/2ìì2 بيت چهارم, دفتر همان, /2

جÇهان2 آن و جÇهان ايÇن دسÇÇتگير مÇهان ايÇن شÇماييد حÇÇق بÇÇراي از

//// مستتر سر و سر في مستور سر امرنا است: رسيده مختلف مضامين به شيعه امامان از /3

معتقد و ميداند3 سر قلبو به مربوط را واليتوآن را حقيقتدين چون وكه ميخواهد علي از نهديگران, و بود علي(ع) پيامبر پساز اينسر حامل است

گويد: لذا بگشايد; را راز و سر اين

/3771 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /ê

القÇضا4 حسÇن سÇو¾القÇضا پس اي مÇÇÇÇرتضي عÇÇÇÇلي اي بگشÇÇÇÇا رازگويد: غزلياتخويش در موالنا, بيت, همين مشابه و

تÇاوان بÇه خÇيالت گÇروگان @گÇرفتم زاغÇÇان بÇÇه بÇÇدادي را دلم بÇÇبرديمسÇتان عÇÇالمات بگÇÇويم بگÇÇويي بگÇÇيرم بگÇÇيري درآيÇÇÇم درآيÇÇÇÇي

////////////////////////////////////////////////////// //////////////////////////////////////////////////////جÇان تÇا كÇه تÇن اي بÇاش خÇموش

عÇثمان بگÇذشت چو گردد مير علي بگÇÇÇÇÇÇÇÇويد

/2088 غزل ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /ë

كنعان5 خوب تويي ما يوسف تويي نوبتخود بگو ايجان خموشكردمو بركت و است علي(ع) ولوي طريقة خويشمريد طريقة در كه موالنا و

Page 26: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 20

گويد: بالفاصله ميبيند, خويش وجود در را او معنوي حضورتÇافتست مÇن بÇر آنÇچه بگÇويم يÇÇا يÇافتست عÇقلت آنÇچه وا@گÇو تو يا

/3773 Ç 3772 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

بÇيزبان1 مÇه چÇون نÇور مÇيفشاني نهان داري چون تافت, من بر تو از

/377ì بيت همانجا, /2

ضÇيا2 انÇدر ضÇيا شÇد بگويد, چون رهÇÇنما بÇÇاشد چÇÇو بÇÇيگفتن مÇÇاهغالميآن اظهار ضمن و ميداند خويش معنوي اصل و تبار را علي موالنا,

گويد: او به خطاب درگاه,بÇÇودهاي كÇÇيشم شÇÇمع فÇÇروغ تÇÇو بÇودهاي خÇويشم اصÇل و تÇبار تÇÇوازو پÇذرفت روشÇني چÇراغت @كÇÇه جÇÇو چشÇÇم چÇÇراغ آن غÇÇالم مÇÇن

/ê000 Ç 3998 ابيات همانجا, /3

ظÇهور3 در بÇرآرد گÇوهر چÇنين @كه نÇور دريÇÇاي آن مÇÇوج غÇÇالم مÇÇنآن كÇه جÇهت آن از HرفÇص نÇه را بÇيت اهل و پيامبر اوالد دوستي موالنا,هستند; انيان رب و اوليا كه جهت ازآن بلكه ميداند, پيامبرند بستگان بزرگواران

گويد: لذاگشÇاد انÇدر گشÇاد انÇدر گشÇاد @كÇل المÇÇراد د حمÇÇÇÇم اشÇÇÇÇارات هستاو فÇÇÇÇرزندان دور و قÇÇÇÇدوم بÇÇÇÇر او جÇان بÇÇر هÇÇزارانآفÇÇرين صÇÇددلش و جÇÇان عÇÇنصر از زادهانÇÇÇÇد مÇÇÇÇقبلش زادگÇÇÇÇان خÇÇÇÇÇليفه آن

/177 Ç 17ê ابيات ششم, دفتر همان, /ê

ويانÇد4 نسÇل گÇل و آب بÇÇيمزاج ريانÇد از يÇا هÇري و بÇغداد ز @گÇÇررا ناسزا@گÇو و ميداند زنازادگي سر از را آنان با دشمني سبب, همين به و

ميخواند: مرتدغÇبي بس زمÇانه انÇÇدر است بسÇÇته نÇÇبي بÇÇر و عÇÇلي بÇÇر را خÇÇويشتن

Page 27: Molavi Dar Erfane Iran

21 مولوي مثنوي در معنوي واليت

ربÇÇانيان قÇÇح در ظÇÇن د رÇÇ ب ايÇÇÇن زانÇÇيان و زنÇÇا از بÇÇاشد كÇÇه هÇÇÇÇررا خÇانه بÇيند گÇردنده خÇود هÇمچو چÇرخها از سÇرش بÇرگردد كÇه هÇÇررسÇÇول اوالد از دور بÇÇÔد, او حÇÇال بÇوالفÇضول بÇاغبان گÇفتآن آنچه

/2201 Ç 2197 ابيات دوم, دفتر همان, /1

خÇاندان?1 بÇراي گÇفتي چÇنين @كي مÇÇرتدان نÇÇتيجة او نÇÇÇبودي @گÇÇÇÇررا مشايخي نيز شدوآنها رايج شيعه امامان ميان عليدر واليتپساز مقامكÇه هدايتي سلسلههاي قرار بدين و كردهاند تعيين هدايت براي خود جانب ازفاق بهات قريب ا@كثر كه شد جاري شدهاند, شناخته صوفيه سلسلههاي نام به Gبعد

نÇيز عÇلي به را خود اجازة رشتة ديگر طريقي به نيز آنها حال اين با ميرساند/ ابوبكر به را خود اجازة رشتة كه است طريقهاي مشهورترين نقشبنديه, /2

در گفتاري علوي: ف تصو" پازوكي, شهرام به: كنيد رجوع موضوع اين بيشتر تفصيل براي است/ مخدوش و شده رايج آنها ميان Gبعد ل او طريق Gظاهر و ميرسانند

/1379 دوم, و ل او شمارة شيراز, دانشگاه ديني, انديشه فصلنامه علي", حضرت به ه صوفي سالسل انتساب باب

يا و ميرسانند2 علي(ع) به Hمستقيم يا را خود هدايتي طريقتيو اجازة رشتة آنهاالم/ عليهما@الس رضا امام يا صادق امام مثل شيعي ة مÄا ازطريقديگر غيرمستقيم

/72 ص المطبوعات, االعلمي س¹ سÆم بيروت: ,1 ج اعلمي, حسين تصحيح ضا, اخبارالر عيون صدوق, شيخ /3

باب بابÔها,3 ليع و علمÖال Ô¹دين م نا @

ا كه: حديثپيامبر بنابر را علي همةآنها معني اين بهخطاب مولوينيز ميدانند/ او رحمترحيميه و واليتپيامبر يا الهي علم مدينهبر باب اين همواره كه ميكند دعا و گويد سخن علم باب عنوان به علي(ع) به

نميگردد: مسدود هيچگاه هدايت راه كه باشد باز جويايآنرا حÇÇلم آفÇÇتاب شÇÇعاعي چÇÇÇÇون را عÇلم مÇدينة آن بÇابي تÇÇو چÇÇون

/377ì Ç 377ë ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /ê

لبÇاب4 انÇدر قÔشÇور تÇو از رسÇد تÇا بÇاب جÇوياي بÇر بÇاب اي باش باز

/3777 Ç 377ë ابيات همانجا, /ë

حÇÇد5 ا GفوÇÇك ÇÇÇÇه ل مÇÇÇÇا بÇÇÇÇارگاه ابÇد تÇا رحÇمت بÇاب اي بÇاش بÇازبه خطاب و ميداند اشخاص فعل و قول ميزان , ولي عنوان به را علي موالنا

Page 28: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 22

ميگويد: او

/3997 بيت همانجا, /1

بÇÇودهاي1 تÇÇرازو هÇÇر زبÇÇانة بÇÇÇل بÇÇودهاي خÇÇو احÇÇد تÇÇرازوي تÇÇÇوواليت يا امامت مسألة كه است اين ميشود گرفته بحث اين از كه نتيجهايت حج و مظهر و الهي فيض و نجات واسطه ولي اينكه و رسالت, باطن بهعنوانمشترك اصل مهمترين ميشود, تعيين الهي اذن به كه راهنماست و خلق بر خدا

آزمÇايش, مÇصطفي د يÇس دكتر همچنين: ;13ìì تهران: ,ì چ ,2 و 1 ج مولوينامه, همايي, ين جاللالد ر/@ك: موضوع اين در مولوي اعتقادات خصوص در /2

/ë7 Ç êê صص ,1379 تابستان حقيقت, تهران: آزمايش, مصطفي د سي دكتر تدوين و گردآوري ,(6 و 5 مقاالت مجموعه ) ايران عرفان موالنا", مذهبي "اعتقادات

داشت ه توج بايد ه البت ميسازد/2 حد مت را كهآنها است ف تصو عو قبولتشي مورددر فقهي مذهبي يا خلفا عليه سياسي نهضت يك اصيلآن معناي به ع تشي @كهنزديكبه معتزلهو و اشاعره كالميميان فرقهاي سنتيا اهل فقهي مذاهب @كنارركÇن متكيبر و قلبي طريقتي بلكه است; نبوده ميگويند Hغالب چنانكه معتزله,از خارج سني و شيعه تاريخي و كالمي و فقهي اختالفات استو واليت ركينپيش از نه را خدا بايد حقيقي تشيع بنابر كه معني اين به است; ذاتي حقيقت اينيا امام به تسليمشدن با بلكه نقلديگران, ازروي Hنهصرف و كوتاه عقل با و خود

شناخت/ او به وعشق قلبي سلوك با و وليبهخوبي راشدين خلفاي همة از درمثنوي موالنا اينكه با مالحظات, اين با

پيوند صورت "تا مطلع با غزلي جمله از است/ شده ستايش كامل ولي بهعنوان علي حضرت آن, در كه است مولوي به منسوب غزلياتي نيز شمس يات كل در /3

به كه چرا شد; صرفنظر Gعمد مدايح آن ذ@كر از مقال اين در ه البت و /120 ص تبريزي), الدين شمس كليات (منتخبات ه الهي جذبات ر/@ك: بود/" علي بود جهان

است/ آورده واليت مقام به خويش اعتقاد خصوص در را ابياتي كافي بهاندازة موالنا مدايح, آن انتساب ت صح عدم فرض به ي حت نگارنده, نظر

زبان از Hغالب است/3 متفاوت لحني با Âكام علي(ع) از او ذ@كر ولي ميكند, نقلزبان مدح به خود كه آنگاه ميستايدو را او ملجم, قاتلشابن مثل علي, دشمنانبا گويي ميگويد/ سخن مراد با مريد كه ميگويد سخن چنان علي از ميگشايد,

Page 29: Molavi Dar Erfane Iran

23 مولوي مثنوي در معنوي واليت

شيفته بيتابو Âكام گاه نحو همان به و ميگويد سخن شمس, خويش, مرشددر پيشاو آرد "سجده ماه روي گويد: علي رخ دربارة عاشقانه چنانكه ميشود;

/372ê بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

سجده@گاه"/1و اوصÇاف دارد/ نÇياز و عجز و درخواست حالت گاهي او كالم اينرو از

/3723 بيت همانجا, /2

/3788 بيت همانجا, /3

"2"شيرحق"3 ولي هر و نبي هر "افتخار استمثل: قاÄل علي(ع) اوبراي كه القابيعÇلي(ع) براي كه را معنويÄي مقام كه است چنان "مولي", و علم" مدينه "باببÇه تÇعبير كÇه است مÇقام همان اين و نيست/ قاÄل خلفا ديگر براي است قاÄلموارديمربوط ميكند, ياد علي(ع) از كه مواردي ا@كثر اينرو از ميشود/ واليت

است/ واليت مسألة بهنÇيز او گفتيم كه معنايي به و است واليت به قاÄل كه جهت اين از موالناعÇلي صÇوفيه, مشÇايخ غÇالب ا@كÇثريت مثل را پيامبر از پس " ولي" يا جانشين

اعتقاد دليل امر اين بيآنكه نشد آنها به اشارهاي هيچ اينجا در كه آمده حضرت آن واليي مقام و علي حضرت شأن در ديگري ابيات مثنوي قديميتر نسخ در /ê

است/ همه تأييد مورد كه شود استناد ابياتي به فقط كه بوده اين بر سعي شد گفته Âقب كه همانطور زيرا باشد; مولوي به آنها انتساب عدم به

گÇرچÇه است, شÇيعي ÇÇ شد4 ازمثنويذ@كر كه به@ابياتي استشهاد با ÇÇ ميخواند

از و آمÇلي حÇيدر د يÇس مÇثل كساني قدما از است/ بوده جديد و قديم از ع تشي و ف تصو قان محق ه توج مورد همواره بودن, شيعه اصلي و لي او معناي اين /ë

اسباب و تفريطها و افراط دچار كه اسالم صدر اصلي ساده شيعه يك "از كه را آنچه يعني كلمه عام معناي به ع تشي ميگويد: همايي ين جاللالد استاد رين متأخ

عرفان, و ف تصو اهل بزرگان همة در بلكه است مولوي وجود در نهتنها خصيصه اين و داشت," بايد ع توق باشد, نشده عاميانه بهاي تعص و سياستها دست

/(10ê2@Ç@10ê1 صص ,2 ج و ë2 Ç 1 صص ,1 ج مولوينامه, ) است بوده ي سن خواه و شيعي خواه

زيرا هست; نيز سني او كلمه, دقيق بهمعناي و نيست5 رايجآن بهمعناي رافضياهÇل و بÇاشد اسالمي حقيقي سنت مطيع كه است كسي سني مولوي عرف درشÇخصي اجÇتهاد و تÇدبير و رأي و ي حس شناخت مرحلة در كه كسي نه بينش,

Page 30: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ê

هÇم ديگÇر عÇرفاي آثÇار در /(13ëì تهران, اسالمي, فلسفه در رساله (دو ميكند اشاره همايي ين جاللالد استاد مرحوم نيز بودن ي سن دقيق معناي اين به /1

تهران: پريشانزاده, پروين ابوالحسن بهاهتمام ولي, نعمتاهللا شاه اشعار @گزيده ) اشعار ديوان در ولي نعمتاهللا شاه Âمث ديد; را معني اين به بودن ي سن ميتوان

ميفرمايد: كه آنجا (90 ص ,1383 حقيقت,

بÇÇÇÇÇÇÇÇيبدلي و كÇÇÇÇÇÇÇÇاملي مÆÇÇÇÇÇÇÇÇمن عÇÇÇÇÇÇÇÇلي آل حبÇÇÇÇÇÇÇÇم هسÇÇÇÇÇÇÇÇتي كÇÇÇÇÇÇÇÇه اي

خÇÇÇÇÇÇÇÇللي در و گشÇÇÇÇÇÇÇÇتهاي گÇÇÇÇÇÇÇÇم ورنÇÇÇÇÇÇÇÇه مÇÇÇÇاست مÇÇÇÇذهب كÇÇÇÇÇه گÇÇÇÇÇÇÇÇزين ي نÇÇÇÇÇÇÇÇس ره

در دو هر زيرا نميماند باقي اشعري و معتزلي ميان فرقي جهت اين از و است1/گويد: چنانكه ميانديشند; خودبين خرد يا حس مقام

ضÇالل از نÇمايد سÇÇني را خÇÇويش اعÇÇتزال اهÇÇÇÇل ÇÇÇÇند حس سÇÇÇÇخرةاست جÇاهلي از يم نÇس گويد @گرچه است معتزلي او ماند حس در هركه

/ìê Ç ì2 ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

پياست2 خوش حس اهلبينشچشم است سنيوي شدزحس هركهبيروناز حا@كي نادرستو Âكام وي خواندن اشعري فرقهايو بهمعناي پسسنياز ع يÇتش و واليت حÇقيقت و طرفي از عرفان و ف تصو حقيقت به ه توج عدميكعشقنامه ميشود, شرحعشقآغاز با كه كتابمثنوياو استو طرفيديگرياد با را مثنوي آخر و ل او دفتر كه است كامل واليتنامه يك حال عين در و

ميكند/ ختم علي(ع)

Page 31: Molavi Dar Erfane Iran
Page 32: Molavi Dar Erfane Iran

بلخي ين جاللالد موالنا اعتقاداتمذهبي

ياتسننمولوي) درتشيع (بحثي

آزمايش مصطفي سيد دكتر

نمود/ بيان بهسادگي نميتوان را بلخي ين جاللالد موالنا مذهبي اعتقاداترا مذهب دو اين كه بدانيم بايد شويم, موالنا تسنن و ع تشي به قاÄل آنكه از پيش"@كÇالمي" اعتبار به مذهب دو اين پيروان زيرا مينماييم; دريافت اعتبار بهچهالحاصل شد/ نايل بايد عقل ازطريق وحي ادرا@ك به كه معتقدند دو هر متفقوبر دو هر پايه كه آنجا از مذهب, دو اين ميان در نظري اختالفات از صرف@نظرنميتوان را موالنا اعتبار همين به نيستو ميانشان در تفاوتي است, مبتني عقلامÇور با عقلگرايانه برخورد Áاصو موالنا زيرا بهشمارآورد; شيعه نه و سني نهگيريهاي درمعرضخرده@ را ميكندومعتزالن ي تلق اعتزال از بارزي نوع را الهي

ميدهد/ سختقراربا نمودو ادرا@ك را جهان ميتوان پنجگانه حواس با ا@گرچه موالنا ديدگاه ازشناخت براي عقل و حس نيروي ا ام داد, تغيير و كرد تعبير را جهان عقل نيروي

Page 33: Molavi Dar Erfane Iran

27 بلخي ين جاللالد موالنا مذهبي اعتقادات

نا@كافياند/ و منجمد ي فراحس عوالمتا ميسرايد بيتمثنويرا پانصد و هفتهزار بيستو موالنا ترتيب بدينو حس بÇهرغم هستند, نهاني حواس كه را ديگري حواس بيداركردن ضرورت

نمايد/ تبيين عقل

/1992 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

بÇود1 سÇر صاحب كه بنمايد @گرچه بÇود مÇنكر را عÇÇقلجÇÇزويعشÇق

/19êë بيت م, دو دفتر همان, /2

خروش2 گردون از گوشتآيد به تا زگÇوش كÇن وسÇÇواسبÇيرون پÇÇنبهنÇهان حس از گÇفتني بÇود چه وحي جÇان گÇوش گÇردد وحي محل پس

/1êì8 Ç 1êì7 ابيات ل, او دفتر همان, /3

@گوشعقلوگوشظنزينمفلساست3 است جانجزايÇنحس @گوشجانوچشم

ده انÇÇصاف جÇÇهان از بÇÇيني هÇÇيچ نÇÇه چشÇÇم دو انگشتبÇÇر دوسÇÇÇرشÇÇوم نÇÇفس زانگشت عÇÇيبجÇÇز نÇيست مÇعدوم جهان اين نبيني, @گر

/1ê08 Ç 1ê07 ابيات همانجا, /ê

يÇÇافتست سÇÇليمان ÇÇÔهر م مگÇÇر دل نÇÇÇÇÇÇÇÇيست4او ÇÇيسور م بÇÇرون از ÇÇي حس پÇÇÇنج تÇافتست بÇر حس پÇنج مÇÇهار @كÇÇهدگÇر و انÇدام هفت و است حس ده او مأمÇÇور درون از ÇÇÇي حس پÇÇÇÇنج

/3ë91 Ç 3ë89 ابيات همانجا, /ë

مÇيشمر5 نÇايد گÇفت انÇÇدر آنÇÇچهمعرفت كسب موجب باطني, مدركات حواسو ساير ساختن فعال و بيداركردنوي بÇرگزيدگان و خالق آن خليفة و هستي خالق و هستي از حضوري مستقيمدر كÇه كسÇاني و انÇبياست و اوليÇا سÇنت روشÇي چنين موالنا نظر از ميگردد/ميروند/ بهشمار كلمه خاص بهمعني "سني" جستجويچنينروشمعرفتيهستند

Page 34: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 28

ميكنند, كسب معرفت درنتيجه كه محبتي بهسبب "سنيان" همين حال عين دركه ميشود مشخص بدينترتيب ميشوند/ "شيعيان" جمع اهلواليتو داخلدرو بÇاورها و Çي حس مÇحدود چÇهارچÇوبهاي ايÇن از خÇارج مÇوالنا اعÇÇتقادات

دارد/ قرار كالمي تقسيمبنديهايرا متكلمان و ميورزد بليغ اصرار روشخردگرايان, انكار در به@كلي موالنا

ميكند: طرد و رد ÇÇاست عقلي استدالالت مباحثشانمبتنيبر كه ÇÇ

/3833 بيت سوم, دفتر همان, /1

نكÇرد1 درسÇي شÇافعي و بÇوحنيفه درد مÇيافÇزود عشق كه طرف آن

/1ë07 بيت ل, او دفتر همان, /2

بÇود2 جÇان بحث كه باشد دگر آن بÇود مÇرجÇان و ر Ôد گر عقلي بحث

/2333 بيت دوم, دفتر همان, /3

زدن3 بÇÇايد ديÇÇوانگÇÇي در دست شÇدن هÇميبايد جÇاهل خرد زينگÇمان در وهÇمي نÇيم افكÇÇندشان نشÇان و تÇقليد اهل ز هزاران صدبÇالشان و رÇپ جÇÇمله و قÇÇاÄمست اسÇتداللشان و تÇقليد نÇظ بÇه @كÇهسÇرنگون كوران جمله اين درفتند دون شÇيطان آن انگÇيزد شÇÇبههاي

/2137 Ç 213ë ابيات سوم, دفتر همان, /ê

بود4 بيتمكين سخت چوبين پاي بÇÇود چÇÇوبين اسÇÇتدالليان پÇÇÇÇاي

/21êì بيت همانجا, /ë

جÇليل5 بÇينا دادشÇان كÇه عصا آن دليÇل و قÇياسات بود چه عصا اين

/3798 بيت ششم, دفتر همان, /ì

حÇصا6 از را گÇهر بشÇناسد چشÇÇم عÇصا سÇيصد از بÇهتر بÇÇينا چشÇÇمميفرمايد: نيز فالسفه مورد در همچنين

/1ì س ,ìë ص خاور, كالله همان, /7

بÇرون7 مÇÇيماند دهÇÇليز از عÇÇقل دون زمÇÇعقوالت گÇÇويد فÇÇÇلسفي

Page 35: Molavi Dar Erfane Iran

29 بلخي ين جاللالد موالنا مذهبي اعتقادات

زن ديÇوار آن بÇر را سÇر بÇرو @گÇÇو نÇظ و فكÇر در شÇود منكر فلسفيدل اهÇل حÇواس مÇحسوس هست گل نطق و خا@ك نطق و آب نطقاست بÇÇيگانه اوليÇÇÇا حÇÇÇÇواس از است انه نÇÇح مÇÇنكر كÇÇو فÇÇلسفيبÇÇرو زد را مÇÇنكري خÇÇيال ايÇÇÇن او كÇفر و فسÇÇاد عكسآن بÇÇلكه

/329ì Ç 3291 ابيات ل, او دفتر همان, /1

بÇود1 ديÇوي Çخرة Ôس دم هÇÇمان در شÇود مÇنكر را ديÇÇو مÇÇر فÇÇلسفي

چشمبينا

/ê90ê بيت ششم, دفتر همان, /2

آفÇتاب2 صÇد صÇورت بÇپوشد مي كباب يكشرحه چو پرده@كوچكمÇانند و اعÇتماد غيرقابل ناقص, ي, غيرمكف ي, حس ادرا@كات موالنا نظر ازÇي فراحس حواس بيداري برضرورت موالنا عظيماند, حجابي و ضخيم پردهايخÇاص روشهÇايي از پÇيروي و تÇربيت گÇرو در را امÇر ايÇن و ميورزد اصرار

ميشود: جويندگانآموخته به معنوي مربي و راهنما توسط كه ميشمارد

/29ëì بيت ل, او دفتر همان, /3

خطر3 خوفو هستبسپرآفتو سÇفر ايÇن بÇيپير كه بگزين را پير

/ëê2 بيت چهارم, دفتر همان, /ê

خويش4 كام بر فنو كنبر كم تكيه خÇويش ايÇÇام پÇÇيغمبر از كÇÇÔل Öسم

/2ê س ,ë9 ص خاور, كالله همان, /ë

شÇد5 چÇاه در و گÇمره زغÇوالن او شÇد راه در مÇرشدي بÇي او كه هردانسته حضرترسولا@كرم(ص) عالمبشريرا موالنابزرگترينمربيمعنوي

/ و/// گوي تكبير را پروردگارت و ده بيم و برخيز كشيده, سر در جامه اي :@3 Ç 1 آيات /ì

ميفرمايد: 6/// و كبر ف بك ر و ر ذÖن @

ا ف ÖمÔق ثر المد ايها يا مدثر: لسورة بهآياتاو اشاره با و

Page 36: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 30

/1êëê بيت چهارم, دفتر همان, /1

@كهجهانجسميستسرگردان,تÇوهوش1 رومÇپوش و گÇليم انÇدر سÇÇرمكش

/1êë8 بيت همانجا, /2

مÇصطفي2 اي ثÇانيي نÇوح تÇو @كÇه صÇفا بÇحر دريÇن كشÇÇتيبان بÇÇاش

/1êì0 بيت همانجا, /3

شÇده3 كشتيبان غوليست طرف هر زده ره اروانÇÇÇÇك بÇÇÇÇنگر خÇÇÇÇÇيزمرتضي(ع) علي را رسولخدا(ص) دستپرورده و شا@گرد نخستين موالناكه علي حتيبراي و اوليا و انبيا همه براي را مربي و استاد به نياز كهپيامبر ميداند

ميكند: بود,يادآوري حق شير و اسداهللادلي پÇÇر هلوانÇÇپ ي, قÇÇح شÇÇير عÇلي كاي را علي پيغامبر @گفتامÇÇيد خلÇÇن سÇÇاية در انÇÇÇÇدرآ اعÇتماد هم مكن شيري بر ليك

/297ê Ç 2972 ابيات ل, او دفتر همان, /ê

نÇاقلي4 ره از بÇرد نÇÇدانÇد @كش عÇÇاقلي آن سÇÇÇÇايه در انÇÇÇÇدرآب تقر ذا ا علي يا اهللا: Ôرسول قال ميدهد, خاصعبادي دستورات او به اينرو از و

بادات: الع وافل الن ب Ôبه Çتقر ف ¹اعالط نواع ا ب بهÔم ر Ôالناس

/3ì س ,ë9 ص خاور, كالله همان, /ë

بيچونوچند5 قربحضرت بهر پÇيشآورنÇد طاعتي گر هركسي

/2978 بيت ل, او دفتر همان, /ì

اله6 خÇاص سÇاية تÇÇو بÇÇرگزين راه طÇÇاعات جÇÇملة از يÇÇÇاعليبÇه مسÇلمانان عÇموم بÇا پÇيغمبرا@كÇرم ا@گر كه ميفرمايد معين بدينترتيبباعلي برساند, اسالم به جاهليت مقام از را آنان تا داشت نظر عامه تربيتهايتيشه به كه بود كسي تنها علي(ع) و ميفرمود عمل ه خاص تربيت به مرتضي(ع)

رسيد/ كمال به و ديد رياضت تربيترسول(ص)بهطريقي ا ام ميبرد, نام نيز عثمان و عمر و ابوبكر از درمثنوي موالنا ه البت

Page 37: Molavi Dar Erfane Iran

31 بلخي ين جاللالد موالنا مذهبي اعتقادات

در رسولخدا كه ميگردد روشن و شده ادا آنان درباره مطلب حق دقيق بسيارديگÇري و كÇهربايانه يكÇي مÇيفرمودند: ظاهر اثر دو خويش, فات تصر ميداندارايكهربا هم و كيميا داراي هم بهسببنيرويواليت, ايشان زيرا @كيميا@گرانه/

بودند/

/2ë03 بيت همانجا, /1

كÇنند1 شÇيدا را تÇو تيÇهس اهÇك@ كÇنند پÇيدا چÇون دارنÇد, @كÇهرباكسÇاني ميكردند, جانفشاني رسولخدا ركاب در كه اشخاصي از بسياريجوهر اتغيير ام بود, شده رسول شيفته مجذوبو كاهيوجودشان مانند كه بودندرحÇلت بÇهسبب كÇهربا فات صرÇت تأثÇير هÇرگاه و بودند نيافته معنوي تكامل وطبيعتفطريخويش اصليو اشخاصبهجوهر اين مييافت, خاتمه رسولخدابا ا ام آمد, كشيده شمشير با رسولا@كرم قتل براي عمر منجمله مينمودند/ رجوعهمين به نيز ابوبكر و يافت "فاروق" لقب و شده مجذوب قرآن صوت استماع

/2700 بيت همانجا, /2

آمده>/2 تصديق"صديق" يكي <از گرفت: يق" صد" لقب منوالكودكي سنين همان از داشتو هديگري توج علي به نسبت پيغمبر(ص) ا اممÇبارك جÇوهر و گÇرفته ف تصر زير را وي خود, كاملكننده تربيت كيمياي با

ساخت/ نايل استعدادياش كمال به دهدهي خالص زر همچون را او وجود

/ì9ì بيت دوم, دفتر همان, /3

بود,نيلشكني3 @گرچهجويخون كÇني تÇبديلش كÇه داري @كÇيميافنون و شد تربيت رسول بهدست علي(ع) حضرت كه ازآنجا بدينترتيبو @ك سال كليه تربيت درنتيجه, فرا@گرفت, بشريت عالم كل مربي از را تربيتساير با ايشان طريقت و سيرت اعتبار اين به و گرديد موكول ايشان به طالبانبÇر نÇه بود مبتني اطوار طي و سلوك بر و بود متمايز و متفاوت Âكام اصحاب

Page 38: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 32

نقلي/ و عقلي چراهاي و چون مباحثاتو

/12ê7 بيت همانجا, /1

بكÇن1 خÇيبر در ايÇن عليوار تو بÇزن مÇردانÇه و بÇÇرگير تÇÇبر يÇÇا

/11 س ,98 ص خاور, كالله همان, /2

بÇرگزين2 را ديگÇران هينطريق مهين فاروق و يق صد چون ورنهدرحد را معرفت و ادرا@ك دايره كه است كساني روشآن ديگران, طريقبركندن علي طريقت ا ام مينمايند; مسدود روايي و تاريخي و كالمي مجادالتباب فتح اسباب تمهيد كه است رياضت بانيرويتربيتو فراحسي عوالم دروازهونÔل Ôخ Öدي ال× و ¾ا م× الس Ôابواب لهÔم Ôتح ف Ôت ال× ميگردد: سوزن سوراخ از جمل سماواتوعبور

بگذرد/ سوزن سوراخ از شتر كه آنگاه تا آمد درنخواهند بهشت به و شد نخواهد گشوده آنها روي بر آسمان درهاي :ê0 آيه اعراف, سوره /3

3/ اط ي× خÖال م س âفي Ôل م الج ج لي تي ح ¹ن جÖال

Öاط ي× الخ م س ل م ج با نيستدرخور ارتÇباط آمÇد سÇوزن بÇا را رشته

/3079 Ç 3078 ابيات ل, او دفتر همان, /ê

عمل4 رياضاتو مقراض به جز جÇمل تيÇهس بÇاريك شود @كي

فناپيمايي

Hعميق است, فنا@گرايانه طريقت كه الم عليهالس علي روشتربيتي به مولويفناپيمايي مسلك ميدارد/ بيان مختلف موارد در مطلبرا اين و ميورزد اعتقادقدم و خا@كساري از عبارت و ه حق سلسلة صوفيان روش فنا@گرايانه, طريقت وو خÇودبيني و خÇودپرستي و انÇانيت بÇه زدن پÇا پشت و مÇنيت سÇر بÇر نهادن

است/ كودكانه و جاهالنه تكبر و وغرور خودخواهي

/3êêê بيت همانجا, /ë

هÇوا5 از رهÇيده جÇز بالغ نيست خÇدا مست جÇز اطفالانÇد خلق

Page 39: Molavi Dar Erfane Iran

33 بلخي ين جاللالد موالنا مذهبي اعتقادات

/139ê بيت همانجا, /1

بشكند1 را خود شيرآنستآنكه شيريدانكهصفهابشكند سهلمشبع بحثي است, شجاعت آن از جزÄي كه اسداللهي مقامات تبيين در و

ميداند: "شيرهوا" نه و "شيرحق" را ايشان نموده,

/2ìê بيت همانجا, /2

شير2 و نبشتنشير در ماند @گرچه خودمگير از قياس را پا@كان @كار

/2ë03 بيت پنجم, دفتر همان, /3

بÇيار3 هسÇتت خÇدا شÇير بازوي ذوالفÇقار داري مÇيراث عÇلي ازمÇردمان در شÇجاعتمشÇهود سواي را علي(ع) حضرت شجاعت مولويدراز و دور بÇهآرزوهÇاي دستيابي براي آنان زيرا ميداند; بيبا@ك و ر پرتهوقدرتوشهرتو كسبثروتو در كودكانه هوسهاي به پاسخدادن خويشوكه درحالي ميدهند, بهخرج فراوان بيبا@كي دولت, رفعتو مكنتو شهوتوهواهاي ترك و تن ترك در علي(ع) همه رأس در و حق اولياي برعكسآنانخودبروز از زايدالوصفي شجاعت حق, رضاي جلب و عمل اخالص و نفساني

ميدهد:دغÇل از مÇطهر دان را حÇق شير عÇمل اخÇالص عÇÇليآمÇÇوز ازشÇتافت و برآورد شمشيري زود يÇافت دست پهلوانÇي بر غزا درولي هÇÇر و بيÇÇن هÇÇر افÇÇÇتخار عÇلي روي در انÇداخت دو خ اوسجده@گاه در او پيش آرد سجده ماه روي كه رخي بر زد خدو آن

/3739 Ç 373ë ابيات ل, او دفتر همان, /ê

كÇاهلي4 غÇزااش انÇدر او @كÇÇرد علي انداختشمشيرآن زمان درتÇÇنم مأمÇÇور نÇÇه م, قÇÇح بÇÇÇنده ميزنم حق پي از تيغ من @گفت

Page 40: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ê

/3803 Ç 3802 ابيات همانجا, /1

گÇوا1 بÇاشد مÇن دين بر من فعل هÇÇوا يرÇÇش نÇÇيستم م, قÇÇيرحÇÇشانجام او دشمنان زبان از Hغالب را الم عليهالس علي كماالت توصيف مولويو محو جمالوي شعاع در چنان او ارادتمندان و دوستان كه ميفهماند و ميدهداز را Çالم ليهالسÇع علي مولوي, نميگردد/ استماع آنان از كهآوازي بيخويشنداو, دشÇمنان دشÇمنترين يÇعني مÇلجم, بن حمن عبدالر و زبانعمرو@بن@عبدودكوردل دشمنان بسته چشمهاي بر حتي كه را علي مقامات عظمت و ميستايد

ميدارد/ بيان ميكند, تجلي نيز وي

/37ë9 بيت همانجا, /2

ديÇدهاي2 آنچه از وا@گو هاي شم ديدهاي عقلو جمله كه علي اي

/37ìë بيت همانجا, /3

بÇردوخته3 حÇاضران چشÇمهاي آمÇوخته غÇيب ادرا@ك تو چشم

/3771 بيت همانجا, /ê

القضا4 حÔسن سو¾القضا پس اي مÇÇرتضي عÇÇلي اي بگشÇÇÇÇا رازلÇÔباب انÇدر قشÇور تو از رسد تا باب جوياي بر باب اي باش باز

/3779 Ç 3778 ابيات همانجا, /ë

احÇÇد5 GفوÇÇك لÇÇه مÇÇا بÇÇÇÇارگاه ابÇد تا رحمت باب اي باش باز

/3997 بيت همانجا, /ì

بÇودهاي6 تÇرازو هÇر زبÇÇانه بÇÇل بÇودهاي خÇو حÇد ا رازويÇت تÇÇوصفتشيريو به علي, كماالت توصيف از كالم ناتواني به اشاره در آنگاهمÇوال حÇضرت وجÇود در را اسÇداللÇهي صÇفت ايÇن و كرده رجوع او شجاعتفرط از كه ميشمارد وي صفات مفهومترين و دستيافتنيترين و روشنترينظاهر صفتي شجاعت كلي, بهطور زيرا پيداست/ نابينايينيز ديدة هر بر وضوح,مراتب و باطني مقامات درك از كه نيز ظاهر اهل استو محسوس و مشهود و

Page 41: Molavi Dar Erfane Iran

3ë بلخي ين جاللالد موالنا مذهبي اعتقادات

بÇهمعناي شجاعت صفت وجود در منكرند, بل ناتوان, مولي حضرت جوهريت صفتمرو از ا ام دارند/ وحدتنظر و كلمه فاق ات ايشان وجود در كلمه @كاملرسولخدا(ص) و خدا كسيجز است, مختفي و مخفي و خفي صفتي كه ايشان

ميگيرد: صورت نهان در استو پنهان Öت مرو زيرا نيست, لع مط

/37êì بيت همانجا, /1

كÇيستي1 داند كه خود ت مرو در ربÇÇانيستي شÇÇÇÇجاعتشÇÇير دركÇه شÇمرده خÇداونÇد رحÇيميت صفت ظهور را علي ت مرو مقام آنگاه و

مينمايد: افاضه مÆمن مشركو و كافر به درخواست بدون و بيدريغ

/37ê7 بيت همانجا, /2

بيشبيه2 نان خوانو ازوي @كامد تÇيه بÇه ي وسيÇم ابÇر ت روÇÇم درمÇلجم ابن به علي(ع) مقامات و صفات ساير از برايپردهبرداري مولويباضدادهÇا ناالشيا¾ يتبي قاعده به بنا و مينمايد مراجعه Ç علي(ع) ركابدار Ç مراديدوستان كه چرا ميكند, بسنده علي(ع) توصيفمراتب در منكران سخن بهنقلديوانه و خاموش و مست Öاستغراق غايت از و ندارند توصيف براي زباني علي

درجوشند/

خروشوسكوت

عÇلي(ع) بÇه هرجÇا عرصهمثنوي در ين جاللالد موالنا كه نيست بيدليلاست/ شده خاموشي دچار و رسيده انتها به قدرتسخنوريش پرداخته,

علي مقامات به بحث دامنه سرانجام تا ميرود جا همه از سخن اول دفتر دركÇه جÇايي تÇا مÇيكند, تخليه را موالنا توان تمامي علي مقامات ذ@كر ميرسد/اعÇضاي از تن پنجاه بههمراه را خويشعمرو@بن@عبدود حلم با علي ميفرمايد

Page 42: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ì

مÇطلب هÇمين انتهاي در مينمايد/ فقر و توحيد كلمه به ف مشر وي, خانوادهو ميماند باز رفتن از وي تكلم فاقه و ميگيرد سستي مولوي ناطقه ت قو بهنا@گاهگويي ميانجامد/ طول به سال چندين كه مينمايد غلبه وي بر سنگين سكوتيتوان قدرتو و تقويتشده قوايوجوديمولوي دوباره استتا الزم مدتيدراز

گردد/ حاصل دوم دفتر برايآغاز الزمو مÇيدهد ادامÇه خÇود سÇخن بÇه ششم دفتر انتهاي تا دوم دفتر از مولويتوقف درآنمرتبه زياد شد, كشيده علي مقامات به سخن دامنه ا@گر كه ميكوشدمراتب بحث دوباره شاهزاده, سه داستان ميان در ششم دفتر انتهاي در ننمايد/جعلوي عليو واليت راز از مولويپرده بار اين و ميشود سرگرفته از علي(ع)نÇيز اينجا در برميدارد/ واليت كشتي سكانداري به رسولا@كرم(ص) بهدستپس بدينرو و تميگيرد وآتششوقشقو دستمولويبيرونميرود از اختيارسرودن ادامه از ابد براي كه ميگيرد كاستي چنان تش قو دوباره صفحه, چند ازكÇه است قÇح بهايي, شيخ كالم Hحقيقت ميشود/ خاموش و ميماند باز مثنوي

به آيهآخرين و كالم اوج نيز قرآن در زيرا مدل>; قرآن چو <مثنويآمد فرمود:رسÇالت خÇتم آن, از پس و دارد اختصاص غديرخم در علي(ع) واليت جعل

ميگردد/ ابالغ مأموريتوي پايان و محمد(ص)كه پيامي گويي ميرسد, علي(ع) واليت به سخن آنكه پساز درمثنوينيزمأموريت و شده ابالغ درآمده, تحرير بهرشته تماميمثنوي آن, اعالم بهمنظورو ششم دفتر و ميشود اوچيره وجود ابديبر خاموشي و ميرسد بهپايان مولويدر موالنا است/ شاهزاده سه داستان ميانة در اين و ميپذيرد اختتام مثنوي كل@ب متعص متكلمان معدودي برخالف و كرده رجوع غديرخم واقعه به ششم بخشخÇودداري عÇلي(ع) بÇه نسÇبت بÇغض بÇهعلت تÇاريخي واقعه اين ذ@كر از @كه

Page 43: Molavi Dar Erfane Iran

37 بلخي ين جاللالد موالنا مذهبي اعتقادات

ميفرمايد: و ميدهد بسط را سخن ورزيدهاند,نÇهاد مÇوال عÇلي وان خÇود نÇÇام اجÇتهاد بÇا سÇببپÇيغامبر زيÇÇناوست واليÇم عÇلي من عم ابن دوست و منمموال را هركو @گفتكÇÇند بÇÇر زپÇÇايت ت يÇÇق ر بÇÇند كند كهآزادت آن موال? @كيستآزاديست زانÇÇÇÇبيا را مÆÇÇÇÇمنان هÇاديست ت نبو آزادي به چون

/êëëë Ç êëë1 ابيات ششم, دفتر همان, /1

سوسنآزاديكنيد1 و سرو همچو كÇنيد شÇادي مÆÇÇمنان ايگÇÇروهاز پرده و ميرسد كمال به علي(ع) مقامات توصيف اوصاف, اين ذ@كر بامقام صاحب را علي(ع) حضرت موالنا ميرود/ كنار به مولوي اعتقادات عمقبÇدينترتيب مÇيشمرد/ نجات كشتي كشتيبان و رسول معنوي خليفه و واليتخشك مباحث و اسكوالستيكي چهارچوبهاي در را موالنا طريقت معرفتو

گنجاند/ نميتوان حوزهاي و @كالمينايل انساني فوق كماالت از درجه بدين ازآنرو موالنا ديدگاه از علي(ع)مÇوالنا است/ بوده صرف تسليم رسولخدا(ص) تربيت تيشه برابر در كه شدهعÇلي دوسÇتداران به خطاب و ميشمرد تربيت چراي و بيچون شرط را ارادت

ميفرمايد:

/12 س ,17 ص خاور, كالله همان, /2

رفÇÇعتي2 بÇÇيابي افÇÇضالش ز تÇÇا دولتي صاحب ذيل در زن دستچونبهصاحبدلرسيگوهرشوي شوي مرمر و صخره سنگ تو @گر

/727 Ç 8 ابيات ل, او دفتر همان, /3

دلخÇوشان3 هرÇم بÇÇه اال مÇÇده دل نشÇان جÇان مÇيان در پا@كÇان مهر

/ê39 بيت همانجا, /ê

ما4 همچو را حسد كن خا@كبرسر پÇا زيÇر را حÇق مÇردان شو خا@ك

Page 44: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 38

رنگ بÇرويي گÇل تÇا خا@كشÇو, سÇنگ سÇرسبز شود كي بهاران ازدلخÇراش بÇودي سنگ تو سالها رنگ

/1921 Ç 1920 ابيات همانجا, /1

باش1 خا@ك زماني يك را آزمونشرط و بيقيد مطلقو ارادتي عليه سالماهللا مرتضي علي حضرت به نسبت موالنااست; عمومي مباحث با غيرمتناسب ميدهد, بهدست وي از كه تعاريفي و دارددر سلوك از ناشي و شهودي معرفتي علي(ع) مقام به نسبت او معرفت كه چراو مانه متكل و عاميانه ظاهري معرفت نه ميباشد عرفان فو تصو باطني مسلك

خانه/ موريا بود شيعه مولوي آيا ميپرسند كه كساني برابر در كالم انتهاي در ا@كنونواليتو مقام به ارادت تشيعچيزيجز آيا كه كرد طرح را سÃوال اين بايد سني,سÇنگ دو ايÇن ? الحب الا يÇن الد هÇل است: مÇحبت و حب جز چيزي اسالم دينهمچون علي(ع) عاشقان كه مكتبي همان فند; تصو تربيتي دستگاه پايه سنگين,

رسيدهاند/ كمال به و شده تربيت شمسدرآن و موالنا

Page 45: Molavi Dar Erfane Iran
Page 46: Molavi Dar Erfane Iran

واليت خاندان به وي موالنادراعتقاد مكتوبياز

آزمايش مصطفي سيد دكتر

و صوري فرزند به ين جاللالد موالنا از است سفارشنامهاي مكتوب, اين

/70 Ç ì8 صص ,1371 دانشگاهي, نشر مركز تهران: سبحاني, / ه توفيق تصحيح رومي, ين جاللالد موالنا مكتوبات /1

نÇقل HينÇع و است1 ثÇبت مكÇتوبات مجموعة در كه ولد, سلطان خود, معنويميشود:

فيالحجاب/ ما و ر الس <عالم

ميكند/ كوچك خرگوشان دستان را شير دستان و . ميكند مسخ را دشمنان كه كسي مسخ از نميكني پرهيز آيا /2

2ق رانالخ يÖدي ا د Öس Ñاال يÖدي ا Ôلع Öج ي و دي× الع Ôخ س Öم ي الذي خ Öس م ا Ôر ذ Öحي Öمل @

أ

/ / /ال والسعاد¸ الخير من و Ôاه رع× و اهللا Ôالهك ÇÇ سين روحالمدر ينو فخرالد فرزندعزيز,در نه فراق در نه شب, نه روز نه نداند منقطع را پدر اين دعاي و سالم ÇÇ اخاله

آفريني Öحيرت حيرت از نيستم عليك سالم پرواي كه چنانم دم اين ليكن تالق;ÔعÇرجÔي واليك الم الس كÖن م و الم الس تÖن @

ا كه: سالمكنندگان كنند اين خطاب را او @كه

Page 47: Molavi Dar Erfane Iran

ê1 واليت خاندان به وي اعتقاد در موالنا از مكتوبي

خياالت/ نهايت اي ميگردد باز تو به سالم و است سالم تو از و هستي سالم تو /1

و وفور كمالو از ناپروايي حالت چنين در و تعالي/ و تبارك Ç االوهام1 منتهي يا الم الس

كوشش هيچآنمهرآن مرگ عقب مرگو حالت كهدر مهر فرط شفقتو غليان

بيامرزيد/ مرا من پروردگار كه ميدانستند من قوم كاش اي :27 Ç 2ì آيات يس, سورة /2

النصح يقطع لم و قطعوك و قتلوك قيل /2 âيب ر âلي رف غ ا م× ب ون Ôم ل Öع ي âمي Öوق تÖيل ي×ا كه: نميآرامد

نصيحتپذير/ نه هستي نصيحتگو تو كه چرا نميشود, قطع زنده, نه و مرده نه آنان, از بندها ولي كردهاند تكهتكه و كشته را تو ميگويند /3

از بسته, بر ني مهر نصيحتو در سته Ôر بر منتصح3/ ال Õناصح نك Ñال Hميت ال و Hحي ال عنهم

نه هشيار نه بيدست, بيدلو شد, شنبشته چندحرفمشو شفقتاين اين فرطدل روشنايي و ما شاهزادة رعايت تجهتوصي در هست, نه نيستو نه مست,

گماشت/ او سرپرستي به را ا زكري و :@37 آية عمران, آل سورة /ê

ي×ا4/ رك@ ز كفله×ا و است فرزند بالةآن ح و حواله در امروز كه عالم, همة و ما ديدة وو زند عذرها بنياد كهآتشدر است توقع شده/ امانتسپرده عظيم امتحان جهتنگرداند را مراقبتي وظيفة و نكند حركتي سهو, نه و قصد نه نفس, يك و يكدمهيچ ايشان خود ماللتدرآيد/ بيوفاييو تشويش ة يكذر ايشان خاطر در @كهبيت: كه سته Ôر بر شاهزادگيوصبرموروث وعنصر خود پا@كگوهري از نگويند

بÇود سÇينه بÇه تا درياش آب بÇود ديÇنه چÇه ا@گÇر بÇط بچةبات طي ذريات مراقب كه الهي ارواح مشهود و اشهاد و مرصاد از حذر اما

ميكنيم/ ملحق آنها به را فرزندانشان :21 آية طور, سورة /ë

سپيدرويي بهر از و اهللاهللاهللاهللاهللاهللاهللاهللاهللا! 5 Öم Ôهت ي رÔذ Öم ه ب ن×ا Öق حÖل @

ا كه: است ايشانو دارد, عزيز راعزيز ايشان خاطر قبيله, همة ازآن و خود ازآن و پدر اين ابديدل دام به كردن صيد در دارد گردك شب لو او چونروز شبرا هر و را هرروزمÇذهب آن كÇه نÇيست صÇيد حتاجÇم و است شÇده صÇيد كه نپندارد و جان; و

آ@گاهند/ دنيا زندگي ظاهر به آنان :@7 آية روم, سورة /ì

كه عنصرند آن از نه ايشان كه نÖي×ا6 الد و ي× ح Öال ن م Gراه ظ× ون Ôم ل Öع ي كه: است ظاهربينان

Page 48: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê2

و ر منو ايشان ديوار و در در كه ازآنوافرترست ازلي عنايت نصرت شوند; @كهنه

مبارك/ طور به سوگند زيتون, و انجير به سوگند :2 Ç 1 آيات تين, سورة /1

روزي كه است جماداتي به قسم كه 1 ن âني âسي ورÔط و ونÔت Öي الز و ن âيالت و كه: نباشد معطرتصنع ايش علياالرض ينجر كبدي رأيت لو علي يا مرتبة: استتا رسيده بدانجا ايشان قدمنفسي عدا و مثواه فÆادي و Öش ح و مأواه عيني جفن اجعل رسولاهللا, يا الجواب استطيع ال قال: به?

ا@كبادنا اوالدنا مني/ بضع¹ فاطم¹ ÇÇ سلم و عليه اهللا صلي ÇÇ النبي فقال رين/ المقص المجرمين من فيه

قلبم درون و آن جايگاه را چشمم پلك بدهم, جوابي نميتوانم خدا فرستاده اي گفت: ميكني? چه آن با ميشود, كشيده زمين بر جگرم كه ببيني ا@گر علي اي /2

بر كه هستند ما جگرگوشههاي ما فرزندان است/ من تن پاره فاطمه فرمود: پيامبر(ص) پس ميشمارم/ كار تقصير مجرمين از اينكار در را خودم و ده مكانش را

ميروند/ راه زمين

علياالرض/2 تمشي

نه ايما, به نه نكردهاند, پيغام و نكردهاند گلهاي هيچ كه هو اال اله ال الذي واهللا و

از صدآزادي متعاقبو دعايمتواترو و شكرها بلكه تعريض; [به] نه اشارت, بهاشارت و خلق بيگفت اال مراقبت; دقايق و دلداري و ت مرو و معاشرت حسنورتÇص صÇورت, عÇالم وراي و جان عالم صداي از كه است روز چند ايشانمĤل, يا است حال حكايت كه ندانم ميخلد; مرا و ميآيد هوشم به بيصورتالشبكات آفات و " د ق Ôع Öال في ات اث× ×ف الن ر ش Öن م" اهللا حرسها الجمله في نسيه? يا نقدست امتحان

و د محم حق به مال و حال در پريشانيها آفات از و (ê آية فلق, (سورة ميدمند" افسون گرهها در كه جادوگراني شر "از را او كند حفظ خداوند فيالجمله /3

خاندانش/ و اصحابند بهتر كه اصحابش

نيستو يكآزار ارواح آل/3آزارآن و صحب خير به Ôح Ôص و د محم بحق والمĤل الحال في

ني/ هزار و ني صداست برخÇاستن تو كوي سر ز مشكل مشكÇلنÇيست جهان و جان از برخاستن

است/ جسد از روح دوري دوري, اين . غمگين عاشق دوري چيست, دوري /ê

4 دÇÇس والج الروح فÇÇراق ÔراقÇÇÇالف هÇÇÇÇذا د مÇÇ الك قÇÇام الو× ÔراقÇÇف ÔراقÇÇÇ الف ذا مÇÇÇÇا

بÇود بÇدانÇديش عÇÇاشقان دل ليكÇÇن نÇايد خÇطايي تÇو كÇز دانÇم خÇود من

Page 49: Molavi Dar Erfane Iran

ê3 واليت خاندان به وي اعتقاد در موالنا از مكتوبي

ايÇن حÇديث نگويد هيچكس با و مكتوم, و دارد محفوظ را وصيت اين وخاطر در خلصاين م اينو مة تت سخنهايديگر و است, ي اينسر در كه نبشته,چه دگر ميدارم, كه نگويد و بدارد اين پاس چون اما نيست; نبشتن امكان استوچيزديگر شود معلوم نيست, او معلوم كه باقي پاسداشتن,آن بركتآن از @كنم

ميدهد/ ارث نميداند, را آنچه دانايي او به خداوند ميداند, آنچه به كند عمل كه هر /1

يعÖلم/1 Öممال لم ع Ôاهللا اورثه ملع بما ل م ع Öن م مزيد/ نيزالعالمين/ رب يا آمين اخطار, با كمينگاه اين در هشيار و بيدارباد جاويد

بدارند/ دوستش و بدارد دوستشان :ëê آية ماÄده, سورة /2

هزار صد را او تزل اندك 2, Ôهونب ح Ôي و ÖمÔهب حÔي حضرت دارد دوست را كه هرآن دادنÇد صحرا به سر را كه هر نگيرد/ كوهها به را ديگران آن و كند مكافات

قدره>/ اهللا عظم Ç سلطانالفقرا از است يادگار كلمه اين است/ بيگانگياز ا ام شود, شناخته مخاطبآن تا نيامده بهصراحت نامي ذ@كر نامه, متن درافال@كي حذفمختصريدرمناقبالعارفين اندكو تغييرات با نامه اين كه آنجاجاي نوشته, ولد سلطان به خطاب را آن موالنا كه شده تصريح آنجا در و آمده

نميماند/ باقي مخاطبنامه مورد در شبههاي شكو هيچايÇن به 3 شمارة زيرنويس در نامه, پايان در فاضلمكتوباتنيز ح مصحخاتون, فاطمه خاطر رعايت دربارة نامه <اين است: كرده اشاره بهدرستي نكتهاين از شده, نوشته ولد سلطان به است, ولد سلطان همسر كه ين, صالحالد دخترافال@كي درمناقبالعارفين و///] ما [دروصيتجهترعايتشاهزادة بعد به جمله

ميشود; ديده آن در نيز لغزش دو ا ام ميرساند, را موالنا زندگي و آثار در ايشان غور و ت دق ا@گرچه كردهاند, ذ@كر مكتوبات گرامي ح مصح آنچه /70 ص /3

در مندرج نامة با Hعين آمده, مناقب در كه نامه قسمت آن :Hثاني است/ شده ذ@كر 7êê اشتباه به كه است مناقب@العارفين 73ê صفحة در داستان انتهاي :Á او

ارواح آن <آزار ميخوانيم: حديث از پس بلكه نيست, مكتوبات جملة چند رسول, حضرت حديث ذ@كر از پس مناقب در چنانكه نميكند; مطابقت مكتوبات

ميپوشيم/ چشم آنها ذ@كر از تطويل, از پرهيز دليل به كه نيامده, جمالتي نيز مناقب نامة از ديگر موضع چند در ني>/ هزار نه, صد و نيست آزار يك

3/<(732 Ç 7êê ,2) است شده نقل Hعين

Page 50: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي êê

آن به موالنا, نامههاي ديگر با مقايسة در نامه اين انتهايي جمالت HممسلداشÇتن مكÇتوم و محفوظ به سفارش است/ بخشيده ي خاص برجستگي و تمايزا@گر كه مطلبي نيستو نبشتنآن امكان كه هاي تتم و نهفته درآن كه ي سر نامه,

حس جÇمالت ايÇن شود/ معلوم نيست, معلوم كه باقي آن شود داشته پاسآننامه دوبارهخواني به دقتيعميقتر با تا برميانگيزد را خوانندهاي هر @كنجكاوي

سازد/ مكشوف ما بر را تازه مطالبي موشكافي, با نامه متن مرور كند/ اقدامفاطمه همسرش, حال رعايت در و ولد سلطان به خطاب نامه, كه @گفتيمر الس <عالم آمده, خدا نام براي كه عنواني نامه, ابتداي در است/ شده نوشته خاتون,استمطرح حجاب در آنچه و سر مسألة همانآغاز, از كه است الحجاب> مافي و

نكÇتة هÇمان Hدقيق و نامه متن براي است استهاللي براعت خود اين و ميشود,پÇرداخÇته آنها بيان به بيشتر صراحتي با و دوباره پاياني جمالت در كه اساسي

است/خÇود به را ه توج ديگري مهم نكتة ل, او جملة چند و عربي ابيات از پساتصال نوعي و خويش بيخويشي حالتحيرت, Hمستقيم موالنا ميكند/ جلبپÇرواي كه <چنانم ميگويد: سپس و ميشود متذكر را محو از گونهاي يا مطلقاليك و الم الس منك و الم الس <انت ميآورد: كه عبارتي با ا ام نيستم>, عليك سالمغيرمستقيم ولي نيست, ولد سلطان منظورش ا@گرچه االوهام> منتهي يا الم الس يرجع

و اهميت كه جمالتيروبروييم با آن از پس ميكند/ باران سالم را فرزند روحميكند/ فرزنديادآوري به را فاطمه@خاتون ارزشمعنوي

عالقه شمسمورد پساز كه است زركوبي ين صالحالد خاتوندختر فاطمهقاÄل ين صالحالد براي موالنا كه بيحسابي تعلقخاطر بود/ موالنا تخاصمحب ومÇحسوب نÇيز موالنا عروس البته كه ÇÇ او بازماندة دختر مورد در همچنان بود,

Page 51: Molavi Dar Erfane Iran

êë واليت خاندان به وي اعتقاد در موالنا از مكتوبي

بود/ پابرجا ÇÇ ميشدون Ôم ل Öع ي كه است مذهبظاهربينان <اين كه: آنجا تا دارند ادامه نامه جمالتدو, هر است, آمده مÆيدآن كه آيهاي نيز و مذكور جملة نÖي×ا>/ الد و ي× ح Öال ن م Gراه ظ×

جÇالب مÇيخوانÇد/ فÇرا ظÇاهرنگري از گذار و باطن در غور به را ذهن Gد مجدجÇمالت نÇهتنها آن, از بÇعد كÇه است نÇقطهاي HيقÇدق جÇمله اين كه اينجاستفرزند محدودة از گويي سخننيز موضوع بلكه ميشوند, گنگ حتي و اسرارآميزبلكه نيست, موالنا انديشة در تازه و بديع نكتهاي اين و ميرود همسرشفراتر و

خارج آ@گاهي دست از آن مهار زودي به ا ام است, آ@گاهي با توأم آن بخشهاي از بسياري و مه مقد <ا@گرچه مينويسد: مثنوي دربارة نامداريان پور دكتر /1

انديشة بر حا@كم وضعيت اين كه ميكنيم اضافه ايشان سخنان ادامة در /(270 ص آفتاب, ساية (در ميزند> رقم را خويش وقوع شكل خودمختار, و ميشود

مواجهيم/ قاعدهاي چنين با نيز مذكور نامة مورد در است/ مشاهده قابل احتي بهر آن سير خط نيز سبعه مجالس و مافيه فيه در ي حت كه موالناست

از بسيار جهشهاي است/1 مشاهده قابل بهراحتي نيز مافيه حتيفيه درمثنويوگسست مÇنجربه GاهرÇظ كÇه تداعيهايي از پيروي ديگر, موضوع به موضوعي

دانست/ موالنا سبكي خصايص از ميتوان را ميشود موضوع و معانيابÇهام داراي جÇمله اين ا@گرچه شوند>/ كهنه كه عنصرند آن از نه <ايشانمحال فاطمهخاتونديگر اينوصفبراي پذيرش حال اين با ولي است, معنايينهادهاند/ موالنا ذهن به گام اشخاصديگري يا شخص اينجا از گويي مينمايد;آيه اين به نا@گهان ولي ميرسد, بهنظر دشوار قسمت اين جمالت دادن ارتباطاز بÇعضي در كÇه شود اشاره بايد Áاجما /< نâني âسي ورÔط و ونÔت Öي الز و ن âيالت و> ميرسيم:از و (ع) علي اميرالمÆمنين "زيتون" از و اهللا رسول "تين" از مراد كه آمده تفاسير

/2ìê ص ,1381 حقيقت, تهران: ,ê ج العباد¸, مقامات في السعاد¸ بيان (سلطانعليشاه), گنابادي د سلطانمحم مال حاج /2

ادامه در است/2 ه مÄا امين" "بلد از و امامحسين(ع) و امامحسن(ع) "طورسينين"حديثي پنداشت/ نامه قسمت رازآلودهترين را ميتوانآن كه ميرسيم حديثي بهميدهد/ نشان واليت خاندانعترتو به را موالنا قلبي ارادت و اعتقاد عمق @كه

Page 52: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي êì

است/ نهفته اينجا در مهم بسيار بسظريفو نكتهاياستو رايج قاعدة يك موالنا ذهن در معاني كلماتو تداعي كه دانستيمنÇام و است, بÇوده فاطمهخاتون حال رعايت به ترغيب در نامه اين كه @گفتيماز يكي فرزند هم و بوده عاليه مقامات داراي خود هم كه ÇÇ فاطمه اين ارجمندفاطمهايبس نام تداعيويادآوري بيشكبراي ÇÇ بوده محبوبموالنا مجالسين

اين و كشيده, پيش بيخرد ستور كردن ادب براي را چوب و عصا از سخن موالنا كه آنجا كرد, مشاهده ميتوان مثنوي از قسمتي در را تداعي اين مشابه نمونة /1

ميشود: تبديل موسي س مقد و اسطورهاي عصاي به معمولي عصاي بعد ابيات در و ميكند, تداعي موالنا ذهن در را او معجزة و موسي عصاي نا@گاه عصا

عÇÇÇÇÇÇÇÇصا را خÇÇÇÇÇÇÇÇر آوردهام خÇÇÇÇÇÇÇÇري, ور لطÇÇÇÇÇÇÇÇفها كÇÇÇÇÇÇÇÇردم عÇÇÇÇÇÇÇÇقلست, را تÇÇÇÇÇÇÇÇو @گÇÇÇÇÇÇÇÇر

كÇÇÇÇنم خÇÇÇÇون پÇÇÇÇر ÇÇÇÇرت س و گÇÇÇÇوش عÇÇÇÇÇÇÇÇصا @كÇÇÇÇÇÇÇÇز كÇÇÇÇÇÇÇÇنم بÇÇÇÇÇÇÇÇيرون آخÇÇÇÇÇÇÇÇرت زيÇÇÇÇÇÇÇÇن آنÇÇÇÇÇÇÇÇچنان

(2803 Ç 2802 ابيات چهارم, (دفتر

خÇÇÇÇو و فÇÇÇÇÇÇÇÇعل در گشÇÇÇÇÇÇÇÇتهاي اژدهÇÇÇÇÇÇÇÇايي @كÇÇÇÇÇÇÇÇه تÇÇÇÇÇÇÇÇو قÇÇÇÇÇÇÇÇهر در مÇÇÇÇÇÇÇÇيشود اژدهÇÇÇÇÇÇÇÇايي

آسÇÇÇÇÇÇÇÇمان اژدهÇÇÇÇÇÇÇÇاي بÇÇÇÇÇÇÇÇنگر ليك بÇÇÇÇÇÇÇÇيامÇÇÇÇÇÇÇÇان تÇÇÇÇÇÇÇÇو كÇÇÇÇÇÇÇÇوهيي ايÇÇÇÇÇÇÇÇاژده

(2807 Ç 280ì ابيات چهارم, (دفتر

است/1 بوده شايسته ا@كرم(ص) نبي دخت همان يعني گرانقدرتر, و مقامتر واالآن از نبايد كه دارد وجود مهم و گفتني سخني هنوز حديث اين مورد درحديث مورد در و نامه اين به توضيحاتمربوط در گرامي ح مصح غفلتورزيد/فاطمه است: وجهآورده دو بر را سيوطيآن كه است <حديثي نوشتهاند: مذكورن ا و يبسطها ما يبسطني و يقبضها ما يقبضني مني بضع¹ فاطمه اغضبني; بها ضÖغا Öن م ف مني Õ¹ضع ب

شاد و ميكند غمگين را او آنچه مرا, ميكند غمگين است, من تن پارة فاطمه است; كرده خشمگين مرا كند, خشمگين را او هركس است, من تن پارة فاطمه /2

من/ داماد و سبب و نسب مگر ميشود قطع قيامت روز انساب همه را/ او كند شاد آنچه مرا, ميكند

/(ì1 ص ,2 ج الصÇغير, (جامع وصهري2 سببي و نسبي غير القيامه يوم تنقطع االنساب

فقد ها سر من مني بضع¹ فاطمه است: شده نقل سفين¹البحارچنين در صورتديگرآن

ميكند/ بدي من به كند بدي او به هركس و كرده خوشحال مرا كند خوشحال را او هركس است من تن پارة فاطمه /3

ص ,2 ج قÇمي, عÇباس شÇيخ حÇاج البÇحار, (سÇفين¹ ساÄني3 فقد ساÄها من و ي سر

/309 ص رومي, ين جاللالد موالنا مكتوبات /ê

<اوالدنا كنيد: دقت موالنا توسط حديث اين ر جملةآخ ضبط به حال 4/<(37ê

Page 53: Molavi Dar Erfane Iran

ê7 واليت خاندان به وي اعتقاد در موالنا از مكتوبي

به و داده راتغيير صورتهايقديمترومرسوم موالنا چرا االرض>/ علي تمشي ا@كبادنا

از جÇدا مÇيتوان را مÇذكور جÇملة ا@گرچه است? كرده نقل را حديث اينگونهة مÄا با را "اوالد" نداشته قصد ضبطي چنين با موالنا آيا ولي كرد, ر تصو حديث

دشنام و بديد, را حالت آن زاهد, و پارسا بزرگ خواجة بود/ آلوده خا@ك و قي به ريش و سر و ميكرد قي و بازار, در بود افتيده مست علويÄي تبريز <در /1

از كه داري ع توق من متابعت سبب به و ميكني من بندگي دعوي كه خشم به ميفرمود كه ديد خواب به را الم عليهالس پيغامبر شب همان افكند; خدو او بر و داد

خداوندگار بندگان, چنانكه نخوابانيدي مرا و نشستي را آاليشها آن و ننواختي و نبردي خانه به مرا چرا بازار, ميان ديدي قي به آلوده مرا گردي?! بهشت اهل

اين من الم عليهالس پيغامبر با كه ميگفت خود با ضمير در خواجه افكني?! خدو كه داد دلت چون من بر نكردي, خود اينها از كنند داشتي تيمار و خدمت را خود

مولي, تهران: هروي, مايل نجيب كوشش به معارف, ولد, (سلطان ا@كبادنا/> كه: مناند عين من فرزندان كه نميداني كه داد جوابش حال در پيغامبر كردهام? @كي

/(1ì ص ,13ì7

دهد?1 تطبيق الم عليهمالس فاطمه و علي فرزندان و شيعهدرمكتوبات را جمالتي ÇÇگذشت ذ@كرآن چنانكه ÇÇ حديثمذكور پسازآمده: Hمستقيم حديث از پس آنجا در و نيامده, مناقبالعارفين در كه ميبينيمكه نميرود گمان ديگر ني>/ هزار و نه صد و نيست يكآزار ارواح آن <آزارميتوانمنظور اينجا در باشد/ پنهان هنوز جمله مقصود كرديم, آنچهمرور پسازÇÇ مكÇتوب ايÇن از مÇوالنا ظاهري مقصود دريافت/ "ارواح" از را موالنا باطني

بود/ خاتون فاطمه حال رعايت ÇÇ گفتيم چنانكهاحترام, براي و ميكند ياد خود عروس از خاص احترام با موالنا كه ديديمولي هست, و بوده احترام براي رسم اين و "ايشان"ميآورد را "او" ضمير جا همهفقطروح او منظور ا@گر "ارواح"آورد/ احترام قصد به نميتوان كه را ديگر"روح"كÇه روبÇروييم "ارواح" بÇا ايÇنجا ولي ميآورد, "ايشان" روح بود, فاطمهخاتون

باشد/ دشواري كار نميتواند شناختآن بيشكفÇرزندش بÇه را ي مهم بسيار نكات مكتوب, قسمتآخر در Áاصو موالنا

است: ه توج قابل پژوهندگي نظر از كه ميشود يادآورداين حديث نگويد هيچكس با و مكتوم, و دارد محفوظ را وصيت اين Ç 1

Page 54: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê8

نبشته/خاطر در اين خلص م و اين مة تت ديگر سخنهاي استو ي سر اين در Ç 2

نيست/ نبشتن امكان ا) ام) استو شود; او معلوم نيست او معلوم كه باقي آن بدارد/// اين پاس چون اما Ç 3

مزيد/ نيز ديگر چيزاخطار/ با كمينگاه اين در هشيار و باد بيدار جاويد Ç ê

مÇيتوانÇد ه" تقي" از كاملي نمونه مكتوب اين تاريخي, پژوهش نظرگاه ازپيروان مردم, عموم كه ميكند زندگي مكاني در و دوران در موالنا رود/ بهشمارمخفي به ناچار داردو اعتقادديگري ميانآنان, در موالنا ميباشند/ مذهبتسننبه اشارهاي براي را بهدستآمده فرصت حال عين در اما است; نگاهداشتنآن

ميشمرد/ مغتنم خود اعتقادي مباديبÇه نصيحت را تو مكتوب اين در من ميگويد: خود مريد و فرزند به ويمگذار/ ميان كسيدر با مطلبرا اين كردهام/ فاطمه عليو حفظحرمتفرزندانمطلب اين سر بر سخنها و نياوردهام قلم به كه است ي سر و راز گفتهام آنچه درهم و دارد شدن كشته و تكفير هم چون نيست; نوشتن امكان ولي است بسيارجوهر ميفرمايد: موالنا ميشود/ بها تعص شعله باال@گرفتن و موجبخونريزيا@گربرمبناي ه البت نيست/ نوشتنآن امكان ا ام ميزند خاطرمنموج مطلبدر ايناز و مÇيگردد مÇطلبآشكÇار ت ميÇاه اندكانÇدك شود, عمل سفارشنامه اينخÇالفت امÇر و عÇلي مÇقام عÇظمت بÇه پي علي(ع), آل احترام حفظ ضرورت

ميشود/ برده پيغمبرا@كرم(ص)از فراتر منظوري د, كÆم و شديد سفارشهاي و نصايح همه اين از موالناواليت بهامر ولد سلطان آ@گاهساختن موالنا هدف دارد/ خانوادگي روابط تحكيم

Page 55: Molavi Dar Erfane Iran

ê9 واليت خاندان به وي اعتقاد در موالنا از مكتوبي

داشتنآن/ پنهان و ه تقي به دعوتوي و ميباشد; اسالم حقيقت واجتماعي صورتبندينيروهاي از بارز نشانهاي دليل همين به اينمكتوباين به ه باتوج ميباشد/ ه قوني اعتقادي فضاي و شرقي, روم و عثمانيان قلمرو درزيادي بسيار ه توج بايد موالنا اعتقادات در جستجو بازخوانيمثنويو در مهم امرموالنا دراثنايآنآثار كه ي خاص سياسي و اجتماعي شرايط ا@گر داشت/ مبذولموالنا عقايد و افكار به نسبت صحيحي تصوير نشود, گرفته درنظر شده, نگاشتهعÇلي حÇضرت احÇوال بهموجبآن كه داليلي از يكي شايد نميآيد/ بهدستباشد/ ه تقي شده,روش نقل مختلفمثنويبهصورتپرا@كنده دفاتر در الم عليهالسبيان علي(ع) مورد در را خود عقايد جوهر دفتر, يك در و صراحت به موالناقÇضاوت معرض در عريان بهطور را خود كالم صورت اين در چون نميدارد;

ميدهد/ واليتقرار امر مخالفانكه شده تقرير و عليتحرير حضرت دربارة گونا@گوني گفتارهاي درمثنويكÇه نكÇته مÇهمترين ا ام شدهاند; درج مختلف دفترهاي سطور درخالل بالجملهÇÇ غديرخم واقعه در علي" واليي مقام "اعالن يعني است گفتار خلص م و جوهردفتر بخش انتهاييترين در آخرمثنويو در ÇÇ ميرود بهشمار واليت مبدأ @كهوفÇات از پيش زماني كوتاه مهم, بسيار امر اين نگارش است/ شده ثبت ششمباقي موالنا اخراج و تكفير براي ب متعص برايمتشرعان زيادي فرصت موالنا,

است/ نگذاشتهبافتة و ساخته مهمالتي را نتايجي چنين و سخنان اين برخيمنكرين, شايدزبان از استفاده و سر كتمان حداقل, افراد, همين ولي كنند; ر تصو نويسنده ذهن<در كه: دارد تصريح خود موالنا كه ديديم و ميپذيرند عرفاني درآثار را رمزيامكان است, خاطر در اين خلص م و اين تتمة سخنهايديگر استو ي اينسر

Page 56: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ë0

مÇعلوم نÇيست, او معلوم كه باقي آن داشتن, پاس بركتآن از نيست/// نبشتنشود>/

مورد اصطالحات, و عبارات كلمات, عرفاني, آثار ظاهر هميشه فانه متأسآيÇا و مÇيشود/ گرفته ناديده آن متعالي روح اما ميگيرد قرار بررسي و مطالعهموالنا كه نبوده باعثآن داشته سابقه تاريخ طول در هميشه گويي كه امر همين

برآورد: فرياد اينگونه

/ì بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

مÇن1 اسÇرار نÇجست مÇن درون از مÇن يÇار شد خود ظن از كسي هر

Page 57: Molavi Dar Erfane Iran
Page 58: Molavi Dar Erfane Iran

,1337 ايران, در يونسكو ي مل كميسيون انتشارات تهران: مشيرسليمي, عليا@كبر تدوين مولوي, يادنامة از (13ë8 مهر 8) موالنا روز مناسبت به مقاله اين /1

است/ شده نقل ,1êê Ç 123 صص

ين1 الد جالل موالنا تضادعقايدمخالفيندربارة

يزدي طباطبايي محمدحسن سيد

الحسÇاد السن بذالك شهدت مÇطلقا قÇوال الكÇبرا¾ سÇيد يا

به است الزم آنها, تضاد و اشتباهات بيان و مخالفين عقايد توضيح از قبلاز كÇثيري ة عد تجليل و احترام مورد ين جاللالد موالنا كه شود ه توج نكته اينمعتقدين از بيشتر كه است اعجبآن بل عجيب و است بوده ل او طراز علمايمادح, ستودن با علت چه به نيست معلوم و ستودهاند وي مخالفين را بهجنابش

كردهاند? نكوهش را ممدوحالشÇيخ ه اميÇاالم الشÇيع¹ مÇحيي دربÇارة مÇا بزرگان از بيشماري ة عد Âمثادا غÇالي و عÇالي را سخن حق بهايي, شيخ به معروف العاملي الحر ين بها¾@الدبهشمار شيعه علماي اعاظم بزرگانو از ه حق هو كما شريفشرا @كردهاندووجودشÇيعة ه قÇح مÇذهب و اسÇالم شÇريف ديÇن بÇه ذيقيمتش خدمات و آوردهاند

Page 59: Molavi Dar Erfane Iran

ë3 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

و نميگذارد, باقي ترديد و شبهه جاي عظمتش در كه است بهقدري اثناعشريه,بÇا مÇيتوان كÇه نمود ادا را سخن حق چنان ين جاللالد موالنا دربارة اليه Õمشار

/3 آية نجم, سورة /1

اينباره در وي 1/ الهوي× عن Ôق ط Öن ي ال انه كه: شد معتقد راسخ اعتقاد و كامل اعتمادميفرمايد:

پÇهلوي لفÇظ بÇه هستقÇÇرآنÇي مÇÇÇÇعنوي مÇÇÇÇولوي مÇÇÇÇÇÇثنويكÇتاب دارد ولي هستپÇÇيغمبر عÇاليجناب آن كÇه نميگويم منمÇضل را بÇعضي و بعضي هادي مÇÇدل قÇÇرآن چÇÇÇو او مÇÇÇÇثنوي

است/ داده نشان موالنا به را خود عقيدت اشعار, اين با @كهكÇاشفي حسين مال به مشهور الكاشفي الواعظ علي ابن حسين همچنين وعارف موالنا مخالفين كه را وغيره اربعينوجواهرالتفسير و مÆلفروض¹الشهدامقام ص مشخ داشتهاند ارزاني وي به كه عنوان اين تنها و ÇÇ خواندهاند مكاشفمÇوالنا به معتقد ت د ح و ت بهشد چنان ÇÇ است ه امامي علماي نزد او با@عظمتكتاب تأليف وعالوه@بر بوده مستغرق موالنا آثار به نسبت كه است ين جاللالدهمچنين و درآورده تحرير رشتة به شرحمثنوي در كتابيديگر لباللبابمثنوي,

و كÇاشفي بÇه يكي كه نمودهاند تأليف االسرار جواهر بهنام كتابي دو هر و داشته ارادت بهموالنا دو هر كه بودهاند واعظ علي ابن حسين مال بهنام نفر دو /2

بودهاند/ مشهور خوارزمي به ديگري

واعظ/2 حسين مالدر وقت, علماي از تن سيصد كه االسرارآورده كتابجواهر در خوارزميين بها¾الد كه درحالي كرده, زيارت را نبيا@كرم رويا عالم در همگي شب يكعنايت العلمÇايي سلطان لقب بهوي بود, جنبآنحضرت در موالنا) (پدر ولدهÇميشه آنكÇه عÇلت به دمشق مدرسة در موالنا حجرة مينويسد باز و فرمÇود/خضر حجرة به مينموده استعالم نبي حضرت از را مشكالتش مولوي حضرت

Page 60: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ëê

است/ بوده مشهورارادت ين جاللالد موالنا به Hعموم كه هستند ما بزرگان و علما از بسيار چه وعين در رين ومتأخ بودهاند هم شيعه علماي قاطبة تكريم مورد و داشته عقيدت وو كÇرده اشاراتÇي Hتصريح يا Hتلويح موالنا به نسبت علما, طبقه آن از تعريفمÇرحÇوم فÇرزند كÇرمانشاهي دعلي حمÇم آقÇا مرحÇوم جمله از زدهاند/ @كناياتيدرجة علماي از ي مهم ة عد كه است "آقا" به بهبهانيمشهور وحيد دباقر آقامحمكبير جعفر شيخ و طباطباييبروجردي بحرالعلوم مهدي د سي قبيلمرحوم از ل اوالشتاتوغيره صاحبقوانينوجامع قمي ابوالقاسم ومرحومميرزا الغطا @كاشفو بÇهريÇاض معروف كبير شرح كتاب صاحب طباطبايي دعلي سي آقا مرحوم وآقا پدر و ميشود/ منتهي وي به اجازاتشان Hعموم طبقه, اين از ديگر كثير جمعو آقا" فاميل"آل و است مجلسي مة عال داماد ا@كمل, د محم مرحوم دباقر, محممرحوماند/ آن دودمان و سالله از كرمانشاهان در چه و تهران در چه "وحيدي"به مطالبمربوط حدود از بيانآن كه است عديدهاي تأليفات صاحب اليه ÕمشاربÇدان ه وجÇت كÇه است جÇمله آن از كÇتاب دو ليكÇن ميباشد, خارج مقال اينرد در كه الضالل اهل رد في المقال قطع بهنام است كتابي يكي دارد/ ضرورتتÇاريخ با آن نام كه است الفضل كتابمقامع ديگري و شده نگاشته صوفيه بردانست بايد شده/ موسوم اسم بدين علت بههمين شايد و دارد مطابقت تأليفشدر بÇلكه داشت, اهتمام صوفيه عليه تأليف به نهتنها دعلي محم آقا مرحوم @كهنمينمودو بابدريغ اين در مباحثخود ازعرضة Gحضور هم, مجامع مجالسو

احتجاجبرميآمد/ مقام در Gشديدبه مزبور, فوتمرحوم كه است باقي اينشهرت المقال قطع كتاب دربارةمدار بحثاز جريان بادرويشخرقهپوشيبودهو مباحثه عقبة كوتاهيدر فاصلة

Page 61: Molavi Dar Erfane Iran

ëë ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

دم اثر بر را آن عامه واقعه, حدوث از بعد و است; گرديده خارج احسن جدالا ام و گشته/ مجالس نقل و زبانزد مزبور مرحوم فوت تها مد و دانسته درويشو تدوين مسأله دويست و يكهزار و سطر هزار بيست در @كتابمقامعالفضلحكمران جمال, حاج فرزند هدايتخان به امروز اصطالح به و گرديده تأليفموالنا كتاببه اين از يكم نود سÆالچهارصدو پاسخ استودر شده اهدا @گيالن,بÇه عÇقيده و نمودهاند عنوان كناياتي و اشارات Hتصريح و Hتلويح ين, جاللالدعÇارف را كÇاشفي حسين الÇم خÇود, ايÇنكه با و دانسته مردود را وجود وحدتو داليل توضيح از پس وي است/ شده منكر را شهود كشفو خوانده, مكاشف

مينگارد: وحدتوجود مباحث تشريحفÇينفسه آن از تكثر انحا¾ جميع كه است شخصي واحد امر وجود <پسل او استو ممكنات مجالي در ظهور اعتبار به تكثرآن و د تعد استو مسلوبدر مÇولوي چÇنانكه است, ل او عقل ل او صادر و است مظهر ل او در آن ظهور

گفته: مثنوي

شÇوي عÇنقا گÇه و قÇاف كÇوه @گاه شÇوي دريÇا گÇهي و خÇورشيد @گاه

اختالف)/ كمي (با ëë Ç ëê ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

بÇيشبÇيش1 وهمهاي از برون اي ذاتخويش در باشينهآن نهاين تو

اختالف)/ كمي (با ë7 بيت همانجا, /2

خÇيرهسر2 ر صوÇم هÇم د وحÇم هÇم صÇور چÇندين با بينقش اي تو از

/2ê77 بيت ل, او دفتر همان, /3

شÇد3 جÇنگ در موسÃي با موسÃي شÇد رنگ اسÇير بÇيرنگي چونكهمÇنم نكيÇزدان كÇه آمÇد بÇÇايزيد مÇÇحتشم فÇÇقير آن مÇÇريدان بÇÇÇÇا

/2103 Ç 2102 ابيات چهارم, دفتر همان, /ê

فÇÇÇÇÇاعبدون4 انÇÇÇÇÇÇÇÇاها اال اله ال ذوفÇنون آن عÇيان مسÇتانه @گÇÇفت

Page 62: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ëì

گويد: محمودشبستري شيخ والحÇق انÇا گويد تا كيست حق بجز مÇطلق است اسÇرار كشف اناالحقمخمور خواه و خواهيمستگير تو مÇنصور هÇمچو عÇالم ات ذر هÇمهقÇاÄم هÇميگردند مÇعني ايÇÇن بÇÇر داÇÄم تÇهليلانÇد و تسÇبيح ايÇن دربرخوان تو يكدم را شي¾ من وان آسÇان تÇو بر گردد كه خواهي ا@گرآري بÇر دم ايÇن جوار الÇح هÇم تو پÇنبه@كÇاري را خويشتن كردي چوبÇÇنيوش القÇÇهار واحÇÇÇÇد نÇÇÇÇداي گÇÇوش از پÇÇندارت پÇÇنبة بÇÇرآور

اين جمله ازآن كه گفته بسيار اشعار اين از مولويروميدرديوانخود ونيزاست:

شÇد نÇهان و برد دل برآمÇد عيار بت شكلي به لحظه هرشد جوان و پير گه درآمÇد يÇار آن دگÇر لباس به دم هرمÇÇÇÇعاني غÇÇÇÇواص @گاهيبهتكطينتصلصالفرورفتشد جهان به پس زان بÇرآمÇد فÇخار كÇهگل تك ز @گاهيكشتي به رفت خود غÇرق بهدعا را جهان كرد و شد نوح @گه

شÇد آن از گل آتش برآمÇد يار دل به و خليل گشت @گهعÇÇÇÇالم روشÇÇÇÇنگر قميصي مصرفرستاد از و يوسفشدشÇد عÇيان ديÇده تÇا بÇرآمÇد انÇوار چÇو يÇعقوب ديÇدة ازشÇÇÇÇباني مÇÇÇÇيكرد بÇيضا يد اندر كه بود او هم كه حقاشÇد كÇيان فÇخر زان برآمد مار صفت بر و شد چوب درج فرÇÇÇÇت ازبÇÇÇÇÇÇهر او رويزمÇين چندبرين دمي ميگشت

شÇÇد تسÇÇÇÇبيحكنان بÇرآمÇد ار دو گÇنبد بÇر و شÇد عÇيسيديÇدي كÇه قÇرن هر ميرفت و كهميآمد بود او هم بالجمله

Page 63: Molavi Dar Erfane Iran

ë7 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

شÇÇد جÇÇÇهان داراي برآمÇد شكلعربوار عاقبتآن تاكÇه تÇناسخ نÇه بÇاشد چÇÇه مÇÇنسوخ

زيÇÇÇÇبا آندلبÇÇÇÇÇÇر حÇÇÇÇÇÇÇÇقيقتشÇÇد زمÇÇان قÇÇÇتال بÇرآمÇد ار رÇك كÇف در و شد شمشيربوالحÇي صورت در الحق انا ميگفت كه بود او هم كه نيني

شÇد گÇمان به نادان بÇرآمÇد دار سÇر كÇه آن نبود منصورو است نگÇفته كÇفر سÇÇخن رومÇÇي

مشÇÇويدش مÇÇÇÇنكر نگÇÇÇÇÇÇÇÇويدشÇÇد دوزخÇÇÇيان از برآمÇد انكار به كه آنكس بود @كافرهمين صوفيهمبتنيبر وآثار اشعار جميع تماممثنويوديوانمولويو بلكه

است/ مه مقدسÇما¾ الي العÇروج بعد العارفون قال ما جمل¹ في النور آي¹ تأويل عند الغزالي االمام قال

و علميه الحاله هذه له كان من منهم لكن الحق الواحد اال فيالوجود يرون ال انهم علي اتفقوا الحقيق¹

المحضه فيالفردانيه واستغرقوا بالكليه الكثره عنهم وانتفت ذوقيه حالتيه له ذلك صار من منهم

و فكر انفسهم ذ@كر ال و اهللا [غير] لذكر ال معني ثم يبق فلم فيه كالمبهوتين فصاروا عقولهم واستولت

و العشاق كالم اهللا سوي جبتي في ما االÐخر قال و اناالحق احدهم فقال عقولهم سلطان رفع سكر

را, حق واحد مگر نميبينند وجود در چيزي كه دارند فاقنظر ات حقيقت, آسمان به عروج از بعد عارفان كه گويد جملهاي در نور آية تأويل در غزالي امام /1

محض ت فرداني در و ميشود زايل آنها از ي به@كل كثرت حالت, اين در است/ ذوقي حالتي ديگر كسي براي و است علمي برايش حالت اين كسي آنان ميان از ولي

مÇيشوند مست و ميماند ايشان بر خودشان ياد نه و خدا غير ياد نه ديگر كه ميگردند مبهوتان مانند و ميگردد مستولي عقلهايشان بر و ميشوند غوطهور

ازوي تر به وقتي ولي نيست>/ خدا غير من ة جب <در گويد: ديگري و گويد الحق" "انا آنان از يكي كه است حال اين در ميشود/ مرتفع آنان عقل سلطان كه آنطور

ايران)/ عرفان ) نيست حقيقي حاد ات حال آن كه درمييابند بازگشتند عقل] يعني ] زمين در الهي

االتحاد/1 حقيق¹ عن يكن لم ذلك ان عرفوا فياالرض ميزاناهللا الي وردوا

به ÇÇاست ازآن عبارت مطلق حقيقتوجود كه ÇÇ وحداني ذات بالجمله و

Page 64: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ë8

ازآن الت ياتوتنزتجل از يعني گيرد; لباسكثرتظهور در ناتاعتباريه تعي قيودشده, پيدا حقيقي وتكثر د تعد م توه گشته, منتظم بهوي نات تعي اضافاتو ذات,مآيد توه در كه هرغيري نباشدو ديگري وحداني, ذات درحقيقتبجزآن اما و

بود: خيالبÇاشد ل حÇمك حÇق نÇور بÇه آنكه با بÇاشد ل او فÇطرت بÇر كÇه ديÇده هربÇÇاشد احÇÇول ديÇÇÇدة دوم نÇÇÇÇقش عÇالم انÇدر بÇيند چه هر تو ز بيروناضÇمحالل و انÇعدام مÇراد بÇلكه است, چيزي با حاد ات نه حاد, ات به مراد وانتهايمراتبعرفان از عارف چه واجب; هويت بقاي استو ممكنات هوياتاوو استميان حجاب كه توهمي هستياعتباريو و است, وحدت بحر مستغرقالموجود صادق كه نميبيند موجود را درحقيقتغيرحق و گشته منتفي ه بالمر حق,

ايشان/> ادلة و گفتگوها و اقوال خالصة است اين هواهللا/

به كالم چون <و فرمايد: ازشرحيمشبعچنين بعد و جوابپرداخته به آنگاهعقل شوند, عقلعاجز اثباتوحدتوجودبهطريق از صوفيه ميرسدو مقام اينايا@ك و أمر ايا@ك به بسيار اخبار در چنانكه ÇÇاست ه الهي حجج جملة از كه شريفرا

ايران)/ عرفان ) نمايم عقوبت تو به و دهم ثواب تو به مينمايم, نهي تو به و ميكنم امر تو به /1

تمعزول حج منصبحكومتو از ÇÇاست مخاطب اعاقب1 بك و اثيب بك و انهي

مرتبة و اعتبار درجة از معقولي جرح و قدح پيوسته را او قطعية براهين و نموده,تسÇجيع و ضعيفه تخيالت و سخيفه تمثيالت به و دانسته هابط و ساقط اقتدار,و اشعار نقل, و عقل ستار ا هتك در گرديده, اشعاراتمتشبث ترصيع عباراتوو زنند مشاهده كشفو بيامن دامن كبر تمس است, ساخته خود دثار را لفاظيديده از عارف گويند و سازند خود معاضد و شاهد را روايات متشابهاتآياتو

شنيده: از عاقل و @گويد

Page 65: Molavi Dar Erfane Iran

ë9 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

ديÇÇدن مÇÇانند بÇÇود كÇÇي شÇÇنيدن شÇنيديم را يÇوسف و ديÇديم را توابوالخير ابوسعيد شيخ و بيحجاب, دانند رويتحق از عبارت را مشهود و

@گويد:صÇواب اقÇليم بÇه راه نÇبرد ت حج كتاب و علم از رسيد خدا به نتواندواب چÇرا@گÇاه در راه جÇاده چون حكÇيم بÇراهÇين مÇعرفت وادي در

گويد: راز گلشن در شيخشبستري ودارد پÇÇيش در سÇÇرگشتگي بسÇÇي دارد دورانÇديش عÇقل كÇو @كسÇيحÇلولي ديگÇر فÇلسفي شÇد يكÇي فÇÇضولي عÇÇÇقل دورانÇÇÇÇديشي زجÇوي دگÇر چشÇم او بÇهر از بÇÇرو روي آن نÇور تÇاب نÇيست را د ر خمÇعطل شÇد حÇق ديÇدن وحدت ز احÇول بÇود چÇون فلسفي چشم دواستادرا@كاتتنزيه يكچشمي ز تشÇÇÇÇبيه راه نÇÇÇÇÇابيناييآمÇÇÇÇد زگشت تÇÇنگچشمي از آن @كÇÇÇÇه بÇاطل و كفر شد سبب زان تناسخاست كمال هر بينصيباز كه بدان حÇÇÇÇÇÇÇÇاصلتÇوحيد ذوق نÇÇدارد كÇÇو @كÇÇالمي است اعÇتزال طÇريق كÇو را @كسÇيبÇيش و كÇم از بگÇفتند هرچÇه بدو تÇقليد غيم از است در تاريكي بهچÇون و چÇه و چند از ذاتش ه منز خÇويش مÇنزل از دادهانÇد نشÇÇاني

يÇÇقولون عÇÇÇÇما شأنÇÇÇÇه تÇÇÇÇعاليگفته: مولويدرمثنوي چنانكه والبرهان/ النظر ال والعيان هوالكشف اليه ذهبنا فيما مستندنا

/2138 بيت ل, او دفتر همان, /1

بود1 بيتمكين سخت چوبين پاي بÇÇود چÇÇوبين اسÇÇتدالليان پÇÇÇÇايبه باشد وهم نسبت مانند بيظهور, نور آن به عقل نسبت كه دانند چنان ومكاشفه, و مشاهده بهطريق طور آن در كه است طوري عقل, طور يعني عقل;

Page 66: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ì0

چÇنانكه است; عاجز ادرا@كآن از عقلدوربين كه گردد منكشف چند چيزيدرآن عقل معقوالت مدركاتو ادرا@ك از بياساس مشاهدة بيسپاسو حواس

است: طورتÇن حÇÇواسآن مÇÇالÄكه, افÇÇواج بدن استوجهانجمله حق,جانجهان

هÇمه دگÇرها و است همين توحيد اعÇضا مÇواليÇد و عناصر و افال@كفÇÇÇÇÇÇÇÇن

كونه مع@ انالوجود يري فيمن تقول ماذا قلت ان التجريد شرح حواشي في الشريف المحقق قال و

فاليخلوا فيها فظهر الموجودات هيا@كل علي انبسط قد واالنقسام للتجزي غيرقابل و الواجب عين

و به اعتبار تعينات و بتقيدات تعددت و امتازت انما و عينها و حقيقتها هو بل االشيا¾ من Ô¾شي عنه

هذا قلت فقط البحر االحقيق¹ هنا@ك ليس انه مع متكثره امواج صور¸ في ظهوره و بالبحر ذالك يمثل

خلق لما ميسر كل و العقليه المظاهرات دون الكشفيه بالمشاهدات اال اليه يتوصل ال العقل ورا¾ طور

انتهي/ له

محييالدين العارف الشيخ في غلوه و اعتقاده غاي¹ مع السمناني عال¾الدوله العارف والشيخ

ايها و المولي ايها المقرب ايها الصديق ايها بقوله الفتوحات في حواشيه في خاطبه انه حتي االعرابي

اهللا ان لفظه ما عينها هو و االشيا¾ اظهر من سبحان الفتوحات اول في قوله علي كتب الحقاني العارف

تسامحه ال الشيخ وجود عين الشيخ فضل¹ يقول احدانه من سمعت لو الشيخ ايها الحق من يستحيي ال

توبه اهللا الي تب الديان الملك الي الهذيان هذ تنسب ان لك يسوغ فكيف عليه تغضب بل البته

الم والس واليونانيون والطبيعيون الدهريون منها يستنكف التي الوعره الورطه هذه من لتنجو Hنصوح

الهدي/ اتبع من علي

همان بتپرستد, كه هر كه گويد درفصوصوفتوحات ين محييالد شيخ واو عÇبادت بÇه را مÇردم و ساخت گوساله سامري, چون و باشد پرستيده را خداكه ميخواست اينكه براي از سامري, به را هارون نكرد ياري حقتعالي خواند,

Page 67: Molavi Dar Erfane Iran

ì1 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

به بهسببآنكه ننمود تكفير را نصاري حقتعالي شود/ پرستيده صورتي هر دردانستند; عيسي در منحصر را خدا سببآنكه به بلكه شدند, قاÄل الوهيتعيسي

شدند/ كافر است, مسيح همان خدا كه گفتند آنانكه :17 آية ماÄده, سورة /1

گفت دانستهو اوليا خاتم را خود و 1 Ôسيح م Öال وÔه اهللا ن ا قالوا ن âالذي رفك Öد ق ل فرمود: چنانكهتهنيتو بهجهتآنكه شدند حاضر او نزد پيغمبران و شده او به واليت ختم @كهاز مÇيكنند عÇلم اقÇتباس انÇبيا جÇميع كه گفته نيز و او, واليت ختم مباركباديو اوليا, خاتم مشكات از مينمايند علم اقتباس اوليا جميع و انبيا خاتم مشكاتافضل انبيا خاتم چنانكه واليت, در انبيا خاتم از است افضل اوليا خاتم كه @گفتهبه و ميكنند م تنع اهلآتشدردوزخ كه گفته نيز و رسالت, در انبيا ساير استازعذاب و شد, خواهد منقطع ار كف عذاب و ميبرند ت لذ و مييابند راحت آتشبه مقام اين شرحفصوصدر قيصريدر و بهمعنيشيريني/ "عذب" استاز مشتقچنان بهشت نعيم از رشان تنف و آتش از اهلآتش ت لذ كه گفته تمثيل جهتنفرت خوش بوهاي از و تميبرد لذ نجاسات قازوراتو بوي از عل Ôج كه استدر وشبستري داده عرفا جميع به اسناد را مذهبجبر ين محييالد نيز و مينمايد/

گفته: نيز راز @گلشن

است گÇبر مÇانند كÇو فÇرمود نÇÇبي است كهمذهبغيرجبر هرآنكسرا

فÇخر امام گفته خوب چه و مذهباند/ جبري سنت, اهل اشاعره جميع ومقام: اين در اشعري رازي

السب فÇي اللرافÇض عذر قام فقد قÇدرت اهللا مÇن االشÇيا¾ كانت اذا

الرب عÇلي فÇالعتاب بÇهذا عÇليهم قضي حكمته في العرش رب كان اذا

در درمثنويفرموده مولوي عارف آنچه است جبر مه مقد به نظر Gظاهر وو الم عليهالس علي قتلاميرالمÆمنين لعيندر ابنملجم عذر بيان در ل او دفتر اواخر

Page 68: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ì2

شفاعت: به او احتياج عدم با قيامت, در او به حضرت شفاعتآن وعدةسÇرم ايÇن پÇيكر ز روزي بÇرد @كÇÇو چÇا@كÇرم گÇوش بÇه پÇيغمبر @گÇÇفتاوست دست عاقبتبÇر هال@كم @كه دوست وحي از رسول آن آ@گه @كردخÇطا فÇعل ايÇÇن مÇÇن از نÇÇيايد تÇÇا مÇÇرا بكشپÇÇيشين هÇÇÇÇميگويد اوجست حÇيله توانم چون من قضا با توست ز مرگمن چو هميگويم مننÇيم دو حÇق بÇراي از كÇن مÇÇرا تÇÇو كÇريم اي پÇيشم بÇÇه هÇÇميافÇÇتد اوخÇود جÇان بÇر مÇن جÇان نسÇوزد تا بÇد انÇجام ايÇن مÇÇن بÇÇر نÇÇيايد تÇÇاعÇلم گÇردد بسسÇرنگون قÇÇلم زان القÇلم فÇج اي كÇه هÇميگويم منتÇو ز نÇميدانÇم مÇن را ايÇن زانكÇÇه تÇو ز جÇانم در نÇيست بÇغضي هيچدق طعنو دستحقمن زنمبر چون دستحÇÇق فÇÇاعل و حÇÇÇÇقي آلتاست خفي سر اين كه حق از @گفتحق ازبهرچيست قصاص پساين او @گفت

اختالف)/ كمي (با 3870 Ç 38ì0 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

ريÇاض1 بÇروياند خÇÇود زاعÇÇتراض اعÇتراض خÇود او فÇعل بÇر كÇند @گركÇÇند نÇÇيكو را گشÇÇته شكسÇÇته آن بشكÇÇÇند او ا@گÇÇÇÇر را خÇÇÇÇود آلت

اختالف)/ كمي (با 387ê Ç 3873 ابيات همانجا, /2

مÇها2 مÇيدان عÇقب در GيرÇخ فات اونÇÇÇÇفسها آيÇÇÇÇة نسÇÇÇÇخ رمÇÇÇÇزوقتتÇÇرش و دم آن نÇÇÇÇبينم تÇÇÇÇا بكش زودم عÇÇلي كÇÇي آمÇÇد بÇÇÇازرسÇتخيز مÇÇنآن چشÇÇم نÇÇبيند تÇÇا بÇريز خÇونم مÇيكنم حÇÇاللت مÇÇنرود تÇو قÇصد بÇه كÇف انÇدر خنجر شÇود خÇÇوني هاي ذر هÇÇر از @گÇÇفتمكشÇيد خÇطي چÇنين تو بر قلم چون بÇريد نÇتوانÇد تÇÇو از مÇÇو يكسÇÇرتÇنم مÇÇملوك نÇÇه روحÇÇم مÇÇالك مÇنم تÇÇو شÇÇفيع شÇÇو بÇÇيغم ليكتي فÇÖال ابÇÇن فÇÇتي خÇÇويشم بÇÇيتن قÇيمتي نÇدارد تÇن ايÇن مÇÇن پÇÇيش

Page 69: Molavi Dar Erfane Iran

ì3 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

مÇن دان نÇرگس و بزم شد من مرگ مÇن ريÇحان شÇد شÇمشير و خÇÇنجر

اختالف)/ كمي (با 39ì0 Ç 39ë3 ابيات همانجا, /1

كÇند1 كÇي خÇالفت و حرصمÇيري كÇند پÇي بÇدينسان تÇن رخش آنكهامام حضرت الم, عليهالس علي اميرالمÆمنين ت وصي به مسلمين اجماع به وحسÇين امÇام حÇضرت و حÇضرت آن اذن بÇه و كشت را لعين ابنملجم حسن,

است/ پايدارتر و سختتر آخرت عذاب هرآينه :127 آية طه, سورة /2

<2/ بقي× ا و د ش ا ر خ× Öاال Ôذاب ع ل و سوختند: را شقي جسدآن الم, عليهماالسبزرگان و علما دارند, متشابه و محكم روايات, چنانكهآياتو گويد: قاصرو مÇتشابهات جÇملة از مÇولوي حال و دارند, متشابه و محكم يان, سن و شيعيانمولويدر و ا@كذبه, الشعرا اصدق بهمضمون نظر Hخصوص است, قابلتأويل @كالمش

گفته: مثنوينيز

/10ê8 بيت دوم, دفتر معنوي, مثنوي /3

فÇروغ3 را راسÇÇتيها مÇÇر دهÇÇد تÇÇا دروغ يÇا گÇويم راست فسÇÇانه يكو Çالم ليهالسÇع عÇلي امÇيرالمÆÇمنين حضرت كه نيست كسي مسلمين در وكند, دو هر نجات به حكم و داند خوب را دو هر ملعون ملجم ابن حمن عبدالر

عنداهللا/ والعلم

ميگويند بود: پرسيده كه شخصي سÆال پاسخ در كرمانشاهي مرحوم باز واز مÇنظور و نÇوشته صÇاحباالمÇر حضرت اسم به را مثنوي ين, جاللالد موالنانÇه? يÇا دارد اصÇلي گÇفتار ايÇن آيا و است عصر, ولي ين, حسامالد ضيا¾الحقفÇاضلي از را ايÇن حÇال تÇا و است عÇوام اوهام از كالم اين Gظاهر> مينويسد:السنة بر و مذكور قين محق كتب در خالفآن بلكه نديدهام, كتابي در و نشنيدهامكاشفي, الواعظ علي ابن حسين مال عارف, مكاشف شيخ است/ مشهور بزرگانواليقين الهدي امام و قدو¸العارفين صفتحضرت در است: گفته لباللبابچنين در

Page 70: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ìê

ابÇوالفÇضايل الفرش كمون كنوز امين العرش خزاÄن مفتاح يته بر في صفوته و خلقه في وديع¹اهللا

كه روحه ساهللا قد الترك اخي بابن المعروف الحسن ابن د محم ابن حسين ين حسامالد ضيا¾@الحق

كالمشدرخصوصوي/ تاآخر بود> مستدعيآن و نظممثنويمعنوي باعثپس كه است وارد نكته چند كرمانشاهي دعلي محم آقا مرحوم نظر و بيان بروي مÇعتقدات وقÇوفبÇر و مÇجلسي مة الÇع مرحÇوم منشĤت از سطري چند ازدر كه مجلسي مة عال از سطر اينكچند ميشود/ مبادرت نكاتمزبور بهتوضيح

است: ففرموده تصو مكتب برپيروان رد مقامراه از كÇه درهاييانÇد ه مÄا و اوصيا فرمودند: الم عليهالس صادق <حضرتنميتوانست را خدا بودند, ايشان ا@گرنه و رسيد ميتوان خدا به ايشان متابعتاحاديثو باب اين در و كرده; تمام خلق بر را تخود حج خدا ايشان به شناخت/فريب راه اين از شيطان را عالم اهل ا@كثر است/ شده وارد رواياتبسيار و اخبارضعيف عقلهاي به و برداشتهاند ه مÄا و رسول و خدا فرمودة از دست كه دادههÇمه و خود, اعتقاد به شناختهاند بهنحوي را خود طايفه هر و نمودهاند اعتماداين باب, اين در ميبود مستقل عقل ا@گر كه نمينمايند تفكر كردهاند/آخر خطابابي, هر بابو اين چوندر عقلاند, اهل همه كه حكما متكلمينو از قبسيار فرنÇحيف عÇقل به متكلمين از جمعي چنانكه نيستند; موافق يكديگر با فرقه دوبابتشمسميدرخشد; استاز نوري ميگويند دانستهاندو جسم را خدا خويشميدانند ساده بهصورتپسر را خدا ايشان, مة مجس سنتو اهل صوفيه از بعضيايشÇان, مÇتكلمين و سنت اهل صوفيه از ديگر بعضي و نشسته, عرش روي بريندر محييالد> ميفرمايد: كه آنجا تا اشيا/> شدهانددر قاÄل خدا حلول به ا@كثريعينآنوصفبوديم ما اال نكرديم, هيچوصفحق ما ميگويد: فصوصالحكم

را او كÇه گÇاهي هر پس ميفرمود; ما براي از را خود نفس وصف حقتعالي و

Page 71: Molavi Dar Erfane Iran

ìë ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

مشاهدة ميكند, مشاهده را او كه هر باشمو كرده مشاهده را خود كه كنم مشاهدهالخ>/ باشد كرده خود

را خÇود اسÇتدالل از قسمت يك كرمانشاهي دعلي محم آقا مه عال مرحوماين او مطلع و پنداشته رومي ين جاللالد موالنا از را كهآن دانسته غزلي مبتني@بر

است:عÇيار بت بÇهشكلي لحÇÇظه هÇÇر

شد نهان و برد دل بÇÇÇÇÇÇÇÇرآمÇÇÇÇÇÇÇÇدمه عال بزرگوارو استاد كه كافي وافيوپژوهش تحقيق با اينكه از صرفنظرين جاللالد موالنا از غزلمزبور بهعملآوردهاند, همايي ين جاللالد عاليمقداررومي به متخلص ديگر شاعر آن, سرايندة و نبوده كتابمثنوي صاحب د محمو البÇيان خÇطب¹ دربارة گرچه است البيان" "خطب¹ از مأخوذ غزل, مدلول است/قيان, مت موالي خطب جامع آنكه علت به و است بسيار سخن تطنجيه", "خطبةانا قبيل: از كلماتي و ننموده خطبه ايندو از ذ@كري مرقده, نوراهللا رضي د سي يعنيعين, طرف¹ في السبع واالرضين السبع ماوات الس اوجدت الذي انا وارزق, اخلق انا و اميت و احي

نوح انا يكون ما و كان ما الكتاب علم عندي الذي انا همچنين و الكون في الملكوت منشي انا

موالي بهنام قبولش ميشود, ديده كلماتدرآن اين مشابه الخليلو ابراهيم انا ل االو

"عمامه" حديث شرح در قمي سعيد قاضي چون ولي آمده, بهنظر مشكل قيان متابÇن عÇلي حضرت مسلم خطب از را بÔرسيآن رجب حافظ و كرده ذ@كر را آنناحية از آن ذ@كر عدم و است; خاص ه توج قابل دانستهاند, الم عليهالس ابيطالبالبغداديو نعمان ابن د محم القميو بابويه ابن د محم يا كليني يعقوب ابن د محمو باشد نميتواند خطبمزبور اعتبار عدم بر دليل طوسي, شيخ و مرتضي د سيمرحوم كه شده ض الشتاتمتعر ذيلجامع در قمي ابوالقاسم ميرزا مرحوم اينكه

