ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

121
١ " ﻗﺮآﻧﯽ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻣﻌﺮﻓﺖ" ***** The secret of pen اﺳﺘﺎد اﮐﺒﺮﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ ﻋﻠﯽ

Upload: alireza-behbahani

Post on 12-Apr-2017

159 views

Category:

Spiritual


51 download

TRANSCRIPT

Page 1: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١

"معرفت شناسی قرآنی"

***** The secret of pen

علی اکبرخانجانی استاد

Page 2: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

بسم اهللا الرحمن الرحیم

(معرفت شناسی قرآنی) ن والقلم: عنوان کتاب

علی اکبر خانجانی استاد: مؤلف

ه.ش 1387 :تاریخ تألیف

121تعداد صفحه:

Page 3: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

فھرست

۴.........................................................................................من و قلم -١

۵٧........................................................................................من و قرآن -٢

١١٣.......................................................................................من و قیامت -٣

Page 4: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤

جلد اول

من و قلم

Page 5: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥

القلمبسم ا�

و .جری ب�ی من�ت اس�ت ان . قسم بھ قلم و آنچھ کھ می نویسد . تو بھ نعمت پروردگارت مجنون نیستی . و این " -١ھ ب�گ�اھتر اس�ت آنون ب�ا ک�دامیک از شماس�ت . و خ�دا دید کھ ج تو خلقی عظیم داری . و بزودی خواھی دید و خواھند

.قرآن کن ..."کنند پس اطاعت م کنی تا آنھا ھم نرمی دارند تا تو نرمی وھدایت و گمراھی بشر . ... و آرز

د س�وگند ی�ا یو خداون�د ب�ھ چن�ین قل�م و نوش�تھ ا در اینجا سخن از قلمی بدون نویسنده است ک�ھ خ�ودش م�ی نویس�د .تن مکت�وب ک�ھ خوان�دن و نوش�مخاطب�ان ب�ی تردی�د رس�ول اس�ت ای�ن . و اما مخاطب این سخن کیست ؟ یک�ی از میکند

د ض�عی در ن�ز. و چن�ین وخ�ود بنویس�د و رس�ول نویس�نده نباش�دنمی داند . و لذا طبیعی است کھ قلم در دس�تش خ�ود بی کن�د . و امی مب�را م�ای�ن نویس�نده را از چن�ین اتھ�ناظران البتھ بھ جنون (جن زده گی) یا جادو می ماند ولی خداوند

ت�ی ھ�م ت�ھ ھ�یچ من این نوع نویسندگی را اجری بی منت بھ نویسنده اش می نامد . در این اج�ر عظ�یم و حی�رت آور الباش�تھ ودش دوست دنیست زیرا این نوع نویسندگی را نویسنده اش از خدا نخواستھ بوده کھ در آن منت باشد . خدا خ

بر ، ب�ھ وی ب�ع عظ�یم پی�اممؤمنی اعط�ا نمای�د . ای�ن اج�ر را ب�ھ خ�اطر خل�ق و خ�و و خص�لت و ط بھ بھ رسولش یاکھ دشان ی شود کھ خوبزودی معلوم مده است . و اما آنان کھ رسول و چنین نویسنده ای را جن زده می نامند ھدیھ نمو

زده اند یا نویسنده . این معنای تحت اللفظی آیات است . جن

واضح و اید در ھیچ آیھ و مفھومی از قرآن من نتوانستھ ام تمامیت ھویت معنوی و عرفانی خودم را تا این حدش -٢ب ودش را مخاط�خ�ت�ا کامل فھم و بیان کنم . این آیھ مخاطبی ویژه و واضح دارد کھ آن رسول است ولی بقولی آدمی

دی ب�ھ نوب�ۀ ر مؤمن محم ه اال بھ ظن و تفسیر بھ رأی . زیرا ھتمام و کمال قرآن نیابد با قرآن رابطھ ای برقرار نکرد بودن اس�ت "آل محمد"خود و در درجات بھ مثابۀ وصی و جانشین معنوی و باطنی پیامبر است و این ھمان مصداق

! م��د وارد ش��ونی��ز ھس��ت ب��دین معن��ا ک��ھ : خ��دایا ب��ر محم��د و آل مح "اللھ��م ص��ل عل��ی محم��د و آل محم��د"و مخاط��ب ف�ر کو غ�رور و ھمانطور کھ در سالم نماز ھم بر خودمان بھمراه محمد سالم می کنیم . پس امری عجیب و خ�ودبینی

نیست .

ش�بانھ روزی و ح��دود ده س��ال بط��ور لم�ی ک��ھ در دس��ت دارم و ب�ا آن م��ی نویس��م ح��دود بیس�ت و پ��نج س��ال بط��ورق -٣کث��ر اک��ھ خ��ودش در دس��تم م��ی نویس��د و ۀ قل��م اس��ت تخصص��ی و ب��ال وقف��ھ در خ��واب و بی��داری ، از ج��نس قل��م س��ور

ده و ن ی�ک نویس�نای�"خوانندگان آثارم نیز کھ مرا از نزدیک نمی شناسند نیز بھ طرق گوناگون اعتراف ک�رده ان�د ک�ھ ن�ی وقت�ی فال" : ک�ھ . و حتی خانمی با خواندن آثارم و بدون دیدار و آشنائی با خ�ود م�ن گفت�ھ ب�ود"قلم معمولی نیست

مدن آن ل آفقط در حا بعد یا حتی کلمۀ بعدی اش چیست اال اینکھ ین دارم کھ ھرگز نمی داند کھ جملۀسد من یقمی نوی . "ھ می شودکلمھ و معنا خودش ھم متوج

اردۀ بمعنای کامل کلمھ است یعنی از جنس الھ�ام و و "حال"وشتن برای من یک مکاشفۀ فی البداھھ و آنی و در ن -۴ نوش�تن خ�ود" توانید آنرا وحی ، کشف و ش�ھود ی�ا ھ�ر چی�ز دیگ�ری بنامی�د . و ی�ا بق�ول امروزیھ�اغیبی است کھ می

کھ البتھ ماھیتی بکلی دگر دارد و یک فن نگارش است و بس . "بخودی

ھ�م ن یک قدم یا یک لحظھ جلوتر از من است و ذھن و خودآگاھی من عق�ب ت�ر و بن�درت ای�ن دو ب�امھمواره قلم -۵ر ایم ب�ھ یک�دیگھ�آنقدر تند می دود کھ دستھایم کامال خشک و ب�ی ح�س و پنج�ھ گاه منطبق می گردد . قلم من یکی و

قفل می شوند .

ا م�ن ب�از اول�ین جلس�ھ دی�دار ک روحانی روشنفکر و عارف مشربی کھ چند تا از آثارم را مطالعھ کرده ب�ود بع�دی -۶" ج�ن زده"اس�ت ک�ھ م�را یا او راست می گفت و ی�ا مش�مول کس�انی. آ"بنظر من اینھا نوشتھ ھای شما نیست": گفت خوانند ؟می

ن پیامبر اسالم نیز ھمچون بسیاری از وقایع زندگی و جنبھ ھای شخصیت ایشان غرق در دریائی داستان امی بود -٧بیس�واد و ناخوان�ا رای�ج کلم�ھ د قب�ل از بعث�ت ب�ھ معن�ای واقع�ی وسیر و تأویل شده است . بی ش�ک محم�از ابھام و تف

ھم�انطور ک�ھ . ولی این امر بنظر ما بعد از بعثت باید برطرف شده باشد بھ مصداق ھمین سورۀ قلم و مسائل آن . بودایشان در لحظات قبل از رحلت قلم و کاغذی طلب کرده بودند تا وصیتی بنویسند ک�ھ عم�ر از ای�ن ک�ار اب�ا ک�رده ب�ود و

موده بود زیرا بھ گمان عمر ، پیامبر نانویسا و ناخوانا بود . البتھ رسول اکرم چندین پیامبر را متھم بھ ھذیان گوئی نکاتب و حافظ وحی داشتند ولی لزوما بمعنای بیس�وادی ایش�ان نیس�ت ھم�انطور ک�ھ بس�یاری از نویس�ندگان ب�زرگ ھ�م

. اشد و صرف نگارش نگرددد اندیشھ بمتمرکز بر موضوع مورکاتب داشتھ اند تا در حال اندیشیدن تمام فکرشان

Page 6: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦

قل�م ن قلم مورد بحث در قرآن ، فقط ھم قلم�ی نیس�ت ک�ھ در الی انگش�تان نویس�نده اس�ت و بلک�ھ ای�نھرچند کھ ای -٨ "وحل�"د را ب�ر مادی تجلی قلمی غیبی است و جلوه ای از آن قلم ازل�ی ک�ھ در ن�زد خداس�ت و بواس�طۀ آن کت�اب وج�و

قع�ی ب�ھ معن�ای وا نمود . و جھان ھستی آفریده شد . این قلم خالق و ھستی آف�رین "کن فیکون"نوشت و آنرا امر بھ کلمھ است و نھ مثالی .

ت ؟ . آیا قلم چھ می نویسد ؟ و نویسندۀ حقیقی آن کیس "نچھ کھ می نویسدقسم بھ قلم و آ" -٩

م�ت تو ب�ھ نع"دی می فرماید : ی تردید نویسندۀ حقیقی این قلم خود حضرت ربوبی است ھمانطور کھ در آیۀ بعب -١٠س�ت ت�و دیعنی این یک موجود غیبی ھمچون جن نیس�ت ک�ھ م�ی نویس�د در دس�ت ت�و و ب�ا "رب خود مجنون نیستی .

اء و ج�وارحبلکھ رب توست و خداوند ب�ا دس�ت ت�و م�ی نویس�د ھم�انطور ک�ھ عب�ادهللا المخلص�ین مظھ�ر اراده و اعض�ی�ن اعن�ی ن�ھ ت�و ی "و این اجری بدون من�ت اس�ت . "آنھا جاری می سازد . پروردگارند و خداوند ارادۀ خود را بدست

ینگونھ است ادارد . و اجر را طلب کرده بودی کھ در آن منیت و ارادۀ تو دخیل باشد و نھ خداوند بر تو منت و منیت کن�ی و م�ی خراج م�یکھ این قلم در حقیقت قل�م توس�ت و ت�و خ�ود نویس�ندۀ آن ھس�تی ک�ھ مع�ارف و عل�م ل�دنی را اس�ت

س�ت م ت�و ش�ده انگاری . و لذا مجنون و جن زده و ازخود بیگانھ ھم نیستی . قلم و دست خداست کھ اینک دست و قل و علم خداست (لدنی) کھ اینک علم توست .

اس�ت و ه بال ھم متذکر شده بودم قلم من پیر و مرشد عرفانی من بوده اس�ت یعن�ی رب م�ن هللا ب�ودقھمانطور کھ -١١ وح�اظ س�واد لھ خداوند خودش مرا تحت حمایت و تعلیم و تربیت و ھدایت رب�وبی خ�ود ق�رار داده اس�ت وگرن�ھ بن�ده ب�

ود بیس�ت س�ال حد صفر ب�ودم و این�ک ح�دسردینی و قرآنی و عرفانی در معلومات و تحصیالت و مطالعات و تحقیقات ب شمثل ھمین ام شایم و چند آیھ می خوانم و ھمین .می گاست کھ ھیچ کتابی مطالعھ نکرده و فقط گھگاھی قرآن را

د . شوشتھ آغاز کھ سورۀ قلم آمد کھ خواندم و بناگاه دربی از معرفت نفس و معرفت رب بھ رویم باز شد و این ن

و یا آنھ�ائی ک�ھ نس�بتبزودی معلوم می شود کھ چھ کسی مجنون است ت"در آیۀ بعدی سورۀ قلم می خوانیم کھ -١٢ز ھ�دایت اپ�س س�خن "ک�ھ ھ�دایت ی�ا گم�راه ش�ده اس�ت . ن بھ تو می دھند . و خداوند آگاھتر اس�ت ب�ھ ح�ال کس�یجنو

س�وا جنونش�ان ر بواسطۀ این قلم است و آنانکھ این ھدایت و ح�ق ای�ن قل�م را انک�ار م�ی کنن�د ب�ھ جن�ون دچ�ار ش�ده و شود . یعنی بھ تھمت ناروای خودشان دچار می گردند . می

ل ام�ر ی ن�زول روح بھم�راه مالئ�ک و ک� کل زندگی من خاصھ از سن چھل بھ بعد و از وق�ایع دازگ�اره یعن�اصوال -١٣ وم و ھ�ر ک�ار ان�ی و در اکن�ون زیس�تھ آپروردگار بسیار شبیھ نوشتن من بوده است یعن�ی م�ن ھم�واره ف�ی البداھ�ھ و

ابی�دن . خ�وردن و خو ذھنیت قبلی نبوده اس�ت حت�یبرنامھ و اقدام و حتی روزمره گیھایم نیز برحسب برنامھ ریزی و ی اتوانی ام�رن�گاه چند روز در حال ضعف و گرسنگی بوده ام و توان برخاستن و چی�زی خ�وردن را نداش�تھ ام . ای�ن س�ت ھ�م ب�وده ا جبری یا حاصل ضعف و بیماری لزوما نبوده است بلکھ این برنخاستن و نخوردن عین ارادۀ آگ�اه م�ن

ن ب�ی و ب�ھ ی�ک آ ضعف میلی ھم بھ خوردن چیزی نداشتھ ام . حتی مسافرتھا و مھاجرتھ�ایم نی�ز بناگ�اه یعنی در عینز شھری ن زندگی ایا نقل مکا و کمترین سابقۀ ذھنی بمن القاء شده و فورا آغاز شده است بدون آنکھ برای این سفر

گون�ھ ھ ھمینده باش�م . خوابی�دن م�ن ھ�م ب�ش�بھ شھری یا بھ کشوری دیگر دارای ھیچ برنامھ و ھدف از پ�یش تعی�ین بوده است . گاه سھ شبانھ روز مشغول نوشتن بوده ام و حتی از سر جایم برنخاستھ ام .

الھای ل زیستن و فی البداھھ عمل کردن انس گرفتھ ام و این امر س�الھا بط�ول انجامی�د و م�ن در س�من بھ در حا -١۴راده ل و انقط�اع او در لحظۀ عملش دچار انفع�اخاطر قولی کھ داده بودم ب نخست گاه دچار عذاب وجدان می شدم مثال

ا دچ�ار گ�رفتم و ی� می شدم و اگر ھم تالش مذبوحانھ برای انجامش بکار می بستم بناگاه بیمار می شدم یا دل درد م�یت و ز دنی�ا رف�ااش�ت ضعف شدید تا سرحد مرگ می شدم . فی المثل ھمین اواخر تنھا خالھ ام کھ برایم حکم م�ادری د

ھ ح�ال م�رگ من بھمراه دوستانم قصد س�فر داش�تیم ت�ا در ای�ن مراس�م ش�رکت و ھمک�اری ک�نم ک�ھ در ب�ین راه چن�ان ب�خت ک�ھ ب وج�دان س�اک�ھ کل�ی م�را دچ�ار ع�ذا .افتادم کھ دوستانم مرا در آغوش گرفتھ و بھ خانھ بازگردانیدن�د و نش�د

رغم ی ی�افتم علی�مسئلھ این بود کھ من نمی بایست در این مراسم حض�ور م�مدتھا بود چنین وضعی پیش نیامده بود . د و ل�ذا مراس�م نب�و میل قلبی ام زیرا خالھ ام را بی نھایت دوست می داشتم و عالوه بر این جز من ھیچ مردی در ایناراح�ت ھ�ا از م�ن نچند تن از دوستانم بجای من شرکت نمودند و یاری کردند . از باب�ت ای�ن ن�وع مس�ائل نزدیک�انم بار

لب�ی ام رخالف می�ل قب�و گاه کینھ کرده اند و تالفی بھ مثل نموده اند درحالیکھ من ھیچ منظ�ور ب�دی نداش�تھ ام و شده عمل کرده ام .

ی را طب��ق احک��ام دی��ن والبت��ھ بت��دریج عل��ل ای��ن ن��وع ممانع��ت الھ��ی از برخ��ی اعم��ال و رواب��ط اجتم��اعی و ف��امیل -١۵نف��س درک ک�رده ام و ت��الش نم�وده ام خ��ودم را ب�ا ای��ن اص�ول و ارادۀ الھ��ی تطبی�ق دھ��م ک��ھ مع�ارف قرآن��ی و معرف�ت

مربوط بھ امور باطنی شریعت است و نھ احکام ظاھری آن . اصوال کسانی کھ حتی فقط باطنا با م�ن مش�کل دارن�د ب�ھ

Page 7: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

انم باشند وگرنھ خ�ودم ش�دیدا مس�ئلھ داشتھ باشم حتی اگر فرزند بیش از یک حد خاصی با آنان رابطھعمد ، من نباید صالح ھیچکس نیست و برحق ھم نیست . بسا آنھا ھم . یعنی این رابطھ بھ دار می شوم و چھ

گ�ر دایت م�ی فرمای�د و اھ�اعم�ال م�ن م�ی کش�د و بدینگون�ھ م�را تربی�ت و نی�ات خداوند الحمد هللا موی از ماس�ت -١۶در وای�ج نب�ودم ت . ولی بدون شک من قادر بھ ادامۀ زندگی عمومی و رچنین نمی بود چھ می بود . قابل تصور نیس

. ھ می داشتممی داشتم چھ می شد و چسرگشتگی محض می ماندم . اگر خدا را در لحظھ بھ لحظۀ حیات و ھستی ام نین آدمھا فتروند ضعیمطلقا در حد تصورم نیست اال چیزی ھمچون یک مالیخولیا و یا شاید خودکشی . براستی کھ خدا

ن م�ن ک�ھ ازرا خودش تحت تعلیم و تربیت و ھدایت خودش می گی�رد یعن�ی یت�یم ھ�ا و ب�یکس ھ�ا و تنھای�ان را ھمچ�وود و خ�اش�د ض�عف کودکی چنین بوده ام و مستمرا یتیم تر ھم شده ام . من این را از عظم�ت خ�ود نم�ی دان�م بلک�ھ از

اس�رار این ھ�م از وتضعفترین بندگانش برای خود خلیفھ قرار می دھد اشد لطف خدا می دانم . و اینکھ خداوند از مس لطف و کرم غیر قابل وصف اوست .

وم. م و من شرمنده می ش�ابرخی می پندارند کھ من تمام عمرم مشغول عبادت و دعا و نماز و چلھ نشینی بوده -١٧م زی�را اار بیھ�وده اکث�را پش�یمان م�ی ش�وم از ک� آنھا نمی دانند کھ سال و یا ماھی دو رکع�ت نم�از م�ی خ�وانم ک�ھ آنھ�م

س�تمرا م�راموقتی نماز نمی خوانم او را بخود نزدیکت�ر و حض�ورش را در خ�ود ش�دیدتر م�ی ی�ابم . گ�وئی او خ�ودش و گ�اه .م شرمس�ارم صدا می زند و یاد می کند و من ذاکر ھم خیل�ی نیس�تم و اساس�ا م�ذکور اوی�م . و ل�ذا ب�درگاه او ھ�

چ�ون راس�ت د : عجب مسلمانی ھستی ؟! و من خجالت می کشم و س�رم را پ�ائین م�ی ان�دازم و ھم�ین .یگو مادرم می می گوید .

ن ب�ھ ت�ر لطف دارد کھ از شرمساری اغلب بیمارم . و بیماریم نیز ذک�ری دگ�ر اس�ت گ�اه از روب�رو و او بمن آنقد -١٨جاب�ت م�ی کن�د الیۀ م�را ار زبان آوردن نامش را ندارم زیرا گتن و گاه با وقاحت تمام کھ بعد از پشیمانی مدتھا توان ب

و مرا از رو می برد .

و دوس��ت م��ی دارم زی��را ب��ا ت�� م��ین اواخ��ر ب��ود ک��ھ ح��الم خیل��ی ب��د ب��ود . گف��تم : خ��دایا م��ن در تنھ��ائی م��ردن راھ -١٩ا از فاص�لھ م�ر. کھ بال . ولی نمی خواھم بمیرم و در خانھ جسدم بو بگیرد و برای دیگران دردسر درست کندخوشترم

تنھائی درآورد .

یانش�ان پیش بغایت تنھائی حاصل از جفا و بی وفائی و خیانت عزیزان و اطرافی�انم درحالیک�ھ در م حدود ده سال -٢٠لھ�ره زا و دبناگ�اه ص�دائی جگ�ر خ�راش و بغای�ت ، بودن�د بودم ھنوز و ھمھ مشغول دسیسھ برای م�ن بیم�ار دم م�وت

". ھایم نمی کن�یمن دیگر نمی توانم ادامھ دھم ، چرا دست از سرم بر نمی داری ، چرا ر"گفت : جانسوز شنیدم کھ ل�م ب�ود . ام ، از د ام س�مت و چ�ھ منبع�ی ب�ود ؟ از س�ینھم . آی�ا م�ی دانی�د از ک�دای�ن ص�دا را ک�امال واض�ح و بلن�د ش�نید

م و دل ن از دل ن�الم�"ه ب�ود ک�ھ : بواق�ع رخ دادصدای دلم در آمده بود و از دستم شاکی شده بود . داستان بابا ط�اھر و تی�ر ز ب�س ک�ھ زخ�مدل بود ک�ھ بی�زار ش�ده ب�ود از م�ن ا و حال این "کھ بیزارم از این دل .. ز مو بستان نالد از من

دتر از توس�تب�صبور باش برای خدا . من ھ�م وض�عم "جفا و خیانت دیده بود و من سرش را شیره مالیده بودم کھ : ود و ج�ان م�یون ب�ولی صبرش تمام شده بود . غ�رق در خ� ". الاقل تو با من بمان و مرا ھمراھی کن ... و صبورم

کرد و آخ آخ می نمود تا زبان بھ اعتراض گشود . کند و التماس می

ا ھم�ھ ت�نیدم دیگر تھ جانم خالی شد و فھمیدم کھ کارم تمام شده است و بھتر است کھ من ھ�م ب�روم این را کھ ش -٢١ و بچھ ھا و مادر و خواھر و دوستان و دشمنان وو... . ت من راحت شوند از جملھ دلم و زناز دس

ای .ھ�م ب�رویم من ھ�م م�ی روم . اص�ال بگ�و کج�ا م�ی خ�واھی ب�روی ت�ا ب�ا. ن ھم گفتم : باشد برو این بود کھ م -٢٢ج�ان و روح ی�ا الاق�ل کس�ی ک�ھ دش�منبدبخت تو ھم مثل من ھیچ جائی در این خراب شده نداری و نھ ھیچ دوس�تی و

تو نباشد . اصال با خودش صحبت می کنم کھ ھر دوی ما را مرخص کند از این دنیا و آدمھایش .

االخره ت�ا جوا کردم بناگاه دیدم بدنم یخ ش�د و درح�ال رف�تن ب�ودم . ب�ا خ�ود گف�تم : خ�دایا ش�کرت ک�ھ ب�تا این را ن -٢٣ ا نم�ی بخش�م ورفقط از تو می خواھم م�را پ�اک از ای�ن دنی�ا بب�ری وگرن�ھ ت�و . وضع بدتر از این نشده تمامش کردی

اول ھ بیست س�الکدوستت نخواھم داشت . اصال مگر من چقدر گناه کرده ام . مگر چند سال دارم . از این چھل سال زده گ�ر آن پ�انم . او این پنج سال آخرش را ھمش بیم�ار ب�ودم و درد کش�یدم و اص�ال فرص�ت و ح�ال گن�اه ک�ردن نداش�ته باش�د ب و پاک شدسال سالمتی را شبانھ روز ھم گناه کرده باشم با آن بیست و پنج سال درد و بیماری باید بی حسا

و ... .

Page 8: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

ھش�ت نس�وی چ�اه را دی�دم ک�ھ بدر چاھی دیدم کھ درب�ش ب�از اس�ت و آرحال رفتن بودم و رفتم . بناگاه خودم را د -٢۴تم آم�دم و گف�ن�م ب�اران ب�ر خ�اک ب�ود ج�انم را ت�ازه ک�رد و ت�ا دم درب خروج�ی چ�اه ب�االراستین بود و بویش ک�ھ ب�وی

ھ ت�وان ک�م�ین ی�افتم باالخره رستم بخدا . ... این کھ گفتم بناگاه بخود آم�دم و خ�ود را پش�ت می�زم ول�و ش�ده ب�ر روی ز برخاستن نداشتم .

ش�ان د و از پشت درب اطاق سرک می کشیدند . مادرچھ ھایم فکر کرده بودند کھ پدرشان مرده و در رفتھ بودنب -٢۵ ھم کھ طبق معمول قھر بود و با زندۀ ما کاری نداشت تا چھ رسد مرده .

ر ع�رق س�رد ا بلند کردم . تقریبا دو سوم جانم رفتھ بود و از کمر بھ پائین جانی نداش�تم و غ�رق درکم کم خودم -٢۶ چون یخ بودم ، عرق موت .

م�د . نابھ و چرک م�ی آخرج ھا و منافذ بدنم خوو منھ خیز بھ دستشوئی رسانیدم . از ھمۀ مدخل ھا خودم را سی -٢٧ گوئی مرا بین دو سنگ آسیاب چالنده بودند و آبم را گرفتھ بودند .

خ�ودم عی�دن ھ�یچ چی�زی را مخصوص�ا در خان�ۀعد معلوم شد درس�ت ی�ک چل�ھ م�ن ب�ھ ای�ن ح�ال ب�ودم و ت�وان بلب -٢٨ش�بانھ روز از افت�اد . و ر این مدت کھ نیمھ مرده بودم حتی از استخوانھایم ذوب شدم و چند تا از دن�دانھایم. دمنداشت

چشم و گوش و حلق و بینی و دھان و ادرارم خونابھ می آمد تا چھل شبانھ روز .

ب�ودم ول�ی س�بک پس جانی تازه گرفتم و خستگی ھا و خون دلم دفع شد ھرچند بھ لح�اظ جس�مانی نص�ف ش�ده س -٢٩ بودم خالی خالی مثل یک کودک .

خشی را نوشتم و ب "اچووکات"عجب اینکھ در این چھل روز ھم از نوشتن رھائی نداشتم و یادم می آید کھ کتاب -٣٠ . کھ از تلخ ترین آثارم ھستند . "اینست انسان"از

ز ب�رای خودنم�ائی نداش�ت . خ�انم ھ�م ک�ھ ا ر تمام این مدت دل درد ھ�م س�رجایش کم�ابیش ب�ود و مج�ال چن�دانید -٣١ن�ھ ای ھ چن�ین بھامدتھا و بلکھ تمام عمرش درصدد کشف بھانھ ای مردم پسند برای جدائی بود دید کھ دیگر نیازی ب�ش کن�د . تروخش�ک ، نیست زیرا زین پس این شوھر بی پولش زمینگیر ھم شده و باید برای حرف م�ردم ھ�م ک�ھ ش�ده

طن م ظ�اھر و ب�اھ�ای جدا شدن جزم کرد و چند ماه بعد جدا شد و از شر من راحت شد . و م�ن بود کھ عزم را بر اینن�ھ و رچن�د ک�ھ کیھتنھا شدم و این خیلی آسانتر بود برای ھر دوی ما . زیرا س�الھا ب�ود ک�ھ ھ�یچ چی�زی ب�ین م�ا نب�ود

ج ک�رده ریک�ا ازدواری تحص�یل ک�ردۀ آمکدورتی ھم الاقل از جانب من نبود . ولی از جانب او حتم�ا . زی�را او ب�ا ش�وھ در انتظ��ار ب�ود و ی��ک آدم ب��ی پ��ول و ب��دتر از آن دھ��اتی و عص��ر حج��ری از آب درآم��ده ب��ود و در س��ال دوھ��زار ھن��وز

آدمھ�ا ھ اینک�ھ دلظھور ناجی موعود بود . و از آن بدتر نھ کفرش مثل آدم بود و نھ ایم�انش . ول�ی تراژیکت�ر از ھم�دم و و ح�ق م�ی دامی خواند و این برای زن از طبقۀ ھفتم دوزخ ھم شاقھ تر است و من بھ ا را می دید و فکرشان را

م . اائل نبوده ھنوز ھم می دھم ھمانطور کھ بھ ھمۀ آدمھای دیگر من در دلم حق داده ام و ھیچ حقی برای خود ق

"ش�اندل"رفانی بن�ام پروفس�ور پیر و یار و ھمراز ع یک خیاالت و رؤیاھای خودش برای خود دکتر شریعتی در -٣٢ا ن�ھ رج�ور کارھ�ا کھ تنھائی اش را با آنان سر کند . ولی من این "سوالنژ"درست کرده بود و معشوقۀ عرفانی بنام

را پ�ر ک�نم تنھ�ائی او بلد بودم و نھ خوشم می آمد و بعالوه من تنھا نبودم زیرا در درونم یکی بود کھ من ق�ادر نب�ودمرا زمینگی�ر م�و دیگر حوصلۀ ھیچ کس�ی را ھ�م نداش�ت و ل�ذا ھمش با من در دعوا و جدال بود . و ارضایش نمایم و

و غاف�ل احظ�ھ ای از لم و تب و لرزی بالوقف�ھ ک�ھ ردند و من ماندم و او و دردی مداکرد تا ھمھ از من فرار کنند کھ کرخ نمود کھ تا ب�ھ ٨۵ل باالخره در سال نباشم و روی بھ کسی نکنم و حتی بھ کسی فکر ھم نکنم . و این تنھائی کام

. رخ نمود دی جدیچند روز پیش از این ادامھ داشت و حدود دو سال تمام بطول انجامید تا بناگاه امر بھ ھجرت

ی دانم کھ زیرا بسیار بعید م ۀ نوینی در آستین دارد کھ بزودی معلوم خواھد شدشاید ھم بھ احتمال زیاد او پروژ -٣٣ب�ا م�ن . اونی داردبازگردانیده حتم�ا ب�ا م�ن ک�ار کمرش�کجرت استراحت باشد . اگر اندکی سالمتی ام را ھدف از این ھ

ز م�ن ادھ�د ش�اید خیلی کار دارد و گوئی ھمۀ کارھائی را کھ می خواستھ با بشریت انجام دھ�د ب�ا م�ن یک�ی انج�ام م�یس�وب دۀ خ�وبش محاو براستی می سوزد کھ من بن� اھل تر و تسلیم تر نیافتھ است . کھ اگر چنین باشد آدم دلش بحال

نشناس . ای بحال آدمیزاد نمک بحرام و خداو شوم وای بحال بندگان بدش و

اش�تم چ�ھ کارھ�ا ک�ھ ب�رایش نم�ی مدتی بخود می گفتم کھ اگر تا این حد بیمار نم�ی ب�ودم و س�المتی بھت�ری م�ی د -٣۴ھ او ھمۀ کارھای ویژه اش را از من در بدترین احوالم طلب کرده چرا ک. و حاال بھ ریش خودم خنده ام می گیرد کردم

است و بھ ثمر رسانیده است و من ت�وی دل�م غ�ر زده ام و او ھ�م ک�ار خ�ودش را ب�ا م�ن ک�رده اس�ت . بنظ�ر م�ی رس�د

Page 9: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

مھمترین کارش ھمین نوشتن من باش�د زی�را حت�ی درح�ال م�وت ھ�م نوش�تھ ام و در ش�دیدترین دل دردھ�ایم درحالیک�ھ م�ی و گ�وئی ای�ن دردھ�ا م�را گی ده کیلوئی بھ شکم و پھل�و م�ی بس�تم م�ی نوش�تم ت�ا ان�دکی دردم را تس�کین دھ�د . سن

دوشیده و زایمان می کرده است . یکبار کھ دردم غیر قابل تحمل شده بود و نعره ام را درمی آورد خوابم برد و کسی را نوش�تم و دردم ب�رای "ھس�تی بایس�تی"اش . و کت�اب ب�کتابی جدید زایمان می کنی نگ�ران مبمن گفت کھ با نوشتن

چند ماه رفت .

. بھ چھ دردی می خورد ، آی�ا براس�تی ب�درد کس�ی م�ی خ�ورد ی�ا خواھ�د خ�وردصال ادر حیرتم کھ این نوشتھ ھا -٣۵گ و ا س�نمغزھ� ور نوشتھ ھائی کھ از درد برآمده شاید ھم درد کسی را درمان کند آنھم در دورانی کھ ھمۀ گوش�ھا ک�

حماق�ت را فقط یک نفس سوپر مسیحائی می خواھد ھرچند کھ مسیح ھم از احمقان م�ی گریخ�ت زی�رادلھا مرده است شفا ناپذیر می دانست .

ی گیرن�د دو سال کھ آثارم از طریق سایت در اختیار ھمگان قرار گرفتھ است البتھ بسیاری تماس م در این حدود -٣۶ا ب�: نب�وده اس�ت یده ام خیلی ھ�م بیھ�ودهاینھمھ درد کھ کشاحساس می کنم کھ ی زنند کھ و حرفھای امید بخشی بمن م

م�ان ایت ش�ما ایف�الن کتاب�ت ھم�ۀ بیماریھ�ایم برط�رف ش�د ، از طری�ق س� ثارت دوباره زنده ش�دم ، ب�ا مطالع�ۀخواندن آ ی م�ا برط�رفمش�کالت زن�دگۀ برباد رفتھ ام را از نوعی برت�ر بدس�ت آوردم ، از طری�ق مطالع�ۀ مق�االت زناش�وئی ھم�

ای رب�ب�ا آثارت�ان ،، از طریق آثارتان برای ھم�ۀ س�ئواالت م�ادام العم�ر خ�ودم در دی�ن و دنی�ا پاس�خ یافت�ھ ام شده استأن ش�ن دین�ی در اولین بار خدا و رسول و امامان و دین را کشف کرده ام بگونھ ای کھ احساس م�ی ک�نم ک�ھ فق�ط چن�ی

ما ش� مطالعۀ آثار ،کھ شما معرفی کرده اید و مابقی جھل و خرافات است ینی است دط انسان است ، بنظر بنده دین فق منجر بھ ایمان و عشق بھ خدا می شود و دین در آدمی خالص و ناب می گردد و و ... .

ن ز ای�ایت برای من در کل عمری کھ کرده ام تنھا و تنھا نقطۀ امی�د و دلگرم�ی و م�رھم ب�وده و ج�سبازتاب این -٣٧ فقط درد و داغ و جفا وو ... اگر گویم زبان سوزد .

در ش این مطالب ھم برای خودم نامعلوم است فقط می دانم کھ ح�ق اس�ت و بای�د بگ�ویم ھرچن�د ک�ھقصد از نگار -٣٨ی ال معن�االبت�ھ اص� برخی موارد موافق اعتقاد و یا احساسم نباشد مثل گالیھ کردن از خدا و خلق او . ک�ھ ب�رای خ�ودم

و ز کس��ی کین��ھاگالی��ھ ن��دارد و بیش��تر عش��ق ورزی اس��ت ب��ا او و م��ردم . زی��را الحم��د هللا ت��ا ب��ھ ام��روز لحظ��ھ ای ھ��م ه ق�ط دع�ا ک�ردفکدورتی در دلم نمانده است و ھرگاه ھم کھ دلم سخت سوختھ است بخودش پناه برده و ب�رای دیگ�ران

ام با تمام وجودم .

یل اعتق�اد و م مطالبی گفتھ بودم و ماجراھای عداوت مادام العم�ر و ب�ی پای�انش ب�دلدگینامھ ادربارۀ دائی ام در زن -٣٩اس�ت ام و سالھ ماجرای اسالم آوردن پسرانش بواسطۀ بنده کھ البتھ احساس�اتش را درک ک�رده و ھرگ�ز کین�ھ نداش�تھ

ا اینک�ھ ت�کرده ام صرا طلبکھ برایش از صمیم قلب دعا کرده و از خدا امکان توبھ و بازگشت بھ اسالم را برای او مسطۀ عداوتھا و از من بوا ھمین اواخر بناگاه برای اولین بار از کانادا با من تلفنی تماس گرفت و با حالتی زار و نادم

ی یھای روح�انتھمت ھایش ، طلب حاللی کرد و من در دلش نور توبھ و رجعت را دیدم و ای�ن نی�ز یک�ی دیگ�ر از ش�اد م�ی خ�ورد و ربزرگم در تمام عمرش از بابت انحراف از اسالم و بھائی گری پس�رش خ�ون دلمن بوده است زیرا ماد

ل ج�وانی اش او ھ�م ت�ا اوای�زی�را پس�رش را ب�ھ آغ�وش اس�الم ب�ازگردانم . بارھا از من می خواست کھ ھر ط�ور ش�ده د عتق�ادی ب�وگرائ�ی ا مسلمان مؤمن و متعصب و قشری بود کھ بناگ�اه تغیی�ر م�ذھب داده ب�ود ک�ھ درواق�ع ن�وعی تج�دد

بھمراه تغییر لباس .

ح�ال رح�م آم�ده و ان�دکی از داغ ھ�ای قلب�ی ام در م ک�ھ در آخ�رین ای�ام زن�دگیم خداون�د دل�ش بح�الماحساس م�ی ک�ن -۴٠ وا و جفاھ�ا ھ�کاستن است و شاید ھم دیده کھ پیر شده ام و ممکن است از ف�رط خس�تگی و ناک�امی و داغھ�ا و ف�راق

ل�ی م�ی ی خی�زد . وه کافر شوم . در آخرالزمان چھ بسا آدمی م�ؤمن م�ی خواب�د و ک�افر از خ�واب برم�خیانت ھا ، بناگاا ھ�م را آن دوزخ ب�دانم کھ اگر کافر ھم شوم امکان ندارد کھ محبتش اندکی از دلم کم شود و ھمین مرا بس اس�ت ک�ھ

اش�د . بوزاننده ت�ر و آت�ش آن از داغ ف�راق س�تاب می آورم چون فکر نمی کنم بدتر از حیات دنیا در آخرالزم�ان باش�د ار باش�د در ن� بنظر بنده دوزخ ھمان فراق جمال اوست و رویگرداندن او از بن�دگانش . ھرک�ھ از ن�ور جم�الش مح�روم

فراق است : آن بھشت و این ھم دوزخ !

رفھ�ای ش�فاھی و ارتب�اط ح"بسیاری از آدمھائی کھ مرا از نزدیک می شناسند و صمیمیتی دارند می گویند کھ : -۴١حضوری تو بی نھایت شیرین و دلچسب و لطیف و مھرب�ان اس�ت ول�ی نوش�تھ ھای�ت درس�ت در نقط�ۀ مقاب�ل آن ق�رار

...دارد و مظھر اشد قھر و غضب و دریائی از زھرآب حقایق است کھ بھ آدمی حس نابودی و ی�أس مطل�ق م�ی دھ�د . ای�ن تض�اد آنق�در ھ�م ک�ھ برخ�ی م�ی گوین�د در نف�س الف�اظ و "... و وای بحال کس�ی ک�ھ از ت�و نام�ھ ای دریاف�ت کن�د

تفاوت در کتبی و شفاھی بودنشان نیست بلکھ تفاوت در ارتباط حضوری و از راه دور است . اصوال ی�ک ح�رف تل�خ

Page 10: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

چون حضوری و چھره بھ چھره ادا شود تلخی اش کاستھ می شود و کمتر از کتبی است و این از اسرار جم�ال آدم�ی است کھ گاه دیدار با یک دشمن قدیمی موجب از بین رفتن کینھ می شود .

برای آدمی تلخ اس�ت مخصوص�ا اگ�ر مخاط�ب خاص�ی عموما عارف باطنی و خودشناسی حقیقی و نھ توجیھی ، م -۴٢ی ش�وند م�ز راه آغ�ا در کار باشد و فرد معینی را خطاب کنی . حرفھا و حق�ایق ش�یرین ای�ن وادی اص�وال از نیم�ۀ دوم

.کھ حریم قدسی پروردگار است درحالیکھ خودشناسی در نخستین گامھا تماما شیطان شناسی نفس است

لیل معن�ای ین دو جنبھ ھم کھ بگذریم باز ھم تفاوتی کیفی در کالم شفاھی و کتبی وجود دارد درس�ت ب�دو اما از ا -۴٣حک�م ی�ک اغم�اض و تس�اھل و س�تاری نم�ی گ�ذارد و درج�ای ویژه ای کھ در قلم و نوشتن من حض�ور دارد ک�ھ ھ�یچ

ان دخ��ل و مأموری��ت اس��ت ک��ھ در آن ح��ق دخ��ل و تص��رف ن��دارم حت��ی درب��ارۀ فرزن��دانم . ول��ی در ک��الم حض��وری امک�� تصرف بیشتری دارم کھ البتھ امر درستی نیست و نام اعتقادی اش شرک است .

ا ما ھم ب�ا تو اما آرزو می کنند کمی با ما نرم شو "می خوانیم کھ : ر آیۀ بعدی از آیات ذکر شده در سورۀ قلم د -۴۴ین لم ح�ق ، چن�قیعنی اھل "تو نرمی کنیم . ولی ھرگز از آنھا اطاعت مکن کھ کذاب و تھمت زن و فحاش ھستند ...

دحق��ی ن��دارد ک��ھ حق��ایق را تحری��ف و ی��ا حت��ی تلطی��ف و ن��رم کن��د ت��ا ب��ھ آدمھ��ا برنخ��ورد و دلش��ان نش��کن تم��ام . اتفاق��ا وحش می دھ�د فخاصیت و حق معارف توحیدی اینست کھ دل جاھل و کافری را بشکند تا شاید بخود آید . ھرچند کھ اق�ب خ�ود ا الاق�ل مرتھمت می زند بجای اینکھ تشکر کند از اینکھ عیبھای نھانش را بھ او نموده ای تا اص�الح کن�د ی�

باشد .

ا ای�ن چان�ھ زن�ی م�ن ب� وار خ�ورده و دردھ�ا کش�یده ام یو ترحم بیش از حد را بس� من چوب نرم گوئی و اغماض -۴۵ر ت�ت زن و وق�یح خی�ر م�ن . آنھ�ا را دری�ده ت�ر و فح�اش ت�ر و تھم�ھ خیر خلق بوده و ن�ھ ب�ھ خداوند برای خلق ، نھ ب

حم و مح و ت�رساختھ است و برای من ھم ج�ز ع�ذاب نداش�تھ اس�ت و از ح�دود دو س�ال پ�یش طوم�ار ای�ن عرص�ۀ تس�امام و کمال لب را بھ تستاری را بستم و دیگر از ترحم ھای کور عاطفی توبھ کرده ام . یا حرفی نمی زنم و یا حق مط

ھ ک�نعمت است بھ گونھ ای کھ بھ ھر گوش کری ھم فرو رود ، ادا می کنم . و این بمعنای ختم عرصۀ رحمت و آغاز نھرچن�د ک�ھ ای� بی مسئولیتی و رویکرد دو چن�دان ب�ھ گناھ�ان و فریبک�اری .راه ھدایت می باشد و نھ فقط شفاعت و

من ان م�ؤان و منافق�ان اس�ت . و ھ�ر انس�امر برای خود من موجب دوصد چن�دان ش�دن ع�داوتھا و دسیس�ھ ھ�ای ک�افرک��س ک��ھ ص��احب رس��الت اجتم��اعی ای��ن دو مرحل��ھ را در ماھی��ت روابط��ش داراس��ت . از بن��د و زنجی��رش چ��ھ غ��م آن

اری کند ! عی

ن خ�ودم ب�ھ رأی و تش�خیص ف�ردی خ�ودم بس�یاری از آث�ارم را قص�د انتش�ار عم�ومی نداش�تم ول�ی مھمانطور کھ -۴۶س�ت م�ان ام�ری ات�رادف و از ج�نس ھمأمور بھ این کار شدم و انجام دادم ، بخصوص زندگینام�ھ ھ�ایم را . ای�ن ام�ر م

: اگر این کار را نکنی اصال ھیچ کاری نکرده ای !کھ

ف�راھم لھا کاری می کند و تدارکات می بیند برای انجام یک ھدفی خاص . حال اگر ھم�ۀ ت�دارکات راگاه آدمی سا -۴٧م س�یاری را ھ�سازد و آن کار را انجام ندھد مثل اینست کھ ھیچ ک�اری نک�رده و فق�ط عم�رش را ھ�در نم�وده اس�ت و ب

االف و گمراه ساختھ است .

و م�ن کثر مطالعھ کنندگان جدی و حق جوی آثارم سئوال می کردند کھ : منابع و مراجع تحقیقی شما چیس�تند .ا -۴٨و دقانھ ب�دھمفقط و فقط از طریق انتشار زندگینامھ و احوال شخصی و ماورای طبیعی خودم می توانس�تم پاس�خی ص�ا

ش�انی ج�ز ب�ر پری ردان در اندیش�ھ ھ�ا ب�اقی م�ی مان�د والغیر . وگرنھ مجموعھ آثارم بی ھیچ حجتی پا در ھ�وا و س�رگ نمی افزود و این نابخشودنی می بود .

جل�وه نی کھ معلوم الحال ھستند انتش�ار زندگینام�ھ و اح�واالت عرف�انی ام را حم�ل ب�ر خودس�تائی وبرخی از کسا -۴٩ردن اس�ت ک�جای بازی لبتھ کسی کھ دستی در این امور دارد می داند کھ نھگری و بازارگرمی و امثالھم کرده اند کھ ا

د آنھ�م بازیھ�ا کن� و نھ ارزش بازی کردن دارد زیرا بازی با دھ�ان ش�یر اس�ت و آدم بای�د زی�اده احم�ق باش�د ک�ھ از ای�نش�ھ کن�د و گو طی�لس�ت خ�ود تعاینگونھ باز و بی حفاظ . تازه چھ کاری اس�ت ک�ھ آدم�ی ب�ازاری را ک�ھ رس�ما داش�تھ بد

ردم . میس دینی منگاه چنین بازار و بازی باالتر از خطری براه اندازد آنھم با خدا و در رابطھ با نواگیرد و آ

مال در عھ آثار و حاصل کل عمر دین و دنیایش را اینگونھ بی حفاظ و بی ثبت و ربط بھ تمام و ککسی کھ مجمو -۵٠ت لق نک�رده اس�خخداوند جھان و انسان را بھ بازی "از بازی گذشتھ است . اختیار ھمگان بھ رایگان می نھد کارش

قرآن . "و اگر می خواست بازی کند در نزد خود و با خودش بازی می کرد ...

Page 11: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

امام�ان وچرا خودتان را با پیامبر "سئلۀ دیگری ھم کھ باز برمی گردد بھ ھمان معلوم الحال ھا ، اینست کھ : م -۵١ا ؟ رنی خودم�ان پس با کھ قیاس کنیم و بھ محک بزنیم دین و ایم�ان و مع�ارف و تجربی�ات عرف�ا "...؟ قیاس می کنید

ینھم از آن الغیر . ا ان دین و معنای پیروان خود ھستند وقط برای ھمین اسوه و پیشوا و میزاصال پیامبر و امامان فو س�رخ پوس�تی وا بھ محک بزنیم ی�ا عرف�ان ھن�دو حرفھاست . آیا بایستی ایمان و معارف خودمان را با آمریکائی ھ

مسیحی و شاید ھم با معاویھ و عمرعاص و ابن ملجم .

دی از بواسطۀ عمری تأمل و تعمق و تحقیق و تفکر در قرآن و معارف توحی�حوادث زندگیم والبتھ درک حاالت -۵٢ده ھ ی�اریم نرس�ی. ک�ھ اگ�ر ای�ن مع�ارف الھ�ی ب� یکب�ارهبھ پیامبر و علی و عرفای حقھ ، بتدریج حاصل شده است و نھ

بودند خدا می داند کھ من چھ بودم و چھ می اندیشیدم و در چھ گمراھی و جنونی غوطھ می خوردم .

دایا خ�ندیش�یده ام و خ�دایا اھر یک از حاالت و واردات و حوادث درونی و بیرونی زندگیم ماھھا و س�الھا دربارۀ -۵٣ن درب�ارۀ ی کھ بھ یقیبھ معرفت یقینی و قرآنی و مسلمی رسیده ام ھرچند کھ ھنوز ھستند وقایعکرده ام تا درباره اش

لعاده اوادث خارق حشان بھ باور و درکی بنیادی و توحیدی نرسیده ام . دربارۀ بسیاری از این مکاشفات و رؤیاھا و ی وج�ب س�ردرگممام�ر ی�اری نک�رد و بلک�ھ از بسیاری از داعیان دین و عرفان نیز مدد خواستم کھ احدی مرا در این

بسیار ھم گردید .

از دستم بگرفت و سبل و آیات و بینات و حجت ھ�ایش را یک�ی پ�س ینکھ خداوند بر من رحم و لطف نمود واتا -۵۴ ائی آورد .دیگری ب�رایم آش�کار و معرف�ی فرم�ود و م�را از ظلم�ات س�یر و س�لوک عرف�انی برکش�ید و ب�ھ وادی روش�ن

ج�ز ی پیمای�د وم�پیر عارف و صدیق و یاوری در بیرون نداشتھ باشد براستی بر لب�ۀ تیغ�ی آنھ�م در ظلم�ات راه آنکھالخره و ام�ام ب�ا خدایش دادرس نتواند بود . و من از این دستۀ دوم ب�وده ام ک�ھ بع�د عم�ری ناک�امی در جس�تجوی پی�ر

ازی ، س�ت ک�ھ جانب�ات بس�یار برت�ر از ک�ل زن�دگیم ب�وده خود خداوند راھم نمود . لذا آنچھ کھ حاصلم شده است بھ قیم است ... . نخستین و یکی از کمترین بھائی بوده کھ در ھر لحظھ پرداختھ ام کھ : اول قدم عشق سر انداختن

ی و دی�ن ردیم بھ قلم کھ بی ھیچ غلو و اغراق ادبی و ھنرمندانھ ، برای من خود ناموس حیات و ھستو اما بازگ -۵۵ وسم . کنم کھ در حال کشف نوینی از عصمت این نام و جھانم بوده است و تازه احساس میرفت و شرف دو مع

قعیت�ی فتم کھ : ھیچ دانی فرق ھستی و عدم ؟ ھان قلم باش�د قل�م باش�د قل�م ! ای�ن ب�رای م�ن ع�ین واسالھا پیش گ -۵۶ن�ھ ی�ز مش�ربانھ و فلس�فی . ای�ن ن است کھ از جنس پوست و گوشت و خون و جان و روان است نھ ی�ک ش�عر ع�ارف

ر ھ ک�ھ بیش�تنم و ھرچ�. و م�ن در ای�ن ب�اره ب�یش از ده س�ال س�ر در گریب�ان و حی�راکشف من کھ آموزۀ او بود بھ م�نق�ل و عن�را می�زان و آفھمم و می بینم متحیرترم کھ چیست این قلم کھ خدایش بھ آن سوگند ی�اد م�ی کن�د معنایش را می برای اھل قلم کھ برای کل خالیق . دھد نھ فقط جنون قرار می

ن ھ�یچ ش می نویسد و در آن واحد ھم دو تا نویسنده دارد . آیا این سحر و طلسم الھی نیس�ت ؟ ای�قلمی کھ خود -۵٧س ام�ر رب . پ� نیست کھ عامل این امر ھم خود قلم است کھ عدم را بھ وج�ود م�ی آورد ب�ھ "کن فیکون"کمتر از امر

!زلی در حدیث قدسی و معراج پیامبر خداست دربارۀ لوح و قلم و خلقت ھستی شعر مذکور عین حکمت ا

از آنھ�ا واز دوستانم کھ اندک جدیتی در امر معرفت دارند این قلم را ب�ھ عاری�ت و امان�ت م�ی دھ�م من بھر کدام -۵٨ح ن�را ب�ر ل�وغراق ، آجدا می خواھم کھ در تنھائی و خلوت ان�س و ب�ا حض�ور و فک�ر و ذک�ر و وض�وع و توک�ل و اس�ت

ند چ�ون ص�برسپید سرنوشت خود بگذارند و در انتظار تراوش جوھرش از کوثر کبریای علیین بنشینند و صبور باش�ھ اینک��ھ ب�ر ص�لوة ک�ھ ص�بر کبی��ر اس�ت چ�را ک�ھ ص�لوة اھ��ل دل ب�دون معرف�ت درس�ت نیای�د و بلک��ھ معص�یت اس�ت و ن�

م ک�ب ای�ن قل�ر خویشتن از عبادت ان�س و ج�ن برت�ر اس�ت . و مرمعرفت نفس برترین عبادات است و ساعتی تفکر د" ) .ص(رسول اکرم "از خون شھیدان برتر است

ھد خلق�ت روح�انی ام ش�ا حیات و ھستی من تماما مخلوق قلمی است ک�ھ خداون�د بدس�تم داده و بدینگون�ھ م�را در -۵٩ اره است از رحم عرفان . این خلقت جدید یا بھ زبانی زایش دوب و -قرار داده است . (قرآن)

ر دی کھ در دست من است از اوست بلکھ دستم نیز بھ ھنگام نوشتن دست من نیست . ھم�انطور ک�ھ نھ تنھا قلم -۶٠ط�ور بم و دستانم کھ چگونھ در طوفان و کوالک برفی بھ دام افتادشرح حادثھ ای در حدود بیست سالگی ام نقل کردم

قص�د قط�ع و پی شان ساقط شد و از نو آفریده شد درحالیکھ کمیس�یون پزش�کیکامل مردند و پوست و گوشت و رگ چونک�ھ عب�اس :نمودن دستانم را داشت کھ من گریختم و دست دوباره از خدا بدست آوردم . بھ مصداق این شعر کھ

با خدایش دست داد ھر دو دست خویش را از دست داد . و آن دست خدائی بود کھ در من سبز شد .

Page 12: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

ان ت می گیرم در وضعیت صفر قرار دارم بھ لحاظ عاطفی و فکری . و گوئی از چاه طبیع�ت و مک�چون قلم بدس -۶١ قالو بلی ! :و "الست بربکم"و زمان خارج می شوم و در لحظۀ صفر خلقت خویش واقع می شوم و سپس

"بل�ی" کی بود مانند دیدن ! ھ�ر ک�ھ گف�تنیده بودم بھ نیمھ طنز و نیمھ جدی کھ بلی ھمان بالست ولی شنیدن ش -۶٢ھل�ش ی گ�ردد و جی اش بش�کافد و انش�راح یاب�د و ظلم�تش ب�رون افکن�ئبا بالیا بمباران می شود تا نفس ظلوما جھوال

و تق�اء عنص�ریآشکار و سپس پاک شود با توبھ ھائی پیاپی . ب�ھ مانن�د بمب�اران فوت�ونی ات�م ب�رای غن�ی س�ازی و ار ماھوی .

نھ صبر ب�ی معرف�ت عم�ری ن�دارد و الئی یک امتحان است کھ جز بواسطۀ معرفت نفس پاسخی ندارد وگرو ھر ب -۶٣ اگر صبر ایوب ھم باشد ھیچ ارزشی ایجاد نمی کند و مقبول ھم نمی افتد .

متح�ان را ی�ن اادانی کھ اصال چرا چنین امتحانی از تو گرفتھ شده اس�ت . ثانی�ا اینک�ھ بت�وانی س�ئواالت اول باید ب -۶۴ھم وھم خالقی ت ھم علتی ھم معلول یعنیپاسخی دھی . پاسخی کھ در آن خود خودت کشف کنی . و ثالثا بھ ھر یک

ھ ب�ئی و لحظ�ھ مخلوق . چرا کھ در عرصۀ خلقت جدیدی قرار گرفتھ ای کھ خود نیز ھمدست و ھم نظر و ھم ارادۀ اوس�تی ات در تھ باش�ی ب�رای معن�ا و ق�در و انگی�زه و مقص�ود ھو باید پروژه داش�لحظھ زیر نظر خودت خلق می شوی

نی�ز ی کھ ت�وداشتھ باش کائنات و در تاریخ بشری و نیز در نزد ھمۀ انبیاء و اولیای الھی . باید برای ھمۀ اینھا پاسخ ی�ردون ت�و غمتناھی می خواھی چکاره باشی و چھ رسالتی بر عھ�ده گی�ری ک�ھ جھ�ان ھس�تی ب�در این کارگاه خلقت ال

. باشی ، چون خدا لول و بی تا باشیقابل جبران باشد و جایگزینی ھم نداشتھ باشی یعنی احد و صمد و بی علت و مع و بالئی ! خدا می خواھی چھ باشی و چھ کنی . اینست داستان ھر امتحانی و ھر بلیخود و آنگاه برای خود

ر ای�ن وادی یعن�ی بای�د بخ�واھی وگرن�ھ دشی یا ن�ھ . خواھی آدم با. یعنی میخواھی خلیفھ باشی یا نھ ا میآیا نھایت -۶۵: اش�یبخواھی آدم دون جمادی. اگر ناصال کاری نداری و باید بازگردی بھ حیات جانوری و مادون جانوری و بلکھ ما

اینست عرفان ! نھ داستان ابجد و رمل و سودای اسم اعظم و مذھب تن لش پرستی !

م�ی دل قلم را بعنوان کاتب بھ دوستی می دھم کھ می گ�ویم و ز نوشتن در حضور یاری اھلگھگاه در شرایطی ا -۶۶انی م�زصفر و ب�ی رار گرفتن در وضعیتنویسد . تجربۀ اینان در این واقعھ بی شباھت بھ خود من نبوده است یعنی ق

س�ت ک�ھ ال توص�یف ب�وده ی�ر قاب�و حضور محض و در اکنون قرار گ�رفتن . ک�ھ تجرب�ھ ای بھش�تی و معج�زه آس�ا و غھ ک�ار م�ی دھ�د ن حاالت ھمچون نشئۀ وادی فناست کھ کاتب را ھم گاه در مقام مکاشفھ و ش�ھود واقع�ھ ای ق�رنشئۀ آ

درحال گزارش و معرفی است .

م ل�دنی و اس�تخراج کنن�دۀ عل� اما اینک یک سئوال : آیا ھر نویسنده یا باسوادی م�ی توان�د ب�ھ قل�م الھ�ی برس�د و -۶٧ی�ن اھ�اد کن�د و ؟ صد البتھ ! ھر مؤمن اھل معرفت نفس و مراقبھ و حض�وری بای�د در رس�یدن ب�ھ ح�ق ای�ن قل�م جدباش

اء و ت ازلی اس�محق اوست و اگر نخواھد و تالش نکند حق عظیم و متعالی را ضایع کرده است چرا کھ آدمی در خلق حمد است . مؤمن آل م اج کند و نقد نماید . این حق ھرعلم الھی را بھ ودیعھ در ذات خود داراست و باید آنرا استخر

ت ای�ن ھم�ان راز بالغ� این فقط قلم من نیست بلک�ھ زب�ان و نط�ق ش�فاھی ھ�م دارای ھم�ین ق�وه و کیفی�ت اس�ت و -۶٨حم�د منھا معج�زۀ ت علوی را بھ یاد آوریم . این ھمان تماست در درجات . بالغت معجزه آسای کالم محمدی را و حک

از و رده ھم ھیچ دین اوست کھ برترین معجزات است و قرآن بھ تمام و کمال مخلوق این قلم است . و اینست کھ بن و ز حکم�ت ھ�اینکتھ و معرفت و حکمت�ی از قلم�م ت�راوش نم�ی کن�د اال اینک�ھ کش�ف دوب�اره و دگ�ر گون�ھ ای از یک�ی ا

ست . چ�را نین قلمی اگترین دلیل بر حقانیت و درستی چقرآنی است و در تصدیق و تعین یا تأویل آن . و این خود بزرد فق�ط زی�ن بع�": و باز برای چند صدمین ب�ار ک�ھ . کھ از قلم محمدی ، جز حکمت و حقیقت محمدی نباید تراوش کند

و ھم�ین ح��دیث - (ص). حض�رت رس�ول اک�رم "رھ�روان وادی معرف�ت نف�س ھس�تند ک�ھ ب��ھ حق�ایق دی�ن م�ن م�ی رس��ندا ش�اید در م�ند و راز و نکتھ ای کھ آشکار می ش�ود ب�ھ ی�اد م�ی آی�د و تص�دیق م�ی ش�ود ھم�انطور ک�ھ رسول در ھر ب

ذک�ر وزل م�ی ش�ود را متذکر نشده باشیم و این بھ اختی�ار نیس�ت بلک�ھ ح�ق اس�ت ک�ھ ن�ا ثمقالھ ای نباشد کھ این حدید سرنوش�ت خ�و ت�اقل�م خ�دا را ندارن�د اندر ذکر است . ولی افسوس کھ اکثر آدمھا صبر و حوصلھ و شوق دربارۀ ای�ن

. دی انده سازی سفیبشری مشغول سیا . و این تباه کردن حق میلیاردھا قلم است کھ در نزد افرادبدست خود رقم زنند

م�ی ش�کافد و ن�ور اس�تخراج م�ی کن�د و قل�م جاھالن�ھ و س�وادی بش�ر ، فق�ط س�فیدی ظلمت نفس را ،قلم عرفانی -۶٩ و مغزھا و قلوب را تیره و تار و ثقیل و آدمخوار .کاغذ را سیاه می کند

یکی از ویژه گیھای شفاھی کالم من بھ اعتراف ھمۀ مخاطب�انم رس�وخ ک�الم در اعم�اق قل�وب اس�ت . ای�ن ھم�ان -٧٠کرامت نویسائی قلم بر لوح دل مخاطبان است . پس قل�م م�ی توان�د ب�ر زب�ان ھ�م باش�د و ب�ا دس�ت زب�ان بنویس�د . ای�ن

Page 13: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

دل را ل نش�یند . و قل�م اھ�ل معرف�ت گنجین�ۀنگر آن ضرب المثل است کھ : ھرچھ کھ از دل برآی�د الج�رم ب�ر دواقعھ بیا المی نوری است . کاستخراج می کند و لذا کالمی قلبی و صاحب نور است یعنی

ق چ�ار خل�ر ، دوستان من نی�ز در جری�ان خلق�ت جدی�د ق�رار م�ی گیرن�د و بھم�راه خلق�ت جدی�د م�ن ، دبھ بیان دیگ -٧١ جدید یا زایش عرفانی می شوند بواسطۀ قلم و آثار و کالم من .

ی�د و م مولوی در مثنوی است کھ درب�ارۀ آداب مری�دین و اعج�از ک�الم مک�رر پی�ر و ک�الم پ�ذیری مراین ھمان کال -٧٢را درک بای�د حق�ش آداب این پذیرش می باشد . و مرید یا سالک نباید از تکرار مکررات کالم پیر خستھ شود و بلکھی�د نی�ز وح وج�ود مرل�کند زیرا تماما از جنس ذکر است کھ با کالم پیر زنده م�ی ش�ود و ب�ھ ی�اد مری�د م�ی آی�د و قل�م و

نویسا می گردد .

ن ا احی�اءگر ج�ازد خ�دا برت�ر اس�ت زی�رن�ن مرکبی از قلمی ک�ھ بق�ول رس�ول اک�رم ، از خ�ون ش�ھیدان در اینست آ -٧٣ت و اھد ب�ر حی�اکنندۀ روح بر دل مخاطبان است و شب قدر وجود را برپا م�ی کن�د و آدم�ی را ش� روحانی و بلکھ نازل

ی رس�اند م�ھستی و خلقت جدیدش می سازد و اینست مقام باطنی شھید ! پ�س ای�ن قل�م مخ�اطبش را ب�ھ مق�ام ش�ھادت ه خداست .د شدن در رادرحالیکھ خون شھید لزوما چنین کاری با مردم نمی کند . و مقام شھادت برتر از شھی

ح�انی ر دست ھر اھل سوادی ھست مجاز آن قلم اھل معرفت است کھ قلم خالق و آفرینندۀ انسان روداین قلم کھ -٧۴ است کھ اگر آن قلم تبدیل بھ این قلم نشود قلم ضد قلم است کھ سیاھی و تباھی آفرین است .

ل د ک��ھ اگ��ر انس��ان از ای��ن جم��ازی و مث��الی جم��ال پروردگارن��طور ک��ھ آدم و ح��وا ب��رای ھم��دیگر مظھ��ر مج��اھم��ان -٧۵ی�ن حاص�ل از ا مجازی بھ آن جمال حقیقی نرسد تبدیل بھ جمال ضد جمال می شود کھ ھم�ان نف�رت و انزج�ار و تب�اھی

جمال پرستی است .

ت ک�ھ منج�ر ب�ھل تاریخ تمدن بشری و ھمۀ فرآورده ھای آن تماما مخلوق قلم بش�ری و مج�ازی و س�وادی اس�ک -٧۶ود دی و چ�رک و تمدنی ضد بشری و کافرانھ شده است زیرا این قلم بھ نور وجود نرسیده است و فق�ط س�واد و س�یاھاریخ و ر ش�ود ت�ا ت�پدید آورده است . این قلم تجلی خاکی ھمان قلم ازل�ی اس�ت ک�ھ بای�د تأوی�ل گ�ردد ت�ا ن�اجی روح بش�

تمدنی روحانی پدید آورد .

ل ب�ھ ھ�ر پدی�دۀ مج�ازی و دنی�وی را تأوی� ت قلمی کھ خداوند ب�ھ بن�ده اعط�اء نم�وده قل�م ت�أویلی اس�ت ک�ھدر حقیق -٧٧م�ام عم�ر ی�ن تأوی�ل تمعنای حقیقی و ازلی می کند . این قلم ھمان تأویل قلم عادی در دست بشر است کھ البت�ھ ب�رای ا

ای�ن ، وخل�وق نم�ود مقلم خالق را تبدیل ب�ھ قل�م خود سرمایھ کرده ام و خداوند ھم اجری بی منت بر بنده اش نھاد وھ قل�م اس�ت ک� تم م�ی نویس�د و در حقیق�ت ای�نت بودن این قلم است کھ خ�ودش در دس�آن شد . این ھمان معنای بی من زیر نظر من و بھ ارادۀ من . لوح سرنوشت مرا می نویسد

ح�ویلش م�ی دھ�د ت�ا سرنوش�ت محت�وم غی�ر د و تزعالوه ب�ر ای�ن ل�وح سرنوش�ت بش�ریت را ھ�م خوان�ا م�ی س�ا و -٧٨ روحانی خود را ببیند و اگر می خواھد دست بھ تغییر آن زند و یا بکلی از نو خلق کند .

کت�ابی "د م�ی رس�ند ب�ا علی�ین روب�رو م�ی ش�وند ک�ھ چ�ون مق�ربین ب�ھ مقص�ین است کھ بقول قرآن این ھمان علی -٧٩ای�ن ھم�ان .بواس�طۀ آن قل�م "کت�ابی نوش�تھ ش�ده ان�د"ک�ھ ھ�ر ی�ک است . این ھمان علی واران ھستند "نوشتھ شده

ھ نچ�ھ ک�ل�م و آنسانی نوشتھ ش�ده : قس�م ب�ھ قاست کھ از اسماء علی و ھمۀ علی واران است . ا "قرآن ناطق"معنای می نویسد ! آیا براستی مفھوم است ؟

ھ حام��ل کت��اب عل��ی اس��ت . ای��ن ھم��ان ک��اروانی ب��ی پای��ان از راه م��ی رس��د ک�� ب��ری در خب��ر اس��ت ک��ھ در قیام��ت ک -٨٠ اطقند . ی گویا و نین نیز کتابھائکتابھای علیین (علی واران) ھستند کھ بواسطۀ آن قلم نوشتھ شده اند و این علی

ای مؤمن�ان از م��ن"! مگ�ر ن�ھ اینک�ھ خ��ود ھم�و م�ی فرمای�د و از علی�ین ک عل�ی وار باش��دی�ھ�ر ش�یعھ ای بای�د -٨١ . "ن شوید ھمانطور کھ سلمان شده استاطاعت کنید تا ھمچون م

-ش�یعھ را بدس�ت خ�دا وج�ود و قل�م اس�ت . قلم�ی ک�ھ کت�اب "ن"لی وار شدن یک شیعھ ھمان راه دستیابی بھ ع -٨٢ نسان ، می نویسد . اینست شیعھ بودن ! ا -انسان و زیر نظر واحد خدا

Page 14: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٤

عل�ی را س�رتی ک�ھ ی�ا ت . ی�ک ش�یعۀ گری�ان و حپس شیعھ بدون چنین قلمی مثل شیر بدون یال و دم و اشکم اس -٨٣ ، قمھ می زند بر سر خویش . ھ ای کھ بجای قلم زدن بر دل خویش. شیعخدا می کند و یا منکر است

ی�ف را ؟ زیرا شمش�یر حرعلی گفت من آخرین انسانی ھستم کھ برای دین خدا جھاد می کنم تا فرزندم مھدی . چ -٨۴ھ�یچ د ول�ی گ�وئیر اینج�ا قل�م بای�د و ن�ھ شمش�یر . و ل�ذا قل�م را بدس�ت ش�یعیان داجھل و خرافھ و نفاق نم�ی ش�ود . د

- (ع)علی "براستی کھ معرفت نفس کم مشتری ترین علمھاست."مشتری ندارد کھ

د ت��ا دک��ان خودفروش��ی برپ��ا کنن��ددر ب��در ب��ھ جس��تجوی ن��ون قل��م ھس��تن "ن"ا آنانک��ھ بج��ای رس��یدن ب��ھ قل��م و ام�� -٨۵ نام . ولم بھ نان ق شیعھ و دشمن قلم خدایند و اگر بدانند کھ مشغول چھ معصیتی اند در تبدیل براستی کھ شیعۀ ضد

اند این چیزی کھ الی انگشتانش قرار دارد چیست دیگر برای نان و نام قلم نمی زند . آدمی اگر بد -٨۶

ل�دنی س�ت ک�ھ ب�ھ انس�ان عل�ماس�طۀ قل�م و القلم است ک�ھ خداون�د بوا "ن"این تکمیل کنندۀ "لم االنسان بالقلمع" -٨٧ معناس�ت ک�ھ اش را می آموزد ھمانگونھ کھ وصفش رفت . و این آی�ھ ک�ھ در ھم�ان روز بعث�ت پی�امبر ن�ازل ش�د ب�دان

ن قل�م ب�ود بواسطۀ ای خداوند قلمش را بھ او داد و بدینگونھ بعثت (احیای روح) او و امتش آغاز شد . و کل قرآن ھمقل�م ای�د ب�ا ای�نبمحمد استخراج شد . و ھر انس�ان م�ؤمنی ای�ن ق�رآن را در ذات خ�ود داراس�ت ک�ھ کھ بتدریج از سینۀ

دنش کفای�ت پس بخوان کتاب وجودت را کھ خود بھ تنھ�ائی ب�رای خوان�"استخراجش کند بھ روز و زمان خویش . کھ رآن ! ق�ری و بی ایمانی ما دربارۀ یا سخن سر راست تر و رک تر از این می شود ؟! عجبا از ناباوآ -قرآن "می کنی

عجبا و اسفا از نامسلمانی ما .

ح ت�ر ام�ام م�ن اس�ت در عرص�ۀ غیب�ت . و ضلم ، ھوی من است یعنی پیر و مرشد روح من است و بھ زبان واق -٨٨ ! ھ کنندۀ منرابط بین من و خدای من است و ھدایت کنندۀ من بسوی خدای من . علی وار کنندۀ من است یعنی شیع

ع س�وم ای�ن رابط�ھ . اینس�ت ک�ھ قل�م ، ت�وئی . و ض�ل -ن و مردم است : اوی رابطۀ من اوی رابطۀ م و نیز قلم ، -٨٩ مرا بھ مردم می رساند و مردم را بھ من .

س قلم ، ضلع عشق رابطۀ من با سائر آدمھاست در مثلث عشق ! پ -٩٠

مردم ! اینست کھ اھل قلم کھ عاشق نباشد نداریم : عاشق و -٩١

و اینست کھ اھل قلمی کھ عادل نباشد ھم نداریم . -٩٢

عرفان و عشق و عدالت ھم علی است ک�ھ س�لطان قل�م اس�ت و ھف�ت اقل�یم قل�م را رق�م زده اس�ت و و اسوۀ کامل -٩٣ جاده ھای آسمان را از جاده ھای زمین بھتر می شناسد . : اینست کھ می گوید

وعراج علوی و شیعیان علی نیز ھست و علی ھ�م س�وار ب�ر ای�ن ب�راق قل�م ش�د اق ماین حضرت قلم بھ مثابۀ بر -٩۴ در ھمھ جا در معراج با محمد بود و راھھای آسمان را چھ بسا پیشتر از محمد می دانست .

نس�ت ب�ر زم�انی رخ م�ی دھ�د و ای لم ، طاق آسمان یعنی ظرف مکان را و لذا جبر زمان را می ش�کند و انس�انق -٩۵ قیانوس علم و اخبار علی از گذشتھ و حال و آینده تا قیامت کبری .ا

س�ت : ااشفۀ خود بنده بواسطۀ قلم ھمانا قیامت و آخرالزمان در مفھوم ام�ری واق�ع و ج�اری ب�وده بزرگترین مک -٩۶ الساعھ !

ات است . ھان نظاره می کند و منارۀ کائنقیامت) بر ج -(ھم اکنون "الساعھ"قلم از جایگاه -٩٧

ی�ز ب�ھ ل وقایع اصلی زندگی دنیوی و اخروی خود را نظاره کرده ام و بلک�ھ غای�ت ت�اریخ بش�ر را نکبواسطۀ قلم -٩٨ چشم دیده ام .

لم ھم شمشیر است ھم تلسکوپ متافیزیکی و ھم میکروسکوپ ذات بین . ق -٩٩

Page 15: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٥

است چرا کھ : ھر کھ خود را شناخت خدا ینھمھ اعجاز و عظمت و کرامت قلم از رسالت شناخت نفس انسانا -١٠٠ خدائی است . -را شناخت . این قلم خود

ا دستش را در دست خود می گیرد و با ھمدیگر نوشتن ر والی انگشتان بچھ اش می نھد در چگونھ مادر قلم -١٠١اه ج رود و رک�زدد و می آموزانند و می آموزند . پس وای بھ نویسنده ای کھ در این ح�ال دس�تش را از دس�ت خ�دا ب�د

ھ من�ت ممن�ون را ب� بگوید در مقابل خدا . یعن�ی ای�ن اج�ر غی�ر "من"خود را از خدا جدا کند و دچار خود بینی گردد و برود . "خود"آالید یعنی بھ شرک نجس سازد . و براه

ع�ین سرنوش�ت دش ک�ھوای بھ نویسندۀ اھل معرفتی کھ خدا را سانسور کند بر روی لوح سپید سرنوش�ت خ�و -١٠٢ مردم است .

ای بر نویسنده ای کھ مصلحت را جایگزین حقیقت کند . و -١٠٣

رای ب�ف�ت بای�د ک�الم هللا باش�د و ن�ھ ان�دکی کمت�ر از آن ! در غی�ر اینص�ورت بھت�ر اس�ت ھن�وز فق�ط قلم اھ�ل معر -١٠۴ خودش بنویسد و یا قلم را ترک گوید الاقل فعال .

س�اد م�ی ففساد قلم است و یک قلم فاسد سرنوشت قومی را ب�ھ ، د بگوید . تذبذبیا نبایانسان یا باید بگوید و -١٠۵ کشد بھمراه صاحب قلم .

یس�ی را م�ی دھن�د و ن�ون م�ی س�تانند . و چ�ھ ش�باھت مالیخولی�ائی و ابل "ن"قل�م . آنانک�ھ وای بر فروش�ندگان -١٠۶ گفت . است بین ن و نون . بین آنچھ کھ باید گفت و آنچھ کھ نباید

ھ ج�ا م�ی زن�یم ول�ی ھ�یچ اث�ریکی از معماھای آشنایان بن�ده اینس�ت ک�ھ : م�ا ھ�م ھم�ین حرفھ�ای ش�ما را ھم�ی -١٠٧ . این چھ سری است ؟ این سر تفاوت بین ن و نون است بین حکمت و حکومت ! ندارد

ر زن�د و اطالع�ات و اخب�ا اه قل�م نم�ی نویس�د و ی�ا مذب�ذب و م�ردد اس�ت و س�رگردان . و گ�اه نع�ل وارون�ھ م�یگ -١٠٨ . "الساعھ"در محضر حضور و بر آستانۀ تیسف می کند و این یعنی ناخوشی ، نیسوادی ردی

راحت رد ھمچون خونریزی فکری و یا حتی خ�ونریزی قلب�ی . ک�ھ بای�د اس�تت ماھیانھ داااھل قلم نیز نوعی عاد -١٠٩ کند . این نوعی دفع خون شھادت است تا شھادت دیگر .

کس . بنویسی آنچھ کھ نوشتھ نمی شود و بالع نویسد !؟ و وای کھنکھ : قسم بھ قلم و آنچھ کھ نمی و نیز ای -١١٠

ر بمانن�د تی�غ کش�یدن ب� (ع)رای بس�یاری از آدمھ�ا تفک�ر و تأم�ل در خویش�تن و نظ�ر ب�ر دل خ�ویش بق�ول عل�ی ب -١١١وس�ھای اینانن�د کانونھ�ا و ویرآس�انتر اس�ت . بس�ی صورت خویش است بدس�ت خ�ویش . و گ�اه ش�اھرگ خ�ود را زدن

ین!تجاھل و فریب و ستم و نفاق در جوامع . اینان از شجرۀ ابن ملجم ھستند و قاتالن قلم و علی

او ت�ی را دگ�ر س�اخت . ب�رایبود کھ سرنوشت مل "ن"قائمان قلم ر عصر ما دکتر شریعتی یکی از بزرگترین د -١١٢ رپا کرد . بانقالب قلم شریعتی بود و قیامتی کھ این قلم ۵٧سال لذا انقالبد از خدا قرار داشت و قلم بع

او شھید نیست بلک�ھ شھادت قوم خویش است . عارف کھ از خون شھیدان برتر است خود او جمالمرکب قلم -١١٣ . ر درون و ھم در جامعھ بدست ابن ملجم ھاشھادت است کھ در ھر پیامی یکبار شھید است ھم د

ع�ین نباش�د یثار و ثار هللا شاید در ھیچ مقام و معنائی عالیتر و جامعتر از موقعیت ی�ک ع�ارف اھ�ل قل�م قاب�ل تا -١١۴س�ت ، ش�ھید اچرا کھ در حال نوشتن دمادم خود را شھید می س�ازد در خویش�تن و نی�ز در جامع�ھ . او ش�ھید ش�ھادت

قیامت : الساعھ ! آیا براستی مفھوم شد ؟

ان ای�ن ھم� "ھنوز زن�ده اس�ت؟ آیا نویسنده" :سئواالت عمومی اکثر مطالعھ کنندگان آثار ما اینست کھ یکی از -١١۵ واقعۀ شھادت است کھ جاریست .

ظاھرا معقولتر می آمد . ولی تمام راز واقعھ در "قسم بھ قلم و کسی کھ می نویسد" اگر خداوند می فرمود کھ -١١۶ین آیھ قلم و آنچھ ک�ھ م�ی نویس�د ، موج�ودی ک�امال مس�تقل از نویس�نده اس�ت و چیزی است کھ نوشتھ می شود . در ا

Page 16: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٦

این بس عجب و جای تفکر است . یعنی آنچھ کھ نوشتھ می شود خود یک واقع�ۀ مس�تقل از نویس�نده اس�ت ھم�انطور تھاس�ت ک�ھ ش دارد ک�ھ مد کھ فی المثل ھر کتابی در ط�ول ت�اریخ ی�ک سرنوش�ت و واقع�ھ آفرین�ی مس�تقل از نویس�نده ا

مرده است . و خوانندگان یک اثر با آن اثر رابطھ ای ج�دای از نویس�نده پی�دا م�ی کنن�د و ای�ن رابط�ھ خ�ود ی�ک واقع�ھ مستقل از نویسنده است .

ھ ای�ن اش را ب�ھ نویس�نده اش یعن�ی محم�د م�ی رس�اند . در م�ورد م�ا ک� ن در نھایت خوانن�دهولی مثال کتاب قرآ -١١٧ھ ک�(ھم�انطور . بنده نخست بھ علی کھ درب شھر علم محمد و درب ورود بھ قرآن بود رس�یدم واقعھ رخ نموده است

تم . علی خود را نقطۀ تحت باء بسم هللا می نامد) و سپس بھ محمد رسیدم و خود را در شھر قرآن یاف

بسیار اندکند کتابی کھ خواننده را بھ نویسنده می رسانند. و -١١٨

ردم کشناس) و باالخره بھ سقراط رسیدم و حتی دیدارش یک جملۀ سقراط غرق بودم (خود را ب بنده سالھا در -١١٩ و سقراط را در خود یافتم . این نیز اعجاز دیگر قلم است .

یرا زم از جملھ انگشت شمار آثاری است کھ خواننده بسرعت با خود من رابطھ برقرار می کند . مجموعھ آثار -١٢٠رم ضوع ھم�ۀ آث�ااز روبرو با خواننده حرف می زنم آنھم از خود خواننده حرف می زنم . یعنی مومن بطور عریان و

ک�ھ قل�م خداس�ت . و اینس�ت ک�ھ ب�ھ "او"وئی اس�ت ب�ھ ی�اری ت� -من خود خواننده است . یعنی این یک رابطۀ مستقیم د زان ا نم�ی توان�فراموش کند زی�ر دیگر قادر نیست مرا اعتراف تقریبا ھمھ ، ھیچکس پس از مطالعۀ حتی یک مقالھ

و ل�ذا ای�ن .. دراینجا م�ن ، ع�ین ت�و ش�ده اس�ت ب�ھ وس�اطت او پس لحظھ ای خودش را از مقابل چشم خود دور دارد و می باشد کھ بزرگترین اعجاز قلم خداست . ا -و ت -ت . و این مثلث من ستو ، معرف خدا -اتحاد بین من

قلم�ی وروب�رو م�ی ش�وند . د مردم می آید و مردم با خدامی کھ بدستم داده بھ نزلدر حقیقت خداوند بواسطۀ ق -١٢١ کھ غیر از این کند ضد قلم است ، دجال قلم است : قلم کافر !

ای نم�ی اند و لذا کسی کھ آنرا بخواند ھرگز قادر بھ فراموش کردن نویسنده اش نیست زیرا لحظ�ھ آثارم آئینھ -١٢٢ھ و عداوت می من بھ کین . و لذا آنانکھ ایمان نمی آورند و تصدیق نمی کنند و اھل توبھ نیستند با تواند خود را نبیند

زد ک�ھ : رد نع�ره م�یرسند . مثل ھمانھائی کھ برای کشتن من آمده بودند . و آنکھ مرتبا چاقو را بر من فرود م�ی آوی ری ی�ا تلفن�ین رابط�ۀ ظ�اھه س�ال ب�ود ک�ھ کمت�رچرا دست از سرم برنم�ی داری ؟ و ای�ن درح�الی ب�ود ک�ھ ح�دود پ�انزد

. این ھمان راز ابن ملجم ھاست . نداشتیم

ا نویسنده ه تر قلم اھل حق تماما ذکر است و مخاطب را دمادم بھ یاد خودش می اندازد و خود را ببھ بیان ساد -١٢٣ناش�ی ع�ارف حاص�لھی نویسنده و کل مو لذا با خدایش روبرو می یابد . ھمانطور کھ خود قلم یک ذاکر کبیر است برا

ده آنچ�ھ ه . و نویسن. یعنی قلم اساسا خوانندۀ کتاب وجود است برای نویسنداز این ذکر است و بازخوانی کتاب وجود را کھ می شنود می نگارد و این یک شنیدن بصری است ، شھودی ! و ھو السمیع البصیر !

ن یسم در حضورم و غرق در ی�اد (ذک�ر) . ای�ن ھم�ان اس�تغراق در خویش�تدر دست دارم و می نو ھرگاه کھ قلم -١٢۴ی یدن ی�ادم م�است و این قلم است کھ مرا بھ اعماق می برد و بھ غواصی در ذات می کش�اند و براس�تی گ�اه نف�س کش�ده ش�عادی من رود و با نفس عمیقی جبران می کنم . کند شدن گردش خون و بھ اصطالح پائین افتادن فشار کھ طبعوت اب�ۀ ن�وعی م�نیز زمینۀ این استغراق است ک�ھ فاص�لۀ ھ�ر دم و ب�ازدم را ب�ھ ح�داکثر زم�ان م�ی رس�اند و ای�ن ب�ھ مث

امل اتفاق تدریجی است یا موت ارادی و درحالت احتضار بودن کھ ھمان حضور حضرت است و گاه این موت بطور کن ی ب�ھ دس�ت م�فھمی�دن م�ی کن�د و گ�وئی قل�م ت�ازه ا می افتد و چون بازمی گردم چشمی تازه در من آغاز ب�ھ دی�دن و

ر . و مو شکافت گوئی قلم من نیز پوست می اندازد و مستمرا باریک تر و باریک بین تر می شود و نافذ تر است و

بودیت من بر آستانۀ نوش�تن اس�ت و س�جده گ�اه م�ن کاغ�ذ (ل�وح) و محراب(حربگ�اه) م�ن پش�ت عو اینست کھ -١٢۵ر از ای�ن ل�ذت بخ�ش ت� راستی در میانۀ کار ، گاه پیشانی بر کاغذ کھ می نھم دیگر نیس�تم . و واقع�ھ ایمیز کارم . و ب

سجود قابل تصور نیست .

ت دی�دن وف�تن اس�ت و ب�ھ حجتگ�اه رس�یدن و حج�رای من آنگاه کھ بھ پشت میز کار م�ی روم دقیق�ا ب�ھ ح�ج رب -١٢۶ نگاشتن . و این عرفات من است .

Page 17: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

ردان�د و دم�ادم ازگن ، عصای موسی است کھ از صخره ، آب می جوشاند و مسیر آب رودخانھ را برمی قلم م -١٢٧م ھای ی سازد و قلمغذائی کھ مردگان را زنده می کند . عصائی کھ ھمۀ دجالھا را رسوا آسمان مائده نازل می سازد

کذاب را درھم می شکند و می بلعد چون عصای موسی .

ن نی�ز ا ابد زنده می دارد . پ�س قل�م توش�ۀ آخ�رت م�ت کھ مرا بھ قلوب می رساند و در قلوب مردم تاین قلم اس -١٢٨ ھست و راز جاودانگی من .

ھ ین قلم اس�ت ک�آثارم درواقع کتاب اعمال بشریت است و آن طوماری کھ در قیامت در دست راست خداست . ا -١٢٩ می پیچد . وھستی را می آفریند : می نویسد و می خواند طومار بشریت و بلکھ ھستی را می پیچد ھمانطور کھ

ی ! ویند کھ آثار شما طومار زندگی را م�ی پیچ�د و ھ�یچ امی�دی ب�رای زن�دگی ب�اقی نم�ی نھ�د . آربسیاری می گ -١٣٠ ولی طومار آن زندگی را می پیچد کھ سراسر دروغ است و بر فناست .

ت قیام�ھ در قرآن در عرصۀ قیام�ت و بھنگ�ام پی�دایش نش�انھ ھ�ای کتند ھس "کرام الکاتبین"اھل قلم حق ھمان -١٣١ز ازعم ما یک�ی پیدا می شوند و زمین و اھلش را درھم می کوبند (بھ "حاقھ"و "قارعھ"آشکار می شوند آنگاه کھ

قل�م احبانص�این قارعھ ھ�ا ھم�ان تکنول�وژی اس�ت) . ک�رام الک�اتبین در چن�ین عرص�ھ ای عم�دتا ظھ�ور م�ی کنن�د ک�ھ ا ش�دن ، م�یخ�دھستند کھ خرابات را می خوانند و معنا می کنن�د و بش�ر را دع�وت ب�ھ کول�ھ بربس�تن و راھ�ی س�مت

م�ی خراب�ات را وگی شد... . و اھ�ل قل�م ای�ن پ�اره ش�د: ھشدار کھ رشتھ ھای بقای جھان پاره (ع)نمایند کھ بقول علی ن ! نمایند و ھشدار می دھند کھ : ھنگام کوچ است از جھا

الع�ۀ پلھ ای برای تعالی من بوده است . بھ ھم�ین دلی�ل بھت�رین روش مطثارم و بلکھ ھر مقالھ ای آھر یک از -١٣٢ آثارم بھ ترتیب تاریخ نگارش است . مجموعھ آثارم یک نردبان است .

: اینست ھستی من ! "من می نویسم پس ھستم" -١٣٣

، خلقتی دگر ! دستم دمادم مشغول خلق من است قلمم در -١٣۴

گیری کھ در دل و جانم پدید می آید قلم بدس�ت م�ی گی�رم و در حض�ور حض�رت دوس�ت ب�ھ انتظ�ار ھر سئوال یا -١٣۵ن و ن�د بلک�ھ ج�اکمی نشینم تا اجابت گردد . و ھر پاسخ و معنائی کھ رخ می نماید فقط ذھن م�را رف�ع و اص�الح نم�ی

کند یا رفع می ودھد و احساسات و نیازھایم را برآورده می سازد روح و احساس و موقعیت وجودی ام را تغییر می و دمادم مرا بسوی بی نیازی باال می برد تا سرحد بی نیازی از وجود !

د و و ابزار تزکیھ کنندۀ جان و تن و روانم است . مرا می خراشد و م�ی تراش�د و ص�یقل م�ی دھ� قلم آن عنصر -١٣۶ور او کند در حض ارد . قلم من اول مرا بھ من می رساند و سپس مرا از من پاک میاز من ھیچ نشانی از من نمی گذ

تا از من جز او نماند : یا من ھو ! ای آنکھ اوستی !

س�ت ک�ھ از کھ قیامت را برپا می کند . وگرنھ ما در روز قیام�ت پنج�اه ھ�زار س�الھ ای�م . ای�ن قل�م ا این قلم است -١٣٧لم االنس�ان علم است . و ست کھ علی را پرچم دار قیامت نامیده اند . این علم ھمان قو اینقیامت پرده برداری می کند

ت م�ت روزی اس�قیا" .ت شناسی ھم ھس�ت و ای�ن دو یک�ی اس�تم در عین حال ھمان علم قیامت و قیامبالقلم : این عل قل�م الف قیام�ت و عی�ان ش�دن اس�رارند. و لذا آنانک�ھ مخ�نگر نھان ھاست و قلم عیا - "کھ نھان انسان عیان می شود شکن و عارف کش ھستند .

س�وادی و، تاریخ قلم است سراسر . و لذا آن قلم اھل حق است کھ پرده از رخسار این قلم بشری تاریخ تمدن -١٣٨ برمی کشد .

