نﺎﻓﺮﻋ ﯽﻧﺎﺳر عﻼﻃا هﺎﮕﯾﺎﭘ نﺎﻓﺮﻋ ﯽﻧﺎﺳر عﻼﻃا...

376
ﭘﺎﯾﮕﺎه اﻃﻼع رﺳﺎﻧﯽ ﻋﺮﻓﺎنhttp://www.erfan.ir

Upload: others

Post on 22-Feb-2020

23 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

4 تفسیر حکیم جلد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

1: ، ص4 تفسري حكيم، ج

4تفسري حكيم جلد

2: ، ص4 تفسري حكيم، ج

101 - 100 - 99تفسري آيه

ا إال الفاسقون .لقد أنـزلنا إليك آيات بـينات و ما يكفر

.فريق منـهم بل أكثـرهم ال يـؤمنون أ و كلما عاهدوا عهدا نـبذه

الله وراء ظهورهم كأنـهم ال و لما جاءهم رسول من عند الله مصدق لما معهم نـبذ فريق من الذين أوتوا الكتاب كتاب .يـعلمون

ا جز فاسقان كافر منىو قطعا به سوى تو آياتى .شوند روشن نازل كردمي و به آ

اينان نه فقط عهد (بستند، گروهى از آنان آن را شكستند؟ ) با خدا و رسوالنش(آيا چنني نيست كه هرگاه يهود پيماىن .آورند بلكه بيشرتشان اميان منى) شكنند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كتاىب است كه با آنان است گروهى از آنان كه اى از سوى خدا به سويشان آمد كه تصديقكننده و زماىن كه فرستادهكتاب خدا را پشت سر انداختند و در حقيقت با مهه آياتش به ) با كمال گستاخى(كتاب عطايشان كردمي ) دانش(

.خربند خمالفت برخاستند گوئى از اين كه اين كتاب كالم خداست ىب

:شرح و توضيح

:شود مىاز آيات شريفه مورد توضيح سه مطلب استفاده

.ترك عمل به آيات كتاب از جانب يهود -3. عهدشكىن دائم يهود -2روشن بودن آيات قرآن براى مهگان - 1

روشن بودن آيات قرآن براى مهگان - 1

كند، و به عبارت ديگر قرآن جميد در ضمن آياتى از وجود خودش و از تورات و اجنيل تعبري به نور و روشنائى مى .منايد ى آمساىن و ملكوتى، يعىن حضرت حق از قرآن و تورات و اجنيل به عنوان نور و روشنائى ياد مىها نازلكننده كتاب

3: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.شود نور حقيقىت است كه در پرتو آن مهه چيز قابل ديدن و مهه چيز قابل درك مى

ها از بركت آن اشياء و عناصر ا و چراغه ور در المپ نور چنانچه حسى و مادى باشد مانند نور خورشيد و نور شعله .دهد گردند و انسان به آساىن به وسيله آن اشياء و عناصر را از يكديگر تشخيص و متيز مى قابل رؤيت مى

و چنانچه معنوى باشد مانند نور عقل و نور وحى كه تابشش، حقايق معنوى، و امور هسىت، و مسائل اعتقادى، و سازد، هائى را كه موجب سعادت دنيا و آخرت است براى انسان واضح و روشن مى ت و برنامهاحكام و قوانني و اخالقيا

ام براى آدمى باقى منى ا براى هر منصفى بسيار آسان مى به صورتى كه جاى ا ايتا حجت گذارد، و فهم آ شود، و .شود عقلى و شرعى براى انسان ثابت و كامل مى

»1« :ورا مبينا و أنـزلنا إليكم ن

.اى به سوى هم مهه مشا نازل كردمي گر و واضح كننده و نور روشن

جنيل فيه هدى و نور »2« :و آتـيناه اإل

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.و اجنيل را كه سراسر آن هدايت و نور است به عيسى بن مرمي عطا كردمي

»3« :نورا و هدى للناس قل من أنـزل الكتاب الذي جاء به موسى

.كتاىب را كه موسى آورده چه كسى نازل منوده؟ كتاىب كه براى مردم روشنگر حقايق و سراسر هدايت است

تورات و اجنيل با توجه به اين كه خداى مهربان از هر دو تعبري به نور كرده براى مهه مردم زمان نزولشان تا عصر بعثت و درك بوده،پيامرب اسالم قابل فهم

______________________________ .174نساء -)1(

.46مائده -)2(

.191انعام -)3(

4: ، ص4 تفسري حكيم، ج

انه اين كه ترك عمل به آياتش خباطر عدم فهم آن بوده، هرگز در پيشگاه حق چه در دنيا و چه در و عذر هر كس به .آخرت قابل قبول خنواهد بود

هاى آمساىن پيش از خودش منبع نور و هدايت است، و فهمش با كمك عقل و ابزار ديگرى كه در ند كتابقرآن نيز مانانه غري قابل درك بودنش مى جهت شناخت بكار گرفته شود براى مهگان آسان، و عدم رجوع به آن و عمل به آياتش به

.عذر بدتر از گناه و غري قابل پذيرش در دادگاه اهلى است

يد مسائل اعتقادى، و توحيدى، و احكام مربوط به عبادت، و سياست، و اقتصاد، و خانواده، و حقايق تارخيى و قرآن جماجتماعى، و واقعيات اخالقى و رواىن و امور مربوط به خري و شر، و سعادت و شقاوت، و آنچه كه در رشد و كمال

امى براى كسى باقى نگذاشته كرده، و در اين زمينهانسان، و تأمني خري دنيا و آخرتش نقش دارد به روشىن بيان جاى ا .است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اگر عاملى يهودى و دانشمندى كه در عصر نبوت پيامرب اسالم زمان يهود زمان خود را بر عهده داشت به نقل ابن عباس م و درك باشد، و كتاىب كه براى ما قابل فه: ها و منبع شرف و كرامت گفت به پيامرب اعظم و رسول مكرم و هادى انسان

ره اى، و خدا نشانه آشكار و روشىن بر تو نازل ننموده تا ما از تو پريوى مند شومي براى ما نياورده ما بتوانيم از حقايقش دليل، و كالمى واهى و پوچ از سر عناد و منطق، و سخىن ىب اى ىب گفته »1« كنيم و به اطاعت از دستوراتت بر خيزمي

خالف عقل و فطرتش و ضد بصريت و وجدانش زبان در دهان چرخانيده و رمحت ديگرى شده و جلاجت گفته، و بر .عرض خود را بباد داده است

______________________________ .214، ص 1مؤسسه تاريخ عرىب ج : جممع البيان چ -)1(

5: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ر و فاسق نبوده، بلكه سخن عاملى بوده كه آيات قرآن را درك سواد كاف پايه ابن صوريا و امثال او سخن ىب سخن ىبفهميده، وىل به خاطر حفظ چند روزه رياستش بر قوم يهود، و تداوم داشنت كرده، و حقايق اين كتاب هدايتگر را مى مى

سته، و از تورات سرازير شدن پوىل اندك و متاعى ناچيز به وسيله يهود به كيسه و جيبش به انكار نور و كفر به حق برخازده روى برتافته، و قرآن جميد را كه كتاب هدايت كه در آياتش بيان صفات پيامرب و بشارت بر بعثت آن حضرت موج مى

و روشنگر حقايق است منكر شده و به آن كفر ورزيده، و بدتر از اين كار اين كه سخن و اطوار و منشش سبب ماندن !!شان به اسالم و اميان به قرآن شدگرى، و روى نياوردن يهود در يهودى

و اين مهه جنايت، علتش خروج از مدار انسانيت، و بريون رفنت از گردونه طاعت حق، و فضاى نوراىن، فرمانربدارى از .پروردگار جهان بود

ا إال الفاسقون :و ما يكفر

.عهدشكىن دائم يهود - 2

بند به امور مادى و حريص به دنيا و مال و منال آن، و بنده شهوات گرا، و پاى حساكثر قوم يهود كه در گذشته قومى اند، متايلى در وفاى به عهد و و نسل به نسل تا اين زمان اين حاالت حيواىن و شيطاىن را در خود حفظ كرده. بودند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

با خدا و چه با مردم، خود را به وفاى به پيمان و وفادارى به ميثاق در آنان پاى نگرفته، لذا با هر كس پيماىن ببندند چهدانند، و هر گاه منافع مادى، يا اجتماعى، يا سياسى آنان اقتضا كند گرچه آن منافع صد در صد نامشروع آن ملزم منى

!كنند اعتبار و غري قابل اجرا اعالم مى خيزند، و تعهد خود را ىب باشد به شكسنت پيمان و نقض عهد برمى

6: ، ص4 جتفسري حكيم،

هاى خود را با موسى و پيامربان بعد از او، و هاى خود را با خدا در زمان موسى و پس از موسى، و پيمان آنان متام پيمانپيمان خود را با آيات توارت كه بر نبوت پيامرب اسالم بشارت داشت و متعهد شده بودند با بعثت پيامرب مسلمان شوند،

پروائى شكستند، و امروز هم تا ات رسول خدا با مسلمانان بستند با كمال گستاخى و ىبهائى كه تا زمان حي و پيمانادى يا ملىت يا اش از رسانه اين تفسري در مدت عمر اجتماعى جائى كه نويسنده هاى خربى شنيده هر پيماىن را با هر

.مملكىت بستند فقط خباطر منافع نامشروعشان شكستند

عهد و پيماىن در كره زمني نبوده كه : كند كه ابن جريح گفته نقل مى نـبذه فريق منـهم در توضيحابن جرير از ابن جريح بندند و فردا آن يهود متعهد به آن شوند مگر اين كه شكستند، آنان قومى هستند كه امروز با طرف مقابل خود عهد مى

»1« .ندخيز عهد را پشت سر انداخته و به نقض و شكسنت آن برمى

در آيه شريفه ال يـؤمنون با توجه به اين كه فعل مضارع أكثـرهم ال يـؤمنون و مجله أ و كلما عاهدوا عهدا نـبذه از مجلهن شكىن اكثر يهود اخالق دائمى است، و پيمان شكنا شود كه اخالق شيطاىن پيمان داللت بر استمرار دارد استفاده مى

كند، به اين خاطر مهه اين قوم بناى بازگشت از اين رذيله رواىن را ندارند، و توبه از اين عمل ناروا به قلب آنان خطور منىمسلمانان خبصوص آنان كه رو در روى صهيونيست از اين قوم قرار دارند بايد يقني صد در صد داشته باشند كه اين ملت

كه ببندند وفادار نيستند و بلكه پيمان بستنشان با اقوام ديگر به ويژه با مسلمانان جز شرم به هيچ عهد و پيماىن با هر ىب .خدعه و فريب و مكر و حيله چيزى نيست

______________________________ .232، ص 1الدر املنثور ج -)1(

7: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ترك عمل به آيات كتاب خدا - 3

علماى يهود بر اساس آيات تورات، توراتى كه بفرموده حضرت حق نور و هدايت است، تا پيش از بعثت پيامرب اسالم، داشتند و صفات و مشخصات و دادند، و بشارت بر رسالتش را اعالم مى قوم خود را به آمدن آن حضرت خرب مى

كه خورشيد رسالت او از افق فرمان حق طلوع كرد، از آيات منودند، وىل زماىن هاى او را روشن و آشكار بيان مى گى ويژهتورات كه مورد تصديق قوىل و عملى پيامرب اسالم بود روى برتافتند، به صورتى كه گويا توراتى نازل نشده، و چنني كتاىب

!!ابدا وجود نداشته

كند، كه زماىن ا و هوس با انسان چه مىراسىت منيت و خودپرسىت، و دنياخواهى و غرور، و عناد و جلاج، و آلودگى به هو گويند، و عاشقانه هايش سخن مى دهند، و از او و نشانه با مهه وجود بر اساس آيات تورات به آمدن پيامرب بشارت مى

خيزند، و آنچنان كتاب اهللا يعىن كنند، و پس از ظهور پيامرب به انكار او برمى براى شناساندن او به قوم يهود تبليغ مىم گريند كه انگار اين كتاب ورات و اجنيل و قرآن را نديده مىت ها از اصل وجود نداشته و از طرف حق نازل نشده، آ

.كتىب كه آياتش براى مهگان روشن و آشكار بوده است

انكار جاهل و ترك عمل نادان به كتاب خدا جاى تعجب ندارد، تعجب از كساىن است كه خدا در آيه مورد شرح و !!ح آنان را آگاهان به كتاب اهللا دانسته و به عنوان عامل و دانشمند از آنان ياد كرده استتوضي

هاى اينان با اين كردار ناپسندشان سد و مانع راه ديگران از ورودشان به اسالم شدند، و گناه كفر قوم زمانشان و نسلم بعد را كه به آئني حتريف شده يهوديت باقى ماندند به گردن گرفتند ، و در برابر متاع اندك دنيا و ثروت ناچيز آن كه آ

كردند آخرت خود را فروخته و عذاب جاودان و آتش مهيشگى را براى از راه مكر و حيله از كيسه قوم خود غارت مى پشت سر. خود خريدند

8: ، ص4 تفسري حكيم، ج

زندگى از آن منبع خري و سعادت است، در انداخنت كتاب خدا كه كنايه از ترك عمل به آن، و خاىل نگاه داشنتحقيقت جدا شدن از توحيد، و كفر به قيامت و انكار و فرشتگان و تكذيب رسالت، و تعطيل احكام، و دور ماندن از

احكام و اخالق و حقايق مسلم اعتقادى و باطىن است، و از دست دادن اين مهه مايه فضيلت، و زمينه كرامت، و م به حرام سرمايه خوشبخىت در دنيا و آخرت در برابر حفظ رياست پوشاىل، و به دست آوردن اندكى از مال دنيا آ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كارى جاهالنه، عملى شيطاىن، و حركىت ضد انسانيت، و آتش زدن به خرمن آدميت، و ختريب دنيا و آخرت و گناهى .استها، و اشتباهى غري قابل جربان عظيم و معصيىت كبري و خطائى به سنگيىن كوه

دانشمندان و علماى يهود كه از دانش و علم خود جز كسب درآمد مادى نظرى نداشتند، و علم خود را عالوه بر اين كه در هدايت قوم خود بكار نگرفتند، بلكه علم خويش را سبب حجاب و مانع ميان قوم يهود و نبوت پيامرب قرار دادند،

اده، و در چاه كفر و فسق و تكذيب و كتمان حق كه روزنهدانششان را فاسد، و خود را در اختيار هواى ن اى به فس .سوى عذاب ابد دارد سرنگون منودند

9: ، ص4 تفسري حكيم، ج

103 -102تفسري آيه

ا يـعلمون الناس السحر و ما أنزل ملك سليمان و ما كفر سليمان و لكن الشياطني كفرو و اتـبـعوا ما تـتـلوا الشياطني علىا حنن فتـنة فال تك فر فـيتـعلمون منـهما ما يـفرقون به على الملكني ببابل هاروت و ماروت و ما يـعلمان من أحد حىت يـقوال إمن

فعهم و لقد بـني المرء و زوجه علموا لمن اشرتاه ما و ما هم بضارين به من أحد إال بإذن الله و يـتـعلمون ما يضرهم و ال يـنـ .له يف اآلخرة من خالق و لبئس ما شروا به أنـفسهم لو كانوا يـعلمون

.و أنـهم آمنوا و اتـقوا لمثوبة من عند الله خيـر لو كانوا يـعلمون و ل

سليمان دست به «خواندند پريوى كردند، و و يهود از آنچه شياطني در زمان پادشاهى سليمان از دانش سحر بر مردم مى .آموختند كافر شدند شياطني كه به مردم سحر مىسليمان كافر نشد وىل آن » سحر نيالود تا كافر گردد

هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد پريوى كردند، و حال آن كه آن دو فرشته به هيچ و نيز يهود از آنچه بر دو فرشتهردن گفتند ما فقط مايه آزمايشيم و دانش سحر را براى مبارزه با ساحران و باطل ك آموختند مگر آن كه مى كس سحر منى

آموزمي پس با بكار گرفتنش در مواردى كه ممنوع و حرام است كافر مشو، وىل آنان از آن دو فرشته سحرشان به تو مىانداختند، در حاىل كه آنان به وسيله سحر جز به اذن آموختند كه با آن ميان مرد و مهسرش جدائى مى مطالىب از سحر مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رسانيد و سودى به آموختند كه به آنان آسيب مى د و مهواره چيزى را مىخدا قدرت آسيب رسانيدن به كسى را نداشتن ترديد حالشان نداشت، و ىب

10: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ره يهودى مى اى ندارد، و يقينا بد چيزى است آنچه دانستند كه هر كس خريدار سحر باشد در آخرت هيچ نصيب و آوردند و از داشتند و اگر آنان از روى حقيقت اميان مى روش زيانبار آگاهى مىخود را به آن فروختند اگر به اين خريد و ف

رت بود اگر به اين حقيقت كردند، و تقوا را سر لوحه زندگى خويش قرار مى سحر و جادوى زيانبار پرهيز مى دادند .داشتند معرفت مى

شرح و توضيح

. شياطني و تعليم سحر -2سليمان پيامرب -1شود عبارت است از مسائل و مطالىب كه از دو آيه مورد حبث استفاده مى. حرمت انتخاب سحر به عنوان شغل -6. دانش مايه آزمايش است -5. آموزش سحر براى ابطال سحر -4سحر - 3 .تقوا -10. اميان -9. باز بودن راه توبه بر ساحر -8. عاقبت ساحر - 7

سليمان پيامرب

از پيامربان اهلى و انسان واالئى است كه عالوه بر سلطنت معنوى و مقام با عظمت فرزند حضرت داود) ع(سليمان ره داشت .نبوت، از حكومت و پادشاهى ظاهرى هم نصيب و

آن بزرگوار از قدرتى كه در پادشاهى و حكومت داشت به نفع متام مردم زير جمموعه حكومتش استفاه كرد، و مهه را در بركت عدالت و رمحت و مهرباىن سرياب منود، و شرييىن شربت حكومت بر اساس حق و حد ظرفيتشان از چشمه با

.عدل، و بر پايه قوانني اهلى را به متام مردم مملكتش چشانيد

او بر اساس آيات قرآن جميد كه در هر يك جايگاه خاص خودش شرح و توضيح داده خواهد شد، در فضاى ملكوتى اد بهب »1« گريندگى و اخذ وحى بود،

______________________________ .163نساء -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

11: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و شياطني نريومند براى او غواصى و ساختمان »1« اراده حق با قدرت جاجبا كردنش در اختيار آن حضرت قرار داشت،رندگان را به او آموخته و منطق پ »3« از جانب حضرت حق دانش ويژه به او عطا شده بود، »2« كردند، سازى مى

»4« .بودند

)ع(سليمان از ديدگاه حضرت صادق

.كنند كه دانستنش خاىل از فايده نيست داستاىن عربت آموز را در رابطه با سليمان نقل مى) ع(حضرت صادق

خواست سليمان را به جانشيىن خود انتخاب كند، هنگامى كه اين حقيقت را به داود به فرمان حضرت حق، مىخواهد جواىن نو رسيده را به مى: اسرائيل خرب داد، آنان نسبت به اين مسئله به فرياد و جنجال برخاستند، و گفتند بىن

!تر از او وجود دارد؟ تر و مسن جانشيىن خود انتخاب كند در حاىل كه ميان ما بزرگ

ه مسئله جانشيىن به من رسيده، عصاهايتان را اسرائيل را خواست و فرمود گفتار و جنجال مشا نسبت ب هاى بىن داود قبيله .به من ارائه كنيد، هر عصائى كه مثر داد صاحبش جانشيىن پس از من است

الزم است هر كدام از مشا نامش را بر عصايش بنويسد مهه نامشان را بر : قبائل به اين پيشنهاد رضايت دادند، داود گفتاى جاى اليكه نامش را بر آن نوشته بود حاضر كرد، مهه را در خانهعصايشان نوشتند، سليمان هم عصايش را در ح

دادند و درش را بستند و رؤساى قبائل به حفاظت از خانه مهت گماشتند،

______________________________ .81انبيا -)1(

.82انبيا -)2(

.16 -15منل -)3(

.16 -15منل -)4(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

12: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و داود مناز را با آنان خواند پيش آمد و در خانه را باز كرد و عصاى مهه را بريون آورد در حاىل كه چون صبح شدعصاى سليمان به ميوه نشسته بود، پس مهه قبائل به جانشيىن سليمان از داود تسليم شدند، آنگاه داود سليمان را در

فرزندم چه چيزى از هر چيزى سردتر و : پس به او گفت اسرائيل نسبت، به عقل و فهم و دانشش امتحان كرد، حضور بىن؟ سليمان پاسخ داد گذشت و عفو خدا از مردم، و »آن سردى و خنكى كه با طبع آدمى مالئم است«تر است؟ خنك

عشق و حمبت كه نسيم اهلى در وجود : تر است؟ گفت گذشت و عفو مردم از يكديگر، پرسيد پسرم چه چيزى شرييناسرائيل برد و اود در حاىل كه تبسم منود در رابطه با مسئله جانشيىن آرام گرفت و سليمان را ميان بىنبندگان اوست د

»1« .اين است جانشيىن من در ميان مشا پس از من: گفت

:فرمايد درباره مهمان نوازى سليمان و كرم و سخايش مى) ع(حضرت صادق

»2« »:له اخلشكار، و ياكل هو الشعري غري منخولكان سليمان يطعم اضيافه اللحم باحلوارى و عيا«

رتين نان كه از آرد سپيد چند بار الك شده بود پذيرائى مى كرد، در حاىل سليمان مهواره مهمانانش را با گوشت مهراه با ره منودند، و خود از آرد جوى كه الك نكرده بودند اش از ناىن كه آردش الك نشده بود استفاده مى كه خانواده

.گرفت مى

مكتوىب از آمسان ممهور به مهرى از طال كه در آن سيزده مسئله بود به داود نازل شده و به او وحى : كند ثعلىب روايت مىا خرب داد پس او جانشني پس از توست، داود هفتاد شد در رابطه با اين مكتوب از فرزندت سليمان بپرس، چنانچه از آ

را خواست و سليمان را برابر آنان نشانيد ورهرب مذهىب و هفتاد عامل

______________________________ .27، ص 6حبار چاپ دارالتعارف ج -)1(

.263ج 142دعوات الراوندى -)2(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

13: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ترين اشياء و نيكوترين ترين اشياء و وحشتناك ترين اشياء، و دورترين اشياء و مأنوس فرزندم مرا خرب ده از نزديك: گفتترين اشياء و كمرتين اشياء و بيشرتين اشياء و دو حقيقت برپا چيست و دو حقيقت در رفت و آمد كدام اشياء و زشت

دهد بر ديگر كار خدا را سپاس آن كارى كه وقىت انسان اجنام مى است و دو چيز خشمگني بر يكديگر كدام است، ونشيند كدام است؟ شود و بر ديگر كار به مذمت و سرزنش مى گويد چيست، و آن كارى كه انسان مرتكب مى مى

ترين اشياء آخرت است، و دورترين اشياء مقدار عمرى است كه از دنيا از دستت رفته، و نزديك: سليمان پاسخ گفتترين اشياء جسد بدون روح است، و زيباترين اشياء ترين اشيا جسدى است كه روح ناطق در آن است، و وحشتناك مأنوس

ترين اشياء كفر پس از اميان است، و كمرتين اشياء يقني و بيشرتين اشياء شك است، دو اميان بعد از كفر است، و زشتو آمد شب و روز است، دو دمشن يكديگر مرگ و حيات است، حقيقت برپا آمسان و زمني است، دو حقيقت در رفت

گويد بردبارى بر ضد خشم است، و كارى كه انسان مرتكب دهد و ديگر كار را سپاس مى و كارى كه انسان اجنام مى »1« .كند دمشىن بر اساس غضب است شود و ديگر كار را سرزنش مى مى

:روايت شده) ع(از حضرت موسى بن جعفر

ث اهللا نبيا قط اال عاقال، و بعض النبيني ارجح من بعض و ما استخلف داود سليمان حىت اخترب عقله، و استخلف ما بع« »2« »:داود سليمان و هو ابن ثالثة عشر سنته و مكث ىف ملكه اربعني سنة

______________________________ الس -)1( .258 -257عرائس ا

.193حماسن -)2(

14: ، ص4 ، جتفسري حكيم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى اى از پيامربان بر عده خدا هرگز پيامربى را معبوث به رسالت نكرد مگر اين كه آن پيامرب عاقل و خردمند بود و عدهديگر برترى دارند، و داود سليمان را به جانشيىن خود انتخاب نكرد مگر اين كه عقلش را آزمايش منود، و هنگامى كه او

.ز سيزده سال نداشترا جانشني خود منود بيش ا

.داستاىن شگفت در رابطه با سلميان

كند اگر اتفاق افتاده باشد براى مهه مردم در اين داستان كه راوندى دانشمند بزرگ شيعه در كتاب دعوات نقل مىرتين گريد رسد و ختلفى در آن صورت منى اطمينان به رزق حالل كه به وسيله حق از طريق كوشش مثبت به انسان مى

:درس و عربت و پند و موعظه است

اى افتاد كه دانه گندمى را با خود به جانب دريا ميربد، سليمان سليمان كنار ساحل دريا نشسته بود، چشمش به مورچهاى سر از آب بريون كرد و دهان گشود، مورچه به دهان قورباغه چشم از او برنداشت تا به آب رسيد، ناگهان قورباغه

ورباغه شناكنان به داخل دريا رفت، در حاىل كه زماىن طوالىن بر اين داستان گذشت و سليمان در اين مسئله با رفت و ق !شگفىت در انديشه بود

پس از گذشت زمان معني قورباغه از آب بريون آمد و دهان باز كرد و مورچه از دهانش خارج شد و دانه گندم با او .نبود

اى پيامرب خدا در قعر دريائى كه : ز حال و وضع و اين كه كجا بود پرسيد؟ مورچه گفتسليمان مورچه را خواست و اى است و در آن كرم كورى قرار دارد، خدا او را در آجنا آفريده و او قدرت بريون آمدن از آن را مى بيىن سنگى ميان

اش را براى او ميربم البته پروردگار اين وزىبراى طلب معاش ندارد، مرا حضرت حق كارگزار روزى او قرار داده است و من ر رسد قورباغه را مأمور محل من قرار داده و آىب كه در دهان اوست زياىن به حال من ندارد، چون قورباغه به سنگ مى

شوم، پس از گذارد و من وارد آن مى دهانش را به روزنه سنگ مى

15: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.آورد شوم و او مرا از دريا بريون مى نيدم از روزنه بريون آمده وارد دهان قورباغه مىاين كه روزى او را به او رسا

:گويد آرى مى: اى؟ مورچه گفت آيا از آن كرم كور تسبيحى شنيده: سليمان به مورچه گفت

»:يا من ال ينساىن ىف جوف هذه الصخره حتت هذه اللجة برزقك ال تنس عبادك املؤمنني برمحتك«

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كىن، برمحتت اى مهربان كه مرا در دل اين سنگ زير اين درياى عميق نسبت به رزق و روزى ات فراموش منى اى خدائى »1« .خدا بندگان مؤمنت را فراموش مكن

داستاىن ديگر

شوى كه دارى و مانع مى گويد براى چه علىت خود را از من باز مى اش مى سليمان گنجشك نرى را ديد به ماده: نقل شدهتع من از تو معطل مباند، من كسى هستم كه اگر خبواهم گنبد بارگاه سليمان را به منقارم از جاى بر كنم و به دريا حق مت

تو قدرت بر كارى را كه : سليمان از گفته مورچه خنديد، سپس هر دو را خواست و به گنجشك نر گفت! بيندازم ميتوامنپردازد و خود را نزد او بزرگ گرى مى گاهى در برابر مهسرش به جلوه گفىت دارى؟ پاسخ داد نه اى پيامرب خدا وىل مرد

چرا او را از متتع و : كنند، سليمان به گنجشك ماده گفت گويد سرزنش منى دهد و عاشق را به چيزى كه مى نشان مىعاشق نيست اى پيامرب خدا او: شوى در حاىل كه تو را دوست دارد؟ گنجشك ماده گفت گريى از خود مانع مى ره

كالم گنجشك كه كالم پرمعنائى بود در قلب سليمان اثر گذاشت، ! ورزد مدعى عشق است زيرا به غري من هم عشق مى و به شدت گريست و چهل روز از ميان مردم به خلوت و گوشه پنهان نشست و از حضرت حق درخواست كرد

______________________________ .264، ح 116 -115دعوات راوندى، -)1(

16: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دلش را نسبت به آن ذات مقدس براى جاى گرفنت حمبت كامل او خاىل كند و دىل قرار دهد كه حمبت خدا در آن با »1« .حمبت غري نياميزد

:فرمايد درباره پايان كار سليمان مى) ع(امريمؤمنان

داود، الذى سخر له ملك اجلن و االنس املوت سبيال لكان ذلك سليمان بنو لو ان احدا جيد اىل البقاء سلما، او لدفع «مع النبوة و عظيم الزلفة، فلما استوىف طعمته و استكمل مدته رمته قسى الفناء بنبال املوت و اصبحت الديار منه خالية، و

»2« »:املساكن معطله، ورثها قوم آخرون

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كرد، هر آينه آن شخص يافت، يا براى دفع مرگ وسيله و راهى پيدا مى و اگر احدى به سوى جاويد شدن نردباىن مىداود بود، كه براى او سلطنت و پادشاهى بر جن و انس و نيز منصب پيامربى و بزرگى قرب و منزلت فراهم سليمان بن

تريهاى مرگ او را از پا هاى فنا به اش را كامل كرد، و مدت عمرش را به پايان برد، كمان بود، وىل زماىن كه رزق و روزىا شدند انداختند، شهرها از وجودش خاىل شد، و مسكن !!ها نسبت به او معطل ماند، و قومى ديگر وارث آ

شياطني و تعليم سحر

اصوال لفظ شيطان چنان كه در آيات مربوط به حضرت آدم توضيح داده شد به معناى موجود دور از حق و حقيقت، امناسب، وجودى پليد و خبيث و بدطينت و سرپيچ و نافرمان نسبت به قوانني و دستورات خداست اجنام دهنده كارهاى ن

.چه اين كه اين موجود انسان باشد يا پرى يا حيوان، و يا ديو و عفريت

.شياطني در آيه مورد شرح و توضيح احتمال دارد شياطني انسى و جىن هر دو باشند

______________________________ .95، ص 14حبار، ج -)1(

.182البالغه، خطبه ج -)2(

17: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شد، مردان و زنان و جوانان و اينان با تعليم دادن سحر به مردم يعىن علمى كه عموما به زيان مردم به كار گرفته مىها و خبصوص دين د و افكار و انديشهكردند، و از طرىف به عقاي ها و حىت جامعه را دچار مشكالت گوناگون مى خانواده

شدند و هم ديگران را به عرصه ظلماىن زدند، و از اين راه هم خود دچار گناه بزرگى مى مردم و وحدت جامعه ضربه مى .كشانيدند گناه و معصيت كه عاقبىت جز خوارى دنيا و عذاب آخرت ندارد مى

سحر

ربودن دل، باطل را به صورت حق جلوه دادن، فساد و تباهى آمده سحر در لغت به معناى فريب دادن، جادو كردن، .است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

عمران در اوج خود قرار داشت تا جائى كه ساحران آن زمان قاطعانه به فرعون وعده دادند ما بن اين علم در زمان موسى .در مبارزه با موسى يقينا به پريوزى دست خواهيم يافت

ل رواج دوباره پيدا كرد تا جائى كه به دست شياطني و شاگردانشان به عنوان و در زمان سليمان خبصوص در شهر باب .ابزارى مؤثر بر ضد مردم به كار گرفته شد

:نويسد مرز يا در پايه علم سحر است مى صاحب امليزان درباره علم سحر و علومى كه هم

ا ضابطهت كند بسيار است، بطورى كه منى علومى كه از عجائب و غرائب آثار حبث مى اى كلى دست وان در تقسيم آا شهرت دارد نام مى داد، لذا در اين حبث معروف ا را كه در ميان متخصصني آ :برمي ترين آ

ا علم سيمياست، كه موضوع حبثش مهاهنگ ساخنت و خلط كردن قواى ارادى با قواى خمصوص مادى - 1 يكى از آ ياىب و اش براى دست است، و مثره

18: ، ص4 يم، جتفسري حك

حتصيل قدرت در تصرفات عجيب و غريب در امور طبيعى كه يكى از اقسام آن تصرف در خيال مردم است، كه آن را .تر است تر و صادق نامند، و اين فن از متامى فنون سحر مسلم سحر ديدگان مى

كند، كه مثال اگر اراده عاىل حبث مى علم ليمياست، كه از كيفيت تاثريهاى ارادى در صورت اتصالش با ارواح قوى و - 2توامن پديد آورم؟ و يا اگر اراده من متصل شد به اند چه حوادثى مى من متصل و مربوط شد با ارواحى كه موكل ستارگان

را ام متصل با اجنه شد و توانستم آنان و بتوامن آن ارواح را مسخر خود كنم و يا اگر اراده. اند ارواحى كه موكل بر حوادث .گويند توامن اجنام دهم؟ كه اين علم را علم تسخريات نيز مى مسخر خود كنم و از آنان كمك بگريم چه كارهائى مى

كند تا از اين راه به تأثريهاى عجيىب دست سوم علم هيميا، كه در تركيب قواى عامل باال با عناصر عامل پائني حبث مى - 3چون كواكب و اوضاع آمساىن با حوادث مادى زمني ارتباط دارند، مهان طورى . گويند يابد و آن را علم طلسمات نيز مى

ا اينطورند .كه عناصر و مركبات و كيفيات طبيعى آ

اى از حوادث است با صورت و شكل مادى آن حادثه تركيب پس اگر اشكال و يا بگو نقشه آمساىن كه مناسب با حادثهبتوانيم در اين علم به آن شكل آمساىن كه مناسب با مردن فالن شخص يا زنده آيد، مثال اگر شود آن حادثه پديد مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها تركيب كنيم منظور ما حاصل ماندنش و يا باقى ماندن فالن چيز مناسب است، با شكل و صورت خود اين نامربده .يابد و اين معناى طلسم است ماند، و سومى بقا مى مريد، دومى زنده مى شود، يعىن اوىل مى مى

19: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ا دست يابد به طورى علم رمييا است و آن علمى است كه از استخدام قواى مادى حبث مى - 4 كند تا به آثار عجيب آ »1« .گويند اى در آيد و اين را شعبده هم مى العاده كه در حس بيننده آثار خارق

و جانشان چه زيان به آبرو و مالشان از ديدگاه اسالم حرام آموخنت اين علوم براى زيان زدن به مردم چه زيان به جسم .اندركارش مساوى با كفر است قطعى و گناه دست

آموزش سحر براى ابطال سحر

اگر راهى براى ابطال سحر ساحران جز آموخنت اين علم در ميان نباشد در صورتى كه انسان آراسته به اميان و تقوا باشد، گريد مطمئن باشد آموختنش كار ه از اطمينان به خود كه آن را جز در ابطال سحر به كار منىو در فضائى به سر برد ك

غري شرعى نيست، بلكه الزم است مدتى را هزينه به دست آوردن اين علم كند، و آن را براى دفع و رفع زيان از خيمه حضرت پروردگار مأموريت داشتند اين علم حيات مردم به كار اندازد، چنان كه دو فرشته حق هاروت و ماروت از جانب :را براى مبارزه با ساحران به تعدادى از بابليان بياموزند و موكدا به آنان بگويند

ما براى مشا جنبه آزمايش و امتحان دارمي و اين امتحان به اين است كه اين علم براى دفع زيان بكار رود تا نزد حق منره .اشد مردود شده و به رسوائى دنيا و عذاب آخرت دچار خواهيد شدقبوىل آوريد، و اگر جز اين ب

______________________________ .367، ص 1امليزان، ج -)1(

20: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:دانش مايه آزمايش است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گونه نعمىت، و توجه به اين نكته كه تفصيلش در آيات قرآن و روايات اهل بيت آمده الزم است كه هر نوع دانشى و هر .هر موقعيىت و حىت شكل و قيافه در اين دنيا براى انسان جنبه آزمايش و امتحان اهلى دارد

هاى حق در راه مثبت به كار كسى كه دانش، يا مال، يا آبرو، يا نعمت، يا صورت ظاهر خود را مهاهنگ با خواستهرت خويش و كمال سعادت ديگران بيفزايد قطعا از گريد، و به اين وسيله به رشد و كمال خود و سعادت دنيا و آخ

آزمايش پريوز و رستگار بريون آمده و شايسته پاداش و رمحت خدا شده است، و اگر آنچه در اختيار دارد هزينه هوا و ها براى تأمني لذات نامشروع هوس و شهوات و مطامع شيطاىن و حاالت حيواىن خود كند، و از ديگران هم در اين زمينه

خود سوء استفاده كند در امتحان مردود شده و خود و هر كه را در اين جهت براى او كارگرى كرده مطرود رمحت حق .قرار داده و از فيوضات اهليه حمروم منوده، و به خزى دنيا و عذاب آخرت گرفتار كرده است

حرمت انتخاب سحر به عنوان شغل

گريند، و با كمرتين ند و با اندك جاذبه مادى يا اجتماعى در مسري احنراىف قرار مىاز آجنا اكثر نفوس از تقوا برخوردار نيستهائى است ها كاربرد دارد و از مجله دانش خيزند و سحر و جادو در اين زمينه كينه و دمشىن به درگريى و نزاع با مردم برمى

خبش حضرت حق انتخاب سحر را به عنوان سعادتشوند، آئني پاك اسالم و فرهنگ كه اكثرا مورد سوء استفاده واقع مى .شغل ممنوع كرده و بر آن مارك و مهر حرمت زده است

.هاى مهم حديث نقل شده است در اين زمينه روايات بسيار مهمى امثال روايات زير در كتاب

21: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كرده، و از طريق سحر و جادو از مردم پول مى عيسى بن شفقى كه شغلش ساحرى بوده و از اين راه معاش خود را تأمنيفدايت شوم حرفه من ساحرى است و درآمد روزانه و تأمني معاش و : وارد شد و گفت) ع(گرفته بر حضرت صادق مى

اده است و ام از اين راه است و با اين درآمد و پول مجع شده حج جبا آورده زندگى ام و خدا ديدار تو را بر من منت به او فرمود با ) ع(ام، آيا براى من راه خروجى از اين گناه وجود دارد؟ امام صادق هم از اين شغل و حرفه توبه كرده اكنون

»1« .ها را از مشكالت مردم بگشاى و به كار اينان گره نزن اين دانشى كه دارى گره

»2« »:د من سحر، و قاطع رحممد من مخر، و م: ثالثة ال يدخلون اجلنة): عليهما السالم(قال رسول اهللا «

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شت منى: رسول خدا فرمود ادامه دهنده شراب خوارى، و ادامه دهنده حرفه سحر و جادوگرى، و : شوند سه نفر وارد .قطع كننده با رحم و خويشان

:از امريمؤمنان روايت شده

»3« »:يقتل اال ان يتوب من تعلم شيئا من السحر قليال او كثريا فقد كفر و كان آخر عهده بربه وحده ان«

بياموزد يقينا كافر شده، و پيوند و ارتباطش با پروردگارش به » براى ختريب زندگى مردم«كسى كه چيزى از علم سحر را .شود و بايد به جرم آموخنت اين حرفه كشته شود يا به حقيقت توبه كند اش قطع مى خاطر كار غري شرعى

:روايت شده كه آن حضرت فرمود) ع(امريمؤمنان از پدرانش از ) ع(از حضرت صادق

______________________________ .1043، ح 364، ص 6ذيب ج -)1(

.22212، ح 148، ص 17وسائل ج -)2(

.7قرب االسناد ص -)3(

22: ، ص4 تفسري حكيم، ج

زيافني فمن كان فيه شيئ من هذه اخلصال فليس حنن اهل بيت عصمنا اهللا من ان يكون فتانني، او كذابني، او ساحرين او « »1« »:منا و ال حنن منه

گو يا جادوگر و متكرب و خودخواه باشيم حفظ كرده است، گر و دروغ ما اهل بيىت هستيم كه خدا ما را از اين كه فتنه .هاى زشت در او باشد از ما نيست و ما هم از او نيستيم پس كسى كه چيزى از اين خصلت

از حكم حرمت انتخاب سحر و جادو براى ضربه زدن به مردم كه در تورات بيان شده بود كامال آگاه بودند و يهود :كه در تورات آمده. دانستند مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»2« »:من اشرتى السحر و ترك دين اهللا ماله ىف اآلخرة من خالق«

ره و نص .يىب خنواهد داشتكسى كه جادوگرى را به قيمت رها كردن دين خدا خبرد در آخرت هيچ

اين نكته بسيار مهم را نيز نبايد از نظر دور داشت كه ميان آنچه از انبيا و اوليا و تربيت شدگان مكتب توحيد و نبوت گريد تفاوت اصوىل و ذاتى شود و آنچه به دست شياطني و تابعانشان از سحر و جادو و كهانت اجنام مى صادر مى

.است

ايت خدا است از افق وجود انبيا و اوليا به خواست عادات كه نشأت گرفته از قدرت ىبمعجزات و كرامات و خوارق شت مى حق ظهور مى ا به كشانند، و سحر و كهانت كند و مهه و مهه زجنريهاى معنوى هستند كه انسان را به وسيله آ

ا مهه و مهه از شياطني است كه در حقيقت زجنريها ا مردم را و شعبده بازى و امثال آ ئى هستند كه شياطني به وسيله آ برد، ذات معجزه از طريق هدايت و ذات سحر و جادو از راه ضاللت است، منشأ معجزه صفا و به دوزخ مى

______________________________ .62تفسري فرات كوىف -)1(

.534، ص 1جامع البيان طربى ج -)2(

23: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و ارتباط با نفس با حق و از افاضات رب به عبد است، و منشأ سحر و جادو كدورت و تاريكى نفس و پاكى درون »1« .آلودگى آن و نتيجه ارتباط با شياطني است

عاقبت ساحر

كند كه هيچ جتربه تاريخ حيات انسان اين حقيقت را به اثبات رسانيده و آيات قرآن و روايات هم آن را تأييد مىا ساحر و جادوگر است عاقبت به خري نشده، و گرى، و ستم پيشه و عصيان كارى خالف اى كه يكى از مصاديق آ

ايتا دچار خسارت دغدغه زندگى ىب هاى دنيائى و آخرتى شده و گوى سعادت را از دست داده و به ويژه اى نداشته و

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شىت حمروم منود ره و نصيب اهلى و ه است، و با اين عمل زشت و كار ناپسندش خود را خود را در آخرت از هر گونه :فرمايد به عذاب ابد و دوزخ مهيشگى فروخته است، چنان كه قرآن مى

»2« :ما له يف اآلخرة من خالق و لبئس ما شروا به أنـفسهم لو كانوا يـعلمون

يقينابد چيزى است آنچه خود را به آن فروختند اگر آگاهى و براى ساحر و جادوگر در آخرت هيچ نصيىب نيست، و .داشتند معرفت مى

باز بودن راه توبه بر ساحر

سحر و جادوگرى از گناهاىن نيست كه توبه نداشته باشد و راه جربان به رويش باز نباشد، و حضرت حق هم به مقتضاى دهد چنان را مورد عفو و مغفرت قرار مى پذيرد و او كرم و لطف و احسان و رمحتش توبه ساحر را مى

______________________________ .، به صورت اختصار360، 1مواهب الرمحن ج -)1(

.102بقره -)2(

24: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.كه توبه ساحران زمان موسى را پذيرفت و آنان را مورد گذشت قرار داد و به درجات رفيعه معنوى رسانيد

تقوااميان و

اش با توبه واقعى و آراسته شدنش به اميان و تقوا سبب پاداش مهم و بازگشت ساحر از شغل ساحرى و جربان گذشته .بزرگى از جانب خدا است، مسئله توبه و اميان و تقوا در توضيح آيات مربوطه به اين سه مسئله به طور مفصل گذشت

25: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

104تفسري آيه

.أيـها الذين آمنوا ال تـقولوا راعنا و قولوا انظرنا و امسعوا و للكافرين عذاب أليم يا

] هاى ما را رعايت كن يعىن در ارائه احكام و قوانني اميال و هوس[مگوئيد راعنا ) هنگام سخن گفنت پيامرب(اى مؤمنان هاى خدا و پيامربش را براى بكار فرمان[آخرت ما را در ارائه احكام حلاظ كن، و بگوئيد انظرنا يعىن مصلحت دنيا و

.عذاىب دردناك است] گردان از دستورات و احكام و حالل و حرام خدا هستند كه روى[بشنويد و براى كافران ] گرفنت

شرح و توضيح

.لزوم شنيدن حق - 4. ظرناان -3. راعنا -2خطاب تشريفى، -1در اين آيه چهارم موضوع مطرح است

خطاب تشريفى

آراسته شده و حدود هشتاد و هفت آيه ديگر با چنني خطاىب در يا أيـها الذين آمنوا اى است كه با خطاب اين اولني آيه .كند گرى مى كتاب خدا كه در حقيقت تكرمي و احرتام به اهل اميان در اين امت است جلوه

يا ايها املساكني پيامرب حتت عنوان قوم ياد شده و يا بگفته ابن عباس در آيات تورات با خطابهاى پيش از امت امت »1« .اند خماطب گشته

اى مؤمنان، اى گرويدگان، اى باور دارندگان و اين : امت حممد را چون ندا داد به نداى شرف و مدحت ندا داد و گفت گونه خطاب از نظر لعنت و شرع

______________________________ .92، ص 1، ابوالفتوح رازى ج 370، ص 1امليزان ج -)1(

26: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مدح و متجيد است، و يهود را در عصر موسى خطاب به مسكنت كرده و در عهد رسول اسالم با تازيانه مسكنت ادب :منود

»1« نة و ضربت عليهم الذلة و المسك

ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت

مردى بود بنام عيسى بن زادان، جملس وعظ و نصيحت و موعظه و ارشاد داشت، و پريه زىن : در حكايات الصاحلني آمدهزن كرد، يك دو نوبت از حضور پريه بود بنام مسكينة الطفاويه كه پيوسته مالزم جملس او بود، و شركت در آن را رها منى

به عيادتش : بيمار است، چون از كرسى وعظ به زير آمد گفت: آن پريه زن كجاست؟ گفتند: ى نشد، واعظ گفتخرب برومي، با مجاعىت به عيادت او حاضر شد، چون ببالينش نشست او را در حال جان كندن ديد، به حالش گريست در

كار كردم عمر به سر آمد، : گويد برد، شنيد مى گفت، گوش به نزديك لبش جنبانيد و چيزى مى حاىل كه پريه زن لب مىرود آنگاه نفسى داند كه كجا مى رنج بردم به ميوه نشست، دوست جستم خرب آمد واعظ گفت پريه زن آگاه است و مى

.چند برآورد و جان بداد، عيسى بن زادان به كارش قيام كرد و او را دفن منود

اده و حله چون شب درآمد و خبفت او را در عامل رؤيا شت پوشيده تبخرت كنان به او ديد كه تاج كرامت بر سر هاى :آرى وىل دقت كن تا مرا از اين پس مسكينه خنواىن كه: اى مسكينه اين توئى؟ گفت: گفت

»:ذهبت املسكنة و جاءت املمكلة«

______________________________ .61بقره -)1(

27: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .و مسكنت به پايان رسيد و از خيمه حيامت رخت بر بست و پادشاهى و سرافرازى آمد درويشى

:كند كه پيامرب خدا فرمود ابونعيم اصفهاىن از علماى اهل سنت در كتاب حلية االولياء از ابن عباس روايت مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»2« »:هااال و على رأسها و امري *يا أيـها الذين آمنوا ما انزل اهللا آية فيها«

.باشد مگر اين كه على در رأس و امري آن است *يا أيـها الذين آمنوا اى را خدا در قرآن نازل نكرد كه در آن هيچ آيه

راعنا

.اند مفسرين و اهل لغت در رابطه با راعنا مسائلى را به اين صورت مطرح كرده

كه پيامرب بزرگوار به سخن گفنت در باب معارف وحقايق و در ابتداى ظهور اسالم هنگامى : گويد ابن عباس مى - 1كردند با كندى و تأىن و مشرده مشرده سخن پرداخت، بعضى از او درخواست مى تالوت و بيان آيات و توضيح احكام مى

هاى خواسته بگويد تا بتوانند مسائل را به راحىت بفهمند، و مطالب را آنگونه كه بايد درك كنند، و زمينه طرح سئواالت و .كردند را كه در ريشه لغوى به معناى مهلت دادن است استعمال مى راعنا خود را داشته باشند، براى اين درخواست مجله

______________________________ .93، ص 1ابوالفتوح رازى ج -)1(

.254، ص 1الدراملنثور ج -)2(

28: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خواستند ا كه در عربى سب و ناسزا است با دستاويز قرار دادن قول مسلمانان با پيامرب به گفتگو برمىوىل يهود اين كلمه ر .گرفتند وىل در باطنشان اين مجله را به قصد اهانت و ناسزاى به آن حضرت به كار مى

و از آنان خواسته شد به جاى با نزول اين آيه شريفه مؤمنان از گفنت اين مجله كه مورد سوء استفاده يهود بود منع شدند .آن از انظرنا استفاده كنند

هاى ما گوش فرا ده، تا ما هم به سخنان اى پيامربتو به سخنان و خواسته: در مرحله ديگر به اين معنا است كه راعنا - 2ل كنند و در صورت هاى خود را بر پيامرب حتمي ها و خواسته خواستند برنامه در حقيقت مى. هاى تو گوش دهيم و خواسته

هاى هاى او را بپذيرند، در حاىل كه مسئوليت پيامرب رسانيدن پيام هايشان از طرف پيامرب، خواسته حتقق قبول خواستها ناشى از جهل و كم ظرفيىت مردم خداى مهربان به مردم است، و مسئول پذيرش سخنان و خواسته هاى مردم كه اكثر آ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ه صالح دنيا و آخرتشان در اطاعت از پيامرب است، و بر آنان واجب است كه در مهه است نيست، اين مردم هستند كامورشان به حضرت اقتدا كنند و مأموم بودن خود را در هر شرايطى نسبت به پيامرب حفظ كنند نه اين كه پيامرب از طرىف

است كه مردم از پيامرب بزرگ كه عقل امامشان و از طرف ديگر مأمومشان باشد، و چه خواسته غري منطقى و غري معقوىل د و از آنان اطاعت منايد تا آنان كل و هادى سبل و اعلم از ثقلني است خبواهد كه به خواسته ها و سخنانشان گردن

!!اى پاياپاى اجنام گريد هم از او اطاعت كنند و در حقيقت معامله

ها و اميال ما را رعايت كن نه آنچه انني و دستورات خواستهراعنا به اين معناست كه در ارائه احكام و مسائل و قو - 3ها و اميال ما رعايت شود خواهيم در تنگناى قوانني و دستورات تو بدون اين كه خواسته بيىن، زيرا ما منى خود صالح مى

قرار بگريمي، ما ديىن و آئيىن مطابق و مهاهنگ با اميال و شهوات

29: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خواهيم كه قبول و پذيرشش و اجرا و عملش بر ما بسيار بسيار آسان باشد، در اينجا به چنني مردمى بايد گفت ىخود مچنني ديىن در حقيقت دين مشاست نه دين خدا كه بر اساس خري دنيا و آخرت مشا نظام داده شده، بسيارى از احكام و

ها و اميال حيواىن و شيطاىن و مادى زيرا بسيارى از خواستهها و اميال مردم است، قوانني دين خدا بر خالف خواستهها و اميال مردم صرف است و حتققش جز زيان و خسارت براى دنيا و آخرت مردم ندارد، چنانچه دين بر اساس خواسته

اهد ها حالل خواهد شد، و دين از اصل و بنيان در معرض خطر و نابودى قرار خو ها حرام و حرام تنظيم شود حالل .گرفت

انظرنا

:گويند مفسرين و بزرگان از اهل عقل و درايت و دانش و بينش در رابطه با انظرنا چنني مى

ايتا به ما مهلت بده كه به درك آيات - 1 با تأىن و كندى آيات را بر ما خبوان، و مسائل و احكام را براى ما بيان كن و .بيان مطالب خود را براى يافنت حق داشته باشيمو مسائل اهلى موفق شومي و نيز زمينه پرسش و

مصلحت مهه امور ما و صالح دنيا و آخرمتان را منظور نظر داشته باش كه آنچه با توجه به پيامربى و رسالت تو - 2 .هاى زندگى ما اعم از مادى و معنوى است براى ما مهم است تأمني خري دنيا و آخرت ما و اصالح مهه برنامه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گر حقيقى خود خامت مهه مؤمنان و مردان و زنان امت الزم است كه با رهرب آمساىن و معلم واقعى، و هدايتراسىت بر پيامربان چنني برخورد منطقى و معقوىل داشته باشند و از حضرتش جز رعايت مصلحت دنيا و آخرتشان را خنواهند، در

ادت در دنيا و آخرت به رويشان باز خواهد بود، و با اين صورت است كه عنوان امت بر آنان صادق، و راه جنات و سع چنني خصوصيىت

30: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شت عنرب سرشت را براى خود فراهم آورند مى .توانند رضايت حضرت حق را جلب، و

لزوم شنيدن حق

بر پايه حمبت خدا به ها و احكام و حالل و حرام خدا ريشه در علم و حكمت و عدالت حق دارد، و قوانني و فرمانريزى شده است، و مهاهنگ با فطرت و عقل سامل و بر اساس اجياد رشد و بندگانش و خري و سعادت مهه جانبه آنان پايه

انه تكامل در انسان نظام گرفته و به صورتى است كه حجت حق را بر مهه انسان اى براى فرار ها متام كرده و راه عذر و ا باز هاى كند كه فرمان نگذاشته است، روى اين حساب، آيه مورد حبث به مهه مردان و زنان امر واجب مى از عمل به آ

گريى كنيد، و بدانيد براى انكار كنندگان حقايق و آنان كه ادب شنيدن خدا و پيامربش را براى عملى كردن بشنويد و پى .را در برابر خدا و پيامرب رعايت نكنند عذاب درناكى است

31: ، ص4 ري حكيم، جتفس

105تفسري آيه

و الله خيتص برمحته من يشاء و الله ما يـود الذين كفروا من أهل الكتاب و ال المشركني أن يـنـزل عليكم من خري من ربكم :ذو الفضل العظيم

اهل كتاب و نيز مشركان دوست ندارند كه هيچ خريى از سوى پروردگارتان بر مشا نازل شود، در حاىل كه خدا كافران از .هر كه را خبواهد به رمحت خود اختصاص دهد و خدا داراى فضل بزرگى است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شرح و توضيح

:شود از آيه مورد شرح دو حقيقت استفاده مى

ا مؤمناندمشىن و حسادت يهود ونصارى و مشركني ب - 1

.رمحت و احسان و فضل عظيم حق بر شايستگان - 2

دمشىن و حسادت يهود ونصارى و مشركني با مؤمنان

گر شدن خورشيد رسالت و نبوت پيامرب خامت، پرستان با ظهور اسالم و طلوع قرآن و جلوه كافران از يهود و نصارى و بتكشيدند رو به افول خود را كه به وسيله آن مردم را به بردگى مىديدند، و قدرت شيطاىن آرزوهاى خود را بر باد رفته مى

پنداشتند و در يك كلمه با گرى خويش را نسبت به اموال و دسرتنج مردم نابود شده مى كردند، و زمينه غارت مشاهده مىى، و دسيسه بازى، و گر ها عمر حليه توجه به پيشرفت اسالم، و نفوذ قرآن در قلوب، و حمبوبيت پيامرب در اعماق دل

كردند، از اين جهت در مرحله اول نسبت به پيامرب عزيز دست اندازى به عقل و انديشه مردم را پايان يافته حس مى اسالم و در مرحله بعد نسبت به اهل اميان ظرف وجودشان پر از كينه و عداوت شد، و به دنبال اين كينه و عداوت كه

32: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خطرناكى از حسادت است به اعماىل غري معقول، و امورى غري منطقى بر ضد مؤمنان روى آوردند، تا شايد به رشتهخيال خود از رسيدن خري كه عبارت از هر خري دنيائى و آخرتى از مجله نزول وحى است جلوگريى كنند، و به گمان خود

بوت پيامرب به رشد و كمال عقلى برسند، و به عقايد حقه نگذارند اهل اميان با دريافت وحى و شريعت اهلى از طريق ن !!آراسته گردند، و متخلق به اخالق حسنه شوند، و در فضاى پاك اجنام اعمال صاحله و كردار شايسته قرار گريند

و العزه كه مقام ربوبيتش توجه به رشد و تربيت خرب بودند كه حضرت رب خردان از قدرت مطلقه حق غافل و ىب اين ىبوآله عليه اهللا اش وجود مقدس حممد صلى اش اقتضا كرده كه بر بنده ويژه كمال مملوكش را دارد، اراده حتميه و مشيت قطعيه

قرآن را نازل كند و از افق قلب پاكش حكمت و علم جامع طلوع دهد تا زمينه هدايت بندگان به سوى توحيد، و باور ين شدن نفوسشان به حسنات اخالقى، و منور شدن اعضا و جوارحشان به كردن معاد، و رسيدن به حيات طيبه، و مز

اى رشيد و آزاد، اعمال صاحله فراهم گردد، و از بركت قرآن و رسالت حضرت رمحة للعاملني امىت بيدار، ملىت بينا، جامعه .قومى عامل و آگاه قدم به عرصه وجود گذارد، و حجت حق بر ساير ملل گردد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كردند اگر با پيامرب مؤمنان به خصومت برخيزند، و با عداوت و دمشىن با اهل خيالباف كه به غلط فكر مىورزان اين كينهماند، اند براى آنان باقى مى گرى از مظلومان به چنگ آورده خدا معامله كنند رياست چند روزه، و اندك ماىل كه با حيله

اموالشان با روى آوردن مردم به اسالم از دستشان رفت، و وىل بر خالف انتظارشان رياست پوشاىل آنان و خبشى ازبار و ها هم به زندگى نكبت مانده گروهى از آنان در جنگ با مؤمنان كشته شدند و سر از عذاب ابد در آوردند، و باقى

اى دچار شدند، در صورتى كه اگر مانند ديگران با قلىب پاك و دىل ذليالنه

33: ، ص4 تفسري حكيم، ج

آوردند، آمدند، و به دست آن چهره آمساىن و فرستاده اهلى به قرآن و مفاهيمش اميان مى اف به حمضر ملكوتى پيامرب مىصكردند، و منبعى از اعمال سائيدند، و درون را از رذائل اخالقى پاك مى و پيشاىن بندگى بر درگاه حضرت حق به خاك مى

رسيدند و گوى سعادت و سالمت ابدى را از ميدان زندگى دنيا و آخرت مىشدند مانند ديگر مؤمنان به خري صاحله مىره و الله :گشتند چنان كه در آيه شريفه به اين حقيقت اشاره شده است مند مى ميربدند و از رمحت ويژه حضرت حق

.خيتص برمحته من يشاء و الله ذو الفضل العظيم

توانستند با دىل نرم و قلىب با حمبت پذيراى اسالم و شريعت حقه شوند اى كينه و عداوت و دمشىن و حسد مىاينان به جره مند گردند، وىل به خاطر تعصب بيجا و و خود را ويژه دريافت رمحت واسعه اهلى كنند و از فضل عظيم خداى مهربان

خوش بودنشان به متاع اندك و بسيار ناچيز دنيا، عوام، و دل ى رياستشان بر مشىت غرور و كربشان براى حفظ چند روزه !آخرتشان را از دست دادند، و خود را به هالكت ابدى و شقاوت سرمدى دچار منودند

در هر صورت آيه شريفه با بيان اين معىن كه كافران از يهود و مشركان دوست ندارند هيچ خريى از جانب خدا به مشا دهد، كه دست دوسىت در هيچ الشأن هشدار جدى مى و گرويدگان به اسالم و امت پيامرب عظيمبرسد به مهه مؤمنان

زباىن و زماىن به سوى اين دمشنان قسم خورده دراز نكنيد، و هرگز ميل قلىب به آنان نداشته باشيد، و فريب خوشكه براى مشا جز زيان خسارت ندارد گوش هاى آنان هاى آنان را براى اجياد ارتباط با خود خنوريد، و به خواسته وسوسه

گرائى آورند بپرهيزيد، زيرا تعصب جاهلى آنان و نژادپرسىت و حس ندهيد، و حىت از پذيرش آنچه براى مشا از متاع دنيا مى اين نابكاران و كينه

34: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.هاى مادى و معنوى به مشايند ردن ضربهو حقد و حسدشان نسبت به مشا پايان ندارد و پيوسته در مقام وارد آو

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كافران از اهل كتاب و مشركان در صدر اول اسالم و پس از آن خبصوص در اين زمان كه اين فقري مشغول نوشنت اين خواهند اهل قرآن از كرامت شرح و توضيح است در دمشىن با مؤمنان و امت اسالمى اصرار و پافشارى دارند، و جدا منى

باز و دنياپرستان خائن ت و سربلندى و داشنت هر نوع خري و خوىب برخوردار باشند، و وجود اين معاندان جلو شرف و عز چون آفىت خطرناك و به راسىت مانند ميكرب جذام هستند رحم در مهه جاى دنيا براى امت پيامرب اسالم هم و ستمگران ىب

خيزند، و دهند، يقينا به ختريب مهه جوانب حيات آنان برمى كه اگر مسلمانان براى ورود به زندگى خود به آنان راهكمرتين رحم و شفقىت بآنان روا خنواهند داشت، و براى فرو رخينت بنيان زندگى امت به غارت عقل و فرهنگ و زبان و

ن پس از بيدارى هاى ديىن آنان دست خواهند زد، چنان كه بارها به اين نوع جنايات اقدام كرده و مسلمانا معادن و ارزش .اند طردشان كرده

كردشان را به قرآن و معارف اهليه مانع هواها و شهوات و متايالت و هاى اخالقى آنان و روى آنان اميان مسلمانان و ارزشهاى ارزشى امت اسالم را به وسيله رواج كنند تا پايه دانند و به مهني خاطر فعاليت مهه جانبه مى هاى خود مى گرى ستمها و جمالت و اجياد جمالس عيش و عشرت در هم فرو ريزند، و روى هم ها و روزنامه شا و منكرات و از طريق رسانهفح

ما يـود الذين كفروا من أهل :فرمايد رفته راه و روزنه هر خري دنيائى و آخرتى را به روى امت مسدود كنند چنان كه قرآن مى ....ركني أن يـنـزل عليكم من خري الكتاب و ال المش

:آمده 260در پاورقى تفسري پرتوى از قرآن جلد اول صفحه

35: ، ص4 تفسري حكيم، ج

روز طلوع اسالم آئني مسيح را مسيحيان وسيله به بردگى كشيدن مردم، و دولت مقتدر رم آن را وسيله استعمار ملل «كيش موسى را وسيله برترى و قوميت اسرائيل ساخته بودند بدين جهت با دعوت اسالم كه گرفته بودند، و يهوديان

نه خداى اسرائيل و نه خدائى كه يگانه فرزندش مسيح است و نه خداى حامى (دعوت تسليم به خداى مهه خلق است .به دمشىن برخاستند) ستمگران

بينند هشياراىن اسالم مهني است، با آن كه اينان به چشم خود مىامروز هم سر دمشىن آنان با اصول و فروع متقن و فطرى ها دانسته يا بيشرت اين دستگاه: گويند هاى مسيحيت آشنا هستند مى دسىت آنان با دستگاه كه به وضع استعمارگران و هم

يابند تا به اوضاع اه مىجو و ناجى بشريت، در ميان ملل ر ندانسته عامل استعمارند، اينان زير چهره منايندگى مسيح صلحپناهى را در پناه خود سرپرست و سرخورده و آرزومند و ىب نفساىن و منابع طبيعى آنان آشنا گردند، تا پسران و دخرتان ىب

هاى چندين گريند و در قيافه رسالت اهلى و عواطف بشرى، آنان را وسيله كار خود و دول خود گردانند، با آن كه بررسى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها و مصارف مهراه با دعا و سرود و سرپرسىت اند ثبت شده كه با آن مهه كوشش هائى كه داده ده و در گزارشساله ثابت كر هاى غافل را در سراسر كشورهاى اسالمى نتوانستند مسيحى پابرجا گردانند بيماران و وسائل ديگر جز چند تن از مسلمان

ست؟ از بعضى اعرتافات و نتيجه مشهود كارشان معلوم و غسل تعميدشان دهند، پس اين كوشش روز افزون براى چياست كه عالقه و اميدى به مسيحى شدن مسلمانان ندارند، تنها هدفشان اين است كه سدهاى مقاومت عقايد اسالمى

ون ى كنائس بوده از آئني مسيح بري ها در زير سلطه را فرو ريزند، چنان كه مهني كه گروه گروه مردم در كشورهائى كه قرنگريند، چرا تا اين اندازه نريوهاى گوناگون تبليغاتى و عواطف هاى مسيحيت را به باد مسخره مى روند، و دستگاه مى انساىن و!! شائبه ىب

36: ، ص4 تفسري حكيم، ج

گرى در اقتصاد و حساسيت و پافشارى درباره آن كه با آن مهه حساب! دارند؟ مسيحى خود را به ديگران معطوف مىهاى سنگني براى اعزام مبشرين با جتهيزات كامل به خارج براى چيست؟ اينها ها شده، اين بودجه شأ اين مهه جنگمن

توانند معرىف منايند و به اصول و خواهند حضرت مسيحى را به دنيا و مسلمانان بشناسانند كه خود او را نشناخته و منى مىرت و عقالىن مگر مسلمانان،. بند نيستند فروع دعوت او پاى تر از آنچه در مسيح و دعوت او را با بيان رساى قرآن

تر براى شخصيت مسيح چيست؟ چرا مسيحيان در برابر مسلمانان با تر و مثبت شناسند؟ از قرآن حمكم اجنيل است منىمىت را به مسيح روا داشته و آن مرد حق پيامرب خدا را به گفته خود با دزدان و رهزنان به كشنت دادند يهوديان كه هر

!كنند؟ مهكارى مى

اند تا سدهاى اخالقى مسلمانان را بشكنند و راه خيانت و جاسوسى را باز كنند دول استعمارى با ترويج فحشا كوشيده ».اند اند بسى توفيق يافته و در راهى كه براى رسيدن به اين مقصود پيش گرفته

از اهل كتاب و مشركان، كافران و مشركاىن كه هيچ گونه خريى را براى امت اين است نتيجه شوم كينه و عناد كافران پسندند، اين گمراهان شيطان صفت تا برپا شدن حكومت عدل جهاىن به وسيله مهدى اهل بيت دست از سر اسالم منى

كوشند تا جود مىور است، و با مهه و دارند، و پيوسته آتش كينه و عنادشان بر ضد مؤمنان شعله امت اسالمى برمنىمكتب شرك را براى ختريب اساس توحيد بر آنان حتميل كنند، و عقايد پاك و صحيح را به احنراف بكشند، و زمينه پياده

.ها و احكام حق را در زندگى مسلمانان نابود سازند شدن خواسته

رمحت و احسان و فضل عظيم حق بر شايستگان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

دهد، و به عبارت ديگر معدود بندگاىن هستند كه به هر كس خبواهد اختصاص مىرمحتش را : فرمايد اينكه حضرت حق مىره مند از رمحت ويژه او

37: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شوند نه خباطر اين است كه در آن حرمي مقدس و مبارك و در آن پيشگاه با كرامت خبلى وجود دارد كه به سبب آن مى اند، كه مجله ديگران از دسرتسى به آن رمحت حمروم

و الله ذو الفضل العظيم

ايت است و به هر صورتى كه هزينه نشان دهنده اين معناست كه رمحت او كه عني ذات است، و احسان و فضلش ىبشود، بلكه اختصاص رمحت به تعدادى خاص فقط و فقط خباطر لياقت و شايستگى آنان كند كمبودى در آن پيدا منى

بندى به حقايق، و كه با تكيه بر عقل و انديشه و ادب در رفتار و متانت در منش و اجنام عمل صاحل و پاىاست، اند كه مطلع الفجر طلوع اند، و از اين طريق خود را به جايگاهى رسانيده آراسته بودن به صدق و درسىت به دست آورده

ئى و رهربى بر مجيع مردم، و مايه جذب خري مطلق، در رمحت خاص حضرت اهللا شدند و مقام رسالت و نبوت و پيشوا .دنيا و آخرت را كسب كردند

به راسىت چه زيباست كه انسان مدتى حمدود براى ظهور لياقت و شايستگى بكوشد، و با انتظارى به حق و اميدى مثبت لفى كه خداى رمحان براى به دست آوردن رمحت خاص حضرت رب حوصله خبرج دهد، تا بر اساس وعده غري قابل خت

.ايت و فضل و احسان ناحمدود استفاده منايد داده، رمحتش در خيمه حيات انسان جتلى كند و براى ابد از آن سفره ىب

اى قطعى و حقيقىت حتمى است كه عناد معاندان، و حسد رسيدن رمحت خاص حضرت حمبوب به شايستگان مسئلهاى را كه تواند مانع آن شود، خدا هر شايسته جويان و قدرت اهرمينان هرگز منى حاسدان، و دمشىن دمشنان، و كينه ستيزه

.ايت و لطفش قدمي و رمحتش عميم است دهد كه احسان و فضلش ىب خبواهد مورد رمحت خاصش قرار مى

38: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دست حاجت چو برى پيش خداوندى بر

دكه كرمي است و رحيم است و غفور است و ودو

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

پايان كرمش نامتناهى نعمش ىب

مقصود هيچ خواهنده نرفت از در او ىب

39: ، ص4 تفسري حكيم، ج

107 -106تفسري آيه

.ء قدير كل شي ما نـنسخ من آية أو نـنسها نأت خبري منها أو مثلها أ مل تـعلم أن الله على

.تـعلم أن الله له ملك السماوات و األرض و ما لكم من دون الله من ويل و ال نصري أ مل

از ميان بردارمي يا به فراموشى ] بر اساس حكمت و حلاظ كردن مصلحت مردم و بنا بر اقتضاى زمان[اى را كه هر آيهرت از آن يا ما خاطره اى كه خدا بر هر كارى تواناست؟ آورمي، آيا ندانسته نندش را مىها داده

ا فقط در سيطره آيا ندانسته ى اوست و مشا را جز خدا هيچ سرپرست و ياورى نيست؟ اى كه فرمانروائى و حكومت آمسا

شرح و توضيح

ا و ى در دو آيه شريفه مطالب بسيار مهمى چون مسئله نسخ و جايگزيىن آن و قدرت مطلقه حق و مالكيت او بر آمسا .زمني و اين كه سرپرست و يار بندگان فقط اوست مورد توجه قرار گرفته است

نسخ آيه

ى اهل لغت به معناى زدودن و از ميان بردن است، و در اصطالح و گفتار شرع از ميان برداشنت كلمه نسخ بنا به گفته .جديد به جاى آن است امرى و حكمى و جايگزين منودن امرى ديگر و حكمى

رت بودن حكم دوم براى حضرت حق معلوم نبوده و سپس اين جابه جائى و جايگزيىن نه خباطر اين است كه از ابتدا آشكار گشته، بلكه نسخ يك آيه و يك حكم و يك برنامه، كه در ظرف زماىن ويژه خودش خري بوده بر اساس

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

40: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ده و نسخ آن و جايگزين شدن حكم ديگر به خاطر رسيدن منفعت و سود بيشرت به انسان حكمت و مصلحت بو هائى كه از جانب حضرت حق متوجه انسان است بر اساس خري و است، زيرا متام احكام خدا و مهه تكاليف و مسئوليت

ى حمدود مصلحت انسان مصلحت آدمى، و زمينه رشد و سعادت و خوشبخىت اوست، كه گاهى در زماىن معني و روزگار كند كه حكمى و فرماىن به عنوان تكليف به او ارائه شود، و پس از انقضاى آن زمان و به پايان آمدن روزگار اقتضا مى

اش زدوده شود و حكمى معني مناسب و اوىل است كه آن حكم و فرمان و آن تكليف و مسئوليت از عرصه حيات ديىنرت و سو اى و وظيفه و آيه در اينجا به اين نكته بسيار مهم بايد توجه داشت كه آيه و . دمندتر براى او مقرر گردداى

ترى در گريد عالوه بر اين كه حاوى مصاحل منسوخ است از مصاحل بيشرت و افزون حكمى كه به جاى منسوخ قرار مى .جهت منفعت انسان برخوردار است

رت از آن يا مانند آن كه مشقت و سخىتچون آي :نأت خبري منها أو مثلها اش كمرت وىل با ه و حكمى نسخ شود حكمى شود، يا حكمى و فرماىن كه از نظر عمل و اجنام دادن، مشقتش بيشرت و ثوابش پاداش بيشرت است جايگزين آن مى

ميدان تشريع فرمانروائى گردد، در هر صورت در تر است به جاى آن متوجه انسان مى اش افزون تر و سعادت خبشى عظيماش به مصلحت بندگان اقتضا دارد كه حكمى را به خاطر پايان ظرف زمانش نسخ و حكمى و حاكميت حق و آگاهى

ديگر را به جاى آن در خيمه تكليف و مسئوليت انسان قرار دهد، روى اين حساب هيچ ايراد و اشكاىل ندارد كه با از ه بر پايه مصاحل امت براى زماىن معني و روزگارى حمدود تشريع شده بود نسخدنيا رفنت پيامربى شريعت او را ك

41: ، ص4 تفسري حكيم، ج

رتى بر اساس خري بندگان و منافع آن پايه گذارى كند، و جاى هيچ ترديد و شكى نسبت به اين منوده و شريعت كه حمدود به زمان معني بود نسخ كرده و شريعت حقيقت نيست كه با بعثت پيامرب اسالم شريعت مهه پيامربان گذشته را

گوى انسان و تأمني كننده خري دنيا و آخرت اوست جايگزين مهه شرايع گذشته منوده، تر كه تا قيامت پاسخ رت و كاملشريعىت كه بر پايه كمال و جامعيتش و فراگريى قوانينش نسبت به مهه زواياى حيات مادى و معنوى بشر مصاحل شرايع

.تر از آن را در خود دارد گذشته و افزون

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

توجه به اين نكته الزم است كه مسئله نسخ فراگري به امور تشريعى و تكويىن است، برداشنت يا زدودن حكم تشريعى در فرهنگ دين و شريعت يقينا صورت گرفته و روايات بسيارى از پيامرب و امامان معصوم نقل شده كه داللت قطعى بر وجود

.و منسوخ دارد ناسخ

و نيز رفع عذاب و پراكنده شدن ابرهائى كه مهراه با صاعقه مرگبار بوده از قوم يونس خباطر توبه و رجوعشان به حق از .قبيل نسخ آيه تكويىن است

در هر صورت احكام و قوانني اهلى يا امور تكوينيه از نظر در برداشنت مصاحل داراى اختالف و مراتب است، و به اين رت از حكم و آيه و قانون هت حكم و قانون ناسخ به سبب در برداشنت مصاحل بيشرت و سود فراوانج تر براى مكلف

.منسوخ است

در اينجا الزم است به اين حقيقت اشاره شود كه انسان پس از مبعوث شدن پيامرب اسالم به شريعت كامل و فرهنگ و بيش از پيش مصاحل وى و خري دنيا و آخرتش در اين آئني آمساىن تأمني جامع كه حاوى حقايق ابديه شرايع گذشته بود،

گشته بود نيازى به بقاى احكام و قوانني شرايع گذشته كه ويژه زمان

42: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ا به شكلى ديگر جايگزين شد ا و مهانند آ رت از آ ا نسخ گشت و .خودش بود نداشت لذا مهه آ

ا انصاف و عاقل با وجدان است، كه در صورت مطالعه قرآن و دقت در آياتش، كه نشانگر شريعىت كامل كدام خردمند بو آئيىن جامع است نفهمد كه با بودن قرآن و شريعت كامل حممدى اوال نيازى به ديگر شرايع پيش از اسالم نيست، و

