pirozi _24

6
ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﻣﻠﻲ ﭘﻮﺷﺎﻥ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﻛﺸﻮﺭ ﺑﺔ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻛﺒﺎﺩ!6 2 ﺷﻤﺎﺭﺓ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺟﻤﺸﻴﺪﻯ5692 ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻯ ـ1392 ﺁﺫﺭ/ﻗﻮﺱ10 ﻳﻜﺸﻨﺒﻪن رخ داد ا﹟﹨ا در ذ، ا﹨﹌﹠︗ دروزيارك ژا124 ﺭﻭﺯﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺗﺎ24 2 ﺻــ2 ﺻــ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﺗﺎ ﺩﺍﺭﻯ ﺘﻞُ ﺍﺯ ﻫ ﺧﺎﺋﻦ ﻣﻠﻰ ﻛﻴﺴﺖ؟| ﺩﺍﻛﺘﺮ ﺟﻠﻴﻠﻪ ﺳﻠﻴﻤﻰ| ﻧﺴﻞ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳـــﺎﻟﻬﺎ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴـــﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﺳﻴﻞ ﺁﺳـــﺎﻯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺎﻯ ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺳـــﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺑـــﺰﺭگ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﺳـــﻮﻡ ﻭ ﺭﻭﺍﺟﻬﺎﻯ ﺑﺴـــﻴﺎﺭ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳـــﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭﻟـــﻰ ﻣﺘﺎﺳـــﻔﺎﻧﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻨـــﺪ ﻛﻪ ﺳـــﺎﺣﻞ ﻛﺠﺎﺳـــﺖ. ﻣﺪﺗﻬﺎﺳـــﺖ ﺍﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣـــﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﻳـــﻦ ﺟﻐﺮﺍﻓﻴـــﺎﻯ ﻛﻪ ﺍﻣـــﺮﻭﺯ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴـــﺘﺎﻧﺶ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺁﻧﻘـــﺪﺭ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑـــﻰ ﻓﺮﻫﻨﮓ. ﺑﻴﺮﻧﮓ ﻭ ﺑـــﻰ ﺑﻮ ﻭ ﺑﻰ ﺫﺍﻳﻘﻪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩﻭ ﻧﻴﺴـــﺖ . ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺻﺪ ﻫﺎ ﺳـــﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﺮ

Upload: piroozi-weekly

Post on 13-Mar-2016

223 views

Category:

Documents


2 download

DESCRIPTION

 

TRANSCRIPT

Page 1: Pirozi _24

پيروزي ملي پوشان فوتبال كشور بة همگان مباركباد!

62

يكشنبه 10 آذر/قوس 1392 خورشيدى ـ 5692 جمشيدىشمارة بيست و چهارم

ژا﹡ارك﹫وزي ﹊ در ︗﹠﹌ ﹨، ا︐ا در ذ﹨﹟ ا﹡ن رخ داد

روز124تا انتخابات

24

صــ 2

حكومت دارىصــ 2از هتل دارىتاخائن ملىكيست؟

| داكتر جليله سليمى |

نسل سرگردان افغانستاندر اين ســـالها جوانان در افغانســـتان از هجوم سيل آســـاى فرهنگ هاى بيگانه ها ســـرگردان اند و در رواجهاى و رســـوم از طوفان بـــزرگ امواج ميان بســـيار مختلف دســـت و پا ميزنند و مسموم شده اند ولـــى متاســـفانه نميداننـــد كه ســـاحل كجاســـت.ايم كه فرامـــوش كرده را اين حقيقت مدتهاســـت ايـــن جغرافيـــاى كه امـــروز افغانســـتانش ميگويند آنقـــدر ها هم بـــى فرهنگ. بيرنگ و بـــى بو و بى ذايقه هم نبودو نيســـت . اگر به صد ها ســـال هم بر

خائن ملى كيست؟

Page 2: Pirozi _24

2

افغانستان كشورى كه با ده ها مشكل و معايب در همه ى زمينه ها سردچار است. در كنار اين همه معايب، بد بختانه اين كشور از داشتن يك رييس جمهور مدبر و خردمند نيز محروم شـــده اســـت. در پهلوى مبارزه با ده ها مشكل و چالش، يكى هم ايجاد بســـتر هاى مناسب همگرايى ميان

افغانستان و كشور هاى منطقه و جهان است. جهان امروز به دليل گسترده گى ارتباطات چه در سطوح روابط اجتماعى و سياسى و چه در گستره تفكر بشرى، به دهكده يى مبدل شده است. مبناى اين ارتباطات مبتنى بر اصول و قواعدى است كه از طريق طرح و تدوين پيمان ها و موافقـــت نامـــه ها در زمينـــه هاى امنيتـــى، اقتصادى، بازرگانى، فرهنگى و ... مســـتحكم و پايدار مى شود و بر مبناى آن منافع دو طرف در چارچـــوب اصول و قوانين

تضمين مى گردد. افغانستان پس از سقوط رژيم طالبان و حمله بر برج هاى دوقلوى مركـــز تجارت جهانى در نيويورك، مورد توجه جامعة جهانى قرار گرفت. اين توجه هم در زمينه هميارى هاى امنيتى و هم در بخش هميارى بر توســـعه و پايدارى ثبات، اقتصاد و مسايل مرتبط بود. اياالت متحدة امريكا به عنـــوان رهبرى كننده ائتـــالف جهانى در امـــر مبارزه با تروريزم و دهشت افگنى، پيش آهنگ اين مبارزه شد و با حضـــور نظامى اش در افغانســـتان، در كنـــار حمايت از مقاومت ملى مردم افغانســـتان كه توسط شهيد احمد شاه مسعود پايه گزارى شده بود، از ايجاد ادارة مؤقت و بدنبال آن انتقالى و حكومـــت انتخابى حمايت نمود. حمايت از روند انتخابات در ســـال 2009 بـــا وجود تمامى تقلبات و تخلفات گسترده و مشهود، تداوم رياست جمهورى آقاى كرزى را قسما مشروعيت بخشيد. با آنكه در پشت اين همه حمايت ها منافع و خواست هايى نيز دنبال مى شود، اما نبود يـــك مديريت خرد مندانه ازيـــن حمايت ها، محروميت بزرگ در ســـاليان اخير محسوب مى شـــود. اينكه چرا نتوانســـتيم با وجود اين همه هميـــارى و حمايت جامعه جهانى، به حد اقل خود كفايى برسيم و يا هم ثبات نيم بند

را پايدار بسازيم، پرسش جدى و قابل تأمل است.مديريت كمك ها و حمايت هاى جهان در گرو تدبير و خرد ورزى زعيم كشور است. اما بد بختانه، افغانستان در كنار ديگر كمبود ها، رييس جمهور آگاه و مدبر هم كم

دارد. گذشته از تمامى سناريو هايى كه براى امضاى توافقنامه امنيتى با اياالت متحدة امريكا، راه اندازى شد، حاال آقاى كرزى بر منافع عمومى ممكلت پشـــت پا زده و در تالش امتياز گيرى براى ابقاى قدرت خانوادگى اســـت. جرگه مشـــورتى كه از خواســـت هاى بال منازع ايشان بود، بر خالف همة توقعات كرزى، بر امضاى اين توافقنامه توأم با زمان نزديك و بدون ضايع ساختن وقت، تاكيد كرد، حتى رييس جرگه هشـــدار داد كه در صورت عدم امضاى اين پيمان، كشور را ترك مى كند. ولى ديده مى شود كه اين مسايل كوچكترين ارزشى براى آقاى كرزى ندارد تا اينكه اياالت متحده به خواست ايشـــان لبيك بگويد. خواست ايشان چيزى جز حمايت امريكا از تداوم قدرت ايشان در ظهور يك چهره ديگر اين خانواده نيست. اما آقاى كرزى بياد داشته باشد كه اين ملت در گرو اين خانواده نيست و اين ســـرزمين هم دچار قحط الرجالى نشده است كه تابع حكومت خانواده و زير دســـت چند مدير هتل در چهره

رييس جمهور باشد.ســـرزمينى كه در آن بزرگترين فالســـفه و انديشمندان پرورش يافته است، امروز در دست يك رييس فاقد انديشه ملى و خرد گرايى، مديريت مى شود. در گرو گرفتن منافع مردم چيزى جز خيانت به ارزشهاى ملى نيست. اينجا ديگر حكومت برده و رعيت نيست. شهر وندان آگاه و تصميم عقالنى مردم در برابر رييس جمهور چون شمشير بران قد كشيده است. آقاى كرزى يا بايد به منفعت عمومى كشور تـــن دهد و يا هم با مردم به مقابله برخيزد. اگر خيال كرده اســـت كه باز هم تحمل اين حكومت فاسد و بد نام باقى است، فكر باطلى بيش نيست. ديگر نه تحمل خودش و نه تحمل دســـت پروردگانش باقيست. بلكه افق فردا روشن خواهد بود و جـــاى خالى يك رييس جمهور خرد مند و

مدبر با گزينش دقيق مردم، پر خواهد شد.