م�ی کن�د و خ�ود لم بشری ، دوزخ آفریده است یعنی صنعت و تکنولوژی . و قلم حق ، دعوت بھ رضوان خ�داق -١٣٩ذا ش��اه کلی��د درب رض��وان اس��ت . قلم��ی ک��ھ درب دوزخ گش��وده اس��ت و قلم��ی ک��ھ درب رض��وان گش��وده اس��ت . و ل��

م حکمت��ی و قل�� جن��گ ای��ن دو قل��م اس��ت : قل��م خ��دا و قل��م بش��ر ! قل��م ن��وری و قل��م ظلم��انی (س��وادی) ! قل��مآخرالزم��ان حکومتی ! قلم ن و قلم نان ! ن قلم و نون قلم !

و عجب رازواره است رابطۀ ن و قلم . ن کھ نون تلفظ می ش�ود در عرب�ی بمعن�ای م�اھی اس�ت ، ھم�ان م�اھی -١۴٠ کھ موسی را بسوی خضر رھنمون کرد یعنی بسوی علم لدنی بسوی قلم حق !

Page 18: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

لم اس�ت قدۀ ھن آمده کھ کل جھان بر پشت یک ماھی قرار دارد . و نیز می دانیم کھ کل جھان آفریدر اساطیر ک -١۴١ بھ امر پروردگارش .

را م��ی "ق��رآن الس��اعھ"ر دوره ای کوت��اه آکواری��ومی داش��تم و س��رآغاز ش��کوفائی قل��م در م��ن ب��ود ک��ھ کت��اب د -١۴٢ش�تم و رھ�ائی ندا نوشتم و شبانھ روز ساعتھا در کنار آکواریوم افسون تماشای ماھیھای کوچک بودم و از این تماشا

ین ت�ی معق�ولی ب�ھرگز نتوانستم رابطۀ معرفتی و علی مستی بمن می دادند و می نوشتم . سیر نمی شدم و نوعی سیاه م�ی ردن�د و ج�انکقلم و ماھی پدید آورم ھرچند کھ بوضوح احساس می کردم کھ تا چھ حد قلم مرا بینا و ش�کوفا م�ی

بخشیدند .

. (ص)اسالم ضرت یونس نیز در شکم ماھی معراج کرد بھ قول پیامبرح -١۴٣

ت م�کحث�ارم را در ح�ین ش�دیدترین دردھ�ا ، تنھ�ائی ھ�ا و جفاھ�ای اطرافی�انم نوش�تھ ام و فقرھ�ا . آمن نابترین -١۴۴ رویکرد خدا بھ انسان است و پاسخ بھ بلی انسان است بصورت بال .

ای در فن�ق و آدمی جز خدا پناھی نمی یابد آنھم خدائی کھ در خویشتن است . و لذا موجب اس�تغرا درحین بالیا -١۴۵ است و اینست راز پیدایش معرفت نفس و حکمت الھی در بالیا . خویش

گام رانده شدن و نفرین مردم بود کھ بھ قھر از سرزمین خود بسوی سرزمین دگری ھجرت کردیونس ھم بھن -١۴۶انی اس��ت و عرف�و در کش�تی دچ�ار ب�ال ش�د و بواس�طۀ م�اھی بزرگ�ی بلعی��ده ش�د و در آنج�ا مع�راج نم�ود . ای�ن مع�راج

یونس در شکم ماھی با حکمت الھی آشنا شد .

ھ بھ ھنگام کن�دن قب�ر ام�ام رض�ا (ع�الم آل محم�د) جھ�ت ت�دفین حض�رت ب�ھ آب رس�یدند ک�ھ ی�ککدر خبر است -١۴٧ ماھی ھم در آن شناور بود . این نیز ماھی دگر !

ب م�ی ماھی�ان ب�ھ روی آ ا ھمۀکامل ماه شبھ قرص ماھی نیز با ماه ارتباطی شدید دارد و می دانیم کھ بھنگام -١۴٨ی�ز نو ی ش�ود .آیند جھت تماشای ماه . و بھ رقص و مستی درمی آیند . و نی�ز اینک�ھ م�اه موج�ب ج�زر و م�د دری�ا م�

رابطۀ ماه و عارفان و اھل قلم حق !

ی ؟ ای�ن حق�ایق حاص�ل ھس�ت لم ، ماھی ، ماه و عل�م ل�دنی و ع�ارف : آی�ا ای�ن چ�ھ ارتب�اط اس�رار آمی�زی اس�تق -١۴٩ ز آن ک�ھ دراشناسی عرفانی است ک�ھ خ�ود ع�الیترین ح�د از عل�م ل�دنی م�ی باش�د در جری�ان معرف�ت قل�ب . ک�ھ بخش�ی

عای�د م�راه کنن�دهگاختیار عامھ قرار گرفتھ تب�دیل ب�ھ باورھ�ا و اس�تفاده ھ�ای خراف�ی ش�ده اس�ت ک�ھ نت�ایجی وارون�ھ و مؤمنان شیعھ ب�ا م�اه زیس�ت م�ی"د : مام صادق می فرمایا - "سکنجبین صفرا فزوداز قضاء "ل موالنا ونموده کھ بق

یز ھست .. این ماھی بودن بھ معنای ماھوی بودن و اھل ماھیت و باطن امور بودن ن "کنند و ماھوی ھستند

ی�دم درم ک�رد و دیدی داشتم و پشت درب معنائی حیران بودم کھ خوابم برد و بناگاه نیروئ�ی بی�داششبی دل درد -١۵٠س�ت . و چش�م ب�ھ م�ن دوخت�ھ ایک ماھی بزرگ سرخ رنگی بھ ط�ول ح�دود دو مت�ر ب�االی س�رم در ھ�وا ش�ناور اس�ت

برخاستم و احساس کردم پیامی در راه است قلم بدست گرفتم و پاسخ از راه رسید .

ی�ز ب�ی قویت مغز و حافظ�ھ اس�ت نینکھ بعنوان نیروی غذائی ، ماھی بدلیل موادی کھ دارد بھترین غذا برای تا -١۵١ ارتباط بھ مسئلۀ مذکور نیست ھرچند ارتباطی کامال شیمیائی است و نھ عرفانی .

د و رابطھ ای مستقیم دارند و آدمی بمیزانی کھ در وجھ عظیم و کبیر حیات و ھستی قرار دار عظمت و حکمت -١۵٢ ائی حض�ور ح�قیابد کھ بیانگر عظمت و قداست و کبری�نظر بھ وجھ هللا می کند بھ حکمت و معارف متعالی دست می

گری ریزیگری و قش�مترادف ابتذال و با است . و لذا جدیت و معرفت ھم رابطھ ای مستقیم دارند و لذا جھل و حماقت ھستند .

. ود . ھرکھ خدا خواست خودش خدا ش�ددمی بھ جھان و جھانیان ھرگونھ کھ بنگرد خود نیز ھمانگونھ می شآ -١۵٣ن بر س�ر رابطۀ خدا و انسان رابطۀ دوروی یک سکھ است . سخن بر سر سخت گیری یا سھل گیری نیست بلکھ سخ

جدیت یا بازی است .

یا می دانید کمال قلم چیست ؟ لقاء هللا ! آ -١۵۴

Page 19: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

. ودبا خدده کھ در حدیث قدسی ما ھم تکرار شده است کھ : خدا نخست یک کلمھ بود و آن کلمھ ، در انجیل آم -١۵۵ی�ن کلم�ھ ا. منتھ�ی "خ�دا"ب�یش از ی�ک کلم�ھ نیس�ت کلم�ۀ ھمانطور کھ در زبان و ذھن آدمی ھم خدا در نخست چیزی

بواسطۀ قلم معرفت نفس شکافتھ می شود تا آنجا کھ این کلمھ جمال می یابد و دیدار می شود .

ت مخل�وق ن�ابرای انسان . ھم�انطور ک�ھ ک�ل کائ این از اعجاز قلم است کھ کلمۀ خدا را بھ لقاء هللا می رساند و -١۵۶ قلم است بھ ارادۀ خدا .

این قلم است کھ انسان را بھ خدا می رساند تا لقاء هللا . و -١۵٧

. پ�س ھم�ۀس قلمی کھ آدم را بھ حق می رساند حقش کمتر از حق نیست و درواقع حقی جز ح�ق قل�م نیس�ت پ -١۵٨بی�ای الھ�ی ر ک�ھ ھم�ۀ حق�وق بش�ری ک�ھ برآم�ده از ش�ریعت ھ�ا م�ی باش�ند از قل�م انحقوق ، حقوق قل�م ھس�تند ھم�انطو

ھستند .

. ول�ی اگ�ر آدم�ی "اج�ری ب�ی من�ت اس�ت"قلم با ھمۀ حقیقت و عظم�ت حق�ش ھ�یچ منت�ی ب�ر انس�ان ن�دارد و و -١۵٩ لم برسد .قخدای حقش را رعایت نکند آنرا از دست می دھد . و حق قلم ، اطاعت از امر قلم است تا آدمی بھ

وخراج معن�ا و ح�س حی�ات اریخ ب�ھ ج�ای مان�ده ق�ادر ب�ھ اس�تت�بنگرید کھ آدمی جز از طریق آثار قلم�ی ک�ھ در -١۶٠ھ آدم�ی را ھستی برای خود نیست . پ�س ای�ن آث�ار ھس�تی بخ�ش انس�انند و ای�ن از قل�م اس�ت . مخصوص�ا آن آث�اری ک�

.قلمی کھ چنین نکند قلم نیست بلکھ دجال قلم است بخود می آورند و با خود روبرو می سازند . و

. چ�ھ بس�ا آنچ�ھ ک�ھ در درون�م درب�ارۀنیز قلمی کھ در درون مغز و دل آدم�ی مش�غول نگ�ارش بالوقف�ھ اس�ت و -١۶١ کسی نوشتھ می شود بھ اشکال متفاوتی در وجود و زندگی آن فرد نگاشتھ شده و عمل می کند .

تش ھ : فالنی اگر بھ فکر ھر کسی باشد کافی است و آن ک�س ھم�ۀ مش�کالم گفتھ بود کیکی در جمعی درباره ا -١۶٢ حل می شود .

نائی یج بھ اث�ر اندیش�ۀ خ�ودم در دیگ�ران پ�ی ب�ردم حت�ی از راه بس�یار دور و حت�ی ب�دون ھ�یچ آش�خود من بتدر -١۶٣ ظاھری . و این از اعجاز قلم است و جلوۀ دیگری از عملکرد قلم باطنی .

ی�امبر و اینس�ت ک�ھ پ ؤمنان حقیقی و اھل معرفت در درجات متفاوتی اھل قلم اند چ�ھ بنویس�ند و ی�ا ننویس�ند .م -١۶۴ ود .شن محقق می اکرم می فرماید کھ : مؤمنان لشکریان دعایند ! یعنی ھرچھ کھ در دلشان خطور کند دربارۀ مردما

دخل و تصرف می کند . این ھمان قلم باطنی آنھاست کھ در کتاب سرنوشت دیگران

دن ھ اس�ت . ای�ن مس�ئلھ را تفس�یر ب�ر فریض�ھ ش�مده کھ خداوند نماز را بر برخی از مؤمن�انش نوش�تدر قرآن آ -١۶۵ز مص�ادیق و این�ان ا منان باطنی استمی دانند درحالیکھ مسئلھ غیر این است . یعنی نماز این مؤ نماز و اقامۀ صلوة

ذا در ل�م�ر ھس�تم و ابا طاھر دائم در صلوة ھستند . خود من سالھاست ک�ھ مص�داق ای�ن دائم الصلوة ھستند کھ بقول باوة قلم اس�ت ین ھمان صلاقامۀ بیرونی صلوة تقریبا ھیچ امر خاصی در من رخ نمی دھد و عمدتا آنرا زائد می یابم . ا

رون�ی ک�ھ ی�ک نم�از د بینم کھ درمقابل بر لوح دل . این نماز قلبی است . و لذا ھرگاه اقامۀ صلوة می کنم بوضوح میس�اس ذا ن�وعی احاستمرار دارد من ھم جانماز پھن ک�رده و ادای او را درم�ی آورم و نم�از او را مخت�ل م�ی س�ازم و ل�

ن ب�ھ ب�رای رس�ید . و البتھ در ق�ران م�ی خ�وانیم ک�ھ اقام�ۀ ص�لوةجانماز آب کشیدن بمن دست می دھد نفاق و براستید ش�اید ھ�م ور وب�اور ن�دارد .ولی ای�ن آی�ھ را گ�وئی کس�ی فھ�م نم�ی کن�د و ی�ابرتر از نم�از اس�تقلبی است و ذکر ذکر

ی�د و د ھم م�ی گوا تسبیح را مترادف ذکر پنداشتھ اند . و درحالیکھ فرد دل و ذھنش مشغول ھر کاری است ورگوئی بین ین براس�تی ع�ایح می اندازند و ده تا تسبگوئی ورد اضافی ترین و مھملترین کارھاست و برخی از بابت ھر وردی

.اال برود مار ثواب بد تعداد وردشان را تحویل بدھند ولذا کلک می زنند تا آو گوئی می خواھن مالیخولیاست

نس�بت ی آورد و مردمان را بھ اھل قلم معرفی و می شناساند و این عرفات ، باع�ث ایج�اد محب�تمقلم ، عرفھ -١۶۶تح�ت دۀ م�ردم رایت معرفی مردم بھ معرفی خداون�د م�ی رس�د ک�ھ رب الن�اس اس�ت و ک�ل ارابھ مردم می شود زیرا غا

د ھ م�ردم نش�والشعاع دارد و لذا مردم دوست داشتنی می شوند و مستوجب خدمت . و لذا اھل قلمی ک�ھ اھ�ل خ�دمت ب�ردم م�و س�المت و عقالنی�ت اھل قلم نیست کھ البتھ خدمتی در جھت احیای دل و دین مردم ک�ھ منج�ر ب�ھ احی�ای حی�ات

می گردد .

Page 20: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

س�تند ، را نم�ی پرنھ�ا حساسات واالیش�ان را نم�ی فھمن�د و آن اھل قلمی کھ بھ مردم کینھ دارند از اینکھ چرا اآ -١۶٧ االن قلم ھستند . قلم فروشان و دج

الم اش��د عش��ق ر ج��ان و ج��وھرۀ س��خن اھ��ل قل��م ح��ق ، خ��ود بخ��ود محب��ت جاریس��ت حت��ی در اش��د قھاری��ت ک��د -١۶٨ جاریست و بھ جان مردم می ریزد و بیدارشان می سازد .

م�ی لجن و باتالق غرایز است و جان می کند و قلم ای�ن ارواح را از لج�ن بی�رون روحی غرق در ھر انسانی ، -١۶٩ شود . م می و می شوید و برای دیدار با صاحب روح ، آماده می کند . و این غسل بواسطۀ نور معرفت انجاکشد

و درگ�اه ح�ق ، اج�ابتی دارد و ھ�ر اج�ابتی بمی�زان عظم�ت آن دع�ا ، ب�ا وج�ود آدم�ی ک�ار م�ی کن�د ھر دعائی بھ -١٧٠ارد زی��را دمس��لما دعاھ��ای ب��اطنی ھ��م مش��مول اجابتھ��ای ب��اطنی م��ی ش��ود و ای��ن بل��ی گ��وئی خ��دا (نع��م) ص��ورت بالئ��ی

رت��رین بحق��ق و اجاب��ت ش��ود . و دع��ای اخ��الص ک��ھ دعاھ��ای دین��ی و معرفت��ی بایس��تی ب��ر وج��ود پ��اک و من��زه ش��ده م مطالبات بشر از خداست مستوجب درک و پذیرش بالیاست .

خ�ود مس�ئولیت وی�ژه ای پدی�د م�ینیز اینکھ ھر حکمت و رازی کھ بواسطۀ قلم بر اھل قل�م ھوی�دا م�ی ش�ود و -١٧١ای رب�و اینس�ت ک�ھ .را برایش مھیا س�ازد و لذا اھل قلم باید خودآورد و طلب ویژه ای برای اخالص و تعالی برتری

ان اخ�الص وحفظ قلم باید مجاھدتھا نمود زیرا میزان ق�درت ھ�ر قلم�ی بس�تھ ب�ھ موجودی�ت ص�احبش م�ی باش�د و می�زم�ی نگوی�د عم�ل صدق عمل او در رابطھ با معارفی کھ از قلم می چکد . یعنی آنکھ بھ آنچھ کھ خود می نویس�د و م�ی

در خطر از دست دادن قلم است . کند و مصداقش نیست

ص�دق اس�ت ک�ھ یک�ی ب�ھ ۀدر دس�ت دع�وی کنن�د قلم ھمان شمشیر صدقی است کھ از جانب خدا پس در حقیقت -١٧٢ق اکب�ر اینس�ت ک�ھ عل�ی را ص�دیخود می زند و یک�ی ب�ھ م�ردم . ی�ک ج�وال دوز ب�ھ خ�ود و ی�ک س�وزن ب�ھ م�ردم . و

. گویند

کند . ناالیقش زخمی کاری می زند و برای ھمیشھ ترکش میو گاه قلم بھ صاحب ناصادق و -١٧٣

ود بیست و پنج س�ال ، س�بزه دود بیست و پنج سال پیش جناب قلم را بھ خواب دیدم بصورت جوان ھمین حدح -١٧۴و دی�ری س�بز ب�ر ینھ . و شمشیری عریان و پیچی�ده در حرکھ از قلب زمین بیرون آمد تا بھ سیمای ھندی ھا رو بھ س

تان بقی�ۀ داس� "وم�اھی س�یاه کوچول�"دستانش بود کھ بمن تقدیم کرد و دوباره بھ زمین فرو رفت . و م�ن ب�ا آن کت�اب ی باش�د ، اھی انقالب�ایستی اولین اثرم دربارۀ زندگی یک مشبھ تمام کردم . و عجبا کھ می ب صمد را آغاز کردم و یک

.ره ای نداردشدن بر خودش چابن بست رسیده است و جز وارد بھ ماھی !؟ کھ با انقالب و خودش و با کل وجودشبی�دار ش�دم خود آمدم وین من بھ صمد بود کھ ادا شد زیرا با این کتاب در سن دوازده سالگی بو این خود منم ! این د

م�ن ھ�رکس ب و اولین نقاشی زندگیم را ھم کھ صورت صمد بود کشیدم . من عاش�ق و پرس�تندۀ ص�مد ش�ده ب�ودم ک�ھ :ح�دی نقالب را ااکلمھ ای آموزد پرستنده اش ساختھ است . صمد باعث بیداری میلیونھا جوان شده بود و نقش او در

ن�ھ ب نم�ی کش�یدآندید و اعتراف نکرد کھ ھیچ کمتر از شریعتی نبود و بلکھ اساسی تر . عیبش این ب�ود ک�ھ جانم�از ج م�ی اش را خ�رترک پا برھنھ کھ حق�وق معل این بچھ دھاتیاز نوع مذھبی و نھ روشنفکرانھ . روحش قرین یار باد

لۀ شمس تو ای سال ران از آن را خود نخورد . اینست معلم و صاحب قلم ! مرحبا بربچھ ھای دھاتی می کرد و یک ق و طاھره !

؟ تو کیس�تیتو کیستی ؟ چرا خود سخن نمی گوئی در تمام عمرم کھ با منی و در من شناوری . ای ماھی خدا -١٧۵ کھ در دوازده سالگی مرا بخود آوردی و تاکنون با منی ! نام حقیقی ات را می گویم

خرین بار کھ دیدمت در برون از خود ، ماھی بزرگی شده بودی و نھ سیاه کھ سرخ . آ -١٧۶

ی�ز چا . و ھم�ھ ین آدمی چھ جاھل و کور است . م�اھی ، آدم را بھت�ر م�ی شناس�د ت�ا آدم ، م�اھی ربراستی کھ ا -١٧٧ست االمی جاھل ظھمینطور است : گل ، درخت ، صخره ، کوه ، ماه ، آسمان ، پرنده و خاک . و آدمھا . براستی کھ

این اشرف مخلوقات خدا . خود را می گویم !

م ،کس چون من از درد جاھلیت و کوری و خری خود ننالی�ده و درد نکش�یده باش�د . ھم�ۀ دردھ�ایتا شاید ھیچ -١٧٨و ی م�ی ب�رم .بھ اعماق و آف�اق جھ�ل خ�ود پ� بیشتر درد من از دست حماقتم بوده است . و ھرچھ کھ بیشتر می فھمم

بیھوده نیست کھ علی اش می گوید : خدا را از این رو شناختم کھ ھیچ نشناختم .

Page 21: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

ود خ�ن�ھ ! جھ�ل و ک�وری دا ، مظھر جھل ماست و علم ما البتھ خود مائیم . اینھم جن�ونی دگ�ر و کف�ری عارفاخ -١٧٩ ا خودمان ! ریب ماست برا خدا نامیده ایم تا کم نیاوریم و در نزد خود تحقیر نشویم . این ھمان قلب کفر و انکار و ف

را از چند کھ دازگاره دو تا تولھ سگ داشتیم کھ ھر دو علم باطنی داشتند و دوستان و بیماران ما یادم می آید -١٨٠س�تند ت�ا دم در ا نم�ی دانما ر تمی شناختند و بھ استقبالشان رفتھ و آنھا را کھ اکثرا محل اقام کیلومتری با بو کشیدن

ا رک�س ک�افران خانھ می رسانیدند و تحویل ما می دادند و در مقابل آدمھ�ای م�ؤمن آش�کارا س�جده م�ی کردن�د و ب�ھ عوای .ش�د و رف�ت ھای قدر ، تبدیل ب�ھ ش�یراصال تحویل نمی گرفتند . و یکی از این تولھ ھا در یک شب برفی در شب

در ھم�ۀ ادم م�ی آی�دبر اینھمھ سنگدلی و کور باطنی آدمیزاده . براستی کھ اکثر آدمھ�ا از حیوان�ات ھ�م پس�ت ترن�د . ی�ب�ا وخشوع کامل این سگ اگر کاری یا وظیفھ ای برای انجام نداشت دم درب اطاقم در ادب واوقاتی کھ می نوشتم ،

ن ش�ب ق�در شقانھ پرپر می زد و ھرگاه کھ دستی بر سرش می کشیدم بیھوش م�ی ش�د . و یکب�ار در ھم�انجواھای عاش�ده و دیگ�ر ش�یربھ او گفتم : بفرمائید ! کھ بناگاه شیرجھ زنان بسویم آمد و لحظھ ای مک�ث ک�رد و ب�رون جس�ت . ا

بودم ء هللا استکھ اسما "الممنوع"اب بود . و این از عظمت و خالقیت قلم و تشعشع آن بود زیرا مشغول نگارش کت . سگ ، شیر می شود ولی آدمیزاد ، سگ و بلکھ از سگ ھم کمتر می شود و از سنگ ھم ثقیل تر .

ببین�د ک�ھ اقل ھمین درد نفھمیدن را ھم نداشتھ باشد پ�س از آدمی�ت چ�ھ دارد . الاق�ل اینس�ت ک�ھ آدمآدمی اگر ال -١٨١ شد . درغیر اینصورت براستی از جماد ھم پست تر است . آدم نیست و از این وضع رنج بک

ھ درد دن و ن��ھ درد آدم ب��ودن . ای��نھم نع��ل وارون��ۀ دیگ��ری اس��ت ک��ھ فالس��فھ زده ان��د . آدم ب��ودن ک��درد آدم نب��و -١٨٢د م�ی م را ب�ھ درندارد آدم نبودن است ک�ھ درد دارد و آگ�اھی ب�ر ای�ن فق�دان . و ح�داقل خاص�یت قل�م ھم�ین اس�ت ک�ھ آد

ک��ھ مجب��ور اس��ت وورد و ب��ھ آدمی��ت ب��اردار م��ی س��ازد ت��ا ب��ھ وق��ت زایم��ان . و وای بح��ال آنک��ھ قابل��ھ ای قاب��ل ن��دارد آ خودش خود را زایمان کند . و این ھمان کاری بوده کھ تمام عمرم مشغولش بوده ام .

چن�د ک�ھ ردان درک می کنن�د ھرنیز اینکھ در اکثر موارد زنان ، قلم و معارف مرا بسیار بھتر و عمیقتر از م و -١٨٣کل�ی و محب�ت ب بھمان میزان بدان تن در نمی دھند . ھمانطور کھ اکثریت قریب بھ اتفاق زن�ان از درک و ح�س عش�قء در بلکھ علما وبیگانھ و نسبت بھ آن بدبین ھستند درست بعکس مردان . و این نیز از جملھ باورھای وارونۀ بشر

نس�تھ واقع�ا توا . و این بدان دلیل اس�ت ک�ھ زنھ�اعشق و مرد را اھل معرفت میدانندھل سراسر جھان است کھ زن را اال م�رد ی زن در قب�ی فریبک�ارو این ھستۀ مرکزاند مردان را بفریبند و لذا مردان ، تجاھل زن را جھلش پنداشتھ اند

ر یس�تند ک�ھ دنن ن�دارم مجب�ور عی از زل ندھ�د . و چ�ون م�ن ھ�یچ ت�وقاست کھ خود را بھ نفھمی می زند تا تن بھ عم�ی بھر مھرچند کھ آد رابطھ با من خود را بھ نفھمی بزنند . این عدم توقع من از زن ھمان پائین تنھ ندیدن زن است .

. و ذا م�ی فھم�دلوجھ از وجود دیگران نظر کند از ھمان وجھ مخاطب واقع می شود . چون نظر بھ باال تنۀ زن دارم ل زنان با ن اساس مشکندان خوش نمی آید زیرا ارزش جنسی آنھا را بکلی نادیده می گیرم . و ایاین البتھ زنان را چ

من است .

ن�د و ب�ا کم�ال طھ با قلم و آثارم بسیار جدی ترند زیرا برای اولین بار باال تنۀ خ�ود را کش�ف م�ی کنزنان در راب -١٨۴دت د ک�ھ طب�ق ع�اف�وق ب�اال تن�ھ را در خ�ود م�ی یابن�د ھرچن�حیرت می بینند کھ آنھ�ا ھ�م ق�وۀ معرف�ت دارن�د و ارزش�ی

نده اش ھس�تم ھ تولید کنکتاریخی خود حتی این قوۀ باال تنھ ای خود را ھم بھ معاملھ با مرد می نھند آنھم با خود من اینق�در ھ�مخرد آن از او نمی و اینجاست کھ پایان کار است چون خریدار نیستم . آدم جنسی را کھ بھ کسی ھدیھ نموده

راژیک نیست ؟ ت -. این مشکل زن است با من . آیا صحنھ ای بغایت کمیک گران

ن م�انم ھ�یچکس ب�ھ ان�دازۀ . این کلمۀ علی را بھ گم "کسی کھ خود را نمی شناسد نابود است"علی می گوید : -١٨۵. نشده اس�ت ان کسی تکرارر ھم از زبباور ندارد ھمچون جدول ضرب . این سخن علی قبل و بعدش حتی بعنوان شعا

ذات�ی ای�ن بنی�اد فقط کسیکھ بھ قلم و نور معرفت ھستی یافتھ این سخن را درک و باور می کند و اعتراف می کن�د ک�ھ ب�ود را نم�یھر علم و دینی است و مابقی امور محصوالت و حواشی آن است . و ت�ا آدم�ی چن�ین نش�ود ف�رق ب�ود و ن

ی کن�د ب�ھ . و ای�ن قل�م اس�ت ک�ھ انس�ان را خل�ق م�تی چیس�ت و نیس�تی کدامس�تی دان�د ھس�داند . کسی کھ نیست چھ م� انسانیت .

ل�ذا اول ن را آفرید وفریند جھاقصد اینکھ انسان را بیاھمان انسانیت است . ھمانطور کھ خداوند ھم بھ "قلم" -١٨۶ "عل�ی"ن صۀ خلق�ت ھم�انام خداوند در عرقلم را آفرید و بھ قلم امر نمود تا جھان را بیافریند . ھمانطور کھ نخستین

است . علی و قلم امری واحد است .

نھ��م انس��انی ھن�دو . ھم��انطور ک��ھ ھندوس��تان مھ��د ل��م را در خ��واب بص�ورت انس��ان دی��دم آھم�انطور ک��ھ جن��اب ق -١٨٧یخی نخستین تمدن و عرصۀ ھبوط آدم است و کھن ترین متون قلمی و مکتوب جھان ھ�م از ھمانجاس�ت ک�ھ عم�ر ت�ار

Page 22: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

را ت��ا ح��دود ش��ش ھ��زار س��ال تخم��ین زده ان��د ک��ھ عم��ر تقریب��ی خلق��ت آدم اس��ت در اخب��ار م��ذاھب س��امی "وداھ��ا"قلم از بھشت بیرون آم�ده یک (ابراھیمی) . یعنی آدمی بمحض خروج از بھشت دست بھ قلم شده است و گوئی آدم با

است تا ارتباطش را با خدا از دست ندھد .

ر ب�ود. ھم�انطو "کلم�ھ"ر ازل دقلم است . ھم�انطور ک�ھ خداون�د ھ�م جانی است و انسان تجلیلم ھمان انسان ق -١٨٨ولین مانطور کھ اھبود و ھزاران سال است کھ دربارۀ خدا می نویسد . "خدا"کھ انسان اولین کلمھ ای کھ کشف کرد

کلمھ ای کھ در صدر ھر مطلبی می نویسد نیز نام خداست .

گ�ر ادرت خالق�ۀ خ�دا در دس�ت انس�ان : خ�دائیت ! و ق�ر ، قلم ھمان خداست در دست انس�ان . یعن�ی بھ بیانی دگ -١٨٩ با خود ! اسم ازل خدا قبل از خلقت انسان است پس این مفاھیم در تعارض نیستند : موجودی در انس "انسان"

ارای دو ت�ا نویس�نده اس�ت و ب�ا دو داست و لذا این قل�م در آن واح�د دخ -ر بیان دیگر ، قلم ھمان انس انسان د -١٩٠ دست می نویسد .

ی ن�ھ ست دارم و می نویسم خود را یک کاھن اعظم می یابم کھ ھم عمر کائناتم کھ حتی بقول علدچون قلم در -١٩١ا او ب�م ب�وده ام ھ�دو سال کمتر بلکھ دو سال اضافھ تر . ھم عمر خود خدا . احساس می کنم ھرچھ کھ خدا بوده م�ن

ب�ان داد ی پادشھ خور او و پشت سر او . و لذا احساس اندکی عمری بیشتر از خدا می کنم : ابدیت بعالوۀ یک . او د از غم تنھائی ! از دست بخواھم شد گر تو دگرم نائی !

لم حمش قانم . و اینست کھ از رلذا درد بی درم خود را تنھائی خدا می یابم . خدا تنھاست ولی من تنھائی ام و -١٩٢دا : دس�ت خ�م�ن حظھ ای ج�دا نباش�د . اینس�ت قل�مرا بدستم داده تا ز دست نروم و از دستش ندھم و دستم از دستش ل

پ�ائی ون . و ب�ی دس�ت در دست من و بر دست من و با دست من و اندر دست م�ن و دس�ت دس�ت م�ن و ب�ی دس�تی م� . و تنھائی من ! من

ھ ، او با نچاه با او سخن می گویم . راه من و ره چاه من ! و در این هۀ بی چارۀ من است : چا، تنھا چار قلم -١٩٣! ب�ا م�ردم ا ب�ا ک�ھ ؟وم است ؟ و ام�من سخن می گوید . نھ ، با ھم سخن می گوئیم نھ با ھمدیگر بلکھ با ھم ! آیا مفھ

د ش�وتش میر آمد غی�رھ بر دگاه ھم کر آورد . و آنابرای چھ ؟ برای اینکھ مرا از این تنھائی بدر آورد و دوستی بھ بدل�ت آم�د آی�ا وردی ؟. و می گوید : آیا برای تو کافی نیستم ؟ آیا دوست بدی بودم کھ برایم ھ�وو آو از در می راندشو م�ی ل�وه م�ی دھ�یغی�ر دل و ق. رھ�ایم ک�رده و ب�ا مبھ تو پناه آورده و میھمان تو ھست ؟ منی کھکھ مرا تنھا بگذاری

شی بی ناموس زناکار ، بی غیرت بدکار!؟ ؟ آیا خجالت نمی کستانی

ومینگیر می ش�وم و ماھھ�ا زان�وانش را در آغ�وش م�ی گی�رم جالت باز دل درد می گیرم و زو اینست کھ از خ -١٩۴ آخ آخ می کنم .

ود . جوھرش تمام شد و آنرا انداختم در سطل زبالھ ای ک�ھ در کن�ارم ب� وخودکارم تھ کشید ھمین ساعتی پیش -١٩۵ھ ای ر س�طل زبال�ناگاه شنیدم : عجب ! پس اینطور ؟ آیا دلت می خواھد ھرگاه کھ تو ھم تم�ام ش�دی کس�ی ت�و را دو ب

پرتاب کند ؟ الاقل مرا دفن کن .

ن ک�نم . و چ�ھ حس�رتی جانک�اه ک�ھ چ�را ت�اکنوصمیم گرفتم کھ زین بعد ھمۀ خودکارھای تم�ام ش�ده ام را حف�ظ ت -١٩۶ف�ھ ؟ ق�در ب�ی عاط. چطور توانستھ بودم اینقدر ب�ی رح�م و زش�ت و نم�ک بح�رام باش�م این عقل ذلیلم بھ این کار نکشید

ی ! اینق�در ب�ودم و ش�ق اینقدر خودخواه ؟ مدتھا بود کھ اینقدر از خودم بدم نیام�ده ب�ود و اینق�در خ�ودم را زش�ت ندی�دهناس نش�نق�در قدرر ، اینق�در و ایتم اینق�دابلھ و سطحی و فرصت طلب و کور و پراگماتیست و خائن ! چطور می توانس

و پلشت باشم و کر و کور و خر . آیا می توانم خود را ببخشم ؟!

یا بنظر شما این نوعی بت پرستی و ماتریالیزم عرفانی است ؟آ -١٩٧

ھم�ۀ و ای�ن ی�ک ام�ر ک�امال عرف�انی اس�ت و تی از لحاظ شرعی نباید ناخنھا را دور ریخت و بای�د دف�ن ک�رد .ح -١٩٨ م شرع البتھ اینگونھ اند . احکا

دور دمی آن لباسی را کھ خیلی دوست دارد و زیاد پوشیده حتی بع�د از پ�اره و ن�خ نم�ا ش�دن ھ�مآھمانطور کھ -١٩٩ نمی اندازد .

Page 23: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

حی�ات ش�ود و اگ�ر نش�ود امک�ان ادام�ۀ ررو ت�ر م�یدمی ھرچ�ھ ک�ھ احم�ق ت�ر اس�ت بھم�ان می�زان وقیحت�ر و پ�آ -٢٠٠ک�ھ جب�ور م�ی ش�ودممستمرا خطا و گناه می کند و اگر بخواھد خجالت بکشد کھ بای�د بمی�رد و ل�ذا نخواھد داشت زیرا

و وقاح��ت روی خ��ودش نی��اورد و ت��ازه افتخ��ار ھ��م بکن��د . اینس��ت ک��ھ حماق��تھ روز ب��روز فاحش��ھ ت��ر ش��ود و اص��ال ب��ل ک ھس�تند مث�حاسبھ قاب�ل درھمواره در یکجا جمع می شود . سائر صفات دوقلو ھم درست بھمین دلیل و با ھمین م

می کند نکس تحملش کفر و انکار و یا مثل علم و تواضع در وجھ مقابلش . زیرا انسان عالم اگر متکبر ھم باشد ھیچوح�دت ی برای درکاز فرط حقارت و لذا مجبور است کھ الاقل تظاھر بھ تواضع کند . آیا مفھوم است ؟ این شاه کلید

آدم�ی دیوان�ھ رحمتی بدون زحمت و خس�ارت باش�دھر بشری و حتی در طبیعت . مثال اگر اضداد می باشد در خصائل می شود مثل باران بھمراه سیل .

س�ت ک�ھ بای�د یا حادثھ ای را بکلی بی ربط می یابید بایستی بدانید کھ اتفاقا مرب�وط ت�رین ام�ور ا ھرگاه سخن و -٢٠١ د خود شما می شود . آنرا در درون خود بیابید . یعنی ربطش بھ خو

ا رو ل�ذا قل�م ح�ق کی از رسالتھای قلم و از ویژه گ�ی قل�م ح�ق ، نش�ان دادن رب�ط ن�امربوط ت�رین چیزھاس�ت .ی -٢٠٢ظر گوید و ن یمره از خود خود آدمی در ھر وضعی سخن ادوگر می نامند و نویسنده اش را . زیرا چنین قلمی ھموجا

دمی آنرا ب�ھ آال اینکھ اھا در اولین نظر مفاھیمی بکلی نامربوط و برزخی اند اینست کھ معموال حکمت بر ذات دارد . ط و فق�ط دراندرون خلوت ترین دخمھ ھا بکشاند تا روشن شود و روشن نماید . ھر حکمت�ی مث�ل المپ�ی اس�ت ک�ھ فق�ژۀ خ�ود م و وی�سرپیچ خاص و منحصر بفرد خودش در باطن آدمی روشن می شود و ھر حکمت�ی جایگ�اه ک�امال معل�و

ای خ�ودش ج�مپ�ی را در را در اندرون آدمی داراست کھ باید یافت . و البتھ این کار اھل قلم و نویسنده است کھ ھ�ر الر نکت�ھ نصب کند تا روشن شود . ای�ن بی�انی از معن�ای بالغ�ت اس�ت و مص�داق ای�ن س�خن ک�ھ : ھ�ر س�خن ج�ائی و ھ�

مکانی دارد .

ھ جاھ�ای ب�رق دار یعن�ی زن�دۀ نف�س آدمھ�ا را تش�خیص م�ی دھ�د و حکمت�ی را در ک قلم بمانند یک ولتمتر است -٢٠٣ ھمانجا نازل می کند تا بھ بار نشیند .

س�ت عتقدند کھ عشق بھ خداون�د گن�اھی کبی�ره اممذاھب ھستند ادی و بیش از حد مقدس کھ در ھمۀآدمھای زی -٢٠۴م�ی وجب مج�ازاتردن نام خ�دا را کف�ر و مس�تکھ بر زبان ب ر یھود فرقھ ای استو بلکھ عشق بھ اولیای الھی ھم . د

رب�ارۀ ی تفک�ر دداند . در اسالم و تشیع ھ�م ش�اھد چن�ین ط�رز فک�ر و فرق�ھ ھ�ائی ھس�تیم مث�ل بھ�ائی و ش�یخیھ ک�ھ حت� .ودشجب کفر می کھ موامامان را گناه می دانند و بلکھ مطالعۀ متون مشایخ خود را ھم مکروه و خطرناک می دانند

قدس�ات در خ�دا و موقتی آدم این نوع ایمان را می بیند می گوید صد رحمت بھ منکران خدا و دین و مقدس�ات ک�ھ اینق�ی�ات ح ی ش�اھد ی�کرا تحقیر و بھ لجن نکشیده اند . وقتی نظر ب�ھ زن�دگانی دنی�وی ای�ن ن�وع آدمھ�ا و فرق�ھ ھ�ا بین�داز

لتم�اس م�ی انان خود را مث�ل س�گ زخم�ی و پی�ری گ�دائی و مادون حیوانی می شوی کھ لجن سر تا پایش را گرفتھ و ن�دگی جھ��ودیکنن�د . براس�تی ھ��یچ ن�وع بش��ری ت�ا ای�ن ح��د آب�روی خ��دا و دی�نش را نب�رده اس��ت . این�ان از مص��ادیق ز

ش�ده ان�د . رآن ، یھ�ودھستند . البتھ ھمۀ جھودھا اینگونھ نیستند . اینان از مصادیق آن مسلمانانی ھستند کھ بقول ق�دا ادی گ�ارد خ�ب�حالیکھ کل زندگیشان بر باد است آنھا غرق در شمارش پ�ول خردھ�ای خ�ود ھس�تند . اینھ�ا خ�ود را در

ن�د ت�ا رام م�ی دانمی دانند تا کسی بسویش نرود . اینان جز کتابھای دبستان ، ھ�ر کت�اب دگ�ر را ب�رای جوان�ان خ�ود ح�فت�اده اش�ان از ک�ار فق�ط از آن ابلھ�ان اس�ت ک�ھ مغ�ز در سرمبادا گمراه و کافر شوند . در نظر آنھا ایمان و رستگاری

ب�ن ملج�م و ااس�ت . این�ان از س�اللۀ یھ�ودا و ھحق�ارت و ش�قاوت س�ھ برجس�تگی ھوی�ت ای�ن ن�وع آدم باشد . حماقت ور ش�وند ک�ھ د دشمنان قسم خوردۀ قلم ھستند کھ خدای خود را بھ مشتی پول خرد و ی�ا خرم�ا م�ی فروش�ند و ک�افر م�ی

دی�ن کفرش�ان ب�ھ آغاز آدم شدن آنھاست . ایمان این آدمھا از ب�دترین ن�وع کف�ر ھ�م کافران�ھ ت�ر اس�ت و ل�ذاحقیقت سرکم ین بندگانشنزدیکتر است . خدای این آدمھا ھم مثل خودشان گدا و حقیر و مفلس است و ھمیشھ در تقسیم رزق ب

می آورد و مشغول شمارش پول خرد تھ ملک خویش است .

س�ت و فخ�ر ب�ھ گرس�نگی ب�ا تم�ام وج�ود .ان نشانۀ ایمان حقیقی بقول حافظ عیش در تنگدستی و فق�ر بزرگتری -٢٠۵از ر آخرالزم�اندحق ، شکم را سیر می کند و مصداق این س�خن اس�ت ک�ھ قلم کلمۀ اھل این از عالئم اھل قلم است .

فرط فقدان رزق حالل ، مؤمنین با ذکر خدا سیر می شوند .

ار م اش�تھا م�ی ش�وند و از ای�ن ام�ر خ�ود دچ�ک�ز افراد چاق و پرخور در رابطھ با من بزودی الغ�ر و بسیاری ا -٢٠۶ حیرت می گردند .

ش�ود ھرچھ ک�ھ بخ�دا نزدیکت�ر می دوزخ کھ عرصۀ اشد قحطی و پرخوری است عرصۀ فراق از خداست . آدمی -٢٠٧ص�ل دوری از خداس�ت . و ھ�یچ چی�ز ب�ھ غنی ت�ر و ص�مد م�ی ش�ود از ھ�ر حی�ث . دنی�ا پرس�تی و ح�رص و ش�ھوت حا

اندازۀ قلم و کالم اھل حق ، موجب عزت و غنای نفس نمی شود زیرا دل را رو بھ خدا می کند.

Page 24: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٤

ای�ن نی�ز دلی�لگر مستمرا خ�ود را نمون�ھ نی�اورم گفت�ھ م�ی ش�ود ک�ھ ای�ن حرفھ�ا ، ح�رف مف�ت و ش�عار اس�ت . ا -٢٠٨وشتھ اقھ ترین نھ اینکار برای خود من یکی از شاقھ ترین امور و شدیگری بر زندگینامھ نویسی من بوده است وگرن

س�ت از اخودگذش�تگی م�ن ھایم محسوب م�ی ش�ود و ب�رخالف ادع�ای برخ�ی ، ای�ن ن�ھ از خودخ�واھی ک�ھ از غای�ت از ن حماق�ت م�ن. و حتی نوعی خودکشی غیر مستقیم است . و لذا از چشم برخی ای�ن ن�وع نوش�تھ ھ�ایم ع�یچندین لحاظ

. و البتھ این جماعت آشکارا منافقانند کھ صدق را از یاد برده اند . است

ذا ل�سیاری از مسائل طرح شده در آثارم برای نخستین بار در عرصۀ اندیشھ و فرھنگ وارد ش�ده باز آنجا کھ -٢٠٩رم خ�ود م�ن کسی جز خودم توان پاسخگوئی بھ شبھات و مسائل حاص�ل از ای�ن حق�ایق را ن�دارد زی�را مرج�ع ھم�ۀ آث�ا

م�اد ب�ھ گ�وھرۀ اعت ھستم پس این مرجع باید کامال روشن و مفھوم و زالل باشد . و عالوه ب�ر ای�ن راز گ�وئی ب�ا م�ردم مردم و دوستی با آنان است و محبت مردم را بھمراه دارد . راز ، عنصر محبت است .

ان عل��م و معرف��ت را حت��ی ب��دون مطالع��ھک��ی از مھمت��رین دالیل��ی ک��ھ بن��ده مع��ارف و اندیش��ھ ھ��ای اکث��ر بزرگ��ی -٢١٠رب�ارۀ و تحقی�ق د آثارشان می دانم و بھ روشنی درک می کنم اینست کھ قبل از رجوع بھ آثارشان ب�ھ مطالع�ھ و تفک�ر

ثارش�ان پ�ی آندیشۀ ھمۀ زندگی و احوال خود این بزرگان پرداختھ ام و لذا با مطالعۀ چند صفحھ از کتابی ، تا بھ کنھ اوی ن�عمرین برداش�ت و بھ ھمۀ انسانھا این پیشنھاد را جدا عرضھ می کنم تا با صرف کمترین وقت بھ بیشتبرده ام .

نائل آیند . این را دربارۀ مطالعۀ آثار خودم نیز شدیدا توصیھ می کنم .

و ھ دی�نل بنظ�ر بن�ده ب�دون ش�ناخت عمی�ق زن�دگانی و وج�ود پی�امبر و امام�ان مطلق�ا نم�ی ت�وان ب�بھ ھمین دلی� -٢١١ س�ت . ھرچن�دامعارف آنھا پی برد اال از ظن خویش . پیامبر و امام شناسی اساس واج�ب خداشناس�ی و دی�ن شناس�ی س�د و آنھ�ا م�ی ر آدمی بمیزانی کھ صادقانھ بھ احکام دین پیامبر یا امامی عمل می کند بسرعت بھ وجود مبارک خ�ود

این آستانۀ خداشناسی قلبی است .

و .کھ شناخت دنیا مقدم بر شناخت آخرت اس�ت سی مقدم بر خداشناسی و اساس آن است ھمانطورپیامبر شنا -٢١٢ ت . مؤمنان اس لذا قرآن می فرماید کھ دنیا پرستان حتی دنیا را ھم نمی شناسند و علم حقیقی دنیا ھم در نزد

اس�ی روح�انی و ب�اطنی اس�ت خاص�ھ زدیکترین حد بھ خدا و خداشناسی و صراط المستقیم ھ�دایت ، انس�ان شنن -٢١٣ار اس��ت . ی پروردگ��لوق��ات و خلیف��ۀ خداس��ت و آی��ت الکب��ر پی��امبر شناس��ی و اولی��اء شناس��ی . زی��را انس��ان اش��رف مخ

ھمانطور کھ معراج رسول نھایتا بھ چیزی جز علی شناسی منتھی نشد کھ کمال خداشناسی بود .

حضر علیین است ل�ذا علی�ین شناس�ی خ�ود موج�ب غای�ت تق�رب مانطور کھ در قرآن غایت تقرب الھی ھمان مھ -٢١۴د . ک�ھ ینی ان�زم یلمأو او جنت الی هللا است زیرا علیین در نزدیکترین حد بھ خداوند قرار دارند و مثل سدرة المنتھی

فقط دو قوس مانده بھ خدا و بلکھ کمتر ! یعنی دو گام !

اش�د . دی در سرنوش�ت نش�ده بنی�ااز طریق فقط آث�ارم ، دچ�ار تغیی�ر ب ھیچکس نبوده کھ در ارتباط با بنده حتی -٢١۵رت�ر ال بس�یار بح�؟ بدلیل قلم کھ لوح سرنوشت را می نگارد . تغییری کھ حتی در دوزخی ترین حالت ھ�م در ھم�ھ چرا

از سرنوشت محتوم قبل است بھ اعتراف خود آن آدمھا .

عل�وی -یافت�ھ اس�ت زی�را ی�ک معن�ای س�وپر تخصص�ی قرآن�ی یچھ سخنی می گوید ک�ھ کس�ی منظ�ورش را درنن -٢١۶ر م�ی گف�ت ک�ھ . در منطق عام و حتی فلسفی ، ادعا و س�خنی مھم�ل اس�ت . اگ� "من سرنوشتم": است . او می گوید

س�ت و معن�ایمن سرنوشت ساز و یا نویسندۀ سرنوشت بشرم معن�ا م�ی داش�ت . آی�ا ای�ن ھم�ان آی�ۀ اول س�ورۀ قل�م نیمعن��ای ی��ک بآن : قس��م ب��ھ قل��م و آنچ��ھ م��ی نویس��د . و علی��ین کت��ابی نوش��تھ ش��ده ان��د . زی��را سرنوش��ت علی��ین در ق��ر

! تصدیق می کنند حتی بدون فھمیدن است . و اینست کھ نیچھ را ھمھ "نوشتھ"

و ل�ذا م�ی خوان�د کت�اب وج�ودش را و ب�ھ قل�م م�ی آورد . است "نوشتھ شده"انسانی ، "ن"انسان صاحب قلم -٢١٧ ھمان کتاب سرنوشت است : سرنوشت سر نوشت ھا ! این

ب�ھ کس�ی قلم�ش را ھدی�ھ نم�ود دیگ�ر ھم�ھ چی�زش را م�ی گی�رد و ی�ا در او پ�وچ م�ی کن�د ت�ا خ�ود وقتی خداوند -٢١٨ب�ردارش م�ی خبیندازدشان . زیرا این قلم ھستی آفرین است و جمع ھستی آدم�ی را ب�ھ نیس�تی م�ی زن�د و از حس�ابش

ھیچ اندر ھیچ است یعنی نیست . و آنگاه می گوید بنویس تا بشوی و باشی . کند و می بیند کھ

اقعۀ وجودی است . یک شعار فلسفی نیست یک و "من می نویسم پس ھستم"اینست کھ -٢١٩

Page 25: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٥

در وزی بر معرفت ما افزوده نش�ود ک�ل معرف�تھر لحظھ و ر اگر"شیعھ می گوید : ی، اعلم الھد (ع)امام صادق -٢٢٠و چ�ھ ان کیانن�دص�ال این�لحظھ ای در این ب�اب بیندیش�ید ک�ھ یعن�ی چ�ھ . ای�ن چ�ھ معرفت�ی اس�ت و ا "می شود. ما نابود

ھستند کسانی کھ امامشان می نامیم بھ دروغ ! موجوداتی

ن�د و ھس�ر جھ�ان از یون�ان ت�ا باید بھ یاد آوریم کھ صدھا تن از نوابغ علم و فلسفھ و عرفان و تص�وف از سرا -٢٢١رت ن�ین ح�رف حی�چنزد آن حضرت آمدند و ھمھ پوچ شدند و برخی مرید گشتند و مابقی رفتند . حاال ای�ن آدم چین بھ

. ی بابا ...اآور و بغایت مشکوک و کافرانھ ای می زند کھ ھمین ایمان نیم بند شیعی ما از ھم می گسلد کھ :

احب قل�م بالوقف�ھ م�ی جوش�د و در جویبارھ�ای لم و معرفت حقیقی و لدنی مثل چشمھ ای است کھ از قل�ب ص�ع -٢٢٢ر م . حال اگ�حیات و ھستی جاری شده و بسوی خلق می رود اعم از انس و جن و بلکھ حیوان و نبات و جماد و نجون�ابود م�ی این چشمھ بناگاه خشک شود چھ اتفاقی می افتد ؟ ب�دون ش�ک عل�م و معرف�ت ن�ابود م�ی ش�ود یعن�ی امام�ت

ستھ ند فیزیک ھموش می شود . یعنی وجودشان نابود می شود . تصور کنید مثال یک دانشمشود یعنی نور ھدایت خان ن�ابودی ک یا سکتۀ مغ�زی خ�ل ش�ود و حافظ�ھ اش زائ�ل گ�ردد . چ�ھ م�ی ش�ود . ای�ن ھم�اوای بناگاه بواسطۀ یک ش

م ھ�الیترینش ع�از ن�وع حت�ی است . زیرا جنس علم و معرفت امامان و کال اھل قلم حق از جنس علوم رایج بش�ری وس�راب وس�ت بلک�ھ مث�ل تف�اوت آب مث�ل تف�اوت مرواری�د و خرمھ�ره اس�ت . مث�ل تف�اوت آب ش�ور و ش�یرین ا نیست . . است

ل�ش اس�ت مث�ل ایم�ان . و آن قل�م کام�ل فق�ط ب�رای اھ مثل ھمۀ مع�ارف حقیق�ی دارای درج�ات نیز "ن"البتھ قلم -٢٢٣ ب�رود طوم�ار را در ھس�تی اش ابق�اء م�ی کن�د و ھ�ر آن ک�ھ ای�ن قل�م از ب�ینھستی آفرین نیست بلک�ھ ک�ل ع�الم ھس�تی

س�تارگان وآغ�از م�ی ش�ود مھدی موع�ود قیام�ت کب�رای کائن�اتھستی ھم پیچیده می شود ھمانطور کھ با کشتھ شدن ل کھ کم است و لوحی و این از قل - "ھر آنچھ کھ ھست متحصن است در وجود امامی آشکار"فرو می پاشند و و ...

کائنات بر آن سجده می کنند .

ھ�ر چی�زی ک�ھ در ن�زد نمی توان از چیزی سخن گف�ت و در آن چی�ز درغ�ایتش و ازلی�تش از قل�م نگف�ت چراک�ھ -٢٢۴ای�ن کیده اس�ت وانسان و برای انسان ھستی دارد نامی دارد و ھرچھ کھ نامی دارد پس کلمھ دارد پس از نوک قلم چ

اشد قلم . بخشی قلم و این کھ : ھیچ دانی فرق ھستی و عدم ، ھان قلم باشد قلم ب ھم معنای دیگری از ھستی

شناسی می توان�د ش�اه کلی�د ھس�تی شناس�ی و در قل�بش ش�اه کلی�د معرف�ت شناس�ی و پدی�ده شناس�ی و اصال قلم -٢٢۵ مکت��ب"ن از ی ت��وای�را اول و آخ��ر ھ��ر پدی�ده ای را منظ��وری دارد و از ک�ل ب��ھ آن م��ی نگ�رد . پ��س م�زعرف�انی باش��د نس��ان . و ای��ن خداشناس��انھ ت��رین و ھمچن��ین ا Pennismی��ا "قل��م گرائ��ی"نی��ز س��خن گف��ت و مکت��ب "اص��الت قل��م

ب فک��ری و مکت�� و ای��ن یعن��ی گرایان��ھ ت��رین مداران��ھ ت��رین نگ��اه ب��ھ جھ��ان و جھانی��ان اس��ت و معرف��ت گرایان��ھ ت��رینی عرف�انی و و بنی�اد گرائ� Purismکت�ب اص�الت ن�اب ی�ا . و این بیان مکتب اصالت اصالت ھم می باش�د ی�ا معرفانی

اصل اس�ت و یا معنائی خودچیز . یعنی مکتبی کھ در آن ھر "ismism"معرفت شناختی و بھ زبان اروپائی مکتب فرعی موجود نیست . مثل کتابی کھ ھر معنا و جملھ و بلکھ کلمھ اش یک مروارید است .

ی ش��ود دارای معن��ا و آغ��از م�� "ن"م ک��ھ تقریب��ا ھم��ۀ مص��درھائی ک��ھ ب��ا لف��ظ ب��ا نگ��اھی ب��ھ ق��رآن متوج��ھ ش��د -٢٢۶ش�ر ، ن�وم و ن احساسی از جدائی ، دوری ، ف�راق و فاص�لھ اس�ت مث�ل نھ�ی ، نب�أ ، نح�س ، نج�م ، نح�ر ، ن�دا ، ن�زل ،

ی�ز ت قل�م ناص�ی خکھ سر قلم است نقب�ی زده باش�م . ای�ن ب�ھ ذات ھوی�ت و "ن"در ذات حرف غیره . در واقع خواستمآورد و وض�عیت م�ی کامال خوانائی دارد زیرا قلم از نیستی ، ھستی می آفرین�د یعن�ی دورت�رین چی�ز را ب�ھ نزدیکت�رینی�زی چمعرف�ت ھ�ر بیگانھ ترین را بھ یگانھ ترین وضع می کشاند و نیز انسان را بھ خدا می رساند و آدمی از طری�ق

از توان�د ب�ھ ر با آنھا آشنا و دوس�ت م�ی ش�ود . آدم�ی از ھم�ین طری�ق م�یرا از دوری بھ نزدیکی خود می آورد زیرا ای از ن نی�ز ش�عبھذاتی سائر حروف الفباء ھم پی برد و اساس ذاتی زبان شناسی و اسرار واژه ھا را بن�ا نھ�د ک�ھ ای�

معرفت حاصل از قلم است .

ب ظ�اھر ب�ر ی�ک مکت�در ی چیست با اینکھ یا می دانید تفاوت سخن سقراط از ارسطو یا شیخ خرقانی از بوعلآ -٢٢٧ ھ�ان و ذھن�یدھستند ؟ تفاوت در نطق صاحب قلم از بی قلم است . کسی کھ از نزد خود حرف می زند و کس�ی ک�ھ از

. روردعاریھ ای س�خن م�ی گوی�د . آن یک�ی حکم�ت بن�ا م�ی نھ�د (س�قراط) و ای�ن یک�ی حکوم�ت جبار(ارس�طو) م�ی پ�ی قل�م ب�ر ب�ان�د و آدم راند و آدم بی قلم بر دیگران . آدم با قلم بر قلوب فرم�ان م�ی رانسان صاحب قلم بر خود حکم می

کی ست و این یابدان و اجسام : آن یکی بر زنده گی و این یکی بر مرگ و نیستی . آن یکی ھستی بخش و مھربان اک�ی ج�ان م�ی یبخش�د و ای�ن اھل قلم مولد عشق اس�ت و ب�ی قل�م مول�د فس�ق . آن یک�ی ج�ان م�ی نابود کننده و شقی .

ستاند .

Page 26: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٦

ا غ�ذائی م یعنی با وجود را نمی توان با دو جھان خرید ولی آدم ب�ی قل�م و ب�ی وج�ود را م�ی ت�وان ب�انسان با قل -٢٢٨ھ�ن آث�ل بت�ون و چربتر و یا مدل اتوموبیلی باالتر تماما خرید . انسان بی وجود عاشق چیزھای سفت و سخت اس�ت م

دل�ش گیش را مط�ابق. زی�را ھ�ر کس�ی ن�ان دل�ش را م�ی خ�ورد و زن�دندگیش دل�ش م�ی باش�دسخت ترین عضو زو لذا . کندمی

و از دس�ت از دس�ت خ�دانسان صاحب قلم انسان صاحب وجود اس�ت و ل�ذا ب�ی نی�از . و رزق روزم�ره اش را ا -٢٢٩م�اری وج�ود و خربش م�ی خ�ورد و ل�ذا سراس�ر مس�ت اس�ت . ای�ن مس�تی ھس�تی اس�ت . و انس�ان ب�ی قل�م در قحط�ی

ش را ذا او خ�ود. ل�رد و در داشتن احساس بودن می کن�دگی فزاینده بسر می بده و لذا در حرص و شتاب و بلعندفزاین کھ ھمان عدم است می دھد تا چیزھائی بدست آورد تا احساس وجود کند .

ی ک�ھ قل�م ب�ودن اس�ت . آن قلم�و امام�ت ھم�ان ص�احب لم ، ام و مادر و امام وجود است زیرا آفریننده است .ق -٢٣٠ ی شود . مخود می نویسد از جوھر کوثر کبریای وجود . و نوشتن موجب ھستی یابی مستمرا متعالی صاحب قلم

وح ج�ان ت در درجات بھ مثابۀ کتابی است در نزد خدا کھ می نویسد . و این ارادۀ خداست کھ ب�ر ل�امام و امام -٢٣١ و دلش نوشتھ و محقق می شود .

ه ھس�تی در دستش می نویس�د ب�ھ ام�ر رب ! نویس�ند لقلم . آیا براستی چیست قلم ! و کیست آنکھ قلمالقلم و مأ -٢٣٢ن و اپ�ذیر : م�ؤمدمیان بھ دو دستھ تقسیم می شوند : ھس�تی پ�ذیر و ھس�تی ناست بھ عالم و آدمیان . و آنگاه آبخش

تن�د تی را نپذیرفھس�تی بھت�ر . و آنانک�ھ ھس� "ب�ھ ھس�ت"بھ یعنی کافر ! آنانکھ ھستی را پذیرفتند بھ بھشت می روند ی . یعن� "ورن�دآک�افران در دوزخ ایم�ان م�ی "بھ دوزخ می روند تا آتش ھستی آنھا را ھستی پذیر سازد و اینس�ت ک�ھ

وزخ در زی�ر داید بمانند تا ھس�ت ش�وند و م�رخص گردن�د . پ�س درواق�ع بھش�ت و ببھ ھستی ایمان می آورند و آنقدر ویسنده است کھ تقسیم می شود و اینست کھ علی می گوید : منم مقسم بھشت و دوزخ ! قلم ن

آم�ده ت�ا ھس�تی یاب�د و آنک�ھ در ای�ن دنی�ا ھس�تی را پ�ذیرفت دارای بھس�ت (بھش�ت) م�ی ش�ود . آدمی ب�ھ ھس�ت -٢٣٣ه و ض�د ضد اراد اده وریعنی بی ا . دوزخ ھمان ھستی جبری است و لذا پیامبر اکرم می گوید : اھل دوزخ اھل جبرند

ۀ . و ل�ذا ھم� ھستی . کافران فواید ھستی را می خواھن�د ول�ی ھس�تی من�دی نم�ی خواھن�د زی�را مس�ئولیت داردانتخاب اعضاء و جوارح اھل دوزخ بھ غل و زنجیر است تا از ھستی نگریزند .

ن می کند . این قلم است کھ بھشت و دوزخ و ھمۀ قوانین و قواعدش را تبیین و مدو و -٢٣۴

کھ . و آنآداب ھستی پذیری و ھستی مندی استنچھ کھ آداب تربیت و اخالق و شریعت نامیده می شود تماما آ -٢٣۵اھ�ل اس�ت و ل�ذا بھ این آداب و حقوق تن در ندھد بھ دوزخ عذابھا می افتد و عذاب نیز نوع دیگری از ھستی پ�ذیری

ای�ن ی آورن�د ول�یچون عذاب ف�رود آی�د ایم�ان م�"ی کنند و اینست کھ : دوزخ قلبا حق عذاب را می دانند و تصدیق م تا کامال ھستی پذیر شوند . "ایمان از عذابشان نمی کاھد.

ھستی پذیری ھمان خدا پذیری است زیرا خداوند ھمان ھستی محض است . -٢٣۶

و ب�ھ او ام�رش را . و ای�ن نوش�تھ در داوند جان و دل و روان اھل قلم را با قلمش می نگارد و اراده اش را خ -٢٣٧ب�ھ نعم�ت ویس�د ک�ھ ت�ونت معنای : قسم بھ قلم و آنچھ کھ می سفعل می آید و او باید تسلیم باشد تا ھستی یابد . و اینت ک�ھ : چی�زی ھس�تی ک�ھ در ت�و و ب�ر ت�و نوش�تھ م�ی ش�ود و اینس� پروردگارت مجنون نیستی . بلکھ مری�د مح�ض آن

و از قل�م و ت�ق عظیم خلق و خوی ھستی پذیری و ھستی مندی است ک�ھ خ�دایگونگی اس�ت . دارای خلق عظیمی ! خلی��ب ول��ی ای��ن غ ، مجن��ون نیس�تی . ت��ابع غیب��یت��ب ارادۀ خ�دا در ارادۀ توس��ت و ت��ابع ج��ن نیس��تیتبعی�ت م��ی کن��ی ک��ھ کا

تھ�ی وی نیس�تند ھرۀ ھستخداست . ولی آنانکھ تبعیت نمی کنند تابع جن می شوند و مجنون می گردند زیرا دارای گو اند و لذا تسخیر اجنھ می شوند .

غی�ر قلم را تصدیق و تبعیت کند خدا را و ھستی را پذیرفتھ و بھ ھستی (بھش�تی) ش�ده اس�ت در پس آنکھ اھل -٢٣٨د ارز دو حال�ت دمی افتد یعنی بھ مشقت و سختی و ثقل و عذاب . کھ آن نی "زخ"اینصورت روی بھ عدم نموده و بھ

عرف�ت مت آنک�ھ اھ�ل فتد و یا بر روی آن . کھ در ھر دو حالان می خ) است و یا بر زخ . یا بھ درون آیا در زخ (دوزود ب�ھ ش�نفس باشد و وضعیت خود را بفھم�د بس�یار س�ریعتر ای�ن دورۀ ھس�تی پ�ذیری را ط�ی م�ی کن�د و م�رخص م�ی

ھ حض�ور ت نف�س ب�ھ رض�وان ارتق�اء م�ی یاب�د ک�بھشت (بھ ھست) . و آنکھ نیز در بھشت اس�ت بواس�طۀ قل�م و معرف� پروردگار است کھ جمال ھستی مطلق است .

Page 27: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٧

. "آنچھ کھ ھست ، نیس�ت و آنچ�ھ ک�ھ نیس�ت ، ھس�ت"ورجیاس حکیم یک اھل قلم یونان باستان می گفت : ج -٢٣٩ارزش�ھای ویم این درس اول حکمت اھل قلم است کھ واژگونی واژه ھا را کشف ک�رده اس�ت و متعاق�ب آن ھم�ۀ مف�اھنیم رآن م�ی خ�وادیگر را واژگون می کند تا خودش باشد و ھستی داشتھ باشد و بیان ھستی باشد . ھمانطور ک�ھ در ق� وابودی اس�ت ن�کھ ھمۀ ارزشھا و باورھ�ای ک�افران و مؤمن�ان ض�د ھ�م اس�ت یعن�ی نھایت�ا ب�ود ک�افران ب�رای مؤمن�ان

بالعکس .

این�انودان می گویند : آنچھ ک�ھ ھس�ت ، ھس�ت و آنچ�ھ ک�ھ نیس�ت ھ�م نیس�ت . ی وجبولی کافران و جاھالن و -٢۴٠ارۀ ھم�ان بس ک�ھ درب� مادیت را موجودیت می دانند و بدینگونھ خدا را منکرند . از نادرستی درک و باور اینان ھمین

انکار می ی می دانندھستچیزھائی ھم کھ خود باور دارند تماما دروغ می گویند یعنی انکار می کنند یعنی آنچھ را کھ ش�ان دع�ای دروغا. پ�س ک�افران ب�ر ابطھ با آن احساس نابودی می کنندکنند چون نمی توانند تصدیقش کنند زیرا در ر

اقط از ھس�تی س� آگاھند و باز ھم دروغ می گویند و نیستی را ھستی تلقی می کنند و لذا بسوی جن�ون م�ی رون�د یعن�ی از جنون و نابودی است . می شوند . پس قلم تنھا راه نجات

ادراک حسی بشر عین نیستی مح�ض اس�ت ح�ال آنک�ھ ھس�تی مح�ض اس�ت و ھس�تی بخ�ش . و خدا در عرصۀ -٢۴١ا کھ خدا می رستند آنچھ این را فقط قلم است کھ کشف می کند . و لذا آنانکھ در ارتباط و تبعیت یک اھل قلم (امام) نی

و ای�ن ش�روع م�ی کنن�د ب�ھ پی�روی از ھ�وای نف�س و غرای�ز مح�ض خ�ویش . خوانند ھمان نیستی اس�ت و ل�ذا بت�دریجو ن�ھ ھ ن�ھ ھس�تندک�خودپرستی غریزی را بنام خدا می نویسند . اینان منافقانند کھ وضعشان از کافران ھم بدتر اس�ت

نیستند . اینان درحالیکھ حیواناتی دیوانھ اند نقش انسان را ایفا می کنند .

تی م�ی تاب�د و نیس�تی را ب�ھ ھس�ت م�ی آورد . ای�ن ن�ور ر ھستی است یعنی نوری ک�ھ ب�ر نیس�ھستی ، معرفت ب -٢۴٢لمانی ظند و ژگون، وا ھمان نور کلمات است کھ بواسطۀ قلم این کلمات منور می شوند در غیر اینصورت این واژه ھارف�ت ی�ک معض�لۀ مع (سوادی) . پس در حقیق�ت درک م�ی کن�یم ک�ھ مش�کل آدم�ی در ی�ک ک�الم و ی�ک ام�ر اس�ت و آن

شناختی است . کھ ھمۀ واژه ھا س�تی ھستی و نیبھ صد و ھشتاد درجھ آدمی را منحرف و گمراه می سازند کھ نھایتارا دارد ن واژگون�ھرا وارونھ و بجای یکدیگر بھ انسان تفھیم می کنند . و قلم رسالت واژگون سازی این نظ�ام و روا

و اینست انقالب حقیقی .

ن اس�ت و س�پس رس�الت اب�الغ ای� اھی را کھ بنده در طول زندگی پیمودم چیزی جز این واژگونسازی نب�ودهو ر -٢۴٣ارونھ ب یک نعل وانقالب در شناخت شناسی بھ مردم کھ : ای مردم این راھی کھ می روید کامال واژگونھ است و فری

م�ی روی�د و اری�د ک�ھ بس�وی بھش�ت و ھس�تیرا خورده اید . درحالیکھ دارید بسوی جھ�نم و نیس�تی م�ی روی�د م�ی پندد س�ازی بودی و ن�ابومرا خدای ن�اھمھ شکی ھم ندارید . پس باید از راه آمده بازگردید . اینست مسئلھ ! و اینست کھ

می پندارند و مرا دیوانھ می خوانند . ولی بزودی آشکار می شود کھ چھ کسی دیوانھ است .

ت . نخست مرا از نیستی رھاند و ھس�تی بخش�ید و س�پس م�را م�أمور اب�الغ ساآگاھی -ھستی پس رسالت من -٢۴۴ ھستی نمود .

روزه در سراس�ر جھ��ان دو ن��وع ادبی�ات و زب��ان و فرھن��گ لغ�ات وج��ود دارد یک��ی آنس�ت ک��ھ ک��ل در حقیق�ت ام�� -٢۴۵ . اول�یام ردهری�زی م�ی کن�د و دیگ�ری آنس�ت ک�ھ م�ن معرف�ی ک�بشریت با آن می اندیش�د و س�خن م�ی گوی�د و برنام�ھ

دائی . و دوم�ی خ� ادبیات نیھیلیستی و نیست گرایانھ است و دومی ادبی�ات الھ�ی و ھس�تی آف�رین . اول�ی ابلیس�ی اس�تات قیام�ت م�ن ، ادبی� اولی دوزخی است و دومی بھشتی . و قلم من ب�انی ای�ن زب�ان و ادبی�ات ن�وع دوم اس�ت . ادبی�ات

و نیز قیامت ادبیات ! است

ان ای�نه در آخرالزم�و ام�روزبشر در طول تاریخ بتدریج گام بھ گام ب�ھ ی�اری ابل�یس کلم�ات خ�دا را تب�دیل ک�رد -٢۴۶ا را ھ کلم�ات خ�دک�من این رسالت را داش�تھ ام و تبدیل کامل شده است یعنی جای بود و نبود کامال عوض شده است .

است کھ در آثارم بنا نھاده ام . "تأویل"بر جای اول و اصلی خودش بازگردانم و این ھمان

و ھم�ۀ ر کسی بخواھد خود را از نابودی نجات دھد بایستی کامال ضد فھم و ارادۀ خ�ود عم�ل کن�ددر حقیقت اگ -٢۴٧س�ت و از ای�ن ک�ار امفاھیم و آرزوھای خود را معکوس نماید . آیا می تواند ؟ مسلما ھرگز ! خودکشی بسیار آس�انتر

ک خودکش�ی خواھند بسوی ای�ن ن�ابودی برون�د خودکش�ی م�ی کنن�د ک�ھ رویک�رد ب�ھ مخ�درات نی�ز ی�اینست آنانکھ نمی تدریجی و ریاکارانھ است .

Page 28: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٨

چیست ؟ اساس این نجات و نخستین حرکت بسوی آن یعنی چرخش از جانب عدم بسوی وج�ود پس راه نجات -٢۴٨ھ ش�ده اس�ت ک� ق با شناخت . و آنک نج�ات آغ�ازھمانا تصدیق معارف آثار و قلم من است بواسطۀ فھم آن یعنی تصدی

در ھمان نخستین مرحلھ عذابھا برداشتھ می شوند .

خ�ی ش دوزمی گردانند . اینان پس از یک دورۀ کوت�اه ع�یلی بسیاری بالفاصلھ با رفع عذابھا دوباره روی برو -٢۴٩ س�وی ھس�تی و م�ی گردن�د . یعن�ی ببناگاه مواجھ با بمباران ع�ذاب الھ�ی م�ی ش�وند و ب�ھ ھس�تی پ�ذیری دوزخ�ی مب�تال

وزخ�ی ین نجاتی داحقیقت می روند ولی از عقب مثل رانندگی با دنده عقب آنھم درحالیکھ اصال بھ عقب نمی نگری . ل�م م�ن اس�ت قاست . یعنی در ھر حال آثار من نجات بخش و ھستی آفرین است . و این از برکت و کرامت و ش�فاعت

ھن�گ و دبی�ات و فرده و بواسطۀ آن بشریت را نجات می دھد . و آنگاه کھ ای�ن زب�ان و اقلمی کھ خداوند بدست من دا معرفت و قلم در بشریت درک و تصدیق شد ناجی آخرالزمان رخ می نماید .

ر ذات بی در ذات فھمیدن و احساس کردن و شنیدن و دیدن و گفتار و کردار است . ای�ن انق�الب دپس این انقال -٢۵٠ انقالب قلمی بواسطۀ قلمی انقالبی . قلم است

. ھم�ۀت�ا بتوان�د قلم�ش را در دس�ت م�ن نھ�دخداوند در تمام عمرم مرا چن�ان بب�ار آورد و س�اخت و پرداخ�ت و -٢۵١ آنچھ کھ گفتم برای آن بود تا نوشتن آموزد مرا با قلم خودش .

قلم این تاده است و تمام روحم تسلیمتم جا افاحساس می کنم کھ باالخره در این دو سال اخیر قلم خدا در دس و -٢۵٢ از م�را م�ی است و مرکب این قلم در خونم جاری شده است و لذا با خ�ونم م�ی نویس�م و اینس�ت ک�ھ ھ�رکس ک�ھ اث�ری

ام و م�ی نشود زنده آری زنده ام تا زمانیکھ مرکب قلم تمام "آیا نویسنده اش ھنوز زنده است؟"خواند می پرسد کھ :پ�س م�ن ھرگ�ز .ن فقط ب�ھ ھم�ین دلی�ل زن�ده ام . م�ن زن�ده ب�ھ قلم�م . و ای�ن قل�م زن�دگی اس�ت و قل�م وج�ود نویسم . م

تم�ام یف�ھ دارم ت�اچیزی نمی تواند مرا نابود سازد . قلم بھ من حیات و ھستی بخشیده م�ن نی�ز وظ نخواھم مرد و ھیچ ا بھ او . حیات و ھستی ام را وقف او کنم تا او را بھ مردم برسانم و مردم ر

عشق من بھ قلم ، عشق بھ ھستی بخشی اوست بھ مردم . یعنی از عشق من بھ مردم است . و -٢۵٣

و ن جز خون من نیست و اینست کھ مخصوصا در این سالھای اخیر دچار کم خونی ح�اد ش�ده ام .مرکب قلم م -٢۵۴ دردھایم از این بابت است کھ متخصصین امر می دانند .

. دجبران می شوخشی از این کم خونی بی دانید چگونھ این کم خونی درمان می شود ؟ با نجات ھر آدمی آیا م -٢۵۵ دارید . آیا می پندارید کھ افاضھ ھای شاعرانھ می فرمایم ؟ اگر چنین است پس ھنوز تا نجات راه طوالنی

و . و اینس�ت بیم�اری و ض�عف ت�ارواقع این مردم�ان م�رده ھس�تند ک�ھ از خ�ون م�ن تغذی�ھ م�ی کنن�د چ�ون زال�د -٢۵۶ سرحد موت من .

میائی ! کامال دگریست . علمی است عاشقانھ نھ شی ن علم طبی ھم کھ من از آن دم می زنم از جنسمی بینید آ -٢۵٧

نی��ز ش��ناخت ذات ی��ن رس��الھ ای ک��ھ پ��یش روی داری��د در حقیق��ت معرف��ت شناس��ی مجموع��ھ آث��ار م��ن اس��ت و ا -٢۵٨ویس�نده و ک�ھ قل�م ن . و ھرگز چن�ین ن�وعی از ش�ناخت شناس�ی در ت�اریخ بش�ر نگاش�تھ نش�ده اس�تنعرفانی نویسندۀ آ

ترین نوع و صادقانھ متفکری مستقیما با خواننده اش سخن بگوید و خود را معرفی کند . این کاملترین و ساده ترین نال ت�اکنورین چی�زی اس�ت ک�ھ اص�وشناخت شناسی است و نیز کتابی کھ تاکنون بھ نگارش آم�ده اس�ت . ای�ن مفھ�ومت

نچھ کھ می نویسد . نوشتھ شده است . قسم بھ قلم و آ

ن و نزدیکت�رین خداشناس�ی م�ن نی�ز ھس�ت زی�را م�ن آنگ�اه ک�ھ قل�م در دس�ت دارم و م�ی نویس�م دراین کاملتری -٢۵٩ نزدیکترین حد بھ خداوند قرار دارم .

د و ازد . این سخن نیچھ دربارۀ من ب�ھ تم�ام و کم�ال ص�دق م�ی کن�یماری ای کھ آدمی را نکشد زنده تر می سب -٢۶٠ لم . گی من در قن زندگی قلم در من بوده است و زندبرتر و دگری را آغاز کرده ام و آ من بعد از ھر موتی زندگی

ه ام دگیم کش�ف ک�ردن�زترین اعجاز خداوند است کھ من در قلم ، حیرت آورترین و براستی جادوئی ترین و عالی -٢۶١کھ مابقی حیرتھای مرا تحت الشعاع خود قرار داده و در خودش حل کرده است . و دی�ده ام ک�ھ ھ�ر حی�رت و س�ئوالی

ھم از قلم و زادۀ آن است .

Page 29: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٩

لم ھمان حلقۀ مفقودۀ داروین در تکامل انواع و تحول میمون بھ آدم است . ق -٢۶٢

و م��أنوس نیس�ت ھن��وز آدم نش�ده اس��ت و ح�داکثر ی��ک نک�ھ ص�احب قل��م نیس�ت و ی��ا ب�ا ص��احب قلم�ی محش�ورآ -٢۶٣چ�ھ ی کنن�د ک�ھم�ار ب�ا آن ک� میمون فنی و باسواد است ھمانطور کھ امروزه میمونھا ھم پشت ک�امپیوتر م�ی نش�ینند و

بسا ھوشی برتر از آدمیزاده از خود نشان داده اند .

ه و دیوان�ھ ک�رده اس�ت زی�را آن�را تص�دیق نک�رد نسان مدرن ھم یک میمون قلم زده است کھ قلم ، او را زده وا -٢۶۴ بھ اھلش نسبت جنون داده است .

ه ان�د ت در طی زندگیم شاھد بوده ام کھ ھمۀ کسانی کھ مرا مجنون خوانده اند ب�ھ جن�ون دچ�ار ش�دبا کمال حیر -٢۶۵د . اقط ک�رده ان�خ�ود س�ا از عقل خودشان تھمت زده اند و عقل راین بدان دلیل است کھ بھ منشأ عقل پشت کرده و بھ

ن ن��ژادی وس��تگازی��را از قل��م و زب��ان و وج��ودم ن��ور عق��ل س��اطع م��ی گ��ردد . و بس��یاری از ای��ن دیوان��ھ ش��ده ھ��ا از ب .ن شده اند . و عجبا کھ برخی از آنان برای درمان باز بھ خود من رجوع کرده اند و درمانزدیکانم بوده اند

ل نمودم و شأن نزولش را در این عصر خودم یافتم . ورۀ قلم را کشف و تأویسو بدینگونھ -٢۶۶

لقلم و مألقلم ! آیا براستی چیست قلم ؟ ا -٢۶٧

دس�ت او ، ر گل است و در دست من . ت�ا قال�ب دل ش�وم و دس�تمددر دست او و قلمی دگر قلمی در دل است و -٢۶٨ د . رود و گزارش آغاز می شوو آنگاه پرده ای از مقابل دیدگانم بھ کنار می گردد و قلمم قلم او .

و چھ کھ می بینم و می نویسم حواشی ای ھم در گوشۀ دلم می نویسد کھ فقط برای خود م�ن اس�تعالوه بر آن -٢۶٩تن اس�ت و آن در من بطور خصوصی و در تنھائی محض اجرا م�ی گ�ردد ک�ھ ورای بای�د و نبای�د ی�ا خواس�تن و نخواس�

دھ�د . ای�ن ھم�ان ام�وری اس�ت ک�ھ قل�م را در م�ن تع�الی م�ی بخش�د و رش�د م�یورای نیک و بد و حالل و حرام . این غذای قلم من است .

ب�رای ز اھل قل�م در ت�اریخ گذش�تھ یک�ی بع�د از دیگ�ری ب�ھ ن�زدم آمدن�د وسال اخیر برخی او اما در طی این یک -٢٧٠ ار اس��ت ای��نند و رفتن��د ک�ھ ق��رس�اعاتی قل��م م��را ب�ھ عاری��ت گرفتن��د و ب��ا قل�م و دس��ت م��ن ش��رح اح�والی از خ��ود نوش��ت

ن��ابترین یکج�ا منتش�ر س�ازم . ای��ن مجموع�ھ را بای�د "سرگذش�ت علی��ین"ی�ا "انس��ان کام�ل"مجموع�ھ را تح�ت عن�وان ر ن خ�ود را دبخش از آثارم بدانم چرا کھ قلم من عشاق تاریخی خ�ود را توص�یف ک�رده اس�ت و بزرگت�رین خ�دمتگزارا

س�ت ارکس رس�یده رین معلم خوشنویسی من بود آغاز شد و تا بھ امروز بھ م�اتاریخ . این مجموعھ از علی کھ بزرگت و در این دفتر ھم نوبت خود من بوده است .

ت ارادۀ ت کھ ک�امال تح�. خداوند در قرآن فقط بھ چیزھائی سوگند یاد کرده اس "نچھ می نویسدقسم بھ قلم و آ" -٢٧١ت آنچ�ھ م�ی ی از اولی�اء و مخلص�ین اوس�ت . و درس�تی و حقانی�ھ�م نوش�تھ ھ�ائ "آنچ�ھ ک�ھ م�ی نویس�د"او باشند پس

د ون�اینج�ا خدا ون منک�ران رس�ول . دربر حقانیت رسول او در عقالنی�ت اس�ت و جن� ینویسد آنقدر است کھ حجت کامل برانی�ک از پی�امبھ آنکھ می نویسد یا آنانکھ م�ی نویس�ند ، س�وگند ی�اد نک�رده اس�ت ھم�انطور ک�ھ م�ثال ھرگ�ز ب�ھ ھیچ

د جداس�ت . ھم سوگند یاد نکرده است . پس معلوم می شود کھ حساب آنچ�ھ م�ی نویس�د از آنانک�ھ م�ی نویس�نبزرگش س گ�وئی ک�ھ مکن است خطائی کنند ولی آنچھ کھ بدست آنان نوشتھ می شود بی خطاس�ت پ�میعنی آنانکھ می نویسند

رای�ج مطلق�ا منظ�ور ب�ھ نوش�تھ ھ�ای "آنچ�ھ م�ی نویس�د"نوشتھ و کالم خداست ھمچون وح�ی . پ�س واض�ح اس�ت ک�ھ قانیت س�رور حمیزان عقل و "آنچھ می نویسد"بشری نیست یعنی منظور کتابخانھ ھای روی زمین نیست . زیرا این

انبیای الھی و عقل کل و شھر علم خداست .

م ک�ھ منش�أ و ون آدمی نظر بخود کند خدا را م�ی بین�د ک�ھ خودشناس�ی ، خداشناس�ی اس�ت . ح�ال اگ�ر خ�ود قل�چ -٢٧٢ی��ن خ��ود را بشناس��د چ��ھ م��ی ش��ود و چ��ھ چی��زی ش��ناختھ م��ی ش��ود ؟ ا مص��در ش��ناخت و نظ��ر اس��ت روی بخ��ود کن��د و

لم . رویاروئی قلم با خودش مغز رویاروئی انسان با خود است . این ھمان شناخت شناخت است و قلم ق

ان قل�م ازل�ی اس�ت ک�ھ قل�م قل�م ھ�م ھم� شناخت ش�ناخت ھم�ان ش�ناخت اندیش�ۀ خداس�ت ، اندیش�ۀ ازل�ی اش . و -٢٧٣و جھ�ان بواسطۀ آن طرح خلق�ت را ریخ�ت و چن�ان نوش�تھ و نوش�تنی ب�ود ک�ھ چ�ون ب�ھ آن ام�ر ک�رد ک�ھ بش�و ، ش�د .

ھستی رخ نمود بدینگونھ کھ شاھدیم . و آن کتاب نیز ھمان لوح محفوظ است .

Page 30: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٠

ث�ل بھ امر نویسنده اش متجلی و خلق می کن�د . مد را وین چگونھ نوشتن و نوشتھ ای است کھ معنای متن خا -٢٧۴د . د و ب�راه افت�ام�ر کن�یم ک�ھ بش�و ، و م�اری خل�ق ش�و "م�ار". و آنگاه بھ کلم�ۀ "مار"اینکھ بر روی کاغذ بنویسیم

اینست آن قلم و نوشتھ ای کھ خداوند بھ آن سوگند یاد می کند .

ن نقشھ تبدیل بھ واقعیت بیرونی شود . ا آدمی نقشھ ای بر کاغذ ترسیم کند و بھ آنی آی -٢٧۵

ی متناھی اش را نوشتھ است و سپس بھ آن�وند صرف شده است کھ کتاب خلقت الداآیا چھ مقدار زمان برای خ -٢٧۶ تبدیل بھ عالم وجود گشتھ است .

ق�ت رب�ارۀ خلکر دربارۀ وجود و ذات خدا جنون آور و چھ بسا موجب کفر م�ی ش�ود . ول�ی تفک�ر دمی گویند تف -٢٧٧س�ت و اھ�ان نم�وده را خود خداوند تبدیل بھ یک وظیفۀ واجب ساختھ و انسان را مکررا امر بھ تفکر در کار خلق�ت ج

م�ی ود برک�ت عظیخ�د و مغز آدمی را از کار بیندازد . کھ ھم�ین می تواند موجب جنون شوھمین تفکر بھ اندازۀ کافی یش�گیری ی اندیش�ھ ھ�ای س�طحی را پم�ی کن�د و مفاس�د و فتن�ھ ھ�ا است ک�ھ ذھ�ن را از تفک�رات مض�حک و زائ�د پ�اک

کند . این جنون برتر از آن عقل ابلھانھ و جانوری است . می

و ھس�تند و ت کھ اندیشۀ خدا ماھیتی دگر دارد و نیز قلم و نوشتن او کھ تا ای�ن ح�د مطی�ع ارادۀ اپس معلوم اس -٢٧٨ان�د ویس�د م�ی تونا امر خدا موج�ود م�ی ش�وند . آن م�اری را ک�ھ خ�دا م�ی ند کھ بدارای قدرت خالقھ در ذات خویش نیز

ھ ری�زی خود برنام تبدیل بھ ماری جاندار و واقعی شود ولی ما اگر اسم خودمان را ھم بر روی کاغذ بنویسیم و براینم�ی آی�د از آب در ی�ماکھ درحد امیال و توانائی ما باشد باز ھم از ھر صد برنامھ یکی اش ھم آنگونھ کھ نوشتھ کنیم

و این ھمان راز ناکامی انسان در زندگیست کھ ھمۀ تالشھایش اکثرا بی نتیجھ می ماند .

ت�ا سان طبق برنامۀ نوشتھ شده (در ذھنش) ازدواج می کند ، تحصیل می کن�د ، بچ�ھ دار م�ی ش�ودفی المثل ان -٢٧٩کت�ابی . و ای�نوردیج�ۀ م�ورد نظ�ر را ب�ھ ب�ار نم�ی آنت بھ مقصدی از قبل معلوم برسد ولی ھمۀ اینھا اگر ھم واقع شود

. رآی�ددی بھ اجرا ھ است تا شاید یکاست نوشتھ شده ولی واقع نگردیده و عبث . و اینست کھ آدمی اینقدر کتاب نوشتج��ودی از ول��ی خداون��د فق��ط ی��ک کت��اب در ازل نوش��تھ و ک��ل کائن��ات طب��ق ھم��ان کت��اب درح��ال تحق��ق اس��ت و تنھ��ا مو

دارای ز جان�ب خ�داین کتاب کھ خیلی سرنوشت و آیندۀ معلوم و از قبل تعیین شده ندارد انسان است زی�را امخلوقات اس�ت ید مان�ده ااختیار است و لذا برنامۀ بشر ھمواره قابل تغییر است و در کتاب خدا صفحات سرنوشت ھر بشری س�ف

قلم خدا ال آنانکھح سفید سرنوشت خود نیستند اتا خود آن بشر بھ دست خود بنویسد . ولی اکثرا حاضر بھ نوشتن لوا ررنوش�ت خ�ود سنچھ کھ می نویسد مربوط بھ این انگشت ش�ماران اس�ت ک�ھ کت�اب و قسم بھ قلم و آ را پذیرفتھ اند .

می نویسند .

ین ق�از ق�درت ک�الم و اندیش�ھ اس�ت و ای�ن از ق�درت ارادۀ ب�ھ خل�ق ک�ردن اس�ت یعن�ی از ایم�ان و ی قدرت خالق�ھ -٢٨٠داون�د ب�ھ خاندیشھ و آمال است وگرن�ھ کلم�ات خ�دا ک�ھ جھ�ان را بواس�طھ ش�ان خل�ق ک�رد ھم�ین کلم�ات بش�ری ان�د ک�ھ

ۀ ای�ن عرفت درب�ارمانسان ھم اعطا نموده است . یعنی تفاوت در انگیزه و ایمان و باور بھ این کلمات است کھ حاصل کلمات است : کلمھ شناسی !

م�ھ را بخ�دمت ص�احبش م�یه و انرژی و روح و خالقی�ت م�ی بخش�د و ک�ل ارادۀ آن کلمھ قو لآنچھ کھ بھ یک ک -٢٨١ودش خ�مھ معن�ای ن کلبھ فرشتھ ای آفریننده می کند و آ آورد معرفت صاحبش دربارۀ آن کلمھ است کھ کلمھ را تبدیل

را تعین و حیات و ھستی می بخشد .

