شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

47
١ ﺷﻄﺤﯿﺎت ﻫﺎﻫﻮﻫ ﻋﺸﻖ ﺗﺄوﯾﻞ) ( ***** Overwhelming ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ اﮐﺒﺮ ﻋﻠﯽ اﺳﺘﺎد

Upload: alireza-behbahani

Post on 14-Apr-2017

78 views

Category:

Spiritual


49 download

TRANSCRIPT

Page 1: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١

شطحیات

ی )( تأویل عشق هاهوه

*****

Overwhelming

استاد علی اکبر خانجانی

Page 2: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

ه الرحمن الرحیمبسم الل

ی ) کتاب : شطحیات ( تأویل عشق هاهوه عنوان

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

ه .ش 1389تاریخ تألیف : تیر ماه

47تعداد صفحه :

Page 3: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

فهرست مطالب

۴ .............................................................................فصل اول : شطح عشق ٢۵ ...........شطح ھوش ..................................................................فصل دوم :

٢٩ .......................................................................فصل سوم : شطح شریعت ... ٣٣ ...........فصل چھارم : شطح الھوتی .............................................................

٣٧ ...............فصل پنجم : شطح توحید ............................................................. ۴١ ...........فصل ششم : شطح امامت ................................................................ ۴۵ ............فصل ھفتم : شطح وجود ................................................................

Page 4: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤

ل اولفص

شطح عشق

بایزید بسطامی» .من از خدا برترم «

Page 5: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥

ه األعشقبسم الل

نده گ�ی خ�ود نس�بت عاشقتر می نماید تا نیازش را مھار و تعدیل کند و از حقارت و بآدمی ھر کجا کھ نیازمندتر است -١ رده س�ازیث�ار ک�ن و نی�ازم را ب�رآوبمن رحم و ابھ مخاطب ( معشوق ) بکاھد . یعنی بجای آنکھ بھ مخاطب خود بگوید :

ل ب�ھ نی�از می گوید : من عاشق تو ھستم و می خواھم خودم را فدای تو کنم پس بگو کھ چھ کنم ! یعنی نیاز خود را تب�دی طرف مقابل می کند و جای خود و او را عوض می کند و این مالیخولیای عشق است .

تم ن�ھ ی محترمانھ و مق�دس ب�ر حق�ارت نی�از جنس�ی اس�ت ک�ھ : م�ن عاش�ق ت�و ھس�بھ بیان دیگر عشق لباس و عنوان -٢

ام وصال و ارضای جس�می را ھ�م برط�رفین ح�رنیاز بھ وصال روح است یبیانبھ محتاج تن تو ! و این ادعای عشق کھ ات خ�ود ھ�د عملی�و زھر می سازد زیرا ھر دو مجبورند تا نقش دو تا روح و فرشتھ را بازی کنند . مثل اینکھ کسی بخوا

ار در مستراح را ھویتی مقدس سازد . و اینست کھ روابط جنسی کھ لباس عشق می پوشد تبدیل بھ زج�ر و ع�ذاب و ھ�ز دروغ و ریا شده و عاقبت رسوا گشتھ و بھ عداوت ختم می گردد و خیانت و گاه جنایت .

کن��د و ای��ن مالیخولی��ای بزرگ��ی بن��ام عش��ق م��ی پ��س در واق��ع تکب��ر آدم��ی در قب��ال نیازھ��ایش او را وادار ب��ھ دروغ و -٣

ل ب�ھ زھ�د را بسوی جن�ون ت�دریجی م�ی کش�اند و ای�ن ع�ذاب را تب�دینیازھا را تا ابد دچار عقده و ناکامی می سازد و فرد می کند و بدینگونھ از یک بیمار و مفلوج جنسی سیمای یک قدیس می سازد .

ھ ب�ا ناشی از دعوی عشق است . زیرا فرد مدعی عشق در رابط پیدایش فواحش و روسپی گری حاصل عذاب جنسی -۴

معشوقش ناکام است و نیازش را با یک روسپی و فاسق برطرف می کند . متوس�ل ب�ھ انسان حیوانی صاحب روح است و اینست کھ نیازھای حیوانی و غریزی را در شأن خود نم�ی یاب�د و ل�ذا -۵

را روحانی نما سازد . معنای عشق می شود تا غرایز حیوانی خود مام�ا مرب�وط ب�ھ در کل قرآن واژه و معنای عشق ( حب ) مطلقا در رابطھ ب�ین زن و م�رد بک�ار نرفت�ھ اس�ت و بلک�ھ ت -۶

اس�ت و رابطھ بین انسان و خدا و بین دو انسان مؤمن برای رضای خداست . یعنی حب فقط دارای مب�دأ و م�اھیتی الھ�ی سائر انسانھا ھم ناشی از عشق انسان بھ خداست . الغیر . و حب انسانی بھ

ریج در ف�راق ولی اگر نیاز و عطش جنسی بین دو انسان ناک�ام بمان�د و ھرگ�ز ب�ھ وص�ال نرس�د آنگ�اه ای�ن رابط�ھ بت�د -٧

ق تبدیل بھ عشق م�ی ش�ود و اب�دی م�ی گ�ردد . و براس�تی ای�ن رابط�ھ روح�انی م�ی ش�ود ت�ا آنج�ا ک�ھ در بلن�د م�دت معش�ون معن�ا در الھی می یابد و عاشق بھ مقام شھادت ( شھود ) نائل م�ی آی�د و چ�ھ بس�ا ب�ا خداون�د دی�دار م�ی کن�د . ای�ھویتی

ھید یعنی نیز آمده است کھ : ھر کھ عاشق شود و عصمت پیشھ کند شھید از دنیا می رود . ش (ص)حدیثی از پیامبر اکرم کسی کھ با خدایش بھ شھود می رسد .

ن غری�زی بش�ری فق�ط در ص�ورت ناک�امی و ص�بر ب�ر ای�ن ناک�امی موج�ب پی�دایش عش�ق م�ی ش�ود و ای�پس نیازھای -٨

ن�ھ عشق ھم عاشق را بھ لق�اءهللا م�ی رس�اند ک�ھ وص�ال روح�انی و ذات�ی اس�ت زی�را خداون�د ھم�ان جم�ال مطلق�ھ و جاودا انسانھاست و ھمو معشوق حقیقی است کھ ارزش عشق ورزیدن دارد .

ھای بزرگ و معروف بین زن و مرد در تاریخ عشق ھای ناکام ھستند . و لذا ھمھ عشق -٩ از پس حق عشق در ناکامی است و وصال در جائی دگر است و معشوق حقیقی ھم ک�س دیگ�ری اس�ت ک�ھ ش�عاعی -١٠

نورجمال او در آدمی موجب پیدایش اینھمھ فتنھ گردیده است . ضاء نشدنی ت�رین یعنی قربانی عشق ! زیرا نیاز جنسی شدیدترین و ار ھمھ انسانھا قربانی نیاز جنسی خود ھستند -١١

جم�ال نیازھا می باشد زیرا حاصل رویاروئی جمال ھائی است کھ از جمال خدا سرزده اس�ت چ�را ک�ھ خداون�د آدم�ی را از خود آفریده است .

ھ ب�رای ای�ن نسی تالشی مذبوحاننیاز جنسی در حقیقت اراده بھ یکی شدن وجودی با جنس مخالف است و رابطھ ج -١٢

یکی شدن می باشد . و لذا ھر رابطھ جنسی مولد ی�ک س�وء ظ�ن و عق�ده و نف�رت و ع�داوت ب�ین ط�رفین م�ی ش�ود زی�را ست ایگانھ شدن رخ نمی دھد . و ھر یک طرف مقابل را مقصر این امر می داند . و این یک جھل و جنون حیرت آوری

است . کھ اساس ھمھ بدبختی ھا و خصومتھ

Page 6: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦

اره م�ی خواھ�د پ�آدم و حوا ( مرد و زن ) شق القمر شده جمال واحد خداوند بر روی زمین اس�ت . و ای�ن دو جم�ال -١٣

عشق ! این دو . و راز جنونی بنامبین یکی شود . و اینست راز نیاز جنسی بین زن و مرد . و راز عداوت بی پایان این واقعھ جز ب�رای باشد زمین تبدیل بھ بھشت فرزندان آدم می شود . ولی اگر زن بتواند در دل مردش تا ابد مقیم -١۴

ت . و مدت کوتاھی رخ نمی دھد و بناگاه زن بواسطھ ابلیس از دل مرد بیرون می افت�د و ای�ن ھم�ان ھب�وط از بھش�ت اس� زان پس عداوت ! زیرا دل آدمی قرار است خانھ خدا باشد نھ خانھ حوا !

ش دوزخ م�ی واھد بھ زور زن را در دلش نگھ دارد دلش بھ آتش کشیده می شود و وج�ود در آت�و مردی ھم کھ بخ -١۵

ی باش�د . مسوزد آنقدر می سوزد تا زن از آن خانھ برون رود و خانھ برای خدا مھیا شود . خدائی کھ حقیقت آدم و حوا و نیست . و ھمو الیق پرستیده شدن است و دل فقط برای او ساختھ شده است و جای غیر ا

یمھ اس�ت نعشق ، عطش جستجو برای نیمھ گمشده وجود است . زیرا انسان ھم بھ لحاظ صفات و ماھیت نصفھ و -١۶

و ھم بھ لحاظ صورت و جمال . و نیمھ گمشده اش بر حسب ظاھر ھمان جنس مخالف است ولی افسوس کھ بدست نم�ی م�ھ دگی می افزاید تا آدمی بط�ور ج�دی ت�ر ب�ھ جس�تجوی نیآید و بلکھ این رابطھ فقط بر شدت این عطش و احساس گمش

؟ او کیست وست . و آیا می دانید کھگمشده اش برآید . ولی این نیمھ در برون از او نیست بلکھ در درون اوست در دل اون ی�ربھمان کسی است کھ عاشق است در دل تو . و تو بجای روی نمودن بھ او و وصال با او بھ بازار می روی ت�ا در

او برایش معشوقی بیابی . در حالیکھ او ت�و را ص�دا م�ی زن�د و ت�و را م�ی خواھ�د و عاش�ق خ�ود توس�ت و ن�ھ دیگ�ران .یاء خدای توست کھ بر صراط در انتظار وصال توست و تو او را بھ بیگانگان می دھی و بھ دری�وزه گ�ی و پرس�تش اش�ق

رود . و ل را ب�ھ روی ت�و م�ی بن�دد و از ت�و قھ�ر م�ی کن�د و م�یمی کشانی و لذا از تو انتقام می س�تاند و چ�ھ بس�ا درب د اینست کھ دلت سنگ و شقی می شود .

زه و ناک�ام و بھ بیان دیگ�ر خ�دای ت�و در دل ت�و عاش�ق ب�ر توس�ت و ت�و عاش�ق ب�ر بیگان�ھ ای . و ل�ذا ھم�واره دری�و -١٧

فاحشھ ای و مستوجب خیانت و جفا . یندیش�یده ای ھرگز ن. آیا تو را بخود میخواند. و تو عاشق بر ضد و خصم خودی خدایت در دلت عاشق بر توست و -١٨

کسانی می شوی کھ درست ضد تو ھستند ؟ و تو خودت را ک�ور و ک�ر م�ی کن�ی و دس�ت آخ�ر چش�م ک�ھ کھ چرا عاشق برر ائن و مک�امی گشائی می بینی کھ با خصم خودت وصلت کرده ای . و بجای اینکھ خودت را احمق بنامی معش�وق را خ�

می خوانی . د خ�ود ض�عشق جنسی دیالکتیکی ترین پدیده بشری است زیرا وحدت اشد اضداد است . زیرا ھ�ر کس�ی عاش�ق ب�ر -١٩

می شود . و اینست راز عشق بین مرد و زن ! ی�ک .ھمیشھ یک فرد خردمند عاشق یک احمق می شود . یک انسان صادق عاشق یک انسان حقھ ب�از م�ی ش�ود -٢٠ نسان مؤمن عاشق یک انسان کافر می شود . یک انسان سخی عاشق یک انسان بخیل می شود و ... . اینست عشق !ا

پس عجب نیست کھ چرا ھمھ عشق ھا عواقب تراژیک دارند . -٢١

ی�ن ھم�ان اانسان عاشق چیزی می شود کھ ندارد . زیرا در جستجوی نیمھ گمش�ده خ�ویش اس�ت و م�ی پن�دارد ک�ھ -٢٢ ده خویش است . گمش

پس عشق ھمواره عشق بھ خصم خویش است . و این قانون مشترک ھمھ عشق ھای بین بشری است . -٢٣

پس بدان کھ ھمواره معشوق تو کافر و منکر و نابود کننده توست . -٢۴

دش را خ�و عشق بین زن و مرد اراده بھ تصرف و تملک مطلق است . زیرا ھر یک می خواھد با تص�احب دیگ�ری -٢۵

ھ تمل�ک کامل کند زیرا معش�وق دارای ص�فاتی اس�ت ک�ھ ت�و اص�ال ن�داری ول�ی ش�دیدا ب�ھ آن نیازمن�دی . پ�س بای�د او را ب� .آوری . وگرنھ نابودیش را می خواھی . و چون این اراده متقابل است لذا عشق محکوم بھ فاجعھ و خیانت است

ی�را انس�ان این کالم خ�دا مص�داقی واض�ح ت�ر از عش�ق ن�دارد ز.» ت براستی کھ انسان دشمن آشکار خویشتن اس« -٢۶

را عاشق خصم خود می شود و خود را فدای دشمن خود می کند . در واقع آدمی ش�دیدترین نی�از خ�ود یعن�ی نی�از جنس�ی بھ نزد شقی ترین دشمن خود می برد پس الجرم بھ اشد ناکامی می رسد .

Page 7: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

می�زان دعوی عش�ق ش�دیدتری م�ی کن�د زی�را م�ی خواھ�د ش�دت نی�ازش را بھم�ان آدمی ھر چھ کھ شھوانی تر باشد -٢٧

وکتمان کند تا تکبر و غرورش جریحھ دار نشود پس دچار یک بازی جنون آمیز می شود کھ نامش عشق بازی اس�ت . ا ب�ود و مسلما کسی بھ چنین عشقی پاسخ می دھد کھ سرد مزاج و افسرده باشد . و بدینگونھ آدمی خصم خویش می ش�

خصم خویش عشق ورزی می کند . و این آتش دوزخ�ی اس�ت ک�ھ از درب عش�ق ب�ازی ب�از ش�ده اس�ت . ای�ن ک�ل داس�تان عشق است .

دینگون�ھ ھم�ھ و اما بھ بیانی دگر عشق موجب وحدت و پیوند اشد ض�دیت ھ�ا و ع�داوتھا ب�ین اف�راد بش�ر اس�ت ت�ا ب -٢٨

بش�ر قراری عدالت بھ میدان می آید و البتھ عدالت چیزی مطل�وب نف�سآحاد بشری بھ تعادل برسند . پس عشق برای بر نیست ھمانطور کھ عواقب عشق ھا تماما عدالت و عداوت و نفرت است .

ی ش�ود و و اینست کھ پس از ھر شکستی در عشق ، آدم�ی بس�راغ دل خ�ود م�ی رود و ب�رای اول�ین ب�ار اھ�ل دل م� -٢٩حم�ت ت عدالت خداوند درباره بشری کھ بھ عش�ق او پاس�خ نم�ی دھ�د و دوس�تی و راز دل خود می گیرد . و اینس یاحوال

او را درک و تصدیق نمی کند و از دل خود رویگردان اس�ت . پ�س عش�ق عاقب�ت ب�ھ دوس�تی انس�ان ب�ا دل خ�ود و خ�دایخ�دایش خود می انجامد . پس ناکامی و شکست ، حق عشق است یعنی عدل عشق اس�ت . زی�را انس�ان را ب�ھ دوس�تی ب�ا

کھ ھمان ذات اوست می کشاند : دوستی با خویشتن خویش ! دوستی با دوست ! دوستی با کسی کھ عاش�ق توس�ت پ�س از عشق با کسی کھ دشمن تو بود . اینست عشق !

ب�ھ ای�ن و بدینگونھ است کھ عشق جنسی و زمینی اساس عشق عرفانی و الھی می شود . و آن شکست و ناک�امی -٣٠

ل می رسد . پیروزی و وصا عارف��ان واص��ل جملگ��ی بزرگت��رین شکس��ت خوردگ��ان عش��ق جنس��ی ھس��تند . و ای��ن اس��اس نبوتھ��ا ب��وده اس��ت . -٣١

بر ھمانطور کھ نخستین پیامبر یعنی حضرت آدم ھم در شکست عشقش با حوا ب�ود ک�ھ ب�ھ نب�وت رس�ید یعن�ی از خ�دا ب�اخ شد و روی بھ خدا گردید .

عرفانھا و معنویت ھای بزرگ شکست ھای بزرگ جنسی قرار دارد . در پس پرده ھمھ نبوتھا و -٣٢

رگ جنس�ی و ھمانطور کھ در پس پرده ھمھ جنایتھا و شیطنت ھا و پلیدیھا و ضاللتھای بزرگ ھم شکست ھای ب�ز -٣٣

فروپاشی عشق جنسی قرار دارد . پس عشق جنسی موتور محرکھ تکامل انسان است بسوی خدا یا شیطان . -٣۴

کنن�د زی�را و اما عارفان بزرگ ھم تا بھ آخ�ر عمرش�ان در ف�راق محب�وب آس�مانی خ�ود م�ی نالن�د و خ�ون گری�ھ م�ی -٣۵

ای�ن چ�ھ .یکبار دیدارش کرده و در فراق افتاده اند . و ای�ن ف�راق و س�وز و گ�داز ھ�زاران ب�ار آتش�ین ت�ر از دوزخ اس�ت رازی است ؟

ر اس�ت ت�اب و ناک�امی . و فق�ط آنک�ھ ب�ھ حی�ات آخ�رت و وص�ال اب�دی امی�دوابھرحال حیات دنیا قلمرو فراق اس�ت و -٣۶

توان تحمل این بار را دارد و در آن کافر و دیوانھ نمی شود . م�ال ح�ق بق�ا یاب�د جآنکھ روی حضرت حق را دیدار نمود در فراق او بایستی آنقدر بسوزد تا از خود فنا گ�ردد و از -٣٧

عالم فنا : خلیفھ بقا در فنا ! و ھمو شود یعنی جانشین او در د و عاش�ق ، دیدار با حق واقعھ عین الیقین است ک�ھ در عرص�ھ ف�راق او ح�ق الیق�ین از وج�ود عاش�ق رخ م�ی نمای� -٣٨

و .عین معشوق می شود : و کان شاھدا مشھودا . یعنی آدمی ھمان م�ی ش�ود ک�ھ م�ی بین�د . ش�اھد ، مش�ھود م�ی گ�ردد این مقام توحید است .

ودمیت ازل�ی ب�ازگردد ھمانطور کھ آدم در فراق حوا بایستی حوای ذاتش را یکبار دگر در خود بیافریند تا بھ مقام آ -٣٩

وارث آدم شود و انسان کامل ! روم اس�ت . و پس در حیات دنیا حق فقط در فراق و ناکامی است و ھر کھ این حق را نیافت از ح�ق وج�ود خ�ود مح� -۴٠

عین حق وجود است . این حق عشق است کھ

Page 8: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

س عش�ق است . پ� ن واقعھ خالفت است کھ منظور خلقتپس عشق واقعھ جانشینی خالق و مخلوق است و این ھما -۴١ مقصود خلقت است .

س�ت ک�ھ امنطقی عش�ق جانشینی خالق و مخلوق ھمان جانشینی وجود و عدم بر جای یکدیگر است . و این اساس -۴٢

. پس ھستی بر عشق است . ھمان اساس جھان ھستی است در ق�رآن » ل جع�« پس جھان بھ این دلیل ھست کھ خدا نیست . زیرا جھان بر جای خدا نشستھ اس�ت و ای�ن واقع�ھ -۴٣

کریم است . . نده اس�تنیستی را بر جای خودش نش�اپس جھان ھستی از عشق خدا بھ نیستی است کھ خود بر نیستی نشستھ و -۴۴

یک است کھ عرش معرفت نامیده می شود . و این اساس دیالکت پس دیالکتیک نیز از عشق و منطق عشق است کھ منطق ھمھ منطق ھاست و علت العلل است . -۴۵

ت . و ای�ن اس�اس پس ھر چھ را کھ وجود می یابیم و می پنداریم ، عدم است و آنچھ را کھ عدم می نامیم وجود اس -۴۶

است کھ بر عشق استوار است . منطق و عقل و علم و شناخت حقیقی ناخت و ض�د ش�پس آنکھ عشق را نمی شناسد اصوال شناختی ندارد و از عقل بی بھره اس�ت و بلک�ھ مب�تال ب�ھ ض�د -۴٧

حق است و واژگونساالر است . یق�ت پس ب�ر ای�ن اس�اس انس�ان بایس�تی ب�رخالف ش�عور و ادراک محس�وس و م�ادی خ�ود عم�ل کن�د ت�ا در جھ�ت حق -۴٨

کند و فریب نخورد . و این ھمان قانون عدالت است . یعنی عدل عین عشق است . حرکت الک نگردد . یعنی انسان بایستی برخالف اراده محسوس و مادی خود زیست کند تا حیاتی برحق داشتھ باشد و ھ -۴٩

پس واضح است کھ منطق عشق ھمان منطق وجود است و عشق عین عقل است . -۵٠

ق یک�ی وقتی خودش است کھ ضد خودش باشد . یعنی وقتی عادل است کھ ضد خود باشد . پ�س ع�دل و عش�انسان -۵١

است . اس�ت پس طبق قانون دیالکتی�ک عش�ق ، خی�ر ، ش�ر اس�ت و ش�ر ھ�م خی�ر اس�ت . راس�ت ، دروغ اس�ت و دروغ ، ر -۵٢

ی��ای حی��ات دنداس��ت و ... . زی��را در ابل��یس ، خ اس��ت . ایم��ان ، کف��ر اس��ت و کف��ر ھ��م ایم��ان اس��ت ، خ��دا ، ابل��یس اس��ت ور محسوس و مادی ، وجود و عدم بر جای یکدیگر نشستھ اند . و اینست ک�ھ خداون�د م�ی فرمای�د ک�ھ انس�ان خص�م آش�کا

خویشتن است اگر موافق خویشتن باشد . پس باید ضد خود باشد تا با خود دوست باشد . ود عمل نمودم و بھ خدا رسیدم . می فرماید کھ برخالف میل خ (ع)اینست کھ علی -۵٣

ض�د خ�ودت باش�ی و اینست کھ انسان بی امام کافر است . زیرا امام کسی است کھ بھ تو این قدرت را می بخش�د ت�ا -۵۴

زیرا او خود ضد خویشتن است . ق هللا ک�ھ الو این خود خداست کھ ضد خود می باشد و این ضدیت موجب خلق عالم و آدم ش�ده اس�ت . و اینس�ت اخ� -۵۵

اخالق عشق است . پس ھستی تجسم عشق است و مخلوق عشق . -۵۶

پس آنکھ عشق را نمی شناسد وجود را نمی شناسد و بی وجود است . -۵٧

ع�ین عش�ق تا خ�ود باش�د و ب�ھ ح�ق خ�ود برس�د و ع�ادل و متع�ادل ش�ود . یعن�ی ع�دلپس انسان باید ضد خود باشد -۵٨

م است . است و آنکھ عاشق نیست ظال ی�را آنچ�ھ ک�ھ و آنکھ ح�ق ف�راق را پ�ذیرفت و در آن ق�رار گرف�ت م�ی توان�د ھم�ھ انس�انھا را یکس�ان دوس�ت ب�دارد ز -۵٩

موجب تبعیض و ستم می شود اراده بھ وصال است .

Page 9: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

د ا خ�وو آنک�ھ ب� .و انسان تا حق فراق و تنھائی را نپذیرد در خود ق�رار نم�ی گی�رد و خ�ود نم�ی ش�ود ، یعن�ی ع�ادل -۶٠

عادل شد با ھمھ عادل است .

ھا را جل�وه ای مالمود و در خود قرار گرفت ھمھ جآنکھ جمال او را دیدار کرد و از وصال غیر او چشم و دل پاک ن -۶١ از جمال حق می بیند .