Page 72: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ìì

كÇتاب در و نفرموده, خطبهها اين به اشارهاي صافي تفسير در فيض محسن مالاو تكيه كه است اين ظاهر و ÇÇ داده جناب بهآن را خطبه نسبتايندو قر¸العيوناينكه عالوه@بر زيرا ميرسد; بهنظر تأمل قابل ÇÇاست بÔرسي رجب حافظ @كتاباعÇالم بÇÔرسي رجب حÇافظ از مأخÇود را العيونآن قر¸ كÇتاب در فيض مرحومحافظ اينكه از گذشته است/ فرموده استناد بدان خود كلماتمكنونة در نداشته,مانند ميباشد عديده تأليفات صاحب استو بزرگان فحول از خود رجببرسي801 سÇال در را آن كÇه االيÇمان لبابحقايق و ومشارقاالديان مشارقاالنوار

و الم عليهالس الموالي مولي زيارتنامهايبرايحضرت همچنين و نوشته هجريو كرده تأليف آيات و حروف و صفات و اسما¾ اسرار در لمعه بهنام رسالهايانوار لوامع و كرده راجمعآوري امير حضرت شأن در آيه پانصد كه الدر@الثمين

رسالةديگر اخالصو سورة تفسير رسالهايدر اسرارالتوحيدو التمجيدوجوامع

ةاطهار مÄا مواليد ذ@كر به مخصوص ديگر كتابهاي و توحيد انشا¾ كيفيت دركلماتحضرت و درآثار ميرساند كه تأليفاتمزبوره وعالوه@بر نموده/ تأليفدر ÇÇهست نيز يابنده جوينده هر و ÇÇاست داشته تتبعوپژوهشي الم عليهالس اميرصميزان مشخ تا ذيÂميآورد را آن از نمونه دو كه دارد مدايحي موالعلي شأن

باشد: قيان مت موالي به نسبت وي عقيدةالمÇوالي مÇولي المÇرتضي عبدالعÇلي انا حالي وصف من واستمع دعني االÄم ايها

الابÇالي HقينÇي الحÇق فÇي ابÇصرت اذا و تÇغالي ال قÇالوا فÇيه Hمديح ازددت @كلما

جÇدالي ا@كÇثرت العÇادل ايÇها كم الي @كم حÇاللي القÇول وصÇفها فÇي التي اهللا اي¹

ضاللي و واطرحني ناجي كنت ما اذا رح حالي و عنك خلني غرامي في ولي غد با

مĤلي في معادي و معادي في زادي هو و الكÇمال عÇين المÇرتضي لعÇلي جÇÇي ان

مقÇالي ختÇم به و دينÇي ا@كملÇت به و

Page 73: Molavi Dar Erfane Iran

ì7 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

:Hايض له و

مÇبداه انت و سÇÇر والكÇÇون نÇÇعاه انت و نÇÇور العÇÇÇÇقل

مÇÇواله انت عÇÇبدو الكÇÇÇÇل جÇمعوا اذا جمعهم في والخلق

اشÇباه الخÇلق فÇي مÇÇالعالها مÇÇÇÇÇÇÇناقبه الذي الولي انت

هÇÇÇÇو اال اهللا ال الذي سÇÇÇÇر يÇا و العÇباد فÇي اهللا ايت يÇÇا

اهللا هÇÇو ال قÇÇÇوم قÇÇÇÇال و GرÇبش بÇانه قÇÇوم قÇÇال قÇÇد

اله و العÇÇباد حكÇÇم مÇÇÇواله من و والمعاد الحشر صاحب يا

مÇلجاه و الراجÇÇي مÇÇالذ انت غÇدا والجÇنان النÇار قÇاسم يا

غÇوثاه الحسÇاب عÇند انت و حÇرلظي البÇرسي يخاف @كيف

تÇواله مÇن النÇار فÇي ليس اذ حÇيدره عÇبد النÇار يختشي ال

تÇجسس و داشÇته بÇÔرسي رجب حÇافظ كÇه راسÇخي اعتقاد با است بديهيعدم و گشته, واقف خطبه دو اين بهوجود است, ميبرده به@كار كه فوقالعادهايحالغزل هر به و نيست, انتسابآن عدم دليل@بر اعالم, علماي ناحية از ذ@كرآنمربوط ين جاللالد موالنا به Áاصو استو خطبه دو اين از مأخوذ Áمدلو مزبوراز ديگر است/ ه غيرموج Gظاهر كرمانشاهي مرحوم ناحية از بهآن استناد و نبوده,اسÇتدالل در كÇرمانشاهي دعلي محم آقا مرحوم اينكه است موردنظر كه نكاتيغزل ديوان و درمثنوي كه درصورتي كرده; جبريون به منتسب را موالنا خود,جبري موالنا اصطالح به و آمده ميان به جبري عقيدة از سخن ر مكر در ر مكر

است: فرموده نيز خود و شده خطاب @كافردم بÇه دم بÇاشد باد از حملهمان Çلم ع شÇير ولي شÇيران هÇمه مÇابÇاد نÇاپيداست آنكه فداي جان باد ناپيداست و باد از حملهمانتÇوست ايجاد از جمله ما هستي تÇوست داد از مÇا بÇود و مÇا بÇاد

Page 74: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ì8

اختالف)/ كمي (با ì10 Ç ì07 ابيات ل, او دفتر همان, /1

را1 نيست بودي كرده خود عاشق را نÇيست نÇمودي هسÇÇتي ت لذ

/ì1ê بيت همانجا, /2

مÇيشنود2 مÇا نÇا@گÇفتة تو لطف نÇبود تÇÇقاضامان و نÇÇبوديم مÇÇاوامگÇير را خÇود جÇام بÇاده نقل وامگÇير را خÇود انÇعام خÇÇدا اي

اختالف)/ كمي (با ì12 Ç ì11 ابيات همانجا, /3

كÇند3 نÇيرو چÇون نقاش با نقش كÇند جسÇتجو كÇيت بگÇيري وردر كÇودك چÇو بسÇÇته و عÇÇاجز قÇلم و نÇقاش پÇيش بÇاشد نقش

/ì1ë بيت همانجا, /ê

كÇند آدم گÇه و نÇقششÇير @گÇاه شكÇÇÇÇÇÇÇÇم4

اختالف)/ كمي (با ì17 بيت همانجا, /ë

بÇيت تفسير بازخوان قرآن ز رو كÇند5 غم گه و شادي نقش @گاهمÇاست ز نÇي آن تير انيم بپر @گر رمÇيت اذ رمÇيت مÇا ايزد @گفتجÇباري ايÇنمعني جÇبر نÇه ايÇن خÇداست تيرانÇدازش و كمان ما

اختالف)/ كمي (با ì21 Ç ì19 ابيات همانجا, /ì

است6 زاري بÇراي جÇباري ذ@كر است

/1ê70 بيت همانجا, /7

در و نيست>7/ جبر اين است حق با ت معي <اين فرمايد: ديگر جاي در ودانسته/ مردود Hصريح را جبر ديگر عديده موارد

ل مفص بحث به نياز وحدتوجود, عقيدة رد در استداللمرحوممزبور ا ام وبه عقيده ا@گر فرمودهاند: كه ميشود جمله يك به ا@كتفا و دارد ل مطو انشاي واين كه شد معتقد دآن تعد كثرتو به بايد المحاله نيست, صحيح وحدتوجودبه كوي تمس عقلو به لآنمرحوم توس ا ام و ندارد/ استدالل به حاجت اعتقاداحاديث و اخبار به منقوض اعاقب> بك و اثيب بك و انهي ايا@ك و امر <ايا@ك روايت:

Page 75: Molavi Dar Erfane Iran

ì9 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

چÇه دارد; بÇين تÇهافت و تÇضاد حمه عليهالر مجلسي عقيدة با و است, فراوانياختالف كه است فرموده استدالل و ندانسته جايز را عقل به اعتماد مرحوممزبورراه تÇنها و مÇينمايد, هÇابط و سÇاقط يت حج از را عقل ه, عقلي مساÄل در عقالآنها, ايجاد وجود با كه بشوند, هدي ة مÄا دامان به دست كه است خداشناسيآن

است/ فرموده تمام خلق بر را تخود حج خداالشتات صاحبقوانيندرجامع قمي ابوالقاسم اهللاميرزا آيت مرحوم نيز وابراهÇيم انا ل االو نوح انا ل االو آدم <انا ميفرمايد: چنين ين جاللالد موالنا به نسبتمذهب كه گفتيم پيش كه است همان عبارت اين بهمقتضاي كه آخره> الي الخليل

ازصورتي ميشود منتقل و بهصورتخلق, ميشود ظاهر خدا كه است اين ايشانمسلك همين بر كردهاند نقل رومي ي مال از كه غزلمشهوري از و صورتي/ به

است:شÇد نهان و برد دل بÇرآمÇد عيار بت بهشكلي لحظه هرشد جوان و پير @گه درآمÇد يÇار آن دگÇر بÇهلباس دم هر

غÇزل مÇيرزا, مÇرحÇوم اسÇتناد و اسÇتدالل پÇاية مÇيشود مشÇاهده بÇاز @كÇهشايد و است, ين جاللالد موالنا از شخصيغير كهسرايندةآن است @كر مسبوقالذمÇالي بÇه منسوب را غزل زيرا است; بوده واقف امر اين به خود مزبور مرحوم

ين/ جاللالد موالنا نه دانسته روميمعتقدات در مشبع شرحي اردبيلي, مقدس به احمدمشهور مال مرحوم ا ام ومÇقامع صÇاحب كه حديق¹@الشيعه كتاب در و فرموده بيان صوفيه مختلفة فرقرا الرجالآن بلغ¹ صاحب ملو Ðاال صاحبامل صاحبلÆلÆالبحرينو الفضلو

زراقÇيه فÇرقه مÇعتقدات بÇيان ضÇمن دانسÇتهانÇد, مÇرحÇوم مÆلفاتآن جمله ازرومي يا بسطامي يا اج نس يا ج حال ميگفت صوفيان از كسي <هرگاه ميفرمايد:

Page 76: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 70

هÇمراه او بÇا قÇتل تÇا و مينمودند بليغ سعي او كشتن در نميداريم, دوست راو سابقه كدام به اساسومسبوق چه مطلبمبتني@بر اين نيست معلوم كه بودند/>رومي, از مقصود نيست معلوم هم باز استو استداللي چه و استناد چه به مستند

ديگر?! شاعر رومي يا است بلخي ين جاللالد موالناكتابمزبور كه است االخوان تذكر¸ كتاب مÆلف موالنا, منتقدين از ديگرسليمانميرزاي بهنام است شخصي مÆلفآن رسيده/ بهطبع قمري 1279 سال دربÇهموالنا نسÇبت اليه Õمشار نمود/ اشتباه نبايد محسن بن سليمان با ه البت و قاجاراينشعر به خود نقد پايان علتدر چه به نميدانم و كرده ا@كيبسيار هت اشيو فح

است: جسته استناد

اختالف)/ كمي (با 77ë7 بيت ,2 ج تبريزي, شمس يات كل /1

كمان دستش در و هست ايستاده شمستبريزمÇيزند1 احÇÇمق جÇÇان بÇÇر را زهÇÇرآلود تÇÇيرو اهله من صدر قد گفت: بايد اصطالح ارباب قول به استناد اين به نسبت @كه

محله/ في وقع

مطلب اين شد مالحظه موالنا مخالفين از كه عقايدي مجموع از باالجمال وو تضاد استدالل, لحاظ از اعالم علماي فحول بين در كه ميشود بهخوبيروشنو است, ديگري استدالل به منقوض يك هر استدالل بلكه و دارد تهافتوجودنÇبوده يÇن اللالدÇج موالنا از كه است غزلي مبتنيبر هم معتقدات اين از بيشترقيان مت موالي به خطبةمنسوب ترجمة گذشتغزلمزبور كه تفصيلي با و است/بÇه نسبت كه است عجيب و ندارد/ نامبرده خطبههاي از زاÄدي مطلب و استمÇيرزا مÇرحÇوم فÇقط و نشÇده عنوانÇي مذكورين علماي ناحية از خطبات راويغزل به نسبت ا ام البرسي, بمارواه الاعتبار فرموده: حمه عليهالر مجلسي دباقر محم

Page 77: Molavi Dar Erfane Iran

71 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

بÇهنظر حÇال هر در آمده/ ميان به سخن همه اين است آن مستخرجة كه مزبورغالب اينكه نخست نيست/ فايده از خالي ذ@كرآن كه هست نكته چند نگارندهرا گروهيوي اختالف, به و ندانسته خود از را ين جاللالد موالنا ه, امامي علمايبحث كه دانستهاند مصطلح بهمعني صوفي را او جمعي و سنت, مذهب ازپيروانين جاللالد سرگذشتموالنا كتاب در فصلي ضمن را موالنا مذهب در @كافيشمستبريزي, با تالقي از بعد موالنا Hق محق جانب اين بهنظر و نمودهام, تشريحنگرفته كسي از خرقه موالنا اينكه بهدليل همچنين و است/ بوده شيعياثناعشريفرقة وجود ÇÇ كه داده تشكيل را فرقهاي وفاتش, از بعد وي مخصوص روش واز ÇÇ است ف صوÇت مكتب پيشينيان و گذشتگان روش قبول عدم دليل@بر نوينبزرگان ناحية از كه موجبشده اينامر و است, نبوده اصطالحي صوفيان آنگونه

است/ رفته كنايتي اشارتو وي دربارة شيعيطوريديگر امورشرعيه لحاظ از ين جاللالد موالنا روش آنكه ديگر نكتةكه است محقق مطلب اين زيرا نبوده; علما آقايان پسنديده شايد كه است بودهو ميدانسته جايز را استماعآن و مينهاده گوش رباب نيو دفو بهآواي موالنابهطور لحاظ اين از و است; نميكرده غناپرهيز استماع از ارباببصيرت قول بهبوده فقيه مجتهدو ÇÇدشمن دوستو به@گفتة بنا ÇÇ موالنا كه ميشود اجماليادآورامام را وي دهد, باطلتميز از را حق و حرام از را حالل كه است داشته حقآن وبÇرايش شÇرعيه وجÇوه عالم ا@كناف و اقطار از و مينمودهاند خطاب المسلمينفتوا و استنباط حق مه, مقد بنابراين و است, بوده تقليد مسلم مرجع و ميرسيدهو مختلفبوده انحاي به غنا, به رواياتمربوط مورد در علما استنباطات و داشتهقبيل از اماميه شيعة مسلم مراجع و است, شده بابصادر اين در گونا@گون فتاوياسÇتدالل بÇا فÇيض محسن الÇم و مÇحققسÇبزواري و حلي محقق مه عال مرحوم

Page 78: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 72

مÇحقق مÇرحÇوم و دادهانÇد/ نÇظر و نÇموده بÇحث خصوص اين در قانعكنندهايكلمه غنا@ به رواياتمربوط عموم در چون كه ميفرمايد بيان كفايه سبزواريدرناظر كند, تعريف افادة الم الفو فرضآنكه با استو الم الفو به مصدر غنا,است; بوده مخصوصرايج نوع خلفا,آن زمان در كه است غنا از ي خاص نوع بهبهآن ناظر Öروايات و ميشدهاند, مجلسوارد اهل حجاببر مغنياتبدون چون

الغير/ غناست, از نوعبتوان را غنا اباحة امكان كه است طوري اينموضوع به مربوط اخبار ا ام وحرام از غنا حالل تشخيص ميفرمايد: فيض محسن مال مرحوم و نمود استنباطبه ا@گر استو مجاز دهد انيسوق رب امور به را او ا@گر است, شخصمستمع با آن,روزي كه است آمده موالنا احوال شرح در و غيرمجاز/ كند گسيل شيطاني امورو است/ بÇهشت ابÇواب صداي مانند آهنگ اين فرمود: و ميشنيد رباب آوايما براي چون فرمود: اينذوقنميآورد? من در كه است چگونه پرسيد: شخصيبوده چنان منظور و شدنآن/ فراز صداي تو براي استو در شدنآن باز صداي

ميدهد/ ناسوتسير عالم به را تو ملكوتو عوالم به را ما رباب آهنگ @كهحليتآن به فتوا شيعه علماي مانندديگر هم, ين جاللالد موالنا حال هر دربراي مسموع, غناي كه است نموده امر اين به رامشÇروط حاللبودنآن ولي دادهاز يكÇي حتي و است فرموده يادآوري را نكته اين ر مكر و نباشد, نفس هوايجÇواب نÇهج بههمين موالنا و نموده استفسار اينباره در حضرتش به معتقدين

فرمودهاند/و حضور موالنا كه است رقص و جذبه و سماع مجالس مسألة ديگر نكتةميآمد/ شاق اعالم علماي آقايان بر معني اين و ميشمرده جايز را مباشرتآنصوفيان رقص كه مينويسد انگليسي, اسميت,مستشرق مارگريت بانو پرفسور

Page 79: Molavi Dar Erfane Iran

73 ين الد جالل موالنا دربارة مخالفين عقايد تضاد

فÇلكيات رمÇوز بÇدينوسيله شايد و است فلكي اجرام و كرات حركات نمايشاست/ ميشده تدريس

او استنباطات تابع حركات, اين اباحة بر موالنا فتواي و عقيده حال هر درجنبة هرگاه Gظاهر و نيست/ حقخرده@گيري فقها مستنبطات بر را كسي استوكه: بود معتقد بايد و نباشد/ حرمتآن به فتوا هيچ شود, حذف ترقص از لهو

اختالف)/ كمي (با 18 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

Çالم1 والس بÇايد كوتاه سخن پس خÇام هÇيچ نÇيابد در پÇخته حÇال

Page 80: Molavi Dar Erfane Iran

ابنعربي فكريمولويو پيوند تأمليدر

امين حسن سيد دكتر

Ç1موضوعسخن

و (ì72 Ç ì0ê) "موالنايرومي" به بلخيمعروف د محم ين جاللالد موالناركن دو (ì38 Ç ëì0) عربي" "ابن به معروف اندلسي د محم ابوبكر ين محيالدهند, قارة شبه در بهويژه معرفت, اهل از بعضي ا@گرچه فاند/ تصو عرفانو ركيننظير بديلو را (103ê Ç 971) ثاني" الف د مجد" به سرهنديمعروف احمد شيخ

مه, مقد ,1997 استانبولي, سعيد بن حلمي حسين چاپ االخالص, وقف استانبول: ,1 ج ثاني, الف د مجد اني رب امام مكتوبات سرهندي, احمد شيخ ك: ر/ /1

<ع>/ ص:

غالب راجحو قول ا ام ميدانند,1 اوليا و عرفا همة از بلكهبرتر ابنعربي, و موالناو موالنايرومي كه است اين است, نظر اهل بهاتفاق قريب ا@كثريت مقبول @كهندارند/ نظير و تالي اسالمي, ف تصو و عرفان در بلند قلة دو بهمثابة عربي ابن(صاحب طباطبايي حسين د محم د سي مه عال عربي, ابن ت اهمي باب در چنانكهكسنتوانسته هيچ اسالم, <در كه: است گفته و///) تفسيرالميزانونهاي¹الحكمه

Page 81: Molavi Dar Erfane Iran

7ë عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

/239 ص تهران, ,1 ج سبزواري, حكمت منظومة مبسوط شرح مطهري, مرتضي /1

رفيعي ابوالحسن د سي آيتاهللا اينكه يا بياورد/>1 عربي ابن مثل يكسطر استصدرا الÇم> كÇه: است فرموده اخير) قرن عالمان و حكيمان اعاظم (از قزوينيموالنا موالناستو معنوي فرزند اخير] سالة پانصد مسلمان فيلسوف [بزرگترين

/ê ص ,(137ê شهريور و (مرداد ì1 شمارة سها, صدوقي منوچهر از نقل به انديشه, كيهان تربتي, اني رب درضا محم /2

د سي استاد اينكه يا است/>2 ابنعربي] شا@گرد خليفهو قونوي[ فرزندمعنويصدراست نوشته مشهد) دانشگاه الهيات دانشكدة عرفان (استاد آشتياني ين جاللالد

/1ì1 Ç 1ì0 صص ,13ê8 خراسان, اوقاف مشهد: آشتياني, ين جاللالد د سي مه مقد سبزواري, هادي مال حاج كبير فيلسوف رساÄل مجموعه /3

كÇه: است نÇوشته مÇوالنا, بÇاب در بÇاز و ندارد>3 نظير <فصوصالحكم/// @كه:

/1ì0 Ç 1ë9 صص همان, /ê

ندارد>/4 نظير <مثنوي///كدام عربي) ابن و (موالنا ف تصو ركين ركن دو اين بين از اينكه در بحثرا دو اين (898 Ç 817) جامي حمان عبدالر دارد/ دراز سابقهاي است, يكبرترو اسالمي شرق در ايراني عرفان نمايندة موالنا كه تفاوت اين با ميداند, معادل

/91 Ç 90 صص ,1371 ني, نشر تهران: هروي, مايل نجيب تصحيح جامي, مقامات باخرزي, نظامي عبدالواسع /ë

از جÇمعي مÇقابل, در است/5 اسالمي غرب در عربي عرفان نمايندة عربي ابنچنانكه ÇÇ قزويني رفيعي ابوالحسن د سي مانند عرفان و حكمت بزرگ سان مدرآيا اينكه در ا ام ميدانند/ ابنعربي الواسطة مع مغيري فرزند را موالنا ÇÇگذشت@مستفيد و عربيبهرهمند ابن افكار و ازآرا غيرمستقيم يا مستقيم بهصورت موالنا

است: اختالفنظر صاحبنظران بين باشد, شدهقÇونوي صÇدر طريق از را موالنا كربن, هانري خاورشناسان, بين در Ç الف

6. Corbin, Henry, Creative Imagination in the Sufism of Ibn Arabi, translated by

R. Manheim, Princeton U.P., 1969, P. 70.

ريÇنولد هÇمچنين ميداند/6 او تعاليم و عربي ابن مكتب از متأثر (ì73 (وفات

Page 82: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 7ì

ÇÇقوي ادلة اراÄه بدون ا@گرچه ÇÇ موالنا) باب غربيدر نيكلسون(بزرگترينمرجع

1. Nicholson, Reynold Alan, Introduction to the Mathnavi, London: Luzac, 1977

(3 Vols), Vol. 1, Introduction.

ويليام كه درصورتي ميشناساند/1 ابنعربي تابع را موالنا اصلوحدتوجود, دربÇروك) استوني در نيويورك ايالتي دانشگاه در اسالمي عرفان (استاد چيتيكخليفة (ربيبو قونوي صدر تفكر تحتتأثير كه ميداند ازآن بزرگتر را موالنا

2. Chit t ick, William, Sufi Path of Love: The Spiritual Teachings of Rumi, and

also in Nasr, S.H., The Spirituality of Islam 1983, Vol. 2, 1995.

باشد/2 گرفته قرار عربي) ابنهÇمين نÇيز عÇرب و تÇرك و ايÇرانÇي ر تأخÇم عÇÇارفشناسان بÇÇين در Ç ب

ميتوان را انظار اين ميشود/ ديده موالنا ابنعربيدر دربارةتأثير اختالفنظرهاكرد: تقسيم بخش چهار به

اسÇتاد مÇرحÇوم جمله از ميدانند/ عربي ابن از متأثر را موالنا جمعي Ç ل او

"تجلي معادل را مولوي اصلوحدتوجود يادنامةمولوي, هماييدر ين جاللالدابنعربي) (اتباع وسبزواري صدرا مال تفكر كهطرز كثرات" بر منبسطوجود نور

بعد)/ به 212 صص ,13ìì هما, نشر تهران: ,2 چ ,1 ج مولوينامه, ) /207 ص ,1337 يونسكو, تهران: مولوي, يادنامة همايي, ين جاللالد /3

/ì0ê ص ,137ë تهران, دانشگاه انتشارات تهران: ,ê چ عربي, ابن ين محيالد جهانگيري, محسن /ê

است/4 رفته عقيده همين بر هم جهانگيري محسن دكتر ميكند/3 معرفي است,

/2 ص ,13ëì جيبي, كتابهاي تهران: ميرعاليي, احمد و دي محم احمد ترجمة مولوي, عرفان عبدالحكيم, خليفه /ë

ميداند/5 ابنعربي" بÔني يك بازتاب"آيين را نيزمثنوي عبدالحكيم خليفه دكترÇÇ قونوي صدر بهواسطة يعني ÇÇ غيرمستقيم را عربي ابن جمعيتأثير Ç دوم

كه (13ë7 Ç 1277) كيوانقزويني اسعلي شيخعب شا@گردان از يكي مانند ميدانند,

/2 Ç 1 صص بيتا, كاويان, چاپخانة بينا, تهران: چهاردهي, سي مدر ين نورالد چاپ نامه, عرفان قزويني, كيوان عباسعلي /ì

مقاالتي در همچنين ميداند/6 عربيمتأثر ابن از قونوي, صدر ازطريق را موالناايرانمنتشر در انديشه كيهان مجلة در معاصر نويسندگان از تن سه دو قلم به @كه

Page 83: Molavi Dar Erfane Iran

77 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

ص ,ì9 شمارة انديشه, كيهان عربي", ابن با موالنا "مالقات امين, حسن د سي ;10 Ç 3 ص ,ì1 شمارة انديشه, كيهان دريا", دو "التقاي (سها), صدوقي منوچهر /1

/1ê9 Ç 1êë

است/1 شده متجلي دوباره مخالف, و موافق نظريات همين است, شدهايÇنكه بÇهدليل شÇايد شايگان, داريوش مانند نويسندگان از بسياري Ç سوم

كنند, پرهيز موالنا در عربي ابن نفوذ و تأثير دربارة نهايي داوري از خواستهاند<با ابنعربي كه نوشتهاند و كفايتكرده ايندو بين مناسباتي وجود ذ@كر به فقط

/33ì ص ,1373 فرزان, تهران: ,2 چ پرهام, باقر ترجمة ايراني, اسالم در معنوي ر تفك آفاق كربن: هانري شايگان, داريوش /2

از حا@كي هم باز نميكند, معلوم را مجهولي ا@گرچه كه داشت>2 رابطه موالنااست/ اهميتموضوع

/30ê ص ,13ì9 اميركبير, تهران: ايران, ف تصو در جستجو زرينكوب, عبدالحسين /3

/ë32 Ç ë31 صص ,13ì2 اسالمي, انتشارات تهران: ,9 چ ,1ê ج مثنوي, تحليل و نقد و تفسير جعفري, دتقي محم /ê

يÇا جÇعفري4 تقي د محم و ينكوب3 زر عبدالحسين قبيل از جمعي Ç چهارم

شمس/ غزليات گزيده بر مه مقد كدكني, شفيعي درضا محم /ë

در مشاهي, رÇخ يÇن ها¾الدÇب و سÇروش عبدالكÇريم كدكني,5 شفيعي درضا محمبلكه نيستند, قاÄل عربي ابن عرفان براي تي مدخلي موالنا انديشههاي شناساييعÇربي ابÇن مكÇتب بÇا وحÇدتوجÇود به موالنا نگرش كه ميگويند باصراحت

است/ متفاوتابÇن آثار به كافي ه توج اسالمي عرفان در Hاساس جعفري, دتقي محم ه البتايÇن منابع برشمردن ضمن خود, اسالمي كتابعرفان در چنانكه ندارد; عربي

/1378 جعفري, دتقي محم مه عال آثار نشر و تدوين مÆسسة تهران: اسالمي, عرفان جعفري, دتقي محم /ì

از يكÇي حÇال, عÇين در ندارد/6 اشارتي عربي ابن آثار از كدام هيچ به تأليف,كه شرحهايديگر مقابل در ÇÇ جعفري دتقي محم تأليف امتيازاتتفسيرمثنوياست واقعيت اين ÇÇ است عربي ابن عرفان براساس موالنا گفتار توجيه مقام دركند; استخراج ازمثنوي را موالنا خود استجهانبيني كوشيده جعفري استاد @كه

Page 84: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 78

تÇطبيق مÇقام در گذشتگان مطالب بر تكيه با شارحانمثنوي اغلب كه درحاليعÇربي, ابÇن تÃوريك عرفان براساس محض, عرفاني مساÄل مضامينمثنويبرندي, ج ين دالد يÆم فرغاني, ين سعدالد مانند او وپيروان شا@گردان قونويو صدردليÇل هÇمين بÇه بودهاند/ جامي حمن عبدالر و كاشاني زاق عبدالر قيصري, داودعنوانمولويوجهانبينيها با كتابمعروفخود دتقيجعفريدر محم كه استو خليفه يا عربي ابن نام به اشارهاي يكبار حتي غرب, و مكتبهايشرق در

كتاب آن در وي كه است حالي در اين استو نكرده قونوي, صدر او, جانشيننÇمانده غافل بودايي كيش آموزههاي با موالنا افكار بين مشابهتهاي از حتي

و آثار زندگي, انديشهها: تكاپوگر نصري, عبداهللا همچنين: ;1370 بعثت, تهران: ,ê چ غرب, و شرق مكتب در جهانبينيها و مولوي جعفري, دتقي محم /1

/22 ص ,1377 اسالمي, انديشه و فرهنگ پژوهشگاه تهران: جعفري, تقي د محم استاد انديشههاي

نيز جعفري دتقي محم نظر به كه است واقعيت اين بر كافي دليل اين و است/1است/ نبوده او اتباع و عربي ابن عرفاني مكتب تحتتأثير موالنا

عربي ابن تأثير) عدم (يا غيرمستقيم يا مستقيم تأثير دربارة حاضر, ستار Ôجابنعربي و موالنا اجمالي معرفي پساز اينوجيزه, است/ شده نگاشته موالنا درحسÇين بÇن د حمÇم) او پÇدر و موالنا مالقات اثبات به نخست قونوي, صدر ونشر و اثباتحشر به سپس و عربي ابن با (شمستبريزي) او مرشد و خطيبي)قراÄني و شواهد سر, وآخر ميپردازد قونوي) (صدر عربي ابن جانشين با موالناميكند/ بررسي است, اراÄه قابل موالنا در عربي ابن تأثير عدم يا برتأثير كه را

Çمعرفياجماليموالناوابنعربيوصدرقونوي 2

مستقيم بهطور چه ÇÇ موالنا ابنعربيدر عدمتأثير يا بهتأثير كه درپژوهشيبه ولو ÇÇ نخست كه است واجب ميشود, مرتبط ÇÇ قونوي صدر بهواسطة چه و

Page 85: Molavi Dar Erfane Iran

79 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

شوند/ معرفي فرهنگي بزرگ شخصيت سه اين ÇÇ اجمال

ابنعربي Ç1 Ç2

ì38 (وفات اندلسي مالكي طايي حاتمي علي بن د محم ابوبكر ين محيالدالحكم, كتابهايفصوص صاحب و علمي عرفان بنيانگذار م/) 12ê0 . ه@/ميانآثار از است/ العظم¹ كتاب الرساÄلو تاج ترجماناالشواق,فتوحاتمكيه,

را وجÇود وحÇدت مكÇتب كÇه است كتابي مهمترين الحكم ابنعربي,فصوصف) صوÇت و كÇالم حÇديث, (قرآن, اسالمي منابع از استفاده با وجهي بهبهتريننوافالطونيوغير اسكندرانيو حكمت يعني فرا@اسالمي, و اشاعره عقايد برپايةبÇاورهاي يÇهودي, فÇيلون فÇلسفة رواقÇيون, مسيحي, گنوستيسم جمله (از آنها

/2ë ص م, 1933 مصر, دانشگاه ادبيات دانشكدة مجلة وفيه, الص فلسفته عربي ابن استقي اين من عفيفي, ابوالعال /1

بالنسبه كتاب اين است/ كرده فا)1تبيين اخوانالص قرمطيانو اسماعيلي, باطنيانمنظوم و منثور درآثار است, ابنعربي انديشههاي از بخشي تنها شامل كه @كوتاهصد يك از بيش و گذاشته عظيم تأثيري عارفان, بعد نسلهاي فارسي و عربيو الهياند كلمات پيامبران همة عربي, ابن نظر به است/ شده نوشته آن بر شرحبيستو مجموعمشتملبر در كه نوعيتبويبكرده بههمينجهتويفصوصرا

است/ فص هفتبعد قرنهاي زندگينامههاي و تواريخ همة در Hتقريب عربي ابن حال شرحبستانالعارفيننوري,تاريخاالسالم مقري, الطيب نفح در جمله از است, آمدهكثير, ابن والنهاي¹ البداي¹ يافعي, الجنان مرآت صفوي, بالوفيات الوافي ذهبي,مÇعصوم الحÇقاÄق طراÄق العباد, ابن هب الذ شذرات شعراني, الكبري الطبقات

درآنها كه شده شا@گردانشنوشته ط توس ابنعربي از نيز زندگينامه چند شيرازي/

Page 86: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 80

از يكÇي است/ شÇده دفÇاع بودند, زده او به بعضي كه هاماتي ات برابر در وي ازط وسÇت كÇه است البÇغدادي ابÇراهÇيم تأليف عربي ابن مناقب اينها قديميتريناز مةآنفهرستي مقد در و شده دربيروتمنتشر 19ëë سال به منجد ين صالحالد

/297 ص@ اميركبير, تهران: آرام, احمد ترجمة مسلمان, حكيم سه نصر, دحسين سي حواشي: از نقل /1

است/1 شده عربيآورده ابن منابع

Ç2موالنايرومي Ç2

1273 . ه@/ ì72 (وفات مولوي به معروف بلخي, د محم ين جاللالد موالناسلطانالعلما¾ به ب ملق و بها¾ولد به خطيبيمعروف بنحسين د محم فرزند م/),و شد زاده بلخ در م/ 1207 ./@ ه ì0ê در بلخ, ديار مرشد خطيبو (ì28 Ç ëê3)به مغوالن, خانمانسوز حملة درستپيشاز ه@/ ì18 حدود در يعني نوجواني درنيشابوري عطار ديدار به نيشابور در و شد حجازبيرون قصد به بلخ از پدر همراهبه پدر خدمت در آنجا از رفتو حج سفر به بغداد طريق از سپس گرديد/ نايل"الرنÇده" شهر در سال هفت و آمد فعلي) (تركيه صغير بهآسياي ه@/ ì22 سالÇ ì1ì) سÇلجوقي كيقباد ين عال¾الد خواهش به سرانجام او پدر آنكه تا بماند,سكونت بود, روم سالجقة پايتخت كه قونيه در ديار, آن مردم نيز و ه@/) ì3ê

كرد/ اختياريÇن رهانالدÇب از پدر مرگ از پس و بها¾ولد خويش پدر از نخست موالنااين تأليفات تأثير بياموخت/ را عرفاني عوارف اسالميو معارف ترمذي, محققبÇود; بسيار موالنا در است, شده تدوين عنوانمعارف با كتابهايي در كه دومافيه فيه ديوانشمسو درمثنويو كتابها مبانيآن و عمده اصول از چنانكهدر ترمذي ين برهانالد مرگ از پس سرانجام موالنا يافت/ ميتوان اقتباسهايي

Page 87: Molavi Dar Erfane Iran

81 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

رياست اوج در آنكه تا نشست افتا و ارشاد تدريسو مسند بر م/ 12ê0 . ه@/ ì38به نداشت, سالبيشتر هشت و سي هنوز كه وقتي قونيه, در طريقتي و شريعتيتبريزي ملكداد بن علي بن د محم ين شمسالد جادويي كمند به ه@/ ìê2 سالعÇرفان بÇه مÇوروثي, زاهدانة عرفان از و شد گرفتار شمستبريزي به معروفهم بر را او دنياي ساختو ديگرگون را او سير كه يافت دست عاشقانةپرشوري

ميگويد: مرشدمرموز اين في معر در موالنا زد/پÇيشآمÇد بÇه مسÇتيم رفÇتم, برون خانه از

كÇاشانه و گلشن صد مضمر, نظرش هر درجان گفتاي زكجاييتو?تسخرزدو @گفتم

فÇÇرغانه ز نÇÇيميم تÇÇÇÇركستان, ز نÇÇÇÇيميم

/31ì ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /1

دل و جÇان ز نÇيميم گÇÇل, و آب ز نÇÇيميمدردانÇÇه1 هÇÇمه نÇÇيمي دريÇÇا, لب نÇÇيميم

چون و شدند خشمگين خود مرشد حالت اينتغيير از او مريدان از جمعيكشتند/ را شمس ميدانستند, خود مرشدزادة و مرشد گمراهي موجب را شمسگفت غزلها او ياد به و ماند وفادار طريقتاو مرگشمسبه حتيپساز موالنارا زركوب ينفريدون صالحالد موالنا سرانجام, شد/ ديوانشمسمعروف به @كهچند نيز ين صالحالد اما داد, قرار ه توج مورد بود, برگزيده خود جانشيني به @كهچلبي ين حسامالد موالنا او از بعد موالنا, گفت/ وداع نابهنگام را دنيا دار بعد سالبÇه را مÇعنويخÇويش يÇعنيمÇثنوي خÇود اثر مهمترين و برگزيد بهمÆانست راپنجهزار (شاملبيستو ناميد/مثنوي نامه" "حسامي و نظمدرآورد به خواهشاومواريث ارزندهترين از يكي بلكه فارسي, عرفاني كتاب بزرگترين نهتنها بيت)

Page 88: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 82

است/ ادرا@كاتبشري مشتركو كÇرد وفÇات قÇونيه در م/ 1273 . / ه ì72 سال جمادياالÐخر در موالنا

/(13ëê ار, زو تهران: چاپ, (تجديد 131ë مجلس, چاپخانة تهران: بلخي, د محم ين جاللالد موالنا احوال تحقيق در رساله فروزانفر, مان بديعالز /1

برداشتند/1 او جانشيني به را ولد سلطان فرزندش او, مريدان

Ç3صدرقونوي Ç2

ابنعربي آثار شارح و شا@گرد بهترين ه@/) ì73 Ç ì0ë) قونوي ين صدرالداسحاققونوي" ين مجدالد الطين الس "استاد عنوان با او از كه قونوي صدر پدر بود/فاق ات به دو اين و شد ابنعربيآشنا با حج سفر در ه@/ ì00 سال به كردهاند, يادچون شدو متولد قونيه در بعد سال پنج قونوي صدر آمدند/ آناتولي به مكه از همرعايتو به بنا و زمان رسمآن به عربي ابن داد, دست از كودكي در را پدرشنكاح به را قونوي) صدر (مادر او همسر رفتهاش, دست از دوست از حمايتبرد مصر به خود با را او گرفتو برعهده را قونوي تربيتصدر و خويشدرآورداز پس قÇونوي, صÇدر مÇيداشت/ خويشبÇهÇرهور معÇارف از را او جا همه وخانقاهي و مدرسه آنجا در و بازگشت قونيه به عملي, و علمي مراتب تكميل

/199ë ليدن, ,@8 ج اسالم, داير¸المعارف قونوي", "صدر چيتيك, ويليام /2

كرد/2 تأسيسصدر تفكر قو تأليفو تدريسو در نظم بيان, قدرت حسنتقرير, اثر بريÇن خرالدÇف Çندي, ج ين دالد يÆم كه شدند جمع او گرد زيادي شا@گردان قونوي,ايشانانÇد/ مشاهير جمله از فرغاني ين سعيدالد تلمساني, ين الد عفيف عراقي,تأويل جمله: از گذاشت برجاي خود از بسياري تأليفات قونوي صدر بهعالوه,عربياند به همه كه شرحالحديث فكوكو الغيب,نصوص, مفتاح سورةحمد,

Page 89: Molavi Dar Erfane Iran

83 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

آن قونوي, صدر حال بهترينشرح پارسي/ به المبتديومفاوضات نيزتبصر¸ واست/ نوشته داير¸المعارفاسالم چيتيكدر ويليام كه است

باابنعربي Ç3مالقاتموالنا

در نÇقلي دليل و تاريخي سند چندين عربي, ابن با موالنا آشنايي باب درجمله: از است دست

به دمشق در (ì28 Ç ëê3) بها¾ولد پدرش با موالنا كه است روايت Ç ل او

موالنا ÇÇ بود زمان رسم چنانكه ÇÇ بازگشت در رفتند/ ابنعربي زيارت و ديداراقيانوسي <سبحاناهللا, گفت: ابنعربي ميكرد, حركت پدرش پشتسر بانه دÆم

/ê3 ص بلخي, د محم ين جاللالد موالنا احوال تحقيق در رساله /1

ميرود/>1 درياچه يك پي ازرسÇالة هÇمچون مÇوالنا احÇوال در موجود منابع گزارشكهنترين به Ç دوم

/2ë-23 صص ,13ì8 اقبال, تهران: ,3 ج نفيسي, سعيد چاپ موالنا, حال شرح در رساله سپهساالر, فريدون /2

/133 ص ,13ì0 مشعل, تهران: ,1 ج شريعت, جواد د محم دكتر چاپ جواهراالسرار, خوارزمي, ين كمالالد /3

دمشÇق در مÇوالنا برمثنوي,3 خوارزمي ين كمالالد شرح و سپهساالر2 فريدونرا احتمال اين نيز مانفروزانفر بديعالز مرحوم است/ رسيده عربي ابن بهصحبت

/ê3 ص بلخي, د محم ين جمالالد موالنا احوال تحقيق در رساله /ê

سابقة دمشق, در مالقات اين وقوع خارجي مÆيد ما, نظر به ميكند/4 تأييد HقويچÇنانكه است; قونيه از عربي ابن با موالنا آشنايي و قونيه در عربي ابن اقامتمادر با قونيه در ابنعربي كه دارد تصريح قونوي, صدر ترجمة ذيل معتبر منابع

االنس, نÇفحات جÇامي, حÇمن بدالرÇع ;@8ë Ç 8ê صص ,13ê8 كتاب, نشر و ترجمه بنگاه تهران: فروزانفر, مان بديعالز چاپ مناقب, كرماني, ين اوحدالد /ë

/ëëë ص ,1370 العات, اط تهران: عابدي, محمود چاپ

مورد ه@/ ì01 ابنعربيدر كه ميدانيم بهعالوه است/5 كرده قونويازدواج صدر

Page 90: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 8ê

ل كيكاووساو او استقبالپسر مورد ì07 سال در لو او تكريمكيخسرو استقبالو

ابن زندگينامة قديميترين به ك: ر/ نمونه براي گفتهاند/ سخن قونيه در او اقامت و صغير) (آسياي روم به او سفر از عربي ابن احوال باب در منابع اغلب /1

م/ 19ëë بيروت, د, منج ين صالحالد چاپ العربي, ابن مناقب البغدادي, ابراهيم عربي:

بÇه سÇفرش از قÇبل بايد موالنا پس است/1 شده واقع قونيه در روم سالجقة ازچÇنانكه باشد; شنيده قونيه در عربي ابن اقامت دليل به را ابنعربي نام دمشق,تابنعربيدر اقامتدرازمد جاميدرنفحاتاز جمله از نويسندگان از بسياري

/381 ص االنس, نفحات /2

مرگ سالپساز دو موالنا است, مسلم هرصورتآنچه به گفتهاند/2 سخن قونيهحلب به قونيه از رسمي علوم مراتب تكميل براي ÇÇ ه ì30 در يعني ÇÇ پدرشكرد ذ تلم العديم ابن ين كمالالد ونزد اقامتگزيد حالويه مدرسة در آنجا رفتوو بماند درآنشهر سال چهار رفتو بهدمشق حلب اقامتدر سال سه از بعد و

/38 ص ,13ìì وحيد, تهران: امين, علينقي د سي تصحيح عربي), ابن صلوات (شرح معصوم چهارده مناقب خلخالي, صالح د سي /3

كÇه ì28 سÇال تÇا Hق محق ا@گرچه است;3 رسيده عربي ابن بهصحبت دمشق در

/ê3 ص بلخي, د محم ين جاللالد موالنا احوال تحقيق در رساله /ê

برهانالدين خدمت در آن از بعد سال دو و بود قونيه در يافت,4 وفات پدرش

/ همانجا /ë

ماند/5 قونيه در ترمذي محققدر اوست, مرگ سال كه ì38 تا ì20 از ابنعربي كه ميدانيم سويديگر از

عفيفي/ ابوالعال تصحيح الحكم, فصوص عربي, ابن ين محيالد /ì

پسبÇراي است/6 سÇاخته آنجا در ì2ì سال به را وفصوص است بوده دمشقانÇفسي, و آفÇاقي و مكاني و زماني لحاظ از دمشق در ابنعربي با موالنا ديدار

است/ مفقود مانع و موجود مقتضيبا خود مفاوضات و مناقشات به خود مقاالت در نيز شمستبريزي Ç سوم

Page 91: Molavi Dar Erfane Iran

8ë عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

/12ëص ,13ëì خوارزمي, تهران: موحد, علي د محم دكتر تصحيح تبريزي, شمس مقاالت تبريزي, ين شمسالد /1

شيخ <وقتها كه: است گفته ابنعربي حق در جمله از و دارد1 تصريح ابنعربيمÇتابعت امÇا شÇرعم, اهل بندة گفتي و كردي ركوع و سجود عربي] [ابن د محم

/3ë7 ص همان, /2

بسÇيار ايÇن عربي] [ابن د محم شيخ سخن <در است: گفته كه آن يا نداشت/>2كÇردي/ خÇطا ديÇدمي را او آنگÇاه و كرد/ خطا فالن و كرد خطا فالن كه آمدي

/298 ص همان, /3

قومي/>3 ميزني تازيانه فرزند! گفتي: فروانداختي, سر بنمودمي; او به وقتهااظÇهار ضÇمن ديوانشمس در موالنا شخص اينكه تر, مهم همه از Ç چهارم

"جÇبل روحÇانيت و دمشÇق در خود اقامت از شمستبريزي, به نسبت اشتياقميگويد: سخن است, ابنعربي جمله از و عرفا ا@كابر مدفن كه صالحه"

/38 ص معصوم, چهارده مناقب نيز ;20ì ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /ê

دمشقيم4 درياي غرقة ما گوهر زان گوهر ز كانيست صالح, جبل اندرو پدر حضور در چه ابنعربي, با صحبتموالنا ديدارو رابطةآشناييو ه البتدردمشق, شخصي خصوصيو مالقاتهاي در چه شمستبريزيو ازطريق چهمقولة از ه@/) ì37 تا ì30 سالهاي بين (يعني پدرش مرگ از پس سال سه دواحتمالي واسطةتأثير و وسيله عمدهترين لذا است/ بوده ا@كابر با صحبتاصاغرو مÇعاشرت و نشÇر و حشÇر موالنا با كه است قونوي صدر موالنا, در ابنعربي

است/ داشته نزديك مصاحبت

باصدرقونوي Çêصحبتوحشرونشرموالنا

از يكي وي داشت/ خانقاه و مدرسه قونيه در موالنا, با همزمان قونوي صدربا (710 (وفات طوسي خواجهنصير كه عارفانعهدخويشبود حكيمانو ا@كابر

Page 92: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 8ì

معروف ماهيت) و مباحثوجود (در بهمفاوضات كه است داشته مكاتباتي او

پوشيده م معظ جناب آن غيبنماي رأي بر العصر/// حكما¾ ملك اعظم/// صدر و م معظ خواجة ميشود: شروع چنين نصير خواجه به قونوي صدر مكتوب /1

ري تعذ هذه والحال¹ ور¸ الص حيث من التقا¾ چون و است/// بوده مألوف و معهود سنتي پيوسته فضل, اهل با ت مود قواعد تأسيس و مواصلت طلب كه نيست

نتايج از و باشد خالي مفاتحه اين است, نفسي يات ترق صور شريفترين كه علمي فواÄد از كه نخواست بود, ن متعي مكاتبت/// طريق به مواصلت طلب داشت,

فرماييد//// بيان آن/// فساد و ت صح تا/// فرستاد خدمت به مساÄل/// مشكالت از چند مسألهاي ماند/// بينصيب شريف ذات آن افكار

¹صدرالمل> جوابÇيهاش مكتوب طي را قونوي صدر نهتنها نصير خواجه و است1كÇرده, خطاب االرضين> في والعلما¾ الحكما¾ ملك ريق¹, الط برهان الحقيق¹, لسان ين, والد

خوانده عاشق" مستفيد صادقو "مريد را خود و جهان" ا@كمل و "افضل را او بلكه

جعفر د محم تصحيح الحقاÄق, طراÄق در, نايبالص نك: نيز است/ شده چاپ برلن) (چاپ طوسي نصير خواجه االشراف اوصاف ضميمة به نامه دو هر متن /2

محجوب/

است/2بÇه سÇرانÇجام امÇا بÇود/ مÇوالنا منكر و معارض كار, آغاز در قونوي صدريÇن سراجالد شيخ نام (به خود مريدان و شا@گردان از يكي وساطت و پايمرديبازديد و ديد مالقاتو به و درآمد موالنا مخلصان و ارادتمندان حلقة در ارموي)گفت: خود مريدان به موالنابيرونآمد, مجلس از كه يكبار پرداختو موالنا با

/119 Ç 118 صص بلخي, د محم ين جاللالد موالنا احوال تحقيق در رساله /3

قبابغيرت/>3 مستوران جملة از استو عنداهللا من مÆيد مرد, <اينديدار به موالنا كهروزي است افال@كيدرمناقبالعارفينگزارشكرده احمدديÇد, را مÇوالنا چÇون مÇيگفت, حÇديث ين صدرالد> و بود رفته قونوي صدر

/12ì ص ايران, ف تصو در جستجو و /393 Ç 392 صص تهران, ,1 ج العارفين, مناقب افال@كي, احمد ين شمسالد /ê

وا@گذاشت/>4 بدو را حديث تدريسآنچه شرح به موالنا به نسبت قونوي صدر از ارادت حصول حال عين در

است/ مستبعد بسيار است, افال@كيآوردهمنابع از قونوي صدر با موالنا روابط باب در چند شواهدي نكاتو ا@كنون

Page 93: Molavi Dar Erfane Iran

87 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

شيوة رهگذر اين از تا ميپردازيم تحليلآنها و تجزيه به و ميكنيم مختلفذ@كرو شود مقايسه قونوي صدر حكيمانة و عالمانه شيوة با موالنا عاشقانة و قلندرانه

گردد/ روشن يكديگر در دو اين تأثير عدم يا بالمĤلتأثيراوبرفصوص استوشرح مكتبابنعربي شارحان ازبهترين خود كه جامياز ميكند, اشاره نفحات در مهم نكتة چند به است, خاصبرخوردار ارزشي از

اينكه: جملهاقتدا قونوي صدر به جماعت نماز در خود حيات در رومي, موالناي Ç 1

/ê2ì ص االنس, نفحات /1

است/1 ميكردهنÇماز كÇه كرد وصيت مريدان به خود موت مرض در رومي, موالناي Ç 2

/êëì ص همان, /2

شود/2 تفويض قونوي صدر به او جنازةجلوس قونوي صدر سجاده بر احترام, و ب تأد باب از رومي, موالناي Ç 3نشستم?>/ شيخچرا ادة سج بر كه گويم جواب قيامتچه <به است: گفته و نكردهآن بر او كه ادهاي سج بر موالنا چون متقابل, احترام باب از قونوي صدر وÇÇ هÇم مثل دو, هر بايد گفت: و افكند دور را اده سج نكرد, جلوس بود نشستهقطبيتو مقام نشانة فه متصو عÔرف در كه ادهنشيني" سج" امتياز يكي آنكه بدون

/ëëì ص همان, /3

بنشينند/3 زمين بر هم كنار در ÇÇ باشد داشته است, ارشاداست: گفته موالنا حق در قونوي صدر Ç ê

مÇردانÇه ÖردÇم ايÇن غÇاشية بÇودندي, عÇهد اين در جنيد و بايزيد ا@گراوستو دي محم فقر خوانساالر نهادندي/ خود جان منتبر و برگرفتندي

Page 94: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 88

/êìë ص همان, /1

ميكنيم/1 ذوق وي طفيل به ما

تجليلو اين و بودهاند ن قريبالس قونوي صدر و موالنا كه است معلوم ه البتيا سني م تقد جهت از نه و موالنا معنوي مقام جهت از تنها موالنا از قونوي تكريم

/ì ص ايران, ف تصو در جستجو /2

كردهاند/2 اشاره معني اين به نيز چنانكهديگران اوست; اجتماعي يا علمي ق تفوبه "دايه" به معروف (ìëê (وفات رازي ين نجمالد شيخ كه مقطعي در Ç ëنكتة اين خواندهاند/ نماز او سر پشت دو هر قونوي و موالنا است, آمده قونيههمزلف يا باجناغ . (باجناق داماد هم (939 (وفات صفي علي ين فخرالد را اخيرترتيب: اين به است كرده بيان تفصيلبيشتري با درلطاÄفالطواÄف, جامي)

موالنا با و افتاد روم به است/// مشهور دايه به كه رازي ين نجمالد شيخگÇويند داشÇتند/ صÇحبتها قÇونوي ين صدرالد شيخ و رومي ين جاللالدجÇماعت و دادند شام نماز بانگ بودند, جمع مجلس يك در همه وقتيپيش او و كند پيشنمازي كه التماسكردند ين نجمالد شيخ از ا@كابر شد/ قاÄمتمام نماز چون خواند/ الكافرون" ايها يا "قل سورة ركعت دو هر در رفتوشÇيخ كÇه گÇفت طيبت وجه بر ين صدرالد شيخ با ين جاللالد موالنا شد,يك يÇعني ما/ براي بار يك و خواند شما براي بار يك Gظاهر ين نجمالد

/171-170 صص ,13êì اقبال, تهران: معاني, گلچين احمد چاپ واÄف, الط لطاÄف صفي, علي ين فخرالد /3

را/3 ما يكبار و مخاطبساخت كفر به را شما بار

برميآيد: نكته چند باال متن اززمرة در و مقيم و مستقر قونيه در قونوي صدر موالنايروميو اينكه Çل او

رسيد/ قونيه به و افتاد روم به دايه ين نجمالد كه بودند ا@كابر و مشايخيكÇديگر بÇا دايÇه, يÇن جمالدÇن شÇيخ و قÇونوي صÇدر و موالنا اينكه Ç دوم

Page 95: Molavi Dar Erfane Iran

89 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

ÇÇ حكماست و علما و عرفا مجلس مرسوم چنانكه ÇÇ يعني داشتند"/ "صحبتهااين ا ام داشتهاند; عالمانه گفتگوهاي و مناظرات و مباحثات و علمي مفاوضاتبوده نميتواند تأثر و وتأثير استفاده و افاده از خالي بيگمان ا@گرچه صحبتهامقولة از بلكه است, نداشته نيز شا@گرد و استاد بين تعليم تدريسو جنبة باشد,همپايه همرتبهو عارفان عالمانو دانشيانو همصحبتيهايبين @گردهماييهاو

است/ ميبودهاز هم و سال و سن جهت از هم دايه, ين نجمالد تاريخ, آن در اينكه Ç سوم

چنانكه است; بوده قونويبرتر صدر و موالنا از طريقتي, پايگاه و جهتاحترامقونيه ا@كابر باز دانستهاندو خلفاياو از را موالنا بعضيپدر جامي, گزارش به حتيميدانيم نيز داشتهاند/ م مقد قونوي صدر و موالنا پيشنمازيبر پيشواييو در را اوشا@گردان از است, قونوي صدر و موالنا همرتبههاي از كه حموي ين سعدالد @كه

است/ بوده دايه ين نجمالدو ن قريبالس و افق هم بسيار يكديگر با قونوي صدر و موالنا اينكه Çچهارم

چÇنين مÇزاح و طيبت وجه بر صدر با موالنا چنانكه بودهاند; مأنوس و نزديكيكچوبميراند به را او و را خود و زبانميآورد هردوانبر كفر به سخنيداير

دارد/ قبول به ي تلق انتظار مخاطبخود از و ميگمارد كافران ردة در ودايه ين نجمالد عارفيعني سه اينهر عرفاني مسلك اينكهمشربو Çپنجم

ÇÇ موالنا كه است اينرهگذر از استو متفاوتبوده هم با قونوي صدر موالناو وشام نماز وقت تا سه هر اين بين كه مجلس آن مناقشههاي و مباحثهها پي درالكافرون" ايها "يا خطاب دايه, ين نجمالد كه ميگويد قونوي صدر به ÇÇداشت ادامهمكتبي دايه ين نجمالد يعني ما>/ براي بار يك و خواند شما براي بار <يك را

ميانگارد/ كفر را ما هممشرب و شما مكتب هم كه دارد

Page 96: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 90

دو, آن عمر اواخر در قونوي صدر و موالنا بين ارتباط حسن اينكه Ç ششم

مÇعنوي ازمÇثنوي بÇلكه باال, در شده ياد رجالي و تاريخي گزارههاي از نهتنهاماروت هاروتو داستان طيشرح يكجا موالنا چنانكه است; بهخوبيآشكار

گويد: قونوي صدر حق در

/33ë2 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

العÇÇالمين1 رب مÇÇعنيهاي بÇÇحر ديÇن شÇيخ اللÇه وÇÔه عني مÖل @

ا @گفتكرده اشاره چنين زمانه" "قطب عنوان به او عرفاني بلند مقام به جايديگر و

است:بÇود بيتمكين سخت چوبين پاي بÇÇود چÇÇوبين اسÇÇتدالليان پÇÇÇاي

/2139 Ç 2138 ابيات همانجا, /2

خÇيرهسر2 گÇردد كÇوه ثÇباتش @كز ديÇÇدهور انÇÇزم قÇÇطب آن غÇÇيربهمعني بزرگ, ايندو اجتماعي ارتباط حسن كه است مسلم حال, عين <درگفتيم پيشتر كه همچنان زيرا نيست/ ايشان طريقتي و فلسفي و فكري يگانگيجذبه/ طرفدارعشقو موالنا اما است, بحث مسند كرسيدرسو صاحب قونوي,موالنا به قونوي كرد, بيان را مطلبي صحبت, مقام در موالنا وقتي كه است اينواضح بهاينسهولتبهطورصريحو شكليرا بدين مساÄل نحو چه به شما @گفت:مساÄل چطور شما كه بم متعج من گفت: موالنا ميدهيد? قرار همگان دردسترس

/ëë ص مولوي, يادنامة /3

ميكنيد/>3 غامضتقرير اينگونه را آساني اين بهبا موالنا مكتب اختالفمشربو جهات مهمترين از يكي اخير, نكتة اينابنعربي, عرفان پيچيدة غامضو مكتب كه معني اين به اوست; اتباع ابنعربيوتا چنانكه ميآيد/ حكمي و عقلي علوم صان متخص و علم اهل كار به Gمنحصرحكمتو عالي متون عنوان به همينامروزفصوصالحكمابنعربيوشروحآن

Page 97: Molavi Dar Erfane Iran

91 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

موالنا درصورتيكهمثنوي است, تدريس مباحثو موضوع متندرسو عرفان,بÇا و سÇاده زبÇان بÇه نÇيست, ازفÇصوص كÇمتر معني, و جهتعمق از ا@گرچهبه ÇÇ عاميانه حكمت و عامه فرهنگ از استفاده با ÇÇ داستانسرايي و ه@گويي قصعÇبدالحسÇين اسÇتاد قÇول بÇه و است پÇرداخÇته اخÇالقي و عرفاني مفاهيم بيانكه آنگونه ÇÇ را واحد هماهنگو فلسفي نظام يك <نبايد درمثنوي ينكوب, زر

/30ê ص ايران, ف تصو در جستجو /1

به متعلق ابنعربي مدرسة ديگر, بهتعبير كرد/>1 جستجو ÇÇهست فالسفه نزد درمÇدرسه, آن بÇه ورود كÇه است الخÇواص اخص و الخاص خاص بلكه خواصدرصورتي است; عقلي فنون در ساله زحمتچندين علميو مراحل طي مستلزمتحصيل و تحصيلكرده و خاص و عام كساز همه روي بر موالنا مكتب در @كهتحصيالت و علمي زبان دانستن مستلزم ابنعربي, مكتب فهم است/ باز نكردهصÇدر مÇثل بÇزرگي س مدر و حكيم دليل, همين به است/ عالي سطح در قبليو شÇرط هيچ موالنا مكتب فهم برعكس, ميشود/ او جانشين و خليفه قونوي,يÇن امالدÇحس و زركوب ين صالحالد موالنا, دليل همين به باز و ندارد شروطيبه بودند, باطني, سلوك اهلسيرو ا ام نخوانده, درس عاميو افرادي كه را چلبي

كرد/ انتخاب خود جانشيني

Çëشواهدبرعدمتأثيرابنعربيدرموالنا

نشر نيزحشرو و يكديگر با مالقاتآندو رغم بر موالنا, ابنعربيدر تأثيربر داله شواهد است/ بوده اندك بسيار ابنعربي) (خليفة قونوي صدر با موالنااز مكتبي و محتوايي و يكسو از ادبي و تاريخي دستة دو به ميتوان را قول اين

كرد: اراÄه چنين را آنها و كرد تقسيم سويديگر

Page 98: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 92

ادبي و Ç1شواهدتاريخي Ç5

و فÇرهنگي ديني, علمي, رجال از بسياري نام به خود آثار در موالنا Ç ل او

است, ابنعربي شا@گرد كه قونوي صدر حتي و الي غز ابوحامد جمله از طريقتيشمس همچون خود, عالقة مورد شخصيتهاي نام عالوه به است/ كرده اشارهكÇرده ياد روشني به را و/// چلبي ين حسامالد و زركوب ين صالحالد و تبريزيابنعربي از موالنا ا@گر است/ نياورده ميان به نامي ابنعربي از كجا هيچ اما است,كرده دينذ@كر شيخ عنوان به را قونوي صدر نام آنكه به عنايت با بود, شده متأثر

ميكرد/ اشارتي نيز ابنعربي خود نام به است,جÇمله از بسÇياري كتابهاي موالنا تاريخي, و ادبي منابع روايت به Ç دوم

Çا ام است, ميخوانÇده را متنبي ديوان و سلمي, تفسير ولد, بها¾ پدرش معارف

باشد/ خوانده را او آثار موالنا كه نديدهايم روايتي ابنعربي, پرنويسي بهرغماز اعم دي متعد كتابهاي به خود آثار در موالنا كه ميدانيم همچنين Ç سوم

جمله: از است, كرده اشاره صوفيان رساالت صحفو حديثوميكند: ياد درمثنويچنين مكي ابوطالب قوتالقلوب از موالنا Çالف

تÇÇذكارلوي روزيش هÇÇÇÇر بÇÇÇÇود سÇÇوي راه در سÇÇال نÇÇهصد نÇÇوح"قÇوت نÇه خÇÇوانÇده "رسÇÇاله" نÇÇه القÇلوب زيÇÇاقوت گÇÇويا او لعÇÇلشÇروح از هÇيچ نÇاموخته را وعÇÇظ القÇÇÇÇÇÇÇÇلوب"

اختالف)/ كمي (با 2ìì1 Ç 2ìë9 ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /1

روح1 شÇرح و كشÇوف ينبوع بلكهگويد: مسلم و بخاري بابصحاح در موالنا Çب

Page 99: Molavi Dar Erfane Iran

93 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

اختالف)/ كمي (با 3ê78 بيت ل, او دفتر همان, /1

حÇيات1 مشÇربآب انÇدر هالك روات و احÇاديث و صÇحيحين بياسعد ين فخرالد رامين و ويس و نظامي شيرين و خسرو از حتي موالنا Ç ج

ميگويد: كه آنجا است/ كرده استفاده هم دمنه و كليله و @گرگانيهÇمدگر جÇان و خÇون قÇصد @كÇÇرد پÇÇÇÇرقذر لعÇÇÇÇÇÇبتان عÇÇÇÇÇÇÇÇاشقانابÇلهان آن حسÇد از كÇردند چÇه @كه شيرينبخوان و رامين,خسرو ويسو

/120ë Ç 1203 ابيات پنجم, دفتر همان, /2

چيز2 نه هم هواشان و چيزند نه هم نÇيز مÇعشوق و عÇاشق شÇد فÇنا @كÇهو كليله با را نيزشاهنامه آنجا در استو برده نامي نيز ازشاهنامه موالنا Ç د

است: دانسته همجايگاه دمنه

عÇتو از قÇرآن كÇه بÇاشد هÇÇمچنان تÇÇو پÇÇيش كÇÇليله يÇÇا شÇÇÇÇاهنامه

/3êìê Ç 3êì3 ابيات چهارم, دفتر همان, /3

بÇاز3 چشÇم عنايت, كحل كند @كه مÇجاز و قÇح از بÇاشد آنگÇه فرق,بÇرخÇي ليÇه او مÇواد و بÇوده مأنÇوس كÇليله بÇا شÇاهنامه, از بÇÇيش مÇÇوالنا

است: گرفته وام ازآن حكايتهايشرابÇيبيان? منه د ز نوشد سخن چون بÇيزبان كÇليله گÇفتآن هÇمي تابشÇر? بينطقي كرد, چون آن فهم هÇÇمدگر لحÇÇن بÇÇÇÇدانسÇÇÇÇتند وردوفسون? هر بر خواند و رسول شد چÇون دمنه آن گاو و شير ميان درپيل? ماهترسانگشت چونزعكس نÇبيل گÇاو شÇد شÇير چÇÇونوزيÇÇررا لكلك زاغ بÇÇا كÇÇÇÇي ورنÇÇÇÇه افÇتراست جÇمله دمÇنه كÇليله ايÇنپÇيمانهاي چÇون ه صÇÇق بÇÇرادر اي ÇÇÇÇÇÇÇÇراست? ماست دانÇهاي مÇثال وي اندر معني است

Page 100: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 9ê

/3ì3ë Ç 3ì29 ابيات دوم, دفتر همان, /1

نÇقل1 گشت گÇر را پÇيمانه نÇنگرد عÇÇقل مÇÇرد بگÇÇيرد مÇÇعني دانÇÇةجمله از است/ دمنه و كليله از ههايمثنوي, قص از يكي كهمنشأ ميبينيم باز

ميشود: بيتآغاز اين با كه نخجيران حكايت

/90ê بيت ل, او دفتر همان, /2

را2 ه حص كن طلب ه قص آن واندر را ه صÇÇق آن جÇÇو بÇÇاز كÇÇÇليله ازماهي, سه هآبگيرو قص پيل, خرگوشو ه قص طبل, و روباه داستان همچنينكليله از برگرفته Hقطع گاوميشوشير, اعتماد روباهوشيرگروتصوير داستانخرو

است/ دمنه و

چه حكايتها, و هها قص از موالنا كه معناست اين به مباحث, اين مطالعةداستان قصصقرآنو نهتنها هها قص اين استو برده بهره شفاهي, چه مكتوبوفه متصو و اوليا تابعانو تبع تابعانو اصحابو انبيايابراهيميو زندگيودعوتخالل در موالنا كه است عوامانه يا عاميانه داستانهاي ازآنها بسياري بلكه است,شÇيوة از همه نيز معاني اين ميگويد/ عرفاني و حكمي نكتههاي آنها بازگوييدر ابÇنعربي تأثÇير عدم بر ديگر مÆيدي نيز اين و است دور ابنعربي نگارش

است/ موالناگÇزارش بÇه ه, ولويÇم سÇلسلة مشÇايخ و اسناد يعني طريقت سلسلة Ç چÇهارم

انشÇعابات از يكي الحقاÄق طراÄق در در الص نايب و دررياضالسياحه شروانيولي مشÇهور قÇول بÇه كÇه كرخي معروف از جاريه (سلسلة ف تصو السل الس امو بوده است) بوده ضا(ع) موسيالر بن علي امام باطني و ظاهري دربان مرجوح,صÇفوي, بكÇتاشي, نÇقشبندي, قÇادري, ذهÇبي, نعمتاللهي, سالسل رديف در

/1379 ميركسري, تهران: امين, دحسن سي مه مقد شواهدالنبو¸, جامي, /3

به ابنعربي(معروف سلسلة ا ام است/3 نوربخشي/// رفاعي, سهروردي, شاذلي,

Page 101: Molavi Dar Erfane Iran

9ë عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

نسبتخرقهاش ا@گرچه ابنعربي, چه است; سالسل اين از ا@كبريه)بيرون سلسلةخÇود مÇيرسد, گÇيالني عÇبدالقÇادر به واسطه يك به نفحات در جامي قول بهداشÇته (اويسÇي) روحاني تربيت خرقاني, ابوالحسن و بسطامي بايزيد همچونلذا است/ كرده معرفي خضر خواجة بالواسطه مريد و يافته تربيت را خود استوبسيار حرمت برايآن فه متصو طريقتو اهل كه مشايخ اسناد سلسلة جهت ازدست دستبه را خود اسناد زنجيرة رشتهو سلسله, اقطابهر مشايخو قاÄلاندوابنعربيو با نميتوان را موالنا ميرسانند, بهحضرترسول(ص) سينه به سينه وشÇمس مÇريد را موالنا درولدنامه ولد سلطان دانست/ همسلسله قونوي, صدرولد يÇن ها¾الدÇب سÇلطانالعÇلما¾ پÇدرش بÇه را او خÇرقة سپس و دانسته تبريزيبÇه شايد ندارد/ اشترا@كي مولويه سلسلة با ابنعربي سلسلة برعكس, ميرساند/از قبل تا الاقل نقشبندي اويسي سلسلة در صوفيه معارف كه است دليل همينمÇولويه سÇلسلة در ولي است, ابنعربي تابع Âكام سرهندي, احمد شيخ ظهور

ندارد/ طرفداري و خريدار او نظري عرفان و ابنعربي آموزههاياست; فÇرهنگايÇرانÇي پÇروريدة و فارسيزبان و بلخ زاييدة موالنا Ç پنجم

ميگويد: ديوانشمس در چنانكه

/3ê10ë بيت ,7 ج تبريزي, شمس يات كل /1

@كهنبودشرطدرحلقه,شكرخوردنبهتنهايي1 يياخÇÇÇÇاليي,زبÇÇÇانپارسيميگو الÇÇÇÇاخ

ميگويد: درمثنوي و

/38ê3 بيت سوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

است2 ديگÇر زبÇان صد خود را عشق است خوشتر تازي گرچه گو پارسيسفر ايران به گاه هيچ استو اسالمي غرب پروريدة و زاييده ابنعربي ا امموالنا كه است تقاربي فاقد ناخواه, خواه او لذا است; نميدانسته پارسي و نكرده

Page 102: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 9ì

داشته ÇÇ عطار سناييو الي, مثلغز ÇÇ اسالمي درشرق خود پيشكسوتان ديگر باكÇه عÇرفان و عÇلم مÇردان نادره اين به موالنا زبان و ذهن نظر, بنابراين است/و ذهÇن از نزديكتر مراتب به برخاستهاند, بزرگ خراسان از او خود همچون

است/ دنياييديگر پروريدة و زاييده كه است ابنعربي زبانفارس, مصر, بغداد, ف تصو برابر (در خراسان ف تصو وارث موالنا Ç ششم

تÇحتتأثÇير درحÇقيقت خÇراسÇان, ف صوÇت بÇود/ و///) هÇمدان ري, @كÇرمان,بود, موالنا زادگاه كه بلخ يافت/ مجالبروز اسالمي قالب در بودايي آموزههايمشÇايخ بÇود/ غالب آن بر بودايي فرهنگ اسالم, غلبة از قبل تا كه بود شهريبÇلخي, خضروية بن احمد بلخي, شقيق همچون بودند كساني خراسان, بزرگدر نÇيشابوري اد دÇح ابوحفص ترمذي, حكيم نسفي, ابوتراب بسطامي, بايزيدخÇرقاني, ابÇوالحسÇن ابÇوالخÇير, ابÇوسعيد سÇپس و هÇجري چهارم و سوم قرونحÇمن بدالرÇع ابÇو طÇوسي, اج سر ابونصر كالبادي, ابوبكر نصرآبادي, ابوالقاسمانÇصاري, عبداهللا خواجه فارمدي, ابوعلي كركاني, ابوالقاسم نيشابوري, سلميسÇنايي, الي, زÇغ احÇمد الي, غز ابوحامد هجويري, ابوعثمان قشيري, ابوالقاسماسالمي فغرب تصو به متعلق كه ابنعربي نه بود, اينان وارث موالنا و///, عطار

است/

مكتبي و Ç2شواهدمحتوايي Ç5

يÇا ابÇنعربي و موالنا بين عرفاني انديشة و تفكر در مشترك وجوه وجودو مÇوالنا بين نبوي احاديث و قرآني آيات از تأويلها و تفسير بعضي يگانگيبزرگترين نيست/ ديگري از يكي مستقيم استفادة يا افاده بر دليل قونوي, صدرسني مسلمان اينهردو كه است اين همانا ابنعربي, و اشترا@كموالنا عمدة وجه

Page 103: Molavi Dar Erfane Iran

97 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

مذهبي "اعتقادات و مولوي" مثنوي در معنوي "واليت مقاالت به كنيد رجوع الم عليهمالس هدي× ة مÄا به وي قلبي اعتقاد عدم رد و موالنا شيعهبودن دربارة /1

به ميتوان را داليل همان همچنين كتاب; همين در واليت" خاندان به وي اعتقاد در موالنا از "مكتوبي و مولوي)" ن تسن يا ع تشي در (بحثي بلخي ين جاللالد موالنا

استار)/ (وير برد كار به@ نيز م متقد عرفاي ساير و عربي ابن ع تشي اثبات مورد در ديگر طريقي

اختالف طايفه, اين عقايد اصول در لذا بودهاند/1 صوفيمسلك اشعريمذهبو معاني اين نيز, بزرگ دو اين عرفاني انديشههاي باب در ندارد/ وجود ي جداز هÇمه بÇاشد, داشÇته تÇازگي اخÇير قرنهاي خوانندگان براي ا@گرچه مضامينو عارفان بين تعابير, و مضامين اين اغلب يعني نيست/ بزرگواران اين ابتكاراتذهني زمينة ايشان معاصران از انبوهي ميانة در بيگمان و برايشان م متقد رازورانمختلف اديان در تطبيقي مطالعة امكان و حوصله كسي ا@گر بلكه است, داشتهو فرهنگها در انديشهها اين از بسياري كه درمييابد باشد, داشته شرقيوغربيريشة كه ميدهد نشان چنانكهپژوهشهاياخير نيست; بيسابقه اديانديگرنيزبÇودا تÇعليمات در بÇايد را درمÇثنوي مندرج آموزههاي يا تمثيلها از بسياري

/1377 ميركسري, تهران: اسالم, و ايران در بودا اسطورة بازتاب امين, حسن د سي /2

كرد/2 جستجواست: ذ@كر به الزم باب اين در نكته چند ا@كنون

قÇونوي صÇدر و عÇربي ابن و موالنا آراي و افكار بين مشترك وجوه Ç ل او

شيوة بلكه شناخت/ ديگري از حتيمتأثر يا تابع را يكي بتوان كه نيست ي بهحدتÇضعيف نÇيز را اشترا@ك وجوه همان حتي مضامين, و معاني ي تلق طرز و بيانو ¾االشيا خلق الذي لله Ôمد حÖل @

ا گويد: ابنعربي وحدتوجود, درموضوع Âمث ميكند/استو شده سمناني وله عال¾الد مانند جمعي اشكال و ايراد مورد بعد كه عينÔها هو

تشكيكوجود و فالسفه قول كه مراتب در تشكيكوجود جريان مسأله به بعدوحدت اصل موالنا ا ام است/ شده منجر عرفاست, قول كه مجالي و مظاهر در

Page 104: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 98

آفريد/ واحد تن يك از را شما همة كه خدايي اوست :@98 آية انعام, سورة /1

منونÆالم نما ا و 1 د واح فس ن Öن م أ@كÔم شÖن ا الذي وÔه ذيلتفسيرآيات: درمثنويدر را وجود

هستند/ يكديگر برادر مÆمنان Hحقيقت :10 آية حجرات, سورة /2

ميكند: توصيف چنين ,2 Õ¸و Öخ ا

/ê08 بيت چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /3

يكي3 جان ليكن معدود, جسمشان يكÇي ايÇمان ليك مÇعدود, مÆÇمنانيك هÇÇر سگÇÇان و گÇÇرگان جÇÇان

/ê1ê بيت همانجا, /ê

خÇداست4 شÇيران جÇانهاي مÇتحد جÇÇÇÇÇÇÇÇداست

/ê17 بيت همانجا, /ë

مÇيان5 از ديوار تو برگيري كه چون انÇÇوارشÇان هÇÇمه بÇÇاشد يك ليكميگويد: باب اين چيتيكدر ويليام

تÇنها است/ مشكÇل و مبهم مفهومي و مقولةابهامآميز "اقتباس" <اصطالحنÇمونههاي كÇه گÇفت معنيدار سخني نفوذ, و اقتباس دربارة ميتوان بهشرطينقل ديگري از را واژگان و مفاهيم سخنور يك كه شود يافت ني معي و صريحدومÇي كÇه گفت بتوان قطعيت از درجهاي با كه بهصورتي هم آن باشد, @كردهايÇنكه مÇحض بÇه ا ام است/ كرده اقتباس لي او از غيرمستقيم بهطور يا Hمستقيمدر را انديشهاي يا مفهوم كه بود خواهد محال نماييم, تعريف بديننحو اقتباسراسÇخنوران سÇاير نÇزد و بÇاشد عÇربي ابÇن ختصÇم كÇه بÇيابيم موالنا نوشتههايÇ نشÇود يÇافت است, بÇوده ايشانآشناتر آثار با Áاحتما موالنا كه پارسيگوي

/11 ص ,1377 تابستان ,2 ش ,2 س رومي), ين جاللالد موالنا آثار و انديشه همايش (ويژهنامة گلستان ا@كبر", شيخ و "موالنا چيتيك, ويليام /ì

نداشتهام/>6 را انديشهاي و مفهوم چنين يافتن توفيق من دستكمتÇقاضاي سبك, و محتوا جهت از موالنا, آثار كه است اين كالم خالصه

Page 105: Molavi Dar Erfane Iran

99 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

كسي ا@گر دليل, همين به باشد/ داشته او اختصاصبه اينكه نه اوست, زمانه ذهنييامعارف ترمذي محقق برهانالدين د سي كلمات) مواعظو (مجموعة بهمعارفپيدا موالنا مافيه فيه با كتاب دو اين بين زيادي مشتركات كند, مراجعه ولد بها¾بهعالوه, ميشود/ ديده اشترا@كدرمقاالتشمسنيز تشابهو همين البته ميكند/همچون صوفيانه منابع ديگر و عطار واسرارنامه سنايي ازحديق¹الحقيق¹ موالنابامثنوي منابع اين بين و است كرده ياد درمثنوي مكي ابوطالب القلوب قوت

تÇصنيفمÇثنوي سÇبب كÇه زيÇرا نÇيست, عÇجيب ايÇن و است بسÇÇيار تشÇÇابهو سÇنايي قراÄتآثÇار به ا@كثر موالنا ياران كه نبود اين جز موالنا "حسامينامه"ين صالحالد مرگ از بعد كه چلبي حسن ين حسامالد لذا و بودند مشغول موالنابه كه درخواست موالنا از هجري ìë7 در يافت, تعلقخاطر او به موالنا زركوب,نÇظم بÇه را ه وفيÇص مÇعارف مÇثنوي, قالب در يعني عطار, و سنايي طرز همان

درآورد/اشÇترا@ك وجوه عربي ابن و موالنا عرفاني تفكر در كه همانگونه به Ç دوم

عÇلوم بÇا موالنا برخورد در مثل, در است/ موجود نيز افتراق وجوه دارد, وجودعربي ابن كه درصورتي است/ آشكار او فلسفهستيزي عقالني, معارف و عقليتÃوريك عرفان پايه@گذاران بهحق حدودبيشتري تا قونوي صدر يو حد تا خود

عقالنياند/ برهان به ملزم نا@گزير و نظري ف تصو وحÇق كÇمال و جÇالل صفات مظهر كه است كامل انسان خلقت, از هدفاز مهمتر كه واليت مرتبت به حدودي, تا كدام هر سلف انبياي پس ميباشد/ا@كمل و اتم مجالي كمالو نقطة اسالم بعدپيغمبر رسيدهاندو است ت مرتبتنبوواليت داÄره ا ام يافت, پايان ت نبو داÄره او مسعود وجود به استو بوده واليتقبول قابل رهگذر اين از قبل ت Öاس لما Ôح الفات و بق س لما Ôمالخات كه: ماند مفتوح همچنان

Page 106: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 100

ميگمارد خاتماالوليا بلكه صاحبمرتبتواليت را خود آنگاه ابنعربي, است/است: رسيده مقام اين به حق به نسبت محبت و خدا دوستي ازطريق @كه

اوست خاطرخÇواه كه هرجا ميكشد دوست افكÇنده گردنش در رشتهاياخÇتالف كÇه است يگÇانگيجÇهانآفرين و جÇهان وحÇدت ديدگاه از بازخوبو بدو ميكندو نفي خوبرا بدو و زيبا اختالفزشتو اديانو مذاهبو

رارÇب اال ÔناتÇ س ح كه: ميشمارد نسبي را همه حسنات و Ãات سي و زيبايي و زشتي

/ìë بيت چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /1

بدان"1/ هم را اين باشد نسبت به "بد بين, المقر ÔاتÃ ي س

صالح د سي كه چنان و شد او تكفير ماية ابنعربي, فلسفي وآراي افكار ايناين است, كرده ذ@كر صلواتچهاردهمعصوم يا كتابمناقب مة مقد در خلخاليكرده پيدا اسالم عرفاني و علمي حوزة مخالفدر هاي عد و موافق هاي عد Öافكارمطالعه به متفكرينشرقوغربرا دانشمندانو از بسياري كه قرنهاست استو

داشته/ سرگرم مباحثآنها ومقام در هم اروپاييوآمريكايي دانشمندان از بعضي اخير, قرن يكيدو دراين در و برآمدهاند عربي ابن عرفاني و فلسفي انظار و افكار شناسايي و مطالعهبÇه آلمÇاني و انگليسي و فرانسه زبانهاي به خود از تحقيقاتي و تأليفات باباسÇتاد فرانسÇوي كربن هنري پروفسور ايشان كهمشهورترين گذاشتهاند يادگارابÇن عرفاني افكار باب در كتابي كه است معروف مستشرق و سوربن دانشگاه

2. Ralph Manheim

زبان از هيم2 من رالف وسيله به كتاب همان بعد استو نوشته فرانسه به عربي19ì9 در انگÇليسي تÇرجÇمه مÇتن ايÇن و است شده ترجمه انگليسي به فرانسه

است/ شده منتشر درآمريكا دانشگاهپرينستون وسيلة به ميالدي

Page 107: Molavi Dar Erfane Iran

101 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

فلسفÇي افكÇار ابنعربيو به راجع كه دانشمندانمغربزمين از يكيديگر

1. Rome Londo

كاليفرنيا در پاسيفيك, كالج استاد لندو1, م Ôر پروفسور است, كرده تحقيقاتي او

2. Philosophy of Ibn Arabi

تأليف عربي2 ابن فلسفه بهنام صفحه 12ì در كتابي نامبرده كه آمريكاست دراست/ شده لندنمنتشر در 19ë9 در كه است @كرده

در ف تصو باب در كتابي است, شده نوشته باب اين در كه كتبي از ديگر

3. Palmer

چاپ لندن در 1938 سال در كه پارلمر3 هنري ادوارد قلم به است زمين مشرقاست/ شده ابنعربيشرحوتفسير افكار اسالميبراساس عرفان فو تصو شدهوكÇتب و رسالهها و مقاالت غربي, دانشمندان قلم به مذكور كتابهاي بهعالوةو فارسي به اسالمي ممالك بقية و ايران و مصر و پا@كستان و هند در دي متعدذ@كر كه است شده نوشته مسلمان دانشمندان قلم به فرانسه و انگليسي و عربي

/20 Ç 18 صص معصوم, چهارده مناقب /ê

همين بيان چيتيكدر ويليام شد/4 خواهد مستقل جدا@گانهو كتابي خود همهآنهاميگويد: معني

دنبال را متفاوت بسيار خواستههايي نوشتههايشان, در موالنا و عربي <ابنمÇعنايي به تحقيق سرگرم عربي ابن كه بگيرند نتيجه هاي عد شايد مينمودهاند/ي تاحد و بوده) "@كاوشروان" پي در (يعني بوده كلمه اين جديد معناي مشابههر مانند است; بوده دانشمند" و "پژوهنده يا "محقق" كلمه جديد بهمعناي شبيهبود, برآمده بدان يافتن دست پي در و برگزيده هدفيپژوهشي ديگر, پژوهندةاهل بود; عاشق بلكه نبود علم به كارشپرداختن كه دارد تفاوت موالنا با اينالهÇي عشÇق بادة از بلكه نبود, فيلسوف بود; مست بلكه نبود, هوشيارانه رتفك

Page 108: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 102

و همخوان متون گواهي با و تاريخ جريان با نتيجه@گيري اين ا ام بود/ سرمستبود/ نخواهد همسو

نايي است/ نميگفته سخن خود سر از كه گفته بارها موالنا كه ميدانند همهدرستبر ابتدايمثنوي برميخاست; الهي دم از سرمستكنندهاش نغمه كه بوداهدافبر بهدنبال كه نبود ابنعربينيزپژوهندهاي ا ام است/ مبتني همينتصويراراده به و نميگويد سخن خود سر از كه ميگويد ما به بارها باشد/ خود ساختةسخن او مجراي از كه است الهي حق همواره بلكه نميبرد, قلم به دست خودجريان كه است الهي حق واميدارد/ هاش قلبي خواطر كتابت به را او و ميگويدخداوند عطيه كه است همين معرفت حق ميگذراند/ او جان ميان از را تحقيقÇÇ كرد نميتواند كفايت را مقصودي Öخلق عالم در هرگز انساني معرفت و باشد,و خداوند حق و خداوند عالم نيز خلق عالم كه چرا ÇÇ ربوبي عالم به رسد چه تاÇÇ اشيا حقيقي معرفت به يافتن راه ممكنبراي شيوه تنها است/ مطلق مجاليحق

است/ خداوند از بدانها معرفت كسب ÇÇ اشيا شناختحق ومكيه, يعنيفتوحات نهاده, خويش اثر عظيمترين بر عربي ابن كه عنوانياست فÇتوح جÇمع فتوحات بود/ رسيده وي به كه است معرفتي كيفيت ف معرباب تا مجاهدت راه از جويندگان كه ميكند بيان عربي ابن "@گشايش"/ بهمعنايميكنند الباب دق ميايستندو الجرم آنجا ا ام رسيد, توانند الهامي كشفيو معرفت

ميكند/ فتحالباب كه است خداوند فقط وهمه بر م مقد و طاقتبشري, حدود در چيز همه ادايحق يعني الباب دقهÇمواره كه است اين آدميان بر خداوند حق ميگيرد/ قرار الهي حق اداي چيزهمواره ربوبي محضر در البابآدمي دق ذ@كر/ مداومتبر يعني Ç باشند او بهيادرا باب خواست, خدا ا@گر و است, كردار و انديشه و گفتار در بودن خدا بهياد

Page 109: Molavi Dar Erfane Iran

103 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

بود/ خواهد محال حضرت بدان ورود نگشايد, را باب خداوند تا گشود; خواهدحاجتو هم, روي بر و يكديگرند ل مكم نحوي به موالنا عربيو ابن آثاراصلي گوهر از عمده وجهة دو ميسازند/ برآورده را آدميان گونا@گون انواع نيازوديگر هوشياري) =) صحو يكيوجهه كه است شده ترسيم درآثارآندو اسالممانند و هم, متناقض نه يكديگرند ل مكم دو اين است/ مستي) =) سكر وجهةعÇربي ابÇن صÇحو يافت/ ميتوان ديگري در را يك هر نشان "يانگ" و "يين"

موالناصحوآميز/ سكر استو سكرآميزپÇرسش هر براي ÇÇ است چودكيويچآورده ميشل همچنانكه ÇÇ عربي ابنپÇاسخي پÇرسشها هÇمه بÇراي كÇه كساني هستند جهان اين در و دارد پاسخيجسÇتجو است, خÇداونÇد مÇخلوق كÇه خÇويش فطرت با را پاسخها و ميطلبنددستهاي بيابند/ را پاسخها كه است اين آدميان از دسته اين فطرت حق ميكنند/ايشان منÇت تنها و ميانگارند غفلت را علم طلب كه هستند نيز آدميان از ديگرمستقيمتر مخاطبه دسته, اين با موالنا و است, يگانه معشوق وجود در شدن غرق

دارد/خبر خويش, نوشتههايپرحجم در دو هر عربي ابن و موالنا اينكه سرانجاما ام گفتندرنميآيد, به هرچند كه المقام مقام ميدهند;آن ناشدني بيان امر ازآنو دÇح مÇوالنا نيست/ آن جز عالم در بيارزد گفتن سخن به كه هم ديگري چيزحال اختالف و غزلهايشآورده از يكي در ميانه اين در خويشرا حال وصفمÇيپرسد غÇزل مÇاقبلآخÇر بÇيت در است/ نموده بيان عربي ابن با را خويشسپس تشنگي"/ "@كمال ميگويد خود سÆال جواب در آنگاه بود?" چه "عاشقيو ميشود دگرگون نظرش بيتآخر, در اما ميكند/ بيان را خود ربوبي مقصودعربي ابن عظيم جوابطرح در گويي و ميشمارد منتفي را تبيينموضوع امكان

Page 110: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 10ê

ميگويد: "تحقيق" امر دركÇنم حÇيوان چشÇÇمة بÇÇيان پس تشÇنگي كمال بود? چه عاشقي

/173ì2 Ç 173ì1 ابيات ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /1

/22 Ç 20 صص گلستان, ا@كبر", شيخ و "موالنا /2

كنم1>2 آن نايد شرح اندر آنچه كÇنم خÇامش او شرح نگويم منموالنا با عربي ابن اختالف@نظر از ميتوان ختام, حسن بهعنوان خاتمه درصÇوفيان از ديگر بسياري مانند عربي ابن گفت/ سخن (شيطان) ابليس دربارةين نجمالد همداني, القضات عين غزالي, احمد ج, حال جمله از مذهب اشعريچنانكه است, كرده تجليل دانسته الهي مظهرقهر ابليسرا بقلي, رازيوروزبهان

/ë2 ص ,13ìì دانشگاهي, نشر مركز تهران: مسگرنژاد, جليل دكتر چاپ فصوص, شرح پارسا, د محم خواجه /3

برخالف است/3 نموده تصريح بدان خود شرحفصوص در پارسا د محم خواجهكه دارد هاي قص لمثنوي او دفتر در چنانكه است, نكوهيده را ابليس موالنا, او,

/2ë7 بيت دوم, دفتر و 3310 Ç 3309 ابيات ل, او دفتر ك: ر/ همچنين /ê

حÇاج كÇه است درحÇالي ايÇن بÇفريبد/4 را او تÇا آمÇد, معاويه خواب به شيطانكÇرده, تفسير و شرح عربي ابن مكتب براساس را كهمثنوي هاديسبزواري مال

است: ستوده چنين خود ديوان 81 غزل در ابليسراقÇهر سÇÇببمÇÇظهر جÇÇاللي, تÇÇجلي شÇÇد

ساختهانÇد? اهرمني رو, چه ز بينان دو ايناست: گفته خود ديوان 79 غزل در شيعي, عارف فيلسوف همين باز

كÇوته كÇند را نÇارسايان دست آنكÇه زبÇهرشد پردهداري هويدا, زلفش از شد عزازيليصفات مظهريت باب تمهيداتدر در القضات عين كه است همان اين و

Page 111: Molavi Dar Erfane Iran

10ë عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

/ê07 ص منوچهري, تهران: تمهيدات, القضات, عين /1

است/1 گفته جالليه و قهريهف صوÇت حÇلقة از را مÇوالنا كÇه شمستبريزي تبع به مولويه سلسلة Ç سوم

چنانكه دارد/ تأ@كيد سماع و رقص بر شد, رهنمون عاشقانه ف تصو به زاهدانهگويد: موالنا

/7ê2 بيت چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /2

اجÇتماع2 خÇيال بÇاشد او در @كه سÇماع آمÇد عÇاشقان غذاي پس

/210 ص افست, تهران, ,1 ج غيره, و يحيي عثمان دكتر چاپ يه, مك فتوحات عربي, ابن /3

اين دارد/3 تصريح سماع جواز عدم ابنعربيدرفتوحاتمكيهبر حالآنكهتبعيت ابنعربي از مام بالت اوايل, قرون در كه نيز نقشبنديه سلسلة در كه است

/13ì9 زوار, تهران: ,ë چ ف, تصو تاريخ غني, قاسم دكتر /ê

نيست/4 جايز سماع داشت,و رقص و ذوق و عشق بر تأ@كيد با شمستبريزي, و موالنا مكتب Ç چهارم

عÇلمي Ç فرهنگي ردههاي همة در انسانها همة براي حيرت, و جذبه و سماع

اعم) اقتصادي Ç اجتماعي طبقات همة در و باسواد) يا كمسواد يا بيسواد از اعم)است/ قابلپيروي پادشاه) و گدا گرسنهوسيرو غنيو فقيرو ازوضيعوشريفو

ميگويد: موالنا كه است اين

/310ë بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /ë

كالم5 بيحرفميرويد او در @كه مقام آن بنما تو را جان خدا! ايآنكه: يا

/2933 بيت ,1 ج تبريزي, شمس يات كل /ì

را6 افسÇÇانه گÇÇويم نكÇÇو ورنÇÇه مغز پرا@كنده و مست و بيخودمكÇه كسانياند موالنا, محرم ياران و نزديك دوستان ميبينيم كه است اينپÇوستدوزان حمام (جامهدار ناطور اخي جمله: از مردماند عوام طبقة از ا@كثر

Page 112: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 10ì

چÇوپان اخÇي (مÇعمار), يÇنتÇبريزي بدرالد اش), نق) رومي وله عينالد قونيه),ين بدرالد ال), قو) عثماني ين الد شرف (پيلهور), قونوي اميره حاجي @ك), دال)حمزة ار), نج) شيخگهواره@گر اج), نس) اج حج اش), نق) يواش ين بدرالد ار), نج)ابوبكر ال), قو) كمال اش), نق) كالويانرومي (دباغ), ين حسامالد (نيزن), ناييو ار) نج) سنان ار), نج) محمود كتاني(@كتانفروش), ين ناصرالد ربابي(مطرب),هنرمندان و عمله كسبه, اغان, دب ابان, قص درزيان, <جوالهگان, از @گروهيديگر

/3ê9 ص سبحاني, / ه توفيق دكتر ترجمة جاللالدين, موالنا گولپينارلي, عبدالباقي /1

مسيحي/>1 و مسلمانتÇعلق او بÇه شمستبريزي از پس موالنا كه زركوب فريدون ين صالحالدرا مÇبتال" و خم و "قفل واژههاي كه بود ساده و عامي پيشهوري داشت, خاطراين او تقليد به موالنا عجبآنكه و ميكرد ظ تلف مفتال" خنبو "قلف, عاميانه<روزيحضرت ميگويد: افال@كي چنانكه مينمود; ادا غلط بهصورت را واژههاشده مفتال فالني كه فرمود وقتديگر در و بياوريد را قلف آن كه فرمود موالنامبتال كه است درستآن و گفتن بايستي قفل كه باشد گفته بوالفضولي است/خاطرعزيزي رعايت جهت اما گفتي, كه است چنان موضوع كه فرمود @گويند/

/22 ص مه), مقد) شمس غزليات گزيدة كدكني, شفيعي نيز ;108 ص ,1 ج ني, سر زرينكوب, عبدالحسين /2

فرمود/>2 قلف و بود گفته مفتال الدين صالح شيخ خدمت روزي كه گفتم چنانخواهش به موالنامثنويرا كه موالنا) (خليفة چلبي ين حسامالد مهمترآنكههÇمين موالنا, مرگ از پس هم بود عامي پيشهوري و بيسواد مردي سرود, اوو ميراند فرمان مريدان بر موالنا جانشيني و خالفت به سال يازده ين حسامالدارشÇد فÇرزند حÇتي و ميداشت برقرار را ومثنوي قرآن قراÄت و سماع ترتيبدريافت او از را خود حقوق و راتبه و ميبوسيد را او دست ولد) (سلطان موالنا

Page 113: Molavi Dar Erfane Iran

107 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

شعبان در نخوانده, درس اما صاحبدل, جانشين اين مرگ از پس تنها ميكرد/بر پدر جاي به كه خواستند (ناظمولدنامه) ولد سلطان از مريدان كه بود ì83و نÇهاد بÇنا را "مÇولويخانه" كÇه بÇود او و بÇنشيند مÇولويه سلسلة رياست مسنداز است عÇبارت كه نوشت سلسله اين خلفاي براي را طريقتي @كرسينامههايمÇوالنا, شÇمستÇبريزي, تÇرمذي, محقق ين برهانالد ولد, بها¾ العلما¾ سلطان

ولد/ سلطان و چلبي ين حسامالد زركوب, ين صالحالدو عÇلمايي مكÇتب اويÇند, تابع كه نقشبنديه سلسلة و عربي ابن مكتب امامكتبموالنا در است/ بوده عه كتابتومتشر كتابو علمو اهل صيوويژة تخصو كÇارگر هر و كاسبزاده و كاسب هر يا مبتدي مريد نو هر شمستبريزي, واو دست دستدر مرشد, رقص ديدن با ميتواند كشاورزي و كارمند و @كارورزشريكشود/ ÇÇ رادع مانعو دربانو بيحاجبو ÇÇ سماع رقصو در او با و افكندطÇالب نيست/ كار در وآواز موسيقي و سماع و رقص ابنعربي, مكتب در امادر و مگوبشنود اسرار او از و بنشيند استاد محضر در زانو دو كه بايد علميمنتهيمÇثل ه وفيÇص طÇرايÇق بعضي در كه همچنان بخواند/ الحكم اوفصوص محضرو ندارند را خود مشايخ مجلس در حضور حق عوام, مريدان نقشبنديه, سلسلةطلبة و علما ولي هاند, متوج لو متوس او باطن به خانقاه در سينه دستبر دورادورصحبتهاي وارد ميتوانند او اجازة به و دارند جلوس حق شيخ محضر در علممجلسدرسابن استو عام بار موالنا, مجلسسماع پس شوند; عرفاني علميودربارة موالنا از كسي وقتي ميبينيم كه است دليل همين به خاص/ محضر عربي,ال قو به اشاره با كنان تخطÃه@ موالنا است, مطلبيپرسيده ابنعربي مكيه فتوحات

<حÇاليا ميگويد: است, داشته نام "زكي" كه مجلس ترانهخوان) و (آوازهخوان

Page 114: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 108

/330-329 صص ,137ê علمي, تهران: خدا, مالقات تا ه پل ه پل زرينكوب, عبدالحسين /1

كÇه است دليÇل هÇمين به و است/>1 مكي فتوحات از به ما نزد زكي فتوحاتتعاليم به نسبت موالنا كه ميگويد ايران ف درتصو دنبالةجستجو ينكوبدر زر

/12ì ف, تصو در جستجو دنبالة /2

است/2 نداشته اعتقادي بهابنعربيوفتوحاتمكيهاو نسبت ي حت قونويو صدراست, نظري عرفان در عاليه تحصيالت ابنعربيمستلزم مكتب فهم آري,درديوان چنانكه موالنا جذبة هيجانو وشورو موالنا عاشقانة ف مكتبتصو ا امتطبيق منسجم و عالمانه روش رويتو و علمي ترتيب با است, شمسمنعكس

ميگويد: موالنا كه است رهگذر اين از نميكند/

/173ì بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /3

ديدارمن3 منديشجز @گويدم مÇن دلدار و انÇÇديشم قÇÇافيهفخر المشككين, امام انكار مقام در بحثي معارف و علوم با مخالفت در يا

ميگويد: رازيبÇاتمكين عÇقل از @گÇÇركسي

اختالف)/ كمي (با ê1êì بيت پنجم, دفتر همان, /ê

بدي4 دين رازدار رازي فخر ÇÇÇÇÇÇÇÇÔدي بشÇمس كÇه نوشتهاند موالنا احوال شرح در آنچه است مقوله همين از باز

بلخي/ ين جاللالد موالنا احوال تحقيق در رساله /ë

ايÇنكه يÇا كÇرد,5 نÇهي پÇدرشمÇعارف كتابهاي مطالعة از را موالنا تبريزي,در كه گفت او به و آمد موالنا ديدار به فيلسوفي شبي موالنا, فرزند از به@گزارشپاسخ در موالنا است/ استكشافكرده تازه ادلهاي براهينو واجب, اثباتوجوداين پاداش به خدا كه گفت و شد نازل من بر جبريل بله, ميگويد: طنز راه از او

/2ì Ç 2ë صص اسالمي, عرفان /ì

فرستاد/6 خواهد تحفهاي زودي به جنابعالي براي جديد, @كشف

Page 115: Molavi Dar Erfane Iran

109 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

و موالنا در او اتباع و عربي ابن تأثير عدم بر شواهد بهترين از يكي Ç پنجم

آراي و افكÇار كÇه ف تصو سالسل از دسته آن در كه است اين مولويه, سلسلةشÇده مÇبذول خاص ه توج ابنعربي آثار به است, داشته تأثير آنها در ابنعربيتفسيرآثار و شرح تدريس, به منظم بهطور سلسلهها بزرگانآن و مشايخ استواحمد شيخ ظهور از قبل تا كه نقشبنديه سلسلة در چنانكه پرداختهاند; ابنعربيبÇزرگ مشÇايخ داشت, تÇبعيت عÇربي ابÇن از كامل و دربست بهطور سرهندي

اقي/ عر طاهري احمد مه مقد ه, قدسي پارسي, د محم خواجه /1

و قÇدسيه1 مÆÇلف (822 (وفÇات بÇخاري پÇارسا د محم خواجه مانند نقشبنديه

امين/ حسن د سي مه مقد شواهدالنبو¸, /2

عÇربي ابÇن بÇرفصوصالحكم و/// 2(898 (وفات جامي حمان عبدالر ين نورالدخÇالصة كÇه عÇربي ابÇن بÇرنÇقشالفÇصوص جÇامي عÇالوه بÇه نوشتهاند/ شرحويليام ت هم به كه است نوشته صوص نامنقدالن به شرحي است, فصوصالحكم

چيتيك/ ويليام مه مقد نقدالنصوص, جامي, /3

هÇمت بÇه كه جامي همچنينلوايح است3/ شده منتشر ايران در Hح منق چيتيكبر ديباچةلوايح, در جامي تصريح به است, شده چاپ قزويني د محم و وينفيلدجاميبر بهعالوه است/ تأليفشده مسألةسريانوجود مبنايمكتبابنعربيدردر تفسيرها و شرح اينگونه برابر در و//// دارد شرحي قونوي صدر مفتاحالغيب

كسي است, موالنايروميمنتسب به كه مولويه سلسلة در ابنعربي, تابع سالسلاين مشايخ و خلفا و است ننوشته ابنعربي آثار بر شرحي سلسله اين مشايخ ازاحÇوال در تحقيق رسالة پايان در كه ايرانشهر كاظمزادة افادات بهشرح سلسله

بلخي/ د محم ين جاللالد موالنا احوال در تحقيق رساله دوم چاپ ضميمة /ê

معلوماند/4 همه است, شده چاپ (بهقلمفروزانفر) موالنا

بÇر تأ@كيد با وي است/ شده ي جد اشتباهي مرتكب اينجا در كربن هانري

Page 116: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 110

نتيجه چنين است, ابنعربي آثار از كهمتأثر هند و ايران در موالنا شروحمثنوي

/ همانجا كربن, هانري /1

ماورود اعتقاد به ا ام است/1 ابنعربيبوده از هممتأثر موالنا خود كه است @گرفتهداللتيبرتأثيرابنعربي Âاص و Gابد بعد, بهشروحمثنويدرقرون ابنعربي افكارآراي برمثنوي, ران شروحمتأخ در كه است راست ميگوييم ما ندارد/ موالنا درشده واقع استفاده و استناد مورد موالنا ابيات تفسير در بليغي بهطور عربي ابناست;آننيز صاحبه يرضي ال زياديتفسير حد تا استناد انتخابمنبع اين ا ام است,

دليل: چند بهشرحهايي دارد, تأ@كيد ابنعربي افكار بر همه از بيش كه شرحهايي Ç الف

برمثنوي تركيه در كه شروحي است/ شده نوشته هند و ايران در بيشتر كه استبÇر كÇه شÇرحهايي هÇمچنين نيست/ مبتني ابنعربي افكار بر است, شده نوشتهدر موالنا اشعار و افكار به هي توج چندان شدهاند, نوشته فصوصالحكمابنعربي

عبداهللا مانند بزرگمكتبابنعربي شارحان به جملةآنها از و نميشود ديده آنهايÇن الد عÇفيف عراقÇي, ين فخرالد قونوي, صدر سودكين, اسماعيل حبشي, بدرداود كÇاشاني, زاق بدالرÇع فÇرغاني, يÇن عيدالدÇس جÇندي, ين دالد يÆم تلمساني,عÇبدالكÇريم تبريزي, مغربي آملي, حيدر د سي شيرازي, ين ركنالد بابا قيصري,ابÇن تÇركه, ابÇن صÇاÄنالديÇن ولي, نÇعمتاهللا شاه پارسا, د محم خواجه جيلي,بعد به دهم قرن از نيز ميبديو معينالدين بن جاميوحسين احسايي, ابيجمهور

كرد: اشارت ميتوان ذيل شرحهاي بهق/) / ه 900 (وفات شرحفصوصالحكمهروي Ç 1

ق/) / ه 922 (وفات عليشيرازي رالدين مظف شرحفصوصالحكم Ç 2/ ه 92ì (وفات بدليسي ين حسامالد بن ادريس الحكم شرحفصوص Ç 3

Page 117: Molavi Dar Erfane Iran

111 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

ق/)ق/) / ه 9ê0 (وفات پاشا كمال ابن Çمباحثعليبعضفصولالفصوص, ê

ق/) / ه 900 از بعد (وفات رومي خليفه شرحفصوصالحكم Ç ëق/) / ه 9ê0 (وفات ريف الش الحسيني مجمعالبحرينناصر Ç ì

ق/) / ه 9ì0 (وفات صوفيوي خليفه بالي شرحفصوصالحكم Ç 7بÇه خلوتيمÇعروف علي بن يحيي الكتاب, وجه عن كشفالحجاب Ç 8

ق/) / ه 1007 (وفات افندي نوعيق/) / ه 10ê2 (وفات انقروي ي حق اسماعيل شرحفصوصالحكم Ç 9

ه 10ê2 (وفات انقروي ي حق اسماعيل الحكم, شرحابياتفصوص Ç 10/ق/)

(وفات بوسنوي عبداهللا شرحالفصوص, صوصفي ÇتجلياتعراÄسالن 11ق/) / ه 10ëê

ق/) / ه 10ëê (وفات افندي عبدي شرحفصوصالحكم, Ç 12بÇعلي عبدالباقي بن بها¾الدين بن عبداللطيف الحكم, شرحفصوص Ç 13

ق/) / ه 1082 (وفات حنفيق/) / ه 1082 (وفات قسطموني د محم بن علي شرحفصوصالحكم, Ç 1êحسيني عبداهللا بن بنحسين د محم بن نعمتاهللا شرحفصوصالحكم, Ç 1ë

ق/) / ه 1130 (وفات(وفÇات نابلسي عبدالغني كلماتالفصوص, حل في صوص Çجواهرالن 1ì

ق/) / ه 11ê3ق/) / ه 11ê8 (وفات كردي موسي بن حسين شرحفصوصالحكم, Ç 17(وفات صفوي حيدر بن ابراهيم هوت, الال اسرار في Çفصوصالياقوت 18

Page 118: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 112

ق/) / ه 11ë1(وفÇات دامÇوني علي بن محمود عليفصوصالحكم, القدم Çجواهر 19

الحكم/ فصوص شرح في النصوص نص بر مه مقد يحيي, عثمان /1

ق/)1 / ه 1199بÇهوسيلة است, عÇربي ابÇن افكÇار مبتنيبر كه شرحهايمثنوي اغلب Ç ب

برمثنوي موالنا مرگ از پس بالفاصله كه شروحي است/ شده تأليف رين متأختفاسير از مجلد دو جمله, ازآن نيست/ ابنعربي افكار حاوي است, شده نوشتهچاپ نيكلسون رينولد تفسير همراه به را آنها سلماسيزاده جواد دكتر كه مثنوي

رمÇثنوي متأخ شارحان برعكس, است/ عربي ابن آثار به ارجاع فاقد @كردهاند,

/1370 (افست), سنايي تهران: مثنوي, شرح سبزواري, هادي مال حاج /2

براساس ابياتمثنويرا تمام كه كوشيدهاند هاديسبزواري2) مال حاج (همچونحكيمانه تفسيرهاي و شرح اينگونه ا ام كنند; عرفانيابنعربيتفسير تفكر طرزÇÇفيلسوفانةمثنوي ضد بلكه ÇÇ غيرفيلسوفانه ماية درون با ران متأخ فيلسوفانة و

است/ متغاير متعارضوو شرح در ابنعربي بهآثار هندي و ايراني ر شارحانمتأخ استناد و اتكا Çج

