sources of islam - muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  ·...

301
اَ ّ مَ كَ ّ نَ يِ رُ نَ ضْ عَ ب يِ ذَ ّ الْ مُ هُ ذِ عَ بْ وَ اَ كَ ّ نَ يَ ّ فَ وَ $ تَ & ي اَ مَ ّ نِ * اَ فَ كْ نَ لَ عُ غَ لاَ نْ ل ا اَ نْ يَ لَ عَ وُ ابَ سِ حْ ل ا وره س( رعذ ا? ی ۀ۴۰ ) Whether We let thee see something of that which We have promised them, or make thee die (before its happening), thine is but conveyance (of the message). Ours the reckoning. Qur'an,13: 40 — Yusuf Ali. Doctor Caro Owen Minasian لام س ع ا ب ا ن م ۀ ب ی م س م اب$ ن ک لام س ع ا ب ا ن م ۀ ب ی م س م اب$ ن کSources of Islam Sources of Islam By William St. Clair Tisdall 1899 ( Farsi ) [ In Progress Nov. 15, 2004 ] 1

Upload: others

Post on 28-Oct-2020

6 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب

ا ينك أو نعدهم الذي بعض نرينك م البلاغ عليك فإنما نتوف(۴۰ ۀآی رعد )سوره الحساب وعلينا

Whether We let thee see something of that which We have promised them or make thee die (before its happening) thine is but conveyance (of the message) Ours the reckoning

Quran13 40 mdash Yusuf Ali

DoctorCaro Owen Minasian

اسلام منابع به مسمی اسلام کتاب منابع به مسمی کتابSources of IslamSources of Islam

By

William St Clair Tisdall

1899

)Farsi([In Progress Nov 15 2004]

1

اسلام اسلام منابع منابعدیباچهدیباچه

الوحید الوحید هوالهادی هوالهادی لکی الناطقه خلقته خلق الذی الرحیم الرحمن الحمدلله

الله ماقال تحصیل الروحیه لذاته ترث و جلاله جل تعرفه سمعت اذن ولا رات مالاعین الصالحین لعبادی اخددت تعالی

بشر قلب لاخطرعلی وAbbreviation Reference

Yusuf Ali Ali Abdullah Yusuf The Quran Text Translation and Commentary Tahrike Tarsile Quran Inc Elmhurst New York US Edition 1987 pp 1862 ISBN 0-940368-32-3

Pickthall Pickthall Marmaduke The Meaning Of The Glorious Koran Everymans Library New York NY Edition 1992 pp 693

Inquiry into Sources Blair John C The Sources of Islam An Inquiry Into The Sources Of The Faith And Practice Of the Muhammadan Religion The Christian Literature Society For India Madras Allahabad Rangoon Colombo 1925 p

Sources of Islam Tisdall W St Clair (1859-1928) The Sources of Islam A Persian Treatise translated and abridged by Sir William Muir T amp T Clark Edinburgh Scotland 1901 pp 102

Sources of Qurrsquoan Tisdall W St Clair (1859-1928) The Original Sources of the Quran Society for Promoting Christian Knowledge (SPCK) London England 1911 pp 287

2

بعد نماناد mdash اما پوشیده و مخفی حقانی اسرار مدققان و الاباب ذوی برموجودات و سماویه کاینات آمیز حکمت انگیز حیرت زیبایی و زینت چنانکه که

قدیر دست از بلکه نیامده هرگز بوجود عدم از بی علت و بی سبب ارضیهصدور شرف تعالی و سبحانه مطلق قادر خدای الوجود واجب الاسباب مسبب

خواه قول خواه باشد فعل خواه نیز دیگر چیز هر طور همین به است یافته و پیوندد به وجود به که است نبوده ممکن آن بدون که دارد خاص سببی خیال

است موجود جهان متفرقه متنوعه ادیان و مختلفه متعدده مذاهب چونکههر که است هویدا و همانا اصل باطل خواه باشد حق خواه آنها از یکی

جاری خود چشمه سر از نهری مثل ینبوع آن از که است داشته سرچشمه اییافته انتشار کثیره ممالک در آخرالزمان در اسلام دین که آنرو از و است شدهعدتی و است شده مسیول و مسلط امم و طوایف بسا عقول و قلوب برآرزوی و امید اساس و بنیاد آنرا گشته مذهب آن معتقد بشر نوع بنی از بیشمار

بعونه که دانست مناسب چنان اوراق این اقل مصنف پس گردانیده اند خویش زیرا چیست مذهب این ینبوع و اصل آیا که نماید پیجویی را مطلب این تعالی

را الهی بینات و ادله ما که می گویند چونکه و نمی کنند قبول آنرا نصاری و یهود

3

سلف ایام در که آنانی از بسیاری و نیافته ایم کرده جستجو بدقت مذهب آن درالان بودند پذیرفته خود اجداد و آباء از تقلید روی از و بی تفتیش را مذهب آن

که زانرو می کنند قبول را دیگر مختلفه ادیان کرده ترک علانیة چه خفیتة چهبطور ایشان برای را اسلام دین بتواند که نکرده اند دریافت را کسی هنوز

- در چه چند کتابی البته اند کرده ثابت و هویدا آنرا حقیقت نموده اثبات عقلیآنها امثال و الشیعه حسام و الموازین میزان مثل ما درایام چه و سلف ایامزیرا بکند نمی تواند اکتفا بآنها فهیم عاقل شخص هیچ اما است یافته تحریرقلب شکوک و شبهات است مندرج درآنها که دلایلی آن که هویداست

هر مزبوره کتب مصنفان چونکه نمی دهد تسکین جویرا حق دوست مضطربغیرت نهایت معترفینش های حمله دفاع بامید و خود دین اثبات برای که چندداشتند که عملی که است حیف اما اند کرده صرف تمام وجهد جد و داشته

( ) چون ndash شد ذکر چنانکه اقل این اینجه از است نبوده حمیده غیرت آن برابراسلام دین ینبوع و بنیاد و اساس که دانست مصلحت از اینرا تمام بتحقیق را

ناقصش عقل بقدریکه عزوجل خدای باعانت نماید تفحص و تفتیش نو سرو ساخت مندرج کتاب این در کرده تتبع و آزموده را چیز هر است توانسته

مامول می کند تقدیم کریم کننده ملاحظه آنرابه الحال

4

مطالعه تام توجه و التفات به آنرا که هرکس ذوالجلال خدای فیض به اینکهبه که نهرعظیم این ینابیع و کجاست از اسلام دین که بداند یقین بتواند فرماید

وسیع ممالک مذهبی مزارع خود آب کدامها ۀeکثرت نموده آبیاری را عدیدهمی باشد

تنبیهتنبیهترجم که باد مصنف ۀeواضح از است مندرج کتاب این در که قرآنی های آیه

ترجم از بلکه زیر ۀeنیست در رحلی چاپی قرآنهای در که ایران معمولی فارسیاغلاط به مسئول مصنف پس است گردیده ماخوذ است شده نوشته سطر هر

آی مثل نمی باشد می شود یافت ترجمه آن در که از ۀeفراوانی نه و هشتاد ءترجم که عمران آل از ۀeسوره ونباشید است نوشته را المشرکین من کان وما

سور ودر آی ۀeمشرکان من ۀeترجم ۱۶۲ ۀeانعام کان وما که را الفاظ همینآی توبه سوره در و مشرکان از نبود و است نوشته درست باشد ءۀeالمشرکین

جنگ ۀeترجم ۲۹ باشد چنین باید که آنانرا بکشید است نوشته را االذین قاتلو - ترجم هر اما آنها با که ۀeکنید را موقع هائی آن و می باشد مصنف از دیگر

اقتباس

5

کنند مطالعه هر تا است آورده پیش اصلی بازبانهای آنها ۀeکرده جو حق منصفاگر و است زیاد و کم بی و صحیح ترجمه که بیند به خوانده اصلی بزبانهای را

معنیء از لغت هر اهل بمدد باشد نداشته آگاهی لغات آن از یعنی نتواند خودصحت بتواند و بیازماید بخوبی است نوشته مصنف آنچیزیراکه یافته اطلاع آنها

باشد داشته کتاب این مطالب رد بر چیزی کسی گاه هر و نماید دریافت آنرادرخواست امتنان با مصنف برساند بطبع نوشته دقت با کتابی که معنی باین

نسخ یک که تا ۀeمی کند بفرستد است شده چاپ کتاب این که بمحلی آنراکتاب آن بر است لازم که جوابی داشته ارسال مصنف نزد مطبع آن صاحب

التوفیق بالله و شود داده

اول اول فصل فصلمثنویمثنوی

دافعم قرآن راز کن کم و بیش رافعم معجزترا و کتاب منبیان اهم معمای این درحل اسلام معتبر علمای و بمجتهدین آنچه خصوص در

می کنند

6

عزوجل خدای ازجانب دینشان تمام که برآنند اسلام علمای که نیست مخفیرا ndash ۀeبوسیل اسلام دین واساس بنیاد پس است گشته مکشوف محمد حضرت

باشد وی رسالت و نبوت منکر آنکه هر و می گذارند آنجناب رسالت برحقیقتریش بر تیشه مطلب آن انکار که می دانند که رو زان می گویند کافر را ۀeاو

- اربع ارکان که می گویند آن بر علاوه و می نهد (ۀeمذهبشان حق ) ۱دین اولامجید ( احادیث) (۲قرآن اجماع) (۳ثانیا دربار) ndash ۴ثالثا و می باشد قیاس ۀeرابعا

است هویدا چونکه بنویسم چیزی اینجا در که نیست لازم چهارم و سوم رکنو قرآن اسلام دین بنیان الواقع فی زیرا باشد نباید احادیث و قرآن ضد آنها که

ndash دربار اسلام اهل جمیع که است حیف اما و است که ۀeاحادیث احادیثی آنشیعه اهل احادیثیکه مجامع آن چونکه نیستند الرای متفق می شمارند صحیح - است معلوم دارد تفاوتی اند کرده قبول رهابیان و سنیان آنهائیکه با می پذیرند

مندرج کتاب پنج دراین معتبره احادیث جمیع شیعه اهل تعلیم حسب بر که) یعنی (۱است سن) محمد ابوجعفر تالیف کافی (۳۲۹هجری ۀeدر ndash من) ۲) در

) سنه علی شیخ تالیف الفیه (۳۸۱لایستحرضه ابوجعفر) ۳)- شیخ تهذیب درسنه ( در) ۴)- (۴۶۶محمد

7

و ( مؤلف همان سنه) ( ۵استیصار رضی سید تالیف البلاغه نهج اما)- ۴۰۶در ویعنی ( ساخته اند منتخب را دیگر کتاب شش مزبوره صحف آن بعوض سنه اهل

ابن انس) (۱ مالک تالیف بخاری) ndash (۲موطاتا مسلم) ndash (۳صحیح سنن) ۴صحیحو ndash ndash ( ترمذی جامع سلیمان ماجه) ۶ابوداود ابن یزید ابن محمد السنن کتاب

و ndash متلو وحی قرآن که هستند الکلام متفق اسلام علیای بهرحال اما القزوینیکه حدیثی هر که است یافته قرار قانون این و می باشد متلو غیر وحی احادیث

خدا کلام را قرآن زیرا شود کرده رد باید باشد قرآن آیات از آیه ای بخلافموضوعهای و اشکالات بیان برای خصوصا احادیث حقیقتا پس می انگارند

مثلا است مفید می شود فهمیده قرآن از که آنچه توضیح برای و قرآن غامضسور در ( ۀeچون سوره raquo۱ ۀeآی ۱۷اسری است) مکتوب که سبحان می بینیم

الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبده أسرى ذي )1laquoال ترجمه ( الخبسوی الحرام مسجد از شبی را بنده اش شب به برد که آنرا بودن پاک دانم

معنی که کنیم استفسار تا نماییم رجوع احادیث به باید پس الخ القصی مسجدمیان مشهور معراج آن تصریح و بیان در که را چه هر آنها از و چیست آیه این

که بداند که کیست همچنین و فهمید می توان است معملوم اسلام علمایمسمی که پنجاهم سوره لقب

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

8

قاف کوه بودن موجود به را ما که احادیثی آن جز دارد معنی چه هست ق به کتاب این در اسلام منابع به نسبت آنچه سر لهذا می نمایند اخبار و اعلام

که کرده ایم مصمم را این است اختصار به ما حاجت چونکه می کنیم تقدیمدر آنها بنیاد و اصل آنهاییکه جز نکنیم ذکر را اسلام اهل تعلیم هیچ و عقیده هیچ

جمیع میان که است مندرج احادیث در نیز آن شرح و می شود یافت قرآن خوداست این ما اراده زیرا دارد کلی رواج سنی خواه و باشند شیعه خواه مسلمان

باشد داشته فایده عموما اسلام اهل جمیع برای کتاب این کهاست جل و عز خدای کلام قرآن که برآنند اسلام علمای که است معلوم

چه اگر و فرمود مرقوم محفوظ لوح بر عالم آفرینش از قبل آنرا تعالی وی کهازلیت اش باره در سخت بسیار مباحثات آنهم از بعد و مامؤن خلافت ایما در

باره در اما بگوییم چیزی باب این در اینجا ما نیست لازم که است شده واقعبواسطه تعالی وی جانب از تماما بلکه نیست انسانی تصنیف قرآن اینکه

همیشه اسلام اهل جمیع شده نازل محمد حضرت بر فرشته جبرائیل حضرت ادعا این اثبات در خلدون ابن و هستند و بوده الرای متفق عقیده این بربرای عرب اهل که باشد آن موافق بعباریتکه و عربی بزبان قرآن که می گوید

خیالات کردن بیان

9

آیه و فقره از بعد فقره شد فرموده ارسال آسمان از می نمودند مستعمل خوداعلان بجهت یا و خدا وحدانیت عقیده اظهار برای بود لازم بطوریکه آیه از بعد

مکشوف باشد متحمل را آنها باید جهان این در انسان که تکالیفی آن تصریح وانتظام برای احکام دوم حالت در و دین عقاید اخبار اول حالت در پس گشت

صفحه ( دوم جلد داریم مردمان از) ۴۵۸اعمال که می گوید دیگر موضع در وو متن که همانست ربانی کتب همه میان از قرآن فقط که است ظاهر همه این

حوال مسموع آواز به آن فقره های و ۀeالفاظ حالت است شده کرده پیغمبریو الهام آواز به را اینها انبیاء که زیرا دیگر ربانی کتب مابقی و انجیل و تورات

بودند برگزیده انسانی عمومی بحالت وقتیکه و خودشان خیالت صورت در یافت معجزه ای هیچ صحایف این عبارت در جهت این از نمودند تحریر

صفحه ( اول جلد اسلام) ۱۹۵و ۱۹۴نمی شود علمای آنچه که نیست شکی وقرآنست خود قول حسب بر می گویند قرآن بودن الله جانب من باره در

) سوره یعنی بروج سوره در raquo ۲۲و ۲۱ ۀeآی ۸۵چنانکه است) هو مندرج بلمجيد محفوظ قرآن لوح ) 1laquoفي لوحی ( در بزرگوار قرآنیست او بلکه ترجمه

سوره ( در یعنی انعام سوره در نیز و مرقومست) ۱۹ ۀeآی ۶نگاهداشته

1 Day this is a Glorious Quran(Inscribed) in a Tablet Preserved Quran 85 21- 22 mdash Yusuf Ali

10

laquo گفت فرموده امر محمد حضرت به خدایتعالی شهادة که أكبر شيء أي قلبه لأنذركم القرآن هذا إلي وأوحي وبينكم بيني شهيد الله ) 1laquoقل بگو ( ترجمه

شما دهم بیم تا قرآن این بمن شد وحی و شما میان و من میان است گواه خدا که می کند ادعا خود باره در قرآن که می شود ثابت آیه ها چنین این و آن به رااز بلکه است نیافته تالیف انسانی کتابهای از و نیست محمد حضرت تصنیف

قدر شب در آسمان از و است شده نازل محمد حضرت بر بوده خدا جانب ) سوره در یعنی قدر سوره در مکتوبست چنانکه یافته raquo۱ ۀeآی ۹۷نزول ا) إن

القدر ليلة في ) 2laquoأنزلناه شب ( در را او فرستادیم فرو ما بدرستیکه ترجمهو قرآن وحید منبع که نماییم اقرار باید کنیم قبول بیانرا این اگر پس قدرو سبحانه العالمین رب جل و عز خدای خود اسلام دین تمامی سرچشمه که باشد ممکن اگر لهذا ندارد و نداشته دیگر چشمه سر هیچ و می باشد تعالی

اکثر که بگرداند ثابت الشمس من اظهر اینرا نموده تفحص و تفتیش شخصکه کتبی از و دیگر ادیان از شبهه و بیشک اسلام عقاید از بیاری و قرآن اجزای

پس است شده انتخاب هست نیز حالا و بوده موجود محمد حضرت ایام در معترضین از بعضی چونکه و می گردد منهدم کلیتا و تماما اسلام دین بنیاد

واجب پس کنند ثابت می توانند را این که می گویند حکما

1 Say What thing is most weighty in evidence Say Allah is witness between me and you This Quran hath been revealed to me by inspiration that I may warn you Quran 6 19 mdash Yusuf Ali2 Lo We revealed it on the Night of Predestination Quran 97 1 mdash Pickthall

11

باشد حقیقی مسلمان که هر خصوصا و جوی حق شخص هر که است ولازمبر و راست معترضین قول این آیا که بداند آزموده تمام دقت با هم را امر این

خود دین دشمنان کرده رد را ایشان اعتراضات بتواند اگر زیرا نه یا است حقثابت و هویدا اسلام دین بودن الله جانب من و حقیقت البته سازد مجاب را

آن از و دارد عیبی چه حق معرفت و راستی دانستن پس الا و گردید خواهد علیم خدای مدد به الان بنابراین رسید خواهد وی به ضرر چه حقیقی علم

از بسیاری که آنند بر که آنانی ادعای آزمودن به و اعتراضات شنیدن به حکیمشده گرفته قدیمی کتب و دیگر ادیان از اسلام دین عقاید اکثر و قرآن تعالیم

می پردازیم است

دوم فصل دوم فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

اول منبع همان و است شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازبر مصمم چون محمد حضرت که است این معترضین قول است اسلام دین

عبادت بسوی ساخته آزاد پرستی بت از را عرب اهل که شده این

12

حضرت ایام در ایشان که دانست اینرا چون نیز و بگرداند مایل تعالی خدایاز را خود رسوم و عادات از بسیاری و می بودند خدا وحدانیت بر معتقد ابراهیم

مجبور را ایشان که نخواست داشته اند نگاه ارث روی از خویش متقی اجدادهر و نماید اصلاح ایشانرا دین که کوشید بلکه کنند ترک را آنها جمیع که سازد در آنجهت از بدارد محفوظ می پنداشت مناسب نیکو که را قدیمی عادت

سوره ( یعنی نسا raquo۱۲۴ ۀeآی ۴سوره که) أسلم مکتوبست ممن دينا أحسن ومن خليلا إبراهيم الله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات ن محس وهو لله 1laquo وجهه

( او( و خدا برای را رویش کند خالص آنکه از دین در است بهتر آنکه و ترجمه دوست را ابراهیم خدا گرفت و را گرای حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست

سوره ( یعنی عمرال آل سوره در نیز raquo۹۵ۀeآی ۳و است) الله مرقوم صدق قلالمشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل بعوا ) 2laquoفات گفت ( راست بگو ترجمه

همچنین مشرکان از نباشید و را گرای حق ابراهیم کیش شوید پیرو پس خداسوره ( یعنی انعام سوره raquo۱۶۲ ۀeآی ۶در است) إلى مندرج ي رب هداني ني إن قل

المشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل قيما دينا مستقيم )3laquoصراط ترجمه (درست دینی راست راه به خدایم کردم هدایت من که درستی به بگو

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 1252 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 953 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith and he (certainly) joined not gods with Allah Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

13

کرد خیال محمد حضرت چون لهذا مشرکان از نبود و گرای حق ابراهیم کیشدخترانشان قتل و شرک و پرستی بت جز عرب اهل رسوم و عادات جمیع که

حفظ اعراب میان ابراهیم حضرت ایام از اینها مثل دیگر قبیح چیزهای بعضی ودین در را اخلاقی و دینی رسوم و عادات آن از بسیاری پس بود شده کرده

با عرب شرقی و جنوبی ولایتهای و طوایف از بعضی چه اگر داشت نگاه خودابن شهادت از هم و تورات از هم اما بودند شده مخلوط نوح ابن حام اولاد

سکن از بسیاری که است هویدا هم غیر و طبری و و ۀeهشام شمالی اطرافاز بعضی و بودند یافته تولد نوح ابن سام حضرت نسل از ممالک آن مغربی

( ) زوج قطوره فرزندان از بعضی و قحصان یقطان از حضرت ۀeایشان دوماینها میان که بودند آمده پدید ابراهیم ابن اسمعیل حضرت از بعضی و ابراهیم

جمیع اصلی مذهب البته و هستند مشهور سبب آن از قریش قوم خودرا پرستی بت و شرک و می بود سبحانه واحد خدای عبادت سام اولاد طوایف

بودند ایشان مجاور که دیگر طوایف از و شام مملکت اقوال از ازمنه مرور به جمیع تقریبا وقتیکه اما بودند ساخته خراب و آلوده را خود اجداد دین آموخته

فراموش بالکل را الهی پاک ذات وحدانیت یهود اهل جز دیگر طوایف و اقوامکردند

14

نهاه محکم را عقیده آن عرب جزیره مغربی و شمالی ولایتهای سکنه آنگاهخورشید و ستارگان عبادت ایوب حضرت ایام در که دارد کلی احتمال داشتند

از چونکه می شد داخل عرب ممالک اطراف آن طوایف میان اول بار ماه و) نبی همان ۲۸الی ۲۶ ۀeآی ۳۱کتاب مورخین) از یکی و است ظاهر

تاریخ از قبل سال چهارصد از بیشتر که نام هرودوتس یونان مشهورترینآن عرب اهل ایام آن در که است ساخته مطلع را ما می نمود زیست مسیحی

اللات و ارتاک را آنها اسامی که داشتند معبود دو فقط عموما اطراف ) باب هرودتس تاریخ آن) ۸فصل ۳می نویسد اسم که نیست شکی هیچ و

به را عربی زبان تلفظ و املا اجنبی سیاح آن که بود تعالی الله اول معبودایام از جل عزو خدای لقب این که این و است ننوشته درست ندانسته خوبی

سبع معلقات از بود منتشر و مشهور عرب اهل میان محمد آن ۀeحضرتزیست حضرت آن بعثت از قبل اقلا یا و وی تولد از قبل که عرب شعرای

ذکر را الله اسم اوقات اکثر ایشان که رو این از می آید پدید می نمودندlaquo است مندرج ابیات این نابغه دیوان در مثلا الله کرده اند يعطها لم شيمة لهم

فما قويم ودينهم الإله ذات تهم محل عوازب غير والأحلام الجود من غيرهمالعواقب غير ایضا raquo1laquoيرجون الله و أن تر ألم

1 عوازب غير الأحلام و الجود غيرهممن الله يعطها لم شيمة يرجون لهم فما دينهمقويم و الإله ذات تهم محل العواقب غيرThey have a character which Allah has given only themGenerosity and ready intellects Their residence is Jerusalem and their religionDoes true and they only fear the aftermaths mdash Diwan of An-Nabighah (- 602 AD) See Sources of Qurrsquoan p 35

15

إذا كواكب والملوك شمس فإنك يتذبذب دونها ملك كل ترى سورة أعطاككوكب منهن يبد لم لنا raquoأيضاو 1laquo طلعت يرد خلده الله نسأل لديه ونحن

م إن الموت قدح ونرهب قدحنا فاز إن الخلد نرجى ونحن عامرا وللأرض لكا قامرا raquo2laquoجاء می شود یافت ابیات این نیز لبید دیوان در تدري و ما لعمرك

صانع الضوارب الله ما الطير زاجرات ولا معلوم 3laquoبالحصى اینهمه بر علاوه وچونکه بود عرب طوایف جمیع اقدس مسجد الایام قدیم از کعبه که است

از قبل سال شصت که سیسیلی دیودورس به مسمی دیگری یونانی مورخ ) باب می بود همچنین زمان آن در که است گفته بود زنده مسیحی و) ۳تاریخ ( است ( آشکار ال معرفه حرف آن از و بود الله بیت لقب به مشهور مقدس آن

عقید اینکه ۀeکه وجود با بود نشده فراموش هرگز عرب میان الهی وحدانیترا ایشان قرآن سبب آن از که داشتند نیز دیگر بسیار معبودهای ایشان

را آنها نموده عبادت متعال خدای بر علاوه را دیگر معابد زیرا می نامد مشرکین این ما که می گفتند را این اما می انگاشتند او واجب پرستش و احترام شریکبلکه نمی نماییم عبادت است تعالی الله که حی خدای مثل را ثانوی معبودهای

خدای ایشان شفاعت به که داریم امید و می شماریم خود شفیعان را ایشانواحد

1 يبد لم طلعت إذا كواكب الملوك و شمس ك يتذبذبفإن دونها ملك كل سورةترى أعطاك ه الل أن تر ألم

كوكب منهنHave not you seen that Allah had given you a statusYou see that all the Kings statuses are inferior to yoursYou are as the Sun and the kings are as planetsWhen you appear they disappear - Diwan of An-Nabighah2

الموت قدح نرهب و قدحنا فاز إن الخلد نرجى نحن عامراو وللأرض ملكا لنا يرد خلده ه الل نسأل لديه نحن و قامرا جاء إن

When we are before him (An-Nuaman) we implore Allah for his long lifeAs that restores us authority and develops the earthWe desire for him deathlessnessYet we fear the victory of death - Diwan of An-Nabighah3

صانع الله ما الطير زاجرات بالحصىولا الضوارب تدري ما لعمركBy your life The strikers of the pebblesOr the drivers out the birds do not know what Allah will do1 Labid Ibn Rabia ( - 661 AD) See also Sources of Quran p 35 Sources of Islam p 5

1 In Pre-Islamic period there were many sorts of augury This verse refers to two When the auger is asked about something he takes pebbles and strikes them and then tells them the answer The second one is that when the auger drives out a bird if it flies to the right it is considered to be a good omen if it flies to the left it is regarded as a bad omen

16

عقید این اثبات در و بفرماید اجابت را ما دعاهای تا بگردانیم مایل را ۀeحقیقیاقتباس الدینه مواهب کتاب از را ذیل حکایت که می کند کفایت پرستان بت آن

هوى نماییم raquo إذا النجم و السلام عليه قرأ حين الحبشة مهاجرة من نفر قدمأمنيته في الشيطان ألقى الأخرى الثالثة ومناة والعزى اللات أفرايتم بلغ حتى سجد السورة ختم فلما لترتجى شفاعتهن وأن العلى الغرانيق تلك تلاوته أي

وفش بخير ألهتهم ذكر أنه لتوهمهم المشركون معه وسجد ذلك ىصلعمالمسلمين من بها ومن الحبشة أرض بلغ حتى الشيطان وأظهره بالناس

معه صلوا و كلهم أسلموا قد مكة أهل أن وتحدثوا وأصحابه مظعون بن عثمانأ قد و فأقبلوا مصلعم بمكة المسلمون ن الحبشة سراعا ) 1laquo من تنی ( ترجمه

سور صلعم او که وقتی آمدند پیش حبش مهاجران از سور ( ۀeچند یعنی ۀeنجم۵۳ منات و عزی و لات از رهید خبر پس آیا رسید آیه این به تا می خواند را

آیات ( دیگر منی) ۲۰و ۱۹سومی در شیطان این ۀeآنگاه خواندنش در یعنی ویایشان شفاعت به که بدرستی و سرافرازند بدنان نازک اینها انداخت را الفاظ سجده صعلم او بود رسانیده انجام به را سوره آن چون و داشت امید باید

گمان زیرا کردند سجده وی همراه مشرکین و نمود

1 Some of the Abyssinian Refugees returned to Mecca when Surah liii was being read Coming to the verse What think ye of Allacirct and Al Uzza and Manacirct the other the third Satan cast these words into the readers lips These three noble ones whose intercession is to be hoped for When the Surah ended the whole company bowed down in adoration and the Idolators together with them thinking that their gods had been thus graciously acknowledged The strange episode was spread abroad by Satan and the Refugees ]among them were Uthman Ibn Mazun and his friends[ hastily returned to Mecca mdash Sources of Islam p 6 See also Sources of Qurrsquoan p 38-41 and Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 165-166

17

میان امر آن و است کرده ذکر خوبی به را ایشان معبودهای او که می بردندحبش مملکت به آن خبر که نوعی به نمود ظاهر آنرا شیطان و شد فاش مردم

دوستانش و مظصون ابن عثمان یعنی بودند آنجا که مسلمانانی آن بمسامع وسجده صعلم وی با شده مسلمان مکه اهل جمیع که گفتند نموده تکلم و رسید

ابن و آمدند باز حبش از زودی به پس شده اند ایمن مکه در مسلمانان و کردهرا حکایت این نیز دیگر بسیار مسلمان مورخین و طبری و هشام ابن و اسحق

سور تفسیر در نوشته اند بیضاوی و جلال الدین و یحیی آنچه و کرده اند ۀeبیان 1حج بار در شهرستانی و می گرداند ثابت قدیم ۀeآنرا عرب رسوم و مذاهب

laquo است نوشته والبعث چنین الخالق أنكروا فصنف أصناف الجاهلية والعرب إلا هي ما وقالوا التنزيل عنهم أخبر كما المفني والدهر المحيي بالطبع وقالوا

بالخالق اعترفوا وصنف الدهر إلا يهلكنا وما قوله و ونحيا نموت الدنيا حياتنا بل الأول بالخلق أفعيينا تعالى بقوله عنهم الله أخبر الذين وهم البعث وأنكروا

جديد خلق من لبس في مختصة هم أصنامهم وكانت الأصنام عبدوا وصنف لمذحج ويغوث لهذيل سواع الجندل بدومة وهو لكلب ود فكان بالقبائل

اللات و لهمدان يعوق حمير بأرض الكلاع لذي ونسر اليمن من ولقبائلبالطائف لثقيف

سور یعن 1 آی ۲۲ ۀeی e۵۱ ۀlaquo و سول ر من قبلك من أرسلنا وما لا إ نبي ألقى لا ى تمن إذا يطان چون 1 laquoالش مگر را پیغمبری نه و رسولی هیچ تو از پیش ما نفرستادیم و ترجمه

شیطان میاندازد را آنچه خدا کند زایل پس تلاوتش در شیطان انداخت کرد تلاوت1 Never did We send a messenger or a prophet before thee but when he framed a desire Satan threw some (vanity) into his desire Quran 22 52 mdash Yusuf Ali

18

وكان أصنامهم أعظم هبل والخزرج للأوس ومناة كنانة وبني لقريش والعزى إلى يميل من منهم وكان والمروة الصفا على ونائلة وأساف الكعبة ظهر علىفي ويعتقد الصابئة إلى يميل من ومنهم النصرانية إلى ميل من ومنهم اليهودية

الأنواء من بنوء إلا يتحرك لا حتى السيارات في المنجمين اعتقاد المنازل أنواء و الجن يعبد من ومنهم الملائكة يعبد من منهم وكان كذا بنو مطرنا ويقول

التواريخ و والأديان الأنساب علم علومهم بكر كانت لأبي وكان الرؤيا تعبير وجاءت أشياء تفعل الجاهلية وكانت طولى يد فيها عنه الله رضى الصديقعندهم شيء أقبح وكان البنات ولا الأمهات ينكحون لا فكانوا بها الإسلام شريعة

ويطوفون ويحرمون ويعتمرون البيت يحجون وكانوا الأختين بين الجمعأعوام ثالث كل يكبسون وكان الحجار ويرمون كلها المواقف ويقفون ويسعون

والاستنشاق المضمضة على يداومون وكان كانوا و الجنابة من ويغتسلون شهراالعانة حلق الإبط ونتف الأظافر وتقليم والاستنجاء والسواك الرأس وفرق

اليمنى السارق يد يقطعون وكانوا )1laquoالختان جاهلیتraquo ترجمه ( اعراب و که می گفتند و می کردند انکار را قیامت و خالق بعضی و بودند قسم چندین

خصوص در قرآن چنانکه است کننده هلاک دهر و بخش حیات طبع

1 ]During the times of ignorance the Arabs were divided into different classes or religious opinions[ some of them denied the existence of a Creator the sending of prophets and the final judgment asserting that Nature itself was the giver of life and that Time was the universal destroyer ]as the Quran states And they say What is there but our life in this world We shall die and we live and nothing but time can destroy us Quran 45 24[ Others again believed in a Creator but denied that He had ever revealed Himself by sending messengers commissioned to declare His will ]And Allah related about them Were we then weary with the first Creation that they should be in confused doubt about a new Creation Quran 50 15[ Others again worshipped idols of which each tribe had its own For example the tribe of Kalb worshipped Wudd and Suwa that of Madhhaj honoured Yaghuth as did some of the Yamanites The Dhulkila in Himyar worshipped Nasr the Hamdhan tribe adored Yauq that of Thaqif in Taif served Al-lat while Al-Uzza was the tutelary goddess of the Bani Kinanah and of the Quraish The tribes of Aus and Khazraj worshipped Manah and regarded Hubal as the chief of their deities His image was placed in a most conspicuous place on the roof of the Kabah Other deities were Asaf and Naila Some of the tribes had come under the influence of Jewish colonies settled near them and accepted more or less of the teaching of the latter people Others had become Christians while their neighbours were inclined to accept that faith Others again were under the influence of the Sabians and used to practise astrology and receive omens taken from the movements of the heavenly bodies as their guides in all actions of importance Some worshipped angels some the Jinns or evil spirits Abu Bakr himself who afterwards became the first Khalifah or Vicegerent of the Apostle of God was at one time distinguished for his proficiency in the art of interpreting dreams ]The religion of Islam confirms some of laws of the Arabs of the times of ignorance they did not get married with mothers or with daughters They considered the marriage of two women who were sisters as a shameful act They performed the Hajj and did all its ceremonies They did the Postponement of a sacred month every three years They did the ritual impurity They rinsed the mouth they snuffed they parted the hair they cleaned the teeth by stick they washed after defecating they clipped the nails they tore out the hair of armpit they cut the pubic hair and they did the rite of circumcising They also cut off the right hands of the thief ndash Ash-Shahristani The Religious and Philosophical Sects (حل Sources of Quran p 37-38 See also Sources of Islam p 6-7 mdash ]( المللوالن

19

و می میریم دنیا زندگانی بجز این نیست گفتند و می نماید اخبار را ما ایشان) سور زمانه بجز را ما نمی سازد هلاک و است گفته نیز و می شویم ۀeزنده

سور یعنی قیامت) ۲۳ ۀeآی ۴۵ ۀeجاشیه و می نمودند اعتراف خالق به بعضی وبار در خدا که هستند آنانی ایشان و می کردند انکار خبر ۀeرا تعالی بقوله ایشان

از شک اند در ایشان بلکه نخست آفرینش به که شدیم ناتوان آیا می دهد) سوی تازه سور ۀeآفرینش یعنی و) ۱۴ ۀeآی ۵۰ ۀeق بودند پرست بت بعضی

از سواع و جندل کلب اهل آن از ود پس ایشان قبیله های به مختص بتهایشانذوالکلاع اهل آن از نسر و یمن قبایل بعضی و مذحج آناهل از یغوث و هذیل آن

سکن در ۀeکه ثقیف اهل آن از لات و همذان اهل آن از یعوق و بودند حمیر زمینقبیل آن از عزی و خزرج ۀeطایف و اوس اهل آن از منات و کنانه بنی و قریش

بر نایلی و اساف و کعبه بام پشت بر هبل و بود بتهایشان بزگترین هبل و بود به بعضی و یهود دین سوی به ایشان از بعضی و بودند مروه و صفا کوههای

طلوع بر اینها و داشتند میل صابیین ملت بسوی بعضی و مسیحی مذهب سویمثل می داشتند اعتقاد می شود خوانده ماه منزلهای که نجومی غروب وطلوع به مگر نمی کردند حرکت بحدیکه دارند سیاره ها بر منجمان که اعتقادی

از غروبی و

20

است ستاره فلان غروب و طلوع در بارانمان می گفتند و غروب ها و طلوع آن و می نمودند عبادت را دیوها بعضی و را فرشتگان ایشان از بعضی و و بود خوابها تعبیر و تواریخ و نجام غروب و طلوع و نسب ها علم علومشان

( ) عربان و داشت کامل واقفیت علوم این از عنه الله رضی صدیق ابوبکرمادران زیرا ساخت جاری را آنها اسلام شریعت که می کردند چیزهایی جاهلیت

بسیار چیز خواهر دو کردن نکاح ایشان نزد و نمی گرفتند زنی به خود دختران وباشد کرده عروسی خود پدر زن با که را شخص آن و می شد شمرده زشتی ( عمره ( و نموده را کعبه یعنی بیت حج و می نامیدند ضیزن ویرا و داده دشنام

کوههای مابین و می نمودند طواف شده ملبتس احرام به و می آوردند جا بهسنگهای و می داشتند معمول را موقفی هر اعمال و می دویدند مروه و صفا

( و ( می ساختند داخل ماه یک سال سه هر در و می انداختند منا وادی در جمرهمویهای ساختن جدا و استنشاق و مضمضه بر و می کردند غسل جنابت از بعد

و زها ستردن و بغل زیر تراشیدن و ناخن گرفتن و استنجا و مسواک و سر ) النحل الملل می بردیدند را دزد راست دست و می نمودند مداومت ختنه

( که می گویند قول این موافق هشام ابن و اسحق این و شهرستانی تصنیفعباد اول در اسمعیل حضرت اولاد

21

نیز آن از بعد لکن و شدند مبتلا پرستی بت در الامر آخر اما و بودند واحد خدایهم را این و می داشتند نگاه را ابراهیم حضرت ایام رسوم و عادات از بسیاری

هم از تعالی خدای که نکردند فراموش آنها ۀeهرگز بر و افضل دیگر معبودهایlaquo که است مرقوم الرسول سیرت در و است ما مسلط ونسوا الخلوف خلف

إلى وصاروا الأوثان فعبدوا غيره وإسمعيل إبراهيم بدين واستبدلوا عليه كانواإبراهيم عهد من بقايا ذلك على فيهم و الضلالات من قبلهم الأمم عليه كانت ما

على والوقوف والعمرة والحج به والطواف البيت تعظيم من بها يتمسكونليس ما فيه إدخالهم مع والعمرة بالحج والإهلال البدن وهدى والمزدلفة عرفة

لك شريك لا ك لبي ك لبي اللهم ك لبي قالوا وا أهل إذا وقريش كنانة فكانت منه أصنامهم معه يدخلون ثم بالتلبية فيوحدنه ملك وما تملكه لك هو شريك إلا

بيده ملكها ) raquo 1laquo ويجعلون که ( را مذهبی آن و شدند بد ایشان اولاد ترجمهو نمودند تبدیل دیگری به را اسمعیل و ابراهیم دین کرده فراموش داشتند

شده مبتلا آنها در ایشان از قبل امتها که گمراهی آن به نموده بتها پرستشمانده ایشان میان ابراهیم عهد از چند بقایایی آن وجود با و برگشتند بودند

و عمره و حج و آن طواف و بیت تعظیم مثل متمسک اند آنها به که استقربانی و مزدلفه و عرفه بر ایستادن

1 Thus as generations passed they forgot their primitive faith and adopted another religion for that of Abraham and Ishmael They worshipped idols and adopted the same errors as the peoples before them Yet they retained and held fast practices going back to the time of Abraham such as honouring the temple and going round it the great and little pilgrimage and the standing on Arafa and Muzadlifa sacrificing the victims and the pilgrim cry at the great and little pilgrimage while introducing elements which had no place in the religion of Abraham Thus Kinana and Quraysh used the pilgrim cry At Thy service O Allah at Thy service At Thy service Thou without an associate but the associate Thou hast Thou ownest him and what he owns They used to acknowledge his unity in their cry and then include their idols with Allah putting the ownership of them in His hand mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 35-36 Also compare Sources of Islam p 7 Sources of Qurrsquoan p 35-36 and Inquiry into Sources p 23-24 116 Seera of Ibn Hisham (السيرة

هشام لابن ( النبوية

22

داخل نبود او از که را چیزی آنها میان نیز چه اگر عمره و حج در اهلال و بدن laquo اللهم لبیک می گفتند می نمودند اهلال چون قریش و کنانه اهل و ساختند raquo مالک دارد آنچه هر و را او تو هول شریک جز نیست شریک هیچ ترا لبیک لبیکبتهای آن از بعد و می بردند اسم وحدانیت به لبیک گفتن به را او پس می باشد

در نیز و می نهادند وی دست در را آنها اختیار و می ساختند داخل وی با را خودlaquo مکتوبست ثم قرآن ام أي ة ست في والأرض ماوات الس خلق ذي ال الله كم رب إن

كم رب الله ذلكم إذنه بعد من إلا شفيع من ما الأمر ر يدب العرش على استوىرون تذك أفلا دوه سور ۀeسور (1laquoفاعب یعنی ) raquo۳ ۀeآی ۱۰ ۀeیونس به) ( ترجمه

روز شش در را زمین و آسمانها آفرید که خدائیست شما پروردگار که درستیبعد از مگر شفیعی هیچ نیست را کار می کند تدبیر عرش بر شد مسئول پس

raquo از و نمی گیرید پند پس آیا را او بترسید پس پروردگارتان خدا اینست اذنششفاعت به را متعال خدای جاهلیت ایام در عرب اهل که است ثابت امر این ) شفاعت به مسلمانان الحال چنانکه می نمودند عبادت لات و منات و عزی

قرآن سبب آن از و می کنند خواست در را خود گناهان آمرزش تعالی او اولیای ( ایام به تا را تعالی خدای عبادت عرب اهل پس است نامیده مشرکین را آنها

مفر نگاهداشته محمد حضرت

1 Lo your Lord is Allah Who created the heavens and the earth in six Days then He established Himself upon the Throne directing all things There is no intercessor (with Him) save after His permission That is Allah your Lord so worship Him Oh will ye not remind Quran 10 3 mdash Pickthall

23

بودند الهی اقدس ذات حضرت وحدانیت که است این معترضین قول لهذاپدرش اسامی از زیرا بود آموخته خویش اجداد و قوم از را عقیده آن محمد ) علامت که ال معرفه حرف با خدا اسم که عبیدالله زاده اش عمه و عبدالله

( عقید آن که است هویدا می شود یافت آنها در می باشد قبل ۀeوحدانیتش عمدهاحرام پوشیدن و اهلال و طوایف رسوم و بوده معروف محمد حضرت بعثت از

و است شده داخل اسلام دین در قدیمه طوایف آن دین از نیز غیره و غیره ورسال از و است قبیل آن از می گوید شهرستانی چنانکه نیز که ۀeختنه قدیمی

بلکه عربان فقط نه الایام قدیم از که می شود ثابت است برناباس به مسمیرساله آن مصنف چونکه بودند کرده قبول را رسم این نیز دیگر اقوام بسیار ( میگوید( صریحا است یافته تحریر مسیح میلاد از بعد سال دویست تخمینا که

mdash περιτέτμηται 1 πᾶς Σύρος καὶ Ἄραψ καὶ πάντες οἱ ἱερεῖς τῶν εἰδώλων 2 laquo ( ) کهنmdash جمیع و عرب و شامی مرد هر اصنام ۀeترجمه

raquo می شوند و مختون داشتند را عدت این نیز قدیم مصریان که است ومعلومبه می شد پرستیده عرب اهل میان محمد حضرت ایام در بسیار بتهای چه اگر

ابن و اسحق ابن اما بود موجود صنم شصت و سیصد کعبه خود در حدیکهعمروبن که آنند بر هشام

1 περετέμνεται is the Greek word in the original Farsi text 2 ldquoEvery Syrian and Arab and all the idol-worshiping priests are also circumcisedrdquo mdash Holmes Michael W The Apostolic Fathers Greek Texts and English Translations Baker Book House Co Grand Rapids MI Edited and Revised 1999 Reprinted 2004 p 298-299 Epistle of Barnabas 95]6[

24

عبادت محمد حضرت ایام از قبل طبقه پانزده فقط مذرکه ابن هذیل و لحی حاجت شخص هیچ حال هر به بودند کرده مکه داخل شام مملکت از را اصنام

اما بفهمد را قبیح رسم آن بطلان و ناشایستگی تا نداشت الهام و وحی بهعبادت طور بدان آنرا قدیم پرستان بت که حجرالاسود بوسیدن عادت

اهل نزد عادت آن می انگاشتند بهشت سنگهای از یکی را آن چونکه می کردندرسم آن از را ایشان نتوانست محمد حضرت که بود آمده پسند چنان عرب

میبوسند را سنگ آن حال به تا حاجیان که است جهت آن از و نماید ممانعتعقاید و رسوم و عادات آن اسلام دین اول ینبوع که این کلام حاصل

خصوصا و عرب طوایف میان محمد حضرت ایام در که است بوده مذهبی نویسند معترضین کلام این رد در و می بود متداول و معمول قریش این ۀeمیان

که بگویند اینکه جز بدهند می توانند جواب چه اسلام اهل که نمی داند اوراقشده ۀeهم مکشوف ابراهیم حضرت بر ربانی الهام به اولا عادات و رسوم این

را آنها که کند حکم را مردمان دیگر بار تا گشت مامور محمد حضرت و بود عقید که می شود ثابت تورات راه از چه اگر لکن و دارند نگاه ۀeمحکم

در اما است بوده ابراهیم حضرت دین در ختنه رسم و تعالی خدای وحدانیتیافت احرام و حجرالاسود و طواف و کعبه و مکه ذکر مقدس کتاب

25

از است متعلق چیزها آن به که رسومی آن که نیست شکی و نمی شودو نداشته علاقه ای هیچ ابراهیم حضرت دین با و است پرستان بت اختراعات

ندارداز قرآن آیات از چند آیه هایی که می گویند معترضین همه این بر علاوه وبود شده منتشر قریش میان محمف حضرت بعثت از قبل که قصیده هایی آناین فقرات از بعضی که آنند بر خود قول این اثبات در و است گشته اقتباس

و می شود یافت نیز قرآن در است ماخوذ امرءالقیس قصائد از که ذیل ابیات است موجود می باشد پرست بت شاعر آن از که ذیل اشعار آنها در همانا

وأنشق دنت اعة الس القمر

قلبي صاد غزل عنونفر

في حرت قد أحورأوصافه

بعينيه الطرف ناعسحور

زينته في العيد يوم فعقر مر فتعاطى فرمانيفاتك لحاظ من بسهام كهشيم فتركني

المحتظرساعة ي عن غاب ما أدهى وإذا اعة الس كانت

وأمرعلى الحسن كتب

وجنته سطرا المسك بسحيق

مختصرفي يسري الأقمار عادة

الدجىيسري الليل فرأيت

بالقمرمن والليل بالضحى

ته طرشيء كم النور ذا فرقه

زهرالعذار شق إذ قلت

خدهوانشق الساعة دنت

1 القمر1 The quotation is from an ode of Imraul Qais The Arabic verses that are underlined have analogy with some Quranic verses In English translation we have written them in italic and have added the references to the verses of Quran For more details see Sources of Islam p 9-10 Tisdall changed his opinion on this matter after the publication of this book and saw no longer adequate evidence to support the assertion that Muhammad used the poetry of Imraul Qais in the Quran Therefore this assertion was withdrawn in a later more complete work by the same author See Sources of Quran p 47-49 and also see Did Muhammad Plagiarize Imraul Qais

The Hour is nigh and the moon is cleft asunder 1A Gazelle has hunt my heart and has fled He has eyes that contrast between white and black I am already perplexed by his descriptions His eyes are drowsy and intensely white and deep blackHe has passed in the feast day adorned oneselfHe cast and he took a sword in hand and hamstrung (her)2He has cast the arrows of fatal eyes He has left me like the dry stubble used by one who pens cattle3Whenever he disappears an hourThat Hour will be most grievous and most bitter4The beauty is written on his cheeksBy a powdered musk a short lineNormally the moons run in darknessBut I saw the night was circulated by the moonBy the morning Light and by the night From his forelock 5A parting of light how many things have shined When shyness departed from him I saidThe Hour is nigh and the moon is cleft asunder

26

1 Quran 5412 Quran 54 293 Quran 54 314 Quran 54 465 Quran 93 1 2 mdash Yusuf Ali

27

ایضا له ایضا و له ومن والعشاق أقبل

خلفهحدب من هم كأن

ينسلونفي العيد يوم وجاء

زينتهفليعمل ذا لمثل

1 العاملون

که بود رسم عرب بلغاء و فصحا میان در قبل زمان در که است چنین مشهور وسنع که می آویخت کعبه بر می نمود انشاء فصیح و بلیغ شعری کس معلقه ۀeهر

می باشد جمله آن از امرءالقیس اشعار این و آنهاست از بعضی

الساعة دنتالقمر وانشق

قلبي صاد غزل عن2 ونفر

آی چندی از فاطمه ۀeبعد که می گویند و شد بیان القمر انشق و الساعه اقتربتبود حاضر امرءالقیس دختر می نمود تلاوت را آیه این روزی محمد حضرت بنت

می گوید و کرده اخذ تو پدر که است من پدر شعر مظمون این بر گفت خدا ازآن حال هر به است مشهور عجم و عرب میان در حکایت این و شده نازل من

سور در است شده کشیده خط آنها زیر که امرءالقیس اشعار از قمر ۀeابیاتسور( سور ۴۶و ۳۱و ۲۱و ۱ ۀeآی) ۵۴ ۀeیعنی در سوره ( ۀeو یعنی ۀeآی) ۹۳ضحی

سور در و سور ( ۀeاول یعنی سور ۹۶ ۀeآی) ۲۱ ۀeانبیا در سور ( ۀeو یعنی ۀeصافات ۵۹ ۀeآی) ۳۷ و صورت در کمی تفاوت الفاظ از بعضی در اینکه جز است مندرج

که است هویدا دنت عوض به افربت مثل می شود دیده معنی در نهامرءالقیس ابیات این مابین علاقه ایست

1He has approached and the adorers were behind himAs they swiftly swarm from every hill 1He has come in the feast day adorned oneselfFor the like of this let all strive who wish to strive 2

1 Quran 21 962 Quran 37 61 mdash Yusuf Ali

2The Hour is nigh and the moon is cleft asunderA Gazelle has hunt my heart and has fled

28

اعتراض این کردن رد برای مسلمان شخص که است محال و قرآن آیه آن ودر عال آفرینش از قبل پرست بت شاعر آن اشعار از قدری شاید که بگوید چه تنگنا این از اسلام علمای که نمی بینم پس است بوده مندرج محفوظ لوحآن در و ماخوذ قرآن از ابیات آن که کنند ثابت را این اینکه جز دارند مفری

نبوده امرءالقیس مزبوره ابیات این مصنف اینکه یا و است شده داخل قصائداز را آیه ها آن ورزیده جرات قرآن نزول از بعد که است بوده دیگر کسی بلکه

حال هر به دارد کلی اشکال اقوال این اثبات و باشد نموده اقتباس قرآنقدیم عقاید و عادات و رسوم که است مهمترین ۀeهویدا منابع از یکی عرب اهل

می باشد اسلام دین

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهوم تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و و ۀeقرآن شده اقتباس یهودازطریق اسلام اهل مذهبی رسوم از است ۀeبعضی گشته اخذ صابیین

29

قوم تا می نمود صرف تمام جهد و جد کرده نبوت ادعای محمد حضرت وقتیکهعرب اهل برگرداند ابراهیم حضرت بدین ساخته مبرا پرستی بت از را خود

و آئین کرده قبول آنرا بی تفاوت طوایفشان جمیع که نداشتند الهامی کتاب هیچشد فاسد مذهب نمودن اصلاح سبب آن از و بدانند خود بینهایت ۀeقانون ایشان

داشتند مذهبی کتابهای ایشان میان طایفه سه هم ایام آن در اما بود مشکلبر مثل که وقت آن در که اسلام دین بر آنها از یکی هر معترضین قول حسب ۀeبچ طایف سه آن و است نموده اثری می بود پیچیده قنداقه در آمده ۀeتازه

آنها از یکی هر ذکر که بودند نصاری قوم و یهود اسباط و صابیین ملت مذکوره از کلیة الآن ایشان مذهب که بصاببین نسبت و شد خواهد کرده خود درموقع

التواریخ ( به مسمی درکتاب است نوشته چنین ابوالفدا است رفته میان( البشر اخبار فی المختصر من كتاب القدیمة من الصابئين و السريان أمة ذكر

وبنيه آدم كلام وكان الأمم أقدم هي السريان أمة قال المغربي عيسى أبيشيث عن دينهم أخذوا أنهم ويذكرون الصابئين ملة هي ملتهم و بالسرياني

و شيث إلى يعزونه كتاب ولهم محاسن يسمونهوإدريس فيه يذكر شيث صحفبه ويأمر ذلك شابه ما و للغريب والتعصب والشجاعة الصدق مثل و الأخلاق

يأمر و الرذائل يذكر

30

صلوات توافق خمس منهن صلوات سبع منها عبادات وللصابئين باجتنابهاالساعة تمام وقتها يكون صلاة والسابعة الضحى صلاة والسادسة المسلمين

الليل من يخلطها السادسة لا وأن النية من المسلمين كصلاة وصلاتهم سجود لا و ركوع بلا الميت على الصلوات لهم و غيرها من بشيء المصلي

تسع صاموا الهلالي هر الش نقص إن و يوما ثلاثين ةويصومون و يوما وعشريندخلت وقد الفطر يكون بحيث والهلال الفطر صومهم في يراعون كانوا

الحملالشمس الشمس قرص غروب إلى الأخير الليل ربع من يصومون و الخمسة الكواكب نزول عند أعياد الخمسة المتحيرةولهم و أشرافها بيوت

بيت المتحيرة يعظمون عطارد و الزهرة و والمريخ المشتري و زحلو ndash 1مكة سریان امت ذکر او ترجمه مغربی ابوعیسئ کتاب از صابیین

پسرانش و آدم تکلم و می باشد امتها قدیمی ترین سریان امت می گویدو شیث از را خود دین که می گویند و صابیین دین مذهبشان و بود سریانی

بصحف را وآن می دهند نسبت بشیث را آن که دارند کتابی و گرفته اند ادریس و گفتاری راست مانند حسنه اخلاق ذکر کتاب آن در و می نمایند تسمیه شیث

آنها داشتن معمول برای و می کند را آنها امثال و غریب نمودن حمایت و دلیریحکم ازآنها نمودن اجتناب برای کرده ذکر را قبیحه عادات و می فرماید امر

واهل می دهد

1 The Syrians are the most ancient of nations and Adam and his sons spoke their language Their religious community is that of the Sabians and they relate that they received their religion from Seth and Idris (Enoch) They have a book which they ascribe to Seth and they style it lsquoThe Book of Sethrsquo In it good ethical precepts are recorded such as enjoin truth-speaking and courage and giving protection to the stranger and such like and evil practices are mentioned and command given to abstain from them The Sabians had certain religious rites among which are seven fixed times of prayer five of which correspond with that of the Muslims The sixth is the prayer at dawn and the seventh a prayer the time for which is at the end of the sixth hour of the night Their prayer like that of Muslims is one which requires real earnestness and that the worshiper should not let his attention wander to anything else when offering it They prayed over the dead without either bowing down or prostration and fasted thirty days and if the month of the new moon were a short one then they kept the fast for twenty-nine days The connexion with their fast they observed the festivals of Fitr (breaking the fast at the end of the month) and Hilal (new moon) in such a way that the festival of Fitr occurred when the sun entered Aries And they used to fast from the fourth quarter of the night until the setting of the disk of the sun And they had festivals at the time of the descending of the five planets to the mansions of their dignity The five planets are Saturn Jupiter Mars Venus and Mercury And they used to honour the House of Mecca (the Kabah) mdash The History of Abul Fida ( الفداء أبي المختصر) and it is known as A Synopsis of the Stories of Human Beings ( تاريخ

البشر أخبار -Quotation is taken from Sources of Quran p 52-53 See also Sources of Islam p 11 ( في12

31

از نماز پنج که می باشد نماز هفت آنجمله از و هست عبادت اقسام را صابیینوقت و است ضحی نماز ششم نماز و دارد موافقت مسلمانان نمازهای با آنها نماز مثل ایشان نماز و می باشد شب از ششم ساعت آخر در هفتمین نمازدیگر چیز بهیچ آنرا می خواند نماز آنکه بدرستیکه و است نیت با مسلمانان

سی مدت و دارند سجود و رکوع بدون ت می برای نمازی ایشان و نمی آمیزدصوم روز نه و بیست باشد بوده ناقص هلالی ماه واگر می گیرند روزه روز

روز در و واقع ۀeمی دارند فطر بنوعیکه می نمایند رعایت را هلال و فطر خودآخری ربع از می دارند روزه و می گردد حمل داخل خورشید وقتیکه می شود ستار پنج نزول وقت در عیدهاست را ایشان و خورشید قرص بغروب تا ۀeشب

و زهره و مریخ و مشتری و زحل سیاره پنج آن و شرفشان بخانه های سیار ( و ndash ( ظاهر بیان این از پس می نمایند تعظیم را مکه کعبه بیت و است عطارد

اسلام اهل که را دیگری ازفرایض بعضی و نماز پنج و روزه که است هویدااند گرفته قدیم صابیین از می دارند معمول

دربار در ۀeاما ایشان که می داند یافته تربیت شخص هر البته یهود اهلدر را اقتدار و قدرت نهایت هجرت از قبل خصوصا و محمد حضرت ایام

بودند نیز کثیر و می داشتند عرب مملکت

32

عمد نظیر بنی و قینوقاع بنی و قریظه بنی یهود قویترین طوایف میان اقوام ۀeواین بر مصمم ایشان که گردید ظاهر الامر آخر چون آنجهت از و می بودند

ما چند جدالی ننمایند اعتراف محمد حضرت رسالت و نبوت به که می باشندگشتند این بر قادر تمام اشکال با مؤمنین و شد واقع مسلمانان و ایشان بین

برانند عرب مملکت از یا و بگذرانند شمشیر بدم ساخته مغلوب را ایشان کهتورات مثل خود انبیای کتب البته اما نبودند مشهور بعلم یهودیان آن چه واگر

می داشتند محفوظ تمام دقت با را غیره و داود حضرت زبور و موسی حضرت ( گشته اند ( مذکور کتاب اهل بلقب قرآن در نصاری نیز و ایشان سبب آن از و

یهود مثل اما بفهمند بخوبی را عبرانی زبان نتوانستند ایشان اکثر که چند هر وافسانه های ۀeسکن اکثر و تلمود حکایتهای و ها قصه از بسیاری ایام این در ایران

چون اوقات اکثر و بودند پذیرفته بتواتر و شنیده خود اجداد از را دیگر باطلبی روایتهای آن پس نمی کردند ادراک را ربانی کتب سایر و موسی تورات

جاری خود زبان بر سماویه صحف آن الهامیء تعلیمات بعوض را بنیادیزیرا می داشتند حرمت را یهود اهل جاهلیت عرب ایام آن در و می ساختند

نگاه را خدا کلام و می باشند الله خلیل ابراهیم نسل از بیشک که می دانستند

33

بت که فهمید محمد حضرت وقتیکه معترضین قول حسب بر لهذا می دارنددر چون و است مکروه واحد متعال خدای نزد بلکه ندارد مناسبتی هیچ پرستی

پس برگرداند خلیل ابراهیم دین بسوی را خویش قوم که داد تصمیم خود دلآیا که کند استفسار گردیده مایل یهود اهل بطرف که می رفت احتمال بغایت

مذهبی رسوم و فرایض و عقاید کدام بر مشتمل ابراهیم حضرت دیندر که را اخباری و تعالیم آن اگر که گفت می توان سبب این از و می باشد

متداول حکایات و تعلیمات یا است مندرج احادیث در و ایام ۀeقرآن آن یهود میانبا آنها که آمد خواهد پدید نماییم عجیب آشکار ۀeعلاق یکدیگر مقابله مشابهتی و

از می باید تقویت قیاس این و دارد صریحا موضع اکثر در قرآن که مقدمه اینبر و راست ابراهیم دین نیز می گویدکه و است بوده یهود بر حق مذهب حقیت

الهامی کتاب بودن الله جانب من و برصحت ۀeو چنانکه می دهد شهادت ایشانسور ( ۀeدر سور یعنی ndash۴۵ ۀeآی)۲۹ ۀeعنکبوت است ول مرقوم أهل ا تجادلوا

إل الكتاب إل ا أحسن هي تي بال إلينا ا أنزل ذي بال ا آمن وقولوا منهم ظلموا ذين المسلمون له ونحن واحد وإلهكم وإلهنا إليكم 1وأنزل با نکنید مجادله و ترجمه

مگر کتاب بهتر اهل آن بجز بآنچه ستمگرند است ایشان از آنانکه

1 And argue not with the People of the Scripture unless it be in (a way) that is better save with such of them as do wrong and say We believe in that which hath been revealed unto us and revealed unto you our Allah and your Allah is One and unto Him we surrender Quran 29 46 mdash Pickthall

34

فرو بگوئید و بآنکه آوردیم بما ایمان خدای فرو و فرستاده و بشما شد فرستادهشما خدای و مر ما مائیم و است ونیزدرسور ndash را او یکی یعنی (ۀeمنفادان بقرة

۱۳۶ ۀeآی ۲سوره است) إلى مندرج أنزل وما إلينا أنزل ومآ بالله ا آمن قولواوما وعيسى موسى أوتي وما والأسباط ويعقوب وإسحق وإسماعيل إبراهيم

مسلمون له ونحن منهم أحد بين ق نفر لا هم ب ر من ون بي الن 1 أوتي ترجمهndash بخدا بگوئید ما و گرویدیم بسوی شد فرستاده بسوی و آنچه شد فرستاده آنچه

شد داده وآنچه اسباط و یعقوب و اسحق و واسمعیل عیسی ابراهیم و بموسیپیغمبران شد داده آنچه از را و یکی میان نیندازیم جدائی پروردگارشان از

مر مائیم و را او ایشان و نهندگان امر گردن این محمد بوفق حضرت که بودالمقدس در بیت شهر ۀeقبل را اول آن زیراکه گردانید بوده یهود ۀeقبل مسلمانانمی باشد و

در این بعضی در رد محمد حضرت که می گویند اعراف ۀeسور خیالسوره( سواد) ۱۵۶آیه ۷یعنی که اینجهت از است شده خوانده امی نبی

طورممکن بچه پس بخواند را یهود کتابهای نتوانست او که هویداست و نداشت آن سبب که گفت می توان لکن و کند مأخوذ آنها از را خود تعلیمات که بود

( می باشند ( یهود غیر که امتها از بلکه یهود از نه او که است بوده این لقب

1 Say (O Muslims) We believe in Allah and that which is revealed unto us and that which was revealed unto Abraham and Ishmael and Isaac and Jacob and the tribes and that which Moses and Jesus received and that which the prophets received from their Lord We make no distinction between any of them and unto Him we have surrendered Quran 2 136 mdash Pickthall

35

هم بلکه ایران اهل فقط نه عرب اهل چنانکه شد پا عجم ۀeبر را غیرعرب ( ) می بینیم عربی کتاب در اگر اما می باشد فصیح غیر آن معنی که می نامیدند

حکما نباید است عجمی شخص شیرازی حافظ که است شده نوشته کهعرب اهل از که می شود معلوم لکن است بوده تماما بیفصاحت او که بگوئیم

بی بالکل محمد حضرت که نمی شود ثابت آیه این از همچنین بس و نبوده ولکن باشند خوانده هم امتها از بعضی امی را او چند هر است بوده سوادنموده استفساد دیگران از که نبوده ممکن آیا باشد نداشته علمی هیچ که فرضا

خصوصا می توانست البته بیاموزد را یهود اهل زعمهای و عقاید و تعالیموورقه ملک ابن حبیب و سلام ابن عبیدالله مثل ازاصحابش بعضی که ازاینجتمحمد بحضرت ازمدتی بعد کرده قبول ایشانرا دین یا بودند یهود ازاهل خود یا

صحیح تعلیمات از اگرچه اشخاص این که نیست شکی و عتیق ۀeگرویدند عهدباطل قصص و رئایات از چیزی اقلا اما نداشتند کلی ایام ۀeواقفیت درآن که

قصه آن با را قرآن اگر وهرآینه می دانستند بود داشته انتشار یهود اهل میانمتداول یهود میان در هنوز که اوهامی پر دیگر کتابهای در و تلمود در هائیکهسیرت بحقیقت نسبت قرآن وجودیکه با که خواهد هویدا بکنیم مقابله است

اکثر است مندرج توراة در که دیگری اشخاص و ابراهیم حضرت

36

یهود باطل افسانه های از آن تمامی اما می دهد اطلاع بیشتر را ما اوقات ndash راپیش ذیل ها قصه این خود قول این اثبات در معترضین و است مأخوذ

می آورند)1 ( ndash را آدم پسرحضرت دو این اسامیء قرآن قابیل و هابیل قصه

سور در ایشان حکایت اما نمی کند بیان ( ۀeصریحا سور یعنی ۲۷آیه ۵ ۀeمائدهraquo۳۲الی است) من مندرج ل فتقب قربانا با قر إذ بالحق آدم ابني نبأ عليهم واتل

قين المت من الله ل يتقب ما إن قال ك لأقتلن قال الآخر من ل يتقب ولم لئن أحدهمارب الله أخاف ي إن لأقتلك إليك يدي بباسط أنا ما لتقتلني يدك إلي بسطت

جزاء العالمين وذلك ار الن أصحاب من فتكون وإثمك بإثمي تبؤ أن أريد ي إنالخاسرين الظالمين من فأصبح فقتله أخيه قتل نفسه له الله فطوعت فبعث

أن أعجزت ويلتا يا قال أخيه سؤة يواري كيف ليريه الأرض في يبحث غراباادمين الن من فأصبح أخي سؤة فأواري الغراب هذا مثل ذلك أكون أجل من

ما فكأن الأرض في فساد أو نفس بغير نفسا قتل من ه أن إسرائيل بني على كتبناجميعا اس الن أحيا ما فكأن أحياها ومن جميعا اس الن بر ndash1قتل بخوان و ترجمه

پذیرفته پس قربانی کردند قربانی چون براستی را آدم پسر دو خبر آنها

1 Recite to them the truth of the story of the two sons of Adam Behold they each presented a sacrifice (to Allah) It was accepted from one but not from the other Said the latter Be sure I will slay thee Surely said the former Allah doth accept of the sacrifice of those who are righteous

If thou dost stretch thy hand against me to slay me it is not for me to stretch my hand against thee to slay thee for I do fear Allah the cherisher of the worlds

For me I intend to let thee draw on thyself my sin as well as thine for thou wilt be among the companions of the fire and that is the reward of those who do wrong

The (selfish) soul of the other led him to the murder of his brother he murdered him and became (himself) one of the lost ones

Then Allah sent a raven who scratched the ground to show him how to hide the shame of his brother Woe is me said he Was I not even able to be as this raven and to hide the shame of my brother then he became full of regrets-

On that account We ordained for the Children of Israel that if any one slew a person - unless it be for murder or for spreading mischief in the land - it would be as if he slew the whole people and if any one saved a life it would be as if he saved the life of the whole peoplehellip Quran 5 27- 32 mdash Yusuf Ali

37

ndash ndash البته کشتمت هرآینه گفت دیگری از نشد پذیرفته و دو آن از یکی از شدبمن ndash کنی دراز هرآینه پرهیزکاران از خدا می کند قبول که نیست این جز گفت

بکشمت تا تو بسوی را کننده دراز من نیستم مرا بکشی که را دستتکه می خواهم من بدرستیکه را جهانیان پروردگار خدا می ترسم من که بدرستی

بز به گردی بز ۀeباز و اینست ۀeمن و آتش یاران از باشی پس خود ndash را او کشت پس برادرش کشتن او تن را او کرد آسان پس مزدستمکاران

تا ndash زمین در بکارد تا را کلاغی خدا برانگیخت پس کاران زبان از کرد صباح پس ndash مرا وای گفت را برادرش تن پوشد چگونه را او بیند باشم عاجز به که شدم

از ndash کرد صباح پس را برادرم عورت واپوشانم پس کلاغ این پشیمانان ndash مانندبر از نوشتیم این یا برای تنی بغیر را تنی کشت هرکه که یعقوب تباهی پسراندر گویا و پس زنده زمین گویا پس کردآنرا زنده آنکه و همه را مردم کشت که

را وهمی گفتگوی این مختلف بانواع یهود کهروایات باد واضح همه را مردم کردعزیة بن یوناتان درترگوم هم و می کند بیان باشد شده وهابیل قائن مابین که

) بقابیل عربی درکتابهای که قائن که است مکتوب یوشلمی درترگوم وهم ( مقر هابیل و نیست امرنیکوئی وهیچ گناه سزای هیچ که گفت است مسمی

قائن بودپس وجزا سزا

38

ndash باب الیعاذر ربی پرقی به مسمی درکتاب واما گشت زده بسنگی را ۲۱اودربار ۀeسرچشم قرآن در که است ۀeآنچه مرقوم هابیل نعش کردن دفن

مذکوراست درقرآن که کلاغ آن جزاینکه نیست تفاوتی هیچ و می شود دریافت است مکتوب مزبورچنین زیرادرکتاب داد تعلیم بآدم بلکه قاین به אדם היו نه

היו שלא להבל לאשות מה ידאים היו ולא עליו ומתאכלים ובוכים ישבים ועזרז וטמנח בזרץ וחפר אותו לקח מחבריו אחד מת ש אחד עורב בא בקבורה נהוגים

בארץ רחפר הבל של נבלתו לקח מיד עשהי אני כעורב אדנו אמר לעיניחם1 וטמנה

( می نمودند ndash ( زاری و گریه برهابیل یعنی بروی نشسته اش زوجه و آدم ترجمه نبودند واقف کردن ازدفن که زیرا کنند چه را هابیل نمی دانستند که و کلاغی

پیش آنرا کافته ودرزمین گرفت آنرا آمده بود مرده آشنایانش از یکی ndash ndash ndash فی کارمی کنم کلاغ مثل من گفت آدم ساخت مدفون چشمانشان

وآنچه ndash انتهی کرد واورادفن کاشت درزمین گرفته را هابیل الفورنعش

1 Adam and his helpmeet were sitting and weeping and morning 10 for him and they did not know what to do (with Abel) for they were unaccustomed to burial A raven 11 (came) one of its fellow birds were dead (at its side) (The raven) said I will teach this man what to do It took its fellow and dug in the earth hid it and buried it before them Adam said Like this raven will I act He took || the corpse of Abel and dug in the earth and buried it mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XXI p 156 See also Sources of Qurrsquoan p 62-64

10 For the phraseology see Neh i 4 The legend occurs also in the Koran Sura v 11 Tanchuma loc cit reads ldquoTwo clean birdsrdquo cf Gen Rab xxii 8 See Midrash Haggadol c 116

39

سور آی ۀeدر علاقه ۳۵ ۀeمزبوره هیچ دکرشده قبل های درآیه باآنچه است مندرجباب هسنهدرین میشناه اگربسوی اما این ۵آیه ۴ندارد تمام آنجا نمائیم رجوع

نا قرآن در که را علاق مطلب آن و می کنیم دریافت است آی ۀeکامل آن ۀeکهبا در مذکوره یهودی مفسر که زانرو می گردد هویدا دارد هابیل قتل حکایت

خدا که تورات الفاظ ndash تفسیراین کرد چه گفت بقائن را برادرت ۀeآنها خون ) باب پیدایش کتاب برمی آورد فریاد من نزد لفظ) ۱۰ ۀeآی۴اززمین آن جائیکه

صیغ در عبرانی در ۀeخون است نوشته چنین می باشد בקין שהרג מצינו جمع אמר דם אחיך אלא דקי אהיך דמו ודם את-אחיו נאמר בו קול דמי אחיך צאקים אינו

מעלח חמאבד נפש אהת מישראל נברא אדם ירהידי ללמדך שכל- זרעיותיו לפיכך וחת מישדאל מאלה אליו הכתוב עליו חכתוב כאלו אבד עולם מלא וכל-המ-קים נפש

1 כאלוקים עולם מלא

ndash دربار که ایم یافته کشت خودرا برادر که بقائن نسبت وی ۀeترجمه

شد خونهای گفته آواز

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plateful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it Now Haran was standing there undecided If Abram is victorious ]thought he[ I will say that I am of Abrams belief while if Nimrod is victorious I will say that I am on Nimrods side When Abram descended into the fiery furnace and was saved mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

40

یعنی برادرت خونهای بلکه برادرت خون نمی گوید می آورد بر فریاد برادرتآزمودن ndash برای شد آفریده تنهائی به انسان بنابراین اولادش خون و وی خون

هر تو یک که کرد هلاک از که حسابش اسرائیل نفسی بروی کتاب را راگویا می غاید هر را عالم ۀeهم که و باشد کره یک هلاک از که را نفسی اسرائیل

حسابش بروی کتاب کرد گویا زنده که می نماید کرده عالم ۀeهم را زنده راآی ndash بادکه واضح انتهی تفسیر ۀeسور ۳۵ ۀeباشد ازاین اللفظ تحت تخمینا مائده

موضع آن نصف فقط درقرآن چونکه اما است شده ترجمه یهود قدیمیآی این ینبوع بآن بودکه لازم فهمیدنش برای پس است گشته قرآن ۀeاقتباس

را ومطلب کردیم الآن چنانکه نمائیم رجوع ساختیم واضح) ndash ۀeقص) ۲( این ( نمرود ازآتش ع ابراهیم حضرت یافتن در نجات حکایت

در تماما جزء جا یک قرآن بلکه نمی شود در یافت ( ۀeسور جزء سوره یعنی بقرهسور و ۲۶۰آیه) ۲ سور ( ۀeدر یعنی در ۸۴الی ۷۴آیه ۶ ۀeانعام یعنی( انبیا ۀeسور و

سوره ( ۀeسور در و ۷۲الی ۵۲آیه) ۲۱سوره یعنی در و ۵۰الی ۴۲آیه )۱۹مریمسوره ( ۀeسور یعنی در ۷۹الی ۶۱آیه) ۲۶شعراء سور ( ۀeسور و یعنی ۀeعنکبوت

سور ۱۶و ۱۵آیه) ۲۹ در سور ( ۀeو یعنی سور ۹۵الی ۸۱آیه ۳۷ ۀeصافات ۀeودرسور ( یعنی درسور ۲۷الی ۲۵ ۀeآی) ۴۳ ۀeزخرف ۀeو

41

سور ( یعنی اما ndash ۴آیه) ۶۰ ۀeممتحنه است پراکنده قصص هر وغیره درکتاب کهیا را الأنبیا المجالس عرائس قص کتاب ) ۀeگشوده را ( ع و ابراهیم کتابها یا درآن

آنها در خواهد امثال نماید در مطالعه خواه حکایت آن تمام تخمینا که دانستباشد در قرآن از خواه از احادیث مدراش کتابی به مسمی یهود قدیمیء کتبمأخوذ و ndash رباه است اولا که است لازم گردد ثابت ادعا این اینکه بجهت لکن

همان بعد من و کنیم نقل اینجا در وغیره المجالس عرائس و قرآن روی از آنراکتاب ndash در و نمائیم مقابله هم با آورده پیش یهودی کتاب آن روی از را حکایت

به که البشر ابوالفدا أخبار في المختصر من القديمة است التواريخ مسمیشده ndash فكان نوشته ليبيعها إبراهيم ويعطيها الأصنام يصنع إبراهيم أبو أزر كان

أن إبراهيم تعالى الله أمر لما ثم ينفعه لا و يضره ما يشتري من يقول إبراهيماتصل و أمره فشا فلما قومه دعا و يجبه فلم أباه دعا التوحيد إلى قومه يدعو

في ورماه الخليل إبراهيم نمرود فأخذ البلاد تلك ملك هو و كوش بن بنمرودثم أيام بعد ار الن من إبراهيم وخرج سلاما و بردا عليه ار الن فكانت عظيمة نار

قومه من رجال به ) ترج 1آمن ) ndash به و می ساخت بتها ع ابراهیم پدر آزر مه ndash ( ) ( بخرد ( کیست می گفت ع ابراهیم پس بفروشد را آنها تا می سپرد ع ابراهیم

و می رساند ضرر ویرا که چیزی

1 Azar Abrahams father used to construct idols and hand them over to his son to sell Abraham would go about crying Who will buy that which will hurt and not benefit him Then when God Almighty commanded him to call his people to the Divine unity his father refused the call and so did his people Thus the matter spread abroad till it reached Nimrod son of Cush king over the country who took Father Abraham and cast him into a fierce fire but the fire grew cool and pleasant unto Abraham who came out of it after some days And thereupon his people believed in him mdash Aracircish al Majacirclis by Ath- Thaalabee ( المجالس للثعلبيعرائس ) Also the book is known to Arabic reader as The Story of the Prophets ( الأنبياء Historia Ante-Islamica (ed Fleischer Leipzig 1831) See also ( قصص Sources of Islam p 16- 17 and Sources of Qurrsquoan p 66-67

42

( ) خود قوم تا فرمود امر را ع ابراهیم خدایتعالی چون آنگاه نمی دهد فایده هیچ قوم و ننمود اجابت ویرا و کرد دعوت را خود پدر او نماید دعوت بتوحید را

کوش ndash بن نمرود زد گوش و گردید فاش امرش چون پس کرد دعوت خویشرا ( در ( را وی گرفته را خلیل ع ابراهیم نمرود پس شد بود ملک آن پادشاه که

( از ndash ( بعد ع ابراهیم و گردید سلام و سرد بروی آتش پس انداخت عظیم آتشی در و گرویدند بوی قومش از چند نفری آنگاه آمد بیرون آتش از چند روزی

( در ( شب وقت در آن از قبل ع ابراهیم چون که است مندرج المجالس عرائساین ndash گفت نموده نظاره قمر از قبل را ستارگان آمد بیرون مغاره از ماه آخر

است ndash أفل پروردگارمن فلما ربي هذا قال كوكبا رأى يل الل عليه جن فلما لم لئن قال أفل فلما ربي هذا قال بازغا القمر رأي فلما الآفلين أحب لا قال

ربي هذا قال بازغة الشمس رأي فلما الضالين القوم من لأكونن ربي يهدني تشركون مما برئ إني قوم يا قال أفلت فلما أعظم ضوءها رأي لأنه أكبر هذا

المشركين من أنا وما جميعا والأرض السموات فطر للذي وجهي وجهت إنيالأصنام يصنع جعل نفسه إلى إبراهيم ضم فلما الأصنام يصنع أبوه وكان قالوا

ما يشتري من فينادي السلام عليه إبراهيم بها فيذهب ليبيعها لإبراهيم ويعطيهايشتري فلا ينفع لا و يضر

43

أشربي قال و رؤوسها فضرب نهر إلى بها ذهب عليه بارت فإذا منه أحدعيبه فشا حتى الجهالة و الضلالة من عليه هم بما و بقومه استهزاء كسدتي

لهم فقال دينه في قومه فحاجه قريته أهل و قومه في بها استهزاؤه و إياهاأتيناها حجتنا وتلك وجل عز قوله إلى الآيات هداني وقد الله في أتحاجوني

خصمهم حتى عليم حكيم ربك إن نشاء من درجات نرفع قومه على إبراهيم أبت يا فقال دينه إلى أزر أباه دعا السلام عليه إبراهيم أن ثم بالحجة وغلبهم أبوه فأبى القصة آخر إلى شيئا عنك يغني لا و يبصر لا و يسمع لا ما تعبد لم مما بالبراءة قومه جاهر السلام عليه إبراهيم إن ثم إليه دعاه ما إلى الإجابة

آباؤكم و أنتم تعبدون كنتم ما أفرأيتم فقال دينه وأظهر يعبدون كانوا رب قال أنت تعبد فمن قالوا العالمين رب إلا لي عدو فإنهم الأقدمون

القصة آخر إلى يهدين فهو خلقني الذي لا فقال نمرود تعني قالوا العالمين أرأيت إبراهيم يا له فقال فدعاه الجبار نمرود بلغ حتى اس الن في ذلك ففشا

غيره على بها تعظمه التي قدرته من تذكر و عبادته إلى تدعو و بعثك الذي إلهك أحيي أنا نمرود قال يميت و يحيي الذي ربي السلام عليه إبراهيم قال هو ما

القتل استوجبا قد رجلين آخذ قال تميت و تحيي كيف إبراهيم قال أميت وأعفو ثم أمته قد فأكون أحدهما فأقتل حكمي في

44

يأتي ه الل إن ذلك عند إبراهيم له فقال أحيته قد فأكون فأتركه الآخر عنإليه يرجع لم نمرود ذلك عند فبهت المغرب من بها فأت المشرق من بالشمس

ستار ndash 1شيئا دید شب او بر شد تار چون پس اینست ۀeترجمه گفت راغایب چون پس پروردگارم اینست گفت طالع را ماه دید چون پس پروردگارم

پروردگارم مرا نمی کرد هدایت اگر هرآینه گفت گروه شد از بودم هرآینهاینست پروردگارم اینست گفت طالع را خورشید دید چون پس گمراهان

ای گفت شد غایب چون پس از بزرگتر بیزارم من بدرستیکه شرک قوم آنچهرا بدرستی می آورید وجهم گردانیم متوجه من پدید که آنکه آسمانها کرد برای

و و گرای حق را سور ( زمین ازمشرکان من سور ۀeنیستم یعنی ۷۶آیه ۶ ۀeانعام) ۷۹الی خود) ndash ( نزد را ع ابراهیم چون پس می ساخت بتها وی پدر گفته اندکه

( پس ( بفروشد تا می سپرد ع ابراهیم به را آنها نموده بتها ساختن بنای برد ( ضرر ( را وی که چیزی بخرد کیست می کرد ندا برداشته آنها ع ابراهیم

چون پس نمی خرید وی از کس هیچ پس نمی دهد فایده هیچ و می رساند

1 When Abraham one night came up out of his cave and saw the stars before the moon arose he said This is my Preserver And when the night overshadowed him he saw a star and said This is my Lord and when it set he said I love not those that set And when he saw the moon rising he said This is my Lord but when it set he said Verily if my Lord direct me not I shall be of those that go astray And when he saw the sun rising he said This is my Lord this is the greatest But -when it set he said 0 my people Verily I am clear of that which ye associate together with God Verily I direct my face unto him who hath created the heavens and the earth I am orthodox and not one of the idolators1

They say that Abrahams father used to make idol images and give them to Abraham to sell So Abraham taking them about would cry These will neither hurt nor help him that buys so that no one bought from him And when it was not sold he took an image to the stream and striking its head would say Drink my poor one in derision mdash for his people and the heathen around him to hear So when his people objected he said Ah do ye dispute with me concerning God and verily God hath directed me And this is our argument wherewith we furnished Abraham for his people We raise the dignity of whom we wish for thy Lord is wise and knowing2 And so in the end Abraham overcame his people by such arguments Then he called his father Azar to the true faith and said O my father wherefore dost thou worship that which neither hears nor sees nor yet doth profit thee in any way and so on to the end of the story3 But his father refused that to which Abraham called him whereupon Abraham cried aloud to his people that he was free from what they worshipped and thus made known his faith to them He said What think ye That which ye worship and your forefathers also are mine enemies excepting only the Lord of the worlds4 They said Whom then dost thou worship He answered The Lord of all worlds Dost thou mean Nimrod Nay but he that created me and guideth me and so on The thing then spread abroad among the people till it reached the ears of the tyrant Nimrod who sent for him and said O Abraham Dost thou hold him to be thy god that hath sent thee dost thou call to his worship and speak of his power to those that worship other than him Who is he A My Lord he that giveth life and giveth death5 N I give life and cause to die A How dost thou make alive and cause to die N I take two men who at my hands deserve death one I kill who thus dies the other I forgive who thus is made alive Whereupon Abraham answered Verily God bringeth the sun from the East now do thou bring him from the West 6 Thereupon Nimrod was confounded and returned him no reply mdash Araisul Majalis in Sources of Islam p 17-19 See also Sources of Qurrsquoan p 68-70

1 Quran 6 76-792 Quran 6 80 833 Quran 19 424 Quran 26 75-775 Quran 2 2586 Quran 2 258 mdash Yusuf Ali

45

ای ndash بیاشامید گفت آنها به و زد را آنها سر برده رودخانه به را آنها نشد فروختهو خود قوم نمودن استهزاء برای گفت اینرا و من کسادهای

46

به و آنها بضد آنچه بنوعیکه بودند جهالت و گمراهی در ایشان اینکه برای قومش پس گردید فاش قریه واهل قومش درمیان می گفت آنها استهزای

آیا گفت بدیشان پس گرفتند حجت او بر وی بمذهب می کنید نسبت مجادلهمگر خدا در بآن آوردید شرک را آنچه نمی ترسم او مر کرد هدایت تحقیق به و

از هرچیزیرا پروردگارم است کرده گشاده را چیزی پروردگارم بخواهد آنکهسور ( الأیات نمی گیرید پند پس آیا دانش سور ۀeراه یعنی تا) ۸۰آیه ۶ ۀeانعام

( قومش ndash ( بر را ع ابراهیم آنرا دادیم که ما دلیل بود آن و عزوجل خدای بقولکردار درست تو پروردگار بدرستیکه بخواهیم که آنرا های مرتبه می کنیم بلند

سور ( سور ۀeداناست یعنی غلبه) ۸۳آیه ۶ ۀeانعام داده شکست ایشانرا آنکه تاndash ( گفت ndash ( پس نمود دعوت خویش بدین را آزر خود پدر ع ابراهیم آنگاه یافت

نمی کند کفایت و می بیند نه و نمی شنود که را آنچه می ترسی چرا من پدر ایسور ( چیزیرا تو سوره ۀeاز یعنی پدرش) ndash ۴۳آیه ۱۹مریم پس حکایت بآخر تا

همانا آنگاه نماید اجابت کرد دعوت بدان ویرا او که را آنچه که نمود ابا اینرا و می پرستید آنچه از هستم بری من که گفت را خود قوم بلند بآواز ابراهیم

می پرستید که هستید آنچه اید دیده پس آیا گفت پس کرد ظاهر خویشرا دینبجز مرا دشمنند آنها بدرستیکه پس پیشینیان بودند که پدرانتان و شما

پروردگار

47

) سور سور ۀeجهانیان ۷۷الی ۷۵آیه ۲۶ ۀeشعرایعنی ndash کرا) تو پس گفتند ndash را نمرود بگوئی می خواهی گفتند جهانیانرا پروردگار گفت میکنی عبادت

بآخر تا می نماید هدایت مرا او پس است آفریده را ما که را او بلکه خیر گفت ویرا ndash او پس رسید جبار بنمرود تا گردید فاش مردم میان امر آن پس حکایت

( و ndash ( است فرستاده ترا که را خود خدای تو آیا ع ابراهیم ای گفت بوی طلبیدهبسبب را او و می کنی ذکر ویرا قدرت و می نمائی دعوت بعبادتش را مردم تو

ndash ( ) ndash ndash گفت ع ابراهیم چیست او دیده ای می دهی تعظیم دیگران بر آن) سور می میراند و می کند زنده آنکه من سوره ۀeپروردگار یعنی آیه ۲بقره

۳۶۰ ndash ( چه) ndash ndash ( به تو گفت ع ابراهیم می میرانم و می کنم زنده من نمرودگفتگردیده اند ndash قتل مستوجب که را مرد دو گفت می میرانی و می کنی زنده طورمی میرانم را او پس می رسانم بقتل را ایشان از یکی پس می گیرم خود بحکم

ndash کرده ام زنده ویرا پس می کنم رها را او پس می بخشم را دیگر آن آنگاه ndash ( ) مشرق از را آفتاب می آورد خدا بدرستیکه گفت بوی ع ابراهیم بنابراین

) سور مغرب از بآن یسار به آیه ۀeپس مبهوت) ndash ۲۶بقره نمرود بنابراین پسسالان ( عید چون آن از بعد و نگفت هیچ جوابش در جمیع ۀeگشته که آمد قومش

( ) بهان به ع ابراهیم شدند بیرون شهر از هم ۀeایشان برگشته را ۀeبشهر اصنامچنانکه شکست

48

است ) مرقوم ذیل در وقالوا الآلهة يدي بين فوضعوه طعاما جعلوا قد هم إذا نظر فلما أكلنا طعامنا في الآلهة باركت وقد فرجعنا رجوعنا حين كان إذا

طريق على لهم قال الطعام من أيديهم بين ما وإلى الأصنام إلى إبراهيم ضربا عليهم فراغ تنطقون لا لكم ما قال تجبه لم فلما تأكلون ألا الاستهزاءفعلق الأكبر الصنم إلا يبق لم حتى يده في بفأس يكسرهن وجعل باليمين

لهم كبيرا إلا جذاذا فجعلهم وجل عز قوله فذلك خرج ثم عنقه في الفأس بتلك ورأوها آلهتهم بيت إلى عيدهم من القوم جاء فلما يرجعون إليه لعلهم فتى سمعنا قالوا الظالمين لمن ه إن بآلهتنا هذا فعل من قالوا الحالة

الجبار نمرود ذلك فبلغ هذا صنع نظنه الذي هو إبراهيم له يقال يذكرهم هو أنه عليه يشهدون لعلهم الناس أعين على به فأتوا قالوا قومه وأشراف

وقال والسدي قتادة قال نة بي بغير يأخذوه أن وكرهوا ذلك فعل الذي أأنت له قالوا أحضروه فلما ونعاقبه به نصنع بما يشهدون لعلهم الضحاك

أن من غضب هذا كبيرهم فعله بل إبراهيم قال إبراهيم يا بآلهتنا هذا فعلتكانوا إن فاسألوهم فكسرهن منها أكبر وهو الصغار الأصنام هذه معه تعبدوا

إلا السلام عليه إبراهيم يكذب لم وسلم عليه ه الل صلى النبي قال ينطقون وقوله سقيم إني قوله تعالى الله في كلها كذبات ثلاث

49

لهم قال فلما أختي هي لسارة عرض الذي للملك وقوله هذا كبيرهم فعله بل في الرجل هذا الظالمون أنتم كم إن فقالوا أنفسهم إلى رجعوا ذلك إبراهيم قول وذلك فاسألوها حاضرة فعل ما بها فعل التي آلهتكم وهذه إياه سؤالكم

كما إلا نراه ما قومه فقال ينطقون كانوا إن فاسألوهم السلام عليه إبراهيمثم الكبير هذا مع الصغار الأوثان بعبادتكم الظالمون أنت إنكم قيل و قال

ولا تنطق لا أنها علموا و أمره في متحيرين رؤوسهم على فقالوا نكسوا تبطش لهم قال لإبراهيم عليهم الحجة اتجهت فلما ينطقون هؤلاء ما علمت لقد

من تعبدون ولما لكم أف كم يضر ولا شيئا ينفعكم لا ما الله دون من أفتعبدون قالوا الجواب عن وعجزوا الحجة لزمتهم فلما تعقلون أفلا الله دون

أشار الذي إن عمر بن ه الل عبد قال فاعلين كنتم إن آلهتكم وانصروا قوه حر الجبائي شعيب قال الأكراد من رجل بالنار لام الس عليه إبراهيم بتحريق عليهم

فلما القيامة يوم إلى فيها يتجلجل فهو الأرض به الله فخسف ضينون اسمهله وبنوا بيت في حبسوه السلام عليه إبراهيم إحراق على وقومه نمرود أجمع

الجحيم في فألقوه بنيانا له ابنوا قالوا وجل عز قوله فذلك كالحظيرة بنيانا

50

الخشب وأضاف الحطب أصلب من له جمعوا غذا 1ثم ایشان اینک ترجمه وقت چون گفتند نهاده معبودها آن پیش و کرده درست

1 When they had prepared food they set it before their gods and said When the time comes we shall return and the gods having blessed the meat we shall eat thereof So when Abraham looked upon the gods and what was set before them he said derisively Ah ye are not eating and when no answer came What aileth you that ye do not speak and he turned upon them and smote them with his right hand 1

And he kept striking them with a hatchet in his hand until there remained none but the biggest of them and upon its neck he hung the axe2 Now when the people returned from their Eed to the house of their gods and saw it in such a state they said Who hast done this to our gods Verily he is a wicked one They answered We heard a young man speaking of them They call him Abraham3 He it is we think who hath done it When this reached the tyrant Nimrod and his chief men They said Bring him before the eyes of the people perhaps they will bear witness 4 that he hath done this thing And they were afraid to seize him with-out evidence (Cotacircda and Al Sidy are quoted here and it is added from Al Dzahhacirck Perhaps they may give evidence as to what we should do and punish him) So they brought him and said Hast thou done this unto our gods O Abraham He answered Nay but that big one hath done it he was angry that ye worshipped along with him these little idols and he so much bigger than all and he brake the whole of them in pieces Now ask them if they can speak5 When he had said this they turned their backs and said (among themselves) Verily it is ye that are the transgressors6 We have never seen him but telling us that we transgress having those little idols and this great one So they broke the heads of them all and were amazed that they neither spake nor made any opposition Then they said (to Abraham) Certainly thou knowest that they speak not Thus when the affair with Abraham was ended he said to them Ah do ye indeed worship besides God that which cannot profit you at all nor can it injure you Fie on you and on that which ye worship besides God Ah do ye not understand 7

When thus overthrown and unable to make any answer they called out Burn him and avenge your gods if ye do it8 Abdallah Ibn Umar tells us that the man who cried thus was a Kurd called Zeinun and the Lord caused the earth to open under him and there he lies buried till the day of Judgment When Nimrod and his people were thus gathered together to burn Abraham they imprisoned him in a house and built for him a great pile as we read in Surah Saffat They said Build a pile for him and cast him into the glowing fire9 Then they gathered together quantities of wood and stuff to burn mdash Sources of Islam p 19-20 See also Sources of Qurrsquoan p 71-73

1 Quran 37 91 92 mdash Yusuf Ali2 Here the text is quoted He brake them all in pieces except the biggest that they might lay the blame on it Quran 21 58 mdash Yusuf Ali3 Quran 21 59 60 mdash Yusuf Ali4 Quran 21 61 mdash Yusuf Ali

5 Quran 21 62 63 mdash Yusuf Ali A note is here added to the following purportmdash Muhammad on this remarked that Abraham in all told three lies all on behalf of the Lord namely I am sick the big one hath done this and what he said to the King regarding Sarah She is my sister6 Quran 21 637 Quran 21 66 678 Quran 21 689 Quran 37 97 mdash Yusuf Ali

51

و داد خواهند برکت را ما غذای معبودها و برمی گردیم پس آید ما مراجعت ( ) ndash بود آنها پیش طعامیکه آن بر و بتها آن بر ع ابراهیم چون پس می خوریم

سور ndash ( نمیخورید چرا آیا گفت بدآنها استهزاء روی از یعنی ۀeنگریست صافاتکه) ndash ndash ۸۹آیه ۳۷سوره را شما مر چیست گفت ندادند جواب را وی چون پس

) آیه صافات سوره بقوت زدنی ایشان بر رفت پس نمی گوئید )۹۱و ۹۰سخنبزرگترین بت جز باینکه تا بود دستش در که تبری با آنها بشکستن نمود بنا و

قول آنست و شد بیرون آنگاه آویخت وی برگردن را تبر پس نماند باقی هیچاو ndash بسوی آنها شاید را آنها بزرگ بجز پاره پاره را آنها گردانید پس اوعزوجل

) سور کنند یعنی ۀeرجوع بخان) ۵۹آیه ۲۱انبیا عیدشان از قوم چون ۀeپس ndash را کار این کرد که گفتند دیدند حالت این در را آنها آمده خود معبودهای ndash که ما شنیدیم گفتند است ظالمان از آینه هر او که بدرستی ما بخدایان

) ( سور ( ع ابراهیم را او مر میشود گفته که را ایشان کرده یاد آیه ۀeجوانی انبیاndash ۶۱و ۶۰ ndash امر) آن پس است کرده را این که میکنیم خیال ما که اوست

ndash بر را او بیاورید پس گفتند شده قومش بزرگان و جبار نمرود گوشزد) سور دهند گواهی آنها شاید مردمان بر ) ۶۲انبیاآیه ۀeچشمهای وی یعنی

است کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی

52

است ndash کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی بروی داشتند یعنی کراهت و ) گفته وضحاک گفته اند سدی و فتاده اینرا بگیرند دلیل بدون را وی اینکه از

و بکنیم بدو باید را ما بآنچه دهند گواهی آنها شاید ) ndash را او است نمائیم عقوبتاو چون حاضرکردند پس ndash را ای ما خدایان با اینرا کردی تو آیا گفتند بوی

) ( سور ( ع آیه ۀeابراهیم ) ndash ۶۳انبیا بزرگ) ndash ( را آن کرد بلکه نه گفت ع ابراهیم ) آیه را این را زیرا) ۶۴آنها کوچک بتهای این اینکه از بود شده وی غضبناک با

و بزرگتر از او می پرستید آنها پرسید به پس شکست را آنها پس است ) آیه گویند سخن که هستند اگر ndash ۶۴ایشانرا ndash ابراهیم) است گفته صام بنی

( این( به یعنی بود تعالی ایخدای بر آنها همة که دروغ سه جز نگفت دروغ عسوره ndash ( یعنی صافات سورة بیمارم من که گفت) ndash ۸۷آیه ۳۷قول اینکه به و

او ndash گفت برخورد بساره که بپادشاهی باینکه و اینرا آنها بزرگ آنرا کرد بلکه نه ndash ( ) ndash کردند رجوع گفت بدیشان آنرا ع ابراهیم چون پس است خواهرم

) - انبیاآیه سورة ستمکاران شمائید شما بدرستیکه گفتند پس )۶۵بخودهاشانآنچه آنها با او که معبودهایتان این و پرسیده اید وی از اینکه از مرد باین نسبت

( ) ndash بپرسید پس ع ابراهیم قول بود آن و بپرسید آنها از پس حاضرند کردآیه ( گویند سخن که هستند اگر را) ndash ndash ۶۴ایشانرا چیزی ما گفتند قومش پس

بدرستیکه ndash ndash شد گفته و است گفته او چنانکه جز نمی بینیم

53

- آنگاه می پرستید بزرگ این با را کوچک بتهای اینکه از ستمکاران شمائید شما ndash آنها که دانستند و سرهاشان بر شدند کرده نگون گشته متحیر امرش از

- که آنها نباشند که تو میدانی آینه هر گفتند پس نمیگیرند بزور و نمیزنند حرفآیة ( گویند ) ۶۶سخن گرفته) ndash ( ایشان بر ع ابراهیم حضرت که حجتی چون پس

را ndash چیزی خدا غیر از بپرسید پس آیا گفت بدیشان ساخت عاجز ایشانرا بودهر و را شما مر آن را شما برساند نتواند زیان و بچیزی را شما ندارد سود که

) آیه بعقل نیابید در پس آیا خدا غیر از می پرستید را این) ndash ۶۷آنچه چون پس - را او بسوزانید گفتند ماندند عاجز دادن جواب از و ساخت ملزم ایشانرا حجت

آیه ( کنندگان هستید اگر را خدایانتان کنید یاری گفته) ndash ۶۸و عمر ابن عبدالله و ( مردی ( بسوزانند بآتش را ع ابراهیم تا کرد اشاره ایشانرا که آنکس که است - تعالی خدای و بود ضینون اسمش که است گفته جبائی شعیب بود کردان از

پس ndash گفت رستاخیز روز تا شد غرق آن در او پس شکافت را زمین وی برای ( خانه ای ( در را او شدند جمع ع ابراهیم سوزانیدن برای قومش و نمرود چون

و عز او قول اینست و نمودند بنا خطیره مانند بنائی وی برای ساخته محبوس) ndash سورة ور شعله آتش در بیندازیدش پس بنائی او برای کنید بنا گفتند جل

یعنی صافات

54

و) ndash ۹۵آیه ۳۷سوره چوب انواع و هیزم ترین سخت از قدری او برای آنگاه ( ) ) از ndash خدا بفیض ع ابراهیم که است شده نوشته بعد من و کردند جمع غیره

و صحیح و شده محفوظ آتش نوشته حرارت آن از بعد و آمد بیرون سلامتاست ) شده ونعم الله حسبنا بقوله نجا إنما السلام عليه إبراهيم إن الخبر وفي

إبراهيم على وسلاما بردا كوني نار يا وجل عز الله قال 1ndashالوكيل و ترجمه ) ndash ( سور ( خدا مرا است کافی گفت باینکه همانا ع ابراهیم که است حدیث ةدر

سوره یعنی سوره) ndash ( ۳۹آیه ۳۹زمر یعنی عمران آل سورة است وکیل نیکو وسلامت) ndash ndash ۱۶۷آیه ۳ و سرد باش آتش ای گفت جل و عز خدای یافت رهائی

سوره ( یعنی انبیا سورة ابراهیم ) ۶۹آیه ۲۱برباید خواندیم مسلمانان احادیث و قرآن روی از را اینحکایت چون الآن

یافته رواج ایشان میان که را قصه ای آن نموده رجوع یهود کتابهای بسویبین ما تفاوت چه الواقع فی آیا که بینیم به تا کنیم مقابله شد ذکر آنچه با است

) فصل رباه مدراش در و میآید پدید باب) ۱۷آنها پیدایش کتاب شرح آیه ۱۵دراست ۷ مکتوب چنین

תרח אבד לצלמים היה חד זמן גפק לאתרהושיב לאברהם מכר תחתיו הוה אתי בר אנשבעי דיזבן והוה אמר לה בר כמה שנין את והוה

1 It is told in the story that by the grace of God Abraham came out of the fire safe and sound with the words on his lips mdash God is sufficient for me1 and He is the best Supporter For the Lord said O Fire be thou cool and pleasant unto Abraham2 mdash Sources of Islam p 20 See also Sources of Qurrsquoan p 74

1 Quran 3 1732 Quran 21 69 mdash Yusuf Ali

55

אמר לה בר חמשין או שתין והוה אמר לה וי להלההוא גברא דהוה בר שתין ובעי למסגד לבר

יומי והיה מתביש והלך לו חד זמן אתת חדאאתתא טעינא בידה חדא פינך דסלת אמרת לה

הא לך קרב קדמיהון קם נסב בקלסא בידהותברנהזן לכלהון פסיליא ויהב בקלסא בידא

דרבא דהוה ביניהון כון דאתא אבוהי אמר להמן עבד להון כדין אמד לה מה נכפר מנך אתתחדא אתתא טעינא לה חדא פינך דסלת ואמרת

לי הא לך קרב קדמיהון קרבת לקדמיהון הוהדין אמר אנא איכל קדמי ודין אמר אנא איכלקדמי קם הדין רבא דהוה ביניהון נמב בקלסא

ותברנון אמר לה מה אתה מפלה בי וידעין אנון אמרלה ולא ישמעו אזגיך מה שפיך אמר נסבה ומסרה

לנמרד אמר לה נסגד לנורא אמר לה אברהם ונסגדלמיא דמספין נורא אמר לה נמרד נסגד למיא אמר

לה אם כן נסגד לעננא דטעין מיא אמר לה נסגד לעננא אמר לה אם כן נסגד לרוחא דמדבר עננא

56

אמר לה נסגד לרוחא אמר לה וגסגד לבר אנשאדסבל רוחא אם מלין את משתעי אני איני משתחוהאלא לאור הרי אני משליכך בתוכו ויבא אלה שאתה1 משתחוה לו ויצילך ממנו ירד אברהם לכבשן האש

بجای ndash ndash را ابراهیم شده بیرون بجائی را وقتی بود اصنام سازندة تارح ترجمهتو ndash ndash میگفت بوی او و می آمد خریدن طالب شخصی گماشت فروشنده خود

میگفت ndash ndash ndash بوی و دارم سال شصت یا پنجاه میگفت وی بر و داری سال چندروزیndash که را چیزی می خواهد و باشد داشته سال شصت که مرد آن بر وای

ndash - در که زنی را وقتی میرفت خود براه شده شرمنده پس کند سجده دارد چند ndash آنها پیش را این اینک گفت بوی آمده داشت گندم آرد بشقاب خود دست ndash ریز ریز را آنها همة گرفته خود بدست عصائی و برخاسته او آور نزدیک - بوی آمد پدرش چون داد بود بزرگ آنها میان آنکه بدست را عصا آن و ساخت

پوشیده تو از چیز چه گفت ویرا است کرده آنها با را این که کیست گفت پیش را این اینک گفت من به آمده می آورد گندم آرد بشقاب که زنی است

نخست من میگفت یکی این آوردم نزدیک آنها پیش آنرا من آور نزدیک آنها نخست من گفت یکی این و می خورم

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty or sixty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty ]sixty[ years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plate ful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted 1 Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it hellip Abram descended into the fiery furnace hellip mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

57

بوی پدرش شکست را آنها گرفته عصا بود بزرگ آنها میان اینکه می خورم آیا و گفت بوی می دانند اینها آیا و می گوئی بمن افسانه چرا تو گفت

نمرود به گرفته را وی پدرش میگوید دهانت که را آنچه میشنود گوشهایت را آب پس گفت را وی ابراهیم بکنیم سجده را آتش گفت بوی نمرود سپرد

بکنیم سجده آبرا گفت ویرا نمرود بکنیم سجده می نماید اطفاء را آتش که بوی نمرود بنمائیم سجده میآورد را آب که را ابر باشد چنین اگر گفت ویرا

را ابر که را باد باشد چنین اگر گفت ویرا ابراهیم بکنیم سجده را ابر گفت اگر گفت نمرود بنمائیم سجده را باد گفت ویرا نمرود بنمائیم سجده میراندترا من اینک ناریکه جز نمیکنم عبادت را چیزی هیچ من میزنی حرف من با توآن از ترا و بیاید میکنی عبادت را او تو خدائیکه آن و میاندازم آن وسط در

گشت رستگار و رفت فرو آتش تنور در ابراهیم برهاند ( قرآن ( در که ع ابراهیم حضرت حکایت آن با را یهود افسانة این چون و

کم بینهایت تفاوت آنها بین ما که میشود ظاهر می کنیم مقابله است مندرجهیچ در را خبر این محمد حضرت که اینست آن سبب که گفت می توان و است

نخوانده کتاب

58

میگرداند ثابت را قیاس این آنچه و است کرده قبول یهود از زبانی آنرا بلکه ) سوره یعنی انعام سورة قرآن در که حضرت) ۷۴آیه ۶اینست پدر اسم

است تارح اسمش تورات در هم و مدراش رباه در هم اما و است آزر ابراهیمسریانی بزبان او کتاب و داشت نام یوسبیس که یونانی مورخین از یکی لکن

در محمد حضرت چون اما است کلی اشتباه که میگوید اثر را او شد ترجمهبخاطر بخوبی شنیده را اسم آن آنجا در که است ممکن بود کرده سفر شام

آذر ایرانیان اوقات اکثر که است خوانده آزر را ابراهیم پدر آنجهت از نداشته باشد بوده قدیم فرس زبان از گویا که می نویسند

گفته آنچه البته که اند گفته اسلام اهل از بعضی اعتراض این رد در وحکایت این محمد حضرت اینکه با زیرا دارد کلی فایدة ما دین اثبات برای شدجبرائیل حضرت از آنرا وحی روی از بلکه نفرمود مأخوذ نصاری و یهود از رامی باشند الله خلیل ابراهیم حضرت اولاد که یهود اهل چون اما پذیرفت فرشته

ولکن میکند تصدیق را قرآن تعلیم ایشان شهادت پس اند کرده قبول آنرااین یهود بین ما الناس عوام فقط که میگویند قول این جواب در معترضین

افسانه آن اصل که می داند باشد داشته علم که هر زیرا می پسندند را گمان است این حکایت آن اساس کنیم بیان اینجا در باید را آن که است اشتباهی

59

) باب پیدایش کتاب توارت در بحضرت) ۷آیه ۱۵که خدایتعالی که مکتوبستگفت ابراهیم

1אני יהוה אשר הוצאתיך מאור כשדים

زبان در اور و آوردم بیرون کلدانیان اور از ترا که هستم خداوند من ترجمهبیت که اورشلیم اسم از چنانکه می آید مدینه و شهر معنی به قدیم بابلی

هویدا است صلح خدای شهر یعنی شلیم شهر آن معنی و باشد المقدسو می گویند مغیر را آن اکنون که است مقام همان کلدانیان اور و می گردد

است دیگر لفظی عربی زبان در اما بود آنجا ساکن اول در ابراهیم حضرتآتش و شعله ثانی لفظ آن معنی که دارد تمام مشابهت اور با تلفظ در که

هیچ بابلی زبان از که یهود مفسرین از یکی متمادی سالهای از بعد پس استآی آن چون نداشت را ۀeواقفیت آن می کرد ترجمه کلدانی زبان به را مذکور

نمو بیان طور 2 אנא יי` דאמיקתך מאתון נורא דכשדאי دبدین

و آوردم بیرون کلدانیان آتش تنور از ترا که هستم خداوند من ترجمهباب پیدایش کتاب شرح در نادان مفسر ۲۸آیه ۱۱همان و است نوشته چنین

بتهایشرا که زانرو انداخت آتش تنور در را ابراهیم نمرود وقتیکه شد واقع که باد واضح و برساند ضرر ویرا تا نشد داده بآتش اذن که نمی نمود عبادت

( بود ( عزیئیل بن یوناتان به مسمی که مفسر آن که اشتباهی آن

1 I am Jehovah who caused you to come out of Ur of the Chaldeans (Hebrew) Genesis 157 2 I am the LORD who brought you out of the furnace of fire of the Chaldees (Aramaic) mdash The word יי` is an abbreviation of the divine name יהוה ]Yahweh[ mdash JD Price translation אנא ייי דאפיקתך httpcal1cnhuceducgi-binshowsubtextscgikeyword=81001ampR1=Hebrew מאתון נורא דכשדאיselect number 115 and click Submit and view number 11507 Lexicon for the Targum of Genesis 157 11507

Aramaic Genesis 157 He said to him ldquoI am the Lord who brought you out of the fiery furnace 13

of the Chaldeans to give you this land to inheritrdquo mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 Chapter 15 p 60

13 See above n 17 to 1128 (Ps-J) n 17 is mdash Gen R 349 3813 ARNA 33 Exod R 234 PRE 26 (188) Sefer Ha-Yashar 12 (32ndash34) LAB 616 The well-known legend of Abraham in the furnace is based on the interpretation of the place-name Ur (Gen 157) as fire See Gen 157 (Nf Ps-J V N L) 165 (Ps-J Nf P V N L) Vulg Neh 97 Jerome Quaest hebr in Gen 15 see further Ginzberg Lezends 1 198ndash201 5 212ndash213 nn 28-34 Bowker 1969 187ndash189 Vermes 1961 85ndash90 mdash Ibid Targum of Pseudo-Jonathan p 51

60

را این ای روزنامه در ایرانی شخصی گویا که اینست مثل است کرده اینجا درلفظ آن اینجا در پوست که برد گمان شد روانه انگلیس پوست امروز که دیده

شخص پوست که بفهمد چنین و می آید جلد بمعنی که باشد فارسی عام تعجب چاپار بمعنی است انگلیسی لفظ آن که نداند و شد کنده انگلیسیاساس آن بر حکایت آن تمام که بکند این مثل اشتباهی نادان شخص که نیست

آن است نبی که شخصی که می باشد اعتقاد قابل آیا اما است شده بنا ضعیفاین بگوید بعد من ساخته مندرج خود کتاب در آنرا و شمرده حق را افسانه

مطابقت آن از امر این و است شده نازل جل و عز خدای جانب از من کتاب اینهمه بر علاوه و میگردد ثابت میشود یافت یهود کتب و آن بین ما که کامل

ایام در نه تورات در موسی حضرت قول حسب بر جبار نمرود که باد معلوم ذکر لکن مینمود زیست تولدش از قبل عدیده قرنهای بلکه ابراهیم حضرت

مندرج قرآن خود در اما میشود یافت احادیث و تفاسیر در چه اگر نمرودشخص گویا که اینست مثل حکایت آن در نمرود ذکر که باد واضح نیست

آتش در را ایرانی نادرشاه اعظم سکندر که بنویسد کرده تصنیف تاریخی نادانگذشته وقت قدر چه نادرشاه تا اسکندر از که باشد ندانسته اینرا و انداخت

نشد انداخته آتش در هرگز نادرشاه که باشد ندانسته نیز اینرا و است

61

قرآن ) 3( در که را آنچه اگر ع سلیمان بنزد آمدنش و سبا ملکه قصهمندرج استر کتاب ثانی ترگوم در آنچه با مکتوبست سبا ملکة بلقیس دربارة

اهل از نیز حکایت این معترضین حجت حسب بر که می بینیم کنیم مقابله استقرآن داخل نیز آنرا بنوعیکه آمد پسند را او رسیده محمد حضرت بمسامع یهود

) سوره یعنی نمل سورة در و آیه ۱۷آیه ۲۷گردانید چنین) ۴۵الی ۲۰و ndash و raquo مکتوبست فهم والطير والإنس الجن من جنوده لسليمان وحشر

) 1laquoيوزعون ) و جنیان از او لشکرهای سلیمان برای شد کرده جمع و ترجمه ) سوره یعنی النمل سورة میشوند بازداشته ایشان پس ها پرنده و ۲۷آدمیان

الغائبين ) raquo۱۷آیه من كان أم الهدهد أرى لا لي ما فقال الطير ه وتفقد بن لأعذمبين بسلطان ي ليأتين أو ه لأذبحن أو شديدا أحطت عذابا فقال بعيد غير فمكث

يقين بنبإ سبإ من وجئتك به تحط لم من بما وأوتيت تملكهم امرأة وجدت ي إنعظيم عرش ولها شيء ه كل الل دون من مس للش يسجدون وقومها ها وجدت

يهتدون لا فهم بيل الس عن فصدهم أعمالهم يطان الش لهم ن ه وزي لل يسجدوا ألاتعلنون وما تخفون ما ويعلم والأرض ماوات الس في الخبء يخرج ذي لا ال ه الل

العظيم العرش رب هو إلا أصدقت إله سننظر قال

1 And before Solomon were marshalled his hosts mdash of Jinns and men and birds and they were all kept in order and ranks Quran 27 17

62

الكاذبين من كنت ماذا أم فانظر عنهم تول ثم إليهم فألقه هذا كتابي ب اذهبكريم يرجعون كتاب إلي ألقي ي إن الملأ ها أي يا قالت بسم ه وإن سليمان من ه إن

حيم الر حمن الر ه مسلمين الل وأتوني علي تعلوا في ألا أفتوني الملأ ها أي يا قالتتشهدون ى حت أمرا قاطعة كنت ما شديد أمري بأس وأولوا قوة أولوا نحن قالوا

تأمرين ماذا فانظري إليك أفسدوها والأمر قرية دخلوا إذا الملوك إن قالتيفعلون وكذلك ة أذل أهلها ة أعز بم وجعلوا فناظرة ة بهدي إليهم مرسلة ي وإن

المرسلون مما يرجع خير ه الل آتاني فما بمال أتمدونن قال سليمان جاء فلماتفرحون تكم بهدي أنتم بل بها آتاكم لهم قبل لا بجنود هم فلنأتين إليهم ارجع

صاغرون وهم ة أذل منها هم أن ولنخرجن قبل بعرشها يأتيني كم أي الملأ ها أي يا قالمسلمين ي يأتوني وإن مقامك من تقوم أن قبل به آتيك أنا الجن من عفريت قال

أمين لقوي إليك عليه يرتد أن قبل به آتيك أنا الكتاب من علم عنده ذي ال قالأكفر أم أأشكر ليبلوني ي رب فضل من هذا قال عنده ا مستقر رآه فلما طرفك

كريم غني ي رب فإن كفر ومن لنفسه يشكر ما فإن شكر لها ومن روا نك قالتكون أم أتهتدي ننظر عرشها

63

يهتدون لا ذين ال العلم من وأوتينا هو ه كأن قالت عرشك أهكذا قيل جاءت فلمامسلمين ا وكن قبلها من قوم من كانت ها إن ه الل دون من عبد ت كانت ما وصدها

قال كافرين ساقيها عن وكشفت لجة حسبته رأته فلما الصرح ادخلي لها قيلسليمان مع وأسلمت نفسي ظلمت ي إن رب قالت قوارير من د ممر صرح ه إن

العالمين رب ه 1 laquoلل کن داخل و آنرا پسندی که شایسته کار بکنم آنکه و ترجمهپس را پرنده شد جویا و کارانند شایسته که خود بندگان در خود برحمت مرا

او کنم عذاب هرآینه غایبان از باشد یا را هدهد نمی بینم که مرا مر چیست گفتدرنگ پس روشن حجتی مرا بیاورد باید یا را او البته بکشم یا ساخت عذابی را

سبا از ترا آوردم و بآن نکردی احاطه بآنچه کردم احاطه گفت پس دور کردندشد داده و ایشانرا میکرد پادشاهی که زنی یافتم من بدرستیکه راست خبری

میکردند سجده که را قومش و او یافتم بزرگ تختی مراوراست و هرچیزی ازپس کردارشانرا شیطان آنها برای کرده آراسته و خدا غیر از مرآفتابرا

مر نمیکنند سجده چرا نمی باشد هدایت ایشان پس راه از را آنها بازداشتو دارید پنهان آنچه میداند و زمین و آسمانها در پنهانرا آورد بیرون که خدائیرا

است بزرگ عرش پروردگار او بجز خدائی نیست که خدائی میکنید آشکار آنچهخواهیم نظر بزودی گفت

1 And he took a muster of the Birds and he said Why is it I see not the Hoopoe Or is he among the absenteesI will certainly punish him with a severe penalty or execute him unless he bring me a clear reason (for

absence)But the Hoopoe tarried not far he (came up and) said I have compassed (territory) which thou hast not

compassed and I have come to thee from Saba with tidings trueI found (there) a woman ruling over them and provided with every requisite and she has a magnificent

throneI found her and her people worshipping the sun besides Allah Satan has made their deeds seem pleasing

in their eyes and has kept them away from the Path- so they receive no guidance-(Kept them away from the Path) that they should not worship Allah Who brings to light what is hidden in

the heavens and the earth and knows what ye hide and what ye revealAllah- there is no god but He- Lord of the Throne Supreme(Solomon) said Soon shall we see whether thou hast told the truth or liedGo thou with this letter of mine and deliver it to them then draw back from them and (wait to) see what

answer they return(The queen) said Ye chiefs here is delivered to me - a letter worthy of respectIt is from Solomon and is (as follows) In the name of Allah Most Gracious Most MercifulBe ye not arrogant against me but come to me in submission (to the true Religion)She said Ye chiefs advise me in (this) my affair no affair have I decided except in your presenceThey said We are endued with strength and given to vehement war but the command is with thee so

consider what thou wilt command mdash Continued onto the following page

64

پس نامه این مرا نامة ببر دروغگویان از هستی یا گفتی راست آیا که کرد برمیگردانند چه بنگر پس ایشان از باش روگردان پس ایشان بسوی بینداز

بدرستیکه نیکو نامة بمن شد افکنده که چنانم من بدرستیکه جماعت ای گفترفعت که مهربان بخشندة خداوند بنام آنست بدرستیکه و سلیمانست آواز

کار در مرا دهید فتوی جماعت ای گفت منقادان مرا بیائید و من بر مجوئیدصاحبان مائیم گفتند مرا شوید حاضر آنکه تا را کاری کنند جزم عزم من نیستم

میفرمائی چه که بنگر پس است تو با کار و سخت کارزار صاحبان و قوتو آنرا کنند فاسد را ای قریه شوند وارد چون پادشاهان بدرستیکه گفت

فرستنده من بدرستیکه و میکنند چنین و خوارشدگان آنرا اهل عزیزان گردانندفرستادگان میکردند باز بچه که نگردانده ام پس را هدیه ای ایشان بسوی ام

است داده آنچه پس بمال مرا میکنید امداد آیا گفت سلیمانرا آمد چون پس شادمانید خودتان بهدیة شما بلکه را شما داده آنچه از است بهتر خدا مرا

نباشد طاقت که لشکرهائی را آنها آورد خواهیم پس ایشان بسوی برگردگفت خواران باشند ایشان و ذلیلان آن از کرد خواهیم بیرونشان و بآن ایشانرا

منقادان مرا بیایند آنکه از پیش را او تخت بمن می آورد کدامشان جماعت ایجایت از برخیزی آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که جن از بزرگی دیو گفت

قوی آینه هر آن بر منم بدرستیکه وContinued from previous pagemdashShe said Kings when they enter a country despoil it and make the noblest of its people its meanest thus

do they behaveBut I am going to send him a present and (wait) to see with what (answer) return (my) ambassadorsNow when (the embassy) came to Solomon he said Will ye give me abundance in wealth But that which

Allah has given me is better than that which He has given you Nay it is ye who rejoice in your giftGo back to them and be sure we shall come to them with such hosts as they will never be able to meet

We shall expel them from there in disgrace and they will feel humbled (indeed)He said (to his own men) Ye chiefs which of you can bring me her throne before they come to me in

submissionSaid an Ifrit of the Jinns I will bring it to thee before thou rise from thy council indeed I have full

strength for the purpose and may be trustedSaid one who had knowledge of the Book I will bring it to thee within the twinkling of an eye Then

when (Solomon) saw it placed firmly before him he said This is by the Grace of my Lord- to test me whether I am grateful or ungrateful and if any is grateful truly his gratitude is (a gain) for his own soul but if any is ungrateful truly my Lord is Free of all Needs Supreme in Honour Quran 27 20- 44 mdash Yusuf Ali

65

آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که کتاب از بود علمی او نزد آنکه گفت امیناز این گفت نزدش گرفته قرار آنرا دید چون پس تو چشم تو بسوی برگردد

ناسپاسی یا میکنم شکر آیا که مرا کند امتحان تا است من پروردگار فضلهر و خودش برای میکند شکر که نیست این جز پس کرد شکر که هر و میکنم

ساز گفت است بخشنده بینیاز من پرورگار بدرستیکه پس کرد ناسپاسی که نمی یابند آنانکه از باشد یا می یابد آیا بینیم به را تختش او برای دهید نامعلومی

داده و آنست که گویا گفت تو تخت است چنین آیا شد گفته آمد چون پسبود آنچه که بود بازداشته و منقادان ما برویم و آن پیش از را علم ما شدیم

که را او مر شد گفته کافران گروه از بود او بدرستیکه خدا غیر از می پرستیداز زد بر و بسیار آب پنداشتش آنرا دید چون پس قصر یا صحن در شود داخل

پروردگار ای گفت آبگینها از ساده است صحنی آن بدرستیکه گفت ساقش دوخدا ی برا سلیمان با آوردم اسلام و برخوردم کردم ستم من بدرستیکه من

سوره ( یعنی نمل سورة جهانیان آنچه) ndash ۴۵الی ۲۰آیه ۲۷پروردگار است این - مکتوب تخت بآن نسبت سوره این در آنچه و میگوید سبا ملکة دربارة قرآن

ترگوم در زیرا میشود یافت مزبور ترگوم در آنچه با دارد کمی تفاوت استمال عجیب تخت آن که است مندرج

66

نمیشد یافت آن مثل چیزی دیگر سلطنت هیچ در و بود پادشاه سلیمان خودعقاب دوازده و طلا شیر دوازده ای پله هر بر و داشت طلا از پله شش زیرا

تخت آن بالای بر دیگر عقاب چهار و بیست آنها بر علاوه و بود ایستاده طلاپادشاه وقتیکه هر و می انداختند پادشاه سر بر سایه شده نهاده عجیب

و میکشیدند بالا را تختش شده نازل قوی عقابهای آن برود بجائی میخواستمذکور ndash عقابهای کرد قرآن حسب بر جنی آن که کاریرا آن پس می بردند بانجا

سلیمان حضرت بنزد آمدنش و سبا ملکة دربارة اما میکردند ترگوم حسب بربین ما غریب مشابهت غیره و فرستاد وی نزد پادشاه که ای نامه به نسبت و

میگوید صحرا خروس را هدهد آن ترگوم اینکه جز میشود یافت کتاب دو اینهی و کردیم نقل ذیل در آن ترجمة با حکایترا آن وتمام است چیز همان که

هذه

תורכד שפיר לביה דקלכא שלמהבחמריה אמר למעלא נבלין וצילצלין ותופין וכינרין

דחוה מזמר בהון דוד אבוי ותוב כד שפר לביה דמלכאשלמה בחמריה אמר לאיתיא היות ברא ועוף שמיא וריחשא דארעא ושידין ורוחין ולילין למרקדא קדמוי

למחזי רבוחיה לכל מלכיא דגנין קדמוי וסיפרין דמלכא

67

דמלכא קריין יתון בשמהתהון וכולון מתכנשין ואתיןלותיה בדלא אסירין ובדלא זקיקין ובדלא אנש דדבר

יתהון כהשעתא אתבעי תרנגלא ברא ביני עופיא ולאאשתכח ופקיד עלוי מלכא דאי יתיה יתיה ברוגזא ובעאלמחבלא יתיה מתיב תרנגול ברא קדמוי דמלכא שלמה

ואמר ליה שמע מרי מלכא דארעא אצית באודנך ושמע פתגמי הלא תלת ירחין די הבית עיטא בלבי ומלכין קשיטי עם מילתי מזוני לא אכלית ומוי לא

שתיתי ומן קדם דחזיית וטייסית בעלמא כוליה ואמרית אידא היא מדינתא או שליטתא דלא משתמע ליה

למדי מלכא אסתכלית אנא וחזאית מדינתא חדא כרכא דקיטור שמהא בארעא מדינחא עפרא יקיר מן דהבא

וכספא כזביל בשוקין ואילנין מן בראשית תמן אית תמן נציבין ומגינתא דעדן אנון שתיין מיא

אוכלוסין סגיאין כלילן ברישיהון מן תמן נציבין מן גינתא דעדן למיקום בקרבא לית הינון ידעין לממהי בקושטא לא יכלין ברם בקושטא חמיתיה אתתא חדא

שלטיא בכולהון ושמה מלכת שבא כען אין שפר

68

עלך מרי מלכא איסר חרצי היך גיברא ואיקום ואזיל לכרכא דקיטור למדינת שבא מלכיהון בשושילתא

איסר ושולטניהון בכבלין דפרזל ואייתי יתון לות מרי מלכא ושפר פתגמא קדם מלכא ואתקריין ספרוי

דמלכא וכתבו אגרתא וקטרו ית אגרתא בגפיה רתרנגול ברא וקם וסליק לשמי מרומא וצניך צניכא

והוה נצח ופרח ביני עופיא ופרחו בתריה ואזלו לכרכא דקיטור למדינת שבא והוה לעירן עפרא נפקת מלכת שבא למסגיד לימא ואחשיכו עופיא ית שימשא

ורקת ידה על לבושא ובזאת יתהון והות תמיהא ומתמהא וכד תקהת) דתת לותה תרנגול ברא וחזת והא איגרתא (

קטירת בגמיה שרח וקרת יתיה ומה הוה כתיב בגוה קני מלכא שלמה שלם ליכי שלם לרבנייכי די את ידעת

דאמליך יתי קודשא בריך הוא על חיות ברא ועל עוף שמיא ועל שידין ועל רוחין ועל לילין וכל מלכיא דמדינהא

ומערבא דרומא וציפונא אתין ושאלין בשלומי כען אין תעבין ותיתין ותשאלין בשלמי יקר סגיא אנא

עביד לך מן כל מלכיא דגנין קדמי ואין לא תצביין ולא תיתין

69

1

1 (Also) that lyres cymbals timbrels and lutes be brought to him those upon which his father David played Another time when King Solomons heart became cheerful through wine he ordered that wild beasts birds of the sky reptiles of the earth as well as demons spirits and screeching owls be brought to dance before him so as to show his greatness to all the kings who were hosted in his presence Now the royal scribes would call them by their names and all of them would assemble and come to him without being bound or forced or anyone leading them

At that time the wild rooster was missing from among the fowl and could not be found So the king ordered that it should be brought and in anger sought to destroy it Then the wild rooster replied before King Solomon saying to him lsquoHear my words my lord O king incline your ear and listen (to) my utterances Have not three months (passed) that I have given advice and counsel my words are truth I did not eat food nor did I drink water before I flew throughout the whole world inspecting it saying Is there a country whose ruler is not subservient to my lord O king Whereupon I noticed a certain country in the land of the East its name was the city of Qitor whose dust is so precious and whose gold and silver exists like dung in the streets Trees stand there since the time of creation and they drink water from the Garden of Eden Great crowds of people are there (with) crowns upon their heads standing there since (the time of) the Garden of Eden They do not know anything about waging war they are unable to draw the bow However truly I have seen a single woman rule over all of them and her name is Queen of Sheba Now if it pleases my lord I will gird my loins like a warrior and proceed to go to the city of Qitor to the land of Sheba I will bind their kings in chains and its rulers in fetters of iron and bring them to my lord the king Then the scribes of the king were summoned and they wrote a letter and tied the letter to the wing of the wild rooster which proceeded to ascend heavenward and soared soaringly It then flew among the birds which proceeded to follow it in flight they went on to the city of Qitor to the land of Sheba Toward morning the Queen of Sheba went out to worship the sea when (suddenly) the birds obscured the sunlight which caused her to take hold of her clothes and tear them Whereupon she was very stunned As she was in her very stunned state the wild rooster descended toward her and she observed a letter tied to its wing So she untied (it) and read it and what was written in it lsquoFrom me the kingdom of Solomon Peace to you peace to your princes As you know the Holy One Blessed be He appointed me to reign over the wild beasts over the fowl of the heavens and over demons and spirits Now all the kings of the East the West the South and the North come to greet me Now if you wish to come and greet me I will show you greater honor than all those whom I have hosted before me But if you do not wish to come mdash Aramaic mdash The Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 114-115 See also Sources of Qurrsquoan p 84-85 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

70

و ترجمه رباب که فرمود یافت فرح بخمر پادشاه سلیمان دل چون دیگر بارچون دیگر بار و بیاورند میزد را آنها داود پدرش که را بربطهائی و سنجها و دفها

هوا پرندگان و صحرا حیوانات که فرمود یافت فرح خمر به پادشاه سلیمان دلکرنش بحضورش تا بیاورند پریانرا و ارواح و دیوها و زمین خزندگان و

همگی و خواندند سامیشان با ایشانرا پادشاه کاتبان و کند ظاهر می نمودندبر شخصیکه جز و محبوسان جز و اسیران جز آمدند وی نزد شده جمع ایشان

خوشی پرندگان میان صحرا خروس آنساعت در و میداشت اختیار ایشان و بیاورند بجبر را او که فرمود امر وی دربارة پادشاه و نشد یافت و میکرد

بوی برگشته پادشاه سلیمان بحضور صحرا خروس کند هلاک را او خواستماه سه آیا بشنو مرا سخنان گرفته گوش بشنو زمین پادشاه ایخداوندم گفت

که بستم سخت تصمیم خویش پوست با کرده مشورت خود دل در که نیستو بکنم پرواز آن در و ببینم را عالم تمام اینکه از قبل نیاشامم آب و نخورم هیچ

ایخداوند ترا که است سلطنتی یا و شهر کدام آن که دانست خواهم من گفتممشرقی زمین در است فیطور آن اسم که حصین شهری و نباشد مطیع پادشاه

بطلا آن گرد که دیدم

71

עלייבימלבין אשדר בשלומי ולא תשאלין מלכין תיתין מה תימרין ואין ופרשין ולדונין ן מלכין ולגיונין ולגונין ופרוין ואין תמרין מה ופרשין אית ליח למלכא שלקה היות ברא אינו

ן ן לגיונין פרוין עופי סמיא אנו ן רוחין וסיזין ולילין ארו דחנקין יתקון על פרסין חיילי אנו יתכון בחקלא עופי סמיא אכלין ית בסרכון מנכון ערסתיכון בגו בתיכון חיות ברא קטלין

ידת וכד ת פתגמי אגראתא תוב תנית רמת ן ומעת מלכא סנא על לבוסא ובזעת יתון מה ולח לי מלכא סלמה מתיבין סלחת וקרת לסבייא ולרברבנא ואמרת להון לא ידעתו

תיה ותיא לא אתר חיעת ואמרין לית אנהנא ידעין למלכא ס למח ולא הסבין ית מלכון אוכרין ומרגליין ואבני טניין רלא ומעת מליהון וסלהת וקרת לכל ספני ימא ואטעינת יתו

סתא בני וכולהון וטלייתא טלין אלפי ויתא ליה חד וסדרת ירחא בני וכולהון ח-דא בני סעה חד רחלהון בני קומא חדא וכולהון בני קעיעא רכולהון בני יומא הד וכולהון

ושדרת ליה למלכא סלמה בידיהון חדא רכולחון לבוסין לבוסא ארנונא וכתבת איגדתאמן כרכא דקיטור לארע

72

עותך בב שבע שנין כען בעלותך איתי דישראל מהלך מן קדקך אבעי ד לסות תלת שנין אתת מלכא שבא לות מלכא לותך לסוף תלת שנין והוה

ית בגיהו בר וכד שמע מנכא שלמה דאתת מלכא שבא אפיק לותה שלמהעפדא בעדן דנפיק לשפרפרא דקי ד דמנהיר יהוידע נגהא לכונב ודמי

ת מלכאZלשו שנא דקאים על פרעדי דמיא וכד ח וקאימ ביני כוכביא ודמי שבא בניהו מתיב בתא רכו מן אתרכינת יהוידע בניהובר ידע ת יהו בר

מתיבה רכוביך מן אתרכינת למה מלכא ואמרלה את לית ליה ואמרה אנא מלכא שלמה אלא חדמן משמשיא דקייקין שלמה מתיב ואמר לה לית

ומתלת מתלא לרברבניא אין קדמויומיד לא חזי אהדרא אפאה לאחורהן ן מרבעותיח ואין לאמזיתו ן חזו ן שפר לכון זריא אתו ן חזו מלבא שלמה אתו

קאים קדמזי ואייתי נגד ד כד שמע2תה בגיהו בר יחוידע לקדם מלכא 7 דמלכא מלכא חזת וכד זוגיתא ויתבבבית ראזל קם לותיה שבא דאתת

דמלכא במיא יתיב וחליזת דמלכא בבית זוגיתז יתיב קחשבא בלהה ואמרתחילוזח דתעבר וחזא לא סערא

73

וסגרף שופרא דבשי שופרף מתיב מלפא ואמר לה סער דגברא ברגלחמתיבה גנאי ולאתתא שפר לגברא מרי וסער ליה ראברה שבא מלכת

אין תעשר ירהון לי ידעית אנא דגבר חכים מלכא אמתיל לף מלתאמתלין ד את ואי לא את כשאר גני אנשא אגדעי בך ואגרת יהי יי אלהיך ברוך ד

דחבא כורסי דמלכותא לקעבר עדקתא רדינא ויהבת למלכא לבתביתך על 1 וכספא טבא ויהב לה מלכא כלמה דעבת

1 I will send kings and legions against you (which belong) to King Solomon The wild beasts are the kings the fowl of the heavens are the riders the armies are the spirits and the demons and the Liliths are the legions (who will) strangle you in your beds inside your houses the wild beasts will kill you in the field the fowl of the heavens (will) eat your flesh from you When the Queen of Sheba heard the words of the letter she took hold of her clothes and tore them She then summoned her elders and princes and said to them lsquoDo you not know whatKing Solomon sent to mersquo They replied saying lsquoWe do not know King Solomon nor do we recognize his kingdomrsquo But she did not trust (them) and did not heed their words She then summoned all the ships of the sea and had them loaded with bracelets pearls and precious gems She sent him six thousand boys and girls all of whom were (born) the same timeppp all of whom were of the same stature all of whom were of the same proportion and all of whom were dressed in purple She then wrote a letter and sent it to King Solomon through them from the city of Qitor to the Land of Israel a seven-year journey lsquoAnd now with prayer and supplication which I will plead before you I will come to you at the end of three yearsrsquo Now it came about at the end of three years that the Queen of Sheba came to King Solomon When it was told to King Solomon that the Queen of Sheba had arrived he had Benayahu son of Yehoyada go out to meet her His beauty was comparable to Venus that emerges at morning time it was comparable to the lustrous star that continues to sparkle among the (other) stars it was comparable to the lily that stands by the brooks of water

When the Queen of Sheba saw Benayahu son of Yehoyada she descended from her carriage Whereupon Benayahu responded by saying to the Queen of Sheba lsquoWhy have you descended from your carriagersquo She replied by saying lsquoAre you King Solomonrsquo To which he responded by saying lsquoI am not King Solomon but only one of his servants who attend himrsquo Immediately she responded by uttering proverbs to her princes lsquoIf you do not see the lion you see his lair though you do not see King Solomon you do see a handsome man who stands before himrsquo Then Benayahu son of Yehoyada brought her before King Solomon Now when King Solomon heard that she was coming to him King Solomon arose and went to sit down in a bathhouse When the Queen saw that the king was sitting in a bathhouse she thought to herself the king must be sitting in water So she raised her dress in order to wade across Whereupon he noticed the hair on her leg to which King Solomon responded by saying lsquoYour beauty is the beauty of women but your hair is the hair of men Now hair is beautiful for a man but shameful for a womanrsquo Whereupon the Queen of Sheba answered saying to him lsquoO lord king I will cite you three riddles if you will solve them for me I will acknowledge that you are a wise man but if not (you are) like the rest of mankindrsquo hellip She offered praise to the One Who created him saying lsquoBlessed be the Lord your God who has chosen you to place you on the throne of His kingdom to do righteousness and justicersquo She then gave the king a great deal of fine gold while the king gave her what she desired mdash Aramaic mdashThe Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 115-117 See also Sources of Qurrsquoan p 86-89 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

ppp B adds and all of them were (born) the same month and all of them were (born) the same year BUD has all of them were (born) the same year and all of them were (born) the same day and all of them were (born) the same hour C N PM-1 A MG S Brl Lag and BM as well as N have all of them were (born) in the same year all of them were (born) in the same month and all of them were

74

( ترجمه( )بقیة ترجمه( بقیةآنجا در عالم ابتدای از درختان و ها کوچه در زبل مثل است سنگین ونقرة

هستند کثیر مردمان آنجا مینوشند آب عدن باغ از آنها و است مانده مغروسبآن نزدیک زیرا دارند عدن باغ از آنجا رستنیهای از کلها تاج سرشان بر که

بر زنی بزنند نمیتوانند بگمان اما اند واقف تیراندازی از ایشان می باشند آید پسند ترا اگر الآن شباست ملکة وی اسم و است مسلط ایشان جمیع

بشهر قیطور بحضور و برمیخیزم بسته را خود کمر بنده این پادشاه ایخداوندخواهم آهنی بندها به ایشانرا امرای و بزنجیرها ایشانرا ملوک رفت خواهم شبا

خواهم پادشاه خداوندم بنزد ایشانرا و بست

(born) in the same day and all of them were (born) in the same hour PM-2 is as concise as our manuscript here

75

ای نامه شده خوانده پادشاه کاتبان و آمد پسند را پادشاه مر سخن این و آورد بلند بهوای برخاسته پس بستند صحرا خروس پرهای به را نامه آن و نوشتندآنها و میکرد پرواز ها پرنده میان و گشت قوی و زد خود بر جیقه ای و شد روانه

در که افتاد اتفاق و رفتند شبا بشهر قیطور بحصن و کردند پرواز عقبش ازرا خورشید پرندگان و آمد بیرون دریا پرستیدن برای شبا ملکة صبح وقت

و متعجب و کرد چاک آنرا انداخته خود لباس بر دست او و میساختند تاریک نظر او و آمد فرود وی بنزد صحرا خروس کرد تعجب چون و شد هراسان

این و بخواند گشاده آنرا پس بود شده بسته پرهایش به ای نامه اینک و افکند امرای به سلام بتو سلام پادشاه سلیمان من از بود مکتوب آن در آنچه است

بر و هوا پرندگان و صحرا حیوانات بر مرا متبارک قدوس که میدانی زیرا توو مشرق پادشاهان همة و است فرموده مسلط پریان بر و ارواح بر و دیوهاکه پسندی به اگر الآن می پرسند مرا احوال و می آیند شمال و جنوب و مغرب

کرنش من روی پیش که ملوکی جمیع از ترا من خوب بپرسی مرا احوال آمدهبر نپرسی مرا احوال و نیائی و پسندی نه اگر و گردانید خواهم بزرگتر مینمایند

سلیمان بگوئی اگر و فرستاد خواهم سواران و افواج و ملوک تو

76

و ملوک صحرا حیوانات و می باشد سواران و افواج و ملوک چه را پادشاه می باشند هواسواران پرندگان سواران چه بگوئی اگر و سوارانند و افواج

تختهایشان بر را شما که افواجند پریان و دیوها و هستند ارواح من قشونهایگشت خواهند املاک در را شما صحرا حیوانات کرد خواهند خفه هایتان خانه در

این سخنان شبا ملکة چون و خورد خواهند شما از را شما گوشت هوا پرندگانکس و کرد چاک آنرا انداخته خود رخت بر دست دیگر بار شنید را نامه

که را آنچه نمیدانید آیا گفت بدیشان و طلبید را امرا و مشایخ فرستاده ما گفتند جواب در ایشان است فرموده ارسال من نزد پادشاه سلیمان او آما نمی آوردیم حساب در ویرا سلطنت و نمی شناسیم را پادشاه سلیمانرا دریا کشتیهای همة فرستاده و ننمود اصغا ایشانرا سخنان و نگشت مطمئن

وی بنزد کرده بار قیمت بیش سنگهای و جواهرات و نذرها به را آنها و خواندو ماه یک در ایشان همگی و یکسال در ایشان جمیع که دختر و پسر هزار ششو قامت بیک ایشان جمیع و یکساعت در ایشان همة و روز یک در کلشان

ملبس ارغوانی بلباس ایشان همة و فرستاد بودند صورت بیک ایشان همگیحصن از ایشان بدست پادشاه سلیمان بنزد نوشته نامه ای و بودند

77

به بدعاهایت الآن نمود ارسال سال هفت سفر اسرائیل بزمین و قیطورو آمد خواهم سال سه آخر در تو نزد میکنم استدعا تو حضور از که آرزوهایت

سلیمان چون و آمد پادشاه سلیمان نزد شبا ملکة سال سه آخر در که شد واقعای سپیده مثل که را یهویاداع ابن به بنا است آمده شبا ملکة که شنید پادشاه

میان و میباشد روشن که ستاره ای مانند و است طالع صبح وقت در که است استاده آب جویبارهای بر که سرخی گل برابر و می ماند قایم ستارگان

از دید را یهویاداع ابن به بنا شبا ملکة چون و فرستاد وی استقبال برای بود خود عرابة از چرا گفت جوابش در را یهویاداع ابن به بنا آمد پائین خود عرابة

در نیستی پادشاه سلیمان تو آیا گفت بوی داده جواب ملکه آمدی پائین در که هستم ملازمانی از یکی بلکه نیستم پادشاه سلیمان من گفت جوابش

برای مثل و برگردانیده را خود روی الفور فی ملکه و می ایستند وی حضور دیدید را او پروردة شما نشد ظاهر شیر شما بر اگر گفت آورده خویش امرای

وی حضور در که را مردی صورتی خوب شما ندیدید را پادشاه سلیمان اگر و پادشاه چون و آورد پادشاه بنزد را او یهویاداع ابن بنابه پس دیدید می ایستد

از شده ساخته خانة در و شد بیرون برخاسته است آمده نزدش که شنید چون و بنشست شیشه

78

دل در است نشسته شیشه از شده ساخته خانة در پادشاه که دید شبا ملکة تا کشید بالا را خود لباس و است نشسته آب در پادشاه گفت کرده تفکر خود

گفت بوی داده جواب پادشاه میباشد پایها بر موی ویرا که دید او و کند عبورمرد برای موی و مرد موی مویت و زنانست صورتی خوب تو صورتی خوب

ایخداوندم گفت داده جواب بوی شبا ملکة میباشد ننگ زن برای اما خوبستخواهم من کنی حل من برای را آنها اگر که میگویم معما سه تو برای پادشاه

) - چون و آدمی بنی سایر مانند پس نه اگر و هستی حکیم مرد تو که دانست ( باد متبارک گفت و شد متعجب ملکه بود کرده حل را معما سه هر سلیمان

و عدالت تا بنشاند سلطنت تخت بر ترا که شد راضی تو از که تو خدای خداوند مایل که آنچه هر بوی پادشاه و داد خوب نقرة و طلا بپادشاه و نمائی داوری

بخشید بوداز شبا ملکة که است چند معمائی ذکر که می بینیم یهود حکایت این در و

نشده مذکور قرآن در چه اگر امر این و خواست را آنها حل سلیمان حضرت ساقهای صفت دربارة قرآن آنچه چونکه و است مندرج اینهم احادیث در ولکناحادیث در آنرا تکمیل سبب آن از پس می باشد ناکامل است گفته ملکه آن

) صفحه المجالس عرابی کتاب در و جست )۴۳۸میباید

79

که است مکتوب زیرا میباشد موجود هستیم آن درصدد ما که مطلوب همینپس دانست آب را شیشه آن و گردد سلیمان قصر داخل میخواست ملکه چون

أحسن ndash هي فإذا ع سليمان فنظر سليمان إلى لتخوضه ساقيها عن كشفتصرف ذلك سليمان رأى فلما اقين الس شعراء كانت أنها إلا وقدما ساقا الناس

قوارير من د ممر صرح ه إن وناداها عنها 1بصره دو از برود تا ترجمه ساقش نسبت او اینک و نگریست السلام علیه سلیمان پس کند عبور سلیمان بنزد

پس می دارد خود ساقهای بر اینکه جز مردمانست خوشگلترین پا و بساق گفت ویرا کرده ندا و برگردانید او از را خود نظر بدید آنرا سلیمان چون

آبگینها از ساده است صحن آن بدرستیکهملکة حکایت این آیا که کنیم بیان نموده استفسار که است مناسب الآن

( مقدس ( بکتاب اگر و ندارد یا دارد اصلی میشود خوانده شبا عبری در که سبادر ( ونیز پادشاهان اول کتاب در زیرا دارد اصلی البته که می بینیم نمائیم رجوع

( سبا ملکة چون و است مکتوب بدینطور وی حکایت ایام تواریخ دوم کتاب با پس کند امتحان را او تا آمد شنید خداوند اسم دربارة را سلیمان آوازة

و بسیار طلای و بعطریات شترانیکه با و عظیم بسیار موکب

1 In the Aracircish al Majacirclis ( المجالس (عرائسWhen the Queen was about to enter the Palace she fancied the glass floor to be a sheet of water and so She uncovered her legs that is to pass over to Solomon and lo her legs and feet were covered with hair which when Solomon saw he turned his sight from her and called out The floor is plain glass 1 Sources of Islam p 28-29 See also Sources of Qurrsquoan p 83

1 She was asked to enter the lofty Palace but when she saw it she thought it was a lake of water and she (tucked up her skirts) uncovering her legs He said This is but a palace paved smooth with slabs of glass She said O my Lord I have indeed wronged my soul I do (now) submit (in Islam) with Solomon to the Lord of the Worlds Quran 2744 mdash Yusuf Ali

80

وی با و آمد سلیمان بحضور شده وارد باورشلیم بود شده بار گرانبها سنگهای بیان برایش را مسائلش تمامی سلیمان و کرد گفتگو بود دلش در چه هر از سبا ملکة چون و نکرد بیان برایش که نماند مخفی پادشاه از چیزی و نمود

و او سفرة طعام و کرده بنا که را خانه ای و دید را سلیمان حکمت تمامیبآن که را زینه ای و ساقیانش و را خادمانش لباس و نظام و بندگانشرا مجلس

دربارة که آوازه ای گفت بپادشاه و نماند دیگر او در روح می آمد بر خدا بخانةخود بچشمان و نیامدم تا اما بود راست شنیدم خود ولایت در تو حکمت و کارها

و حکمت بود نشده اعلام بمن نصفش اینک و نکردم باور را اخبار ندیدم و تو مردان بحال خوشا است زیاده بود شنیده که خبری از تو سعادتمندی

میشنوند ترا حکمت و می ایستند همیشه تو بحضور که بندگانت این خوشابحال

نشانید اسرائیل کرسی بر ترا داشته رغبت تو بر که تو خدای یهوه باد متبارکنصب پادشاهی بر ترا میدارد دوست بابد تا را اسرائیل خداوند که سبب این از

طلا وزنة بیست و صد پادشاه به و آوری بجا را عدالت و داوری تا است نمودهسبا ملکة که عطریات این مثل و داد گرانبها سنگهای و زیاده حد از عطریات و

نیامد دیگر فراوانی بآن هرگز داد پادشاه بسلیمان

81

باب( پادشاهان اول الی ۱۰کتاب اول باب ۱۱آیه ایام تواریخ دوم کتاب نیز ۹والی اول افسانه)- ۹آیه محض اینست بر زیاده هرچه و است مطلب اصل این

ذکر مزبوره کتب در اینکه جز می نمایند اقرار یهود علمای خود چنانکه استمکتوب آن شدن برداشته دربارة چیزی اما میشود یافت سلیمان جلیل تخت

و جنیان و دیوها بر سلیمان حضرت بودن بمسلط نسبت قرآن در آنچه و نیستدارد کلی مطابقت است مندرج مزبور ترگوم در آنچه با البته مکتوبست غیره

از مفسر آن گمان که میگویند یهود علما بجوئیم را قول آن اصل اگر امالفظ دو آن و است سرزده کرد لفظ دو ترجمة در که 1 שדה ושדות ndash اشتباهی

باب ndash جامعه کتاب اما ۸آیه ۲در است بانوان و بانو آنها معنی که میشود یافتمعنی چون نادان مفسر آن آنجهت از است استعمال کم کلمه دو هر چونکهقدری آنها با تلفظ و صورت در که را دیگر لفظ دو و بود ندانسته را آنها درست

علت آن از میدانست بخوبی می آید جنیان و دیوها اقسام بمعنی و دارد شباهتیکرده ترجمه ترگوم از فوق در که را سبا ملکة حکایت آن که هر و کرد اشتباه

می باشد قصصی آن مشابه افسانه آن که فهمید خواهد البته نماید ملاحظه ایم نشده ملتفت اینرا محمد حضرت اما است مندرج لیله و لیله الف در که

1 Male singers and women singers Ecclesiastes 28 See also Sources of Qurrsquoan p 90

82

مقدس کتاب از آنرا ایشان که برد گمان شنیده یهود از را مطلب آن تمام و ساخت داخل قرآن در آنرا آنجهت از و بودند خوانده وی برای

از است مندرج قرآن در که دیگر حکایات آن از بسیاری که چند هر وحکایت یک ببیان میکنیم اکتفا اینجا در ما لکن گردیده مأخوذ یهود های افسانهحکایت آن و نمائیم رجوع دیگر متفرقة تهمة امور به آنکه از قبل بس و زیاده

و میکنیم بیان احادیث و قرآن روی از آنرا اکنون که است ماوت و هاروت قصةمقابله احادیث و قرآن با کرده نقل یهود کتابهای از را قصه همان بعد من

نمود خواهیم)۴laquo است) مرقوم چنین قرآن در ماروت و هاروت كفر قصه وما

الملكين على أنزل وما حر الس اس الن مون يعل كفروا ياطين الش ولكن سليمانتكفر فلا فتنة نحن ما إن يقولا ى حت أحد من مان يعل وما وماروت هاروت 1laquoببابل

سوره ( بقره ۱۶یا ۹۶آیه ۲سورة شیاطین) ولیکن سلیمان نشد کافر و ترجمهببال فرشته دو بر شد فرستاده آنچه و جادو مردمرا می آموختند شدند کافر

که نیست این جز که نمیگفتند آنکه تا احدی از نمی آموختند و ماروت و هاروت عرائس در و مشو کافر پس آزمایشیم ما

1 Solomon disbelieved not but the devils disbelieved teaching mankind magic and that which was revealed to the two angels in Babel Harut and Marut Nor did they (the two angels) teach it to anyone till they had said We are only a temptation therefore disbelieve not (in the guidance of Allah) Quran 2102 mdash Pickthall

83

که است شده نوشته آیه این بیان در لما المجالس الملائكة إن المفسرون قالإدريس زمن في وذلك الخبيثة آدم بني أعمال من السماء إلى يصعد ما رأوا

خلفاء جعلتهم الذين هؤلاء إن لله وقالوا عليهم وأنكروا بذلك روهم عي ع النبي فيكم بت ورك الأرض إلى أنزلتكم لو تعالى فقال يعصونك واخترتهم الأرض في

أن ينبغي كان ما ربنا سبحانك قالوا فعلوا ما مثل لفعلتم فيهم ركبت ما الأرض إلى أهبطهما خياركم من ملكين اختاروا تعالى الله قال نعصيك

قال الكلبي قال وأعبدهم الملائكة أصلح من وكانا وماروت هاروت فاختاروا ] [ ماروت وهو وعزابيا هاروت وهو عزا فاختاروا منكم ثلاثة اختاروا تعالى الله

إبليس اسم الله ر غي كما الذنب من اقترفا لما اسمهما ر غي وإنما وعزرائيل آدم بني في ركبها التي الشهوة فيهم تعالى الله ب فرك عزازيل اسمه وكانرك الش عن ونهاهم بالحق الناس بين يحكموا أن وأمرهم الأرض إلى وأهبطهم

الشهوة وقعت لما فإنه عزرائيل فأما الخمر وشرب والزنا الحق بغير والقتل وسجد ورفعه فأقاله السماء إلى يرفعه أن وسأله ربه استقال قلبه في

تعالى الله من حياء رأسه مطأطأ ذلك بعد يزل ولم رأسه رفع ثم سنة أربعينذكرا أمسيا فإذا يومهما الناس بين يقضيان ذلك على ثبتا فإنهما الآخران وأما

تعالى الله اسم

84

وذلك افتتنا حتى شهر عليهما مر فما قتادة قال السماء إلى وصعدا الأعظم علي قال النساء أجمل من وكانت الزهرة يوم ذات إليهما اختصمت أنه بقلبيهما( ) أخذت رأياها فلما بلدها في ملكة وكانت فارس أهل من كانت ع مثل ففعلا الثاني اليوم في عادت ثم وانصرفت فأبت نفسها عن فراوداها

وتشربا النفس وتقتلا الصنم لهذا يا وتصل أعبد ما تعبدا أن إلا لا فقالت ذلك ثم فانصرفت عنها نهانا قد الله فإن الأشياء هذه إلى سبيل لا فقالا الخمر

ما إليهما الميل من نفسها وفي خمر من قدح ومعها الثالث اليوم في عادت فقالا بالأمس قالت ما عليهما وعرضت فأبت نفسها عن فراوداها فيها

الخمر شرب الثلاثة وأهون عظيم النفس وقتل عظيم أمر ه الل لغير الصلاة الربيع قال فقتلاه إنسان فرآهما بها وزنيا بالمرأة ووقعا فانتشيا الخمر فشربا عنه الله رضي علي وقال كوكبا الزهرة الله فمسخ للصنم وسجدا أنس بن

إلى به تصعدان الذي تعلماني حتى تدركاني لا قالت إنها والكلبي والسدي تعلمانيه حتى بمدركي أنتما فما فقالت الأكبر الله باسم نصعد فقالا السماء

الله رحمة فأين الآخر فقال الله أخاف إني فقال علمها لصاحبه أحدهما قال كوكبا الله فمسخها السماء إلى وصعدت به فتكلمت ذلك ماها فعل 1تعالى

۸۰ چون ترجمه ndash فرشتگان که اند گفته مفسرین

1 The Commentators say that when the angels saw the evil doings of mankind ascending up to heaven (and that was in the days of Idricircs) they were distressed and complained thus against them Thou hast chosen these to be the rulers upon earth and to they sin against thee Then said the Almighty If I should send you upon the earth and treat you as I have treated them ye would do just as they do They said O our Lord it would not become us to sin against thee Then said the Lord Choose two angels from the best of you and I will send them down unto the earth So they chose Hacircrucirct and Macircrucirct who were among the best and most pious amongst them

Al Kalbys version- The Almighty said Choose ye three so they chose (Azz ie) Hacircrucirct and (Azabi ie) Macircrucirct and Azrael and the Lord changed the names of the two when they fell into sin as he changed the name of the Devil which was Azacirczicircl And God placed in their heart the same fleshly lust as in the sons of Adam and sending them down to the earth bade them to rule righteously amongst mankind to avoid idolatry not to kill but for a just cause and to keep free from fornication and strong drink Now when Azrael felt lust in his heart he prayed the Lord to relieve him and was taken up to heaven and for forty years was unable to raise his head for shame before his Maker But the other two remained steadfast judging the people during the day and when night came ascending to the heavens worshipping the name of the Almighty Catacircda tells us that before a month had passed they fell into temptation for Zohra one of the most beautiful of women (whom Aly tells us was queen of a city in Persia) had a suit before them and when they saw her they fell in love with her and sought to have her but she refused and went away The second day she came again and they did the same but she said Nay unless ye worship what I worship and bow down to this idol or kill a soul or drink wine They replied It is impossible for us to do these things which God hath forbidden and she departed The third day again she came holding a cup of wine and her heart inclined towards them so when they desired her she said the same as yesterday but they replied To pray to other than God is a serious thing and so is the killing of anyone the easiest of the three is to drink wine so they drank the wine and becoming intoxicated fell upon her and committed adultery and one saw it and they slew him And it is said that they worshipped an idol and the Lord changed Zohra into a star Aly and others tell us that she said Come not near me till you teach me that by which ye can ascend to the heavens They said We ascend by the name of the great God Again she said Come not near me till ye teach me what that is So they taught her and forthwith she repeating it ascended to the skies and the Lord changed her into a star mdash Aracircish al Majacirclis Sources of Islam p 31-32 See also Sources of Qurrsquoan p 93-96

85

بالا بآسمان که ایشان بسیار گناهان از و آدم بنی زشت کارهای از را آنچه ( کردند ( سرزنش ایشانرا آنجهت از دیدند بود ع نبی ادریس ایام در آن و میرود خلفای زمین در ایشانرا تو که هستند آنانی اینها گفتند نموده انکار ایشانرا و

تعالی او پس می ورزند گناه تو برخلاف ایشان پس ای برگزیده و گماشته خوددر که را آنچه میساختم مخمر شما در فرستاده فرو زمین بر را شما اگر گفت

گفتند می کردید اند کرده ایشان آنچه مثل شما همانا ام ساخته مخمر ایشان ( ورزیم( گناه تو خلاف بر که را ما نمیبایست ما پروردگار ای سبحانک

زمین بر را دو هر بزگزینید فرشته دو خودتان بهترین از گفت خدایتعالیفرشتگان ترین متقی و نیکوترین از که را ماروت و هاروت پس می فرستم

بر نفر سه خودتان از فرمود خدایتعالی که است گفته کلبی برگزیدند بودندرا عزرائیل و است ماروت که عزابی و است هاروت که عز پس گزینید

چنانکه شدند گناه مرتکب چون کرد تبدیل را دو آن اسم آینه هر و برگزیدیند آن خدایتعالی پس کرد تبدیل بود عزازیل وی نام که را ابلیس اسم خدا

ایشانرا گردانیده مخمر ایشان در بود ساخته مخمر آدم بنی در که را شهوتیآنها و نمایند داوری مردم میان براستی که فرمود امر ایشانرا و فرستاد بزمین

قتل و شرک از را

86

در شهوت چون عزرائیل اما و کنند ممانعت شراب نوشیدن و زنا و حق نابآسمان ویرا که کرد مسئلت نموده طلب استعفا خود پروردگار از افتاد دلش

آنگاه نمود پرستش سال چهل مدت او و برد بالا کرده عفو را او پس برد بالافرود از داشت خدایتعالی از که شرمی از آن از بعد و آورد بالا را خود سر میان مانده ثابت آنحال در دیگر نفر دو آن ولکن نگشت فارغ خود سر انداختن

اعظم اسم میرسیدند بشب چون پس مینمودند داوری را روز مردمان یک هنوز است گفته قتاده مینمودند صعود بآسمان کرده ذکر را خدایتعالیکه بود سبب این از امر آن و افتادند امتحان در که بود نگذشته ایشان بر ماه

آورد ای مرافعه ایشان نزد بود زنان خوبصورتترین از یکی که زهره روزی

بود خود شهر در ملکه و فارس اهل از او که است گفته عنه الله رضی علی دعوت بخود را او پس ساخت اسیر را ایشان دل وی دیدند را او خون پس

طور بهمان ایشان و برگشت دوم روز آنگاه شد روانه نموده ابا او اما کردند من که را آنچه پرستید به شما بشرطیکه جز خیر گفت او و نمودند سلوکپس بنوشید شراب و نمایند نفس قتل و کنید سجده را بت این و می پرستم کرده منع آنها از را ما خدا چون نیست راهی هیچ امور این برای گفتند ایشان

برگشته سوم روز در آنگاه شد روانه او پس است

87

بخود را او ایشان پس داشت میل بدیشان خود نفس در و آورد شراب پیالة نهاد میان در ایشان با بود گفته قبل روز که را آنچه کرده ابا او و نمودند دعوت

قتل و است عظیم امری خدا از غیر دیگری نمودن عبادت گفتند ایشان پس شرابرا آن پس شرابست آشامیدن امر سه آن سهلترین و عظیم کاری نفس

را ایشان کسی پس کردند زنا وی با افتاده زن آن بر و شدند مست نوشیده پس پرستیدند نیز را بت آن که است گفته انس ابن ربیع کشتند را او و دید

اند گفته کلبی و سدی و عنه الله رضی علی و کرد مسخ بستاره را زهره خدا بآن آنچه از ندهید اطلاع مرا تا یافت نخواهید در مرا شما گفت زن آن که

او و مینمائیم صعود خدا اکبر باسم ما گفتند پس مینمائید صعود بآسمان دو آن از یکی نیاموزانید بمن آنرا تا یافت نخواهید در مرا شما پس گفت

می ترسم خدا از من بدرستیکه گفت او پس بیاموزان را او گفت خود برفیق او و آموزانیدند بوی آنرا پس کجاست خدایتعالی رحمت پس گفت دیگر آن و

کرد مسخ ای بستاره ویرا خدایتعالی پس نمود صعود بآسمان گفته آنراموضع سه دو در آنرا بجوئیم یهود تلمود در را حکایت همین اگر الآن

باب یلکوت مدراش در خصوصا و ۴۴می یابیم

88

است مندرج آنجا در שאלו תלמידיו את רב יוסף מהו ע-זאל זמר להם כון 1که שעמדו דור המנול ועברו זרה היה המדוס ברוך הוא מתע עב פיר עמדו שני מלאכיםועזאל ואמרו לסכו רבונו שלעולם חלא אמרנו למניכ כשבר חת את ענלקה מהזי וחיינו עולם של רבונו אמרולו עלח יהא מה רעולם לחם אקר חזכרנו כי אנוש םסתפקין בו אמר להם גלוי רידוע למני אם אתם שרוין בארץ היה שולט בכם יצר הרע וחוותם קשים מבני אדם אמרו לו תן לנו רשות ונדור עם הבדיות ותראה איך אנוושמה ריבה אחת שמחזי ראה מיד עמהם ותדורו דו להם שמך אמר מפדשין אסטהר נתן עיניו בה אמר השמעי לי אכר איני שםעת לך עד שתלמדני שם השפרשירת אותו שם הוכ למדח אותו שם זכרהו לדקיע בשעה שאגה שאתה עלת לו ועלתח לרקיע רלא קלקלה אמ הקטוש כחף תוא חואיל ופרשה עעמח מן העברהמיד בכימח ינקבעח לעזלם בה שתז כו כדי חללו שבעת כוכבים בין וקבעות לכו

קלקלו עם בנות האדם שהיו

1 His disciples asked Rab Joseph lsquoWhat is Azaelrsquo He said to them lsquoWhen the generation (that lived at the time) of the Flood arose and offered up vain worship (ie worship to idols) the Holy One Blessed be He was wroth At once there arose two angels Shemhazai and Azael and said in His presence O Lord of the World did we not say in Thy presence when thou didst create Thy world lsquoWhat is man that Thou art mindful of himrsquo (Ps viii 4) He said to them And as for the world what will become of it They said to Him O Lord of the World we shall rule over it He said to them It is manifest and known unto Me that if ye were dominant in the Earth evil desire would reign in you and ye would be more stubborn than the sons of men They said to Him Give us permission and we shall dwell with the creatures and Thou shalt see how we shall sanctify Thy name He said to them Go down and dwell with them

At once Shemhazai saw a damsel whose name was Esther He fixed his eyes upon her he said Be complaisant to me She said to him I shall not hearken unto thee until thou teach me the peculiar Name ]of God[ by means of which thou ascendest to the sky at the hour that thou repeatest it He taught it to her Then she repeated it then too she ascended to the sky and was not humbled The Holy One Blessed be He said Since she hath separated herself from transgression go ye and place her among the seven stars that ye may be pure with regard to her for ever And she was placed in the Pleiades They instantly degraded themselves with the daughters of men who were beautiful and they could not satisfy their desire

Continued onto next page

89

שהיו יכות רלא יכלו לכבוש את יצרן עמדו ונשאו נשים והזלידו בנים (הוא והיא) אדם בני את שממתין נשים של תכשיטין מני ועל עבעובים עלמיני היה ועזאל

להרהור עברה چیز چه عزائیل پرسیدند یوسف ربی از شاگردانش ترجمه نمودند باطل عبادت شده برپا طوفان طبقة وقتیکه گفت بدیشان است

برخاسته عزائیل و شمخری فرشتة و الفورد فی شد غضبناک متبارک قدوس را خود عالم وقتیکه تو حضور در ما آیا عالم ایخداوند گفتند او حضور در را عالم پس گفت بدیشان آوری بیاد را او که چیست انسان نگفتیم آفریدی

بدیشان میشدیم متمتع آن از ما عالم خداوند ای گفتند بوی می بود چهحکمرانی زمین در شما اگر که است معلوم و مکشوف من حضور در گفت

بوی می شدید کش تر گردن آدم بنی از و میبود مسلط شما بر بد خیال میکردیدطور بچه که دید خواهی تو و شد خواهیم ساکن خلایق با و بده اذن را ما گفتند

ساکن ایشان با شده نازل گفت بدیشان کرد خواهیم تقدیس ترا اسمخود چشمان بود اسطهر اسمش که دیده دختری شمخری الفور فی بگردید

تا نمی شوم مطیع ترا من گفت بدو باش مطیع مرا گفت دوخته وی بر رارا مختصر اسم آن بمن

Continued from previous pageThey arose and took wives and begat sons Hiwwa and Hia And Azael was master of varieties of ornaments and kinds of adornments of women which render men prone to the thought of transgressionrsquo mdash Midrash Yalkut Genesis chapter 44 See also Yalqut Shimoni 44 extracted and reprinted in A Jellinek Bet Ha-Midrash vol 4 p 127-8 Sources of Qurrsquoan p 96-98 and Inquiry into Sources p 39 42 46

R Joseph said The angels noticed that the Holy One blessed be He was perturbed because He had created human beings Immediately two of the angels whose names were Shemhazai and lsquoAzael stood before the Holy One blessed be He and said to Him lsquoMaster of the Universe Did we not say to You at the time You created Your world do not create human beings as Scripture attests lsquowhat is man that You are mindful of him etcrsquo (Ps 85) The Holy One blessed be He answered them lsquoAnd the world What will happen to itrsquo They said to Him lsquoWe will prove sufficient for itrsquo He said to them lsquoIt is revealed and known to Me that if you were to be in their world the evil impulse would gain control of you just as it has gained control of human beings (and) you would be worse than themrsquo They said to Him lsquoGrant us the power to live with the created beings and You will see how we sanctify Your namersquo The Holy One blessed be He said to them lsquoI have already granted you such powerrsquo

Immediately they descended (to earth) and the evil impulse gained control of them When they beheld the beauty of mortal women they went astray after them and were unable to suppress their lust as Scripture attests lsquoand the sons of God saw etcrsquo (Gen 62) Shemhazai beheld a maiden whose name was rsquoAsterah He fixed his gaze upon her (and) said to her lsquoObey mersquo She answered him lsquoI will not obey you until you teach me the Inexpressible Name the one which when you pronounce it you ascend to Heavenrsquo He immediately taught her she pronounced it and she ascended to Heaven The Holy One blessed be He said lsquoSince she has kept herself pure from sin I will make her an example so that she might be remembered in the worldrsquo Immediately he fixed her (in the heavens) among the seven stars of the Pleiades When Shemhazai and lsquoAzael saw this they arose married women and engendered children hellip

It is taught that Shemhazai fathered two sons whose names were Hayya and Hiyya hellip lsquoAzael however did not repent and he was appointed chief over all types of coloring agents and cosmetics for women which entice men to sexual immorality and he still persists in his corruptive activity mdash Midrash of Shemhazai And Azael Translation from Midrash Bereshit Rabbati Editor H Albeck Jerusalem Israel Mekitze Nirdamim 1940 p 29-31

90

او میکنی ذکر آنرا تو که ساعتی در میروی بالا بفلک آن به تو که نیاموزانی نشد آلوده و رفت بالا بفلک آنگاه و کرد ذکر آنرا وی پس آموزانید بوی آنرا

را او و بروید داشت نگاه جدا تجاوز از را خود او چونکه گفت متبارک قدوس پاک وی با بابد تا شما آنکه تا نمائید ستایش کنید نصب ستاره هفت میان

دختران با را خویشتن ایشان الفور فی شد نصب پروین در او پس باشیدسازند آرام را خود خیال نتوانستند و ساختند آلوده بودند خوشگل که مردم

( انواع ( بر عزائیل و نمودند تولید هیادا و هوا یعنی اولاد و گرفتند زنها برخاستهمایل تجاوز تصور بسوی آدمرا بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزیینات است شده ذکر بالا مذکورة احادیث در که عزرائیل که باد واضح بود میگرداند

می گویند عزائیل را او تلمود در که می باشد فرشته ای هماناست یکسان که می بیند کند مقابله یکدیگر با را حکایت دو این که هر و

یلکوت مدراش در و ماروت و هاروت احادیث در فرشته دو آن اسم اینکه جز که اسم دو آن که بپرسیم نموده استسار اگر اما و می باشد عزائیل و شمری

و هاروت که میگردد هویدا گشته مأخوذ کجا ار است مذکور احادیث و قرآن درارمنستان اهل الایام قدیم در که است قدیمی بت دو اسامی ماروت

91

معبود دو این ذکر ارامنه مورخین تصنیفات در زیرا می نمودند پرستش را آنهااز یکی چونکه نامیده اند موروت و هوروت ارمنی بتلفظ که و میشد یافت

است نوشته چنین ارمنی Սպանդարամետ مصنفین դիցուհու աջակիցներիցն էին անշուշտ Հօրօտն ու Մօրօտը Մասսայ քաջերն ու Ամենաբեղ և գուցէ այլ ուրիշ աստուածութիւններ` որոնք տակաւին մեզ անծանօթ են նոքա էին երկրիս ծննդականութեան օգտակարութեան

մասնաւոր հառաջացուցիչները1ndash موروت و هوروت البته ترجمهنیست معلوم ما بر هنوز که نیز دیگر الهة شاید و آمینابیغ و طاغ آغری دلاوران

موجدان و برومندی معاونان آنها میبودند ماده خدای اسپاندارامیت مددکاران که گردد معلوم باید اینفقره بیان در و انتهی بودند زمین محسنیه

میشد پرستیده نیز ایران در قدیم ایام در که بود ماده خدای آن اسپاندارامیتجمیع او که میبردند گمان و می انگاشتند زمین روان را او زردشتیان زیرا

ارمنستان اهل و میرویاند خاک از را نیکو محصولات

1 Goddess Spandaramet was of course supported by Horot and Morot as well as the spirits of Masis (Ararat) and god Amenagegh along perhaps with other gods who are still unknown to us these were particularly the gods of childbirth and utility mdash Armenian mdash Entir Hatouadsner pt 1 p 127

Among the assistants of the goddess Spandaramit were undoubtedly Horot and Morot demigods of Mount Masis (Ararat) and Amenabegh and perhaps other deities also which are still unknown to us They were the special promotors of the productiveness and profitableness of the earth mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 99 See also Inquiry into Sources p 46-48

92

زمین روان مددکاران موروترا و هوروت و میگفتند تاکستانها خدای را آمینابیعرا بادها و مسلط اند بادها بر که می پنداشتند ارواحی را آنها که زیرا مینامیدند

بلند کوه آن سر بر و آورده فراهم بارانرا آورندة ابرهای که می سازند مجبورمحصولات بتواند زمین بدینطور تا باراند زمین بر زده میگویند طاغ آغری که

بادها روانان اصل در موروت و هوروت که هویداست پس بارآورد را خودنیز هنود اهل قدیمة کتب در که است این میگرداند ثابت اینرا آنچه و می بودند

شدید بادهای و طوفانها خدایان را آنها هند و مذکورند اوقات اکثر ها مرتزبان آن در مور و شد موروت ارمنی در مرت لفظ آن چون پس می انگاشتند

از لفظ آن که بردند گمان مردم پس می آید مادر به منسوب یعنی ام بمعنی ( این ( بدینطور و ساختند اب هور از آن مثل نیز دیگر لفظی و است مشتق مور

از که بودند فرشته دو آنها اینکه گفتن از اما سرزد موروت و هوروت اسامیزمین روان که است این مراد گشتند اطفال تولید مشغول شده نازل آسمان

اسطهر و استر عبری در زهره و کردند مدد محصولاتش بارآوردن در رامیافت پرستش نیز شام تمام در و بابل در الیام قدیم در او و میشود خوانده

باشد اطفال تولید بر مسلط که ای ماده خدای ویرا مردم که رو زانمی دانستند

93

آن بر اسمش و می آید پسند را او فجور و فسق قسم هر که بردند گمان نیز وبحروف است شده یافته النهرین بین بلاد در ایام این در که قدیم آجرهای

بدینطور ndash میخی یا

شده نوشته آجرها آن بر که حکایاتی میان در و است مکتوب اشتر یعنی این آجرها آن از یکی بر مثلا میشود خوانده وی دربارة بسیار های افسانه

اما شد وی عاشق اشتر که است مرقوم نام گلمگنیش موهوم شخص حکایت قدیم بابلی بزبان حکایت آن است این و نکرد قبول ویرا او

1

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland 1997 Tablet VI lines 5-11 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 5-11 p 46

Gilgamesh put on his kingly diadem5Gilgamesh put on his kingly diademThe princess Ishtar coveted Gilgameshrsquos beautyCome Gilgamesh you shall be my bridegroomGive oh give me of your lusciousnessYou shall be my husband and I shall be your wifeI will ready for you a chariot of lapis and gold 10With golden wheels and fittings of gemstones

94

1

خودشرا چشم اشتر اعلیحضرت و نهاد سرش بر را خود تاج گلمگیش ترجمهبشوی من داماد تو کاشکه ببوس مرا کلگمیش ای بالا گلمگیش فیض برای

بشوم تو زن من کاشکه و بگردی من مرد تو کاشکه ده انعام بمن را خود ثمرةاز چوبش دو هر و طلا از چرخش که طلا و لاجوزد از ای عراده بر کاشکه ما خانة در کنی راجعت عظیم قاطرهای روزه هر کاشکه بایستم است الماس رد را اشتر توبیخ و استهزاء ابا گلمگیش اما انتهی شو داخل آزاد سرو رائحة یا

است مکتوب چنین بعد من و بپذیرد بزنی را او که کرد ابا نموده

2

) یعنی آنو روی پیش اشتر و رفت بالا بآسمان و شد غضبناک اشتر ترجمه - بابل ) ndash پرستان بت قدیم قصة این در که باد واضح انتهی آمد آسمان خدای

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 12-13 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 12-13 p 46

You shall harness storm demons as if they were giant mulesEnter our house amidst fragrance of cedar2 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 81-82 p 30The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 81-82 p 48

Ishtar was furious and went up to heavenIshtar went sobbing before Anu her father

95

احادیث در هم امر آن چنانکه میشود یافت زهره یعنی اشتر نمودن صعود ذکر بزبان هندی کتابی در نیز و است مندرج یهود تفسیر آن در هم و اسلام اهل

آنجا که زیرا میشود یافت این مثل حکایتی مهابهارته به مسمی سنسکریتبریاضتهائی نام اپسند و سند روح دو چون الایام قدیم در که است مرقوم

زمین و آسمانها بر یافته برکت نام برهما خدای از میکشیدند که عظیمبه مسمات حوری ایشان کردن هلاک برای خدا آن پس بودند شده مستولی

مشاهده آفر तिलोततमा( 1تلوتما ( را او برادر دو آن چون فرستاد ایشان بنزد یندهایشان از یکی هر گرفته را چپش دست اپسند و را راستش دست سند نمودند

پیدا عداوت و دشمنی ایشان میان سبب آن از و بگیرند بزنی را او می خواستند تو گفت داده برکت حوریرا تلوتمایی برهما پس کشتند را یکدیگر بحدیکه شد

بسبب و کرد خواهی گردش میگرداند روشن آنرا خورشید که دنیا تمام درتو بر توانست نخواهد هیچکس تو صورتی خوب فراوانی و زینت درخش

ndash ( نمودن ( صعود ذکر هم حکایت این در و پاکهانم پسندر و سند بنگرد راستشد عجیب اینقدر او تابش که نیز حوری آن و میشود یافت بآسمان روح دو آن

اسلام اهل احادیث در اینکه جز ندارد زهره از تفاوتی

1 Tilottama mdash See Mahabharata Book 1 Adi Parva translated by Kisari Mohan Ganguli ]Ganguly[ Part Rajya-labha Parva Section CCXIII page 414

96

هندی افسانة در اما و آسمان با عاشق دو آن و داشت علاقه زمین با اولا او یهود که است ظاهر پس بودند برهما اولاد از عاشقان آن اما بود این بضدداخل تلمود در شنیده پرستان بت از را حکایت این اعتقاد زود دوست افسانه

این تمام که نشده ملتفت و اند آموخته ایشان از آنرا اسلام اهل و ساختند می آید پدید امر این بجوئیم آنرا اصل اگر اما بس و ایست افسانه محض قصه

از شده نوشته زنان با فرشتگان نمودن مباشرت دربارة تلمود در آنچه که در موضع آن و نموده اند تورات از موضعی شرح در یهود که است اشتباهی

) باب پیدایش ۴و ۲آیه ۶کتاب هذا) هو و میشود ויראו בני-האלהיםmdash یافت ויקחו הנפלים היו hellip להם נשים מכל אשר בחרו את-בנות האדם כי טבת הנה

יבאו אשר אחרי-כן וגם ההם בימים וילדו בארץ האדם אל-בנות האלהים בני آدم 1 אשר מעולם אנשי השם המה הגברים להם دختران خدا پسران و ترجمه

ایام آن در و گرفتند خویشتن برای زنان خواستند که هر از و که دیدند راو آمدند در آدم دختران به سدا پسران چون لولز بعد و بودند زمین در نفیلیم

مردان الایام جبران ایشان آوردند اولاد ایشان برای آنها

1 That the sons of God saw the daughters of men that they were fair and they took them wives of all which they chose hellip There were giants in the earth in those days and also after that when the sons of God came in unto the daughters of men and they bare children to them the same became mighty men which were of old men of renown Genesis 62-4

97

( ) است شیث اولاد او نیکو مردان خدا پسران از او اینجا در و میباشند ور نامدر بود عزئیل بن یوناتان اسمش که یهود قدیم مفسرین از یکی که باد واضح

است نوشته چنین آخری آیة این بیان1שמחזי ועוזיאל הינון נפילין מן שמיא והוו בארעא ביומיא האינון

بودند زمین در ایام آن در و افتادند آسمان از ایشان عزیئیل و شمخزی ترجمهپیدا وی امثال و شخص این غلط از افسانه این تمام که می بینیم پس الخ

است ( افتندگان آن معنی که گرفته را نفیلیم لفظ آن ایشان چونکه است شده ( به آنرا و می نمودند تعدی و ظلم افتاده ناتوانان بر بزور اشخاصیکه یعنیاز یکی پس بودند افتاده آسمان از آنها که برندند گمان کرده بیان افتادگان

اشتباه این برای و ساختند جاری آنها لقب آن بیان در را پرستان بت های قصهبه را لفظ آن ارنقلوس ترگوم در زیرا آورد نمیتوانند عذری یعنی 2גבריא هیچ

یهود چون چندی از بعد اما می باشد درست البته که اند کرده بیان جبارانغریب و تر عجیب را قصه این رفته رفته بودند عجائب طالب و دوست افسانهنوشته اند داده نسبت خنوخ بحضرت آنرا که جعلی کتاب در بحدیکه ساختند تر

( بود ( ایشان رئیس شمخری یعنی سمیازا که فرشتگان از نفر دویست که شده

1 Shamchazay and Uziel were fallen ones from Heaven and they were on the earth in those days (Aramaic) mdash Translation by J D Price

64 Shamhazai and Azael 10 fell from heaven and were on earth in those days hellip mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 p 38

10 Lond rsquozrsquol ed pr lsquowzyrsquol Onq mighty ones or giants (gbryrsquo) Ps-J interprets Nephilim as if it were derived from npl fall and takes it to refer to angels who fell from heaven Ps-J then identifies the fallen angels as Shamhazai and Azael who were among the leaders of the fallen angels (cf 1 Enoch 6 37 8 1 9 67 10 811 see also b Yoma 67b (316) PRE 22 (160) identifies the Nephilim as the angels who fell but does not name the angels Ps J often names individuals who are not named in the Bible see eg Gen 1413 (Og) 2121 (Adisha Fatima) 223 (Eliezer Ishmael) 4227 (Levi) Exod 21 (Amram Jochebed) See further H Petermann 1829 53-54 Cashdan 1967 31-39 On the role of fallen angels in the fall of the human race see Bowker 1969 157-158

2 Mighty Ones (Aramaic)

98

الآن اصلی زبان در کتاب آن چونکه و نمایند زنا تا شدند نازل آسمان از و آوریم پیش اینجا در حبشی ترجمة از چند آیة که است لازم نیست موجود

هذه هی

2 ወርእዮ ኪያሆን መላእክት ውሉይ ሰማያት ወፈተውዎን ወይቤሉ በበይናቲሆሙ ንዑ ንሕረይ ለነ አንስተ እውምሉደ ሰብእ ወንለድ ለን ውሉደ 3 ወይቤሎሙ ስምያዛ እንዘ ውእቱ ወልአኮው 1

1 ወእዛዝኤል መሀሮሙ ለሰብእ ገቢረ እለይፍት ወመ ጣብኅት ወወልታ ወድርዐ እንግድዓ ወአርእዮሙ ዘእምድኅሬሆሙ ወምግባሮሙ ወአውቃፋተ ወሰርጐ ወተዡሕሎተ ወእሰንዮተ ቀርንብ ወእብን እምዡሉ እብን ክቡረ ወሕሩየ ወዡሎ ጥምዓታተ ኁብር ወተውላጠ ዓለም mdash 2

( باب خنوخ باب ۳و ۲آیه ۶کتاب ۱آیه ۸و آسمانها ( پسران فرشتگان و ترجمه

( ) خود بین ما و گشتند ایشان آرزومند دیده را مردم دختران یعنی ایشانرااطفال خود برای و برگزینیم مردم دختران از خویشتن برای زنان بیائید گفتند

عزرائیل و گفت بدیشان است ایشان رئیس که سمیازا و نمائیم تولیدشمشیرها ساختن فن بمردم

1 Chapter 62 Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch Edited from twenty-three MSS together with the fragmentary Greek and Latin Versions Clarendon Press Oxford England 1906 p 12

Chapter 6 (2) And the angels the children of the heaven saw and lusted after them and said to one another Come let us choose us wives from among the children of men (3) and beget us children And Semjaza who was their leader said unto them hellip

mdash The Book of Enoch or 1 Enoch R H Charles Translated from the editorrsquos Ethiopic text and edited with the introductory notes and indexes of the first edition wholly recast enlarged and rewritten together with a reprint from the editorrsquos text of the Greek fragments Oxford at the Claredon Press Oxford England 1912 p 14 ndash 152 Chapter 81 Ibid Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch p 16-18

Chapter 8 (1) And Azazel taught men to make swords and knives and shields and breastplates and made known to them the metals (of the earth) and the art of working them and bracelets and ornaments and the use of antimony and the beautifying of the eyelids and all kinds of costly stones and all colouring tinctures

mdash Ibid Charles RH The Book of Enoch or 1 Enoch p 18 ndash 19

99

بدیشان و آموزانید خودشان سینة برای را ها جوشن و سپرها و خنجرها وسرمه استعمال و زیورها و بندها دست یعنی را آنها مصنوعات و اعقابشان

قیمت بیش گرانبهای سنگهای قسم هر از سنگی و مژگان کردن آراسته برایداد ( ) نشان را ها سکه یعنی جهانرا صراف و رنگارنگ های صنعت همة و

بقره سورة در که است همان الذکر آخر امر این که نماناد مخفی و انتهایسوره( مردم) ۹۶آیه ۲یعنی اینکه یعنی گشته ماndash مرقوم منهما یتعلمون

و الله باذن اللا احد من به بضادین هم ما و زوجه و المرء بین به یفرقون ولاینفعهم یضرهم ما ( 1یتعلمون از یعنی آنها از می آموختند پس ترجمه

( جدائ آنچه ماروت و بودند هاروت نه و جفتش و مرد میانة بآن میافکند یآنچه میآموختند و خدا بفرمان مگر احدیرا هیچ بآن رسانندگان ضرر ایشان

یلکوت مدراش از نیز مطلب این و نمیکرد سود و ایشانرا می رسانید ضرر انواع بر عزائیل است مکتوب آنجا که زیرا دیدیم فوق در چنانچه است مأخوذ

مایل تجاوز تصور بسوی را آدم بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزئینات این اثبات برای ایم گفته ماروت و هاروت دربارة آنچه شاید و بود میگرداند

می کند کفایت است گشته مأخوذ یهود کتابهای از نیز قطعه این که مطلب

1 They learned from them the means to sow discord between man and wife But they could not thus harm anyone except by Allahs permission And they learned what harmed them not what profited them Quran 2 102 mdash Yusuf Ali

100

باد واضح اختصار بطور است گرفته یهود از اسلام که دیگر چیزهای بعضی ذکرنیز دیگر حکایتهای بسیار می توانستیم تمام بسهولت میداشتیم فرصت اگر که

بر نیز آنها که کنیم ثابت نموده تفتیش و امتحان است مندرج قرآن در کهباطل گمانهای موافق بلکه نمی باشد است مکتوب مقدسه کتب در آنچه حسب یافت قرآن در که طالوت و داود و یوسف حکایتهای در مثلا است یهود راویان

در اما و نیست مکتوب عتیق عهد کتاب در که است مندرج بسیار امور میشود) یعنی اعراف سورة در آنچه است قبیل آن از و می آید پدید یهود های افسانه

۱۷۰آیه ۷سورة است) ه مرقوم أن وا وظن ة ظل ه كأن فوقهم الجبل نتقنا وإذقون تت كم لعل فيه ما واذكروا بقوة آتيناكم ما خذوا بهم و 1واقع ترجمه

آن که پنداشتند و بود سایبانی آن گویا که بالایشان را کوه کردیم بلند هنگامیکهشاید آنست در آنچه کنید یاد و بقوت را شما دادیم آنچه بگیرید بآنها است واقع

) سورة یعنی بقره سورة در مطلب همین و بپرهیزید نیز) ۸۷و ۶۰آیه ۲شمایهود باهل را تورات وقتیکه خدا که است این معنی و است آمده تکرار بطور

بالای بر کرده بلند را سینا کوه کنند قبول آنرا نمی خواستند ایشان و میداد قصه این و بترساند ایشانرا تا آورد سرشان

1 When We shook the Mount over them as if it had been a canopy and they thought it was going to fall on them (We said) Hold firmly to what We have given you and bring (ever) to remembrance what is therein perchance ye may fear Allah Quran 7 171 mdash Yusuf Ali

101

باب ساراه عبوداه است ۲فصل ۲در مندرج الفاظ بدین כפה אני עליכם نیزبود 1 את־ההר כגירית سرپوشی آن گویا که را کوه شما بر من پوشانید ترجمه

در افسانه این مثل چیزی هیچ که کنیم بیان که نیست لازم شاید و انتهایزده سر یهود مفسرین از مفسری اشتباه از نیز این اما نمیشود یافت تورات

باب خروج کتاب در زیرا موسی ۱۹آیه ۳۲است حضرت چون که است مکتوببودند ساخته ایشان که را گوساله ای آن اسرائیل اهل که دید آمده پائین کوه ازنوشته آنها بر حکم ده که را سنگ لوح دو آن گرفته خشم می نمایند پرستش

کوه زیر الفاظ این و شکست کوه زیر را آنها افکنده خود دست از بود (شده) 2 תחת ההר آن که می آید معنی این به هویداست چنانکه الجیل اسفل فی یعنی

کوه بودن مشرف حکایت این اصل اما بس و شد شکسته کوه پای در لوحهااسمش که خود بتهای از بیکی نسبت هنود اصل که است افسانه ای ایشان بر

معبود آن روزی که است مندرج ایشان کتب در که زیرا میگویند است کرشنهمسمی که را کوهی بدارد محفوظ باران از را کوکله شهر اهل خواست چون

و افراشت بر سنگین اساس از می باشد کوهها جمیع اعظمترین و گووردنه بهآویخته سرشان بالای خود انگشتهای از یکی سر بر روز شبانه چند بمدت

این باشد چتری گویا که داشت

1 Hebrew mdash I covered you over with the mountain like a lid According to Sources of the Quran p 110 its origin is found in the Jewish tractate Abodah Zarah (cap ii sect 2) where God is represented as saying this to the Israelites

This then will be their contention Lord of the Universe didst Thou suspend the mountain over us like a vault 19 as Thou hast done unto Israel hellip mdash lsquoAbodah Zarah 2b Translated with notes glossary and indices Folios 1-35b by A Mishcon and Folios 35b-end by A Cohen See also Mischon A and A Cohen The Babylonian Talmud Abodah Zarah Hebrew and English Traditional Press New York 1979

19 Lit cask tub2 Hebrew mdash Under the mountain

102

دارد مشابهتی است مکتوب قرآن در آنچه با نیز افسانهحضرت ایام در آنچه به نسبت هم دیگر عجایت بعضی قرآن در ولکن

در آن موسی که است این آنجمله از و می شود یافت گردید واقع بیابانزد بانگ آمد بیرون کوره از وقتیکه گشت مذکور فوق در که طلائی گوسالة

سوره ( یعنی اعراف سورة در سوره) ( ۱۴۷آیة ۷چنانکه یعنی طه سورة ۲۰و۹۰آیه است) شده له گفته جسدا عجلا لهم فأخرج امري الس ألقى فكذلك

1خوار گوساله آنها برای آورد بیرون پس سامری انداخت همچنین پس ترجمه ربی پرقی در قصه این اصل و گوساله فریاد بود را او مر که ای مجسمه ای

جزء ۴۵الیعزر میشود یافت الفاظ بدینויעא

העגל הזה געה וראו אותו ישראל דבי יהודה אמר סמאל נכנס לתוכו והיה געה mdash2ישראל ־להתעות את

ربی دیدند آنرا اسرائیل اهل و آمد بیرون زده بانگ گوساله این و ترجمهتا می کرد گوساله فریاد مانده پنهان آن باطن در سمائیل که میگوید یهودا

تعلیم یهود از محمد حضرت نیز امر این در البته انتها سازد گمراه را اسرائیلاز را افسانه این زیرا اند فریفته ویرا ایشان که است حیف اما است یافته

مخیلة اینجا در محمد حضرت اما نمی باشد بنیاد هیچ آنرا و اند کرده ایجاد خودتلفظ از

1 hellip for thus As-Samiri proposed Then he produced for them a calf of saffron hue which gave forth a lowing sound Quran 20 87-88 mdash Pickthal 2 The calf came out lowing and the Israelites saw it hellip 1 Rabbi Jehudah said Sammael 2 entered into it and he was lowing to mislead Israel hellip 3 mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XLV p 355

1 ldquoAnd they went astray after itrdquo is omitted by the first editions but it is preserved by R Bechai in his common Ex in loc 2 The later editions read ldquoSatanrdquo See Introduction p li 3 The owner is Satan according to the Midrash see TB Berakhoth 32a and cf Ps cvi 19 20 The first editions add here ldquoAll Israel saw it and kissed it and bowed down to it and sacrificed to itrdquo

103

نگشته ملتفت است مذکور است یهود قصة آن در که شخص آن اسم درست در هم اوقات اکثر سامری لفظ این که باد واضح است خوانده السامری را اورا سامریان یهود اهل البته و است مستعمل جدید عهد در هم و عتیق عهد

چهارصد تقریبا سامره شهر خود چونکه اما می شمردند خود ضال دشمنانما ناقص عقول که است مشکل پس شد بنا موسی حضرت وفات از بعد سال

وجود مسمی از قبل اسم که است بوده ممکن طور بچه که نماید ادراک را این سامری بعوض را سمائیل میخواست محمد حضرت حال بهر باشد یافتهمی نامند سمائیل الموترا ملک یهود اهل که نشد ملتفت را این چون اما بنویسد

قرآن از چنانکه ساخت طلائیرا گوسالة آن که می باشد مرد آن او که برد گمان نوشته تورات در که است تورات بضد قرآن نیز امر این در و است ظاهر

بود ساخته را گوساله آن یهود ترس از خود هارون حضرت که است شدهسوره ( یعنی بقره سورة در آنچه سوره) ( ۵۲آیه ۲و یعنی نساء سروة و

دیده) ۱۵۲آیه ۴ را خدا اسرائیل اهل از بعضی که معنی باین است مکتوبو است یهود های افسانه از گشتند زنده دیگر بار چندی از بعد و شدند کشته

آنها ارواح جهت این از و نمود استغاثه آنها برای تورات خود که میگویند ایشان برگردانید بدانشان را

104

)۶ سریانی) و کلدانی و عبری الفاظ بعضی که باد واضح دیگر مأخوذاتاند نتوانسته را آنها درست معنی عرب مفسرین که می شود یافت قرآن در نیز این آنجمله از و اند نداشته واقفیت هیچ زبانها آن از زیرا کنند بیان بخوبی

عبری لفظ که تورات است ذیل عبری- 1 תורהالفاظ در که تابوت و می باشدکلدانی 2 תיבה در یعنی 3 תיבותא و عدن جنت و یعنی 4 ndash עדן־גןاست جهنم و

یعنی 5 גי הנום حبر یعنی 6 חבר و سکینت یعنی 7 שכינה و طاغوت 8 טעות و

سریانی در یا یعنی 9 ܛܥܝܘܬܐ و فرقان و 11 ܦܘܪܩܢܐ یا 10 ערקי ویعنی 12 מעוןیعنی ماعون ملکوت 13 מלכותو معنی بخواهد کسی اگر غیره و

رجوع ص سریانی و کلدانی و عبری بلغتهای باید بداند را قرآنی الفاظ این حیحکه کرد خواهند اقرار می داند بخوبی را عربی اشتقاق علم که هر و نماید

نمی باشد الأصل عربی الفاظ این از بسیاری در مثلا است شده اخذ یهود از دیگر چند مطالبی اینهمه بر علاوه و

سوره ( یعنی اسری حجر) ۸۸و ۴۶آیه ۱۷سورة سورة در و آسمان هفت ذکرسوره( از) ۴۴آیه ۱۵یعنی امر دو این و می شود یافت جهنم دروازة هفت ذکر

باب حگیگاه باب ۲فصل ۹کتاب سوهر کتاب از ۱۵۰صفحه ۲و است مأخوذ

1 Hebrew mdash Torah2 Hebrew mdash Ark3 Chaldean translation of the Hebrew word for Ark (תיבה) Here Chaldean is used as an older term for Aramaic4 Hebrew mdash Garden of Eden5 Hebrew mdash Gehenna6 Hebrew mdash friend or companion7 Hebrew mdash Shekinah8 Hebrew mdash box9 Syriac mdash ignorance forgetting or illusion10 Hebrew mdash not in Hebrew lexicon11 Syriac mdash redemption or ransom12 Hebrew mdash dwelling or habitation13 Hebrew mdash kingdom

105

آنها بالای بر و است اسفل درجة هفت زمین زیر که می گویند نیز هنود اهل واست مسمی بشبشه که عظیمی مار سر بر آنها همة که اعلی طبقة هفت

در هم و هنود کتب در هم زمین درجة هفت دربارة آنچه اصل و گرفته جایصفحه ( المجالس عرائس در مثل اسلام اهل احادیث در هم و یهود های افسانه

است) ۹الی ۵ این آن و میشود یافت زردشتیان اوستار کتاب در است مندرجهفت یا و کشور هفت یعنی کرشوری هفت شامل زمین که میگفتند ایشان که

باب یشت در و می باشد جمشید ۳۱آیه ۱۹اقلیم که 1مکتوبست

mampyqiatpah mImUb itiap اقلیم هفت بر مشتمل زمین بر یعنی می نمود حکمرانی

) سوره یعنی هود سورة در آنچه نیز است) ndash 7آیه ۱۱و عرشهمکتوبالماء در ا 2على راشی به مسمی مفسری که است مأخوذ یهود قول آن ز

) آیه اول باب پیدایش کتاب اس) ۲تفسیر באויר تنوشته עמד כסא כבוד کرسی 3 ומרחף על המים حرکت ترجمه آبها روی بر و بود قائم هوا در جلال

انتهی کرداز یکی خدایتعالی که است معلوم چنانکه می گویند اسلام اهل

است گماشته جهنم بر می باشد مالک وی اسم که فرشتگانرا

1 Zamyad Yasht (Hymn to the Earth) Chap 19 Sec VII ver 31 ldquothe seven Karshvares of the earthrdquo or ldquothe seven-regioned earthrdquo 2 His Throne was over the waters Quran 11 7 mdash Yusuf Ali3 The Throne of Glory hovered over the waters by the command of God Rashis Genesis 12 See also the Sources of Qurrsquoan p 123

106

ذک اوقات اکثر یهود همچنین را و جهنم امی و 1 שר של גי הנום ر می نماینداز یکی که اند گرفته فلسطین قدیم پرستان بت از ویرا اسم اسلام اهل اما

میخواندند مولک بود مسلط آتش بر که ایشان بتهایسوره ( یعنی اعراف سورة جهنم) ۴۴آیه ۷در و بهشت بین ما که اعراف ذکر

است ( مکتوب چونکه میشود یافت الأعراف باشد وعلى حجاب این) 2وبينهما ونیز باب را جامعه کتاب بیان در مدراش زیرا اند گرفته یهود نوشته ۱۴آیه ۷از

که پرسید کسی چون که است آنها ترج 3 ndash מה רוח ביניהםכ ndash شده میان مه ( گفت( یوحانان ربی پس است فاصله چه جهنم و بهشت نییع 4 ndash כתל ndash یعنی

گفت ndash اخاه ربی ی 5 ndash טפח ndash دیواری وجب یعنی ורבנן אמרי שתיהן שוותکنزدیک ترج 6ndash כדי שיהיו כציצות מזו לזו دو هر که میگویند ما مرشدین و مه

کتاب در گمان این اصل و انتهی میرسد بآن این از پرتوها بنوعیکه استزبان آن به آنجا اسم و است موجود قدیم زردشتیان اوستای

7 )Avesta( ) مرگند مسواتوگانس پهلوی) ۱۹عنی زبان در و 8 )Pahlavi( بر موقع آن و میشود خوانده گاس مسوت

میان یا و جهنم و بهشت بین ما که بود فاصله همان نیز زردشتیان تعلیم حسب می باشد ظلمت و نور

1 Prince of Gehenna2 Between them shall be a veil and on the heights (Quran 746)3 How much space is between them mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1244 A wall mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1245 A span mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1246 And the Rabbans say that the two of them are equal so that they may be as fringes from this to that mdash literal translation by JP mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 124

EVEN THE ONE AS WELL AS THE OTHER ie Gehinnom and Paradise What is the distance between them A hand-breadth R Johanan said ]They are divided by[ a wall The Rabbis say They are parallel ]equal[ so that one should be visible to the other mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Ecclesiastes VII 14 p 197

7 Miswanogatus (Fargand XIX) It was the place assigned to the souls of those whose deeds of virtue and vice balance each 1 other In Pahlavi it was called Miswat-gas The Zoroastrians held that the space between heaven and hell is the same as between light and darkness The idea of a special place reserved for those whose good deeds equal their evil ones has passed into other religions also Sources of Qurrsquoan p 124 8 Arda Viraf Chapter 6 Hamistagan (Purgatory)

107

) سوره یعنی حجر سورة که) ۳۴و ۱۷آیه ۱۵در است رجیم شیطان ذکر سورة در خیال همین و فراداشت گوش بدزدیده یعنی السمع استرق

سوره ( یعنی سورة) ( ۷آیه ۳۷صافات یعنی ملوک سورة در یافت) ۵آیه ۶۷وکتاب در زیرا است مأخوذ یهود های افسانه از یکی از تعلیم این و میشود

باب آنها ۱۶حگیگاه که است نوشته ها جن دربارة اول שמעין מאחורי فصل 1ndash הפרגוד بدانند را آینده چیزهای تا انتها میشنوند پرده عقب از ترجمه

سوره ( یعنی ق سورة است) ndash ۲۹آیه ۵۰در هل مکتوب م لجهن نقول يوممزيد من هل وتقول 2امتلأت ر و ترجمه شدی پر آیا را دوزخ مر گوئیم که وزی

دربی اوتیوت به مسمی کتاب در این حسب بر و زیادتی هیچ هست آیا گویداست مرقوم عقیباه שר של גי הנום אמר כל־יום ויום תן לי מאכל כדי

میگو 3 ספוק روز و روز هر در جهنم امیر شوم سیر تا بده غذا بمن ید ) سوره یعنی هود سورة مؤمنون) ۴۲آیه ۱۱در سورة در همچنین و

سوره( فار) ndash ۲۷آیه ۲۳یعنی نوح حضرت طوفان ایام در که است شده گفته - باب- هشاناه روش کتاب در خیال این اصل و تنور جوشید یعنی ۲آیه ۱۶التنر

فصل سنهدرین به مسمی رسالة در که ۱۰۸و است דור המבול مندرج

1 They hear from behind the veil mdash Hagigah 6 ]Talmud Mas Chagigah 16a V p 95 n 10[1 See also Sources of Qurrsquoan p 1242 One Day We will ask Hell Art thou filled to the full It will say Are there any more (to come) Quran 50 30 mdash Yusuf Ali3 The prince of Gehenna said every day lsquoPlease give me food sufficient for necessityrsquo mdash The rabbinical book Othioth De rabbi Akiba 81 (Othioth de rabbi Aqiba 81) See also the Sources of Qurrsquoan p 125

108

1 ברותחין נגונו شدند کرده داوری جوش بآب طوفان طایفة ترجمهاز ) 7( اسلام اهل دینی رسوم از بسیاری که باد واضح همه این بر علاوه

مفصلا را امور این جمیع که نداریم فرصت چه اگر و است شده گرفته یهودخود قول این اثبات در را آنها رسوم از رسم سه دو که است لازم اما کنیم بیان ماه تمام در اسلام اهل داشتن روزه که دیدیم را این فوق در آوریم پیش

دارد صابیین رسم با کلی مطابقت بلکه نیست یهود عادت حسب بر رمضانکه است این آن و شده مأخوذ یهود از که است چیزی یک روزه آن به نسبت اما

سوره ( یعنی بقره سورة نمودن) ۱۸۳آیه ۳در شرب و اکل دربارة حکم جائیکهاست مکتوب چنین می شود داده رمضان ماه شبهای حتى در واشربوا وكلوا

الصيام أتموا ثم الفجر من الأسود الخيط من الأبيض الخيط لكم ن 2يتبي ترجمه پس بخ فجر از سیاه نخ از سفید نخ شما برای شود آشکار تا بیاشامید و ورید

را روزه کنید براخوت تمام مشناه در که و است مکتوب دوم فصل اول بابسفید نخ و رنگ نیل نخ بین ما میتواند کسی آن در که است هماندم روز شروع

دهد ללבן) تمییز תכלת בין (3 משיפיר اتفاق از کامل مطابقت این آیابس و می باشد

1 The generation of the Flood was punished with boiling water (Rosh Hashshanah xvi sect 2 and Sanhedrin cviii)mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1252 Allah Hath ordained for you and eat and drink until the white thread of dawn appear to you distinct from its black thread Quran 2 187 mdash Yusuf Ali 3 When he recognized (the difference) between blue and white mdash Translated by JP

ldquoFrom the time that one can distinguish between blue and whiterdquo Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 9b Mishnah See also Sources of Qurrsquoan p 128

109

آن در که اند شده عادی هستند آن ساکن که مملکتی هر در اسلام اهلو بخوانند نماز کوچه در خواه خانه در خواه باشند که جائی هر معین وقت پنج می آورند بعمل میکنند عبور مردم جائیکه در خصوصا را این ایشان از بسیاری

آنرا دیگر ملت هیچ و بایشانست مختص الآن ناشایسته عادت این وساکن نمی پسندند که یهود اهل از اشخاص آن محمد حضرت ایام در اما

ایشان از بسیاری که زیرا می داشتند معمول را رسم همین بودند عرب مملکتایشان ذکر که بودند فریسیان به مسمی فرقه آن جسمانی و روحانی اولاد

ایام در فرقه آن که است ظاهر و می شود یافت اربعه اناجیل در اوقات اکثرکه است مکتوب انجیل در چونکه بودند کرده ایجاد خود برای را عادت آن قدیم

ریاکاران آنφιλοῦσιν ἐν ταῖς συναγωγαῖς καὶ ἐν ταῖς γωνίαις τῶν

πλατειῶν ἑστῶτες προσεύχεσθαι ὅπως φανῶσιν τοῖς ἀνθρώποις 1

باب( متی )۵آیه ۶انجیل گوشه و کنایس در که دارند خوش ترجمه بببینند را ایشان مردم تا گذارند نماز ایستاده ها کوچه که های گفت میتوان و

نسل و کتاب اهل یهود که بودند شنیده وی از چون محمد حضرت اصحابحضرت آن از هم رسمشان این البته که کردند خیال می باشند خلیل ابراهیم

است بوده ابراهیم

1 hellip they love to pray standing in the synagogues and on the street corners to be seen by men hellip Matthew 65 (NIV)

110

گرفتند کردن اقتدا بدیشان جهت آن از وتصدیق را یهود مقدسة کتب بارها قرآن چه اگر که است این عجب و

است کرده اقتباس صریحا را آنها آیات از آیه ای موضع یک در فقط اما می کندسورة ( یعنی انبیا سورة در آیه آن )۱۰۵آیه ۲۱و میشود هذه - یافت ولقدوهي

الصالحون عبادي يرثها الأرض أن الذكر بعد من بور الز في هر 1كتبنا و ترجمهشایسته بندگان آنرا می برند بمیراث زمین که ذکر از پس زبور در نوشتیم آینه

مرقوم چنین آنجا در که است یازدهم آیة هفتم و سی بزبور اشاره و من کارndash 2 וענוים יירשו-ארץ mdashگشته شد خواهند زمین وارث حلیمان اما و ترجمه

آنها اسلام اهل که کنیم بیان نیز دیگر امر دو که است مناسب اینجا در و محفوظ لوح بر قرآن که آنست بر مسلمان هر البته کرده اند اخذ یهود از را

گفته فوق در چنانکه محفوظ لوح آن ذکر و گشت مرقوم عالم آفرینش از قبلسوره ( یعنی بروج سورة در ۲۲و ۲۱آیه ۸۵شد میشود) یافت الفاظ این بلبه

محفوظ لوح في مجيد قرآن 3هو لوح ترجمه در بزرگوار قرآنیست او بلکهبپرسیم باید بگوئیم محفوظ لوح آن به نسبت چیزی اینکه از قبل و نگاهداشته

قرآن از قبل نیز زبور کتاب آیا که

1 Before this We wrote in the Psalms after the Message (given to Moses) My servants the righteous shall inherit the earth Quran 21 105 mdash Yusuf Ali2 But the meek shall inherit the earth Psalms 37113 Nay but it is a glorious Quran On a guarded tablet Quran 85 21-22 mdash Pickthall

111

نوشته آوردیم پیش انبیا سورة از که آیه ای آن در زیرا بود نه یا بود موجودمندرج آیه آن در خدا کار شایسته بندگان میراث به نسبت آنچه که است شده

چون همه این بر علاوه و بود گشته مرقوم الهی امر به زبور در قبل من استقرآن از یا نامه شاه از گویا دیگر کتابی از که بیتی روم مولانای مثنوی در مثلا

یا شاهنامه شبهه و شک بی که می فهمیم کنیم دریافت است شده اقتباسطور همین به و بود شده پدیرفته صورت مثنوی شدن تصنیف از قبل قرآنهویدا الفور فی می یابیم را ع داود حضرت زبور آیات از آیه ای قرآن در وقتیکه

اگر اما و بود نیافته وجود زبور آن مصنف ایام از قبل قرآن که میگرددخود احادیث از را چیز چه محفوظ لوح آن دربارة اسلام اهل که کنیم استفسار

صفحه الأنبیا قصص در را سوال این جواب اند این ۴و ۳آموخته آن و می یابیمرا محفوظ لوح مروارید آن از و بیافرید مروارید دانة عرش زیر در آنگاه است

گرداگرد راه ساله صد سه وی پهنای و راه ساله صد هفت وی بلندی بیافرید آمد فرمان را قلم آنگاه خدایتعالی بقدرت شد آراسته سرخ یاقوت به همه وی

علم بنویس که فرمود القیمه یوم الی کائن هو ما و خلقی فی علی اکتب کهمحفوظ لوح بر نوشت اول قیامت روز تا من خلق در من

انا الا اله لا الله انا الرحیم الرحمن الله ويصبر بسم لقضائي يستسلم من

112

يرض لم ومن الصديقين مع وبعثته كتبته نعمائي على ويشكر بلائي على سواي ربا فليطلب نعمائي على يشكر ولم بلائي على يصبر ولم بقضائي

سمائي تحت من چه 1ويخرج هر خدایتعالی خلق در خدا علم بنوشت قلم پسمثل و برآید یا آید فرود یا بجنبد درختی برگ مقدار قیامت روز تا بود خواسته یافت یهود کتابهای در حکایت این اصل و تعالی خدای بقدرت نوشته همه اینکرده مبالغه آن در نهایت بی می گویند ایشان آنچه هر اسلام اهل اما می شود

خدا چون که است مکتوب موسی حضرت توارت در که باد واضح اندباب خروج کتاب در که را حکم ده آن اهل ۲۰می خواست به است مندرج

عطا موسی بحضرت می شود بیان ذیل در که منوال بدین را آنها بدهد اسرائیلباب ( تثنیه کتاب در الله کلیم موسی حضرت خود چونکه الی ۱۰فرمود اول آیه

اولین) ۵ موافق سنگ لوح در گفت بمن خدا آنوقت در و است نوشته چنینبر و بساز خود برای چوب از تابوتی و برآی بکوه من نزد و بتراش خود برای

آنها و نوشت خواهم بود شکستی که اولین لوحهای بر که را کلماتی لوحها اینموافق سنگ لوح دو و ساختم سنط چوب از تابوتی پس بگدار تابوت در را

لوح دو آن بر و برآمدم بکوه داشته دست در را لوح دو آن و تراشیدم اولینروز در آتش میان از کوه در خداوند که را کلمه ده آن اولین کتابت موافق

1 He that accepts my decree is patient at my punishment and thankful at my mercies I will write and place him along with the righteous he that doth not accept my decree let him go forth from beneath my heaven etc Qissas al Anbia mdash Sources of Islam p 42 See also Sources of Qurrsquoan p 115-116

113

کوه از برگشته پس داد بمن را آنها خداوند و نوشت بود گفته بشما اجتماعچنانکه هست آنجا در و گذاشتم بودم ساخته تابوتیکه در را لوحها و آمدم فرود

) باب پادشاهان اول کتاب از و بود فرموده امر مرا از) ۹آیه ۸خداون نیز و ) باب بعبرانیان دو) ۴و ۳آیه ۹رسالة آن که است شده (بیان در )1לוחותلوح

محفوظ تابوت بود ساخته الهی امر برحسب آنرا موسی حضرت که عهدیتمام نیز و عتیق عهد کتب تمام که بردند گمان چندی از بعد یهود اما و گشت

دربارة را این محمد حضرت چون و است بوده مندرج الواح آن بر تلمودکه گفت حکما می باشد قرآن که خود شریعت دربارة نیز او شنید یهود شریعت

) محفوظ لوح یک بر نیز محفوظ آن لوح گ 2)في اسلام مرقوم اهل و بود شتهکه را قصه این تمام می باشد محفوظ لوح کدام از عبارت که نفهمیده را این

است همین میگویند یهود آنچه و نمودند ایجاد است فوق در אמר רבי שמעון

לחת האבן והתורה־בן לקישמאי דכתיב ואתנה לך את והמצוה אשר כתבתי להורותם לוחות אלו עשרת הדברות תורה זו מקרא והמצוה זו משנה אשר כתבתי אלו נביאים וכתובים להורותם זו גמרא מלמד שכולם נתנו למשה ndash 3 מסיני صفحه( ۵براخوت ( شمعون ربی ترجمه اول ضلع

1 Hebrew mdash Tablet2 On a guarded tablet Quran 85 22 mdash Yusuf Ali3 Rabbi Simeon ben Laqish saith lsquoWhat is that which is written And I shall give thee the tablets of stone and the Law and the commandment which I have written that thou mayest teach them (Ex xxiv 12) The Tablets mdash these are the Ten Commandments the Law that which is read and the Commandment this is the Mishnahmdash which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this denotes the Gemara This teaches that all of them were given to Moses from Sinairsquo mdash Tractate Berakhoth (fol 5 col 1) mdash Sources of Qurrsquoan p 118

See also ldquoR Levi b Hama says further in the name of R Simeon b Lakish What is the meaning of the verse And I will give thee the tables of stone and the law and the commandment which I have written that thou mayest teach them Tables of stone these are the ten commandments the law this is the Pentateuch the commandment this is the Mishnah which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this is the Gemara It teaches ]us[ that all these things were given to Moses on Sinairdquo mdash Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 5a

114

من نزد گفت بموسی خداوند که است مکتوب آنچه چیست میگوید لقیش ابنتا ام نوشته که را احکامی و تورات و سنگی لوحهای تا باش آنجا و بیا بالا بکوه

باب ( خروج کتاب دهم بتو نمائی تعلیم حکم) ۱۲آیه ۲۴ایشانرا ده آن الواح آنمشناه از عبارت احکام آن و می باشد شده خوانده شریعت آن تورات و است

تعلیم ایشانرا تا و می آید مقدس نوشتجات و انبیا بمعنی نوشته ام آنچه و است کوه از آنها جمیع که می آموزاند را ما این و می کند اشاره گمارا بسوی نمائی

رد را آیه این باطل شرح آن عاقل یهودی هر و انتهی شد داده بموسی سیناو مسیحی تاریخ بیست و دویست بسنة قریب مشناه که می داند زیرا می نماید

سنة در اورشلیمی بابلی ۴۳۰گمارای گمارای ۵۳۰و شده تألیف تاریخ همانخود کتابهای دربارة نادان یهود که را آنچه ندانسته را این اسلام اهل اما همان از نیز قصه این پس اند داده نسبت خویش بقرآن و پذیرفته می گفتند

ملاحظه که ندارد لزوم هیچ شاید و است شده جاری مکدر سرچشمةکه بگوئیم اینکه جز بشویم مزاحم بیشتر امور اینچنین دربارة را کریم کنندگاندر زیرا بودند قدیم بغایت که می بردند گمان لوح دو آن دربارة نیز یهود اهل

باب آبوت زمان ۶جمله ۵پرقی در دیگر چیز نه با الواح آن که است شده گفتهوقت در عالم آفرینش

115

شد آفریده سبت روز از قبل غروبکتابهای در است مندرج موهوم قاف بکوه نسبت احادیث در آنچه اصل و

الأنبیا قصص در و المجالس عرائس در که را آنچه اگر و می شود یافت یهودو می گردد مدلل امر این کنیم مقابله می گویند یهود آنچه با است شده نوشته

است مندرج چنین المجالس عرائس من در عظيما جبلا تعالى ه الل خلققاف جبل له يقال منه السماء خضرة خضراء وهو زبرجدة كلها بها فأحاط

المجيد والقرآن ق فقال به ه الل أقسم سوره( الذي یعنی ق )۱آیه ۵۰سورةndash1 از آسمان سبزی که آفرید سبز زبرجدی از عظیم کوهی تعالی خدای ترجمه

( احاطه ( را زمین تمام یعنی آنرا تمام آن به پس می گویند قاف کوه آنرا آنستالمجید القرآن و ق گفت خورده قسم آن به خدا که است آن این و نمود

صفحه( المجالس ( ۸و ۷عرائس ndash صفحه) الأنبیا قصص در شده) ۵و گفتهاز زمین فراز پرسید محمد حضرت از سلام ابن عبدالله روزی که است

و سبز زمرد از گفت چیست از قاف کوه گفت قاف کوه از گفت چیست فاق کوه بالائی گفت الله رسول یا صدقت گفت است آن از آسمان سبزی

است چند وی گرداگرد گفت است راه ساله پانصد گفت است مقدار چه افسانه این تمام اصل و انتها است راه ساله هزار دو گفت

1 The Lord Almighty formed a great mountain from green chrysolite mdash the greenness of the sky is from it mdash called Mount Cacircf and surrounded the entire earth therewith and it is that by which the Almighty swore and called it Cacircf see Quran 50 1mdash Aracircish al Majacirclis mdash Sources of Islam p 44 See also Sources of Qurrsquoan p 119-120

116

) فصل حگیگاه به مسمی یهود کتابهای از یکی در که است در) ۱آیه ۱۱اینقدیم لفظ آن ) ( 1 תוהוndash بیان آیه( اول باب پیدایش کتاب در که تهی یعنی توهو

است) ۲ مکتوب چنین می شود העולם־כל־קו יר וק שמקיף את תהו یافت) ndash 2כולו שממנו יצא חשך تمام ndash ( که است سبزی خط یعنی قاو توهو ترجمهتاریکی که میکند احاطه جهانرا محمد حضرت اصحاب و می شود صادر آن ازشنیده را یهود قول لفظ این ) یعنی( 3 קו آن ندانسته را این و نفهمیدند را قاو

جهانرا تمام آنچه البته که بردند گمان است شاقول یا خط لفظ آن معنی کهمی باشد بلند عظیم کوههای سلسلة می گرداند تاریک آسمانرا و می کند احاطه

است قاف یا قاو آن اسم که خصوصا و یهود کتابهای که می آید پدید شد گفته فوق در آنچه از القصه

های سرچشمه از یکی است مسمی تلمود به که هائی افسانه پر سفر آن دیگر ینابیع پی در که می باشد مناسب اکنون و است بوده اسلام دین عمدة

و جعلی کتابهای آن خصوصا و مسیحی دین آیا که نمائیم استفسار گردیده نیزفرقه های از بعضی میان در محمد حضرت ایام در که باطلی های افسانه آن

نه یا است کرده اثری اسلام دین بر بود متداول ایشان ضال بدعتی

1 Tohu2 Tohu is the green line which surrounds the whole entire world and from which darkness proceeds mdash Hagigah xi sect 1 See Sources of Qurrsquoan p 120-121

See also Chagigah 12a mdash ldquoIt is taught Tohu is a green line that encompasses the whole world out of which darkness proceeds for it is said He made darkness His hiding-place round about Himrdquo (Psalms XVIII 12) Mashiach and The Number Ten p 21 ldquoTohu is a green band which encompasses the whole world and dispenses darkness mdash Ginzberg Louis Chapter I The Creation of the World In The legends of the Jews translated from the German manuscript by Henrietta Szold Philadelphia The Jewish Publication Society of America 1909

3 Line

117

چهارم چهارم فصل فصلدر آنچه از بسیاری که می گویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرج قرآن گشته مأخوذ

فقط نه العرب جزیرت ساکن مسیحیان از بسیاری محمد حضرت ایام در وبجهت بدعتیان آن اکثر و بودند گردیده متنوعه بدعتهای مرتکب بلکه نادان

پناه عرب اهل نزد شده رانده روم قیصر سلطنت حدود از خود فاسدة تعالیم اطلاعی چندان حواریین صحایف از و انجیل از بدعتیان آن و بودند بردهخودشان میان باطل افسانة پر جعلی کتابهای بعضی سبب آن از و نداشتند

زبانهای بر بود مندرج آنها در که را حکایتها آن و می خواندند را آنها داده انتشار انجیل از چون محمد حضرت که است این معترضین قول و می راندند خویش

معاشرت و مراوده مذکور جنس ابنای با و نداشت کامل واقفیت مجیدهای رساله در یا و انجیل در شنید ایشان زبان از چه هر که برد گمان می داشت

چون و است مندرج حواریین

118

بتوانند را آن العرب جزیرت سکنة جمیع که نماید ایجاد مذهبی می خواستو تعالیم و ها افسانه از بسیاری جهت این از گردند متحد آن در و بپذیرند

گردانید داخل خود قرآن در کرده قبول را نادان نصارای آن متفرقة تصورات ما مقصود لهذا کند باور تفحص بدون را معترضین قول این نباید هیچکس اما

بدانیم یقین تا بیازمائیم تمام بدقت را امر این فصل این در اکنون که است اینقرآن های سرچشمه از یکی آنها امثال و ها افسانه آن الحقیقه فی آیا که

نمی باشد یا می باشد)۱ می نامند) خوابنده هفت را ایشان مسیحیان که کهف اصحاب قصة

سوره ( یعنی کهف سورة در که الکهف اصحاب حکایت آن که نماناد ۱۸مخفیآنرا) ۲۶الی ۸آیه اصل که می باشد یونانیان های افسانه ار یکی است مندرج

) اول باب طورسی گرگوریس تصنیف هدا الش جلال به مسمی لاتینی کتاب درامپراطور) ۹۵فصل دکیس وقتیکه در که است این حکایت آن اختصار و میابیم

( اذیت( و تعاقب را مسیحیان مالاکلام بوحشیت و تمام بشدت روم قیصر یعنیصفحات از هم را مسیحی دین اسم تا می کرد صرف تمام جهد و جد و می نمود

) ویرانه که افسس شهر اهل از جوان نفر هفت کند محو کلیتا مردم حافظة( میشود دیده اناطول ولایت در واقع ایاسلوک قریه نزدیکی در بحال تا آن های