يكشنبه 10 آذر/قوس 1392 خورشيدى ـ 5692 جمشيدىشمارة بيست و چهارم

﹑م ﹫وزی

از هتل دارى تا حكومت دارى

| محمداكرام انديشمند |

خائن ملى كيست؟صرف نظر از اينكه هنـــوز ديدگاه و تحليل افراد و حلقه هاى مختلف روشنفكرى و سياســـى در افغانستان بر سر ملت بودن و ملت شـــدن متفاوت و حتى متناقض است، خائن ملى را ميتوان در هر تعريفى از ملت و يا از مردم و جامعه ى متعلق به يك كشور، شناسايى كرد. اگر ملت را در افغانستان مجموع اقوام و قبايل ساكن در اين سرزمين و يا متعلق به اين جغرافيا بدانيم و يا ملت را مجموع اتباع و شهروندان يك كشور و از جمله افغانستان تلقى كنيم، چگونه مى توانيم در ايـــن تلقى و در ميان اين مجموعه،

خائن ملى را تشخيص دهيم؟ ملت در هر تعريـــف و ديدگاه مختلف و حتى متعارض، چه در مرحله ى تكوين و چه در مرحله ى شـــكل يابى و حتـــى در دوران قوام و اســـتوارى، نيازمنـــد مؤلفه ها و ظرفيت هاى مشخص در رسيدن به اين مراحل است. نكته ى مشـــترك در تمام تعاريف ملت، چه آنهاييكه ملت را در افغانســـتان پديده ى تكوين نايافته تلقى مى كنند، چه آنهاييكه شالوده هاى ملت شدن را محقق مى يابند و چه آنهاييكه شـــكل گيرى ملت را يك امر انجام شـــده مى پندارند، به همين مؤلفه ها بر ميگـــردد. اين مؤلفه ها در

جهت تكوين و شكل گيرى ملت، چيست؟ممكن است پاســـخ هاى مختلفى به پرسش مذكور ارائه شود. انديشـــه ها و راه هاى متعدد و متفاوتى در اين امر ارائـــه گردد. ابزار ها، ظرفيت هـــا و ويژگيهاى مختلف، مستلزم اين مؤلفه ها معرفى شود؛ اما در تمام اين پاسخ ها و تفسيرها، اين نكات و مؤلفه ها مشترك و مضمر است:

توسعه و ثبات سياسى، رشـــد و رفاه اقتصادى، تحول و پيشـــرفت فرهنگى و انكشـــاف اجتماعى توام با عدالت

اجتماعى و استحكام استقالل و حاكميت ملى. اين عوامل در شكل گيرى و قوام ملت نقش اصلى و تعين كننده دارد. حتى اگر ديدگاه وجود ملت در افغانســـتان مورد عنايت و پذيـــرش قرار گيرد، بـــدون مؤلفه هاى مذكور، اســـتقالل و اقتدار ملى ســـراب و توهمى بيش نخواهد بود. به عبارت ديگر، در نبود توسعه ى سياسى و اقتصادى و تحول بالنده ى فرهنگى و اجتماعى نميتوان به اســـتقالل و حاكميت ملى پايدار دست يافت و به اقتدار ملى رسيد. وقتى ملت و يا ملت شدن و ملت بودن و مهم تر از آن، استقالل، حاكميت و اقتدار ملى در افغانستان به توســـعه و ثبات سياسى، رشـــد و رفاه اقتصادى، تحول فرهنگى، انكشاف و عدالت اجتماعى بستگى داشته باشد، تعريف و شـــناخت خائن ملى يك امر دشوار و نامحتمل

نخواهد بود. خائن ملى در افغانستان و در هركشور و ميان هر جامعه و ملت ديگر، فرد، افراد، گروه و يا گروه هاى است كه مانع توسعه و پيشرفت در عرصه هاى مختلف حيات سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و ســـاير زمينه ها و الزامات

مشروع حيات افراد و جامعه شود. توســـعه در عرصه هاى مختلف حيات به معنى رسيدن به تعالى و پيشرفت هايى است كه يك ملت، وجود و اقتدار خود را بصورت مستقل به نمايش مى گذارد. در راستاى اين تعالى، اســـتقالل، حاكميت ملى، عدالت اجتماعى و

وحدت ملى محقق مى شود. توســـعه سياســـى با مفهوم مدرن و امروزين آن در يك جامعه و ميان ملت و مردم يك كشـــور به ثبات سياسى و عدالـــت اجتماعى مى انجامد. اســـبتداد و انحصار طلبى جايـــش را به عدالت، قانونيت و كثـــرت گرايى ميدهد. تبعيـــض و نابرابرى اجتماعى به نفـــع وحدت ملى كنار ميرود. در فرآيند توسعه ى سياسى، نظام سياسى برخاسته از آراى آزاد مردم در انتخابات آزاد و شفاف شكل مى گيرد، زمينه در جهت مشاركت برابر اعضاى جامعه، در تعين سرنوشت سياسى هموار مى گردد. دولت ملى ايجاد مى شـــود، مردم از اتباع و رعيت به شـــهروند تبديل مى شـــوند، نهاد هاى مدنى مستقل از حاكميت به وجود مى آيد. ميزان مشاركت مردم در فعاليت سياسى افزايش مى يابد و در نتيجه ى اين روند، دولت ملى، عدالت محور و پاسخگو با نظارت مردم توسط نهاد هاى منتخب نظارتى چون پارلمان در كشـــور بوجود مى آيد. حاال هر فرد و گروه سياسى و غير سياسى كه در افغانستان مانع توسعه ى

سياســـى شود و بستر اين توسعه را براى جامعه نامساعد و ناسازگار ســـازد و به ويژه اگر با خشونت و ستيزه جويى سد راه توسعه ى سياســـى شود، خائن ملى محسوب مى

شود. توســـعه ى اقتصادى كه بدون توسعه سياسى به خصوص در كشـــور فقيرى چون افغانستان به ندرت محقق خواهد شد، محك ديگرى در شناخت خائن ملى است. افغانستان يكى از معدود كشـــورهاى فقير و نيازمند سياره ى زمين اســـت كه به شـــدت محتاج ســـرمايه گزارى داخلى و خارجى و ارائه ى كمك هاى دنيا در جهت بقا و رشـــد حيات اقتصادى در تمام بخش هـــاى حيات اقتصادى و ساير عرصه هاى زندگى ميباشد. توسعه و رشد اقتصادى در تأثير متقابل با توســـعه سياســـى قرار دارد. توســـعه اقتصادى در واقع به پايدارى توســـعه سياسى مى انجامد، موجب تحكيم استقالل و حاكميت ملى مى شود و زمينه هاى ثبات سياســـى و قوام دولت ملى را فراهم مى كند. معهذا، كسانيكه مانع توسعه و رشد اقتصادى افغانستان مى

شوند، خائن ملى هستند. مخالفان تحول و توسعه فرهنگى و اجتماعى افغانستان نيز در زمره ى خائنان ملى شـــمرده مى شوند. در حالى كه توسعه سياســـى و اقتصادى متضمن اســـتقالل، اقتدار و حاكميت ملى افغانستان مى باشد، توسعه و تحول فرهنگى و اجتماعى از الزامات هر دو توســـعه سياسى و اقتصادى است. بدون تحول و توســـعه ى فرهنگى و اجتماعى در افغانســـتان و يا در هر كشـــور ديگر نمى توان به توسعه

سياسى و اقتصادى پايدار دست يافت. توسعه ى سياسى و اقتصادى پايـــدار و عادالنه زمانى محقق مى شـــود كه تحوالت گسترده و پيوســـته ى فرهنگى و اجتماعى در افغانستان ادامه يابد. رشد و تعميم معارف عصرى و مدرن يكى از ابزار ها و مؤلفه هاى اساســـى توســـعه و تحول فرهنگى و اجتماعى در افغانســـتان اســـت. تنها در سايه گســـترش كمى و كيفى تعليم و تربيه و تحصيالت عالى ميتوان به تحول فرهنگى و اجتماعى دست يافت. تبعات توســـعه و تحول فرهنگى و اجتماعى در پى گسترش و تعميم تعليمات و تحصيالت مدرن براى تمام اعضا و اتباع كشور، شـــكل گيرى جامعه ى با ســـواد، آگاه و ايجاد نيروى متخصص بشـــرى است كه چرخ توسعه سياسى و اقتصادى را به حركت در مى آورد. كسانيكه از تعميم و رشـــد معارف عصرى جلوگيرى مى كنند، افراد و گروه هاى كه مكتب ها را مى سوزانند، با تعليم و تحصيل زنان به عنوان نيم پيكر جامعه مخالفت مى كنند و اين مخالفت را در كشـــتار زنان با سواد و سوزاندن مكتب ها منعكس مى سازند، خائن ملى هستند. و در يك كالم، خائن ملى در افغانســـتان، فرد، افراد و گروه هاى هســـتند كه مانع توسعه و رشـــد حيات سياســـى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مى شـــوند. اخالل گرى و ممانعت آنها در اين عرصه ها توام با خشونت، خون ريزى و ويرانگرى و در پيوند با حلقه ها و نهادهاى سياسى، نظامى و استخباراتى كشورهاى خارجى حكايت از زشتى مضاعف اين خيانت

دارد.