و آدمی تا از غیر او دل نکند جمال او را دیدار نمی کند . -۶٢

یش��تن کمت�ر از دی��دار جم�ال پروردگ�ارش احس�اس رض�ایت و خوش�نودی از خو آدم�ی در حی�ات دو جھ�ان ب�ھ چی�زی -۶٣

نخواھد یافت . و ارزش و قدر بھشت اینست کھ محضر حضرت جمال اوست در ھر وجھی و ھر چیزی .

ی از جم�ال آن کسی ھم کھ حقیقت�ا عاش�ق ب�ر جم�ال کس�ی اس�ت در حقیق�ت جل�وه ای از جم�ال پروردگ�ار را در نظ�ر -۶۴ج�ود ونی دیده است . و لذا آدمی در حیات دنیا تا زمانی کھ عاشق بر جمال کسی است خوشبخت و راض�ی از بشری بھ آ

خویش است .

آدمی فقط در عشق بر جمال حق است کھ احساس وجود می کند و بھ وجودش راضی می گردد . -۶۵

ب�ھ انس�ان ھس�تی نم�ی توان�د لحظ�ھ ای درباره حقیق�ت و ارزش حی�ات و از فلسفھ و حکمت و عرفان نظری دریائی -۶۶ احساس وجود بخشد و در وجودش قرار گیرد و آنرا پذیرا شود .

س�ت و انس�ان او این بدان دلیل است کھ وجود تماما از عشق است و تا عشق حاصل نشود وجود ھم دریافت نش�ده -۶٧

در برزخ بین بود و نبود است .

ورھ�ای غی�ر جم�الی ا ھم جز در دیدار ب�ا جم�ال خ�دا حاص�ل نم�ی آی�د . و ل�ذا ھم�ھ باایمان و باور یقینی بھ وجود خد -۶٨ ی نیست. درباره خداوند یا مصلحتی است و یا از ترس و ناچاری و یا امری سھوی و قراردادی . ھر چھ باشد ایمان قلب

ھ�ر چن�د ک�ھ آن دار ک�رده ان�دمؤمنین در معنای قرآنی کسانی ھس�تند ک�ھ پروردگ�ار خ�ود را در خ�واب ی�ا بی�داری دی� -۶٩

جمال را بھ یاد نیاورند . زیرا آدمی حتی بھ دیده ھای خود تردید دارد تا چھ رسد بھ موجودی نادیده . -٧٠

ھ ازای ھ�ر دلیل�ی بوجود خداوند با ھیچ فلسفھ و منطق و عرفان نظری و الھیاتی قابل اثبات عقلی و ذھنی نیست . -٧١

ای کف�ر ا آورده می شود دھھا دلیل در جھت نفی وجودش قابل ارائھ می باشد . خدای فلس�فھ خ�دکھ برای اثبات وجود خد است و دین فلسفی مذھب نفاق است .

فر اس�ت زی�را ذھ�ن آدمی ھر چھ بیشتر درباره خداوند تفکر کند بیشتر بھ انکار وجودش می رس�د . اندیش�ھ ذات�ا ک�ا -٧٢

ن صورت عدم است و در عدم وجود یافتھ نمی شود مگ�ر در ع�دم ع�دم یعن�ی آدمی در جھان بھ جستجوی خداست و جھا عدم بی صورت !

خداوند دیدنی است نھ فھمیدنی ! -٧٣

ص�ر خردگرائ�ی عذھن آدمی ذاتا عدم گرا و نیھیلیست اس�ت و ھ�ر چ�ھ ک�ھ در آن وارد ش�ود ن�ابود م�ی ش�ود . و ل�ذا -٧۴ عصر کفر و پوچی است . یذھن

ایثار است . کارگاه اراده بھ تصرف است و اینست کھ قادر بھ درک خداوند نیست زیرا خداوند مظھرذھن آدمی -٧۵

و خداوند را فقط بواسطھ دل می توان درک نمود زیرا دل آدمی کانون ایثار است . -٧۶

راده عمل�ی ب�رای انس�ان در این آیھ دیگر ھیچ فاعلیت و ا –قرآن » خداوند ، شما و اعمالتان را خلق کرده است « -٧٧

باقی نمی ماند و کل حیات انسان در عالم کارگاه خلقت اوست کھ سراسر در رنج اس�ت . پ�س مس�ئولیت و مؤاخ�ذه آدم�ی اراده نمی کنی�د اال اینک�ھ «از خداست ھمانطور کھ می فرماید از بابت اعمالش از چھ روست . حتی اراده کردن آدمی ھم

Page 10: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

خی�ر و «و ب�از م�ی فرمای�د » خداوند پاکی و ناپ�اکی را در نف�س ش�ما نھ�اده اس�ت « فرماید و می» کند می خداوند اراده و این یعنی جبر مطلق ! پس اختیار کجاست و مسئولیت چیست و حس�اب و عق�اب ب�رای چیس�ت ؟ » . شر ھمھ از اوست

اگر عشق فھم نشود خداوند مظھر اشد ظلم و جباریت محض است و الغیر . جب��ر را اختی��ار س�ان بایس��تی مس��ئولیت اعم�ال و اراده خداون��د در خویش��تن را برعھ�ده گی��رد . و ای��ن یعن�یآری ! ان -٧٨

ز ب�ا نمودن و وجود را تحویل گرفتن و خلیفھ خدا شدن . و این جز عشق ورزی خداون�د نیس�ت ب�ا آدم�ی . و آدم�ی ھ�م ج�ای�ن ھم�ان -» د م�را ت�ا ی�اری ک�نم ش�ما را ی�اری کنی�« عشق ورزی و پاسخ بھ این عشق ق�ادر ب�ھ ش�ناخت خ�دا نیس�ت :

خداپذیری در خویش است . این وجودپذیری است . پس وجود و خدا جز در عشق دریافت نمی شود . از خ�ودش و بخودش نس�بت م�ی دھ�د و بلک�ھ اعم�ال نی�ک دیگ�ران را ھ�ماعمال نیک و زیبا را ھر کسی می پذیرد -٧٩

زش��ت اس��ت . و ای��ن مس��تلزم عش��ق اس��ت ک��ھ انس��ان ش��ر را بخ��ود نس��بت دھ��د و م��ی دان��د . ھن��ر در پ��ذیرش اعم��ال ب��د و خداون�د را مسئولیت آنرا پذیرا شود . آنکھ خیر را از خود می داند و شر را از خود نمی داند مشرک اس�ت . انس�ان بای�د

عم�ال و و لذا ھم�ھ ا بھ تمام و کمالش تحویل بگیرد . یعنی وجود را نمی توان تقسیم کرد . انسان مشرک بی وجود است زندگیش بھ ابطال و عبث می گراید .

ام�ل آن عو عاشق کسی است کھ ن�ھ فق�ط ب�دیھا و ب�دبختی ھ�ای زن�دگی خ�ودش را برعھ�ده گی�رد و خ�ود را عل�ت و -٨٠

بداند بلکھ شرارت خالیق و زمانھ را گردن گیرد .

شود الیق دیدار خدا می شود . و ھر کھ شرارتھای خالیق را گردن گیرد و مالمتش را پذیرا -٨١

یعن�ی تحق�ق مق�ام و آنکھ خداوند را دیدار کند محل تجلی اسمای الھی می شود و این تحقق مقام خالفت اللھی است -٨٢ عشق ! یعنی محبوب خدا می گردد .

خش�م . و آنگ�اه بود در حقیقت خداوند می فرماید کھ شر و گناھان و معصیت مرا در خودتان بپذیرید ت�ا ش�ما را وج� -٨٣

د را دی�داربدیھای شما را تبدیل بھ نیکی می کنم . یعنی عدم را تبدیل بھ وجود می کند . و چون وج�ود ی�افتی جم�ال وج�و می کنی و حامل اسماء و صفات الھی می شوی یعنی دارای ماھیت می گردی .

س�ت و ب�العکس . و چھ را کھ شر م�ی پن�دارد خی�ر انشان دادیم کھ آدمی بھ لحاظ ارزیابی واژگونساالر است یعنی آن -٨۴

. شر ھمان عدم است و خیر ھم وجود است . پس بایستی شر پذیر شود ت�ا وج�ود یاب�د . ش�ری ک�ھ در حقیق�ت خی�ر اس�تھ نکن�د تا بھ نزد پروردگارش نب�رد و ب�ھ او مح�ول نس�ازد یعن�ی از آن توب�، ولی شری را کھ آدمی مرتکب شد و پذیرفت

و وجودش آشکار نمی شود . یعنی عدم را بھ نزد خداوند برد تا وجودش بخشد . خیر و حق

ژگونساالری اس�ت این رنج برای آدمی حاصل ھمان وا» استی کھ انسان را در رنج آفریدیمبر«خداوند میفرماید کھ -٨۵ن�ج آور ل�ذا وجودی�ابی اش ر. و ی خی�ریعنی جھل و مالیخولیائی کھ عدم را بھ جای وجود پنداشتھ اس�ت و ش�ر را ب�ھ ج�ا

می شود ولی اگر جای خیر و شر را عوض کند این رنج سراسر تبدیل بھ گنج و مستی و عیش می شود .

ز جان�ب او . و ل�ذا او این مالیخولیا عالج نمی شود اال بھ دی�دار خ�دا . و ای�ن دی�دار ممک�ن نم�ی ش�ود اال ب�ھ نظ�ری -٨۶را م چونک�ھ اوگوئید خدایا بر ما نظر کن ! زیرا چون ب�ر م�ا نظ�ر کن�د او را م�ی بین�یخود او بما تلقین دعا می کند کھ : ب

از چشم او می بینیم .

یعن��ی او .خ��ود م��ی فرمای��د ک��ھ : چش��مان ق��ادر ب��ھ درک او نیس��تند بلک��ھ ای��ن خداس��ت ک��ھ چش��مان را درک م��ی کن��د -٨٧ بایستی از چشم ما بر خود نظر کند .

و از چش�م او ب�ر در خود می پذیرد یعنی شر خود را گردن می گیرد خدا ھم در او مقیم می ش�ودوقتی آدمی خدا را -٨٨

خود می نگرد و دیده می شود .

ال تک�وین ح�آدمی در حالیکھ از گناھی نفرت دارد و نمی خواھد مرتکبش ش�ود ول�ی م�ی ش�ود واقع�ھ ای عظ�یم در -٨٩ک�اب ای�ن ی . و این ھمان واقعھ تبدیل بدی بھ نیکی اس�ت . پ�س از ارتاست و آن واقعھ خالفت اللھی است یعنی وجودیاب

عمل بد چون بھ قصد توبھ بھ نزد خدا می رود مورد اشد محبت الھی قرار می گیرد .

Page 11: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

گناھان�ت را زین پس ھر چھ خ�واھی ک�ن ھم�ھ« و آنگاه کھ آدمی بھ حق خیر و شر رسید و موحد شد می فرماید : -٩٠ن واقع�ھ ای می فرماید . این ھما (ع)و این مقام خروج از اسالم برای دیدار اوست ھمانطور کھ علی –قرآن .» آمرزیدم

بھ خانھ کعبھ پشت می کند و بسوی کربال می رود تا جمال حق را آشکار کند . (ع)است کھ حسین را آمرزی�دم و تھ و آین�ده اتاین ھمان فتح وجود است ھمانطور کھ در سوره فتح می فرمای�د ک�ھ ھم�ھ گناھ�ان گذش� -٩١

تو را بھ صراط مستقیم ھدایت کردم و دیگر تو را عذاب نمی کنم اال بواسطھ سوء ظن بھ پروردگارت . دی و ش�ری ب�. س�وء ظ�ن ب�ھ خداون�د از باب�ت ای�ن ام�ر ک�ھ مب�ادا درب�اره ات عشق آفتی جز سوء ظن نیستزیرا در -٩٢

م�د و باط�ل آید زیرا در ای�ن واقع�ھ اس�ت ک�ھ: ح�ق آاز تو سر زند و ناحقی پدید نموده باشد و اصوال شری در عالم وجود !رفت

کودک�ان ب�ھ ووگرنھ در جائی کھ بدن ھای ھمھ عزیزانت تکھ پاره ش�ده و سرھایش�ان ب�ر نی�زه رفت�ھ اس�ت و زن�ان -٩٣

وم�ی گوی�د : ج�ز جم�ال در آت�ش س�وختھ اس�ت چ�ھ چی�ز زیب�ائی وج�ود دارد ک�ھ زین�ب خیمھ ھ�ااسارت گرفتھ شده اند و زیبائی ندیدم ! اینست خروج از اسالم برای دیدار خدا . این عشق است .

. آنجاس�ت ک�ھ زیرا اسالم آئین خیر و شر و درست و نادرست و باید و نباید است ولی ح�ق ورای ای�ن ثنوی�ت اس�ت -٩۴

و ب�ی ب�ھ اعم�الش محاس�بھ نم�ی کن�د و ب�ا اوجود محض رخ می نماید و جز خدا نیست و لذا خداوند ھم چن�ین انس�انی را حساب است و این مقام عبادهللا المخلصین در قرآن است کھ مقام عشق است .

ن از تجس�د و زب�ان و دس�ت و پ�ا و اعض�ای بن�ده ام م�ی ش�وم . و ای�ن س�خآنجا کھ می فرماید کھ من چشم و گ�وش -٩۵

ف�ش و نب�ود . ھم�انطور آن ک�س ھ�م ک�ھ در زی�ر تازیان�ھ و در (ع)است آشکارا . پس آنکھ در کربال تک�ھ پ�اره ش�د حس�ین ھ ام�ر ب�ر ساتور بدنش دریده شد و مصلوب گردید مسیح نبود و لذا فرمود : او را نھ کشتند و نھ بر صلیب کردن�د و بلک�

آنھا مشتبھ گردید . وتھای ش�رعی و در قلم�رو قض�اپس در اینجا افسانھ علی اللھی و حسین اللھی و مسیح اللھ�ی و ح�الج اللھ�ی و ... -٩۶

رد ش�ود فقھی و اسالمی نمی گنجد زیرا از آن خارج شده است . و لذا ھر کھ بخواھد ب�ا نگ�اه اس�المی ب�ر ای�ن عرص�ھ وا از مسلمانی خود ھم ساقط می گردد ھمچون ابن ملجم و شمر و ابن زیاد .

ین اس��یر س س�اقط ش��ده در درک اس�فل الس�افلخ�دائی بش�ر اس��ت . آن مخل�وق محب�و –مس�ئلھ حت�ی فرات�ر از انس��ان -٩٧

یس�ت نب�ھ ثم�ر م�ی رس�اند خ�دا ر خ�دائیدست شقی ترین موجودات عالم کھ در جایگاه خداوند انجام وظیفھ می کن�د و ک�ا بلکھ برتر از خداست . آیا نھ اینست ؟

ی ، ر وج�ود چن�ین انس�اندیعن�ی هللا آری چنین انسانی فراتر از هللا است بلکھ فتبارک هللا است یعنی هللا اکبر است . -٩٨

جرا عش�ق اس�ت اکبر شده است . و این برتری فلسفی و منطقی و علمی و عملی و حسابی ھم ھست ھر چند کھ اص�ل م�اه م�ی این حساب از منظر بی حسابی محاسبھ شدنی است . این فلسفھ از فراس�وی فلس�فھ ، فلس�فیدو بی حسابی . منتھی

شود . ان اس�ت . ه اگر س�گی ی�ک عم�ل انس�انی انج�ام دھ�د مق�امش ھمط�راز انس�ان نیس�ت بلک�ھ برت�ر از انس�بھ زبان ساد -٩٩

ن ھ�م ب�ھ چن�ی انسانی ھم کھ کار خدائی انجام دھد برتر از خداست . این ھنر ھر چند کھ از خدا بھ انسان داده ش�ده و خ�داخ�دای خلقت عالم ھستی اگر منج�ر ب�ھ خل�ق ی�کمخلوقی افتخار می کند و بخودش احسن و بارک هللا می گوید . و اصال

داون�د خدیگر می شد کاری عبث و تکراری می بود . پس بھ لحاظ منطقی ھم بایستی انسان از خالقش فراتر رود ت�ا ک�ار در خلقتش بی ھمتا و خدائی باشد . پس این در شأن خداوندی خدا نیست کھ مخلوق اشرف او ھمتای او باشد .

ق ورزی نیس�ت . نتواند موجودی برتر و بھتر از خودش را بیافریند قاب�ل پرس�تش نیس�ت و قاب�ل عش� اگر خداوند -١٠٠

الق است . زیرا انسان ھم ھمتای خودش را پدید می آورد . حیوانات و نباتات ھم چنین می کنند . ولی خداوند برترین خ

و ھ�م قیام�ت انخس�تین ف�ارغ التحص�یل مکت�ب خدای محمد چنین خدائی است و لذا دین محمد آخرین دین اوست و -١٠١یش را بر پا کرده است . وگرنھ خدای محم�د ھ�م مث�ل خ�دای اس�پینوزا و ھگ�ل و مالصدراس�ت ک�ھ اس�یر اراده خ�دائی خ�و

است و از خود رھائی ندارد .

و بم�ن مث�ل ت� آری خدای محمد خدائی است کھ بر بنده ای چون علی صلوة می کند و م�ی گوی�د : ای محم�د نس�بت -١٠٢ نسبت من است بھ علی . یعنی ھمانطور کھ تو بنده و مرید منی ، من ھم بنده و مرید علی ھستم .

Page 12: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

ید و نبوت ختم ش�د و و اینگونھ بود کھ زمان بھ آخر آمد و پسندید کھ اسالم دین ھمھ باشد و نعمتش بھ کمال رس -١٠٣

پا گردید . قیامت بر

موس�ی اس�ت . نشود دین محمد مطلقا فھم و تصدیق نش�ده اس�ت و در ح�د دی�ن صدیقپس اگر این حقیقت فھم و ت -١٠۴ این اصل حقیقت امام و امامت و تشیع است .

اده باش�د . یعن�ی داصال بھ لحاظ منطق حسابی ھم کسی قابل پرستش است کھ پرستنده خود را برتر از خ�ود ق�رار -١٠۵

ت ح نک��رده باش��د معش��وق نیس��ت و پرس��تیدنی نم��ی توان��د ب��ود . ای��ن ذااگ�ر معش��وق ، عاش��قش را از خ��ود واالت��ر و ارج�� منطقی معنا و ارزش عشق و پرستش است .

اش�د یعن�ی اگر عشق از ھر دو سو یکسان باشد عشق نیست بلکھ تجارت است . معشوق کسی است کھ عاشقتر ب -١٠۶

ج�ودی . وتعارفی و عاطفی بلکھ در عمل و مقام عاشق خود را بر خود برتر نھاده باشد آنھم نھ در حرف و حمد و ثنای آیا نھ اینست ؟

تر از این نمی توان�د اینست آن خدائی کھ ما می شناسیم و می پرستیم . اینست حقیقت ارحم الراحمینی خدا . و کم -١٠٧

این حق را ادا کند و تصدیق و معنا نماید . آیا نھ اینست ؟

ش قربانی کرد . رایش قطعھ قطعھ شد و زنده در آتش سوخت و خانمان را بھ پایاینست آن خدائی کھ می توان ب -١٠٨

اینست آن خدائی کھ محمد و علی و فاطمھ و حسن و حسین و سلمان بما معرفی کرده اند . -١٠٩

این بدان معناست کھ خداوند برتر از وجود است . خداوند عشق است . -١١٠

دای خ�اکی روحش ھم روح خداست و علم و کلمات او ھم از خداست پس انسان خ اگر آدمی از صورت خداست و -١١١ است و برتری انسان بر خدا ھم بمعنای برتری خدای خاکی از خدای آسمانی است .

ل کن�د و کب�رش را یعنی خداوند عالم و آدمی را آفریده است تا خ�ودش را تع�الی و برت�ری بخش�د و کم�الش را اکم� -١١٢

اح�د . و علی اش را اعلی سازد . یعنی خود را خ�ودآ کن�د و ب�ودش را ب�ودا . و ھ�ویش را اھ�و . و ح�دش را اکبر نماید و عشق را اعشق نماید . یعنی ال را ال ال کند . تا عاشق بر خویشتن گردد تا بتواند فدا و فنای خود باشد .

و این شطح عشق است یعنی سر ریز شدن عشق ، انفجار عشق . -١١٣

و انسان شطح عشق خداوند است . -١١۴

لک�ھ ب�رده گ�ی بش کند این عش�ق نیس�ت ز خود اوست بپردازد و خود را فدایاگر کسی بھ پرستش فردی کھ برتر ا -١١۵

و ھراس است .

ا ف��دای او اگ��ر دو نف��ر ب��ھ لح��اظ مق��ام ھمط��راز باش��ند ھرگ��ز یک��ی ب��ھ پرس��تش دیگ��ری نخواھ��د پرداخ��ت و خ��ود ر -١١۶ و اگر کند عبث است . ھمانطور کھ دو تا پادشاه بھ پرستش یکدیگر نمی پردازند . نخواھد کرد

ودش برت�ر نھ�اده عشق اینست کھ آدمی خودش را فدا و فنای خدائی کند و خدائی را بپرستد کھ مخلوقش را از خ -١١٧

وم�ی ش�ود و معن�ا دارد است و خود را مرید او ساختھ است . پرستش عاشقانھ فقط بر چنین وض�عیت و منطق�ی ممک�ن الغیر .

ود را ف�دا و وقتی انسان می بیند کھ عشق خداوند ب�ھ او بس�یار بیش�تر و ش�دیدتر از عش�ق خ�ودش ب�ھ خداس�ت خ� -١١٨

فنایش می کند و پرستش عاشقانھ از چنین رابطھ ای برمی خیزد .

کس�ی ک��ھ .ک�ھ در ق��رآن م�ذکور اس��ت ای�ن ب�دعت و کف��ر نیس�ت . ای��ن ھم�ان مق��ام خالف�ت انس��ان ب�ر ج�ای خداس��ت -١١٩ می نھد در واقع او را بر خود برتر قرار داده است . واخدائیت خود را بھ کسی

Page 13: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

خ�الق اس�ت . و ھمھ موجودات تولید مثل می کنند ولی خداوند احسن الخالقین است یعن�ی مخل�وقش برت�ر از خ�ود -١٢٠اس د ک��ھ انس��ان را برت��ر از خ��ود نم��وده باش��د . اینس��ت اس��خداون��د را تص��دیق م��ی کن�� یای��ن معناس��ت ک��ھ احس��ن الخ��القین

وجودی و منطقی پرستش عاشقانھ و خالصانھ .

ان�ھ و مس�تدل و پس می بینیم کھ عشق دارای شرایط و موقعیت وجودی ویژه ای است کھ اتفاق�ا بس�یار ھ�م حکیم -١٢١ھ نیست . و فقط چنین حدی از عش�ق اس�ت ک�منطقی است و بر حق . بدون این عشق حکمت توحیدی قابل تبیین عقالنی

دارای حکمت و عقالنیت است .

مخلوق اس�ت و پس درک می کنیم کھ مقام خالفت اللھی انسان ھمان موقعیت ویژه پرستش عاشقانھ بین خالق و -١٢٢ک�افر و بھ غی�ر از ای�ن عش�قی ممک�ن نیس�ت و ابل�یس ب�ا چن�ین موقعی�ت و عش�قی ب�ھ انک�ار و ج�دال پرداخ�ت و نخس�تین ک�افران و دوزخی شد . و ھر کھ چنین عشقی در رابطھ بین انسان و خدا را انکار کند بھ پیروی از ابل�یس پرداخت�ھ و از

حفظ ایمان نمی شد . اال اینکھ منافق می شد . ک چنین عشقی ھیچ انسانی قادر بھ دوزخیان است . بدون در

خالف�ت و ند ک�ھ در نب�وت محم�دی ب�ھ کم�ال م�ی رس�د ک�ھ ھم�اننبوتھا سلسلھ مراتب انواع و درج�ات عش�ق ھس�ت -١٢٣لھ�ی ب�ھ امامت است . و لذا از ھمھ انبیای الھی برای نبوت محمدی بیع�ت و عھ�د گرفت�ھ ش�ده اس�ت . یعن�ی ھم�ھ انبی�ای ا

عشق محض الھی متعھد ھستند و در سوی چن�ین ح�دی از عش�ق در حرک�ت م�ی باش�ند و در درج�ات کمت�ر از ای�ن دچ�ار .معصیت بوده اند . بدون درک چنین عشقی دین خدا و معارف الھی مطلقا قابل توجیھ و دفاع نمی باشد شرک و

خالف�ت اس�ت ھمھ عذابھا و بالیائی کھ مردان خدا متحمل می شوند جھت رسیدن بھ عشق محمدی است ک�ھ مق�ام -١٢۴

ن�ی عشقی ھیچیک از ارزش ھای اخالقی و دیو درک آن عشقی از خداوند بھ انسان کھ شرحش رفت . بھ کمتر از چنین قابل توجیھ و دفاع نیست .