وی تعدی و ظلم از

119

خوابیدند کرده پنهان نبود دور شهر آن از که مغاره ای در را خویشتن کرده فرار) ما دکیوس زمان در زیرا ماندند سال دویست به نزدیک تا خواب حالت در و

سنة سنة ) ۲۵۱و ۲۴۹بین تا نشدند بیرون آنجا از درآمده مغاره آن در سبحی۴۴۷ چون و بود نموده جلوس سلطانی تخت بر ثانی ثیودوسیس آنوقت در که

است یافته انتشار قدر چه مدت آن در مسیحی دین که دیدند شده بیدارشمرده عار و ننگ صلیب نشان بودند خوابیده وقتیکه زیرا گشتند متعجبعلمهای بر و امپراطور تاج بر که دیدند آنرا شدند بیدار چون اما و میشد

قبول را مسیحی دین روم سلطنت رعایای تمام تقریبا و می درخشد سلطنتو است یافته غلبه دیگر مذهب هر بر مسکون ربع همة در دین آن و اند کرده

گفته عاقلان بعضی اما بس و است ای افسانه محض قصه این البته می یابد اولا آنرا که آنکس که است ممکن و نیست فایده بی و معنی بی شاید که اند

اراده این به آورد مثل روی از آنرا بلکه بفریبد را مردم نخواست نموده ایجادخون شدن ریخته بسبب و القدس روح بفیض مسیحی دین که کند بیان که

هیچ ولکن است یافته انتشار انگیز حیرت زودی بچه محبت پر دلیر شهدایایشان همة بلکه است صحیح قصه این که نمی برد گمان هرگز مسیحی شخص

خوش برای ها دایه که می شمارند هائی افسانه آن از یکی آنرا

120

غیره و کرد حسین و گربه و موش قصة مثل می نمایند حکایت اطفال ساختنخویش باصحاب ساخته خود قرآن داخل را قصه آن محمد حضرت اما

که است ظاهر ندارد و نداشته اصلی هیچ البته حکایت این چونکه و آموازانیدفرو محمد حضرت بر و ننوشت محفوظ لوح بر هرگز آنرا علیم قدوس خدای

( ) نادان مسیحیان روایتهای از آنرا حضرت آن هویداست چنانکه بلکه نفرستاد کرد مأخوذ

) سوره یعنی مریم سورة در مریم سورة در مریم حضرت و ۲۸آیه ۱۹قصةقوم) ۲۹ بنزد مقدسش ابن تولد از بعد چون مریم حضرت که است مکتوب

گفتند بوی ایشان آمد كان خود ما هارون أخت يا فريا شيئا جئت لقد مريم يا بغيا أمك كانت وما سوء امرأ 1أبوك آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای ترجمه

بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون خواهر ای را عجیب چیزی ایخواهر مریم حضرت محمد حضرت نزد که می شود ثابت آیه این از پس تحریم سورة در آنچه از امر این و بود موسی حضرت برادر هارون حضرت

سوره( ۱۲آیه ۶۶یعنی است) این آن و می گردد هویدا بیشتر گشته مرقومعمران ابنت - 2ومريم عمرانndash آل سورة در و الخ عمران دختر مریم و ترجمهسوره( ۳۱آیه ۳یعنی سورة) در نیز و است شده بیان دیگر بار مطلب همین

1 O Mary truly an amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchaste Quran 1927 ndash 282 And Mary the daughter of Imran Quran 6612 mdash Yusuf Ali

121

) سورة یعنی است) ۳۷آیه ۲۵فرقان وجعلنا مکتوب الكتاب موسى آتينا ولقد وزيرا هارون أخاه 1معه و تورات را موسی ما دادیم بتحقیق و ترجمه

و عمران که می شود ثابت پس وزیری را هارون برادرش او با گردانیدیممذکورند اسامی بهمین تورات در که اشخاصند همان مریم و هارون و موسی

بعوض عبری در اینکه عم 2עמרם)( عمران جز در و است شده نوشته رام ) باب اعداد کتاب بود) ۵۹آیه ۳۶تورات یوکبد عمرام زن نام و است مرقوم

موسی و هارون عمرام برای او و شد زائیده مصر در لاوی برای که لاوی دختر ) باب خروج کتاب در نیز و زائید را مریم ایشان خواهر نوشته) ۲۰آیه ۱۵و

سورة در فوق در آنچه برحسب بود هارون خواهر نبیه مریم که است شده نیست شکی پس هرون اخت یا یامریم مکتوبست جائیکه خواندیم مریم

بود نیز عمران دختر که هارون خواهر مریم که می گوید محمد حضرت کههزار از بعد تخمینا که می باشد مریم حضرت دیگر همان سال هفتاد و پانصد و

دربارة نامه شاه در که است حکایتی مانند این و گردیده عیسی حضرت مادررا ضحاک فریدون آنکه از بعد که می گوید جمشید خواهرهای و فریدون

اول از که جمشید خواهر دو آن نشست بسلطنت او خانة در و داد شکستبود گذشته سال بهزار قریب آنزمان تا و بودند وی خانة در ضحاک سلطنت

فریدون

1 (Before this) We sent Moses The Book and appointed his brother Aaron with him as minister (Quran 25 35)2 Amram

122

کرده کوشش مفسرین از بعضی البته حکایت آن آخر الی پسندید و دید را آنها آن سبب شاید و اند نتوانسته اما نمایند رد قرآن به نسبت حجترا این تا اند

خواهر مریم به نسبت یهود های افسانه از یکی در که است بوده این اشتباه است مندرج چنین בה מלאך המות אלא בנשיקה מתה לא שלט mdash هاروناو 1העולא שלט בה רמה ותל بلکه نیافت تسلط بروی ملوک ملک ترجمه

( ) انتهای نگشت مسلط بروی خراطین و کرم و یافت وفات الهی ای ببوسهتا وی که اند نگفته هرگز یهود خود نیز و است عظیم اشتباه این حال بهر اما

بسیار عیسی حضرت مادر مریم بحضرت نسبت و ماند زنده مسیح ایاماز و میباشد صحیحه اربعة اناجیل برخلاف که است مندرج قرآن در چیزها

شد خواهد هویدا ذیل در چنانکه است مأخوذ بدعتیان های افسانه اینهاست است مندرج قرآن در مریم حضرت بوقایع نسبت إذآنچه

أنت ك إن ي من ل فتقب را محر بطني في ما لك نذرت ي إن رب عمران امرأة قالتالعليم ميع وضعت الس بما أعلم والله أنثى وضعتها ي إن رب قالت وضعتها فلما

يطان الش من تها ي وذر بك أعيذها ي وإن مريم سميتها ي وإن كالأنثى الذكر وليس جيم حسنا الر نباتا وأنبتها حسن بقبول ها رب لها فتقب

1 The angel of death had no power over her but with a kiss she died and worms and maggots had no power over her (J Price translation) See also Sources of Qurrsquoan p 51

R Eleazar said Miriam also died by a kiss as we learn from the use of the word there ]in connection both with her death[ and with that of Moses Our Rabbis taught There were seven over whom the worms had no dominion namely Abraham Isaac and Jacob Moses Aaron and Miriam and Benjamin son of Jacob mdash Folio 17a Bablyonian Talmud Tractate Baba Bathra Translated with Notes Glossary and Indices by Maurice Simon and Israel W Slotki Folio 17a

123

ى أن مريم يا قال رزقا عندها وجد المحراب ا زكري عليها دخل ما كل ا زكري وكفلهاحساب بغير يشاء من يرزق الله إن الله عند من هو قالت هذا آل 1 لك سوره

سوره ( یعنی ۳۲و ۳۱آیه ۳عمران پروردگارا) عمران زن گفت چون ترجمهاز کن قبول پس آزاد است من شکم در آنچه ترا مر کردم نذر من بدرستیکه

آنرا نهادم من پروردگارا گفت آنا بنهاد چون پس دانا شنوندة تو که بدرستی منمن بدرستیکه و مونث مانند مذکر نیست و بنهادم آنچه به می داند خدا و زن

رانده شیطان از را فرزندانش و بتو آنرا می دهم پناه من و مریم آنرا نامیدمو خوب رویانیدن آنرا رویانید و خوب بپذیرفتن پروردگارا آنرا بپذیر پس شده

روزی او نزد یافت محراب در زکریا براو درآمد وقت هر زکریا را او شد کفیلکه بدرستی خداست نزد از آن گفت ترا مر این کجاست از مریم ای گفت را

بیعناوی همه این بر علاوه و حساب بغیر می خواهد که آنرا می دهد روزی خداچون روزی و بود عاقر و سال دیرینه عمران زن که اند نوشته دیگر مفسرین و

از گشته اولاد آرزومند نهایت بی می دهد قوت را خود های بچه که دید ای پرنده بدهی بمن بچه اگر الهی گفت و فرماید عطا بوی طفلی که نمود مسئلت خدا

نذر روی از المقدس بیت هیکل در تو بحضور را او دختر خواه باشد پسر خواه را وی دعای خدا و نمود خواهم تقدیم

1 Behold a woman of Imran said O my Lord I do dedicate unto Thee what is in my womb for Thy special service So accept this of me For Thou hearest and knowest all things

When she was delivered she said O my Lord Behold I am delivered of a female child- and Allah knew best what she brought forth- And no wise is the male Like the female I have named her Mary and I commend her and her offspring to Thy protection from the Evil One the Rejected

Right graciously did her Lord accept her He made her grow in purity and beauty To the care of Zakariya was she assigned Every time that he entered (Her) chamber to see her He found her supplied with sustenance He said O Mary Whence (comes) this to you She said From Allah for Allah Provides sustenance to whom He pleases without measure Quran 3 35- 37 mdash Yusuf Ali

124

جلال و بود مریم حضرت که زائید دختری شده حامله او و فرمود اجابتبود حنا اسمش که مریم مادر چون سال چند از بعد که است آن بر نیز الدین

را زکریا کرده قبول را او ایشان سپرد بکاهنان رسانیده هیکل به را ویهیچکس که نگذاشت داده جا اطاقی در ویرا او و دارد نگاه ویرا تا گماشتند

سوره همان در و نمود پرورش ویرا ای فرشته ولکن شود داخل وی بنزد دیگر است واصطفاك مرقوم وطهرك اصطفاك الله إن مريم يا الملائكة قالت وإذ

العالمين نساء اكعين على الر مع واركعي واسجدي ك لرب اقنتي مريم من يا ذلكوما مريم يكفل هم أي أقلامهم يلقون إذ لديهم كنت وما إليك نوحيه الغيب أنباء

يختصمون إذ لديهم منه كنت بكلمة رك يبش الله إن مريم يا الملآئكة قالت إذبين المقر ومن والآخرة الدنيا في وجيها مريم ابن عيسى المسيح م اسمه ويكل

الصالحين ومن وكهلا المهد في اس ولم الن ولد لي يكون ى أن رب قالتكن له يقول ما فإن أمرا قضى إذا يشاء ما يخلق الله كذلك قال بشر يمسسني

سورة ( 1 فيكون یعنی عمران آل ۴۲الی ۳۷آیه ۳سوره گفت) چون و ترجمهبر ترا برگزید و ترا کرد پاکیزه و ترا برگزی خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگانکن رکوع او مر کن سجده و را پروردگارت مر کن نیکی مریم ای جهانیان زنان

این کنندگان رکوع با مرا

1 Behold the angels said O Mary Allah hath chosen thee and purified thee- chosen thee above the women of all nations

O Mary worship Thy Lord devoutly Prostrate thyself and bow down (in prayer) with those who bow down

This is part of the tidings of the things unseen which We reveal unto thee (O Messenger) by inspiration Thou wast not with them when they cast lots with arrows as to which of them should be charged with the care of Mary Nor wast thou with them when they disputed (the point)

Behold the angels said O Mary Allah giveth thee glad tidings of a Word from Him his name will be Christ Jesus the son of Mary held in honour in this world and the Hereafter and of (the company of) those nearest to Allah

He shall speak to the people in childhood and in maturity And he shall be (of the company) of the righteous

She said O my Lord How shall I have a son when no man hath touched me He said Even so Allah createth what He willeth When He hath decreed a plan He but saith to it Be and it is Quran 3 42- 47 mdash Yusuf Ali

125

انداختند چون آنها نزد تو نبودی تو بسوی می کنم وحی که پنهانست خبرهای ازنزاع چون ایشان نزد نبودی و را مریم شوند کفیل کدام که را قلمهاشان

ترا می دهد مژده خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگان گفتند چون می کردندو دنیا در هست جا صاحب است مریم پسر عیسی مسیح نامش او از بسخنیاز و کهولت و گهواره در را مردم می گوید سخن و است نزدیکان از و آخرت

مرا نکرده مس و فرزندی برایم میشود کجا از پروردگارا گفت شایستگانستمی کند حکم چون می خواهد را آنچه میآفریند خدا می کند همچنان گفت انسانی

آنچه به نسبت و می باشد پس باش را او مر میگوید نیست این جز پس را کارنوشته الدین جلال و بیضاوی که باد واضح است مکتوب قلمها انداختن دربارة

نگاهبان می خواست یکی هر چون دیگر کاهن شش و بیست و زکریا که انداما و انداختند آب در را خود قلمهای رفته اردن نهر بکنارة گردد مریم حضرت

حضرت تا شد معین او سبب آن از و زکریا قلم جز شد غرق قلمها آن همة مری سورة در و نماید نگاهبانی را سورة ( مریم یعنی چنین) ۳۱الی ۱۶آیه ۱۹م

است ا مرقوم شرقي مكانا أهلها من انتبذت إذ مريم الكتاب في خذت واذكر فاتا سوي بشرا لها ل فتمث روحنا إليها فأرسلنا حجابا دونهم أعوذ من ي إن قالت

ا تقي كنت إن منك حمن لك بالر لأهب ك رب رسول أنا ما إن قال

126

ا زكي ا غلاما بغي أك ولم بشر يمسسني ولم غلام لي يكون ى أن كذلك قالت قالا مقضي أمرا وكان ا من ورحمة اس للن آية ولنجعله ن هي علي هو ك رب فحملته قال

ا قصي مكانا به قبل فانتبذت مت ليتني يا قالت خلة الن جذع إلى المخاض فأجاءهاا منسي نسيا وكنت ا هذا سري تحتك ك رب جعل قد تحزني ألا تحتها من فناداها

ا جني رطبا عليك تساقط خلة الن بجذع إليك ي فإما وهز عينا ي وقر واشربي فكليا إنسي اليوم م أكل فلن صوما حمن للر نذرت ي إن فقولي أحدا البشر من ترين

ا فري شيئا جئت لقد مريم يا قالوا تحمله قومها به كان فأتت ما هارون أخت ياا بغي أمك كانت وما سوء امرأ في أبوك كان من م نكل كيف قالوا إليه فأشارت

ا صبي ا المهد نبي وجعلني الكتاب آتاني ه الل عبد ي إن (ۀeسور 1قال یعنی مریمآی ۱۹ ۀeسور e۳۱الی ۱۶ ۀ کن) یاد و کناره ترجمه که هنگامی را مریم کتاب در

پرده ایشان پیش از گرفت پس المقدس بیت از شرقی جای در اهلش از گزیدانسانی را او مر شد متمثل پس را خود روح او بسوی فرستادیم پس ای

هستی اگر تو از بخشنده بخدای میبرم پناه من که مریم گفت اندام درستپسری ترا مر ببخشم تا پروردکارت ای فرستاده بجز من نیستم گفت پرهیزکار

و انسانی مرا نکرده مس آنکه حال و پسری مرا می شود کجا از گفت پاکیزهبدکار ام نبوده

1 Relate in the Book (the story of) Mary when she withdrew from her family to a place in the EastShe placed a screen (to screen herself) from them then We sent her our angel and he appeared before her

as a man in all respectsShe said I seek refuge from thee to (Allah) Most Gracious (come not near) if thou dost fear AllahHe said Nay I am only a messenger from thy Lord (to announce) to thee the gift of a holy sonShe said How shall I have a son seeing that no man has touched me and I am not unchasteSo (it will be) Thy Lord saith that is easy for Me and (We wish) to appoint him as a Sign unto men and

a Mercy from UsIt is a matter (so) decreedSo she conceived him and she retired with him to a remote placeAnd the pains of childbirth drove her to the trunk of a palm-tree She cried (in her anguish) Ah would

that I had died before this would that I had been a thing forgotten and out of sightBut (a voice) cried to her from beneath the (palm-tree) Grieve not for thy Lord hath provided a rivulet

beneath theeAnd shake towards thyself the trunk of the palm-tree It will let fall fresh ripe dates upon theeSo eat and drink and cool (thine) eye And if thou dost see any man say I have vowed a fast to (Allah)

Most Gracious and this day will I enter into not talk with any human beingAt length she brought the (babe) to her people carrying him (in her arms) They said O Mary truly an

amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchasteBut she pointed to the babe They said How can we talk to one who is a child in the cradleHe said I am indeed a servant of Allah He hath given me revelation and made me a prophet Quran 19

16- 30 mdash Yusuf Ali

127

آنرا بگردانیم تا و آسانست من بر آن که پروردگارت گفت همچنین گفتپس شده داده قرار امری باشد و ما از رحمتی و مردمان برای علامتی

زائیدن درد آوردش پس دور جائی از او با گزید کناره پس آن به بازگرفتفراموش بودم و این از پیش بودم مرده که کاش ای گفت بن خرما تنة بسویبحقیقت مدار اندوه که زیرش از را او آمد ندا پس ای رفته یاد از ای شده

را خرما درخت تنة خودت بسوی بکش و نهری زیرت در تو پروردگار گردانیدراه از بیارام و بیاشام و بخور پس چیدة تازه رطب تو بر می ریزاند فرو کهخدا برای ام کرده نذر من که بگو پس احدیرا انسان از بینی اگر پس چشم

بود برداشته که قومش باو آمدند پس را آدمی امروز نگویم سخن پس را روزهخواهر ای را عجیب چیزی ای آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای گفتند را او

گفتند او بسوی کرد اشاره پس بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون مریم حضرت قصة اینها کودک گهواره در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه

می شود یافت قدیمترین تفاسیر در و قرآن در که استکدام حکایت این سرچشمة و اصل که بپرسیم که اینست ما تکلیف الان

این تمام تقریبا که می گویند سوال این جواب در مدقق معترضین و استدر قدیم ایام در که پرافسانه کتابهای بعضی از بلکه صحیحه اناجیل از نه امور

بدعتیان دست

128

است گشته مأخوذ بود متداول نادانان قول و این که نیست مناسب چونکه وچیش ایشان که را ادله ای آن می باید کنیم قبول کافی دلایل بدون را ایشان

نمائیم اصغا تمام بدقت صغیر می آورند یعقوب پروتونجیلیون در هذه هی و۵و ۴و ۳فصل( است) مندرج چنین

Καὶ ἀτενίσασα Ἄννα εἰς τὸν οὐρανὸν εἶδε καλιὰν στρουθίων ἐν τῇ δάφνῃ καὶ ἐποίησε θρῆνον ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Οἴμοι οἴμοι τίς με ἐγέννησε οἴμοι τίνι ὁμοιώθην ἐγώ οὐχ ὁμοιώθην ἐγὼ τοῖς πετεινοῖς τοῦ οὐρανοῦ ὅτι καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ γονιμά εἰσιν ἐνώπιόν σου Κύριε Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Ἄννα Ἄννα ἐπήκουσε Κύριος ὁ Θεὸς τῆς δεήσεώς σου συλλήψῃ καὶ γεννήσῃ καὶ λαληθήσεται τὸ σπέρμα σου ἐν ὅλῃ τῇ οἰκουμένῃ Εἶπε δὲ Ἄννα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός μου ἐὰν γεν-

129

νήσω εἴτε ἄρρεν εἴτε θῆλυ προσάξω αὐτὸ δῶρον Κυρίῳ τῷ Θεῷ μου καὶ ἔσται λειτουργοῦν αὐτῷ πάσας τὰς ἡμερας τῆς ζωῆς αὐτοῦ Ἐκπληρώθησαν δὲ οἱ μῆνες αὐτῆς ἐν δὲ τῷ ἐνάτῳ μηνὶ ἐγέννησεν Ἄννα καὶ ἔδωκε μασθὸν τῇ παιδὶ ἐκάλεσε δὲ Μαριάμ1

دید غار درخت در را گنجشکها آشیانة نگریسته آسمان بسوی حنا و ترجمهفریاد خود ndashودر زائید مرا که کیست من بر وای من بر وای گفت کرده

پرندگان زیرا نیستم هوا پرندگان مثل من دارم مشابهت چیز بچه من بر وایخداوندا هستند بارور تو حضور در هم سرش هوا بر خداوند فرشتة اینک و

تو فرمود اجابت ترا مسئلت خدا خداوند حنا ای حنا ای گفت بوی ایستاده گردید خواهد مذکور مسکون ربع تمام در تو نسل و زائید خواهی شده حامله

ماده خواه نر خواه اگر که قسم است حی که من خدای بخداوند گفت حنا وویرا خود عمر ایام تمام در و گذرانید خواهم هدیه خدایم بخداوند را او بیاورم

نمود خواهد حنا خدمت رسید آخر به او ماههای چون و

1 Chapter 3 (1)And Anna looked up to the heavens and saw a nest of sparrows in the laurel tree (2) Immediately Anna cried out mournfully saying to herself (4) Oh me who gave birth to me Oh me what am I like I am not like the birds of the sky for the birds of the sky are fruitful before you Lord Chapter 4 (1) Suddenly an angel of the Lord stood in front of her saying Anna Anna the Lord God has heard your prayer You will conceive and give birth and your child will be spoken of everywhere people live (2) And Anna said As the Lord God lives whether I give birth to either a male or a female child I will bring it as an offering to the Lord my God and it will be a servant to him all the days of its life Chapter 5 (5) And his wifes pregnancy came to term After nine months Anna gave birth (10) and gave her the name Mary Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

130

انتهی خواند مریم را اسمش و داد بچه آن به را پستان و زائید نهم ماه در

یخ الش القدیس ابینا مناحه قصه به مسمی باطلی عربی کتاب در وفصل ( جار ۳الن است) شده نوشته چنین مریم حضرت إلى دربارة أبواها قدمها

ولما حينئذ سنين تسع الرب هيكل في وأقامت سنين ثلاث ابنة وهي الهيكل بعضا بعضهم خاطبوا نشأت قد الرب من الخائفة القديسة العذراء الكهنة رأىزمان إلى مريم عنده لتودعوا الله من يخاف صديق رجل عن سلوا قائلين

الهيكل في تبقى لئلا 1العرس چون نمودند تقدیم بهیکل ویرا والدینش ترجمه آن که دیدند کاهنان چون آنگاه ماند سال نه خداوند هیکل در و بود ساله سه

ساخته مخاطب را یکدیگر است کرده نمو خداوند از ترسال مقدس باکرةنزد عروسی بوقت تا مریم که نما جستجو بترسد خدا از که عادل مردی گفتند

حضرت والدین هنگامیکه آن از قبل اما بماند هیکل در مبادا شود گذارده ویپروتونجیلیون آن در چنانکه شد واقع دیگر امور رسانیدند بهیکل ویرا مریم

۱۱و ۹و ۸و ۷فصل است شده نوشته

Καὶ ἐδέξατο αὐτὴν ὁ ἱερεὺς καὶ καταφιλήσας εὐλόγησε καὶ εἶπεν Ἐμεγάλυνε Κύριος ὁ Θεὸς τὸ ὄνομα σου ἐν πάσαις

1 In an Arabic apocryphal book called the History of our holy Father the Aged the Carpenter (Joseph) there is given the following account of Mary as a child Her parents took her to the Temple when three years old and she remained there nine years Then when the Priests saw that the Holy Virgin had grown up they spoke among themselves mdash Let us call a righteous man one that fears the Lord to take charge of Mary till the time of her marriage that she may not remain in the Temple Sources of Islam p 53 See also Sources of Qurrsquoan p 188

131

ταῖς γενεαῖς τὴς γῆς ἐπί σοι ἐπ ἐσχάτου τῶν ἡμερῶν φανερώσει Κύριος ὁ Θεός τὸ λύτρον τῶν υἰῶν Ἰσραήλ Ἦν δὲ Μαριὰμ ὡσεὶ περιστιρὰ νενομένη ἐν τῷ ναῷ Κυρίου καὶ ἐλάμβανε τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου

Γενομένης δὲ αὐτῆς δωδεκαετοῦς συμβούλιον ἐγένετο τῶν ἱερέων λεγόντων Ἰδοὺ Μαριὰμ γέγονε δωδεκαετὴς ἐν τῷ ναῷ Κυρίου τί οὖν ποιήσωμεν αὐτήν

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη αὐτῷ λέγων Ζαχαρία Ζαχαρία ἐξέλθε καὶ ἐκκλησίασον τοὺς χηρεύοντας τοῦ λαοῦ καὶ ἐνεγκάτωσαν ἀνὰ ῥάβδον καὶ εἰς ὃν ἐὰν δείξῃ Κύριος ὁ Θεὸς σημεῖον τούτου ἔσται γυνή Καὶ ἐξῆλθον οἱ κήρυκες καθ ὅλης τῆς περιχώρου τῆς Ἰουδαίας καὶ ἤχησεν

132

ἡ σάλπιγξ Κυρίου καὶ ἔδραμον πάντες Ἰωσὴφ δὲ ῥίψας τὸ σκέπαρνον ἔδραμε καὶ αὐτὸς εἰς τὴν

συναγώγην καὶ συναχθέντες ἀπῆλθον πρὸς τὸν ἱερέα Ἔλαβε δὲ πάντων τὰς ῥάβδους ὁ ἱερεὺς καὶ εἰσῆλθεν εἰς τὸ ἰερὸν καὶ ηὔξατο Τελέσας δὲ τὴν εὐχὴν ἐξῆλθε καὶ ἐπέδωκεν ἑνὶ ἑκάστῳ τὴν αὐτοῦ ῥάβδον καὶ σημεῖον οὐκ ἢν ἐν αὐτοῖς τὴν δὲ ἐσχάτην ῥάβδον ἔλαβεν ὁ Ἰωσήφ Καὶ ἰδοὺ περιστερὰ ἐξῆλθεν ἐκ τῆς ῥάβδου καὶ ἐπέτασεν ἐπὶ τὴν κεφαλὴν Ἰωσήφ Καὶ εἶπεν αὐτῷ ὀ ἱερεύς Σὺ κεκλήρωσαι τὴν παρθένον Κυρίου παραλαβεῖν παράλαβε αὐτὴν εἰς τήρησιν σεαυτῷ

Καὶ φοβηθείς Ἰωσὴφ παρέλαβεν αὐτήν εἰς τὴν τήρησιν Μαριὰμ δὲ hellip

133

λαβοῦσα κάλπην ἐξῆλθε γεμίσαι ὕδωρ καὶ ἰδοὺ φωνὴ λέγουσα Χαῖρε κεχαριτωμένη ὁ Κύριος μετά σου εὐλογημένη σὺ ἐν γυναιξίν Καὶ περιεβλέπετο δεξιὰ καὶ ἀριστερά πόθεν αὐτὴ ἡ φωνὴ ὑπάρχει Καὶ ἔντρομος γενομένη ἀπῆλθεν εἰς τὸν οἶκον αὐτῆς καὶ ἀναπαύσασα τὴν κάλπην ἐκάθισεν ἐπὶ τὸν θρόνον

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Μὴ φοβοῦ Μαριάμ εὗρες γὰρ χάριν ἐνώπιον τοῦ Θεοῦ καὶ συλλήψῃ ἐκ λόγου αὐτοῦ Ἀκούσασα δὲ Μαριὰμ διακρίθη ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Εἰ ἐγὼ συλλήψομαι ὡς πᾶσα γυνὴ γεννᾷ

Καὶ λέγει πρὸς αὐτὴν ὁ ἄγγελος Οὐχ οὕτως Μαριάμ δύναμις γὰρ Ὑψίστου ἐπισκιάσει σοι διὸ καὶ

134

τὸ γεννόμενον ἄγιον υἱὸς ὑψίστου κληθήσεται καὶ καλεσεις τὸ ὄνομα αὐτοῦ Ἰησοῦν1

در ترا اسم خدا خداوند گفت و داد برکت بوسیده و پذیرفت ویرا کاهن ترجمهفدیة ایام آخر در تو بر خدا خداوند نمود تمجید زمین روی طوایف جمیع میان

خداوند هیکل در کبوتری مثل مریم و کرد خواهد ظاهر را اسرائیل بنی ساله دوازده او چون و می گردفت ای فرشته دست از غذا و می نمود اقامت ساله دوازده خداوند هیکل در مریم اینک گفتند شده منعقد کهنه مجلس گردید

ایستاده وی سر بر خداوند فرشتة اینک و بکنیم چه وی با پس است گشتههر باید و کن جمع را قوم مردگان زن شده بیرون زکریا ای زکریا ای گفت

خواهد ظاهر نشانی خدا خداوند که کس هر بر و بیاورند قلمه ای ایشان از یکی و شدند بیرون یهودیه نواحی تمامی در منادیان و بود خواهد وی زن کرد

انداخته را تیشه اش نیز یوسف خود و دویدند بهم همه و داد صدا خداوند کرنای همه قلمه های کاهن و رفتند کاهن بنزد شدند جمع همه چون و دوید کنیسه در

و آمد بیرون رسانید انجام به را دعا چون و کرد دعا و شد هیکل داخل گرفته را یوسف اما نبود نشان هیچ آنها در و داد باز را وی قلمه شخص بهر

1 Chapter 7 (7) And the priest welcomed her Kissing her he blessed her and said The Lord God has magnified your name for all generations (8) through you the Lord will reveal deliverance to the children of Israel in the last days Chapter 8 (2)While Mary was in the temple of the Lord she was fed like a dove and received food from the hand of an angel (3) When she turned twelve a group of priests took counsel together saying Look Mary has been in the temple of the Lord twelve years (4) What should we do (6) Suddenly an angel of the Lord stood before him saying Zachariah Zachariah depart from here and gather the widowers of the people and let each one carry a staff (8) And the one whom the Lord God points out with a sign she will be his wife (9) So the heralds went out to the whole surrounding area of Judea and the trumpet of the Lord rang out and all the men rushed in CHAPTER 9 (1) Throwing down his ax Joseph went out to meet them (2) And after they had gathered together with their rods they went to the high priest (3) After receiving everyones rod the high priest went into the temple and prayed (4) When he was finished with the prayer he took the rods and went out and gave them to each man (5) but there was no sign among them Finally Joseph took his rod (6) Suddenly a dove came out of the rod and stood on Josephs head (7) And the high priest said Joseph Joseph You have been chosen by lot to take the virgin into your own keeping (11) Fearing God Joseph took her into his own possession Mary Chapter 11 (1) took the cup and went out to fill it with water (2) Suddenly a voice said to her Rejoice blessed one The Lord is with you You are blessed among women (3) And Mary looked around to the right and the left to see where this voice came from (4) And trembling she went into her house Setting down the cup she sat down on the chair (5) Suddenly an angel stood before her saying Do not be afraid Mary You have found grace before the Lord of all You will conceive from his word (6) Upon hearing this however Mary was distraught saying to herself If I conceive from the Lord God who lives will I also conceive as all women conceive (7) And the Angel of the Lord said Not like that Mary For the power of God will come over you Thus the holy one who is born will be called son of the most high (8) And you will call his name Jesus Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

135

قرار یوسف سر بر آمده بیرون قلمه آن از کبوتری اینک و گرفت را آخر قلمة نگاهداری را او تا یافته ای را خداوند باکرة بقرعه تو گفت بدو کاهن و گرفت

امانت بطور را او ترسیده یوسف و بپذیر خود برای امانت بطور را او اینک و سازد پر آب از آنرا تا رفت بیرون گرفته آفتابه ای مریم و پذیرفت میان در تو و است تو با خداوند رسیده نعمت ای تو بر سلام می گوید که آوازی

از آواز این که می افکند نظر چپ بسوی و راست بسوی و هستی مبارک زنان کرسی بر نهاده را آفتابه و رفت خود بخانة شده لرزان و می باشد کجا

مریم ای گفت بوی ایستاده سرش بر خداوند فرشتة اینک و بنشستخواهی حامله وی کلام از و یافتی نعمت خدا حضور در که زیرا مباش ترسان چنانکه شد خواهم حامله من آیا گفت شده متفکر خود در شنیده مریم و شد حضرت قوت زیرا همانطور به نه مریم ای گفت بوی فرشته و میزاید زن هر

اعلی حضرت پسر مقدس مولود آن جهت این از افکند خواهد سایه تو بر اعلی انتهی خواند خواهی عیسی ویرا اسم و شد خواهد خوانده

در خدا هیکل در مریم حضرت بردن بسر حکایت این که نماناد مخفیقبطی صحف بعضی در خصوصا و نیز دیگر کتابهای

136

چون که مکتوبست چنین باکره سیرت به مسمی کتاب در مثلا است مندرجساخت هیکل راداخل مریم حضرت حنا

1

آسمانها از وی برای غذا و می یافت پرورش کبوتران مثل هیکل در او ترجمه فرشتگان می کرد پرستش هیکل در اگر و می آوردند خدا فرشتگان بوسیلة

وی برای حیات درخت از ها میوه اوقات اکثر نیز و می نمودند حرمت را او خدا به مسمی قبطی کتاب در و انتهی بخورد بشادمانی آنها از تا می آوردند در و میبرد بسر هیکل در مریم است مندرج چنین یوسف رحلت حکایت

خانة در گردید ساله دوازده تا میکرد نمو و می نمود پرستش بپاکی آنجاچون کاهنان آنگاه بماند دیگر سال نه خداوند هیکل در و سال سه خود والدین

با می ماند خداوند ترس در و میبرد بسر پرهیزکاری به باکره آن که دیدند گفتند زده حرف یکدیگر

1 10 but she was feeding in the temple as the doves whilst her nourishment was brought her from the heavens by the angels of God 11 And she was serving in the temple whilst the angels of God ministered to her 12 And oftentimes also they would bring her the fruits from the tree of life that she might eat of them with cheerfulness f mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Sahidic Fragments of the Life of the Virgin Fragment II A line 10-12 p 14 15

f or and she ate of them readily

137

فورا و بسازیم عروسی بزم بوقت تا وی نامزد را او جسته نیکو مردی ماسارائیل سبط دوازده اسم حسب بر نفر دوازده آن از طلبیده را یهودا سبط

انتهی برآمد یوسف یعنی نیکو پیر آن بر قرعه کردند ndash اختیارآورده کاهن بحضور یوسف با ویرا شد حامله مریم حضرت چون پس

) فصل پروتونجیلون در و نمودند ۱۵شکایت است) مندرج چنین Καὶ εἶπεν ὁ ἱερεύς Μαριάμ τί τοῦτο ἐποίησας καὶ

ἐταπείνωσας τὴν ψυχήν σου Ἐπελάθου Κυρίου τοῦ Θεοῦ σου ἥ ἀνατραφεῖσα εἰς τὰ ἅγια τῶν ἁγίων καὶ λαβοῦσα τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου καὶ ἀκούσασα τῶν ὕμνων Τί τοῦτο ἐποίησας Ἡ δὲ ἔκλαυσε πικρῶς λέγουσα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός καθότι καθαρά εἰμι ἐγὼ ἐνώπιον αὐτοῦ καὶ ἄνδρα οὐ γινώσκω1

ndash این مریم ای گفت کاهن و ترجمه

1 Chapter 15 (10) And the high priest said to her Mary what is this How have you humiliated yourself (11) Did you forget the Lord your God you who were raised in the holy of holies and received from the hand of an angel (12) You who heard their songs what is this (13) And she wept bitterly saying As the Lord God lives I am pure before him and I did not know a man Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

138

قدس در که تو ای گردانیده پست را خود روح و ای کرده تو که چیستشنیده روحانی سرودهای پذیرفته فرشته دست از غذا و یافته پرورش القداس

او و ای کرده تو که چیست این کردی فراموش را خود خدای خداوند بودی هیچ و پاکم وی حضور در من که حی خدای بخداوند گفت شده گریان بشدت

انتهی نمی شناسم را مردجا رفته لحم بیت به ناصره از مریم و یوسف که است شده نوشته پس

حضرت آنجا در که کردند منزل ای مغاره در سبب آن از و نیافتند کاروانسرا درفصل در چنانکه یافت تولد است ۱۸عیسی مرقوم چنین

Καὶ εὗρε σπήλαιον καὶ εἰσήγαγεν αὐτήν Ἐγὼ δὲ Ἰωσὴφ ἀνέβλεψα εἰς τὸν οὐρανὸν καὶ εἶδον τὸν πόλον τοῦ οὐρανοῦ ἑστῶτα καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ τρέμοντα καὶ ἐνέβλεψα ἐπὶ τὴν γὴν καὶ εἶδον σκάφην κειμένην καὶ ἐργάτας ἀνακειμένους καὶ ἦσαν αἱ χεῖρες αὐτῶν ἐν τῇ σκάφῃ καὶ

139

οἱ αἴροντες οὐκ ἀνέφερον καὶ οἱ προσφέροντες εἰς τὸ στόμα οὐ προσέφερον ἀλλὰ πάντων αὐτῶν ἦσαν τὰ πρόσωπα ἄγω βλέποντα

καὶ εἶδον πρόβατα ἐλαυνόμενα καὶ τὰ πρόβατα εἱστήκει ἐπῇρε δὲ ὁ ποιμὴν τοῦ πατάξαι αὐτὰ καὶ ἡ χεὶρ αὐτοῦ ἔστη ἄγω καὶ ἀνέβλεψα εἰς τὸν χείμαρρον καὶ εἶδον ἐρίφους καὶ τὰ στόματα αὐτῶν ἐπικείμενα τῷ ὕδατι καὶ μὴ πίνοντα καὶ πάντα ὑπὸ ἔκπληξιν ὄντα1

( ) ( ساخت ( داخل آن در را مریم یعنی ویرا یافته ای مغاره یوسف و ترجمهیوسف من پرندگان و و ایستاده فلک قطب که دیدم نگریسته بالا آسمان در

ها علمه و شده نهاده ظرفی که دیدم افکنده نظر زمین بر و لرزانند هوابر می دارند بر آنانیکه و می باشد ظرف در ایشان دستهای و اند خوابیده

بسوی ایشان همة چهرة بلکه نمی اندازند می اندازند بدهان آنانیکه و نمی دارنددیدم و می نگرد بالا

1 CHAPTER 18 (1) And he found a cave and led her there (3) Then Joseph wandered but he did not wander (4) And I looked up to the peak of the sky and saw it standing still and I looked up into the air With utter astonishment I saw it even the birds of the sky were not moving (5) And I looked at the ground and saw a bowl lying there and workers reclining And their hands were in the bowl (6) And chewing they were not chewing And picking food up they were not picking it up And putting food in their mouths they were not putting it in their mouths (7) Rather all their faces were looking up (8) And I saw sheep being driven but the sheep were standing still (9) And the shepherd lifted up his hand to strike them but his hand remained above them (10) And I saw the rushing current of the river and I saw goats and their mouths resting in the water but they were not drinking (11) And suddenly everything was replaced by the ordinary course of events Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

140

و بزند را آنها تا شده برپا شبان و اند ایستاده و میشوند رانده گوسفندان آنها دهانهای و دیدم ها بزغاله افکنده نظر رودخانه بسوی و ماند بالا دستش

انتهی است افتاده حیرت در چیز همه و نمی نوشند و است آویخته آب بالای برالأحباب( روضه در که است حکایتی آن اصل افسانه این که باد واضح

عجایب آن و محمد حضرت بولادت باشد نسبت پیوسته بوقوع وقت آن در یکه( است مندرج

) سوره یعنی مریم سورة در آنچه درخت) ۲۶الی ۲۳آیه ۱۹و دربارةبه مسمی جعلی کتابی از غیره و بخشید مریم حضرت به را خود میوة که خرما

) فصل کتاب آن در زیرا است مأخوذ منجی طفولیت و مریم تولد )۲۰حکایت مریم که شد واقع کردنش حرکت از بعد سوم روز در اما است مندرج چنین

یوسف به دید درختی چون پس گردید خسته آفتاب شدت زیادتی از بیابان در نزد به ویرا شتافته یوسف و کنیم آرام درخت این سایة زیر زمانی اندک گفت

آن سر بسوی بود نشسته مریم چون و آورد پائین مرکب از رسانیده نخل آن اگر که دارم آرزو گفت بیوسف دیده مملو میوه از آنرا و نظرافکنده نخل

می کنم تعجب گفت ویرا یوسف و بگیرم نخل این میوة از چیزی باشد ممکن

141

و است بلند چقدر نخل این های شاخه که می بینی چونکه میگوئی را این تو کهو شد تمام ما مشکهای در الآن زیرا اندیشناکم نهایت بی آب دربارة من اما

نشانیم فرو را خود تشنگی ساخته پر را آنها بتوانیم آن از که نداریم جائیبه بوده باکره مریم خود مادر آغوش در شادمان چهرة با طفل عیسی آنگاه

مرا مادر خویش میوة از آورده پائین را خود های شاخه درخت ای گفت نخل مریم پایهای کف به تا را خود سر قول این بمجرد نخل الفور فی بساز تازه

و گشتند تازه چیده آن از داشت که هائیرا میوه آن ایشان همة و آورد پائینچونکه می بود خم هنوز درخت بود شده چیده اش میوه جمیع چون آن ار بعد

آنگاه برخیزد بود آمده پائین حکمش از شخصیکه آن بحکم که بود این منتظر جمع خاطر و برخیز نخل ای گفت بدان باش عیسی من درختان همدم و دار

پنهانست زمین در که چشمة خود های ریشه از اما است پدرم بهشت در که فی نخل و گردد جاری سرچشمه آن از ما تسکین برای آب که بگذار و بگشا

میان از شیرین نهایت بی خنک شفاف بسیاز آب جویبارهای و شد راست الفور بفرح دیدند آبرا جویبارهای آن چون و نمود آغاز شدن صادر هایش ریشه

شده آب سیر خود ملازمان و پایان چهار همة با ایشان و گشتند شادمان عظیم انتهی نمودند شکر را خدا

142

است کمی تفاوت این فقط است مندرج قرآن در آنچه و افسانه این مابین وحسب بر اما شد واقع مسیح تولد وقت در عجیب چیز این قرآن حسب بر که

مصر بسوی آن از بعد قدری مریم و یوسف حینیکه در امر آن قدیم حکایت آنپیوست بوقوع می کردند سفر

)۳ ) سوره) یعنی عمران آل سورة در عیسی حضرت طفولیت ۳قصةگفت) ۴۳و ۴۱آیه عیسی حضرت ولادت از قبل فرشته که است م مرقوم ويكل

كهيئة الطين من لكم أخلق ي أن كم ب ر من بآية جئتكم قد ي أن المهد في اس النالله بإذن طيرا فيكون فيه فأنفخ در 1الطير را مردم می گوید سخن و ترجمه

آفرینم من که پروردگارتان از ای نشانه به را شما آمدم بتحقیق من گهوارهباذن مرغی میشود پس آن در بدمم پس پرنده هیئت مانند کل از شما برای

سوره ( یعنی مائده سورة در همچنین و مکتوبست) ۱۱۰و ۱۰۹آیه ۵خدا إذبروح ك دت أي إذ والدتك وعلى عليك نعمتي اذكر مريم ابن عيسى يا الله قال

وراة والت والحكمة الكتاب متك عل وإذ وكهلا المهد في اس الن م تكل القدسبإذني طيرا فتكون فيها فتنفخ بإذني الطير كهيئة الطين من تخلق وإذ والإنجيل

تخرج وإذ بإذني والأبرص الأكمه وتبرىء

1 He will speak unto mankind in his cradlehellip I come unto you with a sign from your Lord Lo I fashion for you out of clay the likeness of a bird and I breathe into it and it is a bird by Allahs leave Quran 3 46 49 mdash Pickthall

143

ذين ل ا فقال نات بالبي جئتهم إذ عنك إسرائيل بني كففت وإذ بإذني الموتىمبين سحر إلا هذا إن منهم 1كفروا پسر عیسی ای خدا گفتن چون ترجمه

پاکی بروح ترا کردم مدد وقتیکه مادرت بر و خودت بر مرا نعمت کن یاد مریمکتاب ترا دادم تعلیم هنگامیکه و موئی دو و گهواره در مردمانرا میکردی سخن

باذن مرغ شکل مانند گل از می ساختی هنگامیکه و انجیل و تورات و حکمت ومیگردانیدی به و من بفرمان مرغی میشد پس آن در میدمیدی پس من

مردگانرا می آوردی بیرون هنگامیکه و من بفرمان را پیس و کورمادرزادایشانرا آمدی وقتیکه تو از را اسرائیل بنی بازداشتم که هنگامی و من بفرمانجادوئی مگر این نیست ایشان از شدند کافر آنانکه گفتند پس معجزات با

جعلی کتب بعضی از بلکه انجیل از نه چیزها این همة که باد واضح آشکارخطاب آن ذکر که دیدیم شد مذکور قبل آنچه در زیرا است گردیده منتخب

تنطق گهواره در وی که کمانست این اصل خرما بدرخت طفل عیسی موهوماز چیز آن که نماناد مخفی گل از پرنده ساختن زنده معجزة آن دربارة و نموددر زیرا است شده اخذ اسرائیلی تومای بشارت به مسمی جعلی یونانی کتاب

کتاب فصل آن ۲باطل است مندرج چنینΤοῦτο τὸ

1 Then will Allah say O Jesus the son of Mary Recount My favour to thee and to thy mother Behold I strengthened thee with the holy spirit so that thou didst speak to the people in childhood and in maturity Behold I taught thee the Book and Wisdom the Law and the Gospel and behold thou makest out of clay as it were the figure of a bird by My leave and thou breathest into it and it becometh a bird by My leave and thou healest those born blind and the lepers by My leave And behold thou bringest forth the dead by My leave And behold I did restrain the Children of Israel from (violence to) thee when thou didst show them the clear Signs and the unbelievers among them said This is nothing but evident magic ( Quran 5 110)

144

παιδίον ὁ Ἰησοῦς πενταετὴς γενόμενος παίζων ἦν ἐν διαβάσει ῥύακος

καὶ τὰ ῥέοντα ὕδατα συνήγαγεν εἰς λάκκους καὶ ἐποίει αὐτὰ εὐθέως καθαρά καὶ λὸγῳ μόνῳ ἐπέταξεν αὐτά

Καὶ ποιήσας πηλὸν τρυφερὸν ἔπλασεν ἐξ αὐτοῦ στρουθία ιβ καὶ ἦν σάββατον ὅτε ταῦτα ἐποίησεν ἦσαν δὲ καὶ ἄλλα παιδία πολλὰ παίζοντα σὺν αὐτῷ

Ἰδὼν δέ τις Ἰουδαῖος ἃ ἐποίει ὁ Ἰησοῦς ἐν σαββάτῳ παίζων ἀπῆλθε παραχρῆμα καὶ ἀνήγγειλε τῷ πατρὶ αὐτοῦ Ἰωσήφ Ἰδοὺ τὸ παιδίον σού ἐστιν ἐπὶ τὸ ῥύακιον καὶ λαβὼν πηλὸν ἔπλασεν πουλία δώδεκα καὶ ἐβεβήλωσεν τὸ σάββατον

Καὶ ἐλθὼν ὁ Ἰωσὴφ ἐπὶ τὸν τόπον καὶ ἰδὼν ἀνέκραξεν αυτῷ λέγων Δια

145

τί ταῦτα ποιεῖς ἐν σαββάτῳ ἃ οὐκ ἔξεστι ποιεῖν Ὁ δὲ Ἰησοῦς συγκροτήσας τὰς χεῖρας αὐτοῦ ἀνέκραξε

τοῖς σρουθίοις καὶ εἶπεν αὐτοῖς Ὑπάγετε [πετάσατε καὶ μιμνήσκρσθέ μου οἱ ζῶντες] Καὶ πετασθέντα τὰ στρουθία ὑπῆγον κράζοντα

Ἰδόντες δὲ οἱ Ἰουδαῖοι ἐθαμβήθησαν καὶ ἀπελθόντες διηγησαντο τοῖς πρώτοις αὐτῶν ὄπερ εἶδον πεποιηκότα τὸν Ἰησοῦν1

و می کرد بازی جویباری رهگذر در بوده پنجساله عیسی طفل این ترجمهبمحض و می گردانید پاک را آنها الفور فی کرده جمع گودالها در را جاری آبهای درست آن از گنجشک دوازده ساخته تر خاک قدری و فرمود امر را آنها سخنی

کرد را چیزها این وقتیکه بود ت سب و بازی نمود وی با نیز دیگر اطفال بسیاز وبازی سبت در که بدید کدر عیسی که را آنچه چون یهودی شخص و می کردند

جویبار سر بر تو پسر اینک گفت یوسف پدرش ه شده زوانه فورا می کند گردانیده آلوده را سبت و است ساخته پرنده دوازده گرفته گل و و میباشد

بدانجا یوسف

1 - 1 When this boy Jesus was five years old he was playing at the ford of a rushing stream 2 He was collecting the flowing water into ponds and made the water instantly pure He did this with a single command 3 He then made soft clay and shaped it into twelve sparrows He did this on the sabbath day and many other boys were playing with him 4 But when a Jew saw what Jesus was doing while playing on the sabbath day he immediately went off and told Joseph Jesus father See here your boy is at the ford and has taken mud and fashioned twelve birds with it and so has violated the sabbath5 So Joseph went there and as soon as he spotted him he shouted Why are you doing whats not permitted on the sabbath6 But Jesus simply clapped his hands and shouted to the sparrows Be off fly away and remember me you who are now alive And the sparrows took off and flew away noisily7 The Jews watched with amazement then left the scene to report to their leaders what they had seen Jesus doing mdash The Infancy Gospels of James and Thomas Introduction by Ronald F Hock Polebridge Press 1995 p 105-107

146

جایز آنها کردن که را کارها این سبت در چرا گفت زده بانگ بوی دیده و آمد داده در ندا گنجشکها به و زده بهم را خود دستهای عیسی و می کنی نیست

و شدند روانه کنان جیک جیک و نمودند پرواز گنجشکها و بروید گفت بدانهاکه بودند دیده که اعمالیرا آن رفته و گشتند متعجب دیدند اینرا یهود چون در افسانه این تمام و انتهی کردند بیان خویش بمقدسین است کرده عیسی

فصل الطفولیه انجیل به مسمی عربی باطل فصل ۳۶کتاب در دیگر بطور واسرائیلی ۴۶ تومای بشارت از کتاب آن جزء آن که زیرا می شود یافت نیز

در باشد شده متکلم گهواره در عیسی حضرت آنکه دربارة اما و است ماخوذ ) سوره یعنی مریم قوم) ۳۱الی ۲۹ایه ۱۹سورة چون که است مکتوب

حضرت بسوی کرد اشاره او آنگاه می نمودند ملامت را وی مریم حضرتپرسیدند ndash ایشان چون و بیابند جوابی وی از تا فی عیسی کان من م نکل کیف

صبیا ) 1المهد ) پس کودک گهوار در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه یعنی گفت بدیشان داده جواب عیسی جعمنی حضرت و الکتاب اتانی الله عبد انی

نبیا در و پیغمبر مرا گردانید و کتاب مرا آمد خدا بنده منم بدرستیکه ترجمهاست مندرج چنین اول فصل الطفولیه انجیل

1 How can we talk to one who is a child in the cradle Quran 19 29 mdash Yusuf Ali

147

قد و المسیح عهد علی کان الذی الکهنه رئیس یوسیفوس کتاب فی وجدنا قدقال و المهد فی کان حین هو و تکلم یسوع ان هذا قال فا قایا انه اناس قال

جبرائیل بشرک کما ولدتنی الذی الکلام الله ابن یسوع هو انا انی امه لمریمالعالم لخلاص ارسلنی ابی و الملاک

مردم و بود مسیح زمان در که کهنه رئیس یوسیفوس کتاب در ترجمهدر هنگامیکه عیسی که گفت او که ایم یافته می باشد قیافا او که می گویند خدا پسر عیسی من بدرستیکه گفت مریم خود مادر به نموده تکلم بود گهوارهپدر و داد مژده بتو فرشته جبرائیل چنانکه زائیده ای مرا تو که هستم کلمه آن و

است فرستاده جهان نجات برای مرا مناینجا در محمد حضرت که میشود ظاهر کنیم مقابله قرآن با را این اگر و

و اعتقاد برحسب اند داده نسبت عیسی حضرت به که را همگی و الفاظ آن را حکایت این محمد حضرت شبهه و شک بی اما است کرده تبدیل خود تعلیم

ممکن طور بچه امر آن که بپرسد شخصی اگر و نموده اخذ جعلی کتاب آن ازو است شده ترجمه بعربی قبطی از کتاب این که گفت میتوان جوابش در بوده

این محمد حضرت البته بود محمد حضرت کنیزکهای درمیان قبطیه مادیة چوناصلی انجیل در داستان این که برد گمان شنیده نادان زن آن از را افسانه

داده تبدیل قدری آنرا سبب آن از پس است مرقوم حقیقی

148

زیرا باشد راست حکایتها قسم این که نیست ممکن اما و گردانید قرآن داخل ) باب یوحنا انجیل وقت) ۱۱آیه ۲از در عیسی حضرت که می شود ثابت

از بیشتر چون که ای معجزه دربارة زیرا نیاورد بجا معجزه ای هیچ طفولیتابتدای و شروع عجیب کار آن که مکتوبست آورد بعمل بود ساله سی

بوقوع وی از ای معجزه هیچ آنوقت از قبل که است ظاهر پس بود معجزاتش جز است مندرج قرآن در که عیسی حضرت معجزات سائر اما بود نپیوسته

برحق و راست البته است مذکور مائده به نسبت ذیل در آنچه و شد گفته آنکه است مرقوم اربعه اناجیل در آنچه با دارد مطابقت چونکه میباشد

است این میشود یافت قرآن در مائده دربارة آنچه ون و الحواري قال إذ قوا ات قال ماء الس من مآئدة علينا ل ينز أن ك رب يستطيع هل مريم ابن عيسى يا

مؤمنين كنتم إن الله قد أن ونعلم قلوبنا وتطمئن منها أكل ن أن نريد قالوااهدين الش من عليها ونكون علينا صدقتنا أنزل نا رب هم الل مريم ابن عيسى قال

خير وأنت وارزقنا منك وآية وآخرنا ولنا لأ عيدا لنا تكون ماء الس من مآئدةازقين عليكم الر لها منز ي إن الله سوره ( 1 قال یعنی مائده ۱۱۲آیه ۵سورة

)۱۱۵الی می تواند آیا مریم پسر عیسی ای حواریون گفتند چون ترجمهکه پروردگارت

1 Behold the disciples said O Jesus the son of Mary can thy Lord send down to us a table set (with viands) from heaven Said Jesus Fear Allah if ye have faith

They said We only wish to eat thereof and satisfy our hearts and to know that thou hast indeed told us the truth and that we ourselves may be witnesses to the miracle

Said Jesus the son of Mary O Allah our Lord Send us from heaven a table set (with viands) that there may be for us - for the first and the last of us - a solemn festival and a sign from thee and provide for our sustenance for thou art the best Sustainer (of our needs)

Allah said I will send it down unto you Quran 5 112- 115 mdash Yusuf Ali

149

اگر خدا از بپرهیزید گفت آسمان از آراسته طعام خوان ما بر فرستد فروو ما دلهای بیارامد و آن از بخوریم که می خواهیم گفتند گروندگان از هستید

عیسی گفت شاهدان از آن بر باشیم و بما گفتی راست تحقیق به که میدانیمکه آسمان از طعام خوانی ما بر فروفرست ما پروردگار خدایا بار مریم پسر

و را ما ده روزی و تو از ای معجزه و ما آخر و ما اول برای از عیدی را ما باشدبر آنرا فرستنده ام فرو من که بدرستی خدا گفت دهندگان روزی بهترین توئی

این همانا و نمی شود یافت مسیحی کتاب هیچ در معجزه این ذکر البته شماجدید عهد در را حکایت این اصل اما است نپیوسته بوقوع هرگز عجیب امر

باب ( متی انجیل در زیرا باب) ( ۲۹الی ۲۰آیه ۲۶میابیم مرقس انجیل د ۱۴وباب) ( ۲۵الی ۱۷آیه لوقا انجیل در باب) (۳۰الی ۱۴آیه ۲۲و یوحنا انجیل در وخود) ۳۰الی ۱آیه ۱۳ حواریان با عیسی حضرت که است ربانی عشاء آن ذکر

آن از حقیقی مسیحیان و فرمود تناول خویش دنیوی زندگانی آخری شب درعشاء وی حکم برحسب که هستند عادی آنوقت یادگاری برای ما بزمان تا ایام

در عیسی حضرت خوان یعنی مائده ذکر و دارند معمول اوقات اکثر ربانیراباب ( لوقا ۳۰آیه ۲۰انجیل از) من ملکوت در تا میشود یافت الفاظ باین

150

اسرائیل سبط دوازده بر نشسته کرسیها بر و بنوشید و بخورید من خوان آن که می گویند چرا اسلام اهل که شود کرده استفسار اگر و کنید داوریآن فکر در ایشان شاید که است این آن جواب شد نازل آسمان از مائده ) باب آنجا در که است مندرج رسولان اعمال کتاب در که میباشند ۱۰رویائی

که) ۱۶الی ۹آیه شد واقع و کند دعا تا برآمد خانه ببام پطرس مکتوبست چنیناو بیخودی می کردند حاضر او برای چون اما بخورد چیزی خواست شده گرسنه

بچهار بزرگ چادری چون را ظرفی و دید گشاده را آسمان پس نمود رخ رااز قسمی هر آن در که می شود نازل او بر آویخته زمین بسوی بسته گوشه

که رسید بوی خطابی و بودند هوا مرغان و زمین حشرات و وحوش و دواب چیزی زیرا خداوندا حاشا گفت پطرس بخور و کن ذبح برخاسته پطرس ای

پاک خدا آنچه که رسید بوی خطاب دیگر بار ام نخورده هرگز حرام یا ناپاکظرف آن ساعت در که شد واقع مرتبه سه این و مخوان حرام تو است کرده حکایت آن اصل پس بس و بود رویا فقط این ولی شد برده بالا آسمان به

باشد اشتباه همین باید مائدهحضرت دربارة قرآن در که نیز را دیگر چیزهای بعضی است لازم الآن

است مندرج مریم حضرت مادرش و عیسی

151

در که است این جمله آن از و بفهمیم را آنها سرچشمة و اصل تا کنیم بیانسوره ( یعنی مائده ۱۱۶آیه ۵سورة است) ابن مکتوب عيسى يا الله قال وإذ

الخ الله دون من إلهين وأمي خذوني ات اس للن قلت أأنت چون 1مريم و ترجمهو من گیرید فرا که مردمانرا مر ای گفته تو آیا مریم پسر عیسی ای خدا گفت ) سورة یعنی نسآء سورة در نیز این مثل و الخ خدا از غیر خدا دو را ۴مادرم

۱۶۹آیه است) مکتوب إلا الله على تقولوا ولا دينكم في تغلوا لا الكتاب أهل ياوروح مريم إلى ألقاها وكلمته الله رسول مريم ابن عيسى المسيح ما إن الحقواحد إله الله ما إن كم ل خيرا انتهوا ثلاثة تقولوا ولا ورسله بالله فآمنوا منه وكيلا بالله وكفى الأرض في وما ماوات الس في ما ه ل ولد له يكون أن 2سبحانه

این جز راستی مگر خدا بر مگوئید و دینتان در مکنید غلو کتاب اهل ای ترجمهعی مسیح که آنرا نیست انداخت اش کلمه و خداست فرستادة مریم پسر سی

باز اند سه مگوئید و پیغمبرانش و بخدا بگروید پس آن از روحی و مریم بسویاو منزهست یکتا خدائیست خدا نیست این جز شما برای است بهتر که ایستید

است زمین در آنچه و آسمانها در آنچه راست او مر فرزندی را او مر باشد که ) سوره یعنی مائده سورة در نیز و وکیل خدا است بس )۷۷آیه ۵و

1 And behold Allah will say O Jesus the son of Mary Didst thou say unto men worship me and my mother as gods in derogation of Allah etc (Quran 5 116)2 O People of the Book Commit no excesses in your religion Nor say of Allah aught but the truth Christ Jesus the son of Mary was (no more than) a messenger of Allah and His Word which He bestowed on Mary and a spirit proceeding from Him so believe in Allah and His messengers Say not Trinity desist it will be better for you for Allah is one Allah Glory be to Him (far exalted is He) above having a son To Him belong all things in the heavens and on earth And enough is Allah as a Disposer of affairs Quran 4 171 mdash Yusuf Ali

152

گشته مرقوم إله چنین إلا إله من وما ثلاثة ثالث الله إن قالوا ذين ال كفر قد لأليم عذاب منهم كفروا ذين ال ن ليمس يقولون عما ينتهوا لم وإن ترجمه 1واحد

هیچ نیست و تاست سه سوم خدا که گفتند آنانکه شدند کافر بتحقیق آینه هرخواهد مس آینه هر میگویند آنچه از ایستند نه باز اگر و یگانه خدای مگر خدائی

که هویداست ها آیه این از و دردناک عذاب ایشان از شدند کافر آنانکه کردبدعتی مسیحیان بعضی از گفته اند یحیی و الدین جلال چنانکه محمد حضرتحضرت و خدایتعالی یعنی هست خدا سه ایشان گمان حسب بر که بود شنیده

که مکتوبست بارها قرآن در کفرانه تعلیم آن رد در و عیسی حضرت و مریمکه میداند دارد اطلاع انجیل از هم و تورات از هم که هر و است واحد خدادر چونکه میباشد مسیحی دین بنیاد و اصل الهی پاک ذات وحدانیت عقیدة

) باب تثنیه کتاب ۴آیه ۶تورات خدای) یهوه بشنو اسرائیل ای است مرقوم ) باب مرقس انجیل در و است واحد عیسی) ۲۹آیه ۱۰مایهوه حضرت خود

مسیحی هیچ و میفرماید تصدیق تمام بتأکید آنرا کرده اقتباس را آیه ایندر که است حیف اما است نبوده مریم حضرت الوهیت مقر هرگز حقیقی

عین که است یافته دخول مریم حضرت عبادت مسیحی کلیسای اجزاء بعضیمیباشد پرستی بت

1 They do blaspheme who say Allah is one of three in a Trinity for there is no god except One Allah If they desist not from their word (of blasphemy) verily a grievous penalty will befall the blasphemers among them Quran 5 73 mdash Yusuf Ali

153

است مقدس کتاب تعلیم بضد و الهی احکام برخلاف بالکل عبادت آن چه اگر وکتابهای آن از بعضی در مریم حضرت دربارة آنچه با دارد کلی مطابقت اما

کرده اقتباس آنها از شد ذکر که هائیرا حکایت آن محمد حضرت که جعلیاست

) سورة یعنی نسآء سورة که) ۱۵۶آیه ۴در است مکتوب یهود دربارة گفتند ایشان وما قتلوه وما الله رسول مريم ابن عيسى المسيح قتلنا ا إن

عزيزا الله وكان إليه الله فعه ر بل يقينا قتلوه وما لهم ه شب ولكن صلبوه 1حكيما او نکشتند و خدا پیغمبر را مریم پسر عیسی مسیح کشتیم ما ترجمه

را او نکشتند و را آنها مر شد گردیده شبیه ولیکن را او نکشیدند بدار و را در و کردار درست غالب خدا باشد و او بسوی خدا را او کرد بلند بلکه بیعیناز بعضی تعلیم با اما است حواریین و انبیا کتب تمام بضد قرآن تعلیم اینجاما نام ایرینیوس مسیحی قدیم علمای از یکی زیرا دارد کلی مطابقت بدعتیان

همین بود قدیم بدعتیان روسای از یکی که بسلیدیس که می سازد مطلع را می گوید بسلیدیس دربارة ایرینیوس و می آموزانید خود بشاگردان را اعتقاد

میداد تعلیم چنین عیسی حضرت خصوص در شخص آن mdashکه Neque passum eum Simonem

1 We killed Christ Jesus the son of Mary the Messenger of Allah- but they killed him not nor crucified him but so it was made to appear to themhellipfor of a surety they killed him not-Nay Allah raised him up unto Himself and Allah is Exalted in Power Wise (Quran 4 157- 158)

154

Quedam Cyrenaeligum angariatum portasse crucem eius pro eo et hunc secundum ignorantiam et errorem crucifixum transfiguratum ab ec uti putaret ur ipse esse Iesus 1

صلیبش ndash شده مجبور نام شمعون قیروانی شخصی و ندید درد او و ترجمهبود شده نموده تبدیل صورتش وی از چون شخص این و نمود حمل وی برای را

مصلوب غلط و نادانی این حسب بر میباشد عیسی او که برند گمان مردم تا انتهی آن گشت مریدان از را عقیده این محمد حضرت که هویداست پس

مسیح شدن مصلوب منکر که هر چه اگر است آموخته بدعتی بسلیدیسکرده نبوت قبل از انبیا چونکه مینماید مقاوت حواریین و انبیا همة با میباشدکامل کفارة نهاده را خود عزیز جان طور بدان می باید موعود مسیح که گفتند

داده شهادت نیز حواریین و بگذراند بشر نوع بنی جمیع گناهان برای کافیصلیب بر ما دهندة نجات که دیدیم خود بچشمان بوده حاضر ما که گفته اند

شد شخص کشیده آن باطل قول آن که نشد ملتفت را این محمد حضرت اماحضرت که می باشد این آن و است شده مرتبط وی دیگر گمان با بدعتی

بر در الحقیقه فی را بشریت لباس عیسی

1 A certain Simon of Cyrene had been compelled to carry His cross for Him and that this man was crucified through ignorance and error having been changed in form by Him so that it should be thought that he was Jesus Himself mdash Sources of Qurrsquoan p 183 Simon a certain man of Cyrene being compelled bore the cross in his stead so that this latter being transfigured by him that he might be thought to be Jesus was crucified through ignorance and error hellip mdash Irenaeus Adversus Haereses Book I Chapter 24 Doctrines of Saturninus and Basilides mdash Irenaeligus Against Heresies Book I Chap xxiv Doctrines of Saturninus and Basilides In Vol I The Apostolic Fathers with Justin Martyr and Irenaeligus The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

155

آن از و بود پذیرفته نداشت حقیقی وجود که بدنی شبیه فقط بلکه نکردهرا مردم بلکه شود مصلوب یا بیند درد یا یابد تولد او که نبود ممکن جهت این ولکن است گردیده امور این متحمل وی که برند گمان ایشان تا فریفت

بالکل فاسد تعلیم اوهام از جزئی کردن قبول لهذا است انجیل و قرآن ضدمحمد حضرت برای وی کفرانة باطلة حکمت اصول کردن رد و بسلیدیسمنهدم عمارت آن تمام البته شود رد تعلیم هر اصول اگر چونکه نبود مناسب

و می ماند ثابت طور چه به فروعاتش پس باشد باطل اصولش اگر و می گرددخود قرآن داخل را آیه این کرده چنین محمد حضرت که است ظاهر اما

ساختکه فرمود امر را خود شاگردان عیسی حضرت که برآنند اسلام اهل

قرآن از آیة گمان آن اثبات در و باشند احمد به مسمی دیگر نبی آمدن منتظرسورة ( یعنی صف سورة در که می آوردند این) ۶آیه ۶۱پیش آن و میشود یافت

است مصدقا إليكم ه الل رسول ي إن إسرائيل بني يا مريم ابن عيسى قال وإذأحمد اسمه بعدي من يأتي برسول را ومبش وراة الت من يدي بين و 1لما ترجمه

خدا فرستادة من بدرستیکه اسرائیل بنی ای مریم پسر عیسی گفت چونو تورات از است من دست دو میانة را مرآنچه کننده تصدیق شما بسوی

برسولی دهنده بشارت

1 And remember Jesus the son of Mary said O Children of Israel I am the messenger of Allah (sent) to you confirming the Law (which came) before me and giving Glad Tidings of a Messenger to come after me whose name shall be Ahmad Quran 61 6 mdash Yusuf Ali

156

اشاره آیه این البته و است احمد اسمش که من بعد از آمد خواهد کهفارقلیط دربارة آنچه بسوی باب ( )Παράκλητος (1 می نماید یوحنا انجیل در

باب ۲۶و ۱۶آیه ۱۴ باب ۲۶آیه ۱۵و آن) ۷آیه ۱۶و که هر اما است مکتوبیافت آنجا در آینده ای نبی هیچ ذکر که می بیند بخواند تمام دقت با را باب هاگفت القدس روح دربارة فرمود عیسی حضرت که را آنچه بلکه نمی شود

از بعد چند روزی مسیح وعدة آن و است شده بیان مذکور آیه های در چنانکهدر حواریین بر القدس روح نزول و تکمیلش بیان که رسید باتمام صعودش

باب ( رسولان اعمال الی ۲کتاب اول ۱۱آیه اشتباهی) آن اصل و است مندرجاین معنی عرب اهل که است این میشود یافت قرآن در لفظکه

Παράκλητος ) احمد) یعنی آن ترجمة که بردند گمان ندانسته را فارقلیط لفظی اما است دهنده تسلی یونانی لفظ آن معنی آینه هر چه اگر میباشد

از صدایش اجنبیان مسامع به که هست یونانی زبان در صدای دیگرΠαράκλητος ( یعنی چنپاراقلیطوس( ندارد تفاوتی Περίκλυτος دان

2 ( نامدا( بینهایت لفظ آن معنی که و پریقلیطوس می باشد ستوده بسیار یا و رآن از ندانست بخوبی را یونانی زبان که عرب اهل از شخصی که گفت میتوان

( است ( احمد یافارقلیط پاراقلیطوس معنی که برد گمان کرده اشتباه سبب

1 Paraclete (Greek Helper Advocate Comforter) John xiv 16 26 xv 26 xvi 7 Nevertheless I tell you the truth It is expedient for you that I go away for if I go not away the Comforter will not come unto you but if I depart I will send him unto you John 167 (KJV) See also Sources of Islam p 63 Sources of Qurrsquoan p 190-191 Inquiry into Sources p 1762 Periclete (Greek praised celebrated) and may be translated into Arabic as Ahmad

157

ما عربی در که برد گمان عجمی شخص که آنست مثل اشتباه این آنکه حال وغین حرف تلفظ عموما ایران اهل زیرا نیست تفاوتی هیچ قریب و غریب بین ایام در نقاش مانی که است معلوم و می گویند ق مثل آنرا شمرده مشکل را

که هستم فارقلیط آن من گفت کرده نبوت ادعای و شده برپا ایران در قدیم ایشان زیرا نکردند قبول را او ادعای مسیحیان اما داد شهادت وی بر مسیح

وعدة مسیح که می دانستند بخوبی و داشتند تمام واقفیت خود انجیل تعلیم از است نداده را صادق نبی هیچ آمدن

عیسی حضرت چون که گفت محمد حضرت که است مندرج احادیث درنمود خواهد زیست سال چهل تا زمین روی بر فرمود خواهد نزول آسمان از

) صفحه المجالس عرائس کرد خواهد عروسی یعنی از) ۵۵۴ویتزوج که هر وکتاب در که است این آن و می فهمد را غلط این اصل باشد واقف مقدس کتاب

) باب ۹الی ۷آیه ۱۹مکاشفه تمجید) را او و نمائیم وجد و شادی مکتوبستو است ساخته حاضر را خود او عروس و است رسیده بره نکاح که زیرا کنیم

عدالتهای کتان آن که زیرا بپوشاند را خود روشن و پاک بکتان که شد داده باو دعوت بره نکاح ببزم آنانیکه خوشابحال بنویس گفت مرا و است مقدسین

انتهی اند شده

158

باب در را سوال این جواب کیست عروس آن که کنیم استفسار اگر ۲۰ولکن ۲آیه که دیدم را جدید اورشلیم مقدس شهر مکتوبست چنین جائیکه می یابیم

شوهر برای که عروس چون شده حاضر میشود نازل آسمان از خدا جانب از کلیسای از عبارت مذکوره عروس آن که می بینیم پس است آراسته خود

بزمین وقت همان در که میباشد حقیقی مسیحیان جماعت یعنی مقدسینو منجی مابین که است کامل واتحاد دوستی آن از مراد نکاح آن و برمیگردند

می باشد اشتباه محض حدیث آن اصل پس بود خواهد ناجیانش

سورة ( یعنی عمران آل سورة برحسب تفاسیر و احادیث در چون ) ndash۴۸آیه ۳و ( گفته ( توام میرانندة من بدرستیکه عیسی ای یعنی متوفیک انی عیسی یا

امر این البته یافت خواهد وفات خود مراجعت از بعد عیسی حضرت که میشودآیه ( اول باب مکاشفه کتاب در زیرا است مقدس کتاب تعلیم )۱۸و ۱۷برخلاف

شدم مرده و زنده و آخر و اول هستم من است فرموده عیسی حضرت خود اما است من نزد اموات عالم و موت کلیدهای و هستم زنده تاابدالأباد اینک و

در که می باشد ذیل الفاظ این میشود یافت احادیث در آنچه نياحته اصل قصة

159

جار الن يوسف يخ الش القديس شده) ۳۱باب( أبينا گفته الیاس و خنوخ دربارة ndash نمودند صعود آسمان به مردن بدون دو هر که يأتوا است أن لأولئك ينبغي

ويموتوا والضيق دة والش والخوف القلق يوم في مان الز آخر في العالم 1 ndashإلى

ترس و زحمت روز در زمان آخر در جهان به که ایشان برای است لازم ترجمه حکایت به مسمی قبطی جعلی کتاب در نیز و بمیرند و بیایند تنگی و سختی و

است مرقوم چنین الیاس و خنوح دربارة مریم حضرت خفئن

2

موترا ذائقة الأمر آخر که است واجب هم ایشان بر دیگران این اما ترجمه این خوانندگان از را چیز این محمد حضرت اصحاب چون و انتهی بچشند

و خنوخ مثل نیز عیسی حضرت که گفتند البته بودند شنیده باطل کتابهایآسمان به مردن بدون او که بردند گمان چون و بچشد موترا ذائقة باید الیاس

اندکی از بعد میفرماید مراجعت چون البته که گفتند پس است نموده صعودنیز و نمودند تفسیر گمانشان این برحسب را سوره آن پس یافت خواهد وفات

سوره ( یعنی عنکبوت سورة الموت) ۵۷آیه ۲۹در ذائقه نفس کل است مکتوبمی آورند پیش خود قول اثبات در نیز اینرا که

1 It will happen to them that they will return to the world in the last time in the day of grief and fear and distress and then will die Chapter xxxi History of Joseph the Carpenter Sources of Islam p 65 Sources of Qurrsquoan p 188 Inquiry into Sources p 66

mdash O my brethren that they also Enoch and Elias must towards the end of time return into the world and die-in the day namely of commotion of terror of perplexity and affliction History of Joseph the Carpenter Chap xxxi In Vol VIII The Twelve Patriarchs Excerpts and Epistles The Clementina Apocrypha Decretalis Memoirs of Edessa and Syriac Documents Remains of the First Ages The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

2 19 But these also even they must needs taste death at last mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Bohairic Accounts Of the Falling Asleep of Mary Chapter 519 p108-109

160

سوره ( یعنی عمران آل سورة در الفاظ همین ۱۸۲آیه ۳و می شود) یافت نیزتصنیفات از یا مسیحیان کتابهای از که دیگر مختصر مطلب چند ذکر

که مرویست احادیث در که است این آنجمله از و است شده اخذ بدعتیاناز دیگری از بعد یکی بیافریند را آدم حضرت خواست تعالی خدای چون

عزرائیل الامر آخر و بگیرد زمین خاک ای قبضه تا فرستاد مقریرا فرشتگانبرگرفت خاک ای قبظه زمین روز همة از و کرد فراز را خود دست آمده پائین

صفحة ( الأنبیا قصص آوردم اینک دانی تو خدایا گفت و بیاورد الفدا) ndash ۱۱و ابو ومیگوید ndash اثیر ابن کامل قبضة از من ع آدم خلق تعالى ه الل إن صلعم بي الن قال

الأرض أديم من خلق ه لأن آدم سمي ما وإن الأرض جميع من ترجمه 1قبضهاتمام از آنرا که مشتی از را ع آدم خدایتعالی بدرستیکه گفت صلعم پیغمبر

زیرا است بوده آدم به مسمی او که نیست این جز و بیافرید گرفت زمین پائین خاک گرفتن برای آسمان از فرشته اینکه و شد آفریده زمین ادیم از که

از ( ) همه این خواست زمین از خاکرا مشت آن است احادیث در چنانکه و آمداست گشته مأخوذ بود مرقیون به مسمی که بدعتی یونانی شخص نوشتجات

مصنفین از یکی زیرا

1 Abul Feda quoting from Ibn Athicircr gives us this account The Prophet said that God created Adam from a handful of earth gathered from all round the world and that he was called Adam as formed out of the earth below (ie adicircm- أديم ) See Sources of Islam p 66 Sources of Qurrsquoan p 193

161

بدعتی شخص همان کتاب از را ذیل الفاظ این نام یزنبی ارامنه قدیمیتریناست ndash کرده Եւ տեսեալ օրինացն աստուծոյ` թէاقتباس

գեղեցիկ է աշխարհս խորհեցաւ առնել rsquoի սմա մարդ Եւ իջեալ առ հիւղն յերկիր ասէ տուր ինձ rsquoի կաւոյդ քումմէ

ու յինէն տամ ոգի Տուեալ նմա հիւղեայն յերկրէ իւրմէ ստեղծ զնա և փչեաց ի նա ոգի և վասն այնորիկ անուանեցաւ Ադամ զի rsquoի կաւոյն արարաւ1 )کتاب

باب بدعتها رد به ۴مسمی جهان) این که دید چون تورات خدای و ترجمهزمین در ماده نزد و بسازد آن از را انسان که شد مصمم است صورت خوب

داد خواهم روح خودم از و بده بمن را خود خاک از چیزی گفت شده و نازلوی در را روح و آفرید را او داد بوی را خود زمین از چیزی از ماده چون

دمید انتهی بود گردیده ساخته خاک از که شد مسمی آدم به سبب این از واو که مینامند تورات خدای را او شخصیکه آن مرقیون فاسد گمان برحسب و

زیرا بس و است فرشته ای برداشت زمین از انسان آفرینش برای را خاکاز تورات که می گفتند

1 And the Lord God saw that the earth was pleasant to the sight and he decided to create man on it He came down to the earth and said give me the dust of yours and I shall make a living soul of it He took the dust of the ground and formed man of it and He breathed into his nostrils the breath of life and therefore He called him Adam as he was created from the dust of the ground mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book iv

The God of the Law seeing the earth fair to look upon desired to make man out of it and having descended to Matter Hylecirc (ὕλη) on the earth he said Give me some of thy soil and I will from myself impart to it a soulSo when Matter had given to him some of the earth he created man and breathed into him a soul and for this reason he was called Adam because he was made out of the earth mdash Armenian mdash Sources of Qurrsquoan p 193-194 See also Sources of Islam p 66

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

162

رب را فرشته آن و گردید نازل بود خدایتعالی دشمن که فرشتگان جانبالقابرا این آخرین که می نامیدند جهان این رئیس و مخلوقات خالق و العالمین

( این( به ملقب شیطان جائیکه بودند گرفته انجیل از جهان این رئیس یعنی ) باب یوحنا انجیل ببین است دربارة) ۳۰آیه ۱۴لقب را آیه آن اسلام اهل و

می گفت مرقیون و نمی دانند آنرا صحیح معنی و می کنند بیان محمد حضرتاما هست خدایتعالی که ندانست اول در و بود دوم آسمان ساکن فرشته آن که

گردیده معروف غیر خدای آن دشمن یافت اطلاع الوجود واجب وجود از چونعبادت و حرمت را او و نشناسند را حقیقی خدای مردم تا بکوشیدن نمود بنا

مشابهت می گویند عزازیل خصوص در اسلام اهل آنچه با خیال این و ننمایند را عزازیل حکایت بقی ما تمام اما شد دوم آسمان ساکن نیز او که دارد کلی

بیان مفصلا کتاب این پنجم فصل در چنانکه بجوئیم زردشتیان کتابهای در باید نمود خواهیم

مری سورة ( در سوره یعنی گشته ) ۷۳الی ۶۹آیه ۱۹م مرقوم چنینا است جثي م جهن حول هم لنحضرن ثم ياطين والش هم لنحشرن ك لننزعن فورب ثم

ا عتي حمن الر على أشد هم أي شيعة كل هم من ذين بال أعلم لنحن ثم

163

ا صلي بها إل أولى منكم وإن ا ا مقضي حتما ك رب على كان ذين واردها ال ننجي ثما جثي فيها الظالمين ونذر قوا 1ات میکنیم حشر که تو بپروردگار پس ترجمه

بزانو جهنم پیرامون کرد خواهیم حاضرشان آینه هر پس دیوان با را ایشانخدا بر ترند سخت هرکدامشان گروهی هر از می آوریم بیرون پس درآمدگان

و اندختن راه از آن به سزاوارترند ایشان بآنانکه داناتر مائیم پس نافرمانی ازحکم واجبی پروردگارت بر باشد آنرا است شونده وارد که مگر شما از نیست

در ستمکارانرا واگذاریم و شدند پرهیزکار که آنانرا میرهانیم پس شده کرده چونکه هستند الرأی مختلف مفسرین ها آیه این بیان در و درآمده بزانو آنهایش شعله اما و کنند عبور جهنم از باید هم مومنین جمیع که می گویند بعضی

که است صراط پل از عبارت آن که برآنند دیگران و نمی رساند ضرر ایشانرا که داریم چیزی پل آن دربارة و کنند عبور باید جهنم بالای بر آن از مردم جمیع

منکم ان الفاظ این شاید که میگوئیم اینجا در اما و نمائیم بیان پنجم فصل درانجیل از ای آیه بیان در نادان مسیحیان از بعضی آنچه به است راجع واردها الا

باب ( باب) ( ۴۹آیه ۹مرقس بقرنتیان اول رسالة از دیگر آیة گفته) ۱۳آیه ۳واز آتش به گناهکار مسیحیان آن در که هست جائی که برده اند گمان چون اند

می شوند کرده پاک گناهانشان

1 So by thy Lord without doubt We shall gather them together and (also) the Evil Ones (with them) then shall We bring them forth on their knees round about HellThen shall We certainly drag out from every sect all those who were worst in obstinate rebellion against

(Allah) Most GraciousAnd certainly We know best those who are most worthy of being burned thereinNot one of you but will pass over it this is with thy Lord a Decree which must be accomplishedBut We shall save those who guarded against evil and We shall leave the wrong-doers therein (humbled)

to their knees Quran 19 68 - 72 mdash Yusuf Ali

164

از نه خیال این البته باشد داشته صراط پل به نسبتی قرآن الفاظ این اگر اماخواهد بیان خود موضع در چنانکه است شده اخذ زردشتیان از بلکه مسیحیان

شد ) سوره یعنی شوری سورة در میزان ذکر قارعه) ۴۲و سورة در نیز و

سوره( است) ۱۰۱یعنی مکتوب چنانچه میشود الكتاب یافت أنزل ذي ال ه اللقريب اعة الس لعل يدريك وما والميزان آیه ( 1بالحق شوری ۱۶سورة ترجمه)

شاید ترا کرد دانا چیز چه و میزان و بحق کتابرا فروفرستاد خدائیکه اوست مکتوبست ونیز باشد نزدیک عيشة قیامت في فهو موازينه ثقلت من فأما

هاوية فأمه موازينه خفت من وأما اضية آیه( 2ر قارعه ۶و ۵سورة ترجمه) آنکه اما و پسندیده عیش در اوست پس هایش سنجیده آمد گران آنکه اما پس اینجا در که نیست لازم است دوزخ مأوایش پس هایش سنجیده آمد سبکنمائیم بیان است مندرج عظیم میزان آن به نسبت احادیث در که را آنچه تمام

از تعلیم این اصل که کنیم استفسار باید اما میداند را امور آن شخص هر زیرا نامة وصیت به مسمی است جعلی کتاب در که باد واضح است بوده کجا

شد تصنیف مصر در اولا که ابراهیم

1 It is Allah Who has sent down the Book in Truth and the Balance (by which to weigh conduct) And what will make thee realise that perhaps the Hour is close at hand (Quran 42 17)2 Then he whose balance (of good deeds) will be (found) heavyWill be in a life of good pleasure and satisfactionBut he whose balance (of good deeds) will be (found) light-Will have his home in a (bottomless) Pit Quran 101 6-9 mdash Yusuf Ali

165

آنرا باید که بیابیم چیزی کتاب آن در و است شده ترجمه وعربی یونانی بزبان ومقابله است شده گفته سیئات و حسنات سنجیدن دربارة قرآن در آنچه با

خواست الهی امر به الموت ملک چون که است مندرج چنین کتاب آن در کنیموفاتش از قبل که کرد درخواست خلیل آن نماید قبض را ابراهیم حضرت روح

عروج یافت اجازت چون و کند مشاهده را زمین و آسمان عجایت که یابد اذنآسمان داخل چندی از بعد چون و نمود تماشا را چیز هر آن کرده گشت دوم

مذکور کتاب آن در زیرا می سنجد آن به مردمرا اعمال فرشتة که دید میزانرا است مندرج چنین

XII 1 Ἐν μέσῳ τῶν δύο πυλῶν ἵστατο θρόνος καὶ ἐπ αὐτῷ ἐκάθητο ἀνὴρ θαύμαστος ἔμπροσθεν δὲ αὐτοῦ ἵστατο τράπεζα κρυσταλλοειδὴς ὅλος διὰ χρυσοῦ καὶ βύσσου ἐπάνω δὲ τῆς τραπέζης ἦν βιβλίον κείμενον τὸ πάχος αὐτοῦ πηχέων ἕξ τὸ δὲ πλάτος αὐτοῦ πηχέων δέκα ἐκ δεξιῶν δὲ αὐτῆς καὶ ἐξ ἀριστερῶν ἵσταντο δύο ἄγγελοι κρατοῦντες χάρτην

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XII p 28-31

166

καὶ μέλανα καὶ κάλαμον πρὸ προσώπου δὲ τῆς τραπέζης ἐκάθητο ἄγγελος φωτοφόρος κρατῶν ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ ζυγόν ἐξ ἀριστερῶν δὲ ἐκάθητο ἄγγελος πύρινος ὅλος ἀνιλέως καὶ ἀπότομος ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ κρατῶν σάλπιγγα ἔνδον αὐτῆς κατέχων πῦρ παμφάγον δοκιμαστήριον τῶν ἁμαρτωλῶν καὶ ὁ μὲν ἀνὴρ ὁ θαυμάσιος ὁ καθήμενος ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτὸς ἔκρινεν καὶ ἀπεφῄνατο τὰς ψυχάς οἱ δὲ δύο ἄγγελοι οἱ ἐκ δεξιῶν καὶ ἀριστερῶν ἀπεγράφοντο ὁ μὲν ἐκ δεξιῶν ἀπεγράφετο τὰς δικαιοσύνας ὁ δὲ ἐξ ἀριστερῶν τὰς ἁμαρτίας καὶ ὁ μὲν πρὸ προσώπου τῆς τραπέζης ὁ τὸν ζυγὸν κατέχων ἐζυγίαζεν τὰς ψυχάς καὶ ὁ πύρινος ἄγγελος ὁ τὸ πῦρ κατέχων ἐδοκίμαζεν τὰς ψυχάς καὶ ἠρώτησεν Ἁβραὰμ τὸν

167

ἀρχιστράτηγον Μιχαήλ Τί ἐστιν ταῦτα ἃ θεωροῦμεν ἡμεῖς καὶ εἶπεν ὁ ἀρχιστράτηγος Ταῦτα ἅπερ βλέπεις ὅσει Ἁβραὰμ ἔστιν ἡ κρίσις καὶ ἀνταπόδοσις hellip

فصل( ndash اول صورت ابراهیم نامة ۱۲وصیت درختی) دو آن میان در ترجمه داشت بلور شباهت که میزی و بود نشسته آن بر عجیب مردی و بود قائم

( قطر ( که شده نهاده کتابی میز آن روی بر و قائم بز نازک کتاب و طلا از تماماایستاده فرشته دو چپ و راست طرف بر و ذراع ده آن عرض و ذراع شش آننشسته نورانی فرشتة میز روز پیش و میداشتند قلم و مرکب و کاغذ که بودند

و آتشین تماما ای فرشته چپ برطرف و میداشت میزانی خود دست در که بودآتش کرنا آن در و میداشت کرنا خود دست در که بود نشسته متعبس و بیرحم

میداشت میباشد گناهکاران معیار که آن سوزنده بر که عجیب مرد آن خود وفرشته دو آن و میداد فتوی برایشان و میکرد داوری را ارواح بود نشسته تخت

بود راست دست بر آنکه مینوشتند دفتری در میبودند چپ و راست دست بر کهمیز پیش آنکه و می نوشت را گناهان بود چپ طرف بر آنکه و را عادلانه اعمال

فرشتة آن و می سنجید ارواح می داشت آنرا میز آن و بود

168

( ) سپه میکائیل از ابراهیم و می آزمود را ارواح میداشت آتش که او آتشین سالار سپه آن و چیست می بینیم را آنها ما که چیزهائی این پرسید سالار

انتهی جزاست و داوری می بینی که چیزهایی این مقدس ابراهیم ای گفتباب( اول صورت ابراهیم نامة که) ۱۲وصیت است شده نوشته آن از بعد و

است برابر او ردیة افعال و حسنه اعمال که روحی هر که دید ابراهیم حضرتجائیکه در بلکه میشود شمرده شدگان هلاک عدت در نه و ناجیان زمرة در نه اعراف سورة در که آنست مثل امر این و میگیرد قرار باشد دو هر بین ما

سورة( رجال توبست مک) ۴۴آیه ۷یعنی الأعراف وعلى حجاب 1وبينهما

میزان ذکر آن محمد حضرت که میشود آشکار شد گفته آنچه در از که رامصر در هجرتش از قبل سال صد چهار تخمینا که جعلی کتاب این از قرآنست

بهم کتاب آن از که را اطلاعی آن که گفت میتوان و نمود اخذ بود شده تصنیف که تعلیمی آن اصل اما و کرد حاصل بود کنیزکش که قبطیه ماریة از رسانید

مقدس کتاب در نه است مندرج ابراهیم نامة وصیت در میزان آن به نسبت مخفی میشود یافت الأموات کتاب به مسمی قدیمی بسیار کتابی در بلکه

الأموات کتاب این های نسخه بسیار که نماناد

1 Between them is a veil And on the Heights are men Quran 7 46 mdash Yusuf Ali

169

برده گمان ایشان زیرا است شده گرفته پرست بت مصریان قدیم قبور ازاز و می باشد بود تهوتی او اسم که بتهایشان از یکی تصنیف کتاب آن که بودند

کتاب آن از اموات تا می نهادند قبورشان در مردگان نعشهای با آنرا سبب آن فصل سر بر کتاب آن در و یابند تعلیم هم آخرت آنرا ۱۲۵در که تصویریست

بت دو که می بیند افکند نظر تصویر این بر که هر و کردیم نقل اینجا دردر و می سنجند نهاده ترازو در را مرده عادل شخص قلب انپو و حور به مسمی

و می نامیدند راستی یعنی مأت را او که است دیگر بتی نشان دیگر ترازویو می نویسد طوماری در را میت آن حساب باشد مذکور تهوتی که دیگر خدائی

مصری حروف به است مندرج میزان بالای بر صفحه این در که ارقامی آنndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ماخیت حاف ر ماخرو عانخ اوف اسر هذه هی و مکتوبست قدیماسر ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ن استف ر ابف نف آق اب رطف سح خنت م محنو ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ان نب تهوتی آن زط امما حسرت خنت آعا نتر ماخرو

میزان ndash ndash ndash است زنده شده شمرده عادل اسر ترجمه زطو تهوتی نب پا دلش وی برای دل می گوید الهی دیوانخانة وسط در است برابر خود مقام در

داخل شده شمرده عادل اسر در خویش بجای

170

هرمپلیس شهر مالک حسرت شهر در بزرگ خدای تهوتی که باشد بشود ( سر ( بالای بر که باد واضح انتهی بگوید چنین نبوت یهنی تهوتی کلمات مالک

مصری بحروف آنها اسامی میباشد منقش تصویر این در که بتهائی از بعضیمطالعه تا نوشت نیز فارسی بحروف را آنها اوراق این مصنف و است مرقوم

است این مکتوبست هولناک حیوان آن بالای بر آنچه و بفهمند بهتر کنندگان سازندة ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash مغلوب ترجمه امنتی عام امنتی نبت عام ن خفتو طر

به نزدیک و اموات عالم حیوان اموات عالم خواتون نشان بلعید به دشمنان آن و میباشد قائم درونی مقدس در بر که هدایا از پر مذبحیست حیوان آن

تهوتی آنچه برحسب میت آن روح با نشسته مقدس آن در که نشین تخت داور بارقام القابش و میباشد محسن خدای اسر خود مینماید سلوک است نوشته

آعا نتر عانخ نب نتر نفر ان اسر است مرقوم بدینطور مصری ستن ابط نب آعا نتر امنتی خنتی اگر سئو حسری زت حق

ابد حاکم بزرگ خدای حیات مالک خدا نیکو وجود آشسر ترجمه نتر نححازل پادشاه ابط شهر مالک بزرگ خدای اموات عالم در دوزخ و بهشت سرور

انتهی خدا

171

میشود داده عادل میت آن به تصویر این اول جزء در اسر اسم که باد واضح الفاظ این بارها تخت آن زیر و است شده متحد معبود آن با او که زانرو

ظاهر شده گفته آنچه از پس سلام و حیات یعنی اتر عانخ است مرقومصادر ینبوع این از مکتوبست میزان آن به نسبت قرآن در آنچه هر که است

است شدهابوالبشر آدم حضرت خود معراج در محمد حضرت که است احادیث در

در چنانکه می گذرد خرم و خوش گاهی و مینماید زاری و گریه گاهی که دید راصفحه المصابیح ۵۲۱مشکوت است إذا مندرج الدنيا السماء علونا فتح فلما

ضحك يمينه قبل نظر إذا أسودة يساره وعلى أسودة يمينه على قاعد رجل قلت الصالح والابن الصالح بالنبي مرحبا فقال بكى شماله قبل نظر وإذا نسم شماله وعن يمينه عن الأسودة وهذه آدم هذا قال هذا من لجبرائيل

فإذا النار أهل شماله عن التي والأسودة الجنة أهل منهم اليمين فأهل بنيه بكى شماله عن نظر وإذا ضحك يمينه عن کرد 1نظر باز را در چون و ترجمه

وی راست دست بر که نشسته مردی اینک برآمدیم ترین پائین آسمان به نگریست خود راست بطرف چون بود سپاهها وی چپ دست بر و سپاهها

نبی به مرحبا گفت و گشت گریان نگریست خود چپ بطرف چون و خندیدپسر به و نیکوکار

1 When he opened we went up to the lower heaven Lo a man seated on his right hand were dark figures and on his left dark figures When he looked to his right he laughed when to the left he wept And he said Welcome to the righteous Prophet and to the excellent Son I then asked Gabriel Who is this It is Adam he said and these dark figures on his right and on his left are the spirits of his sons The people on his right hand are the inhabitants of Paradise and the dark figures on his left are those of the Fire when he looks to his right he smiles and when he looks to the left he weeps mdash Mishkat al Masabih by Muhammad Ibn Al-Khatib Al-Tabrizi ( التبريزي الخطيب ه الل عبد بن محمد المصابيح ( مشكاةSee also Sources of Islam p 71 and Sources of Qurrsquoan p 206

Then he opened We got up to the nearest heaven and found a man seated with numerous parties by his right side and numerous parties by his left side When he looks to his right side he laughs and when he looks to his left side he weeps He said Welcome to the righteous Prophet and the righteous servant I asked Gabriel Who is he He said He is Adam and those that are by his right side and his left are the souls of his descedants Those of them that are by the right side are the inmates of Paradise and the numerous parties by his left side are the inmates of Hell So when he looks to his right side he laughs and when looks to his left he weeps mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec 6 No 92 p 390

So the gate was opened and we went over the nearest heaven and there we saw a man sitting with some people on his right and some on his left When he looked towards his right he laughed and when he looked toward his left he wept Then he said Welcome O pious Prophet and pious son I asked Gabriel Who is he He replied He is Adam and the people on his right and left are the souls of his offspring Those on his right are the people of Paradise and those on his left are the people of Hell and when he looks towards his right he laughs and when he looks towards his left he weeps mdash Al-Bukhari The Translation of the Meaning of Sahih Al-Bukhari Translated by MM Khan Dar AHYA Us-Sunnah Al Nabawiya (Arabic amp English) Vol I Book VIII No 345 p 211

See also Muslim Imam Sahih Muslim Being Traditions of the Sayings and Doings of the Prophet Muhammad as Narrated by His Companions and compiled under the Title Al-Jami-Us-Sahih Translated by Abdul H Siddiqi Vol I Chap LXXV No 313 p 104

172

بر نیکوکار سپاهها این و است آدم این گفت کیست این گفتم جبرائیل بهدست اهل پس می باشند پسرانش ارواح وی چپ دست بر و راست دست

اهل اند چپش دست بر که سپاههائی آن و اند بهشت اهل ایشان از راستسوی به چون و می خندد مینگرد خود راست بسوی چون چپ می باشند جهنم

میشود گریان می نگدر خود چپ

موجود ابراهیم نامة وصیت کتاب در نیز حدیث این اصل که نماناد مخفیفصل ( اول صورت کتاب آن در زیرا است) ndash۱۱است مکتوب چنین

XI 1 Ἔστρεψεν δὲ ὁ Μιχαὴλ τὸ ἅρμα καὶ ἤνεγκε τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ τὴν ἀνατολὴν ἐν τῇ πύλῃ τῇ πρώτῃ τοῦ οὐρανοῦ καὶ εἶδεν Ἁβραὰμ δύο ὁδούς ἡ μία ὁδὸς στενὴ καὶ τεθλιμμένη καὶ ἡ ἑτέρα πλατεῖα καὶ εὐρύχωρος καὶ εἶδεν ἐκεῖ δύο πύλας μία πύλη πλατεῖα κατὰ τῆς πλατείας ὁδοῦ καὶ μία πύλη στενὴ κατὰ τῆς στενῆς ὁδοῦ ἔξωθεν δὲ τῶν πυλῶν τῶν ἐκεῖσε τῶν δύο ἴδον

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XI p 24-29

173

ἄνδρα καθήμενον ἐπὶ θρόνου κεχρυσωμένου καὶ ἦν ἡ ἰδέα τοῦ ἀνθρώπου ἐκείνου φοβερά ὁμοία τοῦ δεσπότου καὶ ἴδον ψυχὰς πολλὰς ἐλαυνομένας ὑπὸ ἀγγέλων καὶ διὰ τῆς πλατείας πύλης εἰσαγομένας καὶ ἴδον ἄλλας ψυχὰς ὀλίγας καὶ ἐφέροντο ὑπὸ ἀγγέλων διὰ τῆς στενῆς πύλης καὶ ὅτε ἐθεώρει ὁ θαυμάσιος ὁ ἐπὶ τοῦ χρυσοῦ θρόνου καθήμενος διὰ τῆς στενῆς πύλης ὀλίγας εἰσερχομένας διὰ δὲ τῆς πλατείας πολλὰς εἰσερχομένας εὐθὺς ὁ ἀνὴρ ἐκεῖνος ὁ θαυμάσιος ἥρπαξεν τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ τὰς παρειὰς τοῦ πώγωνος αὐτοῦ καὶ ἔρριψεν ἑαυτὸν χαμαὶ ἀπὸ τοῦ θρόνου κλαίων καὶ ὀδυρόμενος καὶ ὅτε ἐθεώρει πολλὰς ψυχὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στεῦῆς πύλης τότε ἀνίστατο ἀπὸ τῆς

174

γῆς καὶ ἐκαθέζετο ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ ἐν εὐφροσύνῃ πολλῇ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἠρώτησεν δὲ ὁ Ἁβραὰμ τὸν ἀρχιστράτηγον Κύριέ μου ἀρχιστράτηγε τίς ἐστιν οὗτος ὁ ἀνὴρ ὁ πανθαύμαστος ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ κοσμούμενος καὶ ποτὲ μὲν κλαίει καὶ ὀδύρεται ποτὲ δὲ χαίρεται καὶ ἀγάλλεται Εἶπεν δὲ ὁ ἀσώματος Οὗτός ἐστιν ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ καὶ βλέπει τὸν κόσμου καθότι πάντες ἐξ αὐτοῦ ἐγένοντο καὶ ὅτε ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στενῆς πύλης τότε ἀνίσταται καὶ κάθηται ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἐν εὐφροσύνῃ ὅτι αὕτη ἡ πύλη ἡ στενὴ τῶν δικαίων ἐστίν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν

175

ζωὴν καὶ οἱ εἰσερχόμενοι δἰ αὐτῆς εἰς τὸν παράδεισον ἔρχονται καὶ διὰ τοῦτο χαίρει ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ διότι θεωρεῖ τὰς ψυχὰς σωζομένας καὶ ὅταν ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς πλατείας πύλης τότε ἀνασπᾷ τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ ῥίπτει ἑαυτὸν χαμαὶ κλαίων καὶ ὀδυρόμενος πικρῶς διότι ἡ πύλη ἡ πλατεῖα τῶν ἁμαρτωλῶν ἐστὶν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν ἀπώλειαν καὶ εἰς τὴν κόλασιν τὴν αἰώνοιν

اول دروازة در مشرق بسوی را ابراهیم برگردانیده را عرابه میکائیل و ترجمه و فراخ دیگر راه و دشوار و تنگ راه یک دید راه دو ابراهیم و رسانید آسمان

آن مطابق تنگ در یک و فراخ آنراه مطابق فراخ در یک دید در دو آنجا و وسیع دیدند نشسته مطلا تخت بر مردی بود آنجا که در دو آن از بیرون و تنگ راه

بفرشتگان که دیدند عدیده ارواح و خداوند مثل بود هایل شخص آن وصورت

176

بفرشتگان آنها و دیدند دیگر کمی ارواح و میشوند درآورده وسیع در از و رانده طلائی تخت آن بر که عجیب آنشخص چون و میشوند آورده تنگ در آن از

داخل بسیار وسیع در ار اما و کمی ارواح تنگ در از که می دید بود نشستهخویشرا ریش وطرفین سرخود مویهای عجیب مرد آن الفور فی میشوند

که میدید چون و انداخت زمین بر تخت از کنان زاری و گریان را خود گرفتهشادمانی با شده خرم و خوش آنگاه میگردند داخل تنگ در از بسیار ارواح

سالار سپه از ابراهیم و می نشست خود تحت بر برخاسته زمین از عظیم ( عجیب( بینهایت مرد این کیست سالار سپه آقایم ای پرسید میکائیل از یعنی

و شادمان گاهی و میکند زاری و گریه گاهی و است آراسته جلال چنین باین که آدم است جلال چنین این در که شخص این گفت جسد بی آن و میگردد خرمپیدا وی از همه زیرا میکند مشاهده جهانرا و می باشد شده آفریده نخست

شادمانی با آنگاه میشوند داخل تنگ در از بسیار ارواح که می بیند چون و شدندتنگ در آن که زانرو می نشیند خود تخت بر شده خرم و خوش و برخاسته

بهشت به میگردند داخل آن از آنانیکه و میباشد بحیات مودی که است عادلانجهت این از شده آفریده نخست آدم و میایند در

177

که می بیند چون و می یابند نجات ارواح آن که می بیند زیرا میگردد شادمانبه و می کند را سرخود مویهای آنگاه میشوند داخل وسیع در از بسیار ارواح

گناه وسیع در آن زیرا میاندازد زمین بر را خویشتن کنان زاری و گریان تلخی انتهی میباشد ابدی سزای و بهلاکت مودی که کارانست

دیگر چیزهای بسیار که کند ثابت عالم شخصی که آسانست چه اگر وکتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچه از شد ذکر آنکه بر علاوه نیز

شاید اما گشته مأخوذ بدعتیان باطلة تصنیفات از یا و نادان مسیحیان جعلیدارد مناسبتی فصل این آخر در حالا و میکند کفایت است شده ذکر قبل آنچه

پذیرفته باطل کتابهای از را مطالب قدر این محمد حضرت چون که بپرسیم کهچیزی نیز حواریین های رساله از و انجیل از یعنی جدید عهد کتاب از آیا است

در فقط که باد واضح مهم سوال این جواب در و است ننموده یا نموده اخذاز چیزی مشهورترین احادیث در موقعی یک در شاید و انجیل آیة قرآن آیة یک

) زیرا است شده اقتباس رسول پولس (در) ۱رسالة يعني الأعراف سورةآية 7سورة لهم مکتوبست )38 ح تفت لا عنها واستكبروا بآياتنا كذبوا ذين ال إن

يدخلون ولا ماء الس أبواب

178

المجرمين نجزي وكذلك الخياط سم في الجمل يلج ى حت ة 1الجن و ترجمهایشان بر نشود باز آن از کردند سرکشی و ما آیتهای به کردند تکذیب آنانکه

آخر و سوزن چشمة در شتر آید بیرون تا را بهشت درآیند نه و آسمان درهای ) باب لوقا انجیل در زیرا است مأخوذ اناجیل از آیه چنین) ۲۵آیه ۱۸این

مکتوبست ndashΕὐκοπώτερον γάρ ἐστι κάμηλον διὰ τρυμαλιᾶς ῥαφίδος εἰσελθεῖν ἢ πλούσοιν εἰς τὴν βασιλείαν τοῦ Θεοῦ εἰσελδεῖν 2

در دولتمندی دخول از است آسانتر سوزن سوراخ از شتر گذشتن زیرا ترجمه ) باب متی انجیل در مطلب همین و خدا مرقس) ۲۴آیه ۱۹ملکوت انجیل در و

۲۵آیه ۱۰باب( است) مندرج نیزگفت) ۲و ( محمد حضرت که است شده نوشته هریره ابی از احادیث در

أذن ولا رأت عين لا ما الصالحين لعبادي أعددت است فرموده تعالی خدای که بشر قلب على خطر ولا صفحه( 3سمعت المصابیح ۴۸۷مشکوت ترجمه)

شنید گوشی نه و ندید چشمی که را آنچه خود نیکوی بندگان برای ام کرده مهیا رسالة از جل و عز خدای قول این که باد واضح نکرد خطور بشر خاطر بر و

بقرنتیان رسول پولس اول

1 To those who reject Our signs and treat them with arrogance no opening will there be of the gates of heaven nor will they enter the garden until the camel can pass through the eye of the needle Quran740 mdash Yusuf Ali2 For it is easier for a camel to go through a needles eye than for a rich man to enter into the kingdom of God Luke 18253 Abu Hureira tells in the Mishkacirct of the Prophet having stated that God Almighty had said as followsmdash I have prepared for the righteous what eye hath not seen nor ear heard nor hath entered into the heart of man Sources of Islam p 72-73 See also Sources of Qurrsquoan p 210

Abu Hurairab reported that the Apostle of Allah said The Almighty Allah said I have prepared for My righteous servants which no eye hath seen and no ear hath heard and no heart of man hath conceived And read if you like So no soul knows what is hidden for them which will refresh the eyes mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLII Sec1 No1 p 161

179

است) ndash۹آیه ۲باب( مکتوب چنین آنجا در زیرا شده اقتباسἋ ὀφθαλμὸς οὐκ εἶδεν καὶ οὖς οὐκ ἤκουσεν καὶ ἐπὶ καρδίαν ἀνθρώπου οὐκ ἀνέβη ὅσα ἡτοίμασεν ὁ θεὸς τοῖς ἀγαπῶσιν αὐτόνndash 1

خطور انسانی بخاطر و نشنید گوشی و ندید چشمی که چیزهائیرا ترجمه ( انتهی ( است کرده مهیا خود دوستداران برای خدا آنچه یعنی نکرد

دیگر کتابهای و انجیل که برآنند که معترضینی ادعای اینکه کلام حاصلینابیع از یکی قدیم بدعتیان جعلی های صحیفه بعضی خصوصا و مسیحیان

نمیباشد انکار قابل هرگز است بوده اسلام دین تعالیم

پنجم پنجم فصل فصلاز بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچهگشته مأخوذ

از قبل که است معلوم یونان و عرب مورخین تصنیفات از

1 Things which eye saw not and ear heard not And ]which[ entered not into the heart of man Whatsoever things God prepared for them that love him 1 Corinthians 29

180

عرب ممالک از بسیاری ایران پادشاهان وی ایام در و محمد حضرت تولد کسری انوشیروان که است ساخته مطلع را ما ابوالفدا مینمودند حکمرانیتختش از را مملکت آن ملک حارث فرستاده خیره سلطنت در را خود افواجشاهی سریر بر وی بعوض بود خود مطیع که را السما ماء منذر نموده اخراج

آن سالار سپه وهرز که را خود قشون نامدار پادشاه همان آن از بعد و بنشاندبر را ابوالسیف اولا گردانیده خارج را حبش اهل و داشته روانه یمن به بود

باب ( ابوالفدا داد جا اجدادش نشین) ۲تخت تخت وهرو خود چندی از بعد اما و ) هشام ابن تصنیف الرسول سیرة سپرد خویش باولاد را سلطنت گردیده

۲۵و ۲۴صفحه ndash ربیعه) بن نصر آل المناذرة کانت میگویند چنین ابوالفدا وو داشتند را نام همان که منذر اولاد یعنی العراق عرب علی للأکاسره عمالا

بودند عراق عبان بر ایران پادشاهان اکاسره عمال بودند ربیعه ابن نصر نسل ۴باب( الحبشه) من هم بعد الیمن ملک ثم میگوید چنین نیز یمن دربارة و

ایشان از بعد آنگاه ترجمه للأسلام الیمن صارت ثمانیه الفرس من و اربعه ( بر( فارس اهل از نفر هشت و حبش اهل از نفر چهار حمیر اهل از بعد یعنی

گردید اسلام آن از یمن آنگاه نمودند سلطنت یمن

181

اهل با آنهم از قبل و محمد حضرت ایام در ایران اهل که است آشکار لهذاو علوم در جاهلیت اعراب از ایشان چونکه و داشتند کلی معاشرت عربو رسوم و دین که بود مناسب بودند کرده ترقی بیشتر بینهایت مدنیت

شهادت از هم و تواریخ از هم و کند فراوان تأثیر اعراب بر علومشانجزیره طوایف میان در ایرانیان اشعار و حکایتها که هویداست قرآن مفسرین

اعلام را ما هشام ابن آنچه است این برحسب و داشت کلی انتشار العربو رستم های قصه عرب اهل محمد حضرت ایام در که میگوید چون است کرده

قریش از بعضی بلکه بودند شنیده فقط نه را ایران قدیم پادشاهان و اسفندیارکه حکایتهائی آن با پسندیده را آنها و مینمودند مقابله است مندرج قرآن در است این میگوید هشام ابن كلدة آنچه بن علقمة بن الحارث بن بن 1والنضر

عليه الله صلى الله رسول جلس إذا كان قصي بن الدار عبد بن مناف عبدأصاب ما قريشا وحذر القرآن فيه وتلا تعالى ه الل إلى فيه فدعا مجلسا وسلم

وعن الشديد رستم عن فحدثهم قام إذ مجلسه في خلفه الخالية الأمم وما مني حديثا بأحسن محمد ما والله يقول ثم فارس وملوك أسفنديار

أساطير وقالوا فيه الله فأنزل اكتتبتها كما اكتتبها الأولين أساطير إلا حديثه وأصيلا بكرة عليه تملى فهي اكتتبها الأولين

1 In the Manuscript was written Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Kaladah Ibn Alqamah ( بن كلدة بن الحارث) but the accurate name is (Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Alqamah Ibn Kaladah (علقمة علقمة ا بن لحارث

كلدة according to the examined edition of Seera of Ibn Hisham by Mustafah As- Saqah Ibrahim (بنAl- Ibyaree and Abdel Hafiz Shalbee ( شلبي الحفيظ عبد الأبياري إبراهيم قا الس and (مصطفىthis is the best Arabic edition to consult

182

نزل و رحيما غفورا كان ه إن والأرض السموات في ر الس يعلم الذي أنزله قل أثيم أفاك كل ل ويل فيه ونزل الأولين أساطير قال آياتنا عليه تتلى إذا فيه

بعذاب ره فبش يسمعها م ل كأن مستكبرا يصر ثم عليه تتلى ه الل آيات يسمع آن 1أليم در پس نمود منعقد مجلس صلعم الله رسول وقتیکه شد واقع ترجمه

از ترسانید را قریش و بخواند درس را قرآن و کرد دعا خدایتعالی بنزد مجلس ( ) بن حارث بن نضر که بود افتاده اتفاق ایمان بی یعنی خالی امتهای به آنچه

رستم دربارة ایشان با پس برخاست چون و آمد وی از بعد مجلسش در الخ بخدا قسم می گفت آنگاه نمود تکلم فارس پادشاهان و اسفندیار و زورآورهای افسانه جز نیست هیچ وی گفتگوی و نیست بهتر من از گفتگو در محمد خدا پس ام نویسانیده را آنها من چنانکه است نویسانیده را آنها او پیشینیان

نویسانید که است پیشینیان افسانة گفتند و فرمود نازل را آیه این وی دربارةآنکه آنرا فروفرستاد بگو شبانگاه و بامداد او بر میشود خوانده آن پس آنرا

سورة ( مهربان آمرزندة باشد او بدرستیکه زمین و آسمانها در را پنهانی میداندسوره یعنی بر) ۷و ۶آیه ۲۵فرقان شود خوانده چون که شد نازل او دربارة و

افسانه های گوید ما آیات او

1 The Prophet of the Lord when he sat in the assembly used to pray there to the Almighty read to them from the Quran and warn the Coreish of what in times past had happened to the unbelieving nations It so came to pass that one day after he had left Nadhr son of Al Hacircrith came in and told them stories of the great Rustem and of Isfandiyacircr and the kings of Persia Then he said I swear by the Lord that the stories of Muhammad are not better than my own they are nothing but tales of the past which he hath written out just as I have written mine out Then descended this passage mdashThey say these are fables of the ancients which he hath caused to be written down dictated by him morning and evening Say He hath revealed the same who knoweth the sacred things in heaven and earth verily he is gracious and merciful 1 When our verses are recited unto him he saith - Fables of the ancients2 Woe unto every lying and wicked one that heareth the verses of God read unto him then proudly resisteth as if he heard them not wherefore denounce unto him a fearful punishment3 mdash Sources of Islam p 75 See also Sources of Qurrsquoan 215-216

Now al-Nadr b al-Harith was one of the satans of Quraysh he used to insult the apostle and show him enmity He had been to al-Hira and learnt there the tales of the kings of Persia the tales of Rustum and Isbandiyar When the apostle had held a meeting in which he reminded them of God and warned his people of what had happened to bygone generations as a result of Gods vengeance al-Nadr got up when he sat down and said I can tell a better story than he come to me Then he began to tell them about the kings of Persia Rustum and Isbandiyar and then he would say In what respect is Muhammad a better story-teller than I

Ibn Abbas according to my information used to say eight verses of the Quran came down in reference to him When our verses are read to him he says fairy tales of the ancients and all those passages in the Quran in which fairy tales are mentioned mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 136

1 Quran 25 5 6 2 Quran 68 15 83 133 Quran 45 7

183

) سورة یعنی قلم سورة است که) ۱۵آیه ۶۸پیشینیان شد نازل او دربارة واو بر میشود خوانده که را خدا آیات میشنود که گناهکاری دروغگوی هر بر وایرا او ده مژده پس آنرا نمی شنود گویا چنانکه سرکشی کنان میکند اصرار پس

) سوره یعنی جاثیه سورة دردناک حکایتهای) ۷و ۶آیه ۴۵بعذابی آن البته وایام از بعد قرنها فردوسی که بود همان فارس پادشاهان و اسفندیار و رستم

در کشیده نظم برشتة بود کرده ترجمه دهقان آنچه از را آنها محمد حضرت دیگر ملوک های قصه اعراب چون که گفت میتوان و ساخت مندرج شاهنامه

معراج های افسانه و نماندند بیخبر و غافل جمشید قصة از البته میخواندند راحکایت و حواپه درخت و جینود پل و بهشت توصیف و زردشت و ویراف ارتای

الآن پس نبود مجهول و نهفته ایشان از قدیم اولای تاریکی از اهرمن صدوراین آیا که نمائیم تفتیش و استفسار تمام دقت با را این که است این ما تکلیف

مانده تأثیر بی اسلام اهل مروجة احادیث بر و قرآن خود بر آنها امثال و اموربر هم طور بیک چیزها این از یک هر که برآنند معترضین چونکه نه یا است

اعتقادات و حکایتها البته بنوعیکه است داشته کلی اثر احادیث بر هم و قرآن است گردیده اسلام دین ینابیع از یکی قدیم ایرانیان

184

منتشر ایران در الأیام قدیم در هائیکه افسانه آن از بسیاری که میگویند نیز وکرده کوچ هرات از که نیز قدیم هنود میان در بلکه نبود ایرانیان به مختص بود

و خیالات و اوهام آن از بعضی که زیرا یافت انتشار بودند نموده انتقال هند بهآن از بعد آنها از بعضی و بود طایفه دو هر مذهبی عقلی ارث گویا تصورات

قول این که نیست مناسب چونکه اما رسید بهند ایران از ازمنه بمرورایشان از را ادعا آن ادلة باید اکنون بداریم مسلم دلیل بدون را معترضین

از بعضی و قرآن آیات از بعضی باید که می گویند سوال این جواب در و بطلبیماست مندرج هنود و زردشتیان قدیمة کتب در آنچه با و بیازمائیم را احادیث

کنیم مقابله)۱ و) معراج دربارة قرآن خود در آنچه محمد حضرت معراج حکایت

) سورة یعنی اسری سورة در است مندرج بنی ۱۷اسری سورة آنرا که ndash ndash ( هذه هی و مکتوبست اول آیة میگویند نیز أسرى اسرائیل الذي سبحان

من لنريه حوله باركنا ذي ال الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبدهالبصير ميع الس هو ه إن 1آياتنا بنده اش بشب برد که آنرا بودن پاک دانم ترجمه

تا پیرامونش ما دادیم برکت که اقصی مسجد بسوی الحرام مسجد از شبی راخدا بدرستیکه آیاتمان از بنمائیمش

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque whose precincts We did bless- in order that We might show him some of Our Signs for He is the One Who heareth and seeth (all things) Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

185

کلی اختلاف قرآن مفسرین بین ما که است معلوم و بینا شنوندة اوست که مینماید اخبار را ما احادیث از اسحق ابن و میشود یافت آیه این بیان دربارة

میگفت عایشه بروحه أسرى ه الل ولكن صلعم الله رسول جسد فقد 1ما

صلعم ه الل رسول جسد ترجمه در نیز برد بشب روحشرا خدا لکن و نشد گم یقظان قلبی و عینی تنام گفت محمد حضرت که است مرقوم چنین احادیث

صفحه( الرسول ۱۳۹سیره از) و بود بیدار من قلب و خواب در چشم یعنیمفسر آن که میگردد هویدا است نوشته خود تفسیر در الدین محیی آنچهمیگوید چنین چونکه بس و کرد قبول مجازی بطور را محمد اسرای و معراج

أي أسرى الذي بلسان سبحان التشبيهية والنقائص المادية اللواحق عن أنرههالتجر حال أي ليلا أصلا فيه تصرف لا الذي العبودية مقام في والكمال في د

إلا يكون لا والترقي العروج لأن الطبيعية والتعلقات البدنية الغواشي ظلمة أي الحرام المسجد من البدن أن بواسطة عن المحرم القلب مقام من

وخطاياها فواحشها فيه ويرتكب البدنية القوى مشرك به غوى ويحجهيطوفالمنكشفة والسبعية البهيمية من الحيوانية وتفريطها سوأتا القوى إفراطها

الأبعد الروح مقام هو الذي الأقصى المسجد إلى الفضيلة لباس عن لعروهاالجسماني العالم من

1 Ibn Ishac gives this account from Ayesha The body of the Prophet did not disappear but the Lord carried off his soul by night mdash Sources of Islam p 76 and Sources of Qurrsquoan p 219

One of Abu Bakrrsquos family told me that lsquoArsquoisha the prophetrsquos wife used to say lsquoThe apostlersquos body remained where it was but God removed his spirit by nightrsquo mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183

186

الوجه وسبحات الذات تجليات لا بشهود مقام كل تصحيح أن ذكرنا ما وتذكرقوله من لتفهم فوقه ما إلى الترقي بعد إلا يكون مشاهدة آياتنا من لنريه

الصفات الصفات فإ تجليات مطالعة الذات وإنن لكن القلب مقام في كانتالجلال بصفة الكمال على تشاهد لا الصفات بتلك عند الموصوفة إلا والجمال

أي الروح مقام إلى الترقي ونحن إلينا منسوبة ها أن جهة من صفاتنا آيات لنريهبصورها البارزون بها 1المشاهدون ( سبحان( ترجمه اسرائیل بنی سورة تفسیر

است رهانیده تشبیهی نقصهای از و مادة آلایشهای از را او یعنی اسری الذی یعنی لیلا نیست تبدیل هیچ آن در که عبودیت جای در کمال و تجرد حال بزبان

بوسیلة جز ترقی و عروج زیرا طبیعی تعلقات و بدنی پوششهای تاریکی در است شده کرده منع قلب آنجائیکه از یعنی الحرام المسجد من نمیشود بدن

آن در اینکه از و نماید طواف آنرا ساخته شریک خود با را بدنی قوای اینکه ازو بهیمیت از حیوانی قوتهای فریبندة نزد و گردد خطایا و گناهان مرتکب

لباس از آنها تا میشود فاش بد بطور آنها مبالغة و زیادتی که برد پناه وحشیت عالم از که روحی آن جای آنست که الأقصی المسجد الی گردد برهنه فضیلت

شدن ظاهر بسبب است دور بسیار جسمانی

1 Mohee ood Deen ]Muhiyyud-din[ is of the same opinionmdash writing of the Ascent and Night Journey he says in explanation of the above passagemdash

Praised be he that transported his servant that is released him from material surroundings and caused a spiritual separation without any change of the body By night ie in darkness surrounding the physical frame for the ascent could only be carried out spiritually through the inner senses of the body From the holy Masjid that is from the centre of a sacred heart free from bodily corruption and sensual coverings To the further Masjid that is the fountain of the spirit far removed from the corporeal world and close to the manifestation of the Almightys glory in order that he might the better understand that which We might shew him some of our signs even if they be within the heart which can only be done in all their glory and grandeur by spiritual discernment within the soul namely that we can shew him of our Nature and perfection Sources of Islam p 76-77 See also Sources of Qurrsquoan p 219 and Commentary on the Quran by Ibn Arabi 2 volumes ( عربي ابن ( تفسير

187

( ) هر تصحیح که کردیم ذکر آنچه آور بیاد و خدا وجه جلالهای و ذات تجلیاتتا باشد آن از بالاتر مقامیکه آن به کردن ترقی از بعد جز نمیشود کرده مقامی

آینه هر را زیر صفات نمودن مشاهده آیاتنا من لنریه وی قول دربارة بفهمیآن به ذاتیکه آن اما باشد هم مقلب مقام در چه اگر صفات تجلیات بر نگریستنجز نمی نماید مشاهده جمال و جلال بصف را کمال است موصوف صفتها

از بدهیم نشان بوی صفاتمانرا آیات یعنی روح بمقام است کرده ترقی وقتیکهصورتهای نمایندة و آنها کنندة مشاهده ما و منسوبست بما آنها که جهت این

هستیم آنها

قبول را الدین محیی تفسیر و عایشه و محمد حضرت خود شهادت اگر لهذا اما حقیقی نه و بود مجائی فقظ محمد حضرت معراج که است آشکار کنیم

ابن زیرا میباشد رأی این برخلاف بالکل میگویند دیگران و اسحق ابن آنچهبیدار را او دوباره جبرئیل حضرت که فرمود محمد حضرت که میگوید اسحق

میگوید پس خوابید دیگر بار او و کرد فجلست بقدمه فهمزني الثالثة فجاءني البغل بين أبيض ة داب فإذا المسجد باب إلى فخرج معه فقمت بعضدي فأخذ

طرفه منتهى في يده يضع رجليه بهما يحفز جناحان فخذيه في والحمار أفوته ولا يفوتني لا معي خرج ثم عليه فحملني إسحاق ابن قال

188

لما قال وسلم عليه الله صلى الله رسول أن حدثت قال أنه قتادة عن وحدثت يا تستحي ألا قال ثم معرفته على يده جبريل فوضع شمس لأركبه دنوت

منه الله على أكرم محمد قبل ه لل عبد ركبك ما براق يا فوالله تصنع مما براق حديثه في الحسن قال ركبته حتى قر ثم عرقا ارفض حتى فاستحيا قالحتى معه السلام عليه جبريل ومضى وسلم عليه الله صلى الله رسول فمضى

من نفر في وعيسى وموسى إبراهيم فيه فوجد المقدس بيت إلى به انتهىفي بإناءين أتي ثم بهم فصلى وسلم عليه الله صلى الله رسول فأمهم الأنبياء

إناء وسلم عليه الله صلى الله رسول فأخذ قال لبن الآخر وفي خمر أحدهما يا أمتك وهديت للفطرة هديت جبريل له فقال الخمر وترك منه فشرب اللبن إلى وسلم عليه الله صلى الله رسول انصرف ثم الخمر عليكم وحرمت محمد

والله هذا الناس أكثر فقال الخبر فأخبرهم قريش على غدا أصبح فلما مكة مقبلة وشهرا مدبرة الشام إلى مكة من شهرا لتطرد العير إن البين الإمر

مكة إلى ويرجع واحدة ليلة في محمد ذلك صفح سیره( 1أفيذهب هشام ابن ۱۳۹و ۱۳۸ راست) پس زد خود پای به مرا آمده من نزد رسوم با پس ترجمه

رفت بیرون مسجد بدر تا پس ایستادم وی با و گرفت مرا بازوی و نشستم

1 I was told that al-Hasan said that the apostle said While I was sleeping in the Hijr Gabriel came and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came a second time and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came to me the third time and stirred me with his foot I sat up and he took hold of my arm and I stood beside him and he brought me out to the door of the mosque and there was a white animal half mule half donkey with wings on its sides with which it propelled its feet putting down each forefoot at the limit of its sight and he mounted me on it Then he went out with me keeping close to me

I was told that Qatada said that he was told that the apostle said When I came up to mount him he shied Gabriel placed his hand on its mane and said Are you not ashamed O Buraq to behave in this way By God none more honourable before God than Muhammad has ever ridden you before The animal was so ashamed that he broke out into a sweat and stood still so that I could mount him

In his story al-Hasan said The apostle and Gabriel went their way until they arrived at the temple at Jerusalem There he found Abraham Moses and Jesus among a company of the prophets The apostle acted as their imam in prayer Then he was brought two vessels one containing wine and the other milk The apostle took the milk and drank it leaving the wine Gabriel said You have been rightly guided to the way of nature and so will your people be Muhammad Wine is forbidden you Then the apostle returned to Mecca and in the morning he told Quraysh what had happened Most of them said By God this is plain absurdity A caravan takes a month to go to Syria and a month to return and can Muhammad do the return journey in one night mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183 See also Sources of Islam p 77-78 and Sources of Qurrsquoan p 221-222

189

دو هر آنها به که بود بالها او رانهای در الاغ و قاطر میان سفید مرکبی اینک وآن بر مرا پس می نهاد نظرش منتهای در را خویش دست و میشود را خود پایوی بر من و نمی جست سبقت من بر او شد بیرون من با آنگاه کرد سوار

او که قتاده از یافتم حدیث من و است گفته اسحاق ابن نمی جستم سبقت آمدم بوی نزدیک من وقتیکه گفت صلعم خدا رسول که یافتم حدیث من گفت

نهاد وی بال بر را خود دست جبرئیل پس کرد سرکشی گردم سوار بروی تا از قبل براق ای قسم بخدا و نداری حیا میکنی آنچه از آیا براق ای گفت آنگاه

است نشده سوار تو بر باشد او از تر محترم خدا نزد که خدا بندة هیچ محمد بر تا گرفت قرار آنگاه گشت جاری وی از عرق که شد شرمنده بنوعی پس

و میرفت صلعم خدا رسول است گفته خود حدیث در حسن شدم سوار ویموسی و ابراهیم آنجا در پس رسید المقدس بیت به تا میرفت وی با ع جبرائیلامامت ایشان بر صلعم خدا رسول پس یافت انبیا از ای دسته در را عیسی و

در و شراب آنها از یکی در که آورد ظرف دو پس خواند نماز ایشان با کرده آن از گرفته را شیر ظرف ص خدا رسول پس است گفته بود شیر دیگری

جبرائیل پس واگذارد شرابرا ظرف و نوشید

190

شراب پس شدند هدایت تو امت و شدی هدایت بفطرت محمد ای گفت بویصبح چون پس نمود مراجعت بمکه صلعم خدا رسول آنگاه گردید حرام شما بر

مردم از بسیاری پس داد اطلاع خبر این از را ایشان رفته قریش بنزد شدبشام مکه از قافله رفتن که بخدا قسم هویداست امر این بخدا قسم گفتند

و میرود آنرا شب یک در محمد پس یکماه آن برگشتن و میکشد طول ماه یک مکتوبست چنین المصابیح مشکوه در نیز و برمیگردد عن بمکه قتادة عن

حدثهم وسلم عليه الله صلى الله نبي أن صعصعة بن مالك عن مالك بن أنس أذ مضطجعا الحجر في قال وربما الحطيم في أنا بينما به أسري ليلة عن

( فاستخرج ( شعرته إلى نحره ثغرة من يعني وهذه هذه بين ما فشق آت أتاني أعيد ثم حشي ثم قلبي فغسل إيمانا مملوء ذهب من بطست أتيت ثم قلبي

دون بدابة أتيت ثم وحكمة إيمانا ملئ ثم زمزم بماء البطن غسل رواية وفي طرفه أقصى عند خطوة يضع البراق له يقال أبيض الحمار وفوق البغل

من قيل فاستفتح الدنيا ماء الس أتى حتى جبريل بي فانطلق عليه فحملت قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا

فقال آدم فيها فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم بالابن مرحبا قال ثم السلام فرد عليه فسلمت عليه فسلم آدم أبوك هذا

الصالح

191

هذا من قيل فاستفتح الثانية السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح والنبي نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال

هذا قال يوسف إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيلوالنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم يوسف

قال هذا من قيل فاستفتح الرابعة السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل

إدريس هذا فقال إدريس إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحباالصالح بي والن الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم

قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح الخامسة السماء حتى بي صعد ثم فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن

عليه فسلم هارون هذا قال هارون فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء حتى بي صعد ثم الصالح والنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت

معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح السادسة السماء أتى أرسل وقد قيل محمد قال

192

موسى فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم مرحبا قيل نعم قال إليه الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم موسى هذا قال

بعث غلاما لأن أبكي قال يبكيك ما له قيل بكى جاوزت فلما الصالح والنبي السماء إلى بي صعد ثم أمتي من يدخلها مما أكثر أمته من الجنة يدخل بعدي

قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل جبرائيل فاستفتح السابعة فلما جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه بعث وقد قيل محمد فرد عليه فسلمت عليه فسلم إبراهيم أبوك هذا قال إبراهيم فإذا خلصت

سدرة إلى رفعت ثم الصالح والنبي الصالح بالابن مرحبا قال ثم السلام سدرة هذا قال الفيلة آذان مثل ورقها وإذا هجر قلال مثل نبقها فإذا المنتهى

يا هذا ما قلت ظاهران ونهران باطنان نهران أنهار أربعة فإذا المنتهى والفرات فالنيل الظاهران وأما الجنة في فنهران الباطنان أما قال جبرائيل

من وإناء لبن من وإناء خمر من بإناء أوتيت ثم المعمور البيت لي رفع ثم وأمتك عليها أنت الفطرة هي فقال اللبن فأخذت المصابيح ( 1عسل مشكاة

صفحة )520إلى 518منصفحه( المصابیح از ) ۵۲۰الی ۵۱۸مشکوه مالک بن انس از قتاده از ترجمه

برده شب در که شبی دربارة ایشان با صلعم خدا پیغمبر که صعهه بن مالک1 Qatadah from Anas-b Malek from Malek-b-Sasaah reported that the Holy Prophet had

communicated to them about the night wherein he was taken to heaven He said While I lay in the Hatim (and often he said in Hajar) lo someone came to me and split open what is between this and this that is from the pit of his chest to below his navel Then he took out my heart Thereafter a cup of gold full of faith was brought to me and my heart was washed and filled up (with faith) and then it was kept as before ( And in a narration Then the belly was washed with Zemzem water and filled up with faith and wisdom) Thereafter a white animal smaller than a mule and bigger than an ass called Buraq was brought to me It put its step as long as its eye-sight reached I was mounted thereon

Then Gabriel waded ]sic[ ]waited[ on with me until he came to the nearest heaven and sought it to be opened It was asked And Who is he Gabriel spoke It was asked And who is with you He replied Muhammad It was asked Has revelation been sent to him He replied Yes It was said Welcome unto him how good is he who has come He came and it was opened When I entered it lo there was therein Adam He said He is your forefather Greet him I greeted him and he returned the greeting Thereafter he said Welcome unto the righteous son and the righteous Prophet

Next he ascended hellip unto the second heaven hellip lo there were John and Jesus hellip to the third heaven hellip lo there was Joseph hellip to the fourth heaven hellip lo there was Idris hellip to the fifth heaven hellip lo there was Aaron hellip to the sixth heaven hellip lo there was Moses He said He is Moses offer him greeting Then I offered him greeting and he returned Thereafter he said Welcome to the righteous brother and the righteous Prophet When I passed by he ( Moses ) wept It was questioned to him What makes you weep He replied I weep because there has been sent after me a young man whose followers will enter Paradise in numbers greater than those who will enter it out of my followers Thereafter he ascended with me to the seventh heaven hellip When I entered lo there was Abraham He said He is your forefather Abraham Offer him greeting Then I offered him greeting and he returned the greeting Thereafter he said Welcome to the righteous son and the righteous Prophet Afterwards I was raised up to the farthest Lote-tree lo its fruits were like the jars of Hajar and its leaves were like the ears of elephants He ( Gabriel) said This is the farthest Lote-tree There are four rivers two are hidden rivers and two are open rivers I asked O Gabriel What are these two He said As for the hidden two they are rivers of Paradise and as for the open two they are the Nile and Euphrates Thereafter I was taken up to the Much-Frequented House Next a vessel of wine a vessel of milk and a vessel of honey were taken before me I took milk and so he said It is a natural disposition upon which you and your followers stand mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec6 No1-8 p 380-385 See also Sources of Islam p 78-79 and Sources of Qurrsquoan 223-224

193

( ) بودم خوابیده حجر در باشد گفته شاید و حطیم در من مادامیکه گفت شدبنزد آیندة اینک

194

( زهارش ( بموی تا گلویش ناو از یعنی است این تا این از آنچه پس آمد منآورده من نزد ایمان از پر طلا از ای پیاله آنگاه آورد بیرون مرا دل پس شکافت

) و برگشتم اول بحالت آنگاه شد نهاده اندرون در آنگاه شد شسته دلم پس شد -( کرده پر حکمت و ایمان از آنگاه شست زمزم آب به را شکم آنگاه روایتی درپای و بود مسمی ببراق که الاغ از بلندتر و قاطر از کوچکتر مرکبی آنگاه شد

و شدم وارد آنس بر پس شد آورده من نزد می نهاد نظرش آخر نزد را خویشکنند باز را در که خواست و رسیدم نزدیکترین آسمان به تا برد مرا چبرائیلگفته محمد گفت کیست تو با و شد گفته جبرائیل گفت کیست این شد گفته

آمد که آمدنش پس بوی مرحبا شد گفته یبلی گفت شد فرستاده وی نزد و شدبود آنجا در آدم اینک پس رسیدم چون پس بگشود پس است خوب قدر چهپس گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس آدم پدرت است این گفت پس

آمد بالا من با آنگاه نیکو نبی و نیکو پسر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را سلامرسیدم ndash چون پس الخ بازکنند را در که خواست پس رسید درم آسمان به تا

این و یحیی این گفت بودند خاله پسران دو هر ایشان و عیسی و یحیی اینکآمد ndash بالا سوم آسمان به من با آنگاه الخ بگو سلام بدیشان پس است عیسی

اینک ndash رسیدم چون پس الخ

195

سلام و گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس یوسف است این گفت یوسف - آسمان به تا من با آنگاه نیکو نبی نیکو برادر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را

آمد ndash ndash ndash بالا من با آنگاه الخ ادریس اینک پس رسیدم چون پس الخ آمد چهارمبه ndash ndash تا آمد بالا من با آنگاه الخ هارون اینک پس الخ رسید پنجم آسمان به تا

ndash ndash گریست گذشتم چون پس الخ موسی اینک پس الخ رسید ششم آسمانجوانی من از بعد زیرا میکنم گریه گفت آورد بگریه ترا چیز چه شد گفته بوی

از آنچه از شد خواهند بهشت داخل وی امت از بیشتر که است شده فرستاده ndash اینک الخ آمد بالا هفتم آسمان به تا من با آنگاه گردند آن داخل من امتبرده ndash بالا المنتهی بسدره تا آنگاه الخ ابراهیم پدرت است این گفت ابراهیممثل برگهایش اینک و دان کوزه های کوزه مثل هایش میوه اینک پس شدم

دو رودخانه چهار اینک پس المنتهی سدره است این گفت فیلها گوشهای رودخانه دو این جبرائیل ای گفتم ظاهری رودخانة دو و باطنی رودخانة

آن اما و است بهشت در رودخانة دو پس باطنی تای دو آن اما گفت چیست کرده برپا معمولی خانة من برای آنگاه است فرات و نیل پس ظاهری تای دو

از ظرفی و شیر از ظرفی و شراب از ظرفی آنگاه شد

196

که است فطرتی این گفت پس گرفتم را شیر پس شد آورده من بنزد عسل گریه مثل نیز دیگر چیزهای بسیار همه این از بعد و هستید آن بر تو امت تو

نیست لازم آنها ذکر اینجا در که میشود مذکور آدم حضرت کردنمذکور محمد حضرت معراج دربارة آنچه که کنیم استفسار باید الآنبنمائیم رجوع مهم سوال این جواب تحصیل برای و شده اخذ کجا از است

بابکان اردشیر ایام در پهلوی بزبان که نامک ویراف ارتای به مسمی بکتابیکه است مندرج کتاب آن در و شد تصنیف هجرت از قبل سال صد چهار تخمینادر آنرا میخواستند مجوسیان و بود افتاده تنزل در ایران در زردشتیان دین چونرا او نموده اختیار نام ویراف ارتای زردشتی جوانی نمایند تجدید مردم قلوب

مکتوب کتاب آن در و آورد خبر و ببیند آنجا در را چیز هر تا فرستادند آسمان بههر چون و رفت بالا بطبقه طبقه از آسمان از نموده عروج جوان آن که استرا آنچه هر کرده مراجعت بزمین که فرمود امر ویرا اورمزد بود دیده را چیز

ویراف ارتای کتاب آن در آنچیزها که کن بیان بزردشتیان ای نموده مشاهده میکنیم اقتباس اینجا در را کتاب آن از موضع سه دو اکنون است مندرج نامک

معراج بین ما است شباهتی الحقیقه فی آیا که بینیم به تا

197

چنین نامک ویراف ارتای در و ویراف ارتای همی و معراج و محمد حضرتاست شده نوشته

Pahlavi text page 192 1

۴الی ۱آیة ndash ۷فصل( در) به پا بستاده تا می نهم پیش را نخست گام ترجمه آن از روشنی رخشان ستارة چون که را پاکانی آن روان می بینم و حومت

پرسیدم پس است پریخت و بلند و روشن بسیار نشیمن سریر و همی افزایدهستند کدام اشخاص این و کدام اینجا که آذرایزد و پاک سروش از

و( است بهشت یعنی گروتمان اول حیالی پایه ستاره که باد واضح انتهاییعنی پندان امشاس از یکی و اطاعت و فرمانبرداری فرشتة که سروش

چنانکه مینمود رهبری آسمان به را ویراف ازتای می باشد مقرب فرشتگان ( از بعد و میکرد رهنمائی بهمانجا را محمد حضرت جبرائیل حضرت که میگویند

نوشته آن

1 Chapter 71 And afterward I put forth the first footstep to the star track on Humat the place where good thoughts (humat) are received with hospitality (2) And I saw those souls of the pious whose radiance which ever increased was glittering as the stars (3) and their throne and seat were under the radiance and splendid and full of glory 4 And I asked Srosh the pious and Adar the angel thus Which place is this and which people are these The Book Of Arda Viraf Chapter (Star Track) 71-4 (Pahlavi)

mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

198

که پایه بخورشید و است دوم طبقة که پایه ماه به ویراف ارتای که است شده است مرقوم چنین پس رسید نیز طبقات بسائیر و است سوم طبقة

Pahlavi text page 193 1

1 Arta Viraf Namak Chapter 74Chapter 111 Afterward arose Vohuman the archangel from a throne made of gold (2) and he took hold of my hand with the words good thought and good word and good deed he brought me into the midst of Ohrmazd and the archangels and other holy ones (3) and the guardian angels of Zartosht Spitama Kai-Vishtasp Jamasp Isadvastar the son of Zartosht and other upholders and leaders of the religion (4) than whom I have never seen any one more brilliant and excellent 5 And Vohuman said (6) thus This is Ohrmazd (7) And I wished to offer worship before him 8 And he said to me thus Salutation to thee

199

Pahlavi text page 194 ۱۱فصل( کرده) زرین سریر از پند امشاش بهمن ایستاده بالا آخر و ترجمه

اورمزد میان در آورد هورست و حوخت و حومت در گرفته مرا دست او و شده ( و ( منش سفید زردشت گوهر یعنی فروهر و پاکان دیگر و پندان امشاس وتر نیکو و تر روشن چیزی آن از هرگز من که پیشوایان دین و برداران دین دیگر

( ) نماز پیشش در خواستم و اورمزد است این که می گفت بهمن و ام ندیده ( ) ( ( درست( ویراف ارتای ای بتو سلام نماز که گفت بمن او و کنم ادا سلام ( فرمود( او و ای آمده روشن آلودة نا اینجا به فانی دنیای آن از آمدة خوشپاداش و سریر نمائدش در و فرا ویرا ارتای ببرید که ایزد آذر و پاک بسروش

( مرا( دست ایزد آذر و پاک سروش آخر و بدانرا سزای آن نیز و پاکانرا ثواب) یعنی پندان امشاس آن ام دیده و شدم برده پیش جابجا ایشان به و گرفتند

انتهی ) ایزدانرا دیگر دیدم و را مقرب فرشتگانویراف ارتای که است نوشته آن از بعد و

Arda Viraf thou art welcome (9) from that perishable world thou hast come to this pure bright place (10) And he ordered Srosh the pious and Adar the angel (11) thus Take Arda Viraf and show him the place and reward of the pious (12) and also the punishment of the wicked 13 Then Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (14) and I was led by them from place to place (15) I also saw the archangels and I beheld the other angels (16) I also saw the guardian angels of Gayomard Zartosht Kai-Vishtasp Frashoshtar Jamasp and other well-doers and leaders of the religion The Book Of Arda Viraf Chapter (God angels and spiritual leaders) 111-16 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

200

است مرقوم چنین الأمر آخر و نمود مشاهده را جهنم و بهشت

Pahlavi text 195 1

P ۱۹۵ ) گرفتند ) ۱۰۱فصل مرا دست ایزد آذر و پاک سروش آخر ترجمه1 Chapter 1011 Afterwards Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (2) and brought me forth from that dark terrible fearful place (3) and carried me to the eternal light and the assembly of Ohrmazd and the archangels 4 When I wished to offer homage before Ohrmazd (5) And he was gracious and said thus A perfect servant art thou pious Arda Viraf the messenger of the Mazdayasnians go to the material world (6) and as thou hast seen and understood speak truly to the worlds (7) for I who am Ohrmazd am with thee (8) everyone who speaks correct and true I honor and know (9) so say to the wise 10 And when Ohrmazd spoke in this manner I remained astonished (11) for I saw a light but I saw nobody I also heard a voice (12) and I understood that This is Ohrmazd

201

انجمن و روشنی آنمقام به درآورده مرا بیم پر سهمگین تاریک آنجای از و ( ) اورمزد پیش کنم ادا سلام نماز خواستم آنگاه بردند پندان امشاس و اورمزد ( ) پیغمبرndash پاک ویراف ارتای امین درست خادم ای که گفت بود مهربان و ( براستی ( دانستی و دیدی چنانکه مادی بجهان برو پرستان اورمزد مازدیسنان

راست و درست که هر میباشم اینجا هستم اورمزد منکه زیرا بگو بخلایق گفت بدینطور اورمزد چون و دانایان به گو هم میدانم و میشنوم من میگوید

دانستم و شنیدم بانگ و ندیدم تن و دیدم روشنی زیرا ام می مانده شکفته من انتهی اورمزد اینست که

دربارة آنچه و مجوسی دستور آن معراج حکایت این بین ما که باد واضح زردشتیان و میشود یافت عجیب مشابهت شد مذکوئر محمد حضرت معراج

از قبل قرنها زردشت خود که معنی این به دارند نیز دیگر قصة اینهمه بر علاوهمشاهده نیز را دوزخ که یافت اذن بعد من نموده صعود آسمان به زمان آن

کتاب که نامه زردشت در داستان این تمام و دید را اهرمن آنجا در و نماید پرستان بت میان بلکه ایران در فقط نه اما است مندرج مفصلا است جعلی

سنسکریت بزبان زیرا است یافته انتشار ها افسانه نوع این نیز هند

13 And he the creator Ohrmazd the most munificent of spirits said (14) thus Speak thou forth Arda Viraf to the Mazdayasnians of the world (15) thus There is only one way of piety the way of the primitive religion and the other ways are all no ways (16) Take ye that one way which is piety and turn ye not from it in prosperity nor in adversity nor in any way (17) and practice good thoughts and good words and good deeds (18) and remain in that same religion which as received by him from me Spitaman Zartosht and Vishtasp made current in the world (19) and hold the proper law but abstain from the improper (20) And be ye aware also of this that cattle are dust and the horse is dust and gold and silver are dust and the body of man is dust (21) he alone mingles not with the dust who in the world praises piety and performs duties and good works (22) Perfect art thou Arda Viraf go and prosper (23) since every purity and purification which you perform and keep (24) and everything which you keep lawfully (25) and the purification and ceremonial when you perform them in like manner mindful of God I know them all 26 And when I heard those words I made a profound bow to the creator Ohrmazd The Book Of Arda Viraf Chapter Epilogue) 1011-26 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

202

) ( بعالم( سبر یعنی کاگنم اندرلو به مسمی کتاب است هنود قدیم زبان که ( ذکر کتاب آن در که است موجود پندارند جو خدای ویرا هنود اهل که اندره

نمود تماشا را چیز هر کرده سفر آسمان به که است مندرج نام ارجنه شخصیکه دید را اندره سماوی سرائیه ارجنه که است شده نوشته چنین کتاب آن در و

هنود کتابهای در و است واقع نندنه باغ در و میباشد ویونتی قصر آن اسمو مینماید آبیاری را تازه و تر رستنیهای جاوید رودهای آنجا در که است مرقوم

که می آورد بار ای میوه پکشجتی به مسمی درختی آسمانی باغ آن وسط در و نمی میرد هرگز بخورد میوه آن از کس هر و میگویند بقا یعنی امرته آنراکه هر و می بخشد زینت درخت آن به رنگارنگ صورت خوب درخشان گلهای

انجام میآورد خود دل در که خواهشی هر می نماید استراحت اش سایه زیر اما و مینامند طوبی آنرا اسلام اهل که همانست درخت این البته میگیرد

زبان در و حواپه اوستا بزبان آنرا که میدانستند عجیب درختی هم زردشتیاندر چنانکه میباشد خوب آب دارای اسم آن معنی که می نامند حومپا پهلوی

( مکتوبست ( پنجم نزگرد وندیداد mdash کتاب

OpA itNicat aydZoaY TAkitiUp acah TahMayarz

203

mvCak-uruoW Oyarz iwa`mIpAwh mampY mampnaW iwaitNvDoar lrawru Em arqa 1ODvras-OpsIW lpsIW

۶۰و ۵۹سطر ۵فرکرد( دریای) از آبها میشوند جاری پاکیزگی در ترجمهقسم هر از همه میرویند رستنیها آنجا حوایه بدرخت ووورکشه بدریای یوئیتکه

و میگویند طوبی آنرا عربی در که همانست درخت این که نماناد مخفی انتهیمیخوانند پکشجتی آنرا هنود اهل که درخت آن و این میان در تفاوت هیچ

نمیباشد

زردشتیان و هنود کتابهای در فقط نه معانی این از بسیاری که باد واضحنامة وصیت آن در خصوصا و بدعتی مسیحیان جعلی کتابهای بعضی در بلکهیافت نیز پولس رویای به مسمی دیگر کتابی در و شد مذکور که ابراهیم

دیگر کتاب آن در و ابراهیم حضرت که مکتوبست کتابها آن از یکی در و میشودبه مقرب فرشتگان از یکی هدایت به پولس حضرت که است شده گفته

چنین ابراهیم حضرت دربارة و کرد مشاهده را چیز هر نموده عروج آسمانndash است شده نوشته

X Καὶ κατελθὼν ὁ ἀρχάγγελος Μιχαὴλ ἔλαβεν

1 The waters stand there boiling boiling up in the heart of the sea Puitika and when cleansed there they run back again from the sea Puitika to the sea Vouru-kasha towards the well-watered tree whereon grow the seeds of my plants of every kind by hundreds by thousands by hundreds of thousands mdash Avesta mdash Vendidad Fargard (Purity Laws) 519 mdash Darmesteter James Sacred Books of the East American Edition New York The Christian Literature Company 1898 pp

204

τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ ἅρματος χερουβικοῦ καὶ ὕψωσεν αὐτὸν ἐπὶ τῆς νεφέλης καὶ ἑξήκοντα ἀγγέλους καὶ ἀνήρχετο ὁ

Ἁβραὰμ ἐπὶ ὀχήματος ἐφ ὅλην τὴν οἰκουμένην1 )۱صورت ۱۰فصل را) ابراهیم شده نازل مقرب فرشتة میکائیل و عرابة ترجمه بر

برابر را فرشته شصت به را او نموده بلند فلک اثیر به ویرا و برداشت کروبی انتهی میگذشت مسکون ربع تمامی بالای بر مرکب آن بر ابراهیم و آورد

اسمش و است مذکور احادیث در که نام براق مرکب آن اصل اینست وعبرانی لفظ 2 ברק از ( در( اینها مانند چیزی و است مأخوذ برق یعنی باراق

) فصل خنوخ جعلی ۱۴کتاب درخت) آن ذکر کتابها این در و میشود یافت نیزدرخت خصوص در هم یهود اهل و است مندرج نیز رودخانه چهار آن و سماوی) ترگوم است راه سال پانصد آن بلندی که میگویند بود عدن باغ در که حیات

میگویند) آن دربارة است عجیب بینهایت که نیز دیگر بسیار چیزهای و یوناتانآسمان در آدم حضرت جنت که میبرند گمان اسلام اهل چون و

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter X p 22-23X And the archangel Michael descended and took Abraham upon the cherubim chariot and elevated him hellip upon the cloud and sixty angels and Abraham ascended upon the carriage over all the inhabited world 2 Lightning

205

پولس رویای در خصوصا و جعلی کتابهای بعضی در اشتباه این اصل است بوده ۴۵فصل( امور) این دربارة هنود و زردشتیان آنچه شاید و میشود یافت

کتابها آن در آنچه یا و است گشته مأخوذ جعلی کتابهای قسم این از میگویندشخص هیچ حال بهر و است شده اخذ پرستان بت آن صحف از میشود یافت افسانه این همة آیا که بپرسد شخصی اگر اما و نمیکند قبول واهیانرا آن دانا

وجود قلابی سکة هیچ البته که بگوئیم او جواب در باید ندارد بنیاد هیچ بالکل هاآنها بشباهت دیگرها آن که نمیبود موجود صحیح درست سکة اگر نمی یافت

افسانه این همة همچنین و است شده ساخته نادان اشخاص دادن فریب برایکتاب در که سبب این از است شده جعل متفرقه اشخاص معراجهای های

نیز و میشود یافت الیاس حضرت و خنوخ حضرت حقیقی معراج ذکر مقدسدر رسول پولس و نمود صعود آسمان به عیسی حضرت که مکتوبست آنجا در در امور این به نسبت که را آنچه کس هر اما دید نیز سماوی چیزهای خوابآن با آنها تفاوت که فهمید خواهد البته نماید مطالعه مکتوبست مقدس کتاب

شاهنامه بین ما که فرقی آن مثل است آسمان تا زمین از مذکور های افسانهواقع بیان که نادری جهانگشای تاریخ و است افسانه تماما که

206

های افسانه در و احادیث در آنچه صحیح حقیقی اصل و میشود یافت میباشدتورات در است مندرج رودخانه چهار آن و طوبی بدرخت نسبت نصاری و یهود

باب ( پیدایش کتاب افسانه) ۱۷الی ۸آیه ۲موسی نادان مردم که میشود دیدهبغداد و بابل نزدیکی در عدن باغ که بودند ندانسته و نفهمیده آنرا چون دوست

را الهی تاریخ و بدروغ را الهامی راستی نموده مبالغه خود مخیله بقوت بود کردند مبدل باطل بداستانهای

ذرات) ۲( و الموت ملک و اجنه و غامان و حور و جنت دربارة آنچه اصل امور این جمیع از مسلمان هر البته است مندرج احادیث و قرآن در کایناتگفته احادیث و قرآن در آنها به نسبت که را آنچه هر و دارد کافی وافی واقفیتبیان مفصلا اینجا در را چیزها این که نیست لازم لهذا میداند بخوبی است شدهکتب در تعالیم این همگی بنیاد و اصل که میگویند معترضین اما کنیم اثری که میداند بخواند را مقدس کتاب که هر همانا و میشود یافت زردشتیان

میگویند حواریین و انبیا اینکه جز نمی شود یافت انبیا از یک هیچ کتاب در آنها ازیا جنت و ابراهیم آغوش آنرا که هست آرامگاهی حقیقی ایمانداران برای که

یافت حواریین و انبیا صحف در هرگز غلمان و حور ذکر اما مینامند بهشت

207

و زردشتیان کتابهای در چیزها این جمیع لکن و است معلوم چنانکه نمی شودبا میشود خوانده آنها اوصاف در کتابها آن در آنچه و است مندرج هنود اهل

دربارة اسلام اهل آنچه مثلا دارد غریب عجیب شباهت احادیث و قرآن اقوال ) سورة یعنی رحمن سورة در ایشان خصوص در که ۷۲آیه ۵۵حواریان

مکتوبست الخيام في مقصورات سورة 1حور یعنی واقعه درسورة ۲۲آیة ۵۶و ( قدیم زردشتیان آنچه از البته اند گفته المکنون اللولو کامثال عین حور و ( ) است مأخوذ میگفتند پریان یعنی پیرکان به مسمات مونث بروانان نسبت

با و ساکنند هوا در که هستند ماده ارواح پریان که میبرند گمان زردشتیان زیراقلوب که است بنوعی ایشان خوبصورتی و دارند علاقه روشنی و ستارگان عربی زبان جز که علما از بعضی چه اگر و میگردد گرفتار بدامشان مردان

اما است مشتق حار فعل از و عربی حورعین لفظ این که برآنند نمیدانند هیچلفظ اوستا در زیرا میباشد پهلوی و اوستا زبان از اصلش که گفت 2میتوان

vrawh ( در( لفظ همان و میشود یافت خورشید و آفتاب بمعنی حوری یعنی لفظ این عرب اهل چون و میشود گفته تابحال خور فارسی در و هور پهلوی

نمی دانستند آنرا اصل ساخته داخل خود زبان در را حوری

1 Fair ones close-guarded in pavilions Quran 55 72 mdash Pickthall2 Hvare

208

زیرا دارند اسمی چنین چشمانشان رنگ سیاهی بسبب که بردند گمان لهذا نیز قدیم هنود میان در اما ایران در فقط نه و میباشد همین بعربی حار معنی

و غلمان و حور ایشانرا اسلام اهل که سماوی پسران و دختران قسم آن ذکرچنین منو نامة شریعت در و میشود یافت مینامند هروس وگند اپسرسس هنود

است مرقومआहवष मिमथोऽनयम जिघासनततो महीकषिाः

1यधयमानाः पर शकतया सवरग यानततयपराङमखाः ۸۹آیه ۷باب( بکشند) میخواهند را یکدیگر طرفین از که زمین مالکان ترجمه

( ) میروند آسمان به نگریخته یعنی نگردانیده پس روی و جنگیده بزور عد منانتهی

میگوید چنین پادشاه نله به اندره نلوپاکهیانم در نیز وधम-जञाः पथिथवीपालाः तयकतीतिव-योमिधनः शसतरण तिनधन काल य रगचछनततयपराङमखाः

2अय लोकोऽयसषाम ۱۸و ۱۷آیه ۲باب( نثاراند) جان جویان جنگ که زمین عادل نگهبانان ترجمه

باقی عالم این میروند بمرگ بسلاحی نگردانیده پس روی موسم در ایشان که نیز هند قدیم پرستان بت که می بینیم سخنان این از و انتهی ایشانست آن از

شدن کشته بوسیلة مردم که میبرند گمان

1 Kings who fight the war with full vigor with a willingness to do or die and never look back go directly to heaven when they die2 Kings who know their religion and duties very well who fight without a care for their own life who never look back and are felled by arms blow become the eternal inhabitants of this very world

209

لفظ نیز جنی و آورند بچنگ غلمانرا و حور و بهشت و آسمان می توانند جنگ دراما میبود قلیل وزن بر جنین البته پس میبود جن فعل از اگر زیرا نیست عربی

اوستا لفظ از ) iniaj اشتقاقش روح( نیز آن که میباشد جینی یعنی لفظ از لفظ این و میگویند بهشت فارسی در را جنت و است شریر

OtSihaW ( و( کامل بمعنی اوستا در که وهشنتو یعنیرا جنت قدیم زردشتیان و است مشتق می آید بهترین

mdash uha OtSihaW )هش ) و جهان یعنی اهو تودر چنانکه مینامند اس ۶۵سطر ۹یسنه بهترین تمذکور

حضرت که است مرقوم چنین احادیث در که آمد پدید میزان ذکر دردست بر که اسودة آن بر وقتیکه هر دیده را آدم حضرت خود معراج در محمد

نظر بود چپش دست بر آنهائیکه بر چون و می خندید می نگریست بود راستشابراهیم نامة وصیت در چیز همان که دیدیم و می نمود زاری و گریه می افکند

قصه دو این بین ما تفاوت یک اما میباشد حکایت آن اصل که مکتوبست نیزاست مذکور ابراهیم نامة وصیت در ارواحیکه آن که اینست آن و میشود یافت

اشخاص آن ارواح شد ذکر احادیث در که اسوده آن اما میباشد مردگان ارواح نیافته اند تولد هنوز که هستند

210

و کوچک مورچة ذره اصلی معنی که مینامند کاینات ذرات را آنها اسلام اهل واست عربی عین البته لفظ آن و میباشد میشود دیده خورشید دم غبارهائیکه

اخذ قدیم زردشتیان از دارند کاینات ذرات آن خصوص در که اعتقادیرا آن امااوستا بزبان را کاینه ذرة هر و میداشتند خیالرا همان زردشتیان زیرا اند کرده

iCawarf پهلوی بزبان Pahlavi 7th و ( مصریان( از را تعلیم این زردشتیان که است ممکن و مینامیدند فروهر

اسلام دین داخل گرفته ایران از آنرا عرب اهل بهرحال اما بودند آموختهساختند

زیرا اند کرده اخذ یهود از الموترا ملک لقب اسلام اهل که دیدیم این از قبل ویعنی ( را لقب همان عبری بزبان فرشته بدان ) 1 מלאך המות ایشان

را او یهود چونکه میشود یافت کمی تفاوت اسمش دربارة اما 2 סמאל میدهند

( نیست( عربی نیز اسم این لکن و میگویند عزرائیل اسلام اهل و سمائیل یعنی کتاب در فرشته این ذکر اما میباشد الله نصره معنیش و است عبری بلکه

از میگویند وی دربارة که را آنچه یهود که هویداست پس نمیشود یافت مقدسنوشته جائیکه می یابیم اوستا کتاب در آنرا اصل شاید و اند آموخته دیگر جائی

کسی اگر که است

1 The Angel of Death2 Sammael See also Sources of Qurrsquoan p 99 241

211

آتش و آب از او قتل گردد سوخته و خفه افتاده آنها امثال و آتش و آب دراوستا زبان در را او که الموت ملک بلکه SutODIW نیست Otsa

( هلاک( ویرا میگویند استوویدهوتسش یعنیفرگرد ( ندیداد و کتاب ببین )۳۵الی ۲۵سطر ۵میسازد

ویرا) ndash ۳( که یهود از را عزازیا اسم اسلام اهل جهنم از عزازیل برآمدن حکایت) یعنی همانطور ((1 עזאזל به باب لاویان کتاب در اسم آن و اند گرفته مینامند

۲۶و ۱۰و ۸آیه ۱۶ آموخته) زردشتیان از ویرا برآمدن حکایت اما است مذکورآفرینش یعنی بوندهشنیه به مسمی پهلوی کتابی و احادیث مقابلة از چنانکه اند

ndash صفحه الأنبیا قصص در و میشود ndash ۹ظاهر خدایتعالی مکتوبست چنینآنگاه کرد سجده را خدایتعالی سال هزار سجین در عزازیل کرد پیدا را عزازیل

آمد دنیا زمین بر تا کرد سجده را خدایتعالی سال هزار طبقه هر به آمد زمین بر ) صفحهndash المجالس عرائس در (۴۲و یعنی) ابلیس که است شده نوشته

بحضرت رسانیدن ضرر امید به ماند جنت دروازة نزد سال هزار سه تا عزازیلفصل هشینیه بوند در و بود پر حسد از دلش زیرا حوا و چنین ۲و ۱آدم

mdash مکتوبست

1 Leviticus 168 scapegoat mdash Azazel

212

Pahlavi text 207 ( ) نعر و آزردن آرزوی و دانی عقب در تاریکی در ابلیس یعنی اهرمن ترجمه

تاریک مقام که است جائی تاریکی آن هم و آزارش آن و هست و بوده ( هست ( اهرمن که دانست مطلق علم یعنی آگاهی همه در اورمزد میگویند

سال هزار سه انجام تا می آمیزد در رشک آرزوی در و میانگیزد را خود زیرا ( تبدیل ( بی بوده اند یعنی راهرمن اورمزد اند بوده روح در

213

از آخر و نبود آگاه اورمزد هستی از دانی عقب بسبب مضر روح بیحرکت و دید را اورمزد روشنی آن چونکه و آمد روشن بمقام تا و برمیخیزد قعر آن

انتهی بپرداخت ساختن بهلاک آمیز رشک گوهر و آزارنده آرزوی بسببمیشود یافت زردشتیان تعلیم این و احادیث بین ما که تفاوتی آن البته

و مینمود عبادت را خدا عزازیل که است مندرج احادیث در زیرا پیداست ndash اما است موجود اورمزد که نمیدانست اهرمن که میگویند زردشتیان

در اهرمن هم و عزازیل هم چونکه هست حکایت دو این بین ما نیز مشابهتی ( ) بهلاک برآمده آنجا از دو هر و پیوستند بوجود قعر یعنی یازوفائی سجین

بپرداختند خدا مخلوقات ساختنچیزی که است مناسب شویم فارغ اهرمن یا و عزازیل ذکر از اینکه از قبل و

آن و میباشد یکدیکر با حکایت دو این داشتن علاقه دلیل که نمائیم ذکر نیز دیگربا طاوس که می آید پدید زردشتیان کتابهای از هم و احادیث از هم که اینست

مذکور ndash چنین الأنبیا قصص در و است داشته نسبت باشد اهرمن که عزازیلndash گردد داخل میخواست و بود نشسته جنت در پیش عزازیل چون که است

کنگره ای بر بهشت از طاوس

214

کیستی تو گفت طاوس میخواند اعظم اسمهای که دید را یکی بود نشستهگفت نشسته ای چرا اینجا گفت عزوجل خدی فرشتگان از فرشته ام من گفت

طاوس آیم بهشت در که میخواهم را بهشت می کنم نظر یعنی الجنه انظراست بهشت در ع آدم تا گذارم بهشت در را کسی که نیست فرمان مرا گفتبخواند را دعا آن که هر آموزانم دعا چنان دهی راه بهشت در مرا اگر گفت

او هرگز آنکه سوم نباشد سرکش دوم و نشود پیر آنکه یکی بود چیز سه ویرادر کنگره از بخواند نیز طاوس بخواند را دعا آن ابلیس نکنند بیرون بهشت از را

گفته ndash آن از بعد و انتهای گفت مار با بود شنیده ابلیس از چه هر پرید بهشتبزمین بهشت از را ابلیس و حوا و آدم حضرت تعالی خدای چون که است شده میان طاوس حکایت و نمود اخراج ایشان همراه نیز را طاوس انداخت

در زیرا می پندارند اهرمن مددکار را او نیز ایشان اما است دیگر زردشتیانndash مکتوبست چنین اهرمن دربارة یزنبق تصنیف بدعتها رد به مسمی کتابԱսեն թէ Արհմնն ասաց ոչ եթէ չrsquoկարեմ առնել բարի ինչ այլ չrsquoկամիմ և rsquoի հաստատուն զբանն առնելոյ` արար

սիրամարգ1 )۲باب ( اهرمن) ndash ndash ( که زردشتیان میگویند ترجمه

1 They say that the devil said itrsquos not that I cannot but rather I donrsquot want to create anything good and as a proof to his words he created the peacock mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book ii

They say that Ahriman said It is not that I cannot make anything good but I will not And in order to prove what he said he made the Peacock mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 246

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

215

ثابت برای و نمیخواهم بلکه بسازم نتوانم نیکو چیز هیچ که نیست چنین گفتبوده ndash ndash عزازیل مخلوق طاوس اگر و انتهی بساخت را طاوس قول این کردن

از وی همراه و گردد مددکار را او یافته تعلیم وی از که نیست عجیب البته باشد شود انداخته بیرون جنت

)4( ndash که است مندرج چنین الأنبیا قصص در محمد نور خصوص در ) ( صفحة ndash ( بود من نور بیافرید تع خدای چیزیکه اول گفت محمد ببین ۲حضرت

صفحة گفت) ndash ۲۸۲نیز محمد حضرت که است مرقوم الأحساب روضه در وای گفت نهاده وی پیشانی بر را نور آن خدا شد آفریده آدم حضرت چون کهنور و فرزندانت بهترین و ترین نجیب نور نهادم تو پیشانی بر که نوری این آدمکه ndash است مرقوم آن از بعد و میباشد شد خواهند فرستاده که انبیائی رئیسابن بعبدالله بتوالی تا شد سپرده باولادش شیث از و بشیث آدم از نور آن

نیز و گشت حامله محمد بحضرت او وقتیکه رسید بآمنه او از و رسید مطلب ndash را نور آن خدایتعالی گفت محمد حضرت که احادیث در است شده گفته

بیافرید را قلم قسم یک از و میافرید را عرش قسم یک از گردانیده قسم بچهارقسم چهار این بیافرید را مؤمنان قسم یک از و بیافرید را بهشت قسم یک از و

بیافرید مرا مکرم تر و عزیزتر اول قسم از کرد قسم چهار باز را

216

سوم قسم از و نهاد مومنان سر در و بیافرید را عقل دوم قسم از و رسولم کهدر و بیافرید را عشق چهارم قسم از و نهاد مومنان چشم در و بیافرید را شرم

صفحه ( الأنبیا قصص نهاد مومنان در) ۲دل نیز آنرا بجوئیم را حکایت این اکر وساسانیان ( ایام در که مینوخرد به مسمی کتاب در زیرا میابیم زردشتیان کتب

( همة و اینجهان آفریننده اورمزد که است نوشته چنین شد تصنیف پهلوی بزبانزمان مدح با خود خاص نور از سماویرا عقل و مقرب فرشتگان و مخلوقاتش

نور ndash همان ذکر خرد مینو سفر از قدیمتر بینهایت کتابی در نیز و آفرید بیکرانیشت در زیار میشود مینامند ۱۹یافت جمشید الآن را او که خشیته یمه ذکر در

مرقومست چنینPahlavi or Avesta page

211

217

212

218

213رمة) ndash ndash ۳۸الی ۳۱آیه ndash ۱۹یشت( صاحب بجمشید پرزورکیانی تابش ترجمه

و دیوها سلطنت کشور هفت زمین بر که وقتی میبود متعلق دراز زمان تا خوب ( ) بدکاران و کاهنان و عفریتها و پریان و جادوان و جن و انس یعنی مردمان

پذیرفت بکام را باطل دروغ سخن آن او چون پس می نمود

219

رمة صاحب جمشید که او شد روانه پرندة بصورت وی از ظاهری تابشبر شده مضطرب او و افتاد شادی بی جم ندیده تابشرا آن دیگر می باشد خوب ndash از تابش آن گشت جدا تابش آن اول بار بپرداخت نمودن بدشمنی زمین

( وراغ ( پرنده بصورت خورشید پسر یعنی ویوغان پسر جم از تابش آن جمشید ( جمشید( از تابش آن دوم بار چون گرفت تابشرا آن مهر روانه برق یعنی

و پسر جم از تابش آن گشت پسر جدا جم از تابش آن گشت بصورت یوغانآن دلیر جیل آثویانی حبیل پسر فریدون شد روانه وراغ پرندة بصورت ویوغان

تابش آن سوم بار چون بود فیروز مردان فیروزترین مرد چون گرفت تابشراروانه وراغ پرندة بصورت ویوغان پسر جم از تابش آن گشت جدا جمشید از

بود زورآور مردان زورآورترین چون گرفت تابشرا آن مردانه گرشاسب شدانتهی

جمشید که می بینیم کنیم مقابله یکدیگر با حکایترا دو این اگر که( اکنونسبب آن از و آفرید زمین روی بر خدا که بود مردی اول اوستا تعلیم حسب بر

( اولاد بهترین به را نور آن میگوئیم ابوالبشر آدم حضرت را او ما که همانستبر سپرد خود است شده گفته محمد نور دربارة احادیث در آنچه وفق

220

و میباشد محمد نور حکایت آن اصل قدیم ایرانی قصة این که هویداست پس که است واضح اینهمه بر علاوه و اند کرده اخذ زردشتیان از آنرا اسلام اهل

انس بر او که است شده نوشته جمشید خصوص در زردشتی سفر این در چونقبیل این از یهود اهل که آنچه البته مینمود سلطنت غیره و عفریتها و جن و

مسلمانان و است شده جاری ینبوع همین از میگویند سلیمان حضرت دربارة مخفی و دیدیم سوم فصل در چنانکه اند نموده اخذ ایشان از را قصه همان

در میگویند محمد حضرت نور شدن منقسم دربارة اسلام اهل آنچه که نماناد ( ) ظاهر پس است مندرج مفصلا زرتشت شت نامة آسمانی دساتیر کتاب

است سرچشمه آن از و زردشتیان تعالیم از نیز این که میشود)۵ از) بعد که گفت محمد حضرت که برآنند اسلام اهل صراط پل ذکر

بهشت و زمین بین ما که صراط پل به باید مردم همة الدین یوم آخری داوریموی از باریکتر پل آن که میگویند و کنند عبور است شده بناکرده جهنم بربالای

میگردند هلاک جهنم آتش در افتاده آن از شریریان و است شمشیر از تیزتر وآن اشتقاق که بپرسد باید اولا بداند بخواهد را تعلیم این اصل شخص اگر و

زبان در اصلش زیرا چیست صراط لفظ

221

فارسی در اصلش و است شده معرب لفظ آن البته نمیشود یافت عربیعلم صاحب هر و میگویند چینود را پل آن زردشتیان که زیرا میشود یافت

چ بعوض را ص سبب آن از نیست موجود عربی در چ حرف چون که میداند آن اسم فقط نه عرب اهل اما میگویند چین بعوض را صین چنانکه مینویسند

چنانکه اند کرده مأخوذ قدیم زردشتیان از نیز را اعتقاد آن تمام بلکه را پلموجود کرت دین به مسمی کتاب در که ذیل موضع این نمودن مطالعه محض

گردید خواهد هویدا است

Avesta p 216جزء( کرت آی ۸۱فصل ۲دین e۶و ۵ ۀ ترجمه)

222

پاک کردنی پرهیز خویشرا کردار میدارم نگاه پاک و بسیار گناه از میگریزم وای تو بارادة خرد و هوش و عقل و خیال و گفتار و کردار حیات قوت شش

و بخیال ترا پرستش آن میکنم ادا آنرا انصاف با حسنه اعمال توانای مسببدوزخ گران بسزای باشم نرسیده تا روشن راه در بمانم تا به کردار و گفتار

همیشه مرغوب تماما پربوی بهترین مسکن بآن تا برسم چینود از درگذرم بعد من و است پل آن اسم صراط لفظ چه اگر که باد واضح انتهی درخشان لکن و نمیشود معلوم عربی زبان از لفظ آن اصلی معنی اما می آید راه بمعنی

) و کردن جمع بمعنی چیدن از زیرا هویداست و ظاهر چینود معنی فارسی ازپیوند) پل چینود لفظ آن تمام معنی و است مشتق گذر یعنی ووتر پیوستن

می پیوندد بیکدیگر را زمین و بهشت استزیرا سازندهاهل) ۶( اموریکه آن جمیع مفصل بیان چونکه اما دیگر مطالب بعضی

معانی اختصار برای پس میکشید طول زیاده اند کرده اخذ زردشتیان از اسلام اسلام اهل که است این آنها از یکی و میکنیم اکتفا دیگر مطلب چهار سه بذکربگردد وی جایگیر میبایست که آینده نبی آن بر وفاتش از قبل نبی هر برآنکه

حضرت که می گویند مثلا است میداده شهادت

223

هذا علی و داود حضرت بر موسی حضرت و موسی حضرت بر ابراهیم که می فهمد نماید ملاحظه را انبیا کتب که هر اما اند داده شهادت الترتیب

عیسی حضرت بر پی در پی آخرشان تا اول از پیغمبران همة آن برعکس مقدس کتاب از را خیال این اسلام اهل چون پس بس و میدادند شهادت زردشتیه کتب میان کتابی که باد واضح کجاست از که بپرسیم باید نیاموخته اند

مولف و مذاهب دبستان مصنف که است موجود آسمانی دساتیر به مسمیمکتوب آسمانی بزبان که میگویند زردشتیان خود و خوانده اند آنرا قاطع برهان

و اصلی بزبان هم و است گشته ترجمه دری بزبان پرویز خسرو ایام در و شده که می کند ادعا کرده چاپ کتابرا آن که فیروز ملا و است موجود بدری هم

حضرت آنها اولین که پیغمبر پانزده بر نازله صحیفة پانزده بر است محتویزرتشت حضرت جمله آن از و پنجم ساسان حضرت ایشان آخرین و مهاباد

بعد که پیغمبری آن خبر صحیفه پانزده این از یکی هر آخر در و است سیزدهم است جعلی کتاب این البته است شده داده آید بظهور می بایست بترتیب آن از

که است آمده مقبول چنان اسلام اهل میان خیال این که گفت می توان اما دوم آیة و کرده اند اخذ زردشتی کتاب این از آنرا ایشان

224

گرزمرپان شش هر هرشنده شمئای فرشید است همین صحف این از یک هر ndash ndash ndash و دادگر مهربان گر بخشایش بخشایندة ایزد بنام دری در و فراهیدور

های سوره از سوره سیزده و صد سر بر آنچه با قول این که می بیند هرکس ndash الفاظ و دارد مطابقتی الرحیم الرحمن الله بسم یعنی است مکتوب قرآن

است مرقوم آنجا چونکه آنست مثل نیز بوندهشنیه اولPahlavi

هر ndash در زردشتیان که میباشد نیز این ذکر لایق و آفریننده اورمزد بنام یعنی زردشتیان مابین امر این در اما میگفتند رتو را آنها که داشتند دعا وقت پنج روز

صابیین که دعائی وقت هفت آن از وقت پنج آن زیرا است مطابقتی صابیین و میباشد داشتند

و) 7( حکایتها محمد حضرت که است محال که بگوید شخصی اگر کلام آخرنیز و باشد گردانیده خود احادیث و قرآن داخل پسندیده زردشتیانرا رسومپس باشد داشته هم وافقیت امور این از امی نبی آن که بود نخواهد ممکن

که است مندرج الأحباب روضه در اولا که میگویند قول این جواب در معترضینوی نزد که طایفة هر اشخاص به که داشت عادت محمد حضرت

225

فارسی بزبان اوقات بعضی بدینطور چون و بگوید بزبانشان چیزی می آمدند ثانیا و یافت رواج عربی زبان در فارسی الفاظ چند سبب این از میزد حرفعرب رسوم و داستانها و یهود افسانه های محمد حضرت که شد معلوم چونقصه که دارد اشکال چه پس ساخت خود قرآن داخل پسندیده را پرست بت

که حکایتهائی از بسیاری دربارة و باشد گردیده وی مقبول نیز فارسیان هایکلی رواج اعراب میان وی ایام در آنها که است مسلم است مندرج قرآن در

است نوشته چنین داستانها قسم این دربارة الکندی چون ذكرت میداشت فإن هذه لك قلنا القصص هذه ونظائر الفيل وأصحاب والناقة وثمود عاد قصة ونهارهن ليلهن يدرسنها كن اللواتي الحي عجائز وخرافات باردة ndash1أخبار

را حکایتها این امثال و فیل اصحاب و ناقه و ثمود و عاد حکایت اگر پس ترجمهکه است قوم زنان پیره خرافات و سست اخبار این که میگوئیم بتو کنی ذکر

الرسول سیره از ثالثا و میگفتند افسانه بطریق روز و شب را آنها ایشانمحمد حضرت اصحاب میان که است معلوم اسحق ابن و هشام ابن تصنیف

وقت در محمد حضرت که بود فارسی سلمان به مسمی ایرانی شخصیمحاصره

1 as Al Kindy tells usmdash Suppose we relate to thee such fables as those of Acircd Thamud and the She-camel the Companions of the Elephant and such like it would only be the way of old women who spend their days and nights in such foolish talk Sources of Islam p 90

226

ثقیف غزوة حین در نیز و کند را خندق آن وی نصیحت برحسب مدینه کردن خود ایام در که میگویند و آورد باستعمال اولا او رأی موافق را منجنیق طایف

مددکار قرآن کردن تصنیف در سلمان که بودند آن بر دشمنانش محمد حضرتسوره ( یعنی نحل سورة در اینمطلب ذکر و میباشد محمد )۱۰۵ ۀeآی ۱۶حضرت

میشود ndash یافت الفاظ ذي باین ال سان ل بشر مه يعل ما إن يقولون هم أن نعلم ولقدمبين عربي لسان وهذا أعجمي إليه ndash1يلحدون که میدانیم آینه هر و ترجمه

او بسوی می گردانند رو آنکه زبان انسانی را او می آموزد که میگویند ایشان که میگفتند معترضین اگر البته است روشن عربی زبان این و است اعجمی

اینرا چون اما میکرد کفایت جواب این بود قرآن عبارت حسن سبب عجمی آناحادیث در هم و قرآن در هم که مطالبی آن از بسیاری که اند کرده ثابت

دارد میشود یافت زردشتیه کتب در آنچه با انگیز حیرت مطابقت است مندرجاز بلکه نیست کافی بهیچوجه اعتراض آن نمودن رد برای قرآن قول این پساز آنحضرت که بود شده معلوم محمد خود ایام در که هویداست امر این آیه آن

مسلم اینرا نیز اینجا در که است لابد پس است یافته تعلیم فارسی سلمان میباشد اسلام دین ینابیع یکی نیز زردشتیان کتابهای که نمائیم

1 We know indeed that they say It is a man that teaches him The tongue of him they wickedly point to is notably foreign while this is Arabic pure and clear Quran 16 103 mdash Yusuf Ali

227

ششم ششم فصل فصلتعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

است آمده وارد

شرکت و پرستی بت از عرب اهل از بعضی محمد حضرت ظهور از قبل - از شاید و یهود اهل از چون و میبودند حق دین پی در داشته کلی نفرتکه داشتند اطلاع بود رسیده ایشان زمان تا الأیام قدیم از بتواتر که چند اخباری

بعضی سبب آن از است میشناخته را حقیقی واحد حی خدای ابراهیم حضرتدین تفحص و بجستجو طایف در هم و مدینه در هم و مکه در هم ایشان از اهم امر این مشغول آنانیکه و نمودند رد اصنامرا عبادت پرداخته الله خلیلامیه و مدینه در اصحابش و ابوامیر آنجمله از که گردیدند حنفا به ملقب گشتند

و عثمان و عبیدالله و بورقه مسمی مکه اهل از چهارنفر و طایف در زلط ابن و اشخاص نوع این گفتگوی و نمونه و خیالات که برآنند معترضین و بودند زید

کرده وی دین بر و محمد حضرت بر اهم تاثیر عمرو ابن زید تعلیم خصوصا این کنندگان مطالعه آنکه برای و می آید پدید قرآن خود در آن دلیل که است

اوراق

228

ابن که را آنچه که است لازم بیازمایند را قول این غلط یا و صحت بتوانند بهتر اگر که باد اضح و بخوانیم اند نوشته مکه حنفای به نسبت هشام ابن و اسحقابن کتاب اما اند نوشته را محمد حضرت سیرت نیز دیگر اشخاص نفر چند چه

از زیرا است معتبرتر دیگر کتابهای نوع آن همة از الرسول بسیره ملقب هشام ببیان مورخیکه اول میباشد محمد حضرت بزمان نزدیکتر و تر قدیم همه

سن در که بود زهری بپرداخت او اقوال و اعمال وفات ۱۲۴ ۀeنمودن هجریکه عروه از خصوصا و محمد حضرت اصحاب از تواتر از نوشت او آنچه و یافت

سالها چندان مرور در البته بود شده معلوم وی بر بود عایشه خویشان از یکیزهری کتاب اگر اما و بود یافته دخول اخبار آن در مبالغات و اشتباهات بسیار

میخواهند را امور حقیقت آنانیکه برای میداشت فایده بسیار میبود موجود حالا از تماما چه اگر و میبود دیگر کتابهای از معتبرتر آنجهه از و قدیمتر زیرا بدانند

) سنه در که نام اسحق ابن زهری شاگردان از یکی اما است رفته ۱۵۱میان ( آن از بسیار اجزای و نمود تصنیف مطلب آن در دیگر کتابی یافت وفات هجری

سنة ( در که هشام ابن الرسول سیره در ) ۲۱۳کتاب محفوظ کرد رحلت هجریاطلاع حنفا از تا مینمائیم رجوع کتاب آن بسوی ما الآن پس است مانده

229

این است شده نوشته آنجا در آنچه و یابیم واجتمعت إسحاق ابن قال میباشدله وينحرون يعظمونه كانوا أصنامهم من صنم عند لهم عيد في يوما قريش

فخلص يوما سنة كل في لهم عيدا ذلك وكان به ويديرون عنده ويعكفون على بعضكم وليكتم تصادقوا لبعض بعضهم قال ثم نجيا نفر أربعة منهم

بن قصي بن العزى عبد بن أسد بن نوفل بن ورقة وهم أجل قالوا بعضبن يعمر بن رئاب بن جحش بن الله وعبيد لؤي بن كعب بن مرة بن كلابأميمة أمه وكانت خزيمة بن أسد بن دودان بن غنم بن كبير بن مرة بن صبرة

وزيد قصي بن العزى عبد بن أسد بن الحويرث بن وعثمان المطلب عبد بنتعدي بن رزاح بن رياح بن قرط بن الله عبد بن العزى عبد بن نفيل بن عمرو بن لقد شيء على قومكم ما والله موا تعل لبعض بعضهم فقال لؤي بن كعب بن

ولا يضر ولا يبصر ولا يسمع لا به نطيف حجر ما إبراهيم أبيهم دين أخطئوا في قوا فتفر شيء على أنتم ما والله فإنكم لأنفسكم التمسوا قوم يا ينفع

في فاستحكم نوفل بن ورقة فأما إبراهيم دين الحنيفية يلتمسون البلدان الله عبيد وأما الكتاب أهل من علما علم حتى أهلها من الكتب بع وات النصرانية

مع هاجر ثم أسلم حتى الالتباس من عليه هو ما على فأقام جحش بنامرأته ومعه الحبشة إلى المسلمين

230

هلك حتى الإسلام وفارق تنصر قدمها فلما مسلمة سفيان أبي بنت حبيبة أم كان قال بير الز بن جعفر بن محمد فحدثني إسحاق ابن قال نصرانيا هنالك

وسلم عليه الله صلى الله رسول بأصحاب يمر تنصر حين جحش بن الله عبيد وأنتم أبصرنا أي وصأصأتم فقحنا فيقول الحبشة أرض من هنالك وهم

عينيه يفتح أن أراد إذا الوليد الكلب أن وذلك بعد تبصروا ولم البصر تلتمسون وخلف إسحاق ابن قال عينيه فتح تعني عينيه فقح وقوله لينظر صأصأ لينظر

بن سفيان أبي بنت حبيبة أم امرأته على بعده وسلم عليه الله صلى الله رسول صلى الله رسول أن حسين بن علي بن محمد وحدثني إسحاق ابن قال حربعليه فخطبها الضمري ة أمي بن عمرو النجاشي إلى فيها بعث وسلم عليه الله

مئة أربع وسلم عليه الله صلى الله رسول عن وأصدقها إياها فزوجه النجاشيالنساء صداق وقف مروان بن الملك عبد نرى ما علي بن محمد فقال دينار

بن سعيد بن خالد النبي أملكها الذي وكان ذلك عن إلا دينار مئة أربع على الروم ملك قيصر على فقدم الحويرث بن عثمان وأما إسحاق ابن قال العاص قيصر عند الحويرث بن ولعثمان هشام ابن قال عنده منزلته وحسنت فتنصر

إسحاق ابن قال الفجار حديث في ذكرت ما ذكره من منعني وأماحديث

231

دين وفارق نصرانية ولا يهودية في يدخل فلم فوقف نفيل بن عمرو بن زيدعن ونهى الأوثان على تذبح التي والذبائح والدم والميتة الأوثان فاعتزل قومه

ابن قال عليه هم ما بعيب قومه وبادى إبراهيم رب أعبد وقال الموءودة قتلرضي بكر أبي بنت أسماء أمه عن أبيه عن عروة بن هشام وحدثني إسحاق ظهره مسندا كبيرا شيخا نفيل بن عمرو بن زيد رأيت لقد قالت عنهما الله

أصبح ما بيده عمرو بن زيد نفس والذي قريش معشر يا يقول وهو الكعبة إلى أحب الوجوه أي أعلم أني لو اللهم يقول ثم غيري إبراهيم دين على أحد منكم

وحدثت إسحاق ابن قال راحته على يسجد ثم أعلمه لا ولكني به عبدتك إليكقالا عمه ابن وهو الخطاب بن وعمر نفيل بن عمرو بن زيد بن سعيد ابنة أن

فإنه نعم قال عمرو بن لزيد استغفر وسلم عليه الله صلى الله لرسول لقي كان وما قومه دين فراق في نفيل بن عمرو بن زيد وقال وحده أمة يبعث

ذلك في منهم

رب ألف أم واحدا تقسمت أربا إذا أدينالأمور

والعزى ت اللا عزلت جميعا

الجلد يفعل كذلكالصبور

ولا أدين ى العز فلاابنتيها

عمرو بني صنمي ولاأزور

ا رب وكان أدين هبلا حلمي ولا إذ الدهر في لنايسير

يالي الل وفي عجبتمعجبات

يعرفها ام الأي وفيالبصير

232

رجالا أفنى قد الله الفجور بأن شأنهم كان كثيرا

قوم ببر آخرين الصغير وأبقى الطفل منهم فيربل

يوما ثاب يفتر المرء المطير وبينا الغصن يتروح كما

ربي حمن الر أعبد الغفور ولكن ب الر ذنبي ليغفر

احفظوها كم رب الله تبوروا فتقوى لا تحفظوها ما متى

جنان دارهم الأبرار سعير ترى حامية وللكفار

يموتوا وإن الحياة في الصدور وخزي به تضيق ما يلاقوا

جلد( الرسول 1)۷۷و ۷۶ ۀeصفح ۱سیره و است گفته اسحق ابن ترجمهآنرا و شدند جمع بتهایشان از نزدیکی داشتند که عیدی در روزی قریش

1 One day when the Quraysh had assembled on a feast day to venerate and circumambulate the idol to which they offered sacrifices this being a feast which they held annually four men drew apart secretly and agreed to keep their counsel in the bonds of friendship They were (i) Waraqa Ibn Naufal Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza b Ibn Qusayy Ibn Kilab Ibn Murra Ibn Ka`b Ibn Luayy (ii) `Ubaydullah Ibn Jahsh Ibn Riab Ibn ya`mar Ibn Sabra Ibn Murra Ibn Kabir Ibn Ghanm Ibn Dudan Ibn Asad Ibn Khuzayma whose mother was Umayma Ibn `Abdul-Muttalib (iii) `Uthman Ibn al-Huwayrith Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza Ibn Qusayy (iv) Zayd Ibn `Amr Ibn Nufayl Ibn `Abdul-`Uzza Ibn `Abdullah Ibn Qurt Ibn Riyah Ibn Razah Ibn diyy Ibn Ka`b Ibn Luayy They were of the opinion that their people had corrupted the religion of their father Abraham and that the stone they went round was of no account it could neither hear nor see nor hurt nor help `Find for yourselves a religion they said `for by Allah you have none So they went their several ways in the lands seeking the Hanifiya the religion of AbrahamWaraqa attached himself to Christianity and studied its scriptures until he had thoroughly mastered them `Ubaydullah went on searching until Islam came then he migrated with the Muslims to Abyssinia taking with him his wife who was a Muslim Umm Habiba d Abu Sufyan When he arrived there he adopted Christianity parted from Islam and died a Christian in AbyssinaMuhammed Ibn Ja`far Ibn al-Zubayr told me that when he had become a Christian `Ubaydullah as he passed the prophets companions who were there used to say `We see clearly but you eyes are only half open ie `We see but you are only trying to see and cannot see yet He used the word sa`sa because when a puppy tries to open its eyes to see it only half sees The other word faqqaha means to open the eyes After his death the apostle married his widow Umm HabibaMuhammad Ibn `Ali Ibn Husayn told me that the apostle sent `Amr Ibn Umayya al-Damri to the Negus to ask for her and he married him to her He gave her as a dowry on the apostles behalf four hundred dinars Muhammad Ibn `Ali said `We think that `Abdul-Malik Ibn Marwan fixed the maximum dowry of women at four hundred dinars because of this precedent The man who handed her over to the prophet was Khalid Ibn Sa`id a al-`As`Uthman Ibn al-Huwayrith went to the Byzantine emperor and became a Christian He was given high office hereZayd Ibn `Amr stayed as he was he accepted neither Judaism nor Christiianity He abandoned the religion of his people and abstained from idols animals that had died blood and things offered to idols He forbade the killing of infant daughters saying that he worshipped the Allah of Abraham and he publicly rebuked his people for their practices

233

بود عیدی ایشان برای آن سال هر در و می گشتند آن دور و مینمودند تعظیم گفتند بیکدیگر آنگاه ماندند جدا ایشان از کرده گفتگو خفا در نفر چهار پس

ابن ورقه ایشان و خوب گفتند دارید پنهان را یکدیگر اسرار و نمائید صداقتالمطلب عبد دختر امیمه مادرش و الخ ابن حجش ابن عبیدالله و الخ بن نوفل

گفتن بیکدیگر و بودند الخ ابن عمرو ابن زید و الخ ابن حویرث ابن عثمان وابراهیم پدرشان دین از نیستند هیچ بر قومتان که می دانید که قسم بخدا

Hisham Ibn `Urwa from his father on the authority of his mother Asma d Abu Bakr said that she saw Zayd as a very old man leaning his back on the Ka`ba and saying `O Quraysh By Him in whose hand is the soul of Zayd not of you follows the religion of Abraham but I Then he said one `O Allah if I knew how you wished to be worshipped I would so worship you but I do not know Then he prostrated himself on the palms of his handsI was told that his son Sa`id Ibn Zayd and `Umar Ibn al-Khattab who was his nephew said to the apostle `Ought we to ask Allahs pardon for Zayd Ibn `Amr He replied `Yes for he will be raised for the dead as the sole representative of a whole peopleZayd Ibn `Amr Ibn Nufayl composed the following poem about leaving his people and the treatment he received from them

Am I to worship one lord or a thousandIf there are as many as you claimI renounce al-Lat and al-`Uzza both of them As any strong-minded person wouldI will not worship al-`Uzza and her two daughtersNor will I visit the two images of the Banu `AmrI will not worship HubalIn the days when I had little senseI wondered (for in the night much is strangeWhich in daylight is plain to the discerning)That Allah had annihilated many menWhose deeds were thoroughly evilAnd spared others through the piety of a peopleSo that a little child could grow to manhoodA man may languish for a time and then recoverAs the branch of a tree revives after rainI serve my Lord the compassionateThat the forgiving Lord may pardon my sinSo keep to the fear of Allah your Lord While you hold to that you will not perishYou will see the pious living in gardens While for the infidels hell fire is burningShamed in life when they dieTheir breasts will contract in anguish- Seera of Ibn Hisham Sources of Islam p 93-95

234

هیچ و نمی بیند و نمی شنود بکنیم طواف آنرا که چیست سنگ درگذشته اند بر شما که قسم بخدا پس کنید التماس انفستان برای قوم ای نمیرساند فایده

بجویند را ابراهیم دین یعنی حنیفیت تا شدند متفرق دیگر ببلاد پس نیستید هیچنمود تتبع آنها اهل از را کتب گشته محکم مسیحی دین در نوفل ابن ورقه پس

که شکی در او پس حجش ابن عبیدالله اما و دانست کتاب اهل از را علم تا کرد هجرت حبش به مسلمانان با آنگاه گردید مسلمان وقتیکه تا بماند داشت

چون پس رفت او همراه بود مسلمان که ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش ومسیحیان دین در آنجا در و کرد ترک اسلامرا دین شده مسیحی رسید بدانجا

داده خبر مرا زبیر ابن جعفر ابن محمد پس است گفته اسحق ابن شد هلاک) که ص خدا رسول اصحاب بر شد مسیحی وقتیکه حجش ابن عبیدالله گفت ( ما یعنی وصأصأتم فقحنا میگفت گذشته بودند حبش زمین از آنجا در ایشان

است این آن و نشده اید بینا هنوز و میکنید جستجو را بینائی شما و شده ایم بینابه تا میکند صأصأ ببیند تا کند باز را خود چشمان که میخواهد چون سگ بچة که

رسول و است گفته اسحق ابن چشمانشرا بازکرد یعنی فقح او قول و بینداز بعد صلعم خدا

235

( ) ابن گرفت حربرا ابن ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش عبیدالله بعد یعنی وی که کرد حکایت من برای حسین ابن علی ابن محمد و است گفته اسحق ( ) نزد ضمریرا امیه ابن عمرو حبیبه ام یعنی وی پی در صلعم خدا رسول ( ) وی با را او پس کرد خطبه محمد او برای ویرا نجاشی پس فرستاد نجاشی

محمد پس شد داده دینار چهارصد صلعم خدا رسول از کابینش و نمود تزویجدینار بچهارصد زا زنان کابین مروان ابن عبدالملک که نمی بینم گفت علی ابن

ابن خالد داد صلعم نبی به را او کسیکه و جهت آن از جز است کرده معین قیصر نزد حویرث ابن عثمان اما و است گفته اسحق ابن بود عاص ابن سعید

گفته هشام ابن شد بلند وی نزد او درجة و گشت مسیحی رسیده روم پادشاهدر آنچه که است حدیثی قیصر نزد حویرث ابن عثمان ماندن دربارة و است

گفته اسحق ابن است کرده منعق آن ذکر از مرا ام کرده بیان فجار حدیثنصاری دین و یهود دین داخل و بماند او پس نفیل ابن عمرو زیدابن اما و است

قربانیهائی از و خون از و مردار از و بتها از و کرد ترک خویشرا قوم دین و شد ) زنده دختریکه یعنی مووده قتل از و نمود اجتناب میکردند ذبح بتها برای که

( آن خود قوم بر و می پرستم را ابراهیم خداوند گفت و کرد نهی کنند خاکمرتکب که را عیسی

236

از پدرش از عروه ابن هشام و است گفته اسحق ابن گردانید آشکارا بودند آن) ( ) یعنی او که است داده خبر بمن عنها الله رضی ابوبکر دختر اسما مادرش

که) دیدم بود پیر بسیار وقتیکه را نفیل ابن عمرو ابن زید همانا گفت اسما در عمرو ابن زید جان که باو قریش آل ای میگفت داده کعبه بر را خود پشت

است نرسیده ابراهیم بدین من جز شما از یکی هیچ که قسم است وی دست تو نزد وجوه از وجه کدام که میدانستم اگر من بدرستیکه خدا ای میگفت آنگاه

کفهای آنگاه نمیدانم آنرا من ولکن می پرستیدم بدان ترا باشد تر پسندیده بمن و است گفته اسحق ابن کرد سجده نهاده زمین بر خویشرا دست

ابن همر و نفیل ابن عمرو ابن زید ابن سعید پسرش که است شده خبردادهعمرو ابن زید برای گفتند صلعم خدا برسول بود وی عم پسر که خطاب

زید و برمیخیزد امتی مثل تنهائی به وی بدرستیکه و بلی گفت او و نما استغفارآنچه خصوص در و کرد ترک را خود قوم دین اینکه دربارة نفیل ابن عمرو ابن بهزار یا پروردگار بیک آیا گفت چنین شد واقع بوی ایشان از آنجهت از

تماما را عزی و لات است شده مقسم امور حالیکه در بیاورم ایمان پروردگار میکند چنین شکیبا زورآور مرد ام کرده ترک

237

را عمرو بنی بت دو نه و ام آورده ایمان دخترش بدو نه و عزی به نه پس که زمانی در بود پروردگار ما برای او و ام نیاورده ایمان بغنم و مینمایم زیارت نیز روزها در و هست عجیب چیزهای شبها در و کردم تعجب بود کم من حلم

فانی مردانیرا اوقات اکثر خدا بدرستیکه میشناسد را آنها بینا شخص که احسان بسبب آنرا دیگر و است بوده فجور ایشان کار که است گردانیده

و می پروراند را کوچک های بچه ایشان از پس است نگاهداشته زنده گروهیشاخة میگردد خرم چنانکه میشود نیکو روزی و میخورد لغزش مرد ما میان

گناه غفور پروردگار تا می پرستم را خود رحمن پروردگار اما و خورده باران حفظ آنرا مادامیکه بنمائید حفظ را پروردگار خدای تقوای پس بیامرزد مرا

کافران برای و باغهاست مسکنشان که می بینی پاکانرا شد نخواهید هلاک کنیدآنچه و بمیرند اینکه و رسوائیست زندگانی در ایشان برای و سوزانست سعیر

انتهی کنند ملاقات میشود تنگ آن از ها سینه که رامکه از ویرا بود زید عم که خطاب که میسازد مطلع را ما هشام ابن واذن و بماند شهر آن مقابل حراء کوه بر که ساخت مجبور را او نموده اخراج

گردد مکه داخل که نداد

238

صفحة( اول جلد الرسول میرسانیم) ۷۹سیره بهم اطلاع نیز کتاب همان از وواقع مغارة در تابستان وقت سال هر در که داشت عادت محمد حضرت کهگفت میتوان پس کند منزل ث تحن رای عرب عادت حسب بر حراء کوه همان اقوال و میکرد ملاقات بود وی خویشان از که عمرو ابن زید با اوقات اکثر کهحینیکه در محمد حضرت که میگوید زیرا میگرداند ثابت قیاسرا ابن اسحق ابن

بحراء هو و الله کرامه من جائه بما جبرئیل جاء ثم بود همانجا در شد مبعوث شهر سنه کل من حراء فی یجاور ص الله رسول کان رمضان شهر فیهشام ابن قال التبرر التحنث و الجاهلیه فی قریش به تحنث مما ذلک اوکانصفحة ( الثآء من الفآء فیدلون الحنیفیه یریدون التحنف و التحنث العرب تقول

۸۱و ۸۰ وی) بنزد که خدا کرامت از آنچه با آمد وی نزد جبرائیل آنگاه ترجمهسال هر از را یکماه صلعم خدا رسول بود رمضان ماه در حراء در او و آوردتحنث بآن جاهلیت در قریش که بود آن از این و مینمود مجاورت حراء در اعراب است گفته هشام ابن می آید نفس تزکة بمعنی تحنث و مینمودند

raquo laquo raquo ثا raquo از بدل را فا پس بگویند را حنیفیت میخواهند و میگویند تحنف و تحنث احادیث از و قرآن از که هر و انتهی میآورند

239

اهم تأثیری محمد حضرت تعالیم بر عمرو ابن زید تعلیم که می بیند است واقفدر شد مذکور زید اعتقادات دربارة که امور آن از یکی هر زیرا است داشتهبت رد و مووده نهی است قبیل آن از و میشود یافت نیز محمد حضرت دین

را خدا و جهنم و سعیر از انذار و جنات خبر و الهی بوحدانیت اقرار و پرستی آن محمد حضرت که نماناد مخفی اینهمه بر علاوه و گفتن غفور و رحمن و رب

جمیع و زید زیرا نمود بعینه همانرا نیز او بود نموده عمرو ابن زید که ادعائیراو ام یافته آنرا که گفت خود دربارة زید و بودند ابراهیم دین پی در دیگر حنفایو مینمایم دعوت ابراهیم دین بسوی را مردم که میکرد ادعا نیز محمد حضرت

( بارها ( حنیف یعنی داشتند اصحابش و زید لقبیکه بهمان را ابراهیم حضرتاقتباس قرآن از چند آیة که میکند کفایت امر این اثبات در و میسازد ملقب

سورة ( یعنی نسآء سورة در زیرا مکتوبست) ۱۲۴ ۀeآی ۴نمائیم ومنچنینالله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات محسن وهو ه لل وجهه أسلم ممن دينا أحسن

خليلا (1إبراهيم خال آنکه از دین در است بهتر آنکه و رویشرا) ۲۳۳ترجمه کندخدا گرفت و گرایرا حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست او و خدا برای

) سوره یعنی عمران آل سورة در و دوست را است) ۸۹آیه ۳ابراهیم مرقومة مل بعوا فات الله صدق قل

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 125 mdash Yusuf Ali

240

المشركين من كان وما حنيفا 1إبراهيم پیرو پس خدا گفت است بگور ترجمه انعام سورة در نیز و مشرکان از نباشید و گرایرا حق ابراهیم کیش شوید

سوره( مکتوبست) ۱۶۲آیه ۶یعنی مستقيم صراط إلى ي رب هداني ني إن قل حنيفا إبراهيم ة مل قيما خدایم 2دينا مرا کرد هدایت من بدرستیکه بگو ترجمه

نحو و صرف از کس هر و گرای حق ابراهیم کیش درست دینی راست براهخویشرا امت و را خود محمد حضرت اینجا در که می بیند است واقف عربی سریانی و عبری بزبان لفظ آن اصل چه اگر و میگرداند ملقب حنیف به هم

یعنی حنفاء را اصحابش و زید عرب اهل چون اما می آید مرتد و نجس بمعنیپس بودند کرده ترک را خود پرست بت اجداد دین که زانرو میگفتند مرتدین

و پذیرفتند خویشتن برای پسندیده را لقب آن محمد حضرت هم و ایشان همهیچ تحنث و تحنف بین ما نیز ایشان شاید که زیرا گردانیدند نیکو نیز آنرا معنی

و خویش از نفر چهار آن که نمود فراموش نباید نیز اینرا و ندیدند تفاوتیعبیدالله نیز و بودند لوی نسل از آنها جمیع زیرا بودند محمد حضرت اقارب

و ورقه و گرفت بزنی را حبیبه ام اش بیوه وی و بود محمد حضرت زادة خالهجلد ( الرسول سیره در که نامة نسب از چنانکه بودند خدیجه عمان بنی عثمان

صفحه اول

1 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 95 mdash Yusuf Ali2 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

241

۷۶و ۶۳ پس) میگردد ظاهر شد اقتباس این از قبل آن از قدری و است مندرجبر دیگر حنفاء و زید تعالیم و خیالات و اقوال و آراء که نداشت امکان بهرحال

حضرت چه اگر که باد واضح الأمر آخر و باشد نکرده اهم اثری محمد حضرتآیه ( توبه سورة تفسیر در بیضاوی که حدیثی آن برحسب کرده ۱۱۴محمد ذکر

عمرو ابن زید برای اما نماید استغفار آمنه خود در ما برای که نیافت اذن استعلیحده امت قیامت روز در او که گفت و شد مذکور چنانکه نمود استغفار

زید ادعای و تعالیم اقوال باین محمد حضرت و میخیزد بر آنصورت در و میباشدنمود تصدیق را

داریم مسلم بالفرض بگوید شد گفته آنچه جواب در اینجا در کسی شاید ولکنتمام در که میگردد ظاهر پس اند گفته معترضین که آنهاست اسلام ینابیع که البته است محال این و نمی شود یافت محمد حضرت خود از اثری اسلام دین

طبیعت از چیزی مینمود ایجاد را خود دین محمد حضرت چون که نیست ممکنخانة بناأ چه اگر زیرا باشد پیوسته نه بظهور مذهب و دین آن در وی خوی ودادن ترتیب کار اما میکند بنا گوناگون ها خشت و آجرها و سنگها از را خودهویدا بنایش از بناأ مهارت و اراده و میگرداند نمایان را او هوش و هنر آنچیزها

میشود

242

دارد تفاوتی دیگر ادیان همة از و است بسته صورت اسلام دین عمارت چون و و است بوده هنرمند عاقل شخص عمارت آن بنای که است ظاهر سبب این از بر علاوه و میگردد هویدا نیز محمد حضرت بلاغت قرآن عبارت فصاحت از

دیده قرآن در محمد حضرت سرگذشت وقایع و حوادث از بسیاری آثار اینهمهوفق بر و نمیداشت دنیوی قدرت هجرت از قبل او که است ظاهر مثلا میشود

جنگیدن ذکر هیچ گشت مکتوبست هجرت از قبل هائیکه آیه آن در امر این وی انصار مدینه اهل چون هجرت از بعد اما نمی شود یافت دین انتشار برای

دفاع و خود جان حفاظت برای که داد اذن خود باصحاب اولا بودند گردیده ) سوره یعنی حج سورة در چنانکه ndash۴۱و ۴۰آیه ۲۲بجنگد مکتوبست) چنین

أن إلا حق بغير ديارهم من أخرجوا ذين ال ظلموا هم بأن يقاتلون ذين لل أذنه الل نا رب 1يقولوا شدند کرده زار کار که آنانرا مر شد داده دستوری ترجمه

مگر حق بنا دیارشان از شدند کرده بیرون آنانکه شدند کرده ستم آنها بآنکه ) صفحه اول جلد هشام ابن و خداست ما پروردگار میگفتند عروه) ۱۶۴آنکه از

شد عطا ها آیه این در اولا مقاتله اذن که میگوید اصحاب از دیگر اشخاص و ( از ( بعد ثانیا اما

1 Sanction is given unto those who fight because they have been wronged hellipThose who have been driven from their homes unjustly only because they said Our Lord is Allah Quran 22 39- 40 mdash Pickthall

243

این بودند آمده غالب غزوات بعضی در اصحابش و محمد حضرت چون چندیسوره ( یعنی بقره سورة در همچنین و گردید حکم شده تبدیل و ۲۱۲آیه ۲اذن

است) ۲۱۴ مرقوم هر الش عن يسألونك كم ل كره وهو القتال عليكم كتبوالمسجد به وكفر الله سبيل عن وصد كبير فيه قتال قل فيه قتال الحرام

القتل من أكبر والفتنة الله عند أكبر منه أهله وإخراج نوشته 1الحرام ترجمه حرام ماه از ترا می پرسند شما برای دارد کراهت او و کارزار شما بر شد

کافری و خدا راه از دارد باز و است بزرگ آن در کارزار بگو آنرا در کارزارخدا نزد است بزرگتر آن از را اهلش کردن بیرون و الحرام مسجد و بآن است اذن و بجنگند باید مسلمانان که است این آن معنی و شکستن از بزرگتر فتنه و

) ) در مسلمانان چون ثالثا و کنند منع بکعبه رفتن از ایشانرا قریش که ندهندساخته مغلوب هم را دیگر طوایف یعضی و قریظه بنی هجری ششم سنة

سوره ( یعنی مائده سورة در چنانکه گشت تر سخت جهد حکم آنگاه آیه ۵بودنداست) ۳۷ الأرض مکتوب في ويسعون ورسوله الله يحاربون ذين ال جزاء ما إن

من ينفوا أو خلاف من وأرجلهم أيديهم تقطع أو بوا يصل أو لوا يقت أن فسادالهم ذلك الأرض

1 Fighting is prescribed for you and ye dislike ithellipThey ask thee concerning fighting in the Prohibited Month Say Fighting therein is a grave (offence) but graver is it in the sight of Allah to prevent access to the path of Allah to deny Him to prevent access to the Sacred Mosque and drive out its members Tumult and oppression are worse than slaughter Quran 2 216- 217 mdash Yusuf Ali

244

عظيم عذاب الآخرة في ولهم الدنيا في 1خزي مزد نیست این جز ترجمهکشته اینکه بتباهی زمین در شتافتند و پیغمبرشرا و خدا کردند جنگ آنانکهخلاف از پاهایشان و دستهایشان شود بریده یا شوند کشیده بردار یا شوندمر و دنیا در خواری ایشانراست مر این زمین از شوند رانده یا یکدیگر

این که برآنند قرآن مفسرین که باد واضح بزرگ شکنجة آخرت در ایشانراست اما است شده مندرج نصاری و یهود دربارة نه و پرستان بت دربارة مطلب

گشت معین آن از بعد سال چند هم کتاب باهل نسبت اسلام اهل سلوکدر ( رابعا زیرا بود بموت مشرف هجرت یازدهم سال در محمد حضرت وقتیکه

سوره ( یعنی توبه قرآن) ۲۹و ۵ ۀeآی ۹سروة آخری سورة تاریخ حسب بر کهبار باید را جنگ حرام ماه چهار آن اتمام از بعد که است شده گفته میباشد

است مکتوب چنانکه کرد شروع دیگر فاقتلوا الحرم الأشهر انسلخ فإذافإن مرصد كل لهم واقعدوا واحصروهم وخذوهم موهم وجدت حيث المشركين

قاتلوا حيم ر غفور الله إن سبيلهم وا فخل كاة الز وآتوا الصلاة وأقاموا تابوا ولا ورسوله الله م حر ما مون يحر ولا الآخر باليوم ولا بالله يؤمنون لا ذين ال

ذين ال من الحق دين يدينون

1 The punishment of those who wage war against Allah and His Messenger and strive with might and main for mischief through the land is execution or crucifixion or the cutting off of hands and feet from opposite sides or exile from the land that is their disgrace in this world and a heavy punishment is theirs in the Hereafter Quran 5 33 mdash Yusuf Ali

245

صاغرون وهم يد عن الجزية يعطوا ى حت الكتاب 1أوتوا چون پس ترجمهبگیرید و را آنها یافتید هرجا مشرکانرا بکشید پس حرام ماههای شد منقضی

کردند توبه اگر پس رهگذری بهر را مرآنها بنشینید و را آنها کنید حبس و را آنهاکه بدرستی را راهشان کنید خالی پس را زکوت دادند و را نماز داشتند پا بر و

و آخرت بروز بخداوند نگرویدند که آنانرا بکشید مهربانست آمرزندة خدااز را حق دین نمی پذیرند و رسولش و خدا کرد حرام را آنچه نمیدارند حرام

پس خوارشدگانند آنها و خود دست از جزیه بدهند تا را کتاب شدند داده آنانکهو مبرا تبدیل و تغییر از او پاک ذات که علیم خدای ارادة قرآن حسب بر

درجه که اصحابش و محمد حضرت اسلحة فیروزی ترقی وفق بر معراست هویداست هم دیگر مطلبی در نیز این و میگردید مبدل میرفت پیش بدرجه

و منسوخ قرآن های آیه از بعضی که مینمایند اقرار اسلام فقهای خود زیرا) یعنی بقره سورة مطابق تعلیم این و می باشد ناسخ دیگر های آیه بعضی

است) ۱۰۰آیه ۲سروة مکتوب چنین که جائی ننسها است أو آية من ننسخ ماقدير شيء كل على الله أن تعلم ألم مثلها أو منها بخير آنچه 2نأت ترجمهمانند یا آن از بهتر بیاوریم آنرا کنیم ترک یا آیتی از کنیم منسوخ

1 But when the forbidden months are past then fight and slay the Pagans wherever ye find them an seize them beleaguer them and lie in wait for them in every stratagem (of war) but if they repent and establish regular prayers and practise regular charity then open the way for them for Allah is Oft-forgiving Most Mercifulhellip Fight those who believe not in Allah nor the Last Day nor hold that forbidden which hath been forbidden by Allah and His Messenger nor acknowledge the religion of Truth (even if they are) of the People of the Book until they pay the Jizya ]tribute[ with willing submission and feel themselves subdued Quran 9 5 9 mdash Yusuf Ali2 None of Our revelations do We abrogate or cause to be forgotten but We substitute something better or similar Knowest thou not that Allah Hath power over all things Quran 2 106 mdash Yusuf Ali

246

که است سبب آن از و است توانا چیز همه بر خدا که نمی دانی آیا آنراو یهود ادیان باشد ممکن شاید که میداشت امید محمد حضرت مادامیکه

نماید ایجاد آن از دینی ساخته مخلوط اعرابرا دینی رسوم از چیزی و نصاریجد وقت همان در و کنند قبول و پسندند به آنرا العرب جزیرت سکنة جمیع که

متفرقه ملل این جملة و مختلف طوایف این همة تا میکرد صرف تمام جهد و سازد خویش تابعین و دهد اتحاد یکدیگر با ایشانرا گردانیده مایل خود بسوی راو یهود که بست تصمیم آنگاه می باشد بیفایده و عبث سعی این که دید چون اما از نیز مطلب این و گرداند نفی عرب حدود از اقلا یا و سازد هلاک را نصاری

) سوره یعنی احزاب سورة در آنچه از اینهمه بر علاوه و میآید پدید قرآن ۳خودمن) ۳۷آیه اظهر است شده نوشته بود وی خوانده پسر که زید بزن نسبت

داشته اهم تأثیر قرآن بر محمد حضرت خود طبیعت و خوی که است الشمسزن بسیار به نسبت احادیث در هم و قرآن در هم که آنچه از مطلب این و است

در که تعالیمی و مطالب مجموعة آن البته میگردد هویدا است مندرج گرفتنشاز ای دریاچه در که است آبی اقسام و انوع مثل است موجود احادیث و قرآن

آبها آن ظرفیکه آن اما باشد پیوسته بهم شده جاری متفرقه ینابیع از طرف هرخوی و نفس و عقل است گرفته صورت آن از

247

میباشد محمد حضرت خوداست مندرج قرآن در که تعالیم و مطالب آن از بسیاری که نماناد مخفی

که آنچه در و میباشد مفید و خوب الهی اقدس ذات وحدانیت عقیدة مثلاندکی البته است شده گفته آنها امثال و طوبی درخت و جنت و میزان دربارة بنوشد پاکرا شفاف آب بخواهد کس هر اما یافت میتوان فایده و راستی

رجوع حیات آب نهر سرچشمة خود بسوی بلکه بیاشامد مکدر جوی از نمی بایدو انبیا کتب سرچشمه آن و است داده شهادت برآن بارها قرآن خود که نماید

است مکتوب چنین آنها خصوص در که میباشد فيها حواریین وراة الت أنزلنا ا إنونور هدى من يديه بين ما ل مصدقا مريم ابن بعيسى آثارهم على وقفينا

وهدى وراة الت من يديه بين ما ل ومصدقا ونور هدى فيه الإنجيل وآتيناه وراة التقين لمت ل سوره ( 1وموعظة یعنی مائده ۵۰و ۴۸آیه ۵سورة بدرستیکه) ترجمه

بر درآوردیم پی از و روشنی و هدایت آن در را تورات فروفرستادیم مااز دستش دو میان باشد مرآنچه کنند تصدیق مریم پسر عیسی به آنها اثرهایرا آنچه مر کننده تصدیق و روشنی و هدایت آن در انجیل را او دادیم و تورات

مر پند و هدایت و تورات از دستش دو میان باشد

1 It was We who revealed the law (to Moses) therein was guidance and lighthellipAnd in their footsteps We sent Jesus the son of Mary confirming the Law that had come before him We sent him the Gospel therein was guidance and light and confirmation of the Law that had come before him a guidance and an admonition to those who fear Allah Quran 5 44- 46 mdash Yusuf Ali

248

بوده چه الله خلیل ابراهیم حضرت دین که بداند بخواهد هرکه و را پرهیزگانخواهد آنجا و نماید ملاحظه تمام دقت با را موسی حضرت تورات باید است

نسل از مسیح عیسی وحید دهندة نجات و خداوند که داد وعده بوی خدا که دیدپذیرفته را وعده آن ابراهیم حضرت و یافت خواهد تولد اسحق پسرش و وی

در و یافت نجات ایمان آن بوسیلة و آورد ایمان موعود مسیح به کرده باور و) سفر موسی حضرت تورات در میکنیم اکتفا آیه سه دو بذکر مطلب این اثبات

باب ۱۹آیه ۱۷پیدایش بتحقیق) گفت خلیل بحضرت تعالی خدای است مکتوبرا خود عهد و بنه نام اسحق را او و زائید خواهد پسری تو برای ساره زوجه ات باب در و باشد ابدی عهد او از بعد او ذریت با تا داشت خواهم استوار وی ۲۲با

ساخته ۱۸آیه مخاطب ویرا جل و عز خدای دیگر بار که است گشته مرقوم نیزمرا قول چونکه یافت خواهند برکت زمین امتهای جمیع تو ذریت از و گفتیهود به جلیل انجیل در مسیح عیسی خداوند خود وعده این بیان در و شنیدی

شادمان و دید و بیند به مرا روز اینکه بر کرد شادی ابراهیم شما پدر فرمود ) باب یوحنا انجیل گفته) ۵۶آیه ۸گردید ربانی الهام با نیز رسول پولس و

نسلها به نمی گوید و شد گفته او نسل به و بابراهیم وعده ها است

249

است مسیح که تو نسل به و یکی دربارة بلکه باشد بسیاری دربارة گویا کهوارث وعده حسب بر و ابراهیم نسل آینه هر میباشید مسیح آن از شما اگر اما

باب ( غلاطیان به رساله عهد) ndash ۲۹و ۱۶آیه ۳هستید آن که رحیم رحمن خدایهم و اقل مصنف هم که فرمایاد عنایت اینرا است کرده ادا را خود ابدیارث آن مستفیض و محفوظ خلیل حضرت با اوراق این عزیز کنندگان مطالعه

آمین بگردند سماوی عمدةتمتتمت

250

فهرستفهرست۲۲صفحه صفحه دیباچهدیباچه55صفحه صفحه تنبیهتنبیه

اول اول فصل فصلبیان اهم معمای این حل در اسلام معتبر علمای و مجتهدین آنچه خصوص در

صفحه ۶میکنند

دوم دوم فصل فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

دین اول ینبوع عمان و شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازصفحه است ۱۲اسلام

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهومة تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و قرآن

251

اخذ صابیین طریقة از اسلام اهل مذهبی رسوم از بعضی و شده اقتباس یهودصفحه است ۲۷گشته

چهارم چهارم فصل فصلقرآن در آنچه از بسیاری که میگویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرجصفحه گشته ۱۱۳مأخوذ

پنجم پنجم فصل فصلآنچه از بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

مأخوذ هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن درصفحه ۱۷۵گشته

ششم ششم فصل فصلوارد تعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

صفحه است ۲۲۲آمده

252

کتب کتب فهرست فهرستعربی عربی بزبان بزبان

نوشته رشید مامون خلیفه ایام در که مستند کتاب کندی اسحق بن عبدالمسیحشد

مسیحی جواب و مسیح بنام محمدی روپیه امه آنه۶چهار ) بر نو اصل دینیه روایات فی الشتیه بارکره

شیرین)روپیه آنه۸دو

البارکره ndash مصنف از روپیه نارالحق سهالجدید و القدیم العد فی المجید آنه۱۲النجیل

فارسی فارسی بزبان بزبانبیبل ndash حکایات بر مشتمل النوار آنه1نور

فیندر ndash کشیش از الحیات آنه1طریقکندی اسحق آنه۱۲عبدالمسیح

جدید و عتییق عهد در مجید آنه8گلیرنانبیا نبوتهای درباره الاسرار آنه۱۲کشف

ndash - از مسیح الوهیت در الأسرار مفتاحفیندر کشیش

آنه1

ربانی کتب بر قرانی آنه10الهاداتالنجات آنه3وسیله

فیندر ndash کشیش از الحق آنه2میزان

نادان فخر بطلان برهان به مسمی الهالشتیه ndash الباکوره ترجمه برشیرین

و مسیحی کشیش بین ما دینی اسلاماتجوی حق ایرانی

عربی بزبان مقدس عربی کتاب بزبان مقدس کتابکامل مقدس روپیه کتاب آنه10یک

اعراب با مقدس روپیه کتاب آنه4پنج

253

Page 2: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب

اسلام اسلام منابع منابعدیباچهدیباچه

الوحید الوحید هوالهادی هوالهادی لکی الناطقه خلقته خلق الذی الرحیم الرحمن الحمدلله

الله ماقال تحصیل الروحیه لذاته ترث و جلاله جل تعرفه سمعت اذن ولا رات مالاعین الصالحین لعبادی اخددت تعالی