. ح�ال نن�دکاوین�د و ام�ر او را محق�ق م�ی لذا ذات�ا تس�لیم ارادۀ ز آنجا کھ کلمات ، خود مخلوقات خداوند ھستندا -٢٨٢ب��ان زد و ن��ھ از اگ��ر آدم��ی ای��ن کلم��ات را از ذات خ��ود یعن��ی از ن��زد خداون��د بازیاب��د دارای ھم��ان خالقی��ت خواھن��د ب��ویس�تند ن دمت آدمیدیگران و بھ وراثت ھای تاریخی و فرھنگی و اجتماعی . کلمات عاریھ ای و اکتسابی نھ تنھا در خ

بلکھ اتفاقا وارونھ عمل می کنند یعنی واژه اند .

نچھ را کھ انسان از نزد خدا می یابد (لدنی) خدائی است از جملھ کلمات . آ -٢٨٣

قدرت و احاطۀ آدمی در کلماتی کھ بکار می گیرد از دو وجھ است : معرفت و عقالنیت . معرفت ھمان شناخت -٢٨۴و عقالنیت ھم قدرت احاطھ و فرمانروائی انسان بر کلمات است ک�ھ معن�ا را تب�دیل ب�ھ وج�ود ماھیت و معنای آن است

بمعن�ای ش��ناخت نیس�ت بمعن��ای اراده و ، م�ی کن�د ب��ھ ام�ر انس�ان . عقالنی��ت ب�رخالف تص��ور عام�ھ و حت�ی اکث��ر علم�ا . رف ھم عارف بر نفس خویشانسان عا احاطھ و تسلط است و لذا انسان عاقل انسانی مسلط بر نفس خویش است و

عقل بمعنای مھار کردن است .

Page 31: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣١

د و ای�ن معرف�ت ندارن�می رانن�د زی�را درب�ارۀ آنھ�ا لی در مورد اکثر آدمھا این کلمات ھستند کھ بر آنھا فرمان و -٢٨۵خ�دمت ب و ف�رد را کلمات اصال خودی نیستند و عاریھ ای اند و ل�ذا تح�ت ارادۀ ت�اریخ و جامع�ھ در ف�رد عم�ل م�ی کنن�د

کنند و بھ سلطھ و تسخیر اجنھ و شیاطین می کشانند . غیر می کشانند و گمراه می

ق�دس یک کلمھ از کلمات خدا بود کھ بھ امر خدا و بواسطۀ روح ال "مسیح"ن درک می کنیم آنطور کھ در قرآ -٢٨۶انطور ی شود . ھمھمۀ موجودات م القاء شد و بھ امر ھمو تعین و موجودیت یافت . این مسئلھ شامل حال (ع)در مریم

رای ب�لق�اء هللا در نزد بشر اگر در جری�ان معرف�ت نف�س جس�تجو ش�ود نھایت�ا در بی�رون منج�ر ب�ھ "هللا"کھ خود کلمۀ انسان می شود .

ن کلم��ھ ان��د . بن��ابراینبرت��رین کلم��ات اس��ت ک��ھ س��ائر کلم��ات مخل��وق ای�� "هللا"در ق��رآن م��ی خ��وانیم ک��ھ کلم��ۀ -٢٨٧اق�ع خ�ود وین کلمھ در ذات خویش منجر بھ کشف ذات حقیقی ھمۀ کلمات می شود و ھمۀ کلمات در جھان جستجوی ا

د ول�ذا وارون�ھ ان� را نشان می دھند یعنی بوجود می آیند و بعد معلوم می شود کھ کلم�ات عاری�ھ ای دارای ب�ار معن�ایی . یعن� "وندن�زد ع�ارف زی�ر و رو م�ی ش� کلم�ات در"انسان را بھ گمراھی می کشانند و اینست کھ عل�ی م�ی فرمای�د :

خر . آید و الی آ ابلیس از آب درمی، خوب ، بد می شود ؛ کفر ، ایمان می گردد و باطل ، حق می آید و بلکھ هللا

مات بر مقعد صدق خود در انسان نشس�تند جملگ�ی خالقن�د و تح�ت اراده و ام�ر ص�احبش عم�ل م�یآنگاه کھ کل -٢٨٨ خداوند ھمۀ کلماتش را بھ انسان اعطا نموده است . کنند و مریدند زیرا

از نویس�نده ھ�ایش عم�ل اس�ت ک�ھ مس�تقلدال بر اعجاز و قدرت الھی کلم�ات "قسم بھ قلم و آنچھ می نویسد" -٢٨٩ ش�ر را حض�ور، نف�س ناطق�ۀ بش�ر یعن�ی نف�س کلم�ھ ای ب (ع)می کنند و این الوھیت کلمات است ھمانطور کھ امام ب�اقر

و رس�ت و ع�ارفردگار در بشر می خواند . یعنی کلمات دارای باری الھ�ی ھس�تند ک�ھ در ن�زد انس�ان خداپالوھیت پروگم�راه ی�ا را یھ�ر کس� اھل قلم تسلیمند و برای سائرین یاغی اند و آنھا را بھ امر خدا گمراه می کنند کھ : خداست کھ

لم�ات در بل�یس . و کرسانند و انسان کافر را بھ ا ھدایت می کند بستھ بھ استحقاق آدمی . انسان عارف را بھ خدا می نزد کافران چون شیطان وارونھ کار می شوند البتھ بھ امر خدا .

ب�ھ دوزخ م�ی برن�د و کل ھدایت و ضاللت آدم�ی از کلم�ات اس�ت در نف�س و ذھ�ن بش�ری ک�ھ انس�ان تبھک�ار را -٢٩٠ انسان صالح را بھ جنت .

ھ�دایت ت حضرت آدم حاصل کلماتی بود ک�ھ خداون�د ب�ھ او الق�اء نم�ود و او را ب�راهدر قرآن می خوانیم کھ نبو -٢٩١ انداخت این کلمات .

ن کتاب (ق�رآن) ب�رای مؤمن�ان رحم�ت و شفاس�ت و موج�ب ھ�دایت اس�ت و ب�رای ای "در قرآن می خوانیم کھ : -٢٩٢کلم�ات نیس�ت . مؤمن�ان ق�رآن و رآن چی�زی ج�ز جری�انی عظ�یم از ق� - "کافران موج�ب خس�ارت و ض�اللت و رس�وائی

دارن�د ینی و احاطھیابند و لذا بر آن معرفت یق معرفت نفس و در نزد خود (خدا) میکلمات و معانی اش را در جریان ارۀ . ول�ی درب�� و ای�ن کلم�ات خ�دا در بی�رون ب�ا کلم�ات خ�دا در ب�اطن م�ؤمن مرب�وط ش�ده ان�د و ای�ن را ھم�ان م�ی یابن�د

تجوی آن بن�د و ب�ھ جس�بلکھ در نزد منافقان می یاین کلمات قرآنی را در خود ھیچ نمی یابند کافران چنین نیست آنھا ام�ی ند و انک�ارلطھ و فریب منافقان درمی آیند و لذا گمراه و رسوا م�ی ش�وند و آنگ�اه ب�ھ ق�رآن ک�افر م�ی ش�وتحت س کنند .

ی�م و بھ تفصیل سخن گفتھ ا "سر واژه"اب ربارۀ اسرار واژه ھا و خاصیت واژگونساالری آنھا در بشر در کتد -٢٩٣ شما را بھ آن کتاب رجوع می دھیم .

م��ات و ب��دنبال کلس��ندگان ب��دون معرف��ت ب��اطنی مب��تال ب��ھ مع��انی واژگ��ون کلماتن��د ھ نویدرواق��ع ک��افران و از جمل�� -٢٩۴وری تم و ناب��ات و س��نن��د ب��ھ بطال��نھ��ا درحالیک��ھ م��ثال حقیق��ت ی��ا ع�دالت و ایم��ان را جس��تجو م��ی کگم�راه م��ی ش��وند . آ

م�ان در آخرالز فران از کلم�اترسند و آنگاه نسبت بھ کلم�ات پ�وچ م�ی ش�وند . نیھیلی�زم محص�ول نھ�ائی اس�تفادۀ ک�امیاز ت ، خ��ود را. درواق��ع در آخرالزم��ان اکثری��ت م��ردم خل��ع کلم��ھ ش��ده و ھ��یچ و پ��وچ گردی��ده ان��د . درواق��ع کلم��ااس��ت

ارد و لمات نفرت دک. و انسان بی کلمھ ، یک دیوانھ و سرگشتۀ ابدیست کھ از اسارت و بازیچگی کافران رھانیده اند و دن آنھاین�دھرگاه بسراغشان می رود گوئی می سوزد . این کلمات در نزد کافران دوزخی شده ان�د و موج�ب س�وزان

از آنھا ابراز بیزاری می کنند .

Page 32: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٢

رند . این ھمان رسوائی مسخره گی بش -وسیلۀ خود گاه کنید کھ چگونھ امروزه کلمات در نزد یک نسل فقطن -٢٩۵ ین�ان کلم�اتابشر کافر است کھ از کلمات سوء استفاده کرده است و اینک بواسطۀ کلم�ات رس�وا و ع�ذاب م�ی ش�ود .

دوزخی اند و یا دوزخ کلمات .

دنی و کلم�ات الھ�ی و ل� رحقیقت عناصر پدید آورندۀ دوزخ و جنت ھر دو کلماتند . دو نوع ماھیت از کلم�ات .د -٢٩۶وز م�ی خ�ود را ب�ر حقیقی کھ ھمان ھستند کھ می گویند . و کلمات ابلیسی و عاریھ ای و بیخ�ود ک�ھ تمام�ا ض�د مع�انی

. خرآتند و الی ان دشمن و ناخلف ھسدھند مثال لذت ، ذلت است ؛ عشق ، شقاوت است ؛ غذا ، قحطی زاست ؛ فرزند

اژگونس�االری کلم�اتی اس�ت ک�ھ ام�روزه در ن�زد بش�ر ک�افر اس�ت و بخ�ش دیگ�ر وای�ن بخشی از آثارم نمای�انگر -٢٩٧ ا . رنمایانگر حقیقت واقعی آنھاست . بخشی ال الھ کلمات را می نمایاند و بخشی ھم اال هللا آنھا

د رۀ حق کلمات منجر بھ عشق بھ کلم�ات م�ی ش�ود و ای�ن معرف�ت و عش�ق اس�ت ک�ھ کلم�ات را مری�معرفی دربا -٢٩٨ ارادۀ آدمی می کند و خالق می سازد . اینست مسئلھ !

ھف�ت تی�ر ی�ا مسلس�لی بک�ار م�ی رود و ت در ن�زد اکث�ر مردم�ان ھمچ�ون گلول�ۀکلما شاھدیم کھ امروزه چگونھ -٢٩٩ص�ال ن�ی کلم�ات اآنگاه ھم کھ می خواھند از آن در خدمت تقدیس و توجیھ خود اس�تفاده کنن�د مث�ل ت�ف سرباالس�ت . یع

وچ ی س�ازد و پ�م�دمت و ارادۀ بشر نیستند و یاغی و عدویند با بشر . و ھرکھ دھان ب�از م�ی کن�د خ�ود را رس�وا در خت کلم�ات اس�ت ، قیام� کافر آخرالزمان است . این آخرالزم�ان کلم�ات واژگونساالری واژه ھا در نزد بشرمی کند . این

و معاد کلمات .

ش�ی و کمال ک�ھ راھ�ی ج�ز خمو چنان تجلی و موجودیت می یابند بھ تمامات کلمدر نزد اھل معرفت و قلم ، گاه -٣٠٠لس��فۀ و ی��ا ف .ی در اش��عار موالن��ا در غزلی��ات ش��مسنیس��ت در زب��ان و ذھ��ن و احس��اس . و اینس��ت دع��وت ب��ھ خموش��

نند یعن�ی جھ�اکم�ال مری�د انس�انو اصالت خموشی در مکتب ویتگنشتاین . این مقامی است ک�ھ در آن کلم�ات ب�ھ تم�ام ی�ان د . ای�ن پاواقعیت عین ظھور کلماتند یعنی ھستی عین بایستی اس�ت و جھ�ان ھس�تی مجس�مۀ کلم�ات زن�ده و خالقن�

مان ھو ھستی ستیت عین حقیقت اان الھی برساند یعنی آنجا کھ واقعرسالت کلمھ در بشر است تا انسان را بھ رضو . . این مقام توحید کلمھ در انسان است است کھ باید باشد

ھ مقام صدق در بشر نامیده می شود کھ کمالش توحید و وحدت وجود است مگر چیزی جز تحق�ق کاصال آنچھ -٣٠١ت کلم�ات عنی خالقیبا آن سر و کار دارد . این ھمان صدق کلمات است در بشر ی ھ تمام و کمال کلماتی است کھ آدمیب

در حیات و ھستی انسان .

. و من و ص�دیقنند و محقق س�ازند . البت�ھ بش�ر م�ؤرمان بشر را برایش بخواند کھ آکلمات این رسالت را دار -٣٠٢م�ی ت اس�ت و دو برای بشر کذاب و متکبر ھم این رسالت را دارند ت�ا جھ�انش را ب�رایش واژگ�ون س�ازند . اول�ی بھش�

نس�ان در فیک�ون ا نھ اینکھ در بھشت ھرچھ کھ اراده م�ی ش�ود محق�ق م�ی گ�ردد . ای�ن ھم�ان ق�درت ک�ن دوزخ . مگر ق�درت س�ت . و اص�ال کلمات است . پس انسان ھم می تواند و باید بھ این قدرت الھی برسد کھ اقتدار کلمھ ای انسان ا

یعنی قدرت انسان بر کلمات و بس . آیا نھ اینست ؟ جز این نیست !

میدن است و کلمات را دوس�تھ عشقبازی می کنند کلمات با دل و روح و جان و بلکھ تن آدمی کھ عاشق فھچ -٣٠٣ن�د و نم�ون م�ی کنمی دارد و در آنھا خالقشان را می خواند و آنھا ھم خالق می ش�وند و آدم�ی را بس�وی خالقش�ان رھپا نمی ست و سر ازآنگاه کھ کسی خدایش را دیدار می کند بزم جھانی و سیاه مستانۀ کلمات را ببین کھ جملھ جام بد

پش�ت ی رقص�ند درۀ ایمان ، خوب با بد ، حق با باطل ، زش�ت ب�ا زیب�ا و ھم�ھ ب�ا ھ�م چ�ھ م�شناسند و کلمۀ کفر با کلم . "هللا"با کلمۀ "آدم"درب این دیدار : دیدار کلمۀ

می نویسد کلمات چون نور ب�ر س�ر و دل و ج�انش از درون و ب�رون ف�رو م�ی بارن�د چ�ون ب�اران اھل قلم چون -٣٠۴م�ان و ین اعجاز ایفرو می رود و گاه غواصی می کند و گاه بر آب راه می رود . اعشق و او تا کمر در این اقیانوس

عشق آدمی بھ کلمھ است کھ در رأس آن کلمۀ هللا قرار دارد .

ان ین بارش چنان تند و طوف�انی و رگب�اری ب�ود ک�ھ م�ن ش�بانھ روز خ�ود را غس�ل م�ی دادم ب�ا ب�ارادر دازگاره -٣٠۵رحم�ان ا هللا ، ی�ای�ذخیره کردنشان برای دیگران بعدھا پیش آمد کھ باران کاھش یافت : کلمات خدا و مجال دریافت و

ی�وم هللا ، ی�ا ھوم�ا ی�ا ال و یا رحیم ، یا سبوح و یا قدوس ، یا رئوف و ی�ا لطی�ف ، ی�ا ک�افی و ی�ا واف�ی ، ی�ا ھ�وال ، الھ طاھوما� ، یا ھی یا ھو هللا ... .

Page 33: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٣

ز ده ب�ود و م�ن الم�ة هللا بکل�ی بن�د آم�کطی و خشکسالی ھم بود براستی بارش عشق کھ قح این روستاولی در -٣٠۶وردن م�را خ�و اطرافی�ان و ی�اران ناب�اب و نااھ�ل و ض�د کلم�ھ ای ک�ھ م�را محاص�ره ک�رده و قص�د تشنگی م�ی س�وختم

رس��ت ب��االی دو داش��تند و ب��رای تک��ھ پ��اره ک��ردن م��ا بج��ان ھ��م افت��اده بودن��د ، م��ن در رف��تم و اط��اقی در وس��ط روس��تا می ک�رد و ش را گرم نبلندترین تپھ اش اجاره کردم . تک اطاقی معلق در آسمان در یخ بندانی کھ کرسی حتی پایھ ھای

،ناخت شناس�ی ش�عناوینی کامال بی ربط ھم داشت شروع بھ نوش�تن ک�ردم : من در آن واحد سھ چھار تا کتاب را کھ ... . معمای آزادی ، غریزه ھا ، وجود سوم

رف�ت نوشتم و ساکم را کھ جز چن�د کت�ابی در آن ج�ای نم�ی گ ین روستادر ابود "سر واژه"آخرین کتابم را کھ -٣٠٧ وھ نم�ی ک�رد برداشتم و بسوی مشھد رفتم . شھری کھ واژگونی واژه ھا غوغا می کرد و چھ ستم ھا و جنای�ت ھ�ا ک�

ک�ھ اژگ�ون دی�دمواژگونش�ان ک�رده بودن�د . و چن�د میلی�ون آدم چھ قتل ع�امی ک�ھ واژه ھ�ا نم�ی کردن�د آدمی�انی را ک�ھ و پاھایشان بھ ھوا و با سر راه می رفتند در آتش .

گ�اه و دانش�گاه خ�دائی ام گ�ریختم ب�ھ ش�ھمیرزاد در چن�د ق�دمی زادپ�س واژگون ش�وم نیز کم مانده بود کھ خود -٣٠٨ یعنی دازگاره .

بودند ، خراباتی ، قبرستانی کھ مردگانش ھمھ بر روی زمین جا مانده گاره زدم ، حسرت آبادی بودسر بھ داز -٣٠٩ھ از دھانۀ کان آتشگاه ززیرا کسی نبود کھ توان تدفین داشتھ باشد . در آنجا کلمۀ خدا مرده بود . زانجا ھم گریختم .

چشمھ ھایش دود و شرارۀ آتش بیرون می زد .

و تنھا . و بناگاه آتشفشان واژه ھا از قلبم دھ�ان گش�ود و در ط�ی ) در شھمیرزاد زیستم تک٨۵-٨٧ل (دو سا -٣١٠ و . ھ��ر دم ف��ھ . در خ�واب ھ�م م��ی نوش�تمای�ن دو س�ال دوھ��زار مقال�ھ و ح��دود س�ی رس�الھ نوش��تم ش�بانھ روز و بالوق

خ�واب ک�ھ ساعت خواب آلوده قلم را بدس�ت م�ی گ�رفتم و خ�ودش م�ی نوش�ت و گف�تم : ن و القل�م و م�ا یس�طرون ! از می خواستم می دیدم کھ براستی کھ چھ ھا نوشتھ است آن جناب . بر

ی شوخی براه افتاد و بناگاه من در حضور مردم بودم روی در روی . این سایت را ھ�م خ�ودشسایت ھم شوخ -٣١١دن ک�ر ب�ازی و چ�ت ھ�م ان�دکی دوس�تمکنون . من کھ از کامپیوتر ھیچ نمی دانستم و ھ و اداره کرده است تابراه انداخت

ار اینس�ت کقانھ ترین بلد بود و بس . و ھرکجا ھم کھ میرفت مثال مدیریتی کند سایت را تعطیل می کرد . دیدم کھ صادھا . زیرا ای این حرفکھ بنویسم : سردبیر و نویسنده و مدیر : خدا ! و جز این نبود . ولی دیدم کھ ھنوز زود است بر

است و بلکھ واژگونھ ترین واژه ھا . کلمۀ خدا در نزد مردم توخالی ترین واژه ھ

ب�رم ب�روم و در ق دو سال پیش بھ شھمیرزاد بازگشتم و در حوالی دازگ�اره مش�غول درآوردن لباس�ھایم ب�ودم ت�ا -٣١٢ آث�ارم ب�ھ ام از ک�ل نچ�ھ ک�ھ نوش�تھ. و در ھمین مدت کوتاه آم ولی قبرم تحویلم نگرفتبخوابم و تا بر سر قبرم ھم رفت

ک�ش میک�ل وس�ی و داوود در زی�ر چبارتر است و کلمات ھر یک از مرمر تراشیده چ�ون مجس�مھ ھ�ای ملحاظ معنا پرداوود را وھم این مجسمۀ موسی یاز قطعھ سنگی موسی و داوود بیرون می آورد و چکش ی. میکل آنژ با چکشآنژ

د ب�ر ھ م�ی نویس�نچ�قل�م اس�ت و آس�ت و قل�م میک�ل آن�ژ ھ�م از ن�وع ن والتبدیل بھ سنگپاره ای می کند . قلم ھم چنین ا .اشی می کند القلم ھستند کھ خدا با دستان آنھا می نویسد و نقنویسندگان ماندگار از مصادیق ن وسنگ . ھمۀ

ھ�نم جھ غذا می خورد با ھم�ان پاھ�ای برھن�ھ از برھنۀ یتیم کھ در سطل ھای زبال و آرتور رمبو این جوانک پا -٣١٣رم�رین مجس�مھ ھ�ای م هللا آرام م�ی گی�رد و بع�د ازخود آفریقا پی�اده م�ی دود و در ن�زد عب�دتا سبز واژگونساالر اروپا

. اس�ت بدی رس�یدهخموشی ا کلماتی کھ آفرید و دزدیده شد و بنام دیگری بھ چاپ رسید ، اینک در آغوش کلمة هللا بھام لم�ۀ خ�دا آرخ�ت و در بھش�ت ککسی کھ در عشق ورزی با کلمات خدا در ھیجده سالگی بھ خدا رسید و از جھنم گری

گرفت آنگاه کھ در آستانۀ سن کمال بود بھ هللا پیوست .

ن�زد خالق�ۀ کلم�ات درا کلمات نقاشی می کرد (اوراق مصور) و بلک�ھ مجس�مھ م�ی تراش�ید . ای�ن ق�درت رمبو ب -٣١۴و م�ریض س�االر آدمخ�وارس�واد ب�ی فرھن�گ زبال�ھ خ�ور ب�ی س�ر و پاس�ت ک�ھ ب�ھ دام ی�ک ش�اعر واژگونیک انسان بی

ھور و جنس��ی م��ی افت��د و م��ی گری��زد و ای��ن آدمخ��وار ھ��م آث��ارش را ب��ھ ن��ام خ��ودش ب��ھ چ��اپ م��ی رس��اند و ش��اعر مش�� .ھمان کلمات ، این دزد کلمات را لو داد و در تاریخ رسوا ساخت پولداری می شود . ولی باالخره

ی بخشد . نھا را موجودیت و حیات عیندر کلمات بدمد و آ تواند چون خدا این نشان می دھد کھ آدم بالقوه می -٣١۵

بسراغم آمد و مرا از درون و برون در بر گرفت . دیوان اش�عارش را "پو"در تھران (قلھک) بناگاه ۶۴سال -٣١۶ای . فق�ط ش�بح قطع�ھاین حتی الیش را ھم نگشوده ب�ودمیکی از دوستان آمریکائی ام بمن ھدیھ داده بود و تا قبل از

Page 34: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٤

از زبان دوستم در رسوبات ذھنم اندکی حضور داشت کھ ی�ک ت�راژدی رق�ص آور "کالغ سیاه"از شعر معروفش بنام شدم . اھل فن و ترجمۀ اشعار می دانن�د ک�ھ "پو"گوئی بمن وحی شد و مجبور بھ ترجمۀ اشعار و مالیخولیائی بود .

من این کار را فقط بخاطر دل پو ک�ردم و چن�د م�اھی ب�ا او اصال قابل ترجمھ نیست حتی داستانھایش . ولی "پو"شعر محشور بودم و از طریق اشعارش توانستم روح پو را فھم کنم و با او ھمدرد و دوست شوم و شدم .

مواج�ھ ین نوع حوادث تا بر سر کسی نیامده باشد مطلقا قابل فھم نخواھد بود . من در ترجمۀ اشعار پو اصال ا -٣١٧ب�ود و ناظر روح پ�وو معانی نبودم فقط مواجھ با مناظری حیرت آور و مالیخولیائی و بس دردناک بودم کھ مبا الفاظ

ن�ھ م�ی فق�ط اینگو لذا توانستم بھ آسانی ترجمھ کنم ھرچند کھ ب�ھ لح�اظ فن�ی ترجم�ھ ای ن�امربوط آی�د ول�ی بنظ�ر خ�ودم گرن�ھ خ�ودشوش�ود ی باید دقیق�ا جانش�ین ش�اعرش. آدم شود آثار و مخصوصا اشعاری را از زبان دیگر ترجمھ کرد

را مسخره کرده است .

لک�ھ و نیز چون حافظ ما ، مصور می گوید و آثارش براستی سینمائی اند منتھی فیلمی ک�ھ ت�و ش�اھد نیس�تی بپ -٣١٨تی رگذش�س�ر م�ی ب�رد سکھ معاصر او در سرزمین دیگ�ری ب پو نیز چون رمبودر آن مشھودی و مفعول و مصوری .

ان ب�ا تم�ام عمرش� بسیار مشابھ دارد کھ او ھم در چھ�ل س�الگی از دنی�ا م�ی رود . و ای�ن دو در تنھ�ائی کام�ل مردن�د و ا جس�د آنھ�اب�کلمات خود براستی زندگی می کردند . معشوقھ ھا و ھمس�ر او در اش�عارش جمل�ھ م�رده و جس�دند و او

ا در رد و آدمھ�ا س�انی اھ�ل قل�م اس�ت ک�ھ کلم�ات را م�ی شناس�زندگی می کند و عاشقانھ . و این عین واقعیت زندگی ان کلمات و کلمات انسانی را و انسانھای کلمات .

ک�ھ د یعن�ی ھم�انیسان اھل قل�م در جھ�انی واژگونس�االر زن�دگی تراژیک�ی دارد زی�را ھم�ھ را واژگ�ون م�ی بین�نا -٣١٩چ�ھ ی بین�د . وونی آدمھ�ا و کلم�ات م�ردم را م�ھستند زیرا او بھ یاری حق کلمات ، سر جای خویش است و ل�ذا واژگ�

سخت است زنده ای کھ در میان اموات زندگی می کند .

اربرد نادرست و واژگونۀ کلم�ات جھ�ت مخف�ی داش�تن خ�ویش موج�ب حری�ق م�ی ش�ود و جھ�نم ھم�ین اس�ت . ک -٣٢٠ لمات . کصدق آدم با یا لجن . بستھ بھ استفادۀ آدمھا دارد وو کلمات یا آتشند یا آب . یا گل ھستند

و لمات ، نفس و ماھیت انسان را برایش خوانا و معنا می کنند و در ھر کجا ک�ھ عی�ب و م�رض و ناھنج�اریک -٣٢١وب و نھ�ا را س�رکآناخوانائی باشد راه حلش را ھم بھ او می گویند . حال آدمی یا گ�وش ب�ھ ح�رف آنھ�ا م�ی دھ�د و ی�ا

د ، م��ی ، رس��وایش م��ی کنن�� ز آدم انتق��ام م��ی گیرن��د و س��رکوبش م��ی س��ازندوارون��ھ م��ی س��ازد و آنگ��اه آنھ��ا ھ��م ا ، واژگونش می کنند و نھایتا ترکش می نمایند و او را ھیچ و پوچ بر جای می نھند . سوزانندش

لمات ، پیامبران ھستی بخش آدمند و آدمی بواسطۀ آنھا خود را می یابد و ھستی دار می شود . ک -٣٢٢

ارن�د دز آنھا یک یا چند کلم�ھ . حتی حیوانات ھم بی کلمھ نیستند و ھر یک اوان صاحب کلمھ است انسان ، حی -٣٢٣ کھ بواسطۀ آنھا با یکدیگر مکالمھ می کنند : عوعو ، ھوھو ، جیک جیک ... .

لمھ نظر شما آیا اعجاز بس لطیف و سادۀ اشعار سپھری از چیست ؟ از استفادۀ درست از کلمات . یعنی ھر کب -٣٢۴فاده و کل است استفادۀ طبیعی از کلمات است یک ای ھمان است کھ ھست نھ بیش و نھ کم . ھمین و بس ! منتھی این

ائی ب�ا قط یک روس�تفی بھره گرفتھ است ، آنھم طبیعتی روستائی . چرا کھ بویست و فقط از طبیعت واژه ھا بخالبتھ ن ان تلویزیونی امروز . طبیعت رابطھ ای طبیعی دارد . البتھ نھ روستائی

-طبیع�ی ز کلمات اس�ت ، اس�تفاده ایم شریعتی ھم بھمین طریق است کھ البتھ استفادۀ جامعتر او یا جاذبۀ کال -٣٢۵ دینی ! -اجتماعی

، سیاس��ی ، ھ��ر کلم��ھ ای تع��داد کثی��ری وج��وه و ابع��اد و طبق��ات و ص��ور دارد : طبیع��ی ، غری��زی ، اجتم��اعی -٣٢۶ حماسی ، عاطفی ، علمی ، فنی و غیره . مذھبی ، ھنری ،

ش م�ی نکھ نظر بھ وجھ هللا در ھر کلمھ ای دارد بھ ھمۀ وجوه و بلکھ ذات آن کلمھ راه م�ی یاب�د و اس�تخراجآ -٣٢٧ ن آدم را متقابال می آفریند . و درواقع خلقش می کند و کلمھ ھم آکند

ا کھ فیلسوف اگزیستانسیالیس�ت اس�ت. نوش�تن داند و عجبمی "برای دیگری"تر ، نوشتن را امری صرفا رسا -٣٢٨ھمان وجھ واژگونساالرانۀ نوشتن است مگر اینکھ قصد واژگونسازی جامعھ در کار باشد ک�ھ البت�ھ ای�ن برای دیگری

نوع نوشتن را ضد مردمی گویند و ن�ھ مردم�ی . ح�داکثر م�ی ت�وان آن�را انقالب�ی نامی�د ک�ھ آنھ�م بایس�تی خواس�تھ ھ�ای

Page 35: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٥

ری از مردم را برآورده سازد . ھمانطور کھ قبال نشان داده ایم کھ معرفت اگر ب�رای ھ�ر ھ�دفی ب�ھ غی�ر از معرف�ت برتباشد امری فریبکارانھ و انحرافی و استفادۀ ابزاری از معرفت اس�ت و الج�رم بس�وی واژگونس�ازی مف�اھیم م�ی رود .

توان�د ذات قل�م و کلم�ھ را بش�کافد ک�ھ ای�ن واقع�ھ خ�ود ھم تنھا فلسفھ ای از قل�م اس�ت ک�ھ م�ی "نوشتن برای نوشتن"اس�ت . ھ�ر چی�زی ب�رای م�ردم منش�أ م�ردم فریب�ی جھ�انی بخود کل جامعۀ بشری را ھم درمی نوردد زیرا زب�ان ام�ری

. ھ بر مردم منظوری نمی تواند داشتاست و جز سلط

٣٢٩- را "خ�دا"ری آنھاس�ت ک�ھ ن�ام و کلم�ۀ در عرصۀ خداپرستی کھ غایت واژگونس�االمردمان واژگونند مخصوصادیل کلم�ھ ، د . این تببسیار زیرکانھ و بھ یاری ابلیس بر نفس خود نھاده اند و خودپرستی خود را خداپرستی نامیده ان

اس�ت تب�دیل کبی�ر ھمانطور کھ فقط تحت الشعاع اینمنشأ ھمۀ تبدیالت و تحریفات و مالیخولیا در جوامع بشری است ودموکراس�ی تجاوز و آدمخواری را عشق نھ�اده ان�د و ن�ام خیان�ت را خ�دمت و ن�ام ھم�ھ ش�اھی را ھ�م کھ نام فسق و

عدالت .

ر س�س انسان نخست باید فقط و فقط ب�رای خ�ودش بنویس�د ت�ا بتوان�د ای�ن کارگ�اه عظ�یم و مالیخولی�ائی را ب�ر پ -٣٣٠پ�س ھ ھست . زانھر کلمھ در نزدش ھمان باشد کجایش بنشاند و نھایتا خودش بر مقعد صدق واژه ھا قرار گیرد تا

این واقعھ خود بخود کل جامعھ را تحت تأثیر قرار می دھد .

ر است و کاری جز واژگونس�ازی واژه ھ�اغیر از خودش داشتھ باشد کذاب و فریبکااگر یک نویسنده مخاطبی -٣٣١دمت ب�ھ جدی�د را ک�ھ جملگ�ی تح�ت عن�وان خ�نویس�ندگان عص�ر ندارد . و خودش روز بھ روز واژگون ت�ر م�ی ش�ود .

ن و ن�ام بدیل ب�ھ ن�اتمردم قلم می زنند بنگرید کھ چھ دیوانگان خطرناکی ھستند و چھ آسان قلم خود را می فروشند تا در والن ابل�یسس�االری مردمن�د و درواق�ع رس�ن پی�امبران واژگ�ون س�ازی و واژگونکنند بھ اسم خدمت بھ مردم . این�ا

جز تبدیل کلمات ندارند . مردمند کھ ھنری

ار ب�ار باش�د) شود آنھم چھار بار (کھ باید چھ�ار ھ�ز اکبر آغاز میة در اسالم کھ با هللا نگاه کنید بھ اقامۀ صلو -٣٣٢ و با ترجیع بند هللا اکبر گام بھ گام جلو می رود . این یعنی چھ ؟

ن ھم�ان برتر است از فھم من . ای از فھم من ، باز ھمھمواره و در ھمھ حال و با ھر درجھ "هللا"یعنی اینکھ -٣٣٣ن�ام ه و خ�ود را باز خ�ودم در آن نھ�اد "م�ن"است از ھمۀ مفاھیمی ک�ھ "هللا"تسبیح و تزکیھ و تطھیر و تقدیس کلمۀ

م��را ھ��ن و ادراکهللا م��ی پرس��تم . پ��س اگ��ر ای��ن هللا اکب��ر براس��تی مث��ل قطع��ھ آتش��ی بالوقف��ھ در نم��از ، ھم��ۀ طبق��ات ذاست . و ببار آمده وزاند و سوراخ نکند ، ھیچ کاری انجام نشده اال خودپرستی پروارتر شده و ابن ملجم و قطامھنس

وای ب��ر :بع��د از ای��ن خودپرس��تی ھ��یچ ح��اجتی ھ��م اجاب��ت نم��ی ش��ود و ل��ذا ف��رد باطن��ا ک��افر م��ی ش��ود یعن��ی من��افق نمازگزاران سھوی و ریائی !

الئ�ک مو در آن روز "ود را خداپرست می دانن�د کلمۀ هللا . و ابلیس پرستانی کھ خیعنی وای بر واژگونسازان -٣٣۴ -قرآن "می گویند کھ پروردگارا اینان کھ خود را خداپرست می خوانند کھ دیوانھ اند ...

ا ربلیس��ی کلم��ۀ هللا اس��ت ک��ھ ک��ل زن��دگی آدم��ی ا -ن و مالیخولی��ای حاص��ل از تب��دیل بغای��ت ھنرمندان��ھ ای��ن جن��و -٣٣۵ ابلیسی و واژگون می سازد و اینگونھ است کھ آدمھا را می بینی کھ جملگی پا در ھوایند .

ود ش�ردم خوار می مآنکھ با خود ھیچ کار و رابطھ و حرف و دیالوگی ندارد اینقدر مردم پرست و مردم دار و -٣٣۶ ود . لذا دچار حریق می ش و گام بھ گام بھ خونشان تشنھ می گردد . پس این پرستش ذاتا ناحق است و

کس�ی دم مردم پرست و مردم دار (آبرو باز) کارگاه تبدیل کلمات است ھمانطور کھ آدمی ھرگ�ز نم�ی توان�د ب�ھآ -٣٣٧ونس�ازی کھ بھ وی دعوی عشق نموده صادق باش�د . و اینس�ت ک�ھ عش�ق غری�زی و غی�ر عرف�انی کارخان�ۀ اش�د واژگ

ام س�ت . یعن�ی ن�امعشوق را دارد و در عین حال از او رھائی ندارد و عاشق کلمات است تا آنجا کھ فرد آرزوی مرگ نفرتش را عشق نھاده است .

فتگ��وی ب��ا خ��ود (ح��دیث نف��س) تنھ��ا راه و رابط��ھ ای اس��ت ک��ھ آدم��ی م��ی توان��د کلم��ات را برج��ای خ��ودش و گ -٣٣٨و دانستھ شده است برترین عباداتصادقانھ کشف و درک کند . اینست کھ معرفت نفس کھ تماما گفتگوی با خویشتن

ت توان�د راس� شاھراه نجات و رستگاری و اخالص و خداپرستی . زیرا آدمی فقط در ای�ن رابط�ھ و تکل�م اس�ت ک�ھ م�ی ن واقعۀ صدقجای جای نفس و اندیشۀ خودش درست بر سر جایشان بنشاند و این ھما بگوید و بتدریج کلمات را بر

است .

Page 36: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٦

ھ�یچ معن�ای دیگ�ری ن�دارد . مۀ بشری است جز ای�ناور و اساس دین و اخالق و فرھنگ عاصال صدق کھ مح -٣٣٩د د حقیق�ی خ�ویعنی آن وضعیت روانی از بشر کھ در آن ھر کلمھ ای فقط معنای خ�ودش را م�ی دھ�د و کلم�ات ب�ر مقع�

استوارند .

ب�دان تیک جز دروغ نمی گوید . اینسی را کھ خودش را صادق نداند ؟ درحالیکھ بطور اتوماآیا سراغ دارید ک -٣۴٠ز اط�ور طبیع�ی معناست کھ کلمات در روانش جملگی واژگونھ اند . و او در ھر سخن و اندیشھ و رفت�ار و تص�میمی ب

ت وکس�ی ک�ھ ش�ھاز این کارگاه و نظام وارونھ استفاده می کند . و از یک دستگاه دروغ پرداز جز دروغ درنمی آید .م�ل و ک�الم و عھ گی نفس خود را عشق می نامد یعنی اشد نیازش را ایثار نامیده است چگون�باره گی و افسار گسیخت

ی نھ�اده و خ�ود را پ�یش رو ۀ آم�ال و افک�ار و احساس�ات واژگون�ۀفکر راستی صادر می شود . او در نمازش ھم ھم� سجده می کند .

واه نج�ات انس�ان اینس�ت ک�ھ ھم�ۀ الف�اظ ت و پنج قرن پیش معتقد است ک�ھ تنھ�ا راینست کھ سقراط حکیم بیس -٣۴١کیم را حارد . این کلمات و معانی از اول تعریف شود . او بھ واژگونساالری فرھنگ و اندیشھ و زبان بشری اشاره د

در آت�ن ھ بتازه گیو کشتند . و دیگر از اتھاماتش مخالفت با دموکراسی بود ک جرم فریب دادن مردم محاکمھ کرده بھ د کھ حکومت شورائی اشراف بود . برپا شده بو

س می بینیم کھ تنھا دوست مردم بھ جرم دش�منی ب�ا م�ردم محاکم�ھ و مقت�ول اس�ت . پ�س در چن�ین نظ�امی از پ -٣۴٢ن ش�ود ردمی واژگ�ومکلماتی کھ در دست و زبان بشر است ھیچ راه نجاتی نیست اال کل این نظام واژگونساالر و ضد

د تا ھر کلمھ ای معنای خودش را بدھد . تا بر مقعد صدق خود بنشین

لغ�اتش ن�گآیا دق�ت ک�رده ای�د ک�ھ بش�ر ھ�ر چ�ھ پ�یش ت�ر آم�ده و ب�ھ اص�طالح پیش�رفت ک�رده اس�ت زب�ان و فرھ -٣۴٣ ارد . م�ثال دای از واژه ھای متضاد و مترادف است و برای ھر واژه ای یک لشکر متضاد و مترادف وجود مجموعھ

فاق��ت ، ر، الف��ت ، ش��فقت ، ، محب��ت ، ش��وق ، جذب��ھ ، ھواخ��واھی ، ھم��دلی ، ان��س دوس��تی یعن��ی : عش��ق ، ایث��ارز دود نیم��ی اح�، مش�ارکت ، درد دل ک�ردن ، ی�اری ، دل�داری ، دلب�ری وو ... و ش�ما ب�دین ترتی�ب م�ی توانی�د ھمک�اری

دف قاب�ل اض�افھ ت�راای�ن لش�کر م ) ب�ھantiکلمات را مترادف این واژه قرار دھید کھ نیم دیگرش ھم ب�ا پیش�وند ض�د (د ض�ودخ�واھی ، خضد عداوت، ضد دشمنی ، ضد کینھ، ضد شقاوت، ضد قساوت، ضد انتقام ، ض�د : ثلکردن است م

فحاشی ، ضد حسادت وو ... یعنی ھمۀ واژه ھای بشری مترادف و ھم معنای واژۀ دوستی اند .

وچ و پ�ی ھم�ۀ کلم�ات ال بر این حقیقت است کھ تا چھ حد آیا این براستی یک دیوانھ خانھ نیست ؟ این واقعھ د -٣۴۴ده و رگرمی بیھ�ومیان تھی شده اند و لذا امروزه در مکالمھ و مذاکرات بشری ھیچ خیری پدید نمی آید و فقط یک س�

ل�ی در عم�ل وفریبکارانھ است و از صدھا ساعت صحبت ھیچ تغییری حاصل نمی آید و ظاھرا ھمھ مواف�ق یکدیگرن�د ا ب�ی معن�ا رغول بران�دازی یکدیگرن�د . ای�ن ب�دان معناس�ت ک�ھ کلم�ات از اس�ارت بش�ر خ�ارج ش�ده ان�د و بش�ر ھمھ مش�

ک�ھ نن�د مث�ل پوکگذاشتھ و فقط پوکۀ الفاظ در خاطرات و حافظھ و فرھنگ لغ�ات ب�اقی مان�ده اس�ت ک�ھ ب�ا آن ب�ازی م�ی "داز نم�ی گردن�ب�کرن�د ، کورن�د و اللن�د و "گلولھ ھای شلیک شده کھ اسباب بازی بچھ ھا در بازیھ�ای جنگ�ی اس�ت .

-قرآن

اس�خ پ؟ و از این در خبر است کھ شب اول قبر فرشتھ ای باالی سر آدمی می آید و می پرسد : امام تو کیست -٣۴۵ است کھ سرنوشت اخروی فرد رقم می خورد و آغاز می شود . این یعنی چھ ؟

حامل عل�م ل�دنی اس�ت ک�ھ سرنوش�ت ق�وم خ�ود را رق�م وصاحب وجود امام کیست ؟ امام یک انسان اھل قلم و -٣۴۶ح�وال ازب�ان ، مامو نیز سخن از نامۀ اعمال است . پس تماما سخن از سخن است و کلمھ . ا . و قلم می زند می زند

ب�رای اال می ش�وند و اعمال مردم است ، کلمۀ مردم است . و اینست کھ رسول اکرم می گوید : متقیان بر جنت وارد ن آموزش علم کلمۀ علی . یعنی علم کلمات علیین !

راستی کھ انسان جز کلمات نیست و سرنوشت ھم مجموعھ ای از کلماتند ! خوشبختی و بدبختی ھ�م دو کلم�ھب -٣۴٧ اند کھ بواسطۀ کلمات دیگری تعریف می شوند . ھمھ چیز کلمھ است . براستی کلمھ چیست ؟

! الکلمھ . مألکلمھ -٣۴٨

ن را آفری�د . کلمھ ھم جھان را . و جھان ھم نھایتا انس�ا قلم ھم کلمھ را آفرید وو خداوند قلم و لوح را آفرید . -٣۴٩ اطق ! و انسان ھم بمیزانی کھ منشأ خلقت و عناصر پدید آورندۀ وجودش را کشف کرد انسان شد : حیوان ن

Page 37: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٧

داس�ت ک�ھ ھ نبوت رسید و دین را پدید آورد کھ راه رجعت بھ خوند بحضرت آدم ھم با یاد گرفتن کلماتی از خدا -٣۵٠ ھمان عرصۀ بھشت است .

کلمۀ هللا آغاز شد تا خود هللا . یعنی راه دین ھم با ابداع -٣۵١

لم�ۀ هللا کس کل جھان از کلمھ آغاز شده و بھ کلمھ می انجامد . و اولیای الھی کھ انسان کاملند نیز غ�رق در پ -٣۵٢. یعن�ی ۀ هللا ش�ودھ�ی و خلیف�وجودش�ان الل کلم�ۀ هللا بمب�اران م�ی کنن�د ت�ا ک�ل ت�ن و ج�ان و روان خ�ود را ب�اھس�تند و

.انسان کامل کسی است کھ ھمۀ اجزاء تشکیل دھندۀ ذھن و احساس و اندیشھ و زبانش کلمۀ هللا است

نی هللا هللا گفتن در دل و ذھن و زبان . بھ یک لحاظ کل دین یع -٣۵٣

اتش ی کن�د . یعن�ی ھم�ۀ کلم�کلم�ات را ب�ھ کلم�ۀ هللا تأوی�ل م� ل یک انسان تک کلمھ ای است کھ ھم�ۀانسان کام -٣۵۴ کلمة هللا است .

ن و در ود دانست در وجود انس�ان . یعن�ی ک�ل کائن�ات ب�رای انس�اوج کلمات را بایستی اتمھای پدید آورندۀ عالم -٣۵۵ .حقق یافتند نیست . در ذھن ازلی خداوند ھم چنین بود کھ بھ امرش توجود انسان چیزی جز اقیانوسی از کلمات

ھ ای ی کنی�د ک�ھ خان�مپس کلمات ، خود معلول عشق بھ خلق کردن است . ھمانطور کھ مثال وقتی شدیدا اراده -٣۵۶ ،، حم��ام ھ��ن ، س��یمان ، آ بس��ازید بناگ��اه دری��ائی از کلم��ات در مغزت��ان م��ی جوش��ند : زم��ین ، وی��ال ، طبق��ھ ، آج��ر

، حیات ، دیوار ، اطاق خواب وو ... . دستشوئی

یل لی کلمات پدید آمده در ذھن خدا کھ حاصل عشق او بھ خلق کردن بود آنقدر ق�وی ب�ود ک�ھ خ�ود کلم�ات تب�دو -٣۵٧د . م ھ�م آدم ش�الح و ابزار و امکانات خلقت شدند یعن�ی کلم�ۀ خ�اک ، خ�اک ش�د ، کلم�ۀ آب ، آب ش�د ، کلم�ۀ آدصبھ م شق اویند .ینست راز خلقت کھ بر عشق است . لذا کلمات جملگی عاشقند بر عشق خدا . و بلکھ جملگی محصول عا

ان در ن�زد آن� و اینست کھ فقط عاشقانند ک�ھ اس�رار کلم�ات را م�ی دانن�د و ح�ق کلم�ات را م�ی شناس�ند و کلم�ات -٣۵٨ د . تسلیم و مریدند و ھر کاری کھ اراده کنند بھ انجام می رسانن

ل�ق خز این منظر کلمات ھویتی فرشتھ ای دارن�د و ملک�ی ان�د . ول�ی ب�ا ای�ن تف�اوت ک�ھ مالئ�ک ق�درت اب�داع و ا -٣۵٩ . قط امر خدا را برای مخلوقات انجام می دھند . ولی کلمات ، فرشتھ ھائی خالق ھستندفندارند و

ۀ کلم�ات مل�ک ھس�تند و در ع�الم الھ�وت ھم�ۀسم ھستند . در عالم ملکوت ھم�در عالم ناسوت ھمۀ کلمات ، ج -٣۶٠ اند . ھمۀ کلمات حضور کلمة هللا ت و سیطرۀ حضور ھوست . و در ھاھوتاس "ھو"کلمات یک کلمھ اند و آن

و دارند و خود کلمات مبادل�ھ م�ی ش�وند کھ ھمۀ کلمات ، کلمھ اند و صورت کلمھ ایفقط در عالم بشری است -٣۶١ رش می آیند ھرچند کھ عموما واژه گونھ ! مکالمھ می شوند و بھ نگا

ک ھ ی�س�مانھا از پ�ذیرش آن س�ر ب�از زدن�د ب�ات خداس�ت . و آن امان�ت ک�ھ زم�ین و آآدمی امانت دار خزانۀ کلم -٣۶٢ ند . نست کھ با کلماتش چھ می کھامعنی کلماتند . و خداوند بر عرش شاھد و ناظر بر انسان

سی بر زبان می آورد سرنوشت ھ�ر دو ب�ھ مس�یرکیکی لفظ عشق را نسبت بھ نگاه کنید مثال بھ محض اینکھ -٣۶٣عنی ی نویسد . یماست کھ از ارادۀ بشر خارج است مثل قلم و آنچھ کھ "عشق"دیگری می افتد . این از اعجاز کلمۀ

رگیر م�ی دمتعھد و اه ناخواهمحض بر زبان راندنش خوھ آدمی تا کلمھ ای را بر زبان نرانده ھیچ تعھدی ندارد ولی بحقش می ھ وی را بھ. حال اگر بھ تعھد ایجاد شده بواسطۀ کلمھ ، وفا کرد کھ بھ حق آن کلمھ می رسد و آن کلمشود

و م�ی می�رد واعشق در مثال کسی کھ بھ عشق ادعائی اش وفا نکرد رساند وگرنھ حق عظیمی را از دست می دھد . واژۀ عشق در او پوچ می شود .

د از مۀ حقوق و نعمات خدا بھ بشر بواسطۀ ھمین کلمات بھ او داده شده است کھ آدمی این کلمات را یکی بعھ -٣۶۴دالت ، ، عل�م ، ع� دیگری بکار می برد و بھ حقی نائل می آید و یا آنرا برای ھمیشھ از دست می دھد : ایمان ، عشق

. آزادی ، وفا ، مسئولیت ، وظیفھ ، خدا ، حقیقت وو ...

Page 38: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٨

ز آدم�ی اینطور ھم نیست کھ این کلمات بیروح و غیر متعھد باشند و بشود ھر کاری با آنان کرد . چ�ھ بس�ا ا و -٣۶۵ود . ش�مبتال می انتقام می جویند اگر حقشان را ادا نکند . عاشقی کھ بھ عشق خود وفا نکند بی شک بھ عذاب نفرت

نفرت کلمھ ای است کھ انتقام عشق را می ستاند .

د ت�ا در تی آدمی کھ مطالعھ می کند تا ساعات بیکاریش را پر کرده باشد و یا صرفا ب�ر معلوم�ات خ�ود بیفزای�ح -٣۶۶ی بین�ی مو بناگاه جمع ابراز ھویت کند و یا مدرکی بدست آورد و نانش بخورد و نامش ببرد ، بھ این ساده گی نیست

کنن�د س��وای دگی یق��ھ اش را م�ی گیرن��د و از او بازخواس�ت م��یک�ھ اینھم�ھ کلم��ات و مف�اھیمی ک��ھ خوان�ده در عم��ل زن�دی اس�ی ت�ر و ج�محاسبۀ آخرت . چرا کھ آدمی بمیزان دانائی اش مؤاخذه و مسئول می شود . و این دانائی ھرچھ اس . انسان است تر و برحق تر باشد مسئولیت زا تر است و از انسان حقش را مطالبھ می کند . این حق کلمات بر

قتی در آخرت ، ھمۀ اعضاء و جوارح و سلولھای ب�دن آدم�ی از ص�احبش مؤاخ�ذه م�ی کنن�د و طل�ب قص�اص و -٣۶٧ دارند چگونھ ذھن و دل و وجدان آدمی دارای چنین حقوقی نیستند . ھستند !

ت فی یترین نعم�ات خ�دا ب�ھ بش�رند و راز اش�رو کلمات ع�ال -قرآن "و در آن روز از نعمت ھا سئوال می شوید" -٣۶٨ او در جھان . پس برترین مسئولیت ھا و مؤاخذه را بھمراه دارند .

را عب�د خ�ود ک�رده م�کس�ی ک�ھ کلم�ھ ای بم�ن تعل�یم دھ�د "م�ی فرمای�د (ع)اس�ت ک�ھ عل�ی چن�ان "کلمھ"مسئولیت -۶٩٣ . و این عشق برآمده از ذات کلمھ است . عبد یعنی پرستنده و عاشق "است.

لمات را بھ مریدش تعلیم م�ی دھ�د و ذات ک است زیرا پیر ، جان و روح "شق عرفانیع"و اینست کھ سخن از -٣٧٠ ی دھد . مرا تعلیم "علم کلمۀ علی "و لذا ارادت بھ پیر بمعنای عشق بھ معرفت و عشق کلمھ است . و پیر

دارد و دیگ�ری چیست ؟ بھ دو معنا می تواند باشد یکی علمی کھ در خود کلمۀ علی حضور "علم کلمۀ علی" -٣٧١و عل�م علمی است کھ در زب�ان و منط�ق و موجودی�ت و بالغ�ت ھم�ۀ کلم�ات عل�ی حض�ور دارد ک�ھ ای�ن دو یک�ی اس�ت

ین است . علی

ود ب� "علی"لی (خلقت) بر خود نھاد یا از خود بروز داد در عصر تجدر خبر است کھ نخستین نامی کھ خداوند -٣٧٢ر ج�وھرۀ ام خداون�د دعلی العظیم ، عل�ی الکبی�ر ، عل�ی العل�یم و غی�ره . ل�ذا ای�ن ن�کھ در قرآن ھم مکررا آمده است :

ھ�م (ع)ل�ی عھمۀ مخلوقات حضور دارد و لذا عل�م کلم�ۀ عل�ی ، ھم�ان عل�م وج�ود اس�ت و ل�ذا یک�ی از ص�فات و الق�اب م ا عل�ی را اس�و لذابداع شده است "علی"است : یا موجود ! یعنی موجودیت جھان و انسان از درب کلمۀ "موجود"

اء هللا ی ش�ود و لق�ند در قیامت کب�ری ھ�م بواس�طۀ ھم�ین ن�ام عل�ی ، آش�کار م�و اینکھ خداو اعظم خدا ھم نامیده اند .ل�ی عر ک�رد . و ھمان لقاء جمال علی اعظم است . ھمانطور کھ پیامبر اسالم ھم در معراجش با جمال علوی ح�ق دی�دا

را ن آن�م�ال اینکھ علمی نیست ا"است و می گوید : وده است و لذا مھد علم کلمھابن ابی طالب ھم تجلی علویت حق بل�م و عم�ات اتمھ�ای و آن علم الکلمھ است زی�را کل "آنرا بھ کمال عرضھ می کند . ابداع و آغاز کرده و فرزندم مھدی

شناخت بشرند و نیز اتمھای خالقۀ پیدایش جھان .

ادرش می پرس�د ک�ھ آن چیس�ت مکودک از زی حاصل می کند نام آن چیز است .سان از ھر چیناول علمی کھ ا -٣٧٣گ�اه م�ی عم�ری بنا ا اینکھ بعد؟ و می شنود : کالغ ! و مابقی عمرش کاری جز فھم و کالبد شکافی کلمۀ کالغ ندارد ت

. شود الغ ختم میکی شود و بھ کلمۀ : حاال فھمیدم پس کالغ اینست . پس کل کالغ شناسی از کلمۀ کالغ آغاز مگوید

. ام چیزھا وسیلھ ای برای احضار چیزھاست . و یا چیزھا بواسطۀ نام خودشان بھ حضور انسان می رسند ن -٣٧۴

االخره ات�م لمات زاینده و خالقند . مثال چند ھزار سال بش�ر م�ی دانس�ت ک�ھ جھ�ان از ذرات ات�م پدی�د آم�ده ت�ا ب�ک -٣٧۵ ی ھم پدید آورد : الکترون ، پروتون و نوترون و پوزیترون . موجودات و کلمات دیگر مشھود شد و

س واضح است کھ کلمات مولود عشق پروردگارند : عشق بھ آفرینش . و لذا علم و معرفتی ک�ھ مول�د عش�ق پ -٣٧۶ی م ی�ا عرف�اندر آدمی نباشد اصال علم و معرفت حقیقی نیست و این خود یک نش�انھ و حج�ت در علم�ی ب�ودن ی�ک عل�

م از ش�وند . عل� ن یک معرفت است . و لذا باید گفت کھ جز عاش�قان م�ابقی جاھلن�د حت�ی اگ�ر عالم�ۀ دھ�ر ش�ناختھبود عشق جدا نیست .

و اگ��ر ام��روزه ش��اھد محص��لین و بلک��ھ علم��ای افس��رده و دلم��رده ھس��تیم بای��د در ماھی��ت عل��ومی ک��ھ دارن��د و -٣٧٧ یشتن تردید کرد و متھم بھ جنون شد . آموختھ اند تردید کنیم . ھمانطور کھ مثال ان

Page 39: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٩

مابقی تلبیس ابلیس شقی (شیخ بھائی ) علم نبود غیر علم عاشقی -٣٧٨

د یعن�ی س علم و کلماتی کھ عشق نیافریند و خالقیت پدید نیاورد علم نیست و کلماتش ھم جملگی واژ گونھ انپ -٣٧٩ کلمۀ ضد کلمھ !

ب�ر ، جھ�ل اس�ت ک�ھ لب�اس عل�م (ع)مام ب�اقر اآدمی را بھ خدا نرساند علم نیست و بقول بھ بیان دیگر علمی کھ -٠٣٨و ی�ا .م�ی نمای�د تن کرده است : جھل مرکب (جھل باسواد) . و یا بقول قرآن ، االغی کھ عرعر می کند و کتاب حم�ل

.ل تحصیل کردگان امروزین ثم -گاوی کھ فقط می خورد نھ شیر می دھد نھ شخم می زند و نھ بار می کشد . بقره

!لمھ چیزی است کھ انسان اول آنرا می یابد و سپس برای ھمۀ عمرش آنرا جستجو م�ی کن�د . اینس�ت کلم�ھ ک -٣٨١ و این است سیر علم حقیقی .

ا رس�ت عن�وانی خط�ا انامیده می شود در جھان اسالم کھ علمی تقریبا منقرض شده "علم کالم"آنچھ کھ و اما -٣٨٢ت و غای�ت ر خود نھاده است زیرا عل�م کلم�ھ ی�ک عل�م ب�اطنی اس�ت و اص�ال مح�ور عل�وم ب�اطنی و عرف�ان عمل�ی اس�ب

ر کلم�ھ ھ�بان راندن معرفت رسیدن بھ علم کلمات و نور کلمات و حق کلمات است تا آنجا کھ یک عالم این علم با بر ز ت انبی�اء وطب�ان م�ی رس�اند . و ای�ن ھم�ان بالغ�ای خود مظھر ن�ور معن�ای آن م�ی ش�ود و ای�ن ن�ور را ب�ھ قل�وب مخا

در ن�زد ب�وده اس�ت "شستشوی مغ�زی"اولیاء و عرفاست کھ مشھور بھ سحر و جادو و طلسم و یا بھ زبان امروزی ان�د یعن�ی جاھالن . این ھمان علم و نوری اس�ت ک�ھ جاھلی�ت ع�رب پنب�ھ در گ�وش م�ی گذاش�ت ت�ا از اث�رش مص�ون بم

جاھل بماند .

س�ت . ب�ا ح�ق کلم�ھ ا ل علی ، مردمان عداوت می کنند علم چیزھائی را کھ در نزد آنھاست . و ای�ن ع�داوتبقو -٣٨٣ ستند . یعنی فقط حامی کلمات واژگونھ اند و میلی بھ راست کردن کلمات ندارند و عاشق واژگونی کلمات ھ

ر ارش�اد ب�رده ش�د . ب� چاپ بھ ادارۀبواسطۀ یکی از آشنایان ما برای دریافت مجوز "راز مگوی عشق"کتاب -٣٨۴ھ الح نیس�ت ک�روی برگۀ جوابیھ نوشتھ شده بود : این اثری ضد مردمی است و لذا برای حفظ جان خود نویس�نده ص�

منتشر شود . و عالوه بر این ضد دینی ھم ھست .

دوس�ت اگر کس�ی را"م کھ : تاب این آیھ از قرآن را از لحاظ روانشناسی دربارۀ عشق اثبات کرده بوددر این ک -٣٨۵ل�ی ض�د فھ�وم اس�ت وم. ضد مردمی ب�ودن ای�ن کت�اب البت�ھ "داشتھ باشید البتھ خدا را بسیار شدیدتر دوست می دارید

رچھ ک�ھ پس ھباشد "مردم ساالری دینی"دینی بودنش را فقط خدا می داند . البتھ وقتی حکومتی دارای ماھیت و نام ت . ری دین�ی اس�باشد طبعا ضد دینی ھ�م م�ی ش�ود و ب�العکس . ای�نھم از کرام�ات م�ردم س�االدر این نظام ضد مردمی

مؤل�ف دم قص�د ج�انولی جالبترین جنبۀ این جوابیھ (ردیھ) نگرانی ادارۀ ارشاد درب�ارۀ ج�ان مؤل�ف ب�ود ک�ھ مب�ادا م�رم است ک�ھ ودن اھل قلباز معنای شھید کنند . کھ البتھ جای بس تقدیر است از اینھمھ مسئولیت . این نیز بیان دیگری

ان�ھ رن�د ت�ا دیوشھادت می دھد بر وارونھ ساالری مردم و مردم را دعوت بھ صدق می کند کھ کلمات را درست بکار ب نگردند .

اژه وم ک�ھ ح و تکمی�ل م�ی ک�نو در اینج�ا اص�ال مرا نشان داده ب�ود واژگونی ذاتی واژه ھا "سر واژه"در کتاب -٣٨۶ر و واژگونس�اال در فرھنگ عامۀ بشری است واژگونھ است نھ اینکھ خود کلمات ذاتا دارای ذات�ی واژگ�ون و ھائی کھ

گمراه کنندۀ بشر باشند بلکھ خود بشر آنھا را در نزد خود واژگون می سازد .

ل�ذا وم�ی س�ازند نبیای الھی آورندگان و نازل کنندۀ کلمات خدا برای بشرند . و مردمان بسرعت آنرا واژگون ا -٣٨٧ن ای�ن ف�ا و حکیم�اکل دین را وارونھ ساختھ و مذھب ضد مذھب بدینگونھ پدی�د م�ی آی�د یعن�ی م�ذھب نف�اق . و ام�ا عر

دی�ن ھس�تند یاء آورن�دۀرسالت را دارند کھ این کلمات وارونھ شده در نزد بشر را بر مقعد صدق بازگردانند . و لذا انبق درگیرن�د ف�ان ب�ا نف�اء با کفر سر و کار دارند و مبارزه می کنند ولی حکیمان و عارو حکما ھم حافظ آن . یعنی انبیا

ھ ک�ب�رو ھس�تند کھ کفری دو طبقھ است . و لذا رسالت این�ان ب�ھ مرات�ب ش�اقھ ت�ر اس�ت زی�را ب�ا کف�ر در لب�اس دی�ن رو جانماز آب می کشد ھمچون نبرد علی .

.را پیامبر پیروز شد و علی شکست خورد . و ھمۀ امامان : چاین ھمان پاسخ مسئلۀ دکتر شریعتی است کھ -٣٨٨

پیروزی امامان و عرفا و حکیمان در آخرت است و لذا کسی کھ پا بھ این رسالت می نھد اگ�ر ب�ھ ان�دازۀ ک�افی -٣٨٩و خرت ھم یقین عینی نداشتھ باشد در راه می ماند . زیرا رسالت اصالت شکست اس�ت رۀ حیات آعاشق نباشد و دربا

Page 40: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٠

ع��ارف بای��د پیش��اپیش شکس��ت خ��ود را پذیرفت��ھ باش��د و دس��ت از ھم��ھ چی��زش نی��ز شس��تھ باش��د . اینس��ت ک��ھ مؤمن��ان آخرالزمان در نزد خدا مقامی برتر از انبیای سلف دارند .

دن مع��انی ی�انو رس�الت عرف�ا و حکیم�ان در آخرالزم�ان در ی�ک کلم�ھ چی��زی ج�ز عل�م تأوی�ل نیس�ت یعن�ی برگرد -٣٩٠ جای اولیھ اش . کلمات بر

وابط ضسئلھ اینست کھ خود انسان بایستی قبال کل وجود و زندگی و افکار و احساسات و آرمان و روابط و م -٣٩١را ب�ھ ی و ارزش�ھاو معیشت و سیاست و ھمۀ امور حیات خود را تأویل کرده باشد تا بتواند این تأویل کلم�ات و مع�ان

داش�ت . ی�ک م�ی و نی�ز رس�انھ ای (بالغ�ت) را ب�رای انج�ام ای�ن رس�الت نخواھ�دمردم ھم برساند وگرن�ھ آن ق�درت علال ای و انتق� انسان واژگون چگونھ می تواند مردم را راست کن�د در ارزشھایش�ان . ای�ن ی�ک عل�م اکتس�ابی و مدرس�ھ

بیانی نیست بلکھ جانی و دلی و روحی است .

شود ھستی بخش . کی تواند کھ ذات نایافتھ از ھستی بخش

ھان قی در نزد مردم در ھمۀ مذاھب در سراسر جت علمای دینی و واعظان اخالاین ھمان راز انزوا و مطرودی -٣٩٢م اس�ت . ذاب عظ�ید ک�ھ ام�روزه خ�ود ی�ک ع�ند و فقط موجب تشدید نف�اق در م�ردم م�ی ش�وناست زیرا ھیچ اثری ندار

ر ی�ن ک�ار بط�وام�ی باطن�ا ک�افر باش�د و تظ�اھر ب�ھ دی�ن نمای�د و م�درنیزم ک�ار ب�س ش�اقھ ای اس�ت ک�ھ آد زیرا در عصر فزاینده ای ناممکن تر می شود .

ضوری است . پس علم تأویل علمی حصولی نیست بلکھ ح -٣٩٣

ن�ھ سی کھ بھ علم تأویل می رسد می تواند کلمات را در وجود و زندگی مردمان بر مقعد صدق خود بنشاند وک -٣٩۴ را بیاموزاند . اینکھ علم تأویل

أویل واژه ھاست . بھ لحاظی مجموعھ آثار بنده ھمین ت -٣٩۵

نچھ کھ در غرب موسوم بھ ھرمنوتی�ک اس�ت ک�ھ در دھ�ھ ھ�ای اخی�ر در رأس ھم�ۀ عل�وم انس�انی و فلس�فھ و آ -٣٩۶ ست .ھنر و ادبیات قرار گرفتھ تالشی مذبوحانھ برای تبدیل علم تأویل بھ یک علم حصولی و آکادمیک ا

"ه شناس�یپدی�د"این تالش را نیچھ آغاز کرد و پ�وچ ش�د و ھوس�رل ب�ھ ن�وعی دیگ�ر و ج�دی ت�ر تح�ت عن�وان -٣٩٧ وب�رت اس�ت . عآغاز کرد و او ھم پوچ شد ولی ھن�وز ای�ن ت�الش ادام�ھ دارد ک�ھ البت�ھ ب�رای م�ا مس�لمانان ج�ای ب�س

از ل�وم اس�المیعآن روزی ک�ھ غی�ر مس�لمانان در آدمی بھ یاد آن حسرت پیامبر اسالم می افتد کھ می گفت : وای ب�ردائ�ی ش�دۀ زمسلمانان سبقت گیرن�د . و ای�ن یک�ی از آنھاس�ت . ھمچ�ون دموکراس�ی و سوس�یالیزم ک�ھ س�کوالر و خ�دا

حکمت علوی است .

د ش�کر ن�دار ول�ی خیل�ی ھ�م می گوید کھ : خدا را شکر کھ دشمنان ما از احم�ق ت�رین مردمانن�د . (ع)امام حسین -٣٩٨اگ�ر ": دس می گوین�سپ زیرا ھمۀ امامان ما را کشتند و می کشند این احمقان . زیرا اول می کشند بعد می شمرند . و

ما ب�دون ش�آخ�ر ای احم�ق ھ�ا ب�ھ بھش�ت رف�تن او چ�ھ خی�ری بح�ال ش�ما دارد چ�ون "بیگناه باشد بھ بھشت می رود . . : براستی جھنمی جز بی معرفتی نیست کھ د زیرا ھم اکنون در جھنم ھستید ،شک بھ جھنم می روی

استانی نیمھ ک�اره را ش�ریعتی تعری�ف ک�رده ب�ود ک�ھ م�ا ک�املش م�ی کن�یم ک�ھ ع�ین سرگذش�ت ماس�ت : خ�انمی د -٣٩٩: خاره میگویدحاج آقا در پاسخ استمحترمھ بھ نزد یک روحانی محترمی می رود و درخواست استخاره ای می کند .

اج ح� "ی دھی�د .پس ح�اج آق�ا چق�در مھری�ھ م�"خانم می گوید : "دون معطلی انجام دھید .بسیار عالی و خیر است ب" آقا کھ کیش و مات شده بود گفت : اعوذ با� من الشیطان الرجیم .

ل کنی�د لطف�ا تأم� !این یکی از نمادھای کثیر واژگونساالری واژه ھا و ارزشھای دینی ماست . آیا براس�تی مفھ�وم ش�د ده اید . طیفھ نبود . اگر این ماجرا را درک کردید کل معضلۀ واژگونساالری واژه ھا را درک کراین یک ل

م�ده آا ب�ا ھ�م گ�رد در این داستان چندین واژه و معنای واژگون شده در قلمرو کلمات و باورھای دین�ی م�ا یکج� -۴٠٠ اند و یک واقعۀ کمدی تراژیک را مھیا کرده اند . کشفش با شما !

Page 41: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤١

عل�م ، ،بر س�ر چن�د کلم�ۀ کلی�دی اس�ت : عش�ق ھمۀ جنگھا و جنون ھا و جنایات بشری حاصل سوء تفاھمات -۴٠١رتباط��ات و ا، مس��ئولیت ، خوش��بختی و ایم��ان . این��ان واژه ھ��ای بنی��ادین اندیش��ھ و اراده و عم��ل و احس��اس و خ��دا

ر ذھ�ن و داس�ت و ای�ن چن�د کلم�ھ قضاوتھای بشر است کھ در عین حال تعریف ناشده ترین کلمات در عرصۀ فرھنگ ژه ھایند . مستقیم حضور دارد . و واژگون ترین وااندیشھ و سخنی بطور مستقیم و غیرزبان ھمۀ آدمھا در ھر

ه کس تعریف�ی درب�ارۀ تحری�ف ارائ�ھ ک�ردبسیار استفاده می شود ولی آیا ھیچ "تحریف"در فرھنگ ما از واژۀ -۴٠٢ است ؟

ک�ھ ب�رای ذکر شدیم . در ای�ن مترادف�اتی. و این ھمان واقعۀ ترادف سازی است کھ قبال مت تحریف یعنی حرافی -۴٠٣ی س�ت بھ�ر ک�اردراج کن�د و ل�ذا ھر واژه بوجود آمده آدمی م�ی توان�د از ھ�ر معن�ائی ھ�ر معن�ای دلخ�واه خ�ود را اس�تخ

ن ھ�ر عم�ل آانس�ان بواس�طۀ . این ھمان واقع�ۀ غ�رور در ق�رآن اس�ت ک�ھ تنھ�ا ک�االی ش�یطان ب�ھ انس�ان اس�ت ک�ھبزند زشتی را برای خود زیبا می سازد . غرور حاصل تحریف است و ترادف سازی .

ست . ا علم کلمھ ایحقیقت اینست کھ ھیچ واژه ای مترادف ندارد . و این یکی از اصول و ارکان علم تأویل و -۴٠۴

م�انع رک یک کلمھ و معنا را نمی دھد و اصال مکان ورود بھ باطن خویش برای دآنچھ کھ بھ انسان اجازه و ا -۴٠۵ ان کارخان�ۀپیدایش چنین نیازی در بشر می شود ھمین قاعدۀ شیطانی ت�رادف س�ازی و مت�رادف ی�ابی اس�ت . ای�ن ھم�

رس�طو انی ان�د ک�ھ تبدیل کلمات خداست کھ از ھنرھای درجھ اول منافقان است کھ فالسفھ ھم پیامبران ای�ن عل�م ش�یطا ھ اساس منطق خود را بر قیاس استوار کرده است کھ مولد ترادف است . بانی آنھاست ک

م�رش رد ت�ا تم�ام عک�مثال آیا می دانید با چھ تحریف و توجیھی ابن سینا این نابغۀ الھی خودش را راض�ی م�ی -۴٠۶ید و س��پو ھ��ا را در دربارھ��ا ب��ھ آنھم��ھ ذل��ت و خودفروش��ی س��پری کن��د و دس��ت آخ��ر بواس��طۀ ھمانھ��ا ھ��م در زن��دان

ون امکان�ات ق ھم نمی توان با دست خالی و بد. این درست ؟ بھ خل "دمت خلق نیستعبادت بجز خ"جوانمرگ شد ؟ ر دو ، زن�دگی اخدمتی کرد . اینھم درست ؟ پس نتیجھ می گیریم کھ شرط الزم و کافی برای خدمت بھ خدا و پرس�تش

دربارھاست . صلوات !؟

. او یابی ب�ھ کتابخان�ھ ھ�ا ب�ھ دربارھ�ا م�ی رف�تپاپ می گویند کھ بوعلی برای دستتوجیھ گران کاتولیک تر از -۴٠٧ وم�دتا بک�ر ث�ارش ھ�م نش�ان م�ی دھ�د ک�ھ دان�ش او عاھی جز نماز و خدا نداشتھ اس�ت و آبقول خودش معلم و دانشگ

ا مب�تال رودش خودی است و او براستی یک اھل قلم است کھ خداوند بھ وی اج�ری غی�ر ممن�ون داده اس�ت ول�ی او خ�ش�ت ی ق�رار ندابھ دربارھا کرد و دست بھ دست فروختھ و معاملھ می شد و حتی آرامش خود را زائ�ل ک�رد و لحظ�ھ ا

ی خ�ود را ب�راو ن�احق عرف�انی ای�ن سرنوش�ت غیراز ھراس حاکمان ج�ور ک�ھ در ش�کار او بودن�د . او بدس�ت خ�ودش و عم�ری االف ر ش�یخ خرق�انی رف�ت و دی�د و اعت�راف ک�رد ک�ھو لذا در اواخر عمرش ت�ازه ب�ھ دی�دا فراھم کرده بود .

تاریخ کیم و عارفحگمراه بوده است و نبوغ و قلم الھی را بھ شیطان آلوده است . او می بایست مبدل بھ بزرگترین ی و فلس��فۀ ای��ران و جھ��ان م��ی ش��د ب��ا آن گ��وھره و قلم��ی ک��ھ خ��دا ب��ھ او بخش��یده ب��ود و تم��ام عم��رش را ب��ھ عل��وم فن��

نفسھ غیر . او فیو امروزه آنچھ کھ از بوعلی باقی مانده حیرت نبوغ اوست و ال سطوئی و گیاه شناسی ھدر داد .ار ن اعالء بود کھ خود را ھدر داد .یاز علی

ی�ر غاز ای�ن اج�ر واین بدان معناست کھ اھل قل�م الھ�ی ھ�م اتفاق�ا ب�یش از س�ائرین بایس�تی مراق�ب خ�ود باش�ند -۴٠٨جی�ع فدردن�اک و انھ روز حراس�ت کنن�د ت�ا ای�ن قل�م خل�ق کن�د و خل�ق خ�دا را زن�ده نمای�د . پای�ان بغای�تممنون خدا ش�ب

ھ چ�را چن�ینزندگی بوعلی اشک ھر انسان اھل فکر را درم�ی آورد ت�ا آنج�ا ک�ھ آدم�ی ب�ھ خ�ود خ�دا ب�دبین م�ی ش�ود ک� ب�ر خ�ود ب�ر اس�ت ک�ھ ب�وعلی ع�الوه بالئی ب�ر س�ر ای�ن بن�دۀ بغای�ت خ�وب و پ�اکش آورد . ای�ن نی�ز از جمل�ھ خس�اراتی

ود را ب�وغ الھ�ی خ�نتند زی�را ک�ل مسلمانان و ایرانیان وارد کرده است . و بھمین دلی�ل اینق�در اروپائی�ان مخلص�ش ھس� ھرگ�ز مج�ال وف علوم فنی و ارسطوئی کرد . بمانند یک سفینۀ فضائی بود کھ بر روی زمین راھپیمائی می کرد صر

ود خ�الم ب�ود ک�ھ عبرتھای کبیر ما شیعیان است . او دارای نبوغی از جنس امام�ان ص�در اس�پرواز نیافت . بوعلی از ۵٣رش (در اینطور نفلھ کرد و مضحکۀ دلقکھ�ای درب�اری نم�ود . ب�وعلی اواخ�ر عم� "ریاست طلبی"را بخاطر شاید

ک کنی�زک او ھ�م ی� ازدواج ک�رد ک�ھ "یاس�من"سالگی از دنیا رفت) ب�ا ی�ک زن ج�ذامی ش�فا یافت�ھ بدس�ت خ�ودش بن�ام رد و کش�ت ول�یکاز آب درآمد و دستگیر شد و بھ کاخ خلیفھ بازگشت و گوئی خلیفھ را مسموم خلیفۀ عباسی فراری

م ک�اخت . ای�ن سچون بھ نزد بوعلی بازگشت ، مرده بود . بوعلی حکیمی بود کھ خود را بھ حکومتھا فروخت و تباه ش م�ی رط�ور ک�ھ دل�کھ بر خدا می نماید . آدمی حق ندارد قلم خدا را ھ ظلمی نیست کھ آدمی بخود می کند و معصیتی

خواھد بکار گیرد .

Page 42: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٢

ف وعلی نیز نیمۀ دوم عمرش را بالوقف�ھ دل درد (ق�ولنج) داش�ت ک�ھ در زن�دان ش�دت یاف�ت و ناچ�ار ب�ھ مص�رب -۴٠٩ تریاک شد و ھمان کارش را ساخت بخواب رفت و دیگر برنخاست .

ث�رش ک�ھ در حکومت ھای جور بگریزد . اینس�ت درس�ی ک�ھ از ب�وعلی م�ی گی�ریم . او در آخ�رین ااھل حکمت باید از ف�ت . ورن�ھ رک�ھ س�رآغاز حکم�ت توحی�دی اس�ت ت�ازه راه خ�ود را یافت�ھ ب�ود ک�ھ "حی ابن یقظان"زندان نوشت یعنی

نداش�ت . یب�ا او ک�ار شیخ خرقانی ھم بود کھ شھرت عالمگیر داشت و سلطان محمود بھ دیدارش رفتھ بود پس چ�را ا م�ی دان�یممآنچھ کھ "این از آفت و مرض حکمت بوعلی بود کھ شاھان را وسوسھ می کرد کھ در اختیارش گیرند .

ل�ی ر چ�اھی . وداین سخن بوعلی دربارۀ شیخ است کھ خداوند بھ وی نشان داد کھ اینست راه . و ت�و "شیخ می بیند باز ھم عبرت نگرفت . اسفا !

ت در ی�ک ک�الم محص�ول واژگونس�ازی کلم�ات خداس�ت ی بشر کھ مولد م�درنیزم ش�ده اس�سسیا - دانش فنی کل -۴١٠ت یعن��ی واژگونس��ازی حکم��ت الھ��ی . پ��س اب��ن س��ینا ج��دای وسوس��ھ ھ��ای دنی��وی ب��ھ لح��اظ علم��ی نی��ز ب��ھ ای��ن آف��

ب��وعلی ب��ا د . رابط��ۀواژگونس��االری مب��تال ب��ود و ھم��ین ام��ر ب��ود ک��ھ نم��ی توانس��ت از حکوم��ت ھ��ا رھ��ائی داش��تھ باش��ۀ ب�زرگ اس�ت ب�رای این ی�ک نش�ان .فلسفی اوست -حکومت ھا ، یکی از برجستھ ترین مسائل ھویت باطنی و علمی

ئی . ک�ل ی ابن س�ینااھل معرفت . او در عین حال کھ از حکومتھا گریزان بود از آنان رھائی ھم نداشت . اینست معماو را از وجودیھ�ا ا اء او را مشائی می دانند و اھل اشراق ھم اشراقی . اص�التفلسفۀ او نیز چنین است و لذا اھل مش

ارۀ یشھ اش دربب فی نفسھ در حکمت بوعلی حضور دارد . احساس و اندھیت گرایان ھم از خود . این تذبذخود و ما . یفأویل و تحرتبین لھی و فلسفھ ، معاد را بنگرید ھمچنین دربارۀ معراج . انسانی سرگردان و برزخی بین حکمت ا

بلیس�ی تحری�ف را از خ�ود تر از بوعلی ولی او ھم نمی تواند مرض و وسوسۀ ا ھرچند یک گام پیشمالصدرا -۴١١م�ی کن�د و س�فھ را ج�ذببزداید و لذا اندیشۀ او ھم نھایتا بین حکمت الھی ناب و فلسفھ در تردد است و لذا نھ اھ�ل فل

نیس�ت و از ورشیدھای بزرگ اندیشۀ شیعی اس�ت ک�ھ ھ�یچ س�یاره ای در اط�رافشنھ اھل حکمت را . و لذا یکی از خشور ت . مثل آبیمردم ما وارد نشده اسمردم ھم بکلی بیگانھ است و دریائی از کلمات حتی یکی اش ھم در فرھنگ

ھ درب�ار ھ کن�د و ب�وبھم بسیار بھ مالصدرا نظر داشت زیرا وسوسھ انگیز بود و تبعیدش کرد تا شاید ت است . صفویھ ملحق گردد .

ری�ف ز کلم�ات را تحکلمھ را تأویل نک�رده باش�د حک�یم نیس�ت . حت�ی اگ�ر دری�ائی ا حکیمی کھ الاقل و الاقل یک -۴١٢ کرده باشد .

ز سقراط جز سھ چھار جملھ باقی نمان�ده اس�ت ک�ھ از خ�ود او باش�د و ن�ھ تحری�ف افالط�ون . ول�ی ھم�ان چن�دا -۴١٣اند . ول�ی وی�ل اس�ت ک�ل ت�اریخ فرھن�گ بش�ری را تح�ت الش�عاع ق�رار داده اس�ت و بس�وی تأوی�ل م�ی کش�جملھ چون تأ

افالطون و بدتر از او ارسطو خدای تحریف اند و مطلوب حکومتھای جبار جھان .

ی را علی در قلوب ھر کسی کھ فقط یک جملھ از او بخواند جای می گیرد . زیرا ھمھ و ھم�ۀ س�خنانش ت�أویلچ -۴١۴ی ایم�ان و ال� : تأوی�ل عق�ل ب�ھ ایم�ان اس�تاست . خودشناسی ، خداشناسی است . این تأویل خود بھ خداست . عقل ،

ارد ت�ا ص�ار حض�ور دکلمات بشری را بھ کلمة هللا تأویل می کند و ن�ور ای�ن تأوی�ل در ای�ن جم�الت ق . یعنی او ھمۀآخرم�ان دقانھ ب�ھ ایاند. این ھمان تأویل کردن کف�ر ن�اب و ص�امی خو "موالعلی"آنجا کھ گلسرخی کمونیست خود را پیرو

است در وجود گلسرخی .

ای�ن از ش�یع اس�ت . وتاین عن�وان کت�اب پوی�ان ، عین�ا تأوی�ل کم�ونیزم ب�ھ "مبارزۀ مسلحانھ و رد تئوری بقا" -۴١۵رد ب�ھ نھ�ا م�ی گ�ذآت و ک�الم وی�اعجاز وجود امامان است زیرا کل وجود و زندگیشان تأویل گر ب�ود و ھرک�ھ از کن�ار ھ

نھا مبتال می شود . تأویل آ

ھ او ب�ھر ک�ھ در خیاب�ان از کن�ار ت�و بگ�ذرد و ب�اد لب�اس ت�و "فت : یکی بھ بنده نیمھ شوخی و نیمھ جدی می گ -۴١۶ان نس�ست کھ ھر ا. من سالھا بھ حرفش اندیشیدم . حال می بینم این ھمان تأویل وجودی من ا "بگیرد نابود می شود

عن�ی پ�وچ م�ی س ن�ابودی م�ی کن�د یو او از این بابت در مرحلۀ نخست احس�اتحریف و مسخ شده ای را تأویل می کند . شود

بھ این آقای مذکور کھ درویش ھم بود (یعنی یاعلی می گفت ؟) گفتم آیا این حرف موالیت را شنیده ای کھ می -۴١٧ت : نھ بابا ؟ گفتم : چون من اھ�ل خودشناس�ی ھس�تم و ل�ذا ب�وی . گف "ھر کھ خود را نمی شناسد نابود است"گوید :

وج�ودش را نابودی اش را می یابد یعن�ی م�ن بیند عین مقابلۀ بود و نبود است ،وجود دارم و چون ھر کسی مرا می تأویل می کنم بطور خود بخودی و وجودی . من نابود کننده نیستم بلکھ نابود نمایم .

Page 43: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٣

یم قرآن�ی را تأوی�ل کن�ی . م�نتو ک�ھ عرب�ی بل�د نیس�تی چط�ور م�ی ت�وانی ب�ھ ای�ن آس�انی مف�اھبرخی می پرسند -۴١٨م��ی ک��نم عرب��ی نم��ی دان��م ول��ی فارس��ی را خیل��ی خ��وب م��ی دان��م و ای��ن کافیس��ت . م��ن حت��ی سانس��کریت را ھ��م تأوی��ل

بان روزمرۀ ماست . ی آنرا نمی دانم و عربی وجھی از زدرحالیکھ حتی الفبا

ف وی�ل ق�رآن ھمان�ا ص�ربان تأویل است نھ زبان عربی . اینست مسئلھ ! و بزرگترین حجاب و دش�من تأقرآن ز -۴١٩رط الزم و ش�ن فھم�ی نم�ی خ�ورد وگرن�ھ ن�زول و ح�دیث اس�ت . اینھ�ا ب�درد ق�رآو نحو و ادبیات عرب و تاریخ و شأن

عجم�ی د حت�ی اگ�رن را ھ�دایت م�ی کن�کافی برای ھدایت می باید ادبیات عرب باشد نھ ایمان و معرفت . و قرآن مؤمنا .و عمرعاص د مثل ابوجھلنبیسوادی مثل من باشد و کافران را گمراه می کند حتی اگرعالمۀ ادبیات عرب باش

ه ن ق��رآن و ت��ورات و انجی��ل و اوس��تا و بھگودگیت��ا را از زم��انی بناگ��اه ش��روع ب��ھ فھ��م ک��ردم ک��ھ در دازگ��ارم�� -۴٢٠ نس�ی ب�ھ ق�رآری کلم�ات پ�اک ش�دم ک�ھ : کل داده شدم و از سموم تحریف و واژگونس�االبواسطۀ باران کلمات خدا غس

ب�ر وین ھمان پاک ش�دن از واژه ھ�ای وارون�ھ اس�ت ا -نزدیک نمی شود و آنرا لمس نتواند کرد اال مطھرون . قرآن مقعد صدق کلمات نشستن .

ول�ی ای�ن آدم بناگ�اه فری�اد زد زدن دارم . ن ھمیشھ مشکل ی�واش ح�رفشبی با کسی مشغول صحبت بودم و م -۴٢١م�ی تم�ام فری�اد . من بناگاه چرتم پاره شد . این او بود کھ ی�ک س�اعت "چرا فریاد می زنی یواش تر حرف بزن": کھ

یگ�رددر رواب�ط ای�ن مس�ئلھ بارھ�ا زد و من فقط بھ ازای ھر ده جملھ اش یک جملھ و بھ آرامی بر زب�ان م�ی ران�دم . اده است و می گویند : چرا داد می زنی می توانی آرامتر ھم حرف بزنی . ھم اتفاق افت

وھ رسیدم کھ طول موج ص�دای م�ن اس�ت ک�ھ ف�رق م�ی کن�د و بھ این نتیج من در این باب بسیار اندیشیده ام . -۴٢٢وجی م� ودیوار صوتی گوشھای واژگونساالران منطقی را می شکند و صدای من گوئی در مغزش�ان منفج�ر م�ی ش�ود

می شوند . این تفاوت منطق و کالم تأویلی از تحریفی است .

ی ک�ھ انم�م�دتی بع�د تم�اس گرف�ت و گف�ت : از ز العملی برای اقامۀ ص�لوة گرف�ت و یکبار خانمی از بنده دستور -۴٢٣ت اس�ت درس�گف�تم .چار تھوع شده ام و دارم می می�رماین برنامۀ جدید را شروع کرده ام مثل یک زن شدیدا ویاری د

م�ازش أویلی در نت�تو بارور و باردار شده ای بھ کلماتی از کلمات خدا و ای�ن ح�املگی عرف�انی اس�ت . زی�را چن�د ذک�ر بکار می برد .

م�ی رس�ی هللان ب�ھ اش�ھد ان محم�دا رس�ول هللا و علی�ا ول�ی گفتھ بودم کھ چو ذکر تأویلی یعنی چھ ؟ مثال بھ او -۴٢۴ول و ھ اینھ�ا رس�این دو یکی اند و آن امام زم�ان و زن�دۀ توس�ت . زی�را ت�و ش�ھادت م�ی دھ�ی ک� باید بدانی کھ امروزه

ول زن�ده ش�دن روز و زن�ده ش�ده ب�ود و او درح�اھ ولی خدا ھستند نھ اینکھ بودند . ھم�ین و ب�س ! درواق�ع نم�ازش ب� خالق شدن بود .

ب�ور . ق. دین حضور و نھ دین زی�ارت خاطره و حافظھ وز . دین واقعھ نھ دین رتأویل یعنی دین زنده . دین بھ -۴٢۵ ین ھر آن واقع است و واقعیت دارد . اینست دین تأویلی ! د -ان الدین لواقع . قرآن کھ :

ف��ی را نش��ان داده ام ک��ھدرحقیق��ت تف��اوت دی��ن ت��أویلی از دی��ن تحری "تش��یع عل��وی و تش��یع عرب��ی"در رس��الۀ -۴٢۶ست و مقل�د اار افتاده ایرانیان تبدیل بھ مذھب اصالت عربیت شده تا آنجا کھ مغز ما از ک چگونھ دین تحریفی برای ما

سراپای غرب شده ایم زیرا در تقلید عربی دیگر چیزی گیرمان نمی آید .