رت، يا از نظر حفظ مصاحل و در صورت عمل به آن با پاداش بيشرت افضل از ثانيا مهه احكام و قوانني اين فرهنگ اهلى مهه شرايع گذشته است؟

دهد كه قرآن ناسخ مهه شرايع و با توضيح اهداف و آثار و منافع قرآن مهگان را به اين معنا توجه مى) ع(امريمؤمنان على رت از قوانني اديان گذشته است، و با بودن قرآن روى بند بودن به احكام و قوانيىن از آن و پاىگرداىن احكام و قوانينش

.غري از آن ناشى از تعصب جاهالنه و حسد ورزى به اسالم و تكرب و رو در روئى با حق است

ج) ع(امام هاى اش كه جايگزين مهه كتاب البالغه قرآن را با اوصاف خاص و ويژه در خبشى از خطبه بسيار مهمى در :كند هاى نازل شده است به اين صورت معرىف مى رت از مهه كتاب آمساىن است و با قوانني كاملش

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ه، و منهاجا ال يضل نـهجه، و مث انـزل عليه الكتاب نورا ال تطفأ مصابيحه، و سراجا ال خيبو تـوقده، و حبرا ال يدرك قـعر «نصاره و ، و فـرقانا ال خيمد بـرهانه و بـنيانا ال تـهدم اركانه و شفاء ال ختشى اسقامه، و عزا ال تـهزم اشعاعا ال يظلم ضوؤه

العدل و غدرانه، و اثا ىف اإلسالم و حقا ال ختذل اعوانه، فـهو معدن اإلميان و حببوحته، و ينابيع العلم و حبوره، و رياض بـنيانه، و اودية احلق و غيطانه، و حبر ال يـنزفه المستـنزفون، و عيون ال يـنضبها

43: ، ص4 تفسري حكيم، ج

منازل ال يضل نـهجها المسافرون، و اعالم ال يـعمى عنـها السائرون، و آكام ال الماحتون، و مناهل ال يغيضها الواردون، و .جيوز عنها القاصدون

يس بـعده داء، و نورا ليس معه جعله الله ريا لعطش العلماء، و ربيعا لقلوب الفقهاء، و حماج لطرق الصلحاء، و دواء ل ، و هدى لمن ائـتم به، و عذرا لمن ظلمة، و حبال وثيقا عروته، و معقال منيعا ذروته، و عزا لمن تـواله، و سلما لمن دخله

، و م به، و شاهدا لمن خاصم به، و فـلجا لمن حاج به، و حامال لمن محله، و مطية لمن اعمله انـتحله، و بـرهانا لمن تكل »»1« ىآية لمن تـوسم، و جنة لمن استألم، و علما لمن وعى، و حديثا لمن روى، و حكما لمن قض

پذيرد، و دريائى اش كاهش منى شود، و نورى كه افروختگى هايش خاموش منى آنگاه قرآن را بر او نازل كرد، نورى كه چراغگردد، و جدا كننده اش تاريك منى كه به قعرش نتوان رسيد، و راهى كه حركت در آن گمراهى ندارد، و شعاعى كه روشىن

ها بر آن گردد، و داروهائى كه بيم بيمارى هايش ويران منى يند، و ساختماىن كه پايهنش حق و باطلى كه برهانش فرو منىگردند، پس قرآن معدن رسد، و حقى كه مددكارانش خوار منى رود، و بلند مرتبه و پر قدرتى كه يارانش را شكست منى منى

هاى اسالم و اساس هاى آن، پايه و حوضهاى عدل و داد هاى دانش و درياهاى آن، باغ اميان، و ميان سراى آن، چشمه .هاى سرسبز آن است هاى حق و دشت آن، وادى

ا را به پايان نرسانند، هائى است ك آب برداران آبش را با كشيدن متام ننمايند، و چشمه دريائى است كه آب كشان آب آ ان راه به سوى آن را گم ننمايند، وو آبشخورهائى است كه واردان بر آن از آن كم نكنند، و منازىل است كه مسافر

______________________________ .، ترمجه مؤلف189خطبه -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

44: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ا نگذرند، خداوند آن را سرياىب هائى است كه از چشم راهروان پنهان منانند، و تپه نشانه هائى است كه روندگان از آار هاى شايستگان، و داروئى كه پس از آن بيمارى براى قلوب بينايان، و مقصد براى راه تشنگى دانايان قرار داده، و

نيست، و نورى كه مهراه آن تاريكى وجود ندارد، و ريسماىن كه جاى چنگ زدن به آن حمكم است، و حصار و قلعه با ارد بر آن صلح و امنيت، و براى بنياىن كه آفات را بر اوج آن راه نيست، و براى دوستدارانش قدرت و عزت، و براى و

اقتدا كننده به آن راهنما، و براى آن كه آن را مذهب خود قرار دهد دليلى استوار، و برهان براى كسى كه با كمك آن سخن گويد، و شاهد كسى كه به وسيله آن به جدال و گفتگوى علمى با دمشن برخيزد، و پريوزى آن كه به آن حجت

و نشانه واضح براى كسى كه نشانه جويد، . به آن عمل منايد، و مركب آن كه آن را به كار اندازد آورد، و راهرب كسى كهو سپر باز داردنده از بال براى آن كه آن را بكار گريد، و دانش براى كسى كه آن را در گوش جان جاى دهد، و خربى

.به حكم دادن و قضاوت بنشيند صحيح براى آن كه آن را روايت منايد، و حكمى حق براى كسى كه با آن

قدرت و فرمانروائى مطلقه حق بر ظاهر و باطن هسىت

ايت و چنني قدرت و فرمانروائى فقط در احنصار اوست، و هر قدرت و از آجنا كه قدرت و فرمانروائى حضرت حق ىبتصرف مطلقه و مهه جانبه در هر فرمانروائى شعاعى بسيار بسيار اندك از قدرت اوست و استقالل و اطالقى ندارد، پس

امرى فقط و فقط در حيطه اراده، و در دست اوست، و بر اين اساس بدون اين كه چون و چرائى در كارش راه يابد، هاى تكوين را از ميان بردارد، اى از نشانه اى از آيات تشريع، يا نشانه حق اعرتاضى بر كسى ثابت باشد، آزاد است كه آيه

رتش يا منونه و مثلش را بر پايه هو از لوح خاطر ها بزدايد، يا حتققش را در ميدان عمل و عينيت به تأخري اندازد و .مصلحت بياورد

اش مقيد و حمدود نيست، هر وقت و هر زماىن و در هر او مالك و فرمانرواى هسىت است، و مالكيت و فرمانروائى شرايطى خبواهد با رعايت حكمت و

45: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كند، و در اين دخالت و تصرف استقالل دارد، و چون انسان استقاللش در مهه امور مصلحت در مملكتش دخالت مىاى از استقالل مالك و فرمانرواى هسىت است، و ذاتا از خود استقالىل ندارد پس او وىل و تبعى و در حقيقت سايه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى هيچ كارى از دست اى و كمرت از ذره و يارى او به اندازه ذره سرپرست و يار انسان است، و بدون واليت و سرپرسىت .رسد آيد، و هيچ عملى از او به ظهور منى شود، و هيچ تصميمى براى او منى آيد، و هيچ حركىت از او صادر منى او بر منى

ابطه با جهان آفرينش و اجياد اى ناچيز از قدرت مطلقه و فرمانروائى حضرتش پى بربيد به امورى در ر براى اين كه به گوشه .شود ها اشاره مى اى از آفريده پاره

:نويسد گاه خلقت است مى هاى ارزمشند در رابطه با عرصه كتاب تأثري علم كه از كتاب

ميليون ستاره دارد، اين كهكشان يكى از جمموعه 300ما در منطقه شلوغ آمسان اول هستيم، در كهكشاىن كه ميليون آن تا كنون شناخته شده، فاصله ميان دو كهكشان دو ميليون سال نورى است، در 30هائى است كه كهكشان

.اش با ما پانصد ميليون سال نورى است ها فاصله شوند، دورترين كهكشان هزار ميل از هم دور مى 14اى عني حال ثانيه

اى دوم در سوم چون يك خال، منظومه مشسى كه فضاى خنست است در داخل فضاى دوم مانند يك خال است و فضاى در سال نورى فاصله دارد، يعىن اگر كسى با سفينه 4/ 3ترين ستاره آلفاى سنتورى است كه ما در فضاى دوم نزديك

!ثانيه سيصد هزار كيلومرت به طرف آن برود سه هزار سال ديگر به آجنا مريسد؟

46: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.آيد، اين تغيري و حتول براى تأمني نور است ديل هيدروژن به هليوم به وجود مىنور خورشيد بر اثر احرتاق و تب

آيد ميليون تن نور به دست مى 4/ 600شود كه ميليون تن هليوم تبديل مى 625ميليون تن هيدروژن به 630اى ثانيه »1« .كه خمتصرى از آن به زمني مريسد و مهني خمتصر نور ضامن حيات در كره خاكى است

ميليارد تن ئيدرژن تركيب 250ميليارد تن كربن را با 150هاى ميكرسكىب ساليانه معادل هاى سرسبز و دياتومه درخت .منايند ميليارد تن اكسيژن آزاد مى 400كنند و مى

هاى جهان بزرگ كره زمني داراى هواى ثابت است، ضخامت هواى دور كره زمني را از صد ثابت شده كه در ميان كره .اند كيلومرت تا هشتصد كيلومرت ختمني زده

ترين موجود براى حيات ميليارد تن وزن است، هوا پر ارزش 5900هوا جسمى است لطيف، شفاف و ناپيدا و داراى .انسان است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.وجود هوا ممكن نيست انسان و سلسله جانوران و سلسله گياهان براى زندگى نياز به تنفس دارند و تنفس ىب

افتاد، تنها هاى ديگر نبودند و حس باصره از كار مى اى نبود، اگر هوا نبود روشنائى ماه و روشنائى ا نبود زندهپس اگر هو .توانست نور را منعكس كند روشن بود گرفت و مى نقاطى كه برابر تابنده قرار مى

.افتاد حس سامعه از كار مى هاى صوتى است، در نتيجه اگر هوا نبود صدائى و بانگى نبود، چون هوا وسيله نقل موج

اگر هوا نبود خاك نبود، پس كشت و كار و زراعىت نبود چرا؟ اكسيژن جزئى از هواست، در سنگ آجر، فلز اثر گذارد، سطح مواد ارضى در اثر تركيب با مى

______________________________ .تأثري علم -)1(

47: ، ص4 تفسري حكيم، ج

برد و روى زمني آيد، خاك را كه هواى آرام درست كرده، باد به اطراف مى ن خاك نرم به وجود مىاكسيژن نرم شده و از آ .گسرتاند مى

.افتاد شد و حس ذائقه از كار مى آرى اگر هوا نبود، خوراكى يافت منى

نند، توليد خأل اگر هوا نبود آتش نبود، چون آتش در اثر اكسيژن هواست، وقىت خبواهند چاه نفت فروزاىن را خاموش ك شد؟ آيا آسايش در جهان بود؟ منايند، اگر آتش نبود زندگى بشر با نبودن آتش چگونه مى كنند يعىن هوا را نابود مى مى

اگر هوا نبود بوئى در جهان نبود، زيرا بو عبارت است از پخش ذرات بودار در هوا، پس در اثر نبودن هوا شامه از كار .افتاد مى

ماند، هوا فشار خمصوصى به بدن رخيت، ديگر حياتى باقى منى شد و خون بريون مى هاى بدن ما پاره مى گاگر هوا نبود ر كند، در نقاط ها جلوگريى مى مرت مربع در حدود يك كيلوگرم، اين فشار از پاره شدن رگ سازد، يعىن در هر سانىت وارد مى

.كنند زياد مى باال كه فشار هوا كم است با وسائل مصنوعى فشار هوا را

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هائى كه در حدود پنجاه شد، سنگ هاى آمساىن مبباران مى ميليون سنگ اگر هوا نبود كره زمني هر روزه به وسيله بيستها را در خود حل ماند؟ هوا اين سنگ كيلومرت در ثانيه سرعت دارد، آيا در اين صورت جاندارى روى زمني زنده مى

.كند تا به زمني نرسند مى

گذارد و سودهاى ديگر و بسيار آيا اى باقى منى ها زنده هوا نبود گرماى سوزان روزها، و سرماى سخت شباگر ترين چيز را در حيات جانداران، اينگونه رايگان حتت اختيار گذاردن نشانه قدرت نامتناهى، و رمحت نامتناهى، قيمت گران

»1« و حكمت نامتناهى سازنده جهان نيست؟

______________________________ .340هائى از او نشانه -)1(

48: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ها يكسان نيستند و ها از نظر مشاره الكرتون گردد، امت الكرتون جزئى از هسته امت است كه بر گرد هسته مركزى مىها نيز يكسان نيستند، سرعت سري هاى اين امت با آن امت يك اندازه نيستند، چنان كه از نظر سرعت سري، الكرتون الكرتون !!كيلومرت است 201164هاى اورانيوم در هر ثانيه الكرتون

دارد؟ بشر كه ماده تكامل يافته است، با اين كيست كه اين موجود كوچك را در ميدان كوچك به چنني سرعت وا مىا براى آن اجياد كند، نريوى ديگرى تواند اين حركت مهيشگى ر چشم خويش قادر بر ديدن الكرتون نيست، پس چگونه مى

هم در عامل طبيعت نيست كه بتواند الكرتوىن با اين سرعت سري بسازد، پس نريوئى ما فوق طبيعت در اين جهان حكم .ايت است و قدرت و دانش و حكمتش مطلقه و ىب »1« .فرماست نريوئى كه قدرت دارد، دانش دارد، حكمت دارد

______________________________ .263هائى از او نشانه -)1(

49: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

108تفسري آيه

ميان فـقد ضل سواء السبيل أم تريدون أن تسئـلوا رسولكم كما سئل موسى ل الكفر باإل .من قـبل و من يـتبد

پايه باقى مانده از هاى ىب هاى شخصى و انديشه كارهاى نامعقول و غري منطقى برابر با ميل[خواهيد از پيامربتان آيا مىدرخواست كنيد مهانگونه كه پيش از اين از موسى درخواست شد؟ و كسى كه كفر را به جاى اميان اختيار كند ] جاهليت

.بدون ترديد راه راست را گم كرده است

شرح و توضيح

كارى بسيار زشت كه از رسوم و عادات يهود بود، و نزديك بود مسلمانان هم دچار آن شوند، و آن در اين آيه شريفه اى براى هاى بيجا، و غري معقول از پيامرب اسالم بود به شدت مورد نكوهش قرار گرفته، و آن را زمينه عبارت از درخواست

.تبديل اميان به كفر اعالم منوده است

عقولهاى بيجا و نام درخواست

هاى حضرت حق به مردم براى رسانيدشان به حيات طيبه و آخرت آباد با توجه به نبوت پيامربان كه ابالغكنندگان پيامكردند، به ويژه نبوت بود، و هر يك براى تصديق شدن نبوتشان و اثبات راستگوئى و صدقشان معجزات الزم ارائه مى

قرآن، و دانش و بصريتش كه شعاع دانش و آگاهى حق بود، و نيز الشأن اسالم و معجزه جاويدانش پيامرب عظيمبرخوردارى احكام و مقررات و معارف اهليه آئينش از استحكام و استوارى و منطبق بودن با حكمت و مصلحت، و اين

و ها با تكيه بر تعقل كه واضح و روشن بود كه فرهنگ جامع و كاملش ضامن خري دنيا و آخرت است، بايد انسان انديشه صحيح، با مهه وجود تسليم آئني و

50: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى نامعقول و پيمودند، و از درخواست شدند، و راهى جز اقتدا به آن بزرگواران، و پريوى از دينشان منى شريعت آنان مى .كردند مورد و بيهوده پرهيز مى جستند، و از سئواالت ىب غري منطقى به شدت اجتناب مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هائى گروهى از مردم چه در زمان پيامربان گذشته و چه در عصر پيامرب اسالم به دور از عقل و منطق درخواستوىلخواستند راه گريزى از داد كه مى هاى آنان نشان مى داشتند كه جز آزار روحى براى پيامربان مثرى نداشت، و درخواست

بازان و متعصبان گذشته مانان را كه نزديك بود چون جلحق و حقيقت براى خود دست و پا كنند، آيه شريفه مسلخبصوص قوم يهود در اين وادى خطرناك بيفتند و بعضى هم در اين مسري احنراىف قرار گرفتند بر حذر داشت، و به آنان

.نسبت به اين برنامه غري منطقى هشدار داد، و به شدت از چنني برخوردى با پيامرب اسالم نكوهش كرد

هاى احنراىف و از انصاف و خردورزى دور است كه انسان بر پايه تعصبات قومى و افكار جاهلى و انديشهبه راسىتهائى كه الزم است مردود خياالت فاسد، و اميال شخصى از پيامرب درخواست نامعقول و بيهوده داشته باشد، درخواست

.پاسخ مباند، و درخواست كنندگان طرد شوند شود و ىب

هاى نامعقول را از يد با تكيه بر عقل و منطق و بصريت و بينش و پختگى و خردورزى، زمينه اين گونه درخواستانسان باهاى معقول و منطقى در اند مركز درخواست صفحه وجودش و ميدان ذهنش پاك كند، و باطنش را كه به نور فطرت آراسته

.يت اهلى و انساىن خود قرار دهدجهت رشد و تكامل و رسيدن به سعادت ابدى و پرورشى و ترب

51: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى بيجا و نامعقول پايه فكرى و فطرى و عقالىن ندارد، بلكه مايه و سببش جهل مركب و جلاجت و عناد و درخواست .دمشىن با حق و حقيقت، و باز كردن راه گريز از واقعيات و توجيه براى پشت كردن به حقايق است

هاى آمساىن در جهت تكامل خبشيدن به عقل و روح و نفس و باطن خود و يد از رهربان ديىن، و انسانمسلمانان بااى نيست و آبادى دنيا و آخرتشان درخواست داشته باشند، و از درخواست آنچه نشدىن است و آنچه مفيد هيچ فايده

و گرهى را از زندگى و كار درخواست كننده باز منايد، كند، و مشكلى را حل منى اگر هم اجنام بگريد دردى را دوا منى .افكىن نيست به شدت بپرهيزند گرى، و فتنه كند، بلكه جز توهني به حق و بازى منى

هاى نامعقول بيشرت شود، و اين كار بيهوده دنبال گردد، درخواست كننده به تريگى بدون ترديد هرچه بر اصرار درخواستگردد، و راه هر گونه ترديد و حق زيادتر مى اش از حوزه هدايت و نور واليت و فاصله شود بيشرت روان و قلب دچار مى

سازد، و بسرت تر مى هاى گمراهان را در قلب و مشاعر آماده شود، و به ويژه زمينه شبهات و وسوسه شك و شبهه بازتر مىهاى نامعقولشان به كردن شبهات و درخواست تبديل اميان به كفر را با پيگريى كفرپيشگاىن چون يهود و نصارى با دنبال

.آورد وسيله مسلمانان فراهم مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى عقالىن و منطقى پريوى كنند، و روشى هايشان از شيوه بر مهه مسلمانان واجب و الزم است در مسئله درخواستى حقى چون معصومني و كتاىب ها حكيمانه در اين مورد انتخاب منايند، نه اين كه با داشنت راهنمائى چون پيامرب و ميزان

مانند چون قرآن كه حاوى اصول و حقايق و معارف اهليه است و از هر جهت هدايتگر و سازنده خري دنيا و آخرت ىب باز و معاند كه هر بار از پيامرب بزرگ خدا موسى بن عمران بدون تكيه بر علم و عقل و منطق است، از روش يهود جل

52: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى رواىن كردند و از اين طريق آن رهرب آمساىن را هدف انواع آزارهاى روحى و شكنجه هاى ناجبا و بيهوده مى درخواست .دادند اجتناب ورزيده و جدا بپرهيزند قرار مى

ى ها خواهند بايد زمينه احنرافات فكرى و بسرت درخواست مسلمانان اگر خوشبخىت خود و خري دنيا و آخرتشان را مىنامعقول را از خدا و مردان راه حق كه مايه از احنرافات يهود دارد در سرزمني حياتشان خبشكانند، و روحيه اشكال

انه جوئى تراشى گاه وجودشان دور منايند، و از اين كه به دست خود و با هاى غري منطقى را از عرصه هاى واهى، و ميان را به كفر، و علل احنراف از صراط مستقيم و راه معتدل و ميانه هاى دمشنان موجبات تبديل ا كمك شبهات و وسوسه

را فراهم منايند دورى كنند و به اين حقيقت كه در قرآن در سوره مباركه بقره مطرح است توجه داشته باشند كه يهود با اين ربوبيت فراهم و خود و روش احنراىف خود و عادت زشت و كردار ناپسندشان موجبات مغضوب شدن خود را در پيشگاه

نسلشان را از رمحت واسعه حق حمروم و دنيا و آخرتشان را بر باد، و جامعه خود را در بسرت روزگار به ذلت و خوارى و .دربدرى و ناامىن دچار ساختند

هاى غري معقول اى از خواسته منونه

عمران بدون زمحت و مشقت من و سلوى به اسرائيل مدتى طوالىن بر اساس رمحت حق، و از بركت وجود موسى بن بىنره آنان داده مى مند بودند، وىل سر از اين رزق برتافتند و به موسى شد و آنان از اين رزق پاك و فيض ويژه پروردگار

ديگر براى ما صرب بر يك نوع غذا ممكن نيست، و طاقت ما در اين زمينه تاب شده، و از چنني وضعى ناراحت : گفتند روياند از سبزى و خيار، و سري و عدس و پياز براى ما اضى هستيم از پروردگارت خبواه از آنچه زمني مىو نار

53: ، ص4 تفسري حكيم، ج

رت كه رزق ويژه اهلى است غذاى پست!! آماده سازد از اين !! تر را درخواست داريد موسى گفت آيا مشا به جاى غذاى دد، به شهرى درآئيد كه آنچه درخواست داريد در آن شهر براى خود تأمني كنيد، گر پس رزق خاص حق بر مشا ممنوع مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

با اين درخواست نامعقولشان و اسائه ادىب كه به حق روا داشتند، و در برابر موسى موضع گرفتند به خوارى و بيچارگى »1« ....دچار شدند، و سزاوار خشم خدا گشتند

اى، و كينه و عناد، و جلاجت و جهالت از تو تعصبات قومى و قبيلهيهود و نصارى بر اساس اميال شخصى و تر از گران زشت باطن بزرگ كنند كه از آمسان كتاىب غري قرآن و مكتوىب مطابق ميلشان نازل كىن، اين بازى درخواست مى

را آشكارا به ما نشان خدا : تر اين بود كه به موسى گفتند اين خواسته را از موسى درخواست كردند و آن خواسته بزرگ »2« .بده كه با چشم سر او را ببينيم، پس آنان را به كيفر ستمى كه داشتند صاعقه مرگبار فرو گرفت

اسرائيل را از دريائى كه فرعون و فرعونيان را در آن غرق كردمي عبور داده به بىن: فرمايد خداى مهربان در قرآن جميد مىاى موسى : هاى خود مالزمت داشتند، گفتند ى گذر كردند كه مهواره بر پرستش بتساحل جنات رسانيدمي، پس به گروه

از درخواست بسيار نامعقول مشا [موسى گفت !! مهان گونه كه براى آنان معبوداىن هست تو هم براى ما معبودى قرار بده »3« .ورزيد ترديد مشا گروهى هستيد كه جهالت مى كه ىب] معلوم است

______________________________ .61بقره -)1(

.153نساء -)2(

.138اعراف -)3(

54: ، ص4 تفسري حكيم، ج

انصاف، آلودگان به رذائل روحى خواسته نامعقولشان اين بود كه پيامرب و سفري اهلى بايد از جنس مردم مغزان ىب سبككالم دور از منطق و عقلشان چنانكه در سوره نباشد، و هيچ گونه آثار بشرى در او ديده نشود سخن نامعقولشان و

اى به او نازل نشده كه در رود، چرا فرشته خورد، و در بازارها راه مى اين چه پيامربى است كه غذا مى: فرقان آمده اين بود !معيت او بيم دهنده باشد؟

رهه باشد كه از ميوه شود، يا باغى براى او منى يا چرا گنجى به سوى او افكنده منى »1« !مند شود؟ اى آن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى معقول و منطقى درخواست

:جمموعه آياتى كه در قرآن جميد در قالب دعا آمده مانند آيه شريفه

»2« :ا و الذين يـقولون ربنا هب لنا من أزواجنا و ذرياتنا قـرة أعني و اجعلنا للمتقني إمام

پروردگارا ما را از سوى مهسران و فرزندامنان خوشدىل و : شايسته خدا درخواستشان از حضرت حق اين استبندگان .خوشحاىل خبش و ما را پيشواى پرهيزكاران قرار ده

.كند هاى معقول و منطقى راهنمائى مى مهه مؤمنان را اينگونه آيات به درخواست

ه، مانند اين دعا كه در پايان زيارت چهارم امرياملؤمنني از حضرت سجاد هاى كه در دعاها و زيارات آمد و نيز درخواست :نقل شده

»3« »...اللهم ارزقىن عقال كامال، و لبا راجحا، و قلبا زكيا و عمال كثريا، و ادبا بارعا «

______________________________ .8 -7فرقان -)1(

.74قرقان -)2(

.م امريمؤمنانمفاتيح اجلنان زيارت چهار -)3(

55: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.پروردگارا عقلى كامل، و مغزى ممتاز، و دىل پاك و عملى فراوان و ادىب برتر نصيبم فرما

.كند هاى صحيح و منطقى و معقول راهنمائى مى ها نيز انسان را به جانب درخواست اينگونه درخواست

.منايد هاى مشروع هدايت مى كه مردم را به درخواست روايات بسيار مهمى از رسول خدا و اهل بيت رسيده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:از پيامرب اسالم روايت شده

»1« »:السائل، و املتكلم، و املستمع، و احملب هلم: العلم خزائن و مفاتيحه السئوال فاسئلوا رمحكم اهللا فانه يؤجر اربعة«

ن است، بنابراين به پرسش و سئوال روى فهم و حتصيل آ دانش خمازن و انبارها است، كليدهاى آن پرسش و درخواستسئوال كننده، پاسخ دهنده، گوش : رسد آوريد خدا مشا را مورد رمحت قرار دهد زيرا در سئوال به چهار نفر پاداش مى

.دهنده، و دوستدار اينان

:فرمايد مى) ع(على

»:القلوب اقفال و مفاتيحها السئوال«

.است ها هستند، و كليدهاى آن پرسش ها قفل دل

______________________________ .28662كنز العمال -)1(

56: ، ص4 تفسري حكيم، ج

109تفسري آيه

حلق فاعفوا و ن بـعد ما تـبـني هلم اود كثري من أهل الكتاب لو يـردونكم من بـعد إميانكم كفارا حسدا من عند أنـفسهم م .ء قدير كل شي اصفحوا حىت يأيت الله بأمره إن الله على

بسيارى از اهل كتاب پس از آن كه حق براى آنان روشن و آشكار گشت به سبب حسدى كه در وجودشان قرار دارد، در گذريد و روى از آنان ) از ستيز و جدال با آنان(دانند، هم اكنون دوست دارند كه مشا را پس از اميانتان به كفر باز گر

.اعالم كند، يقينا خدا بر هر كارى تواناست) جنگ يا جزيه(بگردانيد تا خدا فرمانش را به

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شرح و توضيح

:آيه شريفه به چند موضوع مهم اشاره دارد

.تالش اهل كتاب براى باز گرداندن مسلمانان به كفر - 1

.د عامل تالش منفىحس - 2

.زنگ هشدار - 3

.روشن بودن حق براى دمشنان - 4

.شناخت فرصت در روياروئى با دمشن - 5

تالش اهل كتاب براى باز گرداندن مسلمانان به كفر

گرى مهه جانبه اش، هدايت اش قوانني فطرى و واقعيات عقلى تابناكى و درخشش اسالم، و حقايق استوار و حكيمانههاى سودمندش، دعوتش به ها و نصيحت سخنان سازنده و دستورات روح پرور و تربيت كننده پيامربش، موعظهقرآنش،

اش، سبب شد كه اهل هاى سعادت خبش و نواراىن خري دنيا و آخرت، و مايه

57: ، ص4 تفسري حكيم، ج

زندگى بكار گريند و قدمى ثابت و خرد و انصاف با مهه وجود و از عمق قلب و جان آن را بپذيرند، و در مهه جهات حمكم و غري قابل لغزش نسبت به اين فرهنگ اهلى و مقدس پيدا كنند چنان كه از اضافه اميان به ضمري مجع كم استفاده

، و و از بركت اين اميان استوار به حقايق اهليه و معارف ملكوتيه از چاه ضاللت و گمراهى درآيند من بـعد إميانكم شود مىگرائى را به عزت توحيد و يكتا پرسىت به منطقه نور باطن و علم و آگاهى و معرفت و كرامت وارد شوند و ذلت شرك

تبديل كنند، و سلطه خطرناك فرهنگ جاهليت را كه حمصوىل جز اسارت عقل و جان و نابود كردن فطرت ندارد، به يت فطرت، و اجياد زمينه براى رشد و كمال و تربيت صحيح آزادى عقل از خرافات، و جنات نفس از هوا و هوس و تقو

گرى عقل كل، خامت رسل براى رسيدن به اوج انسانيت و قله كرامت تغيري دهند، و از سرمايه پر مايه وحى، و هدايت .مند گردند ره

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

الشأن درهائى پيامرب عظيم اين عاقالن منصف در سايه نور اميان و پذيرش اسالم و اعتقاد به حقايق، و دلدادگى به نبوتاز علوم و معارف را به روى خود گشوده ديدند، و راه رسيدن به ملكوت را مفتوح مشاهده كردند، و دل را از زنگ شرك

پرسىت پاك يافته و آن را آئينه جتلى توحيد و معرفت به قيامت مالحظه منودند، و دانستند و يقني كردند كه با كمك و بتتوانند از مهه موانع راه انسانيت عبور كرده و به فالح و رستگارى برسند و درآينده نزديك به اميان مىاسالم و يارى

گري ظاهرى و باطىن و مادى و معنوى دست يابند، از اين جهت هر چه بيشرت روى دل متوجه اين هاى چشم پريوزىگاه عبادت حق و خدمت به خلق اقامت هفرهنگ ناب منودند، و با قلب و جان به حفظ آن برخاستند، و در عرص كردند، و تنها نه خود را به حقايق آن آراستند بلكه به تبليغ اين آئني اهلى

58: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اقدام منوده و براى اضافه كردن نريو به فرهنگ حضرت حق به كوششى زايدالوصف برخاستند، تا جائى كه بسيارى از قرآن اهل كتاب از پديد آمدن نريوئى استوار و پايدار و مردان و زناىن خود ساخته و تربيت يهود و نصارى و به تعبري

كار نسبت به وضع خود و هوا و هوسشان و فرهنگ منحط و حتريف شده، و مؤمن و نيكوكار و معتقد و درستم و جناياتشان بودند، و در گاه و نريوى ظل شان بر توده عوام خود، كه تكيه شدشان، و رياست مادى و سلطه شيطاىن

بردند ترسيدند، و براى حفظ ميدان آمال و آرزوها و شهواتشان، با شور و نشاط و ميل و رغبت اسارت آنان به سر مىگرى و اجياد زمينه و تبليغات سوء و مكر و حيله اهل اميان را و حرص شديد در مقام برآمدند كه با وسوسه اندازى و فتنه

ايتا سر از كفر درآورده و از توحيد و اميان به قيامت و اعتقاد به قدم به قدم از نظر روحى و عملى به وضعى برسانند كه ى گردند و مهانند خودشان به ذلت ضاللت دچار آيند، و به خسارت بنشينند، و از فيوضات اهليه حمروم گردند و پيامرب

كشيد و عزت و كرامت اسالميان را خباطر اتى از درونشان شعله مىاين مهه نبود مگر از آتش حسادتى كه چون اخالقى ذها را بر مسلمانان مؤمن نداشتند، غافل از اين كه مؤمنان واقعى كه با تافتند و چشم ديدن اين مهه ارزش اين حسد برمنى

اند گول و مزه حقيقت را چشيدهاند، و عزت انساىن را ملس كرده، اند، و به بارگاه ربوىب راه يافته چشم دل حقيقت را ديدهدارند، و قرآن و نبوت و حقايق اهليه را با خورند و دست از اسالم برمنى هاى شيطاىن آنان را منى گرى دمشنان و وسوسه فتنه

كم،لو يـردونكم من بـعد إميان رساند اين واقعيات است كه امتناع را مى» لو «كنند كه حرف چيزى معامله منى

اهل كتاب با خيال باطل خود، و انديشه منحرفشان در اين نقشه شوم بودند مؤمنان را گرچه يهودى و نصراىن نشوند تابع خود سازند و اميان آنان را كه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

59: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بنشانند، آن سبك مغزان موجب عزت و استقاللشان بود از آنان بگريند و آن قدرمتندان با كرامت را به ذلت و ناتواىن دادند نه خباطر اين بود كه به برترى آئني اى كه براى باز گرداندن اهل اميان به كفرنشان مى دون پايه اين رغبت و عالقه

دانستند، بلكه عامل اين جنايت هولناك و عمل خطرناك خود عقيده داشتند و نه به سبب اين كه فرهنگ خود را حق مىبرگرداندن اهل اميان به كفر كه بدترين نوع تبليغ است خودپرسىت و خودخواهى و به انگيزه حسدى بود و تبليغ سوء براى

خواستند با اين آتش خرمن اميان اهل خدا را كشيد و مى كه از بدترين حاالت رواىن است كه از درونشان شعله مى .بسوزانند و از وجودشان خاكسرتى متعفن چون وجود خود به وجود آورند

گروهى از متعصبان اهل كتاب، پس از واقعه احد كه به ظاهر شكسىت به : در شأن نزول اين آيه در تفاسري آمدهمسلمانان رسيد به عمار ياسر و حذيفه مياىن گفتند اگر پيامرب مشا حق بود نبايد اين شكست به مشا برسد، مشا روى از او

رت است، عمار به آنان گفت مشا درباره شكسنت بگردانيد و اعتقاد به وى را رها كنيد كه براى مشا جدا شدن از پيامرب ما با : عهد و نقض پيمان چه نظرى داريد؟ گفتند شكسنت عهد كارى بس سنگني و گناهى بزرگ است، عمار گفت

و گذشتگانش را امي كه هرگز به حممد كافر نشومي دمشنان گفتند اين مرد صاىب شد يعىن آئني پدران خداى متعال عهد كرده :گويان سبك مغز گفت رها كرد و به آئني جديد گرويد، عمار در پاسخ آن ياوه

»:اما انا فقد رضيت باهللا ربا و باالسالم دينا و مبحمد نبيا و بعلى اماما و بالقرآن كتابا و بالكعبة قبله و باملؤمنني اخوانا«

اسالم در جهت دينم و به حممد از نظر پيامربم و به على براى امام بدانيد كه من به حضرت اهللا به عنوان پروردگارم و به .ام و به اهل اميان به عنوان برادرامن راضى و خوشنودم بودمن و به قرآن حمض كتامب و به كعبه به عنوان قبله

60: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:آنان ثنا گفت و فرمودسپس نزد پيامرب آمدند و آن حضرت را از اين جريان خرب دادند، پيامرب بر

»:اصبتما اخلري و افلحتما«

»1« .به خري رسيديد و رستگارى و فالح يافتيد

حسد عامل تالش منفى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

حسد به معناى درخواست زوال و از بني رفنت نعمت از صاحب نعمت است، يا نفرت داشنت از اين كه نعمت در غصه به خاطر اين است كه براى كسى خري و خوشى وجود اختيار ديگران باشد، و شديدترين حالت حسد، اندوه و

»2« .داشته باشد

اى از كفر است، زيرا حسود در حقيقت از اين كه حضرت حق به كسى نعمت عنايت فرموده، و حسد بدون ترديد درجهاى از ل حق مرتبهاو را مورد لطف و احسانش قرار داده ناخشنود و متنفر است، و يقينا ناخوشنودى از حق و نفرت از فع

.كفر است

ايت است، و هر كسى كه لياقت و شايستگى نشان مگر نه اين است كه حضرت حق رمحت و حكمت و لطف ىبگردد، چه نعمت مادى و چه نعمت هاى او مى دهد و از خود گنجايش الزم را بنماياند مستعد گرفنت الطاف و نعمت

.معنوى

شود، به راسىت چه ري دنيا و آخرت او به وى نعمت ظاهرى و باطىن عنايت مىو يا بر اساس مصلحت عبد، و حفظ خ معنا دارد كه انسان از خداى رحيم

______________________________ .290، ص 1تفسري ابوالفتوح، ج -)1(

.345، ص 1البيان، ج جممع -)2(

61: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بدى از عبادش نعمت داده ناراضى باشد، و از فعل حكيمانه حق دلش غرق نفرت و پروردگار مهربان خباطر اين كه به عگردد، و نسبت به دارنده نعمت آلوده به ناراحىت و رنج دروىن و كينه و دمشىن باشد، تا جائى كه براى زوال و نابودى از

ست زند و خود و ديگران را در هاى شوم و ترفندهاى شيطاىن روى آورد، و به ضربه زدن به صاحبت نعمت د او به نقشه .خممصه و مشكل قرار دهد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى مادى و معنوى متاسفانه گروهى از مردان و زنان در طول تاريخ دچار اين حالت شيطاىن بوده و چشم ديدن نعمترا بر صاحب نعمت نداشته و حريصانه خواسته نامشروع و نامعقولشان اين بود كه به هر صورت ممكن نعمت از آنان

.وال يابد، و با زوال نعمت به خاك سياه نشسته و به دنيا يا به آخرتشان لطمه وارد شودز

اهل كتاب نسبت به اهل اميان به خاطر كرامت و استقالل و آزادگى و عظمتشان و به ويژه جامعيت دينشان و كمال .ورزيدند و در مقام باز گردانيدن مؤمنان به كفر بودند آئينشان به شدت حسد مى

سوزاند و او را از چهارچوب هاى حسود را مى ها خوىب ور شود، مهه ارزش آرى هنگامى كه آتش حسد در تنور باطن شعلهمنايد تا عليه صاحب نعمت به كارهاى كند و او را منتظر فرصت مى انسانيت خارج و تبديل به حيواىن وحشى و درنده مى

از وى سلب و براى خود از اين طريق باطل و فعل فاسد اندكى امنيت زشت و منفى دست يازد، و اگر بتواند نعمت را .دروىن اجياد كند

هاى او را سوزانيد، و به توبه و انابه هم موفق نشد متام ها و حسنات و خوىب حسود بايد بداند كه وقىت آتش حسد ارزشود، و در هر حال حسود نه اين كه از ش درهاى جنات و رمحت به روى بسته، و درهاى عذاب و كيفر به روى او باز مى

گردد و حسادتش هيچ سودى منيربد، بلكه به زيان و خسارت دچار مى

62: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شود، و به خاطر ستم و ظلمش ملعون دهد و در پيشگاه حق به عنوان ظامل و ستمگر قلمداد مى آخرتش را از دست مى .گردد گشته و از رمحت حضرت حق حمروم مى

روايات و حسد

:وآله روايت شده عليه اهللا از رسول خدا صلى

»1« »:اياكم و احلسد فان احلسد ياكل احلسنات كما تأكل النار احلطب«

.خورد خورد چنان كه آتش هيزم را مى ها را مى از حسد بپرهيزيد، زيرا حسد خوىب

»2« »الغيبة و التملق و الشماتة باملصيبة: اما عالمة احلاسد فاربعة«

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

غيبت از شخص مورد حسد، چاپلوسى، اظهار شادى و خوشحاىل به مصيبىت كه : هاى حسود چهار چيز است اما نشانه .به حمسود رسيده است

ام هنگامى كه عيسى به دنيا آمد رئيس شياطني ابليس از خبش مشرق نزد او آمد گفت آمده: قيس نقل شده از عطيةبند مگر اين كه سرنگون شد، سپس رئيس شياطني مغربش آمد و مانند سخن رئيس بگومي امشب در ناحيه من بىت نبو

ها بگرديد كه چه اتفاقى افتاده، رفتند و بازگشتند و شياطني مشرق را گفت، به آنان فرمان داد بريون رويد و در هوا و درهادت تا آمسان ديد، به سوى گفتند چيزى نيافتيم، ابليس خودش حركت كرد، ناگهان فرشتگان را گرداگرد حمراب عب

شياطينش بازگشت و گفت آن كار مهم در زمني اتفاق افتاد، عيسى به دنيا آمد و

______________________________ .252، ص 73حبار، ج -)1(

.، چهارمني عالمت در روايت نيامده است23العقول، ص حتف -)2(

63: ، ص4 تفسري حكيم، ج

پرسىت كه ظهور داد تا حضرت حق پرستيده شود، اما وظيفه مشا اين است كه با شكست آئني بتخدا او را در بندگانش »1« .آئني شرك است برويد و در ميان مردم جتاوز به حقوق و حسد را بگسرتانيد، كه اين هر دو مهتاى شرك است

:فرمايد امريمؤمنان مى

»2« »:صحة اجلسد من قلة احلسد«

.كمى حسد در درون انسان است سالمت جسم از ناچيزى و

:و نيز فرموده

»3« »:احلسد شر االمراض«

.ها بدترين بيمارى است حسد در ميان بيمارى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:از رسول خدا روايت شده روزى به اصحاب خود فرمود

ف اال انه قد دب اليكم داء االمم من قبلكم و هو احلسد، ليس حبالق الشعر و لكنه حالق الدين، ينجى فيه ان يك« »4« »:االنسان يده و خيزن لسانه و ال يكون ذا غمز على اخيه املؤمن

هاى پيش از مشا دچار آن بودند و آن حسد است، حسد آگاه باشيد حمققا به مشا روى آورده بيمارى و مرضى كه امتو دستش را حفظ كند زدايد، وىل نابود كننده دين است، آدمى از شر حسد وقىت در امان است كه زبان موى بدن را منى .چيىن نكند اش طعنه نزند، و نسبت به او سخن و به برادر ديىن

:امريمؤمنان فرمود

»5« »:احلاسد يفرح بالشر و يغتم بالسرور«

______________________________ .313، ص 1االسرار ميبدى، ج كشف -)1(

.غرر احلكم -)2(

.غرر احلكم -)3(

.517النفس وسائل باب جهاد -)4(

.غرر احلكم -)5(

64: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شود، و به خوىب و مايه خوشحاىل كه به انسان مورد رسد خوشحال مى حسود بر بال و مصيبىت كه به طرف مقابلش مى .گردد دار مى شود غصه حسدش نصيب مى

:حضرت صادق فرمود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»1« »:ليست لبخيل راحة و ال حلسود لذة«

.و براى حسود خوشى و لذت نيست براى خبيل راحت

:و نيز آن حضرت فرمود

»2« »:اياكم ان حيسد بعضكم بعضا فان الكفر اصله احلسد«

.از حسد بر يكديگر بپرهيزيد، زيرا ريشه كفر حسد است

:امريمؤمنان فرمود

»3« »:احلسود دائم السقم و ان كان صحيح اجلسم«

.ن سامل باشدحسود پيوسته بيمار است، اگر چه از نظر بد

:نعمان احول فرمود جعفربن حضرت صادق به اىب

م، ليسوا مىن و ال انا منهم، امنا اوليائى الذين سلموا المرنا و « ان ابغضكم اىل املرتاسون املشاؤن بالنمائم احلسدة الخواعلى اهللا مث حسد مؤمنا لكان ذلك و اهللا لو قدم احدكم مالء االرض ذهبا: اتبعوا آثارنا و اقتدوا بنا ىف كل امورنا مث قال

»4« ».الذهب مما يكوى به ىف النار

______________________________ .52، ص 73حبار، ج -)1(

.217، ص 78حبار، ج -)2(

.غرر احلكم -)3(

.سفينة البحار باب حسد ج ص -)4(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

65: ، ص4 تفسري حكيم، ج

چني و حسودند، نه آنان از من هستند و نه كه نسبت به برادرانشان سخنهائى هستند منش ترين مشا نزد من بزرگ مبغوضى روى زمني طال در راه خدا هزينه كند، پس از آن به خدا سوگند هر گاه يكى از مشا به اندازه: من از آنامن، آنگاه فرمود

.گدازند نسبت به مؤمىن حسد ورزد، به وسيله مهان طالها پوست بدنش را در دوزخ مى

:حكم فرمود بن ام هفتم به هشامام

»1« »:يا هشام افضل ما تقرب به العبد اىل اهللا بعد املعرفة الصالة و بر الوالدين و ترك احلسد و العجب و الفخر«

رتين واقعيىت كه پس از معرفت به حقايق مايه نزديك شدن عبد به خداست مناز، و نيكى و احسان به پدر و اى هشام .واگذاشنت حسد و خودپسندى و خودستائى استمادر و

:كند ابوبصري از حضرت صادق روايت مى

ى عن الشجرة محله احلرص على ان اكل : اصول الكفر ثالثة« احلرص و االستكبار و احلسد فاما احلرص فان آدم حني »2« »:حيث قتل احدمها صاحبهمنها، و اما االستكبار فابليس حيث امر بالسجود الدم فاىب و اما احلسد فابنا آدم

ى شد حرص او را به : ريشه كفر سه چيز است، حرص، تكرب، حسد، اما حرص آدم هنگامى كه از درخت ممنوعه هنگامى كه به ابليس فرمان سجده به آدم داده شده به سبب تكرب امتناع ورزيد، اما : خوردن از آن واداشت، اما تكرب

.ى از دو فرزند آدم ديگرى را به قتل رسانيدحسد چيزى است كه بر اثر آن يك

حسد قاتل حسود است

______________________________ .327، ص 2مستدرك الوسائل، ج -)1(

.476، ص 16جامع احاديث الشيعه، ج -)2(

66: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

تا جائى كه بدون اجازه معتصم به اى يافت از باديه نشينان عرب مردى نزد معتصم عباسى مكانت و منزلت ويژهخدايا : گفت نشني پيوسته اين سخن را مى باديه: نويسد شد، مال امحدنراقى در كتاب خزائنش مى حرمسراى وى وارد مى

.رساند نيكوكار را پاداش ده، و كسى كه بدى كرد، كردار بدش او را به كيفر مى

و قدر و منزلىت كه در دربار حكومت يافته بود عذاب دروىن و رنج نشني نظر و حسود معتصم از پيشرفت باديه وزير تنگاگر به مهني زودى او را از دربار نرامن و به قدرمنزلتش پايان ندهم و وى را از : كشيد، در باطن آلوده خود گفت روحى مى

به شدت اظهار حمبت چشم معتصم نيندازم نفوذش در معتصم مرا از وزارت خواهد انداخت، ترفندى انديشيد كه به او ايتا در روز معني از او دعوت كرد، و كند، و ارادت زيادى نشان دهد تا بتواند او را در منزلش به مهماىن دعوت منايد،

ى الزم از آن غذا تناول كرد و سپس در كنارى اى آميخته به سري زياد آماده منود، عرب بدوى به اندازه مزه غذاى خوشچون نزد معتصم رفىت بسيار مواظبت كن كه بوى دهانت او را : دلسوزى و موعظه به او گفت نشست، وزير از باب

بيند، از طرف ديگر پيش از آن كه عرب بدوى نزد معتصم برود خود آيد و آزار مى نيازارد، زيرا خليفه از بوى آن بدش مىمعتصم : گويد عالقه تو قرار گرفته به مردم مى اين مرد بدوى كه به طور ويژه مورد حمبت و: را به معتصم رسانيد و گفت

!دهاىن بسيار بدبو دارد و من از بوى بد دهانش نزديك است هالك شوم

خرب از اين قضيه تلخ و ميوه گنديده حسد پس از ساعىت بر خليفه وارد شد در حاىل كه دست جلوى دهانش عرب ىبوى سري به مشام معتصم نرسد سپس نشست، معتصم وقىت اين نشيند ب اده بود تا هنگامى كه در جايگاه مقررش مى

اى نوشت و به دست عرب داد و به او گويد، نامه حالت را از عرب مشاهده كرد به يقني رسيد كه وزير راست مى قاطعانه گفت اين نامه را به فالن شخص

67: ، ص4 تفسري حكيم، ج

!و بدون مالحظه آورنده نامه را گردن بزن حمابا برسان در حاىل كه در آن نامه نوشته بود ىب

هنگامى كه با در دست داشنت نامه بريون آمد با وزير روبرو شد، وزير چون وى را با نامه ديد، تصور كرد معتصم براى نچه العاده از عرب درخواست كرد براى گرفنت آ اى معني كرده تا پس از دريافت به باديه برگردد، با مهرباىن فوق عرب جايزه

در نامه برايش مقرر شده خود را به زمحت نيندازد، بلكه مقررى را به دو هزار دينار نقد مصاحله كند و عرب پذيرفت، نامه را به وزير داد و دو هزار دينار را گرفت، وزير نامه را به شخصى كه بايد برساند رسانده و حتويل او داد، فرمان معتصم در

سيد، معتصم وقىت غيبت وزير را طوالىن ديد گفتند به فرمان مشا كشته شد، از مرد عرب جويا حق وزير اجرا شد و به قتل ر گشت گفتند در شهر است او را خواست و داستان برخوردش را با وزير پرسيد، بدوى مهه جريان را گفت، معتصم پرسيد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ام چگونه نسبت به آن من و نفهميدهچيزى كه من منيدا: اى عرب گفت تو درباره بوى دهان من چيزى به وزير نگفتهقضاوت كنم، معتصم گفت چرا در فالن روز دهانت را نزد من گرفته بودى؟ پاسخ داد وزير مرا دعوت كرده بود و غذائى

شود به اين خاطر من دهامن را گرفته بودم كه آميخته به سري فراوان به من داد و گفت خليفه از بوى سري بسيار ناراحت مى :راحت نشويد معتصم گفتمشا نا

»:قتل اهللا احلسد بدء بصاحبه«

»1« .كند خدا حسد را نابود كند كه در مرحله اول خود حسود را نابود مى

حسد يا آتش خامنانسوز

______________________________ .خزائن نراقى -)1(

68: ، ص4 تفسري حكيم، ج

افتد بسيار اتفاق مى: با منصور دوانيقى بود، روزى منصور به او گفتليلى از قضات مشهور اهل سنت و معاصر اىب ابنشود تا قاضى به داورى نسبت به آن بنشيند، دوست دارم يكى از آموز نزد قضات نقل مى هاى شنيدىن و عربت كه داستان

ا را برامي بگوئى .آ

و فرتوت نزد من آمد و با گريه و زارى از من زىن ساخلورده گوئى، روزى پريه مهني طور است كه مى: ليلى گفت اىب ابن .اش دفاع كنم و ستمگر بر او را به كيفر برسامن خواست از حق بر باد رفته

پرسيدم از چه كسى شكايت دارى؟ پاسخ داد از دخرت برادرم، فرمان دادم دخرت برادرش را در دادگاه حاضر كنند، شت شبيهى بتوان براى او جست، پس از جويا د، تصور منىاندام بو هنگامى كه آمد زىن بسيار زيبا و خوش كنم جز در

من دخرت برادر اين زن فرتومت و او طبيعتا عمه من است، در كودكى به علت زود مردن پدرم يتيم : شدن از جريان گفته حد رشد رسيدم، با شدم و در دامن مهني عمه بزرگ شدم و انصافا او در تربيت و حفظ من دريغ نورزيد، تا اين كه ب

اى داشتم، از هر جهت در رفاه و رضايت خودم مرا به نكاح مردى طال فروش در آورد، زندگى بسيار راحت و آسودهام به زندگى آرام و خوش من حسادت ورزيد، مهواره در اين انديشه بود كه چنني وضعى را به خوشى بسر ميربدم، عمه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

داد، تا آراست و در برابر ديدگان شوهرم جلوه مى اساس دائما دخرت خود را مىسوى دخرت خودش تغيري دهد، بر اين ام با شوهرم شرط گذاشت در صورتى با اين وصلت تن جائى كه مهسرم را فريفت و او از دخرتش خواستگارى كرد، عمه

نوز مدتى از ازدواج دهد كه اختيار من از نظر نگهدارى و طالق به دست او باشد آن مرد فريفته شده راضى شد، ه ام نگذشته شوهرم با دخرت عمه

69: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ام در مسافرت بود، پس از ام مرا طالق داد و از مهسرم جدا كرد، اين داستان وقىت اتفاق افتاد كه شوهر عمه بود كه عمهبازگشت روزى براى دلدارى من نزد من آمد، من هم آنقدر خود را آراستم و عشوه و طنازى به خرج دادم تا از او دل

ام در دست خواست ازدواج كرد، به اين شرط راضى شدم كه اختيار طالق عمهربودم و قلبش را در اختيار گرفتم، از من در ام را طالق دادم و يك تنه بر زندگى او من باشد، رضايت خود را به اين شرط اعالم داشت با صورت گرفنت ازدواج عمه

ز خاطرات شريين گذشته با مسلط شدم، مدتى با اين شوهر به سر بردم تا از دنيا رفت، روزى مهسر اومل نزد من آمد و ا :من سخن گفت و اظهار داشت

من به بازگشت : شود كه به آن زندگى شريين و آرام باز گردى؟ گفتم تو ميداىن كه من عاشق تو بوده و هستم اينك چه مى، به اين ام را به دست من بسپارى به تو راضى هستم و مايلم كه ديگر بار با تو ازدواج كن به شرطى كه طالق دخرت عمه

ام را نيز طالق دادم، اكنون داورى كن آيا مطلب رضايت داد، براى بار دوم مهسر او شدم و چون اختيار داشتم دخرت عمه »1« !!ام دارم ام را تالىف كرده جاى عمه من هيچ گناهى جز اين كه حسادت ىب

.حسد سبب قتل اولياء خداست

گويد روزى داود قاضى روزگار معتصم عباسى بود، مى اىب ديك امحدبنصحبت و دوست بسيار نز ذرقان كه مهنشني و هم رسيد، پرسيدم از چه روى امحد از نزد معتصم بازگشت در حاىل كه بسيار خشمگني و عصباىن به نظر مى

______________________________ .44عالم الناس -)1(

70: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

!!الرضا موسى بن چهره يعىن ابوجعفر فرزند على ست اين سياهاز د: چنني غرق در خشمى، گفت

ديدم، گفتم مگر چه شده؟ آرزو داشتم بيست سال پيش از اين مرده بودم و امروز را منى

كرد، معتصم راه تطهري و حد شرعى او را دزدى را نزد خليفه آوردند كه به اختيار خود اعرتافت به دزدى مى: گفت .على را هم حاضر كنند بود كه بيشرت فقهاء در جملس حاضر بودند و فرمان داد بقيه به ويژه حممدبنپرسيد، اين در حاىل

من از مهه ما فقها سؤال كرد حد دزد را چگونه بايد جارى كرد و كيفيت قطع دستش به چه صورت است؟ من گفتمدست دزد را بايد از مچ جدا كرد پرسيد به چه دليل؟ گفتم به دليل اين كه كلمه دست شام انگشتان و كف تا :الكرسدع :مائده هم در مسئله تيمم آمده شود در آيه ششم سوره مچ مى

*فامسحوا بوجوهكم و أيديكم

ا تأييد منودند، گروه ديگر گفتند بايد دست را از بسيارى از فقها مذهب ما در اين نظريه با من موافقت كرده و حكم ر .مرفق بريد

:معتصم پرسيد به چه دليل گفتند به دليل مهان آيه كه درباره وضو گفته

و أيديكم إىل المرافق

.چون حد دست را خدا در اين آيه تا مرفق معني منوده است

.شود ل بر اين منودند كه دست شامل انگشتان تا شانه مىبرخى نيز فتوا به قطع از شانه دادند و استدال

مشا در اين مسئله مورد حبث نظرتان چيست؟: در اين هنگام معتصم روى به فرزند حضرت رضا كرد و گفت

71: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دهم به خدا سوگند مى حضرت فرمود فقهاء مشا نظر خود را گفتند مرا از فتوا دادن در اين مسئله معذور بدار، گفت مشا را .نظر خود را بگوئيد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اين حدود كه علماى مذهب مشا و خبصوص : گومي حضرت جواد فرمود اكنون كه مرا قسم داده و ملزم به جواب منودى مىام بريد، پرسيد علماى حاضر در جملس تعيني كردند مهه اشتباه و خطاست، درباره دزد الزم است انگشتان او را به غري ا

:رسول خدا گفته: ل مشا چيست؟ فرموددلي

السجود على سبعة اعضاء الوجه و اليدين و الركبتني و الرجلني فاذا قطعت يد من الكرسدع او املرفق مل يبق له يد يسجد « »:ان املساجد هللا: عليها و قال اهللا تعاىل

ام پا، هرگاه دست را يابد پيشاىن، دو دست، دو زا سجده بر هفت حمل حتقق مى: پيامرب اسالم فرمود نو و دو انگشت ا :فرمايد ماند در صورتى كه قرآن مى از مچ يا مرفق جدا كنند ديگر دسىت براى سجده منى

»1« :أن المساجد لله

.مواضع سجود ويژه خداست

»:ما كان هللا مل يقطع«

.گردد هر چه براى خدا باشد بريده منى

و آن را تصديق منود و فرمان داد انگشتان دزد را بر پايه نظر و فتواى حضرت جواد معتصم از اين حكم شادمان گشت .قطع كردند

داود به شدت افسرده و ناراحت بود كه چرا فتواى او مردود اعالم شد، او از حسادت خبود اىب ابن: گويد ذرقان مىرا نصيحىت كنم، اين نصيحت و خريخواهى به ام تو آمده: پيچيد، سه روز پس از اين اتفاق نزد معتصم رفت و گفت مى

ترسم كه اگر نگومي دارى و از اين مى سپاس حمبىت است كه به ما مبذول مى

______________________________ .18جن -)1(

72: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ه مشا جملسى از هنگامى ك: معتصم گفت آماده شنيدن هستم، گفت!! كفران نعمت منوده و به آتش دوزخ بسوزمدهيد تا امر مهمى از امور ديىن مطرح شود، وزراء، امراء، صاحب منصبان لشگرى و دانشمندان و فقيهان تشكيل مى

شود، اگر در چنني كشورى، خدم و دربانان حضور دارند، مذاكرات اين جمالس در بريون و در ميان مردم گفتگو مىيد و آن ر بن موسى را بپذيريد، به تدريج زمينه فراهم على ا قبول ننمائيد و گفته حممدبنجملسى مشا نظر فقها را ارزش

عباس روى بگرانند تا جائى كه خالفت را از تو گرفته و به او واگذارند، با توجه شود كه مردم به او توجه كنند، و از بىن مى .شوائى امت اعرتاف دارندبه اين حقيقت كه هم اكنون گروهى از مردم به امامت و لياقت او براى پي

داود را اىب داود كارگر افتاد و سخن چيىن او در معتصم اثر گذاشت و او را چنان حتت تأثري قرار داد كه امحدبن اىب حسد ابن :دعا كرد و گفت

»جزاك اهللا عن نصيحتك خريا «

مهمان حضور داشته باشد، ابتدا روز چهارم فرمان داد يكى از نويسندگان از گروهى دعوت كند و حضرت جواد در آن كنم، به دعوت خود اصرار ورزيد كه اين آن حضرت عذر خواست و فرمود ميداىن كه من در چنني جمالسى شركت منى

شود، بر اساس پافشارى دعوت كننده حضرت بناچار دعوت را جملس ويژه آشنائى مشا با يكى از وزراء تشكيل مىه غذاى مسمومى براى ايشان آوردند، حضرت با خوردن آن غذا احساس مسموميت پذيرفتند، به هنگام انداخنت سفر

براى تو : منودند، از جاى برخاستند صاحب سفره اصرار كرد مبانيد و به اين سرعت مهماىن را ترك نكنيد، حضرت فرمود رت است كه من زودتر اين

73: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ايتا حضر .ت جواد به فاصله يك روز بر اثر آن غذاى مسموم به شهادت رسيدميهماىن را ترك كنم، و

داورى امريمؤمنان نسبت به يك حسود

برد در روزگار حكومت فرزند خطاب دخرت بچه يتيمى در حوزه سرپرسىت مردى بود كه بيشرت اوقات در مسافرت به سر مىرشد و بلوغ رسيد، دخرت از زيبائى و مالحت الزم ها سپرى شد تا دخرت به سن زيست، مدت و از مجع خانواده دور مى

.ورزيد دار بود بر زيبائى و آراستگى دخرت يتيم به شدت حسد مى برخوردار بود، مهسر مرد كه مهه امور خانه را عهده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

او چشم ديدن دخرتى يتيم را با نعمت مالحت و زيبائى نداشت و از طرىف گرفتار اين دغدغه وسوسه بود كه مبادا .رش فريفته مجال او شود و با وى ازدواج منايدشوه

اى خائنانه كشيد، روزى زنان مهسايه را مجع كرد و دخرت را با خوراندن به اين خاطر در غيبت شوهر بر ضد دخرت نقشههنگامى كه شوهرش از مسافرت آمد و جوياى حال دخرت يتيم . شراب بيهوش منود و با انگشت بكارتش را از بني برد

!!ابدا حرف دخرت را نزن او بر اثر زنا بكارتش را از دست داده: زن گفتشد،

اى شوهر پس از مالقات با دخرت هرچه از او پرسيد او انكار كرد و سوگند خورد كه هرگز دامنم آلوده نشده و من بيگانهايتا داورى را نزد پسر خطاب اى از مهسايگان را به عنوان گواه و شاهد ام، وىل بانوى خانه عده را كنار خود نديده آورد و

.بردند و او هم نتوانست حقيقت را كشف كند

مرد درخواست منود آنان را نزد امريمؤمنان بربند، هنگامى كه كاشف حقايق و آگاه به وقايق جريان را شنيد به بانوى خانه دهند، حضرت شاهدان را ئله گواهى مىگفت بر زنان اين دخرت شاهد دارى؟ پاسخ داد آرى زنان مهسايه بر اين مس

74: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خواست و مششري از نيام كشيد و برابر خود گذاشت، يكى از زنان گواهى دهنده را خواست و از وى بر آن مسئله داد او را هاى امريمؤمنان گرفتار آمد بر شهادت خود اصرار ورزيد، فرمان شهادت طلبيد او در حاىل كه در پيچ و خم گفته

طالب اىب شناسى كه من على بن اى زن تو مرا مى: به حمل خمصوصى بربند، سپس يكى ديگر از زنان را خواست فرمودهستم و اين هم مششري من است زن اول گفت آنچه گفت و بازگشت و من به او امان دادم اگر به درسىت و راسىت سخن

.هى شدگفىت در اماىن وگرنه با اين مششري كيفر خوا

گفت اين دخرت با : زن از گفتار امريمؤمنان به لرزه افتاد، فرياد زد مرا عفو كن تا حقيقت جريان را بگومي فرمود بگوره داشت بانوى خانه به او حسد ورزيد و بيگانه اى نياميخته و زنا نكرده، چون از مجال و مالحت و زيبائى و آراستگى

اج نكند از ما دعوت كرد تا دخرت را در حال بيهوشى نگه دارمي و او بكارتش را زائل از ترس اين كه شوهرش با او ازدو :كند امام فرياد به اهللا اكرب برداشت و فرمود

»:انا اول من فرق بني الشهود اال دانيال«

.من اول كسى هستم كه پس از دانيال ميان گواهان جدائى انداختم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ميان او و شوهرش با طالق جدائى انداخت، بر عهده هر يك از شاهدان پرداخت امام فرمان داد زن را حد قذف بزنند واى است كه در صورت وطى به شبهه بايد پرداخت شود، چهار صد درهم الزم و واجب منود، و اين مبلغ صداق و مهريه

دواج كرد و از پرداخت ها سرپرسىت دخرت يتيم را به عهده داشت با دخرت از بنا به فرمان حضرت موال آن مرد كه مدت .مهريه معاف شد

.در اين هنگام فرزند خطاب درخواست كرد داستان دانيال را از زبان امام بشنود

75: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اسرائيل قرار دانيال پسرى يتيم بود كه پدر و مادرش را از دست داده بود و در سرپرسىت پريه زىن از قوم بىن: حضرت فرمودكرد كه دو نفر قاضى داشت، آن دو قاضى با مردى صاحل و اسرائيل حكومت مى داشت، در آن روزگار پادشاهى بر بىن

نشست، پادشاه در آن اوقات رفت و با او ساعىت مى صاحل نزد پادشاه مى پاك رشته الفت و دوسىت داشتند، گاه گاه مردبه شخصى مورد اعتماد كه مأموريىت به او بدهد نياز پيدا كرد، هر دو قاضى آن مرد صاحل را به پادشاه پيشنهاد دادند،

تقوا و عفيف و پاكدامن بود به شاه او را به مأموريت فرستاد، حلظه رفنت نزد دو قاضى آمد و مهسر خود را كه بسيار با اش سر بزنند و از وضع او آگاه كردند و چنانچه چيزى براى خانه خواست آنان سپرد و درخواست كرد گاهى به در خانه

.برايش فراهم منايند

روزى هر دو با هم براى سركشى به خانه آن مرد صاحل رفتند، و فريفته آراستگى و وقار و مجال او شدند، شدت اختگى هر دو به آن زن چنان بود كه مهان وقت از او درخواست كام جوئى كردند و زن در برابر اصرار نامشروع آنان دلب

ديد كردند كه اگر پاسخ ما را ندهى و خواسته ما را جواب نگوئى نزد ايستادگى كرده و به شدت امتناع ورزيد، او را منايند، زن باز هم نپذيرفت آنان به پادشاه خرب دادند كه مهسر آن دهيم تا سنگسارت پادشاه به زنا دادنت شهادت مى

مرد صاحل دچار زنا شده و ما بر كار او گواه هستيم، شاه از شنيدن اين جريان بسيار افسرده شد و گفت در عني اين كه اجنام خواهد شد، در شهادت مشا پذيرفته است وىل سه روز براى اجراى حكم به من مهلت دهيد در روز سوم مراسم رجم

.ضمن در ميان شهر اعالم كرد كه در فالن روز زوجه فالىن بواسطه عمل زنا سنگباران خواهد شد

76: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كنم اين زن گناهى داشته پادشاه پنهاىن به وزير خود گفت در اين پيش آمد تو را چه فكر و نظرى هست؟ من گمان منىكرد دانيال ا تصديق كرد، روز سوم هنگامى كه وزير از منزل خود بريون رفت و در كوچه عبور مىباشد وزير گفته پادشاه ر

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

: ها را دور خود مجع كرد و گفت مهني كه چشمش به وزير افتاد بچه. كرد طفل خردساىل بود و در ميان كودكان بازى مىها را آن دو قاضى معرىف كرد و مقدارى خاك بچه ها من پادشاه سپس يكى را زن آن مرد صاحل قرار داد و دو نفر از بچه

.ها به عنوان ختت پادشاهى نشست و مششريى هم از ىن به دست گرفت روى هم انباشت، باالى آن خاك

اينك تو شهادت بده در كدام روز و در چه حمل و با كدام شخص اين زن را به عمل مناىف : ها گفت به يكى از قاضىشهادت خود را بيان كرد، و زمان و حمل و شخص را توضيح داد، سپس قاضى دوم را عفت مشغول ديدى، قاضى

كنم، وزير گرم متاشاى اين خواست و گفت مبادا در شهادت خود دروغ بگوئى كه با اين مششري سر از بدنت جدا مىها دانيال رو به بچه صحنه بود كه ديد قاضى دوم شهادتش در مهه امور بر خالف شهادت قاضى اول بود در اين هنگام

گويند اينك بايد هر دو را مطابق قانون روز بكشيد وزير مهني كه جريان اهللا اكرب اين دو قاضى دروغ مى: كرد و گفتكودكان را ديد با شتاب نزد پادشاه رفت و مهه داستان را شرح داد، پادشاه فورا دو قاضى را حاضر كرد و با جدائى

ت به آن زن توضيح خواست، هر كدام خمالف ديگرى سخن گفتند، چون حقيقت آشكار شد انداخنت ميان هر دو نسب پادشاه فرمان داد در ميان مردم اعالم كنند

77: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .كه براى مجع شدن براى سنگسار كردن زن براى اعدام دو قاضى مجع شوند تا هر دو به جرم خيانت به قتل برسند

.زنگ هشدار

توجه به حسادت سخت دمشنان نسبت به اهل اميان به خاطر ثروت مادى و معنوى و به ويژه فرهنگ و آئني كاملشان با گريد، و تبليغات سوءشان كه در ارتباط با ختريب امور ى تالش خطرناك آنان كه از حسدشان مايه مى حضرت حق درباره

با دقت كامل مواظب تالششان براى خنثى كردن آن باشند دهد كه اوال گريد هشدار مى مؤمنان در مهه جهات صورت مىهاى خطر به مثر بنشيند، و با داليل استوار و براهني حمكمى كه در اختيار دارند تبليغاتشان را و نگذارند فعاليت اين كانون

ارند، و تصميم قاطعانه اثر سازند و بدانند كه اين نابكاران دست از كردار خيانت بارشان و تبليغات سوءشان برمنيد ىبدارند كه چراغ پرفروغ دين را خاموش كنند، و اهل اميان را به سوى كفر سوق دهند و عزت آنان را به ذلت و شوكتشان را

.به خوارى، و استقاللشان را به اسارت تبديل كنند

و حيله دمشنان و ترفند آنان غافل اهل اميان بايد در كمال بيدارى و هشيارى و بصريت و بينائى بسر برند و هرگز از مكر .نباشند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

روشن بودن حق براى دمشنان

ترديد مهه دمشنان اسالم براى اين كه بدانند چگونه با اسالم و اهل اميان مبارزه كنند، و مانع پيشرفت آنان شوند مهه ىبامور معنوى و مادى آنان آگاه كنند، و از زير و مب جوانب اسالم و كيفيت زندگى اهل اميان را به دقت مطالعه مى

.خيزند شوند، سپس به جنگ با فرهنگ اهلى و مؤمنان برمى مى

______________________________ .571، ص 9حبار، ج -)1(

78: ، ص4 تفسري حكيم، ج

د، بر اين اساس خور در اين زمينه دمشن ناآگاه وجود ندارد، زيرا ناآگاهى تاريكى است و تري به تاريكى زدن به هدف منىشناسند و نسبت به آن جهل ندارند و مهني آگاهى سبب حسادت اند و آن را به طور كامل مى مهه دمشنان از حق آگاه

مني خاطر حلظه اى از فعاليت بر ضد اهل كشند و دقيقه اى از دمشىن دست منى آنان به فرهنگ حق و اهل آن است و .گردند تبليغات سوء و وسوسه اندازى و اجياد شك و شبهه فارغ منىنشينند و از اجنام اميان آسوده منى

خربان و جنايات دمشن بر ضد فرهنگ پاك اسالم و اهل اميان خمصوص به زمان پيامرب اسالم نبوده، جنايات اين از خدا ىبه نصارى و يهودى كه با حسودان استمرار پيدا كرد و پيوسته از نسلى به نسلى انتقال يافت و امروز يهود و نصارى البت

سوز نظامى با سرسخىت متام و با در دست داشنت ابزارى ها خامنان صهيونيست در ارتباط تنگاتنگ هستند عالوه بر جنگدر جنگ با اهل اميان و فرهنگشان هستند و ابدا در .... چون سايت و ماهواره و سينما و تلويزيون و روزنامه و جمله و

ارند و اين شبيخون و جنگ فرهنگى در عني آگاه بودن آنان نسبت به حق است، و با اين كه حق را اين زمينه آرامش ندشناسند متأسفانه به جاى پذيرفنت آن براى تأمني سعادت دنيا و آخرتشان از روى حسد و كينه در آنگونه كه هست مى

امت قرار داشته باشند بدون ترديد دمشن را جنگ با آن هستند و چنانچه اهل اميان در هشيارى و بصريت و صرب و استق .دهند و پريوزى قطعى نصيب خود خواهند منود در هر ميداىن شكست مى

شناخت فرصت در روياروئى با دمشن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

فرصت شناسى مسئله بسيار بسيار مهمى است كه آئني پاك حق بر آن اصرار دارد، تا جائى كه پريوزى در گرو فرصت اط امرى الزم و واجب است، اهل اميان بايد دقت داشته باشند كه دمشن با ترفندهاى خود درشناسى است، حزم و احتي

79: ، ص4 تفسري حكيم، ج

صدد عصباىن كردن آنان، و به هم رخينت آرامش و فشار آوردن بر اعصابشان هستند تا آنان را بدون توجه به شرايط زمان ليغاتى بكشند و بر آنان ضربه غري قابل جربان وارد آورند، لذا قرآن جميد و آماده بودن فرصت به ميدان جنگ نظامى يا تب

دارد، و بدون اغتنام فرصت به آنان اجازه درگريى با دمشن اهل اميان را از تصميم عجوالنه بر ضد دمشن بر حذر مى .دهد منى

در برابر اعمال دمشنان و خواهد بر اعصاب خود و احساساتشان قرآن پيش از به دست آمدن فرصت از مؤمنان مىتبليغاتشان مسلط باشند و در زمان آماده نبودن شرايط نبود فرصت الزم جهت روياروئى با دمشن عفو و گذشت پيشه خود سازند و پس از آماده شدن شرايط و به دست آمدن فرصت كه ميتوان به دمشن شكست سخت داد و به پريوزى

.اقدام كنندقطعى رسيد به جنگ نظامى يا فرهنگى

80: ، ص4 تفسري حكيم، ج

110تفسري آيه

موا ألنـفسكم من خري جتدوه عند الله إن الله .مبا تـعملون بصري و أقيموا الصالة و آتوا الزكاة و ما تـقد

اقامه كنيد و زكات بپردازيد، و آنچه از كار نيك اجنام دهيد و اش مناز را برپاى داريد و با رعايت شرايط ظاهرى و باطىن .دهيد بيناست براى آخرت خود پيش فرستيد آن را نزد خدا خواهيد يافت مسلما خدا به آنچه اجنام مى

شرح و توضيح

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها ى يافنت نيكى هى مباركه بقره تفسري و توضيح مفصلى گذشت و دربار در رابطه با مناز و زكات در آيه چهل و سوم سورهاى راجع به علم ام سوره بقره تا اندازه نزد خدا شرح مبسوطى در آيه بيست و پنجم مهان سوره حترير شد و در آيه سى

.حضرت حق مطالىب نگاشته شد

و او را دارد مناز ارتباط عبد با حق است، ارتباطى كه اگر با شرايط الزمش اجنام گريد عبد را از هر فحشا و منكرى باز مى .ها ميربد هاى باطن جنات داده به سوى پاكى از آلودگى

يدست را يدست است كه اگر اين ارتباط از طريق اداى زكات برقرار شود مشكالت زندگى زكات ارتباط ثرومتند با .دكن دهد و وى را هم اخالق حضرت حق مى كند، و روح زكات دهنده را با نور سخا و جود جال مى برطرف مى

مناز كه از تكاليف واجب اهليه است و زكات كه از فرائض حضرت حق است و هر دو داراى مشقت بدىن و قلىب است .منايد انسان را آبديده و آماده برخورد با شرايط سخت به ويژه مهياى مبارزه با دمشنان مى

81: ، ص4 تفسري حكيم، ج

رتين توشه است كه در سايه آن و ديگر عبادات و خدمت به خلق خدا ميتواند در ها براى آخرت انسان مناز و زكات از .آن جهان زندگى آرام و عيش راضيه داشته باشد

گريد بر اساس آيات قرآن جميد داراى دوام و بقاست و اگر انسان تا حلظه آخر اعماىل كه خالصانه براى خدا اجنام مىشود و انسان پس از برپا شدن قيامت مهه اى آن به آخرت منتقل مىه حيات اميان خود را حفظ كند اعمال خري و نتيجه

ا را نزد خدا مى .يابد آ

.آرى خداى مهربان پاداش دهنده اعمال نيك و حافظ كردارهاى پسنديده انسان و ناظر به مهه امور آدمى است