بشر قلب لاخطرعلی وAbbreviation Reference

Yusuf Ali Ali Abdullah Yusuf The Quran Text Translation and Commentary Tahrike Tarsile Quran Inc Elmhurst New York US Edition 1987 pp 1862 ISBN 0-940368-32-3

Pickthall Pickthall Marmaduke The Meaning Of The Glorious Koran Everymans Library New York NY Edition 1992 pp 693

Inquiry into Sources Blair John C The Sources of Islam An Inquiry Into The Sources Of The Faith And Practice Of the Muhammadan Religion The Christian Literature Society For India Madras Allahabad Rangoon Colombo 1925 p

Sources of Islam Tisdall W St Clair (1859-1928) The Sources of Islam A Persian Treatise translated and abridged by Sir William Muir T amp T Clark Edinburgh Scotland 1901 pp 102

Sources of Qurrsquoan Tisdall W St Clair (1859-1928) The Original Sources of the Quran Society for Promoting Christian Knowledge (SPCK) London England 1911 pp 287

2

بعد نماناد mdash اما پوشیده و مخفی حقانی اسرار مدققان و الاباب ذوی برموجودات و سماویه کاینات آمیز حکمت انگیز حیرت زیبایی و زینت چنانکه که

قدیر دست از بلکه نیامده هرگز بوجود عدم از بی علت و بی سبب ارضیهصدور شرف تعالی و سبحانه مطلق قادر خدای الوجود واجب الاسباب مسبب

خواه قول خواه باشد فعل خواه نیز دیگر چیز هر طور همین به است یافته و پیوندد به وجود به که است نبوده ممکن آن بدون که دارد خاص سببی خیال

است موجود جهان متفرقه متنوعه ادیان و مختلفه متعدده مذاهب چونکههر که است هویدا و همانا اصل باطل خواه باشد حق خواه آنها از یکی

جاری خود چشمه سر از نهری مثل ینبوع آن از که است داشته سرچشمه اییافته انتشار کثیره ممالک در آخرالزمان در اسلام دین که آنرو از و است شدهعدتی و است شده مسیول و مسلط امم و طوایف بسا عقول و قلوب برآرزوی و امید اساس و بنیاد آنرا گشته مذهب آن معتقد بشر نوع بنی از بیشمار

بعونه که دانست مناسب چنان اوراق این اقل مصنف پس گردانیده اند خویش زیرا چیست مذهب این ینبوع و اصل آیا که نماید پیجویی را مطلب این تعالی

را الهی بینات و ادله ما که می گویند چونکه و نمی کنند قبول آنرا نصاری و یهود

3

سلف ایام در که آنانی از بسیاری و نیافته ایم کرده جستجو بدقت مذهب آن درالان بودند پذیرفته خود اجداد و آباء از تقلید روی از و بی تفتیش را مذهب آن

که زانرو می کنند قبول را دیگر مختلفه ادیان کرده ترک علانیة چه خفیتة چهبطور ایشان برای را اسلام دین بتواند که نکرده اند دریافت را کسی هنوز

- در چه چند کتابی البته اند کرده ثابت و هویدا آنرا حقیقت نموده اثبات عقلیآنها امثال و الشیعه حسام و الموازین میزان مثل ما درایام چه و سلف ایامزیرا بکند نمی تواند اکتفا بآنها فهیم عاقل شخص هیچ اما است یافته تحریرقلب شکوک و شبهات است مندرج درآنها که دلایلی آن که هویداست

هر مزبوره کتب مصنفان چونکه نمی دهد تسکین جویرا حق دوست مضطربغیرت نهایت معترفینش های حمله دفاع بامید و خود دین اثبات برای که چندداشتند که عملی که است حیف اما اند کرده صرف تمام وجهد جد و داشته

( ) چون ndash شد ذکر چنانکه اقل این اینجه از است نبوده حمیده غیرت آن برابراسلام دین ینبوع و بنیاد و اساس که دانست مصلحت از اینرا تمام بتحقیق را

ناقصش عقل بقدریکه عزوجل خدای باعانت نماید تفحص و تفتیش نو سرو ساخت مندرج کتاب این در کرده تتبع و آزموده را چیز هر است توانسته

مامول می کند تقدیم کریم کننده ملاحظه آنرابه الحال

4

مطالعه تام توجه و التفات به آنرا که هرکس ذوالجلال خدای فیض به اینکهبه که نهرعظیم این ینابیع و کجاست از اسلام دین که بداند یقین بتواند فرماید

وسیع ممالک مذهبی مزارع خود آب کدامها ۀeکثرت نموده آبیاری را عدیدهمی باشد

تنبیهتنبیهترجم که باد مصنف ۀeواضح از است مندرج کتاب این در که قرآنی های آیه

ترجم از بلکه زیر ۀeنیست در رحلی چاپی قرآنهای در که ایران معمولی فارسیاغلاط به مسئول مصنف پس است گردیده ماخوذ است شده نوشته سطر هر

آی مثل نمی باشد می شود یافت ترجمه آن در که از ۀeفراوانی نه و هشتاد ءترجم که عمران آل از ۀeسوره ونباشید است نوشته را المشرکین من کان وما

سور ودر آی ۀeمشرکان من ۀeترجم ۱۶۲ ۀeانعام کان وما که را الفاظ همینآی توبه سوره در و مشرکان از نبود و است نوشته درست باشد ءۀeالمشرکین

جنگ ۀeترجم ۲۹ باشد چنین باید که آنانرا بکشید است نوشته را االذین قاتلو - ترجم هر اما آنها با که ۀeکنید را موقع هائی آن و می باشد مصنف از دیگر

اقتباس

5

کنند مطالعه هر تا است آورده پیش اصلی بازبانهای آنها ۀeکرده جو حق منصفاگر و است زیاد و کم بی و صحیح ترجمه که بیند به خوانده اصلی بزبانهای را

معنیء از لغت هر اهل بمدد باشد نداشته آگاهی لغات آن از یعنی نتواند خودصحت بتواند و بیازماید بخوبی است نوشته مصنف آنچیزیراکه یافته اطلاع آنها

باشد داشته کتاب این مطالب رد بر چیزی کسی گاه هر و نماید دریافت آنرادرخواست امتنان با مصنف برساند بطبع نوشته دقت با کتابی که معنی باین

نسخ یک که تا ۀeمی کند بفرستد است شده چاپ کتاب این که بمحلی آنراکتاب آن بر است لازم که جوابی داشته ارسال مصنف نزد مطبع آن صاحب

التوفیق بالله و شود داده

اول اول فصل فصلمثنویمثنوی

دافعم قرآن راز کن کم و بیش رافعم معجزترا و کتاب منبیان اهم معمای این درحل اسلام معتبر علمای و بمجتهدین آنچه خصوص در

می کنند

6

عزوجل خدای ازجانب دینشان تمام که برآنند اسلام علمای که نیست مخفیرا ndash ۀeبوسیل اسلام دین واساس بنیاد پس است گشته مکشوف محمد حضرت

باشد وی رسالت و نبوت منکر آنکه هر و می گذارند آنجناب رسالت برحقیقتریش بر تیشه مطلب آن انکار که می دانند که رو زان می گویند کافر را ۀeاو

- اربع ارکان که می گویند آن بر علاوه و می نهد (ۀeمذهبشان حق ) ۱دین اولامجید ( احادیث) (۲قرآن اجماع) (۳ثانیا دربار) ndash ۴ثالثا و می باشد قیاس ۀeرابعا

است هویدا چونکه بنویسم چیزی اینجا در که نیست لازم چهارم و سوم رکنو قرآن اسلام دین بنیان الواقع فی زیرا باشد نباید احادیث و قرآن ضد آنها که

ndash دربار اسلام اهل جمیع که است حیف اما و است که ۀeاحادیث احادیثی آنشیعه اهل احادیثیکه مجامع آن چونکه نیستند الرای متفق می شمارند صحیح - است معلوم دارد تفاوتی اند کرده قبول رهابیان و سنیان آنهائیکه با می پذیرند

مندرج کتاب پنج دراین معتبره احادیث جمیع شیعه اهل تعلیم حسب بر که) یعنی (۱است سن) محمد ابوجعفر تالیف کافی (۳۲۹هجری ۀeدر ndash من) ۲) در

) سنه علی شیخ تالیف الفیه (۳۸۱لایستحرضه ابوجعفر) ۳)- شیخ تهذیب درسنه ( در) ۴)- (۴۶۶محمد

7

و ( مؤلف همان سنه) ( ۵استیصار رضی سید تالیف البلاغه نهج اما)- ۴۰۶در ویعنی ( ساخته اند منتخب را دیگر کتاب شش مزبوره صحف آن بعوض سنه اهل

ابن انس) (۱ مالک تالیف بخاری) ndash (۲موطاتا مسلم) ndash (۳صحیح سنن) ۴صحیحو ndash ndash ( ترمذی جامع سلیمان ماجه) ۶ابوداود ابن یزید ابن محمد السنن کتاب

و ndash متلو وحی قرآن که هستند الکلام متفق اسلام علیای بهرحال اما القزوینیکه حدیثی هر که است یافته قرار قانون این و می باشد متلو غیر وحی احادیث

خدا کلام را قرآن زیرا شود کرده رد باید باشد قرآن آیات از آیه ای بخلافموضوعهای و اشکالات بیان برای خصوصا احادیث حقیقتا پس می انگارند

مثلا است مفید می شود فهمیده قرآن از که آنچه توضیح برای و قرآن غامضسور در ( ۀeچون سوره raquo۱ ۀeآی ۱۷اسری است) مکتوب که سبحان می بینیم

الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبده أسرى ذي )1laquoال ترجمه ( الخبسوی الحرام مسجد از شبی را بنده اش شب به برد که آنرا بودن پاک دانم

معنی که کنیم استفسار تا نماییم رجوع احادیث به باید پس الخ القصی مسجدمیان مشهور معراج آن تصریح و بیان در که را چه هر آنها از و چیست آیه این

که بداند که کیست همچنین و فهمید می توان است معملوم اسلام علمایمسمی که پنجاهم سوره لقب

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

8

قاف کوه بودن موجود به را ما که احادیثی آن جز دارد معنی چه هست ق به کتاب این در اسلام منابع به نسبت آنچه سر لهذا می نمایند اخبار و اعلام

که کرده ایم مصمم را این است اختصار به ما حاجت چونکه می کنیم تقدیمدر آنها بنیاد و اصل آنهاییکه جز نکنیم ذکر را اسلام اهل تعلیم هیچ و عقیده هیچ

جمیع میان که است مندرج احادیث در نیز آن شرح و می شود یافت قرآن خوداست این ما اراده زیرا دارد کلی رواج سنی خواه و باشند شیعه خواه مسلمان

باشد داشته فایده عموما اسلام اهل جمیع برای کتاب این کهاست جل و عز خدای کلام قرآن که برآنند اسلام علمای که است معلوم

چه اگر و فرمود مرقوم محفوظ لوح بر عالم آفرینش از قبل آنرا تعالی وی کهازلیت اش باره در سخت بسیار مباحثات آنهم از بعد و مامؤن خلافت ایما در

باره در اما بگوییم چیزی باب این در اینجا ما نیست لازم که است شده واقعبواسطه تعالی وی جانب از تماما بلکه نیست انسانی تصنیف قرآن اینکه

همیشه اسلام اهل جمیع شده نازل محمد حضرت بر فرشته جبرائیل حضرت ادعا این اثبات در خلدون ابن و هستند و بوده الرای متفق عقیده این بربرای عرب اهل که باشد آن موافق بعباریتکه و عربی بزبان قرآن که می گوید

خیالات کردن بیان

9

آیه و فقره از بعد فقره شد فرموده ارسال آسمان از می نمودند مستعمل خوداعلان بجهت یا و خدا وحدانیت عقیده اظهار برای بود لازم بطوریکه آیه از بعد

مکشوف باشد متحمل را آنها باید جهان این در انسان که تکالیفی آن تصریح وانتظام برای احکام دوم حالت در و دین عقاید اخبار اول حالت در پس گشت

صفحه ( دوم جلد داریم مردمان از) ۴۵۸اعمال که می گوید دیگر موضع در وو متن که همانست ربانی کتب همه میان از قرآن فقط که است ظاهر همه این

حوال مسموع آواز به آن فقره های و ۀeالفاظ حالت است شده کرده پیغمبریو الهام آواز به را اینها انبیاء که زیرا دیگر ربانی کتب مابقی و انجیل و تورات

بودند برگزیده انسانی عمومی بحالت وقتیکه و خودشان خیالت صورت در یافت معجزه ای هیچ صحایف این عبارت در جهت این از نمودند تحریر

صفحه ( اول جلد اسلام) ۱۹۵و ۱۹۴نمی شود علمای آنچه که نیست شکی وقرآنست خود قول حسب بر می گویند قرآن بودن الله جانب من باره در

) سوره یعنی بروج سوره در raquo ۲۲و ۲۱ ۀeآی ۸۵چنانکه است) هو مندرج بلمجيد محفوظ قرآن لوح ) 1laquoفي لوحی ( در بزرگوار قرآنیست او بلکه ترجمه

سوره ( در یعنی انعام سوره در نیز و مرقومست) ۱۹ ۀeآی ۶نگاهداشته

1 Day this is a Glorious Quran(Inscribed) in a Tablet Preserved Quran 85 21- 22 mdash Yusuf Ali

10

laquo گفت فرموده امر محمد حضرت به خدایتعالی شهادة که أكبر شيء أي قلبه لأنذركم القرآن هذا إلي وأوحي وبينكم بيني شهيد الله ) 1laquoقل بگو ( ترجمه

شما دهم بیم تا قرآن این بمن شد وحی و شما میان و من میان است گواه خدا که می کند ادعا خود باره در قرآن که می شود ثابت آیه ها چنین این و آن به رااز بلکه است نیافته تالیف انسانی کتابهای از و نیست محمد حضرت تصنیف

قدر شب در آسمان از و است شده نازل محمد حضرت بر بوده خدا جانب ) سوره در یعنی قدر سوره در مکتوبست چنانکه یافته raquo۱ ۀeآی ۹۷نزول ا) إن

القدر ليلة في ) 2laquoأنزلناه شب ( در را او فرستادیم فرو ما بدرستیکه ترجمهو قرآن وحید منبع که نماییم اقرار باید کنیم قبول بیانرا این اگر پس قدرو سبحانه العالمین رب جل و عز خدای خود اسلام دین تمامی سرچشمه که باشد ممکن اگر لهذا ندارد و نداشته دیگر چشمه سر هیچ و می باشد تعالی

اکثر که بگرداند ثابت الشمس من اظهر اینرا نموده تفحص و تفتیش شخصکه کتبی از و دیگر ادیان از شبهه و بیشک اسلام عقاید از بیاری و قرآن اجزای

پس است شده انتخاب هست نیز حالا و بوده موجود محمد حضرت ایام در معترضین از بعضی چونکه و می گردد منهدم کلیتا و تماما اسلام دین بنیاد

واجب پس کنند ثابت می توانند را این که می گویند حکما

1 Say What thing is most weighty in evidence Say Allah is witness between me and you This Quran hath been revealed to me by inspiration that I may warn you Quran 6 19 mdash Yusuf Ali2 Lo We revealed it on the Night of Predestination Quran 97 1 mdash Pickthall

11

باشد حقیقی مسلمان که هر خصوصا و جوی حق شخص هر که است ولازمبر و راست معترضین قول این آیا که بداند آزموده تمام دقت با هم را امر این

خود دین دشمنان کرده رد را ایشان اعتراضات بتواند اگر زیرا نه یا است حقثابت و هویدا اسلام دین بودن الله جانب من و حقیقت البته سازد مجاب را

آن از و دارد عیبی چه حق معرفت و راستی دانستن پس الا و گردید خواهد علیم خدای مدد به الان بنابراین رسید خواهد وی به ضرر چه حقیقی علم

از بسیاری که آنند بر که آنانی ادعای آزمودن به و اعتراضات شنیدن به حکیمشده گرفته قدیمی کتب و دیگر ادیان از اسلام دین عقاید اکثر و قرآن تعالیم

می پردازیم است

دوم فصل دوم فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

اول منبع همان و است شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازبر مصمم چون محمد حضرت که است این معترضین قول است اسلام دین

عبادت بسوی ساخته آزاد پرستی بت از را عرب اهل که شده این

12

حضرت ایام در ایشان که دانست اینرا چون نیز و بگرداند مایل تعالی خدایاز را خود رسوم و عادات از بسیاری و می بودند خدا وحدانیت بر معتقد ابراهیم

مجبور را ایشان که نخواست داشته اند نگاه ارث روی از خویش متقی اجدادهر و نماید اصلاح ایشانرا دین که کوشید بلکه کنند ترک را آنها جمیع که سازد در آنجهت از بدارد محفوظ می پنداشت مناسب نیکو که را قدیمی عادت

سوره ( یعنی نسا raquo۱۲۴ ۀeآی ۴سوره که) أسلم مکتوبست ممن دينا أحسن ومن خليلا إبراهيم الله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات ن محس وهو لله 1laquo وجهه

( او( و خدا برای را رویش کند خالص آنکه از دین در است بهتر آنکه و ترجمه دوست را ابراهیم خدا گرفت و را گرای حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست

سوره ( یعنی عمرال آل سوره در نیز raquo۹۵ۀeآی ۳و است) الله مرقوم صدق قلالمشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل بعوا ) 2laquoفات گفت ( راست بگو ترجمه

همچنین مشرکان از نباشید و را گرای حق ابراهیم کیش شوید پیرو پس خداسوره ( یعنی انعام سوره raquo۱۶۲ ۀeآی ۶در است) إلى مندرج ي رب هداني ني إن قل

المشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل قيما دينا مستقيم )3laquoصراط ترجمه (درست دینی راست راه به خدایم کردم هدایت من که درستی به بگو

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 1252 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 953 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith and he (certainly) joined not gods with Allah Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

13

کرد خیال محمد حضرت چون لهذا مشرکان از نبود و گرای حق ابراهیم کیشدخترانشان قتل و شرک و پرستی بت جز عرب اهل رسوم و عادات جمیع که

حفظ اعراب میان ابراهیم حضرت ایام از اینها مثل دیگر قبیح چیزهای بعضی ودین در را اخلاقی و دینی رسوم و عادات آن از بسیاری پس بود شده کرده

با عرب شرقی و جنوبی ولایتهای و طوایف از بعضی چه اگر داشت نگاه خودابن شهادت از هم و تورات از هم اما بودند شده مخلوط نوح ابن حام اولاد

سکن از بسیاری که است هویدا هم غیر و طبری و و ۀeهشام شمالی اطرافاز بعضی و بودند یافته تولد نوح ابن سام حضرت نسل از ممالک آن مغربی

( ) زوج قطوره فرزندان از بعضی و قحصان یقطان از حضرت ۀeایشان دوماینها میان که بودند آمده پدید ابراهیم ابن اسمعیل حضرت از بعضی و ابراهیم

جمیع اصلی مذهب البته و هستند مشهور سبب آن از قریش قوم خودرا پرستی بت و شرک و می بود سبحانه واحد خدای عبادت سام اولاد طوایف

بودند ایشان مجاور که دیگر طوایف از و شام مملکت اقوال از ازمنه مرور به جمیع تقریبا وقتیکه اما بودند ساخته خراب و آلوده را خود اجداد دین آموخته

فراموش بالکل را الهی پاک ذات وحدانیت یهود اهل جز دیگر طوایف و اقوامکردند

14

نهاه محکم را عقیده آن عرب جزیره مغربی و شمالی ولایتهای سکنه آنگاهخورشید و ستارگان عبادت ایوب حضرت ایام در که دارد کلی احتمال داشتند

از چونکه می شد داخل عرب ممالک اطراف آن طوایف میان اول بار ماه و) نبی همان ۲۸الی ۲۶ ۀeآی ۳۱کتاب مورخین) از یکی و است ظاهر

تاریخ از قبل سال چهارصد از بیشتر که نام هرودوتس یونان مشهورترینآن عرب اهل ایام آن در که است ساخته مطلع را ما می نمود زیست مسیحی

اللات و ارتاک را آنها اسامی که داشتند معبود دو فقط عموما اطراف ) باب هرودتس تاریخ آن) ۸فصل ۳می نویسد اسم که نیست شکی هیچ و

به را عربی زبان تلفظ و املا اجنبی سیاح آن که بود تعالی الله اول معبودایام از جل عزو خدای لقب این که این و است ننوشته درست ندانسته خوبی

سبع معلقات از بود منتشر و مشهور عرب اهل میان محمد آن ۀeحضرتزیست حضرت آن بعثت از قبل اقلا یا و وی تولد از قبل که عرب شعرای

ذکر را الله اسم اوقات اکثر ایشان که رو این از می آید پدید می نمودندlaquo است مندرج ابیات این نابغه دیوان در مثلا الله کرده اند يعطها لم شيمة لهم

فما قويم ودينهم الإله ذات تهم محل عوازب غير والأحلام الجود من غيرهمالعواقب غير ایضا raquo1laquoيرجون الله و أن تر ألم

1 عوازب غير الأحلام و الجود غيرهممن الله يعطها لم شيمة يرجون لهم فما دينهمقويم و الإله ذات تهم محل العواقب غيرThey have a character which Allah has given only themGenerosity and ready intellects Their residence is Jerusalem and their religionDoes true and they only fear the aftermaths mdash Diwan of An-Nabighah (- 602 AD) See Sources of Qurrsquoan p 35

15

إذا كواكب والملوك شمس فإنك يتذبذب دونها ملك كل ترى سورة أعطاككوكب منهن يبد لم لنا raquoأيضاو 1laquo طلعت يرد خلده الله نسأل لديه ونحن

م إن الموت قدح ونرهب قدحنا فاز إن الخلد نرجى ونحن عامرا وللأرض لكا قامرا raquo2laquoجاء می شود یافت ابیات این نیز لبید دیوان در تدري و ما لعمرك

صانع الضوارب الله ما الطير زاجرات ولا معلوم 3laquoبالحصى اینهمه بر علاوه وچونکه بود عرب طوایف جمیع اقدس مسجد الایام قدیم از کعبه که است

از قبل سال شصت که سیسیلی دیودورس به مسمی دیگری یونانی مورخ ) باب می بود همچنین زمان آن در که است گفته بود زنده مسیحی و) ۳تاریخ ( است ( آشکار ال معرفه حرف آن از و بود الله بیت لقب به مشهور مقدس آن

عقید اینکه ۀeکه وجود با بود نشده فراموش هرگز عرب میان الهی وحدانیترا ایشان قرآن سبب آن از که داشتند نیز دیگر بسیار معبودهای ایشان

را آنها نموده عبادت متعال خدای بر علاوه را دیگر معابد زیرا می نامد مشرکین این ما که می گفتند را این اما می انگاشتند او واجب پرستش و احترام شریکبلکه نمی نماییم عبادت است تعالی الله که حی خدای مثل را ثانوی معبودهای

خدای ایشان شفاعت به که داریم امید و می شماریم خود شفیعان را ایشانواحد

1 يبد لم طلعت إذا كواكب الملوك و شمس ك يتذبذبفإن دونها ملك كل سورةترى أعطاك ه الل أن تر ألم

كوكب منهنHave not you seen that Allah had given you a statusYou see that all the Kings statuses are inferior to yoursYou are as the Sun and the kings are as planetsWhen you appear they disappear - Diwan of An-Nabighah2

الموت قدح نرهب و قدحنا فاز إن الخلد نرجى نحن عامراو وللأرض ملكا لنا يرد خلده ه الل نسأل لديه نحن و قامرا جاء إن

When we are before him (An-Nuaman) we implore Allah for his long lifeAs that restores us authority and develops the earthWe desire for him deathlessnessYet we fear the victory of death - Diwan of An-Nabighah3

صانع الله ما الطير زاجرات بالحصىولا الضوارب تدري ما لعمركBy your life The strikers of the pebblesOr the drivers out the birds do not know what Allah will do1 Labid Ibn Rabia ( - 661 AD) See also Sources of Quran p 35 Sources of Islam p 5

1 In Pre-Islamic period there were many sorts of augury This verse refers to two When the auger is asked about something he takes pebbles and strikes them and then tells them the answer The second one is that when the auger drives out a bird if it flies to the right it is considered to be a good omen if it flies to the left it is regarded as a bad omen

16

عقید این اثبات در و بفرماید اجابت را ما دعاهای تا بگردانیم مایل را ۀeحقیقیاقتباس الدینه مواهب کتاب از را ذیل حکایت که می کند کفایت پرستان بت آن

هوى نماییم raquo إذا النجم و السلام عليه قرأ حين الحبشة مهاجرة من نفر قدمأمنيته في الشيطان ألقى الأخرى الثالثة ومناة والعزى اللات أفرايتم بلغ حتى سجد السورة ختم فلما لترتجى شفاعتهن وأن العلى الغرانيق تلك تلاوته أي

وفش بخير ألهتهم ذكر أنه لتوهمهم المشركون معه وسجد ذلك ىصلعمالمسلمين من بها ومن الحبشة أرض بلغ حتى الشيطان وأظهره بالناس

معه صلوا و كلهم أسلموا قد مكة أهل أن وتحدثوا وأصحابه مظعون بن عثمانأ قد و فأقبلوا مصلعم بمكة المسلمون ن الحبشة سراعا ) 1laquo من تنی ( ترجمه

سور صلعم او که وقتی آمدند پیش حبش مهاجران از سور ( ۀeچند یعنی ۀeنجم۵۳ منات و عزی و لات از رهید خبر پس آیا رسید آیه این به تا می خواند را

آیات ( دیگر منی) ۲۰و ۱۹سومی در شیطان این ۀeآنگاه خواندنش در یعنی ویایشان شفاعت به که بدرستی و سرافرازند بدنان نازک اینها انداخت را الفاظ سجده صعلم او بود رسانیده انجام به را سوره آن چون و داشت امید باید

گمان زیرا کردند سجده وی همراه مشرکین و نمود

1 Some of the Abyssinian Refugees returned to Mecca when Surah liii was being read Coming to the verse What think ye of Allacirct and Al Uzza and Manacirct the other the third Satan cast these words into the readers lips These three noble ones whose intercession is to be hoped for When the Surah ended the whole company bowed down in adoration and the Idolators together with them thinking that their gods had been thus graciously acknowledged The strange episode was spread abroad by Satan and the Refugees ]among them were Uthman Ibn Mazun and his friends[ hastily returned to Mecca mdash Sources of Islam p 6 See also Sources of Qurrsquoan p 38-41 and Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 165-166

17

میان امر آن و است کرده ذکر خوبی به را ایشان معبودهای او که می بردندحبش مملکت به آن خبر که نوعی به نمود ظاهر آنرا شیطان و شد فاش مردم

دوستانش و مظصون ابن عثمان یعنی بودند آنجا که مسلمانانی آن بمسامع وسجده صعلم وی با شده مسلمان مکه اهل جمیع که گفتند نموده تکلم و رسید

ابن و آمدند باز حبش از زودی به پس شده اند ایمن مکه در مسلمانان و کردهرا حکایت این نیز دیگر بسیار مسلمان مورخین و طبری و هشام ابن و اسحق

سور تفسیر در نوشته اند بیضاوی و جلال الدین و یحیی آنچه و کرده اند ۀeبیان 1حج بار در شهرستانی و می گرداند ثابت قدیم ۀeآنرا عرب رسوم و مذاهب

laquo است نوشته والبعث چنین الخالق أنكروا فصنف أصناف الجاهلية والعرب إلا هي ما وقالوا التنزيل عنهم أخبر كما المفني والدهر المحيي بالطبع وقالوا

بالخالق اعترفوا وصنف الدهر إلا يهلكنا وما قوله و ونحيا نموت الدنيا حياتنا بل الأول بالخلق أفعيينا تعالى بقوله عنهم الله أخبر الذين وهم البعث وأنكروا

جديد خلق من لبس في مختصة هم أصنامهم وكانت الأصنام عبدوا وصنف لمذحج ويغوث لهذيل سواع الجندل بدومة وهو لكلب ود فكان بالقبائل

اللات و لهمدان يعوق حمير بأرض الكلاع لذي ونسر اليمن من ولقبائلبالطائف لثقيف

سور یعن 1 آی ۲۲ ۀeی e۵۱ ۀlaquo و سول ر من قبلك من أرسلنا وما لا إ نبي ألقى لا ى تمن إذا يطان چون 1 laquoالش مگر را پیغمبری نه و رسولی هیچ تو از پیش ما نفرستادیم و ترجمه

شیطان میاندازد را آنچه خدا کند زایل پس تلاوتش در شیطان انداخت کرد تلاوت1 Never did We send a messenger or a prophet before thee but when he framed a desire Satan threw some (vanity) into his desire Quran 22 52 mdash Yusuf Ali

18

وكان أصنامهم أعظم هبل والخزرج للأوس ومناة كنانة وبني لقريش والعزى إلى يميل من منهم وكان والمروة الصفا على ونائلة وأساف الكعبة ظهر علىفي ويعتقد الصابئة إلى يميل من ومنهم النصرانية إلى ميل من ومنهم اليهودية

الأنواء من بنوء إلا يتحرك لا حتى السيارات في المنجمين اعتقاد المنازل أنواء و الجن يعبد من ومنهم الملائكة يعبد من منهم وكان كذا بنو مطرنا ويقول

التواريخ و والأديان الأنساب علم علومهم بكر كانت لأبي وكان الرؤيا تعبير وجاءت أشياء تفعل الجاهلية وكانت طولى يد فيها عنه الله رضى الصديقعندهم شيء أقبح وكان البنات ولا الأمهات ينكحون لا فكانوا بها الإسلام شريعة

ويطوفون ويحرمون ويعتمرون البيت يحجون وكانوا الأختين بين الجمعأعوام ثالث كل يكبسون وكان الحجار ويرمون كلها المواقف ويقفون ويسعون

والاستنشاق المضمضة على يداومون وكان كانوا و الجنابة من ويغتسلون شهراالعانة حلق الإبط ونتف الأظافر وتقليم والاستنجاء والسواك الرأس وفرق

اليمنى السارق يد يقطعون وكانوا )1laquoالختان جاهلیتraquo ترجمه ( اعراب و که می گفتند و می کردند انکار را قیامت و خالق بعضی و بودند قسم چندین

خصوص در قرآن چنانکه است کننده هلاک دهر و بخش حیات طبع

1 ]During the times of ignorance the Arabs were divided into different classes or religious opinions[ some of them denied the existence of a Creator the sending of prophets and the final judgment asserting that Nature itself was the giver of life and that Time was the universal destroyer ]as the Quran states And they say What is there but our life in this world We shall die and we live and nothing but time can destroy us Quran 45 24[ Others again believed in a Creator but denied that He had ever revealed Himself by sending messengers commissioned to declare His will ]And Allah related about them Were we then weary with the first Creation that they should be in confused doubt about a new Creation Quran 50 15[ Others again worshipped idols of which each tribe had its own For example the tribe of Kalb worshipped Wudd and Suwa that of Madhhaj honoured Yaghuth as did some of the Yamanites The Dhulkila in Himyar worshipped Nasr the Hamdhan tribe adored Yauq that of Thaqif in Taif served Al-lat while Al-Uzza was the tutelary goddess of the Bani Kinanah and of the Quraish The tribes of Aus and Khazraj worshipped Manah and regarded Hubal as the chief of their deities His image was placed in a most conspicuous place on the roof of the Kabah Other deities were Asaf and Naila Some of the tribes had come under the influence of Jewish colonies settled near them and accepted more or less of the teaching of the latter people Others had become Christians while their neighbours were inclined to accept that faith Others again were under the influence of the Sabians and used to practise astrology and receive omens taken from the movements of the heavenly bodies as their guides in all actions of importance Some worshipped angels some the Jinns or evil spirits Abu Bakr himself who afterwards became the first Khalifah or Vicegerent of the Apostle of God was at one time distinguished for his proficiency in the art of interpreting dreams ]The religion of Islam confirms some of laws of the Arabs of the times of ignorance they did not get married with mothers or with daughters They considered the marriage of two women who were sisters as a shameful act They performed the Hajj and did all its ceremonies They did the Postponement of a sacred month every three years They did the ritual impurity They rinsed the mouth they snuffed they parted the hair they cleaned the teeth by stick they washed after defecating they clipped the nails they tore out the hair of armpit they cut the pubic hair and they did the rite of circumcising They also cut off the right hands of the thief ndash Ash-Shahristani The Religious and Philosophical Sects (حل Sources of Quran p 37-38 See also Sources of Islam p 6-7 mdash ]( المللوالن

19

و می میریم دنیا زندگانی بجز این نیست گفتند و می نماید اخبار را ما ایشان) سور زمانه بجز را ما نمی سازد هلاک و است گفته نیز و می شویم ۀeزنده

سور یعنی قیامت) ۲۳ ۀeآی ۴۵ ۀeجاشیه و می نمودند اعتراف خالق به بعضی وبار در خدا که هستند آنانی ایشان و می کردند انکار خبر ۀeرا تعالی بقوله ایشان

از شک اند در ایشان بلکه نخست آفرینش به که شدیم ناتوان آیا می دهد) سوی تازه سور ۀeآفرینش یعنی و) ۱۴ ۀeآی ۵۰ ۀeق بودند پرست بت بعضی

از سواع و جندل کلب اهل آن از ود پس ایشان قبیله های به مختص بتهایشانذوالکلاع اهل آن از نسر و یمن قبایل بعضی و مذحج آناهل از یغوث و هذیل آن

سکن در ۀeکه ثقیف اهل آن از لات و همذان اهل آن از یعوق و بودند حمیر زمینقبیل آن از عزی و خزرج ۀeطایف و اوس اهل آن از منات و کنانه بنی و قریش

بر نایلی و اساف و کعبه بام پشت بر هبل و بود بتهایشان بزگترین هبل و بود به بعضی و یهود دین سوی به ایشان از بعضی و بودند مروه و صفا کوههای

طلوع بر اینها و داشتند میل صابیین ملت بسوی بعضی و مسیحی مذهب سویمثل می داشتند اعتقاد می شود خوانده ماه منزلهای که نجومی غروب وطلوع به مگر نمی کردند حرکت بحدیکه دارند سیاره ها بر منجمان که اعتقادی

از غروبی و

20

است ستاره فلان غروب و طلوع در بارانمان می گفتند و غروب ها و طلوع آن و می نمودند عبادت را دیوها بعضی و را فرشتگان ایشان از بعضی و و بود خوابها تعبیر و تواریخ و نجام غروب و طلوع و نسب ها علم علومشان

( ) عربان و داشت کامل واقفیت علوم این از عنه الله رضی صدیق ابوبکرمادران زیرا ساخت جاری را آنها اسلام شریعت که می کردند چیزهایی جاهلیت

بسیار چیز خواهر دو کردن نکاح ایشان نزد و نمی گرفتند زنی به خود دختران وباشد کرده عروسی خود پدر زن با که را شخص آن و می شد شمرده زشتی ( عمره ( و نموده را کعبه یعنی بیت حج و می نامیدند ضیزن ویرا و داده دشنام

کوههای مابین و می نمودند طواف شده ملبتس احرام به و می آوردند جا بهسنگهای و می داشتند معمول را موقفی هر اعمال و می دویدند مروه و صفا

( و ( می ساختند داخل ماه یک سال سه هر در و می انداختند منا وادی در جمرهمویهای ساختن جدا و استنشاق و مضمضه بر و می کردند غسل جنابت از بعد

و زها ستردن و بغل زیر تراشیدن و ناخن گرفتن و استنجا و مسواک و سر ) النحل الملل می بردیدند را دزد راست دست و می نمودند مداومت ختنه

( که می گویند قول این موافق هشام ابن و اسحق این و شهرستانی تصنیفعباد اول در اسمعیل حضرت اولاد

21

نیز آن از بعد لکن و شدند مبتلا پرستی بت در الامر آخر اما و بودند واحد خدایهم را این و می داشتند نگاه را ابراهیم حضرت ایام رسوم و عادات از بسیاری

هم از تعالی خدای که نکردند فراموش آنها ۀeهرگز بر و افضل دیگر معبودهایlaquo که است مرقوم الرسول سیرت در و است ما مسلط ونسوا الخلوف خلف

إلى وصاروا الأوثان فعبدوا غيره وإسمعيل إبراهيم بدين واستبدلوا عليه كانواإبراهيم عهد من بقايا ذلك على فيهم و الضلالات من قبلهم الأمم عليه كانت ما

على والوقوف والعمرة والحج به والطواف البيت تعظيم من بها يتمسكونليس ما فيه إدخالهم مع والعمرة بالحج والإهلال البدن وهدى والمزدلفة عرفة

لك شريك لا ك لبي ك لبي اللهم ك لبي قالوا وا أهل إذا وقريش كنانة فكانت منه أصنامهم معه يدخلون ثم بالتلبية فيوحدنه ملك وما تملكه لك هو شريك إلا

بيده ملكها ) raquo 1laquo ويجعلون که ( را مذهبی آن و شدند بد ایشان اولاد ترجمهو نمودند تبدیل دیگری به را اسمعیل و ابراهیم دین کرده فراموش داشتند

شده مبتلا آنها در ایشان از قبل امتها که گمراهی آن به نموده بتها پرستشمانده ایشان میان ابراهیم عهد از چند بقایایی آن وجود با و برگشتند بودند

و عمره و حج و آن طواف و بیت تعظیم مثل متمسک اند آنها به که استقربانی و مزدلفه و عرفه بر ایستادن

1 Thus as generations passed they forgot their primitive faith and adopted another religion for that of Abraham and Ishmael They worshipped idols and adopted the same errors as the peoples before them Yet they retained and held fast practices going back to the time of Abraham such as honouring the temple and going round it the great and little pilgrimage and the standing on Arafa and Muzadlifa sacrificing the victims and the pilgrim cry at the great and little pilgrimage while introducing elements which had no place in the religion of Abraham Thus Kinana and Quraysh used the pilgrim cry At Thy service O Allah at Thy service At Thy service Thou without an associate but the associate Thou hast Thou ownest him and what he owns They used to acknowledge his unity in their cry and then include their idols with Allah putting the ownership of them in His hand mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 35-36 Also compare Sources of Islam p 7 Sources of Qurrsquoan p 35-36 and Inquiry into Sources p 23-24 116 Seera of Ibn Hisham (السيرة

هشام لابن ( النبوية

22

داخل نبود او از که را چیزی آنها میان نیز چه اگر عمره و حج در اهلال و بدن laquo اللهم لبیک می گفتند می نمودند اهلال چون قریش و کنانه اهل و ساختند raquo مالک دارد آنچه هر و را او تو هول شریک جز نیست شریک هیچ ترا لبیک لبیکبتهای آن از بعد و می بردند اسم وحدانیت به لبیک گفتن به را او پس می باشد

در نیز و می نهادند وی دست در را آنها اختیار و می ساختند داخل وی با را خودlaquo مکتوبست ثم قرآن ام أي ة ست في والأرض ماوات الس خلق ذي ال الله كم رب إن

كم رب الله ذلكم إذنه بعد من إلا شفيع من ما الأمر ر يدب العرش على استوىرون تذك أفلا دوه سور ۀeسور (1laquoفاعب یعنی ) raquo۳ ۀeآی ۱۰ ۀeیونس به) ( ترجمه

روز شش در را زمین و آسمانها آفرید که خدائیست شما پروردگار که درستیبعد از مگر شفیعی هیچ نیست را کار می کند تدبیر عرش بر شد مسئول پس

raquo از و نمی گیرید پند پس آیا را او بترسید پس پروردگارتان خدا اینست اذنششفاعت به را متعال خدای جاهلیت ایام در عرب اهل که است ثابت امر این ) شفاعت به مسلمانان الحال چنانکه می نمودند عبادت لات و منات و عزی

قرآن سبب آن از و می کنند خواست در را خود گناهان آمرزش تعالی او اولیای ( ایام به تا را تعالی خدای عبادت عرب اهل پس است نامیده مشرکین را آنها

مفر نگاهداشته محمد حضرت

1 Lo your Lord is Allah Who created the heavens and the earth in six Days then He established Himself upon the Throne directing all things There is no intercessor (with Him) save after His permission That is Allah your Lord so worship Him Oh will ye not remind Quran 10 3 mdash Pickthall

23

بودند الهی اقدس ذات حضرت وحدانیت که است این معترضین قول لهذاپدرش اسامی از زیرا بود آموخته خویش اجداد و قوم از را عقیده آن محمد ) علامت که ال معرفه حرف با خدا اسم که عبیدالله زاده اش عمه و عبدالله

( عقید آن که است هویدا می شود یافت آنها در می باشد قبل ۀeوحدانیتش عمدهاحرام پوشیدن و اهلال و طوایف رسوم و بوده معروف محمد حضرت بعثت از

و است شده داخل اسلام دین در قدیمه طوایف آن دین از نیز غیره و غیره ورسال از و است قبیل آن از می گوید شهرستانی چنانکه نیز که ۀeختنه قدیمی

بلکه عربان فقط نه الایام قدیم از که می شود ثابت است برناباس به مسمیرساله آن مصنف چونکه بودند کرده قبول را رسم این نیز دیگر اقوام بسیار ( میگوید( صریحا است یافته تحریر مسیح میلاد از بعد سال دویست تخمینا که

mdash περιτέτμηται 1 πᾶς Σύρος καὶ Ἄραψ καὶ πάντες οἱ ἱερεῖς τῶν εἰδώλων 2 laquo ( ) کهنmdash جمیع و عرب و شامی مرد هر اصنام ۀeترجمه

raquo می شوند و مختون داشتند را عدت این نیز قدیم مصریان که است ومعلومبه می شد پرستیده عرب اهل میان محمد حضرت ایام در بسیار بتهای چه اگر

ابن و اسحق ابن اما بود موجود صنم شصت و سیصد کعبه خود در حدیکهعمروبن که آنند بر هشام

1 περετέμνεται is the Greek word in the original Farsi text 2 ldquoEvery Syrian and Arab and all the idol-worshiping priests are also circumcisedrdquo mdash Holmes Michael W The Apostolic Fathers Greek Texts and English Translations Baker Book House Co Grand Rapids MI Edited and Revised 1999 Reprinted 2004 p 298-299 Epistle of Barnabas 95]6[

24

عبادت محمد حضرت ایام از قبل طبقه پانزده فقط مذرکه ابن هذیل و لحی حاجت شخص هیچ حال هر به بودند کرده مکه داخل شام مملکت از را اصنام

اما بفهمد را قبیح رسم آن بطلان و ناشایستگی تا نداشت الهام و وحی بهعبادت طور بدان آنرا قدیم پرستان بت که حجرالاسود بوسیدن عادت

اهل نزد عادت آن می انگاشتند بهشت سنگهای از یکی را آن چونکه می کردندرسم آن از را ایشان نتوانست محمد حضرت که بود آمده پسند چنان عرب

میبوسند را سنگ آن حال به تا حاجیان که است جهت آن از و نماید ممانعتعقاید و رسوم و عادات آن اسلام دین اول ینبوع که این کلام حاصل

خصوصا و عرب طوایف میان محمد حضرت ایام در که است بوده مذهبی نویسند معترضین کلام این رد در و می بود متداول و معمول قریش این ۀeمیان

که بگویند اینکه جز بدهند می توانند جواب چه اسلام اهل که نمی داند اوراقشده ۀeهم مکشوف ابراهیم حضرت بر ربانی الهام به اولا عادات و رسوم این

را آنها که کند حکم را مردمان دیگر بار تا گشت مامور محمد حضرت و بود عقید که می شود ثابت تورات راه از چه اگر لکن و دارند نگاه ۀeمحکم

در اما است بوده ابراهیم حضرت دین در ختنه رسم و تعالی خدای وحدانیتیافت احرام و حجرالاسود و طواف و کعبه و مکه ذکر مقدس کتاب

25

از است متعلق چیزها آن به که رسومی آن که نیست شکی و نمی شودو نداشته علاقه ای هیچ ابراهیم حضرت دین با و است پرستان بت اختراعات

ندارداز قرآن آیات از چند آیه هایی که می گویند معترضین همه این بر علاوه وبود شده منتشر قریش میان محمف حضرت بعثت از قبل که قصیده هایی آناین فقرات از بعضی که آنند بر خود قول این اثبات در و است گشته اقتباس

و می شود یافت نیز قرآن در است ماخوذ امرءالقیس قصائد از که ذیل ابیات است موجود می باشد پرست بت شاعر آن از که ذیل اشعار آنها در همانا

وأنشق دنت اعة الس القمر

قلبي صاد غزل عنونفر

في حرت قد أحورأوصافه

بعينيه الطرف ناعسحور

زينته في العيد يوم فعقر مر فتعاطى فرمانيفاتك لحاظ من بسهام كهشيم فتركني

المحتظرساعة ي عن غاب ما أدهى وإذا اعة الس كانت

وأمرعلى الحسن كتب

وجنته سطرا المسك بسحيق

مختصرفي يسري الأقمار عادة

الدجىيسري الليل فرأيت

بالقمرمن والليل بالضحى

ته طرشيء كم النور ذا فرقه

زهرالعذار شق إذ قلت

خدهوانشق الساعة دنت

1 القمر1 The quotation is from an ode of Imraul Qais The Arabic verses that are underlined have analogy with some Quranic verses In English translation we have written them in italic and have added the references to the verses of Quran For more details see Sources of Islam p 9-10 Tisdall changed his opinion on this matter after the publication of this book and saw no longer adequate evidence to support the assertion that Muhammad used the poetry of Imraul Qais in the Quran Therefore this assertion was withdrawn in a later more complete work by the same author See Sources of Quran p 47-49 and also see Did Muhammad Plagiarize Imraul Qais

The Hour is nigh and the moon is cleft asunder 1A Gazelle has hunt my heart and has fled He has eyes that contrast between white and black I am already perplexed by his descriptions His eyes are drowsy and intensely white and deep blackHe has passed in the feast day adorned oneselfHe cast and he took a sword in hand and hamstrung (her)2He has cast the arrows of fatal eyes He has left me like the dry stubble used by one who pens cattle3Whenever he disappears an hourThat Hour will be most grievous and most bitter4The beauty is written on his cheeksBy a powdered musk a short lineNormally the moons run in darknessBut I saw the night was circulated by the moonBy the morning Light and by the night From his forelock 5A parting of light how many things have shined When shyness departed from him I saidThe Hour is nigh and the moon is cleft asunder

26

1 Quran 5412 Quran 54 293 Quran 54 314 Quran 54 465 Quran 93 1 2 mdash Yusuf Ali

27

ایضا له ایضا و له ومن والعشاق أقبل

خلفهحدب من هم كأن

ينسلونفي العيد يوم وجاء

زينتهفليعمل ذا لمثل

1 العاملون

که بود رسم عرب بلغاء و فصحا میان در قبل زمان در که است چنین مشهور وسنع که می آویخت کعبه بر می نمود انشاء فصیح و بلیغ شعری کس معلقه ۀeهر

می باشد جمله آن از امرءالقیس اشعار این و آنهاست از بعضی

الساعة دنتالقمر وانشق

قلبي صاد غزل عن2 ونفر

آی چندی از فاطمه ۀeبعد که می گویند و شد بیان القمر انشق و الساعه اقتربتبود حاضر امرءالقیس دختر می نمود تلاوت را آیه این روزی محمد حضرت بنت

می گوید و کرده اخذ تو پدر که است من پدر شعر مظمون این بر گفت خدا ازآن حال هر به است مشهور عجم و عرب میان در حکایت این و شده نازل من

سور در است شده کشیده خط آنها زیر که امرءالقیس اشعار از قمر ۀeابیاتسور( سور ۴۶و ۳۱و ۲۱و ۱ ۀeآی) ۵۴ ۀeیعنی در سوره ( ۀeو یعنی ۀeآی) ۹۳ضحی

سور در و سور ( ۀeاول یعنی سور ۹۶ ۀeآی) ۲۱ ۀeانبیا در سور ( ۀeو یعنی ۀeصافات ۵۹ ۀeآی) ۳۷ و صورت در کمی تفاوت الفاظ از بعضی در اینکه جز است مندرج

که است هویدا دنت عوض به افربت مثل می شود دیده معنی در نهامرءالقیس ابیات این مابین علاقه ایست

1He has approached and the adorers were behind himAs they swiftly swarm from every hill 1He has come in the feast day adorned oneselfFor the like of this let all strive who wish to strive 2

1 Quran 21 962 Quran 37 61 mdash Yusuf Ali

2The Hour is nigh and the moon is cleft asunderA Gazelle has hunt my heart and has fled

28

اعتراض این کردن رد برای مسلمان شخص که است محال و قرآن آیه آن ودر عال آفرینش از قبل پرست بت شاعر آن اشعار از قدری شاید که بگوید چه تنگنا این از اسلام علمای که نمی بینم پس است بوده مندرج محفوظ لوحآن در و ماخوذ قرآن از ابیات آن که کنند ثابت را این اینکه جز دارند مفری

نبوده امرءالقیس مزبوره ابیات این مصنف اینکه یا و است شده داخل قصائداز را آیه ها آن ورزیده جرات قرآن نزول از بعد که است بوده دیگر کسی بلکه

حال هر به دارد کلی اشکال اقوال این اثبات و باشد نموده اقتباس قرآنقدیم عقاید و عادات و رسوم که است مهمترین ۀeهویدا منابع از یکی عرب اهل

می باشد اسلام دین

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهوم تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و و ۀeقرآن شده اقتباس یهودازطریق اسلام اهل مذهبی رسوم از است ۀeبعضی گشته اخذ صابیین

29

قوم تا می نمود صرف تمام جهد و جد کرده نبوت ادعای محمد حضرت وقتیکهعرب اهل برگرداند ابراهیم حضرت بدین ساخته مبرا پرستی بت از را خود

و آئین کرده قبول آنرا بی تفاوت طوایفشان جمیع که نداشتند الهامی کتاب هیچشد فاسد مذهب نمودن اصلاح سبب آن از و بدانند خود بینهایت ۀeقانون ایشان

داشتند مذهبی کتابهای ایشان میان طایفه سه هم ایام آن در اما بود مشکلبر مثل که وقت آن در که اسلام دین بر آنها از یکی هر معترضین قول حسب ۀeبچ طایف سه آن و است نموده اثری می بود پیچیده قنداقه در آمده ۀeتازه

آنها از یکی هر ذکر که بودند نصاری قوم و یهود اسباط و صابیین ملت مذکوره از کلیة الآن ایشان مذهب که بصاببین نسبت و شد خواهد کرده خود درموقع

التواریخ ( به مسمی درکتاب است نوشته چنین ابوالفدا است رفته میان( البشر اخبار فی المختصر من كتاب القدیمة من الصابئين و السريان أمة ذكر

وبنيه آدم كلام وكان الأمم أقدم هي السريان أمة قال المغربي عيسى أبيشيث عن دينهم أخذوا أنهم ويذكرون الصابئين ملة هي ملتهم و بالسرياني

و شيث إلى يعزونه كتاب ولهم محاسن يسمونهوإدريس فيه يذكر شيث صحفبه ويأمر ذلك شابه ما و للغريب والتعصب والشجاعة الصدق مثل و الأخلاق

يأمر و الرذائل يذكر

30

صلوات توافق خمس منهن صلوات سبع منها عبادات وللصابئين باجتنابهاالساعة تمام وقتها يكون صلاة والسابعة الضحى صلاة والسادسة المسلمين

الليل من يخلطها السادسة لا وأن النية من المسلمين كصلاة وصلاتهم سجود لا و ركوع بلا الميت على الصلوات لهم و غيرها من بشيء المصلي

تسع صاموا الهلالي هر الش نقص إن و يوما ثلاثين ةويصومون و يوما وعشريندخلت وقد الفطر يكون بحيث والهلال الفطر صومهم في يراعون كانوا

الحملالشمس الشمس قرص غروب إلى الأخير الليل ربع من يصومون و الخمسة الكواكب نزول عند أعياد الخمسة المتحيرةولهم و أشرافها بيوت

بيت المتحيرة يعظمون عطارد و الزهرة و والمريخ المشتري و زحلو ndash 1مكة سریان امت ذکر او ترجمه مغربی ابوعیسئ کتاب از صابیین

پسرانش و آدم تکلم و می باشد امتها قدیمی ترین سریان امت می گویدو شیث از را خود دین که می گویند و صابیین دین مذهبشان و بود سریانی

بصحف را وآن می دهند نسبت بشیث را آن که دارند کتابی و گرفته اند ادریس و گفتاری راست مانند حسنه اخلاق ذکر کتاب آن در و می نمایند تسمیه شیث

آنها داشتن معمول برای و می کند را آنها امثال و غریب نمودن حمایت و دلیریحکم ازآنها نمودن اجتناب برای کرده ذکر را قبیحه عادات و می فرماید امر

واهل می دهد

1 The Syrians are the most ancient of nations and Adam and his sons spoke their language Their religious community is that of the Sabians and they relate that they received their religion from Seth and Idris (Enoch) They have a book which they ascribe to Seth and they style it lsquoThe Book of Sethrsquo In it good ethical precepts are recorded such as enjoin truth-speaking and courage and giving protection to the stranger and such like and evil practices are mentioned and command given to abstain from them The Sabians had certain religious rites among which are seven fixed times of prayer five of which correspond with that of the Muslims The sixth is the prayer at dawn and the seventh a prayer the time for which is at the end of the sixth hour of the night Their prayer like that of Muslims is one which requires real earnestness and that the worshiper should not let his attention wander to anything else when offering it They prayed over the dead without either bowing down or prostration and fasted thirty days and if the month of the new moon were a short one then they kept the fast for twenty-nine days The connexion with their fast they observed the festivals of Fitr (breaking the fast at the end of the month) and Hilal (new moon) in such a way that the festival of Fitr occurred when the sun entered Aries And they used to fast from the fourth quarter of the night until the setting of the disk of the sun And they had festivals at the time of the descending of the five planets to the mansions of their dignity The five planets are Saturn Jupiter Mars Venus and Mercury And they used to honour the House of Mecca (the Kabah) mdash The History of Abul Fida ( الفداء أبي المختصر) and it is known as A Synopsis of the Stories of Human Beings ( تاريخ

البشر أخبار -Quotation is taken from Sources of Quran p 52-53 See also Sources of Islam p 11 ( في12

31

از نماز پنج که می باشد نماز هفت آنجمله از و هست عبادت اقسام را صابیینوقت و است ضحی نماز ششم نماز و دارد موافقت مسلمانان نمازهای با آنها نماز مثل ایشان نماز و می باشد شب از ششم ساعت آخر در هفتمین نمازدیگر چیز بهیچ آنرا می خواند نماز آنکه بدرستیکه و است نیت با مسلمانان

سی مدت و دارند سجود و رکوع بدون ت می برای نمازی ایشان و نمی آمیزدصوم روز نه و بیست باشد بوده ناقص هلالی ماه واگر می گیرند روزه روز

روز در و واقع ۀeمی دارند فطر بنوعیکه می نمایند رعایت را هلال و فطر خودآخری ربع از می دارند روزه و می گردد حمل داخل خورشید وقتیکه می شود ستار پنج نزول وقت در عیدهاست را ایشان و خورشید قرص بغروب تا ۀeشب

و زهره و مریخ و مشتری و زحل سیاره پنج آن و شرفشان بخانه های سیار ( و ndash ( ظاهر بیان این از پس می نمایند تعظیم را مکه کعبه بیت و است عطارد

اسلام اهل که را دیگری ازفرایض بعضی و نماز پنج و روزه که است هویدااند گرفته قدیم صابیین از می دارند معمول

دربار در ۀeاما ایشان که می داند یافته تربیت شخص هر البته یهود اهلدر را اقتدار و قدرت نهایت هجرت از قبل خصوصا و محمد حضرت ایام

بودند نیز کثیر و می داشتند عرب مملکت

32

عمد نظیر بنی و قینوقاع بنی و قریظه بنی یهود قویترین طوایف میان اقوام ۀeواین بر مصمم ایشان که گردید ظاهر الامر آخر چون آنجهت از و می بودند

ما چند جدالی ننمایند اعتراف محمد حضرت رسالت و نبوت به که می باشندگشتند این بر قادر تمام اشکال با مؤمنین و شد واقع مسلمانان و ایشان بین

برانند عرب مملکت از یا و بگذرانند شمشیر بدم ساخته مغلوب را ایشان کهتورات مثل خود انبیای کتب البته اما نبودند مشهور بعلم یهودیان آن چه واگر

می داشتند محفوظ تمام دقت با را غیره و داود حضرت زبور و موسی حضرت ( گشته اند ( مذکور کتاب اهل بلقب قرآن در نصاری نیز و ایشان سبب آن از و

یهود مثل اما بفهمند بخوبی را عبرانی زبان نتوانستند ایشان اکثر که چند هر وافسانه های ۀeسکن اکثر و تلمود حکایتهای و ها قصه از بسیاری ایام این در ایران

چون اوقات اکثر و بودند پذیرفته بتواتر و شنیده خود اجداد از را دیگر باطلبی روایتهای آن پس نمی کردند ادراک را ربانی کتب سایر و موسی تورات

جاری خود زبان بر سماویه صحف آن الهامیء تعلیمات بعوض را بنیادیزیرا می داشتند حرمت را یهود اهل جاهلیت عرب ایام آن در و می ساختند

نگاه را خدا کلام و می باشند الله خلیل ابراهیم نسل از بیشک که می دانستند

33

بت که فهمید محمد حضرت وقتیکه معترضین قول حسب بر لهذا می دارنددر چون و است مکروه واحد متعال خدای نزد بلکه ندارد مناسبتی هیچ پرستی

پس برگرداند خلیل ابراهیم دین بسوی را خویش قوم که داد تصمیم خود دلآیا که کند استفسار گردیده مایل یهود اهل بطرف که می رفت احتمال بغایت

مذهبی رسوم و فرایض و عقاید کدام بر مشتمل ابراهیم حضرت دیندر که را اخباری و تعالیم آن اگر که گفت می توان سبب این از و می باشد

متداول حکایات و تعلیمات یا است مندرج احادیث در و ایام ۀeقرآن آن یهود میانبا آنها که آمد خواهد پدید نماییم عجیب آشکار ۀeعلاق یکدیگر مقابله مشابهتی و

از می باید تقویت قیاس این و دارد صریحا موضع اکثر در قرآن که مقدمه اینبر و راست ابراهیم دین نیز می گویدکه و است بوده یهود بر حق مذهب حقیت

الهامی کتاب بودن الله جانب من و برصحت ۀeو چنانکه می دهد شهادت ایشانسور ( ۀeدر سور یعنی ndash۴۵ ۀeآی)۲۹ ۀeعنکبوت است ول مرقوم أهل ا تجادلوا

إل الكتاب إل ا أحسن هي تي بال إلينا ا أنزل ذي بال ا آمن وقولوا منهم ظلموا ذين المسلمون له ونحن واحد وإلهكم وإلهنا إليكم 1وأنزل با نکنید مجادله و ترجمه

مگر کتاب بهتر اهل آن بجز بآنچه ستمگرند است ایشان از آنانکه

1 And argue not with the People of the Scripture unless it be in (a way) that is better save with such of them as do wrong and say We believe in that which hath been revealed unto us and revealed unto you our Allah and your Allah is One and unto Him we surrender Quran 29 46 mdash Pickthall

34

فرو بگوئید و بآنکه آوردیم بما ایمان خدای فرو و فرستاده و بشما شد فرستادهشما خدای و مر ما مائیم و است ونیزدرسور ndash را او یکی یعنی (ۀeمنفادان بقرة

۱۳۶ ۀeآی ۲سوره است) إلى مندرج أنزل وما إلينا أنزل ومآ بالله ا آمن قولواوما وعيسى موسى أوتي وما والأسباط ويعقوب وإسحق وإسماعيل إبراهيم

مسلمون له ونحن منهم أحد بين ق نفر لا هم ب ر من ون بي الن 1 أوتي ترجمهndash بخدا بگوئید ما و گرویدیم بسوی شد فرستاده بسوی و آنچه شد فرستاده آنچه

شد داده وآنچه اسباط و یعقوب و اسحق و واسمعیل عیسی ابراهیم و بموسیپیغمبران شد داده آنچه از را و یکی میان نیندازیم جدائی پروردگارشان از

مر مائیم و را او ایشان و نهندگان امر گردن این محمد بوفق حضرت که بودالمقدس در بیت شهر ۀeقبل را اول آن زیراکه گردانید بوده یهود ۀeقبل مسلمانانمی باشد و

در این بعضی در رد محمد حضرت که می گویند اعراف ۀeسور خیالسوره( سواد) ۱۵۶آیه ۷یعنی که اینجهت از است شده خوانده امی نبی

طورممکن بچه پس بخواند را یهود کتابهای نتوانست او که هویداست و نداشت آن سبب که گفت می توان لکن و کند مأخوذ آنها از را خود تعلیمات که بود

( می باشند ( یهود غیر که امتها از بلکه یهود از نه او که است بوده این لقب

1 Say (O Muslims) We believe in Allah and that which is revealed unto us and that which was revealed unto Abraham and Ishmael and Isaac and Jacob and the tribes and that which Moses and Jesus received and that which the prophets received from their Lord We make no distinction between any of them and unto Him we have surrendered Quran 2 136 mdash Pickthall

35

هم بلکه ایران اهل فقط نه عرب اهل چنانکه شد پا عجم ۀeبر را غیرعرب ( ) می بینیم عربی کتاب در اگر اما می باشد فصیح غیر آن معنی که می نامیدند

حکما نباید است عجمی شخص شیرازی حافظ که است شده نوشته کهعرب اهل از که می شود معلوم لکن است بوده تماما بیفصاحت او که بگوئیم

بی بالکل محمد حضرت که نمی شود ثابت آیه این از همچنین بس و نبوده ولکن باشند خوانده هم امتها از بعضی امی را او چند هر است بوده سوادنموده استفساد دیگران از که نبوده ممکن آیا باشد نداشته علمی هیچ که فرضا

خصوصا می توانست البته بیاموزد را یهود اهل زعمهای و عقاید و تعالیموورقه ملک ابن حبیب و سلام ابن عبیدالله مثل ازاصحابش بعضی که ازاینجتمحمد بحضرت ازمدتی بعد کرده قبول ایشانرا دین یا بودند یهود ازاهل خود یا

صحیح تعلیمات از اگرچه اشخاص این که نیست شکی و عتیق ۀeگرویدند عهدباطل قصص و رئایات از چیزی اقلا اما نداشتند کلی ایام ۀeواقفیت درآن که

قصه آن با را قرآن اگر وهرآینه می دانستند بود داشته انتشار یهود اهل میانمتداول یهود میان در هنوز که اوهامی پر دیگر کتابهای در و تلمود در هائیکهسیرت بحقیقت نسبت قرآن وجودیکه با که خواهد هویدا بکنیم مقابله است

اکثر است مندرج توراة در که دیگری اشخاص و ابراهیم حضرت

36

یهود باطل افسانه های از آن تمامی اما می دهد اطلاع بیشتر را ما اوقات ndash راپیش ذیل ها قصه این خود قول این اثبات در معترضین و است مأخوذ

می آورند)1 ( ndash را آدم پسرحضرت دو این اسامیء قرآن قابیل و هابیل قصه

سور در ایشان حکایت اما نمی کند بیان ( ۀeصریحا سور یعنی ۲۷آیه ۵ ۀeمائدهraquo۳۲الی است) من مندرج ل فتقب قربانا با قر إذ بالحق آدم ابني نبأ عليهم واتل

قين المت من الله ل يتقب ما إن قال ك لأقتلن قال الآخر من ل يتقب ولم لئن أحدهمارب الله أخاف ي إن لأقتلك إليك يدي بباسط أنا ما لتقتلني يدك إلي بسطت

جزاء العالمين وذلك ار الن أصحاب من فتكون وإثمك بإثمي تبؤ أن أريد ي إنالخاسرين الظالمين من فأصبح فقتله أخيه قتل نفسه له الله فطوعت فبعث

أن أعجزت ويلتا يا قال أخيه سؤة يواري كيف ليريه الأرض في يبحث غراباادمين الن من فأصبح أخي سؤة فأواري الغراب هذا مثل ذلك أكون أجل من

ما فكأن الأرض في فساد أو نفس بغير نفسا قتل من ه أن إسرائيل بني على كتبناجميعا اس الن أحيا ما فكأن أحياها ومن جميعا اس الن بر ndash1قتل بخوان و ترجمه

پذیرفته پس قربانی کردند قربانی چون براستی را آدم پسر دو خبر آنها

1 Recite to them the truth of the story of the two sons of Adam Behold they each presented a sacrifice (to Allah) It was accepted from one but not from the other Said the latter Be sure I will slay thee Surely said the former Allah doth accept of the sacrifice of those who are righteous

If thou dost stretch thy hand against me to slay me it is not for me to stretch my hand against thee to slay thee for I do fear Allah the cherisher of the worlds

For me I intend to let thee draw on thyself my sin as well as thine for thou wilt be among the companions of the fire and that is the reward of those who do wrong

The (selfish) soul of the other led him to the murder of his brother he murdered him and became (himself) one of the lost ones

Then Allah sent a raven who scratched the ground to show him how to hide the shame of his brother Woe is me said he Was I not even able to be as this raven and to hide the shame of my brother then he became full of regrets-

On that account We ordained for the Children of Israel that if any one slew a person - unless it be for murder or for spreading mischief in the land - it would be as if he slew the whole people and if any one saved a life it would be as if he saved the life of the whole peoplehellip Quran 5 27- 32 mdash Yusuf Ali

37

ndash ndash البته کشتمت هرآینه گفت دیگری از نشد پذیرفته و دو آن از یکی از شدبمن ndash کنی دراز هرآینه پرهیزکاران از خدا می کند قبول که نیست این جز گفت

بکشمت تا تو بسوی را کننده دراز من نیستم مرا بکشی که را دستتکه می خواهم من بدرستیکه را جهانیان پروردگار خدا می ترسم من که بدرستی

بز به گردی بز ۀeباز و اینست ۀeمن و آتش یاران از باشی پس خود ndash را او کشت پس برادرش کشتن او تن را او کرد آسان پس مزدستمکاران

تا ndash زمین در بکارد تا را کلاغی خدا برانگیخت پس کاران زبان از کرد صباح پس ndash مرا وای گفت را برادرش تن پوشد چگونه را او بیند باشم عاجز به که شدم

از ndash کرد صباح پس را برادرم عورت واپوشانم پس کلاغ این پشیمانان ndash مانندبر از نوشتیم این یا برای تنی بغیر را تنی کشت هرکه که یعقوب تباهی پسراندر گویا و پس زنده زمین گویا پس کردآنرا زنده آنکه و همه را مردم کشت که

را وهمی گفتگوی این مختلف بانواع یهود کهروایات باد واضح همه را مردم کردعزیة بن یوناتان درترگوم هم و می کند بیان باشد شده وهابیل قائن مابین که

) بقابیل عربی درکتابهای که قائن که است مکتوب یوشلمی درترگوم وهم ( مقر هابیل و نیست امرنیکوئی وهیچ گناه سزای هیچ که گفت است مسمی

قائن بودپس وجزا سزا

38

ndash باب الیعاذر ربی پرقی به مسمی درکتاب واما گشت زده بسنگی را ۲۱اودربار ۀeسرچشم قرآن در که است ۀeآنچه مرقوم هابیل نعش کردن دفن

مذکوراست درقرآن که کلاغ آن جزاینکه نیست تفاوتی هیچ و می شود دریافت است مکتوب مزبورچنین زیرادرکتاب داد تعلیم بآدم بلکه قاین به אדם היו نه

היו שלא להבל לאשות מה ידאים היו ולא עליו ומתאכלים ובוכים ישבים ועזרז וטמנח בזרץ וחפר אותו לקח מחבריו אחד מת ש אחד עורב בא בקבורה נהוגים

בארץ רחפר הבל של נבלתו לקח מיד עשהי אני כעורב אדנו אמר לעיניחם1 וטמנה

( می نمودند ndash ( زاری و گریه برهابیل یعنی بروی نشسته اش زوجه و آدم ترجمه نبودند واقف کردن ازدفن که زیرا کنند چه را هابیل نمی دانستند که و کلاغی

پیش آنرا کافته ودرزمین گرفت آنرا آمده بود مرده آشنایانش از یکی ndash ndash ndash فی کارمی کنم کلاغ مثل من گفت آدم ساخت مدفون چشمانشان

وآنچه ndash انتهی کرد واورادفن کاشت درزمین گرفته را هابیل الفورنعش

1 Adam and his helpmeet were sitting and weeping and morning 10 for him and they did not know what to do (with Abel) for they were unaccustomed to burial A raven 11 (came) one of its fellow birds were dead (at its side) (The raven) said I will teach this man what to do It took its fellow and dug in the earth hid it and buried it before them Adam said Like this raven will I act He took || the corpse of Abel and dug in the earth and buried it mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XXI p 156 See also Sources of Qurrsquoan p 62-64

10 For the phraseology see Neh i 4 The legend occurs also in the Koran Sura v 11 Tanchuma loc cit reads ldquoTwo clean birdsrdquo cf Gen Rab xxii 8 See Midrash Haggadol c 116

39

سور آی ۀeدر علاقه ۳۵ ۀeمزبوره هیچ دکرشده قبل های درآیه باآنچه است مندرجباب هسنهدرین میشناه اگربسوی اما این ۵آیه ۴ندارد تمام آنجا نمائیم رجوع

نا قرآن در که را علاق مطلب آن و می کنیم دریافت است آی ۀeکامل آن ۀeکهبا در مذکوره یهودی مفسر که زانرو می گردد هویدا دارد هابیل قتل حکایت

خدا که تورات الفاظ ndash تفسیراین کرد چه گفت بقائن را برادرت ۀeآنها خون ) باب پیدایش کتاب برمی آورد فریاد من نزد لفظ) ۱۰ ۀeآی۴اززمین آن جائیکه

صیغ در عبرانی در ۀeخون است نوشته چنین می باشد בקין שהרג מצינו جمع אמר דם אחיך אלא דקי אהיך דמו ודם את-אחיו נאמר בו קול דמי אחיך צאקים אינו

מעלח חמאבד נפש אהת מישראל נברא אדם ירהידי ללמדך שכל- זרעיותיו לפיכך וחת מישדאל מאלה אליו הכתוב עליו חכתוב כאלו אבד עולם מלא וכל-המ-קים נפש

1 כאלוקים עולם מלא

ndash دربار که ایم یافته کشت خودرا برادر که بقائن نسبت وی ۀeترجمه

شد خونهای گفته آواز

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plateful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it Now Haran was standing there undecided If Abram is victorious ]thought he[ I will say that I am of Abrams belief while if Nimrod is victorious I will say that I am on Nimrods side When Abram descended into the fiery furnace and was saved mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

40

یعنی برادرت خونهای بلکه برادرت خون نمی گوید می آورد بر فریاد برادرتآزمودن ndash برای شد آفریده تنهائی به انسان بنابراین اولادش خون و وی خون

هر تو یک که کرد هلاک از که حسابش اسرائیل نفسی بروی کتاب را راگویا می غاید هر را عالم ۀeهم که و باشد کره یک هلاک از که را نفسی اسرائیل

حسابش بروی کتاب کرد گویا زنده که می نماید کرده عالم ۀeهم را زنده راآی ndash بادکه واضح انتهی تفسیر ۀeسور ۳۵ ۀeباشد ازاین اللفظ تحت تخمینا مائده

موضع آن نصف فقط درقرآن چونکه اما است شده ترجمه یهود قدیمیآی این ینبوع بآن بودکه لازم فهمیدنش برای پس است گشته قرآن ۀeاقتباس

را ومطلب کردیم الآن چنانکه نمائیم رجوع ساختیم واضح) ndash ۀeقص) ۲( این ( نمرود ازآتش ع ابراهیم حضرت یافتن در نجات حکایت

در تماما جزء جا یک قرآن بلکه نمی شود در یافت ( ۀeسور جزء سوره یعنی بقرهسور و ۲۶۰آیه) ۲ سور ( ۀeدر یعنی در ۸۴الی ۷۴آیه ۶ ۀeانعام یعنی( انبیا ۀeسور و

سوره ( ۀeسور در و ۷۲الی ۵۲آیه) ۲۱سوره یعنی در و ۵۰الی ۴۲آیه )۱۹مریمسوره ( ۀeسور یعنی در ۷۹الی ۶۱آیه) ۲۶شعراء سور ( ۀeسور و یعنی ۀeعنکبوت

سور ۱۶و ۱۵آیه) ۲۹ در سور ( ۀeو یعنی سور ۹۵الی ۸۱آیه ۳۷ ۀeصافات ۀeودرسور ( یعنی درسور ۲۷الی ۲۵ ۀeآی) ۴۳ ۀeزخرف ۀeو

41

سور ( یعنی اما ndash ۴آیه) ۶۰ ۀeممتحنه است پراکنده قصص هر وغیره درکتاب کهیا را الأنبیا المجالس عرائس قص کتاب ) ۀeگشوده را ( ع و ابراهیم کتابها یا درآن

آنها در خواهد امثال نماید در مطالعه خواه حکایت آن تمام تخمینا که دانستباشد در قرآن از خواه از احادیث مدراش کتابی به مسمی یهود قدیمیء کتبمأخوذ و ndash رباه است اولا که است لازم گردد ثابت ادعا این اینکه بجهت لکن

همان بعد من و کنیم نقل اینجا در وغیره المجالس عرائس و قرآن روی از آنراکتاب ndash در و نمائیم مقابله هم با آورده پیش یهودی کتاب آن روی از را حکایت

به که البشر ابوالفدا أخبار في المختصر من القديمة است التواريخ مسمیشده ndash فكان نوشته ليبيعها إبراهيم ويعطيها الأصنام يصنع إبراهيم أبو أزر كان

أن إبراهيم تعالى الله أمر لما ثم ينفعه لا و يضره ما يشتري من يقول إبراهيماتصل و أمره فشا فلما قومه دعا و يجبه فلم أباه دعا التوحيد إلى قومه يدعو

في ورماه الخليل إبراهيم نمرود فأخذ البلاد تلك ملك هو و كوش بن بنمرودثم أيام بعد ار الن من إبراهيم وخرج سلاما و بردا عليه ار الن فكانت عظيمة نار

قومه من رجال به ) ترج 1آمن ) ndash به و می ساخت بتها ع ابراهیم پدر آزر مه ndash ( ) ( بخرد ( کیست می گفت ع ابراهیم پس بفروشد را آنها تا می سپرد ع ابراهیم

و می رساند ضرر ویرا که چیزی

1 Azar Abrahams father used to construct idols and hand them over to his son to sell Abraham would go about crying Who will buy that which will hurt and not benefit him Then when God Almighty commanded him to call his people to the Divine unity his father refused the call and so did his people Thus the matter spread abroad till it reached Nimrod son of Cush king over the country who took Father Abraham and cast him into a fierce fire but the fire grew cool and pleasant unto Abraham who came out of it after some days And thereupon his people believed in him mdash Aracircish al Majacirclis by Ath- Thaalabee ( المجالس للثعلبيعرائس ) Also the book is known to Arabic reader as The Story of the Prophets ( الأنبياء Historia Ante-Islamica (ed Fleischer Leipzig 1831) See also ( قصص Sources of Islam p 16- 17 and Sources of Qurrsquoan p 66-67

42

( ) خود قوم تا فرمود امر را ع ابراهیم خدایتعالی چون آنگاه نمی دهد فایده هیچ قوم و ننمود اجابت ویرا و کرد دعوت را خود پدر او نماید دعوت بتوحید را

کوش ndash بن نمرود زد گوش و گردید فاش امرش چون پس کرد دعوت خویشرا ( در ( را وی گرفته را خلیل ع ابراهیم نمرود پس شد بود ملک آن پادشاه که

( از ndash ( بعد ع ابراهیم و گردید سلام و سرد بروی آتش پس انداخت عظیم آتشی در و گرویدند بوی قومش از چند نفری آنگاه آمد بیرون آتش از چند روزی

( در ( شب وقت در آن از قبل ع ابراهیم چون که است مندرج المجالس عرائساین ndash گفت نموده نظاره قمر از قبل را ستارگان آمد بیرون مغاره از ماه آخر

است ndash أفل پروردگارمن فلما ربي هذا قال كوكبا رأى يل الل عليه جن فلما لم لئن قال أفل فلما ربي هذا قال بازغا القمر رأي فلما الآفلين أحب لا قال

ربي هذا قال بازغة الشمس رأي فلما الضالين القوم من لأكونن ربي يهدني تشركون مما برئ إني قوم يا قال أفلت فلما أعظم ضوءها رأي لأنه أكبر هذا

المشركين من أنا وما جميعا والأرض السموات فطر للذي وجهي وجهت إنيالأصنام يصنع جعل نفسه إلى إبراهيم ضم فلما الأصنام يصنع أبوه وكان قالوا

ما يشتري من فينادي السلام عليه إبراهيم بها فيذهب ليبيعها لإبراهيم ويعطيهايشتري فلا ينفع لا و يضر

43

أشربي قال و رؤوسها فضرب نهر إلى بها ذهب عليه بارت فإذا منه أحدعيبه فشا حتى الجهالة و الضلالة من عليه هم بما و بقومه استهزاء كسدتي

لهم فقال دينه في قومه فحاجه قريته أهل و قومه في بها استهزاؤه و إياهاأتيناها حجتنا وتلك وجل عز قوله إلى الآيات هداني وقد الله في أتحاجوني

خصمهم حتى عليم حكيم ربك إن نشاء من درجات نرفع قومه على إبراهيم أبت يا فقال دينه إلى أزر أباه دعا السلام عليه إبراهيم أن ثم بالحجة وغلبهم أبوه فأبى القصة آخر إلى شيئا عنك يغني لا و يبصر لا و يسمع لا ما تعبد لم مما بالبراءة قومه جاهر السلام عليه إبراهيم إن ثم إليه دعاه ما إلى الإجابة

آباؤكم و أنتم تعبدون كنتم ما أفرأيتم فقال دينه وأظهر يعبدون كانوا رب قال أنت تعبد فمن قالوا العالمين رب إلا لي عدو فإنهم الأقدمون

القصة آخر إلى يهدين فهو خلقني الذي لا فقال نمرود تعني قالوا العالمين أرأيت إبراهيم يا له فقال فدعاه الجبار نمرود بلغ حتى اس الن في ذلك ففشا

غيره على بها تعظمه التي قدرته من تذكر و عبادته إلى تدعو و بعثك الذي إلهك أحيي أنا نمرود قال يميت و يحيي الذي ربي السلام عليه إبراهيم قال هو ما

القتل استوجبا قد رجلين آخذ قال تميت و تحيي كيف إبراهيم قال أميت وأعفو ثم أمته قد فأكون أحدهما فأقتل حكمي في

44

يأتي ه الل إن ذلك عند إبراهيم له فقال أحيته قد فأكون فأتركه الآخر عنإليه يرجع لم نمرود ذلك عند فبهت المغرب من بها فأت المشرق من بالشمس

ستار ndash 1شيئا دید شب او بر شد تار چون پس اینست ۀeترجمه گفت راغایب چون پس پروردگارم اینست گفت طالع را ماه دید چون پس پروردگارم

پروردگارم مرا نمی کرد هدایت اگر هرآینه گفت گروه شد از بودم هرآینهاینست پروردگارم اینست گفت طالع را خورشید دید چون پس گمراهان

ای گفت شد غایب چون پس از بزرگتر بیزارم من بدرستیکه شرک قوم آنچهرا بدرستی می آورید وجهم گردانیم متوجه من پدید که آنکه آسمانها کرد برای

و و گرای حق را سور ( زمین ازمشرکان من سور ۀeنیستم یعنی ۷۶آیه ۶ ۀeانعام) ۷۹الی خود) ndash ( نزد را ع ابراهیم چون پس می ساخت بتها وی پدر گفته اندکه

( پس ( بفروشد تا می سپرد ع ابراهیم به را آنها نموده بتها ساختن بنای برد ( ضرر ( را وی که چیزی بخرد کیست می کرد ندا برداشته آنها ع ابراهیم

چون پس نمی خرید وی از کس هیچ پس نمی دهد فایده هیچ و می رساند

1 When Abraham one night came up out of his cave and saw the stars before the moon arose he said This is my Preserver And when the night overshadowed him he saw a star and said This is my Lord and when it set he said I love not those that set And when he saw the moon rising he said This is my Lord but when it set he said Verily if my Lord direct me not I shall be of those that go astray And when he saw the sun rising he said This is my Lord this is the greatest But -when it set he said 0 my people Verily I am clear of that which ye associate together with God Verily I direct my face unto him who hath created the heavens and the earth I am orthodox and not one of the idolators1

They say that Abrahams father used to make idol images and give them to Abraham to sell So Abraham taking them about would cry These will neither hurt nor help him that buys so that no one bought from him And when it was not sold he took an image to the stream and striking its head would say Drink my poor one in derision mdash for his people and the heathen around him to hear So when his people objected he said Ah do ye dispute with me concerning God and verily God hath directed me And this is our argument wherewith we furnished Abraham for his people We raise the dignity of whom we wish for thy Lord is wise and knowing2 And so in the end Abraham overcame his people by such arguments Then he called his father Azar to the true faith and said O my father wherefore dost thou worship that which neither hears nor sees nor yet doth profit thee in any way and so on to the end of the story3 But his father refused that to which Abraham called him whereupon Abraham cried aloud to his people that he was free from what they worshipped and thus made known his faith to them He said What think ye That which ye worship and your forefathers also are mine enemies excepting only the Lord of the worlds4 They said Whom then dost thou worship He answered The Lord of all worlds Dost thou mean Nimrod Nay but he that created me and guideth me and so on The thing then spread abroad among the people till it reached the ears of the tyrant Nimrod who sent for him and said O Abraham Dost thou hold him to be thy god that hath sent thee dost thou call to his worship and speak of his power to those that worship other than him Who is he A My Lord he that giveth life and giveth death5 N I give life and cause to die A How dost thou make alive and cause to die N I take two men who at my hands deserve death one I kill who thus dies the other I forgive who thus is made alive Whereupon Abraham answered Verily God bringeth the sun from the East now do thou bring him from the West 6 Thereupon Nimrod was confounded and returned him no reply mdash Araisul Majalis in Sources of Islam p 17-19 See also Sources of Qurrsquoan p 68-70

1 Quran 6 76-792 Quran 6 80 833 Quran 19 424 Quran 26 75-775 Quran 2 2586 Quran 2 258 mdash Yusuf Ali

45

ای ndash بیاشامید گفت آنها به و زد را آنها سر برده رودخانه به را آنها نشد فروختهو خود قوم نمودن استهزاء برای گفت اینرا و من کسادهای

46

به و آنها بضد آنچه بنوعیکه بودند جهالت و گمراهی در ایشان اینکه برای قومش پس گردید فاش قریه واهل قومش درمیان می گفت آنها استهزای

آیا گفت بدیشان پس گرفتند حجت او بر وی بمذهب می کنید نسبت مجادلهمگر خدا در بآن آوردید شرک را آنچه نمی ترسم او مر کرد هدایت تحقیق به و

از هرچیزیرا پروردگارم است کرده گشاده را چیزی پروردگارم بخواهد آنکهسور ( الأیات نمی گیرید پند پس آیا دانش سور ۀeراه یعنی تا) ۸۰آیه ۶ ۀeانعام

( قومش ndash ( بر را ع ابراهیم آنرا دادیم که ما دلیل بود آن و عزوجل خدای بقولکردار درست تو پروردگار بدرستیکه بخواهیم که آنرا های مرتبه می کنیم بلند

سور ( سور ۀeداناست یعنی غلبه) ۸۳آیه ۶ ۀeانعام داده شکست ایشانرا آنکه تاndash ( گفت ndash ( پس نمود دعوت خویش بدین را آزر خود پدر ع ابراهیم آنگاه یافت

نمی کند کفایت و می بیند نه و نمی شنود که را آنچه می ترسی چرا من پدر ایسور ( چیزیرا تو سوره ۀeاز یعنی پدرش) ndash ۴۳آیه ۱۹مریم پس حکایت بآخر تا

همانا آنگاه نماید اجابت کرد دعوت بدان ویرا او که را آنچه که نمود ابا اینرا و می پرستید آنچه از هستم بری من که گفت را خود قوم بلند بآواز ابراهیم

می پرستید که هستید آنچه اید دیده پس آیا گفت پس کرد ظاهر خویشرا دینبجز مرا دشمنند آنها بدرستیکه پس پیشینیان بودند که پدرانتان و شما

پروردگار

47

) سور سور ۀeجهانیان ۷۷الی ۷۵آیه ۲۶ ۀeشعرایعنی ndash کرا) تو پس گفتند ndash را نمرود بگوئی می خواهی گفتند جهانیانرا پروردگار گفت میکنی عبادت

بآخر تا می نماید هدایت مرا او پس است آفریده را ما که را او بلکه خیر گفت ویرا ndash او پس رسید جبار بنمرود تا گردید فاش مردم میان امر آن پس حکایت

( و ndash ( است فرستاده ترا که را خود خدای تو آیا ع ابراهیم ای گفت بوی طلبیدهبسبب را او و می کنی ذکر ویرا قدرت و می نمائی دعوت بعبادتش را مردم تو

ndash ( ) ndash ndash گفت ع ابراهیم چیست او دیده ای می دهی تعظیم دیگران بر آن) سور می میراند و می کند زنده آنکه من سوره ۀeپروردگار یعنی آیه ۲بقره

۳۶۰ ndash ( چه) ndash ndash ( به تو گفت ع ابراهیم می میرانم و می کنم زنده من نمرودگفتگردیده اند ndash قتل مستوجب که را مرد دو گفت می میرانی و می کنی زنده طورمی میرانم را او پس می رسانم بقتل را ایشان از یکی پس می گیرم خود بحکم

ndash کرده ام زنده ویرا پس می کنم رها را او پس می بخشم را دیگر آن آنگاه ndash ( ) مشرق از را آفتاب می آورد خدا بدرستیکه گفت بوی ع ابراهیم بنابراین

) سور مغرب از بآن یسار به آیه ۀeپس مبهوت) ndash ۲۶بقره نمرود بنابراین پسسالان ( عید چون آن از بعد و نگفت هیچ جوابش در جمیع ۀeگشته که آمد قومش

( ) بهان به ع ابراهیم شدند بیرون شهر از هم ۀeایشان برگشته را ۀeبشهر اصنامچنانکه شکست

48

است ) مرقوم ذیل در وقالوا الآلهة يدي بين فوضعوه طعاما جعلوا قد هم إذا نظر فلما أكلنا طعامنا في الآلهة باركت وقد فرجعنا رجوعنا حين كان إذا

طريق على لهم قال الطعام من أيديهم بين ما وإلى الأصنام إلى إبراهيم ضربا عليهم فراغ تنطقون لا لكم ما قال تجبه لم فلما تأكلون ألا الاستهزاءفعلق الأكبر الصنم إلا يبق لم حتى يده في بفأس يكسرهن وجعل باليمين

لهم كبيرا إلا جذاذا فجعلهم وجل عز قوله فذلك خرج ثم عنقه في الفأس بتلك ورأوها آلهتهم بيت إلى عيدهم من القوم جاء فلما يرجعون إليه لعلهم فتى سمعنا قالوا الظالمين لمن ه إن بآلهتنا هذا فعل من قالوا الحالة

الجبار نمرود ذلك فبلغ هذا صنع نظنه الذي هو إبراهيم له يقال يذكرهم هو أنه عليه يشهدون لعلهم الناس أعين على به فأتوا قالوا قومه وأشراف

وقال والسدي قتادة قال نة بي بغير يأخذوه أن وكرهوا ذلك فعل الذي أأنت له قالوا أحضروه فلما ونعاقبه به نصنع بما يشهدون لعلهم الضحاك

أن من غضب هذا كبيرهم فعله بل إبراهيم قال إبراهيم يا بآلهتنا هذا فعلتكانوا إن فاسألوهم فكسرهن منها أكبر وهو الصغار الأصنام هذه معه تعبدوا

إلا السلام عليه إبراهيم يكذب لم وسلم عليه ه الل صلى النبي قال ينطقون وقوله سقيم إني قوله تعالى الله في كلها كذبات ثلاث

49

لهم قال فلما أختي هي لسارة عرض الذي للملك وقوله هذا كبيرهم فعله بل في الرجل هذا الظالمون أنتم كم إن فقالوا أنفسهم إلى رجعوا ذلك إبراهيم قول وذلك فاسألوها حاضرة فعل ما بها فعل التي آلهتكم وهذه إياه سؤالكم

كما إلا نراه ما قومه فقال ينطقون كانوا إن فاسألوهم السلام عليه إبراهيمثم الكبير هذا مع الصغار الأوثان بعبادتكم الظالمون أنت إنكم قيل و قال

ولا تنطق لا أنها علموا و أمره في متحيرين رؤوسهم على فقالوا نكسوا تبطش لهم قال لإبراهيم عليهم الحجة اتجهت فلما ينطقون هؤلاء ما علمت لقد

من تعبدون ولما لكم أف كم يضر ولا شيئا ينفعكم لا ما الله دون من أفتعبدون قالوا الجواب عن وعجزوا الحجة لزمتهم فلما تعقلون أفلا الله دون

أشار الذي إن عمر بن ه الل عبد قال فاعلين كنتم إن آلهتكم وانصروا قوه حر الجبائي شعيب قال الأكراد من رجل بالنار لام الس عليه إبراهيم بتحريق عليهم

فلما القيامة يوم إلى فيها يتجلجل فهو الأرض به الله فخسف ضينون اسمهله وبنوا بيت في حبسوه السلام عليه إبراهيم إحراق على وقومه نمرود أجمع

الجحيم في فألقوه بنيانا له ابنوا قالوا وجل عز قوله فذلك كالحظيرة بنيانا

50

الخشب وأضاف الحطب أصلب من له جمعوا غذا 1ثم ایشان اینک ترجمه وقت چون گفتند نهاده معبودها آن پیش و کرده درست

1 When they had prepared food they set it before their gods and said When the time comes we shall return and the gods having blessed the meat we shall eat thereof So when Abraham looked upon the gods and what was set before them he said derisively Ah ye are not eating and when no answer came What aileth you that ye do not speak and he turned upon them and smote them with his right hand 1

And he kept striking them with a hatchet in his hand until there remained none but the biggest of them and upon its neck he hung the axe2 Now when the people returned from their Eed to the house of their gods and saw it in such a state they said Who hast done this to our gods Verily he is a wicked one They answered We heard a young man speaking of them They call him Abraham3 He it is we think who hath done it When this reached the tyrant Nimrod and his chief men They said Bring him before the eyes of the people perhaps they will bear witness 4 that he hath done this thing And they were afraid to seize him with-out evidence (Cotacircda and Al Sidy are quoted here and it is added from Al Dzahhacirck Perhaps they may give evidence as to what we should do and punish him) So they brought him and said Hast thou done this unto our gods O Abraham He answered Nay but that big one hath done it he was angry that ye worshipped along with him these little idols and he so much bigger than all and he brake the whole of them in pieces Now ask them if they can speak5 When he had said this they turned their backs and said (among themselves) Verily it is ye that are the transgressors6 We have never seen him but telling us that we transgress having those little idols and this great one So they broke the heads of them all and were amazed that they neither spake nor made any opposition Then they said (to Abraham) Certainly thou knowest that they speak not Thus when the affair with Abraham was ended he said to them Ah do ye indeed worship besides God that which cannot profit you at all nor can it injure you Fie on you and on that which ye worship besides God Ah do ye not understand 7

When thus overthrown and unable to make any answer they called out Burn him and avenge your gods if ye do it8 Abdallah Ibn Umar tells us that the man who cried thus was a Kurd called Zeinun and the Lord caused the earth to open under him and there he lies buried till the day of Judgment When Nimrod and his people were thus gathered together to burn Abraham they imprisoned him in a house and built for him a great pile as we read in Surah Saffat They said Build a pile for him and cast him into the glowing fire9 Then they gathered together quantities of wood and stuff to burn mdash Sources of Islam p 19-20 See also Sources of Qurrsquoan p 71-73

1 Quran 37 91 92 mdash Yusuf Ali2 Here the text is quoted He brake them all in pieces except the biggest that they might lay the blame on it Quran 21 58 mdash Yusuf Ali3 Quran 21 59 60 mdash Yusuf Ali4 Quran 21 61 mdash Yusuf Ali

5 Quran 21 62 63 mdash Yusuf Ali A note is here added to the following purportmdash Muhammad on this remarked that Abraham in all told three lies all on behalf of the Lord namely I am sick the big one hath done this and what he said to the King regarding Sarah She is my sister6 Quran 21 637 Quran 21 66 678 Quran 21 689 Quran 37 97 mdash Yusuf Ali

51

و داد خواهند برکت را ما غذای معبودها و برمی گردیم پس آید ما مراجعت ( ) ndash بود آنها پیش طعامیکه آن بر و بتها آن بر ع ابراهیم چون پس می خوریم

سور ndash ( نمیخورید چرا آیا گفت بدآنها استهزاء روی از یعنی ۀeنگریست صافاتکه) ndash ndash ۸۹آیه ۳۷سوره را شما مر چیست گفت ندادند جواب را وی چون پس

) آیه صافات سوره بقوت زدنی ایشان بر رفت پس نمی گوئید )۹۱و ۹۰سخنبزرگترین بت جز باینکه تا بود دستش در که تبری با آنها بشکستن نمود بنا و

قول آنست و شد بیرون آنگاه آویخت وی برگردن را تبر پس نماند باقی هیچاو ndash بسوی آنها شاید را آنها بزرگ بجز پاره پاره را آنها گردانید پس اوعزوجل

) سور کنند یعنی ۀeرجوع بخان) ۵۹آیه ۲۱انبیا عیدشان از قوم چون ۀeپس ndash را کار این کرد که گفتند دیدند حالت این در را آنها آمده خود معبودهای ndash که ما شنیدیم گفتند است ظالمان از آینه هر او که بدرستی ما بخدایان

) ( سور ( ع ابراهیم را او مر میشود گفته که را ایشان کرده یاد آیه ۀeجوانی انبیاndash ۶۱و ۶۰ ndash امر) آن پس است کرده را این که میکنیم خیال ما که اوست

ndash بر را او بیاورید پس گفتند شده قومش بزرگان و جبار نمرود گوشزد) سور دهند گواهی آنها شاید مردمان بر ) ۶۲انبیاآیه ۀeچشمهای وی یعنی

است کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی

52

است ndash کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی بروی داشتند یعنی کراهت و ) گفته وضحاک گفته اند سدی و فتاده اینرا بگیرند دلیل بدون را وی اینکه از

و بکنیم بدو باید را ما بآنچه دهند گواهی آنها شاید ) ndash را او است نمائیم عقوبتاو چون حاضرکردند پس ndash را ای ما خدایان با اینرا کردی تو آیا گفتند بوی

) ( سور ( ع آیه ۀeابراهیم ) ndash ۶۳انبیا بزرگ) ndash ( را آن کرد بلکه نه گفت ع ابراهیم ) آیه را این را زیرا) ۶۴آنها کوچک بتهای این اینکه از بود شده وی غضبناک با

و بزرگتر از او می پرستید آنها پرسید به پس شکست را آنها پس است ) آیه گویند سخن که هستند اگر ndash ۶۴ایشانرا ndash ابراهیم) است گفته صام بنی

( این( به یعنی بود تعالی ایخدای بر آنها همة که دروغ سه جز نگفت دروغ عسوره ndash ( یعنی صافات سورة بیمارم من که گفت) ndash ۸۷آیه ۳۷قول اینکه به و

او ndash گفت برخورد بساره که بپادشاهی باینکه و اینرا آنها بزرگ آنرا کرد بلکه نه ndash ( ) ndash کردند رجوع گفت بدیشان آنرا ع ابراهیم چون پس است خواهرم

) - انبیاآیه سورة ستمکاران شمائید شما بدرستیکه گفتند پس )۶۵بخودهاشانآنچه آنها با او که معبودهایتان این و پرسیده اید وی از اینکه از مرد باین نسبت

( ) ndash بپرسید پس ع ابراهیم قول بود آن و بپرسید آنها از پس حاضرند کردآیه ( گویند سخن که هستند اگر را) ndash ndash ۶۴ایشانرا چیزی ما گفتند قومش پس

بدرستیکه ndash ndash شد گفته و است گفته او چنانکه جز نمی بینیم

53

- آنگاه می پرستید بزرگ این با را کوچک بتهای اینکه از ستمکاران شمائید شما ndash آنها که دانستند و سرهاشان بر شدند کرده نگون گشته متحیر امرش از

- که آنها نباشند که تو میدانی آینه هر گفتند پس نمیگیرند بزور و نمیزنند حرفآیة ( گویند ) ۶۶سخن گرفته) ndash ( ایشان بر ع ابراهیم حضرت که حجتی چون پس

را ndash چیزی خدا غیر از بپرسید پس آیا گفت بدیشان ساخت عاجز ایشانرا بودهر و را شما مر آن را شما برساند نتواند زیان و بچیزی را شما ندارد سود که

) آیه بعقل نیابید در پس آیا خدا غیر از می پرستید را این) ndash ۶۷آنچه چون پس - را او بسوزانید گفتند ماندند عاجز دادن جواب از و ساخت ملزم ایشانرا حجت

آیه ( کنندگان هستید اگر را خدایانتان کنید یاری گفته) ndash ۶۸و عمر ابن عبدالله و ( مردی ( بسوزانند بآتش را ع ابراهیم تا کرد اشاره ایشانرا که آنکس که است - تعالی خدای و بود ضینون اسمش که است گفته جبائی شعیب بود کردان از

پس ndash گفت رستاخیز روز تا شد غرق آن در او پس شکافت را زمین وی برای ( خانه ای ( در را او شدند جمع ع ابراهیم سوزانیدن برای قومش و نمرود چون

و عز او قول اینست و نمودند بنا خطیره مانند بنائی وی برای ساخته محبوس) ndash سورة ور شعله آتش در بیندازیدش پس بنائی او برای کنید بنا گفتند جل

یعنی صافات

54

و) ndash ۹۵آیه ۳۷سوره چوب انواع و هیزم ترین سخت از قدری او برای آنگاه ( ) ) از ndash خدا بفیض ع ابراهیم که است شده نوشته بعد من و کردند جمع غیره

و صحیح و شده محفوظ آتش نوشته حرارت آن از بعد و آمد بیرون سلامتاست ) شده ونعم الله حسبنا بقوله نجا إنما السلام عليه إبراهيم إن الخبر وفي

إبراهيم على وسلاما بردا كوني نار يا وجل عز الله قال 1ndashالوكيل و ترجمه ) ndash ( سور ( خدا مرا است کافی گفت باینکه همانا ع ابراهیم که است حدیث ةدر

سوره یعنی سوره) ndash ( ۳۹آیه ۳۹زمر یعنی عمران آل سورة است وکیل نیکو وسلامت) ndash ndash ۱۶۷آیه ۳ و سرد باش آتش ای گفت جل و عز خدای یافت رهائی

سوره ( یعنی انبیا سورة ابراهیم ) ۶۹آیه ۲۱برباید خواندیم مسلمانان احادیث و قرآن روی از را اینحکایت چون الآن

یافته رواج ایشان میان که را قصه ای آن نموده رجوع یهود کتابهای بسویبین ما تفاوت چه الواقع فی آیا که بینیم به تا کنیم مقابله شد ذکر آنچه با است

) فصل رباه مدراش در و میآید پدید باب) ۱۷آنها پیدایش کتاب شرح آیه ۱۵دراست ۷ مکتوب چنین

תרח אבד לצלמים היה חד זמן גפק לאתרהושיב לאברהם מכר תחתיו הוה אתי בר אנשבעי דיזבן והוה אמר לה בר כמה שנין את והוה

1 It is told in the story that by the grace of God Abraham came out of the fire safe and sound with the words on his lips mdash God is sufficient for me1 and He is the best Supporter For the Lord said O Fire be thou cool and pleasant unto Abraham2 mdash Sources of Islam p 20 See also Sources of Qurrsquoan p 74

1 Quran 3 1732 Quran 21 69 mdash Yusuf Ali

55

אמר לה בר חמשין או שתין והוה אמר לה וי להלההוא גברא דהוה בר שתין ובעי למסגד לבר

יומי והיה מתביש והלך לו חד זמן אתת חדאאתתא טעינא בידה חדא פינך דסלת אמרת לה

הא לך קרב קדמיהון קם נסב בקלסא בידהותברנהזן לכלהון פסיליא ויהב בקלסא בידא

דרבא דהוה ביניהון כון דאתא אבוהי אמר להמן עבד להון כדין אמד לה מה נכפר מנך אתתחדא אתתא טעינא לה חדא פינך דסלת ואמרת

לי הא לך קרב קדמיהון קרבת לקדמיהון הוהדין אמר אנא איכל קדמי ודין אמר אנא איכלקדמי קם הדין רבא דהוה ביניהון נמב בקלסא

ותברנון אמר לה מה אתה מפלה בי וידעין אנון אמרלה ולא ישמעו אזגיך מה שפיך אמר נסבה ומסרה

לנמרד אמר לה נסגד לנורא אמר לה אברהם ונסגדלמיא דמספין נורא אמר לה נמרד נסגד למיא אמר

לה אם כן נסגד לעננא דטעין מיא אמר לה נסגד לעננא אמר לה אם כן נסגד לרוחא דמדבר עננא

56

אמר לה נסגד לרוחא אמר לה וגסגד לבר אנשאדסבל רוחא אם מלין את משתעי אני איני משתחוהאלא לאור הרי אני משליכך בתוכו ויבא אלה שאתה1 משתחוה לו ויצילך ממנו ירד אברהם לכבשן האש

بجای ndash ndash را ابراهیم شده بیرون بجائی را وقتی بود اصنام سازندة تارح ترجمهتو ndash ndash میگفت بوی او و می آمد خریدن طالب شخصی گماشت فروشنده خود

میگفت ndash ndash ndash بوی و دارم سال شصت یا پنجاه میگفت وی بر و داری سال چندروزیndash که را چیزی می خواهد و باشد داشته سال شصت که مرد آن بر وای

ndash - در که زنی را وقتی میرفت خود براه شده شرمنده پس کند سجده دارد چند ndash آنها پیش را این اینک گفت بوی آمده داشت گندم آرد بشقاب خود دست ndash ریز ریز را آنها همة گرفته خود بدست عصائی و برخاسته او آور نزدیک - بوی آمد پدرش چون داد بود بزرگ آنها میان آنکه بدست را عصا آن و ساخت

پوشیده تو از چیز چه گفت ویرا است کرده آنها با را این که کیست گفت پیش را این اینک گفت من به آمده می آورد گندم آرد بشقاب که زنی است

نخست من میگفت یکی این آوردم نزدیک آنها پیش آنرا من آور نزدیک آنها نخست من گفت یکی این و می خورم

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty or sixty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty ]sixty[ years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plate ful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted 1 Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it hellip Abram descended into the fiery furnace hellip mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

57

بوی پدرش شکست را آنها گرفته عصا بود بزرگ آنها میان اینکه می خورم آیا و گفت بوی می دانند اینها آیا و می گوئی بمن افسانه چرا تو گفت

نمرود به گرفته را وی پدرش میگوید دهانت که را آنچه میشنود گوشهایت را آب پس گفت را وی ابراهیم بکنیم سجده را آتش گفت بوی نمرود سپرد

بکنیم سجده آبرا گفت ویرا نمرود بکنیم سجده می نماید اطفاء را آتش که بوی نمرود بنمائیم سجده میآورد را آب که را ابر باشد چنین اگر گفت ویرا

را ابر که را باد باشد چنین اگر گفت ویرا ابراهیم بکنیم سجده را ابر گفت اگر گفت نمرود بنمائیم سجده را باد گفت ویرا نمرود بنمائیم سجده میراندترا من اینک ناریکه جز نمیکنم عبادت را چیزی هیچ من میزنی حرف من با توآن از ترا و بیاید میکنی عبادت را او تو خدائیکه آن و میاندازم آن وسط در

گشت رستگار و رفت فرو آتش تنور در ابراهیم برهاند ( قرآن ( در که ع ابراهیم حضرت حکایت آن با را یهود افسانة این چون و

کم بینهایت تفاوت آنها بین ما که میشود ظاهر می کنیم مقابله است مندرجهیچ در را خبر این محمد حضرت که اینست آن سبب که گفت می توان و است

نخوانده کتاب

58

میگرداند ثابت را قیاس این آنچه و است کرده قبول یهود از زبانی آنرا بلکه ) سوره یعنی انعام سورة قرآن در که حضرت) ۷۴آیه ۶اینست پدر اسم

است تارح اسمش تورات در هم و مدراش رباه در هم اما و است آزر ابراهیمسریانی بزبان او کتاب و داشت نام یوسبیس که یونانی مورخین از یکی لکن

در محمد حضرت چون اما است کلی اشتباه که میگوید اثر را او شد ترجمهبخاطر بخوبی شنیده را اسم آن آنجا در که است ممکن بود کرده سفر شام

آذر ایرانیان اوقات اکثر که است خوانده آزر را ابراهیم پدر آنجهت از نداشته باشد بوده قدیم فرس زبان از گویا که می نویسند

گفته آنچه البته که اند گفته اسلام اهل از بعضی اعتراض این رد در وحکایت این محمد حضرت اینکه با زیرا دارد کلی فایدة ما دین اثبات برای شدجبرائیل حضرت از آنرا وحی روی از بلکه نفرمود مأخوذ نصاری و یهود از رامی باشند الله خلیل ابراهیم حضرت اولاد که یهود اهل چون اما پذیرفت فرشته

ولکن میکند تصدیق را قرآن تعلیم ایشان شهادت پس اند کرده قبول آنرااین یهود بین ما الناس عوام فقط که میگویند قول این جواب در معترضین

افسانه آن اصل که می داند باشد داشته علم که هر زیرا می پسندند را گمان است این حکایت آن اساس کنیم بیان اینجا در باید را آن که است اشتباهی

59

) باب پیدایش کتاب توارت در بحضرت) ۷آیه ۱۵که خدایتعالی که مکتوبستگفت ابراهیم

1אני יהוה אשר הוצאתיך מאור כשדים

زبان در اور و آوردم بیرون کلدانیان اور از ترا که هستم خداوند من ترجمهبیت که اورشلیم اسم از چنانکه می آید مدینه و شهر معنی به قدیم بابلی

هویدا است صلح خدای شهر یعنی شلیم شهر آن معنی و باشد المقدسو می گویند مغیر را آن اکنون که است مقام همان کلدانیان اور و می گردد

است دیگر لفظی عربی زبان در اما بود آنجا ساکن اول در ابراهیم حضرتآتش و شعله ثانی لفظ آن معنی که دارد تمام مشابهت اور با تلفظ در که

هیچ بابلی زبان از که یهود مفسرین از یکی متمادی سالهای از بعد پس استآی آن چون نداشت را ۀeواقفیت آن می کرد ترجمه کلدانی زبان به را مذکور

نمو بیان طور 2 אנא יי` דאמיקתך מאתון נורא דכשדאי دبدین

و آوردم بیرون کلدانیان آتش تنور از ترا که هستم خداوند من ترجمهباب پیدایش کتاب شرح در نادان مفسر ۲۸آیه ۱۱همان و است نوشته چنین

بتهایشرا که زانرو انداخت آتش تنور در را ابراهیم نمرود وقتیکه شد واقع که باد واضح و برساند ضرر ویرا تا نشد داده بآتش اذن که نمی نمود عبادت

( بود ( عزیئیل بن یوناتان به مسمی که مفسر آن که اشتباهی آن

1 I am Jehovah who caused you to come out of Ur of the Chaldeans (Hebrew) Genesis 157 2 I am the LORD who brought you out of the furnace of fire of the Chaldees (Aramaic) mdash The word יי` is an abbreviation of the divine name יהוה ]Yahweh[ mdash JD Price translation אנא ייי דאפיקתך httpcal1cnhuceducgi-binshowsubtextscgikeyword=81001ampR1=Hebrew מאתון נורא דכשדאיselect number 115 and click Submit and view number 11507 Lexicon for the Targum of Genesis 157 11507

Aramaic Genesis 157 He said to him ldquoI am the Lord who brought you out of the fiery furnace 13

of the Chaldeans to give you this land to inheritrdquo mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 Chapter 15 p 60

13 See above n 17 to 1128 (Ps-J) n 17 is mdash Gen R 349 3813 ARNA 33 Exod R 234 PRE 26 (188) Sefer Ha-Yashar 12 (32ndash34) LAB 616 The well-known legend of Abraham in the furnace is based on the interpretation of the place-name Ur (Gen 157) as fire See Gen 157 (Nf Ps-J V N L) 165 (Ps-J Nf P V N L) Vulg Neh 97 Jerome Quaest hebr in Gen 15 see further Ginzberg Lezends 1 198ndash201 5 212ndash213 nn 28-34 Bowker 1969 187ndash189 Vermes 1961 85ndash90 mdash Ibid Targum of Pseudo-Jonathan p 51

60

را این ای روزنامه در ایرانی شخصی گویا که اینست مثل است کرده اینجا درلفظ آن اینجا در پوست که برد گمان شد روانه انگلیس پوست امروز که دیده

شخص پوست که بفهمد چنین و می آید جلد بمعنی که باشد فارسی عام تعجب چاپار بمعنی است انگلیسی لفظ آن که نداند و شد کنده انگلیسیاساس آن بر حکایت آن تمام که بکند این مثل اشتباهی نادان شخص که نیست

آن است نبی که شخصی که می باشد اعتقاد قابل آیا اما است شده بنا ضعیفاین بگوید بعد من ساخته مندرج خود کتاب در آنرا و شمرده حق را افسانه

مطابقت آن از امر این و است شده نازل جل و عز خدای جانب از من کتاب اینهمه بر علاوه و میگردد ثابت میشود یافت یهود کتب و آن بین ما که کامل

ایام در نه تورات در موسی حضرت قول حسب بر جبار نمرود که باد معلوم ذکر لکن مینمود زیست تولدش از قبل عدیده قرنهای بلکه ابراهیم حضرت

مندرج قرآن خود در اما میشود یافت احادیث و تفاسیر در چه اگر نمرودشخص گویا که اینست مثل حکایت آن در نمرود ذکر که باد واضح نیست

آتش در را ایرانی نادرشاه اعظم سکندر که بنویسد کرده تصنیف تاریخی نادانگذشته وقت قدر چه نادرشاه تا اسکندر از که باشد ندانسته اینرا و انداخت

نشد انداخته آتش در هرگز نادرشاه که باشد ندانسته نیز اینرا و است

61

قرآن ) 3( در که را آنچه اگر ع سلیمان بنزد آمدنش و سبا ملکه قصهمندرج استر کتاب ثانی ترگوم در آنچه با مکتوبست سبا ملکة بلقیس دربارة

اهل از نیز حکایت این معترضین حجت حسب بر که می بینیم کنیم مقابله استقرآن داخل نیز آنرا بنوعیکه آمد پسند را او رسیده محمد حضرت بمسامع یهود

) سوره یعنی نمل سورة در و آیه ۱۷آیه ۲۷گردانید چنین) ۴۵الی ۲۰و ndash و raquo مکتوبست فهم والطير والإنس الجن من جنوده لسليمان وحشر

) 1laquoيوزعون ) و جنیان از او لشکرهای سلیمان برای شد کرده جمع و ترجمه ) سوره یعنی النمل سورة میشوند بازداشته ایشان پس ها پرنده و ۲۷آدمیان

الغائبين ) raquo۱۷آیه من كان أم الهدهد أرى لا لي ما فقال الطير ه وتفقد بن لأعذمبين بسلطان ي ليأتين أو ه لأذبحن أو شديدا أحطت عذابا فقال بعيد غير فمكث

يقين بنبإ سبإ من وجئتك به تحط لم من بما وأوتيت تملكهم امرأة وجدت ي إنعظيم عرش ولها شيء ه كل الل دون من مس للش يسجدون وقومها ها وجدت

يهتدون لا فهم بيل الس عن فصدهم أعمالهم يطان الش لهم ن ه وزي لل يسجدوا ألاتعلنون وما تخفون ما ويعلم والأرض ماوات الس في الخبء يخرج ذي لا ال ه الل

العظيم العرش رب هو إلا أصدقت إله سننظر قال

1 And before Solomon were marshalled his hosts mdash of Jinns and men and birds and they were all kept in order and ranks Quran 27 17

62

الكاذبين من كنت ماذا أم فانظر عنهم تول ثم إليهم فألقه هذا كتابي ب اذهبكريم يرجعون كتاب إلي ألقي ي إن الملأ ها أي يا قالت بسم ه وإن سليمان من ه إن

حيم الر حمن الر ه مسلمين الل وأتوني علي تعلوا في ألا أفتوني الملأ ها أي يا قالتتشهدون ى حت أمرا قاطعة كنت ما شديد أمري بأس وأولوا قوة أولوا نحن قالوا

تأمرين ماذا فانظري إليك أفسدوها والأمر قرية دخلوا إذا الملوك إن قالتيفعلون وكذلك ة أذل أهلها ة أعز بم وجعلوا فناظرة ة بهدي إليهم مرسلة ي وإن

المرسلون مما يرجع خير ه الل آتاني فما بمال أتمدونن قال سليمان جاء فلماتفرحون تكم بهدي أنتم بل بها آتاكم لهم قبل لا بجنود هم فلنأتين إليهم ارجع

صاغرون وهم ة أذل منها هم أن ولنخرجن قبل بعرشها يأتيني كم أي الملأ ها أي يا قالمسلمين ي يأتوني وإن مقامك من تقوم أن قبل به آتيك أنا الجن من عفريت قال

أمين لقوي إليك عليه يرتد أن قبل به آتيك أنا الكتاب من علم عنده ذي ال قالأكفر أم أأشكر ليبلوني ي رب فضل من هذا قال عنده ا مستقر رآه فلما طرفك

كريم غني ي رب فإن كفر ومن لنفسه يشكر ما فإن شكر لها ومن روا نك قالتكون أم أتهتدي ننظر عرشها

63

يهتدون لا ذين ال العلم من وأوتينا هو ه كأن قالت عرشك أهكذا قيل جاءت فلمامسلمين ا وكن قبلها من قوم من كانت ها إن ه الل دون من عبد ت كانت ما وصدها

قال كافرين ساقيها عن وكشفت لجة حسبته رأته فلما الصرح ادخلي لها قيلسليمان مع وأسلمت نفسي ظلمت ي إن رب قالت قوارير من د ممر صرح ه إن

العالمين رب ه 1 laquoلل کن داخل و آنرا پسندی که شایسته کار بکنم آنکه و ترجمهپس را پرنده شد جویا و کارانند شایسته که خود بندگان در خود برحمت مرا

او کنم عذاب هرآینه غایبان از باشد یا را هدهد نمی بینم که مرا مر چیست گفتدرنگ پس روشن حجتی مرا بیاورد باید یا را او البته بکشم یا ساخت عذابی را

سبا از ترا آوردم و بآن نکردی احاطه بآنچه کردم احاطه گفت پس دور کردندشد داده و ایشانرا میکرد پادشاهی که زنی یافتم من بدرستیکه راست خبری

میکردند سجده که را قومش و او یافتم بزرگ تختی مراوراست و هرچیزی ازپس کردارشانرا شیطان آنها برای کرده آراسته و خدا غیر از مرآفتابرا

مر نمیکنند سجده چرا نمی باشد هدایت ایشان پس راه از را آنها بازداشتو دارید پنهان آنچه میداند و زمین و آسمانها در پنهانرا آورد بیرون که خدائیرا

است بزرگ عرش پروردگار او بجز خدائی نیست که خدائی میکنید آشکار آنچهخواهیم نظر بزودی گفت

1 And he took a muster of the Birds and he said Why is it I see not the Hoopoe Or is he among the absenteesI will certainly punish him with a severe penalty or execute him unless he bring me a clear reason (for

absence)But the Hoopoe tarried not far he (came up and) said I have compassed (territory) which thou hast not

compassed and I have come to thee from Saba with tidings trueI found (there) a woman ruling over them and provided with every requisite and she has a magnificent

throneI found her and her people worshipping the sun besides Allah Satan has made their deeds seem pleasing

in their eyes and has kept them away from the Path- so they receive no guidance-(Kept them away from the Path) that they should not worship Allah Who brings to light what is hidden in

the heavens and the earth and knows what ye hide and what ye revealAllah- there is no god but He- Lord of the Throne Supreme(Solomon) said Soon shall we see whether thou hast told the truth or liedGo thou with this letter of mine and deliver it to them then draw back from them and (wait to) see what

answer they return(The queen) said Ye chiefs here is delivered to me - a letter worthy of respectIt is from Solomon and is (as follows) In the name of Allah Most Gracious Most MercifulBe ye not arrogant against me but come to me in submission (to the true Religion)She said Ye chiefs advise me in (this) my affair no affair have I decided except in your presenceThey said We are endued with strength and given to vehement war but the command is with thee so

consider what thou wilt command mdash Continued onto the following page

64

پس نامه این مرا نامة ببر دروغگویان از هستی یا گفتی راست آیا که کرد برمیگردانند چه بنگر پس ایشان از باش روگردان پس ایشان بسوی بینداز

بدرستیکه نیکو نامة بمن شد افکنده که چنانم من بدرستیکه جماعت ای گفترفعت که مهربان بخشندة خداوند بنام آنست بدرستیکه و سلیمانست آواز

کار در مرا دهید فتوی جماعت ای گفت منقادان مرا بیائید و من بر مجوئیدصاحبان مائیم گفتند مرا شوید حاضر آنکه تا را کاری کنند جزم عزم من نیستم

میفرمائی چه که بنگر پس است تو با کار و سخت کارزار صاحبان و قوتو آنرا کنند فاسد را ای قریه شوند وارد چون پادشاهان بدرستیکه گفت

فرستنده من بدرستیکه و میکنند چنین و خوارشدگان آنرا اهل عزیزان گردانندفرستادگان میکردند باز بچه که نگردانده ام پس را هدیه ای ایشان بسوی ام

است داده آنچه پس بمال مرا میکنید امداد آیا گفت سلیمانرا آمد چون پس شادمانید خودتان بهدیة شما بلکه را شما داده آنچه از است بهتر خدا مرا

نباشد طاقت که لشکرهائی را آنها آورد خواهیم پس ایشان بسوی برگردگفت خواران باشند ایشان و ذلیلان آن از کرد خواهیم بیرونشان و بآن ایشانرا

منقادان مرا بیایند آنکه از پیش را او تخت بمن می آورد کدامشان جماعت ایجایت از برخیزی آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که جن از بزرگی دیو گفت

قوی آینه هر آن بر منم بدرستیکه وContinued from previous pagemdashShe said Kings when they enter a country despoil it and make the noblest of its people its meanest thus

do they behaveBut I am going to send him a present and (wait) to see with what (answer) return (my) ambassadorsNow when (the embassy) came to Solomon he said Will ye give me abundance in wealth But that which

Allah has given me is better than that which He has given you Nay it is ye who rejoice in your giftGo back to them and be sure we shall come to them with such hosts as they will never be able to meet

We shall expel them from there in disgrace and they will feel humbled (indeed)He said (to his own men) Ye chiefs which of you can bring me her throne before they come to me in

submissionSaid an Ifrit of the Jinns I will bring it to thee before thou rise from thy council indeed I have full

strength for the purpose and may be trustedSaid one who had knowledge of the Book I will bring it to thee within the twinkling of an eye Then

when (Solomon) saw it placed firmly before him he said This is by the Grace of my Lord- to test me whether I am grateful or ungrateful and if any is grateful truly his gratitude is (a gain) for his own soul but if any is ungrateful truly my Lord is Free of all Needs Supreme in Honour Quran 27 20- 44 mdash Yusuf Ali

65

آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که کتاب از بود علمی او نزد آنکه گفت امیناز این گفت نزدش گرفته قرار آنرا دید چون پس تو چشم تو بسوی برگردد

ناسپاسی یا میکنم شکر آیا که مرا کند امتحان تا است من پروردگار فضلهر و خودش برای میکند شکر که نیست این جز پس کرد شکر که هر و میکنم

ساز گفت است بخشنده بینیاز من پرورگار بدرستیکه پس کرد ناسپاسی که نمی یابند آنانکه از باشد یا می یابد آیا بینیم به را تختش او برای دهید نامعلومی

داده و آنست که گویا گفت تو تخت است چنین آیا شد گفته آمد چون پسبود آنچه که بود بازداشته و منقادان ما برویم و آن پیش از را علم ما شدیم

که را او مر شد گفته کافران گروه از بود او بدرستیکه خدا غیر از می پرستیداز زد بر و بسیار آب پنداشتش آنرا دید چون پس قصر یا صحن در شود داخل

پروردگار ای گفت آبگینها از ساده است صحنی آن بدرستیکه گفت ساقش دوخدا ی برا سلیمان با آوردم اسلام و برخوردم کردم ستم من بدرستیکه من

سوره ( یعنی نمل سورة جهانیان آنچه) ndash ۴۵الی ۲۰آیه ۲۷پروردگار است این - مکتوب تخت بآن نسبت سوره این در آنچه و میگوید سبا ملکة دربارة قرآن

ترگوم در زیرا میشود یافت مزبور ترگوم در آنچه با دارد کمی تفاوت استمال عجیب تخت آن که است مندرج

66

نمیشد یافت آن مثل چیزی دیگر سلطنت هیچ در و بود پادشاه سلیمان خودعقاب دوازده و طلا شیر دوازده ای پله هر بر و داشت طلا از پله شش زیرا

تخت آن بالای بر دیگر عقاب چهار و بیست آنها بر علاوه و بود ایستاده طلاپادشاه وقتیکه هر و می انداختند پادشاه سر بر سایه شده نهاده عجیب

و میکشیدند بالا را تختش شده نازل قوی عقابهای آن برود بجائی میخواستمذکور ndash عقابهای کرد قرآن حسب بر جنی آن که کاریرا آن پس می بردند بانجا

سلیمان حضرت بنزد آمدنش و سبا ملکة دربارة اما میکردند ترگوم حسب بربین ما غریب مشابهت غیره و فرستاد وی نزد پادشاه که ای نامه به نسبت و

میگوید صحرا خروس را هدهد آن ترگوم اینکه جز میشود یافت کتاب دو اینهی و کردیم نقل ذیل در آن ترجمة با حکایترا آن وتمام است چیز همان که

هذه

תורכד שפיר לביה דקלכא שלמהבחמריה אמר למעלא נבלין וצילצלין ותופין וכינרין

דחוה מזמר בהון דוד אבוי ותוב כד שפר לביה דמלכאשלמה בחמריה אמר לאיתיא היות ברא ועוף שמיא וריחשא דארעא ושידין ורוחין ולילין למרקדא קדמוי

למחזי רבוחיה לכל מלכיא דגנין קדמוי וסיפרין דמלכא

67

דמלכא קריין יתון בשמהתהון וכולון מתכנשין ואתיןלותיה בדלא אסירין ובדלא זקיקין ובדלא אנש דדבר

יתהון כהשעתא אתבעי תרנגלא ברא ביני עופיא ולאאשתכח ופקיד עלוי מלכא דאי יתיה יתיה ברוגזא ובעאלמחבלא יתיה מתיב תרנגול ברא קדמוי דמלכא שלמה

ואמר ליה שמע מרי מלכא דארעא אצית באודנך ושמע פתגמי הלא תלת ירחין די הבית עיטא בלבי ומלכין קשיטי עם מילתי מזוני לא אכלית ומוי לא

שתיתי ומן קדם דחזיית וטייסית בעלמא כוליה ואמרית אידא היא מדינתא או שליטתא דלא משתמע ליה

למדי מלכא אסתכלית אנא וחזאית מדינתא חדא כרכא דקיטור שמהא בארעא מדינחא עפרא יקיר מן דהבא

וכספא כזביל בשוקין ואילנין מן בראשית תמן אית תמן נציבין ומגינתא דעדן אנון שתיין מיא

אוכלוסין סגיאין כלילן ברישיהון מן תמן נציבין מן גינתא דעדן למיקום בקרבא לית הינון ידעין לממהי בקושטא לא יכלין ברם בקושטא חמיתיה אתתא חדא

שלטיא בכולהון ושמה מלכת שבא כען אין שפר

68

עלך מרי מלכא איסר חרצי היך גיברא ואיקום ואזיל לכרכא דקיטור למדינת שבא מלכיהון בשושילתא

איסר ושולטניהון בכבלין דפרזל ואייתי יתון לות מרי מלכא ושפר פתגמא קדם מלכא ואתקריין ספרוי

דמלכא וכתבו אגרתא וקטרו ית אגרתא בגפיה רתרנגול ברא וקם וסליק לשמי מרומא וצניך צניכא

והוה נצח ופרח ביני עופיא ופרחו בתריה ואזלו לכרכא דקיטור למדינת שבא והוה לעירן עפרא נפקת מלכת שבא למסגיד לימא ואחשיכו עופיא ית שימשא

ורקת ידה על לבושא ובזאת יתהון והות תמיהא ומתמהא וכד תקהת) דתת לותה תרנגול ברא וחזת והא איגרתא (

קטירת בגמיה שרח וקרת יתיה ומה הוה כתיב בגוה קני מלכא שלמה שלם ליכי שלם לרבנייכי די את ידעת

דאמליך יתי קודשא בריך הוא על חיות ברא ועל עוף שמיא ועל שידין ועל רוחין ועל לילין וכל מלכיא דמדינהא

ומערבא דרומא וציפונא אתין ושאלין בשלומי כען אין תעבין ותיתין ותשאלין בשלמי יקר סגיא אנא

עביד לך מן כל מלכיא דגנין קדמי ואין לא תצביין ולא תיתין

69

1

1 (Also) that lyres cymbals timbrels and lutes be brought to him those upon which his father David played Another time when King Solomons heart became cheerful through wine he ordered that wild beasts birds of the sky reptiles of the earth as well as demons spirits and screeching owls be brought to dance before him so as to show his greatness to all the kings who were hosted in his presence Now the royal scribes would call them by their names and all of them would assemble and come to him without being bound or forced or anyone leading them

At that time the wild rooster was missing from among the fowl and could not be found So the king ordered that it should be brought and in anger sought to destroy it Then the wild rooster replied before King Solomon saying to him lsquoHear my words my lord O king incline your ear and listen (to) my utterances Have not three months (passed) that I have given advice and counsel my words are truth I did not eat food nor did I drink water before I flew throughout the whole world inspecting it saying Is there a country whose ruler is not subservient to my lord O king Whereupon I noticed a certain country in the land of the East its name was the city of Qitor whose dust is so precious and whose gold and silver exists like dung in the streets Trees stand there since the time of creation and they drink water from the Garden of Eden Great crowds of people are there (with) crowns upon their heads standing there since (the time of) the Garden of Eden They do not know anything about waging war they are unable to draw the bow However truly I have seen a single woman rule over all of them and her name is Queen of Sheba Now if it pleases my lord I will gird my loins like a warrior and proceed to go to the city of Qitor to the land of Sheba I will bind their kings in chains and its rulers in fetters of iron and bring them to my lord the king Then the scribes of the king were summoned and they wrote a letter and tied the letter to the wing of the wild rooster which proceeded to ascend heavenward and soared soaringly It then flew among the birds which proceeded to follow it in flight they went on to the city of Qitor to the land of Sheba Toward morning the Queen of Sheba went out to worship the sea when (suddenly) the birds obscured the sunlight which caused her to take hold of her clothes and tear them Whereupon she was very stunned As she was in her very stunned state the wild rooster descended toward her and she observed a letter tied to its wing So she untied (it) and read it and what was written in it lsquoFrom me the kingdom of Solomon Peace to you peace to your princes As you know the Holy One Blessed be He appointed me to reign over the wild beasts over the fowl of the heavens and over demons and spirits Now all the kings of the East the West the South and the North come to greet me Now if you wish to come and greet me I will show you greater honor than all those whom I have hosted before me But if you do not wish to come mdash Aramaic mdash The Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 114-115 See also Sources of Qurrsquoan p 84-85 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

70

و ترجمه رباب که فرمود یافت فرح بخمر پادشاه سلیمان دل چون دیگر بارچون دیگر بار و بیاورند میزد را آنها داود پدرش که را بربطهائی و سنجها و دفها

هوا پرندگان و صحرا حیوانات که فرمود یافت فرح خمر به پادشاه سلیمان دلکرنش بحضورش تا بیاورند پریانرا و ارواح و دیوها و زمین خزندگان و

همگی و خواندند سامیشان با ایشانرا پادشاه کاتبان و کند ظاهر می نمودندبر شخصیکه جز و محبوسان جز و اسیران جز آمدند وی نزد شده جمع ایشان

خوشی پرندگان میان صحرا خروس آنساعت در و میداشت اختیار ایشان و بیاورند بجبر را او که فرمود امر وی دربارة پادشاه و نشد یافت و میکرد

بوی برگشته پادشاه سلیمان بحضور صحرا خروس کند هلاک را او خواستماه سه آیا بشنو مرا سخنان گرفته گوش بشنو زمین پادشاه ایخداوندم گفت

که بستم سخت تصمیم خویش پوست با کرده مشورت خود دل در که نیستو بکنم پرواز آن در و ببینم را عالم تمام اینکه از قبل نیاشامم آب و نخورم هیچ

ایخداوند ترا که است سلطنتی یا و شهر کدام آن که دانست خواهم من گفتممشرقی زمین در است فیطور آن اسم که حصین شهری و نباشد مطیع پادشاه

بطلا آن گرد که دیدم

71

עלייבימלבין אשדר בשלומי ולא תשאלין מלכין תיתין מה תימרין ואין ופרשין ולדונין ן מלכין ולגיונין ולגונין ופרוין ואין תמרין מה ופרשין אית ליח למלכא שלקה היות ברא אינו

ן ן לגיונין פרוין עופי סמיא אנו ן רוחין וסיזין ולילין ארו דחנקין יתקון על פרסין חיילי אנו יתכון בחקלא עופי סמיא אכלין ית בסרכון מנכון ערסתיכון בגו בתיכון חיות ברא קטלין

ידת וכד ת פתגמי אגראתא תוב תנית רמת ן ומעת מלכא סנא על לבוסא ובזעת יתון מה ולח לי מלכא סלמה מתיבין סלחת וקרת לסבייא ולרברבנא ואמרת להון לא ידעתו

תיה ותיא לא אתר חיעת ואמרין לית אנהנא ידעין למלכא ס למח ולא הסבין ית מלכון אוכרין ומרגליין ואבני טניין רלא ומעת מליהון וסלהת וקרת לכל ספני ימא ואטעינת יתו

סתא בני וכולהון וטלייתא טלין אלפי ויתא ליה חד וסדרת ירחא בני וכולהון ח-דא בני סעה חד רחלהון בני קומא חדא וכולהון בני קעיעא רכולהון בני יומא הד וכולהון

ושדרת ליה למלכא סלמה בידיהון חדא רכולחון לבוסין לבוסא ארנונא וכתבת איגדתאמן כרכא דקיטור לארע

72

עותך בב שבע שנין כען בעלותך איתי דישראל מהלך מן קדקך אבעי ד לסות תלת שנין אתת מלכא שבא לות מלכא לותך לסוף תלת שנין והוה

ית בגיהו בר וכד שמע מנכא שלמה דאתת מלכא שבא אפיק לותה שלמהעפדא בעדן דנפיק לשפרפרא דקי ד דמנהיר יהוידע נגהא לכונב ודמי

ת מלכאZלשו שנא דקאים על פרעדי דמיא וכד ח וקאימ ביני כוכביא ודמי שבא בניהו מתיב בתא רכו מן אתרכינת יהוידע בניהובר ידע ת יהו בר

מתיבה רכוביך מן אתרכינת למה מלכא ואמרלה את לית ליה ואמרה אנא מלכא שלמה אלא חדמן משמשיא דקייקין שלמה מתיב ואמר לה לית

ומתלת מתלא לרברבניא אין קדמויומיד לא חזי אהדרא אפאה לאחורהן ן מרבעותיח ואין לאמזיתו ן חזו ן שפר לכון זריא אתו ן חזו מלבא שלמה אתו

קאים קדמזי ואייתי נגד ד כד שמע2תה בגיהו בר יחוידע לקדם מלכא 7 דמלכא מלכא חזת וכד זוגיתא ויתבבבית ראזל קם לותיה שבא דאתת

דמלכא במיא יתיב וחליזת דמלכא בבית זוגיתז יתיב קחשבא בלהה ואמרתחילוזח דתעבר וחזא לא סערא

73

וסגרף שופרא דבשי שופרף מתיב מלפא ואמר לה סער דגברא ברגלחמתיבה גנאי ולאתתא שפר לגברא מרי וסער ליה ראברה שבא מלכת

אין תעשר ירהון לי ידעית אנא דגבר חכים מלכא אמתיל לף מלתאמתלין ד את ואי לא את כשאר גני אנשא אגדעי בך ואגרת יהי יי אלהיך ברוך ד

דחבא כורסי דמלכותא לקעבר עדקתא רדינא ויהבת למלכא לבתביתך על 1 וכספא טבא ויהב לה מלכא כלמה דעבת

1 I will send kings and legions against you (which belong) to King Solomon The wild beasts are the kings the fowl of the heavens are the riders the armies are the spirits and the demons and the Liliths are the legions (who will) strangle you in your beds inside your houses the wild beasts will kill you in the field the fowl of the heavens (will) eat your flesh from you When the Queen of Sheba heard the words of the letter she took hold of her clothes and tore them She then summoned her elders and princes and said to them lsquoDo you not know whatKing Solomon sent to mersquo They replied saying lsquoWe do not know King Solomon nor do we recognize his kingdomrsquo But she did not trust (them) and did not heed their words She then summoned all the ships of the sea and had them loaded with bracelets pearls and precious gems She sent him six thousand boys and girls all of whom were (born) the same timeppp all of whom were of the same stature all of whom were of the same proportion and all of whom were dressed in purple She then wrote a letter and sent it to King Solomon through them from the city of Qitor to the Land of Israel a seven-year journey lsquoAnd now with prayer and supplication which I will plead before you I will come to you at the end of three yearsrsquo Now it came about at the end of three years that the Queen of Sheba came to King Solomon When it was told to King Solomon that the Queen of Sheba had arrived he had Benayahu son of Yehoyada go out to meet her His beauty was comparable to Venus that emerges at morning time it was comparable to the lustrous star that continues to sparkle among the (other) stars it was comparable to the lily that stands by the brooks of water

When the Queen of Sheba saw Benayahu son of Yehoyada she descended from her carriage Whereupon Benayahu responded by saying to the Queen of Sheba lsquoWhy have you descended from your carriagersquo She replied by saying lsquoAre you King Solomonrsquo To which he responded by saying lsquoI am not King Solomon but only one of his servants who attend himrsquo Immediately she responded by uttering proverbs to her princes lsquoIf you do not see the lion you see his lair though you do not see King Solomon you do see a handsome man who stands before himrsquo Then Benayahu son of Yehoyada brought her before King Solomon Now when King Solomon heard that she was coming to him King Solomon arose and went to sit down in a bathhouse When the Queen saw that the king was sitting in a bathhouse she thought to herself the king must be sitting in water So she raised her dress in order to wade across Whereupon he noticed the hair on her leg to which King Solomon responded by saying lsquoYour beauty is the beauty of women but your hair is the hair of men Now hair is beautiful for a man but shameful for a womanrsquo Whereupon the Queen of Sheba answered saying to him lsquoO lord king I will cite you three riddles if you will solve them for me I will acknowledge that you are a wise man but if not (you are) like the rest of mankindrsquo hellip She offered praise to the One Who created him saying lsquoBlessed be the Lord your God who has chosen you to place you on the throne of His kingdom to do righteousness and justicersquo She then gave the king a great deal of fine gold while the king gave her what she desired mdash Aramaic mdashThe Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 115-117 See also Sources of Qurrsquoan p 86-89 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

ppp B adds and all of them were (born) the same month and all of them were (born) the same year BUD has all of them were (born) the same year and all of them were (born) the same day and all of them were (born) the same hour C N PM-1 A MG S Brl Lag and BM as well as N have all of them were (born) in the same year all of them were (born) in the same month and all of them were

74

( ترجمه( )بقیة ترجمه( بقیةآنجا در عالم ابتدای از درختان و ها کوچه در زبل مثل است سنگین ونقرة

هستند کثیر مردمان آنجا مینوشند آب عدن باغ از آنها و است مانده مغروسبآن نزدیک زیرا دارند عدن باغ از آنجا رستنیهای از کلها تاج سرشان بر که

بر زنی بزنند نمیتوانند بگمان اما اند واقف تیراندازی از ایشان می باشند آید پسند ترا اگر الآن شباست ملکة وی اسم و است مسلط ایشان جمیع

بشهر قیطور بحضور و برمیخیزم بسته را خود کمر بنده این پادشاه ایخداوندخواهم آهنی بندها به ایشانرا امرای و بزنجیرها ایشانرا ملوک رفت خواهم شبا

خواهم پادشاه خداوندم بنزد ایشانرا و بست

(born) in the same day and all of them were (born) in the same hour PM-2 is as concise as our manuscript here

75

ای نامه شده خوانده پادشاه کاتبان و آمد پسند را پادشاه مر سخن این و آورد بلند بهوای برخاسته پس بستند صحرا خروس پرهای به را نامه آن و نوشتندآنها و میکرد پرواز ها پرنده میان و گشت قوی و زد خود بر جیقه ای و شد روانه

در که افتاد اتفاق و رفتند شبا بشهر قیطور بحصن و کردند پرواز عقبش ازرا خورشید پرندگان و آمد بیرون دریا پرستیدن برای شبا ملکة صبح وقت

و متعجب و کرد چاک آنرا انداخته خود لباس بر دست او و میساختند تاریک نظر او و آمد فرود وی بنزد صحرا خروس کرد تعجب چون و شد هراسان

این و بخواند گشاده آنرا پس بود شده بسته پرهایش به ای نامه اینک و افکند امرای به سلام بتو سلام پادشاه سلیمان من از بود مکتوب آن در آنچه است

بر و هوا پرندگان و صحرا حیوانات بر مرا متبارک قدوس که میدانی زیرا توو مشرق پادشاهان همة و است فرموده مسلط پریان بر و ارواح بر و دیوهاکه پسندی به اگر الآن می پرسند مرا احوال و می آیند شمال و جنوب و مغرب

کرنش من روی پیش که ملوکی جمیع از ترا من خوب بپرسی مرا احوال آمدهبر نپرسی مرا احوال و نیائی و پسندی نه اگر و گردانید خواهم بزرگتر مینمایند

سلیمان بگوئی اگر و فرستاد خواهم سواران و افواج و ملوک تو

76

و ملوک صحرا حیوانات و می باشد سواران و افواج و ملوک چه را پادشاه می باشند هواسواران پرندگان سواران چه بگوئی اگر و سوارانند و افواج

تختهایشان بر را شما که افواجند پریان و دیوها و هستند ارواح من قشونهایگشت خواهند املاک در را شما صحرا حیوانات کرد خواهند خفه هایتان خانه در

این سخنان شبا ملکة چون و خورد خواهند شما از را شما گوشت هوا پرندگانکس و کرد چاک آنرا انداخته خود رخت بر دست دیگر بار شنید را نامه

که را آنچه نمیدانید آیا گفت بدیشان و طلبید را امرا و مشایخ فرستاده ما گفتند جواب در ایشان است فرموده ارسال من نزد پادشاه سلیمان او آما نمی آوردیم حساب در ویرا سلطنت و نمی شناسیم را پادشاه سلیمانرا دریا کشتیهای همة فرستاده و ننمود اصغا ایشانرا سخنان و نگشت مطمئن

وی بنزد کرده بار قیمت بیش سنگهای و جواهرات و نذرها به را آنها و خواندو ماه یک در ایشان همگی و یکسال در ایشان جمیع که دختر و پسر هزار ششو قامت بیک ایشان جمیع و یکساعت در ایشان همة و روز یک در کلشان

ملبس ارغوانی بلباس ایشان همة و فرستاد بودند صورت بیک ایشان همگیحصن از ایشان بدست پادشاه سلیمان بنزد نوشته نامه ای و بودند

77

به بدعاهایت الآن نمود ارسال سال هفت سفر اسرائیل بزمین و قیطورو آمد خواهم سال سه آخر در تو نزد میکنم استدعا تو حضور از که آرزوهایت

سلیمان چون و آمد پادشاه سلیمان نزد شبا ملکة سال سه آخر در که شد واقعای سپیده مثل که را یهویاداع ابن به بنا است آمده شبا ملکة که شنید پادشاه

میان و میباشد روشن که ستاره ای مانند و است طالع صبح وقت در که است استاده آب جویبارهای بر که سرخی گل برابر و می ماند قایم ستارگان

از دید را یهویاداع ابن به بنا شبا ملکة چون و فرستاد وی استقبال برای بود خود عرابة از چرا گفت جوابش در را یهویاداع ابن به بنا آمد پائین خود عرابة

در نیستی پادشاه سلیمان تو آیا گفت بوی داده جواب ملکه آمدی پائین در که هستم ملازمانی از یکی بلکه نیستم پادشاه سلیمان من گفت جوابش

برای مثل و برگردانیده را خود روی الفور فی ملکه و می ایستند وی حضور دیدید را او پروردة شما نشد ظاهر شیر شما بر اگر گفت آورده خویش امرای

وی حضور در که را مردی صورتی خوب شما ندیدید را پادشاه سلیمان اگر و پادشاه چون و آورد پادشاه بنزد را او یهویاداع ابن بنابه پس دیدید می ایستد

از شده ساخته خانة در و شد بیرون برخاسته است آمده نزدش که شنید چون و بنشست شیشه

78

دل در است نشسته شیشه از شده ساخته خانة در پادشاه که دید شبا ملکة تا کشید بالا را خود لباس و است نشسته آب در پادشاه گفت کرده تفکر خود

گفت بوی داده جواب پادشاه میباشد پایها بر موی ویرا که دید او و کند عبورمرد برای موی و مرد موی مویت و زنانست صورتی خوب تو صورتی خوب

ایخداوندم گفت داده جواب بوی شبا ملکة میباشد ننگ زن برای اما خوبستخواهم من کنی حل من برای را آنها اگر که میگویم معما سه تو برای پادشاه

) - چون و آدمی بنی سایر مانند پس نه اگر و هستی حکیم مرد تو که دانست ( باد متبارک گفت و شد متعجب ملکه بود کرده حل را معما سه هر سلیمان

و عدالت تا بنشاند سلطنت تخت بر ترا که شد راضی تو از که تو خدای خداوند مایل که آنچه هر بوی پادشاه و داد خوب نقرة و طلا بپادشاه و نمائی داوری

بخشید بوداز شبا ملکة که است چند معمائی ذکر که می بینیم یهود حکایت این در و

نشده مذکور قرآن در چه اگر امر این و خواست را آنها حل سلیمان حضرت ساقهای صفت دربارة قرآن آنچه چونکه و است مندرج اینهم احادیث در ولکناحادیث در آنرا تکمیل سبب آن از پس می باشد ناکامل است گفته ملکه آن

) صفحه المجالس عرابی کتاب در و جست )۴۳۸میباید

79

که است مکتوب زیرا میباشد موجود هستیم آن درصدد ما که مطلوب همینپس دانست آب را شیشه آن و گردد سلیمان قصر داخل میخواست ملکه چون

أحسن ndash هي فإذا ع سليمان فنظر سليمان إلى لتخوضه ساقيها عن كشفتصرف ذلك سليمان رأى فلما اقين الس شعراء كانت أنها إلا وقدما ساقا الناس

قوارير من د ممر صرح ه إن وناداها عنها 1بصره دو از برود تا ترجمه ساقش نسبت او اینک و نگریست السلام علیه سلیمان پس کند عبور سلیمان بنزد

پس می دارد خود ساقهای بر اینکه جز مردمانست خوشگلترین پا و بساق گفت ویرا کرده ندا و برگردانید او از را خود نظر بدید آنرا سلیمان چون

آبگینها از ساده است صحن آن بدرستیکهملکة حکایت این آیا که کنیم بیان نموده استفسار که است مناسب الآن

( مقدس ( بکتاب اگر و ندارد یا دارد اصلی میشود خوانده شبا عبری در که سبادر ( ونیز پادشاهان اول کتاب در زیرا دارد اصلی البته که می بینیم نمائیم رجوع

( سبا ملکة چون و است مکتوب بدینطور وی حکایت ایام تواریخ دوم کتاب با پس کند امتحان را او تا آمد شنید خداوند اسم دربارة را سلیمان آوازة

و بسیار طلای و بعطریات شترانیکه با و عظیم بسیار موکب

1 In the Aracircish al Majacirclis ( المجالس (عرائسWhen the Queen was about to enter the Palace she fancied the glass floor to be a sheet of water and so She uncovered her legs that is to pass over to Solomon and lo her legs and feet were covered with hair which when Solomon saw he turned his sight from her and called out The floor is plain glass 1 Sources of Islam p 28-29 See also Sources of Qurrsquoan p 83

1 She was asked to enter the lofty Palace but when she saw it she thought it was a lake of water and she (tucked up her skirts) uncovering her legs He said This is but a palace paved smooth with slabs of glass She said O my Lord I have indeed wronged my soul I do (now) submit (in Islam) with Solomon to the Lord of the Worlds Quran 2744 mdash Yusuf Ali

80

وی با و آمد سلیمان بحضور شده وارد باورشلیم بود شده بار گرانبها سنگهای بیان برایش را مسائلش تمامی سلیمان و کرد گفتگو بود دلش در چه هر از سبا ملکة چون و نکرد بیان برایش که نماند مخفی پادشاه از چیزی و نمود

و او سفرة طعام و کرده بنا که را خانه ای و دید را سلیمان حکمت تمامیبآن که را زینه ای و ساقیانش و را خادمانش لباس و نظام و بندگانشرا مجلس

دربارة که آوازه ای گفت بپادشاه و نماند دیگر او در روح می آمد بر خدا بخانةخود بچشمان و نیامدم تا اما بود راست شنیدم خود ولایت در تو حکمت و کارها

و حکمت بود نشده اعلام بمن نصفش اینک و نکردم باور را اخبار ندیدم و تو مردان بحال خوشا است زیاده بود شنیده که خبری از تو سعادتمندی

میشنوند ترا حکمت و می ایستند همیشه تو بحضور که بندگانت این خوشابحال

نشانید اسرائیل کرسی بر ترا داشته رغبت تو بر که تو خدای یهوه باد متبارکنصب پادشاهی بر ترا میدارد دوست بابد تا را اسرائیل خداوند که سبب این از

طلا وزنة بیست و صد پادشاه به و آوری بجا را عدالت و داوری تا است نمودهسبا ملکة که عطریات این مثل و داد گرانبها سنگهای و زیاده حد از عطریات و

نیامد دیگر فراوانی بآن هرگز داد پادشاه بسلیمان

81

باب( پادشاهان اول الی ۱۰کتاب اول باب ۱۱آیه ایام تواریخ دوم کتاب نیز ۹والی اول افسانه)- ۹آیه محض اینست بر زیاده هرچه و است مطلب اصل این

ذکر مزبوره کتب در اینکه جز می نمایند اقرار یهود علمای خود چنانکه استمکتوب آن شدن برداشته دربارة چیزی اما میشود یافت سلیمان جلیل تخت

و جنیان و دیوها بر سلیمان حضرت بودن بمسلط نسبت قرآن در آنچه و نیستدارد کلی مطابقت است مندرج مزبور ترگوم در آنچه با البته مکتوبست غیره

از مفسر آن گمان که میگویند یهود علما بجوئیم را قول آن اصل اگر امالفظ دو آن و است سرزده کرد لفظ دو ترجمة در که 1 שדה ושדות ndash اشتباهی

باب ndash جامعه کتاب اما ۸آیه ۲در است بانوان و بانو آنها معنی که میشود یافتمعنی چون نادان مفسر آن آنجهت از است استعمال کم کلمه دو هر چونکهقدری آنها با تلفظ و صورت در که را دیگر لفظ دو و بود ندانسته را آنها درست

علت آن از میدانست بخوبی می آید جنیان و دیوها اقسام بمعنی و دارد شباهتیکرده ترجمه ترگوم از فوق در که را سبا ملکة حکایت آن که هر و کرد اشتباه

می باشد قصصی آن مشابه افسانه آن که فهمید خواهد البته نماید ملاحظه ایم نشده ملتفت اینرا محمد حضرت اما است مندرج لیله و لیله الف در که

1 Male singers and women singers Ecclesiastes 28 See also Sources of Qurrsquoan p 90

82

مقدس کتاب از آنرا ایشان که برد گمان شنیده یهود از را مطلب آن تمام و ساخت داخل قرآن در آنرا آنجهت از و بودند خوانده وی برای

از است مندرج قرآن در که دیگر حکایات آن از بسیاری که چند هر وحکایت یک ببیان میکنیم اکتفا اینجا در ما لکن گردیده مأخوذ یهود های افسانهحکایت آن و نمائیم رجوع دیگر متفرقة تهمة امور به آنکه از قبل بس و زیاده

و میکنیم بیان احادیث و قرآن روی از آنرا اکنون که است ماوت و هاروت قصةمقابله احادیث و قرآن با کرده نقل یهود کتابهای از را قصه همان بعد من

نمود خواهیم)۴laquo است) مرقوم چنین قرآن در ماروت و هاروت كفر قصه وما

الملكين على أنزل وما حر الس اس الن مون يعل كفروا ياطين الش ولكن سليمانتكفر فلا فتنة نحن ما إن يقولا ى حت أحد من مان يعل وما وماروت هاروت 1laquoببابل

سوره ( بقره ۱۶یا ۹۶آیه ۲سورة شیاطین) ولیکن سلیمان نشد کافر و ترجمهببال فرشته دو بر شد فرستاده آنچه و جادو مردمرا می آموختند شدند کافر

که نیست این جز که نمیگفتند آنکه تا احدی از نمی آموختند و ماروت و هاروت عرائس در و مشو کافر پس آزمایشیم ما

1 Solomon disbelieved not but the devils disbelieved teaching mankind magic and that which was revealed to the two angels in Babel Harut and Marut Nor did they (the two angels) teach it to anyone till they had said We are only a temptation therefore disbelieve not (in the guidance of Allah) Quran 2102 mdash Pickthall

83

که است شده نوشته آیه این بیان در لما المجالس الملائكة إن المفسرون قالإدريس زمن في وذلك الخبيثة آدم بني أعمال من السماء إلى يصعد ما رأوا

خلفاء جعلتهم الذين هؤلاء إن لله وقالوا عليهم وأنكروا بذلك روهم عي ع النبي فيكم بت ورك الأرض إلى أنزلتكم لو تعالى فقال يعصونك واخترتهم الأرض في

أن ينبغي كان ما ربنا سبحانك قالوا فعلوا ما مثل لفعلتم فيهم ركبت ما الأرض إلى أهبطهما خياركم من ملكين اختاروا تعالى الله قال نعصيك

قال الكلبي قال وأعبدهم الملائكة أصلح من وكانا وماروت هاروت فاختاروا ] [ ماروت وهو وعزابيا هاروت وهو عزا فاختاروا منكم ثلاثة اختاروا تعالى الله

إبليس اسم الله ر غي كما الذنب من اقترفا لما اسمهما ر غي وإنما وعزرائيل آدم بني في ركبها التي الشهوة فيهم تعالى الله ب فرك عزازيل اسمه وكانرك الش عن ونهاهم بالحق الناس بين يحكموا أن وأمرهم الأرض إلى وأهبطهم

الشهوة وقعت لما فإنه عزرائيل فأما الخمر وشرب والزنا الحق بغير والقتل وسجد ورفعه فأقاله السماء إلى يرفعه أن وسأله ربه استقال قلبه في

تعالى الله من حياء رأسه مطأطأ ذلك بعد يزل ولم رأسه رفع ثم سنة أربعينذكرا أمسيا فإذا يومهما الناس بين يقضيان ذلك على ثبتا فإنهما الآخران وأما

تعالى الله اسم

84

وذلك افتتنا حتى شهر عليهما مر فما قتادة قال السماء إلى وصعدا الأعظم علي قال النساء أجمل من وكانت الزهرة يوم ذات إليهما اختصمت أنه بقلبيهما( ) أخذت رأياها فلما بلدها في ملكة وكانت فارس أهل من كانت ع مثل ففعلا الثاني اليوم في عادت ثم وانصرفت فأبت نفسها عن فراوداها

وتشربا النفس وتقتلا الصنم لهذا يا وتصل أعبد ما تعبدا أن إلا لا فقالت ذلك ثم فانصرفت عنها نهانا قد الله فإن الأشياء هذه إلى سبيل لا فقالا الخمر

ما إليهما الميل من نفسها وفي خمر من قدح ومعها الثالث اليوم في عادت فقالا بالأمس قالت ما عليهما وعرضت فأبت نفسها عن فراوداها فيها

الخمر شرب الثلاثة وأهون عظيم النفس وقتل عظيم أمر ه الل لغير الصلاة الربيع قال فقتلاه إنسان فرآهما بها وزنيا بالمرأة ووقعا فانتشيا الخمر فشربا عنه الله رضي علي وقال كوكبا الزهرة الله فمسخ للصنم وسجدا أنس بن

إلى به تصعدان الذي تعلماني حتى تدركاني لا قالت إنها والكلبي والسدي تعلمانيه حتى بمدركي أنتما فما فقالت الأكبر الله باسم نصعد فقالا السماء

الله رحمة فأين الآخر فقال الله أخاف إني فقال علمها لصاحبه أحدهما قال كوكبا الله فمسخها السماء إلى وصعدت به فتكلمت ذلك ماها فعل 1تعالى

۸۰ چون ترجمه ndash فرشتگان که اند گفته مفسرین

1 The Commentators say that when the angels saw the evil doings of mankind ascending up to heaven (and that was in the days of Idricircs) they were distressed and complained thus against them Thou hast chosen these to be the rulers upon earth and to they sin against thee Then said the Almighty If I should send you upon the earth and treat you as I have treated them ye would do just as they do They said O our Lord it would not become us to sin against thee Then said the Lord Choose two angels from the best of you and I will send them down unto the earth So they chose Hacircrucirct and Macircrucirct who were among the best and most pious amongst them

Al Kalbys version- The Almighty said Choose ye three so they chose (Azz ie) Hacircrucirct and (Azabi ie) Macircrucirct and Azrael and the Lord changed the names of the two when they fell into sin as he changed the name of the Devil which was Azacirczicircl And God placed in their heart the same fleshly lust as in the sons of Adam and sending them down to the earth bade them to rule righteously amongst mankind to avoid idolatry not to kill but for a just cause and to keep free from fornication and strong drink Now when Azrael felt lust in his heart he prayed the Lord to relieve him and was taken up to heaven and for forty years was unable to raise his head for shame before his Maker But the other two remained steadfast judging the people during the day and when night came ascending to the heavens worshipping the name of the Almighty Catacircda tells us that before a month had passed they fell into temptation for Zohra one of the most beautiful of women (whom Aly tells us was queen of a city in Persia) had a suit before them and when they saw her they fell in love with her and sought to have her but she refused and went away The second day she came again and they did the same but she said Nay unless ye worship what I worship and bow down to this idol or kill a soul or drink wine They replied It is impossible for us to do these things which God hath forbidden and she departed The third day again she came holding a cup of wine and her heart inclined towards them so when they desired her she said the same as yesterday but they replied To pray to other than God is a serious thing and so is the killing of anyone the easiest of the three is to drink wine so they drank the wine and becoming intoxicated fell upon her and committed adultery and one saw it and they slew him And it is said that they worshipped an idol and the Lord changed Zohra into a star Aly and others tell us that she said Come not near me till you teach me that by which ye can ascend to the heavens They said We ascend by the name of the great God Again she said Come not near me till ye teach me what that is So they taught her and forthwith she repeating it ascended to the skies and the Lord changed her into a star mdash Aracircish al Majacirclis Sources of Islam p 31-32 See also Sources of Qurrsquoan p 93-96

85

بالا بآسمان که ایشان بسیار گناهان از و آدم بنی زشت کارهای از را آنچه ( کردند ( سرزنش ایشانرا آنجهت از دیدند بود ع نبی ادریس ایام در آن و میرود خلفای زمین در ایشانرا تو که هستند آنانی اینها گفتند نموده انکار ایشانرا و

تعالی او پس می ورزند گناه تو برخلاف ایشان پس ای برگزیده و گماشته خوددر که را آنچه میساختم مخمر شما در فرستاده فرو زمین بر را شما اگر گفت

گفتند می کردید اند کرده ایشان آنچه مثل شما همانا ام ساخته مخمر ایشان ( ورزیم( گناه تو خلاف بر که را ما نمیبایست ما پروردگار ای سبحانک

زمین بر را دو هر بزگزینید فرشته دو خودتان بهترین از گفت خدایتعالیفرشتگان ترین متقی و نیکوترین از که را ماروت و هاروت پس می فرستم

بر نفر سه خودتان از فرمود خدایتعالی که است گفته کلبی برگزیدند بودندرا عزرائیل و است ماروت که عزابی و است هاروت که عز پس گزینید

چنانکه شدند گناه مرتکب چون کرد تبدیل را دو آن اسم آینه هر و برگزیدیند آن خدایتعالی پس کرد تبدیل بود عزازیل وی نام که را ابلیس اسم خدا

ایشانرا گردانیده مخمر ایشان در بود ساخته مخمر آدم بنی در که را شهوتیآنها و نمایند داوری مردم میان براستی که فرمود امر ایشانرا و فرستاد بزمین

قتل و شرک از را

86

در شهوت چون عزرائیل اما و کنند ممانعت شراب نوشیدن و زنا و حق نابآسمان ویرا که کرد مسئلت نموده طلب استعفا خود پروردگار از افتاد دلش

آنگاه نمود پرستش سال چهل مدت او و برد بالا کرده عفو را او پس برد بالافرود از داشت خدایتعالی از که شرمی از آن از بعد و آورد بالا را خود سر میان مانده ثابت آنحال در دیگر نفر دو آن ولکن نگشت فارغ خود سر انداختن

اعظم اسم میرسیدند بشب چون پس مینمودند داوری را روز مردمان یک هنوز است گفته قتاده مینمودند صعود بآسمان کرده ذکر را خدایتعالیکه بود سبب این از امر آن و افتادند امتحان در که بود نگذشته ایشان بر ماه

آورد ای مرافعه ایشان نزد بود زنان خوبصورتترین از یکی که زهره روزی

بود خود شهر در ملکه و فارس اهل از او که است گفته عنه الله رضی علی دعوت بخود را او پس ساخت اسیر را ایشان دل وی دیدند را او خون پس

طور بهمان ایشان و برگشت دوم روز آنگاه شد روانه نموده ابا او اما کردند من که را آنچه پرستید به شما بشرطیکه جز خیر گفت او و نمودند سلوکپس بنوشید شراب و نمایند نفس قتل و کنید سجده را بت این و می پرستم کرده منع آنها از را ما خدا چون نیست راهی هیچ امور این برای گفتند ایشان

برگشته سوم روز در آنگاه شد روانه او پس است

87

بخود را او ایشان پس داشت میل بدیشان خود نفس در و آورد شراب پیالة نهاد میان در ایشان با بود گفته قبل روز که را آنچه کرده ابا او و نمودند دعوت

قتل و است عظیم امری خدا از غیر دیگری نمودن عبادت گفتند ایشان پس شرابرا آن پس شرابست آشامیدن امر سه آن سهلترین و عظیم کاری نفس

را ایشان کسی پس کردند زنا وی با افتاده زن آن بر و شدند مست نوشیده پس پرستیدند نیز را بت آن که است گفته انس ابن ربیع کشتند را او و دید

اند گفته کلبی و سدی و عنه الله رضی علی و کرد مسخ بستاره را زهره خدا بآن آنچه از ندهید اطلاع مرا تا یافت نخواهید در مرا شما گفت زن آن که

او و مینمائیم صعود خدا اکبر باسم ما گفتند پس مینمائید صعود بآسمان دو آن از یکی نیاموزانید بمن آنرا تا یافت نخواهید در مرا شما پس گفت

می ترسم خدا از من بدرستیکه گفت او پس بیاموزان را او گفت خود برفیق او و آموزانیدند بوی آنرا پس کجاست خدایتعالی رحمت پس گفت دیگر آن و

کرد مسخ ای بستاره ویرا خدایتعالی پس نمود صعود بآسمان گفته آنراموضع سه دو در آنرا بجوئیم یهود تلمود در را حکایت همین اگر الآن

باب یلکوت مدراش در خصوصا و ۴۴می یابیم

88

است مندرج آنجا در שאלו תלמידיו את רב יוסף מהו ע-זאל זמר להם כון 1که שעמדו דור המנול ועברו זרה היה המדוס ברוך הוא מתע עב פיר עמדו שני מלאכיםועזאל ואמרו לסכו רבונו שלעולם חלא אמרנו למניכ כשבר חת את ענלקה מהזי וחיינו עולם של רבונו אמרולו עלח יהא מה רעולם לחם אקר חזכרנו כי אנוש םסתפקין בו אמר להם גלוי רידוע למני אם אתם שרוין בארץ היה שולט בכם יצר הרע וחוותם קשים מבני אדם אמרו לו תן לנו רשות ונדור עם הבדיות ותראה איך אנוושמה ריבה אחת שמחזי ראה מיד עמהם ותדורו דו להם שמך אמר מפדשין אסטהר נתן עיניו בה אמר השמעי לי אכר איני שםעת לך עד שתלמדני שם השפרשירת אותו שם הוכ למדח אותו שם זכרהו לדקיע בשעה שאגה שאתה עלת לו ועלתח לרקיע רלא קלקלה אמ הקטוש כחף תוא חואיל ופרשה עעמח מן העברהמיד בכימח ינקבעח לעזלם בה שתז כו כדי חללו שבעת כוכבים בין וקבעות לכו

קלקלו עם בנות האדם שהיו

1 His disciples asked Rab Joseph lsquoWhat is Azaelrsquo He said to them lsquoWhen the generation (that lived at the time) of the Flood arose and offered up vain worship (ie worship to idols) the Holy One Blessed be He was wroth At once there arose two angels Shemhazai and Azael and said in His presence O Lord of the World did we not say in Thy presence when thou didst create Thy world lsquoWhat is man that Thou art mindful of himrsquo (Ps viii 4) He said to them And as for the world what will become of it They said to Him O Lord of the World we shall rule over it He said to them It is manifest and known unto Me that if ye were dominant in the Earth evil desire would reign in you and ye would be more stubborn than the sons of men They said to Him Give us permission and we shall dwell with the creatures and Thou shalt see how we shall sanctify Thy name He said to them Go down and dwell with them

At once Shemhazai saw a damsel whose name was Esther He fixed his eyes upon her he said Be complaisant to me She said to him I shall not hearken unto thee until thou teach me the peculiar Name ]of God[ by means of which thou ascendest to the sky at the hour that thou repeatest it He taught it to her Then she repeated it then too she ascended to the sky and was not humbled The Holy One Blessed be He said Since she hath separated herself from transgression go ye and place her among the seven stars that ye may be pure with regard to her for ever And she was placed in the Pleiades They instantly degraded themselves with the daughters of men who were beautiful and they could not satisfy their desire

Continued onto next page

89

שהיו יכות רלא יכלו לכבוש את יצרן עמדו ונשאו נשים והזלידו בנים (הוא והיא) אדם בני את שממתין נשים של תכשיטין מני ועל עבעובים עלמיני היה ועזאל

להרהור עברה چیز چه عزائیل پرسیدند یوسف ربی از شاگردانش ترجمه نمودند باطل عبادت شده برپا طوفان طبقة وقتیکه گفت بدیشان است

برخاسته عزائیل و شمخری فرشتة و الفورد فی شد غضبناک متبارک قدوس را خود عالم وقتیکه تو حضور در ما آیا عالم ایخداوند گفتند او حضور در را عالم پس گفت بدیشان آوری بیاد را او که چیست انسان نگفتیم آفریدی

بدیشان میشدیم متمتع آن از ما عالم خداوند ای گفتند بوی می بود چهحکمرانی زمین در شما اگر که است معلوم و مکشوف من حضور در گفت

بوی می شدید کش تر گردن آدم بنی از و میبود مسلط شما بر بد خیال میکردیدطور بچه که دید خواهی تو و شد خواهیم ساکن خلایق با و بده اذن را ما گفتند

ساکن ایشان با شده نازل گفت بدیشان کرد خواهیم تقدیس ترا اسمخود چشمان بود اسطهر اسمش که دیده دختری شمخری الفور فی بگردید

تا نمی شوم مطیع ترا من گفت بدو باش مطیع مرا گفت دوخته وی بر رارا مختصر اسم آن بمن

Continued from previous pageThey arose and took wives and begat sons Hiwwa and Hia And Azael was master of varieties of ornaments and kinds of adornments of women which render men prone to the thought of transgressionrsquo mdash Midrash Yalkut Genesis chapter 44 See also Yalqut Shimoni 44 extracted and reprinted in A Jellinek Bet Ha-Midrash vol 4 p 127-8 Sources of Qurrsquoan p 96-98 and Inquiry into Sources p 39 42 46

R Joseph said The angels noticed that the Holy One blessed be He was perturbed because He had created human beings Immediately two of the angels whose names were Shemhazai and lsquoAzael stood before the Holy One blessed be He and said to Him lsquoMaster of the Universe Did we not say to You at the time You created Your world do not create human beings as Scripture attests lsquowhat is man that You are mindful of him etcrsquo (Ps 85) The Holy One blessed be He answered them lsquoAnd the world What will happen to itrsquo They said to Him lsquoWe will prove sufficient for itrsquo He said to them lsquoIt is revealed and known to Me that if you were to be in their world the evil impulse would gain control of you just as it has gained control of human beings (and) you would be worse than themrsquo They said to Him lsquoGrant us the power to live with the created beings and You will see how we sanctify Your namersquo The Holy One blessed be He said to them lsquoI have already granted you such powerrsquo

Immediately they descended (to earth) and the evil impulse gained control of them When they beheld the beauty of mortal women they went astray after them and were unable to suppress their lust as Scripture attests lsquoand the sons of God saw etcrsquo (Gen 62) Shemhazai beheld a maiden whose name was rsquoAsterah He fixed his gaze upon her (and) said to her lsquoObey mersquo She answered him lsquoI will not obey you until you teach me the Inexpressible Name the one which when you pronounce it you ascend to Heavenrsquo He immediately taught her she pronounced it and she ascended to Heaven The Holy One blessed be He said lsquoSince she has kept herself pure from sin I will make her an example so that she might be remembered in the worldrsquo Immediately he fixed her (in the heavens) among the seven stars of the Pleiades When Shemhazai and lsquoAzael saw this they arose married women and engendered children hellip

It is taught that Shemhazai fathered two sons whose names were Hayya and Hiyya hellip lsquoAzael however did not repent and he was appointed chief over all types of coloring agents and cosmetics for women which entice men to sexual immorality and he still persists in his corruptive activity mdash Midrash of Shemhazai And Azael Translation from Midrash Bereshit Rabbati Editor H Albeck Jerusalem Israel Mekitze Nirdamim 1940 p 29-31

90

او میکنی ذکر آنرا تو که ساعتی در میروی بالا بفلک آن به تو که نیاموزانی نشد آلوده و رفت بالا بفلک آنگاه و کرد ذکر آنرا وی پس آموزانید بوی آنرا

را او و بروید داشت نگاه جدا تجاوز از را خود او چونکه گفت متبارک قدوس پاک وی با بابد تا شما آنکه تا نمائید ستایش کنید نصب ستاره هفت میان

دختران با را خویشتن ایشان الفور فی شد نصب پروین در او پس باشیدسازند آرام را خود خیال نتوانستند و ساختند آلوده بودند خوشگل که مردم

( انواع ( بر عزائیل و نمودند تولید هیادا و هوا یعنی اولاد و گرفتند زنها برخاستهمایل تجاوز تصور بسوی آدمرا بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزیینات است شده ذکر بالا مذکورة احادیث در که عزرائیل که باد واضح بود میگرداند

می گویند عزائیل را او تلمود در که می باشد فرشته ای هماناست یکسان که می بیند کند مقابله یکدیگر با را حکایت دو این که هر و

یلکوت مدراش در و ماروت و هاروت احادیث در فرشته دو آن اسم اینکه جز که اسم دو آن که بپرسیم نموده استسار اگر اما و می باشد عزائیل و شمری

و هاروت که میگردد هویدا گشته مأخوذ کجا ار است مذکور احادیث و قرآن درارمنستان اهل الایام قدیم در که است قدیمی بت دو اسامی ماروت

91

معبود دو این ذکر ارامنه مورخین تصنیفات در زیرا می نمودند پرستش را آنهااز یکی چونکه نامیده اند موروت و هوروت ارمنی بتلفظ که و میشد یافت

است نوشته چنین ارمنی Սպանդարամետ مصنفین դիցուհու աջակիցներիցն էին անշուշտ Հօրօտն ու Մօրօտը Մասսայ քաջերն ու Ամենաբեղ և գուցէ այլ ուրիշ աստուածութիւններ` որոնք տակաւին մեզ անծանօթ են նոքա էին երկրիս ծննդականութեան օգտակարութեան

մասնաւոր հառաջացուցիչները1ndash موروت و هوروت البته ترجمهنیست معلوم ما بر هنوز که نیز دیگر الهة شاید و آمینابیغ و طاغ آغری دلاوران

موجدان و برومندی معاونان آنها میبودند ماده خدای اسپاندارامیت مددکاران که گردد معلوم باید اینفقره بیان در و انتهی بودند زمین محسنیه

میشد پرستیده نیز ایران در قدیم ایام در که بود ماده خدای آن اسپاندارامیتجمیع او که میبردند گمان و می انگاشتند زمین روان را او زردشتیان زیرا

ارمنستان اهل و میرویاند خاک از را نیکو محصولات

1 Goddess Spandaramet was of course supported by Horot and Morot as well as the spirits of Masis (Ararat) and god Amenagegh along perhaps with other gods who are still unknown to us these were particularly the gods of childbirth and utility mdash Armenian mdash Entir Hatouadsner pt 1 p 127

Among the assistants of the goddess Spandaramit were undoubtedly Horot and Morot demigods of Mount Masis (Ararat) and Amenabegh and perhaps other deities also which are still unknown to us They were the special promotors of the productiveness and profitableness of the earth mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 99 See also Inquiry into Sources p 46-48

92

زمین روان مددکاران موروترا و هوروت و میگفتند تاکستانها خدای را آمینابیعرا بادها و مسلط اند بادها بر که می پنداشتند ارواحی را آنها که زیرا مینامیدند

بلند کوه آن سر بر و آورده فراهم بارانرا آورندة ابرهای که می سازند مجبورمحصولات بتواند زمین بدینطور تا باراند زمین بر زده میگویند طاغ آغری که

بادها روانان اصل در موروت و هوروت که هویداست پس بارآورد را خودنیز هنود اهل قدیمة کتب در که است این میگرداند ثابت اینرا آنچه و می بودند

شدید بادهای و طوفانها خدایان را آنها هند و مذکورند اوقات اکثر ها مرتزبان آن در مور و شد موروت ارمنی در مرت لفظ آن چون پس می انگاشتند

از لفظ آن که بردند گمان مردم پس می آید مادر به منسوب یعنی ام بمعنی ( این ( بدینطور و ساختند اب هور از آن مثل نیز دیگر لفظی و است مشتق مور

از که بودند فرشته دو آنها اینکه گفتن از اما سرزد موروت و هوروت اسامیزمین روان که است این مراد گشتند اطفال تولید مشغول شده نازل آسمان

اسطهر و استر عبری در زهره و کردند مدد محصولاتش بارآوردن در رامیافت پرستش نیز شام تمام در و بابل در الیام قدیم در او و میشود خوانده

باشد اطفال تولید بر مسلط که ای ماده خدای ویرا مردم که رو زانمی دانستند

93

آن بر اسمش و می آید پسند را او فجور و فسق قسم هر که بردند گمان نیز وبحروف است شده یافته النهرین بین بلاد در ایام این در که قدیم آجرهای

بدینطور ndash میخی یا

شده نوشته آجرها آن بر که حکایاتی میان در و است مکتوب اشتر یعنی این آجرها آن از یکی بر مثلا میشود خوانده وی دربارة بسیار های افسانه

اما شد وی عاشق اشتر که است مرقوم نام گلمگنیش موهوم شخص حکایت قدیم بابلی بزبان حکایت آن است این و نکرد قبول ویرا او

1

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland 1997 Tablet VI lines 5-11 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 5-11 p 46

Gilgamesh put on his kingly diadem5Gilgamesh put on his kingly diademThe princess Ishtar coveted Gilgameshrsquos beautyCome Gilgamesh you shall be my bridegroomGive oh give me of your lusciousnessYou shall be my husband and I shall be your wifeI will ready for you a chariot of lapis and gold 10With golden wheels and fittings of gemstones

94

1

خودشرا چشم اشتر اعلیحضرت و نهاد سرش بر را خود تاج گلمگیش ترجمهبشوی من داماد تو کاشکه ببوس مرا کلگمیش ای بالا گلمگیش فیض برای

بشوم تو زن من کاشکه و بگردی من مرد تو کاشکه ده انعام بمن را خود ثمرةاز چوبش دو هر و طلا از چرخش که طلا و لاجوزد از ای عراده بر کاشکه ما خانة در کنی راجعت عظیم قاطرهای روزه هر کاشکه بایستم است الماس رد را اشتر توبیخ و استهزاء ابا گلمگیش اما انتهی شو داخل آزاد سرو رائحة یا

است مکتوب چنین بعد من و بپذیرد بزنی را او که کرد ابا نموده

2

) یعنی آنو روی پیش اشتر و رفت بالا بآسمان و شد غضبناک اشتر ترجمه - بابل ) ndash پرستان بت قدیم قصة این در که باد واضح انتهی آمد آسمان خدای

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 12-13 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 12-13 p 46

You shall harness storm demons as if they were giant mulesEnter our house amidst fragrance of cedar2 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 81-82 p 30The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 81-82 p 48

Ishtar was furious and went up to heavenIshtar went sobbing before Anu her father

95

احادیث در هم امر آن چنانکه میشود یافت زهره یعنی اشتر نمودن صعود ذکر بزبان هندی کتابی در نیز و است مندرج یهود تفسیر آن در هم و اسلام اهل

آنجا که زیرا میشود یافت این مثل حکایتی مهابهارته به مسمی سنسکریتبریاضتهائی نام اپسند و سند روح دو چون الایام قدیم در که است مرقوم

زمین و آسمانها بر یافته برکت نام برهما خدای از میکشیدند که عظیمبه مسمات حوری ایشان کردن هلاک برای خدا آن پس بودند شده مستولی

مشاهده آفر तिलोततमा( 1تلوتما ( را او برادر دو آن چون فرستاد ایشان بنزد یندهایشان از یکی هر گرفته را چپش دست اپسند و را راستش دست سند نمودند

پیدا عداوت و دشمنی ایشان میان سبب آن از و بگیرند بزنی را او می خواستند تو گفت داده برکت حوریرا تلوتمایی برهما پس کشتند را یکدیگر بحدیکه شد

بسبب و کرد خواهی گردش میگرداند روشن آنرا خورشید که دنیا تمام درتو بر توانست نخواهد هیچکس تو صورتی خوب فراوانی و زینت درخش

ndash ( نمودن ( صعود ذکر هم حکایت این در و پاکهانم پسندر و سند بنگرد راستشد عجیب اینقدر او تابش که نیز حوری آن و میشود یافت بآسمان روح دو آن

اسلام اهل احادیث در اینکه جز ندارد زهره از تفاوتی

1 Tilottama mdash See Mahabharata Book 1 Adi Parva translated by Kisari Mohan Ganguli ]Ganguly[ Part Rajya-labha Parva Section CCXIII page 414

96

هندی افسانة در اما و آسمان با عاشق دو آن و داشت علاقه زمین با اولا او یهود که است ظاهر پس بودند برهما اولاد از عاشقان آن اما بود این بضدداخل تلمود در شنیده پرستان بت از را حکایت این اعتقاد زود دوست افسانه

این تمام که نشده ملتفت و اند آموخته ایشان از آنرا اسلام اهل و ساختند می آید پدید امر این بجوئیم آنرا اصل اگر اما بس و ایست افسانه محض قصه

از شده نوشته زنان با فرشتگان نمودن مباشرت دربارة تلمود در آنچه که در موضع آن و نموده اند تورات از موضعی شرح در یهود که است اشتباهی

) باب پیدایش ۴و ۲آیه ۶کتاب هذا) هو و میشود ויראו בני-האלהיםmdash یافت ויקחו הנפלים היו hellip להם נשים מכל אשר בחרו את-בנות האדם כי טבת הנה

יבאו אשר אחרי-כן וגם ההם בימים וילדו בארץ האדם אל-בנות האלהים בני آدم 1 אשר מעולם אנשי השם המה הגברים להם دختران خدا پسران و ترجمه

ایام آن در و گرفتند خویشتن برای زنان خواستند که هر از و که دیدند راو آمدند در آدم دختران به سدا پسران چون لولز بعد و بودند زمین در نفیلیم

مردان الایام جبران ایشان آوردند اولاد ایشان برای آنها

1 That the sons of God saw the daughters of men that they were fair and they took them wives of all which they chose hellip There were giants in the earth in those days and also after that when the sons of God came in unto the daughters of men and they bare children to them the same became mighty men which were of old men of renown Genesis 62-4

97

( ) است شیث اولاد او نیکو مردان خدا پسران از او اینجا در و میباشند ور نامدر بود عزئیل بن یوناتان اسمش که یهود قدیم مفسرین از یکی که باد واضح

است نوشته چنین آخری آیة این بیان1שמחזי ועוזיאל הינון נפילין מן שמיא והוו בארעא ביומיא האינון

بودند زمین در ایام آن در و افتادند آسمان از ایشان عزیئیل و شمخزی ترجمهپیدا وی امثال و شخص این غلط از افسانه این تمام که می بینیم پس الخ

است ( افتندگان آن معنی که گرفته را نفیلیم لفظ آن ایشان چونکه است شده ( به آنرا و می نمودند تعدی و ظلم افتاده ناتوانان بر بزور اشخاصیکه یعنیاز یکی پس بودند افتاده آسمان از آنها که برندند گمان کرده بیان افتادگان

اشتباه این برای و ساختند جاری آنها لقب آن بیان در را پرستان بت های قصهبه را لفظ آن ارنقلوس ترگوم در زیرا آورد نمیتوانند عذری یعنی 2גבריא هیچ

یهود چون چندی از بعد اما می باشد درست البته که اند کرده بیان جبارانغریب و تر عجیب را قصه این رفته رفته بودند عجائب طالب و دوست افسانهنوشته اند داده نسبت خنوخ بحضرت آنرا که جعلی کتاب در بحدیکه ساختند تر

( بود ( ایشان رئیس شمخری یعنی سمیازا که فرشتگان از نفر دویست که شده

1 Shamchazay and Uziel were fallen ones from Heaven and they were on the earth in those days (Aramaic) mdash Translation by J D Price

64 Shamhazai and Azael 10 fell from heaven and were on earth in those days hellip mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 p 38

10 Lond rsquozrsquol ed pr lsquowzyrsquol Onq mighty ones or giants (gbryrsquo) Ps-J interprets Nephilim as if it were derived from npl fall and takes it to refer to angels who fell from heaven Ps-J then identifies the fallen angels as Shamhazai and Azael who were among the leaders of the fallen angels (cf 1 Enoch 6 37 8 1 9 67 10 811 see also b Yoma 67b (316) PRE 22 (160) identifies the Nephilim as the angels who fell but does not name the angels Ps J often names individuals who are not named in the Bible see eg Gen 1413 (Og) 2121 (Adisha Fatima) 223 (Eliezer Ishmael) 4227 (Levi) Exod 21 (Amram Jochebed) See further H Petermann 1829 53-54 Cashdan 1967 31-39 On the role of fallen angels in the fall of the human race see Bowker 1969 157-158

2 Mighty Ones (Aramaic)

98

الآن اصلی زبان در کتاب آن چونکه و نمایند زنا تا شدند نازل آسمان از و آوریم پیش اینجا در حبشی ترجمة از چند آیة که است لازم نیست موجود

هذه هی

2 ወርእዮ ኪያሆን መላእክት ውሉይ ሰማያት ወፈተውዎን ወይቤሉ በበይናቲሆሙ ንዑ ንሕረይ ለነ አንስተ እውምሉደ ሰብእ ወንለድ ለን ውሉደ 3 ወይቤሎሙ ስምያዛ እንዘ ውእቱ ወልአኮው 1

1 ወእዛዝኤል መሀሮሙ ለሰብእ ገቢረ እለይፍት ወመ ጣብኅት ወወልታ ወድርዐ እንግድዓ ወአርእዮሙ ዘእምድኅሬሆሙ ወምግባሮሙ ወአውቃፋተ ወሰርጐ ወተዡሕሎተ ወእሰንዮተ ቀርንብ ወእብን እምዡሉ እብን ክቡረ ወሕሩየ ወዡሎ ጥምዓታተ ኁብር ወተውላጠ ዓለም mdash 2

( باب خنوخ باب ۳و ۲آیه ۶کتاب ۱آیه ۸و آسمانها ( پسران فرشتگان و ترجمه

( ) خود بین ما و گشتند ایشان آرزومند دیده را مردم دختران یعنی ایشانرااطفال خود برای و برگزینیم مردم دختران از خویشتن برای زنان بیائید گفتند

عزرائیل و گفت بدیشان است ایشان رئیس که سمیازا و نمائیم تولیدشمشیرها ساختن فن بمردم

1 Chapter 62 Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch Edited from twenty-three MSS together with the fragmentary Greek and Latin Versions Clarendon Press Oxford England 1906 p 12

Chapter 6 (2) And the angels the children of the heaven saw and lusted after them and said to one another Come let us choose us wives from among the children of men (3) and beget us children And Semjaza who was their leader said unto them hellip

mdash The Book of Enoch or 1 Enoch R H Charles Translated from the editorrsquos Ethiopic text and edited with the introductory notes and indexes of the first edition wholly recast enlarged and rewritten together with a reprint from the editorrsquos text of the Greek fragments Oxford at the Claredon Press Oxford England 1912 p 14 ndash 152 Chapter 81 Ibid Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch p 16-18

Chapter 8 (1) And Azazel taught men to make swords and knives and shields and breastplates and made known to them the metals (of the earth) and the art of working them and bracelets and ornaments and the use of antimony and the beautifying of the eyelids and all kinds of costly stones and all colouring tinctures

mdash Ibid Charles RH The Book of Enoch or 1 Enoch p 18 ndash 19

99

بدیشان و آموزانید خودشان سینة برای را ها جوشن و سپرها و خنجرها وسرمه استعمال و زیورها و بندها دست یعنی را آنها مصنوعات و اعقابشان

قیمت بیش گرانبهای سنگهای قسم هر از سنگی و مژگان کردن آراسته برایداد ( ) نشان را ها سکه یعنی جهانرا صراف و رنگارنگ های صنعت همة و

بقره سورة در که است همان الذکر آخر امر این که نماناد مخفی و انتهایسوره( مردم) ۹۶آیه ۲یعنی اینکه یعنی گشته ماndash مرقوم منهما یتعلمون

و الله باذن اللا احد من به بضادین هم ما و زوجه و المرء بین به یفرقون ولاینفعهم یضرهم ما ( 1یتعلمون از یعنی آنها از می آموختند پس ترجمه

( جدائ آنچه ماروت و بودند هاروت نه و جفتش و مرد میانة بآن میافکند یآنچه میآموختند و خدا بفرمان مگر احدیرا هیچ بآن رسانندگان ضرر ایشان

یلکوت مدراش از نیز مطلب این و نمیکرد سود و ایشانرا می رسانید ضرر انواع بر عزائیل است مکتوب آنجا که زیرا دیدیم فوق در چنانچه است مأخوذ

مایل تجاوز تصور بسوی را آدم بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزئینات این اثبات برای ایم گفته ماروت و هاروت دربارة آنچه شاید و بود میگرداند

می کند کفایت است گشته مأخوذ یهود کتابهای از نیز قطعه این که مطلب

1 They learned from them the means to sow discord between man and wife But they could not thus harm anyone except by Allahs permission And they learned what harmed them not what profited them Quran 2 102 mdash Yusuf Ali

100

باد واضح اختصار بطور است گرفته یهود از اسلام که دیگر چیزهای بعضی ذکرنیز دیگر حکایتهای بسیار می توانستیم تمام بسهولت میداشتیم فرصت اگر که

بر نیز آنها که کنیم ثابت نموده تفتیش و امتحان است مندرج قرآن در کهباطل گمانهای موافق بلکه نمی باشد است مکتوب مقدسه کتب در آنچه حسب یافت قرآن در که طالوت و داود و یوسف حکایتهای در مثلا است یهود راویان

در اما و نیست مکتوب عتیق عهد کتاب در که است مندرج بسیار امور میشود) یعنی اعراف سورة در آنچه است قبیل آن از و می آید پدید یهود های افسانه

۱۷۰آیه ۷سورة است) ه مرقوم أن وا وظن ة ظل ه كأن فوقهم الجبل نتقنا وإذقون تت كم لعل فيه ما واذكروا بقوة آتيناكم ما خذوا بهم و 1واقع ترجمه

آن که پنداشتند و بود سایبانی آن گویا که بالایشان را کوه کردیم بلند هنگامیکهشاید آنست در آنچه کنید یاد و بقوت را شما دادیم آنچه بگیرید بآنها است واقع

) سورة یعنی بقره سورة در مطلب همین و بپرهیزید نیز) ۸۷و ۶۰آیه ۲شمایهود باهل را تورات وقتیکه خدا که است این معنی و است آمده تکرار بطور

بالای بر کرده بلند را سینا کوه کنند قبول آنرا نمی خواستند ایشان و میداد قصه این و بترساند ایشانرا تا آورد سرشان

1 When We shook the Mount over them as if it had been a canopy and they thought it was going to fall on them (We said) Hold firmly to what We have given you and bring (ever) to remembrance what is therein perchance ye may fear Allah Quran 7 171 mdash Yusuf Ali

101

باب ساراه عبوداه است ۲فصل ۲در مندرج الفاظ بدین כפה אני עליכם نیزبود 1 את־ההר כגירית سرپوشی آن گویا که را کوه شما بر من پوشانید ترجمه

در افسانه این مثل چیزی هیچ که کنیم بیان که نیست لازم شاید و انتهایزده سر یهود مفسرین از مفسری اشتباه از نیز این اما نمیشود یافت تورات

باب خروج کتاب در زیرا موسی ۱۹آیه ۳۲است حضرت چون که است مکتوببودند ساخته ایشان که را گوساله ای آن اسرائیل اهل که دید آمده پائین کوه ازنوشته آنها بر حکم ده که را سنگ لوح دو آن گرفته خشم می نمایند پرستش

کوه زیر الفاظ این و شکست کوه زیر را آنها افکنده خود دست از بود (شده) 2 תחת ההר آن که می آید معنی این به هویداست چنانکه الجیل اسفل فی یعنی

کوه بودن مشرف حکایت این اصل اما بس و شد شکسته کوه پای در لوحهااسمش که خود بتهای از بیکی نسبت هنود اصل که است افسانه ای ایشان بر

معبود آن روزی که است مندرج ایشان کتب در که زیرا میگویند است کرشنهمسمی که را کوهی بدارد محفوظ باران از را کوکله شهر اهل خواست چون

و افراشت بر سنگین اساس از می باشد کوهها جمیع اعظمترین و گووردنه بهآویخته سرشان بالای خود انگشتهای از یکی سر بر روز شبانه چند بمدت

این باشد چتری گویا که داشت

1 Hebrew mdash I covered you over with the mountain like a lid According to Sources of the Quran p 110 its origin is found in the Jewish tractate Abodah Zarah (cap ii sect 2) where God is represented as saying this to the Israelites

This then will be their contention Lord of the Universe didst Thou suspend the mountain over us like a vault 19 as Thou hast done unto Israel hellip mdash lsquoAbodah Zarah 2b Translated with notes glossary and indices Folios 1-35b by A Mishcon and Folios 35b-end by A Cohen See also Mischon A and A Cohen The Babylonian Talmud Abodah Zarah Hebrew and English Traditional Press New York 1979

19 Lit cask tub2 Hebrew mdash Under the mountain

102

دارد مشابهتی است مکتوب قرآن در آنچه با نیز افسانهحضرت ایام در آنچه به نسبت هم دیگر عجایت بعضی قرآن در ولکن

در آن موسی که است این آنجمله از و می شود یافت گردید واقع بیابانزد بانگ آمد بیرون کوره از وقتیکه گشت مذکور فوق در که طلائی گوسالة

سوره ( یعنی اعراف سورة در سوره) ( ۱۴۷آیة ۷چنانکه یعنی طه سورة ۲۰و۹۰آیه است) شده له گفته جسدا عجلا لهم فأخرج امري الس ألقى فكذلك

1خوار گوساله آنها برای آورد بیرون پس سامری انداخت همچنین پس ترجمه ربی پرقی در قصه این اصل و گوساله فریاد بود را او مر که ای مجسمه ای

جزء ۴۵الیعزر میشود یافت الفاظ بدینויעא

העגל הזה געה וראו אותו ישראל דבי יהודה אמר סמאל נכנס לתוכו והיה געה mdash2ישראל ־להתעות את

ربی دیدند آنرا اسرائیل اهل و آمد بیرون زده بانگ گوساله این و ترجمهتا می کرد گوساله فریاد مانده پنهان آن باطن در سمائیل که میگوید یهودا

تعلیم یهود از محمد حضرت نیز امر این در البته انتها سازد گمراه را اسرائیلاز را افسانه این زیرا اند فریفته ویرا ایشان که است حیف اما است یافته

مخیلة اینجا در محمد حضرت اما نمی باشد بنیاد هیچ آنرا و اند کرده ایجاد خودتلفظ از

1 hellip for thus As-Samiri proposed Then he produced for them a calf of saffron hue which gave forth a lowing sound Quran 20 87-88 mdash Pickthal 2 The calf came out lowing and the Israelites saw it hellip 1 Rabbi Jehudah said Sammael 2 entered into it and he was lowing to mislead Israel hellip 3 mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XLV p 355

1 ldquoAnd they went astray after itrdquo is omitted by the first editions but it is preserved by R Bechai in his common Ex in loc 2 The later editions read ldquoSatanrdquo See Introduction p li 3 The owner is Satan according to the Midrash see TB Berakhoth 32a and cf Ps cvi 19 20 The first editions add here ldquoAll Israel saw it and kissed it and bowed down to it and sacrificed to itrdquo

103

نگشته ملتفت است مذکور است یهود قصة آن در که شخص آن اسم درست در هم اوقات اکثر سامری لفظ این که باد واضح است خوانده السامری را اورا سامریان یهود اهل البته و است مستعمل جدید عهد در هم و عتیق عهد

چهارصد تقریبا سامره شهر خود چونکه اما می شمردند خود ضال دشمنانما ناقص عقول که است مشکل پس شد بنا موسی حضرت وفات از بعد سال

وجود مسمی از قبل اسم که است بوده ممکن طور بچه که نماید ادراک را این سامری بعوض را سمائیل میخواست محمد حضرت حال بهر باشد یافتهمی نامند سمائیل الموترا ملک یهود اهل که نشد ملتفت را این چون اما بنویسد

قرآن از چنانکه ساخت طلائیرا گوسالة آن که می باشد مرد آن او که برد گمان نوشته تورات در که است تورات بضد قرآن نیز امر این در و است ظاهر

بود ساخته را گوساله آن یهود ترس از خود هارون حضرت که است شدهسوره ( یعنی بقره سورة در آنچه سوره) ( ۵۲آیه ۲و یعنی نساء سروة و

دیده) ۱۵۲آیه ۴ را خدا اسرائیل اهل از بعضی که معنی باین است مکتوبو است یهود های افسانه از گشتند زنده دیگر بار چندی از بعد و شدند کشته

آنها ارواح جهت این از و نمود استغاثه آنها برای تورات خود که میگویند ایشان برگردانید بدانشان را

104

)۶ سریانی) و کلدانی و عبری الفاظ بعضی که باد واضح دیگر مأخوذاتاند نتوانسته را آنها درست معنی عرب مفسرین که می شود یافت قرآن در نیز این آنجمله از و اند نداشته واقفیت هیچ زبانها آن از زیرا کنند بیان بخوبی

عبری لفظ که تورات است ذیل عبری- 1 תורהالفاظ در که تابوت و می باشدکلدانی 2 תיבה در یعنی 3 תיבותא و عدن جنت و یعنی 4 ndash עדן־גןاست جهنم و

یعنی 5 גי הנום حبر یعنی 6 חבר و سکینت یعنی 7 שכינה و طاغوت 8 טעות و

سریانی در یا یعنی 9 ܛܥܝܘܬܐ و فرقان و 11 ܦܘܪܩܢܐ یا 10 ערקי ویعنی 12 מעוןیعنی ماعون ملکوت 13 מלכותو معنی بخواهد کسی اگر غیره و

رجوع ص سریانی و کلدانی و عبری بلغتهای باید بداند را قرآنی الفاظ این حیحکه کرد خواهند اقرار می داند بخوبی را عربی اشتقاق علم که هر و نماید

نمی باشد الأصل عربی الفاظ این از بسیاری در مثلا است شده اخذ یهود از دیگر چند مطالبی اینهمه بر علاوه و

سوره ( یعنی اسری حجر) ۸۸و ۴۶آیه ۱۷سورة سورة در و آسمان هفت ذکرسوره( از) ۴۴آیه ۱۵یعنی امر دو این و می شود یافت جهنم دروازة هفت ذکر

باب حگیگاه باب ۲فصل ۹کتاب سوهر کتاب از ۱۵۰صفحه ۲و است مأخوذ

1 Hebrew mdash Torah2 Hebrew mdash Ark3 Chaldean translation of the Hebrew word for Ark (תיבה) Here Chaldean is used as an older term for Aramaic4 Hebrew mdash Garden of Eden5 Hebrew mdash Gehenna6 Hebrew mdash friend or companion7 Hebrew mdash Shekinah8 Hebrew mdash box9 Syriac mdash ignorance forgetting or illusion10 Hebrew mdash not in Hebrew lexicon11 Syriac mdash redemption or ransom12 Hebrew mdash dwelling or habitation13 Hebrew mdash kingdom

105

آنها بالای بر و است اسفل درجة هفت زمین زیر که می گویند نیز هنود اهل واست مسمی بشبشه که عظیمی مار سر بر آنها همة که اعلی طبقة هفت

در هم و هنود کتب در هم زمین درجة هفت دربارة آنچه اصل و گرفته جایصفحه ( المجالس عرائس در مثل اسلام اهل احادیث در هم و یهود های افسانه

است) ۹الی ۵ این آن و میشود یافت زردشتیان اوستار کتاب در است مندرجهفت یا و کشور هفت یعنی کرشوری هفت شامل زمین که میگفتند ایشان که

باب یشت در و می باشد جمشید ۳۱آیه ۱۹اقلیم که 1مکتوبست

mampyqiatpah mImUb itiap اقلیم هفت بر مشتمل زمین بر یعنی می نمود حکمرانی

) سوره یعنی هود سورة در آنچه نیز است) ndash 7آیه ۱۱و عرشهمکتوبالماء در ا 2على راشی به مسمی مفسری که است مأخوذ یهود قول آن ز

) آیه اول باب پیدایش کتاب اس) ۲تفسیر באויר تنوشته עמד כסא כבוד کرسی 3 ומרחף על המים حرکت ترجمه آبها روی بر و بود قائم هوا در جلال

انتهی کرداز یکی خدایتعالی که است معلوم چنانکه می گویند اسلام اهل

است گماشته جهنم بر می باشد مالک وی اسم که فرشتگانرا

1 Zamyad Yasht (Hymn to the Earth) Chap 19 Sec VII ver 31 ldquothe seven Karshvares of the earthrdquo or ldquothe seven-regioned earthrdquo 2 His Throne was over the waters Quran 11 7 mdash Yusuf Ali3 The Throne of Glory hovered over the waters by the command of God Rashis Genesis 12 See also the Sources of Qurrsquoan p 123

106

ذک اوقات اکثر یهود همچنین را و جهنم امی و 1 שר של גי הנום ر می نماینداز یکی که اند گرفته فلسطین قدیم پرستان بت از ویرا اسم اسلام اهل اما

میخواندند مولک بود مسلط آتش بر که ایشان بتهایسوره ( یعنی اعراف سورة جهنم) ۴۴آیه ۷در و بهشت بین ما که اعراف ذکر

است ( مکتوب چونکه میشود یافت الأعراف باشد وعلى حجاب این) 2وبينهما ونیز باب را جامعه کتاب بیان در مدراش زیرا اند گرفته یهود نوشته ۱۴آیه ۷از

که پرسید کسی چون که است آنها ترج 3 ndash מה רוח ביניהםכ ndash شده میان مه ( گفت( یوحانان ربی پس است فاصله چه جهنم و بهشت نییع 4 ndash כתל ndash یعنی

گفت ndash اخاه ربی ی 5 ndash טפח ndash دیواری وجب یعنی ורבנן אמרי שתיהן שוותکنزدیک ترج 6ndash כדי שיהיו כציצות מזו לזו دو هر که میگویند ما مرشدین و مه

کتاب در گمان این اصل و انتهی میرسد بآن این از پرتوها بنوعیکه استزبان آن به آنجا اسم و است موجود قدیم زردشتیان اوستای

7 )Avesta( ) مرگند مسواتوگانس پهلوی) ۱۹عنی زبان در و 8 )Pahlavi( بر موقع آن و میشود خوانده گاس مسوت

میان یا و جهنم و بهشت بین ما که بود فاصله همان نیز زردشتیان تعلیم حسب می باشد ظلمت و نور

1 Prince of Gehenna2 Between them shall be a veil and on the heights (Quran 746)3 How much space is between them mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1244 A wall mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1245 A span mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1246 And the Rabbans say that the two of them are equal so that they may be as fringes from this to that mdash literal translation by JP mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 124

EVEN THE ONE AS WELL AS THE OTHER ie Gehinnom and Paradise What is the distance between them A hand-breadth R Johanan said ]They are divided by[ a wall The Rabbis say They are parallel ]equal[ so that one should be visible to the other mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Ecclesiastes VII 14 p 197

7 Miswanogatus (Fargand XIX) It was the place assigned to the souls of those whose deeds of virtue and vice balance each 1 other In Pahlavi it was called Miswat-gas The Zoroastrians held that the space between heaven and hell is the same as between light and darkness The idea of a special place reserved for those whose good deeds equal their evil ones has passed into other religions also Sources of Qurrsquoan p 124 8 Arda Viraf Chapter 6 Hamistagan (Purgatory)

107

) سوره یعنی حجر سورة که) ۳۴و ۱۷آیه ۱۵در است رجیم شیطان ذکر سورة در خیال همین و فراداشت گوش بدزدیده یعنی السمع استرق

سوره ( یعنی سورة) ( ۷آیه ۳۷صافات یعنی ملوک سورة در یافت) ۵آیه ۶۷وکتاب در زیرا است مأخوذ یهود های افسانه از یکی از تعلیم این و میشود

باب آنها ۱۶حگیگاه که است نوشته ها جن دربارة اول שמעין מאחורי فصل 1ndash הפרגוד بدانند را آینده چیزهای تا انتها میشنوند پرده عقب از ترجمه

سوره ( یعنی ق سورة است) ndash ۲۹آیه ۵۰در هل مکتوب م لجهن نقول يوممزيد من هل وتقول 2امتلأت ر و ترجمه شدی پر آیا را دوزخ مر گوئیم که وزی

دربی اوتیوت به مسمی کتاب در این حسب بر و زیادتی هیچ هست آیا گویداست مرقوم عقیباه שר של גי הנום אמר כל־יום ויום תן לי מאכל כדי

میگو 3 ספוק روز و روز هر در جهنم امیر شوم سیر تا بده غذا بمن ید ) سوره یعنی هود سورة مؤمنون) ۴۲آیه ۱۱در سورة در همچنین و

سوره( فار) ndash ۲۷آیه ۲۳یعنی نوح حضرت طوفان ایام در که است شده گفته - باب- هشاناه روش کتاب در خیال این اصل و تنور جوشید یعنی ۲آیه ۱۶التنر

فصل سنهدرین به مسمی رسالة در که ۱۰۸و است דור המבול مندرج

1 They hear from behind the veil mdash Hagigah 6 ]Talmud Mas Chagigah 16a V p 95 n 10[1 See also Sources of Qurrsquoan p 1242 One Day We will ask Hell Art thou filled to the full It will say Are there any more (to come) Quran 50 30 mdash Yusuf Ali3 The prince of Gehenna said every day lsquoPlease give me food sufficient for necessityrsquo mdash The rabbinical book Othioth De rabbi Akiba 81 (Othioth de rabbi Aqiba 81) See also the Sources of Qurrsquoan p 125

108

1 ברותחין נגונו شدند کرده داوری جوش بآب طوفان طایفة ترجمهاز ) 7( اسلام اهل دینی رسوم از بسیاری که باد واضح همه این بر علاوه

مفصلا را امور این جمیع که نداریم فرصت چه اگر و است شده گرفته یهودخود قول این اثبات در را آنها رسوم از رسم سه دو که است لازم اما کنیم بیان ماه تمام در اسلام اهل داشتن روزه که دیدیم را این فوق در آوریم پیش

دارد صابیین رسم با کلی مطابقت بلکه نیست یهود عادت حسب بر رمضانکه است این آن و شده مأخوذ یهود از که است چیزی یک روزه آن به نسبت اما

سوره ( یعنی بقره سورة نمودن) ۱۸۳آیه ۳در شرب و اکل دربارة حکم جائیکهاست مکتوب چنین می شود داده رمضان ماه شبهای حتى در واشربوا وكلوا

الصيام أتموا ثم الفجر من الأسود الخيط من الأبيض الخيط لكم ن 2يتبي ترجمه پس بخ فجر از سیاه نخ از سفید نخ شما برای شود آشکار تا بیاشامید و ورید

را روزه کنید براخوت تمام مشناه در که و است مکتوب دوم فصل اول بابسفید نخ و رنگ نیل نخ بین ما میتواند کسی آن در که است هماندم روز شروع

دهد ללבן) تمییز תכלת בין (3 משיפיר اتفاق از کامل مطابقت این آیابس و می باشد

1 The generation of the Flood was punished with boiling water (Rosh Hashshanah xvi sect 2 and Sanhedrin cviii)mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1252 Allah Hath ordained for you and eat and drink until the white thread of dawn appear to you distinct from its black thread Quran 2 187 mdash Yusuf Ali 3 When he recognized (the difference) between blue and white mdash Translated by JP

ldquoFrom the time that one can distinguish between blue and whiterdquo Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 9b Mishnah See also Sources of Qurrsquoan p 128

109

آن در که اند شده عادی هستند آن ساکن که مملکتی هر در اسلام اهلو بخوانند نماز کوچه در خواه خانه در خواه باشند که جائی هر معین وقت پنج می آورند بعمل میکنند عبور مردم جائیکه در خصوصا را این ایشان از بسیاری

آنرا دیگر ملت هیچ و بایشانست مختص الآن ناشایسته عادت این وساکن نمی پسندند که یهود اهل از اشخاص آن محمد حضرت ایام در اما

ایشان از بسیاری که زیرا می داشتند معمول را رسم همین بودند عرب مملکتایشان ذکر که بودند فریسیان به مسمی فرقه آن جسمانی و روحانی اولاد

ایام در فرقه آن که است ظاهر و می شود یافت اربعه اناجیل در اوقات اکثرکه است مکتوب انجیل در چونکه بودند کرده ایجاد خود برای را عادت آن قدیم

ریاکاران آنφιλοῦσιν ἐν ταῖς συναγωγαῖς καὶ ἐν ταῖς γωνίαις τῶν

πλατειῶν ἑστῶτες προσεύχεσθαι ὅπως φανῶσιν τοῖς ἀνθρώποις 1

باب( متی )۵آیه ۶انجیل گوشه و کنایس در که دارند خوش ترجمه بببینند را ایشان مردم تا گذارند نماز ایستاده ها کوچه که های گفت میتوان و

نسل و کتاب اهل یهود که بودند شنیده وی از چون محمد حضرت اصحابحضرت آن از هم رسمشان این البته که کردند خیال می باشند خلیل ابراهیم

است بوده ابراهیم

1 hellip they love to pray standing in the synagogues and on the street corners to be seen by men hellip Matthew 65 (NIV)

110

گرفتند کردن اقتدا بدیشان جهت آن از وتصدیق را یهود مقدسة کتب بارها قرآن چه اگر که است این عجب و

است کرده اقتباس صریحا را آنها آیات از آیه ای موضع یک در فقط اما می کندسورة ( یعنی انبیا سورة در آیه آن )۱۰۵آیه ۲۱و میشود هذه - یافت ولقدوهي

الصالحون عبادي يرثها الأرض أن الذكر بعد من بور الز في هر 1كتبنا و ترجمهشایسته بندگان آنرا می برند بمیراث زمین که ذکر از پس زبور در نوشتیم آینه

مرقوم چنین آنجا در که است یازدهم آیة هفتم و سی بزبور اشاره و من کارndash 2 וענוים יירשו-ארץ mdashگشته شد خواهند زمین وارث حلیمان اما و ترجمه

آنها اسلام اهل که کنیم بیان نیز دیگر امر دو که است مناسب اینجا در و محفوظ لوح بر قرآن که آنست بر مسلمان هر البته کرده اند اخذ یهود از را

گفته فوق در چنانکه محفوظ لوح آن ذکر و گشت مرقوم عالم آفرینش از قبلسوره ( یعنی بروج سورة در ۲۲و ۲۱آیه ۸۵شد میشود) یافت الفاظ این بلبه

محفوظ لوح في مجيد قرآن 3هو لوح ترجمه در بزرگوار قرآنیست او بلکهبپرسیم باید بگوئیم محفوظ لوح آن به نسبت چیزی اینکه از قبل و نگاهداشته

قرآن از قبل نیز زبور کتاب آیا که

1 Before this We wrote in the Psalms after the Message (given to Moses) My servants the righteous shall inherit the earth Quran 21 105 mdash Yusuf Ali2 But the meek shall inherit the earth Psalms 37113 Nay but it is a glorious Quran On a guarded tablet Quran 85 21-22 mdash Pickthall

111

نوشته آوردیم پیش انبیا سورة از که آیه ای آن در زیرا بود نه یا بود موجودمندرج آیه آن در خدا کار شایسته بندگان میراث به نسبت آنچه که است شده

چون همه این بر علاوه و بود گشته مرقوم الهی امر به زبور در قبل من استقرآن از یا نامه شاه از گویا دیگر کتابی از که بیتی روم مولانای مثنوی در مثلا

یا شاهنامه شبهه و شک بی که می فهمیم کنیم دریافت است شده اقتباسطور همین به و بود شده پدیرفته صورت مثنوی شدن تصنیف از قبل قرآنهویدا الفور فی می یابیم را ع داود حضرت زبور آیات از آیه ای قرآن در وقتیکه

اگر اما و بود نیافته وجود زبور آن مصنف ایام از قبل قرآن که میگرددخود احادیث از را چیز چه محفوظ لوح آن دربارة اسلام اهل که کنیم استفسار

صفحه الأنبیا قصص در را سوال این جواب اند این ۴و ۳آموخته آن و می یابیمرا محفوظ لوح مروارید آن از و بیافرید مروارید دانة عرش زیر در آنگاه است

گرداگرد راه ساله صد سه وی پهنای و راه ساله صد هفت وی بلندی بیافرید آمد فرمان را قلم آنگاه خدایتعالی بقدرت شد آراسته سرخ یاقوت به همه وی

علم بنویس که فرمود القیمه یوم الی کائن هو ما و خلقی فی علی اکتب کهمحفوظ لوح بر نوشت اول قیامت روز تا من خلق در من

انا الا اله لا الله انا الرحیم الرحمن الله ويصبر بسم لقضائي يستسلم من

112

يرض لم ومن الصديقين مع وبعثته كتبته نعمائي على ويشكر بلائي على سواي ربا فليطلب نعمائي على يشكر ولم بلائي على يصبر ولم بقضائي

سمائي تحت من چه 1ويخرج هر خدایتعالی خلق در خدا علم بنوشت قلم پسمثل و برآید یا آید فرود یا بجنبد درختی برگ مقدار قیامت روز تا بود خواسته یافت یهود کتابهای در حکایت این اصل و تعالی خدای بقدرت نوشته همه اینکرده مبالغه آن در نهایت بی می گویند ایشان آنچه هر اسلام اهل اما می شود

خدا چون که است مکتوب موسی حضرت توارت در که باد واضح اندباب خروج کتاب در که را حکم ده آن اهل ۲۰می خواست به است مندرج

عطا موسی بحضرت می شود بیان ذیل در که منوال بدین را آنها بدهد اسرائیلباب ( تثنیه کتاب در الله کلیم موسی حضرت خود چونکه الی ۱۰فرمود اول آیه

اولین) ۵ موافق سنگ لوح در گفت بمن خدا آنوقت در و است نوشته چنینبر و بساز خود برای چوب از تابوتی و برآی بکوه من نزد و بتراش خود برای

آنها و نوشت خواهم بود شکستی که اولین لوحهای بر که را کلماتی لوحها اینموافق سنگ لوح دو و ساختم سنط چوب از تابوتی پس بگدار تابوت در را

لوح دو آن بر و برآمدم بکوه داشته دست در را لوح دو آن و تراشیدم اولینروز در آتش میان از کوه در خداوند که را کلمه ده آن اولین کتابت موافق

1 He that accepts my decree is patient at my punishment and thankful at my mercies I will write and place him along with the righteous he that doth not accept my decree let him go forth from beneath my heaven etc Qissas al Anbia mdash Sources of Islam p 42 See also Sources of Qurrsquoan p 115-116

113

کوه از برگشته پس داد بمن را آنها خداوند و نوشت بود گفته بشما اجتماعچنانکه هست آنجا در و گذاشتم بودم ساخته تابوتیکه در را لوحها و آمدم فرود

) باب پادشاهان اول کتاب از و بود فرموده امر مرا از) ۹آیه ۸خداون نیز و ) باب بعبرانیان دو) ۴و ۳آیه ۹رسالة آن که است شده (بیان در )1לוחותلوح

محفوظ تابوت بود ساخته الهی امر برحسب آنرا موسی حضرت که عهدیتمام نیز و عتیق عهد کتب تمام که بردند گمان چندی از بعد یهود اما و گشت

دربارة را این محمد حضرت چون و است بوده مندرج الواح آن بر تلمودکه گفت حکما می باشد قرآن که خود شریعت دربارة نیز او شنید یهود شریعت

) محفوظ لوح یک بر نیز محفوظ آن لوح گ 2)في اسلام مرقوم اهل و بود شتهکه را قصه این تمام می باشد محفوظ لوح کدام از عبارت که نفهمیده را این

است همین میگویند یهود آنچه و نمودند ایجاد است فوق در אמר רבי שמעון

לחת האבן והתורה־בן לקישמאי דכתיב ואתנה לך את והמצוה אשר כתבתי להורותם לוחות אלו עשרת הדברות תורה זו מקרא והמצוה זו משנה אשר כתבתי אלו נביאים וכתובים להורותם זו גמרא מלמד שכולם נתנו למשה ndash 3 מסיני صفحه( ۵براخوت ( شمعون ربی ترجمه اول ضلع

1 Hebrew mdash Tablet2 On a guarded tablet Quran 85 22 mdash Yusuf Ali3 Rabbi Simeon ben Laqish saith lsquoWhat is that which is written And I shall give thee the tablets of stone and the Law and the commandment which I have written that thou mayest teach them (Ex xxiv 12) The Tablets mdash these are the Ten Commandments the Law that which is read and the Commandment this is the Mishnahmdash which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this denotes the Gemara This teaches that all of them were given to Moses from Sinairsquo mdash Tractate Berakhoth (fol 5 col 1) mdash Sources of Qurrsquoan p 118

See also ldquoR Levi b Hama says further in the name of R Simeon b Lakish What is the meaning of the verse And I will give thee the tables of stone and the law and the commandment which I have written that thou mayest teach them Tables of stone these are the ten commandments the law this is the Pentateuch the commandment this is the Mishnah which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this is the Gemara It teaches ]us[ that all these things were given to Moses on Sinairdquo mdash Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 5a

114

من نزد گفت بموسی خداوند که است مکتوب آنچه چیست میگوید لقیش ابنتا ام نوشته که را احکامی و تورات و سنگی لوحهای تا باش آنجا و بیا بالا بکوه

باب ( خروج کتاب دهم بتو نمائی تعلیم حکم) ۱۲آیه ۲۴ایشانرا ده آن الواح آنمشناه از عبارت احکام آن و می باشد شده خوانده شریعت آن تورات و است

تعلیم ایشانرا تا و می آید مقدس نوشتجات و انبیا بمعنی نوشته ام آنچه و است کوه از آنها جمیع که می آموزاند را ما این و می کند اشاره گمارا بسوی نمائی

رد را آیه این باطل شرح آن عاقل یهودی هر و انتهی شد داده بموسی سیناو مسیحی تاریخ بیست و دویست بسنة قریب مشناه که می داند زیرا می نماید

سنة در اورشلیمی بابلی ۴۳۰گمارای گمارای ۵۳۰و شده تألیف تاریخ همانخود کتابهای دربارة نادان یهود که را آنچه ندانسته را این اسلام اهل اما همان از نیز قصه این پس اند داده نسبت خویش بقرآن و پذیرفته می گفتند

ملاحظه که ندارد لزوم هیچ شاید و است شده جاری مکدر سرچشمةکه بگوئیم اینکه جز بشویم مزاحم بیشتر امور اینچنین دربارة را کریم کنندگاندر زیرا بودند قدیم بغایت که می بردند گمان لوح دو آن دربارة نیز یهود اهل

باب آبوت زمان ۶جمله ۵پرقی در دیگر چیز نه با الواح آن که است شده گفتهوقت در عالم آفرینش

115

شد آفریده سبت روز از قبل غروبکتابهای در است مندرج موهوم قاف بکوه نسبت احادیث در آنچه اصل و

الأنبیا قصص در و المجالس عرائس در که را آنچه اگر و می شود یافت یهودو می گردد مدلل امر این کنیم مقابله می گویند یهود آنچه با است شده نوشته

است مندرج چنین المجالس عرائس من در عظيما جبلا تعالى ه الل خلققاف جبل له يقال منه السماء خضرة خضراء وهو زبرجدة كلها بها فأحاط

المجيد والقرآن ق فقال به ه الل أقسم سوره( الذي یعنی ق )۱آیه ۵۰سورةndash1 از آسمان سبزی که آفرید سبز زبرجدی از عظیم کوهی تعالی خدای ترجمه

( احاطه ( را زمین تمام یعنی آنرا تمام آن به پس می گویند قاف کوه آنرا آنستالمجید القرآن و ق گفت خورده قسم آن به خدا که است آن این و نمود

صفحه( المجالس ( ۸و ۷عرائس ndash صفحه) الأنبیا قصص در شده) ۵و گفتهاز زمین فراز پرسید محمد حضرت از سلام ابن عبدالله روزی که است

و سبز زمرد از گفت چیست از قاف کوه گفت قاف کوه از گفت چیست فاق کوه بالائی گفت الله رسول یا صدقت گفت است آن از آسمان سبزی

است چند وی گرداگرد گفت است راه ساله پانصد گفت است مقدار چه افسانه این تمام اصل و انتها است راه ساله هزار دو گفت

1 The Lord Almighty formed a great mountain from green chrysolite mdash the greenness of the sky is from it mdash called Mount Cacircf and surrounded the entire earth therewith and it is that by which the Almighty swore and called it Cacircf see Quran 50 1mdash Aracircish al Majacirclis mdash Sources of Islam p 44 See also Sources of Qurrsquoan p 119-120

116

) فصل حگیگاه به مسمی یهود کتابهای از یکی در که است در) ۱آیه ۱۱اینقدیم لفظ آن ) ( 1 תוהוndash بیان آیه( اول باب پیدایش کتاب در که تهی یعنی توهو

است) ۲ مکتوب چنین می شود העולם־כל־קו יר וק שמקיף את תהו یافت) ndash 2כולו שממנו יצא חשך تمام ndash ( که است سبزی خط یعنی قاو توهو ترجمهتاریکی که میکند احاطه جهانرا محمد حضرت اصحاب و می شود صادر آن ازشنیده را یهود قول لفظ این ) یعنی( 3 קו آن ندانسته را این و نفهمیدند را قاو

جهانرا تمام آنچه البته که بردند گمان است شاقول یا خط لفظ آن معنی کهمی باشد بلند عظیم کوههای سلسلة می گرداند تاریک آسمانرا و می کند احاطه

است قاف یا قاو آن اسم که خصوصا و یهود کتابهای که می آید پدید شد گفته فوق در آنچه از القصه

های سرچشمه از یکی است مسمی تلمود به که هائی افسانه پر سفر آن دیگر ینابیع پی در که می باشد مناسب اکنون و است بوده اسلام دین عمدة

و جعلی کتابهای آن خصوصا و مسیحی دین آیا که نمائیم استفسار گردیده نیزفرقه های از بعضی میان در محمد حضرت ایام در که باطلی های افسانه آن

نه یا است کرده اثری اسلام دین بر بود متداول ایشان ضال بدعتی

1 Tohu2 Tohu is the green line which surrounds the whole entire world and from which darkness proceeds mdash Hagigah xi sect 1 See Sources of Qurrsquoan p 120-121

See also Chagigah 12a mdash ldquoIt is taught Tohu is a green line that encompasses the whole world out of which darkness proceeds for it is said He made darkness His hiding-place round about Himrdquo (Psalms XVIII 12) Mashiach and The Number Ten p 21 ldquoTohu is a green band which encompasses the whole world and dispenses darkness mdash Ginzberg Louis Chapter I The Creation of the World In The legends of the Jews translated from the German manuscript by Henrietta Szold Philadelphia The Jewish Publication Society of America 1909

3 Line

117

چهارم چهارم فصل فصلدر آنچه از بسیاری که می گویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرج قرآن گشته مأخوذ

فقط نه العرب جزیرت ساکن مسیحیان از بسیاری محمد حضرت ایام در وبجهت بدعتیان آن اکثر و بودند گردیده متنوعه بدعتهای مرتکب بلکه نادان

پناه عرب اهل نزد شده رانده روم قیصر سلطنت حدود از خود فاسدة تعالیم اطلاعی چندان حواریین صحایف از و انجیل از بدعتیان آن و بودند بردهخودشان میان باطل افسانة پر جعلی کتابهای بعضی سبب آن از و نداشتند

زبانهای بر بود مندرج آنها در که را حکایتها آن و می خواندند را آنها داده انتشار انجیل از چون محمد حضرت که است این معترضین قول و می راندند خویش

معاشرت و مراوده مذکور جنس ابنای با و نداشت کامل واقفیت مجیدهای رساله در یا و انجیل در شنید ایشان زبان از چه هر که برد گمان می داشت

چون و است مندرج حواریین

118

بتوانند را آن العرب جزیرت سکنة جمیع که نماید ایجاد مذهبی می خواستو تعالیم و ها افسانه از بسیاری جهت این از گردند متحد آن در و بپذیرند

گردانید داخل خود قرآن در کرده قبول را نادان نصارای آن متفرقة تصورات ما مقصود لهذا کند باور تفحص بدون را معترضین قول این نباید هیچکس اما

بدانیم یقین تا بیازمائیم تمام بدقت را امر این فصل این در اکنون که است اینقرآن های سرچشمه از یکی آنها امثال و ها افسانه آن الحقیقه فی آیا که

نمی باشد یا می باشد)۱ می نامند) خوابنده هفت را ایشان مسیحیان که کهف اصحاب قصة

سوره ( یعنی کهف سورة در که الکهف اصحاب حکایت آن که نماناد ۱۸مخفیآنرا) ۲۶الی ۸آیه اصل که می باشد یونانیان های افسانه ار یکی است مندرج

) اول باب طورسی گرگوریس تصنیف هدا الش جلال به مسمی لاتینی کتاب درامپراطور) ۹۵فصل دکیس وقتیکه در که است این حکایت آن اختصار و میابیم

( اذیت( و تعاقب را مسیحیان مالاکلام بوحشیت و تمام بشدت روم قیصر یعنیصفحات از هم را مسیحی دین اسم تا می کرد صرف تمام جهد و جد و می نمود

) ویرانه که افسس شهر اهل از جوان نفر هفت کند محو کلیتا مردم حافظة( میشود دیده اناطول ولایت در واقع ایاسلوک قریه نزدیکی در بحال تا آن های

وی تعدی و ظلم از

119

خوابیدند کرده پنهان نبود دور شهر آن از که مغاره ای در را خویشتن کرده فرار) ما دکیوس زمان در زیرا ماندند سال دویست به نزدیک تا خواب حالت در و

سنة سنة ) ۲۵۱و ۲۴۹بین تا نشدند بیرون آنجا از درآمده مغاره آن در سبحی۴۴۷ چون و بود نموده جلوس سلطانی تخت بر ثانی ثیودوسیس آنوقت در که

است یافته انتشار قدر چه مدت آن در مسیحی دین که دیدند شده بیدارشمرده عار و ننگ صلیب نشان بودند خوابیده وقتیکه زیرا گشتند متعجبعلمهای بر و امپراطور تاج بر که دیدند آنرا شدند بیدار چون اما و میشد

قبول را مسیحی دین روم سلطنت رعایای تمام تقریبا و می درخشد سلطنتو است یافته غلبه دیگر مذهب هر بر مسکون ربع همة در دین آن و اند کرده

گفته عاقلان بعضی اما بس و است ای افسانه محض قصه این البته می یابد اولا آنرا که آنکس که است ممکن و نیست فایده بی و معنی بی شاید که اند

اراده این به آورد مثل روی از آنرا بلکه بفریبد را مردم نخواست نموده ایجادخون شدن ریخته بسبب و القدس روح بفیض مسیحی دین که کند بیان که

هیچ ولکن است یافته انتشار انگیز حیرت زودی بچه محبت پر دلیر شهدایایشان همة بلکه است صحیح قصه این که نمی برد گمان هرگز مسیحی شخص

خوش برای ها دایه که می شمارند هائی افسانه آن از یکی آنرا

120

غیره و کرد حسین و گربه و موش قصة مثل می نمایند حکایت اطفال ساختنخویش باصحاب ساخته خود قرآن داخل را قصه آن محمد حضرت اما