افغانستان در هالة ابهام و سردر گمى

Page 3: Pirozi _24

3

يكشنبه 10 آذر/قوس 1392 خورشيدى ـ 5692 جمشيدىشمارة بيست و چهارم

اقتصادي: هاي عرصه .2-2-3-2با مواجهه به كميابي و بمنظـــور رفع احتياجات بشـــر مادي ، ناگزير به كار و كوشـــش اســـت . «و اقتصاد بايد نشـــان دهد كه چگونه ميتوان با حد اقل منابع و تالش، حد اكثر محصـــول الزم را به منظور ارضاي نيازمنديها و تمتع فردي و دســـته جمعي فراهم آورد ، و بـــه عباره ديگر :اداره منابـــع كمياب و محدود ،

بطوريكه متضمن حـــد اكثر محصول و تمتع گردد.» اقتصاد موضوع معين، ولي قلمرو بســـيار وســـيع دارد كـــه غالبأ تفكيك نا پذير ميباشـــد و بـــا علوم ديگر روابط متعدد دارد. كـــه پرداختن به آن روش خاصي اساســـي جديد قانون ايجاب ميكنـــد. چنانچه در را كشـــور در فصـــل اول-دولت-در مـــاده دهم روي اين طور اقتصادي و خطـــوط اساســـي آن مســـايل صراحـــت يافته اســـت «دولـــت ســـرمايه گذاريها و به مطابق بـــازار نظام بر رامبني تشبســـات خصوصي احكام قانون، تشـــويق و حمايـــت و مصئونيت آن را قانون يازدهم و دوازدهم مـــاده مينمايد» در تضمين اساســـي تذكر رفته است كه:«امور مربوط به تجارت داخلـــي و خارجـــي، مطابق بـــه ايجابـــات اقتصادي ومصالـــح مردم، توســـط قانـــون تنظيـــم ميگردد.» و بانـــك مركزي دولت و مســـتقل افغانســـتان بانك،

. شد مياپولي كشور، تطبيق سياست هاي پول و طرح و نشـــر مطابق بـــه احكام قانون، ازصالحيـــت بانك مركزي با ميباشـــد.بانك مركـــزي در مـــورد چاپ پـــول ، مينمايد. شكل و طرز كميسيون ولسي جرگه مشـــوره

فعاليت اين بانك توســـط قانون تنظيم ميشود.»حتـــي در ماده نودم بند 2 و 3 در مـــورد صالحيتهاي شـــوراي ملي چنيـــن تأكيد كرده اســـت:« تصويب اقتصادي فرهنگي، اجتماعي انكشـــافي، پروگرامهاي اخذ و اجازه بودجه دولتي و تكنالوژيكي، تصويب و اعطـــاي قرضه.) و همچنان در ماده نود دوم راجع به صالحيتهـــاي اختصاصـــي شـــوراي ملـــي در مورد اتخاذ تصميم راجع اســـت، در استيضاح دولت آمده بودجـــه دولتي در و انكشـــافي پروگرامهـــاي بـــه پاراگـــراف دوم مـــاده نـــود وپنجـــم تذكـــر رفته است:«پيشـــنهاد طرح قانون در مـــورد بودجه و امور مالـــي صرف از طرف حكومت صـــورت ميگيرد» در هر جامعه، افراد بر كســـب معاش و رفع نياز منديهاى خود و كسانيكه معيشـــت شان به عهده آنان است،

ناگزير بايد در تالش و جســـتجوى كار باشند. ماده نود هفتم قانون اساســـي نيز در متن خود مسايل مربوط به بودجه كشـــور و امور مالي، پيشـــنهاد اخذ هاي از وظايـــف و صالحيت را قرضـــه اعطـــاي يا شـــوراي ملي دانسته است كه به اساس طرح و پيشنهاد

ميگيرد» صورت دولت اساســـي كشور دولت در چوكات قانون روي تآكيد كابينـــه خود وزارتي را بنـــام وزارت اقتصاد ايجاد و

ساخت. مفتوح پس الزم اســـت متكي به تآكيد قانون اساسي كشور ودلچســـپي دولت انتخابي اســـالمي افغانستان روي اقتصادي كه خالي از پيچيدگيها نميباشـــد موضوعات

انداخت. روشني اقتصاد: علم موضوع .2-2-3-1

در هـــر جامعـــه افـــراد، بر كســـب معـــاش و رفع بعهده معيشـــت شان نيازمنديهاي خود و كســـانيكه آنان اســـت، ناگزير بايد در تالش و جســـتجوي كار باشـــند. اما داده هاي اشتغال چند ســـال اخير، نشان ميدهد كه اگر مثال در كشـــور هاي غربي از هر 155 نفركه در ســـن فعاليت كاري و داوطلب كار صرف دو نفر موفق به يافتن شـــغل مورد نظر خود نميشوند، ولي در كشـــور ما قضيه بر عكس اســـت، يعني از هر يابند 99نفر آن كار فراخـــور خود را نمي يكصد نفر و ازهمين ســـبب اســـت كه كمك هاي كه بايد براي باز ســـازي كشـــور مصرف شـــود، به هزينه بودجه معاشـــات دولت به مصرف ميرسدكه آنهم يك فيصد

افغانستان در هالة ابهام و سردر گمىبخش چهارم

| عبدالواحد سيدى |

از مجموع نفوس كشـــور را در بـــر گرفته نميتواند و تـــا زمانيكه معاشـــات كار چنانچه ما شـــاهد بوديم مندان دولـــت از طريق ســـازمانهاي جهاني پرداخته اين بودند و بود، چندين ماه مردم معاش نگرفته نشده در حاليســـت كه بطور احتمالي هشـــتاد و پنج در صد نفوس به اين منافع دست رســـي ندارند، اينها كساني هســـتند كه منابع عايداتي شان از اثر اوضاع نا مساعد اقليمي و خشـــك ســـالي هاي پيهم و تخريب مزارع خشـــخاش شـــان از طرف نيـــرو هـــاي دولت (آن نبود يا و نرسيدن اســـت) نفود دولت مناطقيكه تحت علوفه براي حيوانات شـــان، كه طبقه مالدار ويا دهقان ميباشند تشـــكل داده اســـت. اكثر راپور هاي كه در مورد زراعت و مالداري در موارد انكشـــاف و ترقي داده ميشـــود گمـــراه كننـــده و دور از واقعيت عيني مردم ما ميباشـــد . واگر در منطقه اي كدام پروژه اي . و چون ميباشـــد از گاو غدود بمثابه اعمار ميشـــود اقتصـــاد ســـازنده و تحرك دهنده نيـــروي تحركي سياســـي درهر كشور ميباشـــد، بايد از هر طريقي كه امكان داشته ميباشـــد، در مورد نظام معيشتي مردم، و زمينه هاي اشـــتغال سازي براي شان توجه جدي شود." قدرت ايجاد ميشـــود كه: چراسطح اينجا ســـوالي خريـــد " تا اين حد متفـــاوت و در داخل يك منطقه

است؟ شده توزيع چنين اين آيا مردميكه درســـطح نازل از در آمد و توزيع قرار دارنـــد تا چه زمانـــي در اين مرحلـــه مبطل و متوقف

؟ نند ميما آيا ســـرازيزي سرمايه هايى كه از طريق كمك ها به پيمانه اعداد كيهاني به اين كشـــور ســـرازير گرديده اســـت به حال اين مردم تآثيري دلخواه نگذاشـــته

؟ اشت توقف سرمايه در كانونهاي خاص، توزيع و آيا عدم (شـــركت هاي با ســـرمايه هاي بزرگ) ملت را يكبار به بردگي واســـارت ديگر از طريق جهان ســـرمايه

كشيد؟ نخواهد آيـــا دولت در مقابل اطاقهـــاي تجارت داخلي و بين ودولتي، ملكي تشـــكيالتي موسسات ساير ويا المللي كه تواما در جذب ســـرمايه هاي جديد و ايجاد مراكز قبال دولتـــي بوده و اكنون تجاري و موسســـاتي كه بطرف شـــخصي شـــدن پيش ميروند چـــه قوانين و الزاميـــت هايـــى را در مـــورد حقـــوق اتباعيكه قبال اكنون و ميكردند در چوكات دولت، كار ها درآنجا توســـط يك اداره شخصي جذب شـــده اند ويا دور وايجاد آنها مـــورد دوام كار در اند، انداخته شـــده بيمه مند، بـــراي كار دائمـــي و مطمئن كاري فضاي بـــه آنان مي قبـــال دولت وســـاير كمك هـــاي كه پرداخت، از قبيل حقوق باز نشســـتگي و غيره از طريق قوانين را نـــوع قانون گذاري خود كدام موسســـات پاس كرده و توســـط كدام ارگان دوام و تطبيق آن را

كرد؟ خواهند نظارت ويـــا دولت به ايـــن چيز هـــا عالقه نداشـــته صرف ادارات پولدارشـــدن نفع بـــه را ســـرمايه ميخواهد

خصوصي ســـرمايه داري تشويق و حمايت كنند؟ از ين دست هزاران سوال ايجاد ميشود كه در دايره اقتصاد، هر گز زنده نشـــده، براي آن جز كه به ملت