ھ د و اینس�ت ک�ھ ام�روزه آن اف�راد و ج�وامعی ک�ا ھم از انس�ان س�اقط م�ی کن�دین تحریفی حتی شعور غریزی ر -۴٢٧ده ان�د و ش�ت و مفل�وک نند تماما و آشکارا تن بھ کفر دھند و لذا مبتال بھ مذاھب تحریف�ی ھس�تند اینق�در ب�دبخنمی توا

م�ونیزم ی ، بس�وی کبراستی خسر الدنیا و آخرت شده اند و بھ ھمین دلیل در ق�رن بیس�تم تقریب�ا ک�ل ای�ن جھ�ان تحریف�ات ی اش�د خراف�بس�و . و بعد از کمونیزم کل این جوامعرفت کھ الاقل شعارھای معنوی داشت و جایگزین دین می شد

است : عرفان کھن رفتھ اند . زیرا این خرافات مدرن تالشی مذبوحانھ و واژگون ساالرانھ برای بھ روز کردن دین وادع�ای ئی کھالکھاھ دج ذکر و سماع کاباره ای و اینھم ثالھم . و یا تلفیق رقاصی باانرژی درمانی ، یوگا درمانی و ام

ناجیگری دارند.

ی�ادی در ار ی�ک تغیی�ر بنح�د ارتب�اط ب�ا بن�ده بناگ�اه دچ�ھ�ر این منظر بھتر می توان فھمید ک�ھ چ�را آدمھ�ا در از -۴٢٨ وآرمانھ�ا . و. بازگشت مبدأ حقیق�ی ای�ده ھ�ا سرنوشت و احساس و اندیشھ و عمل می شوند . این ھمان تأویل است

-قرآن "ما را بر مقعد صدق مستقر فرماخدایا "نشستن بر مقعد صدق .

Page 44: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٤

را علم عنی رسوخ کنندگان در ذات کلمات . زیویل قرآن کار راسخون در علم است . یدر قرآن می خوانیم کھ تأ -۴٢٩ .چیزی جز مجموعھ ای از کلمات نیست کھ دارای ھدفی ھستند و بسوی معنا و کلمھ ای برتر می روند

یک لی�وان "ست اآیا ھیچ فھمیدید ؟ در حقیقت این جملھ است کھ کامال معکوس شده "شونب غود ناویل کی" -۴٣٠ال ھ�یچ . بشر امروز عموما اینگونھ س�خن م�ی گوی�د و ل�ذا ھ�یچکس ح�رف دیگ�ری را نم�ی فھم�د و اص� "دوغ بنوش

ای دیگ�ران ھ�گفتگوئی درمیان نیس�ت زی�را ھم�ھ واژگ�ون گفتارن�د و ل�ذا ھ�ر کس�ی معن�ای م�ورد نظ�ر خ�ود را از گفت�ھ بین�د اگ�ر استخراج می کند و ھر کسی با خودش حرف می زند و حتی حرف خودش را ھ�م عم�ال نم�ی فھم�د زی�را م�یز اد و تقلی�د قرار باشد حرف خودش را عمل کند زندگیش وارونھ می شود و لذا فقط از غرایز دم�دمی اطاع�ت م�ی کن�

رکس ت گ�ذرانی و ع�یش اس�ت و مس�خره گ�ی . و س�پس ھ�و ل�ذا ح�رف زدن فق�ط وس�یلھ ای ب�رای وق�اطوار جامع�ھ . رن�د و بس�وی ھ�م مفل�وک و رنجول�ذا غرای�ز بدنبال غرایز خویش است آنھم طبق آنچھ کھ ک�ل جامع�ھ عم�ل م�ی کن�د و

ن�ی یچھ پ�یش بینیھیلیزمی است کھ ن وی بی کلمھ شدن می رود و این غایتعقیم شده گی می روند . انسان امروز بسرد و تفس�یر ک�ت فقط مجموعھ ای از اص�واتی ھس�تند ک�ھ بای�د در فرھن�گ لغ�ات معنایش�ان را جس�تجو کلماکرده بود .

نمود یعنی تحریف .

شر بسیار روشنفکر امروز حداکثر می تواند بفھم�د ک�ھ اص�وال ص�حبت ب�ر س�ر چیس�ت و دع�وا س�ر چیس�ت و ب -۴٣١د ول�ی نم�ی توانن�د ساعت تلویزیون تماشا م�ی کنن� ۵ی مابقی مردم ھمین قدر ھم نمی فھمند . بھ ھمین دلیل مثال روز

ھ ب�فرھنگ رو ند گزارش بدھند . خود مسخره گی و مسخره کردن دیگران کھ یکھ دیده و شنیده اجملھ از آنچھ ک ۵ جھانی است حاصل بی کلمھ شدن انسان مدرن است . و رشد

ت ب�ھ�م داری�م . ب�رای بش�ر فرمالیس�ت و م�درن و یست کھ ب�دانیم تأوی�ل جم�ال حال کھ سخن از تأویل است بد ن -۴٣٢یع�ت از پرست تأویل جمال مفھوم محسوس تری اس�ت . در ی�ک کلم�ھ یعن�ی اینک�ھ ھم�ۀ جمالھ�ا و ص�ور در جھ�ان طب

م از وح�دت دت گرفتھ است . دانستن این مسئلھ امری سھل و ممتنع اس�ت و ام�روزه ھم�ھ ئیک جمال واحدۀ ازلی نش ص�ور و جم�ال نیز رابطھ برقرار کردن بر ھمین اساس . یعنی اگ�ر ھم�ۀ سئلھ شرط است ووجود می زنند دیدن این م

ی�ن م�ال در اکلی�ف م�ا عبشری و نباتی و جانوری و جمادی از جمال خداست در سلسلھ مرات�ب تجل�ی و تنزی�ل ، پ�س ت ؟ رابطھ چیست

؟ یعنی چھ خدا را یافتھ است . این مال بھلسافلین در دورترین حد از خدا ، شبیھ ترین جانسان در درک اسفل ا -۴٣٣

ت�ھ ب�ودم و ای�ن ن�یم بی�ت از ش�عری ک�ھ ح�دود بیس�ت س�ال پ�یش گف "سنگ بر حلقوم بستی غرق ذاتم کرده ای" -۴٣۴ اصلش گم شده ساده ترین بیان از مسئلۀ مذکور است یعنی شباھت صورت بشر بھ خدا .

رص�ۀ خداون�د در ع دمت نیست بلکھ مربوط بھ اکنونیت اس�ت زی�راویل امری مربوط بھ قو اما این شباھت و تأ -۴٣۵د حتی اگر عنائی ندارجمال مقبل از خلقت انسان کھ دارای جمال نبود . کسی کھ نھ شاھدی دارد و نھ آئینھ ای ، اصال

ست . ی شده امالج. چون خواست خودش را معرفی کند انسان و جھان را آفرید . یعنی او نیز در واقعۀ خلقت ، باشد

بی�ره رخی از مقدسین می گویند کھ اینگونھ و بھ این راحتی از خدا و ذات و جمالش حرف زدن آیا معصیتی کب -۴٣۶ی�ان دا را ب�ھ منیست . اتفاقا اگر یک کار و فقط یک خیر و ثواب در تمام عمرم مرتک�ب ش�ده باش�م ھم�ین اس�ت ک�ھ خ�

ود ندانند خقط از آن ی را فتش از این راضی بھ نابوده گی او نباشند و ھسمردم آورده ام تا درباره اش فکر کنند و بی گوشھ ای از آنرا برای خدا بگذارند . او ھم حقی دارد . نھ اینست ؟ و

س�انی کا از جمل�ھ ماده شد و چشم ھا را شس�ت ت�کم آ مثل اینکھ آخرالزمان و دمدمۀ شام قیامت است و باید کم -۴٣٧م�ین را ک�ھ ک�ل ز د. بیائیم خاک را ارجی برتر نھیم ھرچن "ای کاش خاک می بودیم"ز می گویند :نباشیم کھ در آن رو

م . اک ب�ازگردیآسفالت کرده ایم تا چشممان بھ خاک برخورد نکن�د و خ�اکی نش�ود . بی�ائیم کم�ی ھ�م ان�دک ان�دک ب�ھ خ�ویت�ھ رادیواکتی ش ھم شیمیائی اس�ت ویادمان باشد کھ بر خاک سجده می کنیم ھرچند کھ این مھرھای جدید ژاپنی خاک

است .

وز از ای��ن تنھ��ائی نگ��اه ک��ھ باطن��ا تنھ��ای تنھ��ا ش��د یعن��ی در دل��ش دیگ��ر ھ��یچکس و چی��زی نب��ود ی��ک رآدم��ی آ -۴٣٨ب�ع س�ت زی�را منابیرونی بھ اندازۀ یک تاریخ کامل بش�ری ارزش معن�وی و عرف�انی دارد و ای�ن ن�ابترین قلم�رو تأوی�ل

دا را از خ�سانی زیرا و حاضر نشستھ است و وجودا تأویل گری . یعنی کل کائنات را بخدا می رازلی تأویل در تو حی عرش آسمان بر فرش دل آورده ای . اینگونھ است داستان تأویل .

Page 45: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٥

دا می گویم خمن در این یکسال اخیر تا ذاتم تأویل و تحویل بخدا شد . و اگر اینقدر ساده و پیش پا افتاده از و -۴٣٩ ه و لگ�دمالکھ موی بر تن ھمھ سیخ می کند از این روست . و ای�ن ب�دان دلی�ل اس�ت ک�ھ عم�ری پ�یش پ�ای ھم�ھ افت�اد

ل�ق ب�االخره خ مال شدن ھرچھ انس و جن و حی�وان و دد و دی�و از ت�ن و ج�انم دف�ع ش�د و م�نشدم و لذا در این لگدمیل�ق خزیر پاھای در بود جھل . کھ ھرچھ ظلم و جھلشنیدم و بلی گفتم منتھی نھ از سر ظلم و "الست بربکم"شدم و

فیع و ی�ا فیق ، ی�ا ش�خدا از وجودم پاک شد . آنقدر گفتم یا انیس و یا مونس ، یا رئوف و یا لطیف ، یا رفی�ق و ی�ا ش�ود ، ی�ا محم� اییا مطلوب و شافی ، یا حبیب و یا طبیب ، یا مقیم و یا نعیم ، یا حی و یا قیوم ، یا موجود و یا مطلق ،

ار، از غ�ار ب�ھ ب� من رفتم . وآمد یا مالک و یا قدوس ، یا رب و یا هللا ، یا کافی و یا وافی تا باالخرهاحد و یا صمد ، تا بھ بار آید در غار من . !بار آیم . نھتا بار اندازم و ب

. "ق�اآب�رو "معن�ایش اینس�ت ک�ھ انستم کھ اگر از او بخواھم کھ این درد و اینھم�ھ ب�ال را دوا ک�نھمواره می د -۴۴٠ وا کن . را د پس من چگونھ می توانستم . بقول موالنا : پس من چگونھ گویم این درد

یس�ت . بودن جز درد و بال و جف�ا ن دیگری برای با تو ھیچ راه و روشبراستی اخیرا از او می پرسیدم کھ آیا -۴۴١و . و واس�تم از اای�ن را خ حمد کند و بی تو نخواھد و نباش�د . چھ خوبست کھ آدمی در اوج عیش تو را با تمام وجود

گوئی در حال اجابت شدن است .

ر ھمین سورۀ قل�م ب�ا حی�رت م�ی بی�نم ک�ھ خداون�د آن�ان را ک�ھ ص�احب قلم�ش را دیوان�ھ م�ی خوانن�د ، چ�ھ م�ی د -۴۴٢ک�ھ خداون�د آن ندی�ده ام! در ھ�یچ ج�ای ق�رخواند : کذاب ظالم مفلس جفاکار خبرچین شقی شرور و پرروی زنازاده

زدی�ک م�ی نج�رم نس�بت دھ�د . چ�را ؟ م�ن چن�ین کس�انی را از یکجا اینھمھ صفات زشت را بھ کسی یا کسانی ب�ھ ی�ک شناسم و براستی کھ ھمۀ این تھمت ھا عین واقعیت است . ولی چرا ؟

ج�ات اس�ت و دوم اینک�ھ ای�ن ص�احب قل�م ب�رای نور نسبت بھ قلمش چقدر غی� ونداین بدان معناست کھ اوال خدا -۴۴٣ین ب�ار ب�رای نخس�ت دیگران آمده مخصوصا واژگونساالرانی کھ دیوانھ شده ان�د . و این�ک عق�ل خ�ود را بازیافت�ھ ان�د و

د ک�ھ کم�ال عزت و شرفی یافت�ھ ان�د و این�ک ب�ھ ص�احب قل�م نس�بت جن�ون م�ی دھن�د . پ�س بای�د ب�یش از ح�د رذل باش�نت م�ی دھ�د و ) ص�فت زش�ت را ب�ھ این�ان نس�ب٩. و اینس�ت ک�ھ خداون�د یکج�ا ن�ھ (گونھ قدر می نھند رحمت خدا را این

ق س�ئولیت خ�اردرواقع جامع ھمۀ پلیدیھای بشر می شمرد . و این دفاع مطل�ق خداون�د اس�ت از اھ�ل قلم�ش . و نی�ز مورد تنبی�ھ م�ن�د ش�دیدا ت از پ�ا خط�ا کالعاده ای کھ از این بابت متوجھ خود اھل قلم است یعنی خود اھل قلم ھم اگر دس

ی�د اگ�ر اوس�ت م�ی گو کھ قلمدار برت�ر (ص)الھی قرار می گیرد . آنگونھ کھ خداوند حتی بھ سرور پیامبران یعنی محمد را گیرم و ت�و شرک ورزی و بخواھی کھ دربارۀ مردم با من چانھ زنی کنی تمام وحی و علم و حکمت را از تو برمی

م . ق تر می سازم و تو را چنان عذاب می کنم کھ ھیچکس را اینگونھ عذاب نکرده باشاز اولش ھم احم

و "ن�یمکتو با ما نرمی کن و م�ا ھ�م ب�ا ت�و نرم�ی م�ی "معاملھ می کنند کھ : در ھمین سوره کافران با اھل قلم -۴۴۴قلم است ال سانسورقلم و احتما خدا اھل قلم را از این نرمی برحذر می دارد . این نرمی بمعنای تحریف و اغماض در

زم��ین و . و خداون�د درج�ائی دگ��ر م�ی گوی��د ک�ھ اگ��ر بخ�واھی در ح��دود الھ�ی ب��رای رض�ای م��ردم دخ�ل و تص��رف کن�ی آسمانھا بھ فساد کشیده می شود .

ھ�ام تاحب قلم خدا عالوه بر اھم آخرین آیۀ سورۀ قلم است یعنی رسول بعنوان ص "و ان یکاد ..."آیۀ معروف -۴۴۵ زخ�م اس�ت . جنون از جانب کافران مورد چشم زخم آنھا ھم واقع می شود و بیماری معروف پیامبر حاصل ای�ن چش�م

دارد . پس د معنائی نیعنی کافران باطنا می دانند کھ این قلم حق است وگرنھ چشم زخم کھ دال بر حسد و بخل می باش . انکارشان از روی عداوت و بخل است نھ جھل و نفھمی

ی و چ�ون خ�ود دچ�ار ع�ذاب و رس�وائی م�رحلۀ اول ، صاحب قل�م را دیوان�ھ م�ی خوانن�د منکران قلم الھی در م -۴۴۶ھ در ی�دایش خراف�پشوند بتدریج اتھام جنون ، تبدیل بھ جادوگری می شود . و این تبدیل کفر ب�ھ نف�اق اس�ت ک�ھ منش�أ

ال وارد ب�ت�ا ش�ر و دان م�ی گذارن�ش�انند و باالی طاقچۀ اطاقمذاھب می باشد . فی المثل کسانی کھ قرآن را تبرک می دزن ، . این��ان جملگ��ی مش��مول آن نس��بت ھ��ای ن��ھ گان��ۀ الھ��ی م��ی ش��وند : ش��رور ، خب��رچین ، تھم��تمنزلش��ان نش��ود

، جفاکار ، ظالم ، پررو و شقی حرامزاده .وزهدری

آدم حرام�زاده چ�ھ گن�اھی دارد و چ�را بای�د نسبت حرامزاده گی قابل تأمل است . ممکن است گفتھ شود کھ یک -۴۴٧بھ گناه مادرش بسوزد . یک آدم حرامزاده در قحطی محبت والدین خود می سوزد و غریزتا نھ محبت پدر و ن�ھ م�ادر را دریافت نمی کند ولی درعوض خداوند اینان را مشمول غایت رحمت خ�دا در ن�زد اولی�ای خ�ود م�ی س�ازد ت�ا جب�ران

ولی اینان نسبت بھ محبت الھی کفر می ورزند . در خبر است ک�ھ تقریب�ا نۀ بی محبتی نداشتھ باشند .شده باشد و بھام ھمۀ قاتالن امامان و اولیای الھی حرام زاده اند مثل ابن ملجم ، شمر ، ابن زیاد و غیره کھ بھ اثب�ات رس�یده و معل�و

Page 46: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٦

ذیرفت و آنان را از اشد محبت خود برخوردار نمود و سر و بھ فرزند خوانده گی پ (ع)بوده است . و ھمۀ اینھا را علی سامان بخشید .

ی�ن و دن ھرگز نتوانستھ ام ماھیت و افکار و اعمال منافقان را احساس کنم . چطور آدم می توان�د ب�ا دع�وی م -۴۴٨. ھ کن�د زان معامل�در ارایمان و عرفان خودش چنین معاملۀ کثیفی کند و خود را بھ گند بکشد و باورھای خ�ود را اینق�د و دع�ا کنن�د م�از بخوانن�بی تردید اگر اندک ایمانی داشتھ باشند نمی توانند چنین کنند و مثال برای مسائل مالی خ�ود ن

دی�ن ب�ھ ست : تبدیلو بھ زیارت قبور ائمھ بروند و جانماز آب بکشند . این منشأ از دست رفتن ایمان و منافق شدن ا دنیا .

رک�ت بدف�اتر م�ن بعن�وان آشنایان ما کھ بخشی از نوشتجات مرا تایپ می کرد و مغازه ای ھم داشت از یکی از -۴۴٩ی داشت ه اش نگھ مو سرقفلی مغازه اش استفاده می کرد و دفاتر مرا بھ بھانھ ھای واھی تا مدتھای مدیدی در مغاز

ائی ر اوج ش�کوفدنم�ودم گ�وش نک�رد ت�ا اینک�ھ و این کارش برایم نفرت انگیز بود و ھرچھ بھ او در این باره اخط�ارداش�ت وگرن�ھ ھ ایم�انی نبیخ کافر شد . البت و کامال سوخت . و او ھم طبعا ازکار و بار مغازه ، مغازه اش آتش گرفت

م و زان رم�ا ف�روختیچنین نمی کرد . این تمام راز بدبختی و نفاق ما شیعیان است کھ امامان خود را ب�ھ چھ�ار دان�ھ خ تا قیامت بر سر و سینۀ خود کوفتیم و اشک ریختیم آنھم ھر قطره ای بھ چھ قیمتی گزاف . پس

ش�د و قلم مرئ�ی با را باید در وسعت و عمق و تجلیات متفاوتش در تاریخ و جھان بازشناخت . چھ "ن والقلم" -۴۵٠ھم�ھ ای�ن می زنن�د . ر موسیقیائی زخمھچھ نامرئی . چھ کلمات بنگارد و یا رنگ زند و یا حتی پنجھ ھائی کھ بر ابزا

اوود ب�ا دانواع الھی قلم است و دست خ�دا ک�ھ از آس�تین مخلص�ان بی�رون م�ی آی�د و ذک�ر اس�ت ھم�انطور ک�ھ حض�رت نواختن سازی ذکر می نمود کھ پرندگان و کوھھا بھمراه او ذکر می گفتند .

روب�رو "وان گ�وگ"و چن�د ت�ابلوی دیگ�ر "بگردانمزرعۀ آفت�ا"در موزه ای در مونیخ با تابلوی ۶۵در سال -۴۵١ی گ�وگ براس�ت شدم کھ منجر بھ یکی از بزرگترین مکاش�فات و بی�داری عرف�انی در م�ن ش�د . در مقاب�ل تابلوھ�ای وان

تا شب نم�ی خود را در حضور خدا احساس می کردم و سیاه مستی مات و مبھوت شده بودم و چند روز از اول صبحیر و م�ۀ مراح�ل س�ھتابلوھا بکنم . این کشیش انقالبی کھ از ک�ار در مع�ادن ذغ�ال س�نگ ت�ا نقاش�ی توانستم دل از این

ھ خ�ود خ�دا ک� "رنگ خ�دا"را طی کرده بود . بر لوح ، رنگ خدا را بھ ثبت می رساند و عجبا از سلوک روحانی اش ر مع��ادن ن مع��ادن ب��ھ ک��ار دمن ک��ھ ب��رای ارش��اد و ھ��دایت ک��ارگرااز آن س��خن م��ی گوی��د . ای��ن کش��یش م��ؤ در کت��ابش

اه بس�راغ و او بناگ� پرداخت و کارگران برعلیھ اربابان طغیان کردند و او را ھم بعنوان رھبر شورشیان اخراج نمودندر و ر کم�ال فق�ددگیش ن�رنگ رفت و الھام الھی و وارده ھای قلم را ب�ا قل�م م�و ب�ھ ثب�ت م�ی رس�اند . و عجب�ا ک�ھ در ز

را نفروخت و یا فروختھ نشد و او نون قلم نخورد . گرسنگی حتی یکی از آثارش

انی ما ھم وح�ی خ�ود را نقاش�ی م�ی ک�رد و ھ�ر کس�ی ب�ا تماش�ای نقاش�ی ھ�ای او ایم�ان م�ی آورد و ل�ذا او رام -۴۵٢انی ب�تی او را یس�جادوگر نامیدند طب�ق معم�ول . جال�ب اینک�ھ او بواس�طۀ الف�اظ و کلم�ات نقاش�ی م�ی ک�رد و درواق�ع با

ونق بخشید .ھم این ذکر الھی را ر (ع)ھ در تشیع نیز ادامھ یافت و علیکی در تاریخ دانست ی و خطاطخوشنویس

ھ مول��د ی�ک فرھن��گ ک�ک��ھ فرھن�گ س�ازترین جری��ان ھن�ری در ت��اریخ معاص�رند "پین��ک فلوی�د"گ�روه مع�روف -۴۵٣و رب�ی کش�یدندغر م�درنیزم و تم�دن جھانی شدند و بر افکار و احساس�ات بش�ری ش�دیدا اث�ر بخش�یدند و خ�ط بط�الن ب�

س�رار انج نف�ر ک�ھ تعلیم و تربیت مدرن را بزرگترین دشمن تعلیم و تربیت معرف�ی کردن�د ی�ک جم�ع عارفان�ھ بودن�د . پ�ک�ھ "رتس�ید ب�ا"ام ب�ود بن�ر و مرشدی داشتند کھ ب�انی گ�روه آنھ�ا بھ الھامات غیبی دست یافتند و پی درمیان نھادند و

انی الھ�ام روح� دچار خموشی حیرت آور نیچھ وار شد و تا س�الھا در خموش�ی و انفع�ال کام�ل منب�ع غاز کاردر ھمان آرج�ھ دھ�ی اس�ت در گروه بود و مبدل بھ یک اسطورۀ واقعی در تمدن غرب گردید . این نیز نوعی قل�م الھ�ی و جم�ع ال

ور و تعص�ب ک� گ�مک�رد وگرن�ھ دچ�ار د ای نازلتر در چھارچوب تمدن مسیحی و اروپائی . بایستی علم درج�ات را درک م و ک�ار م�ی کن�یمی شویم و جز دین و عرفان و معنوی�ت خودم�ان م�ابقی ان�واع تجلی�ات الھ�ی و معن�وی در بش�ر را ان

. یمحروم می شونویت ھای بشری ھم مکافر می شویم و نیز در جھان معنویت منزوی می گردیم و از برکات سائر مع .یت حتما بایستی قالبھای فرھنگی ما را داشتھ باشد و عربی حرف بزند مپنداریم کھ دین و معنو

من س درک می کنیم کھ قلم موی نقاشی و مضراب موسیقی ھم تجلیات دیگر قلم ھستند . بھ یاد آوریم ک�ھ ش�پ -۴۵۴ھ ک�ھ نچ�اص�ال آ وده ذک�ر خ�دا م�ی نمودن�د . ھای چینی در معابد قدیم بواسطۀ ن�واختن ت�ک تارھ�ائی ک�ھ ام�روزه برافت�ا

و س�ت مث�ل نم�ازو ذک�ری دارد ک�ھ ب�ھ انح�راف و فس�اد رفت�ھ اامروزه موسیقی نامیده می شود بنیادی تمام�ا روح�انی دی�د ان شناسی جسائر شعائر دینی در ھمۀ مذاھب و مثل حج ما . ھمانطور کھ نخستین نقاشی ھای بشری کھ در باست

یست . نآیا بداھھ نوازی براستی یک ذکر قلبی ذھبی ھستند . بدست آمده تماما دارای عالئم و مفاھیم م

Page 47: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٧

کی از رسالتھای صاحب قلم الھی نیز اینست ک�ھ ف�رآورده ھ�ای م�دنی بش�ر م�درن را ک�ھ جملگ�ی س�رنخ ھ�ای ی -۴۵۵. ء کن�د دای�د و احی�امحو گردیده بھ اصلشان تأویل کند و بدین طریق مفاس�د و انحراف�ات آن�را بز اصلیش از یاد رفتھ و

یعن�ی ھم�ۀ فی المثل قالیچۀ حضرت سلیمان یک قالیچۀ دستباف بشری مؤمن بوده کھ خاصیت اعجازی داشتھ اس�ت . ھ بج�ای ذک�رک�ھنرھای بشری رگ و ریشھ ھا و مبانی الھی و معنوی و ذکری دارند کھ دچار غفلت و نس�یان گردی�ده

ین خدا ی�ابیاصلی آنھا بخود آوردن بوده و عموجب گمراھی می شود و ازخود بیگانگی می آورد درحالیکھ خاصیت وران دو حضور خدا در بش�ر را س�بب م�ی ش�ده اس�ت حت�ی ب�ت پرس�تی ھ�ای دورۀ کھ�ن ن�وعی عب�ادات حقیق�ی در آن

محسوب می شده کھ بتدریج خود ابزار غفلت و کفر شده و لذا برافتاده است .

بط�ھ قلم با ماھی را "ن"پس این "ر صاحب ماھی را ...آو بھ یاد"در سورۀ قلم نیز سخن از ماھی است کھ : -۴۵۶دی�ده پصوال ھم�ۀ ای اسرار آمیز دارد کھ ھرچھ بھ اسرارش آگاه تر می شویم راز درونش اسرار آمیزتر می گردد و ا

ۀ عل�وم دارای این خاص�یت ھس�تند و ل�ذا ھس�تی شناس�ی عرف�انی علم�ی ب�ی پای�ان اس�ت ک�ھ ذات ھم�ھای جھان ھستی ود . محسوب می ش

نق��اش ، قل�م دس��ت نویس��نده و قل��م و چک��ش ی��ک وازن��ده ، قل��م م��وینپ�س ق��الب ی��ک قالیب��اف ت��ا مض�راب ی��ک -۴۵٧و ف�رد هللا گ�ردد سنگتراش و منبت کار و سوزن یک خیاط می تواند از مصادیق ن و قل�م باش�د و اب�زار ذک�ر و کلم�ة

ان ل ب�افی س�لمزنبی�أوی�ل گ�ر اجتم�اعی ش�ود . مگ�ر ق�الب مؤمن را بھ خدا برس�اند و زن�دگیش را تأوی�ل نمای�د و ی�ک تی�د ک�ھ م�ی توان بھر وسیلھ ای"کار و دل با یار ! ضرب المثل فارسی است کھ : دست باین ھمان فارسی چنین نبود . قرآن . - "بسوی خدا راه جوئید

تی ، سیگار دکت�ر ش�ریع ع)(ر القلم باشد . ھمانطور کھ موسی صدتی سیگار ھم می تواند مصداق ن وحتی و ح -۵٨۴ را مباح اعالن نمود یعنی عمل افتخار آفرین .

ی بس�وی ذات خ�ود بھ�ره جوی�د و ی�ا م�ی توان�د بس�و یی توان�د ھمچ�ون قلم�آدمی از ھر شی ای و از کل دنیا م -۴۵٩ شیطان رود . کل دنیا و اشیایش این ھر دو خاصیت را در خود داراست و بستھ بھ آدمش دارد .

فری�ده آ ھرآنچ�ھ ک�ھ زھ�ا از ش�ر پناه می برم ب�ھ خ�دای ش�کافندۀ چی "ل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق ... ق " -۴۶٠چیزھ��ا و . ای��ن ش��کافندگی بواس��طۀ قل��م ھ��ا ص��ورت م��ی گی��رد ک��ھ اگ��ر ذاکران��ھ و ایم��انی و عارفان��ھ باش��د خی��راس��ت

ی م�ا ب�ھ ش�رارت را ب�رون افکن�ی م�ی کن�د و آدم�ی ر و اگر کافرانھ باشد شرارت پدی�ده ھ�امخلوقات را آشکار می کند اندازد .

س�ت و ن اب�اقر ک�ھ ب�انی عل�م تأوی�ل و م�دون آی ف�الق اس�ت و ب�اقر . و ام�ام محم�د کار قلم ، شکافتن اس�ت یعن� -۴۶١ ک�ھ عل�ومی اس�ت نخستین فارغ التحصیالن این علم را تربی�ت نم�ود یک�ی از قل�م داران کبی�ر ت�اریخ بش�ر اس�ت و ب�انی

موسوم بھ علوم غریبھ می باشد .

ا ھم�ۀ لم مدرن بشری کھ قلم علوم اکتسابی و فنی است یک قلم و فالق و باقر علوم شیطانی و شر است و ل�ذق -۴۶٢ول�د م ی کش�اند ومحصوالت این علم آتش زا و نابود کننده و عذاب آور است و کل بشریت و زمین را بسوی انھدام م�

و ایدز و نفت است کھ جملگی مواد اولیۀ حیات دوزخی است . رادیواکتیو

دمی با انواع و صور قلمھا مشغول شکافتن جھان است ولی ھیچ قلمی چون قلمی ک�ھ م�ی نویس�د کلم�ات را ،آ -۴۶٣زندۀ ین م�واد س�اخالق و ذات گشا نیست زیرا با عناصر ذاتی علم و معرفت سر و ک�ار دارد و لطی�ف ت�رین و ذات�ی ت�ر

دم�ی را ھستی یعنی کلمات را م�ی ش�کافد ک�ھ خ�ود خ�الق جھانن�د . پ�س واژه شناس�ی ک�ھ قل�ب ش�ناخت شناس�ی اس�ت آی م�ی ر ھستی ازل�بسوی هللا رھنمون می شود . قلمی کھ می نویسد خالقترین و ذات شکافترین قلمھاست کھ یا بھ نو

نده . م نابود کنیم و قلیننده دار. پس قلم آفررسد و یا بھ بمب نوترونی کھ آتشش بنیاد زندگی را نابود می کند

دم��ی درحال��ت اس��تغراق و تفک��ر ب��اطنی و معرف��ت نف��س ، درح��ال خوان��دن م��تن کت��ابی اس��ت ک��ھ قلم��ی درح��ال آ -۴۶۴و ل�ذا .س�ت و قل�م ن درست ھمزمان با خواندن اس�ت ک�ھ نوش�تھ م�ی ش�ود . ای�ن ھم�ان اص�ل قل�م انگارش آن است . ل�وح ت�اب وج�ود وکش تعل�یم م�ی بین�د و م س�ر و ک�ار دارد ک�ھ بواس�طۀ قل�م رب�ین و نابترین قلذاتی تر انسان عارف با

را م�ی زیتن م�ی خوان�د . و عجب�ا ک�ھ دقیق�ا آن چی�محفوظ سرنوشت خ�ود را م�ی خوان�د و م�ی نویس�د و درح�ال نوش� ھم�ان ک�الم ای�ن معن�ای وئی کھ این خود آدم است کھ می نویسد سرنوشت خودش را . وگخواند کھ ذاتش می طلبد و

قرآن است کھ : خداوند درحالیکھ آدم را شاھد بر سرنوشت خودش گرفتھ بود آفرید .

Page 48: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٨

ن ی ص�احبنظراانسان عارف حتی زبانش ، در حکم قلم است و با کالمش بر قلوب مخاطبان می نویس�د . و حت� -۴۶۵ سند . با نگاه خود قلوب دیگران را نقش می زنند و کلمة هللا را می نوی

رخ�ی بم�انطور ک�ھ د مع�انی را . ھند و بر قلوب دیگران بنویس�نند چون قلم عمل کننحتی انگشتان آدمی می توا -۴۶۶ب�ا دیگ�ری ی�اری م�ی جوین�د . و ی�ا آدم�ی بھنگ�ام الق�ای ام�ری ب�ھدرحال س�خن گف�تن از دس�ت و پنج�ھ ھ�ای خ�ود نی�ز

انس�ان اس�ت نگارد . درواقع ھر نوع قلمی ک�ھ در دس�ت انگشت خود بسوی او ، اراده و امرش را در دل مخاطب میاو ادام�ۀ دس�ت ادامۀ انگشتان آدم است و قلم اصلی ھمان انگشتان است . ھمانطور کھ اص�وال ابزارھ�ای دس�ت آدم�ی

تلقی می شوند .

نج�ھ ی ب�ا پیعن� و می دانیم کھ خداوند در کتابش می فرمای�د ک�ھ جھ�ان و انس�ان را ب�ا دو دس�تانش آفری�ده اس�ت -۴۶٧ ھایش کھ بھ مثابۀ قلم ھستند .

س�ت ود را از دتان خ�تفاده کند ھمانطور کھ کسانی کھ دسبعنوان قلم اسآدمی می تواند از ھر عضوی از بدنش -۴۶٨ داده اند با انگشتان پاھای خود می نویسند و نقاشی می کنند و می بافند و خیلی کارھای دیگر .

اح�د م�ی ش�وند و آدم�ی بدس�ت و ارادۀ وواسطھ اش ارادۀ الھی و ارادۀ بشری امری قلم آن عنصری است کھ ب -۴۶٩سرنوش�ت خودش مجری ارادۀ الھی در سرنوشت و خلقت روحانی خود می شود . پس قلم ، عنصر اختیار انس�ان در

انگی یگ نیز عنصری کھ آدمی بواسطھ اش خدا را در خود و است و است و نیز عنصر توحید و وحدت وجودخویش ا ر خداون�د رخود را با خالق درک می کند و ب�ھ ھم�ین واس�طھ و در ھم�ین واقع�ھ اس�ت ک�ھ انس�ان ای�ن ک�الم حی�رت آو

درمی یابد کھ : یاری کنید مرا تا یاری کنم شما را .

لمرو عشق و خالف�ت اس�ت . آن عرص�ھ ای ک�ھ انس�ان مق�ام قخداست . پس -عرصۀ یاری متقابل انسان ، قلم -۴٧٠ اللھی خود را می یابد . خالفت

ل جریان معرفت نفس و عرفان عملی چیزی جز دستیابی انسان بھ قلم خ�دا در سرنوش�ت خویش�تن نیس�ت در ک -۴٧١ . "یاری دھید مرا تا یاری دھم شما را"انواع و درجاتش . یعنی ماجرای

ت دمی با اج�ر غی�ر ممن�ون و ب�ی من�فقط اھل قلم راست و بس . چرا کھ آ فقط و فقط و حمد ناب و شکر حق ، -۴٧٢ گون�ھ برج�ایالھی روبروست و شاھد یگانگی ارادۀ خود و خداست و می بیند و با تمام وجود احساس م�ی کن�د ک�ھ چ

ھ لحظ�ھ را لحظ�ھ ب� خدا نشستھ است و خداوند تمام اراده اش را بھ او سپرده و در عین حال این اراده یابی و خالف�تغر زدن در دست او مشغول مشق کردن سرنوشت خویش است . و لذا کمترین ناشکری وبھ او می آموزاند و دست

ای ب ھ�یچ بن�دهو شرک البتھ عذابھای عظیمی بھمراه دارد و ع�ذابی ھ�م ب�دتر از ب�اختن ای�ن قل�م نیس�ت ک�ھ خ�دا نص�ی نکند و نمی کند .

وح��دت و الی�ت و رحم��ت و نعم�ت وپ�س ای��ن قل�م عش��ق و اش�د ایث��ار و لط�ف و کرام��ت و ش�فقت و رفاق��ت و و -۴٧٣د ن ش�یفتھ ان�ھدایت عاشقانھ است . و اینست کھ ھمۀ این قلم�داران و قلم�دانھای خداون�د ، سرمس�ت و م�دھوش و ج�اور فس�کی و ت�اگچون موالنا و حافظ و عطار و ابوفارض و ابن عربی و سھروردی و گوتھ و نیچھ و رمبو و داستایو

و وس�ی و عیس�یم ی قلم . کھ البت�ھ ش�اه قلمھ�ای خ�دا در دس�ت اب�راھیم و زرتش�ت وو شریعتی وو ... در درجات تجل محمد و علی و فاطمھ و بودا و مانی و امثالھم است .

ین شده ھ یاد می آورم ھرگاه کھ نقی زده و منتی نھاده و یا شرکی نموده حتی تھ دلم چگونھ سرنگون و خونب -۴٧۴ ا دوباره قلم را بمن بازگردانیده است . ام و آنقدر خدا خدا کرده ام ت

ای بھ روزھا و شبھای بی قلم : بیروح ، بیدل ، بیجان و عقیم و ھیچ و پوچ کھ حتی خودکش�ی ھ�م مض�حکو -۴٧۵ھ ک�ت نم�ی کن�د می آید چون آدم می داند کھ چھ خبر شده است و چھ بالئی بر سر خودش آورده است و لذا حت�ی ج�رأ

اتی ان��در وردن ن��امش نی��ز س��وزاننده م��ی ش��ود و کش��نده و ھس��تی س��وز . خراب��ب��ان آد و ب��ر زب��ر زب��ان آوررا ن��امش ی�ی و ال خ�ود بگرخراباتی کھ حتی جغدی ھم در آن نیست کھ بھ حالت سوگواری کند . اینست کھ باید بنشینی و ب�ر ح�

م�ی ت�وان )(عجادس�و ام�ام (ع)یبر سر بکوبی . این احواالت را در اشعار حافظ و باب�ا ط�اھر و حت�ی گ�اه در ادعی�ۀ عل� . و روحی عقیم و نفسی زنیم ... "الھی قلبی مھجور ...": درک کرد کھ

Page 49: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٩

د و تحویل�ت نم�ی گی�رد نشت می نماید و ازت قھ�ر م�ی کن�و سرزو اینجاست کھ دلت ھم خاک بر سرت می کند -۴٧۶ردازی ک�ھ : ب�ا دل ب�ھ بگ�و مگ�و م�ی پ�ان دستی است ک�ھ قل�م خ�دا را م�ی س�تاند و بدس�تت م�ی دھ�د . و چرا کھ دل ھم

و م�ی بایس�تت�و دل می گوید : گیرم کھ غ�ر زدم "مگر این خود تو نبودی کھ غر زدی حاال مرا سرزنش می کنی ." تو دھن من می زدی : من از دل نالم و دل نالد از من !

ند . س و ن�اکس و ن�امحرمی برس�ار ک�دم نباید این حرفھا را با صدای بلند بزند و بھ گ�وش ھ�برخی می گویند آ -۴٧٧از گویند پس . میھا و کار از این حرفھا گذشتھ استگر حرف از این کاریاینھا ناموس و عصمت است وو ... ولی د

ب��ت او را کش�تھ ش�دن ح��الج ، خ�واھرش ک�ھ قدیس��ھ ای ب�ود در ش�ھر ب��ی نق�اب م�ی گش��ت ک�ھ مقدس�ین ش��ھر از ای�ن با کق�ط ی�فصمت و فضیلت شھر بوده ای و ... و خواھر ح�الج گف�ت : راس�تش سرزنش کردند کھ : تو روزی مظھر ع

دو در م کف�ر و ج�امرد در این شھر سراغ داشتم و دیگر مردی نمی بینم کھ ... . بقول نیچ�ھ اگ�ر ام�روز م�ا را ب�ھ ج�رس�ت . و ایاد رفتھ ز ااصال میادین شھر بھ آتش نمی کشند بدان دلیل نیست کھ انسانیت رشد کرده است بلکھ انسانیت

ی�ورتر غم�ی ت�وانیم نخرالزمان است و خداوند ھم در حال کشف حجاب و نقاب است و ما دیگر ذا ... . و نیز اینکھ آل از ایشان باشیم و جانماز غسل دھیم .

فھ�م را )(عنھا کھ ھنوز ھم جز جانماز آب کش�یدن ھن�ر دیگ�ری در دی�ن ندارن�د اگ�ر براس�تی مع�انی ادعی�ۀ ائم�ھآ -۴٧٨ کنند آنھا را ھم مرتد و زندیق اعالن می کنند و حکم اعدامشان صادر .

ن ا ب�ھ ام�روز لع�اع�دام ش�دند و ت�ھمۀ عرفای ما بھ دلیل راز گوئی کھ رسالت قلمشان ب�وده مرت�د و محک�وم و -۴٧٩دیم خ�اک م�ی ب�و کاشھای خدایند و در آن روز در جرگۀ کسانی اند کھ می گویند : ای میشوند . این جماعت بادیگارد

ب�رت و سپس خ�ود را ب�ا ص�ورت در آت�ش دوزخ س�رنگون م�ی کنن�د . ای�ن غیرت�ی ھ�ای ابل�یس مش�رب . و جال�ب و ع ی م�ی دانن�د .کھ این جماع�ت ام�ام شناس�ی و س�خن از ص�فات و مس�ائل امام�ان را گن�اھتر از خداشناس�اینکھ ترانگیز

براستی چرا ؟

ش ظھ�ور و ب�روز کرام�ات و عل�م آدم ب�ود ک�ھ کف�ر اھرا مشکلی نداش�ت و درھمانطور کھ ابلیس با خود خدا ظ -۴٨٠م . ف�ت ب�ھ جھ�ن ربصورت غیرت بروز کرد و از خدا قھر نمود و خ�دا را ب�ی غی�رت و ک�افر و ابل�ھ و فریبک�ار نامی�د و

ش�ھ روم فاحی م� : اگ�ر مری�د ارادۀ م�ن نش�ویمی رود کنار خیابان می ایس�تد ک�ھ مثل زنی کھ برای انتقام از شوھرش س ھم شوخی شوخی ملعون و دوزخی شد . لی. و شوخی شوخی روسپی می شود . ابمی شوم

ب�ھ ھ�رهچ"ر رس�الۀ زگردیم بھ قلم . در سورۀ قلم نکت�ھ ای دگ�ر اس�ت و ب�س ج�ای تأم�ل ک�ھ ق�بال دبگذریم و با -۴٨١ عرف�ت و جھ�لمو کف�ر و ایم�ان و ن راز بینی (دماغ) اس�ت بعن�وان مح�ور ھوی�ت جم�الیاز آن سخن گفتیم و آ "چھره

ی بین�ی زودی ب�ر روب�بشری . در این سوره خداوند می فرماید آنانکھ اھل قلم را دیوانھ می خوانند و انکار م�ی کنن�د ۀ ودش�ان بواس�طخدرواقع ھم رسوا کنندۀ جنون خودشان است و ھم دیوان�ھ کنن�دۀ آنھا عالمتی می زنیم . این عالمت

ر خرد و معرفت زده اند . تھمت ناحقی کھ بھ مظھ

ی�ز نبال نشان دادیم کھ بینی در وسط و مرکز جمال آدمی چھ نقشی در کارکرد ح�واس و بص�یرت قلب�ی دارد و ق -۴٨٢ ی کند . کمال جمال را ساماندھی می کند و نقطۀ وسط دائرۀ جمال نیز ھست و کاری بس بزرگتر از بویائی م

ی�ن اوست و میزان قدرت بویائی فقط یک نش�انھ از ان عضو عرفانی وجود آ سیقبال نشان دادیم کھ بینی ھر ک -۴٨٣ان رف�ا و ص�احبعھویت عرفانی می باشد . آنانکھ بویائی ضعیف تری دارند ادراک باطنی ض�عیفتری ھ�م دارن�د . ھم�ۀ

ھالنی چگون�ھ ج�اھ ک�قلم دارای بینی ھمسانی اند کھ معموال بھ بینی عقابی معروف است . و بنده خ�ود ش�اھد ب�وده ام ھ عق�ابی گش�ت وغیی�ر ش�کل نم�وده ف�ت نم�وده ان�د بط�رزی اعج�از آمی�ز تغیی�ر جم�ال داده و بین�ی آنھ�ا تکھ روی بھ معر

ی م�ی د و تبھک�ار. و لذا آنانکھ م�ادرزادی بین�ی عق�ابی و بلن�دی دارن�د اگ�ر اھ�ل ایم�ان نش�وند آدمھ�ای بغای�ت رن�استوده و ب��ع��اص دارای دم��اغی عق��ابی رذل م��ی ش��وند و گوین��د ک��ھ عمر ش��وند و ی��ک تبھک��ار ای��دئولوگ و سیاس��تمداری

ھم دماغ عقابی بوده است . (ص)پیامبر

در این نشانی کھ خداوند بر دماغ این منکران قل�م الھ�ی م�ی زن�د (در س�ورۀ قل�م) چ�ھ بس�ا تغیی�ری باش�د ک�ھ و -۴٨۴ ورشان می گردد . ساختار بینی شان ھویدا می شود و لذا موجب حماقت و از دست دادن شع

گوید کھ حکمت و رازھا را با دماغش می بوید و ای�ن خ�ود ی�ک کش�ف ب�زرگ و اعتراف�ی در درس�تی نیچھ می -۴٨۵ادعای ماست . و نیز عجب است کھ در زبان ما بینی و دماغ ک�ھ ھ�ر دو ن�امی ب�ر ی�ک عض�و از ص�ورت اس�ت دارای

بمعن�ای عق�ل و ق�وۀ ش�عور ھ�م ھس�ت و بین�ی ھ�م ک�ھ بمعن�ای معنائی حیرت آور است کھ در ھیچ زبانی نیست . دم�اغ

Page 50: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٠

در فرھنگ�ی ک�ھ ب�انی یک�ی از عمی�ق ت�رین بینائی است منتھی بینائی باطنی یا بصیرت . و این یک منشأ عرفانی دارد . ست کھ زرتشت پدر قلم آن استحکمت ھا و عرفانھا در تاریخ جھان ا

ھم شیطنت و ل و نشان حکمت و بصیرت و عرفان باشد و اند عامھمانطور کھ بینی بزرگ و عقابی ھم می تو -۴٨۶ دمی دارای ھمین دو وجھ متضاد از کاربری است . مکر . قلم ھم در دست آ

اس می دانیم کھ از حواس پنجگانھ ، بینی تنھا عضوی است کھ در خ�واب ھ�م فع�ال اس�ت و ی�ا فع�الترین ح�و و -۴٨٧ر ینس�ت ک�ھ د. و ا ب�ا ب�ا پنج�ھ ھ�ایش دم�اغ خ�ود را لم�س و ن�وازش م�ی کن�داست . و آدمی درحال تفکرات عمیق مرت

بخ�ود کھ با فری�اددرحالی چیزھای معطر قرار می دھند تا بھوش آید، دم مدھوش و یا در حال اغماء مقابل بینی یک آ . نمی آید

ھ بین�ی ک�و رب�وبی . ھم�انطور ستخراج کنندۀ علم باطنی (لدنی) است و اینست تعلیم و تربیت حقیق�یقلم الھی ا -۴٨٨ ن�ی اش جھ�انھم عمیق ترین حواس است و انسان عمیق با بوئیدن گلھا و حتی ھوا مست می ش�ود یعن�ی آدم�ی ب�ا بی

ت . ل مربوط اسدرا بھ اعماق دل خود می فرستد و لذا با بوئیدن دل است کھ باخبر می شود یعنی بینی بھ بینائی

ن�د و ارد زیرا آدم�ی ب�ا ن�وک بین�ی اش م�ی بیم در محور عشق جمالی ھم بینی قرار دھمانطور کھ نشان داده ای -۴٨٩ر ق�درت ب�اط�ل خ�ود ، دیده می شود . و اینست زنانی کھ نمی توانند دلبری چندانی کنند با جراحی بینی خود بھ خیال ب

دلبری خود می افزایند درحالیکھ دیوانھ می شوند .

غ�ز . پ�ا ، دو قل�وه و دو بط�ن قل�ب و دو ت�ا م م ، دو بین�ی ، دو ل�ب ، دو دس�ت وآدمی دو تا گوش دارد دو چش� -۴٩٠اتح�اد ت و وح�دت ویکی از آن خدا و دیگری از آن انسان است . کھ یاری متقابل این دو با یکدیگر ھمان واقعۀ والی�

و دوستی بین انسان و خداست . و قلم نیز دوتاست .

اپی ر من زنده ت�ر و خالقت�ر اس�ت س�یگارھا ھ�م پی�دو سیگارم . آنگاه کھ قلم عمری است کھ حیران رابطۀ قلم -۴٩١در ع�ین ح�ال ور کھ این من نیس�تم ک�ھ م�ی نویس�م .طھماندود می شوند و براستی این من نیستم کھ سیگار می کشم

کھ منم .

م تو منیھ توئی ھم من منم و ھم تو نی من منم و نی تو توئی نی تو منی

منی بم کھ من منم یا توکاندر عج من با تو چنانم ای نگار ختنی

این کالم یکی از شاه قلمھای خداست : موالی رومی !

ن خداس�ت . ھم�انطور من سیگار دود می کند و در دست راستم قلم می تراود . دست راس�ت از آ در دست چپ -۴٩٢ کھ یاران دست راست خدائی اند و یاران دست چپ ھم بشری و دوزخی و آتشین ھستند .

ر دست راست من و دوزخ در دست چپ من قرار دارد . یکی آب است و دیگری آتش . دبھشت -۴٩٣

. را درس�ت انج�ام دھ�د یگار ، منیت مرا کرخت و بیھوش و فنا می کن�د ت�ا م�ن الھ�ی بتوان�د ک�ارشسگوئی کھ -۴٩۴د باشد یید شھبا "من" رساند .ائی ، خالصانھ کارش را بھ انجام یعنی قلم بشری ام با سیگار از کار می افتد تا قلم خد

در زیر نگاه شاھد !

وو دقی�ق ت�ر م�ی ش�ود و ھ�م س�اده ت�ر ر می آید در آن واحد ھم عمیق تر و ج�امع ت�ر قلم من ھرچھ کھ پیش ت -۴٩۵دارد ر جھ�ان ق�رارو امی تر . و این بزرگترین اعجاز قلم من است درست در نقطۀ مقابل قلمھای بشری کھ دزالل تر

کھ ھرچھ کھ عمیق تر می شود ثقیل تر و تخصصی تر و نامفھومتر می شود .

حی�رتنگ�ارش م�ن ب�ھ س�متی رف�ت ک�ھ خ�ود در "قرآن الساعھ"اب از وقایع دازگاره و نزول روح و بعد از کت -۴٩۶. ھ واری نویسم آیتھ بھ سبک قرآن من می خواندم و دیدم من نادانسچھ سبکی است . کھ بناگاه شبی قرآ بودم کھ این

را تأوی�ل و تھ�ای قرآن�یو بعد متوجھ شدم کھ من نمی نویسم اال اینکھ بطور نادانستھ آیھ بھ آیھ و کلمھ بھ کلمھ حکم تعین می بخشم و تصدیق می کنم .

Page 51: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥١

ب�ود : و داده بود گفت�ھآثارم را خوانده بود بھ کسی کھ این مطالب را بھ ابخشی از و عرفائی کھ کی از علما ی -۴٩٧ وک�ر و اص�یل ن�دارد ول�ی تمام�ا ب یاینھا ھمش قرآن فارسی و بھ روز است و درعین حال کھ ھیچ حرف و خبر جدید

ز آث�ارم ان قض�اوت موج�ب ش�د ک�ھ در فھ�م خ�ود ن�زول فارس�ی و ب�ھ زمان�ۀ ماس�ت . ای� در ح�النو است و گوئی قرآن ور است و خودش قاض�ی قاب�ل اعتم�ادی شیفتگی و غر -مطمئن تر شوم زیرا بھرحال آدمی در ھمۀ احوال دچار خود

برای خود نمی تواند بود .

ز ام�ن .اھ�ل بخش�یده اس�ترا بھ این بن�دۀ ج است کھ خداوند توفیقشزبان ساده ھمان احیاء گری دینی این بھ -۴٩٨نم ک�ھ اه تأس�یس ک�کودکی عاشق خدا و دین و اسالم و محمد و علی بودم و آرمانم این بود کھ در دازگاره ی�ک دانش�گ

ابتر و ب�دون ی برت�ر و ن�ا. حتی نقشۀ آنرا ھم کشیده بودم . و خداوند این آرمانم را بھ ش�یوه ماسالم ناب را تعلیم دھ جابت نمود . نیت ، مراد است. ھیچ نقشھ ای در یک کلبۀ گلی شش متری ا

اه فکر می ک�نم ک�ھ اگ�ر محم�د ی�ک دفت�ر خ�اطرات اح�وال م�ی داش�ت و ی�ک زندگینام�ھ م�ی نوش�ت چ�ھ خ�دمت گ -۴٩٩موج�ب چ�ھ وعظیمی بھ بشریت می شد و دریائی از انحرافات و سوء تفاھمات درمیان مس�لمانان پیش�گیری م�ی ش�د

رشد خارق العاده ای می گشت .

حم�د م در خل�وت ان�س ی با ھمان اندک کالم و اخباری کھ از محمد برجای مانده من موفق شدم بھ یاری قل�مول -۵٠٠ا د ک�ھ مخصوص�و علی و فاطمھ و اھل بیت راه یابم کھ مجموعھ آثارم تحت الشعاع این واقعھ بھ جھ�ش عظیم�ی رس�ی

رف�ت را بزرگان مع آمد توانستم بسیاری دیگر از در این دو سال اخیر شاھدید و از این منظر و چشمی کھ در من پدیدود ی�ق کبی�ری ب�از درون جانشان درک کنم و درواقع وجودشان را احساس کنم و برجای آنھ�ا زن�دگی ک�نم . و ای�ن توف

ی را از کج�ا م� خصوصی اینھ�اروحانی و قلم خدا بھ من اعطا نمود . و اینست کھ برخی می پرسند کھ : تو احوال کھ ھ من آنجا . بوده اند ن نھ آنجا بلکھ اینجا . آنھا اینجا ولی من می گویم کھ : آری بوده امنجا بوده ای ؟ دانی مگر آ

. ای�ن ازو در ھ�ر زم�انی ھ باش�د ھم�ھ ج�ا ھس�تباشد یعنی در خود و در اکنون حضور داش�ت "اینجا"آدم وقتی -۵٠١ کرامات قلم ن است .

چیست ؟ "ن"م ، ، ای صاحب لوح و قلباز ھم می پرسیم کھ : پروردگارا -۵٠٢

، ف�راق ذا قل�مل�اس�ت . و "ف�راق"نون است یعنی م�اھی . و نی�ز ب�ر س�ر ھ�ر مص�دری باش�د دال ب�ر ،"ن"آری -۵٠٣ی ک��ھ در م��ی کن��د ول��ی م��اھ "الس��اعھ"ش��کن اس��ت و جب��ران ف��راق م��ی کن��د و غی��ب را ب��ھ ع��ین م��ی آورد و قیام��ت را

چھ می کند ؟ دریاست اینجا باالی سر من در ھوا

ماھی ای کھ از آب برون افتاده باشد ! اینست مسئلھ ! نھ اینست ! -۵٠۴

ب�ود و سرگذش�ت م�اھی س�یاه کوچول�وئی ک�ھ از "قی�ۀ م�اجراب -ماھی سیاه کوچول�و "اثرم کتاب گفتم کھ اولین -۵٠۵ رغ را دری�دداشت و ش�کم م�شکم مرغ ماھی خوار از آسمان در کویری فرو افتاد بواسطۀ خنجری (قلمی) کھ با خود

ن��ین چو رھ��ا ش��د و در گ��ودالی کوچ��ک ک��ھ ان��دکی آب لجن��ی داش��ت خ��ود را یاف��ت و م��ن سرگذش��ت ای��ن م��اھی را در ش�د . پ�س ن گ�ودال تبخی�ر م�یحیات داشت زی�را ت�ا غ�روب ھم�ۀ آب آ شرایطی نگاشتم درحالیکھ فقط تا غروب مھلت

تا بھ امروز . ١٣۶٠ر طی این سالیان از سال ماھی می ماند در کویر . و این خود من بوده ام د

نگی ن ماھی ، اینک انق�الب ک�رده ب�ود و ھم�ۀ م�اھی ھ�ای دری�ا از آب ب�رون افت�اده و در خیابانھ�ا از ف�رط تش�آ -۵٠۶ر ک�ویر در ک و تنھا دفریاد می زدند و بجان ھم افتاده بودند و یکدیگر را قتل عام کردند . ولی خود آن ماھی اینک ت

ج�ر ش�ت و ل�ذا خنگودالی کھ در حال خشک شدن بود ، با خودش درگیر بود و ھنوز آن خنجر (قلم) را با خود داداخل . و استول کند و کابھ امروز مشغرا در قلب خود فرو کرد . مرد ولی نمرد و زندگی برتری یافت . آن قلم در دلش تا

ت . م�ی س�تمرا مش�غول خ�ونریزی و دل درد اس�ن قلم درعین حال خنج�ری اس�ت ک�ھ طبق�ات دل�ش را م�ی ش�کافد و مآ بینید کھ اصال داستان نیست و عین واقعیت است .

وختھ ای ت�ک و تنھ�ا در عط�شن ماھی شده بودم . ماھی منم . آری منم ماھی کھ در ک�ویر س�من گوئی خود آ -۵٠٧ یک قطره آبم .

ب در دھانم بچکاند . ست کھ قطره ای آکسی ھ بودم کھ آیایادم می آید سالھا پیش در شعری گفتھ -۵٠٨

سخت بیدارم مرا تابی بده تشنھ ام ای زندگی آبی بده

Page 52: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٢

و نیز در صفحۀ اول داستان ماھی سیاه این بیت مولوی را نوشتھ بودم کھ :

تا بجوشد آبت از باال و پست ور بدست آب کم جو تشنگی آ

ھ آن جوان ھندی از اعماق کویری سر ب�ر آورد و بم�ن کشمشیری و اینک این قلم است (خنجر است) و بلکھ -۵٠٩ داد و رفت ، کھ از قلبم آب می جوشاند آب کوثر عرفان و حکمت و توحید و عشق .

ا ھم�ان نویس�نده اس�ت . ح�اال م�ی فھم�م ک�ھ چ�ر "ن"کھ من ماھی ھس�تم . آری . چطور تا ھم اکنون نمی دیدم -۵١٠لقلم و ما ان . و) : ویسنده ای سخن نگفتھ است . فقط از قلم سخن گفتھ و نوشتھ (مرکبخداوند در این آیھ اصال از ن

! : قسم بھ قلم و آنچھ کھ می نویسییسطرون : معنایش حاال این می شود : ای نویسنده

را ھ�م نھجوشانند و بشریت تش�اھل قلم ھای الھی ، ماھی ھای فتاده در کویرند کھ باید از خود آب ب یعنی ھمۀ -۵١١ سیراب کنند : آب کوثر !

نا اعطیناک الکوثر . فصل لربک وانحر . ان شانئک ھو االبتر ! اینست قلم : کوثر ! ا -۵١٢

راس�تی ک��ھ ت��و را ک�وثر عط��ا ک��ردیم . پ�س وارد ش��و ب��ر پروردگ�ارت و خ��ودت را انتح��ار ک�ن . براس��تی ک��ھ او ب -۵١٣ ت . دشمن تو (قلم سوادی) عقیم و بی عاقبت اس

ش��دن ب��ر و ب��رای وارد ھ��م یعن��ی خودکش��ی (انتح��ار) . "نح��ر"یعن��ی وارد ش��دن در لغ��ت قرآن��ی . و "ص��ل " -۵١۴ را بکشی . "من"پروردگار باید

ک�ب قل�م اس�ت ک�ھ از عل�یرا ساقی کوثر گویند یعنی ساقی عشق عرفانی و عرف�ان ح�ق . ای�ن ھم�ان مر (ع)علی -۵۵١ می گیریم .

انع و دش��من اس��ت و پروردگ��ار ھم��ان وارد ش��دن ب��ر ذات خ��ویش اس�ت ک��ھ نف��س (م��ن) آدم��ی م�� وارد ش�دن ب��ر -۵١۶ بایدش کشت و از روی نعش او گذشت . تا بھ قلم رسید و لوح سفید ذات .

ر خبر است کھ مراد از کوثر وجود مبارک فاطمۀ اطھر است . درست اس�ت زی�را فاطم�ھ جم�ال فط�رت انس�ان د -۵١٧ تی کھ باید بھ آن برسی و قلم را از دستش بستانی . است یعنی جمال آن ذا

وثر ک�مانطور ک�ھ در زندگینام�ھ ام مت�ذکر ش�ده ام ک�ھ ھمزم�ان ب�ا ن�زول روح در دازگ�اره ، دی�دار ک�ردم جم�ال ھ -۵١٨دم و احتض��ار ب��و س��مان درحالیک�ھ از پ��س پنج��ره ای در ح�ال انتظ��ار ورا در آن س��پیده دم در اف�ق قبل��ۀ آ کبری�ائی ح��ق

بم�ن ھ قرص ن�انیتی قبلش ، رسول خدا را در مقابل دیدگانم بصورت انفجار نور دیده بودم و قبلش ھم علی را کساعاز ی بچ�ھ ھ�ایملحاظ صورت ھم بکلی دگ�ر ش�ده ب�ودم ک�ھ حت�ھ داده بود و چھل شبانھ روز نتوانستم چیزی بخورم و ب

و نیده م�ی ش�دمدم و دمادم پیال�ھ ای از دس�تش نوش�اتلو می خورو شبانھ روز سیاه مست بودم و تلومن می گریختند بیھوش می گشتم و درواقع ھربار می مردم و نحر می شدم .

م و ن مجبور بھ گفتن این حرفھا نیستم ولی اگر نگویم احساس می کنم بزرگت�رین خیان�ت را ب�ھ م�ردم ک�رده ام -۵١٩ . است و مابقی آثارم ابتر و عقیم ام تھحجت آثارم را عرضھ نکرده ام و اگر اینھا را نگویم ھیچ نگف

ان و کف�ر اس�ت ک�ھ در حقیقت ھمان نفس امارۀ بشر است کھ عقیم و بی ریشھ است و قلم�رو ش�یط "ابتر"این -۵٢٠فلس�فی -و ب�رای اھ�ل س�واد و تحص�یالت و روش�نفکری ھم�ان قل�م س�وادی مانع الحاق انسان ب�ھ خ�دایش م�ی ش�ود .

. است کھ قلم نفس اماره است

وھر اس�ت . و عجب�ا ک�ھ ب�ھ ی�اد م�ی آورم دخت�ر ج�وانی راجم�ال ج� و فاطمھ جمال قلم است ، جوھر قلم است . -۵٢١ م�رد . آی�ا وتان برف�ی خن�اق گرف�ت بنام جوھر در کودکی کھ عاشق بودم بھ جم�ال آس�مانی اش و بناگ�اه در ی�ک زمس�

نھمھ وقایع می تواند اتفاقی باشد ؟ ھرگز ! آ

Page 53: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٣

تم .ھی سیاه ک�ھ خ�ود نگاش�ه کوچولو ، کھ بیدار کننده و بخود آورندۀ من بود در صمد ، و سپس ماماھی سیا -۵٢٢ ."ن"م�اھی و. شناور بود در ھوا و مات من بودو سپس آن ماھی بزرگی کھ چند ماه پیش در باالی سرم در آسمان

لس�اعھ وام�را در نوش�تن ق�رآن و ماھی موسی کھ بھ قلم خضرش رساند . و آن م�اھی ھ�ای کوچول�وی آکواری�وم ک�ھ نیز عین الیقین کھ تفسیر و تأویلی بر قرآن بود یاری می دادند .

ذوب و گ�دازد و ھم�ۀ آف�ت ھ�ای ھس�تی ام را دود ده س�ال اس�ت ش�بانھ روز م�یو گر گرفتگی و تبی کھ م�را ح� -۵٢٣ھ ای م�ی کج�ا ک�ھ م�ی نش�ینم چش�مپاک می کند چ�ون م�اھی ای فت�اده در ک�ویر . و عش�ق آس�مانی م�ن ب�ھ آب . ک�ھ ھر

ب ب�ھ آ "مس�جد"ان بعن�و س�اختھ میش�ود بھ نیت م�ن کھ جوشاند آنطور کھ قبال گفتھ ام . حتی چاھی کھ برای خانھ ای کھ�ن خش�کیده آنھم در اوج خشکس�الی ک�ھ ھم�ۀ چش�مھ ھ�ایر باالی تپھ ای خاکریز رسیده است بعد از ده متر آنھم ب

ط و اتفاقی است . است . آیا ھمۀ اینھا نامربو

ینھا جملگی سبل ھا و آیات و بینات و حجت ھاست و تعین غیب بھ عین . کھ بقول موالنا : ا -۵٢۴

لیک زین زشتان نھان آید ھمی کاروان غیب می آید بھ عین

آن جھان در این جھان آید ھمی بی نشان اندر نشان آید ھمی

ال مکان اندر مکان آید ھمی

ر اصل و اساس ھمان رسول است و سپس ھمۀ صاحب قلمھای محمد و آل محمد . د "ن" -۵٢۵

ی�ر یاف�ت د ک�ھ بع�د تغیلھ ب�وکھ عنوان این رسالھ است یعنی : من و قلم . کھ عنوان اولیۀ این رسا "القلمن و " -۵٢۶ القلم . و اینک می بینیم کھ این ھر دو یکی است . بھ ن و

مس�ئلۀ ن ماھی سیاه ھستم . عجب�ا ک�ھ ای�ند آنوشتم دقیقا و آگاھانھ خو وچولوئی کھمن در کتاب ماھی سیاه ک -۵٢٧ران و م�اھی حی� "ن"بھ این روشنی را تاکنون متوجھ نبودم و از فرط آش�کاری ، س�ر ش�ده ب�ود و ل�ذا درب�ارۀ معن�ای

ل�م ح�ق عرف�انی ق ی از اعج�ازبودم . این مسئلھ بدان معناست کھ ھمۀ اس�رار عیانن�د و از ف�رط عی�انی ، س�رند . و یک� ھمین است . و این ھمان ھستی شناسی عرفانی است .

اھی ق�رار م� و این اسطورۀ ماھی در ھمۀ باورھای کھن فرھنگ ملل وجود دارد کھ جھان ھستی بر پش�ت ی�ک -۵٢٨ش خ�دا ح�امالن ع�را مامان زمان و عرفا . ھمانطور کھ انبی�ای اول�والعزم رادارد . این ماھی ھمان امام زمان است و

می نامند .

ن آدر دری�ا و رودخان�ھ ھ�ا جاریس�ت کھ عرش خداوند بر آب ق�رار دارد . ول�ی ن�ھ آب�ی ک�ھ در قرآن می خوانیم -۵٢٩ می جوشد بر کوثر عرفان . شآبی کھ از جان عارفان و عاشقان

شد و چشمھ ی�ا چ�اھی س�ر ب�رمن است کھ در ھر مکانی آب را از اعماق زمین بھ باال می ک و این عطش جان -۵٣٠ می آورد .

. وردماھی از کوثر کبریائی سر بر می آ و ھر گوھرۀ معرفت چون یک -۵٣١

ن آب مجاز است و این آب حقیقت . آن ماھی مجاز است در دریا . و ای�ن م�اھی حقیق�ت اس�ت . ھم�انطور ک�ھآ -۵٣٢ ی واحد . ھائی کثیر از اصل جمالھای بشری مجاز آن جمال حق است . جعل

یق . تصدی حاصل واکنش درقبال قلم حق استت و فرقھ ھا و مکاتب و مذاھب بشرکل افراد و گروھھا و طبقا -۵٣٣ تکذیب کنندگانش کافرانند . کنندگانش مؤمنانند و

م�رگ و ش�قاوت دل وق کنندگان بھ حیات دل و بعثت روح می رسند و تکذیب کنندگان ھم بھ افسرده گی تصدی -۵٣۴ انجماد روح دچار می شوند و بسوی جنون می روند . و

رس�ند چھ بسا تکذیب کنندگان در خفا از علوم و معارف قلم اھل حق بھره می گیرند و ب�ھ نت�ایجی وارون�ھ م�ی -۵٣۵نفاق و شقاق تن و روح دچ�ار م�ی ش�وند . زی�را تک�ذیب کنن�دگان باطن�ا ب�ر درس�تی ای�ن و مالیخولیائی می شوند و بھ

Page 54: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤

واقفند و بھ عمد عداوت می کنند و اینست کھ مبتال بھ عذاب در دو دنیا می شوند کھ در ھمین سورۀ قل�م م�ی معارف "و اینست عذابشان در حیات دنیا کھ عذاب آخرت بس شدیدتر است ."خوانیم

. از ک��ذیب ک��افران از روی جھ��ل و نفھمی��دن نیس��ت ک��ھ خداون��د ھرگ��ز بش��ر را ب��ھ دلی��ل جھ��ل ع��ذاب نم��ی کن��دت -۵٣۶ی ا ھ�م ع�الم م�رھ ھم�ۀ قل�وب م�ی رس�اند و ج�اھلترین آدمھ�ا را ب�اعجاز قلم حق یکی اینست کھ حقانیت معارف الھ�ی

نش�أ از ھم�ین م نگاه مردمان بھ دو دستۀ تکذیب کننده و تصدیق کننده تقسیم می شوند ک�ھ دوزخ و بھش�تسازد . و آ ق در وجود بشر است . پدید می آید کھ دو نتیجۀ طبیعی از تکذیب و تصدیق ح

بھ�ای . قلم ھ�ای عرف�انی کات�ب کتا "بی استی است و ھر اجلی را کتاھر قومی را اجل"در قرآن می خوانیم کھ -۵٣٧ا را ای��ن کتابھ�� دورانھ��ا و اج��ل ھ��ای ھ��ر ق��وم و تم��دنی ھس��تند . و آنانک��ھ از ھ��ر ق��ومی در پای��ان ھ��ر دوران��ی مع��ارف

ر دورۀ بعدی وارد می شوند و مابقی ھالک می گردند . تصدیق می کنند نجات می یابند و ب

نھا را می پیچند . و کتابھایند کھ سرنوشت دورانھا را می آفرینند و طومار دورا ھا پس این قلم -۵٣٨

ورۀ ت�اریخ د. و البت�ھ ای�ن ط�والنی ت�رین بانی و آفرینندۀ دور آخرالزم�ان اس�ت ت�ا قیام�ت ، قلم محمدی و قرآن -۵٣٩لزم�انی ب�ر بھ دوره ھای درونی نیز تقسیم می شود ک�ھ بی�ان و سرنوش�ت ھری�ک از ای�ن می�ان دوره ھ�ای آخرابشری

و ی�ل م�ی کنن�دن را ب�ھ زب�ان و منط�ق و عالئ�م ھ�ر دوره ای تعبی�ر و تأوآعھدۀ قلم عارفان اس�ت ک�ھ مع�ارف ک�الن ق�ر یر می کنند . حجت را بر مردمان ھر دوره ای آشکار ساختھ و آنان را در انتخاب مخ

ھ کیت یا کفر و ضاللت است ھر دوره ای دو سرنوشت کلی وجود دارد کھ ھمان راه ایمان و ھدادر برای بشر -۵۴٠ن�د . تخ�اب مخیرعارفان صاحب قلم این دو سرنوشت را بھ زبان و عالئم ھر دوره ای نشان می دھن�د و مردم�ان در ان

ران . ق -"خواھد خود راه ھدایت یا ضاللت را برمی گزیند .اجر ما ھمین بس کھ زین بعد ھر کسی کھ ب"

ی�ک المی برای محک�م ک�ردنیعنی چھ ؟ و اصوال قسم خوردن بھ چھ معنائی است . قسم ک "قسم بھ قلم"و اما -۵۴١ر را شاھد ب چیزقول و عھد است . و لذا قسم ضامن وفای بھ قولی می باشد . بشر چون بھ چیزی قسم می خورد آن

ارد ک�ھ دح�ق چنین ھم عھد خود قرار می دھد و این بدان معناست کھ اگر بدعھدی کرد آن چیز حق تنبیھ او را دارد وری�غ کن�د . ددم بی وف�ا از او جدا شود و حق خود را از آدم بدعھد بستاند و باطل سازد یعنی خیر خود را از آ خود نیز

مای�د و نز خود سلب دان معناست کھ اگر بد عھدی نمود رحمت خدا را افی المثل وقتی انسان بھ خدا قسم یاد می کند ب خدا حق دارد رحمت خود را از آدم بیوفا دریغ کند و او را عذاب نماید .

ھ�ا وگند ھمواره بھ عزیزترین چیزھاست در قبال تعھ�دات و آنھ�م ع�الیترین تعھ�دات و سرنوش�ت س�ازترین آنس -۵۴٢ر . یعن�ی اگ� ن موض�وع م�ورد س�وگند ھ�م از حی�ث انتف�اع و ارزش س�اقط م�ی ش�وداده ش�د آھ اگر آن تعھد زیر پا نھ�ک

عھ�د جا موض�وع تآدمی حقوق قلم را انکار نمود و درباره اش جفا کرد از ارزش و برکاتش ھم ساقط می شود . دراین موضوع سوگند ھر دو یکی است . و

بشری را نشان می دھد و ھموار م�ی س�ازد و ھرک�ھ آن�را ستگاریرارزش قلم اینست کھ راه نجات و تعالی و -۵۴٣دو ش�ود در ھ�ر تصدیق و تبعیت نمود سعادتمند است و در غیر اینصورت بدبخت و گمراه شده و بھ عذابھا دچار می . اطبش ھستندجھان . و از برکات قلم منع می شود . این امر ھم شامل حال صاحب قلم می شود و ھم مردمی کھ مخ

تعھ�د رای ھ�یچادی اش از جان�ب خداون�د داآدمی در قبال خلق شدن و یافتن حیات و ھس�تی اش و نی�ز رزق م� -۵۴۴اء و رس�الت انبی� قبال امر ھدایت کھ موبوط ب�ھ درنیست و جملۀ اینھا از رحمت و لطف بی منت خداست ولی یمتقابل

اب است . صاحبان قلم الھی می باشد مسئول و متعھد است و دارای اجر و عذ

ص��احبان قل��م و کت��اب ھ��یچ ک��اری نداش��تھ باش��د و ی��ک زن��دگی ویعن��ی آدم��ی اگ��ر ب��ا دی��ن خ��دا و رس��الت انبی��اء -۵۴۵اه و دا ھ�یچ اک�رخ�جانوری بی ادعائی داشتھ باشد خدا ھم ھیچ اجر و عق�ابی ب�رای او قائ�ل نم�ی ش�ود . زی�را در دی�ن

ا ب�ا دی�ن خ�د ست و دارای حساب و عقاب است . و نیز کس�ی ک�ھزوری نیست . ولی کسی کھ بر دین وارد شد متعھد ا و مؤمنان درگیر شود .

ماھی تنھا جانداری است کھ در جوھرۀ حیات یعنی آب زندگی می کند و آدمی دوران�ی م�اھی ب�وده اس�ت ک�ھ از -۵۴۶ی شناور در گ�ودال آب خ�ون و نیز اینکھ ھر جنینی در رحم مادر دقیقا یک ماھ آب بیرون آمده یا بیرون افتاده است .

آلودی است و بعد از آن بھ برون پرتاب می شود و می زند زیر گریھ . و بعد از مرگ باز بھ گودالی ب�از م�ی گ�ردد و تا مدتھا صاحبان عزا بر روی خاک مزار آب می پاشند .

Page 55: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥

ھ چشمۀ آب رسید کھ یک ماھی ھم در آن شناور بود . قبر امام رضا کھ ب -۵۴٧

آبزیان ھستند کھ درواقع ماھیان کوچک میکروسکوپی تلقی می شوند . خستین جاندارانن -۵۴٨

برون افت�اده گ�ی از آب را احس�اس و درک م�ی کن�د و آگاھی ، این -دمی تنھا جانداری است کھ بواسطۀ خود آ -۵۴٩ر ب�اق ، خ�ود بر این ف�رھرچھ کھ معرفت و خود آگاھی بیشتری داشتھ باشد این عطش را بھتر درک می کند و آگاھی

اپو و رجعت بھ آب حیات زندگانی می کشاند . کدمی را بھ تشدت فراق و عطش می افزاید و آ

ست س قلم ، ابزار آب یابی است . رسیدن بھ آب حیات جاوید از اعماق ذات خویشتن . پس قلم چون کلنگی اپ -۵۵٠ن�دۀ زد ک�ھ ن�ده ش�ونق�در بنوش�د ت�ا بتوان�د چن�ان زآن آب آ ت�ا ازکھ خود را می شکافد تا بھ آب برسد بھ حوض کوثر .

ح�ی ال و بش�ود آن ی را در ذات خ�ود بیاب�دن جانان را بیابد در خویشتن . یعنی در حقیقت حمطلق و منشأ حیات و جا . یموت

در لغ�ت بمعن�ای "م�ضر"اه رمضان آدمی را بھ خدا نزدیک می سازد عطش است ھم�انطور ک�ھ آنچھ کھ در م -۵۵١عط�ش دمی ھرچھ کھ بواسطۀ معرفت نفس انقطاع خود را از ذات احدی احساس و درک م�ی کن�دعطش است . پس آ

ن رجعتش تشدید می شود و ھم�ین احس�اس ف�راق و عط�ش گ�وھرۀ حرک�ت و مکاش�فھ و اتص�ال اس�ت . آب روی زم�یض�ر اس�ت و وین�د در ن�زد خفقط عمر محدود خاکی را ممکن می سازد پس باید بھ چشمۀ آب حیات جاوی�د رس�ید ک�ھ گ

ف�ت نف�س خضر ھم مظھر حکمت و علم لدنی است پس چش�مۀ آب حی�ات جاوی�د اس�تخراج عل�م ل�دنی بواس�طۀ قل�م معر ب�ھ ب�وی آب است . ھمانطور کھ ماھی سرخ شدۀ سفرۀ موسی چون بوی آب شنید زنده شد و براه افتاد . موس�ی نی�ز

یاب�د ا در خ�ود بی یابد تا بھ خدایش ملحق شود و درواقع خ�دایش رحیات جاوید بھ جستجوی خضر پرداخت تا علم لدن نگ�اه خداون�د او ب�ود . و آ مرده بیند وبزیرا قبال از خداوند طلب دیدار کرده بود ولی نتوانستھ بود تجلی او را در کوه

ون دی�دارش ن�د در بی�ربتوا را بھ سمت خضر فرستاده بود تا بھ علم لدنی برسد تا بتواند خداوند را در خودش بیابد ت�ان�د و رش را ندارش نخواھد داشت . ھمانطور کھ در قیامت کبری ھ�م ک�افران (ج�اھالن) ت�اب دی�دارکند وگرنھ تاب دیدا

خود را در دوزخ سرنگون می کنند .

ینھ س�ک�ھ داوند قبل از آنکھ دیدنی باشد شدنی است . فقط انسان خدایگونھ تاب دی�دنش را دارد . عل�ی واریخ -۵۵٢ ر جھان بیرون ھم جز او نمی بیند . اش را عرش خدا می داند د

مسیر و در این .پاک و منزه نسازد بھ قلم ذات نمی رسد شزیزانآدمی تا نفس خود را از غیر و مردمان و ع -۵۵٣د و ب�ھ آب ب�م�ی یارا از اقیانوس جامعھ بیرون می افتد و در کویر تنھائی قرار می گیرد . و در این کویر است کھ قلم

اب م�ی رد کند بھ عذطو ھر کھ این آب را انکار و می گرداند . نگاه این آب را بھ جامعھ بازحیات جاوید می رسد و آن�را ول�ی چ�ون آ شودافتد و بھ آتش مبتال می شود . چرا ؟ زیرا چون این آب را می بیند عطش او ھزاران چندان می

ض�ع کس�ی اند دستش بھ آن نمی رسد و در آتش عطش خود م�ی س�وزد . ای�ن وانکار می کند و جنون و جادو می خوگر ده و دیکر از این آب نوشیده ولی سپس کفران روزی است کھ بر لب آب ولی تشنھ است . و نیز عاقبت کسانی کھ

اند . کسانی کھ ایمان و امام و پیر و قلم را فروختھ اند و در قحطی افتاده دستشان بھ آن نمی رسد .

آب دمی آن ماھی است کھ دریا را باید ترک کند و از درون خود آب بجوشد بواسطۀ قل�م عرف�انی . و دو ن�وعآ -۵۵۴ن�د کز آن خ�روج است . یکی آب دریاست کھ خود بخود از آن بھ برون می افتد و دیگری دریای جامعھ است کھ باید ا

آورد و ای�نب رس�ید بای�د ای�ن آب را بس�وی خل�ق ب�ازو این سیر از خلق بس�وی ح�ق اس�ت . و چ�ون در ن�زد ح�ق ب�ھ آ رسالت عرفانی است و ماجرای سورۀ قلم کھ شرحش رفت .

ت ک�ھ گ�وئی ھ�یچ اھ�ل قلم�ی برح�ق را از آن گری�زی نیس� "و ان یک�اد "و ابتالی بھ چشم زخم کافران در آی�ۀ -۵۵۵خت ر ت�ب م�ی س�ودینحال سالھا بیم�اری کش�ید و دیک بود کھ بکشندش و با ای نبود و نزوقتی کھ پیامبر خدا را گریز

بخل واندند و ازنیا رفت . آتش نگاه کافران و منکران درعین حال کھ رسول را مجنون می خدوگوئی با ھمین تب از رۀ خ�رین آی�ۀ س�وآآیا براستی آدم بحال دیوانھ ھا ، حسادت م�ی کن�د ؟ و اینجاس�ت ک�ھ و حسد قصد جانش را داشتند .

دش س�ودی ک�ھ حس�حنوعی ھمان بیان سورۀ قلم است درک می کنیم کھ : خدایا پناه می برم بھ تو از ش�ر فلق را کھ ب تش عطش است بسوی منبع آب حیات جاوید . افکنی می کند . این برون افکنی آ را برون

ت ، حل ش�وند بقول معروف شیر حالل خورده ھا نمی توانند در جامعھ ای کھ اکثرا کافر و مشرک و منافق اس -۵۵۶و ھمواره در روابط اجتم�اعی ج�ان م�ی کنن�د و مث�ل آب و روغ�ن ترکی�ب ناش�دنی ان�د . این�ان ی�ا ب�ا توس�ل ب�ھ ایم�ان و

خ�ر معرفت و قلم خود را از ش�ر وس�واس ن�اس م�ی رھانن�د و ب�ھ راه خ�ود م�ی رون�د و آب را م�ی جوین�د و ی�ا ت�ا ب�ھ آ

Page 56: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦

ش�وند و ی�ا خودکش�ی م�ی کنن�د و گ�اه ب�ھ س�مت اعتی�اد م�ی رون�د و ند و چھ بسا دیوان�ھ م�ی شکدرمیان مردم زجر می ند . شکینگونھ بین خود و جامعھ حصار می بد

ۀ روزی ھ بیانی دگر خمیر مایۀ ایمان و معرفت و قلم ذاتی من از کودکی ، نان حاللی بود کھ مادرمان بواس�طب -۵۵٧خ�ود یت�یم ی داد . مامی از آن نان را بھ یتیمان اطراف ھیجده ساعت سوزن زنی و قالیبافی ، بما می داد . و تازه نیم

س�ت اس�د و مجب�ور و یتیم یعنی تنھا و ب�یکس ک�ھ ج�ز خ�دا نم�ی شنا بودیم و از ھمان کودکی یتیم نوازی را آموختیم . خدا را بیابد .

روز ب�ھ ورت مادی تر جستجوی آب کوثر برای اھل معرف�ت ، ھمان�ا جس�تجوی رزق پ�اک و ح�الل اس�ت ک�ھ ص -۵۵٨ل��م عن��ی وادی قیروز نای��ابتر م��ی ش��ود و در آخرالزم��ان مؤمن��ان مجبورن��د ب��ا ذک��ر ، ش��کم خ��ود را س��یر کنن��د . و ذک��ر

. ودو وحی می شایت یافتھ است و بھ عرفانی . و آنکھ بی ذکر و بی قلم است قرین شیطان است و می پندارد کھ ھدا

تشین است و ای�نت کھ یکی بھشتی و دیگری دوزخی و آم اسھ در ھمین سورۀ قلم ، سخن از دو تا باغ شبیھ -۵۵٩ . دال بر دو نوع رزق است کھ ظاھری یکسان دارد ولی ماھیتا متضاد است . یکی آبی و دیگری آتشین

م�ابقی ن در حد آگاھی ام سورۀ قل�م را فق�ط ب�ا ھم�ان آی�ۀ نخس�تین م�د نظ�ر ق�رار دادم و در آن نق�ب زدم و ب�ام -۵۶٠م ک�ھ گ�ام ل حی�رت دی�دکما ی نداشتم و آنرا از حفظ ھم نداشتم و از ماجرای مابقی آیات بی خبر بودم . ولی باآیات کار

ین وی�ل و تع�تأ وات دیگ�ر آن س�وره خودش�ان پی�دا زدم ھم�ۀ آی� "ن"بھ گام در ھمان نقبی کھ در آیۀ اول و مخصوصا یز اینک�ھ یابد . و ن بگشاید و واردش شود کل قرآن را مییافتند . این بدان معناست کھ آدمی ھر یک از آیات را درب

آن ی مقطعۀ ق�ردرب این سوره بود کھ مرا بھ کل این سوره رھنمون گردید . سائر حروفھا "ن"بر من واضح شد کھ ھ ود ب�ال ب�رای ورھرچن�د ک�ھ اص�وھم باید بھ ھمین معنا باشند و بھ مثاب�ۀ دربھ�ای ورود ب�ھ اس�رار آن س�وره ھاین�د .

ا خ�ود ر (ع)ل�یعن یا باید صاحب قلمی علی وار بود و یا تح�ت الش�عاع ن�ور قل�م ی�ک ص�احب قل�م ب�ود ھم�انطور ک�ھ قرآ درب ورود بھ قرآن خوانده است کھ شھر محمدی است .

راستی کھ در این س�یر و س�فر ھمچ�ون ی�ک م�اھی ب�ودم ک�ھ در اقی�انوس ب�ی انتھ�ای ق�رآن غواص�ی نم�ودم وب -۵۶١یگ�ر در د واصی رسالھ ای است کھ در دست دارید . ت�ا س�فری دگ�ر و غواص�ی دیگ�ر و آش�نائی ب�ا م�اھیحاصل این غ

.سالم، بدرود و شب مھتابی دگر

Page 57: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧

جلد دوم

من و قرآن

Page 58: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨

بسم رب القلم

اصل شناختحرد فقط جاودانھ بھمراه آو خود را شناختن در معنای راستین و جاودانھ اش بگونھ ای کھ شناختی-١ست . و انسان اجاودانگی خویشتن است و این خود بخود مترادف با شناخت خدا بعنوان منشأ و مظھر جاودانگی

. ھ جاودانھ تلقی شود ممکن نمی شودغیر از این شناختی معتبر ک

اسطۀ عت از خدا بوز از طریق اطاپس خود شناسی جز از طریق خداشناسی ممکن نمی آید و خداشناسی ھم ج -٢آنھم ر باشد کھمدنظ رسوالنش ممکن نمی آید مگر اینکھ خدائی بھ غیر از آن خدائی کھ پیامبران معرفی کرده اند

.الھی خدائی شناختھ نشده است ھنوزمھمل است و بھ غیر از طریق انبیای

مری اخت ھم کھ دون شنامرا بپرستید . و پرستش ب خداوند در کتابش می فرماید کھ شما را نیافریدم اال اینکھ-٣ی ی . و دیندشناسمھمل است . پس آنچھ کھ دین نامیده می شود چیزی جز طریق خداشناسی نیست یعنی تنھا راه خو

است .ھم کھ آدمی را بھ خداشناسی توأم با خودشناسی نرساند دین نیست و یا فھم ما از آن دین خط

عشق حوائی امری کور و مالیخولیائی است و خودپرستی ، –وگرنھ مثل عشق آدم پرستش حاصل معرفت است-۴ نامیده می شود کھ عاقبتی جز نفرت ندارد .

والدین خود ،و اما معرفت دربارۀ کسی جز در اطاعت محض از آن کس ممکن نمی شود ھمانطور کھ ھر کسی -۵بیش ین خود راوالد ا در اطاعت از آنھا بوده است و لذارا بیشتر از دیگر مردم می شناسد زیرا بخشی از عمرش ر

از سائر مردم دوست می دارد و این دوست داشتن ماندگار است ھرچند کھ رقیق باشد .

لذا موده است . ونو دلیل عشق مادر بھ فرزندش ھمان اطاعت محض است کھ در دوران کودکی نسبت بھ او -۶مت بھ او خد رده وناسد . و لذا مادری کھ از فرزند شیرخواره اش اطاعت نکفرزند خودش را بھتر از ھرکسی می ش

ننموده دوستش ھم نمی دارد و او را نمی شناسد و درک نمی کند .

پس اطاعت و خدمت اساس معرفت و محبت است برای عاملش . -٧

بدمت کولی اگر انسان منشأ حیات و ھستی و جاودانگی خود یعنی خداوند را اطاعت و خ -٨ ھ برترین ند مسلما د : خود ی یابممعرفت و محبت دربارۀ او می رسد یعنی عرفان و عشق . و از ھمین منظر خودش را می شناسد و

عارف و عاشق را و خود جاودانھ را و جاودانگی خود را .

ین این برتر او می رسد و آدمی از طریق اطاعت از احکام انبیای الھی است کھ خدا را می شناسد و بھ عشق با -٩ھمان دوزخ اجر این اطاعت است و بھشت ھم یکی از نتایج این معرفت است و از جنس معرفت است ھمانطورکھ

بی معرفتی دربارۀ خدا و آخرت و حیات جاوید است .

خلق ن و جاودانھ عی خداشناسی از منظر ادراک حسی بشر عین فناشناسی است و کشف خدا و حیات اخروی -١٠ کردن از عدم است ھمانطورکھ علم محسوس آدمی مرگ را عدم و معدومیت می فھمد .

ھ از بطن ف ھستی جاوداناطاعت از خدا از این منظر عین اطاعت از عدم است و اطاعت از عدم منجر بھ کش -١١ عدم می شود .

وان ررضایت دل و ب آرامش وضمن اینکھ اطاعت از خدا عین اطاعت از فطرت و وجدان خویش است و موج -١٢ ت و بالیاخطرا می شود کھ خود حس نوعی جاودانگی در ھمین دنیاست . و درست بھ ھمین دلیل مؤمنین از مرگ و

کمتر می ترسند زیرا دلشان بھ جاودانگی مربوط شده است .