گردد، بلكه منافع اعمال به وسيله ىبر اساس اين آيات انسان بايد بداند كه نتيجه اعمال او ابدا به حضرت حق باز منشود، و بايد يقني داشته باشد كه حضرت احديت در خلوت و پنهان مراقب اوست، از خداوند مهربان به انسان داده مى

.اين جهت بايد از اعمال خويش مواظبت كند كه با ريا و تظاهر اجنام نگريد، و زشىت از او صادر نگردد

:رسول خدا فرموده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

دق احد بصدقة اال اخذها الرمحن بيده فريبيها كما يرىب احدكم فلوه و فصيله فرتبوا ىف كف الرمحن حىت تكون اعظم ما تص« »1« »من اجلبل

دهد گريد و آن را رشد مى پردازد مگر اين كه خداى مهربان به دست لطف و كرامتش مى احدى از مشا صدقه و زكات منىتر منايد تا بزرگ دهد، اين زكات و صدقه در دست حق رشد مى شرت خود را پرورش مىچنان كه يكى از مشا كره اسب و

.از كوه شود

______________________________ .315، ص 1كشف االسرار، ج -)1(

82: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.گذارد قى مىآورد، و گاهى زيان غري قابل جربان با خبل در عبادت و خبل در مال چيزى جز خسارت ببار منى

:به گورستان گذر كردند و به اهل قبور خطاب منودند) ع(در روايت آمده امريمؤمنان

السالم عليكم يا اهل القبور اموالكم قسمت و دوركم سكنت، و نساءكم نكحت، فهذا خرب ما عندنا، فكيف خرب ما « »1« »:و ما خلفنا خسرناهعندكم فهتف هاتف و عليكم السالم ما اكلنا رحبناه و ما قدمنا وجدناه

هايتان را تصرف كرده و در آن نشستند، زنانتان اى خفتگان در گور سالم بر مشا، اموالتان ميان وارثان تقسيم شد، خانه پس از مشا ازدواج كرده و مشا را از ياد بردند، اين است خربهائى كه نزد ماست، مشا چه خرب داريد؟

ما مهاىن بود كه خوردمي و مصرف كردمي، و آنچه را پيش فرستادمي يافتيم، و آنچه را باقى هاتفى فرياد زد درود بر مشا سود .گذاشتيم خسارتش بر عهده ما باقى مانده است

يدستان و در هر صورت خوشا به حال آن انساىن كه بدن و جانش را هزينه عبادت كند، و اموالش را در راه خدا هزينه .امور اختيار و مراد خود را فداى اختيار و مراد حق كندفقريان منايد، و در مهه

اى موسى خواهى كه مهه آن بود كه مراد تو بود؟: موسى را گفتند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى و بنده را اختيار و مراد نيست كه مراد خود فداى مراد ازىل ما كن و ارادت خود فاىن در حضرت باقى منا، تو بنده .ستحمكوم مراد خود بودن ترك بندگى كردن ا

______________________________ .294، ص 1ابوالفتوح رازى، ج -316، ص 1االسرار، ج كشف -)1(

83: ، ص4 تفسري حكيم، ج

برادران يوسف به حكم مراد خود بودند، مراد ايشان ذلت يوسف و عزت خودشان بود، چون نيك نگه كردند ذلت خود ر جدا گشتند او را خوار گردانيدند مدتى نگذشت كه خود را ديدند زير ديدند و عزت يوسف، پنداشتند كه چون از پد

:گفتند وار مى ختت وى صف بر كشيده و كمر خدمت بر ميان بسته چاكروار و غريب

»يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر«

:از روايات آمده در پاره

كفيتك ما تريد و ان مل ترض مبا اريد اتعبتك فيما تريد مث ال عبدى تريد و اريد و ال يكون اال ما اريد فان رضيت مبا اريد « »1« »:يكون اال ما اريد

گريد، پس اگر به خواسته من رضايت خواهم اجنام منى خواهم، و جز آنچه من مى خواهى و من هم مى بنده من تو مىخواهى به ت ندهى تو را در آنچه مىام رضاي كنم، و اگر به خواسته خواهى كفايت مى دهى تو را نسبت به آنچه خود مى

.يابد اندازم، سپس جز آنچه خواسته من است حتقق منى زمحت مى

______________________________ .320، ص 1االسرار، ج كشف -)1(

84: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

111تفسري آيه

.تلك أمانيـهم قل هاتوا بـرهانكم إن كنتم صادقني صارىو قالوا لن يدخل اجلنة إال من كان هودا أو ن

شت منى: و يهود گفتند ها و رود، اين دروغ هرگز جز نصراىن به جنت منى: شود، و نصارى گفتند ابدا جز يهودى وارد شت رفنت خود دليل هيچ ارزشى ندارد، اگر راستگوى آرزوهاى پوچ آنان است، بگو ادعاى ىب در گفتار خود هستيد و

.دانيد بر ادعاى خود دليل و برهان بياوريد را قطعى و حتمى مى

:شرح و توضيح

قبول حقايق و واقعيات -2بطالن آرزوها و ادعاهاى بدون دليل و برهان -1: آيه شريفه دربردارنده دو مسئله است .منطق هاى ىب ها و خواسته همتكى بر برهان و دليل و مردود بودن تقليد از گفت

دليل آرزوها و ادعاهاى ىب

پيشرفت اسالم در ميان مردم به ويژه مدينه نشينان و ظهور عظمت اهلى پيامرب، و جتلى آيات قرآن جميد در قلوب اهل خرد ى ها و انصاف، و استوارى حقايق فرهنگ حق و شريعت حممدى يهود و نصارى را نسبت به از دست دادن موقعيت

هاى چند روزه دنيائى، و خاموش شدن چراغ آئني حتريف شده آنان در برابر طوفان معنويت اسالم و منش مادى و رياستمسلمانان در ترس عجيىب فرو برد و آنان را به شدت به وحشت انداخت تا جائى كه هر دو طايفه براى تضعيف روحيه

ال اميان كه تازه به رشد نشسته بود، و پراكنده كردن مجع اهل مسلمانان كه تازه به اسالم گرويده بودند، و خشك ك ردن اى جز احنصارگرائى بيجا و غرور دليل كه مايه و پايه اميان به پخش عقايد خراىف و ادعاهاى ىب

85: ، ص4 تفسري حكيم، ج

طايفه دست به دست هم داده اى جز حسد نداشت وادار كرد و هر دو و كرب و منيت و خودپسندى و از مهه بدتر ريشهوارد ميدان مبارزه با مؤمنان شده، و به شبيخون فرهنگى روى آوردند و شب و روز به تبليغ اين مسئله پوچ روى آورده و

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شت منى نسبت به آن سرمايه گذارى كردند كه در قيامت هيچ طايفه شوند، و درهاى جنت اى جز يهود و نصارى وارد .فقط به روى يهود و نصارى باز استدر عامل آخرت فقط و

گويد يهود در صف خمالف با نصارى و نصارى در جبهه دمشىن با يهود قرار داشتند وىل با اين كه قرآن در آيات بعد مىشت در اين نابكاران دنياپرست و مغروران خودپسند به ظاهر با هم مهدست شده و به ترويج و تبليغ مطلىب پوچ كه

!و نصارى است برخاستنداحنصار يهود

هاى غري منطقى نداشتند، در آيات گذشته خوانديد كه آرزو اينان جز آرزوهاى باطل و متايالت شيطاىن، و خواستهشت قيامت را در احنصار مى كردند خريى بر مسلمانان نازل نشود، و دوست داشتند اهل اميان را به كفر باز گردانند، و

هاى نامعقول آنان بود ن آرزوهاى پوچ و خواستهدانستند، آرى اي خود مى

.تلك أمانيـهم

گرائى، و خودخواهى آنان را دچار اين آرزوها و اميدهاى واهى هاى نفساىن، طغيان شهوات، رياست طلىب، مادى انگيزهشت دارند به كرده بود، و پندارشان اين بود اگر اين آرزوها و اميدها را كه منحصرا نسبت به جنات خود و ورودشان به

ال اسالم را شدت تبليغ كنند روحيه اهل اميان را نسبت به عقايدشان سست، و شخصيت آنان را در هم مى شكنند و كنند غافل از اين كه آنچه بر دليل و برهان و بر حق و حقيقت استوار است ماندىن است، و هيچ از ريشه و بنيان بر مى

.آن را سست و از هم بگسلد تواند شبيخوىن منى

86: ، ص4 تفسري حكيم، ج

يهود و نصارى تا به امروز كه قرن دو هزار ميالدى و پانزدهم هجرى است مهه ترفندهاى خود را با در دست داشنت انواع به روز ابزارها براى نابودى اسالم و تضعيف امت حممد بكار گرفتند وىل در نقشه و طرحشان موفق نشدند و اسالم روز

ترديد آينده از گسرتش يافت تا جائى كه هم اكنون گرايش به اسالم در اروپا و افريقا و آمريكا به شدت پا گرفته و ىب .اسالم است، و عمر اديان ديگر نزديك به پايان رسيده است

ن اشاره خواهد شد در در رابطه با آرزوهاى باطل و دست نيافتىن روايات بسيارى رسيده كه در توضيح آيات ديگر به آ :شود اينجا به دو روايت براى تكميل شرح آيه بسنده مى

:وآله فرمود عليه اهللا رسول خدا صلى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»1« »:الكيس من دان نفسه و عمل ملا بعد املوت، و العاجز من تبع نفسه هواه و متىن على اهللا«

عمل منايد، و ناتوان و عاجز كسى است كه خود زيرك و زرنگ كسى است كه خود را حماسبه كند، و براى پس از مرگش .مهار بربد، و بر خدا و رمحتش آرزوى باطل و دست نيافتىن بندد را به دنبال هواى نفس و متايالت ىب

قبول مسائل متكى به دليل و برهان

ت به تعقل اسالم آئني آمساىن و فرهنگ وحى، و دين خداست كه جز حق و حقيقت و مسائل مهاهنگ با فطرت و دعو .و تفكر چيزى در آن نيست

______________________________ .297، ص 1ابوالفتوح، ج -)1(

87: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.العاده قائل است اسالم براى خردمندان، عاملان، انديشمندان، متفكران، صاحبان بصريت ارزشى فوق

خردورزى را عبادت دانسته، و حتصيل دانش و بينش را فريضه به امان با جهل و ناداىن است، و اى ىب اسالم در مبارزه .حساب آورده است

رتين روش را با ديگر فرهنگ ها و مكاتب اجازه داده، زيرا با توجه به داليل و براهيىن اسالم گفتگو و حبث و جدال به .اى از روياروئى با ديگر اديان ندارد كه براى اثبات حقانيت خود داردوامهه

اسالم در جدال و حبث با هر طايفه و گروهى و حىت با دمشنان سرسخت و حسود مكتب وحى پيوسته پريوز بوده، و .پاسخى كه سبب شكستش باشد تاكنون دريافت نكرده و از اين پس هم دريافت خنواهد كرد

هاى پربار، علمى، استدالىل، دانشمندان بزرگ اسالم به ويژه علما و انديشمندان پرورش يافته در مكتب اهل بيت كتاباند كه حقانيت اين آئني متكى بر دليل و برهان را اثبات هاى ديىن و عقلى و منطقى تدوين كرده فىن در زمينه حبث

.كند مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هائى نظري احتجاج، داليل الصدق، الفني، عبقات، شرح جتريد، كفاية املوحدين، شاىف شيخ طوسى، الغدير، كتاباسالم از ابتداى ظهورش در برابر . ا كتاب كالمى و اعتقادى ديگر دليلى بر صدق اين ادعاستاملراجعات و صده

.مكتب يهود و نصارى طلب دليل و برهان كرد ها به ويژه تبليغات و ادعاهاى مكتب

قل هاتوا بـرهانكم إن كنتم صادقني

بات مدعاى خود عاجز بودند حقانيت خود و بطالن ادعاهاى طرف و چون در برابر اسالم از آوردن دليل و برهان بر اث .مقابل را ثابت منود

88: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شت در احنصار يهود و اسالم با حمكوم كردن يهود و نصارى خباطر نداشنت دليل نسبت به اين مسئله كه مى گفتند شت نه اين كه در نصارى است تبليغاتشان را از اثر انداخت و به مسلمانان و مؤمنان دلگرمى و اميد مثبت داد كه

هاى شومشان عليه ديگران، و حتريف حقايق از احنصار اين دو گروه نيست بلكه اينان خباطر اين ادعاهاى كذب و نيتشت حمروم شت براى كساىن است كه به خدا و قيامت اميان دارند و اهل عمل صاحل و اخالق حسن رفنت به ه اند و

مايه و ادعاهاى كذب دورند، و جز پاكى و صداقت و شرافت و كرامت و پايه و عقايد ىب هستند و از آروزهاى ىب .اند اميدهاى مثبت كه ميوه درسىت و فضيلت است سرمايه كسب نكرده

كمت و معرفت آنان به تبعيت از قرآن و پيامرب و امام معصومشان امريمؤمنان جز بر حق و حقيقت و دليل و برهان و ح .پرهيزند هاى باطل مى و تعقل و تفكر تكيه ندارند و از امور واهى و خياىل و گمان

:فرمايد مى) ع(امريمؤمنان

ا بضايع النوكى« »ال تتكل على املىن فا

»1« .پايه كاالى امحقان و خيال پردازان است پايه و دست نيافتىن تكيه نكن كه آروزى ىب بر آرزوى ىب

جا و دست نيافتىنآرزوى بي

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

زد ملت اسالم است و در خيانت و جنايت موجودى رمحى و ستم، و بيدادگرى و ظلم زبان حجاج بن يوسف كه در ىباى ايستاد و به سخنان وى زند، در گوشه كرد، شري فروشى را ديد با خود حرف مى نظري بود روزى در بازار گردش مى كم

گريم فالن فروشم پوىل كه مى را مىاين شري: گفت گوش داد، شري فروش مى

______________________________ .297، ص 1ابوالفتوح رازى ج -)1(

89: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كنم و كرده تا به قيمت گوسپندى ماده برسد، از شريش استفاده مى ام مجع شود، استفاده آن را با درآمدهاى آينده قدر مىايتا با حساىب دقيق به اين نقطه رسيد كه پس از چند سال ديگر سرمايه مىاى جديد مازادش سرمايه دارى خواهم شود

كنم پس از ازدواج با او شد كه گاو و گوسپند زيادى خواهم داشت، سپس دخرت حجاج يوسف را خواستگارى مىزمن كه ان لگدى به او مىشخصيت معتربى خواهم شد، اگر روزى دخرت حجاج سر از اطاعتم برتابد با پاى خود چن

هايش بشكند، مهني كه خواست اداى لگد زدن را درآورد پايش به ظرف شري خورد و مهه شريها روى زمني رخيت و دنده !!اصل سرمايه از دست رفت

فروش حجاج پيش آمد به دو نفر از مهراهانش فرمان داد شري فروش را خبوابانند و صد تازيانه حمكم بر پيكرش بزنند، شري بنديد؟ دار بود به حجاج گفت چرا بدون تقصري مرا به تازيانه مى اش افسرده و غصه كه با از دست دادن اصل سرمايه

هايش بشكند اينك به كيفر زدى كه دنده گرفىت چنان لگدى به او مى مگر نه اين بود كه اگر دخرت مرا مى: حجاج گفت !!جان كىن آن لگد بايد صد تازيانه نوش

90: ، ص4 تفسري حكيم، ج

112تفسري آيه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.من أسلم وجهه لله و هو حمسن فـله أجره عند ربه و ال خوف عليهم و ال هم حيزنون بلى

دگارشان پاداشى شايسته و آرى كساىن كه مهه وجود خود را تسليم خدا كنند در حاىل كه نيكوكارند، براى آنان نزد پرور .شوند مناسب است، نه بيمى بر آنان است و نه اندهگني مى

شرح و توضيح

شت نيست، ادعاى يهودى و نصارى در اين كه يهودى بودن و نصراىن بودن و پاداش مكتب هاى ديگر شرط ورود به شت است ادعائى سخيف و باطل و پوچ است و هيچ دليل و برهاىن بر صدق اين يهوديت و نصرانيت سبب ورود به

شت ادعا وجود ندارد، حضرت حق از باب لطف و رمحتش و احسان و فضلش به مهه بندگان اعالم كرده شرط ورود به تسليم دل و باطن و مهه وجود به حضرت حق جهت اطاعت از او و تبعيت از اوامر و نواهى او و نيز اجنام هر كار خري

.خالصانه و بودن ريا اجنام گريدو عمل نيكى است كه

آيه شريفه زمينه راه يافنت يهود و نصارى را به شرط تسليم در برابر حق و نيكوكارى كه در حقيقت قبول اسالم و عمل بر منايد كه اى كه نسبت به مؤمنان دارند اعالم مى اساس قوانني حمكم آن است ممكن دانسته و به آنان با مهه دمشىن و كينه

ى رمحت حق و ابواب فيوضات اهلى به روى مشا باز است، اين مشا هستيد كه بايد اين فرصت عظيم را غنيمت درهادانسته و دست از جلاجت و خودخواهى و تعصب بيجا و غرور منيت و احنصار حقايق به خود برداريد و به آئني حق

ره بگرويد و از فيض ىب مند شويد و خود را از رمحت ايت خدا

91: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شت جاويد را با چند روزه دنياى فاىن و زود گذر عوض ننمائيد حضرت ارحم .الرمحني حمروم نكنيد و آخرت ابد و

هاى تسليم خدا كه كردار و عملشان نيكو و خالصانه و براى حضرت حق است در قيامت از فزع اكرب و هول و انسان .ه جانبه هستند و غصه و اندوه و وامهه و بيم براى آنان خنواهد بودهراس و ترس و وحشت در امنيت مه

اند، و حمصول تسليم بودنشان و نيكى و نيكوكارى آنان آنان به مقتضاى ربوبيت حضرت حق داراى پاداش و مزد شايستهره و الطاف پروردگارشان شوند و از عنايات مند مى شت جاويد و جنت ابدى است و در آجنا از هر نعمىت كه خبواهند

.برند نصيب مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

بدون ترديد وقىت وجه باطن، و روى دل، و صورت نفس، و چهره درون تسليم خدا شود، و حالت انقياد و خضوع و تراشى را از كعبه درون بريون بريزد و و بت اى و بت خشوع و خاكسارى در برابر حضرت حق پيدا كند، و هر بيگانه

گردد و ها و متايالت غري منطقى و شهوات غري معقول آزاد مى پيدا كند، از دسرتس هواها و هوسحالت و نيت ابراهيمى گردد براى خدا و خوشنودى حضرت او وارد آورد و به هر عملى وارد مى آورد براى رضاى خدا روى مى به هر چه روى مى

ماند، و هوا و نفسانيات شيطاىن در امان مى پذيرد، و از تأثريات شود و خالصه در مهه امور از حضرت حق اثر مى مى .گردد شايسته پاداش عظيم و آزادى از غصه و اندوه و ترس و بيم مى

گذارد و مهه شائبه، و موحد مؤمن هنگامى كه قدم به عرصه قيامت مى آرى تسليم نيكوكار، و عامل خالص، و حمب ىبشت را به روى خود باز مى گردد اندوه و جنس ترس و خوف براى ابد رها مى بيند از جنس حزن و درهاى

.ال خوف عليهم و ال هم حيزنون

92: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:روايت شده) ع(از امريمؤمنان

باب يدخل منه النبيون و الصديقون و باب يدخل منه الشهداء و الصاحلون و مخسه ابواب يدخل : ان للجنة مثانيةابواب« .شيعتنا و حمبونامنها

رب سلم شيعىت و حمىب و انصارى و من توالىن ىف دار الدنيا فاذا النداء من بطنان : فال ازال واقفا على الصراط ادعو و اقول .العرش قد اجيبت دعوتك و شفعت ىف شيعتك

.ن جريانه و اقربائهويشفع كل رجل من شيعىت و من توالىن و نصرىن و حارب من حاربىن بفعل او قول ىف سبعني الفا م

»1« »:وباب يدخل منه ساير املسلمني ممن يشهد ان ال اله اال اهللا و مل يكن ىف قلبه مثقال ذرة من بغضنا اهل البيت

شت هشت در است، از يك در پيامربان و صديقان وارد مى شوند، از يك در شاهدان و شايستگان داخل براى شت مىگردند، و از پنج در شيعيان و عا مى .روند شقان ما به

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

پروردگارا شيعيان و عاشقامن را امنيت بده و ياران و كساىن كه : گومي خوامن و مى من پيوسته بر صراط قرار دارم خدا را مىآيد دعوتت مستجاب شد، و شفاعتت مرا در دنيا يارى كردند و دوست داشتند سامل بدار، ناگهان از باطن عرش ندا مى

.ت پذيرفته گشتدرباره شيعيان

هر مردى از شيعه و دوستامن و آن كه مرا يارى داده، و با كسى كه با من جنگيده با عمل و زبانش جنگيده هفتاد هزار .كند نفر از مهسايگان و اقوامش را شفاعت مى

شت را ديگر مسلمانان كه اهل توحيد بودند و در دلشان به وزن ارزىن كينه ما اهل بيت نب . شوند وده وارد مىو درى از اىب بن اهل سنت به اسنادشان از مهام

______________________________ .1016، ص 2علم اليقني ج -)1(

93: ، ص4 تفسري حكيم، ج

گوئى؟ طالب چه مى گويد به كعب درباره شيعيان على بن اىب كنند كه مى على روايت مى

اينان حزب اهللا انصار دين خدا، و پريو و شيعه وىل او هستند، بندگان وصف آنان را در قرآن جميد يافتم : كعب گفت .ويژه خدايند و منتخبان از خلق حضرت حق

شت آفريده، مسكنشان فردوس اعالست در خيمه .هائى از لؤلؤ هائى از در و غرفه آنان را براى دينش برگزيده، و براى

گويند تسنيم، غري شيعه على از اى است كه به آن مى شند و آن چشمهنو مقربان نيكوكارى هستند كه از رحيق خمتوم مىمهسر على بن اىب طالب خبشيده، از ) عليهما السالم(اى است كه خدا به فاطمه دخرت حممد آشامد، تسنيم چشمه آن منى

شىت و بويش بوى مشك ا زير ستون عرش در مى شىت قرار دارد، طعمش طعم زجنبيل ست سپس از باال آيد، بر كافور .آشامند ريزد، و شيعيان و حمبان از آن مى به پائني مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى در مسريهاى اهل اى كه جهت اين چشمه قرار دارد چهار ستون است يكى از لؤلؤ سپيد كه زير آن چشمه براى قبهه به آن طهور جوشد ك اى مى اى از در زرد كه زير آن چشمه گويند، و قبه شت جارى است كه به آن سلسبيل مى

:گويند و اين مهان است كه خداى عزوجل در كتابش فرموده مى

»1« :و سقاهم ربـهم شرابا طهورا

شت اى تا پائني و ستوىن از زمرد سبز است كه دو چشمه شراب و عسل از آن جارى است كه هر چشمه ترين مقام رود مگر خود تسنيم كه تسنيم از مى

______________________________ .21انسان -)1(

94: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شتيان ويژه از آن مى مكاىن با رفعت براى اهل عليني مى شتيان ويژه پريوان على و دوستان او ريزد و نوشند، و آن :هستند، اين است قول خداى عزوجل

ا المقربون يسقون من رحيق خمتوم، ختامه »1« :مسك و يف ذلك فـليتنافس المتنافسون، و مزاجه من تسنيم، عينا يشرب

نوشانند، مهر و مومش مشك است و رقابت ى ناب و طهورى كه سربسته و مهر و موم شده است مى آنان را از بادهاى از ها بر يكديگر پيشى گريند و اين باده ناب مهر و موم شده آميخته ى اين نعمتكنندگان و مسابقه گران بايد به سو

.نوشند اى كه مهواره مقربان از آن مى العاده تسنيم است، آن چشمه فوق

خدا مردم را دوست ندارد مگر كساىن كه از آنان پيمان حمبت به على و شيعه بودن نسبت به او را : سپس كعب گفت »2« .گرفته است

باشند با گردان منى شود آنان كه تسليم خدا و اوامر و نواهى او هستند و از هيچ كار نيكى و عمل خريى روى مگر مىشىت و چشمه ديدن اين نعمت گوار باز هم ترس و اندوهى براى آنان باشد؟ هرگز، چنان كه قرآن هاى خوش هاى

.نون ال خوف عليهم و ال هم حيز :فرمايد مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رساند كه اثر تسليم وجود به حق و تغيري دوام و ثبوت در نيكوكارى و عمل خري را مى» و هو حمسن «ى امسيه مجله .حاالت نفس به حاالت ملكوتى و اهلى است

اى هاى حضرت اوست، حالىت كه خالص از هر شائبه حالت تسليم به حق كه عبارت از خضوع در برابر او و فرمان اشد، و كمرتين اثر شركى در آن ديده نشود، و در حقيقت حالىت كه مهه وجود انسان را در گردونه طاعت قرار دهد، وب

______________________________ .28 -25مطففني -)1(

.440، ص 4تفسري برهان، ج -1026، ص 2اليقني، ج علم -)2(

95: ، ص4 تفسري حكيم، ج

منايد و اين حالت كه يك حالت باطىن است بايد در ظاهر وجود انسان با نيكى و نيكوكارى و از هر معصيىت دور رتين و برترين حاالت انسان است، كه موجب سعادت دارين و حتقق خوشبخىت عبادت خالص خود را نشان دهد، از

.در دنيا و آخرت است

شائبه و پاك از هر گونه شرك و رياست، در آيه ادتى ىبدر رابطه با عبادت خالصانه كه ميوه تسليم به خداست، و عبشريفه هشتاد و سوم سوره مباركه بقره مشروحا مطالىب آورده شده، كه در اين خبش نياز به حبث مفصل در اين زمينه ديده

.شود منى

است، و انسان تسليم حق ى تسليم و اين كه با مسئله يقني و تصديق و اقرار و عمل داراى وحدت درباره) ع(امريمؤمنان :فرمايد ماند مى د، و از طاعت خدا و اجتناب از معاصى غافل منى عمال بر مهه اوامر و نواهى حق گردن مى

االسالم هو التسليم، و التسليم هو اليقني، و اليقني هو التصديق، و التصديق : ال نسنب االسالم نسبة مل ينسبها احد قبلى« »1« »:ر هو االداء و االداء هو العملهو االقرار، و االقرا

:اى معنا كنم و توضيح دهم كه احدى پيش از من به اين صورت معنا نكرده باشد اسالم را به گونه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اسالم جز تسليم بودن در برابر خدا نيست، و تسليم مهان يقني و باور قطعى نسبت به حقايق است، و تصديق قبول ان اقرار به واقعيات از عمق قلب و جان است و اقرار عبارت از ادا منودن و اداء مهان كردن و پذيرفنت است، و پذيرفنت مه

.هاى پروردگار و اطاعت عملى از دستورات و دورى ورزيدن از معاصى و گناهان است عمل كردن بر طبق خواسته

______________________________ .125البالغه حكمت ج -)1(

96 :، ص4 تفسري حكيم، ج

113تفسري آيه

ء و هم يـتـلون الكتاب كذلك قال الذين شي ليست اليـهود على ء و قالت النصارى شي على و قالت اليـهود ليست النصارىنـهم يـوم .القيامة فيما كانوا فيه خيتلفون ال يـعلمون مثل قـوهلم فالله حيكم بـيـ

باشند در حاىل قوم يهود گفتند نصارى بر آئني و روش درسىت نيستند، و نصارى گفتند يهود بر آئني و روش صحيحى منىپيامرب مسلم خوانند، دو كتاىب كه حق بودن هر دو آئني را پيش از بعثت تورات و اجنيل را مى[كه مهه آنان كتاب آمساىن

]داند مى

ى آئني اسالم گفتند، پس خدا روز كساىن كه نادانند و از آگاهى به حقايق عارى هستند سخىن مانند سخن آنان درباره .كند كردند داورى مى ى آنچه با هم اختالف مى قيامت در ميان آنان درباره

:شرح و توضيح

-2گرائى و نصارى با يكديگر و متهم منودن يكديگر به پوچاختالف يهود -1: آيه شريفه متضمن چند مسئله استام ىب -3زشىت اختالف با توجه به آگاهى هر دو قوم از حق داورى خدا در -4. مورد نادانان شرك به مكتب حق ا

.قيامت ميان اهل اختالف

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اختالف يهود و نصارى با يكديگر

گرى هر يك ىن و سركشى غرائز حيواىن و ميل شديد به مادىيهود و نصارى پس از حضرت مسيح بر اساس هواها نفسا .كردند ديگرى را به پوچى و اين كه دين و آئينشان پايه و اصلى ندارد متهم مى

خواست طرف مقابل را از ميدان فعاليت به عقب براند، تا متاع اندك دنيا و كاالى قليل زندگى ظاهر هر يك از آنان مى دم به دستشانكه به وسيله عوام از مر

97: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مني خاطر با يكديگر رسيد و در سايه آن به عيش و نوش مى مى پرداختند به خودش برسد، و در احنصار او باشد، اختالف و خصومت و كينه و دمشىن داشتند و هر يك مزاحم يكديگر بودند، در حاىل كه حق بودن دين موسى تا زمان

گر تورات براى مسيحيان روشن بود، و حق بودن آئني مسيح كه تصديق كننده دين ه به آيات هدايتبعثت مسيح با توجخواندند و داد براى يهود روشن بود، و هر دو گروه پيوسته آيات كتابشان را مى موسى بود و اجنيل بر آن گواهى مى

كند يك دين است و آن مهان صراط مستقيم د مىفهميدند كه ديىن كه آيات تورات و اجنيل آن را تأيي دانستند و مى مىخداست و آگاهى داشتند كه اجنيل مكمل تورات است، و براى هر دو طايفه معلوم بود كه تورات و اجنيل به حقانيت

دانستند كه اسالم مكمل اسالم موسى و مسيح است و دهد و هر دو گروه مى آئني اسالم و پيامربى حممد گواهى مىرمان تورات و اجنيل به اسالم روى آورند، وىل تعصبات بيجاى آنان و غرور و كربشان، و هوا و هوسشان و بايست بف مى

كرد كه به آئني پوچ و شان آنان را روى در روى هم قرار داد، و هر يك ديگرى را متهم مى گرى دنيا خواهى و روح مادىكردند و در برابر پيشرفت آن حق او هر يك به صورتى دمشىن مىاصلى گرايش دارد، و از طرىف هم با پيامرب و آئني بر ىب !كشيدند ايستادند تا جائى كه برگشت مؤمنان را به كفر آرزو مى مى

زشىت اختالف و آثار شوم آن

اختالف و رو در روى هم بودن كه ناشى از هوا و هوس و طغيان غرائز حيواىن است سبب ستم يهود بر نصارى و ظلم ايتا حمروميت هر دو طايفه از رمحت خدا در دنيا و آخرت و نصارى بر يهود و خيانت هر دو به اسالم و مؤمنان و

.موجب مزامحت شديد براى مسلمانان بود

98: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

امروز هم يهود و نصارى در امر دين با يكديگر اختالف دارند، و در عني اختالف هر دو گروه در برابر اسالم و مسلمانان صف آرائى نظامى منوده و دست به شبيخون بسيار خمرب فرهنگى زده، و در امور مسلمانان چه در مسائل

.كنند معنوى و چه در مسائل سياسى و اقتصادى اخالل مى

ورزند و خود را از فيوضات و امروز هم هر دو طايفه بر باطل خود پافشارى دارند و از روى آوردن به حق امتناع مىالطاف و رمحت خدا در دنيا و آخرت حمروم منوده و به شدت مزاحم ملت اسالم و در فكر خاموش كردن چراغ شريعت

.حممدى هستند

متأسفانه مسئله بنيان كن اختالف كه رسول بزرگوار اسالم از پديد آمدنش در امت خود بسيار وامهه داشت گريبان اين ى خمتلف تقسيم كرده و مهه را روى در روى يكديگر قرار داده و هر يك روش ديگرى ها امت را نيز گرفته و آنان را به فرقه

كند و از اين راه ضربه جربان ناپذيرى به پيكر امت زده و راه را براى ورود دمشنان به مهه شئون را به باطل بودن متهم مىختيار دمشن گذارده، و اگر مسلمانان از ملت اسالم باز كرده و ميدان تاخت و تاز را به متام امور ملت اسالم در ا

كشد و اختالف دست برندارند و روى به وحدت و احتاد نياورند دمشن نابكار آنان را بيش از پيش به ضعف و زبوىن مى .دهد كند، و سعادت دنيا و آخرتشان را در معرض برباد رفنت قرار مى هاى شديد مى او را وادار به حتمل خسارات و زيان

آور است كه با بودن قرآن اين معجزه جاويد پيامرب و كتاب مصون مانده از حتريف، و با بودن فرهنگ اصيل اهل شگفتبيت كه جز تفسريى واقع گرايانه به قرآن نيست، و هر دو مايه احتاد و سبب وحدت ملت اسالم و امت پيامرب است و

اى از آياتش م پارهاى آن را تالوت منوده به مفاهي اكثر مسلمانان تا اندازه

99: ، ص4 تفسري حكيم، ج

يعا و ال تـفرقوا دانند كه خداى مهربان از مهه آنان خواسته آشنا هستند، و مى »1« :و اعتصموا حببل الله مج

كنند و مىهاى خمتلف تقسيم شده و مهه روى در روى هم قرار گرفته و يكديگر را نفى بر خالف قرآن به فرقهها با اختالىف كه با يكديگر دارند باالتفاق با شيعه كه جز به قرآن و مكتب اهل بيت كه آورتر اين كه مهه فرقه شگفت

:اند و پيامرب در حديث ثقلني متسك به هر دو را اكيدا وصيت منوده و اعالم داشته مفسر قرآن

ما لن تضلوا من بعدى ابدا « »ما ان متسكتم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هر دو متسك جوئيد و زندگى و حيات خود را در مهه امور مهاهنگ با قرآن و اهل بيت قرار دهيد هرگز روى اگر به ضاللت و گمراهى را خنواهيد ديد، در خصومت آشكار و كينه شديد هستند و تشيع را كه از زمان پيامرب بر اساس

گذارى شده باطل امامان معصوم از فرزندانش پايهاحاديث متقن بر اساس قرآن و پريوى از امريمؤمنان و پس از او از مشارند، شخصى كه وجود خارجى نداشته و دست پخت سبأ مى بن دانسته و بنيانگذارش را شخصى خياىل به نام عبدااهللا

دمشنان شيعه است و خياىل بودنش ابتدا به وسيله طه حسني نويسنده مشهور مصرى اعالم شد سپس توسط دانشمندى حمقق بسيار توانا بنام عالمه سيد مرتضى عسگرى در كتاىب مفضل به نام عبداهللا بن سبأ مهراه با داليلى متقن با فرزانه و

.ثبات رسيد

هاى شيعه و سىن روايت شده و جزء روايات شيعه با روى آوردن به قرآن و اهل بيت به وصيت پيامرب كه در اكثر كتاب متواتر و صدورش از رسول خدا قطعى

______________________________ .103آل عمران -)1(

100: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كند و به راهش كه مهان راه خدا و انبياء اهلى است و به تعبري قرآن صراط مستقيم است و يقيىن است، عمل كرده و مىبه ظاهر اسالمى و بلكه مهه مردم هاى دارد، گرچه مهه فرقه دهد و حتت هيچ شرايط و جوى از آن دست برمنى ادامه مى

.جهان آن را نپسندند

هاى علمى و برهاىن بر اثبات امامت امامان ترين حبث اش كه حاوى مستدل هاى متقن كالمى براى شيعه با توجه به كتاببعد از او را امام ها پريوى از امريمؤمنان و يازده طالب از رسول خداست، و آن كتاب اىب بن معصوم و خالفت بال فصل على

به عنوان وجوب شرعى روشن منوده، حق روشن و آشكار است، و براى او راهى به سوى شك و ترديد در اين حقيقت اش به اين مسلك قرآىن وامهه و ترس ندارد، بندى ها و آزارهاى ديگران نسبت خبودش به خاطر پاى وجود ندارد، و از دمشىن

ها طى كرده و تا عصر ظهور تا امروز از البالى خون و زندان و تبعيد و انواع حمروميتو اين راه را پس از درگذشت پيامرب .عدالت مهه جانبه به دست مهدى آل حممد طى خواهد منود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در زمان رسول خدا عموم مسلمانان به مدلول قرآن كرمي و سنت «: اى كه مهه بر آن اتفاق دارند اين است كه مسئله .ى رسول را دوست داشتند و هم اكنون شيعه بر اين عهد استوار استرسول خدا، رسول و اقربا

»1« »:انه و عندنا كتاب اهللا حسبنا« وىل گروهى از مسلمانان كه پس از رسول خدا قدرت را به دست گرفتند به

شدند و در از عرتت رسول خدا جدا شدند و اين جدائى به آجنا كشيد كه بسيارى از عرتت پيامرب به دست امت شهيد ميان شهدا ذرارى فاطمه زهرا و

______________________________ .15، ص 1270، باب كتابةالعلم طبع مببئى سال 1گفتار عمر بن خطاب به نقل صحيح خبارى ج -)1(

101: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:بودند، اهل بيىت كه خدا در حقشان فرمودشك اهل بيت پيامرب توان ديد كه ىب اوالد على مرتضى و ائمه معصومني را مى

ا يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البـيت و يطهركم تطهريا »1« :إمن

شيعه از مهان صدر اول اسالم در زمره ياران اهل بيت قرار گرفت و بر سر اين حقيقت و وفادارى نسبت به آن چون شد، و مانند حجر بن عدى و عمر و بن محق خزاعى به شهادت رسيد و مثل ميثم متار بر سر دار ابن زياد ابوذر تبعيد

»2« !!دست و پا و زبانش قطع شد

.واژه شيعه در قرآن جميد

:كلمه شيعه در كالم اهللا جميد سه نوبت ذكر شده

اول به معناى فرقه و گروه مانند

»3« :يعة أيـهم أشد على الرمحن عتيامث لنـنزعن من كل ش

:دوم به معناى پريو و دوست پيامرب، چنان كه در داستان موسى آمده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»4« :فـوجد فيها رجلني يـقتتالن هذا من شيعته و هذا من عدوه

خداى تعاىل حضرت ابراهيم را به راه و روش و اعتقادى سوم به معناى پريو و نگهدار مكتب و اعتقاد حق، آجنا كه :فرمايد كند مى توحيد نوح معرىف مى

براهيم إذ جاء ربه بقلب سليم »5« :و إن من شيعته إل

______________________________ 33احزاب -)1(

.سليم بن قيس هالىل رجوع شودكتب مغازى، الغارات ثقفى، وقعه صفني، و كتاب -)2(

.69مرمي -)3(

.15قصص -)4(

.84و 83صافات -)5(

102: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.در اين آيه كرميه حضرت ابراهيم با مهه مشوخ مقام و عظمت نبوت شيعه حضرت نوح به حساب آمده است

پيدايش اين لغت و ظهور اين واژه و معتقدان به آن شگفت از دوستان ناآگاه و دمشنان دانا، و مزدوران استعمار است كه !!دهند را به زمان صفويه نسبت مى

:در كشاف زخمشرى آمده

يعىن از كساىن كه در اصول دين با حضرت نوح مهراه است گر چه شريعت نوح و ابراهيم با هم تفاوت ...... من شيعته .دارد

:گويد زيسته در كتاب الفرق و املقاالت چنني مى موسى نوخبىت كه در قرن چهارم مى بن ابو حممدحسن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.شيعه، معتزله، مرجئه، خوارج: باشند اركان فرق اسالمى چهار فرقه مى

باشند كه در زمان حيات پيامرب و پس از مرگ او به شيعه على موسوم بودند، و فقط او اما شيعه فرقه على بن ابيطالب مىداد بن اسود، سلمان فارسى، ابوذر جندب بن خباده غفارى، عمار بن ياسر و هر دانستند كه از آن مجله مق را امام مى

داشت، و اينان اولني كساىن هستند كه در امت پيامرب به تشيع توصيف شدند زيرا نام تشيع از كس كه على را دوست مى . اختصاص داشتدير زمان به پريوان ابراهيم و موسى و عيسى و ديگر پيامربان صلوات اهللا عليهم امجعني

يعىن پريوان و ياران مرد، شيعه يعىن گروه، به يك نفر و دو نفر : گويد، شيعة الرجل املنجد كتاب بسيار معروف لغت مىشود و مجع آن شيع و اشياع است و اين نام غلبه دارد بر كساىن كه على و اهل بيتش را دوست دارند تا شيعه گفته مى

»1« .شده جائى كه براى آنان نام ويژه

:گويد دائرة املعارف االسالميه مى

______________________________ .ميالدى 1956، طبع 411املنجد ص -)1(

103: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .طالب خليفه شرعى، پس از درگذشت پيامرب است اىب بن گردد به اين كه على تاريخ پيدايش شيعه متامى برمى

پيامربشيعه در حديث و سنت

:سيوطى در تفسري الدر املنثور ضمن تفسري آيه كرميه

ر الربية أولئك هم خيـ

سوگند به : نزد رسول خدا بودمي كه على روى آورد، پيامرب فرمود: عبداهللا روايت كرده كه گفت عساكر از جابربن ابن: آورده »2« .ارندكسى كه جامن به دست اوست، روز قيامت اين و شيعيانش رستگ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كنيد رسول خدا مشائيد كه روايت مى: گويد شاذان نيشابورى در كتاب پرقيمت االيضاح خطاب به اهل سنت مى بن فضلشت هستيد: فرمود) ع(به على »3« .اى على تو و شيعيانت در

:فرمود سلمه مهسر رسول خدا كه گفت از رسول خدا شنيدم كه مى كنيد از ام و مشا روايت مى

كنيد؟ بنديد، آيا ميدانيد چه حكم مى يان على رستگارانند، واى بر كسى كه بر خدا كافر شود، آيا خرد را به كار منىشيعكنند و به حكمش دارند و دمشنانش را دمشن و از فرمانش اطاعت مى آيا شيعيان على به جز كسى كه على را دوست مى

»4« .گر استراضى هستند و اوالد صاحلش را دوست دارند كسى دي

______________________________ .57، ص 14دائرة املعارف، ج -)1(

.الدر املنثور -)2(

.476االيضاح، ص -)3(

.476مهان مدرك، ص -)4(

104: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ج احلق عالمه حلى، احقاق احلق قاضى نور اهللا، ملحقات اهللا احقاق آيت اگر غري شيعه كتىب هم چون ينابيع املوده، مرعشى در بيست و پنج جلد ضخيم، الغدير عالمه اميىن، اثبات اهلداة از شيخ حممدحسن حر حبل عاملى، تأسيس

الدين، و اصل الشيعه كاشف الغطاء و اهللا صدر، املراجعات و النص و االجتهاد سيد شرف الشيعه لعلوم االسالم آيتخواند و كتب يشه و مخسون و مأة صحاىب خمتلق از عالمه عسگرى به دقت مىسبا در دو جلد و احاديث عا بن عبداهللا

ذيب، استبصار، من ال حيضره الفقيه، وسائل، واىف، شاىف و آثار درخشان اين روائى و فقهى شيعه هم چون دوره كاىف، مت به روى شيعه بسته »1« كرد طايفه را با به كار گرفنت عقل مطالعه مى شد، و فضاى آلوده و تاريك مىباب افرتا و

افكند و رفت و هواى سامل وحدت و احتاد بر امت سايه مى اختالف كه غري شيعه بر امت اسالم حتميل كرده از ميان مىداشت، و آمد كه مهه دمشنان شرقى و غرىب را از هوس تسلط بر آنان باز مى آورى از مسلمانان به وجود مى قدرت شگفت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گشت، و درهاى رمحت و فيوضات حق به روى آنان باز شد و گره از كارهاى امت گشوده مى مىمتام مشكالت حل .شد مى

اى كه لفظ شيعه بكار گرفته ام منايد در اولني آيه اگر حضرت حق توفيق رفيق را هم كند و به امتام اين شرح و توضيح يارى .بيت متذكر خواهم شد و تشيع و پريوان مكتب اهلشده مطالب مفصل و در خور توجه و مستدىل در رابطه با شيعه

روايات و مسئله شوم اختالف

:از رسول خدا روايت شده

______________________________ .22پرسد، شيعه مى -)1(

105: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« »:ما اختلفت امة بعد نبيها اال ظهر اهل باطلها على اهل حقها«

.دچار اختالف نشد مگر اينكه فرقه باطلش بر گروه اهل حقش چريه گشتامىت پس از پيامربش

:و آن حضرت فرمود

»2« »:ال ختتلفوا فتختلف قلوبكم«

.با يكديگر اختالف نداشته باشيد، كه نتيجه اختالف پراكندگى قلوبتان از يكديگر است

:فرمود) ع(على

»3« »:سبب الفرقة االختالف«

.كديگر اختالف استمايه پراكندگى مردم از ي

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:و نيز آن حضرت فرمود

»4« »:لو سكت اجلاهل ما اختلف الناس«

.كنند اگر نادان سكوت كند و غري متخصص در امر ختصصى دخالت ننمايد مردم با هم اختالف پيدا منى

:گويد البالغه مى ج

لضمائر، فال توازرون و ال تناصحون و ال تباذلون و امنا انتم اخوان على دين اهللا، ما فرق بينكم اال خبث السرائر، و سوء ا« »5« »:و ال توادون

______________________________ .929كنز العمال، خ -)1(

.895كنز العمال، خ -)2(

.غرر احلكم -)3(

.81، ص 78حبار، ج -)4(

.112البالغه، خطبه ج -)5(

106: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ها مشا را از ها، و بدى نيت بر اساس دين خدا با هم برادر هستيد، چيزى جز آلودگى درونجز اين نيست كه مشا كنيد، و به هم خبشش و دهيد، و نسبت به هم خريخواهى منى يكديگر جدا نساخته به اين خاطر يكديگر را يارى منى

.ورزيد بذل نداريد، و با يكديگر دوسىت منى

:فرمايد مى) ع(امريمؤمنان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

لشيطان يسىن لكن طرقه، و يريد ان حيل دينكم عقدة عقدة، و يعطيكم باجلماعة الفرقة، و الفرقه الفتنة فاصدفوا عن ان ا« »1« »:نزعاته و نفثاته

اش باز كردن و سست منودن دژهاى گشايد، و خواسته اش را به روى مشا مى هاى ضاللت و گمراه كننده ترديد شيطان راه ىبخواهد از وحدت و احتاد حمروم و به اختالف و جدائى دچار سازد، اختالف و جدائى و مشا را مىاستوار دين مشاست، ا

.گريى منوده خود را حفظ منائيد هايش كه ميوه تلخ آن تفرقه است كناره گرى فتنه است، از حتريكات و افسون

:گفتم) ع(به حضرت صادق : گويد عبداملؤمن انصارى مى

: ان كان اختالفهم رمحة فاجتماعهم عذاب؟ قال: ان اختالف امىت رمحة فقال صدقوا قلت: اهللا قال ان قوما رووا ان رسول«فامروا ان ينفروا اىل رسول اهللا و » فلوال نفر من كل فرقة منهم طائفه«: ليس حيث ذهبت و ذهبوا امنا اراد قول اهللا عزوجل

»:ا اراد اختالفهم من البلدان ال اختالفا ىف دين اهللا امنا الدين واحدخيتلفوا اليه فيتعلموا مث يرجعوا اىل قومهم فيعلموهم امن»2«

______________________________ البالغه خطبه ج -)1(

.154معاىن االخبار، -)2(

107: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اگر (تند، گفتم اختالف امتم رمحت است حضرت فرمود راست گف: كنند كه رسول خدا فرمود گروهى روايت مى !!)اختالفشان رمحت است پس وحدت و احتادشان عذاب است

كنند نيست، حضرت مرادشان از اختالف قول حضرت پندارى و آنان تصور مى حضرت صادق فرمود اينگونه كه تو مى :فرمايد حق در اين آيه است كه مى

شناسى بازگشتند به د و هنگامى كه پس از دينشناس شون كنند تا دين چرا و به چه سبب از هر مجعى گروهى كوچ منى قومشان هشدار دهند؟

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

به مردم فرمان داده شده به سوى رسول خدا رفت و آمد كنند تا معامل دين را بياموزند سپس به قومشان بازگشته دين را به اى ياد گرفنت و فهميدن آنان تعليم دهند منظور از كلمه اختالف در قول رسول حق رفنت از شهرها به سوى شهر ديگر بر

.دين است نه اختالف در دين خدا، جز اين نيست كه دين يكى است و اختالف در آن حرام و ممنوع است

ام ىب مورد نادانان مشرك به مكتب حق ا

و مشردند، مشركني نادان دانستند و نصارى نيز دين يهود را مردود مى به مهان صورت كه يهود دين نصارى را بر حق منىپرستان جاهل بر ضد آئني استوار و مكتب اهلى اسالم كه سراسر مسائلش منطقى و عقلى و حمصول وحى حضرت بت

ام مى حق بر قلب ملكوتى پيامرب عظيم بستند كه اين دين و اين مكتب واهى و باطل و بر حقيقىت الشأن اسالم بود ا !!استوار نيست

ام به قول قرآن جميد نتيجه جهل .خردى آنان بود و ناداىن و سفاهت و ىب اين ا

شدند نسبت به هر حكمى از احكام اهلى، يا قانوىن از قوانني حق، يا امرى از امور خرب اگر حاضر مى خردان ىب اين ىباى از مسائل عاىل اسالم كه جز خوشبخىت و سعادت انسان هدىف نداشت عقل خود را به كار علمى قرآن يا مسئله

سنجيدند، به گناه عظيم افرتا اى را مى دادند، و تا جائى كه ميسر بود جوانب هر برنامه اندك دقىت به خرج مى گرفتند و مىام دچار منى شدند، و با ورود به و ا

108: ، ص4 تفسري حكيم، ج

قت نظر، و حتقيق منودند، بلكه از بركت خردورزى و حركت عقلى، و د حوزه ستيز با دين خود را بدخبت دنيا و آخرت منىره مى در حقايق تسليم اسالم مى گرفتند، و خري شدند، و از اين چراغ پرفروغ براى سلوك در راه حق و جاده انسانيت

ايت كار به رضايت اهللا و جنت اهللا دنيا و آخرت خود را تأمني منوده به قله سعادت و خوشبخىت و رشد كمال و .رسيدند مى

ادان كه خانه توحيد را با نصب سيصد و شصت بت تبديل به بتكده كرده بودند، و خود را متوليان آن وىل اين نابكاران ندانستند، و هر سال آن قبايل به ويژه در ايام خمصوص انواع نذورات را به پاى به وكالت از سيصد و شصت قبيله مى

ز آن مهه نذورات كه در آن زمان ثروت كمى نبود رفتند و مدعيان توليت بتخانه مفت و جماىن ا رخيتند و مى ها مى بتپراكىن كرده و بدون اين بردند، به خاطر اندكى مال و مثن جنس بر ضد دين خبصوص در ميان عوام قبايل سخن نصيب مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

از دادند، و مانع كه اجازه تفكر به مستمعان بدهند آئني اسالم را مورد محله زبانشان و سخنان واهى و باطلشان قرار مى !!شدند پذيرش اسالم به وسيله زائران و حاضران مى

پرست برسد، و جامعه فرصت انديشه در حقايق آن داشته دانستند كه اگر اسالم به توده مردم خمصوصا قبايل بت آنان مىهزينه كردن نذورات دارند و به جاى پرسىت دست برمى آورند و از بت باشد دسته دسته و گروه گروه به مكتب اهلى اميان مى

رسانند و نوعان خرج كرده، و به مصرف امور خري مى جان و جاندار، مال خود را براى رفع مشكالت هم هاى ىب براى بتشوند، به اين ره مى خورى و پر كردن جيب خود به ناحق ىب خردان و نادانان و جاهالن و سبك و مغزان از مفت آن ىب

مت و افرتا بهپرس خاطر براى حفظ بت و بت ىت متوسل به

109: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.دادند شدند، و فرصت تفكر و انديشه به قبايل و مسافران و حاضران منى دين حق مى

داورى خدا در قيامت ميان اهل اختالف

.روز قيامت كه وقوعش حتمى و برپا شدنش يقيىن است، روز عدل و داد و انصاف و حساب است

شود، و معيار سنجش و ميزان ارزياىب اعمال در آن روز جز حق قيامت بر اساس قسط و عدالت برپا مى هاى دادگاه .چيزى نيست

كند، و هر كس را پس از پايان ها فقط خداست، كه بر پايه عدالت داورى مى داور آن روز و حسابرس در آن دادگاه .رساند داورى به هر پاداش يا كيفرى كه سزاوار آن است مى

اماتى كه به حق زدند، و مانع پيشرفت حقيقت و گسرتش آن ميان آن روز يهود و نصارى و مشركان نادان نسبت به اگردند و به ترديد حمكوم مى شوند، و ىب مردم شدند به وسيله خداى حكيم و پروردگار عادل با رعايت عدالت حماكمه مى

امشان به آئني .حق روانه دوزخ شده و در آجنا مهيشگى و ابدى خواهند بودكيفر اختالفشان با يكديگر و ا

110: ، ص4 تفسري حكيم، ج

115 -114تفسري آيه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ا أولئك ما كان هلم أن يدخلوها إال خائفني و من أظلم ممن منع مساجد الله أن يذكر فيها امسه و سعى هلم يف يف خرانيا خزي و هلم يف اآلخرة عذاب عظيم .الد

.و لله المشرق و المغرب فأيـنما تـولوا فـثم وجه الله إن الله واسع عليم

شدند، و در خراىب آن مساجد چه كساىن ستمكارتر از كساىن هستند كه از متذكر شدن نام خدا در مساجد خدا مانع» از عدالت و انتقام حق«درآيند جز در حال ترس » مراكز عبادت«كوشش منودند، آنان را شايسته نيست كه در آن

.براى آنان در دنيا خوارى و زبوىن است و در آخرت عذاىب بزرگ است

خداست يقينا خدا بسيار عطا كننده و و مالكيت مشرق و مغرب فقط ويژه خداست، پس به هر كجا رو كنيد آجنا روى .داناست

شرح و توضيح

:شود از دو آيه شريفه سه نكته بسيار مهم استفاده مى

مهه جا بدون جهت -3. ستمكارترين مردم ستمكاران به حق خدا و حق بندگان اويند -2. ارزش و جايگاه مساجد - 1 .خاص، وجه خداست

ارزش و جايگاه مساجد

اى برخوردار است، كه ديگر شود كه مساجد از حرمت و قداست ويژه ى مساجد به اهللا استفاده مى لمهاز اضافه شدن ك .اماكن در مهه روى زمني از چنني قداست و حرمىت برخوردار نيست

111: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دين مشغول شوند، و سپس مساجد در طول تاريخ به اين خاطر بنا شده كه توده مردم در آن به فراگريى حقايق و مسايل .بر اساس معرفت و بينائى به عبادت بپردازند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها به كماالت زدائى، حتقق توحيد در قلوب، تعليم حقايق، تربيت مردم، آراسته شدن انسان مساجد در حقيقت مراكز شركخرت، و رسيدن به ها، و سكوى پرواز روح به مقام ملكوت و نقطه قرب، و حمل به دست آوردن خري دنيا و آ و ارزش

.سعادت و خوشبخىت مهه جانبه است

مساجد حمل اجتماع مؤمنان، و جايگاه عابدان و پاكان، و كالس حبث و مباحثه در مسائل اهلى و انساىن، و فضاى .گشائى از كار آنان است زيارت اهل اميان با يكديگر، و جاى خرب شدن از مشكالت مردم، و گره

پول پاك و كوشش پاك بنا شده، سپس وقف حضرت حق گشته تا خداخواهان و خداجويان در مساجد با نيت پاك، و .آن حضور پيدا كنند و از مسري آن خود را به رضايت و جنت حق برسانند

:گويد عارف معارف اهليه مرحوم ملكى تربيزى مى

ات در شناخت ، به اندازه توانائىكىن منائى و قصد احرام حضور خانه خدا مى و الزم است هنگامى كه آهنگ مسجد مىتر است، و مراعات ادب سبب تقرب عبد به خدا آداب حضور كوشا باشى، زيرا هر چه معرفت بيشرت باشد عمل با ارزش

شود و قرب سبب قبوىل اعمال شود، و كسى كه آداب حضور را رعايت كند، اين عمل سبب قرب رو به خدا مى مىايت آرزوهاى هر آرزومندى است گردد، بلكه نفس قبوىل و مى .منظور و هدف قبوىل اعمال

و جباست كه براى شناخت آداب حضور حضرت ذواجلالل آداب حضور سالطني و حكام را ميزان قرار دهى، و به اين معنا توجه كىن چنان كه عظمت

112: ، ص4 تفسري حكيم، ج

چنني نسبت رعايت ادب حضور در حمضر پروردگار هم هماين سالطني با عظمت ذات اقدس حق قابل مقايسه نيست، ياىب نه تو و نه احدى با رعايت ادب حضور سالطني و حكام قابل مقايسه نيست، و با توجه به اين امر است كه مى

.قدرت مراعات حق ادب حضور پروردگار را ندارد

ار رفتارت چگونه است؟ و تقصري و قصور خود پس از اين كه اين حقيقت را دانسىت، پس نيك بنگر كه در حضور پروردگرا مهيشه در نظر داشته باش كه مهني امر تو را به باب كرم حضرت حق رهنمون شود، آرى با كمال تضرع و زارى توفيق

:دعايت آداب حضورش را از او خبواه، و زبان حالت مرتمن به اين آيه شريفه باشد

»1« :اه و يكشف السوء أمن جييب المضطر إذا دع

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اش را برطرف سازد؟ در اين كسى هست كه وقىت مضطر و درمانده او را خبواند جواب گويد و گرفتارى» جز خدا«آيا اى است دعاى تو را مستجاب شود و آن كه جنات دهنده هر درمانده هنگام است كه درهاى پذيرش به رؤيت گشوده مى

.كند مى

:روايىت به اين مضمون در كتاب مصباح الشريعه نقل شده است) ع(حضرت صادق در اين مورد از

اى كه بر بساطش جز هر گاه به درب مسجدى رسيدى، پس بدان كه تو آهنگ سلطاىن بزرگ و پادشاهى عظيم منوده .كرداران را رخصت ندهند پاكيزه شدگان ديگرى پاى ننهد، و براى جمالست او جز صديقان و راست

ى بدان كه اگر اندك غفلىت از تو سر زند در خطرى عظيم و پرتگاهى سهمگني قرار و آن گاه كه بر بساط او قدم اى كه خبواهد با تو با فضل و عدلش معامله كند، پس اگر بر تو لطف اى و بدان كه او قادر است كه به هر گونه گرفته

______________________________ .62منل، -)1(

113: ، ص4 حكيم، ج تفسري

پذيرد و در برابر آن مزد و پاداش بسيار نصيب تو فرمود و با فضل و رمحتش با تو معامله منود، طاعت اندك تو را مىراند و طاعتت را هر چند زياد باشد به چاه مردودى منايد، و اگر خبواهد با عدلش با تو معامله كند ترا از درگاهش مى مى

.دهد نچه را خبواهد اجنام مىخواهد افكند و او آ

اى، و اسرارت بنابراين، در پيشگاه او به عجز و تقصري و فقر خود اعرتاف كن، چرا كه تو قصد عبادت و انس با او منوده .اى بر او پوشيده نيست داند، و هيچ ذره را بر او عرضه منا و آگاه باش كه او پنهان و آشكار مهه خملوقات را مى

چيزترين بندگانش باش و قلبت را از هر آنچه كه تو را از او غافل كند و به خود چون فقريترين و ىب در حضور او همترين دهلا را نپذيرد، و نيك بنگر ترين و خالص مشغول منايد و حجاب ميان تو و او گردد خاىل كن، چرا كه او جز پاكيزه

!شود كه از كدامني دفرت نامت خارج مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ات با او را چشيدى و از گفتگوى با او احساس لذت منودى، و از جام رمحت و كراماتش پس اگر حالوت مناجاى، بر چشيدى اين نشانه حسن اقبال او بر تو و اجابت دعوتت از سوى اوست، و بدان كه تو براى خدمت او شايسته

اى كه ود، پس مانند درماندهاين اساس وارد مسجد شو كه صاحب مسجد به تو اذن و امان داده است، و اگر غري اين بها به رويش بسته شده و هيچ كارى از او ساخته نيست از ورود به مسجد خوددارى كن و كنار مسجد به مهه درب

اى به چشم رأفت و رمحت و عطوفت به تو نظر ايست و بدان كه هر گاه او بداند كه تو به حقيقت به او پناهنده شدهآنچه مورد رضاى اوست موفق خواهد منود، چرا كه او كرمي و بزرگوار است و كرم و بزرگوارى را خواهد كرد و تو را به اجنام

.اند دوست دارد اند و چشم طلب به باب لطف او دوخته نسبت به بندگاىن كه درمانده و مضطر در پيشگاه او ايستاده

114: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شنيدى و ادب عبادات و وظايف عبوديت و بندگى و طاعات را و هر گاه اين آداب مراقبت را براى باب مسجدىكند و خواهى دانسىت، آنچه در اخبار و روايات در بيان پاداش و جزاء اعمال وارد شده براى تو عظيم و بزرگ جلوه منى

يربمي و در دانست كه آن فضايل براى كساىن است كه اعمالشان آن گونه باشد نه براى مثل من و تو كه در غفلت بسر م .خربان هستيم ى ىب زمره

البته به اين نكته توجه داشته باش كه اگر تو از اجنام اين امور و تأدب به اين آداب كسل باشى سزاوار است كه آن را ترك نكىن، بلكه هر اندازه برايت ميسر است اجنام بده و از اين كه نتوانسىت آداب الزم را بطور كامل حتقق دهى شرمسار باش

به حنو امجال هم كه شده اصالح حال خود را از حضرت ذواجلالل خبواه و أمن جييب و كنار درب مسجد با خواندن آيه »1« .چنانچه بر اين امر اندك هم مراقبت منائى خري بسيارى در آن خواهى يافت

جايگاه مساجد در روايات

ال ترفع فيها االصوات و ال خياض فيها الباطل، و ال يشرت فيها : اهللا؟ قالذر قلت يا رسول اهللا كيف تعمر مساجد عن اىب« »2« »:و ال يباع و اترك اللغو مادمت فيها فان مل تفعل فال تلومن يوم القيامة اال نفسك

صداها در آن بلند نگردد، و در آن به: شود؟ حضرت فرمود مساجد چگونه آباد مى: گويد به رسول خدا گفتم ابوذر مىامور باطل فرو نروند، و خريد و فروش در آن مكان مقدس صورت نگريد، و تا در آن هسىت از كار بيهوده و عبث

.بپرهيز، و اگر در مساجد اينگونه رفتار نكىن جز خود را در قيامت سرزنش مكن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .167اسرار الصالة -)1(

.58، ص 77حبار، ج -)2(

115: ، ص4 حكيم، جتفسري

:فرمود) ع(حضرت باقر

»1« »:من بىن مسجدا كمفحص قطاة بىن اهللا له بيتا ىف اجلنة«

شت خانه كسى كه به اندازه النه مرغ سنگ .اى بنا منايد خوار مسجدى بنا كند، خداوند براى او در

:از امريمؤمنان روايت شده

»2« »...:قار فان املساجد بيوت اهللا و احب البقاع اليه و من اراد دخول املسجد فليدخل على سكون و و «

ترين هاى خداست و حمبوب خواهد وارد مسجد شود بايد با آرامش و وقار وارد گردد، زيرا مساجد خانه كسى كه مى .ها نزد او سرزمني

:فرمود و نيز آن حضرت پيوسته مى

ىف اهللا عزوجل، او علما مستطرفا، او آية حمكمة، او رمحة اخا مستفادا : من اختلف اىل املساجد اصاب احدى الثمان« »3« »:منتظرة، او كلمة ترده عن ردى، او يسمع كلمة تدله على هدى، او يرتك ذنبا خشية او حياء

ره و : رسد كسى كه رفت و آمد به مساجد داشته باشد به يكى از هشت حقيقت مى برادرى ديىن در راه خدا كه از او صيبش گردد، يا دانشى جديد به او رسد، يا آيىت استوار به دست آورد، يا رمحىت كه به آن اميد بود دريافت منايد، يا فايده ن

اى بشنود كه وى را به هدايت رهنمون گردد، يا گناهى را به سبب سخىن كه او را از ضاللت باز دارد ياد گريد، يا كلمه .دخشيت از عظمت حق يا خباطر شرمسارى ترك كن

:فرمود) ع(حضرت صادق

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .62، ص 1من ال حيضره الفقيه، ج -)1(

.63، ص 1من ال حيضره الفقيه، ج -)2(

.62، ص 1من ال حيضره الفقيه، ج -)3(

116: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ا بيوت اهللا ىف االرض و من اتاها متطهرا طه« ره اهللا من ذنوبه و كتب من زواره فاكثروا فيها من عليكم بايتان املساجد فا »1« »:الصالة و الدعاء

هاى خدا در زمني است، كسى كه با طهارت به مساجد بيايد كنم زيرا مساجد خانه مشا را به رفنت به مساجد سفارش مى .دعا به جاى آوريد نويسد، در مساجد زياد مناز و كند و وى را از زائرانش مى خدا او را از گناهانش پاك مى

:فرمايد رسول حق مى

»2« »:من مشى اىل مسجد يطلب فيه اجلماعة كان له بكل خطوة سبعون الف حسنة«

.كسى كه خباطر شركت در مجاعت به سوى مسجد قدم بردارد، براى او معادل هر قدمى هفتاد هزار حسنه است

:امام ششم فرمود

»3« »:اجلنةمن بىن مسجدا بىن اهللا له بيتا ىف «

شت بنا كند كسى كه مسجدى بسازد خداوند براى او خانه .اى در

:رسول اسالم به ابوذر فرمود

ان اهللا تعاىل يعطيك مادمت جالسا ىف املسجد بكل نفس تنفست درجة ىف اجلنة و تصلى عليك املالئكة و تكتب بكل « »4« »:نفس تنفست فيه عشر حسنات و متحى عنك عشر سيئات

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .384، ص 83حبار، ج -)1(

.336، ص 76حبار، ج -)2(

.485، ص 3وسائل، ج -)3(

، ص85حبار، ج -)4(

117: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شت به تو عنايت مى زىن درجه اى به هر نفسى كه مى خداوند تا زماىن كه در مسجد نشسته كند، و مالئكه بر تو اى در .زدايد كند و ده سيئه از تو مى كشى ده حسنه به تو عطا مى فرستند، و به هر نفسى كه در آن مى درود مى

:فرمود) ع(حضرت صادق

مسجد خراب ال يصلى فيه اهله، و عامل بني جهال، و مصحف معلق قد وقع عليه غبار ال : ثالثة يشكون اىل اهللا عزوجل« »1« »يقرء فيه

خوانند، و عاملى كه ميان نادانان مسجد غري آبادى كه اهلش در آن مناز منى: كنند خدا شكايت مىسه چيز در قيامت به ره منى .خوانند اى كه غبار بر آن نشسته و آن را منى گريند، قرآن آوخيته شده است و از او

:از رسول خدا وايت شده

»2« »:اسواقهااحب البالد اىل اهللا تعاىل مساجدها و ابغض البالد اىل اهللا «

ا بازارها هستند ها نزد خداى تعاىل مساجد، و مبغوض رتين سرزمني .ترين آ

مسجد مكاىن است كه براى ياد خدا و توجه به او و اجنام عبادت خالصانه بنا شده، يا : در توضيح اين روايت بايد گفتها در آن شود، و بازار حملى است كه اكثر دل شود به ذكر خدا و عبادت مشغول مى جائى كه غافل وقىت در آن وارد مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گردد و از انديشه پاك و صحيح هاى ظاهرى از ياد خدا دچار غفلت مى هاى پرقدرت ماديت و جاذبه خباطر كشش .منايند اعراض مى

.ترين حمل است ترين مكان و بازارها پست به اين خاطر مساجد شريف

______________________________ .385، ص 83حبار، ج -)1(

.13، ص 4تفسري كبري، ج -)2(

118: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:رسول خدا فرمود

من خرج من بيته اىل املسجد كتب له كاتبه بكل خطوة خيطوها عشر حسنات، و القاعد ىف املسجد ينتظر الصالة « »1« »:كالقانت و يكتب من املصلني حىت يرجع اىل بيته

دارد ده حسنه براى او اش بريون رود، نويسنده عمل او به هر قدمى كه برمى به مسجد از خانهكسى كه به قصد رفنت شود تا به نويسد، آن كه در مسجد به انتظار مناز نشسته مانند شخص عبادت كننده است، و از مناز گذاران نوشته مى مى

.اش بازگردد خانه

ستمكارترين مردم

ها، و تعليم آن و انتسابش به پروردگار مهربان، و اين كه مركزى براى هدايت انسان با توجه به جايگاه مسجد و عظمتعلوم ديىن و حملى براى تربيت مردم و تزكيه نفوس آنان است، و جائى است كه مؤمنان از بركت آن به شناخت و زيارت

زدايند، يقينا كسى چهره يكديگر مى گشايند، و غبار رنج و ناراحىت از شوند و گره از مشكالت هم مى يكديگر نايل مىكه بر اساس هوا و هوس و طغيان غرائز حيواىن و حسدورزى نسبت به حقايق و اهل اميان، و به سبب دمشىن و كينه از

هاى مقدس به ياد خدا مشغول شوند و به زبان و قلب ذكر حق گويند و به جوارح و جوانح به اين كه مردم در آن مكانها تزكيه منايند، جلوگريى منايد ه بپردازند، و به تعليم و تعلم مسائل اهلى بنشينند، و نفوس خود را از آلودگىعبادت خالصان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و عاشقان حق و حقيقت را از ورود به آن مراكز اهلى منع كند و به اين صورت دست به ختريب معنوى آن دراز كند، يا .تر است ظاملبناى ظاهر آن را ويران منايد از مهه ستمكارتر و

______________________________ .16، ص 4تفسري كبري، ج -)1(

119: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شك چنني ظلمى كه از طرىف ظلم به حق خداست و از جانب ديگر ستم به بندگان اهلى است، گناهى بسيار بزرگ و ىب .ده استيقينا موجب خوارى در دنيا و عذاب عظيم در آخرت براى ستم كنن

آميز است كه گروهى از مردم با تكيه بر خردورزى و استدالل، و انديشه و تفكر آور و تعجب به راسىت بسيار شگفتشوند، آنگاه با هزينه خود به كنند، و به آئني راستني اهلى آراسته مى پذيرند، و حق را به جان و دل قبول مى حقيقت را مى

كنند تا در آن گرد هم آيند و زبان و دل غرق ياد خدا كنند، و به بنام مسجد بنا مى حنوى عاشقانه و خالصانه بنائى راقرائت آيات اهلى و فهم آن اقدام منايند، و مهه وجود خويش را در فضاى عبادت و بندگى بياورند، و باطن از شوائب

كرامت و منفعت گردند، و چراغ درسىت و شرك تصفيه منايند، و تبديل به مردمى با تربيت و با وقار و منبعى از معرفت وسالمت و صفا و صميميت، و شرف و حقيقت را در جامعه روشن كنند، و فضائى از امنيت به وجود آورند وىل گروهى

ها و با چنني مردمى به جنگ و ستيز برخيزند و درب مساجد را به روى آنان ببندند، و مجع ايشان را ديگر با اين مكانهاست پاميال منايند و اكنده كنند، و حق مساجد را كه حق خداست و حق عبادت و بندگى را كه حق انسانپريشان و پر

!!هاى غري قابل جربان بزنند از اين طريق به خود و ناموس خود و به ديگران خسارت

ترند، و قطعا مهه ظاملكاران جهان از مهه ستمكارتر و در مجع ظاملان تاريخ از به حق بايد گفت اينان در ميان ستماى يقينا حزب شيطان و از گروه ابليس و اند، و بايد گفت چنني طايفه مستحق خوارى در دنيا و عذاب عظيم در آخرت

.اند بدترين مردم

:فرمايد ى چنني گروهى مى امريمؤمنان درباره

120: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

م ا و اختذهم له اءشراكا، فباض و فـرخ ىف صدورهم و دب و درج ىف حجورهم فـنظر باءعينه اختذوا الشيطان الءمرهم مالك« ».لطانه و نطق بالباطل على لسانه س و نطق باءلسنتهم فـركب م الزلل و زين هلم اخلطل فعل من قد شركه الشيطان ىف

»1«

شيطان را مالك و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده كرد، در درونشان النه گرفت، و در رشان كرد، و ها سوا دامنشان رشد يافت، ديدنشان با ديده شيطان و زبانشان در گفنت زبان شيطان شد، بر مركب لغزش

امور فاسد را در ديدگانشان جلوه داد، كارشان كار كسى است كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده و با زبان .سرائى پرداخته است او به ياوه

اى براى توان ناظر به واقعه خمصوصى دانست، و هيچ قرينه ظاهر آيه شريفه را منى«بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه املقدس و هاى بيت چنني تطبيقى در ميان نيست، اين آيه بيان حقيقىت است كلى و شامل حوادث گذشته مانند خراىب

ها و هاى صليىب زمان نزول آيه مانند منع مشركني از ورود مسلمني به مسجداحلرام در واقعه حديبيه و آينده مانند خراىببد و مساجد امروز كه مهه نتيجه و آثار شوم اختالف و تضاد منتسبني به رونق شدن معا چنني ىب قرامطه از مساجد، و هم

.اند اديان است كه معابد و مساجد را سنگرى براى انشاء و ابراز اختالفات و تأمني هواها و منافع خود ساخته

هاى ه صورت انديشهرونقى مساجد و معابد و رميدگى مردم از آئني، در آوردن آئني خدا و دعوت پيامربان ب سبب مهم ىبآرائى كردند و باشد، يهود و نصارى خنست در برابر هم صف ها و تضادها مى پايه و آرزوهاى غري برهاىن و نفى و اثبات ىب

پايه و ناحق مشردند، آنگاه هر دو دست در دست هم داده در برابر آئني اسالم و دعوت آن آئني و معابد يكديگر را ىب .صدا شدند صف و هم هم

______________________________ .7البالغه، خطبه ج -)1(

121: ، ص4 تفسري حكيم، ج

نتيجه اين شد كه در اثر پيشرفت دانش و باال آمدن سطح عقول از مطالب حمدود و خودساخته طرفداران اديان و ند، تا آجنا كه در برابر مهه اديان صف گوئى و حتميل آنان، بيشرت مردم از دين رميدند و دست از هر آئيىن برداشت تناقض »1« ».اى تشكيل دادند فشرده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ترين عمل نسبت به دين از طرف طرفداران جاهل اديان، و دمشنان عنود و كفرپيشه اين بود كه يا با اجياد راسىت ظاملانهردند و در برابر ياد خدا ارعاب و ساخنت جو وحشت و ترس، و به ميدان آمدن اسلحه مردم را از ورود به مساجد منع ك

در مساجد و عبادت عابدان ايستادند، يا با آميخنت خرافات در اصول و فروع دين، و حتميل هواهاى نفس، بر معارف و ميل و زمينه خراىب آن هاى روشن ضمري و درس خوانده و بيدار شده را نسبت به مساجد ىب مسائل ديىن قلوب نسل

ى فراهم، و گاهى چنان بالى هولناكى بر سر معابد آوردند كه جز اندكى از كار افتاده و هاى خدا را از نظر معنو خانه .كنند ها شركت منى خاصيت در آن مكان ىب

مگر جز اين است كه غرائز و قواى حيواىن در آدمى منشأ هر ستم وجتاوز است؟«

گرداند مهان حميطهائى است ا بيدار و فعال مىخواهى ر جوئى و عدالت و تنها حميطى كه اين غرائز را حمدود و وجدان حقهاست ناميده شده كه به نام خدا و حق و عدل برپا گشته و بنام مسجد كه حمل سجده براى خدا و اخضاع سركشى

هاى ناشى از آن در حرمي مساجد راه يافت صورت و ها و انديشه است، اگر خودبيىن و امتيازجوئى آدمى و صورت .اندازد كند و ظاهر آن را از رونق مى د را ويران مىمعناى خدائى مساج