مكتبابنعربي به خود شارحان اين كه است حقيقت اين گوياي تفسيرمثنوي,خÇود مÇوردقبول " لميÇع "زبÇان به را خود تفاسير و شروح لذا و بودهاند د متعهارادت صحبتو حلقة و حوزه در و موالنا عصر در تفسيرها, اينگونه نوشتهاند/فÇلسفه, و حكÇمت بÇا آمÇيخته تفسيرهاي و شروح اين است/ نداشته سابقه اوو مÇقصود نÇه است شرح) (نويسندة "شارح" دلبخواه تفسير و شرح درحقيقت

متن)/ (نويسندة "ماتن" منظوراتباع از مرگ پساز بالفاصله و خود درعصر موالنا اينكه بر شاهدديگر Çد

Page 119: Molavi Dar Erfane Iran

113 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

و ابÇنعربي اتباع كه است اين است, نميشده شمرده قونوي صدر يا ابنعربياست/ نبوده رومي موالناي با چندان ميلي نخستين, نسلهاي در را قونوي صدراشعار به استشهادي هيچگاه عربي, ابن كهن اتباع فارسي آثار در كه است ايناستشهاد موالنايرومي درلمعاتبه فخرالدينعراقي ثل, م در است/ نشده موالنامكÇتب شارحÇان بزرگترين از كه جامي بعد, نسل در كه درحالي است/ نكردهاست/ كرده استفاده عربي ابن افكار ترويج براي موالنا اشعار از است, ابنعربيي توال درموضوع موالنا, در ابنعربي عدمتأثير شواهد از يكيديگر Çششم

امÇام از ر رÇتوحاتمكÇوف درفÇصوص عÇربي, ابن ميشود/ ظاهر بيت اهل بهاوسط نمط به سمناني, وله عال¾الد همچون گويي كه ميكند ياد نوعي به علي(ع)بالفصلاعتراف خالفت به را علي امام افضليت اولويتو يتو حق استو قاÄلنيز مينهد/ گردن مفضول خالفت بر اجتماعي مصالح جهت به النهايه ميكند,

اشعار: اين مانند /1

ÕقيدÇÇÇÇÇÇÇÇف العÇÇÇÇÇÇÇÇالمين امÇÇÇÇÇÇÇÇام عÇÇÇÇÇÇÇÇين و ÕهيدÇÇÇÇÇÇÇÇش االوليÇÇÇÇÇÇÇÇا¾ خÇÇÇÇÇÇÇÇتم ان اال

يÇÇÇÇÇÇÇÇبيد حÇÇÇÇÇÇÇÇين الهÇÇÇÇÇÇÇÇندي الصÇÇÇÇÇÇÇÇارم هÇÇÇÇÇÇÇÇو احÇÇÇÇÇمد آل مÇÇÇÇÇÇÇÇن المÇÇÇÇÇÇÇÇهدي ÇÇÇÇÇÇÇÇيد والسÇÇÇÇÇÇÇÇه

است عي مد بلكه دارد, تصريح مهدي(عج)1 امام نام به مواضع بعضي در نهتنهااشعاري عالوه به است/ كرده مالقات هجري ë9ë سال به را حضرت آن خود,اينها همة از و ميگويد باز را او ظهور تاريخ بلكه ظهور عالÄم كه دارد رمزگونهموالنا, كه درصورتي اوست/ به منسوب معصوم چهارده براي صلواتي @گذشته,دوازده به آن طي كه دارد علي" موالنا "اهللا رديف با درديوانشمسغزلي ا@گرچهاهل ة مÄا به خود, تأليفات ديگر و سبعه درمثنويومجالس ا ام دارد, اشاره امامتعريضاتينيزدرمثنوينسبت جاي به جاي بلكه است, اظهارنكرده بيتارادتي

جهت از Hصرف نه را بيت اهل دوستي كه آنجا در جمله از ميباشد, مناقشه قابل آورده, مثنوي در موالنا كه ديگري اشعار به ه توج با محترم ف لÆم قول اين /2

شيعيان قضيه در سو¾تعبيري جا يك جمله از ميكند2; وارد حسين(ع) امام به

Page 120: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 11ê

ميداند: زنازادگي سر از را اهلبيت با دشمني بلكه و است معتقد حضرت آن به معنوي انتساب بهدليل بلكه پيامبر به نسبي بستگي

غÇÇÇÇبي بس زمÇÇÇÇÇÇانه انÇÇÇÇÇÇÇÇدر است بسÇÇÇÇÇÇÇÇته نÇÇÇÇبي بÇÇÇÇر و عÇÇÇÇÇÇلي بÇÇÇÇÇÇÇÇر را خÇÇÇÇÇÇÇÇويشتن

ÇÇÇÇانيان رب حÇÇÇÇق در نÇÇÇÇÇÇÇظ بÇÇÇÇÇÇÇÇرد ايÇÇÇÇÇÇÇÇن انÇÇÇÇيان ز و زنÇÇÇÇا از بÇÇÇÇÇÇÇاشد كÇÇÇÇÇÇÇÇه هÇÇÇÇÇÇÇÇر

خÇÇÇÇاندان? بÇÇÇÇراي گÇÇÇÇفتي چÇÇÇÇÇÇÇÇنين @كÇÇÇÇÇÇÇÇي مÇÇÇÇÇÇÇرتدان نÇÇÇÇÇÇÇÇتيجة او نÇÇÇÇÇÇÇÇبودي @گÇÇÇÇÇÇÇÇر

(2201 و 2198 Ç 2197 ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي )

مطلع: به معروفي غزل در موالنا همچنين

كÇÇÇÇÇÇÇÇرباليي دشت بÇÇÇÇÇÇÇÇالجويان خÇÇÇÇÇÇÇÇدايÇÇÇÇÇÇÇي? شÇÇÇÇÇÇÇÇهيدان اي @كÇÇÇÇÇÇÇÇجاييد

(2707 غزل ,ì ج تبريزي, شمس يات كل@ )

ميباشد بزرگوار آن اصحاب و حسين(ع) امام حضرت و عاشورا قيام از تمجيد نشانة امر اين كه است كرده ياد آسماني" "شهان قبيل از اوصافي با را كربال شهداي

استار)/ (وير

دارد: انطا@كيهشب بÇه تÇا انÇدر ه يÇطا@كÇان بÇÇاب حÇلب اهÇÇل هÇÇمه عÇÇاشورا روزمÇÇقيم دارد خÇÇÇاندان آن مÇÇÇÇاتم عظيم جمعي زن, و مرد آيد د Öرگ@كÇÇربال بÇÇراي عÇÇÇÇاشورا شÇÇÇÇيعه بÔكÇا انÇدر كÇنند نÇوحه شب بÇه تاخÇاندان آن ديÇد شمر و يزيد @كز امÇÇتحان و ظÇÇلمها آن بشÇÇÇمرنددشت و صحرا همه هميگردد پر سÇرگذشت در نÇعرهها و غÇريو ازشÇÇنيد افÇÇغان آن و عÇÇاشورا روز رسÇيد ره از شÇاعري غريبي يككرد هيهاي جستجويآن و قصد كرد راي بگذاشتوآنسو را شهراينماتمفتاد? كه بر چيستاينغم, افÇتقاد انÇدر مÇيشد پرسان پرسÇرد Ôخ كÇار نباشد مجمع چنين اين بÇمرد كÇه باشد رفت, رييسي ايندهايÇد اهÇل شÇما مÇن, غريبم @كه دهÇيد شÇرحÇم او القÇاب او, نÇÇاماو الطÇÇاف مÇÇرثية بگÇÇويم تÇÇÇÇا او? اوصاف و پيشه و نام چيستبÇرم اللنگÇي و بÇرگ ايÇنجا از تÇا شÇاعرم مÇردي كÇه سÇÇازم مÇÇرثيهخÇانهاي دوÇع شÇÇيعه, نÇÇهاي تÇÇو ديÇوانÇهاي تÇو كه گفتش يكي آناست بÇه قÇرني از كÇه جاني ماتم هست كÇه نÇميدانÇي عاشورا روز

Page 121: Molavi Dar Erfane Iran

11ë عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

گÇوشوار گÇوشعشÇق عشÇق قدر قصهخوار اين بود كي مÆمن پيشنÇوح تÇوفان زصÇد بÇاشد شهرهتر روح پÇا@ك آن مÇاتم مÆÇمن پيشرسيد دستاينغمچهديراينجا Ôكيب@ يÇزيد دور كÇو ليك @گÇÇفتآريشÇنيد را حكايت آن ان كر گوش@ بÇديد را خسارت آن كوران چشمعÇزا از دريÇديد جÇامه تÇÇا@كÇÇنون شÇما ا@كÇنون تÇا بÇودستيد خÇÇفته

/799 Ç 780 ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /1

گران1 اينخواب مرگياست بد زانكه خفتگان اي كنيد خود بر پسعزاميگويد: جاييديگر در ازآن بدتر بلكه

اختالف)/ كمي (با 831 بيت سوم, دفتر همان, /2

كÇربال2 انÇدر كÇورانÇه مران هين بÇال دشت در گسÇتاخ مÇرو هيناست: اين تصحيف با @كهمشهورآن

بÇال انÇدر حسÇين چÇون نيفتي تا كÇÇربال در مÇÇرو @كÇÇÇÇوركورانÇÇهگرفته خود تحليل در را بيتمثنوي اين زهر ي حد تا جعفري تقي د محم

/êë2 Ç êë1 صص ,3 ج مثنوي, تحليل و نقد و تفسير /3

را يزيد و نيكيها مركز را حسين امام ديوانشمس, در مولوي عالوه, به است/3ميداند: بديها جرثومة

بÇعد است حÇيات زنÇده@گشت, و مرد شب

/920ì بيت ,2 ج تبريزي, شمس يات كل /ê

مÇÇÇÇÇÇÇÇرگيÇزيد4 تÇويي حسÇينم كÇه بكشمرا غم ايبهحسينتشبيه را دل يزيدو به بدي در را فراق اندوه و هجر غم جايديگر, در يا

ميكند:

Page 122: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 11ì

/2ë9ë بيت ,1 ج همان, /1

يزيد همچو فراق و حسين همچو است دلبال1 كربو دشت به ره صد دو گشته شهيدبرابر Hعين و سابقه به كامÂمسبوق سنت اهل منظر از اينجا در موالنا نظر ا اماشتباه به قاÄل يزيد, عليه حسين امام قيام در كه است مه مقد در خلدون ابن نظرعين است/ عصبيتشده به اجتهادشنسبت در شناختنخود اصلح امامحسيندر

است: چنين خلدون ابن عبارتقÇبيلة در مضر عصبيت زيرا كرد/// اشتباه شوكت دربارة حسين(ع) <امامه امي قبيلة منافدر عبد عصبيت و مناف, عبد قبيلة عصبيتقريشدر و قريش,قبايل; ازديگر تا ميكرد هبيشترفرمانبري امي خاندان از مضر قبيلة بنابراين بود///پس بودند/ قاÄل خاندان برايآن اسالم از پيش كه خصوصياتي همان علت بهاشتباه و بود امريدنيوي در اشتباه اين ولي شد, آشكار [ ! ] امامحسين(ع) اشتباهاينباره در وي شرعي, قضاوت لحاظ از ا ام و نيست/ ويزيانآور براي آن دروي و اوست خÇود استنباط و گمان به وابسته امر, اين زيرا است; نكرده اشتباهابنعباس كه درصورتي دارد/ توانايي كاري دادنچنين انجام كهبر ميكرد @گماناشتباه و كردند مالمت كوفه به رفتن در را ديگرانوي و الحنيفه ابن و ابنزبير وبودند همراه يزيد با حسين, امام جز ديگر, صحابة اما ميدانستند/// اينباره در اونپرداختند/ هم عيبجوييوي به حال عين در و نكردند حسينپيروي امام از ومجتهدان پيشواي بلكه و مجتهد حسين امام زيرا ندادند نسبت گناهي به را وي

/ê1ì Ç ê1ê صص فرهنگي, و علمي تهران: ,1 ج گنابادي, پروين ترجمة مه, مقد خلدون, ابن /2

بود/>2است: گفته و كرده قلمداد رافضي را شيعه ديوانشمس, در همچنين موالنا

Page 123: Molavi Dar Erfane Iran

117 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

/ 8ê7ê بيت ,2 ج تبريزي, شمس يات كل /1

آمÇيختند1 عÇمر هÇم و عÇلي هم گرفت دندان در انگشت رافضيداسÇتان است, شÇيعه پÇيشوايÇان به موالنا ي توال عدم مÆيد كه ديگر نكتةد حمÇم سÇلطان درمÇثنوي, مÇوالنا گÇزارش به كه است سبزوار ابوبكر معروفديگر چندشهر مانند بعد به هجري ششم قرن از Gظاهر كه بهسبزوار خوارزمشاهيعنيمركز دارالمÆمنين كنوني) (@گرگان استرآباد و ساوه كاشان, قم, چون ايران

/2 ج المÆمنين, مجالس شوشتري, نوراهللا قاضي /2

كÇه مÇيكند اشÇاره داسÇتان, ايÇن يÇط مÇوالنا ميكشد/ لشكر ميشود,2 شيعيانفتح پساز داشت, حكومت افغانستان و خراسان بر كه خوارزمشاه د سلطانمحمايÇن سÇبب چÇون نÇپذيرفت/ را سÇبزواريÇان امÇاننامة ديگÇر, نواحي و سبزواراخÇتالف ديگÇران بÇا و شÇيعهانÇد سبزوار مردم گفت: پرسيدند, را سختگيريباشد, داشته ابوبكر نام كه يكنفر اينشهر تمام در كه نشان بدين دارند, مذهبيخÇود مÇيان از نام ابوبكر شخصي آنكه مگر ندهم امان جماعت, بهاين نيست/براي را داستان اين پنجممثنوي دفتر در موالنا آرند/ من بهشفاعتنزد و بجويندو حÇقجويان بÇراي نÇامناسب حيطÇم صÇÇدمات و خÇÇطرات بÇÇيان و تÇÇوضيحمثال نامناسب محيط بهعنوان را يعنيسبزوار است, كرده ذ@كر روحانيخصلتان

است/ بوده حنفي مذهب بر فروع, نظر از موالنا كه نيست شبههاي و شك باب اين در ا@گرچه موالنا/ يگرايي سن بر است ديگر قرينهاي نيز اين و /3

حقيقتخواه/3 و صالح فرد بهعنوان را ابوبكر نام استو آوردهكه: است جاري عامه زبان بر كه ساÄر مثل كهآن باد معلوم

زار و خوار وي در بوبكريم چو ما كÇجمدار جÇهان اين است سبزوارعوامو از ÇÇ عموممردم كه است غلطبسيارمشهوري نيستو موالنا اشعار ازپنجم دفتر در موالنا اشعار ل او ابيات ميدهند/ نسبت موالنا به را آن ÇÇ خواص

Page 124: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 118

است: قرار اين از باب اين مثنويدر

بÇÇÇÇيپناه قÇÇÇÇÇÇتالسÇÇÇÇبزوار در خÇوارزمشÇاه @لÇÔغ

Ôا لÖب @

ا د حمÇم شدعÇÇدو قÇÇتل در افÇÇتاد اسÇÇÇÇپهش او لشكÇÇÇÇرهاي تÇÇÇÇنگشانآوردوابÇخش كÇن گÇوش در حÇلقهمان كÇاالمان پÇيشش آوردنÇد سÇÇجدهبÇايدت كÇه صÇله هÇر و خراج هر جÇÇÇÇÇÇÇÇانشÇيرخÇو اي است تÇو آن ما جان افÇزايÇدت مÇوسمي هÇر مÇÇا ز آنشÇهرتان از نÇÇام بÇÇوبكر مÇÇرا تÇÇا گÇو بÇاش امÇانت چÇندي ما پيش

/@8ë1 Ç 8êë ابيات پنجم, دفتر معنوي, مثنوي /1

امÇتان1 رمÇيده اي نÇÇاريد هÇÇديهلشكركشي قطعيتبر سنديتو هيچروي به منقول اشعار تاريخي, جهت از ه البتضبط ثبتو مقام در موالنا Á او چون ندارد/ بهسبزوار خوارزمشاه د محم سلطاناخالقي نتيجه@گيريهاي بهمنظور را داستانها بلكه است نبوده تاريخي حوادث

گويد: چنانكه است, كرده بازگو خود اشعار متن دراست دانÇه بسÇان وي انÇدر مÇعني است پÇيمانه چون ه قص برادر اي

/3ì3ë Ç 3ì3ê ابيات دوم, دفتر همان, /2

نÇقل2 گشت گÇر را پÇيمانه ننگرد عÇقل مÇÇرد بگÇÇيرد مÇÇعني دانÇÇةضÇبط مÇقام در سبزوار, ابوبكر داستان در موالنا كه است آن امر حقيقتدر ميگويد: گلستان در سعدي ا@گر كه همچنان نيست, تاريخي حوادث و وقايع

/18 س ,ê3 ص گلستان, ,1383 روزنه, تهران: ا, مصف ر مظف بهاهتمام سعدي, يات كل /3

/@8 س ,ë3 ص همانجا, /ê

نگارش قصد بودند4, واداشته گل كار به حلبم در يا ميكردم3, بعلبكوعظ جامعقÇبيل ايÇن ت حÇص احÇتمال هÇمه اين با است/ نداشته را خويشتن اتوبيوگرافياست/ تقريبي ظنيو بلكه ندارد, قطعيت قدما اصطالح به ا ام ميرود هم اشارات

Page 125: Molavi Dar Erfane Iran

119 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

تÇاريخي جÇنبة قÇوي احتمال به سبزوار ابوبكر داستان اينكه بر دوم دليلتÇهران و ري حÇدود تÇا خراسÇان تمام بلكه سبزوار, نهتنها كه است اين ندارد,بÇهوسيلة د جدÇم لشكركشي بنابراين است/ بوده خوارزمشاه ف تصر در امروزيچندان خود خوارزمشاهيان, كه اين سوم دليل است/ نداشته داعي سلطان شخصبا عوض در و بودهاند مخالف بغداد خليفة با و نبودهاند عالقمند مذهبتسنن بهنشÇانة داسÇتان ايÇن نÇقل بÇاشد, هرچه اما ميورزيدهاند/ عنايت شيعه و معتزلهمسلمانان ل او خليفة ابوبكر از او بزرگداشت و شيعيانسبزوار به موالنا تعريض

است/و تشبيه مسألة در موالنا, در عربي ابن عدمتأثير شواهد از يكيديگر Çهفتم

منعكسكرده را تشبيه داستانمعروفزير, در موالنا است/ خداوندمشهود تنزيهاست:

اله اي و خÇدا اي هÇميگفت @كÇو راه بÇه را شÇباني يك مÇوسي ديÇد

/1723 Ç 1722 ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

سÇرت1 شÇانه كÇنم دوزم, چارقت چÇا@كÇرت مÇن شÇوم تÇا كجايي تو

/172ë بيت همانجا, /2

جايكت2 بروبم آيد, خواب وقت پÇايكت بÇمالم بÇÇوسم, دسÇÇتكت

/28 س ,10ë ص خاور, كاللة همان, /3

همچوخويش3 باشم غمخوار را تو من پÇيش بÇه آيÇد بيماريÄي را تو @گراين نيز موالنا استو دانسته شبيه بشري افراد به را خدا ه, قص اين در شبانو توجيه خداخواه شبان براي خالصانه محبت و بيپيرايه مقطععشق در را تشبيهمناجات از را شبان تنزيه, به التزام جهت از كه را كليم موساي و ميكند تصويبطÇرف و عÇتاب مÇوجب مÇيكند, نهي خدايش با عاشقانه نياز و راز و هانه مشب

كه: ميدهد خطابقرار

Page 126: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 120

/17ë3 بيت دوم, دفتر همان, /1

آمÇدي1 كردن فصل براي نه آمÇدي كÇردن وصل براي توبهمكتب التزام همان نتيجة اين و نميشناسد عيبي را تشبيه موالنا, بدينگونهاست, نظري عرفان س سÆم كه عربي ابن ا ام موالناست/ مكتب كه است عشقاعتقاد دانسته, مشبهه را نوح قوم Öنوح فص در و ميگمارد كفر را تشبيه ا@گرچهÇÇ تقييد و اطالق از بلكه ÇÇ تجسيم و تشبيه از حق تنزيه را توحيد اهل صحيحبه قاÄل اوست) فلسفة (@كهجوهر رعايتاصلوحدتوجودوموجود با ميداند,فعلي ظهور به ناظر را تشبيه اصل يعني است/ تنزيه اصل با تشبيه اصل يگانگيو ميداند س) مقد فيض و ثاني (تجلي وجود مظاهر در واحديت مقام در حقوجÇود ذات احÇديت مقام در الغيوب غيب و مخفي كنز به ناظر را تنزيه اصلكه: است قاÄل ابنعربي عبارتديگر, به ميشمارد/ اقدس) فيض و ل او (تجلييعني ادب/ سو¾ ا ما و Õجاهل ا ما ه نز Ôوالم التحديد عين لهي, اال جناب في قÄقا الح هل ا ند ع التنزيه ن ا

و ثات حدÇم از حÇقتعالي تÇمييز (يÇا تÇنزيه الزمة چه است, تحديد عين تنزيهمخالف و منافي كه است صفاتي به حقتعالي كردن د مقي و محدود جسمانيات)بدينگونه تنزيه اهل يعني است/ تحديد عين اين استو امكاني نقاÄص صفاتعÇربي ابÇن كÇه است ايÇن ميسازد/ جدا جسمانيات و ثات محد از را حقتعالي

ميگويد:Gد د حÇ Ôم تÖنÇ Ôك هÇشبي الت ب تÖلÔق Öن ا و GدقيÇ Ôم نتÇ Ôك هÇنزي التÇ ب لتÇ Ôق Öن اÇ ف

هستي درست طريق بر باشي تشبيه) و (تنزيه امر دو هر به قاÄل ا@گر ولي گردي/ د محد شوي تشبيه به قاÄل ا@گر و باشي (قيدآور) د مقي شوي تنزيه به قاÄل ا@گر /2

ايران)/ عرفان ) ميشوي معارف سرور و پيشوا و

2GديÇس بÇالمعارف HامÇم ا تÖنÇ Ôك و Gد دÇس Ôم نتÇ Ôك نمري اال ب لتÔق Öن ا و

در رسÇد/ چÇه تشبيه به تا ميداند تنزيه از برتر را خدا عربي ابن بنابراين,

Page 127: Molavi Dar Erfane Iran

121 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

بيناست/ و شنوا كه اوست و نيست او مانند هيچچيز :11 آية , شوري× سورة /1

ل بخشاو در كه 1ÔبصيرÖال Ôميع والس Ôه و Õ¾ Öي ش ه لÖث مك يسل نظير داللتآياتي به عينحال,

تشبيه و تنزيه نهايي, تحليل در است, تشبيه به قاÄل بخشدوم در و تنزيه به ناظرگويد: شانزدهملوايح اليحة در جامي چنانكه ميداند; جمع قابل را

و نسب جميع از و است معر صفات و اسما همة از , ي ه Ôيثح ن م ذاتظهور عالم به اوست ه توج اعتبار به امور اين به او اتصاف ا/ مبر اضافاتنسب ثاني/// تجلي در نمود/// تجلي خود بر خود به خود كه ل او تجلي درذات اطÇالق و صرافت اعتبار به او خفاي ميشود/// متضاعف اضافات و

/70 ص ,1373 اساطير, تهران: ريشار, يان چاپ لوايح, جامي, حمن عبدالر /2

نات///2 تعي و مظاهر اعتبار به ظهور و است

شÇرح در مÇفاتيحاالعÇجاز در الهÇيجي آنÇچه است اساس همين بر نيز و

/ 80 Ç 79 صص تهران, سميعي, كيوان چاپ راز, گلشن شرح الهيجي, د محم /3

مكتبابنعربيو در بنابراين است/3 نوشته تنزيه و تشبيه بين جمع در @گلشنراز

در كه است تتشبيهوتنزيه جامعي به ناظر يكمبحثنظري اصلتشبيه او, اتباعنيست/ گريزي تشبيه از "واحديت" مقام در و است تنزيه Öاصل "احديت", مقاماست هÇمگاني سادة واقعيت يك تشبيه اصل موالنا, مكتب در كه درصورتياصلوجود عالمو خالق تجسيم, و بابتشبيه از سادهدل, بيسواد چوپان چنانكهعوامانه تجسيم و تشبيه اين است/ كرده ر تصو خود همچون صورتبشري به رامÇناسبت به است, اشراق و عشق و اتصال و وصل مكتب كه موالنا مكتب درمكتب در ا ام است/ مقبول و پذيرفتني نادان, و ساده شبان آن خاص اخالصابنعربي, اتباع نزد است/ مطلق شرك محضو كفر چنيني, اين تشبيه ابنعربيوجÇودات همة است/ مطرح انفسي و آفاقي آيات در حق تجلي باب از تشبيهذات, حسب به حق و حقيقتبيشنيستند يك به Õه مشب و مشبه و اند, حق مظاهر

Page 128: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 122

دارد/ (تشبيه) ه سرياني احاطة فعل, حسب به و (تنزيه) ه وميقي احاطةاو ماقبل معاصرو مشايخ جاميوديگر چند هر كه است جالبآن اينجا دردر قاÄلاند, تشبيه و جامعيتتنزيه به ابنعربي از بهپيروي نقشبنديه, سلسلة دراين در كابلي, باهللا باقي خود استاد خالف به سرهندي احمد شيخ بعد, نسل سه

ميگويد: و ميرود عربي ابن جنگ به نيز مقطعدعÇوت نÇيست/// حق شهود نزيه/// والت شبيه الت بين جمع فقير/// نزد

/272 مكتوب ,2 ج رباني, امام مكتوبات /1

است////1 صرف تنزيه به انبيا

شناخت يا عرفاني فهم در يا عقايد اصول در موالنا گفت بايد كه است اينموالنا نيست/ قونوي صدر يا ابنعربي تابعوپيرو ف, طريقتتصو يا فراعقالنيرقصو با كه مكتبي است; مكتبعشق تابع شمستبريزي, با مالقات از پسشÇمس مÇيدهد/ پيوند خدا با را بنده جذبه و كشش و موسيقي و شعر و سماع

كرد/ منع پدرش رساÄل خواندن از را موالنا ÇÇ گفتيم چنانكه ÇÇ تبريزيمحتوايي نظر از هركسديگر, از بيش موالنا كه است محقق و مسلم Çهشتم

است: عطار) و سنايي الي, غز) نفر سه تحتتأثيراست/ الي غز ابوحامد تحتتأثير اسالمي علوم در عام طور به موالنا Ç الف

گويد: درمناقبالعارفين افال@كي احمد چنانكهعÇالم درياي از گرد ملك, عالم در الي/// غز د محم امام فرمود: موالنا

1980م)/ لندن, (افغانستاني), شاه ادريس قلم به انگليسي (ترجمة 219 ص ,1 ج /2

شد/2 عالميان عالم و گشت جهان مقتداي برافراشته, را علم لم ع برآورده,

را او نميتوان ديگر است, معتقد الي بهغز قدر اين موالنا ثابتشد كه وقتيبسيار ابنعربي با الي مبنايغز اختالفمشربو زيرا دانست; ابنعربي طرفدارمطالعةمثنويدرمييابد در باشد, اليمأنوس باآثارغز كسي ا@گر است/آري, زياد

Page 129: Molavi Dar Erfane Iran

123 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

از ÇÇ او نتيجه@گيريهاي هميشه نه ا@گرچه ÇÇ موالنا اقوال از بسياري سرچشمة @كهداستان: مثال براي است/ الي كيميايسعادتغز و احيا¾العلوم

اختالف)/ كمي (با 373ë بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

دغÇل///1 از ه منز دان را حق شير عÇمل اخÇالص عÇÇليآمÇÇوز ازدر تÇمثيالتمÇثنوي, و قصص درمĤخذ فروزانفر مان بديعالز گزارش بهالخÇطاب بÇن عÇمر دوم خليفة فضايل و مناقب شمار در سنت اهل منابع همهضÇبط عÇلي, امÇام نÇام به كجا هيچ در فروزانفر مرحوم گفتة به و است مذكور

/37 ص ,1333 تهران, دانشگاه تهران: مثنوي, تمثيالت و قصص مĤخذ فروزانفر, مان بديعالز /2

تÇبيين ذيÇل مÇناسبتي (به را داستان اين سعادت كيمياي در الي غز ا ام نيست/2كرده ضبط چنين علي امام نام به معروف) به مباحثامر ضمن محتسب" "آداب

است:در ويآبدهان بكشد, تا بيفكند را كافري (رض) علي كه بود اين ازبÇراي كه ترسيدم شدم, خشمگين گفت: و نكÔشت و بازگشت پاشيد/ ويدشنام كس آن بزد/ دره را يكي (رض) عمر و باشم/ نكÔشته تعالي خداي

/ê03 ص ,1323 آرام, احمد چاپ سعادت, كيمياي غزالي, ابوحامد /3

نزد///3 ديگرش داد,

دركيميايسعادتدر را الي پايانيغز جملههاي Gد متعم ما باال, عبارت دراشكال باشيموآن گفته پاسخ ر مقد اشكال از تا كرديم نقل الخطاب بن بابعمرقÇدما قÇول به يا بگويد, كسي است ممكن كه است معقول احتمال اين ر, مقدنÇقل در سعادت كيمياي متشيع نسخهنويس و كاتب كه كند اشكال مستشكليي توال جهت از تشيعآتشين دان متعه شيوة چنانكه ÇÇ علي به را عمر نام عبارت,و كÇاتب كÇه مÇيبينيم امÇا است/ كÇرده تبديل ÇÇ است عمر از اي تبر و علي بهجملههاي در كه دليل اين به است; فينكرده اينمتنچنينتصر در نسخهنويس,

Page 130: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 12ê

كه كرد بايد اذعان شبهه بيشكو لذا است/ گذاشته باقي Hعين را عمر نام بعدي,مأخذ و است نوشته علي امام نام به را داستان اين سعادت, اصليكيمياي متن

است/ همين نيز رومي موالنايموالنا كه است عي مد فروزانفر كه اين ل او است: گفتني نكته دو اينجا درالي العلومغز ازاحيا¾ موالناست> خصايص از كه في تصر با را مذكور <حكايتاين فيدر تصر موالنا حالآنكه استو كرده اخذ شاربخمري زدن حد باب درهÇيچ در روايت ايÇن كÇه است گÇفته فروزانفر اينكه دوم است/ نكرده داستاننسبت هم آن ÇÇ بابعمر در الي غز را آنچه لذا نيستو علي امام نام به مأخذيالعلومآورده دراحيا¾ ÇÇجنگ جبهة در دشمن كشتن نه و شاربخمر زدن بهحداينجا در موالنا مأخذ است مسلم آنكه حال است/ كرده ذ@كر موالنا مأخذ است,

است/ @كيميايسعادت

از ر مكر استو عطار و سنايي تحتتأثير صوفيانه شعر نظر از موالنا Ç ب

Á او چنانكه است; گرفته صوفيمسلكبهره بزرگ شاعر دو اين اشعار مضامينايÇن به كرده, ياد سنايي حديق¹الحقيق¹) همان (يعني الهينامه از مورد سه درتفصيل جايديگر در و كرده معرفي الهينامه را خود كالم منبع جا يك كه معنياست/ كرده نقل ازآن را موعظهاي ديگر موضع در و داده ارجاع بهآن را داستانبود, داده او به نيشابور در را عطارآن كه اسرارنامه از هم مورد سه در موالنا Hثانيكه شاه باز حكايت بازرگان, و طوطي حكايت از: عبارتند كه كرده نقل مطالبي

سليمان/ به باد جور از پشه شكوة حكايت و افتاد پيرزن بهخانةمقايسة كه است نقل حكيمسبزواري از حافظ, با موالنا مقايسة مقام در Çنهم

ابيات مشكلها>, افتاد ولي ل, او نمود <@كهعشقآسان حافظ: ديوان لينغزل او

Page 131: Molavi Dar Erfane Iran

12ë عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

اختالف)/ كمي (با ê7ë2 بيت سوم, دفتر /1

بود>1, بيروني كه هر گريزد تا . بود خوني سركشو ل او از <عشق لمثنوي: اومقايسة براي بودهاند/ سلوك از ومرتبهاي چهمرحله در كدام هر كه ميدهد نشانبÇزرگ, دو ايÇن نخستينآثÇار صفحات تطبيقي مطالعة هم, عربي ابن و موالنا

بود/ تواند درست راه@گشايي

علي× كم الح ل زن Ôم لله Ôحمد ÖÇل ا عبارت: با را كهفصوصالحكم عربي ابن برخالفالفÇتÇخ ال ÔللÇ والم ÔلÇ حÇ الن تÇف ل ت Öاخ ن ا و Çدم Öق اال قام الم ن م م م Ôاال الطريق ¹Çحدي با الكلم لوب Ôق

به مذاهب و اديان ا@گرچه اقدم, مقام از تها ام راه گردانيدن يكي براي (انبيا), كلمات دلهاي بر حكمتهاست آورنده فرود كه خداوندي بر سپاس و حمد /2

ايران)/ عرفان ) مينمايد مختلف امم, اختالف سبب

در ديني معارف وحدت داد و حكمت درس حقيقت به و ميكند آغاز م,2 م Ôاال

جدايÇي از شكايت و ني" از "بشنو با را موالنامثنوي ميدهد, سر جهاني سطحو است كه"آتش" خود ناي بانگ دربارة و ميكند خويشآغاز مبدأ از انسان

ميگويد: نيست, "باد"

/10 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /3

فتاد3 مي كاندر است جوششعشق فÇتاد نÇي كÇاندر است آتشعشÇقميكند: خطاب چنين سركش, اينعشق به بيت, چند از پس و

مÇا عÇلتهاي جÇمله طÇÇبيب اي ما شادباشايعشقخوشسوداي

/2ê Ç 23 ابيات همانجا, /ê

مÇا4 جÇالينوس و افÇالطون تو اي مÇÇا نÇÇاموس و نÇÇخوت دواي ايدرمثنويوديوانشمسازآن موالنا كه عاشقانه عرفان يا عارفانه اينعشقمكتب در اينعشق است/ خداوند با انسان محبتوعشق همان ميگويد, سخنگÇيرد, قÇرار دفÇتر سرفصل كه نيست مطرح اهميت از درجه اين به عربي, ابن

ميرود/ شمار به اصلي محور و مدار موالنا, مكتب در كه درحالي

Page 132: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 12ì

بر كه است اين موالنا, بر عربي ابن مستقيم تأثير عدم شواهد از ديگر Çدهم

ابÇنعربي, مÇحضر از مÇوالنا اسÇتفادة براي مكاني و زماني جهت از آنكه رغمتأسÇيس و عÇربي ابÇن افكار نشر عمل, در است, مفقود مانع و موجود مقتضيو شÇا@گÇردان ط بهتوس يعني عربي, ابن مرگ از پس تنها نظري" "عرفان مكتبجندي, ين الد د يÆم فرغاني, ين سعدالد قونوي, صدر (همچون او تربيتشدگان

چه: شد/ شايع و///) آملي حيدر و كاشاني زاق عبدالر قيصري, داودبهتفصيل اين از پس چنانكه وجود" "وحدت مكتب كه است مسلم Ç Á اودرگذشته جهان از ابنعربي پساز سال نود كه تيميه ابن از قبل تا گفت, خواهيم

بود/ نشده شناخته عربي ابن مكتب عنوان به است,تفسيرها از قبل تا ابنعربي افكار كه است انكار حقيقتغيرقابل اين Ç Hثانيشطحات طاماتو حكم در او, شارحانآثار وديگر قونوي صدر توضيحهاي وابنعربي ذيلترجمة دروفياتاالعيان خلكان ابن چنانكه است; ميشده ي تلق

م/ 1992 قاهره, عبدالحميد, محييالدين د محم چاپ االعيان, وفيات خلكان, ابن /1

از عÇظيمي بخش كه معني اين به جماع/1 ا كÔله كان ل ه المك في طحيات ش ال لو و @گويد:ا ام است/ سنت اهل فقهاي اجماع مقولة از ايننيز استو فقه عربي, ابن نوشتارنظامي كه است همان ميكند, ياد شطحات بهعنوان ازآن خلكان ابن كه بخشي

است: گفته كه ميكند نقل جامي از نيز (909 (وفات باخرزيمÇحبت و عشÇق جÇذبات در كÇه عÇربي]/// [ابÇن سÇخنان/// خالل درزيÇاده وي مÇناهج و مÇنازل طÇي از بوده/// مستهلك و مستغرق بهغايت

/91 Ç 90 صص جامي, مقامات /2

نميگردد///2 مستفاد ربطي و ضبطي

نفحاتاالنس در آنچه نيز و باال در شده ياد گزارش به جامي كه است اينمراجعه ابنعربي, تفكر مبناي بر را دركقولوحدتوجود راه تنها است, نوشته

Page 133: Molavi Dar Erfane Iran

127 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

/ëëë ص االنس, نفحات /1

است/1 كرده معرفي قونوي صدر آثار بهبÇا غÇرب و شÇرق بÇزرگان از بسياري افكار مشابهت كه همچنان بنابراينبزرگان مستقيمآن دليلتأثير مشابهت اين است, اثبات قابل موالنا انديشههايتحتتأثير هيچوجه به موالنا كه گفت بايد قياس همين به و نيست موالنا در

است/ نگرفته قرار او اتباع و عربي ابن نظري عرفانحال و است فقه ا@كثر عربي ابن مكيه درفتوحات مذكور مطالب Ç يازدهم

است/ عموم به مبتال و معمولي فقه نه و (عرفان) ا@كبر فقه ه متوج موالنا آنكهدليل مهمتر است/ نظر اين تأييد در همه باالنيز در شده ياد شواهد Çدوازدهم

بÇر كÇه است مÇوالنا اشعار از بخش آن است, ابنعربيمتأثر از موالنا اينكه بروحÇدت بÇحث تبيينكنندة عربيبهترين ابن چون و دارد داللت وجود وحدتچيتيكبيشتر ويليام قول به ا ام دانستهاند, ابنعربي از رامتأثر موالنا است, وجوداين از تعريفي بتوانند آنكه مگر بودهاند, اشتباه بر رفتهاند, قول اين بر كه @كسانيچيتيك باشد/ نوشتههايش در ابنعربي سخن مطابق كه دهند دست به اصطالحبÇا مÇتعارض معنايي هجري, هشتم سدة از وجود وحدت اصطالح كه ميگويدكÇه عÇا اد ايÇن لذا و است كÇرده پÇيدا آن از پيش قرون در اصطالح اين مفهوماز روشني تعريفدقيقو اينكه بدون است, بوده قاÄل وحدتوجود به ابنعربيگÇفته كه است آن نادرستتر و است/ نادرستي عاي اد شود, اراÄه اصطالح ايناين گويندگان اينكه است/>بهويژه بوده وحدتوجود به معتقد نيز <موالنا شود:بوده عربي ابن اعتقاداتشپيرو در موالنا كه است اين مقصودشان اغلب سخن,

/12 Ç 11 صص گلستان, ا@كبر", شيخ و "موالنا /2

است/2

Page 134: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 128

وجود وحدت به است ممكن عربي ابن و موالنا كه ميدهد ادامه چيتيكميتوان بهآساني نبردهاند; به@كار را اصطالح اين هيچكدام ولي باشند, بوده معتقدآنÇها در مفهوم اين كه را مختلفي متون و داد دست به اصطالح اين از تعريفياين به سخنور دو آن شود گفته كه دارد دليلي چه اما كرد/ ذ@كر ميشود, يافتاز صÇحيحي شناخت Hنوع ميگويند, چنين كه كساني بودهاند? معتقد اصطالحتÇعاليم خÇالصة وجÇود وحدت ميكنند گمان بلكه ندارند, اصطالح آن معناييا وجود, وحدت كه است اين اصليشان مقصود لذا است, عرفان اهل ر متأخعÇصر ثان محد و فقيهان از بسياري مثل آنكه يا است, بدي چيز يا خوبي چيزبÇهنحوي و نÇبوده مسلمان Âاص وجود وحدت به معتقدان كه ميگويند صفويموارد نخستين از بهبرخي مغرضانه, اطالق شيوة اين ريشة بودهاند/ كافر مشركوكه داشت تعريفي وحدتوجود از بايد پس ميگردد/ باز اصطالح اين استعمالمÇعتقد وحدتوجÇود به موالنا هم و ا@كبر شيخ هم كه گفت بتوان براساسآندر بزرگ عرفاي بپذيريمبيشتر كه شد خواهيم نا@گزير صورت, اين در بودهاند/

بودهاند/ بهوحدتوجود معتقد نيز اسالم تاريخدر را موالنا و ابنعربي كه بگيريم گسترده چندان را معنا دايرة ا@گر ا@كنونايÇن در دارد, نگÇه بÇيرون را غيرعارف مسلمانان كه تنگ چندان يا و برگيرد,يگانگي به موالنا و عربي ابن كه است نتيجه اين به منحصر متيقن, قدر Öصورتوحدتوجود عبارتيديگر, به و بودهاند معتقد اشيا همه در خداوند تجلي و خداباب اين در عارفانه نگرش بر تأ@كيد با ا ام توحيد براي ديگري اصطالح Hصرف

/12 ص همان, /1

است/1وحدتوجودمتساوي بعد, به هجري هشتم ازقرن كه ميدهد ادامه چيتيك

Page 135: Molavi Dar Erfane Iran

129 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

ي اصÇخ دليÇل كÇه درحÇالي است, شÇده قÇلمداد عربي ابن مكتب با مترادف واصÇطالح در ابÇنعربي آراي لب گفت بتوان آن به استناد با تا نيست دردستبه@كار را وحدتوجود اصطالح شخصابنعربي Á او است/ نهفته وحدتوجودمعرفي وجود وحدت به قاÄل را عربي ابن كه كسي لين او Gظاهر و است نگرفتهابنعربي مخالفان لين او رديف در تيميه ابن ه البت و است ابنتيميه است, @كردهويمنسوب به را اينتعبير عربي ابن پيروان يكاز هيچ كه درحالي است, بودهابن آنكه از پس تنها نميشمردهاند/ ي مهم چندان تعبير را هيچكدامآن و نداشتهوانÇمود, وجÇود وحÇدت به هم مت را ايشان و تاخت ديگران و بهابنعربي تيميهكردند اعالم مكتبوحدتوجود باني سو سÆم ابنعربيرا نيز صوفيه از پارهايپÇيدا وجÇود وحÇدت براي مناسبي تعاريف تيميه, ابن به پاسخگويي مقام در ومرادف الحاد و زندقه كفر, با را وحدتوجود كه را تيميه ابن نظر بطالن @كردندو

/1ê Ç 13 صص همان, /1

ساختند/1 آشكار ميپنداشت,نÇوشتههاي در بسÇياري فÇقرات بÇا وجود وحدت از تيميه ابن تقرير البتهخود كه ي درحد را اينتعبير ت اهمي كه بود تيميه ابن است/ همخوان ابنعربيخويش برداشت تأييد در هم را متون از فقراتي و ساخت خاطرنشان ميفهميد"پانتهايسم" آنچهامروز داشتمشابه معنايي اينتعبير تلقيوي, بنابر شاهدآورد/عالم و خدا ميان فارقي فوق, تعبير بنابر چون ميشود, خوانده خدايي) همه =)از هاي عد كه آنچه به بود اصطالحشبيه اين از برداشتوي نميماند/ باقي خلقتفارسي سخن اين با را وآن ميفهميدند آن از وحدتوجود مخالفان و موافقانكه سخني Ç ميپنداشتند يكمعنا به اوست" "همه كه ازحيرتشاعرانه برخاسته1089 . ه@/ 281 (متوفي هرات انصاريپير عبداهللا خواجه تا دستكم سابقهاش

Page 136: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 130

درگرفت, معنيوحدتوجود هندبرسر در بعدها كه بحثهايي در ميرسد/ م/)ميآوردند/ شاهد وحدتوجود مطلب بÔل بيان اغلببراي را فارسي گفته اينو مÇخالفان نزد آن, مشابه سخني يا اوست" "همه همين نيز ما زمانة در Gظاهرجايتأ@كيد اما ميشود/ انگاشته معنايوحدتوجود بيانكننده موافقان, از برخيخدا را چيز همه وي كه گفت بتوان عربي ابن نوشتههاي مبناي بر ا@گر كه استهيچچيز او كه افزود بايد تأ@كيد همان با گفتهو همين كنار همدر است, ميدانستهخويشرا نظر ابنعربي نيستند"/ او "همه, كه ميگفت استو نميدانسته خدا راهو, ال هو كه رساميآورد و عبارتموجز اين قالب در مخلوقات حقيقت دربارة

نيست/ او اوستو يعنيهر چون است/ خداوند ظهور تجليو چيزآيتو همه كه است اين منظورهر حال عين در و ميگيرد خداوند صفات ازوجودو را صفاتخود و وجود Öچيزاستو هرچيزعينخود نيست; او او, هيچچيزجز است, خداوند حجابيبر چيز

ديگر/ چيز نه باشد خود عين تا است خداوند مخلوقكÇه است آن مÇوالنا و عربي ابن ميان معنادار مقايسه الزمة اينكه خالصهديÇدگاههاي و مÇوضوعات عÇبارات, رموز, استعارات, خيالي, صور انديشهها,يÇا تÇواردي نسÇبت آنگÇاه و نماييم بررسي را دو هر نوشتههاي در شده يافتموقوف سطح, اين در جامعي دقيقو مقايسة چنين بسنجيم; را ميانآنها مفهوميمÇوالنا آيÇد/ عÇمل بÇه دو هÇر نوشتههايآن در مكفي پژوهش كه است بهآنخاص تعاليم بهپژوهشدقيق هيچكس اما است, @كمابيشموضوعپژوهشبوده

را آنها موالنا كه قونوي ين صدرالد مانند وي, شا@گردان تعاليم حتي يا عربي ابنچÇنين است/ نÇجسته ب تقر هنوز داشته, را ايشان شناختن امكان يا ميشناختهبسي ابنعربي از چون شد, نخواهد ر همميس زوديزود به عربي ابن از شناختي

Page 137: Molavi Dar Erfane Iran

131 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

موالنا نوشتههاي از همدشوارتر كه است مانده مكتوببرجا آثار موالنا از بيشترندارد/ كم بداعتچيزي در هم استو

نÇهتنها يÇعني مÇيشود, مÇتمايل موجود و وجود وحدت به گاه گاه@ موالناميگويد: درمثنوي چنانكه است, موجودي وحدت بلكه وحدتوجودي

اختالف)/ كمي (با ì0ì بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

نÇما1 فÇاني مÇÇطلق وجÇÇود تÇÇو نÇما هسÇتيها و عÇدمهاييم مÇÇاميگويد: ديوانشمس در و

را تختبنهادمتو بر را, زادمتو عدم از منخÇو مÇا بÇا كه باشد را, تو دادم آيينهاي

/2ëì8ê بيت ,ë ج تبريزي, شمس يات كل /2

@كÇÇÇÇÇÇÇÇني2

گويد: جايديگر در ونÇاسوت مخبر گهي و الهوت مظهر @گه

صÇفاييد عين گهي و دردي شده @گاهيگهيفرش گهيعرشو صفاتيد, ذاتيدو

فÇÇناييد ز مÇÇنزه و بÇÇÇÇقاييد عÇÇÇÇين در

/119 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /3

مÇعشوق رخ انÇدر رخ بÇينيد كه خواهيدبÇزدايÇيد3 صÇيقل بÇÇه آيÇÇينه ز زنگÇÇار

ميگويد: وحدتوجود ديوانشمسدربارة در باز موالناپÇديد آمÇد المكÇان زبÇحر موجي نا@گهان

پديد آمد فغان و شور همه اين نهيبش @كز

Page 138: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 132

جلوه@گر نگار خودآن با ميگفت خود رازپÇديد آمÇد داستان اين فتاد, بيرون او راز

جÇالل اسÇماي كÇرد تÇقابل خود جمال باپÇديد عÇيانآمÇد زانرو شÇده غÇالب آنطرف

بÇه آرد عÇلم ز را ثابت اعيان تا خواست

عÇÇÇÇÇÇÇÇينپÇديد آمÇد بيكران نعوت و اسما¾ و ذات

اعÇÇظمجلوهاي روح حسÇÇÇنخودرا@كÇÇردپسبر

پÇديد نفسوعرشوفرشوآسمانآمد عقلو

اوست كه زانسان او بنمايد خود به را خود تا خواست

پÇديد آمÇد جهان در آدم چو جامع مظهرصÇفات و خÇيمةذات زد حضرتسلطانبرون

پديد مكانآمد را حصرش و بيحد لشكرمخزنداشتعشق هرگنجيكه بخشيد جهان بر

آمÇد كÇان و بÇحر هزارش جانب هر به تاپÇÇÇÇÇÇÇÇديد

بود آيات و صورت و نشان و بينام آنكهپÇديد آمد نشان و نام صورت در بينشان

و ايÇن از كل به مستغني و بود فارغ آنكهآن

پÇديد آمد ميان در آن با و اين با نا@گهان

Page 139: Molavi Dar Erfane Iran

133 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

ابÇنعربي وجودي وحدت افكار با ديوانشمس در موالنا اشعار اينگونههمچون Öوجود كه است اين تمثيل ه,بهترين نظري اين فهم براي استو نزديكع, تنوÇم و د متعد موجودات است/ يگانه و يكتا و يكپارچه اقيانوسي يا درياييشكل به ج, تمو @كو حالتتحر در دريا اقيانوساند/آب يا دريا امواجآن مانندامواج آن همة وآرامش سكون حالت در ميشود, نمودار متنوع و د متعد امواجتفاوتي بيموج و سا@كن درياي با @ك متحر و ج متمو درياي پس مينشيند/ فرودريا همان موج استو موج همان دريا نيست, بيش يكي دريا, حقيقت ندارد/اينكه نه درياست حركات و شÆون يا صور و اشكال و اطوار دريا, امواج است/مÇمكن ناآ@گاه و ظاهربين بينندة ا ام باشد/ مستقل حقيقتي خود دريا, از جدايكه است اين شود/ غافل دريا خود از و ببيند را امواج حركت همين فقط استشارحان از ÇÇجندي ين دالد يÆم ÇÇقونوي صدر شا@گردان اتباعابنعربيو از يكي

ميگويد: تمثيل اين از استفاده مقام فصوصدر

ÕهارÇÇان و ÕواجÇÇام ث وادÇÇÇالح ن ا م دÇ ق Çن م كÇان مÇا علي× Õبحر Ôلبحرا

سÇتار ا Çهي ف فÇيها شكÇÇل ت ا مÇÇ ع ÇلÔها ك شÇا Ôي ÕالÇÇاشك كبن Ôج ÖحÇÇ ي ال

حادثو موجودات درياست/ است, بوده دريا ازل از همچنانكه دريا يعنيدريا كه است رودهايي و موجها خلقتند, پديدههاي و مصنوعات كه غيرقديمكه مختلف صور و اشكال اين كه باش پسآ@گاه ميشود/ متشكل آنها بهشكلوحدت و دريا حقيقت دريافت از را تو ميآيد, بهنظر متنوع پردههاي همچون

نكند/ محجوب درياگÇفته چÇنين فÇارسي شعر به را مضمون همين همچنين جندي ين دالد يÆم

است:بÇود حÇباب را آب مÇر جÇÇمله راست هستي موج كه موجهايي

Page 140: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 13ê

بÇود آب حÇÇباب, ÖقيقتÇÇدرح دو بÇاشد حÇباب و آب @گرچÇه

/33Ç2ì صص ,137ì بعثت, تهران: اسالمي, عرفان و فلسفه در وجود وحدت امين, حسن د سي /1

بود1 هستيسراب چون راست, اشÇيا هسÇتي روي, اين از پسكردن, خالصه وحدتوجود قالب در را عربي ابن ديدگاه چيتيك, قول بهزيرا است; گمراهي ماية عمل در هم استو دقتبهدور از تاريخي لحاظ به همنÇميكرد, استفاده خويش آراي لب بيان براي وجود وحدت از نهتنها ابنعربي"محقق" را خود داشتو ه توج "تحقيق" كلمة به هرچيز از بيش بهجايآن بلكهيا بهمعنيپژوهشوپژوهشگر فارسيوعربيامروز, در كلمه ايندو ميدانست/چÇه ( قÇح ريشÇه از تÇحقيق(مشÇتق عÇربي, ابÇن مكتب در ا ام است, پژوهندهدرست حقيقي, حقيقتو راستي, راستو بهمعني صفت, چه و اسم بهصورتاوايل همان از استو آمده قرآن در كه است الهي اسماي جمله از حق است/بهعنوان كلمه اين كاربرد است/ رفته به@كار عربي) در (اهللا خداوند ذات مرادفمعناي به ÇÇ باري حضرت جز چيز هيچ كه معناست بدين الهي اسماي از يكيكلمه, معناي تمام به خداوند تنها نيست/ راست درستو حقيقيو ÇÇ كلمه تماممقابلحق اوقاتدر از بسياري كه كلمهاي ÇÇ را خلق كلمة معناي ا ام و است/ حقاست معنايحق واژه اين گفت ميتوان نه نمود/ غور بايدبيشتر ÇÇ ميرود كار به@

معناست/ ازآن جدا Âكام كه گفت ميتوان نه و مقابلشآمد در @كه

/20 آية طه, سورة /2

ÇÇ 2 Ôه ق Öل خ ¾ Öي ش كÔل طي× Öع ا ي الذ [هو] قرآني آية به ميرسد, كه جا بدين عربي ابنكه آنجا از ميكند/ استناد ÇÇ است داده را خلقآن چيز, هر به كه [اوست] يعنيچيز همه الجرم اشياست, همه به خلق اعطا@كننده ÇÇ مطلق حق يعني ÇÇ خداوندÇÇ حقيقت و درستي راستي, از ÇÇ حق از نسبي بهرهاي نيز) بدترينشرور (حتي

Page 141: Molavi Dar Erfane Iran

13ë عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

دارند/بهمنظور عربي ابن ميشود/ مترتب عمل مقام در ي مهم نتايج سخن اين بر<همانا فرمود: كه ميكند نقل را حديثمعروفپيامبر اين نتايج, كردن آشكارتو بر را تو همسر و است, ي حق تو بر را تو نفس و است, ي حق تو بر را خداوند

و Hحق ليكع ك سÖفنل و Hقح ليك ع كب رل نا :êëص رسالت, مÆسسه بيروت: ,3 ج قا, صفو¸الس و اني حي بكري تحقيق ال, كنزالعم متقيالهندي, /1

حقه/ حق كÔل فأعط ,Hحق ليكع كلÖهÑ ال

ديگر, عبارت به بده>1 اوست حق كه آنچنان را يك هر پسحق است, ي حقمÇا بر ي حق ميرسيم بدان كه هرچيز دارد/ درستي و حقيقت از بهرهاي هرچيزبÇا مÇتناسب مÇوظفيم ما و است كرده برقرار ما ميان نسبتي خداوند چون دارد,بهآن نسبت ما و نهاده ما وظيفهايبرعهدة كنيم/آنچيز نسبتعمل اقتضايآن

/17 Ç 1ê صص چيتيك, ويليام /2

داريم/2 مسÆوليتيمÇييابد/ حÇديث در را تÇحقيق درست مÇعناي عربي ابن چيتيك, قول بهمÇوظف را ما داشته, ارزاني اشيا همة بر و ما بر را خلق نعمت خود كه خداوند

كنيم/ ادا درست بهنحو را حق وآن بشناسيم را هرچيز حق تا ساختهخداونÇد از را اسما شده, آفريده خدا صورت بر آدمي كه شد معلوم وقتيكÇاÄنات دل در صÇغير عالم Öخود و است زمين روي بر خداوند خليفه آموخته,از خÇبرگرفتن و كاÄنات كل شناخت Öتحقيق الزمة كه ميگردد آشكار ميباشد,را مخلوقي هر خلقاندو همة بر خدا خليفه است/آدميان موجودات جميع احوال

اند/ حق ادايآن به موظف كه آنهاست بر ي حقچطور اما بشناسد/ را اشيا همه حق كه است برابرآدميآن در اساسي مسألةتأليفاتابنعربي و كرد?آثار عمل مقتضايآن به شناختو را اينحق ميتوانانسانيت كمال اوپژوهشيدر كتابهاي عبارتديگر, به دارد/ بدينپرسشنظر

Page 142: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 13ì

انسÇان بÇه مÇربوط حÇقوق هÇمه بÇه حÇال عÇين در و است بودن كامل انسان ياÇÇ خلقت عالم و ÇÇ مطلق حق يعني ÇÇ خداوند ميان واسطة انسان چه ميپردازد,

است/ ÇÇ د مقي يعنيحقنيست, آنها بر پاياني كه حقوق جميع به پرداختن عهده از ابنعربي Hطبيعتكه است گونا@گوني راههاي بيان اومشتملبر كتابهاي درنتيجهبيشتر برنميآيد,هÇمان حÇدودي تÇا وي مÇيدهند/ نشÇان مطلق حق با نسبت در را د مقي حقوقهر به ولي ميگيرد, پي را سلف فيلسوفان و متكلمان صوفيان, شيوههايپيشين

ميافزايد/ خويش تحقيقي شيوه از مايهاي @كدامبسÇيار "مÇقامات" از عارف سير بيان در عربي ابن كه ميبينيم نمونه برايبراي ني معي ترتيب Hنوع ف, تصو ارباب ساير برخالف ا ام ميانآورد, در سخنكامل انسان كه است اين سخنوي در اصلي نكتة نميدهد/ بهدست مقامات آنبÇه را انسانيت وجود قواي همه يعني ساخته, متحقق را مقامات همه محقق, ويافته كاÄناتوقوف در حقوق همه به و راآزموده معارف همه رسانيده, فعليتهمه خاص, بهنحوي يافتن علم مقاميديگرو مقاميدون در توقفكردن است/الهي سالكانطريق استكمالي, درسير است/ انسانيت كمال فقدان نقصانو عينميگذرند; در ازآن سپس و مييابند احاطه بدان ميرسند, كه منزل و مقام هر بهنÇهايي مÇقصد بÇاشند/ مÇنكر را مÇنزلي و مقام هيچ حقانيت و فضيلت بيآنكهمينامد/ "المقام" مقام را ابنعربيآن استو منزلي و مقام ورايهر كه آنجاستساخته متحقق را هو ال هو از كاملي و حقيقي شناخت برسد, جا بدين تا سالك

است/يÇافته احÇاطه همه بر و كرده طي را وجود اصلي اطوار همة كامل, انسانكامل انسان ا ام است; گذشته آنها از كه بوده مقامي آنها از كدام هر چون است,

Page 143: Molavi Dar Erfane Iran

137 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

مقامات همة بر محيط كامل انسان نيست/ منزلي و مقام هيچ به محدود و د مقيو قÇح بÇا خداونÇد همچنانكه است/ گذشته فراتر همه از حال عين در و استاز حال عين در استو حاضر Ñشي آن در است, بخشيده Ñشي هر به كه حقيقتيعÇين در نيز كامل انسان جداست; اشيا همه از او بيمثل وجود Öمطلقيت حيثاست تحقيق مقام همان اين است/ منزلي و مقام هر از فارغ مقام, هر در حضور

ميگردد/ ادا درآن چيز همه حق @كهخÇداونÇد صÇورت به كه هست نيز نفسآدمي حق اداي سخن اين معناي

/19 Ç 17 صص همان, چيتيك, /1

باشد/1 داشته ماسوي× با عالقهاي و پيوند هيچ نبايد خداوند جز و شده آفريدها@گÇر كÇه گفت ميتوان موالنا, در عربي ابن تأثير از بحث مقام در ا@كنونشخص ميگويد, سخن المقام مقام از انسان نهايي مقصد صحبتاز ابنعربيدرهر حق و بود المقام مقام در مستقر ت, فعلي عملو در كه است كسي چنان موالنابرخالفآنچه خود گفتههاي و نوشتهها در موالنا ليكن بود/ كرده ادا را ي حق ذياهللا الي برضرورياتسير را تأ@كيد بلكه نپرداخته, اشيا همه به است, تحقيق الزمةايÇن هÇمة ميخوانÇد)/ دين" اصول اصول "اصول خود آنچه (يعني است نهادهرا عشق حق موالنا استو كه"عشق" تلخيصكرد ميتوان كلمه يك در را اصولنÇظيري ÇÇ بشريت تاريخ در نگوييم ا@گر ÇÇ اسالم تاريخ در كه ميكند ادا چناناهللا الي مقاميبسرفيعدرسير به موالنا كه گفت ميتوان بهتعبيري است/ نداشتهبه ميشد ي تلق معين مقام يك تنها الجرم عربي ابن نزد كه را مقام آن و رسيدموالنا ساخت/ ل مقاماتمبد مطلوبترينورفيعترين به دستكم يا المقام, مقامو حقوق همة جان او نظر در كه ميخواند فرا اعلي× مقصد بدين را آدميان جانعÇالي مÇقام حÇتيآن و مÇينشيند بلندتر ابنعربي ا ام است/ همان حقايق همة

Page 144: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 138

مقام واجد نهتنها را كامل انسان و ميشمارد سلوك مقامات از مقامي را مطلوب

/19 ص همان, /1

ميكند/1 معرفي انساني ممكن مقامات جميع جامع بلكه عشق,

Çنتيجه@گيري ì

مستقل ابنعربي مكتب از موالنايرومي عرفاني مكتب اينكه سخن نتيجةو مÇوالنا جواني سالهاي (در دمشق در عربي ابن با موالنا ديدار اثبات است/قÇونوي صÇدر بÇا مÇوالنا مجالست و مصاحبت و دوستي نيز و ابنعربي) پيرياين پايانيعمر سالهاي (در قونيه در ابنعربي) تعاليم معلم جو بزرگترينمرو)ابنعربي افكار تحتتأثير موالنا اينكه اثبات براي افكار, بعضي اشترا@ك يا دو)

زيرا: نيست, كافي باشد, شده واقعاست/ بيشنبوده گذرا مالقاتي دمشق, در عربي ابن با موالنا ديدار ÇÁ او

بوده زماني در قونيه, در قونوي صدر با موالنا مجالست و مصاحبت Ç Hثاني

و است رسيده كمال مرتبة به ه صوفي معارف و ف تصو در خود موالنا كه استاست/ بوده نظر استقالل داراي

او شمستبريزي, به رسيدن پساز موالنا طريقتي سلوك و سير شيوة ÇHثالث

ولد يÇن ها¾الدÇب پÇدرش (يÇعني او سÇلف مشÇايخ و خÇود اسÇالف مكتب از راجÇدا ديگران) و ترمذي ين برهانالد پدرش جانشين نيز و بلخي سلطانالعلما¾منابع از استفاده با ه قص و داستان قالب در و فشرده و ساده بيان با موالنا @كرد/عطار, آثار و سنايي الحقيق¹) (حديق¹ الهينامه دمنه, و كليله جمله از مختلفعربي, ابن ا ام است/ نهاده اخالص طبق در را باطن علم و عملي عرفان حقايقبرهاني فهم درگرو حقيقيرا كمال استو عرفاني تفكر عرفاننظريو پايه@گذار

Page 145: Molavi Dar Erfane Iran

139 عربي ابن و مولوي فكري پيوند در تأملي

ين بها¾الد به رهگذر اين از و ميداند فراعقالني و عقالني معرفت و وجداني وكه است شبيه موالنا) مرشد و (استاد ترمذي ين برهانالد و موالنا) (پدر بلخي

است/ كرده منع آثارشان مطالعة از را موالنا شمستبريزيايران در شارحانمثنويرا استناد كه هانريكربن برخالفنتيجه@گيري ÇHرابع

و شرح اينگونه ميداند, موالنا در عربي ابن دليلتأثير عربي ابن آثار به هند ودارد هند ايرانو ابنعربيدر افكار تمام و تام مقبوليت حكايتاز تنها تفسيرهاميبينيم ما مثل در بودهاند/ گروه همين از نيز هند و ايران شارحانمثنويدر @كهشرح كه را خود نامه ني است, ابنعربي بزرگآثار شارحان از يكي كه جاميوحÇدت يÇعني عÇربي, ابÇن مكتب براساس است, نخستينمثنويمعنوي ابياتتÇنها واقÇعيت, ايÇن Çا ام است/ سÇاخته مÇاهيت, و تعين بودن اعتباري و وجودتابع نظري عرفان در (جامي) ابيات اين شارح كه است حقيقت اين @گزارشگرو ابنعربي آثار استشهاد به را الهي معارف همة استو ابنعربي شرط و بيقيدابنعربي دليلبرتأثير نميتواند جامي نينامه ميكند/ وتبيين قونويتفسير صدرا@گر باز چنانكه است/ جامي در عربي ابن برتأثير دليل تنها بلكه باشد موالنا درو ابÇنعربي عÇرفاني اصÇول از برمثنويسÇرشار هاديسبزواري مال حاج شرحسÇبزواري در صدرا مال و عربي ابن تأثير بر دليل صدراست مال متعالية حكمتكه مضموني يا مفهوم موالنا, درآثار كه گرفت نتيجه بايد پس موالنا/ در نه استبر م متقد عالمان و عارفان ديگر آثار در و باشد ابنعربي به اختصاصمتعلق به

يافت/ نميتوان نباشد, سابقه به مسبوق موالناموالنا, چه دانست/ عربي ابن از نميتوانمتأثر را موالنا شده, ياد داليل بهمعارف داشتو تعلق شمستبريزي سماع رقصو مكتب و عاشقانه ف بهتصوتÇعاليم كÇه درحÇالي بÇود خراسان ف تصو ميراث و ماند ريگ نيز صوفيانهاش

Page 146: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ê0

بود/ اندلس اسالميبهويژه عرفانيغرب و حكمي مواريث از ابنعربيمتأثر

Page 147: Molavi Dar Erfane Iran

هندوستان بلخيو مولوي

هند) فارسيدر ادب و اسالمي اشاعةعرفان صوفيانايرانيدر (تأثير

رياضي اهللا حشمت دكتر

طبقة استوارترين و اسالم قبول براي هندوان ق مشو هموارهبهترين ف تصودر اسالم توسعه و بقا ضامن و هند مكاتب ساير و هندو مذهب اسالم, بين رابطو سند چون هند, نواحي ا@كثر در بعد به پنجم قرن از صوفيان است/ بوده هندبÇنگال و كشÇمير حيدرآباد, بمبÃي, لكهنو, دهلي, پنجاب, پيشاور, بلوچستان,روحبخش صوفيان, نشاندند/ عرفان و بالعشق بر را اسالم آنان گستردند/ بساطهÇمه به احترام مبتنيبر و ايراني فرهنگمهرپرور عطر با و بودند فارسي زباندادند/ اراÄه را وحدتوجودي انديشة باطن, صفاي حسنخلقو عقايدو و افكارشكسته را بتها خود, و اسالمرويآوردند دين به Öمشتاقان كه نپاييد ديريابيات با الي قو و سماع مجالس بهتدريج كردند/ تبديل مسجد به را بتخانهها وا@گرچÇه گرفت/ رونق نعمتاهللا شاه و اميرخسرو موالنا, سنايي, حافظ, شمس,خانقاهها به پناهآوردنمردم اسباب از هميشه وقشريون جور حا@كمان از نفرت

Page 148: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ê2

صادقانهو انسانيو رفتار نفسگرمو بلكه عاملنبوده تنها اينامر استولي بودهو گسست ايÇن در است/ گÇرديده قلوب جذب اصلي عامل صوفيان, مخلصانهدر مÇنصÇوري بÇÇاده و كÇÇرد نÇفÇوذ هنÇد در اسالمÇي ف وÇتص كه بÇود پيوسÇتجامع مطبوع فارسÇي, زبان ششم قÇرن اوايل از كرد/ را خود كار پارسي جامجمو قÇÇرآن سÇطÇح در و شÇد واقع ديگÇران حتي و نومسلمانÇان و مسلمانان ا@كثرمسÇلمانان مشترك زبان رفتهرفته و گرفت قرار تكريم و تقديس مورد حديث

@گرديد/و ايÇران از ايÇنكه بÇا اسÇالمي ف صوÇت كÇه است دردست بسÇÇيار داليÇÇلو هÇندوها آداب و عÇبادات عÇقايد, به خاص رنگي و رفته هند به ماورا¾النهرريشههاي كه هندي عرفاني انديشههاي از خود داده, هندي بهزندگي كلي بهطورتعاليم از خصوص به و اوپانيشادهاست و بها@گوادگيتا و مهابرات ژرفاي در آنتعلقات ترك و دنيا بيارزشي غمبل دو هر كه است شده بهرهمند بودا و "مهاويرا"ديÇن اصÇالح بÇراي دو هر بودا و مهاويرا بودهاند/ مرگ" از قبل "مرگ و ماديو برهمنان استبداد با مبارزه طبقاتي, امتيازات محو مساوات, برقراري برهمني,ايرانيان به خبري كمتر جيني شريعت با آيينمهاويرا از اما كردند, قيام نظاميان

است/ بوده ايرانمعروف در ديرباز از كه بودا برعكسآيين بود رسيدهبÇراي را غاني مبل ميالد از پيش سوم قرن در بودايي بزرگ امپراطور آشوكاايÇنها و داشت اعزام ايران جمله از هند همساية كشورهاي به بودا دين ترويجعقايد و كردند بنيان را منطقه نوبهاران ساير بلخو نوبهار كه بودند مبلغاني همانبودند/ برامكه متوليانآن و بود داير اسالم ظهور تا بلخ نوبهار دادند/ نشر را بودا

پيوستند/ خالفت دستگاه به و اسالمآوردند اموي, عصر در برامكهاز پس بÇودايÇي عÇارفانة افكار از قسمتي كه است آن بر اعتقاد را بعضي

Page 149: Molavi Dar Erfane Iran

1ê3 هندوستان و بلخي مولوي

ماني يافت/ راه ساساني فرهنگي دينيو مرا@كز در مانويان مانيو بهوسيله قرنهاتعاليم بر را خود اساسدين و كرده مطالعه هند در تي مد كيشخود اعالم از قبلبيامÇان مخالفت با ايران در مانويت ا@گرچه بود نهاده زرتشت و مسيح و بودايك شصتو سن در را او خود و كرد ساسانيبرخورد سلطنتي خانوادة و موبدانا ام ميالدي); 27ì) دارآويختند به و كرده كاه از پر را او پوست و كشتند سالگيبÇاقي ايراني عرفاني و فلسفي مكاتب در غيرمستقيم و مستقيم بهطور او افكارجÇلب خÇود به را قضات و علما و خلفا ه توج اسالم از بعد قرن چند تا و ماندو خÇراسÇانيان ذهÇني سابقه و ايران مشرق در افكار همين وجود شايد ميكرد/تسÇليم, رضا, زهد, چون اسالمي تعاليم از بسياري انطباق و زمينه بودن فراهمميگشت هند عرفان ه موجبتوج اهللا الي سلوك نفسوسيرو با مبارزه قناعتواز زودتر خراسان در اسالمي ف تصو شكوفههاي نخستين تا شد سبب همان و

/10ê ص الهيات, دانشكده بررسيها, و مقاالت اسالم", و هند فرهنگ در ايراني جنبههاي "بعضي فريدني, مشايخ رك: بيشتر اطالع براي /1

كند/1 سرايت اسالم جهان غرب و شرق به آنجا از و بشكفد جا همهكساني برخاستهاند, خراسان از بيشتر ليه او صوفيان كه نيست ترديدي ه البترازي مÇعاذ بن يحيي بلخي, اصم حاتم بلخي, شقيق بلخي, ادهم ابراهيم مانندبهعالوه و/// شبلي بسطامي, بايزيد حافي, بشر عياضمروي, بن فضيل بلخي,از كÇتابهايي در است, شÇده تدوين خراسان در نخست ف تصو علمي اصولكشÇف مÇيهني, ابÇوالخÇير سÇعيد ابو شيخ آثار طوسي, سراج ابونصر اللمع قبيلامثالهم/ و جام احمد شيخ طوسي, احمدغزالي شيخ هجويري, بي جال المحجوب

ايÇران مشÇرق از مÇولوي و عÇطار سنايي, چون ف تصو ليه او شعراي بيشترف صوÇت غÇلط بÇه نويسندگان از بعضي كه است شده موجب امر همين بودند/فÇنا, وحÇدت, چÇون اصولي وجود و آورند بهشمار هنديان رهاورد را اسالمي

Page 150: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1êê

از نÇاشي است, اسÇالمي ف صوÇت در كÇه حÇيوانÇات نÇيازردن و د جرÇت تÇÇرك,دليلخراسانمركز دو به كه است اين نگارنده نظر ا ام بدانند/ هندي انديشههايفرهنگ تحتتأثير كمتر خالفت, مركز از بودن بهعلتدور ل او بوده: صوفيانرا اسالمي اصيل عرفان و ايراني اشراقي روح و گرفته قرار خلفا تبليغات عربوبودند, گسترده خراسان در را فعاليتخود كهمركز هم شيعيان است/ كرده جذبجويندگانحق متعالي انديشههاي است, اساسوروحعرفان مسألهواليت چوناعمال همة در امام از اطاعت مسأله لذا كرد/ جذب بهخود را فرزانه ايرانيان وHقريبÇت هندي عرفان در مرشد بهدستورات ه توج و شيعه در طريقت و شريعتاست/ بÇوده پÇيوند دو اين راهگشاي مشترك, زمينه اين و است نزديك بههمديار بهآن انفس و آفاق سير و ارشاد براي زمينه اين بهدليل اسالم بزرگ عرفاياينكه دوم پرداخت/ عرفان و اسالم حقيقت بهاشاعة آنجا در سلسله چند و رفتنداست ممكن فرهنگي ملتبا هر ملتنيستو يك خاص فكري, مباني اصولونيست ديگري از يكي اخذ دليل افكار بودن مشترك لذا يابد; دسترسي آن بهچÇون اصÇولي كÇه بÇاوجودي است/ ن تمد دو معنوي گرايشهاي موجب بلكهدارد وجود هندوان آراي و اسالمي ف تصو در امثالهم و بقا فنا, تجريد, توكل,است فهم قابل ملت دو هر براي اصول اين نيست/ يكديگر مانند دقيق بهطور

ندارد/ وجود دوگانگي حقيقت مقام در زيرانÇقل كلي باوجود حاد ات و فياهللا فنا¾ دربارة ه صوفي اقوال از بعضي اينكروندگان ميدان <نهايت است: گفته او دربارة جنيد كه بسطامي بايزيد ميشود/او قدم بدايت به كه مردان جمله است/ بايزيد ميدان بدايت درآيند, بهتوحيد @كه

/1ì0 ص ,137ê ار, زو تهران: استعالمي, د محم دكتر اهتمام به تذكر¸االوليا¾, نيشابوري, ار عط ين فريدالد شيخ /1

بايزيديبيرونآمدم, <از ميگويد: نمانند/>1 و شوند فرو و گردند در همه رسند

Page 151: Molavi Dar Erfane Iran

1êë هندوستان و بلخي مولوي

عÇالم در كه ديدم يكي را معشوق و عاشق كردم: نگه پس پوست/ از مار چونÇÇ من" تو, اي كه: من در من از كردند "ندا گفت: و ديد>/ توان يكي همه توحيد

/189 ص همان, /1

ا@كنونمن بود/ من سالآيينة سي تعالي <حق رسيدم>1/ فياهللا الفنا¾ مقام به يعنينماندم: من چون بود/ شرك منوحق كه نماندم/ بودم من آنچه يعني خودم/ آيينةاست حق خويشم, ا@كنونآيينة كه ميگويم اينكه است/ خويش حقتعاليآيينة

/ همانجا /2

ناپديد"/>2 ميانه در من و ميگويد سخن من بهزبان @كه"آن گفت: است? رسيده معرفت حقيقت به كه داند كي <مرد كه: @گفتندو بÇينفس , قÇح بساط بر شود باقي و حق اطالع تحت در گردد فاني كه وقتزندهاي و زنده, بود مردهاي و فاني, و باقيبود و باقي, و بود فاني پساو بيخلق/

/199 ص همان, /3

محجوب"/>3 مكشوفي مكشوفو محجوبي مرده, بودبودايي Âكام گفتهها قبيل اين كرده, اشاره آن به غني قاسم كه همانطوربايد اساسي, نكته اين بهاضافة است بسيار وحدتوجوديآن صبغة بلكه نيستا@گرچه زيرا نيست, يكچيز Âكام بودايي نيرواناي و ه صوفي فناي كه بود متذكرمنفي Âكام ولينيروانا ميكنند حكايت شخصيت انهدام فرديتو فناي از هردوبÇقاست با همراه ه صوفي فناي كه درحالي ميايستد محض فناي در يعني استو باخته الهي جمال در را خود وجود عالم در كه صوفي فناي ابدي/ حيات يعنيهيچ كه باآرامشنيروانا به@كلي خداستو بقاي به باقي ساخته, محو و كرده @گم

است/ متفاوت ندارد, سر در سودايياست زندگي اين به عالقه بدبختي, استو زندگي الزمة درد, ميگويد: بودازندگي از نجات شهوات, از گذشتن نفسو كف استو زندگي ترك درد, رفع و

Page 152: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1êì

درد از كÇه است ايÇن بودايÇي مطلوب كه معني اين با نيرواناست/ به رسيدن وولي برسد, منفي سعادت يك يعني درد نداشتن سعادت به و يابد نجات زندگيبرسد/ بقا¾اهللا به ميخواهد خدا در فناي با استو اين از مطلوبشبيشتر صوفيچيزها بسياري و شده مبالغه ف تصو در بودايي تأثير به راجع آنكه حاصلخاص/ بهمعني بودايي نه است هندي Hاساس كه شده داده نسبت بوداÄيسم به همعÇرفان اصÇخ وجودي, وحدت بهصورت فنا كه دانست بايد را نكته اين ه البت

/1ì8 ص ف, تصو تاريخ غني, قاسم /1

است/1 اسالميعÇرفان بÇا بودا) و (ودانتا هندي ايستاي عرفان گرچه اينكه كالم ماحصللي او شدهاند/ رهسپار هدف دو بهسوي ولي بودهاند همانند گاه اسالمي پويايدوم ميالد و بقا را غايت و شمرده مقام را دوميآن و دانسته فنا و محو را غايتشايد لذا است/ خلق به ازحق سفر و به طي حيات راستينو زندگي كهآغاز دانستهبررسي با است/ يكي نهايتآندو نه استو يكمبدأ از نهآغازآن گفت, بتوان

اينكه: وآن ميشود ثابت نظر اين ت صح تاريخيافكÇار داشÇته, وجÇود افكÇار تÇبادل كÇه باوجودي انوشيروان زمان در Ç 1نخستين ايران دانشمندان از اسالم از بعد است/ نشده ايران وارد هندي صوفيانهوي از پس است, ريÇاضيدان و م نجÇم بÇلخي ابÇومعشر رفت, هند به كه @كسيبا آموختو را سانسكريت زبان رفتو هند به (êê0 Ç 3ì2) بيروني ابوريحانارمغانآورد/ به را كتابتحقيقماللهند يافتو هنديآشنايي انديشة فرهنگواشاعة بهنام ظاهر در كه هند به غزنوي محمود كهورود است قابلذ@كر نكته اينو Çرده ب سÇاختن فÇراهÇم بÇراي نÇاصرخسÇرو) فÇرموده بÇه (بنا باطن در و اسالماز ا ام نيست/ هندي ف تصو از هيچتأثيري پذيرش نشاندهنده بوده مالاندوزي

Page 153: Molavi Dar Erfane Iran

1ê7 هندوستان و بلخي مولوي

حسن ين عال¾الد سلطان چون ايراني پادشاهان ديگر و غوريان حكومت زمانو شاهيه نظام و شاهيه قطب و بهمني شاهان ديگر و ق) / ه ê78) بهمني @گنگوفرقهها از بعضي در بهصورتروبناييو هم عمليآن عرفان از مواردي ديگران

شد/ اسالمي ف تصو وارد ميباشد مغول از بعد زمان به متعلق @كهبا خيلي حالت اين و بسيارند شوق و تند عواطف و احوال داراي ه صوفي Ç 2بسيار مقام ايران,عشق اسالمي ف تصو در دارد/ تفاوت هندي حالتخونسردياست عÇملي عÇرفان همÇم موارد از يكي الحقيقه قنطر¸ المجاز حتي و دارد واالييو خشك نيز مجازي عشق و نيست خبري عشق از بودايي آيين در كه درحاليكه دارد قرار آنان چشم جلوي در مابعدالطبيعه سرد مبادي تنها و است بيروحو پÇرشكوه دنÇياي برعكس كه نهاد نام ابتر عرفان و ايستا ديانت بدان ميشود

است/ ايراني عرفان زيبايهستي مقام اهللا, في فنا¾ كه درحالي هستي نه است نيستي نيروانا, مقام Ç 3

است/را بتپÇرستي حتي كه است چنان ايران ه صوفي بلندنظري و گستردگي Ç êگرچه ميداند/ معبود بهسوي راهي و دانسته خدا@گرايانه فطرت خالصانه ظهوردارد/ تفاوت بسيار بودايي مذهب خشك نيت با اين نيستو صحيح جهتآنووزرا ايران اسالمي صوفيان فوقالعاده نتيجةتأثير بوم و ادبياتآنمرز و اسالمبزرگان مريد Hعموم وزرا و شاهان خود چون و است بوده هند ايراني شاهان وايرانيوجود اسالميو فرهنگ ادبو از گفتآنچه پسميتوان بودهاند ف تصو

است/ اينتأثير نتيجة داردانديشههايآنان هندو به عارفانايران كه فوقالعادهاي اهميت نماند نا@گفتهبوديسم, و عرفانيهندوÄيسم انديشههاي با اسالمي مشتركعرفان دادندووجوه

Page 154: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ê8

از "همدلي مهم امر به صوفيان چون بود هنديان دلهاي جذب در مهمي عامل

/1212 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

شكسته را مذهبي و نژادي ب تعص ديوارهاي و كرده ه توج بهترست"1 همزبانيهم نود آمد صد كه "چون اينكه جهت از و شدند واقع هند مردم مقبول بودند,

/1111 بيت همانجا, /2

ف تصو كه اسالمي گشتند/ پذيرا آن عارفانه ديدگاه با را اسالم ماست"2, پيشگرفتن درنظر بدون ايرانيآن اشراق ن, تمد حكمت, علم, هنر, با همراه را پوياافكÇار و بÇود كÇرده عرضه روحاني نشاط و بهصورتذوق و اجتماعي طبقاتد يÇس و ين محيالد ين, جاللالد موالنا افكار با را اشراق شيخ و ابنسينا بيروني,بهوسيله كه هند به كتابمثنوي مثالورود براي بود/ آميخته بههم همداني عليو الحقايق دقاÄق نÇام به هجري 72ë سال در و رومي احمد وي شا@گرد و مريدبه هندوان و مسلمانان جذب موجب گرديد, سبكشرح همان به الطراÄق رفاÄق

پÇديدآورد; تغييراتي نيز هندي مكاتب در و گرديد اسالمي ايراني غني عرفانو اسالمي ف تصو تلفيق از هجري نهم قرن در كبير نام به شاعري بعدها چنانكهخداي به ايمان اساسآن كه پديدآورد بها@كتي بهنام عرفاني مكتبي هندي, افكار

بود/ دوستي وحدتو به مذاهب همه دعوت و واحدهÇنديان و عÇرفا بÇزرگان هÇمدلي چشÇمگير مÇوارد از يكÇي بÇه ايÇنجا درواژههÇاي بÇه ا@گر است/ درمثنويمعنوي هند معنوي حضور آن و ميپردازيمو فÇيل مÇانند است آن بÇه مÇربوط آنÇچه و هÇندوستان چون مولوي سمبوليكداستانهاي كه ÇÇ دمنه و كليله كتاب به استناد با هندوستانو طوطيو هندوستان,با مولوي برخورد نوع به و كنيم ه توج ÇÇاست هندي رازنماي و رمز سمبوليكوهندوان گرايش علل و فرهنگي همبستگي درجة بپردازيم, كارما و تناسخ مسأله

Page 155: Molavi Dar Erfane Iran

1ê9 هندوستان و بلخي مولوي

ميشود/ معلوم ايراني بهعرفانچÇين, هندوستان, كلمة كاربرد از عرفا ديگر چون رومي ين جاللالد ه البتبيانكنندة كه ميكند دنبال را اهدافي وغيره شام حبشه, تركستان, روم, صقالب,مÇعاني اوج در هÇندوستان بيان, اين در و است عارفانه انديشههاي ژرفترينو ايرانيان جدايي همنژاديو از ذهني تصوير اين هم شايد و دارد جاي عرفانيوخودآ@گاه ناخودآ@گاه روان تاريخيدر يكنهاد بهعنوان كه يكديگر از هندياننشأت آمده تفاسير در كه سرانديب در آدم هبوط داستان با همراه داشته جاينبشر تمد به هند خدمت سانسكريتو از پهلوي زبان فرزندزادگي باشد/ @گرفتهبدانجا تا را مولوي پويندة ذهن مشابه, امور ساير و زيباييآن و هند عجايب وبهشت ثابته, اعيان و مثال و معنا عالم سمبل بهعنوان را هندوستان كه برده باال

دهد/ نشان مرجع و مبدأ و آغازيناستو وجود نيستان از شده جدا ني درد و شوق نالة هندوستان به او شوق

است/ قفس در اسير و وطن از طوطيدور و هندوستان از فيلآمدهبÇه الهÇوت عÇالم از كÇه را انسÇان مولوي ين جاللالد اينكه كالم ماحصلعالم سمبل كه هندوستان از كه ميكند مانند فيلي يا طوطي يا ني به ناسوتآمدهنيست, شام وعراقو مصر كه بهآنوطن بازگشت ميل و استدورمانده الهوت

دارد/ است, الهوت عالم كه بههندوستان بلكه

/ê بيت همانجا, /1

خÇويش1 وصÇل روزگÇار جÇويد باز اصلخويش از ماند دور كو هركسيفيلوهندوستان

هركس كه است دي متعد وجودي ابعاد داراي اصل از دورمانده انسان يعنينور دارندگان جز انسان حقيقت و ميكند درك خود ه روحي طبق را ازآن بÔعدي

Page 156: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ë0

ميگويد: لذا است پوشيده ديگران بر باطن, در

/12ì0 بيت سوم, دفتر همان, /1

هÇÔنود1 بÇÇودندش آورده را عÇÇرضه بÇود تÇاريك خÇÇانهاي انÇÇدر پÇÇيلتخت ناودان, را فيل لمسكرد را فيل از عضوي كدام هر اينكه پساز خالصه و

ميگويد: موالنا ميكردند/ احساس ستون و

/12ì9 بيت همانجا, /2

شÇدي2 بÇيرون گÇفتشان از اختالف بÇدي شÇمعي ا@گÇر كس هر كف درعالم هندوستان از كه فيل همين به را انسان جايديگرمثنوينيز در موالناو ميبيند خواب به را وطن آن كه ميكند تشبيه شده دور ثابته اعيان و الهوتو ساز و سوز به را انسان كه است انسان تذكار و ياد و الهام و وحي همان خواب,

ميدارد/ وا نياز و شوقهÇÇندوستان خÇÇطة بÇÇيند خÇÇواب Çتان س او خسÇبد چÇو تÇا بÇايد پيل

/30ì9 Ç 30ì8 ابيات چهارم, دفتر همان, /3

اغتراب3 نكردست هندستان ز خر خÇواب به ستان Ôهند هيچ نبيند خربÇاغ و هÇندستان خÇواب نÇبينم تÇا داغ و زخم زن سرم بر پيلم, همچومÇن آنآغÇوش در يÇابم رهÇي تÇا من Öجوش در دهم در را خود كه تاشÇود ياغي بين Öخواب پيل همچو شÇود طÇاغي Çنا غ در انسÇان زانكه

/ê203 Ç ê200 ابيات سوم, دفتر همان, /ê

غÇÇÇا4 د آرد نشÇÇÇÇنود, را پÇÇÇÇيلبان را هÇند بÇيند خÇواب در چون پيل

طوطيوهندوستان

بوده عرفاني مضامين از يكي همواره است انساني ناطقة نفس كه طوطيميگردد/ اراÄه شود, گفته بايد انسان مورد در آنچه طوطي كلمه بيان با لذا است,

Page 157: Molavi Dar Erfane Iran

1ë1 هندوستان و بلخي مولوي

و كÇلمه دو ايÇن كÇاربرد ديگر هست, كه باشد, هندوستان از طوطي ا@گر حالداشت/ نخواهد مشكلي مثل عالم هندوستان از دورشدن چگونگي

طوطي الو بق داستان مانند است, برده به@كار را طوطي مورد چند مولويدرملعمهجو, غافل, بهصورتموجودي طوطي شخصيت و طوطي/ ريختن وروغناست/ نوعيبشر شخصيت اين كه ميكند مطرح را خود به قياسكننده و تقليدگرسالك طوطي ميرفت, تجارت براي هندوستان به كه بازرگان آن ة قص در وليو امن هندوستان در حقيقت به واصالن يعني طوطيان به كه است حقيقت راهفنا موضوع اينكه شگفت و ميفرستد/ پيام الهوت عالم الوهيتو امانحضرتهندي ف تصو در فنا و نيروانا انديشههاي با معني, هندوستان طوطيان بقاي و

است: چنين داستان آغاز است/ هماهنگطÇوطيي زيÇبا مÇÇحبوس قÇÇفس در طÇÇوطيي را او و بÇÇازرگاني بÇÇÇÇود

/1ëë7 Ç 1ëëì ابيات ل, او دفتر همان, /1

كÇرد1 آغÇاز شÇدن هÇندستان سوي كÇرد سÇاز را سفر بازرگان كه چونهÇÇندوستان خÇÇÇÇطة از @كÇÇÇÇارمت ارمغان خواهي چه را طوطي @گفت

/1ëì1 Ç 1ëì0 ابيات همانجا, /2

بÇيان2 مÇن حÇال ز كن ببيني, چون طوطيان آنجا كه طوطي @گفتشآنسپس: و ميدهد طوطيان به را او پيام رسيد هندوستان به خواجه چون

/1ë98 بيت همانجا, /3

نÇفس3 بگسسÇتش مÇÇÔرد و اوفÇÇتاد بس لرزيÇد طÇوطيان زان طÇÇوطيياو از طوطي برميگردد, آنكه پساز و ميشود بابتغمگين اين از بازرگان

ميگويد: او و بازگويد طوطيان و هند حديث كه ميكند درخواست

/1ììë بيت همانجا, /ê

بÇمرد4 و لرزيÇد و بÇدريد زهرهاش بÇرد بوي دردت ز طوطي يكي آن

Page 158: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ë2

ميگويد: برميشمرد را پيام اين عرفاني نتايج مولوي آنكه از پس

/1700 بيت همانجا, /1

سÇرد1 گشت و اوفÇتاد بÇلرزيد, هم چونشنيدآنمرغكانطوطيچه@كÇردطوطي و ميافكند بيرون را طوطي افسوس و دريغ با و تاجرحسرتخورده

ميگويد: درختپريده, شاخة باالي بهمÇن هÇمچو روزي آزاد شÇوي هÇم وطÇن تÇا رفÇتم خÇواجÇه اي الوداع

/22 Ç 3 س ,38 ص خاور, كالله همان, /2

شÇاد2 گشÇته دل فÇرج از شدت بعد نÇهاد رو اصÇÇلي هÇÇندستان سÇÇوي

/18ëì بيت ل, او دفتر همان, /3

است3 روشن ره اين كه گيرم او راه پندمناست خودگفتكين خواجهبابا شده عرضه ايراني طوطي بر هند طوطيان از كه را فنا از بعد بقاي مولويرا نيروانا در فنا عرفاني حالت Hتلويح و ميگيرد پي پويايشعرعشق مدح شيوة

ميدارد/ عرضه ميماند اسالمي عرفاني فناي به @كهآزمÇندان كه دور سرزمين بهعنوان و مقصود و مطلوب بهمعني هندوستانچÇه و مÇيرفتند مقام و زر و سيم براي كه دنيا آزمندان چه شدند, بدانروآور

عرفاني/ و فلسفي تفكر براي كه معرفت آزمنداناو گÇريختن و مÇردي بÇر عزراÄيل نگريستن داستان در مولوي ين جاللالد

ميگويد: برساند هندوستان به را او باد كه تقاضا و سليمان بهسراي

/9ì2 بيت همانجا, /ê

شناس4 هندستان تو را حرصوكوشش هÇراس آن مÇÇثال تÇÇرسدرويشÇÇيينمولوي هندودرنظرجاللالد

و كÇثرت نÇÔماد كÇه هÇندو است, بÇاال جÇهان مظهر كه هندوستان برخالفمظهر عرفا ديگر و مولوي نظر در سياهيچهره, علت به است ظلمت نمايانگر

Page 159: Molavi Dar Erfane Iran

1ë3 هندوستان و بلخي مولوي

را هندو مورد چند در مولوي است/ بردگي و ناداني سادهلوحي, جهل, تاريكي,هندو حكايتچهار دردفتردوم جمله از ميكند بيان @كر صفوقالذ مشخ دستة در

ميگويد: و بودند,آورده بيخبر عيبخود از و ميكردند جنگ هم با @كهشÇدند سÇاجد و را@كÇع طÇاعت بÇهر شÇدند مسÇجد يكÇي در هÇندو چÇاردرد و مسكÇيني بÇÇه آمÇÇد نÇÇماز در كÇرد تيتكÇÇبير يÇÇن بÇÇر يكÇÇي هÇÇروقتهست بانگكردي, ن ذÆكايم@ ست جÇب لفÇظي يكÇي از آمد, ن ذÆمنÇماز شÇد بÇاطل و گÇفتي سخن هي نÇياز از ديگÇر هÇÇندوي @گÇÇفتآنبگÇو را خÇود بÇرو طÇعنه زنÇي چÇÇه عÇمو اي را دوم گÇفتآن م ÔيÇ س آنتÇن سÇه اين چون ه چ به نيفتادم در مÇن كÇه حÇمداهللا گÇفت چÇهارم آن

/303ë Ç ê1 ابيات دوم, دفتر همان, /1

راه1 كÇرده گÇم گÇويانبÇيشتر عÇيب تÇباه شÇد چÇÇهاران هÇÇر نÇÇماز پسدخÇتر به كه ميآورد را هندو غالم حكايت ششم دفتر در ديگر جايي دربيان دختر پدر ط توس را غالم دادن فريب چگونگي و بود عالقهمند خود خواجة

مبتالست/ و هندو همچونآن نفس كه ميگيرد نتيجه داشته,كه فريبنده دنياي فريب استو شخصظاهربين هندو هم, داستان اين درو نÇمييابد بÇهرهاي بÇدبختي بÇهجز ولي مÇيخورد چونعروسآراسته را خود

ميگويد: و گرفته نتيجه درخاتمه

/323 بيت ششم, دفتر همان, /2

دهي2 Öجان دردو نهانشمرگو در شÇÇهي و ووزيÇÇري يريÇÇم نÇÇÇÇامغالم و محمود سلطان حكايت مولوي ششممثنوي, دفتر در جايديگر درسپسگريستن و باشد داشته خارجي واقعيت هم شايد كه ميكند مطرح را هندو

كه: راميآورد هندو غالم جواب و محمود علتپرسيدن و را هندو غالم

Page 160: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ëê

ديÇار و شÇهر آن در مÇادر مÇرا @كه زار آنست ز گÇريهام كودك @گفت

/139ì Ç 139ë بيت همانجا, /1

ارسÇالن1 محمود دست در بينمت زمÇان هÇر كÇردي تÇهديد م وÇÇÔت از

/1ê03 بيت همانجا, /2

جÇهان2 شÇاه اي تÇخت, بر مرا مر زمÇان ايÇن بÇÔبيند تÇÇا كÇÇو مÇÇادرمميگويد: گرفته, نتيجه سپس و

/1êë0 بيت همانجا, /3

مÇباش3 تÇرسان عÇدم زمÇحمود رو, تاش خواجه اي هين, ه بچ هندو همچو

داستانهايهنديمأخوذازكليلهودمنهدرمثنوي

بهره (سمبوليسم) رمزگرايي از شاعري عارف هر از بيش هندي متفكرانحÇيوان و نÇبات و جÇماد اصناف از موجودي هر عرفا و آنان نزد در جستهاند/حقايقآن كه است برتري ماهيت ت عيني از عيني و وجود, مراتب از مرتبهايعمل و فعل برون, و درون زبان صدا, حركات, اشكال, الفاظ, با را برين عالم

ميكنند/ بيانهمواره است هند سمبوليك قديميترينوبهترينآثار كه دمنه و كليله لذادر را خÇود آنÇها, شÇخصيتپردازي در مÇولوي ولي شÇده, واقÇع مورداسÇتفادهو خÇيال وسÇعت بÇا بÇلكه نگÇنجانده, دمÇنه و كÇليله محدود ديالوگبنديهايبهصورت آنهاست دنيايدرون و فيالضمير ما بيان كه را آنان نطق بلندنظري,كÇرده مطرح شهود وحدت در را وجود وحدت و تمثيلجوييآورده راز و رمزدرمثنوي و ميگويند سخن پرندگان عطار منطقالطير در كه ميبينيم لذا است;فÇيل, مگس, كك, پشÇه, مÇورچÇه, اسب, خروس, سگ, چون حيوانات هم,آن از بÇعضي نÇمونه بÇهعنوان ميزنند/ حرف غيره و جغد زاغ, هدهد, طوطي,

Page 161: Molavi Dar Erfane Iran

1ëë هندوستان و بلخي مولوي

اوست, شÇيوه چÇنانكه مÇولوي و شÇده اخÇذ دمنه و كليله از Hعين كه داستانهاميشويم: پرورانده,يادآور

بحثدر لمثنويضمن او دفتر در ين جاللالد موالنا وشير: ةخرگوش قص Çالف

نموده مطرح را خرگوشوشير داستان نخجيران, ة قص تحتعنوان جهد, توكلوو مÇيسازد مÇطرح انسÇاني درام يكتÇراژدي بÇهصورت را گرايش دو تضاد وشÇخصيت بÇرابÇر در است كÇوشش و جهد و قدرت مظهر كه را شير شخصيتقرار ميكند, فريب وسيلة را توكل استو نفس فريب و حيله مظهر كه خرگوش

ميدهد:بÇماند زخÇرگوشي كÇو نÇÇنگشÇيري نشÇاند زنÇÇدان در خÇÇرگوش را شÇÇيرلقب گÇويندش كÇه خواهÇد دين فخر عÇجب ايÇن آنگÇه و نÇنگي چÇنان در

/13ëì Ç 13ëê ابيات ل, او دفتر همان, /1

خونتريختوخورد1 Öچونخرگوش ÖفسÇن فÇرد ÖاهÇچ ايÇن تك در شÇيري تو ايدر موالنا بود/ عاجز سومي حازم, ديگري عاقل, يكي ماهي: سه داستان Ç ب

ابلهآورده, مغرور و عاقل نيم و عاقل ماهي سه عنوان تحت را آن چهارم دفترميگويد:

بÇود گÇرف Öشا اهيÇÇم سÇÇه درو @كÇÇه عÇÇÇنود اي آنآبگÇÇÇÇيرست ة صÇÇÇÇق

/2203 Ç 2202 ابيات چهارم, دفتر همان, /2

جÇان2 مÇغز ايÇن و بÇاشد ه صÇق رÇÇش ق ليكآن بÇاشي خÇÇوانÇÇده كÇÇليله درعÇنوان تÇحت دوم دفÇتر در مولوي را داستان اين وخرس: باغبان داستان Ç ج

بيتآغاز اين با و بيانفرموده تملقخرس, بر بود كهمغرور ابله حكايتآنمرداست: @كرده

/193ê بيت دوم, دفتر همان, /3

رسÇيد3 فÇريادش و رفت شÇÇيرمردي مÇÇيكشيد در را اژدهÇÇÇÇاييخÇÇÇرس

Page 162: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ëì

مÇيزند كنار او از را مگس خدمتآنشيرمرد, ازاي در هم خرس مقابل در وميكند: مگسمراجعت چون

د زÇ خ واپس مگس آن تÇا مگس بÇÇر بÇزد و سÇنگ آسÇÇيا گÇÇرفتآن بÇÇركÇرد فÇاش عÇالم جÇمله بÇر مÇثل اين كÇرد خشÇخاش را خÇفته روي سنگ

/2132 Ç 2130 ابيات همانجا, /1

كÇين1 اوست مÇهر و مهرست او @كين يÇقين آيÇد خÇÇرس مÇÇهر ابÇÇله مÇÇهرمحبتخرس را جاهالن ومهر ميداند مهرخرس خودنگريمهرنفسرا با باز و

ميكند/ معرفيبيان چنين اين ماه, تحتعنوان سوم دفتر در مولوي وخرگوش: پيل داستان Çد

ميكند:

/2739 بيت سوم, دفتر همان, /2

جÇفت2 مÇاه بÇا و مÇاهم ولÇرس مÇÇن بگÇفت خÇرگوشي كÇه ماند بدان اينتصوير خوردن تكان موجو ايجاد بهآبو پيالن زدن خرطوم از پس خالصه و

ميگويد: آب, در ماه

/27ë3 بيت همانجا, /3

شكÇوه3 مÇان Öد آر مÇاه اضÇطراب @كÇÇه گÇروه اي گÇوليم پÇÇيالن زان نÇÇه مÇÇالذا است, نÇفس فريب و مكر Öخرگوش و ناداني سمبول پيل ه قص اين در

ميگويد:رسÇول آمÇد تÇو نÇفس پÇيش بÇه @كÇه فÇضول وÇÇدي دان خÇÇرگوش آن رÇÇسورد خ خضر وي از كه حيواني آب ز كÇرد مÇحروم را گÇول نÇفس كÇÇه تÇÇا

/2809 Ç 2807 ابيات همانجا, /ê

را4 نÇيش شÇو مسÇÇتعد گÇÇفتي, @كÇÇفر را مÇÇعنيش كÇÇÇردهاي گÇÇÇÇونه بÇÇÇÇازكÇه است شÇخص وجÇودي پÇيل درون در نفس وسوسههاي بيانگر داستان @كه

Page 163: Molavi Dar Erfane Iran

1ë7 هندوستان و بلخي مولوي

اوجگيري از بعد ميكند/ سقوط خود و ميبيند مضطرب را حقيقت ماه صورتميگويد: بازآمده, فارسي به عربي, زبان به بيانآن مطالبو

/28ê0 بيت همانجا, /1

گل1 و ايآب باش تÔرك آن هندوي بÇÇهل تÇÇازي هÇÇين گÇÇوييم پÇÇارسيبيتآغÇاز اين با و پنجمآورده دفتر در مولوي وخÇر: روباه و داستانشير Ç ه

ميكند:

/232ì بيت پنجم, دفتر همان, /2

الغري2 و تهي شكم ا ريش, Öپشت يكخÇري را او مر و بود ري Ôگاز@ستمكار كامشير به را نادان انسان نفس, روباه كه است اين ميگيرد كه نتيجهاي ورا خر دل گوشو و ميفريبد/ نيز آدمكشرا و جبار آن نفس, همان و مياندازد

ميگويد: ميكند, طلب دل گوشو و ميگردد باز سير چون ميخورد/

/287ì بيت همانجا, /3

دگÇر3 بÇÇار آمÇÇدي بÇÇدينجا @كÇÇي جگÇر يÇا دل را و بÇودي گÇر @گفتنÇيست گÇل جÇز روح, چÇوننباشد نيستآن دل دل, نور نباشد چون

/2879 بيت همانجا, /ê

آن4

نميگردند/ باز و كورانند, الالنند, كرانند, :18 آية بقره, سورة /ë

مينمايد/ تعبير را مشابه آيات ديگر و 5 ون Ôع ج Öري ال× ÖمÔه ف Õي Öم Ôع ÕمÖكÔب Õم Ôص آية واقع در وخويشرا باز شاه, يافتن تحتعنوان دوم دفتر در مولوي باز: و شاه داستان Çو

ميگويد: و كرده بيان كمپير خانه در

/32ê بيت دوم, دفتر معنوي, مثنوي /ì

بيخت6 ميآرد كو كمپير آن سوي شه@گريخت از بازيستكو ديننهآنبÇال و بÇيپر را انسان روح پرواز بلند باز كه را جاهالن جاهالنه عمل سپس و

ميگويد: نكوهشكرده ميكنند

Page 164: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ë8

/2ì س , 8ê ص خاور, كالله همان, /1

شÇاهباز1 آن بÇا كÇه او بÇا رسد آن بÇاز هÇمراز بÇود جÇاهل بÇا كه هرميكند: چنينآغاز اين و ششمآورده دفتر در مولوي وغوك: داستانموش Çز

/2ì39 بيت ششم, دفتر همان, /2

آشÇنا2 بÇودند گشÇته جÇÇو لب بÇÇر بÇاوفا ÇÇغزي چ و مÇÇوشي قÇÇضا ازمÇحبت و حديثعشÇق كه خدا با انسان ارتباط به موالنا را داستان اين وو واميدارد هستي اعماق در غور و انديشه جوالن به را انسان ميكشاند/ است,ميكند مستصهبايحضرتحق ميكشاند/ عالم سوي بهآن خود, با را خوانندهشخصيترمزي ارتباطآندو رشتة و صكرده مشخ را شخصيتها خود آنگاه و

ميكند: معرفي رازآسÇÇمان زمÇÇينش بÇÇر مÇÇيكشاند جان برپاي ريسمان هستتنچون

/27êê Ç 27ê3 ابيات همانجا, /3

خوشي3 در آيد تن, موش از رسته بÇيهشي وابÇخ آب در جÇان غزÇچداستان همان مولويآورده كه درويرانه: جغدان ميان باز شدن داستانگرفتار Ç ح

النه به را او زغني و شد دور النه از كه آمده دمنه و كليله در كه است باز جوجةجغدان خداستو ولي و هادي مقام و متعالي روح مظهر باز داستان اين در برد/هادي وجود كه ميرسد جا بدين و است/ وبرون درون در تن خرابه@گرايان مقام(بهنظر هبوطآدم استسر همين و است/ آنان استكمال براي جغدان زندان در

ميگويد: لذا و دنيا زندان در نگارنده)كÇرد آزاد را بسÇته هÇزاران صÇÇد كÇرد يÇاد زنÇدان ز مÇن براي شهكÇرد بÇاز را جÇÇغدها مÇÇن دم از كÇرد دمسÇاز جغدها با دمم يكمÇن راز نÇيكبختي از كÇرد فÇÇهم من درپرواز كه جغدي خنك اي

Page 165: Molavi Dar Erfane Iran

1ë9 هندوستان و بلخي مولوي

/11ì8 Ç 11ìë ابيات دوم, دفتر همان, /1

شويد1 شهبازان جغدانيد, @گرچه شÇويد نÇازان تÇا منآويÇزيد در

مولويوعقايدهندوان

ثابته اعيان ثÔلو Ôم و معنا عالم هندوستان, از كه همانطور ين جاللالد موالنادرختي و دانسته هم عرفان حكمتو دانشو جايگاه را هندوستان كرده, اراده رارا درخت وآن دانسته هندوستان در را نميرد هرگز خورد را هركسميوهاش @كهبÇا درخت گÇويا و ميداند جاودانگي بقاي و نجات ماية است معرفت رمز @كه

است/ هوشياري و بيداري منظور /2

كه ببينيم حال نباشد/ بيارتباط "بودهي"2 مقام به رسيدن درختو عبادتدرزيرميگويد: چه خود مولوي

هÇندوستان در هست درختي @كه داسÇÇتان بÇÇراي دانÇÇايي @گÇÇفتبÇمرد هÇرگز نÇي پير, او شود ني ÇÔرد ب و خورد آن ميوة كز هركسيعÇاشقي شد ميوهاش و درخت بر صÇادقي از شÇنيد ايÇن پÇادشاهيطلب از روانكرد هندستان سوي ادب وانÇÇدي ز دانÇÇÇا قÇÇÇÇاصدي

/3ìë7 Ç 3ìë3 ابيات دوم, دفتر همان, /3

جو3 جستو براي هندستان ردگ@ ازو قÇاصد مÇيگشتآن سÇالهاشخص نميرد هرگز هركسخورد كه درخت از مأيوسشدن پساز خالصه

ميكند: مالقات بوده ه صوفي قطب كه را عالمي

/3ì80 بيت همانجا, /ê

عÇليم4 در بÇاشد علم درخت اين سÇليم اي بگÇفتش و خنديد شيخ

/ê2 س ,13ê ص خاور, كالله همان, /ë

پÇهلوان5 اي طÇلب را مÇعاني رو جوان اي جويي چه صورتظاهر

Page 166: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ì0

چگونه: كه ميشود معلوم مه مقد اين باهÇم رويÇد, كÇه هÇرجÇا گÇل شاخ

هÇÇÇÇرجÇÇÇÇا@كÇÇÇÇه مÇÇÇÇÔل مÇÇÇÇ Ôخ ÇÇÇÇÇÇÇÇÔلست @گ

/178 بيت ششم, دفتر همان, /1

لست1 ÔممÇÇÇÇÇÇÇÇوشد,هÇÇÇÇÇÇÇÇجآن بودند, در الص منشرح كه عرفا ديگر چون كه داشت برآن را مولوي همان وبا گرفتهو باشد نداشته اسالمي تفكرات با مغايرت كه هندوان فلسفي انديشههايوحدتوجود در را هندوان در وحدتوجود رابگستردو شمولآن ديديجهاناعظم ما سبحاني گفتن با بسطامي بايزيد كه وحدتي همان گرداند/ مستحيل اسالميالحق انا سرود با ج حال منصور بن حسين و كرد نمايان اهللا اال Çتي جب في ليس شأنيو