که است ظاهر ندارد و نداشته اصلی هیچ البته حکایت این چونکه و آموازانیدفرو محمد حضرت بر و ننوشت محفوظ لوح بر هرگز آنرا علیم قدوس خدای

( ) نادان مسیحیان روایتهای از آنرا حضرت آن هویداست چنانکه بلکه نفرستاد کرد مأخوذ

) سوره یعنی مریم سورة در مریم سورة در مریم حضرت و ۲۸آیه ۱۹قصةقوم) ۲۹ بنزد مقدسش ابن تولد از بعد چون مریم حضرت که است مکتوب

گفتند بوی ایشان آمد كان خود ما هارون أخت يا فريا شيئا جئت لقد مريم يا بغيا أمك كانت وما سوء امرأ 1أبوك آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای ترجمه

بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون خواهر ای را عجیب چیزی ایخواهر مریم حضرت محمد حضرت نزد که می شود ثابت آیه این از پس تحریم سورة در آنچه از امر این و بود موسی حضرت برادر هارون حضرت

سوره( ۱۲آیه ۶۶یعنی است) این آن و می گردد هویدا بیشتر گشته مرقومعمران ابنت - 2ومريم عمرانndash آل سورة در و الخ عمران دختر مریم و ترجمهسوره( ۳۱آیه ۳یعنی سورة) در نیز و است شده بیان دیگر بار مطلب همین

1 O Mary truly an amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchaste Quran 1927 ndash 282 And Mary the daughter of Imran Quran 6612 mdash Yusuf Ali

121

) سورة یعنی است) ۳۷آیه ۲۵فرقان وجعلنا مکتوب الكتاب موسى آتينا ولقد وزيرا هارون أخاه 1معه و تورات را موسی ما دادیم بتحقیق و ترجمه

و عمران که می شود ثابت پس وزیری را هارون برادرش او با گردانیدیممذکورند اسامی بهمین تورات در که اشخاصند همان مریم و هارون و موسی

بعوض عبری در اینکه عم 2עמרם)( عمران جز در و است شده نوشته رام ) باب اعداد کتاب بود) ۵۹آیه ۳۶تورات یوکبد عمرام زن نام و است مرقوم

موسی و هارون عمرام برای او و شد زائیده مصر در لاوی برای که لاوی دختر ) باب خروج کتاب در نیز و زائید را مریم ایشان خواهر نوشته) ۲۰آیه ۱۵و

سورة در فوق در آنچه برحسب بود هارون خواهر نبیه مریم که است شده نیست شکی پس هرون اخت یا یامریم مکتوبست جائیکه خواندیم مریم

بود نیز عمران دختر که هارون خواهر مریم که می گوید محمد حضرت کههزار از بعد تخمینا که می باشد مریم حضرت دیگر همان سال هفتاد و پانصد و

دربارة نامه شاه در که است حکایتی مانند این و گردیده عیسی حضرت مادررا ضحاک فریدون آنکه از بعد که می گوید جمشید خواهرهای و فریدون

اول از که جمشید خواهر دو آن نشست بسلطنت او خانة در و داد شکستبود گذشته سال بهزار قریب آنزمان تا و بودند وی خانة در ضحاک سلطنت

فریدون

1 (Before this) We sent Moses The Book and appointed his brother Aaron with him as minister (Quran 25 35)2 Amram

122

کرده کوشش مفسرین از بعضی البته حکایت آن آخر الی پسندید و دید را آنها آن سبب شاید و اند نتوانسته اما نمایند رد قرآن به نسبت حجترا این تا اند

خواهر مریم به نسبت یهود های افسانه از یکی در که است بوده این اشتباه است مندرج چنین בה מלאך המות אלא בנשיקה מתה לא שלט mdash هاروناو 1העולא שלט בה רמה ותל بلکه نیافت تسلط بروی ملوک ملک ترجمه

( ) انتهای نگشت مسلط بروی خراطین و کرم و یافت وفات الهی ای ببوسهتا وی که اند نگفته هرگز یهود خود نیز و است عظیم اشتباه این حال بهر اما

بسیار عیسی حضرت مادر مریم بحضرت نسبت و ماند زنده مسیح ایاماز و میباشد صحیحه اربعة اناجیل برخلاف که است مندرج قرآن در چیزها

شد خواهد هویدا ذیل در چنانکه است مأخوذ بدعتیان های افسانه اینهاست است مندرج قرآن در مریم حضرت بوقایع نسبت إذآنچه

أنت ك إن ي من ل فتقب را محر بطني في ما لك نذرت ي إن رب عمران امرأة قالتالعليم ميع وضعت الس بما أعلم والله أنثى وضعتها ي إن رب قالت وضعتها فلما

يطان الش من تها ي وذر بك أعيذها ي وإن مريم سميتها ي وإن كالأنثى الذكر وليس جيم حسنا الر نباتا وأنبتها حسن بقبول ها رب لها فتقب

1 The angel of death had no power over her but with a kiss she died and worms and maggots had no power over her (J Price translation) See also Sources of Qurrsquoan p 51

R Eleazar said Miriam also died by a kiss as we learn from the use of the word there ]in connection both with her death[ and with that of Moses Our Rabbis taught There were seven over whom the worms had no dominion namely Abraham Isaac and Jacob Moses Aaron and Miriam and Benjamin son of Jacob mdash Folio 17a Bablyonian Talmud Tractate Baba Bathra Translated with Notes Glossary and Indices by Maurice Simon and Israel W Slotki Folio 17a

123

ى أن مريم يا قال رزقا عندها وجد المحراب ا زكري عليها دخل ما كل ا زكري وكفلهاحساب بغير يشاء من يرزق الله إن الله عند من هو قالت هذا آل 1 لك سوره

سوره ( یعنی ۳۲و ۳۱آیه ۳عمران پروردگارا) عمران زن گفت چون ترجمهاز کن قبول پس آزاد است من شکم در آنچه ترا مر کردم نذر من بدرستیکه

آنرا نهادم من پروردگارا گفت آنا بنهاد چون پس دانا شنوندة تو که بدرستی منمن بدرستیکه و مونث مانند مذکر نیست و بنهادم آنچه به می داند خدا و زن

رانده شیطان از را فرزندانش و بتو آنرا می دهم پناه من و مریم آنرا نامیدمو خوب رویانیدن آنرا رویانید و خوب بپذیرفتن پروردگارا آنرا بپذیر پس شده

روزی او نزد یافت محراب در زکریا براو درآمد وقت هر زکریا را او شد کفیلکه بدرستی خداست نزد از آن گفت ترا مر این کجاست از مریم ای گفت را

بیعناوی همه این بر علاوه و حساب بغیر می خواهد که آنرا می دهد روزی خداچون روزی و بود عاقر و سال دیرینه عمران زن که اند نوشته دیگر مفسرین و

از گشته اولاد آرزومند نهایت بی می دهد قوت را خود های بچه که دید ای پرنده بدهی بمن بچه اگر الهی گفت و فرماید عطا بوی طفلی که نمود مسئلت خدا

نذر روی از المقدس بیت هیکل در تو بحضور را او دختر خواه باشد پسر خواه را وی دعای خدا و نمود خواهم تقدیم

1 Behold a woman of Imran said O my Lord I do dedicate unto Thee what is in my womb for Thy special service So accept this of me For Thou hearest and knowest all things

When she was delivered she said O my Lord Behold I am delivered of a female child- and Allah knew best what she brought forth- And no wise is the male Like the female I have named her Mary and I commend her and her offspring to Thy protection from the Evil One the Rejected

Right graciously did her Lord accept her He made her grow in purity and beauty To the care of Zakariya was she assigned Every time that he entered (Her) chamber to see her He found her supplied with sustenance He said O Mary Whence (comes) this to you She said From Allah for Allah Provides sustenance to whom He pleases without measure Quran 3 35- 37 mdash Yusuf Ali

124

جلال و بود مریم حضرت که زائید دختری شده حامله او و فرمود اجابتبود حنا اسمش که مریم مادر چون سال چند از بعد که است آن بر نیز الدین

را زکریا کرده قبول را او ایشان سپرد بکاهنان رسانیده هیکل به را ویهیچکس که نگذاشت داده جا اطاقی در ویرا او و دارد نگاه ویرا تا گماشتند

سوره همان در و نمود پرورش ویرا ای فرشته ولکن شود داخل وی بنزد دیگر است واصطفاك مرقوم وطهرك اصطفاك الله إن مريم يا الملائكة قالت وإذ

العالمين نساء اكعين على الر مع واركعي واسجدي ك لرب اقنتي مريم من يا ذلكوما مريم يكفل هم أي أقلامهم يلقون إذ لديهم كنت وما إليك نوحيه الغيب أنباء

يختصمون إذ لديهم منه كنت بكلمة رك يبش الله إن مريم يا الملآئكة قالت إذبين المقر ومن والآخرة الدنيا في وجيها مريم ابن عيسى المسيح م اسمه ويكل

الصالحين ومن وكهلا المهد في اس ولم الن ولد لي يكون ى أن رب قالتكن له يقول ما فإن أمرا قضى إذا يشاء ما يخلق الله كذلك قال بشر يمسسني

سورة ( 1 فيكون یعنی عمران آل ۴۲الی ۳۷آیه ۳سوره گفت) چون و ترجمهبر ترا برگزید و ترا کرد پاکیزه و ترا برگزی خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگانکن رکوع او مر کن سجده و را پروردگارت مر کن نیکی مریم ای جهانیان زنان

این کنندگان رکوع با مرا

1 Behold the angels said O Mary Allah hath chosen thee and purified thee- chosen thee above the women of all nations

O Mary worship Thy Lord devoutly Prostrate thyself and bow down (in prayer) with those who bow down

This is part of the tidings of the things unseen which We reveal unto thee (O Messenger) by inspiration Thou wast not with them when they cast lots with arrows as to which of them should be charged with the care of Mary Nor wast thou with them when they disputed (the point)

Behold the angels said O Mary Allah giveth thee glad tidings of a Word from Him his name will be Christ Jesus the son of Mary held in honour in this world and the Hereafter and of (the company of) those nearest to Allah

He shall speak to the people in childhood and in maturity And he shall be (of the company) of the righteous

She said O my Lord How shall I have a son when no man hath touched me He said Even so Allah createth what He willeth When He hath decreed a plan He but saith to it Be and it is Quran 3 42- 47 mdash Yusuf Ali

125

انداختند چون آنها نزد تو نبودی تو بسوی می کنم وحی که پنهانست خبرهای ازنزاع چون ایشان نزد نبودی و را مریم شوند کفیل کدام که را قلمهاشان

ترا می دهد مژده خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگان گفتند چون می کردندو دنیا در هست جا صاحب است مریم پسر عیسی مسیح نامش او از بسخنیاز و کهولت و گهواره در را مردم می گوید سخن و است نزدیکان از و آخرت

مرا نکرده مس و فرزندی برایم میشود کجا از پروردگارا گفت شایستگانستمی کند حکم چون می خواهد را آنچه میآفریند خدا می کند همچنان گفت انسانی

آنچه به نسبت و می باشد پس باش را او مر میگوید نیست این جز پس را کارنوشته الدین جلال و بیضاوی که باد واضح است مکتوب قلمها انداختن دربارة

نگاهبان می خواست یکی هر چون دیگر کاهن شش و بیست و زکریا که انداما و انداختند آب در را خود قلمهای رفته اردن نهر بکنارة گردد مریم حضرت

حضرت تا شد معین او سبب آن از و زکریا قلم جز شد غرق قلمها آن همة مری سورة در و نماید نگاهبانی را سورة ( مریم یعنی چنین) ۳۱الی ۱۶آیه ۱۹م

است ا مرقوم شرقي مكانا أهلها من انتبذت إذ مريم الكتاب في خذت واذكر فاتا سوي بشرا لها ل فتمث روحنا إليها فأرسلنا حجابا دونهم أعوذ من ي إن قالت

ا تقي كنت إن منك حمن لك بالر لأهب ك رب رسول أنا ما إن قال

126

ا زكي ا غلاما بغي أك ولم بشر يمسسني ولم غلام لي يكون ى أن كذلك قالت قالا مقضي أمرا وكان ا من ورحمة اس للن آية ولنجعله ن هي علي هو ك رب فحملته قال

ا قصي مكانا به قبل فانتبذت مت ليتني يا قالت خلة الن جذع إلى المخاض فأجاءهاا منسي نسيا وكنت ا هذا سري تحتك ك رب جعل قد تحزني ألا تحتها من فناداها

ا جني رطبا عليك تساقط خلة الن بجذع إليك ي فإما وهز عينا ي وقر واشربي فكليا إنسي اليوم م أكل فلن صوما حمن للر نذرت ي إن فقولي أحدا البشر من ترين

ا فري شيئا جئت لقد مريم يا قالوا تحمله قومها به كان فأتت ما هارون أخت ياا بغي أمك كانت وما سوء امرأ في أبوك كان من م نكل كيف قالوا إليه فأشارت

ا صبي ا المهد نبي وجعلني الكتاب آتاني ه الل عبد ي إن (ۀeسور 1قال یعنی مریمآی ۱۹ ۀeسور e۳۱الی ۱۶ ۀ کن) یاد و کناره ترجمه که هنگامی را مریم کتاب در

پرده ایشان پیش از گرفت پس المقدس بیت از شرقی جای در اهلش از گزیدانسانی را او مر شد متمثل پس را خود روح او بسوی فرستادیم پس ای

هستی اگر تو از بخشنده بخدای میبرم پناه من که مریم گفت اندام درستپسری ترا مر ببخشم تا پروردکارت ای فرستاده بجز من نیستم گفت پرهیزکار

و انسانی مرا نکرده مس آنکه حال و پسری مرا می شود کجا از گفت پاکیزهبدکار ام نبوده

1 Relate in the Book (the story of) Mary when she withdrew from her family to a place in the EastShe placed a screen (to screen herself) from them then We sent her our angel and he appeared before her

as a man in all respectsShe said I seek refuge from thee to (Allah) Most Gracious (come not near) if thou dost fear AllahHe said Nay I am only a messenger from thy Lord (to announce) to thee the gift of a holy sonShe said How shall I have a son seeing that no man has touched me and I am not unchasteSo (it will be) Thy Lord saith that is easy for Me and (We wish) to appoint him as a Sign unto men and

a Mercy from UsIt is a matter (so) decreedSo she conceived him and she retired with him to a remote placeAnd the pains of childbirth drove her to the trunk of a palm-tree She cried (in her anguish) Ah would

that I had died before this would that I had been a thing forgotten and out of sightBut (a voice) cried to her from beneath the (palm-tree) Grieve not for thy Lord hath provided a rivulet

beneath theeAnd shake towards thyself the trunk of the palm-tree It will let fall fresh ripe dates upon theeSo eat and drink and cool (thine) eye And if thou dost see any man say I have vowed a fast to (Allah)

Most Gracious and this day will I enter into not talk with any human beingAt length she brought the (babe) to her people carrying him (in her arms) They said O Mary truly an

amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchasteBut she pointed to the babe They said How can we talk to one who is a child in the cradleHe said I am indeed a servant of Allah He hath given me revelation and made me a prophet Quran 19

16- 30 mdash Yusuf Ali

127

آنرا بگردانیم تا و آسانست من بر آن که پروردگارت گفت همچنین گفتپس شده داده قرار امری باشد و ما از رحمتی و مردمان برای علامتی

زائیدن درد آوردش پس دور جائی از او با گزید کناره پس آن به بازگرفتفراموش بودم و این از پیش بودم مرده که کاش ای گفت بن خرما تنة بسویبحقیقت مدار اندوه که زیرش از را او آمد ندا پس ای رفته یاد از ای شده

را خرما درخت تنة خودت بسوی بکش و نهری زیرت در تو پروردگار گردانیدراه از بیارام و بیاشام و بخور پس چیدة تازه رطب تو بر می ریزاند فرو کهخدا برای ام کرده نذر من که بگو پس احدیرا انسان از بینی اگر پس چشم

بود برداشته که قومش باو آمدند پس را آدمی امروز نگویم سخن پس را روزهخواهر ای را عجیب چیزی ای آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای گفتند را او

گفتند او بسوی کرد اشاره پس بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون مریم حضرت قصة اینها کودک گهواره در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه

می شود یافت قدیمترین تفاسیر در و قرآن در که استکدام حکایت این سرچشمة و اصل که بپرسیم که اینست ما تکلیف الان

این تمام تقریبا که می گویند سوال این جواب در مدقق معترضین و استدر قدیم ایام در که پرافسانه کتابهای بعضی از بلکه صحیحه اناجیل از نه امور

بدعتیان دست

128

است گشته مأخوذ بود متداول نادانان قول و این که نیست مناسب چونکه وچیش ایشان که را ادله ای آن می باید کنیم قبول کافی دلایل بدون را ایشان

نمائیم اصغا تمام بدقت صغیر می آورند یعقوب پروتونجیلیون در هذه هی و۵و ۴و ۳فصل( است) مندرج چنین

Καὶ ἀτενίσασα Ἄννα εἰς τὸν οὐρανὸν εἶδε καλιὰν στρουθίων ἐν τῇ δάφνῃ καὶ ἐποίησε θρῆνον ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Οἴμοι οἴμοι τίς με ἐγέννησε οἴμοι τίνι ὁμοιώθην ἐγώ οὐχ ὁμοιώθην ἐγὼ τοῖς πετεινοῖς τοῦ οὐρανοῦ ὅτι καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ γονιμά εἰσιν ἐνώπιόν σου Κύριε Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Ἄννα Ἄννα ἐπήκουσε Κύριος ὁ Θεὸς τῆς δεήσεώς σου συλλήψῃ καὶ γεννήσῃ καὶ λαληθήσεται τὸ σπέρμα σου ἐν ὅλῃ τῇ οἰκουμένῃ Εἶπε δὲ Ἄννα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός μου ἐὰν γεν-

129

νήσω εἴτε ἄρρεν εἴτε θῆλυ προσάξω αὐτὸ δῶρον Κυρίῳ τῷ Θεῷ μου καὶ ἔσται λειτουργοῦν αὐτῷ πάσας τὰς ἡμερας τῆς ζωῆς αὐτοῦ Ἐκπληρώθησαν δὲ οἱ μῆνες αὐτῆς ἐν δὲ τῷ ἐνάτῳ μηνὶ ἐγέννησεν Ἄννα καὶ ἔδωκε μασθὸν τῇ παιδὶ ἐκάλεσε δὲ Μαριάμ1

دید غار درخت در را گنجشکها آشیانة نگریسته آسمان بسوی حنا و ترجمهفریاد خود ndashودر زائید مرا که کیست من بر وای من بر وای گفت کرده

پرندگان زیرا نیستم هوا پرندگان مثل من دارم مشابهت چیز بچه من بر وایخداوندا هستند بارور تو حضور در هم سرش هوا بر خداوند فرشتة اینک و

تو فرمود اجابت ترا مسئلت خدا خداوند حنا ای حنا ای گفت بوی ایستاده گردید خواهد مذکور مسکون ربع تمام در تو نسل و زائید خواهی شده حامله

ماده خواه نر خواه اگر که قسم است حی که من خدای بخداوند گفت حنا وویرا خود عمر ایام تمام در و گذرانید خواهم هدیه خدایم بخداوند را او بیاورم

نمود خواهد حنا خدمت رسید آخر به او ماههای چون و

1 Chapter 3 (1)And Anna looked up to the heavens and saw a nest of sparrows in the laurel tree (2) Immediately Anna cried out mournfully saying to herself (4) Oh me who gave birth to me Oh me what am I like I am not like the birds of the sky for the birds of the sky are fruitful before you Lord Chapter 4 (1) Suddenly an angel of the Lord stood in front of her saying Anna Anna the Lord God has heard your prayer You will conceive and give birth and your child will be spoken of everywhere people live (2) And Anna said As the Lord God lives whether I give birth to either a male or a female child I will bring it as an offering to the Lord my God and it will be a servant to him all the days of its life Chapter 5 (5) And his wifes pregnancy came to term After nine months Anna gave birth (10) and gave her the name Mary Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

130

انتهی خواند مریم را اسمش و داد بچه آن به را پستان و زائید نهم ماه در

یخ الش القدیس ابینا مناحه قصه به مسمی باطلی عربی کتاب در وفصل ( جار ۳الن است) شده نوشته چنین مریم حضرت إلى دربارة أبواها قدمها

ولما حينئذ سنين تسع الرب هيكل في وأقامت سنين ثلاث ابنة وهي الهيكل بعضا بعضهم خاطبوا نشأت قد الرب من الخائفة القديسة العذراء الكهنة رأىزمان إلى مريم عنده لتودعوا الله من يخاف صديق رجل عن سلوا قائلين

الهيكل في تبقى لئلا 1العرس چون نمودند تقدیم بهیکل ویرا والدینش ترجمه آن که دیدند کاهنان چون آنگاه ماند سال نه خداوند هیکل در و بود ساله سه

ساخته مخاطب را یکدیگر است کرده نمو خداوند از ترسال مقدس باکرةنزد عروسی بوقت تا مریم که نما جستجو بترسد خدا از که عادل مردی گفتند

حضرت والدین هنگامیکه آن از قبل اما بماند هیکل در مبادا شود گذارده ویپروتونجیلیون آن در چنانکه شد واقع دیگر امور رسانیدند بهیکل ویرا مریم

۱۱و ۹و ۸و ۷فصل است شده نوشته

Καὶ ἐδέξατο αὐτὴν ὁ ἱερεὺς καὶ καταφιλήσας εὐλόγησε καὶ εἶπεν Ἐμεγάλυνε Κύριος ὁ Θεὸς τὸ ὄνομα σου ἐν πάσαις

1 In an Arabic apocryphal book called the History of our holy Father the Aged the Carpenter (Joseph) there is given the following account of Mary as a child Her parents took her to the Temple when three years old and she remained there nine years Then when the Priests saw that the Holy Virgin had grown up they spoke among themselves mdash Let us call a righteous man one that fears the Lord to take charge of Mary till the time of her marriage that she may not remain in the Temple Sources of Islam p 53 See also Sources of Qurrsquoan p 188

131

ταῖς γενεαῖς τὴς γῆς ἐπί σοι ἐπ ἐσχάτου τῶν ἡμερῶν φανερώσει Κύριος ὁ Θεός τὸ λύτρον τῶν υἰῶν Ἰσραήλ Ἦν δὲ Μαριὰμ ὡσεὶ περιστιρὰ νενομένη ἐν τῷ ναῷ Κυρίου καὶ ἐλάμβανε τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου

Γενομένης δὲ αὐτῆς δωδεκαετοῦς συμβούλιον ἐγένετο τῶν ἱερέων λεγόντων Ἰδοὺ Μαριὰμ γέγονε δωδεκαετὴς ἐν τῷ ναῷ Κυρίου τί οὖν ποιήσωμεν αὐτήν

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη αὐτῷ λέγων Ζαχαρία Ζαχαρία ἐξέλθε καὶ ἐκκλησίασον τοὺς χηρεύοντας τοῦ λαοῦ καὶ ἐνεγκάτωσαν ἀνὰ ῥάβδον καὶ εἰς ὃν ἐὰν δείξῃ Κύριος ὁ Θεὸς σημεῖον τούτου ἔσται γυνή Καὶ ἐξῆλθον οἱ κήρυκες καθ ὅλης τῆς περιχώρου τῆς Ἰουδαίας καὶ ἤχησεν

132

ἡ σάλπιγξ Κυρίου καὶ ἔδραμον πάντες Ἰωσὴφ δὲ ῥίψας τὸ σκέπαρνον ἔδραμε καὶ αὐτὸς εἰς τὴν

συναγώγην καὶ συναχθέντες ἀπῆλθον πρὸς τὸν ἱερέα Ἔλαβε δὲ πάντων τὰς ῥάβδους ὁ ἱερεὺς καὶ εἰσῆλθεν εἰς τὸ ἰερὸν καὶ ηὔξατο Τελέσας δὲ τὴν εὐχὴν ἐξῆλθε καὶ ἐπέδωκεν ἑνὶ ἑκάστῳ τὴν αὐτοῦ ῥάβδον καὶ σημεῖον οὐκ ἢν ἐν αὐτοῖς τὴν δὲ ἐσχάτην ῥάβδον ἔλαβεν ὁ Ἰωσήφ Καὶ ἰδοὺ περιστερὰ ἐξῆλθεν ἐκ τῆς ῥάβδου καὶ ἐπέτασεν ἐπὶ τὴν κεφαλὴν Ἰωσήφ Καὶ εἶπεν αὐτῷ ὀ ἱερεύς Σὺ κεκλήρωσαι τὴν παρθένον Κυρίου παραλαβεῖν παράλαβε αὐτὴν εἰς τήρησιν σεαυτῷ

Καὶ φοβηθείς Ἰωσὴφ παρέλαβεν αὐτήν εἰς τὴν τήρησιν Μαριὰμ δὲ hellip

133

λαβοῦσα κάλπην ἐξῆλθε γεμίσαι ὕδωρ καὶ ἰδοὺ φωνὴ λέγουσα Χαῖρε κεχαριτωμένη ὁ Κύριος μετά σου εὐλογημένη σὺ ἐν γυναιξίν Καὶ περιεβλέπετο δεξιὰ καὶ ἀριστερά πόθεν αὐτὴ ἡ φωνὴ ὑπάρχει Καὶ ἔντρομος γενομένη ἀπῆλθεν εἰς τὸν οἶκον αὐτῆς καὶ ἀναπαύσασα τὴν κάλπην ἐκάθισεν ἐπὶ τὸν θρόνον

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Μὴ φοβοῦ Μαριάμ εὗρες γὰρ χάριν ἐνώπιον τοῦ Θεοῦ καὶ συλλήψῃ ἐκ λόγου αὐτοῦ Ἀκούσασα δὲ Μαριὰμ διακρίθη ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Εἰ ἐγὼ συλλήψομαι ὡς πᾶσα γυνὴ γεννᾷ

Καὶ λέγει πρὸς αὐτὴν ὁ ἄγγελος Οὐχ οὕτως Μαριάμ δύναμις γὰρ Ὑψίστου ἐπισκιάσει σοι διὸ καὶ

134

τὸ γεννόμενον ἄγιον υἱὸς ὑψίστου κληθήσεται καὶ καλεσεις τὸ ὄνομα αὐτοῦ Ἰησοῦν1

در ترا اسم خدا خداوند گفت و داد برکت بوسیده و پذیرفت ویرا کاهن ترجمهفدیة ایام آخر در تو بر خدا خداوند نمود تمجید زمین روی طوایف جمیع میان

خداوند هیکل در کبوتری مثل مریم و کرد خواهد ظاهر را اسرائیل بنی ساله دوازده او چون و می گردفت ای فرشته دست از غذا و می نمود اقامت ساله دوازده خداوند هیکل در مریم اینک گفتند شده منعقد کهنه مجلس گردید

ایستاده وی سر بر خداوند فرشتة اینک و بکنیم چه وی با پس است گشتههر باید و کن جمع را قوم مردگان زن شده بیرون زکریا ای زکریا ای گفت

خواهد ظاهر نشانی خدا خداوند که کس هر بر و بیاورند قلمه ای ایشان از یکی و شدند بیرون یهودیه نواحی تمامی در منادیان و بود خواهد وی زن کرد

انداخته را تیشه اش نیز یوسف خود و دویدند بهم همه و داد صدا خداوند کرنای همه قلمه های کاهن و رفتند کاهن بنزد شدند جمع همه چون و دوید کنیسه در

و آمد بیرون رسانید انجام به را دعا چون و کرد دعا و شد هیکل داخل گرفته را یوسف اما نبود نشان هیچ آنها در و داد باز را وی قلمه شخص بهر

1 Chapter 7 (7) And the priest welcomed her Kissing her he blessed her and said The Lord God has magnified your name for all generations (8) through you the Lord will reveal deliverance to the children of Israel in the last days Chapter 8 (2)While Mary was in the temple of the Lord she was fed like a dove and received food from the hand of an angel (3) When she turned twelve a group of priests took counsel together saying Look Mary has been in the temple of the Lord twelve years (4) What should we do (6) Suddenly an angel of the Lord stood before him saying Zachariah Zachariah depart from here and gather the widowers of the people and let each one carry a staff (8) And the one whom the Lord God points out with a sign she will be his wife (9) So the heralds went out to the whole surrounding area of Judea and the trumpet of the Lord rang out and all the men rushed in CHAPTER 9 (1) Throwing down his ax Joseph went out to meet them (2) And after they had gathered together with their rods they went to the high priest (3) After receiving everyones rod the high priest went into the temple and prayed (4) When he was finished with the prayer he took the rods and went out and gave them to each man (5) but there was no sign among them Finally Joseph took his rod (6) Suddenly a dove came out of the rod and stood on Josephs head (7) And the high priest said Joseph Joseph You have been chosen by lot to take the virgin into your own keeping (11) Fearing God Joseph took her into his own possession Mary Chapter 11 (1) took the cup and went out to fill it with water (2) Suddenly a voice said to her Rejoice blessed one The Lord is with you You are blessed among women (3) And Mary looked around to the right and the left to see where this voice came from (4) And trembling she went into her house Setting down the cup she sat down on the chair (5) Suddenly an angel stood before her saying Do not be afraid Mary You have found grace before the Lord of all You will conceive from his word (6) Upon hearing this however Mary was distraught saying to herself If I conceive from the Lord God who lives will I also conceive as all women conceive (7) And the Angel of the Lord said Not like that Mary For the power of God will come over you Thus the holy one who is born will be called son of the most high (8) And you will call his name Jesus Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

135

قرار یوسف سر بر آمده بیرون قلمه آن از کبوتری اینک و گرفت را آخر قلمة نگاهداری را او تا یافته ای را خداوند باکرة بقرعه تو گفت بدو کاهن و گرفت

امانت بطور را او ترسیده یوسف و بپذیر خود برای امانت بطور را او اینک و سازد پر آب از آنرا تا رفت بیرون گرفته آفتابه ای مریم و پذیرفت میان در تو و است تو با خداوند رسیده نعمت ای تو بر سلام می گوید که آوازی

از آواز این که می افکند نظر چپ بسوی و راست بسوی و هستی مبارک زنان کرسی بر نهاده را آفتابه و رفت خود بخانة شده لرزان و می باشد کجا

مریم ای گفت بوی ایستاده سرش بر خداوند فرشتة اینک و بنشستخواهی حامله وی کلام از و یافتی نعمت خدا حضور در که زیرا مباش ترسان چنانکه شد خواهم حامله من آیا گفت شده متفکر خود در شنیده مریم و شد حضرت قوت زیرا همانطور به نه مریم ای گفت بوی فرشته و میزاید زن هر

اعلی حضرت پسر مقدس مولود آن جهت این از افکند خواهد سایه تو بر اعلی انتهی خواند خواهی عیسی ویرا اسم و شد خواهد خوانده

در خدا هیکل در مریم حضرت بردن بسر حکایت این که نماناد مخفیقبطی صحف بعضی در خصوصا و نیز دیگر کتابهای

136

چون که مکتوبست چنین باکره سیرت به مسمی کتاب در مثلا است مندرجساخت هیکل راداخل مریم حضرت حنا

1

آسمانها از وی برای غذا و می یافت پرورش کبوتران مثل هیکل در او ترجمه فرشتگان می کرد پرستش هیکل در اگر و می آوردند خدا فرشتگان بوسیلة

وی برای حیات درخت از ها میوه اوقات اکثر نیز و می نمودند حرمت را او خدا به مسمی قبطی کتاب در و انتهی بخورد بشادمانی آنها از تا می آوردند در و میبرد بسر هیکل در مریم است مندرج چنین یوسف رحلت حکایت

خانة در گردید ساله دوازده تا میکرد نمو و می نمود پرستش بپاکی آنجاچون کاهنان آنگاه بماند دیگر سال نه خداوند هیکل در و سال سه خود والدین

با می ماند خداوند ترس در و میبرد بسر پرهیزکاری به باکره آن که دیدند گفتند زده حرف یکدیگر

1 10 but she was feeding in the temple as the doves whilst her nourishment was brought her from the heavens by the angels of God 11 And she was serving in the temple whilst the angels of God ministered to her 12 And oftentimes also they would bring her the fruits from the tree of life that she might eat of them with cheerfulness f mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Sahidic Fragments of the Life of the Virgin Fragment II A line 10-12 p 14 15

f or and she ate of them readily

137

فورا و بسازیم عروسی بزم بوقت تا وی نامزد را او جسته نیکو مردی ماسارائیل سبط دوازده اسم حسب بر نفر دوازده آن از طلبیده را یهودا سبط

انتهی برآمد یوسف یعنی نیکو پیر آن بر قرعه کردند ndash اختیارآورده کاهن بحضور یوسف با ویرا شد حامله مریم حضرت چون پس

) فصل پروتونجیلون در و نمودند ۱۵شکایت است) مندرج چنین Καὶ εἶπεν ὁ ἱερεύς Μαριάμ τί τοῦτο ἐποίησας καὶ

ἐταπείνωσας τὴν ψυχήν σου Ἐπελάθου Κυρίου τοῦ Θεοῦ σου ἥ ἀνατραφεῖσα εἰς τὰ ἅγια τῶν ἁγίων καὶ λαβοῦσα τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου καὶ ἀκούσασα τῶν ὕμνων Τί τοῦτο ἐποίησας Ἡ δὲ ἔκλαυσε πικρῶς λέγουσα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός καθότι καθαρά εἰμι ἐγὼ ἐνώπιον αὐτοῦ καὶ ἄνδρα οὐ γινώσκω1

ndash این مریم ای گفت کاهن و ترجمه

1 Chapter 15 (10) And the high priest said to her Mary what is this How have you humiliated yourself (11) Did you forget the Lord your God you who were raised in the holy of holies and received from the hand of an angel (12) You who heard their songs what is this (13) And she wept bitterly saying As the Lord God lives I am pure before him and I did not know a man Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

138

قدس در که تو ای گردانیده پست را خود روح و ای کرده تو که چیستشنیده روحانی سرودهای پذیرفته فرشته دست از غذا و یافته پرورش القداس

او و ای کرده تو که چیست این کردی فراموش را خود خدای خداوند بودی هیچ و پاکم وی حضور در من که حی خدای بخداوند گفت شده گریان بشدت

انتهی نمی شناسم را مردجا رفته لحم بیت به ناصره از مریم و یوسف که است شده نوشته پس

حضرت آنجا در که کردند منزل ای مغاره در سبب آن از و نیافتند کاروانسرا درفصل در چنانکه یافت تولد است ۱۸عیسی مرقوم چنین

Καὶ εὗρε σπήλαιον καὶ εἰσήγαγεν αὐτήν Ἐγὼ δὲ Ἰωσὴφ ἀνέβλεψα εἰς τὸν οὐρανὸν καὶ εἶδον τὸν πόλον τοῦ οὐρανοῦ ἑστῶτα καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ τρέμοντα καὶ ἐνέβλεψα ἐπὶ τὴν γὴν καὶ εἶδον σκάφην κειμένην καὶ ἐργάτας ἀνακειμένους καὶ ἦσαν αἱ χεῖρες αὐτῶν ἐν τῇ σκάφῃ καὶ

139

οἱ αἴροντες οὐκ ἀνέφερον καὶ οἱ προσφέροντες εἰς τὸ στόμα οὐ προσέφερον ἀλλὰ πάντων αὐτῶν ἦσαν τὰ πρόσωπα ἄγω βλέποντα

καὶ εἶδον πρόβατα ἐλαυνόμενα καὶ τὰ πρόβατα εἱστήκει ἐπῇρε δὲ ὁ ποιμὴν τοῦ πατάξαι αὐτὰ καὶ ἡ χεὶρ αὐτοῦ ἔστη ἄγω καὶ ἀνέβλεψα εἰς τὸν χείμαρρον καὶ εἶδον ἐρίφους καὶ τὰ στόματα αὐτῶν ἐπικείμενα τῷ ὕδατι καὶ μὴ πίνοντα καὶ πάντα ὑπὸ ἔκπληξιν ὄντα1

( ) ( ساخت ( داخل آن در را مریم یعنی ویرا یافته ای مغاره یوسف و ترجمهیوسف من پرندگان و و ایستاده فلک قطب که دیدم نگریسته بالا آسمان در

ها علمه و شده نهاده ظرفی که دیدم افکنده نظر زمین بر و لرزانند هوابر می دارند بر آنانیکه و می باشد ظرف در ایشان دستهای و اند خوابیده

بسوی ایشان همة چهرة بلکه نمی اندازند می اندازند بدهان آنانیکه و نمی دارنددیدم و می نگرد بالا

1 CHAPTER 18 (1) And he found a cave and led her there (3) Then Joseph wandered but he did not wander (4) And I looked up to the peak of the sky and saw it standing still and I looked up into the air With utter astonishment I saw it even the birds of the sky were not moving (5) And I looked at the ground and saw a bowl lying there and workers reclining And their hands were in the bowl (6) And chewing they were not chewing And picking food up they were not picking it up And putting food in their mouths they were not putting it in their mouths (7) Rather all their faces were looking up (8) And I saw sheep being driven but the sheep were standing still (9) And the shepherd lifted up his hand to strike them but his hand remained above them (10) And I saw the rushing current of the river and I saw goats and their mouths resting in the water but they were not drinking (11) And suddenly everything was replaced by the ordinary course of events Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

140

و بزند را آنها تا شده برپا شبان و اند ایستاده و میشوند رانده گوسفندان آنها دهانهای و دیدم ها بزغاله افکنده نظر رودخانه بسوی و ماند بالا دستش

انتهی است افتاده حیرت در چیز همه و نمی نوشند و است آویخته آب بالای برالأحباب( روضه در که است حکایتی آن اصل افسانه این که باد واضح

عجایب آن و محمد حضرت بولادت باشد نسبت پیوسته بوقوع وقت آن در یکه( است مندرج

) سوره یعنی مریم سورة در آنچه درخت) ۲۶الی ۲۳آیه ۱۹و دربارةبه مسمی جعلی کتابی از غیره و بخشید مریم حضرت به را خود میوة که خرما

) فصل کتاب آن در زیرا است مأخوذ منجی طفولیت و مریم تولد )۲۰حکایت مریم که شد واقع کردنش حرکت از بعد سوم روز در اما است مندرج چنین

یوسف به دید درختی چون پس گردید خسته آفتاب شدت زیادتی از بیابان در نزد به ویرا شتافته یوسف و کنیم آرام درخت این سایة زیر زمانی اندک گفت

آن سر بسوی بود نشسته مریم چون و آورد پائین مرکب از رسانیده نخل آن اگر که دارم آرزو گفت بیوسف دیده مملو میوه از آنرا و نظرافکنده نخل

می کنم تعجب گفت ویرا یوسف و بگیرم نخل این میوة از چیزی باشد ممکن

141

و است بلند چقدر نخل این های شاخه که می بینی چونکه میگوئی را این تو کهو شد تمام ما مشکهای در الآن زیرا اندیشناکم نهایت بی آب دربارة من اما

نشانیم فرو را خود تشنگی ساخته پر را آنها بتوانیم آن از که نداریم جائیبه بوده باکره مریم خود مادر آغوش در شادمان چهرة با طفل عیسی آنگاه

مرا مادر خویش میوة از آورده پائین را خود های شاخه درخت ای گفت نخل مریم پایهای کف به تا را خود سر قول این بمجرد نخل الفور فی بساز تازه

و گشتند تازه چیده آن از داشت که هائیرا میوه آن ایشان همة و آورد پائینچونکه می بود خم هنوز درخت بود شده چیده اش میوه جمیع چون آن ار بعد

آنگاه برخیزد بود آمده پائین حکمش از شخصیکه آن بحکم که بود این منتظر جمع خاطر و برخیز نخل ای گفت بدان باش عیسی من درختان همدم و دار

پنهانست زمین در که چشمة خود های ریشه از اما است پدرم بهشت در که فی نخل و گردد جاری سرچشمه آن از ما تسکین برای آب که بگذار و بگشا

میان از شیرین نهایت بی خنک شفاف بسیاز آب جویبارهای و شد راست الفور بفرح دیدند آبرا جویبارهای آن چون و نمود آغاز شدن صادر هایش ریشه

شده آب سیر خود ملازمان و پایان چهار همة با ایشان و گشتند شادمان عظیم انتهی نمودند شکر را خدا

142

است کمی تفاوت این فقط است مندرج قرآن در آنچه و افسانه این مابین وحسب بر اما شد واقع مسیح تولد وقت در عجیب چیز این قرآن حسب بر که

مصر بسوی آن از بعد قدری مریم و یوسف حینیکه در امر آن قدیم حکایت آنپیوست بوقوع می کردند سفر

)۳ ) سوره) یعنی عمران آل سورة در عیسی حضرت طفولیت ۳قصةگفت) ۴۳و ۴۱آیه عیسی حضرت ولادت از قبل فرشته که است م مرقوم ويكل

كهيئة الطين من لكم أخلق ي أن كم ب ر من بآية جئتكم قد ي أن المهد في اس النالله بإذن طيرا فيكون فيه فأنفخ در 1الطير را مردم می گوید سخن و ترجمه

آفرینم من که پروردگارتان از ای نشانه به را شما آمدم بتحقیق من گهوارهباذن مرغی میشود پس آن در بدمم پس پرنده هیئت مانند کل از شما برای

سوره ( یعنی مائده سورة در همچنین و مکتوبست) ۱۱۰و ۱۰۹آیه ۵خدا إذبروح ك دت أي إذ والدتك وعلى عليك نعمتي اذكر مريم ابن عيسى يا الله قال

وراة والت والحكمة الكتاب متك عل وإذ وكهلا المهد في اس الن م تكل القدسبإذني طيرا فتكون فيها فتنفخ بإذني الطير كهيئة الطين من تخلق وإذ والإنجيل

تخرج وإذ بإذني والأبرص الأكمه وتبرىء

1 He will speak unto mankind in his cradlehellip I come unto you with a sign from your Lord Lo I fashion for you out of clay the likeness of a bird and I breathe into it and it is a bird by Allahs leave Quran 3 46 49 mdash Pickthall

143

ذين ل ا فقال نات بالبي جئتهم إذ عنك إسرائيل بني كففت وإذ بإذني الموتىمبين سحر إلا هذا إن منهم 1كفروا پسر عیسی ای خدا گفتن چون ترجمه

پاکی بروح ترا کردم مدد وقتیکه مادرت بر و خودت بر مرا نعمت کن یاد مریمکتاب ترا دادم تعلیم هنگامیکه و موئی دو و گهواره در مردمانرا میکردی سخن

باذن مرغ شکل مانند گل از می ساختی هنگامیکه و انجیل و تورات و حکمت ومیگردانیدی به و من بفرمان مرغی میشد پس آن در میدمیدی پس من

مردگانرا می آوردی بیرون هنگامیکه و من بفرمان را پیس و کورمادرزادایشانرا آمدی وقتیکه تو از را اسرائیل بنی بازداشتم که هنگامی و من بفرمانجادوئی مگر این نیست ایشان از شدند کافر آنانکه گفتند پس معجزات با

جعلی کتب بعضی از بلکه انجیل از نه چیزها این همة که باد واضح آشکارخطاب آن ذکر که دیدیم شد مذکور قبل آنچه در زیرا است گردیده منتخب

تنطق گهواره در وی که کمانست این اصل خرما بدرخت طفل عیسی موهوماز چیز آن که نماناد مخفی گل از پرنده ساختن زنده معجزة آن دربارة و نموددر زیرا است شده اخذ اسرائیلی تومای بشارت به مسمی جعلی یونانی کتاب

کتاب فصل آن ۲باطل است مندرج چنینΤοῦτο τὸ

1 Then will Allah say O Jesus the son of Mary Recount My favour to thee and to thy mother Behold I strengthened thee with the holy spirit so that thou didst speak to the people in childhood and in maturity Behold I taught thee the Book and Wisdom the Law and the Gospel and behold thou makest out of clay as it were the figure of a bird by My leave and thou breathest into it and it becometh a bird by My leave and thou healest those born blind and the lepers by My leave And behold thou bringest forth the dead by My leave And behold I did restrain the Children of Israel from (violence to) thee when thou didst show them the clear Signs and the unbelievers among them said This is nothing but evident magic ( Quran 5 110)

144

παιδίον ὁ Ἰησοῦς πενταετὴς γενόμενος παίζων ἦν ἐν διαβάσει ῥύακος

καὶ τὰ ῥέοντα ὕδατα συνήγαγεν εἰς λάκκους καὶ ἐποίει αὐτὰ εὐθέως καθαρά καὶ λὸγῳ μόνῳ ἐπέταξεν αὐτά

Καὶ ποιήσας πηλὸν τρυφερὸν ἔπλασεν ἐξ αὐτοῦ στρουθία ιβ καὶ ἦν σάββατον ὅτε ταῦτα ἐποίησεν ἦσαν δὲ καὶ ἄλλα παιδία πολλὰ παίζοντα σὺν αὐτῷ

Ἰδὼν δέ τις Ἰουδαῖος ἃ ἐποίει ὁ Ἰησοῦς ἐν σαββάτῳ παίζων ἀπῆλθε παραχρῆμα καὶ ἀνήγγειλε τῷ πατρὶ αὐτοῦ Ἰωσήφ Ἰδοὺ τὸ παιδίον σού ἐστιν ἐπὶ τὸ ῥύακιον καὶ λαβὼν πηλὸν ἔπλασεν πουλία δώδεκα καὶ ἐβεβήλωσεν τὸ σάββατον

Καὶ ἐλθὼν ὁ Ἰωσὴφ ἐπὶ τὸν τόπον καὶ ἰδὼν ἀνέκραξεν αυτῷ λέγων Δια

145

τί ταῦτα ποιεῖς ἐν σαββάτῳ ἃ οὐκ ἔξεστι ποιεῖν Ὁ δὲ Ἰησοῦς συγκροτήσας τὰς χεῖρας αὐτοῦ ἀνέκραξε

τοῖς σρουθίοις καὶ εἶπεν αὐτοῖς Ὑπάγετε [πετάσατε καὶ μιμνήσκρσθέ μου οἱ ζῶντες] Καὶ πετασθέντα τὰ στρουθία ὑπῆγον κράζοντα

Ἰδόντες δὲ οἱ Ἰουδαῖοι ἐθαμβήθησαν καὶ ἀπελθόντες διηγησαντο τοῖς πρώτοις αὐτῶν ὄπερ εἶδον πεποιηκότα τὸν Ἰησοῦν1

و می کرد بازی جویباری رهگذر در بوده پنجساله عیسی طفل این ترجمهبمحض و می گردانید پاک را آنها الفور فی کرده جمع گودالها در را جاری آبهای درست آن از گنجشک دوازده ساخته تر خاک قدری و فرمود امر را آنها سخنی

کرد را چیزها این وقتیکه بود ت سب و بازی نمود وی با نیز دیگر اطفال بسیاز وبازی سبت در که بدید کدر عیسی که را آنچه چون یهودی شخص و می کردند

جویبار سر بر تو پسر اینک گفت یوسف پدرش ه شده زوانه فورا می کند گردانیده آلوده را سبت و است ساخته پرنده دوازده گرفته گل و و میباشد

بدانجا یوسف

1 - 1 When this boy Jesus was five years old he was playing at the ford of a rushing stream 2 He was collecting the flowing water into ponds and made the water instantly pure He did this with a single command 3 He then made soft clay and shaped it into twelve sparrows He did this on the sabbath day and many other boys were playing with him 4 But when a Jew saw what Jesus was doing while playing on the sabbath day he immediately went off and told Joseph Jesus father See here your boy is at the ford and has taken mud and fashioned twelve birds with it and so has violated the sabbath5 So Joseph went there and as soon as he spotted him he shouted Why are you doing whats not permitted on the sabbath6 But Jesus simply clapped his hands and shouted to the sparrows Be off fly away and remember me you who are now alive And the sparrows took off and flew away noisily7 The Jews watched with amazement then left the scene to report to their leaders what they had seen Jesus doing mdash The Infancy Gospels of James and Thomas Introduction by Ronald F Hock Polebridge Press 1995 p 105-107

146

جایز آنها کردن که را کارها این سبت در چرا گفت زده بانگ بوی دیده و آمد داده در ندا گنجشکها به و زده بهم را خود دستهای عیسی و می کنی نیست

و شدند روانه کنان جیک جیک و نمودند پرواز گنجشکها و بروید گفت بدانهاکه بودند دیده که اعمالیرا آن رفته و گشتند متعجب دیدند اینرا یهود چون در افسانه این تمام و انتهی کردند بیان خویش بمقدسین است کرده عیسی

فصل الطفولیه انجیل به مسمی عربی باطل فصل ۳۶کتاب در دیگر بطور واسرائیلی ۴۶ تومای بشارت از کتاب آن جزء آن که زیرا می شود یافت نیز

در باشد شده متکلم گهواره در عیسی حضرت آنکه دربارة اما و است ماخوذ ) سوره یعنی مریم قوم) ۳۱الی ۲۹ایه ۱۹سورة چون که است مکتوب

حضرت بسوی کرد اشاره او آنگاه می نمودند ملامت را وی مریم حضرتپرسیدند ndash ایشان چون و بیابند جوابی وی از تا فی عیسی کان من م نکل کیف

صبیا ) 1المهد ) پس کودک گهوار در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه یعنی گفت بدیشان داده جواب عیسی جعمنی حضرت و الکتاب اتانی الله عبد انی

نبیا در و پیغمبر مرا گردانید و کتاب مرا آمد خدا بنده منم بدرستیکه ترجمهاست مندرج چنین اول فصل الطفولیه انجیل

1 How can we talk to one who is a child in the cradle Quran 19 29 mdash Yusuf Ali

147

قد و المسیح عهد علی کان الذی الکهنه رئیس یوسیفوس کتاب فی وجدنا قدقال و المهد فی کان حین هو و تکلم یسوع ان هذا قال فا قایا انه اناس قال

جبرائیل بشرک کما ولدتنی الذی الکلام الله ابن یسوع هو انا انی امه لمریمالعالم لخلاص ارسلنی ابی و الملاک

مردم و بود مسیح زمان در که کهنه رئیس یوسیفوس کتاب در ترجمهدر هنگامیکه عیسی که گفت او که ایم یافته می باشد قیافا او که می گویند خدا پسر عیسی من بدرستیکه گفت مریم خود مادر به نموده تکلم بود گهوارهپدر و داد مژده بتو فرشته جبرائیل چنانکه زائیده ای مرا تو که هستم کلمه آن و

است فرستاده جهان نجات برای مرا مناینجا در محمد حضرت که میشود ظاهر کنیم مقابله قرآن با را این اگر و

و اعتقاد برحسب اند داده نسبت عیسی حضرت به که را همگی و الفاظ آن را حکایت این محمد حضرت شبهه و شک بی اما است کرده تبدیل خود تعلیم

ممکن طور بچه امر آن که بپرسد شخصی اگر و نموده اخذ جعلی کتاب آن ازو است شده ترجمه بعربی قبطی از کتاب این که گفت میتوان جوابش در بوده

این محمد حضرت البته بود محمد حضرت کنیزکهای درمیان قبطیه مادیة چوناصلی انجیل در داستان این که برد گمان شنیده نادان زن آن از را افسانه

داده تبدیل قدری آنرا سبب آن از پس است مرقوم حقیقی

148

زیرا باشد راست حکایتها قسم این که نیست ممکن اما و گردانید قرآن داخل ) باب یوحنا انجیل وقت) ۱۱آیه ۲از در عیسی حضرت که می شود ثابت

از بیشتر چون که ای معجزه دربارة زیرا نیاورد بجا معجزه ای هیچ طفولیتابتدای و شروع عجیب کار آن که مکتوبست آورد بعمل بود ساله سی

بوقوع وی از ای معجزه هیچ آنوقت از قبل که است ظاهر پس بود معجزاتش جز است مندرج قرآن در که عیسی حضرت معجزات سائر اما بود نپیوسته

برحق و راست البته است مذکور مائده به نسبت ذیل در آنچه و شد گفته آنکه است مرقوم اربعه اناجیل در آنچه با دارد مطابقت چونکه میباشد

است این میشود یافت قرآن در مائده دربارة آنچه ون و الحواري قال إذ قوا ات قال ماء الس من مآئدة علينا ل ينز أن ك رب يستطيع هل مريم ابن عيسى يا

مؤمنين كنتم إن الله قد أن ونعلم قلوبنا وتطمئن منها أكل ن أن نريد قالوااهدين الش من عليها ونكون علينا صدقتنا أنزل نا رب هم الل مريم ابن عيسى قال

خير وأنت وارزقنا منك وآية وآخرنا ولنا لأ عيدا لنا تكون ماء الس من مآئدةازقين عليكم الر لها منز ي إن الله سوره ( 1 قال یعنی مائده ۱۱۲آیه ۵سورة

)۱۱۵الی می تواند آیا مریم پسر عیسی ای حواریون گفتند چون ترجمهکه پروردگارت

1 Behold the disciples said O Jesus the son of Mary can thy Lord send down to us a table set (with viands) from heaven Said Jesus Fear Allah if ye have faith

They said We only wish to eat thereof and satisfy our hearts and to know that thou hast indeed told us the truth and that we ourselves may be witnesses to the miracle

Said Jesus the son of Mary O Allah our Lord Send us from heaven a table set (with viands) that there may be for us - for the first and the last of us - a solemn festival and a sign from thee and provide for our sustenance for thou art the best Sustainer (of our needs)

Allah said I will send it down unto you Quran 5 112- 115 mdash Yusuf Ali

149

اگر خدا از بپرهیزید گفت آسمان از آراسته طعام خوان ما بر فرستد فروو ما دلهای بیارامد و آن از بخوریم که می خواهیم گفتند گروندگان از هستید

عیسی گفت شاهدان از آن بر باشیم و بما گفتی راست تحقیق به که میدانیمکه آسمان از طعام خوانی ما بر فروفرست ما پروردگار خدایا بار مریم پسر

و را ما ده روزی و تو از ای معجزه و ما آخر و ما اول برای از عیدی را ما باشدبر آنرا فرستنده ام فرو من که بدرستی خدا گفت دهندگان روزی بهترین توئی

این همانا و نمی شود یافت مسیحی کتاب هیچ در معجزه این ذکر البته شماجدید عهد در را حکایت این اصل اما است نپیوسته بوقوع هرگز عجیب امر

باب ( متی انجیل در زیرا باب) ( ۲۹الی ۲۰آیه ۲۶میابیم مرقس انجیل د ۱۴وباب) ( ۲۵الی ۱۷آیه لوقا انجیل در باب) (۳۰الی ۱۴آیه ۲۲و یوحنا انجیل در وخود) ۳۰الی ۱آیه ۱۳ حواریان با عیسی حضرت که است ربانی عشاء آن ذکر

آن از حقیقی مسیحیان و فرمود تناول خویش دنیوی زندگانی آخری شب درعشاء وی حکم برحسب که هستند عادی آنوقت یادگاری برای ما بزمان تا ایام

در عیسی حضرت خوان یعنی مائده ذکر و دارند معمول اوقات اکثر ربانیراباب ( لوقا ۳۰آیه ۲۰انجیل از) من ملکوت در تا میشود یافت الفاظ باین

150

اسرائیل سبط دوازده بر نشسته کرسیها بر و بنوشید و بخورید من خوان آن که می گویند چرا اسلام اهل که شود کرده استفسار اگر و کنید داوریآن فکر در ایشان شاید که است این آن جواب شد نازل آسمان از مائده ) باب آنجا در که است مندرج رسولان اعمال کتاب در که میباشند ۱۰رویائی

که) ۱۶الی ۹آیه شد واقع و کند دعا تا برآمد خانه ببام پطرس مکتوبست چنیناو بیخودی می کردند حاضر او برای چون اما بخورد چیزی خواست شده گرسنه

بچهار بزرگ چادری چون را ظرفی و دید گشاده را آسمان پس نمود رخ رااز قسمی هر آن در که می شود نازل او بر آویخته زمین بسوی بسته گوشه

که رسید بوی خطابی و بودند هوا مرغان و زمین حشرات و وحوش و دواب چیزی زیرا خداوندا حاشا گفت پطرس بخور و کن ذبح برخاسته پطرس ای

پاک خدا آنچه که رسید بوی خطاب دیگر بار ام نخورده هرگز حرام یا ناپاکظرف آن ساعت در که شد واقع مرتبه سه این و مخوان حرام تو است کرده حکایت آن اصل پس بس و بود رویا فقط این ولی شد برده بالا آسمان به

باشد اشتباه همین باید مائدهحضرت دربارة قرآن در که نیز را دیگر چیزهای بعضی است لازم الآن

است مندرج مریم حضرت مادرش و عیسی

151

در که است این جمله آن از و بفهمیم را آنها سرچشمة و اصل تا کنیم بیانسوره ( یعنی مائده ۱۱۶آیه ۵سورة است) ابن مکتوب عيسى يا الله قال وإذ

الخ الله دون من إلهين وأمي خذوني ات اس للن قلت أأنت چون 1مريم و ترجمهو من گیرید فرا که مردمانرا مر ای گفته تو آیا مریم پسر عیسی ای خدا گفت ) سورة یعنی نسآء سورة در نیز این مثل و الخ خدا از غیر خدا دو را ۴مادرم

۱۶۹آیه است) مکتوب إلا الله على تقولوا ولا دينكم في تغلوا لا الكتاب أهل ياوروح مريم إلى ألقاها وكلمته الله رسول مريم ابن عيسى المسيح ما إن الحقواحد إله الله ما إن كم ل خيرا انتهوا ثلاثة تقولوا ولا ورسله بالله فآمنوا منه وكيلا بالله وكفى الأرض في وما ماوات الس في ما ه ل ولد له يكون أن 2سبحانه

این جز راستی مگر خدا بر مگوئید و دینتان در مکنید غلو کتاب اهل ای ترجمهعی مسیح که آنرا نیست انداخت اش کلمه و خداست فرستادة مریم پسر سی

باز اند سه مگوئید و پیغمبرانش و بخدا بگروید پس آن از روحی و مریم بسویاو منزهست یکتا خدائیست خدا نیست این جز شما برای است بهتر که ایستید

است زمین در آنچه و آسمانها در آنچه راست او مر فرزندی را او مر باشد که ) سوره یعنی مائده سورة در نیز و وکیل خدا است بس )۷۷آیه ۵و

1 And behold Allah will say O Jesus the son of Mary Didst thou say unto men worship me and my mother as gods in derogation of Allah etc (Quran 5 116)2 O People of the Book Commit no excesses in your religion Nor say of Allah aught but the truth Christ Jesus the son of Mary was (no more than) a messenger of Allah and His Word which He bestowed on Mary and a spirit proceeding from Him so believe in Allah and His messengers Say not Trinity desist it will be better for you for Allah is one Allah Glory be to Him (far exalted is He) above having a son To Him belong all things in the heavens and on earth And enough is Allah as a Disposer of affairs Quran 4 171 mdash Yusuf Ali

152

گشته مرقوم إله چنین إلا إله من وما ثلاثة ثالث الله إن قالوا ذين ال كفر قد لأليم عذاب منهم كفروا ذين ال ن ليمس يقولون عما ينتهوا لم وإن ترجمه 1واحد

هیچ نیست و تاست سه سوم خدا که گفتند آنانکه شدند کافر بتحقیق آینه هرخواهد مس آینه هر میگویند آنچه از ایستند نه باز اگر و یگانه خدای مگر خدائی

که هویداست ها آیه این از و دردناک عذاب ایشان از شدند کافر آنانکه کردبدعتی مسیحیان بعضی از گفته اند یحیی و الدین جلال چنانکه محمد حضرتحضرت و خدایتعالی یعنی هست خدا سه ایشان گمان حسب بر که بود شنیده

که مکتوبست بارها قرآن در کفرانه تعلیم آن رد در و عیسی حضرت و مریمکه میداند دارد اطلاع انجیل از هم و تورات از هم که هر و است واحد خدادر چونکه میباشد مسیحی دین بنیاد و اصل الهی پاک ذات وحدانیت عقیدة

) باب تثنیه کتاب ۴آیه ۶تورات خدای) یهوه بشنو اسرائیل ای است مرقوم ) باب مرقس انجیل در و است واحد عیسی) ۲۹آیه ۱۰مایهوه حضرت خود

مسیحی هیچ و میفرماید تصدیق تمام بتأکید آنرا کرده اقتباس را آیه ایندر که است حیف اما است نبوده مریم حضرت الوهیت مقر هرگز حقیقی

عین که است یافته دخول مریم حضرت عبادت مسیحی کلیسای اجزاء بعضیمیباشد پرستی بت

1 They do blaspheme who say Allah is one of three in a Trinity for there is no god except One Allah If they desist not from their word (of blasphemy) verily a grievous penalty will befall the blasphemers among them Quran 5 73 mdash Yusuf Ali

153

است مقدس کتاب تعلیم بضد و الهی احکام برخلاف بالکل عبادت آن چه اگر وکتابهای آن از بعضی در مریم حضرت دربارة آنچه با دارد کلی مطابقت اما

کرده اقتباس آنها از شد ذکر که هائیرا حکایت آن محمد حضرت که جعلیاست

) سورة یعنی نسآء سورة که) ۱۵۶آیه ۴در است مکتوب یهود دربارة گفتند ایشان وما قتلوه وما الله رسول مريم ابن عيسى المسيح قتلنا ا إن

عزيزا الله وكان إليه الله فعه ر بل يقينا قتلوه وما لهم ه شب ولكن صلبوه 1حكيما او نکشتند و خدا پیغمبر را مریم پسر عیسی مسیح کشتیم ما ترجمه

را او نکشتند و را آنها مر شد گردیده شبیه ولیکن را او نکشیدند بدار و را در و کردار درست غالب خدا باشد و او بسوی خدا را او کرد بلند بلکه بیعیناز بعضی تعلیم با اما است حواریین و انبیا کتب تمام بضد قرآن تعلیم اینجاما نام ایرینیوس مسیحی قدیم علمای از یکی زیرا دارد کلی مطابقت بدعتیان

همین بود قدیم بدعتیان روسای از یکی که بسلیدیس که می سازد مطلع را می گوید بسلیدیس دربارة ایرینیوس و می آموزانید خود بشاگردان را اعتقاد

میداد تعلیم چنین عیسی حضرت خصوص در شخص آن mdashکه Neque passum eum Simonem

1 We killed Christ Jesus the son of Mary the Messenger of Allah- but they killed him not nor crucified him but so it was made to appear to themhellipfor of a surety they killed him not-Nay Allah raised him up unto Himself and Allah is Exalted in Power Wise (Quran 4 157- 158)

154

Quedam Cyrenaeligum angariatum portasse crucem eius pro eo et hunc secundum ignorantiam et errorem crucifixum transfiguratum ab ec uti putaret ur ipse esse Iesus 1

صلیبش ndash شده مجبور نام شمعون قیروانی شخصی و ندید درد او و ترجمهبود شده نموده تبدیل صورتش وی از چون شخص این و نمود حمل وی برای را

مصلوب غلط و نادانی این حسب بر میباشد عیسی او که برند گمان مردم تا انتهی آن گشت مریدان از را عقیده این محمد حضرت که هویداست پس

مسیح شدن مصلوب منکر که هر چه اگر است آموخته بدعتی بسلیدیسکرده نبوت قبل از انبیا چونکه مینماید مقاوت حواریین و انبیا همة با میباشدکامل کفارة نهاده را خود عزیز جان طور بدان می باید موعود مسیح که گفتند

داده شهادت نیز حواریین و بگذراند بشر نوع بنی جمیع گناهان برای کافیصلیب بر ما دهندة نجات که دیدیم خود بچشمان بوده حاضر ما که گفته اند

شد شخص کشیده آن باطل قول آن که نشد ملتفت را این محمد حضرت اماحضرت که می باشد این آن و است شده مرتبط وی دیگر گمان با بدعتی

بر در الحقیقه فی را بشریت لباس عیسی

1 A certain Simon of Cyrene had been compelled to carry His cross for Him and that this man was crucified through ignorance and error having been changed in form by Him so that it should be thought that he was Jesus Himself mdash Sources of Qurrsquoan p 183 Simon a certain man of Cyrene being compelled bore the cross in his stead so that this latter being transfigured by him that he might be thought to be Jesus was crucified through ignorance and error hellip mdash Irenaeus Adversus Haereses Book I Chapter 24 Doctrines of Saturninus and Basilides mdash Irenaeligus Against Heresies Book I Chap xxiv Doctrines of Saturninus and Basilides In Vol I The Apostolic Fathers with Justin Martyr and Irenaeligus The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

155

آن از و بود پذیرفته نداشت حقیقی وجود که بدنی شبیه فقط بلکه نکردهرا مردم بلکه شود مصلوب یا بیند درد یا یابد تولد او که نبود ممکن جهت این ولکن است گردیده امور این متحمل وی که برند گمان ایشان تا فریفت

بالکل فاسد تعلیم اوهام از جزئی کردن قبول لهذا است انجیل و قرآن ضدمحمد حضرت برای وی کفرانة باطلة حکمت اصول کردن رد و بسلیدیسمنهدم عمارت آن تمام البته شود رد تعلیم هر اصول اگر چونکه نبود مناسب

و می ماند ثابت طور چه به فروعاتش پس باشد باطل اصولش اگر و می گرددخود قرآن داخل را آیه این کرده چنین محمد حضرت که است ظاهر اما

ساختکه فرمود امر را خود شاگردان عیسی حضرت که برآنند اسلام اهل

قرآن از آیة گمان آن اثبات در و باشند احمد به مسمی دیگر نبی آمدن منتظرسورة ( یعنی صف سورة در که می آوردند این) ۶آیه ۶۱پیش آن و میشود یافت

است مصدقا إليكم ه الل رسول ي إن إسرائيل بني يا مريم ابن عيسى قال وإذأحمد اسمه بعدي من يأتي برسول را ومبش وراة الت من يدي بين و 1لما ترجمه

خدا فرستادة من بدرستیکه اسرائیل بنی ای مریم پسر عیسی گفت چونو تورات از است من دست دو میانة را مرآنچه کننده تصدیق شما بسوی

برسولی دهنده بشارت

1 And remember Jesus the son of Mary said O Children of Israel I am the messenger of Allah (sent) to you confirming the Law (which came) before me and giving Glad Tidings of a Messenger to come after me whose name shall be Ahmad Quran 61 6 mdash Yusuf Ali

156

اشاره آیه این البته و است احمد اسمش که من بعد از آمد خواهد کهفارقلیط دربارة آنچه بسوی باب ( )Παράκλητος (1 می نماید یوحنا انجیل در

باب ۲۶و ۱۶آیه ۱۴ باب ۲۶آیه ۱۵و آن) ۷آیه ۱۶و که هر اما است مکتوبیافت آنجا در آینده ای نبی هیچ ذکر که می بیند بخواند تمام دقت با را باب هاگفت القدس روح دربارة فرمود عیسی حضرت که را آنچه بلکه نمی شود

از بعد چند روزی مسیح وعدة آن و است شده بیان مذکور آیه های در چنانکهدر حواریین بر القدس روح نزول و تکمیلش بیان که رسید باتمام صعودش

باب ( رسولان اعمال الی ۲کتاب اول ۱۱آیه اشتباهی) آن اصل و است مندرجاین معنی عرب اهل که است این میشود یافت قرآن در لفظکه

Παράκλητος ) احمد) یعنی آن ترجمة که بردند گمان ندانسته را فارقلیط لفظی اما است دهنده تسلی یونانی لفظ آن معنی آینه هر چه اگر میباشد

از صدایش اجنبیان مسامع به که هست یونانی زبان در صدای دیگرΠαράκλητος ( یعنی چنپاراقلیطوس( ندارد تفاوتی Περίκλυτος دان

2 ( نامدا( بینهایت لفظ آن معنی که و پریقلیطوس می باشد ستوده بسیار یا و رآن از ندانست بخوبی را یونانی زبان که عرب اهل از شخصی که گفت میتوان

( است ( احمد یافارقلیط پاراقلیطوس معنی که برد گمان کرده اشتباه سبب

1 Paraclete (Greek Helper Advocate Comforter) John xiv 16 26 xv 26 xvi 7 Nevertheless I tell you the truth It is expedient for you that I go away for if I go not away the Comforter will not come unto you but if I depart I will send him unto you John 167 (KJV) See also Sources of Islam p 63 Sources of Qurrsquoan p 190-191 Inquiry into Sources p 1762 Periclete (Greek praised celebrated) and may be translated into Arabic as Ahmad

157

ما عربی در که برد گمان عجمی شخص که آنست مثل اشتباه این آنکه حال وغین حرف تلفظ عموما ایران اهل زیرا نیست تفاوتی هیچ قریب و غریب بین ایام در نقاش مانی که است معلوم و می گویند ق مثل آنرا شمرده مشکل را

که هستم فارقلیط آن من گفت کرده نبوت ادعای و شده برپا ایران در قدیم ایشان زیرا نکردند قبول را او ادعای مسیحیان اما داد شهادت وی بر مسیح

وعدة مسیح که می دانستند بخوبی و داشتند تمام واقفیت خود انجیل تعلیم از است نداده را صادق نبی هیچ آمدن

عیسی حضرت چون که گفت محمد حضرت که است مندرج احادیث درنمود خواهد زیست سال چهل تا زمین روی بر فرمود خواهد نزول آسمان از

) صفحه المجالس عرائس کرد خواهد عروسی یعنی از) ۵۵۴ویتزوج که هر وکتاب در که است این آن و می فهمد را غلط این اصل باشد واقف مقدس کتاب

) باب ۹الی ۷آیه ۱۹مکاشفه تمجید) را او و نمائیم وجد و شادی مکتوبستو است ساخته حاضر را خود او عروس و است رسیده بره نکاح که زیرا کنیم

عدالتهای کتان آن که زیرا بپوشاند را خود روشن و پاک بکتان که شد داده باو دعوت بره نکاح ببزم آنانیکه خوشابحال بنویس گفت مرا و است مقدسین

انتهی اند شده

158

باب در را سوال این جواب کیست عروس آن که کنیم استفسار اگر ۲۰ولکن ۲آیه که دیدم را جدید اورشلیم مقدس شهر مکتوبست چنین جائیکه می یابیم

شوهر برای که عروس چون شده حاضر میشود نازل آسمان از خدا جانب از کلیسای از عبارت مذکوره عروس آن که می بینیم پس است آراسته خود

بزمین وقت همان در که میباشد حقیقی مسیحیان جماعت یعنی مقدسینو منجی مابین که است کامل واتحاد دوستی آن از مراد نکاح آن و برمیگردند

می باشد اشتباه محض حدیث آن اصل پس بود خواهد ناجیانش

سورة ( یعنی عمران آل سورة برحسب تفاسیر و احادیث در چون ) ndash۴۸آیه ۳و ( گفته ( توام میرانندة من بدرستیکه عیسی ای یعنی متوفیک انی عیسی یا

امر این البته یافت خواهد وفات خود مراجعت از بعد عیسی حضرت که میشودآیه ( اول باب مکاشفه کتاب در زیرا است مقدس کتاب تعلیم )۱۸و ۱۷برخلاف

شدم مرده و زنده و آخر و اول هستم من است فرموده عیسی حضرت خود اما است من نزد اموات عالم و موت کلیدهای و هستم زنده تاابدالأباد اینک و

در که می باشد ذیل الفاظ این میشود یافت احادیث در آنچه نياحته اصل قصة

159

جار الن يوسف يخ الش القديس شده) ۳۱باب( أبينا گفته الیاس و خنوخ دربارة ndash نمودند صعود آسمان به مردن بدون دو هر که يأتوا است أن لأولئك ينبغي

ويموتوا والضيق دة والش والخوف القلق يوم في مان الز آخر في العالم 1 ndashإلى

ترس و زحمت روز در زمان آخر در جهان به که ایشان برای است لازم ترجمه حکایت به مسمی قبطی جعلی کتاب در نیز و بمیرند و بیایند تنگی و سختی و

است مرقوم چنین الیاس و خنوح دربارة مریم حضرت خفئن

2

موترا ذائقة الأمر آخر که است واجب هم ایشان بر دیگران این اما ترجمه این خوانندگان از را چیز این محمد حضرت اصحاب چون و انتهی بچشند

و خنوخ مثل نیز عیسی حضرت که گفتند البته بودند شنیده باطل کتابهایآسمان به مردن بدون او که بردند گمان چون و بچشد موترا ذائقة باید الیاس

اندکی از بعد میفرماید مراجعت چون البته که گفتند پس است نموده صعودنیز و نمودند تفسیر گمانشان این برحسب را سوره آن پس یافت خواهد وفات

سوره ( یعنی عنکبوت سورة الموت) ۵۷آیه ۲۹در ذائقه نفس کل است مکتوبمی آورند پیش خود قول اثبات در نیز اینرا که

1 It will happen to them that they will return to the world in the last time in the day of grief and fear and distress and then will die Chapter xxxi History of Joseph the Carpenter Sources of Islam p 65 Sources of Qurrsquoan p 188 Inquiry into Sources p 66

mdash O my brethren that they also Enoch and Elias must towards the end of time return into the world and die-in the day namely of commotion of terror of perplexity and affliction History of Joseph the Carpenter Chap xxxi In Vol VIII The Twelve Patriarchs Excerpts and Epistles The Clementina Apocrypha Decretalis Memoirs of Edessa and Syriac Documents Remains of the First Ages The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

2 19 But these also even they must needs taste death at last mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Bohairic Accounts Of the Falling Asleep of Mary Chapter 519 p108-109

160

سوره ( یعنی عمران آل سورة در الفاظ همین ۱۸۲آیه ۳و می شود) یافت نیزتصنیفات از یا مسیحیان کتابهای از که دیگر مختصر مطلب چند ذکر

که مرویست احادیث در که است این آنجمله از و است شده اخذ بدعتیاناز دیگری از بعد یکی بیافریند را آدم حضرت خواست تعالی خدای چون

عزرائیل الامر آخر و بگیرد زمین خاک ای قبضه تا فرستاد مقریرا فرشتگانبرگرفت خاک ای قبظه زمین روز همة از و کرد فراز را خود دست آمده پائین

صفحة ( الأنبیا قصص آوردم اینک دانی تو خدایا گفت و بیاورد الفدا) ndash ۱۱و ابو ومیگوید ndash اثیر ابن کامل قبضة از من ع آدم خلق تعالى ه الل إن صلعم بي الن قال

الأرض أديم من خلق ه لأن آدم سمي ما وإن الأرض جميع من ترجمه 1قبضهاتمام از آنرا که مشتی از را ع آدم خدایتعالی بدرستیکه گفت صلعم پیغمبر

زیرا است بوده آدم به مسمی او که نیست این جز و بیافرید گرفت زمین پائین خاک گرفتن برای آسمان از فرشته اینکه و شد آفریده زمین ادیم از که

از ( ) همه این خواست زمین از خاکرا مشت آن است احادیث در چنانکه و آمداست گشته مأخوذ بود مرقیون به مسمی که بدعتی یونانی شخص نوشتجات

مصنفین از یکی زیرا

1 Abul Feda quoting from Ibn Athicircr gives us this account The Prophet said that God created Adam from a handful of earth gathered from all round the world and that he was called Adam as formed out of the earth below (ie adicircm- أديم ) See Sources of Islam p 66 Sources of Qurrsquoan p 193

161

بدعتی شخص همان کتاب از را ذیل الفاظ این نام یزنبی ارامنه قدیمیتریناست ndash کرده Եւ տեսեալ օրինացն աստուծոյ` թէاقتباس

գեղեցիկ է աշխարհս խորհեցաւ առնել rsquoի սմա մարդ Եւ իջեալ առ հիւղն յերկիր ասէ տուր ինձ rsquoի կաւոյդ քումմէ

ու յինէն տամ ոգի Տուեալ նմա հիւղեայն յերկրէ իւրմէ ստեղծ զնա և փչեաց ի նա ոգի և վասն այնորիկ անուանեցաւ Ադամ զի rsquoի կաւոյն արարաւ1 )کتاب

باب بدعتها رد به ۴مسمی جهان) این که دید چون تورات خدای و ترجمهزمین در ماده نزد و بسازد آن از را انسان که شد مصمم است صورت خوب

داد خواهم روح خودم از و بده بمن را خود خاک از چیزی گفت شده و نازلوی در را روح و آفرید را او داد بوی را خود زمین از چیزی از ماده چون

دمید انتهی بود گردیده ساخته خاک از که شد مسمی آدم به سبب این از واو که مینامند تورات خدای را او شخصیکه آن مرقیون فاسد گمان برحسب و

زیرا بس و است فرشته ای برداشت زمین از انسان آفرینش برای را خاکاز تورات که می گفتند

1 And the Lord God saw that the earth was pleasant to the sight and he decided to create man on it He came down to the earth and said give me the dust of yours and I shall make a living soul of it He took the dust of the ground and formed man of it and He breathed into his nostrils the breath of life and therefore He called him Adam as he was created from the dust of the ground mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book iv

The God of the Law seeing the earth fair to look upon desired to make man out of it and having descended to Matter Hylecirc (ὕλη) on the earth he said Give me some of thy soil and I will from myself impart to it a soulSo when Matter had given to him some of the earth he created man and breathed into him a soul and for this reason he was called Adam because he was made out of the earth mdash Armenian mdash Sources of Qurrsquoan p 193-194 See also Sources of Islam p 66

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

162

رب را فرشته آن و گردید نازل بود خدایتعالی دشمن که فرشتگان جانبالقابرا این آخرین که می نامیدند جهان این رئیس و مخلوقات خالق و العالمین

( این( به ملقب شیطان جائیکه بودند گرفته انجیل از جهان این رئیس یعنی ) باب یوحنا انجیل ببین است دربارة) ۳۰آیه ۱۴لقب را آیه آن اسلام اهل و

می گفت مرقیون و نمی دانند آنرا صحیح معنی و می کنند بیان محمد حضرتاما هست خدایتعالی که ندانست اول در و بود دوم آسمان ساکن فرشته آن که

گردیده معروف غیر خدای آن دشمن یافت اطلاع الوجود واجب وجود از چونعبادت و حرمت را او و نشناسند را حقیقی خدای مردم تا بکوشیدن نمود بنا

مشابهت می گویند عزازیل خصوص در اسلام اهل آنچه با خیال این و ننمایند را عزازیل حکایت بقی ما تمام اما شد دوم آسمان ساکن نیز او که دارد کلی

بیان مفصلا کتاب این پنجم فصل در چنانکه بجوئیم زردشتیان کتابهای در باید نمود خواهیم

مری سورة ( در سوره یعنی گشته ) ۷۳الی ۶۹آیه ۱۹م مرقوم چنینا است جثي م جهن حول هم لنحضرن ثم ياطين والش هم لنحشرن ك لننزعن فورب ثم

ا عتي حمن الر على أشد هم أي شيعة كل هم من ذين بال أعلم لنحن ثم

163

ا صلي بها إل أولى منكم وإن ا ا مقضي حتما ك رب على كان ذين واردها ال ننجي ثما جثي فيها الظالمين ونذر قوا 1ات میکنیم حشر که تو بپروردگار پس ترجمه

بزانو جهنم پیرامون کرد خواهیم حاضرشان آینه هر پس دیوان با را ایشانخدا بر ترند سخت هرکدامشان گروهی هر از می آوریم بیرون پس درآمدگان

و اندختن راه از آن به سزاوارترند ایشان بآنانکه داناتر مائیم پس نافرمانی ازحکم واجبی پروردگارت بر باشد آنرا است شونده وارد که مگر شما از نیست

در ستمکارانرا واگذاریم و شدند پرهیزکار که آنانرا میرهانیم پس شده کرده چونکه هستند الرأی مختلف مفسرین ها آیه این بیان در و درآمده بزانو آنهایش شعله اما و کنند عبور جهنم از باید هم مومنین جمیع که می گویند بعضی

که است صراط پل از عبارت آن که برآنند دیگران و نمی رساند ضرر ایشانرا که داریم چیزی پل آن دربارة و کنند عبور باید جهنم بالای بر آن از مردم جمیع

منکم ان الفاظ این شاید که میگوئیم اینجا در اما و نمائیم بیان پنجم فصل درانجیل از ای آیه بیان در نادان مسیحیان از بعضی آنچه به است راجع واردها الا

باب ( باب) ( ۴۹آیه ۹مرقس بقرنتیان اول رسالة از دیگر آیة گفته) ۱۳آیه ۳واز آتش به گناهکار مسیحیان آن در که هست جائی که برده اند گمان چون اند

می شوند کرده پاک گناهانشان

1 So by thy Lord without doubt We shall gather them together and (also) the Evil Ones (with them) then shall We bring them forth on their knees round about HellThen shall We certainly drag out from every sect all those who were worst in obstinate rebellion against

(Allah) Most GraciousAnd certainly We know best those who are most worthy of being burned thereinNot one of you but will pass over it this is with thy Lord a Decree which must be accomplishedBut We shall save those who guarded against evil and We shall leave the wrong-doers therein (humbled)

to their knees Quran 19 68 - 72 mdash Yusuf Ali

164

از نه خیال این البته باشد داشته صراط پل به نسبتی قرآن الفاظ این اگر اماخواهد بیان خود موضع در چنانکه است شده اخذ زردشتیان از بلکه مسیحیان

شد ) سوره یعنی شوری سورة در میزان ذکر قارعه) ۴۲و سورة در نیز و

سوره( است) ۱۰۱یعنی مکتوب چنانچه میشود الكتاب یافت أنزل ذي ال ه اللقريب اعة الس لعل يدريك وما والميزان آیه ( 1بالحق شوری ۱۶سورة ترجمه)

شاید ترا کرد دانا چیز چه و میزان و بحق کتابرا فروفرستاد خدائیکه اوست مکتوبست ونیز باشد نزدیک عيشة قیامت في فهو موازينه ثقلت من فأما

هاوية فأمه موازينه خفت من وأما اضية آیه( 2ر قارعه ۶و ۵سورة ترجمه) آنکه اما و پسندیده عیش در اوست پس هایش سنجیده آمد گران آنکه اما پس اینجا در که نیست لازم است دوزخ مأوایش پس هایش سنجیده آمد سبکنمائیم بیان است مندرج عظیم میزان آن به نسبت احادیث در که را آنچه تمام

از تعلیم این اصل که کنیم استفسار باید اما میداند را امور آن شخص هر زیرا نامة وصیت به مسمی است جعلی کتاب در که باد واضح است بوده کجا

شد تصنیف مصر در اولا که ابراهیم

1 It is Allah Who has sent down the Book in Truth and the Balance (by which to weigh conduct) And what will make thee realise that perhaps the Hour is close at hand (Quran 42 17)2 Then he whose balance (of good deeds) will be (found) heavyWill be in a life of good pleasure and satisfactionBut he whose balance (of good deeds) will be (found) light-Will have his home in a (bottomless) Pit Quran 101 6-9 mdash Yusuf Ali

165

آنرا باید که بیابیم چیزی کتاب آن در و است شده ترجمه وعربی یونانی بزبان ومقابله است شده گفته سیئات و حسنات سنجیدن دربارة قرآن در آنچه با

خواست الهی امر به الموت ملک چون که است مندرج چنین کتاب آن در کنیموفاتش از قبل که کرد درخواست خلیل آن نماید قبض را ابراهیم حضرت روح

عروج یافت اجازت چون و کند مشاهده را زمین و آسمان عجایت که یابد اذنآسمان داخل چندی از بعد چون و نمود تماشا را چیز هر آن کرده گشت دوم

مذکور کتاب آن در زیرا می سنجد آن به مردمرا اعمال فرشتة که دید میزانرا است مندرج چنین

XII 1 Ἐν μέσῳ τῶν δύο πυλῶν ἵστατο θρόνος καὶ ἐπ αὐτῷ ἐκάθητο ἀνὴρ θαύμαστος ἔμπροσθεν δὲ αὐτοῦ ἵστατο τράπεζα κρυσταλλοειδὴς ὅλος διὰ χρυσοῦ καὶ βύσσου ἐπάνω δὲ τῆς τραπέζης ἦν βιβλίον κείμενον τὸ πάχος αὐτοῦ πηχέων ἕξ τὸ δὲ πλάτος αὐτοῦ πηχέων δέκα ἐκ δεξιῶν δὲ αὐτῆς καὶ ἐξ ἀριστερῶν ἵσταντο δύο ἄγγελοι κρατοῦντες χάρτην

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XII p 28-31

166

καὶ μέλανα καὶ κάλαμον πρὸ προσώπου δὲ τῆς τραπέζης ἐκάθητο ἄγγελος φωτοφόρος κρατῶν ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ ζυγόν ἐξ ἀριστερῶν δὲ ἐκάθητο ἄγγελος πύρινος ὅλος ἀνιλέως καὶ ἀπότομος ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ κρατῶν σάλπιγγα ἔνδον αὐτῆς κατέχων πῦρ παμφάγον δοκιμαστήριον τῶν ἁμαρτωλῶν καὶ ὁ μὲν ἀνὴρ ὁ θαυμάσιος ὁ καθήμενος ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτὸς ἔκρινεν καὶ ἀπεφῄνατο τὰς ψυχάς οἱ δὲ δύο ἄγγελοι οἱ ἐκ δεξιῶν καὶ ἀριστερῶν ἀπεγράφοντο ὁ μὲν ἐκ δεξιῶν ἀπεγράφετο τὰς δικαιοσύνας ὁ δὲ ἐξ ἀριστερῶν τὰς ἁμαρτίας καὶ ὁ μὲν πρὸ προσώπου τῆς τραπέζης ὁ τὸν ζυγὸν κατέχων ἐζυγίαζεν τὰς ψυχάς καὶ ὁ πύρινος ἄγγελος ὁ τὸ πῦρ κατέχων ἐδοκίμαζεν τὰς ψυχάς καὶ ἠρώτησεν Ἁβραὰμ τὸν

167

ἀρχιστράτηγον Μιχαήλ Τί ἐστιν ταῦτα ἃ θεωροῦμεν ἡμεῖς καὶ εἶπεν ὁ ἀρχιστράτηγος Ταῦτα ἅπερ βλέπεις ὅσει Ἁβραὰμ ἔστιν ἡ κρίσις καὶ ἀνταπόδοσις hellip

فصل( ndash اول صورت ابراهیم نامة ۱۲وصیت درختی) دو آن میان در ترجمه داشت بلور شباهت که میزی و بود نشسته آن بر عجیب مردی و بود قائم

( قطر ( که شده نهاده کتابی میز آن روی بر و قائم بز نازک کتاب و طلا از تماماایستاده فرشته دو چپ و راست طرف بر و ذراع ده آن عرض و ذراع شش آننشسته نورانی فرشتة میز روز پیش و میداشتند قلم و مرکب و کاغذ که بودند

و آتشین تماما ای فرشته چپ برطرف و میداشت میزانی خود دست در که بودآتش کرنا آن در و میداشت کرنا خود دست در که بود نشسته متعبس و بیرحم

میداشت میباشد گناهکاران معیار که آن سوزنده بر که عجیب مرد آن خود وفرشته دو آن و میداد فتوی برایشان و میکرد داوری را ارواح بود نشسته تخت

بود راست دست بر آنکه مینوشتند دفتری در میبودند چپ و راست دست بر کهمیز پیش آنکه و می نوشت را گناهان بود چپ طرف بر آنکه و را عادلانه اعمال

فرشتة آن و می سنجید ارواح می داشت آنرا میز آن و بود

168

( ) سپه میکائیل از ابراهیم و می آزمود را ارواح میداشت آتش که او آتشین سالار سپه آن و چیست می بینیم را آنها ما که چیزهائی این پرسید سالار

انتهی جزاست و داوری می بینی که چیزهایی این مقدس ابراهیم ای گفتباب( اول صورت ابراهیم نامة که) ۱۲وصیت است شده نوشته آن از بعد و

است برابر او ردیة افعال و حسنه اعمال که روحی هر که دید ابراهیم حضرتجائیکه در بلکه میشود شمرده شدگان هلاک عدت در نه و ناجیان زمرة در نه اعراف سورة در که آنست مثل امر این و میگیرد قرار باشد دو هر بین ما

سورة( رجال توبست مک) ۴۴آیه ۷یعنی الأعراف وعلى حجاب 1وبينهما

میزان ذکر آن محمد حضرت که میشود آشکار شد گفته آنچه در از که رامصر در هجرتش از قبل سال صد چهار تخمینا که جعلی کتاب این از قرآنست

بهم کتاب آن از که را اطلاعی آن که گفت میتوان و نمود اخذ بود شده تصنیف که تعلیمی آن اصل اما و کرد حاصل بود کنیزکش که قبطیه ماریة از رسانید

مقدس کتاب در نه است مندرج ابراهیم نامة وصیت در میزان آن به نسبت مخفی میشود یافت الأموات کتاب به مسمی قدیمی بسیار کتابی در بلکه

الأموات کتاب این های نسخه بسیار که نماناد

1 Between them is a veil And on the Heights are men Quran 7 46 mdash Yusuf Ali

169

برده گمان ایشان زیرا است شده گرفته پرست بت مصریان قدیم قبور ازاز و می باشد بود تهوتی او اسم که بتهایشان از یکی تصنیف کتاب آن که بودند

کتاب آن از اموات تا می نهادند قبورشان در مردگان نعشهای با آنرا سبب آن فصل سر بر کتاب آن در و یابند تعلیم هم آخرت آنرا ۱۲۵در که تصویریست

بت دو که می بیند افکند نظر تصویر این بر که هر و کردیم نقل اینجا دردر و می سنجند نهاده ترازو در را مرده عادل شخص قلب انپو و حور به مسمی

و می نامیدند راستی یعنی مأت را او که است دیگر بتی نشان دیگر ترازویو می نویسد طوماری در را میت آن حساب باشد مذکور تهوتی که دیگر خدائی

مصری حروف به است مندرج میزان بالای بر صفحه این در که ارقامی آنndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ماخیت حاف ر ماخرو عانخ اوف اسر هذه هی و مکتوبست قدیماسر ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ن استف ر ابف نف آق اب رطف سح خنت م محنو ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ان نب تهوتی آن زط امما حسرت خنت آعا نتر ماخرو

میزان ndash ndash ndash است زنده شده شمرده عادل اسر ترجمه زطو تهوتی نب پا دلش وی برای دل می گوید الهی دیوانخانة وسط در است برابر خود مقام در

داخل شده شمرده عادل اسر در خویش بجای

170

هرمپلیس شهر مالک حسرت شهر در بزرگ خدای تهوتی که باشد بشود ( سر ( بالای بر که باد واضح انتهی بگوید چنین نبوت یهنی تهوتی کلمات مالک

مصری بحروف آنها اسامی میباشد منقش تصویر این در که بتهائی از بعضیمطالعه تا نوشت نیز فارسی بحروف را آنها اوراق این مصنف و است مرقوم

است این مکتوبست هولناک حیوان آن بالای بر آنچه و بفهمند بهتر کنندگان سازندة ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash مغلوب ترجمه امنتی عام امنتی نبت عام ن خفتو طر

به نزدیک و اموات عالم حیوان اموات عالم خواتون نشان بلعید به دشمنان آن و میباشد قائم درونی مقدس در بر که هدایا از پر مذبحیست حیوان آن

تهوتی آنچه برحسب میت آن روح با نشسته مقدس آن در که نشین تخت داور بارقام القابش و میباشد محسن خدای اسر خود مینماید سلوک است نوشته

آعا نتر عانخ نب نتر نفر ان اسر است مرقوم بدینطور مصری ستن ابط نب آعا نتر امنتی خنتی اگر سئو حسری زت حق

ابد حاکم بزرگ خدای حیات مالک خدا نیکو وجود آشسر ترجمه نتر نححازل پادشاه ابط شهر مالک بزرگ خدای اموات عالم در دوزخ و بهشت سرور

انتهی خدا

171

میشود داده عادل میت آن به تصویر این اول جزء در اسر اسم که باد واضح الفاظ این بارها تخت آن زیر و است شده متحد معبود آن با او که زانرو

ظاهر شده گفته آنچه از پس سلام و حیات یعنی اتر عانخ است مرقومصادر ینبوع این از مکتوبست میزان آن به نسبت قرآن در آنچه هر که است

است شدهابوالبشر آدم حضرت خود معراج در محمد حضرت که است احادیث در

در چنانکه می گذرد خرم و خوش گاهی و مینماید زاری و گریه گاهی که دید راصفحه المصابیح ۵۲۱مشکوت است إذا مندرج الدنيا السماء علونا فتح فلما

ضحك يمينه قبل نظر إذا أسودة يساره وعلى أسودة يمينه على قاعد رجل قلت الصالح والابن الصالح بالنبي مرحبا فقال بكى شماله قبل نظر وإذا نسم شماله وعن يمينه عن الأسودة وهذه آدم هذا قال هذا من لجبرائيل

فإذا النار أهل شماله عن التي والأسودة الجنة أهل منهم اليمين فأهل بنيه بكى شماله عن نظر وإذا ضحك يمينه عن کرد 1نظر باز را در چون و ترجمه

وی راست دست بر که نشسته مردی اینک برآمدیم ترین پائین آسمان به نگریست خود راست بطرف چون بود سپاهها وی چپ دست بر و سپاهها

نبی به مرحبا گفت و گشت گریان نگریست خود چپ بطرف چون و خندیدپسر به و نیکوکار

1 When he opened we went up to the lower heaven Lo a man seated on his right hand were dark figures and on his left dark figures When he looked to his right he laughed when to the left he wept And he said Welcome to the righteous Prophet and to the excellent Son I then asked Gabriel Who is this It is Adam he said and these dark figures on his right and on his left are the spirits of his sons The people on his right hand are the inhabitants of Paradise and the dark figures on his left are those of the Fire when he looks to his right he smiles and when he looks to the left he weeps mdash Mishkat al Masabih by Muhammad Ibn Al-Khatib Al-Tabrizi ( التبريزي الخطيب ه الل عبد بن محمد المصابيح ( مشكاةSee also Sources of Islam p 71 and Sources of Qurrsquoan p 206

Then he opened We got up to the nearest heaven and found a man seated with numerous parties by his right side and numerous parties by his left side When he looks to his right side he laughs and when he looks to his left side he weeps He said Welcome to the righteous Prophet and the righteous servant I asked Gabriel Who is he He said He is Adam and those that are by his right side and his left are the souls of his descedants Those of them that are by the right side are the inmates of Paradise and the numerous parties by his left side are the inmates of Hell So when he looks to his right side he laughs and when looks to his left he weeps mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec 6 No 92 p 390

So the gate was opened and we went over the nearest heaven and there we saw a man sitting with some people on his right and some on his left When he looked towards his right he laughed and when he looked toward his left he wept Then he said Welcome O pious Prophet and pious son I asked Gabriel Who is he He replied He is Adam and the people on his right and left are the souls of his offspring Those on his right are the people of Paradise and those on his left are the people of Hell and when he looks towards his right he laughs and when he looks towards his left he weeps mdash Al-Bukhari The Translation of the Meaning of Sahih Al-Bukhari Translated by MM Khan Dar AHYA Us-Sunnah Al Nabawiya (Arabic amp English) Vol I Book VIII No 345 p 211

See also Muslim Imam Sahih Muslim Being Traditions of the Sayings and Doings of the Prophet Muhammad as Narrated by His Companions and compiled under the Title Al-Jami-Us-Sahih Translated by Abdul H Siddiqi Vol I Chap LXXV No 313 p 104

172

بر نیکوکار سپاهها این و است آدم این گفت کیست این گفتم جبرائیل بهدست اهل پس می باشند پسرانش ارواح وی چپ دست بر و راست دست

اهل اند چپش دست بر که سپاههائی آن و اند بهشت اهل ایشان از راستسوی به چون و می خندد مینگرد خود راست بسوی چون چپ می باشند جهنم

میشود گریان می نگدر خود چپ

موجود ابراهیم نامة وصیت کتاب در نیز حدیث این اصل که نماناد مخفیفصل ( اول صورت کتاب آن در زیرا است) ndash۱۱است مکتوب چنین

XI 1 Ἔστρεψεν δὲ ὁ Μιχαὴλ τὸ ἅρμα καὶ ἤνεγκε τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ τὴν ἀνατολὴν ἐν τῇ πύλῃ τῇ πρώτῃ τοῦ οὐρανοῦ καὶ εἶδεν Ἁβραὰμ δύο ὁδούς ἡ μία ὁδὸς στενὴ καὶ τεθλιμμένη καὶ ἡ ἑτέρα πλατεῖα καὶ εὐρύχωρος καὶ εἶδεν ἐκεῖ δύο πύλας μία πύλη πλατεῖα κατὰ τῆς πλατείας ὁδοῦ καὶ μία πύλη στενὴ κατὰ τῆς στενῆς ὁδοῦ ἔξωθεν δὲ τῶν πυλῶν τῶν ἐκεῖσε τῶν δύο ἴδον

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XI p 24-29

173

ἄνδρα καθήμενον ἐπὶ θρόνου κεχρυσωμένου καὶ ἦν ἡ ἰδέα τοῦ ἀνθρώπου ἐκείνου φοβερά ὁμοία τοῦ δεσπότου καὶ ἴδον ψυχὰς πολλὰς ἐλαυνομένας ὑπὸ ἀγγέλων καὶ διὰ τῆς πλατείας πύλης εἰσαγομένας καὶ ἴδον ἄλλας ψυχὰς ὀλίγας καὶ ἐφέροντο ὑπὸ ἀγγέλων διὰ τῆς στενῆς πύλης καὶ ὅτε ἐθεώρει ὁ θαυμάσιος ὁ ἐπὶ τοῦ χρυσοῦ θρόνου καθήμενος διὰ τῆς στενῆς πύλης ὀλίγας εἰσερχομένας διὰ δὲ τῆς πλατείας πολλὰς εἰσερχομένας εὐθὺς ὁ ἀνὴρ ἐκεῖνος ὁ θαυμάσιος ἥρπαξεν τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ τὰς παρειὰς τοῦ πώγωνος αὐτοῦ καὶ ἔρριψεν ἑαυτὸν χαμαὶ ἀπὸ τοῦ θρόνου κλαίων καὶ ὀδυρόμενος καὶ ὅτε ἐθεώρει πολλὰς ψυχὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στεῦῆς πύλης τότε ἀνίστατο ἀπὸ τῆς

174

γῆς καὶ ἐκαθέζετο ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ ἐν εὐφροσύνῃ πολλῇ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἠρώτησεν δὲ ὁ Ἁβραὰμ τὸν ἀρχιστράτηγον Κύριέ μου ἀρχιστράτηγε τίς ἐστιν οὗτος ὁ ἀνὴρ ὁ πανθαύμαστος ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ κοσμούμενος καὶ ποτὲ μὲν κλαίει καὶ ὀδύρεται ποτὲ δὲ χαίρεται καὶ ἀγάλλεται Εἶπεν δὲ ὁ ἀσώματος Οὗτός ἐστιν ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ καὶ βλέπει τὸν κόσμου καθότι πάντες ἐξ αὐτοῦ ἐγένοντο καὶ ὅτε ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στενῆς πύλης τότε ἀνίσταται καὶ κάθηται ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἐν εὐφροσύνῃ ὅτι αὕτη ἡ πύλη ἡ στενὴ τῶν δικαίων ἐστίν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν

175

ζωὴν καὶ οἱ εἰσερχόμενοι δἰ αὐτῆς εἰς τὸν παράδεισον ἔρχονται καὶ διὰ τοῦτο χαίρει ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ διότι θεωρεῖ τὰς ψυχὰς σωζομένας καὶ ὅταν ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς πλατείας πύλης τότε ἀνασπᾷ τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ ῥίπτει ἑαυτὸν χαμαὶ κλαίων καὶ ὀδυρόμενος πικρῶς διότι ἡ πύλη ἡ πλατεῖα τῶν ἁμαρτωλῶν ἐστὶν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν ἀπώλειαν καὶ εἰς τὴν κόλασιν τὴν αἰώνοιν

اول دروازة در مشرق بسوی را ابراهیم برگردانیده را عرابه میکائیل و ترجمه و فراخ دیگر راه و دشوار و تنگ راه یک دید راه دو ابراهیم و رسانید آسمان

آن مطابق تنگ در یک و فراخ آنراه مطابق فراخ در یک دید در دو آنجا و وسیع دیدند نشسته مطلا تخت بر مردی بود آنجا که در دو آن از بیرون و تنگ راه

بفرشتگان که دیدند عدیده ارواح و خداوند مثل بود هایل شخص آن وصورت

176

بفرشتگان آنها و دیدند دیگر کمی ارواح و میشوند درآورده وسیع در از و رانده طلائی تخت آن بر که عجیب آنشخص چون و میشوند آورده تنگ در آن از

داخل بسیار وسیع در ار اما و کمی ارواح تنگ در از که می دید بود نشستهخویشرا ریش وطرفین سرخود مویهای عجیب مرد آن الفور فی میشوند

که میدید چون و انداخت زمین بر تخت از کنان زاری و گریان را خود گرفتهشادمانی با شده خرم و خوش آنگاه میگردند داخل تنگ در از بسیار ارواح

سالار سپه از ابراهیم و می نشست خود تحت بر برخاسته زمین از عظیم ( عجیب( بینهایت مرد این کیست سالار سپه آقایم ای پرسید میکائیل از یعنی

و شادمان گاهی و میکند زاری و گریه گاهی و است آراسته جلال چنین باین که آدم است جلال چنین این در که شخص این گفت جسد بی آن و میگردد خرمپیدا وی از همه زیرا میکند مشاهده جهانرا و می باشد شده آفریده نخست

شادمانی با آنگاه میشوند داخل تنگ در از بسیار ارواح که می بیند چون و شدندتنگ در آن که زانرو می نشیند خود تخت بر شده خرم و خوش و برخاسته

بهشت به میگردند داخل آن از آنانیکه و میباشد بحیات مودی که است عادلانجهت این از شده آفریده نخست آدم و میایند در

177

که می بیند چون و می یابند نجات ارواح آن که می بیند زیرا میگردد شادمانبه و می کند را سرخود مویهای آنگاه میشوند داخل وسیع در از بسیار ارواح

گناه وسیع در آن زیرا میاندازد زمین بر را خویشتن کنان زاری و گریان تلخی انتهی میباشد ابدی سزای و بهلاکت مودی که کارانست

دیگر چیزهای بسیار که کند ثابت عالم شخصی که آسانست چه اگر وکتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچه از شد ذکر آنکه بر علاوه نیز

شاید اما گشته مأخوذ بدعتیان باطلة تصنیفات از یا و نادان مسیحیان جعلیدارد مناسبتی فصل این آخر در حالا و میکند کفایت است شده ذکر قبل آنچه

پذیرفته باطل کتابهای از را مطالب قدر این محمد حضرت چون که بپرسیم کهچیزی نیز حواریین های رساله از و انجیل از یعنی جدید عهد کتاب از آیا است

در فقط که باد واضح مهم سوال این جواب در و است ننموده یا نموده اخذاز چیزی مشهورترین احادیث در موقعی یک در شاید و انجیل آیة قرآن آیة یک

) زیرا است شده اقتباس رسول پولس (در) ۱رسالة يعني الأعراف سورةآية 7سورة لهم مکتوبست )38 ح تفت لا عنها واستكبروا بآياتنا كذبوا ذين ال إن

يدخلون ولا ماء الس أبواب

178

المجرمين نجزي وكذلك الخياط سم في الجمل يلج ى حت ة 1الجن و ترجمهایشان بر نشود باز آن از کردند سرکشی و ما آیتهای به کردند تکذیب آنانکه

آخر و سوزن چشمة در شتر آید بیرون تا را بهشت درآیند نه و آسمان درهای ) باب لوقا انجیل در زیرا است مأخوذ اناجیل از آیه چنین) ۲۵آیه ۱۸این

مکتوبست ndashΕὐκοπώτερον γάρ ἐστι κάμηλον διὰ τρυμαλιᾶς ῥαφίδος εἰσελθεῖν ἢ πλούσοιν εἰς τὴν βασιλείαν τοῦ Θεοῦ εἰσελδεῖν 2

در دولتمندی دخول از است آسانتر سوزن سوراخ از شتر گذشتن زیرا ترجمه ) باب متی انجیل در مطلب همین و خدا مرقس) ۲۴آیه ۱۹ملکوت انجیل در و

۲۵آیه ۱۰باب( است) مندرج نیزگفت) ۲و ( محمد حضرت که است شده نوشته هریره ابی از احادیث در

أذن ولا رأت عين لا ما الصالحين لعبادي أعددت است فرموده تعالی خدای که بشر قلب على خطر ولا صفحه( 3سمعت المصابیح ۴۸۷مشکوت ترجمه)

شنید گوشی نه و ندید چشمی که را آنچه خود نیکوی بندگان برای ام کرده مهیا رسالة از جل و عز خدای قول این که باد واضح نکرد خطور بشر خاطر بر و

بقرنتیان رسول پولس اول

1 To those who reject Our signs and treat them with arrogance no opening will there be of the gates of heaven nor will they enter the garden until the camel can pass through the eye of the needle Quran740 mdash Yusuf Ali2 For it is easier for a camel to go through a needles eye than for a rich man to enter into the kingdom of God Luke 18253 Abu Hureira tells in the Mishkacirct of the Prophet having stated that God Almighty had said as followsmdash I have prepared for the righteous what eye hath not seen nor ear heard nor hath entered into the heart of man Sources of Islam p 72-73 See also Sources of Qurrsquoan p 210

Abu Hurairab reported that the Apostle of Allah said The Almighty Allah said I have prepared for My righteous servants which no eye hath seen and no ear hath heard and no heart of man hath conceived And read if you like So no soul knows what is hidden for them which will refresh the eyes mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLII Sec1 No1 p 161

179

است) ndash۹آیه ۲باب( مکتوب چنین آنجا در زیرا شده اقتباسἋ ὀφθαλμὸς οὐκ εἶδεν καὶ οὖς οὐκ ἤκουσεν καὶ ἐπὶ καρδίαν ἀνθρώπου οὐκ ἀνέβη ὅσα ἡτοίμασεν ὁ θεὸς τοῖς ἀγαπῶσιν αὐτόνndash 1

خطور انسانی بخاطر و نشنید گوشی و ندید چشمی که چیزهائیرا ترجمه ( انتهی ( است کرده مهیا خود دوستداران برای خدا آنچه یعنی نکرد

دیگر کتابهای و انجیل که برآنند که معترضینی ادعای اینکه کلام حاصلینابیع از یکی قدیم بدعتیان جعلی های صحیفه بعضی خصوصا و مسیحیان

نمیباشد انکار قابل هرگز است بوده اسلام دین تعالیم

پنجم پنجم فصل فصلاز بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچهگشته مأخوذ

از قبل که است معلوم یونان و عرب مورخین تصنیفات از

1 Things which eye saw not and ear heard not And ]which[ entered not into the heart of man Whatsoever things God prepared for them that love him 1 Corinthians 29

180

عرب ممالک از بسیاری ایران پادشاهان وی ایام در و محمد حضرت تولد کسری انوشیروان که است ساخته مطلع را ما ابوالفدا مینمودند حکمرانیتختش از را مملکت آن ملک حارث فرستاده خیره سلطنت در را خود افواجشاهی سریر بر وی بعوض بود خود مطیع که را السما ماء منذر نموده اخراج

آن سالار سپه وهرز که را خود قشون نامدار پادشاه همان آن از بعد و بنشاندبر را ابوالسیف اولا گردانیده خارج را حبش اهل و داشته روانه یمن به بود

باب ( ابوالفدا داد جا اجدادش نشین) ۲تخت تخت وهرو خود چندی از بعد اما و ) هشام ابن تصنیف الرسول سیرة سپرد خویش باولاد را سلطنت گردیده

۲۵و ۲۴صفحه ndash ربیعه) بن نصر آل المناذرة کانت میگویند چنین ابوالفدا وو داشتند را نام همان که منذر اولاد یعنی العراق عرب علی للأکاسره عمالا

بودند عراق عبان بر ایران پادشاهان اکاسره عمال بودند ربیعه ابن نصر نسل ۴باب( الحبشه) من هم بعد الیمن ملک ثم میگوید چنین نیز یمن دربارة و

ایشان از بعد آنگاه ترجمه للأسلام الیمن صارت ثمانیه الفرس من و اربعه ( بر( فارس اهل از نفر هشت و حبش اهل از نفر چهار حمیر اهل از بعد یعنی

گردید اسلام آن از یمن آنگاه نمودند سلطنت یمن

181

اهل با آنهم از قبل و محمد حضرت ایام در ایران اهل که است آشکار لهذاو علوم در جاهلیت اعراب از ایشان چونکه و داشتند کلی معاشرت عربو رسوم و دین که بود مناسب بودند کرده ترقی بیشتر بینهایت مدنیت

شهادت از هم و تواریخ از هم و کند فراوان تأثیر اعراب بر علومشانجزیره طوایف میان در ایرانیان اشعار و حکایتها که هویداست قرآن مفسرین

اعلام را ما هشام ابن آنچه است این برحسب و داشت کلی انتشار العربو رستم های قصه عرب اهل محمد حضرت ایام در که میگوید چون است کرده

قریش از بعضی بلکه بودند شنیده فقط نه را ایران قدیم پادشاهان و اسفندیارکه حکایتهائی آن با پسندیده را آنها و مینمودند مقابله است مندرج قرآن در است این میگوید هشام ابن كلدة آنچه بن علقمة بن الحارث بن بن 1والنضر

عليه الله صلى الله رسول جلس إذا كان قصي بن الدار عبد بن مناف عبدأصاب ما قريشا وحذر القرآن فيه وتلا تعالى ه الل إلى فيه فدعا مجلسا وسلم

وعن الشديد رستم عن فحدثهم قام إذ مجلسه في خلفه الخالية الأمم وما مني حديثا بأحسن محمد ما والله يقول ثم فارس وملوك أسفنديار

أساطير وقالوا فيه الله فأنزل اكتتبتها كما اكتتبها الأولين أساطير إلا حديثه وأصيلا بكرة عليه تملى فهي اكتتبها الأولين

1 In the Manuscript was written Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Kaladah Ibn Alqamah ( بن كلدة بن الحارث) but the accurate name is (Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Alqamah Ibn Kaladah (علقمة علقمة ا بن لحارث

كلدة according to the examined edition of Seera of Ibn Hisham by Mustafah As- Saqah Ibrahim (بنAl- Ibyaree and Abdel Hafiz Shalbee ( شلبي الحفيظ عبد الأبياري إبراهيم قا الس and (مصطفىthis is the best Arabic edition to consult

182

نزل و رحيما غفورا كان ه إن والأرض السموات في ر الس يعلم الذي أنزله قل أثيم أفاك كل ل ويل فيه ونزل الأولين أساطير قال آياتنا عليه تتلى إذا فيه

بعذاب ره فبش يسمعها م ل كأن مستكبرا يصر ثم عليه تتلى ه الل آيات يسمع آن 1أليم در پس نمود منعقد مجلس صلعم الله رسول وقتیکه شد واقع ترجمه

از ترسانید را قریش و بخواند درس را قرآن و کرد دعا خدایتعالی بنزد مجلس ( ) بن حارث بن نضر که بود افتاده اتفاق ایمان بی یعنی خالی امتهای به آنچه

رستم دربارة ایشان با پس برخاست چون و آمد وی از بعد مجلسش در الخ بخدا قسم می گفت آنگاه نمود تکلم فارس پادشاهان و اسفندیار و زورآورهای افسانه جز نیست هیچ وی گفتگوی و نیست بهتر من از گفتگو در محمد خدا پس ام نویسانیده را آنها من چنانکه است نویسانیده را آنها او پیشینیان

نویسانید که است پیشینیان افسانة گفتند و فرمود نازل را آیه این وی دربارةآنکه آنرا فروفرستاد بگو شبانگاه و بامداد او بر میشود خوانده آن پس آنرا

سورة ( مهربان آمرزندة باشد او بدرستیکه زمین و آسمانها در را پنهانی میداندسوره یعنی بر) ۷و ۶آیه ۲۵فرقان شود خوانده چون که شد نازل او دربارة و

افسانه های گوید ما آیات او

1 The Prophet of the Lord when he sat in the assembly used to pray there to the Almighty read to them from the Quran and warn the Coreish of what in times past had happened to the unbelieving nations It so came to pass that one day after he had left Nadhr son of Al Hacircrith came in and told them stories of the great Rustem and of Isfandiyacircr and the kings of Persia Then he said I swear by the Lord that the stories of Muhammad are not better than my own they are nothing but tales of the past which he hath written out just as I have written mine out Then descended this passage mdashThey say these are fables of the ancients which he hath caused to be written down dictated by him morning and evening Say He hath revealed the same who knoweth the sacred things in heaven and earth verily he is gracious and merciful 1 When our verses are recited unto him he saith - Fables of the ancients2 Woe unto every lying and wicked one that heareth the verses of God read unto him then proudly resisteth as if he heard them not wherefore denounce unto him a fearful punishment3 mdash Sources of Islam p 75 See also Sources of Qurrsquoan 215-216

Now al-Nadr b al-Harith was one of the satans of Quraysh he used to insult the apostle and show him enmity He had been to al-Hira and learnt there the tales of the kings of Persia the tales of Rustum and Isbandiyar When the apostle had held a meeting in which he reminded them of God and warned his people of what had happened to bygone generations as a result of Gods vengeance al-Nadr got up when he sat down and said I can tell a better story than he come to me Then he began to tell them about the kings of Persia Rustum and Isbandiyar and then he would say In what respect is Muhammad a better story-teller than I

Ibn Abbas according to my information used to say eight verses of the Quran came down in reference to him When our verses are read to him he says fairy tales of the ancients and all those passages in the Quran in which fairy tales are mentioned mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 136

1 Quran 25 5 6 2 Quran 68 15 83 133 Quran 45 7

183

) سورة یعنی قلم سورة است که) ۱۵آیه ۶۸پیشینیان شد نازل او دربارة واو بر میشود خوانده که را خدا آیات میشنود که گناهکاری دروغگوی هر بر وایرا او ده مژده پس آنرا نمی شنود گویا چنانکه سرکشی کنان میکند اصرار پس

) سوره یعنی جاثیه سورة دردناک حکایتهای) ۷و ۶آیه ۴۵بعذابی آن البته وایام از بعد قرنها فردوسی که بود همان فارس پادشاهان و اسفندیار و رستم

در کشیده نظم برشتة بود کرده ترجمه دهقان آنچه از را آنها محمد حضرت دیگر ملوک های قصه اعراب چون که گفت میتوان و ساخت مندرج شاهنامه

معراج های افسانه و نماندند بیخبر و غافل جمشید قصة از البته میخواندند راحکایت و حواپه درخت و جینود پل و بهشت توصیف و زردشت و ویراف ارتای

الآن پس نبود مجهول و نهفته ایشان از قدیم اولای تاریکی از اهرمن صدوراین آیا که نمائیم تفتیش و استفسار تمام دقت با را این که است این ما تکلیف

مانده تأثیر بی اسلام اهل مروجة احادیث بر و قرآن خود بر آنها امثال و اموربر هم طور بیک چیزها این از یک هر که برآنند معترضین چونکه نه یا است

اعتقادات و حکایتها البته بنوعیکه است داشته کلی اثر احادیث بر هم و قرآن است گردیده اسلام دین ینابیع از یکی قدیم ایرانیان

184

منتشر ایران در الأیام قدیم در هائیکه افسانه آن از بسیاری که میگویند نیز وکرده کوچ هرات از که نیز قدیم هنود میان در بلکه نبود ایرانیان به مختص بود

و خیالات و اوهام آن از بعضی که زیرا یافت انتشار بودند نموده انتقال هند بهآن از بعد آنها از بعضی و بود طایفه دو هر مذهبی عقلی ارث گویا تصورات

قول این که نیست مناسب چونکه اما رسید بهند ایران از ازمنه بمرورایشان از را ادعا آن ادلة باید اکنون بداریم مسلم دلیل بدون را معترضین

از بعضی و قرآن آیات از بعضی باید که می گویند سوال این جواب در و بطلبیماست مندرج هنود و زردشتیان قدیمة کتب در آنچه با و بیازمائیم را احادیث

کنیم مقابله)۱ و) معراج دربارة قرآن خود در آنچه محمد حضرت معراج حکایت

) سورة یعنی اسری سورة در است مندرج بنی ۱۷اسری سورة آنرا که ndash ndash ( هذه هی و مکتوبست اول آیة میگویند نیز أسرى اسرائیل الذي سبحان

من لنريه حوله باركنا ذي ال الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبدهالبصير ميع الس هو ه إن 1آياتنا بنده اش بشب برد که آنرا بودن پاک دانم ترجمه

تا پیرامونش ما دادیم برکت که اقصی مسجد بسوی الحرام مسجد از شبی راخدا بدرستیکه آیاتمان از بنمائیمش

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque whose precincts We did bless- in order that We might show him some of Our Signs for He is the One Who heareth and seeth (all things) Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

185

کلی اختلاف قرآن مفسرین بین ما که است معلوم و بینا شنوندة اوست که مینماید اخبار را ما احادیث از اسحق ابن و میشود یافت آیه این بیان دربارة

میگفت عایشه بروحه أسرى ه الل ولكن صلعم الله رسول جسد فقد 1ما

صلعم ه الل رسول جسد ترجمه در نیز برد بشب روحشرا خدا لکن و نشد گم یقظان قلبی و عینی تنام گفت محمد حضرت که است مرقوم چنین احادیث

صفحه( الرسول ۱۳۹سیره از) و بود بیدار من قلب و خواب در چشم یعنیمفسر آن که میگردد هویدا است نوشته خود تفسیر در الدین محیی آنچهمیگوید چنین چونکه بس و کرد قبول مجازی بطور را محمد اسرای و معراج

أي أسرى الذي بلسان سبحان التشبيهية والنقائص المادية اللواحق عن أنرههالتجر حال أي ليلا أصلا فيه تصرف لا الذي العبودية مقام في والكمال في د

إلا يكون لا والترقي العروج لأن الطبيعية والتعلقات البدنية الغواشي ظلمة أي الحرام المسجد من البدن أن بواسطة عن المحرم القلب مقام من

وخطاياها فواحشها فيه ويرتكب البدنية القوى مشرك به غوى ويحجهيطوفالمنكشفة والسبعية البهيمية من الحيوانية وتفريطها سوأتا القوى إفراطها

الأبعد الروح مقام هو الذي الأقصى المسجد إلى الفضيلة لباس عن لعروهاالجسماني العالم من

1 Ibn Ishac gives this account from Ayesha The body of the Prophet did not disappear but the Lord carried off his soul by night mdash Sources of Islam p 76 and Sources of Qurrsquoan p 219

One of Abu Bakrrsquos family told me that lsquoArsquoisha the prophetrsquos wife used to say lsquoThe apostlersquos body remained where it was but God removed his spirit by nightrsquo mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183

186

الوجه وسبحات الذات تجليات لا بشهود مقام كل تصحيح أن ذكرنا ما وتذكرقوله من لتفهم فوقه ما إلى الترقي بعد إلا يكون مشاهدة آياتنا من لنريه

الصفات الصفات فإ تجليات مطالعة الذات وإنن لكن القلب مقام في كانتالجلال بصفة الكمال على تشاهد لا الصفات بتلك عند الموصوفة إلا والجمال

أي الروح مقام إلى الترقي ونحن إلينا منسوبة ها أن جهة من صفاتنا آيات لنريهبصورها البارزون بها 1المشاهدون ( سبحان( ترجمه اسرائیل بنی سورة تفسیر

است رهانیده تشبیهی نقصهای از و مادة آلایشهای از را او یعنی اسری الذی یعنی لیلا نیست تبدیل هیچ آن در که عبودیت جای در کمال و تجرد حال بزبان

بوسیلة جز ترقی و عروج زیرا طبیعی تعلقات و بدنی پوششهای تاریکی در است شده کرده منع قلب آنجائیکه از یعنی الحرام المسجد من نمیشود بدن

آن در اینکه از و نماید طواف آنرا ساخته شریک خود با را بدنی قوای اینکه ازو بهیمیت از حیوانی قوتهای فریبندة نزد و گردد خطایا و گناهان مرتکب

لباس از آنها تا میشود فاش بد بطور آنها مبالغة و زیادتی که برد پناه وحشیت عالم از که روحی آن جای آنست که الأقصی المسجد الی گردد برهنه فضیلت

شدن ظاهر بسبب است دور بسیار جسمانی

1 Mohee ood Deen ]Muhiyyud-din[ is of the same opinionmdash writing of the Ascent and Night Journey he says in explanation of the above passagemdash

Praised be he that transported his servant that is released him from material surroundings and caused a spiritual separation without any change of the body By night ie in darkness surrounding the physical frame for the ascent could only be carried out spiritually through the inner senses of the body From the holy Masjid that is from the centre of a sacred heart free from bodily corruption and sensual coverings To the further Masjid that is the fountain of the spirit far removed from the corporeal world and close to the manifestation of the Almightys glory in order that he might the better understand that which We might shew him some of our signs even if they be within the heart which can only be done in all their glory and grandeur by spiritual discernment within the soul namely that we can shew him of our Nature and perfection Sources of Islam p 76-77 See also Sources of Qurrsquoan p 219 and Commentary on the Quran by Ibn Arabi 2 volumes ( عربي ابن ( تفسير

187

( ) هر تصحیح که کردیم ذکر آنچه آور بیاد و خدا وجه جلالهای و ذات تجلیاتتا باشد آن از بالاتر مقامیکه آن به کردن ترقی از بعد جز نمیشود کرده مقامی

آینه هر را زیر صفات نمودن مشاهده آیاتنا من لنریه وی قول دربارة بفهمیآن به ذاتیکه آن اما باشد هم مقلب مقام در چه اگر صفات تجلیات بر نگریستنجز نمی نماید مشاهده جمال و جلال بصف را کمال است موصوف صفتها

از بدهیم نشان بوی صفاتمانرا آیات یعنی روح بمقام است کرده ترقی وقتیکهصورتهای نمایندة و آنها کنندة مشاهده ما و منسوبست بما آنها که جهت این

هستیم آنها

قبول را الدین محیی تفسیر و عایشه و محمد حضرت خود شهادت اگر لهذا اما حقیقی نه و بود مجائی فقظ محمد حضرت معراج که است آشکار کنیم

ابن زیرا میباشد رأی این برخلاف بالکل میگویند دیگران و اسحق ابن آنچهبیدار را او دوباره جبرئیل حضرت که فرمود محمد حضرت که میگوید اسحق

میگوید پس خوابید دیگر بار او و کرد فجلست بقدمه فهمزني الثالثة فجاءني البغل بين أبيض ة داب فإذا المسجد باب إلى فخرج معه فقمت بعضدي فأخذ

طرفه منتهى في يده يضع رجليه بهما يحفز جناحان فخذيه في والحمار أفوته ولا يفوتني لا معي خرج ثم عليه فحملني إسحاق ابن قال

188

لما قال وسلم عليه الله صلى الله رسول أن حدثت قال أنه قتادة عن وحدثت يا تستحي ألا قال ثم معرفته على يده جبريل فوضع شمس لأركبه دنوت

منه الله على أكرم محمد قبل ه لل عبد ركبك ما براق يا فوالله تصنع مما براق حديثه في الحسن قال ركبته حتى قر ثم عرقا ارفض حتى فاستحيا قالحتى معه السلام عليه جبريل ومضى وسلم عليه الله صلى الله رسول فمضى

من نفر في وعيسى وموسى إبراهيم فيه فوجد المقدس بيت إلى به انتهىفي بإناءين أتي ثم بهم فصلى وسلم عليه الله صلى الله رسول فأمهم الأنبياء

إناء وسلم عليه الله صلى الله رسول فأخذ قال لبن الآخر وفي خمر أحدهما يا أمتك وهديت للفطرة هديت جبريل له فقال الخمر وترك منه فشرب اللبن إلى وسلم عليه الله صلى الله رسول انصرف ثم الخمر عليكم وحرمت محمد

والله هذا الناس أكثر فقال الخبر فأخبرهم قريش على غدا أصبح فلما مكة مقبلة وشهرا مدبرة الشام إلى مكة من شهرا لتطرد العير إن البين الإمر

مكة إلى ويرجع واحدة ليلة في محمد ذلك صفح سیره( 1أفيذهب هشام ابن ۱۳۹و ۱۳۸ راست) پس زد خود پای به مرا آمده من نزد رسوم با پس ترجمه

رفت بیرون مسجد بدر تا پس ایستادم وی با و گرفت مرا بازوی و نشستم

1 I was told that al-Hasan said that the apostle said While I was sleeping in the Hijr Gabriel came and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came a second time and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came to me the third time and stirred me with his foot I sat up and he took hold of my arm and I stood beside him and he brought me out to the door of the mosque and there was a white animal half mule half donkey with wings on its sides with which it propelled its feet putting down each forefoot at the limit of its sight and he mounted me on it Then he went out with me keeping close to me

I was told that Qatada said that he was told that the apostle said When I came up to mount him he shied Gabriel placed his hand on its mane and said Are you not ashamed O Buraq to behave in this way By God none more honourable before God than Muhammad has ever ridden you before The animal was so ashamed that he broke out into a sweat and stood still so that I could mount him

In his story al-Hasan said The apostle and Gabriel went their way until they arrived at the temple at Jerusalem There he found Abraham Moses and Jesus among a company of the prophets The apostle acted as their imam in prayer Then he was brought two vessels one containing wine and the other milk The apostle took the milk and drank it leaving the wine Gabriel said You have been rightly guided to the way of nature and so will your people be Muhammad Wine is forbidden you Then the apostle returned to Mecca and in the morning he told Quraysh what had happened Most of them said By God this is plain absurdity A caravan takes a month to go to Syria and a month to return and can Muhammad do the return journey in one night mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183 See also Sources of Islam p 77-78 and Sources of Qurrsquoan p 221-222

189

دو هر آنها به که بود بالها او رانهای در الاغ و قاطر میان سفید مرکبی اینک وآن بر مرا پس می نهاد نظرش منتهای در را خویش دست و میشود را خود پایوی بر من و نمی جست سبقت من بر او شد بیرون من با آنگاه کرد سوار

او که قتاده از یافتم حدیث من و است گفته اسحاق ابن نمی جستم سبقت آمدم بوی نزدیک من وقتیکه گفت صلعم خدا رسول که یافتم حدیث من گفت

نهاد وی بال بر را خود دست جبرئیل پس کرد سرکشی گردم سوار بروی تا از قبل براق ای قسم بخدا و نداری حیا میکنی آنچه از آیا براق ای گفت آنگاه

است نشده سوار تو بر باشد او از تر محترم خدا نزد که خدا بندة هیچ محمد بر تا گرفت قرار آنگاه گشت جاری وی از عرق که شد شرمنده بنوعی پس

و میرفت صلعم خدا رسول است گفته خود حدیث در حسن شدم سوار ویموسی و ابراهیم آنجا در پس رسید المقدس بیت به تا میرفت وی با ع جبرائیلامامت ایشان بر صلعم خدا رسول پس یافت انبیا از ای دسته در را عیسی و

در و شراب آنها از یکی در که آورد ظرف دو پس خواند نماز ایشان با کرده آن از گرفته را شیر ظرف ص خدا رسول پس است گفته بود شیر دیگری

جبرائیل پس واگذارد شرابرا ظرف و نوشید

190

شراب پس شدند هدایت تو امت و شدی هدایت بفطرت محمد ای گفت بویصبح چون پس نمود مراجعت بمکه صلعم خدا رسول آنگاه گردید حرام شما بر

مردم از بسیاری پس داد اطلاع خبر این از را ایشان رفته قریش بنزد شدبشام مکه از قافله رفتن که بخدا قسم هویداست امر این بخدا قسم گفتند

و میرود آنرا شب یک در محمد پس یکماه آن برگشتن و میکشد طول ماه یک مکتوبست چنین المصابیح مشکوه در نیز و برمیگردد عن بمکه قتادة عن

حدثهم وسلم عليه الله صلى الله نبي أن صعصعة بن مالك عن مالك بن أنس أذ مضطجعا الحجر في قال وربما الحطيم في أنا بينما به أسري ليلة عن

( فاستخرج ( شعرته إلى نحره ثغرة من يعني وهذه هذه بين ما فشق آت أتاني أعيد ثم حشي ثم قلبي فغسل إيمانا مملوء ذهب من بطست أتيت ثم قلبي

دون بدابة أتيت ثم وحكمة إيمانا ملئ ثم زمزم بماء البطن غسل رواية وفي طرفه أقصى عند خطوة يضع البراق له يقال أبيض الحمار وفوق البغل

من قيل فاستفتح الدنيا ماء الس أتى حتى جبريل بي فانطلق عليه فحملت قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا

فقال آدم فيها فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم بالابن مرحبا قال ثم السلام فرد عليه فسلمت عليه فسلم آدم أبوك هذا

الصالح

191

هذا من قيل فاستفتح الثانية السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح والنبي نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال

هذا قال يوسف إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيلوالنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم يوسف

قال هذا من قيل فاستفتح الرابعة السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل

إدريس هذا فقال إدريس إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحباالصالح بي والن الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم

قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح الخامسة السماء حتى بي صعد ثم فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن

عليه فسلم هارون هذا قال هارون فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء حتى بي صعد ثم الصالح والنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت

معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح السادسة السماء أتى أرسل وقد قيل محمد قال

192

موسى فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم مرحبا قيل نعم قال إليه الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم موسى هذا قال

بعث غلاما لأن أبكي قال يبكيك ما له قيل بكى جاوزت فلما الصالح والنبي السماء إلى بي صعد ثم أمتي من يدخلها مما أكثر أمته من الجنة يدخل بعدي

قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل جبرائيل فاستفتح السابعة فلما جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه بعث وقد قيل محمد فرد عليه فسلمت عليه فسلم إبراهيم أبوك هذا قال إبراهيم فإذا خلصت

سدرة إلى رفعت ثم الصالح والنبي الصالح بالابن مرحبا قال ثم السلام سدرة هذا قال الفيلة آذان مثل ورقها وإذا هجر قلال مثل نبقها فإذا المنتهى

يا هذا ما قلت ظاهران ونهران باطنان نهران أنهار أربعة فإذا المنتهى والفرات فالنيل الظاهران وأما الجنة في فنهران الباطنان أما قال جبرائيل

من وإناء لبن من وإناء خمر من بإناء أوتيت ثم المعمور البيت لي رفع ثم وأمتك عليها أنت الفطرة هي فقال اللبن فأخذت المصابيح ( 1عسل مشكاة

صفحة )520إلى 518منصفحه( المصابیح از ) ۵۲۰الی ۵۱۸مشکوه مالک بن انس از قتاده از ترجمه

برده شب در که شبی دربارة ایشان با صلعم خدا پیغمبر که صعهه بن مالک1 Qatadah from Anas-b Malek from Malek-b-Sasaah reported that the Holy Prophet had

communicated to them about the night wherein he was taken to heaven He said While I lay in the Hatim (and often he said in Hajar) lo someone came to me and split open what is between this and this that is from the pit of his chest to below his navel Then he took out my heart Thereafter a cup of gold full of faith was brought to me and my heart was washed and filled up (with faith) and then it was kept as before ( And in a narration Then the belly was washed with Zemzem water and filled up with faith and wisdom) Thereafter a white animal smaller than a mule and bigger than an ass called Buraq was brought to me It put its step as long as its eye-sight reached I was mounted thereon

Then Gabriel waded ]sic[ ]waited[ on with me until he came to the nearest heaven and sought it to be opened It was asked And Who is he Gabriel spoke It was asked And who is with you He replied Muhammad It was asked Has revelation been sent to him He replied Yes It was said Welcome unto him how good is he who has come He came and it was opened When I entered it lo there was therein Adam He said He is your forefather Greet him I greeted him and he returned the greeting Thereafter he said Welcome unto the righteous son and the righteous Prophet

Next he ascended hellip unto the second heaven hellip lo there were John and Jesus hellip to the third heaven hellip lo there was Joseph hellip to the fourth heaven hellip lo there was Idris hellip to the fifth heaven hellip lo there was Aaron hellip to the sixth heaven hellip lo there was Moses He said He is Moses offer him greeting Then I offered him greeting and he returned Thereafter he said Welcome to the righteous brother and the righteous Prophet When I passed by he ( Moses ) wept It was questioned to him What makes you weep He replied I weep because there has been sent after me a young man whose followers will enter Paradise in numbers greater than those who will enter it out of my followers Thereafter he ascended with me to the seventh heaven hellip When I entered lo there was Abraham He said He is your forefather Abraham Offer him greeting Then I offered him greeting and he returned the greeting Thereafter he said Welcome to the righteous son and the righteous Prophet Afterwards I was raised up to the farthest Lote-tree lo its fruits were like the jars of Hajar and its leaves were like the ears of elephants He ( Gabriel) said This is the farthest Lote-tree There are four rivers two are hidden rivers and two are open rivers I asked O Gabriel What are these two He said As for the hidden two they are rivers of Paradise and as for the open two they are the Nile and Euphrates Thereafter I was taken up to the Much-Frequented House Next a vessel of wine a vessel of milk and a vessel of honey were taken before me I took milk and so he said It is a natural disposition upon which you and your followers stand mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec6 No1-8 p 380-385 See also Sources of Islam p 78-79 and Sources of Qurrsquoan 223-224

193

( ) بودم خوابیده حجر در باشد گفته شاید و حطیم در من مادامیکه گفت شدبنزد آیندة اینک

194

( زهارش ( بموی تا گلویش ناو از یعنی است این تا این از آنچه پس آمد منآورده من نزد ایمان از پر طلا از ای پیاله آنگاه آورد بیرون مرا دل پس شکافت

) و برگشتم اول بحالت آنگاه شد نهاده اندرون در آنگاه شد شسته دلم پس شد -( کرده پر حکمت و ایمان از آنگاه شست زمزم آب به را شکم آنگاه روایتی درپای و بود مسمی ببراق که الاغ از بلندتر و قاطر از کوچکتر مرکبی آنگاه شد

و شدم وارد آنس بر پس شد آورده من نزد می نهاد نظرش آخر نزد را خویشکنند باز را در که خواست و رسیدم نزدیکترین آسمان به تا برد مرا چبرائیلگفته محمد گفت کیست تو با و شد گفته جبرائیل گفت کیست این شد گفته

آمد که آمدنش پس بوی مرحبا شد گفته یبلی گفت شد فرستاده وی نزد و شدبود آنجا در آدم اینک پس رسیدم چون پس بگشود پس است خوب قدر چهپس گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس آدم پدرت است این گفت پس

آمد بالا من با آنگاه نیکو نبی و نیکو پسر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را سلامرسیدم ndash چون پس الخ بازکنند را در که خواست پس رسید درم آسمان به تا

این و یحیی این گفت بودند خاله پسران دو هر ایشان و عیسی و یحیی اینکآمد ndash بالا سوم آسمان به من با آنگاه الخ بگو سلام بدیشان پس است عیسی

اینک ndash رسیدم چون پس الخ

195

سلام و گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس یوسف است این گفت یوسف - آسمان به تا من با آنگاه نیکو نبی نیکو برادر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را

آمد ndash ndash ndash بالا من با آنگاه الخ ادریس اینک پس رسیدم چون پس الخ آمد چهارمبه ndash ndash تا آمد بالا من با آنگاه الخ هارون اینک پس الخ رسید پنجم آسمان به تا

ndash ndash گریست گذشتم چون پس الخ موسی اینک پس الخ رسید ششم آسمانجوانی من از بعد زیرا میکنم گریه گفت آورد بگریه ترا چیز چه شد گفته بوی

از آنچه از شد خواهند بهشت داخل وی امت از بیشتر که است شده فرستاده ndash اینک الخ آمد بالا هفتم آسمان به تا من با آنگاه گردند آن داخل من امتبرده ndash بالا المنتهی بسدره تا آنگاه الخ ابراهیم پدرت است این گفت ابراهیممثل برگهایش اینک و دان کوزه های کوزه مثل هایش میوه اینک پس شدم

دو رودخانه چهار اینک پس المنتهی سدره است این گفت فیلها گوشهای رودخانه دو این جبرائیل ای گفتم ظاهری رودخانة دو و باطنی رودخانة

آن اما و است بهشت در رودخانة دو پس باطنی تای دو آن اما گفت چیست کرده برپا معمولی خانة من برای آنگاه است فرات و نیل پس ظاهری تای دو

از ظرفی و شیر از ظرفی و شراب از ظرفی آنگاه شد

196

که است فطرتی این گفت پس گرفتم را شیر پس شد آورده من بنزد عسل گریه مثل نیز دیگر چیزهای بسیار همه این از بعد و هستید آن بر تو امت تو

نیست لازم آنها ذکر اینجا در که میشود مذکور آدم حضرت کردنمذکور محمد حضرت معراج دربارة آنچه که کنیم استفسار باید الآنبنمائیم رجوع مهم سوال این جواب تحصیل برای و شده اخذ کجا از است

بابکان اردشیر ایام در پهلوی بزبان که نامک ویراف ارتای به مسمی بکتابیکه است مندرج کتاب آن در و شد تصنیف هجرت از قبل سال صد چهار تخمینادر آنرا میخواستند مجوسیان و بود افتاده تنزل در ایران در زردشتیان دین چونرا او نموده اختیار نام ویراف ارتای زردشتی جوانی نمایند تجدید مردم قلوب

مکتوب کتاب آن در و آورد خبر و ببیند آنجا در را چیز هر تا فرستادند آسمان بههر چون و رفت بالا بطبقه طبقه از آسمان از نموده عروج جوان آن که استرا آنچه هر کرده مراجعت بزمین که فرمود امر ویرا اورمزد بود دیده را چیز

ویراف ارتای کتاب آن در آنچیزها که کن بیان بزردشتیان ای نموده مشاهده میکنیم اقتباس اینجا در را کتاب آن از موضع سه دو اکنون است مندرج نامک

معراج بین ما است شباهتی الحقیقه فی آیا که بینیم به تا

197

چنین نامک ویراف ارتای در و ویراف ارتای همی و معراج و محمد حضرتاست شده نوشته

Pahlavi text page 192 1

۴الی ۱آیة ndash ۷فصل( در) به پا بستاده تا می نهم پیش را نخست گام ترجمه آن از روشنی رخشان ستارة چون که را پاکانی آن روان می بینم و حومت

پرسیدم پس است پریخت و بلند و روشن بسیار نشیمن سریر و همی افزایدهستند کدام اشخاص این و کدام اینجا که آذرایزد و پاک سروش از

و( است بهشت یعنی گروتمان اول حیالی پایه ستاره که باد واضح انتهاییعنی پندان امشاس از یکی و اطاعت و فرمانبرداری فرشتة که سروش

چنانکه مینمود رهبری آسمان به را ویراف ازتای می باشد مقرب فرشتگان ( از بعد و میکرد رهنمائی بهمانجا را محمد حضرت جبرائیل حضرت که میگویند

نوشته آن

1 Chapter 71 And afterward I put forth the first footstep to the star track on Humat the place where good thoughts (humat) are received with hospitality (2) And I saw those souls of the pious whose radiance which ever increased was glittering as the stars (3) and their throne and seat were under the radiance and splendid and full of glory 4 And I asked Srosh the pious and Adar the angel thus Which place is this and which people are these The Book Of Arda Viraf Chapter (Star Track) 71-4 (Pahlavi)

mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

198

که پایه بخورشید و است دوم طبقة که پایه ماه به ویراف ارتای که است شده است مرقوم چنین پس رسید نیز طبقات بسائیر و است سوم طبقة

Pahlavi text page 193 1

1 Arta Viraf Namak Chapter 74Chapter 111 Afterward arose Vohuman the archangel from a throne made of gold (2) and he took hold of my hand with the words good thought and good word and good deed he brought me into the midst of Ohrmazd and the archangels and other holy ones (3) and the guardian angels of Zartosht Spitama Kai-Vishtasp Jamasp Isadvastar the son of Zartosht and other upholders and leaders of the religion (4) than whom I have never seen any one more brilliant and excellent 5 And Vohuman said (6) thus This is Ohrmazd (7) And I wished to offer worship before him 8 And he said to me thus Salutation to thee

199

Pahlavi text page 194 ۱۱فصل( کرده) زرین سریر از پند امشاش بهمن ایستاده بالا آخر و ترجمه

اورمزد میان در آورد هورست و حوخت و حومت در گرفته مرا دست او و شده ( و ( منش سفید زردشت گوهر یعنی فروهر و پاکان دیگر و پندان امشاس وتر نیکو و تر روشن چیزی آن از هرگز من که پیشوایان دین و برداران دین دیگر

( ) نماز پیشش در خواستم و اورمزد است این که می گفت بهمن و ام ندیده ( ) ( ( درست( ویراف ارتای ای بتو سلام نماز که گفت بمن او و کنم ادا سلام ( فرمود( او و ای آمده روشن آلودة نا اینجا به فانی دنیای آن از آمدة خوشپاداش و سریر نمائدش در و فرا ویرا ارتای ببرید که ایزد آذر و پاک بسروش

( مرا( دست ایزد آذر و پاک سروش آخر و بدانرا سزای آن نیز و پاکانرا ثواب) یعنی پندان امشاس آن ام دیده و شدم برده پیش جابجا ایشان به و گرفتند

انتهی ) ایزدانرا دیگر دیدم و را مقرب فرشتگانویراف ارتای که است نوشته آن از بعد و

Arda Viraf thou art welcome (9) from that perishable world thou hast come to this pure bright place (10) And he ordered Srosh the pious and Adar the angel (11) thus Take Arda Viraf and show him the place and reward of the pious (12) and also the punishment of the wicked 13 Then Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (14) and I was led by them from place to place (15) I also saw the archangels and I beheld the other angels (16) I also saw the guardian angels of Gayomard Zartosht Kai-Vishtasp Frashoshtar Jamasp and other well-doers and leaders of the religion The Book Of Arda Viraf Chapter (God angels and spiritual leaders) 111-16 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

200

است مرقوم چنین الأمر آخر و نمود مشاهده را جهنم و بهشت

Pahlavi text 195 1

P ۱۹۵ ) گرفتند ) ۱۰۱فصل مرا دست ایزد آذر و پاک سروش آخر ترجمه1 Chapter 1011 Afterwards Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (2) and brought me forth from that dark terrible fearful place (3) and carried me to the eternal light and the assembly of Ohrmazd and the archangels 4 When I wished to offer homage before Ohrmazd (5) And he was gracious and said thus A perfect servant art thou pious Arda Viraf the messenger of the Mazdayasnians go to the material world (6) and as thou hast seen and understood speak truly to the worlds (7) for I who am Ohrmazd am with thee (8) everyone who speaks correct and true I honor and know (9) so say to the wise 10 And when Ohrmazd spoke in this manner I remained astonished (11) for I saw a light but I saw nobody I also heard a voice (12) and I understood that This is Ohrmazd

201

انجمن و روشنی آنمقام به درآورده مرا بیم پر سهمگین تاریک آنجای از و ( ) اورمزد پیش کنم ادا سلام نماز خواستم آنگاه بردند پندان امشاس و اورمزد ( ) پیغمبرndash پاک ویراف ارتای امین درست خادم ای که گفت بود مهربان و ( براستی ( دانستی و دیدی چنانکه مادی بجهان برو پرستان اورمزد مازدیسنان

راست و درست که هر میباشم اینجا هستم اورمزد منکه زیرا بگو بخلایق گفت بدینطور اورمزد چون و دانایان به گو هم میدانم و میشنوم من میگوید

دانستم و شنیدم بانگ و ندیدم تن و دیدم روشنی زیرا ام می مانده شکفته من انتهی اورمزد اینست که

دربارة آنچه و مجوسی دستور آن معراج حکایت این بین ما که باد واضح زردشتیان و میشود یافت عجیب مشابهت شد مذکوئر محمد حضرت معراج

از قبل قرنها زردشت خود که معنی این به دارند نیز دیگر قصة اینهمه بر علاوهمشاهده نیز را دوزخ که یافت اذن بعد من نموده صعود آسمان به زمان آن

کتاب که نامه زردشت در داستان این تمام و دید را اهرمن آنجا در و نماید پرستان بت میان بلکه ایران در فقط نه اما است مندرج مفصلا است جعلی

سنسکریت بزبان زیرا است یافته انتشار ها افسانه نوع این نیز هند

13 And he the creator Ohrmazd the most munificent of spirits said (14) thus Speak thou forth Arda Viraf to the Mazdayasnians of the world (15) thus There is only one way of piety the way of the primitive religion and the other ways are all no ways (16) Take ye that one way which is piety and turn ye not from it in prosperity nor in adversity nor in any way (17) and practice good thoughts and good words and good deeds (18) and remain in that same religion which as received by him from me Spitaman Zartosht and Vishtasp made current in the world (19) and hold the proper law but abstain from the improper (20) And be ye aware also of this that cattle are dust and the horse is dust and gold and silver are dust and the body of man is dust (21) he alone mingles not with the dust who in the world praises piety and performs duties and good works (22) Perfect art thou Arda Viraf go and prosper (23) since every purity and purification which you perform and keep (24) and everything which you keep lawfully (25) and the purification and ceremonial when you perform them in like manner mindful of God I know them all 26 And when I heard those words I made a profound bow to the creator Ohrmazd The Book Of Arda Viraf Chapter Epilogue) 1011-26 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

202

) ( بعالم( سبر یعنی کاگنم اندرلو به مسمی کتاب است هنود قدیم زبان که ( ذکر کتاب آن در که است موجود پندارند جو خدای ویرا هنود اهل که اندره

نمود تماشا را چیز هر کرده سفر آسمان به که است مندرج نام ارجنه شخصیکه دید را اندره سماوی سرائیه ارجنه که است شده نوشته چنین کتاب آن در و

هنود کتابهای در و است واقع نندنه باغ در و میباشد ویونتی قصر آن اسمو مینماید آبیاری را تازه و تر رستنیهای جاوید رودهای آنجا در که است مرقوم

که می آورد بار ای میوه پکشجتی به مسمی درختی آسمانی باغ آن وسط در و نمی میرد هرگز بخورد میوه آن از کس هر و میگویند بقا یعنی امرته آنراکه هر و می بخشد زینت درخت آن به رنگارنگ صورت خوب درخشان گلهای

انجام میآورد خود دل در که خواهشی هر می نماید استراحت اش سایه زیر اما و مینامند طوبی آنرا اسلام اهل که همانست درخت این البته میگیرد

زبان در و حواپه اوستا بزبان آنرا که میدانستند عجیب درختی هم زردشتیاندر چنانکه میباشد خوب آب دارای اسم آن معنی که می نامند حومپا پهلوی

( مکتوبست ( پنجم نزگرد وندیداد mdash کتاب

OpA itNicat aydZoaY TAkitiUp acah TahMayarz

203

mvCak-uruoW Oyarz iwa`mIpAwh mampY mampnaW iwaitNvDoar lrawru Em arqa 1ODvras-OpsIW lpsIW

۶۰و ۵۹سطر ۵فرکرد( دریای) از آبها میشوند جاری پاکیزگی در ترجمهقسم هر از همه میرویند رستنیها آنجا حوایه بدرخت ووورکشه بدریای یوئیتکه

و میگویند طوبی آنرا عربی در که همانست درخت این که نماناد مخفی انتهیمیخوانند پکشجتی آنرا هنود اهل که درخت آن و این میان در تفاوت هیچ

نمیباشد

زردشتیان و هنود کتابهای در فقط نه معانی این از بسیاری که باد واضحنامة وصیت آن در خصوصا و بدعتی مسیحیان جعلی کتابهای بعضی در بلکهیافت نیز پولس رویای به مسمی دیگر کتابی در و شد مذکور که ابراهیم

دیگر کتاب آن در و ابراهیم حضرت که مکتوبست کتابها آن از یکی در و میشودبه مقرب فرشتگان از یکی هدایت به پولس حضرت که است شده گفته

چنین ابراهیم حضرت دربارة و کرد مشاهده را چیز هر نموده عروج آسمانndash است شده نوشته

X Καὶ κατελθὼν ὁ ἀρχάγγελος Μιχαὴλ ἔλαβεν

1 The waters stand there boiling boiling up in the heart of the sea Puitika and when cleansed there they run back again from the sea Puitika to the sea Vouru-kasha towards the well-watered tree whereon grow the seeds of my plants of every kind by hundreds by thousands by hundreds of thousands mdash Avesta mdash Vendidad Fargard (Purity Laws) 519 mdash Darmesteter James Sacred Books of the East American Edition New York The Christian Literature Company 1898 pp

204

τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ ἅρματος χερουβικοῦ καὶ ὕψωσεν αὐτὸν ἐπὶ τῆς νεφέλης καὶ ἑξήκοντα ἀγγέλους καὶ ἀνήρχετο ὁ

Ἁβραὰμ ἐπὶ ὀχήματος ἐφ ὅλην τὴν οἰκουμένην1 )۱صورت ۱۰فصل را) ابراهیم شده نازل مقرب فرشتة میکائیل و عرابة ترجمه بر

برابر را فرشته شصت به را او نموده بلند فلک اثیر به ویرا و برداشت کروبی انتهی میگذشت مسکون ربع تمامی بالای بر مرکب آن بر ابراهیم و آورد

اسمش و است مذکور احادیث در که نام براق مرکب آن اصل اینست وعبرانی لفظ 2 ברק از ( در( اینها مانند چیزی و است مأخوذ برق یعنی باراق

) فصل خنوخ جعلی ۱۴کتاب درخت) آن ذکر کتابها این در و میشود یافت نیزدرخت خصوص در هم یهود اهل و است مندرج نیز رودخانه چهار آن و سماوی) ترگوم است راه سال پانصد آن بلندی که میگویند بود عدن باغ در که حیات

میگویند) آن دربارة است عجیب بینهایت که نیز دیگر بسیار چیزهای و یوناتانآسمان در آدم حضرت جنت که میبرند گمان اسلام اهل چون و

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter X p 22-23X And the archangel Michael descended and took Abraham upon the cherubim chariot and elevated him hellip upon the cloud and sixty angels and Abraham ascended upon the carriage over all the inhabited world 2 Lightning

205

پولس رویای در خصوصا و جعلی کتابهای بعضی در اشتباه این اصل است بوده ۴۵فصل( امور) این دربارة هنود و زردشتیان آنچه شاید و میشود یافت

کتابها آن در آنچه یا و است گشته مأخوذ جعلی کتابهای قسم این از میگویندشخص هیچ حال بهر و است شده اخذ پرستان بت آن صحف از میشود یافت افسانه این همة آیا که بپرسد شخصی اگر اما و نمیکند قبول واهیانرا آن دانا

وجود قلابی سکة هیچ البته که بگوئیم او جواب در باید ندارد بنیاد هیچ بالکل هاآنها بشباهت دیگرها آن که نمیبود موجود صحیح درست سکة اگر نمی یافت

افسانه این همة همچنین و است شده ساخته نادان اشخاص دادن فریب برایکتاب در که سبب این از است شده جعل متفرقه اشخاص معراجهای های

نیز و میشود یافت الیاس حضرت و خنوخ حضرت حقیقی معراج ذکر مقدسدر رسول پولس و نمود صعود آسمان به عیسی حضرت که مکتوبست آنجا در در امور این به نسبت که را آنچه کس هر اما دید نیز سماوی چیزهای خوابآن با آنها تفاوت که فهمید خواهد البته نماید مطالعه مکتوبست مقدس کتاب

شاهنامه بین ما که فرقی آن مثل است آسمان تا زمین از مذکور های افسانهواقع بیان که نادری جهانگشای تاریخ و است افسانه تماما که

206

های افسانه در و احادیث در آنچه صحیح حقیقی اصل و میشود یافت میباشدتورات در است مندرج رودخانه چهار آن و طوبی بدرخت نسبت نصاری و یهود

باب ( پیدایش کتاب افسانه) ۱۷الی ۸آیه ۲موسی نادان مردم که میشود دیدهبغداد و بابل نزدیکی در عدن باغ که بودند ندانسته و نفهمیده آنرا چون دوست

را الهی تاریخ و بدروغ را الهامی راستی نموده مبالغه خود مخیله بقوت بود کردند مبدل باطل بداستانهای

ذرات) ۲( و الموت ملک و اجنه و غامان و حور و جنت دربارة آنچه اصل امور این جمیع از مسلمان هر البته است مندرج احادیث و قرآن در کایناتگفته احادیث و قرآن در آنها به نسبت که را آنچه هر و دارد کافی وافی واقفیتبیان مفصلا اینجا در را چیزها این که نیست لازم لهذا میداند بخوبی است شدهکتب در تعالیم این همگی بنیاد و اصل که میگویند معترضین اما کنیم اثری که میداند بخواند را مقدس کتاب که هر همانا و میشود یافت زردشتیان

میگویند حواریین و انبیا اینکه جز نمی شود یافت انبیا از یک هیچ کتاب در آنها ازیا جنت و ابراهیم آغوش آنرا که هست آرامگاهی حقیقی ایمانداران برای که

یافت حواریین و انبیا صحف در هرگز غلمان و حور ذکر اما مینامند بهشت

207

و زردشتیان کتابهای در چیزها این جمیع لکن و است معلوم چنانکه نمی شودبا میشود خوانده آنها اوصاف در کتابها آن در آنچه و است مندرج هنود اهل

دربارة اسلام اهل آنچه مثلا دارد غریب عجیب شباهت احادیث و قرآن اقوال ) سورة یعنی رحمن سورة در ایشان خصوص در که ۷۲آیه ۵۵حواریان

مکتوبست الخيام في مقصورات سورة 1حور یعنی واقعه درسورة ۲۲آیة ۵۶و ( قدیم زردشتیان آنچه از البته اند گفته المکنون اللولو کامثال عین حور و ( ) است مأخوذ میگفتند پریان یعنی پیرکان به مسمات مونث بروانان نسبت

با و ساکنند هوا در که هستند ماده ارواح پریان که میبرند گمان زردشتیان زیراقلوب که است بنوعی ایشان خوبصورتی و دارند علاقه روشنی و ستارگان عربی زبان جز که علما از بعضی چه اگر و میگردد گرفتار بدامشان مردان

اما است مشتق حار فعل از و عربی حورعین لفظ این که برآنند نمیدانند هیچلفظ اوستا در زیرا میباشد پهلوی و اوستا زبان از اصلش که گفت 2میتوان

vrawh ( در( لفظ همان و میشود یافت خورشید و آفتاب بمعنی حوری یعنی لفظ این عرب اهل چون و میشود گفته تابحال خور فارسی در و هور پهلوی

نمی دانستند آنرا اصل ساخته داخل خود زبان در را حوری

1 Fair ones close-guarded in pavilions Quran 55 72 mdash Pickthall2 Hvare

208

زیرا دارند اسمی چنین چشمانشان رنگ سیاهی بسبب که بردند گمان لهذا نیز قدیم هنود میان در اما ایران در فقط نه و میباشد همین بعربی حار معنی

و غلمان و حور ایشانرا اسلام اهل که سماوی پسران و دختران قسم آن ذکرچنین منو نامة شریعت در و میشود یافت مینامند هروس وگند اپسرسس هنود

است مرقومआहवष मिमथोऽनयम जिघासनततो महीकषिाः

1यधयमानाः पर शकतया सवरग यानततयपराङमखाः ۸۹آیه ۷باب( بکشند) میخواهند را یکدیگر طرفین از که زمین مالکان ترجمه

( ) میروند آسمان به نگریخته یعنی نگردانیده پس روی و جنگیده بزور عد منانتهی

میگوید چنین پادشاه نله به اندره نلوپاکهیانم در نیز وधम-जञाः पथिथवीपालाः तयकतीतिव-योमिधनः शसतरण तिनधन काल य रगचछनततयपराङमखाः

2अय लोकोऽयसषाम ۱۸و ۱۷آیه ۲باب( نثاراند) جان جویان جنگ که زمین عادل نگهبانان ترجمه

باقی عالم این میروند بمرگ بسلاحی نگردانیده پس روی موسم در ایشان که نیز هند قدیم پرستان بت که می بینیم سخنان این از و انتهی ایشانست آن از

شدن کشته بوسیلة مردم که میبرند گمان

1 Kings who fight the war with full vigor with a willingness to do or die and never look back go directly to heaven when they die2 Kings who know their religion and duties very well who fight without a care for their own life who never look back and are felled by arms blow become the eternal inhabitants of this very world

209

لفظ نیز جنی و آورند بچنگ غلمانرا و حور و بهشت و آسمان می توانند جنگ دراما میبود قلیل وزن بر جنین البته پس میبود جن فعل از اگر زیرا نیست عربی

اوستا لفظ از ) iniaj اشتقاقش روح( نیز آن که میباشد جینی یعنی لفظ از لفظ این و میگویند بهشت فارسی در را جنت و است شریر

OtSihaW ( و( کامل بمعنی اوستا در که وهشنتو یعنیرا جنت قدیم زردشتیان و است مشتق می آید بهترین

mdash uha OtSihaW )هش ) و جهان یعنی اهو تودر چنانکه مینامند اس ۶۵سطر ۹یسنه بهترین تمذکور

حضرت که است مرقوم چنین احادیث در که آمد پدید میزان ذکر دردست بر که اسودة آن بر وقتیکه هر دیده را آدم حضرت خود معراج در محمد

نظر بود چپش دست بر آنهائیکه بر چون و می خندید می نگریست بود راستشابراهیم نامة وصیت در چیز همان که دیدیم و می نمود زاری و گریه می افکند

قصه دو این بین ما تفاوت یک اما میباشد حکایت آن اصل که مکتوبست نیزاست مذکور ابراهیم نامة وصیت در ارواحیکه آن که اینست آن و میشود یافت

اشخاص آن ارواح شد ذکر احادیث در که اسوده آن اما میباشد مردگان ارواح نیافته اند تولد هنوز که هستند

210

و کوچک مورچة ذره اصلی معنی که مینامند کاینات ذرات را آنها اسلام اهل واست عربی عین البته لفظ آن و میباشد میشود دیده خورشید دم غبارهائیکه

اخذ قدیم زردشتیان از دارند کاینات ذرات آن خصوص در که اعتقادیرا آن امااوستا بزبان را کاینه ذرة هر و میداشتند خیالرا همان زردشتیان زیرا اند کرده

iCawarf پهلوی بزبان Pahlavi 7th و ( مصریان( از را تعلیم این زردشتیان که است ممکن و مینامیدند فروهر

اسلام دین داخل گرفته ایران از آنرا عرب اهل بهرحال اما بودند آموختهساختند

زیرا اند کرده اخذ یهود از الموترا ملک لقب اسلام اهل که دیدیم این از قبل ویعنی ( را لقب همان عبری بزبان فرشته بدان ) 1 מלאך המות ایشان

را او یهود چونکه میشود یافت کمی تفاوت اسمش دربارة اما 2 סמאל میدهند

( نیست( عربی نیز اسم این لکن و میگویند عزرائیل اسلام اهل و سمائیل یعنی کتاب در فرشته این ذکر اما میباشد الله نصره معنیش و است عبری بلکه

از میگویند وی دربارة که را آنچه یهود که هویداست پس نمیشود یافت مقدسنوشته جائیکه می یابیم اوستا کتاب در آنرا اصل شاید و اند آموخته دیگر جائی

کسی اگر که است

1 The Angel of Death2 Sammael See also Sources of Qurrsquoan p 99 241

211

آتش و آب از او قتل گردد سوخته و خفه افتاده آنها امثال و آتش و آب دراوستا زبان در را او که الموت ملک بلکه SutODIW نیست Otsa

( هلاک( ویرا میگویند استوویدهوتسش یعنیفرگرد ( ندیداد و کتاب ببین )۳۵الی ۲۵سطر ۵میسازد

ویرا) ndash ۳( که یهود از را عزازیا اسم اسلام اهل جهنم از عزازیل برآمدن حکایت) یعنی همانطور ((1 עזאזל به باب لاویان کتاب در اسم آن و اند گرفته مینامند

۲۶و ۱۰و ۸آیه ۱۶ آموخته) زردشتیان از ویرا برآمدن حکایت اما است مذکورآفرینش یعنی بوندهشنیه به مسمی پهلوی کتابی و احادیث مقابلة از چنانکه اند

ndash صفحه الأنبیا قصص در و میشود ndash ۹ظاهر خدایتعالی مکتوبست چنینآنگاه کرد سجده را خدایتعالی سال هزار سجین در عزازیل کرد پیدا را عزازیل

آمد دنیا زمین بر تا کرد سجده را خدایتعالی سال هزار طبقه هر به آمد زمین بر ) صفحهndash المجالس عرائس در (۴۲و یعنی) ابلیس که است شده نوشته

بحضرت رسانیدن ضرر امید به ماند جنت دروازة نزد سال هزار سه تا عزازیلفصل هشینیه بوند در و بود پر حسد از دلش زیرا حوا و چنین ۲و ۱آدم

mdash مکتوبست

1 Leviticus 168 scapegoat mdash Azazel

212

Pahlavi text 207 ( ) نعر و آزردن آرزوی و دانی عقب در تاریکی در ابلیس یعنی اهرمن ترجمه

تاریک مقام که است جائی تاریکی آن هم و آزارش آن و هست و بوده ( هست ( اهرمن که دانست مطلق علم یعنی آگاهی همه در اورمزد میگویند

سال هزار سه انجام تا می آمیزد در رشک آرزوی در و میانگیزد را خود زیرا ( تبدیل ( بی بوده اند یعنی راهرمن اورمزد اند بوده روح در

213

از آخر و نبود آگاه اورمزد هستی از دانی عقب بسبب مضر روح بیحرکت و دید را اورمزد روشنی آن چونکه و آمد روشن بمقام تا و برمیخیزد قعر آن

انتهی بپرداخت ساختن بهلاک آمیز رشک گوهر و آزارنده آرزوی بسببمیشود یافت زردشتیان تعلیم این و احادیث بین ما که تفاوتی آن البته

و مینمود عبادت را خدا عزازیل که است مندرج احادیث در زیرا پیداست ndash اما است موجود اورمزد که نمیدانست اهرمن که میگویند زردشتیان

در اهرمن هم و عزازیل هم چونکه هست حکایت دو این بین ما نیز مشابهتی ( ) بهلاک برآمده آنجا از دو هر و پیوستند بوجود قعر یعنی یازوفائی سجین

بپرداختند خدا مخلوقات ساختنچیزی که است مناسب شویم فارغ اهرمن یا و عزازیل ذکر از اینکه از قبل و

آن و میباشد یکدیکر با حکایت دو این داشتن علاقه دلیل که نمائیم ذکر نیز دیگربا طاوس که می آید پدید زردشتیان کتابهای از هم و احادیث از هم که اینست

مذکور ndash چنین الأنبیا قصص در و است داشته نسبت باشد اهرمن که عزازیلndash گردد داخل میخواست و بود نشسته جنت در پیش عزازیل چون که است

کنگره ای بر بهشت از طاوس

214

کیستی تو گفت طاوس میخواند اعظم اسمهای که دید را یکی بود نشستهگفت نشسته ای چرا اینجا گفت عزوجل خدی فرشتگان از فرشته ام من گفت

طاوس آیم بهشت در که میخواهم را بهشت می کنم نظر یعنی الجنه انظراست بهشت در ع آدم تا گذارم بهشت در را کسی که نیست فرمان مرا گفتبخواند را دعا آن که هر آموزانم دعا چنان دهی راه بهشت در مرا اگر گفت

او هرگز آنکه سوم نباشد سرکش دوم و نشود پیر آنکه یکی بود چیز سه ویرادر کنگره از بخواند نیز طاوس بخواند را دعا آن ابلیس نکنند بیرون بهشت از را

گفته ndash آن از بعد و انتهای گفت مار با بود شنیده ابلیس از چه هر پرید بهشتبزمین بهشت از را ابلیس و حوا و آدم حضرت تعالی خدای چون که است شده میان طاوس حکایت و نمود اخراج ایشان همراه نیز را طاوس انداخت

در زیرا می پندارند اهرمن مددکار را او نیز ایشان اما است دیگر زردشتیانndash مکتوبست چنین اهرمن دربارة یزنبق تصنیف بدعتها رد به مسمی کتابԱսեն թէ Արհմնն ասաց ոչ եթէ չrsquoկարեմ առնել բարի ինչ այլ չrsquoկամիմ և rsquoի հաստատուն զբանն առնելոյ` արար

սիրամարգ1 )۲باب ( اهرمن) ndash ndash ( که زردشتیان میگویند ترجمه

1 They say that the devil said itrsquos not that I cannot but rather I donrsquot want to create anything good and as a proof to his words he created the peacock mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book ii

They say that Ahriman said It is not that I cannot make anything good but I will not And in order to prove what he said he made the Peacock mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 246

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

215

ثابت برای و نمیخواهم بلکه بسازم نتوانم نیکو چیز هیچ که نیست چنین گفتبوده ndash ndash عزازیل مخلوق طاوس اگر و انتهی بساخت را طاوس قول این کردن

از وی همراه و گردد مددکار را او یافته تعلیم وی از که نیست عجیب البته باشد شود انداخته بیرون جنت

)4( ndash که است مندرج چنین الأنبیا قصص در محمد نور خصوص در ) ( صفحة ndash ( بود من نور بیافرید تع خدای چیزیکه اول گفت محمد ببین ۲حضرت

صفحة گفت) ndash ۲۸۲نیز محمد حضرت که است مرقوم الأحساب روضه در وای گفت نهاده وی پیشانی بر را نور آن خدا شد آفریده آدم حضرت چون کهنور و فرزندانت بهترین و ترین نجیب نور نهادم تو پیشانی بر که نوری این آدمکه ndash است مرقوم آن از بعد و میباشد شد خواهند فرستاده که انبیائی رئیسابن بعبدالله بتوالی تا شد سپرده باولادش شیث از و بشیث آدم از نور آن

نیز و گشت حامله محمد بحضرت او وقتیکه رسید بآمنه او از و رسید مطلب ndash را نور آن خدایتعالی گفت محمد حضرت که احادیث در است شده گفته

بیافرید را قلم قسم یک از و میافرید را عرش قسم یک از گردانیده قسم بچهارقسم چهار این بیافرید را مؤمنان قسم یک از و بیافرید را بهشت قسم یک از و

بیافرید مرا مکرم تر و عزیزتر اول قسم از کرد قسم چهار باز را

216

سوم قسم از و نهاد مومنان سر در و بیافرید را عقل دوم قسم از و رسولم کهدر و بیافرید را عشق چهارم قسم از و نهاد مومنان چشم در و بیافرید را شرم

صفحه ( الأنبیا قصص نهاد مومنان در) ۲دل نیز آنرا بجوئیم را حکایت این اکر وساسانیان ( ایام در که مینوخرد به مسمی کتاب در زیرا میابیم زردشتیان کتب

( همة و اینجهان آفریننده اورمزد که است نوشته چنین شد تصنیف پهلوی بزبانزمان مدح با خود خاص نور از سماویرا عقل و مقرب فرشتگان و مخلوقاتش

نور ndash همان ذکر خرد مینو سفر از قدیمتر بینهایت کتابی در نیز و آفرید بیکرانیشت در زیار میشود مینامند ۱۹یافت جمشید الآن را او که خشیته یمه ذکر در

مرقومست چنینPahlavi or Avesta page

211

217

212

218

213رمة) ndash ndash ۳۸الی ۳۱آیه ndash ۱۹یشت( صاحب بجمشید پرزورکیانی تابش ترجمه

و دیوها سلطنت کشور هفت زمین بر که وقتی میبود متعلق دراز زمان تا خوب ( ) بدکاران و کاهنان و عفریتها و پریان و جادوان و جن و انس یعنی مردمان

پذیرفت بکام را باطل دروغ سخن آن او چون پس می نمود

219

رمة صاحب جمشید که او شد روانه پرندة بصورت وی از ظاهری تابشبر شده مضطرب او و افتاد شادی بی جم ندیده تابشرا آن دیگر می باشد خوب ndash از تابش آن گشت جدا تابش آن اول بار بپرداخت نمودن بدشمنی زمین

( وراغ ( پرنده بصورت خورشید پسر یعنی ویوغان پسر جم از تابش آن جمشید ( جمشید( از تابش آن دوم بار چون گرفت تابشرا آن مهر روانه برق یعنی

و پسر جم از تابش آن گشت پسر جدا جم از تابش آن گشت بصورت یوغانآن دلیر جیل آثویانی حبیل پسر فریدون شد روانه وراغ پرندة بصورت ویوغان

تابش آن سوم بار چون بود فیروز مردان فیروزترین مرد چون گرفت تابشراروانه وراغ پرندة بصورت ویوغان پسر جم از تابش آن گشت جدا جمشید از

بود زورآور مردان زورآورترین چون گرفت تابشرا آن مردانه گرشاسب شدانتهی

جمشید که می بینیم کنیم مقابله یکدیگر با حکایترا دو این اگر که( اکنونسبب آن از و آفرید زمین روی بر خدا که بود مردی اول اوستا تعلیم حسب بر

( اولاد بهترین به را نور آن میگوئیم ابوالبشر آدم حضرت را او ما که همانستبر سپرد خود است شده گفته محمد نور دربارة احادیث در آنچه وفق

220

و میباشد محمد نور حکایت آن اصل قدیم ایرانی قصة این که هویداست پس که است واضح اینهمه بر علاوه و اند کرده اخذ زردشتیان از آنرا اسلام اهل

انس بر او که است شده نوشته جمشید خصوص در زردشتی سفر این در چونقبیل این از یهود اهل که آنچه البته مینمود سلطنت غیره و عفریتها و جن و

مسلمانان و است شده جاری ینبوع همین از میگویند سلیمان حضرت دربارة مخفی و دیدیم سوم فصل در چنانکه اند نموده اخذ ایشان از را قصه همان

در میگویند محمد حضرت نور شدن منقسم دربارة اسلام اهل آنچه که نماناد ( ) ظاهر پس است مندرج مفصلا زرتشت شت نامة آسمانی دساتیر کتاب

است سرچشمه آن از و زردشتیان تعالیم از نیز این که میشود)۵ از) بعد که گفت محمد حضرت که برآنند اسلام اهل صراط پل ذکر

بهشت و زمین بین ما که صراط پل به باید مردم همة الدین یوم آخری داوریموی از باریکتر پل آن که میگویند و کنند عبور است شده بناکرده جهنم بربالای

میگردند هلاک جهنم آتش در افتاده آن از شریریان و است شمشیر از تیزتر وآن اشتقاق که بپرسد باید اولا بداند بخواهد را تعلیم این اصل شخص اگر و

زبان در اصلش زیرا چیست صراط لفظ

221

فارسی در اصلش و است شده معرب لفظ آن البته نمیشود یافت عربیعلم صاحب هر و میگویند چینود را پل آن زردشتیان که زیرا میشود یافت

چ بعوض را ص سبب آن از نیست موجود عربی در چ حرف چون که میداند آن اسم فقط نه عرب اهل اما میگویند چین بعوض را صین چنانکه مینویسند

چنانکه اند کرده مأخوذ قدیم زردشتیان از نیز را اعتقاد آن تمام بلکه را پلموجود کرت دین به مسمی کتاب در که ذیل موضع این نمودن مطالعه محض

گردید خواهد هویدا است

Avesta p 216جزء( کرت آی ۸۱فصل ۲دین e۶و ۵ ۀ ترجمه)

222

پاک کردنی پرهیز خویشرا کردار میدارم نگاه پاک و بسیار گناه از میگریزم وای تو بارادة خرد و هوش و عقل و خیال و گفتار و کردار حیات قوت شش

و بخیال ترا پرستش آن میکنم ادا آنرا انصاف با حسنه اعمال توانای مسببدوزخ گران بسزای باشم نرسیده تا روشن راه در بمانم تا به کردار و گفتار

همیشه مرغوب تماما پربوی بهترین مسکن بآن تا برسم چینود از درگذرم بعد من و است پل آن اسم صراط لفظ چه اگر که باد واضح انتهی درخشان لکن و نمیشود معلوم عربی زبان از لفظ آن اصلی معنی اما می آید راه بمعنی

) و کردن جمع بمعنی چیدن از زیرا هویداست و ظاهر چینود معنی فارسی ازپیوند) پل چینود لفظ آن تمام معنی و است مشتق گذر یعنی ووتر پیوستن

می پیوندد بیکدیگر را زمین و بهشت استزیرا سازندهاهل) ۶( اموریکه آن جمیع مفصل بیان چونکه اما دیگر مطالب بعضی

معانی اختصار برای پس میکشید طول زیاده اند کرده اخذ زردشتیان از اسلام اسلام اهل که است این آنها از یکی و میکنیم اکتفا دیگر مطلب چهار سه بذکربگردد وی جایگیر میبایست که آینده نبی آن بر وفاتش از قبل نبی هر برآنکه

حضرت که می گویند مثلا است میداده شهادت

223

هذا علی و داود حضرت بر موسی حضرت و موسی حضرت بر ابراهیم که می فهمد نماید ملاحظه را انبیا کتب که هر اما اند داده شهادت الترتیب

عیسی حضرت بر پی در پی آخرشان تا اول از پیغمبران همة آن برعکس مقدس کتاب از را خیال این اسلام اهل چون پس بس و میدادند شهادت زردشتیه کتب میان کتابی که باد واضح کجاست از که بپرسیم باید نیاموخته اند

مولف و مذاهب دبستان مصنف که است موجود آسمانی دساتیر به مسمیمکتوب آسمانی بزبان که میگویند زردشتیان خود و خوانده اند آنرا قاطع برهان

و اصلی بزبان هم و است گشته ترجمه دری بزبان پرویز خسرو ایام در و شده که می کند ادعا کرده چاپ کتابرا آن که فیروز ملا و است موجود بدری هم

حضرت آنها اولین که پیغمبر پانزده بر نازله صحیفة پانزده بر است محتویزرتشت حضرت جمله آن از و پنجم ساسان حضرت ایشان آخرین و مهاباد

بعد که پیغمبری آن خبر صحیفه پانزده این از یکی هر آخر در و است سیزدهم است جعلی کتاب این البته است شده داده آید بظهور می بایست بترتیب آن از

که است آمده مقبول چنان اسلام اهل میان خیال این که گفت می توان اما دوم آیة و کرده اند اخذ زردشتی کتاب این از آنرا ایشان

224

گرزمرپان شش هر هرشنده شمئای فرشید است همین صحف این از یک هر ndash ndash ndash و دادگر مهربان گر بخشایش بخشایندة ایزد بنام دری در و فراهیدور

های سوره از سوره سیزده و صد سر بر آنچه با قول این که می بیند هرکس ndash الفاظ و دارد مطابقتی الرحیم الرحمن الله بسم یعنی است مکتوب قرآن

است مرقوم آنجا چونکه آنست مثل نیز بوندهشنیه اولPahlavi

هر ndash در زردشتیان که میباشد نیز این ذکر لایق و آفریننده اورمزد بنام یعنی زردشتیان مابین امر این در اما میگفتند رتو را آنها که داشتند دعا وقت پنج روز

صابیین که دعائی وقت هفت آن از وقت پنج آن زیرا است مطابقتی صابیین و میباشد داشتند

و) 7( حکایتها محمد حضرت که است محال که بگوید شخصی اگر کلام آخرنیز و باشد گردانیده خود احادیث و قرآن داخل پسندیده زردشتیانرا رسومپس باشد داشته هم وافقیت امور این از امی نبی آن که بود نخواهد ممکن

که است مندرج الأحباب روضه در اولا که میگویند قول این جواب در معترضینوی نزد که طایفة هر اشخاص به که داشت عادت محمد حضرت

225

فارسی بزبان اوقات بعضی بدینطور چون و بگوید بزبانشان چیزی می آمدند ثانیا و یافت رواج عربی زبان در فارسی الفاظ چند سبب این از میزد حرفعرب رسوم و داستانها و یهود افسانه های محمد حضرت که شد معلوم چونقصه که دارد اشکال چه پس ساخت خود قرآن داخل پسندیده را پرست بت

که حکایتهائی از بسیاری دربارة و باشد گردیده وی مقبول نیز فارسیان هایکلی رواج اعراب میان وی ایام در آنها که است مسلم است مندرج قرآن در

است نوشته چنین داستانها قسم این دربارة الکندی چون ذكرت میداشت فإن هذه لك قلنا القصص هذه ونظائر الفيل وأصحاب والناقة وثمود عاد قصة ونهارهن ليلهن يدرسنها كن اللواتي الحي عجائز وخرافات باردة ndash1أخبار

را حکایتها این امثال و فیل اصحاب و ناقه و ثمود و عاد حکایت اگر پس ترجمهکه است قوم زنان پیره خرافات و سست اخبار این که میگوئیم بتو کنی ذکر

الرسول سیره از ثالثا و میگفتند افسانه بطریق روز و شب را آنها ایشانمحمد حضرت اصحاب میان که است معلوم اسحق ابن و هشام ابن تصنیف

وقت در محمد حضرت که بود فارسی سلمان به مسمی ایرانی شخصیمحاصره

1 as Al Kindy tells usmdash Suppose we relate to thee such fables as those of Acircd Thamud and the She-camel the Companions of the Elephant and such like it would only be the way of old women who spend their days and nights in such foolish talk Sources of Islam p 90

226

ثقیف غزوة حین در نیز و کند را خندق آن وی نصیحت برحسب مدینه کردن خود ایام در که میگویند و آورد باستعمال اولا او رأی موافق را منجنیق طایف

مددکار قرآن کردن تصنیف در سلمان که بودند آن بر دشمنانش محمد حضرتسوره ( یعنی نحل سورة در اینمطلب ذکر و میباشد محمد )۱۰۵ ۀeآی ۱۶حضرت

میشود ndash یافت الفاظ ذي باین ال سان ل بشر مه يعل ما إن يقولون هم أن نعلم ولقدمبين عربي لسان وهذا أعجمي إليه ndash1يلحدون که میدانیم آینه هر و ترجمه

او بسوی می گردانند رو آنکه زبان انسانی را او می آموزد که میگویند ایشان که میگفتند معترضین اگر البته است روشن عربی زبان این و است اعجمی

اینرا چون اما میکرد کفایت جواب این بود قرآن عبارت حسن سبب عجمی آناحادیث در هم و قرآن در هم که مطالبی آن از بسیاری که اند کرده ثابت

دارد میشود یافت زردشتیه کتب در آنچه با انگیز حیرت مطابقت است مندرجاز بلکه نیست کافی بهیچوجه اعتراض آن نمودن رد برای قرآن قول این پساز آنحضرت که بود شده معلوم محمد خود ایام در که هویداست امر این آیه آن

مسلم اینرا نیز اینجا در که است لابد پس است یافته تعلیم فارسی سلمان میباشد اسلام دین ینابیع یکی نیز زردشتیان کتابهای که نمائیم

1 We know indeed that they say It is a man that teaches him The tongue of him they wickedly point to is notably foreign while this is Arabic pure and clear Quran 16 103 mdash Yusuf Ali

227

ششم ششم فصل فصلتعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

است آمده وارد

شرکت و پرستی بت از عرب اهل از بعضی محمد حضرت ظهور از قبل - از شاید و یهود اهل از چون و میبودند حق دین پی در داشته کلی نفرتکه داشتند اطلاع بود رسیده ایشان زمان تا الأیام قدیم از بتواتر که چند اخباری

بعضی سبب آن از است میشناخته را حقیقی واحد حی خدای ابراهیم حضرتدین تفحص و بجستجو طایف در هم و مدینه در هم و مکه در هم ایشان از اهم امر این مشغول آنانیکه و نمودند رد اصنامرا عبادت پرداخته الله خلیلامیه و مدینه در اصحابش و ابوامیر آنجمله از که گردیدند حنفا به ملقب گشتند

و عثمان و عبیدالله و بورقه مسمی مکه اهل از چهارنفر و طایف در زلط ابن و اشخاص نوع این گفتگوی و نمونه و خیالات که برآنند معترضین و بودند زید

کرده وی دین بر و محمد حضرت بر اهم تاثیر عمرو ابن زید تعلیم خصوصا این کنندگان مطالعه آنکه برای و می آید پدید قرآن خود در آن دلیل که است

اوراق

228

ابن که را آنچه که است لازم بیازمایند را قول این غلط یا و صحت بتوانند بهتر اگر که باد اضح و بخوانیم اند نوشته مکه حنفای به نسبت هشام ابن و اسحقابن کتاب اما اند نوشته را محمد حضرت سیرت نیز دیگر اشخاص نفر چند چه

از زیرا است معتبرتر دیگر کتابهای نوع آن همة از الرسول بسیره ملقب هشام ببیان مورخیکه اول میباشد محمد حضرت بزمان نزدیکتر و تر قدیم همه

سن در که بود زهری بپرداخت او اقوال و اعمال وفات ۱۲۴ ۀeنمودن هجریکه عروه از خصوصا و محمد حضرت اصحاب از تواتر از نوشت او آنچه و یافت

سالها چندان مرور در البته بود شده معلوم وی بر بود عایشه خویشان از یکیزهری کتاب اگر اما و بود یافته دخول اخبار آن در مبالغات و اشتباهات بسیار

میخواهند را امور حقیقت آنانیکه برای میداشت فایده بسیار میبود موجود حالا از تماما چه اگر و میبود دیگر کتابهای از معتبرتر آنجهه از و قدیمتر زیرا بدانند

) سنه در که نام اسحق ابن زهری شاگردان از یکی اما است رفته ۱۵۱میان ( آن از بسیار اجزای و نمود تصنیف مطلب آن در دیگر کتابی یافت وفات هجری

سنة ( در که هشام ابن الرسول سیره در ) ۲۱۳کتاب محفوظ کرد رحلت هجریاطلاع حنفا از تا مینمائیم رجوع کتاب آن بسوی ما الآن پس است مانده

229

این است شده نوشته آنجا در آنچه و یابیم واجتمعت إسحاق ابن قال میباشدله وينحرون يعظمونه كانوا أصنامهم من صنم عند لهم عيد في يوما قريش

فخلص يوما سنة كل في لهم عيدا ذلك وكان به ويديرون عنده ويعكفون على بعضكم وليكتم تصادقوا لبعض بعضهم قال ثم نجيا نفر أربعة منهم

بن قصي بن العزى عبد بن أسد بن نوفل بن ورقة وهم أجل قالوا بعضبن يعمر بن رئاب بن جحش بن الله وعبيد لؤي بن كعب بن مرة بن كلابأميمة أمه وكانت خزيمة بن أسد بن دودان بن غنم بن كبير بن مرة بن صبرة

وزيد قصي بن العزى عبد بن أسد بن الحويرث بن وعثمان المطلب عبد بنتعدي بن رزاح بن رياح بن قرط بن الله عبد بن العزى عبد بن نفيل بن عمرو بن لقد شيء على قومكم ما والله موا تعل لبعض بعضهم فقال لؤي بن كعب بن

ولا يضر ولا يبصر ولا يسمع لا به نطيف حجر ما إبراهيم أبيهم دين أخطئوا في قوا فتفر شيء على أنتم ما والله فإنكم لأنفسكم التمسوا قوم يا ينفع

في فاستحكم نوفل بن ورقة فأما إبراهيم دين الحنيفية يلتمسون البلدان الله عبيد وأما الكتاب أهل من علما علم حتى أهلها من الكتب بع وات النصرانية

مع هاجر ثم أسلم حتى الالتباس من عليه هو ما على فأقام جحش بنامرأته ومعه الحبشة إلى المسلمين

230

هلك حتى الإسلام وفارق تنصر قدمها فلما مسلمة سفيان أبي بنت حبيبة أم كان قال بير الز بن جعفر بن محمد فحدثني إسحاق ابن قال نصرانيا هنالك

وسلم عليه الله صلى الله رسول بأصحاب يمر تنصر حين جحش بن الله عبيد وأنتم أبصرنا أي وصأصأتم فقحنا فيقول الحبشة أرض من هنالك وهم

عينيه يفتح أن أراد إذا الوليد الكلب أن وذلك بعد تبصروا ولم البصر تلتمسون وخلف إسحاق ابن قال عينيه فتح تعني عينيه فقح وقوله لينظر صأصأ لينظر

بن سفيان أبي بنت حبيبة أم امرأته على بعده وسلم عليه الله صلى الله رسول صلى الله رسول أن حسين بن علي بن محمد وحدثني إسحاق ابن قال حربعليه فخطبها الضمري ة أمي بن عمرو النجاشي إلى فيها بعث وسلم عليه الله

مئة أربع وسلم عليه الله صلى الله رسول عن وأصدقها إياها فزوجه النجاشيالنساء صداق وقف مروان بن الملك عبد نرى ما علي بن محمد فقال دينار

بن سعيد بن خالد النبي أملكها الذي وكان ذلك عن إلا دينار مئة أربع على الروم ملك قيصر على فقدم الحويرث بن عثمان وأما إسحاق ابن قال العاص قيصر عند الحويرث بن ولعثمان هشام ابن قال عنده منزلته وحسنت فتنصر

إسحاق ابن قال الفجار حديث في ذكرت ما ذكره من منعني وأماحديث

231

دين وفارق نصرانية ولا يهودية في يدخل فلم فوقف نفيل بن عمرو بن زيدعن ونهى الأوثان على تذبح التي والذبائح والدم والميتة الأوثان فاعتزل قومه

ابن قال عليه هم ما بعيب قومه وبادى إبراهيم رب أعبد وقال الموءودة قتلرضي بكر أبي بنت أسماء أمه عن أبيه عن عروة بن هشام وحدثني إسحاق ظهره مسندا كبيرا شيخا نفيل بن عمرو بن زيد رأيت لقد قالت عنهما الله

أصبح ما بيده عمرو بن زيد نفس والذي قريش معشر يا يقول وهو الكعبة إلى أحب الوجوه أي أعلم أني لو اللهم يقول ثم غيري إبراهيم دين على أحد منكم

وحدثت إسحاق ابن قال راحته على يسجد ثم أعلمه لا ولكني به عبدتك إليكقالا عمه ابن وهو الخطاب بن وعمر نفيل بن عمرو بن زيد بن سعيد ابنة أن

فإنه نعم قال عمرو بن لزيد استغفر وسلم عليه الله صلى الله لرسول لقي كان وما قومه دين فراق في نفيل بن عمرو بن زيد وقال وحده أمة يبعث

ذلك في منهم

رب ألف أم واحدا تقسمت أربا إذا أدينالأمور

والعزى ت اللا عزلت جميعا

الجلد يفعل كذلكالصبور

ولا أدين ى العز فلاابنتيها

عمرو بني صنمي ولاأزور

ا رب وكان أدين هبلا حلمي ولا إذ الدهر في لنايسير

يالي الل وفي عجبتمعجبات

يعرفها ام الأي وفيالبصير

232

رجالا أفنى قد الله الفجور بأن شأنهم كان كثيرا

قوم ببر آخرين الصغير وأبقى الطفل منهم فيربل

يوما ثاب يفتر المرء المطير وبينا الغصن يتروح كما

ربي حمن الر أعبد الغفور ولكن ب الر ذنبي ليغفر

احفظوها كم رب الله تبوروا فتقوى لا تحفظوها ما متى

جنان دارهم الأبرار سعير ترى حامية وللكفار

يموتوا وإن الحياة في الصدور وخزي به تضيق ما يلاقوا

جلد( الرسول 1)۷۷و ۷۶ ۀeصفح ۱سیره و است گفته اسحق ابن ترجمهآنرا و شدند جمع بتهایشان از نزدیکی داشتند که عیدی در روزی قریش

1 One day when the Quraysh had assembled on a feast day to venerate and circumambulate the idol to which they offered sacrifices this being a feast which they held annually four men drew apart secretly and agreed to keep their counsel in the bonds of friendship They were (i) Waraqa Ibn Naufal Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza b Ibn Qusayy Ibn Kilab Ibn Murra Ibn Ka`b Ibn Luayy (ii) `Ubaydullah Ibn Jahsh Ibn Riab Ibn ya`mar Ibn Sabra Ibn Murra Ibn Kabir Ibn Ghanm Ibn Dudan Ibn Asad Ibn Khuzayma whose mother was Umayma Ibn `Abdul-Muttalib (iii) `Uthman Ibn al-Huwayrith Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza Ibn Qusayy (iv) Zayd Ibn `Amr Ibn Nufayl Ibn `Abdul-`Uzza Ibn `Abdullah Ibn Qurt Ibn Riyah Ibn Razah Ibn diyy Ibn Ka`b Ibn Luayy They were of the opinion that their people had corrupted the religion of their father Abraham and that the stone they went round was of no account it could neither hear nor see nor hurt nor help `Find for yourselves a religion they said `for by Allah you have none So they went their several ways in the lands seeking the Hanifiya the religion of AbrahamWaraqa attached himself to Christianity and studied its scriptures until he had thoroughly mastered them `Ubaydullah went on searching until Islam came then he migrated with the Muslims to Abyssinia taking with him his wife who was a Muslim Umm Habiba d Abu Sufyan When he arrived there he adopted Christianity parted from Islam and died a Christian in AbyssinaMuhammed Ibn Ja`far Ibn al-Zubayr told me that when he had become a Christian `Ubaydullah as he passed the prophets companions who were there used to say `We see clearly but you eyes are only half open ie `We see but you are only trying to see and cannot see yet He used the word sa`sa because when a puppy tries to open its eyes to see it only half sees The other word faqqaha means to open the eyes After his death the apostle married his widow Umm HabibaMuhammad Ibn `Ali Ibn Husayn told me that the apostle sent `Amr Ibn Umayya al-Damri to the Negus to ask for her and he married him to her He gave her as a dowry on the apostles behalf four hundred dinars Muhammad Ibn `Ali said `We think that `Abdul-Malik Ibn Marwan fixed the maximum dowry of women at four hundred dinars because of this precedent The man who handed her over to the prophet was Khalid Ibn Sa`id a al-`As`Uthman Ibn al-Huwayrith went to the Byzantine emperor and became a Christian He was given high office hereZayd Ibn `Amr stayed as he was he accepted neither Judaism nor Christiianity He abandoned the religion of his people and abstained from idols animals that had died blood and things offered to idols He forbade the killing of infant daughters saying that he worshipped the Allah of Abraham and he publicly rebuked his people for their practices

233

بود عیدی ایشان برای آن سال هر در و می گشتند آن دور و مینمودند تعظیم گفتند بیکدیگر آنگاه ماندند جدا ایشان از کرده گفتگو خفا در نفر چهار پس

ابن ورقه ایشان و خوب گفتند دارید پنهان را یکدیگر اسرار و نمائید صداقتالمطلب عبد دختر امیمه مادرش و الخ ابن حجش ابن عبیدالله و الخ بن نوفل

گفتن بیکدیگر و بودند الخ ابن عمرو ابن زید و الخ ابن حویرث ابن عثمان وابراهیم پدرشان دین از نیستند هیچ بر قومتان که می دانید که قسم بخدا

Hisham Ibn `Urwa from his father on the authority of his mother Asma d Abu Bakr said that she saw Zayd as a very old man leaning his back on the Ka`ba and saying `O Quraysh By Him in whose hand is the soul of Zayd not of you follows the religion of Abraham but I Then he said one `O Allah if I knew how you wished to be worshipped I would so worship you but I do not know Then he prostrated himself on the palms of his handsI was told that his son Sa`id Ibn Zayd and `Umar Ibn al-Khattab who was his nephew said to the apostle `Ought we to ask Allahs pardon for Zayd Ibn `Amr He replied `Yes for he will be raised for the dead as the sole representative of a whole peopleZayd Ibn `Amr Ibn Nufayl composed the following poem about leaving his people and the treatment he received from them

Am I to worship one lord or a thousandIf there are as many as you claimI renounce al-Lat and al-`Uzza both of them As any strong-minded person wouldI will not worship al-`Uzza and her two daughtersNor will I visit the two images of the Banu `AmrI will not worship HubalIn the days when I had little senseI wondered (for in the night much is strangeWhich in daylight is plain to the discerning)That Allah had annihilated many menWhose deeds were thoroughly evilAnd spared others through the piety of a peopleSo that a little child could grow to manhoodA man may languish for a time and then recoverAs the branch of a tree revives after rainI serve my Lord the compassionateThat the forgiving Lord may pardon my sinSo keep to the fear of Allah your Lord While you hold to that you will not perishYou will see the pious living in gardens While for the infidels hell fire is burningShamed in life when they dieTheir breasts will contract in anguish- Seera of Ibn Hisham Sources of Islam p 93-95

234

هیچ و نمی بیند و نمی شنود بکنیم طواف آنرا که چیست سنگ درگذشته اند بر شما که قسم بخدا پس کنید التماس انفستان برای قوم ای نمیرساند فایده

بجویند را ابراهیم دین یعنی حنیفیت تا شدند متفرق دیگر ببلاد پس نیستید هیچنمود تتبع آنها اهل از را کتب گشته محکم مسیحی دین در نوفل ابن ورقه پس

که شکی در او پس حجش ابن عبیدالله اما و دانست کتاب اهل از را علم تا کرد هجرت حبش به مسلمانان با آنگاه گردید مسلمان وقتیکه تا بماند داشت

چون پس رفت او همراه بود مسلمان که ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش ومسیحیان دین در آنجا در و کرد ترک اسلامرا دین شده مسیحی رسید بدانجا

داده خبر مرا زبیر ابن جعفر ابن محمد پس است گفته اسحق ابن شد هلاک) که ص خدا رسول اصحاب بر شد مسیحی وقتیکه حجش ابن عبیدالله گفت ( ما یعنی وصأصأتم فقحنا میگفت گذشته بودند حبش زمین از آنجا در ایشان

است این آن و نشده اید بینا هنوز و میکنید جستجو را بینائی شما و شده ایم بینابه تا میکند صأصأ ببیند تا کند باز را خود چشمان که میخواهد چون سگ بچة که

رسول و است گفته اسحق ابن چشمانشرا بازکرد یعنی فقح او قول و بینداز بعد صلعم خدا

235

( ) ابن گرفت حربرا ابن ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش عبیدالله بعد یعنی وی که کرد حکایت من برای حسین ابن علی ابن محمد و است گفته اسحق ( ) نزد ضمریرا امیه ابن عمرو حبیبه ام یعنی وی پی در صلعم خدا رسول ( ) وی با را او پس کرد خطبه محمد او برای ویرا نجاشی پس فرستاد نجاشی

محمد پس شد داده دینار چهارصد صلعم خدا رسول از کابینش و نمود تزویجدینار بچهارصد زا زنان کابین مروان ابن عبدالملک که نمی بینم گفت علی ابن

ابن خالد داد صلعم نبی به را او کسیکه و جهت آن از جز است کرده معین قیصر نزد حویرث ابن عثمان اما و است گفته اسحق ابن بود عاص ابن سعید

گفته هشام ابن شد بلند وی نزد او درجة و گشت مسیحی رسیده روم پادشاهدر آنچه که است حدیثی قیصر نزد حویرث ابن عثمان ماندن دربارة و است

گفته اسحق ابن است کرده منعق آن ذکر از مرا ام کرده بیان فجار حدیثنصاری دین و یهود دین داخل و بماند او پس نفیل ابن عمرو زیدابن اما و است

قربانیهائی از و خون از و مردار از و بتها از و کرد ترک خویشرا قوم دین و شد ) زنده دختریکه یعنی مووده قتل از و نمود اجتناب میکردند ذبح بتها برای که

( آن خود قوم بر و می پرستم را ابراهیم خداوند گفت و کرد نهی کنند خاکمرتکب که را عیسی

236

از پدرش از عروه ابن هشام و است گفته اسحق ابن گردانید آشکارا بودند آن) ( ) یعنی او که است داده خبر بمن عنها الله رضی ابوبکر دختر اسما مادرش

که) دیدم بود پیر بسیار وقتیکه را نفیل ابن عمرو ابن زید همانا گفت اسما در عمرو ابن زید جان که باو قریش آل ای میگفت داده کعبه بر را خود پشت

است نرسیده ابراهیم بدین من جز شما از یکی هیچ که قسم است وی دست تو نزد وجوه از وجه کدام که میدانستم اگر من بدرستیکه خدا ای میگفت آنگاه

کفهای آنگاه نمیدانم آنرا من ولکن می پرستیدم بدان ترا باشد تر پسندیده بمن و است گفته اسحق ابن کرد سجده نهاده زمین بر خویشرا دست

ابن همر و نفیل ابن عمرو ابن زید ابن سعید پسرش که است شده خبردادهعمرو ابن زید برای گفتند صلعم خدا برسول بود وی عم پسر که خطاب

زید و برمیخیزد امتی مثل تنهائی به وی بدرستیکه و بلی گفت او و نما استغفارآنچه خصوص در و کرد ترک را خود قوم دین اینکه دربارة نفیل ابن عمرو ابن بهزار یا پروردگار بیک آیا گفت چنین شد واقع بوی ایشان از آنجهت از

تماما را عزی و لات است شده مقسم امور حالیکه در بیاورم ایمان پروردگار میکند چنین شکیبا زورآور مرد ام کرده ترک

237

را عمرو بنی بت دو نه و ام آورده ایمان دخترش بدو نه و عزی به نه پس که زمانی در بود پروردگار ما برای او و ام نیاورده ایمان بغنم و مینمایم زیارت نیز روزها در و هست عجیب چیزهای شبها در و کردم تعجب بود کم من حلم

فانی مردانیرا اوقات اکثر خدا بدرستیکه میشناسد را آنها بینا شخص که احسان بسبب آنرا دیگر و است بوده فجور ایشان کار که است گردانیده

و می پروراند را کوچک های بچه ایشان از پس است نگاهداشته زنده گروهیشاخة میگردد خرم چنانکه میشود نیکو روزی و میخورد لغزش مرد ما میان

گناه غفور پروردگار تا می پرستم را خود رحمن پروردگار اما و خورده باران حفظ آنرا مادامیکه بنمائید حفظ را پروردگار خدای تقوای پس بیامرزد مرا

کافران برای و باغهاست مسکنشان که می بینی پاکانرا شد نخواهید هلاک کنیدآنچه و بمیرند اینکه و رسوائیست زندگانی در ایشان برای و سوزانست سعیر

انتهی کنند ملاقات میشود تنگ آن از ها سینه که رامکه از ویرا بود زید عم که خطاب که میسازد مطلع را ما هشام ابن واذن و بماند شهر آن مقابل حراء کوه بر که ساخت مجبور را او نموده اخراج

گردد مکه داخل که نداد

238

صفحة( اول جلد الرسول میرسانیم) ۷۹سیره بهم اطلاع نیز کتاب همان از وواقع مغارة در تابستان وقت سال هر در که داشت عادت محمد حضرت کهگفت میتوان پس کند منزل ث تحن رای عرب عادت حسب بر حراء کوه همان اقوال و میکرد ملاقات بود وی خویشان از که عمرو ابن زید با اوقات اکثر کهحینیکه در محمد حضرت که میگوید زیرا میگرداند ثابت قیاسرا ابن اسحق ابن

بحراء هو و الله کرامه من جائه بما جبرئیل جاء ثم بود همانجا در شد مبعوث شهر سنه کل من حراء فی یجاور ص الله رسول کان رمضان شهر فیهشام ابن قال التبرر التحنث و الجاهلیه فی قریش به تحنث مما ذلک اوکانصفحة ( الثآء من الفآء فیدلون الحنیفیه یریدون التحنف و التحنث العرب تقول

۸۱و ۸۰ وی) بنزد که خدا کرامت از آنچه با آمد وی نزد جبرائیل آنگاه ترجمهسال هر از را یکماه صلعم خدا رسول بود رمضان ماه در حراء در او و آوردتحنث بآن جاهلیت در قریش که بود آن از این و مینمود مجاورت حراء در اعراب است گفته هشام ابن می آید نفس تزکة بمعنی تحنث و مینمودند

raquo laquo raquo ثا raquo از بدل را فا پس بگویند را حنیفیت میخواهند و میگویند تحنف و تحنث احادیث از و قرآن از که هر و انتهی میآورند

239

اهم تأثیری محمد حضرت تعالیم بر عمرو ابن زید تعلیم که می بیند است واقفدر شد مذکور زید اعتقادات دربارة که امور آن از یکی هر زیرا است داشتهبت رد و مووده نهی است قبیل آن از و میشود یافت نیز محمد حضرت دین

را خدا و جهنم و سعیر از انذار و جنات خبر و الهی بوحدانیت اقرار و پرستی آن محمد حضرت که نماناد مخفی اینهمه بر علاوه و گفتن غفور و رحمن و رب

جمیع و زید زیرا نمود بعینه همانرا نیز او بود نموده عمرو ابن زید که ادعائیراو ام یافته آنرا که گفت خود دربارة زید و بودند ابراهیم دین پی در دیگر حنفایو مینمایم دعوت ابراهیم دین بسوی را مردم که میکرد ادعا نیز محمد حضرت

( بارها ( حنیف یعنی داشتند اصحابش و زید لقبیکه بهمان را ابراهیم حضرتاقتباس قرآن از چند آیة که میکند کفایت امر این اثبات در و میسازد ملقب

سورة ( یعنی نسآء سورة در زیرا مکتوبست) ۱۲۴ ۀeآی ۴نمائیم ومنچنینالله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات محسن وهو ه لل وجهه أسلم ممن دينا أحسن

خليلا (1إبراهيم خال آنکه از دین در است بهتر آنکه و رویشرا) ۲۳۳ترجمه کندخدا گرفت و گرایرا حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست او و خدا برای

) سوره یعنی عمران آل سورة در و دوست را است) ۸۹آیه ۳ابراهیم مرقومة مل بعوا فات الله صدق قل

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 125 mdash Yusuf Ali

240

المشركين من كان وما حنيفا 1إبراهيم پیرو پس خدا گفت است بگور ترجمه انعام سورة در نیز و مشرکان از نباشید و گرایرا حق ابراهیم کیش شوید

سوره( مکتوبست) ۱۶۲آیه ۶یعنی مستقيم صراط إلى ي رب هداني ني إن قل حنيفا إبراهيم ة مل قيما خدایم 2دينا مرا کرد هدایت من بدرستیکه بگو ترجمه

نحو و صرف از کس هر و گرای حق ابراهیم کیش درست دینی راست براهخویشرا امت و را خود محمد حضرت اینجا در که می بیند است واقف عربی سریانی و عبری بزبان لفظ آن اصل چه اگر و میگرداند ملقب حنیف به هم

یعنی حنفاء را اصحابش و زید عرب اهل چون اما می آید مرتد و نجس بمعنیپس بودند کرده ترک را خود پرست بت اجداد دین که زانرو میگفتند مرتدین

و پذیرفتند خویشتن برای پسندیده را لقب آن محمد حضرت هم و ایشان همهیچ تحنث و تحنف بین ما نیز ایشان شاید که زیرا گردانیدند نیکو نیز آنرا معنی

و خویش از نفر چهار آن که نمود فراموش نباید نیز اینرا و ندیدند تفاوتیعبیدالله نیز و بودند لوی نسل از آنها جمیع زیرا بودند محمد حضرت اقارب

و ورقه و گرفت بزنی را حبیبه ام اش بیوه وی و بود محمد حضرت زادة خالهجلد ( الرسول سیره در که نامة نسب از چنانکه بودند خدیجه عمان بنی عثمان

صفحه اول

1 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 95 mdash Yusuf Ali2 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

241

۷۶و ۶۳ پس) میگردد ظاهر شد اقتباس این از قبل آن از قدری و است مندرجبر دیگر حنفاء و زید تعالیم و خیالات و اقوال و آراء که نداشت امکان بهرحال

حضرت چه اگر که باد واضح الأمر آخر و باشد نکرده اهم اثری محمد حضرتآیه ( توبه سورة تفسیر در بیضاوی که حدیثی آن برحسب کرده ۱۱۴محمد ذکر

عمرو ابن زید برای اما نماید استغفار آمنه خود در ما برای که نیافت اذن استعلیحده امت قیامت روز در او که گفت و شد مذکور چنانکه نمود استغفار

زید ادعای و تعالیم اقوال باین محمد حضرت و میخیزد بر آنصورت در و میباشدنمود تصدیق را

داریم مسلم بالفرض بگوید شد گفته آنچه جواب در اینجا در کسی شاید ولکنتمام در که میگردد ظاهر پس اند گفته معترضین که آنهاست اسلام ینابیع که البته است محال این و نمی شود یافت محمد حضرت خود از اثری اسلام دین

طبیعت از چیزی مینمود ایجاد را خود دین محمد حضرت چون که نیست ممکنخانة بناأ چه اگر زیرا باشد پیوسته نه بظهور مذهب و دین آن در وی خوی ودادن ترتیب کار اما میکند بنا گوناگون ها خشت و آجرها و سنگها از را خودهویدا بنایش از بناأ مهارت و اراده و میگرداند نمایان را او هوش و هنر آنچیزها

میشود

242

دارد تفاوتی دیگر ادیان همة از و است بسته صورت اسلام دین عمارت چون و و است بوده هنرمند عاقل شخص عمارت آن بنای که است ظاهر سبب این از بر علاوه و میگردد هویدا نیز محمد حضرت بلاغت قرآن عبارت فصاحت از

دیده قرآن در محمد حضرت سرگذشت وقایع و حوادث از بسیاری آثار اینهمهوفق بر و نمیداشت دنیوی قدرت هجرت از قبل او که است ظاهر مثلا میشود

جنگیدن ذکر هیچ گشت مکتوبست هجرت از قبل هائیکه آیه آن در امر این وی انصار مدینه اهل چون هجرت از بعد اما نمی شود یافت دین انتشار برای

دفاع و خود جان حفاظت برای که داد اذن خود باصحاب اولا بودند گردیده ) سوره یعنی حج سورة در چنانکه ndash۴۱و ۴۰آیه ۲۲بجنگد مکتوبست) چنین

أن إلا حق بغير ديارهم من أخرجوا ذين ال ظلموا هم بأن يقاتلون ذين لل أذنه الل نا رب 1يقولوا شدند کرده زار کار که آنانرا مر شد داده دستوری ترجمه

مگر حق بنا دیارشان از شدند کرده بیرون آنانکه شدند کرده ستم آنها بآنکه ) صفحه اول جلد هشام ابن و خداست ما پروردگار میگفتند عروه) ۱۶۴آنکه از

شد عطا ها آیه این در اولا مقاتله اذن که میگوید اصحاب از دیگر اشخاص و ( از ( بعد ثانیا اما

1 Sanction is given unto those who fight because they have been wronged hellipThose who have been driven from their homes unjustly only because they said Our Lord is Allah Quran 22 39- 40 mdash Pickthall

243

این بودند آمده غالب غزوات بعضی در اصحابش و محمد حضرت چون چندیسوره ( یعنی بقره سورة در همچنین و گردید حکم شده تبدیل و ۲۱۲آیه ۲اذن

است) ۲۱۴ مرقوم هر الش عن يسألونك كم ل كره وهو القتال عليكم كتبوالمسجد به وكفر الله سبيل عن وصد كبير فيه قتال قل فيه قتال الحرام

القتل من أكبر والفتنة الله عند أكبر منه أهله وإخراج نوشته 1الحرام ترجمه حرام ماه از ترا می پرسند شما برای دارد کراهت او و کارزار شما بر شد

کافری و خدا راه از دارد باز و است بزرگ آن در کارزار بگو آنرا در کارزارخدا نزد است بزرگتر آن از را اهلش کردن بیرون و الحرام مسجد و بآن است اذن و بجنگند باید مسلمانان که است این آن معنی و شکستن از بزرگتر فتنه و

) ) در مسلمانان چون ثالثا و کنند منع بکعبه رفتن از ایشانرا قریش که ندهندساخته مغلوب هم را دیگر طوایف یعضی و قریظه بنی هجری ششم سنة

سوره ( یعنی مائده سورة در چنانکه گشت تر سخت جهد حکم آنگاه آیه ۵بودنداست) ۳۷ الأرض مکتوب في ويسعون ورسوله الله يحاربون ذين ال جزاء ما إن

من ينفوا أو خلاف من وأرجلهم أيديهم تقطع أو بوا يصل أو لوا يقت أن فسادالهم ذلك الأرض

1 Fighting is prescribed for you and ye dislike ithellipThey ask thee concerning fighting in the Prohibited Month Say Fighting therein is a grave (offence) but graver is it in the sight of Allah to prevent access to the path of Allah to deny Him to prevent access to the Sacred Mosque and drive out its members Tumult and oppression are worse than slaughter Quran 2 216- 217 mdash Yusuf Ali

244

عظيم عذاب الآخرة في ولهم الدنيا في 1خزي مزد نیست این جز ترجمهکشته اینکه بتباهی زمین در شتافتند و پیغمبرشرا و خدا کردند جنگ آنانکهخلاف از پاهایشان و دستهایشان شود بریده یا شوند کشیده بردار یا شوندمر و دنیا در خواری ایشانراست مر این زمین از شوند رانده یا یکدیگر

این که برآنند قرآن مفسرین که باد واضح بزرگ شکنجة آخرت در ایشانراست اما است شده مندرج نصاری و یهود دربارة نه و پرستان بت دربارة مطلب

گشت معین آن از بعد سال چند هم کتاب باهل نسبت اسلام اهل سلوکدر ( رابعا زیرا بود بموت مشرف هجرت یازدهم سال در محمد حضرت وقتیکه

سوره ( یعنی توبه قرآن) ۲۹و ۵ ۀeآی ۹سروة آخری سورة تاریخ حسب بر کهبار باید را جنگ حرام ماه چهار آن اتمام از بعد که است شده گفته میباشد

است مکتوب چنانکه کرد شروع دیگر فاقتلوا الحرم الأشهر انسلخ فإذافإن مرصد كل لهم واقعدوا واحصروهم وخذوهم موهم وجدت حيث المشركين

قاتلوا حيم ر غفور الله إن سبيلهم وا فخل كاة الز وآتوا الصلاة وأقاموا تابوا ولا ورسوله الله م حر ما مون يحر ولا الآخر باليوم ولا بالله يؤمنون لا ذين ال

ذين ال من الحق دين يدينون

1 The punishment of those who wage war against Allah and His Messenger and strive with might and main for mischief through the land is execution or crucifixion or the cutting off of hands and feet from opposite sides or exile from the land that is their disgrace in this world and a heavy punishment is theirs in the Hereafter Quran 5 33 mdash Yusuf Ali

245

صاغرون وهم يد عن الجزية يعطوا ى حت الكتاب 1أوتوا چون پس ترجمهبگیرید و را آنها یافتید هرجا مشرکانرا بکشید پس حرام ماههای شد منقضی

کردند توبه اگر پس رهگذری بهر را مرآنها بنشینید و را آنها کنید حبس و را آنهاکه بدرستی را راهشان کنید خالی پس را زکوت دادند و را نماز داشتند پا بر و

و آخرت بروز بخداوند نگرویدند که آنانرا بکشید مهربانست آمرزندة خدااز را حق دین نمی پذیرند و رسولش و خدا کرد حرام را آنچه نمیدارند حرام

پس خوارشدگانند آنها و خود دست از جزیه بدهند تا را کتاب شدند داده آنانکهو مبرا تبدیل و تغییر از او پاک ذات که علیم خدای ارادة قرآن حسب بر

درجه که اصحابش و محمد حضرت اسلحة فیروزی ترقی وفق بر معراست هویداست هم دیگر مطلبی در نیز این و میگردید مبدل میرفت پیش بدرجه

و منسوخ قرآن های آیه از بعضی که مینمایند اقرار اسلام فقهای خود زیرا) یعنی بقره سورة مطابق تعلیم این و می باشد ناسخ دیگر های آیه بعضی

است) ۱۰۰آیه ۲سروة مکتوب چنین که جائی ننسها است أو آية من ننسخ ماقدير شيء كل على الله أن تعلم ألم مثلها أو منها بخير آنچه 2نأت ترجمهمانند یا آن از بهتر بیاوریم آنرا کنیم ترک یا آیتی از کنیم منسوخ

1 But when the forbidden months are past then fight and slay the Pagans wherever ye find them an seize them beleaguer them and lie in wait for them in every stratagem (of war) but if they repent and establish regular prayers and practise regular charity then open the way for them for Allah is Oft-forgiving Most Mercifulhellip Fight those who believe not in Allah nor the Last Day nor hold that forbidden which hath been forbidden by Allah and His Messenger nor acknowledge the religion of Truth (even if they are) of the People of the Book until they pay the Jizya ]tribute[ with willing submission and feel themselves subdued Quran 9 5 9 mdash Yusuf Ali2 None of Our revelations do We abrogate or cause to be forgotten but We substitute something better or similar Knowest thou not that Allah Hath power over all things Quran 2 106 mdash Yusuf Ali

246

که است سبب آن از و است توانا چیز همه بر خدا که نمی دانی آیا آنراو یهود ادیان باشد ممکن شاید که میداشت امید محمد حضرت مادامیکه

نماید ایجاد آن از دینی ساخته مخلوط اعرابرا دینی رسوم از چیزی و نصاریجد وقت همان در و کنند قبول و پسندند به آنرا العرب جزیرت سکنة جمیع که

متفرقه ملل این جملة و مختلف طوایف این همة تا میکرد صرف تمام جهد و سازد خویش تابعین و دهد اتحاد یکدیگر با ایشانرا گردانیده مایل خود بسوی راو یهود که بست تصمیم آنگاه می باشد بیفایده و عبث سعی این که دید چون اما از نیز مطلب این و گرداند نفی عرب حدود از اقلا یا و سازد هلاک را نصاری

) سوره یعنی احزاب سورة در آنچه از اینهمه بر علاوه و میآید پدید قرآن ۳خودمن) ۳۷آیه اظهر است شده نوشته بود وی خوانده پسر که زید بزن نسبت

داشته اهم تأثیر قرآن بر محمد حضرت خود طبیعت و خوی که است الشمسزن بسیار به نسبت احادیث در هم و قرآن در هم که آنچه از مطلب این و است

در که تعالیمی و مطالب مجموعة آن البته میگردد هویدا است مندرج گرفتنشاز ای دریاچه در که است آبی اقسام و انوع مثل است موجود احادیث و قرآن

آبها آن ظرفیکه آن اما باشد پیوسته بهم شده جاری متفرقه ینابیع از طرف هرخوی و نفس و عقل است گرفته صورت آن از

247

میباشد محمد حضرت خوداست مندرج قرآن در که تعالیم و مطالب آن از بسیاری که نماناد مخفی

که آنچه در و میباشد مفید و خوب الهی اقدس ذات وحدانیت عقیدة مثلاندکی البته است شده گفته آنها امثال و طوبی درخت و جنت و میزان دربارة بنوشد پاکرا شفاف آب بخواهد کس هر اما یافت میتوان فایده و راستی

رجوع حیات آب نهر سرچشمة خود بسوی بلکه بیاشامد مکدر جوی از نمی بایدو انبیا کتب سرچشمه آن و است داده شهادت برآن بارها قرآن خود که نماید

است مکتوب چنین آنها خصوص در که میباشد فيها حواریین وراة الت أنزلنا ا إنونور هدى من يديه بين ما ل مصدقا مريم ابن بعيسى آثارهم على وقفينا

وهدى وراة الت من يديه بين ما ل ومصدقا ونور هدى فيه الإنجيل وآتيناه وراة التقين لمت ل سوره ( 1وموعظة یعنی مائده ۵۰و ۴۸آیه ۵سورة بدرستیکه) ترجمه

بر درآوردیم پی از و روشنی و هدایت آن در را تورات فروفرستادیم مااز دستش دو میان باشد مرآنچه کنند تصدیق مریم پسر عیسی به آنها اثرهایرا آنچه مر کننده تصدیق و روشنی و هدایت آن در انجیل را او دادیم و تورات

مر پند و هدایت و تورات از دستش دو میان باشد

1 It was We who revealed the law (to Moses) therein was guidance and lighthellipAnd in their footsteps We sent Jesus the son of Mary confirming the Law that had come before him We sent him the Gospel therein was guidance and light and confirmation of the Law that had come before him a guidance and an admonition to those who fear Allah Quran 5 44- 46 mdash Yusuf Ali

248

بوده چه الله خلیل ابراهیم حضرت دین که بداند بخواهد هرکه و را پرهیزگانخواهد آنجا و نماید ملاحظه تمام دقت با را موسی حضرت تورات باید است

نسل از مسیح عیسی وحید دهندة نجات و خداوند که داد وعده بوی خدا که دیدپذیرفته را وعده آن ابراهیم حضرت و یافت خواهد تولد اسحق پسرش و وی

در و یافت نجات ایمان آن بوسیلة و آورد ایمان موعود مسیح به کرده باور و) سفر موسی حضرت تورات در میکنیم اکتفا آیه سه دو بذکر مطلب این اثبات

باب ۱۹آیه ۱۷پیدایش بتحقیق) گفت خلیل بحضرت تعالی خدای است مکتوبرا خود عهد و بنه نام اسحق را او و زائید خواهد پسری تو برای ساره زوجه ات باب در و باشد ابدی عهد او از بعد او ذریت با تا داشت خواهم استوار وی ۲۲با

ساخته ۱۸آیه مخاطب ویرا جل و عز خدای دیگر بار که است گشته مرقوم نیزمرا قول چونکه یافت خواهند برکت زمین امتهای جمیع تو ذریت از و گفتیهود به جلیل انجیل در مسیح عیسی خداوند خود وعده این بیان در و شنیدی

شادمان و دید و بیند به مرا روز اینکه بر کرد شادی ابراهیم شما پدر فرمود ) باب یوحنا انجیل گفته) ۵۶آیه ۸گردید ربانی الهام با نیز رسول پولس و

نسلها به نمی گوید و شد گفته او نسل به و بابراهیم وعده ها است

249

است مسیح که تو نسل به و یکی دربارة بلکه باشد بسیاری دربارة گویا کهوارث وعده حسب بر و ابراهیم نسل آینه هر میباشید مسیح آن از شما اگر اما

باب ( غلاطیان به رساله عهد) ndash ۲۹و ۱۶آیه ۳هستید آن که رحیم رحمن خدایهم و اقل مصنف هم که فرمایاد عنایت اینرا است کرده ادا را خود ابدیارث آن مستفیض و محفوظ خلیل حضرت با اوراق این عزیز کنندگان مطالعه

آمین بگردند سماوی عمدةتمتتمت

250

فهرستفهرست۲۲صفحه صفحه دیباچهدیباچه55صفحه صفحه تنبیهتنبیه

اول اول فصل فصلبیان اهم معمای این حل در اسلام معتبر علمای و مجتهدین آنچه خصوص در

صفحه ۶میکنند

دوم دوم فصل فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

دین اول ینبوع عمان و شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازصفحه است ۱۲اسلام

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهومة تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و قرآن

251

اخذ صابیین طریقة از اسلام اهل مذهبی رسوم از بعضی و شده اقتباس یهودصفحه است ۲۷گشته

چهارم چهارم فصل فصلقرآن در آنچه از بسیاری که میگویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرجصفحه گشته ۱۱۳مأخوذ

پنجم پنجم فصل فصلآنچه از بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

مأخوذ هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن درصفحه ۱۷۵گشته

ششم ششم فصل فصلوارد تعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

صفحه است ۲۲۲آمده

252

کتب کتب فهرست فهرستعربی عربی بزبان بزبان

نوشته رشید مامون خلیفه ایام در که مستند کتاب کندی اسحق بن عبدالمسیحشد

مسیحی جواب و مسیح بنام محمدی روپیه امه آنه۶چهار ) بر نو اصل دینیه روایات فی الشتیه بارکره

شیرین)روپیه آنه۸دو

البارکره ndash مصنف از روپیه نارالحق سهالجدید و القدیم العد فی المجید آنه۱۲النجیل

فارسی فارسی بزبان بزبانبیبل ndash حکایات بر مشتمل النوار آنه1نور

فیندر ndash کشیش از الحیات آنه1طریقکندی اسحق آنه۱۲عبدالمسیح

جدید و عتییق عهد در مجید آنه8گلیرنانبیا نبوتهای درباره الاسرار آنه۱۲کشف

ndash - از مسیح الوهیت در الأسرار مفتاحفیندر کشیش

آنه1

ربانی کتب بر قرانی آنه10الهاداتالنجات آنه3وسیله

فیندر ndash کشیش از الحق آنه2میزان

نادان فخر بطلان برهان به مسمی الهالشتیه ndash الباکوره ترجمه برشیرین

و مسیحی کشیش بین ما دینی اسلاماتجوی حق ایرانی

عربی بزبان مقدس عربی کتاب بزبان مقدس کتابکامل مقدس روپیه کتاب آنه10یک

اعراب با مقدس روپیه کتاب آنه4پنج

253

Page 3: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب

بعد نماناد mdash اما پوشیده و مخفی حقانی اسرار مدققان و الاباب ذوی برموجودات و سماویه کاینات آمیز حکمت انگیز حیرت زیبایی و زینت چنانکه که

قدیر دست از بلکه نیامده هرگز بوجود عدم از بی علت و بی سبب ارضیهصدور شرف تعالی و سبحانه مطلق قادر خدای الوجود واجب الاسباب مسبب

خواه قول خواه باشد فعل خواه نیز دیگر چیز هر طور همین به است یافته و پیوندد به وجود به که است نبوده ممکن آن بدون که دارد خاص سببی خیال

است موجود جهان متفرقه متنوعه ادیان و مختلفه متعدده مذاهب چونکههر که است هویدا و همانا اصل باطل خواه باشد حق خواه آنها از یکی

جاری خود چشمه سر از نهری مثل ینبوع آن از که است داشته سرچشمه اییافته انتشار کثیره ممالک در آخرالزمان در اسلام دین که آنرو از و است شدهعدتی و است شده مسیول و مسلط امم و طوایف بسا عقول و قلوب برآرزوی و امید اساس و بنیاد آنرا گشته مذهب آن معتقد بشر نوع بنی از بیشمار

بعونه که دانست مناسب چنان اوراق این اقل مصنف پس گردانیده اند خویش زیرا چیست مذهب این ینبوع و اصل آیا که نماید پیجویی را مطلب این تعالی

را الهی بینات و ادله ما که می گویند چونکه و نمی کنند قبول آنرا نصاری و یهود

3

سلف ایام در که آنانی از بسیاری و نیافته ایم کرده جستجو بدقت مذهب آن درالان بودند پذیرفته خود اجداد و آباء از تقلید روی از و بی تفتیش را مذهب آن

که زانرو می کنند قبول را دیگر مختلفه ادیان کرده ترک علانیة چه خفیتة چهبطور ایشان برای را اسلام دین بتواند که نکرده اند دریافت را کسی هنوز

- در چه چند کتابی البته اند کرده ثابت و هویدا آنرا حقیقت نموده اثبات عقلیآنها امثال و الشیعه حسام و الموازین میزان مثل ما درایام چه و سلف ایامزیرا بکند نمی تواند اکتفا بآنها فهیم عاقل شخص هیچ اما است یافته تحریرقلب شکوک و شبهات است مندرج درآنها که دلایلی آن که هویداست