______________________________ .274، ص 1پرتوى از قرآن، ج -)1(

122: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.گردد ماند و جلوى هر ستمى بازمى چون مساجد ويران گرديد بند و حدى براى سركشى غرائز منى

سازند و نور فطرت خدائى را خاموش و نام غري خدا را بلند ممنوع و به خود حمدود مىپس آنان كه ديگران را از مساجد .ترند كنند از هر ظاملى ظامل مى

.مهه جا وجه خداست

اين هشدارى حكيمانه به اهل دين و ثابت قدمان در مسري اهلى، و آراستگان به اميان استوار و يقني عارفانه است كه اگر ن به هر شكل و صورتى مشا را از دخول در مساجد، و ياد خدا و عبادت و بندگى در آن كارترين ستمكارا ستم

هاى اهلى را به روى مشا بستند، و يا به ختريب ساختمان و ظاهر آن اقدام هاى مقدس بازداشتند، و درب اين پايگاه مكان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شده، و از اجنام عبادات و فرائض اهليه منودند، نبايد مشا از سلوك صحيح خود دست برداشته و از ياد حضرت حق غافل .باز مبانيد كه مهه جا نقطه طلوع نور خداست و مهه جا به عنوان عام مسجد و حمل و عبادت است

:از رسول بزرگوار اسالم روايت شده

ا طهورا « »1« »:جعلت ىل االرض مسجدا و ترا

.براى من عامل طهارت استاند، و خاك زمني مهه روى زمني را براى من مسجد قرار داده

تواند مشا را از توجه به خدا و عبادت او با توسعه به هر جا به سوى خدا رو كنيد مهاجنا وجه خداست، و احدى منى .داشنت اين حقيقت منع كند

______________________________ .182، ص 1صاىف، ج -)1(

123: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خاصى وجود ندارد، او خالق جهات است و خود جهىت ندارد، پس به هر كجا براى براى ذات حضرت احديت جهت .ايد ياد او و براى بندگى او رو كنيد به خدا روى آورده

گروهى از فقهاى بزرگ آيه شريفه را در مسئله مناز تطبيق بر مناز مستحب و مناز خوف و مناز كسى كه در شب بسيار هاى مهم روائى نقل شده اند، و رواياتى هم در اين زمينه در كتاب قبله عاجز است منودهتاريك يا در بيابان از يافنت

.است

اند مانند مردمى هستند كه در عمق آنان كه مساجد و نام خدا را از ديگران ممنوع و به خود حمدود ساخته«در هر صورت ن مهواره تابش و واتاب خورشيد عاملتاب را بر ديوارها و ند، و چو گذرانند و پا از آن فراتر منى اى مهى روز و شب مى دره

تابد و تنها نور خورشيد ويژه آنان است با آن كه مهه جا حمل پندارند كه مهواره آفتاب بر آنان مى اند مى حمل خود ديدهرف تابش و واتاب نور خداست و قدرت تصرف و مالكيتش درخور دو بزرگ جهان و سراسر آن هويداست، چون متص

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در مهه است پس توجيه كننده و پديد آورنده جهات است و خود جهىت ندارد، چون جهىت ندارد هر كسى هر گاه در هر .جهىت كه هست و روى دل به هر چه جز او دارد از آن روى گرداند به او روى آورده است

.مناياند اهل مذاهب را مى خانه سورات يكى از نويسندگان آورده اين حمدوديت نظر داستاىن كه به نام قهوه

خانه سورات در يكى از بنادر اقيانوس هند بوده و اهل مذاهب و ملل خمتلف مهيشه در آن رفت و آمد گويند قهوهپرست، برمهائى، يهودى، پرداختند شىب در آجنا دانشمند متحري ايراىن، غالم بت نشستند و به حبث مى داشتند و گرد هم مى

تانت، مسلمان سىن، شيعه، و امساعيلى كه گرد همكشيش كاتوليك، پرتس

124: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كوشيد تا خدا و حقيقت را حمدود به آئني و پيمربان و رهربان خود كند، تا آن مجع بودند به جدال برخاسته و هر يك مىخواست حقيقت كه مى مثل متحري در وجود خدا مانند كسى است: كه حكيم چيىن را به حكميت خواستند، او گفت

كرد كه آفتاىب وجود ندارد، و هر يك نور آفتاب را بشناسد، آن قدر در آن چشم دوخت تا كور شد پس از آن گمان مىاند از اين هاى اطراف زمني به سر ميربند و از آجنا هيچ بريون نرفته از مشا مانند مردمى هستيد كه در جزائر دور افتاده و دره

كند، با آن كه پرتو آفتاب نه تابد و فقط از مهاجنا غروب مى ارند كه آفتاب تنها بر كوه و سرزمني آنان مىپند رو چنني مىتابد، و هر جا مشرق و مغرىب باشد و حمدود به يك گوشه از زمني و نه سراسر زمني است، بلكه بر سيارات ديگر هم مى

و لله المشرق و المغرب «ن آرد حمل و مورد تابش آن است هر چه خود را در معرض تابش خورشيد گرداند و روى به آ »1« ».فأيـنما تـولوا فـثم وجه الله

بس كه هست از مهه رو و زمهه سو راه به تو

به تو برگردد اگر راهروى برگردد

ايت است واسع است، صفاتش كه ىبخدا واسع است يعىن در فرمانروائى و علم، و حكمت و قدرت و تدبري و مهه .يعىن با مهه صفاتش نسبت به كل شيئ فراگري است

»2« .وسع كرسيه السماوات و األرض

»3« .ء وسع ريب كل شي

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .276، ص 1پرتوى از قرآن، ج -)1(

.255بقره، -)2(

.80انعام، -)3(

125: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .ء و رمحيت وسعت كل شي

»2« .الله واسع عليم

______________________________ .156اعراف، -)1(

.115بقره، -)2(

126: ، ص4 تفسري حكيم، ج

117 -116تفسري آيه

.له ما يف السماوات و األرض كل له قانتون و قالوا اختذ الله ولدا سبحانه بل

ا يـقول له كن فـيكون بديع السماوات و األرض و إذا قضى .أمرا فإمن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

!خدا براى خود فرزندى گرفته: و يهود و نصارى گفتند

ها منزه و پاك است، بلكه آنچه در آمسان» دهند تش مىپايه و باطلى كه به حضر از هر نقص و عيب و اوصاف ىب«خدا جنس خدا جنس پدر و مادر است و چيزى در هسىت هم نه فرزند او زيرا فرزند هم«و زمني است خملوق و مملوك اوست

.و مهه نسبت به او مطيع و فرمانربدارند» نيست

است و هنگامى كه فرمان به وجود آمدن چيزى را صادر ها و زمني پديد آورنده آمسان» سابقه ماده و مدت و نقشه ىب« .كند پوشد و حتقق عيىن پيدا مى درنگ لباس هسىت مى گويد باش پس ىب كند فقط به آن مى

:شرح و توضيح

:ى مورد حبث به چهار مطلب اشاره شده است در اين دو آيه شريفه

آفرينش -3. بودن مهه موجودات نسبت به حق مملوك بودن و مطيع -2ادعاى گزينش خدا فرزندى براى خويش - 1 .اراده حق بر حتقق خلق -4. ها و زمني بدون سابقه ماده و نقشه آمسان

گزينش خدا فرزندى براى خويش

منطقى ديگر از يهود و نصارى نقل شده دائر بر اين كه خدا فرزندى براى در آيه شريفه ادعاى باطل و واهى و سخن ىب آيد قائل به اين هستند كه فرزند خدا در هاى اين دو طائفه به دست مى ه با توجه به قرائىن كه از نوشتهخود دارد، و البت

127: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.دهد و بازوى اوست امورى كه به دست خداست شريك اوست، و در كارگرداىن و اداره كشور هسىت به او كمك مى

مت ىبدليل و سخن ج قرآن در رابطه با ادعاى ىب پايه يهود و نصارى درباره فرزند داشنت خدا در سوره مباركه اهالنه، و :فرمايد توبه مى

قـبل المسيح ابن الله ذلك قـوهلم بأفواههم يضاهؤن قـول الذين كفروا من و قالت اليـهود عزيـر ابن الله و قالت النصارى »1« :قاتـلهم الله أىن يـؤفكون

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

دليل و واهى است كه به زبان و يهود گفتند عزير پسر خداست، نصارى ادعا كردند مسيح فرزند خداست، اين گفتارى ىباز حق به آورند و به گفتار كساىن كه پيش از اين به حقايق كفر ورزيدند شباهت دارد، خدا آنان را نابود كند چگونه مى

!شوند؟ باطل منحرف مى

گويان بدكردار گفت ادعاى مشا نسبت به حضرت حق مقتضى اين است كه بايد به اين دروغ زنان ستمكار، و ياوه .باشد، و خدا در معرض فناست بگوئيم خدا داراى شبيه و مثل و مانند است، خدا حمتاج و نيازمند مى

ى پيش از آنان كه پدران و مادران هستند از نظر صفات ه فرزندان و حلقهدر رابطه با مطلب اول بايد گفت ميان مهاند و مشا ها شباهت هست، و چون عزير و مسيح دو بشر و دو انسان ها و كيفيت جسمى و روحى و اخالقى و رنگ

روح است و يهود و نصارى به انسان بودن هر دو معتقد هستيد پس بايد معتقد به اين مسئله گرديد كه خدا جسم و ايتا موجودى بشر مانند است، اگر داراى رنگ و صورت و شكل و مشايل، و صفات حمدود و كيفيت هاى گوناگون و

اين باشد بايد گفت او موجودى به متام معنا حمدود، ضعيف، نيازمند، اهل خورد و

______________________________ .30توبه، -)1(

128: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ايتا در معرض مرگ و فناست و چنني موجودى البته منى تواند خالق اين مهه موجود، و كارگردان اين خوراك و پوشاك و ا باشد، چون مهه خملوق، و به وجود آورنده آمسان ها و زمني، و درياها و كوهها و انواع گياهان و حيوانات و حافظ آ

تواند ساخت موجودى باشد كه چون لياردها موجودات گوناگونش منىچنني فضاى با عظمىت چون فضاى هسىت با ميو مشا ناچار هستيد كه يا معتقد ! فرزندش به اقتضاى پدر بودنش براى چنان فرزندى آراسته به مهان اوصاف فرزندش باشد

تقد شويد كه شويد كه خدا هم بشرى چون ديگر بشرهاست، كه فطرت و عقل مشا از چنني اعتقادى امتناع دارد يا معخدا در مهه چيز فوق مهه موجودات و هيچ شباهىت در هيچ امرى با خملوقاتش ندارد كه اين اعتقاد اعتقاد صحيحى است

و آيات حتريف نشده تورات و اجنيل و آيات قرآن جميد كه معجزه جاويد حممد و سامل از حتريف است بر اين حقيقت .داللت دارد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

سبحانه

كه منصوب بر مصدريت است به مهني معنا اشاره دارد كه خدا از هر حمدوديىت، و هر گونه شباهىت به در آيه شريفه .خملوقات، و از هر عيب و نقصى و از هر ادعاى باطلى كه نسبت به او دارند منزه و پاك است

»1« :ء عليم هو بكل شي ء و أىن يكون له ولد و مل تكن له صاحبة و خلق كل شي

نه «چگونه براى او فرزندى باشد در حاىل كه براى او مهسرى نبوده، و اين حقيقىت مسلم است كه او هر چيزى را آفريده .و او به هر چيزى دانا و آگاه است» اين كه زائيده

______________________________ .101انعام، -)1(

129: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ء و هو السميع يس كمثله شي فاطر السماوات و األرض جعل لكم من أنـفسكم أزواجا و من األنعام أزواجا يذرؤكم فيه ل »1« :البصري

ا و زمني است، از جنس خودتان براى مشا جفت كه با قرار گرفتنتان كنار يكديگر به صورت «ار داد هائى قر آفريننده آمساهائى آفريد، مشا را با اين تدبري حكيمانه و از چهارپايان هم براى توليد نسل جفت» ازدواج مشروع زاد و ولد پديد آوريد

.آرايد، هيچ چيزى مانند و مثل او نيست و او شنوا و بيناست كند و به كثرت نسل مى زياد مى

بيند، كه از تنهائى درآيند، و اى احساس نياز به داشنت فرزند دارد، و خود را حمتاج به اوالد مى ن هر نر و مادهعالوه بر اياش باشد، و نسبت به كماالت او افتخار كند، و به هنگام عجز و ناتواىن بازوى پرقدرتش فرزند زينت و آرايش زندگى

آمدها به يارى و كمك ى از او به جاى گذارد، و در حوادث و پيشباشد و پس از مرگ نامش را زنده بدارد، و ياد خري او برخيزد، آيا مشا قوم يهود و نصارى اين نيازمندى و حاجت، و احتياج را نسبت به خدا كه با داشنت فرزند برطرف شود

س نر است و داراى معتقد هستيد؟ اگر چنني اعتقادى داشته باشيد پس بايد گفت مشا به خدائى معتقد هستيد كه از جنايتا داراى فرزندى بنام عزير و مسيح است !!طرىف از جنس ماده است و

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ايد كه اين در اين صورت بايد گفت بشرى نيازمند و موجودى حمتاج را به عنوان خدا و معبود و كارگردان انتخاب كرده اهاى باطل و افرتائات مشا و از هر نيازپايه است و خداى جهان آفرين از ادع انتخاىب باطل و گزينشى سخيف و ىب

______________________________ .11شورى، -)1(

130: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ن دشت عامل وجود به اين زيبائى و و احتياج و عيب و نقصى منزه است و اگر اين گونه نبود هسىت به وجود منى آمد، و .شد منظمى كارگرداىن منى

فنا و مرگ از مقتضيات موجود حمتاج و نيازمند و حمدود و غري مستقل است، حضرت حق با توجه به و نيز بايد گفتنياز و غري حمتاج و آفريننده موت و ايت و غري حمدود و ذاتى مستقل و ىب ها و آياتش در كتاب هسىت وجودى ىب نشانه

ن و ادامه حيات نيازمند به اوست، و مهه خملوقات حيات و سازنده حدود و كيفيات و ذره ذره جهان هسىت در پديد آمدايتا در كام مرگ قرار مى گريند وىل خالق حيات و مرگ ذاتى ابدى و جاويد و دائمى و به خاطر حدود جسمى و زماىن

بود، چون به وجود آمدن و مردن از خصوصيات موجود سرمدى است، و اگر فنائى در او راه داشت بايد ازىل هم منى .دود و نيازمند است و حضرت او شبيه به چيزى و چيزى مانند او نيستحم

»1« :وجه ربك ذو اجلالل و اإلكرام كل من عليها فان و يـبقى

اى مهه هسىت ز تو پيدا شده جج

تر است ملك مجا مهه فاىن و بقا بسخاك ضعيف از تو توانا شده ج آنچه تغري نپذيرد توئى آن كه منرده است و منريد توئى هر چه نه ياد تو فراموش به ججزدر تو قبله خنواهيم يافت گر ننوازى تعاىل و تقدس تر است هر كه نه گوياى تو خاموش

تو كه خواهد نواخت ج

______________________________ .27 -26الرمحن -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

131: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ه اميد و بيماز پى توست اين مه

امي جبنده نظامى كه يكى امي ج چاره ما كن كه پناهنده هم تو ببخشاى و ببخش اى كرمي جدر گذر از جرم كه خواهندهگوى تست ج دردو جهان خاك سر كوى تست جخاطرش از معرفت آباد كن جگردنش از دام غم آزاد كن جج اين

زىل و ابدى، و قائم به ذات را در باطن تاريك خود، و اوهام ايت، و حضرت ا خردان دچار جهل مركب وجود ىب ىباند كه حضرتش عزير و عيسى را به ظلماىن خويش حمدود پنداشته و رنگ و بو و صفت خملوق به او داده و اعالم داشته

ه جزئى از اند كه متولد شدن كسى از كسى به اين است ك فرزندى انتخاب منوده است، اينان به اين حقيقت توجه نكردهاجزاء مادى وجود او از بدنش جدا گردد و پس از پيمودن مراحلى فردى نظري و شبيه او شود، در صورتى كه او وجود

ن ىب دشت هسىت است حمدود و فنا شدىن است و حضرتش از هر مثل و مانندى منزه ايت است و هر چه غري او در حضرت حق در امر خلقت فعلش فعل . را دارد خملوق است نه خالقاست، و آنچه در اين عامل آثار و صفات خملوق

ابداعى است يعىن هيچ موجودى آفرينشش از روى نقشه و الگو اجنام نگرفته است، و كار حضرت او مانند

132: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بلى است و چنني چيزى ديگران از روى تقليد و شبيه سازى نيست، و فرزند داشنت فرع بر وجود مثل و نظري و مشابه ق »1« .درباره وجود حق تصور ندارد

آنچه گذشت در صورتى است كه مراد از لغت ولد معناى عرىف آن باشد يعىن زائيده شدن ولد از حلقه قبل از خود، اما مطلىب صد شود باز هم اگر مراد انتخاب كسى به عنوان فرزند باشد نه زائيده شدن، چنان كه از معناى اختاذ استفاده مى

مندى و نياز است كه حضرت حق با توجه به آيات قرآن و در صد باطل است، زيرا مالك انتخاب و اختاذ فرزند حاجتنياز است، و نسبت به حضرت او نياز و احتياج تصور ندارد، و هر دو هايش در جهان آفرينش وجودى غىن و ىب نشانه

.د خدا از فرشتگان دخرتاىن براى خود انتخاب منوده است صادق استگفتار در رابطه با بطالن سخن مشركني كه گفتن

»2« .و اختذ من المالئكة إناثا

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

زار يقينا معتقدان به اين گونه خرافات و سازندگان اين مسائل و مدعيان اين اباطيل در چاه ضاللت سرنگون، و در جلن .كفر و شرك قرار دارند

مثل و مانندى او فرياد رسا دارند، و هاى او با مهه وجود به احديت او و ىب آثار و آيات و نشانه ذره ذره جهان هسىت، وايت بودن كنند، و هر ادعائى را غري از احديت و ىب ايت بودنش در مهه كماالت اقرار مى به غناى مطلق او و ىب

.نددار كماالت و نظري و مثل داشنت او باشد باطل و سخيف اعالم مى

فيلسوف بزرگ اسالمى صدراملتأهلني در كتاب اسرار اآلياتش در قاعده سوم در توحيد حق تعاىل و احديت حضرتش كه :فرمايد نيازى مطلق وى و احتياج مهه ذرات هسىت به اوست مى نفى كثرت و تركيب و اجزاء است و صمديت او كه ىب

______________________________ .، به اختصار358ص ،1امليزان ج -)1(

.40اسراء -)2(

133: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.به آن گواه است »1« :شهد الله أنه ال إله إال هو دليل بر احديت او ذات مقدس اوست، چنان كه آيه

م دانسته باشى كه او دو با داليل متني و براهني استوار علمى و عقلى، روشن شده و معلوم گشته و شايد تو خواننده هحقيقت وجود و خالص و صرف وجود است و حقيقت وجود و هسىت وجودى را گويند كه او را مطلقا نه ماهيت باشد

شريك نه تركيب، او احد است و صمد، و هر چه كه احد و صمد باشد يكتائى است كه دومى برايش نيست و تنها و ىبوجودش عدد كه نشانه تركيب است راه ندارد، چون تصور كثرت در خالص است و هرگز انبازى براى او نبوده، و در

تر از آن وجود ندارد باشد امكان فرض دوئيت حقيقت شيئ حمال است، و هر چيز كه ذاتش حقيقت وجود صرف كه متام .در آن حمال است چه رشد به وقوع وجود از آن حقيقت در خارج

هت ذات و حقيقت است مانند سياهى و حركت و يا از جهت جزء خارج شك هر دو تائى دوئيت آن دو يا از ج ىبحقيقت مانند انسان و اسب و يا ذهىن است مانند سياهى و سپيدى و يا از جهت كمال و نقص در ذات حقيقت

.مشرتك است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

يسنده و شود مانند نو مانند سياهى شديد و سياهى ضعيف يا به سبب امر زائدى كه عارض بر آن حقيقت مشرتكه مىتوان تصور منود كه آن جهات منشأ تعدد واجب الوجود سواد، و چيزى از آن وجوه و جهات خمتلف كه نام بردمي منى ىب

گردد، اول از جهت احتاد حقيقت وجود، دوم از جهت بساطت آن حقيقت، سوم از جهت متاميت ذات واجب الوجود، ست، چهارم از جهت حمال غري ممكن بودن اين كه واجب متأخر و و آن كه هر ناقص حمدودى معلول و خملوق غري خود ا

گردد هر خمصصى پس از خمصص خارجى باشد، بلكه الزم مى

______________________________ .18عمران آل -)1(

134: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.از كم و كيفيت و غري اينها كه فرض شود وجودش متأخر و پس از حقيقت وجود باشد

آيد كه ذات واجب تعاىل به ذات خود متعني و شاهد بر وحدانيت و يگانگى ذات خود باشد پس در اين صورت الزم مى :و آياتى كه در قرآن دليل بر وحدانيت خداوند تعاىل است بسيار است از مجله :شهد الله أنه ال إله إال هو

»1« :يـتخذ ولدا و مل يكن له شريك يف الملك و مل يكن له ويل من الذل و كبـره تكبريا و قل احلمد لله الذي مل

بگو ستايش ويژه خداست كه نه فرزندى براى خود گرفته، و نه در فرمانروائى شريك دارد و نه او را به سبب ناتواىن و .است و او را بسيار بزرگ مشارذلت يار و ياورى

»2« :ري ذلك بأن الله هو احلق و أن ما يدعون من دونه هو الباطل و أن الله هو العلي الكب

آن ذات هاى شگفت و اين تغيريات و حتوالت كه در بزم هسىت جريان دارد، دليل بر اين است كه فقط اين آفريدهپرستيد خوانيد و مى مستجمع مجيع كماالت و آن وجود صرف و مطلق، حق است و آنچه جبز او به عنوان معبود مى

.ايت واال مرتبه و بزرگ است باطل حمض است و تنها آن ذات ىب

).4(يكن له كفوا أحد و مل ) 3(مل يلد و مل يولد ) 2(الله الصمد ) 1(قل هو الله أحد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

نياز و مهه به او نيازمندند، نزائيده و زائيده نشده و هيچ كس نه در ذات و بگو او خداى يكتاست، خدائى كه از مهه ىب .نه در صفات مهانند و مهتا و شبيه او نيست

______________________________ .111اسرا -)1(

.30لقمان -)2(

135: ، ص4 ، جتفسري حكيم

دانسىت كه معناى واحد اين است كه از دوئيت و شركت بني خود و ديگرى ذاتا امتناع دارد، و دوئيت و شركت نسبت به اى است، پس او از حماالت است، و معىن احد اين است كه در آن نه تركيىب است و نه براى او اجزاء و خبش و پاره

و احديت عبارت است از نفى كثرت و نبودن تركيب و اجزاء در . فى دوئيتواحديت عبارت است از نبود شريك و ن .ذات او به هيچ وجهى از وجوه

نيازى است، يعىن مهه اشياء و موجودات و ذرات عامل هسىت به او نيازمندند و اين خود دليل است بر و معناى صمد ىبنيست، چون اگر براى او جزء بود هر آينه براى حفظ آن كه ذات او احد است يعىن در ذات او كثرت و تركيب و اجزاء

تركيب و تلفيق اجزاء به ديگرى نياز و احتياج داشت، و هر واحدى تنها و مفرد است و شريك و انبازى براى او نيست چون اگر براى او در حقيقت ذات مقدسش شريك و انبازى باشد، هر آينه آميخته شده از آنچه كه به آن از ديگرى

پس در اين ) يعىن ذات مقدسش(و آنچه كه با ديگرى در آن شريك است ) يعىن شريك(از و جدائى پيدا كرده امتينياز و صمدى نيست كه غري او صورت مركب است، و اگر در سلطنت و قدرت برايش شريكى باشد، ديگر وجود او ىب

دليل فردانيت و يگانگى او در ذات و نيازى و صمديت او دليل بر احديتش و احديتش حمتاج به او باشد، پس ىب .سلطنت و قدرت اوست

فرمايد نه كسى فرزند او و نه او فرزند كسى است دليل بر اين است كه وجودش ازىل و دائمى است و بقاء اين كه مىعى كه وجودش بسته به نوع و پى در پى آمدن اشخاصى كه به توسط آنان بقاء نوع تداوم يابد نيست، مانند انسان طبي

نوع آن بسته به تداوم افرادى است كه مهانند يكديگرند و هم چنني در غري انسان از امورات طبيعى كه انواع آن به جتدد .و تازه و نو شدن افراد آن است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

136: ، ص4 تفسري حكيم، ج

وجود او موجودى وجود هيچ كس مثل و مهتاى او نيست، دليل بر آن است كه مكان ندارد در مرتبه : فرمايد و اين كه مىداشته باشد، چون هر موجودى غري از واجب الوجود معلول و خملوق او و حمتاج به اوست و وجودش از وجود واجب

»1« .تعاىل متأخر و پس از اوست، بنابراين مثل و ضد و مهتائى براى او نيست

پايه بودن ادعاى يهود و خافت و بطالن و ىببا توجه به حقايق مستدل و استوار و متيىن كه در سطور گذشته خوانديد ستر از شعاع خورشيد براى مشا روشن شد و دانستيد نصارى و مشركني دائر بر اين كه خدا براى خود فرزندى گرفته روشن

نياز و مهه موجودات در مهه كه حضرت او در ذات و صفات و كماالت واحد و احد است و از كل موجودات ىبا به او حمتاج و نيازمندندامورشان از به و .جود آمدن و بقاء وجود، و تأمني منافع و دفع زيا

.مملوك بودن و مطيع بودن مهه موجودات در پيشگاه او

ها و اجزاء نيست آنچه كه در آرى ذات مقدسى كه احد و واحد است، و شريك و انباز ندارد، و ذاتش مركب از خبشها در سيطره مالكيت و فرمانروائى او هستند، و در حتقق وجودشان و ادامه هسىت و آفريدهها و زمني است يعىن مهه آمسان

ايىت كه هسىت و ميليارها ميليارد موجود متنوع بودشان، و در مسري رشد و كمالشان حمتاج به اويند، و معنا ندارد قدرت ىبا نياز ا و نه به خود آ ايت و غىن داشته براى خود انتخاب فرزند كند، ذات ىبآفريده، در حاىل كه نه به آفريدن آ

مطلق و فرمانرواى هسىت، و به وجود آورنده مهه موجودات به

______________________________ .69اسرار اآليات -)1(

137: ، ص4 تفسري حكيم، ج

نسبت به حضرت او چه انديشه سخيف راسىت انديشه يهود و نصارى و مشركني! چه سبب و براى چه اختاذ فرزند منايد؟ .اى است پايه و ىب

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ا و زمني است مسخر اراده و آن كه انديشه و انديشنده در سيطره مالكيت و فرمانروائى اوست و هر آنچه در آمسا !فرمان و خالقيت اوست چه احتياجى به فرزند دارد؟

يدسىت و احتياج اش به طور دائم در حال است بر درگاه ربوبيت و يكتائىمهه و مهه كه ذاتشان عني فقر و نياز و اش خاضع و خاكسار، و در برابر اند، و نسبت به مشيت و اراده ازىل و ابدى درخواست و گدائى و بندگى و فروتىن

داشنت او اش منقاد و فرمانربدارند، با اين حساب او را چه نيازى به فرزند است، كه فرزند مالكيت و سلطنت و فرمانروائىمناىف با ذات و سلطنت و مالكيت و اهليت و يگانه بودنش در معبوديت است، معبوديت او كه ناشى از ذات و قدرت

اش از مهه موجودات غيىب و شهودى است، و والدت شيئى از ديگر شيئى يا اختاذ نيازى و سلطنت مطلقه اوست مالك ىبنيازى و مالك احتياج ضد يكديگر و قابل اجتماع در حضرت واحد و فرزند مالك نيازمندى و احتياج است و مالك ىب

احد نيست، پس مهه ما سواى او به منزه بودنش از داشنت فرزند شاهد و گواه است، و ادعاى يهود و نصارى و مشركني رك و جهل از نظر علمى و منطقى و طبيعى پشيزى ارزش ندارد و ادعائى باطل و ريشه در ضاللت و گراهى و كفر و ش

.حمض دارد

هاى عنصرى ها و زمني بدون سابقه نقشه، مدت، و مايه آفرينش آمسان

در لغت عرب عبارت از به وجود آوردن چيزى بدون ماده و زمان بديع بديع مبالغه در ابداع است، .....بديع السماوات .و مكان و ابزار و نقشه از قبل آماده شده است

138: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بداعت حضرت او اختصاص به نوعى از انواع ندارد، بلكه شامل مهه موجودات اعم از غيىب و شهودى است، او كه ا و زمني را بدون سابقه ماده و زمان و مكان و ابزار و نقشه به وجود آورده است، و فعلش داللت بر قدرت آمسا

را كه با بداعتش به وجود آورده مهه عقول حىت عقول كامله در برابر آن اى ايت او و ربوبيت مطلقش دارد، و هر ذره ىب !متحري و شگفتزده است چه نيازى به اختاذ ولد و انتخاب فرزند دارد؟

دهد كه او كه نسبت به مهه موجودات هسىت مبدع است يعىن بدون سابقه چيزى اشياء را به وجود آورده است نشان مى، بنابراين انتساب فرزند به او با توجه به مبدعيت حضرتش امرى باطل و غري قابل قبول هم جنس هيچ موجودى نيست

است، زيرا هر فرزندى با ريشه و اصل خودش كه پدر و مادر است جمانست دارد زيرا پدر و مادر مسبوق به او هستند و ت با آنان دارد، و اين مسئله نسبت ب ه حضرت حق امرى ممتنع و حمال فرزند هم در مهه عناصر و خصوصيات مشا

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

است و مدعيان فرزند داشنت خدا در كمال جهل و ناداىن قرار دارند و از لطائف و اشارات لغات و صفاتى كه براى برند، آنان اگر از معاىن واحد، احد، صمد و بديع نسبت به حضرت او خربى حمض به سر مى حضرت اوست در ىب

بردند، و خداى كردند، و قلب خود را به اين اوهام در تاريكى فرو منى ها آلوده منى گوئى آگاهى داشتند زبان به اين ياوههاى آمساىن كردند، و به خداى جهان آفرين كه كتاب ساخت اوهام و اذهان عليل خود را بر خود و پريوانشان حتميل منى

شدند و از اين طريق و نقصى منزه است مؤمن مى اند خدائى كه از هر عيب به ويژه قرآن و پيامربان به انسان معرىف كرده .منودند خري دنيا و آخرت خود را تأمني مى

139: ، ص4 تفسري حكيم، ج

در رابطه با به وجود آمدن جهان كه از نظر قرآن جميد تكيه بر مبدعيت حضرت حق دارد و آن عبارت است از اجياد :ابزار، دانشمندان اين فن نظرهاى خمتلفى دارند ها و زمني بدون سابقه ماده و مدت و مكان و آمسان

آسا به وقوع پيوست و گاز و غبار حاصل از برخى از دانشمندان عقيده دارند كه ميليون ميليون سال پيش انفجارى غول«ا را به وجود آورد، اينان مدعى ا از يكديگر دور مى آن كهكشا ش شوند و جهان گوئى گسرت اند اين حقيقت كه كهكشا

كنند كه اثر اين انفجار هنوز باقى است تواند در نتيجه چنني انفجار جهاىن باشد و در واقع فكر مى تنها مى »1« يابد مى .و ادامه دارد

.فرضيه ديگرى كه به وسيله دانشمنداىن نظري پرفسور هويل ابراز شده اين است كه جهان مهيشه بوده و مهيشه خواهد بود :گويد پرفسور گامو كه از دانشمندان فلكى غرب است مى »2«

ا را نيز در زمان حاضر مى توانيم دانيم و مى ما از عمر نيمه مواد راديو آكتيو مانند اورانيوم و توريوم آگاهيم و فراواىن آابت كه به وسيله سن سيارات و ثو . گذرد حساب كنيم كه بيش از چند ميليون ميليون سال از پيدايش اين عناصر منى

كند، وىل منجمان طيف منا تعيني شده است با حماسبات اين دانشمند تطبيق مى

______________________________ هاست درباره گسرتش جهان تا پايان كار و برپا شدن قيامت كتاب خدا قرآن جمحيد كه بيانگر حقايق در مهه زمينه -)1(

ا را به قدرت و نريو بنا كردمي و ما : و السماء بنيناها بأييد و انا ملوسعون: گويد مى 47در سوره ذاريات آيه آمسا .گسرتاننده هستيم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

فهميدند كه حتول و تغيري ميربدند مى چنني دانشمنداىن اگر به عمق جريانات هسىت به ويژه قانون حتول و تغيري پى -)2(بداعت حق به وجود آمده، و روزى هم خواهد رسيد كه نشانه حدوث جهان است و اينكه آفرينش نبوده و به قدرت

.ريزد و جهان ديگر بنام آخرت رخ خواهد منود اوضاع اين نظام از هم فرو مى

140: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى كه منفجر شده كشند، اگر جهان با يك انفجار آغاز شده است ماده و كيهان شناسان ديگر اين پرسش را پيش مى »1« ».مده استاست از كجا آ

اى از اراده ابداعى حضرت حق نظر كنيد و بدانيد نوآورى او چه داستان شگفت انگيزى است و براى اين كه به گوشهروشن گردد كه مهه عقول حىت عقول عاليه در برابر درك اين حقيقت در كمال عجز وناتواىن هستند به حقيقت زيرا توجه

:كنيد

هاى دور دست تنها قسمىت از يك فوق كهكشان كولور معتقد است كه نوار كهكشانمنجم مشهور فرانسوى ژراردو و سال نورى طول و چند ميليون سال نورى ضخامت است و 40000000اين فوق كهكشان داراى : گويد است و مى

سه شباهت شامل هزاران كهكشان است و شكل آن با مقياس بسيار بسيار بزرگرت به كهكشان ما و كهكشان امرءة املسل .دارد

كيلومرت در ساعت در اين فوق كهكشان دور 3/ 900/ 000مند است كه كهكشان ما با سرعىت برابر هم چنني عقيده !!زند مى

.شوند پاسخ گفت رسد در سراسر جهان تكرار مى هائى كه بنظر مى ها را بتوان با منونه شايد بسيارى از پرسش

ا به دور هسته مى ها در طبيعت تنها به كنند، ترتيب قرار گرفنت امت ها به روى مدارها حركت مى كرتونچرخند ال الكرتوچرخند، خورشيد به دور مركز كهكشان گردش صورت چند حلقه و زجنري ثابت است، زمني و سيارات به دور خوشيد مى

.زند كند و كهكشان ما به عقيده وكولور در فوق كهكشان دور مى مى

______________________________ ايت دهد، او كه قدرت ىب دهد با صفت بديعيت حق مى ترين پاسخى كه قرآن به اين پرسش مى رتين وقانع كننده -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ايت است جهان و به تعبري قرآن مساوات و ارض را بدون سابقه ماده و مدت و مكان و ابزار و آلت و نقشه و علم ىب .به وجود آورد

141: ، ص4 تفسري حكيم، ج

تواند چرخد؟ تنها گذشت زمان و جتربه و آزمايش مى آيا مهه اين جهان جزئى از يك فوق جهان است و در درون آن مى »1« .هائى پاسخ دهد به چنني پرسش

/ 000تا 50/ 000/ 000كهكشان كه 2000هاى راديو تلسكوپى صورتى از منجمان و كيهان شناسان با مشاهدهيه كردهسال 100/ 000 ها نيز با مقياسى بزرگ مرت هم چون كهكشان ما به اند، اين كهكشان نورى از ما دورند

ىن در آمسان قرار گرفته »2« .اند شكل نوار

ا و زمني بدون سابقه ماده و مدت و مكان و آالت و ابزار و و اين مهه و نيز جهان هاى دورتر و به تعبري قرآن مهه آمسا .اش به وجود آمده است ايت حضرت او و اراده ابداعى الگو به قدرت ىببدون نقشه و

اراده حق بر حتقق خلق

ايت او هر گاه خبواهد با كلمه كن فعلى چيزى را به وجود بياورد بدون مهلت و توقف به وجود قدرت ناحمدود و دانش ىباش حىت بدون اين كه و ابزار ندارد، چون اراده فعلىآورد، حدوث حادث در دستگاه قدرت او نياز به زمان و واسطه مى

و كان ذلك على الله گردد امر قوىل در كار باشد حدوث شيئ و عنصر و موجودى را خبواهد بدون فاصله حادث مى .و اين كار و ديگر كارها براى خدا بسيار آسان است »3« يسريا

ه عامل باال بيندازيد و پس از درك برخى از واقعيات كه مشا را بسيار بسيار ها ب نظرى هم با كمك دانشمندان و تلسكوپ كند در زده مى متعجب و شگفت

______________________________ .130افق دانش -)1(

.131افق دانش -)2(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.169نساء -)3(

142: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.حضرت حق قرار داده براى او كارى آسان و سهل است عني حال بدانيد كه آنچه را به هر صورت و با نظم خاص

شود، مشاره ستارگان كشف شده تر مى هر چه چشمان مسلح نريومندتر گردد بر مشاره ستارگان كشف شده افزون« .آور است سرسام

هاى آن گويند كهكشان ما به طور ختمني از دويست ميليون ستاره تشكيل شده است، فاصله متوسط هر يك از ستاره مى !!در حدود چهار سال نورى است

سرعت سري نور در هر ثانيه سيصدهزار كيلومرت است، عرض كهكشان ما در حدود دويست هزار سال نورى است و به .هزار منظومه مشسى در آن وجود دارد طور تقريب سى

چرخد، و يك ك مدار بزرگى مىمنظومه مشسى ما با سيارات و اقمارش، با دم و دستگاهش، با چاكران و پريوانش در ياى است از گريد، دستگاه عظيم كهكشان ما كه توده دور كامل آن در مدت دويست تا سيصدميليون سال صورت مى

.چرخد ها ستاره به دور نقطه مركزى كهكشان با سرعت عجيىب مى ميليون

است، ها ستاره هر كدام مشتمل بر ميليونهاى بسيارى وجود دارد كه مطالعات دوربينهاى جنومى نشان داده كه كهكشانسحاىب؛ را در گذشته ابرهاى مشتعلى . ها با ديگرى از يك تا دو ميليون سال نورى است فاصله هر يك از اين كهكشان

ا جمموعه مى اى از ستارگان است، تا كنون چند ميليون دانستند، وىل هرشل با تلسكوپ خود اثبات كرد كه بيشرت آشده است، سحاىب عظيم آندرومدا داراى هزاران ميليون ستاره است و يك هزار سال نورى از ما فاصله سحاىب كشف

ها سال نورى است، سحاىب ماژالن ميليون 45000دارد، عرض آن

143: ، ص4 تفسري حكيم، ج

در فاصله ده هزار سال ستاره دارد، نور برخى از ستارگانش پانصد هزار برابر از خورشيد ما بيشرت است، سحاىب ماژالن »1« .نورى از ما قرار دارد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .336هائى از او نشانه -)1(

144: ، ص4 تفسري حكيم، ج

119 -118تفسري آيه

من قـبلهم مثل قـوهلم تشابـهت قـلوبـهم قد بـيـنا و قال الذين ال يـعلمون لو ال يكلمنا الله أو تأتينا آية كذلك قال الذين .اآليات لقوم يوقنون

.إنا أرسلناك باحلق بشريا و نذيرا و ال تسئل عن أصحاب اجلحيم

گفتند چرا خدا با خود ما سخن » ماديت حمض ندارندبندى به گرائى و پاى كه مذهىب جز حس«و جاهالن و نادانان !آيد؟ ما منى اى براى شخص گويد يا نشانه و معجزه منى

شبيه يكديگر » در تعصب و جلاجت و تاريكى و گمراهى«ايشان را گفتند، دهلايشان گذشتگان آنان نيز مانند سخن .مي ل باور بيان كردهها و آيات را براى اه نشانه» به اندازه الزم«است، حتقيقا ما

مسئول وضع » پس از ابالغ پيام اهلى«به راسىت ما تو را به درسىت و بر پايه حق بشارت دهنده و بيم رسان فرستادمي و تو .و حال دوزخيان نيسىت

شرح و توضيح

:در دو آيه شريفه دو مسئله بسيار قابل توجه مطرح است

رسالت و پيامربى رسول با كرامت اسالم مهراه با دو هدف - 2. ولهاى غري معق جهل و ناداىن ريشه خواسته - 1 .اساسى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى غري معقول جهل و ناداىن ريشه خواسته - 1

هاى غري منطقى و سئواالت بيجا چه از حضرت حق و چه از در آيه صد و هشتم سوره مباركه بقره درباره درخواست بينم، الزم منى 118را در توضيح اين آيه شريفه يعىن آيه پيامربان اهلى حبث بسيار مفصلى گذشت كه تكرار آن

145: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى آنان هم بر اساس آيه شريفه و هاى غري منطقى و نامعقول هستند و ريشه خواسته فقط به آنان كه آلوده به درخواستدور از اخالق انساىن عالوه بر اين كه گرائى است و با اين كار مباحث متني روانشناسى و روانكاوى جهل وناداىن وحس

انه در برابر حق تكرب مى كنند بايد گفت جوئى مى ورزند و براى عدم قبول حقايق و فرار از اميان و پذيرش مسئوليت حضرت حق به زبان فطرت و زبان عقل و زبان وحى و زبان پيامربان با مهگان كه مشا هم جزء آن هستيد سخن گفته و

ده كه با استثناء با مشا هم سخن بگويد، و به اندازه الزم به دست پيامربان براى هدايت مهگان معجزه جارى نيازى نبو اى بنمايد، بنابراين درخواست مشا نسبت به اين كه خدا اختصاصا با مشا گفتگو كند، ساخته و الزم نبوده ويژه مشا معجزه

هاى جا و خواسته نامعقول و غري منطقى است، و اين سئواالت ىب اى ويژه مشا به مشا نشان دهد درخواسىت يا معجزهگران در قوم يهودى و نصراىن هم سابقه داشته در حاىل كه پيامربان جاهالنه پيش از مشا مشركان و بت پرستان و مادى

ى تصديق شدن آنان براى هدايتشان هم داراى وحى يعىن خطابات اهلى به انسان بودند و هم داراى معجزات الزم براانه جوئى كردند و به عناد و جلاجت حق، و مهانطور كه يهود و نصارى براى فرار از قبول حق عدم و پذيرش مسئوليت

انه كنيد، و جز تكرب در برابر حق جوئى منى و كفرشان نسبت به حقايق باقى ماندند، مشا هم جز براى عدم پذيرش حق .ورزيد كفرتان اصرار مىدهيد و بر عناد و كارى صورت منى

ها راه يافنت به حق و حقيقت و ورود به فضاى معنوى هدايت است قرآن جميد كه وحى اهلى اگر قصد مشا از اين خواستهاست و نيز معجزه جاويد حممدى براى مشا و آيندگان مشا تا قيامت كاىف است، و وحى ديگرى جز قرآن، و نشانه ديگرى

.ده الزم نيستهاى فرستاده ش جز نشانه

146: ، ص4 تفسري حكيم، ج

جا، و كرب و خودپسندى، و عناد و جلاجت و احنراف و گمراهى كتاب خدا قلب مشركني را در آلوده بودن به تعصب ىب !داند با قلب گذشتگانشان يعىن يهود و نصارى يكى مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ا در عبور زمان عقل و علمشان به سوى تك شگفت كند، و بايد در پذيرش حق امل حركت مىآور است با اين كه انسارت و نرم نسبت به گذشتگان مردمى سهل ها عقل را تعطيل، بينيم گروهى از انسان تر باشند، وىل مى تر و در آسان گرفنت

زار شهوات ولذات نامشروع بدون مانع و و ريشه معرفت نسبت به حقايق را خشكانده و براى اين كه چند روزى در جلنانه جوئى روى آورده، و رادع به سر برند، و اندكى بيشرت مال و منال دنيا را از مسريهاى غري منطقى به دست آورند، به

هاى حق در طلب گفتگوى خدا با خود و رسيدن آيات ديگر جز آيات نازل شده به خويش با بودن قرآن جميد و نشانه !هستند

خواهند به قله اند، و مى هاى حق براى آنان كه مسافر ديار يقني نشانه به حقيقت وحى اهلى كه در قرآن جتلى يافته و .معرفت و كمال و تربيت و انسانيت، و درسىت و فضيلت و خري دنيا و آخرت برسند كاىف است

نگرند و هاى خدا را در سراسر هسىت مى خردهاى پيشرفته، و قدم گذارندگان در وادى علم و دانش آيات و نشانهپذيرند، و صراط مستقيم را براى رسيدن به اى خدا و اوامر و نواهى او را كه در قرآن نظام گرفته با جان و دل مىه گفته

.گردند كنند و با مهه وجود به پيامرب بزرگ اسالم و قرآن حكيم و عظيمش تسليم مى لقاء و قرب طى مى

به انسان و براى هدايت او با زبان آيات با وى اند كه حضرت حق براساس مهر و عطوفتش آنان به اين حقيقت آگاه اين قسمت از آيه پاسخ قد بـيـنا اآليات لقوم يوقنون، هايش را بيان داشته سخن گفته و با زبان وجود موجودات نشانه

147: ، ص4 تفسري حكيم، ج

انه مى أتينا آية لو ال يكلمنا الله أو ت منطقى و كوبنده به گويندگان مشارد و اى را مردود مى باشد، و اين پاسخ هر عذر و .كند بازان عنود، و متكربان خودخواه متام مى حجت خدا را بر جل

پرسند كه آن مبدء آفرينش و خري اعظم شاگردان مى: در حماورات سقراط حكيم با شاگردانش قريب به اين مضمون آمده« :دهد گويد؟ سقراط پاسخ مى نش ما مقصودى دارد، چرا خود با ما سخن منىگوئى از آفري كه مى

دارد و زبان عمومى مردم و آيات و خواند و از بدى و شر بر كنار مى او به زبان ضمري مشا كه مشا را به خوىب و خري مى »1« ».گويد با مشا پيوسته سخن مى.... نظام جهان و

اساسى رسالت پيامرب مهراه با دو هدف - 2

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گرى به سر مشركني مكه هم چون پيشينيان خود از يهود و نصارى كه در تاريكى جهالت و ناداىن و كرب و غرور و مادىگوئى خدا به روى هر كس باز است، كه هر وقت خبواهند خدا كردند درب سخن بردند، به گمان باطلشان تصور مى مى

اى رخ عجزه چنان گسرتده است كه هر گاه ميلشان اقتضا كند نشانه و معجزهبا آنان سخن گويد، يا ميدان ارائه نشانه و م لو ال يكلمنا الله أو تأتينا آية؟ گفتند منايد به اين خاطر مى

كند و نبوت مقام در حاىل كه نزول وحى و تكلم خدا با انسان و پديده معجزه حقيقىت است كه از افق نبوت طلوع مى .گريد اصى است كه در اهلش و آن كه شايسته و اليق آن است قرار مىشامخ خ

»2« :الله أعلم حيث جيعل رسالته

______________________________ .280پرتوى از قرآن -)1(

.124انعام -)2(

148: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.خدا داناتر است كه مقام رسالت را كجا قرار دهد

مقام پيامربى ويژه انسان كاملى است كه از ابتدا در سايه تربيت حضرت حق رشد كند

».ادبىن رىب فاحسن تأديىب«

.پروردگارم مرا به ادب آراست و اين تأديب را به صورت احسن به اجنام رسانيد

:امريمؤمنان به كميل فرمود

»:املؤمننيان رسول اهللا ادبه اهللا عزوجل و هو ادبىن و انا اؤدب «

.آرامي خدا رسولش را به ادب آراست و او مرا مؤدب به آداب منود و من مؤمنني را به ادب مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:پيامرب فرمود

»:انا اديب اهللا و على اديىب«

.من تأديب شده خدامي و على ادب شده من است

:فرمود) ع(حضرت صادق

».ان اهللا عزوجل ادب نبيه فاحسن ادبه«

.را مؤدب به آداب منود و اين ادب را به نيكوترى صورت در وجودش قرار داد خداى عزوجل پيامربش

پيامربى ويژه انسان جامعى است كه پيش از طلوع آفتاب نبوت از افق قلبش در ميان بدترين مردم مشهور به حس سلوك، هاى چنان كه در كتابوقار و بزرگوارى، متانت و بردبارى، درسىت و صحت عمل و آراسته به اخالق حسنه باشد، و

حديث و تاريخ آمده پيامرب اسالم پيش از بعثت از چنان حسن سلوك و اخالقى برخوردار بود كه مهگان از درسىت و .زده بودند و قوم خائن و معصيت پيشه مكه او را ملقب به لقب امني منودند سالمت كردارش شگفت

خانوادگى اصيل و آباء و امهات و اجدادى با كرامت و موحد باشد، اى است كه داراى ريشه پيامربى ويژه آن انسان ويژه :فرمايد ى پيامرب اسالم مى چنان كه در اين رابطه امريمؤمنان درباره

149: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اليه مستقره خري مستقر، و منبته اشرف منبت، ىف معادن الكرامة و مماهد السالمة، قد صرفت حنوه افئدة االبرار و ثنيت« »1« »:ازمة االبصار

رتين قرارگاه، و حمل رشد و منوش شريف قرارگاه خانوادگى هاى سالمت، ترين حمل است، در معادن بزرگوارى و گهواره اش .ها به سوى او متوجه گشت ها و ريشه اصيلش شيفته او شد، و توجه ديده قلب خوبان خباطر آن مهه خوىب

وآله شهيدا و بشريا و نذيرا خري الربية طفال و اجنبها كهال، و اطهر املطهرين شيمة و عليه اهللا حىت بعث اهللا حممدا صلى« »2« »:اجود املستمطمرين دمية

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رسان برانگيخت، آن وجود مباركى كه ها و بشارت دهنده و بيم وآله را گواه مهه خوىب عليه اهللا تا اين كه خداوند حممد صلىرتين مردم، د ترين پاكان و دوام و پيوستگى وجودش از مهه بيشرت ترين انسان و در اخالق پاك ر بزرگساىل جنيبدر كودكى

.بود

»3« »:جعله اهللا سبحانه بالغا لرسالته و كرامة المته، و ربيعا الهل زمانه و رفعة العوانه، و شرفا النصاره«

ار اهل زمانش و بلندى مرتبت يارانش و شرف ى كرامت هايش، و وسيله اوند پاك او را تبليغ كننده پيامخد امتش و .هواخواهانش قرار داد

بني، و ظرفيىت به گنجايش هسىت، و پيامربى ويژه آن موجود واالئى است كه از عقل كامل و بصريت جامع، و چشم حق .قلىب مركز انوار برخوردار باشد

______________________________ .95ه البالغه، خطب ج -)1(

.104البالغه، خطبه ج -)2(

.189البالغه، خطبه ج -)3(

150: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مني خاطر خورشيد اين خصوصيات در وجود مبارك پيامرب بنابر آيات قرآن و روايات به طور اكمل وجود داشت و و علم و بصريت و رسالتش روشن اش طلوع كرد، و جهان را به نور عقل نبوت و خامتيت آن از افق جان ملكوتى

.ساخت

حضرت حق خرب ظهورش را به مهه پيامربان اعالم منود، و اوصاف كمالش را در كتب آمساىن بيان كرد، و از رسوالنش اميان به نبوت او را پيمان گرفت و از پيامربانش خواست براى حل مشكالت و گشوده شدن گره از كارهايشان به معنويت

.توسل جويند او و اهل بيتش

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى ملكوتى و حقايق معنوى و قرآىن كه او براى جنات بشر از مهه مفاسد و مهالكى كه به آن دچار بود، با مهه ارزش .سراسرش حق و هدايت بود مبعوث به رسالت شد

.إنا أرسلناك باحلق

:كند امريمؤمنان اوضاع پيش از رسالت او را به اين صورت بيان مى

سله على حني فرتة من الرسل، و طول هجعة من االمم و اعتزام من الفنت، و انتشار من االمور، و تلظ من احلروب و ار «الدنيا كاسفة النور، ظاهرة الغرور، على حني اصفرار من ورقها، و اياس من مثرها، و اغورار من مائها، قد درست منار

، عابسة ىف وجه طالبها، مثرها الفتنة، و طعامها اجليفة و شعارها اهلدى، و ظهرت اعالم الردى، فهى متجهمة الهلها »1« »:اخلوف، و دثارها السيف

ها جدى، و امور زندگى و ها طوالىن، و فتنه پيامرب را در زماىن فرستاد كه رشته رسالت منقطع، و خواب غفلت ملت .ور بود ها از هم گسيخته، و آتش جنگها شعله ارزش

______________________________ .88البالغه، خطبه ج -)1(

151: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى درخت زندگى زرد، نور دنيا و آفتاب حقايق در كسوف، و دنيا با ظهور چهره فريبنده در حال خودمنائى، برگ .نوميدى از بارور شدن شجره حيات بر دهلا چريه، و آب زندگى فروكش كرده بود

اش هاى هدايت كهنه، عالئم گمراهى منايان بود، دنيا به اهلش روى زشت نشان داده و نسبت به خواهنده ماىن كه نشانهز .اش فتنه، غذايش مردار، جامه زيرينش ترس، و جامه رويش مششري بود عبوس بود، ميوه

:ى روزگار پيش از بعثت ميفرمايد در خطبه ديگر درباره) ع(امريمؤمنان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

م االهواء، و استزلتهم الكربياء، و استخفتهم اجلاهلية بعثه « و الناس ضالل ىف حرية، و خابطون ىف فتنة، قد استهووآله ىف النصيحة، و مضى على الطريقه و دعا اىل عليه اهللا اجلهالء، حيارى ىف زلزال من االمر، و بالء من اجلهل، فبالغ صلى

»1« »:احلكمة و املوعظة احلسنة

رفتند، نگامى پيامربش را مبعوث به رسالت كرد كه مردم در وادى گمراهى حريان بودند، و كوركورانه در فتنه مىخداوند ههواهاى نفساىن عقل و خرد را از آنان ربوده، كرب و خودپسندى آنان را دچار لغزش منوده بود، و جاهليت تاريك، آنان را

اى دچار جهالت و ناداىن بودند، كارها ناآرام و سرگردان و جامعه اعتبارى نشانده از اين جهت در سرى و ىب به سبكايت رسانيد، و در تبليغش به راه حق حركت منود، و آنان را به حكمت و پيامرب اسالم خريخواهى را نسبت به آنان به

.موعظه حسنه دعوت فرمود

اند يعىن خداوند مهربان براى به قرآن معنا كرده ناك باحلق إنا أرسل گروهى از مفسران كلمه حق را در ابتداى آيه شريفه .هدايت جامعه انساىن پيامرب را مهراه با قرآن مبعوث به رسالت منود

:فرمايد ى اهداف قرآن در جامعه انساىن مى درباره) ع(امريمؤمنان

______________________________ .94ى خطبه -)1(

152: ، ص4 تفسري حكيم، ج

فجاءهم بتصديق الذى بني يديه والنور املقتدى به، ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخربكم عنه اال ان فيه علم « »1« »:ما يأتى و احلديث عن املاضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم

وى شود به جانب مردم آمد آن هاى آمساىن بود و نورى كه بايد از آن پري پس او با كتاىب كه تصديق كننده حقايق كتابگويد اما من مشا را از آن خرب دهم كه چه اهداىف را دنبال نور قرآن است، آن را به سخن آوريد وىل هرگز سخن منى

آيد، و خرب آنچه در عامل گذشت، و درمان دردهاى مشا و مقررات نظم دهنده كند، آگاه باشيد كه دانش آنچه مى مى .استزندگيتان در اين كتاب

:فرمايد ى قرآن مى و نيز آن حضرت درباره

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و ان اهللا سبحانه مل يغط احدا مبثل هذا القرآن، فانه حبل اهللا املتني، و سببه االمني، و فيه ربيع القلب و ينابيع العلم، و « »2« »:ما للقلب جالء غريه

ار دل و و يقينا خداوند احدى را به مانند اين قرآن پند نداده، قرآن رشته حمكم خدا، و وسيله امني اوست، در آن .هاى دانش است، دل را به غري آن مايه جال نيست چشمه

هاى انساىن و آرى پيامرب بزرگ اسالم اين انسان كامل و جامع، و اين چهره عرشى و ملكوتى با دارا بودن مهه ارزشمهه جانبه مهراه با قرآن مبعوث به رسالت شد تا ترين عقل، و سرشارترين علم و دانش و آراسته بودن به بصريت پخته

هاى اهلى و اسالمى و انساىن آشنا سازد خربى و سيئات اخالقى برهاند و با ارزش جهانيان را از تاريكى جهل و ظلم و ىب .اى حكيم بسازد اش و قرآن حكيمش به توفيق خداى حكيم جامعه و با حكمت پيامربى

______________________________ .157البالغه، خطبه ج -)1(

.175البالغه، خطبه ج -)2(

153: ، ص4 تفسري حكيم، ج

با رسالت او و نزول قرآن حجت مهه جانبه بر بشر كامل شد، و نيازى نبود كه با بعثت او و قرآن عظيمش خداوند با ايد، تا از حضرت حق توقع بيجا داشته باشند اى براى آنان ارسال من كسى ديگر يا مجعى ديگر گفتگو كند و آيه و نشانه

.لو ال يكلمنا الله أو تأتينا آية و خواسته غري معقول مطرح كنند كه

او با عنوان خامتيت و معلم حكمت و كتاب و تزكيه كننده نفوس، و منجى انسان از مفاسد و مهالك، و تأمني كننده كننده سعادت بشر، مبعوث به رسالت شد، و با بودن او كه از هر جهت كامل بود، و با خري دنيا و آخرت، و تضمني

نظريى چون قرآن كه از هر جهت جامع بود نيازى به حجت ديگر نبود، بنابراين هر كس مايل به هدايت و گوهر ىباند هالكت و شقاوت او سعادت و جنات باشد بايد به او و كتابش توسل جويد، و هر كه از او و قرآنش روى برگرد

.حتمى و ابدى است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها به عمل صاحل مبعوث به رسالت او براى اصالح عقايد مردم، و تزكيه نفوس آنان از سيئات اخالقى و آراسنت انسانشد، و با بعثتش حتوىل شگرف در مهه جوانب حيات بشر پديد آورد، و راهى نو پيش پاى انسان باز كرد، و چراغى

.ر خيمه حيات او برافروختخاموش نشدىن د

گرفتند، و قرآن و اگر پس از مرگ او خائنان و منافقان و يهود و نصارى جلوى پيشرفت آئني او را در حيات انسان منىكشيدند يقينا وضع تاريخ و مسري حيات انسان و چهره متدن و نشيىن منى بيتش را به زجنري اسارت و تعطيلى در خانه اهل

.از اين بود كه االن هستمدرسه علم غري

آن نابكاران پيشرفت آئني او را كند و طلوعش را حمدود به زندگى قليلى مؤمن و اهل باور كردند، و اكثر مردم روزگار او و ره گريى از نبوت و قرآنش حمروم و خائن و منافق و الئيك و يهودى و نصراىن و زردشىت بودائى باقى پس از او را از

!!گذاشتند

154: ، ص4 تفسري حكيم، ج

صدراملتأهلني درباره عظمت پيامرب اسالم و اين كه آن حضرت فرستاده بر حق خداست، و وجود مباركش بر هر حقيقىت :گويد برهان و دليل است مى

:در علوم اهلى ثابت شده است كه حق تعاىل بر هر چيزى برهان و دليل است، چنان كه فرمود«

»1« :ء شهيد كل شي ربك أنه علىأ و مل يكف ب

آيا كاىف نيست كه پروردگارت بر مهه چيز گواه است؟

ايت و خداوند فاعل متام اشياء، و انسان كامل كه از آن كامل تر و نيز ثابت شده كه ابتدا مهانند انتهى و بدايت عني .وجود ندارد نتيجه و غايت خملوقات است

»2« »:خلقتك االفالكلوالك ملا «

.آفريدم اگر تو نبودى افالك را منى

:پس الزم است كه انسان كامل برهان و دليل بر مهه اشيا باشد چنان كه فرمود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»3« :هؤالء شهيدا و جئنا بك على

.و تو را بر اين امت گواه و برهان آورمي

حضرت حق به هر پيامربى معجزه و برهاىن عطا فرمود وىل و از شواهدى كه داللت بر اين مطلب دارد اين است كه :شخص پيامرب اسالم و وجود او را برهان و دليل قرار دارد و فرمود

»4« :يا أيـها الناس قد جاءكم بـرهان من ربكم و أنـزلنا إليكم نورا مبينا

______________________________ .53فصلت -)1(

.4، ص 15حبار ج -)2(

.41نساء -)3(

.174نساء -)4(

155: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى مردم يقينا از سوى پروردگارتان براى مشا برهان و دليلى چون پيامرب آمد، و نور روشنگرى چون قرآن به سوى مشا نازل .كردمي

انند برهان موسى كه در عصا و دست و ديگر معجزاتش بود، برهان پيامربان و داليل آنان در حقايقى غري خودشان بود م .وىل مهه وجود پيامرب اسالم برهان بود

سر خود مهانطور كه پيش روى خود را از من در ركوع پيشى نگرييد زيرا مشا را از پشت: برهان چشمش آن بود كه فرمود »1« .كنم بينم مشاهده مى مى

:و برهان بصريت و باطن او آن كه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»2« )18: ( من آيات ربه الكربى لقد رأى) 17( زاغ البصر و ما طغىما

تر آيات حريت انگيز پروردگار را به هيچ كم و بيش مشاهده كرد، آجنا از بزرگ چشم او از حقايق آنچه بايد بنگرد ىب .حقيقت ديد

:و فرمود

»3« .ا ديدمزمني برامي كشف و آشكار شد، خاور و باخرت آن ر

»4« .اين دست پخته گوسپند مسموم است: و برهان چشائى او آن كه فرمود

خداوند دستش را ميان دو كتف من قرار داد تا اين كه خنكى آن را احساس : و برهان ملس و سودن او آن است كه فرمود .منودم

:و برهان زبانش اين كه خداوند فرمود

______________________________ )1(-

.18 -17جنم -)2(

)3(-

)4(-

156: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« : إن هو إال وحي يوحى) 3( و ما يـنطق عن اهلوى

.گويد، سخن او جز وحى خدا نيست و هرگز از روى هوا و هوس سخن منى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى خود را از اجاق پائني نكنيد و ديگمخري خود را نان : و برهان آب دهانش اين كه در روز خندق به جابر فرمودبه خدا سوگند آنان هزار : نياوريد تا من بيامي، پس آمد و آب دهان در مخري و ديگ انداخت و بركت يافت، جابر گويد

نفر بودند، هر چه توانستند خوردند تا اين كه رها كرده و برگشتند، در حاىل كه ديگ ما در حال جوشيدن بود و مخري ما »2« .شد گونه نان مىمهان

و برهان ديگر آب دهان او آن كه در روز خيرب در حاىل كه امريمؤمنان چشم درد سخىت داشت آب دهان بر چشم او .ماليد كه به توفيق و اذن اهلى چشم درد حضرت برطرف شد

:و برهان دستش آن كه خداوند فرمود

»3« : و ما رميت إذ رميت و لكن الله رمى

.و هنگامى كه به سوى دمشنان تري انداخىت تو نينداخىت بلكه خداوند انداخت

»4« .و برهان ديگر دستش اين كه ريگ در دست او تسبيح گفت

و ديگر اين كه آب از انگشتانش جارى »5« و برهان انگشتان او آن كه چون به آن اشاره به ماه منود دو نيمه گشت .شد و مردم بسيارى از آن نوشيدند

:و برهان سينه او آن كه خداوند فرمود

______________________________ .4 -3جنم -)1(

)2(-

.17انفال -)3(

)4(-

.1قمر -)5(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

157: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .أ مل نشرح لك صدرك

.ن آيا ما تو را شرح صدر عنايت نكردمياى رسول م

:فرمايد رفت وىل قلبش بيدار بود خداوند مى و برهان قلب او آن كه چشمانش به خواب مى

»2« : ما كذب الفؤاد ما رأى

.آنچه را دل پيامرب ديد آن دل به پيامرب دروغ نگفت هر چه را دل ديد حق و حقيقت بود

.اى است كه مشاره نتوان كرد به اندازه) عليهما السالم(در ظاهر وجود مقدس او امثال اين داليل و براهني

ا برهان حافظه اوست :و اما براهني باطن وجود او و قواى پنهاىن وى، از آ

»3« : سنـقرئك فال تـنسى

.كنيم پس هرگز فراموش خنواهى كرد ما آيات قرآن را بر تو قرائت مى

رسول خدا هزار باب از دانش را به من آموخت و من از هر باب آن : فرمود) ع(على : نريوى علم اوو برهان قدرت و هزار باب استنباط منودم، وقىت حال وىل چنني باشد پس حال پيامرب آموزنده چگونه است؟

ا يعىن »4« اش و اما برهان قوت و قدرت عملى او معراجش به جسد نوراىن .است» سدرة املنتهى« به دورترين نقطه آمسا»5«

:فرمايد خداوند مى: و اما برهان عقل عملى او

______________________________ .1انشراح -)1(

.11جنم -)2(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.6اعلى -)3(

.1اسرا -)4(

.14جنم -)5(

158: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .خلق عظيم و إنك لعلى

:ت و سجاياى اخالقى عظيمى قرار دارى و خود فرمودو يقينا تو بر بلنداى ملكا

»2« »:بعثت المتم مكارم االخالق«

»3« »هاى اخالقى را به كمال برسامن مبعوث شدم تا ارزش«

:فرمايد رسول خدا در رواياتى درباره خود مى

»4« »:من ادعى ذلك فافتلوهايها الناس ال نىب بعدى و ال سنته بعد سنىت فمن ادعى ذلك فدعواه و بدعة اىل النار و «

اى مردم پس از من پيامربى خنواهد بود، و روشى بعد از روش من نيست، كسى كه پس از من ادعاى نبوت كند ادعا و .بدعتش راهى به سوى آتش است و هر كس بعد از من ادعاى پيامربى منايد او را به قتل برسانيد

»5« »:بن مرمي انا دعوة ابراهيم و كان آخر من بشر ىب عيسى«

.من درخواست ابراهيم از خدا، و آخرين پيامربى هستم كه عيسى به ظهورم بشارت داد

»6« »:كنت اول الناس ىف اخللق و آخر هم ىف البعث«

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

من در آفرينش اول انسان و در نبوت آخرين پيامربم او مبعوث به رسالت شد تا اهل اميان و عمل صاحل را به سعادت دينان و آلودگان به اعمال زشت و اخالق پست را از شقاوت دائمى و عذاب سرمدى بشارت دهد، و ىبابدى و پاداش

.مهيشگى برتساند

______________________________ .4قلم -)1(

)2(-

.210اسرار اآليات -)3(

.33اماىل مفيد -)4(

.31889كنز العمال -)5(

.149، ص 1طبقات ابن سعد ج -)6(

159: ، ص4 حكيم، جتفسري

شيوه او در تبليغ براساس بشارت و انذار درسى آموزنده براى مهه مبلغان است، مبلغ معارف ديىن و حالل و حرام اهلى .اگر خبواهد سخنش در مردم اثر بگذارد بايد از روش پيامرب اعظم در بشارت دادن و انذار پريوى منايد

و بشارت و انذارش روى بگردانند و دوزخى شوند هيچ مسئوليىت ندارد، زيرا با او در برابر كساىن كه از نبوت و قرآنش كند و بر اين اساس هر ها حجت را بر مهگان متام مى ها و زشىت بشارت و انذار و بيان حقايق و اشاره به عواقب خوىب

.كس دوزخى شود به دست خود دوزخى شده و پيامرب در برابر او هيچ مسئوليىت ندارد

.كنم مسئله بشارت و انذار نسبت به هر كدام به يك آيه و يك روايت اكتفا مىدر

:رسند پيامرب اسالم بشارت دهنده به پاكان است كه در آخرت به مزد پاكى خود به چنني جايگاهى مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ار ار من ماء غري آسن و أ ار مثل اجلنة اليت وعد المتـقون فيها أ ة للشاربني و أ ار من مخر لذ من لنب مل يـتـغيـر طعمه و أم كمن هو خالد يف النار و س يما فـقطع أ من عسل مصفى و هلم فيها من كل الثمرات و مغفرة من ر :معاءهم قوا ماء مح

»1«

شىت كه به پرهيزكاران وعده داده شده چنني است :صفت

رهائى از شراب كه رهائى از شري كه طعمش دگرگون نشده، و رهائى است از آىب كه مزه و رنگش برنگشته و در آن شت از هر گونه ميوه رهائى از عسل خالص است و در آن اى براى آنان فراهم براى نوشندگان مايه لذت است، و

است، و نيز آمرزشى از سوى پروردگارشان ويژه آنان است آيا اينان مانند

______________________________ .15حممد -)1(

160: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ى هايشان را متالش نوشانند كه روده اند و از آىب جوشان به آنان مى كساىن هستند كه در آتش مهيشگى و جاودانه !كند؟ مى

:فرمايد مى) ع(حضرت باقر

ن جنة عدن، و جنة الفردوس، وجنة النعيم، و جنة املأوى قال« و ان هللا تعاىل جنانا : اما اجلنان املذكورة ىف الكتاب فاذه اجلنان و ان املؤمن ليكون له من اجلنان ما احب و اشتهى يتنعم فيهن كيف يشاء .حمفوفة

سبحانك اللهم، فاذا قاهلا تبادرت اليه اخلدام مبا اشتهى من غري ان : ئا امنا دعواه به اذ اراد ان يقولو اذا اراد املؤمن شي«يكون طلبه منهم او امر به و ذلك قول اهللا تعاىل دعواهم فيها سبحانك اللهم و حتيتهم فيها سالم و آخر دعواهم ان احلمد

.م من اجلماع و الشراب حيمدون اهللا تعاىل عند فراغهمهللا رب العاملني يعىن بذلك عند ما يقضون من لذا

يعلمه اخلدام فيأتون به اولياء اهللا قبل ان يسألوهم اياه: واما قوله اولئك هلم رزق معلوم قال

م ال يشتهون شيئا ىف اجلنة اال اكرموا به: واما قوله تعاىل فواكه و هم مكرمون قال »1« ».فا

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شت مأوى آنگاه حضرت باقر : اند از قرآن عبارتهاى ذكر شده در شت شت نعيم، شت فردوس، شت عدن، شت: فرمود شت براى خدا شت هائى است گرداگرد اين خواهد ها آنچه را دوست دارد و مى ها، يقينا براى مؤمن از

ره ا آنگونه كه خبواهد .ها است مند از نعمت فراهم است، در آ

______________________________ 95، ص 8كاىف ج -)1(

161: ، ص4 تفسري حكيم، ج

سبحانك اللهم :گويد چون چيزى را خبواهد و اراده كند بدون طلبيدن يا فرمان دادن به آوردن آن مى

شت آنچه را خواسته به سرعت نزد او مى از آنان نقل آورند، و اين مهان قول خداست كه در قرآن بناگاه خدمه :كند مى

يتـهم فيها سالم و آخر دعواهم أن احلمد لله رب العال »1« :مني دعواهم فيها سبحانك اللهم و حت

ره خدا را وقىت به نعمت حورالعني و نوشيدىن .منايند ىمند شدند و از لذاتش فراغت يافتند به آن سپاس و ستايش م ها

و اما گفته حق

»2« :أولئك هلم رزق معلوم

شتيان از آنان رزقى را درخواست كنند به نزد : فرمايند حضرت باقر در توضيح اين آيه مى شىت پيش از آن كه خادمان .آورند آن دوستان خدا مى

و اما گفتار خداوند

»3« :فواكه و هم مكرمون

شتيان چيزى را از نعمتمعنايش شت منى اين است كه خواهند مگر اين كه آنان را به نعمت درخواسىت آنان اكرام هاى .منايند مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى از آن در اين آيه اشاره شده دينان و متكربان از حق را از عذاب آخرت عذاىب كه به گوشه پيامرب اسالم ناپاكان و ىب .دهد بيم مى

______________________________ .10يونس -)1(

.41صافات -)2(

.42صافات -)3(

162: ، ص4 تفسري حكيم، ج

الظ شداد ال يـعصون الله ما أمرهم و يا أيـها الذين آمنوا قوا أنـفسكم و أهليكم نارا وقودها الناس و احلجارة عليها مالئكة غ :يـفعلون ما يـؤمرون

ا جتزون ما كنتم تـعملون »1« :يا أيـها الذين كفروا ال تـعتذروا اليـوم إمن

ا و سنگ هايند حفظ كنيد، بر آن فرشتگاىن خشن و اى اهل اميان خود و اهل خود را از آتشى كه هيزم آن انساكنند، و آنچه را به آن مأمورند مهواره اجنام كه از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى منىاند گري گمارده شده سخت

.دهند مى

.شويد داديد جزا داده مى اى كافران امروز عذرخواهى نكنيد فقط آنچه را مهواره اجنام مى: شود آن روز به كافران گفته مى

.كند روايت مى) ع(صدوق به اسنادش از حضرت صادق

دار و حزين و با رنگى تغيري يافته به حمضر آن حضرت روزى رسول خدا در ميان يارانش نشسته بود كه امني وحى غصهبينم؟ عرضه داشت چرا اينگونه نباشم در حاىل كه امروز دار و حزين مى آمد پيامرب از او پرسيد چه شده كه تو را غصهادند، پيامرب پرسيد منافيخ د وزخ چيست؟منافيخ دوزخ را

:جربئيل گفت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ا فاوقد « ا فاوقد عليها الف عامل حىت ابيضت، مث امر ان اهللا تعاىل امر بالنار فاوقد عليها الف عام حىت امحرت، مث امر عليها الف عام حىت اسودت و هى سوداء مظلمه فلو ان حلقة من السلسلة الىت طوهلا سبعون ذراعا وضعت على اهل الدنيا

الدنيا من حرها، و لو ان قطرة من الزقوم و الضريع قطرت ىفلذابت

______________________________ .7 -6حترمي -)1(

163: ، ص4 تفسري حكيم، ج

فبكى رسول اهللا و بكى جربئيل فبعث اهللا اليهما ملكا فقال ان ربكما : شراب اهل الدنيا مات اهل الدنيا من نتنها قال »1« »:اىن قد امنتكما من ان تذنبا ذنبا اعذبكما عليه: يقوليقرئكما السالم و

خدا امر به آتش كرد پس هزار سال آن را برافروخت تا قرمز شد، سپس امر به آن كرد پس هزار سال ديگر آن را آتش سياه برافروخت تا سپيد گشت، آنگاه امر به آن منود پس هزار سال ديگر آن را برافروخت تا سياه شد، هم اكنون آن

شود، و اى از زجنريى كه در آن آتش است بر اهل دنيا بگذارند دنيا از شدت حرارتش آب مى تاريك است، اگر حلقه !!شوند اى از زقوم دوزخ را و مايه ضريع آن را در نوشيدىن اهل دنيا بچكانند مهه اهل دنيا از بويش نابود مى اگر قطره

اى را نزد آن دو نفر فرستاد و گفت پروردگارتان به مشا سالم ريستند، خدا فرشتهپيامرب و جربئيل گ: حضرت صادق فرمودفرمايد من مشا را از اينكه دچار گناهى شويد كه خباطر آن به عذاب دوزخ معذب گرديد امنيت و مصونيت رساند و مى مى

.دادم

______________________________ .1032، ص 2علم اليقني فيض كاشاىن ج -)1(

164: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

121 -120تفسري آيه

و لئن اتـبـعت أهواءهم بـعد الذي جاءك حىت تـتبع ملتـهم قل إن هدى الله هو اهلدى عنك اليـهود و ال النصارى و لن تـرضى .الله من ويل و ال نصري من العلم ما لك من

.اخلاسرون الذين آتـيناهم الكتاب يـتـلونه حق تالوته أولئك يـؤمنون به و من يكفر به فأولئك هم