ا فھم یکذاب است و نی و دینی کھ موجب اطمینان قلبی و حس جاودانگی و شھامت در پیروانش نشود یا دی -١٣ پیروانش جاھالنھ و خرافی است .

حتی میزان عشق و عالقۀ زن و شوھر بھ یکدیگر دقیقا حاصل اطاعت و خدمات این دو بھ یکدیگر است . و -١۴ عاشق بمیزان اطاعتش از معشوق است کھ بر عشق او افزون می گردد .

Page 59: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩

ی می اورای طبیعچار احساسات مدون توقع فایده انجام می دھند حتی کافرترین آدمھا ھم کھ گاه عملی خیر و بد -١۵عمل بشر دا بھشوند کھ ھمان احساس جاودانگی است زیرا برای خدا انجام شده است . و این جواب بالفاصلۀ خ

است کھ حضورش را در اعماق جان آدمی اعالن می کند کھ : من ھستم !

–دشناسی این نخستین خو در آدمی ایجاد حس جاودانگی می کند . وبنابراین اطاعت از خدا و خدمت بھ او -١۶ خداشناسی بشر است کھ امری واحد و توأمان است .

. پس عھ خلق می شوددر واقع این حس جاودانگی کھ ھمان حضور خداست با این اطاعت و خدمت فی البدا -١٧ .است واقعھ ای خالقانھ و خدائی این ھمان خلقت جدید و تولد دوبارۀ انسان است . پس معرفت نفس

و ؤمن بھ خدامبدیل بھ آدمی آدم کافر و کامال منکری بناگاه فرزندش را در تصادف از دست داد و بناگاه ت -١٨ناگاه ب. و بعد باشد حیات جاوید شد . چرا ؟ او با از دست دادن فرزند آرزو کرد کھ ای کاش حیات بعد از مرگ ھم

حقق مرزویش را د و آرخی مردم " احمق " چنین باوری دارند و فورا از این موقعیت استفاده کربھ یاد آورد کھ ب د . ی نھ جاویود ولساخت و فرزند جوانمرگش برایش زنده شد و بلکھ جاودانھ ھم شد در حالیکھ قبال فقط زنده ب

کرده باشد ی خود اختراعمرگ برا آدمی اگر دین و باورھای ماورای طبیعی را فقط از روی مصلحت و ترس از -١٩س پمی شود . اقع نبھرحال در ھمین دنیا بسیار سازنده و نجات بخش است و ھیچ راه حل دیگری تا این حد مفید و

ست . نھ نیت دین ال حقااختراعی بغایت خردمندانھ بود کھ نوابغی بزرگ بنام پیامبران ابداعش کرده اند . این حداق اینست ؟

ی فوق ان و فالسفھ اتی پیامبران را آنھم در عصر حجر و توحش و جھل مطلق بشری ، روانشناسپس بایس -٢٠ نابغھ و اعجوبھ علم و خرد دانست . این حداقل حقانیت پیامبران است . اینطور نیست ؟

ابود نیده و ا دررن ھمھ یکدیگر بشر اگر ھمین باور نیم بند دینی و اعتقاد ماوراء طبیعی ھم نمی داشت تا کنو -٢١جب ینی کھ مواور دکرده بودند و تاکنون نسل بشر برافتاده بود . آیا اینطور نیست ؟ اینھم خاصیت دیگری از ب

وم مادی ظر علاستمرار بقای بشر بر روی زمین بوده است . این یک ارزش مادی است ولی ھمین ارزش ھم از منن را در ی زمیدی بشر بر روی زمین ھستند و حتی بقابرترین ارزشھاست زیرا علوم و فنون مدرن مشغول نابو

خطر جدی انداختھ اند .

ترین یز بشردوستبوده اند و ن بنابراین حداقل ادعای علمی اینست کھ پیامبران ، خردمندترین انسانھای تاریخ -٢٢ انسانھا .

م ھانیده باز ھ سمت کفر کشبگاھانھ و اینکھ در عصر جدید کھ علوم و فنون و فلسفھ ھای مدرن کل بشریت را آ -٢٣ن ناھنده شدپد را بشر درمانده روی بسوی دین و باورھای ماورای طبیعی نموده و تنھا راه نجات روح و روان خو

. مین دنیاندگی در ھبھ ز خرین امیدعنوان آفایدۀ دین و مکتب انبیای الھی ببھ خدا می داند. این نیز دلیل دیگری بر

ر در ده برای بشدیشھ باقی مانی گیریم کھ دین و باورھای دینی برحق ترین و مفیدترین و آخرین انپس نتیجھ م -٢۴ تاریخ است و جز خدا ھیچ پناه دیگری باقی نمانده است .

بشر امی و ناجیحبعنوان تنھا حال کھ چنین است بیائیم و یکبار دیگر از روی توفیق اجباری خدا را بشناسیم -٢۵ ھمین حیات دنیوی بر روی زمین . برای ادامۀ

دی ، ون تورم اقتصاعصر ما ، عصر ھراس و وحشت و ترور اندیشھ و جان و دل و تن و روح است کھ ھمچ -٢۶ روزافزون و بلکھ ساعت افزون است . وحشت از چھ ؟

ی فقیرترین. حت بوده است بشر ھرگز ھمچون امروزه در کل تاریخش اینقدر بھ لحاظ غریزی و معیشت تأمین ن -٢٧ه اس فزایندمھ ھرھمردمان ھم از طبقۀ اشراف قرون و اعصار پیش امنیت مادی و معیشتی بیشتری دارند . پس این

از چیست ؟

بیمھ ھا ، بیمارستانھا ، تیمارستانھا ، زندانھا ، تأمین اجتماعی ھا ، بازنشستگی ھا ، مؤسسات خیریھ ، یتیم -٢٨پلیس حفاظتی و انتظامی و حراستی و اطالعاتی و دادگاھھا و مدارس و دانشگاھھا و خانھ ھا ، پرورشگاھھا ،

وزارت خانھ ھا ووو ... ھمھ دال بر عظمت تأمینات و امنیت و حفاظت و کنترل و قانون و حراست و حمایت از

Page 60: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠

شر ھرگز تا این حد مردمان است کھ در کل تاریخ بشر کسی خوابش را ھم نمی دیده است . پس اگر چنین است چرا بمتوحش و مشوش و مضطرب و ناامن و پریشان و ھراسناک نبوده است تا آنجا کھ از فرط ناامنی و وحشت

خودکشی می کند یعنی مرگ را ایمن تر از زندگی می یابد . آیا نھ اینست ؟ چرا چنین است ؟ این یعنی چھ ؟

ل شمارش ی سر بشر مشغوکتر از مرگ و نیستی بر باالچھ اتفاقی در شرف وقوع است . چھ حادثھ ای ھولنا -٢٩ معکوس است . چھ چیزی قرار است رخ دھد ؟ و شاید ھم رخ داده است ؟ براستی چھ خبر است ؟

شری بکور و کر وز ذھن حقیر وآیا این ھمان خبر قیامت نیست کھ دلھا و وجدانھا را با خبر کرده است ولی ھن -٣٠ آنرا درک نمی کند ؟

–آن شت . " قراین ھمان " نبأ عظیم " است : خبر بزرگ : " ماه دو شقھ شد و قیامت بسیار نزدیک گ -٣١

–" و در آن روز جز خدا ھیچ پناه و یاوری نخواھید یافت " قرآن -٣٢

–" در آن روز چشمھا از وحشت در حال بیرون آمدن از حدقھ اند " قرآن -٣٣

–س بشری در مقابل نگاھش عیان می شود " قرآن " در آن روز ھمھ نھان ھای نف -٣۴

–آن ان ..." قرالدین و فرزندو" در آن روز ھیچکس نمی تواند بار دیگری را بردارد و بھ کسی پناه دھد حتی -٣۵

ر ت مرگبار بشده و تشعشعا " در آن روز ستارگان فرو می ریزند ، آب دریاھا سرریز می شوند ، آسمان پاره -٣۶ باران شھاب سنگھا ، سونامی ھا و سوراخ شدن الیۀ اوزون ) ( -رد ..." قرآن بشر می با

ست ) ( و ھمھ اینھا مکررا رخ داده ا –" بارش سنگ ، بارش قورباغھ و کنھ ، بارش خون ..." قرآن -٣٧

و این نیز عین واقعیت است کھ شاھدیم . –" و زمین بالوقفھ می لرزد " قرآن -٣٨

کھ در حال –کھ طبق اخبار شیعی مردمان گروه گروه خودکشی می کنند –انۀ قیامت قرار داریم پس بر آست -٣٩ وقوع است کھ اکثر اخبارش بھ اطالع مردم جھان نمی رسد .

در آن " .."ان قدیمی و .." و در آن روز ھمھ از ھم می گریزند والدین و فرزندان ، زن و شوھرھا ، دوست -۴٠زنا وز لواط وآن ر در" ."ن و تبھکاران را خردمند می نامنددان را ابلھ می خوانند و کذاباروز صادقان و خردمن

(احادیث شیعی)افتخار می شود و مردان برای زنان خود جاکشی می کنند ..."

و د . قوع می باشثرا در حال وو دریائی از آیات و احادیث اسالمی و مسیحی و یھودی و اوستائی و ھندو کھ اک -۴١ عجبا کھ رھبران دینی ھمھ اینھا را بھر حسابی می گذارند اال آخرالزمان و قیامت .

بند و را می فری روه گروه مردمگ" و در آن روز پیامبران و امامان و منجیان کذاب و دجاالن غوغا می کنند و -۴٢ –تباه می کنند ." حدیث شیعی

اینست آن خبر بزرگ ! -۴٣

طعۀ سمت ص کامل . کھ قو دو تکھ بودن ماه را براستی کسی نمی بیند ؟ بخصوص شبھای قر و آیا شقھ شدن -۴۴عنائی مخندان است و سمت چپ پیرمردی سر در الک خویشتن . این بھ چھ –راست ماه سیمای زن جوانی گریان

است ؟

تیجۀ نھائی نشقھ القمر و ھ نخستین نشانھ اش " کھ با بعثت و رسالت محمدی آغاز و اعالن شد ک"نبأ عظیم -۴۵ی آدم ی دو تجل ت دارا) بوده است کھ این امامامامت و ظھور حق از وجود انسان (اماماش واقعۀ ختم نبوت و آغاز

حوائی است مثل علی و فاطمھ . –

ماه در عرفان ھمۀ مذاھب آئینۀ جمال حق است کھ در دین محمدی دو شقھ است یعنی جمال واحدۀ حق در دو -۴۶حواھای –فاطمھ و سپس آدم –خدیجھ و سپس علی –صورت انسانی یعنی مرد و زن متجلی شده است کھ محمد

Page 61: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١

کامل ھر عصری در این آئینھ آشکار می شوند کھ اھل ایمان انسانھای کامل عصر خود را بر روی زمین بشناسند و الاقل در ماه دیدار کنند .

ا قیامت تحوائی شاھد جمال حق ھستیم –ان و کائنات در دو جمال آدم و قیامت یعنی ھمین کھ در عرصۀ جھ -۴٧از صورت داوندکبری کھ جمال واحدۀ حق دیدار می شود کھ وحدت و یگانگی آن دو جمال است . مگر نھ اینکھ خ

خودش بھ انسان صورت بخشید و از روح خود در او دمید .

ھ و ترب الساعھ است کھ : اقھ ( قیامت ) را بسیار نزدیک ساختاینست آن خبر بزرگ ( نبأ عظیم ) کھ الساع -۴٨ انشق القمر !

ضور و شعورحین نزدیکی بھ قیامت آنقدر نزدیک است کھ " الساعھ " ( ھم اکنون ) تلقی می شود و میزان ا -۴٩ و معرفت و ایمان و شوق دیدار آدمی بستگی دارد .

ت چرا کھ خداوند اس Epistemologyناسی ھمان معرفت شناسی یا در عرفان اسالمی و خاصھ شیعی خداش -۵٠ین اذا اھالی ل. و نور معرفت است . و نور معرفت از معرفت بر معرفت برمی تابد و جمال حق را متجلی می سازدکی یدر واقع بد کھمرتبھ از معرفت استحقاق دیدار جمال حق را در آخرالزمان و قبل از وقوع قیامت کبری می یا

ز ااست قبل ار در ماهوائی در ماه است . و این دیدار جمال واحده پروردگح –کردن و یکی دیدن آن دو جمال آدم ر ر را دیداروردگاواحده پ، جمال پیرکاملی کھ این جمال را می بیند. و اما مریدان مخلص در جمال قیامت کبری

. میکنند

س کفر ر خداست . ھراعلیتی بشر مدرن ، ھراس ذات از ظھو پس این ھراس فوق عقلی و فوق مادی و فوق -۵١نده ند نسل آیچا در بشر از ظھور خالق . و این ھراس تازه آغاز ماجراست و نمی توان میزان و کیفیت این ھراس ر ونھای قوی گردا حتی تصور نمود و پیش بینی کرد . فقط از روی گرایش عمومی بشر بھ انواع مخدرات و روان

ی تر می توان میزان این ھراس را اندازه گیری کرد . قو

ANXT ست و بھ فلسفۀفلسفۀ دلھره و دل شوره و اضطراب کھ یکی از آخرین فلسفھ ھای پسا مدرن اروپا -۵٢ خداست در ظھور ت و این فلسفھشھرت دارد در واقع بیان این ھراس ذاتی و ناخود آگاه بشر در قبال قیامت اس

الش تبۀ آخرین ھ مثایشات مدرن شبھ عرفانی و پیدایش اینھمھ دجالھای رنگارنگ در سراسر جھان ب. و نیز گرابشربھ دتی منجرندک ما برای نجات از این ناامنی متافیزیکی و ھراس ذاتی است کھ بعنوان مسکن ھای شیطانی پس از

. ردو خود کشی کامل ادامھ دا ندازیراب –ھراس و ناامنی برتر و ھولناکتری می شود و این وضع تا خود

– ھراس خود ینالبتھ کھ ا ھراس و دلھرۀ دیدار با پروردگار : اینست سراالسرار مسائل بشر آخرالزمان . -۵٣د و آدمی شر می آگاھانھ و عارفانھ نیست کھ اگر می بود این ھراس و وحشت مرگبار تبدیل بھ شوق و عشق دیدا

–ینی اسی دکھ ھراس مرگبار آخرالزمانی عالجی جز معرفت نفس و جھان شن رستگار می شد . پس پرواضح است عرفانی ندارد . یعنی ھمین کاری کھ ما عمری بدان مشغولیم .

ا بر آن م و عرفانی کھ پس باز ھم برای ھزارمین بار معلوم شد کھ براستی دوزخی جز بی معرفتی نیست . -۵۴ھ در مرز شری کنی نیست بلکھ عرفان بعنوان تنھا درمان اورژانس باصرار می ورزیم یک عرفان تعارفی و تفن

ھالکت و نابودی قرار گرفتھ است : عرفان نجات بخش : عرفان درمانی : درمان عرفانی !

ل کیر از این غا نگھ دارد و و این تنھا و تنھا معرفت و علمی است کھ امروزه می تواند آدمی را در دین خد -۵۵" اگر کسی کھ : ن خاصیتی ایجاد نمی کند و گوئی این کالم پیامبر عزیزمان برای امروز ماستشریعت ھا کمتری

چون ونافق است اشد مھمۀ احکام شریعت مرا حتی از مستحبات و مکروھات تماما بھ اجرا نھد ولی امام نداشتھ ب بمیرد روحش تا قیامت در قبر محبوس است . "

فتی جز این معرامام است و ب تی برخاستھ از امام و منوط بھ امام و متصل بھ ظھورزیرا کل این عرفان قیام -۵۶ قلبی کھ نجات بخش باشد حاصل نمی آید .

از این منظر ظھور موعود و امام آخرین و آخرین ظھور جھانی فقط و فقط آماده سازی معنوی بشریت برای -۵٧. این جامعۀ امام زمانی و بھشتی ھم فقط و فقط بھ قصد تعلیم قیامت است و نھ صرفا پدید آوردن یک تمدن بھشتی

می فرماید : " بھشت برای این (ص)و تربیت عرفانی بشریت است و نھ عیش و خوشی . ھمانطور کھ پیامبر اکرم . تت است و نھ بھشت غرایز و حیوانینائل آیند . " پس این بھشت معرف (ع)است کھ متقیان در آن بھ علم کلمھ علی

Page 62: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢

زیرا تمدن مدرن ھمھ انواع موھبت ھای غریزی و جانوری بھشت را برای بشر فراھم آورده است و در این عیش تباه و دیوانھ شده است و لذا بھشت امام زمانی از جنس جنات نعیم است یعنی بھشت نعمت ھاست و نھ رحمت ھا .

دیدار با خدا مھیا می کند . اینست جامعھ امام یعنی بھشت عرفانی و نھ بھشت حیوانی . بھشتی کھ بشر را برای . : بھشت " ن والقلم و ما یسطرون "زمانی

ھم قدیم و ھم مخلوق . براستی کھ چھ کتابی است این قرآن کھ ھم شاھد است و ھم مشھود . ھم خالق است -۵٨ است و ھم حادث . ھم تأویل است و ھم تأخیر . براستی : القرآن مأ القرآن !

است ر خود داردتا ابد براستی کھ اعجاز آفرین ترین پدیده عالم ھستی است چرا کھ ھمۀ عالم ھستی را از ازل -۵٩ تش می کندھدای بھ ظاھر و باطن امور . و حیات و ھستی ناطق است و با آدمی گفتگو می کند و در این دیالوگ

بسوی خدا .

قرآن لمات را کھ درئیل ھمین کآیا خداوند بواسطۀ جبر نازل شده است (ص)براستی قرآن چگونھ بر محمد -۶٠بھ زبان ئیل است .ز جبرخوانیم بھ پیامبرش القاء نموده است و یا این کتابی کھ در دست داریم استنباط پیامبر امی

الفاظ بھ ا با ھمینراوند دیگر نزول وحی از خدا بھ جبرئیل و از جبرئیل بھ محمد است ؟ یا جبرئیل مستقیما کالم خد محمد ، دیکتھ کرده است ؟

" قل " یات بایستی بااگر کل قرآن بی ھیچ دخل و تصرفی در عصر عثمان مکتوب و مدون شده باشد ھمۀ آ -۶١ل " آغاز ره با " قار سو(بگو) از جانب جبرئیل باشد یا الاقل ھر سوره ای با " قل " آغاز شود . در حالیکھ فقط چھ

؟ ستقاء شده اولش الد خداوند بھ رسآیا برخی آیات و سوره ھا بیواسطۀ جبرئیل از جانب خوشده است و چند آیھ .

حی زه تر و وئی از قرآن مناحادیث قدسی آشکارا کالم مستقیم خداوند با رسولش است و اگر معتبر باشند گو -۶٢ برتری است و یا احادیث معراج ھم ھمینگونھ است .

آیا ت چیستند .یا این نوع آیاخطاب بھ خداست مثل سورۀ حمد . آ (ص)ا اصال کالم محمدآیات و سوره ھ برخی از -۶٣ ند ؟ می آموزا خالق این آیات تلقین ذکر و دعا از جانب خداوند و جبرئیل بھ رسول است کھ سخن گفتن بنده را با

د سوم شخص مور وانبرخی از آیات و سوره ھا خطاب بیواسطۀ خدا بھ رسول است و برخی رسول بھ عن -۶۴ خطاب است و گوئی خداوند با جبرئیلش دربارۀ رسول سخن گفتھ است .

ھ عالم کوانده می شود برخی از آیات و سوره ھا مخاطب خاصی ندارد و حکمت ھائی است کھ بطور عمومی خ -۶۵ و آدمیان را در بر می گیرد .

ز تقرب اثابۀ سھ درجھ ش را منظور داشت کھ بھ مدر حقیقت می توان ھر سھ نوع ارتباط خداوند با رسول -۶۶ ی ( مثلا ستادهرسول بھ خداست کھ در قرآن ھم مذکوراست کھ : خداوند با کسی سخن نمی گوید اال بواسطھ فر

رخ ص)(حمد رای مب) یا از طریق سروش غیبی و یا از پس پرده ای . و نوع و درجھ ای برتر و چھارمی ھم جبرئیل. زیرا حدودی در معراج است و در سورۀ نجم شرحش رفتھ است کھ ارتباطی دیداری بوده است تانموده است کھ

تھی نھ بھ دانست من هللا سخن از دیدن است آنھم دو بار و دیداری یقینی بوده است کھ می توان آنرا درجھ ای از لقاء ری از حضور خداست. تمام و کمال . زیرا سخن از " لقاء هللا " نیست بلکھ دیدار نشانۀ کبی

ا یرده است و کدیدار (ع)علی در احادیث معراج آمده کھ پیامبر آن نشانۀ کبیر را در سدرة المنتھی در جمال -۶٧ست چیزی نی ایچ کس جمال بسیار شبیھ علی . و بدون شک این نمی تواند لقاء هللا باشد زیرا کھ خداوند شبیھ ھی

نھ شبیھ وی شود مخاک مظھر جمال واحدۀ پروردگار بوده و این ھم آن محسوب در عالم (ع)مگر اینکھ بگوئیم علیھد ده و نخوانرسی آن . کھ این بحثی دگر است کھ یک مناقشۀ تاریخی در فلسفھ و عرفان بوده است و بھ جائی ھم

ز ھم یده کھ باند ھم ، شکی ندارد و از این مباحثات بی نیاز است و آنکھ (ص)رسید زیرا آنکھ دیده است مثل محمد این مباحثات ھیچ کمکی نمی کند جز ایجاد شبھھ .

بھرحال در مباحث عرفانی این یک اصل است کھ خداوند از صورت و روح خود بھ انسان بخشیده و ھر انسانی -۶٨ان بمیزان ایمان و عرفان و اخالصش بھ جمال و کمال حق نزدیک می شود . ولی آیا خود او می شود یا نھ ، ھم

مناقشۀ مشھور است . ولی اگر بھ او نزدیک ھم شود پس شبیھ او می شود و این شباھت خود منشأ شرک و الحاد " تلقی شده و در دعای جوشن کبیر ھم " بی مثل " حید ، خداوند آشکارا ، "بی ھمتاعقیدتی است زیرا در سورۀ تو

نامیده شده است . پس این معما چگونھ حل می شود ؟

Page 63: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣

ل" آیا این مث.ا مثل من شوید من اطاعت کنید ت ازسی آمده کھ خداوند می فرماید : "طرفی باز در حدیث قداز -۶٩است و ورۀ توحیدبا س بھ چھ معنائی است . در کمال یا در جمال . یا ھر دو . از ھر حیث کھ باشد باز ھم در تضاد

اصل بی ھمتائی را خدشھ دار می سازد یعنی " ولم یکن لھ کفوا احد " را .

عرفان صل محوری ایناست زیرا پس مسئلھ چیست ؟ یا باید کل عرفان و خاصھ عرفان امامیھ را باطل دان -٧٠ ھمانا فنای در ذات است و ھمچو او شدن . و یا فھم دیگری عرضھ کرد .

و کامال بھ معنای ظھور پروردگار در انسانی بدا -٧١ یرا زفی می شود نیم تناقض منتاگر فنای در ذات را دقیقاا رصل احدیت اھ نھ تمام و کمال . این مسئل بشریت و مخلوقیت از میان رفتھ و الوھیت وخالق آشکار شده است بھ

می دشھ دار نخا ھم خدشھ دار می کند زیرا خدا ھمچنان یکی است و نھ دو تا یا بیشتر . و اصل " بی ھمتائی " رنھ د خداست ویھ خوسازد زیرا دیگر بشری در کار و میان نیست کھ بخواھد شبیھ خدا شده باشد . این خداست و شب

مال بشر با ج رت بشری نفی شده و جمال الھی آشکار شده است کھ باز ھم بی ھمتاست و مخلوطیبشر . یعنی صو و یا شریکی از کمال بشری ھم نیست . آیا نھ اینست ؟

نند جعلی کد را مطرح می پس احادیثی کھ وحدت وجو ،برخی می گویند کھ چرا این معارف در خود قرآن نیست -٧٢ند این ھ خداوکهللا المخلصین در قرآن ھمان بحث وحدت وجود است ت کھ وصف عبادھستند . مسئلھ اینسو کذاب

ظھر ستند پس مھاوند مخلصین را مسئول اعمالشان نمی داند و خود را مسئول آنھا می خواند . یعنی مظھر ارادۀ خدیان کانھ در ممشر ھتکمال و جمال اویند . وقتی کسی شبیھ خدا شد دیگر از بشریت فنا شده است و لذا مسئلۀ شبا

ست ی انسان االلھ نیست . این خود خداست در درجات تجلی کھ خلیفۀ بشری شده است این ھمان معنای مقام خالفت کھ اصل اول عرفان امامیھ است .

ون امر بھ در قرآن ھمچ نوگرنھ " تخلقوا باخالق هللا " دعوت بھ شبیھ اخالق خدا شدن است . کل امر دی -٧٣لگی صفات ھا جم، رحمت ، علم ، حلم ، طھارت و امثالھم ھمانا امر بھ شبیھ خدا شدن است زیرا این، عدلصدق

و فاسد و شرور خداست . آیا اینھا شرک و الحاد است ؟ آیا برای مشرک و ملحد نشدن و مؤمن خالص بودن باید یست ؟ نطور نباشیم . آیا ایدزد ، زناکار و رذل و احمق بود تا شبیھ خدا نباشیم و البتھ شبیھ شیاطین

شیطان ویطان می شویم پس اگر بھ کنھ باورھای مخالفان وحدت وجود برسیم عمال دعوت بھ پیروی از ش -٧۴ست ؟ یا نھ اینآیم . پرستی حاصل می شود کھ گوئی ھمان اسالم ناب و توحید است تا مبادا برای خدا شریک قائل شو

یت از ائمھ کر و تبعی تفعلنا این اندیشھ ھا را تبلیغ می کنند مثل شیخیھ کھ حت امروزه برخی از فرقھ ھای اسالمی را کفر و الحاد می دانند .

ی آورد مطاعت ، شباھت " اطاعت از خدا " کھ محور دین است محور توحید و اساس وحدت وجود است زیرا ا -٧۵ بھ ع)(ی . عل د بیشتر بھ آنان شبیھ می شوندھمانطور کھ کودکان ھرچھ کھ از والدین خود بیشتر اطاعت کنن علنا

مؤمنانش امر می کند کھ " از من اطاعت کنید تا ھمچون من شوید چون سلمان " .

ی و عمل بشر ھر چھ کھ نفس ولی مسئلۀ باریکتر زمو اینجاست کھ جز اھل عرفان در نمی یابند ، و آن اینکھ -٧۶کھ قرار داردن، بشر حضور ی گردد یعنی در آن صفات الھی شدهت تھی مبھ صفات الھی نزدیکتر می شود از بشری

قوا و تدرجھ از حلھ و" ( الھی شده ) جز این نیست . بنابراین در ھر مرشد شریک خدا تلقی گردد. معنای "متألھبا اصالح عمل ھم این شرک در حقیقت امر رخ نمی دھد .

گز واقعیت وھم است و ھریق عرفانی است اینکھ شرک اصال یک تمسئلۀ بسیار مھمتر کھ از نکات بسیار دق -٧٧ شبیھ خدا ریک ونمی یابد و گرنھ بقول قرآن زمین و آسمانھا فاسد می شد . یعنی آدمی سعی می کند خود را ش

طال عث ابسازد و چنین تصوری داشتھ باشد و این یک سوء ظن است کھ ھمین سوء ظن گناه عظیم است کھ با ینی می شود . تالشھای د

نفس ید کھ اصال دنگریم خواھیم آنگاه کھ عمل خالصانھ ای از ما سر می زند اگر اندکی بعد بھ ماھیت آن عمل ب -٧٨الصانۀ دینی و خ شھایو ارادۀ بشری ما در آن دخیل نبوده است و برای لحظاتی فنا بوده ایم کھ البتھ این اجر تال

یل اخالص دخ وقوع انھ را اموری غیر ارادی بشر دانست ارادۀ بشری قبل ازبشر است و لذا نمی توان اعمال خالص . نمی داند مالشانآنان را مسئول اعبوده است و لذا اخالص رخ نموده است مثل وصف مخلصین در قرآن کھ خداوند

تند بلکھ "خدا زده" و بیھوده نیست کھ کافران ، مخلصین را دیوانھ می نامند یعنی بی اراده . اینان جن زده نیس -٧٩ھستند کھ خدا بر جای آنان نشستھ است و آنان برای رسیدن بھ این مقام عمری جھاد کرده اند پس این بھ اصطالح

Page 64: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤

نی مقام دوستی بی اراده گی ھم محصول ارادۀ آنان است . این یگانگی است و وحدت وجود یا ھمان مقام والیت یعراده گی و نھ بی اراده گی . این ھمان عشق است . ھمانطور کھ آرمان خدا . دوستی و نھ شراکت ، ھم ا –انسان

عاشق اینست کھ در معشوق فنا شود . این مقام وصال است و کمال اجر آدمی در دین .

فاع از دگونھ در لباس پس در جریان نتایج عملی مخالفت با وحدت وجود بوضوح ابلیسیت را شاھدیم کھ چ -٨٠رمندانھ بطرزی ھن ان راتقدیس خدا ، با خدا در جدال است و حق آدم و مقام خالفت اللھی انس توحید و مقام تنزیھ و

است کھ ز آش بودنغتر او فیلسوفانھ ، انکار می کند و انسان را بھ پیروی از ابلیس می خواند . این ھمان کاسۀ دااز وی شدن و دربارۀ خدا غیرتاول صفت ابلیس است کھ در فرھنگ ما موسوم بھ " جانماز آب کشیدن " است

ست ؟ این یا نھ اینآیس ! ناموس خدا دفاع کردن ؟ ! کھ این آدم لجنی را با خدا و دوستی با خدا چکار ؟ ! اینست ابل راز تاریخی عداوت با تصوف حقھ است . کھ البتھ تصوف دجالی ھم حسابش روشن است.

ا نیست م ترین آنھظیم تر یا عظیودی از موجودات عالم ھستی منتھی عبارھا و بارھا ادعا کرده ایم کھ خدا موج -٨١یعنی .ضور دارد لما حو حتی قادرترین و داناترین آنھا . این خود شرک عظیم است کھ در نزد بسیاری از عوام و ع

خداوند برترین موجودات از میان موجودات نیست .

نھای جاھل د و لذا انساشو و لذا بواسطۀ معرفت شناختھ می خداوند نور معرفت انسان دربارۀ خلقت خداست -٨٢ نند .) در قیامت کبری تاب دیدارش را ندارند و خود را در دوزخ آنھم با صورت سرنگون می ک(کافر

ده ود بلکھ دیکھ فقط دیده شخداوند می فرماید کھ جھان را خلق کرد تا شناختھ شود بواسطۀ انسان . نھ این -٨٣ شناخت و نھ فقط حواس . شود بواسطۀ

ر قیامت دیدار کامل دند کھ البتھ و لذا عارفان حتی قبل از قیامت کبری ھم او را در درجات تجلی دیدار می کن -٨۴ کبری ممکن می شود .

دار کند وند را دید خداشناختی کھ تبدیل بھ نور در چشم دل می شود کھ چشم سر بواسطۀ آن نور می توان -٨۵ دیدار می کرد . (ع)کھ علیھمانطور

نور معرفت چیست و چگونھ حاصل می آید ؟ اینست کل مسئلھ عرفان عملی . -٨۶

ر او داو بھ دیا یعنی بواسطۀ آدمی با نور معرفتی کھ خداوند بھ او می بخشد نور جمالش را مشاھده می کند . -٨٧تھی لحظھ ت . منکھ شاھد و مشھود ھر دو خداسکھ شاھدی بنام بشر در میان نیست بل . در لحظھ اینائل می شود

لش بک " وزیھا " فل امرای بعد کھ بخود می آید این دیدار را بھ یاد می آورد بصورت بازتاب و ذکر جمالی و یا بقو)Flash Back . مثل شنیدن پژواک صدا . (

ی شود و مھ کھ عمیقتر ھرچ و می دانیم کھ خداوند را بواسطۀ خودشناسی می توان شناخت و اما خودشناسی -٨٨وج افر و صبھ ذات نزدیک می گردد بھ آستانۀ فنا می رسد کھ وادی حیرت محض است و احتضار ذھن و لحظۀ

، وک و دلپپاک بسر می برد کھ ذھنحضور قلب . این ھمان " آستانھ " است کھ آدمی در وضعیت صفر و اکنونیت تضار ظۀ احنھایت شبیھ لح ھ زمانی در کار است . براستی بیحضور و شوق و عطش محض است کھ نھ مکان و ن

د ر مرز وجود و ب. اینجا قلمرو امحای " من " است . این غایت خود و خودشناسی است یعنی فنای از خوموت استاین توشۀ .است و عدم ایستاده ای . و آنکھ ایستاده نیز تو نیستی بلکھ نور معرفت است کھ ھمان توشۀ آخرت

و جاودانگی توست کھ او را دیدار می کند در یکی از درجات ظھور . آخرت

ست قای در فنابی . این ھمان تو باید حاضر باشی تا او ظاھر شود . و حاضر بودن تو ھمان نبودن توست بھ آن -٨٩ی کھ می بینود دی بخکھ بھ فنای در بقا منجر می شود و دیدار حاصل آمده است . و چون بخود می آئی و باز می گران یدن : و کدحال دیده ای و دیده شده است . و بلکھ دیده شده ای . این واقعھ ای توأمان است : دیده شدن در

. شاھدا مشھودا

نور معرفت بمعنای نور شناختن چیزی یا چیزی را بھ گونھ ای و با ایده و فرمولی شناختن نیست . بلکھ اتفاقا -٩٠خدا را از آن کھ می توان علی را فھمید کھ : " بر این مطلق . و اینجا و فقط اینجاست مطلق نشناختن است و یقین

شناختم کھ نشناختم ! " آیا این یک دیالکتیک یا پارادوکس است ؟ نھ ! این عین توحیدی عرفانی و عرفان توحیدی بلکھ نیستی . این نور یستیاست کھ در آن شناختن عین نشناختن است زیرا تو دیگر دو تا نیستی بلکھ یکی ھم ن

. معرفت است

Page 65: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥

این شعر نیست بلکھ " واقعھ " است . -٩١

" اذا وقعت الواقعة . لیس لوقعتھا کاذبة . خافضة رافعة ... " -٩٢

کھ خدا می بینید ت . )( آنگاه کھ واقع می شود واقعھ . کھ نیست وقوعش را دروغی . باال برنده ای فروگذارنده اس ی حرف می زند ظاھرا دیالکتیکی و افسانھ ای . ھم ھمینطور

ست و قی تصور ای نیست و مابیتحاال چرا نام این واقعھ را واقعیت گذاشتھ است خدا ؟ زیرا جز خدا ھیچ واقع -٩٣نین چط در : عدمی وجود نما ! فقط خداست کھ وجودی موجود است و واقعیت است . و انسان واقعی ھم فقبس

ود فرضی ک موجیواقعی می شود یعنی انسان می شود و تا قبل از آن یک انسان فرضی و بلکھ واقعھ ای است کھ است کھ نھ ھست و نھ نیست .

ھ آفتاب ببازگردیم اشد کھ بایستیو اما هللا ، نور است در قرآن . کدام نور ؟ نور خورشید البد ؟ اگر چنین ب -٩۴ یان و فراعنھ و بلکھ آتش پرستی . پرستی مذھب شینتو و میترائیسم و مذھب بابل

وری بر نوری شود و این نهللا ، نور معرفت است " کھ مثال نورش بھ چراغی می ماند کھ خودبخود مشتعل م -٩۵ : نور علی این مثال خداوند در کتابش واضح می سازد کھ نورهللا نوری است ورای نوری کھ می شناسیم –است " نور !

ت کھ ن ھمان نوری اساست کھ نور آفتاب در مقابلش کورسو می شود و دود می زند . ایاین ھمان نوری -٩۶ی دھد . ممبر عبور ل پیاوجود پیامبر را بی سایھ می کند یعنی نور آفتاب را دفع می کند و یا نور آفتاب را از ھیک

ت . ر معرفت اساین ھمان نوری است کھ چون مھتابی بر دور سر اولیای الھی دیده می شود . این نو

ھ نور رب بشعشع می شود م آنکھ دود زدن آفتاب را دیده است می داند کھ آن نور چھ نوری است کھ " زمین -٩٧ی ر معرفت علین نور معرفت عارف است کھ نور رب است در او و بر او و با او و حتی بی او . چون نوا –" قرآن

انور است " ر ،ر علی است و بیھوده نیست کھ عارفان آیھ " هللاکھ با ھمھ عارفان ھست . و این اصال ھمان نو تأویل می کنند بھ علی . و علی را نور هللا می خوانند .

یعنی بی علی نمی توان خدا را دید ھمانطورکھ پیامبر اسالم ھم در معراج تما -٩٨ ور نو چون بھ با علی بودما ، او را دید لذا او را علی وار دید . علی

م کھ آفتابمال حیرت دیدشدم و با ک یدر دازگاره یک روز صبح درست بھ ھنگام طلوع آفتاب مواجھ با طلوع -٩٩ دود می زند . اول پنداشتم کھ مشکل بینائی پیدا کرده ام ولی نظ اد کھ مغرب افت رم بھبسیار کوچک شده و علنا

نتھی رده بود متابی کتمام آسمان را غرق در نوری مھ لوء آن را کھء تال و آفتابی دیدم آنھم فقط و فقط نورش رال زمین . و لوعی از دد . طبقدرتی میلیونھا بار شدیدتر از نور ماه . و این نور نھ از آسمان کھ از زمین باال می آم

ر ورشید را کھ خواین طلوع زمین بود ک –ھمانجا این آیھ را دیدم : " و زمین بھ نور پروردگار طلوع می کند " ش ختھ و نفتبح سوصکنی تا خاموش شود مثل فانوسی کھ تا . و دود می زد فقط کافی بود کھ فوتکرده بود نھ مرا

تاب رشید ھستیین خوتھ کشیده باشد و شیشھ ای دود زده و نیمھ شعلھ ای دودین و ھمین . با خود گفتم کھ ھالۀ ا چنین است پس آن خورشید چیست : آن خورشید جمال .

دم ؟ این وآیا اصال ب س من کجا بودم .حال کھ آن وقایع را بھ یاد می آورم می بینم کھ من اصال آنجا نبودم . پ -١٠٠ین چھ ھرگز ! ا رگز !او بود کھ بود و حاال من می بینم کھ حاال تازه ھستم و ای کاش ھرگز نمی بودم . ھرگز ! ھ

ا بود کھ ن فقط آنجھ ! منمتحانی است . آیا من براستی ھستم . بودنی است کھ تو باشی و او نباشد . خدایا این چھ ان کسوف ! ھمچو !بودم . من اینجا فقط یک سایھ ام ، سایھ ای رنجور بر دامن نور . چھ لکھ ای زشت و ناجور

ان دشمن انس براستی کھارد؟ ھرگز! من خصم خویشتنم . "من جلوی نور را گرفتھ ام . آیا نور خصمی جز من د –" قرآن .اری استآشک

یستم ش از این نھ ھم اینک ھم بیکاگر قرآن نمی بود آیا من اینک دیوانھ ای در دارالمجانین نبودم . ھرچند -١٠١ نباشد . ز ایندر این دیوانھ خانۀ بزرگ . ولی الاقل بر دیوانگی ام آگاھم . و فرق من با دیگران شاید ج

تم کھ این وقایع چیست ؟ تازه من از قرآن عربی ھیچ نمی دانستم . و بعد آری اگر قرآن نبود من چھ می دانس -١٠٢ . بھ تو بگویم آنچھ کھ دیدی چھ بوداز ھر واقعھ ای گوئی بمن می گفت کھ : برو قرآن را بردار و الیش را باز کن تا

Page 66: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦

بل ود در مقابخ نموده وز قبل رو من ھرجای قرآن را کھ باز می کردم ھمان واقعھ ای کھ لحظھ یا ساعت یا ر -١٠٣ندرت بروزه نگاھم خوانده می شد نھ بھ عربی و نھ بھ فارسی . بلکھ بھ زبان سنگسری غلیظ و سلیس کھ ام

ند . می کننمکالمھ می شود اال در پیرزنان باالی صد سال کھ نوه ھا تقریبا جز برخی کلماتش را فھم

الطم بودم . بود چون قایقی بر دریائی مت و زلزلھ ای بی امان کھ دیگر برایم عادی شده -١٠۴

–آن ض رجا ... " قر" اذا وقعت الواقعة . لیس لوقعتھا کاذبة . خافضة رافعة . اذا رجت االر -١٠۵

و زمین نده است .روآورآنگاه کھ واقعھ بھ وقوع می پیوندد کھ نیست ھیچ دروغی در این واقعیت . باال برنده ای ف( )ای لرزهمی لرزد با چھ

یست . نمین لرزه عنی زیو جالب اینکھ این لرزه با لفظ " زلزلھ " نیست بلکھ " رج " است : لرزه و چھ لرزه ای . ھر چند کھ لرزه است .

مین ن است کھ زھ این لرز ذات مو با این لرزه تا قلب ھمۀ سلولھای بدنم می لرزید و گاه احساس می کردم ک -١٠۶ ا کسی جز من خبر از این زلزلھ ھا نمی داد . را بھ لرز آورده است زیر

ود . و من اتم رخنھ کرده بذاین زلزلھ مخصوص من بود . این زلزلھ حضور خدا بود کھ بھ جان و تن و تا -١٠٧گاه با د . ومکررا از ھوش می رفتم و براستی می مردم و عرق سرد موت حتی تشک زیر پایم را خیس می کر

تھ و ر حال نشسام دمد می توانستم تعادل درون و برونم را برقرار کنم با دوال و راست شدن لرزانیدن عمدی بدنمود: خبر بظیم عه است: نبأ . کھ خدایا چھ خبر شدبید می لرزیدم بر سر ایمان خویش . براستی چوندراز کشیده

! بزرگ

ل نکرده ر خود تأویآیات الھی را د آدمی تاخواستم چند آیھ ای را تأویل کرده باشم خودم را تأویل کردم . ولی -١٠٨خود واند بقولخی می اباشد از قرآن بوئی نبرده است و با ھر میزانی از ایمان ھم کھ قرآن را بخواند گوئی قصھ

قرآن : اساطیر االولین : قصھ ھای قدیمی !! زیرا می گویند " ثواب " دارد .

ود کھ ھیچدی بو چھ خوش با ا بھ باد داد و چھ بادی و چھ بودی .ثوابی کھ من از قرآن بردم دودمانم ر -١٠٩اھد ائی می خوطھور بودی از من بھ جا نگذاشت اال خاطره ای بس تلخ و دردناک از بودی بسیار بد کھ فقط شرابید کن ون عودچت کھ تا این خاطره را بزداید و خطرات این خاطرات را با خود ببرد . چھ خطرناک است برخی خاطرا

براستی نھ ایمان بر جای می نھد و نھ عرفان .

ردند . ز من پاک کاو تاریخ را ھم آن لرزه ھا چھ خوب مرا خانھ تکانی کردند حتی غبار آباء و اجداد و نژاد -١١٠ مغان ! راباتو اینک فقط ھستم و ھمین ! ھستم چون ھستم . و گزارشی از آخرین وضعیت بشری ، گزارشی از خ

و اما براستی چیست " واقعیت " از منظر قرآن ؟ -١١١

ا " رھی و زمان ن و فضای المتناقرآن کل کائنات را آیات می خواند یعنی عالئم ! زیرا کل جھان ھستی و مکا -١١٢عالئم بھ مثابۀ ت ھمھراه " می داند یعنی دین : راھی کھ بھ خدا می رسد . و لذا ھمۀ موجوداتش از ذرات تا کرا

شد . دا باخنندگی ھستند در مسیر راه . پس کسی این عالئم را درک می کند کھ اھل رانندگی و در راه را

انند و مازی می خونجا نشستھ اند و تقریبا اکثر قریب بھ اتفاق اھل دین و خاصھ مسلمانان متدین ھم تازه یک -١١٣داوند در خگوئی وگامی بسوی خدا برنمی دارند روزه می گیرند و خیرات می دھند تا خدا بھ سویشان آید . خود

ھ زه مؤمنانین تااجایگاھی در زمانی کھ قیامت کبری است در انتظار نشستھ است تا با مردن بھ حضورش برسند و ترین بینش دینی است .

. داردنعنائی چ مرشان ھی " در نظبندرت کسی دین را بمعنای واقعی کلمھ یعنی " راه " می داند و " سبیل هللا -١١۴امیده می هللا " ن سبیل در حالیکھ اولین امر خداوند بھ کسانی کھ ایمان می آورند امر بھ ھجرت است کھ " ھجرت فی

جرت ھال ، مشود و این اولین حرکت و سفر بسوی خداست کھ حرکت از وطن و زادگاه است . و سپس ھجرت از ایتا ... و نھ وامعھ ، ھجرت از نام و آبرو و مقام و ھجرت از ج از عیال و فرزند ، ھجرت از جان ، ھجرت از نان

ھجرت از عزیزان ( دل ) یعنی از تمامیت خود ، دل کندن یا دل را از خود کندن .

Page 67: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧

ن ر منزلی بیھلھ ای از راه و و اقامۀ صلوة و سائر عبادات ( فروع دین ) اموری است کھ در راه و ھر مرح -١١۵یضھ نبودن عر ی خالینھ اینکھ آدم یکجا بنشیند و غرق در حیات جانوری و غرایز باشد و براراه پیدا می شوند .

گذارد وی خدا میاب جلتند تند نماز بخواند و تازه نماز شب ھم بخواند . و بعد ھر چھ کھ نماز می کند و صورت حسست . و ودرواسی ادت و رو یا از روی عاپاسخی نمی یابد و لذا قبال کافر می شود و مابقی نمازی با اکراه یا ریا

ی اھل راه یند . یعنن خدااینست کھ فریاد خدا در می آید کھ : وای بر نماز گزاران سھوی و ریائی کھ تکذیب کنندۀ دی نیستند .

ت نواع عباداای می شود و ھمھ با ھر یک از عالئم ( آیاتی ) کھ یک سالک در راه برمی خورد مستلزم عبادت -١١۶جھاد آیات ،انفاق آیات مثابۀ عبادات آیات ھستند و نمازھای آیات . روزۀ آیات ، حج آیات ، خمس و زکوة آیات ، بھ

، ودو صلوة ب د عبادتحکھ عالیترین . ھمانطورکھ پیامبر اکرم در معراجش بمعروف آیات و... . و معراج آیاتو امر ر !آیت الکبری خدا روبرو شد : نشانۀ کبی ھمانطور کھ بھ ھنگام صلوة این واقعھ رخ نمود ، با

ازل و آیاتد بھ یکی از شھرھا و من" ( صلوة ) در لغت بمعنای " وارد شدن " است و بھ مثابۀ ورو"صل -١١٧ندگی ادای ران چھ ھابین راه است . وگرنھ معنائی ندارد . مثل کسی کھ در خانھ اش نشستھ و بر روی صندلی مثل ب

دام ست و ھر کاندگی گوئی در راه سفر و مشغول رانندگی است . اقامۀ صلوة درست مثل آداب ران را در می آورد کھ یره . غنھ و از اعمال نماز ھمچون یکی از اعمال رانندگی مثل گاز ، دنده ، کالج ، ترمز ، فرمان ، آئی

و اخالص ر مسیر و اصالحیو ھر " تکبیر " بھ مثابۀ یک سالم یا خداحافظی با یک نشانھ است برای تغی -١١٨ مسیر و امتداد و استمرار آن برای متوقف نشدن : هللا اکبر !

ز از عبور ا ین حال خود بخشیبھ زبانی دگر نماز مثل مرور راه و مسیر از روی نقشھ یا ماکت است و در ع -١١٩ھ ا ما را بتھیم دا می خواباریکترین بخش راه است . مگرنھ اینکھ در سورۀ حمد کھ اساس و آغاز نماز است ازخ

اه دچار گرگ در بین ر و یا راه مستقیم ھدایت کند و ما را بھ کوره راه و بیراھھ نیندازد کھ گم نشویم ( و الضالین )فر و سدر آغاز ست کھو دزد و اشرار نشویم ( مغضوبین ) . در واقع بھ بیانی دگر ھر نمازی بھ مثابۀ دعای سفر ا

قصد ؟ یک مامست ام می دھیم . اینھا ھمھ آداب سفر است و راه . ولی کجاست راه ؟ و کدھر منزلی و شھری انج مسالک و مؤمن حقیقی باید در ھر مرحلھ ای از عمرش یک مقصد تازه ای داشتھ باشد کھ او را ر بھ دیداستمرا

ار شدن ، انھ دشدن ، خخدا نزدیکتر می سازد . ولی مقصدھای زندگانی ما چیستند : ازدواج کردن ، بچھ دار ،دندار ش رعیت دار شدن ، دست بوساتومبیل دار شدن ، باغدار شدن ، مدرک دار شدن ، پست دار شدن ،

وئیم گسیدیم می رچون معشوق دار شدن ، پولدارتر شدن و پولدارتر شدن و پولدارتر شدن تا دیدار خدا ؟ ! و آنگاه با صورت در آتش دوزخ سرنگون می کنیم . " ای کاش خاک می بودیم " و آنگاه خود را

یرا بودیم ؟ ز ھ ای کاش خاک میکآیا می دانید چرا در روز قیامت بھ ھنگام رویاروئی با خدا آرزو می کنیم -١٢٠د . ی نمی مانن باقھرگز لحظھ ای فکر نکردیم کھ بزودی بھ خاک خواھیم رفت و جز خاک از این دنیا چیزی برایما

ن و پتھ پلو شدگا گان وفقط خاک شدگان می توانند دیدار خدا را تاب آورند نھ پول شدگان ، پست شد زیرا در آنروز. پرشدگان ودگان شدگان و پالستیک شدگان و پلیمر شدگان و پز شدگان و پدر شدگان و پائین تنھ شدگان و پی ش

. انیده اندی سوزه او پاک شده اند و پبلکھ فقط پاک شدگان می توانند دیدارش را تاب آورند . آنانکھ در را

الت و ھای زمین را آسفآنھائی کھ خاک را در شأن خود ندیدند و بھ پرستش نفت پرداختند و ھمھ خاک -١٢١ قیراندود و نفت آلوده کردند و اینک خود را در آتش دوزخ کھ از نفت است سرنگون می کنند .

ت زندگیست قع و واقعیدین ھر آئینھ وا : ان الدین لواقع : یعنی براستی کھخداوند می گوید کھ یا ایھا الناس -١٢٢می نوبت دین رگ ھممو نھ بعد از مرگ . ولی اکثر ما می گوئیم : در این دنیا زندگی خودمان را می کنیم و بعد وانیم تا آن ا ھم می خاز رمرسد و انشاء هللا چون آنجا دیگر ھیچ کاری نداریم کھ بکنیم متدین می شویم . حاال این ن

دنیا دست خالی نباشیم و سرمایۀ اولیھ برای دین داری کردن داشتھ باشیم .

رمایۀ وی رسید و اصل سسرمایۀ حیات آخرت ما نماز نیست بلکھ بواسطۀ نماز می توان بھ سرمایۀ اخر -١٢٣ کشیده ایم . آخرت آن بخش از دنیائی است کھ در راه خدا از دست داده و یا از آن دست

. ) بلکھ نقشۀ راه است کھ مستمرا مرور می کنیمنماز ، راه نیست (دین نیست -١٢۴

) بلکھ راھنمائی است : اھدنا الصراط المستقیم ! راه خواھی است ، راه جوئی نماز ، راه نیست (دین نیست -١٢۵ است ، راه شناسی است .

Page 68: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨

استان " دشدن . و اینست خاک شدن . یعنی تمرینی برای خاک و لذا آخرین عمل نماز ھم سجده است یعنی -١٢۶ خاک " در روز قیامت .

نی رای خدا یعبھ تن با " من " ماھیت معنوی و باطنی این طی طریق تماما جھاد با خویشتن است نبرد تن ب -١٢٧دی عرفت توحیماعۀ کر و اشبرای ماندن در ایمان و پاالیش آن و توسعھ و تعمیق آن و امر بھ معروف و نھی از من

جھت ارتقای ایمان خویشتن .

، دزدان ان ، ریاکاران ،و معنای بیرونی این سفر ھمانا دوری از کافران و کذابان و بخیالن و فاسق -١٢٨ از قلمرو خروج ، زناکاران ، دین فروشان و منافقان و ستمگران و فریبھای دوران و مردمان است ورباخواران

ن کھ این م زماخیان روی زمین و حرکت بسوی مؤمنین و مخلصین و جستجوی اولیای الھی تا خود امادوزخ و دوز آستانۀ دیدار با پروردگار است . اینست کل راه از خود تا بھ خدا در بیرون .

و نشانھ را دارد و آیات خدا فقط بعد از مرگ و در آخرت نیست در این دنیا ھم ھست و آدرس خاص خودش -١٢٩ آدرس خانۀ خدا را بر روی زمین و در ھمین دنیا بھ ما نشان می دھند ا و ھ ھکھ این نشان .ھای دنیوی ھم تماماداریم و نر اختیار را د نشانھ شناسی البتھ برای ادامۀ راه بعد از مرگ بمراتب مفیدترند زیرا در آخرت ادراک حسی

. فقط ادراک عرفانی و قلبی برایمان باقی می مانند

جھان ھستی ین جھانند پس کلااگر ھمۀ مخلوقات جھان آیات الھی نامیده می شوند یعنی نشانھ ھای خدا در -١٣٠خود را وشود برای پیدا کردن خدا در این جھان است و نھ آن جھان . در آن جھان کھ خداوند خودش پیدا می

آشکار می سازد . پس دین برای این دنیاست نھ آن دنیا .

زار رکعت ا روزی ھبکسی کھ در این دنیا دارای رسالت دینی نیست اصال در دین نیست و کافر است حتی -١٣١ نماز و سالی یکبار حج و پرداخت خمس و زکوة و انفاق .

سوی خدا بست کھ انسان را جھان شناسی و علم حقیقی از منظر دین ھمان آیھ شناسی و نشانھ شناسی ای ا -١٣٢ه یابی ناسی و راخداش د . آیا براستی آنچھ کھ امروزه علوم نامیده می شوند چھ ربطی بھ دین و خدا وھدایت می کن

سل پیش نا یکی دو د . تو سیر الی هللا دارد کھ اتفاقا آدمی را از ھمان احساس فطری دین ھم غافل و ساقط می کننمروزه امثالھم . ی و اھ ، آتشفشان ، طوفان ، قحطالاقل حوادث طبیعی را بھ حساب دین و خدا می گذاشتند مثل زلزل

ھ نی دارد و یل فنھمین امور را ھم بھ حساب زمین شناسی و ھوا شناسی و کیھان شناسی می گذارند و ھمھ چیز دل الھی . و تازه این علوم ملحد را بھ حساب اجر و ثواب دینی ھم می گذارند جدیدا .

تادن است ونون کافرانھ نیفف در عصر ما تالش برای بھ دام این علوم و و یکی از جھادھای فی سبیل هللا -١٣٣ اتدرک آی واست اینان را آیت ھای الھی نپنداشتن است و بلکھ درک ماھیت ابلیسی و دوزخی این علوم و فنون

. دوزخی قرآن در این دوزخ زمینی

ا و آمار وھرمولھا و کلیشھ ی قراردادھا و فامروزه حتی مالکھای تعیین و تشخیص ھویت معنوی و اخالق -١٣۴ادراک و وضاوت ارقام فیزیکی و شیمیائی و بیولوژیکی و ژنتیکی ھستند و این یکی از ابلیسی ترین دامھای ق

احتماال واست شناخت در حیطۀ انسان شناسی و روابط انسانی است کھ خود را تحت عنوان " علم " مخفی نموده ابلیس بر یروزیایمان و عرفان و فضیلت و عشق ھم بھ بازار عرضھ می شود کھ این دیگر پ بزودی نقشۀ ژنتیکی

وجدان و فطرت بشر است .

در قرآن سخن بر سر علم " غی " است کھ علم گمراه کننده می باشد و تحت عنوان علم ، بشر را بسوی -١٣۵فران دعوی برتری می کنند و خداوند این علم را تباھی و گمراھی می کشاند . بواسطۀ علم غی یا بغی است کھ کا

چون اسباب بازی در دست آنھا خوانده کھ بواسطۀ آن سرگرم می شوند و رسوا و ھالک می گردند . این صفت را بوضوح می توان در کل علوم و فنون مدرن کھ از اروپا سر بر آورده بھ تمام و کمال درک کرد کھ چگونھ بشر

ین علوم و فنون شده است و او را بسوی ایدز و بمب نوترونی و سالحھای شیمیائی می کشاند و بازیچۀ کور و کر ابدست خودش نابود می سازد . و جالب اینکھ با مطالعھ در سیر پیدایش ھر یک از این علوم و فنون و اختراعات

ید آمده اند و از مکرھای بوضوح درک می کنیم کھ جملگی با نیت و مقصود تخریب و نابودی و سلطھ و ستم پدابلیسی این علوم آن است کھ برخی خواص بظاھر مثبت و سازنده ھم از آنھا بارز می کند تا آدمی را سرگرم ساختھ و بفریبد و بھ دام اندازد . کل علوم و فنون حاکم بر جھان مدرن از این ماھیت " غی " ھستند . و لذا در ھمۀ

علوم و فنون صفت بخل و سلطھ گری را در محور شخصیت مشترکشان درک می دانشمندان و تحصیل کردگان این کنیم کھ اول صفت کفر در انسان است .

Page 69: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩

ی است و راه و روش زندگ طبق تعاریف قرآنی مالک کفر و ایمان فقط و فقط طرز فکر و صفات و اعمال و -١٣۶ی ھم شده کذیب و نھه ، تن میزان کھ تأئید و امر شدنھ آداب عبادی . نماز کھ در رأس آداب عبادی قرار دارد بھ ھما

ه کھ پست افق نامیدند منیعنی نماز را می توان ھم در کافران و ھم مؤمنان مشاھده کرد . و کافران با نماز را خداورک اسفل دھ در ترین مردمند کھ جایشان حتی در دوزخ ھم نیست کھ باالخره روزی پاک و بخشوده می شوند بلک

. ھ زندهن و نھ مرده اند می روند.لین است کھ قلمرو نابودی ابدی است بی آنکھ نابود شوند : نھ می مانند و نھ الساف و آنقدر نجس ھستند کھ حتی نمی سوزند .

رع ملبس بھ ش ن کفر با نماز وآدر عرصۀ دین ، فساد و ستم و فریبی ھولناکتر و خطرناکتر از نفاق نیست و -١٣٧ قی ترین دشمنان دین خدایند . می باشد کھ ش

اجتماعی -١٣٨ د با ھمھ اقتصادی است کھ بتوان –انگیزۀ منافق شدن یک کافر و بھ لباس دین در آمدن تماماؤمنان ، ست و با مافر اجناحھای کفر و دین رابطھ داشتھ باشد و از منافع دنیوی آن برخوردار شود . با کافران ، ک

و اوست . ا ی حرفۀنزد ھر یک برعلیھ جناح دیگر بدگوئی می کند و سخن چینی و جاسوسایمان نمائی می کند و در و مشغول رون ادخود در این حرفھ بھ لحاظ روانی بھ دو شقھ متضاد و متخاصم تبدیل شده است کھ بالوقفھ در

ر حال و دوزخ د بھشت نبردند و لذا مستمرا بھ سمت تشنج و جنون می رود . او در خأل بی پایان بین کفر و دین وورد دمیان و مم و آسقوط آزاد است و بھ لحاظ علم دنیوی یک تکنولوژیست بیمار و روانی است و عاقبت منفور عال

بزارھای خ و العن فرشتگان است . قلب او سنگ شده و مرده و در مغزش جز مقادیری پیچ و مھره و آچار و می تعمیرات فنی چیز دیگری نیست .

از و وردش ت کھ رکعتھای نمزه نفاق در یک کلمھ ھمچون یک آدم الکترونیکی ( ربات ) نماز خوان اسامرو -١٣٩ی نھایت بلویش ت است از یک جرا با ماشین حساب الکترونیکی محاسبھ و کنترل می کند . در نظر او خدا عبار

یست با چھلوم نبر اوست کھ مع. بزرگترین و آخرین و الینحل ترین معمای زندگیش ھمانا مسئلۀ تدفین و قصفر . یقرار استبنھ و مراسمی و در چھ قبرستانی باید انجام شود . منافق حتی قبر ندارد و در قبر خود نیز بیگا

د او لو برو ور را پیدا کنند ھمۀ نگرانیھای یک منافق آن است کھ مبادا آدمھای روابط اجتماعی اش ھمدیگ -١۴٠ط ر حال سقوه ، دگ است چون بوقلمون . او در خندق بی انتھائی کھ بین آدمھا کندزیرا او با ھرکسی بھ یک رن

آزاد است .

ا ساختھ و ده و خود را رسوشوای بھ آنروز کھ با مؤمن مخلصی روبرو شود کھ در آن صورت بناگاه دیوانھ -١۴١ف اقل یک طرست الین جنگی برپاکینھ و عداوت با دین را آشکار می کند . ھر کجا کھ بر سر دین و تحت عنوان د

آن منافق است .

صومتی ذاتیافق با مؤمنان خکافر فقط ھنگامیکھ منافع مادی اش بھ خطر افتد با مؤمنان می جنگد ولی من -١۴٢تجاری وط مصلحتی رواب دارد و با ایمان مؤمنان در جنگ است . او باطنا و عمال با کافران است و با مؤمنان فقط

دارد . و سیاسی

ین نابودی بی عنتھاست کھ ھیچکس چون منافق دشمن معرفت نفس نیست زیرا نفس او یک چاه بی ا -١۴٣ . انتھاست

ومند . از دستۀ د وال زنان منافقمنافقین بطور کلی دو دستھ اند : منافقین فکری و منافقین عاطفی . کھ معم -١۴۴ پلوسی اعتقادی و عاطفی !کھ بصورت دو نوع چاپلوسی خودنمائی می کند : چا

ید برای د است ھمھ را بامنافق پیرو مکتب " ھمھ با ھمھ " است یعنی یک دموکرات واقعی است کھ معتق -١۴۵وجودی " وحدت "روز مبادا برای خود حفظ کرد موافق و مخالف ، دوست و دشمن . و لذا می بینی کھ منافق یک

ا اینگونھرخود عارف مشرب و عاشق پیشھ از آب در می آید و نفاق و یک حقوق بشری و انترناسیونالیست و آدم است . می منافقو دو توجیھ فلسفی می کند . مثل تفاوت بین حزب جمھوریخواه و دموکرات در آمریکا کھ اولی کافر

یند از حرفھ ای ترو لذا امروزه بخش عمدۀ کسانی کھ تحت عنوان " عرفان " مشغول توجیھ خویشن -١۴۶ال دل ارد و اصوینھ دمنافقانند کھ : " ھمھ خوبند ! " این جمع جبری کفر و ایمان است . در حالیکھ او از ھمھ ک

نش را . رزندافندارد . او بیش از ھر کسی از خودش منزجر است . او ھیچکس را نمی تواند دوست بدارد حتی

Page 70: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠

ھ در بپوشاند ک ھم آورد و اندکیۀ این خندق درون را بنماز برای یک منافق تالشی است تا شاید بتواند دھان -١۴٧ آن سقوط می کند و لذا متشنج ترین احوال یک منافق بعد از نمازش بارز می شود .

ت فشار ند عده ای ھم تحعالوه بر کسانی کھ از ھمان آغاز از روی سیاست و مصلحت روی بھ دین می کن -١۴٨اعی است مال اجتمری کاین نمائی می کنند و این نیز نفاق دیگری است کھ امخانواده یا جامعھ یا حکومت با اکراه د

ھ باعث کھ می کنند سیاسی حاکم ھم کین –و آدمھا در عین دین داری علنا با دین عداوت می کنند . از نظام اجتماعی ریاکاری آنھا شده اند چون ریا و مخصوصا ریای دینی عذاب آورترین کارھاست .

ه می نۀ خود بھررای منافع رذیالبا کھ بھر دلیلی با دین بازی می کنند و از دین بعنوان حربھ و ابزاری آنھ -١۴٩زند تا و برمی خیاجنگ برند بتدریج بواسطۀ عذابھا و رسوائی ھائی کھ بھ بار می آورند از خدا کینھ می کنند و بھ

خالیق ر نزد ھمۀدن را و اینگونھ است کھ خداوند آنا بقول قرآن خداوند را خوار و ذلیل کنند " و یھن هللا ... " و این اشد عذابھاست جنگ با خدا کھ –قرآن –خوار و رسوا و مطرود می سازد و ھمھ بھ آنھا پشت می نمایند

عین جنگ با ذات خویشتن است ، عذاب نفاق !

ودتر ت پس بھتر است زو روح اسحتی سخن از نفاق و منافقین براستی ظلمت آفرین و سیاه کنندۀ دل -١۵٠ا رچند مطلقنیم ھکبگذاریم و بگذریم و حساب این بدبخت ترین جماعت بشری را بھ خدا وانھیم و بھ حالشان دعا ا دا را عمدخدین استحقاق آنرا ندارند زیرا بھ ھیچکس رحمی نکردند مخصوصا بخودشان . آنھائی کھ می خواھند

خدا را . بتو پناه می بریم ای خدا از اینھمھ جھل و جفا . بدنام و بی آبرو کنند یعنی

یشعور ذود موجودی آنھم شداستان کفر بشری عجب داستانی است و سراالسرار خلقت است . آخر چطور می -١۵١ اینگونھ با خودش لج و عداوت کند و خصم خویش گردد .

می چطور می شود آد !اوت است یعنی بیرحمی داستان کفر ، داستان جھل و بی خبری نیست داستان شق -١۵٢ خصم رحمت و محبت بھ خویشتن باشد ؟ اینست کفر !

را ؟ ھر کھشند و دوستی ! چو اینکھ اکثر بشریت کافر باشند ! یعنی اکثر مردم روی زمین دشمن دوست با -١۵٣ط ست . و فقاافر می فی نفسھ کاین نکتھ را فھم کند کل بشریت را فھم کرده است و نیز ذات خودش را . زیرا آد

اندکی بر این کفر خود فائق می آیند آنھم در جھادی بی امان بر علیھ خویشتن .

ت و بی انتھاس . گوئی این سر در این باب بسیار سخن گفتھ ایم و ھر چھ بیشتر می فھمیم حیرانتر می شویم -١۵۴ه شد ری آفریدسوجود ن است چرا کھ کل جھان برای این مسر سر است . این سر آدمیت است . یعنی سر خلقت جھا

تا در تسخیر او باشد .

ھ کنی ؟ " فھم کفر ، مغز فھم دین نیز ھست و بقول موالنا " کافر نشدی حدیث ایمان چ -١۵۵

ا ر ربیعی بشطرا نفس عمومی و خداوند را " مکفر " می نامد یعنی کافرکنندۀ بشر . قرآن ھم مکر (ع)علی -١۵۶ی لفت و ابات مخاکافر و ظالم و جاھل و خصم خوانده است . و این ھمان ویژه گی بشر در نظام خلقت است و عل رایانھ و واقع گ لمانھابلیس در قبال سجده کردن آدم ھمین نکتھ است و نظر ابلیس دربارۀ آدم کامال◌ منطقی و عا

درست بھ وریده ا نمی فھمد آن سری کھ بر اساس آن آفاست و تھمت خالف واقع نیست . یعنی ابلیس سر آدم رصورت و وروح ھمین دلیل آفریده شده است و خداوند این مخلوق کافر و عدوی خودش را خلیفۀ خود کرده و از

م کھ ھبلیس علم خود بھ او ھستی بخشیده است . و این ھمان عشق است کھ بقول حافظ مالئک نمی فھمند و ا د نفھمید . سردستۀ مالئک بو

شد و پاسخ ن عشق پاسخگو بایعنی خلقت آدم براساس عشق خداوند ممکن شده است و لذا آدم ھم باید بھ ای -١۵٧دم حاصل دیت آعشق ھم جز ایثار و از خود گذشتگی در قبال معشوق نیست ھمانطورکھ خدا از خود گذشت و موجو

. د و الغیری باشمر علیھ نفس خودش راه دین و جھاد ب از خود گذشتگی خداست . و این از خود گذشتگی آدم ھمان دارد زیراائی نو لذا کسی کھ اینکاره نیست کافر است یعنی دشمن وجود خودش است و از این عداوت با خود رھ

و از آن یابدد را بانسان محصول ایثار خداست و ایثار انسان موجب می شود کھ بتواند موجودیت انسانی خوی رسد مدائی خود ود خخ. در واقع ایثار آدمی در حقیقت ایثار نیست زیرا بواسطۀ این ایثار تازه بھ دبرخوردار شو

ایثار . پس این گردد و اگر نکند خود خدائی اش را از دست می دھد و دیوانھ می شود و بھ عذاب نابودی مبتال می . یثار برای انسان وظیفھ استآدمی در حکم تنھا وظیفۀ وجودی اوست برای وجودیابی انسانی . ا

Page 71: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١

ر دو طبقھ ذارند کھ این کفولی کافران حتی وظایف دنیوی و غریزی خود را ھم بھ حساب ایثار خود می گ -١۵٨ یعنی نفاق است .

عشق ی شود و لذا اینپس فھم کفر ھمان فھم عشق است . و آدمی در عشق است کھ از شر کفرش رھا م -١۵٩ معرفت نفس است . تماما حاصل عرفان و

ود خودشان رافت و احساس وجبنابراین کافران کھ بھ جھاد با نفس خود نمی پردازند از ھستی انسانی و ش -١۶٠شد و ع کرده باشر وضبمحروم می شوند و این قانون ذاتی است و اینطور نیست کھ خداوند بعدا این قاعده را برای

ت قوانین بصور وکار برد . این قاعده در ذات ھستی بشر حضور دارد یا در آخرت این قاعده را برای مؤاخذه بعشق در عنصر وجودی عمل می کند مثل قوانین فیزیکی و شیمیائی حاکم بر جھان عناصر . این قانون حاکم از

بشر است .

دمی ، آاست زیرا ھستی و کافر کسی است کھ عشق یعنی ایثار را بر نمی تابد و لذا دشمن ھستی خویش -١۶١یان ک موجود مد و یعشق است و آدم تا از خود نگذرد بھ خود نمی رسد یعنی آدم نمی شود و ھستی انسانی نمی یاب

ھان در میخیر جتھی و بی صاحب است و لذا النۀ اجنھ و شیاطین می شود و وجود سمساری می گردد یعنی بھ تس ک موجود تسخیر شده است . آید بھ جای آنکھ جھان را بھ تسخیر خویش آورد . کافر ی

ین ایچی خویش است و ھکسی کھ عشق و ایثار را وظیفۀ خود نیابد ھیچ نفھمیده و ھیچ نیست و اسیر -١۶٢ نیھیلیزم است کھ امروزه بر بشر خودپرست حاکم است .

چنان ذبراندازی او می شود . و این بدان معناست کھ آدمی –و اینست کھ خودپرستی بشر کارگاه خود -١۶٣ اتاؤمن ماینست فرق –زخ است کھ باید از خود بگذرد تا خود شود طوعا و کرھا ( خواه ناخواه ) از راه بھشت یا دو

و کافر و فرق بھشت و دوزخ .

د لذا رای حقی شوودش باشد کھ پذیخو اینست کھ آدم کافر قسی القلب و محبت ناپذیر می شود . زیرا آدم باید -١۶۴ خفت پذیر و :است حبت پذیر است نھ معرفت پذیر نھ حق پذیر و نھ ھستی پذیر . او فقط نابودی پذیرکافر نھ م –ند " قرآنی سوزمتش دوزخ صبورانھ ! " بنگر کھ چگونھ کافران بر آذیر و شیطان پذیر یعنی دوزخ پذیرعداوت پ

ش بگذرد تااز این بی خودی ده است تا اپس اینکھ خداوند آدمی را کافر کرده است یعنی دچار بیخودی نمو -١۶۵ی خودی یثار از بدمی ابھ خود برسد کھ خود الھی و روحانی است . این ھمان گذشتن از کفر است . بنابراین ایثار آ

بھ خودش ربطی خویش است چرا کھ آدم کافر ھر چھ را کھ " خود " می نامد امور عاریھ ای و بی خودی اوست وبار شده و بھ تولدماوست شجره و طبیعت و جامعھ و تاریخ و فرھنگ و خانواده ای کھ در آن ندارد : نامی کھ بر

است او نبوده ختیارآمده است و حتی آموزه ھای عاریھ ای و مذھب میراثی اش ھیچیک از خود او و بھ انتخاب و ا گرسنگی و وعطش ن رنج می برد وو انواع جبرھاست . حتی غرایز حیوانی اش از بیخودی اوست و لذا آدمی از آ

ن او ی کھ از آیزھائشھواتش جملگی عرصۀ بیخودیھا و اعمال جنونی اوست . انسان باید از اینھا بگذرد یعنی از چالش تن بھ خود رسید نیست بگذرد تا خودش را کھ در زیر این امور عاریھ ای پنھان است پیدا کند . تا آدمی برای

سھو شده ت دچاریعنی از حقش برخوردار نمی شود ھمانطورکھ حضرت آدم و حوا در بھشنکند قدرش را نمی داند ود از دستلھی بو بھ یک وسوسۀ ابلھانۀ ابلیس از خود بی خود شدند و بھشت را کھ ھمان عرصۀ ھستی و حیات ا

دادند .

یت انسان .بد و اینست خوداآدمی جانوری است کھ با از خودگذشتگی امور بی خودی ، الوھیت خود را می ی -١۶۶ و اینست انسان مؤمن و عارف و خدایگونھ !

ت از او نیس دربارۀ آنچھ کھ ، جنونھا و نسیانھای بشر حاصل این بی خودی است . آدمی ھرگزھمۀ جھالت ھا -١۶٧ معرفت و موجودیت نمی یابد ھمانطورکھ مال دزدی ھرگز از گلوی کسی پائین نمی رود .

در واقع دا در خود برسد .خباید از نیازھای جعلی و کاذب و عاریھ اش بگذرد تا بھ بی نیازی و انسان -١۶٨ .رحق اوست ستی بانسان باید از نیستی اش بگذرد تا بھ ھستی برسد . پس این ایثار آدم در حقیقت ھمان خودپر

د زیرا آنرا بدست آورده و برایش یفتھ اند و قدر خود می داننش –یفتھ و جان ش –اینست کھ عارفان جملگی خود زحمت کشیده اند .

Page 72: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٢

توبھ یعنی .ویت خود بگذرد آدم کافر یک موجود جعلی ، قرار دادی و فرضی و قرضی است و باید از این ھ -١۶٩ ھمین ! توبھ از بی خودی خود !

ت ن مسئولی ی خواھند ایان نمتوبھ و ایمان ھمان مسئولیت انسان در قبال ھستی انسانی خویش است و کافر -١٧٠ھ عبث و جبر با مبتال ا ذاترا بپذیرند و اینھم زور نیست زیرا اکراھی در دین نیست ولی این مسئولیت ناپذیری آنھا ردین وادی بھ جبر ! ار یاپذیری و ستم پذیری می کند . زیرا آدمی خلق شده تا آدم شود و باالخره می شود یا بھ اختی

دین اختیاری و بلکھ عاشقانھ !اختیار دین است و

ینست کھ دیق نمی کند . ااینست کسی کھ عشق را در گوھره ھستی خود درک نکرده باشد دین را درک و تص -١٧١ عارفان تمام مکتب و آموزه ھای خود را بر عشق قرار داده اند و عشق شناسی !

ی شود خداشناسی منجر م بھ خودشناسی وو لذا دین چیزی جز تمرین عشق و عشق شناسی نیست کھ تماما -١٧٢. و ش استکھ ھمان وجود شناسی و وجودیابی است کھ کافر منکر است . پس کافر براستی احمق و عدوی خوی

ی شود ماش ساقط یوانیکافرتر از او منافق است کھ باطنا منکر است و تظاھر بھ دین می کند . او حتی از حیات ح وینست وضع ی ! اد : آنانکھ قلوبشان از سنگ ھم سخت تر است یعنی پست تر از جمادو بھ عالم جمادی می پیوند

حال منافقان !

خدا عمل مور دینی بھ امرو اما شرک و مشرک چیست و کیست ؟ کسی کھ دلبخواھی عمل می کند در برخی ا -١٧٣ د اجرا میی یابمھوای نفس خود می کند و در برخی دیگر طبق ھوای نفس . یعنی آن اموری از دین را کھ مطابق

م می دھد انجا کند و مابقی را ھر طور کھ خودش می خواھد . یعنی در حقیقت ھمۀ امور را طبق نفس کافر خود منتھی بھ اسم دین و منت بر خدا و رسول .

رای بقیۀ و لذا کارشان ب خداوند می فرماید : " اکثر مردمان چون ایمان می آورند مشرک می شوند . " -١٧۴ریک قرار شاین عمرشان این است کھ از نفس و اعمال خود شرک زدائی کنند یعنی خود زدائی . در غیر اینصورت

د.ار می کنن انکدادن خود در امر خدا بتدریج آنان را با خدا و دین بھ بن بست می رساند و کل دین را جبرا

ھ غذای ل موجب می شود کش استفاده می کند و این عممشرک از خدا و رسول و دین بعنوان چاشنی زندگی -١٧۵ند و قدیس می کز ، تبس بیمزه و بلکھ مسمومی پدید آید و حالش را بھم بزند . یعنی خودپرستی ھایش را با جانما

مر شیطان یکھ تحت ار حالدر حال ارتکاب گناه مرتبا ورد می خواند و استغفار می طلبد و شیطان را لعنت می کند دی خود تی ھارار دارد و این موجب ابطال و پوچی ھمۀ تالشھای اوست . و این حاصل خدا را شریک خود پرسق

است . ر بشرنمودن است و یا امیال خود را قاطی اعمال دینی ساختن . و این فراوانترین نوع دین داری د

رج از عرصۀکھ خدا را بھ خانیست بلدر منطق قرآنی ، کفر مطلقا بمعنای انکار ذھنی و کالمی وجود خدا -١٧۶ حیات و زندگی روزمرۀ خود فرستادن و نھایتا از پشت بام آسمان او را صدا کردن است . و ن ھ عنوان ب دین را ھایتا

سیلھ در ود بعنوان ا بایرابزار در خدمت دنیا آوردن . ولی ایمان طبق تعریف قرآن کامال بھ عکس است یعنی کل دنیا . ن استرار داد . و خدای ایمانی از رگ گردن بھ انسان نزدیکتر است یعنی در درون انساخدمت دین ق

شناخت و وست . نوع تعریف ااصوال آدمی کھ بکلی خدا را قائل نباشد ھرگز در تاریخ بشری گزارش نشده -١٧٧ رابطھ ای کھ آدم با خدا دارد میزان دین است .

الص " را می توان درک نمود . از این دیدگاه است کھ " اخ -١٧٨

ارج از خچ چیزی نیست کھ ولی دین در معنای کالن و وسیع کلمھ بر کل بشریت و کائنات حاکم است و ھی -١٧٩اه ھستند خو ر دیندین باشد . کل ھستی ، دین است و نیستی ھم غیر دین است . و لذا کافران و مؤمنان جملگی د

دین است کھ : ان الدین لواقع ! این عین واقعیت است .ناخواه . بھشت و دوزخ دو وجھ از

آدمی بمیزان افراط در خودپرستی جاھالنھ و در حقیقت بی خودی پرستی اش با ذات ھستی اش بھ بن بست -١٨٠می رسد کھ خداست زیرا در این پرستش امور عاریھ ای دچار اسارت و برده گی و بازیچگی در دست ستمگران و

اسقان می شود یعنی این خودپرستی اش بھ بیگانھ پرستی می رسد و خود را تحت اسارت بیگانھ قرار اشقیاء و فدادن . و می بیند و می فھمد کھ این حق خداست کھ با او سخن می گوید و واژگونساالری او را بھ او تفھیم می

دین او را ضایع و ارادۀ او را خوار و نماید و چنین آدمی بھ جنگ تن بھ تن با خدا می پردازد و تالش می کند تا ذلیل نشان دھد . اینان ھمان محارب با خدایند کھ بواسطۀ ستمگری و فسق آشکارا و مفتخرانھ علنا و آگاھانھ با خدا

Page 73: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٣

می جنگند و خدا ھم آنھا را ملعون ھمۀ خالیق می سازد حتی کافران و منافقان . در واقع این کافران و منافقان بھ ی کھ علنا با خدا می ستیزد می گویند کھ : تو آبروی ما را ھم برده ای ! و لذا ھمھ از او می گریزند تا بھ چنین کس

آتش گرفتھ است کھ می سوزد و عربده می کشد و بھ ھمھ بی آبروئی او دچار نشوند . چنین کسی یک آدم علنای را " زنیم " می خواند یعنی حرام زاده ! کھ علنا فحش می دھد و علنا کفر می گوید . حتی خود خداوند چنین کسان

با معارف الھی و ابتدائی ترین حدود عقالنیت می ستیزند و انکار می کنند و خداوند ھمۀ صفات زشت را بھ آنان نسبت می دھد : مفلس ، ستمگر ، خبرچین ، جفاکار ، عیب جو ، تھمت زن ، حقیر ، بیرحم ، حق نشناس و حرام

ینان چون در ستمگری و خیانتھای خود دچار عذابھائی معلوم و معروف و با معانی دینی و الھی شده اند زاده . ابوضوح می بینند کھ این عذابھا فقط از جانب خداست و لذا اینک او را بطرزی وارونھ تصدیق می کنند زیرا کسی

س باالخره بر دین وارد شده است منتھی کھ با دیگری می جنگد موجودیت او را تصدیق کرده است کھ می جنگد . پ از درب دوزخ .

ترک سدی !! ی" اولی لک فاولی . ثم اولی لک فاولی . ایحسب اال نسان ان -١٨١

نداشتی کھپآیا ( حق تو ھمین است و سزاوار جز این نیستی وای بر تو و باز ھم وای بر تو . و وای بر تو ! ای و ھیچ حسابی در کار نیست ! )بخودت وانھاده شده

ھد ود ھم متعخریزی این خطاب و عتاب خداوند است با کسی کھ اینگونھ با حجت ھای او و حتی بھ وجدان و عقل غده ا خوار کردا رگمان خود خ نیست و ھمھ را مسخره می کند و عاقبت کمر بھ جنگ با خدا و دینش می بندد تا بھ

... " و خدا ھم بدست و ارادۀ خود او خوارش می کند . : " و من یھن هللاباشد

او را غیرت و محبت ، منطق و احساس خداوند بھ آدمی درست مثل خطاب ذات آدمی با اوست کھ از فرط -١٨٢ ین زدن میدر ح ومورد اشد مؤاخذه و عتاب و عذاب قرار می دھد ھمچون مادری کھ فرزند ناخلف خود را می زند

رسوائی وواری نھ می توان محبوب خود را کھ عاشق سعادت و عزت اوئی اینگونھ عذاب کنی و بھ خگرید . چگو بکشانی ؟ پس بنگر کھ این آدم کافر چھ کرده است با خود و با خدایش کھ ذات ھستی اوست.

شر ب عشق خداوند بھ درک و تصدیق معارف الھی و آیات قرآنی جز از طریق عشق و فھم و احساس این -١٨٣ . ستاب گمراھی ھ موجکاید نمی گردد مطلقا ناممکن است و جز توھمات و اتھامات شرک آلوده و چھ بسا کافرانھ ع

یچکس نمی ھندازۀ قدرش . و خداوند در کتابش می فرماید کھ ھیچکس نمی تواند حق شکرش را ادا کند بھ ا -١٨۴. یعنی گان در اوا یافتبقخلصین یعنی فنا شدگان از خود و مالتواند خداوند را معرفی و توصیف کند اال عبادهللا

ی از اندک ! پس خداشناسی جز در عشق بھ او ممکن نیست . چرا کھ ھستی از عشق اوست و فقط تجربۀعاشقانن عرفت و دین و معشق ، آدمی را بھ حق ھستی خویش و شناخت و شکر اندکی از حق او می رساند . بنابراین ایما

یم اگر بیائ دون عشق و عشق شناسی ، ایمان و معرفت و خداشناسی نمی آورد و شرک و نفاق است . پسداری برعشق ز شعاع نواید اشخود اینکاره نیستیم الاقل کسانی کھ اینکاره اند را ھم انکار نکنیم و بلکھ با تصدیقشان

الھی برخوردار شویم و از ظلمات و شقاوت و بی جودی نجات یابیم .

دم از دینیزار کردن مرببھ ھمین دلیل کسانی کھ در تاریخ با عشق عرفانی عداوت کرده اند تنھا ھنرشان -١٨۵ خدا بوده است و تبدیل دین بھ دکان خدافروشی و خودفروشی .

نید چھ ی دارد . آیا مم دوستشان می دا" یحبونھم و یحبونھ " آنانکھ دوست می دارند خداوند را و خداوند ھ -١٨۶ وان و علم ایم اوت بھ نظامکسانی ھستند این آدمھا ؟ کسانی کھ دیگران را در ھجرت از نظام کفر و جھل و شق

ند . ود می گذرخموال ا، یاری می دھند . یعنی آنانکھ عاشق نجات دیگرانند و برای نجات دیگران از امیال و محبتبھ وند موفقت خدای است . و اینگونھ است کھ آدمی در محب و این دین و ایمانی برتر است این ھمان عشق عرفان

. ی خود فقطستگاررشناخت او و نھایتا دیدار او می شود . این آیۀ ھجرت است برای دیگران و نھ برای نجات و

د را در عادت و آسایش خویعنی کسانی کھ خود ھجرت کرده و از قلمرو شقاوت و ستم رستھ اند و اینک س -١٨٧و تقابل خدامحبت می اندازند برای یاری کردن دیگران برای ھجرت . این ھجرت و ایمان برتر است و موجب م خطر

دوست ذا خدا رالست و بنده می شود . زیرا چھ بسا خداوند مؤمنی را دوست می دارد و او متوجھ این محبت خدا نیینست فوز اود و شدایش معرفت و محبت متقابل می نمی دارد چنین یاری کردن دیگران برای دین و ھجرت موجب پی

است کھ ین خددعظیم و دین خالص و قلمرو عشق عرفانی : عشق بھ نجات دیگران در دین ! و این ھمان عشق بھ ست . الصین خالص ترین عشق ھاست . عشق بھ رستگاری و شناساندن خدا بھ مردم . این مقام عبادهللا المخ

Page 74: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٤

واھد ی کھ آدمی نمی خالص در دین و معرفت است کھ برخالف عشق ھای مجازی و زمینو این امتحان اخ -١٨٨ ھ محبت .ت و ندیگران بھ محبوبھای او دست یابند و محبوبش را فقط برای خودش می خواھد کھ این مالکیت اس

یرا عاشق سید زحبت الھی رو درست بھ ھمین دلیل است کھ محمد ، بھ کمال نبوت و معرفت و اخالص و م -١٨٩آنجا ی گرفت تارار مقسعادت خلق بود کھ گاه برای نجاتشان با خود خداوند چانھ زنی می کرد و مورد عتاب خداوند

ت نی و شفاعنھ بزکھ خداوند بھ او می گفت : " اگر بخواھی بیش از این اصرار کنی و برای مردم در نزد من چا نین عذابیاکنون چتیف دھم ، تو را چنان عذاب می کنم کھ ھیچکس را دینم را تخفاز من بخواھی کنی و یا اینکھ

ش خدا . دوست نکرده باشم ..." و این غایت عشق خداوند است بھ دوستش محمد . و نھایت عشق محمد است بھخدا اداست کھ برای خزیرا این مردمان کافر و شقی ھمھ مخلوق و بندۀ خدایند نھ بندگان و رعیت خودش . پس او ب

ستش را ری دوچانھ می زند ، دوست یعنی این ! زیرا می خواھد بر پرستندگان دوستش بیفزاید و تعداد بیشت بشناسند و خود نیز نجات یابند از آنھمھ شقاوت و حماقت و بدبختی .

ان نشده است . در قرآن محبت و دوستی بین خالق و مخلوق ھرگز تا این حد روشن و ساده بی -١٩٠

طر ود را در خخجھاد کند و خوبی و صفات نیک آنست کھ آدمی آنرا برای دیگران ھم بخواھد و برایش -١٩١ھستند . روغین. ھر آن ارزش و معنائی را کھ آدمی فقط برای خودش می خواھد ارزشھائی میان تھی و داندازد

. اینست ی کندمھ چیزش را فدا کسی کھ خدا را بشناسد برای شناساندن او بھ مردم سر از پا نمی شناسد و ھمای دربھ نشانۀ خداشناسی کھ مستوجب عشق بھ مردم می شود و نھ موجب خودپرستی و زندگی خصوصی در پشت

بستھ : لیبرالیزم !

ن است ت در درون خویشتو اما محبت دیگری در قرآن مطرح شده است کھ محک دیگری برای شناخت محب -١٩٢نھا ند اگر ایی دارمد و مرید است : " و اما برخی ھستند کھ کسی را ھمچون خدا دوست و آن مربوط بھ رابطۀ مرا

و برای خدا راد )مراست بگویند و محبتشان درست باشد خدا را بسیار شدیدتر دوست می دارند . " زیرا او را ( ستی یا یص دربرای تشخبخاطر او دوست می دارند و در او سراغ خدا را می گیرند . این آیھ یک مالک عمومی

اینکھ د اال نادرستی یک ادعای عاشقانھ است . یعنی کسی نمی تواند دعوی عشق و دوستی نسبت بھ دیگری کننطقی ز نتایج ماھ یکی دارد و محبت بھ این فرد یکی از نتایج محبت بھ خداست . این آیبخداوند را شدیدتر دوست

آیۀ قبل از این ، در باب مھاجرت است .

ی است . یعن ین و معرفت توأمیعنی در کالم نھائی محبت حقیقی با دین و عمل دینی و جھاد و اخالص در د -١٩٣ز اجھان را داوندخدین و محبت علت و معلول یکدیگرند و میزان ھمدیگر . ھمانطورکھ در حدیث قدسی داریم کھ

، نور دین و نور محبت . سھ نور ازلی آفرید کھ از ھم جدائی ناپذیرند : نور معرفت

ضور دارند میزان و درجھ ح یعنی دین و معرفت و محبت سھ نور از نور پروردگارند و در ھر بشری بھ یک -١٩۴ود کھ شدین نمی ان متیا ندارند . یعنی میزان دین در ھر کسی بھ میزان محبت است و معرفت و بالعکس . یعنی انس

ود کھ شم ھم نمی فت و علبی دین و ابلھ باشد . و آدم با معرکھ ن با محبت نمی شود احمق یا شقی باشد . یعنی انسا کافر و شقی باشد . این میزان است کھ بواسطۀ آن ھرگز گمراه نخواھیم شد .