هر مزبوره کتب مصنفان چونکه نمی دهد تسکین جویرا حق دوست مضطربغیرت نهایت معترفینش های حمله دفاع بامید و خود دین اثبات برای که چندداشتند که عملی که است حیف اما اند کرده صرف تمام وجهد جد و داشته

( ) چون ndash شد ذکر چنانکه اقل این اینجه از است نبوده حمیده غیرت آن برابراسلام دین ینبوع و بنیاد و اساس که دانست مصلحت از اینرا تمام بتحقیق را

ناقصش عقل بقدریکه عزوجل خدای باعانت نماید تفحص و تفتیش نو سرو ساخت مندرج کتاب این در کرده تتبع و آزموده را چیز هر است توانسته

مامول می کند تقدیم کریم کننده ملاحظه آنرابه الحال

4

مطالعه تام توجه و التفات به آنرا که هرکس ذوالجلال خدای فیض به اینکهبه که نهرعظیم این ینابیع و کجاست از اسلام دین که بداند یقین بتواند فرماید

وسیع ممالک مذهبی مزارع خود آب کدامها ۀeکثرت نموده آبیاری را عدیدهمی باشد

تنبیهتنبیهترجم که باد مصنف ۀeواضح از است مندرج کتاب این در که قرآنی های آیه

ترجم از بلکه زیر ۀeنیست در رحلی چاپی قرآنهای در که ایران معمولی فارسیاغلاط به مسئول مصنف پس است گردیده ماخوذ است شده نوشته سطر هر

آی مثل نمی باشد می شود یافت ترجمه آن در که از ۀeفراوانی نه و هشتاد ءترجم که عمران آل از ۀeسوره ونباشید است نوشته را المشرکین من کان وما

سور ودر آی ۀeمشرکان من ۀeترجم ۱۶۲ ۀeانعام کان وما که را الفاظ همینآی توبه سوره در و مشرکان از نبود و است نوشته درست باشد ءۀeالمشرکین

جنگ ۀeترجم ۲۹ باشد چنین باید که آنانرا بکشید است نوشته را االذین قاتلو - ترجم هر اما آنها با که ۀeکنید را موقع هائی آن و می باشد مصنف از دیگر

اقتباس

5

کنند مطالعه هر تا است آورده پیش اصلی بازبانهای آنها ۀeکرده جو حق منصفاگر و است زیاد و کم بی و صحیح ترجمه که بیند به خوانده اصلی بزبانهای را

معنیء از لغت هر اهل بمدد باشد نداشته آگاهی لغات آن از یعنی نتواند خودصحت بتواند و بیازماید بخوبی است نوشته مصنف آنچیزیراکه یافته اطلاع آنها

باشد داشته کتاب این مطالب رد بر چیزی کسی گاه هر و نماید دریافت آنرادرخواست امتنان با مصنف برساند بطبع نوشته دقت با کتابی که معنی باین

نسخ یک که تا ۀeمی کند بفرستد است شده چاپ کتاب این که بمحلی آنراکتاب آن بر است لازم که جوابی داشته ارسال مصنف نزد مطبع آن صاحب

التوفیق بالله و شود داده

اول اول فصل فصلمثنویمثنوی

دافعم قرآن راز کن کم و بیش رافعم معجزترا و کتاب منبیان اهم معمای این درحل اسلام معتبر علمای و بمجتهدین آنچه خصوص در

می کنند

6

عزوجل خدای ازجانب دینشان تمام که برآنند اسلام علمای که نیست مخفیرا ndash ۀeبوسیل اسلام دین واساس بنیاد پس است گشته مکشوف محمد حضرت

باشد وی رسالت و نبوت منکر آنکه هر و می گذارند آنجناب رسالت برحقیقتریش بر تیشه مطلب آن انکار که می دانند که رو زان می گویند کافر را ۀeاو

- اربع ارکان که می گویند آن بر علاوه و می نهد (ۀeمذهبشان حق ) ۱دین اولامجید ( احادیث) (۲قرآن اجماع) (۳ثانیا دربار) ndash ۴ثالثا و می باشد قیاس ۀeرابعا

است هویدا چونکه بنویسم چیزی اینجا در که نیست لازم چهارم و سوم رکنو قرآن اسلام دین بنیان الواقع فی زیرا باشد نباید احادیث و قرآن ضد آنها که

ndash دربار اسلام اهل جمیع که است حیف اما و است که ۀeاحادیث احادیثی آنشیعه اهل احادیثیکه مجامع آن چونکه نیستند الرای متفق می شمارند صحیح - است معلوم دارد تفاوتی اند کرده قبول رهابیان و سنیان آنهائیکه با می پذیرند

مندرج کتاب پنج دراین معتبره احادیث جمیع شیعه اهل تعلیم حسب بر که) یعنی (۱است سن) محمد ابوجعفر تالیف کافی (۳۲۹هجری ۀeدر ndash من) ۲) در

) سنه علی شیخ تالیف الفیه (۳۸۱لایستحرضه ابوجعفر) ۳)- شیخ تهذیب درسنه ( در) ۴)- (۴۶۶محمد

7

و ( مؤلف همان سنه) ( ۵استیصار رضی سید تالیف البلاغه نهج اما)- ۴۰۶در ویعنی ( ساخته اند منتخب را دیگر کتاب شش مزبوره صحف آن بعوض سنه اهل

ابن انس) (۱ مالک تالیف بخاری) ndash (۲موطاتا مسلم) ndash (۳صحیح سنن) ۴صحیحو ndash ndash ( ترمذی جامع سلیمان ماجه) ۶ابوداود ابن یزید ابن محمد السنن کتاب

و ndash متلو وحی قرآن که هستند الکلام متفق اسلام علیای بهرحال اما القزوینیکه حدیثی هر که است یافته قرار قانون این و می باشد متلو غیر وحی احادیث

خدا کلام را قرآن زیرا شود کرده رد باید باشد قرآن آیات از آیه ای بخلافموضوعهای و اشکالات بیان برای خصوصا احادیث حقیقتا پس می انگارند

مثلا است مفید می شود فهمیده قرآن از که آنچه توضیح برای و قرآن غامضسور در ( ۀeچون سوره raquo۱ ۀeآی ۱۷اسری است) مکتوب که سبحان می بینیم

الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبده أسرى ذي )1laquoال ترجمه ( الخبسوی الحرام مسجد از شبی را بنده اش شب به برد که آنرا بودن پاک دانم

معنی که کنیم استفسار تا نماییم رجوع احادیث به باید پس الخ القصی مسجدمیان مشهور معراج آن تصریح و بیان در که را چه هر آنها از و چیست آیه این

که بداند که کیست همچنین و فهمید می توان است معملوم اسلام علمایمسمی که پنجاهم سوره لقب

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

8

قاف کوه بودن موجود به را ما که احادیثی آن جز دارد معنی چه هست ق به کتاب این در اسلام منابع به نسبت آنچه سر لهذا می نمایند اخبار و اعلام

که کرده ایم مصمم را این است اختصار به ما حاجت چونکه می کنیم تقدیمدر آنها بنیاد و اصل آنهاییکه جز نکنیم ذکر را اسلام اهل تعلیم هیچ و عقیده هیچ

جمیع میان که است مندرج احادیث در نیز آن شرح و می شود یافت قرآن خوداست این ما اراده زیرا دارد کلی رواج سنی خواه و باشند شیعه خواه مسلمان

باشد داشته فایده عموما اسلام اهل جمیع برای کتاب این کهاست جل و عز خدای کلام قرآن که برآنند اسلام علمای که است معلوم

چه اگر و فرمود مرقوم محفوظ لوح بر عالم آفرینش از قبل آنرا تعالی وی کهازلیت اش باره در سخت بسیار مباحثات آنهم از بعد و مامؤن خلافت ایما در

باره در اما بگوییم چیزی باب این در اینجا ما نیست لازم که است شده واقعبواسطه تعالی وی جانب از تماما بلکه نیست انسانی تصنیف قرآن اینکه

همیشه اسلام اهل جمیع شده نازل محمد حضرت بر فرشته جبرائیل حضرت ادعا این اثبات در خلدون ابن و هستند و بوده الرای متفق عقیده این بربرای عرب اهل که باشد آن موافق بعباریتکه و عربی بزبان قرآن که می گوید

خیالات کردن بیان

9

آیه و فقره از بعد فقره شد فرموده ارسال آسمان از می نمودند مستعمل خوداعلان بجهت یا و خدا وحدانیت عقیده اظهار برای بود لازم بطوریکه آیه از بعد

مکشوف باشد متحمل را آنها باید جهان این در انسان که تکالیفی آن تصریح وانتظام برای احکام دوم حالت در و دین عقاید اخبار اول حالت در پس گشت

صفحه ( دوم جلد داریم مردمان از) ۴۵۸اعمال که می گوید دیگر موضع در وو متن که همانست ربانی کتب همه میان از قرآن فقط که است ظاهر همه این

حوال مسموع آواز به آن فقره های و ۀeالفاظ حالت است شده کرده پیغمبریو الهام آواز به را اینها انبیاء که زیرا دیگر ربانی کتب مابقی و انجیل و تورات

بودند برگزیده انسانی عمومی بحالت وقتیکه و خودشان خیالت صورت در یافت معجزه ای هیچ صحایف این عبارت در جهت این از نمودند تحریر

صفحه ( اول جلد اسلام) ۱۹۵و ۱۹۴نمی شود علمای آنچه که نیست شکی وقرآنست خود قول حسب بر می گویند قرآن بودن الله جانب من باره در

) سوره یعنی بروج سوره در raquo ۲۲و ۲۱ ۀeآی ۸۵چنانکه است) هو مندرج بلمجيد محفوظ قرآن لوح ) 1laquoفي لوحی ( در بزرگوار قرآنیست او بلکه ترجمه

سوره ( در یعنی انعام سوره در نیز و مرقومست) ۱۹ ۀeآی ۶نگاهداشته

1 Day this is a Glorious Quran(Inscribed) in a Tablet Preserved Quran 85 21- 22 mdash Yusuf Ali

10

laquo گفت فرموده امر محمد حضرت به خدایتعالی شهادة که أكبر شيء أي قلبه لأنذركم القرآن هذا إلي وأوحي وبينكم بيني شهيد الله ) 1laquoقل بگو ( ترجمه

شما دهم بیم تا قرآن این بمن شد وحی و شما میان و من میان است گواه خدا که می کند ادعا خود باره در قرآن که می شود ثابت آیه ها چنین این و آن به رااز بلکه است نیافته تالیف انسانی کتابهای از و نیست محمد حضرت تصنیف

قدر شب در آسمان از و است شده نازل محمد حضرت بر بوده خدا جانب ) سوره در یعنی قدر سوره در مکتوبست چنانکه یافته raquo۱ ۀeآی ۹۷نزول ا) إن

القدر ليلة في ) 2laquoأنزلناه شب ( در را او فرستادیم فرو ما بدرستیکه ترجمهو قرآن وحید منبع که نماییم اقرار باید کنیم قبول بیانرا این اگر پس قدرو سبحانه العالمین رب جل و عز خدای خود اسلام دین تمامی سرچشمه که باشد ممکن اگر لهذا ندارد و نداشته دیگر چشمه سر هیچ و می باشد تعالی

اکثر که بگرداند ثابت الشمس من اظهر اینرا نموده تفحص و تفتیش شخصکه کتبی از و دیگر ادیان از شبهه و بیشک اسلام عقاید از بیاری و قرآن اجزای

پس است شده انتخاب هست نیز حالا و بوده موجود محمد حضرت ایام در معترضین از بعضی چونکه و می گردد منهدم کلیتا و تماما اسلام دین بنیاد

واجب پس کنند ثابت می توانند را این که می گویند حکما

1 Say What thing is most weighty in evidence Say Allah is witness between me and you This Quran hath been revealed to me by inspiration that I may warn you Quran 6 19 mdash Yusuf Ali2 Lo We revealed it on the Night of Predestination Quran 97 1 mdash Pickthall

11

باشد حقیقی مسلمان که هر خصوصا و جوی حق شخص هر که است ولازمبر و راست معترضین قول این آیا که بداند آزموده تمام دقت با هم را امر این

خود دین دشمنان کرده رد را ایشان اعتراضات بتواند اگر زیرا نه یا است حقثابت و هویدا اسلام دین بودن الله جانب من و حقیقت البته سازد مجاب را

آن از و دارد عیبی چه حق معرفت و راستی دانستن پس الا و گردید خواهد علیم خدای مدد به الان بنابراین رسید خواهد وی به ضرر چه حقیقی علم

از بسیاری که آنند بر که آنانی ادعای آزمودن به و اعتراضات شنیدن به حکیمشده گرفته قدیمی کتب و دیگر ادیان از اسلام دین عقاید اکثر و قرآن تعالیم

می پردازیم است

دوم فصل دوم فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

اول منبع همان و است شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازبر مصمم چون محمد حضرت که است این معترضین قول است اسلام دین

عبادت بسوی ساخته آزاد پرستی بت از را عرب اهل که شده این

12

حضرت ایام در ایشان که دانست اینرا چون نیز و بگرداند مایل تعالی خدایاز را خود رسوم و عادات از بسیاری و می بودند خدا وحدانیت بر معتقد ابراهیم

مجبور را ایشان که نخواست داشته اند نگاه ارث روی از خویش متقی اجدادهر و نماید اصلاح ایشانرا دین که کوشید بلکه کنند ترک را آنها جمیع که سازد در آنجهت از بدارد محفوظ می پنداشت مناسب نیکو که را قدیمی عادت

سوره ( یعنی نسا raquo۱۲۴ ۀeآی ۴سوره که) أسلم مکتوبست ممن دينا أحسن ومن خليلا إبراهيم الله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات ن محس وهو لله 1laquo وجهه

( او( و خدا برای را رویش کند خالص آنکه از دین در است بهتر آنکه و ترجمه دوست را ابراهیم خدا گرفت و را گرای حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست

سوره ( یعنی عمرال آل سوره در نیز raquo۹۵ۀeآی ۳و است) الله مرقوم صدق قلالمشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل بعوا ) 2laquoفات گفت ( راست بگو ترجمه

همچنین مشرکان از نباشید و را گرای حق ابراهیم کیش شوید پیرو پس خداسوره ( یعنی انعام سوره raquo۱۶۲ ۀeآی ۶در است) إلى مندرج ي رب هداني ني إن قل

المشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل قيما دينا مستقيم )3laquoصراط ترجمه (درست دینی راست راه به خدایم کردم هدایت من که درستی به بگو

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 1252 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 953 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith and he (certainly) joined not gods with Allah Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

13

کرد خیال محمد حضرت چون لهذا مشرکان از نبود و گرای حق ابراهیم کیشدخترانشان قتل و شرک و پرستی بت جز عرب اهل رسوم و عادات جمیع که

حفظ اعراب میان ابراهیم حضرت ایام از اینها مثل دیگر قبیح چیزهای بعضی ودین در را اخلاقی و دینی رسوم و عادات آن از بسیاری پس بود شده کرده

با عرب شرقی و جنوبی ولایتهای و طوایف از بعضی چه اگر داشت نگاه خودابن شهادت از هم و تورات از هم اما بودند شده مخلوط نوح ابن حام اولاد

سکن از بسیاری که است هویدا هم غیر و طبری و و ۀeهشام شمالی اطرافاز بعضی و بودند یافته تولد نوح ابن سام حضرت نسل از ممالک آن مغربی

( ) زوج قطوره فرزندان از بعضی و قحصان یقطان از حضرت ۀeایشان دوماینها میان که بودند آمده پدید ابراهیم ابن اسمعیل حضرت از بعضی و ابراهیم

جمیع اصلی مذهب البته و هستند مشهور سبب آن از قریش قوم خودرا پرستی بت و شرک و می بود سبحانه واحد خدای عبادت سام اولاد طوایف

بودند ایشان مجاور که دیگر طوایف از و شام مملکت اقوال از ازمنه مرور به جمیع تقریبا وقتیکه اما بودند ساخته خراب و آلوده را خود اجداد دین آموخته

فراموش بالکل را الهی پاک ذات وحدانیت یهود اهل جز دیگر طوایف و اقوامکردند

14

نهاه محکم را عقیده آن عرب جزیره مغربی و شمالی ولایتهای سکنه آنگاهخورشید و ستارگان عبادت ایوب حضرت ایام در که دارد کلی احتمال داشتند

از چونکه می شد داخل عرب ممالک اطراف آن طوایف میان اول بار ماه و) نبی همان ۲۸الی ۲۶ ۀeآی ۳۱کتاب مورخین) از یکی و است ظاهر

تاریخ از قبل سال چهارصد از بیشتر که نام هرودوتس یونان مشهورترینآن عرب اهل ایام آن در که است ساخته مطلع را ما می نمود زیست مسیحی

اللات و ارتاک را آنها اسامی که داشتند معبود دو فقط عموما اطراف ) باب هرودتس تاریخ آن) ۸فصل ۳می نویسد اسم که نیست شکی هیچ و

به را عربی زبان تلفظ و املا اجنبی سیاح آن که بود تعالی الله اول معبودایام از جل عزو خدای لقب این که این و است ننوشته درست ندانسته خوبی

سبع معلقات از بود منتشر و مشهور عرب اهل میان محمد آن ۀeحضرتزیست حضرت آن بعثت از قبل اقلا یا و وی تولد از قبل که عرب شعرای

ذکر را الله اسم اوقات اکثر ایشان که رو این از می آید پدید می نمودندlaquo است مندرج ابیات این نابغه دیوان در مثلا الله کرده اند يعطها لم شيمة لهم

فما قويم ودينهم الإله ذات تهم محل عوازب غير والأحلام الجود من غيرهمالعواقب غير ایضا raquo1laquoيرجون الله و أن تر ألم

1 عوازب غير الأحلام و الجود غيرهممن الله يعطها لم شيمة يرجون لهم فما دينهمقويم و الإله ذات تهم محل العواقب غيرThey have a character which Allah has given only themGenerosity and ready intellects Their residence is Jerusalem and their religionDoes true and they only fear the aftermaths mdash Diwan of An-Nabighah (- 602 AD) See Sources of Qurrsquoan p 35

15

إذا كواكب والملوك شمس فإنك يتذبذب دونها ملك كل ترى سورة أعطاككوكب منهن يبد لم لنا raquoأيضاو 1laquo طلعت يرد خلده الله نسأل لديه ونحن

م إن الموت قدح ونرهب قدحنا فاز إن الخلد نرجى ونحن عامرا وللأرض لكا قامرا raquo2laquoجاء می شود یافت ابیات این نیز لبید دیوان در تدري و ما لعمرك

صانع الضوارب الله ما الطير زاجرات ولا معلوم 3laquoبالحصى اینهمه بر علاوه وچونکه بود عرب طوایف جمیع اقدس مسجد الایام قدیم از کعبه که است

از قبل سال شصت که سیسیلی دیودورس به مسمی دیگری یونانی مورخ ) باب می بود همچنین زمان آن در که است گفته بود زنده مسیحی و) ۳تاریخ ( است ( آشکار ال معرفه حرف آن از و بود الله بیت لقب به مشهور مقدس آن

عقید اینکه ۀeکه وجود با بود نشده فراموش هرگز عرب میان الهی وحدانیترا ایشان قرآن سبب آن از که داشتند نیز دیگر بسیار معبودهای ایشان

را آنها نموده عبادت متعال خدای بر علاوه را دیگر معابد زیرا می نامد مشرکین این ما که می گفتند را این اما می انگاشتند او واجب پرستش و احترام شریکبلکه نمی نماییم عبادت است تعالی الله که حی خدای مثل را ثانوی معبودهای

خدای ایشان شفاعت به که داریم امید و می شماریم خود شفیعان را ایشانواحد

1 يبد لم طلعت إذا كواكب الملوك و شمس ك يتذبذبفإن دونها ملك كل سورةترى أعطاك ه الل أن تر ألم

كوكب منهنHave not you seen that Allah had given you a statusYou see that all the Kings statuses are inferior to yoursYou are as the Sun and the kings are as planetsWhen you appear they disappear - Diwan of An-Nabighah2

الموت قدح نرهب و قدحنا فاز إن الخلد نرجى نحن عامراو وللأرض ملكا لنا يرد خلده ه الل نسأل لديه نحن و قامرا جاء إن

When we are before him (An-Nuaman) we implore Allah for his long lifeAs that restores us authority and develops the earthWe desire for him deathlessnessYet we fear the victory of death - Diwan of An-Nabighah3

صانع الله ما الطير زاجرات بالحصىولا الضوارب تدري ما لعمركBy your life The strikers of the pebblesOr the drivers out the birds do not know what Allah will do1 Labid Ibn Rabia ( - 661 AD) See also Sources of Quran p 35 Sources of Islam p 5

1 In Pre-Islamic period there were many sorts of augury This verse refers to two When the auger is asked about something he takes pebbles and strikes them and then tells them the answer The second one is that when the auger drives out a bird if it flies to the right it is considered to be a good omen if it flies to the left it is regarded as a bad omen

16

عقید این اثبات در و بفرماید اجابت را ما دعاهای تا بگردانیم مایل را ۀeحقیقیاقتباس الدینه مواهب کتاب از را ذیل حکایت که می کند کفایت پرستان بت آن

هوى نماییم raquo إذا النجم و السلام عليه قرأ حين الحبشة مهاجرة من نفر قدمأمنيته في الشيطان ألقى الأخرى الثالثة ومناة والعزى اللات أفرايتم بلغ حتى سجد السورة ختم فلما لترتجى شفاعتهن وأن العلى الغرانيق تلك تلاوته أي

وفش بخير ألهتهم ذكر أنه لتوهمهم المشركون معه وسجد ذلك ىصلعمالمسلمين من بها ومن الحبشة أرض بلغ حتى الشيطان وأظهره بالناس

معه صلوا و كلهم أسلموا قد مكة أهل أن وتحدثوا وأصحابه مظعون بن عثمانأ قد و فأقبلوا مصلعم بمكة المسلمون ن الحبشة سراعا ) 1laquo من تنی ( ترجمه

سور صلعم او که وقتی آمدند پیش حبش مهاجران از سور ( ۀeچند یعنی ۀeنجم۵۳ منات و عزی و لات از رهید خبر پس آیا رسید آیه این به تا می خواند را

آیات ( دیگر منی) ۲۰و ۱۹سومی در شیطان این ۀeآنگاه خواندنش در یعنی ویایشان شفاعت به که بدرستی و سرافرازند بدنان نازک اینها انداخت را الفاظ سجده صعلم او بود رسانیده انجام به را سوره آن چون و داشت امید باید

گمان زیرا کردند سجده وی همراه مشرکین و نمود

1 Some of the Abyssinian Refugees returned to Mecca when Surah liii was being read Coming to the verse What think ye of Allacirct and Al Uzza and Manacirct the other the third Satan cast these words into the readers lips These three noble ones whose intercession is to be hoped for When the Surah ended the whole company bowed down in adoration and the Idolators together with them thinking that their gods had been thus graciously acknowledged The strange episode was spread abroad by Satan and the Refugees ]among them were Uthman Ibn Mazun and his friends[ hastily returned to Mecca mdash Sources of Islam p 6 See also Sources of Qurrsquoan p 38-41 and Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 165-166

17

میان امر آن و است کرده ذکر خوبی به را ایشان معبودهای او که می بردندحبش مملکت به آن خبر که نوعی به نمود ظاهر آنرا شیطان و شد فاش مردم

دوستانش و مظصون ابن عثمان یعنی بودند آنجا که مسلمانانی آن بمسامع وسجده صعلم وی با شده مسلمان مکه اهل جمیع که گفتند نموده تکلم و رسید

ابن و آمدند باز حبش از زودی به پس شده اند ایمن مکه در مسلمانان و کردهرا حکایت این نیز دیگر بسیار مسلمان مورخین و طبری و هشام ابن و اسحق

سور تفسیر در نوشته اند بیضاوی و جلال الدین و یحیی آنچه و کرده اند ۀeبیان 1حج بار در شهرستانی و می گرداند ثابت قدیم ۀeآنرا عرب رسوم و مذاهب

laquo است نوشته والبعث چنین الخالق أنكروا فصنف أصناف الجاهلية والعرب إلا هي ما وقالوا التنزيل عنهم أخبر كما المفني والدهر المحيي بالطبع وقالوا

بالخالق اعترفوا وصنف الدهر إلا يهلكنا وما قوله و ونحيا نموت الدنيا حياتنا بل الأول بالخلق أفعيينا تعالى بقوله عنهم الله أخبر الذين وهم البعث وأنكروا

جديد خلق من لبس في مختصة هم أصنامهم وكانت الأصنام عبدوا وصنف لمذحج ويغوث لهذيل سواع الجندل بدومة وهو لكلب ود فكان بالقبائل

اللات و لهمدان يعوق حمير بأرض الكلاع لذي ونسر اليمن من ولقبائلبالطائف لثقيف

سور یعن 1 آی ۲۲ ۀeی e۵۱ ۀlaquo و سول ر من قبلك من أرسلنا وما لا إ نبي ألقى لا ى تمن إذا يطان چون 1 laquoالش مگر را پیغمبری نه و رسولی هیچ تو از پیش ما نفرستادیم و ترجمه

شیطان میاندازد را آنچه خدا کند زایل پس تلاوتش در شیطان انداخت کرد تلاوت1 Never did We send a messenger or a prophet before thee but when he framed a desire Satan threw some (vanity) into his desire Quran 22 52 mdash Yusuf Ali

18

وكان أصنامهم أعظم هبل والخزرج للأوس ومناة كنانة وبني لقريش والعزى إلى يميل من منهم وكان والمروة الصفا على ونائلة وأساف الكعبة ظهر علىفي ويعتقد الصابئة إلى يميل من ومنهم النصرانية إلى ميل من ومنهم اليهودية

الأنواء من بنوء إلا يتحرك لا حتى السيارات في المنجمين اعتقاد المنازل أنواء و الجن يعبد من ومنهم الملائكة يعبد من منهم وكان كذا بنو مطرنا ويقول

التواريخ و والأديان الأنساب علم علومهم بكر كانت لأبي وكان الرؤيا تعبير وجاءت أشياء تفعل الجاهلية وكانت طولى يد فيها عنه الله رضى الصديقعندهم شيء أقبح وكان البنات ولا الأمهات ينكحون لا فكانوا بها الإسلام شريعة

ويطوفون ويحرمون ويعتمرون البيت يحجون وكانوا الأختين بين الجمعأعوام ثالث كل يكبسون وكان الحجار ويرمون كلها المواقف ويقفون ويسعون

والاستنشاق المضمضة على يداومون وكان كانوا و الجنابة من ويغتسلون شهراالعانة حلق الإبط ونتف الأظافر وتقليم والاستنجاء والسواك الرأس وفرق

اليمنى السارق يد يقطعون وكانوا )1laquoالختان جاهلیتraquo ترجمه ( اعراب و که می گفتند و می کردند انکار را قیامت و خالق بعضی و بودند قسم چندین

خصوص در قرآن چنانکه است کننده هلاک دهر و بخش حیات طبع

1 ]During the times of ignorance the Arabs were divided into different classes or religious opinions[ some of them denied the existence of a Creator the sending of prophets and the final judgment asserting that Nature itself was the giver of life and that Time was the universal destroyer ]as the Quran states And they say What is there but our life in this world We shall die and we live and nothing but time can destroy us Quran 45 24[ Others again believed in a Creator but denied that He had ever revealed Himself by sending messengers commissioned to declare His will ]And Allah related about them Were we then weary with the first Creation that they should be in confused doubt about a new Creation Quran 50 15[ Others again worshipped idols of which each tribe had its own For example the tribe of Kalb worshipped Wudd and Suwa that of Madhhaj honoured Yaghuth as did some of the Yamanites The Dhulkila in Himyar worshipped Nasr the Hamdhan tribe adored Yauq that of Thaqif in Taif served Al-lat while Al-Uzza was the tutelary goddess of the Bani Kinanah and of the Quraish The tribes of Aus and Khazraj worshipped Manah and regarded Hubal as the chief of their deities His image was placed in a most conspicuous place on the roof of the Kabah Other deities were Asaf and Naila Some of the tribes had come under the influence of Jewish colonies settled near them and accepted more or less of the teaching of the latter people Others had become Christians while their neighbours were inclined to accept that faith Others again were under the influence of the Sabians and used to practise astrology and receive omens taken from the movements of the heavenly bodies as their guides in all actions of importance Some worshipped angels some the Jinns or evil spirits Abu Bakr himself who afterwards became the first Khalifah or Vicegerent of the Apostle of God was at one time distinguished for his proficiency in the art of interpreting dreams ]The religion of Islam confirms some of laws of the Arabs of the times of ignorance they did not get married with mothers or with daughters They considered the marriage of two women who were sisters as a shameful act They performed the Hajj and did all its ceremonies They did the Postponement of a sacred month every three years They did the ritual impurity They rinsed the mouth they snuffed they parted the hair they cleaned the teeth by stick they washed after defecating they clipped the nails they tore out the hair of armpit they cut the pubic hair and they did the rite of circumcising They also cut off the right hands of the thief ndash Ash-Shahristani The Religious and Philosophical Sects (حل Sources of Quran p 37-38 See also Sources of Islam p 6-7 mdash ]( المللوالن

19

و می میریم دنیا زندگانی بجز این نیست گفتند و می نماید اخبار را ما ایشان) سور زمانه بجز را ما نمی سازد هلاک و است گفته نیز و می شویم ۀeزنده

سور یعنی قیامت) ۲۳ ۀeآی ۴۵ ۀeجاشیه و می نمودند اعتراف خالق به بعضی وبار در خدا که هستند آنانی ایشان و می کردند انکار خبر ۀeرا تعالی بقوله ایشان

از شک اند در ایشان بلکه نخست آفرینش به که شدیم ناتوان آیا می دهد) سوی تازه سور ۀeآفرینش یعنی و) ۱۴ ۀeآی ۵۰ ۀeق بودند پرست بت بعضی

از سواع و جندل کلب اهل آن از ود پس ایشان قبیله های به مختص بتهایشانذوالکلاع اهل آن از نسر و یمن قبایل بعضی و مذحج آناهل از یغوث و هذیل آن

سکن در ۀeکه ثقیف اهل آن از لات و همذان اهل آن از یعوق و بودند حمیر زمینقبیل آن از عزی و خزرج ۀeطایف و اوس اهل آن از منات و کنانه بنی و قریش

بر نایلی و اساف و کعبه بام پشت بر هبل و بود بتهایشان بزگترین هبل و بود به بعضی و یهود دین سوی به ایشان از بعضی و بودند مروه و صفا کوههای

طلوع بر اینها و داشتند میل صابیین ملت بسوی بعضی و مسیحی مذهب سویمثل می داشتند اعتقاد می شود خوانده ماه منزلهای که نجومی غروب وطلوع به مگر نمی کردند حرکت بحدیکه دارند سیاره ها بر منجمان که اعتقادی

از غروبی و

20

است ستاره فلان غروب و طلوع در بارانمان می گفتند و غروب ها و طلوع آن و می نمودند عبادت را دیوها بعضی و را فرشتگان ایشان از بعضی و و بود خوابها تعبیر و تواریخ و نجام غروب و طلوع و نسب ها علم علومشان

( ) عربان و داشت کامل واقفیت علوم این از عنه الله رضی صدیق ابوبکرمادران زیرا ساخت جاری را آنها اسلام شریعت که می کردند چیزهایی جاهلیت

بسیار چیز خواهر دو کردن نکاح ایشان نزد و نمی گرفتند زنی به خود دختران وباشد کرده عروسی خود پدر زن با که را شخص آن و می شد شمرده زشتی ( عمره ( و نموده را کعبه یعنی بیت حج و می نامیدند ضیزن ویرا و داده دشنام

کوههای مابین و می نمودند طواف شده ملبتس احرام به و می آوردند جا بهسنگهای و می داشتند معمول را موقفی هر اعمال و می دویدند مروه و صفا

( و ( می ساختند داخل ماه یک سال سه هر در و می انداختند منا وادی در جمرهمویهای ساختن جدا و استنشاق و مضمضه بر و می کردند غسل جنابت از بعد

و زها ستردن و بغل زیر تراشیدن و ناخن گرفتن و استنجا و مسواک و سر ) النحل الملل می بردیدند را دزد راست دست و می نمودند مداومت ختنه

( که می گویند قول این موافق هشام ابن و اسحق این و شهرستانی تصنیفعباد اول در اسمعیل حضرت اولاد

21

نیز آن از بعد لکن و شدند مبتلا پرستی بت در الامر آخر اما و بودند واحد خدایهم را این و می داشتند نگاه را ابراهیم حضرت ایام رسوم و عادات از بسیاری

هم از تعالی خدای که نکردند فراموش آنها ۀeهرگز بر و افضل دیگر معبودهایlaquo که است مرقوم الرسول سیرت در و است ما مسلط ونسوا الخلوف خلف

إلى وصاروا الأوثان فعبدوا غيره وإسمعيل إبراهيم بدين واستبدلوا عليه كانواإبراهيم عهد من بقايا ذلك على فيهم و الضلالات من قبلهم الأمم عليه كانت ما

على والوقوف والعمرة والحج به والطواف البيت تعظيم من بها يتمسكونليس ما فيه إدخالهم مع والعمرة بالحج والإهلال البدن وهدى والمزدلفة عرفة

لك شريك لا ك لبي ك لبي اللهم ك لبي قالوا وا أهل إذا وقريش كنانة فكانت منه أصنامهم معه يدخلون ثم بالتلبية فيوحدنه ملك وما تملكه لك هو شريك إلا

بيده ملكها ) raquo 1laquo ويجعلون که ( را مذهبی آن و شدند بد ایشان اولاد ترجمهو نمودند تبدیل دیگری به را اسمعیل و ابراهیم دین کرده فراموش داشتند

شده مبتلا آنها در ایشان از قبل امتها که گمراهی آن به نموده بتها پرستشمانده ایشان میان ابراهیم عهد از چند بقایایی آن وجود با و برگشتند بودند

و عمره و حج و آن طواف و بیت تعظیم مثل متمسک اند آنها به که استقربانی و مزدلفه و عرفه بر ایستادن

1 Thus as generations passed they forgot their primitive faith and adopted another religion for that of Abraham and Ishmael They worshipped idols and adopted the same errors as the peoples before them Yet they retained and held fast practices going back to the time of Abraham such as honouring the temple and going round it the great and little pilgrimage and the standing on Arafa and Muzadlifa sacrificing the victims and the pilgrim cry at the great and little pilgrimage while introducing elements which had no place in the religion of Abraham Thus Kinana and Quraysh used the pilgrim cry At Thy service O Allah at Thy service At Thy service Thou without an associate but the associate Thou hast Thou ownest him and what he owns They used to acknowledge his unity in their cry and then include their idols with Allah putting the ownership of them in His hand mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 35-36 Also compare Sources of Islam p 7 Sources of Qurrsquoan p 35-36 and Inquiry into Sources p 23-24 116 Seera of Ibn Hisham (السيرة

هشام لابن ( النبوية

22

داخل نبود او از که را چیزی آنها میان نیز چه اگر عمره و حج در اهلال و بدن laquo اللهم لبیک می گفتند می نمودند اهلال چون قریش و کنانه اهل و ساختند raquo مالک دارد آنچه هر و را او تو هول شریک جز نیست شریک هیچ ترا لبیک لبیکبتهای آن از بعد و می بردند اسم وحدانیت به لبیک گفتن به را او پس می باشد

در نیز و می نهادند وی دست در را آنها اختیار و می ساختند داخل وی با را خودlaquo مکتوبست ثم قرآن ام أي ة ست في والأرض ماوات الس خلق ذي ال الله كم رب إن

كم رب الله ذلكم إذنه بعد من إلا شفيع من ما الأمر ر يدب العرش على استوىرون تذك أفلا دوه سور ۀeسور (1laquoفاعب یعنی ) raquo۳ ۀeآی ۱۰ ۀeیونس به) ( ترجمه

روز شش در را زمین و آسمانها آفرید که خدائیست شما پروردگار که درستیبعد از مگر شفیعی هیچ نیست را کار می کند تدبیر عرش بر شد مسئول پس

raquo از و نمی گیرید پند پس آیا را او بترسید پس پروردگارتان خدا اینست اذنششفاعت به را متعال خدای جاهلیت ایام در عرب اهل که است ثابت امر این ) شفاعت به مسلمانان الحال چنانکه می نمودند عبادت لات و منات و عزی

قرآن سبب آن از و می کنند خواست در را خود گناهان آمرزش تعالی او اولیای ( ایام به تا را تعالی خدای عبادت عرب اهل پس است نامیده مشرکین را آنها

مفر نگاهداشته محمد حضرت

1 Lo your Lord is Allah Who created the heavens and the earth in six Days then He established Himself upon the Throne directing all things There is no intercessor (with Him) save after His permission That is Allah your Lord so worship Him Oh will ye not remind Quran 10 3 mdash Pickthall

23

بودند الهی اقدس ذات حضرت وحدانیت که است این معترضین قول لهذاپدرش اسامی از زیرا بود آموخته خویش اجداد و قوم از را عقیده آن محمد ) علامت که ال معرفه حرف با خدا اسم که عبیدالله زاده اش عمه و عبدالله

( عقید آن که است هویدا می شود یافت آنها در می باشد قبل ۀeوحدانیتش عمدهاحرام پوشیدن و اهلال و طوایف رسوم و بوده معروف محمد حضرت بعثت از

و است شده داخل اسلام دین در قدیمه طوایف آن دین از نیز غیره و غیره ورسال از و است قبیل آن از می گوید شهرستانی چنانکه نیز که ۀeختنه قدیمی

بلکه عربان فقط نه الایام قدیم از که می شود ثابت است برناباس به مسمیرساله آن مصنف چونکه بودند کرده قبول را رسم این نیز دیگر اقوام بسیار ( میگوید( صریحا است یافته تحریر مسیح میلاد از بعد سال دویست تخمینا که

mdash περιτέτμηται 1 πᾶς Σύρος καὶ Ἄραψ καὶ πάντες οἱ ἱερεῖς τῶν εἰδώλων 2 laquo ( ) کهنmdash جمیع و عرب و شامی مرد هر اصنام ۀeترجمه

raquo می شوند و مختون داشتند را عدت این نیز قدیم مصریان که است ومعلومبه می شد پرستیده عرب اهل میان محمد حضرت ایام در بسیار بتهای چه اگر

ابن و اسحق ابن اما بود موجود صنم شصت و سیصد کعبه خود در حدیکهعمروبن که آنند بر هشام

1 περετέμνεται is the Greek word in the original Farsi text 2 ldquoEvery Syrian and Arab and all the idol-worshiping priests are also circumcisedrdquo mdash Holmes Michael W The Apostolic Fathers Greek Texts and English Translations Baker Book House Co Grand Rapids MI Edited and Revised 1999 Reprinted 2004 p 298-299 Epistle of Barnabas 95]6[

24

عبادت محمد حضرت ایام از قبل طبقه پانزده فقط مذرکه ابن هذیل و لحی حاجت شخص هیچ حال هر به بودند کرده مکه داخل شام مملکت از را اصنام

اما بفهمد را قبیح رسم آن بطلان و ناشایستگی تا نداشت الهام و وحی بهعبادت طور بدان آنرا قدیم پرستان بت که حجرالاسود بوسیدن عادت

اهل نزد عادت آن می انگاشتند بهشت سنگهای از یکی را آن چونکه می کردندرسم آن از را ایشان نتوانست محمد حضرت که بود آمده پسند چنان عرب

میبوسند را سنگ آن حال به تا حاجیان که است جهت آن از و نماید ممانعتعقاید و رسوم و عادات آن اسلام دین اول ینبوع که این کلام حاصل

خصوصا و عرب طوایف میان محمد حضرت ایام در که است بوده مذهبی نویسند معترضین کلام این رد در و می بود متداول و معمول قریش این ۀeمیان

که بگویند اینکه جز بدهند می توانند جواب چه اسلام اهل که نمی داند اوراقشده ۀeهم مکشوف ابراهیم حضرت بر ربانی الهام به اولا عادات و رسوم این

را آنها که کند حکم را مردمان دیگر بار تا گشت مامور محمد حضرت و بود عقید که می شود ثابت تورات راه از چه اگر لکن و دارند نگاه ۀeمحکم

در اما است بوده ابراهیم حضرت دین در ختنه رسم و تعالی خدای وحدانیتیافت احرام و حجرالاسود و طواف و کعبه و مکه ذکر مقدس کتاب

25

از است متعلق چیزها آن به که رسومی آن که نیست شکی و نمی شودو نداشته علاقه ای هیچ ابراهیم حضرت دین با و است پرستان بت اختراعات

ندارداز قرآن آیات از چند آیه هایی که می گویند معترضین همه این بر علاوه وبود شده منتشر قریش میان محمف حضرت بعثت از قبل که قصیده هایی آناین فقرات از بعضی که آنند بر خود قول این اثبات در و است گشته اقتباس

و می شود یافت نیز قرآن در است ماخوذ امرءالقیس قصائد از که ذیل ابیات است موجود می باشد پرست بت شاعر آن از که ذیل اشعار آنها در همانا

وأنشق دنت اعة الس القمر

قلبي صاد غزل عنونفر

في حرت قد أحورأوصافه

بعينيه الطرف ناعسحور

زينته في العيد يوم فعقر مر فتعاطى فرمانيفاتك لحاظ من بسهام كهشيم فتركني

المحتظرساعة ي عن غاب ما أدهى وإذا اعة الس كانت

وأمرعلى الحسن كتب

وجنته سطرا المسك بسحيق

مختصرفي يسري الأقمار عادة

الدجىيسري الليل فرأيت

بالقمرمن والليل بالضحى

ته طرشيء كم النور ذا فرقه

زهرالعذار شق إذ قلت

خدهوانشق الساعة دنت

1 القمر1 The quotation is from an ode of Imraul Qais The Arabic verses that are underlined have analogy with some Quranic verses In English translation we have written them in italic and have added the references to the verses of Quran For more details see Sources of Islam p 9-10 Tisdall changed his opinion on this matter after the publication of this book and saw no longer adequate evidence to support the assertion that Muhammad used the poetry of Imraul Qais in the Quran Therefore this assertion was withdrawn in a later more complete work by the same author See Sources of Quran p 47-49 and also see Did Muhammad Plagiarize Imraul Qais

The Hour is nigh and the moon is cleft asunder 1A Gazelle has hunt my heart and has fled He has eyes that contrast between white and black I am already perplexed by his descriptions His eyes are drowsy and intensely white and deep blackHe has passed in the feast day adorned oneselfHe cast and he took a sword in hand and hamstrung (her)2He has cast the arrows of fatal eyes He has left me like the dry stubble used by one who pens cattle3Whenever he disappears an hourThat Hour will be most grievous and most bitter4The beauty is written on his cheeksBy a powdered musk a short lineNormally the moons run in darknessBut I saw the night was circulated by the moonBy the morning Light and by the night From his forelock 5A parting of light how many things have shined When shyness departed from him I saidThe Hour is nigh and the moon is cleft asunder

26

1 Quran 5412 Quran 54 293 Quran 54 314 Quran 54 465 Quran 93 1 2 mdash Yusuf Ali

27

ایضا له ایضا و له ومن والعشاق أقبل

خلفهحدب من هم كأن

ينسلونفي العيد يوم وجاء

زينتهفليعمل ذا لمثل

1 العاملون

که بود رسم عرب بلغاء و فصحا میان در قبل زمان در که است چنین مشهور وسنع که می آویخت کعبه بر می نمود انشاء فصیح و بلیغ شعری کس معلقه ۀeهر

می باشد جمله آن از امرءالقیس اشعار این و آنهاست از بعضی

الساعة دنتالقمر وانشق

قلبي صاد غزل عن2 ونفر

آی چندی از فاطمه ۀeبعد که می گویند و شد بیان القمر انشق و الساعه اقتربتبود حاضر امرءالقیس دختر می نمود تلاوت را آیه این روزی محمد حضرت بنت

می گوید و کرده اخذ تو پدر که است من پدر شعر مظمون این بر گفت خدا ازآن حال هر به است مشهور عجم و عرب میان در حکایت این و شده نازل من

سور در است شده کشیده خط آنها زیر که امرءالقیس اشعار از قمر ۀeابیاتسور( سور ۴۶و ۳۱و ۲۱و ۱ ۀeآی) ۵۴ ۀeیعنی در سوره ( ۀeو یعنی ۀeآی) ۹۳ضحی

سور در و سور ( ۀeاول یعنی سور ۹۶ ۀeآی) ۲۱ ۀeانبیا در سور ( ۀeو یعنی ۀeصافات ۵۹ ۀeآی) ۳۷ و صورت در کمی تفاوت الفاظ از بعضی در اینکه جز است مندرج

که است هویدا دنت عوض به افربت مثل می شود دیده معنی در نهامرءالقیس ابیات این مابین علاقه ایست

1He has approached and the adorers were behind himAs they swiftly swarm from every hill 1He has come in the feast day adorned oneselfFor the like of this let all strive who wish to strive 2

1 Quran 21 962 Quran 37 61 mdash Yusuf Ali

2The Hour is nigh and the moon is cleft asunderA Gazelle has hunt my heart and has fled

28

اعتراض این کردن رد برای مسلمان شخص که است محال و قرآن آیه آن ودر عال آفرینش از قبل پرست بت شاعر آن اشعار از قدری شاید که بگوید چه تنگنا این از اسلام علمای که نمی بینم پس است بوده مندرج محفوظ لوحآن در و ماخوذ قرآن از ابیات آن که کنند ثابت را این اینکه جز دارند مفری

نبوده امرءالقیس مزبوره ابیات این مصنف اینکه یا و است شده داخل قصائداز را آیه ها آن ورزیده جرات قرآن نزول از بعد که است بوده دیگر کسی بلکه

حال هر به دارد کلی اشکال اقوال این اثبات و باشد نموده اقتباس قرآنقدیم عقاید و عادات و رسوم که است مهمترین ۀeهویدا منابع از یکی عرب اهل

می باشد اسلام دین

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهوم تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و و ۀeقرآن شده اقتباس یهودازطریق اسلام اهل مذهبی رسوم از است ۀeبعضی گشته اخذ صابیین

29

قوم تا می نمود صرف تمام جهد و جد کرده نبوت ادعای محمد حضرت وقتیکهعرب اهل برگرداند ابراهیم حضرت بدین ساخته مبرا پرستی بت از را خود

و آئین کرده قبول آنرا بی تفاوت طوایفشان جمیع که نداشتند الهامی کتاب هیچشد فاسد مذهب نمودن اصلاح سبب آن از و بدانند خود بینهایت ۀeقانون ایشان

داشتند مذهبی کتابهای ایشان میان طایفه سه هم ایام آن در اما بود مشکلبر مثل که وقت آن در که اسلام دین بر آنها از یکی هر معترضین قول حسب ۀeبچ طایف سه آن و است نموده اثری می بود پیچیده قنداقه در آمده ۀeتازه

آنها از یکی هر ذکر که بودند نصاری قوم و یهود اسباط و صابیین ملت مذکوره از کلیة الآن ایشان مذهب که بصاببین نسبت و شد خواهد کرده خود درموقع

التواریخ ( به مسمی درکتاب است نوشته چنین ابوالفدا است رفته میان( البشر اخبار فی المختصر من كتاب القدیمة من الصابئين و السريان أمة ذكر

وبنيه آدم كلام وكان الأمم أقدم هي السريان أمة قال المغربي عيسى أبيشيث عن دينهم أخذوا أنهم ويذكرون الصابئين ملة هي ملتهم و بالسرياني

و شيث إلى يعزونه كتاب ولهم محاسن يسمونهوإدريس فيه يذكر شيث صحفبه ويأمر ذلك شابه ما و للغريب والتعصب والشجاعة الصدق مثل و الأخلاق

يأمر و الرذائل يذكر

30

صلوات توافق خمس منهن صلوات سبع منها عبادات وللصابئين باجتنابهاالساعة تمام وقتها يكون صلاة والسابعة الضحى صلاة والسادسة المسلمين

الليل من يخلطها السادسة لا وأن النية من المسلمين كصلاة وصلاتهم سجود لا و ركوع بلا الميت على الصلوات لهم و غيرها من بشيء المصلي

تسع صاموا الهلالي هر الش نقص إن و يوما ثلاثين ةويصومون و يوما وعشريندخلت وقد الفطر يكون بحيث والهلال الفطر صومهم في يراعون كانوا

الحملالشمس الشمس قرص غروب إلى الأخير الليل ربع من يصومون و الخمسة الكواكب نزول عند أعياد الخمسة المتحيرةولهم و أشرافها بيوت

بيت المتحيرة يعظمون عطارد و الزهرة و والمريخ المشتري و زحلو ndash 1مكة سریان امت ذکر او ترجمه مغربی ابوعیسئ کتاب از صابیین

پسرانش و آدم تکلم و می باشد امتها قدیمی ترین سریان امت می گویدو شیث از را خود دین که می گویند و صابیین دین مذهبشان و بود سریانی

بصحف را وآن می دهند نسبت بشیث را آن که دارند کتابی و گرفته اند ادریس و گفتاری راست مانند حسنه اخلاق ذکر کتاب آن در و می نمایند تسمیه شیث

آنها داشتن معمول برای و می کند را آنها امثال و غریب نمودن حمایت و دلیریحکم ازآنها نمودن اجتناب برای کرده ذکر را قبیحه عادات و می فرماید امر

واهل می دهد

1 The Syrians are the most ancient of nations and Adam and his sons spoke their language Their religious community is that of the Sabians and they relate that they received their religion from Seth and Idris (Enoch) They have a book which they ascribe to Seth and they style it lsquoThe Book of Sethrsquo In it good ethical precepts are recorded such as enjoin truth-speaking and courage and giving protection to the stranger and such like and evil practices are mentioned and command given to abstain from them The Sabians had certain religious rites among which are seven fixed times of prayer five of which correspond with that of the Muslims The sixth is the prayer at dawn and the seventh a prayer the time for which is at the end of the sixth hour of the night Their prayer like that of Muslims is one which requires real earnestness and that the worshiper should not let his attention wander to anything else when offering it They prayed over the dead without either bowing down or prostration and fasted thirty days and if the month of the new moon were a short one then they kept the fast for twenty-nine days The connexion with their fast they observed the festivals of Fitr (breaking the fast at the end of the month) and Hilal (new moon) in such a way that the festival of Fitr occurred when the sun entered Aries And they used to fast from the fourth quarter of the night until the setting of the disk of the sun And they had festivals at the time of the descending of the five planets to the mansions of their dignity The five planets are Saturn Jupiter Mars Venus and Mercury And they used to honour the House of Mecca (the Kabah) mdash The History of Abul Fida ( الفداء أبي المختصر) and it is known as A Synopsis of the Stories of Human Beings ( تاريخ

البشر أخبار -Quotation is taken from Sources of Quran p 52-53 See also Sources of Islam p 11 ( في12

31

از نماز پنج که می باشد نماز هفت آنجمله از و هست عبادت اقسام را صابیینوقت و است ضحی نماز ششم نماز و دارد موافقت مسلمانان نمازهای با آنها نماز مثل ایشان نماز و می باشد شب از ششم ساعت آخر در هفتمین نمازدیگر چیز بهیچ آنرا می خواند نماز آنکه بدرستیکه و است نیت با مسلمانان

سی مدت و دارند سجود و رکوع بدون ت می برای نمازی ایشان و نمی آمیزدصوم روز نه و بیست باشد بوده ناقص هلالی ماه واگر می گیرند روزه روز

روز در و واقع ۀeمی دارند فطر بنوعیکه می نمایند رعایت را هلال و فطر خودآخری ربع از می دارند روزه و می گردد حمل داخل خورشید وقتیکه می شود ستار پنج نزول وقت در عیدهاست را ایشان و خورشید قرص بغروب تا ۀeشب

و زهره و مریخ و مشتری و زحل سیاره پنج آن و شرفشان بخانه های سیار ( و ndash ( ظاهر بیان این از پس می نمایند تعظیم را مکه کعبه بیت و است عطارد

اسلام اهل که را دیگری ازفرایض بعضی و نماز پنج و روزه که است هویدااند گرفته قدیم صابیین از می دارند معمول

دربار در ۀeاما ایشان که می داند یافته تربیت شخص هر البته یهود اهلدر را اقتدار و قدرت نهایت هجرت از قبل خصوصا و محمد حضرت ایام

بودند نیز کثیر و می داشتند عرب مملکت

32

عمد نظیر بنی و قینوقاع بنی و قریظه بنی یهود قویترین طوایف میان اقوام ۀeواین بر مصمم ایشان که گردید ظاهر الامر آخر چون آنجهت از و می بودند

ما چند جدالی ننمایند اعتراف محمد حضرت رسالت و نبوت به که می باشندگشتند این بر قادر تمام اشکال با مؤمنین و شد واقع مسلمانان و ایشان بین

برانند عرب مملکت از یا و بگذرانند شمشیر بدم ساخته مغلوب را ایشان کهتورات مثل خود انبیای کتب البته اما نبودند مشهور بعلم یهودیان آن چه واگر

می داشتند محفوظ تمام دقت با را غیره و داود حضرت زبور و موسی حضرت ( گشته اند ( مذکور کتاب اهل بلقب قرآن در نصاری نیز و ایشان سبب آن از و

یهود مثل اما بفهمند بخوبی را عبرانی زبان نتوانستند ایشان اکثر که چند هر وافسانه های ۀeسکن اکثر و تلمود حکایتهای و ها قصه از بسیاری ایام این در ایران

چون اوقات اکثر و بودند پذیرفته بتواتر و شنیده خود اجداد از را دیگر باطلبی روایتهای آن پس نمی کردند ادراک را ربانی کتب سایر و موسی تورات

جاری خود زبان بر سماویه صحف آن الهامیء تعلیمات بعوض را بنیادیزیرا می داشتند حرمت را یهود اهل جاهلیت عرب ایام آن در و می ساختند

نگاه را خدا کلام و می باشند الله خلیل ابراهیم نسل از بیشک که می دانستند

33

بت که فهمید محمد حضرت وقتیکه معترضین قول حسب بر لهذا می دارنددر چون و است مکروه واحد متعال خدای نزد بلکه ندارد مناسبتی هیچ پرستی

پس برگرداند خلیل ابراهیم دین بسوی را خویش قوم که داد تصمیم خود دلآیا که کند استفسار گردیده مایل یهود اهل بطرف که می رفت احتمال بغایت

مذهبی رسوم و فرایض و عقاید کدام بر مشتمل ابراهیم حضرت دیندر که را اخباری و تعالیم آن اگر که گفت می توان سبب این از و می باشد

متداول حکایات و تعلیمات یا است مندرج احادیث در و ایام ۀeقرآن آن یهود میانبا آنها که آمد خواهد پدید نماییم عجیب آشکار ۀeعلاق یکدیگر مقابله مشابهتی و

از می باید تقویت قیاس این و دارد صریحا موضع اکثر در قرآن که مقدمه اینبر و راست ابراهیم دین نیز می گویدکه و است بوده یهود بر حق مذهب حقیت

الهامی کتاب بودن الله جانب من و برصحت ۀeو چنانکه می دهد شهادت ایشانسور ( ۀeدر سور یعنی ndash۴۵ ۀeآی)۲۹ ۀeعنکبوت است ول مرقوم أهل ا تجادلوا

إل الكتاب إل ا أحسن هي تي بال إلينا ا أنزل ذي بال ا آمن وقولوا منهم ظلموا ذين المسلمون له ونحن واحد وإلهكم وإلهنا إليكم 1وأنزل با نکنید مجادله و ترجمه

مگر کتاب بهتر اهل آن بجز بآنچه ستمگرند است ایشان از آنانکه

1 And argue not with the People of the Scripture unless it be in (a way) that is better save with such of them as do wrong and say We believe in that which hath been revealed unto us and revealed unto you our Allah and your Allah is One and unto Him we surrender Quran 29 46 mdash Pickthall

34

فرو بگوئید و بآنکه آوردیم بما ایمان خدای فرو و فرستاده و بشما شد فرستادهشما خدای و مر ما مائیم و است ونیزدرسور ndash را او یکی یعنی (ۀeمنفادان بقرة

۱۳۶ ۀeآی ۲سوره است) إلى مندرج أنزل وما إلينا أنزل ومآ بالله ا آمن قولواوما وعيسى موسى أوتي وما والأسباط ويعقوب وإسحق وإسماعيل إبراهيم

مسلمون له ونحن منهم أحد بين ق نفر لا هم ب ر من ون بي الن 1 أوتي ترجمهndash بخدا بگوئید ما و گرویدیم بسوی شد فرستاده بسوی و آنچه شد فرستاده آنچه

شد داده وآنچه اسباط و یعقوب و اسحق و واسمعیل عیسی ابراهیم و بموسیپیغمبران شد داده آنچه از را و یکی میان نیندازیم جدائی پروردگارشان از

مر مائیم و را او ایشان و نهندگان امر گردن این محمد بوفق حضرت که بودالمقدس در بیت شهر ۀeقبل را اول آن زیراکه گردانید بوده یهود ۀeقبل مسلمانانمی باشد و

در این بعضی در رد محمد حضرت که می گویند اعراف ۀeسور خیالسوره( سواد) ۱۵۶آیه ۷یعنی که اینجهت از است شده خوانده امی نبی

طورممکن بچه پس بخواند را یهود کتابهای نتوانست او که هویداست و نداشت آن سبب که گفت می توان لکن و کند مأخوذ آنها از را خود تعلیمات که بود

( می باشند ( یهود غیر که امتها از بلکه یهود از نه او که است بوده این لقب

1 Say (O Muslims) We believe in Allah and that which is revealed unto us and that which was revealed unto Abraham and Ishmael and Isaac and Jacob and the tribes and that which Moses and Jesus received and that which the prophets received from their Lord We make no distinction between any of them and unto Him we have surrendered Quran 2 136 mdash Pickthall

35

هم بلکه ایران اهل فقط نه عرب اهل چنانکه شد پا عجم ۀeبر را غیرعرب ( ) می بینیم عربی کتاب در اگر اما می باشد فصیح غیر آن معنی که می نامیدند

حکما نباید است عجمی شخص شیرازی حافظ که است شده نوشته کهعرب اهل از که می شود معلوم لکن است بوده تماما بیفصاحت او که بگوئیم

بی بالکل محمد حضرت که نمی شود ثابت آیه این از همچنین بس و نبوده ولکن باشند خوانده هم امتها از بعضی امی را او چند هر است بوده سوادنموده استفساد دیگران از که نبوده ممکن آیا باشد نداشته علمی هیچ که فرضا

خصوصا می توانست البته بیاموزد را یهود اهل زعمهای و عقاید و تعالیموورقه ملک ابن حبیب و سلام ابن عبیدالله مثل ازاصحابش بعضی که ازاینجتمحمد بحضرت ازمدتی بعد کرده قبول ایشانرا دین یا بودند یهود ازاهل خود یا

صحیح تعلیمات از اگرچه اشخاص این که نیست شکی و عتیق ۀeگرویدند عهدباطل قصص و رئایات از چیزی اقلا اما نداشتند کلی ایام ۀeواقفیت درآن که

قصه آن با را قرآن اگر وهرآینه می دانستند بود داشته انتشار یهود اهل میانمتداول یهود میان در هنوز که اوهامی پر دیگر کتابهای در و تلمود در هائیکهسیرت بحقیقت نسبت قرآن وجودیکه با که خواهد هویدا بکنیم مقابله است

اکثر است مندرج توراة در که دیگری اشخاص و ابراهیم حضرت

36

یهود باطل افسانه های از آن تمامی اما می دهد اطلاع بیشتر را ما اوقات ndash راپیش ذیل ها قصه این خود قول این اثبات در معترضین و است مأخوذ

می آورند)1 ( ndash را آدم پسرحضرت دو این اسامیء قرآن قابیل و هابیل قصه

سور در ایشان حکایت اما نمی کند بیان ( ۀeصریحا سور یعنی ۲۷آیه ۵ ۀeمائدهraquo۳۲الی است) من مندرج ل فتقب قربانا با قر إذ بالحق آدم ابني نبأ عليهم واتل

قين المت من الله ل يتقب ما إن قال ك لأقتلن قال الآخر من ل يتقب ولم لئن أحدهمارب الله أخاف ي إن لأقتلك إليك يدي بباسط أنا ما لتقتلني يدك إلي بسطت

جزاء العالمين وذلك ار الن أصحاب من فتكون وإثمك بإثمي تبؤ أن أريد ي إنالخاسرين الظالمين من فأصبح فقتله أخيه قتل نفسه له الله فطوعت فبعث

أن أعجزت ويلتا يا قال أخيه سؤة يواري كيف ليريه الأرض في يبحث غراباادمين الن من فأصبح أخي سؤة فأواري الغراب هذا مثل ذلك أكون أجل من

ما فكأن الأرض في فساد أو نفس بغير نفسا قتل من ه أن إسرائيل بني على كتبناجميعا اس الن أحيا ما فكأن أحياها ومن جميعا اس الن بر ndash1قتل بخوان و ترجمه

پذیرفته پس قربانی کردند قربانی چون براستی را آدم پسر دو خبر آنها

1 Recite to them the truth of the story of the two sons of Adam Behold they each presented a sacrifice (to Allah) It was accepted from one but not from the other Said the latter Be sure I will slay thee Surely said the former Allah doth accept of the sacrifice of those who are righteous

If thou dost stretch thy hand against me to slay me it is not for me to stretch my hand against thee to slay thee for I do fear Allah the cherisher of the worlds

For me I intend to let thee draw on thyself my sin as well as thine for thou wilt be among the companions of the fire and that is the reward of those who do wrong

The (selfish) soul of the other led him to the murder of his brother he murdered him and became (himself) one of the lost ones

Then Allah sent a raven who scratched the ground to show him how to hide the shame of his brother Woe is me said he Was I not even able to be as this raven and to hide the shame of my brother then he became full of regrets-

On that account We ordained for the Children of Israel that if any one slew a person - unless it be for murder or for spreading mischief in the land - it would be as if he slew the whole people and if any one saved a life it would be as if he saved the life of the whole peoplehellip Quran 5 27- 32 mdash Yusuf Ali

37

ndash ndash البته کشتمت هرآینه گفت دیگری از نشد پذیرفته و دو آن از یکی از شدبمن ndash کنی دراز هرآینه پرهیزکاران از خدا می کند قبول که نیست این جز گفت

بکشمت تا تو بسوی را کننده دراز من نیستم مرا بکشی که را دستتکه می خواهم من بدرستیکه را جهانیان پروردگار خدا می ترسم من که بدرستی

بز به گردی بز ۀeباز و اینست ۀeمن و آتش یاران از باشی پس خود ndash را او کشت پس برادرش کشتن او تن را او کرد آسان پس مزدستمکاران

تا ndash زمین در بکارد تا را کلاغی خدا برانگیخت پس کاران زبان از کرد صباح پس ndash مرا وای گفت را برادرش تن پوشد چگونه را او بیند باشم عاجز به که شدم

از ndash کرد صباح پس را برادرم عورت واپوشانم پس کلاغ این پشیمانان ndash مانندبر از نوشتیم این یا برای تنی بغیر را تنی کشت هرکه که یعقوب تباهی پسراندر گویا و پس زنده زمین گویا پس کردآنرا زنده آنکه و همه را مردم کشت که

را وهمی گفتگوی این مختلف بانواع یهود کهروایات باد واضح همه را مردم کردعزیة بن یوناتان درترگوم هم و می کند بیان باشد شده وهابیل قائن مابین که

) بقابیل عربی درکتابهای که قائن که است مکتوب یوشلمی درترگوم وهم ( مقر هابیل و نیست امرنیکوئی وهیچ گناه سزای هیچ که گفت است مسمی

قائن بودپس وجزا سزا

38

ndash باب الیعاذر ربی پرقی به مسمی درکتاب واما گشت زده بسنگی را ۲۱اودربار ۀeسرچشم قرآن در که است ۀeآنچه مرقوم هابیل نعش کردن دفن

مذکوراست درقرآن که کلاغ آن جزاینکه نیست تفاوتی هیچ و می شود دریافت است مکتوب مزبورچنین زیرادرکتاب داد تعلیم بآدم بلکه قاین به אדם היו نه

היו שלא להבל לאשות מה ידאים היו ולא עליו ומתאכלים ובוכים ישבים ועזרז וטמנח בזרץ וחפר אותו לקח מחבריו אחד מת ש אחד עורב בא בקבורה נהוגים

בארץ רחפר הבל של נבלתו לקח מיד עשהי אני כעורב אדנו אמר לעיניחם1 וטמנה

( می نمودند ndash ( زاری و گریه برهابیل یعنی بروی نشسته اش زوجه و آدم ترجمه نبودند واقف کردن ازدفن که زیرا کنند چه را هابیل نمی دانستند که و کلاغی

پیش آنرا کافته ودرزمین گرفت آنرا آمده بود مرده آشنایانش از یکی ndash ndash ndash فی کارمی کنم کلاغ مثل من گفت آدم ساخت مدفون چشمانشان

وآنچه ndash انتهی کرد واورادفن کاشت درزمین گرفته را هابیل الفورنعش

1 Adam and his helpmeet were sitting and weeping and morning 10 for him and they did not know what to do (with Abel) for they were unaccustomed to burial A raven 11 (came) one of its fellow birds were dead (at its side) (The raven) said I will teach this man what to do It took its fellow and dug in the earth hid it and buried it before them Adam said Like this raven will I act He took || the corpse of Abel and dug in the earth and buried it mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XXI p 156 See also Sources of Qurrsquoan p 62-64

10 For the phraseology see Neh i 4 The legend occurs also in the Koran Sura v 11 Tanchuma loc cit reads ldquoTwo clean birdsrdquo cf Gen Rab xxii 8 See Midrash Haggadol c 116

39

سور آی ۀeدر علاقه ۳۵ ۀeمزبوره هیچ دکرشده قبل های درآیه باآنچه است مندرجباب هسنهدرین میشناه اگربسوی اما این ۵آیه ۴ندارد تمام آنجا نمائیم رجوع

نا قرآن در که را علاق مطلب آن و می کنیم دریافت است آی ۀeکامل آن ۀeکهبا در مذکوره یهودی مفسر که زانرو می گردد هویدا دارد هابیل قتل حکایت

خدا که تورات الفاظ ndash تفسیراین کرد چه گفت بقائن را برادرت ۀeآنها خون ) باب پیدایش کتاب برمی آورد فریاد من نزد لفظ) ۱۰ ۀeآی۴اززمین آن جائیکه

صیغ در عبرانی در ۀeخون است نوشته چنین می باشد בקין שהרג מצינו جمع אמר דם אחיך אלא דקי אהיך דמו ודם את-אחיו נאמר בו קול דמי אחיך צאקים אינו

מעלח חמאבד נפש אהת מישראל נברא אדם ירהידי ללמדך שכל- זרעיותיו לפיכך וחת מישדאל מאלה אליו הכתוב עליו חכתוב כאלו אבד עולם מלא וכל-המ-קים נפש

1 כאלוקים עולם מלא

ndash دربار که ایم یافته کشت خودرا برادر که بقائن نسبت وی ۀeترجمه

شد خونهای گفته آواز

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plateful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it Now Haran was standing there undecided If Abram is victorious ]thought he[ I will say that I am of Abrams belief while if Nimrod is victorious I will say that I am on Nimrods side When Abram descended into the fiery furnace and was saved mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

40

یعنی برادرت خونهای بلکه برادرت خون نمی گوید می آورد بر فریاد برادرتآزمودن ndash برای شد آفریده تنهائی به انسان بنابراین اولادش خون و وی خون

هر تو یک که کرد هلاک از که حسابش اسرائیل نفسی بروی کتاب را راگویا می غاید هر را عالم ۀeهم که و باشد کره یک هلاک از که را نفسی اسرائیل

حسابش بروی کتاب کرد گویا زنده که می نماید کرده عالم ۀeهم را زنده راآی ndash بادکه واضح انتهی تفسیر ۀeسور ۳۵ ۀeباشد ازاین اللفظ تحت تخمینا مائده

موضع آن نصف فقط درقرآن چونکه اما است شده ترجمه یهود قدیمیآی این ینبوع بآن بودکه لازم فهمیدنش برای پس است گشته قرآن ۀeاقتباس

را ومطلب کردیم الآن چنانکه نمائیم رجوع ساختیم واضح) ndash ۀeقص) ۲( این ( نمرود ازآتش ع ابراهیم حضرت یافتن در نجات حکایت

در تماما جزء جا یک قرآن بلکه نمی شود در یافت ( ۀeسور جزء سوره یعنی بقرهسور و ۲۶۰آیه) ۲ سور ( ۀeدر یعنی در ۸۴الی ۷۴آیه ۶ ۀeانعام یعنی( انبیا ۀeسور و

سوره ( ۀeسور در و ۷۲الی ۵۲آیه) ۲۱سوره یعنی در و ۵۰الی ۴۲آیه )۱۹مریمسوره ( ۀeسور یعنی در ۷۹الی ۶۱آیه) ۲۶شعراء سور ( ۀeسور و یعنی ۀeعنکبوت

سور ۱۶و ۱۵آیه) ۲۹ در سور ( ۀeو یعنی سور ۹۵الی ۸۱آیه ۳۷ ۀeصافات ۀeودرسور ( یعنی درسور ۲۷الی ۲۵ ۀeآی) ۴۳ ۀeزخرف ۀeو

41

سور ( یعنی اما ndash ۴آیه) ۶۰ ۀeممتحنه است پراکنده قصص هر وغیره درکتاب کهیا را الأنبیا المجالس عرائس قص کتاب ) ۀeگشوده را ( ع و ابراهیم کتابها یا درآن

آنها در خواهد امثال نماید در مطالعه خواه حکایت آن تمام تخمینا که دانستباشد در قرآن از خواه از احادیث مدراش کتابی به مسمی یهود قدیمیء کتبمأخوذ و ndash رباه است اولا که است لازم گردد ثابت ادعا این اینکه بجهت لکن

همان بعد من و کنیم نقل اینجا در وغیره المجالس عرائس و قرآن روی از آنراکتاب ndash در و نمائیم مقابله هم با آورده پیش یهودی کتاب آن روی از را حکایت

به که البشر ابوالفدا أخبار في المختصر من القديمة است التواريخ مسمیشده ndash فكان نوشته ليبيعها إبراهيم ويعطيها الأصنام يصنع إبراهيم أبو أزر كان

أن إبراهيم تعالى الله أمر لما ثم ينفعه لا و يضره ما يشتري من يقول إبراهيماتصل و أمره فشا فلما قومه دعا و يجبه فلم أباه دعا التوحيد إلى قومه يدعو

في ورماه الخليل إبراهيم نمرود فأخذ البلاد تلك ملك هو و كوش بن بنمرودثم أيام بعد ار الن من إبراهيم وخرج سلاما و بردا عليه ار الن فكانت عظيمة نار

قومه من رجال به ) ترج 1آمن ) ndash به و می ساخت بتها ع ابراهیم پدر آزر مه ndash ( ) ( بخرد ( کیست می گفت ع ابراهیم پس بفروشد را آنها تا می سپرد ع ابراهیم

و می رساند ضرر ویرا که چیزی

1 Azar Abrahams father used to construct idols and hand them over to his son to sell Abraham would go about crying Who will buy that which will hurt and not benefit him Then when God Almighty commanded him to call his people to the Divine unity his father refused the call and so did his people Thus the matter spread abroad till it reached Nimrod son of Cush king over the country who took Father Abraham and cast him into a fierce fire but the fire grew cool and pleasant unto Abraham who came out of it after some days And thereupon his people believed in him mdash Aracircish al Majacirclis by Ath- Thaalabee ( المجالس للثعلبيعرائس ) Also the book is known to Arabic reader as The Story of the Prophets ( الأنبياء Historia Ante-Islamica (ed Fleischer Leipzig 1831) See also ( قصص Sources of Islam p 16- 17 and Sources of Qurrsquoan p 66-67

42

( ) خود قوم تا فرمود امر را ع ابراهیم خدایتعالی چون آنگاه نمی دهد فایده هیچ قوم و ننمود اجابت ویرا و کرد دعوت را خود پدر او نماید دعوت بتوحید را

کوش ndash بن نمرود زد گوش و گردید فاش امرش چون پس کرد دعوت خویشرا ( در ( را وی گرفته را خلیل ع ابراهیم نمرود پس شد بود ملک آن پادشاه که

( از ndash ( بعد ع ابراهیم و گردید سلام و سرد بروی آتش پس انداخت عظیم آتشی در و گرویدند بوی قومش از چند نفری آنگاه آمد بیرون آتش از چند روزی

( در ( شب وقت در آن از قبل ع ابراهیم چون که است مندرج المجالس عرائساین ndash گفت نموده نظاره قمر از قبل را ستارگان آمد بیرون مغاره از ماه آخر

است ndash أفل پروردگارمن فلما ربي هذا قال كوكبا رأى يل الل عليه جن فلما لم لئن قال أفل فلما ربي هذا قال بازغا القمر رأي فلما الآفلين أحب لا قال

ربي هذا قال بازغة الشمس رأي فلما الضالين القوم من لأكونن ربي يهدني تشركون مما برئ إني قوم يا قال أفلت فلما أعظم ضوءها رأي لأنه أكبر هذا

المشركين من أنا وما جميعا والأرض السموات فطر للذي وجهي وجهت إنيالأصنام يصنع جعل نفسه إلى إبراهيم ضم فلما الأصنام يصنع أبوه وكان قالوا

ما يشتري من فينادي السلام عليه إبراهيم بها فيذهب ليبيعها لإبراهيم ويعطيهايشتري فلا ينفع لا و يضر

43

أشربي قال و رؤوسها فضرب نهر إلى بها ذهب عليه بارت فإذا منه أحدعيبه فشا حتى الجهالة و الضلالة من عليه هم بما و بقومه استهزاء كسدتي

لهم فقال دينه في قومه فحاجه قريته أهل و قومه في بها استهزاؤه و إياهاأتيناها حجتنا وتلك وجل عز قوله إلى الآيات هداني وقد الله في أتحاجوني

خصمهم حتى عليم حكيم ربك إن نشاء من درجات نرفع قومه على إبراهيم أبت يا فقال دينه إلى أزر أباه دعا السلام عليه إبراهيم أن ثم بالحجة وغلبهم أبوه فأبى القصة آخر إلى شيئا عنك يغني لا و يبصر لا و يسمع لا ما تعبد لم مما بالبراءة قومه جاهر السلام عليه إبراهيم إن ثم إليه دعاه ما إلى الإجابة

آباؤكم و أنتم تعبدون كنتم ما أفرأيتم فقال دينه وأظهر يعبدون كانوا رب قال أنت تعبد فمن قالوا العالمين رب إلا لي عدو فإنهم الأقدمون

القصة آخر إلى يهدين فهو خلقني الذي لا فقال نمرود تعني قالوا العالمين أرأيت إبراهيم يا له فقال فدعاه الجبار نمرود بلغ حتى اس الن في ذلك ففشا

غيره على بها تعظمه التي قدرته من تذكر و عبادته إلى تدعو و بعثك الذي إلهك أحيي أنا نمرود قال يميت و يحيي الذي ربي السلام عليه إبراهيم قال هو ما

القتل استوجبا قد رجلين آخذ قال تميت و تحيي كيف إبراهيم قال أميت وأعفو ثم أمته قد فأكون أحدهما فأقتل حكمي في

44

يأتي ه الل إن ذلك عند إبراهيم له فقال أحيته قد فأكون فأتركه الآخر عنإليه يرجع لم نمرود ذلك عند فبهت المغرب من بها فأت المشرق من بالشمس

ستار ndash 1شيئا دید شب او بر شد تار چون پس اینست ۀeترجمه گفت راغایب چون پس پروردگارم اینست گفت طالع را ماه دید چون پس پروردگارم

پروردگارم مرا نمی کرد هدایت اگر هرآینه گفت گروه شد از بودم هرآینهاینست پروردگارم اینست گفت طالع را خورشید دید چون پس گمراهان

ای گفت شد غایب چون پس از بزرگتر بیزارم من بدرستیکه شرک قوم آنچهرا بدرستی می آورید وجهم گردانیم متوجه من پدید که آنکه آسمانها کرد برای

و و گرای حق را سور ( زمین ازمشرکان من سور ۀeنیستم یعنی ۷۶آیه ۶ ۀeانعام) ۷۹الی خود) ndash ( نزد را ع ابراهیم چون پس می ساخت بتها وی پدر گفته اندکه

( پس ( بفروشد تا می سپرد ع ابراهیم به را آنها نموده بتها ساختن بنای برد ( ضرر ( را وی که چیزی بخرد کیست می کرد ندا برداشته آنها ع ابراهیم

چون پس نمی خرید وی از کس هیچ پس نمی دهد فایده هیچ و می رساند

1 When Abraham one night came up out of his cave and saw the stars before the moon arose he said This is my Preserver And when the night overshadowed him he saw a star and said This is my Lord and when it set he said I love not those that set And when he saw the moon rising he said This is my Lord but when it set he said Verily if my Lord direct me not I shall be of those that go astray And when he saw the sun rising he said This is my Lord this is the greatest But -when it set he said 0 my people Verily I am clear of that which ye associate together with God Verily I direct my face unto him who hath created the heavens and the earth I am orthodox and not one of the idolators1

They say that Abrahams father used to make idol images and give them to Abraham to sell So Abraham taking them about would cry These will neither hurt nor help him that buys so that no one bought from him And when it was not sold he took an image to the stream and striking its head would say Drink my poor one in derision mdash for his people and the heathen around him to hear So when his people objected he said Ah do ye dispute with me concerning God and verily God hath directed me And this is our argument wherewith we furnished Abraham for his people We raise the dignity of whom we wish for thy Lord is wise and knowing2 And so in the end Abraham overcame his people by such arguments Then he called his father Azar to the true faith and said O my father wherefore dost thou worship that which neither hears nor sees nor yet doth profit thee in any way and so on to the end of the story3 But his father refused that to which Abraham called him whereupon Abraham cried aloud to his people that he was free from what they worshipped and thus made known his faith to them He said What think ye That which ye worship and your forefathers also are mine enemies excepting only the Lord of the worlds4 They said Whom then dost thou worship He answered The Lord of all worlds Dost thou mean Nimrod Nay but he that created me and guideth me and so on The thing then spread abroad among the people till it reached the ears of the tyrant Nimrod who sent for him and said O Abraham Dost thou hold him to be thy god that hath sent thee dost thou call to his worship and speak of his power to those that worship other than him Who is he A My Lord he that giveth life and giveth death5 N I give life and cause to die A How dost thou make alive and cause to die N I take two men who at my hands deserve death one I kill who thus dies the other I forgive who thus is made alive Whereupon Abraham answered Verily God bringeth the sun from the East now do thou bring him from the West 6 Thereupon Nimrod was confounded and returned him no reply mdash Araisul Majalis in Sources of Islam p 17-19 See also Sources of Qurrsquoan p 68-70

1 Quran 6 76-792 Quran 6 80 833 Quran 19 424 Quran 26 75-775 Quran 2 2586 Quran 2 258 mdash Yusuf Ali

45

ای ndash بیاشامید گفت آنها به و زد را آنها سر برده رودخانه به را آنها نشد فروختهو خود قوم نمودن استهزاء برای گفت اینرا و من کسادهای

46

به و آنها بضد آنچه بنوعیکه بودند جهالت و گمراهی در ایشان اینکه برای قومش پس گردید فاش قریه واهل قومش درمیان می گفت آنها استهزای

آیا گفت بدیشان پس گرفتند حجت او بر وی بمذهب می کنید نسبت مجادلهمگر خدا در بآن آوردید شرک را آنچه نمی ترسم او مر کرد هدایت تحقیق به و

از هرچیزیرا پروردگارم است کرده گشاده را چیزی پروردگارم بخواهد آنکهسور ( الأیات نمی گیرید پند پس آیا دانش سور ۀeراه یعنی تا) ۸۰آیه ۶ ۀeانعام

( قومش ndash ( بر را ع ابراهیم آنرا دادیم که ما دلیل بود آن و عزوجل خدای بقولکردار درست تو پروردگار بدرستیکه بخواهیم که آنرا های مرتبه می کنیم بلند

سور ( سور ۀeداناست یعنی غلبه) ۸۳آیه ۶ ۀeانعام داده شکست ایشانرا آنکه تاndash ( گفت ndash ( پس نمود دعوت خویش بدین را آزر خود پدر ع ابراهیم آنگاه یافت

نمی کند کفایت و می بیند نه و نمی شنود که را آنچه می ترسی چرا من پدر ایسور ( چیزیرا تو سوره ۀeاز یعنی پدرش) ndash ۴۳آیه ۱۹مریم پس حکایت بآخر تا

همانا آنگاه نماید اجابت کرد دعوت بدان ویرا او که را آنچه که نمود ابا اینرا و می پرستید آنچه از هستم بری من که گفت را خود قوم بلند بآواز ابراهیم

می پرستید که هستید آنچه اید دیده پس آیا گفت پس کرد ظاهر خویشرا دینبجز مرا دشمنند آنها بدرستیکه پس پیشینیان بودند که پدرانتان و شما

پروردگار

47

) سور سور ۀeجهانیان ۷۷الی ۷۵آیه ۲۶ ۀeشعرایعنی ndash کرا) تو پس گفتند ndash را نمرود بگوئی می خواهی گفتند جهانیانرا پروردگار گفت میکنی عبادت

بآخر تا می نماید هدایت مرا او پس است آفریده را ما که را او بلکه خیر گفت ویرا ndash او پس رسید جبار بنمرود تا گردید فاش مردم میان امر آن پس حکایت

( و ndash ( است فرستاده ترا که را خود خدای تو آیا ع ابراهیم ای گفت بوی طلبیدهبسبب را او و می کنی ذکر ویرا قدرت و می نمائی دعوت بعبادتش را مردم تو

ndash ( ) ndash ndash گفت ع ابراهیم چیست او دیده ای می دهی تعظیم دیگران بر آن) سور می میراند و می کند زنده آنکه من سوره ۀeپروردگار یعنی آیه ۲بقره

۳۶۰ ndash ( چه) ndash ndash ( به تو گفت ع ابراهیم می میرانم و می کنم زنده من نمرودگفتگردیده اند ndash قتل مستوجب که را مرد دو گفت می میرانی و می کنی زنده طورمی میرانم را او پس می رسانم بقتل را ایشان از یکی پس می گیرم خود بحکم

ndash کرده ام زنده ویرا پس می کنم رها را او پس می بخشم را دیگر آن آنگاه ndash ( ) مشرق از را آفتاب می آورد خدا بدرستیکه گفت بوی ع ابراهیم بنابراین

) سور مغرب از بآن یسار به آیه ۀeپس مبهوت) ndash ۲۶بقره نمرود بنابراین پسسالان ( عید چون آن از بعد و نگفت هیچ جوابش در جمیع ۀeگشته که آمد قومش

( ) بهان به ع ابراهیم شدند بیرون شهر از هم ۀeایشان برگشته را ۀeبشهر اصنامچنانکه شکست

48

است ) مرقوم ذیل در وقالوا الآلهة يدي بين فوضعوه طعاما جعلوا قد هم إذا نظر فلما أكلنا طعامنا في الآلهة باركت وقد فرجعنا رجوعنا حين كان إذا

طريق على لهم قال الطعام من أيديهم بين ما وإلى الأصنام إلى إبراهيم ضربا عليهم فراغ تنطقون لا لكم ما قال تجبه لم فلما تأكلون ألا الاستهزاءفعلق الأكبر الصنم إلا يبق لم حتى يده في بفأس يكسرهن وجعل باليمين

لهم كبيرا إلا جذاذا فجعلهم وجل عز قوله فذلك خرج ثم عنقه في الفأس بتلك ورأوها آلهتهم بيت إلى عيدهم من القوم جاء فلما يرجعون إليه لعلهم فتى سمعنا قالوا الظالمين لمن ه إن بآلهتنا هذا فعل من قالوا الحالة

الجبار نمرود ذلك فبلغ هذا صنع نظنه الذي هو إبراهيم له يقال يذكرهم هو أنه عليه يشهدون لعلهم الناس أعين على به فأتوا قالوا قومه وأشراف

وقال والسدي قتادة قال نة بي بغير يأخذوه أن وكرهوا ذلك فعل الذي أأنت له قالوا أحضروه فلما ونعاقبه به نصنع بما يشهدون لعلهم الضحاك

أن من غضب هذا كبيرهم فعله بل إبراهيم قال إبراهيم يا بآلهتنا هذا فعلتكانوا إن فاسألوهم فكسرهن منها أكبر وهو الصغار الأصنام هذه معه تعبدوا

إلا السلام عليه إبراهيم يكذب لم وسلم عليه ه الل صلى النبي قال ينطقون وقوله سقيم إني قوله تعالى الله في كلها كذبات ثلاث

49

لهم قال فلما أختي هي لسارة عرض الذي للملك وقوله هذا كبيرهم فعله بل في الرجل هذا الظالمون أنتم كم إن فقالوا أنفسهم إلى رجعوا ذلك إبراهيم قول وذلك فاسألوها حاضرة فعل ما بها فعل التي آلهتكم وهذه إياه سؤالكم

كما إلا نراه ما قومه فقال ينطقون كانوا إن فاسألوهم السلام عليه إبراهيمثم الكبير هذا مع الصغار الأوثان بعبادتكم الظالمون أنت إنكم قيل و قال

ولا تنطق لا أنها علموا و أمره في متحيرين رؤوسهم على فقالوا نكسوا تبطش لهم قال لإبراهيم عليهم الحجة اتجهت فلما ينطقون هؤلاء ما علمت لقد

من تعبدون ولما لكم أف كم يضر ولا شيئا ينفعكم لا ما الله دون من أفتعبدون قالوا الجواب عن وعجزوا الحجة لزمتهم فلما تعقلون أفلا الله دون

أشار الذي إن عمر بن ه الل عبد قال فاعلين كنتم إن آلهتكم وانصروا قوه حر الجبائي شعيب قال الأكراد من رجل بالنار لام الس عليه إبراهيم بتحريق عليهم

فلما القيامة يوم إلى فيها يتجلجل فهو الأرض به الله فخسف ضينون اسمهله وبنوا بيت في حبسوه السلام عليه إبراهيم إحراق على وقومه نمرود أجمع

الجحيم في فألقوه بنيانا له ابنوا قالوا وجل عز قوله فذلك كالحظيرة بنيانا

50

الخشب وأضاف الحطب أصلب من له جمعوا غذا 1ثم ایشان اینک ترجمه وقت چون گفتند نهاده معبودها آن پیش و کرده درست

1 When they had prepared food they set it before their gods and said When the time comes we shall return and the gods having blessed the meat we shall eat thereof So when Abraham looked upon the gods and what was set before them he said derisively Ah ye are not eating and when no answer came What aileth you that ye do not speak and he turned upon them and smote them with his right hand 1

And he kept striking them with a hatchet in his hand until there remained none but the biggest of them and upon its neck he hung the axe2 Now when the people returned from their Eed to the house of their gods and saw it in such a state they said Who hast done this to our gods Verily he is a wicked one They answered We heard a young man speaking of them They call him Abraham3 He it is we think who hath done it When this reached the tyrant Nimrod and his chief men They said Bring him before the eyes of the people perhaps they will bear witness 4 that he hath done this thing And they were afraid to seize him with-out evidence (Cotacircda and Al Sidy are quoted here and it is added from Al Dzahhacirck Perhaps they may give evidence as to what we should do and punish him) So they brought him and said Hast thou done this unto our gods O Abraham He answered Nay but that big one hath done it he was angry that ye worshipped along with him these little idols and he so much bigger than all and he brake the whole of them in pieces Now ask them if they can speak5 When he had said this they turned their backs and said (among themselves) Verily it is ye that are the transgressors6 We have never seen him but telling us that we transgress having those little idols and this great one So they broke the heads of them all and were amazed that they neither spake nor made any opposition Then they said (to Abraham) Certainly thou knowest that they speak not Thus when the affair with Abraham was ended he said to them Ah do ye indeed worship besides God that which cannot profit you at all nor can it injure you Fie on you and on that which ye worship besides God Ah do ye not understand 7

When thus overthrown and unable to make any answer they called out Burn him and avenge your gods if ye do it8 Abdallah Ibn Umar tells us that the man who cried thus was a Kurd called Zeinun and the Lord caused the earth to open under him and there he lies buried till the day of Judgment When Nimrod and his people were thus gathered together to burn Abraham they imprisoned him in a house and built for him a great pile as we read in Surah Saffat They said Build a pile for him and cast him into the glowing fire9 Then they gathered together quantities of wood and stuff to burn mdash Sources of Islam p 19-20 See also Sources of Qurrsquoan p 71-73

1 Quran 37 91 92 mdash Yusuf Ali2 Here the text is quoted He brake them all in pieces except the biggest that they might lay the blame on it Quran 21 58 mdash Yusuf Ali3 Quran 21 59 60 mdash Yusuf Ali4 Quran 21 61 mdash Yusuf Ali

5 Quran 21 62 63 mdash Yusuf Ali A note is here added to the following purportmdash Muhammad on this remarked that Abraham in all told three lies all on behalf of the Lord namely I am sick the big one hath done this and what he said to the King regarding Sarah She is my sister6 Quran 21 637 Quran 21 66 678 Quran 21 689 Quran 37 97 mdash Yusuf Ali

51

و داد خواهند برکت را ما غذای معبودها و برمی گردیم پس آید ما مراجعت ( ) ndash بود آنها پیش طعامیکه آن بر و بتها آن بر ع ابراهیم چون پس می خوریم

سور ndash ( نمیخورید چرا آیا گفت بدآنها استهزاء روی از یعنی ۀeنگریست صافاتکه) ndash ndash ۸۹آیه ۳۷سوره را شما مر چیست گفت ندادند جواب را وی چون پس

) آیه صافات سوره بقوت زدنی ایشان بر رفت پس نمی گوئید )۹۱و ۹۰سخنبزرگترین بت جز باینکه تا بود دستش در که تبری با آنها بشکستن نمود بنا و

قول آنست و شد بیرون آنگاه آویخت وی برگردن را تبر پس نماند باقی هیچاو ndash بسوی آنها شاید را آنها بزرگ بجز پاره پاره را آنها گردانید پس اوعزوجل

) سور کنند یعنی ۀeرجوع بخان) ۵۹آیه ۲۱انبیا عیدشان از قوم چون ۀeپس ndash را کار این کرد که گفتند دیدند حالت این در را آنها آمده خود معبودهای ndash که ما شنیدیم گفتند است ظالمان از آینه هر او که بدرستی ما بخدایان

) ( سور ( ع ابراهیم را او مر میشود گفته که را ایشان کرده یاد آیه ۀeجوانی انبیاndash ۶۱و ۶۰ ndash امر) آن پس است کرده را این که میکنیم خیال ما که اوست

ndash بر را او بیاورید پس گفتند شده قومش بزرگان و جبار نمرود گوشزد) سور دهند گواهی آنها شاید مردمان بر ) ۶۲انبیاآیه ۀeچشمهای وی یعنی

است کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی

52

است ndash کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی بروی داشتند یعنی کراهت و ) گفته وضحاک گفته اند سدی و فتاده اینرا بگیرند دلیل بدون را وی اینکه از

و بکنیم بدو باید را ما بآنچه دهند گواهی آنها شاید ) ndash را او است نمائیم عقوبتاو چون حاضرکردند پس ndash را ای ما خدایان با اینرا کردی تو آیا گفتند بوی

) ( سور ( ع آیه ۀeابراهیم ) ndash ۶۳انبیا بزرگ) ndash ( را آن کرد بلکه نه گفت ع ابراهیم ) آیه را این را زیرا) ۶۴آنها کوچک بتهای این اینکه از بود شده وی غضبناک با

و بزرگتر از او می پرستید آنها پرسید به پس شکست را آنها پس است ) آیه گویند سخن که هستند اگر ndash ۶۴ایشانرا ndash ابراهیم) است گفته صام بنی

( این( به یعنی بود تعالی ایخدای بر آنها همة که دروغ سه جز نگفت دروغ عسوره ndash ( یعنی صافات سورة بیمارم من که گفت) ndash ۸۷آیه ۳۷قول اینکه به و

او ndash گفت برخورد بساره که بپادشاهی باینکه و اینرا آنها بزرگ آنرا کرد بلکه نه ndash ( ) ndash کردند رجوع گفت بدیشان آنرا ع ابراهیم چون پس است خواهرم

) - انبیاآیه سورة ستمکاران شمائید شما بدرستیکه گفتند پس )۶۵بخودهاشانآنچه آنها با او که معبودهایتان این و پرسیده اید وی از اینکه از مرد باین نسبت

( ) ndash بپرسید پس ع ابراهیم قول بود آن و بپرسید آنها از پس حاضرند کردآیه ( گویند سخن که هستند اگر را) ndash ndash ۶۴ایشانرا چیزی ما گفتند قومش پس

بدرستیکه ndash ndash شد گفته و است گفته او چنانکه جز نمی بینیم

53

- آنگاه می پرستید بزرگ این با را کوچک بتهای اینکه از ستمکاران شمائید شما ndash آنها که دانستند و سرهاشان بر شدند کرده نگون گشته متحیر امرش از

- که آنها نباشند که تو میدانی آینه هر گفتند پس نمیگیرند بزور و نمیزنند حرفآیة ( گویند ) ۶۶سخن گرفته) ndash ( ایشان بر ع ابراهیم حضرت که حجتی چون پس

را ndash چیزی خدا غیر از بپرسید پس آیا گفت بدیشان ساخت عاجز ایشانرا بودهر و را شما مر آن را شما برساند نتواند زیان و بچیزی را شما ندارد سود که

) آیه بعقل نیابید در پس آیا خدا غیر از می پرستید را این) ndash ۶۷آنچه چون پس - را او بسوزانید گفتند ماندند عاجز دادن جواب از و ساخت ملزم ایشانرا حجت

آیه ( کنندگان هستید اگر را خدایانتان کنید یاری گفته) ndash ۶۸و عمر ابن عبدالله و ( مردی ( بسوزانند بآتش را ع ابراهیم تا کرد اشاره ایشانرا که آنکس که است - تعالی خدای و بود ضینون اسمش که است گفته جبائی شعیب بود کردان از

پس ndash گفت رستاخیز روز تا شد غرق آن در او پس شکافت را زمین وی برای ( خانه ای ( در را او شدند جمع ع ابراهیم سوزانیدن برای قومش و نمرود چون

و عز او قول اینست و نمودند بنا خطیره مانند بنائی وی برای ساخته محبوس) ndash سورة ور شعله آتش در بیندازیدش پس بنائی او برای کنید بنا گفتند جل

یعنی صافات

54

و) ndash ۹۵آیه ۳۷سوره چوب انواع و هیزم ترین سخت از قدری او برای آنگاه ( ) ) از ndash خدا بفیض ع ابراهیم که است شده نوشته بعد من و کردند جمع غیره

و صحیح و شده محفوظ آتش نوشته حرارت آن از بعد و آمد بیرون سلامتاست ) شده ونعم الله حسبنا بقوله نجا إنما السلام عليه إبراهيم إن الخبر وفي

إبراهيم على وسلاما بردا كوني نار يا وجل عز الله قال 1ndashالوكيل و ترجمه ) ndash ( سور ( خدا مرا است کافی گفت باینکه همانا ع ابراهیم که است حدیث ةدر

سوره یعنی سوره) ndash ( ۳۹آیه ۳۹زمر یعنی عمران آل سورة است وکیل نیکو وسلامت) ndash ndash ۱۶۷آیه ۳ و سرد باش آتش ای گفت جل و عز خدای یافت رهائی

سوره ( یعنی انبیا سورة ابراهیم ) ۶۹آیه ۲۱برباید خواندیم مسلمانان احادیث و قرآن روی از را اینحکایت چون الآن

یافته رواج ایشان میان که را قصه ای آن نموده رجوع یهود کتابهای بسویبین ما تفاوت چه الواقع فی آیا که بینیم به تا کنیم مقابله شد ذکر آنچه با است

) فصل رباه مدراش در و میآید پدید باب) ۱۷آنها پیدایش کتاب شرح آیه ۱۵دراست ۷ مکتوب چنین

תרח אבד לצלמים היה חד זמן גפק לאתרהושיב לאברהם מכר תחתיו הוה אתי בר אנשבעי דיזבן והוה אמר לה בר כמה שנין את והוה

1 It is told in the story that by the grace of God Abraham came out of the fire safe and sound with the words on his lips mdash God is sufficient for me1 and He is the best Supporter For the Lord said O Fire be thou cool and pleasant unto Abraham2 mdash Sources of Islam p 20 See also Sources of Qurrsquoan p 74

1 Quran 3 1732 Quran 21 69 mdash Yusuf Ali

55

אמר לה בר חמשין או שתין והוה אמר לה וי להלההוא גברא דהוה בר שתין ובעי למסגד לבר

יומי והיה מתביש והלך לו חד זמן אתת חדאאתתא טעינא בידה חדא פינך דסלת אמרת לה

הא לך קרב קדמיהון קם נסב בקלסא בידהותברנהזן לכלהון פסיליא ויהב בקלסא בידא

דרבא דהוה ביניהון כון דאתא אבוהי אמר להמן עבד להון כדין אמד לה מה נכפר מנך אתתחדא אתתא טעינא לה חדא פינך דסלת ואמרת

לי הא לך קרב קדמיהון קרבת לקדמיהון הוהדין אמר אנא איכל קדמי ודין אמר אנא איכלקדמי קם הדין רבא דהוה ביניהון נמב בקלסא

ותברנון אמר לה מה אתה מפלה בי וידעין אנון אמרלה ולא ישמעו אזגיך מה שפיך אמר נסבה ומסרה

לנמרד אמר לה נסגד לנורא אמר לה אברהם ונסגדלמיא דמספין נורא אמר לה נמרד נסגד למיא אמר

לה אם כן נסגד לעננא דטעין מיא אמר לה נסגד לעננא אמר לה אם כן נסגד לרוחא דמדבר עננא

56

אמר לה נסגד לרוחא אמר לה וגסגד לבר אנשאדסבל רוחא אם מלין את משתעי אני איני משתחוהאלא לאור הרי אני משליכך בתוכו ויבא אלה שאתה1 משתחוה לו ויצילך ממנו ירד אברהם לכבשן האש

بجای ndash ndash را ابراهیم شده بیرون بجائی را وقتی بود اصنام سازندة تارح ترجمهتو ndash ndash میگفت بوی او و می آمد خریدن طالب شخصی گماشت فروشنده خود

میگفت ndash ndash ndash بوی و دارم سال شصت یا پنجاه میگفت وی بر و داری سال چندروزیndash که را چیزی می خواهد و باشد داشته سال شصت که مرد آن بر وای

ndash - در که زنی را وقتی میرفت خود براه شده شرمنده پس کند سجده دارد چند ndash آنها پیش را این اینک گفت بوی آمده داشت گندم آرد بشقاب خود دست ndash ریز ریز را آنها همة گرفته خود بدست عصائی و برخاسته او آور نزدیک - بوی آمد پدرش چون داد بود بزرگ آنها میان آنکه بدست را عصا آن و ساخت

پوشیده تو از چیز چه گفت ویرا است کرده آنها با را این که کیست گفت پیش را این اینک گفت من به آمده می آورد گندم آرد بشقاب که زنی است

نخست من میگفت یکی این آوردم نزدیک آنها پیش آنرا من آور نزدیک آنها نخست من گفت یکی این و می خورم

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty or sixty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty ]sixty[ years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plate ful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted 1 Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it hellip Abram descended into the fiery furnace hellip mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

57

بوی پدرش شکست را آنها گرفته عصا بود بزرگ آنها میان اینکه می خورم آیا و گفت بوی می دانند اینها آیا و می گوئی بمن افسانه چرا تو گفت

نمرود به گرفته را وی پدرش میگوید دهانت که را آنچه میشنود گوشهایت را آب پس گفت را وی ابراهیم بکنیم سجده را آتش گفت بوی نمرود سپرد

بکنیم سجده آبرا گفت ویرا نمرود بکنیم سجده می نماید اطفاء را آتش که بوی نمرود بنمائیم سجده میآورد را آب که را ابر باشد چنین اگر گفت ویرا

را ابر که را باد باشد چنین اگر گفت ویرا ابراهیم بکنیم سجده را ابر گفت اگر گفت نمرود بنمائیم سجده را باد گفت ویرا نمرود بنمائیم سجده میراندترا من اینک ناریکه جز نمیکنم عبادت را چیزی هیچ من میزنی حرف من با توآن از ترا و بیاید میکنی عبادت را او تو خدائیکه آن و میاندازم آن وسط در

گشت رستگار و رفت فرو آتش تنور در ابراهیم برهاند ( قرآن ( در که ع ابراهیم حضرت حکایت آن با را یهود افسانة این چون و

کم بینهایت تفاوت آنها بین ما که میشود ظاهر می کنیم مقابله است مندرجهیچ در را خبر این محمد حضرت که اینست آن سبب که گفت می توان و است

نخوانده کتاب

58

میگرداند ثابت را قیاس این آنچه و است کرده قبول یهود از زبانی آنرا بلکه ) سوره یعنی انعام سورة قرآن در که حضرت) ۷۴آیه ۶اینست پدر اسم

است تارح اسمش تورات در هم و مدراش رباه در هم اما و است آزر ابراهیمسریانی بزبان او کتاب و داشت نام یوسبیس که یونانی مورخین از یکی لکن

در محمد حضرت چون اما است کلی اشتباه که میگوید اثر را او شد ترجمهبخاطر بخوبی شنیده را اسم آن آنجا در که است ممکن بود کرده سفر شام

آذر ایرانیان اوقات اکثر که است خوانده آزر را ابراهیم پدر آنجهت از نداشته باشد بوده قدیم فرس زبان از گویا که می نویسند

گفته آنچه البته که اند گفته اسلام اهل از بعضی اعتراض این رد در وحکایت این محمد حضرت اینکه با زیرا دارد کلی فایدة ما دین اثبات برای شدجبرائیل حضرت از آنرا وحی روی از بلکه نفرمود مأخوذ نصاری و یهود از رامی باشند الله خلیل ابراهیم حضرت اولاد که یهود اهل چون اما پذیرفت فرشته

ولکن میکند تصدیق را قرآن تعلیم ایشان شهادت پس اند کرده قبول آنرااین یهود بین ما الناس عوام فقط که میگویند قول این جواب در معترضین

افسانه آن اصل که می داند باشد داشته علم که هر زیرا می پسندند را گمان است این حکایت آن اساس کنیم بیان اینجا در باید را آن که است اشتباهی

59

) باب پیدایش کتاب توارت در بحضرت) ۷آیه ۱۵که خدایتعالی که مکتوبستگفت ابراهیم

1אני יהוה אשר הוצאתיך מאור כשדים

زبان در اور و آوردم بیرون کلدانیان اور از ترا که هستم خداوند من ترجمهبیت که اورشلیم اسم از چنانکه می آید مدینه و شهر معنی به قدیم بابلی

هویدا است صلح خدای شهر یعنی شلیم شهر آن معنی و باشد المقدسو می گویند مغیر را آن اکنون که است مقام همان کلدانیان اور و می گردد

است دیگر لفظی عربی زبان در اما بود آنجا ساکن اول در ابراهیم حضرتآتش و شعله ثانی لفظ آن معنی که دارد تمام مشابهت اور با تلفظ در که

هیچ بابلی زبان از که یهود مفسرین از یکی متمادی سالهای از بعد پس استآی آن چون نداشت را ۀeواقفیت آن می کرد ترجمه کلدانی زبان به را مذکور

نمو بیان طور 2 אנא יי` דאמיקתך מאתון נורא דכשדאי دبدین

و آوردم بیرون کلدانیان آتش تنور از ترا که هستم خداوند من ترجمهباب پیدایش کتاب شرح در نادان مفسر ۲۸آیه ۱۱همان و است نوشته چنین

بتهایشرا که زانرو انداخت آتش تنور در را ابراهیم نمرود وقتیکه شد واقع که باد واضح و برساند ضرر ویرا تا نشد داده بآتش اذن که نمی نمود عبادت

( بود ( عزیئیل بن یوناتان به مسمی که مفسر آن که اشتباهی آن

1 I am Jehovah who caused you to come out of Ur of the Chaldeans (Hebrew) Genesis 157 2 I am the LORD who brought you out of the furnace of fire of the Chaldees (Aramaic) mdash The word יי` is an abbreviation of the divine name יהוה ]Yahweh[ mdash JD Price translation אנא ייי דאפיקתך httpcal1cnhuceducgi-binshowsubtextscgikeyword=81001ampR1=Hebrew מאתון נורא דכשדאיselect number 115 and click Submit and view number 11507 Lexicon for the Targum of Genesis 157 11507

Aramaic Genesis 157 He said to him ldquoI am the Lord who brought you out of the fiery furnace 13

of the Chaldeans to give you this land to inheritrdquo mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 Chapter 15 p 60

13 See above n 17 to 1128 (Ps-J) n 17 is mdash Gen R 349 3813 ARNA 33 Exod R 234 PRE 26 (188) Sefer Ha-Yashar 12 (32ndash34) LAB 616 The well-known legend of Abraham in the furnace is based on the interpretation of the place-name Ur (Gen 157) as fire See Gen 157 (Nf Ps-J V N L) 165 (Ps-J Nf P V N L) Vulg Neh 97 Jerome Quaest hebr in Gen 15 see further Ginzberg Lezends 1 198ndash201 5 212ndash213 nn 28-34 Bowker 1969 187ndash189 Vermes 1961 85ndash90 mdash Ibid Targum of Pseudo-Jonathan p 51

60

را این ای روزنامه در ایرانی شخصی گویا که اینست مثل است کرده اینجا درلفظ آن اینجا در پوست که برد گمان شد روانه انگلیس پوست امروز که دیده

شخص پوست که بفهمد چنین و می آید جلد بمعنی که باشد فارسی عام تعجب چاپار بمعنی است انگلیسی لفظ آن که نداند و شد کنده انگلیسیاساس آن بر حکایت آن تمام که بکند این مثل اشتباهی نادان شخص که نیست

آن است نبی که شخصی که می باشد اعتقاد قابل آیا اما است شده بنا ضعیفاین بگوید بعد من ساخته مندرج خود کتاب در آنرا و شمرده حق را افسانه

مطابقت آن از امر این و است شده نازل جل و عز خدای جانب از من کتاب اینهمه بر علاوه و میگردد ثابت میشود یافت یهود کتب و آن بین ما که کامل

ایام در نه تورات در موسی حضرت قول حسب بر جبار نمرود که باد معلوم ذکر لکن مینمود زیست تولدش از قبل عدیده قرنهای بلکه ابراهیم حضرت

مندرج قرآن خود در اما میشود یافت احادیث و تفاسیر در چه اگر نمرودشخص گویا که اینست مثل حکایت آن در نمرود ذکر که باد واضح نیست

آتش در را ایرانی نادرشاه اعظم سکندر که بنویسد کرده تصنیف تاریخی نادانگذشته وقت قدر چه نادرشاه تا اسکندر از که باشد ندانسته اینرا و انداخت

نشد انداخته آتش در هرگز نادرشاه که باشد ندانسته نیز اینرا و است

61

قرآن ) 3( در که را آنچه اگر ع سلیمان بنزد آمدنش و سبا ملکه قصهمندرج استر کتاب ثانی ترگوم در آنچه با مکتوبست سبا ملکة بلقیس دربارة

اهل از نیز حکایت این معترضین حجت حسب بر که می بینیم کنیم مقابله استقرآن داخل نیز آنرا بنوعیکه آمد پسند را او رسیده محمد حضرت بمسامع یهود

) سوره یعنی نمل سورة در و آیه ۱۷آیه ۲۷گردانید چنین) ۴۵الی ۲۰و ndash و raquo مکتوبست فهم والطير والإنس الجن من جنوده لسليمان وحشر

) 1laquoيوزعون ) و جنیان از او لشکرهای سلیمان برای شد کرده جمع و ترجمه ) سوره یعنی النمل سورة میشوند بازداشته ایشان پس ها پرنده و ۲۷آدمیان

الغائبين ) raquo۱۷آیه من كان أم الهدهد أرى لا لي ما فقال الطير ه وتفقد بن لأعذمبين بسلطان ي ليأتين أو ه لأذبحن أو شديدا أحطت عذابا فقال بعيد غير فمكث

يقين بنبإ سبإ من وجئتك به تحط لم من بما وأوتيت تملكهم امرأة وجدت ي إنعظيم عرش ولها شيء ه كل الل دون من مس للش يسجدون وقومها ها وجدت

يهتدون لا فهم بيل الس عن فصدهم أعمالهم يطان الش لهم ن ه وزي لل يسجدوا ألاتعلنون وما تخفون ما ويعلم والأرض ماوات الس في الخبء يخرج ذي لا ال ه الل

العظيم العرش رب هو إلا أصدقت إله سننظر قال

1 And before Solomon were marshalled his hosts mdash of Jinns and men and birds and they were all kept in order and ranks Quran 27 17

62

الكاذبين من كنت ماذا أم فانظر عنهم تول ثم إليهم فألقه هذا كتابي ب اذهبكريم يرجعون كتاب إلي ألقي ي إن الملأ ها أي يا قالت بسم ه وإن سليمان من ه إن

حيم الر حمن الر ه مسلمين الل وأتوني علي تعلوا في ألا أفتوني الملأ ها أي يا قالتتشهدون ى حت أمرا قاطعة كنت ما شديد أمري بأس وأولوا قوة أولوا نحن قالوا

تأمرين ماذا فانظري إليك أفسدوها والأمر قرية دخلوا إذا الملوك إن قالتيفعلون وكذلك ة أذل أهلها ة أعز بم وجعلوا فناظرة ة بهدي إليهم مرسلة ي وإن

المرسلون مما يرجع خير ه الل آتاني فما بمال أتمدونن قال سليمان جاء فلماتفرحون تكم بهدي أنتم بل بها آتاكم لهم قبل لا بجنود هم فلنأتين إليهم ارجع

صاغرون وهم ة أذل منها هم أن ولنخرجن قبل بعرشها يأتيني كم أي الملأ ها أي يا قالمسلمين ي يأتوني وإن مقامك من تقوم أن قبل به آتيك أنا الجن من عفريت قال

أمين لقوي إليك عليه يرتد أن قبل به آتيك أنا الكتاب من علم عنده ذي ال قالأكفر أم أأشكر ليبلوني ي رب فضل من هذا قال عنده ا مستقر رآه فلما طرفك

كريم غني ي رب فإن كفر ومن لنفسه يشكر ما فإن شكر لها ومن روا نك قالتكون أم أتهتدي ننظر عرشها

63

يهتدون لا ذين ال العلم من وأوتينا هو ه كأن قالت عرشك أهكذا قيل جاءت فلمامسلمين ا وكن قبلها من قوم من كانت ها إن ه الل دون من عبد ت كانت ما وصدها

قال كافرين ساقيها عن وكشفت لجة حسبته رأته فلما الصرح ادخلي لها قيلسليمان مع وأسلمت نفسي ظلمت ي إن رب قالت قوارير من د ممر صرح ه إن

العالمين رب ه 1 laquoلل کن داخل و آنرا پسندی که شایسته کار بکنم آنکه و ترجمهپس را پرنده شد جویا و کارانند شایسته که خود بندگان در خود برحمت مرا

او کنم عذاب هرآینه غایبان از باشد یا را هدهد نمی بینم که مرا مر چیست گفتدرنگ پس روشن حجتی مرا بیاورد باید یا را او البته بکشم یا ساخت عذابی را

سبا از ترا آوردم و بآن نکردی احاطه بآنچه کردم احاطه گفت پس دور کردندشد داده و ایشانرا میکرد پادشاهی که زنی یافتم من بدرستیکه راست خبری

میکردند سجده که را قومش و او یافتم بزرگ تختی مراوراست و هرچیزی ازپس کردارشانرا شیطان آنها برای کرده آراسته و خدا غیر از مرآفتابرا

مر نمیکنند سجده چرا نمی باشد هدایت ایشان پس راه از را آنها بازداشتو دارید پنهان آنچه میداند و زمین و آسمانها در پنهانرا آورد بیرون که خدائیرا

است بزرگ عرش پروردگار او بجز خدائی نیست که خدائی میکنید آشکار آنچهخواهیم نظر بزودی گفت

1 And he took a muster of the Birds and he said Why is it I see not the Hoopoe Or is he among the absenteesI will certainly punish him with a severe penalty or execute him unless he bring me a clear reason (for

absence)But the Hoopoe tarried not far he (came up and) said I have compassed (territory) which thou hast not

compassed and I have come to thee from Saba with tidings trueI found (there) a woman ruling over them and provided with every requisite and she has a magnificent

throneI found her and her people worshipping the sun besides Allah Satan has made their deeds seem pleasing

in their eyes and has kept them away from the Path- so they receive no guidance-(Kept them away from the Path) that they should not worship Allah Who brings to light what is hidden in

the heavens and the earth and knows what ye hide and what ye revealAllah- there is no god but He- Lord of the Throne Supreme(Solomon) said Soon shall we see whether thou hast told the truth or liedGo thou with this letter of mine and deliver it to them then draw back from them and (wait to) see what

answer they return(The queen) said Ye chiefs here is delivered to me - a letter worthy of respectIt is from Solomon and is (as follows) In the name of Allah Most Gracious Most MercifulBe ye not arrogant against me but come to me in submission (to the true Religion)She said Ye chiefs advise me in (this) my affair no affair have I decided except in your presenceThey said We are endued with strength and given to vehement war but the command is with thee so

consider what thou wilt command mdash Continued onto the following page

64

پس نامه این مرا نامة ببر دروغگویان از هستی یا گفتی راست آیا که کرد برمیگردانند چه بنگر پس ایشان از باش روگردان پس ایشان بسوی بینداز

بدرستیکه نیکو نامة بمن شد افکنده که چنانم من بدرستیکه جماعت ای گفترفعت که مهربان بخشندة خداوند بنام آنست بدرستیکه و سلیمانست آواز

کار در مرا دهید فتوی جماعت ای گفت منقادان مرا بیائید و من بر مجوئیدصاحبان مائیم گفتند مرا شوید حاضر آنکه تا را کاری کنند جزم عزم من نیستم

میفرمائی چه که بنگر پس است تو با کار و سخت کارزار صاحبان و قوتو آنرا کنند فاسد را ای قریه شوند وارد چون پادشاهان بدرستیکه گفت

فرستنده من بدرستیکه و میکنند چنین و خوارشدگان آنرا اهل عزیزان گردانندفرستادگان میکردند باز بچه که نگردانده ام پس را هدیه ای ایشان بسوی ام

است داده آنچه پس بمال مرا میکنید امداد آیا گفت سلیمانرا آمد چون پس شادمانید خودتان بهدیة شما بلکه را شما داده آنچه از است بهتر خدا مرا

نباشد طاقت که لشکرهائی را آنها آورد خواهیم پس ایشان بسوی برگردگفت خواران باشند ایشان و ذلیلان آن از کرد خواهیم بیرونشان و بآن ایشانرا

منقادان مرا بیایند آنکه از پیش را او تخت بمن می آورد کدامشان جماعت ایجایت از برخیزی آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که جن از بزرگی دیو گفت

قوی آینه هر آن بر منم بدرستیکه وContinued from previous pagemdashShe said Kings when they enter a country despoil it and make the noblest of its people its meanest thus

do they behaveBut I am going to send him a present and (wait) to see with what (answer) return (my) ambassadorsNow when (the embassy) came to Solomon he said Will ye give me abundance in wealth But that which

Allah has given me is better than that which He has given you Nay it is ye who rejoice in your giftGo back to them and be sure we shall come to them with such hosts as they will never be able to meet

We shall expel them from there in disgrace and they will feel humbled (indeed)He said (to his own men) Ye chiefs which of you can bring me her throne before they come to me in

submissionSaid an Ifrit of the Jinns I will bring it to thee before thou rise from thy council indeed I have full

strength for the purpose and may be trustedSaid one who had knowledge of the Book I will bring it to thee within the twinkling of an eye Then

when (Solomon) saw it placed firmly before him he said This is by the Grace of my Lord- to test me whether I am grateful or ungrateful and if any is grateful truly his gratitude is (a gain) for his own soul but if any is ungrateful truly my Lord is Free of all Needs Supreme in Honour Quran 27 20- 44 mdash Yusuf Ali

65

آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که کتاب از بود علمی او نزد آنکه گفت امیناز این گفت نزدش گرفته قرار آنرا دید چون پس تو چشم تو بسوی برگردد

ناسپاسی یا میکنم شکر آیا که مرا کند امتحان تا است من پروردگار فضلهر و خودش برای میکند شکر که نیست این جز پس کرد شکر که هر و میکنم

ساز گفت است بخشنده بینیاز من پرورگار بدرستیکه پس کرد ناسپاسی که نمی یابند آنانکه از باشد یا می یابد آیا بینیم به را تختش او برای دهید نامعلومی

داده و آنست که گویا گفت تو تخت است چنین آیا شد گفته آمد چون پسبود آنچه که بود بازداشته و منقادان ما برویم و آن پیش از را علم ما شدیم

که را او مر شد گفته کافران گروه از بود او بدرستیکه خدا غیر از می پرستیداز زد بر و بسیار آب پنداشتش آنرا دید چون پس قصر یا صحن در شود داخل

پروردگار ای گفت آبگینها از ساده است صحنی آن بدرستیکه گفت ساقش دوخدا ی برا سلیمان با آوردم اسلام و برخوردم کردم ستم من بدرستیکه من

سوره ( یعنی نمل سورة جهانیان آنچه) ndash ۴۵الی ۲۰آیه ۲۷پروردگار است این - مکتوب تخت بآن نسبت سوره این در آنچه و میگوید سبا ملکة دربارة قرآن

ترگوم در زیرا میشود یافت مزبور ترگوم در آنچه با دارد کمی تفاوت استمال عجیب تخت آن که است مندرج

66

نمیشد یافت آن مثل چیزی دیگر سلطنت هیچ در و بود پادشاه سلیمان خودعقاب دوازده و طلا شیر دوازده ای پله هر بر و داشت طلا از پله شش زیرا

تخت آن بالای بر دیگر عقاب چهار و بیست آنها بر علاوه و بود ایستاده طلاپادشاه وقتیکه هر و می انداختند پادشاه سر بر سایه شده نهاده عجیب

و میکشیدند بالا را تختش شده نازل قوی عقابهای آن برود بجائی میخواستمذکور ndash عقابهای کرد قرآن حسب بر جنی آن که کاریرا آن پس می بردند بانجا

سلیمان حضرت بنزد آمدنش و سبا ملکة دربارة اما میکردند ترگوم حسب بربین ما غریب مشابهت غیره و فرستاد وی نزد پادشاه که ای نامه به نسبت و

میگوید صحرا خروس را هدهد آن ترگوم اینکه جز میشود یافت کتاب دو اینهی و کردیم نقل ذیل در آن ترجمة با حکایترا آن وتمام است چیز همان که

هذه

תורכד שפיר לביה דקלכא שלמהבחמריה אמר למעלא נבלין וצילצלין ותופין וכינרין

דחוה מזמר בהון דוד אבוי ותוב כד שפר לביה דמלכאשלמה בחמריה אמר לאיתיא היות ברא ועוף שמיא וריחשא דארעא ושידין ורוחין ולילין למרקדא קדמוי

למחזי רבוחיה לכל מלכיא דגנין קדמוי וסיפרין דמלכא

67

דמלכא קריין יתון בשמהתהון וכולון מתכנשין ואתיןלותיה בדלא אסירין ובדלא זקיקין ובדלא אנש דדבר

יתהון כהשעתא אתבעי תרנגלא ברא ביני עופיא ולאאשתכח ופקיד עלוי מלכא דאי יתיה יתיה ברוגזא ובעאלמחבלא יתיה מתיב תרנגול ברא קדמוי דמלכא שלמה

ואמר ליה שמע מרי מלכא דארעא אצית באודנך ושמע פתגמי הלא תלת ירחין די הבית עיטא בלבי ומלכין קשיטי עם מילתי מזוני לא אכלית ומוי לא

שתיתי ומן קדם דחזיית וטייסית בעלמא כוליה ואמרית אידא היא מדינתא או שליטתא דלא משתמע ליה

למדי מלכא אסתכלית אנא וחזאית מדינתא חדא כרכא דקיטור שמהא בארעא מדינחא עפרא יקיר מן דהבא

וכספא כזביל בשוקין ואילנין מן בראשית תמן אית תמן נציבין ומגינתא דעדן אנון שתיין מיא

אוכלוסין סגיאין כלילן ברישיהון מן תמן נציבין מן גינתא דעדן למיקום בקרבא לית הינון ידעין לממהי בקושטא לא יכלין ברם בקושטא חמיתיה אתתא חדא

שלטיא בכולהון ושמה מלכת שבא כען אין שפר

68

עלך מרי מלכא איסר חרצי היך גיברא ואיקום ואזיל לכרכא דקיטור למדינת שבא מלכיהון בשושילתא

איסר ושולטניהון בכבלין דפרזל ואייתי יתון לות מרי מלכא ושפר פתגמא קדם מלכא ואתקריין ספרוי

דמלכא וכתבו אגרתא וקטרו ית אגרתא בגפיה רתרנגול ברא וקם וסליק לשמי מרומא וצניך צניכא

והוה נצח ופרח ביני עופיא ופרחו בתריה ואזלו לכרכא דקיטור למדינת שבא והוה לעירן עפרא נפקת מלכת שבא למסגיד לימא ואחשיכו עופיא ית שימשא

ורקת ידה על לבושא ובזאת יתהון והות תמיהא ומתמהא וכד תקהת) דתת לותה תרנגול ברא וחזת והא איגרתא (

קטירת בגמיה שרח וקרת יתיה ומה הוה כתיב בגוה קני מלכא שלמה שלם ליכי שלם לרבנייכי די את ידעת

דאמליך יתי קודשא בריך הוא על חיות ברא ועל עוף שמיא ועל שידין ועל רוחין ועל לילין וכל מלכיא דמדינהא

ומערבא דרומא וציפונא אתין ושאלין בשלומי כען אין תעבין ותיתין ותשאלין בשלמי יקר סגיא אנא

עביד לך מן כל מלכיא דגנין קדמי ואין לא תצביין ולא תיתין

69

1

1 (Also) that lyres cymbals timbrels and lutes be brought to him those upon which his father David played Another time when King Solomons heart became cheerful through wine he ordered that wild beasts birds of the sky reptiles of the earth as well as demons spirits and screeching owls be brought to dance before him so as to show his greatness to all the kings who were hosted in his presence Now the royal scribes would call them by their names and all of them would assemble and come to him without being bound or forced or anyone leading them

At that time the wild rooster was missing from among the fowl and could not be found So the king ordered that it should be brought and in anger sought to destroy it Then the wild rooster replied before King Solomon saying to him lsquoHear my words my lord O king incline your ear and listen (to) my utterances Have not three months (passed) that I have given advice and counsel my words are truth I did not eat food nor did I drink water before I flew throughout the whole world inspecting it saying Is there a country whose ruler is not subservient to my lord O king Whereupon I noticed a certain country in the land of the East its name was the city of Qitor whose dust is so precious and whose gold and silver exists like dung in the streets Trees stand there since the time of creation and they drink water from the Garden of Eden Great crowds of people are there (with) crowns upon their heads standing there since (the time of) the Garden of Eden They do not know anything about waging war they are unable to draw the bow However truly I have seen a single woman rule over all of them and her name is Queen of Sheba Now if it pleases my lord I will gird my loins like a warrior and proceed to go to the city of Qitor to the land of Sheba I will bind their kings in chains and its rulers in fetters of iron and bring them to my lord the king Then the scribes of the king were summoned and they wrote a letter and tied the letter to the wing of the wild rooster which proceeded to ascend heavenward and soared soaringly It then flew among the birds which proceeded to follow it in flight they went on to the city of Qitor to the land of Sheba Toward morning the Queen of Sheba went out to worship the sea when (suddenly) the birds obscured the sunlight which caused her to take hold of her clothes and tear them Whereupon she was very stunned As she was in her very stunned state the wild rooster descended toward her and she observed a letter tied to its wing So she untied (it) and read it and what was written in it lsquoFrom me the kingdom of Solomon Peace to you peace to your princes As you know the Holy One Blessed be He appointed me to reign over the wild beasts over the fowl of the heavens and over demons and spirits Now all the kings of the East the West the South and the North come to greet me Now if you wish to come and greet me I will show you greater honor than all those whom I have hosted before me But if you do not wish to come mdash Aramaic mdash The Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 114-115 See also Sources of Qurrsquoan p 84-85 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

70

و ترجمه رباب که فرمود یافت فرح بخمر پادشاه سلیمان دل چون دیگر بارچون دیگر بار و بیاورند میزد را آنها داود پدرش که را بربطهائی و سنجها و دفها

هوا پرندگان و صحرا حیوانات که فرمود یافت فرح خمر به پادشاه سلیمان دلکرنش بحضورش تا بیاورند پریانرا و ارواح و دیوها و زمین خزندگان و

همگی و خواندند سامیشان با ایشانرا پادشاه کاتبان و کند ظاهر می نمودندبر شخصیکه جز و محبوسان جز و اسیران جز آمدند وی نزد شده جمع ایشان

خوشی پرندگان میان صحرا خروس آنساعت در و میداشت اختیار ایشان و بیاورند بجبر را او که فرمود امر وی دربارة پادشاه و نشد یافت و میکرد

بوی برگشته پادشاه سلیمان بحضور صحرا خروس کند هلاک را او خواستماه سه آیا بشنو مرا سخنان گرفته گوش بشنو زمین پادشاه ایخداوندم گفت

که بستم سخت تصمیم خویش پوست با کرده مشورت خود دل در که نیستو بکنم پرواز آن در و ببینم را عالم تمام اینکه از قبل نیاشامم آب و نخورم هیچ

ایخداوند ترا که است سلطنتی یا و شهر کدام آن که دانست خواهم من گفتممشرقی زمین در است فیطور آن اسم که حصین شهری و نباشد مطیع پادشاه

بطلا آن گرد که دیدم

71

עלייבימלבין אשדר בשלומי ולא תשאלין מלכין תיתין מה תימרין ואין ופרשין ולדונין ן מלכין ולגיונין ולגונין ופרוין ואין תמרין מה ופרשין אית ליח למלכא שלקה היות ברא אינו

ן ן לגיונין פרוין עופי סמיא אנו ן רוחין וסיזין ולילין ארו דחנקין יתקון על פרסין חיילי אנו יתכון בחקלא עופי סמיא אכלין ית בסרכון מנכון ערסתיכון בגו בתיכון חיות ברא קטלין

ידת וכד ת פתגמי אגראתא תוב תנית רמת ן ומעת מלכא סנא על לבוסא ובזעת יתון מה ולח לי מלכא סלמה מתיבין סלחת וקרת לסבייא ולרברבנא ואמרת להון לא ידעתו

תיה ותיא לא אתר חיעת ואמרין לית אנהנא ידעין למלכא ס למח ולא הסבין ית מלכון אוכרין ומרגליין ואבני טניין רלא ומעת מליהון וסלהת וקרת לכל ספני ימא ואטעינת יתו

סתא בני וכולהון וטלייתא טלין אלפי ויתא ליה חד וסדרת ירחא בני וכולהון ח-דא בני סעה חד רחלהון בני קומא חדא וכולהון בני קעיעא רכולהון בני יומא הד וכולהון

ושדרת ליה למלכא סלמה בידיהון חדא רכולחון לבוסין לבוסא ארנונא וכתבת איגדתאמן כרכא דקיטור לארע

72

עותך בב שבע שנין כען בעלותך איתי דישראל מהלך מן קדקך אבעי ד לסות תלת שנין אתת מלכא שבא לות מלכא לותך לסוף תלת שנין והוה

ית בגיהו בר וכד שמע מנכא שלמה דאתת מלכא שבא אפיק לותה שלמהעפדא בעדן דנפיק לשפרפרא דקי ד דמנהיר יהוידע נגהא לכונב ודמי

ת מלכאZלשו שנא דקאים על פרעדי דמיא וכד ח וקאימ ביני כוכביא ודמי שבא בניהו מתיב בתא רכו מן אתרכינת יהוידע בניהובר ידע ת יהו בר

מתיבה רכוביך מן אתרכינת למה מלכא ואמרלה את לית ליה ואמרה אנא מלכא שלמה אלא חדמן משמשיא דקייקין שלמה מתיב ואמר לה לית

ומתלת מתלא לרברבניא אין קדמויומיד לא חזי אהדרא אפאה לאחורהן ן מרבעותיח ואין לאמזיתו ן חזו ן שפר לכון זריא אתו ן חזו מלבא שלמה אתו

קאים קדמזי ואייתי נגד ד כד שמע2תה בגיהו בר יחוידע לקדם מלכא 7 דמלכא מלכא חזת וכד זוגיתא ויתבבבית ראזל קם לותיה שבא דאתת

דמלכא במיא יתיב וחליזת דמלכא בבית זוגיתז יתיב קחשבא בלהה ואמרתחילוזח דתעבר וחזא לא סערא

73

וסגרף שופרא דבשי שופרף מתיב מלפא ואמר לה סער דגברא ברגלחמתיבה גנאי ולאתתא שפר לגברא מרי וסער ליה ראברה שבא מלכת

אין תעשר ירהון לי ידעית אנא דגבר חכים מלכא אמתיל לף מלתאמתלין ד את ואי לא את כשאר גני אנשא אגדעי בך ואגרת יהי יי אלהיך ברוך ד

דחבא כורסי דמלכותא לקעבר עדקתא רדינא ויהבת למלכא לבתביתך על 1 וכספא טבא ויהב לה מלכא כלמה דעבת

1 I will send kings and legions against you (which belong) to King Solomon The wild beasts are the kings the fowl of the heavens are the riders the armies are the spirits and the demons and the Liliths are the legions (who will) strangle you in your beds inside your houses the wild beasts will kill you in the field the fowl of the heavens (will) eat your flesh from you When the Queen of Sheba heard the words of the letter she took hold of her clothes and tore them She then summoned her elders and princes and said to them lsquoDo you not know whatKing Solomon sent to mersquo They replied saying lsquoWe do not know King Solomon nor do we recognize his kingdomrsquo But she did not trust (them) and did not heed their words She then summoned all the ships of the sea and had them loaded with bracelets pearls and precious gems She sent him six thousand boys and girls all of whom were (born) the same timeppp all of whom were of the same stature all of whom were of the same proportion and all of whom were dressed in purple She then wrote a letter and sent it to King Solomon through them from the city of Qitor to the Land of Israel a seven-year journey lsquoAnd now with prayer and supplication which I will plead before you I will come to you at the end of three yearsrsquo Now it came about at the end of three years that the Queen of Sheba came to King Solomon When it was told to King Solomon that the Queen of Sheba had arrived he had Benayahu son of Yehoyada go out to meet her His beauty was comparable to Venus that emerges at morning time it was comparable to the lustrous star that continues to sparkle among the (other) stars it was comparable to the lily that stands by the brooks of water

When the Queen of Sheba saw Benayahu son of Yehoyada she descended from her carriage Whereupon Benayahu responded by saying to the Queen of Sheba lsquoWhy have you descended from your carriagersquo She replied by saying lsquoAre you King Solomonrsquo To which he responded by saying lsquoI am not King Solomon but only one of his servants who attend himrsquo Immediately she responded by uttering proverbs to her princes lsquoIf you do not see the lion you see his lair though you do not see King Solomon you do see a handsome man who stands before himrsquo Then Benayahu son of Yehoyada brought her before King Solomon Now when King Solomon heard that she was coming to him King Solomon arose and went to sit down in a bathhouse When the Queen saw that the king was sitting in a bathhouse she thought to herself the king must be sitting in water So she raised her dress in order to wade across Whereupon he noticed the hair on her leg to which King Solomon responded by saying lsquoYour beauty is the beauty of women but your hair is the hair of men Now hair is beautiful for a man but shameful for a womanrsquo Whereupon the Queen of Sheba answered saying to him lsquoO lord king I will cite you three riddles if you will solve them for me I will acknowledge that you are a wise man but if not (you are) like the rest of mankindrsquo hellip She offered praise to the One Who created him saying lsquoBlessed be the Lord your God who has chosen you to place you on the throne of His kingdom to do righteousness and justicersquo She then gave the king a great deal of fine gold while the king gave her what she desired mdash Aramaic mdashThe Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 115-117 See also Sources of Qurrsquoan p 86-89 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

ppp B adds and all of them were (born) the same month and all of them were (born) the same year BUD has all of them were (born) the same year and all of them were (born) the same day and all of them were (born) the same hour C N PM-1 A MG S Brl Lag and BM as well as N have all of them were (born) in the same year all of them were (born) in the same month and all of them were

74

( ترجمه( )بقیة ترجمه( بقیةآنجا در عالم ابتدای از درختان و ها کوچه در زبل مثل است سنگین ونقرة

هستند کثیر مردمان آنجا مینوشند آب عدن باغ از آنها و است مانده مغروسبآن نزدیک زیرا دارند عدن باغ از آنجا رستنیهای از کلها تاج سرشان بر که

بر زنی بزنند نمیتوانند بگمان اما اند واقف تیراندازی از ایشان می باشند آید پسند ترا اگر الآن شباست ملکة وی اسم و است مسلط ایشان جمیع

بشهر قیطور بحضور و برمیخیزم بسته را خود کمر بنده این پادشاه ایخداوندخواهم آهنی بندها به ایشانرا امرای و بزنجیرها ایشانرا ملوک رفت خواهم شبا

خواهم پادشاه خداوندم بنزد ایشانرا و بست

(born) in the same day and all of them were (born) in the same hour PM-2 is as concise as our manuscript here

75

ای نامه شده خوانده پادشاه کاتبان و آمد پسند را پادشاه مر سخن این و آورد بلند بهوای برخاسته پس بستند صحرا خروس پرهای به را نامه آن و نوشتندآنها و میکرد پرواز ها پرنده میان و گشت قوی و زد خود بر جیقه ای و شد روانه

در که افتاد اتفاق و رفتند شبا بشهر قیطور بحصن و کردند پرواز عقبش ازرا خورشید پرندگان و آمد بیرون دریا پرستیدن برای شبا ملکة صبح وقت

و متعجب و کرد چاک آنرا انداخته خود لباس بر دست او و میساختند تاریک نظر او و آمد فرود وی بنزد صحرا خروس کرد تعجب چون و شد هراسان

این و بخواند گشاده آنرا پس بود شده بسته پرهایش به ای نامه اینک و افکند امرای به سلام بتو سلام پادشاه سلیمان من از بود مکتوب آن در آنچه است

بر و هوا پرندگان و صحرا حیوانات بر مرا متبارک قدوس که میدانی زیرا توو مشرق پادشاهان همة و است فرموده مسلط پریان بر و ارواح بر و دیوهاکه پسندی به اگر الآن می پرسند مرا احوال و می آیند شمال و جنوب و مغرب

کرنش من روی پیش که ملوکی جمیع از ترا من خوب بپرسی مرا احوال آمدهبر نپرسی مرا احوال و نیائی و پسندی نه اگر و گردانید خواهم بزرگتر مینمایند

سلیمان بگوئی اگر و فرستاد خواهم سواران و افواج و ملوک تو

76

و ملوک صحرا حیوانات و می باشد سواران و افواج و ملوک چه را پادشاه می باشند هواسواران پرندگان سواران چه بگوئی اگر و سوارانند و افواج

تختهایشان بر را شما که افواجند پریان و دیوها و هستند ارواح من قشونهایگشت خواهند املاک در را شما صحرا حیوانات کرد خواهند خفه هایتان خانه در

این سخنان شبا ملکة چون و خورد خواهند شما از را شما گوشت هوا پرندگانکس و کرد چاک آنرا انداخته خود رخت بر دست دیگر بار شنید را نامه

که را آنچه نمیدانید آیا گفت بدیشان و طلبید را امرا و مشایخ فرستاده ما گفتند جواب در ایشان است فرموده ارسال من نزد پادشاه سلیمان او آما نمی آوردیم حساب در ویرا سلطنت و نمی شناسیم را پادشاه سلیمانرا دریا کشتیهای همة فرستاده و ننمود اصغا ایشانرا سخنان و نگشت مطمئن

وی بنزد کرده بار قیمت بیش سنگهای و جواهرات و نذرها به را آنها و خواندو ماه یک در ایشان همگی و یکسال در ایشان جمیع که دختر و پسر هزار ششو قامت بیک ایشان جمیع و یکساعت در ایشان همة و روز یک در کلشان

ملبس ارغوانی بلباس ایشان همة و فرستاد بودند صورت بیک ایشان همگیحصن از ایشان بدست پادشاه سلیمان بنزد نوشته نامه ای و بودند

77

به بدعاهایت الآن نمود ارسال سال هفت سفر اسرائیل بزمین و قیطورو آمد خواهم سال سه آخر در تو نزد میکنم استدعا تو حضور از که آرزوهایت

سلیمان چون و آمد پادشاه سلیمان نزد شبا ملکة سال سه آخر در که شد واقعای سپیده مثل که را یهویاداع ابن به بنا است آمده شبا ملکة که شنید پادشاه

میان و میباشد روشن که ستاره ای مانند و است طالع صبح وقت در که است استاده آب جویبارهای بر که سرخی گل برابر و می ماند قایم ستارگان

از دید را یهویاداع ابن به بنا شبا ملکة چون و فرستاد وی استقبال برای بود خود عرابة از چرا گفت جوابش در را یهویاداع ابن به بنا آمد پائین خود عرابة

در نیستی پادشاه سلیمان تو آیا گفت بوی داده جواب ملکه آمدی پائین در که هستم ملازمانی از یکی بلکه نیستم پادشاه سلیمان من گفت جوابش

برای مثل و برگردانیده را خود روی الفور فی ملکه و می ایستند وی حضور دیدید را او پروردة شما نشد ظاهر شیر شما بر اگر گفت آورده خویش امرای

وی حضور در که را مردی صورتی خوب شما ندیدید را پادشاه سلیمان اگر و پادشاه چون و آورد پادشاه بنزد را او یهویاداع ابن بنابه پس دیدید می ایستد

از شده ساخته خانة در و شد بیرون برخاسته است آمده نزدش که شنید چون و بنشست شیشه

78

دل در است نشسته شیشه از شده ساخته خانة در پادشاه که دید شبا ملکة تا کشید بالا را خود لباس و است نشسته آب در پادشاه گفت کرده تفکر خود

گفت بوی داده جواب پادشاه میباشد پایها بر موی ویرا که دید او و کند عبورمرد برای موی و مرد موی مویت و زنانست صورتی خوب تو صورتی خوب

ایخداوندم گفت داده جواب بوی شبا ملکة میباشد ننگ زن برای اما خوبستخواهم من کنی حل من برای را آنها اگر که میگویم معما سه تو برای پادشاه

) - چون و آدمی بنی سایر مانند پس نه اگر و هستی حکیم مرد تو که دانست ( باد متبارک گفت و شد متعجب ملکه بود کرده حل را معما سه هر سلیمان

و عدالت تا بنشاند سلطنت تخت بر ترا که شد راضی تو از که تو خدای خداوند مایل که آنچه هر بوی پادشاه و داد خوب نقرة و طلا بپادشاه و نمائی داوری

بخشید بوداز شبا ملکة که است چند معمائی ذکر که می بینیم یهود حکایت این در و

نشده مذکور قرآن در چه اگر امر این و خواست را آنها حل سلیمان حضرت ساقهای صفت دربارة قرآن آنچه چونکه و است مندرج اینهم احادیث در ولکناحادیث در آنرا تکمیل سبب آن از پس می باشد ناکامل است گفته ملکه آن

) صفحه المجالس عرابی کتاب در و جست )۴۳۸میباید

79

که است مکتوب زیرا میباشد موجود هستیم آن درصدد ما که مطلوب همینپس دانست آب را شیشه آن و گردد سلیمان قصر داخل میخواست ملکه چون

أحسن ndash هي فإذا ع سليمان فنظر سليمان إلى لتخوضه ساقيها عن كشفتصرف ذلك سليمان رأى فلما اقين الس شعراء كانت أنها إلا وقدما ساقا الناس

قوارير من د ممر صرح ه إن وناداها عنها 1بصره دو از برود تا ترجمه ساقش نسبت او اینک و نگریست السلام علیه سلیمان پس کند عبور سلیمان بنزد

پس می دارد خود ساقهای بر اینکه جز مردمانست خوشگلترین پا و بساق گفت ویرا کرده ندا و برگردانید او از را خود نظر بدید آنرا سلیمان چون

آبگینها از ساده است صحن آن بدرستیکهملکة حکایت این آیا که کنیم بیان نموده استفسار که است مناسب الآن

( مقدس ( بکتاب اگر و ندارد یا دارد اصلی میشود خوانده شبا عبری در که سبادر ( ونیز پادشاهان اول کتاب در زیرا دارد اصلی البته که می بینیم نمائیم رجوع

( سبا ملکة چون و است مکتوب بدینطور وی حکایت ایام تواریخ دوم کتاب با پس کند امتحان را او تا آمد شنید خداوند اسم دربارة را سلیمان آوازة

و بسیار طلای و بعطریات شترانیکه با و عظیم بسیار موکب

1 In the Aracircish al Majacirclis ( المجالس (عرائسWhen the Queen was about to enter the Palace she fancied the glass floor to be a sheet of water and so She uncovered her legs that is to pass over to Solomon and lo her legs and feet were covered with hair which when Solomon saw he turned his sight from her and called out The floor is plain glass 1 Sources of Islam p 28-29 See also Sources of Qurrsquoan p 83

1 She was asked to enter the lofty Palace but when she saw it she thought it was a lake of water and she (tucked up her skirts) uncovering her legs He said This is but a palace paved smooth with slabs of glass She said O my Lord I have indeed wronged my soul I do (now) submit (in Islam) with Solomon to the Lord of the Worlds Quran 2744 mdash Yusuf Ali

80

وی با و آمد سلیمان بحضور شده وارد باورشلیم بود شده بار گرانبها سنگهای بیان برایش را مسائلش تمامی سلیمان و کرد گفتگو بود دلش در چه هر از سبا ملکة چون و نکرد بیان برایش که نماند مخفی پادشاه از چیزی و نمود

و او سفرة طعام و کرده بنا که را خانه ای و دید را سلیمان حکمت تمامیبآن که را زینه ای و ساقیانش و را خادمانش لباس و نظام و بندگانشرا مجلس

دربارة که آوازه ای گفت بپادشاه و نماند دیگر او در روح می آمد بر خدا بخانةخود بچشمان و نیامدم تا اما بود راست شنیدم خود ولایت در تو حکمت و کارها

و حکمت بود نشده اعلام بمن نصفش اینک و نکردم باور را اخبار ندیدم و تو مردان بحال خوشا است زیاده بود شنیده که خبری از تو سعادتمندی

میشنوند ترا حکمت و می ایستند همیشه تو بحضور که بندگانت این خوشابحال

نشانید اسرائیل کرسی بر ترا داشته رغبت تو بر که تو خدای یهوه باد متبارکنصب پادشاهی بر ترا میدارد دوست بابد تا را اسرائیل خداوند که سبب این از

طلا وزنة بیست و صد پادشاه به و آوری بجا را عدالت و داوری تا است نمودهسبا ملکة که عطریات این مثل و داد گرانبها سنگهای و زیاده حد از عطریات و

نیامد دیگر فراوانی بآن هرگز داد پادشاه بسلیمان

81

باب( پادشاهان اول الی ۱۰کتاب اول باب ۱۱آیه ایام تواریخ دوم کتاب نیز ۹والی اول افسانه)- ۹آیه محض اینست بر زیاده هرچه و است مطلب اصل این

ذکر مزبوره کتب در اینکه جز می نمایند اقرار یهود علمای خود چنانکه استمکتوب آن شدن برداشته دربارة چیزی اما میشود یافت سلیمان جلیل تخت

و جنیان و دیوها بر سلیمان حضرت بودن بمسلط نسبت قرآن در آنچه و نیستدارد کلی مطابقت است مندرج مزبور ترگوم در آنچه با البته مکتوبست غیره

از مفسر آن گمان که میگویند یهود علما بجوئیم را قول آن اصل اگر امالفظ دو آن و است سرزده کرد لفظ دو ترجمة در که 1 שדה ושדות ndash اشتباهی

باب ndash جامعه کتاب اما ۸آیه ۲در است بانوان و بانو آنها معنی که میشود یافتمعنی چون نادان مفسر آن آنجهت از است استعمال کم کلمه دو هر چونکهقدری آنها با تلفظ و صورت در که را دیگر لفظ دو و بود ندانسته را آنها درست

علت آن از میدانست بخوبی می آید جنیان و دیوها اقسام بمعنی و دارد شباهتیکرده ترجمه ترگوم از فوق در که را سبا ملکة حکایت آن که هر و کرد اشتباه

می باشد قصصی آن مشابه افسانه آن که فهمید خواهد البته نماید ملاحظه ایم نشده ملتفت اینرا محمد حضرت اما است مندرج لیله و لیله الف در که

1 Male singers and women singers Ecclesiastes 28 See also Sources of Qurrsquoan p 90

82

مقدس کتاب از آنرا ایشان که برد گمان شنیده یهود از را مطلب آن تمام و ساخت داخل قرآن در آنرا آنجهت از و بودند خوانده وی برای

از است مندرج قرآن در که دیگر حکایات آن از بسیاری که چند هر وحکایت یک ببیان میکنیم اکتفا اینجا در ما لکن گردیده مأخوذ یهود های افسانهحکایت آن و نمائیم رجوع دیگر متفرقة تهمة امور به آنکه از قبل بس و زیاده

و میکنیم بیان احادیث و قرآن روی از آنرا اکنون که است ماوت و هاروت قصةمقابله احادیث و قرآن با کرده نقل یهود کتابهای از را قصه همان بعد من

نمود خواهیم)۴laquo است) مرقوم چنین قرآن در ماروت و هاروت كفر قصه وما

الملكين على أنزل وما حر الس اس الن مون يعل كفروا ياطين الش ولكن سليمانتكفر فلا فتنة نحن ما إن يقولا ى حت أحد من مان يعل وما وماروت هاروت 1laquoببابل

سوره ( بقره ۱۶یا ۹۶آیه ۲سورة شیاطین) ولیکن سلیمان نشد کافر و ترجمهببال فرشته دو بر شد فرستاده آنچه و جادو مردمرا می آموختند شدند کافر

که نیست این جز که نمیگفتند آنکه تا احدی از نمی آموختند و ماروت و هاروت عرائس در و مشو کافر پس آزمایشیم ما

1 Solomon disbelieved not but the devils disbelieved teaching mankind magic and that which was revealed to the two angels in Babel Harut and Marut Nor did they (the two angels) teach it to anyone till they had said We are only a temptation therefore disbelieve not (in the guidance of Allah) Quran 2102 mdash Pickthall

83

که است شده نوشته آیه این بیان در لما المجالس الملائكة إن المفسرون قالإدريس زمن في وذلك الخبيثة آدم بني أعمال من السماء إلى يصعد ما رأوا

خلفاء جعلتهم الذين هؤلاء إن لله وقالوا عليهم وأنكروا بذلك روهم عي ع النبي فيكم بت ورك الأرض إلى أنزلتكم لو تعالى فقال يعصونك واخترتهم الأرض في

أن ينبغي كان ما ربنا سبحانك قالوا فعلوا ما مثل لفعلتم فيهم ركبت ما الأرض إلى أهبطهما خياركم من ملكين اختاروا تعالى الله قال نعصيك

قال الكلبي قال وأعبدهم الملائكة أصلح من وكانا وماروت هاروت فاختاروا ] [ ماروت وهو وعزابيا هاروت وهو عزا فاختاروا منكم ثلاثة اختاروا تعالى الله

إبليس اسم الله ر غي كما الذنب من اقترفا لما اسمهما ر غي وإنما وعزرائيل آدم بني في ركبها التي الشهوة فيهم تعالى الله ب فرك عزازيل اسمه وكانرك الش عن ونهاهم بالحق الناس بين يحكموا أن وأمرهم الأرض إلى وأهبطهم

الشهوة وقعت لما فإنه عزرائيل فأما الخمر وشرب والزنا الحق بغير والقتل وسجد ورفعه فأقاله السماء إلى يرفعه أن وسأله ربه استقال قلبه في

تعالى الله من حياء رأسه مطأطأ ذلك بعد يزل ولم رأسه رفع ثم سنة أربعينذكرا أمسيا فإذا يومهما الناس بين يقضيان ذلك على ثبتا فإنهما الآخران وأما

تعالى الله اسم

84

وذلك افتتنا حتى شهر عليهما مر فما قتادة قال السماء إلى وصعدا الأعظم علي قال النساء أجمل من وكانت الزهرة يوم ذات إليهما اختصمت أنه بقلبيهما( ) أخذت رأياها فلما بلدها في ملكة وكانت فارس أهل من كانت ع مثل ففعلا الثاني اليوم في عادت ثم وانصرفت فأبت نفسها عن فراوداها

وتشربا النفس وتقتلا الصنم لهذا يا وتصل أعبد ما تعبدا أن إلا لا فقالت ذلك ثم فانصرفت عنها نهانا قد الله فإن الأشياء هذه إلى سبيل لا فقالا الخمر

ما إليهما الميل من نفسها وفي خمر من قدح ومعها الثالث اليوم في عادت فقالا بالأمس قالت ما عليهما وعرضت فأبت نفسها عن فراوداها فيها

الخمر شرب الثلاثة وأهون عظيم النفس وقتل عظيم أمر ه الل لغير الصلاة الربيع قال فقتلاه إنسان فرآهما بها وزنيا بالمرأة ووقعا فانتشيا الخمر فشربا عنه الله رضي علي وقال كوكبا الزهرة الله فمسخ للصنم وسجدا أنس بن

إلى به تصعدان الذي تعلماني حتى تدركاني لا قالت إنها والكلبي والسدي تعلمانيه حتى بمدركي أنتما فما فقالت الأكبر الله باسم نصعد فقالا السماء

الله رحمة فأين الآخر فقال الله أخاف إني فقال علمها لصاحبه أحدهما قال كوكبا الله فمسخها السماء إلى وصعدت به فتكلمت ذلك ماها فعل 1تعالى

۸۰ چون ترجمه ndash فرشتگان که اند گفته مفسرین

1 The Commentators say that when the angels saw the evil doings of mankind ascending up to heaven (and that was in the days of Idricircs) they were distressed and complained thus against them Thou hast chosen these to be the rulers upon earth and to they sin against thee Then said the Almighty If I should send you upon the earth and treat you as I have treated them ye would do just as they do They said O our Lord it would not become us to sin against thee Then said the Lord Choose two angels from the best of you and I will send them down unto the earth So they chose Hacircrucirct and Macircrucirct who were among the best and most pious amongst them

Al Kalbys version- The Almighty said Choose ye three so they chose (Azz ie) Hacircrucirct and (Azabi ie) Macircrucirct and Azrael and the Lord changed the names of the two when they fell into sin as he changed the name of the Devil which was Azacirczicircl And God placed in their heart the same fleshly lust as in the sons of Adam and sending them down to the earth bade them to rule righteously amongst mankind to avoid idolatry not to kill but for a just cause and to keep free from fornication and strong drink Now when Azrael felt lust in his heart he prayed the Lord to relieve him and was taken up to heaven and for forty years was unable to raise his head for shame before his Maker But the other two remained steadfast judging the people during the day and when night came ascending to the heavens worshipping the name of the Almighty Catacircda tells us that before a month had passed they fell into temptation for Zohra one of the most beautiful of women (whom Aly tells us was queen of a city in Persia) had a suit before them and when they saw her they fell in love with her and sought to have her but she refused and went away The second day she came again and they did the same but she said Nay unless ye worship what I worship and bow down to this idol or kill a soul or drink wine They replied It is impossible for us to do these things which God hath forbidden and she departed The third day again she came holding a cup of wine and her heart inclined towards them so when they desired her she said the same as yesterday but they replied To pray to other than God is a serious thing and so is the killing of anyone the easiest of the three is to drink wine so they drank the wine and becoming intoxicated fell upon her and committed adultery and one saw it and they slew him And it is said that they worshipped an idol and the Lord changed Zohra into a star Aly and others tell us that she said Come not near me till you teach me that by which ye can ascend to the heavens They said We ascend by the name of the great God Again she said Come not near me till ye teach me what that is So they taught her and forthwith she repeating it ascended to the skies and the Lord changed her into a star mdash Aracircish al Majacirclis Sources of Islam p 31-32 See also Sources of Qurrsquoan p 93-96

85

بالا بآسمان که ایشان بسیار گناهان از و آدم بنی زشت کارهای از را آنچه ( کردند ( سرزنش ایشانرا آنجهت از دیدند بود ع نبی ادریس ایام در آن و میرود خلفای زمین در ایشانرا تو که هستند آنانی اینها گفتند نموده انکار ایشانرا و

تعالی او پس می ورزند گناه تو برخلاف ایشان پس ای برگزیده و گماشته خوددر که را آنچه میساختم مخمر شما در فرستاده فرو زمین بر را شما اگر گفت

گفتند می کردید اند کرده ایشان آنچه مثل شما همانا ام ساخته مخمر ایشان ( ورزیم( گناه تو خلاف بر که را ما نمیبایست ما پروردگار ای سبحانک

زمین بر را دو هر بزگزینید فرشته دو خودتان بهترین از گفت خدایتعالیفرشتگان ترین متقی و نیکوترین از که را ماروت و هاروت پس می فرستم

بر نفر سه خودتان از فرمود خدایتعالی که است گفته کلبی برگزیدند بودندرا عزرائیل و است ماروت که عزابی و است هاروت که عز پس گزینید

چنانکه شدند گناه مرتکب چون کرد تبدیل را دو آن اسم آینه هر و برگزیدیند آن خدایتعالی پس کرد تبدیل بود عزازیل وی نام که را ابلیس اسم خدا

ایشانرا گردانیده مخمر ایشان در بود ساخته مخمر آدم بنی در که را شهوتیآنها و نمایند داوری مردم میان براستی که فرمود امر ایشانرا و فرستاد بزمین

قتل و شرک از را

86

در شهوت چون عزرائیل اما و کنند ممانعت شراب نوشیدن و زنا و حق نابآسمان ویرا که کرد مسئلت نموده طلب استعفا خود پروردگار از افتاد دلش

آنگاه نمود پرستش سال چهل مدت او و برد بالا کرده عفو را او پس برد بالافرود از داشت خدایتعالی از که شرمی از آن از بعد و آورد بالا را خود سر میان مانده ثابت آنحال در دیگر نفر دو آن ولکن نگشت فارغ خود سر انداختن

اعظم اسم میرسیدند بشب چون پس مینمودند داوری را روز مردمان یک هنوز است گفته قتاده مینمودند صعود بآسمان کرده ذکر را خدایتعالیکه بود سبب این از امر آن و افتادند امتحان در که بود نگذشته ایشان بر ماه

آورد ای مرافعه ایشان نزد بود زنان خوبصورتترین از یکی که زهره روزی

بود خود شهر در ملکه و فارس اهل از او که است گفته عنه الله رضی علی دعوت بخود را او پس ساخت اسیر را ایشان دل وی دیدند را او خون پس

طور بهمان ایشان و برگشت دوم روز آنگاه شد روانه نموده ابا او اما کردند من که را آنچه پرستید به شما بشرطیکه جز خیر گفت او و نمودند سلوکپس بنوشید شراب و نمایند نفس قتل و کنید سجده را بت این و می پرستم کرده منع آنها از را ما خدا چون نیست راهی هیچ امور این برای گفتند ایشان

برگشته سوم روز در آنگاه شد روانه او پس است

87

بخود را او ایشان پس داشت میل بدیشان خود نفس در و آورد شراب پیالة نهاد میان در ایشان با بود گفته قبل روز که را آنچه کرده ابا او و نمودند دعوت

قتل و است عظیم امری خدا از غیر دیگری نمودن عبادت گفتند ایشان پس شرابرا آن پس شرابست آشامیدن امر سه آن سهلترین و عظیم کاری نفس

را ایشان کسی پس کردند زنا وی با افتاده زن آن بر و شدند مست نوشیده پس پرستیدند نیز را بت آن که است گفته انس ابن ربیع کشتند را او و دید

اند گفته کلبی و سدی و عنه الله رضی علی و کرد مسخ بستاره را زهره خدا بآن آنچه از ندهید اطلاع مرا تا یافت نخواهید در مرا شما گفت زن آن که

او و مینمائیم صعود خدا اکبر باسم ما گفتند پس مینمائید صعود بآسمان دو آن از یکی نیاموزانید بمن آنرا تا یافت نخواهید در مرا شما پس گفت

می ترسم خدا از من بدرستیکه گفت او پس بیاموزان را او گفت خود برفیق او و آموزانیدند بوی آنرا پس کجاست خدایتعالی رحمت پس گفت دیگر آن و

کرد مسخ ای بستاره ویرا خدایتعالی پس نمود صعود بآسمان گفته آنراموضع سه دو در آنرا بجوئیم یهود تلمود در را حکایت همین اگر الآن

باب یلکوت مدراش در خصوصا و ۴۴می یابیم

88

است مندرج آنجا در שאלו תלמידיו את רב יוסף מהו ע-זאל זמר להם כון 1که שעמדו דור המנול ועברו זרה היה המדוס ברוך הוא מתע עב פיר עמדו שני מלאכיםועזאל ואמרו לסכו רבונו שלעולם חלא אמרנו למניכ כשבר חת את ענלקה מהזי וחיינו עולם של רבונו אמרולו עלח יהא מה רעולם לחם אקר חזכרנו כי אנוש םסתפקין בו אמר להם גלוי רידוע למני אם אתם שרוין בארץ היה שולט בכם יצר הרע וחוותם קשים מבני אדם אמרו לו תן לנו רשות ונדור עם הבדיות ותראה איך אנוושמה ריבה אחת שמחזי ראה מיד עמהם ותדורו דו להם שמך אמר מפדשין אסטהר נתן עיניו בה אמר השמעי לי אכר איני שםעת לך עד שתלמדני שם השפרשירת אותו שם הוכ למדח אותו שם זכרהו לדקיע בשעה שאגה שאתה עלת לו ועלתח לרקיע רלא קלקלה אמ הקטוש כחף תוא חואיל ופרשה עעמח מן העברהמיד בכימח ינקבעח לעזלם בה שתז כו כדי חללו שבעת כוכבים בין וקבעות לכו

קלקלו עם בנות האדם שהיו

1 His disciples asked Rab Joseph lsquoWhat is Azaelrsquo He said to them lsquoWhen the generation (that lived at the time) of the Flood arose and offered up vain worship (ie worship to idols) the Holy One Blessed be He was wroth At once there arose two angels Shemhazai and Azael and said in His presence O Lord of the World did we not say in Thy presence when thou didst create Thy world lsquoWhat is man that Thou art mindful of himrsquo (Ps viii 4) He said to them And as for the world what will become of it They said to Him O Lord of the World we shall rule over it He said to them It is manifest and known unto Me that if ye were dominant in the Earth evil desire would reign in you and ye would be more stubborn than the sons of men They said to Him Give us permission and we shall dwell with the creatures and Thou shalt see how we shall sanctify Thy name He said to them Go down and dwell with them

At once Shemhazai saw a damsel whose name was Esther He fixed his eyes upon her he said Be complaisant to me She said to him I shall not hearken unto thee until thou teach me the peculiar Name ]of God[ by means of which thou ascendest to the sky at the hour that thou repeatest it He taught it to her Then she repeated it then too she ascended to the sky and was not humbled The Holy One Blessed be He said Since she hath separated herself from transgression go ye and place her among the seven stars that ye may be pure with regard to her for ever And she was placed in the Pleiades They instantly degraded themselves with the daughters of men who were beautiful and they could not satisfy their desire

Continued onto next page

89

שהיו יכות רלא יכלו לכבוש את יצרן עמדו ונשאו נשים והזלידו בנים (הוא והיא) אדם בני את שממתין נשים של תכשיטין מני ועל עבעובים עלמיני היה ועזאל

להרהור עברה چیز چه عزائیل پرسیدند یوسف ربی از شاگردانش ترجمه نمودند باطل عبادت شده برپا طوفان طبقة وقتیکه گفت بدیشان است

برخاسته عزائیل و شمخری فرشتة و الفورد فی شد غضبناک متبارک قدوس را خود عالم وقتیکه تو حضور در ما آیا عالم ایخداوند گفتند او حضور در را عالم پس گفت بدیشان آوری بیاد را او که چیست انسان نگفتیم آفریدی

بدیشان میشدیم متمتع آن از ما عالم خداوند ای گفتند بوی می بود چهحکمرانی زمین در شما اگر که است معلوم و مکشوف من حضور در گفت

بوی می شدید کش تر گردن آدم بنی از و میبود مسلط شما بر بد خیال میکردیدطور بچه که دید خواهی تو و شد خواهیم ساکن خلایق با و بده اذن را ما گفتند

ساکن ایشان با شده نازل گفت بدیشان کرد خواهیم تقدیس ترا اسمخود چشمان بود اسطهر اسمش که دیده دختری شمخری الفور فی بگردید

تا نمی شوم مطیع ترا من گفت بدو باش مطیع مرا گفت دوخته وی بر رارا مختصر اسم آن بمن

Continued from previous pageThey arose and took wives and begat sons Hiwwa and Hia And Azael was master of varieties of ornaments and kinds of adornments of women which render men prone to the thought of transgressionrsquo mdash Midrash Yalkut Genesis chapter 44 See also Yalqut Shimoni 44 extracted and reprinted in A Jellinek Bet Ha-Midrash vol 4 p 127-8 Sources of Qurrsquoan p 96-98 and Inquiry into Sources p 39 42 46

R Joseph said The angels noticed that the Holy One blessed be He was perturbed because He had created human beings Immediately two of the angels whose names were Shemhazai and lsquoAzael stood before the Holy One blessed be He and said to Him lsquoMaster of the Universe Did we not say to You at the time You created Your world do not create human beings as Scripture attests lsquowhat is man that You are mindful of him etcrsquo (Ps 85) The Holy One blessed be He answered them lsquoAnd the world What will happen to itrsquo They said to Him lsquoWe will prove sufficient for itrsquo He said to them lsquoIt is revealed and known to Me that if you were to be in their world the evil impulse would gain control of you just as it has gained control of human beings (and) you would be worse than themrsquo They said to Him lsquoGrant us the power to live with the created beings and You will see how we sanctify Your namersquo The Holy One blessed be He said to them lsquoI have already granted you such powerrsquo

Immediately they descended (to earth) and the evil impulse gained control of them When they beheld the beauty of mortal women they went astray after them and were unable to suppress their lust as Scripture attests lsquoand the sons of God saw etcrsquo (Gen 62) Shemhazai beheld a maiden whose name was rsquoAsterah He fixed his gaze upon her (and) said to her lsquoObey mersquo She answered him lsquoI will not obey you until you teach me the Inexpressible Name the one which when you pronounce it you ascend to Heavenrsquo He immediately taught her she pronounced it and she ascended to Heaven The Holy One blessed be He said lsquoSince she has kept herself pure from sin I will make her an example so that she might be remembered in the worldrsquo Immediately he fixed her (in the heavens) among the seven stars of the Pleiades When Shemhazai and lsquoAzael saw this they arose married women and engendered children hellip

It is taught that Shemhazai fathered two sons whose names were Hayya and Hiyya hellip lsquoAzael however did not repent and he was appointed chief over all types of coloring agents and cosmetics for women which entice men to sexual immorality and he still persists in his corruptive activity mdash Midrash of Shemhazai And Azael Translation from Midrash Bereshit Rabbati Editor H Albeck Jerusalem Israel Mekitze Nirdamim 1940 p 29-31

90

او میکنی ذکر آنرا تو که ساعتی در میروی بالا بفلک آن به تو که نیاموزانی نشد آلوده و رفت بالا بفلک آنگاه و کرد ذکر آنرا وی پس آموزانید بوی آنرا

را او و بروید داشت نگاه جدا تجاوز از را خود او چونکه گفت متبارک قدوس پاک وی با بابد تا شما آنکه تا نمائید ستایش کنید نصب ستاره هفت میان

دختران با را خویشتن ایشان الفور فی شد نصب پروین در او پس باشیدسازند آرام را خود خیال نتوانستند و ساختند آلوده بودند خوشگل که مردم

( انواع ( بر عزائیل و نمودند تولید هیادا و هوا یعنی اولاد و گرفتند زنها برخاستهمایل تجاوز تصور بسوی آدمرا بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزیینات است شده ذکر بالا مذکورة احادیث در که عزرائیل که باد واضح بود میگرداند

می گویند عزائیل را او تلمود در که می باشد فرشته ای هماناست یکسان که می بیند کند مقابله یکدیگر با را حکایت دو این که هر و

یلکوت مدراش در و ماروت و هاروت احادیث در فرشته دو آن اسم اینکه جز که اسم دو آن که بپرسیم نموده استسار اگر اما و می باشد عزائیل و شمری

و هاروت که میگردد هویدا گشته مأخوذ کجا ار است مذکور احادیث و قرآن درارمنستان اهل الایام قدیم در که است قدیمی بت دو اسامی ماروت

91

معبود دو این ذکر ارامنه مورخین تصنیفات در زیرا می نمودند پرستش را آنهااز یکی چونکه نامیده اند موروت و هوروت ارمنی بتلفظ که و میشد یافت

است نوشته چنین ارمنی Սպանդարամետ مصنفین դիցուհու աջակիցներիցն էին անշուշտ Հօրօտն ու Մօրօտը Մասսայ քաջերն ու Ամենաբեղ և գուցէ այլ ուրիշ աստուածութիւններ` որոնք տակաւին մեզ անծանօթ են նոքա էին երկրիս ծննդականութեան օգտակարութեան

մասնաւոր հառաջացուցիչները1ndash موروت و هوروت البته ترجمهنیست معلوم ما بر هنوز که نیز دیگر الهة شاید و آمینابیغ و طاغ آغری دلاوران

موجدان و برومندی معاونان آنها میبودند ماده خدای اسپاندارامیت مددکاران که گردد معلوم باید اینفقره بیان در و انتهی بودند زمین محسنیه

میشد پرستیده نیز ایران در قدیم ایام در که بود ماده خدای آن اسپاندارامیتجمیع او که میبردند گمان و می انگاشتند زمین روان را او زردشتیان زیرا

ارمنستان اهل و میرویاند خاک از را نیکو محصولات

1 Goddess Spandaramet was of course supported by Horot and Morot as well as the spirits of Masis (Ararat) and god Amenagegh along perhaps with other gods who are still unknown to us these were particularly the gods of childbirth and utility mdash Armenian mdash Entir Hatouadsner pt 1 p 127

Among the assistants of the goddess Spandaramit were undoubtedly Horot and Morot demigods of Mount Masis (Ararat) and Amenabegh and perhaps other deities also which are still unknown to us They were the special promotors of the productiveness and profitableness of the earth mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 99 See also Inquiry into Sources p 46-48

92

زمین روان مددکاران موروترا و هوروت و میگفتند تاکستانها خدای را آمینابیعرا بادها و مسلط اند بادها بر که می پنداشتند ارواحی را آنها که زیرا مینامیدند

بلند کوه آن سر بر و آورده فراهم بارانرا آورندة ابرهای که می سازند مجبورمحصولات بتواند زمین بدینطور تا باراند زمین بر زده میگویند طاغ آغری که

بادها روانان اصل در موروت و هوروت که هویداست پس بارآورد را خودنیز هنود اهل قدیمة کتب در که است این میگرداند ثابت اینرا آنچه و می بودند

شدید بادهای و طوفانها خدایان را آنها هند و مذکورند اوقات اکثر ها مرتزبان آن در مور و شد موروت ارمنی در مرت لفظ آن چون پس می انگاشتند

از لفظ آن که بردند گمان مردم پس می آید مادر به منسوب یعنی ام بمعنی ( این ( بدینطور و ساختند اب هور از آن مثل نیز دیگر لفظی و است مشتق مور

از که بودند فرشته دو آنها اینکه گفتن از اما سرزد موروت و هوروت اسامیزمین روان که است این مراد گشتند اطفال تولید مشغول شده نازل آسمان

اسطهر و استر عبری در زهره و کردند مدد محصولاتش بارآوردن در رامیافت پرستش نیز شام تمام در و بابل در الیام قدیم در او و میشود خوانده

باشد اطفال تولید بر مسلط که ای ماده خدای ویرا مردم که رو زانمی دانستند

93

آن بر اسمش و می آید پسند را او فجور و فسق قسم هر که بردند گمان نیز وبحروف است شده یافته النهرین بین بلاد در ایام این در که قدیم آجرهای

بدینطور ndash میخی یا

شده نوشته آجرها آن بر که حکایاتی میان در و است مکتوب اشتر یعنی این آجرها آن از یکی بر مثلا میشود خوانده وی دربارة بسیار های افسانه

اما شد وی عاشق اشتر که است مرقوم نام گلمگنیش موهوم شخص حکایت قدیم بابلی بزبان حکایت آن است این و نکرد قبول ویرا او

1

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland 1997 Tablet VI lines 5-11 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 5-11 p 46

Gilgamesh put on his kingly diadem5Gilgamesh put on his kingly diademThe princess Ishtar coveted Gilgameshrsquos beautyCome Gilgamesh you shall be my bridegroomGive oh give me of your lusciousnessYou shall be my husband and I shall be your wifeI will ready for you a chariot of lapis and gold 10With golden wheels and fittings of gemstones

94

1

خودشرا چشم اشتر اعلیحضرت و نهاد سرش بر را خود تاج گلمگیش ترجمهبشوی من داماد تو کاشکه ببوس مرا کلگمیش ای بالا گلمگیش فیض برای

بشوم تو زن من کاشکه و بگردی من مرد تو کاشکه ده انعام بمن را خود ثمرةاز چوبش دو هر و طلا از چرخش که طلا و لاجوزد از ای عراده بر کاشکه ما خانة در کنی راجعت عظیم قاطرهای روزه هر کاشکه بایستم است الماس رد را اشتر توبیخ و استهزاء ابا گلمگیش اما انتهی شو داخل آزاد سرو رائحة یا

است مکتوب چنین بعد من و بپذیرد بزنی را او که کرد ابا نموده

2

) یعنی آنو روی پیش اشتر و رفت بالا بآسمان و شد غضبناک اشتر ترجمه - بابل ) ndash پرستان بت قدیم قصة این در که باد واضح انتهی آمد آسمان خدای

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 12-13 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 12-13 p 46

You shall harness storm demons as if they were giant mulesEnter our house amidst fragrance of cedar2 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 81-82 p 30The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 81-82 p 48

Ishtar was furious and went up to heavenIshtar went sobbing before Anu her father

95

احادیث در هم امر آن چنانکه میشود یافت زهره یعنی اشتر نمودن صعود ذکر بزبان هندی کتابی در نیز و است مندرج یهود تفسیر آن در هم و اسلام اهل

آنجا که زیرا میشود یافت این مثل حکایتی مهابهارته به مسمی سنسکریتبریاضتهائی نام اپسند و سند روح دو چون الایام قدیم در که است مرقوم

زمین و آسمانها بر یافته برکت نام برهما خدای از میکشیدند که عظیمبه مسمات حوری ایشان کردن هلاک برای خدا آن پس بودند شده مستولی

مشاهده آفر तिलोततमा( 1تلوتما ( را او برادر دو آن چون فرستاد ایشان بنزد یندهایشان از یکی هر گرفته را چپش دست اپسند و را راستش دست سند نمودند

پیدا عداوت و دشمنی ایشان میان سبب آن از و بگیرند بزنی را او می خواستند تو گفت داده برکت حوریرا تلوتمایی برهما پس کشتند را یکدیگر بحدیکه شد

بسبب و کرد خواهی گردش میگرداند روشن آنرا خورشید که دنیا تمام درتو بر توانست نخواهد هیچکس تو صورتی خوب فراوانی و زینت درخش

ndash ( نمودن ( صعود ذکر هم حکایت این در و پاکهانم پسندر و سند بنگرد راستشد عجیب اینقدر او تابش که نیز حوری آن و میشود یافت بآسمان روح دو آن

اسلام اهل احادیث در اینکه جز ندارد زهره از تفاوتی

1 Tilottama mdash See Mahabharata Book 1 Adi Parva translated by Kisari Mohan Ganguli ]Ganguly[ Part Rajya-labha Parva Section CCXIII page 414

96

هندی افسانة در اما و آسمان با عاشق دو آن و داشت علاقه زمین با اولا او یهود که است ظاهر پس بودند برهما اولاد از عاشقان آن اما بود این بضدداخل تلمود در شنیده پرستان بت از را حکایت این اعتقاد زود دوست افسانه

این تمام که نشده ملتفت و اند آموخته ایشان از آنرا اسلام اهل و ساختند می آید پدید امر این بجوئیم آنرا اصل اگر اما بس و ایست افسانه محض قصه

از شده نوشته زنان با فرشتگان نمودن مباشرت دربارة تلمود در آنچه که در موضع آن و نموده اند تورات از موضعی شرح در یهود که است اشتباهی

) باب پیدایش ۴و ۲آیه ۶کتاب هذا) هو و میشود ויראו בני-האלהיםmdash یافت ויקחו הנפלים היו hellip להם נשים מכל אשר בחרו את-בנות האדם כי טבת הנה

יבאו אשר אחרי-כן וגם ההם בימים וילדו בארץ האדם אל-בנות האלהים בני آدم 1 אשר מעולם אנשי השם המה הגברים להם دختران خدا پسران و ترجمه

ایام آن در و گرفتند خویشتن برای زنان خواستند که هر از و که دیدند راو آمدند در آدم دختران به سدا پسران چون لولز بعد و بودند زمین در نفیلیم

مردان الایام جبران ایشان آوردند اولاد ایشان برای آنها

1 That the sons of God saw the daughters of men that they were fair and they took them wives of all which they chose hellip There were giants in the earth in those days and also after that when the sons of God came in unto the daughters of men and they bare children to them the same became mighty men which were of old men of renown Genesis 62-4

97

( ) است شیث اولاد او نیکو مردان خدا پسران از او اینجا در و میباشند ور نامدر بود عزئیل بن یوناتان اسمش که یهود قدیم مفسرین از یکی که باد واضح

است نوشته چنین آخری آیة این بیان1שמחזי ועוזיאל הינון נפילין מן שמיא והוו בארעא ביומיא האינון

بودند زمین در ایام آن در و افتادند آسمان از ایشان عزیئیل و شمخزی ترجمهپیدا وی امثال و شخص این غلط از افسانه این تمام که می بینیم پس الخ

است ( افتندگان آن معنی که گرفته را نفیلیم لفظ آن ایشان چونکه است شده ( به آنرا و می نمودند تعدی و ظلم افتاده ناتوانان بر بزور اشخاصیکه یعنیاز یکی پس بودند افتاده آسمان از آنها که برندند گمان کرده بیان افتادگان

اشتباه این برای و ساختند جاری آنها لقب آن بیان در را پرستان بت های قصهبه را لفظ آن ارنقلوس ترگوم در زیرا آورد نمیتوانند عذری یعنی 2גבריא هیچ

یهود چون چندی از بعد اما می باشد درست البته که اند کرده بیان جبارانغریب و تر عجیب را قصه این رفته رفته بودند عجائب طالب و دوست افسانهنوشته اند داده نسبت خنوخ بحضرت آنرا که جعلی کتاب در بحدیکه ساختند تر

( بود ( ایشان رئیس شمخری یعنی سمیازا که فرشتگان از نفر دویست که شده

1 Shamchazay and Uziel were fallen ones from Heaven and they were on the earth in those days (Aramaic) mdash Translation by J D Price

64 Shamhazai and Azael 10 fell from heaven and were on earth in those days hellip mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 p 38

10 Lond rsquozrsquol ed pr lsquowzyrsquol Onq mighty ones or giants (gbryrsquo) Ps-J interprets Nephilim as if it were derived from npl fall and takes it to refer to angels who fell from heaven Ps-J then identifies the fallen angels as Shamhazai and Azael who were among the leaders of the fallen angels (cf 1 Enoch 6 37 8 1 9 67 10 811 see also b Yoma 67b (316) PRE 22 (160) identifies the Nephilim as the angels who fell but does not name the angels Ps J often names individuals who are not named in the Bible see eg Gen 1413 (Og) 2121 (Adisha Fatima) 223 (Eliezer Ishmael) 4227 (Levi) Exod 21 (Amram Jochebed) See further H Petermann 1829 53-54 Cashdan 1967 31-39 On the role of fallen angels in the fall of the human race see Bowker 1969 157-158

2 Mighty Ones (Aramaic)

98

الآن اصلی زبان در کتاب آن چونکه و نمایند زنا تا شدند نازل آسمان از و آوریم پیش اینجا در حبشی ترجمة از چند آیة که است لازم نیست موجود

هذه هی

2 ወርእዮ ኪያሆን መላእክት ውሉይ ሰማያት ወፈተውዎን ወይቤሉ በበይናቲሆሙ ንዑ ንሕረይ ለነ አንስተ እውምሉደ ሰብእ ወንለድ ለን ውሉደ 3 ወይቤሎሙ ስምያዛ እንዘ ውእቱ ወልአኮው 1

1 ወእዛዝኤል መሀሮሙ ለሰብእ ገቢረ እለይፍት ወመ ጣብኅት ወወልታ ወድርዐ እንግድዓ ወአርእዮሙ ዘእምድኅሬሆሙ ወምግባሮሙ ወአውቃፋተ ወሰርጐ ወተዡሕሎተ ወእሰንዮተ ቀርንብ ወእብን እምዡሉ እብን ክቡረ ወሕሩየ ወዡሎ ጥምዓታተ ኁብር ወተውላጠ ዓለም mdash 2

( باب خنوخ باب ۳و ۲آیه ۶کتاب ۱آیه ۸و آسمانها ( پسران فرشتگان و ترجمه

( ) خود بین ما و گشتند ایشان آرزومند دیده را مردم دختران یعنی ایشانرااطفال خود برای و برگزینیم مردم دختران از خویشتن برای زنان بیائید گفتند

عزرائیل و گفت بدیشان است ایشان رئیس که سمیازا و نمائیم تولیدشمشیرها ساختن فن بمردم

1 Chapter 62 Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch Edited from twenty-three MSS together with the fragmentary Greek and Latin Versions Clarendon Press Oxford England 1906 p 12

Chapter 6 (2) And the angels the children of the heaven saw and lusted after them and said to one another Come let us choose us wives from among the children of men (3) and beget us children And Semjaza who was their leader said unto them hellip

mdash The Book of Enoch or 1 Enoch R H Charles Translated from the editorrsquos Ethiopic text and edited with the introductory notes and indexes of the first edition wholly recast enlarged and rewritten together with a reprint from the editorrsquos text of the Greek fragments Oxford at the Claredon Press Oxford England 1912 p 14 ndash 152 Chapter 81 Ibid Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch p 16-18

Chapter 8 (1) And Azazel taught men to make swords and knives and shields and breastplates and made known to them the metals (of the earth) and the art of working them and bracelets and ornaments and the use of antimony and the beautifying of the eyelids and all kinds of costly stones and all colouring tinctures

mdash Ibid Charles RH The Book of Enoch or 1 Enoch p 18 ndash 19

99

بدیشان و آموزانید خودشان سینة برای را ها جوشن و سپرها و خنجرها وسرمه استعمال و زیورها و بندها دست یعنی را آنها مصنوعات و اعقابشان

قیمت بیش گرانبهای سنگهای قسم هر از سنگی و مژگان کردن آراسته برایداد ( ) نشان را ها سکه یعنی جهانرا صراف و رنگارنگ های صنعت همة و

بقره سورة در که است همان الذکر آخر امر این که نماناد مخفی و انتهایسوره( مردم) ۹۶آیه ۲یعنی اینکه یعنی گشته ماndash مرقوم منهما یتعلمون

و الله باذن اللا احد من به بضادین هم ما و زوجه و المرء بین به یفرقون ولاینفعهم یضرهم ما ( 1یتعلمون از یعنی آنها از می آموختند پس ترجمه

( جدائ آنچه ماروت و بودند هاروت نه و جفتش و مرد میانة بآن میافکند یآنچه میآموختند و خدا بفرمان مگر احدیرا هیچ بآن رسانندگان ضرر ایشان

یلکوت مدراش از نیز مطلب این و نمیکرد سود و ایشانرا می رسانید ضرر انواع بر عزائیل است مکتوب آنجا که زیرا دیدیم فوق در چنانچه است مأخوذ

مایل تجاوز تصور بسوی را آدم بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزئینات این اثبات برای ایم گفته ماروت و هاروت دربارة آنچه شاید و بود میگرداند

می کند کفایت است گشته مأخوذ یهود کتابهای از نیز قطعه این که مطلب

1 They learned from them the means to sow discord between man and wife But they could not thus harm anyone except by Allahs permission And they learned what harmed them not what profited them Quran 2 102 mdash Yusuf Ali

100

باد واضح اختصار بطور است گرفته یهود از اسلام که دیگر چیزهای بعضی ذکرنیز دیگر حکایتهای بسیار می توانستیم تمام بسهولت میداشتیم فرصت اگر که

بر نیز آنها که کنیم ثابت نموده تفتیش و امتحان است مندرج قرآن در کهباطل گمانهای موافق بلکه نمی باشد است مکتوب مقدسه کتب در آنچه حسب یافت قرآن در که طالوت و داود و یوسف حکایتهای در مثلا است یهود راویان

در اما و نیست مکتوب عتیق عهد کتاب در که است مندرج بسیار امور میشود) یعنی اعراف سورة در آنچه است قبیل آن از و می آید پدید یهود های افسانه

۱۷۰آیه ۷سورة است) ه مرقوم أن وا وظن ة ظل ه كأن فوقهم الجبل نتقنا وإذقون تت كم لعل فيه ما واذكروا بقوة آتيناكم ما خذوا بهم و 1واقع ترجمه

آن که پنداشتند و بود سایبانی آن گویا که بالایشان را کوه کردیم بلند هنگامیکهشاید آنست در آنچه کنید یاد و بقوت را شما دادیم آنچه بگیرید بآنها است واقع

) سورة یعنی بقره سورة در مطلب همین و بپرهیزید نیز) ۸۷و ۶۰آیه ۲شمایهود باهل را تورات وقتیکه خدا که است این معنی و است آمده تکرار بطور

بالای بر کرده بلند را سینا کوه کنند قبول آنرا نمی خواستند ایشان و میداد قصه این و بترساند ایشانرا تا آورد سرشان

1 When We shook the Mount over them as if it had been a canopy and they thought it was going to fall on them (We said) Hold firmly to what We have given you and bring (ever) to remembrance what is therein perchance ye may fear Allah Quran 7 171 mdash Yusuf Ali

101

باب ساراه عبوداه است ۲فصل ۲در مندرج الفاظ بدین כפה אני עליכם نیزبود 1 את־ההר כגירית سرپوشی آن گویا که را کوه شما بر من پوشانید ترجمه

در افسانه این مثل چیزی هیچ که کنیم بیان که نیست لازم شاید و انتهایزده سر یهود مفسرین از مفسری اشتباه از نیز این اما نمیشود یافت تورات

باب خروج کتاب در زیرا موسی ۱۹آیه ۳۲است حضرت چون که است مکتوببودند ساخته ایشان که را گوساله ای آن اسرائیل اهل که دید آمده پائین کوه ازنوشته آنها بر حکم ده که را سنگ لوح دو آن گرفته خشم می نمایند پرستش

کوه زیر الفاظ این و شکست کوه زیر را آنها افکنده خود دست از بود (شده) 2 תחת ההר آن که می آید معنی این به هویداست چنانکه الجیل اسفل فی یعنی

کوه بودن مشرف حکایت این اصل اما بس و شد شکسته کوه پای در لوحهااسمش که خود بتهای از بیکی نسبت هنود اصل که است افسانه ای ایشان بر

معبود آن روزی که است مندرج ایشان کتب در که زیرا میگویند است کرشنهمسمی که را کوهی بدارد محفوظ باران از را کوکله شهر اهل خواست چون

و افراشت بر سنگین اساس از می باشد کوهها جمیع اعظمترین و گووردنه بهآویخته سرشان بالای خود انگشتهای از یکی سر بر روز شبانه چند بمدت

این باشد چتری گویا که داشت

1 Hebrew mdash I covered you over with the mountain like a lid According to Sources of the Quran p 110 its origin is found in the Jewish tractate Abodah Zarah (cap ii sect 2) where God is represented as saying this to the Israelites

This then will be their contention Lord of the Universe didst Thou suspend the mountain over us like a vault 19 as Thou hast done unto Israel hellip mdash lsquoAbodah Zarah 2b Translated with notes glossary and indices Folios 1-35b by A Mishcon and Folios 35b-end by A Cohen See also Mischon A and A Cohen The Babylonian Talmud Abodah Zarah Hebrew and English Traditional Press New York 1979

19 Lit cask tub2 Hebrew mdash Under the mountain

102

دارد مشابهتی است مکتوب قرآن در آنچه با نیز افسانهحضرت ایام در آنچه به نسبت هم دیگر عجایت بعضی قرآن در ولکن

در آن موسی که است این آنجمله از و می شود یافت گردید واقع بیابانزد بانگ آمد بیرون کوره از وقتیکه گشت مذکور فوق در که طلائی گوسالة

سوره ( یعنی اعراف سورة در سوره) ( ۱۴۷آیة ۷چنانکه یعنی طه سورة ۲۰و۹۰آیه است) شده له گفته جسدا عجلا لهم فأخرج امري الس ألقى فكذلك

1خوار گوساله آنها برای آورد بیرون پس سامری انداخت همچنین پس ترجمه ربی پرقی در قصه این اصل و گوساله فریاد بود را او مر که ای مجسمه ای

جزء ۴۵الیعزر میشود یافت الفاظ بدینויעא

העגל הזה געה וראו אותו ישראל דבי יהודה אמר סמאל נכנס לתוכו והיה געה mdash2ישראל ־להתעות את

ربی دیدند آنرا اسرائیل اهل و آمد بیرون زده بانگ گوساله این و ترجمهتا می کرد گوساله فریاد مانده پنهان آن باطن در سمائیل که میگوید یهودا

تعلیم یهود از محمد حضرت نیز امر این در البته انتها سازد گمراه را اسرائیلاز را افسانه این زیرا اند فریفته ویرا ایشان که است حیف اما است یافته

مخیلة اینجا در محمد حضرت اما نمی باشد بنیاد هیچ آنرا و اند کرده ایجاد خودتلفظ از

1 hellip for thus As-Samiri proposed Then he produced for them a calf of saffron hue which gave forth a lowing sound Quran 20 87-88 mdash Pickthal 2 The calf came out lowing and the Israelites saw it hellip 1 Rabbi Jehudah said Sammael 2 entered into it and he was lowing to mislead Israel hellip 3 mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XLV p 355

1 ldquoAnd they went astray after itrdquo is omitted by the first editions but it is preserved by R Bechai in his common Ex in loc 2 The later editions read ldquoSatanrdquo See Introduction p li 3 The owner is Satan according to the Midrash see TB Berakhoth 32a and cf Ps cvi 19 20 The first editions add here ldquoAll Israel saw it and kissed it and bowed down to it and sacrificed to itrdquo

103

نگشته ملتفت است مذکور است یهود قصة آن در که شخص آن اسم درست در هم اوقات اکثر سامری لفظ این که باد واضح است خوانده السامری را اورا سامریان یهود اهل البته و است مستعمل جدید عهد در هم و عتیق عهد

چهارصد تقریبا سامره شهر خود چونکه اما می شمردند خود ضال دشمنانما ناقص عقول که است مشکل پس شد بنا موسی حضرت وفات از بعد سال

وجود مسمی از قبل اسم که است بوده ممکن طور بچه که نماید ادراک را این سامری بعوض را سمائیل میخواست محمد حضرت حال بهر باشد یافتهمی نامند سمائیل الموترا ملک یهود اهل که نشد ملتفت را این چون اما بنویسد

قرآن از چنانکه ساخت طلائیرا گوسالة آن که می باشد مرد آن او که برد گمان نوشته تورات در که است تورات بضد قرآن نیز امر این در و است ظاهر

بود ساخته را گوساله آن یهود ترس از خود هارون حضرت که است شدهسوره ( یعنی بقره سورة در آنچه سوره) ( ۵۲آیه ۲و یعنی نساء سروة و

دیده) ۱۵۲آیه ۴ را خدا اسرائیل اهل از بعضی که معنی باین است مکتوبو است یهود های افسانه از گشتند زنده دیگر بار چندی از بعد و شدند کشته

آنها ارواح جهت این از و نمود استغاثه آنها برای تورات خود که میگویند ایشان برگردانید بدانشان را

104

)۶ سریانی) و کلدانی و عبری الفاظ بعضی که باد واضح دیگر مأخوذاتاند نتوانسته را آنها درست معنی عرب مفسرین که می شود یافت قرآن در نیز این آنجمله از و اند نداشته واقفیت هیچ زبانها آن از زیرا کنند بیان بخوبی

عبری لفظ که تورات است ذیل عبری- 1 תורהالفاظ در که تابوت و می باشدکلدانی 2 תיבה در یعنی 3 תיבותא و عدن جنت و یعنی 4 ndash עדן־גןاست جهنم و

یعنی 5 גי הנום حبر یعنی 6 חבר و سکینت یعنی 7 שכינה و طاغوت 8 טעות و

سریانی در یا یعنی 9 ܛܥܝܘܬܐ و فرقان و 11 ܦܘܪܩܢܐ یا 10 ערקי ویعنی 12 מעוןیعنی ماعون ملکوت 13 מלכותو معنی بخواهد کسی اگر غیره و

رجوع ص سریانی و کلدانی و عبری بلغتهای باید بداند را قرآنی الفاظ این حیحکه کرد خواهند اقرار می داند بخوبی را عربی اشتقاق علم که هر و نماید

نمی باشد الأصل عربی الفاظ این از بسیاری در مثلا است شده اخذ یهود از دیگر چند مطالبی اینهمه بر علاوه و

سوره ( یعنی اسری حجر) ۸۸و ۴۶آیه ۱۷سورة سورة در و آسمان هفت ذکرسوره( از) ۴۴آیه ۱۵یعنی امر دو این و می شود یافت جهنم دروازة هفت ذکر

باب حگیگاه باب ۲فصل ۹کتاب سوهر کتاب از ۱۵۰صفحه ۲و است مأخوذ

1 Hebrew mdash Torah2 Hebrew mdash Ark3 Chaldean translation of the Hebrew word for Ark (תיבה) Here Chaldean is used as an older term for Aramaic4 Hebrew mdash Garden of Eden5 Hebrew mdash Gehenna6 Hebrew mdash friend or companion7 Hebrew mdash Shekinah8 Hebrew mdash box9 Syriac mdash ignorance forgetting or illusion10 Hebrew mdash not in Hebrew lexicon11 Syriac mdash redemption or ransom12 Hebrew mdash dwelling or habitation13 Hebrew mdash kingdom

105

آنها بالای بر و است اسفل درجة هفت زمین زیر که می گویند نیز هنود اهل واست مسمی بشبشه که عظیمی مار سر بر آنها همة که اعلی طبقة هفت

در هم و هنود کتب در هم زمین درجة هفت دربارة آنچه اصل و گرفته جایصفحه ( المجالس عرائس در مثل اسلام اهل احادیث در هم و یهود های افسانه

است) ۹الی ۵ این آن و میشود یافت زردشتیان اوستار کتاب در است مندرجهفت یا و کشور هفت یعنی کرشوری هفت شامل زمین که میگفتند ایشان که

باب یشت در و می باشد جمشید ۳۱آیه ۱۹اقلیم که 1مکتوبست

mampyqiatpah mImUb itiap اقلیم هفت بر مشتمل زمین بر یعنی می نمود حکمرانی

) سوره یعنی هود سورة در آنچه نیز است) ndash 7آیه ۱۱و عرشهمکتوبالماء در ا 2على راشی به مسمی مفسری که است مأخوذ یهود قول آن ز

) آیه اول باب پیدایش کتاب اس) ۲تفسیر באויר تنوشته עמד כסא כבוד کرسی 3 ומרחף על המים حرکت ترجمه آبها روی بر و بود قائم هوا در جلال

انتهی کرداز یکی خدایتعالی که است معلوم چنانکه می گویند اسلام اهل

است گماشته جهنم بر می باشد مالک وی اسم که فرشتگانرا

1 Zamyad Yasht (Hymn to the Earth) Chap 19 Sec VII ver 31 ldquothe seven Karshvares of the earthrdquo or ldquothe seven-regioned earthrdquo 2 His Throne was over the waters Quran 11 7 mdash Yusuf Ali3 The Throne of Glory hovered over the waters by the command of God Rashis Genesis 12 See also the Sources of Qurrsquoan p 123

106

ذک اوقات اکثر یهود همچنین را و جهنم امی و 1 שר של גי הנום ر می نماینداز یکی که اند گرفته فلسطین قدیم پرستان بت از ویرا اسم اسلام اهل اما

میخواندند مولک بود مسلط آتش بر که ایشان بتهایسوره ( یعنی اعراف سورة جهنم) ۴۴آیه ۷در و بهشت بین ما که اعراف ذکر

است ( مکتوب چونکه میشود یافت الأعراف باشد وعلى حجاب این) 2وبينهما ونیز باب را جامعه کتاب بیان در مدراش زیرا اند گرفته یهود نوشته ۱۴آیه ۷از

که پرسید کسی چون که است آنها ترج 3 ndash מה רוח ביניהםכ ndash شده میان مه ( گفت( یوحانان ربی پس است فاصله چه جهنم و بهشت نییع 4 ndash כתל ndash یعنی

گفت ndash اخاه ربی ی 5 ndash טפח ndash دیواری وجب یعنی ורבנן אמרי שתיהן שוותکنزدیک ترج 6ndash כדי שיהיו כציצות מזו לזו دو هر که میگویند ما مرشدین و مه

کتاب در گمان این اصل و انتهی میرسد بآن این از پرتوها بنوعیکه استزبان آن به آنجا اسم و است موجود قدیم زردشتیان اوستای

7 )Avesta( ) مرگند مسواتوگانس پهلوی) ۱۹عنی زبان در و 8 )Pahlavi( بر موقع آن و میشود خوانده گاس مسوت

میان یا و جهنم و بهشت بین ما که بود فاصله همان نیز زردشتیان تعلیم حسب می باشد ظلمت و نور

1 Prince of Gehenna2 Between them shall be a veil and on the heights (Quran 746)3 How much space is between them mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1244 A wall mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1245 A span mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1246 And the Rabbans say that the two of them are equal so that they may be as fringes from this to that mdash literal translation by JP mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 124

EVEN THE ONE AS WELL AS THE OTHER ie Gehinnom and Paradise What is the distance between them A hand-breadth R Johanan said ]They are divided by[ a wall The Rabbis say They are parallel ]equal[ so that one should be visible to the other mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Ecclesiastes VII 14 p 197

7 Miswanogatus (Fargand XIX) It was the place assigned to the souls of those whose deeds of virtue and vice balance each 1 other In Pahlavi it was called Miswat-gas The Zoroastrians held that the space between heaven and hell is the same as between light and darkness The idea of a special place reserved for those whose good deeds equal their evil ones has passed into other religions also Sources of Qurrsquoan p 124 8 Arda Viraf Chapter 6 Hamistagan (Purgatory)

107

) سوره یعنی حجر سورة که) ۳۴و ۱۷آیه ۱۵در است رجیم شیطان ذکر سورة در خیال همین و فراداشت گوش بدزدیده یعنی السمع استرق

سوره ( یعنی سورة) ( ۷آیه ۳۷صافات یعنی ملوک سورة در یافت) ۵آیه ۶۷وکتاب در زیرا است مأخوذ یهود های افسانه از یکی از تعلیم این و میشود

باب آنها ۱۶حگیگاه که است نوشته ها جن دربارة اول שמעין מאחורי فصل 1ndash הפרגוד بدانند را آینده چیزهای تا انتها میشنوند پرده عقب از ترجمه

سوره ( یعنی ق سورة است) ndash ۲۹آیه ۵۰در هل مکتوب م لجهن نقول يوممزيد من هل وتقول 2امتلأت ر و ترجمه شدی پر آیا را دوزخ مر گوئیم که وزی

دربی اوتیوت به مسمی کتاب در این حسب بر و زیادتی هیچ هست آیا گویداست مرقوم عقیباه שר של גי הנום אמר כל־יום ויום תן לי מאכל כדי

میگو 3 ספוק روز و روز هر در جهنم امیر شوم سیر تا بده غذا بمن ید ) سوره یعنی هود سورة مؤمنون) ۴۲آیه ۱۱در سورة در همچنین و

سوره( فار) ndash ۲۷آیه ۲۳یعنی نوح حضرت طوفان ایام در که است شده گفته - باب- هشاناه روش کتاب در خیال این اصل و تنور جوشید یعنی ۲آیه ۱۶التنر

فصل سنهدرین به مسمی رسالة در که ۱۰۸و است דור המבול مندرج

1 They hear from behind the veil mdash Hagigah 6 ]Talmud Mas Chagigah 16a V p 95 n 10[1 See also Sources of Qurrsquoan p 1242 One Day We will ask Hell Art thou filled to the full It will say Are there any more (to come) Quran 50 30 mdash Yusuf Ali3 The prince of Gehenna said every day lsquoPlease give me food sufficient for necessityrsquo mdash The rabbinical book Othioth De rabbi Akiba 81 (Othioth de rabbi Aqiba 81) See also the Sources of Qurrsquoan p 125

108

1 ברותחין נגונו شدند کرده داوری جوش بآب طوفان طایفة ترجمهاز ) 7( اسلام اهل دینی رسوم از بسیاری که باد واضح همه این بر علاوه

مفصلا را امور این جمیع که نداریم فرصت چه اگر و است شده گرفته یهودخود قول این اثبات در را آنها رسوم از رسم سه دو که است لازم اما کنیم بیان ماه تمام در اسلام اهل داشتن روزه که دیدیم را این فوق در آوریم پیش

دارد صابیین رسم با کلی مطابقت بلکه نیست یهود عادت حسب بر رمضانکه است این آن و شده مأخوذ یهود از که است چیزی یک روزه آن به نسبت اما

سوره ( یعنی بقره سورة نمودن) ۱۸۳آیه ۳در شرب و اکل دربارة حکم جائیکهاست مکتوب چنین می شود داده رمضان ماه شبهای حتى در واشربوا وكلوا

الصيام أتموا ثم الفجر من الأسود الخيط من الأبيض الخيط لكم ن 2يتبي ترجمه پس بخ فجر از سیاه نخ از سفید نخ شما برای شود آشکار تا بیاشامید و ورید

را روزه کنید براخوت تمام مشناه در که و است مکتوب دوم فصل اول بابسفید نخ و رنگ نیل نخ بین ما میتواند کسی آن در که است هماندم روز شروع

دهد ללבן) تمییز תכלת בין (3 משיפיר اتفاق از کامل مطابقت این آیابس و می باشد

1 The generation of the Flood was punished with boiling water (Rosh Hashshanah xvi sect 2 and Sanhedrin cviii)mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1252 Allah Hath ordained for you and eat and drink until the white thread of dawn appear to you distinct from its black thread Quran 2 187 mdash Yusuf Ali 3 When he recognized (the difference) between blue and white mdash Translated by JP

ldquoFrom the time that one can distinguish between blue and whiterdquo Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 9b Mishnah See also Sources of Qurrsquoan p 128

109

آن در که اند شده عادی هستند آن ساکن که مملکتی هر در اسلام اهلو بخوانند نماز کوچه در خواه خانه در خواه باشند که جائی هر معین وقت پنج می آورند بعمل میکنند عبور مردم جائیکه در خصوصا را این ایشان از بسیاری

آنرا دیگر ملت هیچ و بایشانست مختص الآن ناشایسته عادت این وساکن نمی پسندند که یهود اهل از اشخاص آن محمد حضرت ایام در اما

ایشان از بسیاری که زیرا می داشتند معمول را رسم همین بودند عرب مملکتایشان ذکر که بودند فریسیان به مسمی فرقه آن جسمانی و روحانی اولاد

ایام در فرقه آن که است ظاهر و می شود یافت اربعه اناجیل در اوقات اکثرکه است مکتوب انجیل در چونکه بودند کرده ایجاد خود برای را عادت آن قدیم

ریاکاران آنφιλοῦσιν ἐν ταῖς συναγωγαῖς καὶ ἐν ταῖς γωνίαις τῶν

πλατειῶν ἑστῶτες προσεύχεσθαι ὅπως φανῶσιν τοῖς ἀνθρώποις 1

باب( متی )۵آیه ۶انجیل گوشه و کنایس در که دارند خوش ترجمه بببینند را ایشان مردم تا گذارند نماز ایستاده ها کوچه که های گفت میتوان و

نسل و کتاب اهل یهود که بودند شنیده وی از چون محمد حضرت اصحابحضرت آن از هم رسمشان این البته که کردند خیال می باشند خلیل ابراهیم

است بوده ابراهیم

1 hellip they love to pray standing in the synagogues and on the street corners to be seen by men hellip Matthew 65 (NIV)

110

گرفتند کردن اقتدا بدیشان جهت آن از وتصدیق را یهود مقدسة کتب بارها قرآن چه اگر که است این عجب و

است کرده اقتباس صریحا را آنها آیات از آیه ای موضع یک در فقط اما می کندسورة ( یعنی انبیا سورة در آیه آن )۱۰۵آیه ۲۱و میشود هذه - یافت ولقدوهي

الصالحون عبادي يرثها الأرض أن الذكر بعد من بور الز في هر 1كتبنا و ترجمهشایسته بندگان آنرا می برند بمیراث زمین که ذکر از پس زبور در نوشتیم آینه

مرقوم چنین آنجا در که است یازدهم آیة هفتم و سی بزبور اشاره و من کارndash 2 וענוים יירשו-ארץ mdashگشته شد خواهند زمین وارث حلیمان اما و ترجمه

آنها اسلام اهل که کنیم بیان نیز دیگر امر دو که است مناسب اینجا در و محفوظ لوح بر قرآن که آنست بر مسلمان هر البته کرده اند اخذ یهود از را

گفته فوق در چنانکه محفوظ لوح آن ذکر و گشت مرقوم عالم آفرینش از قبلسوره ( یعنی بروج سورة در ۲۲و ۲۱آیه ۸۵شد میشود) یافت الفاظ این بلبه

محفوظ لوح في مجيد قرآن 3هو لوح ترجمه در بزرگوار قرآنیست او بلکهبپرسیم باید بگوئیم محفوظ لوح آن به نسبت چیزی اینکه از قبل و نگاهداشته

قرآن از قبل نیز زبور کتاب آیا که

1 Before this We wrote in the Psalms after the Message (given to Moses) My servants the righteous shall inherit the earth Quran 21 105 mdash Yusuf Ali2 But the meek shall inherit the earth Psalms 37113 Nay but it is a glorious Quran On a guarded tablet Quran 85 21-22 mdash Pickthall

111

نوشته آوردیم پیش انبیا سورة از که آیه ای آن در زیرا بود نه یا بود موجودمندرج آیه آن در خدا کار شایسته بندگان میراث به نسبت آنچه که است شده

چون همه این بر علاوه و بود گشته مرقوم الهی امر به زبور در قبل من استقرآن از یا نامه شاه از گویا دیگر کتابی از که بیتی روم مولانای مثنوی در مثلا

یا شاهنامه شبهه و شک بی که می فهمیم کنیم دریافت است شده اقتباسطور همین به و بود شده پدیرفته صورت مثنوی شدن تصنیف از قبل قرآنهویدا الفور فی می یابیم را ع داود حضرت زبور آیات از آیه ای قرآن در وقتیکه

اگر اما و بود نیافته وجود زبور آن مصنف ایام از قبل قرآن که میگرددخود احادیث از را چیز چه محفوظ لوح آن دربارة اسلام اهل که کنیم استفسار

صفحه الأنبیا قصص در را سوال این جواب اند این ۴و ۳آموخته آن و می یابیمرا محفوظ لوح مروارید آن از و بیافرید مروارید دانة عرش زیر در آنگاه است

گرداگرد راه ساله صد سه وی پهنای و راه ساله صد هفت وی بلندی بیافرید آمد فرمان را قلم آنگاه خدایتعالی بقدرت شد آراسته سرخ یاقوت به همه وی

علم بنویس که فرمود القیمه یوم الی کائن هو ما و خلقی فی علی اکتب کهمحفوظ لوح بر نوشت اول قیامت روز تا من خلق در من

انا الا اله لا الله انا الرحیم الرحمن الله ويصبر بسم لقضائي يستسلم من

112

يرض لم ومن الصديقين مع وبعثته كتبته نعمائي على ويشكر بلائي على سواي ربا فليطلب نعمائي على يشكر ولم بلائي على يصبر ولم بقضائي

سمائي تحت من چه 1ويخرج هر خدایتعالی خلق در خدا علم بنوشت قلم پسمثل و برآید یا آید فرود یا بجنبد درختی برگ مقدار قیامت روز تا بود خواسته یافت یهود کتابهای در حکایت این اصل و تعالی خدای بقدرت نوشته همه اینکرده مبالغه آن در نهایت بی می گویند ایشان آنچه هر اسلام اهل اما می شود

خدا چون که است مکتوب موسی حضرت توارت در که باد واضح اندباب خروج کتاب در که را حکم ده آن اهل ۲۰می خواست به است مندرج

عطا موسی بحضرت می شود بیان ذیل در که منوال بدین را آنها بدهد اسرائیلباب ( تثنیه کتاب در الله کلیم موسی حضرت خود چونکه الی ۱۰فرمود اول آیه

اولین) ۵ موافق سنگ لوح در گفت بمن خدا آنوقت در و است نوشته چنینبر و بساز خود برای چوب از تابوتی و برآی بکوه من نزد و بتراش خود برای

آنها و نوشت خواهم بود شکستی که اولین لوحهای بر که را کلماتی لوحها اینموافق سنگ لوح دو و ساختم سنط چوب از تابوتی پس بگدار تابوت در را

لوح دو آن بر و برآمدم بکوه داشته دست در را لوح دو آن و تراشیدم اولینروز در آتش میان از کوه در خداوند که را کلمه ده آن اولین کتابت موافق

1 He that accepts my decree is patient at my punishment and thankful at my mercies I will write and place him along with the righteous he that doth not accept my decree let him go forth from beneath my heaven etc Qissas al Anbia mdash Sources of Islam p 42 See also Sources of Qurrsquoan p 115-116

113

کوه از برگشته پس داد بمن را آنها خداوند و نوشت بود گفته بشما اجتماعچنانکه هست آنجا در و گذاشتم بودم ساخته تابوتیکه در را لوحها و آمدم فرود

) باب پادشاهان اول کتاب از و بود فرموده امر مرا از) ۹آیه ۸خداون نیز و ) باب بعبرانیان دو) ۴و ۳آیه ۹رسالة آن که است شده (بیان در )1לוחותلوح

محفوظ تابوت بود ساخته الهی امر برحسب آنرا موسی حضرت که عهدیتمام نیز و عتیق عهد کتب تمام که بردند گمان چندی از بعد یهود اما و گشت

دربارة را این محمد حضرت چون و است بوده مندرج الواح آن بر تلمودکه گفت حکما می باشد قرآن که خود شریعت دربارة نیز او شنید یهود شریعت

) محفوظ لوح یک بر نیز محفوظ آن لوح گ 2)في اسلام مرقوم اهل و بود شتهکه را قصه این تمام می باشد محفوظ لوح کدام از عبارت که نفهمیده را این

است همین میگویند یهود آنچه و نمودند ایجاد است فوق در אמר רבי שמעון

לחת האבן והתורה־בן לקישמאי דכתיב ואתנה לך את והמצוה אשר כתבתי להורותם לוחות אלו עשרת הדברות תורה זו מקרא והמצוה זו משנה אשר כתבתי אלו נביאים וכתובים להורותם זו גמרא מלמד שכולם נתנו למשה ndash 3 מסיני صفحه( ۵براخوت ( شمعون ربی ترجمه اول ضلع

1 Hebrew mdash Tablet2 On a guarded tablet Quran 85 22 mdash Yusuf Ali3 Rabbi Simeon ben Laqish saith lsquoWhat is that which is written And I shall give thee the tablets of stone and the Law and the commandment which I have written that thou mayest teach them (Ex xxiv 12) The Tablets mdash these are the Ten Commandments the Law that which is read and the Commandment this is the Mishnahmdash which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this denotes the Gemara This teaches that all of them were given to Moses from Sinairsquo mdash Tractate Berakhoth (fol 5 col 1) mdash Sources of Qurrsquoan p 118

See also ldquoR Levi b Hama says further in the name of R Simeon b Lakish What is the meaning of the verse And I will give thee the tables of stone and the law and the commandment which I have written that thou mayest teach them Tables of stone these are the ten commandments the law this is the Pentateuch the commandment this is the Mishnah which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this is the Gemara It teaches ]us[ that all these things were given to Moses on Sinairdquo mdash Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 5a

114

من نزد گفت بموسی خداوند که است مکتوب آنچه چیست میگوید لقیش ابنتا ام نوشته که را احکامی و تورات و سنگی لوحهای تا باش آنجا و بیا بالا بکوه

باب ( خروج کتاب دهم بتو نمائی تعلیم حکم) ۱۲آیه ۲۴ایشانرا ده آن الواح آنمشناه از عبارت احکام آن و می باشد شده خوانده شریعت آن تورات و است

تعلیم ایشانرا تا و می آید مقدس نوشتجات و انبیا بمعنی نوشته ام آنچه و است کوه از آنها جمیع که می آموزاند را ما این و می کند اشاره گمارا بسوی نمائی

رد را آیه این باطل شرح آن عاقل یهودی هر و انتهی شد داده بموسی سیناو مسیحی تاریخ بیست و دویست بسنة قریب مشناه که می داند زیرا می نماید

سنة در اورشلیمی بابلی ۴۳۰گمارای گمارای ۵۳۰و شده تألیف تاریخ همانخود کتابهای دربارة نادان یهود که را آنچه ندانسته را این اسلام اهل اما همان از نیز قصه این پس اند داده نسبت خویش بقرآن و پذیرفته می گفتند

ملاحظه که ندارد لزوم هیچ شاید و است شده جاری مکدر سرچشمةکه بگوئیم اینکه جز بشویم مزاحم بیشتر امور اینچنین دربارة را کریم کنندگاندر زیرا بودند قدیم بغایت که می بردند گمان لوح دو آن دربارة نیز یهود اهل

باب آبوت زمان ۶جمله ۵پرقی در دیگر چیز نه با الواح آن که است شده گفتهوقت در عالم آفرینش

115

شد آفریده سبت روز از قبل غروبکتابهای در است مندرج موهوم قاف بکوه نسبت احادیث در آنچه اصل و

الأنبیا قصص در و المجالس عرائس در که را آنچه اگر و می شود یافت یهودو می گردد مدلل امر این کنیم مقابله می گویند یهود آنچه با است شده نوشته

است مندرج چنین المجالس عرائس من در عظيما جبلا تعالى ه الل خلققاف جبل له يقال منه السماء خضرة خضراء وهو زبرجدة كلها بها فأحاط

المجيد والقرآن ق فقال به ه الل أقسم سوره( الذي یعنی ق )۱آیه ۵۰سورةndash1 از آسمان سبزی که آفرید سبز زبرجدی از عظیم کوهی تعالی خدای ترجمه

( احاطه ( را زمین تمام یعنی آنرا تمام آن به پس می گویند قاف کوه آنرا آنستالمجید القرآن و ق گفت خورده قسم آن به خدا که است آن این و نمود

صفحه( المجالس ( ۸و ۷عرائس ndash صفحه) الأنبیا قصص در شده) ۵و گفتهاز زمین فراز پرسید محمد حضرت از سلام ابن عبدالله روزی که است

و سبز زمرد از گفت چیست از قاف کوه گفت قاف کوه از گفت چیست فاق کوه بالائی گفت الله رسول یا صدقت گفت است آن از آسمان سبزی

است چند وی گرداگرد گفت است راه ساله پانصد گفت است مقدار چه افسانه این تمام اصل و انتها است راه ساله هزار دو گفت

1 The Lord Almighty formed a great mountain from green chrysolite mdash the greenness of the sky is from it mdash called Mount Cacircf and surrounded the entire earth therewith and it is that by which the Almighty swore and called it Cacircf see Quran 50 1mdash Aracircish al Majacirclis mdash Sources of Islam p 44 See also Sources of Qurrsquoan p 119-120

116

) فصل حگیگاه به مسمی یهود کتابهای از یکی در که است در) ۱آیه ۱۱اینقدیم لفظ آن ) ( 1 תוהוndash بیان آیه( اول باب پیدایش کتاب در که تهی یعنی توهو

است) ۲ مکتوب چنین می شود העולם־כל־קו יר וק שמקיף את תהו یافت) ndash 2כולו שממנו יצא חשך تمام ndash ( که است سبزی خط یعنی قاو توهو ترجمهتاریکی که میکند احاطه جهانرا محمد حضرت اصحاب و می شود صادر آن ازشنیده را یهود قول لفظ این ) یعنی( 3 קו آن ندانسته را این و نفهمیدند را قاو

جهانرا تمام آنچه البته که بردند گمان است شاقول یا خط لفظ آن معنی کهمی باشد بلند عظیم کوههای سلسلة می گرداند تاریک آسمانرا و می کند احاطه

است قاف یا قاو آن اسم که خصوصا و یهود کتابهای که می آید پدید شد گفته فوق در آنچه از القصه

های سرچشمه از یکی است مسمی تلمود به که هائی افسانه پر سفر آن دیگر ینابیع پی در که می باشد مناسب اکنون و است بوده اسلام دین عمدة

و جعلی کتابهای آن خصوصا و مسیحی دین آیا که نمائیم استفسار گردیده نیزفرقه های از بعضی میان در محمد حضرت ایام در که باطلی های افسانه آن

نه یا است کرده اثری اسلام دین بر بود متداول ایشان ضال بدعتی

1 Tohu2 Tohu is the green line which surrounds the whole entire world and from which darkness proceeds mdash Hagigah xi sect 1 See Sources of Qurrsquoan p 120-121

See also Chagigah 12a mdash ldquoIt is taught Tohu is a green line that encompasses the whole world out of which darkness proceeds for it is said He made darkness His hiding-place round about Himrdquo (Psalms XVIII 12) Mashiach and The Number Ten p 21 ldquoTohu is a green band which encompasses the whole world and dispenses darkness mdash Ginzberg Louis Chapter I The Creation of the World In The legends of the Jews translated from the German manuscript by Henrietta Szold Philadelphia The Jewish Publication Society of America 1909

3 Line

117

چهارم چهارم فصل فصلدر آنچه از بسیاری که می گویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرج قرآن گشته مأخوذ

فقط نه العرب جزیرت ساکن مسیحیان از بسیاری محمد حضرت ایام در وبجهت بدعتیان آن اکثر و بودند گردیده متنوعه بدعتهای مرتکب بلکه نادان

پناه عرب اهل نزد شده رانده روم قیصر سلطنت حدود از خود فاسدة تعالیم اطلاعی چندان حواریین صحایف از و انجیل از بدعتیان آن و بودند بردهخودشان میان باطل افسانة پر جعلی کتابهای بعضی سبب آن از و نداشتند

زبانهای بر بود مندرج آنها در که را حکایتها آن و می خواندند را آنها داده انتشار انجیل از چون محمد حضرت که است این معترضین قول و می راندند خویش

معاشرت و مراوده مذکور جنس ابنای با و نداشت کامل واقفیت مجیدهای رساله در یا و انجیل در شنید ایشان زبان از چه هر که برد گمان می داشت

چون و است مندرج حواریین

118

بتوانند را آن العرب جزیرت سکنة جمیع که نماید ایجاد مذهبی می خواستو تعالیم و ها افسانه از بسیاری جهت این از گردند متحد آن در و بپذیرند

گردانید داخل خود قرآن در کرده قبول را نادان نصارای آن متفرقة تصورات ما مقصود لهذا کند باور تفحص بدون را معترضین قول این نباید هیچکس اما

بدانیم یقین تا بیازمائیم تمام بدقت را امر این فصل این در اکنون که است اینقرآن های سرچشمه از یکی آنها امثال و ها افسانه آن الحقیقه فی آیا که

نمی باشد یا می باشد)۱ می نامند) خوابنده هفت را ایشان مسیحیان که کهف اصحاب قصة

سوره ( یعنی کهف سورة در که الکهف اصحاب حکایت آن که نماناد ۱۸مخفیآنرا) ۲۶الی ۸آیه اصل که می باشد یونانیان های افسانه ار یکی است مندرج

) اول باب طورسی گرگوریس تصنیف هدا الش جلال به مسمی لاتینی کتاب درامپراطور) ۹۵فصل دکیس وقتیکه در که است این حکایت آن اختصار و میابیم

( اذیت( و تعاقب را مسیحیان مالاکلام بوحشیت و تمام بشدت روم قیصر یعنیصفحات از هم را مسیحی دین اسم تا می کرد صرف تمام جهد و جد و می نمود

) ویرانه که افسس شهر اهل از جوان نفر هفت کند محو کلیتا مردم حافظة( میشود دیده اناطول ولایت در واقع ایاسلوک قریه نزدیکی در بحال تا آن های

وی تعدی و ظلم از

119

خوابیدند کرده پنهان نبود دور شهر آن از که مغاره ای در را خویشتن کرده فرار) ما دکیوس زمان در زیرا ماندند سال دویست به نزدیک تا خواب حالت در و

سنة سنة ) ۲۵۱و ۲۴۹بین تا نشدند بیرون آنجا از درآمده مغاره آن در سبحی۴۴۷ چون و بود نموده جلوس سلطانی تخت بر ثانی ثیودوسیس آنوقت در که

است یافته انتشار قدر چه مدت آن در مسیحی دین که دیدند شده بیدارشمرده عار و ننگ صلیب نشان بودند خوابیده وقتیکه زیرا گشتند متعجبعلمهای بر و امپراطور تاج بر که دیدند آنرا شدند بیدار چون اما و میشد

قبول را مسیحی دین روم سلطنت رعایای تمام تقریبا و می درخشد سلطنتو است یافته غلبه دیگر مذهب هر بر مسکون ربع همة در دین آن و اند کرده

گفته عاقلان بعضی اما بس و است ای افسانه محض قصه این البته می یابد اولا آنرا که آنکس که است ممکن و نیست فایده بی و معنی بی شاید که اند

اراده این به آورد مثل روی از آنرا بلکه بفریبد را مردم نخواست نموده ایجادخون شدن ریخته بسبب و القدس روح بفیض مسیحی دین که کند بیان که

هیچ ولکن است یافته انتشار انگیز حیرت زودی بچه محبت پر دلیر شهدایایشان همة بلکه است صحیح قصه این که نمی برد گمان هرگز مسیحی شخص

خوش برای ها دایه که می شمارند هائی افسانه آن از یکی آنرا

120

غیره و کرد حسین و گربه و موش قصة مثل می نمایند حکایت اطفال ساختنخویش باصحاب ساخته خود قرآن داخل را قصه آن محمد حضرت اما

که است ظاهر ندارد و نداشته اصلی هیچ البته حکایت این چونکه و آموازانیدفرو محمد حضرت بر و ننوشت محفوظ لوح بر هرگز آنرا علیم قدوس خدای

( ) نادان مسیحیان روایتهای از آنرا حضرت آن هویداست چنانکه بلکه نفرستاد کرد مأخوذ

) سوره یعنی مریم سورة در مریم سورة در مریم حضرت و ۲۸آیه ۱۹قصةقوم) ۲۹ بنزد مقدسش ابن تولد از بعد چون مریم حضرت که است مکتوب

گفتند بوی ایشان آمد كان خود ما هارون أخت يا فريا شيئا جئت لقد مريم يا بغيا أمك كانت وما سوء امرأ 1أبوك آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای ترجمه

بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون خواهر ای را عجیب چیزی ایخواهر مریم حضرت محمد حضرت نزد که می شود ثابت آیه این از پس تحریم سورة در آنچه از امر این و بود موسی حضرت برادر هارون حضرت

سوره( ۱۲آیه ۶۶یعنی است) این آن و می گردد هویدا بیشتر گشته مرقومعمران ابنت - 2ومريم عمرانndash آل سورة در و الخ عمران دختر مریم و ترجمهسوره( ۳۱آیه ۳یعنی سورة) در نیز و است شده بیان دیگر بار مطلب همین

1 O Mary truly an amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchaste Quran 1927 ndash 282 And Mary the daughter of Imran Quran 6612 mdash Yusuf Ali

121

) سورة یعنی است) ۳۷آیه ۲۵فرقان وجعلنا مکتوب الكتاب موسى آتينا ولقد وزيرا هارون أخاه 1معه و تورات را موسی ما دادیم بتحقیق و ترجمه

و عمران که می شود ثابت پس وزیری را هارون برادرش او با گردانیدیممذکورند اسامی بهمین تورات در که اشخاصند همان مریم و هارون و موسی

بعوض عبری در اینکه عم 2עמרם)( عمران جز در و است شده نوشته رام ) باب اعداد کتاب بود) ۵۹آیه ۳۶تورات یوکبد عمرام زن نام و است مرقوم

موسی و هارون عمرام برای او و شد زائیده مصر در لاوی برای که لاوی دختر ) باب خروج کتاب در نیز و زائید را مریم ایشان خواهر نوشته) ۲۰آیه ۱۵و

سورة در فوق در آنچه برحسب بود هارون خواهر نبیه مریم که است شده نیست شکی پس هرون اخت یا یامریم مکتوبست جائیکه خواندیم مریم

بود نیز عمران دختر که هارون خواهر مریم که می گوید محمد حضرت کههزار از بعد تخمینا که می باشد مریم حضرت دیگر همان سال هفتاد و پانصد و

دربارة نامه شاه در که است حکایتی مانند این و گردیده عیسی حضرت مادررا ضحاک فریدون آنکه از بعد که می گوید جمشید خواهرهای و فریدون

اول از که جمشید خواهر دو آن نشست بسلطنت او خانة در و داد شکستبود گذشته سال بهزار قریب آنزمان تا و بودند وی خانة در ضحاک سلطنت

فریدون

1 (Before this) We sent Moses The Book and appointed his brother Aaron with him as minister (Quran 25 35)2 Amram

122

کرده کوشش مفسرین از بعضی البته حکایت آن آخر الی پسندید و دید را آنها آن سبب شاید و اند نتوانسته اما نمایند رد قرآن به نسبت حجترا این تا اند