ايتا از آئينشان پريوى راضى منى» و امتت«يهود و نصارى هرگز از تو كىن بگو مسلما هدايت خدا كه شوند تا اين كه هاى آنان پريوى كىن از قرآن است فقط هدايت واقعى است و اگر پس از دانشى كه چون قرآن برايت آمده از هوا و هوس

.سوى خدا هيچ سرپرسىت و ياورى برايت خنواهد بود

كنند به آن اميان دارند و كساىن كه ىامي آن را به طورى كه شايسته آن است تالوت م آنان كه كتاب آمساىن عطايشان منوده .اند كافر به آن هستند هم آنان نقد هسىت خود را تباه كرده

شرح و توضيح

:در اين دو آيه شريفه به چند مطلب و مسئله حمورى كه بايد در خور توجه ملت اسالم باشد اشاره شده است

.ن يا نصراىن شدن آنانرضايت يهود و نصارى از پيامرب و امتش در صورت يهودى شد - 1

.تنها هدايت و بلكه حقيقت هدايت قرآن است - 2

.ياىب آراء باطل و هواهاى شيطاىن يهود و نصارى در امور حياتى مسلمانان امكان راه - 3

.تالوت شايسته و به حق نسبت به آيات خدا - 4

165: ، ص4 تفسري حكيم، ج

يهودى يا نصراىن شدن آنان گرچه خطاب آيه شريفه به پيامرب اسالم خوشنودى يهود و نصارى از مسلمانان به شرط وىل با توجه با الغاء خصوصيت نسبت به آن حضرت به نظر مريسد بايد عنك اليـهود و ال النصارى و لن تـرضى :است

اسالم گواه بر اين معناست كه اين آيه شريفه را متوجه ملت اسالم دانست، چنان كه تاريخ برخورد يهود و نصارى با ملت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ساز هر نوع فسادى در ها داشته و دارند، و زمينه دو قوم جلوج كه در هر دوره و زمان و نيز در اين دوره دست در مهه فتنهبسرت تاريخ بوده و هم اكنون هم هستند دست از كينه و دمشىن و عداوت و خيانت نسبت به ملت اسالم برمنيدارند مگر

شان ها خارى در چشم آنان و مانعى در مسري افسادگرى داشت ارزش ه مسلمانان كه مهيشه خباطر اميانشان و گرامىاين كبودند از هدايت اهلى يعىن توجه به قرآن و عمل به آن دست بردارند و از اوهام و خرافات آنان و حقايقى كه به دايره

ايتا آئني كا حتريف كشيده مل و سامل خود را كنار گذاشته به قرآن جميد كه نشانگر مهه حقايق و خري اند پريوى منايند و دنيا و آخرت انسان است پشت كنند و به آئني حتريف شده آنان روى آورند و به عنوان يهودى يا نصراىن جز پيكره حنس

طبق گفته حق هرگز خوشنود آنان گردند، در غري اين صورت اين دو طايفه با ملت اسالم آشىت خنواهند كرد، و از آنان .خنواهند شد و به فتنه و فساد خود در مهه امور مسلمانان ادامه خواهند داد

بند به آئني خود باشد، و سعى كند كه جلوى فتنه و اين ملت اسالم است كه بايد از دين خود حمافظت منايد، و پاىاى براى ملت اسالم ندارد نيا و آخرت نتيجه و ميوهفساد و ترفندهاى اين دو طايفه كه جز زيان و خسارت و خراىب د

.بايستد، و نگذارد اين خائنان به آنان خيانت كنند و به ديندارى و دين شناسى و اميانشان لطمه بزنند

166: ، ص4 تفسري حكيم، ج

سيار مفصلى كه از اى كه از سوره بقره سخن از اهل كتاب به ويژه يهود به ميان آورده شرح ب اين جانب در اولني آيهام و به هاى آنان در زمان موسى و مسيح و در عصر بعثت پيامرب اسالم و به ويژه در اين زمان آورده گرى مفاسد و فتنه

ى ها از فرهنگشان، و زدن ضربات كردن ملت ترفندهاى آنان و مفاسدشان و مقاصدى كه براى به جلن كشيدن جهان و ام و در اينجا نيازى به توضيح بيشرت هاى خوشان اشاره كرده لمانان در نظر دارند از كتابجربان ناپذيرى كه نسبت به مس

.بينم در اين زمينه منى

.تنها منبع هدايت قرآن است

هاى آمساىن به دست دزدان راه انسانيت آرى تنها منبع هدايت قرآن جميد است، زيرا از هر گونه حتريفى كه ديگر كتابده حق سامل و صحيح مانده و در مصون ماندنش از حتريف هيچ شك و ترديدى نيست و اعتقاد مهه دچار شدند به ارا

ترين عاملان اين طايفه اين است كه قرآىن كه شيعيان اهل بيت با تكيه بر خود آيات قرآن و روايات اهل بيت و نظر بزرگان قرآن زمان پيامرب و امامان معصوم است، و هر كس اى است عينا مه امروز در اختيار مهه مسلمانان از هر قوم و طايفه

.جز اين اعتقادى داشته باشد اعتقادش باطل و غري معقول است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كند، و زمينه لقاء و رضايت ها را در مهه امور حيات و مسائل زندگى به خري و سعادت هدايت مى اين كتاب مهه انسان .كند از افتادن در ضاللت و گمراهى حفظ مى منايد و او را حق و آخرت آباد را برايش فراهم مى

حبث قابل توجهى به ميان آمد، و توضيح مفصلى درباره ذلك الكتاب ال ريب فيه هدى للمتقني در اين زمينه در توضيح .گرى قرآن داده شده هدايت

كنم قرآن در كتاب اسرار اآلياتش آمده اشاره مىدر اين خبش به اشارات كوتاهى كه از صدر املتأهلني درباره هدايتگرى هاى نيكوى قرآن بدان كه يكى از نام«

167: ، ص4 تفسري حكيم، ج

گردد، و به آن نور نور است، زيرا قرآن نورى است عقلى كه به وسيله آن نور احوال مبدء و معاد كشف و آشكار مىشت را گردد، و انسان توسط آن حقايق اشياء ديده و درك مى نور در قيامت راهنمائى يافته و راه رسيدن به

».پيمايد مى

»1« :صراط مستقيم و لكن جعلناه نورا نـهدي به من نشاء من عبادنا و إنك لتـهدي إىل

ترديد كنيم ىب هيم به وسيله آن هدايت مىما كتاب نازل شده بر تو را نورى عظيم قرار دادمي كه هر كس از بندگامنان را خبوا .منائى تو به كمك اين نور مردم را به راه راست كه راه خداست هدايت مى

النور بإذنه و هم من الظلمات إىل قد جاءكم من الله نور و كتاب مبني يـهدي به الله من اتـبع رضوانه سبل السالم و خيرج »2« :صراط مستقيم يـهديهم إىل

ترديد از سوى خدا براى مشا نور و كتاىب روشنگر آمده است، خدا به وسيله آن نور كساىن را كه از خشنودى او پريوى ىببه ) جهل، كفر، شرك و نفاق(هاى كند، و آنان را به توفيق خود از تاريكى كنند به راههاى سالمت راهنمائى مى مى

.منايد آورد و به سوى راه راست هدايتشان مى بريون مى» معرفت، اميان، عمل صاحل و اخالق حسنه«سوى روشنائى

هاى بزرگ قرآن حكمت است، حكمت و علم استوار و دانش حقيقى عنايىت است رباىن و خبششى است اهلى و از نام :حقشود مگر از جانب كه نصيب كسى منى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .52شورى -)1(

.16 -15مائده -)2(

168: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« :لباب يـؤيت احلكمة من يشاء و من يـؤت احلكمة فـقد أويت خريا كثريا و ما يذكر إال أولوا األ

اند و ترديد خري فراواىن به وى داده كند و آن كه حكمت به او داده شده ىب واهد عنايت مىخدا حكمت را به هر كس خب .شوند جز صاحبان مغز اين حقيقت را متذكر منى

:قرآن از رسول اسالم تعبري به معلم كتاب و حكمت منوده است

»2« :يـعلمهم الكتاب و احلكمة

حكمت كه گاهى از آن تعبري به قرآن و گاهى به نور و نزد حكما به عقل بسيط : است كه در اين آيه شريفه اشاره به اينشود از احسان و فضل اهلى و كمال ذات احدى است كه هر كس از خواص بندگان را برگزيند و مورد دوسىت و حمبت مى

فرمايد خود قرار دهد عنايت مى

»3« .الله ذو الفضل العظيم ذلك فضل الله يـؤتيه من يشاء و

منايد، چون حكمت واقعى از مانند پادشاهى كه لباس خمصوص خود را به هر كس از نزديكان خود كه خبواهد عنايت مىصفات ذاتى حق بوده و هيچ يك از بندگان و خملوقات به آن دست نيابد مگر پس از جترد و دورى از دنيا و از وجود

هاى طبيعت و عادات و ورود در مجعيت و گروه مهيمني از فرشتگان و بندگان و زهد واقعى و فناء از آلودگىخود به تقوا ره مند كند و حقايق آيات قرآن را كه مهان مقرب و نزديك به حق تعاىل، تا اين كه خداوند او را از علم لدىن خود

ان وحكمت است بر قلب او مكشوف سازد و به او خري كثري و احس

______________________________ .269بقره -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.2مجعه -)2(

.4مجعه -)3(

169: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى اين جهان است زنده فرمايد و نورى به او عطا كند كه رمحت نامتناهى خبشد و به حيات طيبه كه دور از آلودگىقربها يعىن عوامل و عقبات پس از مرگ كه به موازات پيمودن ها و هاى دنيا و برزخ توسط آن نور در تاريكى و حجاب

:فرمايد آيد گذر كند چنان كه در قرآن مى مراحل براى او پيش مى

ها كذلك زين للكافرين ما س خبارج من أ و من كان ميتا فأحيـيناه و جعلنا له نورا ميشي به يف الناس كمن مثـله يف الظلمات لي »1« :كانوا يـعملون

كردمي و براى زنده) به وسيله هدايت قرآن و آراسته شدن به اميان(آيا كسى كه از نظر روحى و عقلى مرده بود و ما او را هاى است كه در تاريكىوى نورى قرار دادمي تا در پرتو آن در ميان مردم به درسىت و سالمت زندگى كند، مانند كسى

دادند جهل و گمراهى است و از آن بريون شدىن نيست، اينگونه براى كافران به خاطر جلاجت و عنادشان آنچه اجنام مى !!دهند نيكوست آراسته شد تا گمان كنند اعماىل كه مهواره اجنام مى

:فرمايد هاى مبارك قرآن روح است كتاب خدا در اين زمينه مى و از نام

»2« :من يشاء من عباده ليـنذر يـوم التالق لقي الروح من أمره علىيـ

.كند تا مردم را از روز قيامت بيم دهد روح را به فرمانش به هر كس از بندگانش كه خبواهد القا مى

:هاى قرآن حق است و از صفات و نام

______________________________ .122انعام، -)1(

.15غافر -)2(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

170: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« :للمسلمني قل نـزله روح القدس من ربك باحلق ليثبت الذين آمنوا و هدى و بشرى

اند ثابت بدارد و براى اميان آوردهبگو قرآن را روح القدس از سوى پروردگارت به حق و راسىت نازل كرده، تا كساىن را كه .اهل تسليم هدايت گرو مژده باشد

ا أنزل إليك من ربك احلق كمن هو أعمى ا يـتذكر أولوا األلباب أ فمن يـعلم أمن »2« :إمن

است، مانند كسى است كه از نظر باطن نابينا است آيا كسى كه يقني دارد آنچه از سوى پرودگارت بر تو نازل شده حق .فقط خردمندان با بصريت متذكر اين حقيقت هستند

.كند و بلكه خود حق است هاى شريف قرآن هدى است، زيرا قرآن هدايت و راهنمائى به حق مى و از نام

»3« :ذلك هدى الله يـهدي به من يشاء

.كند كه هر كه را خبواهد به وسيله آن راهنمائى مىاين قرآن هدايت خدا است

.كند و از نامهاى شريف آن ذكر است، چون انسان بتوسط قرآن امورات آخرت و حاالت مبدء و معاد را ياد مى

»4« :و سوف تسئـلون صراط مستقيم و إنه لذكر لك و لقومك فاستمسك بالذي أوحي إليك إنك على

______________________________ .102حنل -)1(

.19رعد -)2(

.23زمر -)3(

.44 -43زخرف -)4(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

171: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ترديد تو هر راه راست هسىت، و مسلما اين قرآن پس به آنچه به تو وحى شده در جهت اعتقاد و عمل چنگ بزن، ىب .وم تو مايه تذكر و شرف و عزت است و به زودى درباره آن بازخواست خواهيد شدبراى تو و ق

هاى روز رستاخيز، از هاى نفساىن و امراض دروىن و رنج هاى قرآن شفاء است، چون مؤمن توسط قرآن از بيمارى و از نامى و خودآرائى و شهوت و خشم و قبيل ناداىن و رشك بردن، و بزرگ منشى و تظاهر به پاكدامىن و ريا و نفاق و دوروئ

هائى كه وقىت در نفس حمكم و استوار گرديد پزشكان روحاىن از درمان آن عشق به جاه و قدر و شرف و ساير بيمارى .شود يابد و درمان مى عاجزند رها مى

.قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء

.درمان استبگو اين قرآن براى اهل اميان سراسرش هدايت و

گردد، به مهني مقدار كه توضيح داده هاى قرآن بسيار است و شرحش موجب تطويل سخن مى صفات و اوصاف و نام »1« .قرآن است كاىف است» البته با تعليم پيامرب و اهل بيتش«شد، و معلوم گشت كه تنها منبع هدايت

ر امور مسلمنيياىب آراء باطل و هواهاى شيطاىن يهود و انصار د امكان راه

زده آنان، و شكل زندگى برخى از مدعيان مسلماىن كه با توجه به وضع فعلى اكثر مسلمانان، و به ويژه مردان و زنان غرببرگرفته از فرهنگ يهود و نصارى است، و با عنايت به اين كه در آيات گذشته مورد شرح و توضيح به طور مفصل درباره

اند، از شرح تكرارى اين عنوان مسلمانان و فتنه و فسادى كه حاكم بر اهل اسالم منودهنفوذ اين موذيان در زندگى دارم كه از قبول روش و منش و كنم و تنها به ملت اسالم و امت پيامرب از باب خري خواهى عرضه مى خودارى مى

______________________________ .30اسرار اآليات ص -)1(

172: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اند كه دمشن آشكار مسلمانان هستند بپرهيزند فرهنگ آنان كه ريشه در شهوات و هواهاى نفساىن آنان دارد و ثابت كردهو عزت و شرف خود را از غارت شدن به دست اين غارتگران حفظ كنيد، كه اينان به هيچ عنوان اهل رحم و مروت

.ز فرهنگ اسالم در صدد غارت ثروت مادى و معنوى آنان هستندنيستند و با خواب كردن مسلمانان و دور كردنشان ا

تالوت شايسته

:شود حق تالوت مركب از سه حقيقت است از معارف اهليه، و گفتار اهل ختصص استفاده مى

.قرائت قرآن به صورتى منظم و با رعايت آداب - 1

.آمساىنفهم و درك آيات و به عبارت ديگر تدبر در حقايق اين كتاب عظيم - 2

عمل به آيات اهلى، و مسئوليت پذيرى نسبت به احكام و حالل و حرام آن، و آراسته شدن به واقيعات تربيىت اين - 3 .كتاب

نشينند، و به تدبر و انديشه در آن براى فهم حقايقش مى آتـيناهم، كنند و آرى آنان كه با قلب و عقل قرآن را دريافت مىخيزند منحصرا اينان هستند كه به كتاب اهلى و در هر كجا و در هر شرايطى كه عمل به آياتش اقتضا دارد به عمل برمى

دى انسان و تدبر، و گريز از عمل به آيات كتاب كفر به آن و موجب تباه شدن سرمايه وجو اميان دارند، وىل قرائت ىب .سبب دچار شدن به خزى دنيا و عذاب آخرت است

.كردند اگر يهود و نصارى هم حق تالوت تورات و اجنيل را كه برخى آياتش بيانگر اوصاف پيامرب اسالم است رعايت مى

173: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ه آتش فتنه و فساد، و اجياد تفرقه ميان آوردند و براى مهيش قطعا به پريوى از توارت و اجنيل به رسول اسالم اميان مى .شد ها، و غارت ثروت مظلومان و گسرتش گناهان اخالقى و ماىل و اجتماعى خاموش مى ملت

كنند، وىل حاضر به دقت و تدبر در آيات اين دو منبع وىل اين دو گروه آيات اين دو كتاب را به زبان قرائت كردند و مىكنند وىل ان كه در ميان مسلمانان هم اينگونه افراد زياد است، قرآن را به زبان قرائت مىهدايت و عمل به آن نيستند، چن

دهند، و نسبت به آن مسئوليت گريز هستند و مهني خأل تدبر و خاىل بودن به خود نوبت انديشه و تدبر در آياتش را منىارى از مرد و زن امت حتميل كنند و آنان را وادار جاى عمل سبب شده كه دمشنان بتوانند اهواء و آراء باطلشان را بر بسي

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ايتا خود را به خوارى و پوكى و منايند كه از فرهنگ منحط، و انواع مفاسد و معاصى يهوديت و نصرانيت پريوى كنند و !هاى رواىن و اخالقى دچار منايند گرفتارى

بب شده كه پريوان كه مشىت مسلمانان تو خاىل و به هاى شيطاىن يهود و نصارى س مهني پريوى از اهواء نفساىن و نقشهاند از واليت و يارى خدا حمروم شوند و در چنگال شياطني و فرهنگشان اسري باشند، و از درك فيوضات ظاهر مسلمان

.اهليه دور مبانند و مانند اربابانشان دچار خسارت گردند

:فرمايد حضرت صادق در توضيح حق تالوت مى

»1« »:ه هو الوقوف عند ذكر اجلنة و النار و يسأل ىف االوىل و يستعيذ من اآلخرىان حق تالوت«

شت و دوزخ درنگ كىن و در حقايق آيات مربوط به اين دو مكان حق تالوت اين است كه در كنار آيات مربوط به انديشه منائى، تا معلومت گردد آيا

______________________________ .371، ص 1ج جممع البيان -)1(

174: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شت را از خدا درخواست كىن، يا آلوده به اوصاف دوزخياىن تا آن شىت در اين صورت متصف به اوصاف اهل اوصاف را از خود دور كرده و از خدا خبواهى كه تو را براى مصون ماندن از عذاب دوزخ پناه دهد و راه آن را براى

.ببنددمهيشه به رويت

:و نيز از آن حضرت در توضيح حق تالوته روايت شده

»1« »:امنا هو تدبر آياته و العمل باحكامه... يرتلون آياته و يتفقهون به و يعملون باحكامه «

حق تالوت به اين است كه آيات به صورت منظم و با رعايت آداب قرائت شود، و دقايق و حقايق آن درك گردد و به ايتا حق تالوت تدبر و انديشه در آيات و عمل به احكام آن استاحكامش عمل .كنند و

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.راهياىب به حقايق قرآن

افرادى بودند كه سواد نداشتند، وىل با شنيدن مسائل اهلى از زبان پاكان، خالصانه و عاشقانه به آن مسايل عمل ايتا عمل آنان به مسايل ات اجتناب مىكردند، و در حال عمل به احكام اهلى تقوا به خرج داده از حمرم مى منودند، و

اهلى و رعايت تقوا و اجتناب از حمرمات آنان را به حرمي قرآن وارد كرد و قلب و جانشان را به تسخري معارف كشيد از دل مجله اين افراد شخصيت معروف قرآىن مرحوم بابا كاظم است كه آرامگاهش در قربستان حاج شيخ قم زيارتگاه اهل

.است

اينجانب عالوه بر زيارت قرب نوراىن او، و شنيدن احواالتش از كساىن كه او را ديده بودند، يك سفر به حملى كه در آجنا به طور اعجاز آميزى حافظ قرآن شد

______________________________ .147، ص 1برهان ج -)1(

175: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.اى كه آن معجزه در آجنا به وقوع پيوست رفتم زاده و نزديكانش مالقات منوده و با آنان به امام رفتم و با آشنايان و اقوام

ار قرآن و ماه عبادت و صيام : اند كه گفته اند از او نقل كرده به تواتر كساىن كه او را زيارت كرده ماه رمضان ماه هاى اهلى و مي حايرى به روستاى ما آمد و ضمن گفتهاهللا العظمى حاج شيخ عبدالكر اى مذهىب از جانب آيت گويندهاش از مناز و زكات و مخس و روزه سخن گفت و اعالم كرد هر مسلماىن حساب سال نداشته باشد و حقوق ماىل نوراىن

ا استفاده كند مناز و روزه .اش درست نيست خود را نپردازد و از آن مال پاك نشده خانه و لباس خبرد و از آ

ها را از كجا پسرم اين حرف: دهى؟ گفت چرا زكات غالت را منى: شنيدن احكام اهلى به خانه رفتم و به پدرم گفتم پس ازاگر كسى حقوق اهلى اموالش مانند زكات را نپردازد مالش حرام است، : گويد اى؟ گفتم يك روحاىن از قم آمده و مى آورده

!را بافته او براى خودش اين سخنان: پدرم در پاسخ من گفت

.من گفتم با توجه به سخن مشا ماندن من نزد مشا به صالح من نيست و به حالت قهر به شهر قم آمدم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

پدرم پس از مدتى كسى را فرستاد و مرا به روستا بازگرداند، وىل سخن من از قول آن روحاىن با پدرم ادامه يافت و يا .ها به تو ربطى ندارد داد اين فضوىل پاسخ مىكردم كه زكات اموالش را بپردازد او هم فشارى مى

ران آمده و مشغول كار شدم، پدرم افرادى را فرستاد و مرا به روستا برگرداندند وىل باز خانه پدر را ترك كردم و اين بار به اى زمني كشاورزى و بذر به من بگو مگوى ما ادامه يافت تا با وساطت پريان حمل پدرم حاضر شد قطعه

176: ، ص4 ري حكيم، جتفس

.واگذار كند تا من مستقال به كشاورزى مشغول شوم و او از اصرار من به زكات خالص گردد

معطلى نيمى از آن گندم را به عنوان زكات به فقرا و نيم ديگر را كشت او زمني را با هشت بار گندم به من داد، من هم ىب .نظري بود كه در آن ناحيه ىبكردم و خداى مهربان بركىت به زراعت من داد

يدست نصف كردم تا بيشرت از زكات معموىل در راه حمصول زمني را در وقت الزم درو كردم و به شكرانه عنايت حق با .افزود هاى بعد هم مهني رويه را ادامه دادم و حضرت حق هم به بركاتش بر من مى خدا داده باشم، و سال

دادم كه كاه از گندم جدا شود وىل هنگام ظهر ده را خرمن كرده بودم تا ظهر آن را باد مىيكى از ساهلا كه گندم درو كر روم و هنگام اكنون براى اسرتاحت مى: خباطر گرمى هوا باد قطع شد و من از خرمن باد دادن متوقف شدم با خود گفتم

.عصر با كمك حق به باد دادن خرمن باز خواهم گشت

پندامن آماده كردم و آن را به دوش برداشته به سوى آبادى روان شدم در ميان راه با دو سيد جوان اى علوفه براى گوس پشتهكه تا آن زمان آنان را نديده بودم، به هر دو سالم كردم و آنان با كمال حمبت جوامب . نوراىن و خوش چهره بر خورد كردم

.را دادند

.گفتند آرى گفتم من هم با مشا بيامي؟ گفتند بيا رويد؟ زاده مى از آنان پرسيدم كجا؟ آيا به امام

اى كه روند، به امام زاده زاده را بلد نيستند وىل هنگامى كه حركت كردمي ديدم هر دو جلوتر مى من تصور كردم آنان راه امامم شدم، آنان سوره محد گويند رسيدمي، پشته علوفه را از پشتم به زمني گذاردم و مهراه آنان وارد حر آن را شاهزاده حسني مى

خواندم و و قل هو اهللا را خواندند و من هم مهراه آنان مى

177: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.منودند كردند بلكه فقط محد و سوره قرائت مى بوسيدم و دورى زدم اما آنان چنني منى صندوق را مى

نامند رفتيم، باز من دور مى زدم وىل آنان فقط مشغول از آجنا بريون آمدمي و به امام زاده ديگرى كه آن را هفتاد دو تن مىناگاه آن دو سيد رو به من كردند و گفتند كاظم آن باال را خبوان گفتم من سواد خواندم و نوشنت . خواندن فاحته بودند

!تواىن خبواىن ندارم، گفتند به آن كتيبه بنگر مى

و نه پس از آن دقت كردم به خط سپيد پر نورى اين آيه شريفه نوشته اى ديدم كه نه پيش از آن ديده بودم نگاه كردم كتيبه :بود

على العرش يـغشي الليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و إن ربكم الله الذي خلق السماوات و األرض يف ستة أيام مث استوى إن رمحت الله قريب من المحسنني تا.... و النجوم مسخرات بأمره أال له اخللق و األمر تبارك الله رب العالمني القمر

ام كشيد و سوره سينه آيه را خواندم آنان جلوتر آمدند، يكى از آن دو سيد مرا نگاه داشت و دست خود را از پيشاىن تااد، من حامل دگرگون شد و هنگامى كه خبود آمدم ديدم محد را خواند و به چهره من دميد و مهه قرآن را در سينه من

كاظم كجائى چرا : شب فرا رسيده برخاسته به آبادى آمدم يكى از اهاىل روستا به نام كربالئى على مرا صدا زد و گفتصحرا نرفىت؟ گفتم كربالئى دو بزرگوار آمدند و من مهراه آنان به امام زاده رفتم و آنان مهه قرآن براى مجع كردن خرمنت به

ادند و رفتند .را در سينه من

اى، آيت اهللا حاج شيخ عبدالكرمي كه جمتهد است مهه قرآن را از حفظ ندارد تو گوئى مگر ديوانه شده پسر چه مى: گفت !حافظ قرآىن؟

178: ، ص4 تفسري حكيم، ج

توانيد مرا امتحان كنيد، مردم روستا مجع شده مرا به خانه مالى روستا بردند، او در عني تصديق درست كارى و گفتم مى .خبوان گفتم از حفظ بپرسيد: كنيم قرآن آوردند و گفتند هم اكنون او را امتحان مى: صداقت من گفت

هاى ديگر را پيشنهاد داد و من مهه را از حفظ بدون بعضى از سورهمالى ده ابتدا سوره الرمحان و سپس يس و مرمي و .كمرتين لغزش قرائت كردم

.گويد او مورد لطف خاص قرار گرفته مردم كاظم درست مى: مالى روستا قرآن را بوسيد و گفت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

وص نربده بود مردم حمل هامي را به عنوان تربك بردند و اگر مالى روستا مرا در اتاق خمص مردم بر سر من رخيتند و لباس !بردند گوشت بدمن را نيز به عنوان تربك مى

خواهى مهني شبانه از اينجا برو و مالى روستا به زمحت مردم را از خانه بريون كرد و گفت كاظم اگر جان خودت را مى .در غري اين صورت به عنوان تربك از دست مردم دچار آسيب خواهى شد

ا را حفظ و مجع من دستور مى: چه كنم، گفت گفتم خرمن و گوسپندامن را آورى كنند و سپس پوىل در اختيار من دهم آگذاشت و من شبانه به مالير آمدم و خدمت مرحوم حجة االسالم حاج مريزا شهاب رسيدم و او نيز مرا امتحان كرد و

»1« .حىت عراق رسيد غرق شگفىت و حريت شد، خرب وضع من پس از آن به تويسركان، مهدان، كرمانشاه و

______________________________ .356كرامات صاحلني -)1(

179: ، ص4 تفسري حكيم، ج

122 -123تفسري آيه

.يا بين إسرائيل اذكروا نعميت اليت أنـعمت عليكم و أين فضلتكم على العالمني

.ال جتزي نـفس عن نـفس شيئا و ال يـقبل منها شفاعة و ال يـؤخذ منها عدل و ال هم يـنصرون و اتـقوا يـوما

.برترى دادم ياد كنيد) زمان خودتان(هاى مرا كه به مشا عطا كردم و اين كه مشا را بر جهانيان اسرائيل نعمت اى بىن

فديه ) در برابر گناهانش براى آزادى از دوزخ(كند و نه از كسى ه كسى از كسى عذاىب را دفع مىو از روزى پروا كنيد كه ن .شوند يارى مى) براى رهاىي از عذاب(گريند و نه كسى را شفاعىت سود دهد و نه و عوضى مى

شرح و توضيح

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و توضيح مفصل آن گذشت و در اينجا سوره مباركه بقره است كه شرح 48و 47اين دو آيه شريفه عينا مانند دو آيه .نياز به شرح و توضيح جمدد ندارد

.عهدي الظالمني إبراهيم ربه بكلمات فأمتهن قال إين جاعلك للناس إماما قال و من ذرييت قال ال ينال و إذ ابـتلى

ا را به طور كامل به ) دشوار و سخت(م را پروردگارش به امورى و ياد كنيد هنگامى كه ابراهي آزمايش كرد، پس او مهه آاجنام رسانيد پروردگارا به خاطر نشان دادن شايستگى و لياقتش، به او گفت من تو را براى مهه مردم پيشوا و امام قرار دادم

:ودابراهيم گفت و از دودمامن نيز پيشواياىن برگزين پروردگار فرم

180: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.رسد به ستمكاران منى» كه امامت است«پيمان و عهدم

:شرح و توضيح

در اين آيه شريفه چهار مطلب حمورى و بسيار مهم قرار دارد، كه براى هر كدام توضيح و شرح قابل توجهى الزم است، :آن چهار مطلب عبارت است از

.نفى رهربى و امامت از ستمكاران -4امت رهربى و ام -3آزمايش - 2ابراهيم - 1

ابراهيم - 1

اين انسان كامل، و موجود جامع، و منبع كرامات، و چشمه فضايل، و قهرمان توحيد، و پدر پيامربان پس از خود، مطلع اش ابدى هاى اهلى و انساىن از افق وجودش طلوع كرد، و جهانيان و تاريخ را به نور پاينده و الفجرى است كه مهه ارزش

.منور و روشن ساخت

هاى معنوى اين انسان واال را كه به خاطر لياقت و شايستگى و علم و عملش به دست آورد، قرآن اى از سرمايه گوشه :كند جميد به اين صورت نقل مى

ليل، دارنده صديق، حليم، قانت، وفادار به عهد، بردبار، رجوع كننده به خدا، خملص، حمسن، مستجاب الدعوة، پيامرب، خكتاب آمساىن، مقرب، برگزيده، صاحل، خري، حنيف، تسليم حق، كه هر يك را به خواست حق، در ضمن آياتى كه اين

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

نظري را به تصوير بديل، و اين پيشواى ىب هاى اين انسان ىب اوصاف را بيان منوده شرح خواهم داد، مشاره اين آيات كه ويژگى !كشيده حدود صد و هشتاد آيه است

ها حمصول شريين معرفىت بود كه ابراهيم نسبت به خدا و قيامت داشت، معرفىت ها، و كرامات و ويژگى اين اوصاف و ارزش اش از واردات و اهلامات غيبيه بر قلبش نشأت كه از پيامربان پيش از خود به دست آورده بود، و فزوىن

181: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.يقني و باور رسيد و بلكه يقني و باور با وجودش احتاد يافتگرفت تا آجنا كه به اوج مى

»1« :و كذلك نري إبراهيم ملكوت السماوات و األرض و ليكون من الموقنني

هيم تا در د ها و زمني را به ابراهيم نشان مى و اينگونه ملكوت و مالكيت و ربوبيت خود و حقايق پشت پرده مهه آمسان .زمره اهل يقني قرار گريد

.ها و سبب آشكار شدن مهه كرامات و فضايل است آرى معرفت ريشه و منبع ظهور مهه حقايق و ارزش

ا حضرت حق و خداى عزوجل است مى يابند، عاشق و اهل معرفت هنگامى كه متعلقات معرفت را كه افضل مهه آا گشته، و به سعى و كوشش و خيزند، تا خود را عمال آراسته به حقايق كنند و خود را به مقام جماهده برمىدلباخته آ

.قرب برسانند و مهاى سعادت را در آغوش گريند، و گوى خوشبخىت را در ميدان مسابقه معنوى به دست آرند

ى، و فرشى به ها و ظهور كرامات و عامل تبديل انسان زميىن به موجودى ملكوت مهانطور كه معرفت سبب حتقق ارزشحقيقت عرشى است، جهل به حقايق و غفلت از واقعيات سبب ظهور رذايل و ظلمات و عامل تبديل انسان به

صدراملتأهلني در كتاب اسرار اآليات . ترين پستان، و علت دچار شدن آدمى به خزى دنيا و عذاب آخرت است پست :گويد درباره شومى جهل مى

ا با وجود استعداد و نريوى يادگريى و امكان آموخنت ه دورى از معارف اهلى و دانش اى اصيل و علوم نوراىن و ستيز با آا، اصل مهه بدخبىت .ها است ها و عذاب آ

______________________________ .75انعام -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

182: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.كشت هر درخت لعنت شده و پليد و ناپاك استهاى باطىن و نفاق دروىن، و زمينه جهل و ناداىن ريشه متام بيمارى

ايت فاصله دارد، و جهل و ناداىن تاريكى و ظلمىت است كه از درگاه حق و حرمي خدا چه در دنيا و چه در آخرت ىبترين دمشنان انسان است كه تنها با اسلحه علم و دانش و فاصله و دورى آن تا ابد قابل كم كردن نيست، جهل دمشن

.بينش نابود شدىن است معرفت و

.جهل ريشه و ماده عذاب دردناك قيامت، خسران و زيان بزرگ، و عامل پشيماىن و تأسف در عرصه قيامت است

قرآن جميد درباره جاهالن و دور ماندگان از معارف اهليه معارىف كه تنها سبب رشد انسان، و تضمني سعادت او در دنيا و :فرمايد آخرت است مى

م و مسعهم و أبصارهم و أولئك هم الغافلون الذين طبع الله علىأولئك »1« :قـلو

خبىت ابدى زده و اينان كساىن هستند كه خدا بر دل و گوش و چشمشان به كيفر طغيان و عصيانشان مهر شقاوت و تريه .خربند اينان از معارف و حقايق اهليه ىب

خربى بسر بربد، اهل دوزخ خواهد ر كس از حقايق ديىن و معارف آمساىن و ياد حضرت حق غافل مباند، و در ىبآرى ه .شود بود و در قيامت كر و كور حمشور مى

مسلم است كه آبادى خانه آخرت و ساختمان قيامت بر شناخت و معرفت حق و شئون او استوار است، زيرا جهان بارت ديگر دست يافتىن است، و برخالف دنيا حمل و مركزى زنده و پابرجا و پيچيده به هرآخرت جهاىن ادراكى و به ع

______________________________ .108حنل -)1(

183: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

تر ساختمان و بناى آباد آن جهان عبارت نوع حركت مثبت و ظهور نتايج و حمصوالت ابدى است، و به بياىن روشنز عقايد حقه، و بصريت و دانش، و قصد پاك، و نيت ملكوتى، و ادراكات خالص و معنوى، و ساختمان دنيا است ا

اش منوط به شهوات حيواىن و آرزوهاى باطل، و آمال پوچ و اميدهاى واهى بنايش بر ظلمت و تاريكى مادى و آباداىناش خباطر كوردىل كند، چون مهه عيش و زندگى ى مىاست، آن كه بدون معرفت و آلوده به كور باطىن در اين دنيا زندگ

حيواىن حمض است، هيچ راهى به ساخنت آخرت آباد، و عيش جاودان ندارد، و چون از دنيا بگذرد و وارد آخرت گردد هاى مهيشگى آخرت حمروم شود در حاىل كه از ساختمان و آبادى و زندگى پاك و دسرتسى به نعمت كور باطن وارد مى

.بودخواهد

»1« :و أضل سبيال فـهو يف اآلخرة أعمى و من كان يف هذه أعمى

بنابراين روشن باشد كه هر كس حضرت حق را نشناخت اشياء و موجودات هسىت را آنگونه كه بايد خنواهد شناخت، و حقيقت نشناسد، منيتواند آن چنان كه بايد هنگامى كه انسان خباطر عدم شناخت خدا، موجودات هسىت و اشياء را به

ا را مورد استفاده قرار دهد، و در راه درست و صحيح به كار گريد به ناچار دنيائى چون حيوانات به ظاهر آباد و آ .گردد كند و آخرتى صد در صد خراب و بدون نتيجه و سود نصيبش مى خبش پيدا مى لذت

شود مگر از راه دانسنت سبب و علت آن شده كه شناخت واقعى چيزى حاصل منىدر حمل خود با داليل و براهني ثابت چيز، و كسى كه مبدء و علت موجودات را نشناسد يقينا جاهل به اشياء و موجودات است و از زمره هالك

______________________________ .72اسراء -)1(

184: ، ص4 تفسري حكيم، ج

چون گفته شد كه منزل آخرت وجودش ادراكى و به عبارت ديگر عناصر ساختمان آبادش باشد، شدگان در آخرت مىحقايد حقه و اعمال صاحله و اخالق حسنه است، پس هالك شونده در آخرت كسى است كه حقايق را ندانسته و در

.نتيجه معرفت به حق تعاىل نداشته است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:فرمايد خدا در قرآن جميد مى

ا و الذين هم عن آياتنا غافلون إن الذين ال يـ نيا و اطمأنوا .رجون لقاءنا و رضوا باحلياة الد

»1« :أولئك مأواهم النار مبا كانوا يكسبون

نيا خوشنودند و به آن آرامش را اميد ندارند و به زندگى د] و حماسبه شدن اعمالشان[ما ] قيامت[مسلما كساىن كه ديدار خربند جايگاهشان به كيفر غفلت و گناهاىن هاى ما كه آيات تكوين و تشريع است ىب اند و آنان كه از داليل و نشانه يافته

.اند دوزخ است كه مهواره مرتكب شده

ريشه دوزخى شدن و هاى وجودى خود را اصل و حضرت حق در اين آيه شريفه جهل و ناداىن به حق، و آيات و نشانهبار، و فرداى دردناك اين است كه آمد ناگوار و قيامت مصيبت داند، و سبب اين پيش گرفتار آمدن به عذاب دردناك مى

ها و متايالت شهواىن و هاى جسماىن و خواسته هاى نادانان و نيت و هدف جاهالن، پيوسته متوجه لذات و خوشى جانخربند، وىل دانند و از حقايق و معارف ملكوتى ىب ز اين امور حسى چيز ديگرى منىاهداف مادى و ظاهرى است، زيرا ج

عارف به حضرت حق و شناساى حقايق هسىت و آشناى به واقعيات معنوى پيوسته توجهش به عامل قدس و وجه اهللا و به طور دائم خواستار مقام قرب و نزديك شدن به حضرت دوست است، و عاقبت هم عند

______________________________ .8 - 7يونس -)1(

185: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ره شود، و مع اهللا مى اهللا حمشور مى :گردد، زيرا در معارف آمده مند مى ماند و از رضايت اهللا و جنت اهللا تا ابد

.هر كس هر چه را دوست دارد، خداوند او را با آن حمشور خواهد منود

پايه و فناشدىن، و آرزوهاى زودگذر نابود شدىن چيزى را دوست ندارد و ترديدى از امور باطل و ىبو نادان جاهل كه غري اند، پس حشر اين جاهل و اين ارزش و خياىل ها و شهوات زودگذر مهان امورهاى باطل و ىب نيست كه دنيا و خواهش

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ايتا نصيب او از آمدن هاست و ضرورتا بازگ خرب پست و نادان به سوى عرصه هالك و تاريكى ىب شتش به آتش دوزخ و :فرمايد به دنيا و بازگشت به قيامت عذاب دردناك و شكنجه سخت است، قرآن جميد در اين زمينه مى

.و ويل للكافرين من عذاب شديد

ا عوجا أولئك يف ضالل بعيد الذين يستحبون احلياة الدنيا على اآلخرة و يصدون عن »1« :سبيل الله و يـبـغو

دهند، و مردم را از راه خدا باز و واى بر كافران از عذاىب سخت، آنان كه زندگى دنياى فاىن را بر آخرت باقى ترجيح مى .د، اينان در گمراهى دورى به سر ميربنداندازى و اغواگرى كج نشان دهن خواهند آن را با وسوسه و شبهه دارند، و مى مى

خبىت و خرمى و شادماىن عبارت است از اميان به خدا و بر اين اساس و روى اين منوال اصل و ريشه هر سعادت و نيكهاى حق و پيامربان و روز قيامت و خروج از اين جهان پست و تاريك با قدم كلمات و آيات و فرشتگان و كتاب

.رواز از عامل طبيعت و معدن پليدى و ظلمت و پوسيدگى، به عامل پاكى و قدس و طهارت و نورمعرفت و علم، و پ

______________________________ .3 -2ابراهيم -)1(

186: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مرتبه بلند و اين مقامى است كه حضرت ابراهيم با قدم معرفت و با پر قدرمتند عمل به آن رسيد، و در پى اين مقام به .امامت و پيشوائى نسبت به مهه جهانيان نايل گشت

گذرد، و توجه به حقايقى كه فطرت پاك آدمى مايه تعقل و انديشه در مهه امور، به ويژه جرياناتى كه در كنار انسان مىاست، و دفع اوهامى كه هر از گاه به انسان محله مى جهت ن آن از خيمه كند، و شناخت باطل و زدود دهى به سوى آ

حيات و زندگى، و به دست آوردن واقعيات، و تسليم شدن در برابر حق، و مبارزه با اهل باطل و عقايد پوچ آنان، و استقامت در اين راه، كارهاى بسيار مثبىت بود كه ابراهيم از هنگام قدم گذاشنت به زندگى شروع و تا حلظات آخر عمر

!گرىف در زندگى و حيات انسان گذاشتادامه داد، و از اين طريق اثرات ش

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

العمل حميط و منونه كامل تربيت اجتماعى او شخصيت و افكار هر فرد عكس: مجعى از روانشناسان بر اين اعتقادند كه« .باشد مى

ها را برخى ديگر عامل وراثت را به طور مستقل و يا به كمك حميط نيز به حساب آورده و به اين وسيله رو حيات و منشخورند كه برخالف جريان حميط قدم برداشته و با استقالل فكرى كامل و كنند، وىل در تاريخ بزرگاىن به چشم مى تبيني مى

دىف شده و با افكار عامه مردم كه به اعتقاد آنان خراىف و باطل بوده به مبارزه حريت و آزادى به معناى واقعى، معتقد به هاند، اگر چه خود اين مبارزه و خمالفت با خرافات و اباطيل نيز تأثريى از حميط در جهت عكس است چنان كه برخاسته

!ادبان ادب از كه آموخىت؟ گفت از ىب: نقل شده به لقمان گفتند

رسيد، سبب رفتار غلط اكثريت مردم و انتقادى كه به نظر اين بزرگان مى: گويد كه ين حقيقت را مىاين پاسخ استوار ا شد كه مسري خود را غري مسري مى

187: ، ص4 تفسري حكيم، ج

عامه مردم قرار دهند، و راه ديگرى را كه راه حق و عقل و حكمت است انتخاب منايند، و بيدارى فكر و باز بودن چشم به اشكاالت و انتقادات و ايستادگى در برابر اكثريت دليل كمال عقل و توانائى فكر و انديشه در اين گونه و توجه .هاى بزرگ و با ارزش است انسان

تر و باالتر اين كه حتت كند و از اين مهم پرسىت و خورشيد حمورى طلوع مى پرسىت و ماه و ستاره ابراهيم در حميط بتكند، و شناسد و در خود فكر مى كند و از ابتدا كه خود را مى ساز و بت فروش است رشد مى سرپرسىت عمويش كه بت

گريد چيزى جز بت و منايد، و در مسري حركت عقلى قرار مى گذرد انديشه مى نسبت به جرياناتى كه در اطرافش مى .بيند سازى و بتفروشى و بتپرسىت منى بت

اش، و نگاه انتقاد برانگيزش عقل و روح و جان و درون وى حش، و حركت عقلىهاى صحي بيند به سبب انديشه آنچه مى .كند دهد، و حس كنجكاوى او را در اين عرصه جهان و آفريننده حكيم آن ارضاء منى را رنج مى

!اين چه برنامه غلط و عقيده باطل و موهومى است؟! بت! انديشد بت ابراهيم با خود مى

ا كنند، و اين مهه قرباىن روح و عقل، اين مهه كرنش و خضوع مى هاى ىب جمسمهچرا مردم در برابر اين ها و هدايا براى آ !منايند؟ نثار مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شود؟ اند كه هر كس برخالفشان سخن گويد به حبس و تبعيد و اعدام حمكوم مى هائى قائل ها چنان مقام چرا براى اين بت

اند؟ اند كه شايسته اين مهه مقامات شده به اين پرستان و جامعه كردهحس و حركت چه خدمىت مگر اين موجودات ىب

اش در برابر ابراهيم با توجه به اين كه آراسته به حقايق اهلى و انساىن بود، و عقل فعالش و روح و روان متحرك و زنده موهومات و خرافات به ويژه

188: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شق رشد و كمال و بيدارى انسان بود و مانند مهه پيامربان تشخيص داده بود پرسىت موضع سخىت داشت، و عا بتپرسىت است، و دور بودن مردم از حقيقت توحيد و ترين مانع رسيدن به رشد و كمال و هدايت و معرفت بت بزرگ

شاىل را نابود كند، و قلب يكتاپرسىت، مهه نريوى خود را از مهان ابتداى جواىن به هزينه گذاشت تا اين معبودان خياىل و پو .و جان مردم را از پيوند با آنان قطع منايد و اين زجنري سنگني خرافات را از دست و پاى عقل مردم بگشايد

دانست كه اين راه راهى است بس سخت و دشوار و پرخطر و ممكن است مبارزه با اين خرافات به قيمت از دست او مىجز دلسوزى نسبت به مردم و عشق به هدايت آنان و رسانيدنشان به حوزه با بركت رفنت جانش متام شود، وىل او كه

دانست در اين راه اگر جانش را نيز مايه بگذارد ارزش دارد، با خلوص نيت و قلىب حريت و آزادى هدىف نداشت و مى :پاك در اين راه قدم گذاشت و شعارش اين بود

»1« :ر السماوات و األرض حنيفا و ما أنا من المشركني إين وجهت وجهي للذي فط

ها و زمني را آفريد متوجه كردم و ابدا از گرا، مهه وجودم را به سوى كسى كه آمسان من به دور از احنراف و با قلىب حق .مشركان نيستم و خنواهم بود

يشه واالئى، بصريت و فكر با ارزشى، و قصد و نيت پاكى وارد كارزار شد و او با چنني اميان و يقيىن، و چنني عقل و اندآرائى كردند با مهه افكار و عقايد غلط به مبارزه برخاست، و از اين كه خمالفان با مهه نريو و قدرت در برابرش صف

ديد مى ديدهاى منرود و دولت با قدرتش كه او را به شدت ردند به وحشت نيفتاد، و ك راسيد، حضرتش در برابر كمرتين تأثريى بر روح بلندش

______________________________ .79انعام -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

189: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ها در پيش گرفته بود ادامه داد تا به اهداف مقدسش تا جائى كه امكان داشت نگذاشت و راهى كه براى جنات انسان .رسيد

هاى غافل را بيدار كنند، و آنان را از شر بدترين دمشنشان يعىن ىن كه مأموريت داشتند انسانابراهيم مانند ديگر دلسوزاجهل جنات دهند، غافالن و جاهالن را بيدار، و از بند خرافات آزاد كرد، و زجنريهاى اوهام را از دست و پايشان باز

ها بعد هاى علمى كه مدت و به دنبال آن جنبشمنود، تا جائى كه عقل و فكر مردم را در جمراى صحيح بكار انداخت، هاى علمى برخوردار و به آن مفتخر است، بايد بداند كه چنني ريزى شد، بشر امروز كه از پيشرفت به وقوع پيوست پى

ضت علمى كردند .مردان بزرگ و آمساىن به ويژه ابراهيم كمك شاياىن به اين

ه و ستاره و آب و آتش و كوه و سنگ و درخت و گاهى گوساله و گاو انساىن كه معتقد به معبوديت خورشيد و ماا ابزار است، و براى آنان قداست خاصى قايل است چگونه به خود اجازه مى دهد موضع آنان را در زندگى و اين كه آا براى به كارگريى در زندگى ا استفاده اش برآيد، و در راه منافع خو حيات هستند بشناسد و در مقام تسخري آ د از آ

!منايد؟

اى انسان تو : ابراهيم مانند مهه مردان ملكوتى و آمساىن انسان را ارزياىب كرد و به او در ضمن هشدارهايش اعالم منود كهجان و چه جاندارشان فروتىن كىن و به عبادت برخيزى و باالتر و واالتر از آن هسىت كه در برابر اشياء و موجودات چه ىب

تر و پر قيمت نثار كىن، تو از متام موجودات اين جهان از نظر ظرفيت و معنويت بزرگ هاى گران ن قرباىن كرده هديهبرايشاا براى تو آفريده شده تر مى ارزش ره باشى و مهه آ ا در مسري زندگى .مند گردى اند كه تو از آ

190: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ايت باز و آزاد خداداد و فطرت نوراىن، و روح واال راه پيشرفت فكرى و علمى براى تو تا ىبتو بايد بداىن كه با اين عقل »1« ».است

انگيز ابراهيم تولد شگفت

ناور بابل در منطقه بني .ى حكومت ستمكار متجاوزى به نام منرود بود النهرين در سيطره ايالت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

خربى، غفلت، خوردن مواد الكلى و مست كننده، ربودن گذراىن، ىب خوشجامعه بابل در كنار حكومت او غرق در .ها بود كارى بودند، و آئينشان پرستش بت، و تواضع و سجده در برابر جمسمه دخرتان، و زشت

خربى، غفلت، خوردن مواد الكلى و مست كننده، ربودن گذراىن، ىب جامعه بابل در كنار حكومت او غرق در خوش »2« .ها بود كارى بودند، و آئينشان پرستش بت، و تواضع و سجده در برابر جمسمه شتدخرتان، و ز

روزى منجم معروف آن روزگار به نام خليد در مجع دانشمندان علم هيئت و ستاره شناسان و در حضور منرود آغاز سخن :كرد و چنني گفت

كند، او يابد، و به مهني زودى ديده بر جهان باز مى در اين سال فرزندى از صلب پدر به رحم مادر انتقال مى! پادشاهاام اين است كه اين كودك به رشد ام به دست آورده نگرى مانند ديگر كودكان نيست، زيرا آنچه من از دانشم و آينده

ايتا تاج و ها منع مى ها و جمسمه كند، و از پرستش بت مريسد، و مردم را به آئيىن جديد دعوت مى ختت تو را بر منايد و !دهد باد مى

______________________________ .با تصرف و اضافه كردن به عبارات 43قهرمان توحيد -)1(

.150قاموس كتاب مقدس -)2(

191: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى طلوع ديدم ستارهكند، خواب ات را تاييد مى بيىن اى گفتار تو و پيش ام كه تا اندازه اتفاقا من خواىب ديده: منرود گفتها، ها و جمسمه كرد و نور ماه و خورشيد را از ميان برداشت، تعبري كننده خواب به من گفت، امپراطورى تو، عبادت بت

گذرانت مهه و مهه به دست اين كودكى كه در آغوش هاى زيبا و درباريان خوش كاخ حكومتت و آرزوهاى فراوانت، زن »1« .افكند شود و تو را از ختت فرمانروائى و سلطنت به زمني مى ود مىيابد ناب اين جامعه پرورش مى

ها به كند كه اين مهه قدرت و شوكت اين مهه احرتام و عظمت، اين آئني من، و پرستش بت واى چه كسى باور مى: منرودخواب، و اين منجم و شود، نه برامي باوركردىن نيست، اين تعبري كننده رسد و در چاه نابودى سرنگون مى پايان مى

ترسانند، كدام قدرت جرأت دارد در برابر قدرت و حكومت من به ايستد، و مرا مغلوب منايد؟ ستارهشناس معروف مرا مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مندى كه مطيع من هستند، از به وجود آمدن اين ارتش و لشگرم اين سربازان و خدم و حشمم، اين مهه نريومند و قدرتكنند و دهند قدم به دنيا بگذارد، و اگر به دنيا آيد او را هالك مى كنند، و اجازه منى ى مىاين طفل به فرمان من جلوگري

.سازند نابود مى

من از روى ارادت و عالقه به مشا و حكومت و رژمي مشا، آينده را برايتان بازگو كردم و وضع را روشن بيان : خليد گفت .ه وحشت نيفتد و به فكر چاره افتدكردم و اميدوارم كه اعلى حضرت از اين تذكرات ب

اى دانشمندان علم هيئت، و اين حاضران در جملس مهه مشا سخنان خليد را شنيديد و به او اعرتاض نكرديد، معلوم : منرود افتد قبول داريد و آن را يقيىن بيىن او اعتماد داريد، و حوادثى كه در آينده برامي اتفاق مى شود كه به آينده مى

______________________________ .165ص 1تاريخ طربى ج -)1(

192: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ايد و سعد و حنس ايد و از سفره چرب و شريين من استفاده كرده دانيد، مشا كه يك عمر بر سر خوان نعمت نشسته مى .مشكل را برامي حل كنيدخواهم اين ايد، مى ايد، و مرا اسري اين افكار ساخته ايام را برامي بيان منوده

زده بودند و منيدانستند چه بگويند كه از ميان آنان خليد لب به سخن باز كرد و گفت منجمان جملس و درباريان شگفتشاها من معتقدم مشا در اين سال ميان مردان و زنان جدائى اندازيد، و زنان آبسنت را هم بازرسى كنيد، هر كدام فرزند

به تيغ جالد بسپاريد و نوزدان دخرت را سامل بگذاريد، چنانچه خبواهى از خطرى كه از ناحيه اين طفل پسر به دنيا آوردندديد مى كند رهائى ياىب، بايد يكسال مداوم جدائى ميان مردان و زنان و كشنت نوزادان پسر را اجنام دهى تا ختت و تو را

.يش را از سقوط برهاىنتاج خود، حرمسراى خود و دربار و حكومت و مهه چيز خو

اى را تنظيم كنيد برنامه: وزير دست به سينه دويد و تعظيم كرد و منتظر خطاب منرود ماند، منرود گفت! وزير دربار: منرود !كه مردان از زنان جدا شوند، و زنان آبسنت مورد بازرسى قرار گريند و هر كدام پسر آوردند به قتل برسند

گذارمي و براى ها را داخل شهر باقى مى كنيم و زن ين كار آسان است، مردم را از شهر بريون مىشاها چاره ا: وزير دربارا را حمافظت كنند تا فرار نكنند و پنهان به شهر بازنگردند و كنار زنان خود هر ده نفر مرد يك مأمور قرار مى دهيم كه آ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اجازه وارد منازل شوند و زنان را بازرسى كنند تا هر دهيم ىب رمان مىكنيم و به آنان ف ها را استخدام مى و قابله! قرار نگريندزىن كه آبسنت است فرزند او را سقط كنند يا زماىن كه كودكش به دنيا آمد اگر پسر است او را به قتل برسانند و اگر دخرت

.است رهايش سازند

193: ، ص4 تفسري حكيم، ج

گويند جنات دهيد و از به وجود آمدن و ختت مرا از خطر اين پسرى كه مى منرود گفت به هر قيمىت كه هست بايد تاج .اين طفل جلوگريى كنيد

دانند و توجه ندارند كه در برابر خواسته مندان و ثرومتندان و مردمان در غفلت عجيىب به سر ميربند، منى بسيارى از قدرتگريى از حتقق ، خرب ندارند كه هر دست و پا زدىن براى پيشتوانند كمرتين عرض و اندامى كنند حق و اراده مطلق او منى

.مثر است و در برابر قدرت حق، هر قدرتى پوچ و واهى است اثر و ىب العزه ىب اراده حضرت رب

گر معروف ملت بابل از شهر بريون رفتند و منطقه را ويژه زنان قرار دادند، شهر در در هر صورت به فرمان منرود اين سلطههاى شريخوار، مادران باردار در آمد و تا جائى كه تاريخ ثبت كرده از هفتاد و هفت تا ها، جالدان، بچه احنصار قابله

»1« !!حدود صد هزار طفل به تيغ جالدان سپرده شدند

دران از ترس آنان شدند، ما خرب وارد منازل مى ها كه بايد ضامن سامل به دنيا آوردن نوزادان باشند به فرمان طاغوت ىب قابلهديدند كه در برابر چشمان اشكبارشان به جالد كردند، و گاهى نوزاد خود را مى و جالدان گاهى طفل خود را سقط مى

دهنده كشيدند تا جنات ها هيچ اثرى نداشت، فقط انتظار مى رحم هاى جانسوزشان در دل آن ىب شوند، ناله سپرده مى .منروديان و آن قدرت طاغوتى فراهم آيد ظهور كند و زمينه نابودى منرود و

كرد كه به كه جزء مأموران مورد اعتماد دربار منرود و پاسدار شهر بود و بايد از مردها جلوگريى مى» پدر ابراهيم«تارخ بسرت شهر در نيايند و با زنانشان هم

______________________________ .160ص 1و ناسخ ج 1روضة الصفا ج -)1(

194: ، ص4 فسري حكيم، جت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اختيار با مهسرش خلوت كرد، و نطفه ابراهيم به اش به مجال نونا كه از اوالد نوح و مهسر وى بود افتاد و ىب نشوند، ديده »1« !رحم مادر انتقال يافت

وىل با منرود دهند تارخ از بريون شهر مأمور شده باشد داخل شهر شود، و مأموريىت اجنام دهد تارخينويسان احتمال مىايتا به وصال وى رسيد و پيمان بست كه كنار مهسرش نرود، وىل هنگامى كه وارد شهر چشمش به مجال مهسرش افتاد و

»2« .ى حق در حاىل كه عهد و پيمانش را با منرود فراموش كرد، نطفه ابراهيم به رحم نونا منتقل شد به اراده

اى بينديشد، تارخ براى فرار شود و بايد چاره دريافت كه مهسرش به زودى باردار مىخواىب، هر چه بود تارخ پس از اين هم .از شر منروديان و براى مصون ماندن از پيش آمدن خطر به منطقه اور نزديك بابل و يا سرزمني هرمزجرد رهسپار گرديد

»3«

.گذراد به زودى قدم در جهان مى منجمان به اطالع منرود رسانيدند كه نطفه طفل در رحم مادر قرار گرفته، و

چه دسىت با من : گفت منرود از اين خرب وحشتناك برآشفت، و انگشت حريت به دندان گزيد و مبهوت شد و با خود مى !شناسم؟ كند كه او را منى مبارزه مى

ند تا مأموران سازمان تصميم گرفت به هر قيمىت شده طفل مورد نظر را نابود كند، فرمان داد زنان باردار را زنداىن كن حفاظت يكى پس از ديگرى آنان را

______________________________ .217ص 1تاريخ طربى ج -)1(

.100ص 1روضة الصفا ج -)2(

.165ص 1تاريخ طربى ج -)3(

195: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« !ابراهيم ادامه داشتبازرسى كرده و فرزندان پسر كشته شوند، اين برنامه تا به دنيا آمدن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ايتا در هر صورت با آن مهه كشتار و خون ريزى و ظلم و جنايت نتوانستند از انعقاد نطفه ابراهيم جلوگريى كنند، و سازد و با مجال ملكوتى خود لبخندى به دستگاه ظاملانه گشايد و افق تاريك زمني را روشن مى ابراهيم ديده به جهان مى

.ا روز نابودى منرود و منروديان به دست قدرت او كه دست قدرت خدا بود برسدزند ت منرود مى

با آن مهه قدرت و خدم و حشم و كارآگاه و سرباز و جالد و قاتل : او گويا به زبان حال به منرود و منروديان خطاب كرد، من به اراده صاحب هسىت و كه براى نابودى من آماده كرده بوديد نتوانستيد از به وجود آمدن من جلوگريى كنيد

حضرت مالك امللوك به دنيا آمدم و تا آخرين قطره خوىن كه در كالبد من است، و تا آخرين نفسى كه از سينه من بريون آيد براى جنات مردم، و نابودى بت و بت پرسىت، و از بني بردن خرافات و اباطيل، و سرنگون كردن تاج و ختت مى

كنم و در مبارزه خود اندكى درنگ ظلم و بيدادگرى و جنايت و خيانت با مهه مشا مبارزه مى منرودى، و برچيدن بساط .ورزم منى

در حميط »2« در هر صورت آنچه را حضرت حق به سود جهانيان اراده كرده بود به وقوع پيوست، روز اول ذواحلجةيا خباطر ترس فرياد جاويد منرود، زنده با منرود خفقان و كشتار و زندان و تبعيد، در حميطى كه مجعيت از روى رغبت و

عاشق، دلسوز جهانيان، خليل الرمحن، ريشه پيامربان پس از خود، حضرت دادند قهرمان توحيد، عقل كامل، عارف سر مى به دنيا آمد، تا) ع(ابراهيم

______________________________ .56ص 1اثري ج ابن الكامل -)1(

.182ص ،1ناسخ ج -)2(

196: ، ص4 تفسري حكيم، ج

پرسىت را براندازد، و در اميان و عمل و اخالق اسوه ها را بشكند، و آئني بت پرچم توحيد را به اهتزاز درآورد، و بت .ها برسد جهانيان شود، و به امامت و پيشوائى انسان

آزمايش و امتحان - 2

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اش براى نسبت به كسى كه وضع و حالش و درسىت و نادرسىتآزمايش -1: آزمايش و امتحان بر دو صورت استخواهد با آزمايش و امتحان وضع و حال او و درسىت و آزمايش كننده جمهول و نامعلوم است، و آزمايش كننده مى

ت او اش را روشن كند، سپس تصميم الزم را براى او بگريد، چنني آزمايش بر پروردگار عامل حمال است، زيرا حضر نادرسىتآگاهى و عملش نسبت به مهه موجودات و احواالتشان، و ظاهر و باطنشان و آغاز و اجنامشان، و حيات و مرگشان و

.عاقبت و پايان كارشان، و پاداش و كيفرشان ازىل و ابدى است و چيزى از حضرتش پنهان نيست

آزمايش، و قرار دادن او در معرض او امر و ها، به فرد مورد آزمايش و امتحان به معناى ارائه تكاليف و مسئوليت - 2نواهى براى حتقق رشد و كمال او، و ظهور استعدادها و لياقتش و نيز آشكار شدن آنچه شايستگى در وجود اوست، تا مستحق الطاف و عنايات و فيوضات آزمايش كننده شود، و مردم به او به عنوان اسوه و سرمشق بنگرند، و به عقايد و

اخالق او اقتدا منايند، و چنني آزمايشى بر حضرت حق نسبت به بندگان رواست، و اين بندگان هستند كه يا به اعمال و دهند، و با اجنام كنند، و نسبت به حقايق ارائه شده وفادارى نشان مى ها و اوامر و نواهى عمل مى تكاليف و مسئوليت

دهند و به هاى خود را ظهور مى زمينه استعدادها و لياقت ها و حتمل رنج و مشقت در اين تكاليف و اداى مسئوليت شوند، و يا خود را در عرصه برخى از انساىن كامل و جامع و مقتداى مردم تبديل مى

197: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ئات رسانند، و يا از مهه آزمايشات و ابتال دهند، و تا حدى كشىت حيات خويش را به ساحل جنات مى آزمايشات قرار مىورزند، و خالصه نسبت به حق و شئون حضرت او تكرب ها امتناع مى گردانند و از پذيرش تكاليف و مسئوليت روى مى

كنند و از استحقاق رمحت و لطف و عنايت منايند، و سفينه زندگى را در فساد و معصيت و گناه و طغيان غرق مى مى .دشون گردند، و براى ابد هيزم جهنم مى اهلى خارج مى

»1« :ئات لعلهم يـرجعون و قطعناهم يف األرض أمما منـهم الصاحلون و منـهم دون ذلك و بـلوناهم باحلسنات و السي

شايستگى آنان با كه صالحيت و «و آنان را در زمني به صورت گروه گروه پراكنده كردمي، گروهى از آنان مردمى شايسته ها و اند، ما آنان را با خوشى و گروهى از آنان غري صاحل» اجنام تكاليف و صرب بر عبادت و اجتناب از معاصى ظهور كرد

.ها آزمودمي باشد كه به صالح و درسىت بازگردند ها و رنج سخىت

ها هستند، و مصائب و مسئوليتهاى تكاليف ها كه حمصول سالمت بدن، عقل، و مال و ثروت است زمينه آرى خوشىهاى نوعى ديگر از تكاليف، غري صاحلان هنگامى كه تكاليف عقلى، بدىن، ماىل نيز زمينه و دردها، و تنگدسىت و مضيقه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها را مشتاقانه اجنام دهند، و با رغبت به پايان برسانند و در يك كلمه در امتام عبادت ماىل، و تكاليف مربوط به سخىتشوند و مستحق پيوندند و از شايستگان مى به خلق صرب و بردبارى نشان دهند، يقينا به صف صاحلان مىرب و خدمت

.گردند الطاف و عنايات حضرت حق مى

لوهم أيـهم أحسن عمال »2« :إنا جعلنا ما على األرض زينة هلا لنبـ

______________________________ .168اعراف -)1(

.7كهف -)2(

198: ، ص4 تفسري حكيم، ج

روى زمني است آرايش و » از معادن، درخت، نبات، حيوان، دريا، باغات، مرغزارها و ديگر آثار«مسلما ما آنچه را ا ها در معرض تكاليف و مسئوليت زينت زمني قرار دادمي تا آنان را به اين مهه نعمت يتا از ها قرار دهيم كه كدامشان

.جهت عمل و اجراى تكاليف نيكوترين عمل كننده هستند

ذين أشركوا أذى كثريا و إن تصربوا و لتبـلون يف أموالكم و أنـفسكم و لتسمعن من الذين أوتوا الكتاب من قـبلكم و من ال »1« :ك من عزم األمور تـتـقوا فإن ذل

ا با ارائه تكاليف و مسئوليت«هايتان يقينا در اموال و جان آزمايش خواهيد شد، و مسلما از كساىن كه » هاى مربوط به آآور زيادى خواهيد شنيد و اگر پيش از مشا كتاب آمساىن به آنان داده شده و نيز از كساىن كه مشرك هستند سخنان رنج

برابر آزار اين دو طايفه شكيبائى ورزيد و به اجراى تكاليف خود ادامه دهيد و از جتاوز از حدود اهلى بپرهيزيد سزاوار در .مشاست، اين امورى است كه مالزمت بر آن از واجبات است

:نويسد پرتوى از قرآن درباره امتحان و آزمايش ابراهيم مى

ها و گفتار و سرزمني و حميطى كه ابراهيم در آن چشم گشوده است، و انديشهبا توجه به لغت ابتالء، و در نظر آوردن .كلمات و امتام آن را بتوان درك كرد هاى ابراهيم، شايد ابتالء و حقيقت ها و جماهدت رفتار و احتجاج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

بار و امتحان و آورد به معناى اخت معناى مطابقى ابتالء گرفتارى است، چون گرفتارى آزمايشى دربردارد يا تكليفى مى .اند تكليف هم آمده، از اين جهت بيشرت مفسرين ابتالء ابراهيم را به معناى امتحان و تكليف گرفته

هاى جواذب و عوامل خمتلف باشد، مانند مبتالى به بيمارى يا مبتال كسى است كه دچار و دست به گريبان با كشمكش عشق كه جواذب مزاجى يا

______________________________ .186آل عمران -)1(

199: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كشد و جواذب ديگر يا حميط و موانع به سوى ديگر، پس اگر جاذىب از خري و شر يا بيمارى نفساىن او را به يكسو مى .هاى ديگر رها يا منصرف سازد، از بال و ابتالء جسته و آسوده مطمئن گشته و صحت يا وصل و انصراف، از جاذبه

.ابراهيم در حميطى چشم گشود كه سراسر آفاق آن را اوهام بشرك و ستاره پرسىت فرا گرفته بود

بناهاى جملل، هياكل بتان و ستارگان از هر سو به آمسان كشيده بود، و دانشمندان اخرت شناسان و غيب پرداز كه با :و مهه قلوب را مسخر خود ساخته بودند لباسهاى سپيد و چهرههاى مهيب پاسدارى اين معابد و هياكل را داشتند،

مردم آن سرزمني گرفتار اوهامى بودند كه با دانشهاى ويژه آن زمان در هم آميخته و به توارث و تقليد و تعظيم، درنفوس د ريشه دوانيده بود، مهه طبقات در برابر بتهائى كه صورت پيشوايان گذشته، و نقش ربوبيت و تدبري ستارگان را مينماياني

.سر تعظيم فرود ميآوردند و پيشاىن نيايش به خاك ميسائيدند

در چه خاطرى جز آنچه مهه ميانديشيدند، انديشهاى راه مييافت و چه چشم عقلى جز آنچه مهه ميديدند ميتوانست ا را دريابد، چه زباىن جرأت آن را داشت كه كلمه ببيند، و كدام نفس ميتوانست از بند آن اوهام رهائى يابد و بطالن آ

ا پا برجا مباند اى مى خمالفى گويد و چه اراده .توانست در برابر آ

و سرافراز بريون آمدن او را از امتحانات نشان «منايد آياتى از قرآن جميد از هر جهت ابراهيم و ابتالئات او را روشن مىم به حنو كامل و شا دهد، و او را در قله مى » فأمتهن مناياند يسته مىاداى تكليف و مسئوليت آ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اش آذر به پس از آن كه كلمه حق در وجودش طلوع كرد با پدر خوانده: سوره انعام اين است 76حاصل مضمون آيه نشيند، اوهام و شرك را احتجاج مى

200: ، ص4 تفسري حكيم، ج

رسد، آنگاه از آن حميط تا به مرحله يقني مىگردد ها و زمني برايش منودار مى كند، قدرت ملكوت آمسان طرد و حمكوم مىانديشد، پس از منايان شدن كشد، در خلوتگاه خود به بررسى طلوع و غروب و تابش اخرتان مى زا خود را بريون مى شرك

.يابد ملكوت و ظهور قدرت ربوىب، توحيد قدرت را درمى

ده بود، شرك در ربوبيت و اختاذ ارباب بود نه شرك در مبدأ آنچه روى مردم آن حميط و عموم مردم را از مبدأ آفرينش گرداني .و صانع

هاى مردم درباره روحانيت و تدبري و ربوبيت ابراهيم با بررسى طلوع و غروب اخرتان و مسخر بودن آنان، غبار انديشهاين حقيقت و گردانيدن شود، آنگاه جتلى اخرتان كه از اوهام حميط برخاسته بود از برابر وجودش و چشم قلبش زايل مى

و خاطرش از اضطراب و ترس بياسود و وجهت وجهي للذي فطر السماوات و األرض روى خود را به سوى آن اعالم منودديد به خشم خدايان ساخته و اربابان ىب راسيد به امنيت گرائيد، از پس آن ديگر از .اثر

ابراهيم را از حميط شرك تا مقام رؤيت ملكوت و توجيه و إبراهيم ربه ابـتلى چگونه كلمه ربوبيت اذمناياند كه اين آيات مىآرامش خاطر پيش برد و آن حضرت با مهه وجود اين كلمه و به عبارت ديگر اين آزمايش و مسئوليت اعتقادى را تكيمل

كه بر عقولشان بسته و به عرصه عبادت و بندگى غري خدا در منود، و كلمه رمحت او را براى رهائى خلق از بندهائىآورده بود، از آسايشگاه امن و آرامش برانگيخت تا با زبان دعوت واحتجاج بپا خاست و در ميان آن گمراهان به راه

.افتاد

ران بپا خواسته و آنان را به اش و ديگ در برابر پدر خوانده: مناياند اش مى ابراهيم را با رشد ويژه -53سوره انبياء از آيه اند؟ آنان به روش پدران ها معتكف شده بت چرا و با كدام دليل و برهان با زبوىن و پسىت در پاى: سرزنش گرفته

201: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ا عقيده راسخ خواهند باور كنند كه ابراهيم ب منايد، آنان منى كنند، او گمراهى گذشتگان را اعالم مى گذشته خود استناد مىمنايد، و تصميم ها و زمني دعوت مى گويد، او آنان را به ربوبيت پروردگار و پديد آوردنده آمسان و تصميم قاطع سخن مى

.كند پروا آشكار مى ها ىب خود را براى درهم شكسنت بت

:شود شكىن ابراهيم چنني تصوير مى از جمموعه آيات و روايات، بت

ا نيايش و پايكوىب داشتند تا توجه دم به بتكدهگويا در شىب بوده كه مر ها روى آورده بودند و گروه گروه پريامون آهاى خود طلبيدند، مهني كه به خانه اى نياز خود را از رب النوع مهان نيازمندى مى خاطرشان را جلب كنند، هر طبقه

اشت از كمني بريون جست ومهه را جز بت بزرگ را بازگشتند، و آسوده خاطر چشم بربستند، ابراهيم با تربى كه با خود د .كه براى امتام حجت ترب را در برابر او گذارده بود درهم شكست

پرسيدند تا دستگريش ها براى يافنت و دستگري كردن ابراهيم از يكديگر نام و نشان او را مى مردم پس از شكسته شدن بت .اش كشانيدند كردند و به حماكمه عمومى

اگر : كند هاى سر پا مانده اشاره مى در بازپرسى گويا به بت بزرگ كه نشانه و آلت جرم با او بود، يا ديگر بت ابراهيم اينان زبان و قدرت دفاع دارند از خودشان بپرسيد؟

ها را درهم شكسته، النه هاى منصوب در بتكده ابراهيم گويا خود چنني حماكمه عمومى را طالب بود، تا چنان كه بت .هام بت تراش را نيز درهم شكند و تكاىن به خردها دهداو

202: ، ص4 تفسري حكيم، ج

آيند، و سرهائى فرود منايد، و اشخاص مستعدى، به خود مى اى را بيدار مى اين سئوال و جواب خواه ناخواه افكار خفتهت و شرم در قيافه مى .شود هائى منايان مى آيد و آثار

پرستيد كه سود و اى است؟ چيزهائى را مى اين چه انديشه: زند هاى آنان مى صريح ديگرى بر انديشهابراهيم ضربه حمكم و !رسانند، از خود هم قدرت دفاع ندارند زياىن منى

شوند، و براى حفظ اين آئني كه با مهه شكن ابراهيم هراسناك مى پاسداران و متوليان بتان از قدرت منطق و گفتار بتمشروعشان در ارتباط است، احساسات عمومى را براى خاموش نگاه داشنت افكار، به عنوان قيام براى يارى گونه منافع نا

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كنند و آتشى را به دست مهه براى سوزانيدن ابراهيم انگيزند تا ابراهيم را به مرگ با آتش حمكوم مى دادن به خدايان برمىهاى آتش ها در ميان شعله جيق و در برابر انبوه متاشاگران و مدافعان بتدهند تا او را به وسيله من افروزند و دستور مى برمى

!!بيندازند

گرداند، و نقش آتش افروزى دمشنان پرسىت ابراهيم آتش را براى او برد و سالم مى اراده و خواست حضرت حق و روح حق .رود به باد مى

اش كه بسى ستايد كه در برابر پدرخوانده ، ابراهيم را آنچنان به صدق و پيامربى و تصديق به حق مى42سروه مرمي از آيه او را به پريوى از خود ! پرستد؟ اثر را مى هاى نابينا و ناشنوا و ىب چرا جمسمه: ايستد براى ابراهيم زمحت كشيده بود مى

اش را از عذاب خداوند بر حذر خواند و پدرخوانده دت شيطان و وهم و خيال مىها را عبا كند و عبادت بت دعوت مىنشاند، و خود از حميط اوهام دورى دارد، پدرخوانده هم او را با خشم از خود مرياند، او با ادب خشم پدر را فرو مى مى .جويد مى