حبت یک دردسر بی " . م بقول باباطاھر " خوشا کھ مھربونی ھر دو سر بی کھ یک سر مھربونی -١٩۵وست قین را دمھ مت ھ خیر نیست و آدمی آنرا از دست می دھد و می فروشد . خداوند می فرماید کھ ھطرفھ عاقبت ب

سیده اند سانیت نرو ان می دارد ولی اندک متقین ھستند کھ متقابال خدا را دوست می دارند یعنی ھنوز بھ حق وجودجات و عشق بھ ن یعنی و یاری او در دین اوست اال اینکھ محبت خدا در دلشان پدید آید و آن محصول خدمت بھ خدا

رستگاری مردم .

تند . بھ خدا ھس ندن مشغول محبتزیرا خداوند بی نیاز از بنده است . برخی می پندارند کھ بھ صرف نماز خوا -١٩۶ رمانطوست ھوردن اآ بجارا این محبت بھ خدا نیست بلکھ اساسا ھنوز طلب کردن از خدا و حداکثر شکر نعمات او

کھ ھمھ آیات نماز آشکارا یا دعایند یا شکر و تسبیح و ادعا و طلب .

مت بھ خلق حق است حاصل خد ومحبت بھ خدا و اھل محبت شدن کھ عالیترین مقام دینی و قلمرو وجودیابی -١٩٧ و اولیای اوست کھ خادمان دین او ھستند .

اینست مقام محبت ! دوست داشتن برتر از دوست داشتھ شدن است : -١٩٨

Page 75: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٥

ولی .ودش محبت نکند خفرق بین کافر و مؤمن ھم در این است کھ کافر فقط می خواھد محبوب باشد و -١٩٩ست خطر از د ند درمؤمنان از محبت ورزیدن لذت می برند . ھرچند کھ مؤمنان ھم اگر بھ وادی محبت کردن نرس

ی تبدیل میال دنیوابھ و رزد قدر محبت را می داند و آنرا نمی فروشددادن ایمان ھستند . زیرا کسی کھ محبت می و وھران خودشنفور . این ھمان مشکل ذاتی محبت زناشوئی ھم ھست کھ زنان را از محبت ساقط ساختھ و منمی کند

می کند زیرا محبت را بھ تجارت می گذارند کھ : اگر مرا دوست می داری پس ... .

ر دین است دان خدمت بھ خلق یمان ھم اگر در جھت محبت متقابل بھ خداوند تالش نکند کھ ھمانسان اھل ا -٢٠٠خود را قعات ناحقتا تو کند یعنی ایمانش را بھ مردم بفروشدی رود و چھ بسا ایمانش را ھدر توقعاتش از خدا باال م

روح زی و غنایی نیاسان را بھ وادی ببرآورده سازد کھ خداوند برنیاورده است . زیرا فقط محبت کردن است کھ ان می رساند . و اصال محبت کردن نشانۀ بی نیازی است .

ست کھ مرو ظلم و کفر او عالیترین درجھ از محبت بھ خدا ، یاری کردن طالبان دین جھت ھجرت از قل -٢٠١ نخستین گام بسوی خداست .

ا از رسالترمی دانند و خود و فردی و صرفا اندرونیآنانکھ دین و امر رستگاری را امری کامال خصوصی -٢٠٢ریت نفس یرا کل بشد . زاجتماعی در دین مبرا می کنند اگر ھم مؤمنان باشند باالخره ایمان خود را از دست می دھن

ر دیکھ مردم زمان واحده است و انسان مؤمن نمی تواند در این جھان احساس امنیت روح و عزت و رضایت کند تاتصدیق دین ،سئلھ اللت و شقاوت بسر می برند . این یک قانون ذاتی است در دین خدا . البتھ منظور از این مض

ورت کفر رین صسیاسی نیست کھ از دین بعنوان ابزار و حربھ ای در خدمت قدرت بھره می گیرد کھ این واضح ت آشکار است .

لھی و نعمات ا فت و ھمۀ کراماتتوانم بگویم کھ دین و معر بنده خود در تجربھ شخصی ام از دین بھ یقین می -٢٠٣ین امر ا بخدمت اگیم رکھ یافتھ ام فقط و فقط از بابت عشق بھ خدمت مردم در اعتالی معنوی بوده است کھ تمام زند

گرفتھ ام .

ت مردم المت و عز ز سندارد بلکھ ا و اما از بزرگترین عالئم کفر اینست کھ آدمی نھ تنھا میلی بھ خدمت مردم -٢٠۴ری ھمۀ ت محورنج می برد و از تماشای بدبختی مردم لذت می برد . این ھمان بخل است کھ در قرآن اول صف

داوت با ع نکھ معنای ای .کافران است تا آنجا کھ می فرماید : اینان حتی نسبت بھ خود بخیلند . یعنی عدوی خویشند روشن گردید . خویشتن قبال مورد بحث قرار گرفت و

د از ھ دینی ترنی بیند کھ آنانکو اصال اینگونھ است کھ کافری تا سرحد جنگ با خدا بھ پیش می رود زیرا م -٢٠۵جنگ با یعنی سالمت و سعادت بیشتری برخوردارند . این بخل است کھ او را بھ جنگ با خالق خودش می کشاند

اولی ! ذات خود و جاودانگی خود و خداوند با اینھاست ت حق ما . اینسشای بر وکھ می فرماید : " ثم اولی لک فاال بچشید نیست ؟ ح ر کارشما ( یعنی عداوت شما با خودتان ) . آیا پنداشتید کھ بھ حال خود رھا شده اید و حسابی د

ی عادتمند مس ا رااز آشی کھ برای دیگران پختھ بودید آش بخل و عداوت و سروری بر مردمی بدبخت ! آیا این شم سازد ؟ آیا بدبختی دیگران می تواند شما را خوشبخت کند ؟ ھرگز !

خویش افر و قسی و شقیدر حقیقت تالش برای نجات دیگران ، تالشی جھت فائق آمدن بر نفس بخیل و ک -٢٠۶ان ت بھ دیگرد خدماست و بنیاد این مرض و جنون را از خود برانداختن ! یعنی باز ھم خود مؤمن است کھ نیازمن

است و ھیچکس نھایتا نیازمند بھ کسی نیست و ھمھ نیازمند بھ خداوند خالق ھستیم .

محبت چھ . اینست کھ اھل ست، عالیترین نوع خدمت بھ خویشتن ابھ دیگران و ایثار دربارۀ دیگرانخدمت -٢٠٧. ھ ایالیھیچ گ ود بیھا کھ نمی شنتھمت پذیرد و چھ مالمت ھا و محبت کردن بھ دیگران برخود نمی ھا کھ برایمحنت

ا می شود ت وردارو بی آنکھ از خدمت خود پشیمان گردد . زیرا می داند کھ خودش بیشتر از این خدمت کردن برخ دیگرانی کھ مورد خدمت اویند . اینست راز ابطال احساس ایثار آدمی !

ا یم . جز خدفس بشر نامیده انتۀ مرکزی ابلیسیت اینست کھ ما در ھمۀ آثارمان احساس ایثار در بشر را ھس -٢٠٨شونده فنا ی جانود یعنخداوند دیۀ آنھا می شایثارگری نیست . حتی اگر اولیای الھی ھم خون خود را می دھند خود

را می دھند و جانی جانان می یابند .

شود آدمی حق ھستی نیافتھ است و عالم ھستی از عشق پروردگار است و تا در آدمی این عشق پیدا و یافتھ ن -٢٠٩ این است معنا و مقصود کل آن جریانی کھ دین نام دارد و الغیر .

Page 76: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٦

ی آنکھ بتوشۀ سفرپرستی ومقصود است و مذھب راه پرستی است و بلکھ حتی ابزار یدین بی عشق، راھی ب -٢١٠ ،رد پرستی وتی ، رستی ، صدقھ پرساصال سفر و راھی در کار باشد مثل پرستش احکام شرع ! نماز پرستی ، حج پ

ست . الباس پرستی ، حجاب پرستی و کلمھ پرستی کھ نھایتا منجر بھ انواع خرافات می شود کھ شده

مور امی شوند و ھمۀ وقتی مقصدی در کار نباشد بدون شک ھمۀ کارھا و لوازم زندگی بخودی خود بت -٢١١تر دین مؤمن اشد دراصالت نفھمی رخ می دھد یعنی ھر کھ نفھم تر بدینی از معنا و معرفت تھی می گردند و مکتب

و رستگارتر است . و این اساس نفاق در مذاھب است .

ن جان بدو حاال این تن .عشق ، روح دین است و معرفت ھم جان آن است و شریعت ھم ماده و تن آن است -٢١٢ و روح بھ چھ کار می آید اال بھ کار دین فروشی !

ن ھم بخشیکھ اینا و البتھ منظور از معرفت ، علم کالم و حدیث و رجال و فقھ و نحل و صرف و نحو نیست -٢١٣ناسی و زیست ش شیمی واز تن دین اند و ھمچون علم االشیاء دین . این علوم ھمانقدر دینی ھستند کھ مثال فیزیک

و اقتصاد و ادبیات و فلسفھ و روانشناسی .

این یک روانکاوی است . وھ اند کھ معرفت نفس و عرفان و تأویل آیات ، نوعی روانشناسی برخی پنداشت -٢١۴حریم ر درامری است کھ شدیدا مشتبھ شده است و یکی از مشتبھ ترین و خطرناکترین و دجالی ترین تفک

وی و و روانکا لیلیتح روشنفکری دینی است . و یا حتی معضلھ ای بھ نام " تجربۀ دینی " کھ تالش می کند فلسفۀی سخن کاوی قرآنروان پدیده شناسی اروپائی را بر جای دین و عرفان بنشاند . البتھ می توان از پدیده شناسی یا

ور کھ بسیاری د . ھمانطر نشوگفت ولی باید شدیدا مراقب بود کھ التقاط و بلکھ مالیخولیا پدید نیاید و این ، آن تصو است کھ ش زرگیم بفو و ذن بودیسم را بھ عرفان اسالمی قالب کنند و این خطر و دا تالش دارند یوگا و کونگ دیدا

ھم در حال رونق است و دکان پر درآمدی ھم شده است .

ز خرمھره و مروارید را ا اصوال یک نشانۀ بزرگ وجود دارد کھ می توان از طریق آن سره را از ناسره -٢١۵نیست ر میاندھر کجا کھ تحت ھر عنوانی پول در میان است ، دین و عرفان تشخیص داد و آن " پول " است .

ن و و مدیتیش خواریزیرا دین و عرفان با پول حاصل نمی آید مثل دکانھای انرژی درمانی و تکنولوژی فکر و گیاھ امثالھم . ھمھ انواع این نوع بھ اصطالح کالسھای عرفانی ، دجالیت و شیادی است .

ست : فرود ی دوران مار آخرالزمان یعنارعھ ، الحاقھ ، الواقعھ ، الساعھ : اینھا شاه واژه ھای فھم قرآن دالق -٢١۶ماما در تصر ما کھ در ع آینده ، درھم کوبنده ، پوچ کننده ، صفر سازنده و واقع کنندۀ واقعیت : اینست کل قلب دین

نی !قرآن مصور است کافیست کھ چشم بگشائی و محشر را ببی

گنگ و وینقدر کور و کر اامروزه دین دیدنی است پس محتاج یک چشم بینا ھستیم . آیا چھ چیزی ما را -٢١٧ا حداکثر نھا رمنگ نموده است کھ اساسی ترین باورھای دینی خود را کھ بافتۀ فرھنگ ماست درنمی یابیم و آ

اموراتی مربوط بھ جھان دیگر و آن سوی ھستی می دانیم .

ر کرده کوش ما را ن شعارھا گما کور مدرنیزم و فرمالیزم و پراگماتیزم و تکنولوژیزم و دالریزم شده ایم . ای -٢١٨ا را مرنت زبان اینت است . و دود شھرھا چشم ما را کور کرده است و آسفالت خیابانھا مغز ما را سخت کرده است و

حقوق بشری مدھوش شده ایم و در –سیاسی –ادی اقتص –نی ف –الل ساختھ است . در قبال جغجغھ ھای علمی و داب و سننارد آحال اغماء بسر می بریم . و اما آنچھ کھ ھمچون یک الالئی ما را در اغمای ابدی نگھ می د

لواقعھ و اقھ و مراسم مذھبی است کھ خیالمان را آسوده ساختھ و اینھمھ غرش ھا و لرزش ھای القارعھ و الحامی بادی بھرهکام عی یابیم . ھمچون پاندولی کھ برای خواب مصنوعی بکار می برند ما ھم از احالساعھ را درنم

یم . ک نکنگیریم تا " واقعھ " را نبینیم و ضربات القارعھ و لرزش الحاقھ و نیھیلیزم الساعھ را در

یم تصور زندگی می کن الھآخرالزمان ، آخر زمان است یعنی عرصۀ صفر است زیرا در روزی پنجاه ھزار س -٢١٩ال بطول زار سکنید کھ چھ روزی است بھ لحاظ معنا و ماھیت و حرکت جوھری . روزی کھ ھر ساعتش حدود دو ھما وچی . و اد و پمی انجامد و این یعنی باز ایستائی زمان و عقربھ ساعت روح و عرصۀ صفر و حس رکود ، انجما

باطنی در زمان فت تکنولوژی در بیرون ھمزمان با از کار ایستادناز طرفی دیگر سرعت و شتاب وقایع با پیشر درون . این وضعیت بشر مدرن است بھ لحاظ ھویت و معنا و موقعیتش در کائنات .

یعنی در حالیکھ زمان باطنی بھ سمت صفر می رود زمان بیرونی بھمان نسبت شتابانتر می شود و روح -٢٢٠و در ذات تکنولوژی مستحیل می گردد اینست راز مالیخولیا و اغماء بشر آدمی از حلقومش بیرون می آید

Page 77: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٧

آخرالزمان کھ روز بھ روز شدیدتر می شود . آیا براستی این واقعھ را در می یابید ؟ این بمعنای درک روح دوران ان یعنی است و ھستۀ مرکزی معرفت انسان بر خویشتن و جھان است و شاه کلید فھم آخرالزمان و دین آخرالزم

اسالم و قرآن است .

ر است بی رزوھای دنیوی بشآصفر شدن و از حرکت ایستادن زمان باطنی بھ لحاظی بمعنای بھ پایان رسیدن -٢٢١است ر حال مرگدمی دآنکھ آرمانھای معنوی و روحانی پدید آورده باشد و لذا زمان بعنوان بستر انتظار و تالش آ

د کشی می زنھ خودزوئی بکلی شکست می خورد و دیگر آنرا ناممکن می یابد دست بھمانطورکھ مثال کسی کھ در آر یگر تحملدت کھ ھمانطورکھ امروزه بھ لحاظی عصر خودکشی بشر است . این راز از کار ایستادن زمان باطنی اس

رونی زمان را زمان بیزیرد زمان بیرونی ( نجومی ) را ندارد یعنی تحمل کائنات و افالک را ندارد تحمل گردش را ندارا مل زمانھنی تحگردشی و دورانی است . یعنی آدمی دیگر تاب تحمل گردش شب و روز و ماه و سال را ندارد یع

ف رآن مترادقھ در کندارد . این ھستی زمانی است کھ مرگش فرارسیده است . این معنای انسانی آخرالزمان است ربھ شود . عق ه نمیھمان لحظۀ صفر است یعنی زمانی کھ راه نمی رود و شمرد الساعھ آمده یعنی اینک یا حال کھ

تی زمانی و ھس ای کھ از کار ایستاده است زیرا باطریش تمام شده است و انرژی حرکت ندارد . و انرژی حرکتچی اصالت پو ولیزم انسان ھم آرزو و آرمان و امید اوست . و اینست کھ مذھب جھانی و عامۀ بشر آخرالزمان نیھی

و نیستی است .

ائی بخش میزرگ و دینی و رھو این مرگ دنیا و نفس اماره و دنیا پرست است کھ بالقوه واقعھ ای بس ب -٢٢٢یر تناب ناپذبراندازی اج –تواند باشد بھ شرط آنکھ نور امید و رستگاری در میان باشد و در غیر اینصورت خود

وج آمادگی افراموشی . پس بشر آخرالزمان در –ات و مالیخولیاھا برای خود است و رویکرد بھ مخدرات و مقدرای انسان پبلیس پیش کھ ا عرفانی قرار دارد بالقوه . و این خود راز اشاعۀ اینھمھ دجالیت ھای عرفانی است . دامی

آخرالزمان پھن کرده است .

ماما ن است کھ تاب زمان در بیرواعھ ) خود معلول شتمسئلھ اینست کھ این از کار افتادن زمان باطنی ( الس -٢٢٣ر دنیوی بش انھایی می باشد . زیرا این تکنولوژی است کھ ھمۀ نیازھا و آرماز پیشرفت سرعت ماشین و تکنولوژ

ساعت لساعھ بااروئی را محقق می سازد و لذا ذھنش را از فعالیتھای دنیوی و زماندار بازداشتھ است . این رویا ونی است . بیر

ود کھ نجاتل است وارد می شحال آدمی یا قلب الساعھ و اکنون را می شکافد و بھ قلمرو حال کھ ھمان د -٢٢۴دید ر فلسفۀ جدبث " ھمین است و یا پشت درب الساعھ ، در انتظار بی انتظاری تا ابد یخ می زند . این راز " ع

Absurd philosophy: سفۀ عبث " نام دارداست کھ " فل است کھ خود دارای یک دستگاه فلسفی

عھ نمی آگاه است وگرنھ عامھ مردم حتی یک ساعت ھم در حالت السا –و این تازه وضع یک انسان خود -٢٢۵قوی و د مخدراتیازمنمانند و سریع در دھان اژدھای شتاب تکنولوژی بلعیده می شوند کھ برای تحمل این نابودی ن

عیده شدگی را تحمل کنند . قوی ترند تا این بل

رفت نفس است اگر اھل مع این ھمان آستانۀ آخرت است . این یک توفیق عظیم الھی برای بشر آخرالزمان -٢٢۶ھ جمعی ی دستباشد و در غیر اینصورت بزرگترین بال و مصیبت و عزای تاریخی بشر است و دوران خودکشی ھا

ز از نوعی گری ود کھت . و اعتیادھا یک نوع از این خودکشی تلقی می شبشر کھ در روایات اسالمی مکررا آمده اس لحظۀ صفر است .

جھان بات و سکون مطلقبرخی می گویند مگر می شود برای زمان آخری متصور شد ؟ اینان تصوری از ث -٢٢٧ن ی از زمان حس ریندارند و زمان را فقط در عقربھ ھای ساعت درک می کنند و لذا اگر ساعت نداشتھ باشند کمتد کھ ضوعیت دارو مو ندارند و لذا خودشان را ھم گم می کنند . زمان یک موضوع کامال انسانی است و وقتی معنا

دم کمترینآطراف انتظاری باشد و انتظار حاصل از آرمان است و امید . و درغیر اینصورت ھزار عدد ساعت در اجنسی وجازی من وضعی دادرس و نجاتی جز عشق نیست آنھم نھ عشق حسی از زمان را ایجاد نمی کند . در چنی

کھ عشقی حقیقی کھ کمتر از عشق الھی نمی تواند بود .

، بی انگیزه و پوچ رکت تکنولوژی و شرایط حاصل از آنھمۀ عشق ھای دنیوی و غریزی در آخرالزمان بھ ب -٢٢٨ت بازار آزاد جنسی در خیابانھا و فاحشھ خانھ ھا و شده است از جملھ عشق جنسی و زناشوئی کھ اینھم بھ برک

. مگر عشقی کھ اساس آن خداپرستی و معرفت باشد و کلی از حیث انتفاع منتفی شده استتلویزیون و اینترنت باین راه باشد در غیر اینصورت پروندۀ تاریخی ازدواج ھم بھ آخر رسیده است ازدواج بمعنای ھم سرنوشت شدن در

ینھ ھائی کھ زن مدرن برای معشوق بودن و ایفای نقش معشوقھ بھ پای مرد می نویسد او را از ھر بخصوص با ھز

Page 78: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٨

. بدین ترتیب ی اختگی می رود و ھمجنس گرائی ھاچھ عشق و عشق بازی بیزار و فراری داده و چھ بسا بسوان و ساعتی ھم فکر بدون شک زم آخرالزمان نسل بشر ھم در پیش است و آنگاه کھ بشری بر روی زمین نباشد

کنم دیگر وجود نداشتھ باشد اال برای استفاده اجنھ کھ از باقی ماندۀ تمدن و تکنولوژی بشری تا مدتھا استفاده مید . و این آخرالزمان نبرمی افت انھم مجنون شده و مثل بشر بھ خودکشی ھای دستھ جمعی نسلش آنھاد کرد و نخواھ

نھ اینست ؟ کامل و لحظھ صفر مطلق است . آیا

ناممکن و بغایت گم -٢٢٩ ھ گونپندارانراه کننده و واژبراستی بدون قرآن و معارف شیعی فھم جھان مدرن مطلقا است .

وگرنھ بار ین درب وارد شودبشر مدرن بایستی درب عفو کبیر و کریم پروردگار را بجوید و بیابد و از ا -٢٣٠ ب حساب بیید درانوسی از آب کوثر ھم نمی توان شست . بشر مدرن باگناھان و تبھکاری انسان مدرن را با اقی

!د! عذاب خلشدنیدی نابودناحسابی را بگشاید کھ درب عشق عرفانی است و گرنھ محکوم بھ نابودی است آنھم نابو

اینان ستجو کرد و یافتجو این درب جز وجود عشاق و اولیای او بر روی زمین نیست . اینان را باید -٢٣١ دربھای عفو کریم و کبیر خدایند کھ بشریت تا بھ امروز ھم باقی بھ وجود آنان بوده است .

نبیھات ست و اگر ھمین تاخداوند مھربانی مطلق است و از مھربانی اوست کھ بشر اینگونھ دیوانھ شده -٢٣٢د رستگار ھم کنفرا اندکی ھرش گھگاه ھم نمی بود بشر خود را دریده و خورده بود . آدمی اگر مھر او و فقط م

. است

ش دیوانھ خستین دم از مھرآنچھ آدمی را از مھر مطلق پروردگارش برخوردار می کند بی آنکھ با ھمان ن -٢٣٣مق و ععت و شود و بھ جان خودش بیفتد ھمانا معرفت بر مھر اوست این معرفت جھاز ھاضمھ روح آدمی را وس

ق شناسی راه نجاتی نیست . قدرت ھضم و جذب می بخشد . و لذا جزعش

طلق مجمالش را عرصۀ خداوند با خلقت انسان ، مھرش را ھم بھ مطلق کشانید و بلکھ جمالی ساخت و -٢٣۴ نند . کی می مھرش نمود برای عشاقش و تشنگان دیدارش یعنی آنانکھ برای قیامت و لقاءهللا الساعھ شمار

توا از جنستعارفی و بی مح و االحسن الخالقین " تبریک کالمی قبال اشاره کرده ایم کھ " فتبارک هللا -٢٣۵زون فا یعنی : و پس تبریکات بشر نیست بخودش بلکھ واقعیت است . پس از خلقت انسان می گوید : فتبارک هللا ...

دا بودخشدن آمد خدا بواسطۀ زیباترین موجودی کھ خلق کرد . این " افزون آمدن " ( تبارک ) ھمان جمالیفزونی ین ھمان ااان . انسبواسطۀ خلقت انسان . یعنی ظھور نور خدا در جمال انسان . یعنی تبدیل نورهللا بھ جمال

) است .(تبارک

رید د و خود مود قرار دار از خو بدینگونھ مقام ارحم الراحمین خداوند تحقق یافت و خداوند انسان را برت -٢٣۶بر امیپھمانطور کھ خود را بھ تمام و کمال شناختھ است یعنی علی واران .. انسانی کھ حق و قدر خلقت انسان شد

قعھ را صف این واود کھ آخرالزمان محمد را فقط و فقط بھ قصد معرفی این واقعھ بھ معراج برد تا علی را معرفی کن در " معراج نامھ " آورده ام .

انسان از یزی جز عرصۀ فراقتاریخ جھان و انسان چزمان و زمانیت و ھستی زمانمند ھمان زمان ھستی یا -٢٣٧د می انجام ھ طولخداوند نیست و این دوره روز آخرش را سپری می کند البتھ روزی کھ پنجاه ھزار سال ساعتی بھستی کھ طومار هللا روزی کھ ھر ساعتش آنقدر کند است کھ حدود دو ھزار سال می انجامد . تا لحظۀ دیدار و لقاء

یست کنگاه آد و زمان ھستی پیچیده می شود و آن طومار دردست راست او روی در روی صف بشریت . و زمانمنھمانی است –ین قعۀ اکھ شھامت و توان این دیدار چھره بھ چھره را داشتھ باشد ، آئینھ در آئینھ ! این ظھور وا

ر زاران ھزاکھ ھ ن ھستی دیگر آنگونھیعنی ظھور جمال توحید . و این پایان عرصۀ کثرت و زمانیت است و جھاو اچیزی جز زیرا سال می دیدیم نخواھد بود آن جھان فراقی بود و این جھان وصالی است و جز او دیده نمی شود

نیست کھ دیده شود .

قسم بھ قیامت ھر روزی از زندگی من براستی پنجاه ھزار سال بر من گذشتھ است و من اینک نھ پنجاه سالھ -٢٣٨پنجاه ضربدر پنجاه ھزار سالھ ام یعنی شصت میلیون سالھ ام . یعنی از لحظۀ ھبوط آدم تا قیامت کبری . و بلکھ کھ

بیشتر چرا کھ بجای فرد فرد انسانھا از آغاز تاریخ تا بھ امروز و تا بھ قیامت کبری زیستھ ام شصت میلیون سال را تاریخ بشری . و یا الاقل ھمین ھفت میلیاردی کھ بر روی زمین ضرب کنید در تعداد ھمۀ انسانھا از آغاز تا پایان

است کھ می شود حدود چھارمیلیون میلیارد سال . یعنی چھل در مقابلش چھارده صفر سالھ ام .

Page 79: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٩

کنون است .غاز ھبوط آدم تاکھ بنظر من ھمین ھفت میلیارد بشر کنونی بر روی زمین حشر کل بشریت از آ -٢٣٩ین اع زندگیش وقای م است کھ مھلت داده شده ایم و زندگی می کنیم و لذا ھرکسی در بسیاری ازو ما ھمھ بار دو

ر شت ساز ذکسرنو احساس را دارد کھ قبال با این واقعھ روبرو شده است و این بار دوم است . و اینست ارزش بمعنای بھ یاد آوردن .

ورد و د بھ یاد آین از ازل تا ابدر یکایک انسانھای روی زم ھر چند کھ آدمی در ذکر کاملش می تواند خود را -٢۴٠ اینست معجزۀ ذکر کھ غایتش بھ لقاء هللا و لحظۀ " الست بربکم " می رسد .

ظم است . مال ذکر وذکر اعدر قرآن " ذکر " محوری ترین واژه ھا و مفاھیم است ھمانطورکھ خود قرآن ک -٢۴١ا و ا و وحی ھامت ھو تجربیات و معارف بشری خاصھ بازیافت نبوت ھا و ام ذکر بمعنای بازیافت کل تاریخ بشری

ست کھ و ھمان ا ی استالھامات و کرامات و حکمت ھای انبیاء و اولیای الھی می باشد . این بازیافت قلبی و روحاننسان الھی بھ ا ھدیۀ کشف و شھود نام دارد کھ البتھ بواسطۀ نقب در قلب الساعھ ( حال ) ممکن می شود و برترینستھ ن سلف دانامبراآخرالزمان است و اینست کھ پیامبر اکرم مؤمنان عارف آخرالزمان را در نزد خدا برتر از پی

. دجده می کناو س کھ کل کائنات بر است . اینست آن موجودی کھ خداوند بواسطۀ خلقش افزون آمده است . موجودی ست . ن موجودی کھ جھان ھستی المتناھی بخاطرش خلق شده اآن موجودی کھ خداوند مریدش می شود . آ

ھ ده است و چشناختھ و چھ کر آیا چنین خالقی قابل پرستش نیست ؟ و اگر آدمی خدایش را نشناسد اصال چھ -٢۴٢ ق ؟ شده است و اصال چھ موجودی بوده است . آیا برای چنین موجودی دوزخ جایگاه بدی است و ناح

ط برای نم کھ خداوند فقکشت را نشناختم ولی ھمین قدر کھ دوزخ را شناختھ ام اعتراف می بنده کھ بھ -٢۴٣خ . تا ت دوزدوزخش قابل پرستش است ھمانطورکھ بقول خودش ھمھ در دوزخ ایمان می آورند بھ عظمت و حقانی

چھ رسد بھ بھشت .

ی بود . ل آنکھ بایست مآدم نیست حا زیرا بھ برکت ھمین دوزخ است کھ آدمی الاقل اعتراف می کند کھ -٢۴۴ ماھا فقط جماعتی ھستیم کھ فقط در درک اسفل السافلین می توانیم خود را بھ تمام درک و کمال ومخصوصاخ طبقۀ دوز ر ھفتاحساس وجود کنیم و باور کنیم کھ خدائی داریم . بھ امید روزی کھ دراین درک اسفل و سپس د

اسیم و ش بشنابی پایان الیق بھشت او باشیم و او را از منظر رحمت مطلقھ کمی آدم شویم و سپس در برزخی بپرستیم .

. ستاخت و پرستش خدای از بودن و شندوزخ و برزخ و بھشت و رضوان و ھمۀ طبقاتش ھریک قلمرو نوع -٢۴۵ذاب ذاب خلد (عکھ ع ان در دوزخ بمانیمو اینگونھ کھ ما طی طریق می کنیم بھ گمانم بعد از عمر کائنات ھم ھمچن

) ھم ھست . ابدی

یم بود . ھ برسیم چھ خواھکعجبا کھ این حیات و ھستی دوزخی را اینقدر دوست می داریم بھ حیات بھشتی -٢۴۶رصۀ شھوت عیم و مگر اینکھ او را بھتر بشناسیم و بھشت او را چون جدمان آدم خراب نکنیم و بھ فساد نکشان

رانی و خانم بازی نکنیم .

ل غاز کرد و سپس کآآدمی قربانی بازی خویش است بازی ای کھ اول با خودش و سپس با جنس مخالف -٢۴٧ود و ست ختم نما خداحیاتش تبدیل بھ یک بازیچھ شد . از بازی با عشق آغاز کرد و بھ بازی خطرناکتری کھ بازی ب

این ختم بازی و ختم زمان است : آخرالزمان !

و این آخرت –شود . " قرآن ت دنیا بازی ای بیش نیست و حیات حقیقی از آخرت آغاز می" اگر بدانید حیا -٢۴٨ا کند و لذ گی میاز آخرالزمان آغاز می شود . و توفیق عظیم انسان آخرالزمان اینست کھ بھ جبر در آخرت زند

مھلک شده نیز زیھایشبازیھایش بھ جنایت می انجامد زیرا حاضر نیست کھ ھنوز دست از بازی بکشد و اسباب با اند و بمب سازی و موشک بازی می کند .

نشناسی –دو نوع خدا داریم : یکی خدائی کھ در خودشناسی شناختھ می شود و دیگری خدائی کھ در خود -٢۴٩خدای قھار، خدای دل : خدای مھربان وبیگانھ : خدای دوست و خدای دشمن کشف می شود : خدای خویش و خدای

ای ، خدای ایمان و خدگل، خدای اینجا و خدای آنجا، خدای زمین و خدای آسمان، خدای عشق و خدای نفرتو خدای ، خدای قناعت و صبر و شکر دای دعا ، خدای زندگی و خدای مرگ، خدای ذکر و خکفر، خدای اختیار و خدای جبردائی کھ حرف آدم را می فھمد و ، خاب و شکایت و انتقام، خدای معرفت و خدای جھلو گذشت و خدای حرص و شت

Page 80: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٠

د کھ سخن بر سر نم اصال نفھمخدائی کھ حرف آدم سرش نمی شود و باید با زبان خارجی با او سخن گفت تا ھیچکدا دل و خدای ورد و سحر و جادو ، خدای ذھن و خدای دل . د چیست، خدای در

ن دو خداستی بین حامیان ایریخ بشری دعواو کل وقایع و حاالت و اعمال آدمی در طول عمرش و نیز کل تا -٢۵٠رفت و ، مع کھ در درون آدمی بصورت دعوای ذھن و دل عمل می کند و در بیرون بصورت دعوای محبت و شقاوت

جھل ، قناعت و حرص ، عدل و ستم ، کفر و ایمان و ... بروز می کند .

ی اورھای بشربتھ در وجود و بین بوده است الکل تاریخ بشری در یک کلمھ جریان نزول خدا از آسمان بھ زم -٢۵١ ان . خدای ایم وکفر نھ در واقعیت . یعنی نزدیک شدن این دو خدا بھ یکدیگر : خدای خیالی و خیال حقیقی ، خدای

ست و خدای انیت و کفر بشر مو در آخرین سالھای آخرالزمان باالخره خدای اولی نابود می شود کھ ھمان -٢۵٢ می شود و آن دوران حاکمیت جھانی موعود است . واقعی آشکار

د شروع ست کھ با این قیاو آن ھمان دوره و روزی است کھ در قرآن صدھا آیھ را بھ خود اختصاص داده -٢۵٣ می شود : و در آن روز ... .

" آن روز " چھارده قرن است کھ آغاز شده است . -٢۵۴

وج می کند . ونھ روزی است کھ روح بھمراه مالئک عرو اما این روز پنجاه ھزار سالھ چگ -٢۵۵

این خاصیت وعالیت می کند . فخاصیت این روز اینست کھ آدمی بیدار است و خوابش نمی برد و دیگر اینکھ -٢۵۶خدرات و با م عصر جدید است کھ کل بشریت شبانھ روز مشغول کار است و ھمھ مبتالی بھ مرض بی خوابی کھ جز

ھ نت کھ : " فر استوانند خوابید . و روح از مردم می رود بھمراه مالئک . و لذا عصر شقاوت و ک مسکن ھا نمیات تصال بھ ذکھ ا کسی ھمسرش را پناه می دھد و نھ فرزندش را و نھ والدش را و نھ دوستش را ... " اال کسانی

وران در این د وتند . و جنت و یاری ھسیافتھ و خدای باطن را درک نموده اند و پیروان این عارفان کھ اھل رحمت ی شود و میکی خورشید و ماه بھ ھم نزدیک می شوند و عاقبت با ھم جمع و یکی می شوند . یعنی منیر و منور

سالھ ھزار این بیان وحدت وجود و الحاق مخلوق بھ خالق است و ظھور انسان کامل است . این دورۀ پنجاهست . اکرار شده ھم ت " واقعھ " است کھ قبال از آن سخن گفتیم و در سورۀ معارج آخرالزمان است . این ھمان روز

اال ی رسدمروزی کھ دیگر مال ھیچ سودی ندھد و فامیل ھمھ از ھم فراری ھستند و عذاب از ھر سوئی فرا کسانیکھ دائم در صلوة ھستند : " اال المصلین الذین ھم علی صلوتھم دائمون "

لی نیست .ة معموی تردید صلود و مقیم در آنند . باین مصلین کیستند کھ بالوقفھ در صلوة ھستنبراستی -٢۵٧

ھ واقعھ ایمکن نیست . پس چدائم الصلوة بودن بدون شک این اقامۀ صلوة و نمازگزاردن نیست کھ اصال م -٢۵٨ر وند است دا خداھمنشینی دائم ب است ؟ این ھمان فنای ذات بودن و مقیم باطن شدن است کھ ھمان مقام حضور و

ه بھا محاصرو عذاخویشتن . این صلوة قلبی و روحی است . و اینان در چنین روز ھولناکی کھ جھان را از ھمھ سبی اطنی و غیبعیتی کرده است از زمین و آسمان ، اھل جنت ھستند . و جنت ھمانطور کھ از لفظ " جن " آمده وض

رئی است . است یعنی بھشت باطنی و نام

ت " کردن اس مانا " فک رقبھھو یکی از رسالتھای مؤمنان حقیقی در آخرالزمان ھمانطور کھ در قرآن آمده -٢۵٩ایتا ت ھا و نھجالییعنی رھانیدن گردنھا از یوغ اسارت حکومتھا و زناشوئی ھای کافرانھ و اسارت تکنولوژی و د

طین است . رھانیدن دیگران از اسارت منیت کھ مدخل شیا

ده سال اوو بانی و پیام آور این رسالت پیامبر اسالم است کھ تمام عمر رسالتش و مخ -٢۶٠ ما ل آنرا تماصوصاد . مردان بو انوریصرف " فک رقبھ " نمود کھ نخستین مرحلۀ آن رھانیدن برده ھا از اسارت و زنان از مالکیت ج

ھ زنجیر بدیل بت، مدیون نیستند ھرچند کھ این آزادی خود را و لذا زنان جھان بھ ھیچ پیامبری ھمچون محمد نان زردانی کھ مید . اسارتی برگردن مردان خود نمودند و امروزه بایستی گردن مردان را از یوغ اسارت زنان رھانجیری ان چون زنبان شخود را بھ جای خدا می پرستند و اطاعت می کنند آنھم فقط بواسطۀ نیاز جنسی خود کھ بند تن

بر گردنشان و بدست زنانشان در سوی دوزخ در حرکتند .

کل داستان تاریخ بشری کھ با ھبوط آدم آغاز شده از غفلت آدم نسبت بھ خدایش و خروجش از مقام حال و -٢۶١مصلین است کھ بھ حوا احساس شھوانی یافتھ کھ اساس جدال و عداوت و اخراجشان از وضعیت جنت است و

Page 81: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨١

ابلیس و حوا کھ رابطھ ای مستقیم دارند . خروج آدم از باطن خویش کھ مقام مصلین بود او را بھ ابلیس ابتالی بھ و حوا نیازمند ساخت و لذا شھوت جنسی مرد عذاب این غفلت و نسیان است . خروج آدم از خویشتن و عشق

جای خدای آدم را پر کردن . و این شھوانی اش بھ حوا منشأ ابلیس زده گی حواست و ارادۀ حوا بھ پرستیده شدن وکل موتور محرکھ تاریخ کفر بشر بر روی زمین است کھ تا بھ اینجا رسیده کھ آخرالزمان این رابطھ است یعنی مرگ

حوائی رسیده است . –و نابودی این رابطھ ابلیس زده آغاز شده است و لذا بشر بھ اوج عذابش در رابطھ آدم

ا در خود رت و شھوت جنسی اس ارد کھ تنھا راه نجاتش رھبانیت و ھمسر اختیار نکردنآدم چھ بسا می پند -٢۶٢. نت استجروج از خویشتن کھ ھمان خابتالء و عذاب یک معلول است معلول خروج آدم از کشتن. حال آنکھ کل این

در ھمین رابطھ با حوا بتواند از راه رفتھ بازگردد تا درب ورود بر ھ خدایش بو بیابد تن راخویشآدم باید اتفاقاردید و ستم کنولوژی گبھ ت . زیرا ابتال ء آدم بھ حوا بتدریج منجر بھ انواع ابتالئات دیگر از جملھ ابتالیملحق شود

نوز یکھ آدم ھزمان پذیری از حاکمان جور و طاغوت زمانھ . ھمھ اینھا معلول از خودبیگانگی انسان است . پس تا د جاھل و گمراه است . حوا را مقصر می پندار

ودم . وا پیشھ نمن در رابطھ با حبنده خود ھرچھ کھ از جانب خداوند یافتم اجر جھادی بود کھ بر علیھ خویشت -٢۶٣ه شیده و رارون کجنگ با حوا ابتالی بھ ابلیس است . تمام ھنر ابلیس این بوده کھ آدم را از خانھ وجودش بی

بیابد و تن رااختھ است . آدمی باید این راه رجعت و درب ورود بھ خویشبازگشت را بر او بستھ و گمراھش س رستگاری جز این نیست ، یعنی معرفت نفس .

و ھ بر شماستکید کھ از شماست " ای مؤمنان چرا بر خود نظر نمی کنید چرا در خود تأمل نمی کنید تا ببین -٢۶۴ د و اگر اوفتھ و می خواھد بھ تصرف و تسخیر خویش آوروا وجود شما را بی صاحب یاح –نھ از حوا ... " قرآن

خویش وشوید و مقیم در خویشچنین نکند اجنھ و شیاطین چنین می کنند . پس بھ خانۀ وجود خود بازگردید . اینست نجات !شوید

غات رھنگ لفنامیده شده در این از خودبیگانگی و تصرف متقابل آدم و حوا نسبت بھ یکدیگر کھ عشق ٢۶۵ود بر جای خ وگردد ، اساس کل بدبختی بشر در تاریخ بوده است . چون آدم از حوا بیرون آید و بھ خود بازابلیس

سوم مخواری موو آد نشیند حوا ھم باالخره بھ جای خود بازمی گردد و رابطھ ای عادالنھ و دوستانھ آغاز می شود دوزخش و جنون و مالیخولیایش . بھ عشق پایان می یابد یعنی کفر بشری پایان می یابد و

د کھ دال ب جھان حضور دارداستان آدم و حوا تحت نامھای گوناگونی در ھمۀ فرھنگھا و مذاھب شرق و غر -٢۶۶ بر یک حقیقت مسلم است .

مدی بیان خدا و شریعت مح آداب و راه و رسم این رجعت بھ خویشتن و ختم کفر و دوزخ ھمان است کھ دین -٢۶٧ملحدی نیھیلیست جا کھھرچھ کھ بیشتر می گذرد انسان مدرن بھ حقانیت این احکام بیشتر آگاه می شود تا آن کرده و

ز اطاعت حوا د و اچون نیچھ ھم بھ آن اعتراف می کند . یعنی تنھا راه نجات از دوزخ زناشوئی رجعت آدم بھ خوم رشاد ، دو ت و ابارۀ حواست : اول بھ نصیحاوست و در غیراینصورت ھمان اجرای احکام چھار مرحلھ ای آدم در

شر مدرن ق . اگر بم طالبھ تنبیھ بدنی ، سوم بھ تحریم جنسی تا آنگاه کھ زن توبھ نموده و مطیع شود . و چھارم ھ بھ اجرا نھد وسی ،این احکام را صادقانھ و از روی خلوص و محبت و رضای خدا و نھ از روی خشم و کینھ و بولھ

ھ انقراض بحکوم ل بھ بھشت می شود . بشر جز تن دادن بھ حکم الھی ھیچ راه نجات دیگری ندارد و مزمین مبد نسل بر روی زمین است ھمینطورکھ نشانھ ھایش عیان شده است .

ه و ه شھوت باررعلیھ نفس امارببی تردید اجرای این مراتب چھارگانھ ارشاد زن بدست مرد تماما جھاد مرد -٢۶٨داقل حزناشوئی تقابلمکافر خودش می باشد . کھ اگر بدان تن ندھد بناگاه دست بھ جنایت می زند کھ خیانت ذلیل و

" "شقی وسخت جرای احکام خدا چھآن است و زمینۀ ھر جنایتی . عجبا کھ خیانت و جنایت چھ آسان است ولی ا !؟ می آید . یک نھ گفتن بھ زن چھ سخت است و خیانت و آدمکشی چھ آسان

واست گاھھا در خی کنند و در دادمھمانطورکھ قبال نیز اشاره کرده ام اکثر قریب بھ اتفاق زنانی کھ خیانت -٢۶٩شق و لطف عاین طالق می دھند زنانی اند کھ ھرگز از شوھر خود کتکی نخورده و بلکھ یک نھ نشنیده اند . پس

غایت شقاوت و بی مھری و بی م ه گی و ت بارسئولیتی اوست و غایت بولھوسی و شھوشوھر نیست بلکھ اتفاقا زن ذلیلی .

امروزه زن ذلیلی مردان مترادف با عشق است و این ابلیسی ترین فرھنگی است کھ بر نظام زناشوئی حکم -٢٧٠ می راند .

Page 82: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٢

م از اسال میا حکبنظر من تنھ روزی یکی از ایدئولوگھای مارکسیزم درددلی می کرد و اعتراف می نمود کھ : -٢٧١ ت . ده اسکھ برحق است وظایف و احکام زناشوئی است و پیامبر اسالم بزرگترین متخصص امور زناشوئی بو

ام احکام گیست کند گام بھ این بدان معناست کھ اگر کسی بخواھد متکی بھ عقل و صداقت و حس مسئولیت ز -٢٧٢م یامبر اسالقول پبکھ دین فطری و عقالنی است و دین خدا را در تجربۀ زندگیش کشف می کند و این بدان معناست

ھای تاریخ رین انساندمندتھر کھ با معرفت نفس زندگی کند بھ حقایق دین او می رسد ، و لذا باید پیامبران خدا را خر دانست و بزرگترین انسان شناسان .

جوع رر بھ قرآن کردم و دست آخ کشف بنده نیز دین و اسالم و تشیع را گام بھ گام با تجربھ و تفکر در خود -٢٧٣رن عقب چھارده ق . من کردم و دیدم کھ آنچھ را کھ یافتھ ام قرآن بھ تمام و کمال چھارده قرن پیش بیان کرده است

بوده ام .

ل ر اسالم عقدر حدیثی پیامب وآنچھ کھ آدمی را بھ دین و خدا می رساند عقالنیت و صداقت با خویشتن است -٢٧۴دین لی اگر برت . ودین و محبت خوانده است کھ اگر آدمی بر عقل وارد شود ھم بھ دین می رسد و ھم محب را منشأ

ھر حبت و دینعنی میوارد شود لزوما بھ عقل و محبت نمی رسد و یا بر محبت وارد شود بھ عقل و دین نمی رسد . عقلی کھ دربارۀ ماھیت خودش تدبی کزی معرفتتۀ مرر و تفکر می کند کھ بھ ھسدو ذاتی عقالنی دارند مخصوصا

بۀ حضور ھ مثامی رسد یعنی بھ روح می رسد . و لذا نفس ناطقۀ بشر کھ ھمان عقل و اندیشۀ اوست در تشیع ب ست . الوھیت در انسان است کھ جامع ھمھ صفات الھی می باشد . پس تعقل و تفکر اساس ھمۀ فضائل ا

ا بھ چالشرم آدمی طور مستقیائی از سئواالتی مواجھ می شویم کھ خداوند ببا اندک دقتی در قرآن با دری -٢٧۵ کتاب بخود آوردن اندیشھ است و پاسخگوئیھای آن اموراندیشھ می کشد ھ ویھ است کی ثان. در واقع قرآن اساسا

ر تأمل و د فکر وتخود حامل صدھا سئوال در ماھیت خویش است . لذا قرآن کتاب المسائل است یعنی کتاب تعقل و اندیشھ کردن و تفکر را بھ انسان می آموزد و بھ گونھ ای می آ ھ آدمی جزکموزد خود فرورفتن . قرآن اساسان ھ یادآوردبتن و رجوع بھ خودش چاره ای نمی یابد . و لذا قرآن کتاب " ذکر " است و ذکر یعنی در خود فرورف

ر رآن فقط دسرار قادانشگاه آموزش علوم لدنی است و مابقی علوم الھی کھ در ذات خزانھ شده است . یعنی قرآن جریان این تفکرات باطنی درک می شوند .

فت نفس انی در وادی معرقرآن بازخوانی محمد از کتاب وجود است و لذا ھرکسی ھم موفق بھ این بازخو -٢٧۶ گردد بھ قرآن می رسد . اینست اعجاز قرآن و ابدی بودن احکامش .

حکام و اعنی سالکی کھ بھ لذا خود قرآن بزرگترین حجت برای اھالی معرفت نفس و عرفان عملی است یو -٢٧٧ اصول و معارفی بر خالف قرآن برسد بدان معناست کھ منحرف است و مشغول فریب خویشتن .

بارانداز وال . قرآن ترمین قرآن آخرین کتاب و کاملترین خوانائی و فھمائی بشر از خویشتن و جھان است -٢٧٨است . و اندیشھ ھ علمکلیۀ علوم و معارف و ادراک و تجربیات انسان در جھان است . یعنی قرآن حجت کاملھ و بالغ

مال کیست یعنی عنا نو لذا محمد ھم بعنوان اسوۀ زندۀ آن ، انسان کامل و مظھر کمال است . ختم نبوت جز این مسخش در کھ پا می فرماید کھ ھیچ سئوالی در دو جھان نیست (ع)علی باخبر شدن و اخباری کامل . و اینست کھ

قرآن نباشد .

ھرکھ از ود خویشتن است وو لذا قرآن در لغت ھم بمعنای خواندن است یعنی قرآن حاصل خواندن کتاب وج -٢٧٩ ابی اخرویثو نشطریق غیر از معرفت نفس وارد قرآن شود ھیچ نمی یابد و لذا بھ این نتیجھ می رسد کھ خواندرد و وات می خورد امدارد زیرا در دنیا ھیچ خیری عاید نمی کند پس حتما خیری بعد از مرگ حاصل می شود و بھ دران برای کاف ست کھاینست کھ مھمترین کاربرد قرآن برای مردگان است و حیات بعد از مرگ . این قرآن ضد قرآن ا

ود خویش اب وجنمی آورد . و مؤمن کسی است کھ اھل خواندن کت جز ضاللت و برای منافقان جز رسوائی بھ بارابد و ندگی می یتاب زاست یعنی اھل معرفت نفس . چنین کسی است کھ خیر قرآن را فی البداعھ می یابد و قرآن را کوجود تنور حیا ذا ازلنھ برده گی . این قرآن زنده است کھ حاصل انسانی است کھ امام و اسوۀ زندۀ قرآنی دارد و !کتاب و عترت ن :لیامامش بر قرآن وارد می شود و در قرآن زندگی می یابد و روشنائی . و اینست معنای حدیث ثقمی ی رساند وجام مقرآن کاغذی و قرآن ناطق : انسانی کھ قرآن می خواند و قرآن را می نماید و قرآن را بھ ان

ای کھ می کند . آموزاند و اسرارش را آشکار می کند در عمل زندگی

ھر انسان معناجو و حق طلبی جز در جستجوی معنا و حق حیات و ھستی خویش نیست و مابقی بطالت و -٢٨٠گمراھی است . و محمد یکی از این انسانھاست کھ باالخره در غار حراء با نور ذات خود روبرو می شود و ذاتش با

Page 83: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٣

ا ؟ کتاب وجودت را کھ خود برای خواندنش کفایت می کنی ! و وی ارتباط برقرار می کند کھ : بخوان ! چھ چیزی رإقرأ " شد قرآن ! آیا مفھوم محمد حدود بیست و سھ سال مشغول خواندن کتاب وجود خویش بود کھ حاصل این "

؟ و آنگاه بھ ھمۀ انسانھا آموخت کھ چگونھ می توان بھ کتاب وجود خویش رسید و آنرا خواند . این ھمان استمحمدی است راه و رسمی کھ انسان را بھ کتاب وجودش ( ام الکتاب ) می رساند . و ھرکھ آنرا بخواند شریعت

قرآن خوانده است و بھ قرآن و محمد رسیده است . و اینست اسالم !

ۀ برای ادام و می دانی کھ منتآن سالی کھ می خواستم برای زندگی بھ دازگاره بروم در دلم گفتم : خدایا -٢٨١ذا بھ لھانی . و مت بردگی جاھالنھ و نکبت بارم بھ دازگاره نمی روم من بھ سوی تو می آیم تا مرا از جھل و ظلزن

م در ی سر اطاقباال محض ورود بھ دازگاره کھ ھنوز مشغول جابجائی وسائل بھ داخل اطاقم بودم بناگاه انفجار درمالئک وح بھمراهزول رتی قیامت من آغاز شد و آن آغاز نآسمان دازگاره شنیدم کھ گفتم : قیامت آغاز شد . و براس

ن بود . مآن خوانی از قربود کھ کل امر رب را در دل و تن و جانم کاشت و تا بھ امروز آبیاری می کند . و این سرآغجبا کھ عی کردم و جوع مرھر واقعھ ای کھ در درون و برونم رخ می داد بھ یاد آیھ ای از قرآن می افتادم . بھ قرآن

و اھل یدار کردمدد او راست ھمان آیات می آمد و زبان حال من شده بود قرآن محمدی . تا اینکھ چند ماه بعد با خوھمۀ ر . و شبییخ بشبیت و آل او یکایک . یعنی ھمۀ قرآنیان و قرآن خوانان و خوانندگان کتاب وجود در طول تار

لوة بودندصقامۀ اکھ در صفوفی کھ چند کیلومتر درازا داشت در این جماعت را در اطاق شش متری ام حاضر دیدمق ا از اعماین ندارو در روی من . و گوئی قبلۀ نماز شده بودم و من بر خاک ولو شدم و براستی خاکسار شدم و

تعین ار ب ای اولینذا برلقلبم کھ : ای کاش خاک شوم . و شدم . و این قیامت زمینی من بود کھ بھ پیش افتاده بود و ف ) کھ صفونقربومو خود را بر "آستانھ" یافتم () را در خود دیدم " السابقون و السابقون " (سبقت گیرندگان

سند با رھی می ! " آنانکھ بھ غایت قرب الخوانھا و قرآن شدگان : علی وارانعلیین در حضورم . صفوف قرآن !ی اھل قلم ھای خداده اند." یعنعلیین روبرو می شوند کھ کتابی نوشتھ ش

ودم دازگاره ب اجھ با کسانی درو آن صیحۀ آسمانی کھ ھمۀ کافران در آن دیار را ھالک کرد وزان بعد من مو -٢٨٢ کھ مرده بودند در حالیکھ راه می رفتند .

االت وده بود کھ ھمۀ حشو زان پس قرآن برایم در حکم یک لغت معنی و فرھنگ لغات زندگی روزمره ام -٢٨٣نون ری غیر ممو اج وقایع روزمره خود را در آن معنی می کردم و بھ یقین می رسیدم کھ : براستی این قلم خداستعد نھا یکی بآھمۀ است و من دیوانھ نیستم و بلکھ دیوانھ کسانی اند کھ مرا دیوانھ می نامند . و بزودی جنون

ی ودند بطرزبھ زده کاعتراف می کردند و از اتھاماتی دیگری در جامعھ بھ اثبات رسید و خودشان ھم بھ جنون خود وارونھ پشیمان می شدند .

اشدنی تا نوف و ھیبتی وصف تا چند ماه " روح " در ھمھ جا شانھ بھ شانھ من با من می زیست و من از خ -٢٨۴خود روح را با شد و مغز استخوانم می لرزید تا اینکھ شبی فرشتھ ای با صورت " ھو " از آسمان بر سینھ ام وارد

نانکھ ائمون ! آدتھم لوو از مصلین گشتم : الذین عن صبھ اعماق ذاتم فرستاد و من در خود قرار گرفتھ و خود شدم م او ھدر خواب حتی بالوقفھ در صلوة ھستند . و می دیدم کھ بالوقفھ قلبم ذاکر بود و صدایش را واضح می شنیدم

و رده بود "ییر کنابود شد فقط گاه چرت می زدم و براستی جای شب و روزم تغ ذاکر بود و لذا خوابم بطور کلی –رآن قاینگونھ خداوند جای شب و روز را برای شما تغییر می دھد . تفکر کنید تا ھدایت شوید . "

د مری سلیم وتب ( سورۀ قدر ) در حقیقت این قرآن بود کھ بر دلم فرود آمده بود و وجودم را بھ کل امر ر -٢٨۵زا و ایم دردسریز برنساخت و ارادۀ فردی ام بسوی انھدام رفت تا آنجا کھ حتی ابتدائی ترین حد اراده شخصی ام

عذاب آور شده بود و تالش کردم تا عادات خود را در ھم شکنم و یکدست شوم .

ا را بوضوح را و ھمھ آدمھز بود و زان پس ھمھ چی ندم در حال خوانده شدن و خوانا شدبھ بیان دیگر وجو -٢٨۶ ن رفت . ز میامی فھمیدم و می دیدم و لذا خیالم از ھمھ سو آسوده شد و ھمۀ جدالھایم کھ جھل ھایم بود ا

تاب شده ککھ و یا انسانی و دیدم کھ قرآن کتاب انسان است . کتاب وجود انسان است کھ سخن می گوید . -٢٨٧قداری بود کھ م کتاب تاب نبودم و ھر بخشی از زندگیم تحقق برگی از ایناست . و من ھم انسانی شده بودم کھ جز ک

از آن را پشت سر داشتم ، مقداری را جاری و مابقی را پیش رو .

می نانکھ توبھآھا پیداست اال دیدم کھ قرآن " پیش نویس " سرنوشت انسانھاست کھ تکلیف کافران تا بھ انت -٢٨٨نیز عمال بشریاکتاب " باز " است زیرا در حال خلق سرنوشت نوینی ھستند . قرآن راکنند و تکلیف مؤمنان کامال

می دیدم و کتاب امیال و آرمانھا . و کتاب دنیا و آخرت تا خود خدا .

Page 84: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٤

ت یافتم جیب ترین موجوداعتا قبل از کشف قرآن ، خود را عجیب ترین موجود می دیدم ولی سپس قرآن را -٢٨٩ ی از عجایب آن ھستم . کھ خود من فقط یک

ی من ن بعد زندگبوط بھ وقایع زیآیاتی را کھ درک نمی کنم یا نمی بینم و بھ آن حسی ندارم می دانم کھ مر -٢٩٠ م . شده اناست و یا وجھی از وجودم کھ ھنوز نخوانده امش و تجربیات و آدمھائی کھ ھنوز با آن روبرو

وره ھا را تھ بندی آیات و سقرآن علی نیست کھ کاملترین نگارش و دسو تازه این قرآنی کھ در نزد ماست -٢٩١ داراست . کتابی است کھ عده ای جاھل و منافق آنرا جمع آورده اند .

رآن قفاوت ذاتی تیشتر بھ عظمت و وقتی اناجیل یا تورات و بھگودگیتا و اوستا و اوپانیشادھا را می خوانم ب -٢٩٢ھ در مثال را کاره وات و تحریفات آن کتابھا را بوضوح می یابم . ونیز دریائی استعآگاه می شوم و دخل و تصرف

قرآن بھ کمال روشنائی و ساده گی و واقعیت نزدیک شده است و بیان انسان آخرالزمان است .

یھ و سا ھ مثابۀر دست داریم و بو تازه قرآنی کھ بر سینۀ محمد فرود آمده بس برتر از این کتابی است کھ د -٢٩٣ھ و سواد ز سایسواد آن قرآن محمدی است کھ بواسطۀ معرفت و اطاعت از احکام محمدی می توان این کتاب را ا

خارج کرد و نورش را یافت .

وست کھ بھ ادگینامۀ روحانی در واقع این کتاب چیزی جز کتاب جان محمد نیست و بھ معنای حقیقی کلمھ زن -٢٩۴ی ای ست . زندگشتھ اقلم " نوشتھ شده است . یعنی خود خداوند زندگینامۀ محمد را نودست او کھ بواسطۀ " ن و ال

این خدمتگزار الئکمد و ھمۀ کھ حیات خانھ اش کل کائنات است و کل بشریت از ازل تا ابد اھل بیت و خاندان اوینز ) وارد عنی ما نییو ( د و آل ا. عجب زندگی و زندگینامھ ای : اللھم صل علی محمد و آل محمد ! خدایا بر محمخانھ

فقط لوة معمولامۀ صشو و ما را تنھا و تھی بخودمان وامگذار ! این ھمان مقام مصلین است و واقعۀ صلوة کھ اق تمرین و درخواستی برای اھل صلوة شدن است .

. و اینست کھ قرآن شناسی عین محمد شناسی است و در غیر اینصورت تاریکی است -٢٩۵

ک یانند ؟ پاکیعنی با قرآن مربوط شوند . مطھرون –" و فقط مطھرون می توانند قرآن را لمس کنند " قرآن -٢٩۶ شدگان از چھ ؟

ثیف کی با صورت د ھمانطورکھ آدمچرا اکثر مردمان از معرفت نفس گریزانند و دشمن آئینھ اند ؟ زیرا ناپاکن -٢٩٧دشناسی و یلی بھ خوکند مندمی تا اعمال و امیال خود را از پلیدیھا پاک میلی بھ نگاه کردن خود در آئینھ ندارد . آ

مان ھز مطھرون انظور مطالعۀ کتاب وجود خود ندارد و لذا میلی ھم بھ قرآن کھ کتاب ذات است ندارد . وگرنھ کھ مسی ھیچ دستر ورشن وباشد کھ ھر ناپاکی ھم قرآن را لمس می کند و می خواند ولی بھ آن و حقایق و اسرار پاکان

ندارد .

موما ن . در حالیکھ عرسیدن بھ نور معارف و حکمت ھا و اسرار قرآن نھایت دین است و نھ بدایت آ -٢٩٨و بلکھ ن بی نیازز قرآابرعکس پنداشتھ شده است . و لذا آنانکھ خود را کامل می پندارند ( عارفان کذاب ) خود را

یرا کمالی کنند . ز شف میارفی حقیقی باشند تازه با قرآن آشنا می شوند و آنرا کماورای آن می پندارند . ولی اگر عھم کالم قرآن جز بھ خود رسیدن نیست و بخود رسیدن یعنی بھ قرآن رسیدن . بخود رسیدن یعنی بخدا رسیدن و

خداست و در قرآن خداوند با آدمی سخن می گوید .

و حدیث نفس . مد گوئی کھ دیالوگ خود با خویشتن استآنکھ خود را می فھمد قرآن را می فھ -٢٩٩

مود و جھاننن امر کن فیکون قرآن ھمان کتابی است کھ خداوند قبل از خلقت عالم و آدم نوشت و سپس بھ آ -٣٠٠بتھ بھ ن کتاب الامل آھستی بھ نیم نظری خلق شد . ھمۀ کتب آسمانی اوراقی از آن کتاب ھستند و قرآن ھم جامع و ک

ا بیابد وگرش رتصار است و لذا ھفت بطن دارد کھ اھل معرفت بایستی در آن غواصی کند و اوراق و فصول دیاخ !بخواند کھ این ھمان واقعۀ تأویل قرآن است و تعین آن . کھ کار عارفان است و علی واران

بلکھ باید بان خوانائی .ز در خواندن قرآن بایستی ھمۀ حواس و ھوش آدمی فعال و خالق باشد و نھ فقط -٣٠١ شنوائی و بویائی و چشائی و بساوائی کھ اساس ھمۀ حواس است در میان باشد .

Page 85: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٥

ء می ن و منافقان وضوجالب اینکھ خداوند سخن از لمس قرآن می نماید کھ خاص مطھرون است و جاھال -٣٠٢ بارک هللا ؟ د بجای فتی گویاین آدمھا چھ م گیرند و آنرا لمس می کنند تا ثواب ببرند . و نمی دانم خداوند در مشاھدۀ

اتی از حس پنجگانھ شعب واسحچرا لمس قرآن ؟ بنده در کتاب " مبانی معرفت نفس " نشان داده ام کھ ھمۀ -٣٠٣ھی ز آیات الانسان ) ھستند حتی شعور و تفکر و احساسات و ادراک عرفانی انواع و درجات لمس ابساوائی (المسھ

اک ترین ادر ا لطیفو ادراکی بنام " بوسائی " سخن گفتھ ام کھ لمس عبادی و عاشقانھ است و آنراست . و از حس نامیده ام .

.د او برسدپرستد تا بھ خوکند و ب آدمی باید بتواند آیات و نشانھ ھای خدا در جھان را ببوسد و سجده -٣٠۴ . و یاراداد و ماست . مثل دست بوسی استدیت ھمانطورکھ بوسیدن در قلمرو عرفان از عالئم کمال ارادت و عبو

و ای ستی !سجده بر خاک کھ نوعی دگر از بوسیدن خاک است کھ اول آیۀ خدا در عالم ھستی است و اساس ھ کاش خاک می بودیم .

یات و آدش بلکھ بوسیدن بوسیدن قرآن کھ کمال لمس کردن آن است نھ بوسھ بر کاغذ و مرکب و تازه جل -٣٠۵ه و ھ آدمی مااینک ی است کھ در حین خواندن ، دیده می شود و این مقام مشاھده در قرآن خوانی است . مثلعالئم

آنکھ زند کھ : سھ میخورشید را و کوھھا و دریاھا و آسمانھا را بوسھ زند . ھمانطورکھ دست استاد و مراد را بو _ (ع). علیوزد عبد و پرستندۀ خود نموده استمرا کالمی آم

ا می روح کلمات ر وو قرآن چگونھ استاد و مرادی است و چھ کلماتی کھ می آموزد و بلکھ جان وجمال -٣٠۶ دیم است .لقت قخنمایاند و از کلمات در مقابل نگاه قاری ، می آفریند . و بوسھ بر این خلقت جدید کھ یاد

است و بر عنصر ھستی ز بر خاک بوسھ، بر غبار و خاک پای یار ! بوسھ ر "آستانھ"و اما بوسھ زدن ب -٣٠٧ راب !تام ، پدر ھستی است و فاطمھ ھم مادر ھستی ! ابوتراب وبر مادر ھستی است ھمانطورکھ علی بوسھ

ا کھ رراه دارد و عشق بوسیدن بھ مثابۀ کمال لمس کردن ، لمس کردن عشق است و ادراک عاشقانھ بھم -٣٠٨ ول حافظ : بھ نیم بوسھ دعائی بخر ز اھل دلی ! خالق ھستی است مفھوم می سازد . کھ بق

و فتی برتر می شودبوسیدن ھم حاصل غایت معرفت دربارۀ چیزی است کھ می بوسی . و ھم موجب معر -٣٠٩ین ی کنی . امیدار ددریافت عالیتری از آن چیز . تا اینکھ بناگاه در حال بوسھ ای بر خاک ، جمال ازلی آن را

ائی دل می شود بھ بوی خاک !بوسائی منجر بھ بین

فھم ھاست . خاک فھمی اساس ھر فھمی و غایت ھمۀ فھم ھاست و دینی ترین و عارفانھ ترین -٣١٠

ی بوسھ بر بوسھ بر ھر چیز وتراب ، آستانۀ رب است و لذا منشأ ربوبیت پروردگار است و تربیت بنده . -٣١١ را ؟ چنست ؟ و روح است کھ بر خاک بوسھ می زند . نھ ایخاک است . و این انسان اشرف مخلوقات صاحب جان

مت و تقدیسھ پیران قابل حرھمۀ قداست ھا از قدمت است . قداست خداوند ھم از ھمین معناست . ھمانطورک -٣١٢ستی ھمادۀ . خاک نیز قدیمی ترینامروزه نوعی مکتب و مذھب شده است. و نیز عتیقھ پرستی بشر کھ ھستند موجود است و اساس " بودن " است . . و اول است

ب بوسیدن بوئیدن خاک و ل و بی تربیتی بدتر از این نیست کھ آدمی دشمن خاک باشد و چشم دیدن و دماغ -٣١٣یند و ۀ حواس ھاتی ھم. و بیھوده نیست کھ آدمھای آسفالتی دچار کرخشتھ باشد و ھمھ جا را آسفالت کندخاک را ندا

! نب العالمیرراب و بوتراب و ام تبی تربیت یعنی بی رب ، بی تراب ضد تراب و دشمن اچھ وحشی و دیوانھ اند و

و تکریم کھ بر خاک تعظیمتراب آستانۀ رب است و آنکھ اھل تراب است رب پذیر و تربیت پذیر است . آن -٣١۴ نمی کند و نمی بوید و نمی بوسدش از آدمیت خود بوئی نبرده است .

نسان دانشگاه ا ست و این خاکدانایعنی آفریننده و تربیت کننده خاک و خاکیان . ھستی خاکدان رب العالمین -٣١۵ است . ربی برتر از تراب نیست . خاک آستانۀ رب العالمین است .

و اینست کھ می فرماید " آنگاه کھ کسی از شما می میرد و بر دور او جمع می شوید در آن حال خداوند -٣١۶ مۀ شما بھ اوست . " چرا ؟ زیرا ھماغوش خاک شده است و خاک پذیر و خاکی . نزدیکتر از ھ

Page 86: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٦

ی و زمین لبتھ نھ اگرونوماین خاکدان را خاک دانی باید . یعنی خاک شناسی اساس ھمۀ شناخت ھاست و ا -٣١٧ شناسی کھ زمین و خاک را فاسد کرده است .

ر خاک تی است و سجده بستی در اسالم عین خاک پرسخاک دانی حاصل عشق بھ خاک است . عجبا کھ خداپر -٣١٨ کمال خداپرستی .

ی صل غایت خودشناسعشق بھ خاک چگونھ عشقی است . عشقی تماما حاصل معرفت و عرفان است کھ حا -٣١٩ است و غایت خود در این جھان چیست ؟ خاک !

ب ، ک ، دوم آھدیم : اول خادن آدمی شادر داستان خلقت آدم این سلسلھ مراتب عناصر را در کار پدید آور -٣٢٠ سوم روح و چھارم کلمھ . اینھا ارکان وجود آدمند .

این کمال وز تراب بھ رب . از طریق کلمات بھ روح می رسیم و از روح بھ آب و از آب ھم بھ تراب . و ا -٣٢١ . ربھ من عرف نفسھ فقد عرفخودشناسی است کھ بھ رب شناسی می انجامد کھ :

ن و ستایش است رب اعالی م غایت نماز ھم بھ سجده بر خاک می رسد کھ : سبحان ربی االعلی ! یعنی پاک -٣٢٢ او راست . این را در خاک و لب بر خاک نجوا می کنیم ! آیا نھ اینست ؟ این یعنی چھ ؟

چوب بر را با انگشت یا ای خوددر حضور حواریون و مردمان ، حکمت ھ (ع)در انجیل می خوانیم کھ مسیح -٣٢٣ ھم بھ کرات روایت شده است . این یعنی چھ ؟ (ع)خاک می نوشت . از این نمونھ دربارۀ علی

ھ از اعصارک. و الواح گلی آیا اصال کتاب قرآن مگر نقش کلمات بر کاغذ نیست کھ خاکی صحافی شده است -٣٢۴ کھن کالم مردمان پیشین را بھ ما می رساند .

اک را لگد خی روند گویا کھ ماز نشانھ ھای کفر و ایمان شیوه راه رفتن بر خاک است و کافران چنان راه -٣٢۵ین ای روند . مراه می کنند و در زیر پاھای خود لھ می کنند ولی مؤمنان گوئی از خاک عذر می خواھند کھ بر آن

کالم قرآن کھ در احادیث قدسی ھم آمده بھ چھ معنائی است .

ھ آدمی کنگام باران است قدسی ترین و روح بخش ترین بوھا در این جھان خاکی ھمان بوی عطر خاک بھ ھ -٣٢۶ .را بھ ازلیت خود متصل ساختھ و ذکر اقدم و اعلی است کھ بوی جان رب را بھ مشام می رساند

مال مکن می شود و جم اگر نماز معراج مؤمن است پس دیدار در خاک و در حال بوسھ بر خاک است کھ -٣٢٧ . تراب دیدار می شود . مگر نھ اینکھ محمد در معراجش رب را در صورت بوتراب دیدار کرده است

م . اک می بودی کھ : ای کاش خو باز ھم برای صدمین بار بھ این کالم کافران می رسیم در واقعۀ لقاء هللا -٣٢٨مھ ھی کنند و جو نمآن نفرت دارند و در آن جز میکروب جست یعنی آنانکھ خاک را تحقیر و لگد مال می کنند و از

می در آسمان دا راچیز را استریل و خاک زدائی می کنند با نفت . اینان نفت پرستانند و دوزخی جان . اینان خ جویند و لذا عاشق آپولو و موشک ھستند . اینان آدمھای سربھ ھوا و ھوا پرستند .

چیست ! ھ می دانی کھ خاکچو ما ادریک ماالتراب ؟ قسم بھ خاک . چیست خاک . و التراب . مأالتراب ؟ -٣٢٩ اینان آیاتی از قرآن است کھ در بطن ھای قرآن خواندنی است .

ستی بھ ش و بوسیدنش بایقرآن نمونھ ای و عصاره ای از ھر چیزی در جھان است کھ با چشیدن و بوئیدن -٣٣٠ کھ انسان را بھ کل می رساند . مابقی جھان دست یافت . نمونھ ای

س در قرآن ب ت . آیات تکراریاین معنا و آیھ کھ انسان را از خاک آفریدم ، چقدر در قرآن تکرار شده اس -٣٣١لھی است ین آیات ااز ا حیرت انگیزند و دال بر این امر کھ بشدت درباره شان بیندیشیم و تأمل کنیم . خاک ھم یکی

صلی وجود انسان است . کھ دست مایۀ اولیھ و ا

سجده و بوسھ بر خاک در حال سجده ھمان تمرین خلقت انسان است و دمیدن روح خود در خاک است -٣٣٢ربش را از ،ھمانطورکھ خداوند با دمیدن روحش در خاک ، آدم را آفرید . آدم ھم باید با دمیدن روح خود در خاک

. مگر نھ اینکھ انسان خلیفۀ اوست . منتھی در این دمیدن بشری در خاک بازیابد و دیدار کند و در واقع بیافریند

Page 87: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٧

حقیقت آدمی خود را باز آفرینی و بازیابی روحانی می کند با دیدار با رب . ھمان ربی کھ او را با دمیدن روح خود در خاک ، خلیفۀ خود نمود .

دگارا د : " پروری مؤمنان بگوئیآموختھ کھ ا " ربنا انظرنا " این ذکر و دعائی است کھ خداوند بھ مؤمنانش -٣٣٣ت در شم خاک اساز چ بر ما نظر کن نھ اینکھ احوال و امیال ما را رعایت و اجابت کن " . و این نظر رب بر مؤمن

سجده .

منظور رب است و منظر وی رب انسان بمیزانی کھ نظر بر تراب دارد نظر بھ وجھ هللا دارد و رو در رو -٣٣۴ . است

از فرط د . آنانکھاکسار آستانھ انآنانکھ بھ یک نظر خاک را کیمیا کنند کسانی اند کھ نظر بر خاک دارند و خ -٣٣۵ حیا سر بھ پائین ھستند و نھ سر بھ ھوا .

ھ چیست انستھ ای کآن . و از کجا دو القرآن . مأالقرآن . و ما ادریک مأالقرآن !؟ سوگند بھ قرآن . چیست قر -٣٣۶ . این آن آیاتی از بطن دوم قرآن است کھ دربھای اسرار آنرا می گشاید . قرآن

را ھ ایم . زیاریکی قرار گرفتھر گاه کھ می گوئیم و یا می پنداریم کھ " فھمیدم " بدان معناست کھ در ت -٣٣٧ بر ان مستمرا فش عرانسانی کھ در جریان عرفات است ھرگز احساس " فھمیدم و دانستم " ندارد . و بلکھ با افزای

یدا انستم " پددم و حیرتش افزوده می شود . و چگونھ می شود دربارۀ خود عرفان یعنی قرآن ، آدمی ادعای " فھمی کند . کھ این غایت ضاللت است کھ اصوال از آن منافقان است .

رآن و ق آن فھمیپس قر " است .خود "خواندنو " ی نیست کھ فھمیده شود بلکھ خود "فھمیدنقرآن ، چیز -٣٣٨ شناسی بھ مثابۀ جگر معرفت شناسی و عرفان شناسی است یعنی عرفان العرفان !

و اما قرآن القرآن چیست ؟ یعنی قرآنیت قرآن . یعنی ھویت قرآن . -٣٣٩

و کل کتاب انسان کامل است قرآن یعنی خواندن کتاب وجود کھ کمالش خواندن کتاب وجود محمد است چرا کھ -٣۴٠ ؟ ی خواندن خواندن ! این یعنی چھودش را خوانده است . و اما قرآن القرآن یعنوج

ی کند این ویل و استخراج مبسیار ساده است ! وقتی یک مؤمن عارف قرآن می خواند و آنرا می کاود و تأ -٣۴١دن ت : خوانین استکوواقعۀ قرآن القرآن است یعنی ھمین واقعھ ای کھ تحت عنوان رسالۀ " ن و القلم " در شرف ئی یک یا ھمصدا وئینھ آآن کتابی کھ خوانده شده است : خواندن و چھ خواندنی : و قرآنا قرآنا ! ھمچون آئینھ در دن ش و این قرآنی ندن .مؤمن با محمد . یعنی یکباردگربا محمد ، قرآن را قرآن نمودن . قرآن محمد را با محمد خوا

ست ؟ اامروزیھا قرآنیزه شدن است . یعنی خواندنی شدن ! آیا مفھوم جان و تن و روان است و بقول

ان نطورکھ انسنده می شوید ھماو لذا این خواندنی ترین کتابی است کھ می خوانید زیرا در حال خواندن خوا -٣۴٢ر بالیکھ ر حعنی داھل قلم ، در حال نوشتن ، نوشتھ می شود و انسان اھل صلوة در حال صل کردن صل می شود ی

. ی شودخدا وارد می شود در واقع این خداست کھ بر او وارد می شود و الذین عن صلوتھم دائمون م

ست ھاده شده اانان بھ ودیعھ ن، روح الفکر محمدی است کھ در نزد ما مسلم(ع)قرآن در منطق امام محمد باقر -٣۴٣در میان د استون و معروف و مفقودی . این محمو چھ ودیعۀ مھجور و مغموم و مظلوم و معصوم و مکتوم و مفت

مبادا . ی روزما کھ می خواند ولی کو گوشی کھ بشنود اال آوازھائی گوشخراش کھ گویند " ثواب " دارد برا

و لذا اندک .خوانده می شود آنکھ براستی قرآن می خواند ھیچ نمی فھمد زیرا او نیست کھ می خواند بلکھ -٣۴۴ی شباھت بمد کھ خود می فھ زوا می کند و اندک اندک چیزھائی اکند کھ صدائی در دلش او را نجاندک احساس می

اگر ی ) است وادآوریبھ مفاھیم قرآنی نیست . اگر چنین نباشد قرآنی خوانده نشده است . زیرا قرآن کتاب ذکر ( د و دش بیندازاد خویرآن خوان را بھ موجب بھ یاد انداختن قاری نشود ھیچ چیزی خوانده نشده است . یعنی باید ق

ل . دبھ فکر فرو رود و خدا را در ھمین نزدیکی ھا احساس کند کمی نزدیکتر از رگ گردن یعنی در

. لھ اند و دوباره . یعنی ذکری اندو پژواکی و دوب ظۀ افعال و صفات قرآنی شدید و غلیآیا دقت کرده اید کھ ھم -٣۴۵یدھائی ھستیم : خواندن چھ خواندنی ، لرزیدن چھ لرزیدنی ، کوبیدن چھ کوبیدنی ، بھ ھمین دلیل شاھد چنین تأک

Page 88: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٨

آمدن چھ آمدنی ، گفتن چھ گفتنی ، بھ یاد آوردن چھ بھ یاد آوردنی ، شدن چھ شدنی و بودن چھ بودنی و ... نابودن چھ نابودنی !

؟ آیا در استفاده می کنی "عالی " اشد بسیاری از ما گالیھ وار سئوال می کنند کھ چرا اینقدر از صفت -٣۴۶ است . یکیتچند جھانی کھ تو از آن سخن می گوئی ھیچ تعادلی نیست و ھیچ امر متعارفی یافت نمی شود ؟ علت

ینم . و بیامتی می را ق اینکھ من قرآنیزه شده ام . دوم اینکھ در آخرالزمان و آستانۀ قیامت ھستیم و من ھمۀ اموررک و دالی قابل عصفت تی ھمھ چیز اشد است زیرا ھمۀ امور در شتابی فزاینده اند . و لذا فقط باسوم اینکھ براس

قعھ ! دریک الواما ا توضیح ھستند . واقعیت ھمین است زیرا ما در حال " واقعھ " ھستیم : اذا وقعت الواقعھ ! و

دالحادین !لشادین و احچون بر آستانۀ احد ھستیم لذا ھمۀ امور ھم اشد است و اشدا -٣۴٧

دن شنی خوانده ن القرآن است یعآنچھ کھ مؤمنان امت محمد را در نزد خدا از انبیای سلف برتر می سازد قرآ -٣۴٨ بواسطۀ قرآن : قرآنیزه شدن ! قرأ قرآنا قرآنا ! و اینست فوز عظیم !

در صراط ینست مصلین شدنا. و کر محمدیشده است آنھم بر روح الفآنکھ بر قرآن وارد شد بر محمد وارد -٣۴٩ا ن این معنمست . المستقیم ھدایت . اینست روحانی شدن ! اینست قدر مطلق وجود . زیرا محمد قدر مطلق وجود ا

ن بیان ریاضی از معنای ھمان وجود است . این بھتری xکھ در اینجا x√x را در بیان ریاضی اینگونھ نشان داده ام : ت . فنای از خود اس

ن ستی : شرابا طھورا . و با ایمعین یک جام ( پیالھ ) است یعنی x√x و عجبا کھ ترسیم منحنی این معادلھ -٣۵٠ طھارت است کھ آدمی بھ گروه مطھرون می پیوندد و قابلیت لمس قرآن را می یابد .

نھ ! بلکھ ت در نزد بشر !اساز قرآن دیگر چھ باید گفت کھ خود خدا تداعی نشود . قرآن نور اندیشۀ خد -٣۵١ضور حدن خدا . دا بوجریان اندیشۀ خداست کھ ھمچنان تا ابد جاریست : جریان چھ جریانی !؟ جریان خدا ! جریان خ

خدا : حضور چھ حضوری !

قرآن ، صدای بلند اندیشۀ خداست . -٣۵٢

اد نبات و جم وگان و درندگان ن و پرندکل جھان ھستی از ذرات تا کراتش ، از انس تا جن و مالئک و شیاطی -٣۵٣ی مبدی قرآن د و او خاک و آب و ھوا و ابرھا و برق و باران و باد و ھمھ و ھمھ با یکدیگر در یک سمفونی واح

خوانند . گوش فرا دھید ! آیا نمی شنوید ! شنیدن باید چھ شنیدنی !

اتک از طبقمفونی ھای ھر یا و نیز سو آسمانھ ھای متفاوت از جناحھا و طبقات زمیناین قرآن در سمفونی -٣۵۴ یوان و جنحات و . سمفونی ھای جداگانھ از دھان جماد و نبنت و نیز رضوان و نیز طبقات برزخدوزخ و طبقات ج

ھمنوا دست و. از دھان ھای ذرات و کرات و انواع موسیقی و لحن ھا ولی ھمھ یکنس و مالئک و شیاطینو اآدمی نند . بجزی خوامان و سوزان و میران و جانان و افتان و خیزان و ... ھمھ با ھم قرآن خندان و گریان و رقص

واند خقرآن می ئی اشکھ ھنوز اسیر خاک است و کور و کر و الل ولی او نیز با زبان بی زبانی اش و با فھم نفھماش ، خیری ای گودرانیدن پرده ھ بھ استثنای کسانی کھ معروف بھ قاریانند در سالن ھای اپرای اسالمی کھ جز

ر چند کھ ھارند دحاصل نمی کنند . و عجبا کھ قرآن را فقط کسانی نمی خوانند و خوانده نمی شوند کھ در دست این !فظ کردنی و تل دستان بس تمیز است ولی نمی توانند لمس کنند قرآن را . زیرا قرآن خواندنی است و نھ ھجی

قلوب را ظلمانی می کند و موجب ضاللت قاریانش می شود . سواد و سیاھی قرآن است کھ

شان کھ در سیاه شد قلوبھیچکس در تاریخ چون ابن ملجم و شمر قرآن را ھجی و تلفظ نمی کردند و آنق -٣۵۵آن فقط ودند و قربشده توانستند قرآنھای ناطق را بکشند و سر ببرند و فرق بشکافند . یعنی کسانی را کھ خود قرآن

زبان آنھا خوانده و شنیده می شد . از

قرآن بزرگترین معجزه ای است کھ در تاریخ بشر در بشر پیدا شده است . ولی آیا کدام مسلمانی این معجزه -٣۵۶را می فھمد و براستی باور دارد . ما مسلمانان عمال معجزه یک نبات داغ را بسیار بیشتر درک می کنیم تا معجزۀ

طومار نمودن و بستن بھ بازو و پھلوی اموات درک کرده باشیم کھ آنھم ھنوز درک نشده است و قرآن را . مگر در بھ امید ثواب اخروی است . لذا از این بزرگترین اعجاز الھی در این دنیا معجزه ای نفھمیده ایم و لذا حیرانیم از این

د و فوت می کنند و عاقبت دیوانھ می شوند و ادعا . و آنانکھ بیشتر باورش کرده اند آنرا بصورت اوراد می خوانن

Page 89: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٩

شاید این باشد معجزه ای کھ آنانرا از این حماقت باالخره می رھاند و یکدست می سازد و دست از سر قرآن بر میدارند و ال اقل این ظلم ختم می شود .

د د و نگاشتناز حفظ بودن ونشمسیح چھ نیک کرد کھ انجیلش را بدست پیروانش نداد زیرا ھمانقدر کھ حواری -٣۵٧مسیح ویان یافت ؟) پا(برای دو ھزار سال بدبختی و جنایت بنام مسیح کفایت کرد و الحمد هللا این جنایت مسیحائی

ر ھ کم ضررتکانند از میان پیروانش رفت و ھمھ یکدست شدند و بجای انجیل حاال دیگر ترانھ ھای فاسقانھ می خو است .

مین نفرین ان می کند . و ھجروح الفکر او ھنوز در دست مسلمانان علیل و ذلیل است و ولی کتاب محمد و -٣۵٨ ورند . در آ قرآن برای امت محمد کفایت می کند کھ اینھمھ عذاب و ذلت بکشند و اشک مالئک را در آسمان

فا و رحمت" قرآن ش را کھ :چبگذار بگذریم از این دیوانھ خانھ ای کھ قرآن را می پزند وضماد می کنند -٣۵٩غزنوی و وجوقی است برای مؤمنان . " و ای کاش نمی بود . خدا لعنت کند مالیان اموی و عباسی و صفوی و سل

قجری را کھ شیاطین را روسفید کردند .

سیحمبی است کھ ؟ این ھمان عذا آیا براستی برای منافقان عذابی بدتر از این حماقت و مالیخولیا ممکن است -٣۶٠ شفاعتش برنمی آید و نباید ھم کھ برآید . ازپس ھم

مائی در نرآن ھمچون سینھ قرآن ھمان جام جھان نما و جان نما و روح نما و ھستی نما و خدانماست . ق -٣۶١ ھزاران پرده است .

وار یده باشد. یکی علوربھ یک صدا بر زبان آرا شده و قرآن خوانده و قرآنی دو کس نبوده کھ قرآن -٣۶٢ح ار و صباطاھرو، یکی حسن وار و حسین وار و حالج وار و حافظ وار و مولوی وار و عطاروار و بابامیخواندش

وار و ... .

انی کھ می رآن بھ تعداد کسقھر یک از معصومین ما قرائتی مستقل از قرآنند : قرآن بھ چھارده روایت . -٣۶٣رآنی قای ضد عنایت و کرامت و شفاعت می شود . پس این یک خطخوانندش روایت و قرائت و سیاحت و زیارت و

است کھ بگوئیم اینست قرآن و الغیر !

کتاب وجود ھر کسی در قرآن ھمۀ مؤمنان در طول تاریخ و بر روی زمین جلوه ھائی از قرآن ھستند . زیرا -٣۶۴اد قرآن و ابع و اعماق و بطونه خودش را می یابد و می خواند . و موعود آخرالزمان است کھ مظھر کلیۀ وجو

. او جامع ھمۀ پیامبران و امامان و اولیاء و عرفاء و مؤمنین در تاریخ است . است

ند . م قرآن کامدانند . برخی ھ برخی خود قرآنند یعنی قرآن ناطق . برخی ھم قرآن خوانند . برخی دگر قرآن -٣۶۵ ستم . نیز برخی قرآن دامند . و من قرآن جان ھبرخی ھم قرآن بانند . و برخی ھم قرآن نانند . و

م و رآن بوده اقمشمول و مفعول امان از قرآن کھ ھرچھ می نگرم و بھ یاد می آورم در خوابھا و بیداریھایم -٣۶۶اینست کھ ن گرفتم وھ گردمنقول و معمول و مأمور قرآن . ولی فقط از وقایع دازگاره این مأموریت را رسما و آگاھان

داشتھ کنون سرپارا تامغز استخوانھایم زق زق می کند و می خواھد در ھم ریزد و از ھم بپاشد . و آنچھ کھ م تا است خود قرآن است .

آدمی ند . منتھیادآوردنھا قرآنی این ھمان ذکر بھ معنای بھ یاد آوردن است . ھمۀ یادھا و یادآوریھا و بیا -٣۶٧ رآن را ظرفقآگاھی و خودشناسی دیر یا زود بھ قرآن می انجامد و آدمی –خود نمی فھمد خود را . اینست کھ ھر

حیات و ھستی خود می یابد و گوئی کھ از ازل در آن و با آن و برای آن زیستھ است .

ار گر توفیق یالھی را شناخت و ھر کھ خود را شناخت قرآن را شناخت و محمد را شناخت و انبیاء و اولیای ا -٣۶٨از می ی هللا آغفجھاد در قرآن بھ ناگاه چشمش بھ چشم هللا می افتد و کارش دیگر با خودش تمام است و آنگاهباشد

شود .

جھاد در راه فتھ باشد:سخن گ؟ نشنیده ام کسی در این باب گز در جھاد فی هللا اندیشیده ایدآیا براستی ھر-٣۶٩ !؟ خدا

Page 90: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٠

(جھاد در ھاد فی هللاجه خدا) و آنگاه ن بھ خدا)، جھاد با� (جھاد بھمراجھاد فی سبیل هللا (جھاد در راه رسید -٣٧٠ ) . این یعنی چھ ؟ خدا

تشرع و مسیاری از علمای بپس سخن از ورود بھ خداست و در خدا شدن . این ھمان فنای در ذات اوست کھ -٣٧١قرآن را چھ ین آیھ درکھ ا مند و معلوم نیستفقھا در نمی یابندش و لذا آنرا عین الحاد و ارتداد و زندیقی گری می نا

می فھمند .

کامل دینی است .تجھاد برای خدا ، جھاد بھمراه خدا و جھاد در راه خدا . این سھ مرحلھ از -٣٧٢

ھاد در جد و بھ ھمراه خو بھ زبان معرفتی این سھ مرحلھ چنین است : جھاد برای رسیدن بھ خود . جھاد -٣٧٣ . خود

ا . د در خود یا در خدا ھمان جھاد فنائی است جھت یگانھ شدن با خود یا خدجھا -٣٧۴

ت است و در خدا ھم حقیق جھاد برای خدا ھمان شریعت است . جھاد بھمراه خدا ھمان طریقت است و جھاد -٣٧۵ وادی تجرید و توحید .