زخ غیر قاب�ل دوکل مسئلھ عذاب و حساب و عقاب و اگر عشق خداوند بھ انسان و خاصھ این حد از عشق نباشد -١٢۵

ور ک�ھ ھم�انط ظل�م م�ی نمای�د .فھم و توجیھ است و عین ستم می نماید . زیرا اگر عشقی ناب و مطلق نباشد عدالت ع�ین خ�رین می فرمای�د آ (ع)نشان دادیم عدالت نیز جھت تحقق و درک و تصدیق عشق خدا بھ انسان است . و اینست کھ علی

میزان در قیامت ، عشق است .

ب در عشق بین افراد بش�ری ھ�م در ح�د محب�ت و دوس�تی قلب�ی در ص�ورتی ممک�ن اس�ت ک�ھ انس�ان عاش�ق و مح� -١٢۶. د را درک و تصدیق کن�د چ�را ک�ھ ھ�ر انس�انی ذات�ا خلیف�ھ خداس�ت و از ص�ورت و روح خداس�توجود ھر انسانی خداون

یعنی خدافھمی و خدابینی در خلق اساس دوست داشتن مردم اس�ت و ای�ن ھم�ان واقع�ھ وح�دت وج�ود م�ی باش�د و مرتب�ھ درک حق در خلق کھ آخرین منزل و مقام سیر الی هللا است .

س�ت اگ�ر ایھ قرآن�ی م�ی رس�یم ک�ھ اگ�ر کس�ی م�دعی دوس�تی ب�ا دیگ�ری اس�ت و او را عاش�ق پس بھ تصدیق این آ -١٢٧

یرا فت و عشق درباره خداست زراست باشد خداوند را بسیار شدیدتر عاشق است زیرا منشأ ھر عشق حقیقی ھمانا معر خ�ود نھ�اده اس�ت وخداست کھ الیق عشق است زیرا از ھستی خود آدم�ی را ھس�تی بخش�یده اس�ت و او را ب�ر ج�ای فقط

خود را فدای بشر ساختھ است . عشق ، عشق بھ ارزش است و برترین ارزش ھا خود عشق است کھ خداست .

کھ انسانی خدادوست می شود کھ خودش در درجھ ای نازلتر کانون ایث�ار و از خودگذش�تگی در پس واضح است -١٢٨ نمی شود . باشد ایثار خداوند را درک نمی کند و عاشق بر عشقشرابطھ با مردم باشد . زیرا انسان تا خود اھل ایثار ن

ث�ار بش�ر اس�ت و یعنی اصال خداشناسی و خداپرستی معلول ایثار بشر است یعنی خداشناسی و پرس�تش او اج�ر ای -١٢٩

فقط ایثارگران قادر بھ شناخت خداوند ھستند و الغیر . زیرا دارای اخالق هللا می باشند .

ق بخویش�تن علت و مبدأ عشق حقیقی معرفت نفس است زیرا بھ خداشناسی در خویشتن م�ی انجام�د و عش� و اما -١٣٠بیاب�د در پدید می آید و کسی کھ خود را دوست بدارد عالم و آدمیان را دوست خواھد داشت زیرا کسی کھ خدا را در خود

ھمھ می یابد .

دوست نمی تواند داشت . انسان تا خودش را دوست نداشتھ باشد کسی را -١٣١

ر نقط�ھ مقاب�ل دمحوری و بولھوسی و پرستش امیال خود ندارد و اتفاقا –و دوست داشتن خویش ربطی بھ خود -١٣٢ذل�ت و و مق�دس م�ی خواھ�د و ازآن قرار دارد زیرا کسی کھ خود را دوست بدارد عزیز می دارد و خ�ود را پ�اک و واال

گی مصون می دارد . ھرزه

Page 14: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٤

د کھ او را آفریده است . رکسی کھ خود را دوست بدارد خدا را بسیار شدیدتر دوست می دا -١٣٣

ظ�ر او ای�ن بن�ده را خداوند مشتاق دیدارش می شود و بر او نظر می کند و نآنکھ خداوند خالق را دوست بدارد و -١٣۴

بسویش باال می برد و اینگونھ سالکی در وادی حق پدید می آید .

ھ خ�دای را ایمان و اعتماد و توکل بھ خدای رحمان نھ از روی قدرت اوست کھ از بابت محبت اوست . یعنی ھر ک -١٣۵ن�د . ھ�ر کدوست بدارد بھ او اعتماد و توکل می کند و بر این اساس است کھ رھروی در کوی او می شود تا او را دی�دار

کھ بھ او خالصانھ توکل کند او را دیدار می کند .

پس اصل و اساس وجودی یک رھرو وادی حق ھمانا محب�ت ب�ھ خداس�ت . یعن�ی موت�ور محرک�ھ س�لوک عرف�انی -١٣۶ب چیزی جز دوستی با خدا نیست . دوستی با کسی کھ مرا خلق کرده است حال آنکھ م�ی توانس�ت خل�ق نکن�د . پ�س واج�

جود چیست ؟وچھ آفریده و وظیفھ ام در عالم است کھ او را دیدار کنم و از او بپرسم کھ از چھ روی مرا آفریده و برای

ود غاف�ل و در خ�بسیار اندکن�د انس�انھائی ک�ھ خ�ود را دوس�ت م�ی دارن�د زی�را متوج�ھ وج�ود خ�ود نیس�تند یعن�ی از -١٣٧د زی�را نسیان ھستند . و اکثر مردمان نسبت بھ خود بی تفاوت ھستند . و برخی ھم در نفرت از خویش�تن زن�دگی م�ی کنن�

ی خود ھیچکس را دوست نداشتھ اند . در زندگ

حب�ت ب�ا خداون�د مجف�ا نمای�د ب�ھ اگر کسی را دوست داشتھ باشی و او قدر محب�ت ت�و را درک نکن�د و بلک�ھ ب�ھ آن -١٣٨ رسی و این محبت موجب می شود کھ خودت را دوست بداری و این اجر آن محبت ناکام است . می

ج�ود و. و ل�ذا عش�ق ھم�ان ھس�تی بخش�ی و ایث�ار ش�دن و ف�وران وج�ودت بمعن�ای س�رریز ، شطح وجود اسعشق -١٣٩ است .

ثار کنی عاش�قش م�ی بسیاری ایثار را نتیجھ عشق می خوانند در حالیکھ عشق نتیجھ ایثار است . یعنی بھر کھ ای -١۴٠

می شوی . را در او می بینی و لذا عاشقش شوی . زیرا از خودت ایثار کرده ای و اینک خود

یگ�ری دآئینھ احساس عاشقانھ دارد . و اینست معنای عش�ق ! یعن�ی آدم�ی عاش�ق ب�ر خ�ودش در انسان در مقابل -١۴١ می شود .

محبوب ، آئینھ است . تھمت بھ محبوب عین تھمت بھ خویشتن است . -١۴٢

جھان ھستی ، شطح وجود خداست . -١۴٣

. آی�ا براس�تی چ�ھ وجود شده باشد کھ از وج�ود خ�ود ایث�ار کن�د مخلوق را چکار با ایثار ! مگر اینکھ خود صاحب -١۴۴

اقع�ھ وکسی صاحب وجود خویشتن است ؟ آنکھ وجود ازلی را در خود یافتھ باشد و بدنش خانھ خدا شده باشد . ک�ھ ای�ن اس�ت . حاصل ایثار از حیات و ھستی عاریھ ای و فناپذیر خویش است . یعنی از فنای خود گذشتھ و بھ بقای حق رسیده

ایثار ! و چھ تجارت پر سودی ! ھم یک تجارت است تجارت با خدا و نھ کھ این

. پس آدمی جز از فنای خود نمی تواند گذشت یعنی از امراض و فقر و پستی و مرگ و نیستی خود -١۴۵

ز الوھیت و مق�ام ا و اما آنکھ جانشین خدا و صاحب وجود گردید می تواند موضوع ایثار باشد کھ آیا حاضر است -١۴۶ھ ! ی وی و اجتم�اعیعنی از مقام الھی خود در جھان تغذیھ و ارتزاق مادی و معن� الھی خود بگذرد یا نھ ! و این یعنی تقی

ی نکند و چون بشری معمولی در میان خلق باشد بی نش�ان چ�ون ام�ام زم�ان ! یعن�ی ن�ور ھ�دایت خل�ق و منب�ع ف�یض الھ� شفیع مردمان باشد بی آنکھ کسی او را بشناسد . اینست ایثار ! برای مردم و بلکھ رزاق خالیق و

ا ب�ر م�ردم آش�کار رو یا اینکھ بھ امر حق مأمور معرفی خود شود تا معارف الھی و کرام�ات ل�دنی و ن�ور ھ�دایت -١۴٧

س�ت چ�ون دگر ا سازد و خود را در معرض ھزاران اتھام و مالمت و عداوت و دسیسھ و بالیا قرار دھد . این نیز ایثاری حالج !

و غیر از این دعوی عشق و ایثار نمودن عین جنون است یا پلیدی . -١۴٨

Page 15: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٥

نند اینان را اگر ھمھ سوداگران عشق و ایثار در عطش سلطھ بر مردم می سوزند تا مردم را بھ بندگی خود بکشا -١۴٩ن�ان از اھ�ل محب�ت تش�نھ ان�د . ایو خون محب�ت مورد محبتی قرار دھی عداوت و شقاوت خود را آشکار می کنند . اینان ب

��ت دارن��د و خ��دا را منکرن��د یعن��ی خص��م وج��ود خویش��ند زی��را وج��ود از ایث��ا ر باب��ت موجودی��ت خ��ود حت��ی ب��ر خ��ود خ��دا منا خداست . اینان اگر اھل مذھب ھم باشند نماز و خیراتشان بمعن�ای ح�ق حس�اب و رش�وه ب�ھ خداس�ت و تص�فیھ حس�اب ب�

ای ذاتی و وجودی کفر آدمی کھ عین عداوت با عشق و ایثار است . اوست . و اینست معن

ی دیگ�ران را وقتی کسی کھ خدایش را دیدار کرده و در عشق اوست می توان�د م�ردم را ھ�م دوس�ت ب�دارد و ھس�ت -١۵٠ن�د بی، زیرا در ھر انسانی صورتی از جمال حق می دبختی دیگران احساس خوشبختی نکندبخصم ھستی خود نداند و از

یاطین ش�پس نمی تواند انسانھا را دوست ندارد . در غیر اینصورت از ھمھ مدعیان عشق و ایثار بھ مردم بایستی چ�ون گریخت .

ولتم�ردانش در جامعھ ایکھ اکثر مردمش دعوی عشق و ایث�ار دارن�د جامع�ھ جن�ون و جنای�ت اس�ت خاص�ھ آنک�ھ د -١۵١

ست . ااس خدمت بر تن می کنند و ھر کھ رذلتر و پلیدتر است مقدس تر لباینکاره باشند کھ واویال بر جنایاتی کھ

ابلیسی ھولناکتر و لطیف تر و پلیدتر از ابلیس عشق و ایثار در بشر حلول نکرده است . -١۵٢

را ن�دارد . ش�ھامت ب�ر زب�ان ران�دن ای�ن ادع�اھرگ�ز مسئلھ اینست کھ آنک�س ک�ھ براس�تی عاش�ق و ایث�ارگر اس�ت -١۵٣ ور کھ انبیاء و اولیای الھی و امامان ما اینگونھ بوده اند . ھمانط

این باب�ت کھ سلطان رحمت و عشق خدا بر بشریت است ھرگز چنین ادعائی نکرده است و از )(صمحمد مصطفی -١۵۴

نھاده است و برتری خود نسبت بھ مردم را فقط بدلیل فقر خود می داند . نبر مردم منت

ت و روسپی گری می کشانند . بنگرید مردانی -١۵۵ را کھ با ادعای عشق بھ ھمسر آنھا را بھ خاک مذل

عم�ری آن�ان را ب�رده وبنگرید مادرانی را کھ با ادعای عشق بھ فرزند روح آنھا را می بلعند و تباھشان می کنند -١۵۶ خود می سازند و اگر نتوانند عاقشان می کنند .

می کنند . با ادعای عشق و ایثار پیروان خود را بھ بند می کشند و قتل عامو بنگرید رھبرانی را کھ -١۵٧

د و عق�ل در ک�ارش آدمی را با ادعای عاشقی و ایثار چکار کھ غرق در ھزار نیاز است . و اگر ھنری داش�تھ باش� -١۵٨

ر محب�ت دتفاده نم�ی کن�د و باشد محبت پذیر می شود و قدر محبت را می داند و آنرا انکار نمی کند و از محبت س�وء اس� دیوانھ نمی شود و با کانون محبت عداوت نمی کند .

کف�ر خ�ویش جھلی برتر از محبت نشناسی و کفری برت�ر از محب�ت ناپ�ذیری نیس�ت و آدم�ی قرب�انی ھم�ین جھ�ل و -١۵٩

است کھ : براستی کھ انسان خصم آشکار خویشتن است .

ت آدمی کھ ھستھ مرکزی کفر او -١۶٠ و احس�اس ست خصم محبت است زیرا در مقابل محبت حقیقی ذوب می ش�ودمنی حقارت و نابودی می کند . اینست راز محبت ناپذیری آدمی !

است خصم محبت است اال اینکھ مستمرا مشغول جھاد بر علیھ منیت خود باشد .» من « آنکھ -١۶١

بت الھی م�ی باش�ند و او ( ھو ) ھستند و لذا کانونھای مح نیستند بلکھ» من « فقط اولیای الھی و عارفان واصل -١۶٢

اینست راز عداوت اشقیاء با آنان .

ورش�ان اینس�ت آنانکھ می گویند : محبت مرا کسی درک نکرده است و دست من نمک ندارد و ... در حقیق�ت منظ -١۶٣ای�د . کھ خ�ود را نف�ی نما نمی پذیرد کھ منت مرا کسی نمی کشد و نمی پذیرد زیرا ھر کسی یک من است و من دیگری ر

ا محب�ت تھو ) ھستند و لذا محنت کش وادی محبت ھستند و منت ھمھ را برای خدا می کشند » ( او « اال مردان خدا کھ ت برھانند . الھی را بھ مردم بچشانند و از شر منی

آنھ�ا پ�روار و دائی م�ی کنن�د و م�نس خ�و صاحبان ھوی�ت ( ھ�و ) ھم�ھ احس�ااینست کھ در رابطھ با اولیای الھی -١۶۴

است . » او « در قبال » من « غول می گردد تا آنگاه کھ می ترکد . و این انفجار و انھدام

Page 16: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٦

بنیادترن�د دی�د ب�یجھمھ زناشوئی ھا و خانواده ھا قربانی دعوی عشق و ایثار است . و اگر خانواده ھا در عص�ر -١۶۵ تر است . بدین دلیل است کھ ابلیس عشق فعال

پ�س ای�ن غای�ت .آدمی ابتالئات و نیازھایش را عشق می نامد تا در قبال ارض�ای نی�ازش متعھ�د و موظ�ف نباش�د -١۶۶

پلیدی و مکر است و لذا بھ رسوائی و جنون و جنایت و خیانت و عذاب ابدی می انجامد .

است بر تن فسق و آدمخواری . یعشق لباس -١۶٧

بی نیاز شده ان�د آن نور و گوھره ای کھ عارفان از آن دم می زنند و بواسطھ اش از دو جھان عشق حقیقی یعنی -١۶٨ حاصل صبر بر فراق است . یعنی عشق ، اجر صبر بر فراق و عصمت است .

م�وده اس�ت دم از و خلیفھ خ�ود نخدائی کھ آدمی را از عدم آفریده و از صورت و روح و علم خود ھستی بخشیده -١۶٩ی ده اس�ت یعن�ر نزده است . پس بنگر کیست این آدمی کھ خود را ایثارگر می نامد ؟ آیا او دیوانھ نیست ؟ آری دیو زایثا

شیطان زده !

خداون�د او را ب�ر آیا می دانی چیست علت این مالیخولیا ؟ اینست کھ آدمی مورد ایث�ار و عش�ق پروردگ�ار اس�ت و -١٧٠حت�ی حضرت حق عوضی گرفتھ است و لذا خود را عاشق و ایث�ارگر م�ی بین�د ا بانیده است و لذا او خود رجای خود نشا

نسبت بھ خداوند . آیا مفھوم است ؟

اشق بر او می ش�ود آدمی اگر جایگاه خود را بداند و خدایش را بشناسد و عشقش را درباره خود بیابد براستی ع -١٧١آی�ا ر شده اس�ت .حق را می یابد . پس باز ھم ایثارگر نیست بلکھ ایثاو خود را فنای او می کند کھ در این فنا البتھ بقای

مفھوم است ؟

غ�ی بزرگت�ر از پس دعوی عشق در ھمھ حال و ھر مقامی یا از جھل و جنون است و یا از مکر و پلی�دی . و درو -١٧٢ این نیست و بلکھ مھد ھمھ دروغھای بشر است .

شق را شناختھ است و ھر کھ عشق را شناخت عاشق می شود . آدمی چون وجود خود را بشناسد ع -١٧٣

عشق تنھا موضوعی است کھ شناختش عین وقوعش می باشد . -١٧۴

ع�الم اگر شناخت و علم�ی ج�ز ش�ناخت و عل�م ب�ر وج�ود نیس�ت پ�س ش�ناخت حقیق�ی ج�ز ب�ھ عش�ق نم�ی انجام�د و -١٧۵

حقیقی ھمان عاشق است و الغیر .

شقی ! خن شیخ بھائی کھ : علم نبود غیر علم عاشقی مابقی تلبیس ابلیسو اینست حقیقت س -١٧۶

ت و پس ھر صاحب وجودی ، عاشق است و عاشق کسی است کھ دعوی عشق نمی کند و ھ�ر ک�ھ ک�رد ک�ذاب اس� -١٧٧ بی وجود کھ مترصد غصب وجود دیگران است .

. ھ با خون خ�ودو آن نھ بھ بازی ک .گوید و بایزید ھم انا هللاحق می انالق ، معشوق است و اینست کھ حالج عاش -١٧٨

و تا بھ آخر بر این ادعا می ایستد .

اینست حقیقت آن سخن کبیر و جادوئی کھ : ھر کھ خود را شناخت خدا را شناختھ است . -١٧٩

�ت نی خو. یعیابد در خود یعنی ھر کھ بخود رجوع کند و خود را بفھمد جز خدا نمی -١٨٠ ش�ود ر او ن�ابود میددیت و منی ھمچون یک توھم و دروغ بزرگ . و ھو آشکار می گردد . و من ھو می شود : یا من ھو !

پس عاشق ، من نیست اوست . -١٨١

. پس من کیست ؟ من آدم نیست شیطان است کھ خصم آدم است و می خواھد ھویت آدم را نابود کند -١٨٢

Page 17: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

. ت ک�ھ عاش�ق اس�تو ظ�اھر و ب�اطن و رزاق و قس�ام و... ب�دان معناس�: م�نم اول و آخ�ر ک�ھ می گوید(ع) اگر علی -١٨٣. در م�ن ش�ناختھ و پرس�تیده نمیش�ود : من عرش و کرسی خدایم و خدائی جزھرگز نگفت کھ عاشق است بلکھ گفت ولی

اینست حقیقت و عمل عشق !

.انی می سازدخود را بھ پای او قربکند و عرفی میعشوق را از خود آشکار و م، معشوق است یعنی مپس عاشق -١٨۴

، زی�را عاش�ق .» ھ دل ھم وسوسھ است است و ذکر ب ذکر بھ زبان ھذیان« : عبدهللا تستری عارف معروف گفت -١٨۵ معشوق است . ذاکر ، مذکور است . خالق ، مخلوق است . اگر جز او نیست پس ذاکر کیست ؟

اس�ت و آنک�ھ او نادیده را نپرستیده ام . زیرا پرستش از عش�ق اس�ت و عش�ق از دی�دارگفت : من خدای (ع)علی -١٨۶

عشوق است. را دیدار کرد ھموست . و لذا علی گفت : ھر کھ مرا دیدار کند خداوند را دیدار کرده است . یعنی عاشق ، م

ھ عاش�ق ، معش�وق یعن�ی اینک�.» س�ت از علم و قدرت و اراده م�ن اھر چھ در دو عالم است « و باز حالج گفت : -١٨٧ است . بی ھیچ تعارفی !

خ�ود ب�ازنگردم ببرن�د از دع�وی من حق ھستم و م�را اگ�ر بکش�ند و ب�ر دار آویزن�د و دس�ت و پ�ایم«:و حالج گفت -١٨٨

یعنی اینکھ عاشق ، معشوق است بی ھیچ تعارفی !» ...

یا چ�ھ خ�واھی ک�رد ؟ آود را انکار کن وگرنھ تو را بکشیم ، اگر تو را بھ محکمھ برند و بگویند کھ اسم و نسب خ -١٨٩ای و بی تردید انکار خواھی کرد زیرا اسم و نسب تو از تو نیست و عاریھ است و نمی خواھی برای حفظ اسمی عاری�ھ

دروغین جان عزیز خود ھدر کنی . آیا مفھوم است ؟

اوس�ت فق�ط خ�ود یعنی من بین او و چیزھ�ائی ک�ھ از جان�ب »بال اوست ولی نعمات از اوست « :ج گفت و باز حال -١٩٠ او برگزیدم یعنی بال را . و این یعنی عشق !

ش�تی گ�رفتم و کسحرگاھی بیرون رفتم حق پیش آمد و با من کشتی گرف�ت و م�ن ب�ا او :« ابوالحسن خرقانی گفت -١٩١

ین یعنی عشق ورزی !ا -» با یکدیگر کشتی گرفتیم تا مرا بیفکند

را دع�وت یکی از انبیای بزرگ پس از قلع و قمع کردن خاندان خود چنان مورد عشق حق قرار گرفت کھ حق او -١٩٢ بھ کشتی گرفتن نمود و در این کشتی حق مغلوب شد . این یعنی عشق ورزی !

گوی�د ع)(ی ھم�انطور ک�ھ عل�.» حقیق�ت معرف�ت از معرف�ت بی�رون آم�دن اس�ت :« ابوالعباس س�یاری ع�ارف گوی�د -١٩٣

وا و حقیقت اسالم و غایتش ھمانا بیرون آم�دن از اس�الم اس�ت . ھم�انطور ک�ھ ش�مس تبری�زی ، مول�وی م�ا را از اوج تق�د ش�د شریعت بھ غایت معصیت ھا و گناھان کبیره کشانید تا رخسار حق بر او آشکار ساخت . ابلیس قربانی شریعت خ�و

ب�ل ش�ناخت و خداپرس�تی او ع�ین خودپرس�تی او ب�ود و ل�ذا در مقا زیرا بھ غیر حق سجده نکرد . چ�ون او عش�ق را نم�یریعت حق ایستاد و حق را سرزنش و توبیخ کرد و متھم بھ فریبکاری نمود کھ : تو مرا اغف�ال ک�ردی ! م�ن در لب�اس ش�

عین ابلیس است . و اینست کھ زاھدان قاتل عارفانند . یعنی من پرستان قاتل عاشقانند .