203: ، ص4 تفسري حكيم، ج

پرسىت آنان را سرزنش مناياند كه با قوم خود به احتجاج برخاسته است، بت مى، ابراهيم را 70ى شعرا از آيه در سورهمهان پروردگارى است كه : گويد كوشد تا مگر چشم آن مردم را به تدبري و تصرف خداوند يكتا باز كند، مى كند، مى مى

اند، چشم آمرزش به او دارم، آنگاه مري خبشد، حيامت داده و مى كند، شفامي مى مرا آفريده و هدايت كرده، سري و سريامب مىخواهد كه به وى حكمت و حكومت كامل اميان و تشخيص حق و باطل عنايت فرمايد و ملحق از حضرت حق مى

طلبد، چشم به آينده دارد تا زبان صدق و حقش در ميان آيندگان العزه مى شدن به صاحلان را از پيشگاه حضرت ربپرسىت تا سازى و بت اش را كه بر بت وس برين گردد، آمرزش پدر خود نه پدرخواندهچون حجت باقى مباند و وارث فرد

.منايد خواهد، و سرفرازى روز رستاخيز را براى خود درخواست مى پايان عمرش اصرار ورزيد از خدا مى

دهد كه در نشان مىشكن را در برابر پادشاه مستبد و مورد پرستش قوم نادان بابل ، ابراهيم بت258ى بقره آيه سورهمناياند تا باد كند و با برهان حيات و تسخري و تصرف، پروردگار را مى مقابل آن متكرب جبار ايستاده با وى حماجه مى

.سازد خواباند و مبهوت و حمكومش مى اش را مى غرور خدائى

آرامش قلبش سر حيات و راز معاد را به وى مناياند كه براى ، ابراهيم را با زبان احلاح و تضرع از پروردگار مى263در آيه .منايد نشان دهد، پروردگارش براى ديدن اين حقيقت، به او مسئله چهار پرنده را پيشنهاد مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

، ابراهيم را با قلب سليم و احتجاج با پدر و قومش، در نظر گرفنت اخرتان و سلب معبوديت از 82سوره صافات از آيه اش، حمكوم شدنش به آتش، رسيدن بشارت به او ها، دستگريى خطاب مسخره آميزش با بتآنان، روى گرداندن از خلق،

چون فرزند ابراهيم: گويد دهد مى ى فرزندى بردبار و صاحل نشان مى درباره

204: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بينم كه ر خواب مهى مىمن د: توانست با پدرش مهكار و كوشا باشد ابراهيم به او گفت بالغ و نريومند شد، چنان كه مىبيىن، فرزند گفت پدر جان مأموريت خود را اجنام ده من را انشاءاهللا از صابران خواهى كنم بنگر چه مى تو را ذبح مى

اد ندا دادمي كه اى ابراهيم خوابت را حتقق دادى اين خود يافت، مهني كه هر دو تسليم شدند و پيشاىن فرزند را بر خاك .بودابتالء آشكارا

ا در هر صورت با توجه به آيات قرآن جميد و روايات و نظر مفسران حمقق و متخصص منظور از كلمات كه ابراهيم به آا ها و مسئوليت آزمايش شده و به عبارت ديگر در عرصه تكاليف سخت و مشقت هاى سنگني قرار گرفته و نسبت به آ

ا به خ ى بوده و از عهده مهه آ :وىب و به طور كامل برآمده عبارت است ازمورد امر و

دارى، وفاى به عهد، مناز با خشوع، اعراض از مهه امور و كارهاى بيهوده، زكات، حفظ متايالت از احنرافات، امانتحمافظت بر عبادت به ويژه مناز، حالت تسليم، اميان، فروتىن در برابر حق، صدق، صرب، خشوع قلىب، صدقات، روزه،

ى از منكر، پاس پاكدامىن، داشت ذكر، توبه و رجوع به حق، بندگى خالصانه، محد اهلى، ركوع، سجود، امر به معروف، حدود و مقررات اهلى، برخورد با پرستش كنندگان ستاره و ماه و خورشيد، ذبح اوالد، افتادن در آتش، هجرت و دورى از

آب و گياه مكه و رها كردن آنان، معرفت به مساعيل به بيابان ىبوطن، نبوت پيامرب و امامت امامان، يقني بردن هاجر و اشكىن، حلم و بردبارى، مقاومت در برابر دمشنان، مهماندارى، عزلت از عشريه، دفع بدى به توحيد، شجاعت، بت

يات استفاده كارهاى پسنديده، توكل، اينها كلماتى بود كه ابراهيم پيش از نبوت و پس از نبوت چنان كه از آيات و رواا سرفراز و قبول بريون مى ا مورد تكليف و مسئوليت قرار گرفت و از مهه آ ا امتحان شد و نسبت به آ شود به آ

205: ، ص4 تفسري حكيم، ج

را مورد چنانچه از آيه شريفه كه ابراهيم «و پس از مقام نبوت فأمتهن آمد، و مهه را به طور كامل و جامع به اجنام رسانيدبه مقام » و خطاب حق به او دليل بر داشنت مقام نبوت در زمان خطاب است قال إين جاعلك للناس :خطاب قرار داده

ها در جهت نفع آنان انتخاب شد و براى ابد در اميان و عمل با عظمت امامت و رهربى و پيشوائى نسبت به مهه انسان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ام تكاليف به صورت كامل و متام اسوه و سرمشق جهانيان و حىت پيامربان پس از خودش و اخالق و امتحان و ابتال و اجن .شد

»1« .....قد كانت لكم أسوة حسنة يف إبراهيم و الذين معه

تند سرمشقى قطعا براى مشا در مهه امور ظاهرى و باطىن ابراهيم و كساىن كه در اميان و اخالق و عمل با او هس .نيكوست

كنند كه از فرزندان و نسل او ها كه مدعى هستند ابراهيم از آنان است و برخى از آنان ادعا مى اگر يهوديان و نصراىنكردند به اسالم واقعى كه در نبوت حضرت دادند و از او پريوى مى هستند، ابراهيم را به حقيقت سرمشق خود قرار مى

شدند، و از اين طريق به مهه شرور شدند و سبب اميان آوردن ديگران هم مى لى دارد مؤمن مىحممد و آيات قرآن جميد جتشدند، و ها از امنيت و سالمت نفس برخوردار مى شد، و كره زمني و ساكنان روى آن در مهه قاره و مفاسد خامته داده مى

شت اهلى را مى .شد رد فرد بشر براى ابد تامني مىگرفت، و خوشبخىت و سعادت ف زندگى مردم رنگ و بوى

گوئى و نفاق اين دو طايفه كه از زمان موسى و مسيح با وجودشان عجني شده، آنان را از آئني ابراهيمى كه اما دروغ موسى و مسيح و پيامرب ميان آن دو مبلغش بوند دور نگاه داشت و به دين و آئني دست ساخته خودشان كه حمصول

______________________________ .4ممتحنه -)1(

206: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بارى از هواى نفس و شهوات احنراىف است گرويدند و هر دو طايفه پيش از بعثت پيامرب اسالم در گوشه و كنار آسيا زيانمعاصى، گناهان و زيستند به ويژه در مدينه منشأ انواع مفاسد، و آفريقا و پس از بعثت رسول اهلى در جوامعى كه مى

.زار ضاللت نگاه داشتند و در برابر پيشرفت اسالم سدى آهنني شدند شرور شده و خود و ديگران را در جلن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و امروز هم اين دو طايفه در آسيا به ويژه در خاورميانه، و آفريقا و اروپا و آمريكا از اجياد هيچ فسادى و اخالىل در ها و به ويژه مسلمانان را نابود كنند، يا مسخ منايند و كوشند كه فرهنگ مثبت ملت ىزندگى مردم دنيا امتناع ندارند و م

.فرهنگ شيطاىن خود را بر مهه حتميل منايند، و زمني و زمينيان را از توحيد و عبادت حق و گرايش به حق دور سازند

روايات ابتال و امتحان

ر معرض امتحان و آزمايش و به عبارت ديگر يك سلسله آمدها د ها، و حوادث و پيش انسان نسبت به مهه نعمتگريد، كه اگر به آن عبادات، يا حاالت اخالقى مانند صرب و استقامت و توكل قيام كند تكاليف عبادى و اخالقى قرار مى

ى در حقيقت از عهده امتحان بر آمده و شايسته الطاف و فيوضات اهليه و مقامات معنوى، و پاداش دنيائى و اخرو خواهد شد، و اگر از اجنام تكاليف عبادى، و حتقق حاالت اخالق امتناع ورزد، و اعراض منايد، و سسىت و تنبلى و فرار

شود، و از از مسئوليت نشان دهد، از درك فيوضات حمروم، و از رمحت اهليه مطرود، و در امور زندگى دچار شكست مى .، و دسرتسى به مقامات معنوى را از دست خواهد دادهاى حضرت حق در قيامت بازمانده دريافت پاداش

بر مؤمن و مدعى بندگى الزم است فرصت عظيم امتحانان اهليه را غنيمت مشارد، و از اين كالس مفيد و پرفايده تا جائى كه امكان دارد استفاده كند، و

207: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ج شريينش حتمل منايد، و با هزينه كردن توان و قدرت و متكن تلخى و سخىت و رنج و مشقت آزمايشات را خباطر نتايره خدادادى .مند گردد اش از حمصوالت پر قيمت دنيائى و آخرتى امتحان

:كند كه آن حضرت فرمود از پدرانش از رسول خدا روايت مى) ع(حضرت صادق

الذين يصلحون اذا فسد : من هم يا رسول اهللا قالو : ان االسالم بدء غريبا و سيعود غريبا كما بدء فطوىب للغرباء فقيل«الناس، انه ال وحشة و ال غربة على مؤمن و مامن مؤمن ميوت ىف غربته اال بكت عليه املالئكة رمحة له حيث قلت بواكيه و

»1« »:فسح له ىف قربه بنور تألأل من حيث دفن اىل مسقط رأسه

ايتا خوشا به حال غريبان، به حضرت اره به فضاى غربت باز مىترديد ظهور اسالم در فضاى غربت بود، و دوب ىب گردد، :گفته شد غريبان چه كساىن هستند؟ حضرت فرمود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى شيطاىن در كنند، زماىن كه مردم به خاطر جاذبه آنان كه پيوسته در مهه امورشان به سوى صالح و درسىت حركت مى .هاى نامشروع قدم برميدارند و گناه و لذتمهه جهات زندگى خويش به جانب فساد و معصيت

مريد مگر اينكه فرشتگان اى وحشت و غربت نيست، مؤمىن در غربت منى براى مؤمن در هيچ زماىن و در ميان هيچ جامعهكنند آجنا كه گريه كننده بر مومن اندك است، برزخش را به نورى وسعت و خباطر مهر و حمبت نسبت به او برايش گريه مى

.دهند كه آن نور در سراسر حميط برزخش درخشش دارد يش مىگشا

:در ضمن توضيح مسئله امتحان و آزمايش فرمود) ع(حضرت باقر

______________________________ .2ح 200ص 67حبار ج -)1(

208: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« »:ان املؤمن يبتلى بكل بلية و ميوت بكل ميتة اال انه ال يقتل نفسه«

.زند رود، وىل مؤمن دست به خودكشى منى شود، و به هر نوع مرگى از دنيا مى مؤمن به هر امتحان، امتحان مى

:فرمايد مى) ع(امام صادق

»2« »:ان عظيم االجر ملع عظيم البالء و ما احب اهللا قوما اال ابتالهم«

بت خدا به يك مجعيت و قوم، قراردادشان در معرض يقينا پاداش عظيم در كنار امتحان شديد و سنگني است، نشانه حم .امتحان است

:و نيز از آن حضرت روايت شده كه به سدير فرمود

»3« »:ان اهللا اذا احب عبدا غته بالبالء غتا و انا و اياكم يا سدير لنصبح به و منسى«

برد، و ما اهل بيت و مشا شيعيامنان ىاى را دوست داشته باشد او را در امتحان شديد و سخت فرو م هر گاه خدا بنده .اى سدير شب و روزمان غرق چنني امتحانات سخت و ابتالئات شديد است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:كند از پيامرب اسالم روايت مى) ع(حضرت صادق

من ان عظيم البالء يكافأ به عظيم اجلزاء، فاذا احب اهللا عبدا ابتاله اهللا بعظيم البالء، فمن رضى فله عند اهللا الرضا و « »4« »:سخط البالء فله عند اهللا السخط

اى را دوست داشته باشد او را به آزمايش سنگني شود، هر گاه خدا بنده ترديد امتحان سنگني، با پاداش بزرگ تالىف مى ىب كند، كسى و امتحان سخت امتحان مى

______________________________ .254ص 2كاىف ج -)1(

.253 -252، ص 2كاىف ج -)2(

.253 -252، ص 2كاىف ج -)3(

.253، ص 2كاىف ج -)4(

209: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كه به امتحان اهلى رضايت دهد خدا از او راضى خواهد بود، و هر كس نسبت به امتحان ناراضى باشد، خدا از او .ناراضى خواهد بود

:فرمايد مى) ع(امام صادق

»1« »:قدر دينه او قال على حسب دينهامنا يبتلى املؤمن ىف الدنيا على «

.شود مومن در دنيا به اندازه دينش به آزمايش سپرده مى

:فرمايد امام ششم در روايىت مى

»2« »:ان ىف اجلنة منزلة ال يبلغها عبد اال باالبتالء ىف جسده«

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شت مقامى است كه عبد جز به امتحان در بدنش به آن منى ىب .رسد ترديد در

:فرمايد يت ديگر مىو در روا

»3« »:يا عبد اهللا لو يعلم املؤمن ماله من اجلزاء ىف املصائب لتمىن انه قرض باملقاريض«

كند كه شود چه پاداشى قرار دارد، هر آينه آرزو مى آمدهائى كه براى او مى اى بنده خدا اگر مؤمن بداند كه در پيش !ها قطعه قطعه شود بدنش با قيچى

:كند ى عزوجل روايت مىرسول خدا از خدا

ا، و اذ اكملت له االميان ابتليته بضعف ىف قوته و قله ىف « لو ال اىن استحى من عبدى املؤمن ما تركت عليه خرقة يتوارى رزقه، فان هو حرج اعدت اليه فان صرب باهيت به مالئكىت اال و

______________________________ .253، ص 2كاىف ج -)1(

.255، ص 2ج كاىف -)2(

.255، ص 2كاىف ج -)3(

210: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« »:قد جعلت عليا علما للناس فمن تبعه كان هاديا و من تركه كان ضاال، ال حيبه اال مؤمن، و ال يبغضه اال منافق

اميانش را كامل كنم او را گذاشتم، و زماىن كه اگر از بنده مؤمنم شرم نداشتم، پوششى كه خود را با آن بپوشاند برايش منىكنم اگر بر آن صرب نكند و نسبت به امتحان من دلتنگ شود، گرفته به كم كردن قدرتش، و اندك شدن رزقش امتحان مى

.كنم گردامن، و اگر استقامت ورزد به وجودش به فرشتگامن مباهات مى از او را به او باز مى

ام، كسى كه از او پريوى كند اهل هدايت شده، و هر كس او را قرار داده را براى مردم پرچم هدايت) ع(بدانيد كه على .ورزد رها كند به گمراهى دچار گشته، على را جز مؤمن دوست ندارد، و كسى جز منافق با او دمشىن منى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:فرمايد امريمؤمنان مى

ا ذن« يناه عنه فيموت حىت يبتلى ببلية متحص وبه، اما ىف مال و اما ىف ولد و اما ىف نفسه ما من الشيعة عبد يقارف امرا »2« »:حىت يلقى اهللا عزوجل و ماله ذنب و انه ليبقى عليه الشيئ من ذنوبه فيشدد به عليه عند موته

ى كرده امي، مگر اين كه تا زمان مرگش مبتالى به كسى از شيعيان ما نيست كه مرتكب گناهى شود، كه ما از آن سيله آن از گناه پاك شود، يا امتحان در مال، يا در اوالد، يا در وجود خودش، و اگر گناهى بر او امتحاناتى شود كه بو

.گردد مباند، با سخت گرفنت در جان دادنش از گناه پاك مى

:و نيز از آن حضرت روايت شده

______________________________ .35، ج 226، ص 67حبار ج -)1(

.169، ص 2خصال ج -)2(

211: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« »:ان البالء للظامل ادب، و للمؤمن امتحان، و لالنبياء درجه، و لالولياء كرامة«

.ترديد پيش آمدها براى ستمگر مايه ادب، و براى مؤمن امتحان، و براى پيامربان درجه و براى اولياء كرامت است ىب

ا آگاه شويد به جلد دوم اصول كاىف و جلد روايات باب امتحان و ابتالء بسيار زياد است، اگر 67خبواهيد از مهه آ .حبار االنوار مرحوم عالمه جملسى مراجعه كنيد

رهربى و پيشوائى - 3

با توجه به خطاىب كه از جانب حضرت حق به ابراهيم در آيه شريفه مطرح است، بايد گفت اين خطاب در زماىن به كند و جز با نبوت برخوردار بوده است، چون حضرت حق به غري پيامرب وحى منىابراهيم شده كه آن حضرت از مقام

شود زمان درخواست از منايد معلوم مى اش درخواست مى و از اين كه مقام امامت را براى ذريه. پيامرب سخىن مستقيم ندارد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در روزگار كهنساىل به او عنايت وجود امساعيل و اسحاق برخوردار بوده، و چون امساعيل و اسحاق بر اساس آيات قرآنشده و اين عنايت پس از داشنت مقام نبوت بوده پس مقام امامىت كه به او داده شده پس از مقام نبوت است و مقامى

مورد و فوق مقام نبوت، و سخىن كه برخى از مفسران غري شيعه دارند كه منظور از مقام امامت مقام نبوت است سخىن ىبات قرآن جميد است، در حقيقت مقام امامت براى ابراهيم تكميل مقام نبوت او و دليل بر رسيدنش به كامال خالف آي اوج مرتبه معنوى

______________________________ .235، ص 67حبار ج -)1(

212: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.كند نا را تأييد مىو قله با عظمت كمال و جامعيت است، و روايات نقل شده از اهل بيت هم اين مع

:روايت شده است) ع(در كتاب شريف كاىف از حضرت صادق

و من ذريىت قال ال ينال : اىن جاعلك للناس اماما قال«: قد كان ابراهيم عليه السالم نبيا و ليس بامام حىت قال اهللا تعاىل« »1« »:من عبد ضما او وثنا ال يكون اماما» عهدى الظاملني

دهم، ام نبوت بود، و امامت براى وى نبود تا خدا به او گفت من تو را امام و پيشواى مردم قرار مىابراهيم داراى مقرسد، آنان كه بت پرستيدند پرسيد اين مقام در ذريه من نيز خواهد بود؟ خطاب رسيد پيمان و عهدم به ستمگران منى

.شوند اى كه امامت است منى داراى چنني مقام و مرتبه

:نيز روايت شده) ع(دق از حضرت صا

ان اهللا عزوجل اختذ ابراهيم عبدا قبل ان يتخذه نبيا، و ان اهللا تعاىل اختذه نبيا قبل ان يتخذه رسوال و ان اهللا اختذه رسوال « »2« ».....و من ذريىت : قبل ان يتخذه اماما فلما مجع له االشياء قال

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

پيش از آن كه او را به نبوت انتخاب منايد، و او را به نبوت اختيار خداى عزوجل ابراهيم را به عنوان عبد انتخاب كرد، كرد پيش از آن كه مقام رسالت به او عنايت كند، و به مقام رسالت برانگيخت پيش از آن كه مقام امامت را به او عطا

.كردمنايد، چون به مقام امامت نايل آمد قرار گرفنت اين مقام را در برخى از فرزندانش درخواست

شود كه مقام امامت براى حضرت ابراهيم در اواخر عمرش و پس از در هر صورت از آيات قرآن و روايات استفاده مى :كند نقل مى) ع(نبوت و رسالتش قرار داده شد كتاب كاىف شريف در روايىت از حضرت صادق

______________________________ .16، ص 2مواهب الرمحن ج -)1(

.175، ص 1 ج كاىف -)2(

213: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:اند پيامربان و رسوالن خدا چهار طبقه

كند و نسبت به پيامربى كه فقط براى خود پيامربى دارد و وظائف شخصى خود را از حضرت حق دريافت مى - 1 .كند ديگران از نظر پيامربى مسئوليت ندارد و براى غري خود تعيني تكليف و وظيفه منى

بيند و به احدى مبعوث نيست و خود شنود و او را به چشم منى بيند و آواز فرشته را مى پيامربى كه در خواب مى - 2 .داراى رهرب و امام است چنان كه ابراهيم نسبت به لوط رهرب و پيشوا بود

برو شود و به يك گروه كم پيامربى كه در خواب ببيند، و آواى فرشته را بشنود و او را با چشم خود ببيند و با او رو - 3 :فرمايد يا بيش مبعوث باشد مانند يونس، خدا درباره يونس مى

»1« ما او را براى صد هزار بلكه بيشرت فرستادمي

.از صد هزار سى هزار بيشرت بودند و براى يونس امام و پيشوا بود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

فرشته را به چشم ببيند مانند پيامرب اولوالعزم، پيامربى كه هم در خواب ببيند و هم آواى فرشته بشنود و هم در بيدارى - 4 :ابراهيم مدتى پيامرب بود و امام نبود تا خدا فرمود

»2« ...رسد و از نژاد من هم خدا فرمود عهد من به ستمكاران منى: به راسىت من براى تو مقام امامت قرار دادم گفت

و آياتى كه برابر روايات كتب ال ينال عهدي الظالمني مجله بر اساس آيات كتاب خدا به ويژه آيه مورد حبث و خمصوصا فريقني به امامت امامان

______________________________ .147صافات -)1(

.39، كتاب حجت، ص 2كاىف ج -)2(

214: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ى به ابراهيم خامته نيافت، بلكه اين مقام و منصب از اهل بيت تفسري شده، و بر پايه معارف اهليه منصب امامت و رهرب با عظمت جهت هدايت خلق ادامه يافت، تا از افق وجود حممد بن عبداهللا و امريمؤمنان و يازده فرزند معصومش طلوع

ها بر مردم متام منود و براى دنيا و قيامت آنان عذرى باقى نگذاشت از حضرت كرد، و حجت خدا را در مهه زمينه :روايت شده) ع(ق صاد

»1« »:احلجة قبل اخللق و مع اخللق و بعد اخللق«

.حجت و امام منصوب پيش از مردم بوده و با مردم نيز هست، و پس از مردم هم خواهد بود

:و نيز از آن حضرت روايت شده

»2« ».اهللاما زالت االرض اال و هللا فيها احلجة، يعرف احلالل و احلرام و يدعو الناس اىل سبيل «

زمني مهيشه نپايد جز آن كه براى خدا در آن حجىت بايد كه حالل و حرام را به مردم بفهماند و مردم را به راه خدا دعوت .منايد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.كند كه حضرت فرمود گويا از حضرت موسى بن جعفر روايت مى فأمتهن عياشى از صفوان مجال در توضيح

.ى و امامان از نسل على متام كردخداوند امامت را به حممد و عل

:فرمايد صاحب مواهب الرمحن كه از فقهاى بزرگ شيعه و عارىف وارسته و حمققى تواناست مى

______________________________ .48، ص 2كاىف ج -)1(

.50، ص 2كاىف ج -)2(

215: ، ص4 تفسري حكيم، ج

است و شخصى ثقه و مورد اطمينان و انساىن واالست و هر چه را صفوان بن حيىي از بزرگان از اصحاب حضرت كاظم »1« .كند كند از امام معصوم روايت مى روايت مى

حبث امامت و اين كه مقامى فوق نبوت است، و اين كه اين مقام با عظمت براى امريمؤمنان و يازده فرزند معصوم او بر علمى، ختصصى، فىن، روائى، استدالىل آمده است كه من اساس آيات و روايات ثابت است در صدها كتاب كالمى،

هاميان كتاب شريف كاىف ترين كتاب بينم در اين زمينه به طور مشروح مطالىب را بياورم فقط به نقل روايىت از مهم نيازى منىم امامت و اين هايش و مقا گى ترين روايات باب امامت است و به بيان معرىف امام از طريق اوصاف و ويژه كه از مهم

كنم روايىت كه حق را كامال جايگاه با عظمت از قول سلطان سرير ارتضا حضرت على بن موسى الرضا برخاسته اكتفا مىمنايد، مگر اين كه كسى دچار تعصب جاهلى و بيمارى تكرب از حق، و عاشق كند، و حجت را بر مهه متام مى روشن مى

نده ديگران در امور دين و دنيا بر امامان بر حق اهل بيت باشد، كه آيات و ستمكاران، و مريد ظاملان، و مقدم كن !!روايات بر چنني كسى هيچ اثرى ندارد

در ايام على بن موسى الرضا در مرو بودمي، در آغاز ورود خود روز مجعه در مسجد جامع : گويد عبدالعزيز بن مسلم مىراوان مردم بود حبث كردمي، چون شرفياب حمضر حضرت رضا شدم و گرد آمدمي، و در موضوع امامت كه مورد اختالف ف

:هاى مردم را در امر امامت به حضرت عرض كردم تبسمى فرمود و به من خطاب كرد بررسى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اند، مسلما خداى عزوجل جان پيامرب اسالم را نگرفت تا دين را براى او اين مردم نادانند، و از آراء خود فريب خورده قرآىن براى او فرستاد كه كامل كرد، و

______________________________ .18، ص 2مواهب الرمحن ج -)1(

216: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شرح مهه چيز در آن است، حالل و حرام و حدود و احكام، و آنچه را مردم به آن نيازمندند مهه را در آن بيان كرده .فرو گذار نكردميما در اين كتاب چيزى را » 38سوره انعام «

امروز دين مشا را براى مشا كامل كردم و نعمتم را بر مشا «: در سفر حجة الوداع كه آخر عمر پيامرب بود اين آيه نازل شد .امر امامت از متام نعمت است» متام منودم و اسالم را براى مشا به عنوان دين پسنديدم

آنان را بيان كرد، و راهشان را براى آنان روشن منود و آنان را بر جاده حق پيامرب از دنيا نرفت تا براى مردم مهه معامل دينواداشت و على را براى آنان رهرب و پيشوا قرار داد، و از چيزى كه مورد نياز امت باشد صرف نظر نكرد تا آن را بيان

و هر كه كتاب خدا را رد كند به آن كند كه خدا دينش را كامل نكرده، كتاب خدا را رد كرده است منود، هر كه گمان مى. دانند تا از جانب مردم اختيار را انتخاب در آن روا باشد كافر است، آيا قدر و موقعيت امامت را در ميان امت مى

قل تر، و عمقى فروتر از آن دارد كه مردم با ع اى فراتر و مقامى واالتر و مكانىت باالتر و آستاىن منيع ترديد امامت اندازه ىب !خود به آن رسند، يا با رأى و نظر خود آن را درك كنند يا به انتخاب خود امامى تعيني كنند

امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم پس از آن كه مقام نبوت و خلت را پا برجا كرد به آن رسيد، اين امامت سومني به درسىت كه من تو را «: آن بلند گردانيد و فرمود درجه و فضيلىت بود كه خدا او را به آن مشرف كرد و نامش را به وسيله

»1« »و از ذريه و نژاد من هم«: خليل از شادماىن گفت» براى مردم امام قرار دادم

______________________________ .124بقره -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

217: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ه شريفه امامت هر ظاملى را تا روز قيامت باطل اعالم اين آي» رسد عهد من به ستمكاران منى«: خداى تبارك و تعاىل فرمود .داند كند و آن را ويژه برگزيدگان پاك مى مى

اد و فرمود سپس خداى تعاىل ابراهيم را گرامى مى اسحاق و يعقوب را غنيمىت «داشت و امامت را در ذريه برگزيده او منودند به امامان و رهرباىن مقرر كردمي كه به فرمان ما هدايت مى بزرگ به او خبشيدمي و مهه را شايسته قرار دادمي و آنان را

»1« .آنان اجنام كارهاى خري و اقامه مناز و پرداخت زكات را وحى منودمي و مهه براى ما بنده واقعى بودند

به «: ه ارث داد و فرمودبردند تا آن را به پيامرب اسالم ب اين امامت پيوسته در ذريه او بود و از يكديگر قرن به قرن ارث مى »2« »اند و خدا سرپرست مؤمنان است راسىت سزاوارترين مردم به ابراهيم پريوان اويند و پريوان او اين پيامرب و اهل اميان

چنان كه خداى تعاىل واجب كرده بود ) ع(مقام امامت به پيامرب اختصاص داشت و به فرمان خدا آن را به على و «اش در قرآن علم و اميان داده است اى كه خدا به آنان طبق گفته برگزيده او منتقل شد، ذريهواگذاشت، سپس به ذريه

ترديد مشا بر اساس قضا و قدر ثبت شده در كتاب خدا لوح حمفوظ ىب: گويند كساىن كه به آنان علم و اميان داده شد مى »3« »به مشا به حق معرفت نداشتيد تا روز قيامت از پذيرش حق درنگ كرديد و اينك اين روز قيامت وىل

شود، اين نادانان و جاهالن چگونه از نزد امامت تا قيامت در فرزندان على است زيرا پس از حممد پيامربى معبوث منى تراشند با آن كه امامت خود امام مى

______________________________ .72 -71انبيا -)1(

.68آل عمران -)2(

.56روم -)3(

218: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.مقام انبيا وارث اوصياء است، امامت نيابىت اهلى و خالفىت از پيامرب و مقام امريمؤمنان و مرياث حسن و حسني است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

به راسىت امامت زمام دين، و نظام مسلمني، و عزت مؤمنني است، امامت بنياد پاك اسالم و شاخه با بركت آن است، به شود، شود، و غنيمت و صدقات بسيار و فراوان مى روزه و زكات و حج و جهاد كامل و متام مى وسيله امامت مناز و

كند و حدود گردند، امام حالل و حرام خدا را بيان مى آيد، مرزها و نواهى مملكت مصون مى حدود و احكام به اجرا مىگريد كند و بر افق قرار مى مانند خورشيد طلوع مىمنايد، امام در عامل هسىت دارد، و از دين خدا دفاع مى خدا را برپا مى

كه دست و ديده مردم به مقام و عظمتش نرسد، امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور برافروخته، ستاره راهنما در تاريكى كت، اى است از هال هاى تنها و گرداب درياهاست، امام آب گوارائى است براى تشنگى و جنات دهنده ها و بيابان شب

.ها كه هر كه از او جدا شود هالك است چون آتشى است بر تيه براى سرمازدگان و دليلى است در تاريكى

امام ابرى است بارنده، باراىن است سيل آسا، خورشيدى است تابان، آمساىن است سايه خبش، زميىن است گسرتده، است مهربان، برادرى است دلسوز و هنگام ترس اى است جوشنده، و غدير و باغ است، يارى است امني، پدرى چشمهها، و آمدها پناه بندگان خداست، امام در ميان خلق امني خدا و حجت بر بندگان و خليفه اوست در سرزمني و پيش

.دعوت كننده به سوى خدا و دفاع كننده از حقوق اوست

و بردبارى موسوم ماست، امام نظام دين و امام از گناهان پاك و از عيوب بر كنار است، به دانش خمصوص و به حلم امام يگانه روزگار خود است، كسى با او مساوى نيست، و. عزت مسلمني و خشم بر منافقني و هالك كفار است

219: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و از طرف باشد، جايگزين ندارد، شبيه و مانندى براى او نيست بدون حتصيل خمصوص به فضل دانشمندى با او برابر منى خدا حمسن به دانش اختصاص يافته كيست كه آنگونه كه بايد به شناخت امام برسد، يا اختيار انتخاب او را داشته باشد؟

ديد، بزرگان در اين عرصه ها ىب ها حريان، و ديده اند، و خاطرها سرگردان، و عقل اش گمراه هيهات هيهات، خردها دربارهبردباران كوتاه نظر، و هومشندان گيج و نادان، و شعرا الل و گنگ و ادبا درمانده، و اند، و حكيمان مبهوت، و كوچك

توان اند، چگونه مى زبان، شرح يك مقامش را نتوانند، و وصف يكى از فضائلش را ندانند، مهه به عجز معرتف ناطقان ىبهائى كه برآوردنش ويژه اوست كنهش را وصف كرد، و اسرارش را فهميد، چگونه كسى به جاى او ايستد و حاجت

برآورد؟

نه چطور؟ از كجا؟ او در مقام خود اخرتى است كه برافروزد، و از دسرتس دست اندازان و وصف واصفان فراتر است، انتخاب بشر كجا به اين پايه رسد، عقل كجا و مقام امام كجا، در ميان جوامع كجا چنني شخصيىت يافت شود؟ اين

شود؟ خودشان تكذيب كننده د كه در غري خاندان رسول خدا و اهل بيت پيامرب امامى يافت مىكنن جاهالن گمان مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ند كه آنان را به نشيب پرتاب كند، مى خود هستند، آرزوى بيجا برند، به گردنه بلند لغزاننده خواهند به عقل اى گام رهنارساى خود امامى تعيني كنند، و به رأى گمراه كنند خويش پيشوائى ب نربند، خدا سازند، جز دور شدن از مقصد حق

.آنان را نابود كند تا كى دروغ گويند، اينان به پرتگاه درآمدند

دروغ بافتند، و سخت به گمراهى افتادند، و به سرگرداىن گرفتار شدند، دانسته و فهميده امام خود را رها كردند، و پرچم شيطان كارشان را در«باطل برافراشتند،

220: ، ص4 سري حكيم، جتف

از انتخاب خداى جل جالله و »1« »برابرشان آرايش داد و آنان را از راه بگردانيد با آن كه حق در برابر چشمشان بودو پروردگارت آنچه را «: گويد رسول خدا روى برتافتند، و به انتخاب باطل خويش گرائيدند با اين كه قرآن به آنان مى

اش اختيارى نيست، منزه است گزيند، در برابر اراده او و قلمرو تكوين و تشريع آفريند و آنچه را خبواهد برمى خبواهد مى »2« ».گريند است از آنچه شريك براى او مى خدا و برتر

»3« .براى هيچ مرد و زن با اميان اختيارى در برابر حكم خدا و رسولش در امرى از امور نيست

خوانيد، كه كنيد؟ آيا مشا را كتاىب آمساىن از نزد خداست كه در آن به سود خود مى چيست براى مشا چگونه قضاوت مى«انتخاب كنيد براى مشا خواهد بود، يا مشا را بر ما تا روز قيامت پيمان و سوگند استوارى است كه هر چه را مشا خبواهيد و

هر چه را به سوى خود حكم كنيد ويژه مشاست از آنان بپرس كدامشان ضامن اين ادعاست يا شريكاىن در ربوبيت خدا »4« »را به ميدان آورنددارند كه از آنان نزد خدا شفاعت كنند پس اگر راستگويند شريكانشان

اده و منى كنند يا قفل آيا در قرآن تدبر منى: و خداى عزوجل فرموده »5« !فهمند؟ ها بر دل دارند يا خدا دلشان را مهر

______________________________ .28عنكبوت -)1(

.68قصص -)2(

.36احزاب -)3(

.41 -36قلم -)4(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.24حممد -)5(

221: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شنوند، قطعا بدترين جنبدگان نزد خدا كران از شنيدن حق و الالن از يا، گفتند شنيدمي در حاىل كه از روى حقيقت منىديد يقينا ايشان را كنند، اگر خدا نسبت به پذيرفنت حق خريى در آنان مى گفنت حق هستند كه كالم خدا را انديشه منى

»1« .گردانند كنان روى از حق مى عنادى كه دارند آنان را شنوا كند باز اعراض كرد و اگر با شنواى معارف مى

ترديد فضل و مقام به دست خداست، آن را به هر كس خبواهد ىب« »2« »شنيدمي و عمدا خمالفت كردمي: گويند مى«يا »3« ».كند و خدا صاحب فضل عظيم است عطا مى

دانا باشد و جهلى در او ديده : اختيار كنند با آن كه امام بايد شخصيىت باشد كهتوانند از نزد خود امام مردم چگونه مى .نشود، سرپرسىت باشد كه از مسئوليت شانه خاىل نكند، معدن قدس و طهارت و نور و زهد علم و عبادت باشد

ل باشد، در نسب او از طرف پيامرب خمصوص به دعوت باشد و از جانب او تعيني شود، از نژاد فاطمه زهرا مطهره بتو هاشم و عرتت رسول اكرم و مورد رضاى تريگى و گفتگو نباشد و از باالترين خاندان در قبيله قريش و كنگره رفيع بىن

خداى عزوجل باشد، شرف اشراف و زاده عبد مناف باشد، شكافنده حقايق علم و داراى مقام كامل بردبارى و حلم ناصح بندگان . اى به سياست باشد، واجب االطاعة باشد و به فرمان خدا قيام كندباشد، مملو از معنويات امامت و دان

.خدا و حافظ دينش باشد

______________________________ .23 -21انفال -)1(

.46نساء -)2(

.29حديد -)3(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

222: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خمزون علم و حكمت خود به آنان حقايقى عطا فرمايد كه به به راسىت پيامربان و امامان را خدا توفيق عنايت كند، و از آيا كسى كه : هاى آنان است چنان كه خداى عزوجل فرمايد ديگران ندهد، و دانش آنان برتر از دانش مهه اهل زمان

»1« !كنيد؟ رهربى صحيح كند شايسته پريوى است، يا كسى كه نيازمند هدايت است چه شده؟ مشا چگونه قضاوت مىفرمايد به راسىت درباره طالوت مى »2« .هر كه حكمت داده شد خري بسيار داده شده و جز خردمندان متذكر نشوند به

كند، خدا بسيار اش را عنايت مى خدا او را بر مشا برگزيد و افزوىن در علم و جسم داد، خدا به هر كه خبواهد زمامدارى :فرمايد و درباره پيامربش مى »3« عطا كننده و داناست،

و درباره »4« دانسىت به تو تعليم داد و فضل خدا بر تو بزرگ است، كتاب و حكمت را بر تو فرستاد و آنچه منىبرند؟ مسلما به آيا به مردم در آنچه خدا از فضل خود به آنان داده حسد مى: خاندانش كه از آل ابراهيم هستند فرمود

حكمت عطا كردمي و به آنان عظمت خبشيدمي، برخى به آل ابراهيم و پيامرب كه واالترين فرد از آن آل ابراهيم كتاب و .خاندان است اميان آوردند و گروهى اعراض كردند و دوزخ كه آتشى سوزان است براى آنان بس است

هاى د، و در دلش چشمهاى را براى اصالح كار بندگان خود انتخاب كند به او شرح صدر ده مسلما چون خدا بندهحكمت و فرزانگى جبوشاند، و دانش خود را از راه اهلام به او بياموزد به طورى كه در پاسخ هيچ سئوال و پرسشى در

مناند و نسبت به حق سرگردان نشود، زيرا از جانب خدا داراى مقام عصمت

______________________________ .35يونس -)1(

.269بقره -)2(

.247بقره -)3(

.54نساء -)4(

223: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

است و مشمول يارى او و از خطا و لغزش و برخورد ناصواب در امان است، خدا او را به اين صفات اختصاص داده تا حجت بالغه بر هر يك از خلقش باشد كه او را درك منايد، اين فضل اهلى است كه به هر كه خواهد عطا كند و خدا

حب فضل بزرگ است، آيا بشر قدرت دارد كه چنني امامى انتخاب كند، يا انتخاب شده مردم داراى چنني صفاتى صا !!اند؟ است كه او را بر مهه پيش انداخته

دانند، هدايت و شفا در سر انداختند، گويا مطلب را منى به خدا سوگند كه از حدود اهلى جتاوز كردند، و قرآن را پشته به آن پشت كردند و پريو هواى نفس خود شدند و خدا آنان را نكوهش كرد و دمشن داشت، و كتاب خداست ك

رهربى از جانب خدا، به راسىت خدا مردم تر از آن كه پريو هواى خود شد، ىب كيست گمراه: بدخبت ساخت و فرمود بزرگ است، اينگونه خدا بر دل هر اين كارشان نزد خدا و اهل اميان دمشىن: و فرمود »1« كند، ستمكار را هدايت منى

»2« .د گردنكش زورگوئى مهر تريه خبىت مى

»3« .و درود خدا بر حممد و آتش و سالم كامل فراواىن بر آنان باد

هاى ترين كتاب حديث از قول حضرت رضا ويژگى خوانندگان عزير مشا را به خدا سوگند چند بار اين روايت را كه در مهمان شده مطالعه كنيد و دقت منائيد و سپس با كمك گرفنت از عقل خود قضاوت كنيد كه آيا سخن شيعيان امام به حق بي

اهل بيت در مسئله امامت صحيح است يا ديگران؟

به اميد اين كه ديگران در اين مسئله حياتى انصاف به خرج دهند و زمحت مطالعه اين روايت و كتاب املراجعات سيد عالمه اميىن و شرف الدين و الغدير

______________________________ .50قصص -)1(

.35غافر -)2(

.انتشارات اسوه 116، ص 1منت كامل روايت اصول كاىف ج -)3(

224: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى در سقيفه دكرت عبقات مري حامد حسني هندى، و قادتناى آيت اهللا العظمى سيد حممد هادى ميالىن و گم شدهنژاد يزدى، و سقيفه عالمه مظفر و مث اهتديت تيجاىن را حتمل كرده و از تعصب بيجا و تكرب در برابر حق بپرهيزند و پاك

.به اين مهه فتنه و فسادى كه ملت اسالم دچار به آن هستند خامته دهند

نفى امامت و رهربى از ستمكاران - 4

در آيه شريفه كه از باب مشتق است و شامل شرك و غري شرك الظالمني دانشمندان علم اصول با توجه به كلمه«اند كه اگر مشتق حقيقت در آلوده به ظلم در گذشته شود، براى نفى رهربى و امامت از ظاملني اينگونه استدالل كرده مى

ال آلوده به ظلم نباشد و آينده و حال و آينده باشد، پس ستمكار اليق اين مقام نيست گرچه در گذشته آلوده بوده و فعهم آلوده نشود، و اگر گذشته آلوده نبوده فعال آلوده است شايسته اين مقام نيست، و اگر گذشته و حالش پاك از ظلم

اند اگر مشتق حقيقت باشد و آينده دچار ظلم شود باز هم اليق اين مقام نيست، غري شيعه به اين دانشمندان پاسخ دادهگويند هاى غري شيعه مى لبس به ظلم در گذشته باشد چنان كه برخى از دانشمندان علم اصول در فرقهدر خصوص مت

استدالل به اين آيه درباره كسى كه پس از ظامل بودنش و آلوده بودنش به شرك كه به قول قرآن در سوره لقمان ظلم عظيم توانند هر كسى را كه مؤمن حيح نيست، بنابراين مردم مىاست يا آلوده بودنش به گناه ديگر اميان آورده و توبه كرده ص

شده و توبه كرده به اين مقام انتخاب كنند و زمام امور مسلمانان و دين را به دست او بسپارند و روى اين حساب ره ! انتخاب مردم در سقيفه صحيح است و الزم نيست انتخاب شده از نظر علم مافوق مهه باشد، و از مقام عصمت

!داشته باشد

225: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.ال ينال عهدي الظالمني ظاهر آيه شريفه داللت دارد كه وجود ظلم مانع از دريافت اين مقام است«: گويد وىل شيعه مى

مسئله و صرف تلبس به ظلم در نفى رهربى و امامت از ظامل كاىف است، و تلبس به ظلم زماىن دون زماىن مدخليت در .ندارد، آنچه مدخليت دارد صرف ظلم است در هر زماىن كه باشد

:اند مردم نسبت به تلبس به ظلم و عدم آن بر چهار گروه

.متصف به طاعت و عبادت و اميان و اخالص از ابتداى عمر تا حلظه خروج از دنيا - 1

.متصف به ظلم از ابتداى عمر تا پايان عمر - 2

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.ت در ابتداى عمر و آلوده به ظلم در آخر عمرمتصف به اميان و طاع - 3

.متصف به ظلم در ابتداى كار و آراسته به طاعت و عبادت در بقيه عمر - 4

يقينا كسى به اين منصب غيب مكنون و سر مصون، و مقام عظمى جز فرد اول كه مهه حلظات عمرش به اميان و طاعت كند، يعىن سه دسته ديگر را قطعا نسبت به اين مقام طرد و نفى مى گذشته اليق نيست و اطالق آيه شريفه بقيه افراد

.گردد چنان كه اطالق آيه شريفه اقسام ظلم را چه شرك و چه غري شرك شامل مى

هاى ادىب و اصوىل مطرح است نيست، و به آن مهه بنابراين در اين زمينه نيازى به دخالت دادن حبث مشتق كه در كتاب .باشد رد و ايراد احتياجى منى هاى طوالىن و حبث

آيه شريفه به مسئله مشتق ارتباطى ندارد، سياق آيه شريفه و اطالقش داللت قطعى دارد كه صرف وجود ظلم با جعل اين منصب از طرف خداى عادل منافات دارد، و بر خداوند عامل و حكيم و عادل شايسته نيست كه زمام دين و دنيا و

226: ، ص4 تفسري حكيم، ج

سياست و حكومت را به دست كسى يا كساىن بدهد كه مصداق ظامل است چه اين كه ظلمش در گذشته باشد يا حال .يا آينده

امام امني خدا بر خلق اوست، و منشأ رابطه ميان خدا و ميان بندگانش، بنابراين ظلم موجب سقوط اين مقام از ظامل و .چه اين كه ظلمش در گذشته باشد يا حال يا آينده عهدي الظالمني ال ينال مانع رسيدن اين مرتبه به اوست

.شود در هر صورت از منت و سياق آيه شريفه مسائلى استفاده مى

داللت بر شرف امامت دارد و اين كه مقام فضلى از سوى خدا و لطف حضرت جاعلك ى جعل به پروردگار اضافه - 1گرى، و اسلحه و زور به دست آيد، امرى است ست و پا زدن و تشكيل شورا، و فتنهاوست، و مقامى نيست كه با د

.آمساىن نه زميىن

آيد كه امامت مقامى پس از نبوت است، ابراهيم امامت را پس از اين كه داراى اوالد از سياق آيه مباركه به دست مى - 2ره اش درخواست كرد، زيرا پيش از اوالد دار شدن از شد براى ذريه مند بود، و جاعل كه اسم فاعل است به مقام نبوت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

معناى قرار دادن امامت در آينده است نه در گذشته، گذشته مقام نبوت براى ابراهيم ثابت بود، و امامت بنا شد پس از .امتام ابتالئات به او عنايت شود

تا قيامت است و اين كه امامت هبه و لطف حق و ها اشاره به امتنان خدا بر مجيع انسان للناس گفتار حضرت حق - 3 .ترين مصاحل آنان نسبت به دنيا و آخرت است از بزرگ

اش كساىن هستند كه اهليت اين شود، زيرا او آگاه بود كه ذريه از آيه شريفه ادب دعا از درخواست ابراهيم استفاده مى - 4كرد قطعا با مقام نبوت و علم و ت ننمود، اگر درخواست مىبنابراين براى مهه ذريه درخواست امام. مقام را ندارند

.اش تناسب نداشت آگاهى

227: ، ص4 تفسري حكيم، ج

آيه آگاهى ميدهد كه مانع از دريافت مقام امامت منحصر در ظلم است بدون اين كه زماىن در آن حلاظ باشد، - 5اش تا قيامت گوشزد نفرت از ظلم و مبغوض بودن آن را به ذريه ،ال ينال عهدي الظالمني ابراهيم با دريافت پاسخ حق

.كند تا از آن اجتناب منايند مى

شود كه امامت داراى شرف خاص، و فضيلت بسيار عظيم، و استفاده مى ال ينال عهدي الظالمني ى از مجله - 6ز قيام به مصلحت ناس، و تعهد نسبت به آنان، و صاحب بلندى مرتبت است، زيرا امامت با آثارى كه در آن است ا

.و اين مقام شايسته كسى جز معصوم نيست »1« »مدارى به نفع امت، عهدى از جانب خداست سياست

.در روايىت بسيار بسيار مهم نقل شده است) ع(از وجود مبارك حضرت صادق

»ال يكن السفيه امام التقى«

.شود صاحب تقوا منىسفيه رهرب و پيشواى پرهيزكار و

اين كه امام صادق سفيه را در مقابل تقى قرار داده، . نقصان عقل در دين ياد در دنياست يا در هر دوى آن است: سفهشود كه هر كس تارك تقوا باشد از اين رو در رو قرار دادن يا به عبارت ديگر از اينكه سفيه ضد تقى است استفاده مى

اندك دين، و متصف به تقوا نباشد قطعا سفيه است، و لفظ سفه در بسيارى از اخبار اطالق بر گرچه در امرى از امور ورزى به آن به فرموده اى از دنيا دنيائى كه عشق اى از عشق و در هر مرتبه هر كسى شده كه عاشق دنيا باشد در هر مرتبه

.پيامرب رأس مهه گناهان است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .با توضيح بيشرت 15 -14مواهب الرمحان -)1(

228: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اش عاشق دنياست، و حقيقت بر او پوشيده است، و از اين طريق عقلى عقلى است، كه خباطر كم بنابراين سفيه انسان كمكه بتواند كسى را به تواند واسطه ارائه طريق حق به ديگرى شود، چه رسد به اين آلوده به ظلم است، و چنني كسى منى

.حق برساند

:اند اند شروطى كه از قرآن و روايات گرفته گانه ذكر كرده علماى علم كالم براى امامت شروط هفت

عصمت اهليه، جعل مقام از جانب حق، حمجوب نبودن اعمال عباد از او، داشنت دانش و آگاهى به آنچه كه مردم به آن »1« .وجودى برتر از او تا قيامت، مؤيد بودن به تأييدات اهليه، خاىل نبودن زمني از اونيازمندند، حمال بودن پيدا شدن

بايد گفت اين مسئله با عظمت كه جعل آن از طرف خداوند براى ابراهيم مقرر شد و بر اساس وعده حق به ذريه معصوم خودش وجود مبارك امريمؤمنان به حماق داده او انتقال يافت، پس از پيامرب بزرگوار اسالم به دست اهل دنيا در افق خاص

شد، تا آثارش در جامعه اسالمى طلوع نكند، و اين مقام اهلى و ملكوتى به شاهى و سلطنت و حكمراىن مادى انتقال اى كه خاىل از مجع امت بود، و نفراتى خاص و معدود در آن شركت داشتند با شعور و مشورتى يابد، و با تشكيل جلسه

عجله و شتاب كساىن را در اين جايگاه اهلى قرار دادند كه خود معرتف بودند ما را شايستگى اين مقام نيست و مهراه با .افضل از ما در امت وجود دارد

».اقيلوىن اقيلوىن و لست خبري منكم و على فيكم«

______________________________ .17مواهب الرمحن -)1(

229: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رت از مشا نيستم و شخصى چون على كه اليق اين مقام است و پيامرب او را در غدير معرىف مر ا واگذاريد، مرا واگذاريد كه .به خالفت و امامت منوده در ميان مشاست

ومت وىل او را وادار به پذيرش اين مقام كردند، و پس از او اين موقعيت را به ارث بردند و سپس به ارث دادند تا كار حكاند تا آخرين نفرشان در راه و امر دين و سياست به دست خاندان اموى افتاد، خانداىن كه روايات و تاريخ ثابت كرده

!!كن كردن آئني خدا بودند نابودى دين و ريشه

سيار بار كربال كه از اعظم مصائب است، و حادثه محله خونني يزيديان به مدينه و سپس به مكه و اتفاق ب حادثه مصيبتها به اهل بيت پيامرب به ويژه امريمؤمنان، و اجياد احنراف در گوئى در منابر و خطبه بسيار ناگوار حديث سازى و سب

دهنده اين است كه منصب امامت شايسته مهه و مهه نشان...... احكام و قوانني اهلى و حتريف معاىن آيات و معارف و ال ينال :اعالم كرد» و من ذرييت «اطعانه به ابراهيم در برابر درخواستش اهل ستم و گناه نيست چنان كه حضرت حق ق

.عهدي الظالمني

230: ، ص4 تفسري حكيم، ج

125تفسري آيه

ذوا من مقام إبراهيم مصلى و إبراهيم و إمساعيل أن طهرا بـييت للطائفني عهدنا إىلو إذ جعلنا البـيت مثابة للناس و أمنا و اخت .و العاكفني و الركع السجود

و ياد كنيد زماىن كه ما اين خانه كعبه را براى مهه مردم حمل بازگشت و گردمهائى و جاى امن و امان قرار دادمي و فرمان ام را براى طواف خانه: ايگاهى براى مناز انتخاب كنيد، و به ابراهيم و امساعيل سفارش كردمي كهدادمي از مقام ابراهيم ج

.كنندگان و اعتكاف كنندگان و راكعان و ساجدان از هر آلودگى ظاهرى و باطىن پاكيزه كنيد

شرح و توضيح

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

طهارت -3. مقام ابراهيم -2ر آن بيت و آثا -1: شود از آيه شريفه چهار مسئله بسيار مهم و اساسى استفاده مى .مقام عابدان حقيقى -4. ظاهرى و باطىن

.بيت و آثار آن

يابند، و به بيتوته و اسرتاحت يا به عبادت و بندگى شود، كه شبانه در آن استقرار مى بيت به حمل و مركزى گفته مى .شود هلى اطالق مىگاهى استعمال اين كلمه بر مهه مسجداحلرام و به حرم امن ا. پردازند مى

رسد در اين تطبيق اشكاىل نباشد زيرا از باب تسميه گويند مراد از بيت در آيه شريفه كعبه معظمه است، و به نظر مى مى .كل بر جزء است

كعبه كه بناى آن بر اساس آيات خدا به دست نوراىن ابراهيم و امساعيل با نيىت پاك و خالصانه بنا گذارى شده، داراى .شود اهلى و معنوى فراواىن است كه خبشى از آن در اين قسمت اشاره مىآثار

231: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.معنويت كعبه دورمنائى از عظمت و جالل و جربوت صاحب آفرينش و خالق هسىت است

ضرت حق از اى كه ح مسلمانان اگر مناسك مربوط به اين مركز اهلى را به حقيقت حتقق دهند، و شرايط آن را به گونه .ها مريسند ها و جالىل مافوق متام جاللت آنان خواسته، اجنام دهند به عظمىت مافوق متام عظمت

.در مناسك مربوط به بيت، مهه عوامل و ابزار الزم براى رشد و تكامل انسان قرار داده شده است

ايد، و در اين بازار معنوى كاالى اخالص زائر بيت الزم است با اجنام مناسك، در حاىل كه شرايط معنوى آن را رعايت منبه ميدان بياورد، خود را به عرصه قبوىل عمل برساند و مهه خألهاى فكرى و روحى و اخالقى و عملى و به ويژه امياىن ره خود را جربان كند، و اگر در اتصال معنوى به بيت به اين كيفيت نرسد و از آن جايگاه با عظمت به اين صورت

.روح از مناسك را جباى نياورده و كارى مهاهنگ با حقايق اهليه از او ظهور نكرده است جز ظاهرى خشك و ىب جنويد،

اى براى جهت دادن مهه موجوديت انسان به سوى اهللا ها و نور ارواح و ضياء افكار، و نشانه كعبه به حقيقت قبله دل .است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گردد و به مهه حسنات آراسته حول آن از متام رذايل پاك مىكعبه حمورى است كه انسان در صورت طواف واقعى در .شود مى

كعبه خانه عبادت و بندگى و حمل عشق و عاشقى و جايگاه پاكان و نيكان، و مركز خشوع و خضوع صاحلان و .صديقان است

ره كعبه قلب معنويت و جايگاه عبوديت، و حمل اخالص و مركز فروتىن و خاكسارى است و دىل كه از اي ن اوصاف .ندارد در آن جاى ندارد

232: ، ص4 تفسري حكيم، ج

توان راهى به آن حرمي ترديد بدون وجودى تزكيه شده، و قلىب آراسته به حقايق، و نفسى رنگ گرفته از اوصاف اهلى منى ىبم است و بس و مقدس و حرم با عظمت پيدا كرد، كه راه واقعى انسان به سوى حضرت معبود فقط از طريق قلب سلي

يقينا قلب سليم عبارت از قلب خاشع و خاضع و مؤمن و متقى و رقيق و رحيم و رؤوف و كرمي و آراسته به يقني و منبع .مهر و كرامت است

هاى نفس رها نشوى، و از چاه تاريك رذايل اى است كه تا از صفات شيطاىن پاك نگردى، و از شرارت خانه حق خانهنياز نسازى به آن حرمي مقدس و يت ملكوتى خود را باز نياىب، و خويشنت را از بيگانگان و دمشنان ىببريون نيائى و خود

يقينا چون دل از غري فارغ ساخىت، و نفس از رذايل پرداخىت، و لباس شيطان صفىت از وجودت در . حرم امن راه پيدا نكىن .لياقت ورود به حرم را براى خود مقرر ساخىت انداخىت و هويت خود را به متام معنا به حضرت دوست باخىت

:گويد عارف معروف مهداىن، در كتاب عرفاىن متهيدات مى

بدان كه راه خدا نه از جهت راست است، و نه از جهت چپ و نه باال و نه زير و نه دور و نه نزديك كه راه ! اى عزيز :خدا در دل است و يك قدم است

»:دع نفسك و تعال«

ها برى و پاك كن و باالترى رذيلت كه خودپرسىت است و آن اساس متام خوديت و منيت و از مهه آلودگىخود را از .هاست از خود بريز و آنگاه به جوار قرب حركت كن بدخبىت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:اى كه او را پرسيدند وآله نشنيده عليه اهللا مگر از حضرت مصطفى صلى

م« »1« »اين اهللا؟ فقال عند املنكسرة قلو

.هاى شكسته مؤمنان نزد قلب: جاست؟ فرمودخدا ك

______________________________ .125باب 157ص 70حبار ج -)1(

233: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى عزيز زيارت كعبه و حج صورت كار مهه كس باشد، وىل حج حقيقت نه كار هر كسى باشد، در راه حج زر و سيم من استطاع ايد فشاندن اين چه كسى را مسلم باشد؟ آن را كه از بند جان برخيزدبايد فشاندن، در راه حق جان و دل ب

.اين باشد »1« إليه سبيال

د گذارد كه به كعبه ربوبيت رسيم، و بشريت منى دريغا كه بشريت انسان منى .گذارد كه ربوبيت رخت بر صحراى صورت

نزد كعبه گل رود خود را بيند و هر كه به كعبه دل رود خدا ) به صفات حسنهبه حقايق و بدون آراستگى (توجه هر كه ىب .را بيند انشاءاهللا كه خدا ما راجح حقيقى روزى كند

چون دل تصفيه كردى و آن را به نور معرفت آراسىت و بر يقني و عشقش استوار منودى، حرمىت مافوق حرمت كعبه براى رت كعبه برو كه خود را با معنويت آن بيت عظيم يعىن آن نورى كه در قيامت از آن به دست آوردى، با چنني دل به زيا

اى و بدان كه حرمت دل باطن آن خانه به شفاعتت آيد مهاهنگ منوده و به موقفى بسيار مهم و مقامى جليل دست يافته .يستدر صورتى كه به حقيقت و درسىت، بيت اهللا و عرش اهللا گردد با حرمت كعبه قابل قياس ن

از زمان بناى كعبه به دست ابراهيم و امساعيل، اين مركز مبدء و منبع پخش نور هدايت و مايه بركت و عامل راهنمائى ها و اجياد حتول مهه جانبه در كنار اين خانه نازل شده، و بندگان به سوى حقايق بوده و قرآن جميد جهت هدايت انسان

.اطن هسىت به روى آنان گشوده استراه بينش وسيع را به گسرتدگى ظاهر و ب

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .97آل عمران -)1(

234: ، ص4 تفسري حكيم، ج

گريد و با توجه اش، مناسك اجنام مى العاده كعبه آرى كعبه مهان مركزى كه در آن و از بركت و هدايت آن و معنويت فوقزندقه، نفاق، قوميت، عصبيت، تكرب، خنوت، اسارت، ذلت و ساير به مناسك آن و دقت در اسرارش، آدمى از شرك،

.رسد شود، و به مهه مراتب هدايت اگر از صميم قلب خبواهد مى ها دور مى پليدى

ى پاك از شوائب حمبوب خداست، كعبه آموزد كه بنده اش به انسان مى اش و با مناسك ابراهيمى كعبه با معنويت مهه جانبهدهد كه جامعه اسالمى بايد در مهه شئون زندگى داراى وحدت كلمه باشد و به اهل استطاعت درس مى دهد كه تعليم مى

ى حق بكوشيد و به نداى متام مظلومان و حمرومان و مستمندان و از استطاعت ماىل و بدىن خود در راه اعتالى كلمهنظري و گردمهائى عظيم به رفع ن اين اجتماع ىبمستضعفان و دردمندان جهان جواب مثبت دهيد و مهه ساله با تشكيل داد

ها اقدام منائيد و اسريان در بند مستكربان را از اسارت برهانيد و براى هاى ملل اسالمى و ديگر ملت نيازها و گرفتارى .حفظ استقالل مادى و معنوى امت اسالمى اجياد ضمانت منائيد

اش از افق وجود انسان طلوع كند عامل حمبت و حقايق معنوى كعبه در صورتى كه مناسكش با خلوص اجنام گريد، و .دوسىت، عاطفه و مهرورزى، اخوت و برادرى، و مايه ظهور عدل و مساوات و صفا و صميميت است

كعبه در پرتو عظمت و معنويىت كه دارد، راهنماى مسلمانان به سوى سعادت دنيا و آخرت است و به غري مسلمانان هم براى رفع مشكالت خانوادگى و اجتماعى و سياسى و : دهد كه ت و اتفاق را آموخته و به آنان تعليم مىراه اجياد وحد

.اقتصادى نياز مربم به يك جامعه سامل و پاك دارند

235: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ج) ع(امريمؤمنان :فرمايد ى كعبه و مناسك مربوط به آن مى البالغه درباره در پايان خطبه اول

ى زالل ى مردم قرار داده مكلف منوده، تا چون جانداران كه با حرص و ولع به چشمه اش كه آن را قبله ا را به حج خانهمش .شوند، در حال تسليم به آن جايگاه در آئيد، و كبوتروار به آن حرم امن پناهنده شويد وارد مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اش در آن جايگاه مقدس سر فرود آرند، شنوندگاىن از حكمت اهلى اقتضا دارد كه بندگانش آزادانه در برابر عظمت ربوىب .بندگانش را انتخاب كرد تا دعوت او را پاسخ گويند و مشيت حضرتش را تسليم گردند

ره مند از گوش شنوا، به آن حرمي مقدس مريوند و در آن جايگاه قدس كه پيامربان عظام اهلى وظيفه بندگى به اين بندگان گاه منايند، تا در آن جتارت معبود قرار گرفته و خود را شبيه فرشتگان طواف كننده به دور عرش مىجاى آوردند، روى به

.آورند گاه عفو و احسان حق روى مى اهلى سودها برده و به وعده

خداى سبحان كعبه و وظايفش را شعار جاوداىن براى اسالم، و جايگاه امن براى پناهندگانش قرار داده، در آن معبد يم اعماىل را واجب، و اداى حق آن حرم مقدس را بر بندگانش الزم و ورود به آن معبد و ديدارش را به كساىن كه عظ

.توانائى دارند حكم منوده است

ج »1« :خوانيم ى عظمت كعبه مى البالغه درباره در ترمجه و تفسري

ام گريد به قدرى در سازندگى فرد و اجتماع مؤثر ترين معبد اهلى اجن ى خدا و اعماىل كه بايسىت در آن مقدس حج خانه :است كه قابل توصيف با قضاياى معموىل نيست به طورى كه ميتوان گفت

______________________________ ج -)1( .224ص 2البالغه عالمه جعفرى ج ترمجه و تفسري

236: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و با اين حال دگرگوىن در وضع او اجياد نشود و به مسري تكامل وارد نگردد اگر انساىن به آن عمل سازنده توفيق يابدحتما يا به حكمت آنچه كه ديده و عمل كرده است آگاهى نداشته و يا نريوى غرائز حيواىن و خودخواهى او به قدرى

گذاشت و ا به فرار مىگرفت پ ى آن قرار مى ديد و در جاذبه مقاومت داشته است كه اگر خود حق و حقيقت را هم مى .آورد ى حق و حقيقت را به دست منى اى را از آن مشاهده نكرده و قرار گرفنت در جاذبه ترين نتيجه كم

.كنيم براى توضيح مقدارى از عظمت حج بيت اهللا اين عمل دگرگون كننده مطالىب را مطرح مى

كعبه اولني معبد اهلى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اند، هائى كه پيامربان و خداشناسان وجود داشته ها خمصوصا در آن مجعيت دورانمسلم است كه در مهه جوامع و مهه - 1 .جايگاه خمصوصى براى عبادت و تفكرات معنوى ساخته شده است

ايت كوچك و ىب» خدا«ايت بزرگ ايت و اجياد رابطه ميان ىب هائى براى نظاره به ىب اين معابد در حقيقت رصدگاه .باشند مى» انسان«

شوند و با امواج مقدس وجدان خويش با خدا به راز هاست كه آدميان بدون واسطه با خويشنت روبرو مى در اين رصدگاه .پردازند و نياز مى

سازد مصاحل ساختماىن از آنچه كه هستند تغيريى پيدا هائى كه بشر با دست خود مى ها و مسكن در هيچ يك از جايگاهشود و انوار اهلى را در رود و مبدل به روح و جان شفاف مى معابد كه با آجر باال مى كنند، مگر مصاحل ساختمان منى .سازد ها منعكس مى دل

237: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى سوزان زندگى حيواىن آدميان قرار گرفته است، ها و دشت سارهائى زالل، در ميان سنگالخ اين معابد مانند چشمه .يابند سارها طراوت و شاداىب روح را در مى چشمهها با شستشو در اين انسان

كه نيز به نام مكه ناميده شده است اولني معبد جهاىن است كه براى مهه ) و به عبارت ديگر كعبه مشرفه(بيت اهللا احلرام .مردم و به نفع آنان به دست ابراهيم خليل ساخته شده است

ده است، مسجد االقصى است كه بوسيله حضرت سليمان در سال دومني خانه جهاىن كه به عنوان معبد عمومى بنا ش .ها از تاريخ بناى كعبه ساخته شده است پيش از ميالد، پس از قرن 1005

:البته پيش از كعبه و مسجد االقصى معابد زيادى وجود داشته است، زيرا به گفته بعضى از انسان شناسان

اين دو معبد به جهت عمومى بودن و خاىل بودن از رنگ و شكل هاست، خصوصيت تاريخ معابد مساوى تاريخ انسان .حملى و خصوصيات نژادى و غريه است

:ى اين كه كعبه اولني معبد اهلى است وارد شده است كه درباره) ع(روايىت از امرياملؤمنني

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هائى براى پيش از كعبه خانه نه،: آيا اولني خانه خدا كعبه بوده است؟ آن حضرت فرمود: پرسيد) ع(مردى از امريمؤمنان عبادت بنا شده، وىل كعبه اولني خانه مبارك و وسيله هدايت و رمحت و بركت است، و اولني كسى كه آن را بنا كرده

است ابراهيم خليل بوده، سپس قبيله جرهم كه يكى از قبائل عرب است آن را جتديد بنا منود، و بار ديگر منهدم شد و .ى كردندعمالقه آن را نوساز

جايگاه جغرافيائى كعبه

آيندى ندارد، سنگالخى در ميان كعبه در جايگاهى بنا شده است كه هيچ گونه وسيله تفريح و مناظر طبيعى خوش - 2 هاى خشن اقيانوسى از ريگزارها و ديدگاه

238: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.دهد معموىل منىهاى زندگى هاى گسرتده و عميق و فوق ضرورت كه جماىل به انديشه

ها از حميطهاى زيبا و حكمت بالغه اهلى اقتضا منوده كه كعبه را در اين جايگاه خسته كننده قرار داده است كه انسانشت روى به آن بياورند و هدىف جز چشيدن طعم تكليف نداشته باشند .خوش آب و هواى چون

نفساىن و اجتماعى دخالىت در اجنام تكليف ندارد، بلكه در در حج خانه خدا در كنار كعبه هيچ يك از عوامل طبيعى و .آن تكاپوى تكليفى و عمل عبادى، انسان است و خدايش كه رويارويش قرار گرفته است

رسد كه چشمى نديده و گوشى نشنيده، در آن صورت مهني نكته را اگر انسان در اين سفر ملكوتى بفهمد، به جائى مى .فرياد دوست دوست خواهد زداست كه مهه وجود انسان

:گويد عماد فقيه مى

من از سر مهه عامل گذشتم اال دوست

نعيم ديىن و عقىب تو را و ما را دوست

كنند بر ما عرض مرا دهر دو جهان مى

كند متنا دوست دل از ميان مهه مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى احتاد ما با او رسد به مرتبه

كه هيچ فرق مناند ميان ما با دوست

كعبه دل كن كه هست خانه اوطواف

نه هر كجا كه كىن فرض باشد آجنا دوست

وحدت و يگانگى در كنار كعبه

انگيزترين حكمىت كه در حج بيت اهللا وجود دارد احساس وحدت و يگانگى است كه در حد اعالى مفهوم شگفت - 3 .آيد انسانيت به وجود مى

239: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ترين مقام جامعه خويش را داشته باشد، و كسى ك و بزرگ، زن و مرد، سياه و سپيد كسى كه عاىلعامل و غري عامل، كوچخروشند جوشند و مى ترين قيافه حيات، مى ترين فرد جامعه خود باشد مهه و مهه با دو قطعه لباس سپيد با جدى كه گمنام

.نشينند روند و مى و مى

يگر جدا كرده هر يك را مانند گرگى در برابر ديگرى قرار داده، آنان را به جنگ ها را از يكد تضادها و تنوعاتى كه انسانگردد كه تنها در شعر و سخنان مبلغان و پيكار در كارزارهاى رنگارنگ وادار كرده است، تبديل به مهاهنگى و وحدتى مى

و مربيان جوامع آن را به طور جدى در اين احساس است كه اگر ادامه يابد، . شود به عنوان آرمان اعالى انساىن ديده مى .آيد مداوا خواهد منود تعليم و تربيت اجرا كنند، دردهاى بشرى را كه هر روز با كيفيت ديگرى به سراغ افراد و جوامع مى

كعبه مظهر خدا خواهى

ود و خالصه در اين در اجنام مناسك در كنار كعبه در صورتى كه مهه شرايط معنوى و حاالت ملكوتى به كار گرفته ش - 4آيد و اى از پاى در مى العاده سازنده است، خودخواهى، آن عامل درنده آدمى با ضربه قاطع و كوبنده عمل كه فوق

.كند فضاى درون را براى خداخواهى خاىل مى

.ندك به راسىت انسان آگاه در اعمال گوناگون حج، بارها جترد روح و فوق طبيعى بودن آن را خبوىب احساس مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى مادى و طبيعى خويش، به قدرت پرواز خود روح در اين عمل با باز كردن زجنريهاى سنگني حميط و اجتماع و خواستهشود و حيات خود را در افق بسيار واالئى كه هدف اساسى خود را در سطوح خمتلفش جاى داده ها آگاه مى كرانه در ىب

.كند است مشاهد مى

240: ، ص4 تفسري حكيم، ج

رسند، كه هيچ چيز در اين عامل استقالل ندارد، و قابل تكيه طواف كنندگان، در آن حرمي مقدس به درك اين مسأله مىشود، و به گردند كه خأل روح جز با عشق و حمبت و اطاعت از جناب او پر منى زدن نيست، و به اين حقيقت واقف مى

اى بيش نيست و تنها سكوى پرواز و مايه اسواى وى جز سايهشوند كه هر چه هست اوست، و م اين واقعيت آگاه مى .ى اتصال به جناب اوست ارزش براى انسان، نقطه

آنان كه خيمه بر سر كوى فنا زنند

از جام نيسىت مى هسىت فزا زنند

ىن بيم از فنا و نه خرسند از بقا

يك باره بر بقا و فنا پشت پا زنند

اند و عاقبت مرغان آشيانه قدس

ين آشيانه خيمه بر آشنا زنندز

كعبه و متايل بني مردم

هاى خويشنت توانند از دردها و ناگوارى هاى گوناگون از مهه نقاط دنيا به خوىب مى در آن اجتماع اهلى افراد جامعه - 5 .اطالع پيدا كنند

ى يك ديگر با خرب شوند، دربارهاز حوادث و رويدادهاى ساليانه خود يكديگر را آگاه سازند، از امتيازات و احتياجات هاى گوناگون تكامل و جلوگريى از سقوط را در ميان بگذارند، و ارتباطات خود را تا حد ى خويش بينديشند و راه آينده

.ارتباطات اعضاى يك خانواده باال بربند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مقام ابراهيم

ى پر شكوهى است، شود، چه حلظه موفق مىاى كه انسان عارف، و آگاه و بينا به ديدن كعبه، و زيارت بيت اهللا حلظه كيست كه بتواند به وصف آن حلظه

241: ، ص4 تفسري حكيم، ج

توان تر از آن را منى اى پر قيمت ديدارى كه در مهه هسىت حلظه! برخيزد، حلظه ديدار خانه خدا، آرى ديدار خانه خدابصريت الزم كعبه را متاشا كرد، و از رصدخانه قلب به رصد يافت، در اين حلظه بايد از طريق قرآن و معارف اهلى و با

.كردن بيت اهللا برخاست

شود، انسان واالئى كه با چون با آيات قرآن و معارف و بصريت باطىن نظر شود در آن آئينه پاك، ابراهيم ديده مىن كامل قرار داد، آرى بايد اينگونه نظر كرد فرزندش باىن اين بنا به فرمان خدا بود، و زير بناى آن را با خلوص و تقوا و اميا

تا در درون اين بناى معنوى و حمل توحيدى ابراهيم را يافت و پس از يافنت او رموز بندگى و اصول معنوى او را ادراك كرد خوشبخىت و به مقام امامت او توجه منود، تا با اقتداى به آن امام هدايت به خري دنيا و آخرت، و سعادت امروز و فردا و

!دائمى و فوز سرمدى رسيد، و اگر زيارت كعبه اينگونه صورت نگريد زيارت نيست بلكه گردش و سياحت است

بايد با اجنام مناسك مربوط به اين بيت از طريق اقتدا به آن امام بزرگ و پيشواى ناس به امنيت الزم رسيد، كه اگر نتيجه .و مشقىت بنام سياحت بر دوش جان بار شده است زيارت امنيت نباشد پس زيارتى صورت نگرفته،

و إذ جعلنا البـيت مثابة للناس و أمنا

گاه، مهانند جعل امامت است كه در آيه شريفه پيش از آيه مورد شرح و توضيح در حق به معناى بازگشت جعل مثابهها به سوى آن متوجه شود و پس از توجه دل، عقيده ن است كه دلدهد براى اي ابراهيم بيان شده، امامىت كه خدا قرار مى

ايت جهان پر از عدل و داد و اميان و عمل اخالق انسان در سايه رهربى و امامت امام بر حق مستقيم شود، تا در .گردد، و بساط بيدادگرى و ظلم و جنايت و ستم و خيانت برچيده شود

242: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.باشد ن بيت به صورت مثابه نيز بر طبق كشش نفساىن انسان به حمل امن و عدل مىقرار داد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

جوئى اى كه فطرت حق نفسى كه طبيعتا جوياى واقعيت است، اين جويائى مانند امام جوئى است و توجه به چنني خانه .باشد هاى دروىن آدمى و به سود وى مى ها و خواسته سازد، از كشش و عدل را بيدار مى

گرايند، مردمى هم حتت رهربى فطرت و مهان طور كه مردمى به سوى شهوات و برترى جوئى و حميط مناسب به آن مى .هاى انسان را باال بربند و قوى گردانند و خود را به حميط خري وحق رسانند كوشند تا ارزش تربيت پيامربان مى

هاى فطرت، بلكه يگانه خواسته و جاذبه انساىن است و خواستهپس اينگونه انگيزه تعاىل جوئى و برترى خواهى از .آيد هاى نفسى و حيواىن بر مى هاى ديگر از ريشه خواسته و انگيزه