بود/ داده سرآن بر جانهندوان (بهنظر خيال بقيه حقيقتو خدا وجود تنها كه اين دربارة مولوي

ميگويد: است است) خيال يعني مايا كثرت و نمود عالمهÇيچ دارد چÇه خÇود او الف چÇÇون پÇيچ پÇيچ جÇÇهان انÇÇدر كÇÇييم مÇÇا

/1ë20 بيت ل, او دفتر همان, /2

بس و است روپوش باد و استخوان هÇÇÇÇÇÇÇÇيچ2

/102ì بيت ششم, دفتر همان, /3

كس3 نÇيست يزدان غير عالم دو دربÇرحسب و است يكÇي اصÇل در كه ميكند تشبيه نور به را آن وجود مراتب وعÇين وجÇود و است مÇختلف مÇراتب و درجÇات كثرت, قلت, ضعف, ت, شد

است: مظهرغير ذاتو به ظاهر كه است نور حقيقتخÇانهها صÇحن بÇه نسÇبت بÇود صد سÇما خÇورشيد نÇور يك آن همچو

Page 167: Molavi Dar Erfane Iran

1ì1 هندوستان و بلخي مولوي

/ê17 Ç ê1ì ابيات چهارم, دفتر همان, /1

مÇيان1 از ديوار تو برگيري كه چون انÇÇوارشÇان هÇÇمه بÇÇاشد يك ليكميگويد: و كرده تأييد را منصور گفتن اناالحق و

/2038 بيت پنجم, دفتر همان, /2

حÇÇلول2 راي از نÇÇه نÇÇور, ÇÇحاد زات فÇضول اي , ر س در بود هو ا, Çن ا اينلÔك ¹قيق الح Ôسيطب و القÔوي× لÔك ها ت د Öح و في Ôفس لن ا طبق: بر را وحدتوجود عرفا ه البتظل, ذي ظلو و خورشيد و ذره سراب, دريا,آبو و موج دريا, و قطره , ¾االشيا

اينتعبيرات از استفاده مولويضمن و كردهاند/ تشبيه امثالآن خورشيدو سايهوتشبيه نيز خود شده استفاده آن از مثلاوپانيشادها هندوان س مقد كتب در @كه

ميگويد: و يآورده خاص

/3192 بيت ششم, دفتر همان, /3

چÇونبماليچشمخود,خÇودجملهاوست3 جوست عكسآب Öتصويرات جملهو واقÇعيت نÇه خيال, از برخاسته و است ذهن در تنها "مانا" ترتيب اين باو فلسفي فنون در را آن نظير كه را وحدت در كثرت و كثرت در وحدت مسألهميگويد: و كرده بيان عالي بهصورتتمثيلبسيار موالنا نميبينيم, هندي عرفاني

همه ر س آن ديم Ôب بيپا و سر بي همه يكجوهر و بوديم منبسطهمچوآب صافي و بوديم بيگره آفÇتاب همچون بوديم گهر يككÇنگره سايههاي چون عدد شد سره نور آن آمد بهصورت چون

/ì9ê Ç ì91 ابيات ل, او دفتر همان, /ê

فÇريق4 ايÇن ميان از فرق رود تا مÇنجنيق از كÇنيد ويÇران @كÇنگره

مولويوتناسخهندوان

است: شده چندصورتمطرح به تناسخ اسالميمسأله عرفاي و علما بين در

Page 168: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ì2

قلبي بهصورتوحي جبرÄيل كه حديث, قرآنو از مأخوذ تمثلي تناسخ Ç 1سورة در و ميگشت/ ظاهر مريم حضرت بر بشر بهصورت يا و خدا پيغمبر بر

شد/ نمودار او بر تمام انساني چون و فرستاديم نزدش (جبرÄيل) را خود روح ما و :17 آية /1

1/Hي و س Gر شب ا له× ثل م ت ف ن×ا وح Ôر ليÖه×ا ا لÖن×ا س Öرا ف آمده: مريمميگويد: استو معتقد تمثلي تناسخ اينگونه به ين جاللالد موالنا

ÇÇال خ در دلربÇÇايي جÇÇÇانفزايÇÇي, جÇانفزا بس صÇورتي مÇريم ديÇÇداالمين روح خورشيدآن و مه چون زمÇين روي از ست Ôر بÇر او پÇÇيش

/370ê Ç 3702 ابيات سوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

آفÇتاب2 رويÇد شÇرق كÇز آنÇچنان بÇينقاب خÇوبي ست Ôر بر زمين ازاز مأخÇوذ كه محشر در صفاتبشر و اعمال م تجس يا ملكوتي تناسخ Ç 2

است: قرآنگران خواب اين از برخيزي @گرگ يÇÇوسفان پÇÇÇÇوستين دريÇÇÇÇده اي

خوهاي يك به يك گرگان @گشته

/3ìì3 Ç 3ìì2 ابيات چهارم, دفتر همان, /3

تÇو3 اعÇضاي غÇضب از ميدرانند تÇÇÇÇÇÇÇÇوميفرمايد: خو خلقو شكلسيرتو بر م تجس دربارة باز و

/1ê22 بيت دوم, دفتر همان, /ê

واجباست4 حشرت همبرآنتصوير است غÇالب وجودت بر كان سيرتي

/1ì9ì بيت ل, او دفتر همان, /ë

رسÇتخيز5 روز خÇÇصمآيÇÇند ويÇÇس جÇهيز هÇمچون ÇÇلقها Ôخ و پÇÇيشهها

/1793 بيت پنجم, دفتر همان, /ì

شÇدن6 خÇواهÇد صورتي محشر روز وطÇن دل در كÇند كÇÇو خÇÇيالي هÇÇراعÇتقادات اصÇول از كÇه نسخ و مسخ و فسخ و رسخ مفاهيم به تناسخ Ç 3مأخذ برهمان كهبيشتر ناقصان نزد در و الصفا رسالةاخوان در استجز هندوان

Page 169: Molavi Dar Erfane Iran

1ì3 هندوستان و بلخي مولوي

و تكاملي سير درواقع آمده موالنا بيانات در آنچه يافتو نميتوان بوده, مبتنياز كه نفس استكمال طريق در مرتبهاي, سير در است/ وجودي ر تصو و تبديلبه ربطي و ميشود هم اوبرتر از ملكو به گذشته انسان حيواناتو نبات, جماد,كه ر نداردوظهوراتمكر است حياتبشري گردونة در د مجد زندگي كه "@كارما"با نه دارد سازش وجود وحدت با ميشود ديده موالنا جمله از و عرفا آثار در

است/ نزديك بهآن هرچند هندي @كارمايعÇدم دليÇل به مستشرقين از بعضي شد ذ@كر چنانكه كه نماند نا@گفته ه البتاهللا, فÇي فÇنا¾ چÇون مسÇاÄلي سÇطحينگري, و اسÇالمي عÇاليه حقايق شناختاز رهايي Âمث دانستهاند هندويي يا بودايي اصل از را وحدتوجود رياضاتوو مشابهتدارد گفتهاند, عرفا كه هستي قيود از رهايي با ميگويد, بودا كه را رنجديگرآثار و واوپانيشادها كهوداها هر كه است بهقدري افكار اينگونه مشابهتلمثنويراآيينهآنها او نظر در باشد خوانده را هنديان عرفاني فلسفيو مذهبيوحديثو ازقرآنو موالنا فكري مأخذ به پيبردن نگرشيعميقو با ولي ميبيند/بيان مورد دو نمونه صدها از تنها اينجا در مييابد/ بسيار تفاوت روحاني شهوددر و ميگويد: "شتب" كه آمده استيها) (يوگا باشست كتابجوگ در ميشود/از عالم موجودات اين كه بشنو من از شنيدهام, برهما از نيك حكايتي باب اينايشÇان بÇر كÇه احÇوال از هرچند رنگارنگ شكلهاي و گونا@گون صورتهايخيالو همهصور بدي نيكيو رفت, و آمد غم, شادي, مردن, زادن, از ميگذرد

ميگويد: اينباره در مولوي و است/ انديشهريشÇهاي و اسÇتخوان تÇÇو مÇÇابقي انÇديشهاي هÇÇمان تÇÇو بÇÇرادر اي

/279 Ç 278 ابيات دوم, دفتر همان, /1

گÇلخني1 هÇيمة تÇو خاري, بود ور گÇلشني تÇو انÇديشة گÇÇÔلست @گÇÇر

Page 170: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ìê

ميفرمايد: بازجÇمال صÇاحب بود خياالتش @گر خÇيال از هست فÇÇربهي را آدمÇÇي

/ë9ì Ç 7 ابيات همانجا, /1

آتشÇي1 از مÇوم هÇمچو مÇيگدازد نÇÇاخوشي نÇÇمايد خÇÇÇÇياالتش ور

/123 ص باشست, جوگ /2

من از "برهم" كمال و اوصاف رامچند اي حاال ميگويد: كتاب2 همان دربÇا او و نÇيست معين جايي و مكاني و احوال تبديل و تغيير را "برهم" كه بشنوهمچنان"برهم" هست جا همه چنانكه"آ@كاي" ندارد/و نسبت شباهتو هيچچيزسبب علتاوو هيچكس انعكاسنيستو و وپرتو سايه را او هستو جا همه در

نيست/ او وجوداز را خود تعلق رشته و بسته او در دل و شناخته را او پا@ك ذات چنين اينفكري, همانند مساÄل به ه باتوج بريد/ بايد است, نمودي كه جهان اين قيدهايحقيقتجويان از بسياري كه است پرواضح اسالمي, عرفاي وسعتديد با همراهمسلمانان ميان اين در و ميگشايند ايراني صوفيان براي هنديآغوشخويشرارا مÇغز و كÇرده پوستعÇبور از كه است آييني هر فجوهره تصو زيرا بيشتر;خÇود كÇتاب در پÇنجاب, در ف صوÇت دربارة احمد ين ظهورالد چنانچه ميبيندتأسيس زمينه در آنها شدند/ پنجاب وارد Öعنوان به ه صوفي آغاز <در مينويسد:بÇه اسÇالم, بÇه آنÇان شÇدن ف رÇمش و مÇردم قÇلوب بهدستآوردن و حكومت

/112 ص اسالم, در ف تصو تمايالت /3

كردند/>3 كمك حكمرانانعÇمل بÇا عالمان خود, و ميكردند دوستي و توكل بردباري, تبليغ ه صوفيتبليغ كار از ه صوفي بعدي مرحلة در شدند/ آنان طبقاتپيرو تمام از مردم بودند/مشغول فلسفههاشان مختلفو اديان سيستمهاي مطالعة به خود و كشيده دست

Page 171: Molavi Dar Erfane Iran

1ìë هندوستان و بلخي مولوي

همه باقي نيست حق خدا كهجز بودند معتقد مسلمان پنجابصوفيان در @گشتند/كÇه هÇم هندويان تناسخ نظريه و است مشترك "مايا" انديشه با كه است باطلو تمثل با را آن و يافت رسوخ بعضي فكر در شده مطرح "@كارما" عنوان تحتصÇوفيان جسÇمي/ نه روحي بهشكل ه البت دادند, تطبيق اسالمي ر تطو و تكاملمÇعبود ميگذاردنÇد/ احترام ديگر اديان پيامبران به رسولا@كرم با همراه پنجابعشÇق كÇانون را جÇا هÇمه مÇتفكرين ايÇن بÇود/ جÇا همه پنجابي صوفي مسجدميدادند/ قرار تقبيح مورد را ب تعص داده, تعليم را ديني بردباري و ميناميدند

در الت حوÇت <ايÇنگونه آمÇده: چÇنين پنجابنيز كتابشعرايصوفي درفكÇري مÇختلف مكاتب به ف تصو تعيين در Gبعد پنجاب سرزمين در ف تصو

/78 ص پنجاب, صوفي شعراي /1

كرد:>1 طبقهبندي مكتب سه به را آن كريشنا راها راجوتي و @كمككردتÇنها مÇذاهب, ساير به احترام وجود با آنجا در صوفيان قديم: مكتب Ç 1صÇوفيان مكتب اين از حيدر علي و ثاني فريد ميپنداشتند/ حق دين را اسالم

هستند/عقايد از و بوده متفكر افرادي مكتب اين ه صوفي فيلسوفانه: مكتبفكر Ç 2دانستند ف تصو رابهترينجوهر وحدت آنها بودند, مذاهبمنزجر تمام خشكايÇن بÇه مÇتعلق شاه, بلهي شدند/ مختلف اديان بين حاد ات و وحدت خواهان و

بود/ ف تصو مكتبو عقايد نبودند/آنها كرده تحصيل مكتب, اين معتقدين عمومي: مكتب Ç 3ميكردند/ عمل برآن و كرده تبليغ را همان و مختلفراگردآورده مذاهب اوهامجايي اين باوجود ا ام ماند/ باقي كتابآنها قرآنبهترين و پيغمبرآنها تنها د محمهندوان ميان در نمودند/آنها فراهم مذاهبديگر اوليا مرشدانو برايپيامبرانو

Page 172: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ìì

بين در را اسالمي انديشههاي و قرآن و بودند محبوب پايين طبقات مسلمانان ورا دو هر اوهام, و عمومي عقايد هندي مسلمانان به و ميدادند/ ترويج هندوانو اسÇالم براي لذا بودند زمان و اوضاع تغيير به متمايل آنها چون ميدادند/ ياداين ه البت بود/ مكتب اين به متعلق فقير فرد بودند/ خطرنا@ك دو هر هندوييسمبوده معتقد اسالم جامعيت به ه صوفي همة Á او چه است حقيقي ارزش فاقد نظريهبÇا تÇفاوتشان و آمÇيخته باطل با كه ميدانستند حقايقي داراي را ديگر اديان وتفاوت لفظي/ بحث نه و بود كهمبتنيبرشهود بوده يكيدرروشنظريه متكلمينب تعص و سطحينگري و خشكمغزي از نفرت متكلمين و صوفيان بين ديگر

است/ بودهاست/ بوده معمول درويشبيشتر جايي در و صوفي محلي در و فقير لفظپنجاب در هجري) (نهم ميالدي پانزدهم قرن درآغاز مأخذبرميآيد از چنانكهاز وسهرورديه قادريه و چشتيه مكاتب كه داشته وجود ف تصو مكتب دوازده

بودهاند/ همهمعروفترهجويريمعروف علي ط توس هجري پنجم قرن از پنجاب در ف تصو نفوذبدانجا تا وي به اديان ديگر و هندوها فراوان احترام شد/ گنجبخش"آغاز "داتا بهمهاراجه همسر وپسرشو همسر رنجيتسينگو مهاراجه بعدها كه بود رسيده

ساختند/ سنگمرمر با دوباره را او سينگآرامگاه @كهركحÇاجات مورد همواره كه بودند يافته نفوذي آنچنان مردم بين در ه صوفيزنÇدگي آنÇان بÇركتخيز خÇا@ك از بÇيچاره هزاران و ميگرفتند قرار نيازمنداناز يكيديگر دارد/ گنجشهرت ينشكر فريدالد بخش داتا@گنج از بعد ميكردند/دوست وي بÇوده/ داراشكÇوه مÇراد كÇه است مÇير ميان پنجاب, بزرگ صوفيانطاليي معبد در او مقبرة كه است بوده سيك (معلم) گورو پنجمين @گورو@ارجنالهÇور, بÇهتدريج خÇالصه است/ س قدÇم سÇيكها بين در كه ميباشد امرتسر

Page 173: Molavi Dar Erfane Iran

و شÇد عÇارفانه افكار نشر جايگاه دكن و كشمير بنگال, ملتان, دهلي, پنجاب,آمد/ پديد هند در بود, ايراني سلسلههاي دنباله كه چندي سلسلههاي

طربروحاني دل, شادماني

درمثنويمولوي

رياضي اهللا حشمت دكتر

اخÇتيار, آزادي, شÇدن, بÇودن, زيسÇتن, دلهره دلهرههاست; زمان ما زمانجنگ, تبعيض, جهل, فقر, همگونگي, فرديتو گناه, و نياز چرايي, و @كجاييو شÇدن ابزار نفيگرايي, و روشنفكري خردورزي, دينباوري, طبيعي, حوادثذهÇن و مÇاشينشدن, و كÇامپيوتر به وابسته اعتياد, و تنهايي كردن/ فكر ابزاريبايد چه جهاني/ متضاد افكار در سردرگمي خالصه و بيخبري جنون, آشفته,

@كرد?نÇحوة و خود ذهني صورت و شخصي ايدهآل و فردي ديدگاه از هركسييكديگر با متضاد و سطحي و يكبعدي Hغالب كه ميدهد پاسخي جهانبينياشفروپاشيده Öدرون و جهانبرون تازيانههايخشمآلود زير در كه هم برخي است/

Page 174: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 1ì8

بردن پناه يأسو جز و ندارند كاري دريغ افسردگيو وحسرتو جزآه شدهاند,نميكنند/ كاري پنداربافي و وهم يا شهوتطلبي و در مخ مواد و الكل به

بÇيماران موقتي Hغالب تسكين به كه هم روانكاوان و روانشناسان پزشكان,هÇم مÇذهبيون مÇيدانÇند/ مشكالت ل حال را دارو و قرص و ميپردازند بدحالعادتي تكراري اوراد و ديني آداب بيروح و خشك انجام با Hصرف ميپندارندپيش از كاري شبههانگيزي شكو جز هم فالسفه كنند/ رام را آدميان ميتوانندصÇداي يÇا كÇند ايÇجاد تÇند احساسات هرچه ميپندارند تگرايان لذ نميبرند/الآدمي سي بودن همان كند, اقناع را ي حس لذايذ شهواتو يا ببرد باال را خندههارفتاري نابهنجاري و رواني آشفتگي و سرگشتگانسرگشتهتر ميان اين در است/

ميرود/ باال تصاعدي بهطوربÇاهللا, عارفان و صافي صوفيان همواره كه است آن گواه ما كشور تاريخو گردد ر منو آنانجهان نور در تا تاباندهاند نور سوختهاندو شمسگونه شمعواروروحبشر تحليل با عرفا طربآيد/ به هستي و شود جهانمسرور آنان, ازسروررا نÇاخوشيها و خÇوشيها منشأ تا ميباشند خودش به انسان شناساندن پي درمتفكريدر هر از بلخيبيشتر ين جاللالد موالنا بيابد/ خود كندو ريشهايبررسيعامل را عللزير او است/ كاويده را انساني ژرفايوجود و كنكاشكرده اينبارهنيز شما وجود در مساÄل آن آيا بنگريد و كنيد ه توج هم شما ميداند, بشر آالم

كرد? بايد چه هست ا@گر هست?هويت و نفيوجود رهايي, راه استو غم رنجو عاملهر اثباتوجود, Ç 1

اساسي ت عل است, شده پر وهم و خيال بادهاي و غرورها از و است مجازي كه را ايدÄالي من است, معاصر مشهور روانكاوان از كه نيز هورناي كارن خانم /1

ميداند/ نژندي روان

است/1 (نفس) ساختگي

Page 175: Molavi Dar Erfane Iran

1ì9 روحاني طرب دل, شادماني

/230ì بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

مÇاست1 ودÇب و باد گرد و بخار از سينههاست اندر كه غمها همه اينلو تعق و تفكر ازنيروي بلكه ميسازد, فرسوده را ما جسم نهتنها غمها اينو تن تدريجي ميرايي Öغم درواقع, و ميكاهد ادرا@كاتنيز انفعاالتو عواطفو

است/ روانمÇاست داس چÇون كÇن بÇيخ غÇمان اين

مÇاست وسÇواس آنچنان و شد چنين اين

/2308 Ç 2307 ابيات همانجا, /2

است پÇارهاي مÇردن ز رنجي هر كه داناست2 چارهاي گر بران خود از مرگ جزو

/ë1 ص ناييني, جاللي درضا محم د سي تصحيح داراشكوه, د محم به منسوب ترجمة /3

است: آمده بدينگونه معني اين ÇÇ هندوان س مقد كتاب ÇÇ گيتا3 بهگود دركÇمند گÇرفتار او بÇاشد, حÇواس مÇقتضيات تÇحصيل بÇند در كÇه <مÇرديپديدآيد, ه غص ازآرزو, و ميشود پيدا گرفتاري,آرزو اين از و محسوساتگرددفراموشي, از و گردد فراموشيمستولي غفلت, از و مينمايد غفلترو ه, غص از و

رود/> دست از خالصي راه عقل, زوال از و پذيرد, زوال عقلقوايدرونيو تباهي سببفراموشيو عقلو موجبمرگ ه غص و پسغموابستگيها, و باغرورها مرد, Öجان فرحبخش متعاليو قواي چون استو برونيزنجيرهاي از ميسازيمو ساختگي مجازيودروغينو خود ميكنيمو باد را خودكÇاذب ت لذ سÇاختهايÇم, خود دور به كه زنداني از و ميبريم ت لذ دست و پا

ميشود/ فربهتر درون, اهريمن و بادمانبيشتر وهرروز ميبريمپريدن و بريدن بند و شكستن زندان نفسو درميراندن را نجات راه موالنا

ميگويد: و ميداند

Page 176: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 170

است نÇادانÇي از رسÇتن نÇجويد مÇي است زنÇدانÇي قÇفس انÇدر كÇو مرغشÇÇÇÇايستهانÇÇÇÇد برÇÇÇÇبيايرهÇÇÇÇÇان رسÇتهانÇد قÇفسها كÇÇز روحهÇÇاييايÇن است ايÇن را تÇو رسÇتن ره @كه ديÇÇن ز آيÇÇد ازبÇÇÇÇرونآوازشÇÇان

/1ëë3 Ç 1ëë0 ابيات همانجا, /1

قفس1 اين چارة نيست ره اين كه جز قÇفس تÇنگين زيÇن رسÇتيم بدين ماشÇايد بستهايÇم? دل است, زوالپذير و نپايد آنچه به Hصرف ما چرا راستي

موالنا: قول به باشد, چشمبند يك زندگي

/1109 بيت سوم, دفتر همان, /2

خÇÇÇدا2 مبنديÇÇÇÇچش در خÇÇÇÇيرهام ذ@كÇا ايÇن و بÇاز گÇوش و بÇاز چشمطوطيو داستان (در قفستن از جان شدنمرغ جايجايمثنويبهآزاد در

بهبعد/ 1ëëì ابيات ل, او دفتر همان, /3

بهبعد/ 2202 ابيات چهارم, دفتر همان, /ê

اين است/ شده اشاره ماهي)4 سه داستان (در ساختن مرده را خود و بازرگان)3ميگويد: چنانكه بقاست; به دستيابي وسيلة تنها و مه مقد فناپيمايي,

جزنÇيستچÇيست? كن, هست @كارگاه است نÇيستي كÇارساز مÇطلق هستمÇÇغرسي انÇÇدر كÇÇارد نÇÇÇهاله يÇÇÇÇا كسÇÇي بÇÇنويسد هÇÇيچ نÇÇوشته بÇÇÇرنÇيست كشÇته كه موضعي كارد تخم نيست بنوشته آن كه جويد @كاغذي

/19ì3 Ç 19ì0 ابيات پنجم, دفتر همان, /ë

بÇÇاش5 نÇÇابنوشته اسÇÇÇپيد @كÇÇÇÇاغذ بÇاش نÇا@كشÇته مÇوضعي بÇرادر تÇÇوتمام كه شاهديم را "هست" و "نيست" لحظه هر موجودات, كمالي سير درصوفيان كه است فناشوندگي همين با است/ بعدي طربنا@كي موجبنوشدنو آنها

كنند عيد دو دمي هر عارفان كنند قديد مگس عنكبوتان /ì

سماعميآيند/ وجدو به كه است تازه دهاي تول همين با و كنند,6 عيد دميدو هرعلت كه پرالتهاب نفساني "من" اين به محكم روحاني, حيات از بيخبران

Page 177: Molavi Dar Erfane Iran

171 روحاني طرب دل, شادماني

شادماني طعم خود اينكه بهجاي لذا چسبيدهاند; است, تضاد و اضطراب اصليغافل ميزنند; ه ضج وابستگيها زنجير غلو در HمÄدا بچشند, را ازآزادي حاصل

است/ مرگروح آن, از حاصل غمهاي و وابستگيها اين @كهكÇاشتي خÇا@كÇي شÇوره در را تÇÇخم پÇÇنداشÇÇتي زنÇÇدگي تÇÇو را مÇÇرگ

/17ìê Ç 17ì3 ابيات پنجم, دفتر معنوي, مثنوي /1

غÇبين1 اي بÇÇيند مÇÇرگ را زنÇÇدگي بين Öمعكوس هستخود كاذب عقل

/1771 بيت همانجا, /2

بÇمير2 مردانÇه ماندست, دم يكدو مÇÇÇÇنير دگانيÇÇÇÇزن نكÇÇÇÇÇÇردي ور

/1713 بيت همانجا, /3

چمن3 در زندان و چاه از روند چون تÇن مÇرگ ايشÇان پÇيش نÇبود تÇلخ

/1721 بيت همانجا, /ê

تÇن4 پÇاي نÇي دل, رÇپ بÇÇا مÇÇيپرد تÇن غÇوغاي از گشÇته د جرÇم جÇÇان

حقيقي خود تا سازيم رها رنجها همة از خويشرا نفس, مرگ با بياييم پسشكوفا رهايي, از پس ما وجود كل و سازد نمايان را خود بكشد, سي نف ما الهي

شود/

/2272 بيت چهارم, دفتر همان, /ë

5 مÇصطفي× را مÇا فÇرمود چÇنين ايÇن فÇتي× اي است امن مرگ, از مرگپيش

لذا بÇود, نكÇته هÇمين موالنا پايكوبي و دستافشاني و سماع و وجد سر@گفت:

/êì32 بيت ششم, دفتر همان, /ì

صÇال6 الو ÔهاياتÇن در خÇرامÇم مÇÇن خÇيال از او زتÇن, عÇريان شÇدم من

/3023 بيت ل, او دفتر همان, /7

بسوز7 را خود شب همچون "هستي" روز چÇو كÇهبÇفروزي هميخواهÇي @گر

خود, به مالمت از روحي, فشارهاي و رنجها بيشتر پايينتر, مرحله در Ç 2

Page 178: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 172

ا@گر است/ ناشايست گفتار و ناپسند كردار ناپا@ك, انديشه از ناشي و منفي فكرانديشهاند, فرزندان كه ÇÇ خيال و فكر تصحيح به و كنيم درماني انديشه بتوانيمو وهم از ناشي غمهاي همة از بپردازيم, ÇÇ ميشوند انديشه فرمانرواي گاه ولي

ميگويد: موالنا لذا ميشويم/ رها گفتار و كردار در الجرم و خيال, و فكرريشÇÇهاي و اسÇÇتخوان تÇÇو مÇÇابقي انÇÇديشهاي هÇÇمان تÇÇو بÇÇÇرادر اي

/279 Ç 278 ابيات دوم, دفتر همان, /1

گÇلخني1 هÇيمة تÇو خÇاري بÇÇود ور گÇلشني تÇو انÇديشة است گÇل @گÇÇرميفرمايد: ميزند, هم بر كهآرامشرا فكري درباره

مÇيكشد فكÇرت نÇÇاخنهاي زخÇÇم جسÇÇد در مÇÇÇÇطمÃنه نÇÇÇÇفس روي

/ëë8 Ç ëë7 ابيات پنجم, دفتر همان, /2

جÇان2 روي تÇعمق در مÇÇيخراشÇÇد دان زهÇÇر پÇÇر نÇÇاخن بÇÇد رتÇÇفكانديشه تربيت تفكرو تعليم عدم جهلو از برخاسته كه منفيوپريشان فكربه گيردو سياهيدرونقرار ظلمتو از هالهاي ذهندر كه موجبميشود است,لذا كند, منعكس خارج به را دروني بدبيني و زشتبنگرد و تيره را برون ناچار

ميفرمايد: مولويهÇمان ظÇن بÇرادر بÇر داري چÇÇه از امÇان بÇÇد و نÇÇفاق از نÇÇداري @گÇÇر

/1981 Ç 1980 ابيات همانجا, /3

يÇار3 قÇح انÇدر خÇوانÇد خÇود نÇامة زشتكÇار هÇميشه بÇÇاشد بÇÇدگمانگفتهاند: عرفا لذا

مÇينگري خÇÇود وجÇÇود چÇÇنبرة از مÇينگري بÇد ديÇدة از تو كه هر درناصحيحو قضاوت با ÇÇ باشد هرچه را ÇÇ ديگران پندار و گفتار و رفتار وقتياينچنين نايافته خود و ناپخته افراد در Hحتم كه ÇÇ شود سنجيده نفس به قياس بابرون و درون در داÄمي ستيز و جنگ و بيماردلي آزاري, دل نتيجهاش ÇÇ است

Page 179: Molavi Dar Erfane Iran

173 روحاني طرب دل, شادماني

ميفرمايد: نيز سعدي است/

/3320 بيت بوستان, سعدي, يات كل /1

زشت1 پÇاي جÇز زطÇÇاووس نÇÇبيند سÇÇرشت در بÇÇود زشÇÇتخويي @كÇÇرابدبينيو چشم هيچكسبه در هرگز خوديافتگان, باهللاو عارفان خدا, مردانظÇلماني درون از نگÇرش آن كÇه عالمند نكته بدين زيرا نمينگرند; عيببينيگالب"ذ@كر" با سپس و ميشويند توبه باآب نخست را خود درون لذا آنهاست,در را جÇهان و سÇازد ر نوÇم و مÇعطر را جÇانشان آن, عطر بوي تا ميكنند معطر

نماياند: دلدار حسن جلوه@گاه برابرشانشÇد خÇوار و سÇقيم و بدرنگ و زرد شÇد گÇÇلخوار آدمÇÇي مÇÇزاج چÇÇونچÇÇÇونشمع رخش از زشÇÇÇÇتي رفت يÇافت تÇبديل او زشت مÇزاج چÇÇون

/êë Ç êê ابيات سوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

تÇÇÇÇÇÇÇÇافت2خداونÇد چنانكه پرداخت/ مدام "فكر" و دوام "ذ@كر" به بايد پا@ك انديشة براي

/12ê آية طه, سورة /3

كه يعنيهر 3,HكÖن ض ¹عيش م له ن ا ف @كري ذ عن ض عرا Öن م و ميفرمايد: كريم رحيمدرقرآناال فرمود: و داشت/ خواهد نا@گواري و تيره زندگاني شود رويگردان من ياد از

/28 آية رعد, سورة /ê

عÇلت مÇيبخشد/ آرامش را دلها خدا ذ@كر كه باشيد آ@گاه القلوب4, نÃ م Öط ت اهللا بذكر

چون كه است آن خدا, ذ@كر اثر بر شادمانه زندگي و انديشه صفاي آرامشدلوذ@كر و او ياد با است, مطلق رحمت حياتو قدرتو و علم و عشق و نور خدا,دل روشنايي در و ميكند روشن را دل الهي, جلوات نوراني صورت مدام, قلبيجÇريان راسÇتي زبÇان, در و مÇيتراود نيكي انديشه از است, جهانبين جام @كهكÇرداري حÇركتمÇيآيند, بÇه راستكÇرداري مسÇير در بدن اعضاي و مييابد

Page 180: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 17ê

قلبي/ ذ@كر از برخاسته قلبي فكر نور آن با هماهنگ و شايستهميدهند جاي جان قلبو و زبان در را نام اين دوستآنقدر كوي عاشقانفضا در "هوهو" امواج اعضايآنها همه از كه آنجا تا ميشود وجودشان جز¾ @كهو شادابي و نور و داغي آن, پرتو از يابد, تماس آنان با كه هر و ميشود جاري

ميگيرد/ انرژيو مÆمن انسان است/ گناه نتيجه دلفسردگيها, و غمها و قبضها بيشتر Ç 3نفرت گناهگريزانميگرددو از كه ميشود طبعشچنان خدا, بهذ@كر عاشقوذا@كربدمزه لقمة چون بلكه ندارد, سنخيت جانش خدايي ساختار با گناه زيرا مييابد;نÇيز پا@كنهاد مÆمن ميكند, استفراغ كرده خودداري آن از معده كه تهوعآور ومÇوالنا است, دلدار بÇه عشق با بلكه است, بسيار زهد با نه اين و است/ چنين

ميگويد:

/3ë3 بيت سوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

شÇد1 زنÇجير اجÇل از بÇعد قÇبضها شÇÇد دلگÇÇير قÇÇبضها مÇÇعاصي در

/3ëë بيت همانجا, /2

مÇيخلد2 را دلش تنگي دل و قبض مÇيبرد را كسÇÇان مÇÇال چÇÇون دزدبÇيخ شÇاخ بÇرويد و است بيخ ه غص چÇارميخ و شÇدست زنÇدان هها غصشÇمار بÇيخي انÇدرون بسÇط و قبض آشكÇار شÇد هÇم بÇود, پÇنهان بÇÇيخچÇمن در خÇاري زشت نÇÇرويد تÇÇا بÇزن زودش بÇود بÇد بÇÇيخ چÇÇونكهبÇن ز مÇيرويد جÇمله سÇرها زانكه كÇن قÇبض آن چÇارة ديÇدي قÇبض

/3ì3 Ç 3ë9 ابيات همانجا, /3

ده3 اصÇحاب بÇا مÇيوه بÇرآيÇد چون ده آب را خÇود بسÇط ديÇدي بسÇÇط

/39ì بيت همانجا, /ê

آه4 مÇÇيگفتند و افÇÇتادند چÇÇÇÇه در چÇÇاه هÇÇميكندند مÇÇظلومان بÇÇÇهر

Page 181: Molavi Dar Erfane Iran

17ë روحاني طرب دل, شادماني

است/ شادي به غم از گذر عامل استغفار, و گناه ترك پسنÇهد ديÇÇن مÇÇليك شÇÇادي انÇÇدرو دهÇÇد شÇÇادي ا@گÇÇر طÇÇÇبعت آتشكÇن كÇار آمÇد خÇالق امÇÇر بÇÇه غÇÇم كÇن اسÇتغفار تÇو بÇيني غÇم چÇونكه

/@8ê2 Ç 8ê0 ابيات ل, او دفتر همان, /1

شÇÇÇÇود1 آزادي بÇÇÇÇندپاي, عÇÇÇÇين شÇود شÇادي غÇم عين بخواهد چونبه خود, وجودي ظرف با كدام هر آدميان مثبت: و منفي خيال و وهم Ç êوهمها تجربهها, نوع به هركسي,آلوده ظرفذهني مينگرند/ جهان به خويشويا شهدو فلفل, نمك, درآن كه ظرفهايي چون است, منفي خياالتمثبتو و

بيشنيستند/ خيالي دريافتها پس باشد; زهرروان بÇين خÇيالي بÇÇر جÇÇهاني تÇÇو روان انÇدر خÇيال بÇاشد وش نيستنÇÇنگشان و فÇÇخرشان خÇÇÇÇيالي وز جÇنگشان و صÇلحشان خÇÇيالي بÇÇر

/72 Ç 70 ابيات همانجا, /2

خÇداست2 بسÇتان عكسمÇÇهرويان اوليÇÇاست دام كÇÇÇه خÇÇÇÇياالتي آنجÇمال صÇاحب بÇود خÇياالتش @گر خÇÇيال از هست فÇÇربهي را آدمÇÇÇيآتشÇÇي از مÇÇوم هÇÇمچو مÇÇيگدازد نÇÇاخوشي نÇÇÇÇمايد خÇÇÇÇياالتش ورخÇÇدا دارد خÇÇوشان خÇÇياالت بÇÇÇا تÇÇرا گÇÇر گÇÇزدم و مÇÇار مÇÇÇÇيان در

/ë99 Ç ë9ì ابيات دوم, دفتر همان, /3

بÇود3 مس كÇيمياي خÇÇيالت @كÇÇان بÇود مÇونس را تÇو مÇر گÇزدم و مÇار

/328 بيت پنجم, دفتر همان, /ê

جÇÇÇانبيآوردهانÇÇد4 رو هÇÇÇÇركسي كÇردهانÇد پÇنهان چÇو را جÇان قÇÇبلة

/330 بيت همانجا, /ë

راه5 كردست گم كه كه گردد @كشف صÇبحگاه نÇمايد رو كÇÇعبه چÇÇونكهخياالتوهمانگيزو كه ميكند توصيه را يكخيالبرتر موالنا ابيات اين در

Page 182: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 17ì

نمود كه معشوقي بر تثبيتفكر وآن مينشيند, جايش بر و ميخورد را ماللآورسپس و ميتابد دل بر نوري قلبي, تام ه توج اين اثر بر است/ مطلق نور و عشقبه را جوارح و اعضا كلية و ميشود روان تن سلولهاي همة در نوراني جرياني

ميزنند: فرياد نيز تن اجزاي كه جايي تا ميكشاند وجد بسطو

/39 س ,312 ص خاور, كاللة همان, /1

بÇدن1 دو انÇدر روحÇيم يك دو هر مÇن كÇيست ليÇلي و ليÇلي كÇيم مÇنقلبتان معشوقدرآينة بيابيدو و بجوييد را معشوقي شما كه است وقتي وآنو جلوه در آنگاه رساند/ نور به ظلمت از را وجودتان و گسترد نور و كند تجليميبينيد; او سرخوش و شاد و م خر و ر منو جلوههاي را جهان همة نور, اين شعاع

است: جهاندرون تصوير جهانبرون زيرا

/10ì9 بيت غزليات, سعدي, يات كل /2

اوست از م خر جهان كه آنم از م جهانخر بهاوست2 از عالم همه كه عالم همه بر عاشقمو راهشمال در كنو صدا جان دلو زبانو با اخالص, با را يار پسآنقدررا خود نوراني ملكوتي سپسچهرة و يك/ لب ميگويد: كه بشنوي تا كن, فدا جانسر به خوشي تو لذ اين در همواره و نمايد تو بر درون و برون جهان آينه در

كه: ببريحÇصون و قÇصر تنÇجس دان ابÇلهي بÇرون از نÇÇه دان درون از ت لذ راه

/3ê30 Ç 3ê29 ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /3

بÇيمراد3 و تÇرش بÇاغ, در دگÇر وان شاد مستو زندان كنج در يكي آنميرسد/ بهنظر دربيرون كه است عكسجهاندرون و پسدرواقعتصويربد خوي و طبع راست فالنكس @كه مÇيكند شكÇايت بÇيني را كÇÇه هÇÇر

Page 183: Molavi Dar Erfane Iran

177 روحاني طرب دل, شادماني

/773 Ç 772 ابيات چهارم, دفتر همان, /1

است1 بÇدگو او را بدخوي مرآن @كه است بÇدخو كÇه بدان شكايتگر اينهÇÇمه را دنÇÇيا جÇÇمله تÇÇÇÇنگبيني مÇلحمه از دل تÇنگ بÇاشي تÇو @گÇر

/2372 Ç 2371 ابيات همانجا, /2

گÇلستان2 چون بنمايدت جهان اين دوسÇتان كÇام بÇه باشي خوش تو وردر ولو رود كÇه هÇرجÇا يÇاب, زيÇبا و زيباانÇديش باطن, نيك نيكخوي,

نهد: چشم مقابل و چيند درون از دوست جمال زيباي گلهاي ريگستان,روان آب در چÇو عكسش بÇرون بر جÇÇان عÇÇين در سÇÇبزهها و بÇÇÇاغهااضÇطراب آن لطفآب, از كند @كه آب انÇÇدر بÇÇاشد بÇÇاغ خÇÇÇÇيال آناست گÇل و لطفآنبÇرينآب عكس است دل انÇÇدر مÇÇيوهها و بÇÇÇÇاغها

/13ìì Ç 13ì3 ابيات همانجا, /3

دارالغÇرور3 ايÇزدش نÇخوانÇدي پس سÇرور روÇس عكسآن نÇبودي @گÇركه: بدانيم بايد پس

ديÇدهاي جÇان گر جسم, از رهي وا ديÇدهاي آن تÇو جسم, اين نهاي تو

/@81ë Ç 81ê ابيات ششم, دفتر همان, /ê

هÇرچÇهچشمشديدهاستآنچÇيزاوست4 پÇوست و بÇاقيگÇوشت ديدست, آدمي

حقيقت: از نه است, ديد اين از هم اختالفها همة

/12ë9 بيت سوم, دفتر همان, /ë

جÇهود5 و گÇÇبر و مÆÇÇمن اخÇÇتالف وجÇÇود مÇÇÇغز اي نÇÇÇÇظرگاهست ازبندة است, دلگيري عوامل مهمترين از يكي مادي, جهان به دلبستگي Ç ëدل چيز هزاران به ا@گر هستي, آن بندة بستي, دل هرچه به آني, بند در كه آنيÔد الواح Ôاهللا ما Õرخي قون رمتف Õرباب ا أ فرمود: كريم قرآن لذا هستي! هزارانچيز بندة بستي,

همگان? بر غالب يكتاي خداوند آن اهللا يا است بهتر د متعد خدايان آيا :@39 آية يوسف, سورة /ì

و يار و مهربان درضمن, و ابدي و ازلي و داÄم حق كه يكي به ا@گر پس ار6/ هالق

Page 184: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 178

او اض يÇف سرچشمة از و گشتي معشوقت بنده و بستي دل تواناست, و محبوبعاشق به دارد عشق و كمال و خير و حق از آنچه معشوق, كه ميبيني نوشيدي,

ميدهد: صادق

/ê39ë بيت سوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

كÇند1 فربه و خوش معشوقان, عشق كÇند زه تÇن عÇÇاشقان, ليكعشÇÇقدور خود فطرتآزاد از و خودساختهاند, بتهاي بنده و اسير چنان برخياندر هيچ گويا وابستهها) ساير مدركو منصبو و (مال بتان اين بي كه شدهاندساير از برتر را خود آنان ميشمرند/ خداپرست را خود حال عين در و هيچاند,ايÇنها بÇه نÇيز شÇاخسار بÇر گÇنجشكانآزاد كÇه درحÇالي ميپندارند, موجودات

كه: نميدانند خود ميخندند/

/990 بيت ل, او دفتر همان, /2

است2 پشÇتي كشÇتي زيÇر انÇدر آب است كشÇتي هÇال@ك كشتي در آبدستاوردها و منال و مال و عاليق يو ماد جهان بر بايد كه ميدانند عارفاندر موالنا لذا داد/ نجات مهلكه از را خود گرفتو دست به را زمامآنها شدو سوار

ميدهد: توضيح ميشمارد, درد و رنج اصل را دنيا كه عينحال

/988 بيت همانجا, /3

زن3 و مÇيزان و نÇقده و قÇماش نÇي بÇدن غÇافل خÇدا از دنÇÇيا چÇÇيستمÇا چشم جلوي اساسي راه دو و نميكند بسنده اندرز و پند به تنها موالنانفس هستيو و خود از كامل معرفت با همراه مدام, كوشش و يكيجهد مينهد:دفع در داÄمي سلوك و سير و منفيآن و مثبت انگيزههاي و وسوسهها و خودهدايت است, هممهمتر ازآن كه ذاتي/طريقدوم كمال سوي به حركت موانعواين با است شده نفس و بدن تعلقات اسير كه روحي تا خدا, مردان ودستگيري

گردد/ رها دنيوي عاليق نفسو قفس از قدرت دو

Page 185: Molavi Dar Erfane Iran

179 روحاني طرب دل, شادماني

/1ì1ê بيت سوم, دفتر همان, /1

شدن1 جانبيرون و جسم از پسمترس بÇÇدن داري بÇÇيبدن كÇÇه تÇÇوي آنبÇيقرار بس قÇفس در بÇÇاشد مÇÇرغ كÇÇÇاروبار بس بÇÇÇÇيبدن دارد روح

/2 س ,1ì3 ص خاور, كاللة همان, /2

زبÇون2 را او هÇفتچÇرخ بÇبيني تÇا بÇرون قÇفسآيÇد از مÇرغ تÇا بÇاش

/181ì بيت دوم, دفتر همان, /3

بÇود3 آنÇجا مÇÇرجÇÇعت تÇÇزايÇÇد در بÇود بÇاال سÇوي چÇون روحت مÇيل

/211 بيت سوم, دفتر همان, /ê

ظÇفر4 بÇاشد كÇي صÇبر و بÇÇيجهاد پسÇر اي جÇام ايÇن بÇهر از بده جان

است/ ا@كنده پر شما كوشش :ê آية ليل, سورة /ë

و ميشود تي5 ش ل عيكÔم س ن ا مشمول صحيح, رهبري بدون هم, تالش اين ا اماسÇير نÇوميدي زنÇدان در سÇرگردان, و جÇان خسته نرسيده, سيمرغ به سرانجام

پس: ميشويد;طبق و لوت صد كه به قناعت يك حÇق ذ@كÇر از است بÇه رهÇبر سÇاية

/3798 Ç 3797 ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /ì

حÇصا6 از را گÇÇهر بشÇÇناسد چشÇÇم عÇصا سÇيصد از بÇÇهتر بÇÇينا چشÇÇممÇيروي كÇي تÇا ادبÇير, هÇر سÇوي شÇهشوي شÇه, بÇدان بÇپيوندي @گÇÇرخÇÇÇود نÇÇÇÇظرشانكيميايي چÇÇÇÇون كÇيمياست خÇود مÇقبالن هÇمنشيني

/2ì99 Ç 2ì98 ابيات ل, او دفتر همان, /7

@كÇÇÇÇÇÇÇÇجاست7تسليم بلكه نيست, كامل نجات و جهان دو شادكامي موجب پيرگزيني, تنها ا امموجب جان, و دل در شدن پير نوراني جان تسليم و خرد, در شدن پير رهنمود

است/ پوينده عشقآفرين طربنا@ك كوشششوقانگيز @كششو

Page 186: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 180

/2982 بيت همانجا, /1

رو1 خÇضر حكÇم زير موسي× همچو شÇو تسÇليم هÇين پير, گرفتت چون

/2 س ,ê13 ص خاور, كاللة همان, / 2

تÇركتاز2 ضÇاللت در نÇÇدهد, سÇÇود دراز كÇار نÇي است, تسÇÇليم شÇÇرط

/2993 بيت ل, او دفتر همان, / 3

شÇوي3 بÇÇيصيقلآيÇينه كÇÇجا پس شÇوي پÇركينه تÇو زخÇمي هر به ورو فكندند جهان در وجد و شور همه پيرآن به عشق با عرفا همة و موالنا

ساختند/ پرغلغله را جهانمÇيتوان رابطه سه انسان براي است/ رابطه قطع از دلمردگيها بيشتر Ç ì

خدا/ با سوم خلقو با دوم خود, با رابطه ل او برشمرد:و نكردهاند رابطهايبرقرار هيچ خويش, حقيقي خود با هرگز ازمردم برخي

بيگانهاند/ وحدتدروني از لذا است, سطحي بسيار دارند هم رابطهاي ا@گربا و دانستهاند ديگران از بافته جدا تافتة را خود كه هستند آناني ديگر دستهنÇميكنند عاطفيبÇرقرار و روحي رابطة هيچكس با بدند, همه خوبم من فريادچون اينان را)/ همديگران و خود هم شايد و دانند ناخواستني را خود هم (شايداز نÇخست هسÇتند/ جÇامعه پÇيكر از بÇريده پÇايي يÇا و دست از بريده انگشتيفرافكني و آنان روحي جراحات مرهم كه ميبرند هم كاذب تي لذ عزلتگزيني,دست از را اثرش مسكن اين بهزودي ولي است, ديگران و خود از انتقامجوييندارند/ ياوري و يار و ميپيچند خود بر رنج و غم از بيكس, و تنها و ميدهد

را بريدن خلق از برخي است/ دوگونه خلق با ارتباط در ه صوفي و عرفا نظربÇهسر عÇزلت در الجرم و دانستهاند سلوك و سير الزمة حق, به پيوستن جهتبودنو خلق با كه است برآن عقيده را مسلمان عرفاي و ه حق صوفيان اما بردهاند/بÇا همه با بايد خلق, با رابطه در و است/ سالك ضروري نسپردن, خلق به دل

Page 187: Molavi Dar Erfane Iran

181 روحاني طرب دل, شادماني

همراهي/ سنخيتو دوستان در و برد بهسر رحمت رأفتو و مداراخواهي ا@گر ين بها¾الد كه گفت (موالنا) والدم <روزي گويد: ولد ين بها¾الدمدار, دل در كسيرا كين همه@كسدوستشوو با باشي, بهشتبرين در HمÄدا @كه

بخواند: را رباعي اين وباش,چوننيشمباش موم و مرهم چون مÇباش پيش كس هيچ ز پيشيطلبيمÇباش بدانديش و بدآموز و بدگوي نرسد بد تو به كس هيچ ز كه خواهيالجرم بهصورتآورده, اينسيرترا و كردهاند اين الم عليهمالس انبيا تماميچÇون شده/ ايشان لطف مجذوب و گشتهاند ايشان لق Ôخ مغلوب Öعالميان @كافةپر ريحان و گل از و ميشكفد خوشي از درونت بوستان ميكني, ياد را دوستانو مÇيشود پÇر مار و خار از درونت باغ ميكني, دشمنان ذ@كر چون و ميشود,

/ê73 ص ,137ë تهران, ,3 چ عابدي, محمود دكتر تصحيح القدس, حضرات من االنس نفحات جامي, حمن عبدالر ين نورالد /1

ميگردي>/1 خاطر پژمردهكه ÇÇ خدا از را خود رابطه كه هستند پوچگرايان و غمنا@كان گروه, سومينÇÇ است آنÇان جÇان و انÇديشه حÇيات دوام و انسان انساني لطيفة و جان جوهراز است آنÇان بÇهنفع كÇه را همهچيز كردهاند, فراموش را خدا چون و بريدهاند/

موالنا: قول به دادهاند, دست

/793 بيت دوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

حÇجاب2 در خÇويشآمÇد دوÇÇع او آفÇتاب اشكعÇÇدوي فÇÇخ نÇÇيستبÇلكه و شÇادكامي اساس و روانپريشي مهم مساÄل از يكي نظر اين چوندر آمد/ خواهد سروري, خدا نام تحت ديگر مقاله در است فراشادي به وصولبر شهود, مقام در را ويژگي چند خداوند, از عارفان كه ميشوم تنهايادآور اينجاتوان محاسبة نهمبتنيبر تقليديو نه كدام هيچ ويژگيها اين كه بستهاند نقش دل

Page 188: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 182

استو شهودي خدا حقيقي, دين Áاصو است/ شهودي" "خدا بلكه است, عقليميدهم) (شهادت Ôد ه Öش ا كلمة غيره, و نماز د تشه و اقامه و اذان در همينرو ازHممسل است/ حالي بلكه خيالي, نه وهميو نه شهودي, خدا درك ميشود/ @گفتهبا همراه و ناقص گاهي شهود, ا ام است, رسيده شهودي خدا اين به صوفي هردر ÂثÇم مÇيكند; تجلي هركس محبوب شكل در گاه و است كمرنگ و تشبيهبهصورتخضر, موسي× در روحالقدس, بهشكل مريم در يوسف, شكل به زليخابا شهود حال هر به اهللا/ اوليا¾ شكل به سالك در يعقوب, بهصورت يوسف درقلبيآينه@گون وشرحصدرو خاصدارد, شكلي رنگو هركسي, ظرفوجوديوآموختهها قال قيلو بو تعص رنگخاصو هيچ درآن كه بينهايت, ذهني و

است/ اني رب اصليشهود شرط نباشد, بافتهها ودرآيÇد فÇرشته رود بÇيرون چÇو ديÇو صحبتاغيار نيستجاي خلوتدلخود, نازله مراتب تمام در خورشيد, چون بيعدد و بيضد بيرنگو اينداردو همهچيزظهور درچهرهوظرفوهيأت لذا است; ظرفهاييجلوه@گر درسالك درون چون ولي ميشود, جلوه@گر سالك برابر در صورتي هر با هموارهتجلي در دلدار لذا است, دروني رنگجهان جهانبيروني, استو نوراني و زيباجÇلوه@گÇر ت يÇورانÇن به كامل, انسان حضرت االعظم, اهللا وجه وجه در جمال,ايÇن از بيرنگي نور و ميشود شكسته Ñشيي ظرف كرد, جلوه چون و ميشود;غيره/ و زرد و سبز از ميشود رنگ هزاران ازآن پس كه ميشود پخش وجود

و رخسار چشم, دهان, از بهويژه خدا, اولياي جسم ازآيينة كه نور اين Hغالبدر ميافتد: سالك دل و چشم بهآيينة شعاعآن ميگردد, ساطع قلبشان و سينه يادر و رهبت, هيبت, خشيت, خوف, جاذبه, حالت و فوري برقهاي مبتديان,بÇهجت و طÇرب ايÇن ميكند/ ايجاد طرب و حالتعشق سوخته, مدامخواران

Page 189: Molavi Dar Erfane Iran

183 روحاني طرب دل, شادماني

و زمان كه ميبرد نور سرعت به گردونهاي در را سالك وجود كه است طوريسÇماع بÇه گاه كه است جان و دل سماع حالت اين نميكند/ احساس را مكان

ميگويد: حالت اين در صوفي ميانجامد/ هم خارجي

/227 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل منتخبات ) ه الهي جذبات /1

ومÇندولتپايندهشدم1 دولتعشقآمد شدم خنده بدم گريه شدم, زنده بدم مرده

و صعود حال در بلكه آينده; در نه است گذشته در نه حال, اين سالكدراتش ذر تمام كه ميكند ايجاد جذبه حالت چنان ملكوتي جلوه شراب از مستي,شاديو حالتفوق اين ميكنند/ ميزنندوطرب فرياد تهليلگويان هلهله@كنانو

ميگويد: لذا بود, حالت اين در موارد ا@كثر در موالنا است/ غممÇا هÇوش نÇبود وهÇÇم و خÇÇيال بÇÇا مÇا جÇوش نÇباشد شÇÇادي و غÇÇم ازاست قادر بس حق كه منكر مشو تو است نÇادر كÇان بÇود ديگÇر حÇالتيمكÇن احسÇان در و جÇود اندر منزل مكÇن انسÇان حÇالت از قÇÇياس تÇÇووارث حÇÇقشان و مÇÇيرند حÇÇادثان حادثاست غم, شاديو واحسان, جور

/181ë Ç 1812 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /2

مÇÇرا دارد چÇÇنين چÇÇون تÇÇÇÇو دادة است2ماست جوش گداي جوشش در باده مÇرا طÇربآرد كÇو بÇÖود, كÇÇه بÇÇادهاو از مÇا نÇي شÇد مست مÇا از بÇÇاده ماست هوش گداي گردش در چرخ

/1821 Ç 1819 ابيات همانجا, /3

او3 از ما ني شد, هست ما از قالبحÇالت شيدايي, و شور آن رسيده, وصال نور به و يقين مقام به كه كامالن در

شود/ روشن پروردگارش نور به زمين :ì9 آية زمر, سورة /ê

فوق كه ميشود حاصل ميباشد, ها4 ب ر نور ب Ôرض Öاال تق ر Öشا نتيجة كه سكينهوآرامشيچنان و ميشوند نوري تماشاي محو حالت, اين در است/ وسرور وجد طربو

Page 190: Molavi Dar Erfane Iran

و مÇيشود سÇاطع آنان رخسار و چشمان از نور ÆلÑتال كه ميشوند غرق نور درچÇنان درونشان مغناطيسي نيروي و ميشود, يزدان فروغ از آتشگاهي بدنشان

كه: ميشودجÇÇود و جÇÇانبازي و تكÇÇلفها وز شÇهود از آمÇÇد فÇÇارغ شÇÇاهدياشاست يÇافته فÇراغت تسلسلها زين است تÇافته بÇيرون كه گوهر آن نور

/2ê3 Ç ë ابيات پنجم, دفتر معنوي, مثنوي /1

گلشكفت1 جهانچون دو هر او از @كه گÇفت و فÇعل گواه وي از مجو پس

Page 191: Molavi Dar Erfane Iran

مثنوي در ولي با شاهنامه انسانفرهمنددر مقايسة

دهقان امين معصومه

و شÇاهنامه در فÇرهمند انسÇان و فر به عرفاني است نگاهي حاضر, مقالةانسانهاي ويژگيهاي و فر درمثنوي/ ولي واليتمعنويو با وتطبيقآن مقايسهكامل انسانهاي ويژگيهاي و معنوي واليت با تطبيق و مقايسه قابل فرهمند,

درمثنوياست/ ( ولي)فرهمند انسانهاي از سلسلهاي ديگر, شاه به شاهي از فر انتقال درشاهنامه,امور فدر تصر خلقو وظيفةسرپرستي , فر همان واسطة به كه پديدميآورد رافرهمند انسانهاي از يكي دارند/ را گيتي سراسر در روشني و نور وبرقراري آنهادارندة پهلوي, ومتون همدراوستا همدرشاهنامهو كه است كيخسرو سلسله, اينشده او,ويران پيشازورود كه ايران كردنسرزمين ضمنآباد كه است فر ممتازبه توراني افراسياب بردن بين از آن, و دارد دوش بر سنگينديگري وظيفة بود,عالم درسراسر را وروشني نور او, كردن نابود با كهسرانجام است منزلةعنصرشر

ميگستراند/

Page 192: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 18ì

ومفهومآن ريشةكلمةفر

اوستايي, در و خورشيد, معني به (svar) ر سو سانسكريت, در , فر كلمة ريشةگÇاثاهاي در است/ خÇورشيد يÇا خÇور و هÇور دري, فÇارسي در و (hvar) ر وÇهكه رفته كار به جاماسب صفتبراي عنوان به (xvarnah) خورنه كلمة زردشت,

است/ سعادتمند نيكبختو درخشان, بهمعنايداشته را قابليتآن كه كسي به خداوند كه معنوي استايزديو نيرويي , فراخالقيو وظايف تمام به دستآوردنآن به براي و كند درخواست را باشدوآننيكقرار كردار و گفتار پندار, مقام در يعني كند, عمل خود اجتماعي و معنوي, رÇف صاحب آنگاه ميدهد/ قرار نيرو اين محمل را او دل و ميكند عطا @گيرد,

ميشود/ بصيرت و اقتدار صاحب

درشاهنامه فر

ميانآمده: به سخن فر نوع ازدو كه ميبينيم ابياتشاهنامه, به گذرا نگاهي باايزدي فر كيانيو فر كه است اين بر ا@كثرپژوهشگران نظر ايزدي/ فر و كياني فرو كÇياني فر كه درمييابيم كنيم, بررسي را ابيات دقت به ا@گر ا ام هستند, يكيروي و جنبه از فر درواقع, واحدند/ حقيقت يك از جنبه دو يا ايزديدو@روياين ميشود/ ناميده ايزدي فر انفسي, و دروني روي و جنبه از و كياني فر آفاقي,ميتوان نه كه يكديگرند ل مكم آنچنان و نزديك يكديگر به آنچنان جنبه دوشÇاهنامه, در دانست/ يكÇي را آنÇها مÇيتوان اينكه نه و كرد جدا هم از را آنها

است: فر دارندة پادشاه نخستين @كيومرثبود گاه بر خورشيد چو بهخوبي بÇود شاه سي سال درون به@گيتيسÇهي] سÇرو ز هÇفته دو ماه چو شÇاهنشهي رÇف زو هÇÇميتافت ]

Page 193: Molavi Dar Erfane Iran

187 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

آرمÇÇيد او بÇÇهنزديك زگÇÇÇÇيتي بÇديد كش جانور هر و دام و دداو بÇخت ه رÇÇف شÇÇده بÇÇر آن از او تÇخت بÇر مÇيشدندي تÇÇا دو

/1ì Ç 12 ابيات ص@29, ,137ê داد, تهران: ,1 ج حميديان, سعيد كوشش به مسكو), چاپ اساس (بر فردوسي شاهنامة /1

خÇويش]1 آيÇين بÇرگرفتند زو و پÇيش آمÇدنديش نÇÇماز [بÇÇرسمموجودات تمام ميتابد, ازكيومرث (@كياني) شاهنشهي وقتيفر ميبينيم, چنانكه

فر آفاقي و بيروني جنبة با ارتباط در موضوع اين ميشوند/ او مطيع دام و دد ازميپيوندد: پيشدادي پادشاه نخستين هوشنگ, به فر او از پس است/

ژيÇان گÇوزن و گÇÇور نÇÇخچير ز كÇيان رÇف و جÇاه ايÇÇزدي بÇÇدان

/30 Ç 29 ابيات ,3ë ص ,1 ج همان, /2

سÇودمند2 بÇد آنچه بهورزآوريد گÇوسفند و خÇر و گÇاو كÇرد جداميرسد: طهمورث به فر هوشنگ, از پس

ايÇÇزدي ه رÇÇف ازو تÇÇابيد @كÇÇÇÇه بÇدي از گشت پالوده شاه چنان

/27 Ç 2ì ابيات ,37 ص ,1 ج همان, /3

بÇرنشست3 بÇارگي تيزرو بر چو ببست افسون به را اهرمن برفتميتابد/ او از ايزدي ه فر دليل همين به زدوده, بدي از روانشرا شاه

از پس مÇيرسد/ فÇريدون بÇه جÇمشيد, از پس و جمشيد به فر او, از پسميپيوندد/ او, فرزند نوذر, به فر او پساز است/ فرهمند انسان فريدون,منوچهر,نÇوذر, فÇرزندان گسÇتهم, و طÇوس كÇه آنÇجايي از و ميكشد افراسياب را نوذرگرشاسب به او از پس و زو به فر نداشتند, را فرهمندي و پادشاهي شايستگيكيقباد فرهمندان, اين لين او ميرسد/ كيانيان خاندان به فر سرانجام ميپيوندد/

فر او از پس مينشاند/ شاهي تخت بر و البرزكوهميآورد از را او رستم كه استو شود تيره او فر كه ميشود باعث كيكاوس اعمال برخي ميرسد/ كيكاوس بهكه ميپيوندد كاوس, نوة كيخسرو, به سپسفر گرايد/ تباهي به رو ايران سرزمين

Page 194: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 188

است: فر ممتاز دارندة

/3130 بيت ,3 ج همان, /1

بÇÇخردي1 رايت و آمÇÇد پÇÇÇديد ايÇÇÇÇزدي ه رÇÇÇÇف او بÇÇÇÇÇاالي زاست/ ميانآمده به سخن بخردي يعني فر دروني جنبة از هم اينجا در

ميپيوندد/ گشتاسب به بعد لهراسبو به فر كيخسرو, از پساقتداروسرپرستي نمايانگر بيشتر كيانيفر جنبة كه گفت بايد اوصاف اين بااست/ شاه نمايانگربصيرت ,بيشتر فر ايزدي جنبة و مردم, امور در شاه ف تصر و

درشاهنامه مونمودفر تجس

كه است نور از هالهاي يا تابنده خورشيد درشاهنامه, فر مهم شاخصو نمودمينويسد: فر م تجس دربارة كربن هانري ميدرخشد/ فر دارندة يا شاه سيماي ازگÇرد بÇه كÇه است كرده ر مصو نور از هالهاي صورت به را آن <شمايلشناسي

مÇطالعة ايراني مركز تهران: دهشيري, ين ضيا¾الد د سي ترجمة شيعي, ايران تا مزدايي ايران از رستاخيز روز در انسان كالبد و ملكوت ارض كربن, هانري /2

/êê Ç ê3 صص ,13ë8 فرهنگها,

افكنده/>2 پرتو مزدايي, دين روحانيون و پادشاهان صورتبÇا كÇه ميبينيم را خداواره انسانهاي از سلسلهاي درشاهنامه, ما بنابراين

دارند: رسالتبردوش دو خدا, جانب از فر موهبت از برخوردارياقÇوام حÇمالت برابر در ايران حفظسرزمين و آريايي اقوام نگهداري Ç 1

ديگر/جهان پيشبردن و جهان وآرامشدر صلح برقراري و گيتي از شر دفع Ç 2

نور/ بهسويانÇجام كامل بهنحو را فوق رسالت دو كه خداواره انسانهاي اين جملة ازرا فر از پهلويوشاهنامهبيشترينبهره موجبمتون به كه است كيخسرو ميدهد,

Page 195: Molavi Dar Erfane Iran

189 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

او ضمن در است/ زردشت ظهور از پيش مطابقآيينمزديسنا, او اعمال و داردميپردازيم/ او زندگي بررسي به مات مقد اين با است/ آريايي اقوام حدكنندة مت

دنور تول

كيكاوس, از يكسو از بنابراين است/ فرنگيس سياوشو فرزند @كيخسرو,كه هنگامي دارد/ نشان فرنگيس, پدر افراسياب, از سويديگر از و سياوش, پدرمÇرگ از پس مÇيكشد/ را سÇياوش افراسياب است, مادرش شكم در پنجماههمÇرگ از افÇراسÇياب, خÇردمند وزير ويسه, شفاعتپيران به فرنگيس سياوش,

بياورد/ دنيا به را فرزندش تا ميرود پيران ايوان به و مييابد نجاتسياوش و ميشود افروخته آفتاب از شمعي كه ميبيند خواب به شبيپيرانبÇه بÇايد كني, درنگ نبايد ميگويد: او به دارد, دردست شمشيري كه درحاليبÇراعت را داسÇتان از بÇخش ايÇن ا@گÇر كني/ برپا جشني كيخسرو تولد مناسبتميدانيم همه نرفتهايم/ خطا راه به بدانيم, داستانهايكيخسرو كل استهالليبراياز همچونپرتوي كيخسرو درحقيقت, است/ روشنيبخشوتطهيركننده نور, @كهو شر از كردنآن پا@ك و جهان به بخشيدن روشني براي يزدان, وجود خورشيدو شود تابندهاي خورشيد خود, تا مينهد گيتي عرصة به پا صلح, و برقراريخير

بازگردد/ خود سرچشمة به داد, انجام را رسالتش كه آنگاهپيران ميرساند/ پيران به را كيخسرو تولد خبر ويسه, پيران همسر @گلشهر,سالياني گويي نميماند/ معمولي نوزاد به نوزاد اين ولي ميرود نوزاد ديدن براياو و پيرانميآورد ياد به را سياوش كه بهطوري يافته يالي و شاخ و گذشته او بر

ميكند/ نفرين را افراسياب دردمندانه و @گريان@كيخسرو,اولينعاقلمجنون

Page 196: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 190

خواهد دنيا به كيقباد و تور نژاد از شاهي ميدانست پيش از كه افراسيابتا ميفرستد قال كوه شبانان نزد به را كيخسرو برمياندازد, را او پادشاهي كه آمدتحت نوعي به كيخسرو درحقيقت, است/ نژادي و خاندان چه از كه كند فراموشا ام تربيتشود/ خود وظيفةسنگين براي تا ميگيرد قرار الهي حفاظت حمايتوكÇمان هفتسالگي در كه بهطوري ميشود خود مربي از پهلوانتر شا@گرد اينايÇن ميدانÇد كه پيران ميكند/ زخمي را گرگ و گراز دهسالگي, در و ميسازدخÇود حÇمايت در را او مÇيشود, ناشي كيخسرو گوهر و نژاد از همه پهلوانيها

ميگيرد/همچنان كه افراسياب ميشود/ اوشروع تربيت مرحلة دومين تقدير, هر بهمÇيان از را كÇيخسرو كه ميخواهد پيران از ميترسد, خود بر كيخسرو وجود ازحسابي درستو عقل استو ديوانه كيخسرو كه ميگويد او به وليپيران برداردسرباال جوابهاي افراسياب, پرسشهاي به كه ميخواهد هم كيخسرو از ندارد/بهطوري ميزند/ ديوانگي به را خود تمام زيركي و بادرايت نيز كيخسرو بدهد/جوابهايسرباال اين از گوشهاي است/ ديوانه كه ميكند مطمÃن افراسيابرا @كه

ميخوانيم: هم با راروزگÇار گÇردش و بÇد و زنÇيك زآمÇÇÇوزگار بÇÇÇÇازش بÇÇÇÇپرسيد

/2ëê0 Ç 2ë39 ابيات ,3 ج شاهنامه, /1

تÇÇيزچÇÇنگ1 مÇÇردم دل د درÇÇÇب پلنگ باشد كه جايي گفت بدوروي كÇرد سÇپه پÇÇهلوان سÇÇوي اوي زگÇÇفتار خسÇÇرو بÇÇÇخنديد

/2ëêê Ç 2ëê3 ابيات همانجا, /2

زپÇاي2 آرد پاسخ پرسمش زسر بÇجاي نÇدارد دل كين گفت بدو

/2ëêë بيت همانجا, /3

كÇينهجوي3 مردم بود زينسان نه اوي از نÇيك و بÇد هÇمانا نيايد

Page 197: Molavi Dar Erfane Iran

191 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

ايÇن مÇيانÇدازد/ مجانين عقال¾ ياد به را ما ناخودآ@گاه كيخسرو رفتار اينميكردند, زندگي ميانمردم در بودهاندو تاريخ طول هميشهدر كه ديوانه عاقالنديوانه ظاهر در درواقع ميكردند/ رفتار آدابمردم عاداتو برخالف ظاهر درآنÇها از خÇصوصياتي نÇما, ديÇوانÇه ظاهر اين پس در خردمندان اما مينمودندعقال¾ بهآنها Hاصطالح دليل بههمين بود/ بينشآنها ازخردو حا@كي كه ميديدند

ميگفتند/ مجانين

واليتتكوينيكيخسرو

نجات مرگ از كمكپيران به هم آن دوم بار براي كيخسرو تقدير, هر بهنمايان را خود كمكم كيخسرو روح عرفاني بÔعد داستان, از بخش اين از مييابد/كه وفرنگيسبهسياوشگرد(شهري كهكيخسرو ميدهد افراسيابدستور ميكند/شده خارستان كه سياوشگرد كيخسرو, ازورود بروند/ ساخت) توران سياوشدرانسان موجوداتاز همة ميشود/ متولد نو از گويي ميشود/ تبديل گلستان به بود,مكان بهآن خضر گويي ميگشايند/ كيخسرو ستايشبر و تحسين زبان حيوان و

است: ارمغانآورده به را مي خر سبزيو و نهاده قدمخارستان بد گشته جملگي @كجا شارستان كردشانسويآن @گسيپÇديد هÇرسو ز آمÇد مÇردم بسي رسÇيد آنجا كيخسرو و فرنگيس

/2ëë7 - 2ëëë ابيات همانجا, /1

پÇÇÇرآفÇÇرين1 دام و دد زبÇÇÇÇان يكزمÇين يك سÇپردند بÇديده

/2ëì1 بيت همانجا, /2

شÇد2 آزاد سÇرو چÇمن بÇر @گÇÇيا شد شاد شارستان خا@كآن همهاست/ تكÇويني واليت مÇعنوي, واليت وجÇوه از يكÇي ميدانÇيم, چنانكه

Page 198: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 192

احاطة سعهو داده, قرار تمامنمايخود مظهروآيينه را كامل انسان چون خداوند,

/32 Ç 30 صص ,1381 حقيقت, تهران: ,ê چ واليتنامه, (سلطانعليشاه), گنابادي د سلطانمحم مال حاج ر/@ك: /1

ميكند/1 عنايت او به هم را خود تكوينيايÇنگونه است, مÇادرش شكÇم در هنوز كه زماني را كيخسرو نيز سياوش

ميكند: توصيف

/2197 ب ,3 ج شاهنامه, /2

را2 و مÇاهي و مÇرغ بÇود بفرمان ورا شÇÇاهي تÇÇخت بÇÇر نشÇÇانند

سروش,پيكايزديوحاملوحي

مÇرگ داغÇدار هÇمه ايÇران در ديگÇر, سÇوي از مÇيگرديم/ بÇاز داستان بهگودرز, خواب به سروش اينكه تا كينكشي/ براي فرصت د مترص و سياوشاند

ميدهد: نشان را كار چارة و ميآيد ايراني, پهلوانان از يكياژدهÇا نÇر تÇرك نÇÇامور وزيÇÇن رها زتنگي يابي كه خواهي چو

/302ê Ç 3023 ابيات همانجا, /3

كÇيخسروست3 شÇاه آن نام @كجا نÇوست نÇامداري يكÇي بهتوران

/3027 بيت همانجا, /ê

پاسخش4 دهد پرسد آنچ زچرخ خش رÇف پÇي بÇهايÇران آيÇد چÇوو اطÇاعت مÇظهر كÇه مÇزديسناست ايÇÇزدانآيÇين مÇÇهمترين از سÇÇروشوااليي عظمت از وشاهنامه پهلوي متون دراوستا, و است محض فرمانبردارييك چهرة استو فرشتگان همة رأس در سروش درشاهنامه, است/ برخورداراوست ياور و يار همهجا فريدون قيام هنگام در او دارد/ را بشارتدهنده ناجيوفدژبهمن تصر هنگام ميشود/ ا@ك ضح بر فريدون ق تفو سبب خود نيروي با وانÇتخاب و روحÇاني عÇروج درآغÇاز پÇادشاه ايÇن و ميشتابد كيخسرو ياري به

Page 199: Molavi Dar Erfane Iran

193 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

جÇبرÄيل بÇا ايزدي پيك اين اسالمي, فرهنگ در ميطلبد/ مدد او از جانشين,

/2ê7 ص ,137ë سروش, تهران: فارسي, ادبيات در داستاني اشارات و اساطير فرهنگ ي, ياحق دجعفر محم ر/@ك: /1

است/1 شده منطبق

جستجويهفتسالةگيوبراييافتنمراد

و تورانبرود به تا ميكند مأمور را گيو فرزندش, خواب, اين پساز @گودرزهÇر از او مÇيشود/ تÇوران راهÇي و مÇيپذيرد بÇيدرنگ گيو بيابد/ را @كيخسرواظÇهار تورانÇي آن ا@گر و ميشود كيخسرو جوياي ميبيند, راه در كه تورانيÄيكÇه دارد را دردمÇندي طالب حكم او درحقيقت ميكشد/ را او كند, بياطالعيميگردد/ طلب بيابان در سال هفت بيابد/ را مرادش تا ميزند كنار را موانع تمامكه ميانديشد خود با ميشودو نااميد Âكام گاهي ميافتدو ترديد شكو به @گاهيÂاص و ميكنم تالش بيهوده من و بوده شيطاني خوابي گودرز, خواب بيشك

ندارد/ @كيخسرويوجود

يافتنكيخسرودركنارچشمه

اوج به داستان, اين سالكدر Ç پهلوان لين او عنوان به گيو خواستاري دو درا@گر عرفاني نظر از دهد/ نشان را خود بايد شاه است/ شده تمام وصبرش رسيدهحقيقترا و بخواند را خدا عقيده, نيتو خلوص با و باشد عالم غرب در طالبياو هÇدايت براي باشد, عالم شرق در ا@گر را خود نمايندة خداوند بجويد, او ازميبيند: چشمه كنار دست, بر ي م از پر جامي با را كيخسرو گيو ميكند/ @گسيلپÇور آرام دل بÇÇاال يكÇÇيسÇÇرو دور ز تابان ديد چشمهاي يكيرنگ و بÇوي دسÇتة برزده بهسر بÇهچنگ گرفته مي پر جام يكي

Page 200: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 19ê

/3130 Ç 3128 ابيات ,3 ج شاهنامه, /1

بÇÇخردي1 رايت و آمÇÇد پÇÇÇديد ايÇÇÇÇزدي ه رÇÇÇÇف او بÇÇÇÇÇاالي زنيست خورگاه در جز چنينچهره نيست شاه اينبجز بهدلگفتگيو

/313ê Ç 3133 ابيات همانجا, /2

جوي2 شاه گو اندرآمد تنگ چو روي بÇÇنهاد تÇÇيز بÇÇدو پÇÇÇÇياده

رمزچشمهوجاممي

چشمه, Öميان اين در استو طبيعتدرمعرضزوال سراسر ميدانيم, چنانكهبÇلكه نÇيست تÇصادفي چشÇمه كÇنار در كيخسرو گرفتن قرار است/ حيات رمزاست/ بÇينشآن و مÇعرفت در روح حÇيات و اوست روح حÇيات نشÇاندهندةاو قامت از ايزدي ه فر دليل بههمين است/ روحاني معرفت از سرشار @كيخسروحÇيات چشمة همان چشمه اين است/ نمايان او چهرة از خرد نشان و ميتابددست بر مي از پر جامي كيخسرو گفتهاند/ سخن آن دربارة ر مكر عرفا كه استدل آن, بÇراي عÇرفاني تعبير بهترين و است الهي اسرار قبول ظرف جام, دارد/انسان نفس همان جام كه ميگويد كنزالحقايق در شبستري محمود شيخ است/

/122 Ç 121 صص ,13êê بينا, تهران: صفير, علي د محم د سي كوشش به الحقايق, كنز شبستري, محمود شيخ ر/@ك: /3

است/3 @كامل17 و ì ,ë آيات در است/ ايزدي اسرار و حقايق از سرمستي رمز نيز ميمهربانان و نيكان " ونÔرب Öش ي بÖرار اال ن ا"> است/ شده اشاره شراب اين به دهر سورةكافور كهآميغآن جامي "GورÔكاف اجÔه×ا ز× م ان "@ك× مي] [پر جامي از " أسك Öن م" ميآشامند/رونها ج ف Ôي" اهللا بندگان ازآن ميآشامند كه چشمهاي از اداهللا" ب× ع به×ا رب Öش ي Hينع" است/فيها ون ق Öس Ôي "و نشيب]/// و باال در خواهد اهللا [چنانكه روانيدني ميروانندآن تفÖجيرا"

زنÇجبيل مي آن آميغ بيال" نج ز ها Ôاج ز× م ان "@ك× جام از مي را ايشان ميآشامانند "@Hكأس@

Page 201: Molavi Dar Erfane Iran

19ë مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

/31ê Ç 313 صص ,1382 اميركبير, تهران: ,7 چ ,10 ج حكمت, علياصغر اهتمام و بهسعي االبرار, ¸ عد و االسرار كشف ميبدي, ين رشيدالد ابوالفضل /1

است/>1مينماياند; طالب گيو به را خود كامل, و عارف مرادي همچون @كيخسروخواب و ايران شدن ويران از ماجرا همة او مينهد/ كيخسرو قدم در سر نيز @گيودر ميكنند/ حركت سويسياوشگرد به ميكند/آنها بازگو برايكيخسرو را @گودرزكÇيخسرو از فÇرنگيس مÇيكنند/ همراه هم را كيخسرو مادر فرنگيس, راه, مياناسب بÇهزاد, بÇه را خÇود لگام و زين آنجا, در و برود بهمرغزاري تا ميخواهدنÇاپديد گÇيو از بÇاد همچون و ميشود اسب سوار كيخسرو دهد/ نشان سياوش

ميگويد: خود با و ميافتد شك به سالك گيو ميشود;روي بنمود و گشت بارگي يكي چÇارهجوي كÇاهرمن هميگفت

/3211 Ç 3210 ابيات ,3 ج شاهنامه, /2

من2 گنج جهان در بد رنج همين من رنج و شد جانخسرو @كنوننÇوع از گيو ضمير بر او اشراف اين ميشود/ واقف گيو ضمير بر @كيخسرو

است: مريدان باطن بر كامل اشرافپيران قدرتنÇيو شÇاه دل بÇيدار گÇفت چنين گÇيو رفت او پÇيش تÇا هÇميبودروان روشÇن بÇه آشكÇÇارا @كÇÇنم پÇهلوان انÇديشة كÇه شÇايد @كÇÇه

/321ë Ç 3213 ابيات همانجا, /3

يÇاد3 آمدت انديشه دل بر يكي اسبفÇرخنژاد زيÇن گÇفت بÇدو

/3218 بيت همانجا, /ê

جÇوان4 ايÇن بر آمد اهريمن @كه پÇÇهلوان انÇÇديشة بÇÇود چÇÇÇÇنين

/3219 بيت همانجا, /ë

كÇرد5 نÇاشاد سخت من شاد دل كÇرد بÇاد مرا رنج و رفت @كنون

Page 202: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 19ì

رمززره

پنهاني گنج فرنگيس ميروند/ فرنگيس ايوان به فرنگيس و گيو @كيخسرو,او است/ و/// گوپال ياقوت, زره, دينار, گنج, اين ميان در ميگشايد/ را دارد,آنعرض و زمينبوسي از پس گيو و بردارد چيزي ميان آن از تا ميخواهد گيو ازبه شبيه بسيار داستان, اين در زره گرفتن ميكند/ انتخاب را سياوش درع ادب,درحقيقت است/ عرفاني سلوك به ورود رمز كه است صوفيه خرقهپوشي رسممشÇايخ مÇيان در است/ مÇعنوي بÇيعت همان نشاندهندة ف, تصو در رسم اينبهرة همان نشانة به را خرقهاي بيعت, هنگام در كه بوده رسمي Gظاهر ف, تصواهللا الي سÇلوك بÇه مريد آن معنايورود به اين و ميكردند مريد تن بر واليت

حقيقت, تهران: آزمايش, مصطفي د سي دكتر تدوين و گردآوري ,(8 مقاالت مجموعه ) ايران عرفان صوفيه", خرقة ذ@كر در "حديثي پازوكي, شهرام دكتر ر/@ك: /1

/ë7 Ç ëì صص ,1380 بهار

بÇه HمÇرس زره, اين گرفتن با گيو كه گفت ميتوان مسأله اين به ه باتوج بوده/1براينبردي را خود تصفيةدرون, با تا كيخسرودرميآيد سالكان Ç سلكپهلوان

كند/ آماده عظيم

قدرتتصرفكيخسرودرآبوباد

بÇه سپاهي ميشود, لع مط سو آن از كه پيران ميشوند/ ايران راهي سه هرو خوابميروند به راه, رنج خاطر به كيخسرو فرنگيسو ميفرستد/ تعقيبآنهاآنÇها مÇيان جنگي ميشود/ نزديك تورانيان سپاه ميدهد/ پاسباني را آنها @گيوميدهد/ شكست را است,آنها يافته را گويينيرويهزارمرد كه گيو و درميگيردجنگپيروز اين از گيو هم باز ميكند/ ا مهي سپاهيسهمگينتر ديگر بار پيرانميفرستد/ سويآنها به ميكندو افراسيابلشكريفراهم بارديگر بيرونميآيد/

Page 203: Molavi Dar Erfane Iran

197 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

جيحون از باآن كه ميشوند كشتي خواستار كشتيبان از و ميرسند جيحون به آنهاميگويد: آنها به جواب در كشتيبان اما بگذرند

چÇه چا@كÇر چه را روان آب @كه خواه باج پس گيو با گفت چنين

/3êë0 بيت ,3 ج شاهنامه, /1

شÇÇÇÇÇÇÇÇاه1چÇيز چÇهار خواستار گستاخانه او و بخواه ميخواهي هرچه ميگويد او به @گيوكه ميخواهد كيخسرو از گيو كيخسرو/ فرنگيسو بهزاد, سياوش, درع ميشود:ر خÇمس هسÇتي تÇمام و است فرهمند انسان او بگذرد/ آب از فريدون همچون

اوست/گÇاه زيÇباي و بÇرزي و فر با @كه راه تÇو بÇر بÇود كÇي را آب بÇÇبدسÇرت گÇيرد كÇه نÇبايد @گÇزندي مÇادرت گÇر غÇرقه شوم من ا@گرشÇاهنشهان تÇخت بÇد بيكار @كه جÇهان مÇراد بÇودي تÇÇو زمÇÇادر

/3ê71 Ç 3êì8 ابيات همانجا, /2

ياد2 هيچ مكن دل بر كار اين از زاد تÇÇو بÇÇهر ز مÇÇادر نÇÇيز مÇÇرادر است/ ابياتشاهنامه عارفانهترين از يكي فوق, ابيات كه گفت ميتواندر چنانكه است كامل انسان آفرينش هستي, و جهان خلقت از هدف عرفان,

خودم/ براي را تو و كردم خلق تو براي را چيز همه /3

از مراد گيو, اينجا, در جلي/3 ال كÔقت ل خ و لك Öج ال ¾االشيا Ôخلقت ميفرمايد: قدسي حديثميداند/ كيخسرو وجود را خلقتخود از هدف همچنين و هستي

آب از گÇذشتن سÇالمت بÇه مÇيگذرند/ رود از سالمت به سه هر سرانجامميبينيم/ هم زرتشت و عيسي چون انبيايي داستانهاي در ما كه است پديدهايبازخواست را كشتيبان خشمگين, نميبيند, را آنها چون و ميرسد افراسيابسر

ميگويد: او و ميكند

Page 204: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 198

كسيزآبجيحونزمين @كه@كردي چÇنين شÇنيدم هÇرگز نÇÇه نÇÇديدمگÇريز راه نÇيست شÇدي انÇدر چو تÇيز مÇوج بÇا آب ايÇÇن و بÇÇهاران

/3ë02 Ç 3ë00 ابيات همانجا, /1

كÇنار1 بÇر داشÇتشان هوا گفتي تو سÇوار سÇه هÇر بÇرگذشتند چÇÇنانكيخسروند/ ر مسخ دو هر باد آبو ابيات, اين طبق

ديدارپهلوانانباكيخسرودرايرانوبرتختنشستنكيخسرو

ديÇدار شÇاه بÇا اصÇفهان در پÇهلوانÇان مÇيرسند/ ايران به سه هر سرانجام,پسر وفريبرز, نوذر, پسر طوس, اما ميبندند/ ميان اطاعتبر كمر همه ميكنند/آن, و ميگذارد اجرا به آزموني ناچار به كاوس مينهند/ مخالفت بناي @كاوس,را دژ اين كه هر است/ اهريمنان جايگاه كه است اردبيل در بهمن دژ @گشودنقÇدرت آنÇها امÇا ميشوند راهي فريبرز و طوس ميشود/ ايران پادشاه بگشايد,بÇرميگردند/ سÇرافكÇندگي با دليل همين به نداشتند هم را دژ به شدن نزديكخدا نام مدد به آنجا در كيخسرو ميافتند/ راه به گودرزيان از چند تني با @كيخسرواو ميشود/ ايران شاه ترتيب بدين و ميكند/ خالي اهريمن از و ميگشايد را دژسÇلسله داسÇتان, از بÇخش ايÇن از كÇند/ نÇابود را افراسياب كه ميخورد سوگندبا جنگها اين از برخي ا@گرچه درميگيرد/ تورانيان و ايرانيان بين جنگهاييكيخسروآزموده سالكان Ç پهلوان رزمها, اين همة در اما ميشود, مواجه شكست

شوند/ افراسيابآماده بردن بين از و نهايي رزم براي تا ميشوند

فرمانكيخسرو,فرمانخداست

Ç پÇهلوان خÇداست/ فÇرمان او فرمان كه است كل خرد منزلة به @كيخسرو

Page 205: Molavi Dar Erfane Iran

199 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

پيرانچنين به گودرز دارد/ بدي عواقب او فرمان از سرپيچي كه معتقدند سالكانميگويد:

/12ìê بيت ,1ë7 ص ,ë ج همان, /1

سÇراي1 ديگر به دارد شرم روان بÇجاي نÇيارم خسÇرو فÇرمان چوبه منجر كه كالت راه از او رفتن طوسو نافرماني از پس نيز خود @كيخسرو

ميگويد: چنين ميشود, كيخسرو ناتني برادر مرگفرود,حÇصار سÇوي بÇه لشكر برد چرا نÇاهوشيار نÇامرد طÇÇوس دمÇÇانمÇهر يد برÇب لشكÇر ز و طÇوس ز كÇÇردگارسÇÇپهر الجÇÇرم @كÇÇنون

/3ê Ç 32 ابيات ,117 ص ,ê ج همان, /2

وكوس2 پيل بر و باد و @كهنفرينبر زطÇوس بÇر گودرزيان به آمد بدو امركيخسرو, از پهلوانان سرپيچي ميبينيم كه ثابتميشود وقتي عا مد اينميآورد, بهوجود ايرانيان براي پيÄي در پي شكستهاي او, خاطرشدن آزردهآنÇها, بÇراي كيخسرو دعاي و رستم آمدن و آنها شدن متنبه از پس كه درحالي

ميشوند/ پيروز

دممسيحاييكيخسرو

پهلوان دوازده ميشوند/ پهلوانانآزموده همة Hتقريب رخ, دوازده داستان درميان اين در ميكÔشند/ را وآنها ميكشند تيغ توراني پهلوان دوازده برابر در ايرانيكه دارد اومهرهاي ميشتابد/ درمانش خودبراي وكيخسرو ميشود زخمي @گستهمگÔستهم, بازوي بر بستنآن با كه ميراثبرده به جمشيد طهمورثو هوشنگ, از

مييابد: باز را سالمتياش روز چند از پس @گÔستهمامÇيد را خسÇتگان بÔد مهره يكي جمشيد هوشنگوطهمورثو ز

Page 206: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 200

مÇاه و سÇال برداشÇتي بازوش به شÇاه نÇزديك مÇيراث بÇه رسيدهدست از گÇÇرانÇÇمايه آن @گشÇÇاد بخواست را گستهم دلش مهر چوبÇبست بÇر گسÇتهم بÇÇازوي ابÇÇر راست

/2ë00 Ç 2ê97 ابيات ,233 ص ,ë ج همان, /1

دست1 خسÇتگيهاش بÇر بÇماليدبهواسطة يقين به كه است كيخسرو درمانگري ة قو نمود مهره, كه گفت ميتوانشده/ ستوده درمانها خاطر به كيخسرو زامياديشت, در شده/ حاصل برايش فردرمÇان را زخÇمي گسÇتهم كÇيخسرو, ايÇنكه از پس /(7ì فÇقرة يشت, (زامÇيادخÇدا نÇام مدد به او كه گفت ميتوان ميپردازد/ خدا با نياز و راز به ميبخشد,

دارد/ مسيحايي دم نوعي به او و بكند را كار اين توانست

ةسرمستيكيخسرو برقرارينوردرسراسرگيتيباقو

در هوم نام به عابد مردي ميشود/ غاريپنهان در بهدر در و افراسيابآوارهميشود افراسيابآ@گاه واسطةسروشازوجود به او دارد/ پرستشگاهي كوه همانعابد هوم ميكند/ فرار چندي افراسيابپساز ا ام ميكند/ كمندشاسير با را او ورا او مÇهر افÇراسÇياب, بÇرادر گرسيوز, شكنجة با كه ميبيند آن در را كار چارةازآن پس ميشود/ اسير افراسياب نحو, همين به آيد/ ازآببيرون او تا بجنباندخوبي تمام بدينترتيب و ميبرد سر را افراسياب و گرسيوز شاه, فرمان به دژخيم

ميكند/ غلبه ظلمت بديو تمام بر روشني وايÇزدي نÇام هم و درمانبخش ايزدي, س, مقد است گياهي اوستا در هومنزد دستبسته را او و شود افراسيابپيروز بر تا ميخواهد اهورامزدا از كه استفقرات17و (@گوشيشت, چÃچستبكشد/ درياچة كنار در را او تا @كيخسروببرد

Page 207: Molavi Dar Erfane Iran

201 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

ميتوان اوستا, در هوم ايزدي وجه همچنين و روايتشاهنامه به ه باتوج /(18كÇامل, انسÇان ايÇن كيخسرو, است/ كيخسرو سرمستي ة قو نماد هوم, كه @گفت

ميرهاند/ ظلمت از را گيتي محبوب, جلوة از سرمست

شنيدنآوازيازملكوت

جÇنگهاي تÇمام از كه درحالي خرد و بصيرت و اقتدار اوج در @كيخسرواويند, فرمان تحت گيتي تمام كه درحالي آمده, بيرون سربلند دروني و بيرونياو روحبهشتي ميكند/ آهنگرفتن يافته, دست تمامآرزوهايش به كه درحاليميانديشد: چنين او باشد/ جاودانه تا ميخواهدبرود شنيده/ ملكوت از آوازي

/2ê28 بيت ,380 ص همانجا, /1

كÇيشآهÇرمني1 و بÇÇدانÇÇديشي مÇÇني آرد كÇÇه نÇÇÇبايد روانÇÇÇÇمهÇراس آرم انÇدر روان روشن به ناسپاس يكزمان شوم يزدان به

/2ê33 Ç 2ê32 ابيات ,380 ص همانجا, /2

بÇدي2 راه و كÇژي بÇه آيÇم @گÇÇر ايÇÇزدي ه رÇÇف بگسÇÇÇلد مÇÇÇÇن زتمامي اينكه نيستجز رازچيزي اين استو پيبرده بزرگهستي راز به اوكÇه نيست بهتر پسآيا ميميرند/ روزي همه باالدست و زيردست از عالمياناو ماند? جاودانه و كرد ترك را فاني عالم اراده, و اختيار به و مÔرد مرگ, پيشازسÇالكانش Ç پÇهلوان مÇينشيند/ مÇعبودش بÇا رازونÇياز بÇه دردمندانه هفته يكمÇيكنند/ چÇارهانÇديشي او بÇراي دلسوزانه شده/ تيره شاه انديشة كه ميپندارندهفته پنج پساز سرانجام ندهند/ راه خود دل به بد كه ميخواهد ازآنها @كيخسروزمÇزمه او گÇوش در چيزي ايزدي پيك سروش, شبها, از شبي گداز, و سوز

كند: ترك را عالم اين بايد او گشته/ اجابت كيخسرو دعاي ميكند:

Page 208: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 202

را كÇو خÇÇواب در ديÇÇد چÇÇنانسÇروش خÇجسته بگÇفتي نÇهفته بÇÇÇÇÇÇÇÇه@گÇÇÇÇÇÇÇÇوش

و نÇÇيكاخÇÇتر شÇÇاه اي @كÇÇÇÇهتخت و تاج و ياره بسي بسودي نÇÇÇÇÇÇÇÇيكبختيÇافتي هÇمه جسÇتي آنÇچ @كنون بشÇتافتي تÇيز جÇهان زيÇن ا@گÇÇر

/2ë7ë Ç 2ë72 ابيات ,388 ص همانجا, /1

مÇپاي1 در تÇيرگي بÇدين بÇÇيابي جÇاي پÇا@ك داور بÇههمسايگي

/2ë81 بيت ,388 ص همانجا, /2

زمÇين2 بر ازو مور بود ايمن @كه گÇزين پÇادشاهي را تÇخت سÇÇر

انتخابجانشين

را بعدي پادشاه رفتن, پيشاز بايد او دارد/ بردوش بزرگي وظيفة @كيخسروميشوند/ انتخابحيرتزده اين از پهلوانان برگزيده/ لهراسبرا او كند/ انتخاباز او كه ميدهد اطمينان آنها به كيخسرو اما است/ گمنامي پهلوان لهراسب زيراسرپيچي او از كسي ا@گر است/ صاحبشرمودينوخرد فرهمندو انسانهاي نسلناسپاس هم خدا دربرابر بيارزشو خوارو نظركيخسرو, رنجهايشدر تمام @كند,

است/ الهي جانشين, تعيين امر استچون

عروجنور

است/ بÇيقرار عÇزيمت بÇراي كيخسرو ميشود/ تنگتر و تنگتر رفتن زمانرا كيخسرو قدرتآنكه نه و دارند جدايي تاب نه غمگينند/ و پريشان پهلوانان

بدارند: باز

Page 209: Molavi Dar Erfane Iran

203 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

گÇرفت اندر خروشيدن زاري به بÇرگرفت در پÇا@ك همه را يالن

/2938 Ç 2937 ابيات ,ê08 ص همانجا, /1

خÇويشتن1 بÇا بÇرد تÇÇوانسÇÇتمي انجمن اين من كاجي هميگفتراه كÇه مÇيگويد آنÇها بÇه كيخسرو ميشوند/ همراهش پهلوانان از هاي عدو رستم كند/ طي را راه اين ميتواند فرهمند انسان تنها است/ پيش در تي پرمشقهمراهÇي را او باز فريبرز و بيژن و گيو و طوس اما ميگردند, باز گودرز و زالحيات همانآب Hيقين كه چشمهاي به آنها راه, شبانهروز يك از پس ميكنند/

ميگويد: آنها به كيخسرو ميرسند/ است,

/3022 بيت ,ê13 ص همانجا, /2

بÇهخواب2 جÇز مÇرا ديگر مبينيد آفÇتاب سÇنان برآرد چون @كنونميكند: چنديعروج از پس ميكند, پيشبيني كه همانطور

/3027 بيت همانجا, /3

نÇاپديد3 شÇد شÇاه مهان چشم ز بÇركشيد سر خورشيد كوه از چواز پس ميدهند/ جان سنگيني, برف زير در پهلوان چند چنديآن از پسميان خدمتبر كمر همگي, پهلوانان, و مينشيند تخت لهراسببر ماجرا, اين

ميبندند/

باواليت بررسيتطبيقيفر

از آمÇد/پÇژوهشگران ميان به سخن فر مفهوم دربارة مقال, اين ابتداي درازطريق تا بيابند اسالمي فرهنگ در فر معادليبراي كه بودهاند پيآن در ديربازتÇعاريف, اين تمام كه است بديهي بنمايانند/ ما به را حقيقيآن چهرة تطبيق,وجÇه شÇدهانÇد/ اراÇÄه مختلف برداشتهاي با ا ام ديدگاه يك از كه هستند نسبيمختلف اينبرداشتهاي است/ ارتباطيماوراÄي وجود تعاريف, اين تمام اشترا@ك

Page 210: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 20ê

با نگارشي و گويشي محدوديتهاي اسير نويسندگان اين كه است ازآن حا@كيمشاهده و گمان بخش دو بر Áاصو نظريات اين شدهاند/ وحدت يا كليت يك

راهگشاست/ ه حق مشاهدات Hطبع كه است استوار

/ê1ë ص ,1338 تهران, دانشگاه تهران: ,1 ج فارسي, ادب در آن تأثير و مزديسنا معين, د محم ر/@ك: /1

برخي ميدانند/ قرآن1 در سلطان معني معادل را فر ازپژوهشگران, هاي عد

/31ë Ç 31ê صص ,137ê بينا, تهران: ,2 ج پورداود, ابراهيم ارش گز يشتها, ر/@ك: /2

شيخ نظريات, اين از پيش ميكنند/2 ي تلق الهي عنايت و تأييد همان را فر نيزاست, سÇلوك انÇوار مÇرتبة كÇهآخÇرين سكÇينه مÇعادل را فر اشراقسهروردي

/32ê Ç 319 صص ,13ë3 ايران, فلسفة انجمن تهران: ,3 ج نصر, دحسين سي تصحيح اشراق, شيخ فات مصن مجموعه سهروردي, يحيي ين شهابالد ر/@ك: /3

انطباق اين ا ام است فر با انطباق قابل مفاهيم اين تمامي كه است بديهي ميداند/3ميان در كه درمييابيم تأمل قدري با است/ گرفته محدودصورت برخيجهات ازقابل فر با جهات تمام از كه دارد وجود برتر و باالتر حقيقتي عرفاني, مفاهيم

است/ واليت آن, استو انطباقهÇم كÇنار در چÇيز دو گÇرفتن قÇرار لغوي معني به لي و ريشة از كه واليترسول ي اليالحق جنبة همان شده, گرفته نباشد, آنها ميان فاصلهاي كه بهنحويجÇنبة همان كه تشريعي ت نبو دوران ا@كرم(ص), بعثتپيامبر با درواقع است/روز در كÇه رسÇول ي قÇاليالح جÇنبة امÇا يÇافت پايان است, رسول اليالخلقيمÇعنا, ايÇن بÇه واليت بÇود/ خÇواهÇد و هست بوده, هميشه شد, اعالم غديرخمآسÇمانها, به خدا جانب از شده عرضه امانت همان و ف تصو و ع تشي حقيقتواسطة به انسان تنها و كردند خودداري پذيرشآن از كهآنها كوههاست زمينورا واليت و فر ويژگيهاي تعريف, اين با حال پذيرفت/ را جهوليآن و ظلومي

ميكنيم/ بررسيمÇيپيوندد/ ديگÇر شÇاه بÇه شÇاهي از درشاهنامه هم و اوستا در هم , فر ÇÇ

Page 211: Molavi Dar Erfane Iran

20ë مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

حامل ولي استو امانت و وديعه واليتنيز دارد/ امانترا حكم , درحقيقتفرميرسد/ بعدي ولي به ولي يك از امانت اين است/ آن

الهي امانتي نيز واليت ميشود/ عطا فرهمند انسان به خدا جانب از فر ÇÇض Öرواال ات Çم×و× الس Çلي ع ¹انÇ م× اال نا Öض رÇ ع Çا ×ن ا مÇيفرمايد: خود خداوند چنانكه است/

داشتيم//// عرضه كوهها و زمين و آسمانها بر را امانت اين ما : 72 آية احزاب, سورة /1

ال////1 ب× الج و

بسياري درشاهنامه ميشود/ عطا باشد, داشته را قابليتآن كه كسي به فر ÇÇتبرخورداري قابلي ا ام هستند, شاهزاده اينكه با طوس و جملهفريبرز از افراد ازباشد داشته را قابليتآن كه ميشود عطا كسي به واليتنيز مقام ندارند/ را فر از

كند/ طي را الياهللا سلوك مراحل تمامي يعني(وجÇه كÇياني فر آمده: ميان به سخن فر نوع دو از درشاهنامه كه گفتيم ÇÇازآن خلق به يكروي دارد: نيزدوروي ولي انفسي)/ (وجه ايزدي فر و آفاقي)ميان باهللادوباره بقا¾ وپسازآن فنا تا ل تبت مقاماتاز تمام طي كهپساز جهتبه رويي ولي ديگر, سوي از كند/ ارشاد خدا سوي به را آنها تا برميگردد خلقواليت و فر وجه دو اين خداست/ به خلق بترين مقر او كه جهت ازآن دارد خدا

هستند/ قابلتطبيقشهود كشفو و الهام كرامات, بصيرت, اقتدار, موجب فرهمندي, و فر ÇÇ

ميشود/ موجب را دست اين از اموري واليتنيز ميشود/از كÇه است نÇور از هÇالهاي يا تابنده خورشيد , فر مهم و شاخص نمود ÇÇ

ولي جان و دل بر كه است نوري نيز واليت ميدرخشد/ فرهمند انسان سيماين م هÔم Ôج رÖخÔي نÔوا آم الذين ولي اهللا است: سالكان هادي ايننورروشنگرو ميشودو وارد

Page 212: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 20ì

ميبرد/ روشني به تاريكيها از را ايشان است/ مÆمنان ياور خدا :2ë7 آية بقره, سورة /1

النور/1 لي ا مات Ôل Ôالظ

بÇهتر شايد منطبقند/ هم با جهات تمامي از واليت و فر ميبينيم, چنانكهكنيم/ ي تلق واحد حقيقتي براي اسم دو را باشدآنها

درمثنوي مقايسةويژگيهايانسانفرهمنددرشاهنامهباولي

واليتتكويني

است/ واليتتكويني داراي فرهمندشاهنامه(@كيخسرو) انسان كه دانستيمدرمثنويفراوان كه است هستي در خدا فاولياي تصر به شبيه اينموضوعبسيار

شده: پرداخته بهآنسجود ماهشانآرد و چرخومهر وجود از رهيدند كه گروهي @كان

/3017 Ç 301ì ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /2

ابر2 و خورشيد برد فرمان را و مر گÇبر نفس او تن اندر مÔرد كه هر

وحيوالهام

گوشاو در پيكايزدي, سروش, ميگيرد/ قرار الهام وحيو مورد @كيخسروروح صاحب فرهمند, انسان درواقع يافته/ دست بهآرزويش كه ميكند زمزمه

است: شده قاÄل ولي براي مولوي كه همانچيزي است/ گير وحيخÇطا از مÇحفوظ است مÇحفوظ چÇه از پÇÇÇÇيشوا را او است مÇÇÇÇحفوظ لوحبÇÇالصواب اعÇÇلم واهللا حÇÇق وحÇÇي خواب نه استو رمل نه استو نجوم نه

/18ë3 Ç 18ë1 ابيات چهارم, دفتر همان, /3

صÇوفيان3 را آن گÇÇويند دل وحÇÇي بÇÇيان در عÇÇامه روپÇÇوش پÇÇÇÇي از

Page 213: Molavi Dar Erfane Iran

207 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

يوتصرفدرنفوس علملدن

همان عرفاني تعبير به كه جم جام به استمعروف جامي صاحب @كيخسروطÇرف از است/ الهÇي اسرار آيينة شده, پا@ك پليدي هر از چون كه اوست دلاسرار تمام لدنيوبر علم صاحب پساو ميگيرد قرار الهام وحيو مورد او ديگر,بÇاطن بÇر اشÇراف با و است لدني علم صاحب ولي درمثنوينيز است/ واقف

ميكند/ ارشاد را آنها نفوسآنها, فدر تصر و سالكانصÇاحبدالن حÇضرت حÇÇضور در بÇيحاصالن اي داريÇÇد نگÇÇه دلسÇاترست و نهان زيشان خدا @كه ظÇاهرست بÇر ادب تن اهل پيش

/3229 Ç 322ì ابيات دوم, دفتر همان, /1

است1 فاطن سراير بر زانكدلشان است باطن بر ادب دل اهل پيش

است انسانكاملعقلكل

عقول كه ميكند توصيه ر درمثنويمكر و ميداند كل عقل را ولي مولوي,كنيم: صل مت او به را خود ÇÇ باشيم انسانها ما كه ÇÇ جزÄي

بÇد خÇوي زان خرد بازآيد كه تا خÇرد بÇا كن قرين را كامل عقل

/739 Ç 738 ابيات پنجم, دفتر همان, /2

جهي2 زدستآ@كالنبيرون پس نهي بهدستاو چونكهدستخودتوضيح اين از پيش كه شد دانسته كل خرد Hتلويح كيخسرو هم درشاهنامه

شد: داده

/êêë بيت ,3ì ص ,ê ج شاهنامه, /3

سÇÇپاه3 بÇÇر او آزار ز آيÇÇد بÇÇÇد شÇاه آزرده دل گÇردد كÇه نÇبايد

انسانكاملپيرعقلاستنهپيرسال

Page 214: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 208

است مÇمكن يعني است عقل پير نيست, سال پير كامل انسان درمثنوي,واليت مقام به و كرده طي را سلوك مراحل تمام ميانسالي, يا جواني در @كسي

باشد: رسيده

/21ì3 بيت چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /1

سÇر1 ريش اندر موي سپيدي نه ايپسÇر بÇاشد عÇÇقل پÇÇير پÇÇيرا@كÇثر از ايÇنكه بÇا كÇيخسرو ندارد/ توضيح به نياز موضوع اين درشاهنامهميكند/ ارشاد را دمآنها به دم كامل همچونپيري اما است خودجوانتر پهلوانان

انسانكامل,نوراست

غلبه برآن تاريكي كه است نوري او است/ لباسبشري در حق نور , ولينميگرايد/ كاستي و تيرگي به هرگز و نميكند

/22ë2 بيت دوم, دفتر همان, /2

بشÇر2 انÇدر حÇق نÇور بÇبيني تÇÇا نگÇر مÇن در كÇن باز نيكو چشمشÇده تشÇبيه نور به كيخسرو ويسه, خوابپيران بنابر ابتدا هم درشاهنامهو عÇالم تÇيرگيهاي خود, روشنگريهاي با پادشاهياش دوران تمام در است/هÇميشگي دفÇع بÇا سÇرانÇجام و ميكند ل مبد نور به را سالكانش Ç پهلوان باطن

ميپيوندد/ نور چشمة به نيز خود افراسياب,

دعايانسانكاملبهاجابتمقروناست

وجود خدا و او بين فاصلهاي هيچ و است حق تمامنماي آيينة ولي چونميشود/ اجابت بخواهد, خدا از هرچه ندارد,

خداست گفت او گفت استو فاني دعاست هر چون نه شيخ دعاي @كان

Page 215: Molavi Dar Erfane Iran

209 مثنوي در ولي با شاهنامه در فرهمند انسان مقايسة

/22êê Ç 22ê3 ابيات پنجم, دفتر همان, /1

كÇند1 رد خود خواهش چگونه پس كÇند دÇك و سÆÇال خود از خدا چونرزم وقتي بزرگ, جنگ در است/ الدعوه مستجاب كيخسرو نيز درشاهنامهياريشان تا ميخواهد خدا از كيخسرو ميشود, تنگاتنگ توران ايرانو پهلوانانازآن, ومهمتر ميشود مغلوب توران سپاه و سختيميوزد باد دم همان در @كند/