خواهر مریم به نسبت یهود های افسانه از یکی در که است بوده این اشتباه است مندرج چنین בה מלאך המות אלא בנשיקה מתה לא שלט mdash هاروناو 1העולא שלט בה רמה ותל بلکه نیافت تسلط بروی ملوک ملک ترجمه

( ) انتهای نگشت مسلط بروی خراطین و کرم و یافت وفات الهی ای ببوسهتا وی که اند نگفته هرگز یهود خود نیز و است عظیم اشتباه این حال بهر اما

بسیار عیسی حضرت مادر مریم بحضرت نسبت و ماند زنده مسیح ایاماز و میباشد صحیحه اربعة اناجیل برخلاف که است مندرج قرآن در چیزها

شد خواهد هویدا ذیل در چنانکه است مأخوذ بدعتیان های افسانه اینهاست است مندرج قرآن در مریم حضرت بوقایع نسبت إذآنچه

أنت ك إن ي من ل فتقب را محر بطني في ما لك نذرت ي إن رب عمران امرأة قالتالعليم ميع وضعت الس بما أعلم والله أنثى وضعتها ي إن رب قالت وضعتها فلما

يطان الش من تها ي وذر بك أعيذها ي وإن مريم سميتها ي وإن كالأنثى الذكر وليس جيم حسنا الر نباتا وأنبتها حسن بقبول ها رب لها فتقب

1 The angel of death had no power over her but with a kiss she died and worms and maggots had no power over her (J Price translation) See also Sources of Qurrsquoan p 51

R Eleazar said Miriam also died by a kiss as we learn from the use of the word there ]in connection both with her death[ and with that of Moses Our Rabbis taught There were seven over whom the worms had no dominion namely Abraham Isaac and Jacob Moses Aaron and Miriam and Benjamin son of Jacob mdash Folio 17a Bablyonian Talmud Tractate Baba Bathra Translated with Notes Glossary and Indices by Maurice Simon and Israel W Slotki Folio 17a

123

ى أن مريم يا قال رزقا عندها وجد المحراب ا زكري عليها دخل ما كل ا زكري وكفلهاحساب بغير يشاء من يرزق الله إن الله عند من هو قالت هذا آل 1 لك سوره

سوره ( یعنی ۳۲و ۳۱آیه ۳عمران پروردگارا) عمران زن گفت چون ترجمهاز کن قبول پس آزاد است من شکم در آنچه ترا مر کردم نذر من بدرستیکه

آنرا نهادم من پروردگارا گفت آنا بنهاد چون پس دانا شنوندة تو که بدرستی منمن بدرستیکه و مونث مانند مذکر نیست و بنهادم آنچه به می داند خدا و زن

رانده شیطان از را فرزندانش و بتو آنرا می دهم پناه من و مریم آنرا نامیدمو خوب رویانیدن آنرا رویانید و خوب بپذیرفتن پروردگارا آنرا بپذیر پس شده

روزی او نزد یافت محراب در زکریا براو درآمد وقت هر زکریا را او شد کفیلکه بدرستی خداست نزد از آن گفت ترا مر این کجاست از مریم ای گفت را

بیعناوی همه این بر علاوه و حساب بغیر می خواهد که آنرا می دهد روزی خداچون روزی و بود عاقر و سال دیرینه عمران زن که اند نوشته دیگر مفسرین و

از گشته اولاد آرزومند نهایت بی می دهد قوت را خود های بچه که دید ای پرنده بدهی بمن بچه اگر الهی گفت و فرماید عطا بوی طفلی که نمود مسئلت خدا

نذر روی از المقدس بیت هیکل در تو بحضور را او دختر خواه باشد پسر خواه را وی دعای خدا و نمود خواهم تقدیم

1 Behold a woman of Imran said O my Lord I do dedicate unto Thee what is in my womb for Thy special service So accept this of me For Thou hearest and knowest all things

When she was delivered she said O my Lord Behold I am delivered of a female child- and Allah knew best what she brought forth- And no wise is the male Like the female I have named her Mary and I commend her and her offspring to Thy protection from the Evil One the Rejected

Right graciously did her Lord accept her He made her grow in purity and beauty To the care of Zakariya was she assigned Every time that he entered (Her) chamber to see her He found her supplied with sustenance He said O Mary Whence (comes) this to you She said From Allah for Allah Provides sustenance to whom He pleases without measure Quran 3 35- 37 mdash Yusuf Ali

124

جلال و بود مریم حضرت که زائید دختری شده حامله او و فرمود اجابتبود حنا اسمش که مریم مادر چون سال چند از بعد که است آن بر نیز الدین

را زکریا کرده قبول را او ایشان سپرد بکاهنان رسانیده هیکل به را ویهیچکس که نگذاشت داده جا اطاقی در ویرا او و دارد نگاه ویرا تا گماشتند

سوره همان در و نمود پرورش ویرا ای فرشته ولکن شود داخل وی بنزد دیگر است واصطفاك مرقوم وطهرك اصطفاك الله إن مريم يا الملائكة قالت وإذ

العالمين نساء اكعين على الر مع واركعي واسجدي ك لرب اقنتي مريم من يا ذلكوما مريم يكفل هم أي أقلامهم يلقون إذ لديهم كنت وما إليك نوحيه الغيب أنباء

يختصمون إذ لديهم منه كنت بكلمة رك يبش الله إن مريم يا الملآئكة قالت إذبين المقر ومن والآخرة الدنيا في وجيها مريم ابن عيسى المسيح م اسمه ويكل

الصالحين ومن وكهلا المهد في اس ولم الن ولد لي يكون ى أن رب قالتكن له يقول ما فإن أمرا قضى إذا يشاء ما يخلق الله كذلك قال بشر يمسسني

سورة ( 1 فيكون یعنی عمران آل ۴۲الی ۳۷آیه ۳سوره گفت) چون و ترجمهبر ترا برگزید و ترا کرد پاکیزه و ترا برگزی خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگانکن رکوع او مر کن سجده و را پروردگارت مر کن نیکی مریم ای جهانیان زنان

این کنندگان رکوع با مرا

1 Behold the angels said O Mary Allah hath chosen thee and purified thee- chosen thee above the women of all nations

O Mary worship Thy Lord devoutly Prostrate thyself and bow down (in prayer) with those who bow down

This is part of the tidings of the things unseen which We reveal unto thee (O Messenger) by inspiration Thou wast not with them when they cast lots with arrows as to which of them should be charged with the care of Mary Nor wast thou with them when they disputed (the point)

Behold the angels said O Mary Allah giveth thee glad tidings of a Word from Him his name will be Christ Jesus the son of Mary held in honour in this world and the Hereafter and of (the company of) those nearest to Allah

He shall speak to the people in childhood and in maturity And he shall be (of the company) of the righteous

She said O my Lord How shall I have a son when no man hath touched me He said Even so Allah createth what He willeth When He hath decreed a plan He but saith to it Be and it is Quran 3 42- 47 mdash Yusuf Ali

125

انداختند چون آنها نزد تو نبودی تو بسوی می کنم وحی که پنهانست خبرهای ازنزاع چون ایشان نزد نبودی و را مریم شوند کفیل کدام که را قلمهاشان

ترا می دهد مژده خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگان گفتند چون می کردندو دنیا در هست جا صاحب است مریم پسر عیسی مسیح نامش او از بسخنیاز و کهولت و گهواره در را مردم می گوید سخن و است نزدیکان از و آخرت

مرا نکرده مس و فرزندی برایم میشود کجا از پروردگارا گفت شایستگانستمی کند حکم چون می خواهد را آنچه میآفریند خدا می کند همچنان گفت انسانی

آنچه به نسبت و می باشد پس باش را او مر میگوید نیست این جز پس را کارنوشته الدین جلال و بیضاوی که باد واضح است مکتوب قلمها انداختن دربارة

نگاهبان می خواست یکی هر چون دیگر کاهن شش و بیست و زکریا که انداما و انداختند آب در را خود قلمهای رفته اردن نهر بکنارة گردد مریم حضرت

حضرت تا شد معین او سبب آن از و زکریا قلم جز شد غرق قلمها آن همة مری سورة در و نماید نگاهبانی را سورة ( مریم یعنی چنین) ۳۱الی ۱۶آیه ۱۹م

است ا مرقوم شرقي مكانا أهلها من انتبذت إذ مريم الكتاب في خذت واذكر فاتا سوي بشرا لها ل فتمث روحنا إليها فأرسلنا حجابا دونهم أعوذ من ي إن قالت

ا تقي كنت إن منك حمن لك بالر لأهب ك رب رسول أنا ما إن قال

126

ا زكي ا غلاما بغي أك ولم بشر يمسسني ولم غلام لي يكون ى أن كذلك قالت قالا مقضي أمرا وكان ا من ورحمة اس للن آية ولنجعله ن هي علي هو ك رب فحملته قال

ا قصي مكانا به قبل فانتبذت مت ليتني يا قالت خلة الن جذع إلى المخاض فأجاءهاا منسي نسيا وكنت ا هذا سري تحتك ك رب جعل قد تحزني ألا تحتها من فناداها

ا جني رطبا عليك تساقط خلة الن بجذع إليك ي فإما وهز عينا ي وقر واشربي فكليا إنسي اليوم م أكل فلن صوما حمن للر نذرت ي إن فقولي أحدا البشر من ترين

ا فري شيئا جئت لقد مريم يا قالوا تحمله قومها به كان فأتت ما هارون أخت ياا بغي أمك كانت وما سوء امرأ في أبوك كان من م نكل كيف قالوا إليه فأشارت

ا صبي ا المهد نبي وجعلني الكتاب آتاني ه الل عبد ي إن (ۀeسور 1قال یعنی مریمآی ۱۹ ۀeسور e۳۱الی ۱۶ ۀ کن) یاد و کناره ترجمه که هنگامی را مریم کتاب در

پرده ایشان پیش از گرفت پس المقدس بیت از شرقی جای در اهلش از گزیدانسانی را او مر شد متمثل پس را خود روح او بسوی فرستادیم پس ای

هستی اگر تو از بخشنده بخدای میبرم پناه من که مریم گفت اندام درستپسری ترا مر ببخشم تا پروردکارت ای فرستاده بجز من نیستم گفت پرهیزکار

و انسانی مرا نکرده مس آنکه حال و پسری مرا می شود کجا از گفت پاکیزهبدکار ام نبوده

1 Relate in the Book (the story of) Mary when she withdrew from her family to a place in the EastShe placed a screen (to screen herself) from them then We sent her our angel and he appeared before her

as a man in all respectsShe said I seek refuge from thee to (Allah) Most Gracious (come not near) if thou dost fear AllahHe said Nay I am only a messenger from thy Lord (to announce) to thee the gift of a holy sonShe said How shall I have a son seeing that no man has touched me and I am not unchasteSo (it will be) Thy Lord saith that is easy for Me and (We wish) to appoint him as a Sign unto men and

a Mercy from UsIt is a matter (so) decreedSo she conceived him and she retired with him to a remote placeAnd the pains of childbirth drove her to the trunk of a palm-tree She cried (in her anguish) Ah would

that I had died before this would that I had been a thing forgotten and out of sightBut (a voice) cried to her from beneath the (palm-tree) Grieve not for thy Lord hath provided a rivulet

beneath theeAnd shake towards thyself the trunk of the palm-tree It will let fall fresh ripe dates upon theeSo eat and drink and cool (thine) eye And if thou dost see any man say I have vowed a fast to (Allah)

Most Gracious and this day will I enter into not talk with any human beingAt length she brought the (babe) to her people carrying him (in her arms) They said O Mary truly an

amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchasteBut she pointed to the babe They said How can we talk to one who is a child in the cradleHe said I am indeed a servant of Allah He hath given me revelation and made me a prophet Quran 19

16- 30 mdash Yusuf Ali

127

آنرا بگردانیم تا و آسانست من بر آن که پروردگارت گفت همچنین گفتپس شده داده قرار امری باشد و ما از رحمتی و مردمان برای علامتی

زائیدن درد آوردش پس دور جائی از او با گزید کناره پس آن به بازگرفتفراموش بودم و این از پیش بودم مرده که کاش ای گفت بن خرما تنة بسویبحقیقت مدار اندوه که زیرش از را او آمد ندا پس ای رفته یاد از ای شده

را خرما درخت تنة خودت بسوی بکش و نهری زیرت در تو پروردگار گردانیدراه از بیارام و بیاشام و بخور پس چیدة تازه رطب تو بر می ریزاند فرو کهخدا برای ام کرده نذر من که بگو پس احدیرا انسان از بینی اگر پس چشم

بود برداشته که قومش باو آمدند پس را آدمی امروز نگویم سخن پس را روزهخواهر ای را عجیب چیزی ای آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای گفتند را او

گفتند او بسوی کرد اشاره پس بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون مریم حضرت قصة اینها کودک گهواره در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه

می شود یافت قدیمترین تفاسیر در و قرآن در که استکدام حکایت این سرچشمة و اصل که بپرسیم که اینست ما تکلیف الان

این تمام تقریبا که می گویند سوال این جواب در مدقق معترضین و استدر قدیم ایام در که پرافسانه کتابهای بعضی از بلکه صحیحه اناجیل از نه امور

بدعتیان دست

128

است گشته مأخوذ بود متداول نادانان قول و این که نیست مناسب چونکه وچیش ایشان که را ادله ای آن می باید کنیم قبول کافی دلایل بدون را ایشان

نمائیم اصغا تمام بدقت صغیر می آورند یعقوب پروتونجیلیون در هذه هی و۵و ۴و ۳فصل( است) مندرج چنین

Καὶ ἀτενίσασα Ἄννα εἰς τὸν οὐρανὸν εἶδε καλιὰν στρουθίων ἐν τῇ δάφνῃ καὶ ἐποίησε θρῆνον ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Οἴμοι οἴμοι τίς με ἐγέννησε οἴμοι τίνι ὁμοιώθην ἐγώ οὐχ ὁμοιώθην ἐγὼ τοῖς πετεινοῖς τοῦ οὐρανοῦ ὅτι καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ γονιμά εἰσιν ἐνώπιόν σου Κύριε Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Ἄννα Ἄννα ἐπήκουσε Κύριος ὁ Θεὸς τῆς δεήσεώς σου συλλήψῃ καὶ γεννήσῃ καὶ λαληθήσεται τὸ σπέρμα σου ἐν ὅλῃ τῇ οἰκουμένῃ Εἶπε δὲ Ἄννα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός μου ἐὰν γεν-

129

νήσω εἴτε ἄρρεν εἴτε θῆλυ προσάξω αὐτὸ δῶρον Κυρίῳ τῷ Θεῷ μου καὶ ἔσται λειτουργοῦν αὐτῷ πάσας τὰς ἡμερας τῆς ζωῆς αὐτοῦ Ἐκπληρώθησαν δὲ οἱ μῆνες αὐτῆς ἐν δὲ τῷ ἐνάτῳ μηνὶ ἐγέννησεν Ἄννα καὶ ἔδωκε μασθὸν τῇ παιδὶ ἐκάλεσε δὲ Μαριάμ1

دید غار درخت در را گنجشکها آشیانة نگریسته آسمان بسوی حنا و ترجمهفریاد خود ndashودر زائید مرا که کیست من بر وای من بر وای گفت کرده

پرندگان زیرا نیستم هوا پرندگان مثل من دارم مشابهت چیز بچه من بر وایخداوندا هستند بارور تو حضور در هم سرش هوا بر خداوند فرشتة اینک و

تو فرمود اجابت ترا مسئلت خدا خداوند حنا ای حنا ای گفت بوی ایستاده گردید خواهد مذکور مسکون ربع تمام در تو نسل و زائید خواهی شده حامله

ماده خواه نر خواه اگر که قسم است حی که من خدای بخداوند گفت حنا وویرا خود عمر ایام تمام در و گذرانید خواهم هدیه خدایم بخداوند را او بیاورم

نمود خواهد حنا خدمت رسید آخر به او ماههای چون و

1 Chapter 3 (1)And Anna looked up to the heavens and saw a nest of sparrows in the laurel tree (2) Immediately Anna cried out mournfully saying to herself (4) Oh me who gave birth to me Oh me what am I like I am not like the birds of the sky for the birds of the sky are fruitful before you Lord Chapter 4 (1) Suddenly an angel of the Lord stood in front of her saying Anna Anna the Lord God has heard your prayer You will conceive and give birth and your child will be spoken of everywhere people live (2) And Anna said As the Lord God lives whether I give birth to either a male or a female child I will bring it as an offering to the Lord my God and it will be a servant to him all the days of its life Chapter 5 (5) And his wifes pregnancy came to term After nine months Anna gave birth (10) and gave her the name Mary Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

130

انتهی خواند مریم را اسمش و داد بچه آن به را پستان و زائید نهم ماه در

یخ الش القدیس ابینا مناحه قصه به مسمی باطلی عربی کتاب در وفصل ( جار ۳الن است) شده نوشته چنین مریم حضرت إلى دربارة أبواها قدمها

ولما حينئذ سنين تسع الرب هيكل في وأقامت سنين ثلاث ابنة وهي الهيكل بعضا بعضهم خاطبوا نشأت قد الرب من الخائفة القديسة العذراء الكهنة رأىزمان إلى مريم عنده لتودعوا الله من يخاف صديق رجل عن سلوا قائلين

الهيكل في تبقى لئلا 1العرس چون نمودند تقدیم بهیکل ویرا والدینش ترجمه آن که دیدند کاهنان چون آنگاه ماند سال نه خداوند هیکل در و بود ساله سه

ساخته مخاطب را یکدیگر است کرده نمو خداوند از ترسال مقدس باکرةنزد عروسی بوقت تا مریم که نما جستجو بترسد خدا از که عادل مردی گفتند

حضرت والدین هنگامیکه آن از قبل اما بماند هیکل در مبادا شود گذارده ویپروتونجیلیون آن در چنانکه شد واقع دیگر امور رسانیدند بهیکل ویرا مریم

۱۱و ۹و ۸و ۷فصل است شده نوشته

Καὶ ἐδέξατο αὐτὴν ὁ ἱερεὺς καὶ καταφιλήσας εὐλόγησε καὶ εἶπεν Ἐμεγάλυνε Κύριος ὁ Θεὸς τὸ ὄνομα σου ἐν πάσαις

1 In an Arabic apocryphal book called the History of our holy Father the Aged the Carpenter (Joseph) there is given the following account of Mary as a child Her parents took her to the Temple when three years old and she remained there nine years Then when the Priests saw that the Holy Virgin had grown up they spoke among themselves mdash Let us call a righteous man one that fears the Lord to take charge of Mary till the time of her marriage that she may not remain in the Temple Sources of Islam p 53 See also Sources of Qurrsquoan p 188

131

ταῖς γενεαῖς τὴς γῆς ἐπί σοι ἐπ ἐσχάτου τῶν ἡμερῶν φανερώσει Κύριος ὁ Θεός τὸ λύτρον τῶν υἰῶν Ἰσραήλ Ἦν δὲ Μαριὰμ ὡσεὶ περιστιρὰ νενομένη ἐν τῷ ναῷ Κυρίου καὶ ἐλάμβανε τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου

Γενομένης δὲ αὐτῆς δωδεκαετοῦς συμβούλιον ἐγένετο τῶν ἱερέων λεγόντων Ἰδοὺ Μαριὰμ γέγονε δωδεκαετὴς ἐν τῷ ναῷ Κυρίου τί οὖν ποιήσωμεν αὐτήν

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη αὐτῷ λέγων Ζαχαρία Ζαχαρία ἐξέλθε καὶ ἐκκλησίασον τοὺς χηρεύοντας τοῦ λαοῦ καὶ ἐνεγκάτωσαν ἀνὰ ῥάβδον καὶ εἰς ὃν ἐὰν δείξῃ Κύριος ὁ Θεὸς σημεῖον τούτου ἔσται γυνή Καὶ ἐξῆλθον οἱ κήρυκες καθ ὅλης τῆς περιχώρου τῆς Ἰουδαίας καὶ ἤχησεν

132

ἡ σάλπιγξ Κυρίου καὶ ἔδραμον πάντες Ἰωσὴφ δὲ ῥίψας τὸ σκέπαρνον ἔδραμε καὶ αὐτὸς εἰς τὴν

συναγώγην καὶ συναχθέντες ἀπῆλθον πρὸς τὸν ἱερέα Ἔλαβε δὲ πάντων τὰς ῥάβδους ὁ ἱερεὺς καὶ εἰσῆλθεν εἰς τὸ ἰερὸν καὶ ηὔξατο Τελέσας δὲ τὴν εὐχὴν ἐξῆλθε καὶ ἐπέδωκεν ἑνὶ ἑκάστῳ τὴν αὐτοῦ ῥάβδον καὶ σημεῖον οὐκ ἢν ἐν αὐτοῖς τὴν δὲ ἐσχάτην ῥάβδον ἔλαβεν ὁ Ἰωσήφ Καὶ ἰδοὺ περιστερὰ ἐξῆλθεν ἐκ τῆς ῥάβδου καὶ ἐπέτασεν ἐπὶ τὴν κεφαλὴν Ἰωσήφ Καὶ εἶπεν αὐτῷ ὀ ἱερεύς Σὺ κεκλήρωσαι τὴν παρθένον Κυρίου παραλαβεῖν παράλαβε αὐτὴν εἰς τήρησιν σεαυτῷ

Καὶ φοβηθείς Ἰωσὴφ παρέλαβεν αὐτήν εἰς τὴν τήρησιν Μαριὰμ δὲ hellip

133

λαβοῦσα κάλπην ἐξῆλθε γεμίσαι ὕδωρ καὶ ἰδοὺ φωνὴ λέγουσα Χαῖρε κεχαριτωμένη ὁ Κύριος μετά σου εὐλογημένη σὺ ἐν γυναιξίν Καὶ περιεβλέπετο δεξιὰ καὶ ἀριστερά πόθεν αὐτὴ ἡ φωνὴ ὑπάρχει Καὶ ἔντρομος γενομένη ἀπῆλθεν εἰς τὸν οἶκον αὐτῆς καὶ ἀναπαύσασα τὴν κάλπην ἐκάθισεν ἐπὶ τὸν θρόνον

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Μὴ φοβοῦ Μαριάμ εὗρες γὰρ χάριν ἐνώπιον τοῦ Θεοῦ καὶ συλλήψῃ ἐκ λόγου αὐτοῦ Ἀκούσασα δὲ Μαριὰμ διακρίθη ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Εἰ ἐγὼ συλλήψομαι ὡς πᾶσα γυνὴ γεννᾷ

Καὶ λέγει πρὸς αὐτὴν ὁ ἄγγελος Οὐχ οὕτως Μαριάμ δύναμις γὰρ Ὑψίστου ἐπισκιάσει σοι διὸ καὶ

134

τὸ γεννόμενον ἄγιον υἱὸς ὑψίστου κληθήσεται καὶ καλεσεις τὸ ὄνομα αὐτοῦ Ἰησοῦν1

در ترا اسم خدا خداوند گفت و داد برکت بوسیده و پذیرفت ویرا کاهن ترجمهفدیة ایام آخر در تو بر خدا خداوند نمود تمجید زمین روی طوایف جمیع میان

خداوند هیکل در کبوتری مثل مریم و کرد خواهد ظاهر را اسرائیل بنی ساله دوازده او چون و می گردفت ای فرشته دست از غذا و می نمود اقامت ساله دوازده خداوند هیکل در مریم اینک گفتند شده منعقد کهنه مجلس گردید

ایستاده وی سر بر خداوند فرشتة اینک و بکنیم چه وی با پس است گشتههر باید و کن جمع را قوم مردگان زن شده بیرون زکریا ای زکریا ای گفت

خواهد ظاهر نشانی خدا خداوند که کس هر بر و بیاورند قلمه ای ایشان از یکی و شدند بیرون یهودیه نواحی تمامی در منادیان و بود خواهد وی زن کرد

انداخته را تیشه اش نیز یوسف خود و دویدند بهم همه و داد صدا خداوند کرنای همه قلمه های کاهن و رفتند کاهن بنزد شدند جمع همه چون و دوید کنیسه در

و آمد بیرون رسانید انجام به را دعا چون و کرد دعا و شد هیکل داخل گرفته را یوسف اما نبود نشان هیچ آنها در و داد باز را وی قلمه شخص بهر

1 Chapter 7 (7) And the priest welcomed her Kissing her he blessed her and said The Lord God has magnified your name for all generations (8) through you the Lord will reveal deliverance to the children of Israel in the last days Chapter 8 (2)While Mary was in the temple of the Lord she was fed like a dove and received food from the hand of an angel (3) When she turned twelve a group of priests took counsel together saying Look Mary has been in the temple of the Lord twelve years (4) What should we do (6) Suddenly an angel of the Lord stood before him saying Zachariah Zachariah depart from here and gather the widowers of the people and let each one carry a staff (8) And the one whom the Lord God points out with a sign she will be his wife (9) So the heralds went out to the whole surrounding area of Judea and the trumpet of the Lord rang out and all the men rushed in CHAPTER 9 (1) Throwing down his ax Joseph went out to meet them (2) And after they had gathered together with their rods they went to the high priest (3) After receiving everyones rod the high priest went into the temple and prayed (4) When he was finished with the prayer he took the rods and went out and gave them to each man (5) but there was no sign among them Finally Joseph took his rod (6) Suddenly a dove came out of the rod and stood on Josephs head (7) And the high priest said Joseph Joseph You have been chosen by lot to take the virgin into your own keeping (11) Fearing God Joseph took her into his own possession Mary Chapter 11 (1) took the cup and went out to fill it with water (2) Suddenly a voice said to her Rejoice blessed one The Lord is with you You are blessed among women (3) And Mary looked around to the right and the left to see where this voice came from (4) And trembling she went into her house Setting down the cup she sat down on the chair (5) Suddenly an angel stood before her saying Do not be afraid Mary You have found grace before the Lord of all You will conceive from his word (6) Upon hearing this however Mary was distraught saying to herself If I conceive from the Lord God who lives will I also conceive as all women conceive (7) And the Angel of the Lord said Not like that Mary For the power of God will come over you Thus the holy one who is born will be called son of the most high (8) And you will call his name Jesus Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

135

قرار یوسف سر بر آمده بیرون قلمه آن از کبوتری اینک و گرفت را آخر قلمة نگاهداری را او تا یافته ای را خداوند باکرة بقرعه تو گفت بدو کاهن و گرفت

امانت بطور را او ترسیده یوسف و بپذیر خود برای امانت بطور را او اینک و سازد پر آب از آنرا تا رفت بیرون گرفته آفتابه ای مریم و پذیرفت میان در تو و است تو با خداوند رسیده نعمت ای تو بر سلام می گوید که آوازی

از آواز این که می افکند نظر چپ بسوی و راست بسوی و هستی مبارک زنان کرسی بر نهاده را آفتابه و رفت خود بخانة شده لرزان و می باشد کجا

مریم ای گفت بوی ایستاده سرش بر خداوند فرشتة اینک و بنشستخواهی حامله وی کلام از و یافتی نعمت خدا حضور در که زیرا مباش ترسان چنانکه شد خواهم حامله من آیا گفت شده متفکر خود در شنیده مریم و شد حضرت قوت زیرا همانطور به نه مریم ای گفت بوی فرشته و میزاید زن هر

اعلی حضرت پسر مقدس مولود آن جهت این از افکند خواهد سایه تو بر اعلی انتهی خواند خواهی عیسی ویرا اسم و شد خواهد خوانده

در خدا هیکل در مریم حضرت بردن بسر حکایت این که نماناد مخفیقبطی صحف بعضی در خصوصا و نیز دیگر کتابهای

136

چون که مکتوبست چنین باکره سیرت به مسمی کتاب در مثلا است مندرجساخت هیکل راداخل مریم حضرت حنا

1

آسمانها از وی برای غذا و می یافت پرورش کبوتران مثل هیکل در او ترجمه فرشتگان می کرد پرستش هیکل در اگر و می آوردند خدا فرشتگان بوسیلة

وی برای حیات درخت از ها میوه اوقات اکثر نیز و می نمودند حرمت را او خدا به مسمی قبطی کتاب در و انتهی بخورد بشادمانی آنها از تا می آوردند در و میبرد بسر هیکل در مریم است مندرج چنین یوسف رحلت حکایت

خانة در گردید ساله دوازده تا میکرد نمو و می نمود پرستش بپاکی آنجاچون کاهنان آنگاه بماند دیگر سال نه خداوند هیکل در و سال سه خود والدین

با می ماند خداوند ترس در و میبرد بسر پرهیزکاری به باکره آن که دیدند گفتند زده حرف یکدیگر

1 10 but she was feeding in the temple as the doves whilst her nourishment was brought her from the heavens by the angels of God 11 And she was serving in the temple whilst the angels of God ministered to her 12 And oftentimes also they would bring her the fruits from the tree of life that she might eat of them with cheerfulness f mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Sahidic Fragments of the Life of the Virgin Fragment II A line 10-12 p 14 15

f or and she ate of them readily

137

فورا و بسازیم عروسی بزم بوقت تا وی نامزد را او جسته نیکو مردی ماسارائیل سبط دوازده اسم حسب بر نفر دوازده آن از طلبیده را یهودا سبط

انتهی برآمد یوسف یعنی نیکو پیر آن بر قرعه کردند ndash اختیارآورده کاهن بحضور یوسف با ویرا شد حامله مریم حضرت چون پس

) فصل پروتونجیلون در و نمودند ۱۵شکایت است) مندرج چنین Καὶ εἶπεν ὁ ἱερεύς Μαριάμ τί τοῦτο ἐποίησας καὶ

ἐταπείνωσας τὴν ψυχήν σου Ἐπελάθου Κυρίου τοῦ Θεοῦ σου ἥ ἀνατραφεῖσα εἰς τὰ ἅγια τῶν ἁγίων καὶ λαβοῦσα τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου καὶ ἀκούσασα τῶν ὕμνων Τί τοῦτο ἐποίησας Ἡ δὲ ἔκλαυσε πικρῶς λέγουσα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός καθότι καθαρά εἰμι ἐγὼ ἐνώπιον αὐτοῦ καὶ ἄνδρα οὐ γινώσκω1

ndash این مریم ای گفت کاهن و ترجمه

1 Chapter 15 (10) And the high priest said to her Mary what is this How have you humiliated yourself (11) Did you forget the Lord your God you who were raised in the holy of holies and received from the hand of an angel (12) You who heard their songs what is this (13) And she wept bitterly saying As the Lord God lives I am pure before him and I did not know a man Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

138

قدس در که تو ای گردانیده پست را خود روح و ای کرده تو که چیستشنیده روحانی سرودهای پذیرفته فرشته دست از غذا و یافته پرورش القداس

او و ای کرده تو که چیست این کردی فراموش را خود خدای خداوند بودی هیچ و پاکم وی حضور در من که حی خدای بخداوند گفت شده گریان بشدت

انتهی نمی شناسم را مردجا رفته لحم بیت به ناصره از مریم و یوسف که است شده نوشته پس

حضرت آنجا در که کردند منزل ای مغاره در سبب آن از و نیافتند کاروانسرا درفصل در چنانکه یافت تولد است ۱۸عیسی مرقوم چنین

Καὶ εὗρε σπήλαιον καὶ εἰσήγαγεν αὐτήν Ἐγὼ δὲ Ἰωσὴφ ἀνέβλεψα εἰς τὸν οὐρανὸν καὶ εἶδον τὸν πόλον τοῦ οὐρανοῦ ἑστῶτα καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ τρέμοντα καὶ ἐνέβλεψα ἐπὶ τὴν γὴν καὶ εἶδον σκάφην κειμένην καὶ ἐργάτας ἀνακειμένους καὶ ἦσαν αἱ χεῖρες αὐτῶν ἐν τῇ σκάφῃ καὶ

139

οἱ αἴροντες οὐκ ἀνέφερον καὶ οἱ προσφέροντες εἰς τὸ στόμα οὐ προσέφερον ἀλλὰ πάντων αὐτῶν ἦσαν τὰ πρόσωπα ἄγω βλέποντα

καὶ εἶδον πρόβατα ἐλαυνόμενα καὶ τὰ πρόβατα εἱστήκει ἐπῇρε δὲ ὁ ποιμὴν τοῦ πατάξαι αὐτὰ καὶ ἡ χεὶρ αὐτοῦ ἔστη ἄγω καὶ ἀνέβλεψα εἰς τὸν χείμαρρον καὶ εἶδον ἐρίφους καὶ τὰ στόματα αὐτῶν ἐπικείμενα τῷ ὕδατι καὶ μὴ πίνοντα καὶ πάντα ὑπὸ ἔκπληξιν ὄντα1

( ) ( ساخت ( داخل آن در را مریم یعنی ویرا یافته ای مغاره یوسف و ترجمهیوسف من پرندگان و و ایستاده فلک قطب که دیدم نگریسته بالا آسمان در

ها علمه و شده نهاده ظرفی که دیدم افکنده نظر زمین بر و لرزانند هوابر می دارند بر آنانیکه و می باشد ظرف در ایشان دستهای و اند خوابیده

بسوی ایشان همة چهرة بلکه نمی اندازند می اندازند بدهان آنانیکه و نمی دارنددیدم و می نگرد بالا

1 CHAPTER 18 (1) And he found a cave and led her there (3) Then Joseph wandered but he did not wander (4) And I looked up to the peak of the sky and saw it standing still and I looked up into the air With utter astonishment I saw it even the birds of the sky were not moving (5) And I looked at the ground and saw a bowl lying there and workers reclining And their hands were in the bowl (6) And chewing they were not chewing And picking food up they were not picking it up And putting food in their mouths they were not putting it in their mouths (7) Rather all their faces were looking up (8) And I saw sheep being driven but the sheep were standing still (9) And the shepherd lifted up his hand to strike them but his hand remained above them (10) And I saw the rushing current of the river and I saw goats and their mouths resting in the water but they were not drinking (11) And suddenly everything was replaced by the ordinary course of events Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

140

و بزند را آنها تا شده برپا شبان و اند ایستاده و میشوند رانده گوسفندان آنها دهانهای و دیدم ها بزغاله افکنده نظر رودخانه بسوی و ماند بالا دستش

انتهی است افتاده حیرت در چیز همه و نمی نوشند و است آویخته آب بالای برالأحباب( روضه در که است حکایتی آن اصل افسانه این که باد واضح

عجایب آن و محمد حضرت بولادت باشد نسبت پیوسته بوقوع وقت آن در یکه( است مندرج

) سوره یعنی مریم سورة در آنچه درخت) ۲۶الی ۲۳آیه ۱۹و دربارةبه مسمی جعلی کتابی از غیره و بخشید مریم حضرت به را خود میوة که خرما

) فصل کتاب آن در زیرا است مأخوذ منجی طفولیت و مریم تولد )۲۰حکایت مریم که شد واقع کردنش حرکت از بعد سوم روز در اما است مندرج چنین

یوسف به دید درختی چون پس گردید خسته آفتاب شدت زیادتی از بیابان در نزد به ویرا شتافته یوسف و کنیم آرام درخت این سایة زیر زمانی اندک گفت

آن سر بسوی بود نشسته مریم چون و آورد پائین مرکب از رسانیده نخل آن اگر که دارم آرزو گفت بیوسف دیده مملو میوه از آنرا و نظرافکنده نخل

می کنم تعجب گفت ویرا یوسف و بگیرم نخل این میوة از چیزی باشد ممکن

141

و است بلند چقدر نخل این های شاخه که می بینی چونکه میگوئی را این تو کهو شد تمام ما مشکهای در الآن زیرا اندیشناکم نهایت بی آب دربارة من اما

نشانیم فرو را خود تشنگی ساخته پر را آنها بتوانیم آن از که نداریم جائیبه بوده باکره مریم خود مادر آغوش در شادمان چهرة با طفل عیسی آنگاه

مرا مادر خویش میوة از آورده پائین را خود های شاخه درخت ای گفت نخل مریم پایهای کف به تا را خود سر قول این بمجرد نخل الفور فی بساز تازه

و گشتند تازه چیده آن از داشت که هائیرا میوه آن ایشان همة و آورد پائینچونکه می بود خم هنوز درخت بود شده چیده اش میوه جمیع چون آن ار بعد

آنگاه برخیزد بود آمده پائین حکمش از شخصیکه آن بحکم که بود این منتظر جمع خاطر و برخیز نخل ای گفت بدان باش عیسی من درختان همدم و دار

پنهانست زمین در که چشمة خود های ریشه از اما است پدرم بهشت در که فی نخل و گردد جاری سرچشمه آن از ما تسکین برای آب که بگذار و بگشا

میان از شیرین نهایت بی خنک شفاف بسیاز آب جویبارهای و شد راست الفور بفرح دیدند آبرا جویبارهای آن چون و نمود آغاز شدن صادر هایش ریشه

شده آب سیر خود ملازمان و پایان چهار همة با ایشان و گشتند شادمان عظیم انتهی نمودند شکر را خدا

142

است کمی تفاوت این فقط است مندرج قرآن در آنچه و افسانه این مابین وحسب بر اما شد واقع مسیح تولد وقت در عجیب چیز این قرآن حسب بر که

مصر بسوی آن از بعد قدری مریم و یوسف حینیکه در امر آن قدیم حکایت آنپیوست بوقوع می کردند سفر

)۳ ) سوره) یعنی عمران آل سورة در عیسی حضرت طفولیت ۳قصةگفت) ۴۳و ۴۱آیه عیسی حضرت ولادت از قبل فرشته که است م مرقوم ويكل

كهيئة الطين من لكم أخلق ي أن كم ب ر من بآية جئتكم قد ي أن المهد في اس النالله بإذن طيرا فيكون فيه فأنفخ در 1الطير را مردم می گوید سخن و ترجمه

آفرینم من که پروردگارتان از ای نشانه به را شما آمدم بتحقیق من گهوارهباذن مرغی میشود پس آن در بدمم پس پرنده هیئت مانند کل از شما برای

سوره ( یعنی مائده سورة در همچنین و مکتوبست) ۱۱۰و ۱۰۹آیه ۵خدا إذبروح ك دت أي إذ والدتك وعلى عليك نعمتي اذكر مريم ابن عيسى يا الله قال

وراة والت والحكمة الكتاب متك عل وإذ وكهلا المهد في اس الن م تكل القدسبإذني طيرا فتكون فيها فتنفخ بإذني الطير كهيئة الطين من تخلق وإذ والإنجيل

تخرج وإذ بإذني والأبرص الأكمه وتبرىء

1 He will speak unto mankind in his cradlehellip I come unto you with a sign from your Lord Lo I fashion for you out of clay the likeness of a bird and I breathe into it and it is a bird by Allahs leave Quran 3 46 49 mdash Pickthall

143

ذين ل ا فقال نات بالبي جئتهم إذ عنك إسرائيل بني كففت وإذ بإذني الموتىمبين سحر إلا هذا إن منهم 1كفروا پسر عیسی ای خدا گفتن چون ترجمه

پاکی بروح ترا کردم مدد وقتیکه مادرت بر و خودت بر مرا نعمت کن یاد مریمکتاب ترا دادم تعلیم هنگامیکه و موئی دو و گهواره در مردمانرا میکردی سخن

باذن مرغ شکل مانند گل از می ساختی هنگامیکه و انجیل و تورات و حکمت ومیگردانیدی به و من بفرمان مرغی میشد پس آن در میدمیدی پس من

مردگانرا می آوردی بیرون هنگامیکه و من بفرمان را پیس و کورمادرزادایشانرا آمدی وقتیکه تو از را اسرائیل بنی بازداشتم که هنگامی و من بفرمانجادوئی مگر این نیست ایشان از شدند کافر آنانکه گفتند پس معجزات با

جعلی کتب بعضی از بلکه انجیل از نه چیزها این همة که باد واضح آشکارخطاب آن ذکر که دیدیم شد مذکور قبل آنچه در زیرا است گردیده منتخب

تنطق گهواره در وی که کمانست این اصل خرما بدرخت طفل عیسی موهوماز چیز آن که نماناد مخفی گل از پرنده ساختن زنده معجزة آن دربارة و نموددر زیرا است شده اخذ اسرائیلی تومای بشارت به مسمی جعلی یونانی کتاب

کتاب فصل آن ۲باطل است مندرج چنینΤοῦτο τὸ

1 Then will Allah say O Jesus the son of Mary Recount My favour to thee and to thy mother Behold I strengthened thee with the holy spirit so that thou didst speak to the people in childhood and in maturity Behold I taught thee the Book and Wisdom the Law and the Gospel and behold thou makest out of clay as it were the figure of a bird by My leave and thou breathest into it and it becometh a bird by My leave and thou healest those born blind and the lepers by My leave And behold thou bringest forth the dead by My leave And behold I did restrain the Children of Israel from (violence to) thee when thou didst show them the clear Signs and the unbelievers among them said This is nothing but evident magic ( Quran 5 110)

144

παιδίον ὁ Ἰησοῦς πενταετὴς γενόμενος παίζων ἦν ἐν διαβάσει ῥύακος

καὶ τὰ ῥέοντα ὕδατα συνήγαγεν εἰς λάκκους καὶ ἐποίει αὐτὰ εὐθέως καθαρά καὶ λὸγῳ μόνῳ ἐπέταξεν αὐτά

Καὶ ποιήσας πηλὸν τρυφερὸν ἔπλασεν ἐξ αὐτοῦ στρουθία ιβ καὶ ἦν σάββατον ὅτε ταῦτα ἐποίησεν ἦσαν δὲ καὶ ἄλλα παιδία πολλὰ παίζοντα σὺν αὐτῷ

Ἰδὼν δέ τις Ἰουδαῖος ἃ ἐποίει ὁ Ἰησοῦς ἐν σαββάτῳ παίζων ἀπῆλθε παραχρῆμα καὶ ἀνήγγειλε τῷ πατρὶ αὐτοῦ Ἰωσήφ Ἰδοὺ τὸ παιδίον σού ἐστιν ἐπὶ τὸ ῥύακιον καὶ λαβὼν πηλὸν ἔπλασεν πουλία δώδεκα καὶ ἐβεβήλωσεν τὸ σάββατον

Καὶ ἐλθὼν ὁ Ἰωσὴφ ἐπὶ τὸν τόπον καὶ ἰδὼν ἀνέκραξεν αυτῷ λέγων Δια

145

τί ταῦτα ποιεῖς ἐν σαββάτῳ ἃ οὐκ ἔξεστι ποιεῖν Ὁ δὲ Ἰησοῦς συγκροτήσας τὰς χεῖρας αὐτοῦ ἀνέκραξε

τοῖς σρουθίοις καὶ εἶπεν αὐτοῖς Ὑπάγετε [πετάσατε καὶ μιμνήσκρσθέ μου οἱ ζῶντες] Καὶ πετασθέντα τὰ στρουθία ὑπῆγον κράζοντα

Ἰδόντες δὲ οἱ Ἰουδαῖοι ἐθαμβήθησαν καὶ ἀπελθόντες διηγησαντο τοῖς πρώτοις αὐτῶν ὄπερ εἶδον πεποιηκότα τὸν Ἰησοῦν1

و می کرد بازی جویباری رهگذر در بوده پنجساله عیسی طفل این ترجمهبمحض و می گردانید پاک را آنها الفور فی کرده جمع گودالها در را جاری آبهای درست آن از گنجشک دوازده ساخته تر خاک قدری و فرمود امر را آنها سخنی

کرد را چیزها این وقتیکه بود ت سب و بازی نمود وی با نیز دیگر اطفال بسیاز وبازی سبت در که بدید کدر عیسی که را آنچه چون یهودی شخص و می کردند

جویبار سر بر تو پسر اینک گفت یوسف پدرش ه شده زوانه فورا می کند گردانیده آلوده را سبت و است ساخته پرنده دوازده گرفته گل و و میباشد

بدانجا یوسف

1 - 1 When this boy Jesus was five years old he was playing at the ford of a rushing stream 2 He was collecting the flowing water into ponds and made the water instantly pure He did this with a single command 3 He then made soft clay and shaped it into twelve sparrows He did this on the sabbath day and many other boys were playing with him 4 But when a Jew saw what Jesus was doing while playing on the sabbath day he immediately went off and told Joseph Jesus father See here your boy is at the ford and has taken mud and fashioned twelve birds with it and so has violated the sabbath5 So Joseph went there and as soon as he spotted him he shouted Why are you doing whats not permitted on the sabbath6 But Jesus simply clapped his hands and shouted to the sparrows Be off fly away and remember me you who are now alive And the sparrows took off and flew away noisily7 The Jews watched with amazement then left the scene to report to their leaders what they had seen Jesus doing mdash The Infancy Gospels of James and Thomas Introduction by Ronald F Hock Polebridge Press 1995 p 105-107

146

جایز آنها کردن که را کارها این سبت در چرا گفت زده بانگ بوی دیده و آمد داده در ندا گنجشکها به و زده بهم را خود دستهای عیسی و می کنی نیست

و شدند روانه کنان جیک جیک و نمودند پرواز گنجشکها و بروید گفت بدانهاکه بودند دیده که اعمالیرا آن رفته و گشتند متعجب دیدند اینرا یهود چون در افسانه این تمام و انتهی کردند بیان خویش بمقدسین است کرده عیسی

فصل الطفولیه انجیل به مسمی عربی باطل فصل ۳۶کتاب در دیگر بطور واسرائیلی ۴۶ تومای بشارت از کتاب آن جزء آن که زیرا می شود یافت نیز

در باشد شده متکلم گهواره در عیسی حضرت آنکه دربارة اما و است ماخوذ ) سوره یعنی مریم قوم) ۳۱الی ۲۹ایه ۱۹سورة چون که است مکتوب

حضرت بسوی کرد اشاره او آنگاه می نمودند ملامت را وی مریم حضرتپرسیدند ndash ایشان چون و بیابند جوابی وی از تا فی عیسی کان من م نکل کیف

صبیا ) 1المهد ) پس کودک گهوار در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه یعنی گفت بدیشان داده جواب عیسی جعمنی حضرت و الکتاب اتانی الله عبد انی

نبیا در و پیغمبر مرا گردانید و کتاب مرا آمد خدا بنده منم بدرستیکه ترجمهاست مندرج چنین اول فصل الطفولیه انجیل

1 How can we talk to one who is a child in the cradle Quran 19 29 mdash Yusuf Ali

147

قد و المسیح عهد علی کان الذی الکهنه رئیس یوسیفوس کتاب فی وجدنا قدقال و المهد فی کان حین هو و تکلم یسوع ان هذا قال فا قایا انه اناس قال

جبرائیل بشرک کما ولدتنی الذی الکلام الله ابن یسوع هو انا انی امه لمریمالعالم لخلاص ارسلنی ابی و الملاک

مردم و بود مسیح زمان در که کهنه رئیس یوسیفوس کتاب در ترجمهدر هنگامیکه عیسی که گفت او که ایم یافته می باشد قیافا او که می گویند خدا پسر عیسی من بدرستیکه گفت مریم خود مادر به نموده تکلم بود گهوارهپدر و داد مژده بتو فرشته جبرائیل چنانکه زائیده ای مرا تو که هستم کلمه آن و

است فرستاده جهان نجات برای مرا مناینجا در محمد حضرت که میشود ظاهر کنیم مقابله قرآن با را این اگر و

و اعتقاد برحسب اند داده نسبت عیسی حضرت به که را همگی و الفاظ آن را حکایت این محمد حضرت شبهه و شک بی اما است کرده تبدیل خود تعلیم

ممکن طور بچه امر آن که بپرسد شخصی اگر و نموده اخذ جعلی کتاب آن ازو است شده ترجمه بعربی قبطی از کتاب این که گفت میتوان جوابش در بوده

این محمد حضرت البته بود محمد حضرت کنیزکهای درمیان قبطیه مادیة چوناصلی انجیل در داستان این که برد گمان شنیده نادان زن آن از را افسانه

داده تبدیل قدری آنرا سبب آن از پس است مرقوم حقیقی

148

زیرا باشد راست حکایتها قسم این که نیست ممکن اما و گردانید قرآن داخل ) باب یوحنا انجیل وقت) ۱۱آیه ۲از در عیسی حضرت که می شود ثابت

از بیشتر چون که ای معجزه دربارة زیرا نیاورد بجا معجزه ای هیچ طفولیتابتدای و شروع عجیب کار آن که مکتوبست آورد بعمل بود ساله سی

بوقوع وی از ای معجزه هیچ آنوقت از قبل که است ظاهر پس بود معجزاتش جز است مندرج قرآن در که عیسی حضرت معجزات سائر اما بود نپیوسته

برحق و راست البته است مذکور مائده به نسبت ذیل در آنچه و شد گفته آنکه است مرقوم اربعه اناجیل در آنچه با دارد مطابقت چونکه میباشد

است این میشود یافت قرآن در مائده دربارة آنچه ون و الحواري قال إذ قوا ات قال ماء الس من مآئدة علينا ل ينز أن ك رب يستطيع هل مريم ابن عيسى يا

مؤمنين كنتم إن الله قد أن ونعلم قلوبنا وتطمئن منها أكل ن أن نريد قالوااهدين الش من عليها ونكون علينا صدقتنا أنزل نا رب هم الل مريم ابن عيسى قال

خير وأنت وارزقنا منك وآية وآخرنا ولنا لأ عيدا لنا تكون ماء الس من مآئدةازقين عليكم الر لها منز ي إن الله سوره ( 1 قال یعنی مائده ۱۱۲آیه ۵سورة

)۱۱۵الی می تواند آیا مریم پسر عیسی ای حواریون گفتند چون ترجمهکه پروردگارت

1 Behold the disciples said O Jesus the son of Mary can thy Lord send down to us a table set (with viands) from heaven Said Jesus Fear Allah if ye have faith

They said We only wish to eat thereof and satisfy our hearts and to know that thou hast indeed told us the truth and that we ourselves may be witnesses to the miracle

Said Jesus the son of Mary O Allah our Lord Send us from heaven a table set (with viands) that there may be for us - for the first and the last of us - a solemn festival and a sign from thee and provide for our sustenance for thou art the best Sustainer (of our needs)

Allah said I will send it down unto you Quran 5 112- 115 mdash Yusuf Ali

149

اگر خدا از بپرهیزید گفت آسمان از آراسته طعام خوان ما بر فرستد فروو ما دلهای بیارامد و آن از بخوریم که می خواهیم گفتند گروندگان از هستید

عیسی گفت شاهدان از آن بر باشیم و بما گفتی راست تحقیق به که میدانیمکه آسمان از طعام خوانی ما بر فروفرست ما پروردگار خدایا بار مریم پسر

و را ما ده روزی و تو از ای معجزه و ما آخر و ما اول برای از عیدی را ما باشدبر آنرا فرستنده ام فرو من که بدرستی خدا گفت دهندگان روزی بهترین توئی

این همانا و نمی شود یافت مسیحی کتاب هیچ در معجزه این ذکر البته شماجدید عهد در را حکایت این اصل اما است نپیوسته بوقوع هرگز عجیب امر

باب ( متی انجیل در زیرا باب) ( ۲۹الی ۲۰آیه ۲۶میابیم مرقس انجیل د ۱۴وباب) ( ۲۵الی ۱۷آیه لوقا انجیل در باب) (۳۰الی ۱۴آیه ۲۲و یوحنا انجیل در وخود) ۳۰الی ۱آیه ۱۳ حواریان با عیسی حضرت که است ربانی عشاء آن ذکر

آن از حقیقی مسیحیان و فرمود تناول خویش دنیوی زندگانی آخری شب درعشاء وی حکم برحسب که هستند عادی آنوقت یادگاری برای ما بزمان تا ایام

در عیسی حضرت خوان یعنی مائده ذکر و دارند معمول اوقات اکثر ربانیراباب ( لوقا ۳۰آیه ۲۰انجیل از) من ملکوت در تا میشود یافت الفاظ باین

150

اسرائیل سبط دوازده بر نشسته کرسیها بر و بنوشید و بخورید من خوان آن که می گویند چرا اسلام اهل که شود کرده استفسار اگر و کنید داوریآن فکر در ایشان شاید که است این آن جواب شد نازل آسمان از مائده ) باب آنجا در که است مندرج رسولان اعمال کتاب در که میباشند ۱۰رویائی

که) ۱۶الی ۹آیه شد واقع و کند دعا تا برآمد خانه ببام پطرس مکتوبست چنیناو بیخودی می کردند حاضر او برای چون اما بخورد چیزی خواست شده گرسنه

بچهار بزرگ چادری چون را ظرفی و دید گشاده را آسمان پس نمود رخ رااز قسمی هر آن در که می شود نازل او بر آویخته زمین بسوی بسته گوشه

که رسید بوی خطابی و بودند هوا مرغان و زمین حشرات و وحوش و دواب چیزی زیرا خداوندا حاشا گفت پطرس بخور و کن ذبح برخاسته پطرس ای

پاک خدا آنچه که رسید بوی خطاب دیگر بار ام نخورده هرگز حرام یا ناپاکظرف آن ساعت در که شد واقع مرتبه سه این و مخوان حرام تو است کرده حکایت آن اصل پس بس و بود رویا فقط این ولی شد برده بالا آسمان به

باشد اشتباه همین باید مائدهحضرت دربارة قرآن در که نیز را دیگر چیزهای بعضی است لازم الآن

است مندرج مریم حضرت مادرش و عیسی

151

در که است این جمله آن از و بفهمیم را آنها سرچشمة و اصل تا کنیم بیانسوره ( یعنی مائده ۱۱۶آیه ۵سورة است) ابن مکتوب عيسى يا الله قال وإذ

الخ الله دون من إلهين وأمي خذوني ات اس للن قلت أأنت چون 1مريم و ترجمهو من گیرید فرا که مردمانرا مر ای گفته تو آیا مریم پسر عیسی ای خدا گفت ) سورة یعنی نسآء سورة در نیز این مثل و الخ خدا از غیر خدا دو را ۴مادرم

۱۶۹آیه است) مکتوب إلا الله على تقولوا ولا دينكم في تغلوا لا الكتاب أهل ياوروح مريم إلى ألقاها وكلمته الله رسول مريم ابن عيسى المسيح ما إن الحقواحد إله الله ما إن كم ل خيرا انتهوا ثلاثة تقولوا ولا ورسله بالله فآمنوا منه وكيلا بالله وكفى الأرض في وما ماوات الس في ما ه ل ولد له يكون أن 2سبحانه

این جز راستی مگر خدا بر مگوئید و دینتان در مکنید غلو کتاب اهل ای ترجمهعی مسیح که آنرا نیست انداخت اش کلمه و خداست فرستادة مریم پسر سی

باز اند سه مگوئید و پیغمبرانش و بخدا بگروید پس آن از روحی و مریم بسویاو منزهست یکتا خدائیست خدا نیست این جز شما برای است بهتر که ایستید

است زمین در آنچه و آسمانها در آنچه راست او مر فرزندی را او مر باشد که ) سوره یعنی مائده سورة در نیز و وکیل خدا است بس )۷۷آیه ۵و

1 And behold Allah will say O Jesus the son of Mary Didst thou say unto men worship me and my mother as gods in derogation of Allah etc (Quran 5 116)2 O People of the Book Commit no excesses in your religion Nor say of Allah aught but the truth Christ Jesus the son of Mary was (no more than) a messenger of Allah and His Word which He bestowed on Mary and a spirit proceeding from Him so believe in Allah and His messengers Say not Trinity desist it will be better for you for Allah is one Allah Glory be to Him (far exalted is He) above having a son To Him belong all things in the heavens and on earth And enough is Allah as a Disposer of affairs Quran 4 171 mdash Yusuf Ali

152

گشته مرقوم إله چنین إلا إله من وما ثلاثة ثالث الله إن قالوا ذين ال كفر قد لأليم عذاب منهم كفروا ذين ال ن ليمس يقولون عما ينتهوا لم وإن ترجمه 1واحد

هیچ نیست و تاست سه سوم خدا که گفتند آنانکه شدند کافر بتحقیق آینه هرخواهد مس آینه هر میگویند آنچه از ایستند نه باز اگر و یگانه خدای مگر خدائی

که هویداست ها آیه این از و دردناک عذاب ایشان از شدند کافر آنانکه کردبدعتی مسیحیان بعضی از گفته اند یحیی و الدین جلال چنانکه محمد حضرتحضرت و خدایتعالی یعنی هست خدا سه ایشان گمان حسب بر که بود شنیده

که مکتوبست بارها قرآن در کفرانه تعلیم آن رد در و عیسی حضرت و مریمکه میداند دارد اطلاع انجیل از هم و تورات از هم که هر و است واحد خدادر چونکه میباشد مسیحی دین بنیاد و اصل الهی پاک ذات وحدانیت عقیدة

) باب تثنیه کتاب ۴آیه ۶تورات خدای) یهوه بشنو اسرائیل ای است مرقوم ) باب مرقس انجیل در و است واحد عیسی) ۲۹آیه ۱۰مایهوه حضرت خود

مسیحی هیچ و میفرماید تصدیق تمام بتأکید آنرا کرده اقتباس را آیه ایندر که است حیف اما است نبوده مریم حضرت الوهیت مقر هرگز حقیقی

عین که است یافته دخول مریم حضرت عبادت مسیحی کلیسای اجزاء بعضیمیباشد پرستی بت

1 They do blaspheme who say Allah is one of three in a Trinity for there is no god except One Allah If they desist not from their word (of blasphemy) verily a grievous penalty will befall the blasphemers among them Quran 5 73 mdash Yusuf Ali

153

است مقدس کتاب تعلیم بضد و الهی احکام برخلاف بالکل عبادت آن چه اگر وکتابهای آن از بعضی در مریم حضرت دربارة آنچه با دارد کلی مطابقت اما

کرده اقتباس آنها از شد ذکر که هائیرا حکایت آن محمد حضرت که جعلیاست

) سورة یعنی نسآء سورة که) ۱۵۶آیه ۴در است مکتوب یهود دربارة گفتند ایشان وما قتلوه وما الله رسول مريم ابن عيسى المسيح قتلنا ا إن

عزيزا الله وكان إليه الله فعه ر بل يقينا قتلوه وما لهم ه شب ولكن صلبوه 1حكيما او نکشتند و خدا پیغمبر را مریم پسر عیسی مسیح کشتیم ما ترجمه

را او نکشتند و را آنها مر شد گردیده شبیه ولیکن را او نکشیدند بدار و را در و کردار درست غالب خدا باشد و او بسوی خدا را او کرد بلند بلکه بیعیناز بعضی تعلیم با اما است حواریین و انبیا کتب تمام بضد قرآن تعلیم اینجاما نام ایرینیوس مسیحی قدیم علمای از یکی زیرا دارد کلی مطابقت بدعتیان

همین بود قدیم بدعتیان روسای از یکی که بسلیدیس که می سازد مطلع را می گوید بسلیدیس دربارة ایرینیوس و می آموزانید خود بشاگردان را اعتقاد

میداد تعلیم چنین عیسی حضرت خصوص در شخص آن mdashکه Neque passum eum Simonem

1 We killed Christ Jesus the son of Mary the Messenger of Allah- but they killed him not nor crucified him but so it was made to appear to themhellipfor of a surety they killed him not-Nay Allah raised him up unto Himself and Allah is Exalted in Power Wise (Quran 4 157- 158)

154

Quedam Cyrenaeligum angariatum portasse crucem eius pro eo et hunc secundum ignorantiam et errorem crucifixum transfiguratum ab ec uti putaret ur ipse esse Iesus 1

صلیبش ndash شده مجبور نام شمعون قیروانی شخصی و ندید درد او و ترجمهبود شده نموده تبدیل صورتش وی از چون شخص این و نمود حمل وی برای را

مصلوب غلط و نادانی این حسب بر میباشد عیسی او که برند گمان مردم تا انتهی آن گشت مریدان از را عقیده این محمد حضرت که هویداست پس

مسیح شدن مصلوب منکر که هر چه اگر است آموخته بدعتی بسلیدیسکرده نبوت قبل از انبیا چونکه مینماید مقاوت حواریین و انبیا همة با میباشدکامل کفارة نهاده را خود عزیز جان طور بدان می باید موعود مسیح که گفتند

داده شهادت نیز حواریین و بگذراند بشر نوع بنی جمیع گناهان برای کافیصلیب بر ما دهندة نجات که دیدیم خود بچشمان بوده حاضر ما که گفته اند

شد شخص کشیده آن باطل قول آن که نشد ملتفت را این محمد حضرت اماحضرت که می باشد این آن و است شده مرتبط وی دیگر گمان با بدعتی

بر در الحقیقه فی را بشریت لباس عیسی

1 A certain Simon of Cyrene had been compelled to carry His cross for Him and that this man was crucified through ignorance and error having been changed in form by Him so that it should be thought that he was Jesus Himself mdash Sources of Qurrsquoan p 183 Simon a certain man of Cyrene being compelled bore the cross in his stead so that this latter being transfigured by him that he might be thought to be Jesus was crucified through ignorance and error hellip mdash Irenaeus Adversus Haereses Book I Chapter 24 Doctrines of Saturninus and Basilides mdash Irenaeligus Against Heresies Book I Chap xxiv Doctrines of Saturninus and Basilides In Vol I The Apostolic Fathers with Justin Martyr and Irenaeligus The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

155

آن از و بود پذیرفته نداشت حقیقی وجود که بدنی شبیه فقط بلکه نکردهرا مردم بلکه شود مصلوب یا بیند درد یا یابد تولد او که نبود ممکن جهت این ولکن است گردیده امور این متحمل وی که برند گمان ایشان تا فریفت

بالکل فاسد تعلیم اوهام از جزئی کردن قبول لهذا است انجیل و قرآن ضدمحمد حضرت برای وی کفرانة باطلة حکمت اصول کردن رد و بسلیدیسمنهدم عمارت آن تمام البته شود رد تعلیم هر اصول اگر چونکه نبود مناسب

و می ماند ثابت طور چه به فروعاتش پس باشد باطل اصولش اگر و می گرددخود قرآن داخل را آیه این کرده چنین محمد حضرت که است ظاهر اما

ساختکه فرمود امر را خود شاگردان عیسی حضرت که برآنند اسلام اهل

قرآن از آیة گمان آن اثبات در و باشند احمد به مسمی دیگر نبی آمدن منتظرسورة ( یعنی صف سورة در که می آوردند این) ۶آیه ۶۱پیش آن و میشود یافت

است مصدقا إليكم ه الل رسول ي إن إسرائيل بني يا مريم ابن عيسى قال وإذأحمد اسمه بعدي من يأتي برسول را ومبش وراة الت من يدي بين و 1لما ترجمه

خدا فرستادة من بدرستیکه اسرائیل بنی ای مریم پسر عیسی گفت چونو تورات از است من دست دو میانة را مرآنچه کننده تصدیق شما بسوی

برسولی دهنده بشارت

1 And remember Jesus the son of Mary said O Children of Israel I am the messenger of Allah (sent) to you confirming the Law (which came) before me and giving Glad Tidings of a Messenger to come after me whose name shall be Ahmad Quran 61 6 mdash Yusuf Ali

156

اشاره آیه این البته و است احمد اسمش که من بعد از آمد خواهد کهفارقلیط دربارة آنچه بسوی باب ( )Παράκλητος (1 می نماید یوحنا انجیل در

باب ۲۶و ۱۶آیه ۱۴ باب ۲۶آیه ۱۵و آن) ۷آیه ۱۶و که هر اما است مکتوبیافت آنجا در آینده ای نبی هیچ ذکر که می بیند بخواند تمام دقت با را باب هاگفت القدس روح دربارة فرمود عیسی حضرت که را آنچه بلکه نمی شود

از بعد چند روزی مسیح وعدة آن و است شده بیان مذکور آیه های در چنانکهدر حواریین بر القدس روح نزول و تکمیلش بیان که رسید باتمام صعودش

باب ( رسولان اعمال الی ۲کتاب اول ۱۱آیه اشتباهی) آن اصل و است مندرجاین معنی عرب اهل که است این میشود یافت قرآن در لفظکه

Παράκλητος ) احمد) یعنی آن ترجمة که بردند گمان ندانسته را فارقلیط لفظی اما است دهنده تسلی یونانی لفظ آن معنی آینه هر چه اگر میباشد

از صدایش اجنبیان مسامع به که هست یونانی زبان در صدای دیگرΠαράκλητος ( یعنی چنپاراقلیطوس( ندارد تفاوتی Περίκλυτος دان

2 ( نامدا( بینهایت لفظ آن معنی که و پریقلیطوس می باشد ستوده بسیار یا و رآن از ندانست بخوبی را یونانی زبان که عرب اهل از شخصی که گفت میتوان

( است ( احمد یافارقلیط پاراقلیطوس معنی که برد گمان کرده اشتباه سبب

1 Paraclete (Greek Helper Advocate Comforter) John xiv 16 26 xv 26 xvi 7 Nevertheless I tell you the truth It is expedient for you that I go away for if I go not away the Comforter will not come unto you but if I depart I will send him unto you John 167 (KJV) See also Sources of Islam p 63 Sources of Qurrsquoan p 190-191 Inquiry into Sources p 1762 Periclete (Greek praised celebrated) and may be translated into Arabic as Ahmad

157

ما عربی در که برد گمان عجمی شخص که آنست مثل اشتباه این آنکه حال وغین حرف تلفظ عموما ایران اهل زیرا نیست تفاوتی هیچ قریب و غریب بین ایام در نقاش مانی که است معلوم و می گویند ق مثل آنرا شمرده مشکل را

که هستم فارقلیط آن من گفت کرده نبوت ادعای و شده برپا ایران در قدیم ایشان زیرا نکردند قبول را او ادعای مسیحیان اما داد شهادت وی بر مسیح

وعدة مسیح که می دانستند بخوبی و داشتند تمام واقفیت خود انجیل تعلیم از است نداده را صادق نبی هیچ آمدن

عیسی حضرت چون که گفت محمد حضرت که است مندرج احادیث درنمود خواهد زیست سال چهل تا زمین روی بر فرمود خواهد نزول آسمان از

) صفحه المجالس عرائس کرد خواهد عروسی یعنی از) ۵۵۴ویتزوج که هر وکتاب در که است این آن و می فهمد را غلط این اصل باشد واقف مقدس کتاب

) باب ۹الی ۷آیه ۱۹مکاشفه تمجید) را او و نمائیم وجد و شادی مکتوبستو است ساخته حاضر را خود او عروس و است رسیده بره نکاح که زیرا کنیم

عدالتهای کتان آن که زیرا بپوشاند را خود روشن و پاک بکتان که شد داده باو دعوت بره نکاح ببزم آنانیکه خوشابحال بنویس گفت مرا و است مقدسین

انتهی اند شده

158

باب در را سوال این جواب کیست عروس آن که کنیم استفسار اگر ۲۰ولکن ۲آیه که دیدم را جدید اورشلیم مقدس شهر مکتوبست چنین جائیکه می یابیم

شوهر برای که عروس چون شده حاضر میشود نازل آسمان از خدا جانب از کلیسای از عبارت مذکوره عروس آن که می بینیم پس است آراسته خود

بزمین وقت همان در که میباشد حقیقی مسیحیان جماعت یعنی مقدسینو منجی مابین که است کامل واتحاد دوستی آن از مراد نکاح آن و برمیگردند

می باشد اشتباه محض حدیث آن اصل پس بود خواهد ناجیانش

سورة ( یعنی عمران آل سورة برحسب تفاسیر و احادیث در چون ) ndash۴۸آیه ۳و ( گفته ( توام میرانندة من بدرستیکه عیسی ای یعنی متوفیک انی عیسی یا

امر این البته یافت خواهد وفات خود مراجعت از بعد عیسی حضرت که میشودآیه ( اول باب مکاشفه کتاب در زیرا است مقدس کتاب تعلیم )۱۸و ۱۷برخلاف

شدم مرده و زنده و آخر و اول هستم من است فرموده عیسی حضرت خود اما است من نزد اموات عالم و موت کلیدهای و هستم زنده تاابدالأباد اینک و

در که می باشد ذیل الفاظ این میشود یافت احادیث در آنچه نياحته اصل قصة

159

جار الن يوسف يخ الش القديس شده) ۳۱باب( أبينا گفته الیاس و خنوخ دربارة ndash نمودند صعود آسمان به مردن بدون دو هر که يأتوا است أن لأولئك ينبغي

ويموتوا والضيق دة والش والخوف القلق يوم في مان الز آخر في العالم 1 ndashإلى

ترس و زحمت روز در زمان آخر در جهان به که ایشان برای است لازم ترجمه حکایت به مسمی قبطی جعلی کتاب در نیز و بمیرند و بیایند تنگی و سختی و

است مرقوم چنین الیاس و خنوح دربارة مریم حضرت خفئن

2

موترا ذائقة الأمر آخر که است واجب هم ایشان بر دیگران این اما ترجمه این خوانندگان از را چیز این محمد حضرت اصحاب چون و انتهی بچشند

و خنوخ مثل نیز عیسی حضرت که گفتند البته بودند شنیده باطل کتابهایآسمان به مردن بدون او که بردند گمان چون و بچشد موترا ذائقة باید الیاس

اندکی از بعد میفرماید مراجعت چون البته که گفتند پس است نموده صعودنیز و نمودند تفسیر گمانشان این برحسب را سوره آن پس یافت خواهد وفات

سوره ( یعنی عنکبوت سورة الموت) ۵۷آیه ۲۹در ذائقه نفس کل است مکتوبمی آورند پیش خود قول اثبات در نیز اینرا که

1 It will happen to them that they will return to the world in the last time in the day of grief and fear and distress and then will die Chapter xxxi History of Joseph the Carpenter Sources of Islam p 65 Sources of Qurrsquoan p 188 Inquiry into Sources p 66

mdash O my brethren that they also Enoch and Elias must towards the end of time return into the world and die-in the day namely of commotion of terror of perplexity and affliction History of Joseph the Carpenter Chap xxxi In Vol VIII The Twelve Patriarchs Excerpts and Epistles The Clementina Apocrypha Decretalis Memoirs of Edessa and Syriac Documents Remains of the First Ages The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

2 19 But these also even they must needs taste death at last mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Bohairic Accounts Of the Falling Asleep of Mary Chapter 519 p108-109

160

سوره ( یعنی عمران آل سورة در الفاظ همین ۱۸۲آیه ۳و می شود) یافت نیزتصنیفات از یا مسیحیان کتابهای از که دیگر مختصر مطلب چند ذکر

که مرویست احادیث در که است این آنجمله از و است شده اخذ بدعتیاناز دیگری از بعد یکی بیافریند را آدم حضرت خواست تعالی خدای چون

عزرائیل الامر آخر و بگیرد زمین خاک ای قبضه تا فرستاد مقریرا فرشتگانبرگرفت خاک ای قبظه زمین روز همة از و کرد فراز را خود دست آمده پائین

صفحة ( الأنبیا قصص آوردم اینک دانی تو خدایا گفت و بیاورد الفدا) ndash ۱۱و ابو ومیگوید ndash اثیر ابن کامل قبضة از من ع آدم خلق تعالى ه الل إن صلعم بي الن قال

الأرض أديم من خلق ه لأن آدم سمي ما وإن الأرض جميع من ترجمه 1قبضهاتمام از آنرا که مشتی از را ع آدم خدایتعالی بدرستیکه گفت صلعم پیغمبر

زیرا است بوده آدم به مسمی او که نیست این جز و بیافرید گرفت زمین پائین خاک گرفتن برای آسمان از فرشته اینکه و شد آفریده زمین ادیم از که

از ( ) همه این خواست زمین از خاکرا مشت آن است احادیث در چنانکه و آمداست گشته مأخوذ بود مرقیون به مسمی که بدعتی یونانی شخص نوشتجات

مصنفین از یکی زیرا

1 Abul Feda quoting from Ibn Athicircr gives us this account The Prophet said that God created Adam from a handful of earth gathered from all round the world and that he was called Adam as formed out of the earth below (ie adicircm- أديم ) See Sources of Islam p 66 Sources of Qurrsquoan p 193

161

بدعتی شخص همان کتاب از را ذیل الفاظ این نام یزنبی ارامنه قدیمیتریناست ndash کرده Եւ տեսեալ օրինացն աստուծոյ` թէاقتباس

գեղեցիկ է աշխարհս խորհեցաւ առնել rsquoի սմա մարդ Եւ իջեալ առ հիւղն յերկիր ասէ տուր ինձ rsquoի կաւոյդ քումմէ

ու յինէն տամ ոգի Տուեալ նմա հիւղեայն յերկրէ իւրմէ ստեղծ զնա և փչեաց ի նա ոգի և վասն այնորիկ անուանեցաւ Ադամ զի rsquoի կաւոյն արարաւ1 )کتاب

باب بدعتها رد به ۴مسمی جهان) این که دید چون تورات خدای و ترجمهزمین در ماده نزد و بسازد آن از را انسان که شد مصمم است صورت خوب

داد خواهم روح خودم از و بده بمن را خود خاک از چیزی گفت شده و نازلوی در را روح و آفرید را او داد بوی را خود زمین از چیزی از ماده چون

دمید انتهی بود گردیده ساخته خاک از که شد مسمی آدم به سبب این از واو که مینامند تورات خدای را او شخصیکه آن مرقیون فاسد گمان برحسب و

زیرا بس و است فرشته ای برداشت زمین از انسان آفرینش برای را خاکاز تورات که می گفتند

1 And the Lord God saw that the earth was pleasant to the sight and he decided to create man on it He came down to the earth and said give me the dust of yours and I shall make a living soul of it He took the dust of the ground and formed man of it and He breathed into his nostrils the breath of life and therefore He called him Adam as he was created from the dust of the ground mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book iv

The God of the Law seeing the earth fair to look upon desired to make man out of it and having descended to Matter Hylecirc (ὕλη) on the earth he said Give me some of thy soil and I will from myself impart to it a soulSo when Matter had given to him some of the earth he created man and breathed into him a soul and for this reason he was called Adam because he was made out of the earth mdash Armenian mdash Sources of Qurrsquoan p 193-194 See also Sources of Islam p 66

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

162

رب را فرشته آن و گردید نازل بود خدایتعالی دشمن که فرشتگان جانبالقابرا این آخرین که می نامیدند جهان این رئیس و مخلوقات خالق و العالمین

( این( به ملقب شیطان جائیکه بودند گرفته انجیل از جهان این رئیس یعنی ) باب یوحنا انجیل ببین است دربارة) ۳۰آیه ۱۴لقب را آیه آن اسلام اهل و

می گفت مرقیون و نمی دانند آنرا صحیح معنی و می کنند بیان محمد حضرتاما هست خدایتعالی که ندانست اول در و بود دوم آسمان ساکن فرشته آن که

گردیده معروف غیر خدای آن دشمن یافت اطلاع الوجود واجب وجود از چونعبادت و حرمت را او و نشناسند را حقیقی خدای مردم تا بکوشیدن نمود بنا

مشابهت می گویند عزازیل خصوص در اسلام اهل آنچه با خیال این و ننمایند را عزازیل حکایت بقی ما تمام اما شد دوم آسمان ساکن نیز او که دارد کلی

بیان مفصلا کتاب این پنجم فصل در چنانکه بجوئیم زردشتیان کتابهای در باید نمود خواهیم

مری سورة ( در سوره یعنی گشته ) ۷۳الی ۶۹آیه ۱۹م مرقوم چنینا است جثي م جهن حول هم لنحضرن ثم ياطين والش هم لنحشرن ك لننزعن فورب ثم

ا عتي حمن الر على أشد هم أي شيعة كل هم من ذين بال أعلم لنحن ثم

163

ا صلي بها إل أولى منكم وإن ا ا مقضي حتما ك رب على كان ذين واردها ال ننجي ثما جثي فيها الظالمين ونذر قوا 1ات میکنیم حشر که تو بپروردگار پس ترجمه

بزانو جهنم پیرامون کرد خواهیم حاضرشان آینه هر پس دیوان با را ایشانخدا بر ترند سخت هرکدامشان گروهی هر از می آوریم بیرون پس درآمدگان

و اندختن راه از آن به سزاوارترند ایشان بآنانکه داناتر مائیم پس نافرمانی ازحکم واجبی پروردگارت بر باشد آنرا است شونده وارد که مگر شما از نیست

در ستمکارانرا واگذاریم و شدند پرهیزکار که آنانرا میرهانیم پس شده کرده چونکه هستند الرأی مختلف مفسرین ها آیه این بیان در و درآمده بزانو آنهایش شعله اما و کنند عبور جهنم از باید هم مومنین جمیع که می گویند بعضی

که است صراط پل از عبارت آن که برآنند دیگران و نمی رساند ضرر ایشانرا که داریم چیزی پل آن دربارة و کنند عبور باید جهنم بالای بر آن از مردم جمیع

منکم ان الفاظ این شاید که میگوئیم اینجا در اما و نمائیم بیان پنجم فصل درانجیل از ای آیه بیان در نادان مسیحیان از بعضی آنچه به است راجع واردها الا

باب ( باب) ( ۴۹آیه ۹مرقس بقرنتیان اول رسالة از دیگر آیة گفته) ۱۳آیه ۳واز آتش به گناهکار مسیحیان آن در که هست جائی که برده اند گمان چون اند

می شوند کرده پاک گناهانشان

1 So by thy Lord without doubt We shall gather them together and (also) the Evil Ones (with them) then shall We bring them forth on their knees round about HellThen shall We certainly drag out from every sect all those who were worst in obstinate rebellion against

(Allah) Most GraciousAnd certainly We know best those who are most worthy of being burned thereinNot one of you but will pass over it this is with thy Lord a Decree which must be accomplishedBut We shall save those who guarded against evil and We shall leave the wrong-doers therein (humbled)

to their knees Quran 19 68 - 72 mdash Yusuf Ali

164

از نه خیال این البته باشد داشته صراط پل به نسبتی قرآن الفاظ این اگر اماخواهد بیان خود موضع در چنانکه است شده اخذ زردشتیان از بلکه مسیحیان

شد ) سوره یعنی شوری سورة در میزان ذکر قارعه) ۴۲و سورة در نیز و

سوره( است) ۱۰۱یعنی مکتوب چنانچه میشود الكتاب یافت أنزل ذي ال ه اللقريب اعة الس لعل يدريك وما والميزان آیه ( 1بالحق شوری ۱۶سورة ترجمه)

شاید ترا کرد دانا چیز چه و میزان و بحق کتابرا فروفرستاد خدائیکه اوست مکتوبست ونیز باشد نزدیک عيشة قیامت في فهو موازينه ثقلت من فأما

هاوية فأمه موازينه خفت من وأما اضية آیه( 2ر قارعه ۶و ۵سورة ترجمه) آنکه اما و پسندیده عیش در اوست پس هایش سنجیده آمد گران آنکه اما پس اینجا در که نیست لازم است دوزخ مأوایش پس هایش سنجیده آمد سبکنمائیم بیان است مندرج عظیم میزان آن به نسبت احادیث در که را آنچه تمام

از تعلیم این اصل که کنیم استفسار باید اما میداند را امور آن شخص هر زیرا نامة وصیت به مسمی است جعلی کتاب در که باد واضح است بوده کجا

شد تصنیف مصر در اولا که ابراهیم

1 It is Allah Who has sent down the Book in Truth and the Balance (by which to weigh conduct) And what will make thee realise that perhaps the Hour is close at hand (Quran 42 17)2 Then he whose balance (of good deeds) will be (found) heavyWill be in a life of good pleasure and satisfactionBut he whose balance (of good deeds) will be (found) light-Will have his home in a (bottomless) Pit Quran 101 6-9 mdash Yusuf Ali

165

آنرا باید که بیابیم چیزی کتاب آن در و است شده ترجمه وعربی یونانی بزبان ومقابله است شده گفته سیئات و حسنات سنجیدن دربارة قرآن در آنچه با

خواست الهی امر به الموت ملک چون که است مندرج چنین کتاب آن در کنیموفاتش از قبل که کرد درخواست خلیل آن نماید قبض را ابراهیم حضرت روح

عروج یافت اجازت چون و کند مشاهده را زمین و آسمان عجایت که یابد اذنآسمان داخل چندی از بعد چون و نمود تماشا را چیز هر آن کرده گشت دوم

مذکور کتاب آن در زیرا می سنجد آن به مردمرا اعمال فرشتة که دید میزانرا است مندرج چنین

XII 1 Ἐν μέσῳ τῶν δύο πυλῶν ἵστατο θρόνος καὶ ἐπ αὐτῷ ἐκάθητο ἀνὴρ θαύμαστος ἔμπροσθεν δὲ αὐτοῦ ἵστατο τράπεζα κρυσταλλοειδὴς ὅλος διὰ χρυσοῦ καὶ βύσσου ἐπάνω δὲ τῆς τραπέζης ἦν βιβλίον κείμενον τὸ πάχος αὐτοῦ πηχέων ἕξ τὸ δὲ πλάτος αὐτοῦ πηχέων δέκα ἐκ δεξιῶν δὲ αὐτῆς καὶ ἐξ ἀριστερῶν ἵσταντο δύο ἄγγελοι κρατοῦντες χάρτην

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XII p 28-31

166

καὶ μέλανα καὶ κάλαμον πρὸ προσώπου δὲ τῆς τραπέζης ἐκάθητο ἄγγελος φωτοφόρος κρατῶν ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ ζυγόν ἐξ ἀριστερῶν δὲ ἐκάθητο ἄγγελος πύρινος ὅλος ἀνιλέως καὶ ἀπότομος ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ κρατῶν σάλπιγγα ἔνδον αὐτῆς κατέχων πῦρ παμφάγον δοκιμαστήριον τῶν ἁμαρτωλῶν καὶ ὁ μὲν ἀνὴρ ὁ θαυμάσιος ὁ καθήμενος ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτὸς ἔκρινεν καὶ ἀπεφῄνατο τὰς ψυχάς οἱ δὲ δύο ἄγγελοι οἱ ἐκ δεξιῶν καὶ ἀριστερῶν ἀπεγράφοντο ὁ μὲν ἐκ δεξιῶν ἀπεγράφετο τὰς δικαιοσύνας ὁ δὲ ἐξ ἀριστερῶν τὰς ἁμαρτίας καὶ ὁ μὲν πρὸ προσώπου τῆς τραπέζης ὁ τὸν ζυγὸν κατέχων ἐζυγίαζεν τὰς ψυχάς καὶ ὁ πύρινος ἄγγελος ὁ τὸ πῦρ κατέχων ἐδοκίμαζεν τὰς ψυχάς καὶ ἠρώτησεν Ἁβραὰμ τὸν

167

ἀρχιστράτηγον Μιχαήλ Τί ἐστιν ταῦτα ἃ θεωροῦμεν ἡμεῖς καὶ εἶπεν ὁ ἀρχιστράτηγος Ταῦτα ἅπερ βλέπεις ὅσει Ἁβραὰμ ἔστιν ἡ κρίσις καὶ ἀνταπόδοσις hellip

فصل( ndash اول صورت ابراهیم نامة ۱۲وصیت درختی) دو آن میان در ترجمه داشت بلور شباهت که میزی و بود نشسته آن بر عجیب مردی و بود قائم

( قطر ( که شده نهاده کتابی میز آن روی بر و قائم بز نازک کتاب و طلا از تماماایستاده فرشته دو چپ و راست طرف بر و ذراع ده آن عرض و ذراع شش آننشسته نورانی فرشتة میز روز پیش و میداشتند قلم و مرکب و کاغذ که بودند

و آتشین تماما ای فرشته چپ برطرف و میداشت میزانی خود دست در که بودآتش کرنا آن در و میداشت کرنا خود دست در که بود نشسته متعبس و بیرحم

میداشت میباشد گناهکاران معیار که آن سوزنده بر که عجیب مرد آن خود وفرشته دو آن و میداد فتوی برایشان و میکرد داوری را ارواح بود نشسته تخت

بود راست دست بر آنکه مینوشتند دفتری در میبودند چپ و راست دست بر کهمیز پیش آنکه و می نوشت را گناهان بود چپ طرف بر آنکه و را عادلانه اعمال

فرشتة آن و می سنجید ارواح می داشت آنرا میز آن و بود

168

( ) سپه میکائیل از ابراهیم و می آزمود را ارواح میداشت آتش که او آتشین سالار سپه آن و چیست می بینیم را آنها ما که چیزهائی این پرسید سالار

انتهی جزاست و داوری می بینی که چیزهایی این مقدس ابراهیم ای گفتباب( اول صورت ابراهیم نامة که) ۱۲وصیت است شده نوشته آن از بعد و

است برابر او ردیة افعال و حسنه اعمال که روحی هر که دید ابراهیم حضرتجائیکه در بلکه میشود شمرده شدگان هلاک عدت در نه و ناجیان زمرة در نه اعراف سورة در که آنست مثل امر این و میگیرد قرار باشد دو هر بین ما

سورة( رجال توبست مک) ۴۴آیه ۷یعنی الأعراف وعلى حجاب 1وبينهما

میزان ذکر آن محمد حضرت که میشود آشکار شد گفته آنچه در از که رامصر در هجرتش از قبل سال صد چهار تخمینا که جعلی کتاب این از قرآنست

بهم کتاب آن از که را اطلاعی آن که گفت میتوان و نمود اخذ بود شده تصنیف که تعلیمی آن اصل اما و کرد حاصل بود کنیزکش که قبطیه ماریة از رسانید

مقدس کتاب در نه است مندرج ابراهیم نامة وصیت در میزان آن به نسبت مخفی میشود یافت الأموات کتاب به مسمی قدیمی بسیار کتابی در بلکه

الأموات کتاب این های نسخه بسیار که نماناد

1 Between them is a veil And on the Heights are men Quran 7 46 mdash Yusuf Ali

169

برده گمان ایشان زیرا است شده گرفته پرست بت مصریان قدیم قبور ازاز و می باشد بود تهوتی او اسم که بتهایشان از یکی تصنیف کتاب آن که بودند

کتاب آن از اموات تا می نهادند قبورشان در مردگان نعشهای با آنرا سبب آن فصل سر بر کتاب آن در و یابند تعلیم هم آخرت آنرا ۱۲۵در که تصویریست

بت دو که می بیند افکند نظر تصویر این بر که هر و کردیم نقل اینجا دردر و می سنجند نهاده ترازو در را مرده عادل شخص قلب انپو و حور به مسمی

و می نامیدند راستی یعنی مأت را او که است دیگر بتی نشان دیگر ترازویو می نویسد طوماری در را میت آن حساب باشد مذکور تهوتی که دیگر خدائی

مصری حروف به است مندرج میزان بالای بر صفحه این در که ارقامی آنndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ماخیت حاف ر ماخرو عانخ اوف اسر هذه هی و مکتوبست قدیماسر ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ن استف ر ابف نف آق اب رطف سح خنت م محنو ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ان نب تهوتی آن زط امما حسرت خنت آعا نتر ماخرو

میزان ndash ndash ndash است زنده شده شمرده عادل اسر ترجمه زطو تهوتی نب پا دلش وی برای دل می گوید الهی دیوانخانة وسط در است برابر خود مقام در

داخل شده شمرده عادل اسر در خویش بجای

170

هرمپلیس شهر مالک حسرت شهر در بزرگ خدای تهوتی که باشد بشود ( سر ( بالای بر که باد واضح انتهی بگوید چنین نبوت یهنی تهوتی کلمات مالک

مصری بحروف آنها اسامی میباشد منقش تصویر این در که بتهائی از بعضیمطالعه تا نوشت نیز فارسی بحروف را آنها اوراق این مصنف و است مرقوم

است این مکتوبست هولناک حیوان آن بالای بر آنچه و بفهمند بهتر کنندگان سازندة ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash مغلوب ترجمه امنتی عام امنتی نبت عام ن خفتو طر

به نزدیک و اموات عالم حیوان اموات عالم خواتون نشان بلعید به دشمنان آن و میباشد قائم درونی مقدس در بر که هدایا از پر مذبحیست حیوان آن

تهوتی آنچه برحسب میت آن روح با نشسته مقدس آن در که نشین تخت داور بارقام القابش و میباشد محسن خدای اسر خود مینماید سلوک است نوشته

آعا نتر عانخ نب نتر نفر ان اسر است مرقوم بدینطور مصری ستن ابط نب آعا نتر امنتی خنتی اگر سئو حسری زت حق

ابد حاکم بزرگ خدای حیات مالک خدا نیکو وجود آشسر ترجمه نتر نححازل پادشاه ابط شهر مالک بزرگ خدای اموات عالم در دوزخ و بهشت سرور

انتهی خدا

171

میشود داده عادل میت آن به تصویر این اول جزء در اسر اسم که باد واضح الفاظ این بارها تخت آن زیر و است شده متحد معبود آن با او که زانرو

ظاهر شده گفته آنچه از پس سلام و حیات یعنی اتر عانخ است مرقومصادر ینبوع این از مکتوبست میزان آن به نسبت قرآن در آنچه هر که است

است شدهابوالبشر آدم حضرت خود معراج در محمد حضرت که است احادیث در

در چنانکه می گذرد خرم و خوش گاهی و مینماید زاری و گریه گاهی که دید راصفحه المصابیح ۵۲۱مشکوت است إذا مندرج الدنيا السماء علونا فتح فلما

ضحك يمينه قبل نظر إذا أسودة يساره وعلى أسودة يمينه على قاعد رجل قلت الصالح والابن الصالح بالنبي مرحبا فقال بكى شماله قبل نظر وإذا نسم شماله وعن يمينه عن الأسودة وهذه آدم هذا قال هذا من لجبرائيل

فإذا النار أهل شماله عن التي والأسودة الجنة أهل منهم اليمين فأهل بنيه بكى شماله عن نظر وإذا ضحك يمينه عن کرد 1نظر باز را در چون و ترجمه

وی راست دست بر که نشسته مردی اینک برآمدیم ترین پائین آسمان به نگریست خود راست بطرف چون بود سپاهها وی چپ دست بر و سپاهها

نبی به مرحبا گفت و گشت گریان نگریست خود چپ بطرف چون و خندیدپسر به و نیکوکار

1 When he opened we went up to the lower heaven Lo a man seated on his right hand were dark figures and on his left dark figures When he looked to his right he laughed when to the left he wept And he said Welcome to the righteous Prophet and to the excellent Son I then asked Gabriel Who is this It is Adam he said and these dark figures on his right and on his left are the spirits of his sons The people on his right hand are the inhabitants of Paradise and the dark figures on his left are those of the Fire when he looks to his right he smiles and when he looks to the left he weeps mdash Mishkat al Masabih by Muhammad Ibn Al-Khatib Al-Tabrizi ( التبريزي الخطيب ه الل عبد بن محمد المصابيح ( مشكاةSee also Sources of Islam p 71 and Sources of Qurrsquoan p 206

Then he opened We got up to the nearest heaven and found a man seated with numerous parties by his right side and numerous parties by his left side When he looks to his right side he laughs and when he looks to his left side he weeps He said Welcome to the righteous Prophet and the righteous servant I asked Gabriel Who is he He said He is Adam and those that are by his right side and his left are the souls of his descedants Those of them that are by the right side are the inmates of Paradise and the numerous parties by his left side are the inmates of Hell So when he looks to his right side he laughs and when looks to his left he weeps mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec 6 No 92 p 390

So the gate was opened and we went over the nearest heaven and there we saw a man sitting with some people on his right and some on his left When he looked towards his right he laughed and when he looked toward his left he wept Then he said Welcome O pious Prophet and pious son I asked Gabriel Who is he He replied He is Adam and the people on his right and left are the souls of his offspring Those on his right are the people of Paradise and those on his left are the people of Hell and when he looks towards his right he laughs and when he looks towards his left he weeps mdash Al-Bukhari The Translation of the Meaning of Sahih Al-Bukhari Translated by MM Khan Dar AHYA Us-Sunnah Al Nabawiya (Arabic amp English) Vol I Book VIII No 345 p 211

See also Muslim Imam Sahih Muslim Being Traditions of the Sayings and Doings of the Prophet Muhammad as Narrated by His Companions and compiled under the Title Al-Jami-Us-Sahih Translated by Abdul H Siddiqi Vol I Chap LXXV No 313 p 104

172

بر نیکوکار سپاهها این و است آدم این گفت کیست این گفتم جبرائیل بهدست اهل پس می باشند پسرانش ارواح وی چپ دست بر و راست دست

اهل اند چپش دست بر که سپاههائی آن و اند بهشت اهل ایشان از راستسوی به چون و می خندد مینگرد خود راست بسوی چون چپ می باشند جهنم

میشود گریان می نگدر خود چپ

موجود ابراهیم نامة وصیت کتاب در نیز حدیث این اصل که نماناد مخفیفصل ( اول صورت کتاب آن در زیرا است) ndash۱۱است مکتوب چنین

XI 1 Ἔστρεψεν δὲ ὁ Μιχαὴλ τὸ ἅρμα καὶ ἤνεγκε τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ τὴν ἀνατολὴν ἐν τῇ πύλῃ τῇ πρώτῃ τοῦ οὐρανοῦ καὶ εἶδεν Ἁβραὰμ δύο ὁδούς ἡ μία ὁδὸς στενὴ καὶ τεθλιμμένη καὶ ἡ ἑτέρα πλατεῖα καὶ εὐρύχωρος καὶ εἶδεν ἐκεῖ δύο πύλας μία πύλη πλατεῖα κατὰ τῆς πλατείας ὁδοῦ καὶ μία πύλη στενὴ κατὰ τῆς στενῆς ὁδοῦ ἔξωθεν δὲ τῶν πυλῶν τῶν ἐκεῖσε τῶν δύο ἴδον

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XI p 24-29

173

ἄνδρα καθήμενον ἐπὶ θρόνου κεχρυσωμένου καὶ ἦν ἡ ἰδέα τοῦ ἀνθρώπου ἐκείνου φοβερά ὁμοία τοῦ δεσπότου καὶ ἴδον ψυχὰς πολλὰς ἐλαυνομένας ὑπὸ ἀγγέλων καὶ διὰ τῆς πλατείας πύλης εἰσαγομένας καὶ ἴδον ἄλλας ψυχὰς ὀλίγας καὶ ἐφέροντο ὑπὸ ἀγγέλων διὰ τῆς στενῆς πύλης καὶ ὅτε ἐθεώρει ὁ θαυμάσιος ὁ ἐπὶ τοῦ χρυσοῦ θρόνου καθήμενος διὰ τῆς στενῆς πύλης ὀλίγας εἰσερχομένας διὰ δὲ τῆς πλατείας πολλὰς εἰσερχομένας εὐθὺς ὁ ἀνὴρ ἐκεῖνος ὁ θαυμάσιος ἥρπαξεν τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ τὰς παρειὰς τοῦ πώγωνος αὐτοῦ καὶ ἔρριψεν ἑαυτὸν χαμαὶ ἀπὸ τοῦ θρόνου κλαίων καὶ ὀδυρόμενος καὶ ὅτε ἐθεώρει πολλὰς ψυχὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στεῦῆς πύλης τότε ἀνίστατο ἀπὸ τῆς

174

γῆς καὶ ἐκαθέζετο ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ ἐν εὐφροσύνῃ πολλῇ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἠρώτησεν δὲ ὁ Ἁβραὰμ τὸν ἀρχιστράτηγον Κύριέ μου ἀρχιστράτηγε τίς ἐστιν οὗτος ὁ ἀνὴρ ὁ πανθαύμαστος ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ κοσμούμενος καὶ ποτὲ μὲν κλαίει καὶ ὀδύρεται ποτὲ δὲ χαίρεται καὶ ἀγάλλεται Εἶπεν δὲ ὁ ἀσώματος Οὗτός ἐστιν ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ καὶ βλέπει τὸν κόσμου καθότι πάντες ἐξ αὐτοῦ ἐγένοντο καὶ ὅτε ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στενῆς πύλης τότε ἀνίσταται καὶ κάθηται ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἐν εὐφροσύνῃ ὅτι αὕτη ἡ πύλη ἡ στενὴ τῶν δικαίων ἐστίν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν

175

ζωὴν καὶ οἱ εἰσερχόμενοι δἰ αὐτῆς εἰς τὸν παράδεισον ἔρχονται καὶ διὰ τοῦτο χαίρει ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ διότι θεωρεῖ τὰς ψυχὰς σωζομένας καὶ ὅταν ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς πλατείας πύλης τότε ἀνασπᾷ τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ ῥίπτει ἑαυτὸν χαμαὶ κλαίων καὶ ὀδυρόμενος πικρῶς διότι ἡ πύλη ἡ πλατεῖα τῶν ἁμαρτωλῶν ἐστὶν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν ἀπώλειαν καὶ εἰς τὴν κόλασιν τὴν αἰώνοιν

اول دروازة در مشرق بسوی را ابراهیم برگردانیده را عرابه میکائیل و ترجمه و فراخ دیگر راه و دشوار و تنگ راه یک دید راه دو ابراهیم و رسانید آسمان

آن مطابق تنگ در یک و فراخ آنراه مطابق فراخ در یک دید در دو آنجا و وسیع دیدند نشسته مطلا تخت بر مردی بود آنجا که در دو آن از بیرون و تنگ راه

بفرشتگان که دیدند عدیده ارواح و خداوند مثل بود هایل شخص آن وصورت

176

بفرشتگان آنها و دیدند دیگر کمی ارواح و میشوند درآورده وسیع در از و رانده طلائی تخت آن بر که عجیب آنشخص چون و میشوند آورده تنگ در آن از

داخل بسیار وسیع در ار اما و کمی ارواح تنگ در از که می دید بود نشستهخویشرا ریش وطرفین سرخود مویهای عجیب مرد آن الفور فی میشوند

که میدید چون و انداخت زمین بر تخت از کنان زاری و گریان را خود گرفتهشادمانی با شده خرم و خوش آنگاه میگردند داخل تنگ در از بسیار ارواح

سالار سپه از ابراهیم و می نشست خود تحت بر برخاسته زمین از عظیم ( عجیب( بینهایت مرد این کیست سالار سپه آقایم ای پرسید میکائیل از یعنی

و شادمان گاهی و میکند زاری و گریه گاهی و است آراسته جلال چنین باین که آدم است جلال چنین این در که شخص این گفت جسد بی آن و میگردد خرمپیدا وی از همه زیرا میکند مشاهده جهانرا و می باشد شده آفریده نخست

شادمانی با آنگاه میشوند داخل تنگ در از بسیار ارواح که می بیند چون و شدندتنگ در آن که زانرو می نشیند خود تخت بر شده خرم و خوش و برخاسته

بهشت به میگردند داخل آن از آنانیکه و میباشد بحیات مودی که است عادلانجهت این از شده آفریده نخست آدم و میایند در

177

که می بیند چون و می یابند نجات ارواح آن که می بیند زیرا میگردد شادمانبه و می کند را سرخود مویهای آنگاه میشوند داخل وسیع در از بسیار ارواح

گناه وسیع در آن زیرا میاندازد زمین بر را خویشتن کنان زاری و گریان تلخی انتهی میباشد ابدی سزای و بهلاکت مودی که کارانست

دیگر چیزهای بسیار که کند ثابت عالم شخصی که آسانست چه اگر وکتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچه از شد ذکر آنکه بر علاوه نیز

شاید اما گشته مأخوذ بدعتیان باطلة تصنیفات از یا و نادان مسیحیان جعلیدارد مناسبتی فصل این آخر در حالا و میکند کفایت است شده ذکر قبل آنچه

پذیرفته باطل کتابهای از را مطالب قدر این محمد حضرت چون که بپرسیم کهچیزی نیز حواریین های رساله از و انجیل از یعنی جدید عهد کتاب از آیا است

در فقط که باد واضح مهم سوال این جواب در و است ننموده یا نموده اخذاز چیزی مشهورترین احادیث در موقعی یک در شاید و انجیل آیة قرآن آیة یک

) زیرا است شده اقتباس رسول پولس (در) ۱رسالة يعني الأعراف سورةآية 7سورة لهم مکتوبست )38 ح تفت لا عنها واستكبروا بآياتنا كذبوا ذين ال إن

يدخلون ولا ماء الس أبواب

178

المجرمين نجزي وكذلك الخياط سم في الجمل يلج ى حت ة 1الجن و ترجمهایشان بر نشود باز آن از کردند سرکشی و ما آیتهای به کردند تکذیب آنانکه

آخر و سوزن چشمة در شتر آید بیرون تا را بهشت درآیند نه و آسمان درهای ) باب لوقا انجیل در زیرا است مأخوذ اناجیل از آیه چنین) ۲۵آیه ۱۸این

مکتوبست ndashΕὐκοπώτερον γάρ ἐστι κάμηλον διὰ τρυμαλιᾶς ῥαφίδος εἰσελθεῖν ἢ πλούσοιν εἰς τὴν βασιλείαν τοῦ Θεοῦ εἰσελδεῖν 2

در دولتمندی دخول از است آسانتر سوزن سوراخ از شتر گذشتن زیرا ترجمه ) باب متی انجیل در مطلب همین و خدا مرقس) ۲۴آیه ۱۹ملکوت انجیل در و

۲۵آیه ۱۰باب( است) مندرج نیزگفت) ۲و ( محمد حضرت که است شده نوشته هریره ابی از احادیث در

أذن ولا رأت عين لا ما الصالحين لعبادي أعددت است فرموده تعالی خدای که بشر قلب على خطر ولا صفحه( 3سمعت المصابیح ۴۸۷مشکوت ترجمه)

شنید گوشی نه و ندید چشمی که را آنچه خود نیکوی بندگان برای ام کرده مهیا رسالة از جل و عز خدای قول این که باد واضح نکرد خطور بشر خاطر بر و

بقرنتیان رسول پولس اول

1 To those who reject Our signs and treat them with arrogance no opening will there be of the gates of heaven nor will they enter the garden until the camel can pass through the eye of the needle Quran740 mdash Yusuf Ali2 For it is easier for a camel to go through a needles eye than for a rich man to enter into the kingdom of God Luke 18253 Abu Hureira tells in the Mishkacirct of the Prophet having stated that God Almighty had said as followsmdash I have prepared for the righteous what eye hath not seen nor ear heard nor hath entered into the heart of man Sources of Islam p 72-73 See also Sources of Qurrsquoan p 210

Abu Hurairab reported that the Apostle of Allah said The Almighty Allah said I have prepared for My righteous servants which no eye hath seen and no ear hath heard and no heart of man hath conceived And read if you like So no soul knows what is hidden for them which will refresh the eyes mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLII Sec1 No1 p 161

179

است) ndash۹آیه ۲باب( مکتوب چنین آنجا در زیرا شده اقتباسἋ ὀφθαλμὸς οὐκ εἶδεν καὶ οὖς οὐκ ἤκουσεν καὶ ἐπὶ καρδίαν ἀνθρώπου οὐκ ἀνέβη ὅσα ἡτοίμασεν ὁ θεὸς τοῖς ἀγαπῶσιν αὐτόνndash 1

خطور انسانی بخاطر و نشنید گوشی و ندید چشمی که چیزهائیرا ترجمه ( انتهی ( است کرده مهیا خود دوستداران برای خدا آنچه یعنی نکرد

دیگر کتابهای و انجیل که برآنند که معترضینی ادعای اینکه کلام حاصلینابیع از یکی قدیم بدعتیان جعلی های صحیفه بعضی خصوصا و مسیحیان

نمیباشد انکار قابل هرگز است بوده اسلام دین تعالیم

پنجم پنجم فصل فصلاز بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچهگشته مأخوذ

از قبل که است معلوم یونان و عرب مورخین تصنیفات از

1 Things which eye saw not and ear heard not And ]which[ entered not into the heart of man Whatsoever things God prepared for them that love him 1 Corinthians 29

180

عرب ممالک از بسیاری ایران پادشاهان وی ایام در و محمد حضرت تولد کسری انوشیروان که است ساخته مطلع را ما ابوالفدا مینمودند حکمرانیتختش از را مملکت آن ملک حارث فرستاده خیره سلطنت در را خود افواجشاهی سریر بر وی بعوض بود خود مطیع که را السما ماء منذر نموده اخراج

آن سالار سپه وهرز که را خود قشون نامدار پادشاه همان آن از بعد و بنشاندبر را ابوالسیف اولا گردانیده خارج را حبش اهل و داشته روانه یمن به بود

باب ( ابوالفدا داد جا اجدادش نشین) ۲تخت تخت وهرو خود چندی از بعد اما و ) هشام ابن تصنیف الرسول سیرة سپرد خویش باولاد را سلطنت گردیده

۲۵و ۲۴صفحه ndash ربیعه) بن نصر آل المناذرة کانت میگویند چنین ابوالفدا وو داشتند را نام همان که منذر اولاد یعنی العراق عرب علی للأکاسره عمالا

بودند عراق عبان بر ایران پادشاهان اکاسره عمال بودند ربیعه ابن نصر نسل ۴باب( الحبشه) من هم بعد الیمن ملک ثم میگوید چنین نیز یمن دربارة و

ایشان از بعد آنگاه ترجمه للأسلام الیمن صارت ثمانیه الفرس من و اربعه ( بر( فارس اهل از نفر هشت و حبش اهل از نفر چهار حمیر اهل از بعد یعنی

گردید اسلام آن از یمن آنگاه نمودند سلطنت یمن

181

اهل با آنهم از قبل و محمد حضرت ایام در ایران اهل که است آشکار لهذاو علوم در جاهلیت اعراب از ایشان چونکه و داشتند کلی معاشرت عربو رسوم و دین که بود مناسب بودند کرده ترقی بیشتر بینهایت مدنیت

شهادت از هم و تواریخ از هم و کند فراوان تأثیر اعراب بر علومشانجزیره طوایف میان در ایرانیان اشعار و حکایتها که هویداست قرآن مفسرین

اعلام را ما هشام ابن آنچه است این برحسب و داشت کلی انتشار العربو رستم های قصه عرب اهل محمد حضرت ایام در که میگوید چون است کرده

قریش از بعضی بلکه بودند شنیده فقط نه را ایران قدیم پادشاهان و اسفندیارکه حکایتهائی آن با پسندیده را آنها و مینمودند مقابله است مندرج قرآن در است این میگوید هشام ابن كلدة آنچه بن علقمة بن الحارث بن بن 1والنضر

عليه الله صلى الله رسول جلس إذا كان قصي بن الدار عبد بن مناف عبدأصاب ما قريشا وحذر القرآن فيه وتلا تعالى ه الل إلى فيه فدعا مجلسا وسلم

وعن الشديد رستم عن فحدثهم قام إذ مجلسه في خلفه الخالية الأمم وما مني حديثا بأحسن محمد ما والله يقول ثم فارس وملوك أسفنديار

أساطير وقالوا فيه الله فأنزل اكتتبتها كما اكتتبها الأولين أساطير إلا حديثه وأصيلا بكرة عليه تملى فهي اكتتبها الأولين

1 In the Manuscript was written Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Kaladah Ibn Alqamah ( بن كلدة بن الحارث) but the accurate name is (Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Alqamah Ibn Kaladah (علقمة علقمة ا بن لحارث

كلدة according to the examined edition of Seera of Ibn Hisham by Mustafah As- Saqah Ibrahim (بنAl- Ibyaree and Abdel Hafiz Shalbee ( شلبي الحفيظ عبد الأبياري إبراهيم قا الس and (مصطفىthis is the best Arabic edition to consult

182

نزل و رحيما غفورا كان ه إن والأرض السموات في ر الس يعلم الذي أنزله قل أثيم أفاك كل ل ويل فيه ونزل الأولين أساطير قال آياتنا عليه تتلى إذا فيه

بعذاب ره فبش يسمعها م ل كأن مستكبرا يصر ثم عليه تتلى ه الل آيات يسمع آن 1أليم در پس نمود منعقد مجلس صلعم الله رسول وقتیکه شد واقع ترجمه

از ترسانید را قریش و بخواند درس را قرآن و کرد دعا خدایتعالی بنزد مجلس ( ) بن حارث بن نضر که بود افتاده اتفاق ایمان بی یعنی خالی امتهای به آنچه

رستم دربارة ایشان با پس برخاست چون و آمد وی از بعد مجلسش در الخ بخدا قسم می گفت آنگاه نمود تکلم فارس پادشاهان و اسفندیار و زورآورهای افسانه جز نیست هیچ وی گفتگوی و نیست بهتر من از گفتگو در محمد خدا پس ام نویسانیده را آنها من چنانکه است نویسانیده را آنها او پیشینیان

نویسانید که است پیشینیان افسانة گفتند و فرمود نازل را آیه این وی دربارةآنکه آنرا فروفرستاد بگو شبانگاه و بامداد او بر میشود خوانده آن پس آنرا

سورة ( مهربان آمرزندة باشد او بدرستیکه زمین و آسمانها در را پنهانی میداندسوره یعنی بر) ۷و ۶آیه ۲۵فرقان شود خوانده چون که شد نازل او دربارة و

افسانه های گوید ما آیات او

1 The Prophet of the Lord when he sat in the assembly used to pray there to the Almighty read to them from the Quran and warn the Coreish of what in times past had happened to the unbelieving nations It so came to pass that one day after he had left Nadhr son of Al Hacircrith came in and told them stories of the great Rustem and of Isfandiyacircr and the kings of Persia Then he said I swear by the Lord that the stories of Muhammad are not better than my own they are nothing but tales of the past which he hath written out just as I have written mine out Then descended this passage mdashThey say these are fables of the ancients which he hath caused to be written down dictated by him morning and evening Say He hath revealed the same who knoweth the sacred things in heaven and earth verily he is gracious and merciful 1 When our verses are recited unto him he saith - Fables of the ancients2 Woe unto every lying and wicked one that heareth the verses of God read unto him then proudly resisteth as if he heard them not wherefore denounce unto him a fearful punishment3 mdash Sources of Islam p 75 See also Sources of Qurrsquoan 215-216

Now al-Nadr b al-Harith was one of the satans of Quraysh he used to insult the apostle and show him enmity He had been to al-Hira and learnt there the tales of the kings of Persia the tales of Rustum and Isbandiyar When the apostle had held a meeting in which he reminded them of God and warned his people of what had happened to bygone generations as a result of Gods vengeance al-Nadr got up when he sat down and said I can tell a better story than he come to me Then he began to tell them about the kings of Persia Rustum and Isbandiyar and then he would say In what respect is Muhammad a better story-teller than I

Ibn Abbas according to my information used to say eight verses of the Quran came down in reference to him When our verses are read to him he says fairy tales of the ancients and all those passages in the Quran in which fairy tales are mentioned mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 136

1 Quran 25 5 6 2 Quran 68 15 83 133 Quran 45 7

183

) سورة یعنی قلم سورة است که) ۱۵آیه ۶۸پیشینیان شد نازل او دربارة واو بر میشود خوانده که را خدا آیات میشنود که گناهکاری دروغگوی هر بر وایرا او ده مژده پس آنرا نمی شنود گویا چنانکه سرکشی کنان میکند اصرار پس

) سوره یعنی جاثیه سورة دردناک حکایتهای) ۷و ۶آیه ۴۵بعذابی آن البته وایام از بعد قرنها فردوسی که بود همان فارس پادشاهان و اسفندیار و رستم

در کشیده نظم برشتة بود کرده ترجمه دهقان آنچه از را آنها محمد حضرت دیگر ملوک های قصه اعراب چون که گفت میتوان و ساخت مندرج شاهنامه

معراج های افسانه و نماندند بیخبر و غافل جمشید قصة از البته میخواندند راحکایت و حواپه درخت و جینود پل و بهشت توصیف و زردشت و ویراف ارتای

الآن پس نبود مجهول و نهفته ایشان از قدیم اولای تاریکی از اهرمن صدوراین آیا که نمائیم تفتیش و استفسار تمام دقت با را این که است این ما تکلیف

مانده تأثیر بی اسلام اهل مروجة احادیث بر و قرآن خود بر آنها امثال و اموربر هم طور بیک چیزها این از یک هر که برآنند معترضین چونکه نه یا است

اعتقادات و حکایتها البته بنوعیکه است داشته کلی اثر احادیث بر هم و قرآن است گردیده اسلام دین ینابیع از یکی قدیم ایرانیان

184

منتشر ایران در الأیام قدیم در هائیکه افسانه آن از بسیاری که میگویند نیز وکرده کوچ هرات از که نیز قدیم هنود میان در بلکه نبود ایرانیان به مختص بود

و خیالات و اوهام آن از بعضی که زیرا یافت انتشار بودند نموده انتقال هند بهآن از بعد آنها از بعضی و بود طایفه دو هر مذهبی عقلی ارث گویا تصورات

قول این که نیست مناسب چونکه اما رسید بهند ایران از ازمنه بمرورایشان از را ادعا آن ادلة باید اکنون بداریم مسلم دلیل بدون را معترضین

از بعضی و قرآن آیات از بعضی باید که می گویند سوال این جواب در و بطلبیماست مندرج هنود و زردشتیان قدیمة کتب در آنچه با و بیازمائیم را احادیث

کنیم مقابله)۱ و) معراج دربارة قرآن خود در آنچه محمد حضرت معراج حکایت

) سورة یعنی اسری سورة در است مندرج بنی ۱۷اسری سورة آنرا که ndash ndash ( هذه هی و مکتوبست اول آیة میگویند نیز أسرى اسرائیل الذي سبحان

من لنريه حوله باركنا ذي ال الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبدهالبصير ميع الس هو ه إن 1آياتنا بنده اش بشب برد که آنرا بودن پاک دانم ترجمه

تا پیرامونش ما دادیم برکت که اقصی مسجد بسوی الحرام مسجد از شبی راخدا بدرستیکه آیاتمان از بنمائیمش

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque whose precincts We did bless- in order that We might show him some of Our Signs for He is the One Who heareth and seeth (all things) Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

185

کلی اختلاف قرآن مفسرین بین ما که است معلوم و بینا شنوندة اوست که مینماید اخبار را ما احادیث از اسحق ابن و میشود یافت آیه این بیان دربارة

میگفت عایشه بروحه أسرى ه الل ولكن صلعم الله رسول جسد فقد 1ما

صلعم ه الل رسول جسد ترجمه در نیز برد بشب روحشرا خدا لکن و نشد گم یقظان قلبی و عینی تنام گفت محمد حضرت که است مرقوم چنین احادیث

صفحه( الرسول ۱۳۹سیره از) و بود بیدار من قلب و خواب در چشم یعنیمفسر آن که میگردد هویدا است نوشته خود تفسیر در الدین محیی آنچهمیگوید چنین چونکه بس و کرد قبول مجازی بطور را محمد اسرای و معراج

أي أسرى الذي بلسان سبحان التشبيهية والنقائص المادية اللواحق عن أنرههالتجر حال أي ليلا أصلا فيه تصرف لا الذي العبودية مقام في والكمال في د

إلا يكون لا والترقي العروج لأن الطبيعية والتعلقات البدنية الغواشي ظلمة أي الحرام المسجد من البدن أن بواسطة عن المحرم القلب مقام من

وخطاياها فواحشها فيه ويرتكب البدنية القوى مشرك به غوى ويحجهيطوفالمنكشفة والسبعية البهيمية من الحيوانية وتفريطها سوأتا القوى إفراطها

الأبعد الروح مقام هو الذي الأقصى المسجد إلى الفضيلة لباس عن لعروهاالجسماني العالم من

1 Ibn Ishac gives this account from Ayesha The body of the Prophet did not disappear but the Lord carried off his soul by night mdash Sources of Islam p 76 and Sources of Qurrsquoan p 219

One of Abu Bakrrsquos family told me that lsquoArsquoisha the prophetrsquos wife used to say lsquoThe apostlersquos body remained where it was but God removed his spirit by nightrsquo mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183

186

الوجه وسبحات الذات تجليات لا بشهود مقام كل تصحيح أن ذكرنا ما وتذكرقوله من لتفهم فوقه ما إلى الترقي بعد إلا يكون مشاهدة آياتنا من لنريه

الصفات الصفات فإ تجليات مطالعة الذات وإنن لكن القلب مقام في كانتالجلال بصفة الكمال على تشاهد لا الصفات بتلك عند الموصوفة إلا والجمال

أي الروح مقام إلى الترقي ونحن إلينا منسوبة ها أن جهة من صفاتنا آيات لنريهبصورها البارزون بها 1المشاهدون ( سبحان( ترجمه اسرائیل بنی سورة تفسیر

است رهانیده تشبیهی نقصهای از و مادة آلایشهای از را او یعنی اسری الذی یعنی لیلا نیست تبدیل هیچ آن در که عبودیت جای در کمال و تجرد حال بزبان

بوسیلة جز ترقی و عروج زیرا طبیعی تعلقات و بدنی پوششهای تاریکی در است شده کرده منع قلب آنجائیکه از یعنی الحرام المسجد من نمیشود بدن

آن در اینکه از و نماید طواف آنرا ساخته شریک خود با را بدنی قوای اینکه ازو بهیمیت از حیوانی قوتهای فریبندة نزد و گردد خطایا و گناهان مرتکب

لباس از آنها تا میشود فاش بد بطور آنها مبالغة و زیادتی که برد پناه وحشیت عالم از که روحی آن جای آنست که الأقصی المسجد الی گردد برهنه فضیلت

شدن ظاهر بسبب است دور بسیار جسمانی

1 Mohee ood Deen ]Muhiyyud-din[ is of the same opinionmdash writing of the Ascent and Night Journey he says in explanation of the above passagemdash

Praised be he that transported his servant that is released him from material surroundings and caused a spiritual separation without any change of the body By night ie in darkness surrounding the physical frame for the ascent could only be carried out spiritually through the inner senses of the body From the holy Masjid that is from the centre of a sacred heart free from bodily corruption and sensual coverings To the further Masjid that is the fountain of the spirit far removed from the corporeal world and close to the manifestation of the Almightys glory in order that he might the better understand that which We might shew him some of our signs even if they be within the heart which can only be done in all their glory and grandeur by spiritual discernment within the soul namely that we can shew him of our Nature and perfection Sources of Islam p 76-77 See also Sources of Qurrsquoan p 219 and Commentary on the Quran by Ibn Arabi 2 volumes ( عربي ابن ( تفسير

187

( ) هر تصحیح که کردیم ذکر آنچه آور بیاد و خدا وجه جلالهای و ذات تجلیاتتا باشد آن از بالاتر مقامیکه آن به کردن ترقی از بعد جز نمیشود کرده مقامی

آینه هر را زیر صفات نمودن مشاهده آیاتنا من لنریه وی قول دربارة بفهمیآن به ذاتیکه آن اما باشد هم مقلب مقام در چه اگر صفات تجلیات بر نگریستنجز نمی نماید مشاهده جمال و جلال بصف را کمال است موصوف صفتها

از بدهیم نشان بوی صفاتمانرا آیات یعنی روح بمقام است کرده ترقی وقتیکهصورتهای نمایندة و آنها کنندة مشاهده ما و منسوبست بما آنها که جهت این

هستیم آنها

قبول را الدین محیی تفسیر و عایشه و محمد حضرت خود شهادت اگر لهذا اما حقیقی نه و بود مجائی فقظ محمد حضرت معراج که است آشکار کنیم

ابن زیرا میباشد رأی این برخلاف بالکل میگویند دیگران و اسحق ابن آنچهبیدار را او دوباره جبرئیل حضرت که فرمود محمد حضرت که میگوید اسحق

میگوید پس خوابید دیگر بار او و کرد فجلست بقدمه فهمزني الثالثة فجاءني البغل بين أبيض ة داب فإذا المسجد باب إلى فخرج معه فقمت بعضدي فأخذ

طرفه منتهى في يده يضع رجليه بهما يحفز جناحان فخذيه في والحمار أفوته ولا يفوتني لا معي خرج ثم عليه فحملني إسحاق ابن قال

188

لما قال وسلم عليه الله صلى الله رسول أن حدثت قال أنه قتادة عن وحدثت يا تستحي ألا قال ثم معرفته على يده جبريل فوضع شمس لأركبه دنوت

منه الله على أكرم محمد قبل ه لل عبد ركبك ما براق يا فوالله تصنع مما براق حديثه في الحسن قال ركبته حتى قر ثم عرقا ارفض حتى فاستحيا قالحتى معه السلام عليه جبريل ومضى وسلم عليه الله صلى الله رسول فمضى

من نفر في وعيسى وموسى إبراهيم فيه فوجد المقدس بيت إلى به انتهىفي بإناءين أتي ثم بهم فصلى وسلم عليه الله صلى الله رسول فأمهم الأنبياء

إناء وسلم عليه الله صلى الله رسول فأخذ قال لبن الآخر وفي خمر أحدهما يا أمتك وهديت للفطرة هديت جبريل له فقال الخمر وترك منه فشرب اللبن إلى وسلم عليه الله صلى الله رسول انصرف ثم الخمر عليكم وحرمت محمد

والله هذا الناس أكثر فقال الخبر فأخبرهم قريش على غدا أصبح فلما مكة مقبلة وشهرا مدبرة الشام إلى مكة من شهرا لتطرد العير إن البين الإمر

مكة إلى ويرجع واحدة ليلة في محمد ذلك صفح سیره( 1أفيذهب هشام ابن ۱۳۹و ۱۳۸ راست) پس زد خود پای به مرا آمده من نزد رسوم با پس ترجمه

رفت بیرون مسجد بدر تا پس ایستادم وی با و گرفت مرا بازوی و نشستم

1 I was told that al-Hasan said that the apostle said While I was sleeping in the Hijr Gabriel came and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came a second time and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came to me the third time and stirred me with his foot I sat up and he took hold of my arm and I stood beside him and he brought me out to the door of the mosque and there was a white animal half mule half donkey with wings on its sides with which it propelled its feet putting down each forefoot at the limit of its sight and he mounted me on it Then he went out with me keeping close to me

I was told that Qatada said that he was told that the apostle said When I came up to mount him he shied Gabriel placed his hand on its mane and said Are you not ashamed O Buraq to behave in this way By God none more honourable before God than Muhammad has ever ridden you before The animal was so ashamed that he broke out into a sweat and stood still so that I could mount him

In his story al-Hasan said The apostle and Gabriel went their way until they arrived at the temple at Jerusalem There he found Abraham Moses and Jesus among a company of the prophets The apostle acted as their imam in prayer Then he was brought two vessels one containing wine and the other milk The apostle took the milk and drank it leaving the wine Gabriel said You have been rightly guided to the way of nature and so will your people be Muhammad Wine is forbidden you Then the apostle returned to Mecca and in the morning he told Quraysh what had happened Most of them said By God this is plain absurdity A caravan takes a month to go to Syria and a month to return and can Muhammad do the return journey in one night mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183 See also Sources of Islam p 77-78 and Sources of Qurrsquoan p 221-222

189

دو هر آنها به که بود بالها او رانهای در الاغ و قاطر میان سفید مرکبی اینک وآن بر مرا پس می نهاد نظرش منتهای در را خویش دست و میشود را خود پایوی بر من و نمی جست سبقت من بر او شد بیرون من با آنگاه کرد سوار

او که قتاده از یافتم حدیث من و است گفته اسحاق ابن نمی جستم سبقت آمدم بوی نزدیک من وقتیکه گفت صلعم خدا رسول که یافتم حدیث من گفت

نهاد وی بال بر را خود دست جبرئیل پس کرد سرکشی گردم سوار بروی تا از قبل براق ای قسم بخدا و نداری حیا میکنی آنچه از آیا براق ای گفت آنگاه

است نشده سوار تو بر باشد او از تر محترم خدا نزد که خدا بندة هیچ محمد بر تا گرفت قرار آنگاه گشت جاری وی از عرق که شد شرمنده بنوعی پس

و میرفت صلعم خدا رسول است گفته خود حدیث در حسن شدم سوار ویموسی و ابراهیم آنجا در پس رسید المقدس بیت به تا میرفت وی با ع جبرائیلامامت ایشان بر صلعم خدا رسول پس یافت انبیا از ای دسته در را عیسی و

در و شراب آنها از یکی در که آورد ظرف دو پس خواند نماز ایشان با کرده آن از گرفته را شیر ظرف ص خدا رسول پس است گفته بود شیر دیگری

جبرائیل پس واگذارد شرابرا ظرف و نوشید

190

شراب پس شدند هدایت تو امت و شدی هدایت بفطرت محمد ای گفت بویصبح چون پس نمود مراجعت بمکه صلعم خدا رسول آنگاه گردید حرام شما بر

مردم از بسیاری پس داد اطلاع خبر این از را ایشان رفته قریش بنزد شدبشام مکه از قافله رفتن که بخدا قسم هویداست امر این بخدا قسم گفتند

و میرود آنرا شب یک در محمد پس یکماه آن برگشتن و میکشد طول ماه یک مکتوبست چنین المصابیح مشکوه در نیز و برمیگردد عن بمکه قتادة عن

حدثهم وسلم عليه الله صلى الله نبي أن صعصعة بن مالك عن مالك بن أنس أذ مضطجعا الحجر في قال وربما الحطيم في أنا بينما به أسري ليلة عن

( فاستخرج ( شعرته إلى نحره ثغرة من يعني وهذه هذه بين ما فشق آت أتاني أعيد ثم حشي ثم قلبي فغسل إيمانا مملوء ذهب من بطست أتيت ثم قلبي

دون بدابة أتيت ثم وحكمة إيمانا ملئ ثم زمزم بماء البطن غسل رواية وفي طرفه أقصى عند خطوة يضع البراق له يقال أبيض الحمار وفوق البغل

من قيل فاستفتح الدنيا ماء الس أتى حتى جبريل بي فانطلق عليه فحملت قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا

فقال آدم فيها فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم بالابن مرحبا قال ثم السلام فرد عليه فسلمت عليه فسلم آدم أبوك هذا

الصالح

191

هذا من قيل فاستفتح الثانية السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح والنبي نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال

هذا قال يوسف إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيلوالنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم يوسف

قال هذا من قيل فاستفتح الرابعة السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل

إدريس هذا فقال إدريس إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحباالصالح بي والن الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم

قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح الخامسة السماء حتى بي صعد ثم فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن

عليه فسلم هارون هذا قال هارون فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء حتى بي صعد ثم الصالح والنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت

معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح السادسة السماء أتى أرسل وقد قيل محمد قال

192

موسى فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم مرحبا قيل نعم قال إليه الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم موسى هذا قال

بعث غلاما لأن أبكي قال يبكيك ما له قيل بكى جاوزت فلما الصالح والنبي السماء إلى بي صعد ثم أمتي من يدخلها مما أكثر أمته من الجنة يدخل بعدي

قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل جبرائيل فاستفتح السابعة فلما جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه بعث وقد قيل محمد فرد عليه فسلمت عليه فسلم إبراهيم أبوك هذا قال إبراهيم فإذا خلصت

سدرة إلى رفعت ثم الصالح والنبي الصالح بالابن مرحبا قال ثم السلام سدرة هذا قال الفيلة آذان مثل ورقها وإذا هجر قلال مثل نبقها فإذا المنتهى

يا هذا ما قلت ظاهران ونهران باطنان نهران أنهار أربعة فإذا المنتهى والفرات فالنيل الظاهران وأما الجنة في فنهران الباطنان أما قال جبرائيل

من وإناء لبن من وإناء خمر من بإناء أوتيت ثم المعمور البيت لي رفع ثم وأمتك عليها أنت الفطرة هي فقال اللبن فأخذت المصابيح ( 1عسل مشكاة

صفحة )520إلى 518منصفحه( المصابیح از ) ۵۲۰الی ۵۱۸مشکوه مالک بن انس از قتاده از ترجمه

برده شب در که شبی دربارة ایشان با صلعم خدا پیغمبر که صعهه بن مالک1 Qatadah from Anas-b Malek from Malek-b-Sasaah reported that the Holy Prophet had

communicated to them about the night wherein he was taken to heaven He said While I lay in the Hatim (and often he said in Hajar) lo someone came to me and split open what is between this and this that is from the pit of his chest to below his navel Then he took out my heart Thereafter a cup of gold full of faith was brought to me and my heart was washed and filled up (with faith) and then it was kept as before ( And in a narration Then the belly was washed with Zemzem water and filled up with faith and wisdom) Thereafter a white animal smaller than a mule and bigger than an ass called Buraq was brought to me It put its step as long as its eye-sight reached I was mounted thereon

Then Gabriel waded ]sic[ ]waited[ on with me until he came to the nearest heaven and sought it to be opened It was asked And Who is he Gabriel spoke It was asked And who is with you He replied Muhammad It was asked Has revelation been sent to him He replied Yes It was said Welcome unto him how good is he who has come He came and it was opened When I entered it lo there was therein Adam He said He is your forefather Greet him I greeted him and he returned the greeting Thereafter he said Welcome unto the righteous son and the righteous Prophet

Next he ascended hellip unto the second heaven hellip lo there were John and Jesus hellip to the third heaven hellip lo there was Joseph hellip to the fourth heaven hellip lo there was Idris hellip to the fifth heaven hellip lo there was Aaron hellip to the sixth heaven hellip lo there was Moses He said He is Moses offer him greeting Then I offered him greeting and he returned Thereafter he said Welcome to the righteous brother and the righteous Prophet When I passed by he ( Moses ) wept It was questioned to him What makes you weep He replied I weep because there has been sent after me a young man whose followers will enter Paradise in numbers greater than those who will enter it out of my followers Thereafter he ascended with me to the seventh heaven hellip When I entered lo there was Abraham He said He is your forefather Abraham Offer him greeting Then I offered him greeting and he returned the greeting Thereafter he said Welcome to the righteous son and the righteous Prophet Afterwards I was raised up to the farthest Lote-tree lo its fruits were like the jars of Hajar and its leaves were like the ears of elephants He ( Gabriel) said This is the farthest Lote-tree There are four rivers two are hidden rivers and two are open rivers I asked O Gabriel What are these two He said As for the hidden two they are rivers of Paradise and as for the open two they are the Nile and Euphrates Thereafter I was taken up to the Much-Frequented House Next a vessel of wine a vessel of milk and a vessel of honey were taken before me I took milk and so he said It is a natural disposition upon which you and your followers stand mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec6 No1-8 p 380-385 See also Sources of Islam p 78-79 and Sources of Qurrsquoan 223-224

193

( ) بودم خوابیده حجر در باشد گفته شاید و حطیم در من مادامیکه گفت شدبنزد آیندة اینک

194

( زهارش ( بموی تا گلویش ناو از یعنی است این تا این از آنچه پس آمد منآورده من نزد ایمان از پر طلا از ای پیاله آنگاه آورد بیرون مرا دل پس شکافت

) و برگشتم اول بحالت آنگاه شد نهاده اندرون در آنگاه شد شسته دلم پس شد -( کرده پر حکمت و ایمان از آنگاه شست زمزم آب به را شکم آنگاه روایتی درپای و بود مسمی ببراق که الاغ از بلندتر و قاطر از کوچکتر مرکبی آنگاه شد

و شدم وارد آنس بر پس شد آورده من نزد می نهاد نظرش آخر نزد را خویشکنند باز را در که خواست و رسیدم نزدیکترین آسمان به تا برد مرا چبرائیلگفته محمد گفت کیست تو با و شد گفته جبرائیل گفت کیست این شد گفته

آمد که آمدنش پس بوی مرحبا شد گفته یبلی گفت شد فرستاده وی نزد و شدبود آنجا در آدم اینک پس رسیدم چون پس بگشود پس است خوب قدر چهپس گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس آدم پدرت است این گفت پس

آمد بالا من با آنگاه نیکو نبی و نیکو پسر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را سلامرسیدم ndash چون پس الخ بازکنند را در که خواست پس رسید درم آسمان به تا

این و یحیی این گفت بودند خاله پسران دو هر ایشان و عیسی و یحیی اینکآمد ndash بالا سوم آسمان به من با آنگاه الخ بگو سلام بدیشان پس است عیسی

اینک ndash رسیدم چون پس الخ

195

سلام و گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس یوسف است این گفت یوسف - آسمان به تا من با آنگاه نیکو نبی نیکو برادر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را

آمد ndash ndash ndash بالا من با آنگاه الخ ادریس اینک پس رسیدم چون پس الخ آمد چهارمبه ndash ndash تا آمد بالا من با آنگاه الخ هارون اینک پس الخ رسید پنجم آسمان به تا

ndash ndash گریست گذشتم چون پس الخ موسی اینک پس الخ رسید ششم آسمانجوانی من از بعد زیرا میکنم گریه گفت آورد بگریه ترا چیز چه شد گفته بوی

از آنچه از شد خواهند بهشت داخل وی امت از بیشتر که است شده فرستاده ndash اینک الخ آمد بالا هفتم آسمان به تا من با آنگاه گردند آن داخل من امتبرده ndash بالا المنتهی بسدره تا آنگاه الخ ابراهیم پدرت است این گفت ابراهیممثل برگهایش اینک و دان کوزه های کوزه مثل هایش میوه اینک پس شدم

دو رودخانه چهار اینک پس المنتهی سدره است این گفت فیلها گوشهای رودخانه دو این جبرائیل ای گفتم ظاهری رودخانة دو و باطنی رودخانة

آن اما و است بهشت در رودخانة دو پس باطنی تای دو آن اما گفت چیست کرده برپا معمولی خانة من برای آنگاه است فرات و نیل پس ظاهری تای دو

از ظرفی و شیر از ظرفی و شراب از ظرفی آنگاه شد

196

که است فطرتی این گفت پس گرفتم را شیر پس شد آورده من بنزد عسل گریه مثل نیز دیگر چیزهای بسیار همه این از بعد و هستید آن بر تو امت تو

نیست لازم آنها ذکر اینجا در که میشود مذکور آدم حضرت کردنمذکور محمد حضرت معراج دربارة آنچه که کنیم استفسار باید الآنبنمائیم رجوع مهم سوال این جواب تحصیل برای و شده اخذ کجا از است

بابکان اردشیر ایام در پهلوی بزبان که نامک ویراف ارتای به مسمی بکتابیکه است مندرج کتاب آن در و شد تصنیف هجرت از قبل سال صد چهار تخمینادر آنرا میخواستند مجوسیان و بود افتاده تنزل در ایران در زردشتیان دین چونرا او نموده اختیار نام ویراف ارتای زردشتی جوانی نمایند تجدید مردم قلوب

مکتوب کتاب آن در و آورد خبر و ببیند آنجا در را چیز هر تا فرستادند آسمان بههر چون و رفت بالا بطبقه طبقه از آسمان از نموده عروج جوان آن که استرا آنچه هر کرده مراجعت بزمین که فرمود امر ویرا اورمزد بود دیده را چیز

ویراف ارتای کتاب آن در آنچیزها که کن بیان بزردشتیان ای نموده مشاهده میکنیم اقتباس اینجا در را کتاب آن از موضع سه دو اکنون است مندرج نامک

معراج بین ما است شباهتی الحقیقه فی آیا که بینیم به تا

197

چنین نامک ویراف ارتای در و ویراف ارتای همی و معراج و محمد حضرتاست شده نوشته

Pahlavi text page 192 1

۴الی ۱آیة ndash ۷فصل( در) به پا بستاده تا می نهم پیش را نخست گام ترجمه آن از روشنی رخشان ستارة چون که را پاکانی آن روان می بینم و حومت

پرسیدم پس است پریخت و بلند و روشن بسیار نشیمن سریر و همی افزایدهستند کدام اشخاص این و کدام اینجا که آذرایزد و پاک سروش از

و( است بهشت یعنی گروتمان اول حیالی پایه ستاره که باد واضح انتهاییعنی پندان امشاس از یکی و اطاعت و فرمانبرداری فرشتة که سروش

چنانکه مینمود رهبری آسمان به را ویراف ازتای می باشد مقرب فرشتگان ( از بعد و میکرد رهنمائی بهمانجا را محمد حضرت جبرائیل حضرت که میگویند

نوشته آن

1 Chapter 71 And afterward I put forth the first footstep to the star track on Humat the place where good thoughts (humat) are received with hospitality (2) And I saw those souls of the pious whose radiance which ever increased was glittering as the stars (3) and their throne and seat were under the radiance and splendid and full of glory 4 And I asked Srosh the pious and Adar the angel thus Which place is this and which people are these The Book Of Arda Viraf Chapter (Star Track) 71-4 (Pahlavi)

mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

198

که پایه بخورشید و است دوم طبقة که پایه ماه به ویراف ارتای که است شده است مرقوم چنین پس رسید نیز طبقات بسائیر و است سوم طبقة

Pahlavi text page 193 1

1 Arta Viraf Namak Chapter 74Chapter 111 Afterward arose Vohuman the archangel from a throne made of gold (2) and he took hold of my hand with the words good thought and good word and good deed he brought me into the midst of Ohrmazd and the archangels and other holy ones (3) and the guardian angels of Zartosht Spitama Kai-Vishtasp Jamasp Isadvastar the son of Zartosht and other upholders and leaders of the religion (4) than whom I have never seen any one more brilliant and excellent 5 And Vohuman said (6) thus This is Ohrmazd (7) And I wished to offer worship before him 8 And he said to me thus Salutation to thee

199

Pahlavi text page 194 ۱۱فصل( کرده) زرین سریر از پند امشاش بهمن ایستاده بالا آخر و ترجمه

اورمزد میان در آورد هورست و حوخت و حومت در گرفته مرا دست او و شده ( و ( منش سفید زردشت گوهر یعنی فروهر و پاکان دیگر و پندان امشاس وتر نیکو و تر روشن چیزی آن از هرگز من که پیشوایان دین و برداران دین دیگر

( ) نماز پیشش در خواستم و اورمزد است این که می گفت بهمن و ام ندیده ( ) ( ( درست( ویراف ارتای ای بتو سلام نماز که گفت بمن او و کنم ادا سلام ( فرمود( او و ای آمده روشن آلودة نا اینجا به فانی دنیای آن از آمدة خوشپاداش و سریر نمائدش در و فرا ویرا ارتای ببرید که ایزد آذر و پاک بسروش

( مرا( دست ایزد آذر و پاک سروش آخر و بدانرا سزای آن نیز و پاکانرا ثواب) یعنی پندان امشاس آن ام دیده و شدم برده پیش جابجا ایشان به و گرفتند

انتهی ) ایزدانرا دیگر دیدم و را مقرب فرشتگانویراف ارتای که است نوشته آن از بعد و

Arda Viraf thou art welcome (9) from that perishable world thou hast come to this pure bright place (10) And he ordered Srosh the pious and Adar the angel (11) thus Take Arda Viraf and show him the place and reward of the pious (12) and also the punishment of the wicked 13 Then Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (14) and I was led by them from place to place (15) I also saw the archangels and I beheld the other angels (16) I also saw the guardian angels of Gayomard Zartosht Kai-Vishtasp Frashoshtar Jamasp and other well-doers and leaders of the religion The Book Of Arda Viraf Chapter (God angels and spiritual leaders) 111-16 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

200

است مرقوم چنین الأمر آخر و نمود مشاهده را جهنم و بهشت

Pahlavi text 195 1

P ۱۹۵ ) گرفتند ) ۱۰۱فصل مرا دست ایزد آذر و پاک سروش آخر ترجمه1 Chapter 1011 Afterwards Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (2) and brought me forth from that dark terrible fearful place (3) and carried me to the eternal light and the assembly of Ohrmazd and the archangels 4 When I wished to offer homage before Ohrmazd (5) And he was gracious and said thus A perfect servant art thou pious Arda Viraf the messenger of the Mazdayasnians go to the material world (6) and as thou hast seen and understood speak truly to the worlds (7) for I who am Ohrmazd am with thee (8) everyone who speaks correct and true I honor and know (9) so say to the wise 10 And when Ohrmazd spoke in this manner I remained astonished (11) for I saw a light but I saw nobody I also heard a voice (12) and I understood that This is Ohrmazd

201

انجمن و روشنی آنمقام به درآورده مرا بیم پر سهمگین تاریک آنجای از و ( ) اورمزد پیش کنم ادا سلام نماز خواستم آنگاه بردند پندان امشاس و اورمزد ( ) پیغمبرndash پاک ویراف ارتای امین درست خادم ای که گفت بود مهربان و ( براستی ( دانستی و دیدی چنانکه مادی بجهان برو پرستان اورمزد مازدیسنان

راست و درست که هر میباشم اینجا هستم اورمزد منکه زیرا بگو بخلایق گفت بدینطور اورمزد چون و دانایان به گو هم میدانم و میشنوم من میگوید

دانستم و شنیدم بانگ و ندیدم تن و دیدم روشنی زیرا ام می مانده شکفته من انتهی اورمزد اینست که

دربارة آنچه و مجوسی دستور آن معراج حکایت این بین ما که باد واضح زردشتیان و میشود یافت عجیب مشابهت شد مذکوئر محمد حضرت معراج

از قبل قرنها زردشت خود که معنی این به دارند نیز دیگر قصة اینهمه بر علاوهمشاهده نیز را دوزخ که یافت اذن بعد من نموده صعود آسمان به زمان آن

کتاب که نامه زردشت در داستان این تمام و دید را اهرمن آنجا در و نماید پرستان بت میان بلکه ایران در فقط نه اما است مندرج مفصلا است جعلی

سنسکریت بزبان زیرا است یافته انتشار ها افسانه نوع این نیز هند

13 And he the creator Ohrmazd the most munificent of spirits said (14) thus Speak thou forth Arda Viraf to the Mazdayasnians of the world (15) thus There is only one way of piety the way of the primitive religion and the other ways are all no ways (16) Take ye that one way which is piety and turn ye not from it in prosperity nor in adversity nor in any way (17) and practice good thoughts and good words and good deeds (18) and remain in that same religion which as received by him from me Spitaman Zartosht and Vishtasp made current in the world (19) and hold the proper law but abstain from the improper (20) And be ye aware also of this that cattle are dust and the horse is dust and gold and silver are dust and the body of man is dust (21) he alone mingles not with the dust who in the world praises piety and performs duties and good works (22) Perfect art thou Arda Viraf go and prosper (23) since every purity and purification which you perform and keep (24) and everything which you keep lawfully (25) and the purification and ceremonial when you perform them in like manner mindful of God I know them all 26 And when I heard those words I made a profound bow to the creator Ohrmazd The Book Of Arda Viraf Chapter Epilogue) 1011-26 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

202

) ( بعالم( سبر یعنی کاگنم اندرلو به مسمی کتاب است هنود قدیم زبان که ( ذکر کتاب آن در که است موجود پندارند جو خدای ویرا هنود اهل که اندره

نمود تماشا را چیز هر کرده سفر آسمان به که است مندرج نام ارجنه شخصیکه دید را اندره سماوی سرائیه ارجنه که است شده نوشته چنین کتاب آن در و

هنود کتابهای در و است واقع نندنه باغ در و میباشد ویونتی قصر آن اسمو مینماید آبیاری را تازه و تر رستنیهای جاوید رودهای آنجا در که است مرقوم

که می آورد بار ای میوه پکشجتی به مسمی درختی آسمانی باغ آن وسط در و نمی میرد هرگز بخورد میوه آن از کس هر و میگویند بقا یعنی امرته آنراکه هر و می بخشد زینت درخت آن به رنگارنگ صورت خوب درخشان گلهای

انجام میآورد خود دل در که خواهشی هر می نماید استراحت اش سایه زیر اما و مینامند طوبی آنرا اسلام اهل که همانست درخت این البته میگیرد

زبان در و حواپه اوستا بزبان آنرا که میدانستند عجیب درختی هم زردشتیاندر چنانکه میباشد خوب آب دارای اسم آن معنی که می نامند حومپا پهلوی

( مکتوبست ( پنجم نزگرد وندیداد mdash کتاب

OpA itNicat aydZoaY TAkitiUp acah TahMayarz

203

mvCak-uruoW Oyarz iwa`mIpAwh mampY mampnaW iwaitNvDoar lrawru Em arqa 1ODvras-OpsIW lpsIW

۶۰و ۵۹سطر ۵فرکرد( دریای) از آبها میشوند جاری پاکیزگی در ترجمهقسم هر از همه میرویند رستنیها آنجا حوایه بدرخت ووورکشه بدریای یوئیتکه

و میگویند طوبی آنرا عربی در که همانست درخت این که نماناد مخفی انتهیمیخوانند پکشجتی آنرا هنود اهل که درخت آن و این میان در تفاوت هیچ

نمیباشد

زردشتیان و هنود کتابهای در فقط نه معانی این از بسیاری که باد واضحنامة وصیت آن در خصوصا و بدعتی مسیحیان جعلی کتابهای بعضی در بلکهیافت نیز پولس رویای به مسمی دیگر کتابی در و شد مذکور که ابراهیم

دیگر کتاب آن در و ابراهیم حضرت که مکتوبست کتابها آن از یکی در و میشودبه مقرب فرشتگان از یکی هدایت به پولس حضرت که است شده گفته

چنین ابراهیم حضرت دربارة و کرد مشاهده را چیز هر نموده عروج آسمانndash است شده نوشته

X Καὶ κατελθὼν ὁ ἀρχάγγελος Μιχαὴλ ἔλαβεν

1 The waters stand there boiling boiling up in the heart of the sea Puitika and when cleansed there they run back again from the sea Puitika to the sea Vouru-kasha towards the well-watered tree whereon grow the seeds of my plants of every kind by hundreds by thousands by hundreds of thousands mdash Avesta mdash Vendidad Fargard (Purity Laws) 519 mdash Darmesteter James Sacred Books of the East American Edition New York The Christian Literature Company 1898 pp

204

τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ ἅρματος χερουβικοῦ καὶ ὕψωσεν αὐτὸν ἐπὶ τῆς νεφέλης καὶ ἑξήκοντα ἀγγέλους καὶ ἀνήρχετο ὁ

Ἁβραὰμ ἐπὶ ὀχήματος ἐφ ὅλην τὴν οἰκουμένην1 )۱صورت ۱۰فصل را) ابراهیم شده نازل مقرب فرشتة میکائیل و عرابة ترجمه بر

برابر را فرشته شصت به را او نموده بلند فلک اثیر به ویرا و برداشت کروبی انتهی میگذشت مسکون ربع تمامی بالای بر مرکب آن بر ابراهیم و آورد

اسمش و است مذکور احادیث در که نام براق مرکب آن اصل اینست وعبرانی لفظ 2 ברק از ( در( اینها مانند چیزی و است مأخوذ برق یعنی باراق

) فصل خنوخ جعلی ۱۴کتاب درخت) آن ذکر کتابها این در و میشود یافت نیزدرخت خصوص در هم یهود اهل و است مندرج نیز رودخانه چهار آن و سماوی) ترگوم است راه سال پانصد آن بلندی که میگویند بود عدن باغ در که حیات

میگویند) آن دربارة است عجیب بینهایت که نیز دیگر بسیار چیزهای و یوناتانآسمان در آدم حضرت جنت که میبرند گمان اسلام اهل چون و

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter X p 22-23X And the archangel Michael descended and took Abraham upon the cherubim chariot and elevated him hellip upon the cloud and sixty angels and Abraham ascended upon the carriage over all the inhabited world 2 Lightning

205

پولس رویای در خصوصا و جعلی کتابهای بعضی در اشتباه این اصل است بوده ۴۵فصل( امور) این دربارة هنود و زردشتیان آنچه شاید و میشود یافت

کتابها آن در آنچه یا و است گشته مأخوذ جعلی کتابهای قسم این از میگویندشخص هیچ حال بهر و است شده اخذ پرستان بت آن صحف از میشود یافت افسانه این همة آیا که بپرسد شخصی اگر اما و نمیکند قبول واهیانرا آن دانا

وجود قلابی سکة هیچ البته که بگوئیم او جواب در باید ندارد بنیاد هیچ بالکل هاآنها بشباهت دیگرها آن که نمیبود موجود صحیح درست سکة اگر نمی یافت

افسانه این همة همچنین و است شده ساخته نادان اشخاص دادن فریب برایکتاب در که سبب این از است شده جعل متفرقه اشخاص معراجهای های

نیز و میشود یافت الیاس حضرت و خنوخ حضرت حقیقی معراج ذکر مقدسدر رسول پولس و نمود صعود آسمان به عیسی حضرت که مکتوبست آنجا در در امور این به نسبت که را آنچه کس هر اما دید نیز سماوی چیزهای خوابآن با آنها تفاوت که فهمید خواهد البته نماید مطالعه مکتوبست مقدس کتاب

شاهنامه بین ما که فرقی آن مثل است آسمان تا زمین از مذکور های افسانهواقع بیان که نادری جهانگشای تاریخ و است افسانه تماما که

206

های افسانه در و احادیث در آنچه صحیح حقیقی اصل و میشود یافت میباشدتورات در است مندرج رودخانه چهار آن و طوبی بدرخت نسبت نصاری و یهود

باب ( پیدایش کتاب افسانه) ۱۷الی ۸آیه ۲موسی نادان مردم که میشود دیدهبغداد و بابل نزدیکی در عدن باغ که بودند ندانسته و نفهمیده آنرا چون دوست

را الهی تاریخ و بدروغ را الهامی راستی نموده مبالغه خود مخیله بقوت بود کردند مبدل باطل بداستانهای

ذرات) ۲( و الموت ملک و اجنه و غامان و حور و جنت دربارة آنچه اصل امور این جمیع از مسلمان هر البته است مندرج احادیث و قرآن در کایناتگفته احادیث و قرآن در آنها به نسبت که را آنچه هر و دارد کافی وافی واقفیتبیان مفصلا اینجا در را چیزها این که نیست لازم لهذا میداند بخوبی است شدهکتب در تعالیم این همگی بنیاد و اصل که میگویند معترضین اما کنیم اثری که میداند بخواند را مقدس کتاب که هر همانا و میشود یافت زردشتیان

میگویند حواریین و انبیا اینکه جز نمی شود یافت انبیا از یک هیچ کتاب در آنها ازیا جنت و ابراهیم آغوش آنرا که هست آرامگاهی حقیقی ایمانداران برای که

یافت حواریین و انبیا صحف در هرگز غلمان و حور ذکر اما مینامند بهشت

207

و زردشتیان کتابهای در چیزها این جمیع لکن و است معلوم چنانکه نمی شودبا میشود خوانده آنها اوصاف در کتابها آن در آنچه و است مندرج هنود اهل

دربارة اسلام اهل آنچه مثلا دارد غریب عجیب شباهت احادیث و قرآن اقوال ) سورة یعنی رحمن سورة در ایشان خصوص در که ۷۲آیه ۵۵حواریان

مکتوبست الخيام في مقصورات سورة 1حور یعنی واقعه درسورة ۲۲آیة ۵۶و ( قدیم زردشتیان آنچه از البته اند گفته المکنون اللولو کامثال عین حور و ( ) است مأخوذ میگفتند پریان یعنی پیرکان به مسمات مونث بروانان نسبت

با و ساکنند هوا در که هستند ماده ارواح پریان که میبرند گمان زردشتیان زیراقلوب که است بنوعی ایشان خوبصورتی و دارند علاقه روشنی و ستارگان عربی زبان جز که علما از بعضی چه اگر و میگردد گرفتار بدامشان مردان

اما است مشتق حار فعل از و عربی حورعین لفظ این که برآنند نمیدانند هیچلفظ اوستا در زیرا میباشد پهلوی و اوستا زبان از اصلش که گفت 2میتوان

vrawh ( در( لفظ همان و میشود یافت خورشید و آفتاب بمعنی حوری یعنی لفظ این عرب اهل چون و میشود گفته تابحال خور فارسی در و هور پهلوی

نمی دانستند آنرا اصل ساخته داخل خود زبان در را حوری

1 Fair ones close-guarded in pavilions Quran 55 72 mdash Pickthall2 Hvare

208

زیرا دارند اسمی چنین چشمانشان رنگ سیاهی بسبب که بردند گمان لهذا نیز قدیم هنود میان در اما ایران در فقط نه و میباشد همین بعربی حار معنی

و غلمان و حور ایشانرا اسلام اهل که سماوی پسران و دختران قسم آن ذکرچنین منو نامة شریعت در و میشود یافت مینامند هروس وگند اپسرسس هنود

است مرقومआहवष मिमथोऽनयम जिघासनततो महीकषिाः

1यधयमानाः पर शकतया सवरग यानततयपराङमखाः ۸۹آیه ۷باب( بکشند) میخواهند را یکدیگر طرفین از که زمین مالکان ترجمه

( ) میروند آسمان به نگریخته یعنی نگردانیده پس روی و جنگیده بزور عد منانتهی

میگوید چنین پادشاه نله به اندره نلوپاکهیانم در نیز وधम-जञाः पथिथवीपालाः तयकतीतिव-योमिधनः शसतरण तिनधन काल य रगचछनततयपराङमखाः

2अय लोकोऽयसषाम ۱۸و ۱۷آیه ۲باب( نثاراند) جان جویان جنگ که زمین عادل نگهبانان ترجمه

باقی عالم این میروند بمرگ بسلاحی نگردانیده پس روی موسم در ایشان که نیز هند قدیم پرستان بت که می بینیم سخنان این از و انتهی ایشانست آن از

شدن کشته بوسیلة مردم که میبرند گمان

1 Kings who fight the war with full vigor with a willingness to do or die and never look back go directly to heaven when they die2 Kings who know their religion and duties very well who fight without a care for their own life who never look back and are felled by arms blow become the eternal inhabitants of this very world

209

لفظ نیز جنی و آورند بچنگ غلمانرا و حور و بهشت و آسمان می توانند جنگ دراما میبود قلیل وزن بر جنین البته پس میبود جن فعل از اگر زیرا نیست عربی

اوستا لفظ از ) iniaj اشتقاقش روح( نیز آن که میباشد جینی یعنی لفظ از لفظ این و میگویند بهشت فارسی در را جنت و است شریر

OtSihaW ( و( کامل بمعنی اوستا در که وهشنتو یعنیرا جنت قدیم زردشتیان و است مشتق می آید بهترین

mdash uha OtSihaW )هش ) و جهان یعنی اهو تودر چنانکه مینامند اس ۶۵سطر ۹یسنه بهترین تمذکور

حضرت که است مرقوم چنین احادیث در که آمد پدید میزان ذکر دردست بر که اسودة آن بر وقتیکه هر دیده را آدم حضرت خود معراج در محمد

نظر بود چپش دست بر آنهائیکه بر چون و می خندید می نگریست بود راستشابراهیم نامة وصیت در چیز همان که دیدیم و می نمود زاری و گریه می افکند

قصه دو این بین ما تفاوت یک اما میباشد حکایت آن اصل که مکتوبست نیزاست مذکور ابراهیم نامة وصیت در ارواحیکه آن که اینست آن و میشود یافت

اشخاص آن ارواح شد ذکر احادیث در که اسوده آن اما میباشد مردگان ارواح نیافته اند تولد هنوز که هستند

210

و کوچک مورچة ذره اصلی معنی که مینامند کاینات ذرات را آنها اسلام اهل واست عربی عین البته لفظ آن و میباشد میشود دیده خورشید دم غبارهائیکه

اخذ قدیم زردشتیان از دارند کاینات ذرات آن خصوص در که اعتقادیرا آن امااوستا بزبان را کاینه ذرة هر و میداشتند خیالرا همان زردشتیان زیرا اند کرده

iCawarf پهلوی بزبان Pahlavi 7th و ( مصریان( از را تعلیم این زردشتیان که است ممکن و مینامیدند فروهر

اسلام دین داخل گرفته ایران از آنرا عرب اهل بهرحال اما بودند آموختهساختند

زیرا اند کرده اخذ یهود از الموترا ملک لقب اسلام اهل که دیدیم این از قبل ویعنی ( را لقب همان عبری بزبان فرشته بدان ) 1 מלאך המות ایشان

را او یهود چونکه میشود یافت کمی تفاوت اسمش دربارة اما 2 סמאל میدهند

( نیست( عربی نیز اسم این لکن و میگویند عزرائیل اسلام اهل و سمائیل یعنی کتاب در فرشته این ذکر اما میباشد الله نصره معنیش و است عبری بلکه

از میگویند وی دربارة که را آنچه یهود که هویداست پس نمیشود یافت مقدسنوشته جائیکه می یابیم اوستا کتاب در آنرا اصل شاید و اند آموخته دیگر جائی

کسی اگر که است

1 The Angel of Death2 Sammael See also Sources of Qurrsquoan p 99 241

211

آتش و آب از او قتل گردد سوخته و خفه افتاده آنها امثال و آتش و آب دراوستا زبان در را او که الموت ملک بلکه SutODIW نیست Otsa

( هلاک( ویرا میگویند استوویدهوتسش یعنیفرگرد ( ندیداد و کتاب ببین )۳۵الی ۲۵سطر ۵میسازد

ویرا) ndash ۳( که یهود از را عزازیا اسم اسلام اهل جهنم از عزازیل برآمدن حکایت) یعنی همانطور ((1 עזאזל به باب لاویان کتاب در اسم آن و اند گرفته مینامند

۲۶و ۱۰و ۸آیه ۱۶ آموخته) زردشتیان از ویرا برآمدن حکایت اما است مذکورآفرینش یعنی بوندهشنیه به مسمی پهلوی کتابی و احادیث مقابلة از چنانکه اند

ndash صفحه الأنبیا قصص در و میشود ndash ۹ظاهر خدایتعالی مکتوبست چنینآنگاه کرد سجده را خدایتعالی سال هزار سجین در عزازیل کرد پیدا را عزازیل

آمد دنیا زمین بر تا کرد سجده را خدایتعالی سال هزار طبقه هر به آمد زمین بر ) صفحهndash المجالس عرائس در (۴۲و یعنی) ابلیس که است شده نوشته

بحضرت رسانیدن ضرر امید به ماند جنت دروازة نزد سال هزار سه تا عزازیلفصل هشینیه بوند در و بود پر حسد از دلش زیرا حوا و چنین ۲و ۱آدم

mdash مکتوبست

1 Leviticus 168 scapegoat mdash Azazel

212

Pahlavi text 207 ( ) نعر و آزردن آرزوی و دانی عقب در تاریکی در ابلیس یعنی اهرمن ترجمه

تاریک مقام که است جائی تاریکی آن هم و آزارش آن و هست و بوده ( هست ( اهرمن که دانست مطلق علم یعنی آگاهی همه در اورمزد میگویند

سال هزار سه انجام تا می آمیزد در رشک آرزوی در و میانگیزد را خود زیرا ( تبدیل ( بی بوده اند یعنی راهرمن اورمزد اند بوده روح در

213

از آخر و نبود آگاه اورمزد هستی از دانی عقب بسبب مضر روح بیحرکت و دید را اورمزد روشنی آن چونکه و آمد روشن بمقام تا و برمیخیزد قعر آن

انتهی بپرداخت ساختن بهلاک آمیز رشک گوهر و آزارنده آرزوی بسببمیشود یافت زردشتیان تعلیم این و احادیث بین ما که تفاوتی آن البته

و مینمود عبادت را خدا عزازیل که است مندرج احادیث در زیرا پیداست ndash اما است موجود اورمزد که نمیدانست اهرمن که میگویند زردشتیان

در اهرمن هم و عزازیل هم چونکه هست حکایت دو این بین ما نیز مشابهتی ( ) بهلاک برآمده آنجا از دو هر و پیوستند بوجود قعر یعنی یازوفائی سجین

بپرداختند خدا مخلوقات ساختنچیزی که است مناسب شویم فارغ اهرمن یا و عزازیل ذکر از اینکه از قبل و

آن و میباشد یکدیکر با حکایت دو این داشتن علاقه دلیل که نمائیم ذکر نیز دیگربا طاوس که می آید پدید زردشتیان کتابهای از هم و احادیث از هم که اینست

مذکور ndash چنین الأنبیا قصص در و است داشته نسبت باشد اهرمن که عزازیلndash گردد داخل میخواست و بود نشسته جنت در پیش عزازیل چون که است

کنگره ای بر بهشت از طاوس

214

کیستی تو گفت طاوس میخواند اعظم اسمهای که دید را یکی بود نشستهگفت نشسته ای چرا اینجا گفت عزوجل خدی فرشتگان از فرشته ام من گفت

طاوس آیم بهشت در که میخواهم را بهشت می کنم نظر یعنی الجنه انظراست بهشت در ع آدم تا گذارم بهشت در را کسی که نیست فرمان مرا گفتبخواند را دعا آن که هر آموزانم دعا چنان دهی راه بهشت در مرا اگر گفت

او هرگز آنکه سوم نباشد سرکش دوم و نشود پیر آنکه یکی بود چیز سه ویرادر کنگره از بخواند نیز طاوس بخواند را دعا آن ابلیس نکنند بیرون بهشت از را

گفته ndash آن از بعد و انتهای گفت مار با بود شنیده ابلیس از چه هر پرید بهشتبزمین بهشت از را ابلیس و حوا و آدم حضرت تعالی خدای چون که است شده میان طاوس حکایت و نمود اخراج ایشان همراه نیز را طاوس انداخت

در زیرا می پندارند اهرمن مددکار را او نیز ایشان اما است دیگر زردشتیانndash مکتوبست چنین اهرمن دربارة یزنبق تصنیف بدعتها رد به مسمی کتابԱսեն թէ Արհմնն ասաց ոչ եթէ չrsquoկարեմ առնել բարի ինչ այլ չrsquoկամիմ և rsquoի հաստատուն զբանն առնելոյ` արար

սիրամարգ1 )۲باب ( اهرمن) ndash ndash ( که زردشتیان میگویند ترجمه

1 They say that the devil said itrsquos not that I cannot but rather I donrsquot want to create anything good and as a proof to his words he created the peacock mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book ii

They say that Ahriman said It is not that I cannot make anything good but I will not And in order to prove what he said he made the Peacock mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 246

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

215

ثابت برای و نمیخواهم بلکه بسازم نتوانم نیکو چیز هیچ که نیست چنین گفتبوده ndash ndash عزازیل مخلوق طاوس اگر و انتهی بساخت را طاوس قول این کردن

از وی همراه و گردد مددکار را او یافته تعلیم وی از که نیست عجیب البته باشد شود انداخته بیرون جنت

)4( ndash که است مندرج چنین الأنبیا قصص در محمد نور خصوص در ) ( صفحة ndash ( بود من نور بیافرید تع خدای چیزیکه اول گفت محمد ببین ۲حضرت

صفحة گفت) ndash ۲۸۲نیز محمد حضرت که است مرقوم الأحساب روضه در وای گفت نهاده وی پیشانی بر را نور آن خدا شد آفریده آدم حضرت چون کهنور و فرزندانت بهترین و ترین نجیب نور نهادم تو پیشانی بر که نوری این آدمکه ndash است مرقوم آن از بعد و میباشد شد خواهند فرستاده که انبیائی رئیسابن بعبدالله بتوالی تا شد سپرده باولادش شیث از و بشیث آدم از نور آن

نیز و گشت حامله محمد بحضرت او وقتیکه رسید بآمنه او از و رسید مطلب ndash را نور آن خدایتعالی گفت محمد حضرت که احادیث در است شده گفته

بیافرید را قلم قسم یک از و میافرید را عرش قسم یک از گردانیده قسم بچهارقسم چهار این بیافرید را مؤمنان قسم یک از و بیافرید را بهشت قسم یک از و

بیافرید مرا مکرم تر و عزیزتر اول قسم از کرد قسم چهار باز را

216

سوم قسم از و نهاد مومنان سر در و بیافرید را عقل دوم قسم از و رسولم کهدر و بیافرید را عشق چهارم قسم از و نهاد مومنان چشم در و بیافرید را شرم

صفحه ( الأنبیا قصص نهاد مومنان در) ۲دل نیز آنرا بجوئیم را حکایت این اکر وساسانیان ( ایام در که مینوخرد به مسمی کتاب در زیرا میابیم زردشتیان کتب

( همة و اینجهان آفریننده اورمزد که است نوشته چنین شد تصنیف پهلوی بزبانزمان مدح با خود خاص نور از سماویرا عقل و مقرب فرشتگان و مخلوقاتش

نور ndash همان ذکر خرد مینو سفر از قدیمتر بینهایت کتابی در نیز و آفرید بیکرانیشت در زیار میشود مینامند ۱۹یافت جمشید الآن را او که خشیته یمه ذکر در

مرقومست چنینPahlavi or Avesta page

211

217

212

218

213رمة) ndash ndash ۳۸الی ۳۱آیه ndash ۱۹یشت( صاحب بجمشید پرزورکیانی تابش ترجمه

و دیوها سلطنت کشور هفت زمین بر که وقتی میبود متعلق دراز زمان تا خوب ( ) بدکاران و کاهنان و عفریتها و پریان و جادوان و جن و انس یعنی مردمان

پذیرفت بکام را باطل دروغ سخن آن او چون پس می نمود

219

رمة صاحب جمشید که او شد روانه پرندة بصورت وی از ظاهری تابشبر شده مضطرب او و افتاد شادی بی جم ندیده تابشرا آن دیگر می باشد خوب ndash از تابش آن گشت جدا تابش آن اول بار بپرداخت نمودن بدشمنی زمین

( وراغ ( پرنده بصورت خورشید پسر یعنی ویوغان پسر جم از تابش آن جمشید ( جمشید( از تابش آن دوم بار چون گرفت تابشرا آن مهر روانه برق یعنی

و پسر جم از تابش آن گشت پسر جدا جم از تابش آن گشت بصورت یوغانآن دلیر جیل آثویانی حبیل پسر فریدون شد روانه وراغ پرندة بصورت ویوغان

تابش آن سوم بار چون بود فیروز مردان فیروزترین مرد چون گرفت تابشراروانه وراغ پرندة بصورت ویوغان پسر جم از تابش آن گشت جدا جمشید از

بود زورآور مردان زورآورترین چون گرفت تابشرا آن مردانه گرشاسب شدانتهی

جمشید که می بینیم کنیم مقابله یکدیگر با حکایترا دو این اگر که( اکنونسبب آن از و آفرید زمین روی بر خدا که بود مردی اول اوستا تعلیم حسب بر

( اولاد بهترین به را نور آن میگوئیم ابوالبشر آدم حضرت را او ما که همانستبر سپرد خود است شده گفته محمد نور دربارة احادیث در آنچه وفق

220

و میباشد محمد نور حکایت آن اصل قدیم ایرانی قصة این که هویداست پس که است واضح اینهمه بر علاوه و اند کرده اخذ زردشتیان از آنرا اسلام اهل

انس بر او که است شده نوشته جمشید خصوص در زردشتی سفر این در چونقبیل این از یهود اهل که آنچه البته مینمود سلطنت غیره و عفریتها و جن و

مسلمانان و است شده جاری ینبوع همین از میگویند سلیمان حضرت دربارة مخفی و دیدیم سوم فصل در چنانکه اند نموده اخذ ایشان از را قصه همان

در میگویند محمد حضرت نور شدن منقسم دربارة اسلام اهل آنچه که نماناد ( ) ظاهر پس است مندرج مفصلا زرتشت شت نامة آسمانی دساتیر کتاب

است سرچشمه آن از و زردشتیان تعالیم از نیز این که میشود)۵ از) بعد که گفت محمد حضرت که برآنند اسلام اهل صراط پل ذکر

بهشت و زمین بین ما که صراط پل به باید مردم همة الدین یوم آخری داوریموی از باریکتر پل آن که میگویند و کنند عبور است شده بناکرده جهنم بربالای

میگردند هلاک جهنم آتش در افتاده آن از شریریان و است شمشیر از تیزتر وآن اشتقاق که بپرسد باید اولا بداند بخواهد را تعلیم این اصل شخص اگر و

زبان در اصلش زیرا چیست صراط لفظ

221

فارسی در اصلش و است شده معرب لفظ آن البته نمیشود یافت عربیعلم صاحب هر و میگویند چینود را پل آن زردشتیان که زیرا میشود یافت

چ بعوض را ص سبب آن از نیست موجود عربی در چ حرف چون که میداند آن اسم فقط نه عرب اهل اما میگویند چین بعوض را صین چنانکه مینویسند

چنانکه اند کرده مأخوذ قدیم زردشتیان از نیز را اعتقاد آن تمام بلکه را پلموجود کرت دین به مسمی کتاب در که ذیل موضع این نمودن مطالعه محض

گردید خواهد هویدا است

Avesta p 216جزء( کرت آی ۸۱فصل ۲دین e۶و ۵ ۀ ترجمه)

222

پاک کردنی پرهیز خویشرا کردار میدارم نگاه پاک و بسیار گناه از میگریزم وای تو بارادة خرد و هوش و عقل و خیال و گفتار و کردار حیات قوت شش

و بخیال ترا پرستش آن میکنم ادا آنرا انصاف با حسنه اعمال توانای مسببدوزخ گران بسزای باشم نرسیده تا روشن راه در بمانم تا به کردار و گفتار

همیشه مرغوب تماما پربوی بهترین مسکن بآن تا برسم چینود از درگذرم بعد من و است پل آن اسم صراط لفظ چه اگر که باد واضح انتهی درخشان لکن و نمیشود معلوم عربی زبان از لفظ آن اصلی معنی اما می آید راه بمعنی

) و کردن جمع بمعنی چیدن از زیرا هویداست و ظاهر چینود معنی فارسی ازپیوند) پل چینود لفظ آن تمام معنی و است مشتق گذر یعنی ووتر پیوستن

می پیوندد بیکدیگر را زمین و بهشت استزیرا سازندهاهل) ۶( اموریکه آن جمیع مفصل بیان چونکه اما دیگر مطالب بعضی

معانی اختصار برای پس میکشید طول زیاده اند کرده اخذ زردشتیان از اسلام اسلام اهل که است این آنها از یکی و میکنیم اکتفا دیگر مطلب چهار سه بذکربگردد وی جایگیر میبایست که آینده نبی آن بر وفاتش از قبل نبی هر برآنکه

حضرت که می گویند مثلا است میداده شهادت

223

هذا علی و داود حضرت بر موسی حضرت و موسی حضرت بر ابراهیم که می فهمد نماید ملاحظه را انبیا کتب که هر اما اند داده شهادت الترتیب

عیسی حضرت بر پی در پی آخرشان تا اول از پیغمبران همة آن برعکس مقدس کتاب از را خیال این اسلام اهل چون پس بس و میدادند شهادت زردشتیه کتب میان کتابی که باد واضح کجاست از که بپرسیم باید نیاموخته اند

مولف و مذاهب دبستان مصنف که است موجود آسمانی دساتیر به مسمیمکتوب آسمانی بزبان که میگویند زردشتیان خود و خوانده اند آنرا قاطع برهان

و اصلی بزبان هم و است گشته ترجمه دری بزبان پرویز خسرو ایام در و شده که می کند ادعا کرده چاپ کتابرا آن که فیروز ملا و است موجود بدری هم

حضرت آنها اولین که پیغمبر پانزده بر نازله صحیفة پانزده بر است محتویزرتشت حضرت جمله آن از و پنجم ساسان حضرت ایشان آخرین و مهاباد

بعد که پیغمبری آن خبر صحیفه پانزده این از یکی هر آخر در و است سیزدهم است جعلی کتاب این البته است شده داده آید بظهور می بایست بترتیب آن از

که است آمده مقبول چنان اسلام اهل میان خیال این که گفت می توان اما دوم آیة و کرده اند اخذ زردشتی کتاب این از آنرا ایشان

224

گرزمرپان شش هر هرشنده شمئای فرشید است همین صحف این از یک هر ndash ndash ndash و دادگر مهربان گر بخشایش بخشایندة ایزد بنام دری در و فراهیدور

های سوره از سوره سیزده و صد سر بر آنچه با قول این که می بیند هرکس ndash الفاظ و دارد مطابقتی الرحیم الرحمن الله بسم یعنی است مکتوب قرآن

است مرقوم آنجا چونکه آنست مثل نیز بوندهشنیه اولPahlavi

هر ndash در زردشتیان که میباشد نیز این ذکر لایق و آفریننده اورمزد بنام یعنی زردشتیان مابین امر این در اما میگفتند رتو را آنها که داشتند دعا وقت پنج روز

صابیین که دعائی وقت هفت آن از وقت پنج آن زیرا است مطابقتی صابیین و میباشد داشتند

و) 7( حکایتها محمد حضرت که است محال که بگوید شخصی اگر کلام آخرنیز و باشد گردانیده خود احادیث و قرآن داخل پسندیده زردشتیانرا رسومپس باشد داشته هم وافقیت امور این از امی نبی آن که بود نخواهد ممکن

که است مندرج الأحباب روضه در اولا که میگویند قول این جواب در معترضینوی نزد که طایفة هر اشخاص به که داشت عادت محمد حضرت

225

فارسی بزبان اوقات بعضی بدینطور چون و بگوید بزبانشان چیزی می آمدند ثانیا و یافت رواج عربی زبان در فارسی الفاظ چند سبب این از میزد حرفعرب رسوم و داستانها و یهود افسانه های محمد حضرت که شد معلوم چونقصه که دارد اشکال چه پس ساخت خود قرآن داخل پسندیده را پرست بت

که حکایتهائی از بسیاری دربارة و باشد گردیده وی مقبول نیز فارسیان هایکلی رواج اعراب میان وی ایام در آنها که است مسلم است مندرج قرآن در

است نوشته چنین داستانها قسم این دربارة الکندی چون ذكرت میداشت فإن هذه لك قلنا القصص هذه ونظائر الفيل وأصحاب والناقة وثمود عاد قصة ونهارهن ليلهن يدرسنها كن اللواتي الحي عجائز وخرافات باردة ndash1أخبار

را حکایتها این امثال و فیل اصحاب و ناقه و ثمود و عاد حکایت اگر پس ترجمهکه است قوم زنان پیره خرافات و سست اخبار این که میگوئیم بتو کنی ذکر

الرسول سیره از ثالثا و میگفتند افسانه بطریق روز و شب را آنها ایشانمحمد حضرت اصحاب میان که است معلوم اسحق ابن و هشام ابن تصنیف

وقت در محمد حضرت که بود فارسی سلمان به مسمی ایرانی شخصیمحاصره

1 as Al Kindy tells usmdash Suppose we relate to thee such fables as those of Acircd Thamud and the She-camel the Companions of the Elephant and such like it would only be the way of old women who spend their days and nights in such foolish talk Sources of Islam p 90

226

ثقیف غزوة حین در نیز و کند را خندق آن وی نصیحت برحسب مدینه کردن خود ایام در که میگویند و آورد باستعمال اولا او رأی موافق را منجنیق طایف

مددکار قرآن کردن تصنیف در سلمان که بودند آن بر دشمنانش محمد حضرتسوره ( یعنی نحل سورة در اینمطلب ذکر و میباشد محمد )۱۰۵ ۀeآی ۱۶حضرت

میشود ndash یافت الفاظ ذي باین ال سان ل بشر مه يعل ما إن يقولون هم أن نعلم ولقدمبين عربي لسان وهذا أعجمي إليه ndash1يلحدون که میدانیم آینه هر و ترجمه

او بسوی می گردانند رو آنکه زبان انسانی را او می آموزد که میگویند ایشان که میگفتند معترضین اگر البته است روشن عربی زبان این و است اعجمی

اینرا چون اما میکرد کفایت جواب این بود قرآن عبارت حسن سبب عجمی آناحادیث در هم و قرآن در هم که مطالبی آن از بسیاری که اند کرده ثابت

دارد میشود یافت زردشتیه کتب در آنچه با انگیز حیرت مطابقت است مندرجاز بلکه نیست کافی بهیچوجه اعتراض آن نمودن رد برای قرآن قول این پساز آنحضرت که بود شده معلوم محمد خود ایام در که هویداست امر این آیه آن

مسلم اینرا نیز اینجا در که است لابد پس است یافته تعلیم فارسی سلمان میباشد اسلام دین ینابیع یکی نیز زردشتیان کتابهای که نمائیم

1 We know indeed that they say It is a man that teaches him The tongue of him they wickedly point to is notably foreign while this is Arabic pure and clear Quran 16 103 mdash Yusuf Ali

227

ششم ششم فصل فصلتعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

است آمده وارد

شرکت و پرستی بت از عرب اهل از بعضی محمد حضرت ظهور از قبل - از شاید و یهود اهل از چون و میبودند حق دین پی در داشته کلی نفرتکه داشتند اطلاع بود رسیده ایشان زمان تا الأیام قدیم از بتواتر که چند اخباری

بعضی سبب آن از است میشناخته را حقیقی واحد حی خدای ابراهیم حضرتدین تفحص و بجستجو طایف در هم و مدینه در هم و مکه در هم ایشان از اهم امر این مشغول آنانیکه و نمودند رد اصنامرا عبادت پرداخته الله خلیلامیه و مدینه در اصحابش و ابوامیر آنجمله از که گردیدند حنفا به ملقب گشتند

و عثمان و عبیدالله و بورقه مسمی مکه اهل از چهارنفر و طایف در زلط ابن و اشخاص نوع این گفتگوی و نمونه و خیالات که برآنند معترضین و بودند زید

کرده وی دین بر و محمد حضرت بر اهم تاثیر عمرو ابن زید تعلیم خصوصا این کنندگان مطالعه آنکه برای و می آید پدید قرآن خود در آن دلیل که است

اوراق

228

ابن که را آنچه که است لازم بیازمایند را قول این غلط یا و صحت بتوانند بهتر اگر که باد اضح و بخوانیم اند نوشته مکه حنفای به نسبت هشام ابن و اسحقابن کتاب اما اند نوشته را محمد حضرت سیرت نیز دیگر اشخاص نفر چند چه

از زیرا است معتبرتر دیگر کتابهای نوع آن همة از الرسول بسیره ملقب هشام ببیان مورخیکه اول میباشد محمد حضرت بزمان نزدیکتر و تر قدیم همه

سن در که بود زهری بپرداخت او اقوال و اعمال وفات ۱۲۴ ۀeنمودن هجریکه عروه از خصوصا و محمد حضرت اصحاب از تواتر از نوشت او آنچه و یافت

سالها چندان مرور در البته بود شده معلوم وی بر بود عایشه خویشان از یکیزهری کتاب اگر اما و بود یافته دخول اخبار آن در مبالغات و اشتباهات بسیار

میخواهند را امور حقیقت آنانیکه برای میداشت فایده بسیار میبود موجود حالا از تماما چه اگر و میبود دیگر کتابهای از معتبرتر آنجهه از و قدیمتر زیرا بدانند

) سنه در که نام اسحق ابن زهری شاگردان از یکی اما است رفته ۱۵۱میان ( آن از بسیار اجزای و نمود تصنیف مطلب آن در دیگر کتابی یافت وفات هجری

سنة ( در که هشام ابن الرسول سیره در ) ۲۱۳کتاب محفوظ کرد رحلت هجریاطلاع حنفا از تا مینمائیم رجوع کتاب آن بسوی ما الآن پس است مانده

229

این است شده نوشته آنجا در آنچه و یابیم واجتمعت إسحاق ابن قال میباشدله وينحرون يعظمونه كانوا أصنامهم من صنم عند لهم عيد في يوما قريش

فخلص يوما سنة كل في لهم عيدا ذلك وكان به ويديرون عنده ويعكفون على بعضكم وليكتم تصادقوا لبعض بعضهم قال ثم نجيا نفر أربعة منهم

بن قصي بن العزى عبد بن أسد بن نوفل بن ورقة وهم أجل قالوا بعضبن يعمر بن رئاب بن جحش بن الله وعبيد لؤي بن كعب بن مرة بن كلابأميمة أمه وكانت خزيمة بن أسد بن دودان بن غنم بن كبير بن مرة بن صبرة

وزيد قصي بن العزى عبد بن أسد بن الحويرث بن وعثمان المطلب عبد بنتعدي بن رزاح بن رياح بن قرط بن الله عبد بن العزى عبد بن نفيل بن عمرو بن لقد شيء على قومكم ما والله موا تعل لبعض بعضهم فقال لؤي بن كعب بن

ولا يضر ولا يبصر ولا يسمع لا به نطيف حجر ما إبراهيم أبيهم دين أخطئوا في قوا فتفر شيء على أنتم ما والله فإنكم لأنفسكم التمسوا قوم يا ينفع

في فاستحكم نوفل بن ورقة فأما إبراهيم دين الحنيفية يلتمسون البلدان الله عبيد وأما الكتاب أهل من علما علم حتى أهلها من الكتب بع وات النصرانية

مع هاجر ثم أسلم حتى الالتباس من عليه هو ما على فأقام جحش بنامرأته ومعه الحبشة إلى المسلمين

230

هلك حتى الإسلام وفارق تنصر قدمها فلما مسلمة سفيان أبي بنت حبيبة أم كان قال بير الز بن جعفر بن محمد فحدثني إسحاق ابن قال نصرانيا هنالك

وسلم عليه الله صلى الله رسول بأصحاب يمر تنصر حين جحش بن الله عبيد وأنتم أبصرنا أي وصأصأتم فقحنا فيقول الحبشة أرض من هنالك وهم

عينيه يفتح أن أراد إذا الوليد الكلب أن وذلك بعد تبصروا ولم البصر تلتمسون وخلف إسحاق ابن قال عينيه فتح تعني عينيه فقح وقوله لينظر صأصأ لينظر

بن سفيان أبي بنت حبيبة أم امرأته على بعده وسلم عليه الله صلى الله رسول صلى الله رسول أن حسين بن علي بن محمد وحدثني إسحاق ابن قال حربعليه فخطبها الضمري ة أمي بن عمرو النجاشي إلى فيها بعث وسلم عليه الله

مئة أربع وسلم عليه الله صلى الله رسول عن وأصدقها إياها فزوجه النجاشيالنساء صداق وقف مروان بن الملك عبد نرى ما علي بن محمد فقال دينار

بن سعيد بن خالد النبي أملكها الذي وكان ذلك عن إلا دينار مئة أربع على الروم ملك قيصر على فقدم الحويرث بن عثمان وأما إسحاق ابن قال العاص قيصر عند الحويرث بن ولعثمان هشام ابن قال عنده منزلته وحسنت فتنصر

إسحاق ابن قال الفجار حديث في ذكرت ما ذكره من منعني وأماحديث

231

دين وفارق نصرانية ولا يهودية في يدخل فلم فوقف نفيل بن عمرو بن زيدعن ونهى الأوثان على تذبح التي والذبائح والدم والميتة الأوثان فاعتزل قومه

ابن قال عليه هم ما بعيب قومه وبادى إبراهيم رب أعبد وقال الموءودة قتلرضي بكر أبي بنت أسماء أمه عن أبيه عن عروة بن هشام وحدثني إسحاق ظهره مسندا كبيرا شيخا نفيل بن عمرو بن زيد رأيت لقد قالت عنهما الله

أصبح ما بيده عمرو بن زيد نفس والذي قريش معشر يا يقول وهو الكعبة إلى أحب الوجوه أي أعلم أني لو اللهم يقول ثم غيري إبراهيم دين على أحد منكم

وحدثت إسحاق ابن قال راحته على يسجد ثم أعلمه لا ولكني به عبدتك إليكقالا عمه ابن وهو الخطاب بن وعمر نفيل بن عمرو بن زيد بن سعيد ابنة أن

فإنه نعم قال عمرو بن لزيد استغفر وسلم عليه الله صلى الله لرسول لقي كان وما قومه دين فراق في نفيل بن عمرو بن زيد وقال وحده أمة يبعث

ذلك في منهم

رب ألف أم واحدا تقسمت أربا إذا أدينالأمور

والعزى ت اللا عزلت جميعا

الجلد يفعل كذلكالصبور

ولا أدين ى العز فلاابنتيها

عمرو بني صنمي ولاأزور

ا رب وكان أدين هبلا حلمي ولا إذ الدهر في لنايسير

يالي الل وفي عجبتمعجبات

يعرفها ام الأي وفيالبصير

232

رجالا أفنى قد الله الفجور بأن شأنهم كان كثيرا

قوم ببر آخرين الصغير وأبقى الطفل منهم فيربل

يوما ثاب يفتر المرء المطير وبينا الغصن يتروح كما

ربي حمن الر أعبد الغفور ولكن ب الر ذنبي ليغفر

احفظوها كم رب الله تبوروا فتقوى لا تحفظوها ما متى

جنان دارهم الأبرار سعير ترى حامية وللكفار

يموتوا وإن الحياة في الصدور وخزي به تضيق ما يلاقوا

جلد( الرسول 1)۷۷و ۷۶ ۀeصفح ۱سیره و است گفته اسحق ابن ترجمهآنرا و شدند جمع بتهایشان از نزدیکی داشتند که عیدی در روزی قریش

1 One day when the Quraysh had assembled on a feast day to venerate and circumambulate the idol to which they offered sacrifices this being a feast which they held annually four men drew apart secretly and agreed to keep their counsel in the bonds of friendship They were (i) Waraqa Ibn Naufal Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza b Ibn Qusayy Ibn Kilab Ibn Murra Ibn Ka`b Ibn Luayy (ii) `Ubaydullah Ibn Jahsh Ibn Riab Ibn ya`mar Ibn Sabra Ibn Murra Ibn Kabir Ibn Ghanm Ibn Dudan Ibn Asad Ibn Khuzayma whose mother was Umayma Ibn `Abdul-Muttalib (iii) `Uthman Ibn al-Huwayrith Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza Ibn Qusayy (iv) Zayd Ibn `Amr Ibn Nufayl Ibn `Abdul-`Uzza Ibn `Abdullah Ibn Qurt Ibn Riyah Ibn Razah Ibn diyy Ibn Ka`b Ibn Luayy They were of the opinion that their people had corrupted the religion of their father Abraham and that the stone they went round was of no account it could neither hear nor see nor hurt nor help `Find for yourselves a religion they said `for by Allah you have none So they went their several ways in the lands seeking the Hanifiya the religion of AbrahamWaraqa attached himself to Christianity and studied its scriptures until he had thoroughly mastered them `Ubaydullah went on searching until Islam came then he migrated with the Muslims to Abyssinia taking with him his wife who was a Muslim Umm Habiba d Abu Sufyan When he arrived there he adopted Christianity parted from Islam and died a Christian in AbyssinaMuhammed Ibn Ja`far Ibn al-Zubayr told me that when he had become a Christian `Ubaydullah as he passed the prophets companions who were there used to say `We see clearly but you eyes are only half open ie `We see but you are only trying to see and cannot see yet He used the word sa`sa because when a puppy tries to open its eyes to see it only half sees The other word faqqaha means to open the eyes After his death the apostle married his widow Umm HabibaMuhammad Ibn `Ali Ibn Husayn told me that the apostle sent `Amr Ibn Umayya al-Damri to the Negus to ask for her and he married him to her He gave her as a dowry on the apostles behalf four hundred dinars Muhammad Ibn `Ali said `We think that `Abdul-Malik Ibn Marwan fixed the maximum dowry of women at four hundred dinars because of this precedent The man who handed her over to the prophet was Khalid Ibn Sa`id a al-`As`Uthman Ibn al-Huwayrith went to the Byzantine emperor and became a Christian He was given high office hereZayd Ibn `Amr stayed as he was he accepted neither Judaism nor Christiianity He abandoned the religion of his people and abstained from idols animals that had died blood and things offered to idols He forbade the killing of infant daughters saying that he worshipped the Allah of Abraham and he publicly rebuked his people for their practices

233

بود عیدی ایشان برای آن سال هر در و می گشتند آن دور و مینمودند تعظیم گفتند بیکدیگر آنگاه ماندند جدا ایشان از کرده گفتگو خفا در نفر چهار پس

ابن ورقه ایشان و خوب گفتند دارید پنهان را یکدیگر اسرار و نمائید صداقتالمطلب عبد دختر امیمه مادرش و الخ ابن حجش ابن عبیدالله و الخ بن نوفل

گفتن بیکدیگر و بودند الخ ابن عمرو ابن زید و الخ ابن حویرث ابن عثمان وابراهیم پدرشان دین از نیستند هیچ بر قومتان که می دانید که قسم بخدا

Hisham Ibn `Urwa from his father on the authority of his mother Asma d Abu Bakr said that she saw Zayd as a very old man leaning his back on the Ka`ba and saying `O Quraysh By Him in whose hand is the soul of Zayd not of you follows the religion of Abraham but I Then he said one `O Allah if I knew how you wished to be worshipped I would so worship you but I do not know Then he prostrated himself on the palms of his handsI was told that his son Sa`id Ibn Zayd and `Umar Ibn al-Khattab who was his nephew said to the apostle `Ought we to ask Allahs pardon for Zayd Ibn `Amr He replied `Yes for he will be raised for the dead as the sole representative of a whole peopleZayd Ibn `Amr Ibn Nufayl composed the following poem about leaving his people and the treatment he received from them

Am I to worship one lord or a thousandIf there are as many as you claimI renounce al-Lat and al-`Uzza both of them As any strong-minded person wouldI will not worship al-`Uzza and her two daughtersNor will I visit the two images of the Banu `AmrI will not worship HubalIn the days when I had little senseI wondered (for in the night much is strangeWhich in daylight is plain to the discerning)That Allah had annihilated many menWhose deeds were thoroughly evilAnd spared others through the piety of a peopleSo that a little child could grow to manhoodA man may languish for a time and then recoverAs the branch of a tree revives after rainI serve my Lord the compassionateThat the forgiving Lord may pardon my sinSo keep to the fear of Allah your Lord While you hold to that you will not perishYou will see the pious living in gardens While for the infidels hell fire is burningShamed in life when they dieTheir breasts will contract in anguish- Seera of Ibn Hisham Sources of Islam p 93-95

234

هیچ و نمی بیند و نمی شنود بکنیم طواف آنرا که چیست سنگ درگذشته اند بر شما که قسم بخدا پس کنید التماس انفستان برای قوم ای نمیرساند فایده

بجویند را ابراهیم دین یعنی حنیفیت تا شدند متفرق دیگر ببلاد پس نیستید هیچنمود تتبع آنها اهل از را کتب گشته محکم مسیحی دین در نوفل ابن ورقه پس

که شکی در او پس حجش ابن عبیدالله اما و دانست کتاب اهل از را علم تا کرد هجرت حبش به مسلمانان با آنگاه گردید مسلمان وقتیکه تا بماند داشت

چون پس رفت او همراه بود مسلمان که ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش ومسیحیان دین در آنجا در و کرد ترک اسلامرا دین شده مسیحی رسید بدانجا

داده خبر مرا زبیر ابن جعفر ابن محمد پس است گفته اسحق ابن شد هلاک) که ص خدا رسول اصحاب بر شد مسیحی وقتیکه حجش ابن عبیدالله گفت ( ما یعنی وصأصأتم فقحنا میگفت گذشته بودند حبش زمین از آنجا در ایشان

است این آن و نشده اید بینا هنوز و میکنید جستجو را بینائی شما و شده ایم بینابه تا میکند صأصأ ببیند تا کند باز را خود چشمان که میخواهد چون سگ بچة که

رسول و است گفته اسحق ابن چشمانشرا بازکرد یعنی فقح او قول و بینداز بعد صلعم خدا

235

( ) ابن گرفت حربرا ابن ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش عبیدالله بعد یعنی وی که کرد حکایت من برای حسین ابن علی ابن محمد و است گفته اسحق ( ) نزد ضمریرا امیه ابن عمرو حبیبه ام یعنی وی پی در صلعم خدا رسول ( ) وی با را او پس کرد خطبه محمد او برای ویرا نجاشی پس فرستاد نجاشی

محمد پس شد داده دینار چهارصد صلعم خدا رسول از کابینش و نمود تزویجدینار بچهارصد زا زنان کابین مروان ابن عبدالملک که نمی بینم گفت علی ابن

ابن خالد داد صلعم نبی به را او کسیکه و جهت آن از جز است کرده معین قیصر نزد حویرث ابن عثمان اما و است گفته اسحق ابن بود عاص ابن سعید

گفته هشام ابن شد بلند وی نزد او درجة و گشت مسیحی رسیده روم پادشاهدر آنچه که است حدیثی قیصر نزد حویرث ابن عثمان ماندن دربارة و است

گفته اسحق ابن است کرده منعق آن ذکر از مرا ام کرده بیان فجار حدیثنصاری دین و یهود دین داخل و بماند او پس نفیل ابن عمرو زیدابن اما و است

قربانیهائی از و خون از و مردار از و بتها از و کرد ترک خویشرا قوم دین و شد ) زنده دختریکه یعنی مووده قتل از و نمود اجتناب میکردند ذبح بتها برای که

( آن خود قوم بر و می پرستم را ابراهیم خداوند گفت و کرد نهی کنند خاکمرتکب که را عیسی

236

از پدرش از عروه ابن هشام و است گفته اسحق ابن گردانید آشکارا بودند آن) ( ) یعنی او که است داده خبر بمن عنها الله رضی ابوبکر دختر اسما مادرش

که) دیدم بود پیر بسیار وقتیکه را نفیل ابن عمرو ابن زید همانا گفت اسما در عمرو ابن زید جان که باو قریش آل ای میگفت داده کعبه بر را خود پشت

است نرسیده ابراهیم بدین من جز شما از یکی هیچ که قسم است وی دست تو نزد وجوه از وجه کدام که میدانستم اگر من بدرستیکه خدا ای میگفت آنگاه

کفهای آنگاه نمیدانم آنرا من ولکن می پرستیدم بدان ترا باشد تر پسندیده بمن و است گفته اسحق ابن کرد سجده نهاده زمین بر خویشرا دست

ابن همر و نفیل ابن عمرو ابن زید ابن سعید پسرش که است شده خبردادهعمرو ابن زید برای گفتند صلعم خدا برسول بود وی عم پسر که خطاب

زید و برمیخیزد امتی مثل تنهائی به وی بدرستیکه و بلی گفت او و نما استغفارآنچه خصوص در و کرد ترک را خود قوم دین اینکه دربارة نفیل ابن عمرو ابن بهزار یا پروردگار بیک آیا گفت چنین شد واقع بوی ایشان از آنجهت از

تماما را عزی و لات است شده مقسم امور حالیکه در بیاورم ایمان پروردگار میکند چنین شکیبا زورآور مرد ام کرده ترک

237

را عمرو بنی بت دو نه و ام آورده ایمان دخترش بدو نه و عزی به نه پس که زمانی در بود پروردگار ما برای او و ام نیاورده ایمان بغنم و مینمایم زیارت نیز روزها در و هست عجیب چیزهای شبها در و کردم تعجب بود کم من حلم

فانی مردانیرا اوقات اکثر خدا بدرستیکه میشناسد را آنها بینا شخص که احسان بسبب آنرا دیگر و است بوده فجور ایشان کار که است گردانیده

و می پروراند را کوچک های بچه ایشان از پس است نگاهداشته زنده گروهیشاخة میگردد خرم چنانکه میشود نیکو روزی و میخورد لغزش مرد ما میان

گناه غفور پروردگار تا می پرستم را خود رحمن پروردگار اما و خورده باران حفظ آنرا مادامیکه بنمائید حفظ را پروردگار خدای تقوای پس بیامرزد مرا

کافران برای و باغهاست مسکنشان که می بینی پاکانرا شد نخواهید هلاک کنیدآنچه و بمیرند اینکه و رسوائیست زندگانی در ایشان برای و سوزانست سعیر

انتهی کنند ملاقات میشود تنگ آن از ها سینه که رامکه از ویرا بود زید عم که خطاب که میسازد مطلع را ما هشام ابن واذن و بماند شهر آن مقابل حراء کوه بر که ساخت مجبور را او نموده اخراج

گردد مکه داخل که نداد

238

صفحة( اول جلد الرسول میرسانیم) ۷۹سیره بهم اطلاع نیز کتاب همان از وواقع مغارة در تابستان وقت سال هر در که داشت عادت محمد حضرت کهگفت میتوان پس کند منزل ث تحن رای عرب عادت حسب بر حراء کوه همان اقوال و میکرد ملاقات بود وی خویشان از که عمرو ابن زید با اوقات اکثر کهحینیکه در محمد حضرت که میگوید زیرا میگرداند ثابت قیاسرا ابن اسحق ابن

بحراء هو و الله کرامه من جائه بما جبرئیل جاء ثم بود همانجا در شد مبعوث شهر سنه کل من حراء فی یجاور ص الله رسول کان رمضان شهر فیهشام ابن قال التبرر التحنث و الجاهلیه فی قریش به تحنث مما ذلک اوکانصفحة ( الثآء من الفآء فیدلون الحنیفیه یریدون التحنف و التحنث العرب تقول

۸۱و ۸۰ وی) بنزد که خدا کرامت از آنچه با آمد وی نزد جبرائیل آنگاه ترجمهسال هر از را یکماه صلعم خدا رسول بود رمضان ماه در حراء در او و آوردتحنث بآن جاهلیت در قریش که بود آن از این و مینمود مجاورت حراء در اعراب است گفته هشام ابن می آید نفس تزکة بمعنی تحنث و مینمودند

raquo laquo raquo ثا raquo از بدل را فا پس بگویند را حنیفیت میخواهند و میگویند تحنف و تحنث احادیث از و قرآن از که هر و انتهی میآورند

239

اهم تأثیری محمد حضرت تعالیم بر عمرو ابن زید تعلیم که می بیند است واقفدر شد مذکور زید اعتقادات دربارة که امور آن از یکی هر زیرا است داشتهبت رد و مووده نهی است قبیل آن از و میشود یافت نیز محمد حضرت دین

را خدا و جهنم و سعیر از انذار و جنات خبر و الهی بوحدانیت اقرار و پرستی آن محمد حضرت که نماناد مخفی اینهمه بر علاوه و گفتن غفور و رحمن و رب

جمیع و زید زیرا نمود بعینه همانرا نیز او بود نموده عمرو ابن زید که ادعائیراو ام یافته آنرا که گفت خود دربارة زید و بودند ابراهیم دین پی در دیگر حنفایو مینمایم دعوت ابراهیم دین بسوی را مردم که میکرد ادعا نیز محمد حضرت

( بارها ( حنیف یعنی داشتند اصحابش و زید لقبیکه بهمان را ابراهیم حضرتاقتباس قرآن از چند آیة که میکند کفایت امر این اثبات در و میسازد ملقب

سورة ( یعنی نسآء سورة در زیرا مکتوبست) ۱۲۴ ۀeآی ۴نمائیم ومنچنینالله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات محسن وهو ه لل وجهه أسلم ممن دينا أحسن

خليلا (1إبراهيم خال آنکه از دین در است بهتر آنکه و رویشرا) ۲۳۳ترجمه کندخدا گرفت و گرایرا حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست او و خدا برای

) سوره یعنی عمران آل سورة در و دوست را است) ۸۹آیه ۳ابراهیم مرقومة مل بعوا فات الله صدق قل

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 125 mdash Yusuf Ali

240

المشركين من كان وما حنيفا 1إبراهيم پیرو پس خدا گفت است بگور ترجمه انعام سورة در نیز و مشرکان از نباشید و گرایرا حق ابراهیم کیش شوید

سوره( مکتوبست) ۱۶۲آیه ۶یعنی مستقيم صراط إلى ي رب هداني ني إن قل حنيفا إبراهيم ة مل قيما خدایم 2دينا مرا کرد هدایت من بدرستیکه بگو ترجمه

نحو و صرف از کس هر و گرای حق ابراهیم کیش درست دینی راست براهخویشرا امت و را خود محمد حضرت اینجا در که می بیند است واقف عربی سریانی و عبری بزبان لفظ آن اصل چه اگر و میگرداند ملقب حنیف به هم

یعنی حنفاء را اصحابش و زید عرب اهل چون اما می آید مرتد و نجس بمعنیپس بودند کرده ترک را خود پرست بت اجداد دین که زانرو میگفتند مرتدین

و پذیرفتند خویشتن برای پسندیده را لقب آن محمد حضرت هم و ایشان همهیچ تحنث و تحنف بین ما نیز ایشان شاید که زیرا گردانیدند نیکو نیز آنرا معنی

و خویش از نفر چهار آن که نمود فراموش نباید نیز اینرا و ندیدند تفاوتیعبیدالله نیز و بودند لوی نسل از آنها جمیع زیرا بودند محمد حضرت اقارب

و ورقه و گرفت بزنی را حبیبه ام اش بیوه وی و بود محمد حضرت زادة خالهجلد ( الرسول سیره در که نامة نسب از چنانکه بودند خدیجه عمان بنی عثمان

صفحه اول

1 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 95 mdash Yusuf Ali2 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

241

۷۶و ۶۳ پس) میگردد ظاهر شد اقتباس این از قبل آن از قدری و است مندرجبر دیگر حنفاء و زید تعالیم و خیالات و اقوال و آراء که نداشت امکان بهرحال

حضرت چه اگر که باد واضح الأمر آخر و باشد نکرده اهم اثری محمد حضرتآیه ( توبه سورة تفسیر در بیضاوی که حدیثی آن برحسب کرده ۱۱۴محمد ذکر

عمرو ابن زید برای اما نماید استغفار آمنه خود در ما برای که نیافت اذن استعلیحده امت قیامت روز در او که گفت و شد مذکور چنانکه نمود استغفار

زید ادعای و تعالیم اقوال باین محمد حضرت و میخیزد بر آنصورت در و میباشدنمود تصدیق را

داریم مسلم بالفرض بگوید شد گفته آنچه جواب در اینجا در کسی شاید ولکنتمام در که میگردد ظاهر پس اند گفته معترضین که آنهاست اسلام ینابیع که البته است محال این و نمی شود یافت محمد حضرت خود از اثری اسلام دین

طبیعت از چیزی مینمود ایجاد را خود دین محمد حضرت چون که نیست ممکنخانة بناأ چه اگر زیرا باشد پیوسته نه بظهور مذهب و دین آن در وی خوی ودادن ترتیب کار اما میکند بنا گوناگون ها خشت و آجرها و سنگها از را خودهویدا بنایش از بناأ مهارت و اراده و میگرداند نمایان را او هوش و هنر آنچیزها

میشود

242

دارد تفاوتی دیگر ادیان همة از و است بسته صورت اسلام دین عمارت چون و و است بوده هنرمند عاقل شخص عمارت آن بنای که است ظاهر سبب این از بر علاوه و میگردد هویدا نیز محمد حضرت بلاغت قرآن عبارت فصاحت از

دیده قرآن در محمد حضرت سرگذشت وقایع و حوادث از بسیاری آثار اینهمهوفق بر و نمیداشت دنیوی قدرت هجرت از قبل او که است ظاهر مثلا میشود

جنگیدن ذکر هیچ گشت مکتوبست هجرت از قبل هائیکه آیه آن در امر این وی انصار مدینه اهل چون هجرت از بعد اما نمی شود یافت دین انتشار برای

دفاع و خود جان حفاظت برای که داد اذن خود باصحاب اولا بودند گردیده ) سوره یعنی حج سورة در چنانکه ndash۴۱و ۴۰آیه ۲۲بجنگد مکتوبست) چنین

أن إلا حق بغير ديارهم من أخرجوا ذين ال ظلموا هم بأن يقاتلون ذين لل أذنه الل نا رب 1يقولوا شدند کرده زار کار که آنانرا مر شد داده دستوری ترجمه

مگر حق بنا دیارشان از شدند کرده بیرون آنانکه شدند کرده ستم آنها بآنکه ) صفحه اول جلد هشام ابن و خداست ما پروردگار میگفتند عروه) ۱۶۴آنکه از

شد عطا ها آیه این در اولا مقاتله اذن که میگوید اصحاب از دیگر اشخاص و ( از ( بعد ثانیا اما

1 Sanction is given unto those who fight because they have been wronged hellipThose who have been driven from their homes unjustly only because they said Our Lord is Allah Quran 22 39- 40 mdash Pickthall

243

این بودند آمده غالب غزوات بعضی در اصحابش و محمد حضرت چون چندیسوره ( یعنی بقره سورة در همچنین و گردید حکم شده تبدیل و ۲۱۲آیه ۲اذن

است) ۲۱۴ مرقوم هر الش عن يسألونك كم ل كره وهو القتال عليكم كتبوالمسجد به وكفر الله سبيل عن وصد كبير فيه قتال قل فيه قتال الحرام

القتل من أكبر والفتنة الله عند أكبر منه أهله وإخراج نوشته 1الحرام ترجمه حرام ماه از ترا می پرسند شما برای دارد کراهت او و کارزار شما بر شد

کافری و خدا راه از دارد باز و است بزرگ آن در کارزار بگو آنرا در کارزارخدا نزد است بزرگتر آن از را اهلش کردن بیرون و الحرام مسجد و بآن است اذن و بجنگند باید مسلمانان که است این آن معنی و شکستن از بزرگتر فتنه و

) ) در مسلمانان چون ثالثا و کنند منع بکعبه رفتن از ایشانرا قریش که ندهندساخته مغلوب هم را دیگر طوایف یعضی و قریظه بنی هجری ششم سنة

سوره ( یعنی مائده سورة در چنانکه گشت تر سخت جهد حکم آنگاه آیه ۵بودنداست) ۳۷ الأرض مکتوب في ويسعون ورسوله الله يحاربون ذين ال جزاء ما إن

من ينفوا أو خلاف من وأرجلهم أيديهم تقطع أو بوا يصل أو لوا يقت أن فسادالهم ذلك الأرض

1 Fighting is prescribed for you and ye dislike ithellipThey ask thee concerning fighting in the Prohibited Month Say Fighting therein is a grave (offence) but graver is it in the sight of Allah to prevent access to the path of Allah to deny Him to prevent access to the Sacred Mosque and drive out its members Tumult and oppression are worse than slaughter Quran 2 216- 217 mdash Yusuf Ali

244

عظيم عذاب الآخرة في ولهم الدنيا في 1خزي مزد نیست این جز ترجمهکشته اینکه بتباهی زمین در شتافتند و پیغمبرشرا و خدا کردند جنگ آنانکهخلاف از پاهایشان و دستهایشان شود بریده یا شوند کشیده بردار یا شوندمر و دنیا در خواری ایشانراست مر این زمین از شوند رانده یا یکدیگر

این که برآنند قرآن مفسرین که باد واضح بزرگ شکنجة آخرت در ایشانراست اما است شده مندرج نصاری و یهود دربارة نه و پرستان بت دربارة مطلب

گشت معین آن از بعد سال چند هم کتاب باهل نسبت اسلام اهل سلوکدر ( رابعا زیرا بود بموت مشرف هجرت یازدهم سال در محمد حضرت وقتیکه

سوره ( یعنی توبه قرآن) ۲۹و ۵ ۀeآی ۹سروة آخری سورة تاریخ حسب بر کهبار باید را جنگ حرام ماه چهار آن اتمام از بعد که است شده گفته میباشد

است مکتوب چنانکه کرد شروع دیگر فاقتلوا الحرم الأشهر انسلخ فإذافإن مرصد كل لهم واقعدوا واحصروهم وخذوهم موهم وجدت حيث المشركين

قاتلوا حيم ر غفور الله إن سبيلهم وا فخل كاة الز وآتوا الصلاة وأقاموا تابوا ولا ورسوله الله م حر ما مون يحر ولا الآخر باليوم ولا بالله يؤمنون لا ذين ال

ذين ال من الحق دين يدينون

1 The punishment of those who wage war against Allah and His Messenger and strive with might and main for mischief through the land is execution or crucifixion or the cutting off of hands and feet from opposite sides or exile from the land that is their disgrace in this world and a heavy punishment is theirs in the Hereafter Quran 5 33 mdash Yusuf Ali

245

صاغرون وهم يد عن الجزية يعطوا ى حت الكتاب 1أوتوا چون پس ترجمهبگیرید و را آنها یافتید هرجا مشرکانرا بکشید پس حرام ماههای شد منقضی

کردند توبه اگر پس رهگذری بهر را مرآنها بنشینید و را آنها کنید حبس و را آنهاکه بدرستی را راهشان کنید خالی پس را زکوت دادند و را نماز داشتند پا بر و

و آخرت بروز بخداوند نگرویدند که آنانرا بکشید مهربانست آمرزندة خدااز را حق دین نمی پذیرند و رسولش و خدا کرد حرام را آنچه نمیدارند حرام

پس خوارشدگانند آنها و خود دست از جزیه بدهند تا را کتاب شدند داده آنانکهو مبرا تبدیل و تغییر از او پاک ذات که علیم خدای ارادة قرآن حسب بر

درجه که اصحابش و محمد حضرت اسلحة فیروزی ترقی وفق بر معراست هویداست هم دیگر مطلبی در نیز این و میگردید مبدل میرفت پیش بدرجه

و منسوخ قرآن های آیه از بعضی که مینمایند اقرار اسلام فقهای خود زیرا) یعنی بقره سورة مطابق تعلیم این و می باشد ناسخ دیگر های آیه بعضی

است) ۱۰۰آیه ۲سروة مکتوب چنین که جائی ننسها است أو آية من ننسخ ماقدير شيء كل على الله أن تعلم ألم مثلها أو منها بخير آنچه 2نأت ترجمهمانند یا آن از بهتر بیاوریم آنرا کنیم ترک یا آیتی از کنیم منسوخ

1 But when the forbidden months are past then fight and slay the Pagans wherever ye find them an seize them beleaguer them and lie in wait for them in every stratagem (of war) but if they repent and establish regular prayers and practise regular charity then open the way for them for Allah is Oft-forgiving Most Mercifulhellip Fight those who believe not in Allah nor the Last Day nor hold that forbidden which hath been forbidden by Allah and His Messenger nor acknowledge the religion of Truth (even if they are) of the People of the Book until they pay the Jizya ]tribute[ with willing submission and feel themselves subdued Quran 9 5 9 mdash Yusuf Ali2 None of Our revelations do We abrogate or cause to be forgotten but We substitute something better or similar Knowest thou not that Allah Hath power over all things Quran 2 106 mdash Yusuf Ali

246

که است سبب آن از و است توانا چیز همه بر خدا که نمی دانی آیا آنراو یهود ادیان باشد ممکن شاید که میداشت امید محمد حضرت مادامیکه

نماید ایجاد آن از دینی ساخته مخلوط اعرابرا دینی رسوم از چیزی و نصاریجد وقت همان در و کنند قبول و پسندند به آنرا العرب جزیرت سکنة جمیع که

متفرقه ملل این جملة و مختلف طوایف این همة تا میکرد صرف تمام جهد و سازد خویش تابعین و دهد اتحاد یکدیگر با ایشانرا گردانیده مایل خود بسوی راو یهود که بست تصمیم آنگاه می باشد بیفایده و عبث سعی این که دید چون اما از نیز مطلب این و گرداند نفی عرب حدود از اقلا یا و سازد هلاک را نصاری

) سوره یعنی احزاب سورة در آنچه از اینهمه بر علاوه و میآید پدید قرآن ۳خودمن) ۳۷آیه اظهر است شده نوشته بود وی خوانده پسر که زید بزن نسبت

داشته اهم تأثیر قرآن بر محمد حضرت خود طبیعت و خوی که است الشمسزن بسیار به نسبت احادیث در هم و قرآن در هم که آنچه از مطلب این و است

در که تعالیمی و مطالب مجموعة آن البته میگردد هویدا است مندرج گرفتنشاز ای دریاچه در که است آبی اقسام و انوع مثل است موجود احادیث و قرآن

آبها آن ظرفیکه آن اما باشد پیوسته بهم شده جاری متفرقه ینابیع از طرف هرخوی و نفس و عقل است گرفته صورت آن از

247

میباشد محمد حضرت خوداست مندرج قرآن در که تعالیم و مطالب آن از بسیاری که نماناد مخفی

که آنچه در و میباشد مفید و خوب الهی اقدس ذات وحدانیت عقیدة مثلاندکی البته است شده گفته آنها امثال و طوبی درخت و جنت و میزان دربارة بنوشد پاکرا شفاف آب بخواهد کس هر اما یافت میتوان فایده و راستی

رجوع حیات آب نهر سرچشمة خود بسوی بلکه بیاشامد مکدر جوی از نمی بایدو انبیا کتب سرچشمه آن و است داده شهادت برآن بارها قرآن خود که نماید

است مکتوب چنین آنها خصوص در که میباشد فيها حواریین وراة الت أنزلنا ا إنونور هدى من يديه بين ما ل مصدقا مريم ابن بعيسى آثارهم على وقفينا

وهدى وراة الت من يديه بين ما ل ومصدقا ونور هدى فيه الإنجيل وآتيناه وراة التقين لمت ل سوره ( 1وموعظة یعنی مائده ۵۰و ۴۸آیه ۵سورة بدرستیکه) ترجمه

بر درآوردیم پی از و روشنی و هدایت آن در را تورات فروفرستادیم مااز دستش دو میان باشد مرآنچه کنند تصدیق مریم پسر عیسی به آنها اثرهایرا آنچه مر کننده تصدیق و روشنی و هدایت آن در انجیل را او دادیم و تورات

مر پند و هدایت و تورات از دستش دو میان باشد

1 It was We who revealed the law (to Moses) therein was guidance and lighthellipAnd in their footsteps We sent Jesus the son of Mary confirming the Law that had come before him We sent him the Gospel therein was guidance and light and confirmation of the Law that had come before him a guidance and an admonition to those who fear Allah Quran 5 44- 46 mdash Yusuf Ali

248

بوده چه الله خلیل ابراهیم حضرت دین که بداند بخواهد هرکه و را پرهیزگانخواهد آنجا و نماید ملاحظه تمام دقت با را موسی حضرت تورات باید است

نسل از مسیح عیسی وحید دهندة نجات و خداوند که داد وعده بوی خدا که دیدپذیرفته را وعده آن ابراهیم حضرت و یافت خواهد تولد اسحق پسرش و وی

در و یافت نجات ایمان آن بوسیلة و آورد ایمان موعود مسیح به کرده باور و) سفر موسی حضرت تورات در میکنیم اکتفا آیه سه دو بذکر مطلب این اثبات

باب ۱۹آیه ۱۷پیدایش بتحقیق) گفت خلیل بحضرت تعالی خدای است مکتوبرا خود عهد و بنه نام اسحق را او و زائید خواهد پسری تو برای ساره زوجه ات باب در و باشد ابدی عهد او از بعد او ذریت با تا داشت خواهم استوار وی ۲۲با

ساخته ۱۸آیه مخاطب ویرا جل و عز خدای دیگر بار که است گشته مرقوم نیزمرا قول چونکه یافت خواهند برکت زمین امتهای جمیع تو ذریت از و گفتیهود به جلیل انجیل در مسیح عیسی خداوند خود وعده این بیان در و شنیدی

شادمان و دید و بیند به مرا روز اینکه بر کرد شادی ابراهیم شما پدر فرمود ) باب یوحنا انجیل گفته) ۵۶آیه ۸گردید ربانی الهام با نیز رسول پولس و

نسلها به نمی گوید و شد گفته او نسل به و بابراهیم وعده ها است

249

است مسیح که تو نسل به و یکی دربارة بلکه باشد بسیاری دربارة گویا کهوارث وعده حسب بر و ابراهیم نسل آینه هر میباشید مسیح آن از شما اگر اما

باب ( غلاطیان به رساله عهد) ndash ۲۹و ۱۶آیه ۳هستید آن که رحیم رحمن خدایهم و اقل مصنف هم که فرمایاد عنایت اینرا است کرده ادا را خود ابدیارث آن مستفیض و محفوظ خلیل حضرت با اوراق این عزیز کنندگان مطالعه

آمین بگردند سماوی عمدةتمتتمت

250

فهرستفهرست۲۲صفحه صفحه دیباچهدیباچه55صفحه صفحه تنبیهتنبیه

اول اول فصل فصلبیان اهم معمای این حل در اسلام معتبر علمای و مجتهدین آنچه خصوص در

صفحه ۶میکنند

دوم دوم فصل فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

دین اول ینبوع عمان و شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازصفحه است ۱۲اسلام

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهومة تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و قرآن

251

اخذ صابیین طریقة از اسلام اهل مذهبی رسوم از بعضی و شده اقتباس یهودصفحه است ۲۷گشته

چهارم چهارم فصل فصلقرآن در آنچه از بسیاری که میگویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرجصفحه گشته ۱۱۳مأخوذ

پنجم پنجم فصل فصلآنچه از بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

مأخوذ هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن درصفحه ۱۷۵گشته

ششم ششم فصل فصلوارد تعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

صفحه است ۲۲۲آمده

252

کتب کتب فهرست فهرستعربی عربی بزبان بزبان

نوشته رشید مامون خلیفه ایام در که مستند کتاب کندی اسحق بن عبدالمسیحشد

مسیحی جواب و مسیح بنام محمدی روپیه امه آنه۶چهار ) بر نو اصل دینیه روایات فی الشتیه بارکره

شیرین)روپیه آنه۸دو

البارکره ndash مصنف از روپیه نارالحق سهالجدید و القدیم العد فی المجید آنه۱۲النجیل

فارسی فارسی بزبان بزبانبیبل ndash حکایات بر مشتمل النوار آنه1نور

فیندر ndash کشیش از الحیات آنه1طریقکندی اسحق آنه۱۲عبدالمسیح

جدید و عتییق عهد در مجید آنه8گلیرنانبیا نبوتهای درباره الاسرار آنه۱۲کشف

ndash - از مسیح الوهیت در الأسرار مفتاحفیندر کشیش

آنه1

ربانی کتب بر قرانی آنه10الهاداتالنجات آنه3وسیله

فیندر ndash کشیش از الحق آنه2میزان

نادان فخر بطلان برهان به مسمی الهالشتیه ndash الباکوره ترجمه برشیرین

و مسیحی کشیش بین ما دینی اسلاماتجوی حق ایرانی

عربی بزبان مقدس عربی کتاب بزبان مقدس کتابکامل مقدس روپیه کتاب آنه10یک

اعراب با مقدس روپیه کتاب آنه4پنج

253

Page 4: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب

سلف ایام در که آنانی از بسیاری و نیافته ایم کرده جستجو بدقت مذهب آن درالان بودند پذیرفته خود اجداد و آباء از تقلید روی از و بی تفتیش را مذهب آن

که زانرو می کنند قبول را دیگر مختلفه ادیان کرده ترک علانیة چه خفیتة چهبطور ایشان برای را اسلام دین بتواند که نکرده اند دریافت را کسی هنوز

- در چه چند کتابی البته اند کرده ثابت و هویدا آنرا حقیقت نموده اثبات عقلیآنها امثال و الشیعه حسام و الموازین میزان مثل ما درایام چه و سلف ایامزیرا بکند نمی تواند اکتفا بآنها فهیم عاقل شخص هیچ اما است یافته تحریرقلب شکوک و شبهات است مندرج درآنها که دلایلی آن که هویداست

هر مزبوره کتب مصنفان چونکه نمی دهد تسکین جویرا حق دوست مضطربغیرت نهایت معترفینش های حمله دفاع بامید و خود دین اثبات برای که چندداشتند که عملی که است حیف اما اند کرده صرف تمام وجهد جد و داشته

( ) چون ndash شد ذکر چنانکه اقل این اینجه از است نبوده حمیده غیرت آن برابراسلام دین ینبوع و بنیاد و اساس که دانست مصلحت از اینرا تمام بتحقیق را

ناقصش عقل بقدریکه عزوجل خدای باعانت نماید تفحص و تفتیش نو سرو ساخت مندرج کتاب این در کرده تتبع و آزموده را چیز هر است توانسته

مامول می کند تقدیم کریم کننده ملاحظه آنرابه الحال

4

مطالعه تام توجه و التفات به آنرا که هرکس ذوالجلال خدای فیض به اینکهبه که نهرعظیم این ینابیع و کجاست از اسلام دین که بداند یقین بتواند فرماید

وسیع ممالک مذهبی مزارع خود آب کدامها ۀeکثرت نموده آبیاری را عدیدهمی باشد

تنبیهتنبیهترجم که باد مصنف ۀeواضح از است مندرج کتاب این در که قرآنی های آیه

ترجم از بلکه زیر ۀeنیست در رحلی چاپی قرآنهای در که ایران معمولی فارسیاغلاط به مسئول مصنف پس است گردیده ماخوذ است شده نوشته سطر هر

آی مثل نمی باشد می شود یافت ترجمه آن در که از ۀeفراوانی نه و هشتاد ءترجم که عمران آل از ۀeسوره ونباشید است نوشته را المشرکین من کان وما

سور ودر آی ۀeمشرکان من ۀeترجم ۱۶۲ ۀeانعام کان وما که را الفاظ همینآی توبه سوره در و مشرکان از نبود و است نوشته درست باشد ءۀeالمشرکین

جنگ ۀeترجم ۲۹ باشد چنین باید که آنانرا بکشید است نوشته را االذین قاتلو - ترجم هر اما آنها با که ۀeکنید را موقع هائی آن و می باشد مصنف از دیگر

اقتباس

5

کنند مطالعه هر تا است آورده پیش اصلی بازبانهای آنها ۀeکرده جو حق منصفاگر و است زیاد و کم بی و صحیح ترجمه که بیند به خوانده اصلی بزبانهای را

معنیء از لغت هر اهل بمدد باشد نداشته آگاهی لغات آن از یعنی نتواند خودصحت بتواند و بیازماید بخوبی است نوشته مصنف آنچیزیراکه یافته اطلاع آنها

باشد داشته کتاب این مطالب رد بر چیزی کسی گاه هر و نماید دریافت آنرادرخواست امتنان با مصنف برساند بطبع نوشته دقت با کتابی که معنی باین

نسخ یک که تا ۀeمی کند بفرستد است شده چاپ کتاب این که بمحلی آنراکتاب آن بر است لازم که جوابی داشته ارسال مصنف نزد مطبع آن صاحب

التوفیق بالله و شود داده

اول اول فصل فصلمثنویمثنوی

دافعم قرآن راز کن کم و بیش رافعم معجزترا و کتاب منبیان اهم معمای این درحل اسلام معتبر علمای و بمجتهدین آنچه خصوص در

می کنند

6

عزوجل خدای ازجانب دینشان تمام که برآنند اسلام علمای که نیست مخفیرا ndash ۀeبوسیل اسلام دین واساس بنیاد پس است گشته مکشوف محمد حضرت

باشد وی رسالت و نبوت منکر آنکه هر و می گذارند آنجناب رسالت برحقیقتریش بر تیشه مطلب آن انکار که می دانند که رو زان می گویند کافر را ۀeاو

- اربع ارکان که می گویند آن بر علاوه و می نهد (ۀeمذهبشان حق ) ۱دین اولامجید ( احادیث) (۲قرآن اجماع) (۳ثانیا دربار) ndash ۴ثالثا و می باشد قیاس ۀeرابعا

است هویدا چونکه بنویسم چیزی اینجا در که نیست لازم چهارم و سوم رکنو قرآن اسلام دین بنیان الواقع فی زیرا باشد نباید احادیث و قرآن ضد آنها که

ndash دربار اسلام اهل جمیع که است حیف اما و است که ۀeاحادیث احادیثی آنشیعه اهل احادیثیکه مجامع آن چونکه نیستند الرای متفق می شمارند صحیح - است معلوم دارد تفاوتی اند کرده قبول رهابیان و سنیان آنهائیکه با می پذیرند

مندرج کتاب پنج دراین معتبره احادیث جمیع شیعه اهل تعلیم حسب بر که) یعنی (۱است سن) محمد ابوجعفر تالیف کافی (۳۲۹هجری ۀeدر ndash من) ۲) در

) سنه علی شیخ تالیف الفیه (۳۸۱لایستحرضه ابوجعفر) ۳)- شیخ تهذیب درسنه ( در) ۴)- (۴۶۶محمد