و را ببینن�د . گف�تم ت�مرا در بر گرفت و نزد خود نشاند و گفت ای بایزید خلق م�ن دوس�ت دارن�د ک�ھ :« بایزید گفت -١٩۴و ت�ن�د و آنج�ا بیارای مرا بھ وحدانیت و درپوش مرا یگانگی تو و بھ احدیتم رسان تا خلق تو چ�ون م�را ببینن�د ت�و را ببین

معنای : انا هللا ! و این یعنی عاشق ، معشوق است . و اینست.» باشی من نباشم

ھ خ�دا از زب�ان پس آنکھ می گوید من حقم و خدایم او حق است و خداست نھ مخلوق و آدمیزاده . چگونھ است ک� -١٩۵ درختی سخن گوید و گوید : من خدایم ! ولی از زبان اشرف مخلوقاتش نتواند خود را معرفی کردن .

اش�ق نیس�ت یعن�ی را مرتد نخوانند ول�ی آدمی�زاده چن�ین کن�د چ�ون عمسئلھ اینست کھ درختان و حیوانات یکدیگر -١٩۶

ومرتد است . ھر کھ عاشق نیست مرتد اس�ت یعن�ی مرت�د وج�ود اس�ت . یعن�ی وج�ود او را ط�رد و لع�ن و رد ک�رده اس�ت حوالھ بھ عدم نموده است . ھر کھ وجود داشتھ باشد عاشق است . زیرا عشق ھمان وجود است .

م خدا سخن گوید توحید است . آنکھ از خدا و درباره خدا سخن می گوید مشرک است اال اینکھ بھ حکعشق مقام -١٩٧

چون انبیاء .

Page 18: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

عش�وق فن�ا ما نباشد و جز خدا سخن نگوید پس موحد ھمان عاشق است ک�ھ در موحد کسی است کھ در او جز خد -١٩٨ شده است و انا هللا گوید .

فقط از وجود عاشقانش سخن می گوید و خود را معرفی می کند . آری جز خدا نیست ولی خدا -١٩٩

م�ی گوی�د م�ن وم�ی دارد خداوند از وجود عاشقانش می گوید من خدایم . ولی از وج�ود ک�افرانش خ�ود را پنھ�ان -٢٠٠

بشرم ! در وجود عاشقش او است و در وجود کافرش من است .

عاش�ق اس�ت و دوباره زن�ده ش�د دیگ�ر مخل�وق نیس�ت بلک�ھ خ�الق اس�ت .ھر کھ او را دیدار کند می میرد و چون -٢٠١ معشوق است .

رای�د ح�ق ھ�م گمی گوید کھ : ح�ق ب�ا عل�ی اس�ت و عل�ی ب�ا ح�ق اس�ت و عل�ی بھ�ر س�و (ع)پیامبر خدا درباره علی -٢٠٢

ن�د ک�ھ ر اثب�ات م�ی کبھمان سو گراید . و این مقامی برتر از حق است . این ھمان معن�ائی اس�ت ک�ھ عش�ق خ�دا را ب�ھ بش� خداوند آدمی را برتر از خودش نھاده است و خود مرید او شده است .

ت : انا احق !پس دعوی انالحق حالج دعوی اندکی است و در شأن الھی انسان نیست . بلکھ می بایست می گف -٢٠٣

! ھمھ م�ی گفتن�د: کھ گوید این منم در زمین و ھفت آسمان ھر چھ دیدم جز خود ندیدم ولی عجبا کھ ھیچکس نبود -٢٠۴

!ھوالحق

بود . » ھو « نبود بلکھ » من « خدای را دیدار کردم بھ سیمای خویشتن کھ نامش -٢٠۵

نداش�ت . از او خدای را دیدار کردم بھ سیمای زیباترین خوبروی�ان ول�ی ن�امی نداش�ت و نش�انی نداش�ت و آدرس�ی -٢٠۶فن�ای ی خ�ود ! درم گفت : در خویش�تن ب�ی م�ن . در ھ�وھ چھ نامی بخوانم و بجویپرسیدم پس زین بعد تو را در کجا و ب

خود !

راقم را بخ�واھی اگ�ر خ�واھی ف� خ�دای را دی�دار ک�ردم گف�ت : وص�الم را م�ی خ�واھی ی�ا جم�الم را ! یعن�ی وص�الم را -٢٠٧اجاب�ت نخواس�تھ ب�ود . ب�ھ ش�رطیو من گفتم ھر دو را می خواھم ! گفت : این دو را ت�اکنون کس�ی توأم�ان از م�ن . یافت

می کنم کھ ھمواره بر آستانھ مردن باشی . پذیرفتم !

مرار وفاست . این محبت بین بشری جز بر فراق استمرار و پاالیش نمی یابد و لذا مستلزم جفاست . پس جفا است -٢٠٨ را بدان و گالیھ مکن !

ن نزدیک�ی . ای�ن را د و گاه ای�ن تق�وا ع�ین ج�دائی اس�ت در ح�یوصال جسمانی جز بر تقوایی فزاینده ادامھ نمی یاب -٢٠٩

بدان و ھجران را بخوان !

شق جنسی و نژادی جز بر انھدام تن بقا نمی یابد . این را نیز بدان و مرگ را بخوان . ع -٢١٠

. ستحق عشق از من گذشتن است و غایت گذشتن از من ھمانا گذشتن از تن است زیرا من محصول تن ا -٢١١

نگذرد الجرم از تن بگذرد . » من « ھر کھ از -٢١٢

ھمھ انتقام ھا ھمان انتقام از عشق است اعم از مجازی یا حقیقی . -٢١٣

ھر کجا کھ عشقی است پایانی نیست . -٢١۴

ھر امری دارای قدر مطلق است و قدر مطلق ازدواج ، طالق است . -٢١۵

ش�ود عاش�قش تمرک�ز و مش�غولشمو در آن د و ھر صورتی را کھ مد نظر قرار دھد آدمی بھر چیزی کھ توجھ کن -٢١۶ می شود و این بدان دلیل است کھ ھم�ھ ص�ورتھا از ص�ورت خداس�ت و خداون�د در ک�ل زم�ین و آس�مانھا حض�ور دارد ک�ھ

فرمود : اوست خدائی کھ در زمین و آسمانھاست !

Page 19: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

حدانی خداست . ودھد چرا کھ جمال آدمی مستقیما از جمال ذات ولی شدیدترین عشق ھا از جمال انسان رخ می -٢١٧

ری شده است . تفاوت معشوق از سایر انسانھا فقط در اینست کھ در فرد معشوق توجھ و دقت و مشغولیت بیشت -٢١٨

ن دیدتریش�ج�ذبش م�ی ش�ود یعن�ی عاش�قش م�ی ش�ود و ھر چھ بیشتر توجھ و دقت و تفک�ر نمای�د بیش�تر بھ آدمی -٢١٩ عشق ھا حاصل توجھ در جمال است زیرا جمالھا جملگی مظھر ذات خداوند ھستند .

نق�ش ن ص�ورت معش�وق در چش�م عاش�قاینست کھ زمانیت و عش�ق رابط�ھ مس�تقیمی دارن�د زی�را ب�ھ م�رور زم�ا -٢٢٠ بندد و این نقش در دل او ثابت می شود و این عشق است . می

رن�د و ل�ذا ب�ھ بگاه و تماشای بیشتری دارند و از چش�م خ�ود بھ�ره بیش�تری م�ی عاشقان کسانی ھستند کھ قدرت ن -٢٢١ جمالھا مبتال می شوند .

ش�ق و م�دت اش�تغال او ب�ھ معش�وق ر توج�ھ عاس�ائر انس�انھا ن�دارد بلک�ھ تف�اوت د ذاتھ تفاوتی باپس معشوق فی -٢٢٢ . است

ود ھ�ر آنچ�ھ حواس است . و اینست ک�ھ از دل ب�ر پس عشق ابتالی چشم است و چشم قدرتمندترین و لطیف ترین -٢٢٣

از دیده رود .

دلھ�ا دارد فقط جم�ال مؤمن�ان و خاص�ھ مخلص�ین و اولی�ای الھ�ی از س�ائر جمالھ�ا رس�وخ ش�دیدتری در چش�مھا و -٢٢۴ ن. ن آمحبت خداوند است . و لذا عشق بھ حامالن این نور شدیدترین عشق ھاست و پایدارتری و زیرا حامل نور ھدایت

ن�ور ح�ق را متجل�ی ھر کھ مرا دیدار کند خداوند را دی�دار ک�رده اس�ت زی�را جم�الشمی فرماید (ع)اینست کھ علی -٢٢۵

است . می سازد و این نور در قلوب درک می شود و بر ایمان می افزاید و لذا دیدار مردان خدا موجب افزایش ایمان

وج یاد او م�ی رس�د ای بمیزانی کھ او را یاد می کند و در حالی کھ بھ پس خداوند در ھر چیزی حضور دارد و آدم -٢٢۶ بھ ناگاه در چیزی کھ در آن حال در مقابل نگاه اوست خداوند دیدار و درک می شود .

صال است .وپس طبیعی است کھ خداوند بھ جمال انسان کھ دیدار شود آن دیداری توحیدی است و این مقام -٢٢٧

انطور ک�ھ پی�امبر خداوند را شبیھ بھ جمال کسی دیدار می کند کھ آن کس را بیشتر دوست می دارد ھمو ھر کسی -٢٢٨

دیدار فرمود . (ع)اسالم در معراجش خداوند را در جمال علی

ی خواند . یعنی بن�ده در جمال محمدی دیدار می کرد و لذا خود را بنده محمد مھم خداوند را (ع) ھمانطور کھ علی -٢٢٩ دائی کھ در جمال محمدی بر او رخ نموده است . خ

ر ق�درت رس�وخ در و اما تفاوت جمال انسان از جمال خداوندی کھ شبیھ جمال این انسان بر کسی تجلی م�ی کن�د د -٢٣٠دا خ�چشم و دل و جان و ذات و روان و تن است زیرا خداوند نور مطلق است . نوری کھ جھان ھس�تی از آن اس�ت ک�ھ :

و آسمانھاست . نور زمین

ث�ل تف�اوت ن�ور مالبتھ دیدار با جمال خداوند از طریق ن�ور شعش�عانی نیس�ت بلک�ھ بواس�طھ ن�ور فاق�د ش�عاع اس�ت -٢٣١ آفتاب و ماه .

نق�ش دل م�ی گ�ردد و از ھمین منظر است کھ دیدار مردان خدا ھرگز از یاد آدمی نمی رود و حتی یک دیدار تا ابد -٢٣٢

ود . در خاطره ثبت می ش

از او ب�ھ ی�اد از ھمین منظر است کھ چھ بسا آدمی نمی تواند جمال کس�ی را ک�ھ عم�ری در کن�ارش ب�ود در دوری -٢٣٣ سیاه و بی نور است یعنی کافر دل است . یآورد زیرا دارای جمال

لک�ھ بارھ�ا دی�دار ک�ردهآدمی وقتی یک مرد حق را برای اولین بار دیدار می کند احساس می کند کھ او را قبال و ب -٢٣۴

ب�ا است و این بدان معناست کھ نور جمال انسانھای ح�ق پرس�ت و خ�دائی ھم�ان ن�ور ذات انس�ان اس�ت و آدم�ی ب�ا دی�دار آنان جمال ذات خودش را بھ یاد می آورد و لذا احساس آشنائی ازلی می کند .

Page 20: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

دتری باش�ند زی�را ستی دارای حجاب و عفاف شدیاز ھمین دیدگاه بھتر می توان درک کرد کھ چرا زنان مؤمنھ بای -٢٣۵

اش�ند ت�ا دارای نور ایمان ھستند و جذابیت و رسوخ شدیدتری در چشم و دل مردان دارند و لذا بایس�تی ش�دیدتر مراق�ب ب موجب گمراھی مردان و فساد و ابتالی خودشان نشوند .

دن موج�ب باش�ند زی�را محب�وب م�رد خ�دا ب�و و نیز زن�ان م�ردان ح�ق ھ�م بایس�تی حج�اب و عف�اف بیش�تری داش�تھ -٢٣۶

ره نورانی شدن جمال زن می شود و جذابیت او را در چشم مردان ش�دیدتر م�ی س�ازد . اینس�ت حکم�ی ک�ھ در ق�رآن درب�ا زنان پیامبر آمده است کھ شامل حال زنان ھمھ مردان مؤمن ھم می شود .

د حراس�ت دارد پس او موظ�ف اس�ت ک�ھ از ھمس�ر خ�و یعنی ھمسر یک مرد مؤمن در خطر ابتالی شدیدتری قرار -٢٣٧

شدیدتری نماید و او را امر بھ حفظ حجاب و عفاف بیشتری کند .

طاف�ت چش�م بس�یار لذا انسانھای مؤمن تر بایستی حج�اب نگ�اه خ�ود را ش�دیدتر رعای�ت کنن�د زی�را دارای نف�وذ و ل -٢٣٨ و آنان را بھ گناه می کشاند . بیشتری ھستند و ھر جمالی بسرعت نقش قلوبشان می گردد

تری ھس�تند پ�س درست بھ ھمین دلیل است کھ پیامبران و اولیای الھی دارای قوه جنسی و ش�ھوانی بس�یار ش�دید -٢٣٩

بایستی مراقبھ بیشتری بر نگاه و احوال خود داشتھ باشند .

ایس�تی تق�وای باس�ت . و ل�ذا مؤمن�ان و اینست کھ قدرت و عمق عشق در مؤمنان بمراتب شدیدتر از س�ائر م�ردم -٢۴٠ ان است . شدیدتری داشتھ باشند کھ بھ امور دنیوی مبتال نشوند زیرا ابتالی مؤمنان بھ دنیا بسیار عمیق تر از کافر

ب�ر س�رش از این منظر است کھ می توان عظمت و قدرت عشق شیخ ص�نعان را درک نم�ود ک�ھ چ�را چن�ان بالئ�ی -٢۴١

و عرفانش را بر باد داد . آورد و کل دین و ایمان

قیق�ی و پس واضح است کھ عشق مردان خدا دارای قدرت و نفوذ و عظمت بسیار بیش�تری اس�ت ھ�م در عش�ق ح -٢۴٢ ھم مجازی .

ن خ�ود را را با خ�دای خ�ود م�ی بازن�د و ب�رای رض�ای او خ�ود و خان�دامردان خدا چنان قمارھای عاشقانھ ای اگر -٢۴٣

یدارش�ان ت�ادرت عشق آنھا بھ خداوند است در دیداری کھ از جم�ال او داش�تھ ان�د . زی�را خداون�د در فدا می کنند بدلیل قداعم��اق ذاتش��ان رس��وخ ک��رده اس��ت و ن��ور جم��الش تم��ام ذرات ھس��تی ش��ان را تس��خیر نم��وده اس��ت و از آنھ��ا ھ��یچ ب��اقی

نگذاشتھ است و در وجودشان مقیم گردیده است و این مقام خالفت است .

ای�ن یعن�ی آنک�ھ پس مقام خالفت اللھی انسان ھمان مقام عشق انسان و خداست کھ در دیدار رخ نم�وده اس�ت . و -٢۴۴ق�ا عاشق ، معشوق است . و آنکھ خدایش را دی�دار ک�رده اس�ت خلیف�ھ او ش�ده اس�ت و از خ�ود فن�ا گش�تھ و ب�ھ خ�دایش ب

یافتھ است و من نیست اوست .

تھ ای�ن م�رگ ش�ھادت کسی کھ خداوند را دیدار کند می میرد بھ ھمین معناست . و الباینکھ گفتھ شده است کھ ھر -٢۴۵ است .

دچار عذاب می شود کھ ھر کھ خداوند را دیدار کند و این دیدار را بھ مردمان بعنوان یک وظیفھ دینی ابالغ نکند -٢۴۶

نف�س او الیخولی�ا م�ی گ�ردد زی�را دنی�ایش دربدترین آن اینست کھ این دیدار را فراموش می کند و بلکھ دچ�ار جن�ون و م جو نکن��د دچ��ار بط��التی جن��ون آس��ام��رده اس��ت و او اگ��ر حی��اتی معن��وی و وی��ژه نداش��تھ باش��د و ھ��دفی روح��انی را جس��ت

ر ب�ھ اب�الغگردد و چھ بسا ایمانش از دست می رود . این است کھ خداوند پس از معراج پیامبر اسالم ش�دیدا او را ام�میغ طف�ره است و می فرماید اگ�ر از ت�رس مردم�ان از ای�ن اب�ال (ع)اجش می سازد کھ یکی از آنھا والیت علی پیامھای معر

ی��را زرود و انک�ار نمای�د اص�ال رس�التش را انج�ام ن�داده اس�ت یعن�ی نب�وتش در مع�رض خط�ر و ن�ابودی ق�رار م�ی گی�رد . (ع) ی معن�ای مق�ام امام�ت خ�اص و والی�ت مطلق�ھ عل�دی�دار ک�رده ب�ود و ای�ن ب(ع) پیامبر اسالم خداوند را در صورت علی

ی�د و منب�ع است . و لذا واقعھ غدیر خم فقط برای ابالغ این معراج رخ نمود و تبدیل بھ مھمت�رین واقع�ھ ص�در اس�الم گرد ھمھ مسائل جھان اسالم شد .

پس واقعھ غدیر خم واقعھ ابالغ عشق بین محمد و علی و هللا بود . -٢۴٧

Page 21: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

ده اس�ت ش�صوفی کسی است کھ عاشق خداست و در عشق او فنا » . صوفی ، مخلوق نیست « ی می گوید روایت -٢۴٨ز او معشوق گردیده است و لذا دیگر مخلوق نیست ھر چند کھ خالق ھم نیست زی�را زم�انی مخل�وق ب�وده اس�ت و این�ک

ای عل�ی گفتھ است کھ : (ع)باره علی مخلوقیت فرا رفتھ است ولی خالق ھم نیست . و اینست معنای سخنی کھ پیامبر در من تو را خدا نمی دانم ولی غیر خدا ھم نمی دانم .

اس�ت . پ�س دیدار با خداوند دیدار با جمال ذات خویش�تن خ�ویش اس�ت . و ل�ذا عش�ق الھ�ی ع�ین عش�ق بخویش�تن -٢۴٩

دت رد . ای�ن تحق�ق معن�ای وح�عاشق ، معشوق است . و این یعن�ی توحی�د . و توحی�دی ج�ز ای�ن در وادی وج�ود معن�ا ن�دا ووجود است . و این واقعھ بر خود این بنده محقق شده اس�ت . پ�س ای�ن ادع�ائی فلس�فی و نظ�ری نیس�ت بلک�ھ ش�ھودی

وجودی است .

لی اس�ت ک�ھ او در آنکھ پروردگارش را دیدار نمود دیگر عشق دنی�ا و اھل�ش ب�ر او ذات�ا ح�رام اس�ت و ای�ن در ح�ا -٢۵٠ش�ق عوند شعاعی از نور جمال خدا می بیند و لذا بر ھم�ھ ع�الم عاش�ق اس�ت . و ای�ن اس�ت دیالکتی�ک ھمھ مخلوقات خدا

ز الھی در عالم خاک . این مافات و ح�ق کس�ی اس�ت ک�ھ در ع�الم خ�اک موف�ق ب�ھ دی�دار خداون�د ش�ده اس�ت پ�س بایس�تی اود برس�د و خرد تا نفس او بھ حداقل قوت اھالی خاک شدیدا بپرھیزد و چھ بسا بھ ھمین دلیل ھم پس از این دیدار می می

ن موالن�ا ھمواره بر مرز بین مرگ و زندگی مقیم باشد تا امکان وصال با خاکیان را نداشتھ باشد . و اینست مصداق سخ کھ : ھر کس کھ تو را بدید جان را چھ کند فرزند و عیال و خانمان را چھ کند .

گ�ردد و آن نمود ھرگز ح�ق ن�دارد حت�ی لحظ�ھ ای دل ب�ھ غی�ر ح�ق دھ�د ک�ھ دل�ش دوزخ ھر کھ جمال حق را دیدار -٢۵١

ا دی�د او را چرا ک�ھ دل�ی ک�ھ او ر کھ : خلصنا من النار یا رب ! (ع)و اینست نعره علی غیر را بسوزد بھمراه صاحب دل . ش�ود . ل م�ی دھ�د و دل دوزخ م�یدر ھمھ عالم می بیند و بھ غیر او نمی بیند و ھم�ھ را بج�ای او م�ی گی�رد و ب�ھ ھم�ھ د

اینست آن دیالکتیک عشق الھی .

دینگون�ھ خ�ود را بآدمی از طریق تلبیس عشق بھ شیوه ای جادوئی نیازش را بی نیازی و بلکھ ایث�ار م�ی نام�د و -٢۵٢للھ�ی اروح بھ ریاضت می اندازد و بجای اینکھ دست گدائی دراز کند دست یاری و خدمت را بکار م�ی ان�دازد ت�ا آب�روی م�وده و ب�ھ خود را در نزد تن حفظ نماید ھر چند کھ عموما در این تالش ناکام می شود و باالخره عش�ق خ�ود را انک�ار ن

ب�روی آاین ریاضت پایان می بخشد و انتقام می س�تاند از معش�وق ک�ھ : چ�را م�را درک نک�ردی و نی�ازم را برنی�اوردی و روح مرا بردی !

رج اس�ت و اخ�ایثار در رابطھ جنسی یک مکر و رندی مقدس است کھ اصوال از اراده آدم�ی آری دعوی عشق و -٢۵٣

دام�ھ ھ البت�ھ ق�ادر ب�ھ ازب�ان آدم�ی ج�اری م�ی س�ازد و بناگ�اه از ی�ک گ�دا ، ش�اھی م�ی س�ازد ک� نیروئی واژه عش�ق را ب�ریب بھ ا فریب داد ولی این فرو رسوا می شود . درست مثل ماجرای ابلیس در بھشت ازلی کھ آدم و حوا ر سلطنت نیست

ند . کحکم الھی بود تا انسان را از بھشت حیوانی بھ نبوت روحانی برساند و عیش کور او را مبدل بھ رنج و عذاب

ی یک مکر شیطانی و جنون الھی است کھ برای اندک مدتی آدمی را ھویت خدائی اعط�ا م�ی کن�د آری عشق جنس -٢۵۴ ق خود را انکار نموده و دعوی خدائی خود را بھ دست خود باطل سازد . و سپس رسوایش می نماید تا عش

عم�ل زش�تی را عشق یک تقوا و ریاضت اجباری در قلمرو شھوت جنسی است کھ بناگاه بر آدمی فرود می آید تا -٢۵۵

. زیبا نماید و گدائی را شاه کند و بھ انسان ثابت کند کھ خدا نیست ھر چند کھ از حیوان برتر است

ھ اس�ت و دعوی عشق دعوی برتری جوئی خدایگونھ و قدسی است کھ بسرعت فرومی پاشد زیرا بس�یار پرھزین� -٢۵۶ در عمل بجای اینکھ عاشق را بر مسند شاھی و خدایی بنشاند معشوق را مسلط می سازد .

عشق ، استکبار فقراست . -٢۵٧

ط�ش آدم�ی در جنسی کھ ارض�ا ناش�دنی ت�رین نیازھاس�ت حاص�ل عآنچھ کھ نیاز نامیده می شود و مخصوصا نیاز -٢۵٨

جستجوی حقیقت خویشتن است . و آنکھ را معش�وق م�ی ن�امی پن�داری ک�ھ ای�ن حقیق�ت ھموس�ت و ی�ا در اوس�ت و ی�ا از دتر . طریق او بدست می آید . کھ ھرگز نمی آید و در رابطھ با او فقط این عطش شدیدتر می گردد و این گمشدگی حا

عشق حاصل عوضی گرفتن دیگری ب�ر ج�ای خویش�تن اس�ت . ای�ن عوض�ی گ�رفتن نی�ز دارای حق�ی عظ�یم اس�ت . -٢۵٩

گزی�ده اس�ت . تجل�ی ش�ده اس�ت و غی�ر را ب�ر خ�ویش ھمانطور کھ خداوند بعنوان مظھر و مصدر وجود از غیر خ�ویش م روح اوست . این قانون در ھر انسانی حضور دارد زیرا انسان خلیفھ خداست و دارای صورت و

Page 22: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

حقیقت وجود ھر کسی و نور حیات و ھستی او در غیر متجلی می شود و اینست راز عشق ! -٢۶٠

د خ�ود و اما این غیر خویش کھ مظھر حق وجود خویش است ھر غیری نیست بلکھ کسی است ک�ھ ب�ھ ح�ق وج�و -٢۶١وع ن�واصل . و عشقی بھ غیر از این عشق بھ ع�دم اس�ت و ل�ذا عاقب�ت ھم�ھ ای�ن ده باشد یعنی انسان کامل و عارف رسی

عشق ھای غیر الھی بھ جنایت و نابودی می رسد .