ميكند/ اجابت را خداوندآن كه است كيخسرو روزة نيايشچهل و دعا

تعيينجانشين

خداست: اذن به الحق ولي تعيين سابق, ولي وظايف از يكي درمثنوي,

/23ëê بيت دوم, دفتر همان, /2

كÇند2 بهره با خواست او كرا هر كÇند شÇهره ولي هÇم را ولي مÇرسÇروش, الهÇام بÇه مÇلكوت, به عروجش از پيش كيخسرو هم درشاهنامه

ميكند/ تعيين جانشينشرا

انسانكاملازمرگنميترسد

ميفرمايد: مولوي نميترسند/ مرگ از هيچگاه خدا اوليايريشÇخند وي بÇر قÇوم ايÇن مÇيكنند وحشتاند در ازو جمله كاين مرگ

/3ë10 Ç 30ë9 ابيات ل, او دفتر همان, /3

گÇهر3 بÇر نÇي ضÇرر صÇدفآيÇد بر ظÇÇفر ايشÇÇان دل بÇÇر نÇÇÇيابد @كسنÇميگريزد مÇرگ از نهتنها كيخسرو است/ واضحتر مسأله اين درشاهنامه

ميرود/ استقبالآن به خود بلكه

حاصلكالم

Page 216: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 210

نگاهي با ميتوان كه است اين ميشود, حاصل مقايسه اين از كه نتيجهايحقيقتي او دانست/ عرفان كامل انسان همان را, حماسه فرهمند انسان عرفاني,ميشود خداوندتعيين خواست به بود/ خواهد هستو بوده, زمان هر كهدر استÕاعلÇج انÇي مÇيفرمايد: خÇود خداونÇد چنانكه نداريم/ احاطه او انتخاب به ما و

ميدهم/ قرار جانشين زمين در من , ¹خليف فياالرض

صفات در و ميدهد ل تفض ديگران به نسبت بخواهد, را كه هر اينكه نتيجهكÇه را خÇود مأمÇور آنگÇاه مينمايد/ خود صفات و اخالق به متخلق اخالق, واز نشانهاي كه واليت يا فر همان با تا ميفرستد خلق ميان است حسنه اسوهاياينآيينه@گÇردان نور به ما تا بپردازد ما راهنمايي به است, حق جالل و جمالجو, ه فر سلوك, اين در و يابيم رهايي تيرگيها و ظلمتها از و شويم هدايت

برسيم/ اهللا في فنا¾ مقام به و شويم محو نور, درآن آنگاه و فرهمند سپس

Page 217: Molavi Dar Erfane Iran

ادبيات تنگناي در مولوي

ايرجپور ابراهيم محمد

شÇنيده همهجا در موالنا جهانشمول و عالمگير آوازة و نام از سخن امروزهسخنان دسته از بلكه ات بديهي از نهتنها او شهرت صحبتاز بهطوريكه ميشود;

ميرود/ بهشمار ر مكرانديشههاي و آثار علتبرجستگي به سرشناسي معروفيتو اين كه ميدانيمو تÇالشها بÇلندآوازگÇي, ايÇن در دخÇيل امر اما است/ مولوي معنوي و آسمانيو آثار شيوع و باعثصدور كه است ادبايي و انديشمندان بيدريغ @كوششهاي

است/ شده جهان نقاط اقصا¾ به موالنا افكاربوده جاويدان هميشه نام اين از تفكيكناپذير صفت دو "عارف" و "شاعر"تداعي همگان اذهان در كه چيزي لين او موالنا نام شنيدن با نيز امروزه هست/ واست/ فرسوده قلم عرفان زمينة در بيهمتاستكه شاعريبزرگو نام ميشود,

وجه بيشاز موالنا شاعري جنبة به التفاتما و ه توج كه كرد اذعان بايد ه البتاز كÇه است پÇژوهشهايي مÇطالعاتو انÇبوه مÇا, عاي دÇم دليل اوستو عرفاني

Page 218: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 212

تحقيقو ميزان از ه البت صد استو گرفته صورت او اشعار مختلفبر ديدگاههايدارد/ فزوني موالنا عرفاني انديشههاي بر تدقيق

شÇخصيت از مÇعرفتمÇا شناختو كه باشد نگرشآن نوع اين علت شايدگرفته ادبياتصورت استادان و ادبا قلم مجراي از Hغالب موالنا نامحدود و سترگفكري محصوالت و موالنا قرابتبا و آشنايي داعيهداران مهمترين Áاصو است/پÇاسدار را خÇود كÇه <اديÇبان زيرا: ميدهند; تشكيل ادبيات رهپويان و ادبا را اويكحيطة گويي كه مينگرند چنان را ادب و شعر قلمرو ميدانند ادبي سنتهاي

/23 ص ,1372 علمي, تهران: ,7 چ بينقاب, شعر بيدروغ شعر ينكوب, زر عبدالحسين /1

پدرشان>/1 ارث و آنها استخاص اشرافيو پÇايمردي ط وسÇت مÇوالنا از مÇا عمومي دريافت و ر تصو دانستيم كه حالدر يكاديبيا برخورد نحوة نيست بد است; پذيرفته اديبانصورت تالشهايقÇرار بÇررسي هÇمانندمÇثنويمÇورد اثري با را ادبيات دانشجوي فروتر, سطحي

دهيم/بامثنوي مواجه در كه است كسي Öخلف دانشجوي يا چيرهدست اديب يك

بتواند:طزمانو تلف رعايت با يالمقدور حت بيغلطو و شيوا طرزي به ابياترا Ç ل او

بخواند/ شاعر زبانجامع وقوفكاملو تركيبات, اصطالحاتو تكتكلغات, معاني به Ç دوم

باشد/ داشتهابيات در تلميحاتمندرج قصصو احاديث, آيات, به د متعد اشارات Ç سوم

باشد/ داشته بر از را آنها يالمقدور حت و تشخيصبدهد راكند/ بيان و استخراج را بديعي صناعات بالغيو نكات Ç چهارم

Page 219: Molavi Dar Erfane Iran

213 ادبيات تنگناي در مولوي

ذهÇن نهانخانة از اصطالحات كلماتو يا مضامين برخي براي بتواند Ç پنجمخويشسازد/ كالم چاشني يا عا مد معروفشاهد قول به و رديفكند ابياتي

و بÇوده مختلفچÇه مواضع و موارد در موالنا حضرت نظر كه بداند Ç ششماست/ داشته عقيدهاي چه امثالهم زندگيو مرگو يا عقبي× و دنيا باب در فيالمثلكند/ استناد خود سخنان تأييد براي هم جديد و كتابقديم دو يكي به Ç هفتمشرحو بليغ و فصيح بيترا فوقچنان اطالعات كلية از استمداد با سرانجام و

انگشتكس>/ جاي حرفاو بر <نه كه: كند معناسÇر پشت را ادبي هفتخان اين كه ناياب دانشجوي و كمياب اديب چنينبÇهطور را مÇوالنا قÇح و داده دادمÇثنويرا ادبÇيات, حÇيطة بÇيشكدر بگذارددرغايت كه اديبانه نگاه نوع اين كه اينجاست سÆال حال است/ كرده ادا مستوفي×بهعبارت يا ميپردازد برگآن شاخو به اندكي و ابياتشعر خويشبهمعنيكردنقÇرار او ادبÇيت جÇنبة تنها و شعر Hصرف را موالنا شناخت محور كه منظري ديگرپيش در را او تي شخصي وجوه كلية نيز و موالنا وجودي حقيقت است قادر داده,

دهد? قرار ما چشمنÇداده قرار خود هدف را شعر هرگز موالنا كه داشت دور نظر از نبايد HضمنبÇراي بسÇتري را آن HرفÇص استو تÇاخته شÇاعري و شعر بر بيمحابا بارها بلكهنÇامناسب/ گÇاه و حÇقير بسÇتري هÇم آن مÇيدانسÇته, خÇود انÇديشههاي سيالباست آمده گرد اوراق اين طاقت درحد اشارهوار و خالصه بهطور كه بهشواهدي

دقتكنيد:

و كتابخانه تهران: نفيسي, سعيد تصحيح مولوي), ين جاللالد موالنا (احوال سپهساالر احمد بن فريدون رسالة ر/@ك: شعر" به موالنا اشتغال ت عل" تفصيل براي /1

/72Çì8صص ,132ë اقبال, چاپخانه

نزد به كه ياران <اين ميگويد: اشعارش1 علتسرايش مورد در خود موالنا

Page 220: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 21ê

نه ا@گر شوندو مشغول بهآن تا شعريميگويم نشوند ملول آنكه بيم از منميآيندچÇيزي بÇتر ازيÇن پÇيشمÇن و بÇيزارم شÇعر از من كه واهللا كجا از شعر كجا از من

/7ê ص ,1380 اميركبير, تهران: ,@8 چ فروزانفر, مان بديعالز تصحيح مافيه, فيه (مولوي), د محم ين جاللالد موالنا /1

نيست>/1برميدارد: فرياد شعر از چنين ديگر جايازل وسلطان ايشه اينبيتوغزل, از رستم

مÇÇرا كشت مÇÇÇفتعلن مÇÇÇÇفتعلن مÇÇÇÇفتعلن

/ê1 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /2

بÇبر سÇيالب هÇÇمه گÇÇو را مÇÇغلطه و قÇÇافيهشÇعرا2 مÇغز درخور بود, پوست بود پوستاو از (شمس) روستكه آن از علتسرودن گويا ندارد/ قدري او براي شعر

است/ خواسته

/20ë8ì بيت ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /3

مÇيدمد در مÇن به ليكن كجا از شعر كجا منسن3 Ôم ÖيÇ ك هÇي گويدم آيد كه تركي يكي آنمشÇتاق گÇويا دارد/ خود جاي كه شعر ميگريزد, گفتهم حرفو از حتي

جنسسكوت/ استاز سخني

/1739 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /ê

زنÇم4 دم تÇو بÇا سÇه هر اين بي كه تا زنÇم هم بر را گفت صوتو حرفوشكسÇته هÇم آن مÇعاني, بÇيان بÇراي است ظرفي تنها شعر موالنا انديشة در

حجم/ كم ظرفي

Page 221: Molavi Dar Erfane Iran

21ë ادبيات تنگناي در مولوي

/1ë37 بيت همانجا, /1

نÇيست خÇبط بÇÇا جÇÇز شÇÇعر انÇÇدر مÇÇعنينÇيست1 ضÇبط انÇدر و سÇنگست قÇال چون

/2ë93 بيت ,1 ج تبريزي, شمس يات كل /2

كÇهن رÖعÇ ش چÇو را شعر اين كن پاره و بگيرهÇوا2 و بÇاد و حÇرف ز معاني فارغست @كه

/320ìì بيت ,ì ج همان, /3

را طÇبع دهÇي تÇوبه بÇيت و شÇعر و غÇزل ازكشÇي3 دفتر و بيدم غيب به را جان و دل تاليكناثرو حتيحجاباويند نداردو ارجي موالنا نظر غزلدر بيتو ا@گرچه

ديگران به را عاطفه و احساس انتقال و افكار بيان وسيلة بهترين او دارد/ ممتاز و خاص جايگاهي سماع موالنا انديشة در كه كرد اضافه بايد راستا اين در /ê

آورد/ بهحساب سماع مالزمات يا مقتضيات از ميتوان را شعر و ميدانست سماع

بود/4 تواند نامحرمان و نارسيدگان براي يار از روشن نشاني

/ê97ì بيت ,1 ج همان, /ë

نيست5 ديدار محرم آنك قسم بود بوي او بÇوي غزل بيتو او روي ازل ماهاضافه نا@گفتههاست, از بسياري گوياي خود كه شعري شواهد اين پايان دراز يكÇي كÇلمات> درست و صÇحيح ظ لفÇت> اديÇبانه اعتقاد كيشو در كه ميكنيمبÇايد هم عوام طبقه از حتي جامعه افراد تكتك كه است واجباتي و ضرورياتهمين اما دارند/ خود جاي ديگر كه شعرا و ادبا ميان اين در و رعايتكنند را آنبÇرايش كÇه كسÇي ÇÇ زركÇوب نÇي صالحالد از تبعيت به موالنا يعني بزرگ شاعر

/108 ص ,137ê علمي, تهران: ,ì چ ,1 ج ني, سر ينكوب, زر عبدالحسين از: برگرفته تعبيري /ì

را مÇبتال خÇنبو را خم قلف, را قفل ÇÇ بود شمس>6 وجود از جلوهاي و م تجس>

Ñ العارفيÇن, مناقب افال@كÇي, احمÇد يÇن شمسالد ر/@ك: همچنيÇن ;138 ص سپهسÇاالر, رسالÇة ر/@ك: /7

Ø

پروا خودهيچ از گشودند زبانطعن بوالفضوالنبراو ا@گرچه ظميكرد7و تلف مفتال

Page 222: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 21ì

/719 Ç 718 صص ,13ì2 كتاب, دنياي تهران: ,2 ج يازيجي, تحسين تصحيح

نميداد/ نشان با@كي واين كالم سخنو درجان تفكر با و ومطالبمذكور اشعار كليه دقتدر حالبااغناي روحيو استغناي چنان به موالنا دريافتكه ميتوان عارفاديببهراحتيآن بÇه و نميبيند خويش اندازه و حد در را, شاعري كه است يافته دست معنوي

نمينهد/ وقعيHحقيقت موالنا استكه داشتآن دور ذهن از نبايد كه مهم و ه توج قابل نكتةايÇن بر تأييدي مهر كلياتشمسچنان استومثنويو سترگ بزرگو شاعرياينجاستكه مسأله منتها نميماند, باقي شبههاي جايشكو كههيچ ميزنند عا مدآن, مÇقابل در شاعري عظمت كه است رسيده باطني شكوه چنان به خود موالنا

ندارد/ او براي قدري هيچهمه اين ميگوييم بلكه نيست; موالنا مرتبتشعري و مقام رد پسسخندرمÇن اظÇهر هÇمگان بÇراي و نموده كسب شاعري در مولوي كه عظمتي و بزرگي

نميارزد/ جويهم به همتاو بلند ديدة الشمساستدرمعني روي از Hصرف شناختموالنا گفت: ماتبايد مقد اين براساس بنابراين,از امثالهم مباحثعروضيو نسخبدل, فرعياتآن, به پرداختن و او ابيات @كردنكÇردن محدود اندودن/ گل به خورشيد چهبسا استو پيمودن گز به مهتاب قبيلاست نابخشودني ظلمي نهتنها ادبي بيانهاي و تعابير در Hصرف او چون واالمقاميسÇخن مÇيرود/ بÇهشمار ابتر ناقصو نيز برداشتي چنين از شناختحاصل بلكهوجود نيز موالنا خود زمان امثالشاندر گويا كه ÇÇچنينديدگاهي پيروان شمسبهآن از بعد تا ايندريابيد, از بهتر را <موالنا دارد: مصداق Âكام اينجا در ÇÇ داشتهاند

Page 223: Molavi Dar Erfane Iran

217 ادبيات تنگناي در مولوي

است/ مغبوني روز روز, آن :@9 آية تغابن, سورة /1

مÇيگويد كÇه خÇوب سخن صورتخوبو همين 1/ نÔغاب الت Ôم Öوي كل ذ× نباشيد, خيره

/18ë ص سپهساالر, رسالة /2

او>/2 از طلبيد را آن چيزيهست, اين وراي كه نشويد راضي و ه غر بدينسخنانش يا او شعر روي از تنها را موالنا ضمير اسرار دارند قصد كه آنان بهپاسخي بايد شوند نايل او از همهجانبه شناختي به راهي چنين پيمودن با و دريابنداستكه <نقل است: داده گزافه@گوي آن به مولوي, استاد ترمذي, محقق كه داد راشÇخصي مÇيفرمود/ سخن ه سر ساهللا قد ترمذي] ق محق ين برهانالد] د سي روزيرا او كساست, فالنكسچه كه ببينم تا فرمود: فالنكسشنيدم/ از تو مدح @گفت:است شÇناخته سÇخن با مرا او ا@گر كند/ من مدح و بشناسد مرا كه هست آن مرتبةآن و نماند صوت حرفو آن و نماند سخن اين كه زيرا است, نشناخته كه يقينذات ا@گر استهمچنينو شناخته فعل به ا@گر اينعرضاستو نماند/ دهان لبو

/17 Ç 1ì صص مافيه, فيه همچنين: ;121 ص همان, /3

كند>/3 مدح كه راستباشد صورتذاترا نه است, شناخته مرابهحيطه ي تعد ضو تعر قصد ما كه كرد اضافه بايد هم ديگر نكتهاي اينجا دردر چنانكه حتي نداريم وجه هيچ به شريفرا علم اين استخفاف ادبياتو اقليم وكÇرة ايÇن جÇايجاي در موالنا بلندآوازگي و سرشناسي كرديم ذ@كر مقاله ابتدايكه بوده مردانيازخويشگذشته Öتياديب بلندهم بهواسطة بسياريموارد خا@كيدراز كردهاند/ سپري موالنا با رابطه در مطالعه و تحقيق به بيدريغ را عمر سالهاياست/ اينراه پويندگان Öحقير ادبياتو دلسپردگان از نيز نگارنده خود گذشته آنآيÇينة نÇميتوانÇد ادبÇيات كÇه ميكنم اعالم نيز جانبداري بو تعص بيهيچ منتهاغÇالب بلكه موالنا آثار نهتنها كه اعترافميكنم همچنين باشد/ موالنا تمامنمايبهطوريكه ميگيرد; قرار اديبانه تركتازيهاي عرصة تنها و تنها ما عرفاني آثار

Page 224: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 218

هستيمبرايمثالكتابالهينامة هويت" Öنوعي"قلب شاهد اينآثار بسيارياز درعبارتاستاز مختصر ديديكاديببهطور از سناييمعروفبهحديق¹الحقيقهششم قرن به متعلق خفيف, بحر در سنگالخي, و دشوار گاه ابياتي با همراه @كتابيو كÇتابها مÇقاالت, در مÇعتبر و مÇتقن مÇÇرجÇعي بÇÇهعنوان آن از اسÇÇتفاده و///شاهد آوردن و نظر و عا اد تأييد در آن از ابياتي اراÄة سپس و حفظ سخنرانيها,در تآن زÇع <حرمتو كه: درحالي است; كتاب اين كاربردهاي غالب نيز مثالعÇهدي ميرفتيÇا "ماجرايي" آنها بين در ا@گر كه رسيد ي تاحد موالنا ياران نزدوثيقة را آن ميگشت/ ي تلق حا@كم و حكم آنها براي حكيم الهينامة ميشد بستهآن بÇÇه هÇم سÇوگند صÇلح يÇا تÇوبه بÇه د عهÇت بÇراي HيانÇاح و مÇيشمردند عÇÇهد

/222 ص ,1 ج العارفين, مناقب ر/@ك: همچنين ;2ëê ص ,137ê علمي, تهران: ,@8 چ خدا, مالقات به تا پلهپله ينكوب, زر عبدالحسين /1

ميخوردند>/1محضر در سالها گويي كه ميرانند سخن موالنا از چنان ادبا برخي فانه متأسولÇي نشستÇهاند; هم خوانÇي سر بر گاه@گاه و پرداختÇه سمÇاع به او با بÇودهانÇد اووجÇود مÇوالنا بÇا مÇا ميان مشترك نقاط مشابهتو مقدار چه Hحقيقت پرسيد بايد

دارد?بيت ساربانياستو چونان موالنا استكه آن نگارنده ر سخنتصو پايان دربه را بشريت كاروان آن, با كه دارد را جرسي" "بانگ حكم او شاهكارهاي بيتفÇرا يت ادÇم مرزهاي سوي آن به رسيدن بيتوقفبراي عبوري و سفر حركت,نسخ در غور كردنها, لغتمعني ابيات, ات فرعي بر تأمل پستوقفو ميخواند/نÇيكدر و سÇتوده امري بيشك ا@گرچه ÇÇ غيره ظرايفو و كشفصنايع بدل,مقصود به بردن پي و حقيقتدعوتموالنا از را ليكنما ÇÇادبياتمحسوباست

Page 225: Molavi Dar Erfane Iran

219 ادبيات تنگناي در مولوي

يÇعني غÇرب مÇولويشناس بÇزرگترين كÇالم در حÇاضر تشÇبيه و تÇعبير مشÇابه چÇاپ, مÇراحÇل از پÇيش ه تÇالب و اوراق ايÇن نگÇارش اتمام از پس چندي /1

انديشه و فكر كاروانساالري پيش قرن هفت او است/ بشر ل تخي و انديشه قافلة كاروانساالر <مولوي ميشود: درج الع اط مزيد كه شد ديده "رينولد/آلن/نيكلسون"

آقاي سخنراني خالصة او", آثار و "موالنا از: برگرفته شود>/ تفويض بهديگري قافله اين كاروانساالري كه برسد روزگاري نميشود ر تصو و گرفت بهعهده را بشر

/17 Ç 1ì صص ,133ì شفق, چاپخانة تبريز: موالنا, روز بهمناسبت تبريز ادبيات دانشكدة هدية مرتضوي,

ميكند/1 مهجور و دور او اصلي

است/ شده رد مذموش بهمعناي شاعري آن در كه باشد شعرا سورة پاياني آيات به ناظر چهبسا و يادآور موالنا ط توس شاعري لقب رد /2

نÇخورم2 آن غÇم و نÇالفم فÇÇضل وز نÇخورم نÇان شÇاعري وز نÇيم شÇÇاعر

/ê23 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /3

نخورم3 كفسلطان از جز به نيز آن و مÇيباشد قÇدح يكÇي هÇنرم و فÇÇضل

Page 226: Molavi Dar Erfane Iran
Page 227: Molavi Dar Erfane Iran

موالنا آثار در اوليا @كرامات

ايرجپور محمدابراهيم

كه آنجا از استو عرفاني شگفتآور مباحثپيچيدهو يكياز @كراماتاولياديÇهي بÇه راهÇي هÇيچروي, به عقالني تحليل و تجزيه شناختآن و بررسي درقبولهاي و رد شاهدبرخوردهايمختلفو اعصار طولقرونو عمÂدر نميبرد,

هستيم/ موضوع اين با بسيارايÇن به Hممسل ما, محضروزگار عقلمداري عصر در كه ندارد گفتن به نيازبÇوي كÇه اعÇجابي و شگفتي آنچنان ميشود/ نگريسته بيشتري شگفتي با مسألهنÇه اوراق اين در ما حال اي علي كرد/ استشمام آن از ميتوان را انكار و ناباوريتÇا كÇردهايÇم تÇوان دÇح در كوششي تنها داريم/ را كرامات انكار نه و اثبات قصدمÇوالنا كÇالم و بÇيان خÇالل از را رازآلود مبحث اين موشكافانه و دقيق بهطوريدستيابيم/ موضوع اين از بهتر بهشناختي آنكه اميد به بكاويم بلخي ين جاللالداشÇارهاي كرامت دربارة فرهنگها از مختصر تعريف چند به دارد جا حال

Page 228: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 222

/ìë3 ص ,1370 طهوري, تهران: عرفاني, تعبيرات و اصطالحات و لغات سجادي, جعفر د سي /1

هÇمچنين: مÇيشود>1 صÇادر اوليÇا و انÇبيا از كÇه عÇادت خارق <@كارهاي بكنيم:در بÇخشندگيهاستو و بزرگواريها بهمعني لغت در كرامتو جمع <@كرامات,امÇور آن از مÇقصود و بÇيشتر جÇمع صÇيغة بÇه آن اسÇتعمال صÇوفيان اصÇÇطالحواصÇل و كامل صوفي ناحية از خداوندي بهسببعنايت كه است خارقالعادهايو بÇيماران شÇفاي و ضÇماير بÇر اشÇراف و مÇغيبات اخÇبار چÇون ميشود, صادر

/ë77 Ç ëë7 صص ,13ìê علمي, تهران: ,2 چ حافظ, اشعار فرهنگ ايي, بخار جايي ر احمدعلي /2

اينها>/2 نظاير و ندگان در رامكردنميتوان را شده اراÄه كرامت جوانب به بيشتر دقت با كه جامعتر تعريفي اماو زمÇان بود برخاسته دنياوي مكان و زمان حجاب <چون يافت: درمرصادالعبادپÇيش از جÇهات حجاب كه باشد مقام اين در هم و ميافتاد كشف آخرتي مكانرا آن كÇه عÇادات خÇرق بيشتر و پيشبيند/// از كه بيند همچنان پس از برخيزد,

ص@313/ ,13ë2 كتاب, نشر و ترجمه بنگاه تهران: رياحي, امين د محم دكتر اهتمام به مرصادالعباد, (دايه), رازي نجم /3

مÇا كÇه دسته دو به را كرامات رازي نجم آيد>/3 پديد مقام اين در گويند @كراماترا كÇرامÇات جÇنس <ايÇن مÇيكند: تÇقسيم ميخوانÇيم حقيقي و مجازي Hمسامحتآنك ديگÇر و بÇود/// را ديÇن غيراهل و دين اهل كه زيرا نباشد زيادتي اعتباريرا مÇرد كÇه است حديثآمÇده در تا بود خواهد را ال دج عادات خرق اين جنسرا ديÇن اهل جز و گفت, توان بهحقيقتكرامات را آن آنچ اما كند/ زنده و بكشدروح, كه زيرا آيد; پديد مكاشفاتخفي كشفروحيدر از بعد استكه آن نبود,ان خاص به جز كه استخاص حضرتي روحي خفي اما هست را مسلمان و @كافر

/31ê Ç 313 صص همان, /ê

حضرتندهند>/4<هي است: معتقد نيز او شاهديم, نيز ابنعربي نزد در البته دستهبنديرا چنين

Page 229: Molavi Dar Erfane Iran

223 موالنا آثار در اوليا @كرامات

/(18ê (باب 3ì9 ص بيروت, ,2 ج يه, مك فتوحات عربي, ابن /1

مÇورد در و Çيه>1 الحس اال ¹ÇرامÇالك تÇعرف مÇا فالعام¹ معنويه و يه حس قسمين علي [@كرامت]

عبادا/// من الخواص اال يعرفها فال المعنويه الكرام¹ <اما مÇينويسد: چنين معنوي @كراماتو االخÇالق مكÇارم التÇيان يوفق ان و الشريع¹ آداب عليه تحفظ ان هي ذلكو تعرف ال والعام¹

ازال¹ و الخيرات الي والمسارع¹ اوقاتها في مطلقا الواجبات آدا¾ علي والمحافظ¹ سفسافها اجتناب

تÇحلي¹ و مذموم¹ صف¹ كل عن القلب طهار¸ و سو¾الظن و والحسد للناس صدره من والحقد ل الغ

اعÇا¸ مÇر و قلبه في به آثار تفقد و االشيا¾ في و نفسه في اهللا حقوق مراعا¸ و االنفاس مع بالمراقب¹

/ همانجا /2

دخولها///>/2 و خروجها في انفاسه

شÇنيد/ عÇرفاني كتب زبان از را عرفا كرامات از نمونههايي كه دارد جا حالطعامي كه بود و بود دعايي اجابت كه باشد كرامات اين <پس مينويسد: قشيريآب تشÇنگي, بÇهوقت يÇا ظÇاهر] [بود سببي [آنك] بي فاقات بهوقت آيد پديداز نÇزديكيÇا تي همدÇب آن, بريدن گردانند آسان بود دور مسافتي يا آيد پديدارنقض كه چيزها از ماند بدين آنچه يا شنود خطابي يا هاتفيآواز از يا دشمنيبرهد

/ì30ص ,13ì7 فرهنگي, و علمي تهران: ,3 چ فروزانفر, مان بديعالز تصحيح قشيريه, رسالة ترجمة /3

بود>/3 عادتبرشمرده كرامترا از نمونههايي ابتداينفحاتاالنسخويش در نيز جاميو مÇوجود اعÇالم و مÇعدوم ايجاد چون است; بسيار عادات خوارق <انواع است:در بعيده مسافت قطع و دعا استجابت و ظاهري امري ستر و مستور امري اظهارزمÇان در حاضرشدن و آن از اخبار و Öحس از غايبه امور بر اطالع اندكو ت مدنباتات حيواناتو كالم سماع و احيا اماتة و موتي× احياي و مختلفه امكنة در واحدبÇيسببي حÇاجت, وقت شرابدر و طعام احضار و آن غير تسبيح از جمادات و

Page 230: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 22ê

ص@22/ ,1370 العات, اط تهران: عابدي, محمود تصحيح االنس, نفحات جامي, حمن عبدالر /1

ظاهر///>/1از: است عبارت ميآورد ظاهري كرامات مورد در رازي نجم كه مثالهاييزمينو طي و هوا آتشو برآبو عبور مغيباتو بر اطالع و خواطر <اشرافبر

/313 ص مرصادالعباد, /2

الكالم <مثل ميكند: ذ@كر ي كراماتحس براي نمونههايي نيز عربي ابن و آن>2 غيرو عليالما¾ والمشي الكون من واالخذ واالتيه والكاÄنه الماضيه بالمغيبات واالخبار الخاطر علي

/3ì9 ص ,2 ج يه, مك فتوحات /3

الحال>/3 في الدعا اجاب¹ و االبصار عن االحتجاب االرضو طي و الهوا¾ اختراق

كرامات اثبات خويشمسألة كتب در عرفا دغدغة بيشترين كه دانست بايدرسالةقشيريه, مانندكشفالمحجوب, ه صوفي امهاتكتب در چنانكه بوده; اولياپرداخته اثباتكرامات مشبعدر Hجدا@گانهوغالب مبحثي فصلو نفحات@االنسو///

اراÇÄه نÇيز قÇرآنÇي مÇحكم داليÇل حتي موضوع اين اثبات براي عرفا است/ شدهغذايمريم روز هر اينكه و عمران آل سورة از 37 آية Ç 1> جمله: آن از ميكنند/برايآوردن سليمان كه نمل سورة از ê0 آية Ç 2 ميشد/ غيبحاضر محراباز دربههم چشم در را همراهانشآن از يكي و ميخواهد داوطلب سبا, تختبلقيساززادن درد را مريم كه هنگامي مريم سورة 2ë و 2êآيات Ç 3 ميكند/ حاضر زدنيروان آبÇي نÇهر او بÇراي خÇدا و مÇيبرد پÇناه خÇرمايي درخت كنار به و ميگيرددانستنيها مغيباتو از كهخضر اطالعي كهفو سورة ì7 Ç ìëآيات Ç ê ميسازد/اخباري احاديثو Ç ë بود/ بياطالع خود پيغمبري با موسي آنكه حال داشتو

به@بعد/ ì3ê@ص قشيريه, رسالة به: شود رجوع اينباره در همچنين ;ëë8 Ç ëë7 صص حافظ, اشعار فرهنگ از: نقل به /ê

است>/4 بابمروي اين در دين بزرگان ديگر و پيغمبر از نيز

Page 231: Molavi Dar Erfane Iran

22ë موالنا آثار در اوليا @كرامات

كه اثباتكرامتآمده در نيز ديگري بسيار داليل قرآني, داليل از غير ه البتدر را آنها ميتوان استو بيرون اوراق اين حوصلة از آنها به اشارة حتي بررسيودر عÇرفا كه پافشارياي چنين اين اصلي علت اما كرد/ مطالعه ه صوفي كتب ا@كثرپساز جامي درنفحاتاالنسخواند, ميتوان را ميدهند خرج به اثباتكرامتتطويل و مبالغه همه اين از <مقصود مينويسد: موضوع, اين در خود ل بحثمفصو طايفه اين احوال مشاهدة كه سليمالقلبي هر تا استكه آن اثباتكرامتاوليا دراصحاب نادرست حكايات سستو سخنان به است, نكرده ايشان احوال مطالعةبÇلكه اوليا, كرامات نفي و شدهاند ظاهر زمان اين در كه اربابضاللت جهالتو

/22 ص االنس, نفحات /1

ندهد>/1 باد بر خود دين و نشود فريفته ميكنند, انبيا معجزات انكاركه موضوعي است; معجزه كرامتبا تفاوت و تشابه ديگر, ه توج قابل نكتةو ميانمعجزاتانبيا Hاينمنابعغالب است/ پرداختهشده بهآن ه ا@كثركتبصوفي دراز گريز براي Hممسل تفاوت, و تمايز اين بيان ميشوند/ تفاوتقاÄل اوليا @كرامتبا ولي است, عوام نظر موضوعدر ايندو مشتبهشدن از پرهيز خرده@گيرانو طعنشگرفي مشابهتهاي سخنان اين دقيق تحليل و تجزيه و ايشان سخنان در دقت

شد/ خواهد كرامتمشاهده و معجزه ميانكتبمشتركو همة در برخي كرامتآمده و تفاوتمعجزه در كه مطالبي اما

است/ يافته بروز مجال عرفا از ديدگاههايخاصبرخي در نيز برخيدر را آمده ه كتبصوفي در ر مكر بهطور كرامتكه و معجزه تفاوتهايميانمÇعجزات, رÇدانكسÇب <پس مÇيكنيم: كÇتابكشÇفالمÇحجوبنÇقل از اينجاكرامتخاص و بازگردد غير به معجزه ثمره و كتمان كرامات, آن از اظهارستو

ولي استو معجزه اين كه كند قطع معجزه صاحب نيز و بود مرصاحبكرامترا

Page 232: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 22ì

شÇرع انÇدر مÇعجزه صاحب نيز و استدراج استيا كرامت اين كه كرد نتواند قطعو بكÇند و بگÇويد خÇداي فÇرمان بÇه آن اثبات و نفي ترتيب اندر و كند ف تصربÇه آنÇچ از نÇيست روي احكÇام, قÇبول و تسÇليم بÇجز اندرين را صاحبكرامات

/278 ص ,1381 طهوري, تهران: ,@8 چ ژوكوفسكي, تصحيح المحجوب, كشف هجويري, جالبي ابوالحسن /1

نكند>/1 منافات نبي شرع مرحكم كرامتولي هيچوجهبÇه معترفاند تمامي كه نميماند باقي شكي هيچ جاي عرفا كالم دقتدر باي تÇح گÇروه اين كه درمييابيم بيشتر دقتي با و اوليا به نسبت انبيا معجزة برترياوليÇا رتÇبت <اما ميدانند: انبيا معجزات بيكران درياي را اوليا كرامات سرچشمةرا بسطامي ابويزيد آنك] است[و منعقد برين اجماع و نرسد انبيا رتبت به هرگزمÇثل چÇون دادهانÇد Çالم] عليهمالس] انبيا آنچه [مثل] گفت مسأله اين از پرسيدندمÇثل قÇطره آن و بود قطره چكد بيرون وي از كه مقدار استآن انگبين خيكي

/ì39 Ç 30 صص قشيريه, رسالة /2

بود>/2 را ما آنكپيغمبر مشكاستمثل در آنچه و بود اوليا @كرامات[جمله]بÇه استپس معجزات جنسهمان بيشكاز خيكتراويده از قطرة آن ورا مÇوضوع ايÇن و ميگيرد قرار پيامبران معجزة مجموعة كرامتزير ديگر بيانيپيامبران لية همانحاالتاو Hق محق <@كراماتاوليا است: كرده افتربيان اليشف غز

/ë0 ص ,13ì0 اميركبير, تهران: آيينهوند, صادق ترجمة الضالل), من (المنقذ شناخت و شك الي, غز ابوحامد /3

اينراستا در نيز قشيري بود>/3 حرا¾ غار در رسولخدا لينحالت او امر اين است/جمله از آن[@كرامت] بود كرامتي يكيرا امتوي در كه پيغامبر <هر است: معتقدنشدي نبوديكرامتظاهر صادق رسول اين ا@گر كه زيرا بود; پيغمبر معجزاتآن

/ ì29 ص قشيريه, رسالة /ê

شÇباهتكÇرامتو كه گفت بايد امر اين توجيه در اما كرد>/4 او آنكمتابعت بركÇرامت بÇه نسبت معجزه برتري به صراحتتمام با ه صوفي تا موجبشد معجزه

Page 233: Molavi Dar Erfane Iran

227 موالنا آثار در اوليا @كرامات

از يكي كه ديديم يابند/ رهايي عيبجويان قدح بدگوييو از كار اين با و كنند اقرارمخاطبين اثبات, پساز اما بود; اثباتكرامتاوليا همانا ه كتبصوفي مباحثمهممÇتفاوت انÇبيا مÇعجزات با اوليا كرامت كه ميدانستند بايد عرفاني كتب و عرفانداليÇل با را معجزه كرامتو نهتنها پسعرفا نشود/ ايراد و شبهه موجب تا استمÇعجزه خÇروار از مشÇتي را كرامت بلكه ساختند جدا يكديگر از قن مت و فراوانمعجزه آبشخور از كرامت قطرات كه نمودند چنان ديگر بهعبارتي كردند في معربهطور بلكه نميشد ايجاد شاÄبهاي اذهان در نهتنها ترتيب اين به ميشود جاريقرار پيامبران معجزه انكار معادل اوليا@گويي عادت خرق كرامتو رد غيرمستقيم

ميگيرد/

مثنوي در اوليا @كرامات

مÇوضوعات, از ديگÇر بسÇياري سرتاسرمثنويهÇمانند در كرامت موضوعاين در تحقيق براي استو نگرفته قرار موردبحث مستقل بخشي در و جدا@گانهبÇهصورت كÇه ابÇياتي بÇه بÇايد كرامت به نسبت موالنا شناختديدگاه و موضوع

نمود/ اعتنا و ا@كتفا است كنارمثنويآمده و گوشه در پرا@كندهتحقيق براي مهم منابع از يكي كه ميشود ذ@كر اوليا از كراماتي درمثنويگاهنÇقش داستانها اين در كرامت اينكه ه توج قابل نكتة ولي است موضوع اين درعÇرفاني درس آن از تÇا مÇيشود نقل كرامتي داستان يعني دارند/ فرعي و ثانويسومبراياهميتتوكل دفتر در اقطع" "@كراماتشيخ فيالمثل شود/ گرفته ديگرينيز دوم دفتر در كشتيمتهمشكردند> در <@كراماتآندرويشكه يا و شده نقل

خداست/ خاص بندگان عيبگويي از پرهيز بهمنظورو كراماتعرفا از كه داستانهايي و تكبيتها موضوع اين گرفتن درنظر با

Page 234: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 228

ذ@كر به الزم ميدهيم/ بررسيقرار تحليلو مورد جدا@گانه درمثنوينقلشده, اوليامÇنظم ششÇم تÇا ل او دفÇتر از ر تأخ و م تقد بهترتيب را حكايات ابياتو كه است

ساختهايم/ل: او دفتر

است شÇÇه آن بÇÇÇÇندگان بÇÇÇÇراي از هست كÇه كÇرامÇاتي هÇر و شكار هر

/31ê2 Ç 31ê1 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

شناخت1 دولت,خنكآنكو اينهمه سÇاخت خلق بهر ع, Öمط را شه نيستمÇن با كه را قوم مر Ç الم عليهالس Ç نوح <تهديدكردن عنوان ذيل فوق, ابياتمخذوالن> اي حقيقت به اين ميان در ميپيچيد خداي با روپوشم من كه مپيچيدبÇيان خÇويش آفÇريدههاي از را حق حضرت استغناي مذكور ابيات است/ آمده

ساخت"/ خلق "بهر مخلوقاترا همة اينكه و ميكندي ادÇم نÇمودهاي از رمÇزي مÇيتوان را شكÇار ل او بÇيت از ل او مÇصرع دربÇهبيان كرد; استنباط الهي نامحسوس خلقتهاي از نمادي را كرامات آفرينشواينجا در را كرامات ه البت است/ غيبشده عالم جانشين بيتكرامات, اين در بهتراز صÇورت ايÇن در كÇه گرفت درنظر نيز الهي الطاف بخششو بهمعني ميتوان

است/ خارج اوليا كرامات موضوعالهÇام بÇه جÇهتغÇريمان خÇضرويه احÇمد شÇيخ خÇريدن <حلوا دوم: دفتر

/êêì Ç 378 ابيات همانجا, /2

حقتعالي>/2ايÇن ابيات فحواي در ولي است نيامده كرامت از نامي بخش, اين عنوان در

ميخوانيم: ميآورد, را اهدايي مال خادم كه آنجا حكايت

/ê30 بيت دوم, دفتر همان, /3

ازو3 را كÇرامت آن ديÇدند خÇلق رو وا@كÇرد غÇطا از را طÇبق چون

Page 235: Molavi Dar Erfane Iran

229 موالنا آثار در اوليا @كرامات

مأخÇذ دربÇارة ميكند/ محسوب او كرامت را خضرويه عمل اين موالنا پس1ìدررسالةقشيريه,ص استكه هاي قص آن <مأخذ است: شده گفته اينحكايتبا حكايترا اين موالنا و است/// شده ذ@كر 29êص ج1, تذكر¸االوليا, در و 17 Ç

/êì ص@ ,1370 اميركبير, تهران: ,ê چ مثنوي, تمثيالت و قصص مĤخذ فروزانفر, مان بديعالز /1

است>/1 آميخته هم به شده نقل وحيد دراسرارالت كه هاي قصمÇيشود; ديÇده نÇيز تفاوتهايي مذكور مĤخذ حكايتمثنويبا مقايسة دررسÇالة و تÇذكر¸االوليÇا در ولي دينار چهارصد خضرويه درمثنويوام فيالمثلهديه شيخ نزد به زر طبق درمثنويخادمي دارد/ قرض دينار هفتصد او قشيريه,را خÇضرويه وامÇداران مسÇتقيم و مÇيآيد كسي وتذكره درقشيريه ولي ميآورد

بازستانند/ وام تا خطابميكنددر اهميتآن و توكل يكي كه دارد عرفاني پيام حكايتدو اين مجموع درتÇوكل از خÇويشدست سÇنگين وام بÇا چÇنانكه است/ خضرويه احمد شيخ نزدسÇخن مصداق او Hحقيقت و شد گزارده او وام و ظاهر او از كرامتي چنان تا نكشيدرا تو ا@گر گفت: توكل, از پرسيدند را <حمدون توكل: استدربارة قصار حمدونو بماند] تو بر آن بميريو كه نباشي [ايمن بود دانگيوام تو بر و بود درم هزار دهبه وجل خدايعز از نباشي نوميد نداري, چيز هيچ و بود وام را تو درم دههزار ا@گر

/2ê9 ص قشيريه, رسالة /2

درتذكر¸االوليا خضرويه احمد القابشيخ درستيدر به نيز عطار @گزاردنآن>/2

/303 ص@ ,137ê منوچهري, تهران: ,2 چ نيكلسون, تصحيح تذكر¸االوليا, نيشابوري, ار عط /3

حقيقت>/3 به متوكل آن فطريقت, متصر <آن است: آوردهخاشعانه درخواست سالكبا نياز و زاري حكايتلزوم اين ديگر درس اما

است: متعال خداوند درگاه ازجÇوش بÇه درنÇميآيد رحÇمت بحر حÇÇلوافÇروش كÇÇودك نگÇÇريد تÇÇا

Page 236: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 230

/êê3 Ç êê2 ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

درست1 دان موقوفزاري خود @كام تÇوست چشÇم طÇفل ÖفلÇط برادر اي

/32ê7 Ç 3218 ابيات همانجا, /2

لبدريا>2 بر Ç ه سر ساهللا قد Ç ادهم ابراهيم <@كرامات دوم: دفترحال در را ادهم ابراهيم چون و ميگذرد دريا كنار از اميري حكايت اين دراينگونه كه جاه آن از ميخورد افسوس خويشميبيند, كهنه دلق و جامه دوختنسوزن ادهم پسابراهيم افتاده; روزي چنين به كه شكوه آن با سلطاني و شده تباهسوزنهاي با بسيار ماهيان ميخواهد باز را آن چون و مياندازد دريا در را خود

ميآورند: آببيرون از طالسرمÇÇاهيي هÇÇر لب در زر سÇÇوزن للÇÇ×هيي ا مÇÇاهي هÇÇزاران صÇÇÇÇدسوزنهايحق شيخ اي بگير @كه حÇق دريÇاي از بÇرآوردنÇد سÇÇر

/323ì Ç 323ê ابيات همانجا, /3

ملكحقير3 چنان يا به ملكدل امÇير اي بگÇفتش و كÇرد بدو رو

/ 80 Ç 79 صص مثنوي, تمثيالت و قصص مĤخذ /ê

كÇردهانÇد/4 نÇقل كتابتذكر¸االوليا از فروزانفر استاد را حكايت اين مأخذو دخÇل بÇيشكاز كÇه دارد تÇفاوتهايي مÇوالنا روايت حكايتبÇا مأخذ البتهآب سÇوزنشدر دجÇله كنار در ادهم درتذكره, چنانكه موالناست/ فهاي تصر<ملكيچنان امير ميپرسد: او از نا@گاه مجهولالهويه كناردرياوكسي نهدر ميافتد:Hثاني استو شخصامير اين :Á درمثنوياو كه درحالي يافتي> دستبداديچه ازدر را سÇوزن ارادي بÇهطور و ميشود آ@گاه ضميرش بر سخن بدون ادهم ابراهيم

مياندازد/ آبميشود/ كرامتمتذكر به راجع نكاتي حكايت ادامة در موالنا

بÇيست تÇو بÇيني روي در باطن به تا نيست اينهيچ است, نشانظاهر اين

Page 237: Molavi Dar Erfane Iran

231 موالنا آثار در اوليا @كرامات

ص118/ ,1380 تهران: , 8 چ فروزانفر, مان بديعالز تصحيح مافيه, فيه بلخÇي, ين جاللالد موالنا /1

بÇرند?1 آنÇجا كÇجا را بسÇتان و بÇÇاغ آورنÇد شÇاخي بÇاغ از شÇهر سÇÇويايÇن ميداند/ ناچيز را آن و برميشمارد ظاهري را كرامتي چنين اين موالناكÇه است عÇربي ابن و رازي نجم نزد كرامتدر تقسيمبنديهاي يادآور او سخنكرامت از موالنا موضع دو كلي بهطور مافيه فيه كل در رفت/ سخن آن از پيشتراست ارتباط در كرامات تقسيم موضوع همين با آنها از يكي كه است رانده سخناز يكي گفت: ميفرمود/ <حكايتكرامات مينمايد: شايسته اينجا در آن ذ@كر وسموم باد كراماتنيست; عجبو چندان رود, كعبه به لحظهاي به روزييا به اينجابÇرود; خÇواهÇد كÇه هÇركجا يكلحظه به و يكروز به كراماتهست اين نيز راكنيو سفر اينجا آنجا از و آرد عالي حال به دون حال از را تو كه باشد @كراماتآن

/3238 Ç 3237 ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

حيات>/2 به جمادي از عقلو به جهل ازحÇال بÇه دون حÇال تغيير را باطني كرامات موالنا تفكر در ميتوان بنابراينآن از شÇاخهاي ظاهري, كرامت كه دانست باغي همان را اين و كرد ر تصو عالي

بيشنيست/

/3ë17 Ç 3ê90 ابيات همانجا, /3

متهمشكردند>/3 كشتي در درويشكه <@كراماتآن دوم: دفترميگردد, را همه و برميدارد فغان كرده گم ميشود, گم كشتي در زر هميانينÇيز را او و مÇيشود او ه توجÇم پسگÇمانها مÇيبيند را خÇفته فÇقيري ÇÇر آخ در

نا@گاه: اينكه تا ميخواهد ياري خدا از فقير ميجويند,

/3ê9ì بيت همانجا, /ê

در4 چÇه و در يكÇي هÇÇر دهÇÇان در پÇر دريÇاي از مÇاهي هÇÇزاران صÇÇدادامة و مينشيند مربع كشتي فراز بر و هوا آببرميكشندسپسدرويشدر از سر

Page 238: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 232

ميپيمايد/ هوا در را مسيرج10,ص17ìودررسالةقشيريه, حلي¹االوليا, حكايتياستدر <مأخذآنكÇتاب در و ص109 كشÇفالمÇحجوب, در و مصري ذوالنون قول از 1ìëصدر و مÇالكديÇنار بÇه منسوب تفاوت مختصر با ê1ص ل, او جلد تذكر¸االوليا,

/ 81 Ç 2 صص مثنوي, تمثيالت و قصص مĤخذ /1

است>/1 شده نقل مصري ذوالنون به منسوب 11ì@ص

خاص بندگان عيبجويي از پرهيز حكايتي چنين ذ@كر از موالنا غرضاصليقسÇمت هÇر پÇاياني بÇيت چÇند HالبÇثنويغÇدرم كه ميدانيم است/ حضرتحقحكايتدرويشو پيشاز نيز اينجا در است/ مطالببعدي موضوعو تعيينكنندة

است: بيتآمده اين كشتي در @كراماتآن

/3ê89 بيت دوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

را2 شÇاه دزدي بÇه كÇن كÇم هم تÇم را اهللا بÇÇندة گÇÇو كÇÇÇÇم عÇÇÇÇيبو تشÇريح كÇرامÇتي چÇنين ذ@كÇر از موالنا هدف گفتيم پيشتر پسچنانكهفÇرع نÇفسه فÇي كÇرامت ذات درواقÇع استو فÇوق بÇيت همين ساختن ملموسديگÇر كه هنگامي كه است آن موضوع اين بر ديگر دليل ميگيرد/ قرار موضوع

ميگويند: درويشميبينند, از كرامتي چنين @كشتينشينانعÇاليمقام? چÇنين دادنÇدت چÇÇه از هÇمام كشÇتياي اهÇل كÇردند بÇانگ

/3ë0ì Ç 3ë0ë ابيات همانجا, /3

حÇقير3 چÇيزي پÇي آزاري حÇق وز فÇقير بÇر نÇهادن تÇÇهمت از @گÇÇفتينكوبرا زر دكتر از عالمانه استداللي كرامت, اين پروندة بستن پيشاز امارا آن بيشكجÇاي كه ميآوريم كشتي درويشدرون اين بودن بينام مورد دردربارة هم و (2êë (وفات: ذوالنون باب در هم ه صوفي مĤخذ را ه قص <اصل دارد:نامآور چنينمشايخ درمثنوياز اينكه و كردهاند, نقل (131 (وفات: مالكدينار

Page 239: Molavi Dar Erfane Iran

233 موالنا آثار در اوليا @كرامات

درويشي ظاهر ميخواهد آنروستكه از ميكند تعبير كشتي" "درويشدرون بها@گر اوليايحق كه نمايد ه متوج مخاطبرا اربابكراماتنشاندهدو حال ستر راو مÇيشوند ظÇاهر درويشÇي كسÇوت در بÇاشند هÇم مالكدينار و ذوالنون مانند

/1ëì ص@ ,13ì7 سخن, و علمي تهران: ,2 چ كوزه, در بحر ينكوب, زر عبدالحسين /1

نگريست>/1 كوچكشماري خواريو چشم به نبايد هرگز را فقر بدينسبباهلتÇنهاش بÇاديه در كÇه زاهد آن كرامات در حاجيان شدن <حيران دوم: دفتر

/3822 Ç 3800 ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

يافتند>/2روي بÇر كÇه مÇيبينند را زاهÇدي تÇفتديÇده, و گÇرم بÇيابان راه در حاجيانمÇيان از ضÇميري روشÇن مÇيدهد سالم را نمازش چون ميگزارد/ نماز ريگها

ميشود/ درشگفت اج ج Ôح

/3809 بيت همانجا, /3

وضÇو3 آثÇار از بÇود تÇÇر جÇÇامهاش رو و دست از مÇيچكيد كÇابش ديدهمان و ميكند پسدعا ميرسد; بياسباب بخواهي, كه هرگاه ميگويد: زاهد

ميبارد/ بسياري سپسباران و ميشود ابريظاهر ساعتدر حاجيان Ç Á او است: ه توج قابل نكته حكايتچند اين عرفاني تحليل درخÇود ميرود خدا خانة زيارت به كه كسي اسالم در ميبينند/ را زاهد اين حج راهبÇرترين انÇجام و وصÇال به عرفاني منظر از او است بسياري مرتبة و مقام دارايخداوند پايانيبوستان مناجات در سعدي حتي همينرو, از ميآيد/ نايل عبادات

ميدهد: سوگند اج" يكحجلب" به را

/3978 بيت ,320 ص بوستان, سعدي, يات كل /ê

Çالم4 الس عÇليه يÇثرب مÇدفون به الحÇرام بÇيت اج جÇح Çيك لب بÇÇه<زان تنها و نرسيدهاند زاهد باطنيآن مقام هيچيكبه داستان در حال اين با

Page 240: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 23ê

/3808 بيت همانجا, /1

مÇييابد/ زاهÇد در را حالتي چنين ديدار توفيق ضمير>1 روشن زندهاي جماعتميتوان زاهد سخن اين از كه است اسباب بحثكرامتترك در ديگر مهم نكتة

برداشتكرد: را آن

/3811 بيت همانجا, /2

مسÇد2 ÖنÇ م بلÇح ز بÇي و چÇاه ز بÇي مÇيرسد خواهÇي كه گاهي @گفتهراسبابظاهريهستند/ از نمادي حبل, و چاه @كه

ة صÇق) كرامتبا اين كه است رازآلودي و فوقالعاده شباهت ديگر نكتة اماگورستان سوي تو چون بارانباريد, امروز كه مصطفي(ص) از عايشه كردن سÆالرسول(ص) حكايتحضرت آن در دارد/ نيست?) تر چون تو جامههاي رفتيحÇيران و مÇيكند لمس را ايشان جامة عايشه بازگشت, در و ميرود گورستان بهاو از پسحÇضرت است/ خÇيسنشÇده امÇروز باران در جامه چگونه كه ميشود

ميكنند: سÆالخÇمار تÇÇو رداي آن كÇÇردم @گÇÇفت ازار? از فكÇندي سÇر بÇر چÇه @گفتغÇيب بÇاران خÇدا پÇÇا@كترا چشÇÇم پÇا@كجÇيب اي نمود آن @گفتبهر

/20êê Ç 20ê2 ابيات ل, او دفتر همان, /3

سÇما3 ديگÇر و ديگÇر ابÇÇري هست شÇما ابÇر ايÇن از بÇÇاران نÇÇيستآنوضÇو ديگÇر سمايي از ديگر ابري با نيز بيابان ميان در زاهد بيشكآن وتÇنها گÇفتيم چÇنانكه حÇاجيان, هÇمه آن مÇيان در آنكه عا مد دليل و بوده ساخته

ميبيند/ كماهي را او "روشنضميري"

/1721 Ç 170ì ابيات سوم, دفتر همان, /ê

دست>4 دو به او بافتن زنبيل و اقطع <@كراماتشيخ سوم: دفتردرخت از تا ميكند عهد خود با او طوالنيدرمثنويدارد/ حكايتي اقطع شيخ

Page 241: Molavi Dar Erfane Iran

23ë موالنا آثار در اوليا @كرامات

و نÇميافÇتد شاخه از ميوهاي روز پنج بيندازد/ ميوهاي باد اينكه مگر نچيند ميوهپس برميچيند/ ميوهاي بازپسكشيده عهد از كه دستي همان با اقطع شيخ Hنهايتاو دسÇتان اشÇتباه به دزدان با همدستي بهبهانه و ميآرد تاختن او بر الهي غضباين بخشيكه اما است/ گرفته شكل داستان اين از نيز او تسميه وجه و ميشود قطعهر با كه درحالي ميبيند خانه در را او زاÄري كه آنجاست ميشود, @كرامتظاهرحال همان در را شيخ ديگر قومي شخصنيز, آن پساز ميبافد/ دستزنبيل دوتÇو بر اندك اندك قوم اين كه ميشود الهام اقطع شيخ به حال اين در و مينگرند

پس: بودهاي, سالوسي تو كه آوردند انكاررونÇÇد بÇÇد گÇÇمان در ضÇÇÇاللت در شÇوند كÇافر رمÇه كÇان نÇخواهÇم من

/171ì Ç 171ë ابيات همانجا, /1

كÇار1 وقت انÇدر دست دهÇيمت @كه آشكÇÇار بكÇÇرديم را كÇÇرامت ايÇÇنسالكان البابشدن رد از جلوگيري كاربردهايكرامتهمانا از يكي بنابراينچÇنين مÇعجزه كÇه هÇمانگونه گÇمشدگان; فÇراراه چراغي استو هدايت خانة ازكند/ راهنمايي خدا بهسوي سپس مطمÃنو را دلها آن, ظهور با تا دارد استعماليبÇه الهÇي خطاب در كه ميخوانيم بخش اين در نيز ديگري ه توج بيتقابل

است: آمده اقطع شيخ

/1718 بيت همانجا, /2

خÇويش2 ذات از دادمÇي تسلي خود پÇيش ز كÇرامتهÇا اين بي را تو منعارف براي افتخاري كرامت Ç Á او اينكه: ميشود بيتمنتج اين از آنچه امااز موهبتي آن بلكه كرامتنيست به عارفمربوط تسليبخشروح Ç Hثاني نيست/شد: ذ@كر پيشتر كه مافيه فيه در موالنا كالم يادآور همچنين استو جانبحق

آرد>/ عالي حال به دون حال از را تو كه باشد <@كراماتآن

Page 242: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 23ì

بازيافته كرامتحق از او كه دستي بر زاÄر كه درمييابد چون اقطع شيخ Hضمناستميگويد: شده مطلع بود,

كÇÇيا اي را ايÇÇÇن دار مÇÇÇÇخفي ليك بÇيا ا@كÇنون گÇفت و كÇرد م بسÇپست

/1710 Ç 1709 ابيات همانجا, /1

خسÇي1 نÇه حÇبيبي نÇÇه قÇÇريني نÇÇه كسÇي بÇا ايÇن مگÇو مÇن, نÇميرم تÇÇاكتمان و معجزه ي كرامتبحثتحد و معجزه ميان افتراق مهم وجوه از يكي

/278 ص المحجوب, كشف /2

كراماتكتمان>/2 آن از اظهارستو معجزات بدانكسر <پس است/ @كرامت

/230ì Ç 192ë ابيات سوم, دفتر معنوي, مثنوي /3

كراماتش>/3 و Ç عليه رحم¹ا/// Ç دقوقي ة قص> سوم: دفترموالنا بلندترينحكاياتمثنوياستكه شگفتترينو از يكي دقوقي ة قصخالصهايازآن نا@گزير است/ اختصاصداده او داستان به چهارصدبيترا حدوددو حتي و نميكرد مقام كجا هيچ در كه بود بيابانگرد درويشي دقوقي ميآوريم:ميبيند هفتشمع گدازان و گرم ساحلي روزيدر نداشت, قرار جايي در نيز روزتوان همراهان شگفتآنجاستكههيچكساز فرقآسمانراندهاندولي تا نور @كهيك گÇاه هفتدرختو گاه و يكشمع گاه شمع هفت اين ندارند را آنها ديداراو از و مÇيشناسند هÇم را دقÇوقي حÇتي كÇه مÇيشوند مرد هفت Hنهايت درختورا دقوقي دل غرقي حال در كشتي نماز, در گزارند/ نماز امامتاو به تا ميخواهندسالمتميرسدو به كشتي چون ميخواهد را قوم نجاتآن خدا از او و ميشوراندكسÇي چÇه كÇه ميشود بلند مرد هفت نزد پچي پچ ميآيد, سالم به نيز آنان نمازچÇون كÇرد; دخالت الهي قضاي بر يافتو نجات كشتي تا كرد دعا بوالفضوالنه

ميشوند/ ناپديد همه نا@گاه بوده دقوقي جانب از دعا كه درمييابندوقصصتمثيالتاسÇتاد مĤخذ در كه است @كري مخمولالذ صوفي دقوقي

Page 243: Molavi Dar Erfane Iran

237 موالنا آثار در اوليا @كرامات

مينويسد قزويني مه عال به نيز نامهاي استاد است/ نيامده نشاني او از نيز فروزانفردانشي استقصايآن اما بوده, دقوقي همين به مربوط سÆاالتآن از يكبند @كهبن عبدالمنعم بهنام يكدقوقي آنكه خالصهاش ندارد دندانگيري مطلب نيز مردهمزماني توجيه الباليسطورتاجالعروسيافتهاندودر از موالنا با همزمان د, محمساختن براي موالنا نيستكه مستبعد <هيچ نوشتهاند: دقوقي گمنامي و موالنا با اويكاز هيچ به چون دقوقي, به راجع خود عرفاني حكايتمرموز اين براي بطليو مسÇطور و ن دوÇم اوليÇا, تÇذكرههاي در ايشÇان احÇوال شÇرح كÇه عرفا مشاهيرنÇميتوانسÇته را كرامÇات و واقعات استآن بوده مشهور و متداول بينالجمهورتÇو نگÇويند آنها كه دهد نسبت نكتهجويان و تكذيبحساد خوف بدون Gجهارذ@كر منصور شبلييا مثÂيا جنيد حق مأخذدر رويچه از وقايعرا اينحكاياتو

/109 ص مثنوي, تمثيالت و قصص و مĤخذ /1

كرده>/1 انتخاب جرجيسرا پيغمبران مابين از و گشته لهذا @كردهاي?دارنÇد: دقÇوقي حكÇايت مÇورد در هي توج جالب نظر نيز ينكوب زر دكتروجÇود از باشد حا@كي شايد نيست مذكور ديگر جايي در Gظاهر آن عين <اينكه"واقعة" از اينكه يا مجهول, اولياي از يكتن احوال به مربوط مستقل يكاصلدلبران استسر خواسته چون كه باشد حا@كي موالنا روحانيخود تجربة به مربوطكÇرده خÇودداري خÇويش تÇجربة بÇه آن اسÇناد از كند نقل ديگران حديث در را

/1ê9 ص كوزه, در بحر /2

است>/2بÇود, ه وجÇت جÇالب دقÇوقي دربÇارة موالنا توصيفات از نگارنده براي آنچهدست آن از دقÇوقي است/ تÇبريزي شÇمس بÇا شÇخصيت ايÇن نÇزديك ارتÇباطسختبر او داستان ابتداي در موالنا استو سفر حال در HمÄدا استكه صوفياني

Page 244: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 238

دارد: تأ@كيد نكته اين

/1927 بيت سوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

انÇداخÇتي1 دهÇي انÇدر روز دو @كÇÇم سÇÇاختي كÇÇم مسكÇÇني مÇÇÇقامي درچنانكه بودهاند; گمنامان و مخموالن از صوفياني صوفيو چنين البته صد واو حال بر را آفريده هيچ خداوندگار حضرت زمان <تا است: شمسآمده دربارةپيوسته بود/ نخواهد وقوف اسرار حقايق بر هيچكسرا هذه, الحاله و نبود اطالعيلبÇاس و بهطريقه داشتي, پنهان را خود شهرت خلقو از و بودي كرامات كتم دردر بÇر مÇحكم كÇليد و كردي نزول كاروانسراها در رفتي كه شهر هر به بود/ ار تج

/123 ص ,132ë اقبال, كتابخانة تهران: نفيسي, سعيد تصحيح مولوي, ين جاللالد موالنا احوال در سپهساالر احمد بن فريدون رسالة /2

نهادي>/2مÇييابد شام در را او غيبتشمسرد لين او از پس ين بها¾الد كه هنگامي ياصمدي جمال مستغرق كه يافتند گوشهاي در را حقايق عالم آن روز چند از <بعد

/131 ص همان, /3

نبود>/3 وقوف ايشان معاملة بر بالد اهلآن از هيچكسرا و بود @گشتهديگÇر بÇا آن مÇقايسة و دقÇوقي داسÇتان لÇك بÇه ه توج با آنكه ديگر مطلبدر آموزنده درسهاي عرفانيو اخالقي, نكات بيان با كمتر داستانهايمثنويماو ميشود صبرشلبريز كاسة نظممثنويگاه در موالنا هستيم/ سلوكروبرو سيروعرفاني و اخالقي نتايج ر مكر بل بار دو و يكبار نه داستان متن ميان در نا@گهانگويي طويل, داستان اين در موالنا اما ميگيرد/ خود داستانهاي از اجتماعي ي حتاو كه دريافت ميتوان دقوقي حكايت دقتدر با است/ پيموده را ديگر مسيريجنبة نيز و روحاني و عرفاني مطالب به دارد كمتري تمايل حكايات اين نقل در

دارد/ برايشاهميتبيشتري داستان اين روايي اخباريوسينة در مخمولالذكررا دقوقي اسمورسم حكايتو تا دارد موالناقصد @گويا

Page 245: Molavi Dar Erfane Iran

239 موالنا آثار در اوليا @كرامات

اين چه موالنا عارفمعاصر همان را دقوقي چه حال گذارد/ يادگار به مثنويخودچÇه استو نÇهاده شÇمسرا خود دلبر حديث پشتآن در كه بدانيم نقابي را نامروي هر به باشد بهنمايشدرآورده نام دقوقي درويشي قالب در خويشرا واقعة

مييابد/ مقبولتر وجهيدر ولي داده اخÇتصاص خÇود بÇه بسياري ابيات دقوقي حكايت اينكه با امانÇميشود/ منتج ي خاص نكتة حكايت ابيات از آن فروع و اصول كرامتو موردشادروان قول از نيز را آن كه ميبرم گمان ضرور را داستان اين نمادهاي بيان تنهاهÇفت و هفتشمع تبديل ه قص اين در كه <@كيست ميخوانيم: ينكوب زر استادكه بدانگونه اوليا ارواح وحدت از تعبيري يكدرخت, و يكشمع به درختراوجود در هدايترا و نور رمز يا و نبيند معاينه دارند, اشارت بدان ه صوفي و موالنا

/1ë2 ص كوزه, در بحر /1

نيابد>/1 تعبير درختقابل وجود در حياترا تجديد زندگيو رمز و شمع,

/ì13 Ç ë98 ابيات چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /2

روحه>/2 ساهللا قد Ç مغربي عبداهللا شيخ نور <@كراماتو چهارم: دفترمريدان نديدهام سياهيشبرا استكه منشصتسال ميگويد: مغربي شيخپÇيشاپيشايشÇان شب آن در پسشÇيخ مÇيشوند/ همراه او با شبي امتحان براي

و: حركتميكردسÇويچپ در كن ميل آمد, گو هين شب بÇه ميگفتي نا@كرده, پس روي

/ì03 Ç ì02 ابيات همانجا, /3

پاست3 پيش خاري كه زيرا كن ميل راست سÇوي يكدم بÇعد گÇفتي بازچوني چنديو دربارة و بوده مغربي بيانكرامتشيخ موالنا نيزقصد اينجا درايÇن گفت ميتوان حكايت اين دربارة كه كالمي تنها است نرفته سخني @كرامتآنهاست باطن انوار انعكاس ميدارد, روشن اوقاتاوليايحقرا <آنچه استكه:

Page 246: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ê0

/1ê8 ص كوزه, در بحر /1

بنيست>/1 تعج ماية ه البت دستآنها از كرامات وقوع حالي, چنين با وپنجم: دفتر

بÇÇيان در و واسÇÇÇح در درنÇÇÇÇيايد آن كÇه پÇنهانشان كÇÇرامتهÇاي آن

/119ì Ç 119ë ابيات پنجم, دفتر معنوي, مثنوي /2

مسÇÇترد2 نÇÇه مÇÇنقطع, نÇÇه ,HمÇÇداي ابÇد بÇاشد آن خÇÇود دارد, آن @كÇÇارالهي الطاف از و ميگويد سخن عهدالهي به وفاداران از موالنا بخش اين دربÇيان در و حواس در كه است كراماتي جمله آن از است/ شده ارزاني آنان به @كهنيز او درون وليدر ميبيند كراماتظاهريرا تنها مريد ديگر عبارتي به نميآيد/يادآور پيشتر چنانكه است/ باطني كرامات نوع از كه دارد وجود پنهاني ودايعيا@گÇر و ندارد عرفا و اوليا نزد در درجهاي و اعتبار چندان ظاهري كرامات شديم,از است/ پيموده بيشكبيراهه نهد بنياد اساس اين بر خويشرا اعتقاد نيز مريدضÇمير كراماتو علت به نبايد را <اوليا ميگويد: موالنا فرزند ولد سلطان اينرواينجهت از شيخ به تو تعلق باشيو اينعلتمعتقد به ا@گر كه شدن معتقد @گفتن,بÇه مشÇغوليهاست را شÇيخ زيرا نباشد; بقايش و گردد بريده زود تعلق اين باشداو از مستغرق و مشغول آن به چون بلندتر; و لطيفتر و عزيزتر اين از @كارهايي

/2ìê Ç 2ì3 صص@ ,13ì7 مولي, تهران: هروي, مايل نجيب كوشش به معارف, ولد, سلطان /3

اين و كردي?>3 چه خورديو چه بوديو كجا كه گويد تو ضمير كه نايد نوع اينيÇا نÇميآيد بÇيان در حÇواسو در كÇه است همان بلندتر" و لطيفتر و "عزيزتر

پنهان/ كرامتهاي همان ديگر بهعبارتيششم: دفتر

فيÇÇص پÇÇيران ز دل بÇÇÇÇر بÇÇÇÇرزند فيÇÇخ كÇÇرامÇÇاتي و مÇÇÇÇعجزاتÇÇÇي

Page 247: Molavi Dar Erfane Iran

2ê1 موالنا آثار در اوليا @كرامات

/130ë Ç 130ê ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /1

مست1 همسايه شود آنكه @كمترين هست نÇقد قيامت صد درونشان @كهكلي بهطور و برشمرد باطني ظاهريو دوگونه رازي نجم كراماترا كه @گفتيمو آشكÇار كÇرامÇات استو ارجمند و ارزشمند نهاني كرامات عرفا قاطبة نزد درايÇنباره در پÇيشتر مÇافيه فÇيه در را مÇوالنا كÇالم ندارد/ آنچنان پايگاهي عياندرمعارف خفي" "@كرامات اين مناسب نيز ولد خلفشسلطان فرزند اما خوانديم/جهتمنكران صورتآمد, در كه معجزات و همچنينكرامتها <و كه: دارد خوددر شÇيخ چÇنانكه نÇيستند; واقف معنوي كرامات معجزاتو بر كه است نادانان وتا ميكند بينا را او كور چشم ميگرداندو زنده را او مردة دل فميكندو تصر مريداو درون و مÇيگردد زر را مساو هÇمچون هسÇتيي و ميشود نور همه او ظلمتاو بينشاز دانشو و علم گلزار رياضحكمتو صدهزارگون ميشود بينهايتچنينمعجزاتو خود شيخ از كه كسي ميكند پديد او در قصور و وحور ميروياندچÇنين فÇردا يÇا خÇوردي چÇنين دي كÇه كÇرامÇاتي بÇه ميبيند بهدم دم @كرامتها

/93 ص معارف, /2

حسابآورد>/2 به كي و التفاتكند چه خواهي@كردن

/ê8ê3 Ç ê828 ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /3

روحه@العزيز>/3 ساهللا قد Ç راعي شيبان <@كراماتشيخ ششم: دفترنه كه گوسفندانخطيميكشيد گرد ميرفتبر نمازجمعه به شيخشيبانچون

مينهادند/ خط از فراتر پاي گوسفندان نه و ميشد داخل آن @گرگبرو مÇيكند مÇقايسه نÇبي هÇود معجزة با را شيبان كرامتشيخ بالفاصله موالناديگر: بهعبارت است بيانگر را معجزه كرامتو نزديكي و تشابه اين درحقيقتانبيا از آنچه با هم اوليا احوال كه ميدهد نشان وي ة قص نقل با موالنا <بدينگونه

Page 248: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ê2

/13ì ص كوزه, در بحر /1

تجانسدارد>/1 توافقو است نقل

شمس ديوان در كرامات و @كرامت

/ê0ë0 بيت ,1 ج تبريزي, شمس يات كل /2

كÇرامÇات2 بÇود نشÇان بÇهر @كÇÇز كÇرامت مÇجو عÇيان گشت چونعÇارف پسچون ميشود; معرفي نشانهاي بهعنوان كرامت نيز بيت اين درمÇورد در امÇا نÇدارد/ سÇودي را او كÇرامت مÇيرسد, مشÇاهده و عÇيان بÇهمرحÇلةآن كه آورديم مطالبي اقطع حكايتشيخ به توضيحاتمربوط در آن نشانهبودن

نميكنيم/ ر مكر را

/31787 بيت ,ì ج همان, /3

سÇاحري3 مكرو ني كرامتو و نهمعجز بÇوي نÇبرد جا كان رسيدم واديي درتÇفاوت و تضاد كرامتو و معجزه شباهت ه توج قابل نكتة نيز بيت اين در

دارد/ ساحري و مكر با استكه فاحشي

/27873 بيت همانجا, /ê

افÇندي4 كÇرامÇات, تÇو روي ديÇدن جÇÇز نباشد استو نبوده استو دوجهان درهر

اطالق ترك بزرگان به احترام طريق <به كه گوييم افندي كلمة مورد در ل او

افندي/ ذيل فارسي, فرهنگ /ë

شود>/5 افزوده رجال نام آخر به نيز و شودشÇده دانسته كرامات بزرگترين مراد و مرشد رخسار رويو بيت اين در امادارد را مضمون اين درمثنويمشابه موالنا آنجاستكه بيتاز اين اهميت است/

معجزه: مورد در آنجا ه البت

/3ë98 بيت دوم, دفتر معنوي, مثنوي /ì

است6 مÇÇعجزه پÇÇيمبر آواز و روي مÇزهست حÇق كÇز Çتي ام هÇÇر دل در

Page 249: Molavi Dar Erfane Iran

2ê3 موالنا آثار در اوليا @كرامات

است/ بصيرت با مختصروشنضميران اينجنسمعجزه كرامتيا اين اماشده شاعرانه استفادة تنها كرامات از كه هست ديگر كلياتشمسابياتي درذ@كÇر را مÇورد چÇند ÂÇذي كه باشد مثمرثمر آنچنان ما موضوع براي نميتواند و

ميكنيم:

/17ì38 بيت ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /1

م1 واÇت كÇرامÇات لطÇفو مÇو بÇه مÇو كÇÇرمت بÇÇبخشد كÇÇرامÇÇات @گÇÇÇÇر

/22297 بيت همانجا, /2

مÇن2 كÇرامÇات است ايÇن شو مست مÇÇي جÇÇام بÇÇخور تÇÇوحيد خÇÇم از

/27830 بيت ,ì ج همان, /3

مÇقاماتحريري3 فÇضلو اين از بيزارم ديÇÇدم تÇÇو كÇÇرامÇÇات و فÇÇضل تÇÇامÇعناهاي بÇا كÇرامت كلياتشمسمانندمÇثنويكÇلمة در اينكه ديگر نكتةابياتي ا@كنون استكه همراه لطفكردن, نيكوييو عطا, بخششو مانند ديگري

ميگذرانيم: نظر از را آن از

/90 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /ê

قÇيصر قصر كه گفتم خوشتر كجاست @گفتاكÇرامت4 صÇد كه گفتم آنجا ديدي چه @گفتا

/2ì201 بيت ,ë ج تبريزي, شمس يات كل /ë

تÇÇو آفÇÇتاب خÇÇندة كÇÇرامت و كÇÇرم بÇÇÇرشÇهادتي5 دگÇÇر نÇÇوع بÇÇود را ه ذر بÇÇه ه ذر

/28ì33 بيت ,ì ج همان, /ì

بÇÇخوانÇÇي مÇÇان سÇÇو بÇÇدان يÇÇا بÇÇÇÇيايي,دوري6 نÇÇيست كÇÇرامت ايÇÇن زفÇÇÇÇضلت

سبعه مجالس در @كرامات

Page 250: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2êê

يÇافت كÇرامت مÇورد در هي وجÇت قÇابل نكÇتة هÇيچ موالنا درمجالسسبعةمينمايد/ فايده از خالي ما موضوع مورد در حاضر منبع و نميشود

مافيه فيه در @كرامات

مطرح كرامترا سخناز جا دو خود, مافيه فيه در كليموالنا بهطور كه @گفتيماز پرهيز بهخاطر و كرديم اشاره آن به بارها نقلو پيشتر را آنها از يكي و @كردهذيلحكايتابراهيم كه توضيحاتي به را خوانندگان نميكنيمو ر مكر اينجا اطنابكÇرامت از ديگÇر يكبار تنها مافيه فيه در موالنا اما ميدهيم/ ارجاع آمده, ادهمنيست دليليقاطع هيچ را ما گفتكه <يكي نقلميكنيم: اينجا در كه ميگويد سخنهيچچيز; نه كراماتو نه فعلو نه قولو استنه كدام حق به واصل حقو ولي @كهايشÇان هستو هم را رهابين كرامت و فعل و باشد آموخته كه شايد قول كه زيرا

/189 ص مافيه, فيه /1

كردهاند>/1 اظهار نيز سحر عجايببهطريق بسيار و ميكنند استخراجضميرميدهد پاسخ بهآن ادامه در استكه كسي سÆال نقل سخنموالنا اين ا@گرچه

است: نهفته آن در ه توج قابل نكتة چند وليفÇرهنگها در است, آمÇده توأم مترادفو كرامت و فعل كلمة اينجا در Ç 1معانيفعل از يكي چون كه حدسزد ميتوان كرامتنيستولي معنيبا هم "فعل"به@كÇار دوشادوش كرامت با اينرو از شايد است, Ñشي وجود و فعل به ه قو تبديل

است/ رفتهو باشد كامل مرشد و تشخيصمراد براي قاطعي برهان نميتواند كرامت Ç 2در ولد سلطان از چنانكه هستيم شاهد را اعتقادي چنين نيز ه صوفي ميان در حتيدر مÇوضوع ايÇن داديÇم/ نشÇان را عقيده اين پنجم دفتر از 119ë Ç ì ابيات شرح

Page 251: Molavi Dar Erfane Iran

2êë موالنا آثار در اوليا @كرامات

مطرح بيشتري صراحت با (سلطانعليشاه) گنابادي د سلطانمحم مال حاج انديشةبود نخواهد الهي خالفت دليل يافتشود, كافر در آنچه استكه <معلوم ميشود:بÇا اجÇازه, غÇيرصاحب و نباشد كرامت صاحب اجازه, صاحب كه ميتواند بلكهماندن آبو از او گذشتن و مي ج ع حبيب از است شده نقل چنانچه باشد @كرامتنقلشده ابوسعيد[ابوالخير] ابوالفضلوشيخ شيخ از چنانچه و كنارشط بر او مرشدبÇه رسÇيد تÇا ميداشتند صحبت يكديگر با مسألهاي در بزرگوار دو آن كه استلقمانسرخسي و شكافتهشد سقفخانه كه ديدند نا@گاه بازماندند, دو هر كه جاييابÇوالفÇضل شيخ بازپريد, و كرد جواب را دو هر مشكل و آمد فرود مرغي چون

و ابوالخير ابوسعيد ابوالفضل, شيخ حكايت Hضمن /107 Ç 10ì صص ,1379 حقيقت, تهران: سعادتنامه, (سلطانعليشاه), گنابادي د سلطانمحم مال حاج /1

تذكر¸االوليا, نيشابوري, ار عط در: نيز را مرشدش و عجمي حبيب حكايت مأخذ و است آمده 28 ص صفا, ذبيحاهللا تصحيح وحيد, الت اسرار در: خسي سر لقمان

يافت/ ميتوان ì0 ص مركزي, تهران: ,ë چ نيكلسون, تصحيح

نشايد>/1 را اقتدا اما درگاه, آن در ميبيني را مرد اين مرتبة اباسعيد يا @گفت:است قپذير تحق نيز ديگران براي عادت خرق بهتر عبارتي به كرامتو Ç 3از و دادهانÇد نسÇبت نÇيز "رهابين" به را آن چنانكه نيست; الهي اولياي صرف وصÇدهزار <ا@گÇر مÇينويسد: اوليا كرامت با آن تفاوت در جامي كه همينروستشريعتاست احكام موافق ايشان ظاهر نه چون شود ايشانظاهر عادتبر خارقنه بود خواهد استدراج و قبيلمكر از آنرا آدابطريقت, ايشانمطابق باطن نه و

/21 ص االنس, نفحات /2

كرامت>/2 واليتو مقولة ازه قو از تا دارد بستگي تالشفرد مجاهدتو به عادات پسدرحقيقتخرقاليÇق كشÇيد رنج كه هر كه است <البد كه: معتقدند نيز عرفا خود و درآيد فعل به

/298 Ç 297 صص معارف, /3

بتپرستان>/3 كه ي حد تا كند غيبمشاهده از چيزي خود @گوهر

Page 252: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2êì

Page 253: Molavi Dar Erfane Iran

مولويه و مولوي

چيتيك ويليام

شاهحسيني فاطمه ترجمة

مولوي كلمة كه ما" موالي" (بهمعني موالنا به شرق در كه رومي ين جاللالدنوامبر سيام . ì0ê لسال ربيعاالو ششم در است, مشهور است) آنمشتقشده از1273 دسÇامبر هÇفدهم . ì72 سÇال Çانيه ماديالثÇج پÇنجم در و شÇد متولد 1207مÇيان را مسÇتمري عÇالقة و ه وجÇت كÇه است سÇال يكصد از بيش او درگذشت/شناختهشدهترينشعراي از بيترديد استو كرده ايجاد غربي سالكين و قان محقتركيه از بودند, آشنا فارسي زبان با كه جا هر در شرق, ويدر اشعار است/ صوفيآثارويتعاليم است; بوده همگان ه موردتوج سطوحجامعه همة در هند, تا @گرفتهاست; كرده فراهم معنوي استعداد از سطح هر نسلهايمسلماناندر براي عمليرازندگي در حاضر زمان تا عثماني دورة از نهاد بنياد او كه مولويه صوفي سلسلة وايÇن تكÇرار از مÇقاله اين در است/ كرده ايفا ي مهم نقش تركيه فرهنگي و دينيوي معنوي پيام و تاريخي موقعيت ميكوشيم كه هرچند ميكنيم, اجتناب مساÄل

Page 254: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ê8

سازيم/ مطرح خالصه بهطور را

مولويه تاريخچة

نÇدارد ضÇرورتي ايÇنجا در استو شÇده گÇفته ر مكر مولوي زندگي داستان1231 سال به (متوفي ولد ين پدرشبها¾الد شود/ گفته سخن آن دربارة بهتفصيلسكونت امروزي افغانستان در بلخ, در كه عالمي و مشهور روحاني ق/), ì28 . م/عÇمل نÇوع هÇر براي زمينهاي بهعنوان معنوي, احياي ضرورت دربارة داشتواز بÇود, صÇوفي يكپÇير عÇينحال در او ميكرد; موعظه مÆمنان براي اخالقي,كÇه مÇعارفوي ميداد/ تعليم نيز طريقترا اصول پيروان, از گروهي به اينرواخالقييك لحن است, تأمالتدرخصوصآياتقرآني مواعظو از مجموعهايسال1218 حدود در ميآميزد/ درهم اهلشهود مشاهداتيكنفر با واعظرا نفرهمراه به ولد بها¾ نزديكميشدند, بلخ به بهتدريج مغوالن كه زماني ق/ ì1ë . م/. م/ سال1220 در بلخ رفت; مكه زيارتبه پيروانشبهقصد از بسياري و خانواده(الرنده) قرامان به آنجا از و برد بهسر سوريه تيدر مد بها¾ولد ويرانشد/ ه@/ ì17در وي هÇمسر كÇرد, ازدواج ين جاللالد آنجا در كرد/ حركت امروزي تركيه دريÇن عال¾الد ناميدند/ ولد سلطان را او كه آورد دنيا پسري ق/ ì23 . م/ 122ì سالشصتمايلي در كه قونيه پايتختخويش به را ولد بها¾ سلجوقي, پادشاه @كيقباد,آنجا در ق/ ì27 . م/ 1228 سال در Hتقريب او كرد, دعوت بود, قرامان غربي شمالبÇيستو . ì28 سال اني ربيعالث هيجدهم در بها¾@ولد كه هنگامي گزيد/ سكونتايÇن در گÇرفت/ بÇرعهده را او وظÇايف ين جاللالد درگذشت, 1231 فوريه سومو عÇربي ادبÇيات و كÇالم فÇقه, بخصوصعلم خود زمان علوم ين جاللالد هنگامتأليفاتپدرشبر در پيوسته كه صوفيه اخالقي تعاليم با و بود فرا@گرفته را فارسي

Page 255: Molavi Dar Erfane Iran

2ê9 مولويه و مولوي

باطني طريقدركمعناي در بايد او همچنين بود/ آشنا Âكام است, شده تأ@كيد آنمدارك اسنادو اما باشد; پيشرفتكرده دينيبسيار اعمال مناسكو ظاهري صورين برهانالد زمانيكه .ì29ق/, سال1232م/ فقطحدود او كه اينهستند حا@كيازو آمÇد قÇونيه بÇه پÇدرش, مريد ق/), ì38 . م/ 12ê0 Ç ê1 (متوفي ترمذي ق محقتÇعاليم روشÇمند يÇادگيري وقÇف را خÇود گÇرفت, برعهده را وي معنوي تربيتلباسروحانيتبه داد, ادامه محترم وظايفيكعالم انجام به مولوي كرد/ صوفيهدر اما كرد; رسيدگي مردم عامة معنوي و مذهبي نيازهاي به سالي چند و كرد تنبÇهطور تاريخ اين كه كنيد دقت ÇÇ 12êê نوامبر 29 . ìê2 سال انيه جماديالث 2ìكÇرد: دگرگون باطن و ظاهر در را او كه داد رخ واقعهاي ÇÇ است شده حفظ دقيق

آمد/ قونيه به شمستبريزي

تبريزي شمس

شÇخصيتهاي رازگÇونهترين و اسÇرارآمÇيزترين از يكÇي يÇقين بÇه شمسمÇوسي بÇه را مولوي و خضر به را او ولد سلطان كه نيست بيدليل است; ف تصو

/1

بÇÇÇÇÇÇÇÇيهمتاست و بÇÇÇÇÇÇÇÇينظير او آنكÇÇÇÇÇÇÇÇه مÇÇÇÇÇÇÇÇوالناست كÇÇÇÇÇÇÇÇليم از غÇÇÇÇÇÇÇÇرضم

جÇÇÇÇهان هÇÇÇÇÇميشه جÇÇÇÇÇÇÇÇهان از بÇÇÇÇÇÇÇÇود آنكÇÇÇÇÇÇÇÇه جÇÇÇÇهان بÇÇÇÇÇه كس نÇÇÇÇÇÇÇÇبود او چÇÇÇÇÇÇÇÇون آنكÇÇÇÇÇÇÇÇه

آمÇÇÇÇÇÇÇÇيزي در ا@گÇÇÇÇÇÇÇÇر او بÇÇÇÇÇÇÇÇا آنكÇÇÇÇÇÇÇÇه تÇÇÇÇÇÇÇÇبريزي شÇÇÇÇÇÇÇÇمس بÇÇÇÇÇÇÇÇود خÇÇÇÇÇÇÇÇضرش

/(ê2 Ç ê1 صص ولدنامه, ولد, (سلطان

/131ì . 1937 اقبال, تهران: همايي, ين جاللالد تصحيح ولدنامه, از: برگرفته شده نقل مطالب /2

شÇده تÇقرير شخصي ط توس Gظاهر مقاالتشمسكه اخير چاپ ميكند2/1 تشبيهبÇهجاي شمس كه ر تصو اين به بايد است, بوده صميمي موالنا با و او با كه استكه شمسحكايتميكند دهد/ خاتمه است, غيب عالم از شبحي باشد بشر آنكه(در بود رفته دمشق به تحصيل براي موالنا كه هنگامي قبل, سال شانزده يا پانزده

Page 256: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ë0

است/ شÇناخته و ديÇده سÇوريه در را او ه)/ ì30 Ç 3ê . م/ 1233 Ç 37 سال حدودبÇود, كÇرده تÇجربه كودكي هنگام در كه ميكند اشاره معنوي يكيقظة به موالنارفتار بهخاطر پدرش كه هنگامي ميساخت; متمايز ديگران از را او كه تجربهايكه ميكند مقايسه مرغابي جوجه يك با را خود او ميكند, سÆال او از عجيبويكب @ Öر م ميبينم مندريا ايپدر! <ا@كنون است/ درآورده سر جوجهمرغها ميان دراين در درآ توام, مناز منييا از تو ا@گر است/ اين من ووطنوحال است, منشده

/77 ص تبريزي, شمس مقاالت ;203ì . 1977 صنعتي, دانشگاه تهران: د, موح دعلي محم تصحيح تبريزي, شمس مقاالت از: برگرفته شده نقل مطالب /1

بود <نيكمرد پدرشميگويد: دربارة او خانگي/>/1 مرغان رب برو وا@گرنه, دريا,مرد نبود/ عاشق اال آمدي, فرود محاسن آبشاز گفتي, سخن دو داشت/ كرمي و

/12ê ص همان, /2

ديگر>/2 عاشق استو ديگر نيكورويÇايي در مÇيكند, اشÇاره خÇود شÇمس هÇمچنانكه و سنتي روايات بنابربÇراي و بود مطلع آمدنش از موالنا است روايتشده هدايتشد/ موالنا بهسوينشسÇتند هÇم روبروي يكدكان مقابل در تي مد آنها رفت; بيرون به او مالقاتبايزيد و پيامبر مقامات مقايسه شمسدربارة سرانجام گويند/ سخني اينكه بدوناو بÇه پيامبر قياسناپذير برتري توضيح با موالنا و كرد, سÆال موالنا از بسطاميبÇههم شكÇر و شÇير <چÇون و گÇرفتند درآغÇوش را يكÇديگر سÇپس داد/ پÇاسخكÇرد; تÇغيير ÂامÇك مÇوالنا زندگي طريق بودند, هم با پيوسته ششماه آميختند>/كسÇوت از هنگاميكه بخصوص شدند, ه متوج شهر همة را بزرگ عالم دگرگونيجلسات در منظم بهطور برداشتو دست وعظ تدريسو از و آمد روحانيتبدربه را ين جاللالد موالنا شمس, كه هنگامي ميگويد ولد سلطان شركتكرد/ سماع

كرد: دعوت سماع از ي خاص شيوة شركتدر

Page 257: Molavi Dar Erfane Iran

2ë1 مولويه و مولوي

/17 ولدنامه, /1

رست1 بÇاغ دلشصÇد اندر سماع از درست رايÇي سماعشمÇذهبو شداشاره كرد, پيدا كه حالي انقالب اين به ذيل ابيات چون ابياتي در نيز موالنا

ميكند:چÇÇغانه گÇÇرفتهام عشÇÇق وز بود مصحفم هميشه دست در

/322 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /2

تÇرانÇه2 و دوبيتي و شعرست تسÇبيح بÇود كÇه دهÇني انÇدرمحيط برانگيخت; را او پيروان از بهشمسحسادتبعضي موالنا عشقمطلقاقامت يك پساز را قونيه شمس سببشد آوردند بهوجود آنها كه خصمانهايقÇطع هÇمه با را خود ارتباط Âعم ناراحتي ت شد از موالنا كند/ ترك ماهه شانزدهشدهاند/ محروم او حضور از قبل از بيشتر كه شدند ه بهزوديمريدانشمتوج @كرد;وصف كه را غزلياتي از شماري موالنا رسيد, او به دمشق از شمس نامة زمانيكه

برايشفرستاد: غيابشمسبود, در خود حالمرجوم شده طرب شيطان همچو حÇالل نيست سماع بيحضورتمÇÇفهوم فة رÇÇمش آن رسÇÇيد تÇÇا نشÇد گÇفته هيچ تو بي يكغزل

/18êë9 Ç 18êë7 ابيات ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /3

مÇنظوم3 بشÇد شش پÇنج غÇÇزلي تÇÇو نÇÇامه سÇÇماع ذوق بÇÇه بسÇ 12ê7 سال تا مرتبه شمساين شمسفرستاد; بهدنبال را ولد سلطان موالنا,روايات, قديميترين از يكي بنابر ماند/ قونيه در شد, ناپديد كه ق/ ìêë . م/ 12ê8به حسود بهدستمريدان شمس پذيرفتهاند, را قينآن محق از بسياري ا@كنون @كهسÇردي داشتو دخÇالت توطÃه اين در نيز موالنا, فرزند ين, عال¾الد رسيد/ قتلìë8 . ق/ 12ì0 سال در او تدفين مراسم در موالنا حضور عدم و پدر ارتباطشبابÇر دال نشÇانهاي غيبتشمسهيچ در برخالفقبل موالنا بود/ دليل بههمين م/,

Page 258: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ë2

پيوسته عوض در نرفت/ فرو نيز خود در حتي نساخت, ظاهر خود از وي مرگبه اميدوار همچنان او بود/ جدايي و غم از حا@كي اشعاري خواندن و سماع مشغولاز پس سÇال دو حداقÇل كرد/ سفر دمشق به او جستجوي به بار دو شمس, يافتندرون در تنها شمسرا كه رسيد نتيجه اين به خود دوم سفر در ناپديدشدنشمس,

ولد: سلطان به@گفتة يافت/ خواهد خودنÇوريم يك دو هر روح و بيتن دوريÇم او از تن به ا@گرچه @گفت

/ì0 Ç ì1 ولدنامه, /1

گÇويم1 خÇود ز كÇنون اويÇم عين ميجويم? @گفتچونمنويمچهوي ستايشمدام ميكند; القا را يگانگي احساس اين موالنا ابيات از بسياري

شود: ي تلق خودش ستايشاز شمسبايد ازمÇاييم لطÇف حسÇÇن بÇÇه مÇÇاييم بÇهانهست خÇود تÇبريز شÇÇمسگÇدايÇيم" مÇا و كÇريم "شÇاه @كÇاو روپÇوش بÇراي بگÇÇو خÇÇلق بÇÇاسÇÇزايÇÇيم را شÇÇاه كÇÇه شÇÇÇاديم گÇدايÇي? و شÇاهي ز چÇÇه را مÇÇا

/1ìë3ì Ç 1ìë33 ابيات ,3 ج تبريزي, شمس يات كل /2

مÇاييم2 نÇه بÇود او نÇÇه مÇÇحو در تÇبريز شÇمس حسÇن بÇه محويمشÇده مطرح وي معاصران سوي از Âقب سÆال اين بود? كسي چگونه شمسبÇه پاسخ به را خود اشعار از بيت هزاران موالنا كه گفت ميتوان تعبيري, به بود,حقيقتشمس جهاني آن جنبة Áمعمو او ا@گرچه است, اختصاصداده سÆال اينويرا رفتار ظاهرو مردم بيشتر كه بود آ@گاه بهخوبي شمسخود داشت/ درنظر را

ميپنداشتند/ زننده زشتو حتي عجيبيابهوجه سخنم هم ندارند, الف من سخن با كه است حق را مردمان ايننياز بهوجه همه د محم سخن و قرآن مينمايد/ دعوي همه ميآيد, @كبرياطلب طريق در نه ميشنوند سخني مينمايد/ معني همه الجرم است, آمده

Page 259: Molavi Dar Erfane Iran

2ë3 مولويه و مولوي

تكبر اين اما ميافتد/ كاله برمينگري كه بهمثابهاي بلندي از نياز, در نه وخدا گويند كه است چنان كنند عيب ا@گر و نيست عيب هيچ خدا حق در

/139 ص تبريزي, شمس مقاالت /1

باشد/1 عيب چه و ميگويند راست است/ متكبر

مÇريدان شÇرمساري مÇوجب بÇايد است آمده ذيل در كه آنچه مانند اقواليباشد: شده موالنا زيركتر

است نÇفاق آنكه اما راستي/ يكي و نفاق يك هست: سخن دو را اودريافتندي را موالنا كه آنند آرزوي در ايشان روان و اوليا جانهاي همةدر انÇبيا روان است بÇينفاق و است راسÇتي آنكÇه و نشسÇتندي/ او بÇا وو بودمي, او صحبت در تا بودمي او زمان در كاشكي كه است آن آرزويمÇنگريد, بديننظر و مكنيد ضايع رأي به شما ا@كنون بشنيدمي/ او سخن

/10ê ص همان, /2

حسرت/2 و دريغ به مينگرد: انبيا روان كه بنگريد بداننظر

نميدهد: نشان خود از بي تعج موالنا حضورشبر تأثير شمسازصحبت كه است آن عالمتش يافت, ره من صحبت به كسيكه <آنصحبت همچنين و شود سرد چنانكه نه شود; تلخ و شود سرد برو ديگران

/7ê ص همان, /3

كردن/>3 صحبت ايشان با نتواند چنانكه بلكه ميكند,

بÇه بÇايد مÇوالنا فقط اينكه و بود آ@گاه Âكام موالنا معنوي شهرت شمسازبود/ طبيعي امري او نظر از ببرد پي حقيقيوي ارزش

نيامدهام, ايشان براي نيست/ كاري هيچ عوام اين با عالم اين در <مرا

/ 8ê ص همان, /ê

مينهم/>4 ايشان رگ به انگشت حق به عالماند رهنماي كسانيكه اين

ميدهد: توضيح چنين يكحكايتتمثيلي با را موالنا با خود رابطة او

Page 260: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ëê

طÇرفي هÇر بÇه مÇضارب, پÇنجاه يÇعني داشت, سÇفره پنجاه بازرگانيرفته گوهري بهطلب او ميكردند/ تجارت او مال به بحر, و بر از ميرفتندآمÇد, او عÇقب در سÇباح درگÇذشت, سÇباح آن از سباحي, آوازة به بود,از بود ديده خوابي بازرگان بود/ مكتوم سباح و بازرگان ميان احوالگوهرو مÇوالناست اص وÇغ امÇروز داشت, اعÇتماد خواب آن بر گوهر, جهت

/11ë Ç 11ê صص همان, /1

ماست/1 ميان گوهر و من بازرگان

و خÇود او است, شÇمس نÇام به كه ديواني ابيات از بسياري گرفتن درنظر باميكند: مقايسه ماه و خورشيد با را موالنا

وجÇود آفتاب به است/ مهتاب موالنا اين گويم? بينفاق يا كنم نفاقطاقت ديده روشني, و غايتشعاع از دررسد/ ماه به اال درنرسد, ديده منÔهÔك ر ÖدÔت ال برسد/ ماه به آفتاب مگر اال نرسد, آفتاب به ماه آن و ندارد/ آفتاب

ميبيند/ را بينندگان او و نميبينند را او چشمها :103 آية انعام, سورة /2

/11ë ص تبريزي, شمس مقاالت /3

3/2 ار بÖص× Öاال Ôك ر ÖدÔي وÔه و Ôار بÖص× Öاال

آن حكايتاز مقاالتوي در موجود مطالب ساير و اخير اشارات از برخيعÇايي اد هÇيچ بÇود مÇوالنا يرÇپ كÇلمه, عÇام بهمعناي اينكه درخصوص او كه دارداصمرواريد غو شود رهسپار او مالقات شمسبراي اينكه از قبل موالنا نداشت/Ç مÇريد رابÇطه نÇظر هÇيچ از كه ميدارد اظهار Hشمسصريح درواقع, بود/ بزرگ

نداشت: وجود آنها ميان مراديآنكه شيخي, به نميآيم من كه ل او بود اين شرط آمدم, موالنا بر منمن نباشد/ بشر و نياورده, زمين روي به خدا هنوز را او باشد موالنا شيخ

/179 ص ,2 بخش همان, /ê

بهجهتدوستي/4 ا@كنون استمرا! نمانده آن كنم, مريدي كه نيستم آن نيز

Page 261: Molavi Dar Erfane Iran

2ëë مولويه و مولوي

كÇه گÇذاشت شÇمستأثÇير بÇر آنگونه موالنا كه است حقيقتآن همچنيناو: شمسبر

بÇر بودم آبي رم, منو و روشن اندرون از گويم, خوش و گويم خوبزد, من بر موالنا وجود تا ميگرفتم, بوي و ميپيچيدم و ميجوشيدم, خود

/2êì Ç 2êë صص همان, /1

م/1 خر و تازه و خوش ميرود ا@كنون شد, روان

فرحبخشمالقاتوي نتايج از يكي HنÃمطم باشد, كه شمسهرچه وجود رازديÇوانشÇمستÇبريزيمشÇتملبر بÇود/ او در شعر شگفتآور جوشش موالنا باكه ÇÇ ومثنوياو شعر, بيت هزار چهل دربرگيرندة قه متفر ابيات ساير غزلياتوشÇعر بÇيت هÇزار پنج بيستو شامل ÇÇ مينامد فارسي زبان به قرآن را آن جاميمحبوب توصال لذ استكه عاشقانهاي اشعار مركباز ديوانبيشتر است/ ديگربÇيت ده هشتتÇا ط متوس بهطور غزلها Áمعمو ميسرايد/ را او از جدايي رنج وحÇضور هÇنگام اغلب و ميكنند بيان خودجوشرا معنوي حاالتخاص و دارندمناسب موسيقي با همراهي براي Áمعمو و شدهاند سروده مجلسسماع در موالنايكدورة در كه است ششدفتر در منفرد شعري مقابل,مثنويشامل در هستند/و بÇلند داسÇتان حكايتو سيصد مثنويمشتملبر است; شده نوشته ساله شانزدهجنبههاي استتا شده بازگو و گرفته گستردهاي گونا@گون منابع از استكه @كوتاهعشÇق اصÇلي, درونمÇايه درديوان درآورد/ بهتصوير را معنوي زندگي متفاوتيÇعني ÇÇ ديÇن" اصÇول اصÇول "اصول توضيح بهمنظور آ@گاهانه امامثنوي است,كه آنجا از است/ درآمده تحرير بهرشتة تعليمي بهزبان و ÇÇ اسالم معنوي حقيقتشÇده مÇعنويتتÇنظيم مسÇير در خداوند عاشقان و مريدان ارشاد مثنويبهجهتمشÇاهدات فيالبداهة بيانات Hعمدت كه باغزلهايديوان سبك نظر از لذا است,

Page 262: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ëì

مÇوالنا مÇعنوي شكوفايي ايام به اشعارديوانمتعلق دارد/ تفاوت هستند, معنوي"وليÇÄي" هÇدفمند وصÇيت درحاليكهمثنويبهمثابة است, شمس آمدن از پسارشÇاد بÇهمنظور و شÇده نÇايل بشÇري كمال مراحل باالترين به كه ميشود ظاهر

است/ بازگشته جهان اين به خداوند سوي از ديگرانبÇه انگÇليسي (در مÇافيه فÇيه دارد/ منثور كوتاه Hنسبت اثر سه همچنين موالنااست/ مضامينمÇثنوي از بسياري دربرگيرندة كه است) شده ترجمه Discourses

آن در و است; تأليÇفشÇده شمس آمدن از قبل تها مد Gظاهر كه مجالسسبعه

قÇوي تأ@كيدات از همچونمعارفبها¾@ولد اما هستند, عارفانه بهلحن موعظههامÇوالنا نامههاي از نامه پنجاه و صد حدود در سرانجام استو برخوردار اخالقيجويايكار, دوستانيكه طرفمريدانو از نامهها اين از بسياري است; حفظشدهايÇن است/ شÇده نوشته امرا به بودند گونا@گون عنايات ساير يا بيعدالتي, اصالحصوفي يكسلسلة بزرگ كه را اجتماعيÄي نقش زيرا هستند ه جالبتوج نامهها

ميسازند/ روشن كند, ايفا بود مجبور

موالنا پيروان

ذ@كÇر خÇاص بهطور را موالنا مصاحبين از تن دو نام است شايسته اينجا درو عامي زرگري كه ق/) ìë7 . م/ 12ë8 (متوفي زركوب ين صالحالد شيخ نماييم/سال سه يا دو درآورد/ همسريسلطانولد به دخترشرا و بود قترمذي محق مريدمرگشنيزيار هنگام تا شدو موالنا صميميترينيار او ناپديدشدنشمس, پسازقرار ستايشاو مدحو مورد موالنا غزل پنجاه بيشاز يندر صالحالد ماند/ باقي او. م/ 128ê Ç 8ë (فوت چلبي ين حسامالد ين, صالحالد مرگ از پس است/ @گرفتهمحبوب مريد زيادي سالهاي او گرديد/ رومي مصاحب صميميترين ق/) ì83

Page 263: Molavi Dar Erfane Iran

2ë7 مولويه و مولوي

امور مراقبتاز مهم وظيفة ميكرد زندگي قونيه شمسدر كه هنگامي و بود موالناشمس با ميخواستند كه گونا@گوني افراد و (موالنا) او ميان داشتو برعهده را او

/1

بÇÇÇÇبين مÇÇÇÇن خÇÇÇÇواب صÇÇÇÇÇÇÇÇورت مÇÇÇÇÇÇÇÇان, الز ر عبÇÇÇÇÇÇÇÇم خÇÇÇÇÇÇÇÇيز آفÇÇÇÇÇÇÇÇرين و لطÇÇÇÇÇÇÇÇف اليÇÇÇÇÇÇÇÇق بÇÇÇÇÇÇÇÇديدهام واقÇÇÇÇÇÇÇÇعهاي

ليÇÇÇÇن او و كÇÇÇÇÇÇÇار آخÇÇÇÇÇÇÇÇر شÇÇÇÇÇÇÇÇود حÇÇÇÇÇÇÇÇل بÇÇÇÇÇÇÇÇهخواب زانك در بÇÇÇÇخواب قÇÇÇÇÇÇمر چÇÇÇÇÇÇÇÇيست قÇÇÇÇÇÇÇÇمر, بÇÇÇÇÇÇÇÇديدهام خÇÇÇÇÇÇÇÇواب

/////////////////////////////////////////////////////////////////// ///////////////////////////////////////////////////////////////////

ديÇÇÇÇÇÇÇÇن? آفÇÇÇÇÇÇÇÇتاب شÇÇÇÇÇÇÇÇعلة هÇÇÇÇÇÇÇÇلد كÇÇÇÇÇÇÇÇجا بÇÇÇÇÇÇÇÇيخبرت شببگÇÇÇÇÇÇÇÇذشتوشدسحر,خÇÇÇÇÇÇÇÇيز,مÇÇÇÇÇÇÇÇخسببيخبر

جÇÇÇÇنين ايÇÇÇÇن ايÇÇÇÇد بÇÇÇÇز بÇÇÇÇوك بÇÇÇÇدر, فÇÇÇÇÇلك شكÇÇÇÇÇÇÇÇم @گÇÇÇÇÇÇÇÇو افÇÇÇÇق زكÇÇÇÇين شÇÇÇÇد حÇÇÇÇÇÇÇÇامله سÇÇÇÇÇÇÇÇويرق, و تÇÇÇÇÇÇÇÇتار جÇÇÇÇÇÇÇÇوق

آسÇÇÇÇتين? و جÇÇÇÇيب ز چÇÇÇÇÇند رو, و بÇÇÇÇÇÇÇÇپوش كÇÇÇÇÇÇÇÇفن و تÇÇÇÇÇÇÇÇيغ ارمÇÇÇÇÇÇÇÇني? و تÇÇÇÇÇÇÇÇتار چÇÇÇÇÇÇÇÇند روشÇÇÇÇÇÇÇÇني مÇÇÇÇÇÇÇÇيان بÇÇÇÇÇÇÇÇه رو

سÇÇÇÇÇÇÇÇنين از چÇÇÇÇÇÇÇÇهار هست هÇÇÇÇÇÇÇÇم و است ششÇÇÇÇÇÇÇÇصدوپنجه را قÇÇÇÇÇÇÇعده مÇÇÇÇÇÇÇÇاه پÇÇÇÇÇÇÇÇنجم شÇÇÇÇÇÇÇÇد كÇÇÇÇÇÇÇÇه شÇÇÇÇÇÇÇÇبنهي شب در

اختالف)] كمي (با 279 Ç 278 صص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات ]

سال ذوالقعدة در كه تاريخدار1 غزلي ميكرد/ عمل يكرابط مانند كنند مالقاتبÇا مÇعاصر قان حقÇم استو شÇده اهدا او به سروده, مولوي ,12ëì نوامبر . ìëêاست, شده اهدا و امال ين حسامالد به دادهاندمثنويكه نشان قن مت ادلة منظمكردن

بود/ شده ينآغاز مرگصالحالد پيشاز ماه هيجده قريببهششÇم دفÇتر مÇوالنا بود نمانده چيزي هنگاميكه ق/ ì72 . م/ 1273 سال درخواهد بهپايان اثر اين كه بود كرده اعالم Âقب او اينكه با برساند, اتمام به مثنويرارا ي بيماريخاص نتوانستند طبيبان و ضعفنهاد به ترو سالمتياشبهشد رسيد,را آن كه غزلياتوي آخرين از يكي كرد; رها ناتمام اومثنويرا تشخيصدهند/

ميشود: بيتشروع اين با مرگسرود بستر در

/191 ص همان, /2

دارم هÇمنشين شاهي! چه باطن در كه تو? داني چهدارم2 آهÇÇنين پÇÇاي كÇÇه مÇÇنگر مÇÇن يÇÇÇن زر رخواالمقامترين ديگر بهعبارتي يا وي خليفة ين حسامالد موالنا, مرگ هنگامنÇزد يÇن امالدÇحس ايÇن, وجÇود بÇا بود/ سلسله امور سرپرستي مسÆول و او مريد

Page 264: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ë8

بÇنابر بگÇيرد/ را پÇدر جاي اعظم مرشد بهعنوان خواست او از رفتو سلطانولدميدهد: پاسخ سلطانولد وي, روايتخود