ها و مبادى عاىل انساىن چون گويا اشاره به مهان جهت انسانيت است، اينگونه انگيزه مثابة للناس در آيه شريفه للناس كوشد تا خود را از اين بند برهاند و به كماالت شايسته خود برساند، هاى غرائز مادى است، مى و جاذبهمبتال به بندها

شود و ميل قطعى پيدا ى او مى از اين رو انسان، مهني كه امام را با ابتالئات معنوى و امتام كلماتش شناخت، شيفته .كند كه در واليت او در آيد مى

.الظالمني يم ربه بكلمات فأمتهن قال إين جاعلك للناس إماما قال و من ذرييت قال ال ينال عهدي إبراه و إذ ابـتلى

ترين ستم بر نفس كند كه ستمگر از اين حرمي پاك و مقدس خارج است، و بزرگ هر انسان با بصريتى مالحظه مىامام و پيشواست، و آن كس كه خود را در حرمي بصريت و آگاهى قرار ندهد ستمگر و متجاوز جلوگريى از شناخت

.است

243: ، ص4 تفسري حكيم، ج

در هر صورت چون خود امام و ابتالئاتش و امتام كلماتش به صورت ظاهر وجود ندارد، صورتى از امامت و واليت امام، منايد، چنان تصويرى كه نه زيان ناى امامت ابراهيم را تصوير و جتسيم مىمهني خانه است كه بنا و مناسك و آداب آن مع

مناياند، و نه تنها مانند كتاب فقط شرح حال است، فكرى و اعتقادى و راهزىن جمسمه را دارد، نه تنها مشايل ظاهرى را مىى در ضلع ظاهرى، در خيال ترسيم ترين صورت معنو ى ابراهيم را در عاىل اين خانه با مهه آدابش تصويرى است كه چهره

نگرد، و هاى بلند او آشنا مى كند، و انسان خود را در هنگام اجراى مناسك با ابراهيم هم قدم و هم صدا و با انديشه مىمهان كلماتى كه از ضمري ابراهيم برانگيخته شد و صورت و سريت او به آن مبتال گرديد تا متامش كرد، در ضمري هر

شود، آرى از اين رهگذر بايد ساىل ه رموز اين بيت آشنا شود و واقعيت ابراهيم را در آن بنگرد برانگيخته مىانساىن كه ب

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

وار به متام نقاط زمني پخش شوند و نداى توحيد را با متام شرائطش، چون قريب به دو ميليون تا سه ميليون انسان، ابراهيم .....وىل افسوس و آن امام بزرگ در مهه نقاط روى زمني پخش كنند

.كند شوند امامت او قلوب مستعد آنان را پريو او مى در آن صورت كه آدميان، متوجه صورت معنوى ابراهيم مى

مثابه شدن اين خانه هم كه عبارت از خطوط بندگى آن رادمرد بزرگ عرصه توحيد است، نفوس مستعدى را به سوى آن ر و نزديك به سوى آن روى آورند، و به آجنا رفت و آمد كنند تا اندك حق و كشاند، تا در گري و دار زندگى از دو مى

ها كه از هاى خمتلف و نگراىن ها و تشويشها و جاذبه كلمات او بر وجودشان حاكم گردد و نفوسشان از كشمكش .آيد برهد و به آرامش و امنيت خدائى گرد آيند جوئى بر مى خودبيىن و سودانديشى و برترى

244: ، ص4 حكيم، جتفسري

مثابة للناس و أمنا

منايد، پس روى آوردن، و رفت و آمد پى در پى، چهره حقيقى ابراهيم و قيام او با متام كلمات و وظايف امامت چهره مىو هاى غريت و از ميان بيت و سنگ و گل آن نقشه ابراهيم ظاهر مى شود، مهان طور كه چهره مردان فداكار و منونه

.منايد مليت، يا پسىت و شهوت عواطف و مليت و شهوت را بيدار مى

چهره ابراهيم و فرهنگ عبوديت و بندگى او و ابتال و امتام كلمات در مسري سلوك وى، در حال اجنام مناسك در آئينه ئف انساىن را برانگيزد پرسىت و قيام به وظا ى اين انعكاس، فطرت حق شود تا در سايه قلب و جان انسان بيدار منعكس مى

.گردد و اين حقايق در صورت و حال قيام به مناز، منايان و آغاز مى

ذوا من مقام إبراهيم مصلى و اخت

طهارت ظاهرى و باطىن

ظاهر و اى از ادوار، و هر زماىن در امتداد روزگار بر طهارت و پاكى آئني مقدس اهلى، و فرهنگ پاك آمساىن در هر دورهگريد اصرار و پافشارى داشته، و باطن آدمى، و طهارت و پاكى آنچه را انسان در زندگى و حيات خود به كار مى

داشت مهه جوانب زندگى را از آدميان خواسته است، و به دارندگان طهارت و پاكى اعالم حمبت منوده، و از آنان به .خري و نيكى ياد كرده است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

جنبه ظاهر و چه در جهت باطن، پاكى و طهارت ضامن بقاء و سالمت، و مايه نشاط و سعادت، و بدون شك چه در ره بردن از عرصه حيات و زندگى است .سبب

اسالم كه آئني مهه انبيا و رسوالن و پيامربان است عالوه بر اين كه طهارت ظاهرى را كه حمصول مطهرات بيان شده در داند، سبب صحت عبادات و قبول شرطى از شرايط ان است مايه بقاء و سالمت مىوحى و در زبان انبيا و امام

245: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مشارد، و طهارت باطن را از شرك و كفر و نفاق و رذايل اخالقى علت حركت انسان به سوى لقاء اهللا و قرب طاعات مى .داند حضرت حق مى

ا به عبادت حق دار، و اين مايه عزت و عظم اين طهارت ريشه ت بايد در خانه و اجتماع و در معابدى كه مكلفان در آپرسىت و كنند جتلى داشته باشد، و حملى و مركز بندگى از جمسمه بتان و نقوش و تصاويرى كه بوى بت قيام مى .دهد در امان مباند مى پرسىت و قهرمان پرسىت شخص

شود، و بر عهده آن دو رزند با كمالش دو مرحله طهارت ظاهر و باطن را شامل مىبه ابراهيم و ف أن طهرا بـييت فرمانپيامرب بزرگ مقرر گشت كه خانه را جهت عبادت خالصانه طائفان و عاكفان و راكعان و ساجدان از هر نوع آلودگى به

.ويژه از اين كه خانه النه شرك شود پاك نگاه دارند

گريد زندگى پاك مباند، و آنچه را انسان براى تداوم ماديت و معنويت خويش به كار مىالبته براى اين كه فضاى حيات و آراسته به طهارت شود، الزم و واجب است خانه دل را كه حرمي حضرت حمبوب است از هر گونه شرك و احنراف، و

هاى قلب، و ميوه تلخ لودگىهاى ظاهرى و باطىن حمصول آ سيئات اخالقى پاك نگاه دارد، يا پاك كند، مسلما آلودگى .جناست دروىن است

جان فرا هاى جاندار و ىب ابراهيم در حميطى چشم گشود كه سراسر آفاق آن را اوهام شرك و ستاره پرسىت و اتصال به بت .گرفته بود

پرداز، كه با بناهاى جملل، هياكل بتان و ستارگان از هر سو به آمسان كشيده شده بود، و دانشمندان اخرت شناس و غيب .هاى مهيب پاسدارى اين معابد و هياكل را داشتند، مهه قلوب را مسخر خود ساخته بودند هاى سپيد و چهره لباس

.هاى آن زمان در هم آميخته و تقليد و تعظيم در نفوس ريشه دوانده بود مردم آن سرزمني گرفتار اوهام بودند كه با دانش

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

246: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مناياند سر تعظيم فرود هائى كه صورت پيشوايان گذشته و نقش ربوبيت و تدبري ستارگان را مى طبقات در برابر بتمهه .سائيدند آوردند و پيشاىن نيايش به خاك مى مى

توانست ديدند مى يافت، و چه چشم عقلى جز آنچه مهه مى اى راه مى انديشيدند، انديشه در چه خاطرى جز آنچه مهه مىها را دريابد، و چه زباىن جرأت آن را داشت كه توانست از بند آن اوهام رهائى يابد و بطالن آن ند، و چه نفسى مىببي

ا پابرجا مباند؟ اى مى كلمه خمالفى بگويد، و چه اراده !توانست در برابر آ

درونش حتقق يافت با هاى اهلى و انساىن در عرصه پس از آن كه كلمه حق در وجود ابراهيم طلوع كرد، و ارزشكند، منايد و حمكوم مى خيزد، اوهام شرك را طرد مى اش يا به تعبري گروهى از مفسران عمويش به حماجه برمى پدرخوانده

زا مهه وجود خود را رسد، آنگاه از حميط شرك گردد تا به مرحله يقني مى ها و زمني برايش منودار مى قدرت ملكوت آمسان .كشد بريون مى

انديشد، پس از منايان شدن ملكوت و ظهور قدرت گاه خود به بررسى طلوع و غروب و تابش اخرتان مى خلوتدر .يابد ربوىب، توحيد در ربوبيت را درمى

آنچه مردم را از مبدء هسىت برگردانده بود، شرك در ربوبيت و اختاذ ارباب بود نه شرك در مبدء و صانع ابراهيم با بررسى ا، غبار انديشهطلوع و غروب ا ى روحانيت و تدبري و ربوبيت اخرتان را كه از هاى مردم درباره خرتان و مسخر بودن آ

شود، آنگاه جتلى اين حقيقت و گرداندن روى خود را به سوى آن اوهام حميط برخاسته بود، از برابر چشمش زايل مىديد به خشم خدايان ساخته شده و اربابان اعالم منوده، و خاطرش از اضطراب و ترس بياسود و به امنيت گرا ئيد و از

راسيد اثر، ذره ىب .اى

247: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مناياند كه چگونه كلمه ربوبيت ابراهيم را از حميط شرك تا مقام رؤيت ملكوت و توجيه وجه، و آرامش آيات قرآن جميد مىرمحت، آن بزرگ انسان را براى رهائى خلق از بندهائى كه بر خاطر به پيش برد، و اين كلمه را تكميل منود، و كلمه

عقولشان بسته و به بندگى غري خدايشان در آورده بود از آسايشگاه امن و آرامش برانگيخت، تا با زبان دعوت و .احتجاج بپا خاست و در ميان آن گمراهان گول خورده به راه افتاد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مقام پيشوائى و امامت برگزيده شد، چنان كه از مضمون آيه و مفهوم لفظ او پس از آن مهه ابتال و امتام كلمات به .شود و اطالق آن استفاده مى» اماما «

امام منونه كامل مهه كماالت عقلى و نفساىن و بدىن است، و چون مهه اين خصوصيات و ابتالئات براى مقام نبوت و و رسول باشد كه كلمات را امتام ننموده و به مقام امامت نرسيده رسالت بيان نشده، بايد مقام امامت مقامى برتر از نىب

.است

.حال كه شايستگى ابراهيم را دانستيد، به توضيح آيه شريفه توجه كنيد تا بيش از پيش به درك حقيقت نايل آئيد

از مقام گرچه صورت واقعى و حقيقت امام به مقتضاى نفوس، گاه آشكار است و گاه پنهان، وىل مظهر و صورتىترين و مؤثرترين نقش رهربى و معنوى و فكرى امام بايد مهيشه درميان مردم حمسوس و باقى باشد، يا نقشه امامت كه بزرگ

.كمال خلق است به صورت نقش ثابت و پايدارى مستقر گردد

ى و اهلام گرفنت از آنان اگر جمسمه امام ساخته شود، چنان كه براى باقى ماندن و زنده داشنت قهرمانان و مفاخر تارخي پرسىت و معنا را زير جسم پنهان داشنت و به سازند، اين خود راهزىن در حرمي توحيد، و حق جمسمه مى

248: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.هاى آن بپا خاست صورت گرائيدن و به جاهليت و گمراهى برگشنت است، كه ابراهيم خود براى در هم شكسنت جمسمه

اش بسازد كه با متام شؤونش خطوط بندگى نسبت به حق را به بندگان بياموزد، و صورت امامت و رهربىبايد ساختماىن .ها براى هدايت آنان به سوى حق نشان دهد را نسبت به انسان

ها و اوهام بشرى و آاليش و به نام خدا و توحيد و پاك از صورت اين ساختمان البته بايد ساختماىن باشد ساده و ىب .ياننده فكر و انديشه و ابتالئات ابراهيم امام و پيشرومنا

و بر خداست كه چنني ساختماىن را با متام شؤونش حفظ منايد، و تا برپا بودن نظام عامل از آن نگهدارى كند كه با راهيم ى امامت آن پيشواى موحدان حجت بر بندگانش متام باشد، چنان كه كلمات را بر خود اب مناياندن صورت و نقشه

دهد مگر شود، و خطوط عاىل بندگى را نشان منى آاليشى بر بسيط خاك براى ابد برپا منى متام كرد، و چنني ساختماىن ىب .به دستور و عنايت مقام بلند ربوىب باشد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

إبراهيم و إمساعيل و عهدنا إىل

ى دنياى غبارآلود آن روز، و از شرك و اوهام و گناه و ها چون ابراهيم و امساعيل حرمي فكر و نفس خود را از آلودگىهاى پاك و بر كنار داشتند و توحيد خالص بر متام زواياى وجودى آنان جتلى كرد، اين جتلى مهان عهدى بود كه پليدى

آثار شرك پاك اى كه به دستور او برپا كرده بودند از هر آلودگى و خود به آن حمقق شدند، و با مهني عهد بايد حرمي خانه .نگاه دارند و نظامات آن، خالص براى خدا و تطهري نفوس باشد

249: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شود كه بايد شخص سالك مهيشه مهان راه را در پيش چنان كه هر راه و روشى كه به مطلوب برساند، عهد حمققى مى .داردبگريد و ديگران را نيز بر آن بدارد و موانع را از راه رهروان بر

و مناسك آن ظهور و متثل مهان روشى است كه ابراهيم و » بيىت«چون اين خانه مضاف و منسوب به ذات مقدس اهلى ها و انصراف از غري حق اولني شرط طريق و طريق در پى او امساعيل پيش گرفتند، تطهري آن از آلودگى شرك و پليدى

.پيماست

را از توحيد منصرف كند و عاطفه و غريزه پرسىت را برانگيزد، و امنيت تطهري خانه خدا و مناسك آن از هر چه ذهنها به سود اين گزيدگان و آماده كردن طريق آنان است، و داخلى نفساىن و حميط خارج را بر هم زند، تطهري از مهه اين

اك باشد، آرى بيت خالصه اين بيت و آداب و واجباتش تا لباس و حركات و انديشه حاجى، مهه از هر جهت بايد پ بايد از مهه شوائب و اوهام و شرك و پليدى پاك باشد پاك براى

للطائفني و العاكفني و الركع السجود

مقام عابدان حقيقى

سالك اى كه در آيه شريفه آمده، اشاره به مقامات و مراتىب است كه ابراهيم پيموده، مهني كه براى گويا اوصاف چهارگانهاين مسري، در حرمي اين عبادات خالص حق جتلى منود، اراده و انديشه او را كه پيوسته به منافع و شهوات فردى است به

.گرداند پيوندد، و مانند اجزاى ريز و درشت جهان به گرد مركز حق و سود عموم مى حق مى

دست ابراهيم، و منسوب و مضاف به خدا در ى منسوب به اين حقيقت در عامل صورت، به صورت طواف پريامون خانه آيد، چون طواف كننده به دور مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

250: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خانه خدا بر اثر توجه به حقيقت مسئله و كشش روح خانه، از جواذب نفساىن و شخصى يك سره آزاد شد و با حركات .شود آن مى اى، حق را در هر جانب و هر جهت مشاهده كرد مالزم و معتكف به دايره

العاكفني

گويا اشاره به قيام به حق و وظيفه پس از طواف است، آنگاه عاكف يا قائم از القائمني يا بنا بر آنچه در سوره حج آمد،گردد و در برابر آن خم شده و براى پوشد و فاىن در پرتو عظمت و قدرت مى نيم يا بيشرت وجود خود و جهان چشم مى

پس از آن كه در انوار عظمت فرو رفت و يكسره فاىن شد، به صورت و الركع آيد ورت ركوع در مىقرب به آن به ص السجود دهد ى ازىل از دست مى د و هسىت خود را در برابر اراده سجده چشم از مهه چيز برداشته و سر به خاك مى

ربت توحيد را چشيده باشد، و از تلخى زهر شرك و خبش است براى كسى كه شرييىن ش راسىت عبادت و بندگى چه لذتره مند گشته، و كعبه را سنگ نشاىن به هنگام عبادتش به سوى معبود بداند، و ريا مصون بوده، و از خلوص و اخالص

درون و برونش آراسته به انواع طهارت باشد، و حلظه به حلظه عمرش و مهه حركاتش و سكناتش جز عبادت خالصانه، و .دگى مشتاقانه نباشدبن

خوشا آنان كه اهللا يارشان ىب ج

شت جاودان بازارشان ىب ج كه محد و قل هو اهللا كارشان ىب جج خوشا آنان كه دائم با تو باشند ج

251: ، ص4 تفسري حكيم، ج

126تفسري آيه

له من الثمرات من آمن منـهم بالله و اليـوم اآلخر قال و من كفر فأمتـعه و إذ قال إبراهيم رب اجعل هذا بـلدا آمنا و ارزق أه .عذاب النار و بئس المصري قليال مث أضطره إىل

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

را البته آنان كه خدا و روز قيامت پروردگارا اين شهر را شهرى امن قرار ده، و اهلش : و ياد كن آنگاه كه ابراهيم گفتوىل به » دعايت را درباره اهل اميان اجابت كردم«: مؤمن هستند از هر نوع ميوه و حمصول روزى عنايت كن، خدا فرمود

ره اندكى خواهم داد، سپس آنان را به عذاب آتش مى .گاهى است كشامن و عذاب آتش بد بازگشت كافران

:شرح و توضيح

اشرتاك مؤمن و كافر در -2دعاى ابراهيم براى امنيت و اقتصاد شهر مكه -1: شود شريفه دو مطلب استفاده مىاز آيه .استحقاق رزق و روزى

دعاى ابراهيم براى امنيت و اقتصاد شهر مكه

پيش از دعاى اند به دست آورد كه سرزمني مكه شايد بتوان از آيه شريفه، يا از آنچه كه برخى از تاريخ نويسان نوشتهحضرت ابراهيم منطقهاى نا امن و حمل تاخت و تاز قبايل، و عرصه قتل و غارتگرى بوده، وىل به دعاى حضرت ابراهيم

.عليه السالم كه دعائى برخوردار از اجابت است به شهرى امن و منطقهاى آرام تبديل شد

سوى آن سرزمني ملكوتى به ويژه براى اجنام مناسك حج بيرتديد اگر به دعاى ابراهيم امنيت منطقه حتقق منييافت سفر بهره ميسر نبود، و اهل اميان از

252: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.بردن از مناسك و ثواب عظيم زيارت و عبادت در آن منطقه مقدس حمروم ميشدند

ستمگرى به قصد جتاوز و امنيت شهر مكه به دعاى حضرت ابراهيم و اجابت حق تا قيامت برقرار است، و هر ظامل وناامن كرن آن مكان مقدس به حركت آيد به عذاب خدا و انتقام حق دچار ميگردد، چنان كه ابرهه و پيل سوارانش به

.اراده خدا هنگام محله به مكه نابود شدند و حرم از ناامىن در مصونيت قرار گرفت

قتصادى و رفاه نسىب و فراواىن نعمت هم به صورتى حتقق دهنده يقينا امنيت تنها براى يك منطقه كاىف نيست، بلكه رونق او حافظ امنيت است، به مهني خاطر حضرت ابراهيم با دلسوزى خاص و از باب مهرورزى به مردم مؤمن منطقه از خداى

.مهربان درخواست رزق فراوان و انواع ميوه و حمصوالت را براى ساكنان حرم منود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها نفر در طول تاريخ از آن دعا نشيند، و ميليون ه اندازه با ارزش است، كه به قله اجابت مىراسىت دعاى مؤمن واقعى چ .گردند مند مى ره

اى درخواست رزق فراوان و انواع حمصوالت و رونق اقتصادى كرد كه خود از آجنا به وادى غري ذى زرع ابراهيم براى منطقهزارهاى هاى خشن، و درهاى خشك، و ريگ حرارت سخت خورشيد، و كوهياد كرد، و مشاهده منود كه منطقه را جز

شود كه به دعاى حضرت ابراهيم منطقه حرم از شهرهاى آباد دنيا، و فراوان حماصره نكرده است، وىل امروز مشاهده مىوالت در مهه فصول هاى زيبا، و حمل زندگى هزاران نفر حملى، و شهرى پر از حمص ها و تونل ها و خيابان داراى ساختمان

.ها زائر در هر سال است براى پذيرائى از ميليون

253: ، ص4 تفسري حكيم، ج

به اعتقاد گروهى از اهل دل دعاى ابراهيم نسبت به رزق شامل دو رزق مادى و معنوى است، كه از رزق مادى مهه ره انسان .مندند و از رزق معنوى فقط اهل اميان داراى نصيب هستند ها

هر صورت اجابت دعاى ابراهيم نسبت به امنيت منطقه، و فراواىن رزق در حتقق مكتب توحيدى و نشر آن مؤثر بوده درمشارى از بركت آن منطقه و از زمان شهر شدن آن حمل نوراىن، و سرازير شدن انواع حمصوالت به آن حرمي مقدس تعداد ىب

به امروز آن وادى امن را زيارت و به مناسك حج و عبادات خالصانه ها نفر تا اهل اميان و عمل صاحل شدند، و ميليونشت را به روى خود باز كردند، و اين جريان تا برپا شدن روز موفق شده راه قرب به سوى حق را پيموده و درهاى

.قيامت خبواست حضرت حق ادامه دارد

:گويد ىى دعاى ابراهيم نسبت به امنيت مكه م كشف االسرار ميبدى درباره

خدايا هر كه در اين شهر : از روى ظاهر آن است كه گفت: اين دعاى خليل هم از روى ظاهر بود، هم از روى باطنبارخدايا هر كه در : باشد وى را امين گردان بر تن و مال خويش، و دمشن را بر وى مسلط مكن، و از روى باطن گفت

.آتش قطيعت مسوزان اين شهر شود او را از عذاب خود امين گردان و به

جعلنا حرما و قال تعاىل) 4( و آمنـهم من خوف :رب العاملني دعاى وى از هر دو روى اجابت كرد و حتقيق آن را گفت .آمنا و يـتخطف الناس من حوهلم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و دمشنان از ايشان كوتاه كردم، و تسلط ترسند، و دست ظاملان سكان حرم خود را امين كردم از آنچه مى: گويد مى جباران و طمع ايشان چنان كه بر ديگر

254: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شهرهاست از اين شهر باز داشتم، و جانوران را از يكديگر امين گردانيدم تا گرگ و ميش آب بيكديگر خورند، و وحشى .با انسى بيكديگر الف گريند اين خود امن ظاهر است

ر :و من دخله كان آمنا اطن را گفتو امن ب يعىن نسوزمي شخص او را به آتش دوزخ و نه دل به آتش قطيعت، اين از .آن است كه خانه كعبه حمل نظر خداوند جهان است

.هر سال يك بار

:از رسول خدا روايت شده است

النصف من شعبان فعند ذلك حتن القلوب اليه و يفد اليه ان اهللا عزوجل يلحظ اىل الكعبة ىف كل عام حلظة و ذلك ىف ليلة « »:الوافدون

اندازد، و زمان نظر انداختنش شب پانزدهم شعبان است، از بركت اين خداى عزوجل در هر سال يك نظر به كعبه مىالعاملني نظر كه ربيك . منايند ها به سوى آن سفر مى كند، و كاروان نظر قلوب مؤمنان با اشتياق به جانب كعبه توجه مى

روز سيصد و به كعبه كرد چندان شرف يافت كه مطاف جهانيان گشت و مأمن خلقان، پس بنده مؤمن كه به شبانهند و چه اندازه پديد كنند؟ شصت نظر از حق جل »1« جالله نصيب وى آيد شرف و امن وى را خود چه

.فرشتگان و در آغوش دارنده قبله عبادات استحميط حرم، حميط امن، حميط نور، مركز وحى، مهبط

______________________________ .365ص 1كشف االسرار ج -)1(

255: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى است كه هر كسى در آجنا از هر ستم و جتاوزى در امان است، و جائى است كه بايد با سپردن منطقه حرم منطقه .بودن به آن خود را از عذاب دنيا آخرت در امان قرار دادبند تعهداتى به حضرت حق و پاى

در ابتداى ورود به حرم بايد به ياد آورد كه اينجا شهرى است كه حضرت حق آن را به سبب دعاى ابراهيم حمل امن قرار :داده و شأنش را آن چنان واال گردانيده كه به آن سوگند ياد كرده است

»1« :و هذا البـلد األمني

و سوگند به اين شهر امن

ا را با آن حميط براى مهه كس و مهه جانداران و مهه چيز حميط ان است، حميطى كه درختان و گياهان آن بدون اين كه آها مهه و مهه در ها و بوته ها و ريشه پوش در حفاظت قرار داده باشند از جتاوز متجاوز در امان است، حىت شاخه زره

.اند امان

اى از حرم رم چهار فرسخ در چهار فرسخ است و اين حميط را خداوند حميط امن قرار داده، به حدى كه هر گاه شاخهحتوان آن را بريد و يا برگى از آن چيد و هم چنني اگر درخىت در اش در حرم منى سر در آورده باشد، به احرتام اين كه ريشه

.توان دست درازى كرد آورده، به هيچ چيز آن درخت هم منىاش سر به حرم بريون حرم باشد وىل يك شاخه

كنند، و منيتوان اند، از اين جهت رم منى حميطى كه وحش هامون و آهوانش چهار فرسخ در چهار فرسخ از تعرض مصونا را رم داد و وحشت زده كرد، نبايد به حنوى رفتار كرد كه از انسان برمند و در اين حمل حىت با اشاره چ توان شم هم منىآ

.صيدى را رم داد

______________________________ .3تني -)1(

256: ، ص4 تفسري حكيم، ج

نه رمند، با آن كه در پشت كوه گريند و منى حميطى كه مرغان هوايش با سواران متاس مى ها و در مهه جاى ى دشت ها و فرماست، آن چنان كه ادى نريوئى غيىب كه امان خبش است حكمدنيا آدميان را هم وحشت هست، وىل در اين منطقه و و

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كشند وىل هاى مهيب دست به كاكل آن مرغان مى مرغان پناهنده را نيز چنان اميىن داده كه سواران راه مكه در ميان كوه .ندرمند، با آن كه مرغ پر پرواز دارد و پائى هم در گل ندارد كه اگر برتسد نتواند پرواز ك ها منى آن

توان آن را هدف قرار داد، يا به حميطى كه از بريون آن اگر آهوئى رو به حرم دارد، هر چند به حرم نرسيده باشد، منىتوان با چشم به توان به او صدمه رساند، و نيز منى كسى نشان داد تا او را هدف قرار دهد، حىت با گوشه چشم هم منى

!ساندكسى اشاره كرد تا به آن حيوان آزار بر

ى آن در حرم روئيده، اجازه نيست آن مرغ هدف قرار گريد، يا اى از درخىت بنشيند كه ريشه حميطى كه اگر مرغى بر شاخه .اگر بر شاخه درخىت نشسته كه يك شاخه آن درخت سر در حرم كشيده آن را هدف گرفت

بايد يك گوسپند كفاره دهد، و هر گاه آن دسته انضباطى حميطى كه اگر كسى دسته كبوترى را رم دهد، براى جربان اين ىبرفتند و به جاى خود بازنگشتند بايد به عدد هر يك، يك گوسپند جرميه بدهد، حميطى كه اگر در آن از كسى ظلمى

.ديىن است صادر شود در حكم احلاد و خروج از حق و مبنزله ىب

داشنت آن را ندارد، حىت حق انگشت پا زدن به آن را سرپرسىت جلوى پاى خود ديد، حق بر حميطى كه اگر كسى مال ىب !!هم ندارد

چه -براى مهه كس -اين احكام حميط حرم است تا چهار فرسخ در مهه اوان سال چه در موسم حج و چه در غري موسم حاج و چه غري حاج، چه حمرم و

257: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .اقل اين حدود انضباطات هستچه غري حمرم، در سراسر ايام سال براى هر بالغ ع

حاصل مهه اين سطور اين كه طري هوا و مرغ صحرا و گياه بيابان مهه و مهه در اين حرم حق حيات و زندگى دارند و خيال وحشت نبايد در دل هيچ حيوان رميده و متوحشى سايه افكند و راه يابد، و هيچ مور ضعيفى نبايد پاميال گردد، تا

براى جهان گردد، براى جهان پر آشوىب كه زبردست و زيردست آكل و مأكول » ى امنيت هسته« نظامات اين حرميكديگرند، و دنياى متمدن كنوىن هم با مهه ادعا و غرور خود، روى مهني اصل جتاوز و تنازع بقا جنگلى است پر آشوب

نظامات حاكم بر اين منطقه را كه حمصول شريينش خورند، مگر دنيا از اين حرم اهلام بگريد و كه زبردستان زيردستان را مى »2« .امنيت است براى كشورها هديه بربد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گر دعاى ابراهيم به اجابت رسيد، شهر مكه در ميان قبايل غارت«دهم كه در خامته اين مقال يك بار ديگر توجه مىفاحتى بر آن دست نيافت، تنها درهاى گر و عرب و دنياى پر آشوب آن روز پيوسته حمل امن گرديد، چنان كه هيچ غارت

ريزى و رسيدن آسيب به كسى و چيزى به روى پيامرب اسالم باز شد تا عهد ترين خون آن در روز فتح مكه بدون كم .ها پاك گرداند ابراهيم را اجنام دهد و آن را از آلودگى شرك و بت

معرض محله فاحتني و خراىب خرابكاران بوده است، لطف املقدس و ديگر شهرها و مراكز عبادت، پيوسته در با آن كه بيت خداوند و نفوذ معنوى اين خانه در دهلا، و تا حدى دور بودنش از نظرها منشأ امنيت آن شد، و به دور از دسرتس

______________________________ .38آفاق كعبه -)1(

.25آفاق كعبه خبش دستورالعمل حج ص -)2(

258: ، ص4 جتفسري حكيم،

.حوادث ماند، امنيت موجب رفت و آمد اموال جتارتى و بارانداز مثرات پيش از اسالم و پس از آن گرديد

»1« .ء رزقا من لدنا إليه مثرات كل شي أ و مل منكن هلم حرما آمنا جيىب

هر نوع ميوه و حمصوىل كه رزقى از سوى ماست به » در مهه فصول سال«مهواره آيا ما آنانرا در حرم امىن جاى ندادمي كه شود؟ سوى آن گردآورى مى

نفوسى كه در امنيت اميان قرار : توان گفت اگر مانند اهل عرفان بلد آمن را تاويل منائيم، يا به نفوس امياىن تعميم دهيم، مىره مىگريد از مهه مثرات معنوى قوا و ادراكات خود پيوست ره و نصيبشان از اين گونه ه و غري حمدود گريد، وىل كافران

»2« .مثرات حمدود و منقطع است

»اشرتاك مؤمن و كافر در رزق دنيوى«

:دهد شود از آجنا كه ابراهيم دانست خداى بزرگ عهد امامت را در ستمگران قرار منى احتمال داده مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»3« ال ينال عهدي الظالمني

به نظرش رسيد در مسئله درخواست روزى و رزق براى ساكنان آينده حرم فقط براى اهل اميان خواستار رزق باشد، تا دينان و ناسپاسان كه مردمى آلوده و تبهكارند از زندگى در منطقه حرم حمروم باشند، و فقط اهل اميان در آن عرصه ىب

جان و و روش رمحانيه حضرت حق كه شامل مهه موجودات اعم از ىبمبارك و مقدس خيمه زندگى برپا كنند، وىل سنت جاندار و حيوان و انسان

______________________________ .57قصص -)1(

.302پرتوى از قرآن -)2(

.124بقره -)3(

259: ، ص4 تفسري حكيم، ج

درخواسىت را در زمينه حمروم كردن غري مؤمن از است اقتضا دارد كه رزق و روزى را نصيب مهه جانداران و خملوقات كند، ورزق و روزى نپذيرد، لذا از اجابت درخواست ابراهيم نسبت به كافران دائر بر اين كه در آن منطقه به آنان روزى داده

ره اندكى از امور مادى عنايت مى ن را با ى آنا كنم، و سفره نشود امتناع فرمود و به ابراهيم خطاب كرد من به كافران منامي، كه آن رزق فقط در جهت حيات مادى آنان كاربرد دارد، و سودى نسبت به آخرت آنان رزق كمى رنگني مى

خنواهد داشت، چون در عذاب كافران شتاىب ندارم، پس از پايان مهلت عمرشان و اجل معينشان آنان را به عذاب دوزخ .كشامن دوزخى كه بد جايگاهى است مى

هاى حق را در مسري حق خيزند، و نعمت گذراند، و به شكرگذارى برمى هستند كه رزق خدا را سپاس مىاين مؤمنان منايند و از اين طريق كنند و با انرژى گرفنت از روزى و رزق خدا به عبادت حق و خدمت به خلق اقدام مى مصرف مى

.كنند سعادت دنيا و آخرت خود را تامني مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ارزشى برخوردار نيستند كه حضرت حق عقاب كافران را در دنيا حمروم كردنشان از رزق و روزى هاى مادى از چنان نعمتاى فرا خور حالش اش اقتضا دارد كه به هر موجود زنده قرار دهد، كرم و عنايت و لطف و آقائى او و به ويژه رمحت رمحانيه

ره رزق و روزى عنايت كند و او را از نعمت .دمند فرماي هاى مادى

ادمي زمني سفره عام اوست ج

بر اين خوان يغما چه دمشن چه دوست اى كرميى كه از خزانه غيب ج گرب و ترسا وظيفه خور دارى ججدوستان را كجا كىن حمروم تو كه با دمشنان نظر دارى

260: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ق از چنان قيمت و ارزشى برخوردار نيست آرى دنيا و آنچه ابزار مادى و نعمت ظاهرى در آن است در نگاه حضرت ح .كه ناسپاسى ناسپاسان و كفر كافران موجب حمروميت آنان از آن شود

دنيا نه پاداش اولياء اهلى است كه آنچه در آن است به آنان عطا شود، و نه جرميه بدكاران كه آنچه در آن است از آنان .دريغ شود

»1« »:الوليائه و ال عقابا العدائهان اهللا تعاىل مل يرضها ثوابا «

.خداوند بزرگ دنيا را براى دوستانش پاداش و براى دمشنانش به عنوان كيفر نپسنديد

رزق و روزى حقيقىت است كه حضرت حق عطا كردنش را به مهه موجودات و جنبدگان بر عهده گرفته و اميان و كفر ره .ورى يا حمروميت نيست شرطى براى

»2« :دابة يف األرض إال على الله رزقها و ما من

.اش بر عهده خداست اى در زمني نيست مگر اين كه رزق و روزى و هيچ جنبنده

:ترى دارد كه قابل توجه است امليزان در ذيل اين آيه شريفه معناى لطيف

وسعت روزى براى آنان بپايان رسانيد هنگامى كه ابراهيم دعاى خود را درباره اهل مكه و تقاضاى امنيت و

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رب اجعل هذا بـلدا آمنا و ارزق أهله من الثمرات

در حاىل كه دعاى او «متوجه شد كه مهه اهل مكه در آينده مؤمن خنواهند بود و چه بسا كافراىن در ميان آنان پيدا شود »شده است تعميم داشته و مهه را شامل مى

:فرمايد اهيم كه از كفار و معبودان آنان بيزار است و خدا در حق او مىابر

______________________________ .البالغه ج 415حكمت -)1(

.6هود -)2(

261: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« :فـلما تـبـني له أنه عدو لله تـبـرأ منه

.معلوم شد كه آذر دمشن خداست از او بيزارى جستزماىن كه بر ابراهيم

دهد، چطور ممكن ترين افراد به اوست مى كه بر اساس اين آيه خدا گواهى به بيزارى او از متام كفار حىت آذر كه نزديكعا خارج را به كالم خود اضافه كرد و كفار را از عرصه آن د من آمن منـهم است در حق آنان دعائى كند، لذا قيد

شود طبعا كافران را داند طبق قوانني طبيعى و اجتماعى اين امنيت و رزقى كه نصيب مؤمنان مكه مى ساخت، با اين كه مى .داند كند خود مى نيز شامل خواهد شد، وىل او بايد وظيفه خود را اجنام دهد اما خدا با بندگانش چگونه معامله مى

ه خدا دعاى او را طبق جريان عادى طبيعت به اجابت رسانيد و خرق عادى ننمود، شود ك در ضمن از اينجا استفاده مى ابراهيم تقاضاى خود را به صورت

»من الثمرات من آمن من اهله و ارزق «

كه از ابتدا رزق خمصوص مؤمنان باشد نكرد، بلكه چون منظور او آبادى مكه خباطر احرتام خانه خدا بود خنست دعا را »2« .در حق اهل آن شهر كرد و بعدا براى ابراز بيزارى از كفار قيد اميان را به دعايش افزود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .114توبه -)1(

.390ص 1امليزان ج -)2(

262: ، ص4 تفسري حكيم، ج

127تفسري آيه

.و إمساعيل ربنا تـقبل منا إنك أنت السميع العليم و إذ يـرفع إبراهيم القواعد من البـيت

پروردگارا ] داشتند و به پيشگاه حق عرضه مى[بردند هاى خانه كعبه را باال مى و به ياد آر زماىن كه ابراهيم و امساعيل پايه .اين عمل را از ما بپذير به يقني تو شنوا و دانائى

شرح وتوضيح

:شود از آيه شريفه چند مطلب بسيار مهم استفاده مى

قبوىل عمل -4اخالص در عمل، -3دعا و آثار آن -2بناى بيت اهللا به دست دو پيامرب - 1

بناى بيت اهللا به دست دو پيامرب

به مجال ساىل هنگامى كه امساعيل از مادر با كرامىت چون هاجر به دنيا آمد، و چشم پدرى چون ابراهيم پس از كهنداد كه در ملكوتى و اهلى آن فرزند روشن شد، و خانه و زندگى ابراهيم نورى مضاعف يافت، و چهره كودك نشان مى

هاى عظيم معنوى و ريشه نسلى پاك تا قيامت خواهد شد، ابتال و امتحاىن ديگر و تكليفى بسيار آينده يكى از شخصيتو آن اين كه مأموريت يافت مادر و فرزند را از حدود شامات كه سنگني از جانب حضرت حق متوجه ابراهيم شد،

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هائى با صفا، افزا، و مرغزارها و گلستان هائى روح انگيز، و باغ اى سرسبز و خرم و مهراه هوائى معتدل، و فصوىل دل منطقهرها و چشمه و داراى انواع ميوه .به او خرب خواهند داد بربداى كه در مسري حركت سارها بود به نقطه ها و حمصوالت و

263: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كند، و از باب شرافت و من با توجه به آيات قرآن جميد كه عنايات حق را نسبت به ساره مهسر ديگر ابراهيم بيان مىايتا خداى مهربان ح ضرت كرامىت كه اين زن داشت و مورد بشارت حق در فرزنددار شدن در سن پريى قرار گرفت، و

اسرائيل و به خصوص دو پيامرب اوالوالعزم حق چون موسى و عيسى است به ساره عنايت اسحاق را كه پدر انبياى بىنفرمود، و اين نسل بزرگ با داشنت بسيارى از پيامربان كه پس از ابراهيم ريشه در وجود ساره دارد، برامي به هيچ صورت

اند سببش يل، چنان كه بعضى از تفاسري و برخى از تواريخ نقل كردهقابل قبول نيست كه هجرت دادن هاجر و امساعحسادت و رشك شديد ساره به هاجر و امساعيل، و ديگر موجبش ستم و آزارى بود كه ساره پس از والدت امساعيل

.داشت نسبت به ابراهيم روا مى

ابراهيم از نور توحيد و تعليمات ابراهيم آرى برامي قابل قبول نيست كه مهسر قهرمان توحيد كه در كنار شوهرى چون مند بود، و فرشتگان از جانب حق بشارت اوالد به او دادند، و خود با كمال اشتياق هاجر را به ابراهيم جهت ره

چون استخوان كج و اوالددار شدن خبشيده بود به عنوان زىن حسود، كم ظرفيت و غمگني از عنايت خدا به هاجر، و همايتا ستمكار آن هم ستمكار به پيامربى چون ابراهيم قلمداد شود، متأسفانه برخى از تفاسري آزار دهند ه به ابراهيم، و

قابل توجه شيعه هم اين مسائل زشت را نسبت به زىن كه مهسر يك پيامرب چون ابراهيم و نيز مادر پيامربى چون اسحاق، اند كه اند، و به اين معنا توجه ننموده از انبياء اهلى است نقل كرده و مادربزرگ پيامربى چون يعقوب و نيز ريشه بسيارى

هاى اسالمى راه يافته و از آن بدتر به امامان شيعه پخت يهود عنود است كه به كتاب دليل، دست اين گونه مطالب ىب .نسبت داده شده است

264: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى حديث مطالىب را هاى تاريخ يا برخى از كتاب كه تفاسري و كتاب به راسىت چه سخت، و چه غري قابل باور است،ها منتقل گردد، و روى منابر بدون حتقيق و نسبت به يكى از اولياء اهلى نقل كنند و آن مطالب دست به دست به كتاب

يامربان در درون خود به دقت الزم براى مردم بيان شود، و مردم هم به مهسر با كرامت قهرمان توحيد و مادر بسيارى از پچون و چرا برخيزند، و چهره باطن او را كه غرق در اميان و توحيد بوده زشت ببينند و آلوده به حسد و رشك بنگرند، و

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

او را موجودى به حساب آورند كه حضرت حق به پيامرب اسالم هشدار داده از شر حسود چون حسادتش را بكار گريد به من پناه برب

»1« ر حاسد إذا حسد و من ش

مت بزند، و پناه به خدا از اين به حقيقت پناه به خدا از اين كه قلم مطالىب مسموم بنويسد، و به درون پاك انساىن واال اى كه اين مطالب ناجبا را بشنود و بدون معطلى قبول كه زبان اين مطالب مسموم را بيان كند، و پناه به خدا از شنونده

!گاه پذيرش آن را جزء معارف ديىن به حساب بياورد بدتر از آن در عرصه كند و

هاى بسيار سنگني ابراهيم و بقول قرآن جميد از مجله ابتالئات اين مرد بزرگ كه در هر صورت يكى از تكاليف و مسئوليتو فرزند شريخوارش به منطقه آن را با كمال اخالص و شوق به امتام رسانيد و به طور كامل حتقق داد هجرت دادن هاجر

.مل يزرع مكه بود

آن بزرگ مرد توحيد و اميان، و قهرمان عزم و اراده، و عبد صاحل و خالص حق به عنوان اداى تكليف نه فرار از ساره يهود ساخته، هاجر و امساعيل را به فرمان حضرت حق و به داللت امني وحى از سرزمني شام حركت داد تا ميان

______________________________ .5فلق -)1(

265: ، ص4 تفسري حكيم، ج

فرسا داشت هاى خشن بود، و گرمائى طاقت آب و گياه كه در حماصره كوه اى پر از ريگ سرخ، و زميىن خشك و ىب دره .رسيد، امني وحى به او اشاره كرد كه هاجر و امساعيل را در اينجا فرود آر

دلبندش را از مركب پياده كرد، و سايباىن در حد معمول براى آن دو بپا منود، و مشكى كه اندكى ابراهيم هاجر و فرزند اد .آب در آن مانده بود نزد آنان

.ات بازگردى حكم پروردگار است كه هر دو را اينجا بگذارى و خود به حمل زندگى: امني وحى به ابراهيم گفت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

نظريى، طاقت فرسائى، و چه وظيفه سخىت و چه امتحان و ابتالى كمشگفتا چه تكليف سنگيىن، و چه مسئوليت ها در عرصه تكوين از اين كه بار امانت حق را به دوش بكشند از آن امتناع ها و زمني و مهه كوه اينجاست كه آمسان

ا دست داد، وىل انسان عادل و آگاهى چون ابراهيم كه به ورزيدند، و بلكه نوعى ترس كه برخاسته از ضعف است به آالعزه حكيمانه است، و از اين نوع هاى حضرت رب ريزى دانست مهه تقديرات و برنامه حقايق و معارف آگاه بود، و مى

شود مصاحل عاليه در نظر است مشتاقانه بار امانت حق را پذيرفت و به منزل هاى خاص ارائه مى تكاليف كه به انسان .و ابتال را با قوت و قدرت و يقني و بصريت اجنام داد امتام رسانيد، و مهه جوانب تكليف

»1« إبراهيم ربه بكلمات فأمتهن إذ ابـتلى

ديد، ابراهيم مشقت و سنگيىن وظيفه را حتمل كرد، ابراهيم با نورانيت باطن دريافت كه پشت اين پرونده ابراهيم حال را منى باو آينده اين داستان مهراه

______________________________ .124بقره -)1(

266: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.امورى مفيد و حقايقى ارزنده، و مثرات عاىل، و منافعى ابدى و سرمدى براى خاندانش و براى مهه بشريت است

گذارى؟ پاسخ ه كه وا مىسپارى و ب اى خليل رمحان ما را به كه مى: ابراهيم چون قصد بازگشت منود، هاجر به او گفتداد به پروردگارى كه مشا را به فرمان او به اينجا آوردم، پروردگارى كه مرا در كودكى در غارى بريون منطقه بابل مواظبت

كرد و رشد و پرورش داد، و از آتش منروديان سامل و با صحت بريون آورد، هاجر كه از نور اميان برخوردار بود، و :ا از مهسر و معلمى چون ابراهيم دريافت كرده بود گفتهاى معنوى ر ارزش

»:رضيت بقضاء اهللا و امتثلت المر اهللا حسىب اهللا و عليه توكلت«

كنم، خداوند مرا كاىف است و به فرمان و حكم حضرت اهللا راضى و خوشنودم، و امر و دستورش را به جان اطاعت مى .منامي بر او اعتماد مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

با كمال اطمينان قلىب و آرامش روحى آنان را به حضرت رب واگذاشت و خود راه مراجعت به وطن در هر صورت ابراهيم :را پيش گرفت، و چون به كوه ذى طوى رسيد توجهى به آن مادر و فرزند كرد و به حضرت حق عرضه داشت

ك المحرم ربنا ليقيموا الصالة فاجعل أفئدة من الناس تـهوي إليهم و ربنا إين أسكنت من ذرييت بواد غري ذي زرع عند بـيت »1« .ارزقـهم من الثمرات لعلهم يشكرون

ردگارا براى اين كه ات سكونت دادم، پرو كشت و زرع نزد خانه حرمت يافته اى ىب پروردگارا من برخى از فرزندامن را در درهمند و متمايل كن، و آنان را براى اين كه در عرصه هاى گروهى از مردم را به سوى آنان عالقه مناز را به پا بدارند، پس دل

.ها روزى خبش شكر و سپاس قرار گريند از انواع حمصوالت و ميوه

______________________________ .37ابراهيم -)1(

267: ، ص4 جتفسري حكيم،

ساىل از مهسرى جوان و مورد آورى است، پدرى پس از رسيدن به سن كهن ى شگفت واى چه زيباست، چه صحنهشود، پدر كه بايد در آن سن و سال در اوج شادى و خوشاىل در كنار آن زن اش فرزندى چون امساعيل نصيبش مى عالقه

اى را از قلب بزدايد به ى فرزندش غرق نشاط شود، و هر غم و غصهو فرزند بياسايد، و هر حلظه با نظر به چهره ملكوتآب و علف بياورد و سپس مكلف به بازگشت شود، از متام وجودش فرياد بردارد اى خشك و ىب فرمان خدا آنان را به دره

هاى تكليف و مسئوليتدهم كه پرچم منازت را بر بلنداى بام كه پروردگارا من اين زن و فرزند را در اين وادى سكونت مىانسان افراشته سازند، وه كه مناز چه عبادت عظيمى و چه وظيفه سنگيىن است، كه بايد پيامربى چون ابراهيم براى زنده

.فرسائى را بپردازد العاده و طاقت ماندن اين عبادت چنني هزينه فوق

و فرزند در سايه عنايت و رمحت خدا در آن كم از منطقه حرم دور شد، و به سوى شام رهسپار گشت، مادر ابراهيم كمهاى منطقه را به عناصرى داغ و سوزان وادى مل يزرع ساكن شدند، باقى مانده آب مشك متام شد، حرارت آفتاب ريگ

تبديل كرد، هوا به شدت گرم شد، مادر لب تشنه شريى در سينه نداشت تا فرزندش را از گرسنگى برهاند، تشنگى به سائيد، لطف رب و رمحت حمبوب اقتضا كرد كه از زير پاشنه پاى يل غلبه كرد، طفل پاشنه پا به زمني مىشدت بر امساع

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

پديد آمده، به شتاب به سوى امساعيل كودك آب جبوشد، هاجر از منطقه مروه كه مشرف به حمل بود احساس كرد، آىبشنه پاى امساعيل به جريان افتاده، اين اولني نشانه حق را ديد، آرى آب از زير پا شتافت، منظره زيبائى از جتلى رمحت

عنايت و حمبت و مهر خداوندى به زن و فرزندى بود كه ابراهيم به خدا واگذار كرده بود، مقدارى ريگ گرداگرد حمل جوشيدن آب مجع كرد و

268: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ا از آن آب شريين خوشگوار پر كرد تا به هنگام نياز شكاىف در آجنا اجياد كرد تا آب به اندازه كاىف مجع شود، مشك ر .بتواند مصرف كند

هاجر از اين جريان خوشحال و خوشدل شد، فراواىن آب سبب جارى شدن آن در خبشى از زمني حرم گشت، اتفاقا از و عرفات فرود آمدند، از د رفتند، در ذى گروهى از قبيله جرهم به بازرگاىن از شام به مين مى ور مشاهده كردند مرغاىن ا

آيند كه آب باشد حتما در اين نواحى آىب هست، چه اين كه مرغان در فضائى به پرواز مى: در پروازاند، پيش خود گفتندند، دو نفر از گردند، در ضمن مرغاىن ديگر را ديدند كه از اطراف به آن نقطه روى مى آب منى و گرنه گرد منطقه ىب

مرغان رفتند تا نزديك حمل جوشش آب كه بعدا معروف به زمزم شد رسيدند، زىن با وقار و با كرامت و كاروانيان بر اثر در اين : جىن يا انسى؟ گفت من انسامن گفتند: طفلى را در كنار آب تنها ديدند، شگفت زده شدند به او خطاب كردند

م است تا به آىب شور و غري قابل شرب رسيد، اين حمل هرگز آب نبوده، سيصد تا چهارصد گز كندن زمني و زدن چاه الز بينيم؟ هاجر از برنامه مهسرش ابراهيم و خود و طفلش و مهاجرت منودنش به فرمان خدا به چه داستاىن است كه ما مى

آنان خرب داد، دانستند مهه اين پديده از كرامت و عنايت حق است كه شامل حال اين خاندان با عظمت شده، از هاجر مالكيت اين : خواست آب كردند، به هر يك شربىت از آن آب داد، چون خوردند آىب شريين و خوشگوار يافتند، گفتنددر

من و فرزندم امساعيل، دو مرد به كاروان بازگشتند و داستان آن زن با كرامت و : آب در اختيار چه كسى است؟ گفتسپند بودند شادمان گشته و به سوى آن حمل به حركت فرزندش را باز گفتند، آن گروه كه صاحب شرت و گاو و گو

اى نزد هاجر فرستادند و درخواست كردند كه از آن آب سهمى براى آنان مقرر منايد، تا در برابر اين درآمدند، و مناينده

269: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اهلى و انساىن بود، در پاسخ آنان حمبت نسبت به او و فرزندش به جربان برخيزند، هاجر كه از هر جهت مؤدب به آدابگفت اين مسئله در گرو اجازه و رخصت پيامرب خدا حضرت ابراهيم است، چون ابراهيم پس از مدتى دورى از مهسر و

فرزند به ديدن آنان آمد و داستان را شنيد اجازه داد كه آن قوم از خبشى از آن آب استفاده كنند، قوم در آجنا خيمه توطن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى فرو نگذاشتند تا امساعيل كمال فراغت به گذران معيشت پرداختند، و در خدمت به آن خاندان بزرگ دقيقه زدند و بابه تدريج بزرگ شد و به رشد جسمى و كمال عقلى رسيد، ديگر مردمان هم به آن ناحيه روى آوردند و از هر جنس و

جتارت و دامدارى در آن مركز رونق گرفت، و ساكنان كم زندگى و متاع و ميوه و وسايل زندگى به آن حمل آوردند، كم »1« .كردند تا با مادر با كرامتش به آرامى معيشت خود را تأمني منايند منطقه سهمى از دام خود را به امساعيل هديه مى

يت با عنايت مكان ب«پس از اين جريانات زمينه ساخته شدن بيت اهللا بفرمان اهللا به دست پاك دو پيامرب اهلى آمده شد، مكاىن در حدود خط استوار و از خنستني قطعه تكوين شده : پروردگار و جستجو و تكاپوى ابراهيم به وى منايانده شد

.زمني

هاى مصنوعى و افكار و ها پاك و از دسرتس متدن جست كه از مهه آلودگى آن سرزميىن را ابراهيم براى ساخنت بيت مىات و آمال كاذب دور باشد، دست تدبري خداوند او را از شهرها و مراكز متدن معلومات غرورانگيز و هيجان شهو

ايتا در ميان بيابان شن ها و دشت دارى مانند بابل و شام و مصر و بيابان ريشه زار حجاز هاى سرسبز و خرم گذرانيد، و و دور از مقررات بشرى و

______________________________ ه شده از آيات قرآن، و رواياتى است كه به قرآن و عقل سليم نزديك است، و سعى شده از مطالب اين منت برگرفت -)1(

.دور از حقيقت پاك باشد

270: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى هائى بر فطرت آزاد بشرند، و در عمق دره هاى طبقاتى كه مهه زجنريهائى بر استعداد، و پرده هاى فردى و كاخ حكومت .هاى خشك آن را احاطه كرده مكان بيت را يافت كوهكه سلسله

درخشيد، اين تابش اى را يافت كه پيش از پيدايش قطعات ديگر و راه افتادن آدمى روى زمني، مانند گوهر تابان مى قطعهورند، و هاى مردم را به بندگى خود درآ ها پيش از آن بود كه در اثر قوانني و نظامات بشرى، دسته يا گروهى توده قرن .هاى امتيازات و ظلم و جتاوز را باز منايند راه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

تافت گويا خنستني تابش نور حيات بر آجنا بود، آرى در آن روزگاراىن سرزميىن كه نور خورشيد و ماه و ستارگان بر آن مىگرفته بود، و هيچ گفتند، و رمحت خدا مهه جا را فرا وزيد و فرشتگان در اطراف زمني تسبيح مى كه نسيم بر درياها مى

اى كه براى روا بود، در حقيقت اين قطعه حركت و جنبشى از جنبندگان حمسوس نبود، تنها اراده او بر مهه موجودات فرمان »1« »اى بود كه عرش رمحت و فرمان خدا در آن قرار گرفت ساخنت بيت انتخاب شد، اولني نقطه

اى ه در رابطه با كعبه كه به دست ابراهيم و امساعيل در نقطهمعروف به خطبه قاصع 234در خطبه ) ع(امريمؤمنان :فرمايد خاص بنا شد مى

هائى آزمايش منوده بينيد خداوند پاك گذشتگان را از زمان آدم صلوات اهللا عليه تا آخرين انسان اين جهان به سنگ آيا منىجنا را خانه حرمت خود و جايگاه قيام مردم به عبادت شنود، آ بيند و نه مى دهد، نه مى رساند و نه سود مى كه نه زيان مى

ها، در ميان تر از ديگر دره اى تنگ هاى مرتفع دنيا و دره ترين مكان ها، و كم كلوخ ترين حمل قرار داد، و آن را در سنگالخ هاى هاى سخت، و رمل كوه

______________________________ .303پرتوى از قرآن ص -)1(

271: ، ص4 م، جتفسري حكي

كنند آب و علفى رشد منى هاى كم آب، و دهات دور از هم، كه شرت و گاو و گوسپند در آجنا از ىب نرم و روان، و چشمه .بنا كرد

سپس به آدم و فرزندانش فرمان داد به آن ناحيه توجه كنند، در نتيجه آن ناحيه مبارك، مركزى براى سودخبشى سفرها، و آب و علف و دور از ها ىب كند، از بيابان ها آهنگ آن خانه مى ازى قاصدان گرديد، اعماق دلمقصدى براى باراند

!آورند دار، و جزائر جدا از هم درياها روى به آن مى هاى عميق و شيب آبادى، و ارتفاعات دره

ليل گويند، ژوليده موى و غبار تا از روى ذلت شانه هاى آلود هروله منايند، لباسها را حركت دهند، و گرداگرد آن خانه خود را كنار انداخته، و با اصالح نكردن سر و صورت زيبائى خلقت خود را زشت منايند، خباطر ابتالئى بزرگ و امتحاىن

شت قرار داد ايت، كه آن را موجب رمحت و رسيدن به .سخت، و آزمايشى روشن، و تطهريى به

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رها، و زمني رمت خود ومراكز مناسك حج را در ميان باغخواست خانه با ح و اگر خداوند پاك مى هاى نرم و مهوار ها و زارى نيكو، هاى متصل به هم، ميان گندم هاى به هم پيوسته، و آبادى هاى در دسرتس، و ساختمان و پر درخت، و ميوه

هاى آباد قرار اداب، و جادههاى تازه و ش زارهاى وسيع، و نواحى پر آب، و زراعت هاى سرسبز و خرم، و كشت و باغداد، آن وقت مقدار پاداش و ثواب را به تناسب آزمايش سهل و آسان، اندك ساخته بود، و اگر بنياىن كه دهد، قرار مى

هائى كه بيت حق از آن ساخته شده، از زمرد سبز، و ياقوت قرمز، و روشىن و خانه بر آن استوار است، و سنگكرد، و كوشش ابليس را براى وسوسه در قلوب فرو ها سبك مى ر دودىل را از سينهدرخشش خريه كننده بود، با

منود، وىل خداوند گذاشت، و تالطم شك و ترديد را از مردم برطرف مى مى

272: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ور ناخوشايند دارد، و به ام هاى گوناگون به عبادت وا مى كند، و با كوشش ها امتحان مى بندگانش را به انواع سخىتها ابواب آزمايد، تا كرب را از دهلايشان بريون كند، و خوارى و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با اين گونه آزمايش مى

.فضل و رمحت را به رويشان بگشايد، و اسباب عفو خود را به آساىن به آنان عنايت فرمايد

هايش به شائبه به وسيله ابراهيم و امساعيل در حمدوده تعيني شده پايه ىبكعبه با نيىت خالص، و دستاىن اهلى، و زمحاتى اى براى عبادت كنندگان روزگار، و گريى به جانب اوج و رفعت معنوى ساخته شد، تا قبله صورت مادى و با جهت

ئران، و جايگاهى براى اى براى رسيدن بركات به مردم، و مركز نورى براى هدايت بندگان، و حملى براى مناسك حج زا مايه .به دست آوردن ثواب و پاداش كوشندگان و بينندگان مؤمن باشد

اش، و گرى آرى عارف به حق معنوى كعبه نه آشنا و آگاه به مواد ظاهرى بيت، آنچنان كه بايد از بركات آن، و هدايتره هاى مقرر شده مناسكش و پاداش .شود مند مى اش

:دهروايت ش) ع(از حضرت صادق

فعرف من حقنا و حرمتنا مثل الذى عرف من حقها و حرمتها غفراهللا له ذنوبه » عارفا حبقها«من نظر اىل الكعبة عارفا « »1« »:كلها و كفاه هم الدنيا و اآلخرة

شناسد حق و حرمت ما را هر كس به كعبه آگاه به حق آن نظر كند و آنگاه به اندازه آنچه از حق كعبه و حرمت آن مى .كند آمرزد، و هم دنيا و آخرت او را كفايت مى بشناسد خدا مهه گناهان او را مى هم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .چاپ مؤسسه انصاريان 199ص 1من ال حيضره الفقيه ج -)1(

273: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:به اين معناست منا و من دخله كان آ و نيز از آن حضرت روايت شده است كه قول حضرت حق

»:من ام هذا البيت و هو يعلم انه البيت الذى امر اهللا به و عرفنا اهل البيت حق معرفتنا كان آمنا ىف الدنيا و اآلخرة«»1«

اى است كه خداوند به زيارتش و اجنام مناسك در كنارش فرمان داده، كسى كه قصد اين خانه كند و بداند اين مهان خانه .كه بايد حق ما اهل بيت را به عنوان امامان واجب االطاعة بشناسند، در دنيا و آخرت امين خواهد بودو آنگونه

:فرمايد در خبشى از يك روايت نسبتا مفصل مى) ع(امريمؤمنان

ذنوبه و و من دخل املسجد حافيا على سكينة و وقار و خشوع غفر اهللا له، و من نظر اىل الكعبة عارفا حبقها غفر اهللا له« »:كفى ما امهه

هر كس با پاى برهنه، مهراه با آرامش و وقار و قلىب خاشع وارد مسجد شود، خدا او را مورد مغفرت و آمرزش قرار .كند آمرزد و مهماتش را كفايت مى دهد، و هر كس عارف به حق كعبه به كعبه نظر كند خدا گناهانش را مى مى

:كند من ال حيضره الفقيه روايت مى

ان النظر اىل الكعبة عبادة و النظر اىل الوالدين عبادة و النظر اىل املصحف من غري قراءة عبادة، و النظر اىل وجه العامل « »2« »:عبادة و النظر اىل آل حممد عبادة

.است آن كه قرائت شود و نظر به چهره عامل و نظر به آل حممد عبادت نگاه به كعبه، و به پدر و مادر، و به قرآن ىب

:فرمايد امام صادق مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .199ص 1من ال حيضره الفقيه ج -)1(

.199ص 1من ال حيضره الفقيه ج -)2(

274: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« »:من ام هذا البيت حاجا او معتمرا مربا من الكرب رجع من ذنوبه كهيئة يوم ولدته امه«

عمره قصد اين خانه كند و از كرب در برابر حق پاك و مربا باشد از گناهانش به صورت مهان روزى كه كسى كه به حج يا .گردد از مادر به دنيا آمده برمى

مقصود از تكرب اين است كه به شناخت حق برخنيزى و نسبت به اداى حق هر ذى حقى : فرمايد سپس حضرت مى .سنگيىن كىن و راه كرب و منع پيش بگريى

دهند كه مهه نسبت به حق احرتام كنند و در برابر روشن است بقعه حرم امن و بلد االمني وقىت امنيت را به جهان مى«حق خضوع و فروتىن نشان دهند و حىت نژاد سياهان براى سپيدان، و سپيدان براى سياهان، كارفرمايان براى كارگران،

ت به يكديگر اعرتاف به حق داشته باشند و مصرا به حق يكديگر كارگران براى كارفرمايان و خالصه مهه و مهه نسباحرتام بگذراند و مشتاقانه به اداى حق هم ديگر برخيزند و براى اين امور خضوع منايند تا جائى كه سجده براى حق

است، و سجده براى خدا در حقيقت سجده براى حق مطلق. ها در پرتو آن و به تبع آن هستند مطلق كنند كه مهه حقسجده براى حق مطلق، سجده براى مهه حقوق و احرتام به حق مهه است كه بايد به پايه خضوع برسد، يا به حد سجده

براى حق و در برابر حق، و البته مراد و مقصد در سجده حق مطلق است، كه خداست و هر حق در اوست، مهه او حق اوست كه حق اول است و سجده براى او بايد حق است، و حق مهه اوست و حق مهه كس بر مهه كس در ظل

.اعرتاف به هر حقى باشد و اعرتاف به حق مهه در مهه باشد

______________________________ .199ص 1من ال حيضره الفقيه ج -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

275: ، ص4 تفسري حكيم، ج

يعىن هم بشناسد و هم اعرتاف كند و و عارف به حق خانه كه در خرب آمده است الزمه آن عرفان، اعرتاف هم هست، دهند و جذب چنني حقوق عرتت پيامرب و هم چنني كتاب خدا قرآن، مهه اينها با توجه به عرفان و اعرتاف، نور مى هم

.كنند خري و دفع شر مى

است خانه كه قبله است، عرتت كه مفرتض الطاعةاند، و كتاب خدا كه مشعل و چراغ هدايت: اين سه كانون جذب خريرت باز مى ا دوخته شود، و در جايگاهشان بيشرت دقت گردد درب دل شود، و اسرار و نظامات هر چه نگاه انسان به آ

ا عميق ها، ريشه و دنباله گناهان از گردد، و براى جربان عقب افتادگى تر در تار و پود مشاعر انسان وارد مى و معاىن آرت كنده مى ا در داخلهگردد، و نفس انسان هاى صحيح ى انسان، آدمى را رو به هدف به واسطه جريان نظام آ

رت و آسان .شود تر كفايت مى واميدارد، كه مهمات

ايست گانه هاى سه كند كه خدا را در زمني حرمت كتاب شريف قرب االسناد كه از معتربترين كتب شيعه است روايت مىا چيزى نيست .كه مانند آ

.خدا كه نور و حكمت است و مشعل روشىن در دست انسانيكى كتاب

.كند ديگر خانه كعبه كه آن را قبله و وسيله قيام قرار داده و توجه به غري آن را از احدى قبول منى

:اند نص حديث چنني است رسوم عرتت پيامرب مشا هستند كه مبنزله وجود پيامرب در درجه دوم و مظهر و مظهر هدايت

حرمات ثالث ليس مثلهن شيئ كتاب و هو نور و حكمة، و بيته الذى جعله للناس قياما و قبلة و ال يقبل من ان هللا « ».احد توجها اىل غريه و عرتة بنبيكم

276: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و آخرت را هاى شرور رها كند و خري دنيا تواند انسان را از جاذبه روشن است كه جاذبه اين سه كانون مغناطيسى فقط مى .به سوى آدمى جلب منايد

رت مغناطيسى مى ا شود، در وجود خود ا بيشرت گردد، و به هر مقدار دلداده آ شود، پس هر چه عرفان انسان به حق آا سنگر دفاع .و دل انسان و عواطف مؤمن كمرت از سنگ مغناطيس نيست -اند آ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

آورد كه هاى امواج طيف الكرتيكى از متام آمتسفر بر او هجوم مى ، كمكعقربه مغناطيس با آن كه تيغه نازكى بيشرت نيست .كشاند او را به طرف قطب مى

آيات آمساىن قرآن هم كه راجع به جبهه كعبه از آمسان فرود آمده پرتوى از علم خدا و نقشه علم به نظام اصلح انفع است ا اسرار اين خانه و رمز اين بيت آنقدر كه بايد گريد، مهني كه در دل را باز شود، شخص از آن اهلام مى فهميده مىاز آ

ا بپيوندد، ريشه گناهان از دل كنده مى ا را به طور عميق، دريابد و به آ شود و كند تا اسرار و معاىن و نظامات آ »1« ».شود هاى صحيح و مهمات اصلى زودتر كفايت مى هدف

دعا و آثار آن

نياز دست به حال رفع قواعد بيت كه كارى بر پايه عبادت و اخالص بود، نيازمندانه به پيشگاه ىب ابراهيم و امساعيل دردعا برداشتند و امورى بسيار بسيار مهم را از حضرت حق درخواست كردند، آنان به اين حقيقت آگاه بودند كه دعا در

.قني نزديك استحاىل عبادت و دنبال عبادت كارى بسيار نيكو، و به اجابت به طور ي

______________________________ .118آفاق كعبه -)1(

277: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دانستند كه مهه موجودات در حال دعا هستند چه اينكه مهه ذاتا فقري و نيازمندند و فقري و نيازمند براى رفع نياز آنان مى .و فقرش حمتاج به درخواست از غىن است

د كه انسان نيز مانند متام موجودات نيازمند و فقري است و درهيچ امرى از امور از خود استقالل ندارد و دانستن آنان مى .نياز و غىن مطلق دارد براى رفع فقر و نيازش احتياج به درخواست و گدائى از حضرت ىب

رتين عبادات مى هاى خود را به زبان ور است خواستهدانستند، و براى آنان روشن بود كه هر انساىن مأم آنان دعا را جزء جارى كند و به پيشگاه دوست متواضعانه بنالد، و به اظهار حاجت برخيزد، و آگاه بودند كه متكرب در برابر دعا اهل

.دوزخ است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

او دانستند تا عمل خود را به آنان در حال دعا در حالت انقطاع از ما سوى حمبوب بودند و غري خدا را مسيع و عليم منى .ارائه دهند

آنان از شدت اخالص و تواضع و فروتىن متعلق تقبل را كه بناء كعبه بود در دعايشان نام بردند تا كمال خاكسارى را به پيشگاه حق عرضه داشته باشند، و به حضرتش اعالم كرده باشند كه عمل ما در برابر عظمت تو چنان ناچيز است كه

!!قابل ذكر نيست

دعائى است كه خضوع : مناياند ق كه حمدود به قول و نيت نيامده به خوىب حال و وضع اين دو باىن را مىاين دعاى مطل«زد، گويا اين پدر و پسر چنان در برابر خاست و از زبانشان سرمى منايد، و از راز دلشان برمى و انقطاع آنان را آشكار مى

.بردند ناچيز بود و نامى از آن منى بزرگى و اراده حق مقهور بودند كه كار بنا در نظرشان

278: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.قبول و پذيرش هر چيزى به اين است كه پذيرنده آن را جزء هسىت خود منايد و مقصود پيش آورنده را منظور دارد

ود گرداند و به خ »ربنا«در اين آيه مقصود از درخواست پذيرش، گويا اين است كه پروردگار اين بنا را مشمول ربوبيت سنگ و گلى كه روى هم چيده و در معرض فناست صورت بقا دهد، و در پرتو صفت ربوبيتش مانند ثابتات هسىت شود

.و منشأ تربيت خلق گردد

:خاست در پيشگاه خداوند پذيرفته شد اين درخواست كه از ضمري سراسر اخالص به حق و رمحت بر خلق برمى

ى هاى شرك بر آن پرده رقابت قحطان و عدنان بنيان آن را متزلزل ساخت و نه تاريكى چنان كه نه عصبيت جاهليت وو پرتو آن در هر . نسيان پوشانيد، بلكه پيوسته چراغ هدايت و رهنماى توحيد در ظلمت جاهليت عرب و جهان بود

كت اين خانه و به سوى آن هاى اخالص از بر تابيد و معابد و مساجدى به نام خدا و با دست گوشه و كنار جهان مى .تأسيس گرديد

دام نگه آرى حكمت خداوند دعاى ابراهيم را اجابت منود، و آن خانه تركيب يافته از سنگ و گل را در برابر عوامل اداشت و به آن صورت بقا خبشيد، با آن كه موجبات از ميان رفنت و فناء آن در داخل و خارج جزيره از هر بناء حمكمى

بود، زيرا پاسداران آن در داخل تنها قبيله عدنان بود كه اوالد امساعيل بودند و مهني پاسدارى مرياثى، به قبيله عدنان بيشرت بايد به اين برترى و سرورى عدنان تن برترى و سرورى خبشيده بود، از اين جهت ديگر اعراب متعصب و امتيازجو منى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

دانستند و از نفوذ معنوى و املقدس مى قتصادى داشتند قبله خود را فقط بيتدهند، يهود هم كه در خبشى از جزيره نفوذ ا ى تغيري قبله آن مهه روى آوردن مردم به كعبه براى قبله و مركزيت خود بيمناك بودند، چنان كه درباره

279: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كوشيدند كه عرب را دولت روم شرقى و ايران مىصدا در آوردند و عربده جوئى كردند، در خارج جزيره هم هر يك از دو چنان كه روميان اعراب شام را حتت نفوذ خود و به كيش . مقهور خود سازند و توجه آنان را به سوى خود جلب منايند

مسيحى در آوردند و پادشاه حبشه و مين براى ويران كردن كعبه سپاهى با پيالن جنگى بسيج كردند، دولت ايران هم براى كوشيد با مهه اين عوامل ديىن و سياسى، شكوه و قدرت ز ميان بردن متركز عرب كه اطراف اين خانه بود مهه گونه مىا

معنوى اين خانه پيوسته رو به افزايش شد و در خالل اين قرون مهيشه مركز طواف كنندگان، و اطرافش حميط امن و اصول »1« »مناسكش برپا بوده

ش، و آبادى آن منطقه و امنيتش، و سرازير شدن انواع مثرات و حمصوالت به آن ناحيه مقدس بقاى كعبه و دوام مناسك .مهه و مهه از آثار پربركت دعاى ابراهيم و امساعيل عليهما السالم است

ارزش دعا

.اى است كه سود دنيا و آخرتش براى دعا كننده قابل مشارش نيست دعا از اعظم عبادات و افضل قربات و سرمايه

.هاى مادى و معنوى، و اصالح كننده امور است دعا حقيقىت آرام خبش، حالل مشكالت، كليد گنج

.خداى مهربان در قرآن جميد بندگانش را به دعا فرمان داده و اجابت آن را ضمانت منوده است

______________________________ .205پرتوى از قرآن -)1(

280: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« .علهم يـرشدون ذا سألك عبادي عين فإين قريب أجيب دعوة الداع إذا دعان فـليستجيبوا يل و ليـؤمنوا يب ل و إ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

واند اجابت ام، دعاى دعا كننده را زماىن كه مرا خب يقينا من نزديك» بگو«ى من بپرسند و هنگامى كه بندگامن از تو دربارهو مقصد اعال را «بپذيرند و به حقيقت به من اميان بياورند تا به رشد برسند » به اسالم«كنم، پس بايد دعومت را مى

».دريابند

»2« ادعوا ربكم تضرعا و خفية إنه ال حيب المعتدين

هان خبوانيد و از آداب و شرايط دعا جتاوز نكنيد، يقينا خدا متجاوزان را پروردگارتان را از روى فروتىن و زارى و در حال پن .دوست ندارد

»3« :و قال ربكم ادعوين أستجب لكم إن الذين يستكربون عن عباديت سيدخلون جهنم داخرين

عبادت » دعا و اظهار حاجت و در حقيقت«ا را اجابت كنم، آنان كه از و فرمان پروردگار مشاست كه مرا خبوانيد تا مش .من تكرب ورزند قطعا خوار و رسوا به دوزخ در آيند

:از رسول خدا روايت شده

»4« »:الدعا مخ العبادة«

.دعا مخ عبادت است

:و نيز از آن حضرت نقل شده

______________________________ .186بقره -)1(

.55اعراف -)2(

.60مؤمن -)3(

.282ص 2حمجة البيضاء ج -)4(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

281: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« »:ان العبد ال خيطئه من الدعا احدى ثالثة اما ذنب يغفرله، و اما خرييعجل له و اما خري يدخرله«

شود، يا خريى كه در رسيدنش مىيا گناهى كه براى او آمرزيده : يابد عبد به هنگام دعا به يكى از سه حقيقت دست مى .گردد به او شتاب خواهد شد، يا خوىب و خريى كه براى او ذخريه مى

:و آن بزرگوار فرمود

»2« »:سلوا اهللا من فضله فانه حيب ان يسأل، وافضل العبادة انتظار الفرج«

عبادت انتظار فرج و گشايش در از فضل و احسان خدا درخواست كنيد، زيرا خدا دوست دارد از او خبواهند، و برترين .مهه امور است

:سؤال شد) ع(از حضرت باقر

ما من شيئ افضل عند اهللا من ان يسأل و يطلب مما عنده و ما احد ابغض اىل اهللا ممن يستكرب : اى العبادة افضل؟ فقال« »3« »:عن عبادته واليسأل ما عنده

ر اين نيست كه در پيشگاهش به دعا برخيزند، و از آنچه نزد اوست چيزى نزد خدا برت: برترين عبادت كدام است؟ فرمودتر از كسى كه از عبادت به درگاه او تكرب ورزد، و از آنچه نزد اوست درخواست نكند خبواهند، و احدى نزد خدا مبغوض