نی�وی و دو اما کسی در رابطھ با یک عارف واصل بھ حق وج�ود خ�ود م�ی رس�د ک�ھ تمامی�ت موجودی�ت ع�دمی و -٢۶٢ون�ھ جرای مولوی در رابطھ ب�ا ش�مس تبری�زی ک�ھ مش�ھورترین نمفانی خود را بھ معشوق بخشد تا وجود یابد . ھمان ما

عشق واصل است .

ی�ھ ای و دروغ�ین و آنچھ کھ نیستی را باید خالصانھ بدھی تا ھستی یابی . یعنی ھمھ داشتھ ھا و ھوی�ت ھ�ای عار -٢۶٣ بی ریشھ و موروثی و اکتسابی کھ حجاب ھستی توست .

ابط جمالھاست ھا نیست کھ عصاره این روسی چیزی جز خاطرات روابطش با آدمتمام معنا و ماھیت زندگی ھر ک -٢۶۴

. ماس��ت . یعن��ی بق��ای م��ا جم��ال خداس��ت یعن��ی خ��اطره و حض��ور س��ائر جم��ال ھ��ا در وج��ود م��ا تنھ��ا وج��ھ مان��دگار زن��دگی ت جاوی�دن�و زن�ده م�ی کن�د و حی�ا مردگ�ان را ازھمانطور کھ پ�س از م�رگ و در قیام�ت کب�را ھ�م جم�ال خداس�ت ک�ھ ھم�ھ

ک�ھ بخشد . بقول حافظ خانھ تن ویران می شود ولی آن نقش ب�ر دی�وار دل جاوی�د م�ی مان�د . و ای�ن عش�ق جم�ال اس�تمی جاوید است و جمال عشق !

یدتر و دائم�ی اصال دوست داشتن یعنی چھ ؟ یعنی نقش بستن جمال کسی یا چیزی در دل . ای�ن نق�ش ھ�ر چ�ھ ش�د -٢۶۵

دگارتر است . تر باشد آن دوستی ھم مان

پس زندگی و ھستی جز عشق نیست یعنی جمال ! -٢۶۶

و ھمھ جمال ھا و صورتھا و اشکال از یک جمال واحده ازل است کھ خالق جھان است . -٢۶٧

م�ال ھ�ا نیس�تند و ھمھ صور اسماء و کلمات ھستند . و یا ھمھ اسماء و کلمات چیزی جز نامھ�ائی ب�ر ج ھاو جمال -٢۶٨ . اطوار جمال

و ھر کسی در جستجوی آن جمال واحد ازلی خویشتن است و این یعنی عشق ! -٢۶٩

.» مش�غول داش�ت خداوند در عالم بنگریست معرفت خود را اھلی ندید ایشان را ب�ھ عب�ادت خ�ویش« بایزید گوید -٢٧٠

قی�ت را ل معرف�ت اس�ت ک�ھ مخلوھمھ عابدند خواه ناخواه و دانستھ و نادانستھ . ولی اندکند کھ عاشقند زیرا عش�ق حاص�ش�ق ( در خالقیت فنا می سازد و دیگر جائی برای عبودیت نمی گذارد زیرا عبودی�ت یعن�ی خش�وع م�ن در قب�ال ھ�و . و ع

اخالص ) یعنی فنای من در ھو .

معش�وق ا ش�د و ع�ینبایزید از مؤذن هللا اکبر بشنید کھ گفت : من برترم ! یعنی اینکھ عاشق چون در معشوق فن� -٢٧١ شد می بیند کھ در نزد معشوق برتر است و چون برتر است بر جای معشوق نشستھ است . این احساس برتری مخل�وق

نک�ھ نسبت بھ خالق ، عین عشق خالق بھ مخلوق است . این ھمان تحقق فتبارک هللا اس�ت و منط�ق رحم�ت مطلق�ھ . و ای س�ت نس�بت ب�ھامقام کمال ھمان هللا اکب�ر اس�ت . ای�ن برت�ری هللا خداوند آدمی را برتر از خود قرار داده است و آدمی در

برت�ر از ھو ! یعنی خداوند در خلقتش برتر است . یعنی وجود برتر از عدم است . چگونھ است کھ والدین فرزند خ�ود را خود می خواھند آیا رحمت و کرم خداوند کمتر از مخلوق است ! برتر آنست کھ ایثارگرتر است .

خلیف�ھ وھر استاد و مرشدی اگر صادق باشد می خواھد کھ شاگرد و مریدش ھمتای او شود و ب�ھ مق�ام او برس�د -٢٧٢

رس�اند یمخود را بھ مقامی برتر از خ�ود و وصی او گردد . ولی خداوند برترین مرشدھا و معلم ھاست کھ مرید و شاگردس�ان خداون�د ھ�م چن�ین کن�د ت�ازه ھمت�ای مخل�وق خ�ود ان و خود مریدش می شود . ولی آدمی کجا چنین می کند . پس اگر است ولی خداوند در ھمھ صفاتش برتر است و اینست توحید .

ع��ھ در عش�ق ب��ین بش�ری نی��ز در ھم�ھ ح��ال عاش�ق ، معش��وق اس��ت و معش�وق ھ��م عاش�ق اس��ت . زی�را عش��ق واق -٢٧٣

ن و ب�العکس . و چ�ون عاش�ق زائ�ل ش�د ای� جانشینی است . و لذا آنکھ خود را عاشق می پن�دارد در واق�ع معش�وق اس�ت حقیقت معلوم می گردد .

Page 23: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

ل�م داش�تھ در این جھل عشق رازی بزرگ و مصلحتی کبیر نھفتھ است زی�را اگ�ر عاش�ق ب�ر ھوی�ت حقیق�ی خ�ود ع -٢٧۴ باشد از عشق عدول می کند . و ھر گاه چنین علمی پدید آمد این پایان عشق است .

تق�وا را ن�ابود باش�د ک�ھ خداون�د عاش�ق اوس�ت و مری�د اوس�ت مطلق�ا بن�دگی نخواھ�د ک�رد واگر آدمی یق�ین داش�تھ -٢٧۵

عن�ی یخواھد ساخت و دیوانھ خواھد شد مگر اینکھ در این باور بھ معرفتی الزم رسیده باشد و عش�ق ش�ناس ش�ده باش�د عارف !

م�ی اگ�ر ای�ن جاب�ت ک�رده اس�ت . آدآدمی ھ�ر چ�ھ ک�ھ ھس�ت و دارد و ن�دارد حاص�ل اراده خ�ود اوس�ت ک�ھ خداون�د ا -٢٧۶

حقیقت را بھ یقین بداند عارف است .

و خداون�د مری�د اراده تمام جھل و کفر و بدبختی بشر اینست کھ نمی داند و باور ندارد کھ بر جای خ�دا ق�رار دارد -٢٧٧ اوست . یعنی عشق خدا را بخودش نمی شناسد .

ی توحی�د اراده خ�الق و ای�ن ک�الم خ�دا در کت�ابش ب�ھ معن�ا» ن�د اراده م�ی کن�د آدمی اراده نمی کند اال اینکھ خداو« -٢٧٨

مخلوق است و بیان مطلق وحدت وجود و عشق و خالفت است .

ھ�ل ! جھل�ی جاگر خود ھمان خداست و اراده انسان و خداوند یکی است پس چھ چیزی موجب این ثنویت است ؟ -٢٧٩ یطان می باشد . کھ ھمان منیت بشر است کھ حاصل القای ش

وی�ت را از می�ان عظمت و قداست و عبادت معرفت نفس از این روست کھ من فردی بشر را نابود می س�ازد و ثن -٢٨٠

برمی دارد یعنی وجود را شیطان زدائی می کند .

عش�ق الھ�ی رک دولی اگر ابلیس بین انسان و خدایش فراق و دوگانگی نمی انداخت آدمی ھرگز قادر بھ کشف و -٢٨١ نمی شد و توحید را فھم نمی کرد زیرا در توحید فنا بود .

آری .» خواھد ک�رد اگر رحمت تو را بھ مردمان معرفی کنم ھیچکس بندگی تو را ن« بایزید بھ خدایش می گوید : -٢٨٢

ان�ھ و اس�ت ن�ھ تاجرفقط عارفانند کھ رحمت مطلقھ خدا را م�ی دانن�د و بن�ده گ�یش م�ی کنن�د . بن�ده گ�ی ع�ارف ، عاش�قانھ خوفناک !

از آغاز خلقت تا ب�ھ اقبل از خودشھر انسانی کھ بدنیا می آید بھ لحاظ نعمات و کرامات الھی از ھمھ انسانھای م -٢٨٣

امروز برتر است بالقوه . و آنچھ کھ او را از این برتری محروم می سازد جھل او درباره خودش می باشد .

ش�ر از آغ�از ت�ا ب�ھ واصل در عصر ما از ھمھ انبیاء و اولیاء و علما و عرفای کل ت�اریخ ب یعنی یک انسان عارف -٢٨۴ امروز بھ لحاظ مقام وجودی و قدرت معنوی برتری دارد .

ک ک�رده ان�د ک�ھ در انسان در نزد خداوند از خداوند برتر است و این حق برتر را فقط عارفان اسالمی کش�ف و در -٢٨۵

) (ع)بایزید بسطامی قرار دارد . ( پس از امامان رأس ھمھ این عارفان

وحی�د بع�د از توحید حق قبل از خلقت ، توحید وج�ود اس�ت ک�ھ ع�ین ع�دم اس�ت یعن�ی توحی�د وج�ود و ع�دم . ول�ی ت -٢٨۶ خلقت ، توحید عشق است کھ توحید عاشق و معشوق است .

وحی�د از ص�ورت اس�ت ول�ی توحی�د ع�رش ک�ھ ت توحید عمائی حق کھ توحید ھ�وئی و وج�ودی اوس�ت توحی�د ب�ری -٢٨٧

اللھی است توحید جمالی است .

ت و مکانی�ت و بدان کھ بھ تعداد مخلوقات خداوند عرش وج�ود دارد ھم�انطور ک�ھ کرس�ی . کرس�ی ھم�ان جس�مانی -٢٨٨ است و عرش ھم ماورای طبیعت و ابدیت است .

ن�د ع�رش : ع�رش ی کند کھ آنھم دارای چند کیفیت است و چو خداوند از عرش وجود ھر چیزی با انسان دیدار م -٢٨٩

عظیم ، عرش اعلی و عرش کریم .

ق اس�ت . و ای�ن انسان نسبت بھ خداوند از بابت استحقاق و اقتدار نیس�ت بلک�ھ از باب�ت استض�عاف و عش� برتری -٢٩٠ شطح عشق است . ھمانطور کھ عشق ، شطح وجود است .

Page 24: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٤

دی�ت گذش�تن ت در نگریستن . و آن ھنر ماسوا دیدن است م�اورا دی�دن اس�ت از موجوعرش بینی ھنری عظیم اس -٢٩١

ن است . این ایمان کھ خداوند در ھر چیزی در انتظار دیدار انسا را رفتن است بھ عشق دیدار حق و بھاست از کثرت ف

را رف�تن از ص�فات س�ان اس�ت . ای�ن ص�راط المس�تقیم ف�کھ بر صراط المستقیم در انتظار ان خداوند خود می فرماید -٢٩٢ است و رجعت بھ عمای ازل و از چشم عدم خود بر وجود نگریستن .

و را دی�دار خداوند ھر شب بر آسمان دنیا نازل می شود تا بن�دگانش امی فرماید کھ (ع)رسول خدا محمد مصطفی -٢٩٣

. غای�ب نباش�د خویشتن باشد و از خود بیگانھ نباشد یعنی حاضر باشد وکنند . و بنده ای او را دیدار می کند کھ مقیم در یعنی مقیم در دل خویش باشد و از چشم دل کھ چشم اوست او را دیدار کند .

س�ت ک�ھ تص�دیق کنن�ده اولیای خدا کسانی ھستند کھ دیدارشان مردم را بھ یاد خدا می ان�دازد . ای�ن س�خن پی�امبر ا -٢٩۴

تند ک�ھ او است کھ فرمود ھر کھ مرا دیدار کند خدا را دیدار کرده است و اولیای خدا کسانی ھس (ع)سخن دیگری از علی کند بھ یاد خدا می افتد . افتھ اند و ھر کھ آنھا را دیدار را دیدار کرده اند و لذا بھ او شباھت ی

دا ھم او را یاری می دا را یاری کند خیعنی دوست و یاور خدا . و مصداق این کالم خدا کھ ھر کھ خ» ولی خدا « -٢٩۵

کند . این وادی والیت است کھ امری متقابل می باشد .

ران اس�ت . یعن�ی و اما یاری دادن خداوند چگونھ عملی است ؟ صبر ! ص�بر ب�ا خ�دا ب�ودن ! زی�را خداون�د ب�ا ص�اب -٢٩۶محنت ھ�ا وا و فراق ھا و فقرھا و بیماریھا یعن صبر در بالیا و سختی ھخدا را در خویشتن و با خویشتن تحمل کردن .

. و تنھائی ھا و تھمت ھای خلق . و ھر کھ با او صبور بماند چون او می شود . و اینست یاری خدا بھ بنده اش

گ�ردد کن فیک�ون می ھ دارای قدرتشود از جملھ اینکھ خداوند را اطاعت کند چون او میپیامبر ما می فرماید ھر ک -٢٩٧ ق می شود . این حدیث معراج است . یعنی خال

ده اس�ت و ھ�یچ و ھر کھ خالق شود ھیچ چیزی خلق نمی کند زیرا می بیند کھ ھمھ چیز بھ بھترین وجھی خلق ش -٢٩٨

تص�دیق و تمجی�دنقصانی در ک�ار جھ�ان و جھانی�ان نیس�ت و ھم�ھ ب�ر ح�ق و رحم�ت و ع�دالت و کم�ال اس�ت . و ل�ذا فق�ط ن است خداوند را . کند و این نیز یاری کردمی

جھ�انی اس�ت . ت�ا کمال اینست کھ آدمی بھ تصدیق و تمجید جھان و جھانیان برسد و این مستلزم معرفتی کام�ل و -٢٩٩ آنجا کھ عاشق بر خلق خدا شود . و این ھمانا عش�ق ورزی�دن ب�ھ خداون�د اس�ت چ�را ک�ھ فرم�ود : ش�کر خ�الق ج�ز ش�کر

ین عشق بھ مخلوق اوست . مخلوق نمودن نیست . پس عشق بھ خالق ع

و آزادی و بی نی�ازی آدمی اگر بداند ھر چھ کھ اراده کند ھمان می شود ھیچ اراده نمی کند و این مقام رستگاری -٣٠٠ است . پس ھمھ مقامات کمال آدمی مقام�ات عرف�انی اس�ت . و ل�ذا ع�ارف ب�ھ غای�ت و مقص�ود ھم�ھ ارزش ھ�ا و مقام�ات

ر از ت�ی آید و معرفت غایت دین است . و عبادت و عبودیتی برت�ر و خ�الص ت�ر و توحی�دی دینی و عبادی و علمی نائل مفری�ده ش�ده معرفت نیست . کل جھان و جھانیان خواه ناخواه و دانستھ و ندانستھ خداوند را عبادت می کنند ولی انس�ان آ

نس�انی اس�ت یر عاشقانھ عبادتی مادون اتا با اختیار و عشق و عرفان او را عبادت کند بنابراین عبادت غیر عرفانی و غس�ت او بلکھ مادون حیوانی و نباتی و جمادی ھم ھست زیرا عبادت غیر عارفانھ و غیر عاشقانھ سراسر شرک و نف�اق ر از یعنی معصیت بر خداوند است و ھیچ موجودی جز انسان جاھل بھ خداوند معصیت نمی کن�د . بن�ابراین معص�یتی ب�دت

ه است . و غیر عاشقانھ نیست . خداوند را فقط در عشق می توان شناخت زیرا ما را از عشق آفریدعبادت غیر عارفانھ رف عاش�ق اس�ت ک�ھ پس خداشناسی غی�ر عاش�قانھ ممک�ن نیس�ت و عش�ق غی�ر الھ�ی ھ�م عش�ق نیس�ت . و فق�ط قل�ب ع�ا

گیرد در حالیکھ کل جھان ھستی خداوند را نمی تواند فرا گیرد . خداوند را در بر

Page 25: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٥

فصل دوم

شطح هوش

Page 26: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٦

یا بار یا وار

ھ در ای�ن ک�می ش�ود » من « چیزی کھ دانستھ می شود یا فھم می گردد تبدیل بھ آجری از ساختمان دنیای خصوصی -١ ساختمان بکار می رود .

وصی درآمدن است . مفھوم شدن ھمان منی شدن است ، خودی شدن یک غیر . بھ مالکیت خص -٢ د و ای�ن و لذا آدمی نسبت بھ ھ�یچ چی�زی ب�ھ ان�دازه ش�ناخت و باورھ�ای ذھن�ی و ع�اطفی خ�ود احس�اس مالکی�ت ن�دار -٣

مالکیتی حقیقی و بدور از دسترس دیگران است . شده بیمعنویت ھر کسی ھمان توشھ آخرت اوست بخصوص مفاھیم و ارزش ھا و باورھائی کھ تبدیل بھ احساس قل -۴

باشد . تی از ذخیره ھای معنوی ھ�ر کس�ی نی�ز دارای اص�وات و ص�ور و ب�و و م�زه و لم�س اس�ت . یعن�ی معنوی�ت م�ا برداش� -۵

مادیت جھان ماست . ا خ�ود ب�ھ ب�از این جھان المتناھی ھر کسی چیزھ�ائی را برداش�ت م�ی کن�د و در درون خ�ود ذخی�ره اب�دی م�ی س�ازد و -۶

ست . ووشھ آخرت اجھان دیگر می برد و این ت ھمین توشھ است کھ بھشت یا جھنم و یا برزخ اخروی ما را پدید می آورد . -٧ یعنی این برداشت معنوی ما پس از مرگ پدید آورنده جھان آخرت ماست . -٨ تند و زیز ھس�برخی از این مفاھیم و باورھا دارای رنگ و بو و مزه و صدا و صورت زیبا و لطیف و آرام بخش و ع -٩

برخی ھم زشت و نفرت انگیز و آزار دھنده اند . خنک ، خوش و، تلخ و شیرین و بیمزه ، ظریف و خفیف ، زشت و زیبا ، داغ مفاھیم و باورھای خوش بو و بدبو -١٠

آواز و بدصدا و مھربان و خشن و ... . ود حت�ی ب�دان آدم�ی مان�دگار نخواھن�د ھرگز مف�اھیمی ک�ھ دارای خاص�یت محس�وس نباش�ند در وج�ود و روان و وج� -١١

ه . چون خدا ، عشق ، عدالت ، رحمت ، عفو ، امام ، عذاب ، گناه ، ایمان ، صداقت و غیرھممفاھیم و باورھائی ق��ا و بحت��ی مفھ��ومی چ��ون خ��دا و ایم��ان ب��ھ خداون��د ھ��م ب��دون داش��تن نش��انھ ھ��ائی محس��وس در حی��ات دنی��ا ھ��یچ -١٢

ی�ن اھد داشت . این حق حیات دنیا و طبیعت اس�ت ک�ھ پ�س از م�رگ ھ�م اس�تمرار دارد و ااستمراری در حیات آخرت نخو مسئلھ در قرآن کریم ھم مذکور است کھ حیات آخرت ادامھ شدیدتر و حقیقی تر حیات دنیاست .

د ده باش�ش�تجلیاتی از حضورش در حیات دنی�ا درک و دریاف�ت آن خدائی در حیات اخروی حضور خواھد داشت کھ -١٣

الت ، این مسئلھ شامل س�ائر مف�اھیم نی�ز م�ی ش�ود ھمچ�ون حقیق�ت ، ع�ددر زمین یا آسمان و یا سائر انسانھای مؤمن . رحمت ، شفاعت و امثالھم .

ی و ادب�ی و نی�ز بھ بیان دیگر ھیچیک از مفاھیم و معانی و باورھای فلسفی و شبھ فلسفی و مجردات ذھنی و کالم� -١۴

کیم�ان القی و اجتماعی و امثالھم پ�س از م�رگ در روان آدم�ی ب�اقی نم�ی مانن�د . و اینس�ت ک�ھ حقراردادھای علمی و اخ وبزرگ ، فالس�فھ را پ�س از مرگش�ان مق�یم در ب�رزخ دانس�تھ ان�د ک�ھ وض�عیتی ب�ین م�رگ و زن�دگی و ب�ود و نب�ود اس�ت

مترادف عبث می باشد . ش�ی خودک خ�ود فلس�فھ وج�ود . ب�ھ ھم�ین دلی�ل فلس�فھ و یعنی پدیده ھ�ای فلس�فی و ذھن�ی مح�ض فاق�د وجودن�د حت�ی -١۵

تاریخی دارند . رابطھ ای

Page 27: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٧

ک متافیزی�ک در از این دیدگاه بھتر می توان ارزش عرفان و مفاھیم عرف�انی را درک نم�ود زی�را عرف�ان قلم�رو در -١۶ فیزیک است یعنی کشف خدا در عالم وجود و طبیعت محسوس .

نی و عرف�انی وان ارزش کتاب ق�رآن را بعن�وان طبیع�ی ت�رین و محس�وس ت�رین کت�اب آس�مااز این دیدگاه بھتر می ت -١٧

درک نمود . ھمچنین ارزش دین اسالم و خاصھ تشیع و امامت را . و وجود را . ھمچنین از این دیدگاه بھتر می توان فرق بین فیلسوف و عارف را درک نمود یعنی فرق بین برزخ -١٨

دأ ھس��تی ت و ل��ذا ب��ھ منش��أ و مب��تأوی��ل بش��ری و الح��ادی جھ��ان اس�� ھ. ول��ی فلس��فلھ��ی جھ��ان اس��تحکم��ت ، تأوی��ل ا -١٩. و رسد و بلکھ بین موجودیت و عدمیت سرگردان می ماند و لذا برزخی است و غایتش عبث گرا و نیھیلیستی اس�تنمی

وج�ود م�ی ش�ود ول�ی وج�ودی علوم فنی و تکنولوژی و ص�نعت س�ر برم�ی آورد ک�ھ ج�ایگزین، از این نیھیلیزم و برزخ ویرانگر و ضد وجود است .

یعنی علوم فنی و تکنولوژی و صنعت آنتی تز وجود است . -٢٠

فلسفھ ، تأویل ناکام عالم موجودات است . -٢١

ا ھوش و حواس آدمی ابزارھای درک و دریافت وج�ود از جھ�ان ھس�تی اس�ت پ�س ھ�ر ک�ھ ح�واس و ھ�وش خ�ود ر -٢٢

وش�ھ تر بکار گیرد وجود بھتر و برتر و عظیم تری برای حیات و ھستی جاوید خود ذخی�ره م�ی کن�د ک�ھ بیشتر و عمیق ت آخرت اوست . یعنی وجود باطنی و ابدی اوست کھ پس از مرگ باقی می ماند .

وج�ود ر و عظمت این درک و دریافت وجود از جھان المتناھی امری کمی نیست بلکھ کیفی است . یعنی آنچھ کھ قد -٢٣

دریافتی را تعیین می کند معرفت بر چیزھائی است کھ دریافت می شود یعنی معرفت بر وجود . ت�ر و ع�الی ھ�ای خ�ود ب�ھ وج�ودی برتر باش�د ب�ا ح�داقل دریافتھ مع�رفتش بیش�تر و عمی�ق ت�ر و ع�الیآدمی ھ�ر چ�ھ ک� -٢۴ رسد . می د و ھ�ر چ�ھ قد معرفت است کمیت بیشتری می طلبنیعنی آنانکھ دریافتھای ھوش و حواسشان از جھان سطحی و فا -٢۵

ی ش�وند م�می یابند باز ھم احساس وجودی الزم و کافی و پایدار ندارند و لذا در قبال جھان حریص ھس�تند و جھ�انخوار و متجاوز و قحطی زده .