پÇيشدرآ نÇÇيست تÇÇغيير هÇÇيچ مÇÇا خÇÇليفة بÇÇدي زمÇÇÇانش درمÇعلوم مÇا كÇردهايÇم ايÇن شÇÇه ز مأمÇوم مÇا و امÇام چÇون بÇدي تو

/123 ص ولدنامه, /1

سÇرا1 دو در شÇيخ و پÇÇيشوايÇÇي مÇÇÇÇا خÇÇÇÇليفة آخÇÇÇÇري و ل اووداع را فÇاني دار بÇعد سÇال ده سرانÇجام تا ماند باقي اعظم شيخ ين حسامالديÇن امالدÇحس بÇهجاي را او و آمÇدند گرد سلطانولد دور به مريدان آنگاه @گفت/خÇطير مسÆÇوليت آنÇاتولي سراسر به خليفههايي فرستادن با او كردند/ منصوبسÇلوك و پÇوشيدن لباس رسوم و آيين همچنين گرفت/ برعهده را سلسله ترويجآثار با بههيچوجه مقاالتوي مجموعة سهمثنويو ديوان, كرد/ ن مدو را مولوياصولي تعاليم از بسياري دربارة آثار اين حال اين با نيست, مقايسه قابل پدرشكه ميشود متذكر سلطانولد ميدهند/ اراÄه روشني و ارزشمند توضيحات موالنا. م/ 1291 سÇال (در نخستينمثنوياش سرودن به شروع در اهدافوي از يكيزنÇدگي مÇا" روزگÇار "در كÇه بود كساني كرامات و معنوي مقامات بيان ق/) ì90او مÇيپردازد/ پÇيشينيان اعÇمال بÇه كهمثنويپدرش همانطور درست ميكنند,مشهور ين حسامالد و ين صالحالد ين, شمسالد كه ميسازد خاطرنشان همچنينيكي سلطانولد آثار بيترديد معروفگشتند/ رواياتوي طريق از بلكه نبودند,مناقبالعارفين و رسالةسپهساالر با استو سلسله ليه او تاريخ منابع مهمترين ازشدهاند) نوشته ق/ 719 Ç 718 . م/ 1319 Ç سالهاي1318 در دو هر (@كه افال@كي

ميكند/ برابري

Page 265: Molavi Dar Erfane Iran

2ë9 مولويه و مولوي

هستي/ من به خوي و خلق و طبيعت در مردم شبيهترين تو /1

اغلب مردم و لقا>1 Ôخ و Hلقخ بي الناس Ôشبها تÖن ا> ميگويد: سلطانولد دربارة موالناخÇدمت مÇهمترين شÇايد درواقÇع, مÇيگرفتند/ اشÇتباه بÇرادر دو بÇهجاي را آنÇهادر مرگسلطان@ولد پساز پدرشبود: انتقالصفاتبشري مولويه, به سلطانولدق/; 719 . م/ متوفي1319 (عارفچلبي, او پسر چهار از تن سه ,712 . 312 سالق/) 733 . م/ 1333 متوفي چلبي, واجد و ق/; 729 . م/ 1329 متوفي چلبي, عابدو گÇرفتند قÇرار او پساز سÇلسله مشÇايخ بهعنوان ديگري پساز يكي بهترتيبفرزند چلبيو فرزندعابد دو بهجز بود/ ديگر شيخي مادر خاتون, ره دخترشمطه(@كÇه بÇودند چلبي عارف فرزندان از اواخر همين تا سلسله مشايخ ساير ره, مطه

بود)/ مادرش زركوب ين صالحالد دختر برخالفبرادرانش,مÇتعاقب تأثÇير گسÇترشو از مÇختصر طرحÇي آوردن فراهم حتي اينجا درمÇعنوي, نÇظر از مولويها بگوييم كه بس همين است/ غيرممكن مولوي سلسلةتÇوسعة كÇردند/ ايفا عثماني امپراتوري در نقشمهم سياسي همچنين و فرهنگيبÇزرگترين از بسÇياري داشتو ارتÇباط مولوي "آيين" با Hعميق تركي موسيقيسÇبكو لحÇاظ از تÇركي, شÇعر بÇودهانÇد/ سÇلسله اعÇضاي از ترك خوشنويساناسÇد د حمÇم چون شيخي آثار است; مديون بسيار موالنا فارسي شعر به مضمون,كرد/ درك ميتوان فحوايمثنوي در تنها را ق/) 1218 . م/ 1799 (متوفي غالب1789 Ç م/ 1808) سوم سليم حكومتسلطان درخالل بهويژه سلسله نقشسياسيايÇن مÇوسيقيايياش قÇريحة و بÇود مولوي يكدرويش خود كه شد آشكار م/)

بهتصنيفدرآورد/ را يك"آيين" تا آورد فراهم او براي را امكانهÇمچنانكه نÇماند/ محصور عثماني امپراتوري مرزهاي در موالنا درخششوي تأثÇير دربÇارة گÇفتن سÇخن است, داده تÇوضيح بÇهتفصيل شيمل ماري آنÇه

Page 266: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ì0

كشÇورهاي مÇهم زبانهاي همة در شعر توسعة گسترشو از راندن سخن بهمعني

/1370 فرهنگي, و علمي تهران: آشتياني, ين جاللالد د سي مة مقد الهوتي, حسن ترجمة شمس, شكوه شيمل, ماري آنه /1

است/1 صÇوفيه سÇلسلههاي مردمي گسترش بهمعني و عربي, بهاستثناي اسالمي,و شÇعر زيÇبايي هÇمواره فرهنگي و اجتماعي سطوح همة در مسلمانان ا@كثريتگرفته تركيه از نهادهاند/ ارج را خوشنويسي موسيقيو قبيل از جنبيآن هنرهايمحوري شخصيت موالنا شدهاند, ارزشقاÄل هنرها اين براي كه جا هر در هند تا

است/ بوده

موالنا منابع

مÇوالنا عÇقايد و اشÇعار در كه آثاري وسيع طيف كه است داده نشان شيمل

همان/ /2

تأثÇير به است كافي اينجا در ميشوند;2 حديثآغاز و قرآن با مييابند انعكاسكه غزالي چون شخصيتهايي عالوهبر نماييم/ اشارهاي م متقد صوفيان از بسياريدو مÇيتوان GاهرÇظ بÇودند, ارزشÇمند بسÇيار صوفيه تعاليم قواعد شكلگيري درHصوصÇخ بÇزرگي, صوفي شاعران نخست, داد: تشخيص را مÆثر و عمده جريان. م/ 1221 حدود (متوفي, عطار كمتر, حد در و ,(ë2ë . 1130 Ç (متوفي31 سناييشمسبر ميكرد; تحسين را اغلبسنايي موالنا بودند/ موالنا بر م مقد كه ق/) ì18

/1ê7 ص تبريزي, شمس مقاالت /3

باشد/>3 خدا كالم او كالم خود/ از استخود بوده د عجبمجر> او كه بود قول اينبÇخصوص مÇوالناست, بÇالفصل ياران و مشايخ جريان مÆثر, جريان ديگرمقاالتنشان حهايمعارفو مصح چنانكه كه تبريزي شمس و پدرشبها¾ولداين مهمتر است/ گذاشته تأثير او خاصبر موارد از بسياري در آنها آثار دادهاند,مÇوالنا, معنويت ل مكم عدÔب دو از خود تي شخصي خصوصيات در پير دو اين @كه

Page 267: Molavi Dar Erfane Iran

2ì1 مولويه و مولوي

Öكل در كه است زيبايي محبتو بر تأ@كيد از آ@كنده دارند/معارفبها¾@ولد نشانجÇمال لطفو (صفات) پاية بر اثر اين سراسر ميباشد; مولويه و موالنا ويژگيص خÇمش جÇالل و قÇهر ابÇراز بÇا اغÇلب مقاالتشمس مقابل, در است/ خداوندآشكÇار را لطفخدا موالنا كه ميكند اشاره امر اين به مطلبي شمسدر ميشود/

/7ê ص همان, /1

كه باشد داشته حقيقت ا@گر است/1 قهر لطفو مظهر خود او كه درحالي ميكند,ميخواند پيوسته را آن داشتو همراه به خود با هموارهمعارفپدرشرا موالناهدف از حا@كي عملشمسميتواند كرد, نهي خواندنآن از را شمساو اينكه تادر بÇاشد/ موالنا درون در قهر و جالل صفات ابرازكردن توانايي تقويت در ويتعاليم در كه را جدايي از حاصل اندوه و رنج و قهر نزديكميان ارتباط بايد اينجارا صفات اين بتواند موالنا آنكه براي درواقع شويم/ يادآور است, مشهود موالنااز بسياري Gظاهر بهعالوه, است/ بوده شمسضروري از دوري كند درك Âكام@بهنمايش شخص ل او زبان به را الهي عظمت و جالل آنها در موالنا كه غزلهاييÂامÇك او زمÇانيكه يÇعني دارد, تÇعلق وي زنÇدگي دورة آخÇرين بÇÇه مÇÇيگذارددر كه شود گفته بجاست بود; يافته خود وجود در را دين) (خورشيد ين شمسالدطرف به نگاه@كردن با كه ميگويد سخن وااليي جايگاه چنان از موالنا اينغزلهاتأثÇير كه گفت ميشود تعبيري به خالصه, بهطور ميافتد/> فرو <@كاله او, به باالدر بÇها¾ولد بÇود; "مÇردانÇه" شÇمس تأثÇير درحÇاليكه "زنانه", موالنا بر بها¾@ولداو روحاني شمسپدر درحاليكه بود, مادرش "معنا" در اما موالنا, پدر "صورت"

بود/

ابنعربي و موالنا

Page 268: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ì2

پيروان يا ابنعربيو تحتتأثير موالنا كه است شده گفته بهصراحت اغلببÇا مÇيتوان استو گÇمان حÇدسو مÇبناي بر Hعمدت نظر اين اما است, بوده ويقÇونوي يÇن درالدÇص كÇه دارد حقيقت امر اين گذاشت/ كنار را آن اطمينانخاطربÇرجسÇتهترين و ابÇنعربي (ربÇيب) خوانÇده فرزند ق/), ì73 م/ 12ê7 (متوفيآنÇقدر مÇعنوي نÇظر از مÇوالنا امÇا بود, موالنا صميمي دوستان از يكي مريدش,ا@گرآندوستشيخبزرگي ي حت نگيرد, قرار "دوستي" تحتتأثير كه بود پيشرفتهوجود باشد بوده موالنا قونويتحتتأثير اينكه بر نشانيدال (همچنينهيچ باشد/اقامت دمشق در كه سالهايي درخالل موالنا كه روايتميكند سپهساالر ندارد)/درواقÇع و بود ابنعربي "مصاحب" ق/) ì30 Ç 3ê . م/ 1233 Ç 37 (حدود داشتبÇا گÇرفتن قÇرار تأثÇير تحت مسألة اما بود/ خواهد عجيب دو آن نداشتن ارتباطگÇيرد/ قÇرار بررسي مورد جدا@گانه بهطور بايد داشتن مصاحبت يا ارتباط مسألةاز مقاالتشمسحا@كي و فقراتشرححالهايموالنا از برخي نيستكه بيمعنيترديد بهديدة او پيروان ابنعربيو حكمتنظاممند به مولوي مشايخ استكه آنكه است عميق و ي جد آنچنان سبكآنها در موجود تفاوتهاي مينگريستند;HقينÇي بÇود/ خواهÇد ر تصو غيرقابل اساسي تفاوت اين نشاندادن عدم آنها برايبدون معنويترا اقيانوس دو هر كه عميقهست اندازه آن به اسالم معنوي منابع

دربربگيرد/ امكانات حذفسايرمعنويت صورت دو ميان تضاد به <پرداختن ميگويد: كه آنجا كربن هانريزاÄد و سطحي Âكام امري يافت گسترش ابنعربي ديگر و موالنا ط توس يكي @كه

/138ê جامي, تهران: حمتي, ر انشا¾اهللا ترجمة ابنعربي, عرفان در ق خال ل تخي كربن, هانري /1

مÇنظر از كسÇانيكه نظر از است/ كرده خويشمبالغه دعوي مورد در ميباشد>,1استصحت اينقضاوتممكن مينگرند, ف تصو به بيستم معنويقرن نيازهاي

Page 269: Molavi Dar Erfane Iran

2ì3 مولويه و مولوي

فراموش نبايد است; باقي متون اين در تفاوتهايعميقهمچنان اما باشد, داشتهحكمت است/ متفاوتتفكر شيوه دو كليايندوصورتمعنويت, بهطور كه @كردعÇمل مÇبتنيبر مÇوالنا عشق" "دين وسعت همان بيشكبه كه ابنعربي پيچيدةاسÇالمي, عÇلوم اصÇخ تعاليم كه شد پذيرفته كساني سوي از ل او وهلة در است,پÇيچيده, سÆÇالهÇاي بÇراي امÇر ايÇن بودند/ آموخته را فلسفه و كالم علم بهويژهرا هركسي معنويتموالنا حكمت, اين مقابل در كرد/ پيچيدهايفراهم پاسخهايموالنا كرد/ آموزشجذب از سطحي هر با مينهاد, ارج موسيقي و زيبايي به @كهبÇهمنظور خيال صور بهعنوان را روزمره زندگي تجربيات و پديدهها يترين عادهمچنين او خدمتگرفت/ علمالنفسبه و مابعدالطبيعه عميقترينسطوح توضيحاز Hاصطالحاتعمدت اين اما برد, به@كار گونا@گونيرا صيبسيار اصطالحاتتخصاينرو از متكلمان/ و فيلسوفان زبان از نه بودند شده گرفته مردم محاورهاي زباناز عاميترين, فرهيختهترينتا از بودند; اجتماعي سطوح همة از دراويشمولويهبرميگرفت/ در را همه رفتگران, تا حا@كم نخبگان از فقيرترين, تا ثروتمندتريننداشت ضرورتي (ا@گرچه دنبالكند را موالنا ميتوانستشيوة باذوقي هرمسلمانصي خصÇت آمÇوزش از كÇه انÇدك يكاقÇليت فÇقط امÇا كند), درك @كهمثنويرادرك مÇيداد, تÇوضيح ابنعربي كه آنگونه به را اسالمي عقايد بودند برخورداربÇراي ايÇرانÇي, معاصر حكيم آشتياني, ين جاللالد د سي كه را حكايتي ميكردند/مÇيكند: بيان اجمال به را بيان شيوة دو اين ميان مقايسة است كرده نقل نگارندهمÇيداد, مÇريدانششÇرح براي موالنا كه اعتقادي مسألهاي به گوشدادن از پسغÇموضرا و پÇيچيدگي بÇدين حكÇمتي نÇحو, چÇه بÇه <شما پرسيد: او از قونويچگÇونه <شÇما داد: پاسخ موالنا دهيد?> توضيح سادهاي زبان چنين با ميتوانيد

سازيد>? دشوار و پيچيده را سادهاي عقايد چنين ميتوانيد

Page 270: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ìê

Ç مريد نوع از معنوي رابطة هيچگونه كه داشت ياد به اينجا در بايد همچنينسÇلسلة دو ايÇنجا در زيÇرا است; نÇداشÇته وجÇود ابÇنعربي و موالنا ميان مراديعقيدتي پيوندي به محدود پسمسأله, داد/ تميز هم از ميتوان را ا مجز صو مشخاقتباس ابنعربي از را ي خاص استمطالب ممكن موالنا كه معني اين به ميشود,اما يافت, خواهد را شباهتهايي بخواند را مرشد دو اين هركسآثار باشد/ @كردهنÇيز امر اين كرد/ جستجو ميتوان نيز ابنعربي از قبل منابع در را شباهتها اينشده تهيه ايران و هند در ازمثنويكه تفسيرهايبسيار <در چون كه ندارد حقيقتآ@گاه بخواهيم <ا@گر بنابراين است>, ابنعربيشده آثار استارجاعاتفراوانيبهبÇررسي به داشتبايد معنيÄي چه وي پيرو مريدان نزد موالنا معنويت كه شويم

/71 ص همان, /1

شرح براي ولد, سلطان زمان در و موالنا زندگي درخالل بپردازيم/>1 تفاسير اينبÇراي ايÇنرو, از است/ نشÇده ابنعربي آموزههاي به اشارهاي هيچ موالنا تعاليمبه درآمد) تحرير رشتة به 720 . 1320 سال (در موالنا مثال,دقايقالحقاÄقاحمديك هر ميدهد; شرح را موالنا ارزشمند تعاليم از بسياري روشمند, Hشيوهاينسبتازمثنوي ابياتي با ميشود, حديثآغاز يا قرآن از نقلقولي با آن فصل هشتاد ازچÇنين مÇيشود/ داده بسÇط نÇويسنده اشعار به استناد با و توضيح موالنا ديوان ياو اصÇطالحات طÇريق از مÇوالنا ابÇيات ندارد ضرورت كه ميدهند نشان آثاريهسÇتند, بسÇنده خÇود درحÇقيقت, مÇوالنا آثار شوند; داده شرح ابنعربي عقايدا@گر بهعالوه, ميشدند/ همراه آنها به مربوط اعمال با تعاليم اين كه وقتي بهويژهنÇيز ابنعربي پيروان ساير كه ميرفت انتظار بود, ابنعربي پيرو بهراستي موالنابراي بينظيري طرز به مولوي اشعار زيرا كنند, نقلقول خود آثار در را وي اشعارپÇيروان از هÇيچيك درحقيقت, اما است/ مناسب آنها تعاليم از بسياري توضيح

Page 271: Molavi Dar Erfane Iran

2ìë مولويه و مولوي

مÇيكردند نÇقلقول فÇارسي اشعار از و مينوشتند فارسي به كه ابنعربي بالفصلايÇن حداقل نكردهاند/ نقلقول موالنا از جندي) و فرقاني عراقي, قونوي, (مانند

نداشت/ ايشان انديشة در سهمي موالنا آنها نظر از استكه آن نشانگر امرابÇنعربي تÇعاليم چارچوب در وي عقايد تفسير به موالنا ران مفس پسچراشÇيوههاي تحتسيطرة عقلي گفتمان كه است اين اصلي دليل ميورزند? اصرارترجمان بهمعني موالنا ديدگاههاي شرح درنتيجه بود/ يافته رواج ابنعربي بيانيبÇيان بهشيوة خود خاص فني واژگان و خيالي خاص ويژگي با شاعرانه يككالمابنعربي اصطالحاتمكتب مبنايمفاهيمو بر Hاستكهعمدت نظريتر عقالنيواما ندارد وجود اساسي ناسازگاري معنويت از شيوه دو اين ميان است/ شده معينخÇاصو مÇزيتهاي تضعيف بهمعني ديگر شكل به بيان از يكشكل ترجمان

است/ لي او طبع مخدوشساختنصرافت بهويژهمÇيكنند مÇراجÇعه ابÇنعربي تعاليم به موالنا ران مفس كه حقيقت اين صرفمÇيشناختند/ اصÇطالحاتي چÇنين با را او موالنا پيروان همة كه نيست بدينمعنياسالمي علوم در كه شدهاند نوشته قاني محق براي و ط توس دقت, به تفسيرها بيشتردر جذبشده ا@كثريتمريدان كه آنجا از اما نظر/ اهل براي يعني, ديدهاند, تعليمبه نياز احساس بدون بايد لذا بودند, اسالمي جامعة سطوح همة از سلسلهها بيشترآواز به قراÄتيا به هنگاميكه شعر زيبايي باشند/ برده ت لذ اشعار خود از "شرح"عقلياش محتواي بر مكفي "تفسير" فكرياش بهمضمون ه توج با ميشد خواندهايران مانند جاهايي در صوفيه سلسلههاي دراويش كه هنگامي امروزه حتي بود/تÇحسين را اشÇعار زيÇبايي مÇيدهند, گوش ازمثنوي اشعاري به و ميشوند جمعبÇه ميدهند; اراÄه را خود فكري درونمايه مستقيم بهنحوي كه اشعاري ميكنند,مÇوالنا انÇديشة فكÇري مباني صي تخص توضيحات به آنها از كمي تعداد حال هر

Page 272: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ìì

هستند/ عالقمندابنعربي تأثير بر هيچمدركيدال كه شود تأ@كيد همچنانبايد شايد درنهايت,هماهنگي برجسته مدافع كربن, هانري حتي ندارد/ وجود موالنا آثار قونويدر ياهÇرگز كردهاند, بررسي را متون اين كه كساني بين معنويتدر شيوه دو اين ميانيا اصطالحات واژگان, هيچيكاز زيرا نميكند; عا اد را مستقيمي تأثير هيچگونه

است/ يافتنشده موالنا آثار در ابنعربي اصلي مباحث

حب دين

"ديÇن االشÇواقاز خويشدرترجمان مشهور شعر در ابنعربي هنگاميكه

/1

داني دينه الي ديني, يكن لم اذا صاحبي انكر اليوم, قبل كنت لقدلرهبان دير و لغزالن, فمرعي صوره كل Âقاب قلبي, صار لقدقرآن مصحف و توراه, الواح و طايف كعبه و الوثان, بيت وايماني و ديني فالحب ركاÄبه, توجهت اني الحب, بدين ادين

كه ميكند اشاره نقلبانسانكامل تعي عدم ديا تقي بهعدم او سخنميگويد, 1" ب ÔحتكÇرار <هÇرگز كÇه تÇجلياتي مÇينمايد, ادرا@ك را الهÇي ذات مسÇÇتمر ات جليÇÇتراهÇبان صومعة آهوان, چرا@گاه نقش, هر "پذيراي او قلب درنتيجه, نميشوند/>امÇر اين ابنعربي تعاليم بافت در كه درمييابد انسان زمانيكه ميشود/ مسيحي"مÇثال بÇراي مÇيكند, اشÇاره امر همان به نيز موالنا اينكه گفتن دارد, معنيÄي چه

/ë9 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /2

نÇادرست ÂامÇك مذهبعشق"2 ز شود حيران و نداند "خرد ميگويد كه هنگامينÇمونه, دو هر در "مذهبعشق" اصطالح معني پنداشتن يكسان اما بود/ نخواهدبود/ خواهد مكتب دو اين ميان خاص اساسي تفاوتهاي ناديده@گرفتن بهمعنيو مركز است, آن مستلزم كه شادي زيباييو بههمراه موالنا, نظر از بنابراينعشق

Page 273: Molavi Dar Erfane Iran

2ì7 مولويه و مولوي

عشقيك ابنعربي نظر از درحاليكه است, معنويت اصلي محور مذهبو جانانسان موالنا, آثار خواندن هنگام است/ نامتناهي حقيقت درك از ممكن حالتممكن ر تصو هر فراسوي محوري, حقيقتي بهمثابة عشق تجربة بهسوي هموارهكهعشقاز احساسنميكند انسان ابنعربي, خواندنآثار هنگام ميشود; @كشاندهÇا ام است, (خداوند) غايي حقيقت معرفت و تجربه بر تأ@كيد, است; مهمتر همهايÇنكه ضÇمن نÇيست, مÇعرفت ايÇن بÇه دستيÇافتن اصÇلي ابزار HقضرورتÇعشميماند/ باقي محوري موضوع آن به دستيابي ابزار حقيقتو توصيفنظريآنكالمي, فلسفييا نظام برايوضع قونوي, دوستش شيوة به وجه بههيچ موالناشگفتيهاي بيان هدفوي نكرد/ تالش وجود حقيقت دربارة جامع فلسفهاي يا

/1ê32ê بيت ,3 ج تبريزي, شمس يات كل /1

او ايÇنكه بÇخصوص است/ مÇقال"1 ز را خÇلق غÇيب ر د گشÇÇايم "دري و عشÇÇقمÇرگها <بÇدترين سÇازد: شÇعلهور انسÇان قÇلب در را مÇيخواستآتشعشÇق

/13297 بيت همانجا, /2

است>/2 بيعشقيسÇاز سÇوز آن بÇا سوز, خواهم, سوز مÇجاز? و اضمار و الفاظ اين از چند

/17ìë Ç 17ìê ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /3

بسÇوز3 را عÇبارت و فكÇر سر به سر بÇرفروز جÇان در عشÇÇق از آتشÇÇينا@گزيريوضرورتپيروياز موالنا, آثار مطالعة از برداشتغالبخوانندهدر نيستكه بدينمعني امر اين اما است/ الهيشدن رحمت تسليم معنويو زندگيبرعكس, Âكام بلكه ندارد/ وجود منسجم " وجود "فلسفة يك وي آثار زيربنايكمك او پيام تأثيرگذاربودن به عالم در انسان جايگاه روشنوصريحوياز تعبير

ميكند/يÇا انسÇانشناسي جهانشناسي, كالم, علم فلسفه, پيرامون ندارد قصد موالنا

Page 274: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 2ì8

نÇظراتو مÇيسرايÇد سÇتايشعشÇق در هÇنگاميكه امÇا كند, بحث روانشناسيد متعد بازنگرهاي در ران مفس ميشود; آشكار اينها همة مورد ديدگاههايويدركردهاند تالش و دارد وجود منسجم يكجهانبيني او شعر در كه دريافتهاند خوداو شعر آتشسوزان همواره اينكار انجام در اما دهند/ توضيح خود منظر از را آن

كردهاند/ خاموش رامÇيكند, بÇيان او كÇه است مسÇاÄلي تÇمام شكلدهنده توحيد, قرآني آموزةمÇوالنا شÇعر كÇه گفت ميتوان اغراق <بدون ميشود: متذكر شيمل كه همانطورجنبههاي در را خود كه آنگونه خداوند, عظمت جهتبيان تالشدر جز چيزي

شمس/ شكوه شيمل, /1

يعني است, توحيد جوهرة Hدقيق اين نيست/>1 ميكند, آشكار زندگي @گونا@گونبÇه درنهايت كثرت زيرا يكتاست/ خداوند ستايش در چيز همه اينكه نشاندادن

ميشود/ وحدتمنجر

/1382 پيكان, تهران: عباسي, ين شهابالد مترجم مولوي, معنوي تعاليم عشق, عرفاني راه چيتيك, ويليام به: شود رجوع /2

در است;2 شده مطرح خالصه بهطور ديگر جاي در موالنا جهانبيني شرحسÇاير هÇمچون مÇوالنا مÇيشود/ اشÇاره آن اوصافمتمايز از برخي به تنها اينجايÇا انسان آنكه حال مينگرد, الهي صفات و اسما تجلي بهمثابة را عالم صوفيان,

/1239 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /3

آدمي زيرا دوشميكشد; بر الهيرا امانت بگست"3 االسما¾ علم كو "بوالبشر آدمتقسيم دسته دو به ميتوان الهيرا صفات است/ خلقشده (خداوند) صورتاو بهبهموجب"رحمتمن گرچه قهر, صفاتغضبيا لطفو صفاترحمتيا @كرد:

بي/ ص غ تي مÖح ر Öتقب س /ê

است/ خداوند ذات اصل با مطابق ل او دستة فقط دارد",4 پيشي غضبم برHوأمÇت قÇهر لطÇفو از الهÇي, صÇفات و اسÇما هÇمه تÇجلي بهعنوان انسان,

Page 275: Molavi Dar Erfane Iran

2ì9 مولويه و مولوي

حÇفظ را صفت دو اين ميان كامل تعادل اوليا و انبيا كلي, بهطور است/ برخورداررحمتبر لطفيا است, م مقد رحمت لطفيا درحقيقت, كه آنجا از اما ميكنند,ترتيب بههمين است/ مستولي كافران بر غضبخداوند مقابل, در دارد/ غلبه آنهاوغضب جلوههايقهر شياطين درحاليكه رحمتهستند مالÄكتجلياتلطفونشانگر نفس كه درحالي دارد, لطفتعلق به عقل صغير, عالم مورد در ميباشند;به ايمان انسان استكه اين ميبيند موالنا چنانكه عادي, وضعيتانسان است/ قهرملكوشيطان, كشمكشميان ا@گرچهدر دينشكند, باشدوعملبه داشته خداوندقهر لطفيا صنيستكه مشخ هنوز اين وجود با است, آمده گرفتار نفس, عقلوديگر بهعبارت كرد? صخواهد مشخ ديگر جهان در خاصرا فرد ابدي جايگاهدر را مÆÇمنان كÇه ايشانند منتظر <اوليا جهنم? به يا رفت خواهد بهشت به او آيابÇه را او كÇه مÇنتظرند نÇيز شÇياطين و كÇنند خÇود چÇون و رسÇانند خÇÇود مÇÇنزل

(ë آية تين, (سورة عشق/ عرفاني راه چيتيك, به: كنيد مراجعه همچنين ;78 ص ,13ê8 اميركبير, تهران: فروزانفر, مان بديعالز تصحيح مافيه, فيه موالنا, /1

كشند/>1 خود سوي اسفلالسافلينگنج آشكارشدن نتيجة دارد, قرار آن مركز در انسان كه كيهاني, نمايش اينرا مÇخلوقات پس شÇوم شÇناخته داشتم <دوست است: گفته خداوند است/ پنهان

/ قÖل خÖال ÔتÖقلخف ف رÖعÔا ان ÔتÖبب Öحا /2

و ميآورد بهوجود را آفرينشاستعالم اساس رحمتكه عشقو كردم/>2 خلقمنظر در استو رحمت از تبعيت به غضبتنها ميكند; ن معي را آن نهايي هدفدفاع كيهاني هماهنگي ابليسدر عملكرد از موالنا درنتيجه ميگيرد/ رحمتقرارعÇا اد هÇرگز اما است; خلقتجهان ضروري الزمة شر كه ميدهد نشان و ميكندرحÇمتو زيرا است, برابر عقل نفسبا يا بهشت, با جهنم آدم, ابليسبا نميكند

ميمانند/ باقي م صفاتمقد لطفهمواره

Page 276: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 270

شكÇوفايي جÇهت در را خÇود راه مÇيتوانÇد كÇه است مÇخلوقي تÇنها انسانمهمترين از برخي كند/ انتخاب پنهان, گنج ط توس شده نهادينه لية او استعدادهاياز نÇاشي انسان, مسÆوليت و اختيار پيرامون اسالمي ادبيات در اعتقادي مباحثÇÇ وي آثار فرا@گير و اصلي محور بهعالوه, است/ موالنا زندگي تجربياتروزمرهبشÇر آزادي بÇدون ÇÇ مÇعنوي سÇلوك به پيوستن به خود همنوعان ترغيب يعنيگÇرامÇي بسÇيار را آدم فÇرزندان مÇا سÇوار", منا كر نگ خ بر "آدمي ندارد/ معنايي

/ م اد × âنيب ن×ا Öم كر Öدق ل :17 آية سرا¾, ا سورة /1

/3301 بيت سوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

اختيار"/2 @كشعنان Öر د كف "در داشتيم1:آثاروي بيشماريدر درمطالب كه خدا انسانبا ارتباط دربارة موالنا ديدگاهبÔعد ميدهد/ نشان را وجود حقيقت فرا@گير آموزة است, شده اشاره آن به بحثياكÇمال بÇه دسÇتيابي جÇهت بÇايد انسان كه است مسيري به مربوط وي تعاليم دومدنبال است, شده خلق براساسآن ابتدا از كه صورتي درآوردن فعل به و معنويذ@كر و روزه نماز, قبيل از ÇÇ معنوي مجاهد اعمال صفاتو موالنا اينجا در نمايد;

/3ì120 بيت ,7 ج تبريزي, شمس يات كل /3

در روز خوشهر ميرانند "شبديز و شهوت"3 گلوي ببÔر جوع "از از كه ÇÇ خداوند

/18700 بيت ,ê ج همان, /ê

وصÇفمÇراتب مÇوالنا آثÇار مÇهم جÇنبه سومين ميدهد/ شرح را خون"4 دريايدرنهايت استكه نماد @گونا@گونپيشرفتمعنويدرطيفوسيعيازصورخيالوميگويد/ الحق" "انا حالج بههمراه Hحقيقت آنجا در انسان كه ميشود مقامي منجربه

يكتا محبوب

هÇزار بÇا است, وصÇفنشدني عشÇق مÇيكند تأيÇيد كه همانحال در موالناكالم جمعبندي با ميدهد/ شرح را آن صفات خصوصياتو حكايت, و استعاره

Page 277: Molavi Dar Erfane Iran

271 مولويه و مولوي

عÇامل مÇيآورد, بÇهوجود را عالم كه است الهي نيروي گفتعشق ميتوان وي,انسÇان قÇلب در كÇثرت ميان در وحدت ايجاد براي و ميشود موجودات حركتاين است; غايتعالم و حافظ خالق, كه خداست عشق درنهايت, ميكند/ رسوخ

ميسازد/ متجلي نامتناهي صور به را خود استكه يگانه حقيقتÁاحتما است/ دوستداشتني است, پيوسته عشق با Hعميق كه جمال يا سن Ôحتأ@كيد برعشق عمل و نظر مقام در مولويه اندازة به صوفي سلسلههاي هيچيكازرا پيامبر گفتة اين كه هستند افرادي نخستين صوفيان كل بهطور HنÃمطم نميكند/مولويه بهويژه اما دارد>, دوست را زيبايي زيباستو <خداوند ميشوند: يادآوردر بÇودند/ نمونه معنوي زندگي براي آموزه اين از حاصل آثار تمامي جذب درزيÇبايي خداوند, <جز كه است بدينمعني زيباست> <خداوند موالنا, تعاليم متنلÇك زيÇبايي درحÇاليكه اوست بÇه مÇتعلق تÇنها حÇقيقي زيÇبايي نÇدارد>; وجود

است/ "مجازي" يا "عاريتي" موجودات

/3ì080 بيت ,7 ج همان, /1

مÇجازي1 بÇد جÇا هÇر بسÇوزانÇيد عشقشآتش جان, بيشة در بزدكه حقيقتي تنها الهي, محبوب از حقيقتخويشرا دوستداشتني چيز هراصليمعارفبÇها¾@ولد درونمايه Áاحتما اين ميآورد; بهدست هست بهراستياست: ذيل بهشرح ميگويد, سخن خداوند زيبايي از كه نمونه يكقطعة است/

نقش همه كه تو پا@كيزه چه پا@كيو اياهللاچه كه يعني ميگفتم "سبحانك"

و سبزهها و گلها همة مي خر اصنافحيواناتو همة جمال و عينا و ا Öور حروي كلفة آرزوها همة و خوشيها همة و وزان بادهاي و خوش آبهاي

/111 Ç 12 صص ,1333 فرهنگ, وزارت تهران: فروزانفر, مان بديعالز تصحيح معارف, /2

ميشود/2 تو كوي وخاشا@ك گرد همه و ميشود حضرتخاصتو جمال

تأ@كيدوي[برآن ا@گرچه بسياريتكرارميكند, اشعار در پدرشرا پيام موالنا

Page 278: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 272

مÇيكنيم, كسب خÇود مÇعنوي حÇيات براي را آن از حاصل نتايج ما كه مضامين]از حÇقيقي مÇحبوب تشÇخيص عشÇق, طÇريق هستند/ هتر توج جالب و واضحتراال اله ال ÇÇ شهادت شمشير استبا فاني و موهوم كه چيزي هر قطعكردن دروغين,

يكتاست/ محبوب بهسوي روآوردن Âكام و ÇÇ اهللا

كÇن آغÇاز شكافشفرجÇهاي وز كن باز يوسف سوي دريچه هينروشنست دوستسينه @كزجمال كردنست دريچه آن عشقورزيايپدر بشنو بهدستتوست, اين نگÇر مÇعشوقه روي هÇماره پس

/310ì Ç 3103 ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /1

را1 غÇيرانÇديش ادرا@ك كÇن دور خÇويشرا انÇدرونها در كÇن راهبÇود سÇودايÇي هÇرزه نÇبود, عشÇÇق بÇÇود تÇÇماشايي ار مÇÇعشوق غÇÇÇÇيرسÇوخت جÇمله باقي, معشوق جز هرچه بÇرفروخت شعلهست,كوچون عشقآن

/ë89 Ç ë87 ابيات پنجم, دفتر همان, /2

ماند?2 چه ال بعد پسكه زآن درنگر بÇرانÇد حÇÇق غÇÇير قÇÇتل در ال تÇÇيغاز آنها ناتواني نيستبلكه اينجهان اشياي به آنها عشق دنياپرستان, خطايمÇعشوق سÇايههاي جÇز چÇيزي جÇهان اين اشياي تمامي كه است امر اين درك

نميباشد/ حقيقيمÇرغوش ان, رÇپ خÇا@ك بÇر مÇيدود سÇايهاش آن زيÇر و بÇاال بÇÇر مÇÇرغ

/ê21 Ç ê20 ابيات ل, او دفتر همان, /3

شÇود3 بÇÇيمايه چÇÇندانك مÇÇيدود شÇÇود سÇÇÇايه آن صÇÇÇÇياد ابÇÇÇÇلهي

/ê22 بيت همانجا, /ê

كÇجاست4 سÇايه آن اصل كه بيخبر هÇواست مرغ عكسآن كان بيخبرناامÇيد و دلسرد را عاشق سرانجام اهللا" "ماسوي عشقهاي ناقص, عشقهايزنÇدگي در سÇرور خشÇنوديو است/ حÇقيقي كه است خداوند تنها زيرا ميكند,

Page 279: Molavi Dar Erfane Iran

273 مولويه و مولوي

اما دارد/ قرار يكتا معشوق به بيدرنگما پيوستن حقيقتو اين درك در @كنونياز بسياري پيام امر, اين يافت/ نخواهيم خويش پيرامون جهان در را معشوق ايندر كÇه صÇوفي مÇرد معروفآن داستان مانند درمثنوياست, موجود حكاياتبÇه گÇفت او به و شد او كار مزاحم فضولي كه بود نشسته بهمراقبه زيبايي بوستان

بنگرد/ بوستان در خداوند رحمت آثار

/13ì2 بيت چهارم, دفتر همان, /1

بس1 آثÇÇارستو آثÇÇار بÇÇرون آن بÇوالهÇوس اي دلست آثارش @گفتميكند: آغاز زير شرح به را غزلي موالنا ترتيب, همين به

دهÇان بÇر كوفتمرا گلعذار, آن آمد گÇلستان و گÇل نÇام نا@گهان @گفتلبمفالن? ياد وانگه شهي من چون حضرت گلستانمنم جان سلطانمنم, @گفتكه

/217ë0 Ç 217ê8 ابيات ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /2

فÇغان2 هركس دم از مكن هين مني ناي نا@كسي سيليهر مخور هين مني دف

شادماني و دل درد

است "رحمتي" و "عشق" "لطف", آدميبا پيوند تجديد هدف, سالك, نظر از

/189ë بيت ششم, دفتر معنوي, مثنوي /3

به انسانبايد كردگار",3 قهرخانة "هستدنيا كه آنجا از آورد/ بهوجود انسانرا @كهكÇيهانشناختي, اصÇطالحات در است/ ديگÇر جÇهان بÇه متعلق كه بياويزد لطفدستههايدوتايي در معنوي, يو ماد وجود يا زبرين, زيرينو ميانجهان مقايسةاقÇيانوس و دريÇا هوا, خا@كو باطن, و ظاهر معنا, صورتو روح, و جسم چوناست, لطÇفمÇربوط و قÇهر به دوگانه موارد اين همة Áمعمو ميشود; داده شرح

ميگيرد/) درنظر را پيوندها ساير موالنا گاهي زيرا ,"Áمعمو" (@گفتيممÇقايسه در روحÇي معنويو نظر از قهر لطفو ميان كيهانشناختي ارتباط

Page 280: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 27ê

حÇاصل او وصÇال و خÇداونÇد به نزديكي ميشود/ متجلي "فراق" و "وصال" ميانمÇعنوي كÇمال است/ قÇهر نÇتيجة فراق و دوري آنكه حال است, لطف رحمتوHاساس است/ م لطفمقد همواره كه است صفت دو اين ميان هماهنگي به مربوط

جستجويلطفاست: در و آمده گرفتار "قهرخانه" در انسان

/320ë بيت همانجا, /1

بÇجو1 سÇابق برو خواهي, سابقي او قÇهر از است سÇابق او رحمتصفترا ايندو واليتدستمييابد, مقام سالكبه هنگاميكه سرانجام, اماشÇده خÇلق براساسآن كه را الهي صورت او زيرا ميكند; جمع سازگار تعادلي باشÇيخ از كÇامل, مرشد از سلوك در موالنا درنتيجه است/ درآورده فعليت به بود,

ميگويد: سخن

/ëêë بيت همانجا, /2

توست2 حمال آتشقهرشدمي توست موجلطفشبال يكزمانياز را او كه كرد خواهد عبور مسيري از عاشق معنوي, كمال به وصول سير دربا موالنا غزلهاي ميگذارند/ "بسط" و "قبض" يا تجربههايمتناوبفراقووصالمÇيگويد; سÇخن ات, جربيÇت ايÇن گÇونا@گÇون مراتب از د متعد بسيار استعارههايبوسه), گيسو, طرة زيبا, (رخ مجازي عشق به مربوط استعارهها اين متداولترين

دوم/ فصل شمس, شكوه به همچنين سوم; فصل عشق, عرفاني راه چيتيك, به: شود رجوع /3

اين هستند/3 پاييز) بهار, (@گل, بوستان و هوشياري) مستي, نوشيدنشراب(جام,گفت ميشود بهعبارتي بلكه, است, انتخابنشده اختياري بهطور تصويرپردازيبÇيان بÇه و اسالمي ن بافتتمد در آدمي زبان محدوديتهاي و قابليتها بهدليلمÇتن چÇارچÇوب در را ي اصÇخ خÇيالي صÇورت تجارب اين كه آنجا از دقيقتر,ماهيت بهتفصيل, موالنا گرفتهاند/ شكل طبيعي" "طور به ميشوند, پذيرا موردنظر

ميكنيم: ا@كتفا نقلقولي ذ@كر به اينجا در ميدهد/ شرح را "خيال"

Page 281: Molavi Dar Erfane Iran

27ë مولويه و مولوي

هÇمنشين گشÇتند و م رÇخ بÇهار آمÇد جنساين جوانيو عاشقيو مستيوبÇبين شÇده ر صوÇم مÇخيالت يÇÇعني خوش شدند ر مصو نداشتند, صورت

/21ë7ì Ç 21ë7ê ابيات ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /1

يقين1 صورتشود اندرآيد, ديده در رسيد دل آنچبه استدل, دهليزديدهمÇيشود مÇوجب كÇه دانست تÇالشي بهمثابة بايد را موالنا اشعار از بسياريشود/ فهم قابل نكردهاند, درك را آنها كسانيكه براي "خيالي" مشاهداتمعنويوبراي بود/ اختصاصداده امر همين به ازمعارفرا بخشكاملي او پدرشپيشاز

ميخوانيم: چنين آنجا در مثال,روان و آب زر همچون ميرود نور جويهاي من, جزو هر در پسسÇوياهللا روي هÇمه مÇيشود/ هست اهللا از مÇزه و خواطر همة ميشود///بÇر يكÇي بÇنشسته, نÇو عروسان ميان در زيبا چنانكشاه اهللا و آوردهاندوي در را خÇود يكÇي و ميدهد بوسهاش شانه بر يكي و ميگزد @كتفشبا و درآمده جوان پدر گرد مرواريد دانة چو چنانكفرزندان يا و ميمالد/خورشان كه كسي گرد گنجشكان و كبوتران چون يا و ميكنند بازي ويههاي ذر همة همچنان برمينشينند وي هرجاي به و باشند درآمده ميدهد(و است گردان اهللا گرد من خواطر و تدبير و گردان اهللا جمال گرد @كاينات

/13ë Ç 13ê صص معارف, /2

است/)2 سبحانگويان و سبوح

يÇافت خÇداونÇد وجÇود شÇعفدر شÇاديو تÇمامي كه است اين موالنا پيامبÇا ذيÇل غزل يافت/ قلب در ميتوان را خداوند كه است لحظه اين در و ميشوندبهروشني غزلها ديگر بيشاز Áاحتما خود خاص تصويرپردازي از بهره@گيري

ميكند: منتقل را پيام اينخÇوبان آيÇند بÇÇرون پÇÇرده از @كÇÇه خÇاقان? ز آمÇد خÇط كÇه تو شنيدي

Page 282: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 27ì

ارزان سÇخت بÇاشد كÇه خواهم شكر امسÇال كه خاقان است فرموده چنينخÇندان اقÇبال زهÇي خÇÇاقان زهÇÇي مÇÇبارك روز زهÇÇي و سÇÇال زهÇÇيمÇيدان سÇوي مÇيخرامÇد سلطان @كه است حÇÇرام بÇÇنشستن خÇÇانه درونپÇنهان پÇÇيداي خÇÇوش بÇÇزم يكÇÇي بÇÇبيني تÇÇا مÇÇيدان بÇÇه مÇÇا بÇÇا بÇÇيا///////////////////////////////////////////////////// ///////////////////////////////////////////////////////جÇÇان از خÇÇوشتر مÇÇطربان نÇÇÇواي سÇاقي پÇيش در مÇÇه چÇÇو غÇÇالمانخÇوان از و سÇÇاقي از دارد فÇÇراغت مسÇتان جانهاي شه عشق از وليك

/1903 غزل ,ê ج تبريزي, شمس يات كل /1

جÇويان1 گشÇتست كÇجا انÇديشه @كه هÇمانجا بÇاشد كÇجا ايÇن گÇويي تÇودر نيست/ ارتباطبرقراركردنآسان خود وجود كنه با فرورفتنو خود در اماسلوك پيرويكند/ آوردهاند, اوليا و انبيا كه تعاليمي از بايد فرد امري, چنين انجامطريق از محبوب, ذ@كر بر تكيه با است, سنت شريعتو برپاية Âكام كه مولويرقصرا موسيقيو تا گرفته روزه و نماز از باطني, مختلفظاهريو صورتهايهرگز فرد ديني, اعمال بدون زيرا است; محور ويشريعت, نزد در ميشود/ شاملو گÇويد تÇرك را خÇود فرديت محدوديتهاي و توانستچهارچوبها نخواهد

/3êìë بيت دوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

راه!"2 به و پسر نيستي, پيمبر "چو نمايد: درك را الهي حضورريشه نادرستما عقيدة اين در ما, بودن بالذات قاÄم در خداوند از ما دوريرا ما نفس, هستيم/ (خداوند) خود مبدأ از مستقل بهنحوي ميكنيم) (فكر كه داردوجه تنها ما ابليس, مانند ميكند; عاجز دارد ورايآنقرار كه آنچه دركروحو ازشده شناخته عقل بهعنوان كه باطنيرا ملكوتي نور بايد ما ميبينيم/ را اشيا ظاهري

/319ì بيت سوم, دفتر همان, /3

زمÇان ايÇن است,3 خÇدا" "جÇويندة تش اهيÇم كÇه عقلي فعليتدرآوريم, به است

Page 283: Molavi Dar Erfane Iran

277 مولويه و مولوي

/ê0ëê و 3198 ابيات همانجا, /1

شيوة از بايد عينحال, در كرد/ غلبه است1 شيطان با ريشه هم كه نفس, بر ميتواناجÇتناب است, شده نفسپنهان ابرهاي ط توس نيز آن كه جزÄي عقل حسابگرانةچÇيزي "هر سلوك, منازل آخرين در بسپاريم/ نامتناهي عشق به را خود و @كنيمÇÇ است مÇخلوق يكحقيقت نيز آن چون كل, عقل خود حتي ÇÇ خداوند" بهجز

شود/ گذاشته پشتسر بايد

نفس از رهايي

با وصال است; روح مرگ نفس, حيات موالنا, معنوي روانشناسي متن درخÇود از نÇاشي قلب اندوه و رنج دارد/ همراه به را خداوند از فراق زيرين, جهانلطفكه به رسيدن و قهر از گذشتن براي است/ خود اصل از ما دوري و ما موهومپسدرد قلبسا@كنشويم/ نفسرهايييابيمودر از بايد است, همهچيز سرچشمةبر نميتوان وجود از مرتبه اين در نفسهستند/ حيات ضروري مالزمان رنج, وقلبجاي مركز در كه شاديÄي به درون در بايد بلكه كرد, غلبه رنج) و (درد آنهازيرا درككنند, حقيقيرا رنج ميتوانند اوليا و انبيا فقط درواقع, شوند/ ل مبد داردمÇوالنا هÇمچنانكه است/ شÇده اعÇطا آنها به تنها هستند كه آنگونه اشيا بصيرتر صوÇت هÇرگز باشد, ننوشيده گوارا آب پرنده كه زماني تا ميشود, متذكر Áمعمووصال سالكمزة زمانيكه تا ميبرد; سر به دريا رويآبشور بر كه كرد نخواهداو كÇه "هر ميبرد/ بهسر فراق بيپايان اندوه در كه فهميد نخواهد هرگز نچشد, را

/ì29 بيت ل, او دفتر همان, /2

مÇتحمل ميتوانÇد بشر كه بدبختيÄي بزرگترين اينرو, از پردردتر"/2 بيدارتر,درنمييابد/ را فراق درد او كه ميافتد فاق ات زماني شود

Page 284: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 278

/2ë27 بيت دوم, دفتر همان, /1

گÇفتنست1 الحÇق انÇا بيدردي زانكه رهÇزنست بÇاشد بÇيدرد او كÇÇه آنتÇا كرد; نخواهيم تالش آرامش به دستيابي براي نباشيم, دردمند كه وقتي تا

بود: نخواهيم طلبمعشوق در نباشيم, عاشق كه وقتي

/3211 بيت سوم, دفتر همان, /2

رود2 آنÇجا نÇÇوا فÇÇقري, كÇÇجا هÇÇر رود آنÇÇجا دوا دردي, كÇÇÇجا هÇÇÇÇر

/3213 بيت همانجا, /3

پست3 و بÇÇاال از آب بÇÇجوشد تÇÇÇا دست بÇه آور تشÇنگي كÇÇمجو آبآن, از باالتر يا, Ç نااليقي نقصو به بايد درد, تشنگيو بهدستآوردن برايچون موالنا, محوري آموزه ببريم/ پي يكتا حقيقت برابر در خود محض عدم به

ميشود: منحصر امر اين به صوفيان ساير تعاليم

/12280 بيت ,3 ج تبريزي, شمس يات كل /ê

كÇنار4 بÇه را خÇويش تÇو بگÇيري تÇا تÇيز كÇن بÇرون خÇويشرا مÇيان وزاز كه هنگامي هستيم/ آن به وابسته اما است, موهوم بياساسو ما خوديتهيچچيزجز ميشود, نابود و بياثر Öخود شوق, طريقآيينسلوكوآتشعشقوشÇرح چÇنين را آن شÇهادت, كÇالم بÇه@كÇارگرفتن با موالنا نميماند/ بجا خداوند

ميدهد:

/ë89 بيت پنجم, دفتر معنوي, مثنوي /ë

ماند?5 چه ال بعد پسكه زآن درنگر بÇرانÇد حÇÇق غÇÇير قÇÇتل در ال تÇÇيغ

/ë90 همانجا, /ì

زفت6 باشايعشقشركتسوز شاد رفت جÇÇÇمله بÇÇÇÇاقي اهللا اال مÇÇÇÇانديكغزل او/ كمال وصالو شدن, بيخود و است, انسان فراق پسخوديت,

ميرساند: آ@گاهي اين به سالكرا نمونه

Page 285: Molavi Dar Erfane Iran

279 مولويه و مولوي

كÇنيد ÖيÇم التÇماس مÇطرب ز طربنا@كÇان ايكÇنيد ني بانگ ميل و رويد عشرتها سوي

مÇقبالن اي شÇويد شÇاديها اسب شÇهسواركÇنيد پÇي طÇربها قÇدمهاي در را غم اسب

بÇاخودان اي وحÇدتش خم ز صافي مي زانكÇنيد الشي همه عاقبتبيني هوشو و عقل

چÇمن و صÇدرنگگÇلزار با هست نوبهاريكÇنيد دي مÇاه ادباري خشكو و سرد ترك

جوقجوق خواهيدديدنسربريده @كشتگانكÇنيد هÇي هÇي ا@گÇر مÇرتديد Çاق العش ايÇÇها

گشتهايد طالب چينيكه بت آن است سويچين

كÇنيد ري راه قÇصد هردم اينكه عقلست چه اين

جÇان گÇوش سÇماع انÇدر بÇقا خÇÇرابÇات دركÇنيد حÇطي و ابÇجد حÇروف تكÇرار تÇرك

كÇنيد پÇر سÇر كÇاسة بÇاقي صÇرف شراب ازكÇنيد طÇي اهللا بÇهر از عÇاقلي و عÇقل فÇرش

عاشقان اي شويد بيرون خودي با صفات ازكÇنيد حÇي جÇمال ديÇدار مÇحو را خÇويشتن

/7ê7 غزل ,2 ج تبريزي, شمس يات كل /1

شÇهان خÇداونÇد يÇن مسالدÇش تÇبريز شه باكÇنيد1 وي بهر ز قربان تن و داريد فدا جان

Page 286: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 280

خداوند رحمت

كه ميگويند ما به بودند وفادار وي تعاليم به پيروانشكه از گروه آن و موالناتÇعيين را سرنوشتما و ميافكند سايه عالم, بر را خداوند لطف رحمتو عشق,از مانع است ممكن ما محوري خود ا@گرچه است, زيبا و خير Hاساس عالم ميكند,را مÇا اوست, قÇهر تÇجلي پسحÇجاب در كه خداوند رحمت شود/ امر اين ديدن"رحÇمت پÇذيراي كه است ما بر بنابراين, ميكشاند/ رور Ôس بهجتو ارج بهسويمÇا وظÇيفة بÇمانيم/ بÇاقي حÇجاب در ابد تا مبادا آنكه بيم از شويم, حق مسبوق"بدينطريقتمامي برآمدهايمو ازآن بازگشتبهلطفاستكه ابنايبشر بهعنوانبهعنوانحجابهاييبرصورت پديدهها همة به بهوحدتتبديلكنيمو @كثراتراهسÇتند, سلوك اين در آدمي راهنمايان كه اوليا مورد در موالنا بنگريم/ معشوق

ميسرايد: چنينمكÇن خÇوي بÇيخبران بÇا و كÇن ما با خوي

مكÇن بÇوي خÇران چÇو را خري ماده هر م ÔدبÇود خÇواهÇد ازل عشÇÇق تÇÇو آخÇÇر و ل او

مكن شوي دگر تو شب هر فاحشه زن چونبÇرنكني آن از دل كÇه هÇوسي بÇÇر بÇÇنه دل

مكÇن كÇوي سگهÇر خÇÇود دل شÇÇيرمردامÇيخواهÇي دوا درد, گÇه كÇه بÇدانسÇو هÇم

مكن سوي هر به روي دل و ديده كن وقفخÇاربني هÇر جÇانب بÇÇمدو اشÇÇتر هÇÇمچو

مكÇن جÇوي و چمن و بهار و باغ اين ترك

Page 287: Molavi Dar Erfane Iran

281 مولويه و مولوي

بÇزمي شÇهانه بÇنهادست خÇاقان كÇÇه هÇÇانمكÇن طÇوي خÇدا بÇÇهر از مÇÇزبله انÇÇدرين

آمÇÇد مÇÇيدان جÇÇانب مÇÇا چÇÇوگاني مÇÇÇيرمكÇن گÇوي جز هله را جان و اسبشدل پي

مÇنه آيÇينه عÇÇيببÇر بشÇÇو پÇÇا@ك را رويمكÇن تÇرازوي عÇيب كÇن سÇره را خود نقد

مگشÇا خÇود لب داد لبت كÇÇه آن بÇÇر جÇÇزمكÇن تكÇاپوي داد تكت كÇه آن سوي جز

ميدان دروغين راست بتان كه مويي رويومكÇن مÇوي زره روي قÇمر تÇÇو را نÇÇامشان

عÇاريتي لب و چشÇم و كÇلوخيسترخ بÇÇرمكÇن ابÇروي شÇيوة بÇهجد بÇيچشم پÇÇيش

ابÇديست سÇماع كÇه زد صÇال عشÇق قÇامتمكÇن هÇياهوي رقÇصو او قÇامت پÇي جز

/1992 غزل ,ê ج همان, /1

بÇزن آهسÇته لب زيÇÇر بÇÇزني ور مÇÇزن دممكن1 توي صد و كن تو يكي حجابست دم

Page 288: Molavi Dar Erfane Iran
Page 289: Molavi Dar Erfane Iran

نقل Hعين اينجا در و نوشتند بودند, كرده چاپ قمري 1333 سال در و تصحيح بار لين او براي خود كه مافيه فيه كتاب ابتداي در را ديباچه اين عارف, ف لÆم /1

كنيد/ مراجعه كتاب اين دوم فصل به حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم دربارة ميشود/

فيه1 ما فيه مستطاب كتاب ديباچة

حاÄري عبداهللا شيخ حاج

حيم الر حمن الر اهللا بسم

الشاهد علي الم والس والصلوا¸ يعود اليه و حمد كل و بدأ منه و الوجود اظهر ذي ال الحمدهللا

والشهود/ الغيب عالم في اهللا خلفا¾ اولياÄه و آله و المحمود د محم موجود, لكل والمشهود

و العÇارفين لسÇان تÇقريرات از مسÇتطاب كتاب اين كه نماند مخفي بعد, اماه سسر بمولويروميقد المشتهر بلخي د ينمحم الد جالل موالنا الواصلين برهانمشهور ين بها¾الد موالنا الخلف نعم لفو فخرالس ايشان ارجمند فرزند كه ميباشددر مÇولوي از كÇه را بÇياناتي كه ميشود معلوم چنين و نوشتهاند ولد ين بها¾الد بهگÇوهرهاي و آبÇدار رر Ôد آن يعني, فرمودهاند/ استكتاب شنيدهاند مجالسعديدهباطن در و مينموده ايثار ار حض به ظاهر در گÔهربار دهان از ماجد والد كه شاهوارجمع را منثوره لÃالي ممجد, آنولد ميريختند, خود شهريار و يار سر بر نثار برايو سÇاخته سÇبح¹االبÇراري فÇرموده, درج و منتظم سرشته, محبت رشته در نموده

Page 290: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 28ê

مÇجموعه ايÇن مÇعرفتآويÇختند/ هواخواهان گردن به پرداخته د¸االحراري قالزيÇادتي و نÇمود نÇميتوانست تÇهديدي كه قدرش عظمت مالحظه به را جواهراقتباس نفرموده, صمحدود مشخ وصفي اسميمعينو به بينهايتبود قيمتشكه

كرد/ وحي كند, وحي بايد هرچه خود بندة به خدا و :10 آية نجم, سورة /1

عÇظمت بÇه اجÇماليه اشÇاره نÇموده 1 حÇي× Öوا Çا م× ه دÖبÇ ع لي× ا حي× Öوا ف هدايه: وافي آية ازمحيط بحر اين الحق فرمود/ ي مسم مافيه فيه به التاماتكرده الكلمات من مافيالكتاب

و عنبر و غوالي و گوهر و لÃالي از مملو كه را بيكران بسيط درياي اين و بيپايانو تÇناهي بدون است حيوان انواع نهنگو و ماهي و اصنافمرغ و مرجان و ر Ôددر موسي و خضر از حسابي انسان بلكه آبي آدم حتي الهي عجايب از اينها غير

ميساختند/ (@كالغ) غراب شكل به قديم در كه كشتي نوعي /2

ميتوان چسان ميباشد او در بيحساب غرايب از و آب قعر الياسدر و غراب2فÇلك آنكÇه جÇز آورد توان بيان به توصيفآن از نمونه چگونه و تعريفكردحقيقت زمان آن گردد, وحدت درياي مستغرق و افتد گردابحيرت فكرتدرفرياد بانگبلند به پهنايفلكگشايدو به بيزبانييكدهن رساي زبان انسانيبه

بفرمايد: و زندهÇÇو هÇÇÇÇو انÇÇÇÇه فÇÇÇÇيهمافيه او آنچههستدر اوهست اندر

در و بسÇتند كÇردگار رحÇمت به دل ار زخ قلزم اين در كه ابرار حال به خوشامÇان رالزÇآخ فÇتنة طÇوفان خÇطر از و نشستند او اطهار آل با مختار رسول @كشتيطÇريق از آورده كÇف بÇه را مÇقصود گوهر گشته معاني اصبحر غو بلكه رستند,

مده/ راه دل به بيم و يابند دست تو بر كه مترس و بجوي, خشك گذرگاهي دريا در ايشان بر و : 77 آية طه, سورة /3

نجات ساحل به واصل گذشته 3

شي× Öخ ت ال× و Hك@ ر د Ôاف تخ× ال× Hسبي رÖح ب Öال ي ف Hقâريط Öم Ôه ل Öب ر Öاض ف

نموده وسعتمشرب حملبر خاريدرآببرخوردند بهخسو ا@گر Hفرض شدند/

Page 291: Molavi Dar Erfane Iran

28ë فيه ما فيه مستطاب كتاب ديباچة

ميآيد/ بيرون مرجان و مرواريد دو, آن از :22 آية ن, رحم× سورة /1

1 Ôان ج× Öر مÇ Öال و ÔÆÔل ÖÆÇ الل ا م Ôه ÖنÇ م Ôج ÔرÖخÇ ي از مÇانع خÇزفرا صÇدفو نفرموده خورده@گيريچنين علي(ع) سابقبالخيراتبودنحضرتموال مولويدر اعتقاد Âمث ندانستند/

ميفرمايد: غاليستكه يا عاليبود علي بود زمان بودو نقشزمين تا بÇود علي بود جهان پيوند صورت تا

/120 ص تبريزي), ين الد شمس ات كلي منتخبات ) ه الهي جذبات /2

بÇود2 عÇلي وجود كرم و سخا سلطان بود علي وصيبود بودو ولي شاهيكهمÇيپندارد آخراالخرين را لين االو ل او او كه دارد باور چگونه منصف حالرا بودن آخر و ل او ولي آخر/ هم استو ل او هم موال(ع) كه شود گفته آنكه مگرامتدر با و اطاعتمينمايد وصيتحضرتختميمرتبترا نميدهدو اهميتبراي بكوشد ظاهر به هم ا@گر نوبتبرسد تا ميفرمايد همراهي اسالم صورت ابقافرموده: چنانكه بخشد ثمر خالفترا نخل و دهد نو جان امارترا استكه آنكÇند كÇي خÇالفت و ميري حرص كÇند پÇي بÇدينسان را تن او آنكهحكÇم و راه نÇÇمايد را امÇÇيران تÇÇا حكم و جاه اندر كوشد ظاهر به زانثÇمر خÇÇالفترا نÇÇخل دهÇÇد تÇÇا دگÇÇر جÇÇان دهÇÇد را امÇÇيري تÇÇا

/39ì3 Ç 39ì0 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /3

مÇÇتهم3 دنÇÇيا حب در بÇÇود @كÇÇي هÇم Çه مك فÇتح بÇه پÇÇيغمبر جÇÇهداز است ب عجÇت بسÇي جÇاي كه دارد خود اشعار در كنايات اشاراتو بعضي ولي

شوريد/ كه بود هيجاني سوم: خطبة نهجالبالغه, /ê

4 Öت ر دÇ ه Õ¹ ق ش ÖقÇ ش گشوده: زبان مستانه محبت مقام در و نفرموده ظاهر حفظ اينكهفرموده: و نموده

/3771 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /ë

القضا¾5 حسن سو¾القضا¾ پساز اي مÇÇÇÇرتضي عÇÇÇÇلي اي بگشÇÇÇÇا راز

Page 292: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 28ì

هند سالهاستدر كلياتشمستبريزيكه به موسوم ايشان ديوانبزرگاشعار ودراست: درج غزلي ضمن در رسيده, طبع به

دارد سÇلمان چه پاي علي راه در آنكه وفÇا كÇرد بيÇن آل بÇا كÇه كÇدامست اودارد حيوان چشمه بهلب حوضكوثر بÇيني قÇيامت گرماي به كه عليÄي آنوپÇاياندارد حÇد كرمشني و لطف زانكه ياربازدستعليدههمهراآبحÇياتدارد خÇراسÇان سÇلطان روضÇة خاطرم محرومم دلك خسته من كه شد تي مددارد ان رÇب خÇنجر از ندهتر رÇÇب نÇÇطق عÇلي راه در كه اوست علي شمسمسكين

دانÇا خدا فرموده, انتخاب را سلمان باوفا, اصحاب ميان كه اينجاست عجبمقصد طريقبه استكه اميد ذ@كرسلطانخراسان ا@گرچه بوده مقصود چه استكه

ميفرمايد: استكه ديگر غزل در عجبتر اين از فرمايد/ آسان رابشكنم سر ا@كرا ضح كشم فريدوني @گرز بشكنم در را دير تا آمدم سرمست امروز

بشكÇنم آزر بÇتهاي بÇتكده در زنم آتش كنم ويران را دير تا آمدم سرمست امروز

ا@گردستمكشدمندستكافربشكنم @كافر آمÇدم زبردست امروزسرمستآمدممست

بشكنم منعهدعمر بستهام بهحيدر پيمان يÇافتم د حمÇم نÇور آمÇدم سرمست امروز

"خدا والخفياتي ر الس عالم تو ميبريم پناه تو به خداوندا پروردگارا, بارالها,مستيÄيپيشآمده چه خيليجايحيرتاستكه Hواقع بردار"/ پرده ا زينمعم راعÇهد دستو و سÇر و آزر بÇتهاي و دير در ننموده خود زمان اهل با مداهنه @كهه يÇاله واردات غÇلبة از را حÇال اهل گاهي كه باشد اين توجيهش شايد ميشكند/اسÇرار بÇيان بÇياخÇتيار شÇده بÇيخود كه ميدهد دست شبهالجنون مستي حالتمÇينامند ات طحيÇش را كÇلمات ايÇنگونه ميسرايÇد/ غريبه سخنهاي و مينمايد

ه: البت سواه/ Çتي ب Ôج في ليس و شأني اعظم ما مثل///

Page 293: Molavi Dar Erfane Iran

287 فيه ما فيه مستطاب كتاب ديباچة

/ì73 بيت سوم, دفتر همان, /1

نكرد1 آن ومغز سر ميدر خم صد فÇرد شÇاه بÇوي ز كÇايد مسÇÇتيÄيميفرمايد: كه باشد خواسته ديگر غزل در را خود عذر شايد چنانكه

كÇفم در فÇرمان و شمشير آصفم همچون امروزبشكÇنم پÇيشسÇلطان در گÇردنكشان گÇردن تا

مÇخور غÇم بÇيني سÇبز گر طاغيان باغ دو روزيبشكÇنم پÇنهان راه از بÇيخشان و اصÇÇلها مÇÇن

وي خÇون بريزم دم در هي كه گويد پاسبان @گربشكÇنم دربÇان دست من كشد دستم ا@گر دربان

كÇردهاي خÇويشم مÇهمان گستردهاي كرم خوانبشكÇنم نÇان گÇوشة مÇن ا@گÇر مÇالي چرا @گوشم

تÇو مÇهمانان خÇيل سÇر تÇو خوان بر منم ني نيبشكÇنم مÇهمان شÇرم تا ميكنم مي پر دو جامي

دهي ره خود خانة در مسترا منخرابو چونبشكÇنم آن بشكÇنم ايÇن ايÇنقدر مينداني پس

اختالف)/ كمي (با 222 Ç 221 صص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /2

مÇيكني شÇعرم تÇلقين مÇن جÇان انÇدر آنكه ايبشكنم2 فرمان كه ترسم خامشكنم زنم تن @گر

ميفرمايد: ديگر جاي

/2ê2 ص همان, /3

نÇيست تÇاوان شكÇنم بÇريزم, امÇروز چÇÇه هÇÇرمÇÇعذورم3 بكÇÇنم بگÇÇويم امÇÇروز چÇÇه هÇÇÇÇر

ميفرمايد: ديگر جاي باز ولي

Page 294: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 288

نشكÇنم آن مÇردنم تÇا بسÇتهام حق با كه عهديبشكÇنم پÇيمان و عهد گر منم كمتر سگي هر از

ديÇن راه مÇرد نشكست مÇصطفي قÇول و قÇرآنبشكنم آسان كه ميدان اين نه باشد آن نه چه هر

بÇود حÇق مÇرد كÇه جا هر بشكند شيطان فرمانبشكÇنم شÇيطان فرمان حق مردان چون نيز من

مÇرا آيÇد قÇبول جÇان از مÇيدهد پندم پير چونبشكÇنم پيران عهد چون ميبرم پيران به ره @كي

نگÇاه دارم جÇان بÇه بسÇتم خدا شير با كه عهديبشكÇنم پÇيمان و عÇهد گÇر بشكستهام خدا عهدبÇخواهÇيم چÇه هÇر كÇه است افتاده بشكن بشكن به كارش عجب كه راستيايÇن ا@گرچه نميآيد; بهدست مطلبدرست باز كنيم شكستهبندي درستكاريوو درسÇتي شكسÇتگي, كه باشد موردي درستشايد هزار صد به ارزد شكستگيلوبهم/ Ôق ر س ك Öن Ôالم ند ع ا Çن ا دوست": ميدارد شكسته دل Öدوست "آن باشد/ مطلوب

/237 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

هست1 ضر خ شكست در درستي صد شكست را كشÇتي بÇحر در ر ضÇ خ @گر

/3êê بيت چهارم, دفتر همان, /2

است2 غÇني درستشكو آخر كند حق است گÇفتني بسÇته اشكسÇته همچنين

/3êì بيت همانجا, /3

باش3 اشكسته كن ترك روغن و آب ايعاشقچوجرمتگشتفاش توهما@گرچه: يكاشارتبسبود/ را پسعاقالن

/2099 بيت سوم, دفتر همان, /ê

درست4 فÇهم حسÇرت انÇدر مÇردم تÇوست فÇهم قدر به ميگويم آنچه

Page 295: Molavi Dar Erfane Iran

289 فيه ما فيه مستطاب كتاب ديباچة

بÇه سÇالم و ل توس و تصريح استعالوهبر بسيار داليل اشاراتو و اماراتندارد/ گنجايش مختصر اين كه اثناعشر ه مÄا

نÇيست مÇمكن سبو در بحر @گنجايش نÇيست مÇمكن گفتگو به علي تعريفنÇيست مÇمكن او مÇثل كÇه دانÇم امÇÇا نشÇناسم واجÇبي بÇÇه عÇÇلي ذات مÇÇناله رÇس از نشÇد آ@گÇÇه كس كÇÇه زيÇÇرا آ@گÇاه كس عÇلي رÇس از نشÇد رومÇÇي

اختالف)/ كمي (با ê2ë ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /1

بÇÇÇÇاهللا1 الا ¸ وÇÇÇÇق ال و حÇÇÇÇÇÇÇÇول ال واجب صفات همه اين و ممكن يكبهآنهستمو اشاره از نا@گزير كه ميباشد خاطر فلسفيدر لبي ولييكدليلخÇود بÇزرگان و رÅسÇا در را معنويه كماالت كه عامه از ظاهربينان كه آنست آنجاهليتيا ا@كثريت, ميخواهند تنظيماتظاهريه همين آنها از و نميدانند شرطآنجا از و مينمايند تصديق را آنها رياست پنداشته, قطعي مدرك را عوام اجماععÇمومات كبÇه مسÇت نÇدارنÇد سابقين اولياي با خصوصيت آشناييو رابطة @كهكماالت كه اهلباطنوطريق پندارندولي شبههو مصداقشدر آنكهدر با ميكنندمنحصر را في معر طريق دانستهاند ه الهي رياست ميزان را ه عقلي جنود يعني معنويهه يÇاله ريÇاست در اثÇر مÇنشا¾ را عÇامه افكÇار و مÇيدانÇند الحق بر سابق نص بهشÇيخ از بوده اجازه به معتقد اني رب علماي جليله سلسلة كه اينجاست از نميدانند/اجÇازة سÇلسله داشته, اجازه مشايخ حقيقتي, و طريقتي شيخ تا شريعتي و روايتيكمال ميرسانندو الم عليهمالس معصومين ه مÄا زمان بنفستا Hنفس و بيد Gيد را خودل او راهنماي افتقاد از بعد راهروان كه دارند اجازه بودن منضبط متصلو دقتدر

Öن م اهللا Ôرسول يع ض Öل ه كه: انكار مقام استدر اخبار در چنانكه نمانند, معطل و ضايعمردم ميان از بخواهد حا@كميكقصبه ا@گر انصافبدهيد Çته/ م ÔÑا Öن م جال الر صالب ا في

خطخوان كه مثÂهر بگويد: كيست? حكومتبا تو از بعد بپرسند او از برود آنجا

Page 296: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 290

سÇهل امÇر نÇوشتن و خÇوانÇدن كه است معلوم نمايد! حكومت خطنويسباشد وHمخصوص است تحصيلشآسان نفساني, همت بهاندكصرف استو الوصوليزمان آن دارد, بيشتر خواهان كه دينيه رياست عالوهبر اقران بر رياست قصد بهو حكومتمينمايند دعوي گرفته كار معيار را خود سواد جماعتبسياريخطوتنازع باب مردم مال و جان در كردن ف اولويتتصر ليتو او در خودشان ميانپايمال بيحال مردم مالوخيال افتاده يكديگر جان به هم آنها اتباع و ميشود بازعÇاقبتآن مÇيگردد, آشكار غريبي مرج و هرج شده بطال مردم ابطال ربودة ونسبتبه عقال نباشدآنوقتچقدر انتفاع قابل قرنها كه ميسازند ويرانه را قصبهاومستند به اينضايعاترا خورده@گيرينمودهودرحقيقتتمام لقصبه, او حا@كمباشد اعقلزمان ا@كملو كسكه آن كه نمود ميتوان باور چگونه حال مينمايند/بÇيتميز خÇلق اخÇتيار بÇه گÇذارده معطل و مهمل را عالم خلق تمام واليتبر امراستميزان غيرمÆمن كهمشتركبينمÆمنو الوصوليرا امرسهل يا نمايد وا@گذاردلسوز بصيرت با كامل عاقل آن بلكه باشد چنين كه حاشا دهد/ رياستدينيقرارتÇوصيف ن عيÇم اشاراتÇي صو مشخ اماراتي به را الحق والي چنان خلق, حال بهانحصار بهواسطة و نيايد سابق به معتقدين براي شبههاي و ترديدي كه ميفرمايددرحÇقيقتآن نمود نتوانند اهليتي دعوي نااهالن اهلش, اجازه و نص به طريق

آهن@پارهها/ /1

و يأجÇوج كÇه مÇيبندد بÔرالحديد1 Ôز و آهن از سديد ي سد چنان عالم@گير اسكندر

نشد/ خوانده /2

مأيÇوسانه سÇنگر///2 از و شÇود بسÇته او مÇملكت به مداخله راه به@كلي را مأجوجرا نص كه نسبتداد بهاو ميشود چگونه باشد فقر سلسلة در كه كسي حال برگردند

ميفرمايد: مولوي آخر ميپندارد/ ت حج را اجماع نيستو قاÄل

Page 297: Molavi Dar Erfane Iran

291 فيه ما فيه مستطاب كتاب ديباچة

قÇبول از را كسÇي نÇايد پسحسÇد رسÇول زرگيÇب شÇد ر قرÇم چÇÇون

/ 81ê Ç 81ë ابيات دوم, دفتر معنوي, مثنوي /1

است1 داÇÄم آزمÇايش قÇيامت تÇÇا است قاÄم وليÄي دوري پسبههرميفرمايد: ديگر جاي

/23ëê بيت همانجا, /2

كÇند2 بهره با خواست او را كه هر كÇند شÇهره ولي هÇÇم را ولي مÇÇرنموده عنوان را مواله علي ذا ه× ف واله م ÔتÖن Ôك Öن م نبوي: حديثشريف كه است اين

ميفرمايد:نÇهاد مÇوال عÇلي وان خÇÇود نÇÇام اجÇتهاد بÇا پÇيغمبر سÇÇبب زيÇÇن

اختالف)/ كمي (با êëë2 Ç êëë1 ابيات ششم, دفتر همان, /3

اوست3 مÇوالي عÇلي مÇن عم ابن دوست موالو منم @گفتهركسراآن بودن قطعي به تصديق منكرند, را غديرخم خبر تواتر كه برخالفبعضيبÇودند, ف تصر به اولي× بر موال داللت منكر بعضي چون و فرموده نهاد و نموده

فرمود: فرموده, اولويت تصديق

/êëë3 بيت همانجا, /ê

كÇÇند4 زپÇÇايتبÇÇر رقÇÇيت بÇÇند كÇند آزادت آنكÇه مÇوال @كيستآن از بعد ملك, في اال عتق ال كه: است مالكيت فرع آزادي, كه است معلوم و

ميفرمايد:است آزادي انÇÇبيا ز را مÆÇÇمنان است هادي ت نبو آزادي به چون

/êëëë Ç êëëê ابيات همانجا, /ë

سوسنآزاديكنيد5 سروو همچه كÇنيد شÇادي مÆÇمنان گÇÇروه ايبيخبرند: واليت مساÄلعشقو از ندارند معرفت كه كساني آن بلي,

/3831 ابيات سوم, دفتر همان, /ì

تÇو6 دانشÇمند نشÇناخت را عشق تÇو پÇند از مÇن بÇند شد سختتر

Page 298: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 292

/3832 بيت همانجا, /1

نكÇرد1 درسي شافعي و بوحنيفه درد ميافزود عشق كه طرف آنچيست? چاره ولي طوالنيشد مطلب ا@گرچه

كÇنم رهيكهآنبهسويتوستتركتاز بÇرند كÇه رهÇم بههر بلنگم هزارگونه

اختالف)/ كمي (با 2ë8 ص تبريزي), ين شمسالد يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /2

كÇنم2 دراز سخن آيد تو حديث دگر گÇفتن سÇخن مÇردمان بÇا دانÇم حرامدراز بÇود او حÇديث گÇنه چه را شب نرسيد پايان به حديثما شبرفتومÇÇÇÇجانين زنÇÇÇÇجير مÇÇÇÇÇÇÇجنبانيد پÇرچÇين زلف حÇديث من از مپرساست راز جاي كان آن از شايدگفت چه است بسدراز جÇانان زلف حÇديث

/1ë1ë بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /3

شديم3 كي خود برون ه قص اين از ما آمÇÇديم ه صÇÇق بÇÇه مÇÇا ديگÇÇر بÇÇاربود مولوي ارادتمندان زمرة از و روم اميراالمراي كه پروانه ين عينالد HغالبچÇنانچه مÇيشدند; جناب طرفخطابآن ميگرديده, حاضر مجالسايشان دربÇيانات از و فرمودهانÇد تصريح السياحه بستان در مقامه اهللا اعلي شيرواني آقاي

ميشود/ واضح مولويهمچÇند زياد به@زحمت بود كمياب و عزيزالوجود كتاب, اين نسخة كه آنجا ازمÇصحف و مÇغلوط بسÇيار ولي آورده بهدست ناقصه و تامه از ل او جلد از نسخهايÇن ظÇاهر كه ثاني جلد ولي نمودم مقابله و تصحيح تا بسته همت چندي بودند/خيلي و بيشيافتنشد يكنسخه باشد, ينولد تأليفاتجناببها¾الد از استكهجزÄي ا@گر شد/ تصحيح نموده همت بذل الوسع بقدر بحمداهللا هم داشتآن غلطو نسÇيان كÇه نÇمايند غيب عيبرا فرموده, نظر Öاغماض ديدة به شود ديده غلطي

است/ انسانيت الزمة وجهي از خطا لغزشوبهپايلغزيدن اينره ميشود قطع @كه عشÇق ره در امÇيد نÇا پا زلغزش مشو

Page 299: Molavi Dar Erfane Iran

293 فيه ما فيه مستطاب كتاب ديباچة

پÇوشيدن زچشÇم بÇه عÇافيتي لبÇÇاس كÇهنيست روزگÇار زاوضاع چشم بپوش

پÇوشيدن بÇرهنه ر يسÇم نيست كه ترا صاÄب عيبمردمان از بپوشچشمخود

مسÇاعدت اعÇانتو به االدبا شمس آقاي مĤب جنابفضايل ابتدا در الحقمساعي زيدتوفيقهما خوانساري حسين د محم شيخ آقا آقاي االسالم جنابشيخميرزا آقا جنابشريعتمĤبآقاي انتها در فرمودندو استكتاب تا نمودند جميلهتÇصحيح و مÇقابله در هÇمراهÇي مÇحبتو مÇنتهاي تأيÇيده زيد خوانساري هاشمنسخه اين گرفت/ خواهد تام انتشار ايشان مباشرت و اهتمام سعيو به و فرمودندبÇود نÇنهاده قÇدم مÇطبوعات عالم به هنوز بود عالم مطبوع بالطبع آنكه با شريفهدر و بÇودند كشيده عاطرش خاطر استرضاي در زحمتها تها مد درصورتيكهباز بهطبعشآرند/ بلكه نازشبكشند مينمود ناز كه را طناز يار آن كه بودند خيالاخÇالق زشÇتي كÇه اقتران سعادت اوان اين در آنكه تا برنميداشت ناز از دستبÇه روي دوسÇتان وجهه شده, نمايان و آشكارا اروپاييان خودنمايان از بيشترياين برآمدند/ طلبحسنسيرت در گذشته صورت حسن از نموده معنوي خوبانو زاري گÇرديده حسÇنه اخÇالق مÇجموعة اين طالب جهد و جد كمال با كه استبÇرگرفته خÇويش زيÇباي رخ از بÇرقع كÇه آمده رحم دلشبه تا نمودند بيقراري

گرديد/ مطبوعيتآراسته ه بهحلي و نمود عالم به جلوهايشيخ المرحوم ابن عبداهللا العبد ره حر ,1333 االولي× جمادي 3 جمعه تاريخ به

ثراه/ اهللا الحاÄريطاب المازندراني زينالعابدين

Page 300: Molavi Dar Erfane Iran
Page 301: Molavi Dar Erfane Iran

فصلدوم

معاصر موالناپژوه عارفان

Page 302: Molavi Dar Erfane Iran
Page 303: Molavi Dar Erfane Iran

3ë2 Ç 3ê8 صص ,13ë0 تهران: ,2 چ (رضاعليشاه), گنابادي تابنده سلطانحسين حاج جناب تأليف عرفان, و علم نابغه كتاب از Hعمدت ايشان احوال شرح در /1

است/ شده استفاده ش, 131ì اسفند ايران, روزنامه در مندرج رضاعليشاه, جناب تأليف حاÄري, آقاي رحلت مناسبت به جاويد", "زندگي مقاله همچنين êìê و

نام ,ëê3 Ç ëê2 صص سنايي, تهران: ,3 ج الحقاÄق, طراÄق شيرازي, ر بالصدÄنا از: ميتوان آورده را احوالشان شرح ايشان حيات زمان در كه تذكرههايي جمله از

است/" مشغول دعا@گويي به عاليات عتبات در "الحال ايشان: ميگويد Hضمن كه برد

(رحمتعليشاه)1 حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح

سÇال در مÇازندرانÇي زينالعابدين شيخ آقا آيتاهللا مرحوم فرزند جناب آنمجتهدين از زينالعابدين شيخ آقا مرحوم نهاد/ هستي عرصة به قدم قمري 128êاز بسيار جمعي و كمنظير Öفقاهت و مقام علو در بود/ معال كربالي در سا@كن بزرگقÇبله و كÇعبه را او و ميكردند تقليد او از تÔرك و هندوستان و ايران و عراق شيعةذ@كور فرزند چهار بود/ عارفدوست فقهاي از عملو با علماي از وي ميگفتند/كوچكتر همه از كه بودند شيعه ل او درجه علماي از خود زمان در همه كه داشت

بود/ عبداهللا شيخ حاج مرحومرا شرعيه علوم ماتي, مقد تحصيالت تكميل پساز عبداهللا شيخ حاج جنابكÇه سرشاري هوش بهواسطة فرا@گرفتو استادان ديگر و خود دانشمند پدر نزدبهدرجة بيستسالگي حدود در و كرد تكميل تحصيالترا تي اندكمد داشتدر

Page 304: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 298

مثل كتبي به استناد با خود اشتباه تكيهبر و عمد به يا به@سهو بعضيها اينكه آن و شده ايجاد شبههاي Gاخير حاÄري عبداهللا شيخ حاج آقاي مرحوم مورد در /1

انقالب هيجانات ام اي در كه شرح بدين ميدهند/ نسبت ايشان به ندارد حاÄري آقاي به ربطي كه را شايعاتي راÄين, اسماعيل نوشته ايران در انگليس حقوقبگيران

نفع به مازندراني عبداهللا شيخ حاج و خليل ميرزا حاج حسين ميرزا حاج و اساني خر @كاظم مال آخوند آقايان يعني نجف ل او طراز علماي از نفر سه مشروطيت

شيخ آقا مرحوم كه شد پيدا بعضيها براي اشتباه اين كرد/ رحلت مشروطيت اوايل در نفر سه آن از مازندراني عبداهللا شيخ حاج كه ميفرمودند اقدام مشروطيت

(اوايل قمري 132ê از بعد سال شش يعني لي او از قبل سال 30 حدود دومي آنكه حال كردند, معرفي يكي مازندراني عبداهللا شيخ حاج مرحوم با را حاÄري عبداهللا

اين د يÆم همچنين نجف/ نه بودند تهران مقيم قمري 1322 سال از حمتعليشاه) (ر حاÄري آقاي آنكه ضمن كرد/ رحلت 13ëì سال در لي او و مشروطيت)

نقل Hعين كه است شده نوشته مشروطهطلب مازندراني حاÄري آقاي دربارة (27ì ص ,2 (ج بامداد ايران جال ر حال شرح كتاب در كه است مطلبي موضوع,

نجف در قمري 1330 سنة در و بوده عاليات) (عتبات عراق در مشروطه ثالثه اركان از يكي و اخير عصر معروف مجتهد مازندراني, عبداهللا مال <آخوند ميشود:

است/ نموده چاپ مزبور كتاب صفحة همان در نيز را مازندراني عبداهللا مال آخوند عكس و شد/> سپرده بهخا@ك همانجا در و درگذشت اشرف

نمود/1 اجتهاد اجازه كسب پدر از و رسيد اجتهادگÇنابادي د حمÇم سÇلطان الÇم حÇاج جÇناب مرحÇوم كه قمري 130ë سال درمراجÇعت خدا خانه سفر و مكه از اللهي, نعمت سلسلة قطبوقت سلطانعليشاه,نعمتاللÇهي سلسلة فقراي از كه قاري ا@كبر علي مال حاج معال كربالي در فرمود,او جستجوي در تو آنكه كرد: اظهار بود سا@كنكربال كه عبداهللا بهجنابشيخ بود,از پدرشان آنكه حاÄريبا آقاي وليمرحوم است/ آمده بدينشهر ا@كنون هستي,فرزندان به مالقات دستور و كرده محبت نهايت و مالقات سلطانعليشاه مرحومرفÇته ايشان بهمالقات كه خود بزرگ برادران با و نپسنديده خود به بود, داده همعبداهللادر جنابشيخ بودند, آمده برايبازديد ايشان كه موقعي ولي نرفت/ بودند,در تÇا نشÇد جÇدا ايشان از روز سه و شده مجذوب و ربوده نخستين, ديدار هماندر و بÇود او جÇوانÇي اوايل در موقع آن آنكه با و گرديد/ وارد سلوك طريقتوهÇمه كه درحالي گذشتو به@كلي اقوام و دنيوي عاليق از داشت, سال 21 حدودمطابقفرمايش او ليكن ميكرد, تشنيع مالمتو ويرا بيگانه, خويشو از @كس,

مولوي:

/3832 بيت سوم, دفتر معنوي, مثنوي /2

تو2 دانشمند نشناخت را عشق تÇو پند از من بند شد سختتر

Page 305: Molavi Dar Erfane Iran

299 (رحمتعليشاه) حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح

حركت آنجا از جنابسلطانعليشاه چون نداشتو اعتنا ديگران مالمت به Âاصزيارت شبيبه نيمه تيافتو شد شوقدرآنعاشقشيدا شورعشقوجذبة @كرد,اقÇوام, Çالع اط بÇدون آنÇجا از و فشÇده رÇمش Çهدا دالش يÇس حÇضرت ر طهÇم حرم

نهاد/ جنابسلطانعليشاه موطن گناباد بهسوي رو مجنونوارارشÇد فÇرزند گÇنابادي, نÇورعليشاه علي مال حاج با تي مد نيز حركت از قبلو دين در تحقيق براي ساله چند سفري مسير در ايام آن كه جنابسلطانعليشاه,هÇم بÇا چندي و داد دست مالقات فاق ات بود, رسيده كربال به يقين راه جستجوي

بودند/نيز آنجا در كرد/ سپسمراجعت مانده گناباد در ماه هشت سفر, آن در ويچÇند مÇيكوشيد/ نفس تربيت رياضتو در داشتو محبت و شوق حالت HغالبطÇرفجÇناب از قÇمري 1311 سÇال در آنكÇه تÇا آمÇد گÇناباد بÇه هم ديگر سفربÇه يافته طالبان دستگيري و ارشاد اجازة ذيل, شرح به فرماني طي سلطانعليشاه

ملقبگرديد/ لقب"رحمتعلي"حيم الر حمن الر اهللا بسم

رجاÄي و ثقتي به و

يبلغه فال بعد الذي الكبير العلي البصير السميع الخبير العليم الحمدهللا

مكمونات و االمور خفيات فشهد قرب االفهام غور يناله ال و بعداالوهام

و الرسل ارسل تعالي و تبارك فهدي ر قد و ي فسو خلق والدهور االمكن¹

عن هلك من يهلك و بين¹ عن حي من ليحيي السبل اوضح و الكتب انزل

في المبعوث د محم علي التامات الناميات الزا@كيات الصلوات و بين¹

تهذيب و واالديان الشرايع لتكميل االمكان مراتب جميع علي مان آخرالز

Hخصوص الراشدين خلفاÄه و المعصومين اوصياÄه علي و والجان قلوباالنس

النا@كثين قاتل و المتÇقين امام و اميرالمÆمنين اال@كرمين سيداالوصيا¾ علي

Page 306: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 300

منهجهم المتبعين بمقامهم المعترفين اولياÄهم علي و والقاسطين والمارقين

امامتهم/ بحق العارفين بواليتهم كين المتمس

اوليÇاي فضل دست كه اقتران سعادت زمان جزو اين در چون بعد ومÇلقب د حمÇم حيدر بن د سلطانمحم نشان و بينام اين بيكينه سينة عظامرضÇوية عÇلوية عÇلية طريقة در و نموده الهي اسرار مخزن را بهسلطانعليمصطفويه احكام بهحسب ساخته, متمكن عباد ارشاد مسند بر نعمتاللهيهو بينا نفساني آفات به كه ببينم را فقيري جا هر كه الزم مرتضويه, آداب وو تفقه صفت كه طالباين, و آن از انزجار و باشد دانا روحاني خصايل بهعاليجناب لهذا نمايم/ خلق هدايت به مأمور يابم او در است انذار موجبايÇن بÇه كه را عبداهللا شيخ آقا محترم برادر انتساب قدوسي نصاب قدسي1311 م رÇالمك شÇوال شÇهر نÇهم كÇه وقت اين در يافته, آراسته اوصافعارج داده هدايت اجازة و اذن نموده, "رحمتعلي" ملقببه است هجريرا حق امر حال هر در كه اميد نموده; ارشاد و ا@كرام و اعزاز عالية معارجشأنÇه حقتعالي خدمت را, حق بندگان خدمت و دارند خود حظ بر م مقدكه اميد و شمارند, بهتر آخرت و دنيا از آورند راه به يكنفÖسكه و دانندآن زبÇان و دست ضÇاللت, وادي گÇمگشتگان و واليت زالل تشÇنگانبر جناب آن بهواسطة را خود و دانند, ضعيف اين زبان و دست را جنابالم والس الهداي¹ اقتباس و الوالي¹ اتباع في فاهللا فاهللا بندند, واليت فترا@ك

والردي/ الغي واجتنب الهدي اتبع من علي

به زمستان گنابادوششماه در تابستان ششماه مرتب, سال بهبعدچند آن ازپير اجازة و خواهشفقرا به بنا قمري 1322 سال در ولي ميكرد عتباتمراجعت

اقامتگزيد/ تهران در بزرگوارايشÇان خليفة نورعليشاه خدمتجناب شهادتجنابسلطانعليشاه پسازدر ملقبگرديد/ "رحمتعليشاه" به يافتو ارشاد اجازة Gد مجد كرده, عهد تجديد

Page 307: Molavi Dar Erfane Iran

301 (رحمتعليشاه) حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح

و پÇيشآمÇد نورعليشاه جناب جانشيني مورد در فقرا بين اختالفاتي اوقات آنحاج حتي چنانكه ميكردند/ بدگويي ايشان جناب از نادانسته يا دانسته هم, برخيپساز داشتو حضرتسلطانعليشاه به تام قلبي ارادت كه شيرازي الصدر ناÄبتشÇديد حتي و باقي نيز ايشان جانشينان به نسبت ارادتش حضرت, شهادتآنتعيين وصي عنوان به را حضرتصالحعليشاه خود تنامة وصي در Âمث و بود شده

جناب رحلت مناسبت به الصدر ناÄب است/ مندرج 1êë@ص ,1377 حقيقت, تهران: راز, گشايش پريشانزاده, ابوالحسن كتاب: در Hعين تنامه وصي اين /1

آمده: آن بيت يك در كه نورعليشاه, جناب و ايشان به قلبيش ارادت از حا@كي بود سروده اشعاري سلطانعليشاه

عÇÇÇÇÇÇÇÇلي نÇÇÇÇÇÇÇÇور عÇÇÇÇÇÇÇÇلي سÇÇÇÇÇÇÇÇلطان وارث جÇÇÇÇلي گÇÇÇÇفتا بÇÇÇÇر و نÇÇÇÇÇÇÇÇور از گÇÇÇÇÇÇÇÇرفت دل

كتاب حتيدر شدهو ترديده و شك تكوتاهيدچار مد در ايام درآن بود,1 @كردهآقÇاي مÇرحÇوم تÇجليل و مÇدح بÇا تÇوأم حÇال شÇرح ذ@كر از پس طراÄقالحقاÄقبÇهعنوان حÇاÄري, عÇبداهللا شÇيخ حÇاج المÇلكو سÇراج مرحÇوم از سلطانعليشاهاليÇق الملكرا سراج كنايه به و كرده تعريفبسيار صايشان, متشخ ارادتمندان

/ëê3 ص ,3 ج الحقاÄق, طراÄق /2

قدري نيز جنابحاÄري به اينقضايا است/2 دانسته آقايسلطانعليشاه جانشينيجÇناب خÇود مرشد به كه عالقهاي و سببعشق به اين بر Hمضاف و نمود سرايتدر و گÇزيده خلوت كوتاهي ت مد كه موجبشد اينها همة داشت, سلطانعليشاهخÇلوصداشت خÇود نيت در چون ولي نكند/ عهد تجديد و برد بهسر انزوا حالوي بÇر را امÇر حÇقيقت كه خواست خدا از و نكرد جانشيني عاي اد خود هيچگاه

در سلطانعليشاه حضرت كه است نقل سعادتعليشاه جناب مقبرة خادمباشي هي الل نعمت عبدالمولي آقاي مرحوم جمله از ايشان معتمدين از نفر چندين از /3

خط با نيز حاÄري آقاي و كنيد/ اضافه را علي مال حاج نام من نام از بعد بودند: فرموده و داده حاÄري عبداهللا شيخ حاج جناب به را كرسينامهاي خود هدايت زمان

و داده بÇود, شÇهريار سÇا@كÇن كه بنيهاشمي جوقيني جواد د سي آقا به را كرسينامه سلطانعليشاه حضرت چندي از پس مينمايند/ تكميل را كرسينامه خود

رحلت از پس ميشود; سپرده اموشي بهفر موضوع و ميگذرد ماجرا اين از تها مد كند/ مطالبه را آن صاحبش آن, وقت به تا باش داشته را امانت اين ميفرمايند:

نورعليشاه حضرت جواد, د سي آقا پسر بنيهاشمي, جوقيني جالل د سي آقاي ميآوردند, تشريف تهران به نورعليشاه حضرت كه سفري در سلطانعليشاه, حضرت

عبداهللا شيخ حاج جناب خدمت جالل د سي آقاي ميكنند/ عبداهللا شيخ حاج جناب از دعوت به منوط را دعوت قبول ايشان مينمايد/ دعوت شهريار جوقين به را

عÇهد تجديد نورعليشاه آقاي مرحوم با و شد شبهه رفع بهزودي لذا كند,3 روشن

Page 308: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 302

قبول حال هر به و شده مواجه جالل د سي اصرار با كه ميكند خودداري دعوت پذيرفتن از عبداهللا شيخ حاج ميكند/ دعوت جوقين به رفتن براي ايشان از و ميرسد

كرده فوت هنگام آن در كه جالل د سي (پدر جواد د سي آقا نزد امانتي كه ميكنند سÆال جالل د سي آقا از نورعليشاه حضرت جوقين در ميآيند/ جوقين به و نموده

آقا مادر ميشود/ جويا بود, شده سپرده پدرش نزد كه امانتي از و مراجعه مادرش به بود بيخبر موضوع از كه جالل د سي آقا مينمايند/ مطالبه را آن و داريم بود)

قوطي جمع انظار در جالل د سي آقا است/ كرده پنهان سقف زير در را آن و گذاشته قوطي يك داخل در را كاغذي لوله قبل تها مد پدرت ميدارد ابراز جالل د سي

باز تا بدهيد عبداهللا شيخ حاج جناب به را قوطي ميفرمايند: ايشان ميكند/ تقديم نورعليشاه حضرت حضور ت وضعي همان با و ميآورد بيرون سقف زير از را

را آن كه زماني خاطرة و كرده مالحظه بودند, نوشته كامل القاب با را نورعليشاه حضرت نام كه را خود دستخط و باز را قوطي عبداهللا شيخ جناب بخوانند/ و @كنند

و فرموده اجابت نورعليشاه حضرت مينمايند/ تجديدعهد و عفو طلب و ميافتند نورعليشاه حضرت انوي ز به و شده دگرگون و ميشود تداعي بودند كرده تحرير

بيژن دكتر تدوين و ه تهي نشده), (چاپ استين ر يادنامه مينمايند/ بيعت تجديد نورعليشاه حضرت با شهريار جوقين در و ا مهي را تجديدعهد وسايل روز همان در

/ìë Ç ìê صص بيدآبادي,

نيز را ذيل مناجات شد/ افزونتر عالقهشان و ماندند باقي خود اجازة بر و @كردندسرودهاند: عهد تجديد پساز

بÇÇينوايÇÇم عÇÇاصي بÇÇÇندة خدايم اي خدا, اي خدا, ايبÇرايÇم از فرست رحمتترا پÇايم بسÇته بÇر امÇاره نÇفس

آيÇم تÇو سÇوي بÇه توانم تامÇÇيهماني تÇÇرا نÇÇمودم تÇÇا شباني كويت به بودم @كاشدانÇي نكته كند موسي كه تا جÇانفشاني تÇو بهر @كردمي

بÇرايÇم از كÇني عÇتابش تÇويÇÇادم نÇÇميداد الفÇÇبا @كس سÇوادم نÇبودي هرگز @كاشمÇرادم بÇÇا مÇÇيكنم البÇÇهها بادم و سواداستاينكبر @كز

زدايÇم بÇر دل سÇياهيز تÇاا@كÇبر حÇجب داناييم عجب سÇر بÇر بÇود ييم الÇÇم @گÇÇنداينجملهيكسر پا@كبنموده بدتر دو هر از هستي مستي

رهÇنمايم مÇرشد آن دستمÇن واپسÇم و رفته @كاروان من بيكسم ايكسبيكسان,خسممن همچوخارو هوا در من رسم كي ماندگي چنين با

Page 309: Molavi Dar Erfane Iran

303 (رحمتعليشاه) حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح

كÇهربايم خÇود بÇه ربايد تاآيد تو از همه همت و جهد توآيد از قدرتهمه حولوآيد تو از همه اجابت چون آيد تو از همه سعادت وين

دعÇايم بÇنما تÇو خدايم ايدادي تÇو پÇودم و تار رشتة دادي تو وجودم نبودم, مندادي تو بودم پندار چونكه دادي ركوعوسجودمتو وين

رهÇايم بÇنما پÇÇندار ز هÇÇمعÇورم و گÇريان و زار بÇÇنده مورم ز درضعفكمتر منكهنÇورم بÇه نÇارم ز كشÇاني تÇا غÇفورم اي دامنت بر دست

گÇدايÇم من غني تو غني توگÇواهÇي مÇن دل حÇال ز تو چÇاهي بÇه فتاده كو يوسفيالهÇÇي الهÇÇي الهÇÇÇÇي يÇÇÇÇا شÇاهي بÇه زپستي ميرسانم

الرضÇايم سÇريع كÇÇريم ايولي بÇوده مÇالزمت در نيز ايشان كاشان, به نورعليشاه جناب آخر سفر درآن چÇه آورد; هÇمراه به را بزرگوار پير جسد ناله و گريه مراجعتبا در فانه متأسقمري 1337 ربيعاالول پانزدهم كهريزكدر در و گرديد مسموم كاشان جنابدر

بودند/ المشايخ شيخ آقايرحمتعليشاه, مرحوم ايام, اين در يافت/ وفاتجناب ايشان جانشين طرف از رحلتجنابنورعليشاه مسموميتو پسازنÇيازمنديش و عجز حال بر بهروز روز و بود باقي منصب همان بر صالحعليشاه,

ميشد/ افزودهمبتال خطرنا@ك كسالتهايسختو به مرتبه چند اخير سال چند جنابشدرخداوند و شده مرضرفع روحاني, دوستان و فقرا ل توس و دعا اثر بر ولي @گرديد

Page 310: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 30ê

خورشيديبهمرضحبسالبول 131ìتابستانسال در آنكه تا عنايتميكرد شفاهمدر قريبهشتماه منزل, خوابيدندر وپسازيكماه پروستاتمبتالشده وبÇيصبري اظÇهار هÇيچگاه جسÇماني تألمات ت شد با ولي بود بستري بيمارستانآغÇوش و گشاده چهرة با را عيادتكنندگان و بود صرف تسليم هميشه و نفرمودمÇرشد رÇآخ ديÇدار مÇنتظر و مÇيفرمود پÇذيرايÇي مرحمت نهايتلطفو و بازعيادتايشان قصد به گناباد از جنابآقايصالحعليشاه آنكه تا بود محبوبخودو دنÇيا از رفÇتن زمÇزمة اخير روز چند در آمدند/ تهران به امور بعضي تمشيت وشنيده را جانشنويدوصال گوييا مينمود/ دنيا كدورتهاي اززحماتو خستگيپÇيك رسÇيدن و غÇيبي اشارة منتظر شده, آ@گاه بستن رختبر و كردن كوچ از و

بود/ خداييگÇرفتو قÇرار جÇراحÇي عمل مورد كسالت ت شد اثر بر وداع, از قبل روزو نياز و راز مشغول Hمرتب بود, شبآخر كه شببعد گذاشتو بهسختي حالشروبود/ مترنم علي" "يا و مولي" "يا كلمة زبانشبه و بوده خود محبوب با گداز و سوزسÇپسدسترا نÇموده, اظهار را خود تسليم كرده, اشاره سر با نيز واپسين دم دربسيار حال با و نمود قبول دل و جان از را محبوب دعوت گذاشته, بهسينه ب دÆمعÇالم بÇه 131ì اسفند 12 مطابق قمري, 13ëì سال ه ذيحج 28 در معنوي خوشحÇمزه امÇامزاده صÇحن در و تشييع تجليل نهايت با ايشان جنازة شتافت/ جاويدنÇورعليشاه جÇناب قÇبر كنار در و سعادتعليشاه آقاي مرحوم مقبرة در شهرري

شد/ مفقود آن نفايس و تخريب عبدالعظيم شاه حرم توسعه طرح جريان در شمسي 1370 سال در فانه متأس كه متبر مقبره اين /1

شد/1 مدفونطÇالبان ÖالصÇاخ و صÇدق كمال با معنوي, ارشاد سال êë طي در جناب آنÔل تنز Ô¾االسما مضمون: به و نمود تربيت فقر در را بزرگاني و هدايتكرد را بسياري

Page 311: Molavi Dar Erfane Iran

30ë (رحمتعليشاه) حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح

سنخلق Ôح رأفتو حقيقترحمتو ميشناخت, جنابرا هركسآن ما¾, الس ن م

تنها Áاحتما ميگذاشتند/ احترام وي عارفبه عالمو از اينرو از مييافت/ او در رانÇقار و كينه اظهار اواخر در حتي و ميورزيد حسادت ايشان به نسبت كه @كسيو خويشمثلرازگشÇا آثار در كه بود قزويني كيوان عباسعلي شيخ حاج ميكرد,الحÇال", معلوم "يكشيخ مثل عناويني تحت كنايه و طعنه با بهينسخنواستوارعÇلل از يكÇي Áاصو و ميبرد اسم ايشان از نداشت", اعتقاد هيچ كه "يكشيخيآقÇاي مرحÇوم كه بود همين نعمتاللهي سلسلة بزرگان با وي اخير مخالفتهاي

راز/ گشايش به: كنيد رجوع مسأله اين شرح در /1

بود/1 بيشتري ه موردتوج حاÄريو مÇدارا بÇه وي بÇا بÇزرگواري كÇمال بÇا حاÄري آقاي مرحوم احوال, اين باي تÇح كÇه بÇود نÇابجا و چشÇمگير ي حد به رفتار سو¾ اين ميكرد/ رفتار ماليمتمذمتياد به آن از نيز كيوانسميعي قزوينيمثلمرحوم نزديككيوان شا@گردانبÇود, قÇزويني كÇيوان نÇزديكان از و مÇعاشر و شا@گرد تها مد كه وي ميكردند/اين <در ميگويد: وي, مصاحبتبا ايام خاطراتخويشدر از يكي نقل درضمنحامل و نزدشآمد كه ديدم را حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم هم يكبار ت مددر چÇون بÇود/ او خÇاطر اسÇتمالت مبنيبر صالحعليشاه جانبمرحوم از پيغاميمÇناسب كÇه كرد سرد برخوردي او با عباسعلي مال حاج مرحوم, آن ورود ابتدايعرضكردم: و شدم جويا علترا من ايشان رفتن پساز نبود, حاÄري مقام شأنواجتماعي علميو مقام ميداريد, ابراز گناباديها نسبتبه شما كه مخالفتي همة باخوشبÇا طرز به كه ميكرد ايجاب شما خانة به بخصوصورودش حاÄري آقاياست/ شيرازي آقا حاج كردم ر تصو ل او من فرمود: پاسخ در فرماييد/ رفتار ايشاننميدانم بودم, نديده من را او چون و بوده م معم مجلسو وكيل شيرازي آقا حاج

Page 312: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 30ì

وقÇتي امÇا نÇه? يا داشتهاند هم با مشابهتي نفر دو اين شمايل و شكل لحاظ از آياكرد حيرت او كردم, نقل اينمطلبرا و منزلشرسيدم در حاÄري خدمتمرحومبÇاشد, كÇرده اشÇتباه شÇيرازي آقÇا حÇاج بÇا استمÇرا مÇمكن چگÇونه فÇرمود: ويكراه در هÇم با و بوده معاشر مصاحبو يكديگر با دراز ساليان درصورتيكه

/13ê Ç 133 صص ,1370 پاژنگ, تهران: ايران, ف تصو جديد تاريخ در رساله دو (سها), صدوقي منوچهر و سميعي كيوان /1

برداشتهايم!>1 @گامايشÇان عÇرفاني و عÇلمي مقام از تجليل و دفاع مقام در سميعي كيوان سپسعصر در ه صوفي بزرگانمشايخ از حاÄرييكي عبداهللا حاجشيخ <مرحوم ميگويد:در كه تسلطي عالوهبر ميرفت/ بهشمار ف تصو اركان از ركني ايران در و بود مابÇر از زياد را ه صوفي بخصوصگفتار فارسي اشعار داشت, اصول و فقه ادبياتونÇغز ابÇيات تعدادي او كه ميگرفت قرار گفتگو مورد موضوعي كمتر بود, @كرده

همانجا/ /2

بود/>2 مهربان خليقو مردي همه اين با نخواند/ بهمناسبتهÇوش داشÇتن با نيز ظاهري علوم حيث از حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحومو قريحه از چون و بود مسلط اصول و بخصوصفقه اسالميو معارف بر سرشار,داشت/ كÇامل تسÇلط عÇرفاني آثÇار بر و ادبيات بر بود, برخوردار نيز ادبي ذوق

مافيه/ فيه مستطاب كتاب ديباچة حاÄري, عبداهللا شيخ حاج ر/@ك: /3

شÇيخ از كÇنزالحÇقاÄق رسÇاله و مÇولوي,3 فيهمافيه جمله از عرفاني كتاب چندين

است/ شده چاپ شمسي) 1313) قمري 13ë3 سال در جلد يك در رساله دو اين /ê

است/ شده چاپ قمري 13ë3 سال در نيز كتاب اين /ë

را جÇامي سبح¹االبÇرار5 و هروي ميرحسيني وزادالمسافرين,4 شبستري محمودنÇيز عÇرفاني لوايÇح كÇرد/ چÇاپ عÇارفانه مههاي مقد با و تصحيح بار لين او براي