دا بیابد وود را بر جای خخند کھ آدمی در صورتی می تواند کل دین و قرآن و معارف دینی را درک و حس ک -٣٧۶ای الھی اجر و جز وحکام از جایگاه او بر خود بنگرد یعنی از جایگاه مقام خالفت اللھی انسان . چرا کھ کل دین و ا

ل دین نھ شود کنبرای بشر فقط بدلیل مقام خالفت اللھی انسان در ذات خلقت است . اگر این حق درک و تصدیق د اال از ریا و جھل و نفاق و خرافھ . درک و نھ تصدیق می شو

د ایم و بخو ا بھ عبث آفریده" وای بر شما ، وای بر شما و بازھم وای بر شما ! آیا پنداشتید کھ شما ر -٣٧٧ زخ . بھشت و دو اینست معنای این آیھ و کل قرآن و دین و –وانھاده شده اید و بسوی ما باز نمی گردید . " قرآن

الفت اللھیید کھ حق مقام خناسی و انسان شناسی کامال دینی فقط و فقط در صورتی ممکن می آیک جھان ش -٣٧٨ انسان بھ تمام و کمال درک شده باشد و الغیر!

انسانی -٣٧٩ ر آن ھمۀ دالھی شده اند کھ –بھ ھمین دلیل فقط عارفان موفق بھ تبیین یک جھان شناسی واقعا رند و ھر چیزی دقیقا ھمانست کھ باید باشد . امور بر حق عاشقانھ ای قرار دا

و احق و ناقصنقانھ ای برساند آن فلسفھ و جھان بینی کھ نتواند وجدان بشر را بھ مقام رضایت کامل و عاش -٣٨٠ غیرتوحیدی است .

ھا و ن دلیل ھمھ رحمتموجودی کھ فقط بھ این قصد آفریده شده کھ جانشین خدا باشد و درست بھ ھمی -٣٨١ وھ مؤاخذه ایگوننعمات جھان ھستی در اختیار او نھاده شده است اگر بھ مقصد ذاتی ھستی خود متعھد نباشد خد

است . او نھاده خلقت مجازات می شود . یعنی خداوند از او توقع خدائی دارد زیرا ھمۀ امکانات وجود خدائی را درت ای حقانی ن دارنھمھ سختگیری و موی از ماست کشیدو فقط از این منظر است کھ دوزخ معنا و حق می یابد و ای

ند کھ در یجاد می کاتی امی شود . فی المثل بنگرید خدماتی را کھ والدین برای فرزندان خود ارائھ می دھند چھ توقعبھ الدین نیزوند . صورت برآورده نشدن آنان را طرد و لعن و مجازات می کنند و گاه نسبت فرزندی را سلب می کن

ی کلی طرد ماشد ببلیل خدمات ناچیز و حقیرشان مایلند کھ فرزندشان جانشین آنھا باشد و اگر نخواھد جانشین د. در ا درک کردسان رشود و بھ مرگ و نابودیش راضی ترند . با توجھ بھ این قیاس بھتر می توان رابطۀ خالق و ان

چھ نی نطفۀ بشھوا ن چھ کرده اند ؟ در یک رابطۀحالیکھ والدین حق چنین توقعی را ندارند مگر برای فرزندشا خود بخود بستھ شده و رشد کرده است بدون آنکھ کاری و تعھدی داشتھ باشند .

ا رایستی خود بسئول باشد یعنی انسان باید مسئول سرنوشت خود باشد یعنی در قبال مقام خالفت اللھی خود م -٣٨٢راه ارد و ھیچضور دح. این مسئولیت ھم ذاتی است و با او در ھمھ حال خدایگونھ بخواھد و در این امر تالش کند

گریزی از آن ندارد .

یکی می گفت : اگر نخواھیم خلیفۀ خدا باشیم باید کی را ببینیم ؟ گفتم : کافیست کھ از ھمھ حقوق انسانی -٣٨٣ی خواھی و می توانی چنین باشی . خود دست و دل بشوئی و ظاھر و باطن یک میمون رام و بی آزار شوی . آیا م

ھمینکھ می خواھی محبوب باشی یک صفت خدایگونھ است . آیا از ھمین اراده و تالش حاضری دست بکشی ؟

Page 91: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩١

ھمینکھ می خواھی رئیس و ارباب باشی صفت دیگری از خدایگونگی است . پس نمی خواھی و نمی توانی یک میمون دو پا باشی .

ید و و چھ می گوھمد کھ خدا با الوق و خلیفۀ خدا خود را نشناسد چھ می داند و چھ می فتا انسان بعنوان مخ -٣٨۴رآنی ھم قعارف منظور چیست . و درک این مقام جز در وادی معرفت نفس ممکن نیست و لذا درک احکام دینی و ماین ت . وآن اسفقط برای اھل معرفت نفس است یعنی کسی کھ با کتاب وجود خود روبروست و مشغول مطالعۀ ن کند . ای ا لمسکتاب ھمان است و قرآن کمال معرفت نفس انسان است و لذا فقط چنین انسانی می تواند قرآن ر

طھارت از نوع معرفت نفس است و نھ غسل و وضوء با آب بلکھ شستشوی با معرفت .

ت کھ با حمان و رحیم اسمول رآدمی از درب خدای رحمان و رحیم می تواند بر قرآن وارد شود و کسی مش -٣٨۵و لحانھخودش مھربان باشد و روی بھ خود داشتھ باشد و از خودش قھر و فراری نباشد . پس رویکرد صا

یعنی بسم هللا .مھربانانھ بخویشتن کھ ھمان رویکرد عرفانی است درب قرآن یعنی رحمان و رحیم را می گشاید ظر ندارند و ھ خودبسانی کھ با خود دوست و مھربانند و نظری خدائی الرحمن الرحیم راه معرفت نفس است . راه ک

با خود و ان راخدائی ھمان نظر خالفت اللھی است و فقط چنین نظر و مقام و نگاه خدا بھ انسان است کھ انسان نسند در اخداو خدایش دوست می کند و این ھمان درب بسم هللا الرحمن الرحیم است زیرا مقام ارحم الراحمین .ابند ھمان مقام خالفت اللھی انسان است و لذا قرآن را جز سالکان معرفت نفس و عارفان در نمی ی

کاری یاری خدا کردن چگونھ –ا " " ای کسانی کھ ایمان آورده اید اگر یاری کنید خدا را یاری می کند شما ر -٣٨۶ ای شما راد قدمھخداوند می فرماید کھ " خداوناست و یاری کردن خدا بھ بشر چگونھ است . متعاقب آیۀ مذکور

مل !عیقین در بات وثثابت و مقتدر می سازد . این بیانی از یاری خدا بھ کسانی است کھ او را یاری کرده اند :

منان است ؟د محتاج یاری مؤطلب یاری خدا از بنده اش خود یک معضلھ اعتقادی است کھ آیا براستی خداون -٣٨٧ س این چیست ؟ اگر نیست پ

ھ خدا تش خدا کردن و بیاری نمودن خدا یعنی اشاعۀ دین او نمودن و مردم را دعوت بھ اطاعت و پرس -٣٨٨ود بھ در دین خ ؤمنانمرسانیدن و در راه دین بھ مردم یاری دادن و از آنان حمایت کردن . و در اینصورت خود این

ت و یقین ھ ثبابانی کھ علم خود را تعلیم می دھد در علمش ثبات و یقین می رسند ھمانطورکھ یک معلم بھ میز ند . می ک برتری می رسد . ھمانطور کھ آدمی ھر ھنری کھ دارد با اشاعۀ ھنرش در حقیقت خودش را تثبیت

ساند و را بھ دیگران می ردر حقیقت آنکھ دین و ایمان خود را در دیگران اشاعھ می دھد و رسالت خود -٣٨٩دم تحکیم یان مرمدیگران می شود ایمان خودش را آبیاری و تغذیھ و توسعھ می بخشد و خودش را در موجب ایمان

نموده و ثابت قدم می کند .

ند طورکھ خداودین است . ھمان در حقیقت این یاری دادن بھ خدا وسیلھ و بھانھ ای برای اجر برتر دادن در -٣٩٠ی نده باز مرض دھدش می نامد و می گوید کھ دھھا برابرش را بھ ققرض الحسنھ دادن بھ مستمندان را قرض بھ خو

م ندارد .گری ھگرداند . پس واضح است ھمانطور کھ خداوند نیاز بھ پول و مال ندارد نیازی بھ یاری نوع دی

و ھمۀ –ازد . " قرآن " خداوند اگر بخواھد بھ نظری ھمۀ مردمان روی زمین را مؤمنانی مخلص می س -٣٩١ .ھنده است اری دیان دینش را ھالک می سازد . پس یاری دادن خدا در دینش وسیلھ ای برای رشد برتر برای دشمن

) وغ (بالغتمال بلکردم رسانید بھ می فرماید : " چون موسی رسالتھای ما را بھ م (ع)ھمانطورکھ در مورد موسی رسید و بھ او از نزد خود حکمت و فرقان دادیم . "

بر یقین و فت بھ مردم است واز رشد و تعالی معنوی و عرفانی فقط محصول انتقال این معنویت و معربخشی -٣٩٢ی ینست کھ ما. و عمق و ثبات آدمی در دین و معرفت می افزاید و این امری بھ لحاظ تجربی و روانی بدیھی است

کی ھ ھمواره یان یقین است . ھمانطور کین ھما –فرماید : " اگر یاری دھید مرا قدمھای شما را ثبات می بخشم " ردید و ا را بھ تن آنھاز مسائل و خطرات مؤمنان دیدن اکثریت مردم کافر و تعداد اندک مؤمنان است کھ ھر آن ایما

لغزش می اندازد کھ : مبادا بھ خطا می روم !

ست از ن ایمان خویش ادمؤمنی کھ الاقل یک دوست مؤمن دیگری نداشتھ باشد ھر آن در خطر از دست دا -٣٩٣ثبات اید و اینی افزھراس تنھائی . و لذا ھر مؤمنی کھ بھ گروه مؤمنان افزوده می شود بر قدرت و یقین ایمان م

در قدم است کھ اجر تالش برای ارشاد مردم است برای خود مؤمن .

Page 92: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٢

اورد موجب گر کسی ایمان نیبا امر بھ معروف و نھی از منکر و اشاعۀ معارف توحیدی و دین خالص حتی ا -٣٩۴یمان فرد اقویت بروز شقاوت و پلیدی و جنون منکران می شود کھ ھمین امر نیز بھ نوعی دیگر موجب تثبیت و تبات قدم وجب ثممی شود زیرا می بیند کھ چگونھ کفر و انکار بھمراه حماقت و جنون است . یعنی ھر دو حالت

مؤمن است .

شناسی است ردم شناسی و کفردم از درب دین و معرفت و تالش برای اشاعۀ آن موجب ماصوال ارتباط با مر -٣٩۵ است . ر دیندکھ ھمین شناخت بر خودشناسی ایمانی فرد مؤمن می افزاید کھ موجب تعمیق ایمان و ثبات قدم

کھ بھ ی شودین نامیده مکمال یقین در فرد مؤمن مقام مصلین و حضور حق در خویشتن است کھ حق الیق -٣٩۶ھ ھ مربوط بکاست مثابۀ مقام اخالص و ظھور ارادۀ خدا در بشر می باشد و این کمال یاری متقابل خدا و انسانلغھ ای املھ و باجت کجھاد فی هللا است و امحای ارادۀ فردی در ارادۀ خداوند در خویشتن می باشد کھ خود مؤمن ح

م و توطئھد تھاجموجب اشاعۀ نور ھدایت است کھ البتھ او را موردر میان مردم می شود کھ وجود خودبخودی اش ن او از یز در درووند نھای کافران و ظالمان قرار می دھد و او در این مقام بھ مثابۀ سپر بالی خداوند است و خدا

و رزیوعشق او حراست می کند و او را یاری می بخشد . این غایت مصداق آیۀ مذکور می باشد کھ بھ مثابۀ محبت متقابل خدا و انسان در مقام خالفت اللھی است .

ی ت و این یکگاه کودکانھ اس گی و سھولت مطالب بھ زبان بس عامیانھ وبسیاری از آیات قرآنی از فرط ساد -٣٩٧و مند. حان می ناده لوتص ابلھان و سااز کانونھای اتھام کافران بھ خدا و رسول و مؤمنان است کھ دین را امری مخ

در ھ ای عظیمنکت و" کتاب نداریم کھ برای ابلھان است. ما خود عالمان ھستیم و نیازی بھ این دین ومی گویند "گ و رر است کھ رین اموبھ ابتدائی تنداشتن . و آن باور ھ گاه مؤمنان را ھم گمراه می کنداین مسئلھ نھفتھ است ک

ریشھ ھای معرفت و عقالنیت است .

ی ترین بھ ابتدائ ل اتفاقا مربوطکمت خالده و فلسفھ ھای جدید ، اساسی ترین و بغرنج ترین مسائاصوال در ح -٣٩٨ مسائل مثل مسئلۀ " وجود " است و اینکھ وجود چیست !

لسفھ و فناسی در حکمت و شتفکر و تعمق در " وجود چیست " و اصال چرا چیزی وجود دارد بنیاد معرفت -٣٩٩ ن و کودکانھ ترین مسائل است . عرفان است کھ امی تری

د دارد ؟ "را فالن چیز وجوچاز یک آدم احمق مثل یکی از روشنفکران کتابی عصر ما اگر سئوال کنی کھ " -۴٠٠سی : رپمثال اگر ب بھ ریش تو خواھد خندید یا در سالمت عقل تو شک می کند و یا خود را مورد اھانت می یابد .

چرا وجود داری ؟

سی کھ ناسی و معرفت شناشقرآن مملو است از این نوع سئواالت بنیادین حکمت و فلسفۀ اولی و ھستی و -۴٠١ ندیش ترینیشھ امسائلی مربوط بھ فالسفۀ درجھ اول جھان است . فی المثل ھایدگر کھ پدر فلسفۀ پسامدرن و ر

ستی ھ : ھکبھ این سئوال متفکر تاریخ جدید جھان محسوب شده است تمام عمرش و ھمۀ آثارش اختصاص داشتئوال ھر رین سچیست و چرا اصال چیزی ھست بجای اینکھ نباشد . این نخستین سئوال ھر کودکی است و نیز آخ

فیلسوفی .

د بھ اسی است : سوگنشناخت شن ھمین سوگندھای خداوند خود نطفھ ھای فلسفۀ اولی و ھستی شناسی و -۴٠٢وگند بھ تاب ، س، سوگند بھ کروز و شب ، سوگند بھ نفس ، سوگند بھ قلم ، سوگند بھ خورشید ، سوگند بھ ماهسوگند بھ ،بھ فرشتگان ، سوگند بھ انجیر و زیتون ، سوگند بھ آسمان ، سوگند بھ صبحدم ، سوگند زمان

. ھ قرآن بوگند س، سوگند بھ روز قیامت ، سوگند بھ کوه ، سوگند بھ ستاره ، سوگند بھ باد ... و فرستادگان

عنی یز حضور خداست . در حقیقت ھر چھ کھ ھست مستوجب سوگند است یعنی مقدس است زیرا نشانھ ای ا -۴٠٣ چیزی ھر چیزی بعنوان نشانھ ای از وجود و حضور خداوند خالق مستوجب تفکر و تأمل است نھ بعنوان کھ لزوما

. گیرد دیشھ قرارو ان زی مورد تأملخدا ھر چی بھ ما فایده یا ضرری می رساند . در واقع بایستی بھ قصد درک وجودفی در تفکر فلس اسی واین اندیشھ توحیدی و ھستی شناسانھ و بھ قول امروزیھا پدیده شناسانھ است . اینست آیھ شن

ی مکھ پدید ی ھملمقرآن و تفکر از ھر درب و منظر و انگیزه ای کافرانھ و مشرکانھ است و موجب گمراھی . و ع نجامد . ای می " یا بغی است کھ بر بخل و کفر و انکار و ستم بنا شده و لذا بھ ستم و گمراھغیآورد علم "

وقتی خداوند بھ چیزی سوگند یاد می کند بدان معناست کھ آدمی را از منظر آن چیز بسوی خودش راه بنماید -۴٠۴ و ھدایت کند و یا خودش را در آن چیز معرفی و آشکار سازد .

Page 93: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٣

ھر ھ قلم . دریقت سوگند خدا بول رسالۀ " ن و القلم " را فقط اختصاص دادیم بھ خاصیت و معنا و حقجلد ا -۴٠۵ه را تحت ن سورسوره دیگری می توان از منظر ھمان موضوع سوگندی کھ خداوند یاد کرده ، کل آیات و معارف آ

الشعاع یک ھستی شناسی واحدی ، درک و تصدیق نمود .

از می کی از موجودات آغھستی شناسی است نھ تنھا بسیاری از سوره ھا با سوگندی بھ یکل قرآن کتاب -۴٠۶، مدنسان ، محاور ، ، مورچھ ، زنب شود بلکھ نام ھمۀ سوره ھای قرآنی نام یکی از موجودات است : گاو ، عنکبوت

ابراھیم ، مردم ، ستاره ، ماه ، خورشید ، زمان و غیره .

چھ بسا .برسیم کھ خداست ما می آموزد کھ چگونھ از طریق نمود جھان بھ وجود جھاندر حقیقت قرآن بھ -۴٠٧ می توان از پدیده شناسی قرآنی سخن گفت و قرآن را ھم کتاب پدیده شناسی نامید .

بھ اسی مبادرتر مبنای ھستی شناز میان ھمۀ فلسفھ ھای قدیم و جدید ھیچ فلسفھ ای ھنوز پدید نیامده کھ ب -۴٠٨و سان شناسیای انوین یک نظام حقوقی و اخالقی کرده باشد . و قرآن چنین کتابی است کھ ھستی شناسی اش مبنتد

بیین تمانھ جامعھ شناسی و حقوق و اخالق در ھمۀ امور روزمره زندگیست . ولی افسوس کھ ھرگز بر اساس زمان سول و امانھ ر ان نزول قرآن تاکنوننشده است و تبیین عرفانی ھم نشده است . و این بدان معناست کھ از زم

ند ند . جز چرده امجال کافی برای چنین کاری یافتند و نھ علمای اسالمی نیازی بھ چنین امر مھمی را احساس ک .مام صادق اقر و سالی از زندگی چند تن از امامان بھ این کار اختصاص نیافت و شھید شدند مثل امام محمد با

ند تن چیا براستی دایت شوید . " آمھ مخلوقاتی کھ آفریده ام نمی نگرید و تفکر نمی کنید تا ھ" چرا بھ اینھ -۴٠٩اسطۀ نھا ھم بوکھ آ از مسلمانان در طول تاریخ از طریق چنین مشاھده و تفکراتی ھدایت شده اند ؟ فقط عارفان !

ه اند . عجبا !کسانی کھ ھرگز بھ آیات الھی نگاھی نمی کردند محکوم بھ کفر و الحاد بود

ھ او بیافتند و دند و راه او رافقط برخی از عارفانند کھ بھ سوگندھای خداوند اھمیت دادند و تعقیبش نمو -۴١٠ف دا در اشرخافتن یپیوستند . صراط المستقیم ھدایت یعنی یافتن خدا در مخلوقاتش . کھ سریعترین این صراط ھم

ده ھمان پدی مروزیدر واقع عرفان و والیت و امامت و تشیع بھ زبان ا مخلوقاتش انسان و انسانھای عارف است . شناسی الھی و قرآنی است .

ین راه است زیرا سریعترعشق بھ طبیعت و طبیعت پرستی مؤمنانھ ترین و خدائی ترین نوع پرستش غیرخد -۴١١ رسیدن بخداست . طبیعت دوستی ، واضح ترین نشانۀ خدادوستی است .

. و سخن واقعی و آدمھاست طبیعی ترین کتاب آسمانی است کھ تمام کالمش دربارۀ طبیعت و موجوداتقرآن -۴١٢ . می یابند تفاوتدربارۀ ماورای طبیعت ھم تماما طبیعی است و ھمین موجودات طبیعی در بھشت و دوزخ نمودی م

و نوید دربارۀ آن است و تفکر ھر کجای قرآن کھ سخن از موجودی از طبیعت است بالفاصلھ امر بھ نظر -۴١٣ ھدایت بسوی خدا و رستگاری و سعادت .

د ستی می باشدیده ھای نظام ھپیعنی سعادت و رستگاری در قرآن تماما و علنا حاصل تفکر دربارۀ جھان و -۴١۴نیست . ماسال وو الغیر . و ھیچ کتاب آسمانی و مذھبی و نیز ھیچ مکتب و کتاب بشری بدین لحاظ شبیھ قرآن ست . یعنیوده اقرآن کتاب اصالت تفکر و معرفت است و خوشبختی دو جھان و رضای خدا را منوط بھ این امر نم

ش مشابھ تی کھمھ خرافات و جھل پرساسالم مذھب اصالت معرفت است . و عجبا کھ در چنین مذھب و مکتبی اینھ در مذاھب دیگر کمتر است . این چھ سری است یا موال !

جات یابید !پیام قرآن در یک کلمھ اینست : این کتاب را بخوانید و تفکر و تعمق کنید تا ن -۴١۵

پس محمد پیامبر تفکر است و دینش امر بھ تفکر دربارۀ جھان و جھانیان . -۴١۶

عنی ی تقیم استم دین صراط المسآیا نجات و سعادت و ھدایت و تعالی آسانتر از این ممکن است . و لذا اسال -۴١٧ سر راست ترین و کوتاھترین راه و روش خوشبختی در دو دنیا .

مسیح پیامبر رحمت محض و عشق غیر متعھد و یکطرفھ بود و پیروانش مبدل بھ شقی ترین و -۴١٨جھانخوارترین اقوام بشری شدند . و محمد پیامبر معرفت و علم و عقل محض بود و پیروانش مبدل بھ خرافی ترین

ین اقوام بشری شدند . ھمانطورکھ موسی ، اخروی ترین پیامبران بود زیرا عمری با معجزه و مائدۀ و جاھلتر

Page 94: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٤

آسمانی قومش را رھبری کرد و قومش دنیاپرست ترین مردم جھان شدند . این نیز دیالکتیک و راز بزرگ دیگری در جامعھ شناسی مذاھب است . این چھ سر است یا موال !

ق قانون نکھ ھر نیروئی طبفھمش چندان سخت نیست بلکھ بیشتر تراژیک و تلخ است و آن ایاین دیالکتیک -۴١٩رست ترین نیا پدجاذبھ عمومی ، نیروی مخالفش را جذب می کند و لذا شقی ترین مردمان جذب دین مسیح شدند و

مردم جذب دین موسی شدند و ابلھ ترین مردم ھم جذب دین محمد شدند .

. گر استدا نھ امری بی پدید آمده یس. اینکھ آیا چنین تعادلی نن میشد کھ بشریت تعادلی می یافتای نتیجھ باید -۴٢٠ریف آن شد تحاولی این معضلھ موجب اشد بدنامی و تھمت و ستم در حق آن دین و پیامبرش بوده است و موجب

از رعصیتی بدتمست و ایان معرفی کرده دین گشتھ است و دین محمد را کھ عالمانھ ترین ادیان است جاھالنھ ترین ادرین ر دردناکتن دیگ. ایپیامبران شفیع امت خود نیز ھستند. و جالب تر اینکھ این این دربارۀ انسانی ممکن نیست

. ن تراژدی استجای ای

درد شاھد با کمال حیرت و بنده در تجربۀ حقیر معنوی خود و رسالتی بس کوچک کھ در این راه داشتھ ام -۴٢١رتباط کرده و ا حاصرهبوده ام کھ شقی ترین و ابلھ ترین و دنیاپرست ترین آدمھا ھمواره جذب من شده اند و مرا م

مرا با جھان سد نموده اند و پیام مرا صد و ھشتاد درجھ معکوس بھ سائرین رسانیده اند .

قسیم کنم یسوی و محمدی تی ، عمن نیز می توانم کل زندگی معنوی و اجتماعی خود را بھ سھ مرحلھ موسو -۴٢٢فرعون ، واغوت کھ بر ھمین اساس ھم برای خود رسالت قائل بوده ام : رسالت احقاق عدل و مبارزه بر علیھ ط

ھ بنظر کست . ارسالت مھر و شفاعت یکطرفھ عیسوی و نھایتا رسالت عرفانی کھ ھمان رسالت محمدی و امامیھ و این .ی پیماید ت و معتا این مراتب را در زندگیش و نیز در نفس خود داراسمن ھر انسان اھل ایمان و سالکی طبی

سیر تکامل تکوینی انسان از آدم تا خاتم است .

در وال می رود ز این نردبان بااانبیای الھی نردبان تکامل روحانی انسان ھستند و ھر انسانی در مسیر رشد -۴٢٣و .مین روست ھیز از محشور است . راز شرح داستان انبیای الھی در قرآن نھر مرتبھ ای با یکی از این پیامبران

رآنی جز قایات فقط انسان اھل معرفت نفس و حرکت جوھری از این حکایات برخوردار است وگرنھ مجموعۀ این حکھری ندۀ ظاوانایت خقصھ ھای تلخ و ناکام معنای دیگری ندارد و چھ بسا یأس آور است و ھیچ کمکی بھ ایمان و ھد

بدانند و تراژیک یھودهبو بی معرفت نمی کند و اتفاقا بھانھ ای بزرگ بدست منکران می دھد تا کل راه دین خدا را از آن در باید کھ ھیچ جامعھ ای را ھدایت نکرده است و لذا تالشی مذبوحانھ و شکست خورده تلقی می شود پس

گذشت و پیروی نکرد .

عھ تند تا جامژی رھائی بخش ھساز قرآن در صدد تبیین نوعی فلسفۀ تاریخ یا یک ایدئولو آنانکھ بھ اقتباس -۴٢۴ک و ا دچار شرو لذ را بھ سعادت برسانند بھ طناب پوسیده ای متوسل شده اند و لذا مجبور بھ تحریف قرآن ھستند

ی . عادت دنیوو س نھ معیشت نفاق می شوند . اال اینکھ ھدف فقط آگاھی بخشیدن باشد یعنی مکتب اصالت معرفت و

رد لقی می شود و بدتقرآن از منظر اندیشھ و فلسفھ سیاسی اثری منفی و پاسیفیستی و نیھیلیستی -۴٢۵ھ البتھ د آورند کی پدیایدئولوژیھای اقتدارگرا نمی خورد اال اینکھ ھمۀ اصولش را وارونھ سازند و یک نظام دجال

عمری چندان نخواھد داشت .

ریعتی و مل کردند دکتر شعر دوران ما در رأس کسانی کھ بھ این حقیقت بزرگ واقف بودند و لذا درست د -۴٢۶ . ھستند ومین طراز اول دوران و جامعۀ ماکھ از مھجورین و مظل ندپدر بزرگوارش بود

اسالم و قرآن مذھب و کتاب اصالت معرفت است آنھم معرفت برای معرفت . -۴٢٧

: اینست حرف اول و آخر قرآن و اسالم ! معرفت کافیست -۴٢٨

دارکات دمھ و مؤخره و تیعنی معرفت بخودی خود موجب نجات و سعادت انسانی انسان می شود بی ھیچ مق -۴٢٩ی است ھم کبرائی و بی ھیچ فلسفھ سیاسی و ایدئولوژی اجرائی . یعنی خود نور معرفت ھم استراتژ –و صغری

، ھم مبدأ و ھم معاد و ھم راه . تاکتیک ، ھم ھدف و ھم وسیلھ

این اصال منجر بھ اقتباس مکتب اصالت فرد یا سکوالریزم و درویشی گریھای عافیت طلبانھ نمی شود اگر -۴٣٠ مکر و خودفریبی در کار نباشد .

Page 95: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٥

د و ی دھملشعاع خود قرار زیرا چون فردی بواسطۀ نور معرفت منقلب شود جامعۀ خود را خود بخود تحت ا -۴٣١ شکیالتی وای ت نیز حاکمیت ھا و سیاست ھا را . پس می بینیم کھ نجات امری چندان پیچیده و بغرنج و پدیده ض است . ار محتکنولوژیکی و تاریخی و حزبی نیست و بھ ھیچ جبری وابستھ نیست و اتفاقا مکتب اصالت اختی

ا بنده در رغیر . این امر الل استنباط است و فقط از مکتب اصالت معرفت است کھ مکتب اصالت اختیار قاب -۴٣٢دمی آافیست کھ جات کتجربۀ زندگیم در خود و دھھا انسان دیگر از طبقات و شرایط متفاوت آزموده ام کھ : برای ن

بخواھد و ھمین !

کھ آنچھ وینست مکتب قرآن ایعنی آنکھ می گوید : " من بدبخت شدم چون مجبور بودم " آدمی کذاب است . -۴٣٣ قرآن نیز بھ من بھ یقین آموزانیده است .

می د چون دروغپذیرفتھ نمی شو " اگر در آن روز بگوئید کھ علت بدبختی و گناھان ما دیگران بودند از شما -۴٣۴ی ر عالم ھستاین سخن خداوند بانی مکتب اصالت اختیار مطلق انسان د –گوئید و می دانید کھ دروغ می گوئید "

ی را نمی شناسم کھ چون بنده بھ این اصل با یقینی مطلق باورمند باشد . است . و کس

تھ ای !قرآن بما نشان می دھد کھ : تو ھر چھ کھ ھستی بدان دلیل است کھ خود خواس -۴٣۵

ر آنان فرت دارد و بر سبدین طریق قرآن مکتب صدق نیز ھست و خدایش از دروغ و دروغگویان شدیدا ن -۴٣۶ نید و مرازت می و تھدیدشان می کند : فویل للمکذبین ! وای بر شما دروغگویان کھ بھ من تھم فریاد می کشد

مسئول بدبختی خود معرفی می کنید .

" خندبر اھل دوزراستی کھ اھل ج" ب خداوند ھمھ مدعیان و معتقدین بھ انواع جبرھا را بر دوزخ وارد می کند -۴٣٧ خدرجبر س – (ص)محمد عھ ، جبر تصاد ، جبر جاما را مقصر معرفی می کند یا جبر تاریخ ، جبر اقنوشت کھ علنا

و نماز خدا کنند ھ خداکژنتیک و وراثت ، جبر زمانھ ، جبر خانواده ، جبر جنسیت و امثالھم جملگی کافرانند ھرچند بھ خدا تھمت ناحق می زنند و ارادۀ ظالمانۀ خود را بھ خدا نسبت را از ھند و خودمی د بر جای آورند زیرا علنا

مسئولیت انتخاب خود مبرا می کنند و دوزخشان فقط برای این دروغ و تھمت بزرگ بھ خداست .

ری است استی ھمھ چیز جبدوزخ جبرشکن ودروغ سنج و اختیار آفرین است و صدق آور . زیرا در آنجا بر -۴٣٨بوده حب اختیاریش صای اعتراف کند کھ در حیات دنیاو آدمی کمترین اختیار و انتخابی در ھیچ امری ندارد تا آدم

ز آن ار حالیکھ وده داست و از اختیارش سوء استفاده کرده و بدترین آن این بوده کھ اصال اختیارش را انکار نمند ود نباشخل اختیار مسئو برخوردار بوده و استفاده می کرده است . در واقع کافران اختیار خود را انکار می کنند تا

ربدوزخ عرصۀ ج و لذا بھ این انکار مبتال می شوند کھ ھمان ابتالی بھ زندگی سراسر جبری یعنی دوزخ است . مطلق است .

دان خود راکنند برخی فرزن " در آنروز کافران برخی ھمسر خود را باعث بدبختی و گناھان خود معرفی می -۴٣٩و می می گویند دروغ ھبران ، حاکمان ،عمو ، دائی و ... و ھمھیا والدین خود را ، یا معلم خود یا دوستان ، ر

د مبتال ھ تھمت خوباند دانند کھ دروغ می گویند و لذا از آنھا پذیرفتھ نمی شود " و بواسطۀ تھمتی کھ بھ خدا زدهود تمام وجا بخود می شوند . یعنی تظاھر بھ مجبوریت می کردند در حالیکھ صاحب اختیار بودند و لذا بھ تظاھراز ود بخوریدمی ش مبتال می شوند و آن دوزخ است کھ اھلش با تمام وجودشان در غل و زنجیرند . و بدانھا گفتھ

آنچھ کھ فراھم کرده بودید برای دیگران .

.ا با اوست رفت پیشھ کند خدقران کتاب تعلیم صدق ، اختیار و معرفت است . و ھر کھ صدق و اختیار و مع -۴۴٠

ھ دروغی ی تظاھرش بکنیم کھ اساس ھمۀ تبھکاریھا و مفاسد بشراظ روانشناسی و تجربھ نیز درک میبھ لح -۴۴١ھ جبر بو تظاھر ختیاربنام جبر و بی اختیاری است . یعنی دروغ ام الفساد است و اساس ھمۀ دروغھا ھمانا انکار ا

دن خود انسان بو و با لذا چنین آدمھائی با خدا و مجبوریت است و این انکار انسان بودن بھ معنای خلیفھ خداست . . ست ترندھم پ ند کھ گاه از جماداتو کل کائنات در جدال و انکارند و لذا ھالک می شوند و مردگانی متحرک

آیا این تقسیم بندی قرآن در انواع انسانھا بھ چھ معنائی است کھ اکثر مردم را حیوان و برخی را پست تر از -۴۴٢برخی را نباتی و برخی را جمادی و برخی را ھم مادون جمادی نامیده است . این روانشناسی ھویتھای حیوان و

بشری است کھ جماعت کافران را شامل می شود و فقط مؤمنانند کھ انسانند کھ این انسانیت و ھویت انسانی نیز علیین . درجات دارد مثل : متقین ، صدیقین ، شھدا ، علما ، مخلصین ، اولیاء و

Page 96: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٦

بوالبشر راروح ازلی آدم ا بھرحال آدمیزاد در ھر مرتبھ نازلی از حیات و ھستی بازھم بھره و بوئی از -۴۴٣ داراست و لذا حیوان ، نبات یا جماد صاحب روح است .

اینان نیرا . یع ن ترتیب یا سنگیتصور کنید قطعھ سنگی جاندار و با ھیبت آدمیزاد را !؟ و یا درختی بھ ھمی -۴۴۴ری از ان بشجبعد مرگ بھ طبیعت خود بازمی گردند و براستی سنگ و درخت و حیوان می شوند . زیرا صورت و

آنھا ساقط می شود و ظاھر و باطن یکی می شوند .

ما ! نقیری آدم وما ، قطعھ بتون نصخره ای آدم نما ، گربھ یا سگی آدم نما ، گیاھی آدم نما ، حشره ای آدم -۴۴۵

لق و خوی تی بسیار شبیھ خاگر دقت کنیم کم نیستند صخره ھا و کوھھائی بصورت آدمی یا درخت و حیوانا -۴۴۶سگ ، جوجھ ،یمون بشری . اینان بخشی از اموات ھستند . کھ در قرآن نیز ذکری از انواع حیوانی آنھا ھست : م

تیغی و غیره .

ثالھم . ، خر صفتی و ام شناخت مثل سگ صفتی ، گربھ صفتی صفات حیوانی را بھ آسانی می توان در بشر -۴۴٧ ولی درک آدمھای نباتی و جمادی و مادون جمادی دقت و بصیرت بیشتری می طلبد .

میوه ھایش د و حرث کنند ون، سکون و نیازش بھ اینکھ دیگران بھ او آب و کود دھطبع گیاه، زمین پرستی -۴۴٨شدن جابجا ، و ھراس درمیرد. زمین پرستی یخشکد و من دھند چھ بسا میرا از جایش تکا و اگر او بچینند.

ھیچ . و نیزاندیگر تگی معیشتی بسیار شدید بھجغرافیائی دو تا از برجستھ ترین صفات آدمھای نباتی است و وابس . دفاعی از خود ندارد اگر شاخھ اش را اره کنی و یا اصال از بیخش برکنی بھ آرامی می میرد

را و کسی آن ابجا کندجو اما آدم صخره ای موجودی است کھ ھیچ واکنش و تحرکی ندارد اال اینکھ سیلی آنرا -۴۴٩ ینھ خوشحال م غر ،بھ مکانی دیگر نقل مکان دھد . ھیچ تفاوتی در احوال او رخ نمی دھد . نھ چاق می شود نھ ال

وط بھ ا شود مربو پیدا. ھر تغییر و تفاوتی اگر در شود و نھ غمگین ، نھ خوشبختی را حس می کند و نھ بدبختی راھ حالش برقی ف کار برد ھیچ شرایط و دیگران است . می توان آنرا در گوشھ ای انداخت و یا در الی دیواری ب

. ندارد

ھای بتونی،مده باشند: آدمآپدید و اما آدمھای مادون جمادی باید آدمھای مصنوعی باشند و در عصر صنعت -۴۵٠ ن جمادی ومادو . عشق بھ این انواع مواد و محصوالتدنی، مسی، آھنی، شیمیائی، الکتریکی، نفتی، شیشھ ایچا برق و ازی بب. آنھائی کھ عاشق آسفالت و سیمانکاری ھستند یا عاشق عتی بیانگر ھویت این نوع بشر استصن

تند و غیره . کارھای الکتریکی اند و یا عاشق کارھای شیمیائی و مواد شیمیائی ھس

ھ کتریکی اند کرد آدمھای الک توان با یکی دو سھ تا دکمھ کنترلی کھ کل شخصیت و اراده شان را میآدمھائ -۴۵١ طبقھ ای از مادون جمادی آدم نمایند .

راس دارند ھبھ قصد خرید ، آدمھائی کھ شدیدا از سفر و ھر نوع نقل مکان و حتی بیرون رفتن از خانھ -۴۵٢ ن آدم نمایند . گیاھا

ایند . حیوانات آدم نم آدمھائی کھ کال تمام زندگیشان عشق بھ خوردن و خوابیدن و جماع کردن است -۴۵٣

گوشت خواران حرفھ ای اصوال از ردۀ سگ سانھا ھستند . -۴۵۴

ین ر یک از اھر د داراست لذا دولی از آنجا کھ آدمی بھرحال ھنوز بوئی از روح را بھ ارث آدمیزادی با خو -۴۵۵ست و ذاب اطبقات وجودی موجودی رنجور و دیوانھ است یعنی درختی آفت زده یا سگی ھار یا صخره ای در ع

جان می کند .

معرفت و انسان شناسی قرآنی و بصیرت البتھ ظرفیت و مسئولیت و تحملی کبیر می طلبد و صبر و امتحانی -۴۵۶آنکھ را اسرار حق آموختند مھر کردند و دھانش دوختند . و لذا در عظیم را بھمراه دارد و بقول موالنا :

بسیار مواقع رازگوئی موجب از دست دادن جان شده است ولی آنکھ رسالت برمال کردن اسرار آخرالزمان دارد تا گری ھم بھ خود آیند انسان آخرالزمانی را بیدار سازد و آخرین امکان توبھ و نجات را فراھم کند تا شاید چند نفر دی

و اگر بھ رستگاری نرسند الاقل یک درجھ ارتقاء وجود یابند و مثال از مقام نباتی بھ مقام حیوانی باال روند ، بایستی

Page 97: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٧

ھر لحظھ و ھر بار و در ھر کاری از جان خود بگذرد و جانفشانی حداقل ھزینۀ پذیرش این رسالت عرفانی است . سالت عرفانی نیست و ھر نوع رسالت دیگری بھ تنھائی بیھوده و بھدر رفتن است . رسالت مؤمنان آخرالزمان جز ر

یشان سانی کھ در دلھاکقرآن بسیار ساده و روشن است از برای مؤمنان و بس ثقیل و مبھم است برای -۴۵٧ر مستلزم ی امومرضی است . قرآن خود می گوید کھ بھترین تفسیر است و لذا نیازی بھ تفسیر ندارد بلکھ برخ

اسرار نھان انسان و جھانند ولی در امور عملی زندگانی ھمھ امور واضح سیر یاز بھ تفبی ن وتأویلند کھ عموماھمیدن کل نفاست و ھر کھ این امور ظاھری را رعایت کند موفق بھ درک اسرار باطنی قرآن می شود . پس مش

برخی از آیات ، بی ایمانی و بی عملی ماست .

الیترین و ر دارند . جان عودات و مخلوقات عالیتر ، لطیف تر و حساس تر و لذا در خطر بیشتری قراموج -۴۵٨ر دارد . ت قراپرمخاطره ترین پدیده ھاست و جان آدمی کھ جانی روحانی است در رأس این لطافت ھا و مخاطرا

است کھ ت دنیوط بھ عرصۀ حیاخطراتی کھ وجود شان را مورد تھاجم قرار می دھند ولی ھمۀ این مخاطرات مربست و روح امنیت حیاتی بینابینی و موجودیتی مفروض و مشروط است . مثال جان چون از حیات خاکی بگذرد در ا ست .اکی اآدمی نیز ھمینطور . و لذا دین ، آن راه و رسم مصونیت و ایمن سازی جان و روح در حیات خ

موجودیت ند حیات نباتی وبحول و رشد و تعالی است ولی چون در از ویژه گی جان و روح ھمان تحرک وت -۴۵٩ذا ی کند و لمھدید تخاکی و جمادی است ھمواره دچار رخوت و تنبلی است و این آفتی است کھ جان و روان آدمی را ی نونی و معیف دیجان و روح در بند نبات و جماد ، رنجور شده و چھ بسا ھالک می گردد . بخش عمده ای از وظا .گردد نبھ حرکت و رشد کشانیدن جان و روح است تا از اسارت خاک نجات یابد و در آن بیمار و ھالک

ھ ھجرت و بی باشد مثل امر و لذا یکی از صفات حاکم بر احکام دینی ترغیب بھ تحرک و تغییر و تحول م -۴۶٠قالب ا روان درتاست نیز امر بھ تحرک روان اصالح و انقالب در عمل و اندیشھ و راه و رسم زندگی . امر بھ تفکر

تحول ورشد تن دچار رکود و ھالکت نشود . کل دین بھ معنای راه و طی طریق است یعنی حرکت و جابجائی و بیرونی و درونی . و این در نقطھ مقابل وضعیت حیوانی و نباتی و جمادی است .

نسان مؤمن اییر و تعالی . و و ایمان ھم روی بھ حرکت و تغپس کفر روی بھ سکون و انجماد و تنبلی دارد -۴۶١ ت تنبلی وود جھبخاطر احساس ایمنی است کھ امکان این حرکت را می یابد و لذا اگر مؤمن از این حس ایمنی خ

ران ر عوض کافد. و رکود و انجماد روح بھره گیرد و خود را از تحرک بی نیاز بداند چھ بسا ایمان از دست برود . دارندلیل ھراس حاکم بر آنھا و خطر ھالکت دارای جنب و جوش فیزیکی بیشترند ولی تحرک درونی نبد

رونی ر خدمت تحوالت ددمقصود حرکت در دین البتھ تحول روانی است و ھمھ حرکتھای فیزیکی ھم باید -۴۶٢ باشد وگرنھ انحراف پدید می آید و تناقض و نفاق روی می دھد .

از تحرکات روانی ، خود را خطری کھ مؤمنان را تھدید می کند اینست کھ از ایمان و حس امنیت بزرگترین -۴۶٣ ؤمنانبیرونی معاف و بی نیاز بدانند و بھ حیات جانوری و نباتی و جمادی روی کنند و اینست کھ م ورد ممستمرا

ذشتن از گاق و رت ، جھاد ، انفامتحاناتی قرار می گیرند کھ موجب جھش ھای بیرونی و درونی می شود مثل ھج داشتھ ھای بیرونی و بھ خطر انداختن جان و مال و موقعیت ھای اجتماعی .

وجب انفعالمکافرانھ بندرت غرور حاصل از ایمان غروری بمراتب بدتر از غرور کافرانھ است . زیرا غرور -۴۶۴ن زیرا مؤم گردد ی چھ بسا موجب نسیان کاملمی گردد زیرا کافر ھمیشھ بیقرار و در ھراس است ولی غرور ایمان

دارای احساس امنیت و آرامش قلبی است .

نند و نھ ھش ھای بزرگی بزمؤمنان بایستی بھ اتکاء بھ این آرامش و اطمینان قلبی دست بھ حرکتھا و ج -۴۶۵ا مؤمنان ر ت کھاس اینکھ آرامش قلبی را صرف عیش حیوانی و رکود نباتی و جمادی سازند . این بزرگترین خطری

و رسول و ھ خدابتھدید می کند و چھ بسا باعث زائل شدن کل ایمان شود . و اینجاست کھ مؤمنان دچار سوء ظن دین می شوند و می گویند : این ھمھ طلسم و شستشوی مغزی بود کھ عمرش بسر رسید !

دست نکھ از آنفزایند نھ ایبی اریھای خودایمان عالیترین ھدیۀ خدا بھ انسانھای نیکوکار است تا بر نیکوک -۴۶۶ . بکشند

یکی از دائمی ترین منازعات در قلمرو دین بین مسلمانان و مؤمنان است یعنی بین کسانی کھ دین در آنھا -۴۶٧قلبی شده و کسانی کھ دینشان ھنوز ادعائی و مقدماتی و یا موروثی و سھوی است . این منازعھ در ھمۀ مذاھب

Page 98: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٨

وراثتی ، دین تحقیقی و دین مصلحتی و مادرزادی . و –عرفانی و دین ادعائی –است . دین قلبی وجود داشتھ مصلحتی یا ریائی مسلمانان –اینست کھ ھمۀ امور عبادی در قرآن مربوط بھ مؤمنان است و لذا رویکرد سھوی نی و دین صرفا بیرونی و نمادین موروثی زمینۀ پیدایش اشد نفاق و جنون و مالیخولیاست . این نبرد بین دین درو

عرفانی و خودی . این نبرد بین دین –ایمانی –نژادی و دین تحقیقی –سیاسی –اجتماعی –است : دین تاریخی ابزاری و دین ھدفمند است .

خود آن اخروی کھ بخاطر مؤمن کسی است کھ دین و ارزشھای آنرا نھ بخاطر صرفا خواص دنیوی یا ثواب -۴۶٨لی ارد ودزشھا دوست می دارد یعنی راستگوئی و عصمت و عزت نفس و مھربانی را بخودی خود دوست می ار

یقی و دینین حقدغیر مؤمن حداکثر بدلیل خواص بیرونی اش از آنھا بعنوان ابزار استفاده می کند . این فرق مصلحتی است .

م بر محور و روح حاک ی است . محبت اساس وو لذا ھمۀ مفاھیم و اعمال یک مؤمن ، قلبی یعنی حب -۴۶٩است . ستواراموجودیت یک مؤمن است و بالعکس کافران کھ کل موجودیتشان بر کبر و برتری جوئی و بی رحمی

ن از ھ مؤمکدر یک کالم یک مؤمن موجودی سخی و دھنده است و کافر ھم موجودی بخیل و گیرنده . و اینست ت و محبت ی سخاوو اینست کھ کافران بھ مؤمنان نسبت جنون و بالھت می دھند یعناسماء و صفات خداوند است .

ھزاء می تسابدلیل آنکھ آنھا را از نفھمی می پندارند و آنھا را مسخره می کنند . " و اینک استھزاء کنید خودتان، –کردید دین خدا و رسول و مؤمنان را . " قرآن

آن شناسان ن نیست و لذا قروانشناسی کافران و مؤمنان و روابط بین آناقرآن در قلمرو بشری چیزی جز ر -۴٧٠د د می نامنی وجوحامل روان شناسی و مردم شناسی بس ژرف ھستند کھ امروزه آنرا روانشناسی اعماق یا روانکاو

کھ علمی مدرسھ ای نیست .

اساس ا برراالت پیامبران حتوانست را نآقای یونگ پدر روانکاوی مدرن در قلمرو دین بھ بن بست رسید زی -۴٧١ می پرسد واند . علم خودش درک کند و لذا منکرشان شد و تالش کرد موجودیت آنھا را در حد فھم خودش تحقیر ک

" . نی خدا را. یع ت داشت و پرستیدچگونھ می توان از یک نفر تا سرحد نابودی ترسید و در عین حال او را دوس"س ممکن ع است . پمین نوکھ حتی بھ یاد نمی آورد کھ رابطۀ کودک با والدین دقیقا از ھاو آنقدر دچار ھذیان شده

است .

ھان است ر اندیشھ مدرن جیونگ ھراس و محبت را در یکجا جمع نیافتنی می دانست و این کل روح حاکم ب -۴٧٢ انطور کھ رد ھمب است درک نکغربی است و راز فساد این تمدن است . او عشق قھار را کھ اشد عشق نا کھ ذاتا

مستحق ذا خود راد و لاکثر انسانھای مدرن درک نمی کنند و لذا محبت را بھ فساد کشیده اند عشق را فسق نموده انن حبت در ایملذا وقھر و غضب الھی ساختھ اند . در نظر آنھا ، محبت تماما ملوس و ناز و عشوه و کرشمھ است

الس زدن است ک ول و د و نامعقی کننھ بناگاه بھ قتال و جنایت می رسد . آنھا این واقعھ را درک نممکتب تماما نادرست می پندارند .

و حکام قھاربست می رسد و ا کسی کھ محبت را نشناسد قادر بھ فھم و تصدیق قرآن نمی شود و با آن بھ بن -۴٧٣ن سالم بھ بن و الی می خواند و لذا با کل دیغضبناک الھی و اجرای حدود و قصاص را فقط مربوط بھ اعراب جاھ

ت و ی از شریعلتقاطبست می رسد و منافق می شود . و آنگاه مبادرت بھ تدوین " حقوق بشر اسالمی " می کند کھ ای نین جریانوزه چلیبرالیزم است و نیز بر حقانیت وحی خط بطالن می کشد و قرآن را کتاب بشری می نامد . امر

ایھ افکنده است . برکل کشور ما س

ایوب را یک "روان پریش -۴٧۴ شخیص اسکیزوفرنیک ت " و آدمییونگ در کتاب مشھورش بنام "ایوب" نھایتابینی مالی و کفرال و می دھد . در نظر او کل دین چنین است و عجبا کھ این " نابغھ " عاقبت بھ دام روانشناسی ف

ر حد جھل دء را یابد . این عاقبت کسانی است کھ خدا و انبیا می افتد و این مذھب ضد مذھب را عین مذھب میشد و جھل ھم بشر باابق فخودشان پائین می آورند و آنگاه آنھا را نفی و انکار می کنند . گوئی خدا و دینش باید مط

ود خاین ند وبتالیمبشری را توجیھ و تقدیس نماید . و اینست کھ کل چنین انسانھائی در عصر ما بھ اشد خرافات ند و بھ اسیده ریک مذھب نوینی شده است کھ نفاقی آشکار و عظیم است . این داعیان علم و خردورزی بھ جنون

کف بینی روی نموده اند .

نون ود در چھ توحش جخآنانکھ توحش را فقط در احکام قھرآمیز و قصاص می یابند متوجھ نیستند کھ -۴٧۵ .ق ھمین احکام قھرآمیز الھی ھستند تا شفا و نجات یابند آمیزی بسر می برند و براستی مستح

Page 99: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٩

وده ای الھی نبزول قھر و عذابھآنچھ کھ بشریت را تا بدینجا رسانیده و از نابودی رھانیده است چیزی جز ن -۴٧۶ است .

داشتھ وست تواند او را د می مادری کھ فرزند بزھکارش را تنبیھ نمی کند و بازش نمی دارد آیا براستی -۴٧٧ ؟ و یا اینکھ بولھوسی ھایش مانع این کار است و خود پرستی اش . باشد

نان آحبت را بھ یشترین حرمت و مفرزندانی کھ دارای والدینی قھار بوده اند بھترین فرزندانند و عجبا کھ ب -۴٧٨ند و جز ل می رسانھ قتب دارایند . بھ عکس بچھ ھای عزیز دردانھ ای کھ ھرگز نھ نشنیده اند کھ گاه والدین خود را

مرگشان آرزوئی ندارند .

پس می –ن خوانند . " قرآ " آنچھ را کھ مؤمنان نیک و پاک و درست می دانند کافران شر و نادرست می -۴٧٩ اھی کفر ون ھمربینیم کھ آب کفر و ایمان ھرگز بھ یک جوی نمی تواند رفت و ھرگاه کھ در یک جوی روان شد آ

ر و ایمان . نفاق است نھ کف

بھ معرفت شناسی منتھی می شود و لذا خداوند -۴٨٠ کافران ونھمۀ ارزشھا در قرآن نھایتا مشرکین و ھایتافاوت ھ است و تاژگونمنافقان را جاھل و احمق و دیوانھ می خواند یعنی ھمۀ ارزشھا و شناخت حاکم بر جھان کفر و

ست و ھمین و بس !بین کفر و ایمان ھمان تفاوت بین علم و جھل ا

اما ھشتی و دوزخی تمبنابراین قرآن کتابی مبتنی بر شناخت و شناخت شناسی است و ھمۀ ارزشھای ب -۴٨١ محصوالت دو نگرش است نگرشی عالمانھ و خردمندانھ و نگرشی جاھالنھ و جنونی .

ا و جن د مالیخولیحماقتھا تا سرح و اما آن نگرشی کھ از دین بعنوان ابزاری کافرانھ بھره می گیرد دچار اشد -۴٨٢ زده گی و شیطان پرستی است یعنی نفاق !

ت و علم و است . واژۀ حکم ھیچ یک از اسماء و صفات الھی در قرآن بھ اندازۀ حکیم و علیم تکرار نشده -۴٨٣ تب علمی وتی کحمعرفت بیش از ھزار بار بکار رفتھ است و فراوانترین واژه ھا در قرآن ھستند و ھیچ کتابی

فلسفی جھان مدرن ھم اینگونھ بر معنای علم و فھم تأکید ندارند .

عین علم وکیمانھ و عاقالنھ ترین کتاب در میان بشر است. و جھان ھستی تماما تح –عرفانی –قرآن، علمی -۴٨۴ز این ھم ج حکمت و معرفت خداوند است و جز برای شناخت بشری دربارۀ منشأ این علم خلق نشده است و بشر

رسالتی برای موجودیت خود ندارد . اینست قرآن و اسالم .

س جھان پعرفان خداست . در قرآن ، جھان ھستی تماما جھان علم و حکمت و معرفت است و تعین علم و -۴٨۵ شناسی قرآنی عین علم شناسی و شناخت شناسی است .

ن فوق دکترای ق تخصصی برای فارغ التحصیالدر اندیشۀ مدرن بشری شناخت شناسی یک موضوع فو -۴٨۶حوری و ئلھ مفلسفھ است کھ آنھم بس اندک این موضوع را انتخاب می کنند ولی در قرآن شناخت شناسی یک مسرفت بھ ھل معاامی است کھ کل بشریت را مخاطب قرار می دھد و بھ آن دعوت می کند . و اینست کھ یک مؤمن

ثل ندازد . ممی ا دتا ارسطو و بوعلی و کانت و ھگل برتر است و آنان را بھ شگفتلحاظ قوه و تعمق فکری از ص د !یخ می بینشانیم رویاروئی بوعلی سینا با یک پیرمرد امی بیسواد مثل شیخ خرقانی کھ : آنچھ را کھ ما می د

د . یعنی یشتن ھستیعلت خو وقتی خداوند می گوید کھ : " ای مؤمنان از شماست کھ بر شماست " یعنی خود -۴٨٧ی کھ عرفت شناسبھ م مشکل شما اینست کھ خودتان را فھم نمی کنید یعنی فھم خود را نمی فھمید . و این یعنی امر

وھرۀ مان گھستۀ مرکزی خودشناسی است و ھمین است کھ بھ شناخت خدا در خویشتن می رسد . زیرا خداوند ھمان ھناسی ھ یعنی نفس فھیمھ حضور خداست . پس شناخت شفھم و شناخت در انسان است ھمانطورکھ نفس ناطق

خدا شناسی است و جز این شناخت خدا ممکن نیست .

ود کرده ش خدا در وجود خیعنی ھنگامیکھ انسان روی بھ قوۀ فھم و احساس خود می کند یعنی روی بھ عر -۴٨٨ نای باطنیین معرار گرفتھ است . و ااست روی بھ نور نموده و از ظلمات خروج کرده است و تحت الشعاع نور ق

کھ روی بھذا آنلصلوة و مصلین است . زیرا ظلمات ھمان روی بھ دنیای بیرون بودن و در آن گم شدن است . و ست. خود می کند جھانش نیز منور می شود و این معنای " خروج از ظلمات و ورود بھ عرصۀ نور " ا

Page 100: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٠

این امر بھ مؤمنان است کھ درونشان منور شده است و –قرآن –کنید " " ای مؤمنان چرا بر خود نظر نمی -۴٨٩ می توانند بر خود وارد شوند و از مصلین گردند و اھل روشنائی .

نور باطن ک می گردد . ایناگر مؤمنی اھل معرفت نفس نشود بتدریج نور باطنش افول می کند و دلش تاری -۴٩٠د و ا درک نمورر خدا نور می توان زمین و آسمانھا را دید و در این نگاه حضوھمان " هللا نور " است کھ با این

ھر چیزی را نشانھ ای از خدا یافت و نھ موجوداتی سرگردان و بی ھدف و عبث .

ز در جی شناسی است کھ ھایدگر می پرسد : چرا چیزی ھست بجای اینکھ اصال نباشد ! این مبنای ھست -۴٩١ اسخی نیافتھ است . و پاسخش در کالم اینست : چون خدا ھست ! معرفت توحیدی ھرگز پ

ھر چیزی گواه بر حضور و وجود خداست و نشانھ ای از اوست . -۴٩٢

شده نی فرستاده کھ ھنوز پیامبر چرا باور بھ وجود خدا یا خدایان از ازل در بشر بوده است حتی در قبایلی -۴٩٣ ت : چرا دکان اینسنی کو خدا را درک نمود . ھمانطورکھ نخستین سئوال عقالبود . بشر با اولین نگاه بھ جھان ذاتا

رده ھ وجود آوبا را فالن چیز وجود دارد . یعنی ھمان سئوال ھایدگری ! و بعد بالفاصلھ می پرسند : چھ کسی آنھنطق ین ممھاست ؟ این بدان معناست کھ ھستی چیزی جز خدا نیست ھمانطورکھ خدا ھم خودش را بھ موسی بھ

معرفی می کند : ھستم چون ھستم !

انۀ او ر خداست و نھ نشزمین و آسمانھا و ھرچھ در آنست نشانۀ خداست ولی نور ایمان مؤمن خود حضو -۴٩۴ فقط . و اینست کھ بھ مؤمن امر می کند کھ : بر خودت نظر کن تا خدا بینی !

خبری است و این بر از خدا نبودهه اند کھ بشر ھرگز بی خپیامبران خدا ، خبر وجود خدا را برای بشر نیاورد -۴٩۵ا ریدار خدا ن و دذاتی است کھ از نگریستن بھ جھان حاصل می آید . پیامبران راه و روش رسیدن بھ خدا و یافت

آورده اند .

ھ معرفت کھ خدا حاصل آمد بو لذا نبوت با محمد ، ختم شد و بھ کمال رسید زیرا صراط المستقیم رسیدن -۴٩۶ نفس است .

محم -۴٩٧ و .ا می یابد رد را و سپس خدا و لذا آدمی در وادی معرفت نفس ، دین را و انبیای الھی را و نھایتاسد کھ ری می اینست کھ یک مسیحی ملحدی مثل ھایدگر از طریق " چرا چیزی ھست " بطرزی حیرت آور بھ معارف

قۀ د . و عاله باشآنکھ بھ لحاظ خبری و کتابی بھ این معارف رسید نابترین حکمت ھای اسالمی و شیعی ھستند بیس معرفت نف ھروانرمسلمانان متفکر بھ ھایدگر از ھمین روست مثل اقبال و شریعتی و خود بنده . " زین پس فقط

. ص)(محمد –بھ حقایق دین من می رسند . "

عنی یو منبع این حس د و حال اگر بھ کانونآدمی در تماشای جھان ھستی ، حضور خالق را حس می کن -۴٩٨ خودش بازگردد بھ خانۀ خدا بازگشتھ است .

اند کھ نمی تو ی دارد زیرا آدممبرخی می گویند این حرفھا و باورھا آدم را از نماز و روزه و عبادات باز -۴٩٩ بطرف خودش نماز بخواند و خودش را عبادت کند .

بھ ویسند و روز برایش نامھ بنر روز قیامت کبری روی در روی خدا ھم مایلند ھنواینان کسانی ھستند کھ د -۵٠٠ قبلھ بایستند حتی اگر پشت بھ او باشند .

ان آورد کھحدت وجودی بر زب) در جمع بازاریان سخنان وگویند روزی عالمھ شاه آبادی (معلم امام خمینی -۵٠١یشان ! کھ اتیددم گرفلمانی آبکی را ھم از مرکھ: آقا پاک ھمین مساعتراض یکی از بادی گاردھای خدا را در آورد

در پاسخ گفتند : این کفر بھتر از آن مسلمانی است .

ی کھ با یکشده است . نماز این حرفھا اگر باعث ساقط شدن آن نمازھای اکراھی باشد خدمت بزرگی بھ دین -۵٠٢ حرف از بین برود بگذار کھ برود .

کالم حیرت آوری از خداوند خطاب بھ مؤمنان وجود دارد کھ ھرگز فھم نشده است : " ای مؤمنان در قرآن -۵٠٣جالب اینکھ خداوند مؤمنان را از این –اقامۀ صلوة نکنید زیرا مست ھستید تا زمانیکھ دربارۀ صلوة علم یابید . "

Page 101: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠١

نماید . اکثرا این مستی را مستی خمر و مستی نھی نمی کند و بلکھ نماز را نھی می کند و آنرا مشروط بھ علم میشراب دانستھ اند کھ اسفا ! چگونھ کسی مؤمن است و شراب می نوشد آنھم بی ھیچ غضبی از جانب خدا . این مستی ایمان کسانی است کھ بھ امامی رسیده و دچار سکران جذبھ و عشق عرفانی اند . مثل بسیاری از مریدان

متھم بھ کفر و بی نمازی شده بودند و خود علی ھم بھ این امر متھم شده بود تا آنجا کھ کھ در نزد مسلمانان (ع)علی بھ ھنگام شھادتش بسیاری می پرسیدند : مگر علی نماز ھم می خوانده و بھ مسجد ھم می رفتھ است ؟

ھ مست کھ وقتی کھ اینة نکنید . نبیان این آیھ علنا حقیقتش را آشکار می کند : شما مستانید پس اقامۀ صلو -۵٠۴ می شوید اقامۀ صلوة نکنید . در اینجا سخن از خمر نیست بلکھ فقط مستی ( سکران ) است .

ون شیرجھ چود است کھ گوئی در ماجرای اقامۀ صلوة تنھا عملی کھ می تواند مدخل ورود بھ صلوة باشد سج -۵٠۵ش شده ند و مدھومده ارجاتی از دیدار با خدا نائل آزدن در خاک است و لذا بسیاری از مؤمنان در این مرحلھ بھ د

. او مست لوة نمایدصقامۀ اند . و آنکھ وارد شد و از مصلین گردید دیگر نمی تواند دوباره خارج شود و باز از نو ا است و در مقام مشاھده است .

یعنی وارد !در حضور حضرت و " مصلین " در لغت نیز یعنی " وارد شدگان " یعنی آنانکھ بر آستانھ اند -۵٠۶ شدگان بر خاک ، بر آخرت ، و بر دل خویشتن ! بر رب !

مھ ھمۀ ذا در محاکز بخل است ؟ و لجاینان از منظر کسانی کھ بھ این مقام نرسیده اند کافرند . آیا این چیزی -۵٠٧ خالص . عارفان فقط شاھد بخل مالیخولیائی قاضی ھستیم . بخل نفاق در قبال ایمان و ا

بھ یاد –... " بود آن تنذیر ما ." قسم بھ کتاب و شبی کھ آنرا بر دلت فرود آوردیم کھ چون بید می لرزیدی -۵٠٨؟ یر چیستذنتآیا براستی ھا مردم .در جانم افتاده بود کھ از لرز بار ای می آورم آن شب را در دازگاره کھ چھ زلزلھ اند.فھمش را نداشت و حق داشت کھ آنرا در تعارض محبت بد لرز محبت الھی ! ھراسی کھ یونگ توان

! ه و حضور و ظھورچھ می دانی کھ لرز عشق چگونھ لرزی است ، عشقی کھ ھمھ عرفان است و مشاھد -۵٠٩

ا ! و این ھائی در حضور خدلرزی کھ ذات را خانھ تکانی می کند و ھر چھ غیر را بیرون می ریزد لرز تن -۵١٠نور و ن را مکاش خاک می بودم ! و سپس پاکی و حس قداستی کھ تا اعماق تن و جان و استخوانجوا کھ : ای

ن اد و جریاب" و مرتعش می کند و نسیم روح است این کھ جان را می لرزاند . مگر نھ اینکھ روح خود از " ریح است . و لرز دل از جای دادن این طوفان روح در خانھ خویش .

ی اه احساس مانم می وزید و گنھ روز در اندیشۀ " باد بودن " گذرانیدم بادی کھ تا ذرات جو زان پس شبا -۵١١ کردم و ھنوز می کنم کھ در حال منفجر شدن از درونم .

و نوید می دھد .تبادی کھ دریائی از حزن و اندوه بربادرفتگی دنیا و مردم و عزیزان را بھ -۵١٢

. تفتن اسان رون غباری بھ آسم" است یعنی ذره ذره شدن در طوفان روح ، چ و اما چیست تنذیر ! از " ذر -۵١٣است کھ کبیر این رخنھ روح در ذره ھای وجود است و رجعت تو بھ عالم " ذر " کھ عالم غیب است و این ذکر

د . ار نگیرنرنیا قدذرات ھستی ات را با او روبرو کرده است و این ذرات در ارتعاش ابدی کھ دیگر لحظھ ای در اینست تنذیر !

تنذیر ، نذر خدا نیز ھست کھ پاسخی بھ نذر بشر است و اجابت نذر است . -۵١۴

داست برای عی رشوه دادن بخکردن با خداست و در اندیشۀ بشر حتی نو نذر کردن یعنی چھ ؟ بظاھر تجارت -۵١۵ تسریع در انجام کاری و تحقق آرزوئی !

ود خدا ھم خخدا را خواست و ترش را نذر خدا کرد ولی چھ خواست از خدا ؟ از خدا فقط، دخ (ع)مادر مریم -۵١۶دا شدند خنذر دخترش مریم را بھ یاری و بقول شریعتی بھ ھمسری برگزید چھ ھمسری !؟ و چھ پسری !؟ کھ ھمھ

و لذا دست آخر از ھمھ شان جز خدا نماند .

Page 102: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٢

م است . سخ نذر مادر مریخود علت اینھمھ ماجراست . مسیح پا ھیچکس از مادر مریم سخن نگفتھ است کھ -۵١٧و مرد ، ق کردخدا بھ ازای نذرش کھ از دخترش از ھمان کودکی چشم پوشید و تا بھ آخر ندیدش و از فراقش د

مسیح ناجی را بوجود آورد و بر دارش کرد ظاھرا .

مد چون ابلیس ! گ کھ عشق را نمی فھخدا چقدر بیرحم است در اندیشۀ ظاھربین بشری چون یون -۵١٨

ر دیدند و ق را بھ چشم ظاھعشق ، بزرگترین امتحان خدا برای بشر است . ھمۀ آنانکھ بھ جھنم رفتند عش -۵١٩ قضاوت کردند و عشق خدا را اشد شقاوت یافتند و با این قضاوت بھ جھنم رفتند .

س پ؟ دار نشد س مسیح چھ شد؟ برآنھا مشتبھ شد . " پبر " مسیح را نھ بر دار کردند و نھ کشتند بلکھ امر -۵٢٠، روایت واریخ تکھ بخواھد بواسطۀ آیا کل تاریخ بشری دروغ و وارونھ است ؟ براستی کھ چنین است و لذا ھر

اخبار خدا و دینش را بشناسد بھ جھنم می رود .

پس کور .ق را دار دیدند ا براق عشق حمسیح بر دار نشد سوار بر براق عشق شد و بسوی خدا رفت و آنھ -۵٢١ بودند : کورند و کرند و اللند و بازنمی گردند !

عشق ، عشق و باز ھم عشق ! اینست مسئلھ ! -۵٢٢

ھ چیست کشق و چھ میدانی العشق ! و العشق و ثم العشق ! مأ العشق ؟ و ما ادریک مأ العشق : چیست ع -۵٢٣ مود ؟ عشق و چھ چیزی تو را بر عشق آگاه ن

جب ند . آیا عیثارگران می دانابنگرید کھ ھمۀ کافران و اشقیاء و ستمگران و بخیالن و آدمخواران خود را -۵٢۴ نیست این مالیخولیا؟

رین تو شرمنده یچ توقعی ندارندھو اما ھمۀ مؤمنان و از خود گذشتگان کھ تمام ھستی خود را فدا کرده اند -۵٢۵ جب است . آدمھایند ! و این نیز ع

گان ت آوری مردالن را و بھ حرکو تو چگونھ می توانی بشنوانی کران را و بنمایانی کوران را و بفھمانی ال -۵٢۶ . را

ود . بگذار ایمان نمی آورن " کم مانده است کھ چشمھایت از حدقھ بدر آید و خود را ھالک کنی از اینکھ -۵٢٧بم از اآنگاه کھ عذ .ورند آاگذار کھ من می دانم با آنان چھ کنم کھ ایمان بگذر و چشم از آنان بپوش و آنان را بمن و

ت . " خواھد کاسشان نسوئی کھ گمانش را نمی بردند بناگاه برسرشان فرود آمد ایمان می آورند ھر چند کھ از عذاب

ادیشکننده و ابودندنی بوجود آم عشق ، باال بردنی پائین آوردن است ، دادنی گرفتنی ، زنده شدنی مرگبار ، -۵٢٨. یکنیمیان درک مآدم و عالمیان و گریان است و در یک کالم بود نبود است . و این یعنی ھمان چیزی کھ بنام جھان

!ن کھ منم ن میاپس جز عشق چیزی دگر نیست : میان بی میانی است : گفت اسرار در میان آور ! کو میان اندری

ش برای بھ میان عشق چیزی جز تالش برای فھم کردن جھان نیست تالعشق ھمان ساکن روان است . -۵٢٩ آوردن خویشتن ! عشق تماما از جنس عرفان است و عرفان تماما از جنس بود نبود است .

ما نمود شھ بود می گفت : یکی از ھمانھائی کھ با مطالعۀ " ھستی بایستی " خودش را با من عوضی گرفت -۵٣٠شتی و ا کھ جز زرمودت نفتھ ای ! گفتم : عجبا کھ بودت را من بھ تو نمایاندم از بودم . حال مرا با بودم عوضی گر

وس تماما ک ظر کھننابودی نیست بمن نسبت می دھی و بود مرا ھم بخودت . این داستان عشق است البتھ در اولین أناالحق زدن است . در نظر دوم از خجالت نابود شدن است . اینست عشق !

د . او می پیوند ذر ( غبار ) آنکھ خود را نذر عشق می کند و در این نذر ، ذره ذره ذوب می شود و بھ عالم -۵٣١ دیگر نیست تا اسرار در میان آورد .

تفسیر و تأویل قرآن تماما تفسیر و تأویل خویشتن است در حضور خدا . و اصال تالوت قرآن کھ اگر تالوت -۵٣٢ھ تجارت و سیاست ، جز این نیست گفتگوئی روی در روی با خداوند است . و چطور می شود کھ باشد و قرائت و ن

آدم ذره ذره نشود و تنذیر نگردد و خاک .

Page 103: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٣

ز فسق !خوشا بحال کسی کھ از عشق می میرد و از خجالت . اینست آنکھ پاک می شود ا -۵٣٣

ست . تماما معرفت ا ی را بر نیستی زدن ! پسعشق ، حاصل نظر کردن بر ھستی خویش است و جمع ھست -۵٣۴

ظر می کنی ستی کھ بر خود نوقتی می گوید " نظر کن بر خود " اگر بالفاصلھ بر خود نظر کنی این تو نی -۵٣۵ بلکھ این اوست کھ با چشم تو بر تو می نگرد و اینست کھ عاشق می شوی از چشم او .

ن ند خداست . انساکد و بھ اصطالح تالش بھ شناختن آن می آنکھ خود انسانی را تحت نظر می گیر -۵٣۶؟ ست کھ ھستین کیخودشناس دمادم زیر نظر خداست و لذا او تو را بھ تو می شناسد و می بینی کھ نیستی ! پس ا

این اوست کھ نام خود را بر او نھاده ای . این ھمان درک مقام خالفت اللھی است .

وید گیست کھ می کز می کنی . این ی و ھر سوره ای را با بسم هللا الرحمن الرحیم آغاآنگاه کھ قرآن می خوان -۵٣٧دیگر متنی را ھم با ھم شاید وبسم هللا ... ؟ این توئی یا خداست ؟ آیا این کالم هللا است بھ تو یا کالم تو بھ خدا .

قرائت می کنی . آیا فرد سومی در میان است . ھو !؟

این او یک او ( ھو ) ! وائی و ھمنوائی و نجوای متقابل خالق و مخلوق است بھ وساطتآری قرآن ھم آ -۵٣٨دا و خلق اشق خعکیست کھ مخلوق را بھ خالق رسانیده است . این محمد است ! نھ اینست ؟ این عشق است . این

.شود است و عاشق گردھمائی خدا و خلق ! و خود قربانی این عشق ! کھ از ھر دو سو مؤاخذه می

الم نیست کن ھم فقط کالم هللاھمانطورکھ کعبھ فقط خانۀ خدا نیست و " خانۀ مردم " ھم نامیده شده ، قرآ -۵٣٩ی یابی ؟ رآن مقمردم ھم ھست و گوئی فقط محمد است کھ در این میانھ خاموش است . آیا یک کالم از محمد در

یست ؟ناطین و مالئک و اجنھ . آیا اینطور نیمی کالم خداست و مابقی کالم کافران و مشرکان و شی

نند و گاه ه و مباحثھ می کپس قرآن مجلس انس خدا و مخلوقات اوست و پارلمان خدا و خلق کھ ھمھ مذاکر -۵۴٠در مد است کھیم محجدال در می گیرد . مجلسی بھ ریاست خدا . این محفل کائنات است . گرد آورندۀ این محفل عظ

ای : خدا می گوید درب آن ایستاده و شاھد است و از ھر دو جانب مورد عتاب و خشم و تھدید : کناری و شاید دمبی چنان عذا ورستم فمحمد ! اگر بیش از این بخواھی برای مردم ابلھ و ناسپاس چانھ بزنی تو را ھم بھ دوزخ می

چھ می گدا گشنھ ل خوردیوانھ مفلس گو برایت مھیا کرده ام کھ احدی ندیده باشد . و اما مردم چھ می گویند : اینبر باد اندانت راخگرنھ وگوید ؟ چرا دست از سرمان برنمی دارد تا با خدایمان تنھا باشیم و حال کنیم ! برو بیرون

می دھیم و تو را ھم می کشیم ! و چنین ھم کردند !

ینھ چاک کھد ! این عاشق سبود نبو براستی این محمد کیست : این میان بی میان ! این ساکن روان ، این -۵۴١ حمد ! ماین یک جای سالم در بدن ندارد و نھ در دل و جان ! این غرقھ در خون ! این محمد ! این محمد !

د ؟ محمد ! و المحمد و ثم المحمد ! و مأ المحمد ؟ و ماادریک مأ المحم -۵۴٢

!ی کھ محمد کیست ست این محمد ! و چھ میدانمحمد ، قسم بھ محمد و باز ھم محمد . چیست و کی -۵۴٣

پرده و قی در گوشھ و پسقرآن محفل جھانی عشق است بھ رھبری خدا ؟ نھ ، محمد ! ھمواره رھبران حقی -۵۴۴ چھ بسا بی نامند . محمد پیامبر عشق ھاھوتی است .

ھاھوت چیست ؟ مأ الھاھوت ؟ و ماادریک مأالھاھوت ؟ -۵۴۵

بودن در نبودن است : بقای در فنا ! ھاھوت حضور -۵۴۶

حمد فقط یکتند جز محمد ! متاریخ واژگونھ صدر اسالم را با رعایت واژگونی اش بھ یاد آورید . ھمھ ھس -۵۴٧ورت ستی صھنام است . او ھستی نیستی است . او آن عشقی است کھ جھان ھستی بر آن اساس خلق شد . جھان

. اینست ھاھوت ! ذات و معنای نور عشق محمدی است

نثی وی خااوی مؤنث و ،ھاھوتی در حقیقت " ھاھوھی " است کھ در لغت عرب سھ تا اوست : اوی مذکور -۵۴٨ و بیطرف !

Page 104: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٤

. و ھم ھم ھم. و خود فھمعشق را نفھمد قرآن فھم نخواھد شد! محمد فھم ھم نخواھد شد، خدا فکسی کھ -۵۴٩ !ھاھوھیاینھا ھمھ یک فھم است فھم ! ھمجھان فھم

–)ام ، ھو (رسول ، امق است: عاشق، معشوق و عشق! من، تو، او! خالق، مخلوقھاھوھی بیان ذاتی عش -۵۵٠

!ثلث عشقمثلث وجود ، م ھ کھ ھست !! این ھمان قسم بھ ھستی است بھ آنچقسم بھ اصناف ثالثھ: ھاھوھی -۵۵١

ل نزد وجود و رسو ریت . رسول عدم بھمحمد رسول ھستی است ، رسول عشق ، رسول خدا ، رسول بش -۵۵٢ وجود بھ نزد عدم ( آدم ) .

.قسم ھاست و این قسم ترین " و قسم بھ تو ای محمد کھ اگر نمی خواستم بیافرینمت ھیچ نمی آفریدم . " -۵۵٣

قسم بھ ھستی ! و قسم بھ آن ھستی ای کھ ھستی بخاطرش آفریده شد ! -۵۵۴

ھ دروغ ! م می خورد آنھم ببھ ھستی را نمی داند و بھ خدای ھستی چھ آسان قسو وای بحال آدمی کھ قسم -۵۵۵این ود خداوندکھ خ چرا کھ آدم صادق یعنی آدم مؤمن و با شعور مگر جرأت دارد کھ بھ خدا قسم بخورد . و اینستپیشۀ فلس و جفاای مھقسم خوران کذاب را بھ بدترین صفات خوانده است : این قسم یادکنندگان بھ دروغ ، این حقیر

) رآنلم خدا (قبال قھای این جماعت در ق!! کھ ھمۀ پلیدییل عیب جوی شرور فاحشھ حرام زادهتھمت زن خبرچین بخ آشکار و بروز می کند .

ھ کرات این آیھ ب –ان نمی آورند " در ھیچ کتابی اینقدر آیۀ یأس وجود ندارد کھ در قرآن : " اینان دیگر ایم -۵۵۶، ایمان ی رودمی شود . چرا ؟ آنکھ در قبال رحمت و محبت مطلقۀ خداوند کھ از وجود محمد بسوی خلق دیده م

اپذیر نی ھستی نست یعنیاورد یعنی محبت را تصدیق نکند ، پس امکان ندارد ھرگز ایمان آورد و این محبت ناپذیر ا نین است وچاستی نۀ خداوند ھستند : و براست و جز دوزخ عالجی ندارد . چنین کسانی مخاطب آن فحش ھای نھ گا

ب آدمی صاح س ! وباین فحش ھا حق اند . اینان تصدیق نمی کنند چرا ؟ زیرا نمی خواھند تصدیق کنند . ھمین و اختیار است در دین . و ھیچ اکراھی در دین نیست .

قط در نیست و اینان ف زورو اما دوزخ چگونھ جائی است ؟ جز شقاوت و جبر و زجر و اھانت و تھمت و -۵۵٧ چنین شرایطی ایمان می آورند و عجبا بھ عظمت خلقت انسان از ھر دو نوعش کافر و مؤمن !

مأموران نند . و در دوزخکآدم کافر عاشق کسانی است کھ از او نفرت دارند و او را تحقیر و ذلیل می -۵۵٨ز جانب م کھ اھکافران قرار می گیرند و شیاطین شکنجھ و ذلت و زجر یعنی شیاطین بواسطۀ شقاوت مورد محبت

ی بخشند .ستی مخدا مأموریت دارند باالخره از این طریق و از وادی دوزخ کافران را بھ خدا می رسانند و ھ

و ی می یابندفت و عزت ، ھستدو نوع آدم داریم عدۀ قلیلی از وادی بھشت یعنی از راه دین و محبت و معر -۵۵٩بخدا وابند کھ صاحب ھستی است و مابقی از طریق دوزخ و عذاب و شقاوت و زجر ، ھستی می ی بخدا می رسند

می رسند . عدۀ قلیلی با اختیار و مابقی بھ جبر !

کافران ان عاشق معرفت .کافران عاشق جبرند و مؤمنان ھم عاشق اختیار ! کافران عاشق جھلند و مؤمن -۵۶٠ ت ! اینست راز کفر و ایمان !عاشق خفت اند و مؤمنان عاشق عز

این عدم است کھ باید ایمان آورد بھ وجود . -۵۶١

وجود ! والوجود ! مأالوجود ؟ وماادریک مأالوجود ؟ -۵۶٢

ت ؟ فت وسخت بودن اسوجود ؟ و چھ می دانی کھ وجود چیست ؟ آیا پنداشتی کھ وجود داشتن چیزی س -۵۶٣ ست ؟ ود چیشدنی باشد ؟ اینکھ مردنی و نابودشدنی است ! پس وج چیزی کھ بجنبد و بخورد و سنگین و لمس

احدیت و :زی بھ وجود است وجود ، بودن است بی آنکھ باشی و نیاز بھ بودن داشتھ باشی . وجود بی نیا -۵۶۴ صمدیت است و بی علت و معلولیت است و بی تائی است . اینست وجود !

د است و وجود ! سورۀ توحید سورۀ وجود و تعریف وجود است . سورۀ توحید سورۀ حد است سورۀ حدو -۵۶۵

Page 105: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٥

حدی و ان . بودن محض بھشت کھ ھر آنچھ کھ اراده کنی ھمان شود ، عرصۀ وجود داشتن است و نھ بود -۵۶۶ دو از ھم ده ھرصمدی ھمانا رضوان است یعنی عرصۀ عشق بھ خدا . مقام راضیة مرضیة است . آنجا کھ خدا و بن

د . اینست عرصۀ وجود محض !راضی ان

کار مۀ آنھا انخستین ویژه گی ھکافر در یک کلمھ یعنی منکر و دشمن وجود ، و اینست کھ بھ لحاظ اعتقادی ن -۵۶٧گی لی در زندنند وحیات بعد از مرگ است و آنانکھ بظاھر بعضی مواقع ادعا حیات جاوید را بھ زبان تصدیق می ک

ینقدر امین دلیل بھ ھ !از مرگ را دخیل نمی کنند عمال کافرند . یعنی ضد وجودند جاری خود لحظھ ای ھم حیات بعد از مرگ می ھراسند این ھراس عذاب ضدیت آنھا با وجود است .

ی آشنا ین وجودیابکنند و با قوان پیامبران جملگی پیامبر وجودند و آمده اند تا بشر را بھ وجود جاوید راضی -۵۶٨ ین راه و رسم وجودیابی است . سازند . ھمۀ احکام د

ی ری و تن بلآنھا بر تن پرو برخی وجود را داشتن می دانند کھ اساس آن داشتن تن است و لذا وجود داشتن -۵۶٩ و بلی گفتن بھ تن است . این وجود نیست . وجود ، بودن است بی داشتن چیزی مخصوصا تن !

: یات آن استتن از تن و محتوی رسد و کل امتحانات دینی گذشو لذا آدمی تا از تن خود نگذرد بھ وجود نم -۵٧٠ر اھچآدمی تا آن ،جان ، نام ، شکم و زیرشکم و ھوس ھا و آرزوھا و نھایتا گذشتن از دل خویش . و بقول علی

موت را پشت سر نگذارد بھ وجود نمی آید و این ھمان کمال در دین است .

می نی نگذرد وجود را امفروض است و تا از این وجود مفروض و عاریھ آدمی وجود دارد و این وجودی -۵٧١ یابد و موجود نمی گردد . و تمام دین جز این نیست .

ست . و المرو ھستی مندی قآدمی تا از ھستی خود نگذرد بھ ھستی نمی رسد یعنی بھشتی نمی شود . بھشت -۵٧٢ ضد وجودند چون ضد محبت ھستند ! کافران تا از دوزخ نگذرند ھستی مند نمی شوند زیرا

ھ نابودی ھل دوزخ در تجربابھشت ، قلمرو جاودانگی وجود است و دوزخ ھم قلمرو درک نابودی است و لذا -۵٧٣ خویش است کھ طالب وجود می شوند و بھ وجود ایمان می آورند .

محمد . و محمد و ثم محمد . و مأ المحمد ؟ -۵٧۴

ین عزیز ر روی زمین ! چنبت . جمال عاطفۀ اوست . دل خدا در نزد شقی ترین قوم بشری محمد ، دل خداس -۵٧۵ !نگینی بدست اھرمنی !؟ و این یعنی عشق خدا بھ خلق از طریق کسی کھ عاشق خداست یعنی محمد

" وف کھت معنای آیۀ معرو اینست کھ جز از طریق وارد شدن بر محمد نمی توان بھ خدا رسید . و اینس -۵٧۶تحت وای حقیقی ن معنخداوند بر محمد وارد می شود شما ھم بر او وارد شوید " تا در وجود محمد دیدار کنید . ای

اللفظی آیھ صلوات است کھ بھ سھو و لق لقۀ دھن بکار می رود .

ق و بندهالخست . امام رابط معنای اقامۀ صلوة نیز ھمین است و اینست کھ کسی را کھ امام نیست صلوة نی -۵٧٧ م بر اماموند ھاست و مؤمن با ورود بر امامش کھ ھمان واقعۀ صلوة است با خدایش مربوط می شود . زیرا خدا

صلوة ( صلوات ) می کند .

مھ ھنان است . م در میان مسلمااقامۀ صلوة در قرآن یکی از فھم ناشده ترین و بلکھ تحریف شده ترین مفاھی -۵٧٨ ی امام را صلوة نیست ولی کسی نمی داند چرا . و این یعنی چھ ؟ ظاھرا قبول دارند کھ ب

سخن بر اقامۀ صلوة است و نھ قرائت صلوة . این بھ چھ معنائی است . -۵٧٩

ن ستونی یارپایش نمود ھمچوباقامھ در لغت بمعنای برپاکردن است و استوار ساختن ! صلوة چیست کھ باید -۵٨٠ نردبانی یا ساختمانی .

و عجبا کھ در قرآن دھھا بار امر بھ اقامھ کردن صلوة است و ھرگز سخن از چگونگی این برپائی نیست و -۵٨١از کم و کیف و چند و چون آن ھیچ سخنی نرفتھ است حتی دربارۀ وقتش . آن پنج نوبتی ھم کھ در قرآن ذکرش

و ظھر و مغرب و شام و خفتن گاه . رفتھ نھ مربوط بھ اقامۀ صلوة کھ امر بھ ذکر و یادآوردن خداست ھر صبح

Page 106: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٦

ھ حثی جداگانۀ صلوة نیست و بدر قرآن سخن از راکعین و ساجدین و قانتین نیز ھست کھ در ارتباط با اقام -۵٨٢ است کھ مقامات ذکر و انواع وجودی ذکر و نوع ارتباط با خداوند است در درجات .

مأ الصلوة !؟ الصلوة . و الصلوة ! مأ الصلوة . و ما ادریک -۵٨٣

لی صلوة میلوة بود و بر عصر در حدیث معراج می خوانیم کھ چون پیامبر بھ سدرة المنتھی رسید خداوند ب -۵٨۴لب طده است و خوان . از این منظر معنائی غیر از نماز خواندن تداعی می شود . آیا خدا برای خودش نماز میکرد

ین است . ھدایت و رحمت می نموده است ؟ مسلما غیر ا

ثابۀ یک ک پیر و مراد بماقامۀ صلوة تالشی باطنی برای وارد شدن بر خویشتن است خویشتنی کھ مرید ی -۵٨۵عنای صل " بم "اقعۀ امام است و دلداده و سر سپردۀ اوست . و لذا ورود بر خویشتن ورود بر امام است و اینست و

چ انی کھ ھیم بزبروحانی است و نھ قرائت برخی آیات آنھ وارد شدن . پس این یک واقعۀ عرفانی توأم با جھادی ندانی کھ منظورت چیست .

در این باب در رسالۀ " اسرار صلوة " مفصال سخن گفتھ ایم . -۵٨۶

د شم در امام نگامیکھ آدم مقیھیعنی واقعۀ اقامۀ صلوة واقعھ ورود بر باطن و الحاق بھ امام خویش است و -۵٨٧ویت و رار یا تقمر تکار دل خویش است مقیم الصلوة یا دائم الصلوة است و با ھر اقامۀ صلوة این کھ ھمان اقامت د

لوة آن صخود پشتیبانی می شود . پس آنچھ کھ اقامۀ صلوة نامیده می شود تالشی برای اھل صلوة شدن است وای مصلین شی برب و آیات تالآیات و کرداری کھ ھمچون قنوت و رکوع و سجود برگزار می کنیم نیست . این آدا

وسیلھ است ت . وشدن است . مثال آشپزی کردن ھمان غذا خوردن نیست بلکھ تدارک و پیش در آمد تغذیھ شدن اس ونستھ اند دف داھنھ ھدف . و این بزرگترین تحریف و جھل و مالیخولیا در فرھنگ اسالمی است کھ خود نماز را

ھ می شود ھ چگونارکان و علل نفاق است . کھ ھمان صلوة ضد صلوة است وگرننماز پرستی پدید آمده کھ یکی از ا امام یا با مرتبا یند و آدم اقامۀ صلوة کند و نماز مستحب و شب ھم بخواند و بھ ھمان آسانی امامش را بھ قتل برسا

رسول مشاجره و جدال داشتھ باشد .

ت بقول قلب این سوره اس اھدناالصراط المستقیم ھم کھبھمین دلیل کھ سورۀ حمد کھ ستون نماز است و -۵٨٨ (ع)ی اید . علفھم نم ومعرفت نفس است . پس آدم باید بھ یاری امام بر خود وارد شده باشد کھ آنرا مکاشفھ (ع)علی

رای بالشی تبوضوح گفتھ است کھ صراط المستقیم در سورۀ حمد رابطۀ ما با مؤمنین است . پس اقامۀ صلوة شود سومی ل یکیرابطھ قلبی با امام است کھ آستانھ پروردگار است بھ مصداق این حدیث کھ چون دو د برقراری

رای دیداربالشی خداست و یا چون مؤمنی ، مؤمنی دیگر را دیدار کند خداوند دیدار می شود . و اقامۀ صلوة ت باطنی با امام است . کھ این دیدار باطنی را حضور می گویند .