ف او ظ��رموجودی��ت آدم��ی در دنی��ا وج��ود او نیس��ت بلک��ھ فرص��تی ب��رای وج��ود ی��افتن اس��ت و موجودی��ت دنی��وی -٢۶

وجودیابی اوست . زد و نگ�ھ دارد . و را ھم نمی تواند در خ�ود تب�دیل ب�ھ وج�ود س�ا ا دریافت می کند و ذره ای از آنگاه آدمی خروارھ -٢٧

این بدلیل فقدان معرفت بر یافتھ ھاست . ان ش�ود در ع�ین جھ�آدمی بواسطھ معرفت می تواند کل جھان ھستی المتن�اھی را دریاب�د و در خ�ود وج�ود س�ازد و -٢٨

.حالیکھ بھ لحاظ کمی ھیچ چیزی را تصاحب نکرده است و بلکھ حتی موجودیت جسمانی خود را نیز وانھاده است . ھ�دباقی نم�ی ن ! دریافتھای ذھنی تماما میراست و با مرگ ھیچخزن دریافت وجود در انسان دوتاست: ذھن و دلم -٢٩

ولی دریافتھای قلبی جاوید است . ذھن معنای ماده جھان را درمی یابد و دل ھم معنای روح و جان آنرا . -٣٠

ج�ای داد ک�ھ نی المتناھی را در ظرف�ی حقی�راوجود در گستره جھان طبیعت المتناھی است و بی شک نمی توان جھ -٣١

ذھن است . ن�د اس�ت ک�ھ دھ�د و آن خداو ولی دل آدمی قادر است کھ گوھره وجود و روح ھستی و ج�ان جان�ان را در خ�ود ج�ای -٣٢

خود فرمود : کل جھان ھستی نمی تواند خداوند را فراگیرد ولی دل مؤمن می تواند .

Page 28: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٨

ت . ول�ی دل کل جھان ھس�تی نم�ی توان�د خداون�د را فراگی�رد و در خ�ود ج�ای دھ�د و ل�ذا خداون�د مق�یم ب�ر ع�رش اس� -٣٣ مؤمن می تواند عرش خدا باشد .

اف�ت . و ل�ذا ک�انون وجود نیست بلکھ عدم را درمی یابد . این دل است کھ وجود را م�ی توان�د یذھن قادر بھ دریافت -٣۴

احساس وجود در انسان دل اوست . ھ دل وجودپ�ذیر ک�ذھن اگر بتواند بھ قوه عقل و تفکر جھان را تأویل نماید بھ عدم می رسد و در محضر عدم اس�ت -٣۵

عنی حکمت وجود را می یابد . می شود و آنگاه ذھن ھم حکیم می گردد ی ی ش�ود یعن�ی دلی کھ خانھ وجود شد از وجود سر ریز می شود زیرا وجود کریم و رحیم است و لذا آدم�ی عاش�ق م� -٣۶

بھ شطح وجود می رسد و شطاح وجود می گردد . شطح اندیشھ وشود . و اما ذھن و اندیشھ نیز بھ مقام شطح ( سر ریز شدن ) می رسد در صورتیکھ دل خانھ خدا -٣٧

ز ک�الم اھمچون برخی گاه موجب تکفیر و ارتداد می شود،در قلمرو عقل و شرع ھویتی کافرانھ و جنون آسا می یابد و . (ع)حالج و بایزید بسطامی و یا علی

ون ذا چ�چون غایت حقیقت ذھن ، عدم است و حقیق�ت ع�دم نی�ز وج�ود مطل�ق پروردگ�ار قب�ل از خل�ق جھ�ان اس�ت ل� -٣٨

ذھن متکی بر دلی کھ خانھ خداست بخواھد از وجود سخن گوید دچار شطح می شود یعنی عدم دعوی برت�ری نس�بت ب�ھی ھ�و عالم موجودات دارد و این فی ذاتھ بر حق است . یعنی شطح دارای حقی برت�ر از حقیق�ت جھ�ان اس�ت زی�را از واد

وجود یافتھ اند . برمی خیزد و عارفان شطاح عارفان ھوئی ھستند کھ در عدم ، چون معرفت ذھنی بخواھد از معرفت شھودی و قلبی سخن گوید دچار شطح می شود . -٣٩

ذا ح�واس ل�الھ�ی م�ی یاب�د و بھ وجود برسد و خانھ خدا گردد ھوشچون دل کانون و مرکز ھوش حواس است اگر -۴٠

دا را ب�ھ خ�ھم خدا رو می شود و ل�ذا در می�ان م�ردم پنجگانھ انسان ھم خدا شنو و خدا بین و خدا بو می شود . و انسان ی�را مظھ�ر یاد می آورد و ھر کھ او را دیدار کند گوئی خدا را دیدار ک�رده اس�ت و چن�ین کس�ی ھرگ�ز از یادھ�ا نم�ی رود ز

جمال وجود است . و این شطح ھوش و حواس و جمال است .

Page 29: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٩

فصل سوم

شطح شریعت

Page 30: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٠

بسم الحق

نسان باید بھ زبان ادین یعنی رابطھ انسان و خدا . پس رابطھ ای زبانی است . ولی آیا چھ ربطی بھ زبان دارد ؟ دین -١ مبری ھم باخدا سخن گوید و یا خدا بھ زبان انسان ؟ خدا با زبان مادرزادی ھر پیامبری با وی سخن گفتھ است و ھر پیا

مادرزادی خودش با خداوند حرف زده است . پس خداوند با زبان بشری با او رابطھ برقرار کرده است . زبان د ب�از ھ�م ب�ا زب�انبا اینکھ پیامبران دارای ھوش و قدرت روحی خارق العاده بوده و زبان الھام و وحی را می دانستن -٢

ایس�تی در کھ از این ویژه گی ھم برخ�وردار نیس�تند چ�را بمادری و زمینی خود با خداوند سخن گفتھ اند ولی مردم عادی در ح�ق رابطھ با خداوند با زبان بیگانھ ای سخن بگویند کھ ھ�یچ فھ�م و احساس�ی ب�ھ آن ندارن�د . آی�ا ای�ن ظل�م مض�اعف . عامھ مردم تلقی نمی شود کھ نھ ارتباطی باطنی و روحانی با خدا داشتھ باشند و نھ ارتباطی منطقی و زمینی

ی کلیم�ی بایس�تی چرا فی المثل یک ایرانی مسلمان بایستی بھ زبان عربی با خدا سخن بگوید و بشنود . ی�ا ی�ک ایران� -٣

ادپرس�تی و ح�ق پرس�تی اس�ت ی�ا نژد کھ چھ می گوید . آیا ای�ن آئ�ین بھ زبان عربی با خدا رابطھ برقرار کند کھ ھیچ نفھم زبان پرستی .

ن خدا و خل�ق مھ�د ارتباط با خداوند محتاج مترجم و دالل و واسطھ ھستند و این خالء بی بھ ھمین دلیل مردمان برای -۴

س�خن خرافھ و شرک و نفاق و ھمھ گمراھی ھای مذھبی است چرا کھ اجازه نیافتھ ان�د ک�ھ ب�ا زب�ان م�ادری خ�ود ب�ا خ�دابع�یض مھ�د م�ذھب س�لطھ و س�تم و ت گویند و او را عبادت کنند . این مھد نژادپرستی پنھ�ان در لب�اس م�ذھب اس�ت . ای�ن

است . این مھد پیدایش خرافھ و ابطال عقل در دین است . این مھد پیدایش حرفھ و تخصص و تکنولوژی مذھبی است . یعنی تجارت مذھبی . -۵ رت زب�ان ن از اس�اتنھا راه نجات دین و معنویت از اینھمھ ابتالئات و مفاسدی کھ بنام دین رقم خورده است نج�ات دی� -۶

تخصصی است . اھمی�ت یعن�ی چگونھ است کھ ھر امری نیاز بھ تخصص دارد و امری ب�ھ ای�ن« برخی از دکانداران دینی می گویند : -٧

یم ھ�دایت و و اتفاقا نکتھ ھمین جاست کھ دین یعنی راه بنده با خدا ص�راط المس�تق.» دین نیاز بھ متخصص نداشتھ باشد ود خ�ستی مبرا از تخصص و تکنولوژی و ھر نوع ھزینھ و مانع دنی�وی باش�د : ھم�انطور ک�ھ آسانترین امور است و بای

ھ�ر ک�ھ دی�ن خداوند می فرماید کھ : ما اسالم را آورده ایم تا سختی ھا را آسان کنیم ن�ھ اینک�ھ آس�انی را س�خت س�ازیم و خدا را سخت می کند منافق و دشمن دین است .

دایت دارن�د بشری ھم تخصصی باشد فقط دنیاپرستان و صاحبان ق�درتھای دنی�وی امک�ان ھ�اگر قرار باشد امر ھدایت -٨

و مستضعفین استحقاق ھدایت ندارند . در حالیکھ کامال بعکس است . ی بل�د اس�ت و و محبت ارکان دین ھستند کھ ھر کسدین و امر ھدایت راه خواستن است نھ توانستن ! تقوا و صداقت -٩

ھد . کافیست کھ بخوا ھیچکس بدلیل نتوانستن و ندانستن گمراه نشده است بلکھ بدلیل نخواستن گمراه شده است . -١٠

ب�ری اس�ت ؟ آیا اسالم و دین محمد مکتب اصالت زبان عربی است ؟ آیا دین عیسی و موسی مکتب اصالت زب�ان ع -١١

اش�د اصالت زب�ان پھل�وی اس�ت ؟ اگ�ر چن�ین ب آیا آئین بودا مکتب اصالت زبان سانسکریت است ؟ آیا دین زرتشت مکتبو دین ھمان علم زبان شناسی و باستان شناس�ی زب�ان اس�ت . ھمانگون�ھ ک�ھ عموم�ا چن�ین اس�ت و ل�ذا از دی�ن ج�ز جھ�ل

گ�رش یس�ی اس�ت ک�ھ ن�ام دیجنون و فتنھ و فساد و ستم تولید نمی شود کھ غایتش ب�ھ خراف�ات و رم�الی و ورد و دعانو شده است .» عرفان« ولی اگر چنین نیست و نمی تواند باشد پس راه رھائی از این جنون و مالیخولیا چیست ؟ -١٢

یق دی�ن زی�ن پ�س فق�ط رھ�روان وادی معرف�ت نف�س ب�ھ حق�ا« راه رھائی را کھ خود پیامبر اسالم بیان کرده است : -١٣

ن ادع�ا خود اینجانب بزرگترین حجت بر ایھر کسی از طریق معرفت نفس بھ دین محمد می رسد . و .» من نائل می آیند ھستم .

Page 31: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣١

اء و اوص�یای پس حقایق دینی ھر قومی در نزد عارفان آن قوم است کھ سالطین معرفت نفس می باشند . پس اولی� -١۴

دین محمد در عرصھ غیبت امام ، عارفان ھر قومی ھستند . باشد . یعن�ی ی�ک ند محدود بھ آئین و سنن و زبان عربیاگر اسالم دین آخرالزمان و دین جھانی بشر است نمی توا -١۵

و ب�ا ھ�ر جای دنی�اخدا برسد . یعنی ھر کسی در ھر ک نومسلمان نیازی ندارد لباس عربی بپوشد و عربی بلغور کند تا بھ زبانی باید بتواند بھ دین محمد راه یابد و حقایق اسالم را کشف و درک کند .

ن�د در چیزی جز آداب و راه و روش رجعت انسان بخویش�تن خ�ویش و درک حض�ور خداوکل شریعت و احکام دین -١۶

ف�س نخویشتن نیست یعنی امر بھ نظر کردن بخویشتن کھ فرمود : پس چرا در خود نمی نگرید ! و این سرآغاز معرف�ت بعنوان صراط المستقیم ھدایت است .

رک��ت ن رجع��ت بخویش��تن اس��ت و ورود در خویش��تن و حاگ��ر ک��ل ام��ر خ��دا در دی��نش ھم��ان ام��ر ب��ھ رجع��ت اس��ت ای�� -١٧

وحی�د جوھری و روحانی کھ از درب قلب آغاز شده و بسوی ذات می رود کھ الحاق در ذات ھمان الحاق در حق و مقام ت و فناست و این مقام خالفت و انسان کامل می باشد .

عت آغ�از س�ت ک�ھ از غای�ت ش�ریادی طریق�ت اش�ود . و ای�ن ون ب�ا رویک�رد بخویش�تن آغ�از میمعرفت نفس یا عرف�ا -١٨

. میشود ة اس�ت یعن�ی ورود بر خویشتن ھمان تحقق صلوة بمعنای ورود است . و چون این ورود رخ نمود ف�رد دائ�م الص�لو -١٩

ھمواره در خویشتن است یعن�ی مق�یم آخ�رت اس�ت . پ�س چ�ھ بس�ا دائ�م الص�لوة ھ�ائی ک�ھ نم�ازی نم�ی گزارن�د و چ�ھ بس�ا ھ از صلوة بیگانھ اند . نمازگزارانی ک

ست ک�ھ در رابط�ھ ب�ا اقرب الی هللا تاینست کھ معرفت نفس را برترین و عالیترین حد عبادت دانستھ اند و این مقام -٢٠

ل�ی وار یک پیر طریقت بھ مثابھ امام ممکن می شود . و لذا در قرآن کریم مقربین بھ علیین م�ی رس�ند ک�ھ ی�ک انس�ان ع ن وجود امام قادر بھ ورود در خویشتن نیست . است . زیرا سالک بدو

ت . اقامھ صلوة تمرین و تالشی برای ورود بھ خویشتن است و اینست کھ گویند بی امام را صلوة نیس -٢١

چم دی�ن خ�دا در در ھیچ مرتبھ ای از معرفت و مرحلھ ای از طریقت آدمی از شریعت بی نیاز نیست زیرا شریعت پر -٢٢

ص��ھ محسوس��ات ب��دیھی اس��ت ک��ھ ھ��یچ ج��ای فری��ب و رس��وخ ش��یطان ب��اقی نم��ی گ��ذارد . یعن��ی ح��الل و حی��ات دنی��ا و عر حرامھای شرعی ھمواره پایدار و برحق ھستند .

وس�ھ ھر ک�ھ تح�ت عن�وان طریق�ت و معرف�ت پ�ای ب�ر ش�ریعت نھ�اد در ح�ال س�قوط و خ�روج از دی�ن اس�ت و ب�ھ وس -٢٣

ابلیس دچار گشتھ است . د واجب�ات را تحبات را بر خود واجب می سازد و مکروھات را حرام . تا چ�ھ رس�د ب�ھ اینک�ھ بخواھ�اھل طریقت مس -٢۴

ترک گوید و محرمات را بر خود مباح کند . چنین کسی در طریقت شیطان است . دت ریعت . عب�اشبسیاری می پندارند شریعت فقط احکام عبادی است و الغیر . در حالیکھ عبادت ، عبادت است نھ -٢۵

گل سرسبد و میوه طبیعی و فطری اجرای شریعت است . ھمانطور کھ حکمت میوه عقالنی تحقق دی�ن اس�ت و ن�ھ ام�ری مدرسھ ای .

منظ��ور از ش��ریعت رویک��رد ب��ھ ص��داقت و قناع��ت و س��خاوت و ص��بر و محب��ت و عف��ت و خویش��تن داری اس��ت و -٢۶

انف�اق احق و خیانت و رذالت است . نماز و روزه و زک�ات ودوری از حرص و دروغ و ریا و ربا و زنا و ظلم و تھمت ن و حج و امثالھم نتیجھ شریعت است یعنی فروع دین کھ از آن اصول سر برمی آورد .

ز طری��ق ابن��ابراین اگ��ر ش��اھدیم ک��ھ نم��از موج��ب مص��ونیت از فحش��اء و منک��ر نم��ی ش��ود ب��دان دلی��ل اس��ت ک��ھ ف��رد -٢٧

ز پ�رچم بواسطھ تقلید است و یا ریا . و این معصیتی عظ�یم ب�ر دی�ن خداس�ت زی�را نم�اشریعت بھ نماز نرسیده است بلکھ دین است و کسی کھ این پرچم را در دست دارد باید اسوه دین باشد یعنی اسوه فضایل اخالقی .

Page 32: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٢

ب�ھ ق روزهبرخی می پندارند کھ آدمی از طریق صلوة بھ صدق می رسد در حالیکھ بھ عکس اس�ت . آدم�ی از طری� -٢٨رس�د بلک�ھ از طری�ق عف�ت ب�ھ حج�اب قناعت و سخاوت نمی رسد بلکھ بھ عکس . آدمی از طری�ق حج�اب ب�ھ عف�ت نم�ی

رسد و الی آخر . می م خ�دا را دوس�ت خداوند در کتابش وعده داده کھ : بزودی گروھی را می آورد کھ خداون�د دوستش�ان دارد و آنھ�ا ھ� -٢٩

ی رفان ھس�تند ک�ھ اھ�ل والی�ت ح�ق ھس�تند یعن�ی اھ�ل محب�ت م�امعرفت نفس و عمی دارند . این گروه ھمان جماعت اھل ای اص�ل اول اس�الم را والی�ت نامی�ده اس�ت . بخص�وص در آخرالزم�ان ک�ھ مفاس�د و وسوس�ھ ھ� (ع)باشند . و امام صادق

ز طری�ق ارد جز شیاطین روز بھ روز تنوع و شدت بیشتری می یابد و آدمی لحظھ ای از این فتنھ ھای فزاینده رھائی ندا والیت الھی کھ وادی معرفت نفس است ماندن در دین محال است .

نول�وژی ک�ھ امروزه دیگر بھ انگیزه ترس از دوزخ و طمع بھشت نمی ت�وان مس�لمانی ک�رد زی�را دربھ�ای دوزخ تک -٣٠

ان ش�ق الھ�ی و عرف�بھ بھشت می ماند ھمھ خالیق را بسوی خود می خواند و کس�ی ت�وان مقاوم�ت ن�دارد اال ب�ھ ی�اری ع نفس.

ن��ده اس��ت اال اینس��ت ک��ھ ام��روزه در جوام��ع اس��المی و ک��ال م��ذھبی ھ��یچ نش��انی از ش��ریعت و احک��ام دین��ی ب��اقی نما -٣١

نمایشات عبادی کھ آنھم تبدیل بھ نوعی تکنولوژی و تجارت و حرفھ و تفریح شده است . س�ق و فج�ور و بولھوسی ھا و ف وجیھ و تقدیس پلیدیھا وعبادات بدون اصول عملی دین در زندگی فقط در خدمت ت -٣٢

و ستم است . و این عبادت ابلیسی است . حرامی ی است کھ مدخل شیاطین می باشد . د معرفت نفس و عقالنیت باشد ظلماتعباداتی کھ فاق -٣٣

ت�وان از نی�ت دین�ی نم�یدر عصر حاکمیت و سلطھ جھانی علوم فنی و تکنولوژی جز بھ یاری معرفت نف�س و عقال -٣۴

اسارت دجالیت مدرن نجات یافت و بھ دام آن نیفتاد . امروز مذھب و معنویت فاقد معرفت نفس قلمرو ظھور و سلطھ دجاالن است . -٣۵

سوس�ھ ھ�ای امروزه بدون یاری عارفی واصل کھ حامل روحی از جانب خداست نمی توان تن ب�ھ دی�ن س�پرد و از و -٣۶

یافت . مدرنیزم رھائی منظ�ور از وگوئی کھ مختص امروز است کھ : ساعتی تفکر برتر از ھفت�اد س�ال عب�ادت اس�ت . (ع)این سخن علی -٣٧

تفکر ھمانا تفکر در نفس خویشتن است نھ اندیشھ ھای علمی و فلسفی و امثالھم .

پرس�تش وک�ل دی�ن ش�ناخت خ�دا ھمانطور کھ عبادت نتیجھ دین است معرفت ھم نتیجھ عب�ادت اس�ت زی�را ھ�دف از -٣٨ عاشقانھ اوست .

و اجن�ھ اس�ت و بنابراین عبادتی کھ موجب تعالی فکر و معرفت و قدرت اراده الھی در انسان نشود م�دخل ش�یاطین -٣٩

لذا امروزه در سراسر جھان شاھد عابدانی دیوانھ و جانی ھستیم .

ض روان��ی و ح و ذات خویش��تن اس��ت . و ھم��ھ جنونھ��ا و ام��راارتب��اط انس��ان ب��ا خداون��د ب��ھ مثاب��ھ ارتب��اطش ب��ا رو -۴٠ن آجنایتھای حاصل از آن ناشی از عدم معرفت و رابطھ انسان با عقل و فط�رت و وج�دان خویش�تن اس�ت . پ�س وای ب�ر

ن جھ�ل و نماز و دعا و عبادتی کھ در آن آدمی زبان خودش را نفھمد کھ با خدایش یعنی با ذات خویش چھ می گوی�د . ای� لمت قلمرو رسوخ اجنھ و ش�یاطین در قل�وب اس�ت . و ل�ذا جنای�ات م�ذھبی در جرگ�ھ ش�قی ت�رین جنای�ات بش�ری ھس�تندظ

نی�از اس�ت آدمی می پندارد کھ ب�ا خ�دای خ�ود در ح�ال راز وکھ زیرا تحت فرمان شیاطین بھ انجام می رسند . زیرا آنگاه رد . زی�را رخنھ می کنند زیرا بر کالم خود علم و معرف�ت ن�دادر حقیقت در تاریکی بھ شیاطین مبتالست و شیاطین در او

ون�د ب�ر امر ھدایت آدمی بسوی خداوند منوط بھ معرفت کالمی این رابطھ است زی�را در ق�رآن ک�ریم م�ی فرمای�د ک�ھ : خدات کالم�ی نیات قلبی شما آگاه است ولی آنرا بھ زب�ان آوری�د ت�ا ھ�دایت ش�وید . پ�س ام�ر ھ�دایت برخاس�تھ از ک�الم و معرف�

عن�ی ھ�دایت یانسان با خداوند است . یعنی ھدایت از دیالوگ بین انسان و خدا برمی خیزد . پس تماما نور معرفت است . ھمان فوران و سر ریز ش�دن معرف�ت اس�ت و معرف�ت حاص�ل گفتگ�وی ب�ین انس�ان و خداس�ت . پ�س ھ�دایت ھم�ان ش�طح

یعت بھ جریان و حرکت جوھری کھ در بستر معرفت ممکن معرفت است و معرفت ھم شطح شریعت است یعنی تبدیل شرمی شود . ھمانطور کھ عبادت بھ مثابھ شطح دی�ن اس�ت . ش�طح بمعن�ای لبری�ز و س�ر ری�ز ش�دن و ج�اری گش�تن اس�ت .

د گویسیراب شد خدا از دھانش سخن میھمانطور کھ شریعت در لغت بمعنای چشمھ و آبشخور است و ھر کھ از این آب نش جاری می شود . و حق از زبا

Page 33: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٣

فصل چهارم

شطح الهوتی

Page 34: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٤

ه الحی بسم الل

ازد س�الک س�یر این مس�ئلھ را ملک�ھ ذھ�ن خ�ود س�ھر کھ .» از کجا آمده ام آمدنم بھر چھ بود بھ کجا می روم آخر « -١ده روح�ی از خ�ودش و ی�ا بواس�طھ ام�امی زن�ال�ی هللا ش�ده و در ص�راط المس�تقیم ھ�دایت اس�ت و خداون�د وی را بواس�طھ

بسوی خود رھنمون می شود . ھمھ انبیاء و اولیاء و عرفای بزرگ از این گروه ھستند . ز خل�ق بس�وی رسالت انبیای الھی در مردم بخشی از ھدایت خود آنھاست کھ دو مرحلھ و ماھیت دارد کھ یکی س�یر ا -٢

اش�د ک��ھ مرحل�ھ نخس�تین آن تک��وینی و تح�ول نب��وت اس�ت و مرحل��ھ ح�ق اس�ت و دیگ��ری س�یر از ح��ق بس�وی خل�ق م��ی ب مھ امام�ان. ولی ھ دومش ھم پیدایش رسالت و امامت می باشد کھ البتھ عده اندکی از پیامبران بھ مرحلھ دوم رسیده اند

بھ مرحلھ دوم رسیده اند کھ این البتھ بھ برکت نبوت انبیای الھی می باشد . و عارفان واصل س�ت چ�را ابمعنای دیدار با خداوند در ع�الم ارض م�ی باش�د سراس�ر ش�طح وج�ود ت کھ مقام وصال عرفانی استامام -٣

�ی اس�تکھ ک�ھ وجود آنان عرش خداست و خداوند از وجودشان لبریز و سرریز و در حال فوران است کھ این ھمان تجل جری�ان اس�ت علمای بی سخاوت بسویشان درموجب اتھام کفر و ارتداد برای آنھاست و عداوت متشرعین بی معرفت و

پ�س ای�ن س�یده ای�م: ما کھ عمری غرق در علم و عبادت ب�وده ای�م ب�ھ کرام�ت و تجل�ی و لق�اءهللا نرزیرا با خود می گویندوده ان�د و لذا ھمھ عارفان قربانی بخل علمای رسمی و مدرسھ ای ب�. ال است و عین کفر و الحاد استادعا و حقیقتی مح

ان�د زی�را پیامبر و امام و عارفی بدست شاھان و عوام کشتھ نشده اند بلکھ بدست دکان داران دین کش�تھ ش�ده و لذا ھیچ دکان خود را دچار رسوائی و کسادی دیده اند .