Ç 10ë صص ,1380 زمستان حقيقت, تهران: آزمايش, مصطفي د سي دكتر تدوين و گردآوري ,(11 مقاالت مجموعه ) ايران عرفان در: لوايح اين از نمونه دو /ì

داشت, كÇه عÇجيبي حÇافظة بÇا فÇرمود/6 تÇحرير و تقرير مختلف بهمناسبتهاي

Page 313: Molavi Dar Erfane Iran

307 (رحمتعليشاه) حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح

است/ شده درج ,1êë

شÇاهد بÇيتي مÇطلب هÇر براي بهطوريكه بود; سپرده خاطر به بيت هزار چنديناسÇاتيد و فÇضال مÇيگفت/ شÇعر كÇمتر ولي داشت شÇعر طبع نيز خود و ميآوردكسبفيض ميكردندو درخدمتشتلمذ فروزانفر بديعالزمان استاد بسياريمثلاز كÇبير) (ديÇوان كلياتشÇمستÇبريزي مة مقد در فروزانفر مرحوم مينمودند/الÇم حÇاج آقÇاي جÇناب مÇرشدشان و حÇاÄري عÇبداهللا شÇيخ حÇاج آقاي مرحومايÇن با و ///> ميكند: ياد چنين اين (سلطانعليشاه) گنابادي بيدختي د سلطانمحمنياورد درچشم را موالنا بينهايت جهان وسيعو عالم بايد, چنانكه [نگارنده] همهشمسي 1303 سال در اينكه تا نيافت, هم معرفتشاندكبهره و ذوق چاشني از ورا آن تÇاريخ ا@كÇنون كه جمعهاي صبح ورود آغاز همان در و كرد سفر تهران بهمÇعنويتو ربÇودگان از كÇه را مÇازندرانÇي حÇاÄري عبداهللا شيخ حاج ندارد, بهيادف صوÇت بزرگ مشايخ از ÇÇ گنابادي سلطانعليشاه فيضگستر محضر تربيتيافتةابÇوالقÇاسم و سÇلمي حÇمن بدالرÇع ابÇو اقران از و هجري چهاردهم قرن آغاز درو كرد ديدار بود, ÇÇ اينضعيف عقيدة به عرفان و فقر حقايق ادرا@ك در قشيريدر مÇرد آزاده آن كÇه بÇاشند داشÇته بÇهخاطر مÇحترم خوانندگان از بسياري شايدبÇه و سÇماوي بود آيتي شعرشناسي و نكتهداني و لطفمحضر و اخالق ظرافتشعرا ديگر و موالنا ديوان از خالصهاي ميورزيدو بيحد ويعشق آثار و موالناخÇود با ميرفت هرجا به داشتو همراه هميشه كه بود داده ترتيب خود خط بهبÇيرون جÇيب از را آن مÇيكرد اقÇتضا مجلس ا@گر احوالپرسي از پس و ميبرددر مÇوالنا كÇه جÇاني بÇادههاي و بÇهشتي ميهاي تأثير از و ميخواند و ميكشيدكشش جذبو از و مينمود استمستيعجب ريخته الفاظفرو بلورين پيالههايمجلسرا ار حض و ميافشاند دست و سر ميرفتو دست از اختيارش بزرگ آن

Page 314: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 308

را غÇزل اين سنت همين بنابر نيز روز آن ميكشانيد/ بهجت و نشاط از عالمي بهخواند:

/1ë179 بيت ,3 ج تبريزي, شمس يات كل /1

ميدانÇم كرد خواهي چه گردي همي دل به@گردمÇيدانÇم1 زرد را رخ و خون را دل كرد بخواهينگارنده افسردة دل چنانكه ميكشيد پياپيآه اشكميريختو ميخواندوشÇرف بÇيآنكه گشتو استوار الفت رشتة پس زان سوختو آتشآه به هم راو گÇرديد متوالي ديدارها است) نشده هم هنوز (چنانكه شود حاصل فقر سلوكتÇجريشمسكÇن يÇا قÇاسم امÇامزاده در روزگار بدان اينضعيف كه تابستان ايامو ميساختيم خلوت بعدازظهر ساعت پنج تا بامداد ساعتهفت از گاه ميگرفتدر حد چه مÆانستتا اين پيداستكه و ميكرديم حال وجدو موالنا شعر سماع بر

"ب"/ و "الف" صص مه, مقد ,1 ج همان, /2

است///>2/ بوده غزلياتمÆثر ديوان مطالعة به نگارنده رغبتجنابحاج دربارة خود مصحح مافيه فيه مه مقد در فروزانفر استاد همچنينكÇÇان ظÇرافتو مÇعÇدن آن مÇيان <دريÇن مينويسÇد: چنين حاÄري عبداهللا شيخميآورد, كار تشويÇقدر مدد پيوستهاشبه كه حاÇÄري عبداهللا شيÇخ مالحتحاجيا است; رحمت جانشغريق افكند/ جاويد سراي به رخت 131ì سال اواخر در

ج/ صفحة مه, مقد فروزانفر, الزمان بديع مه مقد و تصحيح مافيه, فيه /3

باد/>3 غرقهتر ربشÇيرين و طÇبع شوخ بسيار متانت, عين مالحتدر كان ظرافتو معدن آنآقاي كسالتمرحوم در كه ميكند نقل راد شفيعيان دكتر آقاي مرحوم بود/ زبانخالف الملككه لقمان دكتر آقاي پزشكي سÆاالت به پاسخ عبداهللادر شيخ حاجايشان ميخوريد? عرق شما پرسيد: وي فرمود: چنين بود, ايشان ظاهري شÆون

Page 315: Molavi Dar Erfane Iran

309 (رحمتعليشاه) حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم احوال شرح

نه, فرمودند: خود متانتذاتي حلمو همان با بروند در كوره از اصطالح به بيآنكهبود)/ ديابت بيماري وي (منظور داريد قند شما كرد: سÆال Gد مجد ميكنيم/ عرقايÇنجا در بÇاشد/ منزل در كيلو دو يكي شايد فرمودند: حوصله همان با ايشان بازهم ايشان نميكنم/ شوخي شما منبا عرضكرد: الملكعصبانيشده, لقمان دكتر

/229 Ç 228 صص ,1380 حقيقت, تهران: ,2 چ صالح, يادنامة /1

گفتيم/1 ي جد هم ما فرمودند:و يات ادÇم بÇه ه يتوجÇب و بود فروتن و متواضع بسيار حاÄري آقاي مرحوماز بعد ميكرد/ زندگي طبع استغنا¾ با ماليو امور مورد وسواسدر حد با@دقتدربÇه هÇم را آن كÇه بÇود بÇيروني و انÇدروني مÇنزل هÇمان فقط ثروتشان فوتشان,

Gبعد شد/ گنابادي هي نعمتالل فقراي مذهبي فقري مجالس وقف حاÄري, هادي استاد مرحوم ارشدشان, فرزند نمايندگي به ايشان وارثين توسط Gبعد منزل اين /2

سالهاي در و شد ساخته كاملتر و وسيعتر زيربنايي با Gد مجد و گرديد تخريب ليه او ساختمان 13ìì سال در و شد ترميم رضاعليشاه جناب مرحوم زمان در نيز

است/ استفاده مورد محترم واقفين ات ني جهت در ا@كنون و گرديد افتتاح اخير

بودند/2 خريده خواهشارادتمندانشان مساعدتورضاشاه با ايشان مالقات از داستاني بزرگوار آن حسنه صفت اين مورد در

/93 Ç 77 صص ,(11 مقاالت (مجموعه ايران عرفان رضاشاه", و حاÄري عبداهللا شيخ حاج مالقات " عبدالحسين, اورنگ, ر/@ك: /3

است/3 شده مختلفنقل طرق به و ميباشد مشهور

Page 316: Molavi Dar Erfane Iran

حاÄري هادي استاد ياد به

دانشگاه در 1382 آذرماه آخر هفتة در كه مولوي كنگرة اختتامية مراسم درولي شÇود, تÇجليل مÇعاصر برجستة مولوي@شناسان از بود قرار شد, برگزار تهرانبسياري براي ايشان نام حاÄريرسيد/ هادي استاد مرحوم از تجليل فقطفرصتبهاسÇاتيد از بسÇياري كÇه درحÇالي بÇود/ مÇجهول اساتيد از برخي حتي حاضران, ازپرفيض جلسات از دراز ساليان براي فضال و علما و دانشگاه فعلي و قبلي مشهوربÇهره مÇيشد, بÇرگزار مÇنزلشان در جمعه صبحهاي در كه ايشان معنوي و علميمÇيكردند/ طÇلب ايشÇان از مÇوالنا آثÇار فÇهم در را خÇود مشكالت حل و جستهمرحوم ار, عص دكاظم محم د سي استاد مرحوم زنجاني, آيتاهللا بزرگانيمثلمرحوم

به ولي رفت, منبر به سوگواري مراسم در ايشان فوت از پس چنانكه ميگذاشت; زيادي احترام و داشت حاÄري استاد به زيادي ارادت جعفري استاد مرحوم /1

و خاست بر منبر از و بگفت اين نيست/ اين از بيش من حد حاÄري, استاد مجلس در گفت و نشست منبر ل او ه پل <بر حاÄري مرحوم عرفاني و علمي مقام احترام

/(12 ص ,1380 دستان, تهران: ت, هم نيكو احمد امين, علينقي د سي استاد آيتاهللا يادنامة "پيشگفتار", وحيدنيا, سيفاهللا (دكتر نشست> حاضران جمع در

دكÇتر اسÇتاد مÇرحÇوم جÇعفري1, دتقي محم استاد مرحوم طباطبايي, محيط استاد

هÇÇÇÇادي اسÇÇÇÇتاد حÇÇÇÇوم مÇÇÇÇر از مÇÇÇÇينويسد يÇÇÇÇا مÇÇÇÇيگويد سÇÇÇÇخن مÇÇÇÇثنوي يÇÇÇÇا مÇÇÇÇولوي دربÇÇÇÇارة كÇÇÇÇه بÇÇÇÇار هÇÇÇÇر HقريبÇÇÇÇÇÇÇت ايشÇÇÇÇÇÇÇÇان /2

Ñ

Ø

با را خود سخنراني نصر دحسين سي دكتر شد, برگزار لندن در 1380 سال در كه مولوي ل مفص كنگرة افتتاح در Âمث ميكند/ ياد خويش استاد بهعنوان حاÄري

باستاني ابراهيم د محم دكتر استاد و نصر2 حسين د سي دكتر استاد ناصري, سادات

Page 317: Molavi Dar Erfane Iran

311 حاÄري هادي استاد ياد به

ميگويد: نيز (1êì ص ,137ë تهران: قاسميان, رحيم (ترجمة اسالمي ت معنوي و هنر كتاب در كرد/ آغاز حاÄري, هادي مرحوم مثنوي, در خويش استاد از تجليل

حدود كه است داده نشان نشده منتشر اثري در كه است حاÄري هادي درگذشت, Gاخير كه ايران در او آثار و "رومي" مورد در صاحبنظران بزرگترين از <يكي

و القرآن آيات من نخب¹العرفان كتاب اثر, اين از منظور فارسياند/> زبان به آني قر آيات مستقيم ترجمة Âعم مثنوي و @كبير] ] ديوان اشعار از بيت هزار شش

است/ تفسيرها

آقاي مرحوم خدمت كه روزها بعضي كه دارم <بهخاطر ميگويد: چنين پاريزي باستاني دكتر آقاي مثنوي, از حاÄري هادي مرحوم معرفت وسعت مورد در /1

تهران: مثنوي, فرهنگ مة مقد علوي, ضا عبدالر (دكتر بودم> نديده و نخوانده جا هيچ روز آن تا كه ميشنيدم مثنوي باب در نكاتي ميشدم ف مشر حاÄري هادي

"ب")/ ص ,137ë

را استفاضه مجالستو اين و بودند انس مجالس اين شركتكنندگان از پاريزي1ميدانستند/ مغتنم

و فÇقيه گÇنابادي, نعمتاللهي سلسلة جليل شيخ فرزند حاÄري هادي مرحومدرس و بÇود (رحÇمتعليشاه) حÇاÄري عÇبداهللا شÇيخ حÇاج مرحوم عارفشهير,حÇاج جÇناب بÇزرگوار, مÇرشد و عÇزيز پÇدر نÇزد حوزه اين در معنويمثنويرادر لذا و بود آموخته رحمتاهللاعليهم بيدختي(صالحعليشاه), بيچاره دحسن محماسÇرارش واقÇف كÇه بود نشده يارش خويش, ظن از و بود موالنا با همدلي مقامو عالقه وي به نيز جنابصالحعليشاه مرحوم كند/ ا@كتفا بهصرفظاهر و نگردد

آخر ماههاي از (220 ص ,1380 حقيقت, تهران: ,2 چ حسنه, اسوة (مقالة صالح يادنامه در تابنده نورعلي دكتر حاج جناب از نقل به خاطرهاي باره اين در /2

(مرحوم ايشان خدمت گناباد به هم با كه كرد پيشنهاد من به حاÄري مرحوم شمسي 13êë سال اوايل <در است: شده ذ@كر شرح اين به صالحعليشاه جناب حيات

سال عاشوراي و تاسوعا تعطيل از كه رسيد خاطرم به فكر اين چگونه نميدانم كوتاهي ت مد از بعد كنم/ قبول نتوانستم داشتم كار چون برويم/ صالحعليشاه)

تÇÇÇا هÇÇÇÇواپÇÇÇÇيما بÇÇÇÇرگشت و رفت بÇÇÇÇليت حÇÇÇÇاÄري, آقÇÇÇÇاي بÇÇÇÇا تÇÇÇÇماس از بÇÇÇÇعد لذا بÇÇÇÇروم/ گÇÇÇÇناباد بÇÇÇÇه و كÇÇÇÇنم اسÇÇÇÇتفاده قÇÇÇÇمري 138ì

Ñ

Ø

از بعد آمديم كه منزل بودند/ روضه مجلس در حضرت آن شديم, وارد وقتي رفتيم/ گناباد به زيارت از بعد بالفاصله هم مشهد از گرفتم/ نفر دو براي مشهد

پول فرمودند: خريدم/ هواپيما بليت دو من كردم: عرض است/ داده كسي چه را بليت پول و آمديم وسيلهاي چه به كه بود اين كردند كه سÆالي لين او احوالپرسي,

كردهام/> احضارتان من ميدهم, من را بليت دو هر پول نگيري, حاÄري آقاي از را آن

نيز شمسي 13êëسال در رحلتجنابصالحعليشاه پساز داشتند/2 مهريخاصگÇنابادي تÇابنده سÇلطانحسين جÇنابحÇاج جÇÇانشينشان, و ارشÇÇد فÇÇرزند بÇÇابÇه شÇمسي 13ë9 سال خويشدر عمر آخر تا و كرد عهد تجديد (رضاعليشاه),

Page 318: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 312

سÇنوات كÇه رعلي صوÇم عÇليرضا دكÇتر آقاي ميورزيد/ ارادت صميمانه معظملهروز آخÇرين <در كه: ميكند نقل بود معالجشان طبيب مجالسو ايشان با زياديتكÇلم قÇدرت رسÇيدم كÇه بسÇترشان بÇر رفتم; بيمارستان در عيادتشان به حياتبÇه شÇرفيابي قÇصد گÇفتم: گÇوششان در و آغوشكشيده در را سرشان نداشتند/شÇد, خواهÇند جويا شما حال از ايشان دارم, را رضاعليشاه آقاي حضرت حضور

ع ع" گÇفت: اشÇتياق حÇالت با و زحمتفراوان با حاÄري آقاي گويم: جواب چهرا ابÇدي مسافرت آرامشتمام, با و بود ايشان كالم آخرين اين ويت"/ د ف رضف

كرد>/ آغازه يÇروح بÇهسبب معرفت دانشو وسعت همه با حاÄري هادي استاد مرحومدر نوشت كه هم را آنچه مينوشتو كمتر اشتهار, به تمايل عدم و عزلتگزيني

نكرد/ منتشر خود حيات زمان

Page 319: Molavi Dar Erfane Iran
Page 320: Molavi Dar Erfane Iran

عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

مجلس در بودند, حاÄري آقاي مجالس حاضران و ادتمندان ار از خود كه (سها) صدوقي منوچهر آقاي ارجمند ق محق HÄابتدا كه بود مطلبي شرححال, اين /1

نمودند/ تنظيم (18 مقاالت (مجموعه ايران عرفان در چاپ براي مقالهاي بهصورت ت, محب سر از را آن سپس و كردند بيان مولوي كنگرة در استاد آن بزرگداشت

وسي1 هالقد سسر ريقدÄهاديخانحا ميرزا

ها) Ôس) صدوقي منوچهر

الحق هو

خود است, حاÄري هادي استاد مرحوم سرودة كه بيت اين دنبال به ش>/ جد عشق و است پدر <ايمان كه: كردهاند نقل نيز ترتيب اين به را بيت اين دوم مصرع /2

كنيد: اضافه را بيت آخرين اين گفتند نوهشان به بيمارستان در فوت از قبل روز دو ايشان

ش تردÇÇÇÇÇÇÇÇمس و نÇÇÇÇÇÇÇÇمود تسÇÇÇÇÇÇÇÇليم دوست از است امÇÇÇÇÇÇÇÇانتي كÇÇÇÇÇÇÇÇه را جÇÇÇÇÇÇÇÇان

ديگر: روايتي به و

ش تردÇÇÇÇÇÇÇÇمس كÇÇÇÇÇÇÇÇرد و شÇÇÇÇÇÇÇÇد واصÇÇÇÇÇÇÇÇل حÇÇÇÇق ÇÇÇÇد Ôب سÇÇÇÇÇÇÇÇپرده بÇÇÇÇÇÇÇÇدو كÇÇÇÇÇÇÇÇه جÇÇÇÇÇÇÇÇاني

ايران) عرفان )

ش2 جد عشق استو پدر عرفان نÇÇدارد نسب و حسب هÇÇÇÇاديبÇبايد كÇجا از را عشÇق فÇرزندزادة و عرفان فرزند از سخن كه بودم درماندههيچ و بياور ديگران گفتة از دلبران سر كه آمد اندر دل به چنين نا@گهانم كه آغازيدبÇرخÇواهÇد تÇو زبÇان و دل و كرد خواهد مدد خود بزرگ همتآن كه مينديش,

Page 321: Molavi Dar Erfane Iran

31ë عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

ركات; الب Ôنزل ت الحين الص كر@ ذ ند ع استكه: وارد اثر در نميآوريكه فراياد مگر @گشود/الممالكبه اديب اي غر مديحة از بيتيچند و زبانآور دلو بر حق نام و پسيادبÇر مÇيداري فاتر خاطر به كه آنچه هر آنگاه و Öهن بيان مطلع Öبزرگوار منقبتآنالمرجع اهللا الي و كشكوليوار, هم آن برنيايد, فهرستي جز كه چند هر بنگار, صفحه

االديب: قال والمĤب/

هÇادي گشته خلق بر طريقتعشق در اينÇادي Çدور الص صÇدر گÇردون البدور بدر

ايÇادي شÇد مبسوط را حضرتت بسكه ازمÇنادي شÇود گÇردون فÇضلت بسÇاط اندر

فÇروزد Çري× الق نÇار خÇيامت در خÇورشيدفÇروزد Çري× Ôالق ام ايوان در رخت از شمع

خÇواجÇه بÇزرگ هسÇتي را مكرمت ايوانجÇاجه Ôز روشÇنترين را مÇعرفت مÇصباح

حÇاجه اهÇل بÇه بÇخشي ر ميس باشدت @گرراجÇه گÇنج هÇند در فÇرعون كÇنز مصر در

بÇيضا نÇور چÇرخ در عÇنقا رÇÇپ ÖافÇÇق درثÇريا از در ÇÇقد ع عÇÇذرا دست ز خÇÇوشه

احنف همچو حلم چوناياسيدر هوش درمÇصحف رمÇز ز دانÇا تÇورات راز ز آ@گÇه

دينكف بÔس شكرينلبكلكلتز نطقتزقÇرقف ز بÇرد مسÇتي شكÇر بÇه تدهد لذ

Page 322: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 31ì

المÇلك مالك تو هستي حقايق كشور درÇلك Ôف مÇناقبت بÇاشد را مÇعرفت دريÇÇاي

پÇروز و نÇژاد انÇدر هÇرگز نÇديده @گÇÇيتيز عزÇم تÇو چÇو شخصي م مكر تو چو ذاتي

ز برÇم تÇو چÇو فÇحلي مبارز تو چو @كبشيمÇÔركز تÇو زي اجسام مايل تو سوي دلها

/ë17 ص ,1380 فردوس, تهران: ,2 ج اهاني, فر آبادي برز آقاي چاپ ديوان, /1

عÇلمي رحÇاي قÇطب كÇÇمالي مÇÇركز تÇÇوحÇلمي1 و وقار كوه هوشي و فضل درياي

كه: اينكبشنواهللا زادهÇا ¾ معال كربالي به قمري 1308 سال به حاÄري هاديخان ميرزا Ç 1

شد/ متولد عÔال و HشرفبÇه مÇلقب است بÇوده حÇاÄري عÇبداهللا شÇيخ حÇاج آقÇاي او, مÇاجد والد Ç 2قÇمشهاي درضا حمÇم آقÇا تÇالميذ و نعمتاللÇهيه سلسلة مشايخ از رحمتعليشاه,مراجع از حاÄري مازندراني بارفروشي زينالعابدين شيخ حاج آقاي فرزند صهبا,

هندوستان/ به باالخص خويش, عصر تقليدبيان:

كه: دارم استماع حاÄري آقاي از - A

نميبودم/ مسلمان بودم خويشنديده پدر ا@گر من الف:آن استو در فالنكسبر كه بگويد كه ميشود حاÄري باباي يكي ب:

آيد/ اندر و زند @كسدربهدر تن عزاستاز نشانة كه لباسسياه درگذشت, پدرم كه وقتي از ج:

Page 323: Molavi Dar Erfane Iran

317 عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

نكردم/آقÇا با صاحبجواهر حوزة به مازندراني زينالعابدين شيخ حاج آقاي - B

اردبÇيلي مÇجتهد مÇحسن ميرزا حاج آقاي صاحبضوابطو قزويني ابراهيم د سيميرزا آقا آقايان يعني ÇÇ بزرگوار آن اوالد از تن دو هم استو ميبوده همدرسمÇجتهد عÇليا@كÇبر ميرزا آقا و بنده) من مادر پدري جد) اردبيلي مجتهد يوسفاجÇازتي و مÇيبودهانÇد زينالعÇابدين) شيخ حاج آقاي =) او تالميذ از ÇÇ اردبيليرقيمهاي با همراه است, موجود ما نزد يوسفبه ميرزا آقا آقاي بهر او, از ل مفص

بنده)/ من پدر مادري جد) اردبيلي مجتهد صالح د ميرسي آقاي به خطاب

دوازده)/ ص@ ,1383 حقيقت, تهران: حاÄري, (هادي نخب¹العرفان بر جذبي هب¹@اهللا د سي حاج مرحوم مة مقد /1

دارالفنون به تحصيالتجديده و شد/1 مقيم تهران به قمري سال1320 به Ç 3

/ë17 ص ,1371 طلوع, تهران: ,2 ج ايران, نامي سخنوران اسحاق, د محم /2

رسانيد/2 انجام به سياسي مدرسة وبه دوباره روزگاري Hمتعاقب را ظاهر حكم حاÄري عبداهللا شيخ حاج آقاي Ç êآقÇاي كه است ميبوده ايام بدان هم استو بوده گرديده ماندگار عاليات عتباتناييني دحسين محم ميرزا درسآقاي به ÇÇ ميفرمود خود چنانكه ÇÇريÄحا هاديمÇيرزاحسÇن آقÇا حÇوزة بÇه تÇهران, بÇه هÇم استو بÇوده گرديده حاضر غرويمÇيبوده ايÇران Çا¾ مش حكÇماي يف ¹@الس بقي مشهور, قول پاية بر كه @كرمانشاهي

مييافته/ حضور است,شÇغل استتا ميبوده معارفسابق وزارت به Âك معظمله دولتي اشتغال Ç ëعÇهدة بÇه اوقاف سرپرستي نيز ملي حكومت روزگار به و معاونتوزارتخانه,عزل پي از كه ميفرمود و موظف/ حقوق اخذ از كران بر است بوده گرفته همت

سفرهاي از "يكي ميكرد: نقل حاÄري هادي آقاي <مرحوم ميفرمايد: (200 ص ,2 (چ صالح يادنامه در تابنده نورعلي دكتر حاج آقاي موضوع همين تأييد در /3

گرفتم/3 حقوق نه و رفتم نه ديگر من لطنه ق@الس مصد

Page 324: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 318

(@كه صالحعليشاه آقاي مرحوم و من بردند/ تشريف كشتزار به اعات زر ديدن براي روزي بوديم, سلطانعليشاه حضرت خدمت گناباد در ماه چند كه پدرم مرحوم

در ابتدا آورده, در را خود كفش رفتند, ديگري كرت به زراعت كرت يك از وقتي راه وسط ميرفتيم/ خدمتشان در بوديم) تميز سن در و كودك دو هر موقع آن

تكاندم? را خود كفش چرا ميداني هادي گفتند: كرده, من به خطاب آنگاه پوشيدند/ رفتن راه ادامة براي سپس و ريخت آن خا@ك كه تكاندند لي او كرت همان

زمين قاطي من كفش با وقف خا@ك از هاي ذر نخواستم ملكي/ دوم زمين و بود وقف ل او زمين اينكه براي فرمودند: داده, ادامه بدهم, كه نداشتم جوابي من چون

بنا وقتي 1331 سال در كه بود مانده حاÄري مرحوم ذهن در چنان گفته اين ميآورد/" من براي وبال و وزر و ميگيرد مالك از را بركت زيرا بشود, ملكي

و نخوردند اداره در چاي يك خودشان بهقول ي, تصد ت مد تمام در گرديد, اوقاف سرپرستي ي بهتصد حاضر وقت, نخستوزير ق, مصد دكتر مرحوم بهخواهش

/( ايران عرفان ) كردند/> ا@كتفا فرهنگ وزارت بازنشستگي حقوق بههمان و نگرفتند ذلك امثال و كار اضافه و حقوق دينار يك

بيان:روزگار به كه دارم استماع ناييني جاللي درضا محم د سي دكتر آقاي از Çالفد يÇس آقÇاي بÇه خطاب رقيمهاي من پدر قرگوزلو, ولة اعتماد@الد معارف وزارتو كÇرد تÇرقيم مدارستÇهران از يكي به من ثبتنام توصية در ار عص دكاظم محمدر حÇاÄري آقÇاي مÇالقات بÇه مÇعظمله رسانيدم, ار عص آقاي به رقيمه آن چونار صÇع آقاي حضور از وله اعتماد@الد چون و ببرد هم مرا رفتو معارف وزارت

رسانيد/ انجام به مهم آن و حاÄريآمد آقاي اتاق به گشتخود آ@گاهعمدهاي دولتي مشاغل واجد كه حاÄري نزديكآقاي منسوبين از يكي Çبجعفري مه عال مرحوم از 13ëì سال به نميآمد بزرگ عنايتآن محل و ميبودبدين نميتوانستو نيز رد و اجابتكند كه نميخواست او و كرد شام به دعوتيمخبر معني اين از معظمله چون و فشديم مشر حاÄري آقاي محضر به شبي ميانمÇلتي شما استو دولتي <او كه: بفرمود جعفري آقاي به خطاب د تشد @گشتبا

هستيد///>!است اشÇارت يك نظر اهل درس تلقين

نÇÇميكنم ر رÇÇمك و اشÇÇÇارتي @كÇÇÇÇردموزارت عÇضو كÇه دسÇتگردي وحيد ماهانة حقوق پرداخت كه گاهي به Ç جمجلةارمغاندر آن تبع به استو بوده افتاده تعويق عهدة استبه معارفميبوده

Page 325: Molavi Dar Erfane Iran

319 عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

از هاي جوابي هم استو بساخته معظمله به خطاب چند بيتي وحيد, تعطيل, محاقآتي: شرح به دريافته بزرگ آن

نÇÇوش مÇÇاية و نÇÇيش دافÇÇÇع وي هÇوش رهÇÇبر و عÇÇقل هÇÇادي ايگÇوش پÇرور هÇوش تÇو گفت وي چشÇم گسÇÇتر نÇÇور تÇÇو چÇÇهر ايخÇÇاموش تÇÇو از آتشجÇÇهل وي گÇÇويا تÇÇو از وحÇÇÇÇيد نÇÇÇÇطق ايفÇرامÇوش? مÇن نÇÇام مÇÇرتبه يك گشت چÇÇرا خÇÇاطرت صÇÇفحة ازهÇوش مÇÇهيج مÇÇي سÇÇاغر چÇÇون هست كسÇي ا@گÇر دگÇر تÇو از غÇيرآغÇÇوش هÇÇم سÇÇتم بÇÇا بگÇÇÇذارم خÇÇÇÇا@ك بÇÇÇÇر دردوار بÇÇÇÇفشانممÇوش بÇر گÇربه چÇو مÇن بر دزدان گÇÇردند چÇÇيره مگÇÇÇذار نÇÇÇÇه وردوش بÇر بÇهدام آن غÇÇر مÇÇحمول ال مÇÇح كÇÇيش وزد كÇÇه مÇÇÇÇپسندمÇÇنقوش جÇÇمال كÇÇند مÇÇحكوك دهÇر صÇفحة بÇه سÇخن و شÇÇعر ازپÇÇاپوش پÇÇاي ز سÇÇر ز دسÇÇÇÇتار بÇÇدخواه ربÇÇود تÇÇÇوام بÇÇÇÇيپاسمÇÇخروش مگÇÇوي مÇÇزنم بÇÇÇرگو خÇÇروشان چÇÇÇنگيام زخÇÇÇÇمة ازبÇÇنيوش يÇÇار حÇÇديث يÇÇÇÇار, اي عÇÇنايت مÇÇحبتو گÇÇÇÇوش بÇÇÇÇادوش چÇون بسÇاز امÇÇروزم بÇÇرگ پÇÇار چÇÇون بÇÇدار مÇÇÇرا امسÇÇÇÇالجÇÇوش از دشÇÇمن آب بÇÇÇÇنشيند شÇÇايد تÇÇو عÇÇÇÇواطÇÇÇÇف آب ازخÇرگوش خÇواب شÇير ز بسديده است گشÇته شÇير بÇيشه بÇه روبÇÇاه

زشت دشÇمن كÇÇام بÇÇه دوست ايمÇفروش غÇÇير بÇÇه يÇÇاران بÇÇاري

# # #آغÇوش هÇم تÇÇرا ادب و عÇÇلم وي هÇوش جÇوهر و كÇÇمال اصÇÇل ايمÇدهوش گشت عÇقل تÇو نÇظم وز روشÇن گشت چشÇÇم تÇÇو طÇÇخ از

Page 326: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 320

چÇاووش هست وحÇÇيد كÇÇه ا قÇÇح سÇÇÇÇخنسرايÇÇÇÇان قÇÇÇÇÇÇÇÇافلة درجÇوش و نÇاله بÇÇه خÇÇود نÇÇامة در مكÇتب طÇفل چÇو فÇلك تÇÇاب ازگوش در تو بكن ر Ôد چو نكته وآن پÇند يكÇي شÇنو مÇÇن ز دوست اينÇÇوش ت لذ مÇÇÇÇخواه نÇÇÇÇيش وز يÇÇاري امÇÇيد بÇÇبر خÇÇÇلق زيÇÇÇÇنمÇغشوش پستو قÇلب سكة چون بÇÇاطن و دلفÇÇريب هÇÇمه ظÇÇÇاهرمÇفروش خÇانه و كÇمال بÇه مÇÇالت جÇاهت و زÇÇع و نÇÇفوذ هست تÇÇاقÇوش چون چنگبرده تو برخوان حÇÇاجات رفÇÇÇع بÇÇÇÇراي آيÇÇÇÇنددوش بÇر بÇار و جÇمع همه @گردت بÇار سÇر بÇÇر هست تÇÇو ديگ تÇÇامÇوش چÇون مÇÇيكنند تÇÇو بÇÇنيان نÇرمك نÇرم كÇاست تÇو زÇع چÇونخÇرگوش خواب به ما و شد ويران مÇوشان رخÇÇنههاي ز خÇÇانه ايÇÇنخÇاموش هÇزار فÇغان, بÇÇه زاغÇÇان كÇرد مÇيتوان چÇه قÇÇضا امÇÇر بÇÇاپÇÇاپوش نÇÇÇدوختند تÇÇÇÇو بÇÇÇÇهر هÇمقطاران ايÇÇنكه كÇÇن شكÇÇر رودوش از نÇÇباشي بÇÇÇتر امÇÇÇÇروز و عÇÇزلت نكÇÇÇÇردهانÇÇد شÇÇÇÇغل ازمÇخروش ه صÇغ ز گشÇا عÇقده شÇد دولت مشÇار چÇون هÇمه ايÇÇن بÇÇاهÇÇوش دانشو بÇÇه بÇÇود زيÇÇبنده مÇÇÇÇعارف كÇÇÇÇفالت كÇÇÇÇÇÇÇار درمÇنقوش اوست قÇلب صÇÇفحة بÇÇر رأفت و رحÇÇم و سÇÇÇÇخا آيÇÇÇÇاتسÇÇرپوش گÇÇرفته ديگكÇÇÇÇرم از يÇÇط حÇÇاتم هÇÇمچو كÇÇه امÇÇروزفÇرامÇوش كÇند تÇويي هÇمچو @كÇز بÇÇÇاشد بÇÇÇÇعيد وي حكÇÇÇÇمت ازبÇنيوش هÇوش گÇوش بÇه نيز وآن بگÇÇويم ديگÇÇÇÇرت نكÇÇÇÇتة يك

/173 Ç 172 صص ,13ë8 تهران: وحيد, يادنامة وحيدنيا, سيفاهللا دكتر /1

نگÇردد ÖهÇÇ ب سÇÇعي بÇÇه چÇÇند هÇÇركÇوش1 طÇلب در وليك اوضÇÇاع,

Page 327: Molavi Dar Erfane Iran

321 عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

1310 سÇال بÇه كÇردستاني مÇاني ديعالزÇب عبدالحميد مرحوم نيز قطعهاي Ç دبيتي االسفجز مع كه است بوده بساخته بزرگوار آن با مخاطبت در خورشيدي

استآن: اين و نديدهايم آن مطلع از دوجÇÇاÄر و ومÇÇغش صرÇÇع فÇÇي فÇÇانك مĤرب نÇÇÇيل ÔرجÇÇÇÇ ت ال لي يÇÇÇÇقولون

/23 ص ,1382 مفاخر, انجمن تهران: ماني///, بديعالز زندگينامة/// ق, محق مهدي دكتر /1

بÇÇاÄر1 ÔرÇÇاخس رÇÇ Ôالح Ôاالديب فÇÇÇÇيه و Çجي× والح الفÇضاÄل ÇÇوق Ôس بÇÇه ÕادÇÇكس@

بهشرح گشتهايم, آ@گاه جايگاهيكهبرآن بدان هتا البت معظمله, منثور آثار Ç ìاست: آتي

نوشته فروغي دعلي محم مرحوم تأليف اروپا در حكمت سير كتاب بر م مقد Gظاهر كه است غرب فلسفة تاريخ در رساله اين /ë17 ص ,2 ج نامي, سخنوران /2

/( ايران عرفان ) است شده

1)تاريخفالسفه/2نخستين كه بود تواند كه آياتمتباركات ازديوانشمسبا شطري تطبيق (2

دوازده/ ص نحب¹العرفان, بر جذبي مرحوم مة مقد /3

باب/3 بدين باشد ميبوده @كار

/ì10 ص ,13ì8 فان, لÆم شركت تهران: فارسي, زبان شاعران فرهنگ حقيقت, فيع عبدالر /ê

كتاباخالق/4 (3حÇضرت والدت سÇال هÇفتصدمين كنگرة به ايراد مورد خطابة مكتوب (êخورشيدي 1337 سال به تهران به يونسكو سوي از منعقد يروم, مال خداوندگار,مولويه, رÄيسسلسلة چلپي, موالنا كتبي تجليل و تقدير مورد استو مطبوع @كه

چهارده/ ص نخب¹العرفان, بر جذبي مرحوم مة مقد /ë

گرديد/5 واقعبيان:

خÇداونÇدگار حÇضرت ع يÇتش اثÇبات در نÇيز ديگÇر خطابهاي معظمله Çالف

Page 328: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 322

چهارده/ ص ,Hايض /1

كÇه دريÇغا و افسÇوسا و است1 بوده فرموده مبتني@برديوانشمسومثنويايرادنه/ استيا يافته انطباع حليت نيز متنآن كه ندانم

بك نافذ فريدون دكتر مرحوم عليالظاهر مولويه, رÄيسسلسلة از مراد Ç ببوده/ آمده نيز ايران به استو ميبوده فضال از نيز استكه

مÇحمد يÇن جاللالد وتفسيرهامنمولينا آياتالقرآن نخب¹العرفانعن (ë

/1383 حقيقت, تهران, كريم), قرآن با شمس يات كل و مثنوي اشعار (تطبيق تفسيرها و القرآن آيات عن نخب¹العرفان /2

است2 فرموده جمع خورشيدي سال1331 به تقاضايعزيزي به را آن البلخيكهكÇليات ازمÇثنويو ابÇياتي آن ذيÇل بÇه و ايÇراد آيÇتي كÇه است اين آن سياق وباشد بابآن در تفسيري حاوي يا و آيه از شطري متضمن شمسالدينتبريزيكه

اقدم از كه نعمتاللهيه سلسلة مشايخ از جذبي هب¹@اهللا د سي حاج مرحوم كند/ ثبتبÇه آن بÇهر مهاي قدÇم بÇزرگوار رحلتآن پي از است, ميبوده معظمله اصحاببنده من نزد به دوان هر آن از كوپيهاي كه را ايزد سپاس استو آورده اندر ترقيم

است/ مضبوطبيان:

حÇاوي يÇا و آيÇات از شÇطري مÇتضمن ازمثنويكه را ابياتي حاÄري آقايبه نامبردار كريم قرآن از ممتاز فني صفحاتطبعي كرانة بر است, آن بر تفسيريخÇدمتآن بÇه مÇتبارك نسÇخة آن و بود آورده اندر ضبط بصيرالملكبه چاپابÇيات هÇمان مÇجموع نخب¹العÇرفان كه ميدارم گمان و بودم كرده زيارت بزرگمÇهدي دكÇتر مÇرحÇوم از HتعاقبÇم كÇه دريÇغا و دردا و افسÇوسا و بÇاشد مÇÇيبودهاست/ شده دستفرو از النظير نزير نسخة آن كه بزرگشنيدم آن حاÄري,@پور

است: اين ميشناسيم كه آنچه بزرگ آن منظوم آثار از اما Ç 7

Page 329: Molavi Dar Erfane Iran

323 عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

اين مانند ممتنع, ابياتيسهلو مشتمل@بر سنايي بحرحديقة به 1)انساننامهبيت: دو

دانسÇتن نÇه بÇود خÇوانÇدن بÇه نÇÇه شÇدن استو بÇÇودن بÇÇه آدمÇÇيتشÇود سÇوار تÇÇا@كÖسÇÇي كسÇÇي تÇÇا شÇÇود دچÇÇÇار را بسÇÇÇÇيار رنÇÇÇÇج

نديدهام/ را معاالسفآن لكن استو مطبوع كه 2)برگسبز

حقيقت, تهران: آزمايش, مصطفي د سي دكتر تدوين و گردآوري ,(18 مقاالت (مجموعه ايران عرفان در رساله اين دوازده/ ص جذبي, مرحوم مة مقد همان, /1

است/ گرديده منتشر ,121 Ç 11ê صص ,1382 زمستان

پارسي/1 به نبوي چهلحديث نظم (3جاهايي به آن از برخي مثنوياتكه قطعاتو غزلياتو و مقداريقصاÄد (êگردانÇم; وجيزه اين زينت جاها همان از يكي از آن, از دو غزلي استو مطبوع

استآن: اين و كردهام استماع بزرگ آن از خود كه دو بيتي افزون@براست نسÇبي ت زÇع نه راحت مكنتو نه شرف

است ادبÇي و عÇلمي روح داشÇÇتن بÇÇه شÇÇرفبÇيادبÇي و جÇهل زانكÇه ادب كÇوشو عÇلم بÇه

است بÇولهبي و است بÇوجهلي حكÇايت همانچÇين بÇهجانب رو عÇلم ار بÇود مÇلكچÇين بÇه

است عÇÇربي پÇÇيمبر كÇÇالم كÇÇالم, ايÇÇن @كÇÇÇهغÇالب شÇد نÇفسچÇيره, بر كه است كسي قوي

است غÇضبي ة وÇق فÇرمان بÇه كÇÇه ضÇÇعيفآنمÇÇÇÇعلومم گشت اره وÇÇÇÇÇÇف سÇÇÇÇÇÇÇÇرنگوني ز

است فÇزونطلبي از آيÇد مÇرد سر بر هرچه @كه

Page 330: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 32ê

را نÇاطقه نÇفس است اراده و عشÇÇق و عÇÇقل زاست عÇصبي مÇركز سÇه هÇر ايÇن مÇركز و قوام

صÇÇاحبآن اراده, شÇÇد ا@گÇÇر عÇÇقل مÇÇÇÇطيعاست سÇببي و دليÇلي استو فÇلسفي و حكÇÇيم

پÇÇيرو شÇÇود را عشÇÇق مÇÇن چÇÇو اراده وگÇÇÇراست مÇلتهبي و حÇال آشÇفته غم ز جان هميشه

فÇÇرمانبر اراده شÇÇد ا@گÇÇر عشÇÇق و عÇÇقل بÇÇهاست نÇبي مÇقام آن كÇه جÇان رسÇد مÇقام بÇدان

عشÇق غÇم خÇورم مÇن و عشÇق غÇم بÇخورد مرااست بوالعجبي چه اين روز شبو خوريم هم ز

مÇن سÇپاري جÇان كÇه عÇاشق بÇه پÇند سÇود چهاست لبÇي زيÇر كÇÇالم و يÇÇار عشÇÇوة نÇÇيم بÇÇه

پÇÇندارد يÇÇار و سÇÇرخ رخÇÇم ديÇÇده خÇÇÇون زاست عÇنبي بÇادة جÇÇام از روÇÇÄيم سÇÇرخ @كÇÇه

را خÇÇود مكش عÇÇقب مÇÇÇÇحبت كÇÇÇÇاروان زاست عÇقبي ابÇد تÇا افÇتاد عÇقب زو كÇه هر @كه

"هÇÇادي" بÇÇجو خÇÇويشتن از خÇÇود درد دواياست مكÇÇتسبي مÇÇتاع بÇÇاقي ذات غÇÇير @كÇÇÇه

# # #نگÇÇيرم دشÇÇÇÇمنان بÇÇÇÇر تÇÇÇÇيرهبختي روز در

زيÇرم بÇه سÇر گÇونه كين است دوستان دست از

Page 331: Molavi Dar Erfane Iran

32ë عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

دسÇÇتگيرم گÇÇردند سÇÇختي روز بÇÇÇه @گÇÇÇÇفتمدسÇÇتگيرم كÇÇردند آمÇÇد سÇÇختي روز چÇÇÇون

آخÇر در بÇياموختتÇيرافكÇني مÇن كسز هÇرتÇيرم بÇÇه زد دور وز افكÇÇند دورم تÇÇير چÇÇون

ليك گشÇÇتهام پÇÇرورده رادمÇÇÇردي شÇÇÇÇير ازشÇÇيرم شÇÇرزه مÇÇانند روبÇÇÇاه خÇÇÇÇصم دام در

سÇتيزه در است فÇÇردوسجÇغد مÇÇرغ رÇÇپ بÇÇانÇا@گÇزيرم جÇلوه از طÇاووس چÇو مÇن كÇه آوخ

كÇÇجايي مÇÇÇردمي اي نÇÇÇÇديده رخت مÇÇÇÇردمبÇميرم حسÇرتت از مگÇذار و بÇرق چÇو مگÇذر

/ë23 Ç ë18 صص ,2 ج ايران, نامي سخنوران /1

شÇعر ايÇن "هادي" بهر از دوش بلبلي ميخواندضÇميرم1 در مÇهريست نÇهادم در است عشÇقي

# # #وحÇدت مÇÇقام عÇÇيسي ÖثرتÇÇك مÇÇقام مÇÇوسي

بÇيني بÇين استو عÇدل دو ايÇن مÇÇيان احÇÇمدطÇÇريقت بÇÇر بگÇÇزيد شÇÇريعت ره "هÇÇÇادي"

استعيني واجبي كفايياستوآن واجبي @كينآقÇاي قديم نديم كه ار عص كاظم د محم د سي آقا رحلتمرحوم وقعة به فاÄده:ه ماد مشتمل@بر بفرمود انشا بزرگوار رثايآن به بيتيچند معظمله ميبود, حاÄريخÇامة ريÇختة تاريخ, ه ماد مشتمل@بر نيز ديگر قطعهاي با توأم قطعه آن و تاريخ,به ار) آقايعص =) بزرگوار پا@كآن خا@ك لوح بر (سنا) ينهمايي جاللالد استاد

Page 332: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 32ì

تÇعاقب به و برنگاشتند ممتاز خطي به ري سة مقد زاوية به رازي ابوالفتوح مقبرةبرآورد بنده من دل نهاد از دود برشستو نوشته سنگ دستجهالتآن نواÄب,و مسÇرور بسÇي لكن و آمد نخواهد فرادست آن نسخة كه ميپنداشتم چنين @كهكÇه ار صÇع آقÇاي اقارب از يكي دست به آن نسخة اواخر, بدين كه سپاسآورمكه داشتم خوش و الشكر; فله رسيد, طبع به است ميداشته حفظ به را آن بحمداهللا

هذه: هي و ع, يتضو رته ما@كر هوالمسك آورم, اندر ضبط به مقام بدين را آننÇÇاهنجار سÇÇپهر زيÇÇÇن االمÇÇÇÇان بÇار مÇحنت جÇÇهان زيÇÇن الحÇÇذرخÇÇونبار ديÇÇدة و خÇÇون پÇÇÇر دل ديÇن دانشو مÇرد بÇهر بÇÇهرهاشنÇÇاچار گÇÇفتنم هÇÇيهات بÇÇه مÇÇن نÇيست دريÇغم جÇز كÇه دريÇÇغا ايگÇÇلزار و گÇÇل بÇÇÇاغبان, و بÇÇÇÇلبل رفت او بÇا كÇÇه آن هÇÇجر از نÇÇالم

/13ê آية عمران, آل سورة /1

ار" صÇÇع "@كÇÇÇÇاظم شأن در هست الغÇيظ"1 "@كÇاظمين و "عصر" سورةانÇÇÇÇظار در بÇÇÇÇينظير بÇÇÇÇÇينظر روحÇÇÇاني اوسÇÇÇÇتاد مÇÇÇÇهين اي

/1ë آية رعد, سورة /2

/ëë آية مÆمن, سورة ;ê1 آية عمران, آل سورة /3

بÖكÇÇÇار3 واال ي ش العÇÇÇÇب طÇÇÇÇاعتت االÐصÇÇال2 و و Ôد ÔالغÇÇÇÇب سÇÇÇÇجدهات

/1ê3 ص@ ,1382 مفاخر, انجمن تهران: ار///, عص زندگينامه/// عمل, و علم استوانة تيان, موق د محم /ê

سالرحلتخواست "هادي"ازغيبار"4 صÇÇÇÇع كÇÇÇÇاظم "اهللا @گÇÇÇÇفت

آقÇاي خÇويش, قÇديم نÇديم هÇمچون حÇاÄري آقÇاي ظرايف: لطايفو Ç 8مÇقامات به ميبود رÄيس شيخ الحق ¹ حج شامخ سخن اين ات بالذ مصداق ار, عصو الكبير ل يبج ما مثل تواضعه من غير الص ل يبج ام, بس بش هش <العارف العارفيناشاراتكه:يري فانه , ¾شي بكل بالحقو فرحان هو و يهش كيفال و النبيه ينبسطمن ما مثل الخامل ينبسطمن

Page 333: Molavi Dar Erfane Iran

327 عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

/7 و 10 س ,1ëì ص ,1339 تهران, دانشگاه شهابي, استاد مرحوم چاپ /1

بالباطل>/1 شغلوا قد حمه الر اهل سواسيه عنده والجميع يستوي كيفال و الحق فيه

بÇبايد كÇه شرحÇي به صوري حيات پايان به خود چنانكه كه جايگاه بدان تااين بر نهاده و بود"/ نكرده "فرقي سالگي" "هجده با بدانگاه او "حال" بود بفرمودهشعري يا حديثي يا باشد بوده آيتي اينكه مگر Hنوع نميشنودي او از سخني پايه,است چنين باشد ميبوده كه هرگونهاي و فتفعلل/// فعلل ذلك علي وقس لطيفهاي يا و

شنيدهها: آن از برخيمÇا با هم كسي و ميشديم ف مشر رضوي اقدس ارض زيارت به پدرم با (1پس و درچكÇيد او بÇر كÇتيرايÇي بÇوتة از قطرهاي گاهي وسواس/ به مبتال ميبودبÇدان كÇه آبÇي كÇران بÇر و كÇنم غسÇل كه است بايسته و نجسگرديدم كه بگفتكÇه كÇند غسل و شود آب در تا برآورد تن از رخت كه خواست ميبود نزديكيرختبر هم, كه است استضرور چكيده تو لباس بر قطره چون كه فرمود پدرمكه تيكنم ني چه گفت: ودرآبشدو اطاعتكرد او تندرآبشويوغسلكنيوبهيمه" از هستم چون هيمه, ميكنمغسل "غسل كه: بگوي نيتكنو فرمود: پدرم

آبشد/ در بگفتو او ومÇجلستÇرافÇع مÇينشستو جهودها محلة به تفرشي عليا@كبر د سي آقا (2كه داÄمالخمر , محل همان به ميبود شاهزادهاي و ميكرد حد اجراي ميداشتوكÇه مÇيكرد اشÇارت خÇود د سي و ميآوردند مجلس بدان مستي حال به را او @گاهو برو شاهزاده كه ميگفت او با آنان ط توس پي از و شفاعتكنند محكمه حواشيبه چون شاهزاده و شد واقع وقعهاي چنين نيز گاهي مگر نكن/ كارها اين از ديگربÇه اشارهاي و ميكند آسمان به نگاهي او كه ديد د سي و بايستاد رسيد, در آستانةبا كه بگفت ميگويي? چه كه بپرسيد چون و ميزند لبي زير حرفي آنگاه و د سي

Page 334: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 328

آفرينندگان/ بهترين آن خداوند; است تعظيم درخور :1ê آية مÆمنون, سورة /1

را د سي اين آيا 1 قين ال الخ× Ôن حس ا Ôاهللا ك@ بار ت ف گفتي كه روزي آيا خدايا كه ميگويم خدانه? يا بودي ديده هم

بÇهعنوان بÇود آورده ملي مجلسشوراي به اليحهاي دولتوقت, گاهي (3طرحكرد رÄيسمجلسآنرا چون كه ديدم الكليو فروشمشروبات منعخريدوسبÇرخÇاستو مدر حسن د سي آقاي نيست, مخالفي كه است معلوم كه بگفت وداد پاسخ مخالفيد? استعجابكهشما به رÄيسبپرسيد چون منمخالفمو بگفتكهاز عبا و ميگويم; آنجا و ميآيم بگفتكه دليلي? چه به بگفتكه چون بليو @كهمشÇروطيتو تÇاريخ بيان به كرد آغاز رفتو تريبون بهسوي برگرفتو دوشوكال تأسيسمجلسو به شد منجر امر تا ميخواستند عدالتخانه ملت كه بفرموددو صبح نماز آيا كه بگويند اينكه نه و ملت; اجتماعي امور اصالح جهت آمدندامروز ما ا@گر و است/ حرام Hفروشمسكراتشرع و خريد بيش; يا است ركعتو بÇيايند ديگÇران فÇردا است مÇمكن است مÇمنوع نيز Hقانون كه بگفتيم و آمديمÇفاق ات به اليحه آن برخاستو وكال احسنت صداي كه نيست ممنوع كه بگويند

گشت/ مردودشهره كه رشتي منصور سردار به اشاره با وله الد وثوق مجلسترحيمي, به (ê

بگفتكه: ارتجال به ميبود, "تخرخر" بهمÇنصور ردارÇس ايÇن گÇويد الخر انا دار رÇس مÇنصوري گÇفت الحÇق انا

استكه: وارد فياضالهيجي ساقينامة به (ëدست بÇه كتابي حكمت ز حكيمي خشÇتيشهست كه مي خم هر بودديÇÇدهام در گÇÇرديده مست نگÇÇÇه ديدهام رنگآن چون كه مي همانقÇدم از يكÇي و حÇÇدوث از يكÇÇي هÇم بÇه سÇخنگو حكÇيمان نشسÇته

Page 335: Molavi Dar Erfane Iran

329 عشق فرزندزادة و عرفان فرزند

ه) س@سر قد ار عص كاظم د محم د سي آقا المتألهين د سي =) كاظم" د سي "آقا (ìايÇن ه) رÇسس دÇق حاÄري آقاي =) من و انس" يس ل" يعني "ليسانس" كه ميفرمود

گردانيدهام: منظوم معني,است انس ليس جÇاي بÇه ليسÇانس است جÇنس جÇاي ÖوعÇن كÇه امروزروزي كه را سها بنده مرمن جعفريطابثراه مه عال مرحوم كرد حكايت (7مÇجلس بÇه است, ميبوده عمدهاي مشاغل داراي Hسابق كه ر معم فضالي از يكيحديثي نظم حاوي كه جزوهاي و كرد جلوس من نزد به و آمد اندر حاÄري آقايگناهان ارة كف اينها كه بفرمود وي با او و كرد هديه بزرگوار بدان ميبود نبوي چندو نشنود سخن اين بود گشته گوششسختگران چونآنشخصكه نميشودو توميخوانند, قرآن كه بگفتم حضور شرم از من و ميفرمايند چه آقا كه گفت من با

بشنواني/ خفتهاند, گور در كه مردگاني به را خود سخن نميتواني تو :22 آية فاطر, سورة /1

بور>1/ Ôالق ي ف ن م ع م Öس Ôم ب نت ا ا <م× كه: كرد تالوت من به حاÄريخطاب آقايبÇه مÇلقب و نÇاهج بÇه مÇتخلص مÇناهجي كÇاظم د محم مرحوم نيز روزي (8بنده, من نزد به مجلسعالي بدان و , خاص ميبود احوالي داراي كه منهاج@العرفااين چرا آقا كه ميگويند دوستان آقا, كه بگفت نا@گهان به بود كرده جلوس سها,براي دوستان ميكنند, غلط دوستان كه جوابشنيد چون و نميكند تعمير را اتاقو ندارد جواب حرفحساب بگفتكه و بخنديد آقا/ ديدن يا ميآيند اتاق ديدنميترسم وگرنه كنيد تعمير را اتاق اين آقا بگفتكه باز Hلكنمتعاقب و سكوتكردخÇويش دست دو حÇاÄري آقÇاي بÇدينگاه و آيد/ فرود من سر بر سقفآن @كهتو شر از زودتر كه بريزد زودتر الهي كه بفرمود شديد خندة با و برآورد او بهسوي

خالصشوم/زوال پي از چه حياتصوريو دوران به استچه كراماتي را اوليايحق Ç 9استاز افتاده وقعهمشاهد سه است, مانده آنبزرگيتيم از عالم كه آنگاه از و آن;

Page 336: Molavi Dar Erfane Iran

اين وجز نميدارم روا مقام بدين آن ذ@كر ه البت ملككه عالم فآنبزرگدر تصركه: نميگويم

الخÇبر عÇن تسÃÇل فÇال GيرÇخ ظن ف اذ@كÇره Ôست ل ا مÇم كÇان مÇا فكÇان

متباركزاÄد عمر به بزرگكه آن كه بگويم دريغ و سردرد از اينكبايد Ç 10هم بدانگاه لكنتا استو ميبوده دچار جسماني آالم انواع خويشبا سالة نود بررا مثل Gر مكر چنانكه ميبود; باقي او با سالگي" هجده "حال شد, تمام "مزاج" @كههÇمة و كÇندهام را آن يÇا است خويشباقي جاي به كبد كه نميدانم كه ميفرمودمردهاند نكن, بكنو كار فالن نخورو بخورو فالنطعام كه گفتهاند من با اطباييكهبÇه 13ë9 بÇهار بÇه گÇرديدهام/ حÇاضر آنÇان مÇجلستÇرحÇيم به مجد مسجد در وخويشيتيم از جهان مبعث عيد متبارك روز به و گرديد بستري مهر بيمارستانبا وقوعآنهاÄله, بهدوروزپيشاز جعفريكه مه عال روايتكردمرحوم @گردانيد/چÇون و را/ مÇزاج يÇا مÇيگويي را حال كه بفرمود و بپرسيدم بزرگ آن حال تلفنبÇا حÇال امÇا و شÇد تÇمام مÇزاج امÇا كÇه بگÇفت بÇفرماييد, را دو هÇر كÇه بگÇÇفتم

است/ نكرده فرقي هجده@سالگيامخا@ك در الملك, سراج مقبرة به ري, سة مقد زاوية به پا@ك پيكر آن بارييد الس دنا سي المتألهين د سي پا@ك خا@ك جوار تابنا@كبر مزار اينكآن و نهادند/رة مطه روضة به بود افتاده رازي ابوالفتوح مقبرة به هم آن كه ار عص كاظم د محمكما تربتهما اهللا س قد امال@كاست, مهبط آشكارو الم عليهالس حمزه حضرتامامزاده

طينتهما/ طيب

/1382 . دي . 1ë ربه, عنه عفي سها الالشيÃي كتب و

Page 337: Molavi Dar Erfane Iran

ايزدگشسب اسداهللا شيخ آثار و احوال شرح

ايزدگشسب عبدالباقي

1303 سÇال در گشسب ايÇزد اسÇداهللا شÇيخ Çاني رب عارف و صمداني حكيمو مÇحمود پدرش يافته, تولد گلپايگان در شمسي) هجري 12ì2) قمري هجريبÇوده تÇوانÇا شاعري فضيلتو صاحب مردي نيز او كه داشته نام اسداهللا وي جدبدرود زندگانيرا قمري, سال1332 به يعني سالگي, پنجاه سن شيخدر والد است/

@گفت/گلپايگان, اصلي, موطن در سالگي هيجده تا ششسالگي از جليلالقدر شيخرا بÇيان و معاني و منطق و نحو صرفو و پرداخته ه ادبي فنون و علوم تحصيل بهاز شيخ است/ آموخته زمان معروفآن استادان نزد در كالم و اصول و فقه ضمن

نموده: ياد زير شرح به خود اساتيد اوصاف علميو مدارج تحصيليو وضعو اديببوده مرديفاضلو كه صادق د محم بنمال علي محمد مال مرحوم Ç 1و خÇوانÇدن به وي نزد در شيخ مرحوم سال قربدو است/ مينوشته نيكو را خط

است/ گذرانيده منطق و نحو آموختنصرفوو بوده گلپايگان علمايبزرگ از عباسكه ابنمال جواد محمد مال مرحوم Ç 2

Page 338: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 332

ومعالم كالم در بابحاديعشر شرح شيخ, مرحوم است/ صاحبتأليفاتبسياراست/ فرا@گرفته او نزد ازقوانيناالصولرا مقداري االصولو

شÇيخ تبار از و مسلم فقهاي از كه ار غف حاجي بن علي مال حاجي مرحوم Ç 3ل, طوÇم مÇغني, اوسÇيوطي, نÇزد تها مد شيخ مرحوم است/ بوده عاملي ين بها¾الد

است/ خالص¹الحسابميخوانده و شرايعاالسالماز كÇه سعيد آقا دعلي محم مال مرحوم بن دباقر محم ميرزا حاجي مرحوم Ç êشÇرحتÇجريد مÇنطقسÇبزواريو مÇنظومة و بÇوده بزرگ حكماي و دانشمندان

است/ داده تعليم شيخ مرحوم به قوشجيرابÇرادر كÇاظم د حمÇم مÇيرزا آقا المدققين قدو¸ و المجتهدين د سي مرحوم Ç ëداشÇته, عÇامه مÇقبوليت كه گلپايگان) جمعه (امام صادق د محم ميرزا آقا مرحومشيخ كه ميرساند نكته اين استو مينموده خطاب "فاضل" شيخ مرحوم به Hغالب

است/ بوده مشهور دانشمتحليو فضلو به جواني عنفوان دربراي و ترك را گلپايگان محيط سالگي هيجده در شيخ قمري 1320 سال درو ميگردد بوده ايران دارالعلم كه اصفهان رهسپار روز آن متداولة علوم استكمالالعظمي الله آيت مرحوم نزد Gمجدد را توقفخودقوانيناالصول ظرفششماهنجفآباديو علي سيد آقا مرحوم نزد را بروجرديوشرحلمعه حسين آقا حاجدر HمنÇض و تكÇميل تويسركاني دعلي محم ميرزا آقا مرحوم نزد را منظومه شرحشÇرح تشÇريح جÇهت مÇقامه اهللا اعÇلي قشÇÇقايي جÇÇهانگيرخÇÇان درس حÇÇوزةشيخ آقا مرحوم فقه درس حوزه از و ميشده حاضر واسفار فصوصالحكموشفا

بÇه سÇپس است/ مينموده استفاده نيز كاشاني تقي محمد مال و نجفي تقي د محمكاظميناقامتو در چندينماه بهعراقعربشتافته, آنجا از معاودتو @گلپايگاناز كÇه خÇراسÇاني ابÇراهÇيم سÇيد مرحÇوم قبيل از آنجا علماي نزد توقف طول درابراهيم ميرزا درسآقا حوزه از همچنين و بوده ميرزايشيرازي شا@گردانمرحوم

Page 339: Molavi Dar Erfane Iran

333 ايزدگشسب اسداهللا شيخ آثار و احوال شرح

نÇزد درطب نÇفيسيرا شÇرح و قانونچه شرح و كرده علمي استفادههاي سلماسيهÇمدانÇي, دعلي ميرسي مرحوم احفاد از كه همداني طبيب موسي د سي آقا مرحوماشرفمسافرت نجف به آنگاه است/ كرده ذ تلم و خوانده بوده, معروف, عارفدرس حوزة از و پرداخته علوم تكميل تحصيلو به س مقد مكان آن در و @كردهحكÇمتو تكÇميل رابÇع شÇهيد به معروف اصطهباناتي باقر د محم شيخ مرحوماسÇتاد ايÇن نÇزد را صدرا الÇم ربÇوبيه كتابشواهد و نموده اصول و فقه و معقولپساز ملقبگرديد/ لقبشمسالحكما به اصطهباناتي طرفمرحوم از و خواندهد لطانمحمÇس الÇم حÇاج مÇرحÇوم خÇدمت در و شÇتافته خÇراسÇان و تÇهران به آناهللا لي ا سلوك عرفانو وادي به عاد¸ الس بيان گناباديصاحبتفسير سلطانعليشاه

نهاد/ قدمأسخود, الر مسقط به ا@كتسابمعارفالهي تحصيلو فراغتاز شيخپسازعÇلوم و اصول و فقه تدريسحكمتو به چندي آنجا در مراجعتو @گلپايگان,و ندانسته كافي خود براي را گلپايگان حوزة اينكه مالحظة به ولي پرداخته ه عربيتÇوأم اسÇتفاضه و افاضه با او زندگاني كه بود اصفهان چون بزرگي محيط مشتاقاصفهانرحل قمريدرشهر مألوفكردهودرسال1330 نا@گزيرتركديار باشد,بوسي پاي شوق به Gد مجد اصفهان شهر توقفدر سال چند پساز افكند/ اقامتدر و عÇازم گÇناباد بيدخت سپسبه فو مشر مشهد شهر به رضوي قدس آستاندحسن حمÇم شÇيخ حÇاج العÇارفين قÇطب طÇرفحÇضرت از قÇمري 13ë0 سالعÇلي" ناصر "درويش لقب به و ارشاد در مأذون ثراه, طاب گنابادي صالحعليشاه

ملقبگرديد/فرا@گرفتنعلوم كتبو مطالعه به گرانمايةشيخ ازعمر تبيستسال مد باري,فنون حكمتو رشتة در كه رسيد درجهاي به او علمي شامخ ومقام گرديد سپريبÇه نÇيز را عمر بقية و داشتند اعتراف او مسلم استادي به بزرگ دانشمندان ادب,

Page 340: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 33ê

زيÇر شرح به چند كتبي و بود مشغول ارشاد تدريسو و تعليم مطالعاتو تكميلنمود: تصنيف تأليفو

تفسير و نثر به مهاي مقد با نظم به يوسف(ع) سورة تفسير ÇÇاسرارالعشقÇ 1نخستين براي هجريقمري 13ê3سال در ÇÇ نظم به موسي خضرو آياتمصاحبهاز منتخبي مثنوياتو برخي قمري هجري 13ìë سال سپسمÆلفدر چاپ, بارسÇالهاي در كÇه نموده اضافه آن به روحالعرفان نام به رسالهاي و خود ات غرليطÇبع تÇجديد حÇال, شÇرح ايÇن نگارندة وسيله به شمسي 13ì0 و 13ê9 و 1338

@گرديد/مناسبتبعضي به مÆلفاستو عمري سوانح حقيقت در كه بدايعالĤثار Ç 2

شده/ ذ@كر ه ادبي و ه تاريخي اموراست/ فارسي عشق; استدر رسالهاي ¹ المحب بساطالعشقو Ç 31329قمري/ سال مÆلفاستتا سفرنامة Hتقريب كه Çتحف¹السفر ê

و مبحثفور تا آيتاهللاخراساني كتابكفاي¹االصولمرحوم Çتعليقاتبر ëاست/ عربي تراخي,

است/ مصر در والخطاطينكه تعريبكتابالخط Ç ìاست/ عربي كه آن اسرار و صوم احكام فوسدر ¹الن Çجن 7

مÇحمد يÇن الد ازغزلياتموالناجالل است منتخباتي كه الهيه جذبات Ç 8كتاب استاز گلچيني حقيقتخالصهو اسمشمستبريزياستودر به روميكهدر بار نخستين ات/ غزلي تصحيح و مفيده حواشي و مه مقد @كلياتشمستبريزيبا

گرديد/ طبع تجديد دوم بار براي 1378 سال در و چاپرسيده به 1319 سالاالنسانفيتسبيحاالعيان/ حيا¸ Ç 9

بهچاپرسيده/ اخالق, در نراقي السعاد¸ حياتجاويدمنتخبمعراج Ç 10است/ عربي لوكيه; فياالسرارالس ¹ بويالن Çديوان 11

Page 341: Molavi Dar Erfane Iran

33ë ايزدگشسب اسداهللا شيخ آثار و احوال شرح

جلي/ خفيو ذ@كر Çرسالهايدر 12است/ عربي به حديثكه چند شرح Çرشحاتاالسرار: 13است/ عربي به كه فيشرحالعدليه سعاداتالنجفيه Ç 1ê

ادبا/ و وشعرا عرفا و حكما و فقها احوال واريخمشتملبرشرح Çشمسالت 1ëقمري, 13ìë سال سپسمÆلفدر چاپو بار نخستين براي قمري 1331 سال درمجموعهاي و نگاشته كاملتر تعليقات توجيهاتو با و لتر مفص را آن دوم دورةاين نگارندة وسيلة شمسيبه 13êëدرسال كه نموده اضافه آن به نيز خود اشعار از

است/ چاپشده تجديد حال شرحاست/ عربي طبيعي; الهيو حكمت ÇطراÄفالحكمدر 1ì

چاپشده/ فارسي; است Çفلسفهشرعياترسالهاي 17است/ فارسي ف; تصو و عرفان در Çقبساتاالسرار 18

است/ فارسي عرفان; در Çگلزاراسرار 19فÇارسي متنوعه; مطالب داراي است مانند كشكول گلهايهمهرنگ, Ç 20

است/آن/ شرح فبا تصو و عرفان استدر منظومهاي لوامعاالنوار; Ç 21

اصول علم نظريدر عقايدو اصول و مطالبحكميه مصابيحالعقولدر Ç 22اخالق/ و فقه

; صÇاخ مÇعني بÇه ات يÇاله حقيقت در و عقايد اصول در مظاهراالنوار Ç 23است/ فارسي

چاپشده/ است; فارسي وح, معرف¹الر Ç 2êاست/ عربي ين محيالد صلوات Çمجمعالفيوضاتشرح 2ë

دورة از پس ايÇران ادبÇاي و شÇعرا آثÇار و حÇال شÇرح نامهسخنوران; Ç 2ìچاپرسيده/ به شمسي; 131ì سال مشروطيتتا

Page 342: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 33ì

بÇه او; نÇثر و نظم آثار و نورعليشاهاصفهاني حال شرح در Çنوراالبصار 27چاپرسيده/

حÇالتÇوراتو و (ص) د حمÇم تحÇضرت نبو اثبات در االمم هداي¹ Ç 28است/ چاپشده تآنحضرت; نبو كتببه بشاراتآن اشاراتو انجيلفعليوÇ (علمي نامعنقا به مجلهاي شمسي 130ëسال در شيخ مذكور, آثار بر عالوهطÇبع و نÇوشتن بÇه يكسÇال و كرد تأسيس اجتماعي) Ç فلسفي Ç اخالقي Ç ادبي

طÇولي× يÇدي سرايي سخن شاعريو در شيخ مرحوم داد/ ادامه آن شمارة دوازدهدر بسÇياري اشÇعار و مÇقاالت مÇينمود/ تخلص "شمس" خود اشعار در داشتواز غيره و مجلةمعارفتهرانوآيندهايران روزنامههايعرفانواخگراصفهانو

است/ يادگار به اواغÇلبدر داشتو مÇختلف علوم در كه ري تبح و فضل كمال با شيخ مرحوممصداق: به بيانخاصداشتهو حر س بحثدرمطالبعرفاني, معانيو تحقيق موقعاوقات ا@كثر معذلك مينمود, خود مجذوب را مجلسيان همواره ,Gلسحر البيان ن م ن ا

بود/ او حال ادبمالزم و تواضع و آرامشخاطر و حوصله و صبر سكوتوطÇوري مÇردم مÇيان در و مÇيكرد سÇلوك مطلوبي وضع به طبقات عموم باديگران با ويرا مالقاتبود, ل او دفعة نميشناختو را او كسي ا@گر مينشستكهمÇصاÄبو در بردباري داشت, اعراض لغو از پيوسته بگذارد/ فرق نميتوانستچÇنانكه نÇداشت شكÇايت درد از هيچگاه بود/ او مفطور و مجبول شداÄد, تحملفÇارغ دانش و عÇلم ترويج از آني حال اين با داشتو پا درد به ابتال سال چندينسا@كتمينشست بو دÆقدريم به داشت, حضور مجالسيكه اغلبدر ننشست/سكوت كه ميافتاد فاق ات گاهي و واقعشده ادباو كمالو ديگرانتحتتأثير @كهميخواست اتاق بيرون از كسي ا@گر كه ميكرد احاطه را همه طوري حق مرد اينگÇفتگو و مكÇالمه در هست/ كسÇي سÇرا ايÇن در Âاص نميكرد خيال شود, وارد

Page 343: Molavi Dar Erfane Iran

337 ايزدگشسب اسداهللا شيخ آثار و احوال شرح

با كسي معانيكمتر تحقيق در ميفرمود/ جلب خود طرفگفتار به را دلهايهمهعارفو از همگان كه بود مطالبمسلط تشريح در قدري به مينمود/ برابري ويدلسÇوز و زدگÇان مÇصيبت دهÇندة تسÇلي مÇينمودند/ اسÇتفاضه و استفاده عاميبا را بيماران آالم و ميفرمود رنجه قدم رنجوران پرسي احوال به و بود بيچارگاننÇاماليمات مÇقابل در شكيبايي و صبر ميبخشيد/ تسكين خود محبت عيادتواز هيچگاه ميساختو شداÄد با نبود/ گريزان رنجي و صدمه هيچ از و بود او پيشةمÇعتبر را چÇيزي خدمتخÇلق حقو رضاي جز نداشتو شكايت زندگي تنگيپنجم مطابق شمسي 132ì سال فروردين هفتم شب او فوت تاريخ نميشناخت/قبرستان ويدر مزار بود/ شريفشì3سال سن قمريو 13ììاالوليسال جمادياشعار معروفاست/ علي" درويشناصر "تكية به كه ميباشد اصفهان تختفوالد

سروده: مرحوم مناسبرحلتآن به عبدي متخلصبه فقير اين را زيربÇÇÇÇيهمتا حكÇÇÇÇÇيم اديبو آن دانÇÇÇÇا عÇÇÇÇÇÇÇارف اسÇÇÇÇÇÇÇÇداهللاهÇدي شÇمع و "شمس" متخلصبه حÇÇق واله گشسب ايÇÇÇÇزد بÇÇÇÇودصÇÇÇÇفا سÇÇÇÇالكان راه هÇÇÇÇÇÇادي لقب زدوست "نÇاصرعلي" داشتاالولي جÇÇÇÇمادي پÇÇÇÇÇÇÇنج شب سيصدوشصتوششفزونزهزاريكÇÇتا خÇÇالق عشÇÇÇق در مÇÇÇÇحو شÇوق از شÇد و شÇنيد حق دعوت

المأوي× جÇÇنت بÇÇه مÇÇخلد شÇÇÇÇد مÇجاز سÇراي ايÇن از رحÇلت @كردعÇال عÇÇرش و بÇÇرين بÇÇهشت در يÇزدان رحÇمت بÇÇه شÇÇد مÇÇتصلخÇدا غÇÇير بÇÇه بÇÇقا نÇÇدارد @كس اشÇعار ايÇن سليلش "عبدي" @گفت

Page 344: Molavi Dar Erfane Iran
Page 345: Molavi Dar Erfane Iran

فصلسوم

آثاروي و موالنا دربارة كتاب چند

Page 346: Molavi Dar Erfane Iran
Page 347: Molavi Dar Erfane Iran

/1378 حقيقت, تهران: /1

الهيه1 جذبات

(منتخباتوشرحكلياتشمسالدينتبريزي)

كنيد/ رجوع كتاب همين دوم بخش به ناصرعلي) (درويش ايزدگشسب اسداهللا شيخ حاج مرحوم دربارة /2

شيخاسداهللايزدگشسب2 تأليف:

عÇنوان تحت (1ì7 Ç 123 صص ,1379 بهنام, (تهران: جواهر درخت كتاب در و بود ل مفص بسيار ه الهي جذبات كتاب بر پاريزي باستاني استاد مه مقد /3

تÇهران: آزمايش, مصطفي د سي دكتر تدوين و @گردآوري ] (4 مقاالت (مجموعه ايران عرفان در مذكور مقالة چون ولي است; شده چاپ طريقت" "رهروان

ميشود/ چاپ مختصر مة مقد همان نيز اينجا در بود, گرديده درج مختصر بهصورت [1379 بهار حقيقت,

پاريزي3 باستاني ابراهيم محمد دكتر

اوست نوشتههاي و آثار طريق گشسباز ايزد مرحوم با ارتباطمن ارادتورشتة آن, و ميشود ارادت اين تحكيم موجب نيز باريكديگر يكرشتة البته و

چشم/ نه دارد قلب با ارتباط استكه عرفاني معنويويهوا@ك وكانالقلبقبلالعين خيزد مهردلازديده @كسانرا

آورم: قلم به سطري چند مه مقد عنوان به اينجا در كه ميشود باعث عامل دوصاحب موالنا به كه الفتي ديگر دو گشسبو ايزد مرحوم به قلبي ارادت نخست

Page 348: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ê2

نÇظر اظÇهار براي مورد دو هر در من اهليت گرچه و كلياتشمسدارم/ مثنويومÇيشود: تÇحرير به مبادرت هرحال به ولي هست, مخلصنيز خود ترديد مورد

بلخي/ ين الد جالل كلياتشمسموالنا استاز منتخباتي جذباتالهيهاز منتخباتي آدم استكه اين ايران ات ادبي تاريخ در كارها سادهترين GظاهرهÇمين كلياتسعدييا يا و نظامييامثنويموالنا گنج پنج يا فيالمثل شاهنامهطبق بر مينشيندو آدم كه ميكنند ر تصو همه برساند/ انجام به ديوانشمسموالنا

را آنها و ميگذارد يكشعر دستروييكحكايتيا Öانگشت قرعه يا نخود فالاستكه حقيقتاين بهمان/ برگزيدة منتخباتفالنو ميشود Ç چاپخانه به ميدهدزيÇرا كÇردهانÇد; اخÇتيار را كÇار سÇختترين مÇيزنند انÇتخاب بÇه دست كÇه آنهارا تÇا دويست ÂثÇم حÇافظ غزل پانصد مجموع از بتواند آدم كه است غيرممكنهمينطور/ Çمثنويهم همينطور هم شاهنامه بگذارد; كنار را بقيه و انتخابكندمورد غزل يا عالقه مورد داستان كسي كه ميشود ظاهر وقتي كار اين امكانتنها نه آنوقتاستكه نكند, پيدا را اينكتاببيابدوآن در بخواهد را خود قبولنÇيز كتاب خود به اعتقادش بلكه شد خواهد سلب كتاب كنندة جمع از اعتقادشايÇن بهاي در كه پولي از گفتحيف خواهد خود با زود خيلي و ميشود متزلزل

كردم/ آن خواندن صرف كه وقتي حيفاز و دادم @كتابسÇختترين تدوينمنتخباتشمستبريزيدچÇار در گشسب ايزد مرحومدر مÇوالنا از يكقÇطعه برگزيدن آ@گاه, يكعارف براي زيرا بودهاند; ترديدهادر Hاينكهواقع احتمال گاهياوقاتبه استو مشابهآن قطعه گذاشتنده كنار حكمباشد, نشده او اثر خوانندة به اجحافي يا موالنا اثر اصل به ظلمي قطعهاي, انتخابخÇود نفس تازه, و بشود ترديدها سختترين گرفتار كننده انتخاب است ممكنمÇيپسندد را قطعهاي دلش زيرا بگذرد; خودش حق از بايد كه بسا كننده انتخاب

Page 349: Molavi Dar Erfane Iran

3ê3 الهيه جذبات

باشد/ نداشته را خور در جاذبة يا كتابشگيرايي خواننده براي ميكند ر تصو @كهنÇيست/ آنÇها از انÇتخاب جÇز چارهاي كه هستند آثار ديگربعضي طرف ازغزليات تمام حرفالفغزلياتصاÄببيشاز بيتاست; شصتهزار شاهنامه,غÇزليات است; خÇيام ات اعيÇرب مÇوالناچندصدبرابÇر ربÇاعيات لÇك است; حافظفروزانفر مرحوم استكه قطعه پنج سيصدوشصتو و سههزار ديوانشمسبالغبر

بيستموبيست قرن خوانندة بنابراينبراي چاپكرده/ پنجششجلد در آنكتابراتدوين و تهيه معاش, سختگيريهاي وقتو كمبود گرفتاريهاي همه با ويكمنÇيست; امكÇانپذير هÇرگز ات غزلي آن تمام خواندن و موالنا از يكديوانكبيرسÇال در ميشود تازه بخواند, شمس از هم يكغزل روزي باشد قرار ا@گر يعني

اجمال/ غزلباقيميمانددربوتة بنابراينسههزار و غزل 3ìëاست اين آن و باشد رعايت مورد بايد Hگزينشحتم اين در مهم يكشرطسÇهل را مشكÇلها از بسÇياري Öت اهلي اين و باشد داشته اهليت كننده انتخاب @كهمÇطالعةديوانشمسومثنوي در سهلاست"/ استكار اهل يار "چون كه: ميكنداثربزرگ ايندو يروميدر كهمال حقيقتدستمييابيم اين به هريكجدا@گانه

است/ يكديگر از متمايز Âكام و جدا@گانه شخصيت دارايدو جاوداني وكÇنه كÇه اجÇتماعي و اخÇالقي و روحÇاني است حكÇيمي درمثنوي, مولويمحضرساندن اجتماعو برايخيروصالح دريافته, عواطفبشريرا روحياتوبرجهل و دارد را اينوآن غم نمينشيند, فارغ حقيقتدمي ارشادو قاف به خلقيخلقي كه ميكوشد لباستمثيالتعامه در زبانخلقو به ميخوردو عوامحسرتو سÇوخته شÇاعرياست گوينده درديوانشمس, اما بكشاند, حقيقت ذروة به راعشق بقاي و گرفته جسم فناي و سپرده معشوق به را خود مجذوب, و پا@كباختهشر و شور خويشميبيند/ در ميبيند آنچه ميگويدو خود از ميگويد آنچه يافته,

Page 350: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3êê

كه خلق راه استفرا ميكند/مثنويچراغي بازگو شعر زبان به را دروني غوغاي وخرمنيآتشكه و استفروزان, مينمايد/ديوانشمسشعلهاي راه ميپاشدو نوراوست گÇرد بÇر چÇه هÇر خروشان و سرميكشد ÇÇ شده افروخته ابديت بيابان درو عشق تابع صرف يافته, تبلور ابيات اين در موالنا روحي هيجانات ميسوزاند/

اوست: جاذبةمÇيكشانم عشÇق ت قو از بÇرنتابد چÇرخ كÇه بار آن

/1ìêì3 Ç 1ìêì2 ابيات ,3 ج تبريزي, شمس يات كل /1

مÇيرسانم1 سنگ سينة تا خويشآتششرا سينة ازسير اما باشد, داشته تكافو ذوقشايد عقلو دريافتنمثنوي, خواندنو براي

كسنيست/ هر درديوانشمسكارشÇعاريم بÇحر مÇا كÇه بÇجوشيد بÇجوشيد

نÇداريÇم كÇار دگÇر عشÇق بجز عشق بجز

/208 ص تبريزي), شمس يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /2

نÇخورديد بÇاده وزان نگشتيد مست شماشكاريم2 چه در ما كه دانيد چه دانيد چه

را كه ولي دارد سمين و غث نظركنيمديوانشمس, شعري علوم نظر از ا@گرپنجم فقرن تصو و فلسفه نتايج حالتو از امروز دنياي سخنياست! يارايچنينامروزي مردم ادرا@كاتبراي حاالتو دركآن شايد و مانده دور هفتم و ششم وتأثرات و افكار ذات و اصل بتواند كسي كمتر علتشايد همين به و باشد مشكلولوله و هيجان درديوانشمسسراپا موالنا نمايد/ درديوانشمسدرك را موالنامÇجالس در مÇوالنا اشعار كه قرنهاست و سالها اينكه با است خروش و شور وسماع با قونيه در حتي و ميشود خوانده آهنگهم به و ميشود خوانده عارفانه

Page 351: Molavi Dar Erfane Iran

3êë الهيه جذبات

شعر موسيقي آن كه گفت ميشود اينها همة با است, همراه رقصنيز و درويشيآسمان از نكشاندهاندو سفلي عالم علويبه عالم از دانانما موسيقي هنوز را موالنا

موالنا: خود قول به نياوردهاند; زمين به

/732 بيت چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /1

كÇل1 نÇÇاقوس بÇÇدان مÇÇاند چÇÇيزكي دهÇÇÇÇل تÇÇÇÇهديد و سÇÇÇÇرنا نÇÇÇÇÇالة

/73ê بيت همانجا, /2

حÇلق2 بÇه و طÇنبور بÇه ميسرايÇندش بانگگردشهايچرخاستاينكهخلقبشÇÇنودهايÇم لحÇÇنها بÇÇهشتآن در بÇÇودهايÇÇم آدم اجÇÇزاي هÇÇÇمه مÇÇÇÇاانÇÇÇدكي آنÇÇÇÇها از آيÇÇÇÇد يÇÇÇÇادمان شكÇي گÇل و ريختآب ما بر @گرچه

/738 Ç 73ì ابيات همانجا, /3

آنطرب?3 اينبم و زير اين @كيدهد ب رÇÔك خÇا@ك بÇا آمÇيخت چون ليكپشت كمال حد در را آدميزاده خاصه سه بگويم بهتر شخصيتيا سه موالنامالقاتبا ميشودو شروع مشقيه مدرسهو از كه خصلتزاهدانه است: گذاشته سرشناسانه خصلتجامعه مييابد/ خاتمه قونيه مدرسه تدريسدر به باالخره و خضراجÇتماعي حÇاالت بطون در كه حد آن تا ميكند پيدا درمثنويمعنويظهور @كهطبيعت باالخره و ميكند/ پيدا نفوذ اعصار التقرونو تحو براي نيز آن آدميزاد,استحالة شمستبريزي مالقاتبا از بعد مشهور قول به كه موالنا عارفانة وخصلتو شكÇوه بÇا ديÇوانÇي كبيرشمسگرديد; باعثديوان عامل آن دريافتو بزرگزحÇمت بÇه يكÇجا نيز ديوان آن تمام طبع حتي اواخر اين تا كه طنين با اشعاريين جاللالد شمس, اشارة به كه شد طالع آنجا شخصيتاز اين ميگرفت/ صورتدرسو بر پا پشت و پوشيد چشم مكتسبه امكانات و شÆون ه كلي از بلخي د محمشÇراب بÇازار مÇيان در نشناخته پا از سر حتي معروف قول به و زد كتاب بحثوشكست قبليرا نات تعي همة بدينطريق و آمد خانه به دستگرفتو در و خريد

Page 352: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3êì

گرفت/ تازه اعتبار و روح و نهاد كنار وو صورتغÇزلياتشÇمسطÇالع به درديوانشمسو موالنا شخصيتسوممÇورد را مÇوالنا كÇليات از قÇديمي نسÇخهاي گشسب ايزد مرحوم ميشود/ ظاهرو رتÇبه با و داشته فارسي ات ذوقي و ادب به كه كاملي احاطة با داده, قرار استفادهانتخابقطعاتدلپذير به است, بوده كرده معنوياتحاصل و عرفان در كه مقامينخستين ميكند/ برآورده را خواننده انتظار زيادي حد بنابراينتا و پرداخته موالنابسياري Öكتاب حواشي در رسيده, چاپ به شمسي 1319 سال منتخباتدر اين باربه اشاره و گرديده متذكر اترا مضامينغزلي احاديثمناسببا و اخبار آياتو ازسلطانولد يا شمسمشرقيو يا شمسمغربيو منسوببه الحاقي بعضيغزلياتشك و پرداخته شده, ساخته عربي تركيو به كه ديگري ات غزلي مولويو فرزند

است/ داشته اعالم را خودفاضلي ÇÇ ايشان فرزند توسط مجموعه آن استكه خوشوقتي اينكموجبد جدÇم چÇاپ بÇه ايÇزدگشسب عÇبدالبÇاقي آقÇاي ÇÇعارف شاعر و صاحبذوقشده پيدا فانه متأس چاپقبلي در كه ديرا اغالطمتعد دقت كمال با ايشان ميرسد/گذاشتهاند/ عالقهمندان دسترس مرتبدر منقحو نسخهاي و كرده تصحيح بود

دسÇتور بÇه بÇل و اجÇازه بÇه كÇتاب اين د مجد چاپ كه است توضيح به الزمشده پيراسته و آراسته (مجذوبعليشاه) تابنده نورعلي دكتر حاج آقاي حضرتعرفان مجمع مدار كه ايشان روحاني بهحمايتمعنويو استكه موجبافتخار وGشكر ثم له, Gفشكر ميپذيرد; انطبÇاع صورت هستنÇد, سلطانعليشاهÇي اللهÇي نعمت

له/سÇرمايه صÇاحب نÇيز شÇريعت طريقت در كه حقيقت انتشارات مÆسسه ازفÇرآهÇم نÇفيسرا اثÇر ايÇن انÇتشار مÇوجبات كÇه كÇرد بÇايد فراوان تشكر است,

Page 353: Molavi Dar Erfane Iran

3ê7 الهيه جذبات

آوردهاند/وفÇا طÇلب طÇريقت رهروان وزخوي قÇدم بÇبر طÇبيعت رهÇÇزنان كÇÇوي از

Page 354: Molavi Dar Erfane Iran
Page 355: Molavi Dar Erfane Iran

تفسيرها و القرآن آيات من العرفان نخب¹

/1383 حقيقت, تهران: /1

تطبيقاشعارمثنويمعنويوكلياتشمسباقرآنكريم1

حاÄري هادي تأليف:

قÇرآن, باطني فهم و همدلي مقام در موالنا است/ كريم قرآن تفسير مثنوي,آيات به ابياتمثنويتصريحي در Gظاهر ا@گر ي حت است/ تصنيفكرده مثنويرا@كر متذ و داشته ه توج جانخويشبهقرآن در موالنا بازهم باشد, نشده قرآنمجيدسÇودمند و مÇغتنم قرآن آيات ظاهري تفسير گرچه است/ بوده لطايفش و معانيكسي ا@گر و ميشود, متحقق انسباطني اينمقام فقطدر حقيقي, وليتفسير است,رمÇثنويهÇم فسÇم است/ كتاب ظاهر مرتبة در ميگويد آنچه نباشد, مقام اين در

ظن از كسي چهبسا و باشد بامثنويرسيده همدمي انسو چنين به استكه @كسييابد/ راه موالنا درون اسرار به نميتواند وجه هيچ به وليوي شود, موالنا يار خوداز او گÇردد, زبÇانش هÇم و كÇند سÇلوك مÇوالنا مÇعنوي سير در كه كسي بنابراينهاديبرخيو , همچونقرآنمدل وگرنهمثنويموالنا برايشميگويد, نا@گفتنيها

بود/ خواهد مضل را برخي

Page 356: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ë0

كنيد/ رجوع كتاب همين دوم فصل به حاÄري هادي استاد مرحوم دربارة /1

بود باطنمثنوي و ظاهر دانايان نوادر جمله از حاÄري1 هادي استاد مرحومبرايشپيدا مرتبه اين معنوي, سلوك و سير ظاهريو علوم در احاطه بهسبب @كهبÇه مÇلقب حÇاÄري عÇبداهللا شÇيخ حÇاج مرحوم بزرگوار, پدر محضر از و بود شده

ج/ صفحة مه, مقد فروزانفر, مان بديعالز تصحيح موالنا, مافيه فيه /2

و مÇجالسعÇلمي مسÇتفيضان از فÇروزانÇفر اسÇتاد مÇرحÇوم كه ÇÇ رحمتعليشاه2

كنيد/ رجوع كتاب همين دوم فصل به حاÄري عبداهللا شيخ حاج مرحوم دربارة /3

درسمثنوي ÇÇ ميخواند مالحت"3 كان ظرافتو "معدن را وي و بود عرفانياشدر ايشان معنوي مجالس از كه كساني ديگر معاصرمثنويو اساتيد بود/ آموختهار, صÇع كÇاظم د حمÇم د يÇس مرحÇوم مثل اساتيدي ÇÇ بردهاند بهره جمعه روزهايد سي دكتر استاد و طباطبايي محيط استاد مرحوم جعفري, دتقي محم استاد مرحومميكردند/ ويطلب از موالنا آثار فهم در را خود مشكالت همگي ÇÇ نصر حسينة روحي سبب به معرفت, دانشو وسعت همة با حاÄري هادي استاد مرحومنÇوشت كÇه هÇم را آنÇچه مينوشتو كمتر اشتهار, به تمايل عدم و عزلتگزينيوتÇفسيرها كتابنخب¹العرفانعنآياتالقÇرآن آثار, اين جملة از نكرد/ منتشربÇزرگوار آن كÇه كÇلياتشÇمساست ابياتمثنويو كتاب اين سرچشمة است/ÇÇ شمسي 1330 سال حدود Áاحتما ÇÇ رمضان يكماه در آيات, بهتناسبمعناينيز خود مطالعة حاشيهمثنويمورد در وي ه البت بود/ نوشته مجيد قرآن حاشية دراصلي وليمرجع مينوشت, نيز را آياتيازقرآنمجيد تناسبمعنايابيات, به @گاهيكÇي را يÇادداشتهÇا ايÇن است/ مÇجيد قÇرآن حاشية يادداشتهاي كتاب, اينپساز و كÇرده جÇمعآوري اسÇتاد حÇياتمÇرحÇوم زمان در ايشان ازارادتمندانرسÇاند/ اتÇمام بÇه خورشيدي 13ì1 سال در و كرده تنظيم را آنها درگذشتوي,آن بر حاÄري مرحوم خود نيز را وتفسيرها نخب¹العرفانعنآياتالقرآن عنوان

Page 357: Molavi Dar Erfane Iran

3ë1 تفسيرها و القرآن آيات من العرفان نخب¹

بود/ @گذاردهابÇيات تطبيق در منتشره آثار به نسبت م تقد فضل اينكه بجز العرفان, نخب¹تنظيم اينكه يكي اهميتاست: حاÄز نيز چندجهتديگر از دارد, قرآن مثنويباابياتمثنويبا درواقع يعني نهمثنوي; است مجيد ترتيبمطالببراساسقرآن وايÇن در كÇلياتشÇمسنÇيز از اشعاري اينكه ديگر است/ شده داده تطبيق قرآنظÇاهري حÇيث از كÇه آمده آن در ابياتي اينكه آخر و است, شده آورده تطبيق

است/ چنين Hوليمعن ندارد آياتقرآن با انطباقي

Page 358: Molavi Dar Erfane Iran
Page 359: Molavi Dar Erfane Iran

/1383 حقيقت, تهران: /1

مثنوي1 پيامهاي و داستانها

رياضي اهللا حشمت تأليف:

/1ë32 بيت ششم, دفتر معنوي, مثنوي /2

است2 بت آن بÇيني هÇرچÇه غيرواحد است وحÇÇدت دكÇÇان مÇÇÇا مÇÇÇÇثنوياست/ فرهنگيآن معرفتيو سرمايههاي فرهنگو به هرملت, مرتبة مقاموجÇغرافÇيايي مÇرزهاي از گسÇتردهتر و فراتÇر بسي كه فرهنگي ايران خوشبختانهيكجا را اني رب و هي فرهنگفر دانشو ميراث عظيمترين و بنيانيترين است,از كه است ساخته نمايان خود نظم و نثر هنريو آثار در را آنها همة و بردارد درايÇن تاريخي عظمت قلة فراز بر بلخي مولوي ين جاللالد ميانمثنويمعنوي آنآن دربÇارة ق محق دانشمند و بزرگوار عارف صدها كه بهنحوي ميدرخشد, ملت

ميفرمايد: حمه عليهالر بهايي شيخ جمله آن از دادهاند/ سخن دادپÇهلوي لفÇظ بÇه قÇÇرآنÇي هست مÇÇÇÇولوي مÇÇÇÇعنوي مÇÇÇÇÇثنويضلÇم را بÇعضي و بÇعضي هادي دلÇÇم قÇÇرآن چÇÇو او مÇÇÇÇثنوي

دو بيشاز خداستو كالم از برگرفته الهاماتقلبي به استكه كالمي مثنوي,

Page 360: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ëê

كرده روشن تابان گوهرهاي چون فضايمثنويرا كريم, آياتقرآن از آيه هزارموالنا قول به هماهنگاستو منظمو يكمجموعة حكم است/مثنويمولويدربيت چند كسييكيا استكه ناداني خاميو بسي اينرو از "دكانوحدتاست",انديشههاي يا و بشناسد را مولوي بخواهد آن به نگرش با و گيرد, دست به را آن

دريابد/ را او جهانشمولريشههاي Hثاني باشد, خوانده بارها آنرا Áتمام او كه ميفهمد @كسيمثنويراريشÇههاي فÇرهنگمÇلل, در را اسÇطورهاي ريشههاي س, مقد كتب در را وحيريشÇههاي و مسÇيحيت, دنÇياي و يÇونان و هÇند و ايران فلسفههاي در را فلسفيو كÇامل تركيب در و بشناسد روانشناسان و روانكاوان آثار در را روانشناختي

درككند/ را آن مطالب, فرا@گيرسÇلوك و سÇير بÇا كه مييابد بطونمثنويدست شناختكامل به كسي وليكÇوتهبيني, باتخشكو عصÇت سÇطحينگري, گÇÇنگ ظÇÇلمتكدة از روحÇÇانيدر يÇافته, رهايي اضطراباتآن, و تضادها با همراه قشريانديشي و ينگري مادو ظلمتدرون از و شده گشوده باطنش چشم عاشقانه, بيرنگي اليتناهي فضايكه چون گفت: ميتوان كه است صورت اين در باشد; رسيده درون نور به برون,

/1111 بيت ل, او دفتر همان, /1

ماست/1 نزد هم نود آمد صدو تÇفسير بÇه احتياج استو بطنهايي داراي كريم قرآن همچون كتاب اينمÇهم بÇدين فÇرهيختگان, و دانشÇمندان از نÇظر اهÇل ديÇرباز از لذا دارد; تأويÇلكالمي, فلسفي, مختلف ابعاد ازمثنويدر برداشتهايي و تفسيرها و پرداختهاندبسعميق سبزواري, هادي مال برخيچونشرححاج كه نوشتهاند عرفاني ادبيوهÇنوز لذا و است/ ل مفص ولي ساده هم برخي و مبسوط بسيار برخي دشوار, ولي

Page 361: Molavi Dar Erfane Iran

3ëë مثنوي پيامهاي و داستانها

اصليترين عامل, همين استو احتياج دربارةمثنويمعنويمورد تأليفآثاريوپيامهايمعنوياست/ تأليفكتابداستانها انگيزة

و نÇظري بÇهطور سال پنجاه حدود كه رياضي حشمتاهللا دكتر كتاب مÆلفبه بوده, مشغول تدريسآن به سال چهل بيشاز و داشته بامثنويسروكار عملي

الهينامة و ير الط منطق پيامهاي و داستانها بهنگارش Gاخير و گرديده منتشر (138ë حقيقت, (تهران: نظامي پيامهاي و داستانها كتاب نويسنده, اين از /1

است/ آورده روي فردوسي شاهنامه و نيشابوري ار عط

هÇمكاري و دقÇيق ويÇراسÇتاري بÇا ايشÇان زحÇمات حاصل و پرداخته1 مهم اينعالقهمندان تقديم انتشاراتحقيقت, ط توس پا@كگوهر, آقايحبيباهللا صميمانة

است/ @گرديده

از كمتر خيلي آن حجم كه وجودي با ولي بود فعلي كتاب صفحات برابر نيم و يك از بيش آن صفحات تعداد و كاملتر و داستانها همة شامل اصل در كتاب /2

مختصرتر و فشردهتر را آن شد خواسته نويسنده از قيمت, و هزينهها نرفتن باال و عالقهمندان ا@كثر وقت ضيق ت عل به ا ام بود, مثنوي توضيحي كتابهاي ديگر

است/ آمده در فعلي بهصورت كه @كنند

ويÇژگيهايش از و ميشود2 شامل را معنوي داستانهاي Öحدا@كثر كتاب ايني حت استكه شده عرضه صفحه êìë در فشرده بسيار و ساده زبان به استكه اينآن از صÇرفوقتبسÇيار بÇدون مÇيتوانÇند هم ط متوس معلومات با خوانندگاني

گردند/ بهرهمند حدا@كثرفÇهم كÇليدهاي تÇا كمكمÇيكند كه است اين كتاب اين ديگر مهم ويژگيبه و كنيم پيدا دسترسي آن گنجينههايعظيم به بتوانيم و بهدستآوريم مثنويرانÇموده سعي نويسنده زيرا ببينيم; خود در را آن تصوير و بنگريم بدان باطن نورو واال افكÇار از گÇرفته الهÇام كÇه خÇويشرا روانشÇناختي برداشتهاي استتاعÇرضه عملي مصداقهاي و عيني نمادهاي با موالناست, خود نتيجه@گيريهايو بشÇري فسÇن را كÇنيز نÇظري, رد خ را شاه كنيزك, و شاه داستان در Âمث بدارد;استو شÇده نÇمودار طريق پير و حكيم نماد در كه ميداند عملي خرد را حكيم

Page 362: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ëì

عالج است, ي ماد زيور و پرزر جهان زرگر به وابسته كه را نفسبيمار ميتواندقÇطع و ي ادÇم جهان به فرد عالقهمندي كشتن زرگر, كشتن و دهد, نجات و @كندرنگآمÇيز مجازي عشق بهجاي بيرنگ حقيقي عشق تا است, آن از وابستگي

گردد/ چيره تيره درون بر روشن خرد و بنشيند شده,است, قياسگر مقلدو بشريكه روان يا نفسناطقه طوطي, الو بق داستان درسرگرم كه است آدميان ساختاري خودآ@گاه Öال بق و ميشود مطرح طوطي نماد در

ميباشد/ خود نهاد طوطيانسانو صفاتانگاريدرون سمبل Öجهودان ترسايان, جهودانو داستان درصÇفات مادÇن Öترسايان و ناخودآ@گاهند, شاه يا اماره نفس فرمانبردار لشكريانفÇرشته ويÇژگي و مÇيگيرند سرچشمه انسان الهي روح از كه ملكياند و روحانينÇقشوزيÇر درستنÇما, ظÇاهر به و حيله@گر نفس يا له نفسمسو و دارند خويي

ميباشد/ دارا را تفرقهانداز

Page 363: Molavi Dar Erfane Iran

رومي و من

زندگينامةخودنوشتشمستبريزي

1. Me and Rumi: The Autobiography of Shams-i Tabrizi, translated, introduced

and annotated by William C. Chittick, Fons Vitae, 2004.