ندارند. جوابي بگويند دروغ نيز در مباحث قبلي روي كار كرد ها، قبال قســـميكه توانايي ها و نا توانيهاي ادارات، به لغت خود شـــان از اند نا كام مانده برداشـــت ظرفيت تآثيرات عدم اثر الزم اســـت بـــه ملت و جوامـــع جهانـــي علت، عدم

ميدادند؟ توضيح را خود كفايت فعاليت با وجود افغانستان اســـت مثال چگونه ممكن نفوس كشـــور كه 85%) از جمعيت خـــود انبوهـــي مســـتقيمآ به زراعت و كار هاي مربوط به آن مشغول رهنمايي هاي وزارت زراعت و ها با كمك اســـت) ســـازمان ملل متحد و ظاهرا صدها ســـازمان انكشاف هميشه زراعت بخش در افغانستان، در زراعت دهنده متحده اياالت مالي منابع بدامان كمك هاي دســـت

؟ بزنيم ها كشور ساير و امريكا "چرا شـــاخص قيم كاال هاي مصرفي، گروه كاال هاي با ساير كشور هاي مورد مصرف غذايي در مقايســـه مؤلد، مثال شـــاخص كل اياالت متحده امريكا حدود 14 % در ايران %48 و در هندوســـتان70 % و احتماال در افغانســـتان 150 % خواهد بود؟ "همچنان اســـت. پول (دالر وايورو) در مقابل هر نوع نوســـانات ارزش داشـــته نگه ثابت يا نگهميدارد ثابت نســـبتا را خود ميشـــود در حاليكـــه در وطن ما پـــول چندين مرتبه،

است. شده مرگ، به مواجهه پله به باعث ميشود كه ســـاير كشور ها، كدام عوامل هاي رفيعي از جهان متمدن و با اقتصاد تضمين شـــده قـــوي باال بروند و چرا دولت مردان مـــا ازين فارملها اســـتفاده نميكنند؟ اگر كمـــي به عقب بر گرديم، در طول نيم قرن گذشـــته ما اروپايي را خواهيم يافت كه در زيرضربات كشـــنده جنـــگ جهاني اول ودوم كه تن مليون 55 واقع شـــد حـــدودا قرن هردو در يك جانهاي خود را از دست دادند و سرتاسر اروپا ويران شـــده بود و جاپان مواجه به اســـتعمال اســـلحه اتمي ويرانگر شـــد ولي امـــروز همه اين كشـــور ها قد بر افراشـــتند. اتحاد شوروي سقوط كرد و باعث سقوط شـــان قهرمانيهاي مردم ما بود ولي بعد از شكســـت شـــوروي روسيه بدون شوروي در ظرف پانزده سال خود شـــان واقتصاد شان را از نو ســـاختند و امروز از كشور هاى طراز اول جهان است كه امنيت واقتصاد محكم دارد. ولي ما نتوانســـتيم به اين چرا هاي مردم،

باشيم؟ داشته پاسخى دولت مكلفيت دارد كه جوابى داشـــته باشد. امروز ما آنقدر غريب و بيچاره هســـتيم كه شـــكم مان به يك

از غذايي مـــواد اگر نيســـت ســـير گندم نان وقت پاكســـتان، ازبكستان، قزاقســـتان و چين و ساير نقاط نيـــد كه در نشـــود، ميدا از كشـــور توريد خـــارج افغانســـتان چه جهنمي برپا خواهد شـــد؟ مسئول اين همـــه نا رســـايي ها كيها هســـتند كه بســـر اين ملت 4 هنوز هم ماســـت مي مالند؟ امريكا با صرف حدوددالـــرى دهه هاى( ارز دالر(قيمت مليـــارد 6 الـــي توســـط را كمونســـت غول )توانســـت 1980-90كمـــك به جنگجويـــان افغان و... از بيـــن ببرد ولي تريليون تا هفتاد از شـــصت بيش با صرف ما كشور (مليـــارد) دالر هنـــوز نان خـــوردن ندارند؟ (اين ارقـــام صرف وارد كردن پول در عرصه هاى پولى ها ميباشد. درحاليكه ســـاير كشور امريكا توســـط بطـــور مجزا از امريكا در كشـــور ما پول ســـرمايه به نه به دولت، نه گذارى كردند كه حســـاب آن

موسســـات خارجى ذيقوت معلوم نيست.)اين ســـواالتي هستند كه ســـرنخ هاي آن به مديريت اقتصـــادي و عوامل بيشـــماري پيوند دارد كه براي هركـــس در زندگي روز مره مطرح ميشـــود. كه به شناســـي اقتصاد موضـــوع ميتـــوان آنهـــا وســـيله

ساخت: مشخص را آن وهمكاران ميتـــوان گفت كه در چـــار چوب علم بطـــور كلي باال مطرح نظير آنچه كه در ، اقتصاد كليه مســـايلي و تحليـــل مؤجـــز قـــرار گرفت، بـــراي هريك از سواالت و مشـــكالت ناشي از ناتوانيهاي آنها پاسخ

و راه حل مقتضي ارائه ميشـــود:به ، اقتصادي قوانين به كمـــك قواعد و ميتوانيم ما اين پديده ، مســـايل و ميكنيزمهاي علت و معلـــول

اقتصادي هاي توليد منابع و عوامـــل تركيـــب : چگونگي ،"مثـــل وثروتها،قيمـــت گذاري آنها ، تشـــكيل و توزيع در ، آنها بنيادي تحـــول و تغييرات جاري و هـــا آمد قبيل جســـتجو اين از و اعتبارات، و پـــول دخالت

ميشود. وشناخته منابع و مصارف در بين تعادل تعادل و عدم حاالت مشـــخص آنها تمايـــز وجوه و مختلـــف ســـطوح ميگـــردد. و باآلخره در اقتصاد جديـــد، راه حلها و بـــزار، و چگونگي عمـــل روي پديده هاي طرق و اپيشبيني و اقتصاد مورد تعيين شـــده تحول آينده قرار پيشـــگيري مورد احتمالـــي، تعادلهاي عـــدم ميگيـــرد و تعـــادل و تحول مطلوب آن، بر اســـاس هدفهـــا و مقـــدورات، برنامه ريزي ميشـــود. كه هر كـــدام آن ضرورت به بحث وفحص طويل دارد كه به نـــدارد و صرف آنرا ايـــن مجموعه گنجايـــش هميـــن اكتفا ميكنيم كـــه : « موضوع اقتصاد محض، اســـت، انســـاني و پولي از پديده هاي كه مســـتقل عبارت از جســـتجو وكشـــف قوانين طبيعي و خود توليد محصوالت، آنها براســـاس اســـت كه كاري تشكيل ســـرمايه و توزيع ثروت جامعه صورت مي جســـتجوي خود نوبه به علمي، اقتصاد هدف گيرد، قواعدى اســـت كه بهترين نوع سازمان دهي جامعه به منظور اقتصاد محـــض را از قوانين اســـتفاده و

ثـــروت و فايده تامين نمايد». حصول حد اكثر غالبـــا در كنار علم اقتصاد و اقتصـــاد عملي، اقتصاد اجتماعي قرار داده ميشـــود. و اقتصاد اجتماعي « بر رســـي جامعه بشـــري و جســـتجو وكشف طرق و وســـايل بهزيســـتي را از اهداف خود قرار ميدهد و دريـــن صورت اقتصاد محض همـــان علم اقتصاد و از قواعد و قوانين آن، همـــان اصول علم منظـــور اقتصاد اســـت و هدف از اقتصـــاد عملي و اجتماعي و اقتصادي هاي سياســـت امروزه اســـت كه همان