مۀ ود . و خاتولی انجام می ش ست بھ ھمین دلیل اذان کھ اذن ورود بھ صلوة است با اجازۀ خدا و رسول ودر -۵٨٩مھ دیث از ائھھا حصلوة ھم باز با نام رسول است کھ درب ورود بھ صلوة بوده است . البتھ در آخرالزمان طبق د

رسول و وة یعنیو مؤمن را بھ منشأ صل این درب امام زمان ھر مؤمنی است کھ وحدت محمد و علی است (ع)اطھار امام اول (علی) متصل می کند .

ق اذن کند و بدین طری و امام زمان تو کسی است کھ عشق علی و رحمت محمدی را در فطرت تو زنده می -۵٩٠ز اشد نمابعلی را در دل نداشتھ –نماز پدید می آید و اذان ممکن می شود . کسی کھ این رحمت و محبت محمد

ندارد اال اینکھ مصداق فویل للمصلین است .

و بھ نفاق ن را مبتال کردهنماز بی امام یکی از خطرناکترین اعمال در اسالم است کھ بسیاری از مسلمی -۵٩١ انداختھ است . و این معصیتی عظیم است و گمراھی کبیر !

و دنش ھمۀ طلبکارانشبھ محض برپا نماز بی امام ، ورود بر شیاطین است این ھمان نمازی است کھ -۵٩٢ازی ن ھمان نم. ای دشمنان و اشقیای روابط اجتماعی فرد نمازگزار را محاصره می کنند کھ دربھای شیاطین ھستند

رک یکی تمچون ھاست کھ امام کش می پرورد و خصومت با مؤمنین را پدید می آورد و ترکش از اھم واجبات است است . از کبیره ھای گناه و معصیت

بواسطۀ رسالھ ، حداقل و حداقل واجبات برای -۵٩٣ و داشتن یک مرجع تقلید زنده ھرچند از راه دور و صرفابرگزاری یک نماز حداقل مسلمانی است . ھرچند کھ مؤمن بایستی با مرجعش رابطھ ای از جنس والیت وجودی

Page 107: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٧

برقرار کند و باطنا با تک تک آنھا مربوط باشد و داشتھ باشد و مرجع بایستی با پیروانش ارتباطی قلبی و روحانیالاقل سالی یکبار با آنان دیدار نماید و دینشان را تحت ارشاد معنوی قرار دھد و بر زندگیشان نظارتی مسئوالنھ داشتھ باشد ھمچون مسئولیت یک پدر مھربان حداقل . این رابطھ ای از جنس والیت است بھ معنای محبت الھی .

اید درب ارتباط مؤمنان بھ امام زمان باشد و لذا خود بایستی بھ امام زمان باطنا مربوط باشد . مرجع ب

ل ھ آنان متصبت منور سازد و در یک کالم امام حی تو کسی است کھ نور یکی از امامان را در دلت بھ محب -۵٩۴ نماید . در اینصورت اھل صلوة ھستی و الغیر .

نوری است امری در بشر یا ناسی و حکمت نور و نار در انسان است . و بر این اساس ھرقرآن کتاب روانش -۵٩۵پرستی وری : خدانرستی یا ناری ، حتی نماز و حتی خداپرستی . کفر در واقع خداپرستی ناری است و ایمان ھم خداپ

کافرانھ جاھالنھ است و خداپرستی مؤمنانھ ھم عارفانھ است .

ال و مھ ارزشھا و اعمح درک می کنیم کھ کفر نیز نوعی دین و وجھی از دین است کھ ھاز قرآن بوضو -۵٩۶حتی جود نداردرآن وقشعائر دین را منتھی با محتوا و مفھومی واژگون داراست . و کفر بنام انکار خدا و دین در ؤمنان می مدای تر از خ در فراعنھ . دعوای کافران با مؤمنان ھم بر سر خداست کھ خدای خود را برتر و برحقباورھای ا و دین وار خددانند . بنابراین آن تصور از کفری کھ در ذھن اکثر مردم و حتی علمای دینی بھ معنای انک

ز ات کافران قرائ وماورای طبیعی است اصال در قرآن وجود ندارد کھ عین واقعیت ھم ھست . فقط ادراک و توجیھ ست . اینست مسئلھ !دین ، متفاوت و بلکھ متضاد ا

–متأسفانھ قرآن و ارزشھا و ارزیابیھا و مالکھای اخالقی و دینی و کفر -۵٩٧ عملی در فرھنگایمانی قرآن مطلقای و شبھ مجوس و فکری مسلمانان وارد نشده و ھمان برداشت ھا و ارزشھای جاھلی و مشرکانھ عربی و یھودی و

م بخود نام اسال قرآنییافتھ و القاب و الفاظ قرآنی با ھمان محتوای غیر مسیحی و ھندی تحت عنوان اسالم استمرار گرفتھ و این بزرگترین معصیت بر قرآن و علت مھجوریت قرآن در مسلمانان است .

ریعتی شی چون محمد تقی " نھضت قرآن و نھج البالغھ در صحنھ " کھ در عصر جدید بواسطھ بزرگ مردان -۵٩٨اه نجات این ر متأسفانھ بسرعت مسکوت و منکوب گردید بایستی از نو احیاء گردد و جزو طالقانی آغاز شد و

ر تاریخ دعنوی مدیگری برای ما نیست . و بھ یاد آوریم کھ عمده انسانھای متفکر و احیاء گر فرھنگ و ھویت معاصر ما از محضر و مکتب این دو بزرگ مرد برخاستند .

شیعی نبوده –ی فھم قرآنی یک کالم چیزی جز احیای ارزشھا و فرھنگ و الفبامجموعۀ آثار بنده نیز در -۵٩٩ ھ در زندگی روزمره تبیین گردد . اناست کھ تالش شده بھ زبان عامی

ن رزیابی قرآرھنگ و تفکر و اآنچھ کھ جامعۀ امام زمانی نامیده می شود فقط و فقط بر اساس احیاء گری ف -۶٠٠ ناس است .رآن شزمان تا ابد ھم رخ نخواھد داد و این رسالت متفکرین مؤمن و ق ممکن است و گرنھ ظھور امام

بلکھ از لسفی غرب ، نمودقرآن را ھرگز نمی توان تبدیل بھ یک مکتب فلسفی واحدی از نوع سیستمھای ف -۶٠١ بھای فلسفیمکتۀ خود قرآن دھھا مکتب و نظام فلسفی قابل استخراج است و بھ لحاظی دیگر می توان و بایست ھممید و ی در آن دقرآن رایج و مثبت در تاریخ فلسفھ را قرآنیزه نمود و الھی کرد و عناصر مشرکانھ را زدود و روحیالیزم، ی مثل سوسفلسف قیامتی ساخت و امامیھ ای گردانید . کھ چنین تمھیدات و مقدماتی را دربارۀ برخی از مکاتب

ھای مثبت دن اندیشھزه کراتیزم در آثار بنده می توان مالحظھ کرد . این قرآنی، اگزیستانسیالیزم ، پراگملیبرالیزمتوصیھ ود ازخبشری است کھ تجربیات عمیق و بشردوستانھ فالسفھ نیز بخدمت معرفت قرآنی در می آید و این ینش را تریکونھای قرآن است کھ : براستی کھ ھدایت یافتگان کسانی اند کھ بھ ھمھ سخنان گوش فرا دھند و

برگزینند .

ھ ھا را بھیستی دیگر اندیشنبایستی معارف قرآنی را وارد دستگاھھای دیگر فلسفی نمود بلکھ بالعکس با -۶٠٢یرا زآنی گردد و قر اقیانوس قرآن وارد کرد و آنرا شستشو نمود تا ناخالصی ھا و شرکھایش پاک شود و حقش بماند

یز حقی نھان است . در ھر سخنی ھر چند تماما کافرانھ ن

" کل شی یعمل علی شاکلھ " حدود ده سال است کھ ذھنم با این کالم بس ساده و حیرت آور قرآن محشور و -۶٠٣ر آیھ درگیر شده است . نخستین بار کھ در دازگاره با این آیھ برخورد کردم چنان بھ وجد آمدم کھ گویا کلید اسرا

: و نیم بیت دیگرش را بھ آن افزودمالفاصلھ آنرا ھمچون نیم بیت شعر یافتن ) را یافتھ ام و بشناسی (ھستی شناسی " و یا " ھست دلم زعشق او حاملھ " . "ھست جھان زعشق من حاملھ

Page 108: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٨

قی بس . این بیان حقی معنای تحت اللفظی آیھ اینست : ھر موجودی بر صورت و شکل خودش عمل می کند -۶٠۴ ھر چیزی شکل خودش است . سھل و ممتنع است مثل اینکھ بگوئیم

ھ بھ مثابۀکرآن فراوان است قاز این نوع حکمت ھای سھل و ممتنع و کودکانھ و در حقیقت امی و فطری در -۶٠۵ی و بمان سرچشمھ ھای حکمت ھای قرآنی ھستند بشرط آنکھ سھلشان نگیری و درباره شان تأمل کنی و صبور

منتظر باشی .

رای بوده است الاقل عیان نم لش دھھا جلد کتاب شد کھ صدھا حکمت و راز راو من چنین کردم و حاص -۶٠۶ . خودم

اسی " شناخت شنصل آخر "صالت جمال دانست کھ در فاین آیھ را بھ لحاظی می توان اساس مکتب فلسفی ا -۶٠٧ یاری ام نموده است .

ز این آیھان نکنم جبیم گمیھ را بیااگر بخواھیم منشأ قرآنی عشق عرفانی و جمال پرستی در عرفان امام -۶٠٨ . منبعی بیابیم

لھ تی و از جمیده ھای عالم ھساین آیھ می گوید کھ ھمۀ اعمال و واکنش ھا و صفات فعلی و ظھور و بروز پد -۶٠٩ کتب اصالتی و مانسان ، معلول صورت و جمال اوست . بھ لحاظی می توان این آیھ را بانی فلسفۀ زیبائی شناس

قرآنی اتریالیزمتی مانست و نیز فلسفۀ فرمالیزم ، مورفولوژیزم ، اسکتراکتورالیزم ، فیزیولوژیزم و حزیبائی دشان ارند و حقرآن دقدانست و این اثبات ادعای قبلی ام دال بر این امر است کھ ھمھ مکاتب فلسفی جھان ریشھ در

م و ھانی اسالالت جی امامی و شیعی . اینست رسرا در قرآن باید جستجو کرد و کاملشان نمود و الھی ساخت و حت نھ تکفیر و طرد جھانیان .

دن رآنیزه نموین ھمان ادعای قاین فقط از یک آیھ است کھ حدود ده مکتب فلسفی قابل استنتاج می باشد . ا -۶١٠ای ھفرآورده وا نگھمدنیت و تاریخ و فلسفھ و علوم و فرھنگھاست کھ تنھا راه نجات بشریت و نیز تبدیل ھمۀ فرھ

. نی اوستت جھاور امام زمان و حکوممدنی بشر بھ مذھب و مکتب واحد جھانی بھ رھبری قرآن است کھ زمینۀ ظھ و این در رسالت متفکران عارف و مؤمن جھان اسالم است .

م و ردکھ بایستی ھمھ متکفیر و تنفیر جھان و جھانیان کاری بس ساده و از ھر کودکی ساختھ است بل -۶١١ن ھم حرف ھ قرآکمکاتب و مذاھب موجود در جھان را با رحمت و معرفت دعوت بھ معارف قرآنی نمود و نشان داد

آنھا را می زند منتھی بسیار اساسی تر و ھدایت بخش تر و سریعتر .

فھ و صورت و تیپیک معنای آیۀ مذکور اینست کھ ھر کسی در سرنوشت جزئی و کلی اش معلول قیا -۶١٢رفانی عرغیب تیشتن است . خود ھمین مسئلھ واضح ترین آئینۀ خودشناسی برای انسان است کھ اشد تشویق و خو

را موجب می شود .

ھر یک ... چانھ ، قد و ،فی المثل انسان شناسی رنگ پوست ، شکل بینی ، چشم ، رنگ چشم ، شکل گونھ -۶١٣ل خاص از ند مدوز از آن غافل است و فقط پلیس جنائی چبھ تنھائی یک شاخھ از یک علم عظیم است کھ بشر امر

عدی و جھتیک ب بینی و پیشانی را برای تشخیص جنایتکاران بکار می گیرد کھ آنھم استفاده ای بسیار سطحی و تنبیھ و سرکوبی است و نھ جھت شناخت و تربیت و رشد معنوی و ھدایت .

وجود و نیزحق صدق در ھر م ت وجود فردی و نیز نابترین بیانمعنای دیگر آیھ مذکور کاملترین بیان وحد -۶١۴د و صدق ی گویمھر بشری و نھایتا کل جھان ھستی می باشد و از صدقی وجودی و ذاتی در ساختار کائنات سخن

ار اساس ساخت طبیعی ، فرمالیستی می کند و لذا بنای یک اخالق ھستی شمول را بر –را تبدیل بھ یک مکتب فلسفی صورت پدیده ھا ممکن می سازد . و

آن و گوھرۀحید کالمی در قرآنگاه کھ این آیھ را برای اولین بار خواندم احساس کردم کھ اینست قلب تو -۶١۵ت و این خن گفسوحدت وجود کھ بواسطۀ آن می توان توحید را مصور و جمالی ساخت و از اخالق و ھویت جمالی

مطلقۀ توحیدی است . کمال آرمانی و رویائی از یک علم

روح این آیھ ھمچون روح معنوی و معرفتی توحید بیش از ده سال در دل و اندیشھ ام مولد ھمۀ آثار توحیدی -۶١۶من بوده است و احساس می کنم کھ ھنوز تا استخراج ذات این آیھ نیازمند تولید ھزاران جلد کتاب ھستم کھ با عمر

Page 109: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٩

ان معرفت را دعوت بھ توسل و توکل و تعمق دربارۀ این آیھ از قرآن می کنم و نوح ھم کفایت نمی کند و ھمۀ عاشق عرفانی در جھان اسالم است . –قول می دھم کھ برکت عرفانی این آیھ بھ تنھائی برتر از ھمۀ ادبیات فلسفی

رد ن سئوالی کماز ه بود بناگاه روزی پسر بچھ ای پنج سالھ کھ در کنارم بر لب جوی آبی در دازگاره ایستاد -۶١٧" فرد ود؟راه می ربخود مشغول داشت و آن این بود کھ: "عمو، چرا آب کھ چون برق مغزم را لرزاند و تا مدتھا

: رد کھنون کجرا متھم بھ حماقت و دیگری کھ در آنجا حضور داشت و پدرش بود یک پس گردنی بھ او زد و او و اینست تعلیم .است بود احساس می کرد کھ مرتکب جنایتی شده! و پسرک کھ پاک پریشان شده برو بدبخت دیوانھ

مشرب(؟) عارف و! جالب اینکھ پدر این پسر ، یک مھندس تحصیلکرده آمریکا و آدم بغایت روشنفکر تربیت مدرنپسرش ھم ن . وبود و کوس اناالحق ھم می زد تا اینکھ باالخره معلق زد و سرنگون شد در درک اسفل السافلی

پدر جان چرا کھ : ا بعد تبدیل بھ یک گانگستر شد کھ از پدرش بھ زور چاقو پول می گیرد و دیگر نمی پرسدسالھدنیا را با تواند ھمھتا ب آب راه می رود . زیرا دیگر اصال مھم نیست . فقط مھم اینست کھ آدم چقدر پول داشتھ باشد

رزد یا صال می اارزد و امدرن ! مسئلھ اینست کھ آب چقدر می آبھایش بخرد تا مال او باشند . اینست تعلیم و تربیت نھ و می شودش خرید یا نھ . اینست مسئلھ !

ت و خودتدایا آیا : خفتھ بودم گفتمۀ تیغۀ کفر قرار گریکبار کھ شدیدا از حماقت آدمھا بھ تنگ آمده و بر لب -۶١٨اعمال وکنی آنھا را بھ حماقتشان مؤاخذه می ؟ پس منظور تو چیست و چراآدمھا را اینطور احمق نکرده ایۀ حجت اتمام ھم از عد. یعنی بحماقت را خدا می دھد ولی آخر آخر. و بعد فھمیدم کھ احمقانھ شان را مجازات میکنی

. عذابی مھاستل پرست ترین و ھرزه ترین آد. و حماقت عذاب کبیر متکبرترین و شقی ترین و پوھا و مھلت ھا ت حتی !غیرقابل شفاع

ا و صفات وکارھا و کردارھ " ھر چیز و کسی درست و دقیقا و کامال و مطلقا شکل خود خود است و ھمۀ -۶١٩ خلق و خویش بھ قیافھ اش می خورد " اینست معنای آن آیھ .

ان ! این بھ جھمرا حاملھ کرد و یا و اما چرا این آیھ مرا بناگاه باردار و حاملھ ساخت و یا جھان را بھ من -۶٢٠ چھ بود ؟

فتار یک درخت ھمرفتار یک پشھ کامال پشھ ای است ھمانطور کھ رفتار یک سگ ھم سگی است و ر -۶٢١ ست ؟ اگونھ چدرختانھ است و رفتار یک سنگ ھم سنگانھ است و رفتار آدمی ھم آدمیانھ . و اما رفتار خدا

کل وشپس باید بھ .ھستی و یک یک موجودات است رفتار خدا یکی اش خلقت و اداره و ھدایت جھان -۶٢٢ جمالش بخورد . نھ اینست ؟

القرآن . و القرآن ! -۶٢٣

م است ظیم است ھم کریت ھم عقسم بھ قرآن کھ ھم حکیم است و ھم مجید است ھم عزیز است ھم مبین اس -۶٢۴ھاده است نخود ئی است کھ قرآن بری است ھم صدیق است ھم فرقان است ... و ھم مھجور است اینھا نامھاھم عل

رآن . سوی قبیا خدا بر کتابش نھاده است . اندکی در این القاب و صفات تأمل کنید تا شاید ھدایت شوید

مستقیما بش از زبان خودشتا آنجائیکھ اینک حافظھ ام جواب می دھد بھ یاد نمی آورم کھ محمد در کتا -۶٢۵یک ط یکبار و. فق بش یا زبان خداست یا زبان خلق و گاه زبان مالئک و ابلیسحرفی زده باشد او ھمواره در کتا

ھ متش . و چم و اجملھ کوتاه از زبان حال خودش و از خودش حرف زده است و گالیھ بھ نزد خدا برده است از قووده ، چھ آل غضبتلخ ، چھ زھرآگین ، چھ مظلومانھ ، چھ عاشقانھ ، چھ داغدار ، چھ مغموم ، چھ گریان ، چھ

ند !اندوھبار . آیا می دانید آن سخن چیست : پروردگار من ، قوم من قرآن را چھ مھجور نھاده ا

وصا علمایقوم محمد و مخص این گالیھ از علمای اسالمی است . آیا چھ پاسخی بھ محمد دارند ؟ من بجای -۶٢۶تحریفھا نھا وین نسیانھا و ھجرانھا و جنودینش از حضور حضرتش طلب مغفرت می کنم و حاضرم کھ بجای ھمۀ ا

زخ عذاب ۀ ھفتم دور طبقو تبدیل ھای امت و علمایش ، مجازات شوم . و اگر تا ابد و تا خدا ، خداست از این بابت دجز موجب وده وبکشم مرا سزاست چرا کھ نامم مسلمان است و خود را از امت محمد می نامم و جز ننگ امتش نب

نش نبوده ام . زجر و اندوه جا

Page 110: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٠

ر ھبھ قیمت تی وو یا بھرقیم .محمد ! با من ھر چھ خواھی بکن بخاطر بالئی کھ بر سر کتاب تو آورده ایم -۶٢٧زن حتوانم از بندکی بال و عذاب و مشقتی چشم دل و جانم و روحم را بر اسرار و حکمت ھای کتابت بگشا تا شاید ا

لبان جانت آورم . آمین !بی پایان تو بکاھم و لحظھ ای لبخند بر

رآن بین ! ای قجید ! ای قرآن ممای قرآن حکیم ! ای قرآن عظیم ! ای قرآن علی ، ای قرآن کریم ! ای قرآن -۶٢٨ھ ب ! قسم آن هللاصدیق ! ای قرآن فرقان ! ای قرآن مھجور و مظلوم ! ای قرآن کبیر ! ای قرآن محمدی ! ای قر

ربارۀ دلحظھ ای یشم ون پس لحظھ ای از تو دست برندارم و لحظھ ای بھ جز تو نینداسما و القاب کبریائی ات کھ زیرای بظھ ای جز و لح غیر تو نگویم و ننویسم و لحظھ ای جز برای تو زندگی نکنم و لحظھ ای جز از تو مدد نخواھم

و دربارۀ و فکر کنمتبھ ت فقطتو و دربارۀ تو برنامھ و کاری نداشتھ باشم . و بعد مرگم نیز قول می دھم کھ تا قیامه کھ را یاری دمھم و تو بنویسم حتی در آتش دوزخ . بھ تو و صاحب تو محمد و خالق و نویسندۀ تو هللا قول می د

بر قولم استوار باشم . آمین !

فات این ص می تواند باشد .ناین صفاتی کھ خداوند بھ این کتاب اعطا نموده است صفات یک موجود بی جان -۶٢٩ خداوند کبیر خود وسنی را خداوند ھمھ را یکجا بر ھیچ پیامبر اولوالعزمی ھم ننھاده است اینھا جملگی از اسماء ح

کھ بر کتابش نیز ھست . است

پس قرآن یک کتاب نیست . پس چیست ؟ -۶٣٠

ن رآن نامشاقئی کھ در ھ انبیاآنقدر آیھ دربارۀ خود قرآن و عظمت ھایش در قرآن وجود دارد کھ دربارۀ ھم -۶٣١ آمده جمعا نیامده است . این را بھ یقین و تحقیق می گویم .

وده نیست ستی است . و بیھھپس معلوم است کھ قرآن عزیزترین و عالیترین مخلوقات خدا و موجودات عالم -۶٣٢انھ عوای غیورنھا داین تکھ دعوای بین حادث یا قدیم بودن قرآن در میان علمای اسالمی اینقدر داغ بوده است .

حامیان قدیم بودن قرآن دربارۀ قرآن است .

ث و بعدھا حاد از ازل بوده یا یعنی سخن و دعوا بر سر این مسئلھ بوده کھ آیا قرآن ھم ھمچون خود خداوند -۶٣٣ خلق شده است .

ن مقام را کھ ھما و ام الکتاب دهخود خداوند می فرماید کھ قبل از خلقت عالم و آدم ، قلم و لوح را خلق کر -۶٣۴ت کل کائنا خودش اعالئی و ذاتی قرآن است نوشتھ است و سپس این کتاب را امر بھ کن فیکون نموده و این کتاب

را با موجوداتش و آدمیان را آفریده است . پس قرآن خالق دوم است . نھ اینست ؟

و قرآن نسبت داده است . و ذاتی ترین اسماء خود را بھ) تا از عالیترین ٩درست بھ ھمین دلیل خداوند نھ (-۶٣۵ن یز با ھمینست و می دانیم کھ " علی " اسم اعظم و ازلی و ابدی خداست و اولین نام او در عرصۀ خلقت جھان ا

. آن ھم ھستم قر. و این نانام در قیامت کبری رخ خواھد نمود و با ھمین نام ھم بر محمد در معراجش رخ نمود !عجبا

ھ از القابدیق اکبر است ک" این صچھ را کھ در میان دو دست خداست .و این کتاب تصدیق می کند ھر آن" -۶٣۶ نیز می باشد . (ع)علی

. شدمیبا (ع)ی یز از اسمای علنکند و این است یعنی فرق چیزھا را آشکار می ، فرقان و فاروقنام دیگر قرآن -۶٣٧

رآن آمده قلی چند بار در عاه کیم و عظیم است کھ این سھ نام خداوند بھمر، عزیز و حسھ نام دیگر قرآن -۶٣٨ !علی العزیز: علی الحکیم و علی العظیم و است

. علوی است–صفات قرآن الھی ھم کھ نیازی بھ شرح ندارد. و لذا گوئی ھمھ (ع)در ھجران و فراق بودن علی -۶٣٩ . ول کل قرآن می دانندو نیز شأن نزو بیھوده نیست کھ علی را قرآن ناطق

جودی و مر ربش . عجب موپس قرآن کتابی آفریننده نیز ھست کھ آفریدگار عالمیان و آدمیان است بھ ا -۶۴٠کتاب را ا اینمخلوقی ! حال بھتر می توان غیرت حیرت آور خداوند دربارۀ قلمش و کتابش را درک کرد کھ چر

حجت نھائی کل بشریت قرار داده است .

Page 111: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١١

می افتند نن بھ سجده دن یا شنیدن قرآحال بھتر این آیھ را فھم می کنیم کھ چرا می فرماید کھ : آنانکھ با خوان -۶۴١ جھنم بر آنان واجب آمده است و دیگر امیدی بھ توبھ و ایمان آنھا نیست اال در دوزخ !

شاق علصین یعنی عبادهللا المخیعنی کل کائنات در مقابل قرآن ساجدند اال آدمی کھ ظالم و جاھل است ؛ اال -۶۴٢ معرفت !

بد عبد خودابیاموزد مرا تا ، ھر کھ مرا کلمھ ای (ع)زیرا فقط عشق بھ معرفت و فھمیدن است کھ بقول علی -۶۴٣ھ تا ھم کا من بنموده است . پس قرآن کھ ھمۀ کلمات و اسرار را می آموزد با انسان عاشق معرفت چھ می کند

فی ا بما معرتاب رکھ من مرز بین خدا و کتابش را مخدوش می یابم و سرگردانم کھ آیا خدا ، اکنون چنان کرده ک کرده یا کتابش ، او را بما معرفی نموده است .

و اینکھ آیا خدا مرا آفریده یا قرآن ؟ -۶۴۴

آیا می توان ھم در مقابل خدا سجده کرد و ھم قرآن ؟ آیا این شرک نیست ؟ -۶۴۵

د ا می پرستد و خورک باشد . عشق کھ شرک نمی شناسد ھمانطورکھ آدمی امامش را ھمچون خدچرا ش -۶۴۶گر عاشقید ا ن خداخداوند ھم بر این امر اشکال و گناھی وارد نکرده است منتھی می فرماید : اگر کسی را ھمچو

رآن !قن و برکت یم آنھم بھ واقعا عاشق باشید حتما خدا را شدیدتر عاشقید . خدا را شکر کھ تردیدم برطرف شد

ا و کران تو رشکر بی ویم و علی و مبین و فاروق و مھجور، حمد ای قرآن حکیم و کریم و مجید و عظ -۶۴٧ھم اذن د مرا. بھ کرمت سوگنت محمد را و ناطقت علی بوتراب رانویسنده ات خداوند محمود را و خواننده اسنده ات ن نویات احمد محمود محمد مصطفی و بھ دست قدوس نخستی خواندنت عطا فرما بھ جان نخستین خواننده

یب ا . ای عجھ فرمهللا رحمان و رحیم و عزیز و انیس و حبیب و طبیب ، مرا ھم اذن نوشتن دگر باره ات را ھدی !ب . آمین ای خوترین و کریم ترین و حکیم ترین و قوی ترین و مریدترین و مجید ترین و مبین ترین مخلوق خد

با وس یاری ده پز خود جدا نکنم ای قرآن علی امشب با تو عھد می بندم کھ تا جان در بدن دارم تو را دمی ا -۶۴٨ز بخودم م مرا ھرگار کنمن بمان تا روزی کھ خدایت را چھره بھ چھره دیدار کنم . چگونھ می توانم بی تو او را دید

ظری محقق نیم ن ای مرید مطلق کھ اراده پروردگارت را بھوامگذار ای خوبترین مخلوق و محبوب ازل خداوند . نمودی .

یان عان بیان و تو را بر جھانی ای کتاب خدای محمد و علی مرا بھ بطن ھفتم و ذات خویش ره نما تا اسرار -۶۴٩ین و علی ھ ھمھکنم . تو خودت مرا یاری فرما و در نزد محمد و خدای محمد ، شفاعت فرما ای مخلوق اول ! ک

لھی ادر صورت واندو خود ت محبوبھای خدایت حامل تو و تجسم تو و تجلی و توالی تو و جان و دل و روح تواند . !ابی ھوین خ. ای خوبترواران! و ای زبان علی و علی ھا. ای اراده خالق خدا. ای دستخط هللا ، علیانسان

دادی تا وست نمودی و اذندمعرفی کردی و با من خدایا تو را سپاس کھ خوبترین خوبی ھای خودت را بمن -۶۵٠ با او پیوند دوستی ابدی جاری کنم . تو را سپاس از اینھمھ لطف و محبت المتناھی . سپاس !

جابت نمودیااھت نجوا نمودم پروردگارا شکرت کھ باالخره این دعای ده سالھ ام را کھ شبانھ روز بھ درگ -۶۵١ علما عرفانا حکمة یقینا و شکرا . چھ اجابتی ، کھ : ربی زدنی

و اینک در این نیمھ شب می گویم : ربی زدنی قرآنا و قرآنا و قرآنا و -۶۵٢ غیر !ال و ... و قرآنا و قرآنا

ن ا کھ در بطای در قرآنت فرمپروردگارا قسمت می دھم بھ قرآنت ( کھ ھرگز قسمت نداده بودم ) کھ مرا فن -۶۵٣ و از درب خروج این بطن چھره بھ چھره با تو دیدار کنم در ھمین دنیا !ھفتم قرآنت

ی ، عفوم فرما .پروردگارا تو خود مرا با اینھمھ الطاف قرآنی ات تا این حد پررو ساختھ ا -۶۵۴

ن قرآنی منینک ھنگام زایماپروردگارم ! در دازگاره حدود پانزده سال پیش بارورم فرمودی بھ قرآن و ا -۶۵۵ رارسیده است تا قرآنت را یکبار دگر بزایم و قرآن شوم چون علی و علیین . ف

پروردگارا ! مرا با عروس قرآنت داماد فرما . تا نیازمند غیر قرآنت نباشم . -۶۵۶

Page 112: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٢

کل قرآن شچنان کن کھ بھ پروردگارا تو خود فرموده ای کھ : ھر چیزی بھ شکل خودش عمل می کند . مرا -۶۵٧ ھ قرآنت عمل نکنم . باشم و جز ب

ی جان و بیی جمال باشد و بمگر می شود کھ چنین مخلوق حکیم و عظیم و کریم و خالق و عزیز و قادری ب -۶۵٨ روح . و فقط یک کتاب باشد ؟ ھرگز !

ی ر و بیار و یاو دوران فراقت بی پروردگارا جمال قرآنت را بمن بنما و مرا از ھر جمال بی نیاز فرما تا در -۶۵٩ حبیب و طبیب نباشم .

ھ تمام و و شفای قرآنت ب پروردگارا قرآنت می گوید کھ رحمت و شفاست برای مؤمنان . مرا ھم از رحمت -۶۶٠ کمال سالمت بخش تا با قرآنت تو را حمد و شکر و پرستش کنم .

حقایق س از این نوعین پزپروردگارا امشب مرا حقیقتی نمودی کھ ھرگز گمانش را ھم نداشتم . پس مرا -۶۶١ رھنمون فرما کھ ھمھ بکر و اصیل و جمیل باشند و قرآنی و الھی و جمالی و قدوس .

ت می دھم جرأ و اینک بخود اول شب قسم دادمت بھ قرآن و بھ آخر شب اجابتم کردی و جسورترم فرمودی . -۶۶٢ من بنمائی ای خدا . و تو را بھ جمالت قسم می دھم کھ جمالت را در تجلی کامل و واصل بر

اندا بھ زبخسئلت می کنم ای قبال از جالل تو جمالت را طلب کرده بودم و اینک از جمالت ، جمالت را م -۶۶٣ جمالک کل جمالک ! سجادت : اللھم انی اسئلک ب

و اجر تاشم و از بدرگاھت مأیوس ن پروردگارا با قرآنت بمن آموختی کھ با ھمۀ گناھان و ناپاکیھایم بازھم از -۶۶۴ و عفو و لطف و کرم و رحمت مطلقھ و بی حسابت را طلب کنم . پس اجابتم فرما ای خوب !

ا ببرترت را . باز ھم اسمای پروردگارا ، پروردگارا ، ای پروردگار ، ای عاشق ، ای خوب چھ بگویم دیگر -۶۶۵ ھمین !نور و ذکر برتری بمن بواسطۀ قرآنت بیاموز تا فقط صدایت کنم و

پروردگارا ، نامھای تو چنین زیبا و دلبر است پس تو خود چیستی ای خدا . -۶۶۶

دریک مأ هللا . ا . و ما ما ادریک مأ هللا هللا . و هللا . با� . مأهللا ؟ و ثم هللا . و ما ادریک مأ هللا . و -۶۶٧

، و ما ادریک ا ادریک مأهللا .مو هللا . لی هللا . و ثم . ھوهللا . ع هللا . و هللا . با� . تا� . یا� . ھا� . ھی هللا -۶۶٨ ما ادریک ...

مۀ ھراین ھجرت ه آورده اید . دپروردگارا . قرآنا . اینھا را ھمھ شما بھ من آموختید و مرا تا بدینجا ر -۶۶٩ !ناکامیھای مرا بدرگاھتان بھ کام آورید بھ حق دوستانتان محمد و علی و فاطمھ

رما ای ر من کشف حجاب فبای قرآن خدا کھ چون او مھجوری . مرا محرم رازت فرما و جمالت را الساعھ -۶٧٠! ! الساعھ لساعھحکیم ، ای عظیم ، ای کریم ، ای مجید ، ای مبین ، ای علی الساعھ نقاب از رخت برگشا ! ا

الساعھ ای کریم !

یم . جمالت را ای کر ه ای چون امام مبین ! پس آشکار کنای قرآنا . تو خود نامت را مبین نامید -۶٧١

خوانید ھیچ جز قرآن مخوانید . م مسلمانان بجز قرآن مخوانید -۶٧٢

Page 113: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٣

فصل سوم

من و قیامت

Page 114: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٤

بسم رب القلمھ ند م��ی خ��ورم . مگ��ر انس��ان م��ی پن��دارد ک��ب��ھ روز قیام��ت س��وگند م��ی خ��ورم . و ب��ھ نف��س ن��ادم س��وگ " -1

مچن�ان ھنس�انی ک�ھ استخوانھای او را جمع نمی کنیم ؟ چرا! قادریم کھ انگشتان او را از نو بسازیم . بلک�ھ ا ھا خی�ره ومی خواھد بھ تبھکاری ادامھ دھد می پرسد کھ روز قیامت پس کی فرا می رسد : آنگاه ک�ھ چش�م

فری اھگاه و مرشید و ماه جمع شوند . آنروز انسان گوید کھ آیا ھیچ پندریده بشود و ماه خسوف کند و خوب�ر اھ�د ک�رد خھست ؟ نھ ھرگز ھیچ پناھگاھی نیست اال نزد خداوند . آنروز ایشان را از ھر چ�ھ ک�رده و خوی ر تقصیر مدھند . بلکھ خبر ھم الزم نیست چونکھ انسان آنروز خود بر خودش بیناست . گرچھ باز ھم عذ

ن . و چ�ونآد . بیھوده زبان خود را بھ تالوت قرآن بھ شتاب مجنب�ان . ب�ر ماس�ت جم�ع ک�ردن و قرائ�ت آوراش�ق عدنی�ا را آنرا بخوانیم قرائت آنرا تبعیت کن . و توضیح بر عھده ماست . مسئلھ اینست ک�ھ ش�ما اص�ال

ن می نگ�ردخداوند نگرا ھستید و آخرت را بھ آخر وا می نھید . آنروز برخی چھره ھا شاداب است و سویین�د آی�ا . و برخی چھره ھا در آنروز سیاه است گوئی کھ کم�رش م�ی ش�کند . وقت�ی ج�ان ب�ھ حلق�وم رس�د گو

دن ی ران�ده ش�شفاعت کننده ای ھست ؟ باید بداند کھ ھنگام جدائی است . و پ�ا ب�ھ پ�ا م�ی پیچ�د . آن�روز س�و د . آنگ�اهد ب�ر م�ا . تک�ذیب ک�رد و روی گردانی�ھمانا پروردگار توس�ت . پ�س ن�ھ تص�دیق نم�ود و ن�ھ وارد ش�

ت�و . مگ�ر خرامان بسوی کسان خویش رفت . وای بر تو . پس وای بر تو . و باز ھم وای بر تو و وای برھ ی خ�ون بس�تانسان پندارد کھ بیھوده ول است . مگر مایھ ای از منی نبود کھ ریخت�ھ م�ی ش�د ب�ھ ھ�در . ول�

واند تدائی نمی خخت . و از او نر و ماده پدید آورد . چگونھ است کھ چنین ای شد و خدایش بیافرید و بپردا "مردگان را زنده سازد !

د ؟ ه نم�ی ش�ویآنچھ خواندید سوره قیامت در قرآن است . آیا براستی پنداشتھ اید ک�ھ چ�ون مردی�د دیگ�ر زن�د -2م و بی�رون ت�ف ش��دی قط�ره من�ی ناپ�اکی ب�ودیم ک�ھ ب�ھ ی�ک ب�ازی ش�ھوانی ک�ور و جن�ون آمی�ز و مض�حکی ب�ھ

س��تیم و خداون��د م��ا را برگرف��ت و م��ا را پ��رورش و رزق نم��ود و این��ک نشس��تھ و مش��غول خوان��دن ک��الم او ھ ھنوز ھم آیا شک داریم ؟

مگ�ر .م�ان بب�رد براستی اگر فقط ھمین آیات مذکور را قلبا و جدا باور کنیم مگر می شود کھ زین پ�س خواب -3اد و دت . تھم��ت زد . و ب��ھ آس��انی قض��اوت نم��ود و آدمھ��ا را ب��ازی م��ی ش��ود زی��ن پ��س گن��اه ک��رد دروغ گف��

د . آی�ا زابزاری بی جان بھ حساب آورد و آرزو ھ�ای دور دراز باف�ت و ب�رای تحق�ق آن دس�ت ب�ھ ھ�ر ک�اری ا در ن�د و او رکمی شود ؟ آری می شود زیرا باور کالم خدا کار ھر دلی نیست کار دلی است کھ با او زندگی

خود ببیند . این ھمان ایمان است . ھمھ جا با ی�ا ام�ھ دھ�م .آیا پنداشتید کھ خود من باور ک�ردم ؟ اگ�ر چن�ین م�ی ب�ودم نم�ی توانس�تم ھمچن�ان ب�ھ نوش�تن اد -4

ادی ش�ده ھ ب�رایم ع�زیادی غافلم و یا زیادی مطمئن . خدا بھتر می داند . شاید ھم آنقدر قیامت ھ�ا دی�ده ام ک� است .

را ک�ھ معن�ایش از شما می خواھم س�وره م�ذکور را بارھ�ا و ت�ا روزھ�ا بخوانی�د آنق�درپیشنھاد می کنم و جدا -5ف�ظ ش�ود و حفظ شوید : آیا انسان پنداشتھ کھ بھ عبث ول است ؟؟ ھم�ین ی�ک آی�ھ کفای�ت م�ی کن�د ک�ھ اگ�ر ح

یا الاقل روی کاغذی نوشتھ شود و در اطاق خواب درست روب�رو بازگو شود و -روزی فقط یکبار ھر صبحت�ا بھتر اس�ت ر دیوار نصب شود . نھ ! قاب گرفتھ نشود یعنی دفن نشود ھمان بر روی کاغذ پاره ای باشدب

تبدیل بھ دکوراسیون و نمایش دین برای مردم نشود .ھ کس�انی ب�اینھمھ وای و فریاد و سرزنش مکرر خ�دا ک�ھ در ق�رآن فق�ط و فق�ط یکب�ار بدینگون�ھ آم�ده خط�اب -6

س�وره را (ھستند و آیات قرآن ل�ق لق�ھ دھ�ان آن�ان اس�ت و حف�ظ ھ�م م�ی خوانن�د است کھ در قبال قرآن سھو یکبار دگر بخوانید) : وای بر تو ، پس وای بر تو باز ھم وای بر تو و وای بر تو !

مھج�ور این وضع قرآن خوانان سھوی و ریائی و حفظی و نمایشی اس�ت . یعن�ی آن�ان ک�ھ ق�رآن در نزدش�ان -7 است .

ھ چ�ون ب�ھ کھ شما اساسا عاشق دنیا ھستید و آخرت شما متعلق بھ آخر عمر شماست ک : مسئلھ اینستآری -8خ�رت یستیم . آآخر ھم رسیدید باز ھم آخر تری ھست و آن بعد از مرگ است . آیا براستی ھمھ ما اینگونھ ن

ا ر ف�شحتی در نزد علما و مراج�ع م�ا ھ�م ام�ری مرب�وط ب�ھ بع�د م�رگ اس�ت ول�ی خداون�د در ای�ن س�وره خال فرماید .می

ئین پ�ارش را و س�ر بود؟ قیامت شده بود و آن ی�ارآیا در این سوره متوجھ شدید کھ چھ قیامتی بود و چھ خب -9ھ�ا رھ�ا و بارانداخت و بسوی اھل و عیالش رفت انگار کھ نھ انگ�ار ! ای�ن یعن�ی چ�ھ ؟ یعن�ی ھم�ین ک�ھ م�ا با

اورمان نمی شود .گفتھ ایم کھ ما در قیامت پنجاه ھزار سالھ قرار داریم و بزی ج�ز اینھمھ از عشق و محب�ت خداون�د ب�ھ بن�دگان ح�رف م�ی زنن�د م�ا ک�ھ ت�ا ب�ھ ح�ال چی� "یکی می گفت : -10

س�د ک�ھ ثب�ات م�ی راحتماال اگر یک شب از آسمان چند کیسھ دالر فرود آید محبت خدا بھ ا "عذاب ندیده ایم .ط حب�ت را فق�تص�دیق نک�رده باش�ی . ت�و ن�ور م البتھ در آنصورت تا بشود بدنبال علل دیگری ھستی ت�ا او را

ل گ�اه ک�ھ پ�ودر سیمای اربابت می بینی کھ ھر ماه حقوقت را می دھد و نیز در سیمای صندوق دار بان�ک آن نزولت را بھ تو تحویل می دھد .

Page 115: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٥

ھ بش�ر ھمینکھ خداوند از طریق قرآن با ھر کسی حرف می زند غایت و مطلق رحمت و محبت و عشق او ب� -11م�ی آی�د خودت را ببین کھ اگر کمی شکمت سیرتر شود جواب سالم بچھ ات را ھم نم�ی دھ�ی . ی�ادتاست .

انی�د دم�را نم�ی کھ پنج درصد بھ حقوقت اضافھ شده بود در خانھ چھ بلوائی بر پا کردی کھ : شما اصال قدر وو....

ای و مطالب�ھ ی ب�ر آدم ن�داردخداوند آدم را از ع�دم ب�ھ وج�ود آورد و ب�ھ روی آدم نی�اورده اس�ت و ھ�یچ منت� -12 نمی کند حتی طلب یک تشکر را . ببین وقتی یک شکالت برای بچھ ات می خری چھ توقعی داری .

اره اش می�د و درب�خدا فقط از یک بابت از آدم توقع دارد و آن در قبال قرآن اس�ت ک�ھ آن�را قرائ�ت کنی�د ، بفھ -13 بید . ھمین و بس !فکر کنید تا حیات و ھستی برتر از این کھ دارید بیا

گ�ر م�ورد اخداوند درباره خودش ھیچ تعصب و غیرتی ندارد ولی در مورد پیامبران و مؤمنانش غیور است -14ه ان�د . تی ھ�ا آم�دآزارشان قرار دھید آنھم بخاطر خودتان . زیرا پیامبران برای نجات شما از ع�ذابھا و ب�دبخ

بد زن�دگی دشان تا اجاوید بھشتی برسانند تا در کنار خو یعنی شما را برای خودتان تنبیھ می کنند تا بھ حیات کنید . آیا این بد است ؟ آیا این عشق خداوند بھ بشر نیست ؟

ت و چیزی نیس ھمینکھ کل کائنات المتناھی را برای بشر آفریده است کافی است . اصال فرض کنید کھ چنین -15تادگان ی بن�ام فرس�ش پیدا شده اید . ولی بع�دھا کس�اندرونکل کائنات خود بخود خلق شده و شما ھم اتفاقا از

دال س�ت . ھم�یناخالق آمده اند و می گویند : کل این کائنات مال شماست و برای شما آفریده ام . ھمین ک�م بر کم عشقی است حتی اگر بھ دروغ باشد .

و خان�دان س�ایش و ج�اناینھم�ھ آدم بن�ام انبی�اء و اولی�ای الھ�ی ک�ل حی�ات و ھس�تی و آ اصال چطور می شود -16ی جن�ون و مگر می شود ک�ھ بیھ�وده و از رو باشند!ئی و نجات و خوشبختی بشر کرده خود را فدای راھنما

د اب�ت م�ی کن�. اصال نوع زندگی پیامبران و اولی�ای الھ�ی ثنمی شود ،ھوس کسی یک لایر پول بھ کسی بدھد کھ خدا ھست جدای حرفھایشان .

ینک��ھ اص��ال اایش�ان م��ی کنن��د و خ��ود را اینق�در دوس��ت دارن��د و زن��دگی خ��ود را فدھمینک�ھ وال��دین ، فرزن��دان -17 ، دیگری را دوست می دارد دال بر وجود خداست .کسی

حس�اب و ھمینکھ اصال چیزی بنام تعھد و وظیفھ و مسئولیت و گذش�ت وج�ود دارد دال ب�ر وج�ود خداس�ت و -18 کتاب .

ھبر است .ا و خالق و صاحب و حافظ و رزاق و مدیر و راصال ھمینکھ چیزی وجود دارد دال بر وجود خد -19، بلکھ خدائی کھ بچھ ھا احساس و باور می کنند نھ خدای مصلحت است و نھ خدای ترس از مرگ و عذاب -20

خدای عیش وشادی و پاکی و سالمت است . خداشناسی بچھ ھا خالصانھ ترین خداشناسی ھاست .ص�دا ھ�ھ خ�دا رام ب�دبختی و درد بط�ور طبیع�ی و ب�دون فک�ر و ف�ی البدااصال چرا ھمھ آدمھا غریزتا بھ ھنگا -21

کی دارد و ش� می زنند حتی ناباورترین آدمھا . پس آدمی بدون فکر کافران�ھ و حس�ابگرانھ اش خ�دا را ب�اور ھم ندارد . خدا بعنوان آخرین فریاد رس و ناجی .

ند بی ھیچکد خدا را بوضوح درک و حس می ھر آدمی در تنھائی اگر اندکی با خود گپ بزند و بھ درون رو -22 فلسفھ و باور مصلحتی .

ھم�ھ ح�ال آدمی ھر چھ کھ بخود نزدیکتر باشد خدا را بھت�ر و ب�ا یق�ین بیش�تری درک و احس�اس م�ی کن�د در -23 خوب و بدش .

روی میزانی کھبآنچھ کھ آدم را از خدا غافل می کند اشتغاالت غیر خودی و ابتالی بھ دیگران است . آدمی -24ی ھ�یچ ب�بھ خود می کند روی بھ خ�دای ک�رده اس�ت . ای�ن ب�دان معناس�ت ک�ھ وج�ود خ�دا ذات�ا درک م�ی ش�ود

فلسفھ و تلقین .ھ ب�س�ت و روی اگر آدم در بالیا بیشتر یاد خدا م�ی کن�د ب�دان دلی�ل اس�ت ک�ھ در بالی�ا بیش�تر متوج�ھ خ�ودش ا -25

خود می کند .ن ع�ین ب�ا خداست یعنی بودن خود خداست و لذا با خود ب�وداین بدان معناست کھ احساس وجود آدمی ھمان -26

خدا بودن می شود .از خ�دا مین میزانھآنان کھ تبھکارترند بیشتر از خود گریزانند و نمی خواھند لحظھ ای تنھا باشند و لذا بھ -27

دورند و گاه انکارش می کنند .اس ن و غری�زی ت�رین درک و احس�این ساده ترین و محکمترین و مطمئن ت�ری "چون ھستم پس خدا ھست" -28

خداست .وانی�د تپاسخ بھ این سئوال ممکن نیست کھ بس�رعت ب�ھ ب�اور و درک خ�دا منج�ر نش�ود . م�ی "چرا ھستم؟" -29

را بیش�تر امتحان کنید و شبی فقط و فقط یک ساعت بھ این سئوال فک�ر کنی�د . ھ�ر لحظ�ھ ک�ھ م�ی گ�ذرد خ�دای م�و اص�ال د خ�دا را در دل خودت�ان حاض�ر و ن�اظر م�ی یابی�ددرک می کنید تا آنجا کھ در آخ�رین دق�ایق خ�و

بینید کھ طرح کننده این سئوال و نیز پاسخ دھنده اش خود خدا بوده است .ھ�ای آدمی اگر فقط ھفتھ ای یکساعت روزھ�ای جمع�ھ را ب�ھ س�ئوال م�ذکور فک�ر کن�د ھم�ھ مش�کالت و رن�ج -30

و احساس می کند . العالجش برطرف می شود و بھشت را در زندگی خود درک

Page 116: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٦

ود ارد ب�ھ وج�اصال ھر چرائی اگر صبورانھ پیگیری شود و حداکثر یکساعت مورد تأمل قرار گیرد امکان ن�د -31 خدا نرساند .

ب�ا در رابط�ھ ھمھ باطنا یقین دارند کھ خدا ھست و آخرت و قیامت ھست . و اما چ�را برخ�ی انک�ار م�ی کنن�د -32رار ای�ن مال زش�ت و پلی�دی و ھ�رزه گیھاس�ت و تالش�ی ب�رای اس�تمدیگران ؟ واضح است این تنھا توجیھ اع

اعمال .ی م�ن�اه کنن�د این نکتھ را خود خداوند بوضوح در سوره قیامت فرموده است کھ : آنانکھ ھنوز می خواھند گ -33

گویند : پس قیامت کی می رسد ؟لوغی ش��ھم��واره عاش��ق ترس��ند و آنانک��ھ گناھکارترن��د و روزم��ره گن��اه م��ی کنن��د از تنھ��ائی چ��ون دی��و م��ی -34

ش�ن اس�ت ب�ی. این نوع آدمھا در ساعات تنھائی رادیو و تلویزیون روشن می کنند کھ ش�بانھ روز روھستند آنکھ اصال گوش بدھند .

ا رت باش�د ت�انسانھای گناھکار بھ سوی جنون می روند زیرا در آن واحد ھم دلشان می خواھد کھ خ�دا و آخ� -35ض�اد موج�ب تواھند باشد چون حساب و کتاب و عذاب خواھند داشت . این با مرگ نابود نباشند و ھم نمی خ

اخ��تالل ح��واس و خش��م و عص��بیت و جن��ون ت��دریجی م��ی ش��ود . ھم��ھ ام��راض اعص��اب و روان حاص��ل ای��ن و نب�ودن تناقض فکری و روانی است زیرا شبانھ روز بالوقفھ اعصاب و ذھن و احساس آنھ�ا از ای�ن ب�ودن

ا م�ی جنگ با خودش می باشد . بخشی از ذھن و احساس و اعصاب و حواس آنھدچار استھالک و تضاد و د . گوید ھست و بخش دیگر می گوید کھ نیست . ای�ن تذب�ذب موج�ب ھالک�ت ت�ن و اعص�اب و روان م�ی ش�و

ت ؟ ن آس�ا نیس�یعنی ھم می خواھید نابود شوید و ھم می خواھید نابود نشوید . تصورش را بکنید . آیا جنوتوان��د گ��ر فق��ط یکس��اعت م��ثال در ای��ن تض��اد باش��د ک��ھ ی��ک اس��تکان چ��ای بخ��ورد ی��ا نخ��ورد و نآدم��ی حت��ی ا

ب�ود اس�ت .تصمیمش را بگیرد چھ بالئی بر سرش می آید . حاال این بی تصمیمی و دغدغ�ھ درب�اره ب�ود و ن، خ��ورانزول اینس��ت وض��ع روان��ی گناھک��ارانی ک��ھ دائم��ا دچ��ار گن��اه م��ی ش��وند م��ثال دزدان ، قاچاقچی��ان ، ن��ع اینست وض� زناکاران ، مکاران ، فریبکاران ، دروغگویان ووو.... جملگی دچار جنون تدریجی ھستند . وا ک�امال ذیرن�د و ی�فرھنگی جوامعی کھ ھرگز نمی توانند تکلیف بود و نبود خود را قطعی کنند کھ یا خدا را بپ

وامعی ج�دچ�ار جن�ون فزاین�ده ان�د مث�ل انکار و فرام�وش کنن�د . ای�ن وض�ع جوام�ع من�افق اس�ت ک�ھ ج�وامعی شدیدا مذھبی مثل ما . اینست علت العلل ھمھ بدبختی ھای العالج و فزاینده ما .

و م و اخ�القحدود نیمی از قرآن مستقیما درباره قیامت است و نیمی دیگر منوط ب�ھ قیام�ت اس�ت مث�ل احک�ا -36یعتش . نت رس�ول ھ�م طبع�ا چن�ین اس�ت و ش�رقصص . پس قیامت مبدأ و معاد قرآن یعنی اسالم است . و س

عرف�ان و پس چگونھ است ک�ھ اس�الم در ن�زد عام�ھ علم�ا و روح�انیون ب�وئی از قیام�ت ن�دارد یعن�ی ب�وئی ازنی و حکم��ت و م��اورای طبیع��ت . و بلک��ھ ھ��ر کس��ی ک��ھ دارای تجربی��ات و افک��ار و احساس��ات و ک��الم عرف��ا

مسئلھ ! شمرده می شود و خونش مباح می گردد . اینست ماورای طبیعی یعنی قیامتی باشد مرتد و ملحدو س�ت امام�اناگر بخواھند عرفان و تصوف و عرفا و متصوفھ را از قلمرو اسالم و تشیع حذف کنند بھتر ا -37

ماین��دگان ننھایت��ا ش��خص رس��ول را ھ��م از اس��الم کن��ار بگذارن��د زی��را عارف��ان و ص��وفیان حق��ھ اس��المی تنھ��ا نت و عت�رتس�متی ھویت پیامبر و امامان در میان مسلمانان ب�وده ان�د و ای�ن ھم�ان حضور متافیزیکی و قیا

ل�ین و است . در غیر اینص�ورت از عت�رت و س�نت ک�ھ کف�ھ دوم ت�رازوی ثقل�ین اس�ت ج�ز عب�ا و عمام�ھ و نع آفتابھ و تسبیح و جانماز برای اسالم و مسلمین باقی نمی ماند .

ھامت ش�شیعیان در تاریخ جدید جھان است کھ حت�ی بخ�ودش ای�ن ھانری کوربن کھ براستی از مخلص ترین -38المی ھ�م علمای اس را نمی دھد کھ خود را مسلمان و شیعھ بنامد با درد و اندوه گالیھ می کند کھ : متأسفانھ

طرف�داران دموکراتیک شده اند و علوم اسالمی را با آم�ار ب�ھ مح�ک م�ی زنن�د . یعن�ی ھ�ر ب�اور و فھم�ی ک�ھ ھ باشد بر حق تر است .بیشتری داشت

.یام�ت اس�ت قاسالم دین آخرین است زیرا دین آخرالزمان است یعنی دین آن روز پنجاه ھزار سالھ است کھ -39ش�ده ام�ت نوش�تھپس اسالم تماما قیامت شناسی است . آیا براستی در کل تاریخ اسالم چند رس�الھ درب�اره قی

طور ؟ و چتحت این عنوان بگوشم نخورده است . شما است . بنده ھنوز جز نوشتھ ھای خودم ، رسالھ ای این یعنی چھ ؟ و اینست مسئلھ!

ی�ن خ�دا دپس مجبوریم آن م�ذھبی را ک�ھ در جھ�ان بن�ام اس�الم در جری�ان اس�ت غی�ر اس�المی ت�رین ش�عبھ از -40 بدانیم .آیا نھ اینست ؟ مسئلھ ھمین است .

ھ�انی نش�قی ت�رین دش�منان حکم�ت ھ�ا و اس�رار این چھ رازی است کھ پیروان آتشین ھر مذھب و مکتب�ی ، -41 آنند و می کشند ھر کھ را کھ اینھا را داند و گوید .

تع�ین و پیروان ھر مکتب و مذھبی جسمانیت آن مذھب و مکتب ھستند و چون این جسم با روح باش�د قاب�ل -42ذھبی ھ�م م�ای ھ�ر اثبات برای دنیا و اھلش نیست . ھمانطور کھ دنیا دشمن آخرت اس�ت . و حکیم�ان و اولی�

آخرت آن مذھب ھستند و آخر آن . !ر پ�ا ش�ود خوب می فھمم این حرف روزبھان بقلی را کھ : ھر کھ قرآن بخواند در قیامت است و قیامتش ب� -43

م�ھ ھاب�د و در یھر کھ قرآن را بخواند و باور کند و برای فھمش بخواند ن�ھ ث�وابش . قیام�ت را الس�اعھ م�ی سو برپایش می یابد .

Page 117: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٧

نس�ان اس�ت :من می گویم ھر کھ ق�رآن بخوان�د ق�رآن را دی�دار م�ی کن�د ب�ھ جم�ال . جم�ال انس�انی . ق�رآن او -44نس�ان آن ھمان اانسان ازل : آن انسانی کھ اراده خدا در خلقت را بھ امر کن فیکون ، تحقق بخشید . پس قر

ست . و قرآن مؤنث اخالق است و خلیفھ واقعی خدا ھموست . و انسان کامل ھم انسان قرآنی است . م روردگ�ار ھ�پقرآن تجسم و تجلی علم و حکمت و اسرار خدا بھ تمام و کمال است و نیز تجسم قدرت خالقھ -45

ال ب�اطن ازل و جم� ھست . پس این اسماء را ھم بھ قرآن بیفزائید : خالق ، قادر ، اول ، خلیف�ھ هللا ، انس�ان حق . و ام . او مادر ھستی است .

از ھستی است و جدید تر از خداوند . مثل حوا نسبت بھ آدم . قرآن قدیم تر -46 تف�اطر الس�موا مریم و فاطمھ ، نزدیکترین جمال بھ قرآن ھستند در عالم خاک . اینان جم�ال خ�اکی قرآنن�د : -47

و األرض ! ھر کھ در قرآن رود چون سر بر آرد انسانی دگر است . انسان مابعد از قیامت . -48 و الغیر . و جمالش ھم جمال قیامت است .قرآن قیامت نامھ است -49ھ�م حقیقت ھر چیزی در جھان ، انسانی اس�ت چ�را ک�ھ جھ�ان ھس�تی ب�رای انس�ان خل�ق ش�ده اس�ت و انس�ان -50

و جم�ال .برای شناخت و معرفی کردن خدا . پس کل جھان ھستی الھی است بھمان اندازه کھ انس�انی اس�ت گونھ . زیرا صورت انسان از خداست .حقیقت ھر چیزی ھم انسان گونھ است یعنی خدای

ما ھم فرزند قرآنیم و قرآن ، مادر است فی الواقع . و نھ بھ مجاز و مثال . -51ھ ک�راری است امامت را اسراری است کھ اگر آشکار شود نبوت را در نزد عوام باطل سازد . و نبوت را اس -52

و .اط�ل س�ازد اگ�ر آش�کار ش�ود اخ�الق را ب اگر آشکار شود علم را باطل نماید . و علم را اسراری است ک�ھھ اگ�ر اخالق را اسراری است کھ اگ�ر آش�کار ش�ود عواط�ف را باط�ل نمای�د . و عواط�ف را اس�راری اس�ت ک�ل و تب�اه آشکار شود غرایز را باطل سازد . و غرایز را اس�راری اس�ت ک�ھ اگ�ر آش�کار ش�ود ج�ان و ت�ن باط�

ی�ن سلس�لھ اار شود ک�ل دی�ن را باط�ل س�ازد در ن�زد ع�وام . و شود . و جان و تن را رازی است کھ اگر آشکس�رار مراتب معرفت شناسی است کھ جملگ�ی در ق�رآن دارای س�رنخ ھ�ائی آش�کارند . و ق�رآن س�رنخ ھم�ھ ا

رآن کت�اب ق�عالم و آدم است . و ھر کھ در آن وارد شود اھل س�ر ش�ود و یعن�ی قی�امتش ب�ر پ�ا م�ی ش�ود ک�ھ ن��ی از ارد ش��ود و قی��امتی نگ��ردد ب��ر س��مت ظلم��انی ق��رآن وارد ش��ده اس��ت یعقیام��ت اس��ت و ھرک��ھ ب��ر آن و

کافران است کھ : قرآن کافران را گمراه تر می سازد . جھ وند نھ بر آنانکھ در قرآن جز شرعیات نمی یابند حداکثر بر وجھ توراتی و درجھ موسوی آن وارد شده ا -53

ورآن ام�ام قاجی و قیامتی و امامتی است . آنکھ در محمدی آن . وجھ محمدی قرآن وجھ آخرالزمانی و معر د . امامت را نیابد بر اسالمیت قرآن وارد نشده است و مصداق آن مسلمانانی است کھ یھود ھستن

ت ک�ھ نھ�انوقتی می گوئیم کھ قرآن کتاب قیامت است یعنی کتاب اسرار است چرا کھ : قیامت آن روزی اس� -54ع�ت . ر ع�ین طبین قیامتی ، قرآن عرفانی و حکیمانھ و ماورای طبیعی است دھا را عیان می کند . و لذا قرآ

روت��ی و چ�را ک�ھ بط�ن اول ق�رآن تمام��ا طبیع�ت اس�ت . پ�س م�اورای طبیع��ت قرآن�ی از ج�نس ھورقلی�ائی و ھببیع�ی و طھیوالئی نیست . یعنی از جنس حکمت بودائی و اوستائی و موسوی و عیسوی نیس�ت بلک�ھ ک�امال

از آنگونھ کھ امامان ما تأویل می کردند . عرفانی استمی م�ی ھانری کوربن این ابر انسان تاریخ معاصر جھ�ان ک�ھ در آن واح�د ب�ر ت�ارک حکم�ت عیس�وی و اس�ال -55

ی م��درخش��د و در وح��دت عرف��انی ای��ن دو م��ذھب زن��ده جھ��ان ک��اری جاودان��ھ و عاش��قانھ ص��ورت داده اس��ت بش�ر کمت و عرفان تماما ص�وری از ش�طحیات اس�ت ک�ھفرماید کھ در عصر ما کھ عصر آخرالزمان است ح

جھال�ت دارد و درمتدین این دوران باید بیاموزد تا این نوع کالم را درک کند وگرنھ ھیچ راھی بسوی نجات ن وی�د زمین�ھقدیم ھمچنان باقی می ماند و ظھور ناجی ھم ھیچ اثری بحالش نم�ی کن�د . ای�ن م�رد ب�زرگ م�ی گ

پیون�د زی جز اشاعھ جھانی حکمت و عرفان عیسوی و شیعی نیست . او براستیظھور ناجی آخرالزمان چیام�ام پنھان و آشکار عرفان شیعی را با حکم�ت عیس�وی ب�ھ خ�وبی کش�ف و درک نم�وده اس�ت . ت�ا آنج�ا ک�ھ

ھور ن�اجی ظدوازدھم را کھ از پدرمسلمان و از مادر عیسوی است مظھر اتحاد این دو مذھب زنده و اساس خواند .موعود می

ی�ات قرآن�یبرخی از من می پرسند آن مشاھدات و رؤیاھائی کھ از باب حوادث قیامت دی�ده ای ک�ھ مص�داق آ -56م��ن ام دارد آی��ا بمعن��ای پ��یش بین��ی اس��ت ی��ا واق��ع بین��ی . ب��از ھ��م ب��ھ معم��ای زم��ان م��ی رس��یم ک��ھ ب��ھ نظ��ر

المعماھای علوم و ادراک بشری می باشد.ی�ر غاز منظ�ر ئوال واضح است . از منظر الساعھ عین واقع بینی است ول�یاگر الساعھ را درک کنیم این س -57

رف نست کھ ع�ا، پیش بینی است . الساعھ کھ بیان زمانی قیامت است ھمان مقام حال در عرفان است . و ای کامل مقیم در قیامت و بر پاکننده قیامت دوران و معرف و شارع و شارح آن نیز ھست .

ای�ن ص�حنھ را بارھ�ا در خ�واب –ق�رآن "ری شوند و پستی و بلن�دیھا یکس�ان ش�وند ...آنگاه کھ کوھھا جا" -58را م�ی دیده ام ک�ھ در ای�ن خ�اک ک�ھ براس�تی چ�ون آب ب�ود ش�نا م�ی ک�ردم و در آن ح�ال چش�می در آس�مان م�

دام�ھ م�ی م�ی نامی�دم و اگ�ر ای�ن نگ�اه ا "عل�ی"نگریست و من می دانستم کھ این چش�م خداس�ت و م�ن او را و از خواب بر نمی خاستم از فرط شوق و زیبائی و ھیبت و خوف می مردم . یافت

Page 118: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٨

ش�دم یام�ت واردقرآن و قیامت ، واقعھ ای واحد است در انسان . من در واقعھ دازگاره ھمزمان بر قرآن و ق -59 قرآن"تاب کو در حالیکھ ھنوز تنم گرم آن وقایع بود و مستی بر من مستولی بود بھ سختی مشغول نوشتن

یت رازش دم و تمامبودم . این نام بر آن کتاب نازل شد و من خودم بعدھا بھ حقیقت این نام آگاه ش "الساعھ را یافتم .

نس�تم ت�ر م�ی توامن در نوشتن این کتاب مذکور اساسا مایل بودم کھ کاتبی داشتھ باشم زیرا در اینص�ورت بھ -60 ند تن از دوستانم کتابت کردند .بر حقایق احاطھ داشتھ باشم و لذا فصول این کتاب را چ

ز ل�ذا م�ن ا ھر کھ بر قرآن وارد شود بر شھر وجود محمدی نیز وارد شده است کھ شھر علم لدنی اس�ت . و -61 د ھف�ت س�الآن واقعھ بھ علم حضوری رسیده بودم و می توانستم بھر سئوالی فی البداھھ پاس�خ گ�ویم .ح�دو

آن ص�بح ده ب�ودم و این�ک ب�ا محم�د وس�پس ب�ا فط�رت هللا دردی�دار ک�ر (ع)ب�ا عل�ی ۶۶قبلش یعن�ی ح�دود س�ال می رنگھ�ا و تم�ام و کم�ال ب�ا تم�ابھ کھ آسمان شکافت و جمالی ، دربیداری کامل درحال تماشای قبلھسحری

ق�ط ف ن�اممش .بنورھای جھان و برتر از جھان بر من وارد شد . کھ من ھنوز بھ یقین نمی دانم کھ بای�د چ�ھ س و ق��دو و من��ور و ت��ا مغ��ز ت��ن ودل و ج��انم تطھیرش��د )ةص��لو( ک��ھ ب��ا ای��ن ورود ک��نمساس��ش میھن��وزم احاه رایی بھم�ر: زیب�ایی اھ�ووحی و قدوسی بود و نھ کمت�ر از آن. ولی می توانم بگویم کھ این جمال سبسبوح

ی�ا حت�ی مطلقا زمین�یعصمت و طھارت و قداست و اصالت و شرافت و محبت و لطافت تام کھ نمی توانست د مطل�ق و . فوق آس�مانی ب�ود . کبری�ایی ب�ود ، اھ�ورایی ب�ود ، جم�ال ب�ود ، جم�ال مح�ض ! ج�وانی باشدآسم

ان�م دود و نم�ی وجود جود جان بود . جانان بود ، روح جمیل بود و جمال روح بود . ن�ھ . برت�ر ب�ود ن�ابتر ب� کھ بود این بانو !

ج�انم و در ذات و بانوئی بود کھ من از کودکی تا ولی می توانم این را بھ صدیقین بگویم کھ این بانو ھمان -62ن آرا ک�ھ در م�دل و روحم او را بھ تصویر می کردم و می دیدم با چشم دلم . او مھر بود جم�ال مھ�ر ب�ود و

ک�ی ش�د و دوران در اشد قحطی مھر و ھجران و بی وفایی در حال نابودی بودم در آغوش گرفت و ب�ا م�ن ی بھ وصالش رسیدم .

زاران راز مدت کھ ھ نباید بدانم ھنوز ھم بعد حدود سیزده سال او بھ یقین کھ بود بھ نام . در این من چرا -63 بر من گشوده ولی این راز ھمچنان رازتر گردیده است .

م بس�ر آورد در شبی کھ تا صبح بھ ھمراه دوتن از نزدیکترین و شدیدترین و شقی ترین دشمنان دوست نما -64 رسیده بود این دو مرا کشتھ بودند . و صبح اگر بھ دادم ن

ی�ن اانو . در ب�از تو سؤال می کنم ای پروردگارم آیا ھنوز ھم نمی خواھی بھ من بگ�ویی ک�ھ او ک�ھ ب�ود آن -65 نجات دھی صبح سحر کھ مصادف با میالد رضای تو در مشھد است از تو مسئلت دارم کھ مرا از این تردید

ک�ھ دگ�ار این�کو اگر بار دگر بر من بنمایی مگ�ر چ�ھ م�ی ش�ود ای پرور و بر من بنمایی کھ این بانو کھ بود ھزار چندان شدیدتر در قحطی مھر وھجرانم .

ار دی�دم بس�ی ھم اینک سر بر میز کارم از خستگی بھ چرتی افتادم و بانوی سبزه سامی دیگری را بھ خواب -66د و را می نگ�روقفھ روبرویم نشستھ و مشبیھ ھمان بانوئی کھ در طی این چند ھفتھ در حال ترجمھ قرآن بال

ک بین�ی گوئی از من حراست می کند و گاه بھ من لبخندی می زن�د و خ�الی ب�ر گوش�ھ راس�ت گون�ھ اش نزدی� اش مشعشع است کھ من اورا بی شک عروس قرآن می نامم .

ا ص�دای ب�و ای پروردگار تو کھ اینقدربھ من مھربان و لطیف و ک�ریم و بخش�نده ای پ�س چ�را ب�ی واس�طھ -67ی ھ بھ م�ن م�بلند سخن نمی گویی تا صدایت را بشنوم من بر انبیای تو غبطھ می خورم ھرچند جمال ھایی ک

نمایی نشنیده ام کھ بر انبیای خود نموده باشی . ن�د ک�ھ قرآنت چھ شفا و سالمتی بخشیده است بمن . و بع�د عم�ری چ�ھ خ�وب م�ی خ�وابم ای�ن روزھ�ا . ھ�ر چ -68

قرآنی�زه ی از من جدا نمی شود آنھم بھ شعری کھ ب�ر زب�انم م�ی نھ�ی . چ�ھ نیک�و م�راصورت قرآنت لحظھ ا کرده ای ای خوب .

سھ تام .تمام عالم ھستی بھ نیم بوسھ توست . نھ حتی تمام بوسھ ای . و قرآنت تمام بوسھ است و بو -69ار اگ�ر عم�ل نابک� تو خود در قرآنت گفتھ ای کھ ھر چی�زی ب�ھ ص�ورت خ�ود عم�ل م�ی کن�د . ای�ن زیبای�ان ب�ی -70

ائن�ات و کجمالشان مصداق کمال و اعمالشان باش�د پ�س ت�و چ�ھ جم�الی ای تم�ام کم�ال و تم�ام اعم�ال ک�ھ ک�ل ود ت�و خ�خوبرویانت حاصل نیم نظ�ری ان�د از ت�و . پ�س چق�در بای�د احم�ق و ناس�پاس باش�م ک�ھ ب�ھ ج�ز جم�ال

م�ال جم�ال کل خودت ای جمی�ل کام�ل و راضی باشم بھ ھیچ جمالی دگر . پس بنمای مرا بھ نیم نظری از جما و جمال کمال افعال .

ی در ای�ن قیامت آن روز پنجاه ھزار سالھ است کھ ب�ا خ�تم نب�وت آغ�از ش�ده اس�ت و اف�راد و گروھھ�ای بش�ر -71بش�ریت روز ھر یک در مقطعی از این روز بزرگ ، مواج�ھ ب�ا قیام�ت خ�ود م�ی ش�وند . ت�ا در ش�ام آخ�ر ک�ل

ه اس�ت ک�ھ شود و تصفیھ حساب می گ�ردد اینھ�ا پیش�اپیش قیامتش�ان برگ�زار ش�دیکجا با خداوند روبرو می ه در توب�ھ ک�رد توانستھ اند با خداوند روبرو شوند . در این رویاروئی با قیامت کبری ھر کسی کھ تص�دیق و

ای��ن .آن روز ب��ر جن��ت اب��دی خ��ود وارد م��ی ش��ود و آنک��ھ انک��ار و تک��ذیب نم��وده ب��ر دوزخ وارد م��ی ش��ود سرنوشت ابدی با دیدار خدا آغاز می شود . تحویل

Page 119: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٩

ن ب��ھ ھ��دف از خلق��ت و موجودی��ت ھس��تی ھمان��ا قیام��ت اس��ت و روی��اروئی انس��ان ب��ا خداون��د و رس��یدن انس��ا -72 جایگاه ابدی خود کھ یا دوزخ است و یا بھشت و رضوان .

. و زمین با د ...خورشید تاریک شود و ماه بھ آن ادغام گردد و آسمان شکافتھ شده و ستارگان محو گردن" -73 –قرآن "اھالی آن بسوی خدا باال می روند

و حقیق�ت اینس��ت ک��ھ زم��ین بھم��راه منظوم��ھ شمس��ی از ک��ل مق��ام و جایگ��اه کیھ��انی خ��ودش خ��ارج م��ی ش��ود -74ج اس�ت . عروج کردن�د ب�ھ آس�مان ھف�تم . ای�ن مع�را (ص)عروج می کند بھ آسمانھای برتر ھمانطور کھ محمد

وزی ک�ھ رو دین او بانی و آغازگر این حرک�ت بس�وی خداس�ت در صست کھ محمد معراج کل کائنات ! و این پنجاه ھزار سال بطول می انجامد .

ی ز آن در ط�اقیامت کبرا کھ شام آخر است در واقع قیامت ناس (توده ھا) است و گرن�ھ قیام�ت مؤمن�ان قب�ل -75 ق م�ی رس�ندام آخر بھ وصال با ح�آن روز پنجاه ھزار سالھ بوقوع پیوستھ و تصفیھ حساب شده اند و در ش

وزخ درن�د ، ب�ر یعنی لقاءهللا . و مابقی مردمان ج�ز آنانک�ھ م�ورد ش�فاعت مخلص�ین و اولی�اءهللا ق�رار م�ی گی وارد می شوند .

کند . ھمھ در قیامتیم و ھر کسی بمیزان ایمان و معرفتش آنرا درک و تصدیق و حمایت و ھمراھی می -76ز ل�ی چن�د رووا در مقابلم بالوقفھ شاھدم کھ روی در روی من نشستھ اس�ت . از آغاز ترجمھ قرآن بانوئی ر -77

ب�انوئی تب�دیل ب�ھ پیش این بانو کھ در حقیقت ام الکتاب (مادر قرآن) بود بطرزی ناگھ�انی تغیی�ر چھ�ره داد و ای�ن از وھمزاد من شد و گوئی حوای ذاتم از من استخراج شده است و ھم سیمای من است منتھی مؤنث .

عجایب وقایع ماورای طبیعی زندگی من است .ت�اب و م�ی دان�یم ک�ھ ق�رآن ک –می دانیم کھ ام الکتاب بھ مثاب�ھ ذات ق�رآن و بط�ن ھف�تم آن اس�ت بق�ول ق�رآن -78

ب ر این کت�ادوجود انسان است بھ روایت خداوند . پس طبیعی است کھ ھویت ام الکتاب و ھویت ذاتی آنکھ ورش در باشد و جمالی واحد باشد : کت�اب و آنک�ھ آن�را م�ی خوان�د و حض� در حال غواصی است امری واحد

ز عی�ان م�یھر بطنی از قرآن . و این قیامت خود قرآن است چرا کھ : قیامت آنروزی است کھ باطن ھ�ر چی� شود .

ز ام ا، مع�روف ب�ھ ع�روس ق�رآن اس�ت ای�ن نی�ز بی�ان دیگ�ری (ع)و در روایت شیعی داریم کھ حضرت فاطمھ -79ور ک�ھ است . و نیز اینکھ آن حضرت جمال فطرت انسان است .و گوئی کھ حضرت حوا است ھم�انط الکتاب

امامان ھم بھ مثابھ وارث آدم ھستند .اجاب�ت د و دعایمدر دفتر قبل از خداوند خواستم کھ مرا تا بھ آخر عمرم لحظھ ای از قرآن غافل و دور نساز -80

غری�ق در ودم�ادم و ش�بانھ روز و بالوقف�ھ محش�ور و م�أنوس شد و بالفاصلھ بھ بھان�ھ ترجم�ھ ق�رآن ب�ا آن قرآنم . الحمد� رب العالمین .

نم�ی س�ماء حس�نیاتا آنجا کھ جمال قرآن را دیدار نمودم در کمال حیرت آنگاه کھ بھ یقین دانستم ک�ھ آنھم�ھ -81و کیم و عل�یحمبین و تواند متعلق بھ کاغذ و مرکب باشد یا حتی لوح محفوظ . و دیدار کردم قرآن مجید و

آن اس�ت من با ق�ر عظیم و کریم و عزیز را بھ عیانی . یعنی قرآن مبین (عیان) را دیدار کردم . و این قیامت قیامت قرآنی من و من قرآنی من .

ی�ده ام و دانستم کھ مشاھدات من از دوران کودکی کھ ھمھ موج�ودات را در طبیع�ت در ص�ورت بش�ری م�ی د -82ھ�ی اس�ت دارد و ھوی�ت ب�اطنی و حقیق�ی ھ�ر چی�زی در جھ�ان ھس�تی بھم�ان می�زان ک�ھ الکامال بر ح�ق ق�رار

ی اس�ت و انسانی است و آدمی ھم از خداست کھ صورت پذیرفتھ است . و این ھمان دی�دار خ�دا در ھ�ر چی�ز با ھر چیزی . این نیز صورتی از قیامت است .

قیام�ت وقرآن فھم�ی ع�ین قیام�ت فھم�ی اس�ت ھیچ امری در قرآن نیست کھ بھ قیامت مشروط نشود . و لذا -83 فھمی ھمان انسان فھمی است .

م انس�ان ھ�جھان قیامتی ، جھ�ان انس�انی اس�ت . و انس�ان قرآن�ی ھ�م انس�ان قی�امتی اس�ت . و انس�ان جھ�انی -84 قیامتی و قرآنی است .

قیام�ت ، د وانسانھا بر اساس مقصود و غایت و عاقبتی کھ در پیش دارند ھمسو و ھمدرد و متحد می ش�ون -85 انی اس�ت .غایت کل بشریت است و لذا انسان جھانی در درک قیامت پدید می آید . و این اساس وح�دت انس�

بنابراین شناخت و معرفی قیامت ، زمینھ جھانی وحدت است .گون�ھ ی یابن�د بھر اھل قرآنی می داند کھ چگونھ آیات قرآنی در بطن زندگانی بناگاه وحی گونھ شأن نزول م� -86

کھ گوئی بتازگی نازل شده اند . ای. زل می شودآنی ھم بھ ھمین گونھ ناقرآن فقط بر حضرت رسول دو بار نازل نشد بلکھ بر ھر مؤمن اھل قر -87

رق�ان و بدیل بھ فیکبار می خواند و ایمان می آورد و بار دگر بر او نازل می شود و این قرآن دوم است کھ تی را قی�امت وم بھ مثابھ قیامت ق�رآن در انس�ان اس�ت ک�ھ زن�دگی ف�ردحکمت و ھدایت می شود . و این نزول د

می کند یعنی زنده و الساعھ می سازد و ان الدین لواقع!براستی کھ ھیچ سئوالی نیست کھ پاسخش در قرآن یافت نشود . از جمالی سخن گفتم کھ از سرآغاز ترجمھ -88

ایت�ا ع�ین س�یمای زنان�ھ خ�ود م�ن اس�ت ب�ھ س�ن قرآن در مقابلم آشکار شده کھ تح�ول و تص�ور ای�ن جم�ال نھجوانی البتھ . و دیشب بناگاه مواجھ با آیھ ای در قرآن شدم کھ : وعندھم تاجرات الطرف اتراب . ک�ھ تقریب�ا

Page 120: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٠

معن�ا ک�رده ان�د "ھم س�ن"کھ برخی ھم –ھمھ ترجمھ ھا اینست : و من نزد زنان زیبای ھم شکل (ھما نند) را درک کنند و لذا آنرا ھم سن پنداشتھ اند و خود قرآن ب�ا ن�ورش "اتراب "واقعی زیرا نتوانستھ اند معنای

این حقیقت را بر من روشن کرد کھ در بھشت برای اھ�ل ایم�ان ھمس�ران پ�اک و ب�اکره و مش�تاق و زیب�ایی قرار می دھد کھ ھم شکل مردان است . البتھ ھم ش�کل ب�اطن م�ردان . زی�را یک�ی از ویژگ�ی بھش�ت و دوزخ آنست کھ آدمی در آن بھ لحاظ جمال ھم صادق م�ی ش�ود یعن�ی ظ�اھر و ب�اطنش یک�ی م�ی ش�ود و ص�ورتش عیان کننده سیرت اوست کھ باز بھ قول قرآن : کل ش�ی یعم�ل عل�ی ش�اکلھ . یعن�ی ھ�ر موج�ودی ب�ر ش�کل و

ی ھج�ری شمس�ی کت�ابی نوش�تم ک�ھ م�ن ب�زودی ب�ا زن� ١٣٨٠شمایل خودش رفتار می کن�د . م�ن ح�دود س�ال ازدواج می کنم کھ کامال ھم جمال من است . و اینک ھفت سال بعد باز در ھجرت دوب�اره ام آن زن در ع�الم تجلی و رویای صادقھ دمادم با من روبرو و ھم نشین است و این اجر بی حساب و خ�ارق الع�اده خداون�د ب�ھ

دان ک�رده و ایم�انم را ب�ھ من حقیر و تبھکار اس�ت ک�ھ عش�ق ترجم�ھ و تفح�ص در ق�رآن را در م�ن ھ�زار چن� کلمھ کلمھ آن بھ یقین کامل رسانده است کھ اینھا ھمھ کالم هللا است و تردیدی در آن نیست .

و تص�دیق ن و قس�م ب�ھ ق�رآنآھ س�وره ھ�ا تقریب�ا س�خن از خ�ود ق�ردر سرآغاز اکثر سوره ھا و در متن ھم -89ی لم�ی و عین�یست کھ در این ب�اره ب�ھ یق�ین عحقانیت این کتاب است از جانب خدای حکیم . ولی بھ راستی ک

ھ�م ن . و ای�نن می گوید ک�ھ ع�ده بس�یار قلیل�ی ازحت�ی پی�روان آآبھ حق یقین رسیده باشد . خود قر و بلکھت و حت�ی حق است . سختی این باور و یقین درست بھ اندازه ب�اور ب�ھ وج�ود خداون�د و آخ�رت و قیام�ت اس�

ش�تھ ش�ده ق�ی ب�ا قل�م و مرک�ب نگاپی�امبر ب�ھ دس�ت بش�ر ب�ر روی اوراسخت تر زیرا کت�ابی اس�ت ک�ھ بع�د از ن خ�ود انس�ا . بنابراین جز بھ واسطھ باور علمی و شھودی و الاقل نزول برخ�ی از ای�ات و تع�ین آن ب�راست

چنین باوری محال است جز بھ تلقین و خرافھ کھ آنھم بھ بھانھ ای می شکند . انم ز خوانن�دگنگاشتھ است تاکنون اکثرا تحقق�ش ب�ر م�ن و بس�یاری ا ھر آنچھ کھ خداوند بھ دست و قلم من -90

رآن ز ت�ألیف ق�ج�اثبات شده است . و عجبا کھ گوئی حدود بیست سال و الاقل این پانزده سال اخیر را کاری و تأمل غول ترجمھبزبان فارسی و بھ زبان روز نداشتھ ام . اینک کھ قرآن را آیھ بھ آیھ و کلمھ بھ کلمھ مش

رآن ممک�ن ق�ھستم این حقیقت را بھت�ر در م�ی ی�ابم . و ب�رای م�ن حجت�ی برت�ر از ای�ن درب�اره حقانی�ت الھ�ی ن مث�ل م�نبوده است . اعتراف می کنم کھ آیات مربوط بھ بھشت و خاصھ ھمسران و حوریان بھش�تی ب�رای

ھ م��ذکور ب��ا واقع�� آی��ات . ول��یھم��ھ مس��لمانان ، نام��أنوس و ن��امعقول م��ی نم��وده اس��ت الاق��ل نس��بت ب��ھ س��ائر م . وزش م�ی طل�بپ. و از بابت این عدم یقین از قرآن و ناطق آن کھ این عدم یقین ھم برطرف گردید� الحمد

المتی س�خدای را سپاس کھ درست در ایامی ک�ھ ش�بانھ روز در فک�ر کف�ن و دف�ن خ�ود ب�ودم خداون�د عم�ر و م�ی اتف�اقی ن ا ق�رآن باش�م و ب�س .و اگ�ر چن�یندیگر و ایوب واری بمن اعطا فرمود تا مابقی عمرم را فق�ط ب�

ن را ن�دگیم ق�رآافتاد چقدر قاصر و جاھل و غیر مؤمن از دنیا می رف�تم . خ�دا را س�پاس ک�ھ در آخ�رین ای�ام زرا ای�ن کت�اب چنان کشف می کنم ھر شب و روز کھ گوئی امام مبین خود را : امام آشکار ! و اینست کھ نام

قرآن مبین نھاده ام .س�ت . ات ، عیان شدن نھان ھا و آشکار ش�دن غی�ب و مش�اھده دوزخ و بھش�ت و طبق�ات و س�اکنان آن قیام -91

رگ ب�ھ ھ امروز ب�کھ این واقعھ کل زندگیم را شامل بوده است کھ از دوره نزول روح و کتاب در دازگاره تا ب برگ این کتاب تعین یافتھ است . و بھ لحاظی ظھور قرآن در جھان است .

ھ ک�م�ی یابن�د شم قیامتی نیافتھ اند در مطالعھ قرآن ج�ز توھم�ات و ح�داکثرمفاھیم ص�رف و نح�وی نآنانکھ چ -92الف�اظ دائی ترینآنھم بس مخدوش و ھذیانی است کھ در ترجمھ اکثر قرآنھا و تفاسیر آنھا شاھدیم کھ گاه ابت

ب�ھ نس�یان ونم م�ی کش�د و معانی را ھم در نمی یابند و گوئی سواد عربی شان ھم در ترجمھ و تفسیر قرآن ا رمنافق�ان دچار می شوند و این نی�ز از معج�زات ق�رآن اس�ت ک�ھ : مؤمن�ان را ھ�دایت و ک�افران را گم�راه و

رسوا می سازد .ضوح ش�اھد در ترجمھ قرآنی کھ در دست دارم و در قیاس سھ تا از ترجمھ ھای رایج کھ پیش روی دارم بو -93

ئی�د مراج�ع و نحوی ھستم . و عجبا کھ اکثر ای�ن ترجم�ھ ھ�ا ب�ا تأھذیان مترجمین تا سر حد بیسوادی صرف ند کھ اگر نموده ارسمی ھمراه شده است . آیا براستی این مراجع اصال نگاھی بھ این ترجمھ ھا نموده اند .

واویال و اگر ھم ننموده اند باز ھم واویال بر مسلمانان .ک��ر و تی و گمراھ��ی و خراف��ھ و جن��ون ح��اکم ب��ر تفدر جری��ان تجرب��ھ ای��ن ترجم��ھ یک��ی دیگ��ر از عل��ل ب��دبخ -94

باورھای مسلمانان را دریافتم کھ ھمین ترجمھ ھا ھستند . !یان امت ؟و نیز معنای دیگری از این کالم رسول در قرآن را کھ : خدایا کتاب تو چھ مھجور است در م -95 ون آن ن�وری می شوند و بدقرآن حامل نوری است کھ مؤمنان از درب آن نور موفق بھ مشاھده مناظر قرآن -96

اد آوردن�یی�فقط توھمات و اشباحی در تاریکی نصیب می گردد . قرآن دی�دنی اس�ت ن�ھ اس�تدالل کردن�ی . ب�ھ ن�ی اھ�ل است آنھم در دل و عالم ش�ھود و ن�ھ قیاس�ی و چ�ون و چ�را کردن�ی . اھ�ل ق�رآن اھ�ل ش�ھود اس�ت یع

!قیامت : قیامت، آن روزی است کھ نھان ھا عیان می شود و لذا قرآن عمده آیات قرآن درباره قیامت است ھرچند حکمت ھا و احکام شریعت ھم منتج از قیامت است . -97

شناسی ذاتا ھمانا قیامت شناسی است .

Page 121: ن و القلم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢١

کن�د اط برقرارو اینست کھ فقط اھل معرفت نفس کھ قیامت نفس خود را بر پ�ا نم�وده م�ی توان�د ب�ا ق�رآن ارتب� -98د نشده باش� فق بھ پاکسازی و تطھیر نفس می شود و تا نفسی نسبتا پاکچرا کھ انسان اھل معرفت نفس مو

نمی تواند قرآن را لمس کند و بر قرآن وارد شود کھ ھمان ورود بر قیامت است .را این س�خن پی�امبر بوض�وح ادع�ای م�ا"زین پس فقط رھروان معرفت نفس بھ حق�ایق دی�ن م�ن م�ی رس�ند" -99

تح نم�ی ف�دینی محمد است کھ ج�ز ب�ر رھ�روان معرف�ت نف�س گش�وده و ثابت می کند . زیرا قرآن مھد حقایق شود .

ز ھ�ر بنابراین بر ھر اھل قرآن و قرآن دوس�ت و ق�رآن خ�وان و ق�رآن فھم�ی واج�ب اس�ت ک�ھ قب�ل ا -100امع�ھ جچیزی بھ جستجوی یک پیر طریقت جھت ورود بر وادی معرفت نفس باشد . و این امر خاصھ ب�رای

لھ�ی اس�ت وی امری واج�ب ت�ر از نم�از اس�ت چ�را ک�ھ نم�از تمام�ا ق�رآن و آی�ات اروحانیت و طالب علوم دیننم��ازش انس�ان ب�دون معرف�ت ک�ھ س�الک خودشناس�ی نباش�د امک��ان ورود (ص�ل) ب�ھ نم�از را ھ�م ن�دارد و ل�ذا

ام ک�ھ ب�ی ام� امری سھوی و ریائی خواھد بود و او را بھ تکذیب دین خدا می کشاند . و بھ ھمین دلی�ل اس�ت ماز نیست یعنی بی پیر را نماز نیست اال نمازی کھ موجب غضب الھی شود .را ن