چيتيك1 ويليام تعليق: و ترجمه

اسالمي شهال

كتابياست آخرين زندگينامةخودنوشتشمستبريزي, @كتابمنورومي,تÇرجÇمة كÇتاب ايÇن شÇد/ مÇنتشر مÇيالدي) 200ê) امسال چيتيك, ويليام از @كهمهاي مقد با همراه انگليسي, زبان به مقاالتشمستبريزي از عمدهاي بخشهاي

2. Annemarie Shimmel

از مÇنتخب بÇخشهاي است/ شÇيمل2 ماري آنه از پيشگفتاري و مترجم خود ازكهبهصورتيكزندگينامة @كتابمقاالتبه@گونهايكنارهمآوردهوتنظيمشده

است/ خودنوشتشمسدرآمدهو كرده تحصيل تهران دانشگاه فارسي ادبيات زبانو رشتة چيتيكدر ويليامگÇذرانÇده فروزانفÇر مان بديعالز استاد با واحدمثنويمعنويرا م/ 1970 سال در

Page 364: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ë8

از نسÇخهاي او كÇه بÇرميگردد آنجا به مقاالتشمس, با او آشنايي لين او است/براي را د موح دعلي محم تعليق و تصحيح با مقاالتشمستبريزي, مجلد نخستين

كرد/ استفاده ÇÇ چاپشد 1990 سال در كه ÇÇ موالنا مورد در يكمقاله نوشتنبا و كرده شروع 2001 سال سپتامبر در وروميرا كتابمن چيتيكترجمةاست بوده جالب او براي كه را قسمتهايي و ميشود آشنا متن سبكاين و شيوهكه بوده دليلآن به نكرده ترجمه كه ههاييرا تك خودش, به@گفتة و ميكند ترجمه

نميفهميده/ را آنها او و داشتند ي جد اشكاالتمتنياراÇÄة مترجÇم قصد است/ تبريزي مقاالتشمس ÇÇ حدود كار, نهايي 2نتيجة

3بÇهدليل آن نشÇيبهاي و فÇراز خÇودش بÇه@گÇفتة و بوده روان و ساده ترجمهايمبدأ زبان دليلطبيعتشفاهي به خود اين استكه عاميانه اصطالحات از استفادهشÇده تÇرجÇمه تحتاللÇفظي بهصورت محلي گويشهاي ترجمه اين در ميباشد/

است/كÇريسمس روز در شيمل ماري آنه پرفسور چيتيكبا كار, اين انجام برايمÇيدانست/ شمسزيÇاد مورد در شيمل كه چرا است; كرده مشورت 2002 سال

1. The Triumphal Sun

تÇبريزي شÇمس يعنيشكوهشÇمس,1 شيمل كتاب عنوان مرجع چيتيك, بهنظرقرنها طي انعكاسآن و شد آشكار شخصموالنا در خورشيد اين شكوه استوشÇيمل مÇاري آنÇه خاطرة و ياد به را خود چيتيككتاب ويليام است/ مانده باقي

است/ كرده ترجمهو شÇيمل مÇاري آنÇه از پÇيشگفتاري بÇا شÇد گفته كه وروميهمانطور منچنين كتاب فرعي و اصلي سرفصلهاي ميشود/ آغاز كتاب مترجم از مهاي مقد

است:

Page 365: Molavi Dar Erfane Iran

3ë9 رومي و من

سÇفرهايم, آمÇوزگاريم, دوران كÇودكي, موالنا: بدون زندگيام سالهاي Ç 1كردم/ مالقات كه شيخهايي و آموزگاران

از پÇيروي فÇلسفه, سÇوادآمÇوزي, زيان و سود خدا: سوي به من طريق Ç 2دوردست, آرزوهÇاي از گÇزيدن دوري شÇيخ, راهÇنمايي عÇجاÄز, ديÇن د, حمÇم

تفاسير/ اوليا, مواظبتقلب,مصاحبت مولوي, عالي مقام معنويمن, سلطة ديدارمان, موالنا: با احوالم Ç 3

شام/ از بازگشتم دوستان, بر تلخيام نكوهشهايم, و نقد حلقه, به تعاليم ما,هÇمچنين شده, ذ@كر ههاي تك بر تعليقاتي مراجع, فهرست Öكتاب آخر در واست/ اصطالحاتآمده و نامها اقوال, احاديثو فهرستراهنمايآياتقرآني,او في معر به نيازي كه است مشهور معروفو غرب در آنقدر امروزه موالنااو, هÇمنشين و هÇمراه نÇام HطعÇق بÇاشد, اشÇعارشآشÇنا و نÇام با هركس نيستو

است/ شنيده نيز را تبريزي ين شمسالدبÇود, ادبياتآمÇده در او مورد در كه حكاياتي و موالنا اشعار شمسدر نامروح و اشÇعار عÇرفان, بر ژرفي و عميق تأثير چنين كه شمسكيست شد/ مطرحفرزندو با آغاز در نوشتهاند, موالنا دربارة تا@كنون كه كساني همة گذاشت? موالنااما بگويند, است افتاده فاق ات كه آنچه از دارند سعي و ميكنند شا@گردانشآغازپر را خاليآن اينكتابجاي كه شمسبوده خود زندگي داستان نشنيدهايم, آنچه

ميكند/بÇه تÇنها موالنا كه داشت بهخاطر بايد بود/ موالنا عرفان شمسرايحهبخشبهسبب بلكه معروفنيست; 2ë000بيتمعنوي, بزرگشمثنويبا شاهكار خاطراستوديوانشمسنام عاشقانه كوتاه اشعار از مجموعهاي كه ديگر بيت ê0000مÇوالناست خÇود از مÇجموعه ايÇن ايÇنكه از بسÇياري, دارد/ شÇهرت نيز @گرفته

Page 366: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ì0

ناآ@گاهاند/كرده وقفاو را خود باطن و ظاهر در و شمسميديد در محو را خود موالنااو نام با شمس, به خود عشق خاطر به را عالي سرودههاي اين دليل بههمين بود/شÇمسيكبشÇر خداست/ به عشق مورد در شعر مجموعة اين تمام ه البت آورد/مظهر او بلكه نيست; نيز پيامبرگونه راهنمايي عينحال در نيست, معمولي و ساده

خداست/ خود استكه حقيقي واقعيعشق و زندهاست/ شده ديوانشمسناميده شمستبريزي, بهنام موالنا اشعار ديوان اينسÇروده او بينام را مابقي و آميخته او نام با را غزلش (3200) ثلث Hتقريب موالنايكنگاه در است/ نامبرده نيز ين حسامالد ينو صالحالد اوقاتاز گاهي ه البت بود/است; نويسنده خود, شمس كه كند فكر خواننده شايد برديوان, سريع و سطحي

است/ شده تكرار اشعار ا@كثر بيت آخرين در او نام كه زيرامÇوالنا, زنÇدگي شمسبÇر تأثيرگذاري چگونگي از تحليل بهترين تا@كنون

1. Franklin Lewis

بÇراي مÇرجÇعي ميتوانÇد او كار است/ شده اراÄه و ه تهي لوÄيس1 فرانكلين ط توسباشد/ موالنا ادبياتاصيلشمسو مورد در ديني ادبيو تاريخي, پيشينة

مطالبتكراري عرضة تصنيفكتابمنوروميرا هدفخويشاز مترجمبلكه نميداند, است امكانپذير بهراحتي ديگري كتاب هر در كه مطالبي يافتن وشÇمس اسÇطورة بÇه دوبÇاره نگÇاهي ابÇتدا او بÇپردازد/ شمس خود به ميخواهدمقاالتشمسنامگذاريشده فارسي, در توصيفآنچه به آن پساز و مياندازد

ميپردازد/ زندگينامةخودنوشتشمسبنامد, را آن استكه مايل مترجم وقÇراÇÄن از رسÇيد/ قونيه به ميالدي 12êê ا@كتبر 11 در تبريزي ين شمسالد37سال موالنا و بوده سنشصتسالگي پيداستكهشمسدر درآنزمان موجود

Page 367: Molavi Dar Erfane Iran

3ì1 رومي و من

است/ داشتهو گÇردانÇد تÇدريسروي از او كÇرد/ وقفشمس را خود وجود تمام موالنار تحيÇم بÇود, غيرعادي محترم يكعالم براي كه او رفتار از مريدانش از بسياريسÇال دو از بÇعد نكرد/ اعتنايي موالنا اما كردند, گاليه او به آنها از بعضي و شدندگÇفت/ تÇرك را قÇونيه شÇمس موالنا, مريدان بدرفتاريهاي و حسادت بهخاطرشمسبه پيدا@كردن براي را ولد پسرشسلطان او بود, شده ر متحي و آشفته موالناديگر بار بازگرداند/ قونيه به و كرد پيدا را او ولد سلطان باالخره و فرستاد دمشقو شد شمسناپديد م/ 12ê7 سال سپسدر بودند, هم با موالنا تيشمسو مد برايداده صعود شعر از برتري دنياي به را او كه شمس, شدن ناپديد حسرت در موالنابهترينشاعران از يكي به كه بود دوره درآن لشدو متوس سماع به او نشست/ بود

گشت/ تبديل نيز فارسيزبانعÇلما و تذكرهنويسان برميانگيزد/ را زيادي سÆاالت كوتاه, حال شرح اينمثال, براي كردهاند/ سÆاالتصرف اين به پاسخگويي براي زيادي دقت تالشونميداند/ را سÆال اين هيچكسجواب افتاد? برايشمس فاقي ات چه كه سÆال اينبه موالنا پسر همكاري با و موالنا حسود مريدان از هاي عد ط توس او كه @گفتهانددر را او آرامگاه كه گفتهاند كردند طرح را فرضيه اين كه آنهايي است/ رسيده قتلآرامگاهش و درگذشته 1273 سال در او كه ميكنند عا اد ديگران ميدانند/ قونيهاسالمي كشورهاي از بعضي در آرامگاهها از تعدادي ميباشد/ ايران در خويو درشمس كه رسيده نتيجه اين لوÄيسبه فرانكلين است/ شده داده نسبت او بهنام نيزنا@گÇهاني اينطور چرا بود نرسيده قتل به او ا@گر ميگويد: او است; رسيده قتل بهآشكÇار براي پاسخي شمس خود گفتههاي شايد نگشت? باز ديگر و شد ناپديدبهترين يكياز بهعنوان عاشق معشوقاز جدايي شمسبه باشد/ موضوع اين شدن

Page 368: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ì2

ميكند اشاره اينمطلب شمسبه بار چند است/ كرده ه توج روحاني راههايكمالبهره@گيري كافيبراي بهكمال هنوز موالنا كه چرا است; برايشبهتر @كهتركآنجاپخته به نياز رومي كه چرا رفت; شام به ميگويد: او مثال براي نرسيده/ او از @كاملبود/ مشهود Âكام فراق و جدايي بازگشتثمرة وقتي داشت, جدايي اثر در شدناست روزهايهمنشينيبرابر اين از <يكروز بيشتريبرد: بهرة او رومياز زيراخود زندگي نقششمسدر به رومي فراق]>/ از همنشيني[قبل آن از يكسال با

ميكند: اشاره اشعارش از يكي درسÇوختم شÇدم, پÇخته بÇÇدم, خÇÇام بيشنيست سخن سه عمرم حاصل

بÇه نÇياز و بود شده پخته ديگر موالنا چون گفت, ترك را آنجا شمس شايدبÇود, سÇاله ê0 زمÇان آن در موالنا كه نيست تصادفي اين ه البت و داشت, سوختنحضرت كه موضوع اين به شمسبارها البته و معنوي, روحيو بلوغ سن در يعني

ميكند/ اشاره كرد آغاز را گفتن سخن سالگي ê0 در محمد(ص)پÇنهان هÇمواره خداوند اولياي عاليترين كه ميگويد ما به همچنين شمسمÇعنوي مÇراتب از بسياري تا است كرده تالش كه مطلب اين به و ميمانند; باقي

ميكند/ اشاره دارد, نگه پنهان ديگران چشم از را خودكÇه ميشود گفته Áمعمو ديد? بدرفتاري موالنا مريدان حلقة شمسدر چراآنÇها صÇرف را خÇود وقت تÇمام مÇوالنا شمس, ورود از قبل بودند/ حسود آنهالحÇظات HطعÇشمسق شمسميگذراند/ با را خود وقت بيشتر او حاال اما ميكرد,ديگر يكنفر استكه آن نشانگر مقاالت, اما است, گذرانده موالنا با را بسيارياز حا@كي نوشتهها از برخي بهعالوه است/ بوده آنها با لحظات از بسياري در همبÇا بÇلكه مÇيگذرانÇده, رومÇي حÇلقة با را خود لحظات شمس نهتنها كه است اينمورد در كه را آنچه مردم شمسبه است/ بوده نيز علما صوفيانو ديگر از بسياري

Page 369: Molavi Dar Erfane Iran

3ì3 رومي و من

بشنود كه دارد دوست كسي كمتر بود, تلخ او قضاوت ميگفت/ ميكرد فكر آنهااسÇتفاده گÇفتن بÇراي آن از شÇمس كÇه تÇلخ يكزبان با Hمخصوص است, احمقميانديشد آنها دربارة Hواقع آنچه ميگفتكه اصحابحلقه به او بهعالوه ميكرد/ل او همان بود, گفته ذهنشميگذشت در او آنچه ا@گر كه است, نگفته ايشان به را

بيرونشميكردند/ قونيه ازبÇيپايه نظريه اين ه البت كه بود, اسالمي علوم از ناآ@گاه شمس كه شده @گفتهشÇريعتو علم كه فقه مورد در او داشت/ حفظ از را قرآن شمس, درواقع است/آنÇها عقايد به ميرفتو علما جلسات به او بود/ كرده مطالعه است, ديني قوانيناشخاص, از بسياري تحقير عليرغم كه ميرسد نظر به همينطور ميكرد/ @گوشبهجاي چون بودند, خاÄن افراد آن او نظر در داشت/ فلسفه يبه خاص شمسعالقةآمÇوخته ديÇن زنÇدگيشان سÇاختن براي خداوند, يافتن براي دين علم آموختنحقيقت كه است خداوند بهسوي راهي يافتن هدفعلم, شمستنها بهنظر بودند/كÇه را كسÇاني شÇمس شوند/ نايل وصال به تا كنند تالش بايد طالبان است/ مطلقيعني ميكردند; حفظ خود قلب در را آنها ديگران گفتههاي معناي دانستن بدونبÇه رسÇيدن براي قدم لين او ا@گرچه نكوهشميكرد/ بودند, تقليد اهل كه آنهاييعÇلم ÖودÇخ براي تنها مردم كه وقتي تا گذشت/ آن از بايد اما است, تقليد خداوندرا اينعصا كه برسند آنجا به بايد آنها است/ دست يكعصاي تنها علم بياموزند,بايد كه آنگونه را اشيا دارند, نياز عصا دستو چوب به كه وقتي تا اندازند/ دوركه همانگونه را امور <پروردگارا كه: پيامبر دعاي اين براي پاسخي و نشناختهاند,

/ ي ه كما ¾شيا اال نا را الل×هÔم /1

كرد/ نخواهند دريافت بده>1 نشان ما هستبهرا چÇيز شÇمسچÇه در او آورد? باال الهي مقام تا شمسرا مقام موالنا, چرا

Page 370: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ìê

ميديد?نÇبيني ليÇلي خÇوبي از غÇÇير بÇÇه نشÇيني مÇجنون ديÇÇدة در ا@گÇÇر

از يكÇي ميشود/ اشاره نيز موالنا از غير ديگر نفر دو مقاالتشمسبه درين شهابالد است/ بوده معروف نيشابوري شهاب به كه است هروي شهاب آنهادر ÁعموÇمسمÇش است/ رازي يÇن خرالدÇف برجستة شا@گردان از يكي نيشابوري

ميشده/ دمشقحاضر جلساتشهابدرهمچنين ميكند/ اشاره او اغلبشمسبه استكه فردي دومين د, محم شيخاست, كوه چون او ا@گر كه ميگويد ه البت و مينامد/ كوه" "چون درا شيخمحم شمس,بÇا د وحÇم دعلي حمÇم مرواريد/ برابر در است سنگي همچون موالنا مقابل در امالوÇÄيس فرانكÇلين بودهاند, نفر يك عربي ابن و د محم شيخ كه ميگويد اطمينانبÇراي كÇافي چيتيكدليل ويليام كند/ باور را د موح گفته دارد دوست كه ميگويد

نمييابد/ بدانيم, عربي ابن را د محم شيخ اينكه

آن ترجمة و كتاب اصلي متن دربارة

هÇنوز بيستم قرن در حتي كه دارند وجود تركيه در زيادي خطي نسخههايبهخاطر مقاالتبايد دربارة كه چيزي لين او است/ مشكل بسيار آنها رمزگشاييهÇم شايد يا يكو نشده/ نوشته شمس ط مقاالتتوس كه است اين باشيم, داشتهشمسسخن و بود حاضر رومي كه اغلبوقتي موالنا, اصحاب از بيشتري تعدادطÇبق بÇر پا@كنويسشدند/ Gبعد دستنوشتهها اين ميكردند/ يادداشت ميگفت,

است/ نديده را نهايي نسخة هرگز او اينكه است معلوم قطعيو آنچه مقاالت,تصحيح براي را اخير نسخههاي و قديمي نسخة ì بيشاز سالها, طي د موحاخÇتياري ÂامÇك تÇرتيبي به منتخبرا قطعههاي اما كرده, مقاالتشمساستفاده

Page 371: Molavi Dar Erfane Iran

3ìë رومي و من

حكÇاياتو داسÇتانها, از نÇامتصل مÇجموعهاي مقاالتهÇنوز لذا است/ آوردهمÇوارد بسÇياري در هÇم و دارند متني اشكاالت هم كه است اندرز و پند تعدادي

نيست/ روشن آنها معنايزبÇان است/ مÇحاورهاي عÇجيبي بهطور كلماتشمس كه داشت درنظر بايدمشكÇل دارد آن بÇيان در سÇعي او كÇه را آنÇچه درك او طبعي شوخ محاورهايوويÇليام وروميرا كتابمن كند/ صحبت تمثيل و كنايه با دارد دوست او ميكند/كه تي شخصي به مستقيم Hدستيابينسبت براي بلكه پاسخهايقطعي, براي چيتيكنه

ميكند/ پيشنهاد بود, موالنا خود شدن پديدار براي بزرگياشعامليكÇتاب ايÇن بÇر شÇيمل ماري آنه پرفسور كه را پيشگفتاري ترجمه اينجا در

استميآوريم: نوشتهدر حÇاضر قÇرن اشÇعار پÇرفروشترين از يكÇي مÇوالنا اشÇعار كÇه <ا@كنونچشÇمگيري طÇرز بÇه او زنÇدگي دانستن به عالقمندي ميباشد, شمالي آمريكايزنÇدگينامهاي او, اشÇعار مجموعه همة در عملي بهطور است/ كرده پيدا افزايشمÇحبوب و سÇرگردان عÇارف ÇÇ شمستبريزي مالقاتشبا دربارة كوتاه هرچند

است/ شده آورده Ç موالنااما تدريسميكرد; طالبان تعدادي به كالم, و فقه كه بود ي جد عالمي موالنابعدشمسنا@گهان سهسال نمود/ شعر سماعو موسيقي, دوستدار را ورودشمساوبÇه را او كÇه شÇمس تا بود موالنا آرزوي اين برنگشت/ هرگز ديگر و شد ناپديدتقدير قدردانيو با شمسرا نام موالنا بازگردد/ بود برده باال Öشعر از برتري دنياينÇظر از شÇمس دربÇارة كÇرد/ جÇاويدان اشعارش در الهي, محبوب بهعنوان او ازمشكÇوكيم/ نÇيز او حÇقيقتي وجÇود بÇه حÇتي درواقع ميدانيم, كم بسيار تاريخياست/ كÇنجكاو نÇيز شÇمس زندگي دربارة دارد, عالقهاي موالنا اشعار به هركس

Page 372: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 3ìì

يÇط دادهانÇد/ رواج او مورد در زيادي افسانههاي تذكرهنويسان, و رومي فرزندامÇروزه است/ شÇده ردو Ôا و تÇركي فÇارسي, ادبيات در اسطورهاي شمس قرنها,تعيينكنندهاي نقش توانستچنين چگونه يا بود شمسكه اينكه بيان در قان محقاز هي توج قابل تعداد ا@گرچه كردهاند, پيشرفتكمي باشد, داشته رومي زندگي بر

است/ شده دنبال نظريههااسÇرارآمÇيز چÇهرة اين دربارة مطالعات در حقيقي عطفي نقطة ورومي منشÇمسدراخÇتيار از ل او دست گزارشي اروپايي, زبان در بار لين او براي استواست/ نگرفته انجام موردآن طعلمايغربيدر مطالعهايتوس تا@كنون كه ميگذارديكيا مينشستندوصحبتميكردند, يكديگر كنار وقتيموالناوشمسدركلماتهرگز اين برميداشتند/ يادداشت حلقه, اعضاي از بيشتري تعداد هم شايدرونويسي گاهي حفظو بعدي نسلهاي در اما نشد, درآورده نهاييآن بهصورتسال پانزده پخششد/ اطرافتركيه در گونا@گوني كتابخانههاي در پايان در و شد,تكميل را يادداشتها تصحيح و جمعآوري طوالني فرايند ايراني, قي محق پيشاينكتابچهرهاي گرفت/ مقاالتشمستبريزينام كرد, منتشر او كه كتابي @كرد/

ميكند/ ترسيم ما براي شخصيتاو شكوه از استثناييبرگردانده انگليسي به مقاالترا سوم چيتيكدو كتابمنوروميويليام درو يادداشتها او متناست/ معانيو روشنكنندة كه به@گونهايترتيبداده را آنها وفÇهم بÇراي خÇوانÇنده بÇه زيÇادي كمك كه آورده فراهم را اصطالحاتي فهرستزندگي از خواندني كتابي تالشها اين تمام نتيجة ميكند, مبهمترند كه تكههاييو مÇولوي واسÇطة بÇدون غÇربي, مÇنابع در بÇار ليÇن او بÇÇراي مÇÇيباشد/ شÇÇمسخشÇن, ظاهري شمسبا كتاب, اين در داريم/ دسترسي شمس به اسطورهسازان,ايÇنها, هÇمة از بÇرتر و گستÇاخ, و عالم مهربÇان, تلخ, ماهر, پرحرف, و هوشيÇار

Page 373: Molavi Dar Erfane Iran

3ì7 رومي و من

در فÇرعي آثÇار كه را كليشههايي كتاب اين ميشود/ ظاهر خداوند حضور مظهرابتر جذ و زندهتر تي شخصي به دسترسي و ميبرد بين از بود, كرده ايجاد اينبارهر يسÇم داشÇتيم, انÇتظار تÇذكرهنويسان و عÇلمÇا نوشتههاي از ما تا@كنون آنچÇه از

ميكند/>

Page 374: Molavi Dar Erfane Iran
Page 375: Molavi Dar Erfane Iran

رضوي مكاشفات

(شرحمثنويمعنوي)

الهوري محمدرضا تأليف:

منصوري @كورش

/7 س ,90 ص خاور, كاللة معنوي, مثنوي /1

گÇذار1 در را مÇا جÇرم و گير دست يÇار و بÇيانÇباز پÇا@ك خÇÇداي ايرفÇيق اي آن آورد رحÇم را تو @كه دقÇÇيق سÇÇخنهاي را مÇÇا ده يÇÇادتÇو ز هÇم مÇهابت تÇÇو, از ايÇÇمني تÇو ز هÇم اجÇابت تÇو, از دعÇا همسÇخن سÇلطان تÇو اي تو, مصلحي كÇن تÇو اصالحش گفتيم, خطا @گركني نيلش بود, خون جوي @گرچه كÇني تÇÇبديلش كÇÇه داري @كÇÇيميا

/ì97 Ç ì93 ابيات دوم, دفتر همان, /2

توست2 اسرار ا@كسيرها واينچنين تÇوست كار مينا@گريها چنين اينايÇزدي دم از جاوداني سترگو اثر اين زمانيكهمثنويمعنوي, از بهراستيبهخامة و شده سروده ذ@كره اهللا عظم ومي الر البلخي د ينمحم جاللالد حضرتموالنا

Page 376: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 370

تا گرديده, نگاشته العزيز ه سر اهللا س قد چلپي ين حسامالد الحق حضرتضيا¾ اني ربو پÇرمايه اثÇر ايÇن از حكÇم و امÇثال و تÇعابير تفاسير, حواشي, شروح, امروز بهقدرداني سپاسو جايبسي كه گزارششده امروزيان بهدستپيشينيانو باشكوهدر كتابديگري سوايهر استكهمثنويشريف آن نمايانگر خود اين و است,

دارد/ قرار جايگاهها باالتريندقتشود, نظرو واال, اينكتابارجمندو گوشههاي از گوشهاي هر به هرگاهميگردد/ مشاهده حالل سحرهاي معانيو غرايب عجايبو از اقيانوسي بيكراناز و نÇيايش, و نÇياز و عرفاني ناب رازهاي تا كالمي و فلسفي ديدگاه از كه آنگاهو سادگي تا ايقان, اهل مردان جالل و شكوه و نيكپيامبران(ع) سيرت به آنجامÇحبوب نÇامه از آنÇها جÇميع صÇاخ و مÇاه و كف, بر جان عاشقان بيپيرايگيبشÇري وسÇع لياقتو فراخور و استعداد هركسبهقدر ميرود, سخن قرآنمجيد

ميگيرد: بهره خودآن ه اطنيÇب احكÇام از سÇالك (شÇريعت); آن ظÇاهريه قÇÇالب از مسÇÇلمانژرف نگرشهاي از فلسفي (حقيقت); لآن توص بو تقر عارفاز (طريقت);و سÇوز سÇراسÇر از عÇاشق آن; عÇلمي دقيق نكتههاي از دانشمند آن; بيپايان وعامي ادبيوصناعاتآن; سخنشناسازدقايق اديبو پا@كبازيآن; شوريدگيون×ا ا و رÖك@ الذ لÖنا نز Ôن Öحن ن×ا ا كه: اينجايبسيشگفتنيست, و بيريايآن/ سادهو كالم از

هستيم/ نگهبانش خود و كردهايم نازل خود را قرآن ما :@9 آية حجر, سورة /1

است/ نگهبان خود و آورد قلم توانايشبه خداي بزرگ كه 1 ون Ôظ اف لح× Ôهلبيشمار مقاالت استو بسيار سخن كتابمستطاب اين دربارة روي, هر به

كهن: شروح است, گزارششده و نوشتهيÇن مالالدÇك تأليÇفشÇهيد وزواهراالنوار, نÇاتمامجواهراالسرار شرح Ç 1

Page 377: Molavi Dar Erfane Iran

371 رضوي مكاشفات

استو كÇرده گزارش را دفتر سه كه ق/) 83ë (متوفي خوارزمي حسن بن حسيندفتر يك دفتر, سه اين از شريعت دجواد محم دكتر آقاي جناب بزرگوار محقق

كردهاند/ تصحيح را آن مه مقد با همراهو شÇرح را دفتر پنج مشكل ابيات ايوب; د محم خواجه اسرارالغيوباز Ç 2

است/ @گزارشكردههÇر كÇه بحرالعÇلوم به مشهور ين نظامالد بن د محم عبدالعلي شرحمثنوي Ç 3مطابقت عربي بن ين محييالد عقايد با را موالنا افكار و گزارشكرده را ششدفترمقاصدوي از بدينسببنيز و ندارد, سازگاري موالنا مذاق عنوانبا بههيچ كه داده

است/ افتاده دور بهه@/ق/) (متوفي1290 سبزواري هادي شرحمثنويحكيمشريفحاجمال Ç ê

است/ نموده تطبيق حكما بامذاق مÆلف,مثنويرا @كهامروزين: شروح

گزارش ل او دفتر از بخشي تنها كه فروزانفر شرحمثنويشريفمرحوم Ç 1شده/

بقية و دنباله سياقو بهسبكو كه شهيدي جعفر شرحمثنويشريفدكتر Ç 2گزارششده/ فروزانفر شرح

جعفري/ دتقي محم شرحمثنوياستاد Ç 3تÇوفيق دكÇتر تÇرجÇمه و (تÇصحيح گÇولپينارلي شرحمثنويعÇبدالبÇاقي Ç ê

سبحاني)/دورة بÇه و نشده ياد كه آنها و ÇÇ شده ياد شروح تمامي كه داشت اذعان بايدو ارزشمند خود جايگاه در كالم, و حال مقتضاي به هركدام ÇÇ دارد تعلق عثماني

هست/ و بوده @گرانمايه

Page 378: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 372

بهمكاشفاترضوي ميشود پرداخته آن بررسي و نقد به ا@كنون شرحيكهاست درخور و پرمايه بسيار كه ميباشد هند شبهقارة كهن شروح از يكي و موسومابيات و گزارششده ÇÇ روان و كوتاه ÇÇالهوري درضا محم عارف, بهدستعالم ومولويشناسان است اميد و گرفته, بررسيقرار دقتمورد به مشكلهرششدفتر

گشايشراه/ را حق سالكان و باشد مشكالت كليد را ومثنويپژوهانهÇيچ هÇيچيم, خÇÇدا بÇÇيعنايات بسÇيج انÇدر ليك گفتيم همه اينورق سÇياهستش باشد ملك @گر حÇق ان اصÇخ و حÇق بيعناياتروا نÇبود هÇيچكس يÇاد تÇÇو بÇÇا روا حاجت تو فضل اي خدا, ايپÇوشيدهاي بسعيبمÇا بدين تا بÇخشيدهاي تÇو ارشÇÇاد ايÇÇنقدرخويش درياهاي به گردان متصل زپÇيش بÇخشيدي دانشكه قطرة

/1892 Ç 1887 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

تÇن1 خا@ك ز و هوا از وارهانش مÇن جÇان انÇدر است عÇلم قÇطرة

مÆلف دربارة

قÇرن در عÇليه, رحÇم¹اهللا الهوري درضا محم بزرگوارمثنويمولوي, شارحگÇزارش و اطÇالع وي از گشود/ جهان به چشم الهور شهر در قمري هجري دهمآغÇازمÇثنوي در خÇود كÇه شده دانسته اندازه همين تنها نيست/ دردست دقيقيبه جواني در كه ميراند سخن آن از مه مقد بهعنوان و معنوي(مكاشفاترضوي)درگÇاه بÇزرگان از كÇه بÇرميآيد نÇيك و ميپرداخته, سلطاني و ديواني خدماتعمر كه خورده دريغ افسوسو سويي از خويشبوده/ زمان علماي از پادشاهيوهÇرروي, بÇه است/ كرده صرف فاني و دنيوي راه اين در را خود شريف و عزيزپيشآرزوي از و داده, دست فراغتخاطر خلوتو و گوشهنشيني فرصت چون

Page 379: Molavi Dar Erfane Iran

373 رضوي مكاشفات

سÇر در را (مÇثنويمÇعنوي) نÇاز سÇراسÇر دلربÇاي ايÇن بÇا هÇمدمي و هÇمنشيني

ميدارد/ دوست را بلند و عالي تهاي هم خداوند /1

تمام عشقي با و كمربسته 1 همم Öال يعال م ب ح Ôي اهللا ن ا بهمقتضاي: همترا ميپرورانده,ابياتششدفترمثنويمعنوي دقايق نكاتو رفع مشكالتو بهحل شوريتام وموفقو توانفرسا و خم سختپرپيچو راه اين در كه آنروي از و است/ پرداختهعلي امام حضرت ه مÄثامناال پا@ك دامن و زالل جان به ارادت دست باشد, مÆيد@كو تبر به را <شرحمثنويمولوي ميگويد: خود است/ داده ضا(ع) موسيالر بن

گردانيدم>/ بهمكاشفاترضويموسوم رضا(ع) امام تيمنحضرتدر سÇوم دفÇتر در اما نيست, دسترس در چنداني اطالع وي خانوادة دربارة

فرزندشنميزيستميگويد: كه زني حكايترسيد مقام اين شرحمثنويبه را قضا نميزيست; فرزندش كه <زنيÇÇ نبود ديگر فرزند او از غير كه ÇÇ پسري را حيرت بادية سرگشتة اين @كههÇوش و عÇقل كه گرديد متغير چنان آن حال او ارتحال از و درگذشت/

شد////> پاره شكيب [و] صبر جامه آواره,

بÇه كÇه بيكران اندوهي و جانكاه غمي با ششم, دفتر پايان تا بعد به اينجا ازÂامÇك و Hدقيق كه شده شرح كمدقتي, و بيحوصلگي با ابيات آورده, روي شارح

است/ آشكار

مÆلف سياق و سبك

ابياتمÇثنوي گزارش و شرح براي الهوري, درضا محم آ@گاه, و دانا مÆلفميشود/ پرداخته آن به كوتاه و چكيده كه داده قرار نظر مد را وجه چند

قÇرار عÇنايت و ه وردتوجÇم ابيات شرح در كه را نكتهاي لين او شارح, Çالف

Page 380: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 37ê

مÇوردنظر داستان از كوتاه نقدي شرح, از پيش جاها بيشتر در كه است آن داده,آورده نÇمونهاي ميفرمايد/ بيان را موالنا هدفحضرت و مقصد و ميكند بازگو

شد:چÇه تÇوكل و جÇهد تسÇليم" و تÇوكل بر را جهد شير, نهادن <"ترجيحبÇر باشد مشعر تا شير بهجانب است معنوي كسب و جهد افتاده/ مناسببÇه كÇمر ديÇن راه در ت, قو و قدرت كمال راه از شيرمردان كه عا مد اينامر اين در را ضعف و امر آنكه, نخجيران ساير به توكل و ببندند; اجتهادنÇه باش بيشه شير مجاهده, كار در آنكه بر است تنبيه گويا فرمايند/ @كار

انديشه>/ شغال

و مينمايد شرح را ابيات موالنا حضرت شوق و ذوق فراخور به آن, پسازنميكند/ دخيل را عربي ابن عقايد و افكار ÇÇ شارحان بيشتر چون ÇÇ عنوان هيچ بهشده, نشانمند اوست) (سخن "قوله" نشانة با كه يكبيترا كل شارح, گاه Çباصطالح, لغت, حديث, و جهتقرآن از آن دقايق نكاتو يكايك به و آوردهاوقÇات پÇيشتر يكÇدستو و روان بÇيترا آن, پساز و پÇرداخÇته و/// تÇاريخ

<قوله: ميكند: شرح ايجاز درنهايت

/7ê3 بيت همانجا, /1

روحاالمÇين?1 ذاتآن بÇاشد چÇه تا حÇصين شد حصاري چون احمد نامبÇاشد/ بÇدن حكÇم در كÇه چيزي يا بدن مدبر جوهر از است عبارت "روح"حÇاصل بÇدان امت تÇدبير اينكه وجهش خواند, روح حقتعالي, را قرآن چنانچهتÇدبير و مÇدبر/ روح بÇهمثابه قÇرآن و باشد, بدن بهمنزله امت مجموع پس است/كارخانة در نباشد, ÇÇ خيانتباشد مانند آنخطا كه ÇÇ مقارنخطا چون روح, جوهرمافوق كه اموري به جوهر آن تدبير ا@گر و ميگردد/ موسوم "روحاالمين" به الهيشخصكامل و يابد/ اسم "روحالقدس" و "روحاهللا" شود, استتعلق قدرتبشري

Page 381: Molavi Dar Erfane Iran

37ë رضوي مكاشفات

ملقبشود عنصري بدن وجود با باشد, وجوه اين اشخاصبر عالم در او تدبير @كهمÇولوي, جهت اين از است/ بشر ا@گرچه روحاالمين; روحالقدسو و روحاهللا بهگÇفتو روحاالمÇين ÇÇ سÇلم و آله و عÇليه اهللا صÇلي ÇÇ را رسÇÇالتپناه حÇÇضرتحÇضرت استو روحاالمÇين روحالقÇدسو اعÇتبار بÇههمين نÇيز جÇÇبرÄيل(ع)

<قوله: يا: همچنين>/ هم, عيسي(ع)

/1800 بيت همانجا, /1

است1 ديÇدن آن اليÇق كÇه مگÇو تو است خÇنديدن و غÇم بستة او كه دلاست>/ بسطمراد قبضو خنده, و غم از

<قوله: اشاراتقرآني:

/1ì2ì بيت همانجا, /2

نخست2 افكن عصا هميخواهي @گر توست آن فرمان كه گفتندش زآنكه

بيفكنيم? ما يا ميافكني, تو نخست آيا موسي, اي گفتند :11ë آية اعراف, سورة /3

[است]>/ 3 ن âقي Öل Ôم Öال Ôن Öحن ون Ôك ن [ Öن ا] ا ×م ا و ي ق Öل Ôت Öن ا ا ×م ا وسي× Ôم يا قالÔوا آية: مضمون<قوله: حديث: اشارتبه

/1022 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /ê

نÇداد4 گÇردونها و دريÇاها بÇه @كÇان فÇÇتاد گÇÇوهر يكÇÇÇي را دل قÇÇÇÇطرةماÄي س ال و ضي Öرا âني Ôع س ي ال حديث: كه معرفترا قابليتاوستمرعلم از كنايه @گوهر,

دارد/ مرا گنجايش من, مÆمن بندة دل تنها و ندارد مرا گنجايش آسمانم و زمين /ë

ميدهد>/ خبر آن از ,5 ن م ÖÆ Ôم Öال ي دÖب ع ÔبÖل ق âني Ôع س ي ولكن

كÇرده اراده را بÇيت لÇك "الخ" نشÇانه با و آورده را يكمصراع شارح گاه Çج<قوله: است:

/3021 بيت ل, او دفتر معنوي, مثنوي /ì

داشتن]6 خا@كي و خوار را [خويشتن افÇÇراشÇتن? خÇÇدا تÇÇعظيم چÇÇيستاست>/ داشتن خوار را خود آوردن, بجا خدا بزرگي و تعظيم يعني

Page 382: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 37ì

<قوله: است: شده اراده همين و آمده يكمصراع @گاه

/30ì0 بيت همانجا, /1

نÇديد?1 و بÇيمثل شير من چون پيش @گرگ,خودچهسگبودكهخويشديد] ]

<قوله: بينظير>/ يعني بينديد, گويند: چنانچه بينظير, بهمعني نديد,

/31ë7 بيت همانجا, /2

بÇÇدخجل2 مانÇÇگ از نگÇÇÇرديد تÇÇÇÇا دل نگÇÇهداريÇد پس سÇÇبحان پÇÇيشاسÇم اراده و مÇصدر اطÇالق قبيل از خواسته; ذاتحق تنزيه, اعتبار به سبحان از

ه>/ منز سو ذاتمقد يعني, مفعول/داشته مبذول ي خاص ابياتدقت برخي در بزرگوار شارح كه شد يادآور بايدانشÇااهللا كÇه بÇيتي در مثال براي گرفت; سراغ ميتوان كمتر شارحان ديگر در @كهنادر Âكام آن وجوه از يكي كه كرده, شرح بيترا وجه, چند به آمد, خواهد تعالي

<قوله: ميگيرد: ويسرچشمه هوشسرشار از و است,

اختالف)/ كمي (با 17 بيت همانجا, /3

شÇد3 دير روزش بيروزيست, وانكه شÇد آبشسÇير ز مÇاهي جÇز كÇه هÇÇراينسه و است/ غمعشق عشقيا آن, از مراد پا@كاستكه لفظ شين مرجعضميرو كنند/ بيان پا@ك, صفتهمان و آمده گريبان به دست هم با بهحسبربط, بيتايندرياست, ماهي عاشقيكه هر عشقبحرياستبيپايان, كه ميفرمايند اشارهبنا گذشت/ اندوه و غم به يعني, شد; روزشدير و بميرد لبتشنه بزيدو لبتشنهو سÇرآيÇد/ به دير غم ايام و بگذرد زود شادي هنگام گويند: كه مشهور قاعدة بردريافت از و است, آب در پيوسته ماهي و ميشود/ بيان هم ديگر بيتقسم معني

ميفرمايند: ديگر جاي مولويدر حضرت چنانچه حجاب/ حقيقتآبدرجو چشمشآب, گوشو بر ميزند جÇÇو Öآب و جÇÇو آب انÇÇدر مÇÇاهيحÇاصل و است/ بÇيخبر قربحÇق از كه شخصغافل از باشد كنايت پسماهي

Page 383: Molavi Dar Erfane Iran

377 رضوي مكاشفات

آنكÇه و رسÇيد/ دل كÇام بÇه داشت آ@گÇاهي بÇهقدر هÇركه غيرغافل, آنكه, معنيبانفس ت مرو كه كاملي هر يعني ÇÇ گويند را ت بيمرو "بيرو", ÇÇ است بيروزيعÇمر يعني پاييد, دير روزش كرد, زندگاني پيروي به نگرديد, او محكوم نكرد,

يافت>/ حياتجاويد باقيونÇظري ابÇيات, دقÇايق نكاتو تمامي به شارح كه شد يادآور بايد پايان درآيÇهاي بÇه بÇيتي كه آنجا چه است; پرداخته آنها به و داشته موشكافانه صاÄبوآنÇجا چه نبوي), (قدسي, حديثي به يا درج) حل, (اقتباس, دارد اشارت شريفاست, شناسانده و بهظرافتشكافته را ويآن عرفانيمطرحشدهو اصطالحي @كهنقش تاريخ صفحة پرمايهبر جاندارو شرحي تا داده دستهم دستبه همه همهو

دهاد/ خويشقرار واسعة رحمت مشمول را خدايتعاليوي شود/نÇÇامهها در بÇÇود عÇÇÇادل و عÇÇÇÇالم خامهها اندر صورتنيست وصفوپس پÇيشو و مكÇان در نيابي @كش استبس مÇعني هÇمه عÇادل و عÇالم

/1031 Ç 1029 ابيات همانجا, /1

جÇان1 خÇورشيد فلك در مينگنجد المكÇان سÇوي ز تÇÇن بÇÇر مÇÇيزند

چاپي و خطي نسخة دربارة

پا@كستان, خطياز نسخة از درآغاز مقابلهمكاشفاترضوي, برايتصحيحونسÇخه, ايÇن جÇاييكه آن از و شÇده, اسÇتفاده ÇÇ گنجبخش كتابخانه در محفوظ ÇÇبÇه كÇه داشت آن بÇر را ح صحÇم بÇود, غÇلط از پÇر نيز و آشفته ش, مشو بياندازهاف فÇش درستو خÇوانÇا, بسÇيار نسÇخهاي بحمداهللا كه كند رجوع ديگر نسخهايكاست و بيكم و شد آغاز Gد مجد تصحيح تنسيخو بدينترتيبكار و بهدستآمد

رسيد/ بهپايان نسخه افتادگي و

Page 384: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 378

الهوري درضا محم و ÇÇ اثناعشريه ÇÇ تشيع مذهب

او اثÇر خÇالل از Çا ام نشÇده, عÇنوان HتÇراحÇص ع يÇتش بهمذهب شارح اعتقادپيداست:

نو متيم ويرا و ميرساند ارشاد كسيدستارادتو به شارح مه, مقد در Ç 1نÇيست/ رضÇا(ع), امÇام حضرت شيعيان, هشتم امام جز كسي كه ميداند @ك متبرمكÇاشفاترضÇوي به موسوم را خود شرح حضرت, آن نامي بهنام اينكه ديگر

ميگرداند/ÇÇ را مÇرعلي سÇلم, و آله و عليه صلياهللا رسول, تكردن وصي داستان در Ç 2

<قوله: ميآورد: بيترا اين آنگاه الخ, هركسي/// چون كه ÇÇ وجهه ماهللا كر@

/2972 بيت همانجا, /1

پÇÇردلي>1 پÇÇهلوان ي, قÇÇح شÇÇÇÇير عÇلي كÇاي را عÇلي پÇÇيغمبر @گÇÇفتبهجاي و ميپذيرد علي(ع) حضرت دربارة را خوارزمي قول و شرح شارحدر آنچه خوارزمي حسين <خواجه ميدهد: كقرار متمس را آن خود, رأي و قولو عÇالم اعÇلم عÇلي(ع) امÇيرالمÆÇمنين كه: است حاصلشآن مينويسد مقام اينآنچه از داد خبر و وصيتكرد را او رسولخدا(ص) است/ بنيآدم و اوليا مقتدايطريق و كند, بيشتر ل تحم تا مصايب; از شود وارد او بر ت نبو آفتاب غروب بعدÇÇ اميد نخل ساية در و نفرمايد, كار را دليري شجاعتو و نمايد, اختيار مصابرتكه زيرا باشد; خود سر عقلو تابع و درآيد ÇÇ باشد رسولاهللا(ص) تربيت ظل @كهاو ناقلي, هيچ كه عاقلي و است; دي(ص) ذاتحضرتمحم آنجناب, سر عقلو

است////> مصطفي(ص) د محم نيز برد, نتواند راه از راامÇام از نÇصاري,/// مÇيان از عÇداوت مÇÇخالفتو بÇÇرخÇÇاستن داسÇÇتان در

<قوله: ميراند: سخن دوازدهم(ع)

Page 385: Molavi Dar Erfane Iran

379 رضوي مكاشفات

/37ëê بيت دوم, دفتر همان, /1

دوي]1 ايÇÇن بÇÇرنخيزد [درنÇÇÇÇيايد, مÇÇÇعنوي ينÇÇÇÇسل ليمانÇÇÇÇس تÇÇÇÇاباشد/> صاحباالمر ظهور مراد, كه يحتمل

ع تشي امهاتمراجع كه ÇÇ ع تشي كتباهل چهار از يكي از بيتزير, شارحدرشيعيبودن بر دليلي ميتواند نيز خود اين استكه برده بهره ÇÇ بهحسابميآيند

<قوله: باشد: وي

اختالف)/ كمي (با 1387 بيت سوم, دفتر همان, /2

بسÇي2 را جÇانشان بÇود شوقي @گرچه بÇدي حÇافظ كسÇي كÇÇم صÇÇحابه درسال ليفه دو در را بقره سورة عنه, رضياهللا حضرتعمر استكه كافيمذكور در

كرده>/ حفظيÇاد قين المت د سي و امام بهعنوان زينالعابدين(ع) حضرت از ديگر بيتي در

<قوله: @كرده:

/3ë73 بيت چهارم, دفتر همان, /3

ذوالجÇالل]3 صÇفات بÇيني درو [@كه حÇÇالل بÇÇاشد هسÇÇتيت و مÇÇني آنحÇضرت گفتند/ متكبر را زينالعابدين(ع) امام قين دالمت سي حضرت اشقيا, يعنياوست كبرياي اينميبينيد, در آنچه او/ بر فرمود الهي كبرياي مرا تكبر كه فرمود

[من]/ تكبر نه

/389ì بيت ششم, دفتر همان, /ê

بÇيخبر4 دلÇÇÖمان ÖارتهاتÇÇاش از رÇش و خÇير انÇدر تÇو ما مشير ايشÇد ديÇده آفÇتابم شب در كÇه تا شÇد بگزيده چشمها از من چشم

/2899 Ç 2898 ابيات همانجا, /ë

ه5 مامÇÇ Öت ا فÇÇي ر بÇÇÖال ÔمالÇÇك پس بهي اي آن بود تو لطفمعروفمÇده دوري را ديده ÖربتÇق انÇÇج مÇده مÇهجوري Öروز شبرا يÇÇار

Page 386: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 380

صÇال الو عدÇÔب بود كه بÔعدي خاصه نكÇال و درد با مرگيست تو عدÔببÇÇاليدهاش سÇÇبزة بÇÇÇÇر آبزن نÇاديدهاش مكن ديدستت, آنكه

/290ê Ç 2901 ابيات همانجا, /1

Çلش1 خ در الابÇالي هÇم مكÇن تو روش در الابÇÇالي نكÇÇردم مÇÇنامان مانده Öجذبلطفخود توبه رازدان خÇداي اي كششهÇا زين

/2913 Ç 2912 ابيات همانجا, /2

واخÇري2 را درمÇاندگان ار شÇايد مشÇتري اي جÇاذبان بÇر غÇÇالبي

آن پرداختن و كار روش

سÇبك و نÇداشت, چندانÇي اهميت زباني قدمت لحاظ از متن آنجاييكه ازبهمقابلة بود, همانند و قالبي ÇÇ هند شبهقارة شارحان ديگر چون ÇÇفلÆم @كالمي(@گنجبخش دوم نسخة به بود نياز جاييكه در تنها نشدو پرداخته متن كلمه به @كلمهو كلمهاي) يا (جمله ناخوانيها افزونيها, افتادگيها, مثل: شد; رجوع پا@كستان)زيÇر بهقرار گرفته, انجام شريف متن اين روي بر كه كاري هرروي, به آن/ مانند

است:نسÇخمÇثنوي احسÇن و حÇاص با آورده, و برگزيده شارح كه را ابياتي كل Ç 1

است/ شده مقابله ÇÇ قونيه نسخة ÇÇمعنويبÇهصورت را آن شارح Áمعمو و نيامده قونيه نسخة در بيت جاييكه در Ç 2تÇا شده رجوع دريا به دريا بهاز شرح, روشني و رواني براي آورده, يكمصراع

گردد/ كامل رمضاني يا بيتبامثنويجعفريتا شده آورده ([ ] قالب(= دو در نيامده, متن در كه تماميمصراعهايي Ç 3

نباشد/ گسسته و گسيخته هم بيتاز

Page 387: Molavi Dar Erfane Iran

381 رضوي مكاشفات

گÇيومه دو در دارد, اشÇارت الهÇي آيات به كه مصراعهايي يا ابيات كلية Ç êاست/ شده نشانمند كه (<@>@=)

كÇلماتي تكيه يا لغت, اصطالح, بيت, جاييكه هر متن آمادهسازي براي Ç ëفÇونت با آمده, كه) ميفرمايد كه, ميگويد آنكه, كالم حاصل اي, (يعني, چون:هرجا باشد/ زيبا عينحال در و برجسته روشن, خوانا, متن تا گرديده نشانمند سياهسخن قولو بهآندليلاستكهشارح, ايتاليكشده, اي,///) (يعني, @كلماتيمانند:

خوارزمي/ حسين خواجه قول مثل آورده, را ديگري شارح مستقيمشÇده تÇبعيت كÇتاب اسÇتاندارد از ايتاليكو استثنا, بدون مراجع تمامي Ç ì

است/تÇبع پيوستو به نيز را ديگر بيت چند استو آورده را بيتي شارح, گاه Ç 7ياد آن از صفحه پايين در و نيامده متن ابياتدر آن كه كرده گزارش شرحو آن,

است/ شدهبا بزرگان كالم و مستقيم نقلقولهاي و احادث شريف, يكايكآيات Ç@8ممتاز صو مشخ عبارات, ة بقي از تا شده, نمايانده ÇÇ آن پايان و آغاز در ÇÇ @گيومه

باشد/سهوالقلم كاتبيا كه چرا شده; استفاده بسيار ([ ] قالب(= دو از متن در Ç 9ÂامÇك خÇود اين كه بوده مغشوش متن وي, بيسوادي و سهلانگاري از يا داشته

حذفكرده/ بيقرينه را افعال كه سبكشارح از جداي البته است/ مشهودادبو بÇزرگان سÇخن نÇبوي), (قÇدسي, احاديث شريف, آيات تمام Ç 10جلدو حتياالمكانبا مراجعآن و شده, ترجمه ÇÇ بوده عربي به ا@گر ÇÇ ايران عرفان

است/ شده ياد صفحه,آقÇاي بÇزرگوار ق حقÇم قÇرآن تÇرجÇمة از شÇريف, آيÇات ترجÇمة در Ç 11

Page 388: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 382

است/ شده گرفته بهره آيتي د عبدالمحمبÇراي تا است, شده پيراسته و ويراسته امروز بهصورت متن رسمالخط Ç 12

بيفزايد/ ايشان خوشي تو لذ بر و نباشد, سخت و دشوار گرامي خوانندگاناسÇتفاده جÇا چند در بجز اسم, يا كلمات كوتاهشدن براي رمز و كليد از Ç 13

(ن)/ نيكلسون نسخه (ق); قونيه نسخه نشده;الفباييشده و سامان به صحتآماده, دقتو فهرسبه كتاب, پايان در Ç 1ê

و///) نامه, جاي نامنامه, كتابنامه, حديث, (آيات, است:

ندادهاند/ دانشي اندك جز را شما :@8ë آية سرا, ا سورة /1

و ,1ÂليÇ ق ×اال مÖل عÇ Öال نÇ م ÖمÔوتيت Ôا ا م× بÇهحكم: دانش اندك با است اميد روي, هر بهمطبوع صاحبنظران,مثنويدوستانو كتابمستطابمقبولنظر شوريسرشار,نÇامي اسÇتادان و گÇرامÇي دانشÇمندان تÇمامي از گÇيرد/ حقيقتقرار سالكان طبعاين بيگمان كه ÇÇاست رفته خطايي لغزشو را فقير ا@گر كه است درخواستآنخويشببخشانيد بزرگواري به النسيان, من مشتق االنسان بهحكم: ÇÇهست نيز چنين

خويشببخشند/ راهنمايي به بنده بر وسزاست خود را خفي لطف تو لطف مÇاست كار حد نه بخشش اين ياربمÇÇدر مÇÇا پÇÇردة و بÇÇردار را پÇÇرده بÇÇخر را مÇÇا مÇÇا, دست از دسÇÇتگيررسÇيد مÇÇا اسÇÇتخوان تÇÇا @كÇÇاردش پÇليد نÇفس ايÇن از را مÇÇا خÇÇر بÇÇازتÇخت? و بÇيتاج شه اي گشايد @كي سÇخت ندÇب ايÇن بÇيچارگان ما چو ازگشÇود? تÇو فÇضل كÇه جز تواند @كه دود و اي را گÇران قÇفل چÇنين ايÇÇننÇزديكتر مÇا بÇه مÇا از تÇويي چون سÇر گÇردانÇيم تÇو سÇوي خÇود ز مÇا

/2êëê Ç 2êê8 ابيات دوم, دفتر همان, /2

رست?2 ازچه گلخنگلستان در @گرنه تÇوست تÇعليم بخششو هم دعا اين

Page 389: Molavi Dar Erfane Iran

فصلچهارم

موالنا دربارة گزارش دو

Page 390: Molavi Dar Erfane Iran
Page 391: Molavi Dar Erfane Iran

عرفاني كنگره دو برگزاري مناسبت به

پازوكي شهرام دكتر

عارفبÇزرگ دو ياد به كدام هر كنگره, دو شمسي 1382 سال دوم نيمة دربÇرگزار بلخي, د محم ين جاللالد موالنا و ولي نعمتاهللا ين نورالد د سي شاه ايراني,پيش در را نكاتي ايران, در ديگري خارجو در يكي مراسم, دو اين برگزاري شد/ي دÇج ه وجÇت درخور Öمعاصر ايران در تفكر بحراني وضعيت در كه داشت پس و

ميشود/ اشاره آنها به اجمال به استكهقبل شد/ برگزار هلند اليدن دانشگاه در ولي نعمتاهللا بزرگداشتشاه @كنگرةدر , ولي نÇعمتاهللا شاه ياد و نام به ديگري كنگره 1381 سال شهريور در اين, ازاسÇاتيد از چÇند تني اليدن كنگره در بود/ شده برگزار آمريكا سنخوزه دانشگاه

ولي نÇعمتاهللا شÇاه احÇوال و آثÇار دربÇارة بÇهنحوي كه خارجي و ايراني مشهورشÇاه شÇعر و عÇرفاني تÇعاليم از مÇختلفي مÇوضوعات دربارة بودند, كرده تحقيق

گفتند/ سخن وي موقوفاتمزار معماريو تا ولي نعمتاهللاچÇون كسÇاني از كÇمتر بسÇيار غرب در نعمتاهللا, شاه مثل عارفاني شهرت

Page 392: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 38ì

شدهاند آشنا عرفان با عرفانيما ادبيات بهواسطة بيشتر غربيان كه چرا موالناست;تا ميشناسند عرفاني متون بهعنوان ياغزلياتحافظرا مثنويموالنا Öبيشتر لذا واز خÇارج ايرانيان استقبال حال اين با ولي عارف/ بهعنوان را حافظ و موالنا خود

بود/ ه توج جالب مراسم اين به عالقمند خارجيان و @كشوربÇا نÇيز هاي عد و غيرعلمي و علمي كنجكاوي سر از هاي عد غربيان ميان ازگÇويي بÇودند/ آمÇده اسÇالمي عÇرفان فو صوÇت جسÇتجوي بÇه قÇÇبلي آشÇÇناييخشونتو و قهر دين به غرب در كه است همان اسالم آيا كه بدانند ميخواستندشÇمشير پÇيامبر پيامبرش, و شده مشهور عرفان معنويتو از عاري و ظاهربينينيز ديگري اسالم يا ميرسد افغانستان در طالبان نوع جريان به درنهايت استوكلمة از مأخوذ است, اسالم بهنام دينشكه استو للعالمين پيامبرشرحم¹ هستكهمعنويتو از مملو اينرو از و ميباشد طمأنينه و دوستي و صلح بهمعناي "سالم"غزنويو سلطانمحمود غضب و قهر شمشير به نه كه اسالمي همان است/ عرفانكه علوي معنويواليت شمشير به لطفو آياترحمتو با بلكه افشار نادرشاهاقÇصي تÇا هÇندوستان از و ميكند جهانگشايي است, متجلي عرفان فو تصو درمÇولوي و ولي نعمتاهللا شاه چون عارفاني مهر با ماچين, و چين مثل عالم, نقاط

پيشميرود/يÇا خÇواسÇته داليÇلي, بÇنابر كÇه آنهايي Hخصوص خارج, مقيم ايرانيان براياز خويش اجدادي و آبا اسالم با كه بود مهم نيز بودند شده غرب مقيم ناخواستهدر اسÇالم دÇض بر كه تبليغ همه اين آيا كه بدانند الاقل و شوند آشناتر طريق اينبÇاطل بر اسالم از آنها جواني و كودكي خاطرة آيا استو درست ميشود غربيادش هستكه ديگريهم اسالم نه يا فراموشكنند را خود كودكي بايد و بوده?يا ولي نعمتاهللا شاه تعاليم آيا است/ وطن از دوري غم و غربتغربيه درد دواي

Page 393: Molavi Dar Erfane Iran

387 عرفاني كنگره دو برگزاري مناسبت به

نه? يا باشد آنها گفتار و رفتار الگوي ميتواند مولويدهه, چندين پساز باالخره آذر) 2ì ,2ë ,2ê) سال1382 انتهايآذرماه دردانشجويان همت و پيشنهاد به ايران در بلخي ين جاللالد موالنا ياد به @كنگرهايبيستكنگره از متجاوز دنبال به بلكه ,HÄابتدا نه هم آن شد/ برگزار تهران دانشگاههمينمناسبت آمريكايشماليبه آسياييو اروپاييو كشورهاي در كه وسمينار

بود/ شده منعقد اخير سال سه دو دراقبالشده بسيار موالنا, Hخصوص عرفاني, تفكر درغرببه اخير چندسال درگرديده منتشر آهنگها تصويريو صوتيو نوارهاي و كتابهايجديد استواست/ سÇاخت حÇال در تÇركيه اهÇل كارگرداني ط توس وي زندگي از نيز فيلمي وبÇا مÇدها ديگÇر مثل استو زمانه مÔد تابع ه توج اين از بخشي كه نيست ترديديكÇه نÇيست ترديدي نيز اين در اما كرد; خواهد مصرفشفروكش تاريخ انقضايافق موالنا, يا نعمتاهللاولي همچونشاه بزرگي عارفان عرفانيوآثار تفكر Áاصوآن بÇه خويشهسÇتند, زمانة بحران دردمند كه بزرگي متفكران كه است روشني

ميجويند/ درمان شفاخانه آن از و دارند آن به اميد چشم و دوخته چشممربوط و ملي تفكري Hصرف ديگر عارفان, اين تفكر متفكران, اين منظر ازعÇصر در مÇيتوان مگÇر ÁوÇاص و است, جÇهان به متعلق بلكه نيست ايرانيان به

1. Globalization

كÇرد? ي خاص جغرافيايي مناطق به محدود را يكفكر آثار و مقام جهانيشدن,1Áمعمو نشد? بينالملليآن عكسالعمل منتظر گفتو ي جد سخني ميتوان مگرسياست و اقتصاد عالم در جهاني تأثرهاي و تأثير قبيل اين كه است اين ما ر تصوارز نرخ يكباره به اينطرفجهان, در كوچكي حادثة دليل به Âمث كه ميدهد رخدر آمريكا, در حزبي يافتن قدرت با يا افزايشمييابد, كاهشيا جهان تمام در

Page 394: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 388

مسأله ايÇن تÇفكر عÇالم در ميشود/ ايجاد لي تحو شرقي كشورهاي سياسي امورنيست/ فوري محسوسو ولي مييابد, وقوع شديدتر

اصÇيل متفكران به ميرفترجوع انتظار كه انقالب پساز ايران در چرا اماادبÇيات گروههاي و ادبيات دانشكدة Âمث و گيرد قرار ه توج مورد بيشتر اسالميدانشكÇدههاي يÇا است فÇارسي زبÇان بÇه عرفاني آثار ليهشان او منابع كه فارسيعÇلمي گÇروه اسم بر بنا و Gظاهر كه ÇÇ عرفان و اديان گروههاي در الاقل ات, الهيقÇبيل اين از كنگرههايي ÇÇ ميدانند بزرگان اين آثار طرح متوليان را خود خود,بÇخش در نعمتاهللا شاه بزرگداشت كنگرة چرا نكردند? چنين ولي كنند, برگزاردانشÇجويان چÇرا و شÇد? بÇرگزار اليÇدن دانشگÇاه فارسي ادبيات و شرقشناسيادبÇياتو دانشكÇدههاي دانشجويان بهجاي دانشگاه, فني و علوم دانشكدههايافتاده تعويق به سالها كه موالنا) (@كنگرة مهم امر اين برگزاري ل متكف ات, الهي

شدند? بود,سردرگميو دچار ايران در فرهنگي كالن سياستگذاري نيستكه ترديدينسبتبه جهاني استقبال از طرفي از فرهنگي مسÆولين بايد كه چرا است/ مشكلنشÇان خودي باالخره و نمانده عقب ايراني عارفان Hخصوص و عرفان فو تصواعÇتراض كÇه بÇاشند نيز داخلي منتقدين پاسخگوي بايد ديگر طرفي از و بدهندهستند! سني صوفي اينها اينكه استيا اسالم از خارج عرفان فو تصو ميكنندسني ايران, در ف تصو بزرگ مشايخ Áاصو آيا كه بحث اين مجال اينجا درع تشي و ÇÇ بنگريم مذهبشيعه به فقهي منظر از ا@گر كه چرا نيست/ شيعه, يا هستندسÆÇال ايÇن بÇه پÇاسخ ÇÇ بدانيم سنت اهل اربعه مذاهب جنب در فقهي مذهب راحقيقت كه كنيم ه توج ا@گر بنگريم/ آن به عرفاني منظر از استكه آن از متفاوتعÇين ف صوÇت كه ميشويم ه متوج است, عرفانياش معناي به "واليت" امر ع تشي

Page 395: Molavi Dar Erfane Iran

389 عرفاني كنگره دو برگزاري مناسبت به

شافعي)/ حنبليو مالكي, (حنفي, رديفمذاهباربعه در مذهبي نه استو ع تشيبودن سني اتهام به بايدويرا آيا سنيباشد, نعمتاهللاولي شاه كه بهفرضهمكشÇورهاي كÇه زماني در هم آن گذارد? بيرون ايراني مسلمان متفكران قلمرو ازبÇراي طÇريق ايÇن از و منتسبكنند خود به را بزرگ متفكران ميكوشند مختلفتركيه اهل موالنا بگويند دارند اصرار تÔركها كنند/ احراز حيثيتي هويتو خوددر مختلفي يكمراسم هر و ميدانند تاجيكستان اهل را ابنسينا تاجيكها و بود

سازند/ محرز را انتسابها اين كه ميكنند برگزار بزرگداشتآنانÇÇ بÇينالمÇلل حاد روابط و جهاني بحراني وضعيت اقتضاي به ما چگونه اماولي مÇيكنيم مÇطرح را نها مدÇت گفتگوي مسأله ÇÇ غرب و اسالم بخصوصميانمÇتفكران اصÇيلترين بÇودن سÇني و شÇيعه سر بر كشورمان خود داخل در هنوززبان به اسالمي تقريبمذاهب از سخن استكه چگونه داريم? نزاع خود اسالميÂمÇع ولي ÇÇ تأسÇيسمÇيكنيم مÇنظور ايÇن بÇه را سهاي سÆم حتي و ÇÇ ميآوريمخÇود از بÇاشد, عÇرفان فو صوÇت كÇه را اسÇالم بÇخش لطيفترين و عميقتريننعمتاهللا شاه بودن سني و شيعه كوچه م اندرخ هنوز ما كه است چگونه ميرانيم?مناسبتبزرگداشتويدر به بود قرار كه همينسببكنگرهاي به و ÇÇ هستيم وليبه مات مقد ه تهي و مقاالت جمعآوري پساز شود, برگزار كرمان در 1380 سالهÇنوز مبنا همين بر اينكه يا ÇÇ ميشود لغو وي, بودن سني واهي بهانة به يكبارهديگر انكارمثنويو و درحقيقترد كه ÇÇمثلنقديبرمثنوي ل, كتابهايمفص@مÇيشود, چÇاپ ÇÇ عÇلمي سÇنجش و نقد نه استو عارفان تكفير و عرفاني آثاركه تفكري اصيل سرچشمههاي بهعنوان را بزرگواران اين ميخواهيم كه درحالي

كنيم? مطرح باشند, راهگشا دنيا در تفكر جهاني بحران در بايدسهمي كسانيكه يعنيهمه اسالمي, انديشمندان داخليبزرگان, مطرحكردن

Page 396: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 390

و حكÇيم اديبتÇا و مÇتكلم و فÇقيه از داشتهانÇد, اسالمي معارف و علوم سير دردر تÇفكر عالم در اسالم مقام از سخن وقتي ولي است, ارزشمند و مغتنم عارف,بيرون كه هستند عارفان فقطحكيمانو پيشميآيد, جهاندروضعيتفعليآنهمين از بسياري Hدقيق ولي دارند عموم ه توج مطالبيدرخور اسالم ظاهري بÔعد ازعلمي محافل در هم ا@گر هستند/ مطرود چهبسا و مهجور ايران درون در متفكرانباستانشناساست حكايتيكنفر Hغالب ميشود هي توج آثارشان به دانشگاهيحيثقدمت از Hتشصرفاهمي استو گذشته به مربوط كه تاريخي يكبناي با @كهنگÇاه در مÇيشود/ مÇواجÇهه است, آن هÇندسي نقشه و مواد و مصالح و تاريخياز ندارد/ ما خود به ربطي استو ما گذشتگان به متعلق افكار اين باستانشناسانه,نبش را آن بايد اديبان كه ميشود عرفاني ادبيات به منحصر عرفاني تفكر اينرو

بپردازند/ ادبيآن ظرايف بهنكاتو كالبدشناسانه نظري با و كنند قبركÇالمي چÇراهÇاي و چÇون و مÇنطقي بحثهاي به منحصر نيز فلسفي تفكروضعيت در تفكر به ربطي حال, هر در كه ميشود ر اينفرضتصو با و ميگرددرايج تحقيقات بيترديد است/ اسالم تاريخ از دورهاي به مربوط و ندارد ما فعلينميتوانÇد هيچكس استو ارزشمند اسالمي حوزة در دانشگاهي فلسفي يا ادبياينگونه منشاÄيتاثر عدم و حضور عدم ميتوان تأمل كمي با ولي شود آن منكر

ديد/ چشم به ايران در تفكر وضعيت در تحقيقاترا"آمÇوزههاي يÇعني مÇوالنا كÇنگرة فÇرعي بهعنوان نگاهي خصوص اين درخوانÇده مقاالت آيا كه نيست مهم است/ حاÄزاهميت معاصر", انسان براي موالناميدهد نشان عنوان اين خود ولي نه, يا بود مطلوب سطح همايشدر اين در شدهبهعنوانيكمتفكر او از نگريستهاند/ ادبيات از ديگريغير منظر از موالنا به @كهبه كه اديبي نه داشتند, توقع دارد معاصر انسان براي آموزههايي كه اسالمي اصيل

Page 397: Molavi Dar Erfane Iran

391 عرفاني كنگره دو برگزاري مناسبت به

ادب جانباهل از كنگره اين دليل بههمين شايد دارد/ بالغتشهرت فصاحتونيز فني و علوم رشتههاي دانشجويان ميان در نشد/ واقع مقبول چندان دانشگاه دركساني ولي بودند, كرده شركت تفنن يا كنجكاوي سر از كه بودند كساني Hطبيعتاست گذشته به مربوط نيز موالنا تعاليم آيا كه بدانند ميخواستند Hواقع كه بودند نيزراهÇنما نÇيز او بÇراي مÇدرن انسان فكري منازعات بحبوحة در ميتواند اينكه يا

باشد/

Page 398: Molavi Dar Erfane Iran
Page 399: Molavi Dar Erfane Iran

تركيه به سفر خاطرات

آزمايش مصطفي سيد دكتر

هجري 1379 تيرماه 21 با برابر ميالدي, 2000 سال ژوييه 11 سهشنبه روزنايل سوختگانعالم زيارتتربتملجأ به هم آنجا, در تا شديم تركيه شمسيعازمصوري فراق ما ميان تها مد كه را نزديكمان اقوام و بستگان از جمعي هم و شويم

آييم/ يكديگر گرد و ببينيم بود, افتادهديÇدني نÇقاط نÇيز دليÇل بههمين و دارد درازي بسيار فرهنگي سابقة تركيههÇريكبÇراي كÇه است مÇوجود آن كÇنار و گوشه مختلفدر اعصار از تاريخيماقبل دوران از آثاري كفايتمينمايد/ جهانگردان احانو سي كردنديدة مسحورعÇظيم امÇپراطÇوري و عÇثماني خÇالفت دوران روم, امÇپراطÇوري دوران تÇاريخ,دوران هÇريكدر كÇه اسÇالمي عرفان فو تصو ا@كابر مقابر بهويژه و اسالمي///ا@كÇنون و كÇوشيده فراوان جهان, در اسالم حقايق نشر خويشبه پرفروغ حياتا@كابر اين از بسياري يتبرك/ و يزار است; پرا@كنده تركيه نقاط سراسر در آنان مراقدحتÇ ت وليÇاÄي ا حديث: مصداق تحتشمول و گمنامي محاق در ف تصو تاريخ در

Page 400: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 39ê

نميشناسد/ را آنهÇا كسي خÇودم, غيÇر كه هستنÇد من بارگÇاه و قبÇاب زير در مÇن دوستÇان و اوليا /1

يÇن درالدÇص شÇيخ مÇانند: ناماند, صاحب ديگر برخي و بوده يري1 غ م Ôه Ôف عري ال بابي Ôق

بهويژه و تبريزي ين شمسالد شيخ سلطانولد, ولد, بها¾ ترمذي, ق محق قونوي,"رومي" معروفبه مولويو به بلخيمشهور ينمحمد جاللالد مرقدمباركموالناHغالب است/ مطافماليكآسمان و دل اهل كعبة قونيه شهر در كه يروم" مال" ياكسب و روحاني بارگاه اين زيارت نيت به نزديكجهان و دور نقاط از احان سيآسÇتان بÇه تÇعظيم سÇر و كرده حركت بلخ" "فرزانة آسماني س مقد روح فيضاز

ميآورند/ فرود عرفاني جذبة عشقو سلطانو مÇيرود بÇهشمار رضÇويه مÇعروفية طريقت سرسپردگان از موالنا جنابچÇند بÇا ايشÇان از و الي غز احمد شيخ جناب به طريق دو از ايشان ارادت سلسلةاين از و كرخي معروف و سقطي سري بغداديو جنيد بزرگوار مشايخ به واسطهمÇيرسد/ معصومين(ع) ه مÄا ساير و ضا(ع) الر موسي بن علي حضرت به طريق"سلسلة نام به كه است سال هفتصد قريب رضويه معروفية سلسلة كه دانست بايديافعي عبداهللا شيخ قطبيتاز مقام استكه وعلتنيزآن شهرتدارد نعمتاللهيه"سلسلة اين آن, پساز يافتو انتقال ولي نعمتاهللا ين نورالد د سي حضرتشاه به

كرد/ پيدا شهرت معروفيه" علوية رضوية "نعمتاللهيه به ايشان بهنام ه حقسلسله اين ا@كابر و مشايخ زمره خويشدر زمان در بلخي ين جاللالد موالنااز ولي بود مركزي سلسلة بههمين ايشان واليي تعلق ارادتو ميرفتو بهشمارعÇصر در ا@گÇرچÇه ايشÇان كلي بهطور نگشتو جاري طريقهاي يا سلسله ايشانعÇلية سÇلسلة اسلوب مبناي بر طريقت قانون به سالكان تربيت در مجاز خويشو نÇبود طÇريقتي جانشين تعيين و خلفا و مشايخ تعيين در مجاز اما بود, معروفيهدر ايشان معذلكپساز ننمود/ طريقتيخويشمنصوب بهجانشيني نيز @كسيرا

Page 401: Molavi Dar Erfane Iran

39ë تركيه به سفر خاطرات

چلپي, ين حسامالد شيخ يعني نزديكشان, بسيار ارادتمندان از يكي فرزندان مياناشÇتهار "مولويه" نام با و نمود مولوي به منتسب را خود كه يافت رواج طريقهاي

كرد/ پيداو مÇختلف فÇرقههاي بÇÇزرگان عÇÇثماني, امÇÇپراطÇÇوري اقÇÇتدار دوران درتÇحتحÇمايت نÇقشبنديه, و قÇادريه مÇانند مÇذهب سني گونا@گون طريقتهايدر سالطين اين كه بي تعص بهشدت نظر و داشتند قرار عثماني خلفاي و سالطينمجالي ه حق سلسلة به خود حا@كميت تحت قلمرو در مذهبخويشميورزيدند,و فÇرار خويشسÇبب بسيار سختگيريهاي با بلكه ندادند, توسعه و ظهور برايبخصوص شيعيان عليه سختگيريها اين گشتند/ عثماني مملكت از شيعيان @گريزقزلباش صفوتنشان صوفيان كه ÇÇ آنان همسايگي در صفويه سلسلة ظهور از بعدو قÇدرت قرÇم در آنÇان اسÇتقرار و ÇÇ بودند اردبيلي ين صفيالد شيخ زادگان از وشÇديدتري بسÇيار صÇورت ايÇران, در آنان بهدست تشيع مذهب يافتن رسميتنÇيز "مÇولويه" را خÇود كÇه ÇÇ چÇلپيه بÇزرگان ايÇام, ايÇن تمامي در گرفت/ بهخود"چÇلپي" بÇلكه بودند, برخوردار خلفا و سالطين بيدريغ حمايت از ÇÇ ميناميدندصوري اعتبار عثمانيگشتو امپراطوري عهد كشوريدر مقاماترسمي يكيازو عÇثماني خلفاي نشستن تخت به حتي كه يافت گسترش بدانجا تا خانواده اينازطريقچلپيصورتميپذيرفت سلطانالحق, سلطانسابقبه انتقالسلطنتاز

ميشد/ گذاشته او سر بر دستچلپي با سلطان تاج مواردي در واين فروپاشي جهانيو جنگاول در عثماني شكستامپراطوري پساز امايدر جد آثار جامعه, اساسي بنيادهاي تحول آتاتورك, ظهور امپراطوريمعظموف صوÇت فÇرقههاي پس آن از و نÇهاد كشÇور اين مردم اعتقادي و مذهبي حياتآداب لذا و گرفتند, قرار امنيتي دستگاههاي شديد تحتنظر يا شده منحل Hعموم

Page 402: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 39ì

ماند/ برجا آنها از نمادين فولكلوريكو شكالي ا تنها سلوكمندرسگشتوف صوÇت تÇاريخ بÇه عالقمندان مزبور, تاريخي الت تحو مجموعه به ه باتوجمÇيدهند, نشÇان خÇود از مÇوالنا پÇا@ك مرقد زيارت به كه زيادي شوق عالوهبرآنان عرفاني اجتماعيو موقعيت چلپيو خانوادة كنوني وضعيت از تا عالقمندندبطن مولويدر امروزه بخصوصآنكه حاصلنمايند/ اطالع يكم بيستو قرن دركÇه بÇهطوري گرفته; قرار جهان رواندرماني حتي و هنري و علمي مرا@كز توجهنÇام بÇه روشÇي ديپكچوكرا" "دكتر نام به هندياالصل روانكاوان از يكي حتيدرمÇاني روشهÇاي از مÇتد ايÇن كÇه است مÇعتقد و كرده اختراع تراپي" "مولويو روانپÇزشكي و روانكاوي مكاتب ساير و آنان پيروان و "يونگ" و "فرويد"اهÇل بÇهخصوص جÇهان مشÇهور خوانندگان دارد/ بيشتري كارايي روانشناسي,بÇا ترانÇههايي و داده نشان را خود أسيسعالقة جديدالت مكتب اين به نيز امريكا

سرودهاند/ و ساخته مولوي اشعار از الهامافال@كي بهنام موالنا ارادتمندان يكياز دركتابمناقبالعارفيناثرخامة ه البتمÇيفرمايد: كÇه روايتشده بلخي د محم ين جاللالد موالنا اظهارات از پارههاييمÇردم عÇموم مÇوردتوجة گÇرفتو فراخواهد را عالم غرب تا شرق از وي سخن

شد/ خواهد واقع جهانايام, تمامي در را مولوي مقدس آستان توليت آنكه و داليل اين به باتوجهايÇنكه تÇا داشتيم طايفه اين بزرگ با مالقات عزم داشتند, برعهده چلپي خانوادةتÇير 2ê بÇا برابÇر 2000 سال ژوييه 1ê جمعه روز بعدازظهر ëساعت در باالخرهÇÇ تركيه مقيم تحصيلكردة ايرانيان از يكي با همراه تعيينوقتقبلي پساز 1379

آقاي مرحوم خدمت در تركيه در تمام سال نه ت بهمد و ميباشد كوثريه به معروف طريقة خدمتگزاران و ادتمندان ار از كه داشت اظهار ما ايراني مترجم /1

رفتيم/1 ايشان منزل در چلپي مالقاتآقاي به ÇÇ مترجم بهعنوان

Page 403: Molavi Dar Erfane Iran

397 تركيه به سفر خاطرات

يك كه ايشان ادتمندان ار از يكي بلكه نشده, اعالم روشن بهطور هنوز ايشان جانشيني وضعيت كنوني زمان در كه افزود و است بوده رشته, اين بزرگ ملكنيا,

سلوك در باطني مراتب طي بهلحاظ پير" "دكتر پسر پير" كسري "آقاي تا گرفته برعهده را ادتمندان ار خدمت دارد, نام "يحيي" و است شده مسلمان آمريكايي

كه هست كار در هم فرماني گويا كه برميآيد ما مترجم كالم فحواي از گيرد/ برعهده را پيروانشان خدمت ملكنيا, مرحوم جانشين بهعنوان سپس و رسد به@كمال

مزار در و كردهاند منتقل ايران به آمريكا از را ملكنيا آقاي مرحوم پيكر كه داشت اظهار همچنين وي ميشود/ علني خود بهموقع و دارد مخفي صورت Âفع

"پير جانشين را خود نيز همايوني دكتر مرحوم كه نماند نا@گفته سپردهاند/ بهخا@ك عبدالعظيم شاهزاده در ÇÇ پير دكتر آقاي پدر ÇÇ مرشدشان مرقد كنار در "محبوب"

است/ نموده ايشان سمت عهدهدار را خود ديگري شخص وي فوت از پس و ميشمرد "محبوب" مرحوم يعني اغه" مر

فبه مشر ه" تشريقي" محلة در عمارتيهفتطبقه هفتم طبقة در ايشان منزلداشت/ قÇرار اسÇتانبول شÇهر در مÇرمره دريÇاي شعبههاي از طاليي" "شاخ خليجبÇه نÇفر) (هشت مترجم و همراهان كلية و گشود ما برروي را در محبت با ايشانكه داشتند حضور نيز شخصديگر دو سالن اين در شديم/ دعوت پذيرايي سالنمشايخ از عينحال در دو, آن از يكي و بودند استانبول دانشگاه اساتيد از دو هر

ميرفت/ بهشمار نيز ايشان طريقةپÇدرش فÇوت بهدنبال كه است چهارسال مدت كه داشت اظهار چلپي آقايهفت داراي ايشان سلسلة Hمجموع و گشته چلپيه طريقة پيروان خدمت عهدهداردر نفر يك جلسه), در شخصحاضر (همان استانبول در يكنفر كه است شيخساير در ديگر نفر پنج و زوريخ) شهر پيتركونتسدر حسين آقاي سوÄيس(بهنام

هستند/ تركيه شهرهايبÇه مÇنتسب را خÇود دي تعدÇم فرق طوايفو كه افزود ادامه در چلپي آقاياز اجازه داراي را آنها نبايد اما يافتهاند, اشتهار نيز "مولويه" به و مينمايند مولويمÇولوي انÇديشة عينحال در دانست/ طريقت اين واقعي رهروان و چلپي طرفاو, انÇديشههاي از خÇاصي دريافت با هركسي كه است نامنتهي و عظيم بهقدريايشÇان از مÇيجويد/ افÇتخار وي بÇه انÇتساب بÇه و بÇرده اقيانوس اين از بهرهاياظهار پاسخ در ندارد/ اقامت موالنا مرقد جوار در و قونيه علتدر چه به پرسيديمبود, قونيه شهر در مولويه يا چلپيه اقامتبزرگان محل م/ 192ë سال تا كه داشت

Page 404: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي 398

فÇعاليتطÇرايÇق شÇد, وضع تاريخ آن از كه دولتي رات مقر و قوانين براساس امااسÇتانبول در و فÇعاليتكشÇيده از دست بÇهناچار آنÇان موقوفگشتو ف تصوتكÇيهها و مسÇاجد برخÇي در دولت اجازة با گهگاه نيز اينجا در و اقامتجستند

ميرسانند/ بههم حضور آن در مردم عموم كه ميكنند برگزار سماع مراسمتÇوسط سÇماع مراسÇم از بسياري ا@گرچه داشت اظهار همچنين چلپي آقايميشود, اجرا مولوي دراويشچرخندة بهعنوان فولكلوريكدرجهان @گروههايمÇعنوي سÇماع بÇه ربÇطي استو نمايشگري و تÃاتر رقصو گروهها اين كار اماا مجز صفوف در مرد و زن حضور سماع در افزود: ادامه در وي ندارد/ دراويشفÇيمابين ارتÇباط بÇدون خود صف در مردان و خود صف در زنان استو مجاز

است/ حرام نيستو مجاز مردان و زنان ميان اختالط چون ميكنند; سماعبÇه ايشان اجازة با گرفتو بهدست چلپي آقاي شيخ را سخن رشتة اينجا در

پرداخت/ سÆاالتمان به پاسخ و ما با @گفتگوسÇماع پÇيرامÇون قÇدري كÇه نÇيست بÇيمناسبت مÇطلب, اين ادامة از پيشسببطربو كه حالتيدرروح ايجاد عبارتاستاز سماع شود: داده توضيحاتيسÇماع درحÇين مÇافيها و دنÇيا به نسبت و گردد معنوي سرمستي و روحاني وجدموسيقيهاي استماع با چنينحالتي شودو اصليخويشمتوجه عالم به و ه بيتوجبلخي: محمد جاللالدين موالنا فرموده به زيرا دستميدهد; مخصوصزودتر

/732 بيت چهارم, دفتر معنوي, مثنوي /1

كÇل1 ناقور بدان ماند چيزكي دهÇل تÇهديد و تÇÇنبور نÇÇالهتوأم زدنو چرخ با همراه Öجان حنيندر اينطنينو جذبة موسيقيو اين استماع وبرايكندنروحو مÆثره و عواملعمده همگي ال, قو قول به توجه بستنچشمو باسماع Hاصطالح را مجموعه اين استو روحاني آسمانهايواليت به پرتابآن

Page 405: Molavi Dar Erfane Iran

399 تركيه به سفر خاطرات

استفاده مورد ديگر سازهاي برخي و تنبور دهلو دفو نيو سماع, در مينامند/و مÇيداشÇتند مÇعمول را سÇماع ف صوÇت فÇرق و غÇالبطÇرايÇق و مÇيگيرد قراربÇا مÇيآمدند, بيرون چلهنشيني و خلوت عزلتو ايام از كه سالكاني بهخصوصمÇفاصلشان و پيها و رگها در حياتي انرژي دوباره سماع, در حضور شركتوبه حكم تسنن اهل شريعتمداران ساير و الي غز د محم امام و درميآمد بهحركتسÇماع نÇيز يÇن اللالدÇج موالنا زمان در دادهاند/ مخصوص شرايط با سماع اباحهجانويبا ميشدوچنانروحوجسمو مشغول بدان بارها نيز ايشان بودو معمولچكش صÇداي بÇا آهÇنگران بÇازار در يكÇبار حÇتي كÇه بÇود خورده پيوند سماعپÇرداختو كÇردن طرب و زدن چرخ به تها مد و شده بيخود خود از فلزكاران,

است/ شده سروده حالتسماع كبيرشمسدر غالبغزلياتديواناز حÇلقهاي كه بوده چنان معمول اما ميگيرد, صورت گروهي بهطور سماعدر نيز االن قو و نوازندگان و ميشده تشكيل سلسله مجاز شيخ حضور با درويشانخÇوانÇندگي و نÇوازنÇدگي بÇه سÇرگرم شÇيخ, اجازة با و ميگرفتند قرار خود جايعارفانه شعر موسيقيو اثر غلبة اثر اندكدر اندك حلقه, در حاضران و ميگشتندزدن چرخ به و جايبرخاسته از بيخود مستو يافتهو حالت تغيير عنايتشيخ, وو مÇيپيوستند آنÇان به Hتدريج نيز سايرين و ميگشتند سرگرم آستينافشاندن واينحالت و ميپرداختند چرخ رقصو به سماع حلقه در حاضران همه درنهايت,خوانندگان سكوت موسيقيو اتمام متماديحتيپساز ساعتهاي ووضعيتتا

ميفرمايد: سعدي چنانكه مييافت, ادامه نوازندگان خروج و

/139ê بيت ات, غزلي سعدي, يات كل /1

نيست1 انجام هست, آغاز را عشق سÇماع در صÇوفي و رفتند مطربانآدابسماعمتفاوتاست ميخوانند) مولويه را خود (@كه چلپيه سلسلة در اما

Page 406: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê00

كالهي و مخصوصيملبسند لباس به رقصسماع در شركتكنندگان همه Áاصو وبÇهچرخ ل او مÇرحÇله در و مÇيايسÇتند حÇلقهوار و دارنÇد تÇن بÇر قÇبايي و سر بربÇههم بÇهشانه شÇانه بÇهطور را خÇود بÇدنهاي چÇهارم مÇرحÇله در و ميپردازنÇد

يابد/ انتقال سماع حال تا ميچسباننداين ا@گر استو سماع نظم مخل مرد, اختالطزنو گفت: چلپيهمچنين شيخرا آن ما باطلو استو حرام شود, بهحالتتماستبديل چهارم مرحلة در اختالطرا مÇرد و زن سÇماع كÇه هستند هاي عد اما ميشمريم, ممنوع و نميداريم معمولاشكالي پس پيشنيامده, اشكالي و كردهايم سماع ما ميگويند و ميشمرند جايزو انس; مÇجلس كÇعبة زيÇارت استو عÇبادت ÖماعÇس كه ميآورند دليل و ندارد!مÇمكن حتي استو مجاز مرد و زن اختالط ظاهري, كعبة طواف در همچنانكهسماع در نيست, صحتعبادتحج مانع امر اين و بخورد بههم آنها بدن استكهما اما نميشود/ صحتامر مخل امور اينقبيل بيخودي, غلبةحالتمستيو نيزدردر چنانكه نيست ي تسر قابل و دارد استثنايي Âكام جنبة حج اعمال كه معتقديم

هستند/ يكصف در مرد و زن جماعتنيز نماز هنگام به مدينه و مكهو ميشود خوانده "سماعزن" ميكند سماع زنيكه داشتكه اظهار چلپيه شيخارتقا و ترقيميكنند شيخي مقام كماالتسلوكبه در دارندو شيخ و ناظم خانمهاومشايخ خاتون", "خوشلقا مانند بوده; فراوان اينطريقه در مشايخزن مييابندوشرح ميكنند/ اداره را سماعزنان و هستند سالكه زنان ارشاد تربيتو در مجاز ÖزنگÇولپينارلي عبدالباقي مرحوم آثار و افال@كي مناقبالعارفين در زنان اين احوال

است/ شده وارد مولويك" سنت دان "موالنا مانندو جزوه چند با بعد دقيقه چند و شده خارج سالن از چلپي آقاي اثنا, اين درتÇركي زبÇان بÇه و سÇماع آداب مÇورد در و ايشان پدر آثار از كوچككه رساله

Page 407: Molavi Dar Erfane Iran

ê01 تركيه به سفر خاطرات

مورد آثاريدر نيز ما داد/ بهما را رسالهها و مراجعتكرد بود, شده تهيه استانبوليانساندرتعاليم كتابزايشدوم فصلنامةعرفانايرانو آثارشو گزيدة مولويونÇفيس تÇابلوي و رهÇنما آذر دكÇتر خÇانم بÇلخياثÇÇر موالناجاللالدينمحمد

كرديم/ تقديم ايشان كتابخانه به را "اهللا" منبتكاريسÇلسلة آسÇتانبوسي افÇتخار كÇه عÇرضكÇردم ايشÇان خÇدمت سپسبÇندهاقÇطابآن اجÇازة رشÇتة كÇه است بهفردي منحصر سلسلة كه دارم را نعمتاللهيهآله و عليه اهللا صلوات ا@كرم رسول و الم عليهالس معصوم امام به Hمضبوط و ÂصمتتÇابنده نÇورعلي دكÇتر حÇاج آقÇاي حÇضرت ايران در آن كنوني قطب و ميرسدزيÇارت آقÇايان هÇمه و كردم اراÄه را عكسايشان و ميباشند (مجذوبعليشاه)

رساندند/ سالم و @كردندامÇام (حÇضرت "شاهرضا" به نعمتاللهيه طريقة كه داشت اظهار چلپيه شيخدنيا مختلف شهرهاي در كه است شنيده كه افزود نيز و ميرسد الم) عليهالس رضا

دارد/ خانقاه تورنتو زوريخو مانندمÇعصومعليشاه د يÇس زمÇان از ايران در سلسله اين ه البت كه كردم عرض بندهاما@كنومراقدبزرگان و تنيده مردم ميانعموم عميقيدر ريشههايبسيار تا@كنوندر خانقاه اما است, مردم اعتقاد محل غيره و گناباد بيدخت و كرمان ماهان در آندر ا@گÇر و مÇيشود بÇرگزار حسÇينيهها مجالسدر بلكه نيست معمول سلسله ايندو هفتهاي اقل حد كه فقري جلسات برگزاري محل نبود, داير حسينيهاي شهريارادتÇمندان مسكوني منزل در ميشود, تشكيل جمعه و دوشنبه شبهاي در بارحضور سلسله اين سالكان و ارادتمندان هرجا هم دنيا مختلف شهرهاي در است/بوده چنين معمول تا@كنون و ميشود برگزار آنان منازل در فقري مجالس دارند,در ولي ميخوانند, "نعمتاللهيه" را خود كه هستند نيز ديگري طرايق البته است/

Page 408: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê02

به قاÄل كه كساني بسيارند كلي بهطور درنگاستو جايتأملو آنها اجازة سلسلةولي نميباشند, الحق سابقبه اجازه وجود اصوÁضرورتولزوم صحتاجازهومÇناط هÇيچ استو الحÇق بÇه سÇابق اجÇازه ف, تصو حقانيتدر مناط تنها چونلذا نيست, مÆثر غيره فقريو سابقه يا كهولتسن يا ظاهري سواد مانند ديگريعرضكردم همچنين بنده گرفت/ اشتباه نعمتاللهيه متصلة سلسلة با را آنها نبايدشÇاه حÇضرت مÇانند: گÇذشته و حال بزرگان تصريح به نعمتاللهيه سلسله در @كهحضرترضاعليشاه حضرتسلطانعليشاه, حضرتمستعليشاه, , نعمتاهللاوليذ@كرجليمعمولنيستوروشجاري بهطورمطلقسماعو اقطاب, ا@كابرو وسايرعالوهبر استو مدام" فكر و دوام "ذ@كر و يار" با دل و به@كار "دست سلسله اين دربهتفاوتمراتبسلوكاست/ قلبيبنا خفي ذ@كر فكرو Öمبنايسلوك لساني, اورادÖسلوك مبناي آن در كه ف تصو در روشي چنين كه داشت اظهار چلپيه شيخحضرت به ايشان از و است! جاري ل, او خليفه ابوبكر, از باشد, قلبي خفي ذ@كرو شده منتقل نسل اندر نسل ف تصو ا@كابر ساير و ايشان اوالد و الم عليهالس عليمÇدينه, بÇه ه مك از پيامبرا@كرم(ص) هجرت شب در كه است قرار اين از داستانداشتو غلبه حزن خوفو او بر درحاليكه شد, غار وارد نبي(ص) همراه ابوبكروضÇعيت ايÇن در بÇودند/ آنان جستجوي در و كرده اجتماع غار بيرون در ار كف@ه وجÇت و برنخيزد صدايي كه بهطريقي ابوبكر گوش در آهسته پيامبرا@كرم(ص)خفيتعليم دستوراتقلبيو ايشان به فرمودو تلقين ذ@كري جلبنكند, دشمنانراقلبي آرامش بعد ساعتي و كرد چنين نيز پيامبر خود و شود مشغول آن به كه دادشÇريفه آيÇه در كه گشت نازل آنها دل بر خداوند سكينة و شد حاصل آنان براي

كرد/ نازل را خويش امش آر خداوند :ê0 آية توبه, سورة /1

رسيد/ ديگران به ابوبكر از روشبعدها اين و كينته1/ س Ôاهللا ل زÖان ف آمده:

Page 409: Molavi Dar Erfane Iran

ê03 تركيه به سفر خاطرات

مÆمنان امير كه شبي در (ص) پيامبرا@كرم هجرت داستان كردم: عرض بندهاستو ضÇبط تواريخ همه در گرفت, قرار مكه در ايشان بهجاي الم عليهالس عليغار در ايشان كههمراه فردي به پيغمبر(ص) استكه ناظربرآن نيز آياتقرآني

همان/ /1

كÇه مÇباش انÇدوهنا@ك يÇعني عن×ا1, م اهللا ن ا Öن زÖح ت ال× فرمود: ابوبكر, يعني بود, پنهاناما فرستاد/ فرو آنان بر را طمأنينه آرامشو و سكينه خداوند و ماست, با خداوندÇÇ دارم اطالع بنده كه جايي تا ÇÇ تا@كنون تفسيري, رواييو تاريخيو منبع هيچ درف صوÇت سÇلوكو اسÇاس كÇه را خÇفيه و قÇلبيه روشهاي منشأ كه نشده مشاهده

هجرت پيشاز برعكسسالها بلكه بدارند, منسوب واقعه اين به است, اسالميداده مÆمنان خفيقلبيبه ذ@كر دستور داد, كهدرسالدهمبعثترخ بهمدينه مكه ازواليÇتي جÇنبة بÇه ه, اصÇخ بÇهسبببÇيعت كÇه مÆÇمنان و مسÇلمانان و بÇود شÇÇدهخفيميگشتندوآياتمربوطبه ذ@كر به مأمور ميشدند, متصل رسولا@كرم(ص)شريفهاياست آيه جمله, از استو قلبيمربوطبهقسمتمكيقرآن خفيو ذ@كر

/20ë آية اعراف, سورة /2

ذ@كÇر يعني ,2 ل Öو ق Öال ن م رÖه ج Öال ون Ôد و ¹ ف âخي و Hع ر ض ت ك س Öف ن ي ف بك ر ÖرÔك@ Öاذ و ميفرمايد: @كهبÇلند صÇدايت كه بهطوري خوفو و ع تضر روي خويشاز خاطر در را خداوندشريفهاياستكه آيه از مأخوذ قلبي ذ@كر دستور نيز و بگو; آهسته خفيو نشود,

مييابد/ امش آر خدا ياد به دلهايشان و آوردهاند ايمان كه آنان :28 آية رعد, سورة /3

تÇعاليم از فكÇر و ذ@كÇر اساس بلكه و 3 اهللا رÖك ذ ب Öم Ôه Ôوب Ôل Ôق ن Ã م Öط ت و نÔوا ام × ن âذي ل @

ا ميفرمايد:بعثت و قرآن نزول و اسالم شريعت ظهور بر م مقد سلفو اولياي و انبيا واليتيخويش پيغمبر به قرآن در خداوند استو ه حق اديان همة در ا@كرم(ص) پيغمبرتÇوبه, دعÇوت شÇنيدن بÇا ميگويند, را خداوند ذ@كر كه كساني ميفرمايد تصريحبياعتنا تو سخنان برابر در هستند بيبهره ذ@كر از كه ديگران و ميشوند جذبتو

Page 410: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê0ê

حمن الر ي ش خ و رÖك@ الذ عاتب ن م Ôر ذÖنÔت نما ا / نون م ÖÆÔي ال× م Ôه Öر ذÖنÔت لم Öما م Ôه ت Öر ذÖن @

ا ¾ Öم ه Öي ل ع Õ¾وا س و هستند:

/11 Ç 10 آيات س, ي× سورة /1

ط توس كه بود مسلمانان اول خليفه ابوبكر ا@گرچه اما /1 ريم ك رÖجا و رف Öغ بم Ôه Öر ش ب ف يب غ Öال ب

رحÇلت از پس اسالمي جامعه رياست به بنيساعده سقيفة در اصحاب از هاي عدخلفاي علي(ع) و عثمان و عمر نيز ايشان پساز و شد برگزيده رسولا@كرم(ص)مÇورد كÇه مÇنزلت مشهور حديثمعروفو بنابر اما بودند, چهارم و سوم و دوميا فرمود: مرتضي(ع) علي به پيغمبرا@كرم(ص) استكه ع تشي و تسنن اهل اتفاق

ص311/ قم, علمية حوزة سين مدر جامعة قم: اري, غف عليا@كبر تصحيح خصال, صدوق, شيخ /2

مرتبت منزلتو ايعلي, يعني ,2 âدي Öع ب نبي ال Ôنه @

ا الا وسي× Ôم Öن م هارون ¹ل نز م ب âين م نت ا لي ع

است (ع) مÇوسي بÇه نسÇبت هÇارون مÇرتبه مÇانند مÇن بÇه نسÇبت تÇو [مÇعنوي]نيز و بود/ نخواهد پيغمبري من از بعد ولي] بود پيغمبر [هارون كه تفاوت اين باÔ¹دينÇ م Çا ن @

ا فرمود: پيغمبر(ص) كه ع تشي و تسنن اهل موردقبول و حديثمشهور

/72 ص المطبوعات, االعلمي مÆسس¹ بيروت: ,1 ج اعلمي, حسين تصحيح ضا, اخبارالر عيون صدوق, شيخ /3

آيÇة ايÇن بÇه ناظر كه است آن دروازة علي و علم شهر من يعني ها3, Ôاب ب× لي ع و لم الع

/189 آية بقره, سورة /ê

يÇعني Çها4, اب بÖو× ا ن م وت Ôي Ôب Öال تÔوا Öأ و قي× ات ن م الÖبر ن ل×ك و مÇيفرمايد: كه است قرآني شريفةمشخصميشود درآيد/ خانهها به درها از كندو پيشه تقوا كسي استكه نيكيآنمرتضي(ع) علي واليت دروازه از جز رسولا@كرم(ص) دامان به زدن دست @كهصوفيه اصيل سالسل ة كلي و فه متصو همه نظر فاق ات به دليل, اين به نيستو ر ميساميرالمÆÇمنين موال حضرت واليت, سرچشمه ÇÇ دارند نام معروفيه سالسل كه ÇÇ

ديگري/ نه است الم عليهالس علياهلمزاحو شجاعو جنگجوو مردي البتهحضرتعلي(ع) گفت: شيخچلپيهبحثي جاي اين, در و بود (ص) رسولا@كرم اسرار از بسياري واقفبه عينحال در

Page 411: Molavi Dar Erfane Iran

ê0ë تركيه به سفر خاطرات

نيست/بÇخصوصبÇراي است; عÇلي(ع) شأن دون بÇياني چÇنين كردم: عرض بندهايشان به و ميخوانند بلخي د محم ين جاللالد موالنا راه روندة را خود كه @كسانيدرگÇاه سرسپردگان از صوفيان همة مانند ترديد بدون وي زيرا ميدانند; منتسببه رسولا@كرم(ص) انتقالواليتاز امر به ودرمثنويبهتصريح, واليتبوده شاهدر كه ÇÇ را غديرخم معروفبه واقعة و كرده اشاره علي(ع) اميرالمÆمنين حضرتو افÇتاده اتفاق ا@كرم(ص) رسول رحلت از پيش روز هفتاد قريب و ¹الوداع حج

و رسانيدم كمال به را شما دين (امروز Hنâدي الم Öس Öاال ÔمÔكل Ôتâضي ر و âتي عمن ÖمÔكÖيلع Ôت Öم مÖتا و ÖمÔكنâدي ÖمÔكل ÔتÖل مÖك@ا م Öوي Öل @

ا :3 آية ماÄده, سورة /1

برگزيدم)/ شما دين را اسالم و كردم تمام شما بر خود نعمت

مأموريت ختم و نازل الهي رضايت نعمتو اتمام و دين1 ا@كمال آية آن, پسازگفته: و فرموده بيان ÇÇ شده اعالم موفقيت با رسالتپيغمبر(ص)

نÇهاد مÇوال عÇلي آن و خÇÇود نÇÇام اجÇتهاد بÇا پÇÇيغمبر سÇÇبب زيÇÇن

/êëë2 Ç êëë1 ابيات ششم, دفتر معنوي, مثنوي /2

اوست2 مÇوالي عÇلي مÇن مÇع ابن دوست و مÇوال منم را هركو @گفتبه روز آن در پيغمبر استو صحيح غدير واقعه بله داشت: اظهار چلپيه شيخمÇن دوست را خÇود كÇه است كساني دوستآن علي(ع) كه كرد اعالم مسلماناناست/ دوست بهمعناي حديث, اين در و دارد ده متعد معاني " "مولي× ولي ميدانندمÇوالنا جناب نظر اما است, تسنن اهل از هاي عد نظر اين ه البت عرضكردم: بنده

ميفرمايد: فوق بيت دو دنبالة در وي زيرا نيست; بلخي د محم ين جاللالد

/êëë3 بيت همانجا, /3

بÇÇركند3 زپÇÇايت رقÇÇÇيت بÇÇÇÇند آزادتكند آنكه "مولي"? @كيستشÇخص بÇهمعني "مولي" بلخي د محم ين جاللالد موالنا نظر از و صوفيه نظر از واز را مسÇالكبÇاطني سالكان خويش, همت ذوالفقار با كه است صاحبواليتي

Page 412: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê0ì

روحÇاني بÇه@كÇمال و ميرهاند شهواني خواهشهاي بندگي و اماره نفس سيطرةاين داللتبر جمله از نيز ذوالفقار اال يف س ال علي اال تي× ف ال قدسي: حديث و ميرساندكساني و دارد الم عليهالس علي مولي حضرت در آن انحصار علويتو خاص مقامديگران بيشاز Hممسل بلخيدارند, د ينمحم مناسبتيبهجنابجاللالد نوع هر @كهاست الهÇي اسما¾ از " "مولي× آنكه بهويژه و ميشمارند محترم را واليت شاه مقامالم عليهالس علي اميرمÆمنان يعني كليه, كهدرصاحبمقامواليتمطلقة موليÖنا) (انت

است/ صيافته تشخ نو تعيمورد@قبول الم عليهالس علي مقاماتحضرت ه البت گفت: پاسخ در چلپيه شيخرا ايشÇان و مÇيگذارنÇد احÇترام ايشÇان بÇه هÇمه استو صÇوفيان و مÆمنان همةاستو ايشÇان ارادتمندان از نيز د محم جاللالدين جناب و ميدانند اميرمÆمنانتعبيرها ميفهمدو را اشعار اين بهطريقي هركسي اما گفته, اينباب نيزدر اشعاري

نيست/ يكسانمÇورد در بÇلخي د حمÇم ين جاللالد جناب اشعار بهقدري عرضكردم: بندهجÇز تÇفسيري و تعبير جاي كه دارد روشني صراحتو الم عليهالس علي حضرت

ميفرمايد: چنانكه نميگذارد, باقي بوده گوينده منظور آنچهدغÇÇل از ه نزÇÇم دان را حÇÇق شÇÇÇير اخÇÇالصعÇÇمل آمÇÇÇوز عÇÇÇÇلي ازشÇتافت و بÇÇرآورد شÇÇمشيري زود يÇافت دست پÇهلوانÇي بÇÇر غÇÇزا درولي هÇÇر و بيÇÇÇÇن هÇÇÇÇر افÇÇÇÇتخار عÇÇلي روي بÇÇر انÇÇداخت خÇÇدو او

اختالف)/ كمي (با 3738 Ç 373ë ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

سÇجده@گÇاه1 در او پÇيش آرد سجده مÇاه كÇه رويÇي بÇر انÇداخت خدو او

/37ë9 بيت همانجا, /2

ديÇدهاي2 آنÇچه از وا@گÇÇو شÇÇمهاي "ديÇده"اي و عÇقل جÇمله كه علي اي

Page 413: Molavi Dar Erfane Iran

ê07 تركيه به سفر خاطرات

/37ìë بيت همانجا, /1

بÇÇردوخته1 حÇÇاضران چشÇÇÇÇمهاي آمÇوخته غÇÇيب ادرا@ك تÇÇو چشÇÇم

/3772 بيت همانجا, /2

است2 تÇافته مÇن بÇر آنÇچه بگويم يا است يÇافته عÇقلت آنچه وا@گو تو يابÇلكه حق, ترازوي به موالعلي(ع) حضرت از آنها در كه ديگر ابيات بسياري و

ميگويد: و ميفرمايد تعبير باطل از تشخيصحق ميزان

/3997 بيت همانجا, /3

بÇودهاي3 تÇرازو هÇر زبÇÇانة بÇÇل بÇودهاي احÇÇدخو تÇÇرازوي تÇÇومÇقامات بÇيان مورد در بسياري ات غزلي و ا غر كبيرشمسقصايد درديوان نيز وبنده ا@كنون حافظه, ضعف بهعلتكثرتمطالبو كه دارد موالعلي(ع) حضرتاينقصيده به اشاره تنها و نيستم نيز آنها مجموعة اندكاز يادآوريجزÄي به قادر

ميفرمايد: كه دارد مقصود @كفايتاز

/120 ص تبريزي), شمسالدين يات كل (منتخبات ه الهي جذبات /ê

عليبود4 زمانبود, و تانقشزمينبود بود,عÇليبود جهان پيوند صورت تاقصيده/ آخر تا ///

بÇهزبان كÇامل بÇهطور يÇن جاللالد موالنا اشعار كه شد يادآور ما مترجم اينجا درزبان كه فارسي بهزبان فانه متأس نيز مولوي ارادتمندان همة و نشده ترجمه تركيبه را خود آثار كلية و سروده زبان اين به را خود اشعار كلية و بوده مولوي مادريبهزبان كه نيز مولوي آثار آنقسمتاز ندارندو آشنايي فرموده, تدوين اينزبانكÇه است مÇجيد قÇرآن ترجÇمة مانند نيستو مقصود به مفيد شده, ترجمه تركي

است/ اعتماد غيرقابل معيوبو ناقصو بسياربÇهزبان بايد استو مجيد قرآن كهمثنويمانند داشت اظهار نيز چلپيه شيخ

خواند: بيترا اين بعد و برد بهره آن از و كرد مطالعه را آن اصلي,

Page 414: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê08

كÇتاب دارد ولي پÇÇيغمبر, هست عÇاليجناب آن كÇه نÇميگويم منبÇهزبان و بود كوتاه محاسن داراي و متين و مÆدب بسيار مردي چلپيه شيخاشو صورتبش پرفروغو چشماني و مينمود تكلم بود او مادري زبان كه تركيحÇفظ در را قÇرآن آيÇات مÇيدانستو عربي كمابيش داشتو اب جذ چهرهايميدانستو قدريفارسي نيز ميفهميدو ميشد, خوانده ا@گر ميخوانديا داشتوزبان بر تسلطالزم اما بنويسد, اندازهاي تا و بخواند را فارسي Ç عربي خط بود قادرچÇلپي آقاي اما تركيمثنويبود/ ترجمة او مأخذ Hغالب نداشتو عربي و فارسيمÇوهاي آبÇيرنگو چشÇماني بÇا كÇرده اصالح صورتي داشتو كوتاهي سبيلو فÇروتن و مÇتواضÇع بسÇيار داشتو مÇغربزمين مÇردم شÇبيه سيمايي روشن,سÇلوك اهÇل از بÇيشتر تÇحقيق اهÇل بÇه وي چÇهرة كÇلي بÇهطور و صبود متشخو نÇدارد; وي آثÇار و مÇولوي بÇا عميقي آشنايي كه ميرسيد بهنظر ميمانستوبرعهده را چلپيه آدابخاص سماعو مربوطبه امور نظم خودو پيروان سرپرستيبÇلخي د حمÇم يÇن اللالدÇج مÇوالنا بÇه مÇنتسب را خÇود شرافÇتي, جنبة از و دارد

قلبيه/ سلوك اطوار ارادتو رشتة بهلحاظ نه ميدانست,دراويش و تÇركيه مÇردم كÇلي بÇهطور كÇه داشت بÇيان مÇترجÇم اثنا, اين درهمطرازحضرتعلي را عثمان) عمرو (ابوبكر, ثالثه خلفاي گونا@گون, فرقههايرا ششنÇام ايÇن و مÇيشمرند الم) عليهمالس) حسين حضرت حضرتحسنو ومسجد سليمانيهو مانند تركيه مساجد ة كلي ستون سقفو بر د" محم" و "اهللا" با همراهآن در كه ÇÇ "توپكاپي" عظيم مجموعة از قسمتهايي و اياصوفيا و احمد سلطاننگÇهداري روم امپراطور مقوقس به ايشان نامة و پيغمبر مبارك موهاي و دندانايÇن بÇه آراسÇته نÇيز آنان ا@كابر قبور و مراقد و مزارها و كردهاند درج ÇÇ ميشودمقاماتمعنوي با آنها سببآشنايي گفتگوها اينقبيلبحثو و است; هشتاسم

Page 415: Molavi Dar Erfane Iran

ê09 تركيه به سفر خاطرات

نميشود/ قاÄليم, معصومين اÄمة و اوليا براي شيعيان ما كه ي خاصگرمشان مهماننوازي بهمناسبت آقايان از و شد كوتاه سخن دليل, همين بهمجلسسماع برايشركتدر ما از چلپيه شيخ نموديم/ حركت عزم سپاسگزاريودعوت استانبول مسجديدر در واقع تكيهاي در ظهر يكشنبه روز صرفناهار و

كرديم/ خداحافظي و كرده تشكر كه نمودبÇاوجود تركيه مردم كه كرد فراوان ف تأس اظهار ما مترجم بازگشت, راه دربرايويقاÄلندو بسيار احترام و ميشمرند بزرگ ينرا جاللالد موالنا مرقد اينكهس قدÇم مكÇان ايÇن زيÇارت بÇه جهان كنار و گوشه از نيز جهانگردان و احان سيزبان به آنان آشنايي عدم و تركيه مردم خط تغيير و فرهنگي شرايط اما ميآيند,فÇرهنگ رسÇوخ از پس كهنسالشان سابقة با آنان فرهنگي ارتباط قطع و فارسيشخصيت عظيم ابعاد درك از آنان استكه مÆثري عوامل از كشور, اين غربدرسرماية به انتسابموالنا در عينحال در اما افتادهاند, مهجور و مانده ناتوان موالنازبÇان بÇهمثنويو پرداختن حتي و نميورزند خويشترديد تاريخي و فرهنگي

مينمايد/ خشمنا@ك گهگاه و ر مكد را آنان مولويحاج دكتر آقاي جناب كه افتادم مذا@كرهاي ياد مترجم, سخنان اتمام پسازداشÇتند/ تÇركيه اهÇل دانشÇجوي بÇا پÇاريس در تحصيل هنگام به تابنده نورعليHÄتداÇاب ايشÇان ولي مÇيخوانÇد, عارفترك و شاعر را مولوي مزبور, دانشجويعينحال در ولي دارند, بشريتتعلق كل و جهان به مولوي مانند كساني فرمودند:يÇا مÇزار كÇتيبة ميتوانÇند تركيه اهالي آيا است, ترك مولوي ا@گر پرسيدند او ازآتاتورك گردن بر آن گناه ه البت بخوانند? شده, سروده فارسي به كه را مثنويويتقدير بههر ولي كرد جدا گذشتهشان از را ملتتركيه الزاميخط, تغيير با استكه

Page 416: Molavi Dar Erfane Iran

ايران عرفان در مولوي ê10

آمده ,10 Ç 9 صص ,1379 بهار حقيقت, تهران: آزمايش, مصطفي د سي دكتر تدوين و گردآوري ,(3 مقاالت (مجموعه ايران عرفان در: گفتگو اين كامل شرح /1

است/

است/1 مولوي بودن ايراني از حا@كي كه ميخوانند ايرانيانمثنويراصÇرف را خÇود وقت و نموده زحمت قبول ايشان اينكه از همراهان و بندهبودند, پرداخته فيمابين شده گفته مطالب ترجمة به محبت با و كرده ما همراهيتوفيق اين ما همه به خداوند كه كرديم خداحافظيآرزو پيشاز و نموديم تشكرحبل به اعتصام ساية معرفتدر عشقو محبتو كه را موالنا پيام جوهر كه بدهد راجÇانشينان و معصومين ه مÄا دامان از را ما ل توس دست و استبدهد الهي واليت

نفرمايد/ كوتاه بزرگواران آنقرارگاه كه ÇÇ قونيه شهر در بلخي د محم ين جاللالد موالنا جناب مرقد قونيه:

واقع ÇÇ بود شرقي روم بلخبه از خانواده پدرو هجرتبههمراه داÄميايشانپساز"مÇقام در است/ شÇده دولتÇي مÇوزة به تبديل كه است درازي سالهاي و ميباشدنÇيز زركÇوب يÇن صالحالد چلپيو ين حسامالد مراقد ايشان, قبر عالوهبر موالنا"از مههايي جسÇم مÇوزه, ايÇن در است/ وافدين و زاÄرين احترام مورد و دارد قراركÇبروية طÇريقة در آنÇان رياضت سلوكو مراحل نيز و دراويشچرخنده سماعمراسمي اما است, نصبشده و تهيه بود, آن مربيان مشايخو از موالنا كه معروفيه

نميشود/ برپا موالنا" "مقام درتربيت روشتعليمو و موالنا نام تركيه در امروزه گفتكه ميتوان فيالجملهتÇماشايي و نÇمايشي جÇنبة رقصنÇيز اين و شده رقصسماع در مختصر ايشان,در هرروزه و ميكند را زيادي توريستهاي ه توج جلب لذا استو گرفته بهخودنمايشداده آهنگهايمختلفپخشو با كشور @كانالهايمختلفتلويزيونآنبر استو مقام نشانةعظمتروحانيصاحبآن موالنا" "مقام اينحال با ميشود/

Page 417: Molavi Dar Erfane Iran

ê11 تركيه به سفر خاطرات

ميشود/ واقع مÆثر ميروند, آنجا ديدار براي كه كساني حالاست بÇندي چون نامحرمان با Öمرد است پÇيوندي و خويشي همزبانيبÇيگانگان چÇون تÇرك دو بسا اي هÇمزبان تÇرك و هÇÇندو بسÇÇا اي

/1212 Ç 1210 ابيات ل, او دفتر معنوي, مثنوي /1

است1 بÇهتر هÇمزباني از هÇÇمدلي است ديگر خود محرمي پسزبان