7

و ( مؤلف همان سنه) ( ۵استیصار رضی سید تالیف البلاغه نهج اما)- ۴۰۶در ویعنی ( ساخته اند منتخب را دیگر کتاب شش مزبوره صحف آن بعوض سنه اهل

ابن انس) (۱ مالک تالیف بخاری) ndash (۲موطاتا مسلم) ndash (۳صحیح سنن) ۴صحیحو ndash ndash ( ترمذی جامع سلیمان ماجه) ۶ابوداود ابن یزید ابن محمد السنن کتاب

و ndash متلو وحی قرآن که هستند الکلام متفق اسلام علیای بهرحال اما القزوینیکه حدیثی هر که است یافته قرار قانون این و می باشد متلو غیر وحی احادیث

خدا کلام را قرآن زیرا شود کرده رد باید باشد قرآن آیات از آیه ای بخلافموضوعهای و اشکالات بیان برای خصوصا احادیث حقیقتا پس می انگارند

مثلا است مفید می شود فهمیده قرآن از که آنچه توضیح برای و قرآن غامضسور در ( ۀeچون سوره raquo۱ ۀeآی ۱۷اسری است) مکتوب که سبحان می بینیم

الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبده أسرى ذي )1laquoال ترجمه ( الخبسوی الحرام مسجد از شبی را بنده اش شب به برد که آنرا بودن پاک دانم

معنی که کنیم استفسار تا نماییم رجوع احادیث به باید پس الخ القصی مسجدمیان مشهور معراج آن تصریح و بیان در که را چه هر آنها از و چیست آیه این

که بداند که کیست همچنین و فهمید می توان است معملوم اسلام علمایمسمی که پنجاهم سوره لقب

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

8

قاف کوه بودن موجود به را ما که احادیثی آن جز دارد معنی چه هست ق به کتاب این در اسلام منابع به نسبت آنچه سر لهذا می نمایند اخبار و اعلام

که کرده ایم مصمم را این است اختصار به ما حاجت چونکه می کنیم تقدیمدر آنها بنیاد و اصل آنهاییکه جز نکنیم ذکر را اسلام اهل تعلیم هیچ و عقیده هیچ

جمیع میان که است مندرج احادیث در نیز آن شرح و می شود یافت قرآن خوداست این ما اراده زیرا دارد کلی رواج سنی خواه و باشند شیعه خواه مسلمان

باشد داشته فایده عموما اسلام اهل جمیع برای کتاب این کهاست جل و عز خدای کلام قرآن که برآنند اسلام علمای که است معلوم

چه اگر و فرمود مرقوم محفوظ لوح بر عالم آفرینش از قبل آنرا تعالی وی کهازلیت اش باره در سخت بسیار مباحثات آنهم از بعد و مامؤن خلافت ایما در

باره در اما بگوییم چیزی باب این در اینجا ما نیست لازم که است شده واقعبواسطه تعالی وی جانب از تماما بلکه نیست انسانی تصنیف قرآن اینکه

همیشه اسلام اهل جمیع شده نازل محمد حضرت بر فرشته جبرائیل حضرت ادعا این اثبات در خلدون ابن و هستند و بوده الرای متفق عقیده این بربرای عرب اهل که باشد آن موافق بعباریتکه و عربی بزبان قرآن که می گوید

خیالات کردن بیان

9

آیه و فقره از بعد فقره شد فرموده ارسال آسمان از می نمودند مستعمل خوداعلان بجهت یا و خدا وحدانیت عقیده اظهار برای بود لازم بطوریکه آیه از بعد

مکشوف باشد متحمل را آنها باید جهان این در انسان که تکالیفی آن تصریح وانتظام برای احکام دوم حالت در و دین عقاید اخبار اول حالت در پس گشت

صفحه ( دوم جلد داریم مردمان از) ۴۵۸اعمال که می گوید دیگر موضع در وو متن که همانست ربانی کتب همه میان از قرآن فقط که است ظاهر همه این

حوال مسموع آواز به آن فقره های و ۀeالفاظ حالت است شده کرده پیغمبریو الهام آواز به را اینها انبیاء که زیرا دیگر ربانی کتب مابقی و انجیل و تورات

بودند برگزیده انسانی عمومی بحالت وقتیکه و خودشان خیالت صورت در یافت معجزه ای هیچ صحایف این عبارت در جهت این از نمودند تحریر

صفحه ( اول جلد اسلام) ۱۹۵و ۱۹۴نمی شود علمای آنچه که نیست شکی وقرآنست خود قول حسب بر می گویند قرآن بودن الله جانب من باره در

) سوره یعنی بروج سوره در raquo ۲۲و ۲۱ ۀeآی ۸۵چنانکه است) هو مندرج بلمجيد محفوظ قرآن لوح ) 1laquoفي لوحی ( در بزرگوار قرآنیست او بلکه ترجمه

سوره ( در یعنی انعام سوره در نیز و مرقومست) ۱۹ ۀeآی ۶نگاهداشته

1 Day this is a Glorious Quran(Inscribed) in a Tablet Preserved Quran 85 21- 22 mdash Yusuf Ali

10

laquo گفت فرموده امر محمد حضرت به خدایتعالی شهادة که أكبر شيء أي قلبه لأنذركم القرآن هذا إلي وأوحي وبينكم بيني شهيد الله ) 1laquoقل بگو ( ترجمه

شما دهم بیم تا قرآن این بمن شد وحی و شما میان و من میان است گواه خدا که می کند ادعا خود باره در قرآن که می شود ثابت آیه ها چنین این و آن به رااز بلکه است نیافته تالیف انسانی کتابهای از و نیست محمد حضرت تصنیف

قدر شب در آسمان از و است شده نازل محمد حضرت بر بوده خدا جانب ) سوره در یعنی قدر سوره در مکتوبست چنانکه یافته raquo۱ ۀeآی ۹۷نزول ا) إن

القدر ليلة في ) 2laquoأنزلناه شب ( در را او فرستادیم فرو ما بدرستیکه ترجمهو قرآن وحید منبع که نماییم اقرار باید کنیم قبول بیانرا این اگر پس قدرو سبحانه العالمین رب جل و عز خدای خود اسلام دین تمامی سرچشمه که باشد ممکن اگر لهذا ندارد و نداشته دیگر چشمه سر هیچ و می باشد تعالی

اکثر که بگرداند ثابت الشمس من اظهر اینرا نموده تفحص و تفتیش شخصکه کتبی از و دیگر ادیان از شبهه و بیشک اسلام عقاید از بیاری و قرآن اجزای

پس است شده انتخاب هست نیز حالا و بوده موجود محمد حضرت ایام در معترضین از بعضی چونکه و می گردد منهدم کلیتا و تماما اسلام دین بنیاد

واجب پس کنند ثابت می توانند را این که می گویند حکما

1 Say What thing is most weighty in evidence Say Allah is witness between me and you This Quran hath been revealed to me by inspiration that I may warn you Quran 6 19 mdash Yusuf Ali2 Lo We revealed it on the Night of Predestination Quran 97 1 mdash Pickthall

11

باشد حقیقی مسلمان که هر خصوصا و جوی حق شخص هر که است ولازمبر و راست معترضین قول این آیا که بداند آزموده تمام دقت با هم را امر این

خود دین دشمنان کرده رد را ایشان اعتراضات بتواند اگر زیرا نه یا است حقثابت و هویدا اسلام دین بودن الله جانب من و حقیقت البته سازد مجاب را

آن از و دارد عیبی چه حق معرفت و راستی دانستن پس الا و گردید خواهد علیم خدای مدد به الان بنابراین رسید خواهد وی به ضرر چه حقیقی علم

از بسیاری که آنند بر که آنانی ادعای آزمودن به و اعتراضات شنیدن به حکیمشده گرفته قدیمی کتب و دیگر ادیان از اسلام دین عقاید اکثر و قرآن تعالیم

می پردازیم است

دوم فصل دوم فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

اول منبع همان و است شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازبر مصمم چون محمد حضرت که است این معترضین قول است اسلام دین

عبادت بسوی ساخته آزاد پرستی بت از را عرب اهل که شده این

12

حضرت ایام در ایشان که دانست اینرا چون نیز و بگرداند مایل تعالی خدایاز را خود رسوم و عادات از بسیاری و می بودند خدا وحدانیت بر معتقد ابراهیم

مجبور را ایشان که نخواست داشته اند نگاه ارث روی از خویش متقی اجدادهر و نماید اصلاح ایشانرا دین که کوشید بلکه کنند ترک را آنها جمیع که سازد در آنجهت از بدارد محفوظ می پنداشت مناسب نیکو که را قدیمی عادت

سوره ( یعنی نسا raquo۱۲۴ ۀeآی ۴سوره که) أسلم مکتوبست ممن دينا أحسن ومن خليلا إبراهيم الله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات ن محس وهو لله 1laquo وجهه

( او( و خدا برای را رویش کند خالص آنکه از دین در است بهتر آنکه و ترجمه دوست را ابراهیم خدا گرفت و را گرای حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست

سوره ( یعنی عمرال آل سوره در نیز raquo۹۵ۀeآی ۳و است) الله مرقوم صدق قلالمشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل بعوا ) 2laquoفات گفت ( راست بگو ترجمه

همچنین مشرکان از نباشید و را گرای حق ابراهیم کیش شوید پیرو پس خداسوره ( یعنی انعام سوره raquo۱۶۲ ۀeآی ۶در است) إلى مندرج ي رب هداني ني إن قل

المشركين من كان وما حنيفا إبراهيم ة مل قيما دينا مستقيم )3laquoصراط ترجمه (درست دینی راست راه به خدایم کردم هدایت من که درستی به بگو

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 1252 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 953 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith and he (certainly) joined not gods with Allah Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

13

کرد خیال محمد حضرت چون لهذا مشرکان از نبود و گرای حق ابراهیم کیشدخترانشان قتل و شرک و پرستی بت جز عرب اهل رسوم و عادات جمیع که

حفظ اعراب میان ابراهیم حضرت ایام از اینها مثل دیگر قبیح چیزهای بعضی ودین در را اخلاقی و دینی رسوم و عادات آن از بسیاری پس بود شده کرده

با عرب شرقی و جنوبی ولایتهای و طوایف از بعضی چه اگر داشت نگاه خودابن شهادت از هم و تورات از هم اما بودند شده مخلوط نوح ابن حام اولاد

سکن از بسیاری که است هویدا هم غیر و طبری و و ۀeهشام شمالی اطرافاز بعضی و بودند یافته تولد نوح ابن سام حضرت نسل از ممالک آن مغربی

( ) زوج قطوره فرزندان از بعضی و قحصان یقطان از حضرت ۀeایشان دوماینها میان که بودند آمده پدید ابراهیم ابن اسمعیل حضرت از بعضی و ابراهیم

جمیع اصلی مذهب البته و هستند مشهور سبب آن از قریش قوم خودرا پرستی بت و شرک و می بود سبحانه واحد خدای عبادت سام اولاد طوایف

بودند ایشان مجاور که دیگر طوایف از و شام مملکت اقوال از ازمنه مرور به جمیع تقریبا وقتیکه اما بودند ساخته خراب و آلوده را خود اجداد دین آموخته

فراموش بالکل را الهی پاک ذات وحدانیت یهود اهل جز دیگر طوایف و اقوامکردند

14

نهاه محکم را عقیده آن عرب جزیره مغربی و شمالی ولایتهای سکنه آنگاهخورشید و ستارگان عبادت ایوب حضرت ایام در که دارد کلی احتمال داشتند

از چونکه می شد داخل عرب ممالک اطراف آن طوایف میان اول بار ماه و) نبی همان ۲۸الی ۲۶ ۀeآی ۳۱کتاب مورخین) از یکی و است ظاهر

تاریخ از قبل سال چهارصد از بیشتر که نام هرودوتس یونان مشهورترینآن عرب اهل ایام آن در که است ساخته مطلع را ما می نمود زیست مسیحی

اللات و ارتاک را آنها اسامی که داشتند معبود دو فقط عموما اطراف ) باب هرودتس تاریخ آن) ۸فصل ۳می نویسد اسم که نیست شکی هیچ و

به را عربی زبان تلفظ و املا اجنبی سیاح آن که بود تعالی الله اول معبودایام از جل عزو خدای لقب این که این و است ننوشته درست ندانسته خوبی

سبع معلقات از بود منتشر و مشهور عرب اهل میان محمد آن ۀeحضرتزیست حضرت آن بعثت از قبل اقلا یا و وی تولد از قبل که عرب شعرای

ذکر را الله اسم اوقات اکثر ایشان که رو این از می آید پدید می نمودندlaquo است مندرج ابیات این نابغه دیوان در مثلا الله کرده اند يعطها لم شيمة لهم

فما قويم ودينهم الإله ذات تهم محل عوازب غير والأحلام الجود من غيرهمالعواقب غير ایضا raquo1laquoيرجون الله و أن تر ألم

1 عوازب غير الأحلام و الجود غيرهممن الله يعطها لم شيمة يرجون لهم فما دينهمقويم و الإله ذات تهم محل العواقب غيرThey have a character which Allah has given only themGenerosity and ready intellects Their residence is Jerusalem and their religionDoes true and they only fear the aftermaths mdash Diwan of An-Nabighah (- 602 AD) See Sources of Qurrsquoan p 35

15

إذا كواكب والملوك شمس فإنك يتذبذب دونها ملك كل ترى سورة أعطاككوكب منهن يبد لم لنا raquoأيضاو 1laquo طلعت يرد خلده الله نسأل لديه ونحن

م إن الموت قدح ونرهب قدحنا فاز إن الخلد نرجى ونحن عامرا وللأرض لكا قامرا raquo2laquoجاء می شود یافت ابیات این نیز لبید دیوان در تدري و ما لعمرك

صانع الضوارب الله ما الطير زاجرات ولا معلوم 3laquoبالحصى اینهمه بر علاوه وچونکه بود عرب طوایف جمیع اقدس مسجد الایام قدیم از کعبه که است

از قبل سال شصت که سیسیلی دیودورس به مسمی دیگری یونانی مورخ ) باب می بود همچنین زمان آن در که است گفته بود زنده مسیحی و) ۳تاریخ ( است ( آشکار ال معرفه حرف آن از و بود الله بیت لقب به مشهور مقدس آن

عقید اینکه ۀeکه وجود با بود نشده فراموش هرگز عرب میان الهی وحدانیترا ایشان قرآن سبب آن از که داشتند نیز دیگر بسیار معبودهای ایشان

را آنها نموده عبادت متعال خدای بر علاوه را دیگر معابد زیرا می نامد مشرکین این ما که می گفتند را این اما می انگاشتند او واجب پرستش و احترام شریکبلکه نمی نماییم عبادت است تعالی الله که حی خدای مثل را ثانوی معبودهای

خدای ایشان شفاعت به که داریم امید و می شماریم خود شفیعان را ایشانواحد

1 يبد لم طلعت إذا كواكب الملوك و شمس ك يتذبذبفإن دونها ملك كل سورةترى أعطاك ه الل أن تر ألم

كوكب منهنHave not you seen that Allah had given you a statusYou see that all the Kings statuses are inferior to yoursYou are as the Sun and the kings are as planetsWhen you appear they disappear - Diwan of An-Nabighah2

الموت قدح نرهب و قدحنا فاز إن الخلد نرجى نحن عامراو وللأرض ملكا لنا يرد خلده ه الل نسأل لديه نحن و قامرا جاء إن

When we are before him (An-Nuaman) we implore Allah for his long lifeAs that restores us authority and develops the earthWe desire for him deathlessnessYet we fear the victory of death - Diwan of An-Nabighah3

صانع الله ما الطير زاجرات بالحصىولا الضوارب تدري ما لعمركBy your life The strikers of the pebblesOr the drivers out the birds do not know what Allah will do1 Labid Ibn Rabia ( - 661 AD) See also Sources of Quran p 35 Sources of Islam p 5

1 In Pre-Islamic period there were many sorts of augury This verse refers to two When the auger is asked about something he takes pebbles and strikes them and then tells them the answer The second one is that when the auger drives out a bird if it flies to the right it is considered to be a good omen if it flies to the left it is regarded as a bad omen

16

عقید این اثبات در و بفرماید اجابت را ما دعاهای تا بگردانیم مایل را ۀeحقیقیاقتباس الدینه مواهب کتاب از را ذیل حکایت که می کند کفایت پرستان بت آن

هوى نماییم raquo إذا النجم و السلام عليه قرأ حين الحبشة مهاجرة من نفر قدمأمنيته في الشيطان ألقى الأخرى الثالثة ومناة والعزى اللات أفرايتم بلغ حتى سجد السورة ختم فلما لترتجى شفاعتهن وأن العلى الغرانيق تلك تلاوته أي

وفش بخير ألهتهم ذكر أنه لتوهمهم المشركون معه وسجد ذلك ىصلعمالمسلمين من بها ومن الحبشة أرض بلغ حتى الشيطان وأظهره بالناس

معه صلوا و كلهم أسلموا قد مكة أهل أن وتحدثوا وأصحابه مظعون بن عثمانأ قد و فأقبلوا مصلعم بمكة المسلمون ن الحبشة سراعا ) 1laquo من تنی ( ترجمه

سور صلعم او که وقتی آمدند پیش حبش مهاجران از سور ( ۀeچند یعنی ۀeنجم۵۳ منات و عزی و لات از رهید خبر پس آیا رسید آیه این به تا می خواند را

آیات ( دیگر منی) ۲۰و ۱۹سومی در شیطان این ۀeآنگاه خواندنش در یعنی ویایشان شفاعت به که بدرستی و سرافرازند بدنان نازک اینها انداخت را الفاظ سجده صعلم او بود رسانیده انجام به را سوره آن چون و داشت امید باید

گمان زیرا کردند سجده وی همراه مشرکین و نمود

1 Some of the Abyssinian Refugees returned to Mecca when Surah liii was being read Coming to the verse What think ye of Allacirct and Al Uzza and Manacirct the other the third Satan cast these words into the readers lips These three noble ones whose intercession is to be hoped for When the Surah ended the whole company bowed down in adoration and the Idolators together with them thinking that their gods had been thus graciously acknowledged The strange episode was spread abroad by Satan and the Refugees ]among them were Uthman Ibn Mazun and his friends[ hastily returned to Mecca mdash Sources of Islam p 6 See also Sources of Qurrsquoan p 38-41 and Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 165-166

17

میان امر آن و است کرده ذکر خوبی به را ایشان معبودهای او که می بردندحبش مملکت به آن خبر که نوعی به نمود ظاهر آنرا شیطان و شد فاش مردم

دوستانش و مظصون ابن عثمان یعنی بودند آنجا که مسلمانانی آن بمسامع وسجده صعلم وی با شده مسلمان مکه اهل جمیع که گفتند نموده تکلم و رسید

ابن و آمدند باز حبش از زودی به پس شده اند ایمن مکه در مسلمانان و کردهرا حکایت این نیز دیگر بسیار مسلمان مورخین و طبری و هشام ابن و اسحق

سور تفسیر در نوشته اند بیضاوی و جلال الدین و یحیی آنچه و کرده اند ۀeبیان 1حج بار در شهرستانی و می گرداند ثابت قدیم ۀeآنرا عرب رسوم و مذاهب

laquo است نوشته والبعث چنین الخالق أنكروا فصنف أصناف الجاهلية والعرب إلا هي ما وقالوا التنزيل عنهم أخبر كما المفني والدهر المحيي بالطبع وقالوا

بالخالق اعترفوا وصنف الدهر إلا يهلكنا وما قوله و ونحيا نموت الدنيا حياتنا بل الأول بالخلق أفعيينا تعالى بقوله عنهم الله أخبر الذين وهم البعث وأنكروا

جديد خلق من لبس في مختصة هم أصنامهم وكانت الأصنام عبدوا وصنف لمذحج ويغوث لهذيل سواع الجندل بدومة وهو لكلب ود فكان بالقبائل

اللات و لهمدان يعوق حمير بأرض الكلاع لذي ونسر اليمن من ولقبائلبالطائف لثقيف

سور یعن 1 آی ۲۲ ۀeی e۵۱ ۀlaquo و سول ر من قبلك من أرسلنا وما لا إ نبي ألقى لا ى تمن إذا يطان چون 1 laquoالش مگر را پیغمبری نه و رسولی هیچ تو از پیش ما نفرستادیم و ترجمه

شیطان میاندازد را آنچه خدا کند زایل پس تلاوتش در شیطان انداخت کرد تلاوت1 Never did We send a messenger or a prophet before thee but when he framed a desire Satan threw some (vanity) into his desire Quran 22 52 mdash Yusuf Ali

18

وكان أصنامهم أعظم هبل والخزرج للأوس ومناة كنانة وبني لقريش والعزى إلى يميل من منهم وكان والمروة الصفا على ونائلة وأساف الكعبة ظهر علىفي ويعتقد الصابئة إلى يميل من ومنهم النصرانية إلى ميل من ومنهم اليهودية

الأنواء من بنوء إلا يتحرك لا حتى السيارات في المنجمين اعتقاد المنازل أنواء و الجن يعبد من ومنهم الملائكة يعبد من منهم وكان كذا بنو مطرنا ويقول

التواريخ و والأديان الأنساب علم علومهم بكر كانت لأبي وكان الرؤيا تعبير وجاءت أشياء تفعل الجاهلية وكانت طولى يد فيها عنه الله رضى الصديقعندهم شيء أقبح وكان البنات ولا الأمهات ينكحون لا فكانوا بها الإسلام شريعة

ويطوفون ويحرمون ويعتمرون البيت يحجون وكانوا الأختين بين الجمعأعوام ثالث كل يكبسون وكان الحجار ويرمون كلها المواقف ويقفون ويسعون

والاستنشاق المضمضة على يداومون وكان كانوا و الجنابة من ويغتسلون شهراالعانة حلق الإبط ونتف الأظافر وتقليم والاستنجاء والسواك الرأس وفرق

اليمنى السارق يد يقطعون وكانوا )1laquoالختان جاهلیتraquo ترجمه ( اعراب و که می گفتند و می کردند انکار را قیامت و خالق بعضی و بودند قسم چندین

خصوص در قرآن چنانکه است کننده هلاک دهر و بخش حیات طبع

1 ]During the times of ignorance the Arabs were divided into different classes or religious opinions[ some of them denied the existence of a Creator the sending of prophets and the final judgment asserting that Nature itself was the giver of life and that Time was the universal destroyer ]as the Quran states And they say What is there but our life in this world We shall die and we live and nothing but time can destroy us Quran 45 24[ Others again believed in a Creator but denied that He had ever revealed Himself by sending messengers commissioned to declare His will ]And Allah related about them Were we then weary with the first Creation that they should be in confused doubt about a new Creation Quran 50 15[ Others again worshipped idols of which each tribe had its own For example the tribe of Kalb worshipped Wudd and Suwa that of Madhhaj honoured Yaghuth as did some of the Yamanites The Dhulkila in Himyar worshipped Nasr the Hamdhan tribe adored Yauq that of Thaqif in Taif served Al-lat while Al-Uzza was the tutelary goddess of the Bani Kinanah and of the Quraish The tribes of Aus and Khazraj worshipped Manah and regarded Hubal as the chief of their deities His image was placed in a most conspicuous place on the roof of the Kabah Other deities were Asaf and Naila Some of the tribes had come under the influence of Jewish colonies settled near them and accepted more or less of the teaching of the latter people Others had become Christians while their neighbours were inclined to accept that faith Others again were under the influence of the Sabians and used to practise astrology and receive omens taken from the movements of the heavenly bodies as their guides in all actions of importance Some worshipped angels some the Jinns or evil spirits Abu Bakr himself who afterwards became the first Khalifah or Vicegerent of the Apostle of God was at one time distinguished for his proficiency in the art of interpreting dreams ]The religion of Islam confirms some of laws of the Arabs of the times of ignorance they did not get married with mothers or with daughters They considered the marriage of two women who were sisters as a shameful act They performed the Hajj and did all its ceremonies They did the Postponement of a sacred month every three years They did the ritual impurity They rinsed the mouth they snuffed they parted the hair they cleaned the teeth by stick they washed after defecating they clipped the nails they tore out the hair of armpit they cut the pubic hair and they did the rite of circumcising They also cut off the right hands of the thief ndash Ash-Shahristani The Religious and Philosophical Sects (حل Sources of Quran p 37-38 See also Sources of Islam p 6-7 mdash ]( المللوالن

19

و می میریم دنیا زندگانی بجز این نیست گفتند و می نماید اخبار را ما ایشان) سور زمانه بجز را ما نمی سازد هلاک و است گفته نیز و می شویم ۀeزنده

سور یعنی قیامت) ۲۳ ۀeآی ۴۵ ۀeجاشیه و می نمودند اعتراف خالق به بعضی وبار در خدا که هستند آنانی ایشان و می کردند انکار خبر ۀeرا تعالی بقوله ایشان

از شک اند در ایشان بلکه نخست آفرینش به که شدیم ناتوان آیا می دهد) سوی تازه سور ۀeآفرینش یعنی و) ۱۴ ۀeآی ۵۰ ۀeق بودند پرست بت بعضی

از سواع و جندل کلب اهل آن از ود پس ایشان قبیله های به مختص بتهایشانذوالکلاع اهل آن از نسر و یمن قبایل بعضی و مذحج آناهل از یغوث و هذیل آن

سکن در ۀeکه ثقیف اهل آن از لات و همذان اهل آن از یعوق و بودند حمیر زمینقبیل آن از عزی و خزرج ۀeطایف و اوس اهل آن از منات و کنانه بنی و قریش

بر نایلی و اساف و کعبه بام پشت بر هبل و بود بتهایشان بزگترین هبل و بود به بعضی و یهود دین سوی به ایشان از بعضی و بودند مروه و صفا کوههای

طلوع بر اینها و داشتند میل صابیین ملت بسوی بعضی و مسیحی مذهب سویمثل می داشتند اعتقاد می شود خوانده ماه منزلهای که نجومی غروب وطلوع به مگر نمی کردند حرکت بحدیکه دارند سیاره ها بر منجمان که اعتقادی

از غروبی و

20

است ستاره فلان غروب و طلوع در بارانمان می گفتند و غروب ها و طلوع آن و می نمودند عبادت را دیوها بعضی و را فرشتگان ایشان از بعضی و و بود خوابها تعبیر و تواریخ و نجام غروب و طلوع و نسب ها علم علومشان

( ) عربان و داشت کامل واقفیت علوم این از عنه الله رضی صدیق ابوبکرمادران زیرا ساخت جاری را آنها اسلام شریعت که می کردند چیزهایی جاهلیت

بسیار چیز خواهر دو کردن نکاح ایشان نزد و نمی گرفتند زنی به خود دختران وباشد کرده عروسی خود پدر زن با که را شخص آن و می شد شمرده زشتی ( عمره ( و نموده را کعبه یعنی بیت حج و می نامیدند ضیزن ویرا و داده دشنام

کوههای مابین و می نمودند طواف شده ملبتس احرام به و می آوردند جا بهسنگهای و می داشتند معمول را موقفی هر اعمال و می دویدند مروه و صفا

( و ( می ساختند داخل ماه یک سال سه هر در و می انداختند منا وادی در جمرهمویهای ساختن جدا و استنشاق و مضمضه بر و می کردند غسل جنابت از بعد

و زها ستردن و بغل زیر تراشیدن و ناخن گرفتن و استنجا و مسواک و سر ) النحل الملل می بردیدند را دزد راست دست و می نمودند مداومت ختنه

( که می گویند قول این موافق هشام ابن و اسحق این و شهرستانی تصنیفعباد اول در اسمعیل حضرت اولاد

21

نیز آن از بعد لکن و شدند مبتلا پرستی بت در الامر آخر اما و بودند واحد خدایهم را این و می داشتند نگاه را ابراهیم حضرت ایام رسوم و عادات از بسیاری

هم از تعالی خدای که نکردند فراموش آنها ۀeهرگز بر و افضل دیگر معبودهایlaquo که است مرقوم الرسول سیرت در و است ما مسلط ونسوا الخلوف خلف

إلى وصاروا الأوثان فعبدوا غيره وإسمعيل إبراهيم بدين واستبدلوا عليه كانواإبراهيم عهد من بقايا ذلك على فيهم و الضلالات من قبلهم الأمم عليه كانت ما

على والوقوف والعمرة والحج به والطواف البيت تعظيم من بها يتمسكونليس ما فيه إدخالهم مع والعمرة بالحج والإهلال البدن وهدى والمزدلفة عرفة

لك شريك لا ك لبي ك لبي اللهم ك لبي قالوا وا أهل إذا وقريش كنانة فكانت منه أصنامهم معه يدخلون ثم بالتلبية فيوحدنه ملك وما تملكه لك هو شريك إلا

بيده ملكها ) raquo 1laquo ويجعلون که ( را مذهبی آن و شدند بد ایشان اولاد ترجمهو نمودند تبدیل دیگری به را اسمعیل و ابراهیم دین کرده فراموش داشتند

شده مبتلا آنها در ایشان از قبل امتها که گمراهی آن به نموده بتها پرستشمانده ایشان میان ابراهیم عهد از چند بقایایی آن وجود با و برگشتند بودند

و عمره و حج و آن طواف و بیت تعظیم مثل متمسک اند آنها به که استقربانی و مزدلفه و عرفه بر ایستادن

1 Thus as generations passed they forgot their primitive faith and adopted another religion for that of Abraham and Ishmael They worshipped idols and adopted the same errors as the peoples before them Yet they retained and held fast practices going back to the time of Abraham such as honouring the temple and going round it the great and little pilgrimage and the standing on Arafa and Muzadlifa sacrificing the victims and the pilgrim cry at the great and little pilgrimage while introducing elements which had no place in the religion of Abraham Thus Kinana and Quraysh used the pilgrim cry At Thy service O Allah at Thy service At Thy service Thou without an associate but the associate Thou hast Thou ownest him and what he owns They used to acknowledge his unity in their cry and then include their idols with Allah putting the ownership of them in His hand mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 35-36 Also compare Sources of Islam p 7 Sources of Qurrsquoan p 35-36 and Inquiry into Sources p 23-24 116 Seera of Ibn Hisham (السيرة

هشام لابن ( النبوية

22

داخل نبود او از که را چیزی آنها میان نیز چه اگر عمره و حج در اهلال و بدن laquo اللهم لبیک می گفتند می نمودند اهلال چون قریش و کنانه اهل و ساختند raquo مالک دارد آنچه هر و را او تو هول شریک جز نیست شریک هیچ ترا لبیک لبیکبتهای آن از بعد و می بردند اسم وحدانیت به لبیک گفتن به را او پس می باشد

در نیز و می نهادند وی دست در را آنها اختیار و می ساختند داخل وی با را خودlaquo مکتوبست ثم قرآن ام أي ة ست في والأرض ماوات الس خلق ذي ال الله كم رب إن

كم رب الله ذلكم إذنه بعد من إلا شفيع من ما الأمر ر يدب العرش على استوىرون تذك أفلا دوه سور ۀeسور (1laquoفاعب یعنی ) raquo۳ ۀeآی ۱۰ ۀeیونس به) ( ترجمه

روز شش در را زمین و آسمانها آفرید که خدائیست شما پروردگار که درستیبعد از مگر شفیعی هیچ نیست را کار می کند تدبیر عرش بر شد مسئول پس

raquo از و نمی گیرید پند پس آیا را او بترسید پس پروردگارتان خدا اینست اذنششفاعت به را متعال خدای جاهلیت ایام در عرب اهل که است ثابت امر این ) شفاعت به مسلمانان الحال چنانکه می نمودند عبادت لات و منات و عزی

قرآن سبب آن از و می کنند خواست در را خود گناهان آمرزش تعالی او اولیای ( ایام به تا را تعالی خدای عبادت عرب اهل پس است نامیده مشرکین را آنها

مفر نگاهداشته محمد حضرت

1 Lo your Lord is Allah Who created the heavens and the earth in six Days then He established Himself upon the Throne directing all things There is no intercessor (with Him) save after His permission That is Allah your Lord so worship Him Oh will ye not remind Quran 10 3 mdash Pickthall

23

بودند الهی اقدس ذات حضرت وحدانیت که است این معترضین قول لهذاپدرش اسامی از زیرا بود آموخته خویش اجداد و قوم از را عقیده آن محمد ) علامت که ال معرفه حرف با خدا اسم که عبیدالله زاده اش عمه و عبدالله

( عقید آن که است هویدا می شود یافت آنها در می باشد قبل ۀeوحدانیتش عمدهاحرام پوشیدن و اهلال و طوایف رسوم و بوده معروف محمد حضرت بعثت از

و است شده داخل اسلام دین در قدیمه طوایف آن دین از نیز غیره و غیره ورسال از و است قبیل آن از می گوید شهرستانی چنانکه نیز که ۀeختنه قدیمی

بلکه عربان فقط نه الایام قدیم از که می شود ثابت است برناباس به مسمیرساله آن مصنف چونکه بودند کرده قبول را رسم این نیز دیگر اقوام بسیار ( میگوید( صریحا است یافته تحریر مسیح میلاد از بعد سال دویست تخمینا که

mdash περιτέτμηται 1 πᾶς Σύρος καὶ Ἄραψ καὶ πάντες οἱ ἱερεῖς τῶν εἰδώλων 2 laquo ( ) کهنmdash جمیع و عرب و شامی مرد هر اصنام ۀeترجمه

raquo می شوند و مختون داشتند را عدت این نیز قدیم مصریان که است ومعلومبه می شد پرستیده عرب اهل میان محمد حضرت ایام در بسیار بتهای چه اگر

ابن و اسحق ابن اما بود موجود صنم شصت و سیصد کعبه خود در حدیکهعمروبن که آنند بر هشام

1 περετέμνεται is the Greek word in the original Farsi text 2 ldquoEvery Syrian and Arab and all the idol-worshiping priests are also circumcisedrdquo mdash Holmes Michael W The Apostolic Fathers Greek Texts and English Translations Baker Book House Co Grand Rapids MI Edited and Revised 1999 Reprinted 2004 p 298-299 Epistle of Barnabas 95]6[

24

عبادت محمد حضرت ایام از قبل طبقه پانزده فقط مذرکه ابن هذیل و لحی حاجت شخص هیچ حال هر به بودند کرده مکه داخل شام مملکت از را اصنام

اما بفهمد را قبیح رسم آن بطلان و ناشایستگی تا نداشت الهام و وحی بهعبادت طور بدان آنرا قدیم پرستان بت که حجرالاسود بوسیدن عادت

اهل نزد عادت آن می انگاشتند بهشت سنگهای از یکی را آن چونکه می کردندرسم آن از را ایشان نتوانست محمد حضرت که بود آمده پسند چنان عرب

میبوسند را سنگ آن حال به تا حاجیان که است جهت آن از و نماید ممانعتعقاید و رسوم و عادات آن اسلام دین اول ینبوع که این کلام حاصل

خصوصا و عرب طوایف میان محمد حضرت ایام در که است بوده مذهبی نویسند معترضین کلام این رد در و می بود متداول و معمول قریش این ۀeمیان

که بگویند اینکه جز بدهند می توانند جواب چه اسلام اهل که نمی داند اوراقشده ۀeهم مکشوف ابراهیم حضرت بر ربانی الهام به اولا عادات و رسوم این

را آنها که کند حکم را مردمان دیگر بار تا گشت مامور محمد حضرت و بود عقید که می شود ثابت تورات راه از چه اگر لکن و دارند نگاه ۀeمحکم

در اما است بوده ابراهیم حضرت دین در ختنه رسم و تعالی خدای وحدانیتیافت احرام و حجرالاسود و طواف و کعبه و مکه ذکر مقدس کتاب

25

از است متعلق چیزها آن به که رسومی آن که نیست شکی و نمی شودو نداشته علاقه ای هیچ ابراهیم حضرت دین با و است پرستان بت اختراعات

ندارداز قرآن آیات از چند آیه هایی که می گویند معترضین همه این بر علاوه وبود شده منتشر قریش میان محمف حضرت بعثت از قبل که قصیده هایی آناین فقرات از بعضی که آنند بر خود قول این اثبات در و است گشته اقتباس

و می شود یافت نیز قرآن در است ماخوذ امرءالقیس قصائد از که ذیل ابیات است موجود می باشد پرست بت شاعر آن از که ذیل اشعار آنها در همانا

وأنشق دنت اعة الس القمر

قلبي صاد غزل عنونفر

في حرت قد أحورأوصافه

بعينيه الطرف ناعسحور

زينته في العيد يوم فعقر مر فتعاطى فرمانيفاتك لحاظ من بسهام كهشيم فتركني

المحتظرساعة ي عن غاب ما أدهى وإذا اعة الس كانت

وأمرعلى الحسن كتب

وجنته سطرا المسك بسحيق

مختصرفي يسري الأقمار عادة

الدجىيسري الليل فرأيت

بالقمرمن والليل بالضحى

ته طرشيء كم النور ذا فرقه

زهرالعذار شق إذ قلت

خدهوانشق الساعة دنت

1 القمر1 The quotation is from an ode of Imraul Qais The Arabic verses that are underlined have analogy with some Quranic verses In English translation we have written them in italic and have added the references to the verses of Quran For more details see Sources of Islam p 9-10 Tisdall changed his opinion on this matter after the publication of this book and saw no longer adequate evidence to support the assertion that Muhammad used the poetry of Imraul Qais in the Quran Therefore this assertion was withdrawn in a later more complete work by the same author See Sources of Quran p 47-49 and also see Did Muhammad Plagiarize Imraul Qais

The Hour is nigh and the moon is cleft asunder 1A Gazelle has hunt my heart and has fled He has eyes that contrast between white and black I am already perplexed by his descriptions His eyes are drowsy and intensely white and deep blackHe has passed in the feast day adorned oneselfHe cast and he took a sword in hand and hamstrung (her)2He has cast the arrows of fatal eyes He has left me like the dry stubble used by one who pens cattle3Whenever he disappears an hourThat Hour will be most grievous and most bitter4The beauty is written on his cheeksBy a powdered musk a short lineNormally the moons run in darknessBut I saw the night was circulated by the moonBy the morning Light and by the night From his forelock 5A parting of light how many things have shined When shyness departed from him I saidThe Hour is nigh and the moon is cleft asunder

26

1 Quran 5412 Quran 54 293 Quran 54 314 Quran 54 465 Quran 93 1 2 mdash Yusuf Ali

27

ایضا له ایضا و له ومن والعشاق أقبل

خلفهحدب من هم كأن

ينسلونفي العيد يوم وجاء

زينتهفليعمل ذا لمثل

1 العاملون

که بود رسم عرب بلغاء و فصحا میان در قبل زمان در که است چنین مشهور وسنع که می آویخت کعبه بر می نمود انشاء فصیح و بلیغ شعری کس معلقه ۀeهر

می باشد جمله آن از امرءالقیس اشعار این و آنهاست از بعضی

الساعة دنتالقمر وانشق

قلبي صاد غزل عن2 ونفر

آی چندی از فاطمه ۀeبعد که می گویند و شد بیان القمر انشق و الساعه اقتربتبود حاضر امرءالقیس دختر می نمود تلاوت را آیه این روزی محمد حضرت بنت

می گوید و کرده اخذ تو پدر که است من پدر شعر مظمون این بر گفت خدا ازآن حال هر به است مشهور عجم و عرب میان در حکایت این و شده نازل من

سور در است شده کشیده خط آنها زیر که امرءالقیس اشعار از قمر ۀeابیاتسور( سور ۴۶و ۳۱و ۲۱و ۱ ۀeآی) ۵۴ ۀeیعنی در سوره ( ۀeو یعنی ۀeآی) ۹۳ضحی

سور در و سور ( ۀeاول یعنی سور ۹۶ ۀeآی) ۲۱ ۀeانبیا در سور ( ۀeو یعنی ۀeصافات ۵۹ ۀeآی) ۳۷ و صورت در کمی تفاوت الفاظ از بعضی در اینکه جز است مندرج

که است هویدا دنت عوض به افربت مثل می شود دیده معنی در نهامرءالقیس ابیات این مابین علاقه ایست

1He has approached and the adorers were behind himAs they swiftly swarm from every hill 1He has come in the feast day adorned oneselfFor the like of this let all strive who wish to strive 2

1 Quran 21 962 Quran 37 61 mdash Yusuf Ali

2The Hour is nigh and the moon is cleft asunderA Gazelle has hunt my heart and has fled

28

اعتراض این کردن رد برای مسلمان شخص که است محال و قرآن آیه آن ودر عال آفرینش از قبل پرست بت شاعر آن اشعار از قدری شاید که بگوید چه تنگنا این از اسلام علمای که نمی بینم پس است بوده مندرج محفوظ لوحآن در و ماخوذ قرآن از ابیات آن که کنند ثابت را این اینکه جز دارند مفری

نبوده امرءالقیس مزبوره ابیات این مصنف اینکه یا و است شده داخل قصائداز را آیه ها آن ورزیده جرات قرآن نزول از بعد که است بوده دیگر کسی بلکه

حال هر به دارد کلی اشکال اقوال این اثبات و باشد نموده اقتباس قرآنقدیم عقاید و عادات و رسوم که است مهمترین ۀeهویدا منابع از یکی عرب اهل

می باشد اسلام دین

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که می گویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهوم تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و و ۀeقرآن شده اقتباس یهودازطریق اسلام اهل مذهبی رسوم از است ۀeبعضی گشته اخذ صابیین

29

قوم تا می نمود صرف تمام جهد و جد کرده نبوت ادعای محمد حضرت وقتیکهعرب اهل برگرداند ابراهیم حضرت بدین ساخته مبرا پرستی بت از را خود

و آئین کرده قبول آنرا بی تفاوت طوایفشان جمیع که نداشتند الهامی کتاب هیچشد فاسد مذهب نمودن اصلاح سبب آن از و بدانند خود بینهایت ۀeقانون ایشان

داشتند مذهبی کتابهای ایشان میان طایفه سه هم ایام آن در اما بود مشکلبر مثل که وقت آن در که اسلام دین بر آنها از یکی هر معترضین قول حسب ۀeبچ طایف سه آن و است نموده اثری می بود پیچیده قنداقه در آمده ۀeتازه

آنها از یکی هر ذکر که بودند نصاری قوم و یهود اسباط و صابیین ملت مذکوره از کلیة الآن ایشان مذهب که بصاببین نسبت و شد خواهد کرده خود درموقع

التواریخ ( به مسمی درکتاب است نوشته چنین ابوالفدا است رفته میان( البشر اخبار فی المختصر من كتاب القدیمة من الصابئين و السريان أمة ذكر

وبنيه آدم كلام وكان الأمم أقدم هي السريان أمة قال المغربي عيسى أبيشيث عن دينهم أخذوا أنهم ويذكرون الصابئين ملة هي ملتهم و بالسرياني

و شيث إلى يعزونه كتاب ولهم محاسن يسمونهوإدريس فيه يذكر شيث صحفبه ويأمر ذلك شابه ما و للغريب والتعصب والشجاعة الصدق مثل و الأخلاق

يأمر و الرذائل يذكر

30

صلوات توافق خمس منهن صلوات سبع منها عبادات وللصابئين باجتنابهاالساعة تمام وقتها يكون صلاة والسابعة الضحى صلاة والسادسة المسلمين

الليل من يخلطها السادسة لا وأن النية من المسلمين كصلاة وصلاتهم سجود لا و ركوع بلا الميت على الصلوات لهم و غيرها من بشيء المصلي

تسع صاموا الهلالي هر الش نقص إن و يوما ثلاثين ةويصومون و يوما وعشريندخلت وقد الفطر يكون بحيث والهلال الفطر صومهم في يراعون كانوا

الحملالشمس الشمس قرص غروب إلى الأخير الليل ربع من يصومون و الخمسة الكواكب نزول عند أعياد الخمسة المتحيرةولهم و أشرافها بيوت

بيت المتحيرة يعظمون عطارد و الزهرة و والمريخ المشتري و زحلو ndash 1مكة سریان امت ذکر او ترجمه مغربی ابوعیسئ کتاب از صابیین

پسرانش و آدم تکلم و می باشد امتها قدیمی ترین سریان امت می گویدو شیث از را خود دین که می گویند و صابیین دین مذهبشان و بود سریانی

بصحف را وآن می دهند نسبت بشیث را آن که دارند کتابی و گرفته اند ادریس و گفتاری راست مانند حسنه اخلاق ذکر کتاب آن در و می نمایند تسمیه شیث

آنها داشتن معمول برای و می کند را آنها امثال و غریب نمودن حمایت و دلیریحکم ازآنها نمودن اجتناب برای کرده ذکر را قبیحه عادات و می فرماید امر

واهل می دهد

1 The Syrians are the most ancient of nations and Adam and his sons spoke their language Their religious community is that of the Sabians and they relate that they received their religion from Seth and Idris (Enoch) They have a book which they ascribe to Seth and they style it lsquoThe Book of Sethrsquo In it good ethical precepts are recorded such as enjoin truth-speaking and courage and giving protection to the stranger and such like and evil practices are mentioned and command given to abstain from them The Sabians had certain religious rites among which are seven fixed times of prayer five of which correspond with that of the Muslims The sixth is the prayer at dawn and the seventh a prayer the time for which is at the end of the sixth hour of the night Their prayer like that of Muslims is one which requires real earnestness and that the worshiper should not let his attention wander to anything else when offering it They prayed over the dead without either bowing down or prostration and fasted thirty days and if the month of the new moon were a short one then they kept the fast for twenty-nine days The connexion with their fast they observed the festivals of Fitr (breaking the fast at the end of the month) and Hilal (new moon) in such a way that the festival of Fitr occurred when the sun entered Aries And they used to fast from the fourth quarter of the night until the setting of the disk of the sun And they had festivals at the time of the descending of the five planets to the mansions of their dignity The five planets are Saturn Jupiter Mars Venus and Mercury And they used to honour the House of Mecca (the Kabah) mdash The History of Abul Fida ( الفداء أبي المختصر) and it is known as A Synopsis of the Stories of Human Beings ( تاريخ

البشر أخبار -Quotation is taken from Sources of Quran p 52-53 See also Sources of Islam p 11 ( في12

31

از نماز پنج که می باشد نماز هفت آنجمله از و هست عبادت اقسام را صابیینوقت و است ضحی نماز ششم نماز و دارد موافقت مسلمانان نمازهای با آنها نماز مثل ایشان نماز و می باشد شب از ششم ساعت آخر در هفتمین نمازدیگر چیز بهیچ آنرا می خواند نماز آنکه بدرستیکه و است نیت با مسلمانان

سی مدت و دارند سجود و رکوع بدون ت می برای نمازی ایشان و نمی آمیزدصوم روز نه و بیست باشد بوده ناقص هلالی ماه واگر می گیرند روزه روز

روز در و واقع ۀeمی دارند فطر بنوعیکه می نمایند رعایت را هلال و فطر خودآخری ربع از می دارند روزه و می گردد حمل داخل خورشید وقتیکه می شود ستار پنج نزول وقت در عیدهاست را ایشان و خورشید قرص بغروب تا ۀeشب

و زهره و مریخ و مشتری و زحل سیاره پنج آن و شرفشان بخانه های سیار ( و ndash ( ظاهر بیان این از پس می نمایند تعظیم را مکه کعبه بیت و است عطارد

اسلام اهل که را دیگری ازفرایض بعضی و نماز پنج و روزه که است هویدااند گرفته قدیم صابیین از می دارند معمول

دربار در ۀeاما ایشان که می داند یافته تربیت شخص هر البته یهود اهلدر را اقتدار و قدرت نهایت هجرت از قبل خصوصا و محمد حضرت ایام

بودند نیز کثیر و می داشتند عرب مملکت

32

عمد نظیر بنی و قینوقاع بنی و قریظه بنی یهود قویترین طوایف میان اقوام ۀeواین بر مصمم ایشان که گردید ظاهر الامر آخر چون آنجهت از و می بودند

ما چند جدالی ننمایند اعتراف محمد حضرت رسالت و نبوت به که می باشندگشتند این بر قادر تمام اشکال با مؤمنین و شد واقع مسلمانان و ایشان بین

برانند عرب مملکت از یا و بگذرانند شمشیر بدم ساخته مغلوب را ایشان کهتورات مثل خود انبیای کتب البته اما نبودند مشهور بعلم یهودیان آن چه واگر

می داشتند محفوظ تمام دقت با را غیره و داود حضرت زبور و موسی حضرت ( گشته اند ( مذکور کتاب اهل بلقب قرآن در نصاری نیز و ایشان سبب آن از و

یهود مثل اما بفهمند بخوبی را عبرانی زبان نتوانستند ایشان اکثر که چند هر وافسانه های ۀeسکن اکثر و تلمود حکایتهای و ها قصه از بسیاری ایام این در ایران

چون اوقات اکثر و بودند پذیرفته بتواتر و شنیده خود اجداد از را دیگر باطلبی روایتهای آن پس نمی کردند ادراک را ربانی کتب سایر و موسی تورات

جاری خود زبان بر سماویه صحف آن الهامیء تعلیمات بعوض را بنیادیزیرا می داشتند حرمت را یهود اهل جاهلیت عرب ایام آن در و می ساختند

نگاه را خدا کلام و می باشند الله خلیل ابراهیم نسل از بیشک که می دانستند

33

بت که فهمید محمد حضرت وقتیکه معترضین قول حسب بر لهذا می دارنددر چون و است مکروه واحد متعال خدای نزد بلکه ندارد مناسبتی هیچ پرستی

پس برگرداند خلیل ابراهیم دین بسوی را خویش قوم که داد تصمیم خود دلآیا که کند استفسار گردیده مایل یهود اهل بطرف که می رفت احتمال بغایت

مذهبی رسوم و فرایض و عقاید کدام بر مشتمل ابراهیم حضرت دیندر که را اخباری و تعالیم آن اگر که گفت می توان سبب این از و می باشد

متداول حکایات و تعلیمات یا است مندرج احادیث در و ایام ۀeقرآن آن یهود میانبا آنها که آمد خواهد پدید نماییم عجیب آشکار ۀeعلاق یکدیگر مقابله مشابهتی و

از می باید تقویت قیاس این و دارد صریحا موضع اکثر در قرآن که مقدمه اینبر و راست ابراهیم دین نیز می گویدکه و است بوده یهود بر حق مذهب حقیت

الهامی کتاب بودن الله جانب من و برصحت ۀeو چنانکه می دهد شهادت ایشانسور ( ۀeدر سور یعنی ndash۴۵ ۀeآی)۲۹ ۀeعنکبوت است ول مرقوم أهل ا تجادلوا

إل الكتاب إل ا أحسن هي تي بال إلينا ا أنزل ذي بال ا آمن وقولوا منهم ظلموا ذين المسلمون له ونحن واحد وإلهكم وإلهنا إليكم 1وأنزل با نکنید مجادله و ترجمه

مگر کتاب بهتر اهل آن بجز بآنچه ستمگرند است ایشان از آنانکه

1 And argue not with the People of the Scripture unless it be in (a way) that is better save with such of them as do wrong and say We believe in that which hath been revealed unto us and revealed unto you our Allah and your Allah is One and unto Him we surrender Quran 29 46 mdash Pickthall

34

فرو بگوئید و بآنکه آوردیم بما ایمان خدای فرو و فرستاده و بشما شد فرستادهشما خدای و مر ما مائیم و است ونیزدرسور ndash را او یکی یعنی (ۀeمنفادان بقرة

۱۳۶ ۀeآی ۲سوره است) إلى مندرج أنزل وما إلينا أنزل ومآ بالله ا آمن قولواوما وعيسى موسى أوتي وما والأسباط ويعقوب وإسحق وإسماعيل إبراهيم

مسلمون له ونحن منهم أحد بين ق نفر لا هم ب ر من ون بي الن 1 أوتي ترجمهndash بخدا بگوئید ما و گرویدیم بسوی شد فرستاده بسوی و آنچه شد فرستاده آنچه

شد داده وآنچه اسباط و یعقوب و اسحق و واسمعیل عیسی ابراهیم و بموسیپیغمبران شد داده آنچه از را و یکی میان نیندازیم جدائی پروردگارشان از

مر مائیم و را او ایشان و نهندگان امر گردن این محمد بوفق حضرت که بودالمقدس در بیت شهر ۀeقبل را اول آن زیراکه گردانید بوده یهود ۀeقبل مسلمانانمی باشد و

در این بعضی در رد محمد حضرت که می گویند اعراف ۀeسور خیالسوره( سواد) ۱۵۶آیه ۷یعنی که اینجهت از است شده خوانده امی نبی

طورممکن بچه پس بخواند را یهود کتابهای نتوانست او که هویداست و نداشت آن سبب که گفت می توان لکن و کند مأخوذ آنها از را خود تعلیمات که بود

( می باشند ( یهود غیر که امتها از بلکه یهود از نه او که است بوده این لقب

1 Say (O Muslims) We believe in Allah and that which is revealed unto us and that which was revealed unto Abraham and Ishmael and Isaac and Jacob and the tribes and that which Moses and Jesus received and that which the prophets received from their Lord We make no distinction between any of them and unto Him we have surrendered Quran 2 136 mdash Pickthall

35

هم بلکه ایران اهل فقط نه عرب اهل چنانکه شد پا عجم ۀeبر را غیرعرب ( ) می بینیم عربی کتاب در اگر اما می باشد فصیح غیر آن معنی که می نامیدند

حکما نباید است عجمی شخص شیرازی حافظ که است شده نوشته کهعرب اهل از که می شود معلوم لکن است بوده تماما بیفصاحت او که بگوئیم

بی بالکل محمد حضرت که نمی شود ثابت آیه این از همچنین بس و نبوده ولکن باشند خوانده هم امتها از بعضی امی را او چند هر است بوده سوادنموده استفساد دیگران از که نبوده ممکن آیا باشد نداشته علمی هیچ که فرضا

خصوصا می توانست البته بیاموزد را یهود اهل زعمهای و عقاید و تعالیموورقه ملک ابن حبیب و سلام ابن عبیدالله مثل ازاصحابش بعضی که ازاینجتمحمد بحضرت ازمدتی بعد کرده قبول ایشانرا دین یا بودند یهود ازاهل خود یا

صحیح تعلیمات از اگرچه اشخاص این که نیست شکی و عتیق ۀeگرویدند عهدباطل قصص و رئایات از چیزی اقلا اما نداشتند کلی ایام ۀeواقفیت درآن که

قصه آن با را قرآن اگر وهرآینه می دانستند بود داشته انتشار یهود اهل میانمتداول یهود میان در هنوز که اوهامی پر دیگر کتابهای در و تلمود در هائیکهسیرت بحقیقت نسبت قرآن وجودیکه با که خواهد هویدا بکنیم مقابله است

اکثر است مندرج توراة در که دیگری اشخاص و ابراهیم حضرت

36

یهود باطل افسانه های از آن تمامی اما می دهد اطلاع بیشتر را ما اوقات ndash راپیش ذیل ها قصه این خود قول این اثبات در معترضین و است مأخوذ

می آورند)1 ( ndash را آدم پسرحضرت دو این اسامیء قرآن قابیل و هابیل قصه

سور در ایشان حکایت اما نمی کند بیان ( ۀeصریحا سور یعنی ۲۷آیه ۵ ۀeمائدهraquo۳۲الی است) من مندرج ل فتقب قربانا با قر إذ بالحق آدم ابني نبأ عليهم واتل

قين المت من الله ل يتقب ما إن قال ك لأقتلن قال الآخر من ل يتقب ولم لئن أحدهمارب الله أخاف ي إن لأقتلك إليك يدي بباسط أنا ما لتقتلني يدك إلي بسطت

جزاء العالمين وذلك ار الن أصحاب من فتكون وإثمك بإثمي تبؤ أن أريد ي إنالخاسرين الظالمين من فأصبح فقتله أخيه قتل نفسه له الله فطوعت فبعث

أن أعجزت ويلتا يا قال أخيه سؤة يواري كيف ليريه الأرض في يبحث غراباادمين الن من فأصبح أخي سؤة فأواري الغراب هذا مثل ذلك أكون أجل من

ما فكأن الأرض في فساد أو نفس بغير نفسا قتل من ه أن إسرائيل بني على كتبناجميعا اس الن أحيا ما فكأن أحياها ومن جميعا اس الن بر ndash1قتل بخوان و ترجمه

پذیرفته پس قربانی کردند قربانی چون براستی را آدم پسر دو خبر آنها

1 Recite to them the truth of the story of the two sons of Adam Behold they each presented a sacrifice (to Allah) It was accepted from one but not from the other Said the latter Be sure I will slay thee Surely said the former Allah doth accept of the sacrifice of those who are righteous

If thou dost stretch thy hand against me to slay me it is not for me to stretch my hand against thee to slay thee for I do fear Allah the cherisher of the worlds

For me I intend to let thee draw on thyself my sin as well as thine for thou wilt be among the companions of the fire and that is the reward of those who do wrong

The (selfish) soul of the other led him to the murder of his brother he murdered him and became (himself) one of the lost ones

Then Allah sent a raven who scratched the ground to show him how to hide the shame of his brother Woe is me said he Was I not even able to be as this raven and to hide the shame of my brother then he became full of regrets-

On that account We ordained for the Children of Israel that if any one slew a person - unless it be for murder or for spreading mischief in the land - it would be as if he slew the whole people and if any one saved a life it would be as if he saved the life of the whole peoplehellip Quran 5 27- 32 mdash Yusuf Ali

37

ndash ndash البته کشتمت هرآینه گفت دیگری از نشد پذیرفته و دو آن از یکی از شدبمن ndash کنی دراز هرآینه پرهیزکاران از خدا می کند قبول که نیست این جز گفت

بکشمت تا تو بسوی را کننده دراز من نیستم مرا بکشی که را دستتکه می خواهم من بدرستیکه را جهانیان پروردگار خدا می ترسم من که بدرستی

بز به گردی بز ۀeباز و اینست ۀeمن و آتش یاران از باشی پس خود ndash را او کشت پس برادرش کشتن او تن را او کرد آسان پس مزدستمکاران

تا ndash زمین در بکارد تا را کلاغی خدا برانگیخت پس کاران زبان از کرد صباح پس ndash مرا وای گفت را برادرش تن پوشد چگونه را او بیند باشم عاجز به که شدم

از ndash کرد صباح پس را برادرم عورت واپوشانم پس کلاغ این پشیمانان ndash مانندبر از نوشتیم این یا برای تنی بغیر را تنی کشت هرکه که یعقوب تباهی پسراندر گویا و پس زنده زمین گویا پس کردآنرا زنده آنکه و همه را مردم کشت که

را وهمی گفتگوی این مختلف بانواع یهود کهروایات باد واضح همه را مردم کردعزیة بن یوناتان درترگوم هم و می کند بیان باشد شده وهابیل قائن مابین که

) بقابیل عربی درکتابهای که قائن که است مکتوب یوشلمی درترگوم وهم ( مقر هابیل و نیست امرنیکوئی وهیچ گناه سزای هیچ که گفت است مسمی

قائن بودپس وجزا سزا

38

ndash باب الیعاذر ربی پرقی به مسمی درکتاب واما گشت زده بسنگی را ۲۱اودربار ۀeسرچشم قرآن در که است ۀeآنچه مرقوم هابیل نعش کردن دفن

مذکوراست درقرآن که کلاغ آن جزاینکه نیست تفاوتی هیچ و می شود دریافت است مکتوب مزبورچنین زیرادرکتاب داد تعلیم بآدم بلکه قاین به אדם היו نه

היו שלא להבל לאשות מה ידאים היו ולא עליו ומתאכלים ובוכים ישבים ועזרז וטמנח בזרץ וחפר אותו לקח מחבריו אחד מת ש אחד עורב בא בקבורה נהוגים

בארץ רחפר הבל של נבלתו לקח מיד עשהי אני כעורב אדנו אמר לעיניחם1 וטמנה

( می نمودند ndash ( زاری و گریه برهابیل یعنی بروی نشسته اش زوجه و آدم ترجمه نبودند واقف کردن ازدفن که زیرا کنند چه را هابیل نمی دانستند که و کلاغی

پیش آنرا کافته ودرزمین گرفت آنرا آمده بود مرده آشنایانش از یکی ndash ndash ndash فی کارمی کنم کلاغ مثل من گفت آدم ساخت مدفون چشمانشان

وآنچه ndash انتهی کرد واورادفن کاشت درزمین گرفته را هابیل الفورنعش

1 Adam and his helpmeet were sitting and weeping and morning 10 for him and they did not know what to do (with Abel) for they were unaccustomed to burial A raven 11 (came) one of its fellow birds were dead (at its side) (The raven) said I will teach this man what to do It took its fellow and dug in the earth hid it and buried it before them Adam said Like this raven will I act He took || the corpse of Abel and dug in the earth and buried it mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XXI p 156 See also Sources of Qurrsquoan p 62-64

10 For the phraseology see Neh i 4 The legend occurs also in the Koran Sura v 11 Tanchuma loc cit reads ldquoTwo clean birdsrdquo cf Gen Rab xxii 8 See Midrash Haggadol c 116

39

سور آی ۀeدر علاقه ۳۵ ۀeمزبوره هیچ دکرشده قبل های درآیه باآنچه است مندرجباب هسنهدرین میشناه اگربسوی اما این ۵آیه ۴ندارد تمام آنجا نمائیم رجوع

نا قرآن در که را علاق مطلب آن و می کنیم دریافت است آی ۀeکامل آن ۀeکهبا در مذکوره یهودی مفسر که زانرو می گردد هویدا دارد هابیل قتل حکایت

خدا که تورات الفاظ ndash تفسیراین کرد چه گفت بقائن را برادرت ۀeآنها خون ) باب پیدایش کتاب برمی آورد فریاد من نزد لفظ) ۱۰ ۀeآی۴اززمین آن جائیکه

صیغ در عبرانی در ۀeخون است نوشته چنین می باشد בקין שהרג מצינו جمع אמר דם אחיך אלא דקי אהיך דמו ודם את-אחיו נאמר בו קול דמי אחיך צאקים אינו

מעלח חמאבד נפש אהת מישראל נברא אדם ירהידי ללמדך שכל- זרעיותיו לפיכך וחת מישדאל מאלה אליו הכתוב עליו חכתוב כאלו אבד עולם מלא וכל-המ-קים נפש

1 כאלוקים עולם מלא

ndash دربار که ایم یافته کشت خودرا برادر که بقائن نسبت وی ۀeترجمه

شد خونهای گفته آواز

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plateful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it Now Haran was standing there undecided If Abram is victorious ]thought he[ I will say that I am of Abrams belief while if Nimrod is victorious I will say that I am on Nimrods side When Abram descended into the fiery furnace and was saved mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

40

یعنی برادرت خونهای بلکه برادرت خون نمی گوید می آورد بر فریاد برادرتآزمودن ndash برای شد آفریده تنهائی به انسان بنابراین اولادش خون و وی خون

هر تو یک که کرد هلاک از که حسابش اسرائیل نفسی بروی کتاب را راگویا می غاید هر را عالم ۀeهم که و باشد کره یک هلاک از که را نفسی اسرائیل

حسابش بروی کتاب کرد گویا زنده که می نماید کرده عالم ۀeهم را زنده راآی ndash بادکه واضح انتهی تفسیر ۀeسور ۳۵ ۀeباشد ازاین اللفظ تحت تخمینا مائده

موضع آن نصف فقط درقرآن چونکه اما است شده ترجمه یهود قدیمیآی این ینبوع بآن بودکه لازم فهمیدنش برای پس است گشته قرآن ۀeاقتباس

را ومطلب کردیم الآن چنانکه نمائیم رجوع ساختیم واضح) ndash ۀeقص) ۲( این ( نمرود ازآتش ع ابراهیم حضرت یافتن در نجات حکایت

در تماما جزء جا یک قرآن بلکه نمی شود در یافت ( ۀeسور جزء سوره یعنی بقرهسور و ۲۶۰آیه) ۲ سور ( ۀeدر یعنی در ۸۴الی ۷۴آیه ۶ ۀeانعام یعنی( انبیا ۀeسور و

سوره ( ۀeسور در و ۷۲الی ۵۲آیه) ۲۱سوره یعنی در و ۵۰الی ۴۲آیه )۱۹مریمسوره ( ۀeسور یعنی در ۷۹الی ۶۱آیه) ۲۶شعراء سور ( ۀeسور و یعنی ۀeعنکبوت

سور ۱۶و ۱۵آیه) ۲۹ در سور ( ۀeو یعنی سور ۹۵الی ۸۱آیه ۳۷ ۀeصافات ۀeودرسور ( یعنی درسور ۲۷الی ۲۵ ۀeآی) ۴۳ ۀeزخرف ۀeو

41

سور ( یعنی اما ndash ۴آیه) ۶۰ ۀeممتحنه است پراکنده قصص هر وغیره درکتاب کهیا را الأنبیا المجالس عرائس قص کتاب ) ۀeگشوده را ( ع و ابراهیم کتابها یا درآن

آنها در خواهد امثال نماید در مطالعه خواه حکایت آن تمام تخمینا که دانستباشد در قرآن از خواه از احادیث مدراش کتابی به مسمی یهود قدیمیء کتبمأخوذ و ndash رباه است اولا که است لازم گردد ثابت ادعا این اینکه بجهت لکن

همان بعد من و کنیم نقل اینجا در وغیره المجالس عرائس و قرآن روی از آنراکتاب ndash در و نمائیم مقابله هم با آورده پیش یهودی کتاب آن روی از را حکایت

به که البشر ابوالفدا أخبار في المختصر من القديمة است التواريخ مسمیشده ndash فكان نوشته ليبيعها إبراهيم ويعطيها الأصنام يصنع إبراهيم أبو أزر كان

أن إبراهيم تعالى الله أمر لما ثم ينفعه لا و يضره ما يشتري من يقول إبراهيماتصل و أمره فشا فلما قومه دعا و يجبه فلم أباه دعا التوحيد إلى قومه يدعو

في ورماه الخليل إبراهيم نمرود فأخذ البلاد تلك ملك هو و كوش بن بنمرودثم أيام بعد ار الن من إبراهيم وخرج سلاما و بردا عليه ار الن فكانت عظيمة نار

قومه من رجال به ) ترج 1آمن ) ndash به و می ساخت بتها ع ابراهیم پدر آزر مه ndash ( ) ( بخرد ( کیست می گفت ع ابراهیم پس بفروشد را آنها تا می سپرد ع ابراهیم

و می رساند ضرر ویرا که چیزی

1 Azar Abrahams father used to construct idols and hand them over to his son to sell Abraham would go about crying Who will buy that which will hurt and not benefit him Then when God Almighty commanded him to call his people to the Divine unity his father refused the call and so did his people Thus the matter spread abroad till it reached Nimrod son of Cush king over the country who took Father Abraham and cast him into a fierce fire but the fire grew cool and pleasant unto Abraham who came out of it after some days And thereupon his people believed in him mdash Aracircish al Majacirclis by Ath- Thaalabee ( المجالس للثعلبيعرائس ) Also the book is known to Arabic reader as The Story of the Prophets ( الأنبياء Historia Ante-Islamica (ed Fleischer Leipzig 1831) See also ( قصص Sources of Islam p 16- 17 and Sources of Qurrsquoan p 66-67

42

( ) خود قوم تا فرمود امر را ع ابراهیم خدایتعالی چون آنگاه نمی دهد فایده هیچ قوم و ننمود اجابت ویرا و کرد دعوت را خود پدر او نماید دعوت بتوحید را

کوش ndash بن نمرود زد گوش و گردید فاش امرش چون پس کرد دعوت خویشرا ( در ( را وی گرفته را خلیل ع ابراهیم نمرود پس شد بود ملک آن پادشاه که

( از ndash ( بعد ع ابراهیم و گردید سلام و سرد بروی آتش پس انداخت عظیم آتشی در و گرویدند بوی قومش از چند نفری آنگاه آمد بیرون آتش از چند روزی

( در ( شب وقت در آن از قبل ع ابراهیم چون که است مندرج المجالس عرائساین ndash گفت نموده نظاره قمر از قبل را ستارگان آمد بیرون مغاره از ماه آخر

است ndash أفل پروردگارمن فلما ربي هذا قال كوكبا رأى يل الل عليه جن فلما لم لئن قال أفل فلما ربي هذا قال بازغا القمر رأي فلما الآفلين أحب لا قال

ربي هذا قال بازغة الشمس رأي فلما الضالين القوم من لأكونن ربي يهدني تشركون مما برئ إني قوم يا قال أفلت فلما أعظم ضوءها رأي لأنه أكبر هذا

المشركين من أنا وما جميعا والأرض السموات فطر للذي وجهي وجهت إنيالأصنام يصنع جعل نفسه إلى إبراهيم ضم فلما الأصنام يصنع أبوه وكان قالوا

ما يشتري من فينادي السلام عليه إبراهيم بها فيذهب ليبيعها لإبراهيم ويعطيهايشتري فلا ينفع لا و يضر

43

أشربي قال و رؤوسها فضرب نهر إلى بها ذهب عليه بارت فإذا منه أحدعيبه فشا حتى الجهالة و الضلالة من عليه هم بما و بقومه استهزاء كسدتي

لهم فقال دينه في قومه فحاجه قريته أهل و قومه في بها استهزاؤه و إياهاأتيناها حجتنا وتلك وجل عز قوله إلى الآيات هداني وقد الله في أتحاجوني

خصمهم حتى عليم حكيم ربك إن نشاء من درجات نرفع قومه على إبراهيم أبت يا فقال دينه إلى أزر أباه دعا السلام عليه إبراهيم أن ثم بالحجة وغلبهم أبوه فأبى القصة آخر إلى شيئا عنك يغني لا و يبصر لا و يسمع لا ما تعبد لم مما بالبراءة قومه جاهر السلام عليه إبراهيم إن ثم إليه دعاه ما إلى الإجابة

آباؤكم و أنتم تعبدون كنتم ما أفرأيتم فقال دينه وأظهر يعبدون كانوا رب قال أنت تعبد فمن قالوا العالمين رب إلا لي عدو فإنهم الأقدمون

القصة آخر إلى يهدين فهو خلقني الذي لا فقال نمرود تعني قالوا العالمين أرأيت إبراهيم يا له فقال فدعاه الجبار نمرود بلغ حتى اس الن في ذلك ففشا

غيره على بها تعظمه التي قدرته من تذكر و عبادته إلى تدعو و بعثك الذي إلهك أحيي أنا نمرود قال يميت و يحيي الذي ربي السلام عليه إبراهيم قال هو ما

القتل استوجبا قد رجلين آخذ قال تميت و تحيي كيف إبراهيم قال أميت وأعفو ثم أمته قد فأكون أحدهما فأقتل حكمي في

44

يأتي ه الل إن ذلك عند إبراهيم له فقال أحيته قد فأكون فأتركه الآخر عنإليه يرجع لم نمرود ذلك عند فبهت المغرب من بها فأت المشرق من بالشمس

ستار ndash 1شيئا دید شب او بر شد تار چون پس اینست ۀeترجمه گفت راغایب چون پس پروردگارم اینست گفت طالع را ماه دید چون پس پروردگارم

پروردگارم مرا نمی کرد هدایت اگر هرآینه گفت گروه شد از بودم هرآینهاینست پروردگارم اینست گفت طالع را خورشید دید چون پس گمراهان

ای گفت شد غایب چون پس از بزرگتر بیزارم من بدرستیکه شرک قوم آنچهرا بدرستی می آورید وجهم گردانیم متوجه من پدید که آنکه آسمانها کرد برای

و و گرای حق را سور ( زمین ازمشرکان من سور ۀeنیستم یعنی ۷۶آیه ۶ ۀeانعام) ۷۹الی خود) ndash ( نزد را ع ابراهیم چون پس می ساخت بتها وی پدر گفته اندکه

( پس ( بفروشد تا می سپرد ع ابراهیم به را آنها نموده بتها ساختن بنای برد ( ضرر ( را وی که چیزی بخرد کیست می کرد ندا برداشته آنها ع ابراهیم

چون پس نمی خرید وی از کس هیچ پس نمی دهد فایده هیچ و می رساند

1 When Abraham one night came up out of his cave and saw the stars before the moon arose he said This is my Preserver And when the night overshadowed him he saw a star and said This is my Lord and when it set he said I love not those that set And when he saw the moon rising he said This is my Lord but when it set he said Verily if my Lord direct me not I shall be of those that go astray And when he saw the sun rising he said This is my Lord this is the greatest But -when it set he said 0 my people Verily I am clear of that which ye associate together with God Verily I direct my face unto him who hath created the heavens and the earth I am orthodox and not one of the idolators1

They say that Abrahams father used to make idol images and give them to Abraham to sell So Abraham taking them about would cry These will neither hurt nor help him that buys so that no one bought from him And when it was not sold he took an image to the stream and striking its head would say Drink my poor one in derision mdash for his people and the heathen around him to hear So when his people objected he said Ah do ye dispute with me concerning God and verily God hath directed me And this is our argument wherewith we furnished Abraham for his people We raise the dignity of whom we wish for thy Lord is wise and knowing2 And so in the end Abraham overcame his people by such arguments Then he called his father Azar to the true faith and said O my father wherefore dost thou worship that which neither hears nor sees nor yet doth profit thee in any way and so on to the end of the story3 But his father refused that to which Abraham called him whereupon Abraham cried aloud to his people that he was free from what they worshipped and thus made known his faith to them He said What think ye That which ye worship and your forefathers also are mine enemies excepting only the Lord of the worlds4 They said Whom then dost thou worship He answered The Lord of all worlds Dost thou mean Nimrod Nay but he that created me and guideth me and so on The thing then spread abroad among the people till it reached the ears of the tyrant Nimrod who sent for him and said O Abraham Dost thou hold him to be thy god that hath sent thee dost thou call to his worship and speak of his power to those that worship other than him Who is he A My Lord he that giveth life and giveth death5 N I give life and cause to die A How dost thou make alive and cause to die N I take two men who at my hands deserve death one I kill who thus dies the other I forgive who thus is made alive Whereupon Abraham answered Verily God bringeth the sun from the East now do thou bring him from the West 6 Thereupon Nimrod was confounded and returned him no reply mdash Araisul Majalis in Sources of Islam p 17-19 See also Sources of Qurrsquoan p 68-70

1 Quran 6 76-792 Quran 6 80 833 Quran 19 424 Quran 26 75-775 Quran 2 2586 Quran 2 258 mdash Yusuf Ali

45

ای ndash بیاشامید گفت آنها به و زد را آنها سر برده رودخانه به را آنها نشد فروختهو خود قوم نمودن استهزاء برای گفت اینرا و من کسادهای

46

به و آنها بضد آنچه بنوعیکه بودند جهالت و گمراهی در ایشان اینکه برای قومش پس گردید فاش قریه واهل قومش درمیان می گفت آنها استهزای

آیا گفت بدیشان پس گرفتند حجت او بر وی بمذهب می کنید نسبت مجادلهمگر خدا در بآن آوردید شرک را آنچه نمی ترسم او مر کرد هدایت تحقیق به و

از هرچیزیرا پروردگارم است کرده گشاده را چیزی پروردگارم بخواهد آنکهسور ( الأیات نمی گیرید پند پس آیا دانش سور ۀeراه یعنی تا) ۸۰آیه ۶ ۀeانعام

( قومش ndash ( بر را ع ابراهیم آنرا دادیم که ما دلیل بود آن و عزوجل خدای بقولکردار درست تو پروردگار بدرستیکه بخواهیم که آنرا های مرتبه می کنیم بلند

سور ( سور ۀeداناست یعنی غلبه) ۸۳آیه ۶ ۀeانعام داده شکست ایشانرا آنکه تاndash ( گفت ndash ( پس نمود دعوت خویش بدین را آزر خود پدر ع ابراهیم آنگاه یافت

نمی کند کفایت و می بیند نه و نمی شنود که را آنچه می ترسی چرا من پدر ایسور ( چیزیرا تو سوره ۀeاز یعنی پدرش) ndash ۴۳آیه ۱۹مریم پس حکایت بآخر تا

همانا آنگاه نماید اجابت کرد دعوت بدان ویرا او که را آنچه که نمود ابا اینرا و می پرستید آنچه از هستم بری من که گفت را خود قوم بلند بآواز ابراهیم

می پرستید که هستید آنچه اید دیده پس آیا گفت پس کرد ظاهر خویشرا دینبجز مرا دشمنند آنها بدرستیکه پس پیشینیان بودند که پدرانتان و شما

پروردگار

47

) سور سور ۀeجهانیان ۷۷الی ۷۵آیه ۲۶ ۀeشعرایعنی ndash کرا) تو پس گفتند ndash را نمرود بگوئی می خواهی گفتند جهانیانرا پروردگار گفت میکنی عبادت

بآخر تا می نماید هدایت مرا او پس است آفریده را ما که را او بلکه خیر گفت ویرا ndash او پس رسید جبار بنمرود تا گردید فاش مردم میان امر آن پس حکایت

( و ndash ( است فرستاده ترا که را خود خدای تو آیا ع ابراهیم ای گفت بوی طلبیدهبسبب را او و می کنی ذکر ویرا قدرت و می نمائی دعوت بعبادتش را مردم تو

ndash ( ) ndash ndash گفت ع ابراهیم چیست او دیده ای می دهی تعظیم دیگران بر آن) سور می میراند و می کند زنده آنکه من سوره ۀeپروردگار یعنی آیه ۲بقره

۳۶۰ ndash ( چه) ndash ndash ( به تو گفت ع ابراهیم می میرانم و می کنم زنده من نمرودگفتگردیده اند ndash قتل مستوجب که را مرد دو گفت می میرانی و می کنی زنده طورمی میرانم را او پس می رسانم بقتل را ایشان از یکی پس می گیرم خود بحکم

ndash کرده ام زنده ویرا پس می کنم رها را او پس می بخشم را دیگر آن آنگاه ndash ( ) مشرق از را آفتاب می آورد خدا بدرستیکه گفت بوی ع ابراهیم بنابراین

) سور مغرب از بآن یسار به آیه ۀeپس مبهوت) ndash ۲۶بقره نمرود بنابراین پسسالان ( عید چون آن از بعد و نگفت هیچ جوابش در جمیع ۀeگشته که آمد قومش

( ) بهان به ع ابراهیم شدند بیرون شهر از هم ۀeایشان برگشته را ۀeبشهر اصنامچنانکه شکست

48

است ) مرقوم ذیل در وقالوا الآلهة يدي بين فوضعوه طعاما جعلوا قد هم إذا نظر فلما أكلنا طعامنا في الآلهة باركت وقد فرجعنا رجوعنا حين كان إذا

طريق على لهم قال الطعام من أيديهم بين ما وإلى الأصنام إلى إبراهيم ضربا عليهم فراغ تنطقون لا لكم ما قال تجبه لم فلما تأكلون ألا الاستهزاءفعلق الأكبر الصنم إلا يبق لم حتى يده في بفأس يكسرهن وجعل باليمين

لهم كبيرا إلا جذاذا فجعلهم وجل عز قوله فذلك خرج ثم عنقه في الفأس بتلك ورأوها آلهتهم بيت إلى عيدهم من القوم جاء فلما يرجعون إليه لعلهم فتى سمعنا قالوا الظالمين لمن ه إن بآلهتنا هذا فعل من قالوا الحالة

الجبار نمرود ذلك فبلغ هذا صنع نظنه الذي هو إبراهيم له يقال يذكرهم هو أنه عليه يشهدون لعلهم الناس أعين على به فأتوا قالوا قومه وأشراف

وقال والسدي قتادة قال نة بي بغير يأخذوه أن وكرهوا ذلك فعل الذي أأنت له قالوا أحضروه فلما ونعاقبه به نصنع بما يشهدون لعلهم الضحاك

أن من غضب هذا كبيرهم فعله بل إبراهيم قال إبراهيم يا بآلهتنا هذا فعلتكانوا إن فاسألوهم فكسرهن منها أكبر وهو الصغار الأصنام هذه معه تعبدوا

إلا السلام عليه إبراهيم يكذب لم وسلم عليه ه الل صلى النبي قال ينطقون وقوله سقيم إني قوله تعالى الله في كلها كذبات ثلاث

49

لهم قال فلما أختي هي لسارة عرض الذي للملك وقوله هذا كبيرهم فعله بل في الرجل هذا الظالمون أنتم كم إن فقالوا أنفسهم إلى رجعوا ذلك إبراهيم قول وذلك فاسألوها حاضرة فعل ما بها فعل التي آلهتكم وهذه إياه سؤالكم

كما إلا نراه ما قومه فقال ينطقون كانوا إن فاسألوهم السلام عليه إبراهيمثم الكبير هذا مع الصغار الأوثان بعبادتكم الظالمون أنت إنكم قيل و قال

ولا تنطق لا أنها علموا و أمره في متحيرين رؤوسهم على فقالوا نكسوا تبطش لهم قال لإبراهيم عليهم الحجة اتجهت فلما ينطقون هؤلاء ما علمت لقد

من تعبدون ولما لكم أف كم يضر ولا شيئا ينفعكم لا ما الله دون من أفتعبدون قالوا الجواب عن وعجزوا الحجة لزمتهم فلما تعقلون أفلا الله دون

أشار الذي إن عمر بن ه الل عبد قال فاعلين كنتم إن آلهتكم وانصروا قوه حر الجبائي شعيب قال الأكراد من رجل بالنار لام الس عليه إبراهيم بتحريق عليهم

فلما القيامة يوم إلى فيها يتجلجل فهو الأرض به الله فخسف ضينون اسمهله وبنوا بيت في حبسوه السلام عليه إبراهيم إحراق على وقومه نمرود أجمع

الجحيم في فألقوه بنيانا له ابنوا قالوا وجل عز قوله فذلك كالحظيرة بنيانا

50

الخشب وأضاف الحطب أصلب من له جمعوا غذا 1ثم ایشان اینک ترجمه وقت چون گفتند نهاده معبودها آن پیش و کرده درست

1 When they had prepared food they set it before their gods and said When the time comes we shall return and the gods having blessed the meat we shall eat thereof So when Abraham looked upon the gods and what was set before them he said derisively Ah ye are not eating and when no answer came What aileth you that ye do not speak and he turned upon them and smote them with his right hand 1

And he kept striking them with a hatchet in his hand until there remained none but the biggest of them and upon its neck he hung the axe2 Now when the people returned from their Eed to the house of their gods and saw it in such a state they said Who hast done this to our gods Verily he is a wicked one They answered We heard a young man speaking of them They call him Abraham3 He it is we think who hath done it When this reached the tyrant Nimrod and his chief men They said Bring him before the eyes of the people perhaps they will bear witness 4 that he hath done this thing And they were afraid to seize him with-out evidence (Cotacircda and Al Sidy are quoted here and it is added from Al Dzahhacirck Perhaps they may give evidence as to what we should do and punish him) So they brought him and said Hast thou done this unto our gods O Abraham He answered Nay but that big one hath done it he was angry that ye worshipped along with him these little idols and he so much bigger than all and he brake the whole of them in pieces Now ask them if they can speak5 When he had said this they turned their backs and said (among themselves) Verily it is ye that are the transgressors6 We have never seen him but telling us that we transgress having those little idols and this great one So they broke the heads of them all and were amazed that they neither spake nor made any opposition Then they said (to Abraham) Certainly thou knowest that they speak not Thus when the affair with Abraham was ended he said to them Ah do ye indeed worship besides God that which cannot profit you at all nor can it injure you Fie on you and on that which ye worship besides God Ah do ye not understand 7

When thus overthrown and unable to make any answer they called out Burn him and avenge your gods if ye do it8 Abdallah Ibn Umar tells us that the man who cried thus was a Kurd called Zeinun and the Lord caused the earth to open under him and there he lies buried till the day of Judgment When Nimrod and his people were thus gathered together to burn Abraham they imprisoned him in a house and built for him a great pile as we read in Surah Saffat They said Build a pile for him and cast him into the glowing fire9 Then they gathered together quantities of wood and stuff to burn mdash Sources of Islam p 19-20 See also Sources of Qurrsquoan p 71-73

1 Quran 37 91 92 mdash Yusuf Ali2 Here the text is quoted He brake them all in pieces except the biggest that they might lay the blame on it Quran 21 58 mdash Yusuf Ali3 Quran 21 59 60 mdash Yusuf Ali4 Quran 21 61 mdash Yusuf Ali

5 Quran 21 62 63 mdash Yusuf Ali A note is here added to the following purportmdash Muhammad on this remarked that Abraham in all told three lies all on behalf of the Lord namely I am sick the big one hath done this and what he said to the King regarding Sarah She is my sister6 Quran 21 637 Quran 21 66 678 Quran 21 689 Quran 37 97 mdash Yusuf Ali

51

و داد خواهند برکت را ما غذای معبودها و برمی گردیم پس آید ما مراجعت ( ) ndash بود آنها پیش طعامیکه آن بر و بتها آن بر ع ابراهیم چون پس می خوریم

سور ndash ( نمیخورید چرا آیا گفت بدآنها استهزاء روی از یعنی ۀeنگریست صافاتکه) ndash ndash ۸۹آیه ۳۷سوره را شما مر چیست گفت ندادند جواب را وی چون پس

) آیه صافات سوره بقوت زدنی ایشان بر رفت پس نمی گوئید )۹۱و ۹۰سخنبزرگترین بت جز باینکه تا بود دستش در که تبری با آنها بشکستن نمود بنا و

قول آنست و شد بیرون آنگاه آویخت وی برگردن را تبر پس نماند باقی هیچاو ndash بسوی آنها شاید را آنها بزرگ بجز پاره پاره را آنها گردانید پس اوعزوجل

) سور کنند یعنی ۀeرجوع بخان) ۵۹آیه ۲۱انبیا عیدشان از قوم چون ۀeپس ndash را کار این کرد که گفتند دیدند حالت این در را آنها آمده خود معبودهای ndash که ما شنیدیم گفتند است ظالمان از آینه هر او که بدرستی ما بخدایان

) ( سور ( ع ابراهیم را او مر میشود گفته که را ایشان کرده یاد آیه ۀeجوانی انبیاndash ۶۱و ۶۰ ndash امر) آن پس است کرده را این که میکنیم خیال ما که اوست

ndash بر را او بیاورید پس گفتند شده قومش بزرگان و جبار نمرود گوشزد) سور دهند گواهی آنها شاید مردمان بر ) ۶۲انبیاآیه ۀeچشمهای وی یعنی

است کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی

52

است ndash کرده را آن آنکه اوست که دهند شهادتی بروی داشتند یعنی کراهت و ) گفته وضحاک گفته اند سدی و فتاده اینرا بگیرند دلیل بدون را وی اینکه از

و بکنیم بدو باید را ما بآنچه دهند گواهی آنها شاید ) ndash را او است نمائیم عقوبتاو چون حاضرکردند پس ndash را ای ما خدایان با اینرا کردی تو آیا گفتند بوی

) ( سور ( ع آیه ۀeابراهیم ) ndash ۶۳انبیا بزرگ) ndash ( را آن کرد بلکه نه گفت ع ابراهیم ) آیه را این را زیرا) ۶۴آنها کوچک بتهای این اینکه از بود شده وی غضبناک با

و بزرگتر از او می پرستید آنها پرسید به پس شکست را آنها پس است ) آیه گویند سخن که هستند اگر ndash ۶۴ایشانرا ndash ابراهیم) است گفته صام بنی

( این( به یعنی بود تعالی ایخدای بر آنها همة که دروغ سه جز نگفت دروغ عسوره ndash ( یعنی صافات سورة بیمارم من که گفت) ndash ۸۷آیه ۳۷قول اینکه به و

او ndash گفت برخورد بساره که بپادشاهی باینکه و اینرا آنها بزرگ آنرا کرد بلکه نه ndash ( ) ndash کردند رجوع گفت بدیشان آنرا ع ابراهیم چون پس است خواهرم

) - انبیاآیه سورة ستمکاران شمائید شما بدرستیکه گفتند پس )۶۵بخودهاشانآنچه آنها با او که معبودهایتان این و پرسیده اید وی از اینکه از مرد باین نسبت

( ) ndash بپرسید پس ع ابراهیم قول بود آن و بپرسید آنها از پس حاضرند کردآیه ( گویند سخن که هستند اگر را) ndash ndash ۶۴ایشانرا چیزی ما گفتند قومش پس

بدرستیکه ndash ndash شد گفته و است گفته او چنانکه جز نمی بینیم

53

- آنگاه می پرستید بزرگ این با را کوچک بتهای اینکه از ستمکاران شمائید شما ndash آنها که دانستند و سرهاشان بر شدند کرده نگون گشته متحیر امرش از

- که آنها نباشند که تو میدانی آینه هر گفتند پس نمیگیرند بزور و نمیزنند حرفآیة ( گویند ) ۶۶سخن گرفته) ndash ( ایشان بر ع ابراهیم حضرت که حجتی چون پس

را ndash چیزی خدا غیر از بپرسید پس آیا گفت بدیشان ساخت عاجز ایشانرا بودهر و را شما مر آن را شما برساند نتواند زیان و بچیزی را شما ندارد سود که

) آیه بعقل نیابید در پس آیا خدا غیر از می پرستید را این) ndash ۶۷آنچه چون پس - را او بسوزانید گفتند ماندند عاجز دادن جواب از و ساخت ملزم ایشانرا حجت

آیه ( کنندگان هستید اگر را خدایانتان کنید یاری گفته) ndash ۶۸و عمر ابن عبدالله و ( مردی ( بسوزانند بآتش را ع ابراهیم تا کرد اشاره ایشانرا که آنکس که است - تعالی خدای و بود ضینون اسمش که است گفته جبائی شعیب بود کردان از

پس ndash گفت رستاخیز روز تا شد غرق آن در او پس شکافت را زمین وی برای ( خانه ای ( در را او شدند جمع ع ابراهیم سوزانیدن برای قومش و نمرود چون

و عز او قول اینست و نمودند بنا خطیره مانند بنائی وی برای ساخته محبوس) ndash سورة ور شعله آتش در بیندازیدش پس بنائی او برای کنید بنا گفتند جل

یعنی صافات

54

و) ndash ۹۵آیه ۳۷سوره چوب انواع و هیزم ترین سخت از قدری او برای آنگاه ( ) ) از ndash خدا بفیض ع ابراهیم که است شده نوشته بعد من و کردند جمع غیره

و صحیح و شده محفوظ آتش نوشته حرارت آن از بعد و آمد بیرون سلامتاست ) شده ونعم الله حسبنا بقوله نجا إنما السلام عليه إبراهيم إن الخبر وفي

إبراهيم على وسلاما بردا كوني نار يا وجل عز الله قال 1ndashالوكيل و ترجمه ) ndash ( سور ( خدا مرا است کافی گفت باینکه همانا ع ابراهیم که است حدیث ةدر

سوره یعنی سوره) ndash ( ۳۹آیه ۳۹زمر یعنی عمران آل سورة است وکیل نیکو وسلامت) ndash ndash ۱۶۷آیه ۳ و سرد باش آتش ای گفت جل و عز خدای یافت رهائی

سوره ( یعنی انبیا سورة ابراهیم ) ۶۹آیه ۲۱برباید خواندیم مسلمانان احادیث و قرآن روی از را اینحکایت چون الآن

یافته رواج ایشان میان که را قصه ای آن نموده رجوع یهود کتابهای بسویبین ما تفاوت چه الواقع فی آیا که بینیم به تا کنیم مقابله شد ذکر آنچه با است

) فصل رباه مدراش در و میآید پدید باب) ۱۷آنها پیدایش کتاب شرح آیه ۱۵دراست ۷ مکتوب چنین

תרח אבד לצלמים היה חד זמן גפק לאתרהושיב לאברהם מכר תחתיו הוה אתי בר אנשבעי דיזבן והוה אמר לה בר כמה שנין את והוה

1 It is told in the story that by the grace of God Abraham came out of the fire safe and sound with the words on his lips mdash God is sufficient for me1 and He is the best Supporter For the Lord said O Fire be thou cool and pleasant unto Abraham2 mdash Sources of Islam p 20 See also Sources of Qurrsquoan p 74

1 Quran 3 1732 Quran 21 69 mdash Yusuf Ali

55

אמר לה בר חמשין או שתין והוה אמר לה וי להלההוא גברא דהוה בר שתין ובעי למסגד לבר

יומי והיה מתביש והלך לו חד זמן אתת חדאאתתא טעינא בידה חדא פינך דסלת אמרת לה

הא לך קרב קדמיהון קם נסב בקלסא בידהותברנהזן לכלהון פסיליא ויהב בקלסא בידא

דרבא דהוה ביניהון כון דאתא אבוהי אמר להמן עבד להון כדין אמד לה מה נכפר מנך אתתחדא אתתא טעינא לה חדא פינך דסלת ואמרת

לי הא לך קרב קדמיהון קרבת לקדמיהון הוהדין אמר אנא איכל קדמי ודין אמר אנא איכלקדמי קם הדין רבא דהוה ביניהון נמב בקלסא

ותברנון אמר לה מה אתה מפלה בי וידעין אנון אמרלה ולא ישמעו אזגיך מה שפיך אמר נסבה ומסרה

לנמרד אמר לה נסגד לנורא אמר לה אברהם ונסגדלמיא דמספין נורא אמר לה נמרד נסגד למיא אמר

לה אם כן נסגד לעננא דטעין מיא אמר לה נסגד לעננא אמר לה אם כן נסגד לרוחא דמדבר עננא

56

אמר לה נסגד לרוחא אמר לה וגסגד לבר אנשאדסבל רוחא אם מלין את משתעי אני איני משתחוהאלא לאור הרי אני משליכך בתוכו ויבא אלה שאתה1 משתחוה לו ויצילך ממנו ירד אברהם לכבשן האש

بجای ndash ndash را ابراهیم شده بیرون بجائی را وقتی بود اصنام سازندة تارح ترجمهتو ndash ndash میگفت بوی او و می آمد خریدن طالب شخصی گماشت فروشنده خود

میگفت ndash ndash ndash بوی و دارم سال شصت یا پنجاه میگفت وی بر و داری سال چندروزیndash که را چیزی می خواهد و باشد داشته سال شصت که مرد آن بر وای

ndash - در که زنی را وقتی میرفت خود براه شده شرمنده پس کند سجده دارد چند ndash آنها پیش را این اینک گفت بوی آمده داشت گندم آرد بشقاب خود دست ndash ریز ریز را آنها همة گرفته خود بدست عصائی و برخاسته او آور نزدیک - بوی آمد پدرش چون داد بود بزرگ آنها میان آنکه بدست را عصا آن و ساخت

پوشیده تو از چیز چه گفت ویرا است کرده آنها با را این که کیست گفت پیش را این اینک گفت من به آمده می آورد گندم آرد بشقاب که زنی است

نخست من میگفت یکی این آوردم نزدیک آنها پیش آنرا من آور نزدیک آنها نخست من گفت یکی این و می خورم

1 Terah was a manufacturer of idols He once went away somewhere and left Abraham to sell them in his place A man came and wished to buy one How old are you Abraham asked him Fifty or sixty years was the reply Woe to such a man he exclaimed you are fifty ]sixty[ years old and would worship a day-old object At this he became ashamed and departed On another occasion a woman came with a plate ful of flour and requested him Take this and offer it to them So he took a stick broke them and put the stick in the hand of the largest When his father returned he demanded What have you done to them I cannot conceal it from you he rejoined A woman came with a plateful of fine meal and requested me to offer it to them One claimed I must eat first while another claimed I must eat first Thereupon the largest arose took the stick and broke them Why do you make sport of me he cried out have they then any knowledge Should not your ears listen to what your mouth is saying he retorted 1 Thereupon he seized him and delivered him to Nimrod Let us worship the fire he ]Nimrod[ proposed Let us rather worship water which extinguishes the fire replied he Then let us worship water Let us rather worship the clouds which bear the water Then let us worship the clouds Let us rather worship the winds which disperse the clouds Then let us worship the wind Let us rather worship human beings who withstand the wind You are just bandying words he exclaimed we will worship nought but the fire Behold I will cast you into it and let your God whom you adore come and save you from it hellip Abram descended into the fiery furnace hellip mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Genesis Vol I Noach Chapter XXXVIII 13 p 310-311 See also Sources of Qurrsquoan p 74-75

1 You deny their knowledge and yet you worship them

57

بوی پدرش شکست را آنها گرفته عصا بود بزرگ آنها میان اینکه می خورم آیا و گفت بوی می دانند اینها آیا و می گوئی بمن افسانه چرا تو گفت

نمرود به گرفته را وی پدرش میگوید دهانت که را آنچه میشنود گوشهایت را آب پس گفت را وی ابراهیم بکنیم سجده را آتش گفت بوی نمرود سپرد

بکنیم سجده آبرا گفت ویرا نمرود بکنیم سجده می نماید اطفاء را آتش که بوی نمرود بنمائیم سجده میآورد را آب که را ابر باشد چنین اگر گفت ویرا

را ابر که را باد باشد چنین اگر گفت ویرا ابراهیم بکنیم سجده را ابر گفت اگر گفت نمرود بنمائیم سجده را باد گفت ویرا نمرود بنمائیم سجده میراندترا من اینک ناریکه جز نمیکنم عبادت را چیزی هیچ من میزنی حرف من با توآن از ترا و بیاید میکنی عبادت را او تو خدائیکه آن و میاندازم آن وسط در

گشت رستگار و رفت فرو آتش تنور در ابراهیم برهاند ( قرآن ( در که ع ابراهیم حضرت حکایت آن با را یهود افسانة این چون و

کم بینهایت تفاوت آنها بین ما که میشود ظاهر می کنیم مقابله است مندرجهیچ در را خبر این محمد حضرت که اینست آن سبب که گفت می توان و است

نخوانده کتاب

58

میگرداند ثابت را قیاس این آنچه و است کرده قبول یهود از زبانی آنرا بلکه ) سوره یعنی انعام سورة قرآن در که حضرت) ۷۴آیه ۶اینست پدر اسم

است تارح اسمش تورات در هم و مدراش رباه در هم اما و است آزر ابراهیمسریانی بزبان او کتاب و داشت نام یوسبیس که یونانی مورخین از یکی لکن

در محمد حضرت چون اما است کلی اشتباه که میگوید اثر را او شد ترجمهبخاطر بخوبی شنیده را اسم آن آنجا در که است ممکن بود کرده سفر شام

آذر ایرانیان اوقات اکثر که است خوانده آزر را ابراهیم پدر آنجهت از نداشته باشد بوده قدیم فرس زبان از گویا که می نویسند

گفته آنچه البته که اند گفته اسلام اهل از بعضی اعتراض این رد در وحکایت این محمد حضرت اینکه با زیرا دارد کلی فایدة ما دین اثبات برای شدجبرائیل حضرت از آنرا وحی روی از بلکه نفرمود مأخوذ نصاری و یهود از رامی باشند الله خلیل ابراهیم حضرت اولاد که یهود اهل چون اما پذیرفت فرشته

ولکن میکند تصدیق را قرآن تعلیم ایشان شهادت پس اند کرده قبول آنرااین یهود بین ما الناس عوام فقط که میگویند قول این جواب در معترضین

افسانه آن اصل که می داند باشد داشته علم که هر زیرا می پسندند را گمان است این حکایت آن اساس کنیم بیان اینجا در باید را آن که است اشتباهی

59

) باب پیدایش کتاب توارت در بحضرت) ۷آیه ۱۵که خدایتعالی که مکتوبستگفت ابراهیم

1אני יהוה אשר הוצאתיך מאור כשדים

زبان در اور و آوردم بیرون کلدانیان اور از ترا که هستم خداوند من ترجمهبیت که اورشلیم اسم از چنانکه می آید مدینه و شهر معنی به قدیم بابلی

هویدا است صلح خدای شهر یعنی شلیم شهر آن معنی و باشد المقدسو می گویند مغیر را آن اکنون که است مقام همان کلدانیان اور و می گردد

است دیگر لفظی عربی زبان در اما بود آنجا ساکن اول در ابراهیم حضرتآتش و شعله ثانی لفظ آن معنی که دارد تمام مشابهت اور با تلفظ در که

هیچ بابلی زبان از که یهود مفسرین از یکی متمادی سالهای از بعد پس استآی آن چون نداشت را ۀeواقفیت آن می کرد ترجمه کلدانی زبان به را مذکور

نمو بیان طور 2 אנא יי` דאמיקתך מאתון נורא דכשדאי دبدین

و آوردم بیرون کلدانیان آتش تنور از ترا که هستم خداوند من ترجمهباب پیدایش کتاب شرح در نادان مفسر ۲۸آیه ۱۱همان و است نوشته چنین

بتهایشرا که زانرو انداخت آتش تنور در را ابراهیم نمرود وقتیکه شد واقع که باد واضح و برساند ضرر ویرا تا نشد داده بآتش اذن که نمی نمود عبادت

( بود ( عزیئیل بن یوناتان به مسمی که مفسر آن که اشتباهی آن

1 I am Jehovah who caused you to come out of Ur of the Chaldeans (Hebrew) Genesis 157 2 I am the LORD who brought you out of the furnace of fire of the Chaldees (Aramaic) mdash The word יי` is an abbreviation of the divine name יהוה ]Yahweh[ mdash JD Price translation אנא ייי דאפיקתך httpcal1cnhuceducgi-binshowsubtextscgikeyword=81001ampR1=Hebrew מאתון נורא דכשדאיselect number 115 and click Submit and view number 11507 Lexicon for the Targum of Genesis 157 11507

Aramaic Genesis 157 He said to him ldquoI am the Lord who brought you out of the fiery furnace 13

of the Chaldeans to give you this land to inheritrdquo mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 Chapter 15 p 60

13 See above n 17 to 1128 (Ps-J) n 17 is mdash Gen R 349 3813 ARNA 33 Exod R 234 PRE 26 (188) Sefer Ha-Yashar 12 (32ndash34) LAB 616 The well-known legend of Abraham in the furnace is based on the interpretation of the place-name Ur (Gen 157) as fire See Gen 157 (Nf Ps-J V N L) 165 (Ps-J Nf P V N L) Vulg Neh 97 Jerome Quaest hebr in Gen 15 see further Ginzberg Lezends 1 198ndash201 5 212ndash213 nn 28-34 Bowker 1969 187ndash189 Vermes 1961 85ndash90 mdash Ibid Targum of Pseudo-Jonathan p 51

60

را این ای روزنامه در ایرانی شخصی گویا که اینست مثل است کرده اینجا درلفظ آن اینجا در پوست که برد گمان شد روانه انگلیس پوست امروز که دیده

شخص پوست که بفهمد چنین و می آید جلد بمعنی که باشد فارسی عام تعجب چاپار بمعنی است انگلیسی لفظ آن که نداند و شد کنده انگلیسیاساس آن بر حکایت آن تمام که بکند این مثل اشتباهی نادان شخص که نیست

آن است نبی که شخصی که می باشد اعتقاد قابل آیا اما است شده بنا ضعیفاین بگوید بعد من ساخته مندرج خود کتاب در آنرا و شمرده حق را افسانه

مطابقت آن از امر این و است شده نازل جل و عز خدای جانب از من کتاب اینهمه بر علاوه و میگردد ثابت میشود یافت یهود کتب و آن بین ما که کامل

ایام در نه تورات در موسی حضرت قول حسب بر جبار نمرود که باد معلوم ذکر لکن مینمود زیست تولدش از قبل عدیده قرنهای بلکه ابراهیم حضرت

مندرج قرآن خود در اما میشود یافت احادیث و تفاسیر در چه اگر نمرودشخص گویا که اینست مثل حکایت آن در نمرود ذکر که باد واضح نیست

آتش در را ایرانی نادرشاه اعظم سکندر که بنویسد کرده تصنیف تاریخی نادانگذشته وقت قدر چه نادرشاه تا اسکندر از که باشد ندانسته اینرا و انداخت

نشد انداخته آتش در هرگز نادرشاه که باشد ندانسته نیز اینرا و است

61

قرآن ) 3( در که را آنچه اگر ع سلیمان بنزد آمدنش و سبا ملکه قصهمندرج استر کتاب ثانی ترگوم در آنچه با مکتوبست سبا ملکة بلقیس دربارة

اهل از نیز حکایت این معترضین حجت حسب بر که می بینیم کنیم مقابله استقرآن داخل نیز آنرا بنوعیکه آمد پسند را او رسیده محمد حضرت بمسامع یهود

) سوره یعنی نمل سورة در و آیه ۱۷آیه ۲۷گردانید چنین) ۴۵الی ۲۰و ndash و raquo مکتوبست فهم والطير والإنس الجن من جنوده لسليمان وحشر

) 1laquoيوزعون ) و جنیان از او لشکرهای سلیمان برای شد کرده جمع و ترجمه ) سوره یعنی النمل سورة میشوند بازداشته ایشان پس ها پرنده و ۲۷آدمیان

الغائبين ) raquo۱۷آیه من كان أم الهدهد أرى لا لي ما فقال الطير ه وتفقد بن لأعذمبين بسلطان ي ليأتين أو ه لأذبحن أو شديدا أحطت عذابا فقال بعيد غير فمكث

يقين بنبإ سبإ من وجئتك به تحط لم من بما وأوتيت تملكهم امرأة وجدت ي إنعظيم عرش ولها شيء ه كل الل دون من مس للش يسجدون وقومها ها وجدت

يهتدون لا فهم بيل الس عن فصدهم أعمالهم يطان الش لهم ن ه وزي لل يسجدوا ألاتعلنون وما تخفون ما ويعلم والأرض ماوات الس في الخبء يخرج ذي لا ال ه الل

العظيم العرش رب هو إلا أصدقت إله سننظر قال

1 And before Solomon were marshalled his hosts mdash of Jinns and men and birds and they were all kept in order and ranks Quran 27 17

62

الكاذبين من كنت ماذا أم فانظر عنهم تول ثم إليهم فألقه هذا كتابي ب اذهبكريم يرجعون كتاب إلي ألقي ي إن الملأ ها أي يا قالت بسم ه وإن سليمان من ه إن

حيم الر حمن الر ه مسلمين الل وأتوني علي تعلوا في ألا أفتوني الملأ ها أي يا قالتتشهدون ى حت أمرا قاطعة كنت ما شديد أمري بأس وأولوا قوة أولوا نحن قالوا

تأمرين ماذا فانظري إليك أفسدوها والأمر قرية دخلوا إذا الملوك إن قالتيفعلون وكذلك ة أذل أهلها ة أعز بم وجعلوا فناظرة ة بهدي إليهم مرسلة ي وإن

المرسلون مما يرجع خير ه الل آتاني فما بمال أتمدونن قال سليمان جاء فلماتفرحون تكم بهدي أنتم بل بها آتاكم لهم قبل لا بجنود هم فلنأتين إليهم ارجع

صاغرون وهم ة أذل منها هم أن ولنخرجن قبل بعرشها يأتيني كم أي الملأ ها أي يا قالمسلمين ي يأتوني وإن مقامك من تقوم أن قبل به آتيك أنا الجن من عفريت قال

أمين لقوي إليك عليه يرتد أن قبل به آتيك أنا الكتاب من علم عنده ذي ال قالأكفر أم أأشكر ليبلوني ي رب فضل من هذا قال عنده ا مستقر رآه فلما طرفك

كريم غني ي رب فإن كفر ومن لنفسه يشكر ما فإن شكر لها ومن روا نك قالتكون أم أتهتدي ننظر عرشها

63

يهتدون لا ذين ال العلم من وأوتينا هو ه كأن قالت عرشك أهكذا قيل جاءت فلمامسلمين ا وكن قبلها من قوم من كانت ها إن ه الل دون من عبد ت كانت ما وصدها

قال كافرين ساقيها عن وكشفت لجة حسبته رأته فلما الصرح ادخلي لها قيلسليمان مع وأسلمت نفسي ظلمت ي إن رب قالت قوارير من د ممر صرح ه إن

العالمين رب ه 1 laquoلل کن داخل و آنرا پسندی که شایسته کار بکنم آنکه و ترجمهپس را پرنده شد جویا و کارانند شایسته که خود بندگان در خود برحمت مرا

او کنم عذاب هرآینه غایبان از باشد یا را هدهد نمی بینم که مرا مر چیست گفتدرنگ پس روشن حجتی مرا بیاورد باید یا را او البته بکشم یا ساخت عذابی را

سبا از ترا آوردم و بآن نکردی احاطه بآنچه کردم احاطه گفت پس دور کردندشد داده و ایشانرا میکرد پادشاهی که زنی یافتم من بدرستیکه راست خبری

میکردند سجده که را قومش و او یافتم بزرگ تختی مراوراست و هرچیزی ازپس کردارشانرا شیطان آنها برای کرده آراسته و خدا غیر از مرآفتابرا

مر نمیکنند سجده چرا نمی باشد هدایت ایشان پس راه از را آنها بازداشتو دارید پنهان آنچه میداند و زمین و آسمانها در پنهانرا آورد بیرون که خدائیرا

است بزرگ عرش پروردگار او بجز خدائی نیست که خدائی میکنید آشکار آنچهخواهیم نظر بزودی گفت

1 And he took a muster of the Birds and he said Why is it I see not the Hoopoe Or is he among the absenteesI will certainly punish him with a severe penalty or execute him unless he bring me a clear reason (for

absence)But the Hoopoe tarried not far he (came up and) said I have compassed (territory) which thou hast not

compassed and I have come to thee from Saba with tidings trueI found (there) a woman ruling over them and provided with every requisite and she has a magnificent

throneI found her and her people worshipping the sun besides Allah Satan has made their deeds seem pleasing

in their eyes and has kept them away from the Path- so they receive no guidance-(Kept them away from the Path) that they should not worship Allah Who brings to light what is hidden in

the heavens and the earth and knows what ye hide and what ye revealAllah- there is no god but He- Lord of the Throne Supreme(Solomon) said Soon shall we see whether thou hast told the truth or liedGo thou with this letter of mine and deliver it to them then draw back from them and (wait to) see what

answer they return(The queen) said Ye chiefs here is delivered to me - a letter worthy of respectIt is from Solomon and is (as follows) In the name of Allah Most Gracious Most MercifulBe ye not arrogant against me but come to me in submission (to the true Religion)She said Ye chiefs advise me in (this) my affair no affair have I decided except in your presenceThey said We are endued with strength and given to vehement war but the command is with thee so

consider what thou wilt command mdash Continued onto the following page

64

پس نامه این مرا نامة ببر دروغگویان از هستی یا گفتی راست آیا که کرد برمیگردانند چه بنگر پس ایشان از باش روگردان پس ایشان بسوی بینداز

بدرستیکه نیکو نامة بمن شد افکنده که چنانم من بدرستیکه جماعت ای گفترفعت که مهربان بخشندة خداوند بنام آنست بدرستیکه و سلیمانست آواز

کار در مرا دهید فتوی جماعت ای گفت منقادان مرا بیائید و من بر مجوئیدصاحبان مائیم گفتند مرا شوید حاضر آنکه تا را کاری کنند جزم عزم من نیستم

میفرمائی چه که بنگر پس است تو با کار و سخت کارزار صاحبان و قوتو آنرا کنند فاسد را ای قریه شوند وارد چون پادشاهان بدرستیکه گفت

فرستنده من بدرستیکه و میکنند چنین و خوارشدگان آنرا اهل عزیزان گردانندفرستادگان میکردند باز بچه که نگردانده ام پس را هدیه ای ایشان بسوی ام

است داده آنچه پس بمال مرا میکنید امداد آیا گفت سلیمانرا آمد چون پس شادمانید خودتان بهدیة شما بلکه را شما داده آنچه از است بهتر خدا مرا

نباشد طاقت که لشکرهائی را آنها آورد خواهیم پس ایشان بسوی برگردگفت خواران باشند ایشان و ذلیلان آن از کرد خواهیم بیرونشان و بآن ایشانرا

منقادان مرا بیایند آنکه از پیش را او تخت بمن می آورد کدامشان جماعت ایجایت از برخیزی آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که جن از بزرگی دیو گفت

قوی آینه هر آن بر منم بدرستیکه وContinued from previous pagemdashShe said Kings when they enter a country despoil it and make the noblest of its people its meanest thus

do they behaveBut I am going to send him a present and (wait) to see with what (answer) return (my) ambassadorsNow when (the embassy) came to Solomon he said Will ye give me abundance in wealth But that which

Allah has given me is better than that which He has given you Nay it is ye who rejoice in your giftGo back to them and be sure we shall come to them with such hosts as they will never be able to meet

We shall expel them from there in disgrace and they will feel humbled (indeed)He said (to his own men) Ye chiefs which of you can bring me her throne before they come to me in

submissionSaid an Ifrit of the Jinns I will bring it to thee before thou rise from thy council indeed I have full

strength for the purpose and may be trustedSaid one who had knowledge of the Book I will bring it to thee within the twinkling of an eye Then

when (Solomon) saw it placed firmly before him he said This is by the Grace of my Lord- to test me whether I am grateful or ungrateful and if any is grateful truly his gratitude is (a gain) for his own soul but if any is ungrateful truly my Lord is Free of all Needs Supreme in Honour Quran 27 20- 44 mdash Yusuf Ali

65

آنکه از پیش آنرا بتو می آورم من که کتاب از بود علمی او نزد آنکه گفت امیناز این گفت نزدش گرفته قرار آنرا دید چون پس تو چشم تو بسوی برگردد

ناسپاسی یا میکنم شکر آیا که مرا کند امتحان تا است من پروردگار فضلهر و خودش برای میکند شکر که نیست این جز پس کرد شکر که هر و میکنم

ساز گفت است بخشنده بینیاز من پرورگار بدرستیکه پس کرد ناسپاسی که نمی یابند آنانکه از باشد یا می یابد آیا بینیم به را تختش او برای دهید نامعلومی

داده و آنست که گویا گفت تو تخت است چنین آیا شد گفته آمد چون پسبود آنچه که بود بازداشته و منقادان ما برویم و آن پیش از را علم ما شدیم

که را او مر شد گفته کافران گروه از بود او بدرستیکه خدا غیر از می پرستیداز زد بر و بسیار آب پنداشتش آنرا دید چون پس قصر یا صحن در شود داخل

پروردگار ای گفت آبگینها از ساده است صحنی آن بدرستیکه گفت ساقش دوخدا ی برا سلیمان با آوردم اسلام و برخوردم کردم ستم من بدرستیکه من

سوره ( یعنی نمل سورة جهانیان آنچه) ndash ۴۵الی ۲۰آیه ۲۷پروردگار است این - مکتوب تخت بآن نسبت سوره این در آنچه و میگوید سبا ملکة دربارة قرآن

ترگوم در زیرا میشود یافت مزبور ترگوم در آنچه با دارد کمی تفاوت استمال عجیب تخت آن که است مندرج

66

نمیشد یافت آن مثل چیزی دیگر سلطنت هیچ در و بود پادشاه سلیمان خودعقاب دوازده و طلا شیر دوازده ای پله هر بر و داشت طلا از پله شش زیرا

تخت آن بالای بر دیگر عقاب چهار و بیست آنها بر علاوه و بود ایستاده طلاپادشاه وقتیکه هر و می انداختند پادشاه سر بر سایه شده نهاده عجیب

و میکشیدند بالا را تختش شده نازل قوی عقابهای آن برود بجائی میخواستمذکور ndash عقابهای کرد قرآن حسب بر جنی آن که کاریرا آن پس می بردند بانجا

سلیمان حضرت بنزد آمدنش و سبا ملکة دربارة اما میکردند ترگوم حسب بربین ما غریب مشابهت غیره و فرستاد وی نزد پادشاه که ای نامه به نسبت و

میگوید صحرا خروس را هدهد آن ترگوم اینکه جز میشود یافت کتاب دو اینهی و کردیم نقل ذیل در آن ترجمة با حکایترا آن وتمام است چیز همان که

هذه

תורכד שפיר לביה דקלכא שלמהבחמריה אמר למעלא נבלין וצילצלין ותופין וכינרין

דחוה מזמר בהון דוד אבוי ותוב כד שפר לביה דמלכאשלמה בחמריה אמר לאיתיא היות ברא ועוף שמיא וריחשא דארעא ושידין ורוחין ולילין למרקדא קדמוי

למחזי רבוחיה לכל מלכיא דגנין קדמוי וסיפרין דמלכא

67

דמלכא קריין יתון בשמהתהון וכולון מתכנשין ואתיןלותיה בדלא אסירין ובדלא זקיקין ובדלא אנש דדבר

יתהון כהשעתא אתבעי תרנגלא ברא ביני עופיא ולאאשתכח ופקיד עלוי מלכא דאי יתיה יתיה ברוגזא ובעאלמחבלא יתיה מתיב תרנגול ברא קדמוי דמלכא שלמה

ואמר ליה שמע מרי מלכא דארעא אצית באודנך ושמע פתגמי הלא תלת ירחין די הבית עיטא בלבי ומלכין קשיטי עם מילתי מזוני לא אכלית ומוי לא

שתיתי ומן קדם דחזיית וטייסית בעלמא כוליה ואמרית אידא היא מדינתא או שליטתא דלא משתמע ליה

למדי מלכא אסתכלית אנא וחזאית מדינתא חדא כרכא דקיטור שמהא בארעא מדינחא עפרא יקיר מן דהבא

וכספא כזביל בשוקין ואילנין מן בראשית תמן אית תמן נציבין ומגינתא דעדן אנון שתיין מיא

אוכלוסין סגיאין כלילן ברישיהון מן תמן נציבין מן גינתא דעדן למיקום בקרבא לית הינון ידעין לממהי בקושטא לא יכלין ברם בקושטא חמיתיה אתתא חדא

שלטיא בכולהון ושמה מלכת שבא כען אין שפר

68

עלך מרי מלכא איסר חרצי היך גיברא ואיקום ואזיל לכרכא דקיטור למדינת שבא מלכיהון בשושילתא

איסר ושולטניהון בכבלין דפרזל ואייתי יתון לות מרי מלכא ושפר פתגמא קדם מלכא ואתקריין ספרוי

דמלכא וכתבו אגרתא וקטרו ית אגרתא בגפיה רתרנגול ברא וקם וסליק לשמי מרומא וצניך צניכא

והוה נצח ופרח ביני עופיא ופרחו בתריה ואזלו לכרכא דקיטור למדינת שבא והוה לעירן עפרא נפקת מלכת שבא למסגיד לימא ואחשיכו עופיא ית שימשא

ורקת ידה על לבושא ובזאת יתהון והות תמיהא ומתמהא וכד תקהת) דתת לותה תרנגול ברא וחזת והא איגרתא (

קטירת בגמיה שרח וקרת יתיה ומה הוה כתיב בגוה קני מלכא שלמה שלם ליכי שלם לרבנייכי די את ידעת

דאמליך יתי קודשא בריך הוא על חיות ברא ועל עוף שמיא ועל שידין ועל רוחין ועל לילין וכל מלכיא דמדינהא

ומערבא דרומא וציפונא אתין ושאלין בשלומי כען אין תעבין ותיתין ותשאלין בשלמי יקר סגיא אנא

עביד לך מן כל מלכיא דגנין קדמי ואין לא תצביין ולא תיתין

69

1

1 (Also) that lyres cymbals timbrels and lutes be brought to him those upon which his father David played Another time when King Solomons heart became cheerful through wine he ordered that wild beasts birds of the sky reptiles of the earth as well as demons spirits and screeching owls be brought to dance before him so as to show his greatness to all the kings who were hosted in his presence Now the royal scribes would call them by their names and all of them would assemble and come to him without being bound or forced or anyone leading them

At that time the wild rooster was missing from among the fowl and could not be found So the king ordered that it should be brought and in anger sought to destroy it Then the wild rooster replied before King Solomon saying to him lsquoHear my words my lord O king incline your ear and listen (to) my utterances Have not three months (passed) that I have given advice and counsel my words are truth I did not eat food nor did I drink water before I flew throughout the whole world inspecting it saying Is there a country whose ruler is not subservient to my lord O king Whereupon I noticed a certain country in the land of the East its name was the city of Qitor whose dust is so precious and whose gold and silver exists like dung in the streets Trees stand there since the time of creation and they drink water from the Garden of Eden Great crowds of people are there (with) crowns upon their heads standing there since (the time of) the Garden of Eden They do not know anything about waging war they are unable to draw the bow However truly I have seen a single woman rule over all of them and her name is Queen of Sheba Now if it pleases my lord I will gird my loins like a warrior and proceed to go to the city of Qitor to the land of Sheba I will bind their kings in chains and its rulers in fetters of iron and bring them to my lord the king Then the scribes of the king were summoned and they wrote a letter and tied the letter to the wing of the wild rooster which proceeded to ascend heavenward and soared soaringly It then flew among the birds which proceeded to follow it in flight they went on to the city of Qitor to the land of Sheba Toward morning the Queen of Sheba went out to worship the sea when (suddenly) the birds obscured the sunlight which caused her to take hold of her clothes and tear them Whereupon she was very stunned As she was in her very stunned state the wild rooster descended toward her and she observed a letter tied to its wing So she untied (it) and read it and what was written in it lsquoFrom me the kingdom of Solomon Peace to you peace to your princes As you know the Holy One Blessed be He appointed me to reign over the wild beasts over the fowl of the heavens and over demons and spirits Now all the kings of the East the West the South and the North come to greet me Now if you wish to come and greet me I will show you greater honor than all those whom I have hosted before me But if you do not wish to come mdash Aramaic mdash The Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 114-115 See also Sources of Qurrsquoan p 84-85 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

70

و ترجمه رباب که فرمود یافت فرح بخمر پادشاه سلیمان دل چون دیگر بارچون دیگر بار و بیاورند میزد را آنها داود پدرش که را بربطهائی و سنجها و دفها

هوا پرندگان و صحرا حیوانات که فرمود یافت فرح خمر به پادشاه سلیمان دلکرنش بحضورش تا بیاورند پریانرا و ارواح و دیوها و زمین خزندگان و

همگی و خواندند سامیشان با ایشانرا پادشاه کاتبان و کند ظاهر می نمودندبر شخصیکه جز و محبوسان جز و اسیران جز آمدند وی نزد شده جمع ایشان

خوشی پرندگان میان صحرا خروس آنساعت در و میداشت اختیار ایشان و بیاورند بجبر را او که فرمود امر وی دربارة پادشاه و نشد یافت و میکرد

بوی برگشته پادشاه سلیمان بحضور صحرا خروس کند هلاک را او خواستماه سه آیا بشنو مرا سخنان گرفته گوش بشنو زمین پادشاه ایخداوندم گفت

که بستم سخت تصمیم خویش پوست با کرده مشورت خود دل در که نیستو بکنم پرواز آن در و ببینم را عالم تمام اینکه از قبل نیاشامم آب و نخورم هیچ

ایخداوند ترا که است سلطنتی یا و شهر کدام آن که دانست خواهم من گفتممشرقی زمین در است فیطور آن اسم که حصین شهری و نباشد مطیع پادشاه

بطلا آن گرد که دیدم

71

עלייבימלבין אשדר בשלומי ולא תשאלין מלכין תיתין מה תימרין ואין ופרשין ולדונין ן מלכין ולגיונין ולגונין ופרוין ואין תמרין מה ופרשין אית ליח למלכא שלקה היות ברא אינו

ן ן לגיונין פרוין עופי סמיא אנו ן רוחין וסיזין ולילין ארו דחנקין יתקון על פרסין חיילי אנו יתכון בחקלא עופי סמיא אכלין ית בסרכון מנכון ערסתיכון בגו בתיכון חיות ברא קטלין

ידת וכד ת פתגמי אגראתא תוב תנית רמת ן ומעת מלכא סנא על לבוסא ובזעת יתון מה ולח לי מלכא סלמה מתיבין סלחת וקרת לסבייא ולרברבנא ואמרת להון לא ידעתו

תיה ותיא לא אתר חיעת ואמרין לית אנהנא ידעין למלכא ס למח ולא הסבין ית מלכון אוכרין ומרגליין ואבני טניין רלא ומעת מליהון וסלהת וקרת לכל ספני ימא ואטעינת יתו

סתא בני וכולהון וטלייתא טלין אלפי ויתא ליה חד וסדרת ירחא בני וכולהון ח-דא בני סעה חד רחלהון בני קומא חדא וכולהון בני קעיעא רכולהון בני יומא הד וכולהון

ושדרת ליה למלכא סלמה בידיהון חדא רכולחון לבוסין לבוסא ארנונא וכתבת איגדתאמן כרכא דקיטור לארע

72

עותך בב שבע שנין כען בעלותך איתי דישראל מהלך מן קדקך אבעי ד לסות תלת שנין אתת מלכא שבא לות מלכא לותך לסוף תלת שנין והוה

ית בגיהו בר וכד שמע מנכא שלמה דאתת מלכא שבא אפיק לותה שלמהעפדא בעדן דנפיק לשפרפרא דקי ד דמנהיר יהוידע נגהא לכונב ודמי

ת מלכאZלשו שנא דקאים על פרעדי דמיא וכד ח וקאימ ביני כוכביא ודמי שבא בניהו מתיב בתא רכו מן אתרכינת יהוידע בניהובר ידע ת יהו בר

מתיבה רכוביך מן אתרכינת למה מלכא ואמרלה את לית ליה ואמרה אנא מלכא שלמה אלא חדמן משמשיא דקייקין שלמה מתיב ואמר לה לית

ומתלת מתלא לרברבניא אין קדמויומיד לא חזי אהדרא אפאה לאחורהן ן מרבעותיח ואין לאמזיתו ן חזו ן שפר לכון זריא אתו ן חזו מלבא שלמה אתו

קאים קדמזי ואייתי נגד ד כד שמע2תה בגיהו בר יחוידע לקדם מלכא 7 דמלכא מלכא חזת וכד זוגיתא ויתבבבית ראזל קם לותיה שבא דאתת

דמלכא במיא יתיב וחליזת דמלכא בבית זוגיתז יתיב קחשבא בלהה ואמרתחילוזח דתעבר וחזא לא סערא

73

וסגרף שופרא דבשי שופרף מתיב מלפא ואמר לה סער דגברא ברגלחמתיבה גנאי ולאתתא שפר לגברא מרי וסער ליה ראברה שבא מלכת

אין תעשר ירהון לי ידעית אנא דגבר חכים מלכא אמתיל לף מלתאמתלין ד את ואי לא את כשאר גני אנשא אגדעי בך ואגרת יהי יי אלהיך ברוך ד

דחבא כורסי דמלכותא לקעבר עדקתא רדינא ויהבת למלכא לבתביתך על 1 וכספא טבא ויהב לה מלכא כלמה דעבת

1 I will send kings and legions against you (which belong) to King Solomon The wild beasts are the kings the fowl of the heavens are the riders the armies are the spirits and the demons and the Liliths are the legions (who will) strangle you in your beds inside your houses the wild beasts will kill you in the field the fowl of the heavens (will) eat your flesh from you When the Queen of Sheba heard the words of the letter she took hold of her clothes and tore them She then summoned her elders and princes and said to them lsquoDo you not know whatKing Solomon sent to mersquo They replied saying lsquoWe do not know King Solomon nor do we recognize his kingdomrsquo But she did not trust (them) and did not heed their words She then summoned all the ships of the sea and had them loaded with bracelets pearls and precious gems She sent him six thousand boys and girls all of whom were (born) the same timeppp all of whom were of the same stature all of whom were of the same proportion and all of whom were dressed in purple She then wrote a letter and sent it to King Solomon through them from the city of Qitor to the Land of Israel a seven-year journey lsquoAnd now with prayer and supplication which I will plead before you I will come to you at the end of three yearsrsquo Now it came about at the end of three years that the Queen of Sheba came to King Solomon When it was told to King Solomon that the Queen of Sheba had arrived he had Benayahu son of Yehoyada go out to meet her His beauty was comparable to Venus that emerges at morning time it was comparable to the lustrous star that continues to sparkle among the (other) stars it was comparable to the lily that stands by the brooks of water

When the Queen of Sheba saw Benayahu son of Yehoyada she descended from her carriage Whereupon Benayahu responded by saying to the Queen of Sheba lsquoWhy have you descended from your carriagersquo She replied by saying lsquoAre you King Solomonrsquo To which he responded by saying lsquoI am not King Solomon but only one of his servants who attend himrsquo Immediately she responded by uttering proverbs to her princes lsquoIf you do not see the lion you see his lair though you do not see King Solomon you do see a handsome man who stands before himrsquo Then Benayahu son of Yehoyada brought her before King Solomon Now when King Solomon heard that she was coming to him King Solomon arose and went to sit down in a bathhouse When the Queen saw that the king was sitting in a bathhouse she thought to herself the king must be sitting in water So she raised her dress in order to wade across Whereupon he noticed the hair on her leg to which King Solomon responded by saying lsquoYour beauty is the beauty of women but your hair is the hair of men Now hair is beautiful for a man but shameful for a womanrsquo Whereupon the Queen of Sheba answered saying to him lsquoO lord king I will cite you three riddles if you will solve them for me I will acknowledge that you are a wise man but if not (you are) like the rest of mankindrsquo hellip She offered praise to the One Who created him saying lsquoBlessed be the Lord your God who has chosen you to place you on the throne of His kingdom to do righteousness and justicersquo She then gave the king a great deal of fine gold while the king gave her what she desired mdash Aramaic mdashThe Two Targums of Esther In The Aramaic Bible Volume 18 Translated with Apparatus and Notes by Bernard Grossfeld A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1991 Chapter 1 Translation of Targum Sheni p 115-117 See also Sources of Qurrsquoan p 86-89 The Aramaic text can be viewed at this web site Aramaic Text of the Targum of 2nd Esther Select 01 and then click Submit

ppp B adds and all of them were (born) the same month and all of them were (born) the same year BUD has all of them were (born) the same year and all of them were (born) the same day and all of them were (born) the same hour C N PM-1 A MG S Brl Lag and BM as well as N have all of them were (born) in the same year all of them were (born) in the same month and all of them were

74

( ترجمه( )بقیة ترجمه( بقیةآنجا در عالم ابتدای از درختان و ها کوچه در زبل مثل است سنگین ونقرة

هستند کثیر مردمان آنجا مینوشند آب عدن باغ از آنها و است مانده مغروسبآن نزدیک زیرا دارند عدن باغ از آنجا رستنیهای از کلها تاج سرشان بر که

بر زنی بزنند نمیتوانند بگمان اما اند واقف تیراندازی از ایشان می باشند آید پسند ترا اگر الآن شباست ملکة وی اسم و است مسلط ایشان جمیع

بشهر قیطور بحضور و برمیخیزم بسته را خود کمر بنده این پادشاه ایخداوندخواهم آهنی بندها به ایشانرا امرای و بزنجیرها ایشانرا ملوک رفت خواهم شبا

خواهم پادشاه خداوندم بنزد ایشانرا و بست

(born) in the same day and all of them were (born) in the same hour PM-2 is as concise as our manuscript here

75

ای نامه شده خوانده پادشاه کاتبان و آمد پسند را پادشاه مر سخن این و آورد بلند بهوای برخاسته پس بستند صحرا خروس پرهای به را نامه آن و نوشتندآنها و میکرد پرواز ها پرنده میان و گشت قوی و زد خود بر جیقه ای و شد روانه

در که افتاد اتفاق و رفتند شبا بشهر قیطور بحصن و کردند پرواز عقبش ازرا خورشید پرندگان و آمد بیرون دریا پرستیدن برای شبا ملکة صبح وقت

و متعجب و کرد چاک آنرا انداخته خود لباس بر دست او و میساختند تاریک نظر او و آمد فرود وی بنزد صحرا خروس کرد تعجب چون و شد هراسان

این و بخواند گشاده آنرا پس بود شده بسته پرهایش به ای نامه اینک و افکند امرای به سلام بتو سلام پادشاه سلیمان من از بود مکتوب آن در آنچه است

بر و هوا پرندگان و صحرا حیوانات بر مرا متبارک قدوس که میدانی زیرا توو مشرق پادشاهان همة و است فرموده مسلط پریان بر و ارواح بر و دیوهاکه پسندی به اگر الآن می پرسند مرا احوال و می آیند شمال و جنوب و مغرب

کرنش من روی پیش که ملوکی جمیع از ترا من خوب بپرسی مرا احوال آمدهبر نپرسی مرا احوال و نیائی و پسندی نه اگر و گردانید خواهم بزرگتر مینمایند

سلیمان بگوئی اگر و فرستاد خواهم سواران و افواج و ملوک تو

76

و ملوک صحرا حیوانات و می باشد سواران و افواج و ملوک چه را پادشاه می باشند هواسواران پرندگان سواران چه بگوئی اگر و سوارانند و افواج

تختهایشان بر را شما که افواجند پریان و دیوها و هستند ارواح من قشونهایگشت خواهند املاک در را شما صحرا حیوانات کرد خواهند خفه هایتان خانه در

این سخنان شبا ملکة چون و خورد خواهند شما از را شما گوشت هوا پرندگانکس و کرد چاک آنرا انداخته خود رخت بر دست دیگر بار شنید را نامه

که را آنچه نمیدانید آیا گفت بدیشان و طلبید را امرا و مشایخ فرستاده ما گفتند جواب در ایشان است فرموده ارسال من نزد پادشاه سلیمان او آما نمی آوردیم حساب در ویرا سلطنت و نمی شناسیم را پادشاه سلیمانرا دریا کشتیهای همة فرستاده و ننمود اصغا ایشانرا سخنان و نگشت مطمئن

وی بنزد کرده بار قیمت بیش سنگهای و جواهرات و نذرها به را آنها و خواندو ماه یک در ایشان همگی و یکسال در ایشان جمیع که دختر و پسر هزار ششو قامت بیک ایشان جمیع و یکساعت در ایشان همة و روز یک در کلشان

ملبس ارغوانی بلباس ایشان همة و فرستاد بودند صورت بیک ایشان همگیحصن از ایشان بدست پادشاه سلیمان بنزد نوشته نامه ای و بودند

77

به بدعاهایت الآن نمود ارسال سال هفت سفر اسرائیل بزمین و قیطورو آمد خواهم سال سه آخر در تو نزد میکنم استدعا تو حضور از که آرزوهایت

سلیمان چون و آمد پادشاه سلیمان نزد شبا ملکة سال سه آخر در که شد واقعای سپیده مثل که را یهویاداع ابن به بنا است آمده شبا ملکة که شنید پادشاه

میان و میباشد روشن که ستاره ای مانند و است طالع صبح وقت در که است استاده آب جویبارهای بر که سرخی گل برابر و می ماند قایم ستارگان

از دید را یهویاداع ابن به بنا شبا ملکة چون و فرستاد وی استقبال برای بود خود عرابة از چرا گفت جوابش در را یهویاداع ابن به بنا آمد پائین خود عرابة

در نیستی پادشاه سلیمان تو آیا گفت بوی داده جواب ملکه آمدی پائین در که هستم ملازمانی از یکی بلکه نیستم پادشاه سلیمان من گفت جوابش

برای مثل و برگردانیده را خود روی الفور فی ملکه و می ایستند وی حضور دیدید را او پروردة شما نشد ظاهر شیر شما بر اگر گفت آورده خویش امرای

وی حضور در که را مردی صورتی خوب شما ندیدید را پادشاه سلیمان اگر و پادشاه چون و آورد پادشاه بنزد را او یهویاداع ابن بنابه پس دیدید می ایستد

از شده ساخته خانة در و شد بیرون برخاسته است آمده نزدش که شنید چون و بنشست شیشه

78

دل در است نشسته شیشه از شده ساخته خانة در پادشاه که دید شبا ملکة تا کشید بالا را خود لباس و است نشسته آب در پادشاه گفت کرده تفکر خود

گفت بوی داده جواب پادشاه میباشد پایها بر موی ویرا که دید او و کند عبورمرد برای موی و مرد موی مویت و زنانست صورتی خوب تو صورتی خوب

ایخداوندم گفت داده جواب بوی شبا ملکة میباشد ننگ زن برای اما خوبستخواهم من کنی حل من برای را آنها اگر که میگویم معما سه تو برای پادشاه

) - چون و آدمی بنی سایر مانند پس نه اگر و هستی حکیم مرد تو که دانست ( باد متبارک گفت و شد متعجب ملکه بود کرده حل را معما سه هر سلیمان

و عدالت تا بنشاند سلطنت تخت بر ترا که شد راضی تو از که تو خدای خداوند مایل که آنچه هر بوی پادشاه و داد خوب نقرة و طلا بپادشاه و نمائی داوری

بخشید بوداز شبا ملکة که است چند معمائی ذکر که می بینیم یهود حکایت این در و

نشده مذکور قرآن در چه اگر امر این و خواست را آنها حل سلیمان حضرت ساقهای صفت دربارة قرآن آنچه چونکه و است مندرج اینهم احادیث در ولکناحادیث در آنرا تکمیل سبب آن از پس می باشد ناکامل است گفته ملکه آن

) صفحه المجالس عرابی کتاب در و جست )۴۳۸میباید

79

که است مکتوب زیرا میباشد موجود هستیم آن درصدد ما که مطلوب همینپس دانست آب را شیشه آن و گردد سلیمان قصر داخل میخواست ملکه چون

أحسن ndash هي فإذا ع سليمان فنظر سليمان إلى لتخوضه ساقيها عن كشفتصرف ذلك سليمان رأى فلما اقين الس شعراء كانت أنها إلا وقدما ساقا الناس

قوارير من د ممر صرح ه إن وناداها عنها 1بصره دو از برود تا ترجمه ساقش نسبت او اینک و نگریست السلام علیه سلیمان پس کند عبور سلیمان بنزد

پس می دارد خود ساقهای بر اینکه جز مردمانست خوشگلترین پا و بساق گفت ویرا کرده ندا و برگردانید او از را خود نظر بدید آنرا سلیمان چون

آبگینها از ساده است صحن آن بدرستیکهملکة حکایت این آیا که کنیم بیان نموده استفسار که است مناسب الآن

( مقدس ( بکتاب اگر و ندارد یا دارد اصلی میشود خوانده شبا عبری در که سبادر ( ونیز پادشاهان اول کتاب در زیرا دارد اصلی البته که می بینیم نمائیم رجوع

( سبا ملکة چون و است مکتوب بدینطور وی حکایت ایام تواریخ دوم کتاب با پس کند امتحان را او تا آمد شنید خداوند اسم دربارة را سلیمان آوازة

و بسیار طلای و بعطریات شترانیکه با و عظیم بسیار موکب

1 In the Aracircish al Majacirclis ( المجالس (عرائسWhen the Queen was about to enter the Palace she fancied the glass floor to be a sheet of water and so She uncovered her legs that is to pass over to Solomon and lo her legs and feet were covered with hair which when Solomon saw he turned his sight from her and called out The floor is plain glass 1 Sources of Islam p 28-29 See also Sources of Qurrsquoan p 83

1 She was asked to enter the lofty Palace but when she saw it she thought it was a lake of water and she (tucked up her skirts) uncovering her legs He said This is but a palace paved smooth with slabs of glass She said O my Lord I have indeed wronged my soul I do (now) submit (in Islam) with Solomon to the Lord of the Worlds Quran 2744 mdash Yusuf Ali

80

وی با و آمد سلیمان بحضور شده وارد باورشلیم بود شده بار گرانبها سنگهای بیان برایش را مسائلش تمامی سلیمان و کرد گفتگو بود دلش در چه هر از سبا ملکة چون و نکرد بیان برایش که نماند مخفی پادشاه از چیزی و نمود

و او سفرة طعام و کرده بنا که را خانه ای و دید را سلیمان حکمت تمامیبآن که را زینه ای و ساقیانش و را خادمانش لباس و نظام و بندگانشرا مجلس

دربارة که آوازه ای گفت بپادشاه و نماند دیگر او در روح می آمد بر خدا بخانةخود بچشمان و نیامدم تا اما بود راست شنیدم خود ولایت در تو حکمت و کارها

و حکمت بود نشده اعلام بمن نصفش اینک و نکردم باور را اخبار ندیدم و تو مردان بحال خوشا است زیاده بود شنیده که خبری از تو سعادتمندی

میشنوند ترا حکمت و می ایستند همیشه تو بحضور که بندگانت این خوشابحال

نشانید اسرائیل کرسی بر ترا داشته رغبت تو بر که تو خدای یهوه باد متبارکنصب پادشاهی بر ترا میدارد دوست بابد تا را اسرائیل خداوند که سبب این از

طلا وزنة بیست و صد پادشاه به و آوری بجا را عدالت و داوری تا است نمودهسبا ملکة که عطریات این مثل و داد گرانبها سنگهای و زیاده حد از عطریات و

نیامد دیگر فراوانی بآن هرگز داد پادشاه بسلیمان

81

باب( پادشاهان اول الی ۱۰کتاب اول باب ۱۱آیه ایام تواریخ دوم کتاب نیز ۹والی اول افسانه)- ۹آیه محض اینست بر زیاده هرچه و است مطلب اصل این

ذکر مزبوره کتب در اینکه جز می نمایند اقرار یهود علمای خود چنانکه استمکتوب آن شدن برداشته دربارة چیزی اما میشود یافت سلیمان جلیل تخت

و جنیان و دیوها بر سلیمان حضرت بودن بمسلط نسبت قرآن در آنچه و نیستدارد کلی مطابقت است مندرج مزبور ترگوم در آنچه با البته مکتوبست غیره

از مفسر آن گمان که میگویند یهود علما بجوئیم را قول آن اصل اگر امالفظ دو آن و است سرزده کرد لفظ دو ترجمة در که 1 שדה ושדות ndash اشتباهی

باب ndash جامعه کتاب اما ۸آیه ۲در است بانوان و بانو آنها معنی که میشود یافتمعنی چون نادان مفسر آن آنجهت از است استعمال کم کلمه دو هر چونکهقدری آنها با تلفظ و صورت در که را دیگر لفظ دو و بود ندانسته را آنها درست

علت آن از میدانست بخوبی می آید جنیان و دیوها اقسام بمعنی و دارد شباهتیکرده ترجمه ترگوم از فوق در که را سبا ملکة حکایت آن که هر و کرد اشتباه

می باشد قصصی آن مشابه افسانه آن که فهمید خواهد البته نماید ملاحظه ایم نشده ملتفت اینرا محمد حضرت اما است مندرج لیله و لیله الف در که

1 Male singers and women singers Ecclesiastes 28 See also Sources of Qurrsquoan p 90

82

مقدس کتاب از آنرا ایشان که برد گمان شنیده یهود از را مطلب آن تمام و ساخت داخل قرآن در آنرا آنجهت از و بودند خوانده وی برای

از است مندرج قرآن در که دیگر حکایات آن از بسیاری که چند هر وحکایت یک ببیان میکنیم اکتفا اینجا در ما لکن گردیده مأخوذ یهود های افسانهحکایت آن و نمائیم رجوع دیگر متفرقة تهمة امور به آنکه از قبل بس و زیاده

و میکنیم بیان احادیث و قرآن روی از آنرا اکنون که است ماوت و هاروت قصةمقابله احادیث و قرآن با کرده نقل یهود کتابهای از را قصه همان بعد من

نمود خواهیم)۴laquo است) مرقوم چنین قرآن در ماروت و هاروت كفر قصه وما

الملكين على أنزل وما حر الس اس الن مون يعل كفروا ياطين الش ولكن سليمانتكفر فلا فتنة نحن ما إن يقولا ى حت أحد من مان يعل وما وماروت هاروت 1laquoببابل

سوره ( بقره ۱۶یا ۹۶آیه ۲سورة شیاطین) ولیکن سلیمان نشد کافر و ترجمهببال فرشته دو بر شد فرستاده آنچه و جادو مردمرا می آموختند شدند کافر

که نیست این جز که نمیگفتند آنکه تا احدی از نمی آموختند و ماروت و هاروت عرائس در و مشو کافر پس آزمایشیم ما

1 Solomon disbelieved not but the devils disbelieved teaching mankind magic and that which was revealed to the two angels in Babel Harut and Marut Nor did they (the two angels) teach it to anyone till they had said We are only a temptation therefore disbelieve not (in the guidance of Allah) Quran 2102 mdash Pickthall

83

که است شده نوشته آیه این بیان در لما المجالس الملائكة إن المفسرون قالإدريس زمن في وذلك الخبيثة آدم بني أعمال من السماء إلى يصعد ما رأوا

خلفاء جعلتهم الذين هؤلاء إن لله وقالوا عليهم وأنكروا بذلك روهم عي ع النبي فيكم بت ورك الأرض إلى أنزلتكم لو تعالى فقال يعصونك واخترتهم الأرض في

أن ينبغي كان ما ربنا سبحانك قالوا فعلوا ما مثل لفعلتم فيهم ركبت ما الأرض إلى أهبطهما خياركم من ملكين اختاروا تعالى الله قال نعصيك

قال الكلبي قال وأعبدهم الملائكة أصلح من وكانا وماروت هاروت فاختاروا ] [ ماروت وهو وعزابيا هاروت وهو عزا فاختاروا منكم ثلاثة اختاروا تعالى الله

إبليس اسم الله ر غي كما الذنب من اقترفا لما اسمهما ر غي وإنما وعزرائيل آدم بني في ركبها التي الشهوة فيهم تعالى الله ب فرك عزازيل اسمه وكانرك الش عن ونهاهم بالحق الناس بين يحكموا أن وأمرهم الأرض إلى وأهبطهم

الشهوة وقعت لما فإنه عزرائيل فأما الخمر وشرب والزنا الحق بغير والقتل وسجد ورفعه فأقاله السماء إلى يرفعه أن وسأله ربه استقال قلبه في

تعالى الله من حياء رأسه مطأطأ ذلك بعد يزل ولم رأسه رفع ثم سنة أربعينذكرا أمسيا فإذا يومهما الناس بين يقضيان ذلك على ثبتا فإنهما الآخران وأما

تعالى الله اسم

84

وذلك افتتنا حتى شهر عليهما مر فما قتادة قال السماء إلى وصعدا الأعظم علي قال النساء أجمل من وكانت الزهرة يوم ذات إليهما اختصمت أنه بقلبيهما( ) أخذت رأياها فلما بلدها في ملكة وكانت فارس أهل من كانت ع مثل ففعلا الثاني اليوم في عادت ثم وانصرفت فأبت نفسها عن فراوداها

وتشربا النفس وتقتلا الصنم لهذا يا وتصل أعبد ما تعبدا أن إلا لا فقالت ذلك ثم فانصرفت عنها نهانا قد الله فإن الأشياء هذه إلى سبيل لا فقالا الخمر

ما إليهما الميل من نفسها وفي خمر من قدح ومعها الثالث اليوم في عادت فقالا بالأمس قالت ما عليهما وعرضت فأبت نفسها عن فراوداها فيها

الخمر شرب الثلاثة وأهون عظيم النفس وقتل عظيم أمر ه الل لغير الصلاة الربيع قال فقتلاه إنسان فرآهما بها وزنيا بالمرأة ووقعا فانتشيا الخمر فشربا عنه الله رضي علي وقال كوكبا الزهرة الله فمسخ للصنم وسجدا أنس بن

إلى به تصعدان الذي تعلماني حتى تدركاني لا قالت إنها والكلبي والسدي تعلمانيه حتى بمدركي أنتما فما فقالت الأكبر الله باسم نصعد فقالا السماء

الله رحمة فأين الآخر فقال الله أخاف إني فقال علمها لصاحبه أحدهما قال كوكبا الله فمسخها السماء إلى وصعدت به فتكلمت ذلك ماها فعل 1تعالى

۸۰ چون ترجمه ndash فرشتگان که اند گفته مفسرین

1 The Commentators say that when the angels saw the evil doings of mankind ascending up to heaven (and that was in the days of Idricircs) they were distressed and complained thus against them Thou hast chosen these to be the rulers upon earth and to they sin against thee Then said the Almighty If I should send you upon the earth and treat you as I have treated them ye would do just as they do They said O our Lord it would not become us to sin against thee Then said the Lord Choose two angels from the best of you and I will send them down unto the earth So they chose Hacircrucirct and Macircrucirct who were among the best and most pious amongst them

Al Kalbys version- The Almighty said Choose ye three so they chose (Azz ie) Hacircrucirct and (Azabi ie) Macircrucirct and Azrael and the Lord changed the names of the two when they fell into sin as he changed the name of the Devil which was Azacirczicircl And God placed in their heart the same fleshly lust as in the sons of Adam and sending them down to the earth bade them to rule righteously amongst mankind to avoid idolatry not to kill but for a just cause and to keep free from fornication and strong drink Now when Azrael felt lust in his heart he prayed the Lord to relieve him and was taken up to heaven and for forty years was unable to raise his head for shame before his Maker But the other two remained steadfast judging the people during the day and when night came ascending to the heavens worshipping the name of the Almighty Catacircda tells us that before a month had passed they fell into temptation for Zohra one of the most beautiful of women (whom Aly tells us was queen of a city in Persia) had a suit before them and when they saw her they fell in love with her and sought to have her but she refused and went away The second day she came again and they did the same but she said Nay unless ye worship what I worship and bow down to this idol or kill a soul or drink wine They replied It is impossible for us to do these things which God hath forbidden and she departed The third day again she came holding a cup of wine and her heart inclined towards them so when they desired her she said the same as yesterday but they replied To pray to other than God is a serious thing and so is the killing of anyone the easiest of the three is to drink wine so they drank the wine and becoming intoxicated fell upon her and committed adultery and one saw it and they slew him And it is said that they worshipped an idol and the Lord changed Zohra into a star Aly and others tell us that she said Come not near me till you teach me that by which ye can ascend to the heavens They said We ascend by the name of the great God Again she said Come not near me till ye teach me what that is So they taught her and forthwith she repeating it ascended to the skies and the Lord changed her into a star mdash Aracircish al Majacirclis Sources of Islam p 31-32 See also Sources of Qurrsquoan p 93-96

85

بالا بآسمان که ایشان بسیار گناهان از و آدم بنی زشت کارهای از را آنچه ( کردند ( سرزنش ایشانرا آنجهت از دیدند بود ع نبی ادریس ایام در آن و میرود خلفای زمین در ایشانرا تو که هستند آنانی اینها گفتند نموده انکار ایشانرا و

تعالی او پس می ورزند گناه تو برخلاف ایشان پس ای برگزیده و گماشته خوددر که را آنچه میساختم مخمر شما در فرستاده فرو زمین بر را شما اگر گفت

گفتند می کردید اند کرده ایشان آنچه مثل شما همانا ام ساخته مخمر ایشان ( ورزیم( گناه تو خلاف بر که را ما نمیبایست ما پروردگار ای سبحانک

زمین بر را دو هر بزگزینید فرشته دو خودتان بهترین از گفت خدایتعالیفرشتگان ترین متقی و نیکوترین از که را ماروت و هاروت پس می فرستم

بر نفر سه خودتان از فرمود خدایتعالی که است گفته کلبی برگزیدند بودندرا عزرائیل و است ماروت که عزابی و است هاروت که عز پس گزینید

چنانکه شدند گناه مرتکب چون کرد تبدیل را دو آن اسم آینه هر و برگزیدیند آن خدایتعالی پس کرد تبدیل بود عزازیل وی نام که را ابلیس اسم خدا

ایشانرا گردانیده مخمر ایشان در بود ساخته مخمر آدم بنی در که را شهوتیآنها و نمایند داوری مردم میان براستی که فرمود امر ایشانرا و فرستاد بزمین

قتل و شرک از را

86

در شهوت چون عزرائیل اما و کنند ممانعت شراب نوشیدن و زنا و حق نابآسمان ویرا که کرد مسئلت نموده طلب استعفا خود پروردگار از افتاد دلش

آنگاه نمود پرستش سال چهل مدت او و برد بالا کرده عفو را او پس برد بالافرود از داشت خدایتعالی از که شرمی از آن از بعد و آورد بالا را خود سر میان مانده ثابت آنحال در دیگر نفر دو آن ولکن نگشت فارغ خود سر انداختن

اعظم اسم میرسیدند بشب چون پس مینمودند داوری را روز مردمان یک هنوز است گفته قتاده مینمودند صعود بآسمان کرده ذکر را خدایتعالیکه بود سبب این از امر آن و افتادند امتحان در که بود نگذشته ایشان بر ماه

آورد ای مرافعه ایشان نزد بود زنان خوبصورتترین از یکی که زهره روزی

بود خود شهر در ملکه و فارس اهل از او که است گفته عنه الله رضی علی دعوت بخود را او پس ساخت اسیر را ایشان دل وی دیدند را او خون پس

طور بهمان ایشان و برگشت دوم روز آنگاه شد روانه نموده ابا او اما کردند من که را آنچه پرستید به شما بشرطیکه جز خیر گفت او و نمودند سلوکپس بنوشید شراب و نمایند نفس قتل و کنید سجده را بت این و می پرستم کرده منع آنها از را ما خدا چون نیست راهی هیچ امور این برای گفتند ایشان

برگشته سوم روز در آنگاه شد روانه او پس است

87

بخود را او ایشان پس داشت میل بدیشان خود نفس در و آورد شراب پیالة نهاد میان در ایشان با بود گفته قبل روز که را آنچه کرده ابا او و نمودند دعوت

قتل و است عظیم امری خدا از غیر دیگری نمودن عبادت گفتند ایشان پس شرابرا آن پس شرابست آشامیدن امر سه آن سهلترین و عظیم کاری نفس

را ایشان کسی پس کردند زنا وی با افتاده زن آن بر و شدند مست نوشیده پس پرستیدند نیز را بت آن که است گفته انس ابن ربیع کشتند را او و دید

اند گفته کلبی و سدی و عنه الله رضی علی و کرد مسخ بستاره را زهره خدا بآن آنچه از ندهید اطلاع مرا تا یافت نخواهید در مرا شما گفت زن آن که

او و مینمائیم صعود خدا اکبر باسم ما گفتند پس مینمائید صعود بآسمان دو آن از یکی نیاموزانید بمن آنرا تا یافت نخواهید در مرا شما پس گفت

می ترسم خدا از من بدرستیکه گفت او پس بیاموزان را او گفت خود برفیق او و آموزانیدند بوی آنرا پس کجاست خدایتعالی رحمت پس گفت دیگر آن و

کرد مسخ ای بستاره ویرا خدایتعالی پس نمود صعود بآسمان گفته آنراموضع سه دو در آنرا بجوئیم یهود تلمود در را حکایت همین اگر الآن

باب یلکوت مدراش در خصوصا و ۴۴می یابیم

88

است مندرج آنجا در שאלו תלמידיו את רב יוסף מהו ע-זאל זמר להם כון 1که שעמדו דור המנול ועברו זרה היה המדוס ברוך הוא מתע עב פיר עמדו שני מלאכיםועזאל ואמרו לסכו רבונו שלעולם חלא אמרנו למניכ כשבר חת את ענלקה מהזי וחיינו עולם של רבונו אמרולו עלח יהא מה רעולם לחם אקר חזכרנו כי אנוש םסתפקין בו אמר להם גלוי רידוע למני אם אתם שרוין בארץ היה שולט בכם יצר הרע וחוותם קשים מבני אדם אמרו לו תן לנו רשות ונדור עם הבדיות ותראה איך אנוושמה ריבה אחת שמחזי ראה מיד עמהם ותדורו דו להם שמך אמר מפדשין אסטהר נתן עיניו בה אמר השמעי לי אכר איני שםעת לך עד שתלמדני שם השפרשירת אותו שם הוכ למדח אותו שם זכרהו לדקיע בשעה שאגה שאתה עלת לו ועלתח לרקיע רלא קלקלה אמ הקטוש כחף תוא חואיל ופרשה עעמח מן העברהמיד בכימח ינקבעח לעזלם בה שתז כו כדי חללו שבעת כוכבים בין וקבעות לכו

קלקלו עם בנות האדם שהיו

1 His disciples asked Rab Joseph lsquoWhat is Azaelrsquo He said to them lsquoWhen the generation (that lived at the time) of the Flood arose and offered up vain worship (ie worship to idols) the Holy One Blessed be He was wroth At once there arose two angels Shemhazai and Azael and said in His presence O Lord of the World did we not say in Thy presence when thou didst create Thy world lsquoWhat is man that Thou art mindful of himrsquo (Ps viii 4) He said to them And as for the world what will become of it They said to Him O Lord of the World we shall rule over it He said to them It is manifest and known unto Me that if ye were dominant in the Earth evil desire would reign in you and ye would be more stubborn than the sons of men They said to Him Give us permission and we shall dwell with the creatures and Thou shalt see how we shall sanctify Thy name He said to them Go down and dwell with them

At once Shemhazai saw a damsel whose name was Esther He fixed his eyes upon her he said Be complaisant to me She said to him I shall not hearken unto thee until thou teach me the peculiar Name ]of God[ by means of which thou ascendest to the sky at the hour that thou repeatest it He taught it to her Then she repeated it then too she ascended to the sky and was not humbled The Holy One Blessed be He said Since she hath separated herself from transgression go ye and place her among the seven stars that ye may be pure with regard to her for ever And she was placed in the Pleiades They instantly degraded themselves with the daughters of men who were beautiful and they could not satisfy their desire

Continued onto next page

89

שהיו יכות רלא יכלו לכבוש את יצרן עמדו ונשאו נשים והזלידו בנים (הוא והיא) אדם בני את שממתין נשים של תכשיטין מני ועל עבעובים עלמיני היה ועזאל

להרהור עברה چیز چه عزائیل پرسیدند یوسف ربی از شاگردانش ترجمه نمودند باطل عبادت شده برپا طوفان طبقة وقتیکه گفت بدیشان است

برخاسته عزائیل و شمخری فرشتة و الفورد فی شد غضبناک متبارک قدوس را خود عالم وقتیکه تو حضور در ما آیا عالم ایخداوند گفتند او حضور در را عالم پس گفت بدیشان آوری بیاد را او که چیست انسان نگفتیم آفریدی

بدیشان میشدیم متمتع آن از ما عالم خداوند ای گفتند بوی می بود چهحکمرانی زمین در شما اگر که است معلوم و مکشوف من حضور در گفت

بوی می شدید کش تر گردن آدم بنی از و میبود مسلط شما بر بد خیال میکردیدطور بچه که دید خواهی تو و شد خواهیم ساکن خلایق با و بده اذن را ما گفتند

ساکن ایشان با شده نازل گفت بدیشان کرد خواهیم تقدیس ترا اسمخود چشمان بود اسطهر اسمش که دیده دختری شمخری الفور فی بگردید

تا نمی شوم مطیع ترا من گفت بدو باش مطیع مرا گفت دوخته وی بر رارا مختصر اسم آن بمن

Continued from previous pageThey arose and took wives and begat sons Hiwwa and Hia And Azael was master of varieties of ornaments and kinds of adornments of women which render men prone to the thought of transgressionrsquo mdash Midrash Yalkut Genesis chapter 44 See also Yalqut Shimoni 44 extracted and reprinted in A Jellinek Bet Ha-Midrash vol 4 p 127-8 Sources of Qurrsquoan p 96-98 and Inquiry into Sources p 39 42 46

R Joseph said The angels noticed that the Holy One blessed be He was perturbed because He had created human beings Immediately two of the angels whose names were Shemhazai and lsquoAzael stood before the Holy One blessed be He and said to Him lsquoMaster of the Universe Did we not say to You at the time You created Your world do not create human beings as Scripture attests lsquowhat is man that You are mindful of him etcrsquo (Ps 85) The Holy One blessed be He answered them lsquoAnd the world What will happen to itrsquo They said to Him lsquoWe will prove sufficient for itrsquo He said to them lsquoIt is revealed and known to Me that if you were to be in their world the evil impulse would gain control of you just as it has gained control of human beings (and) you would be worse than themrsquo They said to Him lsquoGrant us the power to live with the created beings and You will see how we sanctify Your namersquo The Holy One blessed be He said to them lsquoI have already granted you such powerrsquo

Immediately they descended (to earth) and the evil impulse gained control of them When they beheld the beauty of mortal women they went astray after them and were unable to suppress their lust as Scripture attests lsquoand the sons of God saw etcrsquo (Gen 62) Shemhazai beheld a maiden whose name was rsquoAsterah He fixed his gaze upon her (and) said to her lsquoObey mersquo She answered him lsquoI will not obey you until you teach me the Inexpressible Name the one which when you pronounce it you ascend to Heavenrsquo He immediately taught her she pronounced it and she ascended to Heaven The Holy One blessed be He said lsquoSince she has kept herself pure from sin I will make her an example so that she might be remembered in the worldrsquo Immediately he fixed her (in the heavens) among the seven stars of the Pleiades When Shemhazai and lsquoAzael saw this they arose married women and engendered children hellip

It is taught that Shemhazai fathered two sons whose names were Hayya and Hiyya hellip lsquoAzael however did not repent and he was appointed chief over all types of coloring agents and cosmetics for women which entice men to sexual immorality and he still persists in his corruptive activity mdash Midrash of Shemhazai And Azael Translation from Midrash Bereshit Rabbati Editor H Albeck Jerusalem Israel Mekitze Nirdamim 1940 p 29-31

90

او میکنی ذکر آنرا تو که ساعتی در میروی بالا بفلک آن به تو که نیاموزانی نشد آلوده و رفت بالا بفلک آنگاه و کرد ذکر آنرا وی پس آموزانید بوی آنرا

را او و بروید داشت نگاه جدا تجاوز از را خود او چونکه گفت متبارک قدوس پاک وی با بابد تا شما آنکه تا نمائید ستایش کنید نصب ستاره هفت میان

دختران با را خویشتن ایشان الفور فی شد نصب پروین در او پس باشیدسازند آرام را خود خیال نتوانستند و ساختند آلوده بودند خوشگل که مردم

( انواع ( بر عزائیل و نمودند تولید هیادا و هوا یعنی اولاد و گرفتند زنها برخاستهمایل تجاوز تصور بسوی آدمرا بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزیینات است شده ذکر بالا مذکورة احادیث در که عزرائیل که باد واضح بود میگرداند

می گویند عزائیل را او تلمود در که می باشد فرشته ای هماناست یکسان که می بیند کند مقابله یکدیگر با را حکایت دو این که هر و

یلکوت مدراش در و ماروت و هاروت احادیث در فرشته دو آن اسم اینکه جز که اسم دو آن که بپرسیم نموده استسار اگر اما و می باشد عزائیل و شمری

و هاروت که میگردد هویدا گشته مأخوذ کجا ار است مذکور احادیث و قرآن درارمنستان اهل الایام قدیم در که است قدیمی بت دو اسامی ماروت

91

معبود دو این ذکر ارامنه مورخین تصنیفات در زیرا می نمودند پرستش را آنهااز یکی چونکه نامیده اند موروت و هوروت ارمنی بتلفظ که و میشد یافت

است نوشته چنین ارمنی Սպանդարամետ مصنفین դիցուհու աջակիցներիցն էին անշուշտ Հօրօտն ու Մօրօտը Մասսայ քաջերն ու Ամենաբեղ և գուցէ այլ ուրիշ աստուածութիւններ` որոնք տակաւին մեզ անծանօթ են նոքա էին երկրիս ծննդականութեան օգտակարութեան

մասնաւոր հառաջացուցիչները1ndash موروت و هوروت البته ترجمهنیست معلوم ما بر هنوز که نیز دیگر الهة شاید و آمینابیغ و طاغ آغری دلاوران

موجدان و برومندی معاونان آنها میبودند ماده خدای اسپاندارامیت مددکاران که گردد معلوم باید اینفقره بیان در و انتهی بودند زمین محسنیه

میشد پرستیده نیز ایران در قدیم ایام در که بود ماده خدای آن اسپاندارامیتجمیع او که میبردند گمان و می انگاشتند زمین روان را او زردشتیان زیرا

ارمنستان اهل و میرویاند خاک از را نیکو محصولات

1 Goddess Spandaramet was of course supported by Horot and Morot as well as the spirits of Masis (Ararat) and god Amenagegh along perhaps with other gods who are still unknown to us these were particularly the gods of childbirth and utility mdash Armenian mdash Entir Hatouadsner pt 1 p 127

Among the assistants of the goddess Spandaramit were undoubtedly Horot and Morot demigods of Mount Masis (Ararat) and Amenabegh and perhaps other deities also which are still unknown to us They were the special promotors of the productiveness and profitableness of the earth mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 99 See also Inquiry into Sources p 46-48

92

زمین روان مددکاران موروترا و هوروت و میگفتند تاکستانها خدای را آمینابیعرا بادها و مسلط اند بادها بر که می پنداشتند ارواحی را آنها که زیرا مینامیدند

بلند کوه آن سر بر و آورده فراهم بارانرا آورندة ابرهای که می سازند مجبورمحصولات بتواند زمین بدینطور تا باراند زمین بر زده میگویند طاغ آغری که

بادها روانان اصل در موروت و هوروت که هویداست پس بارآورد را خودنیز هنود اهل قدیمة کتب در که است این میگرداند ثابت اینرا آنچه و می بودند

شدید بادهای و طوفانها خدایان را آنها هند و مذکورند اوقات اکثر ها مرتزبان آن در مور و شد موروت ارمنی در مرت لفظ آن چون پس می انگاشتند

از لفظ آن که بردند گمان مردم پس می آید مادر به منسوب یعنی ام بمعنی ( این ( بدینطور و ساختند اب هور از آن مثل نیز دیگر لفظی و است مشتق مور

از که بودند فرشته دو آنها اینکه گفتن از اما سرزد موروت و هوروت اسامیزمین روان که است این مراد گشتند اطفال تولید مشغول شده نازل آسمان

اسطهر و استر عبری در زهره و کردند مدد محصولاتش بارآوردن در رامیافت پرستش نیز شام تمام در و بابل در الیام قدیم در او و میشود خوانده

باشد اطفال تولید بر مسلط که ای ماده خدای ویرا مردم که رو زانمی دانستند

93

آن بر اسمش و می آید پسند را او فجور و فسق قسم هر که بردند گمان نیز وبحروف است شده یافته النهرین بین بلاد در ایام این در که قدیم آجرهای

بدینطور ndash میخی یا

شده نوشته آجرها آن بر که حکایاتی میان در و است مکتوب اشتر یعنی این آجرها آن از یکی بر مثلا میشود خوانده وی دربارة بسیار های افسانه

اما شد وی عاشق اشتر که است مرقوم نام گلمگنیش موهوم شخص حکایت قدیم بابلی بزبان حکایت آن است این و نکرد قبول ویرا او

1

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland 1997 Tablet VI lines 5-11 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 5-11 p 46

Gilgamesh put on his kingly diadem5Gilgamesh put on his kingly diademThe princess Ishtar coveted Gilgameshrsquos beautyCome Gilgamesh you shall be my bridegroomGive oh give me of your lusciousnessYou shall be my husband and I shall be your wifeI will ready for you a chariot of lapis and gold 10With golden wheels and fittings of gemstones

94

1

خودشرا چشم اشتر اعلیحضرت و نهاد سرش بر را خود تاج گلمگیش ترجمهبشوی من داماد تو کاشکه ببوس مرا کلگمیش ای بالا گلمگیش فیض برای

بشوم تو زن من کاشکه و بگردی من مرد تو کاشکه ده انعام بمن را خود ثمرةاز چوبش دو هر و طلا از چرخش که طلا و لاجوزد از ای عراده بر کاشکه ما خانة در کنی راجعت عظیم قاطرهای روزه هر کاشکه بایستم است الماس رد را اشتر توبیخ و استهزاء ابا گلمگیش اما انتهی شو داخل آزاد سرو رائحة یا

است مکتوب چنین بعد من و بپذیرد بزنی را او که کرد ابا نموده

2

) یعنی آنو روی پیش اشتر و رفت بالا بآسمان و شد غضبناک اشتر ترجمه - بابل ) ndash پرستان بت قدیم قصة این در که باد واضح انتهی آمد آسمان خدای

1 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 12-13 p 29The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 12-13 p 46

You shall harness storm demons as if they were giant mulesEnter our house amidst fragrance of cedar2 Parpola Simo The Standard Babylonian Epic of Gilgamesh Cuneiform Text Transliteration Glossary Indices and Sign List In State Archives of Assyria Cuneiform Texts Volume 1 The Neo-Assyrian Text Corpus Project 1997 University of Helsinki Finland Tablet VI lines 81-82 p 30The Epic of Gilgamesh Translated by Benjamin R Foster WW Norton amp Company New York NY 2001 Tablet VI lines 81-82 p 48

Ishtar was furious and went up to heavenIshtar went sobbing before Anu her father

95

احادیث در هم امر آن چنانکه میشود یافت زهره یعنی اشتر نمودن صعود ذکر بزبان هندی کتابی در نیز و است مندرج یهود تفسیر آن در هم و اسلام اهل

آنجا که زیرا میشود یافت این مثل حکایتی مهابهارته به مسمی سنسکریتبریاضتهائی نام اپسند و سند روح دو چون الایام قدیم در که است مرقوم

زمین و آسمانها بر یافته برکت نام برهما خدای از میکشیدند که عظیمبه مسمات حوری ایشان کردن هلاک برای خدا آن پس بودند شده مستولی

مشاهده آفر तिलोततमा( 1تلوتما ( را او برادر دو آن چون فرستاد ایشان بنزد یندهایشان از یکی هر گرفته را چپش دست اپسند و را راستش دست سند نمودند

پیدا عداوت و دشمنی ایشان میان سبب آن از و بگیرند بزنی را او می خواستند تو گفت داده برکت حوریرا تلوتمایی برهما پس کشتند را یکدیگر بحدیکه شد

بسبب و کرد خواهی گردش میگرداند روشن آنرا خورشید که دنیا تمام درتو بر توانست نخواهد هیچکس تو صورتی خوب فراوانی و زینت درخش

ndash ( نمودن ( صعود ذکر هم حکایت این در و پاکهانم پسندر و سند بنگرد راستشد عجیب اینقدر او تابش که نیز حوری آن و میشود یافت بآسمان روح دو آن

اسلام اهل احادیث در اینکه جز ندارد زهره از تفاوتی

1 Tilottama mdash See Mahabharata Book 1 Adi Parva translated by Kisari Mohan Ganguli ]Ganguly[ Part Rajya-labha Parva Section CCXIII page 414

96

هندی افسانة در اما و آسمان با عاشق دو آن و داشت علاقه زمین با اولا او یهود که است ظاهر پس بودند برهما اولاد از عاشقان آن اما بود این بضدداخل تلمود در شنیده پرستان بت از را حکایت این اعتقاد زود دوست افسانه

این تمام که نشده ملتفت و اند آموخته ایشان از آنرا اسلام اهل و ساختند می آید پدید امر این بجوئیم آنرا اصل اگر اما بس و ایست افسانه محض قصه

از شده نوشته زنان با فرشتگان نمودن مباشرت دربارة تلمود در آنچه که در موضع آن و نموده اند تورات از موضعی شرح در یهود که است اشتباهی

) باب پیدایش ۴و ۲آیه ۶کتاب هذا) هو و میشود ויראו בני-האלהיםmdash یافت ויקחו הנפלים היו hellip להם נשים מכל אשר בחרו את-בנות האדם כי טבת הנה

יבאו אשר אחרי-כן וגם ההם בימים וילדו בארץ האדם אל-בנות האלהים בני آدم 1 אשר מעולם אנשי השם המה הגברים להם دختران خدا پسران و ترجمه

ایام آن در و گرفتند خویشتن برای زنان خواستند که هر از و که دیدند راو آمدند در آدم دختران به سدا پسران چون لولز بعد و بودند زمین در نفیلیم

مردان الایام جبران ایشان آوردند اولاد ایشان برای آنها

1 That the sons of God saw the daughters of men that they were fair and they took them wives of all which they chose hellip There were giants in the earth in those days and also after that when the sons of God came in unto the daughters of men and they bare children to them the same became mighty men which were of old men of renown Genesis 62-4

97

( ) است شیث اولاد او نیکو مردان خدا پسران از او اینجا در و میباشند ور نامدر بود عزئیل بن یوناتان اسمش که یهود قدیم مفسرین از یکی که باد واضح

است نوشته چنین آخری آیة این بیان1שמחזי ועוזיאל הינון נפילין מן שמיא והוו בארעא ביומיא האינון

بودند زمین در ایام آن در و افتادند آسمان از ایشان عزیئیل و شمخزی ترجمهپیدا وی امثال و شخص این غلط از افسانه این تمام که می بینیم پس الخ

است ( افتندگان آن معنی که گرفته را نفیلیم لفظ آن ایشان چونکه است شده ( به آنرا و می نمودند تعدی و ظلم افتاده ناتوانان بر بزور اشخاصیکه یعنیاز یکی پس بودند افتاده آسمان از آنها که برندند گمان کرده بیان افتادگان

اشتباه این برای و ساختند جاری آنها لقب آن بیان در را پرستان بت های قصهبه را لفظ آن ارنقلوس ترگوم در زیرا آورد نمیتوانند عذری یعنی 2גבריא هیچ

یهود چون چندی از بعد اما می باشد درست البته که اند کرده بیان جبارانغریب و تر عجیب را قصه این رفته رفته بودند عجائب طالب و دوست افسانهنوشته اند داده نسبت خنوخ بحضرت آنرا که جعلی کتاب در بحدیکه ساختند تر

( بود ( ایشان رئیس شمخری یعنی سمیازا که فرشتگان از نفر دویست که شده

1 Shamchazay and Uziel were fallen ones from Heaven and they were on the earth in those days (Aramaic) mdash Translation by J D Price

64 Shamhazai and Azael 10 fell from heaven and were on earth in those days hellip mdash Targum of Pseudo-Jonthan Genesis In The Aramaic Bible Volume 1B Translated with Introduction and Notes by Michael Maher MSC A Michael Glazier Book The Liturgical Press Collegeville MN 1992 p 38

10 Lond rsquozrsquol ed pr lsquowzyrsquol Onq mighty ones or giants (gbryrsquo) Ps-J interprets Nephilim as if it were derived from npl fall and takes it to refer to angels who fell from heaven Ps-J then identifies the fallen angels as Shamhazai and Azael who were among the leaders of the fallen angels (cf 1 Enoch 6 37 8 1 9 67 10 811 see also b Yoma 67b (316) PRE 22 (160) identifies the Nephilim as the angels who fell but does not name the angels Ps J often names individuals who are not named in the Bible see eg Gen 1413 (Og) 2121 (Adisha Fatima) 223 (Eliezer Ishmael) 4227 (Levi) Exod 21 (Amram Jochebed) See further H Petermann 1829 53-54 Cashdan 1967 31-39 On the role of fallen angels in the fall of the human race see Bowker 1969 157-158

2 Mighty Ones (Aramaic)

98

الآن اصلی زبان در کتاب آن چونکه و نمایند زنا تا شدند نازل آسمان از و آوریم پیش اینجا در حبشی ترجمة از چند آیة که است لازم نیست موجود

هذه هی

2 ወርእዮ ኪያሆን መላእክት ውሉይ ሰማያት ወፈተውዎን ወይቤሉ በበይናቲሆሙ ንዑ ንሕረይ ለነ አንስተ እውምሉደ ሰብእ ወንለድ ለን ውሉደ 3 ወይቤሎሙ ስምያዛ እንዘ ውእቱ ወልአኮው 1

1 ወእዛዝኤል መሀሮሙ ለሰብእ ገቢረ እለይፍት ወመ ጣብኅት ወወልታ ወድርዐ እንግድዓ ወአርእዮሙ ዘእምድኅሬሆሙ ወምግባሮሙ ወአውቃፋተ ወሰርጐ ወተዡሕሎተ ወእሰንዮተ ቀርንብ ወእብን እምዡሉ እብን ክቡረ ወሕሩየ ወዡሎ ጥምዓታተ ኁብር ወተውላጠ ዓለም mdash 2

( باب خنوخ باب ۳و ۲آیه ۶کتاب ۱آیه ۸و آسمانها ( پسران فرشتگان و ترجمه

( ) خود بین ما و گشتند ایشان آرزومند دیده را مردم دختران یعنی ایشانرااطفال خود برای و برگزینیم مردم دختران از خویشتن برای زنان بیائید گفتند

عزرائیل و گفت بدیشان است ایشان رئیس که سمیازا و نمائیم تولیدشمشیرها ساختن فن بمردم

1 Chapter 62 Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch Edited from twenty-three MSS together with the fragmentary Greek and Latin Versions Clarendon Press Oxford England 1906 p 12

Chapter 6 (2) And the angels the children of the heaven saw and lusted after them and said to one another Come let us choose us wives from among the children of men (3) and beget us children And Semjaza who was their leader said unto them hellip

mdash The Book of Enoch or 1 Enoch R H Charles Translated from the editorrsquos Ethiopic text and edited with the introductory notes and indexes of the first edition wholly recast enlarged and rewritten together with a reprint from the editorrsquos text of the Greek fragments Oxford at the Claredon Press Oxford England 1912 p 14 ndash 152 Chapter 81 Ibid Charles RH The Ethiopic Version of the Book of Enoch p 16-18

Chapter 8 (1) And Azazel taught men to make swords and knives and shields and breastplates and made known to them the metals (of the earth) and the art of working them and bracelets and ornaments and the use of antimony and the beautifying of the eyelids and all kinds of costly stones and all colouring tinctures

mdash Ibid Charles RH The Book of Enoch or 1 Enoch p 18 ndash 19

99

بدیشان و آموزانید خودشان سینة برای را ها جوشن و سپرها و خنجرها وسرمه استعمال و زیورها و بندها دست یعنی را آنها مصنوعات و اعقابشان

قیمت بیش گرانبهای سنگهای قسم هر از سنگی و مژگان کردن آراسته برایداد ( ) نشان را ها سکه یعنی جهانرا صراف و رنگارنگ های صنعت همة و

بقره سورة در که است همان الذکر آخر امر این که نماناد مخفی و انتهایسوره( مردم) ۹۶آیه ۲یعنی اینکه یعنی گشته ماndash مرقوم منهما یتعلمون

و الله باذن اللا احد من به بضادین هم ما و زوجه و المرء بین به یفرقون ولاینفعهم یضرهم ما ( 1یتعلمون از یعنی آنها از می آموختند پس ترجمه

( جدائ آنچه ماروت و بودند هاروت نه و جفتش و مرد میانة بآن میافکند یآنچه میآموختند و خدا بفرمان مگر احدیرا هیچ بآن رسانندگان ضرر ایشان

یلکوت مدراش از نیز مطلب این و نمیکرد سود و ایشانرا می رسانید ضرر انواع بر عزائیل است مکتوب آنجا که زیرا دیدیم فوق در چنانچه است مأخوذ

مایل تجاوز تصور بسوی را آدم بنی که زنان آرایشهای اقسام بر و تزئینات این اثبات برای ایم گفته ماروت و هاروت دربارة آنچه شاید و بود میگرداند

می کند کفایت است گشته مأخوذ یهود کتابهای از نیز قطعه این که مطلب

1 They learned from them the means to sow discord between man and wife But they could not thus harm anyone except by Allahs permission And they learned what harmed them not what profited them Quran 2 102 mdash Yusuf Ali

100

باد واضح اختصار بطور است گرفته یهود از اسلام که دیگر چیزهای بعضی ذکرنیز دیگر حکایتهای بسیار می توانستیم تمام بسهولت میداشتیم فرصت اگر که

بر نیز آنها که کنیم ثابت نموده تفتیش و امتحان است مندرج قرآن در کهباطل گمانهای موافق بلکه نمی باشد است مکتوب مقدسه کتب در آنچه حسب یافت قرآن در که طالوت و داود و یوسف حکایتهای در مثلا است یهود راویان

در اما و نیست مکتوب عتیق عهد کتاب در که است مندرج بسیار امور میشود) یعنی اعراف سورة در آنچه است قبیل آن از و می آید پدید یهود های افسانه

۱۷۰آیه ۷سورة است) ه مرقوم أن وا وظن ة ظل ه كأن فوقهم الجبل نتقنا وإذقون تت كم لعل فيه ما واذكروا بقوة آتيناكم ما خذوا بهم و 1واقع ترجمه

آن که پنداشتند و بود سایبانی آن گویا که بالایشان را کوه کردیم بلند هنگامیکهشاید آنست در آنچه کنید یاد و بقوت را شما دادیم آنچه بگیرید بآنها است واقع

) سورة یعنی بقره سورة در مطلب همین و بپرهیزید نیز) ۸۷و ۶۰آیه ۲شمایهود باهل را تورات وقتیکه خدا که است این معنی و است آمده تکرار بطور

بالای بر کرده بلند را سینا کوه کنند قبول آنرا نمی خواستند ایشان و میداد قصه این و بترساند ایشانرا تا آورد سرشان

1 When We shook the Mount over them as if it had been a canopy and they thought it was going to fall on them (We said) Hold firmly to what We have given you and bring (ever) to remembrance what is therein perchance ye may fear Allah Quran 7 171 mdash Yusuf Ali

101

باب ساراه عبوداه است ۲فصل ۲در مندرج الفاظ بدین כפה אני עליכם نیزبود 1 את־ההר כגירית سرپوشی آن گویا که را کوه شما بر من پوشانید ترجمه

در افسانه این مثل چیزی هیچ که کنیم بیان که نیست لازم شاید و انتهایزده سر یهود مفسرین از مفسری اشتباه از نیز این اما نمیشود یافت تورات

باب خروج کتاب در زیرا موسی ۱۹آیه ۳۲است حضرت چون که است مکتوببودند ساخته ایشان که را گوساله ای آن اسرائیل اهل که دید آمده پائین کوه ازنوشته آنها بر حکم ده که را سنگ لوح دو آن گرفته خشم می نمایند پرستش

کوه زیر الفاظ این و شکست کوه زیر را آنها افکنده خود دست از بود (شده) 2 תחת ההר آن که می آید معنی این به هویداست چنانکه الجیل اسفل فی یعنی

کوه بودن مشرف حکایت این اصل اما بس و شد شکسته کوه پای در لوحهااسمش که خود بتهای از بیکی نسبت هنود اصل که است افسانه ای ایشان بر

معبود آن روزی که است مندرج ایشان کتب در که زیرا میگویند است کرشنهمسمی که را کوهی بدارد محفوظ باران از را کوکله شهر اهل خواست چون

و افراشت بر سنگین اساس از می باشد کوهها جمیع اعظمترین و گووردنه بهآویخته سرشان بالای خود انگشتهای از یکی سر بر روز شبانه چند بمدت

این باشد چتری گویا که داشت

1 Hebrew mdash I covered you over with the mountain like a lid According to Sources of the Quran p 110 its origin is found in the Jewish tractate Abodah Zarah (cap ii sect 2) where God is represented as saying this to the Israelites

This then will be their contention Lord of the Universe didst Thou suspend the mountain over us like a vault 19 as Thou hast done unto Israel hellip mdash lsquoAbodah Zarah 2b Translated with notes glossary and indices Folios 1-35b by A Mishcon and Folios 35b-end by A Cohen See also Mischon A and A Cohen The Babylonian Talmud Abodah Zarah Hebrew and English Traditional Press New York 1979

19 Lit cask tub2 Hebrew mdash Under the mountain

102

دارد مشابهتی است مکتوب قرآن در آنچه با نیز افسانهحضرت ایام در آنچه به نسبت هم دیگر عجایت بعضی قرآن در ولکن

در آن موسی که است این آنجمله از و می شود یافت گردید واقع بیابانزد بانگ آمد بیرون کوره از وقتیکه گشت مذکور فوق در که طلائی گوسالة

سوره ( یعنی اعراف سورة در سوره) ( ۱۴۷آیة ۷چنانکه یعنی طه سورة ۲۰و۹۰آیه است) شده له گفته جسدا عجلا لهم فأخرج امري الس ألقى فكذلك

1خوار گوساله آنها برای آورد بیرون پس سامری انداخت همچنین پس ترجمه ربی پرقی در قصه این اصل و گوساله فریاد بود را او مر که ای مجسمه ای

جزء ۴۵الیعزر میشود یافت الفاظ بدینויעא

העגל הזה געה וראו אותו ישראל דבי יהודה אמר סמאל נכנס לתוכו והיה געה mdash2ישראל ־להתעות את

ربی دیدند آنرا اسرائیل اهل و آمد بیرون زده بانگ گوساله این و ترجمهتا می کرد گوساله فریاد مانده پنهان آن باطن در سمائیل که میگوید یهودا

تعلیم یهود از محمد حضرت نیز امر این در البته انتها سازد گمراه را اسرائیلاز را افسانه این زیرا اند فریفته ویرا ایشان که است حیف اما است یافته

مخیلة اینجا در محمد حضرت اما نمی باشد بنیاد هیچ آنرا و اند کرده ایجاد خودتلفظ از

1 hellip for thus As-Samiri proposed Then he produced for them a calf of saffron hue which gave forth a lowing sound Quran 20 87-88 mdash Pickthal 2 The calf came out lowing and the Israelites saw it hellip 1 Rabbi Jehudah said Sammael 2 entered into it and he was lowing to mislead Israel hellip 3 mdash Rabbi Eliezer Pirkecirc De Rabbi Eliezer Translated by Gerald Friedlander London 1916 (Reissued by Benjamin Blom New York NY 1971) Chapter XLV p 355

1 ldquoAnd they went astray after itrdquo is omitted by the first editions but it is preserved by R Bechai in his common Ex in loc 2 The later editions read ldquoSatanrdquo See Introduction p li 3 The owner is Satan according to the Midrash see TB Berakhoth 32a and cf Ps cvi 19 20 The first editions add here ldquoAll Israel saw it and kissed it and bowed down to it and sacrificed to itrdquo

103

نگشته ملتفت است مذکور است یهود قصة آن در که شخص آن اسم درست در هم اوقات اکثر سامری لفظ این که باد واضح است خوانده السامری را اورا سامریان یهود اهل البته و است مستعمل جدید عهد در هم و عتیق عهد

چهارصد تقریبا سامره شهر خود چونکه اما می شمردند خود ضال دشمنانما ناقص عقول که است مشکل پس شد بنا موسی حضرت وفات از بعد سال

وجود مسمی از قبل اسم که است بوده ممکن طور بچه که نماید ادراک را این سامری بعوض را سمائیل میخواست محمد حضرت حال بهر باشد یافتهمی نامند سمائیل الموترا ملک یهود اهل که نشد ملتفت را این چون اما بنویسد

قرآن از چنانکه ساخت طلائیرا گوسالة آن که می باشد مرد آن او که برد گمان نوشته تورات در که است تورات بضد قرآن نیز امر این در و است ظاهر

بود ساخته را گوساله آن یهود ترس از خود هارون حضرت که است شدهسوره ( یعنی بقره سورة در آنچه سوره) ( ۵۲آیه ۲و یعنی نساء سروة و

دیده) ۱۵۲آیه ۴ را خدا اسرائیل اهل از بعضی که معنی باین است مکتوبو است یهود های افسانه از گشتند زنده دیگر بار چندی از بعد و شدند کشته

آنها ارواح جهت این از و نمود استغاثه آنها برای تورات خود که میگویند ایشان برگردانید بدانشان را

104

)۶ سریانی) و کلدانی و عبری الفاظ بعضی که باد واضح دیگر مأخوذاتاند نتوانسته را آنها درست معنی عرب مفسرین که می شود یافت قرآن در نیز این آنجمله از و اند نداشته واقفیت هیچ زبانها آن از زیرا کنند بیان بخوبی

عبری لفظ که تورات است ذیل عبری- 1 תורהالفاظ در که تابوت و می باشدکلدانی 2 תיבה در یعنی 3 תיבותא و عدن جنت و یعنی 4 ndash עדן־גןاست جهنم و

یعنی 5 גי הנום حبر یعنی 6 חבר و سکینت یعنی 7 שכינה و طاغوت 8 טעות و

سریانی در یا یعنی 9 ܛܥܝܘܬܐ و فرقان و 11 ܦܘܪܩܢܐ یا 10 ערקי ویعنی 12 מעוןیعنی ماعون ملکوت 13 מלכותو معنی بخواهد کسی اگر غیره و

رجوع ص سریانی و کلدانی و عبری بلغتهای باید بداند را قرآنی الفاظ این حیحکه کرد خواهند اقرار می داند بخوبی را عربی اشتقاق علم که هر و نماید

نمی باشد الأصل عربی الفاظ این از بسیاری در مثلا است شده اخذ یهود از دیگر چند مطالبی اینهمه بر علاوه و

سوره ( یعنی اسری حجر) ۸۸و ۴۶آیه ۱۷سورة سورة در و آسمان هفت ذکرسوره( از) ۴۴آیه ۱۵یعنی امر دو این و می شود یافت جهنم دروازة هفت ذکر

باب حگیگاه باب ۲فصل ۹کتاب سوهر کتاب از ۱۵۰صفحه ۲و است مأخوذ

1 Hebrew mdash Torah2 Hebrew mdash Ark3 Chaldean translation of the Hebrew word for Ark (תיבה) Here Chaldean is used as an older term for Aramaic4 Hebrew mdash Garden of Eden5 Hebrew mdash Gehenna6 Hebrew mdash friend or companion7 Hebrew mdash Shekinah8 Hebrew mdash box9 Syriac mdash ignorance forgetting or illusion10 Hebrew mdash not in Hebrew lexicon11 Syriac mdash redemption or ransom12 Hebrew mdash dwelling or habitation13 Hebrew mdash kingdom

105

آنها بالای بر و است اسفل درجة هفت زمین زیر که می گویند نیز هنود اهل واست مسمی بشبشه که عظیمی مار سر بر آنها همة که اعلی طبقة هفت

در هم و هنود کتب در هم زمین درجة هفت دربارة آنچه اصل و گرفته جایصفحه ( المجالس عرائس در مثل اسلام اهل احادیث در هم و یهود های افسانه

است) ۹الی ۵ این آن و میشود یافت زردشتیان اوستار کتاب در است مندرجهفت یا و کشور هفت یعنی کرشوری هفت شامل زمین که میگفتند ایشان که

باب یشت در و می باشد جمشید ۳۱آیه ۱۹اقلیم که 1مکتوبست

mampyqiatpah mImUb itiap اقلیم هفت بر مشتمل زمین بر یعنی می نمود حکمرانی

) سوره یعنی هود سورة در آنچه نیز است) ndash 7آیه ۱۱و عرشهمکتوبالماء در ا 2على راشی به مسمی مفسری که است مأخوذ یهود قول آن ز

) آیه اول باب پیدایش کتاب اس) ۲تفسیر באויר تنوشته עמד כסא כבוד کرسی 3 ומרחף על המים حرکت ترجمه آبها روی بر و بود قائم هوا در جلال

انتهی کرداز یکی خدایتعالی که است معلوم چنانکه می گویند اسلام اهل

است گماشته جهنم بر می باشد مالک وی اسم که فرشتگانرا

1 Zamyad Yasht (Hymn to the Earth) Chap 19 Sec VII ver 31 ldquothe seven Karshvares of the earthrdquo or ldquothe seven-regioned earthrdquo 2 His Throne was over the waters Quran 11 7 mdash Yusuf Ali3 The Throne of Glory hovered over the waters by the command of God Rashis Genesis 12 See also the Sources of Qurrsquoan p 123

106

ذک اوقات اکثر یهود همچنین را و جهنم امی و 1 שר של גי הנום ر می نماینداز یکی که اند گرفته فلسطین قدیم پرستان بت از ویرا اسم اسلام اهل اما

میخواندند مولک بود مسلط آتش بر که ایشان بتهایسوره ( یعنی اعراف سورة جهنم) ۴۴آیه ۷در و بهشت بین ما که اعراف ذکر

است ( مکتوب چونکه میشود یافت الأعراف باشد وعلى حجاب این) 2وبينهما ونیز باب را جامعه کتاب بیان در مدراش زیرا اند گرفته یهود نوشته ۱۴آیه ۷از

که پرسید کسی چون که است آنها ترج 3 ndash מה רוח ביניהםכ ndash شده میان مه ( گفت( یوحانان ربی پس است فاصله چه جهنم و بهشت نییع 4 ndash כתל ndash یعنی

گفت ndash اخاه ربی ی 5 ndash טפח ndash دیواری وجب یعنی ורבנן אמרי שתיהן שוותکنزدیک ترج 6ndash כדי שיהיו כציצות מזו לזו دو هر که میگویند ما مرشدین و مه

کتاب در گمان این اصل و انتهی میرسد بآن این از پرتوها بنوعیکه استزبان آن به آنجا اسم و است موجود قدیم زردشتیان اوستای

7 )Avesta( ) مرگند مسواتوگانس پهلوی) ۱۹عنی زبان در و 8 )Pahlavi( بر موقع آن و میشود خوانده گاس مسوت

میان یا و جهنم و بهشت بین ما که بود فاصله همان نیز زردشتیان تعلیم حسب می باشد ظلمت و نور

1 Prince of Gehenna2 Between them shall be a veil and on the heights (Quran 746)3 How much space is between them mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1244 A wall mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1245 A span mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1246 And the Rabbans say that the two of them are equal so that they may be as fringes from this to that mdash literal translation by JP mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 124

EVEN THE ONE AS WELL AS THE OTHER ie Gehinnom and Paradise What is the distance between them A hand-breadth R Johanan said ]They are divided by[ a wall The Rabbis say They are parallel ]equal[ so that one should be visible to the other mdash Midrash Rabbah Translated in English with notes Glossary and Indices Editors H Freedman and M Simon The Soncino Press London England Ecclesiastes VII 14 p 197

7 Miswanogatus (Fargand XIX) It was the place assigned to the souls of those whose deeds of virtue and vice balance each 1 other In Pahlavi it was called Miswat-gas The Zoroastrians held that the space between heaven and hell is the same as between light and darkness The idea of a special place reserved for those whose good deeds equal their evil ones has passed into other religions also Sources of Qurrsquoan p 124 8 Arda Viraf Chapter 6 Hamistagan (Purgatory)

107

) سوره یعنی حجر سورة که) ۳۴و ۱۷آیه ۱۵در است رجیم شیطان ذکر سورة در خیال همین و فراداشت گوش بدزدیده یعنی السمع استرق

سوره ( یعنی سورة) ( ۷آیه ۳۷صافات یعنی ملوک سورة در یافت) ۵آیه ۶۷وکتاب در زیرا است مأخوذ یهود های افسانه از یکی از تعلیم این و میشود

باب آنها ۱۶حگیگاه که است نوشته ها جن دربارة اول שמעין מאחורי فصل 1ndash הפרגוד بدانند را آینده چیزهای تا انتها میشنوند پرده عقب از ترجمه

سوره ( یعنی ق سورة است) ndash ۲۹آیه ۵۰در هل مکتوب م لجهن نقول يوممزيد من هل وتقول 2امتلأت ر و ترجمه شدی پر آیا را دوزخ مر گوئیم که وزی

دربی اوتیوت به مسمی کتاب در این حسب بر و زیادتی هیچ هست آیا گویداست مرقوم عقیباه שר של גי הנום אמר כל־יום ויום תן לי מאכל כדי

میگو 3 ספוק روز و روز هر در جهنم امیر شوم سیر تا بده غذا بمن ید ) سوره یعنی هود سورة مؤمنون) ۴۲آیه ۱۱در سورة در همچنین و

سوره( فار) ndash ۲۷آیه ۲۳یعنی نوح حضرت طوفان ایام در که است شده گفته - باب- هشاناه روش کتاب در خیال این اصل و تنور جوشید یعنی ۲آیه ۱۶التنر

فصل سنهدرین به مسمی رسالة در که ۱۰۸و است דור המבול مندرج

1 They hear from behind the veil mdash Hagigah 6 ]Talmud Mas Chagigah 16a V p 95 n 10[1 See also Sources of Qurrsquoan p 1242 One Day We will ask Hell Art thou filled to the full It will say Are there any more (to come) Quran 50 30 mdash Yusuf Ali3 The prince of Gehenna said every day lsquoPlease give me food sufficient for necessityrsquo mdash The rabbinical book Othioth De rabbi Akiba 81 (Othioth de rabbi Aqiba 81) See also the Sources of Qurrsquoan p 125

108

1 ברותחין נגונו شدند کرده داوری جوش بآب طوفان طایفة ترجمهاز ) 7( اسلام اهل دینی رسوم از بسیاری که باد واضح همه این بر علاوه

مفصلا را امور این جمیع که نداریم فرصت چه اگر و است شده گرفته یهودخود قول این اثبات در را آنها رسوم از رسم سه دو که است لازم اما کنیم بیان ماه تمام در اسلام اهل داشتن روزه که دیدیم را این فوق در آوریم پیش

دارد صابیین رسم با کلی مطابقت بلکه نیست یهود عادت حسب بر رمضانکه است این آن و شده مأخوذ یهود از که است چیزی یک روزه آن به نسبت اما

سوره ( یعنی بقره سورة نمودن) ۱۸۳آیه ۳در شرب و اکل دربارة حکم جائیکهاست مکتوب چنین می شود داده رمضان ماه شبهای حتى در واشربوا وكلوا

الصيام أتموا ثم الفجر من الأسود الخيط من الأبيض الخيط لكم ن 2يتبي ترجمه پس بخ فجر از سیاه نخ از سفید نخ شما برای شود آشکار تا بیاشامید و ورید

را روزه کنید براخوت تمام مشناه در که و است مکتوب دوم فصل اول بابسفید نخ و رنگ نیل نخ بین ما میتواند کسی آن در که است هماندم روز شروع

دهد ללבן) تمییز תכלת בין (3 משיפיר اتفاق از کامل مطابقت این آیابس و می باشد

1 The generation of the Flood was punished with boiling water (Rosh Hashshanah xvi sect 2 and Sanhedrin cviii)mdash See also the Sources of Qurrsquoan p 1252 Allah Hath ordained for you and eat and drink until the white thread of dawn appear to you distinct from its black thread Quran 2 187 mdash Yusuf Ali 3 When he recognized (the difference) between blue and white mdash Translated by JP

ldquoFrom the time that one can distinguish between blue and whiterdquo Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 9b Mishnah See also Sources of Qurrsquoan p 128

109

آن در که اند شده عادی هستند آن ساکن که مملکتی هر در اسلام اهلو بخوانند نماز کوچه در خواه خانه در خواه باشند که جائی هر معین وقت پنج می آورند بعمل میکنند عبور مردم جائیکه در خصوصا را این ایشان از بسیاری

آنرا دیگر ملت هیچ و بایشانست مختص الآن ناشایسته عادت این وساکن نمی پسندند که یهود اهل از اشخاص آن محمد حضرت ایام در اما

ایشان از بسیاری که زیرا می داشتند معمول را رسم همین بودند عرب مملکتایشان ذکر که بودند فریسیان به مسمی فرقه آن جسمانی و روحانی اولاد

ایام در فرقه آن که است ظاهر و می شود یافت اربعه اناجیل در اوقات اکثرکه است مکتوب انجیل در چونکه بودند کرده ایجاد خود برای را عادت آن قدیم

ریاکاران آنφιλοῦσιν ἐν ταῖς συναγωγαῖς καὶ ἐν ταῖς γωνίαις τῶν

πλατειῶν ἑστῶτες προσεύχεσθαι ὅπως φανῶσιν τοῖς ἀνθρώποις 1

باب( متی )۵آیه ۶انجیل گوشه و کنایس در که دارند خوش ترجمه بببینند را ایشان مردم تا گذارند نماز ایستاده ها کوچه که های گفت میتوان و

نسل و کتاب اهل یهود که بودند شنیده وی از چون محمد حضرت اصحابحضرت آن از هم رسمشان این البته که کردند خیال می باشند خلیل ابراهیم

است بوده ابراهیم

1 hellip they love to pray standing in the synagogues and on the street corners to be seen by men hellip Matthew 65 (NIV)

110

گرفتند کردن اقتدا بدیشان جهت آن از وتصدیق را یهود مقدسة کتب بارها قرآن چه اگر که است این عجب و

است کرده اقتباس صریحا را آنها آیات از آیه ای موضع یک در فقط اما می کندسورة ( یعنی انبیا سورة در آیه آن )۱۰۵آیه ۲۱و میشود هذه - یافت ولقدوهي

الصالحون عبادي يرثها الأرض أن الذكر بعد من بور الز في هر 1كتبنا و ترجمهشایسته بندگان آنرا می برند بمیراث زمین که ذکر از پس زبور در نوشتیم آینه

مرقوم چنین آنجا در که است یازدهم آیة هفتم و سی بزبور اشاره و من کارndash 2 וענוים יירשו-ארץ mdashگشته شد خواهند زمین وارث حلیمان اما و ترجمه

آنها اسلام اهل که کنیم بیان نیز دیگر امر دو که است مناسب اینجا در و محفوظ لوح بر قرآن که آنست بر مسلمان هر البته کرده اند اخذ یهود از را

گفته فوق در چنانکه محفوظ لوح آن ذکر و گشت مرقوم عالم آفرینش از قبلسوره ( یعنی بروج سورة در ۲۲و ۲۱آیه ۸۵شد میشود) یافت الفاظ این بلبه

محفوظ لوح في مجيد قرآن 3هو لوح ترجمه در بزرگوار قرآنیست او بلکهبپرسیم باید بگوئیم محفوظ لوح آن به نسبت چیزی اینکه از قبل و نگاهداشته

قرآن از قبل نیز زبور کتاب آیا که

1 Before this We wrote in the Psalms after the Message (given to Moses) My servants the righteous shall inherit the earth Quran 21 105 mdash Yusuf Ali2 But the meek shall inherit the earth Psalms 37113 Nay but it is a glorious Quran On a guarded tablet Quran 85 21-22 mdash Pickthall

111

نوشته آوردیم پیش انبیا سورة از که آیه ای آن در زیرا بود نه یا بود موجودمندرج آیه آن در خدا کار شایسته بندگان میراث به نسبت آنچه که است شده

چون همه این بر علاوه و بود گشته مرقوم الهی امر به زبور در قبل من استقرآن از یا نامه شاه از گویا دیگر کتابی از که بیتی روم مولانای مثنوی در مثلا

یا شاهنامه شبهه و شک بی که می فهمیم کنیم دریافت است شده اقتباسطور همین به و بود شده پدیرفته صورت مثنوی شدن تصنیف از قبل قرآنهویدا الفور فی می یابیم را ع داود حضرت زبور آیات از آیه ای قرآن در وقتیکه

اگر اما و بود نیافته وجود زبور آن مصنف ایام از قبل قرآن که میگرددخود احادیث از را چیز چه محفوظ لوح آن دربارة اسلام اهل که کنیم استفسار

صفحه الأنبیا قصص در را سوال این جواب اند این ۴و ۳آموخته آن و می یابیمرا محفوظ لوح مروارید آن از و بیافرید مروارید دانة عرش زیر در آنگاه است

گرداگرد راه ساله صد سه وی پهنای و راه ساله صد هفت وی بلندی بیافرید آمد فرمان را قلم آنگاه خدایتعالی بقدرت شد آراسته سرخ یاقوت به همه وی

علم بنویس که فرمود القیمه یوم الی کائن هو ما و خلقی فی علی اکتب کهمحفوظ لوح بر نوشت اول قیامت روز تا من خلق در من

انا الا اله لا الله انا الرحیم الرحمن الله ويصبر بسم لقضائي يستسلم من

112

يرض لم ومن الصديقين مع وبعثته كتبته نعمائي على ويشكر بلائي على سواي ربا فليطلب نعمائي على يشكر ولم بلائي على يصبر ولم بقضائي

سمائي تحت من چه 1ويخرج هر خدایتعالی خلق در خدا علم بنوشت قلم پسمثل و برآید یا آید فرود یا بجنبد درختی برگ مقدار قیامت روز تا بود خواسته یافت یهود کتابهای در حکایت این اصل و تعالی خدای بقدرت نوشته همه اینکرده مبالغه آن در نهایت بی می گویند ایشان آنچه هر اسلام اهل اما می شود

خدا چون که است مکتوب موسی حضرت توارت در که باد واضح اندباب خروج کتاب در که را حکم ده آن اهل ۲۰می خواست به است مندرج

عطا موسی بحضرت می شود بیان ذیل در که منوال بدین را آنها بدهد اسرائیلباب ( تثنیه کتاب در الله کلیم موسی حضرت خود چونکه الی ۱۰فرمود اول آیه

اولین) ۵ موافق سنگ لوح در گفت بمن خدا آنوقت در و است نوشته چنینبر و بساز خود برای چوب از تابوتی و برآی بکوه من نزد و بتراش خود برای

آنها و نوشت خواهم بود شکستی که اولین لوحهای بر که را کلماتی لوحها اینموافق سنگ لوح دو و ساختم سنط چوب از تابوتی پس بگدار تابوت در را

لوح دو آن بر و برآمدم بکوه داشته دست در را لوح دو آن و تراشیدم اولینروز در آتش میان از کوه در خداوند که را کلمه ده آن اولین کتابت موافق

1 He that accepts my decree is patient at my punishment and thankful at my mercies I will write and place him along with the righteous he that doth not accept my decree let him go forth from beneath my heaven etc Qissas al Anbia mdash Sources of Islam p 42 See also Sources of Qurrsquoan p 115-116

113

کوه از برگشته پس داد بمن را آنها خداوند و نوشت بود گفته بشما اجتماعچنانکه هست آنجا در و گذاشتم بودم ساخته تابوتیکه در را لوحها و آمدم فرود

) باب پادشاهان اول کتاب از و بود فرموده امر مرا از) ۹آیه ۸خداون نیز و ) باب بعبرانیان دو) ۴و ۳آیه ۹رسالة آن که است شده (بیان در )1לוחותلوح

محفوظ تابوت بود ساخته الهی امر برحسب آنرا موسی حضرت که عهدیتمام نیز و عتیق عهد کتب تمام که بردند گمان چندی از بعد یهود اما و گشت

دربارة را این محمد حضرت چون و است بوده مندرج الواح آن بر تلمودکه گفت حکما می باشد قرآن که خود شریعت دربارة نیز او شنید یهود شریعت

) محفوظ لوح یک بر نیز محفوظ آن لوح گ 2)في اسلام مرقوم اهل و بود شتهکه را قصه این تمام می باشد محفوظ لوح کدام از عبارت که نفهمیده را این

است همین میگویند یهود آنچه و نمودند ایجاد است فوق در אמר רבי שמעון

לחת האבן והתורה־בן לקישמאי דכתיב ואתנה לך את והמצוה אשר כתבתי להורותם לוחות אלו עשרת הדברות תורה זו מקרא והמצוה זו משנה אשר כתבתי אלו נביאים וכתובים להורותם זו גמרא מלמד שכולם נתנו למשה ndash 3 מסיני صفحه( ۵براخوت ( شمعون ربی ترجمه اول ضلع

1 Hebrew mdash Tablet2 On a guarded tablet Quran 85 22 mdash Yusuf Ali3 Rabbi Simeon ben Laqish saith lsquoWhat is that which is written And I shall give thee the tablets of stone and the Law and the commandment which I have written that thou mayest teach them (Ex xxiv 12) The Tablets mdash these are the Ten Commandments the Law that which is read and the Commandment this is the Mishnahmdash which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this denotes the Gemara This teaches that all of them were given to Moses from Sinairsquo mdash Tractate Berakhoth (fol 5 col 1) mdash Sources of Qurrsquoan p 118

See also ldquoR Levi b Hama says further in the name of R Simeon b Lakish What is the meaning of the verse And I will give thee the tables of stone and the law and the commandment which I have written that thou mayest teach them Tables of stone these are the ten commandments the law this is the Pentateuch the commandment this is the Mishnah which I have written these are the Prophets and the Hagiographa that thou mayest teach them this is the Gemara It teaches ]us[ that all these things were given to Moses on Sinairdquo mdash Tractate Berakoth Translated by Maurice Simon Soncino Press Ltd HebrewEnglish edition 1988 See also Babylonian Talmud Tractate Berakoth Folio 5a

114

من نزد گفت بموسی خداوند که است مکتوب آنچه چیست میگوید لقیش ابنتا ام نوشته که را احکامی و تورات و سنگی لوحهای تا باش آنجا و بیا بالا بکوه

باب ( خروج کتاب دهم بتو نمائی تعلیم حکم) ۱۲آیه ۲۴ایشانرا ده آن الواح آنمشناه از عبارت احکام آن و می باشد شده خوانده شریعت آن تورات و است

تعلیم ایشانرا تا و می آید مقدس نوشتجات و انبیا بمعنی نوشته ام آنچه و است کوه از آنها جمیع که می آموزاند را ما این و می کند اشاره گمارا بسوی نمائی

رد را آیه این باطل شرح آن عاقل یهودی هر و انتهی شد داده بموسی سیناو مسیحی تاریخ بیست و دویست بسنة قریب مشناه که می داند زیرا می نماید

سنة در اورشلیمی بابلی ۴۳۰گمارای گمارای ۵۳۰و شده تألیف تاریخ همانخود کتابهای دربارة نادان یهود که را آنچه ندانسته را این اسلام اهل اما همان از نیز قصه این پس اند داده نسبت خویش بقرآن و پذیرفته می گفتند

ملاحظه که ندارد لزوم هیچ شاید و است شده جاری مکدر سرچشمةکه بگوئیم اینکه جز بشویم مزاحم بیشتر امور اینچنین دربارة را کریم کنندگاندر زیرا بودند قدیم بغایت که می بردند گمان لوح دو آن دربارة نیز یهود اهل

باب آبوت زمان ۶جمله ۵پرقی در دیگر چیز نه با الواح آن که است شده گفتهوقت در عالم آفرینش

115

شد آفریده سبت روز از قبل غروبکتابهای در است مندرج موهوم قاف بکوه نسبت احادیث در آنچه اصل و

الأنبیا قصص در و المجالس عرائس در که را آنچه اگر و می شود یافت یهودو می گردد مدلل امر این کنیم مقابله می گویند یهود آنچه با است شده نوشته

است مندرج چنین المجالس عرائس من در عظيما جبلا تعالى ه الل خلققاف جبل له يقال منه السماء خضرة خضراء وهو زبرجدة كلها بها فأحاط

المجيد والقرآن ق فقال به ه الل أقسم سوره( الذي یعنی ق )۱آیه ۵۰سورةndash1 از آسمان سبزی که آفرید سبز زبرجدی از عظیم کوهی تعالی خدای ترجمه

( احاطه ( را زمین تمام یعنی آنرا تمام آن به پس می گویند قاف کوه آنرا آنستالمجید القرآن و ق گفت خورده قسم آن به خدا که است آن این و نمود

صفحه( المجالس ( ۸و ۷عرائس ndash صفحه) الأنبیا قصص در شده) ۵و گفتهاز زمین فراز پرسید محمد حضرت از سلام ابن عبدالله روزی که است

و سبز زمرد از گفت چیست از قاف کوه گفت قاف کوه از گفت چیست فاق کوه بالائی گفت الله رسول یا صدقت گفت است آن از آسمان سبزی

است چند وی گرداگرد گفت است راه ساله پانصد گفت است مقدار چه افسانه این تمام اصل و انتها است راه ساله هزار دو گفت

1 The Lord Almighty formed a great mountain from green chrysolite mdash the greenness of the sky is from it mdash called Mount Cacircf and surrounded the entire earth therewith and it is that by which the Almighty swore and called it Cacircf see Quran 50 1mdash Aracircish al Majacirclis mdash Sources of Islam p 44 See also Sources of Qurrsquoan p 119-120

116

) فصل حگیگاه به مسمی یهود کتابهای از یکی در که است در) ۱آیه ۱۱اینقدیم لفظ آن ) ( 1 תוהוndash بیان آیه( اول باب پیدایش کتاب در که تهی یعنی توهو

است) ۲ مکتوب چنین می شود העולם־כל־קו יר וק שמקיף את תהו یافت) ndash 2כולו שממנו יצא חשך تمام ndash ( که است سبزی خط یعنی قاو توهو ترجمهتاریکی که میکند احاطه جهانرا محمد حضرت اصحاب و می شود صادر آن ازشنیده را یهود قول لفظ این ) یعنی( 3 קו آن ندانسته را این و نفهمیدند را قاو

جهانرا تمام آنچه البته که بردند گمان است شاقول یا خط لفظ آن معنی کهمی باشد بلند عظیم کوههای سلسلة می گرداند تاریک آسمانرا و می کند احاطه

است قاف یا قاو آن اسم که خصوصا و یهود کتابهای که می آید پدید شد گفته فوق در آنچه از القصه

های سرچشمه از یکی است مسمی تلمود به که هائی افسانه پر سفر آن دیگر ینابیع پی در که می باشد مناسب اکنون و است بوده اسلام دین عمدة

و جعلی کتابهای آن خصوصا و مسیحی دین آیا که نمائیم استفسار گردیده نیزفرقه های از بعضی میان در محمد حضرت ایام در که باطلی های افسانه آن

نه یا است کرده اثری اسلام دین بر بود متداول ایشان ضال بدعتی

1 Tohu2 Tohu is the green line which surrounds the whole entire world and from which darkness proceeds mdash Hagigah xi sect 1 See Sources of Qurrsquoan p 120-121

See also Chagigah 12a mdash ldquoIt is taught Tohu is a green line that encompasses the whole world out of which darkness proceeds for it is said He made darkness His hiding-place round about Himrdquo (Psalms XVIII 12) Mashiach and The Number Ten p 21 ldquoTohu is a green band which encompasses the whole world and dispenses darkness mdash Ginzberg Louis Chapter I The Creation of the World In The legends of the Jews translated from the German manuscript by Henrietta Szold Philadelphia The Jewish Publication Society of America 1909

3 Line

117

چهارم چهارم فصل فصلدر آنچه از بسیاری که می گویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرج قرآن گشته مأخوذ

فقط نه العرب جزیرت ساکن مسیحیان از بسیاری محمد حضرت ایام در وبجهت بدعتیان آن اکثر و بودند گردیده متنوعه بدعتهای مرتکب بلکه نادان

پناه عرب اهل نزد شده رانده روم قیصر سلطنت حدود از خود فاسدة تعالیم اطلاعی چندان حواریین صحایف از و انجیل از بدعتیان آن و بودند بردهخودشان میان باطل افسانة پر جعلی کتابهای بعضی سبب آن از و نداشتند

زبانهای بر بود مندرج آنها در که را حکایتها آن و می خواندند را آنها داده انتشار انجیل از چون محمد حضرت که است این معترضین قول و می راندند خویش

معاشرت و مراوده مذکور جنس ابنای با و نداشت کامل واقفیت مجیدهای رساله در یا و انجیل در شنید ایشان زبان از چه هر که برد گمان می داشت

چون و است مندرج حواریین

118

بتوانند را آن العرب جزیرت سکنة جمیع که نماید ایجاد مذهبی می خواستو تعالیم و ها افسانه از بسیاری جهت این از گردند متحد آن در و بپذیرند

گردانید داخل خود قرآن در کرده قبول را نادان نصارای آن متفرقة تصورات ما مقصود لهذا کند باور تفحص بدون را معترضین قول این نباید هیچکس اما

بدانیم یقین تا بیازمائیم تمام بدقت را امر این فصل این در اکنون که است اینقرآن های سرچشمه از یکی آنها امثال و ها افسانه آن الحقیقه فی آیا که

نمی باشد یا می باشد)۱ می نامند) خوابنده هفت را ایشان مسیحیان که کهف اصحاب قصة

سوره ( یعنی کهف سورة در که الکهف اصحاب حکایت آن که نماناد ۱۸مخفیآنرا) ۲۶الی ۸آیه اصل که می باشد یونانیان های افسانه ار یکی است مندرج

) اول باب طورسی گرگوریس تصنیف هدا الش جلال به مسمی لاتینی کتاب درامپراطور) ۹۵فصل دکیس وقتیکه در که است این حکایت آن اختصار و میابیم

( اذیت( و تعاقب را مسیحیان مالاکلام بوحشیت و تمام بشدت روم قیصر یعنیصفحات از هم را مسیحی دین اسم تا می کرد صرف تمام جهد و جد و می نمود

) ویرانه که افسس شهر اهل از جوان نفر هفت کند محو کلیتا مردم حافظة( میشود دیده اناطول ولایت در واقع ایاسلوک قریه نزدیکی در بحال تا آن های

وی تعدی و ظلم از

119

خوابیدند کرده پنهان نبود دور شهر آن از که مغاره ای در را خویشتن کرده فرار) ما دکیوس زمان در زیرا ماندند سال دویست به نزدیک تا خواب حالت در و

سنة سنة ) ۲۵۱و ۲۴۹بین تا نشدند بیرون آنجا از درآمده مغاره آن در سبحی۴۴۷ چون و بود نموده جلوس سلطانی تخت بر ثانی ثیودوسیس آنوقت در که

است یافته انتشار قدر چه مدت آن در مسیحی دین که دیدند شده بیدارشمرده عار و ننگ صلیب نشان بودند خوابیده وقتیکه زیرا گشتند متعجبعلمهای بر و امپراطور تاج بر که دیدند آنرا شدند بیدار چون اما و میشد

قبول را مسیحی دین روم سلطنت رعایای تمام تقریبا و می درخشد سلطنتو است یافته غلبه دیگر مذهب هر بر مسکون ربع همة در دین آن و اند کرده

گفته عاقلان بعضی اما بس و است ای افسانه محض قصه این البته می یابد اولا آنرا که آنکس که است ممکن و نیست فایده بی و معنی بی شاید که اند

اراده این به آورد مثل روی از آنرا بلکه بفریبد را مردم نخواست نموده ایجادخون شدن ریخته بسبب و القدس روح بفیض مسیحی دین که کند بیان که

هیچ ولکن است یافته انتشار انگیز حیرت زودی بچه محبت پر دلیر شهدایایشان همة بلکه است صحیح قصه این که نمی برد گمان هرگز مسیحی شخص

خوش برای ها دایه که می شمارند هائی افسانه آن از یکی آنرا

120

غیره و کرد حسین و گربه و موش قصة مثل می نمایند حکایت اطفال ساختنخویش باصحاب ساخته خود قرآن داخل را قصه آن محمد حضرت اما

که است ظاهر ندارد و نداشته اصلی هیچ البته حکایت این چونکه و آموازانیدفرو محمد حضرت بر و ننوشت محفوظ لوح بر هرگز آنرا علیم قدوس خدای

( ) نادان مسیحیان روایتهای از آنرا حضرت آن هویداست چنانکه بلکه نفرستاد کرد مأخوذ

) سوره یعنی مریم سورة در مریم سورة در مریم حضرت و ۲۸آیه ۱۹قصةقوم) ۲۹ بنزد مقدسش ابن تولد از بعد چون مریم حضرت که است مکتوب

گفتند بوی ایشان آمد كان خود ما هارون أخت يا فريا شيئا جئت لقد مريم يا بغيا أمك كانت وما سوء امرأ 1أبوك آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای ترجمه

بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون خواهر ای را عجیب چیزی ایخواهر مریم حضرت محمد حضرت نزد که می شود ثابت آیه این از پس تحریم سورة در آنچه از امر این و بود موسی حضرت برادر هارون حضرت

سوره( ۱۲آیه ۶۶یعنی است) این آن و می گردد هویدا بیشتر گشته مرقومعمران ابنت - 2ومريم عمرانndash آل سورة در و الخ عمران دختر مریم و ترجمهسوره( ۳۱آیه ۳یعنی سورة) در نیز و است شده بیان دیگر بار مطلب همین

1 O Mary truly an amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchaste Quran 1927 ndash 282 And Mary the daughter of Imran Quran 6612 mdash Yusuf Ali

121

) سورة یعنی است) ۳۷آیه ۲۵فرقان وجعلنا مکتوب الكتاب موسى آتينا ولقد وزيرا هارون أخاه 1معه و تورات را موسی ما دادیم بتحقیق و ترجمه

و عمران که می شود ثابت پس وزیری را هارون برادرش او با گردانیدیممذکورند اسامی بهمین تورات در که اشخاصند همان مریم و هارون و موسی

بعوض عبری در اینکه عم 2עמרם)( عمران جز در و است شده نوشته رام ) باب اعداد کتاب بود) ۵۹آیه ۳۶تورات یوکبد عمرام زن نام و است مرقوم

موسی و هارون عمرام برای او و شد زائیده مصر در لاوی برای که لاوی دختر ) باب خروج کتاب در نیز و زائید را مریم ایشان خواهر نوشته) ۲۰آیه ۱۵و

سورة در فوق در آنچه برحسب بود هارون خواهر نبیه مریم که است شده نیست شکی پس هرون اخت یا یامریم مکتوبست جائیکه خواندیم مریم

بود نیز عمران دختر که هارون خواهر مریم که می گوید محمد حضرت کههزار از بعد تخمینا که می باشد مریم حضرت دیگر همان سال هفتاد و پانصد و

دربارة نامه شاه در که است حکایتی مانند این و گردیده عیسی حضرت مادررا ضحاک فریدون آنکه از بعد که می گوید جمشید خواهرهای و فریدون

اول از که جمشید خواهر دو آن نشست بسلطنت او خانة در و داد شکستبود گذشته سال بهزار قریب آنزمان تا و بودند وی خانة در ضحاک سلطنت

فریدون

1 (Before this) We sent Moses The Book and appointed his brother Aaron with him as minister (Quran 25 35)2 Amram

122

کرده کوشش مفسرین از بعضی البته حکایت آن آخر الی پسندید و دید را آنها آن سبب شاید و اند نتوانسته اما نمایند رد قرآن به نسبت حجترا این تا اند

خواهر مریم به نسبت یهود های افسانه از یکی در که است بوده این اشتباه است مندرج چنین בה מלאך המות אלא בנשיקה מתה לא שלט mdash هاروناو 1העולא שלט בה רמה ותל بلکه نیافت تسلط بروی ملوک ملک ترجمه

( ) انتهای نگشت مسلط بروی خراطین و کرم و یافت وفات الهی ای ببوسهتا وی که اند نگفته هرگز یهود خود نیز و است عظیم اشتباه این حال بهر اما

بسیار عیسی حضرت مادر مریم بحضرت نسبت و ماند زنده مسیح ایاماز و میباشد صحیحه اربعة اناجیل برخلاف که است مندرج قرآن در چیزها

شد خواهد هویدا ذیل در چنانکه است مأخوذ بدعتیان های افسانه اینهاست است مندرج قرآن در مریم حضرت بوقایع نسبت إذآنچه

أنت ك إن ي من ل فتقب را محر بطني في ما لك نذرت ي إن رب عمران امرأة قالتالعليم ميع وضعت الس بما أعلم والله أنثى وضعتها ي إن رب قالت وضعتها فلما

يطان الش من تها ي وذر بك أعيذها ي وإن مريم سميتها ي وإن كالأنثى الذكر وليس جيم حسنا الر نباتا وأنبتها حسن بقبول ها رب لها فتقب

1 The angel of death had no power over her but with a kiss she died and worms and maggots had no power over her (J Price translation) See also Sources of Qurrsquoan p 51

R Eleazar said Miriam also died by a kiss as we learn from the use of the word there ]in connection both with her death[ and with that of Moses Our Rabbis taught There were seven over whom the worms had no dominion namely Abraham Isaac and Jacob Moses Aaron and Miriam and Benjamin son of Jacob mdash Folio 17a Bablyonian Talmud Tractate Baba Bathra Translated with Notes Glossary and Indices by Maurice Simon and Israel W Slotki Folio 17a