ميشود». ناميده اجتماعي

Page 4: Pirozi _24

4

فياض مهرآيين

�ما� �ی آریا�اى بهشت آرزو، اى باغ رؤيا، ميهنم

اى هواى تازة صبح تمنا، ميهنم

روح فروردين و عطر دلكش ارديبهشتآية فتح بهار و ختم سرما، ميهنم

اى بدخشان لبانت، خاستگاه لعل جانوى «بهارستان» رويت، روح گلها، ميهنم

اى زرافشان تنت آيينه زار آفتابگشته پامير قدت را چرخ شيدا، ميهنم

اى به سبزستان زيتون تو سوگند خداوى ز «نورستان» حسنت، ديده بينا، ميهنم

مأمن «تاجيك » ايمانى چو غور باستانپاسگاه تاج عرفانى چو «بابا»، ميهنم

پنجشير پايدارى، آرش آزاده گىو ز شمالى شهامت، عشق پايا، ميهنم

بلخ داغان تنم را تو روان ايزدى«نوبهار» خستة جان ا «اوستا»، ميهنم

اى بر «البرز» سرم سيمرغ گردون آشيانوى به «طور» سينة من، نور سينا، ميهنم

ميكند هر صبح برق جلوه ات از «باختر»در خراسان دل من، حشر برپا، ميهنم

سوختم در دوزخ ترديد و تنهايى و يأسبا حضورت بخش مينو را تو معنا، ميهنم

جلوه گاه مهر نبود «خانة تزوير» شيخدر خرابات دل ما گير ماوا، ميهنم

كابل رودابة ما را بگو: رستم چه شد؟كاين چنين چشمش شده خونابه پاال، ميهنم

هيرمند ديدة ما را چرا آبى نماندتا شود همپاى توفان هريوا، ميهنم؟

باميان و غزنة فرهنگ من شد از چه روبند برپا چون سمرقند و بخارا، ميهنم؟

كو «سپنتامينو» يى همچون «جمال» پاكراىتا ز اهريمن رهاند گندهارا، ميهنم؟

اين بهاران باز «نوروز» و «گل سرخى» نداشتنى چراغى بر چكاد سبز «وارا»، ميهنم

مريم اميد را آبستن خورشيد كناى ترا در سينه انفاس مسيحا، ميهنم

گريه و افغان نباشد شيوة آزاده گانسازكن حماسه هاى آريانا، ميهنم

بازگو، كى لشكر سبز «فروهر» ميرسدبا درفش كاوه و فر «اهورا»، ميهنم؟

گاه پيوند دل و دست است، ميبايد نشاندگوهر فتحى دگر بر تاج فردا، ميهنم

فريد اروند

��م ز شا�نا� ���اب ر��ه با�دترسم ز شاهنامه سهراب رفته باشد

خوابى كه ديده ام من بر آب رفته باشد

بر آسمان اين جا استاره يى نبينمخورشيد در پناه مهتاب رفته باشد

پروانة خيالم در كوچه هاى غربتمثلى كه تازه سوى مرداب رفته باشد

شورى كه در سكوتم عشق و سرود ميشدترسم ميان خونم در خواب رفته باشد

ژكفر حسينى

��� روان پار�یپير توس، اى شاه تخت جاودان پارسى

زنده از نام تو ميباشد زبان پارسى

اى عقاب آسمان شعر، اى مرد بزرگپر گرفتى از بلند آشيان پارسى

كرده روشن سرزمين سبز فرهنگ مرا آفتاب نام تو از آسمان پارسى

تا بود دست تو در ميدان تاريخ زبانبگذرد از جوشن دشمن سنان پارسى

«شعلة شهنامه شمشير شهامت شد شگفتنيست گر گويم»: تو هستى پهلوان پارسى

زندة جاويد چون گشتى روانت شاد باد!از لب «ژكفر» شنو شعر روان پارسى

ژكفر حسينى

داغ دل ����ر ب�خزنده گى آشيانة سرد است

گلشن زعفرانى و زرد است

قطرة اشك ديده گان ترمطفل زيباى نازپرورد است

نقش تصوير خنده بر لب منروكش گريه هاى دلسرد است

الله ـ داغ دل پيمبر بلخ ـآتش سينة گيومرد است

اى خداى صدا و آتش و دادجاده خاموش و تار و بى مرد است

زنده گى گور ناتماميهاستسينه سنگ كتيبة درد است

معصوم على ذكى

ن�ند دا�ن ا��رز �باری ��ردمگذاريد كه اين فتنه فراگير شود

صحنه ها، صحنة رقصيدن كمپير شود

نكند دامن البرز غبارى گيردخجلت از چهرة پامير سرازير شود

نكند، آه، كه خون در رگ دريا خشكدنكند، آه، كه باز آينه تكفير شود

و تو اى طلعت زيبا كه به تو ناز كندهركجا محفل فرخنده كه تدوير شود

بگشا چشم شرابى و به خود هم بنگرپيش از آن لحظه، عزيزم، كه كمى دير شود

تويى آن چهرة زيبا، به خدا جا داردكه دوصد خاور ديگر ز تو تكثير شود

در دل با كه گشايم؟ به كجا باز روم؟آه آهسته ام آيا به چه تفسير شود؟

به جز از خشك شدن راه دگر هم داردساقه از ريشه اگر خسته دلگير شود؟

دكتر عبدالغنى برزين مهر

و�دگارش ب�خ و �دااال يا بلخ!

اال يا پرچم افراز دلير و جاودان پيكاركه صدها داستان تلخ و شيرينت ز جور روزگاران است

هزاران شهسوارت همچو رستم خفته درآغوشهنوز از دفتر همباوران سنگر رزمتـ بدخشان و هرى و مرو و نيشاپور ـ

به هر سطرى ز برگى نام تو تكرار ميگردد

***

اال يا بلخ!شرنگ روزهاى رفته يادت هست؟

كه از هجران فرزند برومندى چه سان در سوگ بنشستىو او از هيبت آن گرگ صحراگرد

سرود فتح هفت اقليم اندر لببه سوى سرزمين پير نيشاپور روى آورد

***

اال يا بلخ!شرنگ روزهاى رفته يادت هست؟

كه همچون سوگواران سترگى خفته در آغوش يك ماتمز عمق سينه و صبر هزاران ساله ات فرياد برميخاست

كه اى فرزند نهال سبز و خوردينم

بگو آخركجا خواهى شدن از باغ و باغستان اجدادت؟

بگو دل ميكنى از سرزمين آفتاب و از نياكانت؟

***

اال يا بلخ!چه سان سازم فراموشت؟

هنوزت پيكر زردشت اندر برايا تاريخت از تاريخ آنسوتر!

محمد صادق عصيان

یا ا�ورا��دا!زردشت زمين خزيده در آتش ما

مانى سپهر خفته در رنگ عزاتا آب زنيم خواب وخشوران را

راهى بنماى يا اهورامزدا!

يكشنبه 10 آذر/قوس 1392 خورشيدى ـ 5692 جمشيدىشمارة بيست و چهارم

متصدى صفحه: صالح محمد خليقعصبانيت و راه هاي مقابلة ...

Page 5: Pirozi _24

5

يكشنبه 10 آذر/قوس 1392 خورشيدى ـ 5692 جمشيدىشمارة بيست و چهارم

ادامه دارد ...

عصبانيت و راه هاي مقابلة ...

... چهـــره بود كه نام علمى آن، نوع نژادى دگرگونشـــده منطقه اســـت. مديترانـــه خاورى (hypermorphic)خاستگاه و تيپ تبارى دارندگان آن به گونه موثق ناشناخته شـــده است. شـــمارى آن را - قفقاز، ماوراى قفقاز (قفقاز جنوبى) و حتا مناطق اســـتپى آســـتان قفقاز (شمالى) مى پندارنـــد و آن را با جامعه داراى فرهنگ گورســـتان هاى

دخمه يى مرتبط مى دانند.اما يك توضيح ديگر هم مى تواند وجود داشته باشد دال بر اين كه اين شايد يك مهاجرت اجبارى از مناطق تركستان خاورى بوده است. در گورستان هاى آن جا نخست اين كه كاسه هاى سر (جمجمه هاى) اندكشمارى پيدا شده ست 7 كه خاستگاه جنوبى آن ها را نشان مى دهد. دو ديگر، اين كه داده هاى باستانشاســـى به پديدار شدن فرهنگ مادى قبايل اندرونفى Andronovoدر اين ســـرزمين ها تاكيد مى ورزند. نخستين موميايى هاى تخارى نيز به همين زمان ارتبـــاط دارند. درســـت مانند گزارش هـــاى چينى ها از پديدارشـــدن اهريمن ها يا «ديوهاى سرخ مو» در مرزهاى

شان. در منطقه تووا (سيبرياى جنوبى روسيه) گورستانى كشف شده است به نام آيمرليگ Aymyrlyg كه مربوط عصر برونز است. نوع نژادى انســـان هاى مدفون در آن مربوط اپومورفـــى Okunevskaya اكونيفـــى فرهنـــگ hypermorphic مديترانيه يى مى باشد. ريشه هاى آن در فرهنگ هاى آسياى قدامى، و شايد هم در ماوراى قفقاز

(قفقاز جنوبى) باشد.به تقدير سرنوشـــت، ساموسايى ها بدون زنان خود آمدند. چنين بر مى آيد كه آنان، همسران شان را به هند و اروپايى ها بخشـــيده بودند. آن ها نتوانســـتند با افاناسى ها سازش نماينـــد. اما با ظهـــور اندرونفى ها با آنان همسرنوشـــت گرديدنـــد. آن ها نوع نژادى اندرونفى Andronov را با

سازواره هاى ميانزمينى (مديترانه يى) كامل گردانيدند.

پى نوشت ها:1. بـــه گونه يى كـــه مى دانيم، از پديدآيى نوع انســـان نزديك به 2.5 ميليون سال مى گذرد كه از اين جمله 5000 سال آن را عصر فلزات و سراسر آن را عصر حجر در بر مى مى گيرد. دانشمندان عصر حجر را به دو دوره عصر حجر قبلى (ديرينه سنگى يا پاليوليت) كه از 2.5 ميليون سال پيش تا 12-10 هزار ســـال پيش ادامه داشت و عصر حجر بعدى تقســـيم نموده اند كه عصر حجر بعدى به نوبه خود به سه دوره: ميزوليت يا ميان سنگى (كه از 10-12 هزار سال پيش يعنى از پايان عصر ديرينه ســـنگى يا پاليوليت تا 5000 سال پيش ادامه مى يابد)، نيوليت يا نوسنگى (كه از 5000 سال پيش از ميالد تا 3000 ســـال پيش از ميالد ادامه داشت) و ائنيوليت (پس از نوســـنگى) كه از 3-4 هزار سال پيش از

ميالد داوم يافت) تقسيم مى كنند.