بیای س�لف در انو عرصھ ختم نبوت اینست کھ ھمھ مقامات و کرامات معنوی یکی از دالیل کمال نعمت خدا در اسالم -۴

س�ت . زی�را می نماید و این برای دکان داران دین گران است و می پندارند کھ این واقعھ برخالف ختم نبوت ا عارفان رخھ چن�ین اینان ختم نبوت را بمعنای قھر و غضب و انقطاع خداون�د نس�بت ب�ھ بش�ر پنداش�تھ ان�د . و اص�ال دوس�ت دارن�د ک�

ن رحمت محمدی را منکرند . باشد تا قدر و قیمت و رونق دکان خود را باال برند . اینا رن�د ک�ھ در عارفان عرصھ ختم نبوت بخصوص در جھان اسالم بھ لحاظ مقام معنوی ھمطراز انبیای بزرگ و گ�اه برت -۵

ن را ره قرار دارند کھ پ�یش ق�راوالن و ح�امالن رحم�ت مطلق�ھ خداون�د در می�ان بش�رند و عارف�ا (ع)رأس آنان ائمھ اطھار می نمایند .

بیای سلف از وجود مؤمنان آخرالزمان رخ می نمایند کھ کاملترین آن محمد مصطفی است . ھمھ ان -۶ اریخ ھس�تی انسان آخرالزمانی ، انسانی شطاحی است یعنی وجودش لبریز است زیرا کل ت�اریخ بش�ری و بلک�ھ ک�ل ت� -٧

طاحی ش�ر و ھ�م ایم�انش ف�ورانی و در وجودش می ریزد زیرا او در آخر و ترمینال تاریخ قرار دارد و اینس�ت ک�ھ ھ�م کف� است . این ھمان معنای حشر است کھ زمینھ قیامت است .

ھ��ی ھ��ر اش��د ھم��ھ ص��فات و اس��ماء الاینس��ت ک��ھ انس��ان آخرالزم��انی موج��ودی س��ررفتھ و عن��ان گس��یختھ اس��ت و مظ -٨ باشد . می شد ای یابد ، لذا در ون شده و ھویتی متضاد ماز آنجا کھ ھر پدیده و معنائی کھ بھ اشد و کمال خود رسید بناگاه دگرگ -٩

د . اش�د ش�قاوت ب�ھ محب�ت ، اش�ایم�ان ب�ھ کف�ر م�ی گرای�د و ب�العکس خیر شاھد ظھور اش�د ش�ر ھس�تیم و ب�العکس . اش�دو سخاوت بھ قساوت ، اشد علم بھ حماقت ، اشد جنون بھ حکمت ، اش�د ق�درت ب�ھ اف�ول و اش�د باط�ل ب�ھ ح�ق م�ی گرای�د

بالعکس . آخرالزمان عصر شطح است و شطاحان . -١٠

وج�ودات آخرالزمان عصر مطلق گرائی است و لذا عصر ظھور پدیده ھای مج�رد اس�ت و مج�ردات . عص�ر تفری�د م -١١

بھ خود براندازی می انجامد . از جملھ انسانھا ، و غایت این امر ر محضر خدا . است در حضور او . انھدام خود د» من « آخرالزمان عصر انھدام -١٢

Page 35: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٥

نوی می باش�ند ک�ھ ی و مععارفان اسالمی بانیان و پیام آوران آخرالزمان ھستند ھمانطور کھ بنیانگزاران شطح دین -١٣ .قرار دارد و پس از امامان ھم کسانی چون بایزید بسطامی و حالج و شمس (ع)علیو ائمھ اطھار در رأس آنھا

ش�ده اس�ت ف�رود خداون�د در آس�مان دنیاس�ت . ای�ن ش�طح از ذات طبیع�ت آغ�ازمنشأ ذاتی شطح ھمانا ظھور ح�ق و -١۴

ھمانطور کھ طبیعت آخرالزمانی ھم در حال فوران و سر ریز شدن است . و گ�اه چ�ون در حقیقت شیعیان امامیھ حقیقی شیعیان شطاح ھستند کھ حضور خداوند را در خ�ود گ�زارش م�ی کنن�د -١۵

رترند یعنی هللا اکبرند . بایزید می گویند کھ از خدا ب سرازیر است و بسوی مردم می رود . ز وجود عارفیسر رفتن وجود بھ لحاظی ھمان کرامت است کھ ا -١۶

لمثل ح�الج ب�ا ا آئی می کشاند . فی –کرامت کالمی ھمان شطح است چرا کھ شنونده را در ذاتش بھ بیداری و خود -١٧ یت داشتھ کھ مجموع عالمان و عارفان توأمان ھم نداشتھ اند . اثری در بیداری قدسی بشر» اناالحق« ره خداون�د چن�ان در واقع خداوند را بھ نزدیکترین حد م�ردم رس�انیده اس�ت و درب�ا» من خدایم « کسی کھ می گوید -١٨

. کھ با عمری عبادات خود نکرده است اندیشھ می کند ان مردمان را ت عارفان ھمانا دعوی حق و الوھیت نمودن است کھ جپس بزرگترین و برترین و ماندگارترین کرام -١٩

مشتاق حق ساختھ است کھ ھزار معجزه ھم چنین قدرت معنوی نمی تواند داشت . کام�ل کنن�ده آن برتری انسان نسبت بھ خداوند برترین شطح و کرامتی است کھ بانی آن بایزید بسطامی می باش�د و -٢٠

م . ین�ی ک�رده اا تبیین عرفانی و عقالنی و قرآنی نموده ام . یعنی این شطح را تب�دیل ب�ھ معرف�ت دبنده ام کھ این حقیقت رت ک�ھ منب�ع کھ این برتری انسان نسبت بھ خدا در حقیقت تحقق معنوی و عقالنی بسم هللا ال�رحمن ال�رحیم و هللا اکب�ر اس�

ھ ب�رحمت مطلق�ھ و ک�رم و عش�ق الھ�ی را نس�بت انسانی آن محمد مصطفی می باشد . و جز بواسطھ این معنا نمی توانورت در انسان تعریف و تعقل نمود . بواسطھ چنین عشقی است کھ انسان در قیامت کبرا بھ اراده خود خویشتن را با ص�

آتش دوزخ سرنگون می سازد . انس�ان خ ب�رایفقط بر اساس ای�ن برت�ری انس�ان نس�بت ب�ھ خداون�د اس�ت ک�ھ ع�دالت الھ�ی و حس�اب و کت�اب و دوز -٢١

راده امعقول و مقبول می آید . زیرا فقط در اینصورت است کھ انس�ان حاض�ر اس�ت ک�ھ اراده الھ�ی را درب�اره خ�ودش ب�ھ .خودش محقق کند و دوزخ را بپذیرد تا اندکی پاسخگوی عشق خدا نسبت بخود باشد و خدا را در عشقش یاری دھد

الھی ھستم . ان در نزد خدا مفھوم نمی آید . پس بنده ایدئولوگ عشقعشق الھی جز از طریق حقیقت برتری انس -٢٢

اثب�ات وبانی عشق الھی محمد اس�ت و حج�تش عل�ی اس�ت و جم�الش فاطم�ھ اس�ت . اع�الن کنن�ده اش بایزی�د اس�ت -٢٣

کننده اش بنده ام . ی بنده از خ�دای ند . درست است ولمی گویند این درست و اخالقی نیست کھ آدم از خودش اینقدر تعریف و تمجید ک -٢۴

ن تھ ام . ای�خود و از پیام آور و امام خود تعریف و تمجید کرده ام و برای تحقق این امر چاره ای جز معرفی خودم نداش� بھ مثابھ شاقھ ترین وظیفھ دینی من است کھ اوج ایثار من در حق مردمان است .

از وند بسیار مھرب�انترم کھ : ای مردمان ، ای مسلمانان ، ای انسان ، خدادر حقیقت بنده اثبات کرده و فریاد زده ا -٢۵

اکبر ! آنی است کھ تاکنون پنداشتھ اید . یعنی خدا برتر است از اوئی کھ شما می پرستید . و این یعنی تحقق هللا ع�ارف ج�ز فن�ای اینس�ت ک�ھ انسان برتر از خدا نیست بلکھ این خداست کھ انسان را برتر از خود قرار داده اس�ت . -٢۶

خودش راه دیگری برای تشکر از او نمی یابد و این فنا عین حیا است . ل�ق انس�ان پی�دایش خبنده با این تبیین و مکاشفھ ، وحدت وجود را از شرک رھانیده ام . زیرا اگر ھ�دف خداون�د از -٢٧

ھم توحید است و ھم عشق . ھمتای خود باشد عین شرک است . مگر اینکھ برتر از خود باشد . این پس در حقیقت توحیدی جز عشق و عشقی جز برتر نھادن انسان از خداوند ، ممکن نیست . -٢٨

Page 36: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٦

تبی�ین و اثب�ات پس بنده ھم توحید ھم عشق و ھم وحدت وجود و ھم هللا اکبر و ھ�م ع�دالت را ب�ھ لح�اظ عق�ل و عل�م -٢٩ معرفت دینی است . نموده ام . و این برای نخستین بار در تاریخ

. زی�را فق�ط فقط زین پس می توان از وحدت وجود بھ لح�اظ عق�ل دین�ی و معرف�ت قرآن�ی ب�ا ص�دای بلن�د دف�اع نم�ود -٣٠

ل�ق بدین طریق می توان جبر وجود آدمی را بھ عشق الھی تأویل کرد . یعن�ی جب�ر وج�ود را شکس�ت و م�ذھب اختی�ار مط ش برس�اند .لزمان با عشقی کمتر از این نمی تواند خ�ود را نج�ات دھ�د و ب�ھ خ�دایانسان را بنا نھاد . انسان مفلوک آخرا

س این عشق ، ناجی آخرالزمان است ، امام زمان است . امام زمان چون ظھور کند مظھر تحق�ق چن�ین عش�قی اس�ت . پ� وت !بنده در واقع امام زمان را معرفی کردم . زیرا امام شطح خداوند است . شطح الھوت است : ھاھ

نم�از را ب�ھ ! و م�ن ای�نو و مالئ�ک ب�ر ش�ما نم�از م�ی گزارن�د: ات کھ خود در کتابش فرموده است ک�ھمگر نھ اینس -٣١

رعینھ در معراج روحانی دی�دم ک�ھ ب�ر بن�ده واق�ع ش�د و آن ورود حض�رت ح�ق ب�ود ب�ر ت�ن و ج�انم ب�ھ جم�ال ن�وری و ن�و ور شدم تا این عشق را برای مردمان گزارش کنم . . و از آنجا بود کھ این عشق را درک نمودم و مأمجمال

م اینک م�ن ب�ود خود من .آری او بر این بنده وارد شد و در من فنا گشت و اندکی بعد بر من آشکار شد بھ صورت -٣٢

. اینست عشق خدا بھ بنده اش . و او نبود نھ�م ن�ھ آقعی و وجودی و شھودی اس�ت پس این یک ادعای فلسفی و رومانتیک و اومانیستی نیست یک ادعای وا -٣٣

. در خ��واب ک��ھ در اوج بی��داری و ھوش��یاری . آنھ��م ن��ھ ب��ر بن��ده ای ق��دیس ک��ھ بن��ده ای ک��افر و گنھک��ار و غ��رق معص��یتب�ا و .اینست عشق خدا بھ بنده اش . آیا چنین خدائی قابل پرستش نیست ؟ خدائی جز این قابل پرستش عاشقانھ نیس�ت

داوند را عاشقانھ پرستید . آیا نھ اینست ؟!عشقی چنین می توان خ

Page 37: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٧

فصل پنجم

شطح توحید

Page 38: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٨

بسم اهللا الموجود

خس�تین ای�ده ای ک�ھخداوند خالق تنھا ایده ای است کھ بشر از آغاز تاریخ تا بھ امروز از آن رھائی نداشتھ اس�ت و ن -١ن درب�اره اش اندیش�یده اس�ت و ای�ن اندیش�ھ در سراس�ر ت�اریخ لحظ�ھ ای متوق�ف نش�ده اس�ت . و حت�ی ک�افرتریذھن بشر

س�تین اص�وال نخ آدمھا ھم از این ایده رھائی ندارند و با آن در جنگند تا آنرا از ذھن خ�ود پ�اک کنن�د ول�ی نم�ی توانن�د . وش�ر بان چنین اس�ت . پ�س خ�دا ی�ک ای�ده ذات�ی و جب�ری در تفکر جدی بشر ، درباره خدا بوده است ھمانطور کھ در کودک

دا است و یک ایده فلسفی یا آموزشی و وراثتی و عمدی و مص�لحتی نیس�ت بلک�ھ فطرت�ی اس�ت و ب�انی آنھ�م پی�امبران خ� نبوده اند زیرا در مناطقی از زمین کھ پیامبری ظھور نکرده ایده خدا وجود داشتھ است .

ت�ب و کتیب�ھ ھ�ا دارایاندازه ایده خدا در طول تاریخ کتاب نوشتھ نشده است و قدیمی ت�رین ک درباره ھیچ ایده ای بھ -٢

ایده و نام خداست . ن س�ال اندیش�ھ در و با این حال ھیچ ایده ای ھمچون ایده خدا در نزد بشر دچار تردید و تزلزل نیست و پس از ھزارا -٣

وجود خدا را بھ یقین ثابت کند پدید نیامده است . باب این ایده ھنوز ھم منطق یا علمی کھ بتواند ه ار بح�ران اس�ت و گ�ادارد و نھ راه فرار دارد و این ایده حتی در نزد حکیمان بزرگ ھم دچ نھ قراربا ایده خدا آدمی -۴

آنان را تا سر حد انکار و کفر برده است ولی در غایت کفر ھم اتفاقا شدیدتر دچارش ھستند . د کن�تر او را نف�ی مید و ھر چھ کھ بیشر چھ کھ بیشتر خداوند را در خود اثبات می کند کمتر با او قرار می یابآدمی ھ -۵

شدیدتر بھ او مبتالست . ی از او رھ�ائی اخداوند دیالکتیکی ترین ایده در نزد بشر اس�ت . یعن�ی مؤمن�ان نس�بت ب�ھ او غافلن�د و ک�افران لحظ�ھ -۶

ندارند . ده و ک��وس فک�ران از ب�س ک�ھ درب�اره خ�دا اندیش�یده ان��د دچ�ار مالیخولی�ا ش�ده و خ�ود احس�اس خ�دائی ک�ربرخ�ی از مت -٧

اناالحق زده و جان خود را در این ادعا از دست داده اند . اندیشھ درباره ھر چیزی موجب نزدیکی انسان بھ آن چیز می شود از جملھ اندیشھ درباره خداوند . -٨ ھرح�ال بی�دار ک�رده ان�د . اندیشیده اند باالخره او را دیدار کرده اند و یا پنداشتھ ان�د ک�ھ د باره خدااز بس در برخی ھم -٩

جمالی را دیده اند کھ او را خدا نامیده اند . د تھ و حی�ات معم�ول خ�وو آنھائی ھم کھ او را دیدار کرده اند نھ تنھا آرام و قراری نیافتھ کھ سرگردان و آواره گش� -١٠

ش�وم و موج�ودیو از دست داده اند و لذا برای مردمان چنین ب�اوری ب�ھ ارمغ�ان آورده ان�د ک�ھ بھرح�ال خ�دا ای�ده را ھم خطرناک است و بھتر است درباره اش کمتر فکر کنند و از او فاصلھ بگیرند .

لھ بگیرن�د و فاص� خود خدا ھم در کتابھای آسمانی ب�ھ م�ردم توص�یھ ک�رده اس�ت ک�ھ درب�اره اش فک�ر نکنن�د و از او -١١

بترسند و بجای این کار از پیامبرانش اطاعت کنند . و بترسند خودش�ان و اما انگشت شماری از انسانھا کھ نتوانستھ از فکر خدا فاصلھ بگیرند و درباره اش نیندیشند -١٢

م�ورد آزار ون مط�رود گش�تھ باالخره پیامبر یا قدیس و عارفی شده اند و گاه او را دیده ان�د و بدینگون�ھ در می�ان مردم�ا فراوان قرار گرفتھ اند و آسایش و آرامش و سعادت زندگی را در این راه باختھ اند .

ی ش�ود ک�ھ ایده خدا در ذھن آدم�ی دال ب�ر حض�ور او در دل و روح اوس�ت وگرن�ھ چگون�ھ آدم�ی مب�تال ب�ھ فک�ری م� -١٣

پس از مدتی دوری از یاد می برد . ھرگز او را ندیده است . آدمی حتی محبوبترین کسان خود را ین کس�ی بنابراین خود خداست کھ کسی را ب�ھ فک�ر و ی�اد خ�ودش م�ی ان�دازد ھم�انطور ک�ھ خ�ودش م�ی گوی�د ھمنش� -١۴

است کھ او را یاد کند . بنابراین کسی کھ دائم بھ خدا می اندیشد یعنی خدا ھم دائم با اوست و در او زندگی می کند . -١۵

Page 39: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٩

نمی آی�د و بلک�ھ براین فکر خدا خود خداست بخصوص آن فکر و یادی کھ فقط در مواقع نماز و یا گرفتاری پدیدبنا -١۶

در ھمھ حال ھست . س�ت ب�ا خداس�ت و آنکھ دائما درد خودشناسی دارد کھ : من کیس�تم از کج�ایم و بھ�ر چیس�تم ، نی�ز ھمنش�ین و ھمزی -١٧

: ھ�ر بھ این درد مبتال کرده است و ای�ن س�خن ش�امل ح�ال ای�ن انسانھاس�ت ک�ھخدا در او مقیم است و ھموست کھ او را کھ خود را شناخت خدا را شناختھ است .

سوس�ھ و معم�ا یعنی خودشناسی راه و رسم زندگی کسی است کھ دائم با خداست و خدا در اوست و از این درد و و -١٨

لحظھ ای جدا نیست زیرا لحظھ ای بی خدا نیست . دا را عارف کسی است کھ درد خودشناسی دارد و او ھمواره با خدا ھمنش�ین اس�ت و خ�دا در دل اوس�ت ت�ا آنک�ھ خ� -١٩

در بیرون از خود دیدار می کند کھ او را عارف واصل گویند . یگ�ری بن�ام دسھ نوع انسان داریم . انسانی کھ خ�دایش در آسمانھاس�ت . انس�انی ک�ھ خ�دایش در وج�ود ی�ک انس�ان -٢٠ ارف یا امام است . و انسانی کھ خدایش در وجود خود اوست . ع انسان بی خدا نداریم و ھرگز ھم چنین انسانی وجود نداشتھ است . -٢١

دل خویشتن ! مقامات و شخصیت ھای انسانی ھم تماما برخاستھ از فاصلھ رابطھ انسان با خداست از آسمان تا -٢٢

داش�تھ ل�ی ب�ھ خ�دا ناص�ال می م بستھ بھ میل خود انسان است . ھمانطور کھ اگر انس�انیو این فاصلھ انسان از خدا ھ -٢٣

رود و گوئی برای او وجود ندارد .باشد خدا ھم بکلی حتی از یادش می م�وش رد من ھم او را فراخود خداوند می فرماید : ھر کھ مرا یاد کند من ھم او را یاد می کنم . ھر کھ مرا از یاد بب -٢۴چش�م و کنم . و ھر کھ مرا دعوت کند دعوتش را اجابت می کنم و ھر کھ مرا در خود بخواھد در او مقیم می ش�وم ومی

ش�ین و گوش و دست و پا و اعضاء و اراده او می شوم . یعنی خود او می شوم و بر جای او ق�رار م�ی گی�رم . یعن�ی جان خلیفھ او می شوم .

ا ب�ھ ھ�یچکس ران رابطھ با آدمھا را بھ خود آنھا مح�ول ک�رده اس�ت . خ�دا خ�ود پس خدا در خدمت آدمھاست و میز -٢۵

تحمیل نمی کند . و با اینحال رزق ھمھ را می دھد چھ او را بخواھند و چھ نخواھند . ا خ�دا البت�ھ ب�برخی از آدمھا ھم دعوی عشق و دوس�تی ب�ا خ�دا را م�ی کنن�د و او ھ�م اجاب�ت م�ی کن�د . ول�ی دوس�تی -٢۶

دا بس صعب و گرانقدر و پرمسئولیت است مثل دوستی یک گدا با پادشاه ک�ھ موج�ب بخ�ل و ع�داوت م�ردم ب�ا آن گ�کاری می شود .

د و ش�بیھ او می خواھد با کسی دوس�تی و ھمنش�ینی کن�د بایس�تی چ�ون او ش�ود و ب�ا اخ�الق او بس�ازکھ آدمی وقتی -٢٧

عیفترین ض�ھی را ھم پذیرا شود . و در حالیکھ بنده ای ض�عیف و گردد و ھمھ جا با او ھمراه باشد و مسئولیت این ھمرا بنده اوست بایستی چون او بی نیاز زندگی کند در اوج نیاز .

متح�ان ک�ردن ادوستی با خدا ھمکاری و یاری با اوست . کار خ�دا چیس�ت ؟ رزق دادن ب�ھ م�ردم ، اخط�ار نم�ودن و -٢٨

ردم بت کردن بھ مردم ، قھر و غضب نمودن با م�ردم ، س�خن گف�تن ب�ا م�مردم ، اجر و عذاب نمودن مردم ، رحمت و محھر کھ مرا درباره آخرت و قیامت و عدالت . و نیز ھدایت مردم و شفاعت مردم و ... . ھمانطور کھ خود او می فرماید :

یاری کند او را یاری می کنم . ا دارند بھ او رجوعمی سازد تا مردم ھر کاری کھ با خد خدا با ھر کھ دوستی کند او را جانشین خود در میان مردم -٢٩

گ�اه وبجنگ�د و ب�ا دوس�تانش دوس�تی نمای�د . شکنند . و حتی جنگ کافران را ھم پاسخگو باشد و بج�ای خ�دا ب�ا دش�منان بایستی بھ جای خدا کشتھ شود بدست دشمنانش !