123

ى أن مريم يا قال رزقا عندها وجد المحراب ا زكري عليها دخل ما كل ا زكري وكفلهاحساب بغير يشاء من يرزق الله إن الله عند من هو قالت هذا آل 1 لك سوره

سوره ( یعنی ۳۲و ۳۱آیه ۳عمران پروردگارا) عمران زن گفت چون ترجمهاز کن قبول پس آزاد است من شکم در آنچه ترا مر کردم نذر من بدرستیکه

آنرا نهادم من پروردگارا گفت آنا بنهاد چون پس دانا شنوندة تو که بدرستی منمن بدرستیکه و مونث مانند مذکر نیست و بنهادم آنچه به می داند خدا و زن

رانده شیطان از را فرزندانش و بتو آنرا می دهم پناه من و مریم آنرا نامیدمو خوب رویانیدن آنرا رویانید و خوب بپذیرفتن پروردگارا آنرا بپذیر پس شده

روزی او نزد یافت محراب در زکریا براو درآمد وقت هر زکریا را او شد کفیلکه بدرستی خداست نزد از آن گفت ترا مر این کجاست از مریم ای گفت را

بیعناوی همه این بر علاوه و حساب بغیر می خواهد که آنرا می دهد روزی خداچون روزی و بود عاقر و سال دیرینه عمران زن که اند نوشته دیگر مفسرین و

از گشته اولاد آرزومند نهایت بی می دهد قوت را خود های بچه که دید ای پرنده بدهی بمن بچه اگر الهی گفت و فرماید عطا بوی طفلی که نمود مسئلت خدا

نذر روی از المقدس بیت هیکل در تو بحضور را او دختر خواه باشد پسر خواه را وی دعای خدا و نمود خواهم تقدیم

1 Behold a woman of Imran said O my Lord I do dedicate unto Thee what is in my womb for Thy special service So accept this of me For Thou hearest and knowest all things

When she was delivered she said O my Lord Behold I am delivered of a female child- and Allah knew best what she brought forth- And no wise is the male Like the female I have named her Mary and I commend her and her offspring to Thy protection from the Evil One the Rejected

Right graciously did her Lord accept her He made her grow in purity and beauty To the care of Zakariya was she assigned Every time that he entered (Her) chamber to see her He found her supplied with sustenance He said O Mary Whence (comes) this to you She said From Allah for Allah Provides sustenance to whom He pleases without measure Quran 3 35- 37 mdash Yusuf Ali

124

جلال و بود مریم حضرت که زائید دختری شده حامله او و فرمود اجابتبود حنا اسمش که مریم مادر چون سال چند از بعد که است آن بر نیز الدین

را زکریا کرده قبول را او ایشان سپرد بکاهنان رسانیده هیکل به را ویهیچکس که نگذاشت داده جا اطاقی در ویرا او و دارد نگاه ویرا تا گماشتند

سوره همان در و نمود پرورش ویرا ای فرشته ولکن شود داخل وی بنزد دیگر است واصطفاك مرقوم وطهرك اصطفاك الله إن مريم يا الملائكة قالت وإذ

العالمين نساء اكعين على الر مع واركعي واسجدي ك لرب اقنتي مريم من يا ذلكوما مريم يكفل هم أي أقلامهم يلقون إذ لديهم كنت وما إليك نوحيه الغيب أنباء

يختصمون إذ لديهم منه كنت بكلمة رك يبش الله إن مريم يا الملآئكة قالت إذبين المقر ومن والآخرة الدنيا في وجيها مريم ابن عيسى المسيح م اسمه ويكل

الصالحين ومن وكهلا المهد في اس ولم الن ولد لي يكون ى أن رب قالتكن له يقول ما فإن أمرا قضى إذا يشاء ما يخلق الله كذلك قال بشر يمسسني

سورة ( 1 فيكون یعنی عمران آل ۴۲الی ۳۷آیه ۳سوره گفت) چون و ترجمهبر ترا برگزید و ترا کرد پاکیزه و ترا برگزی خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگانکن رکوع او مر کن سجده و را پروردگارت مر کن نیکی مریم ای جهانیان زنان

این کنندگان رکوع با مرا

1 Behold the angels said O Mary Allah hath chosen thee and purified thee- chosen thee above the women of all nations

O Mary worship Thy Lord devoutly Prostrate thyself and bow down (in prayer) with those who bow down

This is part of the tidings of the things unseen which We reveal unto thee (O Messenger) by inspiration Thou wast not with them when they cast lots with arrows as to which of them should be charged with the care of Mary Nor wast thou with them when they disputed (the point)

Behold the angels said O Mary Allah giveth thee glad tidings of a Word from Him his name will be Christ Jesus the son of Mary held in honour in this world and the Hereafter and of (the company of) those nearest to Allah

He shall speak to the people in childhood and in maturity And he shall be (of the company) of the righteous

She said O my Lord How shall I have a son when no man hath touched me He said Even so Allah createth what He willeth When He hath decreed a plan He but saith to it Be and it is Quran 3 42- 47 mdash Yusuf Ali

125

انداختند چون آنها نزد تو نبودی تو بسوی می کنم وحی که پنهانست خبرهای ازنزاع چون ایشان نزد نبودی و را مریم شوند کفیل کدام که را قلمهاشان

ترا می دهد مژده خدا بدرستیکه مریم ای فرشتگان گفتند چون می کردندو دنیا در هست جا صاحب است مریم پسر عیسی مسیح نامش او از بسخنیاز و کهولت و گهواره در را مردم می گوید سخن و است نزدیکان از و آخرت

مرا نکرده مس و فرزندی برایم میشود کجا از پروردگارا گفت شایستگانستمی کند حکم چون می خواهد را آنچه میآفریند خدا می کند همچنان گفت انسانی

آنچه به نسبت و می باشد پس باش را او مر میگوید نیست این جز پس را کارنوشته الدین جلال و بیضاوی که باد واضح است مکتوب قلمها انداختن دربارة

نگاهبان می خواست یکی هر چون دیگر کاهن شش و بیست و زکریا که انداما و انداختند آب در را خود قلمهای رفته اردن نهر بکنارة گردد مریم حضرت

حضرت تا شد معین او سبب آن از و زکریا قلم جز شد غرق قلمها آن همة مری سورة در و نماید نگاهبانی را سورة ( مریم یعنی چنین) ۳۱الی ۱۶آیه ۱۹م

است ا مرقوم شرقي مكانا أهلها من انتبذت إذ مريم الكتاب في خذت واذكر فاتا سوي بشرا لها ل فتمث روحنا إليها فأرسلنا حجابا دونهم أعوذ من ي إن قالت

ا تقي كنت إن منك حمن لك بالر لأهب ك رب رسول أنا ما إن قال

126

ا زكي ا غلاما بغي أك ولم بشر يمسسني ولم غلام لي يكون ى أن كذلك قالت قالا مقضي أمرا وكان ا من ورحمة اس للن آية ولنجعله ن هي علي هو ك رب فحملته قال

ا قصي مكانا به قبل فانتبذت مت ليتني يا قالت خلة الن جذع إلى المخاض فأجاءهاا منسي نسيا وكنت ا هذا سري تحتك ك رب جعل قد تحزني ألا تحتها من فناداها

ا جني رطبا عليك تساقط خلة الن بجذع إليك ي فإما وهز عينا ي وقر واشربي فكليا إنسي اليوم م أكل فلن صوما حمن للر نذرت ي إن فقولي أحدا البشر من ترين

ا فري شيئا جئت لقد مريم يا قالوا تحمله قومها به كان فأتت ما هارون أخت ياا بغي أمك كانت وما سوء امرأ في أبوك كان من م نكل كيف قالوا إليه فأشارت

ا صبي ا المهد نبي وجعلني الكتاب آتاني ه الل عبد ي إن (ۀeسور 1قال یعنی مریمآی ۱۹ ۀeسور e۳۱الی ۱۶ ۀ کن) یاد و کناره ترجمه که هنگامی را مریم کتاب در

پرده ایشان پیش از گرفت پس المقدس بیت از شرقی جای در اهلش از گزیدانسانی را او مر شد متمثل پس را خود روح او بسوی فرستادیم پس ای

هستی اگر تو از بخشنده بخدای میبرم پناه من که مریم گفت اندام درستپسری ترا مر ببخشم تا پروردکارت ای فرستاده بجز من نیستم گفت پرهیزکار

و انسانی مرا نکرده مس آنکه حال و پسری مرا می شود کجا از گفت پاکیزهبدکار ام نبوده

1 Relate in the Book (the story of) Mary when she withdrew from her family to a place in the EastShe placed a screen (to screen herself) from them then We sent her our angel and he appeared before her

as a man in all respectsShe said I seek refuge from thee to (Allah) Most Gracious (come not near) if thou dost fear AllahHe said Nay I am only a messenger from thy Lord (to announce) to thee the gift of a holy sonShe said How shall I have a son seeing that no man has touched me and I am not unchasteSo (it will be) Thy Lord saith that is easy for Me and (We wish) to appoint him as a Sign unto men and

a Mercy from UsIt is a matter (so) decreedSo she conceived him and she retired with him to a remote placeAnd the pains of childbirth drove her to the trunk of a palm-tree She cried (in her anguish) Ah would

that I had died before this would that I had been a thing forgotten and out of sightBut (a voice) cried to her from beneath the (palm-tree) Grieve not for thy Lord hath provided a rivulet

beneath theeAnd shake towards thyself the trunk of the palm-tree It will let fall fresh ripe dates upon theeSo eat and drink and cool (thine) eye And if thou dost see any man say I have vowed a fast to (Allah)

Most Gracious and this day will I enter into not talk with any human beingAt length she brought the (babe) to her people carrying him (in her arms) They said O Mary truly an

amazing thing hast thou broughtO sister of Aaron Thy father was not a man of evil nor thy mother a woman unchasteBut she pointed to the babe They said How can we talk to one who is a child in the cradleHe said I am indeed a servant of Allah He hath given me revelation and made me a prophet Quran 19

16- 30 mdash Yusuf Ali

127

آنرا بگردانیم تا و آسانست من بر آن که پروردگارت گفت همچنین گفتپس شده داده قرار امری باشد و ما از رحمتی و مردمان برای علامتی

زائیدن درد آوردش پس دور جائی از او با گزید کناره پس آن به بازگرفتفراموش بودم و این از پیش بودم مرده که کاش ای گفت بن خرما تنة بسویبحقیقت مدار اندوه که زیرش از را او آمد ندا پس ای رفته یاد از ای شده

را خرما درخت تنة خودت بسوی بکش و نهری زیرت در تو پروردگار گردانیدراه از بیارام و بیاشام و بخور پس چیدة تازه رطب تو بر می ریزاند فرو کهخدا برای ام کرده نذر من که بگو پس احدیرا انسان از بینی اگر پس چشم

بود برداشته که قومش باو آمدند پس را آدمی امروز نگویم سخن پس را روزهخواهر ای را عجیب چیزی ای آورده که بتحقیق آینه هر مریم ای گفتند را او

گفتند او بسوی کرد اشاره پس بدکار مادرت نبود و بدی مرد پدرت نبود هارون مریم حضرت قصة اینها کودک گهواره در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه

می شود یافت قدیمترین تفاسیر در و قرآن در که استکدام حکایت این سرچشمة و اصل که بپرسیم که اینست ما تکلیف الان

این تمام تقریبا که می گویند سوال این جواب در مدقق معترضین و استدر قدیم ایام در که پرافسانه کتابهای بعضی از بلکه صحیحه اناجیل از نه امور

بدعتیان دست

128

است گشته مأخوذ بود متداول نادانان قول و این که نیست مناسب چونکه وچیش ایشان که را ادله ای آن می باید کنیم قبول کافی دلایل بدون را ایشان

نمائیم اصغا تمام بدقت صغیر می آورند یعقوب پروتونجیلیون در هذه هی و۵و ۴و ۳فصل( است) مندرج چنین

Καὶ ἀτενίσασα Ἄννα εἰς τὸν οὐρανὸν εἶδε καλιὰν στρουθίων ἐν τῇ δάφνῃ καὶ ἐποίησε θρῆνον ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Οἴμοι οἴμοι τίς με ἐγέννησε οἴμοι τίνι ὁμοιώθην ἐγώ οὐχ ὁμοιώθην ἐγὼ τοῖς πετεινοῖς τοῦ οὐρανοῦ ὅτι καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ γονιμά εἰσιν ἐνώπιόν σου Κύριε Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Ἄννα Ἄννα ἐπήκουσε Κύριος ὁ Θεὸς τῆς δεήσεώς σου συλλήψῃ καὶ γεννήσῃ καὶ λαληθήσεται τὸ σπέρμα σου ἐν ὅλῃ τῇ οἰκουμένῃ Εἶπε δὲ Ἄννα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός μου ἐὰν γεν-

129

νήσω εἴτε ἄρρεν εἴτε θῆλυ προσάξω αὐτὸ δῶρον Κυρίῳ τῷ Θεῷ μου καὶ ἔσται λειτουργοῦν αὐτῷ πάσας τὰς ἡμερας τῆς ζωῆς αὐτοῦ Ἐκπληρώθησαν δὲ οἱ μῆνες αὐτῆς ἐν δὲ τῷ ἐνάτῳ μηνὶ ἐγέννησεν Ἄννα καὶ ἔδωκε μασθὸν τῇ παιδὶ ἐκάλεσε δὲ Μαριάμ1

دید غار درخت در را گنجشکها آشیانة نگریسته آسمان بسوی حنا و ترجمهفریاد خود ndashودر زائید مرا که کیست من بر وای من بر وای گفت کرده

پرندگان زیرا نیستم هوا پرندگان مثل من دارم مشابهت چیز بچه من بر وایخداوندا هستند بارور تو حضور در هم سرش هوا بر خداوند فرشتة اینک و

تو فرمود اجابت ترا مسئلت خدا خداوند حنا ای حنا ای گفت بوی ایستاده گردید خواهد مذکور مسکون ربع تمام در تو نسل و زائید خواهی شده حامله

ماده خواه نر خواه اگر که قسم است حی که من خدای بخداوند گفت حنا وویرا خود عمر ایام تمام در و گذرانید خواهم هدیه خدایم بخداوند را او بیاورم

نمود خواهد حنا خدمت رسید آخر به او ماههای چون و

1 Chapter 3 (1)And Anna looked up to the heavens and saw a nest of sparrows in the laurel tree (2) Immediately Anna cried out mournfully saying to herself (4) Oh me who gave birth to me Oh me what am I like I am not like the birds of the sky for the birds of the sky are fruitful before you Lord Chapter 4 (1) Suddenly an angel of the Lord stood in front of her saying Anna Anna the Lord God has heard your prayer You will conceive and give birth and your child will be spoken of everywhere people live (2) And Anna said As the Lord God lives whether I give birth to either a male or a female child I will bring it as an offering to the Lord my God and it will be a servant to him all the days of its life Chapter 5 (5) And his wifes pregnancy came to term After nine months Anna gave birth (10) and gave her the name Mary Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

130

انتهی خواند مریم را اسمش و داد بچه آن به را پستان و زائید نهم ماه در

یخ الش القدیس ابینا مناحه قصه به مسمی باطلی عربی کتاب در وفصل ( جار ۳الن است) شده نوشته چنین مریم حضرت إلى دربارة أبواها قدمها

ولما حينئذ سنين تسع الرب هيكل في وأقامت سنين ثلاث ابنة وهي الهيكل بعضا بعضهم خاطبوا نشأت قد الرب من الخائفة القديسة العذراء الكهنة رأىزمان إلى مريم عنده لتودعوا الله من يخاف صديق رجل عن سلوا قائلين

الهيكل في تبقى لئلا 1العرس چون نمودند تقدیم بهیکل ویرا والدینش ترجمه آن که دیدند کاهنان چون آنگاه ماند سال نه خداوند هیکل در و بود ساله سه

ساخته مخاطب را یکدیگر است کرده نمو خداوند از ترسال مقدس باکرةنزد عروسی بوقت تا مریم که نما جستجو بترسد خدا از که عادل مردی گفتند

حضرت والدین هنگامیکه آن از قبل اما بماند هیکل در مبادا شود گذارده ویپروتونجیلیون آن در چنانکه شد واقع دیگر امور رسانیدند بهیکل ویرا مریم

۱۱و ۹و ۸و ۷فصل است شده نوشته

Καὶ ἐδέξατο αὐτὴν ὁ ἱερεὺς καὶ καταφιλήσας εὐλόγησε καὶ εἶπεν Ἐμεγάλυνε Κύριος ὁ Θεὸς τὸ ὄνομα σου ἐν πάσαις

1 In an Arabic apocryphal book called the History of our holy Father the Aged the Carpenter (Joseph) there is given the following account of Mary as a child Her parents took her to the Temple when three years old and she remained there nine years Then when the Priests saw that the Holy Virgin had grown up they spoke among themselves mdash Let us call a righteous man one that fears the Lord to take charge of Mary till the time of her marriage that she may not remain in the Temple Sources of Islam p 53 See also Sources of Qurrsquoan p 188

131

ταῖς γενεαῖς τὴς γῆς ἐπί σοι ἐπ ἐσχάτου τῶν ἡμερῶν φανερώσει Κύριος ὁ Θεός τὸ λύτρον τῶν υἰῶν Ἰσραήλ Ἦν δὲ Μαριὰμ ὡσεὶ περιστιρὰ νενομένη ἐν τῷ ναῷ Κυρίου καὶ ἐλάμβανε τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου

Γενομένης δὲ αὐτῆς δωδεκαετοῦς συμβούλιον ἐγένετο τῶν ἱερέων λεγόντων Ἰδοὺ Μαριὰμ γέγονε δωδεκαετὴς ἐν τῷ ναῷ Κυρίου τί οὖν ποιήσωμεν αὐτήν

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη αὐτῷ λέγων Ζαχαρία Ζαχαρία ἐξέλθε καὶ ἐκκλησίασον τοὺς χηρεύοντας τοῦ λαοῦ καὶ ἐνεγκάτωσαν ἀνὰ ῥάβδον καὶ εἰς ὃν ἐὰν δείξῃ Κύριος ὁ Θεὸς σημεῖον τούτου ἔσται γυνή Καὶ ἐξῆλθον οἱ κήρυκες καθ ὅλης τῆς περιχώρου τῆς Ἰουδαίας καὶ ἤχησεν

132

ἡ σάλπιγξ Κυρίου καὶ ἔδραμον πάντες Ἰωσὴφ δὲ ῥίψας τὸ σκέπαρνον ἔδραμε καὶ αὐτὸς εἰς τὴν

συναγώγην καὶ συναχθέντες ἀπῆλθον πρὸς τὸν ἱερέα Ἔλαβε δὲ πάντων τὰς ῥάβδους ὁ ἱερεὺς καὶ εἰσῆλθεν εἰς τὸ ἰερὸν καὶ ηὔξατο Τελέσας δὲ τὴν εὐχὴν ἐξῆλθε καὶ ἐπέδωκεν ἑνὶ ἑκάστῳ τὴν αὐτοῦ ῥάβδον καὶ σημεῖον οὐκ ἢν ἐν αὐτοῖς τὴν δὲ ἐσχάτην ῥάβδον ἔλαβεν ὁ Ἰωσήφ Καὶ ἰδοὺ περιστερὰ ἐξῆλθεν ἐκ τῆς ῥάβδου καὶ ἐπέτασεν ἐπὶ τὴν κεφαλὴν Ἰωσήφ Καὶ εἶπεν αὐτῷ ὀ ἱερεύς Σὺ κεκλήρωσαι τὴν παρθένον Κυρίου παραλαβεῖν παράλαβε αὐτὴν εἰς τήρησιν σεαυτῷ

Καὶ φοβηθείς Ἰωσὴφ παρέλαβεν αὐτήν εἰς τὴν τήρησιν Μαριὰμ δὲ hellip

133

λαβοῦσα κάλπην ἐξῆλθε γεμίσαι ὕδωρ καὶ ἰδοὺ φωνὴ λέγουσα Χαῖρε κεχαριτωμένη ὁ Κύριος μετά σου εὐλογημένη σὺ ἐν γυναιξίν Καὶ περιεβλέπετο δεξιὰ καὶ ἀριστερά πόθεν αὐτὴ ἡ φωνὴ ὑπάρχει Καὶ ἔντρομος γενομένη ἀπῆλθεν εἰς τὸν οἶκον αὐτῆς καὶ ἀναπαύσασα τὴν κάλπην ἐκάθισεν ἐπὶ τὸν θρόνον

Καὶ ἰδοὺ ἄγγελος Κυρίου ἐπέστη λέγων αὐτῇ Μὴ φοβοῦ Μαριάμ εὗρες γὰρ χάριν ἐνώπιον τοῦ Θεοῦ καὶ συλλήψῃ ἐκ λόγου αὐτοῦ Ἀκούσασα δὲ Μαριὰμ διακρίθη ἐν ἑαυτῇ λέγουσα Εἰ ἐγὼ συλλήψομαι ὡς πᾶσα γυνὴ γεννᾷ

Καὶ λέγει πρὸς αὐτὴν ὁ ἄγγελος Οὐχ οὕτως Μαριάμ δύναμις γὰρ Ὑψίστου ἐπισκιάσει σοι διὸ καὶ

134

τὸ γεννόμενον ἄγιον υἱὸς ὑψίστου κληθήσεται καὶ καλεσεις τὸ ὄνομα αὐτοῦ Ἰησοῦν1

در ترا اسم خدا خداوند گفت و داد برکت بوسیده و پذیرفت ویرا کاهن ترجمهفدیة ایام آخر در تو بر خدا خداوند نمود تمجید زمین روی طوایف جمیع میان

خداوند هیکل در کبوتری مثل مریم و کرد خواهد ظاهر را اسرائیل بنی ساله دوازده او چون و می گردفت ای فرشته دست از غذا و می نمود اقامت ساله دوازده خداوند هیکل در مریم اینک گفتند شده منعقد کهنه مجلس گردید

ایستاده وی سر بر خداوند فرشتة اینک و بکنیم چه وی با پس است گشتههر باید و کن جمع را قوم مردگان زن شده بیرون زکریا ای زکریا ای گفت

خواهد ظاهر نشانی خدا خداوند که کس هر بر و بیاورند قلمه ای ایشان از یکی و شدند بیرون یهودیه نواحی تمامی در منادیان و بود خواهد وی زن کرد

انداخته را تیشه اش نیز یوسف خود و دویدند بهم همه و داد صدا خداوند کرنای همه قلمه های کاهن و رفتند کاهن بنزد شدند جمع همه چون و دوید کنیسه در

و آمد بیرون رسانید انجام به را دعا چون و کرد دعا و شد هیکل داخل گرفته را یوسف اما نبود نشان هیچ آنها در و داد باز را وی قلمه شخص بهر

1 Chapter 7 (7) And the priest welcomed her Kissing her he blessed her and said The Lord God has magnified your name for all generations (8) through you the Lord will reveal deliverance to the children of Israel in the last days Chapter 8 (2)While Mary was in the temple of the Lord she was fed like a dove and received food from the hand of an angel (3) When she turned twelve a group of priests took counsel together saying Look Mary has been in the temple of the Lord twelve years (4) What should we do (6) Suddenly an angel of the Lord stood before him saying Zachariah Zachariah depart from here and gather the widowers of the people and let each one carry a staff (8) And the one whom the Lord God points out with a sign she will be his wife (9) So the heralds went out to the whole surrounding area of Judea and the trumpet of the Lord rang out and all the men rushed in CHAPTER 9 (1) Throwing down his ax Joseph went out to meet them (2) And after they had gathered together with their rods they went to the high priest (3) After receiving everyones rod the high priest went into the temple and prayed (4) When he was finished with the prayer he took the rods and went out and gave them to each man (5) but there was no sign among them Finally Joseph took his rod (6) Suddenly a dove came out of the rod and stood on Josephs head (7) And the high priest said Joseph Joseph You have been chosen by lot to take the virgin into your own keeping (11) Fearing God Joseph took her into his own possession Mary Chapter 11 (1) took the cup and went out to fill it with water (2) Suddenly a voice said to her Rejoice blessed one The Lord is with you You are blessed among women (3) And Mary looked around to the right and the left to see where this voice came from (4) And trembling she went into her house Setting down the cup she sat down on the chair (5) Suddenly an angel stood before her saying Do not be afraid Mary You have found grace before the Lord of all You will conceive from his word (6) Upon hearing this however Mary was distraught saying to herself If I conceive from the Lord God who lives will I also conceive as all women conceive (7) And the Angel of the Lord said Not like that Mary For the power of God will come over you Thus the holy one who is born will be called son of the most high (8) And you will call his name Jesus Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

135

قرار یوسف سر بر آمده بیرون قلمه آن از کبوتری اینک و گرفت را آخر قلمة نگاهداری را او تا یافته ای را خداوند باکرة بقرعه تو گفت بدو کاهن و گرفت

امانت بطور را او ترسیده یوسف و بپذیر خود برای امانت بطور را او اینک و سازد پر آب از آنرا تا رفت بیرون گرفته آفتابه ای مریم و پذیرفت میان در تو و است تو با خداوند رسیده نعمت ای تو بر سلام می گوید که آوازی

از آواز این که می افکند نظر چپ بسوی و راست بسوی و هستی مبارک زنان کرسی بر نهاده را آفتابه و رفت خود بخانة شده لرزان و می باشد کجا

مریم ای گفت بوی ایستاده سرش بر خداوند فرشتة اینک و بنشستخواهی حامله وی کلام از و یافتی نعمت خدا حضور در که زیرا مباش ترسان چنانکه شد خواهم حامله من آیا گفت شده متفکر خود در شنیده مریم و شد حضرت قوت زیرا همانطور به نه مریم ای گفت بوی فرشته و میزاید زن هر

اعلی حضرت پسر مقدس مولود آن جهت این از افکند خواهد سایه تو بر اعلی انتهی خواند خواهی عیسی ویرا اسم و شد خواهد خوانده

در خدا هیکل در مریم حضرت بردن بسر حکایت این که نماناد مخفیقبطی صحف بعضی در خصوصا و نیز دیگر کتابهای

136

چون که مکتوبست چنین باکره سیرت به مسمی کتاب در مثلا است مندرجساخت هیکل راداخل مریم حضرت حنا

1

آسمانها از وی برای غذا و می یافت پرورش کبوتران مثل هیکل در او ترجمه فرشتگان می کرد پرستش هیکل در اگر و می آوردند خدا فرشتگان بوسیلة

وی برای حیات درخت از ها میوه اوقات اکثر نیز و می نمودند حرمت را او خدا به مسمی قبطی کتاب در و انتهی بخورد بشادمانی آنها از تا می آوردند در و میبرد بسر هیکل در مریم است مندرج چنین یوسف رحلت حکایت

خانة در گردید ساله دوازده تا میکرد نمو و می نمود پرستش بپاکی آنجاچون کاهنان آنگاه بماند دیگر سال نه خداوند هیکل در و سال سه خود والدین

با می ماند خداوند ترس در و میبرد بسر پرهیزکاری به باکره آن که دیدند گفتند زده حرف یکدیگر

1 10 but she was feeding in the temple as the doves whilst her nourishment was brought her from the heavens by the angels of God 11 And she was serving in the temple whilst the angels of God ministered to her 12 And oftentimes also they would bring her the fruits from the tree of life that she might eat of them with cheerfulness f mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Sahidic Fragments of the Life of the Virgin Fragment II A line 10-12 p 14 15

f or and she ate of them readily

137

فورا و بسازیم عروسی بزم بوقت تا وی نامزد را او جسته نیکو مردی ماسارائیل سبط دوازده اسم حسب بر نفر دوازده آن از طلبیده را یهودا سبط

انتهی برآمد یوسف یعنی نیکو پیر آن بر قرعه کردند ndash اختیارآورده کاهن بحضور یوسف با ویرا شد حامله مریم حضرت چون پس

) فصل پروتونجیلون در و نمودند ۱۵شکایت است) مندرج چنین Καὶ εἶπεν ὁ ἱερεύς Μαριάμ τί τοῦτο ἐποίησας καὶ

ἐταπείνωσας τὴν ψυχήν σου Ἐπελάθου Κυρίου τοῦ Θεοῦ σου ἥ ἀνατραφεῖσα εἰς τὰ ἅγια τῶν ἁγίων καὶ λαβοῦσα τροφὴν ἐκ χειρὸς ἀγγέλου καὶ ἀκούσασα τῶν ὕμνων Τί τοῦτο ἐποίησας Ἡ δὲ ἔκλαυσε πικρῶς λέγουσα Ζῇ Κύριος ὁ Θεός καθότι καθαρά εἰμι ἐγὼ ἐνώπιον αὐτοῦ καὶ ἄνδρα οὐ γινώσκω1

ndash این مریم ای گفت کاهن و ترجمه

1 Chapter 15 (10) And the high priest said to her Mary what is this How have you humiliated yourself (11) Did you forget the Lord your God you who were raised in the holy of holies and received from the hand of an angel (12) You who heard their songs what is this (13) And she wept bitterly saying As the Lord God lives I am pure before him and I did not know a man Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

138

قدس در که تو ای گردانیده پست را خود روح و ای کرده تو که چیستشنیده روحانی سرودهای پذیرفته فرشته دست از غذا و یافته پرورش القداس

او و ای کرده تو که چیست این کردی فراموش را خود خدای خداوند بودی هیچ و پاکم وی حضور در من که حی خدای بخداوند گفت شده گریان بشدت

انتهی نمی شناسم را مردجا رفته لحم بیت به ناصره از مریم و یوسف که است شده نوشته پس

حضرت آنجا در که کردند منزل ای مغاره در سبب آن از و نیافتند کاروانسرا درفصل در چنانکه یافت تولد است ۱۸عیسی مرقوم چنین

Καὶ εὗρε σπήλαιον καὶ εἰσήγαγεν αὐτήν Ἐγὼ δὲ Ἰωσὴφ ἀνέβλεψα εἰς τὸν οὐρανὸν καὶ εἶδον τὸν πόλον τοῦ οὐρανοῦ ἑστῶτα καὶ τὰ πετεινὰ τοῦ οὐρανοῦ τρέμοντα καὶ ἐνέβλεψα ἐπὶ τὴν γὴν καὶ εἶδον σκάφην κειμένην καὶ ἐργάτας ἀνακειμένους καὶ ἦσαν αἱ χεῖρες αὐτῶν ἐν τῇ σκάφῃ καὶ

139

οἱ αἴροντες οὐκ ἀνέφερον καὶ οἱ προσφέροντες εἰς τὸ στόμα οὐ προσέφερον ἀλλὰ πάντων αὐτῶν ἦσαν τὰ πρόσωπα ἄγω βλέποντα

καὶ εἶδον πρόβατα ἐλαυνόμενα καὶ τὰ πρόβατα εἱστήκει ἐπῇρε δὲ ὁ ποιμὴν τοῦ πατάξαι αὐτὰ καὶ ἡ χεὶρ αὐτοῦ ἔστη ἄγω καὶ ἀνέβλεψα εἰς τὸν χείμαρρον καὶ εἶδον ἐρίφους καὶ τὰ στόματα αὐτῶν ἐπικείμενα τῷ ὕδατι καὶ μὴ πίνοντα καὶ πάντα ὑπὸ ἔκπληξιν ὄντα1

( ) ( ساخت ( داخل آن در را مریم یعنی ویرا یافته ای مغاره یوسف و ترجمهیوسف من پرندگان و و ایستاده فلک قطب که دیدم نگریسته بالا آسمان در

ها علمه و شده نهاده ظرفی که دیدم افکنده نظر زمین بر و لرزانند هوابر می دارند بر آنانیکه و می باشد ظرف در ایشان دستهای و اند خوابیده

بسوی ایشان همة چهرة بلکه نمی اندازند می اندازند بدهان آنانیکه و نمی دارنددیدم و می نگرد بالا

1 CHAPTER 18 (1) And he found a cave and led her there (3) Then Joseph wandered but he did not wander (4) And I looked up to the peak of the sky and saw it standing still and I looked up into the air With utter astonishment I saw it even the birds of the sky were not moving (5) And I looked at the ground and saw a bowl lying there and workers reclining And their hands were in the bowl (6) And chewing they were not chewing And picking food up they were not picking it up And putting food in their mouths they were not putting it in their mouths (7) Rather all their faces were looking up (8) And I saw sheep being driven but the sheep were standing still (9) And the shepherd lifted up his hand to strike them but his hand remained above them (10) And I saw the rushing current of the river and I saw goats and their mouths resting in the water but they were not drinking (11) And suddenly everything was replaced by the ordinary course of events Infancy Gospel of James Translated by Shelly Matthews

140

و بزند را آنها تا شده برپا شبان و اند ایستاده و میشوند رانده گوسفندان آنها دهانهای و دیدم ها بزغاله افکنده نظر رودخانه بسوی و ماند بالا دستش

انتهی است افتاده حیرت در چیز همه و نمی نوشند و است آویخته آب بالای برالأحباب( روضه در که است حکایتی آن اصل افسانه این که باد واضح

عجایب آن و محمد حضرت بولادت باشد نسبت پیوسته بوقوع وقت آن در یکه( است مندرج

) سوره یعنی مریم سورة در آنچه درخت) ۲۶الی ۲۳آیه ۱۹و دربارةبه مسمی جعلی کتابی از غیره و بخشید مریم حضرت به را خود میوة که خرما

) فصل کتاب آن در زیرا است مأخوذ منجی طفولیت و مریم تولد )۲۰حکایت مریم که شد واقع کردنش حرکت از بعد سوم روز در اما است مندرج چنین

یوسف به دید درختی چون پس گردید خسته آفتاب شدت زیادتی از بیابان در نزد به ویرا شتافته یوسف و کنیم آرام درخت این سایة زیر زمانی اندک گفت

آن سر بسوی بود نشسته مریم چون و آورد پائین مرکب از رسانیده نخل آن اگر که دارم آرزو گفت بیوسف دیده مملو میوه از آنرا و نظرافکنده نخل

می کنم تعجب گفت ویرا یوسف و بگیرم نخل این میوة از چیزی باشد ممکن

141

و است بلند چقدر نخل این های شاخه که می بینی چونکه میگوئی را این تو کهو شد تمام ما مشکهای در الآن زیرا اندیشناکم نهایت بی آب دربارة من اما

نشانیم فرو را خود تشنگی ساخته پر را آنها بتوانیم آن از که نداریم جائیبه بوده باکره مریم خود مادر آغوش در شادمان چهرة با طفل عیسی آنگاه

مرا مادر خویش میوة از آورده پائین را خود های شاخه درخت ای گفت نخل مریم پایهای کف به تا را خود سر قول این بمجرد نخل الفور فی بساز تازه

و گشتند تازه چیده آن از داشت که هائیرا میوه آن ایشان همة و آورد پائینچونکه می بود خم هنوز درخت بود شده چیده اش میوه جمیع چون آن ار بعد

آنگاه برخیزد بود آمده پائین حکمش از شخصیکه آن بحکم که بود این منتظر جمع خاطر و برخیز نخل ای گفت بدان باش عیسی من درختان همدم و دار

پنهانست زمین در که چشمة خود های ریشه از اما است پدرم بهشت در که فی نخل و گردد جاری سرچشمه آن از ما تسکین برای آب که بگذار و بگشا

میان از شیرین نهایت بی خنک شفاف بسیاز آب جویبارهای و شد راست الفور بفرح دیدند آبرا جویبارهای آن چون و نمود آغاز شدن صادر هایش ریشه

شده آب سیر خود ملازمان و پایان چهار همة با ایشان و گشتند شادمان عظیم انتهی نمودند شکر را خدا

142

است کمی تفاوت این فقط است مندرج قرآن در آنچه و افسانه این مابین وحسب بر اما شد واقع مسیح تولد وقت در عجیب چیز این قرآن حسب بر که

مصر بسوی آن از بعد قدری مریم و یوسف حینیکه در امر آن قدیم حکایت آنپیوست بوقوع می کردند سفر

)۳ ) سوره) یعنی عمران آل سورة در عیسی حضرت طفولیت ۳قصةگفت) ۴۳و ۴۱آیه عیسی حضرت ولادت از قبل فرشته که است م مرقوم ويكل

كهيئة الطين من لكم أخلق ي أن كم ب ر من بآية جئتكم قد ي أن المهد في اس النالله بإذن طيرا فيكون فيه فأنفخ در 1الطير را مردم می گوید سخن و ترجمه

آفرینم من که پروردگارتان از ای نشانه به را شما آمدم بتحقیق من گهوارهباذن مرغی میشود پس آن در بدمم پس پرنده هیئت مانند کل از شما برای

سوره ( یعنی مائده سورة در همچنین و مکتوبست) ۱۱۰و ۱۰۹آیه ۵خدا إذبروح ك دت أي إذ والدتك وعلى عليك نعمتي اذكر مريم ابن عيسى يا الله قال

وراة والت والحكمة الكتاب متك عل وإذ وكهلا المهد في اس الن م تكل القدسبإذني طيرا فتكون فيها فتنفخ بإذني الطير كهيئة الطين من تخلق وإذ والإنجيل

تخرج وإذ بإذني والأبرص الأكمه وتبرىء

1 He will speak unto mankind in his cradlehellip I come unto you with a sign from your Lord Lo I fashion for you out of clay the likeness of a bird and I breathe into it and it is a bird by Allahs leave Quran 3 46 49 mdash Pickthall

143

ذين ل ا فقال نات بالبي جئتهم إذ عنك إسرائيل بني كففت وإذ بإذني الموتىمبين سحر إلا هذا إن منهم 1كفروا پسر عیسی ای خدا گفتن چون ترجمه

پاکی بروح ترا کردم مدد وقتیکه مادرت بر و خودت بر مرا نعمت کن یاد مریمکتاب ترا دادم تعلیم هنگامیکه و موئی دو و گهواره در مردمانرا میکردی سخن

باذن مرغ شکل مانند گل از می ساختی هنگامیکه و انجیل و تورات و حکمت ومیگردانیدی به و من بفرمان مرغی میشد پس آن در میدمیدی پس من

مردگانرا می آوردی بیرون هنگامیکه و من بفرمان را پیس و کورمادرزادایشانرا آمدی وقتیکه تو از را اسرائیل بنی بازداشتم که هنگامی و من بفرمانجادوئی مگر این نیست ایشان از شدند کافر آنانکه گفتند پس معجزات با

جعلی کتب بعضی از بلکه انجیل از نه چیزها این همة که باد واضح آشکارخطاب آن ذکر که دیدیم شد مذکور قبل آنچه در زیرا است گردیده منتخب

تنطق گهواره در وی که کمانست این اصل خرما بدرخت طفل عیسی موهوماز چیز آن که نماناد مخفی گل از پرنده ساختن زنده معجزة آن دربارة و نموددر زیرا است شده اخذ اسرائیلی تومای بشارت به مسمی جعلی یونانی کتاب

کتاب فصل آن ۲باطل است مندرج چنینΤοῦτο τὸ

1 Then will Allah say O Jesus the son of Mary Recount My favour to thee and to thy mother Behold I strengthened thee with the holy spirit so that thou didst speak to the people in childhood and in maturity Behold I taught thee the Book and Wisdom the Law and the Gospel and behold thou makest out of clay as it were the figure of a bird by My leave and thou breathest into it and it becometh a bird by My leave and thou healest those born blind and the lepers by My leave And behold thou bringest forth the dead by My leave And behold I did restrain the Children of Israel from (violence to) thee when thou didst show them the clear Signs and the unbelievers among them said This is nothing but evident magic ( Quran 5 110)

144

παιδίον ὁ Ἰησοῦς πενταετὴς γενόμενος παίζων ἦν ἐν διαβάσει ῥύακος

καὶ τὰ ῥέοντα ὕδατα συνήγαγεν εἰς λάκκους καὶ ἐποίει αὐτὰ εὐθέως καθαρά καὶ λὸγῳ μόνῳ ἐπέταξεν αὐτά

Καὶ ποιήσας πηλὸν τρυφερὸν ἔπλασεν ἐξ αὐτοῦ στρουθία ιβ καὶ ἦν σάββατον ὅτε ταῦτα ἐποίησεν ἦσαν δὲ καὶ ἄλλα παιδία πολλὰ παίζοντα σὺν αὐτῷ

Ἰδὼν δέ τις Ἰουδαῖος ἃ ἐποίει ὁ Ἰησοῦς ἐν σαββάτῳ παίζων ἀπῆλθε παραχρῆμα καὶ ἀνήγγειλε τῷ πατρὶ αὐτοῦ Ἰωσήφ Ἰδοὺ τὸ παιδίον σού ἐστιν ἐπὶ τὸ ῥύακιον καὶ λαβὼν πηλὸν ἔπλασεν πουλία δώδεκα καὶ ἐβεβήλωσεν τὸ σάββατον

Καὶ ἐλθὼν ὁ Ἰωσὴφ ἐπὶ τὸν τόπον καὶ ἰδὼν ἀνέκραξεν αυτῷ λέγων Δια

145

τί ταῦτα ποιεῖς ἐν σαββάτῳ ἃ οὐκ ἔξεστι ποιεῖν Ὁ δὲ Ἰησοῦς συγκροτήσας τὰς χεῖρας αὐτοῦ ἀνέκραξε

τοῖς σρουθίοις καὶ εἶπεν αὐτοῖς Ὑπάγετε [πετάσατε καὶ μιμνήσκρσθέ μου οἱ ζῶντες] Καὶ πετασθέντα τὰ στρουθία ὑπῆγον κράζοντα

Ἰδόντες δὲ οἱ Ἰουδαῖοι ἐθαμβήθησαν καὶ ἀπελθόντες διηγησαντο τοῖς πρώτοις αὐτῶν ὄπερ εἶδον πεποιηκότα τὸν Ἰησοῦν1

و می کرد بازی جویباری رهگذر در بوده پنجساله عیسی طفل این ترجمهبمحض و می گردانید پاک را آنها الفور فی کرده جمع گودالها در را جاری آبهای درست آن از گنجشک دوازده ساخته تر خاک قدری و فرمود امر را آنها سخنی

کرد را چیزها این وقتیکه بود ت سب و بازی نمود وی با نیز دیگر اطفال بسیاز وبازی سبت در که بدید کدر عیسی که را آنچه چون یهودی شخص و می کردند

جویبار سر بر تو پسر اینک گفت یوسف پدرش ه شده زوانه فورا می کند گردانیده آلوده را سبت و است ساخته پرنده دوازده گرفته گل و و میباشد

بدانجا یوسف

1 - 1 When this boy Jesus was five years old he was playing at the ford of a rushing stream 2 He was collecting the flowing water into ponds and made the water instantly pure He did this with a single command 3 He then made soft clay and shaped it into twelve sparrows He did this on the sabbath day and many other boys were playing with him 4 But when a Jew saw what Jesus was doing while playing on the sabbath day he immediately went off and told Joseph Jesus father See here your boy is at the ford and has taken mud and fashioned twelve birds with it and so has violated the sabbath5 So Joseph went there and as soon as he spotted him he shouted Why are you doing whats not permitted on the sabbath6 But Jesus simply clapped his hands and shouted to the sparrows Be off fly away and remember me you who are now alive And the sparrows took off and flew away noisily7 The Jews watched with amazement then left the scene to report to their leaders what they had seen Jesus doing mdash The Infancy Gospels of James and Thomas Introduction by Ronald F Hock Polebridge Press 1995 p 105-107

146

جایز آنها کردن که را کارها این سبت در چرا گفت زده بانگ بوی دیده و آمد داده در ندا گنجشکها به و زده بهم را خود دستهای عیسی و می کنی نیست

و شدند روانه کنان جیک جیک و نمودند پرواز گنجشکها و بروید گفت بدانهاکه بودند دیده که اعمالیرا آن رفته و گشتند متعجب دیدند اینرا یهود چون در افسانه این تمام و انتهی کردند بیان خویش بمقدسین است کرده عیسی

فصل الطفولیه انجیل به مسمی عربی باطل فصل ۳۶کتاب در دیگر بطور واسرائیلی ۴۶ تومای بشارت از کتاب آن جزء آن که زیرا می شود یافت نیز

در باشد شده متکلم گهواره در عیسی حضرت آنکه دربارة اما و است ماخوذ ) سوره یعنی مریم قوم) ۳۱الی ۲۹ایه ۱۹سورة چون که است مکتوب

حضرت بسوی کرد اشاره او آنگاه می نمودند ملامت را وی مریم حضرتپرسیدند ndash ایشان چون و بیابند جوابی وی از تا فی عیسی کان من م نکل کیف

صبیا ) 1المهد ) پس کودک گهوار در باشد آنکه با گوئیم سخن چگونه یعنی گفت بدیشان داده جواب عیسی جعمنی حضرت و الکتاب اتانی الله عبد انی

نبیا در و پیغمبر مرا گردانید و کتاب مرا آمد خدا بنده منم بدرستیکه ترجمهاست مندرج چنین اول فصل الطفولیه انجیل

1 How can we talk to one who is a child in the cradle Quran 19 29 mdash Yusuf Ali

147

قد و المسیح عهد علی کان الذی الکهنه رئیس یوسیفوس کتاب فی وجدنا قدقال و المهد فی کان حین هو و تکلم یسوع ان هذا قال فا قایا انه اناس قال

جبرائیل بشرک کما ولدتنی الذی الکلام الله ابن یسوع هو انا انی امه لمریمالعالم لخلاص ارسلنی ابی و الملاک

مردم و بود مسیح زمان در که کهنه رئیس یوسیفوس کتاب در ترجمهدر هنگامیکه عیسی که گفت او که ایم یافته می باشد قیافا او که می گویند خدا پسر عیسی من بدرستیکه گفت مریم خود مادر به نموده تکلم بود گهوارهپدر و داد مژده بتو فرشته جبرائیل چنانکه زائیده ای مرا تو که هستم کلمه آن و

است فرستاده جهان نجات برای مرا مناینجا در محمد حضرت که میشود ظاهر کنیم مقابله قرآن با را این اگر و

و اعتقاد برحسب اند داده نسبت عیسی حضرت به که را همگی و الفاظ آن را حکایت این محمد حضرت شبهه و شک بی اما است کرده تبدیل خود تعلیم

ممکن طور بچه امر آن که بپرسد شخصی اگر و نموده اخذ جعلی کتاب آن ازو است شده ترجمه بعربی قبطی از کتاب این که گفت میتوان جوابش در بوده

این محمد حضرت البته بود محمد حضرت کنیزکهای درمیان قبطیه مادیة چوناصلی انجیل در داستان این که برد گمان شنیده نادان زن آن از را افسانه

داده تبدیل قدری آنرا سبب آن از پس است مرقوم حقیقی

148

زیرا باشد راست حکایتها قسم این که نیست ممکن اما و گردانید قرآن داخل ) باب یوحنا انجیل وقت) ۱۱آیه ۲از در عیسی حضرت که می شود ثابت

از بیشتر چون که ای معجزه دربارة زیرا نیاورد بجا معجزه ای هیچ طفولیتابتدای و شروع عجیب کار آن که مکتوبست آورد بعمل بود ساله سی

بوقوع وی از ای معجزه هیچ آنوقت از قبل که است ظاهر پس بود معجزاتش جز است مندرج قرآن در که عیسی حضرت معجزات سائر اما بود نپیوسته

برحق و راست البته است مذکور مائده به نسبت ذیل در آنچه و شد گفته آنکه است مرقوم اربعه اناجیل در آنچه با دارد مطابقت چونکه میباشد

است این میشود یافت قرآن در مائده دربارة آنچه ون و الحواري قال إذ قوا ات قال ماء الس من مآئدة علينا ل ينز أن ك رب يستطيع هل مريم ابن عيسى يا

مؤمنين كنتم إن الله قد أن ونعلم قلوبنا وتطمئن منها أكل ن أن نريد قالوااهدين الش من عليها ونكون علينا صدقتنا أنزل نا رب هم الل مريم ابن عيسى قال

خير وأنت وارزقنا منك وآية وآخرنا ولنا لأ عيدا لنا تكون ماء الس من مآئدةازقين عليكم الر لها منز ي إن الله سوره ( 1 قال یعنی مائده ۱۱۲آیه ۵سورة

)۱۱۵الی می تواند آیا مریم پسر عیسی ای حواریون گفتند چون ترجمهکه پروردگارت

1 Behold the disciples said O Jesus the son of Mary can thy Lord send down to us a table set (with viands) from heaven Said Jesus Fear Allah if ye have faith

They said We only wish to eat thereof and satisfy our hearts and to know that thou hast indeed told us the truth and that we ourselves may be witnesses to the miracle

Said Jesus the son of Mary O Allah our Lord Send us from heaven a table set (with viands) that there may be for us - for the first and the last of us - a solemn festival and a sign from thee and provide for our sustenance for thou art the best Sustainer (of our needs)

Allah said I will send it down unto you Quran 5 112- 115 mdash Yusuf Ali

149

اگر خدا از بپرهیزید گفت آسمان از آراسته طعام خوان ما بر فرستد فروو ما دلهای بیارامد و آن از بخوریم که می خواهیم گفتند گروندگان از هستید

عیسی گفت شاهدان از آن بر باشیم و بما گفتی راست تحقیق به که میدانیمکه آسمان از طعام خوانی ما بر فروفرست ما پروردگار خدایا بار مریم پسر

و را ما ده روزی و تو از ای معجزه و ما آخر و ما اول برای از عیدی را ما باشدبر آنرا فرستنده ام فرو من که بدرستی خدا گفت دهندگان روزی بهترین توئی

این همانا و نمی شود یافت مسیحی کتاب هیچ در معجزه این ذکر البته شماجدید عهد در را حکایت این اصل اما است نپیوسته بوقوع هرگز عجیب امر

باب ( متی انجیل در زیرا باب) ( ۲۹الی ۲۰آیه ۲۶میابیم مرقس انجیل د ۱۴وباب) ( ۲۵الی ۱۷آیه لوقا انجیل در باب) (۳۰الی ۱۴آیه ۲۲و یوحنا انجیل در وخود) ۳۰الی ۱آیه ۱۳ حواریان با عیسی حضرت که است ربانی عشاء آن ذکر

آن از حقیقی مسیحیان و فرمود تناول خویش دنیوی زندگانی آخری شب درعشاء وی حکم برحسب که هستند عادی آنوقت یادگاری برای ما بزمان تا ایام

در عیسی حضرت خوان یعنی مائده ذکر و دارند معمول اوقات اکثر ربانیراباب ( لوقا ۳۰آیه ۲۰انجیل از) من ملکوت در تا میشود یافت الفاظ باین

150

اسرائیل سبط دوازده بر نشسته کرسیها بر و بنوشید و بخورید من خوان آن که می گویند چرا اسلام اهل که شود کرده استفسار اگر و کنید داوریآن فکر در ایشان شاید که است این آن جواب شد نازل آسمان از مائده ) باب آنجا در که است مندرج رسولان اعمال کتاب در که میباشند ۱۰رویائی

که) ۱۶الی ۹آیه شد واقع و کند دعا تا برآمد خانه ببام پطرس مکتوبست چنیناو بیخودی می کردند حاضر او برای چون اما بخورد چیزی خواست شده گرسنه

بچهار بزرگ چادری چون را ظرفی و دید گشاده را آسمان پس نمود رخ رااز قسمی هر آن در که می شود نازل او بر آویخته زمین بسوی بسته گوشه

که رسید بوی خطابی و بودند هوا مرغان و زمین حشرات و وحوش و دواب چیزی زیرا خداوندا حاشا گفت پطرس بخور و کن ذبح برخاسته پطرس ای

پاک خدا آنچه که رسید بوی خطاب دیگر بار ام نخورده هرگز حرام یا ناپاکظرف آن ساعت در که شد واقع مرتبه سه این و مخوان حرام تو است کرده حکایت آن اصل پس بس و بود رویا فقط این ولی شد برده بالا آسمان به

باشد اشتباه همین باید مائدهحضرت دربارة قرآن در که نیز را دیگر چیزهای بعضی است لازم الآن

است مندرج مریم حضرت مادرش و عیسی

151

در که است این جمله آن از و بفهمیم را آنها سرچشمة و اصل تا کنیم بیانسوره ( یعنی مائده ۱۱۶آیه ۵سورة است) ابن مکتوب عيسى يا الله قال وإذ

الخ الله دون من إلهين وأمي خذوني ات اس للن قلت أأنت چون 1مريم و ترجمهو من گیرید فرا که مردمانرا مر ای گفته تو آیا مریم پسر عیسی ای خدا گفت ) سورة یعنی نسآء سورة در نیز این مثل و الخ خدا از غیر خدا دو را ۴مادرم

۱۶۹آیه است) مکتوب إلا الله على تقولوا ولا دينكم في تغلوا لا الكتاب أهل ياوروح مريم إلى ألقاها وكلمته الله رسول مريم ابن عيسى المسيح ما إن الحقواحد إله الله ما إن كم ل خيرا انتهوا ثلاثة تقولوا ولا ورسله بالله فآمنوا منه وكيلا بالله وكفى الأرض في وما ماوات الس في ما ه ل ولد له يكون أن 2سبحانه

این جز راستی مگر خدا بر مگوئید و دینتان در مکنید غلو کتاب اهل ای ترجمهعی مسیح که آنرا نیست انداخت اش کلمه و خداست فرستادة مریم پسر سی

باز اند سه مگوئید و پیغمبرانش و بخدا بگروید پس آن از روحی و مریم بسویاو منزهست یکتا خدائیست خدا نیست این جز شما برای است بهتر که ایستید

است زمین در آنچه و آسمانها در آنچه راست او مر فرزندی را او مر باشد که ) سوره یعنی مائده سورة در نیز و وکیل خدا است بس )۷۷آیه ۵و

1 And behold Allah will say O Jesus the son of Mary Didst thou say unto men worship me and my mother as gods in derogation of Allah etc (Quran 5 116)2 O People of the Book Commit no excesses in your religion Nor say of Allah aught but the truth Christ Jesus the son of Mary was (no more than) a messenger of Allah and His Word which He bestowed on Mary and a spirit proceeding from Him so believe in Allah and His messengers Say not Trinity desist it will be better for you for Allah is one Allah Glory be to Him (far exalted is He) above having a son To Him belong all things in the heavens and on earth And enough is Allah as a Disposer of affairs Quran 4 171 mdash Yusuf Ali

152

گشته مرقوم إله چنین إلا إله من وما ثلاثة ثالث الله إن قالوا ذين ال كفر قد لأليم عذاب منهم كفروا ذين ال ن ليمس يقولون عما ينتهوا لم وإن ترجمه 1واحد

هیچ نیست و تاست سه سوم خدا که گفتند آنانکه شدند کافر بتحقیق آینه هرخواهد مس آینه هر میگویند آنچه از ایستند نه باز اگر و یگانه خدای مگر خدائی

که هویداست ها آیه این از و دردناک عذاب ایشان از شدند کافر آنانکه کردبدعتی مسیحیان بعضی از گفته اند یحیی و الدین جلال چنانکه محمد حضرتحضرت و خدایتعالی یعنی هست خدا سه ایشان گمان حسب بر که بود شنیده

که مکتوبست بارها قرآن در کفرانه تعلیم آن رد در و عیسی حضرت و مریمکه میداند دارد اطلاع انجیل از هم و تورات از هم که هر و است واحد خدادر چونکه میباشد مسیحی دین بنیاد و اصل الهی پاک ذات وحدانیت عقیدة

) باب تثنیه کتاب ۴آیه ۶تورات خدای) یهوه بشنو اسرائیل ای است مرقوم ) باب مرقس انجیل در و است واحد عیسی) ۲۹آیه ۱۰مایهوه حضرت خود

مسیحی هیچ و میفرماید تصدیق تمام بتأکید آنرا کرده اقتباس را آیه ایندر که است حیف اما است نبوده مریم حضرت الوهیت مقر هرگز حقیقی

عین که است یافته دخول مریم حضرت عبادت مسیحی کلیسای اجزاء بعضیمیباشد پرستی بت

1 They do blaspheme who say Allah is one of three in a Trinity for there is no god except One Allah If they desist not from their word (of blasphemy) verily a grievous penalty will befall the blasphemers among them Quran 5 73 mdash Yusuf Ali

153

است مقدس کتاب تعلیم بضد و الهی احکام برخلاف بالکل عبادت آن چه اگر وکتابهای آن از بعضی در مریم حضرت دربارة آنچه با دارد کلی مطابقت اما

کرده اقتباس آنها از شد ذکر که هائیرا حکایت آن محمد حضرت که جعلیاست

) سورة یعنی نسآء سورة که) ۱۵۶آیه ۴در است مکتوب یهود دربارة گفتند ایشان وما قتلوه وما الله رسول مريم ابن عيسى المسيح قتلنا ا إن

عزيزا الله وكان إليه الله فعه ر بل يقينا قتلوه وما لهم ه شب ولكن صلبوه 1حكيما او نکشتند و خدا پیغمبر را مریم پسر عیسی مسیح کشتیم ما ترجمه

را او نکشتند و را آنها مر شد گردیده شبیه ولیکن را او نکشیدند بدار و را در و کردار درست غالب خدا باشد و او بسوی خدا را او کرد بلند بلکه بیعیناز بعضی تعلیم با اما است حواریین و انبیا کتب تمام بضد قرآن تعلیم اینجاما نام ایرینیوس مسیحی قدیم علمای از یکی زیرا دارد کلی مطابقت بدعتیان

همین بود قدیم بدعتیان روسای از یکی که بسلیدیس که می سازد مطلع را می گوید بسلیدیس دربارة ایرینیوس و می آموزانید خود بشاگردان را اعتقاد

میداد تعلیم چنین عیسی حضرت خصوص در شخص آن mdashکه Neque passum eum Simonem

1 We killed Christ Jesus the son of Mary the Messenger of Allah- but they killed him not nor crucified him but so it was made to appear to themhellipfor of a surety they killed him not-Nay Allah raised him up unto Himself and Allah is Exalted in Power Wise (Quran 4 157- 158)

154

Quedam Cyrenaeligum angariatum portasse crucem eius pro eo et hunc secundum ignorantiam et errorem crucifixum transfiguratum ab ec uti putaret ur ipse esse Iesus 1

صلیبش ndash شده مجبور نام شمعون قیروانی شخصی و ندید درد او و ترجمهبود شده نموده تبدیل صورتش وی از چون شخص این و نمود حمل وی برای را

مصلوب غلط و نادانی این حسب بر میباشد عیسی او که برند گمان مردم تا انتهی آن گشت مریدان از را عقیده این محمد حضرت که هویداست پس

مسیح شدن مصلوب منکر که هر چه اگر است آموخته بدعتی بسلیدیسکرده نبوت قبل از انبیا چونکه مینماید مقاوت حواریین و انبیا همة با میباشدکامل کفارة نهاده را خود عزیز جان طور بدان می باید موعود مسیح که گفتند

داده شهادت نیز حواریین و بگذراند بشر نوع بنی جمیع گناهان برای کافیصلیب بر ما دهندة نجات که دیدیم خود بچشمان بوده حاضر ما که گفته اند

شد شخص کشیده آن باطل قول آن که نشد ملتفت را این محمد حضرت اماحضرت که می باشد این آن و است شده مرتبط وی دیگر گمان با بدعتی

بر در الحقیقه فی را بشریت لباس عیسی

1 A certain Simon of Cyrene had been compelled to carry His cross for Him and that this man was crucified through ignorance and error having been changed in form by Him so that it should be thought that he was Jesus Himself mdash Sources of Qurrsquoan p 183 Simon a certain man of Cyrene being compelled bore the cross in his stead so that this latter being transfigured by him that he might be thought to be Jesus was crucified through ignorance and error hellip mdash Irenaeus Adversus Haereses Book I Chapter 24 Doctrines of Saturninus and Basilides mdash Irenaeligus Against Heresies Book I Chap xxiv Doctrines of Saturninus and Basilides In Vol I The Apostolic Fathers with Justin Martyr and Irenaeligus The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

155

آن از و بود پذیرفته نداشت حقیقی وجود که بدنی شبیه فقط بلکه نکردهرا مردم بلکه شود مصلوب یا بیند درد یا یابد تولد او که نبود ممکن جهت این ولکن است گردیده امور این متحمل وی که برند گمان ایشان تا فریفت

بالکل فاسد تعلیم اوهام از جزئی کردن قبول لهذا است انجیل و قرآن ضدمحمد حضرت برای وی کفرانة باطلة حکمت اصول کردن رد و بسلیدیسمنهدم عمارت آن تمام البته شود رد تعلیم هر اصول اگر چونکه نبود مناسب

و می ماند ثابت طور چه به فروعاتش پس باشد باطل اصولش اگر و می گرددخود قرآن داخل را آیه این کرده چنین محمد حضرت که است ظاهر اما

ساختکه فرمود امر را خود شاگردان عیسی حضرت که برآنند اسلام اهل

قرآن از آیة گمان آن اثبات در و باشند احمد به مسمی دیگر نبی آمدن منتظرسورة ( یعنی صف سورة در که می آوردند این) ۶آیه ۶۱پیش آن و میشود یافت

است مصدقا إليكم ه الل رسول ي إن إسرائيل بني يا مريم ابن عيسى قال وإذأحمد اسمه بعدي من يأتي برسول را ومبش وراة الت من يدي بين و 1لما ترجمه

خدا فرستادة من بدرستیکه اسرائیل بنی ای مریم پسر عیسی گفت چونو تورات از است من دست دو میانة را مرآنچه کننده تصدیق شما بسوی

برسولی دهنده بشارت

1 And remember Jesus the son of Mary said O Children of Israel I am the messenger of Allah (sent) to you confirming the Law (which came) before me and giving Glad Tidings of a Messenger to come after me whose name shall be Ahmad Quran 61 6 mdash Yusuf Ali

156

اشاره آیه این البته و است احمد اسمش که من بعد از آمد خواهد کهفارقلیط دربارة آنچه بسوی باب ( )Παράκλητος (1 می نماید یوحنا انجیل در

باب ۲۶و ۱۶آیه ۱۴ باب ۲۶آیه ۱۵و آن) ۷آیه ۱۶و که هر اما است مکتوبیافت آنجا در آینده ای نبی هیچ ذکر که می بیند بخواند تمام دقت با را باب هاگفت القدس روح دربارة فرمود عیسی حضرت که را آنچه بلکه نمی شود

از بعد چند روزی مسیح وعدة آن و است شده بیان مذکور آیه های در چنانکهدر حواریین بر القدس روح نزول و تکمیلش بیان که رسید باتمام صعودش

باب ( رسولان اعمال الی ۲کتاب اول ۱۱آیه اشتباهی) آن اصل و است مندرجاین معنی عرب اهل که است این میشود یافت قرآن در لفظکه

Παράκλητος ) احمد) یعنی آن ترجمة که بردند گمان ندانسته را فارقلیط لفظی اما است دهنده تسلی یونانی لفظ آن معنی آینه هر چه اگر میباشد

از صدایش اجنبیان مسامع به که هست یونانی زبان در صدای دیگرΠαράκλητος ( یعنی چنپاراقلیطوس( ندارد تفاوتی Περίκλυτος دان

2 ( نامدا( بینهایت لفظ آن معنی که و پریقلیطوس می باشد ستوده بسیار یا و رآن از ندانست بخوبی را یونانی زبان که عرب اهل از شخصی که گفت میتوان

( است ( احمد یافارقلیط پاراقلیطوس معنی که برد گمان کرده اشتباه سبب

1 Paraclete (Greek Helper Advocate Comforter) John xiv 16 26 xv 26 xvi 7 Nevertheless I tell you the truth It is expedient for you that I go away for if I go not away the Comforter will not come unto you but if I depart I will send him unto you John 167 (KJV) See also Sources of Islam p 63 Sources of Qurrsquoan p 190-191 Inquiry into Sources p 1762 Periclete (Greek praised celebrated) and may be translated into Arabic as Ahmad

157

ما عربی در که برد گمان عجمی شخص که آنست مثل اشتباه این آنکه حال وغین حرف تلفظ عموما ایران اهل زیرا نیست تفاوتی هیچ قریب و غریب بین ایام در نقاش مانی که است معلوم و می گویند ق مثل آنرا شمرده مشکل را

که هستم فارقلیط آن من گفت کرده نبوت ادعای و شده برپا ایران در قدیم ایشان زیرا نکردند قبول را او ادعای مسیحیان اما داد شهادت وی بر مسیح

وعدة مسیح که می دانستند بخوبی و داشتند تمام واقفیت خود انجیل تعلیم از است نداده را صادق نبی هیچ آمدن

عیسی حضرت چون که گفت محمد حضرت که است مندرج احادیث درنمود خواهد زیست سال چهل تا زمین روی بر فرمود خواهد نزول آسمان از

) صفحه المجالس عرائس کرد خواهد عروسی یعنی از) ۵۵۴ویتزوج که هر وکتاب در که است این آن و می فهمد را غلط این اصل باشد واقف مقدس کتاب

) باب ۹الی ۷آیه ۱۹مکاشفه تمجید) را او و نمائیم وجد و شادی مکتوبستو است ساخته حاضر را خود او عروس و است رسیده بره نکاح که زیرا کنیم

عدالتهای کتان آن که زیرا بپوشاند را خود روشن و پاک بکتان که شد داده باو دعوت بره نکاح ببزم آنانیکه خوشابحال بنویس گفت مرا و است مقدسین

انتهی اند شده

158

باب در را سوال این جواب کیست عروس آن که کنیم استفسار اگر ۲۰ولکن ۲آیه که دیدم را جدید اورشلیم مقدس شهر مکتوبست چنین جائیکه می یابیم

شوهر برای که عروس چون شده حاضر میشود نازل آسمان از خدا جانب از کلیسای از عبارت مذکوره عروس آن که می بینیم پس است آراسته خود

بزمین وقت همان در که میباشد حقیقی مسیحیان جماعت یعنی مقدسینو منجی مابین که است کامل واتحاد دوستی آن از مراد نکاح آن و برمیگردند

می باشد اشتباه محض حدیث آن اصل پس بود خواهد ناجیانش

سورة ( یعنی عمران آل سورة برحسب تفاسیر و احادیث در چون ) ndash۴۸آیه ۳و ( گفته ( توام میرانندة من بدرستیکه عیسی ای یعنی متوفیک انی عیسی یا

امر این البته یافت خواهد وفات خود مراجعت از بعد عیسی حضرت که میشودآیه ( اول باب مکاشفه کتاب در زیرا است مقدس کتاب تعلیم )۱۸و ۱۷برخلاف

شدم مرده و زنده و آخر و اول هستم من است فرموده عیسی حضرت خود اما است من نزد اموات عالم و موت کلیدهای و هستم زنده تاابدالأباد اینک و

در که می باشد ذیل الفاظ این میشود یافت احادیث در آنچه نياحته اصل قصة

159

جار الن يوسف يخ الش القديس شده) ۳۱باب( أبينا گفته الیاس و خنوخ دربارة ndash نمودند صعود آسمان به مردن بدون دو هر که يأتوا است أن لأولئك ينبغي

ويموتوا والضيق دة والش والخوف القلق يوم في مان الز آخر في العالم 1 ndashإلى

ترس و زحمت روز در زمان آخر در جهان به که ایشان برای است لازم ترجمه حکایت به مسمی قبطی جعلی کتاب در نیز و بمیرند و بیایند تنگی و سختی و

است مرقوم چنین الیاس و خنوح دربارة مریم حضرت خفئن

2

موترا ذائقة الأمر آخر که است واجب هم ایشان بر دیگران این اما ترجمه این خوانندگان از را چیز این محمد حضرت اصحاب چون و انتهی بچشند

و خنوخ مثل نیز عیسی حضرت که گفتند البته بودند شنیده باطل کتابهایآسمان به مردن بدون او که بردند گمان چون و بچشد موترا ذائقة باید الیاس

اندکی از بعد میفرماید مراجعت چون البته که گفتند پس است نموده صعودنیز و نمودند تفسیر گمانشان این برحسب را سوره آن پس یافت خواهد وفات

سوره ( یعنی عنکبوت سورة الموت) ۵۷آیه ۲۹در ذائقه نفس کل است مکتوبمی آورند پیش خود قول اثبات در نیز اینرا که

1 It will happen to them that they will return to the world in the last time in the day of grief and fear and distress and then will die Chapter xxxi History of Joseph the Carpenter Sources of Islam p 65 Sources of Qurrsquoan p 188 Inquiry into Sources p 66

mdash O my brethren that they also Enoch and Elias must towards the end of time return into the world and die-in the day namely of commotion of terror of perplexity and affliction History of Joseph the Carpenter Chap xxxi In Vol VIII The Twelve Patriarchs Excerpts and Epistles The Clementina Apocrypha Decretalis Memoirs of Edessa and Syriac Documents Remains of the First Ages The Ante-Nicene Fathers Translations of The Writings of the Fathers down to AD 325 Editied by Alexander Roberts and James Donaldson American Reprint of the Edinburgh Edition W B Eerdmans Publishing Co Grand Rapids MI Reprinted 1989 p 349

2 19 But these also even they must needs taste death at last mdash Robinson Forbes Coptic Apocryphal Gospels (No 2) In Texts and Studies Contributions to Biblical and Patristic Literature Vol IV Cambridge University Press Cambridge England 1896 (Reprinted Kraus Reprint Ltd Nendeln Liechtenstein 1967) Bohairic Accounts Of the Falling Asleep of Mary Chapter 519 p108-109

160

سوره ( یعنی عمران آل سورة در الفاظ همین ۱۸۲آیه ۳و می شود) یافت نیزتصنیفات از یا مسیحیان کتابهای از که دیگر مختصر مطلب چند ذکر

که مرویست احادیث در که است این آنجمله از و است شده اخذ بدعتیاناز دیگری از بعد یکی بیافریند را آدم حضرت خواست تعالی خدای چون

عزرائیل الامر آخر و بگیرد زمین خاک ای قبضه تا فرستاد مقریرا فرشتگانبرگرفت خاک ای قبظه زمین روز همة از و کرد فراز را خود دست آمده پائین

صفحة ( الأنبیا قصص آوردم اینک دانی تو خدایا گفت و بیاورد الفدا) ndash ۱۱و ابو ومیگوید ndash اثیر ابن کامل قبضة از من ع آدم خلق تعالى ه الل إن صلعم بي الن قال

الأرض أديم من خلق ه لأن آدم سمي ما وإن الأرض جميع من ترجمه 1قبضهاتمام از آنرا که مشتی از را ع آدم خدایتعالی بدرستیکه گفت صلعم پیغمبر

زیرا است بوده آدم به مسمی او که نیست این جز و بیافرید گرفت زمین پائین خاک گرفتن برای آسمان از فرشته اینکه و شد آفریده زمین ادیم از که

از ( ) همه این خواست زمین از خاکرا مشت آن است احادیث در چنانکه و آمداست گشته مأخوذ بود مرقیون به مسمی که بدعتی یونانی شخص نوشتجات

مصنفین از یکی زیرا

1 Abul Feda quoting from Ibn Athicircr gives us this account The Prophet said that God created Adam from a handful of earth gathered from all round the world and that he was called Adam as formed out of the earth below (ie adicircm- أديم ) See Sources of Islam p 66 Sources of Qurrsquoan p 193

161

بدعتی شخص همان کتاب از را ذیل الفاظ این نام یزنبی ارامنه قدیمیتریناست ndash کرده Եւ տեսեալ օրինացն աստուծոյ` թէاقتباس

գեղեցիկ է աշխարհս խորհեցաւ առնել rsquoի սմա մարդ Եւ իջեալ առ հիւղն յերկիր ասէ տուր ինձ rsquoի կաւոյդ քումմէ

ու յինէն տամ ոգի Տուեալ նմա հիւղեայն յերկրէ իւրմէ ստեղծ զնա և փչեաց ի նա ոգի և վասն այնորիկ անուանեցաւ Ադամ զի rsquoի կաւոյն արարաւ1 )کتاب

باب بدعتها رد به ۴مسمی جهان) این که دید چون تورات خدای و ترجمهزمین در ماده نزد و بسازد آن از را انسان که شد مصمم است صورت خوب

داد خواهم روح خودم از و بده بمن را خود خاک از چیزی گفت شده و نازلوی در را روح و آفرید را او داد بوی را خود زمین از چیزی از ماده چون

دمید انتهی بود گردیده ساخته خاک از که شد مسمی آدم به سبب این از واو که مینامند تورات خدای را او شخصیکه آن مرقیون فاسد گمان برحسب و

زیرا بس و است فرشته ای برداشت زمین از انسان آفرینش برای را خاکاز تورات که می گفتند

1 And the Lord God saw that the earth was pleasant to the sight and he decided to create man on it He came down to the earth and said give me the dust of yours and I shall make a living soul of it He took the dust of the ground and formed man of it and He breathed into his nostrils the breath of life and therefore He called him Adam as he was created from the dust of the ground mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book iv

The God of the Law seeing the earth fair to look upon desired to make man out of it and having descended to Matter Hylecirc (ὕλη) on the earth he said Give me some of thy soil and I will from myself impart to it a soulSo when Matter had given to him some of the earth he created man and breathed into him a soul and for this reason he was called Adam because he was made out of the earth mdash Armenian mdash Sources of Qurrsquoan p 193-194 See also Sources of Islam p 66

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

162

رب را فرشته آن و گردید نازل بود خدایتعالی دشمن که فرشتگان جانبالقابرا این آخرین که می نامیدند جهان این رئیس و مخلوقات خالق و العالمین

( این( به ملقب شیطان جائیکه بودند گرفته انجیل از جهان این رئیس یعنی ) باب یوحنا انجیل ببین است دربارة) ۳۰آیه ۱۴لقب را آیه آن اسلام اهل و

می گفت مرقیون و نمی دانند آنرا صحیح معنی و می کنند بیان محمد حضرتاما هست خدایتعالی که ندانست اول در و بود دوم آسمان ساکن فرشته آن که

گردیده معروف غیر خدای آن دشمن یافت اطلاع الوجود واجب وجود از چونعبادت و حرمت را او و نشناسند را حقیقی خدای مردم تا بکوشیدن نمود بنا

مشابهت می گویند عزازیل خصوص در اسلام اهل آنچه با خیال این و ننمایند را عزازیل حکایت بقی ما تمام اما شد دوم آسمان ساکن نیز او که دارد کلی

بیان مفصلا کتاب این پنجم فصل در چنانکه بجوئیم زردشتیان کتابهای در باید نمود خواهیم

مری سورة ( در سوره یعنی گشته ) ۷۳الی ۶۹آیه ۱۹م مرقوم چنینا است جثي م جهن حول هم لنحضرن ثم ياطين والش هم لنحشرن ك لننزعن فورب ثم

ا عتي حمن الر على أشد هم أي شيعة كل هم من ذين بال أعلم لنحن ثم

163

ا صلي بها إل أولى منكم وإن ا ا مقضي حتما ك رب على كان ذين واردها ال ننجي ثما جثي فيها الظالمين ونذر قوا 1ات میکنیم حشر که تو بپروردگار پس ترجمه

بزانو جهنم پیرامون کرد خواهیم حاضرشان آینه هر پس دیوان با را ایشانخدا بر ترند سخت هرکدامشان گروهی هر از می آوریم بیرون پس درآمدگان

و اندختن راه از آن به سزاوارترند ایشان بآنانکه داناتر مائیم پس نافرمانی ازحکم واجبی پروردگارت بر باشد آنرا است شونده وارد که مگر شما از نیست

در ستمکارانرا واگذاریم و شدند پرهیزکار که آنانرا میرهانیم پس شده کرده چونکه هستند الرأی مختلف مفسرین ها آیه این بیان در و درآمده بزانو آنهایش شعله اما و کنند عبور جهنم از باید هم مومنین جمیع که می گویند بعضی

که است صراط پل از عبارت آن که برآنند دیگران و نمی رساند ضرر ایشانرا که داریم چیزی پل آن دربارة و کنند عبور باید جهنم بالای بر آن از مردم جمیع

منکم ان الفاظ این شاید که میگوئیم اینجا در اما و نمائیم بیان پنجم فصل درانجیل از ای آیه بیان در نادان مسیحیان از بعضی آنچه به است راجع واردها الا

باب ( باب) ( ۴۹آیه ۹مرقس بقرنتیان اول رسالة از دیگر آیة گفته) ۱۳آیه ۳واز آتش به گناهکار مسیحیان آن در که هست جائی که برده اند گمان چون اند

می شوند کرده پاک گناهانشان

1 So by thy Lord without doubt We shall gather them together and (also) the Evil Ones (with them) then shall We bring them forth on their knees round about HellThen shall We certainly drag out from every sect all those who were worst in obstinate rebellion against

(Allah) Most GraciousAnd certainly We know best those who are most worthy of being burned thereinNot one of you but will pass over it this is with thy Lord a Decree which must be accomplishedBut We shall save those who guarded against evil and We shall leave the wrong-doers therein (humbled)

to their knees Quran 19 68 - 72 mdash Yusuf Ali

164

از نه خیال این البته باشد داشته صراط پل به نسبتی قرآن الفاظ این اگر اماخواهد بیان خود موضع در چنانکه است شده اخذ زردشتیان از بلکه مسیحیان

شد ) سوره یعنی شوری سورة در میزان ذکر قارعه) ۴۲و سورة در نیز و

سوره( است) ۱۰۱یعنی مکتوب چنانچه میشود الكتاب یافت أنزل ذي ال ه اللقريب اعة الس لعل يدريك وما والميزان آیه ( 1بالحق شوری ۱۶سورة ترجمه)

شاید ترا کرد دانا چیز چه و میزان و بحق کتابرا فروفرستاد خدائیکه اوست مکتوبست ونیز باشد نزدیک عيشة قیامت في فهو موازينه ثقلت من فأما

هاوية فأمه موازينه خفت من وأما اضية آیه( 2ر قارعه ۶و ۵سورة ترجمه) آنکه اما و پسندیده عیش در اوست پس هایش سنجیده آمد گران آنکه اما پس اینجا در که نیست لازم است دوزخ مأوایش پس هایش سنجیده آمد سبکنمائیم بیان است مندرج عظیم میزان آن به نسبت احادیث در که را آنچه تمام

از تعلیم این اصل که کنیم استفسار باید اما میداند را امور آن شخص هر زیرا نامة وصیت به مسمی است جعلی کتاب در که باد واضح است بوده کجا

شد تصنیف مصر در اولا که ابراهیم

1 It is Allah Who has sent down the Book in Truth and the Balance (by which to weigh conduct) And what will make thee realise that perhaps the Hour is close at hand (Quran 42 17)2 Then he whose balance (of good deeds) will be (found) heavyWill be in a life of good pleasure and satisfactionBut he whose balance (of good deeds) will be (found) light-Will have his home in a (bottomless) Pit Quran 101 6-9 mdash Yusuf Ali

165

آنرا باید که بیابیم چیزی کتاب آن در و است شده ترجمه وعربی یونانی بزبان ومقابله است شده گفته سیئات و حسنات سنجیدن دربارة قرآن در آنچه با

خواست الهی امر به الموت ملک چون که است مندرج چنین کتاب آن در کنیموفاتش از قبل که کرد درخواست خلیل آن نماید قبض را ابراهیم حضرت روح

عروج یافت اجازت چون و کند مشاهده را زمین و آسمان عجایت که یابد اذنآسمان داخل چندی از بعد چون و نمود تماشا را چیز هر آن کرده گشت دوم

مذکور کتاب آن در زیرا می سنجد آن به مردمرا اعمال فرشتة که دید میزانرا است مندرج چنین

XII 1 Ἐν μέσῳ τῶν δύο πυλῶν ἵστατο θρόνος καὶ ἐπ αὐτῷ ἐκάθητο ἀνὴρ θαύμαστος ἔμπροσθεν δὲ αὐτοῦ ἵστατο τράπεζα κρυσταλλοειδὴς ὅλος διὰ χρυσοῦ καὶ βύσσου ἐπάνω δὲ τῆς τραπέζης ἦν βιβλίον κείμενον τὸ πάχος αὐτοῦ πηχέων ἕξ τὸ δὲ πλάτος αὐτοῦ πηχέων δέκα ἐκ δεξιῶν δὲ αὐτῆς καὶ ἐξ ἀριστερῶν ἵσταντο δύο ἄγγελοι κρατοῦντες χάρτην

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XII p 28-31

166

καὶ μέλανα καὶ κάλαμον πρὸ προσώπου δὲ τῆς τραπέζης ἐκάθητο ἄγγελος φωτοφόρος κρατῶν ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ ζυγόν ἐξ ἀριστερῶν δὲ ἐκάθητο ἄγγελος πύρινος ὅλος ἀνιλέως καὶ ἀπότομος ἐν τῇ χειρὶ αὐτοῦ κρατῶν σάλπιγγα ἔνδον αὐτῆς κατέχων πῦρ παμφάγον δοκιμαστήριον τῶν ἁμαρτωλῶν καὶ ὁ μὲν ἀνὴρ ὁ θαυμάσιος ὁ καθήμενος ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτὸς ἔκρινεν καὶ ἀπεφῄνατο τὰς ψυχάς οἱ δὲ δύο ἄγγελοι οἱ ἐκ δεξιῶν καὶ ἀριστερῶν ἀπεγράφοντο ὁ μὲν ἐκ δεξιῶν ἀπεγράφετο τὰς δικαιοσύνας ὁ δὲ ἐξ ἀριστερῶν τὰς ἁμαρτίας καὶ ὁ μὲν πρὸ προσώπου τῆς τραπέζης ὁ τὸν ζυγὸν κατέχων ἐζυγίαζεν τὰς ψυχάς καὶ ὁ πύρινος ἄγγελος ὁ τὸ πῦρ κατέχων ἐδοκίμαζεν τὰς ψυχάς καὶ ἠρώτησεν Ἁβραὰμ τὸν

167

ἀρχιστράτηγον Μιχαήλ Τί ἐστιν ταῦτα ἃ θεωροῦμεν ἡμεῖς καὶ εἶπεν ὁ ἀρχιστράτηγος Ταῦτα ἅπερ βλέπεις ὅσει Ἁβραὰμ ἔστιν ἡ κρίσις καὶ ἀνταπόδοσις hellip

فصل( ndash اول صورت ابراهیم نامة ۱۲وصیت درختی) دو آن میان در ترجمه داشت بلور شباهت که میزی و بود نشسته آن بر عجیب مردی و بود قائم

( قطر ( که شده نهاده کتابی میز آن روی بر و قائم بز نازک کتاب و طلا از تماماایستاده فرشته دو چپ و راست طرف بر و ذراع ده آن عرض و ذراع شش آننشسته نورانی فرشتة میز روز پیش و میداشتند قلم و مرکب و کاغذ که بودند

و آتشین تماما ای فرشته چپ برطرف و میداشت میزانی خود دست در که بودآتش کرنا آن در و میداشت کرنا خود دست در که بود نشسته متعبس و بیرحم

میداشت میباشد گناهکاران معیار که آن سوزنده بر که عجیب مرد آن خود وفرشته دو آن و میداد فتوی برایشان و میکرد داوری را ارواح بود نشسته تخت

بود راست دست بر آنکه مینوشتند دفتری در میبودند چپ و راست دست بر کهمیز پیش آنکه و می نوشت را گناهان بود چپ طرف بر آنکه و را عادلانه اعمال

فرشتة آن و می سنجید ارواح می داشت آنرا میز آن و بود

168

( ) سپه میکائیل از ابراهیم و می آزمود را ارواح میداشت آتش که او آتشین سالار سپه آن و چیست می بینیم را آنها ما که چیزهائی این پرسید سالار

انتهی جزاست و داوری می بینی که چیزهایی این مقدس ابراهیم ای گفتباب( اول صورت ابراهیم نامة که) ۱۲وصیت است شده نوشته آن از بعد و

است برابر او ردیة افعال و حسنه اعمال که روحی هر که دید ابراهیم حضرتجائیکه در بلکه میشود شمرده شدگان هلاک عدت در نه و ناجیان زمرة در نه اعراف سورة در که آنست مثل امر این و میگیرد قرار باشد دو هر بین ما

سورة( رجال توبست مک) ۴۴آیه ۷یعنی الأعراف وعلى حجاب 1وبينهما

میزان ذکر آن محمد حضرت که میشود آشکار شد گفته آنچه در از که رامصر در هجرتش از قبل سال صد چهار تخمینا که جعلی کتاب این از قرآنست

بهم کتاب آن از که را اطلاعی آن که گفت میتوان و نمود اخذ بود شده تصنیف که تعلیمی آن اصل اما و کرد حاصل بود کنیزکش که قبطیه ماریة از رسانید

مقدس کتاب در نه است مندرج ابراهیم نامة وصیت در میزان آن به نسبت مخفی میشود یافت الأموات کتاب به مسمی قدیمی بسیار کتابی در بلکه

الأموات کتاب این های نسخه بسیار که نماناد

1 Between them is a veil And on the Heights are men Quran 7 46 mdash Yusuf Ali

169

برده گمان ایشان زیرا است شده گرفته پرست بت مصریان قدیم قبور ازاز و می باشد بود تهوتی او اسم که بتهایشان از یکی تصنیف کتاب آن که بودند

کتاب آن از اموات تا می نهادند قبورشان در مردگان نعشهای با آنرا سبب آن فصل سر بر کتاب آن در و یابند تعلیم هم آخرت آنرا ۱۲۵در که تصویریست

بت دو که می بیند افکند نظر تصویر این بر که هر و کردیم نقل اینجا دردر و می سنجند نهاده ترازو در را مرده عادل شخص قلب انپو و حور به مسمی

و می نامیدند راستی یعنی مأت را او که است دیگر بتی نشان دیگر ترازویو می نویسد طوماری در را میت آن حساب باشد مذکور تهوتی که دیگر خدائی

مصری حروف به است مندرج میزان بالای بر صفحه این در که ارقامی آنndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ماخیت حاف ر ماخرو عانخ اوف اسر هذه هی و مکتوبست قدیماسر ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ن استف ر ابف نف آق اب رطف سح خنت م محنو ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ان نب تهوتی آن زط امما حسرت خنت آعا نتر ماخرو

میزان ndash ndash ndash است زنده شده شمرده عادل اسر ترجمه زطو تهوتی نب پا دلش وی برای دل می گوید الهی دیوانخانة وسط در است برابر خود مقام در

داخل شده شمرده عادل اسر در خویش بجای

170

هرمپلیس شهر مالک حسرت شهر در بزرگ خدای تهوتی که باشد بشود ( سر ( بالای بر که باد واضح انتهی بگوید چنین نبوت یهنی تهوتی کلمات مالک

مصری بحروف آنها اسامی میباشد منقش تصویر این در که بتهائی از بعضیمطالعه تا نوشت نیز فارسی بحروف را آنها اوراق این مصنف و است مرقوم

است این مکتوبست هولناک حیوان آن بالای بر آنچه و بفهمند بهتر کنندگان سازندة ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash ndash مغلوب ترجمه امنتی عام امنتی نبت عام ن خفتو طر

به نزدیک و اموات عالم حیوان اموات عالم خواتون نشان بلعید به دشمنان آن و میباشد قائم درونی مقدس در بر که هدایا از پر مذبحیست حیوان آن

تهوتی آنچه برحسب میت آن روح با نشسته مقدس آن در که نشین تخت داور بارقام القابش و میباشد محسن خدای اسر خود مینماید سلوک است نوشته

آعا نتر عانخ نب نتر نفر ان اسر است مرقوم بدینطور مصری ستن ابط نب آعا نتر امنتی خنتی اگر سئو حسری زت حق

ابد حاکم بزرگ خدای حیات مالک خدا نیکو وجود آشسر ترجمه نتر نححازل پادشاه ابط شهر مالک بزرگ خدای اموات عالم در دوزخ و بهشت سرور

انتهی خدا

171

میشود داده عادل میت آن به تصویر این اول جزء در اسر اسم که باد واضح الفاظ این بارها تخت آن زیر و است شده متحد معبود آن با او که زانرو

ظاهر شده گفته آنچه از پس سلام و حیات یعنی اتر عانخ است مرقومصادر ینبوع این از مکتوبست میزان آن به نسبت قرآن در آنچه هر که است

است شدهابوالبشر آدم حضرت خود معراج در محمد حضرت که است احادیث در

در چنانکه می گذرد خرم و خوش گاهی و مینماید زاری و گریه گاهی که دید راصفحه المصابیح ۵۲۱مشکوت است إذا مندرج الدنيا السماء علونا فتح فلما

ضحك يمينه قبل نظر إذا أسودة يساره وعلى أسودة يمينه على قاعد رجل قلت الصالح والابن الصالح بالنبي مرحبا فقال بكى شماله قبل نظر وإذا نسم شماله وعن يمينه عن الأسودة وهذه آدم هذا قال هذا من لجبرائيل

فإذا النار أهل شماله عن التي والأسودة الجنة أهل منهم اليمين فأهل بنيه بكى شماله عن نظر وإذا ضحك يمينه عن کرد 1نظر باز را در چون و ترجمه

وی راست دست بر که نشسته مردی اینک برآمدیم ترین پائین آسمان به نگریست خود راست بطرف چون بود سپاهها وی چپ دست بر و سپاهها

نبی به مرحبا گفت و گشت گریان نگریست خود چپ بطرف چون و خندیدپسر به و نیکوکار

1 When he opened we went up to the lower heaven Lo a man seated on his right hand were dark figures and on his left dark figures When he looked to his right he laughed when to the left he wept And he said Welcome to the righteous Prophet and to the excellent Son I then asked Gabriel Who is this It is Adam he said and these dark figures on his right and on his left are the spirits of his sons The people on his right hand are the inhabitants of Paradise and the dark figures on his left are those of the Fire when he looks to his right he smiles and when he looks to the left he weeps mdash Mishkat al Masabih by Muhammad Ibn Al-Khatib Al-Tabrizi ( التبريزي الخطيب ه الل عبد بن محمد المصابيح ( مشكاةSee also Sources of Islam p 71 and Sources of Qurrsquoan p 206

Then he opened We got up to the nearest heaven and found a man seated with numerous parties by his right side and numerous parties by his left side When he looks to his right side he laughs and when he looks to his left side he weeps He said Welcome to the righteous Prophet and the righteous servant I asked Gabriel Who is he He said He is Adam and those that are by his right side and his left are the souls of his descedants Those of them that are by the right side are the inmates of Paradise and the numerous parties by his left side are the inmates of Hell So when he looks to his right side he laughs and when looks to his left he weeps mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec 6 No 92 p 390

So the gate was opened and we went over the nearest heaven and there we saw a man sitting with some people on his right and some on his left When he looked towards his right he laughed and when he looked toward his left he wept Then he said Welcome O pious Prophet and pious son I asked Gabriel Who is he He replied He is Adam and the people on his right and left are the souls of his offspring Those on his right are the people of Paradise and those on his left are the people of Hell and when he looks towards his right he laughs and when he looks towards his left he weeps mdash Al-Bukhari The Translation of the Meaning of Sahih Al-Bukhari Translated by MM Khan Dar AHYA Us-Sunnah Al Nabawiya (Arabic amp English) Vol I Book VIII No 345 p 211

See also Muslim Imam Sahih Muslim Being Traditions of the Sayings and Doings of the Prophet Muhammad as Narrated by His Companions and compiled under the Title Al-Jami-Us-Sahih Translated by Abdul H Siddiqi Vol I Chap LXXV No 313 p 104

172

بر نیکوکار سپاهها این و است آدم این گفت کیست این گفتم جبرائیل بهدست اهل پس می باشند پسرانش ارواح وی چپ دست بر و راست دست

اهل اند چپش دست بر که سپاههائی آن و اند بهشت اهل ایشان از راستسوی به چون و می خندد مینگرد خود راست بسوی چون چپ می باشند جهنم

میشود گریان می نگدر خود چپ

موجود ابراهیم نامة وصیت کتاب در نیز حدیث این اصل که نماناد مخفیفصل ( اول صورت کتاب آن در زیرا است) ndash۱۱است مکتوب چنین

XI 1 Ἔστρεψεν δὲ ὁ Μιχαὴλ τὸ ἅρμα καὶ ἤνεγκε τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ τὴν ἀνατολὴν ἐν τῇ πύλῃ τῇ πρώτῃ τοῦ οὐρανοῦ καὶ εἶδεν Ἁβραὰμ δύο ὁδούς ἡ μία ὁδὸς στενὴ καὶ τεθλιμμένη καὶ ἡ ἑτέρα πλατεῖα καὶ εὐρύχωρος καὶ εἶδεν ἐκεῖ δύο πύλας μία πύλη πλατεῖα κατὰ τῆς πλατείας ὁδοῦ καὶ μία πύλη στενὴ κατὰ τῆς στενῆς ὁδοῦ ἔξωθεν δὲ τῶν πυλῶν τῶν ἐκεῖσε τῶν δύο ἴδον

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter XI p 24-29

173

ἄνδρα καθήμενον ἐπὶ θρόνου κεχρυσωμένου καὶ ἦν ἡ ἰδέα τοῦ ἀνθρώπου ἐκείνου φοβερά ὁμοία τοῦ δεσπότου καὶ ἴδον ψυχὰς πολλὰς ἐλαυνομένας ὑπὸ ἀγγέλων καὶ διὰ τῆς πλατείας πύλης εἰσαγομένας καὶ ἴδον ἄλλας ψυχὰς ὀλίγας καὶ ἐφέροντο ὑπὸ ἀγγέλων διὰ τῆς στενῆς πύλης καὶ ὅτε ἐθεώρει ὁ θαυμάσιος ὁ ἐπὶ τοῦ χρυσοῦ θρόνου καθήμενος διὰ τῆς στενῆς πύλης ὀλίγας εἰσερχομένας διὰ δὲ τῆς πλατείας πολλὰς εἰσερχομένας εὐθὺς ὁ ἀνὴρ ἐκεῖνος ὁ θαυμάσιος ἥρπαξεν τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ τὰς παρειὰς τοῦ πώγωνος αὐτοῦ καὶ ἔρριψεν ἑαυτὸν χαμαὶ ἀπὸ τοῦ θρόνου κλαίων καὶ ὀδυρόμενος καὶ ὅτε ἐθεώρει πολλὰς ψυχὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στεῦῆς πύλης τότε ἀνίστατο ἀπὸ τῆς

174

γῆς καὶ ἐκαθέζετο ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ ἐν εὐφροσύνῃ πολλῇ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἠρώτησεν δὲ ὁ Ἁβραὰμ τὸν ἀρχιστράτηγον Κύριέ μου ἀρχιστράτηγε τίς ἐστιν οὗτος ὁ ἀνὴρ ὁ πανθαύμαστος ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ κοσμούμενος καὶ ποτὲ μὲν κλαίει καὶ ὀδύρεται ποτὲ δὲ χαίρεται καὶ ἀγάλλεται Εἶπεν δὲ ὁ ἀσώματος Οὗτός ἐστιν ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ ὁ ἐν τοιαύτῃ δόξῃ καὶ βλέπει τὸν κόσμου καθότι πάντες ἐξ αὐτοῦ ἐγένοντο καὶ ὅτε ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς στενῆς πύλης τότε ἀνίσταται καὶ κάθηται ἐπὶ τοῦ θρόνου αὐτοῦ χαίρων καὶ ἀγαλλόμενος ἐν εὐφροσύνῃ ὅτι αὕτη ἡ πύλη ἡ στενὴ τῶν δικαίων ἐστίν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν

175

ζωὴν καὶ οἱ εἰσερχόμενοι δἰ αὐτῆς εἰς τὸν παράδεισον ἔρχονται καὶ διὰ τοῦτο χαίρει ὁ πρωτόπλαστος Ἀδὰμ διότι θεωρεῖ τὰς ψυχὰς σωζομένας καὶ ὅταν ἴδῃ ψυχὰς πολλὰς εἰσερχομένας διὰ τῆς πλατείας πύλης τότε ἀνασπᾷ τὰς τρίχας τῆς κεφαλῆς αὐτοῦ καὶ ῥίπτει ἑαυτὸν χαμαὶ κλαίων καὶ ὀδυρόμενος πικρῶς διότι ἡ πύλη ἡ πλατεῖα τῶν ἁμαρτωλῶν ἐστὶν ἡ ἀπάγουσα εἰς τὴν ἀπώλειαν καὶ εἰς τὴν κόλασιν τὴν αἰώνοιν

اول دروازة در مشرق بسوی را ابراهیم برگردانیده را عرابه میکائیل و ترجمه و فراخ دیگر راه و دشوار و تنگ راه یک دید راه دو ابراهیم و رسانید آسمان

آن مطابق تنگ در یک و فراخ آنراه مطابق فراخ در یک دید در دو آنجا و وسیع دیدند نشسته مطلا تخت بر مردی بود آنجا که در دو آن از بیرون و تنگ راه

بفرشتگان که دیدند عدیده ارواح و خداوند مثل بود هایل شخص آن وصورت

176

بفرشتگان آنها و دیدند دیگر کمی ارواح و میشوند درآورده وسیع در از و رانده طلائی تخت آن بر که عجیب آنشخص چون و میشوند آورده تنگ در آن از

داخل بسیار وسیع در ار اما و کمی ارواح تنگ در از که می دید بود نشستهخویشرا ریش وطرفین سرخود مویهای عجیب مرد آن الفور فی میشوند

که میدید چون و انداخت زمین بر تخت از کنان زاری و گریان را خود گرفتهشادمانی با شده خرم و خوش آنگاه میگردند داخل تنگ در از بسیار ارواح

سالار سپه از ابراهیم و می نشست خود تحت بر برخاسته زمین از عظیم ( عجیب( بینهایت مرد این کیست سالار سپه آقایم ای پرسید میکائیل از یعنی

و شادمان گاهی و میکند زاری و گریه گاهی و است آراسته جلال چنین باین که آدم است جلال چنین این در که شخص این گفت جسد بی آن و میگردد خرمپیدا وی از همه زیرا میکند مشاهده جهانرا و می باشد شده آفریده نخست

شادمانی با آنگاه میشوند داخل تنگ در از بسیار ارواح که می بیند چون و شدندتنگ در آن که زانرو می نشیند خود تخت بر شده خرم و خوش و برخاسته

بهشت به میگردند داخل آن از آنانیکه و میباشد بحیات مودی که است عادلانجهت این از شده آفریده نخست آدم و میایند در

177

که می بیند چون و می یابند نجات ارواح آن که می بیند زیرا میگردد شادمانبه و می کند را سرخود مویهای آنگاه میشوند داخل وسیع در از بسیار ارواح

گناه وسیع در آن زیرا میاندازد زمین بر را خویشتن کنان زاری و گریان تلخی انتهی میباشد ابدی سزای و بهلاکت مودی که کارانست

دیگر چیزهای بسیار که کند ثابت عالم شخصی که آسانست چه اگر وکتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچه از شد ذکر آنکه بر علاوه نیز

شاید اما گشته مأخوذ بدعتیان باطلة تصنیفات از یا و نادان مسیحیان جعلیدارد مناسبتی فصل این آخر در حالا و میکند کفایت است شده ذکر قبل آنچه

پذیرفته باطل کتابهای از را مطالب قدر این محمد حضرت چون که بپرسیم کهچیزی نیز حواریین های رساله از و انجیل از یعنی جدید عهد کتاب از آیا است

در فقط که باد واضح مهم سوال این جواب در و است ننموده یا نموده اخذاز چیزی مشهورترین احادیث در موقعی یک در شاید و انجیل آیة قرآن آیة یک

) زیرا است شده اقتباس رسول پولس (در) ۱رسالة يعني الأعراف سورةآية 7سورة لهم مکتوبست )38 ح تفت لا عنها واستكبروا بآياتنا كذبوا ذين ال إن

يدخلون ولا ماء الس أبواب

178

المجرمين نجزي وكذلك الخياط سم في الجمل يلج ى حت ة 1الجن و ترجمهایشان بر نشود باز آن از کردند سرکشی و ما آیتهای به کردند تکذیب آنانکه

آخر و سوزن چشمة در شتر آید بیرون تا را بهشت درآیند نه و آسمان درهای ) باب لوقا انجیل در زیرا است مأخوذ اناجیل از آیه چنین) ۲۵آیه ۱۸این

مکتوبست ndashΕὐκοπώτερον γάρ ἐστι κάμηλον διὰ τρυμαλιᾶς ῥαφίδος εἰσελθεῖν ἢ πλούσοιν εἰς τὴν βασιλείαν τοῦ Θεοῦ εἰσελδεῖν 2

در دولتمندی دخول از است آسانتر سوزن سوراخ از شتر گذشتن زیرا ترجمه ) باب متی انجیل در مطلب همین و خدا مرقس) ۲۴آیه ۱۹ملکوت انجیل در و

۲۵آیه ۱۰باب( است) مندرج نیزگفت) ۲و ( محمد حضرت که است شده نوشته هریره ابی از احادیث در

أذن ولا رأت عين لا ما الصالحين لعبادي أعددت است فرموده تعالی خدای که بشر قلب على خطر ولا صفحه( 3سمعت المصابیح ۴۸۷مشکوت ترجمه)

شنید گوشی نه و ندید چشمی که را آنچه خود نیکوی بندگان برای ام کرده مهیا رسالة از جل و عز خدای قول این که باد واضح نکرد خطور بشر خاطر بر و

بقرنتیان رسول پولس اول

1 To those who reject Our signs and treat them with arrogance no opening will there be of the gates of heaven nor will they enter the garden until the camel can pass through the eye of the needle Quran740 mdash Yusuf Ali2 For it is easier for a camel to go through a needles eye than for a rich man to enter into the kingdom of God Luke 18253 Abu Hureira tells in the Mishkacirct of the Prophet having stated that God Almighty had said as followsmdash I have prepared for the righteous what eye hath not seen nor ear heard nor hath entered into the heart of man Sources of Islam p 72-73 See also Sources of Qurrsquoan p 210

Abu Hurairab reported that the Apostle of Allah said The Almighty Allah said I have prepared for My righteous servants which no eye hath seen and no ear hath heard and no heart of man hath conceived And read if you like So no soul knows what is hidden for them which will refresh the eyes mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLII Sec1 No1 p 161

179

است) ndash۹آیه ۲باب( مکتوب چنین آنجا در زیرا شده اقتباسἋ ὀφθαλμὸς οὐκ εἶδεν καὶ οὖς οὐκ ἤκουσεν καὶ ἐπὶ καρδίαν ἀνθρώπου οὐκ ἀνέβη ὅσα ἡτοίμασεν ὁ θεὸς τοῖς ἀγαπῶσιν αὐτόνndash 1

خطور انسانی بخاطر و نشنید گوشی و ندید چشمی که چیزهائیرا ترجمه ( انتهی ( است کرده مهیا خود دوستداران برای خدا آنچه یعنی نکرد

دیگر کتابهای و انجیل که برآنند که معترضینی ادعای اینکه کلام حاصلینابیع از یکی قدیم بدعتیان جعلی های صحیفه بعضی خصوصا و مسیحیان

نمیباشد انکار قابل هرگز است بوده اسلام دین تعالیم

پنجم پنجم فصل فصلاز بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن در آنچهگشته مأخوذ

از قبل که است معلوم یونان و عرب مورخین تصنیفات از

1 Things which eye saw not and ear heard not And ]which[ entered not into the heart of man Whatsoever things God prepared for them that love him 1 Corinthians 29

180

عرب ممالک از بسیاری ایران پادشاهان وی ایام در و محمد حضرت تولد کسری انوشیروان که است ساخته مطلع را ما ابوالفدا مینمودند حکمرانیتختش از را مملکت آن ملک حارث فرستاده خیره سلطنت در را خود افواجشاهی سریر بر وی بعوض بود خود مطیع که را السما ماء منذر نموده اخراج

آن سالار سپه وهرز که را خود قشون نامدار پادشاه همان آن از بعد و بنشاندبر را ابوالسیف اولا گردانیده خارج را حبش اهل و داشته روانه یمن به بود

باب ( ابوالفدا داد جا اجدادش نشین) ۲تخت تخت وهرو خود چندی از بعد اما و ) هشام ابن تصنیف الرسول سیرة سپرد خویش باولاد را سلطنت گردیده

۲۵و ۲۴صفحه ndash ربیعه) بن نصر آل المناذرة کانت میگویند چنین ابوالفدا وو داشتند را نام همان که منذر اولاد یعنی العراق عرب علی للأکاسره عمالا

بودند عراق عبان بر ایران پادشاهان اکاسره عمال بودند ربیعه ابن نصر نسل ۴باب( الحبشه) من هم بعد الیمن ملک ثم میگوید چنین نیز یمن دربارة و

ایشان از بعد آنگاه ترجمه للأسلام الیمن صارت ثمانیه الفرس من و اربعه ( بر( فارس اهل از نفر هشت و حبش اهل از نفر چهار حمیر اهل از بعد یعنی

گردید اسلام آن از یمن آنگاه نمودند سلطنت یمن

181

اهل با آنهم از قبل و محمد حضرت ایام در ایران اهل که است آشکار لهذاو علوم در جاهلیت اعراب از ایشان چونکه و داشتند کلی معاشرت عربو رسوم و دین که بود مناسب بودند کرده ترقی بیشتر بینهایت مدنیت

شهادت از هم و تواریخ از هم و کند فراوان تأثیر اعراب بر علومشانجزیره طوایف میان در ایرانیان اشعار و حکایتها که هویداست قرآن مفسرین

اعلام را ما هشام ابن آنچه است این برحسب و داشت کلی انتشار العربو رستم های قصه عرب اهل محمد حضرت ایام در که میگوید چون است کرده

قریش از بعضی بلکه بودند شنیده فقط نه را ایران قدیم پادشاهان و اسفندیارکه حکایتهائی آن با پسندیده را آنها و مینمودند مقابله است مندرج قرآن در است این میگوید هشام ابن كلدة آنچه بن علقمة بن الحارث بن بن 1والنضر

عليه الله صلى الله رسول جلس إذا كان قصي بن الدار عبد بن مناف عبدأصاب ما قريشا وحذر القرآن فيه وتلا تعالى ه الل إلى فيه فدعا مجلسا وسلم

وعن الشديد رستم عن فحدثهم قام إذ مجلسه في خلفه الخالية الأمم وما مني حديثا بأحسن محمد ما والله يقول ثم فارس وملوك أسفنديار

أساطير وقالوا فيه الله فأنزل اكتتبتها كما اكتتبها الأولين أساطير إلا حديثه وأصيلا بكرة عليه تملى فهي اكتتبها الأولين

1 In the Manuscript was written Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Kaladah Ibn Alqamah ( بن كلدة بن الحارث) but the accurate name is (Nadhr Ibn Al Hacircrith Ibn Alqamah Ibn Kaladah (علقمة علقمة ا بن لحارث

كلدة according to the examined edition of Seera of Ibn Hisham by Mustafah As- Saqah Ibrahim (بنAl- Ibyaree and Abdel Hafiz Shalbee ( شلبي الحفيظ عبد الأبياري إبراهيم قا الس and (مصطفىthis is the best Arabic edition to consult

182

نزل و رحيما غفورا كان ه إن والأرض السموات في ر الس يعلم الذي أنزله قل أثيم أفاك كل ل ويل فيه ونزل الأولين أساطير قال آياتنا عليه تتلى إذا فيه

بعذاب ره فبش يسمعها م ل كأن مستكبرا يصر ثم عليه تتلى ه الل آيات يسمع آن 1أليم در پس نمود منعقد مجلس صلعم الله رسول وقتیکه شد واقع ترجمه

از ترسانید را قریش و بخواند درس را قرآن و کرد دعا خدایتعالی بنزد مجلس ( ) بن حارث بن نضر که بود افتاده اتفاق ایمان بی یعنی خالی امتهای به آنچه

رستم دربارة ایشان با پس برخاست چون و آمد وی از بعد مجلسش در الخ بخدا قسم می گفت آنگاه نمود تکلم فارس پادشاهان و اسفندیار و زورآورهای افسانه جز نیست هیچ وی گفتگوی و نیست بهتر من از گفتگو در محمد خدا پس ام نویسانیده را آنها من چنانکه است نویسانیده را آنها او پیشینیان

نویسانید که است پیشینیان افسانة گفتند و فرمود نازل را آیه این وی دربارةآنکه آنرا فروفرستاد بگو شبانگاه و بامداد او بر میشود خوانده آن پس آنرا

سورة ( مهربان آمرزندة باشد او بدرستیکه زمین و آسمانها در را پنهانی میداندسوره یعنی بر) ۷و ۶آیه ۲۵فرقان شود خوانده چون که شد نازل او دربارة و

افسانه های گوید ما آیات او

1 The Prophet of the Lord when he sat in the assembly used to pray there to the Almighty read to them from the Quran and warn the Coreish of what in times past had happened to the unbelieving nations It so came to pass that one day after he had left Nadhr son of Al Hacircrith came in and told them stories of the great Rustem and of Isfandiyacircr and the kings of Persia Then he said I swear by the Lord that the stories of Muhammad are not better than my own they are nothing but tales of the past which he hath written out just as I have written mine out Then descended this passage mdashThey say these are fables of the ancients which he hath caused to be written down dictated by him morning and evening Say He hath revealed the same who knoweth the sacred things in heaven and earth verily he is gracious and merciful 1 When our verses are recited unto him he saith - Fables of the ancients2 Woe unto every lying and wicked one that heareth the verses of God read unto him then proudly resisteth as if he heard them not wherefore denounce unto him a fearful punishment3 mdash Sources of Islam p 75 See also Sources of Qurrsquoan 215-216

Now al-Nadr b al-Harith was one of the satans of Quraysh he used to insult the apostle and show him enmity He had been to al-Hira and learnt there the tales of the kings of Persia the tales of Rustum and Isbandiyar When the apostle had held a meeting in which he reminded them of God and warned his people of what had happened to bygone generations as a result of Gods vengeance al-Nadr got up when he sat down and said I can tell a better story than he come to me Then he began to tell them about the kings of Persia Rustum and Isbandiyar and then he would say In what respect is Muhammad a better story-teller than I

Ibn Abbas according to my information used to say eight verses of the Quran came down in reference to him When our verses are read to him he says fairy tales of the ancients and all those passages in the Quran in which fairy tales are mentioned mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 136

1 Quran 25 5 6 2 Quran 68 15 83 133 Quran 45 7

183

) سورة یعنی قلم سورة است که) ۱۵آیه ۶۸پیشینیان شد نازل او دربارة واو بر میشود خوانده که را خدا آیات میشنود که گناهکاری دروغگوی هر بر وایرا او ده مژده پس آنرا نمی شنود گویا چنانکه سرکشی کنان میکند اصرار پس

) سوره یعنی جاثیه سورة دردناک حکایتهای) ۷و ۶آیه ۴۵بعذابی آن البته وایام از بعد قرنها فردوسی که بود همان فارس پادشاهان و اسفندیار و رستم

در کشیده نظم برشتة بود کرده ترجمه دهقان آنچه از را آنها محمد حضرت دیگر ملوک های قصه اعراب چون که گفت میتوان و ساخت مندرج شاهنامه

معراج های افسانه و نماندند بیخبر و غافل جمشید قصة از البته میخواندند راحکایت و حواپه درخت و جینود پل و بهشت توصیف و زردشت و ویراف ارتای

الآن پس نبود مجهول و نهفته ایشان از قدیم اولای تاریکی از اهرمن صدوراین آیا که نمائیم تفتیش و استفسار تمام دقت با را این که است این ما تکلیف

مانده تأثیر بی اسلام اهل مروجة احادیث بر و قرآن خود بر آنها امثال و اموربر هم طور بیک چیزها این از یک هر که برآنند معترضین چونکه نه یا است

اعتقادات و حکایتها البته بنوعیکه است داشته کلی اثر احادیث بر هم و قرآن است گردیده اسلام دین ینابیع از یکی قدیم ایرانیان

184

منتشر ایران در الأیام قدیم در هائیکه افسانه آن از بسیاری که میگویند نیز وکرده کوچ هرات از که نیز قدیم هنود میان در بلکه نبود ایرانیان به مختص بود

و خیالات و اوهام آن از بعضی که زیرا یافت انتشار بودند نموده انتقال هند بهآن از بعد آنها از بعضی و بود طایفه دو هر مذهبی عقلی ارث گویا تصورات

قول این که نیست مناسب چونکه اما رسید بهند ایران از ازمنه بمرورایشان از را ادعا آن ادلة باید اکنون بداریم مسلم دلیل بدون را معترضین

از بعضی و قرآن آیات از بعضی باید که می گویند سوال این جواب در و بطلبیماست مندرج هنود و زردشتیان قدیمة کتب در آنچه با و بیازمائیم را احادیث

کنیم مقابله)۱ و) معراج دربارة قرآن خود در آنچه محمد حضرت معراج حکایت

) سورة یعنی اسری سورة در است مندرج بنی ۱۷اسری سورة آنرا که ndash ndash ( هذه هی و مکتوبست اول آیة میگویند نیز أسرى اسرائیل الذي سبحان

من لنريه حوله باركنا ذي ال الأقصى المسجد إلى الحرام المسجد من ليلا بعبدهالبصير ميع الس هو ه إن 1آياتنا بنده اش بشب برد که آنرا بودن پاک دانم ترجمه

تا پیرامونش ما دادیم برکت که اقصی مسجد بسوی الحرام مسجد از شبی راخدا بدرستیکه آیاتمان از بنمائیمش

1 Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque whose precincts We did bless- in order that We might show him some of Our Signs for He is the One Who heareth and seeth (all things) Quran 17 1 mdash Yusuf Ali

185

کلی اختلاف قرآن مفسرین بین ما که است معلوم و بینا شنوندة اوست که مینماید اخبار را ما احادیث از اسحق ابن و میشود یافت آیه این بیان دربارة

میگفت عایشه بروحه أسرى ه الل ولكن صلعم الله رسول جسد فقد 1ما

صلعم ه الل رسول جسد ترجمه در نیز برد بشب روحشرا خدا لکن و نشد گم یقظان قلبی و عینی تنام گفت محمد حضرت که است مرقوم چنین احادیث

صفحه( الرسول ۱۳۹سیره از) و بود بیدار من قلب و خواب در چشم یعنیمفسر آن که میگردد هویدا است نوشته خود تفسیر در الدین محیی آنچهمیگوید چنین چونکه بس و کرد قبول مجازی بطور را محمد اسرای و معراج

أي أسرى الذي بلسان سبحان التشبيهية والنقائص المادية اللواحق عن أنرههالتجر حال أي ليلا أصلا فيه تصرف لا الذي العبودية مقام في والكمال في د

إلا يكون لا والترقي العروج لأن الطبيعية والتعلقات البدنية الغواشي ظلمة أي الحرام المسجد من البدن أن بواسطة عن المحرم القلب مقام من

وخطاياها فواحشها فيه ويرتكب البدنية القوى مشرك به غوى ويحجهيطوفالمنكشفة والسبعية البهيمية من الحيوانية وتفريطها سوأتا القوى إفراطها

الأبعد الروح مقام هو الذي الأقصى المسجد إلى الفضيلة لباس عن لعروهاالجسماني العالم من

1 Ibn Ishac gives this account from Ayesha The body of the Prophet did not disappear but the Lord carried off his soul by night mdash Sources of Islam p 76 and Sources of Qurrsquoan p 219

One of Abu Bakrrsquos family told me that lsquoArsquoisha the prophetrsquos wife used to say lsquoThe apostlersquos body remained where it was but God removed his spirit by nightrsquo mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183

186

الوجه وسبحات الذات تجليات لا بشهود مقام كل تصحيح أن ذكرنا ما وتذكرقوله من لتفهم فوقه ما إلى الترقي بعد إلا يكون مشاهدة آياتنا من لنريه

الصفات الصفات فإ تجليات مطالعة الذات وإنن لكن القلب مقام في كانتالجلال بصفة الكمال على تشاهد لا الصفات بتلك عند الموصوفة إلا والجمال

أي الروح مقام إلى الترقي ونحن إلينا منسوبة ها أن جهة من صفاتنا آيات لنريهبصورها البارزون بها 1المشاهدون ( سبحان( ترجمه اسرائیل بنی سورة تفسیر

است رهانیده تشبیهی نقصهای از و مادة آلایشهای از را او یعنی اسری الذی یعنی لیلا نیست تبدیل هیچ آن در که عبودیت جای در کمال و تجرد حال بزبان

بوسیلة جز ترقی و عروج زیرا طبیعی تعلقات و بدنی پوششهای تاریکی در است شده کرده منع قلب آنجائیکه از یعنی الحرام المسجد من نمیشود بدن

آن در اینکه از و نماید طواف آنرا ساخته شریک خود با را بدنی قوای اینکه ازو بهیمیت از حیوانی قوتهای فریبندة نزد و گردد خطایا و گناهان مرتکب

لباس از آنها تا میشود فاش بد بطور آنها مبالغة و زیادتی که برد پناه وحشیت عالم از که روحی آن جای آنست که الأقصی المسجد الی گردد برهنه فضیلت

شدن ظاهر بسبب است دور بسیار جسمانی

1 Mohee ood Deen ]Muhiyyud-din[ is of the same opinionmdash writing of the Ascent and Night Journey he says in explanation of the above passagemdash

Praised be he that transported his servant that is released him from material surroundings and caused a spiritual separation without any change of the body By night ie in darkness surrounding the physical frame for the ascent could only be carried out spiritually through the inner senses of the body From the holy Masjid that is from the centre of a sacred heart free from bodily corruption and sensual coverings To the further Masjid that is the fountain of the spirit far removed from the corporeal world and close to the manifestation of the Almightys glory in order that he might the better understand that which We might shew him some of our signs even if they be within the heart which can only be done in all their glory and grandeur by spiritual discernment within the soul namely that we can shew him of our Nature and perfection Sources of Islam p 76-77 See also Sources of Qurrsquoan p 219 and Commentary on the Quran by Ibn Arabi 2 volumes ( عربي ابن ( تفسير

187

( ) هر تصحیح که کردیم ذکر آنچه آور بیاد و خدا وجه جلالهای و ذات تجلیاتتا باشد آن از بالاتر مقامیکه آن به کردن ترقی از بعد جز نمیشود کرده مقامی

آینه هر را زیر صفات نمودن مشاهده آیاتنا من لنریه وی قول دربارة بفهمیآن به ذاتیکه آن اما باشد هم مقلب مقام در چه اگر صفات تجلیات بر نگریستنجز نمی نماید مشاهده جمال و جلال بصف را کمال است موصوف صفتها

از بدهیم نشان بوی صفاتمانرا آیات یعنی روح بمقام است کرده ترقی وقتیکهصورتهای نمایندة و آنها کنندة مشاهده ما و منسوبست بما آنها که جهت این

هستیم آنها

قبول را الدین محیی تفسیر و عایشه و محمد حضرت خود شهادت اگر لهذا اما حقیقی نه و بود مجائی فقظ محمد حضرت معراج که است آشکار کنیم

ابن زیرا میباشد رأی این برخلاف بالکل میگویند دیگران و اسحق ابن آنچهبیدار را او دوباره جبرئیل حضرت که فرمود محمد حضرت که میگوید اسحق

میگوید پس خوابید دیگر بار او و کرد فجلست بقدمه فهمزني الثالثة فجاءني البغل بين أبيض ة داب فإذا المسجد باب إلى فخرج معه فقمت بعضدي فأخذ

طرفه منتهى في يده يضع رجليه بهما يحفز جناحان فخذيه في والحمار أفوته ولا يفوتني لا معي خرج ثم عليه فحملني إسحاق ابن قال

188

لما قال وسلم عليه الله صلى الله رسول أن حدثت قال أنه قتادة عن وحدثت يا تستحي ألا قال ثم معرفته على يده جبريل فوضع شمس لأركبه دنوت

منه الله على أكرم محمد قبل ه لل عبد ركبك ما براق يا فوالله تصنع مما براق حديثه في الحسن قال ركبته حتى قر ثم عرقا ارفض حتى فاستحيا قالحتى معه السلام عليه جبريل ومضى وسلم عليه الله صلى الله رسول فمضى

من نفر في وعيسى وموسى إبراهيم فيه فوجد المقدس بيت إلى به انتهىفي بإناءين أتي ثم بهم فصلى وسلم عليه الله صلى الله رسول فأمهم الأنبياء

إناء وسلم عليه الله صلى الله رسول فأخذ قال لبن الآخر وفي خمر أحدهما يا أمتك وهديت للفطرة هديت جبريل له فقال الخمر وترك منه فشرب اللبن إلى وسلم عليه الله صلى الله رسول انصرف ثم الخمر عليكم وحرمت محمد

والله هذا الناس أكثر فقال الخبر فأخبرهم قريش على غدا أصبح فلما مكة مقبلة وشهرا مدبرة الشام إلى مكة من شهرا لتطرد العير إن البين الإمر

مكة إلى ويرجع واحدة ليلة في محمد ذلك صفح سیره( 1أفيذهب هشام ابن ۱۳۹و ۱۳۸ راست) پس زد خود پای به مرا آمده من نزد رسوم با پس ترجمه

رفت بیرون مسجد بدر تا پس ایستادم وی با و گرفت مرا بازوی و نشستم

1 I was told that al-Hasan said that the apostle said While I was sleeping in the Hijr Gabriel came and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came a second time and stirred me with his foot I sat up but saw nothing and lay down again He came to me the third time and stirred me with his foot I sat up and he took hold of my arm and I stood beside him and he brought me out to the door of the mosque and there was a white animal half mule half donkey with wings on its sides with which it propelled its feet putting down each forefoot at the limit of its sight and he mounted me on it Then he went out with me keeping close to me

I was told that Qatada said that he was told that the apostle said When I came up to mount him he shied Gabriel placed his hand on its mane and said Are you not ashamed O Buraq to behave in this way By God none more honourable before God than Muhammad has ever ridden you before The animal was so ashamed that he broke out into a sweat and stood still so that I could mount him

In his story al-Hasan said The apostle and Gabriel went their way until they arrived at the temple at Jerusalem There he found Abraham Moses and Jesus among a company of the prophets The apostle acted as their imam in prayer Then he was brought two vessels one containing wine and the other milk The apostle took the milk and drank it leaving the wine Gabriel said You have been rightly guided to the way of nature and so will your people be Muhammad Wine is forbidden you Then the apostle returned to Mecca and in the morning he told Quraysh what had happened Most of them said By God this is plain absurdity A caravan takes a month to go to Syria and a month to return and can Muhammad do the return journey in one night mdash Ibn Ishaq The Life of Muhammad A Translation of Ishaqs Sirat Rasul Allah Translated by A Guillaume Oxford University Press Oxford England (Re-issued in Karachi Pakistan 1967 13th impression 1998) 1955 p 183 See also Sources of Islam p 77-78 and Sources of Qurrsquoan p 221-222

189

دو هر آنها به که بود بالها او رانهای در الاغ و قاطر میان سفید مرکبی اینک وآن بر مرا پس می نهاد نظرش منتهای در را خویش دست و میشود را خود پایوی بر من و نمی جست سبقت من بر او شد بیرون من با آنگاه کرد سوار

او که قتاده از یافتم حدیث من و است گفته اسحاق ابن نمی جستم سبقت آمدم بوی نزدیک من وقتیکه گفت صلعم خدا رسول که یافتم حدیث من گفت

نهاد وی بال بر را خود دست جبرئیل پس کرد سرکشی گردم سوار بروی تا از قبل براق ای قسم بخدا و نداری حیا میکنی آنچه از آیا براق ای گفت آنگاه

است نشده سوار تو بر باشد او از تر محترم خدا نزد که خدا بندة هیچ محمد بر تا گرفت قرار آنگاه گشت جاری وی از عرق که شد شرمنده بنوعی پس

و میرفت صلعم خدا رسول است گفته خود حدیث در حسن شدم سوار ویموسی و ابراهیم آنجا در پس رسید المقدس بیت به تا میرفت وی با ع جبرائیلامامت ایشان بر صلعم خدا رسول پس یافت انبیا از ای دسته در را عیسی و

در و شراب آنها از یکی در که آورد ظرف دو پس خواند نماز ایشان با کرده آن از گرفته را شیر ظرف ص خدا رسول پس است گفته بود شیر دیگری

جبرائیل پس واگذارد شرابرا ظرف و نوشید

190

شراب پس شدند هدایت تو امت و شدی هدایت بفطرت محمد ای گفت بویصبح چون پس نمود مراجعت بمکه صلعم خدا رسول آنگاه گردید حرام شما بر

مردم از بسیاری پس داد اطلاع خبر این از را ایشان رفته قریش بنزد شدبشام مکه از قافله رفتن که بخدا قسم هویداست امر این بخدا قسم گفتند

و میرود آنرا شب یک در محمد پس یکماه آن برگشتن و میکشد طول ماه یک مکتوبست چنین المصابیح مشکوه در نیز و برمیگردد عن بمکه قتادة عن

حدثهم وسلم عليه الله صلى الله نبي أن صعصعة بن مالك عن مالك بن أنس أذ مضطجعا الحجر في قال وربما الحطيم في أنا بينما به أسري ليلة عن

( فاستخرج ( شعرته إلى نحره ثغرة من يعني وهذه هذه بين ما فشق آت أتاني أعيد ثم حشي ثم قلبي فغسل إيمانا مملوء ذهب من بطست أتيت ثم قلبي

دون بدابة أتيت ثم وحكمة إيمانا ملئ ثم زمزم بماء البطن غسل رواية وفي طرفه أقصى عند خطوة يضع البراق له يقال أبيض الحمار وفوق البغل

من قيل فاستفتح الدنيا ماء الس أتى حتى جبريل بي فانطلق عليه فحملت قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا

فقال آدم فيها فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم بالابن مرحبا قال ثم السلام فرد عليه فسلمت عليه فسلم آدم أبوك هذا

الصالح

191

هذا من قيل فاستفتح الثانية السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح والنبي نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل قال

هذا قال يوسف إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحبا قيلوالنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم يوسف

قال هذا من قيل فاستفتح الرابعة السماء أتى حتى بي صعد ثم الصالح قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن قيل جبرائيل

إدريس هذا فقال إدريس إذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم به مرحباالصالح بي والن الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم

قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح الخامسة السماء حتى بي صعد ثم فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه أرسل وقد قيل محمد قال معك ومن

عليه فسلم هارون هذا قال هارون فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء حتى بي صعد ثم الصالح والنبي الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت

معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل فاستفتح السادسة السماء أتى أرسل وقد قيل محمد قال

192

موسى فإذا خلصت فلما ففتح جاء المجيء فنعم مرحبا قيل نعم قال إليه الصالح بالأخ مرحبا قال ثم فرد عليه فسلمت عليه فسلم موسى هذا قال

بعث غلاما لأن أبكي قال يبكيك ما له قيل بكى جاوزت فلما الصالح والنبي السماء إلى بي صعد ثم أمتي من يدخلها مما أكثر أمته من الجنة يدخل بعدي

قال معك ومن قيل جبرائيل قال هذا من قيل جبرائيل فاستفتح السابعة فلما جاء المجيء فنعم به مرحبا قيل نعم قال إليه بعث وقد قيل محمد فرد عليه فسلمت عليه فسلم إبراهيم أبوك هذا قال إبراهيم فإذا خلصت

سدرة إلى رفعت ثم الصالح والنبي الصالح بالابن مرحبا قال ثم السلام سدرة هذا قال الفيلة آذان مثل ورقها وإذا هجر قلال مثل نبقها فإذا المنتهى

يا هذا ما قلت ظاهران ونهران باطنان نهران أنهار أربعة فإذا المنتهى والفرات فالنيل الظاهران وأما الجنة في فنهران الباطنان أما قال جبرائيل

من وإناء لبن من وإناء خمر من بإناء أوتيت ثم المعمور البيت لي رفع ثم وأمتك عليها أنت الفطرة هي فقال اللبن فأخذت المصابيح ( 1عسل مشكاة

صفحة )520إلى 518منصفحه( المصابیح از ) ۵۲۰الی ۵۱۸مشکوه مالک بن انس از قتاده از ترجمه

برده شب در که شبی دربارة ایشان با صلعم خدا پیغمبر که صعهه بن مالک1 Qatadah from Anas-b Malek from Malek-b-Sasaah reported that the Holy Prophet had

communicated to them about the night wherein he was taken to heaven He said While I lay in the Hatim (and often he said in Hajar) lo someone came to me and split open what is between this and this that is from the pit of his chest to below his navel Then he took out my heart Thereafter a cup of gold full of faith was brought to me and my heart was washed and filled up (with faith) and then it was kept as before ( And in a narration Then the belly was washed with Zemzem water and filled up with faith and wisdom) Thereafter a white animal smaller than a mule and bigger than an ass called Buraq was brought to me It put its step as long as its eye-sight reached I was mounted thereon

Then Gabriel waded ]sic[ ]waited[ on with me until he came to the nearest heaven and sought it to be opened It was asked And Who is he Gabriel spoke It was asked And who is with you He replied Muhammad It was asked Has revelation been sent to him He replied Yes It was said Welcome unto him how good is he who has come He came and it was opened When I entered it lo there was therein Adam He said He is your forefather Greet him I greeted him and he returned the greeting Thereafter he said Welcome unto the righteous son and the righteous Prophet

Next he ascended hellip unto the second heaven hellip lo there were John and Jesus hellip to the third heaven hellip lo there was Joseph hellip to the fourth heaven hellip lo there was Idris hellip to the fifth heaven hellip lo there was Aaron hellip to the sixth heaven hellip lo there was Moses He said He is Moses offer him greeting Then I offered him greeting and he returned Thereafter he said Welcome to the righteous brother and the righteous Prophet When I passed by he ( Moses ) wept It was questioned to him What makes you weep He replied I weep because there has been sent after me a young man whose followers will enter Paradise in numbers greater than those who will enter it out of my followers Thereafter he ascended with me to the seventh heaven hellip When I entered lo there was Abraham He said He is your forefather Abraham Offer him greeting Then I offered him greeting and he returned the greeting Thereafter he said Welcome to the righteous son and the righteous Prophet Afterwards I was raised up to the farthest Lote-tree lo its fruits were like the jars of Hajar and its leaves were like the ears of elephants He ( Gabriel) said This is the farthest Lote-tree There are four rivers two are hidden rivers and two are open rivers I asked O Gabriel What are these two He said As for the hidden two they are rivers of Paradise and as for the open two they are the Nile and Euphrates Thereafter I was taken up to the Much-Frequented House Next a vessel of wine a vessel of milk and a vessel of honey were taken before me I took milk and so he said It is a natural disposition upon which you and your followers stand mdash Al Hadis Mishkat-ul-Masabih translated by al-Haj Maulana Fazlul Karim Islamic Book Service New Delhi India 1998 Edition (Arabic amp English) Vol IV Chap XLIV Sec6 No1-8 p 380-385 See also Sources of Islam p 78-79 and Sources of Qurrsquoan 223-224

193

( ) بودم خوابیده حجر در باشد گفته شاید و حطیم در من مادامیکه گفت شدبنزد آیندة اینک

194

( زهارش ( بموی تا گلویش ناو از یعنی است این تا این از آنچه پس آمد منآورده من نزد ایمان از پر طلا از ای پیاله آنگاه آورد بیرون مرا دل پس شکافت

) و برگشتم اول بحالت آنگاه شد نهاده اندرون در آنگاه شد شسته دلم پس شد -( کرده پر حکمت و ایمان از آنگاه شست زمزم آب به را شکم آنگاه روایتی درپای و بود مسمی ببراق که الاغ از بلندتر و قاطر از کوچکتر مرکبی آنگاه شد

و شدم وارد آنس بر پس شد آورده من نزد می نهاد نظرش آخر نزد را خویشکنند باز را در که خواست و رسیدم نزدیکترین آسمان به تا برد مرا چبرائیلگفته محمد گفت کیست تو با و شد گفته جبرائیل گفت کیست این شد گفته

آمد که آمدنش پس بوی مرحبا شد گفته یبلی گفت شد فرستاده وی نزد و شدبود آنجا در آدم اینک پس رسیدم چون پس بگشود پس است خوب قدر چهپس گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس آدم پدرت است این گفت پس

آمد بالا من با آنگاه نیکو نبی و نیکو پسر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را سلامرسیدم ndash چون پس الخ بازکنند را در که خواست پس رسید درم آسمان به تا

این و یحیی این گفت بودند خاله پسران دو هر ایشان و عیسی و یحیی اینکآمد ndash بالا سوم آسمان به من با آنگاه الخ بگو سلام بدیشان پس است عیسی

اینک ndash رسیدم چون پس الخ

195

سلام و گفتم سلام بوی پس بگو سلام بوی پس یوسف است این گفت یوسف - آسمان به تا من با آنگاه نیکو نبی نیکو برادر به مرحبا گفت آنگاه نمود رد را

آمد ndash ndash ndash بالا من با آنگاه الخ ادریس اینک پس رسیدم چون پس الخ آمد چهارمبه ndash ndash تا آمد بالا من با آنگاه الخ هارون اینک پس الخ رسید پنجم آسمان به تا

ndash ndash گریست گذشتم چون پس الخ موسی اینک پس الخ رسید ششم آسمانجوانی من از بعد زیرا میکنم گریه گفت آورد بگریه ترا چیز چه شد گفته بوی

از آنچه از شد خواهند بهشت داخل وی امت از بیشتر که است شده فرستاده ndash اینک الخ آمد بالا هفتم آسمان به تا من با آنگاه گردند آن داخل من امتبرده ndash بالا المنتهی بسدره تا آنگاه الخ ابراهیم پدرت است این گفت ابراهیممثل برگهایش اینک و دان کوزه های کوزه مثل هایش میوه اینک پس شدم

دو رودخانه چهار اینک پس المنتهی سدره است این گفت فیلها گوشهای رودخانه دو این جبرائیل ای گفتم ظاهری رودخانة دو و باطنی رودخانة

آن اما و است بهشت در رودخانة دو پس باطنی تای دو آن اما گفت چیست کرده برپا معمولی خانة من برای آنگاه است فرات و نیل پس ظاهری تای دو

از ظرفی و شیر از ظرفی و شراب از ظرفی آنگاه شد

196

که است فطرتی این گفت پس گرفتم را شیر پس شد آورده من بنزد عسل گریه مثل نیز دیگر چیزهای بسیار همه این از بعد و هستید آن بر تو امت تو

نیست لازم آنها ذکر اینجا در که میشود مذکور آدم حضرت کردنمذکور محمد حضرت معراج دربارة آنچه که کنیم استفسار باید الآنبنمائیم رجوع مهم سوال این جواب تحصیل برای و شده اخذ کجا از است

بابکان اردشیر ایام در پهلوی بزبان که نامک ویراف ارتای به مسمی بکتابیکه است مندرج کتاب آن در و شد تصنیف هجرت از قبل سال صد چهار تخمینادر آنرا میخواستند مجوسیان و بود افتاده تنزل در ایران در زردشتیان دین چونرا او نموده اختیار نام ویراف ارتای زردشتی جوانی نمایند تجدید مردم قلوب

مکتوب کتاب آن در و آورد خبر و ببیند آنجا در را چیز هر تا فرستادند آسمان بههر چون و رفت بالا بطبقه طبقه از آسمان از نموده عروج جوان آن که استرا آنچه هر کرده مراجعت بزمین که فرمود امر ویرا اورمزد بود دیده را چیز

ویراف ارتای کتاب آن در آنچیزها که کن بیان بزردشتیان ای نموده مشاهده میکنیم اقتباس اینجا در را کتاب آن از موضع سه دو اکنون است مندرج نامک

معراج بین ما است شباهتی الحقیقه فی آیا که بینیم به تا

197

چنین نامک ویراف ارتای در و ویراف ارتای همی و معراج و محمد حضرتاست شده نوشته

Pahlavi text page 192 1

۴الی ۱آیة ndash ۷فصل( در) به پا بستاده تا می نهم پیش را نخست گام ترجمه آن از روشنی رخشان ستارة چون که را پاکانی آن روان می بینم و حومت

پرسیدم پس است پریخت و بلند و روشن بسیار نشیمن سریر و همی افزایدهستند کدام اشخاص این و کدام اینجا که آذرایزد و پاک سروش از

و( است بهشت یعنی گروتمان اول حیالی پایه ستاره که باد واضح انتهاییعنی پندان امشاس از یکی و اطاعت و فرمانبرداری فرشتة که سروش

چنانکه مینمود رهبری آسمان به را ویراف ازتای می باشد مقرب فرشتگان ( از بعد و میکرد رهنمائی بهمانجا را محمد حضرت جبرائیل حضرت که میگویند

نوشته آن

1 Chapter 71 And afterward I put forth the first footstep to the star track on Humat the place where good thoughts (humat) are received with hospitality (2) And I saw those souls of the pious whose radiance which ever increased was glittering as the stars (3) and their throne and seat were under the radiance and splendid and full of glory 4 And I asked Srosh the pious and Adar the angel thus Which place is this and which people are these The Book Of Arda Viraf Chapter (Star Track) 71-4 (Pahlavi)

mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

198

که پایه بخورشید و است دوم طبقة که پایه ماه به ویراف ارتای که است شده است مرقوم چنین پس رسید نیز طبقات بسائیر و است سوم طبقة

Pahlavi text page 193 1

1 Arta Viraf Namak Chapter 74Chapter 111 Afterward arose Vohuman the archangel from a throne made of gold (2) and he took hold of my hand with the words good thought and good word and good deed he brought me into the midst of Ohrmazd and the archangels and other holy ones (3) and the guardian angels of Zartosht Spitama Kai-Vishtasp Jamasp Isadvastar the son of Zartosht and other upholders and leaders of the religion (4) than whom I have never seen any one more brilliant and excellent 5 And Vohuman said (6) thus This is Ohrmazd (7) And I wished to offer worship before him 8 And he said to me thus Salutation to thee

199

Pahlavi text page 194 ۱۱فصل( کرده) زرین سریر از پند امشاش بهمن ایستاده بالا آخر و ترجمه

اورمزد میان در آورد هورست و حوخت و حومت در گرفته مرا دست او و شده ( و ( منش سفید زردشت گوهر یعنی فروهر و پاکان دیگر و پندان امشاس وتر نیکو و تر روشن چیزی آن از هرگز من که پیشوایان دین و برداران دین دیگر

( ) نماز پیشش در خواستم و اورمزد است این که می گفت بهمن و ام ندیده ( ) ( ( درست( ویراف ارتای ای بتو سلام نماز که گفت بمن او و کنم ادا سلام ( فرمود( او و ای آمده روشن آلودة نا اینجا به فانی دنیای آن از آمدة خوشپاداش و سریر نمائدش در و فرا ویرا ارتای ببرید که ایزد آذر و پاک بسروش

( مرا( دست ایزد آذر و پاک سروش آخر و بدانرا سزای آن نیز و پاکانرا ثواب) یعنی پندان امشاس آن ام دیده و شدم برده پیش جابجا ایشان به و گرفتند

انتهی ) ایزدانرا دیگر دیدم و را مقرب فرشتگانویراف ارتای که است نوشته آن از بعد و

Arda Viraf thou art welcome (9) from that perishable world thou hast come to this pure bright place (10) And he ordered Srosh the pious and Adar the angel (11) thus Take Arda Viraf and show him the place and reward of the pious (12) and also the punishment of the wicked 13 Then Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (14) and I was led by them from place to place (15) I also saw the archangels and I beheld the other angels (16) I also saw the guardian angels of Gayomard Zartosht Kai-Vishtasp Frashoshtar Jamasp and other well-doers and leaders of the religion The Book Of Arda Viraf Chapter (God angels and spiritual leaders) 111-16 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

200

است مرقوم چنین الأمر آخر و نمود مشاهده را جهنم و بهشت

Pahlavi text 195 1

P ۱۹۵ ) گرفتند ) ۱۰۱فصل مرا دست ایزد آذر و پاک سروش آخر ترجمه1 Chapter 1011 Afterwards Srosh the pious and Adar the angel took hold of my hand (2) and brought me forth from that dark terrible fearful place (3) and carried me to the eternal light and the assembly of Ohrmazd and the archangels 4 When I wished to offer homage before Ohrmazd (5) And he was gracious and said thus A perfect servant art thou pious Arda Viraf the messenger of the Mazdayasnians go to the material world (6) and as thou hast seen and understood speak truly to the worlds (7) for I who am Ohrmazd am with thee (8) everyone who speaks correct and true I honor and know (9) so say to the wise 10 And when Ohrmazd spoke in this manner I remained astonished (11) for I saw a light but I saw nobody I also heard a voice (12) and I understood that This is Ohrmazd

201

انجمن و روشنی آنمقام به درآورده مرا بیم پر سهمگین تاریک آنجای از و ( ) اورمزد پیش کنم ادا سلام نماز خواستم آنگاه بردند پندان امشاس و اورمزد ( ) پیغمبرndash پاک ویراف ارتای امین درست خادم ای که گفت بود مهربان و ( براستی ( دانستی و دیدی چنانکه مادی بجهان برو پرستان اورمزد مازدیسنان

راست و درست که هر میباشم اینجا هستم اورمزد منکه زیرا بگو بخلایق گفت بدینطور اورمزد چون و دانایان به گو هم میدانم و میشنوم من میگوید

دانستم و شنیدم بانگ و ندیدم تن و دیدم روشنی زیرا ام می مانده شکفته من انتهی اورمزد اینست که

دربارة آنچه و مجوسی دستور آن معراج حکایت این بین ما که باد واضح زردشتیان و میشود یافت عجیب مشابهت شد مذکوئر محمد حضرت معراج

از قبل قرنها زردشت خود که معنی این به دارند نیز دیگر قصة اینهمه بر علاوهمشاهده نیز را دوزخ که یافت اذن بعد من نموده صعود آسمان به زمان آن

کتاب که نامه زردشت در داستان این تمام و دید را اهرمن آنجا در و نماید پرستان بت میان بلکه ایران در فقط نه اما است مندرج مفصلا است جعلی

سنسکریت بزبان زیرا است یافته انتشار ها افسانه نوع این نیز هند

13 And he the creator Ohrmazd the most munificent of spirits said (14) thus Speak thou forth Arda Viraf to the Mazdayasnians of the world (15) thus There is only one way of piety the way of the primitive religion and the other ways are all no ways (16) Take ye that one way which is piety and turn ye not from it in prosperity nor in adversity nor in any way (17) and practice good thoughts and good words and good deeds (18) and remain in that same religion which as received by him from me Spitaman Zartosht and Vishtasp made current in the world (19) and hold the proper law but abstain from the improper (20) And be ye aware also of this that cattle are dust and the horse is dust and gold and silver are dust and the body of man is dust (21) he alone mingles not with the dust who in the world praises piety and performs duties and good works (22) Perfect art thou Arda Viraf go and prosper (23) since every purity and purification which you perform and keep (24) and everything which you keep lawfully (25) and the purification and ceremonial when you perform them in like manner mindful of God I know them all 26 And when I heard those words I made a profound bow to the creator Ohrmazd The Book Of Arda Viraf Chapter Epilogue) 1011-26 (Pahlavi)mdash The Book of Arda Viraf Edited M Haug and EW West Government Central Book Depot Bombay India 1872 (Reprinted Oriental Press Amsterdam Netherlands 1971) pp 316

202

) ( بعالم( سبر یعنی کاگنم اندرلو به مسمی کتاب است هنود قدیم زبان که ( ذکر کتاب آن در که است موجود پندارند جو خدای ویرا هنود اهل که اندره

نمود تماشا را چیز هر کرده سفر آسمان به که است مندرج نام ارجنه شخصیکه دید را اندره سماوی سرائیه ارجنه که است شده نوشته چنین کتاب آن در و

هنود کتابهای در و است واقع نندنه باغ در و میباشد ویونتی قصر آن اسمو مینماید آبیاری را تازه و تر رستنیهای جاوید رودهای آنجا در که است مرقوم

که می آورد بار ای میوه پکشجتی به مسمی درختی آسمانی باغ آن وسط در و نمی میرد هرگز بخورد میوه آن از کس هر و میگویند بقا یعنی امرته آنراکه هر و می بخشد زینت درخت آن به رنگارنگ صورت خوب درخشان گلهای

انجام میآورد خود دل در که خواهشی هر می نماید استراحت اش سایه زیر اما و مینامند طوبی آنرا اسلام اهل که همانست درخت این البته میگیرد

زبان در و حواپه اوستا بزبان آنرا که میدانستند عجیب درختی هم زردشتیاندر چنانکه میباشد خوب آب دارای اسم آن معنی که می نامند حومپا پهلوی

( مکتوبست ( پنجم نزگرد وندیداد mdash کتاب

OpA itNicat aydZoaY TAkitiUp acah TahMayarz

203

mvCak-uruoW Oyarz iwa`mIpAwh mampY mampnaW iwaitNvDoar lrawru Em arqa 1ODvras-OpsIW lpsIW

۶۰و ۵۹سطر ۵فرکرد( دریای) از آبها میشوند جاری پاکیزگی در ترجمهقسم هر از همه میرویند رستنیها آنجا حوایه بدرخت ووورکشه بدریای یوئیتکه

و میگویند طوبی آنرا عربی در که همانست درخت این که نماناد مخفی انتهیمیخوانند پکشجتی آنرا هنود اهل که درخت آن و این میان در تفاوت هیچ

نمیباشد

زردشتیان و هنود کتابهای در فقط نه معانی این از بسیاری که باد واضحنامة وصیت آن در خصوصا و بدعتی مسیحیان جعلی کتابهای بعضی در بلکهیافت نیز پولس رویای به مسمی دیگر کتابی در و شد مذکور که ابراهیم

دیگر کتاب آن در و ابراهیم حضرت که مکتوبست کتابها آن از یکی در و میشودبه مقرب فرشتگان از یکی هدایت به پولس حضرت که است شده گفته

چنین ابراهیم حضرت دربارة و کرد مشاهده را چیز هر نموده عروج آسمانndash است شده نوشته

X Καὶ κατελθὼν ὁ ἀρχάγγελος Μιχαὴλ ἔλαβεν

1 The waters stand there boiling boiling up in the heart of the sea Puitika and when cleansed there they run back again from the sea Puitika to the sea Vouru-kasha towards the well-watered tree whereon grow the seeds of my plants of every kind by hundreds by thousands by hundreds of thousands mdash Avesta mdash Vendidad Fargard (Purity Laws) 519 mdash Darmesteter James Sacred Books of the East American Edition New York The Christian Literature Company 1898 pp

204

τὸν Ἁβραὰμ ἐπὶ ἅρματος χερουβικοῦ καὶ ὕψωσεν αὐτὸν ἐπὶ τῆς νεφέλης καὶ ἑξήκοντα ἀγγέλους καὶ ἀνήρχετο ὁ

Ἁβραὰμ ἐπὶ ὀχήματος ἐφ ὅλην τὴν οἰκουμένην1 )۱صورت ۱۰فصل را) ابراهیم شده نازل مقرب فرشتة میکائیل و عرابة ترجمه بر

برابر را فرشته شصت به را او نموده بلند فلک اثیر به ویرا و برداشت کروبی انتهی میگذشت مسکون ربع تمامی بالای بر مرکب آن بر ابراهیم و آورد

اسمش و است مذکور احادیث در که نام براق مرکب آن اصل اینست وعبرانی لفظ 2 ברק از ( در( اینها مانند چیزی و است مأخوذ برق یعنی باراق

) فصل خنوخ جعلی ۱۴کتاب درخت) آن ذکر کتابها این در و میشود یافت نیزدرخت خصوص در هم یهود اهل و است مندرج نیز رودخانه چهار آن و سماوی) ترگوم است راه سال پانصد آن بلندی که میگویند بود عدن باغ در که حیات

میگویند) آن دربارة است عجیب بینهایت که نیز دیگر بسیار چیزهای و یوناتانآسمان در آدم حضرت جنت که میبرند گمان اسلام اهل چون و

1 The Testament of Abraham The Greek Recensions Texts amp Translations 2 Pseudepigrapha Series 2 Translated by Michael E Stone Society of Biblical Literature University of Montana Missoula Montana 1972 Chapter X p 22-23X And the archangel Michael descended and took Abraham upon the cherubim chariot and elevated him hellip upon the cloud and sixty angels and Abraham ascended upon the carriage over all the inhabited world 2 Lightning

205

پولس رویای در خصوصا و جعلی کتابهای بعضی در اشتباه این اصل است بوده ۴۵فصل( امور) این دربارة هنود و زردشتیان آنچه شاید و میشود یافت

کتابها آن در آنچه یا و است گشته مأخوذ جعلی کتابهای قسم این از میگویندشخص هیچ حال بهر و است شده اخذ پرستان بت آن صحف از میشود یافت افسانه این همة آیا که بپرسد شخصی اگر اما و نمیکند قبول واهیانرا آن دانا

وجود قلابی سکة هیچ البته که بگوئیم او جواب در باید ندارد بنیاد هیچ بالکل هاآنها بشباهت دیگرها آن که نمیبود موجود صحیح درست سکة اگر نمی یافت

افسانه این همة همچنین و است شده ساخته نادان اشخاص دادن فریب برایکتاب در که سبب این از است شده جعل متفرقه اشخاص معراجهای های

نیز و میشود یافت الیاس حضرت و خنوخ حضرت حقیقی معراج ذکر مقدسدر رسول پولس و نمود صعود آسمان به عیسی حضرت که مکتوبست آنجا در در امور این به نسبت که را آنچه کس هر اما دید نیز سماوی چیزهای خوابآن با آنها تفاوت که فهمید خواهد البته نماید مطالعه مکتوبست مقدس کتاب

شاهنامه بین ما که فرقی آن مثل است آسمان تا زمین از مذکور های افسانهواقع بیان که نادری جهانگشای تاریخ و است افسانه تماما که

206

های افسانه در و احادیث در آنچه صحیح حقیقی اصل و میشود یافت میباشدتورات در است مندرج رودخانه چهار آن و طوبی بدرخت نسبت نصاری و یهود

باب ( پیدایش کتاب افسانه) ۱۷الی ۸آیه ۲موسی نادان مردم که میشود دیدهبغداد و بابل نزدیکی در عدن باغ که بودند ندانسته و نفهمیده آنرا چون دوست

را الهی تاریخ و بدروغ را الهامی راستی نموده مبالغه خود مخیله بقوت بود کردند مبدل باطل بداستانهای

ذرات) ۲( و الموت ملک و اجنه و غامان و حور و جنت دربارة آنچه اصل امور این جمیع از مسلمان هر البته است مندرج احادیث و قرآن در کایناتگفته احادیث و قرآن در آنها به نسبت که را آنچه هر و دارد کافی وافی واقفیتبیان مفصلا اینجا در را چیزها این که نیست لازم لهذا میداند بخوبی است شدهکتب در تعالیم این همگی بنیاد و اصل که میگویند معترضین اما کنیم اثری که میداند بخواند را مقدس کتاب که هر همانا و میشود یافت زردشتیان

میگویند حواریین و انبیا اینکه جز نمی شود یافت انبیا از یک هیچ کتاب در آنها ازیا جنت و ابراهیم آغوش آنرا که هست آرامگاهی حقیقی ایمانداران برای که

یافت حواریین و انبیا صحف در هرگز غلمان و حور ذکر اما مینامند بهشت

207

و زردشتیان کتابهای در چیزها این جمیع لکن و است معلوم چنانکه نمی شودبا میشود خوانده آنها اوصاف در کتابها آن در آنچه و است مندرج هنود اهل

دربارة اسلام اهل آنچه مثلا دارد غریب عجیب شباهت احادیث و قرآن اقوال ) سورة یعنی رحمن سورة در ایشان خصوص در که ۷۲آیه ۵۵حواریان

مکتوبست الخيام في مقصورات سورة 1حور یعنی واقعه درسورة ۲۲آیة ۵۶و ( قدیم زردشتیان آنچه از البته اند گفته المکنون اللولو کامثال عین حور و ( ) است مأخوذ میگفتند پریان یعنی پیرکان به مسمات مونث بروانان نسبت

با و ساکنند هوا در که هستند ماده ارواح پریان که میبرند گمان زردشتیان زیراقلوب که است بنوعی ایشان خوبصورتی و دارند علاقه روشنی و ستارگان عربی زبان جز که علما از بعضی چه اگر و میگردد گرفتار بدامشان مردان

اما است مشتق حار فعل از و عربی حورعین لفظ این که برآنند نمیدانند هیچلفظ اوستا در زیرا میباشد پهلوی و اوستا زبان از اصلش که گفت 2میتوان

vrawh ( در( لفظ همان و میشود یافت خورشید و آفتاب بمعنی حوری یعنی لفظ این عرب اهل چون و میشود گفته تابحال خور فارسی در و هور پهلوی

نمی دانستند آنرا اصل ساخته داخل خود زبان در را حوری

1 Fair ones close-guarded in pavilions Quran 55 72 mdash Pickthall2 Hvare

208

زیرا دارند اسمی چنین چشمانشان رنگ سیاهی بسبب که بردند گمان لهذا نیز قدیم هنود میان در اما ایران در فقط نه و میباشد همین بعربی حار معنی

و غلمان و حور ایشانرا اسلام اهل که سماوی پسران و دختران قسم آن ذکرچنین منو نامة شریعت در و میشود یافت مینامند هروس وگند اپسرسس هنود

است مرقومआहवष मिमथोऽनयम जिघासनततो महीकषिाः

1यधयमानाः पर शकतया सवरग यानततयपराङमखाः ۸۹آیه ۷باب( بکشند) میخواهند را یکدیگر طرفین از که زمین مالکان ترجمه

( ) میروند آسمان به نگریخته یعنی نگردانیده پس روی و جنگیده بزور عد منانتهی

میگوید چنین پادشاه نله به اندره نلوپاکهیانم در نیز وधम-जञाः पथिथवीपालाः तयकतीतिव-योमिधनः शसतरण तिनधन काल य रगचछनततयपराङमखाः

2अय लोकोऽयसषाम ۱۸و ۱۷آیه ۲باب( نثاراند) جان جویان جنگ که زمین عادل نگهبانان ترجمه

باقی عالم این میروند بمرگ بسلاحی نگردانیده پس روی موسم در ایشان که نیز هند قدیم پرستان بت که می بینیم سخنان این از و انتهی ایشانست آن از

شدن کشته بوسیلة مردم که میبرند گمان

1 Kings who fight the war with full vigor with a willingness to do or die and never look back go directly to heaven when they die2 Kings who know their religion and duties very well who fight without a care for their own life who never look back and are felled by arms blow become the eternal inhabitants of this very world

209

لفظ نیز جنی و آورند بچنگ غلمانرا و حور و بهشت و آسمان می توانند جنگ دراما میبود قلیل وزن بر جنین البته پس میبود جن فعل از اگر زیرا نیست عربی

اوستا لفظ از ) iniaj اشتقاقش روح( نیز آن که میباشد جینی یعنی لفظ از لفظ این و میگویند بهشت فارسی در را جنت و است شریر

OtSihaW ( و( کامل بمعنی اوستا در که وهشنتو یعنیرا جنت قدیم زردشتیان و است مشتق می آید بهترین

mdash uha OtSihaW )هش ) و جهان یعنی اهو تودر چنانکه مینامند اس ۶۵سطر ۹یسنه بهترین تمذکور

حضرت که است مرقوم چنین احادیث در که آمد پدید میزان ذکر دردست بر که اسودة آن بر وقتیکه هر دیده را آدم حضرت خود معراج در محمد

نظر بود چپش دست بر آنهائیکه بر چون و می خندید می نگریست بود راستشابراهیم نامة وصیت در چیز همان که دیدیم و می نمود زاری و گریه می افکند

قصه دو این بین ما تفاوت یک اما میباشد حکایت آن اصل که مکتوبست نیزاست مذکور ابراهیم نامة وصیت در ارواحیکه آن که اینست آن و میشود یافت

اشخاص آن ارواح شد ذکر احادیث در که اسوده آن اما میباشد مردگان ارواح نیافته اند تولد هنوز که هستند

210

و کوچک مورچة ذره اصلی معنی که مینامند کاینات ذرات را آنها اسلام اهل واست عربی عین البته لفظ آن و میباشد میشود دیده خورشید دم غبارهائیکه

اخذ قدیم زردشتیان از دارند کاینات ذرات آن خصوص در که اعتقادیرا آن امااوستا بزبان را کاینه ذرة هر و میداشتند خیالرا همان زردشتیان زیرا اند کرده

iCawarf پهلوی بزبان Pahlavi 7th و ( مصریان( از را تعلیم این زردشتیان که است ممکن و مینامیدند فروهر

اسلام دین داخل گرفته ایران از آنرا عرب اهل بهرحال اما بودند آموختهساختند

زیرا اند کرده اخذ یهود از الموترا ملک لقب اسلام اهل که دیدیم این از قبل ویعنی ( را لقب همان عبری بزبان فرشته بدان ) 1 מלאך המות ایشان

را او یهود چونکه میشود یافت کمی تفاوت اسمش دربارة اما 2 סמאל میدهند

( نیست( عربی نیز اسم این لکن و میگویند عزرائیل اسلام اهل و سمائیل یعنی کتاب در فرشته این ذکر اما میباشد الله نصره معنیش و است عبری بلکه

از میگویند وی دربارة که را آنچه یهود که هویداست پس نمیشود یافت مقدسنوشته جائیکه می یابیم اوستا کتاب در آنرا اصل شاید و اند آموخته دیگر جائی

کسی اگر که است

1 The Angel of Death2 Sammael See also Sources of Qurrsquoan p 99 241

211

آتش و آب از او قتل گردد سوخته و خفه افتاده آنها امثال و آتش و آب دراوستا زبان در را او که الموت ملک بلکه SutODIW نیست Otsa

( هلاک( ویرا میگویند استوویدهوتسش یعنیفرگرد ( ندیداد و کتاب ببین )۳۵الی ۲۵سطر ۵میسازد

ویرا) ndash ۳( که یهود از را عزازیا اسم اسلام اهل جهنم از عزازیل برآمدن حکایت) یعنی همانطور ((1 עזאזל به باب لاویان کتاب در اسم آن و اند گرفته مینامند

۲۶و ۱۰و ۸آیه ۱۶ آموخته) زردشتیان از ویرا برآمدن حکایت اما است مذکورآفرینش یعنی بوندهشنیه به مسمی پهلوی کتابی و احادیث مقابلة از چنانکه اند

ndash صفحه الأنبیا قصص در و میشود ndash ۹ظاهر خدایتعالی مکتوبست چنینآنگاه کرد سجده را خدایتعالی سال هزار سجین در عزازیل کرد پیدا را عزازیل

آمد دنیا زمین بر تا کرد سجده را خدایتعالی سال هزار طبقه هر به آمد زمین بر ) صفحهndash المجالس عرائس در (۴۲و یعنی) ابلیس که است شده نوشته

بحضرت رسانیدن ضرر امید به ماند جنت دروازة نزد سال هزار سه تا عزازیلفصل هشینیه بوند در و بود پر حسد از دلش زیرا حوا و چنین ۲و ۱آدم

mdash مکتوبست

1 Leviticus 168 scapegoat mdash Azazel

212

Pahlavi text 207 ( ) نعر و آزردن آرزوی و دانی عقب در تاریکی در ابلیس یعنی اهرمن ترجمه

تاریک مقام که است جائی تاریکی آن هم و آزارش آن و هست و بوده ( هست ( اهرمن که دانست مطلق علم یعنی آگاهی همه در اورمزد میگویند

سال هزار سه انجام تا می آمیزد در رشک آرزوی در و میانگیزد را خود زیرا ( تبدیل ( بی بوده اند یعنی راهرمن اورمزد اند بوده روح در

213

از آخر و نبود آگاه اورمزد هستی از دانی عقب بسبب مضر روح بیحرکت و دید را اورمزد روشنی آن چونکه و آمد روشن بمقام تا و برمیخیزد قعر آن

انتهی بپرداخت ساختن بهلاک آمیز رشک گوهر و آزارنده آرزوی بسببمیشود یافت زردشتیان تعلیم این و احادیث بین ما که تفاوتی آن البته

و مینمود عبادت را خدا عزازیل که است مندرج احادیث در زیرا پیداست ndash اما است موجود اورمزد که نمیدانست اهرمن که میگویند زردشتیان

در اهرمن هم و عزازیل هم چونکه هست حکایت دو این بین ما نیز مشابهتی ( ) بهلاک برآمده آنجا از دو هر و پیوستند بوجود قعر یعنی یازوفائی سجین

بپرداختند خدا مخلوقات ساختنچیزی که است مناسب شویم فارغ اهرمن یا و عزازیل ذکر از اینکه از قبل و

آن و میباشد یکدیکر با حکایت دو این داشتن علاقه دلیل که نمائیم ذکر نیز دیگربا طاوس که می آید پدید زردشتیان کتابهای از هم و احادیث از هم که اینست

مذکور ndash چنین الأنبیا قصص در و است داشته نسبت باشد اهرمن که عزازیلndash گردد داخل میخواست و بود نشسته جنت در پیش عزازیل چون که است

کنگره ای بر بهشت از طاوس

214

کیستی تو گفت طاوس میخواند اعظم اسمهای که دید را یکی بود نشستهگفت نشسته ای چرا اینجا گفت عزوجل خدی فرشتگان از فرشته ام من گفت

طاوس آیم بهشت در که میخواهم را بهشت می کنم نظر یعنی الجنه انظراست بهشت در ع آدم تا گذارم بهشت در را کسی که نیست فرمان مرا گفتبخواند را دعا آن که هر آموزانم دعا چنان دهی راه بهشت در مرا اگر گفت

او هرگز آنکه سوم نباشد سرکش دوم و نشود پیر آنکه یکی بود چیز سه ویرادر کنگره از بخواند نیز طاوس بخواند را دعا آن ابلیس نکنند بیرون بهشت از را

گفته ndash آن از بعد و انتهای گفت مار با بود شنیده ابلیس از چه هر پرید بهشتبزمین بهشت از را ابلیس و حوا و آدم حضرت تعالی خدای چون که است شده میان طاوس حکایت و نمود اخراج ایشان همراه نیز را طاوس انداخت

در زیرا می پندارند اهرمن مددکار را او نیز ایشان اما است دیگر زردشتیانndash مکتوبست چنین اهرمن دربارة یزنبق تصنیف بدعتها رد به مسمی کتابԱսեն թէ Արհմնն ասաց ոչ եթէ չrsquoկարեմ առնել բարի ինչ այլ չrsquoկամիմ և rsquoի հաստատուն զբանն առնելոյ` արար

սիրամարգ1 )۲باب ( اهرمن) ndash ndash ( که زردشتیان میگویند ترجمه

1 They say that the devil said itrsquos not that I cannot but rather I donrsquot want to create anything good and as a proof to his words he created the peacock mdash Armenian mdash Ezniq Refutation of Heresies Book ii

They say that Ahriman said It is not that I cannot make anything good but I will not And in order to prove what he said he made the Peacock mdash Quotation taken from Sources of Qurrsquoan p 246

mdash Esnig or Esnik an Armenian bishop of the 5th Century who wrote against Marcion and Mani (German translation from the Armenian by C Fr Neumann in Illgenrsquos Zeitschrift fuumlr die Hist Theologie 1834 pp77ndash78) Eznik (Eznig Esnig) an Armenian doctor of the church in the 5th cent The Destruction of False Doctrines still preserved in the Armenian original (pub by the Mechitarists of St Lazarus in the collection of Armenian classics Venice 1826)

215

ثابت برای و نمیخواهم بلکه بسازم نتوانم نیکو چیز هیچ که نیست چنین گفتبوده ndash ndash عزازیل مخلوق طاوس اگر و انتهی بساخت را طاوس قول این کردن

از وی همراه و گردد مددکار را او یافته تعلیم وی از که نیست عجیب البته باشد شود انداخته بیرون جنت

)4( ndash که است مندرج چنین الأنبیا قصص در محمد نور خصوص در ) ( صفحة ndash ( بود من نور بیافرید تع خدای چیزیکه اول گفت محمد ببین ۲حضرت

صفحة گفت) ndash ۲۸۲نیز محمد حضرت که است مرقوم الأحساب روضه در وای گفت نهاده وی پیشانی بر را نور آن خدا شد آفریده آدم حضرت چون کهنور و فرزندانت بهترین و ترین نجیب نور نهادم تو پیشانی بر که نوری این آدمکه ndash است مرقوم آن از بعد و میباشد شد خواهند فرستاده که انبیائی رئیسابن بعبدالله بتوالی تا شد سپرده باولادش شیث از و بشیث آدم از نور آن

نیز و گشت حامله محمد بحضرت او وقتیکه رسید بآمنه او از و رسید مطلب ndash را نور آن خدایتعالی گفت محمد حضرت که احادیث در است شده گفته

بیافرید را قلم قسم یک از و میافرید را عرش قسم یک از گردانیده قسم بچهارقسم چهار این بیافرید را مؤمنان قسم یک از و بیافرید را بهشت قسم یک از و

بیافرید مرا مکرم تر و عزیزتر اول قسم از کرد قسم چهار باز را

216

سوم قسم از و نهاد مومنان سر در و بیافرید را عقل دوم قسم از و رسولم کهدر و بیافرید را عشق چهارم قسم از و نهاد مومنان چشم در و بیافرید را شرم

صفحه ( الأنبیا قصص نهاد مومنان در) ۲دل نیز آنرا بجوئیم را حکایت این اکر وساسانیان ( ایام در که مینوخرد به مسمی کتاب در زیرا میابیم زردشتیان کتب

( همة و اینجهان آفریننده اورمزد که است نوشته چنین شد تصنیف پهلوی بزبانزمان مدح با خود خاص نور از سماویرا عقل و مقرب فرشتگان و مخلوقاتش

نور ndash همان ذکر خرد مینو سفر از قدیمتر بینهایت کتابی در نیز و آفرید بیکرانیشت در زیار میشود مینامند ۱۹یافت جمشید الآن را او که خشیته یمه ذکر در

مرقومست چنینPahlavi or Avesta page

211

217

212

218

213رمة) ndash ndash ۳۸الی ۳۱آیه ndash ۱۹یشت( صاحب بجمشید پرزورکیانی تابش ترجمه

و دیوها سلطنت کشور هفت زمین بر که وقتی میبود متعلق دراز زمان تا خوب ( ) بدکاران و کاهنان و عفریتها و پریان و جادوان و جن و انس یعنی مردمان

پذیرفت بکام را باطل دروغ سخن آن او چون پس می نمود

219

رمة صاحب جمشید که او شد روانه پرندة بصورت وی از ظاهری تابشبر شده مضطرب او و افتاد شادی بی جم ندیده تابشرا آن دیگر می باشد خوب ndash از تابش آن گشت جدا تابش آن اول بار بپرداخت نمودن بدشمنی زمین

( وراغ ( پرنده بصورت خورشید پسر یعنی ویوغان پسر جم از تابش آن جمشید ( جمشید( از تابش آن دوم بار چون گرفت تابشرا آن مهر روانه برق یعنی

و پسر جم از تابش آن گشت پسر جدا جم از تابش آن گشت بصورت یوغانآن دلیر جیل آثویانی حبیل پسر فریدون شد روانه وراغ پرندة بصورت ویوغان

تابش آن سوم بار چون بود فیروز مردان فیروزترین مرد چون گرفت تابشراروانه وراغ پرندة بصورت ویوغان پسر جم از تابش آن گشت جدا جمشید از

بود زورآور مردان زورآورترین چون گرفت تابشرا آن مردانه گرشاسب شدانتهی

جمشید که می بینیم کنیم مقابله یکدیگر با حکایترا دو این اگر که( اکنونسبب آن از و آفرید زمین روی بر خدا که بود مردی اول اوستا تعلیم حسب بر

( اولاد بهترین به را نور آن میگوئیم ابوالبشر آدم حضرت را او ما که همانستبر سپرد خود است شده گفته محمد نور دربارة احادیث در آنچه وفق

220

و میباشد محمد نور حکایت آن اصل قدیم ایرانی قصة این که هویداست پس که است واضح اینهمه بر علاوه و اند کرده اخذ زردشتیان از آنرا اسلام اهل

انس بر او که است شده نوشته جمشید خصوص در زردشتی سفر این در چونقبیل این از یهود اهل که آنچه البته مینمود سلطنت غیره و عفریتها و جن و

مسلمانان و است شده جاری ینبوع همین از میگویند سلیمان حضرت دربارة مخفی و دیدیم سوم فصل در چنانکه اند نموده اخذ ایشان از را قصه همان

در میگویند محمد حضرت نور شدن منقسم دربارة اسلام اهل آنچه که نماناد ( ) ظاهر پس است مندرج مفصلا زرتشت شت نامة آسمانی دساتیر کتاب

است سرچشمه آن از و زردشتیان تعالیم از نیز این که میشود)۵ از) بعد که گفت محمد حضرت که برآنند اسلام اهل صراط پل ذکر

بهشت و زمین بین ما که صراط پل به باید مردم همة الدین یوم آخری داوریموی از باریکتر پل آن که میگویند و کنند عبور است شده بناکرده جهنم بربالای

میگردند هلاک جهنم آتش در افتاده آن از شریریان و است شمشیر از تیزتر وآن اشتقاق که بپرسد باید اولا بداند بخواهد را تعلیم این اصل شخص اگر و

زبان در اصلش زیرا چیست صراط لفظ

221

فارسی در اصلش و است شده معرب لفظ آن البته نمیشود یافت عربیعلم صاحب هر و میگویند چینود را پل آن زردشتیان که زیرا میشود یافت

چ بعوض را ص سبب آن از نیست موجود عربی در چ حرف چون که میداند آن اسم فقط نه عرب اهل اما میگویند چین بعوض را صین چنانکه مینویسند

چنانکه اند کرده مأخوذ قدیم زردشتیان از نیز را اعتقاد آن تمام بلکه را پلموجود کرت دین به مسمی کتاب در که ذیل موضع این نمودن مطالعه محض

گردید خواهد هویدا است

Avesta p 216جزء( کرت آی ۸۱فصل ۲دین e۶و ۵ ۀ ترجمه)

222

پاک کردنی پرهیز خویشرا کردار میدارم نگاه پاک و بسیار گناه از میگریزم وای تو بارادة خرد و هوش و عقل و خیال و گفتار و کردار حیات قوت شش

و بخیال ترا پرستش آن میکنم ادا آنرا انصاف با حسنه اعمال توانای مسببدوزخ گران بسزای باشم نرسیده تا روشن راه در بمانم تا به کردار و گفتار

همیشه مرغوب تماما پربوی بهترین مسکن بآن تا برسم چینود از درگذرم بعد من و است پل آن اسم صراط لفظ چه اگر که باد واضح انتهی درخشان لکن و نمیشود معلوم عربی زبان از لفظ آن اصلی معنی اما می آید راه بمعنی

) و کردن جمع بمعنی چیدن از زیرا هویداست و ظاهر چینود معنی فارسی ازپیوند) پل چینود لفظ آن تمام معنی و است مشتق گذر یعنی ووتر پیوستن

می پیوندد بیکدیگر را زمین و بهشت استزیرا سازندهاهل) ۶( اموریکه آن جمیع مفصل بیان چونکه اما دیگر مطالب بعضی

معانی اختصار برای پس میکشید طول زیاده اند کرده اخذ زردشتیان از اسلام اسلام اهل که است این آنها از یکی و میکنیم اکتفا دیگر مطلب چهار سه بذکربگردد وی جایگیر میبایست که آینده نبی آن بر وفاتش از قبل نبی هر برآنکه

حضرت که می گویند مثلا است میداده شهادت

223

هذا علی و داود حضرت بر موسی حضرت و موسی حضرت بر ابراهیم که می فهمد نماید ملاحظه را انبیا کتب که هر اما اند داده شهادت الترتیب

عیسی حضرت بر پی در پی آخرشان تا اول از پیغمبران همة آن برعکس مقدس کتاب از را خیال این اسلام اهل چون پس بس و میدادند شهادت زردشتیه کتب میان کتابی که باد واضح کجاست از که بپرسیم باید نیاموخته اند

مولف و مذاهب دبستان مصنف که است موجود آسمانی دساتیر به مسمیمکتوب آسمانی بزبان که میگویند زردشتیان خود و خوانده اند آنرا قاطع برهان

و اصلی بزبان هم و است گشته ترجمه دری بزبان پرویز خسرو ایام در و شده که می کند ادعا کرده چاپ کتابرا آن که فیروز ملا و است موجود بدری هم

حضرت آنها اولین که پیغمبر پانزده بر نازله صحیفة پانزده بر است محتویزرتشت حضرت جمله آن از و پنجم ساسان حضرت ایشان آخرین و مهاباد

بعد که پیغمبری آن خبر صحیفه پانزده این از یکی هر آخر در و است سیزدهم است جعلی کتاب این البته است شده داده آید بظهور می بایست بترتیب آن از

که است آمده مقبول چنان اسلام اهل میان خیال این که گفت می توان اما دوم آیة و کرده اند اخذ زردشتی کتاب این از آنرا ایشان

224

گرزمرپان شش هر هرشنده شمئای فرشید است همین صحف این از یک هر ndash ndash ndash و دادگر مهربان گر بخشایش بخشایندة ایزد بنام دری در و فراهیدور

های سوره از سوره سیزده و صد سر بر آنچه با قول این که می بیند هرکس ndash الفاظ و دارد مطابقتی الرحیم الرحمن الله بسم یعنی است مکتوب قرآن

است مرقوم آنجا چونکه آنست مثل نیز بوندهشنیه اولPahlavi

هر ndash در زردشتیان که میباشد نیز این ذکر لایق و آفریننده اورمزد بنام یعنی زردشتیان مابین امر این در اما میگفتند رتو را آنها که داشتند دعا وقت پنج روز

صابیین که دعائی وقت هفت آن از وقت پنج آن زیرا است مطابقتی صابیین و میباشد داشتند

و) 7( حکایتها محمد حضرت که است محال که بگوید شخصی اگر کلام آخرنیز و باشد گردانیده خود احادیث و قرآن داخل پسندیده زردشتیانرا رسومپس باشد داشته هم وافقیت امور این از امی نبی آن که بود نخواهد ممکن

که است مندرج الأحباب روضه در اولا که میگویند قول این جواب در معترضینوی نزد که طایفة هر اشخاص به که داشت عادت محمد حضرت

225

فارسی بزبان اوقات بعضی بدینطور چون و بگوید بزبانشان چیزی می آمدند ثانیا و یافت رواج عربی زبان در فارسی الفاظ چند سبب این از میزد حرفعرب رسوم و داستانها و یهود افسانه های محمد حضرت که شد معلوم چونقصه که دارد اشکال چه پس ساخت خود قرآن داخل پسندیده را پرست بت

که حکایتهائی از بسیاری دربارة و باشد گردیده وی مقبول نیز فارسیان هایکلی رواج اعراب میان وی ایام در آنها که است مسلم است مندرج قرآن در

است نوشته چنین داستانها قسم این دربارة الکندی چون ذكرت میداشت فإن هذه لك قلنا القصص هذه ونظائر الفيل وأصحاب والناقة وثمود عاد قصة ونهارهن ليلهن يدرسنها كن اللواتي الحي عجائز وخرافات باردة ndash1أخبار

را حکایتها این امثال و فیل اصحاب و ناقه و ثمود و عاد حکایت اگر پس ترجمهکه است قوم زنان پیره خرافات و سست اخبار این که میگوئیم بتو کنی ذکر

الرسول سیره از ثالثا و میگفتند افسانه بطریق روز و شب را آنها ایشانمحمد حضرت اصحاب میان که است معلوم اسحق ابن و هشام ابن تصنیف

وقت در محمد حضرت که بود فارسی سلمان به مسمی ایرانی شخصیمحاصره

1 as Al Kindy tells usmdash Suppose we relate to thee such fables as those of Acircd Thamud and the She-camel the Companions of the Elephant and such like it would only be the way of old women who spend their days and nights in such foolish talk Sources of Islam p 90

226

ثقیف غزوة حین در نیز و کند را خندق آن وی نصیحت برحسب مدینه کردن خود ایام در که میگویند و آورد باستعمال اولا او رأی موافق را منجنیق طایف

مددکار قرآن کردن تصنیف در سلمان که بودند آن بر دشمنانش محمد حضرتسوره ( یعنی نحل سورة در اینمطلب ذکر و میباشد محمد )۱۰۵ ۀeآی ۱۶حضرت

میشود ndash یافت الفاظ ذي باین ال سان ل بشر مه يعل ما إن يقولون هم أن نعلم ولقدمبين عربي لسان وهذا أعجمي إليه ndash1يلحدون که میدانیم آینه هر و ترجمه

او بسوی می گردانند رو آنکه زبان انسانی را او می آموزد که میگویند ایشان که میگفتند معترضین اگر البته است روشن عربی زبان این و است اعجمی

اینرا چون اما میکرد کفایت جواب این بود قرآن عبارت حسن سبب عجمی آناحادیث در هم و قرآن در هم که مطالبی آن از بسیاری که اند کرده ثابت

دارد میشود یافت زردشتیه کتب در آنچه با انگیز حیرت مطابقت است مندرجاز بلکه نیست کافی بهیچوجه اعتراض آن نمودن رد برای قرآن قول این پساز آنحضرت که بود شده معلوم محمد خود ایام در که هویداست امر این آیه آن

مسلم اینرا نیز اینجا در که است لابد پس است یافته تعلیم فارسی سلمان میباشد اسلام دین ینابیع یکی نیز زردشتیان کتابهای که نمائیم

1 We know indeed that they say It is a man that teaches him The tongue of him they wickedly point to is notably foreign while this is Arabic pure and clear Quran 16 103 mdash Yusuf Ali

227

ششم ششم فصل فصلتعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

است آمده وارد

شرکت و پرستی بت از عرب اهل از بعضی محمد حضرت ظهور از قبل - از شاید و یهود اهل از چون و میبودند حق دین پی در داشته کلی نفرتکه داشتند اطلاع بود رسیده ایشان زمان تا الأیام قدیم از بتواتر که چند اخباری

بعضی سبب آن از است میشناخته را حقیقی واحد حی خدای ابراهیم حضرتدین تفحص و بجستجو طایف در هم و مدینه در هم و مکه در هم ایشان از اهم امر این مشغول آنانیکه و نمودند رد اصنامرا عبادت پرداخته الله خلیلامیه و مدینه در اصحابش و ابوامیر آنجمله از که گردیدند حنفا به ملقب گشتند

و عثمان و عبیدالله و بورقه مسمی مکه اهل از چهارنفر و طایف در زلط ابن و اشخاص نوع این گفتگوی و نمونه و خیالات که برآنند معترضین و بودند زید

کرده وی دین بر و محمد حضرت بر اهم تاثیر عمرو ابن زید تعلیم خصوصا این کنندگان مطالعه آنکه برای و می آید پدید قرآن خود در آن دلیل که است

اوراق

228

ابن که را آنچه که است لازم بیازمایند را قول این غلط یا و صحت بتوانند بهتر اگر که باد اضح و بخوانیم اند نوشته مکه حنفای به نسبت هشام ابن و اسحقابن کتاب اما اند نوشته را محمد حضرت سیرت نیز دیگر اشخاص نفر چند چه

از زیرا است معتبرتر دیگر کتابهای نوع آن همة از الرسول بسیره ملقب هشام ببیان مورخیکه اول میباشد محمد حضرت بزمان نزدیکتر و تر قدیم همه

سن در که بود زهری بپرداخت او اقوال و اعمال وفات ۱۲۴ ۀeنمودن هجریکه عروه از خصوصا و محمد حضرت اصحاب از تواتر از نوشت او آنچه و یافت

سالها چندان مرور در البته بود شده معلوم وی بر بود عایشه خویشان از یکیزهری کتاب اگر اما و بود یافته دخول اخبار آن در مبالغات و اشتباهات بسیار

میخواهند را امور حقیقت آنانیکه برای میداشت فایده بسیار میبود موجود حالا از تماما چه اگر و میبود دیگر کتابهای از معتبرتر آنجهه از و قدیمتر زیرا بدانند

) سنه در که نام اسحق ابن زهری شاگردان از یکی اما است رفته ۱۵۱میان ( آن از بسیار اجزای و نمود تصنیف مطلب آن در دیگر کتابی یافت وفات هجری

سنة ( در که هشام ابن الرسول سیره در ) ۲۱۳کتاب محفوظ کرد رحلت هجریاطلاع حنفا از تا مینمائیم رجوع کتاب آن بسوی ما الآن پس است مانده

229

این است شده نوشته آنجا در آنچه و یابیم واجتمعت إسحاق ابن قال میباشدله وينحرون يعظمونه كانوا أصنامهم من صنم عند لهم عيد في يوما قريش

فخلص يوما سنة كل في لهم عيدا ذلك وكان به ويديرون عنده ويعكفون على بعضكم وليكتم تصادقوا لبعض بعضهم قال ثم نجيا نفر أربعة منهم

بن قصي بن العزى عبد بن أسد بن نوفل بن ورقة وهم أجل قالوا بعضبن يعمر بن رئاب بن جحش بن الله وعبيد لؤي بن كعب بن مرة بن كلابأميمة أمه وكانت خزيمة بن أسد بن دودان بن غنم بن كبير بن مرة بن صبرة

وزيد قصي بن العزى عبد بن أسد بن الحويرث بن وعثمان المطلب عبد بنتعدي بن رزاح بن رياح بن قرط بن الله عبد بن العزى عبد بن نفيل بن عمرو بن لقد شيء على قومكم ما والله موا تعل لبعض بعضهم فقال لؤي بن كعب بن

ولا يضر ولا يبصر ولا يسمع لا به نطيف حجر ما إبراهيم أبيهم دين أخطئوا في قوا فتفر شيء على أنتم ما والله فإنكم لأنفسكم التمسوا قوم يا ينفع

في فاستحكم نوفل بن ورقة فأما إبراهيم دين الحنيفية يلتمسون البلدان الله عبيد وأما الكتاب أهل من علما علم حتى أهلها من الكتب بع وات النصرانية

مع هاجر ثم أسلم حتى الالتباس من عليه هو ما على فأقام جحش بنامرأته ومعه الحبشة إلى المسلمين

230

هلك حتى الإسلام وفارق تنصر قدمها فلما مسلمة سفيان أبي بنت حبيبة أم كان قال بير الز بن جعفر بن محمد فحدثني إسحاق ابن قال نصرانيا هنالك

وسلم عليه الله صلى الله رسول بأصحاب يمر تنصر حين جحش بن الله عبيد وأنتم أبصرنا أي وصأصأتم فقحنا فيقول الحبشة أرض من هنالك وهم

عينيه يفتح أن أراد إذا الوليد الكلب أن وذلك بعد تبصروا ولم البصر تلتمسون وخلف إسحاق ابن قال عينيه فتح تعني عينيه فقح وقوله لينظر صأصأ لينظر

بن سفيان أبي بنت حبيبة أم امرأته على بعده وسلم عليه الله صلى الله رسول صلى الله رسول أن حسين بن علي بن محمد وحدثني إسحاق ابن قال حربعليه فخطبها الضمري ة أمي بن عمرو النجاشي إلى فيها بعث وسلم عليه الله

مئة أربع وسلم عليه الله صلى الله رسول عن وأصدقها إياها فزوجه النجاشيالنساء صداق وقف مروان بن الملك عبد نرى ما علي بن محمد فقال دينار

بن سعيد بن خالد النبي أملكها الذي وكان ذلك عن إلا دينار مئة أربع على الروم ملك قيصر على فقدم الحويرث بن عثمان وأما إسحاق ابن قال العاص قيصر عند الحويرث بن ولعثمان هشام ابن قال عنده منزلته وحسنت فتنصر

إسحاق ابن قال الفجار حديث في ذكرت ما ذكره من منعني وأماحديث

231

دين وفارق نصرانية ولا يهودية في يدخل فلم فوقف نفيل بن عمرو بن زيدعن ونهى الأوثان على تذبح التي والذبائح والدم والميتة الأوثان فاعتزل قومه

ابن قال عليه هم ما بعيب قومه وبادى إبراهيم رب أعبد وقال الموءودة قتلرضي بكر أبي بنت أسماء أمه عن أبيه عن عروة بن هشام وحدثني إسحاق ظهره مسندا كبيرا شيخا نفيل بن عمرو بن زيد رأيت لقد قالت عنهما الله

أصبح ما بيده عمرو بن زيد نفس والذي قريش معشر يا يقول وهو الكعبة إلى أحب الوجوه أي أعلم أني لو اللهم يقول ثم غيري إبراهيم دين على أحد منكم

وحدثت إسحاق ابن قال راحته على يسجد ثم أعلمه لا ولكني به عبدتك إليكقالا عمه ابن وهو الخطاب بن وعمر نفيل بن عمرو بن زيد بن سعيد ابنة أن

فإنه نعم قال عمرو بن لزيد استغفر وسلم عليه الله صلى الله لرسول لقي كان وما قومه دين فراق في نفيل بن عمرو بن زيد وقال وحده أمة يبعث

ذلك في منهم

رب ألف أم واحدا تقسمت أربا إذا أدينالأمور

والعزى ت اللا عزلت جميعا

الجلد يفعل كذلكالصبور

ولا أدين ى العز فلاابنتيها

عمرو بني صنمي ولاأزور

ا رب وكان أدين هبلا حلمي ولا إذ الدهر في لنايسير

يالي الل وفي عجبتمعجبات

يعرفها ام الأي وفيالبصير

232

رجالا أفنى قد الله الفجور بأن شأنهم كان كثيرا

قوم ببر آخرين الصغير وأبقى الطفل منهم فيربل

يوما ثاب يفتر المرء المطير وبينا الغصن يتروح كما

ربي حمن الر أعبد الغفور ولكن ب الر ذنبي ليغفر

احفظوها كم رب الله تبوروا فتقوى لا تحفظوها ما متى

جنان دارهم الأبرار سعير ترى حامية وللكفار

يموتوا وإن الحياة في الصدور وخزي به تضيق ما يلاقوا

جلد( الرسول 1)۷۷و ۷۶ ۀeصفح ۱سیره و است گفته اسحق ابن ترجمهآنرا و شدند جمع بتهایشان از نزدیکی داشتند که عیدی در روزی قریش

1 One day when the Quraysh had assembled on a feast day to venerate and circumambulate the idol to which they offered sacrifices this being a feast which they held annually four men drew apart secretly and agreed to keep their counsel in the bonds of friendship They were (i) Waraqa Ibn Naufal Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza b Ibn Qusayy Ibn Kilab Ibn Murra Ibn Ka`b Ibn Luayy (ii) `Ubaydullah Ibn Jahsh Ibn Riab Ibn ya`mar Ibn Sabra Ibn Murra Ibn Kabir Ibn Ghanm Ibn Dudan Ibn Asad Ibn Khuzayma whose mother was Umayma Ibn `Abdul-Muttalib (iii) `Uthman Ibn al-Huwayrith Ibn Asad Ibn `Abdul-`Uzza Ibn Qusayy (iv) Zayd Ibn `Amr Ibn Nufayl Ibn `Abdul-`Uzza Ibn `Abdullah Ibn Qurt Ibn Riyah Ibn Razah Ibn diyy Ibn Ka`b Ibn Luayy They were of the opinion that their people had corrupted the religion of their father Abraham and that the stone they went round was of no account it could neither hear nor see nor hurt nor help `Find for yourselves a religion they said `for by Allah you have none So they went their several ways in the lands seeking the Hanifiya the religion of AbrahamWaraqa attached himself to Christianity and studied its scriptures until he had thoroughly mastered them `Ubaydullah went on searching until Islam came then he migrated with the Muslims to Abyssinia taking with him his wife who was a Muslim Umm Habiba d Abu Sufyan When he arrived there he adopted Christianity parted from Islam and died a Christian in AbyssinaMuhammed Ibn Ja`far Ibn al-Zubayr told me that when he had become a Christian `Ubaydullah as he passed the prophets companions who were there used to say `We see clearly but you eyes are only half open ie `We see but you are only trying to see and cannot see yet He used the word sa`sa because when a puppy tries to open its eyes to see it only half sees The other word faqqaha means to open the eyes After his death the apostle married his widow Umm HabibaMuhammad Ibn `Ali Ibn Husayn told me that the apostle sent `Amr Ibn Umayya al-Damri to the Negus to ask for her and he married him to her He gave her as a dowry on the apostles behalf four hundred dinars Muhammad Ibn `Ali said `We think that `Abdul-Malik Ibn Marwan fixed the maximum dowry of women at four hundred dinars because of this precedent The man who handed her over to the prophet was Khalid Ibn Sa`id a al-`As`Uthman Ibn al-Huwayrith went to the Byzantine emperor and became a Christian He was given high office hereZayd Ibn `Amr stayed as he was he accepted neither Judaism nor Christiianity He abandoned the religion of his people and abstained from idols animals that had died blood and things offered to idols He forbade the killing of infant daughters saying that he worshipped the Allah of Abraham and he publicly rebuked his people for their practices

233

بود عیدی ایشان برای آن سال هر در و می گشتند آن دور و مینمودند تعظیم گفتند بیکدیگر آنگاه ماندند جدا ایشان از کرده گفتگو خفا در نفر چهار پس

ابن ورقه ایشان و خوب گفتند دارید پنهان را یکدیگر اسرار و نمائید صداقتالمطلب عبد دختر امیمه مادرش و الخ ابن حجش ابن عبیدالله و الخ بن نوفل

گفتن بیکدیگر و بودند الخ ابن عمرو ابن زید و الخ ابن حویرث ابن عثمان وابراهیم پدرشان دین از نیستند هیچ بر قومتان که می دانید که قسم بخدا

Hisham Ibn `Urwa from his father on the authority of his mother Asma d Abu Bakr said that she saw Zayd as a very old man leaning his back on the Ka`ba and saying `O Quraysh By Him in whose hand is the soul of Zayd not of you follows the religion of Abraham but I Then he said one `O Allah if I knew how you wished to be worshipped I would so worship you but I do not know Then he prostrated himself on the palms of his handsI was told that his son Sa`id Ibn Zayd and `Umar Ibn al-Khattab who was his nephew said to the apostle `Ought we to ask Allahs pardon for Zayd Ibn `Amr He replied `Yes for he will be raised for the dead as the sole representative of a whole peopleZayd Ibn `Amr Ibn Nufayl composed the following poem about leaving his people and the treatment he received from them

Am I to worship one lord or a thousandIf there are as many as you claimI renounce al-Lat and al-`Uzza both of them As any strong-minded person wouldI will not worship al-`Uzza and her two daughtersNor will I visit the two images of the Banu `AmrI will not worship HubalIn the days when I had little senseI wondered (for in the night much is strangeWhich in daylight is plain to the discerning)That Allah had annihilated many menWhose deeds were thoroughly evilAnd spared others through the piety of a peopleSo that a little child could grow to manhoodA man may languish for a time and then recoverAs the branch of a tree revives after rainI serve my Lord the compassionateThat the forgiving Lord may pardon my sinSo keep to the fear of Allah your Lord While you hold to that you will not perishYou will see the pious living in gardens While for the infidels hell fire is burningShamed in life when they dieTheir breasts will contract in anguish- Seera of Ibn Hisham Sources of Islam p 93-95

234

هیچ و نمی بیند و نمی شنود بکنیم طواف آنرا که چیست سنگ درگذشته اند بر شما که قسم بخدا پس کنید التماس انفستان برای قوم ای نمیرساند فایده

بجویند را ابراهیم دین یعنی حنیفیت تا شدند متفرق دیگر ببلاد پس نیستید هیچنمود تتبع آنها اهل از را کتب گشته محکم مسیحی دین در نوفل ابن ورقه پس

که شکی در او پس حجش ابن عبیدالله اما و دانست کتاب اهل از را علم تا کرد هجرت حبش به مسلمانان با آنگاه گردید مسلمان وقتیکه تا بماند داشت

چون پس رفت او همراه بود مسلمان که ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش ومسیحیان دین در آنجا در و کرد ترک اسلامرا دین شده مسیحی رسید بدانجا

داده خبر مرا زبیر ابن جعفر ابن محمد پس است گفته اسحق ابن شد هلاک) که ص خدا رسول اصحاب بر شد مسیحی وقتیکه حجش ابن عبیدالله گفت ( ما یعنی وصأصأتم فقحنا میگفت گذشته بودند حبش زمین از آنجا در ایشان

است این آن و نشده اید بینا هنوز و میکنید جستجو را بینائی شما و شده ایم بینابه تا میکند صأصأ ببیند تا کند باز را خود چشمان که میخواهد چون سگ بچة که

رسول و است گفته اسحق ابن چشمانشرا بازکرد یعنی فقح او قول و بینداز بعد صلعم خدا

235

( ) ابن گرفت حربرا ابن ابوسفیان دختر حبیبه ام زنش عبیدالله بعد یعنی وی که کرد حکایت من برای حسین ابن علی ابن محمد و است گفته اسحق ( ) نزد ضمریرا امیه ابن عمرو حبیبه ام یعنی وی پی در صلعم خدا رسول ( ) وی با را او پس کرد خطبه محمد او برای ویرا نجاشی پس فرستاد نجاشی

محمد پس شد داده دینار چهارصد صلعم خدا رسول از کابینش و نمود تزویجدینار بچهارصد زا زنان کابین مروان ابن عبدالملک که نمی بینم گفت علی ابن

ابن خالد داد صلعم نبی به را او کسیکه و جهت آن از جز است کرده معین قیصر نزد حویرث ابن عثمان اما و است گفته اسحق ابن بود عاص ابن سعید

گفته هشام ابن شد بلند وی نزد او درجة و گشت مسیحی رسیده روم پادشاهدر آنچه که است حدیثی قیصر نزد حویرث ابن عثمان ماندن دربارة و است

گفته اسحق ابن است کرده منعق آن ذکر از مرا ام کرده بیان فجار حدیثنصاری دین و یهود دین داخل و بماند او پس نفیل ابن عمرو زیدابن اما و است

قربانیهائی از و خون از و مردار از و بتها از و کرد ترک خویشرا قوم دین و شد ) زنده دختریکه یعنی مووده قتل از و نمود اجتناب میکردند ذبح بتها برای که

( آن خود قوم بر و می پرستم را ابراهیم خداوند گفت و کرد نهی کنند خاکمرتکب که را عیسی

236

از پدرش از عروه ابن هشام و است گفته اسحق ابن گردانید آشکارا بودند آن) ( ) یعنی او که است داده خبر بمن عنها الله رضی ابوبکر دختر اسما مادرش

که) دیدم بود پیر بسیار وقتیکه را نفیل ابن عمرو ابن زید همانا گفت اسما در عمرو ابن زید جان که باو قریش آل ای میگفت داده کعبه بر را خود پشت

است نرسیده ابراهیم بدین من جز شما از یکی هیچ که قسم است وی دست تو نزد وجوه از وجه کدام که میدانستم اگر من بدرستیکه خدا ای میگفت آنگاه

کفهای آنگاه نمیدانم آنرا من ولکن می پرستیدم بدان ترا باشد تر پسندیده بمن و است گفته اسحق ابن کرد سجده نهاده زمین بر خویشرا دست

ابن همر و نفیل ابن عمرو ابن زید ابن سعید پسرش که است شده خبردادهعمرو ابن زید برای گفتند صلعم خدا برسول بود وی عم پسر که خطاب

زید و برمیخیزد امتی مثل تنهائی به وی بدرستیکه و بلی گفت او و نما استغفارآنچه خصوص در و کرد ترک را خود قوم دین اینکه دربارة نفیل ابن عمرو ابن بهزار یا پروردگار بیک آیا گفت چنین شد واقع بوی ایشان از آنجهت از

تماما را عزی و لات است شده مقسم امور حالیکه در بیاورم ایمان پروردگار میکند چنین شکیبا زورآور مرد ام کرده ترک

237

را عمرو بنی بت دو نه و ام آورده ایمان دخترش بدو نه و عزی به نه پس که زمانی در بود پروردگار ما برای او و ام نیاورده ایمان بغنم و مینمایم زیارت نیز روزها در و هست عجیب چیزهای شبها در و کردم تعجب بود کم من حلم

فانی مردانیرا اوقات اکثر خدا بدرستیکه میشناسد را آنها بینا شخص که احسان بسبب آنرا دیگر و است بوده فجور ایشان کار که است گردانیده

و می پروراند را کوچک های بچه ایشان از پس است نگاهداشته زنده گروهیشاخة میگردد خرم چنانکه میشود نیکو روزی و میخورد لغزش مرد ما میان

گناه غفور پروردگار تا می پرستم را خود رحمن پروردگار اما و خورده باران حفظ آنرا مادامیکه بنمائید حفظ را پروردگار خدای تقوای پس بیامرزد مرا

کافران برای و باغهاست مسکنشان که می بینی پاکانرا شد نخواهید هلاک کنیدآنچه و بمیرند اینکه و رسوائیست زندگانی در ایشان برای و سوزانست سعیر

انتهی کنند ملاقات میشود تنگ آن از ها سینه که رامکه از ویرا بود زید عم که خطاب که میسازد مطلع را ما هشام ابن واذن و بماند شهر آن مقابل حراء کوه بر که ساخت مجبور را او نموده اخراج

گردد مکه داخل که نداد

238

صفحة( اول جلد الرسول میرسانیم) ۷۹سیره بهم اطلاع نیز کتاب همان از وواقع مغارة در تابستان وقت سال هر در که داشت عادت محمد حضرت کهگفت میتوان پس کند منزل ث تحن رای عرب عادت حسب بر حراء کوه همان اقوال و میکرد ملاقات بود وی خویشان از که عمرو ابن زید با اوقات اکثر کهحینیکه در محمد حضرت که میگوید زیرا میگرداند ثابت قیاسرا ابن اسحق ابن

بحراء هو و الله کرامه من جائه بما جبرئیل جاء ثم بود همانجا در شد مبعوث شهر سنه کل من حراء فی یجاور ص الله رسول کان رمضان شهر فیهشام ابن قال التبرر التحنث و الجاهلیه فی قریش به تحنث مما ذلک اوکانصفحة ( الثآء من الفآء فیدلون الحنیفیه یریدون التحنف و التحنث العرب تقول

۸۱و ۸۰ وی) بنزد که خدا کرامت از آنچه با آمد وی نزد جبرائیل آنگاه ترجمهسال هر از را یکماه صلعم خدا رسول بود رمضان ماه در حراء در او و آوردتحنث بآن جاهلیت در قریش که بود آن از این و مینمود مجاورت حراء در اعراب است گفته هشام ابن می آید نفس تزکة بمعنی تحنث و مینمودند

raquo laquo raquo ثا raquo از بدل را فا پس بگویند را حنیفیت میخواهند و میگویند تحنف و تحنث احادیث از و قرآن از که هر و انتهی میآورند

239

اهم تأثیری محمد حضرت تعالیم بر عمرو ابن زید تعلیم که می بیند است واقفدر شد مذکور زید اعتقادات دربارة که امور آن از یکی هر زیرا است داشتهبت رد و مووده نهی است قبیل آن از و میشود یافت نیز محمد حضرت دین

را خدا و جهنم و سعیر از انذار و جنات خبر و الهی بوحدانیت اقرار و پرستی آن محمد حضرت که نماناد مخفی اینهمه بر علاوه و گفتن غفور و رحمن و رب

جمیع و زید زیرا نمود بعینه همانرا نیز او بود نموده عمرو ابن زید که ادعائیراو ام یافته آنرا که گفت خود دربارة زید و بودند ابراهیم دین پی در دیگر حنفایو مینمایم دعوت ابراهیم دین بسوی را مردم که میکرد ادعا نیز محمد حضرت

( بارها ( حنیف یعنی داشتند اصحابش و زید لقبیکه بهمان را ابراهیم حضرتاقتباس قرآن از چند آیة که میکند کفایت امر این اثبات در و میسازد ملقب

سورة ( یعنی نسآء سورة در زیرا مکتوبست) ۱۲۴ ۀeآی ۴نمائیم ومنچنینالله خذ وات حنيفا إبراهيم ة مل بع وات محسن وهو ه لل وجهه أسلم ممن دينا أحسن

خليلا (1إبراهيم خال آنکه از دین در است بهتر آنکه و رویشرا) ۲۳۳ترجمه کندخدا گرفت و گرایرا حق ابراهیم دین کند پیروی و نیکوست او و خدا برای

) سوره یعنی عمران آل سورة در و دوست را است) ۸۹آیه ۳ابراهیم مرقومة مل بعوا فات الله صدق قل

1 Who can be better in religion than one who submits his whole self to Allah does good and follows the way of Abraham the true in Faith For Allah did take Abraham for a friend Quran 4 125 mdash Yusuf Ali

240

المشركين من كان وما حنيفا 1إبراهيم پیرو پس خدا گفت است بگور ترجمه انعام سورة در نیز و مشرکان از نباشید و گرایرا حق ابراهیم کیش شوید

سوره( مکتوبست) ۱۶۲آیه ۶یعنی مستقيم صراط إلى ي رب هداني ني إن قل حنيفا إبراهيم ة مل قيما خدایم 2دينا مرا کرد هدایت من بدرستیکه بگو ترجمه

نحو و صرف از کس هر و گرای حق ابراهیم کیش درست دینی راست براهخویشرا امت و را خود محمد حضرت اینجا در که می بیند است واقف عربی سریانی و عبری بزبان لفظ آن اصل چه اگر و میگرداند ملقب حنیف به هم

یعنی حنفاء را اصحابش و زید عرب اهل چون اما می آید مرتد و نجس بمعنیپس بودند کرده ترک را خود پرست بت اجداد دین که زانرو میگفتند مرتدین

و پذیرفتند خویشتن برای پسندیده را لقب آن محمد حضرت هم و ایشان همهیچ تحنث و تحنف بین ما نیز ایشان شاید که زیرا گردانیدند نیکو نیز آنرا معنی

و خویش از نفر چهار آن که نمود فراموش نباید نیز اینرا و ندیدند تفاوتیعبیدالله نیز و بودند لوی نسل از آنها جمیع زیرا بودند محمد حضرت اقارب

و ورقه و گرفت بزنی را حبیبه ام اش بیوه وی و بود محمد حضرت زادة خالهجلد ( الرسول سیره در که نامة نسب از چنانکه بودند خدیجه عمان بنی عثمان

صفحه اول

1 Say Allah speaketh the Truth follow the religion of Abraham the sane in faith he was not of the Pagans Quran 3 95 mdash Yusuf Ali2 Say Verily my Lord hath guided me to a way that is straight- a religion of right- the path (trod) by Abraham the true in Faith Quran 6 161 mdash Yusuf Ali

241

۷۶و ۶۳ پس) میگردد ظاهر شد اقتباس این از قبل آن از قدری و است مندرجبر دیگر حنفاء و زید تعالیم و خیالات و اقوال و آراء که نداشت امکان بهرحال

حضرت چه اگر که باد واضح الأمر آخر و باشد نکرده اهم اثری محمد حضرتآیه ( توبه سورة تفسیر در بیضاوی که حدیثی آن برحسب کرده ۱۱۴محمد ذکر

عمرو ابن زید برای اما نماید استغفار آمنه خود در ما برای که نیافت اذن استعلیحده امت قیامت روز در او که گفت و شد مذکور چنانکه نمود استغفار

زید ادعای و تعالیم اقوال باین محمد حضرت و میخیزد بر آنصورت در و میباشدنمود تصدیق را

داریم مسلم بالفرض بگوید شد گفته آنچه جواب در اینجا در کسی شاید ولکنتمام در که میگردد ظاهر پس اند گفته معترضین که آنهاست اسلام ینابیع که البته است محال این و نمی شود یافت محمد حضرت خود از اثری اسلام دین

طبیعت از چیزی مینمود ایجاد را خود دین محمد حضرت چون که نیست ممکنخانة بناأ چه اگر زیرا باشد پیوسته نه بظهور مذهب و دین آن در وی خوی ودادن ترتیب کار اما میکند بنا گوناگون ها خشت و آجرها و سنگها از را خودهویدا بنایش از بناأ مهارت و اراده و میگرداند نمایان را او هوش و هنر آنچیزها

میشود

242

دارد تفاوتی دیگر ادیان همة از و است بسته صورت اسلام دین عمارت چون و و است بوده هنرمند عاقل شخص عمارت آن بنای که است ظاهر سبب این از بر علاوه و میگردد هویدا نیز محمد حضرت بلاغت قرآن عبارت فصاحت از

دیده قرآن در محمد حضرت سرگذشت وقایع و حوادث از بسیاری آثار اینهمهوفق بر و نمیداشت دنیوی قدرت هجرت از قبل او که است ظاهر مثلا میشود

جنگیدن ذکر هیچ گشت مکتوبست هجرت از قبل هائیکه آیه آن در امر این وی انصار مدینه اهل چون هجرت از بعد اما نمی شود یافت دین انتشار برای

دفاع و خود جان حفاظت برای که داد اذن خود باصحاب اولا بودند گردیده ) سوره یعنی حج سورة در چنانکه ndash۴۱و ۴۰آیه ۲۲بجنگد مکتوبست) چنین

أن إلا حق بغير ديارهم من أخرجوا ذين ال ظلموا هم بأن يقاتلون ذين لل أذنه الل نا رب 1يقولوا شدند کرده زار کار که آنانرا مر شد داده دستوری ترجمه

مگر حق بنا دیارشان از شدند کرده بیرون آنانکه شدند کرده ستم آنها بآنکه ) صفحه اول جلد هشام ابن و خداست ما پروردگار میگفتند عروه) ۱۶۴آنکه از

شد عطا ها آیه این در اولا مقاتله اذن که میگوید اصحاب از دیگر اشخاص و ( از ( بعد ثانیا اما

1 Sanction is given unto those who fight because they have been wronged hellipThose who have been driven from their homes unjustly only because they said Our Lord is Allah Quran 22 39- 40 mdash Pickthall

243

این بودند آمده غالب غزوات بعضی در اصحابش و محمد حضرت چون چندیسوره ( یعنی بقره سورة در همچنین و گردید حکم شده تبدیل و ۲۱۲آیه ۲اذن

است) ۲۱۴ مرقوم هر الش عن يسألونك كم ل كره وهو القتال عليكم كتبوالمسجد به وكفر الله سبيل عن وصد كبير فيه قتال قل فيه قتال الحرام

القتل من أكبر والفتنة الله عند أكبر منه أهله وإخراج نوشته 1الحرام ترجمه حرام ماه از ترا می پرسند شما برای دارد کراهت او و کارزار شما بر شد

کافری و خدا راه از دارد باز و است بزرگ آن در کارزار بگو آنرا در کارزارخدا نزد است بزرگتر آن از را اهلش کردن بیرون و الحرام مسجد و بآن است اذن و بجنگند باید مسلمانان که است این آن معنی و شکستن از بزرگتر فتنه و

) ) در مسلمانان چون ثالثا و کنند منع بکعبه رفتن از ایشانرا قریش که ندهندساخته مغلوب هم را دیگر طوایف یعضی و قریظه بنی هجری ششم سنة

سوره ( یعنی مائده سورة در چنانکه گشت تر سخت جهد حکم آنگاه آیه ۵بودنداست) ۳۷ الأرض مکتوب في ويسعون ورسوله الله يحاربون ذين ال جزاء ما إن

من ينفوا أو خلاف من وأرجلهم أيديهم تقطع أو بوا يصل أو لوا يقت أن فسادالهم ذلك الأرض

1 Fighting is prescribed for you and ye dislike ithellipThey ask thee concerning fighting in the Prohibited Month Say Fighting therein is a grave (offence) but graver is it in the sight of Allah to prevent access to the path of Allah to deny Him to prevent access to the Sacred Mosque and drive out its members Tumult and oppression are worse than slaughter Quran 2 216- 217 mdash Yusuf Ali

244

عظيم عذاب الآخرة في ولهم الدنيا في 1خزي مزد نیست این جز ترجمهکشته اینکه بتباهی زمین در شتافتند و پیغمبرشرا و خدا کردند جنگ آنانکهخلاف از پاهایشان و دستهایشان شود بریده یا شوند کشیده بردار یا شوندمر و دنیا در خواری ایشانراست مر این زمین از شوند رانده یا یکدیگر

این که برآنند قرآن مفسرین که باد واضح بزرگ شکنجة آخرت در ایشانراست اما است شده مندرج نصاری و یهود دربارة نه و پرستان بت دربارة مطلب

گشت معین آن از بعد سال چند هم کتاب باهل نسبت اسلام اهل سلوکدر ( رابعا زیرا بود بموت مشرف هجرت یازدهم سال در محمد حضرت وقتیکه

سوره ( یعنی توبه قرآن) ۲۹و ۵ ۀeآی ۹سروة آخری سورة تاریخ حسب بر کهبار باید را جنگ حرام ماه چهار آن اتمام از بعد که است شده گفته میباشد

است مکتوب چنانکه کرد شروع دیگر فاقتلوا الحرم الأشهر انسلخ فإذافإن مرصد كل لهم واقعدوا واحصروهم وخذوهم موهم وجدت حيث المشركين

قاتلوا حيم ر غفور الله إن سبيلهم وا فخل كاة الز وآتوا الصلاة وأقاموا تابوا ولا ورسوله الله م حر ما مون يحر ولا الآخر باليوم ولا بالله يؤمنون لا ذين ال

ذين ال من الحق دين يدينون

1 The punishment of those who wage war against Allah and His Messenger and strive with might and main for mischief through the land is execution or crucifixion or the cutting off of hands and feet from opposite sides or exile from the land that is their disgrace in this world and a heavy punishment is theirs in the Hereafter Quran 5 33 mdash Yusuf Ali

245

صاغرون وهم يد عن الجزية يعطوا ى حت الكتاب 1أوتوا چون پس ترجمهبگیرید و را آنها یافتید هرجا مشرکانرا بکشید پس حرام ماههای شد منقضی

کردند توبه اگر پس رهگذری بهر را مرآنها بنشینید و را آنها کنید حبس و را آنهاکه بدرستی را راهشان کنید خالی پس را زکوت دادند و را نماز داشتند پا بر و

و آخرت بروز بخداوند نگرویدند که آنانرا بکشید مهربانست آمرزندة خدااز را حق دین نمی پذیرند و رسولش و خدا کرد حرام را آنچه نمیدارند حرام

پس خوارشدگانند آنها و خود دست از جزیه بدهند تا را کتاب شدند داده آنانکهو مبرا تبدیل و تغییر از او پاک ذات که علیم خدای ارادة قرآن حسب بر

درجه که اصحابش و محمد حضرت اسلحة فیروزی ترقی وفق بر معراست هویداست هم دیگر مطلبی در نیز این و میگردید مبدل میرفت پیش بدرجه

و منسوخ قرآن های آیه از بعضی که مینمایند اقرار اسلام فقهای خود زیرا) یعنی بقره سورة مطابق تعلیم این و می باشد ناسخ دیگر های آیه بعضی

است) ۱۰۰آیه ۲سروة مکتوب چنین که جائی ننسها است أو آية من ننسخ ماقدير شيء كل على الله أن تعلم ألم مثلها أو منها بخير آنچه 2نأت ترجمهمانند یا آن از بهتر بیاوریم آنرا کنیم ترک یا آیتی از کنیم منسوخ

1 But when the forbidden months are past then fight and slay the Pagans wherever ye find them an seize them beleaguer them and lie in wait for them in every stratagem (of war) but if they repent and establish regular prayers and practise regular charity then open the way for them for Allah is Oft-forgiving Most Mercifulhellip Fight those who believe not in Allah nor the Last Day nor hold that forbidden which hath been forbidden by Allah and His Messenger nor acknowledge the religion of Truth (even if they are) of the People of the Book until they pay the Jizya ]tribute[ with willing submission and feel themselves subdued Quran 9 5 9 mdash Yusuf Ali2 None of Our revelations do We abrogate or cause to be forgotten but We substitute something better or similar Knowest thou not that Allah Hath power over all things Quran 2 106 mdash Yusuf Ali

246

که است سبب آن از و است توانا چیز همه بر خدا که نمی دانی آیا آنراو یهود ادیان باشد ممکن شاید که میداشت امید محمد حضرت مادامیکه

نماید ایجاد آن از دینی ساخته مخلوط اعرابرا دینی رسوم از چیزی و نصاریجد وقت همان در و کنند قبول و پسندند به آنرا العرب جزیرت سکنة جمیع که

متفرقه ملل این جملة و مختلف طوایف این همة تا میکرد صرف تمام جهد و سازد خویش تابعین و دهد اتحاد یکدیگر با ایشانرا گردانیده مایل خود بسوی راو یهود که بست تصمیم آنگاه می باشد بیفایده و عبث سعی این که دید چون اما از نیز مطلب این و گرداند نفی عرب حدود از اقلا یا و سازد هلاک را نصاری

) سوره یعنی احزاب سورة در آنچه از اینهمه بر علاوه و میآید پدید قرآن ۳خودمن) ۳۷آیه اظهر است شده نوشته بود وی خوانده پسر که زید بزن نسبت

داشته اهم تأثیر قرآن بر محمد حضرت خود طبیعت و خوی که است الشمسزن بسیار به نسبت احادیث در هم و قرآن در هم که آنچه از مطلب این و است

در که تعالیمی و مطالب مجموعة آن البته میگردد هویدا است مندرج گرفتنشاز ای دریاچه در که است آبی اقسام و انوع مثل است موجود احادیث و قرآن

آبها آن ظرفیکه آن اما باشد پیوسته بهم شده جاری متفرقه ینابیع از طرف هرخوی و نفس و عقل است گرفته صورت آن از

247

میباشد محمد حضرت خوداست مندرج قرآن در که تعالیم و مطالب آن از بسیاری که نماناد مخفی

که آنچه در و میباشد مفید و خوب الهی اقدس ذات وحدانیت عقیدة مثلاندکی البته است شده گفته آنها امثال و طوبی درخت و جنت و میزان دربارة بنوشد پاکرا شفاف آب بخواهد کس هر اما یافت میتوان فایده و راستی

رجوع حیات آب نهر سرچشمة خود بسوی بلکه بیاشامد مکدر جوی از نمی بایدو انبیا کتب سرچشمه آن و است داده شهادت برآن بارها قرآن خود که نماید

است مکتوب چنین آنها خصوص در که میباشد فيها حواریین وراة الت أنزلنا ا إنونور هدى من يديه بين ما ل مصدقا مريم ابن بعيسى آثارهم على وقفينا

وهدى وراة الت من يديه بين ما ل ومصدقا ونور هدى فيه الإنجيل وآتيناه وراة التقين لمت ل سوره ( 1وموعظة یعنی مائده ۵۰و ۴۸آیه ۵سورة بدرستیکه) ترجمه

بر درآوردیم پی از و روشنی و هدایت آن در را تورات فروفرستادیم مااز دستش دو میان باشد مرآنچه کنند تصدیق مریم پسر عیسی به آنها اثرهایرا آنچه مر کننده تصدیق و روشنی و هدایت آن در انجیل را او دادیم و تورات

مر پند و هدایت و تورات از دستش دو میان باشد

1 It was We who revealed the law (to Moses) therein was guidance and lighthellipAnd in their footsteps We sent Jesus the son of Mary confirming the Law that had come before him We sent him the Gospel therein was guidance and light and confirmation of the Law that had come before him a guidance and an admonition to those who fear Allah Quran 5 44- 46 mdash Yusuf Ali

248

بوده چه الله خلیل ابراهیم حضرت دین که بداند بخواهد هرکه و را پرهیزگانخواهد آنجا و نماید ملاحظه تمام دقت با را موسی حضرت تورات باید است

نسل از مسیح عیسی وحید دهندة نجات و خداوند که داد وعده بوی خدا که دیدپذیرفته را وعده آن ابراهیم حضرت و یافت خواهد تولد اسحق پسرش و وی

در و یافت نجات ایمان آن بوسیلة و آورد ایمان موعود مسیح به کرده باور و) سفر موسی حضرت تورات در میکنیم اکتفا آیه سه دو بذکر مطلب این اثبات

باب ۱۹آیه ۱۷پیدایش بتحقیق) گفت خلیل بحضرت تعالی خدای است مکتوبرا خود عهد و بنه نام اسحق را او و زائید خواهد پسری تو برای ساره زوجه ات باب در و باشد ابدی عهد او از بعد او ذریت با تا داشت خواهم استوار وی ۲۲با

ساخته ۱۸آیه مخاطب ویرا جل و عز خدای دیگر بار که است گشته مرقوم نیزمرا قول چونکه یافت خواهند برکت زمین امتهای جمیع تو ذریت از و گفتیهود به جلیل انجیل در مسیح عیسی خداوند خود وعده این بیان در و شنیدی

شادمان و دید و بیند به مرا روز اینکه بر کرد شادی ابراهیم شما پدر فرمود ) باب یوحنا انجیل گفته) ۵۶آیه ۸گردید ربانی الهام با نیز رسول پولس و

نسلها به نمی گوید و شد گفته او نسل به و بابراهیم وعده ها است

249

است مسیح که تو نسل به و یکی دربارة بلکه باشد بسیاری دربارة گویا کهوارث وعده حسب بر و ابراهیم نسل آینه هر میباشید مسیح آن از شما اگر اما

باب ( غلاطیان به رساله عهد) ndash ۲۹و ۱۶آیه ۳هستید آن که رحیم رحمن خدایهم و اقل مصنف هم که فرمایاد عنایت اینرا است کرده ادا را خود ابدیارث آن مستفیض و محفوظ خلیل حضرت با اوراق این عزیز کنندگان مطالعه

آمین بگردند سماوی عمدةتمتتمت

250

فهرستفهرست۲۲صفحه صفحه دیباچهدیباچه55صفحه صفحه تنبیهتنبیه

اول اول فصل فصلبیان اهم معمای این حل در اسلام معتبر علمای و مجتهدین آنچه خصوص در

صفحه ۶میکنند

دوم دوم فصل فصلمسلمانان رسوم و عقاید از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای تفتیش و بیان در

دین اول ینبوع عمان و شده پذیرفته جاهلیت ایام عرب اهل عادات و ادیان ازصفحه است ۱۲اسلام

سوم سوم فصل فصلدر هم که حکایاتی و تعالیم آن از بعضی که میگویند آنانیکه ادعای آزمایش در

موهومة تفاسیر از است مندرج احادیث در هم و قرآن

251

اخذ صابیین طریقة از اسلام اهل مذهبی رسوم از بعضی و شده اقتباس یهودصفحه است ۲۷گشته

چهارم چهارم فصل فصلقرآن در آنچه از بسیاری که میگویند اشخاصیکه آن ادعای آزمایش و تحقیق در

نصاری بدعتی های فرقه بعضی باطل گمانهای و ها قصه از است مندرجصفحه گشته ۱۱۳مأخوذ

پنجم پنجم فصل فصلآنچه از بعضی که میگویند حکما که معترضینی آن ادعای تفحص و امتحان در

مأخوذ هنود و زردشتیان قدیم کتابهای از است مندرج احادیث در و قرآن درصفحه ۱۷۵گشته

ششم ششم فصل فصلوارد تعلیمش بر و محمد حضرت بر ایشان از که اثری آن و حنفا خصوص در

صفحه است ۲۲۲آمده

252

کتب کتب فهرست فهرستعربی عربی بزبان بزبان

نوشته رشید مامون خلیفه ایام در که مستند کتاب کندی اسحق بن عبدالمسیحشد

مسیحی جواب و مسیح بنام محمدی روپیه امه آنه۶چهار ) بر نو اصل دینیه روایات فی الشتیه بارکره

شیرین)روپیه آنه۸دو

البارکره ndash مصنف از روپیه نارالحق سهالجدید و القدیم العد فی المجید آنه۱۲النجیل

فارسی فارسی بزبان بزبانبیبل ndash حکایات بر مشتمل النوار آنه1نور

فیندر ndash کشیش از الحیات آنه1طریقکندی اسحق آنه۱۲عبدالمسیح

جدید و عتییق عهد در مجید آنه8گلیرنانبیا نبوتهای درباره الاسرار آنه۱۲کشف

ndash - از مسیح الوهیت در الأسرار مفتاحفیندر کشیش

آنه1

ربانی کتب بر قرانی آنه10الهاداتالنجات آنه3وسیله

فیندر ndash کشیش از الحق آنه2میزان

نادان فخر بطلان برهان به مسمی الهالشتیه ndash الباکوره ترجمه برشیرین

و مسیحی کشیش بین ما دینی اسلاماتجوی حق ایرانی

عربی بزبان مقدس عربی کتاب بزبان مقدس کتابکامل مقدس روپیه کتاب آنه10یک

اعراب با مقدس روپیه کتاب آنه4پنج

253

Page 5: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 6: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 7: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 8: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 9: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 10: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 11: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 12: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 13: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 14: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 15: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 16: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 17: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 18: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 19: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 20: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 21: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 22: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 23: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 24: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 25: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 26: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 27: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 28: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 29: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 30: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 31: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 32: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 33: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 34: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 35: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 36: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 37: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 38: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 39: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 40: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 41: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 42: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 43: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 44: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 45: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 46: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 47: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 48: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 49: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 50: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 51: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 52: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 53: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 54: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 55: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 56: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 57: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 58: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 59: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 60: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 61: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 62: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 63: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 64: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 65: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 66: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 67: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 68: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 69: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 70: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 71: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 72: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 73: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 74: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 75: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 76: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 77: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 78: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 79: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 80: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 81: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 82: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 83: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 84: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 85: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 86: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 87: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 88: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 89: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 90: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 91: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 92: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 93: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 94: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 95: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 96: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 97: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 98: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 99: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 100: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 101: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 102: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 103: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 104: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 105: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 106: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 107: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 108: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 109: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 110: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 111: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 112: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 113: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 114: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 115: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 116: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 117: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 118: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 119: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 120: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 121: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 122: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 123: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 124: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 125: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 126: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 127: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 128: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 129: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 130: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 131: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 132: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 133: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 134: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 135: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 136: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 137: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 138: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 139: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 140: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 141: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 142: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 143: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 144: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 145: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 146: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 147: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 148: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 149: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 150: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 151: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 152: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 153: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 154: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 155: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 156: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 157: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 158: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 159: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 160: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 161: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 162: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 163: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 164: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 165: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 166: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 167: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 168: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 169: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 170: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 171: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 172: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 173: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 174: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 175: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 176: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 177: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 178: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 179: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 180: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 181: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 182: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 183: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 184: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 185: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 186: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 187: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 188: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 189: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 190: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 191: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 192: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 193: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 194: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 195: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 196: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 197: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 198: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 199: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 200: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 201: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 202: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 203: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 204: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 205: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 206: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 207: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 208: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 209: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 210: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 211: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 212: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 213: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 214: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 215: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 216: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 217: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 218: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 219: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 220: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 221: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 222: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 223: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 224: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 225: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 226: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 227: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 228: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 229: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 230: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 231: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 232: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 233: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 234: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 235: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 236: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 237: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 238: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 239: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 240: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 241: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 242: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 243: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 244: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 245: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 246: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 247: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 248: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 249: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 250: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 251: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 252: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب
Page 253: Sources of Islam - Muhammadanism.orgmuhammadanism.org/farsi/book/sources_islam/source_is…  · Web viewو همان مفسّر نادان در شرح کتاب پیدایش باب