همين گونه عصر فلزات بـــه دو دوره: عصر برونز و عصر آهن تقسيم مى شـــود. عصر برونز از 3 هزار سال پيش از

ميالد آغاز مى گردد و تا آغـــاز هزاره يكم پيش از ميالد ادامه مى يايد. عصر آهن از ســـده هفتم پيش از ميالد آغاز مى گردد و تا به امروز ادامه دارد كه اين گونه 2700 را در

بر مى گيرد.-گ. 2. فرهنگ «تبرهاى رزمى» (اين فرهنگ را همچنين به نام ســـراميك ريســـماندار يا طنابدار و دارندگان آن را به نام ريسمانى ها يا ريســـمانداران (طنابداران) مى نامند) شناسه نياكان آلمانى ها، بالت ها و اســـالوها مى باشد. اين نام از سنت گذاشتن تبرهاى رزمى در گورها بر گرفته شده است. از ديد انتروپولوژى (انســـان شناســـى)، دارنـــدگان اين فرهنگ، همگون نبودند. در ميـــان آن ها اروپايى نماهاى ديريـــن (پاليـــو اروپاييدهـــا)، شـــماليان (نورديك ها)،

آسيامقدمى ها و مديترانه يى ها چيرگى داشتند.آن ها در اوايل هزاره دوم پيش از ميالد به جنبش درآمدند. علل راه افتادن آن ها روشن نيست. مى توان گمان برد كه ناشـــى از رفتارهاى تجاوزكارانه ســـلت ها بوده باشـــد. ردپاهاى آن ها به شـــكل هاپلوگروه R1b به گونه آشكار

در باشندگان آلمان و اسكندناويا ديده مى شود.چنين بر مى آيد كه هندواريايى ها (ســـندى ها) و ادى ها (دارندگان فرهنگ كاتاكومبى يا گورستان هاى دخمه يى) راه دارندگان فرهنگ ريسمانى را به سوى نوار دشتى بسته بودند و به هميـــن خاطر برخى از آن ها– تخارها مســـير شمالى را برگزيدند و قبايل ايرانى- اباشى ها و سروبنى ها – آغاز به حركت به ســـوى خاور از راه مصوون دشتى-

درختزارى نمودند. نخســـت اباشـــى ها به راه افتادند. در پى آنان، سروبنى ها ردپاى شـــان را پى گرفتند. زيستگاه هاى فزونشمار آنان از رود دنپر تا توبال پهن بود و در برخى از جا ها به درودست ها تا اوك و ولگا مى رسيد.سيماى اباشى ها و سروبنى ها ويژه خودشان بوده است. انســـان شناسان تمايل دارند اين سيما را مديترانه يى بخوانند، به اين دليل كه به گونه شايان ديريـــن نماهـــاى اروپايـــى ســـيماى از توجهـــى paleoevropeoid متفـــاوت مى باشـــد. هر دو روى باريك بودند، اما در آن ها ويژگى هاى گونه يى اروپايى نمايان paleoevropeoid برجســـته و نماهاى ديرين ديده مى شـــد. در خاور، اباشى ها صفات جمعيت حوضه رود كامى يعنى اورالى نما را uraloid گرفتند و سروبنى هـــا يـــى مديترانـــه راســـتين هـــاى ويژگـــى هـــا-

Mediterraneans را.در موزه شهر الميتفسك تاتارستان، اسكلتى است كه عمر آن 2000 سال پيش از ميالد تخمين زده مى شود. چهره آن باريك و به شدت نيمرخى (منحنى) است. اما چنين چهره يى براى مديترانه يى ها مختص نمى باشد. زاويه برآمدگى بينى آن نســـبت به روى چهره (بيش از 30 درجه است). از نظر ظاهرى، سروبنى ها به گودالى ها (يامايى ها) همخوانى ندارند. اما اسكيت ها را كه در تاريخ پرآوازه اند، به ياد مى

آورند.

آريايي ها و ايراني هاشـــوخ طبعي از طـــرق مختلفي مي توانـــد موجب كاهش عصبانيت شود. به عنوان اولين عامل، شوخ طبعى مي تواند به شـــما كمك كند تا ديدگاه متعادلى داشته باشيد. زمانى كه عصباني هســـتيد هر فردي را با نامى صدا مي كنيد يا اين كه آنها را در قالب كلمات خيالى ( مثال هيوال ) مورد خطاب قرار مي دهيد. اين كار را متوقف كنيد ودر نظر داشـــته باشيد كه بايد از كلمات زيبا و خوشايند استفاده كرد. شوخ طبعي بار مشكالت ما را سبك مي كند وبه ما كمك مي كند تا شرايط اســـترس زا را تحمل كنيم. نرمان كازنيز ( 1979)، در كتاب خود با نام آناتومي بيماري، خاطر نشان مي كند كه ده دقيقه خنده از ته دل اثرتسكيني قوى بر درد و ناراحتي دارد. شوخ طبعى نه تنها روحيه ما و اطرافيان ما را شاد مى كند بلكه باعث افزايش انرژي و توان براي حل مشكالت و برخورد با مسائل مي شود. شوخ طبعي همچنين باعث خوشبينى مى شود. 6 - اجتناب : اگر هنگام ورود به اتاق كودكتان بى نظمى اتاقش سبب عصبى شدن شما مى شود، در اتاق او را ببنديد. ازهر عاملى كه عصبانيت شما را بر مى انگيزد، پرهيز كنيد . نگوييد كه " چون من عصبانى مى شوم، بچه ام بايد اتاقش را مرتب كند"، اين درست نيست، درست اين است كه خود تان

را آرام كنيد. 7 - تغيير محيط : بعضي از اوقات عوامل محيطي - اجتماعي محرك عصبانيت و ناراحتي ما مي باشند. دراين گونه موارد يگانه راه براي حل مشكل، تغيير محيط است. مثال فرد درون گرايي كه به عنوان مسئول روابط عمومي سازمان يا اداره اي مشغول به كارشده است، بايد مسئوليت ومحيط كارش تغيير يابد. يا فردي كه به كشوري مهاجرت كرده است كه بين آن كشور وكشور محل تولدش هيچ همخواني فرهنگي وجود ندارد، راه حل اساسي، بازگشـــت به كشور خود مي باشد. 8 - ارتباط بهتر: مردم عصبانى تمايل دارند كه زود به نتيجه برسند، بعضى ازاين به هدف رسيدن ها مي تواند تا حدودي نادرست باشد. اگرشما از مباحثه اي ناراحت شده ايد، اولين كاري كه بايد انجام دهيد اين اســـت كه فكرتان را بر روي پاســـخ ها متمركز كنيد و ناراحتي تان را كاهش دهيد. نمي گوييم كه اوليـــن چيزي را كه به ذهنتان آمد به زبان آوريد، بلكه مي گوييم كه عصبانيت خود را كاهش دهيد ودرمورد حرفي كه مي خواهيد بزنيد، فكر كنيد. به دقت به آنچه به شما مي گويند گوش بدهيد و قبل از پاســـخ دهى، آنها را تفسير كنيد. همچنين به آنچه علت اصلى عصبانى شـــدن شماست گوش بدهيد. براي مثال، شما آزادي و در حال خود بودن را دوســـت داريد، وبه علت اهميتي كه بـــه ديگران مي دهيد خواهان پيوند گسترده با مردم هستيد. اگر همكارتان در مورد كارهاي شما شروع به غر زدن كند، با خطا كارخواندن او يا فردي كه هميشه ايجاد مشكل مي كند، تالفي نكنيد. زماني كه فردي ازما عيب جويي مـــي كند، دفاع كردنمان طبيعي است، ولي ما با او نمي جنگيم. در عوض ممكن است بگوييم كه او از روي ناداني صحبت مي كند، ما را دوســـت ندارد، اوفرد كم حوصله و ناشكيبايي است و نياز به مقداري تنفس و استراحت براي رسيدن به آرامش دارد. بايد دراين گونه مواقع خودمان را خونســـرد نشـــان دهيم تا از وقـــوع يك فاجعه جلوگيري كنيم . 9 - زمان بندى: انســـان هميشه دريك حالت و وضعيت روحي ـ رواني نيســـت. بعضي از افراد صبح ها ســـرحال و پرانرژي اند و عصرها خسته. به همين علت عصرها و شب ها ممكن است ســـطح تحمل شان بســـيار پايين باشد وآماده عصباني شدن باشند. دراين گونه موارد بهتر است موضوعات ومسائل حســـاس بحث برانگيز در ساعاتي مطرح شوند كه زمان مناســـب است. مثال شـــب هنگام، زماني كه همسرتان موضوع بحث برانگيزي را مطرح مي كند ممكن است شما تمايل داشته باشـــيد كه با او دعوا كنيد، به اين دليل كه شما خسته يا آشفته ايد، بهتر است طرح اين گونه موضوعات را به زمان ديگري موكول كنيد تا صحبت هايتان منجر به بحث و جدل نشود. بنابراين مسائل بايد در زمان مناسب مطرح شوند تا نتيجه بخش باشند. -10 آزمـــون مصئون ســـازى: هدف از اين روش كه به وســـيله مايكنبام مطرح شـــده اســـت، ايجاد مهارت هـــاي مقابله با

موقيعيت هاى استرس زاست. اين روش چهار مرحله دارد : الف – آماده شدن براى موقعيت استرس زا.