ب�ان خ�ود ب�ھ م�ردم زخ�ود خ�دا ش�ود و خ�دا را از و یکی از ھمکاریھ�ای انس�ان در دوس�تی ب�ا خ�دا اینس�ت ک�ھ زب�ان -٣٠

معرفی کند و بگوید : من خدا ھستم ! یعنی بھ خدا اج�ازه دھ�د ک�ھ از زب�ان او ب�ا م�ردم مس�تقیم س�خن گوی�د و خ�ودش را معرفی نماید . و این خالصانھ ترین و عاشقانھ ترین نوع دوستی و ھمکاری و یاری با خداست کھ گاه جان آدمی بر س�ر

Page 40: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٠

م�ن از خ�دا برت�رم و :« وس�تی از دس�ت م�ی رود . و ام�ا دوس�تی برت�ر از ای�ن آنس�ت ک�ھ آدم�ی ب�ھ م�ردم بگوی�د ک�ھ این دو این ادای ح�ق نھ�ائی دوس�تی ب�ا خداس�ت . ک�ھ ای�ن .» خداوند مرا برتر از خودش قرار داده است زیرا عاشق من است ن�ده . و ای�ن ح�ق قیام�ت ب�رای دوم�ین ب�ار ھ�م خ�ود ای�ن بحق را در طول تاریخ برای اولین بار بایزید بسطامی ادا ک�رد و

آخرالزمان ره ھزار سالھ عروج و سقوط را برای مؤمنان و کافران مھیا می سازد . است کھ در حھ عرف��ان کم��ال خداشناس��ی و خداپرس��تی در ای��ن س��خن تحق��ق م��ی یاب��د ک��ھ : م��ن از خداون��د برت��رم ! و ای��ن س��رلو -٣١

ایزی��د را نج��ات نم��ی دھ��د . و نخس��تین ب��انی ای��ن عرف��ان ب یکمت��ر از ای��ن انس��ان آخرالزم��ان آخرالزم��ان اس��ت . و عرف��انی آموخت . (ع)بسطامی است کھ این راز را از محضر امام صادق

ه م�ی گی�رد کسی کھ نھ تنھا خدا نیس�ت بلک�ھ ض�عیفترین بن�ده خداس�ت ول�ی مس�ئولیت خ�دا را در می�ان خل�ق برعھ�د -٣٢

برتر است . آیا نھ اینست ! ھذا جنون العاشقی !براستی و حقا از خدا درک و پس م�ی بین�یم ک�ھ ش�طح عش�ق الھ�ی دارای منطق�ی ک�امال س�اده و معق�ول و زمین�ی و بش�ری اس�ت و ب�رای -٣٣

اثبات آن نیازی بھ فلسفھ مالصدرا و فصوص الحکم ابن عربی و حکمت اشراق سھروردی نیست ک�ھ حت�ی اجن�ھ ھ�م در ه اند . فھم آن عاجز ماند

Page 41: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤١

فصل ششم

شطح امامت

Page 42: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٢

بسم اهللا االمام المبین

ردم�ان ج�اری امامان شطاحان دین خدایند . یعنی کسانی ھستند ک�ھ دی�ن از وجودش�ان لبری�ز ش�ده اس�ت و در قل�وب م -١ور حتی جغول اشاعھ دین و ایمان در قلوب مردم می باشند و اینست کھ حکام و لذا حتی در زندان ھم مشگردیده است .

تاب تحمل آنھا را در زندان ھم نداشتھ اند و بھ قتلشان رسانیده اند . س�ت و ب�ھ چ�ھ آیا این شطح و سرریز شدن دین از وجود عارفان واصل و انسانھای کامل ( امامان ) بھ چھ صورتی ا -٢

معنائی ؟ تی اس�ت و ھ ھر چیزی را غ�ایمؤمنان بدانید ک ای:« است کھ (ع)ھمان مصداق سخن معروف و حیرت آور علی این -٣

در .» اسالم را ھم غایتی است پس ش�ما ب�ا ادای حق�وق اس�الم آن�را ب�ھ غای�ت برس�انید و از آنج�ا ب�رای خ�دا خ�روج کنی�د ر است و قابل تأویل . حقیقت این حدیث شطح است یعنی شطح عارفان بر حق این حدیث استوا

آیا خروج از اسالم و الحاق بھ حق چگونھ واقعھ ای است و چھ ظھور و بروزی دارد ؟ -۴ مانان را در دوره حکومت پنج سالھ اش مص�داق خ�روج از اس�الم ب�ود ک�ھ مس�ل (ع)بخش عمده ای از رفتارھای علی -۵

ام ب�ر او را بعن�وان اتھ�» خ�ارجی « و ب�ھ قت�ل رس�انید و ن�ام برآشفت و برعلیھ او متحد ساخت و او را تک و تنھ�ا نم�ود نھاد . کھ این امر درباره امام حسین ھم مشھور است .

!باطنی ریم : اسالم ظاھری و اسالمفرق بین شریعت و امامت درست مثل فرق بین موسی و خضر است در قرآن ک -۶ : ع�دالت واسالم حقیقت و ھدایت است لی اسالم امامت ، و ستو سنت ھا م شریعت ، اسالم مصلحت ھا و عرفاسال -٧

اسالم دنیوی و اسالم اخروی . ش�ریعت ، اسالم شریعت ، اسالم خیر و شر و بھشت و دوزخ اس�ت ول�ی اس�الم امام�ت ، اس�الم توحی�د اس�ت . اس�الم -٨

اسالم فرقانی است و اسالم امامت ، اسالم قرآنی است . کوم�ت ام�ام ھنگ�امی در جامع�ھ و جھ�ان مقبولی�ت م�ی یاب�د و تب�دیل ب�ھ حاکمی�ت م�ی ش�ود و ح بنابراین اسالم امام�ت -٩

دی برقرار می گردد کھ اکثریت جامعھ و بشریت از خی�ر و ش�ر ف�را رفت�ھ و ح�ق پرس�ت گش�تھ باش�د . و ای�ن مس�تلزم رش� عرفانی است کھ مکتب وحدت وجود را تبدیل بھ یک ایدئولوژی جھانی می کند .

س�الم فط�ری و او تاریخی و خبری ( نب�وی ) اس�ت و اس�الم امام�ت ھ�م م شریعت ، اسالم اکتسابی و عاریھ ای اسال -١٠

ده ذاتی و لدنی است لذا بھ عصمت می انجام�د و از وج�ود لبری�ز م�ی ش�ود زی�را ب�ھ سرچش�مھ ( ش�ریعھ ) ذات متص�ل ش� است از طریق معرفت نفس .

ارد و ھم�ان درون�ی دو آسمانی دارد در حالیک�ھ اس�الم امام�ت روی ب�ھ خ�دای اسالم شریعت روی بھ خدای بیرونی -١١

ھمان خود خود انسان است . (ع)خدائی کھ از رگ گردن نزدیکتر است و بقول علی رون�ی را عبادت و سجده بر خدای بیرونی و خدای درون�ی بکل�ی متف�اوت اس�ت . آنک�ھ خ�دای دپس واضح است کھ -١٢

ه اش عین استغراق و فنای در خویشتن است . می پرستد صلوة و سجد ول�ی غیب�ت .امامان صدر اسالم چون اوصیای رسول ھم بودند برای مؤمنان خود اقام�ھ ص�لوة بیرون�ی م�ی کردن�د -١٣

امیده امام عین غیبی شدن و باطنی شدن عبادات است کھ ھمان تقیھ نامیده می شود کھ اصل اول دین در عرصھ غیبت ن شده است .

تان اس�ت و ھم�ھ یعنی علی سجده گاه خداپرس» . ی علی تو خود مسجدی ا«می فرماید کھ (ع)پیامبر اسالم بھ علی -١۴) ان(امام� : خ�دا ج�ز در وج�ود م�اھ�م م�ی فرمای�د ک�ھ (ع). ھمانطور کھ خ�ود عل�یرستان حقیقی بر علی سجده میکنندخداپ

شناختھ و پرستیده نمی شود .

Page 43: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٣

ج�ودش صل استغراق او در خویشتن است و گ�وئی ک�ھ او در خ�ود غ�رق م�ی ش�ود و آب از وشطح وجودی امام حا -١۵وی�ل سر می رود . و این آب حیات است ھمانطور کھ خداون�د ھ�م ع�رش خ�ود را ب�ر آب ق�رار داده اس�ت ک�ھ ای�ن آب در تأ

عارفان ما ھمان امام است . در محب��ت اوس��ت ک��ھ دیگ��ران را عت و معرف��ت وای��ن آب��ی ک��ھ از وج��ود ام��ام س��ر م��ی رود ھم��ان کرام��ت و ش��فا -١۶ گیرد کھ البتھ اشقیاء را بھ عداوت و انکار می کشاند . برمی

دیث مع�راج و بھ بیانی دیگر شطح امام و استغراق او در خویشتن ھمان صلوة خداوند بر امام اس�ت ب�ھ مص�داق ح� -١٧

ج�ود دچ�ار ی ب�ر ش�ما وارد م�ی ش�وند . و ب�ا ای�ن ورود واین آیھ قرآن کھ : خداوند و مالئک بر شما صلوة می کنند . یعن شطح و لبریز شدن و فوران و گاه انفجار نور می گردد و جمال حق را از وجود امام آشکار می سازد .

اسالم امامت ، تحقق وجودی و عملی اسالم شریعت است . -١٨

اس�الم ش�ریعت حی�ات دین�ی و اخالق�ی خ�ود نیازمن�دبی تردید آنانکھ ب�ھ امام�ت و والی�ت وج�ودی نرس�یده ان�د ب�رای -١٩

س�الم ھس�تند وگرن�ھ از ح�داقل انس�انیت ھ�م س�اقط م�ی ش�وند . ول�ی اگ�ر درب�اره اس�الم ش�ریعت دارای معرف�ت نباش�ند ب�ا اامامت در خصومت قرار می گیرن�د ھم�انطور ک�ھ امام�ان و عارف�ان جملگ�ی بواس�طھ حامی�ان ب�ی معرف�ت اس�الم ش�ریعت

ده اند . کشتھ و انکار ش بی�ین تامام یا عارف واصل خود ھمان ش�ریعت اس�ت بمعن�ای سرچش�مھ و آبش�خور حی�ات روح�انی . ش�ریعت نب�وی -٢٠

س�ت اس�الم ای گ�ردد . و ای�ن راز خ�تم نب�وت در احکام و قوانینی است کھ بواسطھ آن حق وجودی امام تص�دیق و فھ�م م�س�ماء و ست و آن امامت و امام است . ھمانطور کھ ھر یک از اچرا کھ خود شریعت بدنیا آمده است و موجودیت یافتھ ا

د . نحقایق آسمانی و الھی در عرصھ کمال ظھور بصورت انسان رخ می نمای . کھ گ�اه ای�ن شطح عرفانی یا شطح امام نماد عشق ورزی متقابل انسان و خداست و سبقت در عشق و ایثار و فنا -٢١

ن ح�الج و یا واقعھ کربال و یا محاکمھ و مثلھ ش�د (ع)ثل واقعھ مصلوب شدن مسیح عشق نمود و تجسم جھانی می یابد م . (ع)و یا زنده سوزی ژاندارک و زنده بگوری قرة العین و یا حاملگی حضرت مریم

خداست . –شطح عرفانی ورای عبودیت است بلکھ بمعنای حقیقی و کامل کلمھ عشق ورزی انسان -٢٢

.خداست –ی فقط و فقط بیان و عالمتی از شطح وجودی و عشق ورزی ھاھوتی انسان شطح ادبی و کالم -٢٣

ت�ی علم�ای دین�ی اگر واقعیت زندگانی شطاحان عرفانی نوشتھ می شد براستی وقایعی غیرقابل فھ�م و ب�اور ب�رای ح -٢۴

رات�ب وره پنھ�ان اس�ت ک�ھ بممی ب�ود و ل�ذا زن�دگانی ای�ن عارف�ان ھمچ�ون بایزی�د بس�طامی در ھال�ھ ای از افس�انھ و اس�ط حیرت آورتر از زندگانی حالج می باشد .

انطور ک��ھ اگ��ر زن��دگانی ای��ن انس��انھای ش��طاح م��ورد مطالع��ھ و تحقی��ق ق��رار گی��رد ھ��ویتی الھ��ی رخ م��ی نمای��د ھم�� -٢۵

بوده است . (ع)ماسینیون در تحقیق زندگانی حالج بھ این نتیجھ رسید کھ حالج رجعت مسیح حس�اب اح غرق در شط خون عشق است کھ برای او مردن و بلکھ قطعھ قطع�ھ ش�دن ی�ک تف�ریح س�الم بعارف شط -٢۶

اب کوفھ.و یارانش در کربال و برای علی در محر (ع)می آید ھمانطور کھ برای حالج چنین بود در بغداد و برای حسین رف�تم و دیگ�ر نگریس�تم و از خ�ود بی�رون ھم�ھ در او نگریس�تند و اثب�ات کردن�د . و م�ن در خ�ود:« حالج می گوی�د -٢٧

آنانک�ھ این وصال جاوید و فنای از خود است . پس زان پس ھر چھ گوید خدا گوی�د ب�ھ زب�ان و ن�ام ح�الج ..» بازنگشتم می خواھند این واقعھ را بواسطھ فلسفھ و کالم بھ اثبات و فھم برسانند یا کافر می شوند یا زندیق .

ق فلس��فھ و روانشناس��ی عش��ق جنس��ی فھ��م نش��ده اس��ت ت��ا چ��ھ رس��د ب��ھ عش��ق روح��انی و عش�� ھن��وز پ��س از قرنھ��ا -٢٨

ھاھوتی . این یعنی عش�ق » . دم هللا کھ ھیچ رازی برمال نکردم بلکھ میان بال و نعمت او فرقی ندیو:« حالج بر دار می گوید -٢٩

کت�ھ نی�ن س�نت ک�افران نی�ز ھس�ت . و اینس�ت ورزی انسان و خدا . تا آنجا کھ دوزخش را بر بھشت ترجیح می دھد . و اا رعنی کس�انی باریکتر ز مو کھ علمای مدرسھ ای را بھ خطا می اندازد کھ عشاق الھی را متھم بھ کفر و الحاد نمایند . ی

کھ مورد عشق خداوند قرار گرفتھ اند .

Page 44: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٤

م خالف�ت ق�رار گی�رد و گ�ر ای�ن بن�ده در مق�ایعنی خدا برتر اس�ت . ح�ال ا» هللا اکبر « بنده در مقام عبودیت می گوید -٣٠ب�ان زتری خداست ک�ھ از شود چھ خواھد گفت ؟ بی تردید خواھد گفت کھ : من برترم ! این ھمان بر ایش با خدا عوضج

ق�ت می شود . پس تمام جھل علمای مدرسھ ای درباره عارفان و شطح عارفانھ اینست کھ مح�وری ت�رین حقی بنده جاریباشد بخل خالفت اللھی انسان را ھیچ درک و بلکھ باور نکرده اند . پس مشکل آنھا پیش از آنکھ جھلقرآنی یعنی مقام

ف�ت د الیق خودشان اس�ت ک�ھ ھمچ�ون ابل�یس مق�ام خالناست و انکار حق . پس کفری را کھ بھ این عارفان نسبت می دھ ی کشند . ی شیطان ھستند کھ خلفای الھی را ماللھی آدم را منکرند . پس دشمنان عارفان ھمانا لشکریان ابلیس و خلفا

Page 45: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٥

فصل هفتم

شطح وجود

Page 46: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٦

بسم الهو

ب�زرگ جھان ھستی ، شطح ذات ھوست . یعنی لبریز ش�دن و ف�وران ذات خداون�د از گ�وھر ع�دم ک�ھ بص�ورت انفج�ار -١ د و بستر کائنات گردید . ازلی خودنمائی کر

رای ب�ذات ھو در عرصھ عدم دمادم در خویش می جوشید و دچار غلیان بود و در عشق بخویش�تن و ظھ�ور خ�ویش -٢

بناگاه دچار شطح شد و سر رفت و خلقت آغاز شد . بغیر خویش غیر و معرفی خویش بود . رصھ اللھیت آغاز شد کھ عرصھ خلقتھو بخود آمده بود و لذا از خود فرا رفت و از خود سر رفت و ع -٣ و ر ص�ورت ھس�تی یعنی ھو ھمان خود بود و هللا ھم بخودآئی بود و آنچھ کھ از ھو سر رفت هللا بود کھ آشکار شد د -۴

. جھان ھمان شطح ھو است . » هللا « پس -۵ ب�ی رن�گ طھ مقابل ھو کھ ذات ثاب�تیعنی شطح ھمان اللھیت است کھ جوشان و متحرک و روان و خالق است در نق -۶

و نشان می باشد و عین عدم است . ک�ی اس�ت . و ای�ن یھ�و قل ھو هللا احد : بگو کھ هللا و پس ھو ھمان چشم هللا است و هللا ظھور ھو است و لذا گفت : -٧

دو اول و آخر امری واحد است و ظاھر و باطن وجودی واحد . باطن هللا . ھو مبدأ هللا است و هللا ھم معاد ھو می باشد . هللا ظاھر ھو است و ھو ھم -٨ در قیامت کبراست کھ جمال ھو یعنی هللا آشکار می شود . ظاھر ھمان شطح است کھ کمالش -٩ ب�ھ دیالکتی�ک هللا است . کل راز دیالکتی�ک نی�ز ھم�ین اس�ت ک�ھ –کل ثنویت جھان ھستی و انسان ھمان ثنویت ھو -١٠

می رسد . عدم –وجود یکدانھ دردانھ است و هللا موجود کثیر کھ از صدف بیرون آمده است . ھو ، وجود مطلق -١١

ھو ، وجود عدم نماست و هللا ھم عدم وجودنماست . پس ھو و هللا یکی است . -١٢

جھان ھستی فوران و سر ریز شده گی ھو می باشد . -١٣

ھو هللا ! ست : خودآ !ا» آ « ھو ، خود است و هللا ھم -١۴

ریم می خوانیم ک�ھ :سر ریز شدن بھ زیر آمدن و نزول است . و لذا هللا نزول ھو می باشد . و اینست کھ در قرآن ک -١۵

ود . او خدائی است کھ در زمین و آسمانھاست . و این نزول ھو است کھ در عرصھ مکان و زمان مبدل بھ هللا می ش رس�د و ت�ا آنجاس�ت ک�ھ در درک اس�فل الس�افلین و ناس�وت جم�ادی ای�ن ن�زول ب�ھ غای�ت م�ی این شطح و سر ری�زی -١۶

ی ش��ود ک�ھ در او ھ��و و هللا یک��ن پ��س ای�ن انس��ان مح��ل ش�طح اللھ��ی میجم�ال واح��ده ھ��و در انس�انی رخ م��ی نمای��د ک�ھ زی�� ص)(بر اس�الممی�ده ان�د و پی�ام! و اینست کھ سوره توحید را سوره ام�ام ی�ا انس�ان کام�ل ناگردد و می گوید: ھو هللا احدمی

را مصداق این سوره نامیده است کھ محل ظھ�ور ھوی�ت اللھ�ی و ص�مدیت و س�رمدیت و مطلقی�ت و ب�ی نی�ازی و (ع)علی بی تائی می گردد کھ محل یگانگی اول و آخر و ظاھر و باطن است .

. خ�دا در م�ل هللا ب�رای خل�ق اس�تمظھ�ر ش�طح کاپس امام یا انسان کامل مظھ�ر ش�طح کام�ل ھ�و اس�ت و ام�ام خ�ود -١٧

. ت و بنده در میان خلق اللھیت استاش ھویت اسبنده

Page 47: شطحیات از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٧

ری�زد و می و مح�دود و می�را و بغای�ت ض�عیف وقتی وجود مطلق و نامحدود و جاوی�د و ب�ی نی�از در موج�ودی نس�بی -١٨ر س�اون�د از وج�ود بن�ده اش ده خدفرود می آید و ق�رار م�ی گی�رد طبع�ا دچ�ار س�ر ری�زی و ش�طح م�ی گ�ردد ک�ھ بزب�ان س�ا

رود و این ھمان کرامت وجودی است کھ بھ خلق می رسد . می �ی ان�ا هللا گف�تن -١٩ خ�دا نم�ودن سلس�لھ بایزی�دھا و بلک�ھ دع�وی برت�ری نس�بت ب�ھبنابراین اناالحق گف�تن ح�الج ھ�ا و ان

مراتب شطح هللا از وجود انسان است . ھ می کنند و بھ میان مردم نمی برند تا م�ردم ھ�م از آنبرخی از اولیای الھی این شطح را -٢٠ بھ�ره گیرن�د و ھ�دایت تقی

د ک�ھ چ�ھ شوند و برخی بھ عشق الھی در رابطھ با مردم پاسخ می دھند و این عشق را بھ مردم ھم تقدیم و ھدیھ می کننه ام ھ م�ن رازی آش�کار نک�ردبسا موجب کشتھ شدنشان می شود . و اینجاست کھ حالج بر سر دار می گوید کھ : بخدا ک�

شق خداون�د بلکھ بالی الھی را برای خود نعمت نمودم و فرقی بین بال و نعمت قائل نشدم . کھ این کمال پاسخگوئی بھ ع است و عشق ورزی انسان بخدایش . و این کمال توحید است کھ دوزخ خلق را بج�ان م�ی خ�رد و جن�ت خ�ود را ب�ر خل�ق

می بخشد . ردم�ان در میخ خرق�انی مری�د بایزی�د بس�طامی م�ی گوی�د : ای ک�اش خداون�د در قیام�ت م�را بج�ای ھم�ھ اینست کھ ش� -٢١

ش�ت دوزخ عذاب کند و ھمھ کافران را بھ جنت برد ک�ھ خواھ�د دی�د ک�ھ ش�کر م�ن در دوزخ بیش�تر از ش�کر ک�افران در بھ است . زیرا با شطح عشق الھی آتش دوزخ را فرو می نشاند .

رف�ان وک عرفانی آن سیر از حق بسوی خلق عرصھ شطح است کھ این سیر محم�دی اس�ت و فق�ط عادر مراحل سل -٢٢

ھ ھ�ر محمدی بھ این وادی کھ کمال عشق عرفانی است وارد می شوند . این ھمان معناست کھ اقبال الھوری می گوی�د ک� عارفی اگر بجای محمد می بود از معراج بازنمی گشت .

عرف�ان وی از عارفان حتی اسالمی بھ مرتبھ عشق محمدی نرسیده ان�د ک�ھ کم�ال عش�ق پس واضح است کھ بسیار -٢٣

است . امامان شیعھ نخستین عارفانی ھستند کھ این وادی از عشق عرفانی را فتح کرده اند . -٢۴

افی و ش�رافقط عشق محمدی است کھ نور عرفان را ب�ھ عام�ھ مردم�ان م�ی رس�اند و م�ابقی عارف�ان دارای مکات�ب -٢۵

عرش نشین ھستند کھ دست عامھ مردم بھ آنھا نمی رسد . و این از کمالشان نیست بلکھ از نقص آنھاست . ان محم�دی و بھ ھمین دلیل از میان عارفان اسالمی پس از امامان ، ھیچکس چون حالج و بایزی�د و ش�مس ، عرف� -٢۶

نور عشق الھی را بھ توده مردم نرسانیده اند . ھس��تم و ه در ای��ن دوران پی��ام آور و حام��ل و ح��امی و م��روج عرف��ان و عش��ق محم��دی ب��رای ت��وده مردم��انو بن��د -٢٧

ایدئولوگ این عرفان بھ زبان عوام . عارفانی کھ بھ مقام شطح اللھی نرسیده اند از دسترس مردم خارجند یعنی محمدی نیستند . -٢٨

ا نخس�تین و ل و جھانی عشق اللھی از وجود آن حض�رت اس�ت و ل�ذظھور جھانی امام زمان نیز بھ مثابھ شطح کام -٢٩

ان شقی ترین دشمن این ظھور ، علمای رسمی دین می باشند کھ حافظان شریعت بی عشق و بی عرفان ھستند و ل�ذا دک� خود را در معرض خطر می یابند و با مظھر عشق و عرفان محمدی بھ نبرد می پردازند و البتھ ھالک می شوند .

اس�ت . و جھان ھستی بھ مثابھ شطح ھو می باشد . و انسان ب�ھ مثاب�ھ ش�طح جھ�ان اس�ت . و هللا ھ�م ش�طح انس�ان -٣٠

امام ھم شطح هللا است . و این سلسلھ مراتب شطح در عالم وجود است .

شطح بیان دیگری از تجلی است : تجلی منطقی ! -٣١

. شطح بیان دیگری از برکت و فزونی ذات است -٣٢

ج��ب ش��طح عن��وان احس��ن المخل��وقین موبش��طح خ��ود خداون��د اس��ت ک��ھ در انس��ان » فتب��ارک هللا االحس��ن الخ��القین« -٣٣ت ک�ھ است کھ عین شطح و سر رفتن هللا است در انسان . کھ بیان بشری آن ھمان س�خن مع�روف بایزی�د اس�» هللا اکبر«

می گوید : من از خدا برترم !

ایان پ