ب – مقابله با محرك و موقعيت اســـترس زا وكنار آمدن با آن.

ج – مقابله با احســـاس تحريك شـــدن به وسيله موقعيت استرس زا.

د – تقويت خود پس از موفقيت دركنترل خود. نواكـــر ( 1975) اين روش را براي كمك به افراد، دركنترل خشم، درموقيعيت هاي مؤلد عصبانيت با موفقيت به كاربست. آزمودنى هاى نواكر، مردان جوان خشـــمگينى بودند كه به سادگى عصبانى مى شدند. محرك عصبانيت فردى بود كه با حالت غير دوستانه به آزمودنى ها نگاه مي كرد. نگاه با حالت غير دوستانه سبب مي شـــد كه در آزمودنى ها احساسات و افكار مبنى بر اين كه طرف مقابل، آنها را حقير مى شـــمارد ايجاد شود واين احساس ها منجر به اين مى شد كه آزمودنى ها عصبانى شده، دعوا كنند. نواكر مراحل چهارگانه فوق را به اين شكل به اجرا در آورد: در مرحله 1، فرد پيش از مقابله با محرك اســـترس زا، مثال قبل از ورود به يك مكان عمومي مثل رســـتوران، به خود بگويد: تصميم دارم كاري بكنم كه كنترلم را از دســـت ندهم. درمرحلـــه 2، هنگامي كه مردي گستاخانه به او نگاه مي كند به خود مي گويد: مي توانم بدون از دست دادن كنترل اين موقيعيت را تحمل كنم. به او فرصت نمي دهم كه با ديدن عصبانيت من خرسند شود. درمرحله 3 وقتي كه مرد مي خواهد با او دعوا را آ غاز كند و او شـــديدا تحريك شده اســـت، به خود مي گويد: حتي حاال هم مي توانم خود را كنترل كنم. وضعيت انفجار آميز است، اما من آرامم واين حالت را خنثي مي كنم. درمرحلة آخر، پس از آن كه آزمودني از پس موقيعيت بر آمد به خود مي گويد: " من واقعا كاردرست وخوبي كردم ، آفرين به خودم." 11 - خود كنترلى بندورايى : خود كنترلي رفتار توسط

بندورا مطرح شده و داراي سه مرحله است: الف – توجه ومشاهده اعمال و رفتار خود.

ب – قضاوت درمورد اعمال و رفتار خود. ج – پيامدهاى شخصي .

از ايـــن روش براي كنترل عصبانيت به اين شـــكل مي توان استفاده كرد كه از فرد بخواهيم در پايان روز (مثال آخر شب ) دفعات عصبي شدن هاي خود را روي يك كاغذ ياد داشت كند و آنها را بشـــمارد. فردا نيزاين عمل را انجام دهد. اگر تعداد عصبانيت امروزش كمتر از ديروز باشد خود را پاداش دهد و تشـــويق كند، و اگر بيشتر از ديروز بود خود را تنبيه و سرزنش نمايد. با تكرار اين عمل براي روزهاي بعد و مقايسه آن با روز قبل، به اين شـــكل كـــه در صورت كاهش وقوع عصبانيت، خود را تشويق ودر غير اين صورت خود را تنبيه كند، مي تواند عصبانيتش را كاهش داده، به صفر برســـاند تا اين كه درحد طبيعي باشـــد. خود تشويقى مى تواند به شكل گوش دادن به يك موسيقى، ديدن فيلم، رفتن به پارك و... باشد. خود تنبيهى نيز مى تواند به طرق مختلفى چون محروم كردن خود از يك وعده غذاى دوست داشتنى، نديدن يك برنامه جذاب تلويزيونى و ... صورت پذيرد. انســـان عاقل و متمدن بـــدون نياز به ناظر وكنترل كننـــده بيرونى مى تواند هدايت گر اعمال خود باشد.

نياز به مشاوره: اگر احساس مي كنيد كه عصبانيت شما خارج از كنترل اســـت، اگر عصبانيت شما تاثيرات منفى بر روابط اجتماعى وشغلى تان گذاشته است، يا اين كه قسمت مهمى از زندگى تان تحت تأثير آن اســـت، ممكن است به مشاوره به عنوان عاملى براى ياد گيرى توجه كنيد كه به شما كمك مي كند چگونه بهتر رفتار كنيد. يك روان شـــناس يا مشاور مي تواند به شـــما كمك كند تا با بـــه كارگيرى تكنيك هاي تغييرافكار و رفتار، اعمال خود را كنترل كنيد. بايد به مراجع اطمينان داد كه مشكل او قابل حل است و تكنيك هاي تغيير رفتار تنها براي تأثير گذاشتن بر احساس و تجليا ت احساسي، مورد اســـتفاده قرار نمي گيرند. روان شناسان در برخورد با مراجعان خواهان كمك، بايد كارخود را متمركز برسه موضو

ع نمايند: الف: جرئت آموزي به افـــراد عصباني تا عصبانيت خود را سركوب يا درونى نكنند، بلكه آن را به روش هاي منطقي غير پرخاشگرانه ابراز دارند. فردى كه عصبانيتش را ابراز نمى دارد

روز به روز منفعل تر وبيمارتر مي شود. ب: آموزش اين كه عصبانيت جزئي از زندگي و حذف آن غير ممكن است. زندگى بايد توأم با ناكامى، درد، فقر و ديگر مسائل غيرقابل پيش بينى باشد. همان گونه كه نمى توان مانع رخداد بيمارى، فقر، مرگ، شكســـت و... شد، پديده هاى يا مؤلد عصبانيت را نيز نمي توان حذف كرد. ج:آموزش تكنيك هـــاى تغيير رفتار بـــراى تأثير گذارى

برعصبانيت و كاستن از شدت آن.

آريايي ها و ايراني ها

Page 6: Pirozi _24

0799072621

[email protected] weekly

صديق جويا

دكتور ذبيح اهللا فطرت

www.facebook.com/piroozi نشانى فيسبوك:

يكشنبه 10 آذر/قوس 1392 خورشيدى ـ 5692 جمشيدىشمارة بيست و چهارم

5 صــ دنباله

آريايي ها و ايراني ها عصبانيت و راه هاي مقابلة با آن| عزيز آريانفر | بخش دوم

| شهبا شاهرخى ـ استاد دانشگاه |

... و او را از دست شما عصبانى مى كند و مى رنجاند. اول ببينيد مشكل چيست، سپس بكوشيد براى آن راه حلى پيدا كنيد كه براى هر دوى شـــما مناسب باشد. مثال مى توانيد ساعت مالقات خود را نيم ساعت زود تر تعيين كنيد وخود تان با توجه به اين كه مى دانيد دوست شما ديرخواهد آمد نيم ســـاعت ديرتر به مالقات حاضر شـــويد تـــا به علت ديرآمدن او، از دســـتش عصبانى نشـــويد. همان گونه كه بســـيارى از فقراء زندگى شاد، با نشاط ودل پذيرى دارند، مي توان هنگام عصبانيت نيز احساس هاي مثبت و خوشايند داشت. زيرا عصباني شدن شكل ثابت واز پيش تعيين شده اى ندارد. با دور كردن ذهن از بى منطقى و روى آوردن به منطق مى توان عصبانيت را كاهش داد يا حذف كرد. منطق عصبانيت را از بين مي برد، حتى اگر عصبانيت قابل توجيه باشـــد مي تواند به ســـرعت غير منطقي شـــود. همه مردم خواســـتار ادب، موافقت، قدرشناسي و كال امور مثبت اند ودر صورت عدم دســـتيابي به آنها احســـاس شكســـت و ناكامي مي كنند. اما افراد عصباني وقتي به خواســـت خود نمي رســـند احســـاس نا اميدي مي كنند وعصبانيتشـــان نامتناسب با موقيعيت، شديد و ويرانگر است. افراد عصباني بايد انتظارات شـــان را به آرزوهايشان تغيير دهند. مثال بهتر است بگويند كه من عواملي را كه موجب سالمت وامنيت اند دوســـت دارم، نه اين كه بگويند من مي خواهم، يا من بايد فالن چيز را داشـــته باشـــم. بعضي از افراد عصبي، از عصبانيـــت به عنوان راهـــي براي اجتناب از احساســـات آزاردهنده اســـتفاده مي كنند. برخي از باورها و تفكرات غيرمنطقي و مؤلد خشـــم وعصبانيت كه بايد كنار گذاشته

شوند عبارت اند از: - بايد اعمال و رفتار ما هميشه مورد تأييد ديگران باشد.

- همه چيز بايد مطابق ميل ما باشد.- نظم و كنترول زندگى از دست ما خارج شده نميتواند

آنرا كنترول ميكنم .- ما به شدت اسير گذشته هستيم.

- خود را مسئول اعمال ديگران مي دانيم.- من فرد بسيار اليق، شايسته وباهوش هستم. 3 - مسئله گشايى: بعضي از اوقات ناكامي و به دنبال آن عصبي شدن ناشـــي از مســـايل واقعي و غير قابل اجتناب زندگي اســـت. دراين حالت عصبانيت نابجا نبوده، پاسخ طبيعي به مشكالت است. يك باور فرهنگى مبنى بر اين كه هر مشـــكلى راه حلى دارد، وجود دارد. ولي ما غالبا نمي توانيم راه حل را پيدا كنيم. هميشـــه بهترين كار يافتن راه حل نيســـت، بلكه بهتر است بدانيد كه چگونه با اين مسئله روبه رو شويد. مثال ممكن است نقشه اى بكشيد وپيشرفت خود را دراين مسير بررسي كنيد. اگر نقشه كشيدن منجر به حل مسئله نشـــد خود را تنبيه نكنيد. زيرا آنچه مهم است تالش و كوشش براي حل مسئله است، نه حل مسئله. چرا كه بعضي از مسايل حل ناشدنى اند يا اين كه تنها با تالش هاى پيگيرانه مى توان به راه حل نزديك شد. مهم آن است كه در طول تالش ها صبرتان را از دســـت ندهيد و به فكر همه يا هيچ نرسيد. همچنين مسئله گشايى شامل يادگيرى و انجام دادن فعاليت هايى است كه يا به محرك آزار دهنده يا به هيجان هاي منفي مثل خشم و اضطراب، (كه به وسيله محرك هايي كه از طريق شرطي شدن به صورت عالمت

خطر درآمده اند) پايان دهد. 4 - ورزش: ورزش، مخصوصـــا درفضاى بـــاز، نه تنها سالمت جسمى را بهبود مى بخشد، بلكه به تسكين اعصاب و بهداشـــت روانى نيز كمك مى رساند. ورزش در فضاى باز مثل پياده روى، دويدن، نرمش، شـــنا، فوتبال و ... سبب مصرف زياد و مداوم اكســـيژن مى شود، خصوصا اگر در فضاى سبز و مناطق كوهســـتانى انجام شود. ورزش مداوم سبب سالمت قلب و عروق، كاهش چربي بدن، زيبا سازي شكل بدن، از بين بردن غم وافسردگي و اضطراب افزايش عزت نفس و شـــادي و ســـرزندگي فـــرد و افزايش خود كنترلي رفتار مي شود.

5 - شوخ طبعى : "خنده برهر درد بي درمان دواست."

... جوامعى كه چونان فرهنگ هاى پتروفى و آالكولى سده هاى پامزدهم- سيزدهم پيش از ميالد) شناخته شده است.

در اين دوره، هندوآريايى ها اســـتپ هاى آســـتانه قفقاز شـــمالى (فرهنگ كاتاكومبى يا فرهنگ گورســـتان هاى دخمه يى)، را گرفتند. سرزمين هاى شرق قزاقستان، جنوب ســـيبرى و آســـياى ميانه به احتمال زياد در اين هنگام در قلمرو نياكان دردى ها و كافرى ها (پسان ها نورستانى ها) بود. آن هـــا را همچنين در ميان آريايى ها به شـــمار مى آورند، زيرا زبان هاى شـــان شباهت هايى هم با زبان هاى ايرانى و هم با زبان هاى آريايـــى دارد. زبان آن ها- زبان

آريايى شرق ميانه يى ميتانى است.3قبايل اريايى يى را كه در شمار دردى- كافرى مى پندارند، بسيار پيش در جنوب آسياى ميانه پديدار گرديده بودند- زمانى در حوالى پايان هزاره ســـوم پيش از ميالد. اين دوره زمانى اســـت كه به نام عصر «اشغال وحشيانه» ياد گرديده

است. اين عصر با ويرانى فرهنگ هاى پروتوشهرى (شهرى نما) باستانى و ريختيابى كشورهاى نو نامنهاد، مانند «مارگوش» Margush كه در آن ها ســـنت هاى كهن و نو آميخته و در هم تنيده مى شـــدند، به پايان رسيد. همين گونه صفات نژادى هم دچار دگرديســـى هايـــى گرديد. مانند فرهنگ گورستان هاى ســـپالى(Sapalli).4 بيخى مطابق با سنت هاى بومى با كاربرد ســـنت هـــاى پادبوينا؟-كاتاكومبى (گورســـتان هاى دخمه يى) و و با سنت هاى تازه وارد با كاربرد فرهنگ آتش. 5 آرايش سيماى نژادى انسان هاى به خاك ســـپرده شده در اين گورستان ها گاهى اندرونفى Andronov (دشـــلى- بزى ) اســـت. اما بيشتر مديترانه

خاورى مى باشد. 6 زمانى، در جنوب ســـيبيرى، موميايى هاى پيدا شـــده در تاريم، جهان علم را لرزاندند و پرســـش هاى فراوانى را در DNA برابر پژوهشگران گذاشتند. اما كنون، به يارى آناليزژن شناسى همه شك و ترديدها نبست تعلق آن ها به دايره قبايل آريايى (ايرانى) زدوده شـــده اند. در همان زمان در شمال، در گرهگاه استپ ها و دشت ها- درختزارها چوپان هاى آســـياى قدامى ظاهر شـــدند. اين گونه، در حوضه رودخانه اوبى و كـــوه هاى آلتايى فرهنگ هاى كروتوفى Krotov، ساموســـى، قره كولى و درخشان ترين آن ها- اوكونفـــى پديد آمدند. چيز مشـــتركى كه آن ها را به هم پيوند مى دهد، سازه يا بستر (سوبســـترات) نژادى درياى مديترانه يى (ميانزمينى)، است كه شبيه به آن چه است كه

باشندگان اوليه تولخار از خود بر جا گذاشته بودند.اين يك تيپ پهن سيما، اما نه به گونه مطلق دراز رو و بلند

... جوامعى كه چونان فرهنگ هاى پتروفى و آالكولى سده هاى پامزدهم- سيزدهم پيش از ميالد) شناخته شده است.

در اين دوره، هندوآريايى ها اســـتپ هاى آســـتانه قفقاز شـــمالى (فرهنگ كاتاكومبى يا فرهنگ گورســـتان هاى دخمه يى)، را گرفتند. سرزمين هاى شرق قزاقستان، جنوب ســـيبرى و آســـياى ميانه به احتمال زياد در اين هنگام در قلمرو نياكان دردى ها و كافرى ها (پسان ها نورستانى ها) بود. آن هـــا را همچنين در ميان آريايى ها به شـــمار مى آورند، زيرا زبان هاى شـــان شباهت هايى هم با زبان هاى ايرانى و هم با زبان هاى آريايـــى دارد. زبان آن ها- زبان

آريايى شرق ميانه يى ميتانى است.3قبايل اريايى يى را كه در شمار دردى- كافرى مى پندارند، بسيار پيش در جنوب آسياى ميانه پديدار گرديده بودند- زمانى در حوالى پايان هزاره ســـوم پيش از ميالد. اين دوره زمانى اســـت كه به نام عصر «اشغال وحشيانه» ياد گرديده

است. اين عصر با ويرانى فرهنگ هاى پروتوشهرى (شهرى نما) باستانى و ريختيابى كشورهاى نو نامنهاد، مانند «مارگوش» Margush كه در آن ها ســـنت هاى كهن و نو آميخته و در هم تنيده مى شـــدند، به پايان رسيد. همين گونه صفات نژادى هم دچار دگرديســـى هايـــى گرديد. مانند فرهنگ گورستان هاى ســـپالى(Sapalli).4 بيخى مطابق با سنت هاى بومى با كاربرد ســـنت هـــاى پادبوينا؟-كاتاكومبى (گورســـتان هاى دخمه يى) و و با سنت هاى تازه وارد با كاربرد فرهنگ آتش. 5 آرايش سيماى نژادى انسان هاى به خاك ســـپرده شده در اين گورستان ها گاهى اندرونفى Andronov (دشـــلى- بزى ) اســـت. اما بيشتر مديترانه

خاورى مى باشد. 6 زمانى، در جنوب ســـيبيرى، موميايى هاى پيدا شـــده در تاريم، جهان علم را لرزاندند و پرســـش هاى فراوانى را در DNA برابر پژوهشگران گذاشتند. اما كنون، به يارى آناليزژن شناسى همه شك و ترديدها نبست تعلق آن ها به دايره قبايل آريايى (ايرانى) زدوده شـــده اند. در همان زمان در شمال، در گرهگاه استپ ها و دشت ها- درختزارها چوپان هاى آســـياى قدامى ظاهر شـــدند. اين گونه، در حوضه رودخانه اوبى و كـــوه هاى آلتايى فرهنگ هاى كروتوفى Krotov، ساموســـى، قره كولى و درخشان ترين آن ها- اوكونفـــى پديد آمدند. چيز مشـــتركى كه آن ها را به هم پيوند مى دهد، سازه يا بستر (سوبســـترات) نژادى درياى مديترانه يى (ميانزمينى)، است كه شبيه به آن چه است كه

باشندگان اوليه تولخار از خود بر جا گذاشته بودند.اين يك تيپ پهن سيما، اما نه به گونه مطلق دراز رو و بلند

ادامه صـ 5ادامه صـ 5

بخش دوم و پايانى