.نيست

:روايت شده) ع(از امريمؤمنان

»4« ».بادة العفافاحب االعمال اىل اهللا تعاىل ىف االرض الدعاء و افضل الع«

______________________________ .282ص 2حمجة البيضاء ج -)1(

.77ص 13ترمذى ج -)2(

.466ص 2كاىف ج -)3(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.283، ص 2حمجة البيضاء ج -)4(

282: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.خوددارى از مهه گناهان است ترينش نزد خدا دعاست، و برترين عبادت امتناع و در ميان مهه اعمال در روى زمني حمبوب

:و نيز از آن حضرت روايت شده

الدعاء مفاتيح النجاح، و مقاليد الفالح، و خريالدعا ما صدر عن صدر نقى و قلب تقى، و ىف املناجات سبب النجاة، « »1« »:و باالخالص يكون اخلالص فاذا اشتد الفزع فاىل اهللا املفزع

رتين دعا دعائى است كه از سينه صاىف و قلب با تقوا بريون آيددعا كليدهاى پريوزى و جنات است، در مناجات . و .سبب جنات، و در اخالص رهائى است، پس هنگامى كه فزع و مورد خطر سخت شود پناهگاه خداست

:از رسول اهلى روايت شده است

»2« ».الدعا سالح املؤمن و عمود الدين و نور السماوات و االرض«

.ها و زمني است مؤمن و ستون دين و نور آمساندعا اسلحه

آداب و شرايط دعا

شود كه دعاى مستجاب دعائى نيست كه هر كس در هر زماىن هاى معترب استفاده مى از آيات كتاب خدا و روايات كتابه در معارف و بدون شرايط الزم دعا كند و هر چه از خدا خبواهد به اجابت رسد، دعا كننده بايد به شرايط بيان شد

.آراسته باشد، و دعاى او هم دعاى صحيح و مناسب با شأن او، و مصلحت دنيا و آخرتش باشد

______________________________ .468، ص 2كاىف ج -)1(

.468، ص 2كاىف ج -)2(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

283: ، ص4 تفسري حكيم، ج

روى خود ببندد، آنگاه از خدا خبواهد، كه رزق وسيع اگر دعا كننده در خانه بنشيند، و راه هرگونه كوشش و فعاليت را به .و معيشت فراخ، و سفره حالل به او بدهد قطعا اين دعا قابل استجابت نيست

اى خبزد و اگر كسى از مهسرش آزار و اذيت و ظلم و ستم ببيند، و مشكلش جز از راه طالق ممكن نباشد، به گوشهناى صورت اشك بريزد و به حضرت حق بنالد كه مرا از چنني مهسرى جنات بده، مسلما اين زانوى غم بغل بگريد، و به

.رسد دعا به اجابت منى

خدايا مرا به جواىن و قله بيست سالگى برسان، چنني دعائى شايسته اجابت : اگر كسى در ايام كهنساىل دعا كند كه .نيست

ناى خشكى و درياست به من هاى روى زمني و معادن اهلى مهه گنج: اگر كسى دعا كند كه زير زمني و آنچه ثروت در .ترديد اين دعا مايه اجابت ندارد عنايت فرما، ىب

اگى كسى دعا كند خدايا حسن يوسف، صداى داوود، علم پيامرب، شجاعت امريمؤمنان، قدرت امني وحى را به من بده .حملى از اجابت ندارد

زم در دعا كننده و در خود دعا باشد، دعائى كه صالح و خري دنيا و آرى دعاى مستجاب دعائى است كه شراطى ال .آخرت عبد را تأمني كند و به رشد و هدايت و كمال او كمك دهد، و زندگى و حيات او را حيات طيبه سازد

گويد آداب و شرايط دعا ده شرط است و نظري در جلد دوم حمجة البيضاء مى حمدث خبري، فيلسوف كبري و عارف كم :كند بلكه بيشرت و سپس ده شرط را ذكر مى

284: ، ص4 تفسري حكيم، ج

نسبت به اوقات شريفه و ويژه چون روز عرفه، ماه رمضان، روز مجعه هنگام سحر، ساعىت پس از نيمه شب مواظبت - 1 .و مراقبت داشته باشد، كه در چنني ساعىت دعا مطلوب و داراى زمينه استجابت است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:روايت شده است) ع(از حضرت باقر

اال عبد مؤمن يدعوىن لدينه و دنياه قبل طلوع الفجره : ان اهللا لينادى كل ليلة مجعه من فوق عرشه من اول الليل اىل آخره«فاجيبه، اال عبد مؤمن يتوب اىل من ذنوبه قبل طلوع الفجر فاتوب اليه، اال عبد مؤمن قد قرتت عليه رزقه فيسألىن الزيادة ىف

اال عبد مؤمن سقيم يسألىن ان اشفيه قبل طلوع الفجر فاعافيه، اال عبد مؤمن . طلوع الفجر فازيده و اوسع عليهرزقه قبل حمبوس مغموم يسألىن ان اطلقه من سجنه و اخلى سربه، اال عبد مؤمن مظلوم يسألىن ان آخذ له بظالمته قبل طلوع الفجر

:فانتصر له و آخذ بظالمته قال

»1« »:ذا حىت يطلع الفجرفال يزال ينادى

آيا بنده مؤمىن هست كه مرا پيش از : زند خداوند هر شب مجعه از اوج عرشش از ابتداى شب تا پايان شب فرياد مى .طلوع فجر براى دين و دنيايش خبواند و من او را اجابت كنم

بپذيرم؟آيا بنده مؤمىن هست كه پيش از طلوع فجر از گناهانش توبه كند و من توبه او را

آيا بنده مؤمىن هست كه روزياش بر او تنگ شده باشد و پيش از طلوع فجر زياد شدن روزياش را از ن خبواهد و من بر و بيفزامي و او را گشايش دهم؟

______________________________ .29 -28، عده الداعى 27، ص 2كاىف ج -)1(

285: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كه دچار بيمارى باشد و پيش از طلوع فجر از من خبواهد، پس من او را شفا دهم؟ آيا بنده مؤمىن هست

آيا بنده مؤمن حمبوس اندوهناكى هست كه از من آزادياش را خبواهد تا او را آزاد كرده و راهش را باز كنم؟

پس انتقامش را زستمكار آيا بنده مؤمن ستم ديدهاى هست، كه از من پيش از طلوع فجر خبواهد كه از او رفع ستم كنم،پيوسته حضرت حق ندا ميكند تا صبح صادق طلوع : بگريم و از روى دفع ستم منامي؟ حضرت باقر عليه السالم فرمود

.كند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در قول يعقوب به فرزندانش) ع(حضرت صادق

:سوف أستـغفر لكم

:در آينده نزديك براى مشا درخواست آمرزش ميكنم، ميفرمايد

»:اخرهم اىل السحر من ليلة اجلمعة«

.طلب آمرزش را براى فرزندانش به سحر شب مجعه كه ساعت استجابت دعاست به تأخري انداخت

:ميفرمايد) ع(حضرت باقر

»1« »:ان من السحر اىل طلوع الشمس يفتح ابواب السماء و يقسم فيها االرزاق، و تقضى فيها احلوائج العظام«

سحر تا طلوع خورشيد درهاى آمسان باز ميشود، و ارزاق در آن وقت تقسيم ميگردد، و حوائج بزرگ در يقينا از هنگام .آن قطعه از شب برآورده ميشود

هنگام حركت : براى اين كه دعا مستجاب شود غنيمت مشردن مقاطع حساس و احوال شريفه الزم است مانند - 2ان نزول باران، و وقت اقامه منازهاى واجب و پس از مناز، و بني اذان صفوف جماهدان به سوى جهاد ىف سبيل اهللا، و زم

.و اقامه، و هنگام روزه

:از قول امريمؤمنان صلوات اهللا عليه روايت شده است) ع(از حضرت صادق

______________________________ 287 -286ص 2حمجة البيضاء ج -)1(

286: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»:عند قراء القرآن، و عند االذان، و عند نزول الغيث، و عند التقاء الصفني للشهادة: اء عند اربعاغتنموا الدع«

:نياز، و دعا منودن را در هنگام حتقق چهار حقيقت غنيمت بدانيد درخواست از حق، و گدائى از حضرت ىب

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

حق و باطل و شوق ارتش حق به وقت قرائت قرآن، و زمان اذان، و هنگام نزول باران، و زمان برخورد دو لشگر .شهادت

در حقيقت شرف اوقات برگشت به شرف حاالت دارد، به اين معنا كه هنگام سحر زمان صفاى دل و : گويد غزاىل مىهاى پاكى قلب و خلوص نيت و دورى از دل مشغوىل و علل تشويش است، و روز عرفه و روز مجعه زمان اجتماع مهت

جلب رمحت خداست، البته اين امور از مجله اسباب شرف اوقات است وگرنه اسرارى ديگر در عاىل، و تعاون قلوب براىكار است كه بشرى از آن آگاهى ندارد، حالت سجود نيز سزاوار به اين است كه دعا در آن مستجاب شود چنان كه

:پيامرب فرموده است

»1« »:اقرب مايكون العبد من ربه و هو ساجد فاكثروا فيه الدعاء«

.نزديك حالت عبد به پرودگارش هنگام سجود است، پس در سجود زياد دعا كنيد

از شرايط ديگر دعا و راز و نياز دعا منودن رو به قبله است، و دست به سوى حق برداشنت به صورتى كه زير بغل - 3 :كند ديده شود، جابر بن عبداهللا روايت مى

»2« »:القبلة و مل يزل يدعو حىت غربت الشمس ان رسول اهللا اتى املوقف بعرفة و استقبل«

______________________________ .287، 2حمجة البيضاء ج -)1(

.288، ص 2حمجة ج -)2(

287: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.پيامرب خدا روز عرفه در موقف عرفات روى به قبله كرد و پيوسته در حال دعا بود تا خورشيد غروب كرد

:روايت شده است) ع(از حضرت صادق

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ما ابرز عبد يده اىل اهللا العزيز اجلبار اال استحى اهللا تعاىل ان يردها صفرا حىت جيعل فيها من فضل رمحة ما يشاء فاذا دعا « »1« »:احدكم فال يرد يده حىت ميسح على وجهه و رأسه

كند آن دست را خاىل برگرداند، حيا مىدارد مگر اين كه خدا عبد دستش را به سوى خداى عزيز جبار به آمسان برمنىايتا هر يك از مشا به دعا موفق شود، دستش را مسلما از فضل رمحتش آنچه خبواهد به دعا كننده عطا مى كند،

.برنگرداند مگر اين كه به صورت و سر بكشد

:به موسى بن عمران وحى شد

فانك اذا فعلت ذلك رمحت و انا اكرم القادرين يا موسى سلىن الق كفيك ذال بني يدى، كفعل العبد املستصرخ اىل سيده «ما بيدى الميلكهما غريى، و انظر حني تسألىن كيف رغبتك فيما عندى، لكل عامل جزاء و قد من فضلى و رمحىت فا

»2« »:جيزى الكفور مبا سعى

خواهى در كنار مواليش باشد، چون به موسى دو دستت را ذليالنه در پيشگاه من بردار، و حال دعايت مانند برده فريادترين قدرمتندم، موسى از فضل و رمحت من درخواست كن، دهم، من كرمي اين صورت عمل كىن تو را مورد رمحت قرار مى

زيرا فضل و رمحت در دست من است و غري من دارنده فضل و رمحت نيست، هنگام دعا و درخواست دقت كن كه ميل اى پاداشى است و پاداش كفران كننده نعمت به زد من است چگونه است؟ براى هر كوشندهو رغبتت نسبت به آنچه ن

.اندازه سعى و كوشش اوست

______________________________ .471، ص 2كاىف ج -)1(

.138عدة الداعى ص -)2(

288: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.سته دعا كردبه هنگام دعا نه صدا را بايد بلند منود و نه خيلى آه - 4

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مردم هنگامى كه در معيت رسول خدا حركت كردند : بلكه بايد صدائى ميان صداى بلند و آهسته باشد، در روايت آمدهخوانيد نه كر است و نه اى مردم خدائى را كه مى: و به مدينه نزديك شدند با صداى بلند تكبري گفتند، حضرت فرمود

»1« .هاى مشاست و مركبخوانيد ميان مشا غائب، كسى را كه مى

در كتاب كاىف شريف از مجله آداب دعا را پنهان دعا كردن مشرده و دليل آورده كه چنني دعائى از ريا دور و دعائى :خالص است خداى مهربان در قرآن جميد فرموده

»2« :ادعوا ربكم تضرعا و خفية

.ان و خمفيانه خبوانيدپروردگارتان را از روى فروتىن و زارى و پنه

:نقل شده است) ع(و در روايىت از حضرت رضا

»3« »:دعوة العبد سرا دعوة واحدة، تعدل سبعني دعوة عالنية«

.يك دعاى عبد در پنهان مساوى هفتاد دعاى او در آشكار است

:در روايت مهمى از رسول خدا آمده

انظروا : ارض قفر فيؤذن و يقيم مث يصلى فيقول ربك عزوجل للمالئكةرجل يصبح ىف : ان ربك يباهى املالئكه بثالثة نفر«عبدى يصلى و ال يراه احد غريى، فينزل سبعون الف ملك يصلون وراءه و يستغفرون له اىل الغد من ذلك اليوم، و رجل قام

انظروا اىل: ىف الليل يصلى وحده فسجدو نام و هو ساجد فيقول

______________________________ .291، ص 2حمجة ج -)1(

.55اعراف -)2(

.476، ص 2كاىف ج -)3(

289: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»1« ».عبدى روحه عندى وجده ساجدىل، و رجل ىف زحف فيفر اصحابه و ثبت هو يقاتل حىت قتل

گويد و به پس اذان مىشود، آب و گياهى وارد مى كند، مردى كه در سرزمني ىب پروردگارت نسبت به سه نفر مباهات مىخواند و كسى ام را نظر كنيد به دور از هر بيننده مناز مى بنده: گويد شود، پرودگارت به فرشتگان مى اقامه مناز مشغول مى

كنند و تا فرداى آن روز براى شوند و پشت سر او به منازش اقتدا مى بيند، پس هفتاد هزار فرشته نازل مى جز من او را منىخواند سپس خيزد و در خلوت و تنهائى مناز مى منايند و مردى كه نيمه شب از خواب راحت برمى مرزش مىاو طلب آام را بنگريد روحش نزد من بنده: گويد برد، حضرت حق به فرشتگان مى كند و در حال سجده خوابش مى سجده مى

اند وىل يارانش در حال فرار از جنگاست، و بدنش براى من در حال سجده است، و مردى كه در ميدان جنگ است، .او در جنگيدن ثابت قدم است، تا به شهادت برسد

از آداب دعا اين است كه دعا كننده از حضرت حق حمرمات را خنواهد، و زمينه قطع رحم را نطلبد، و آنچه را - 5 :متضمن كم حيائى و اسائه ادب است طلب ننمايد، از رسول خدا روايت شده

:لسجع ىف الدعا، حسب احدكم ان يقولاياكم و ا«

»2« »:اللهم اىن اسألك اجلنة و ما قرب اليها من قول و عمل، و اعوذ بك من النار و ما قرب اليها من قول و عمل

شت هاى بيجا بر حذر مى مشا را از تكلف در دعا و درخواست دارم كاىف است كه يكى از مشا از خدا خبواهد كه خدايا شت نزديك مىرا نصيب من برم و هر قول و كند، و از تو به آتش دوزخ پنهان مى كن و هر قول و عملى كه مرا به

.منايد فعلى كه مرا به آتش نزديك مى

______________________________ .13، ص 1مستدرك ج -)1(

.292، ص 2حمجة البيضاء ج -)2(

290: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رت اين است كه هر هاى معترب دعا وارد شده است اكتفا كند اى به دعاهائى كه از پيامربان و امامان در كتاب دعاكننده و .كه در آن دعاها آنچه خري دنيا و آخرت انسان است گنجانده شده است

.دعا بايد مهراه با زارى و تضرع، و خشوع قلىب، و ترس از عظمت حق باشد - 6

»1« : اخلريات و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا لنا خاشعني إنـهم كانوا يسارعون يف

.خواندند، و پيوسته در برابر ما باطىن فروتن داشتند شتافتند و ما را از روى اميد و بيم مى پيامربان مهواره به كارهاى خري مى

:شدهدر صحيفه سجاديه در دعاى چهل و هشتم از حضرت سجاد روايت

»و ال ينجيىن منك اال التضرع اليك«

.جز تضرع و زارى در پيشگاهت راه جناتى براى من نيست

:خطاب رسيد) ع(به موسى

يا موسى كن اذا دعوتىن خائفا مشفقا و جال، و عفر وجهك ىف الرتاب، و اسجد ىل مبكارم بدنك، واقنت بني يدى ىف « »2« »:ب و جلالقيام، و ناجىن حيث تناجيىن خبشية من قل

دارى ترسان و در حال برحذر بودن از سنگيىن عقاب و با دىل پر دغدغه و موسى در هنگام دعا چون دست به دعا برمىترسناك باش، و چهره بر خاك بساى، و به اعضاى با ارزش بدنت به سجده آى، و در حال قيام قنوت كن، و به وقت

.مناجات كن مناجات با من با قلب دغدغه دا پر از خشيت

______________________________ .90انبياء -)1(

.44، ص 8كاىف ج -)2(

291: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.در دعا جدى باشد، و به اجابتش يقني ورزد، و اميدش در دعا صادقانه باشد - 7

:رسول خدا ميفرمايد

»1« »:سبحانه ال يستجيب دعاء من قلب غافلادعوا اهللا تعاىل و انتم موقنون باالجابة، و اعلموا ان اهللا «

خدا را در حاىل كه يقني به اجابت داريد خبوانيد، و بدانيد خداى سبحان دعاى برخاسته از قلب غافل را كه توجه به .قدرت و رمحت حق ندارد اجابت منيكند

:و نيز آن حضرت فرموده

»2« »:بقلبك مث الستيقن باالجابة ان اهللا ال يستجيب دعاء بظهر قلب ساه، فاذا دعوت فاقبل«

خداوند دعاى برخاسته از دل فراموش كار را منيپذيرد، پس زماىن كه دعا ميكىن با قلب روى به دعا آر، سپس به اجابت .يقني كن

.اصرار و پافشارى بر دعا جزء آداب دعاست، و هر دعائى را سه بار تكرار كردن الزم است - 8

:ابن مسعود ميگويد

»3« »:رسول اهللا اذا دعاء، دعا ثالثا و اذا سأل، سأل ثالثاكان «

.رسول خدا هرگاه دعا ميكرد سه بار دعا ميكرد، و هر زمان از حضرت حق درخواست ميكرد سه بار درخواست ميكرد

:از حضرت باقر عليه السالم روايت شده

»4« »:و اهللا ال يلح عبد مؤمن على اهللا ىف حاجته االقضاها له«

______________________________ 294ص 2حمجة ج -)1(

294ص 2حمجة ج -)2(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

294ص 2حمجة ج -)3(

294ص 2حمجة ج -)4(

292: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.به خدا سوگند عبد مؤمىن در حاجتش به خداوند اصرار منيورزد مگر اين كه بر آورده ميشود

مد آل حممد شروع شود، و بدون ذكر حق و ياد حمبوب و صلوات اقدام دعا بايد با ذر حضرت حق و صلوات بر حم - 9 .به دعا نگردد

:سلمه بن اكوع ميگويد

:ما مسعت رسول اهللا يستفتح الدعا اال استفتحة فقال«

»:سبحان رىب العلى االعلى الوهاب

:كرد شروع مىاز رسول خدا نشنيدم كه دعا شروع كند مگر اين كه با اين مجله كه ياد و ذكر خداست

»سبحان رىب العلى االعلى الوهاب«

:فرمود شنيدم مى) ع(گويد از حضرت صادق حارث بن مغريه مى

اياكم اذا اراد ان يسأل احدكم ربه شيئا من حوائج الدنيا حىت يبدء بالثناء على اهللا عزوجل و املدحة له و الصالة على « »1« »:النىب مث يسأل اهللا حاجة

دهم كه هرگاه يكى از مشا چيزى از حوائج دنيا را از پروردگارش خبواهد، با ثنا و مدح حضرت حق و مىمشا را توجه .صلوات بر پيامرب شروع كند، سپس حاجتش را از خدا خبواهد

:كند روايت مى) ع(هشام بن سامل از حضرت صادق

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»2« »:اليزال الدعا حمجوبا حىت يصلى على حممد و آل حممد«

.حمجوب از اجابت است تا بر حممد و آل حممد درود فرستاده شود پيوسته دعا

______________________________ .484، ص 2كاىف ج -)1(

.491، ص 2كاىف ج -)2(

293: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ادب باطن است كه از شرايط اصلى اجابت، و مستجاب شدن دعاى دعا كننده است و خبشى از آن عبارت از -10تر رد مظامل، و روى آوردن به حق به كنه مهت و قلب صاىف، و دل با به، برگرداندن مال مردم به مردم و به عبارت كاملتو

.خشوع، و بدىن فروتن و اشكى ريزان از چشم است

اسرائيل براى طلب در عهد موسى بن عمران امت موسى دچار قحطى شديد شدند، موسى سه بار با بىن: در روايت آمدهكنم زيرا منام و خداوند به موسى وحى كرد من دعاى مشا را مستجاب منى! اران به بريون شهر رفتند و باران نيامدب

چني كيست تا او را از خود برانيم و از ميان امت بريونش كنيم، چني ميان مشاست، موسى گفت پروردگارا آن سخن سخنى مى وحى آمد من مهه مشا را از سخن !كنون خود سخن چيىن كنم؟كنم ا چيىن

چيىن توبه كنيد، مهه توبه كردند، در نتيجه خداوند براى اسرائيل خطاب كرد، مهه آرى مهه از منامى و سخن موسى به بىن »1« .آنان باران فرستاد

ند، اين اسرائيل هفت سال دچار قحطى شدند تا جائى كه به خوردن ميته و خوردن اطفال گرفتار گشت بىن: و نيز نقل شدهاگر با : گونه به سر بردند تا به كنار كوه آمدند و به درگاه حق به زارى و تضرع نشستند، خداوند به انبياء آنان وحى كرد

اى راه برويد كه به شدت الغر شود، و دستانشان به عنان آمسان برسد، و زبانتان از دعا باز مباند، من قدمهايتان به اندازهكنم مگر اين كه مال مردم را به اى از مشا رحم منى كنم، و بر گريه گريه كننده مشا را مستجاب منى اى از دعاى دعا كننده

مردم برگردانيد، و پرونده خود را از رد مظامل پاك كنيد، قوم قحطى زده فرمان خدا را اطاعت كردند و از نعمت باران »2« .مند شدند ره

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .298، ص 2حمجة البيضاء ج -)1(

.298، ص 2حمجة البيضاء ج -)2(

294: ، ص4 تفسري حكيم، ج

موانع اجابت

كند كه خداوند اسرائيل عابدى بود كه به مدت سه سال پيوسته دعا مى در ميان بىن: روايت شده) ع(از حضرت صادق :روزى در حال مناجات عرضه داشت رسيد، فرزندى پسر به او عنايت فرمايد، وىل دعايش به اجابت منى

»يا رب ابعيد انا منك فال تسمعىن ام قريب فال جتيبىن؟«

منائى؟ شنوى، يا نزديكم و دعامي را اجابت منى پروردگارا آيا چنان از تو دورم كه صدامي را منى

خواىن، و با قلىب آلوده به مى در عامل رؤيا به او گفته شده سه سال است خدا را با زباىن كه به فحش و ناسزا عادت كردهخواهى فحش و ناسزا را از زبان قطع كن، و از خدا برتس و كىن، اگر دعاى مستجاب مى ستم و نيت دروغ دعا مى

فرمايد به دستورات عمل كرد و خدا دعايش را قلبت را از آلودگى پاك كرده نيتت را نيىت صادقانه قرار ده، امام صادق مى »1« .رزند اجابت فرمودبا عنايت منودن ف

دعاى مستجاب

زمان داود قحطى شديدى مردم را احاطه كرد، سخىت و مضيقه مردم را در رنج و اندوه قرار داد، سه : در باب دعا آمدهنفر از علماى خود را انتخاب كردند تا به بيابان رفته براى آنان طلب باران كنند، آنان به صحرا رفتند و در مقام مناجات

:خداوندا تو در تورات خود نازل كردى: برآمدند، يكى از آنان گفت

»ان نعفو عمن ظلمنا«

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اين كه ما ستمكاران بر خود را مورد عفو و خبشش قرار دهيم، خداوندا ما بر خود ستم كردمي، پس ما را ببخش و از ما .گذشت كن

:خدايا تو در توراتت نازل فرمودى كه: دومى گفت

______________________________ .113، ص 12حبار ج -)1(

295: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»ان نعتق ارقاءنا«

.ما بردگان خود را آزاد كنيم، خداوندا ما بردگان توامي پس ما را آزاد كن

:خداوندا تو در توراتت نازل منودى كه: سومى گفت

»:ان ال تردو املساكني اذا وقفوا ببابكم«

افتادگان را چون به درگاهتان ايستادند و درخواست كمك كردند دست خاىل بر مگردانيد، خداوندا يدستان و از كار اكنون ما مساكني و نيازمندان، ايستاده در پيشگاه حضرتت هستيم دعاى ما را بر مگردان، در نتيجه اين راز و نياز

»1« .خالص، و دعاى با آداب و شرايط باران بر قوم داود نازل شد

اجابت دعاشرط

گويد مدتى طوالىن بر ما گذشت در حاىل كه از باران حمروم بودمي، گروهى جهت طلب باران به جانب عطاء سلمى مىشناخت به من بيابان حركت كردمي ناگهان كنار قربستان به سعدون جمنون برخورد منودمي، سعدون كه از ميان مجع مرا مى

روز حشر و نشر است، يا برانگيخته شدن مردگان از قبور؟ چه روى داده كه اين عطا امروز : نظرى دقيق انداخت و گفتبا قلوب مادى و : امي تا از خدا طلب باران كنيم گفت اند؟ گفتم بريون آمده مهه مجعيت با زارى و تضرع به بيابان آمده

زميىن يا با قلوب ملكوتى و آمساىن؟

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اى عطا به روندگان در راه باطل، و منحرفان از صراط مستقيم بگو هيهات: به قلوب ملكوتى و آمساىن، گفت: گفتم :سالك راه باطل مباشيد كه نقد كننده اعمال و بررسى كننده حركات بصري است، سپس چشم به آمسان دوخت و گفت

______________________________ .299ص 2حمجة البيضاء ج -)1(

296: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ات كه هاى معنوى من شهرها را به سبب گناهان بندگانت نابود مكن، خداوندا به امساء مكنونت، و نعمت معبود و سيدا را پنهان منوده آب فراوان و خوشگوارى كه شهرها را سرياب كند و بندگانت را احيا منايد به ما حجاب هاى نوراىن آ

.عنايت كن، اى كسى كه بر هر كارى توانائى

ريزد كالمش متام نشده بود كه رعد و برق آمسان را فرا گرفت و باراىن شديد چون آىب كه از دهانه مشك مى: گويد عطا مىزاهدان و عابدان رستگار شدند، زيرا شكم خود را خباطر : از آمسان نازل شد، سپس به مجعيت پشت كرد و گفت

ا را از هر چيزى منصرف منود تا مواليشان گرسنه نگه داشتند، و براى عشق او شب را بيدار ماندند، و بندگى حق آ »1« !!جائى كه مردم گفتند در اينان جنون است

دعاى مستجاب غالمى سياه

مدينه دچار حمروميت : گويد هاى برجسته زهد و عبادت است مى سعيد بن مسيب كه از فقهاى نامدار مدينه و از چهرهداد، سخىت مهه جانبه گريبان مردم را گرفت، مردم براى درخواست باران از باران شد، قحطى چهره زشتش را به مردم نشان

خواهد جداى به بيابان رفتند و به دعا و مناجات نشستند، در ميان مردم غالمى را ديدم كه باالى تلى رفت، و گويا مىقه داشتم از چگونگى راز و از مردم با حضرت حق به راز و نياز بپردازد، نريوى مرموزى مرا به سوى او جلب كرد، عال

.نياز او و دعا و مناجاتش با خرب شوم

.كند وىل چيزى نشنيدم و از منت دعا و راز و نيازش با خرب نشدم هايش حركت مى پيش رفتم ديدم لب

______________________________ .300ص 2حمجة ج -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

297: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ابرى سراسر فضاى مدينه را فرا گرفت، غالم سياه چون ابر را ديد خداى مهربان را شكر هنوز دعاى او متام نشده بود، كرد و زبان به سپاس حضرت او گشود، و راه مدينه را در پيش گرفت و از آن ناحيه دور شد، باران فراواىن باريد، به

.اى كه ترسيدم سيل سخىت جارى شود اندازه

العابدين شد، خدمت حضرت نبالش رفتم، چون به مدينه رسيد وارد خانه حضرت زينغالم را تعقيب منودم و پنهان به دبرد، اگر مانعى نباشد بر من منت گذاشته او را در خانه مشا غالم سياهى به سر مى: رسيدم و به آن جناب عرضه داشتم

.خريدارى كرده با خود بربم

تو نبخشم، فرمان داد كارگزار غالمان هر چه غالم در خانه سعيد چرا او را به : آن منبع لطف و كرامت به من فرمودخواستم در ميان هست از نظر من بگذراند تا مورد نظر خود را انتخاب كنم، مهه غالم ها را مجع كرد، وىل غالمى كه مى

: فتغالم ديگرى هست؟ گ: آنان نبود، گفتم هيچ كدام از اينان منظور من نيست، حضرت به متصدى غالمان فرموداو را نيز حاضر كنيد، تا وارد مجع شد ديدم مهان : ها و شرتهاست، فرمود آرى فقط يك غالم باقى مانده كه نگهبان اسب

كسى است كه بر باالى تپه آهى جگرسوز و راز و نيازى خالصانه داشت گفتم غالمى كه خريدار او هستم مهني است، .باشد با او مهراه شو، و در خدمت او باش عيد مالك تو مىغالم از اين حلظه س: العابدين فرمود حضرت زين

:غالم سياه روى به من كرد و گفت

»ما محلك على ان فرقت بيىن و بني موالى«

آنچه در باالى تل و بلندى تپه از تو : چه چيز تو را وادار كرد كه ميان من و موالمي جدائى انداخىت در پاسخش گفتم خداوندا رازى ميان من و تو: نياز دراز كرد و گفت ه شنيد دست به پيشگاه حضرت ىبمشاهده كردم، اين سخن را ك

298: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و آنان كه ) ع(العابدين بود اكنون كه پرده از روى آن برداشته شد مرا از دنيا برب و به سوى خود بازگردان، حضرت زينريزان از خانه حضرت بريون آمدم، به گريه افتادند، من هم اشك حضور داشتند، از مناجات با صفايش با حمبوب عزيزش

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مهني كه به منزل خود رسيدم شخصى از جانب امام چهارم پيام آورد، كه آن حضرت فرموده اگر دوست دارى جنازه رع از دوستت را تشييع كىن بيا، با آن شخص به سوى منزل امام حركت كردم و مشاهده منودم غالم پس از مناجات و تض

»1« !!دنيا رفته است

تأخري اجابت دعا

املقدس خباطر يافنت هاى بيت روزى حضرت ابراهيم اطراف كوه: روايت شده است كه) ع(از وجود مقدس حضرت صادق كرد تا گوسپندان خود را به آن ناحيه بربد، ناگهان صدائى به گوشش رسيد، به دنبال صدا مرد بلند چراگاهى گردش مى

.خواىن، پاسخ داد پروردگار ى خدا براى كه مناز مى ديد كه در حال مناز است، پرسيد بنده قامىت را

كىن، سؤال كرد از خويشان و بستگانت كسى باقى مانده؟ جواب داد نه، ابراهيم فرمود از كجا غذا براى خود فراهم مىكنم، از مسكن وى سؤال اى زمستامن ذخريه مىبه درخىت اشاره كرد و گفت از ميوه اين درخت، و مقدارى از آن را هم بر

كوهى را نشان داد و گفت مسكنم آجناست، فرمود ممكن است مرا به منزل خود بربى و يك شب مهمان تو باشم، : كردگذرى؟ پاسخ داد من از پرسيد خودت چگونه مى. پيش روى منزمل آىب است كه عبور از آن مشكل است: پريمرد گفت

گفت دست مرا هم بگري اميد است حضرت حق به من نيز گذرم، روى آب مى

______________________________ .143اثبات الوصية مصعودى -)1(

299: ، ص4 تفسري حكيم، ج

توانائى عبور از آب را عنايت كند، پريمرد دست خليل اهللا را گرفت و هر دو از آب گذشتند، هنگامى كه به منزل روز قيامت كه خداوند پاداش اعمال مردم را در آن : ترين روزهاست؟ گفت رسيد كدام روز بزرگرسيدند، حضرت از او پ

.دهد روز مى

خواهى؟ به دعا را چه مى: ابراهيم گفت جا دارد با هم دعا كنيم كه خداوند ما را از شر آن روز امين بدارد، پريمرد گفتخواهى بگومي چرا مى: ام هنوز مستجاب نشده، ابراهيم فرمود ام و حاجىت خواسته خدا سوگند سه سال است دعائى كرده

اندازد تا اى را دوست داشته باشد اجابت دعايش را به تأخري مى اجابت دعايت به تأخري افتاده، زيرا خداوند وقىت بنده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

بر او غضبناك اى كه خدا مناجات كند و از حضرتش درخواست حاجت منايد زيرا راز و نيازش را دوست دارد، وىل بندهكند، يا قلبش را از آن حاجت است، اگر چيزى درخواست كند، در قضاى حاجت او و برآوردن نيازش تعجيل مى

منايد، تا ديگر درخواست نكند، سپس پرسيد پريمرد حاجت تو چه بوده؟ منصرف كرده نااميدش مى

ره كه دو رشته مو بر دو طرف سر داشت چه سه سال پيش رمه گوسپندى از اينجا گذشت، جواىن خوش: پريمرد گفتاز ابراهيم خليل الرمحن، آن روز درخواست منودم : كرد، از او پرسيدم گوسپندها از كيست؟ گفت گوسپندان را چوپاىن مى

.خدايا اگر در روى زمني خليل و دوسىت دارى به من نشان ده

.پريمرد از جاى برخاست و ابراهيم را در آغوش گرفتخدا دعايت را مستجاب منوده، من ابراهيم خليلم، : ابراهيم گفت»1«

حاجت بزرگ

______________________________ .248ص 16حبار ج -)1(

300: ، ص4 تفسري حكيم، ج

روزى رسول خدا در سفرى كه داشتند به شخصى برخوردند و ميهمان او شدند، آن : در حيات احليوان دمريى نقل شدهاى از من داشته باشى، از چنانچه خواسته: مهتش از حضرت پذيرائى كرد، پيامرب هنگام رفنت به او فرمودشخص به اندازه

.ات برساند خواهم تو را به خواسته خدا مى

ام را بر آن محل كنم، و چند گوسپند كه از عرضه داشت از خدا خبواهيد شرتى به من عنايت كند كه اسباب و لوازم زندگىر ا خواهد به او لطف فرمايد، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود مند شوم، پيامرب برايش دعا كرد كه خدا آنچه مى هشري آ

.خواست كه خري دنيا و آخرت را براى او خبواهيم اسرائيل بلند بود، از ما مى اى كاش مهت اين مرد مانند عجوزه بىن

اسرائيل از هنگامى كه حضرت موسى خواست با بىن: حضرت فرموداسرائيل چگونه بوده؟ زن بىن عرض كردند داستان پريه .منطقه مصر به سوى شام برود راه را گم كردند، از هر طرف به جستجو برخاستند وىل از راه اثرى نبود

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

حضرت ترسيد مانند گذشته كه در بيابان تيه سرگردان شدند اين بار هم سرگردان شوند، اصحاب خود را مجع كرد، پرسيد ايد كه با رفنت از اين شهر خلف وعده شود؟ در پاسخ گفتند آرى از پدران خود اى داده يا مشا به مردم مصر وعدهآ

امي زماىن كه حضرت يوسف مشرف به مرگ شد از مصريان تقاضا كرد هر وقت خواستند به شام بروند جنازه او را شنيدهسپارند، اجداد ما با يوسف عهد بستند كه اين برنامه را عملى مهراه خود بربند و در كنار قرب پدرش يعقوب به خاك ب

كنيد، مردمى سازند، موسى فرمود به مصر برگرديد تا به وعده خود وفا منائيد، و گرنه هرگز از اين سرگرداىن جنات پيدا منىتا به آن حضرت كرد، اطالعى مى با موسى به مصر بازگشتند، سپس از هر كس جوياى حمل قرب يوسف شدند اظهار ىب

دامن، زىن است كه ادعا دارد من حمل قرب يوسف را مى خرب دادند پريه

301: ، ص4 تفسري حكيم، ج

زن آمد و او را از جريان آگاه كرد، آن زن گفت به موسى بگوئيد اگر نياز فرمود او را احضار كنيد، فرستاده موسى نزد پريهكند كه متعلم نزد معلم برود، او بايد نزد من آيد، زيرا ارزش دانش اقتضا مى به دانش من نسبت به اين موضوع پيدا كرده،

زده شد، نزد آن زن آمد و چون پيام عجوزه به موسى رسيد سخن او را تصديق كرد و از مهت عاىل و نظر رفيعش شگفت است كه اين راز را در اى موسى دانش قدر و قيمت دارد من ساليان طوالىن: از حمل قرب يوسف جويا شد، عجوزه گفت

هايت را كنم كه سه حاجت از من برآورده سازى، حضرت فرمود حاجت ام در صورتى براى مشا اظهار مى سينه نگاه داشته .بگو

گفت اول آن كه از سخىت پريى در آمي و وضع جواىن به من دست دهد، دوم آن كه مهسر مشا شوم، سوم آن كه در هايش ميان سعادت دنيا و آخرت از بلند مهىت او كه با خواسته) ع(را داشته باشم، موسى آخرت هم افتخار مهسرى مشا

.زده شد، از حضرت حق درخواست كرد هر سه حاجت او برآورده شود كرد شگفت را مجع مى

زماىن كه يوسف از دنيا رفت مصريان در حمل قرب او اختالف : در اين هنگام حمل قرب يوسف را به اين شرح بيان كردخواستند قرب آن حضرت در حمله ايشان باشد، دامنه اختالف نزديك بود به درگريى مسلحانه اى مى كردند، هر طايفه

هاى آن را مسدود منايند و ا در تابوتى بلورين بگذارند و روزنهبياجنامد، قرار شد براى رفع اختالف بدن حضرت يوسف ر رى كه وارد مصر مى شود دفن كنند تا آب شهر مصر از روى شهر مصر از روى قرب يوسف بگذرد و تابوت را در داخل

.در حمالت گردش كند تا مهه از فيض قرب او استفاده منايند

302: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

املقدس حملى كه معروف به به حضرت نشان داد، موسى تابوت را بريون آورد و در شش فرسخى بيت سپس حمل قرب را .خليل قدس است روبروى قرب يعقوب كنار قرب ابراهيم دفن منود

در هر صورت اگر دعا كننده واجد شرايط الزم باشد، و دعايش تناسب با حيات دنيا و آخرتش داشته باشد، مستجاب .خواهد شد

ض كاشاىن در باب دعاى حمجة البيضاء غري از شروطى كه در سطور گذشته نقل شد، جهت استجابت دعا شرايط في :كند از مجله ديگرى را نقل مى

. گريه در حال دعا -4دعا كردن به صورت اجتماع -3داخل منودن مهه مردم در دعا -2اظهار و بيان حاجات - 1عرفان و معرفت به -7. دعا از روى قلب نه با زبان تنها -6از بيان حاجت اعرتاف به گناه در پيشگاه حق پيش - 5

در - 9. پيش انداخنت برادران مؤمن در دعا و سپس براى خود دعا كردن -8پروردگار و توجه به حضرت او قبل از دعا .حفظ آداب دعا -10. درخواست حوائج فقط به خدا اعتماد كردن

اخالص در عمل

الص در عمل و به عبارت ديگر عمل را فقط و فقط براى جلب رضايت حق اجنام دادن، و احدى را در بدون ترديد اخمنايد و سبب دهد، و سودى سرشار در دنيا و آخرت نصيب انسان مى عمل شركت ندادن، عمل را در قله ارزش قرار مى .گردد بقاء عمل و منافعش به صورت حقيقىت ابدى مى

م و مواقف كرميه و مناسك شريفه نوريه از زمان ابراهيم و امساعيل برپاست و قطعا تا طلوع قيامت اگر كعبه و مسجداحلراها دل مشتاقانه متوجه آن ناحيه است، و به سوى آن مناز و دعا خوانده هم برپا خواهد بود، و اگر در هر زماىن ميليون

.شود، مهه و مهه نتيجه اخالص ابراهيم و امساعيل است مى

303: ، ص4 ري حكيم، جتفس

ورزد و عمل آلوده به ريا و شرك و باطل قرآن جميد در بسيارى از آيات و با عباراتى متنوع بر اخالص در عمل اصرار مىشت عنرب سرشت و فاقد ارزش مى داند، حمصول عمل ريائى رضايت خلق و حمصول عمل خالصانه رضايت خالق و

.است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

لمؤمنني أجرا أصلحوا و اعتصموا بالله و أخلصوا دينـهم لله فأولئك مع المؤمنني و سوف يـؤت الله ا إال الذين تابوا و »1« :عظيما

دا خالص مگر كساىن كه توبه كردند و مفاسد خود را اصالح منودند، و به خدا متسك جستند، و عبادتشان را براى خ .اند و مسلما خدا مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهد داد ى مؤمنان ساختند، پس آنان در زمره

»2« :أول المسلمني قل إن صاليت و نسكي و حمياي و ممايت لله رب العالمني ال شريك له و بذلك أمرت و أنا

از و عبادامت و زندگى و مرگم براى خدا پروردگار جهانيان است، او را هيچ شريكى نيست و به اين يگانه بگو يقينا من .هاى او هستم پرسىت مأمورم و خنستني كسى در اين جامعه هستم كه تسليم او و فرمان

ين أال لله الدين اخلالص »3« :فاعبد الله خملصا له الد

كىن بپرست، آگاه باشيد كه اميان و اعتقاد و را در حاىل كه اميان و اعتقاد را براى او از هر گونه شركى خالص مىخدا .عبادت خالص ويژه خداست

:فرمود روايت شده كه امريمؤمنان پيوسته مى) ع(از حضرت رضا

______________________________ .146نساء -)1(

.163انعام -)2(

.3 -2 زمر -)3(

304: ، ص4 تفسري حكيم، ج

طوىب ملن اخلص هللا العبادة و الدعاء و مل يشغل قلبه مبا ترى عيناه، و مل ينس ذكر اهللا مبا تسمع اذناه، و مل حيزن صدره « »1« »:مبا اعطى غريه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

نچه كه چشمش خوشا به حال كسى كه عبادت و دعا را براى خدا خالص، و پاك از مهه شوائب قرار دهد، و قلبش به آشود شنود از ياد نربد، و درونش به آنچه به ديگرى عطا مى بيند مشغول نشود، و ياد خدا را در برابر آنچه گوشش مى مى

.اندوهگني نگردد

:كند حضرت رضا از پدرانش از رسول خدا روايت مى

»2« »:هما اخلص عبد هللا عزوجل اربعني صباحا اال جرت ينابيع احلكمة من قلبه على لسان«

هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى كند مگر اين چشمه عبدى به مدت چهل روز خدا را براى خدا خالص منى .گردد مى

:كند كه آن حضرت فرمود از رسول خد روايت مى) ع(حضرت باقر

العاجلة و العاقبة و يا ايها الناس امنا هو اهللا و الشيطان، و احلق و الباطل، و اهلدى و الضالل و الرشد و الغى و « »3« »:احلسنات و السيئات فما كان من حسنات فمن اهللا و ما كان من سيئات فللشيطان

اى مردم فقط خدا و شيطان، و حق و باطل، و هدايت و گمراهى، و رشد و استقامت و غوايت و ضاللت، و دنيا و .هاست براى شيطان است آنچه از بدىهاست از خداست، و هاست، پس آنچه از نيكى ها و بدى آخرت، و نيكى

______________________________ .16ص 2كاىف ج -)1(

.69ص 2عيون االخبار ج -)2(

.251حماسن -)3(

305: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:فرمود شنيدم مى) ع(گويد از حضرت صادق امساعيل بن يسار مى

ا وجهه اهللا فيدخل اهللا به اجلنةان ربك لرحيم، يشكر القليل، ان العبد ليصلى الر « »1« »:كعتني يريد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

خواند و به آن دهد، هر آينه عبد دو ركعت مناز مى يقينا پروردگار مشا مهربان است، در برابر عمل اندك پاداش فراوان مىشت مى .منايد رضايت خدا را منظور داد، پس خداوند به آن دو ركعت او را وارد

:وايت شدهر ) ع(از حضرت جواد

»2« »:افضل العبادة االخالص«

.برترين عبادت اخالص است

:روايت شده) ع(از حضرت صادق

»3« »:من احب هللا، و ابغض هللا، و اعطى هللا، و منع هللا، فهو ممن يكمل اميانه«

كساىن است كه كسى كه براى خدا دوست بدارد، و براى خدا دمشىن كند، و براى خدا بپردازد، و براى خدا منع كند، از .كند اميانش را كامل مى

قبوىل عمل

اش كامل باشد، و براى جلب نظر كسى عمل در صورتى كه مطابق با خواست حضرت حق اجنام گريد، و شرايط فقهىشود، و منافع و سودش ابدى نباشد، و بر اساس خلوص و اخالص بنا گردد، قطعا از جانب پروردگار پذيرفته مى

شت و رضوان جلوه خواهد كردگردد، و مى .در آخرت به صورت

______________________________ .253حماسن -)1(

.245ص 70حبار ج -)2(

.263حماسن -)3(

306: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

را ابراهيم و امساعيل كه از بندگان خملص حق بودند، و در مهه حلظات زندگى جز خدا را در نظر نداشتند، و جز خداداشتند بناى خانه كعبه را بر پايه اخالص برپا كردند، و با تضرع و زارى از خواستند، و جز براى خدا قدمى برمنى منى

پروردگار مهربان درخواست قبوىل آن را منودند، خداى مهربان و مسيع و عليم كه شنواى دعا و آگاه به وضع و حال دعا .اب كرد، و عمل آنان را پذيرفت و به آن جنبه ابديت و ثابت بودن دادكننده است دعاى آن دو بزرگوار را مستج

اى كه ادعا دارد جامعه حممدى است، دامن شرط يا شرايط قبوىل عمل را از امت اسالم و جامعه من در اين خبش الزم مى .، باشد كه مفيد افتدداند از طريق برخى از روايات بيان كنم و خود را منتسب به رسول خدا و نيز ائمه طاهرين مى

انسان اگر از روى حقيقت متدين به فرهنگ اهلى باشد، و از عقايد حقه و اعمال صاحله و اخالق حسنه برخوردار باشد و حركات و اعمالش را در حد الزم خالصانه اجنام دهد و خالصه از مهان آئيىن پريو كند كه مهه پيامربان و ائمه طاهرين

.اعمالش از طرف حضرت حق مورد قبول واقع خواهد شدمبلغ آن بودند قطعا

عرض دين به وسيله حضرت عبدالعظيم به امام هادى

هاى با عظمت علمى و عملى و از راويان خملص و مورد وثوق، و طرف توجه حضرت عبدالعظيم حسىن كه از چهرهت هادى چشمش به من افتاد گويد وقىت حضر مشرف شد، مى) ع(امامان عصر خودش بود به حمضر حضرت هادى

مرحبا بر تو اى ابوالقاسم تو به حقيقت دوست و حمب ما هسىت، به حضرت عرضه داشتم اى پسر رسول خدا من : فرمودخواهم دينم را به مشا عرضه كنم اگر مورد رضايت باشد تا خدا را مالقات كنم بر آن ثابت مبامن، حضرت فرمود اى مى

اعتقادم اين است و بر آن اقرار دارم كه :ابوالقاسم عرضه كن، گفتم

307: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خداى تبارك و تعاىل يكى است و چيزى مانند او نيست، از حد ابطال و تشبيه خارج ومنزه است، حضرت حق جسم و ار و ها و آفريننده اعراض و جواهر، و پروردگ صورت و عرض و جوهر نيست، او جمسم كننده اجسام و نقاش صورت

.مالك و قرار دهنده و به بوجود آورنده هر چيزى است

كنم كه حممد بنده و رسول خدا و آخرين پيامرب است و تا روز قيامت پيامربى بعد از او خنواهد بود، و شريعت او اقرار مىخامت شرايع است، و تا قيامت شريعىت پس از شريعت او خنواهد بود، و اقرار دارم كه امام و خليفه و وىل امر پس از پيامرب

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و پس از او حسن، سپس حسني و على بن احلسني و حممد بن على و جعفر بن امريمؤمنان على بن اىب طالب است، .حممد و موسى بن جعفر و على بن موسى و حممد بن على سپس موالى من مشا هستيد

: و پس از من فرزندم حسن، پس وضع مردم با جانشني بعد از او چگونه است؟ به حضرت گفتم: حضرت هادى فرمودبينند و بردن نامش جايز قرار است؟ فرمود براى اينكه شخص او را به خاطر غايب بودنش منى موالى من داستان از چه

نيست، تا از پرده غيبت در آيد و زمني را از عدل و قسط پر كند چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد، به حضرت تدار خداست، و دمشن آنان دمشن كنم دوستدار امامان دوس گفتم به مهه حقايق اقرار دارم و اعالم مى) ع(هادى

خداست، و فرمانربدارى از آنان فرمانربدارى از خداست، و نافرماىن از آنان نافرماىن از خداست، و اقرار دارم معراج و شت و دوزخ و صراط، و ميزان حق است، و قيامت يقينا خواهد آمد و در آن هيچ شكى نيست، و سئوال در قرب، و

آورد، واجبات پس از واليت مناز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف قبورشان به قيامت مى خدا مردگان را ازى از منكر است، حضرت هادى فرمود :و

308: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ثابت اى اباالقاسم به خدا سوگند اين دين خداست كه براى بندگانش پسنديده، بر آن ثابت قدم باش، خدا تو را به اميان »1« .در دنيا و آخرت استوار بدارد

گريد كه به چنني آرى عقايد و اعمال و روش و منش انسان در صورتى از طرف خداى مهربان مورد پذيرش قرار مىحقايقى كه حضرت عبدالعظيم در پيشگاه امام زمانش اقرار كرد آراسته باشد و به عبارت ديگر دين و آئيىن مورد قبول

.الم حضرت عبدالعظيم آمده استخداست كه در ك

دهم كه معبودى جز خدا شهادت مى: گويد براى حضرت صادق دينم را به اين صورت بيان كردم ابراهيم خمارقى مىوآله فرستاده اوست، و على امام عادل پس از اوست، آنگاه حسن، و حسني عليه اهللا نيست و شريكى ندارد، و حممد صلى

:على و سپس تو حضرت فرمود بناحلسني و حممد بن و على

:خدا تو را رمحت كند آنگاه فرمود

اتقو اهللا، اتقو اهللا، اتقو اهللا، عليكم بالورع و صدق احلديث و اداء االمانة و عفة البطن و الفرج تكونوا معنا ىف الرفيق « »2« »:االعلى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و راستگوئى، و اداى امانت، و حفظ شكم و غريزه دامىن تقواى اهلى، تقواى اهلى، تقواى اهلى، مشا را به پارسائى و پاك .كنم، تا در مقام رفيق اعلى با ما باشيد جنسى از حرام سفارش مى

:گفتم) ع(گويد به حضرت صادق هشام بن عجالن مى

، و شهادة ان ال اله اال اهللا: اسألك عن شيئ ال اسأل عنه احدا بعدك، اسالك عن االميان الذى ال يسع الناس جهله فقال« ان حممدا رسول اهللا، و االقرار مبا جاء من عند اهللا و اقام الصالة و

______________________________ .1ص 69حبار -)1(

.226ص 2اماىل طوسى ج -)2(

309: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»1« »:الصديقنيايتاء الزكاة و حج البيت و صوم رمضان و الوالية لنا و الرباءة من عدونا و تكون مع

پرسم كه مردم نسبت به جهل آن معذور نيستند، پرسم كه پس از تو از كسى خنواهم پرسيد، از امياىن مى چيزى را از تو مىشهادت به اين كه معبودى جز خدا نيست و حممد فرستاده اوست، و اقرار به آنچه از نزد خدا آمده، و : حضرت فرمود

ات، و حج بيت، و روزه ماه رمضان، و واليت ما و بيزارى از دمشنامنان، در اين صورت در برپا داشنت مناز، و پرداخت زك .آخرت با صديقني خواهيد بود

قبوىل عمل و اعتقاد و اخالق سبب ارزش و رفعت اين حقايق و علت جلب رضاى حق، و باعث رسيدن به جنات اهلى امرى از انسان جز با متدين بودن به دين خدا كه در قرآن و در قيامت است، و بر اساس آيات و روايات هيچ مسئله و

روايات اهل بيت متجلى است، و جز با نيت خالص و مطابقت داشتنش با فقه قرآن و امامان معصوم پذيرفته خنواهد شد .و به نقطه قبوىل خنواهد رسيد

______________________________ .5ص 69حبار ج -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

310: ، ص4 تفسري حكيم، ج

128تفسري آيه

.ك أنت التـواب الرحيم ربنا و اجعلنا مسلمني لك و من ذريتنا أمة مسلمة لك و أرنا مناسكنا و تب علينا إن

ما امىت كه تسليم تو باشند پديد آر، و راه و پروردگارا ما را از هر جهت و با مهه وجود تسليم خود قرار ده، و از دودمان .رسم مناسكمان را به ما بنمايان و رجوع و بازگشت ما را به سوى خود بپذير كه تو بسيار توبه پذير و مهرباىن

شرح و توضيح

.رسد ىاز اين آيه كرميه كه داراى مفاهيم بسيار با ارزش و معاىن بلند و ملكوتى است چهار مطلب اساسى به نظر م

.بازگشت به سوى خدا -4. مناسك حج -3. دعاى خري براى ذريه و دودمان -2. تسليم بودن در برابر حق - 1

تسليم بودن در برابر حق

اى با توفيق حضرت حق و كوشش انسان قابليت زياد شدن دارد، از آجنا كه اسالم حقيقىت ذو مراتب است، و هر مرتبهسر ملكوتى، اسالم اصطالحى در ميان مردم كه عبارت از اظهار اميان و اجنام ظواهر بايد گفت خواسته اين پدر و پ

.ها و احكام است چه اين كه از روى يقني باشد، و يا اين كه از زبان جتاوز نكند نبوده است فرمان

عيل كه راه ابتالئات و معنا ندارد كه چنني اسالمى خواسته پيامرب اولوالعزمى چون ابراهيم، و رسول با كرامىت چون امسااند و اكنون كه در حال هاى سنگيىن را با معرفت به حق، و اميان به قيامت و اخالص كامل پيموده تكاليف و مسئوليت

اند در اوج اميان و عمل و يقني هستند باشد، يقينا اسالم مورد ساخنت بيت اهللا

311: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ن مرتبه اسالم كه مهان تسليم مهه وجود انسان به خداست بوده، مرتبه و مقامى كه درخواست آن دو شخصيت بزرگ آخريدر حقيقت حتقق دادنش از اراده و اختيار آدمى خارج است و جتلى آن فقط و فقط منوط به توفيق و عنايت ويژه

ها و حق و فرمانشود كه آدمى نسبت به حضرت حق به درخواست كننده است، ظهور چنني حالىت در انسان سبب مىاحكامش خالصانه و مشتاقانه به حركت آيد، و از مهه تعلقات آزاد شود و جز خدا نبيند و جز به سوى خدا حركت ننمايد، و جز خدا خنواهد و خالصه هر كه و هر چه غري اوست از خيمه حيات انسان بريون رود، و حىت از هويت

.انسان در برابر پروردگار چيزى مناند

اش مهان بوده كه در ابراهيم و امساعيل جتلى يافت، و كمرتين ترين مرتبه سالم داراى مراتب و درجاتى است، كه عاىلآرى اها حمرتم اش خون و مال و آبروى مهه انسان اش مهني است كه در عموم مردم ظهور دارد كه از بركت مهني كمرتين مرتبه مرتبه

.قرار داده گرچه آلوده به برخى از معاصى باشند مشرده شده، و آنان را در صف اهل اسالم

اند انقياد و اخالص، و ثبوت قدم در راه اسالم كامل و اطاعت مهه جانبه از حضرت آنچه را ابراهيم و امساعيل خواستهالعزه بوده است، درخواست آنان اين بوده كه حق، و راضى بودن به قضاء اهلى و تسليم مهه وجودشان به حضرت رب

.اش روى دل آنان را از غري برگرداند و تسليم حق كند اش و رمحت خاصه داى مهربان با لطف ويژهخ

ايت اخالص تسليم موالى خود كنند آنچه را خواستند اين بود، كه آنچه را دارند با شوق و اشتياق و در

312: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ا در پيشگاه حق هيچ چه مال، چه آبرو، چه كوشش و عمل و چه زن و فرزند، و چه جان، و در مقام هزينه كردن آ .تعللى نورزند، و تعلق خاطرى در اين زمينه در ميان نباشد كه سبب كندى كار يا مانع از اجراى خواسته حمبوب گردد

ت در دو دست ماند، و عبد نسبت به حق مانند مي اى براى انسان منى مقام تسليم كه گويا در اوج آن هيچ اختيار و ارادهرتين و باالترين مقاماتى شود، و به عبارتى در برابر حضرت حق فناء عرفاىن براى آدمى حاصل مى غسال مى گردد از

.شود است كه نصيب سالك مى

چون شعور و عقل فطرى هشيار شد، و شعاع «: سري اين حقيقت و طى مسري اين واقعيت به اين صورت است كهسازد، و چون قلب به آن حقيقت عاىل گرائيد رو به اميان شم آن را گشود اولني مرتبه عقيده را مىصفات بر آن تابيد و چ

رود، و زماىن كه جاذبه توحيد و صفات سراسر خالل نفس انساىن را فرا گرفت و مهه قواعد و عواطف و غرائز را پيش مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى خمالف از ميان ها و جنبش ست، و چون مهه مقاومتى خود آورد و به آن سوى گرداند اولني مرتبه تسليم ا حتت ارادهيابد و اين معناى اسالم آخرين مرتبه كمال توحيد است، چنان كه اسالم و تسليم ظاهر در رفت اسالم كامل حتقق مى

»1« ».برابر حكومت و شريعت اسالم اولني مرحله آن است

ا اشاره مى ديث نقل شده كه به پارههاى پر قيمت ح روايات بسيار مهمى در باب تسليم در كتاب .شود اى از آ

______________________________ .206پرتوى از قرآن -)1(

313: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اوحى اهللا تعاىل اىل داود تريد و اريد و امنا يكون ما اريد فان سلمت ملا اريد كفيتك ما تريد و ان مل تسلم ملا اريد اتعبتك « »1« :مث ال يكون اال ما اريد فيما تريد

»2« »:ويقرتحه، اال فسلموا هللا امره تكونوا من الفائزين

بود و شفاى بيمار در گرو توصيه هاى طبيب به اى بندگان خدا مشا چون بيماريد و پروردگار جهانيان مانند طبيب، و يد تا از رستگاران باشيددر برابر دست! دهد، هان خواهد و پيشنهاد مى اوست نه در آنچه بيمار مى .ورات خدا گردن

دعاى خري براى ذريه و دودمان

باشد، ثانيا اوال دعاى ابراهيم و امساعيل درباره ذريه و نسلشان نشانگر عالق و حمبت آن دو انسان واال به فرزندانشان مىن هم خبواهيد و نسبت به كسى در رسيدن خواهيد براى ديگرا دهند كه آنچه را براى خود مى ها تعليم مى به مهه انسان

رتين حاالت است در مشا چون موج نعمت و عنايت حق به او دريغ نورزيد و خبيل نباشيد، و حالت دگردوسىت كه از رتين مقام و برترين مرتبه را كه تسليم مهه جانبه در برابر خداست درخواست دريا موج بزند، و ثالثا هر دو براى ذريه خود

دانستند چون مى» و من ذريتنا أمة مسلمة لك «ردند، و اين كه اين حالت گران و مايه عظيم را براى مهه ذريه خنواستند ك متاى دودمان و نسلشان لياقت رسيدن به مقام تسليم را دارا نيستند، چنان كه خدا در آيه امامت به ابراهيم خرب داد

الظالمني ال يـنال عهدى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.مهه ذريه تو شايسته مقام امامت نيستند، ستمكاران لياقت رسيدن به اين مقام را ندارند

______________________________ .136ص 82حبار ج -)1(

.2568ص 6ميزان احلكمه ج -)2(

314: ، ص4 تفسري حكيم، ج

امساعيل اقتدا كنند و هر خريى را از خداى مهربان براى ذريه و نسل خود و چه نيكوست مهه پدران و مادران به ابراهيم و .اى و اندكى از دين خود را نسبت به دودمانشان ادا منايند درخواست كنند و از اين طريق گوشه

مناسك حج

شود كه تعليم ذهىن مى اند معلوم زينت داده» أرنا«از اين كه ابراهيم و امساعيل دعاى خود را نسبت به دريافت مناسك با هاى آن و بلكه اند بلكه درخواستشان اين بوده كه حضرت حق جزء جزء مناسك و حمل و ظاهرى مناسك را خنواسته

فته در مناسك را به آنان بنماياند، و تعليم به گونه .اى باشد كه گويا واقعيات مناسك را با چشم سر بينند حقايق

بايد در توضيح آن آيات، مناسك ه مباركه بقره به برخى از مناسك اشاره شده و مىسور 200تا 196گرچه در آيات حج شرح داده شود وىل از آجنا كه لفظ مناسك كه داللت بر مهه اعمال حج دارد در آيه مورد حبث در دعاى ابراهيم

.بينم در مهني خبش تا جائى كه مورد نياز است به بيان مناسك بپردازم آمده الزم مى

ميقات

.شروع مناسك حج از ميقات با پوشيدن لباس احرام و نيت صاف و پاك و قصد خالصانه است

:فرمايد مى) ع(حضرت صادق

315: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و احرم من كل شيئ مينعك عن ذكر اهللا و حيجبك عن طاعته و لب مبعىن اجابة صافية زاكية هللا عزوجل ىف دعوتك له « »1« »:الوثقىمتمسكا بعروته

شود حمرم دارد و ميان تو و طاعت حضرت حق حجاب مى چون وارد ميقات شدى، از هر چه تو را از ياد خدا بازمى .شو

»لبيك اللهم لبيك، لبيك ال شريك لك لبيك«: در گفنت تلبيه

اجابت دعوتت گردن كنم، و منظورم از اهلى با قلىب صاف و نفسى پاك دعوتت را اجابت مى: اين معنا را قصد كن كه .باشد ام مى ادن به مهه اوامر و نواهى تو در متام شئون زندگى

.اى موالى من به لطف و كرمت متشبثم و به حبل املتينت متمسكم و يارى و مددت و عون و نصرتت گدا و نيازمندم

زار ت، هنگام بريون آمدن از جلندهند زمان حركت اس وقىت در ميقات قرار گرفىت يعىن در جائى كه به انسان هشدار مىتوقف و سكون : رسد گرى و بداخالقى و بدكارى است، آرى ميقات؛ آن حمل مقدسى كه اين ندا به گوش جان مى مادى

.بس است به سوى حق به حركت آى

را از اى و به اين سبب خود كه خود را هم چون كرم خاكى گرفتار مشىت جلن شهوت و شكم كرده! اى آدم! اى انسانايت، به سوى اى وقت آن شده كه به جانب او به پرواز آئى، آرى به سوى او، به سوى ىب ره منوده مهه فيوضات اهليه ىب

عظمت، به سوى حقيقت، به سوى اهللا آرى اين مهه در ميقات مورد نظرت باشد جائى كه پيامرب و امامان و اوليا سر اران گريستندتواضع به پيشگاه حمبوب به خاك گذاشتن .د و چون ابر

______________________________ مصباح الشريعه -)1(

316: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:آجنا با زبان حال به حضرتش عرضه بدار

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گر زمشعت چراغى افروزمي ج

بر ما تاب زان خرمن خويش را بدان سوزمي جدر غمت دود از آن به عرش رسد جآتشى كز درون بر افروزمي آفتاب مجال رخت سيه روزمي تا ببينيم روى خوبت را از دو عامل دو ديده بر دوزمي مايه جان و دل براندازمي به ز عشقت چه كه ما ىب

مايه اندوزمي در غم عشق اگر رود سر ما اى عراقى بيا كه فريوزمي جج

لباس احرام

ها در طول تاريخ از ريت نظر كن، و ببني در ساير لباسها با ديده عقل و چشم بص آنگاه به لباس احرام و ديگر لباسها بر بشر مظلوم رفته، و در لباس احرام چه گناهكاراىن توبه منوده و چه ها شده، و چه ستم باب غرور و كرب چه جنايت

.اند هائى كه آشناى حضرت حق در ميقات شده بيگانه

كرب، لباس غرور، لباس غضب و لباس درندگى، و پوشيدن لباس اينجا هنگام بريون آوردن لباس ظلم، لباس فخر، لباس .توبه، لباس كرامت، لباس بصريت، لباس ذكر، لباس توجه، لباس مراقبت، لباس حماسبه و لباس طاعت است

آرى با دو پارچه سپيد و ندوخته احرام ببند تا از بار سنگني هر لباس ناحقى سبك شوى، و با مهه زائران از هر قوم و هاى فخر و مباهات، و علل كرب و لىت و از هر نژادى چون سياه و زرد و سپيد مهرنگ و مهگام شو، تا بداىن متام مايهم

.غرور خياىل بيش نبوده و چيزى جز سراب نيست

در اين لباس از من مبري و به او زنده شو، از چنگال شيطان در آى و به دامن لطف و رمحت دوست چنگ زن، از .پايه در آى و وارد دنياى با عظمت احسان و عنايت حمبوب شو منطقى و ىبتعلقات غري

317: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.نيت

پس از پوشيدن لباس احرام نوبت نيت است، نيت يعىن قصد، يعىن آهنگ، يعىن توجه، آن هم توجه به سوى اولني و .ى غلط با غري خدا ما سوى اهللا، و قطع رابطه كند مگر با جدا شدن از آخرين مقصد، و اين توجه حتقق پيدا منى

در اين موقعيت استثنائى فقط توجه به مقصد حقيقى و مقصود واقعى، آن مقصودى كه بازگشت مهه موجودات به اوست .الزم است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

آرى به او بازگرد، اين مهه برياهه رفنت بس است، اين مهه پشت كردن به حقايق كاىف است، به طورى جدى بازگرد، .بازگشتىن كه در آن بازگشىت نباشد

خوش به با چنني نيت و عزمى آن سفر معنوى، آن سري ملكوتى آن حركت اهلى را شروع كن، در مسئله نيت فقط دل .لفظ تنها مباش، از لفظ كارى ساخته نيست هر چه هست مربوط به دل است

گناه، عزم بر تقوا، عزم بر جلب رضايت دوست، نيت عزم است، آن هم عزم جزمى و جدى، عزم بر طاعت، عزم بر تركها، عزم بر جنات ديگران و خالصه نيت حقيقى عزم بر آراسته شدن به حقايق آمساىن، عزم بر بريون رفنت از چاه آلودگى

.يعىن منفجر كردن هسته فطرت با قدرت نور خداوند براى يافنت خري دنيا و آخرت

ها و فرهنگ منحط آنان، عزم بر رت شهوات شيطاىن، عزم بر خالصى از مهه طاغوتآرى نيت يعىن عزم بر آزادى از اسا .افتادن در درياى مغفرت و رمحت براى رها شدن از مهه مهالك و پاك شدن از مهه معاصى

تلبيه

ى آمساىن تواىن با تلبيه كه شعار بلند ملكوتى و فرياد پس از آن كه شرايط و آداب حضور را در خود آماده منودى، مى است، آمدنت را با اخالص و عشق و

318: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى است اش در اين سفر مهماندارى ويژه العزه كه مهماندارى غش به حمضر حضرت رب حمبت و با دىل پاك و صاف و ىبه كنند و آمدنت را اعالم كىن، و توجه داشته باش كه آمدنت را به صورتى اعالم منائى كه به فريادت و صوت حزينت توج

.بپذيرند

پذيرند، آجنا اميان و توبه ميقات با مهه امورش جاى پاكان و پرهيزكاران است، آجنا هر كسى را به عنوان زائر و مهمان منى .و عمل صاحل و اخالص و اشك پاك وسيله قبوالندن انسان به حمضر حضرت يار است

عمل و اخالق و صفات ملكوتى نكرده باشد يا حداقل در آجنا نيت بر بدون ترديد اگر كسى خود را آراسته به اميان و !!كنند گريند و به آمدنش توجه منى آراسته شدن براى او نباشد ندايش را نشنيده مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

با كمك پاكى باطن و خلوص و خضوع و خاكسارى به » لبيك اللهم لبيك«انسان بايد در حال گفنت اين مجالت و با حال زارى و تضرع به اين معنا دقت كند كه به يكتاى حضرت معبود معرتف است و او را مواليش توجه پيدا كند،

.داند در ربوبيت و مالكيت و قدرت و فضل و احسان و خبشايش و تدبري يگانه مى

ها ىدهد، هجرتت را از مهه مفاسد و معايب و آلودگ آمدنت را در لباس آشنائى و آشىت خرب مى» ...لبيك اللهم لبيك « .دارد ها اعالم مى و زشىت

اد و درومن را از تنگاناى ستم و سركشى به دنياى عدالت و خري خواهى و درومن را از » ...لبيك اللهم لبيك « يعىن .دهم مضيقه شرك به فراخى و وسعت توحيد انتقال مى

زق من، اى صاحب و مدبر من، اى حمبوب من اى مالك و خالق من، اى معشوق و را! يعىن آرى» لبيك اللهم لبيك« اى راه دهنده من به ضيافت و

319: ، ص4 تفسري حكيم، ج

م، به طاعتت شتابامن، ام، به فرمانت گردن مى است، دعوتت را اجابت منودم، در آستان مقدست ايستاده مهماىن ويژه .كنم پيمانت را با وفادارى و بدون تغيري دادن حفظ مى

مهتائى، شايسته هسىت كه مهه موجودات به ويژه انسان ندايت را و دعوتت را اجابت منايند، و ىبتو يكتا ! اى موالى منمندى هسىت كه شكست و خوارى به حرميت راه ندارد، نريوئى هسىت مشارى، تو عزيز و قدرت هاى ىب تو عطا كننده نعمت

.جود نداردپذيرى، فرمان نافذت به مهه جا رسيده، معبودى جز تو و كه نقصان منى

.مهتاىي و يكتائى ويژه توست پذيرم، ستايش و سپاس براى توست و ىب آرى اى موالى من ندايت را مى

شود، البته در صورتى اى از معناى تلبيه، با اين شعار وحدت و احتاد مسلمانان و مهبستگى آنان اعالم مى اين است گوشه .كه تلبيه، تلبيه قلىب باشد نه لفظى

هاى مادى، سركشى و عصيان نفسى، امتيازات لبيه واقعى، خود را به آمسان جترد معنوى كه در آجنا از ظلمتگويندگان تبرند، زيرا تلبيه شعار اميان است، و مقصود از تلبيه اين است كه آدمى مصداق واهى، كرب و دوروئى خربى نيست باال مى

اى قرار ند است، و از جهىت در مسائل حج حتت عنوان ويژههاى خداو گوئى به فرمان حقيقى آن شود، و معنايش پاسخ .دارد، چون حج مزاياى منحصر به فردى دارد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

بنابراين چه اندازه از اميان دورند و چقدر چهره باطن آنان زشت است، كساىن كه خود را از حرمي حضرت دوست دور ويش و جامعه خود را به شيطان وا گذاشته و دربست نگاه داشته و به جاى پيوسنت به مقام توحيد، وجود خود و اسرار خ

اند و در شئون زندگى خود را با داشنت در اختيار دمشنان دين و ملت

320: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كنند، اين دون مهتان و پست فطرتان اگر به هاى دوران پريوى مى فرهنگ پربارى چون اسالم از شياطني زمان و طاغوت .كنند اثر اتصال پيدا منى معنا و تلبيه ىب كنند به هنگام تلبيه جز به لفظ ىب ميقات هم راه پيدا

گو، اى ميهمانان خدا، اى ضيوف رمحان با مهه وجود به حقيقت تلبيه توجه داشته باشيد، در هر صورت اى زائران تلبيهوجود خود را از اجابت دعوت » يكلبيك اللهم لب«به نداى موالى خود پاسخ مثبت دهيد، وجود خود را به دنبال گفنت

هاى مادى، شرق و غرب و شيطان، طاغوت، شهوت، بيگانه، استعمارگر، خودخواهى، يهوديت، مسيحيت، فرهنگ .خالصه هر كس براى دين و ناموس، مملكت مشا خطر و زيان دارد منع كنيد

اجابت دعوت با تسليم جان

برخى از دوستان اهل حال با كسى آشنا شدم و به گردونه رفاقت و دوسىت در ايام جواىن و در ابتداى طلبگى به واسطه با او درآمدم كه مؤمىن واقعى و عبدى پاك براى خدا، و دوسىت دلسوز و خملص براى دوستان و كليد حل مشكالت براى

.نيازمندان بود

ران در مركزى پرمجعيت غذا فروشى بود، پاكى س پاكيزه دادن به مردم، و احتياط اش در شغل، و جن شغل او در شهر شديدش در كسب، و رعايتش نسبت به حالل و حرام و انصافش در معامالت، از او چهره با ارزشى در ميان مشرتيان

.فراوانش ساخته بود

ت گرف بود، و اغلب سفرها در طريق حج با وسائل زميىن صورت مى هائى كه زائر كم او عالوه بر آن شغل هر ساله در سال .به شغل محله دارى هم اشتغال داشت و مشرتيانش مشرتيان دست چني و اهل حال و مؤمنان وارسته بودند

321: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اش سخن از حج و زائران به ميان آمد، داستان شريين و اعجابانگيزى كه در يكى از سفرهايش روزى در حمضر نوراىن :ر گروهى مؤمن و مشتاق بود برامي بيان كرددا اتفاق افتاده بود در حاىل كه محله

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها، براى رفنت به حج از طريق عتبات عراق مهراه من شدند، مهه در اتوبوس نشستند تا سفر تعدادى زائر در يكى از سالآغاز گردد، در اين ميان زن و شوهرى كه در كاروامن نام نويسى كرده بودند و از چهره آنان آثار عظمت و ادب و

داد اهل اصفهان هستند آخرين درخشيد براى سوار شدن به اتوبوس نزديك شدند، و اين دو نفر كه نشان مى ت مىعبودي .مسافران وارد بر اتوبوس بودند

با احرتام هر دو را در جايگاه خمصوص خودشان نشاندم، سپس يكى از بدرقه كنندگانشان با حالىت خاص سفارش هر دو .را به من كرد

جنف، كربال، كاظمني، سامره را طى كردمي، پس از آن عازم حج شدمي، به لطف حق وارد مدينه گشته و در : تزيارت عتباآجنا به اندازه ممكن اقامت كرده و به زيارت معصومني مدفون درمدينه موفق شدمي، سپس آماده رفنت به شجره و ورود به

من آن دو مسافر حال ديگرى داشتند، انقالب حال و اشك ميقات جهت حمرم شدن براى حج متتع شدمي، در ميان مسافراشد، زائر زد، هر كس با شتاب آماده حمرم شدن مى گذاشت، وارد شجره شدمي، مجعيت زائر موج مى چشم آنان را تنها منى

با حال اصفهاىن پيش از حمرم شدن اظهار عالقه كرد كه غسل كند روزگارى بود كه مسجد شجره بيش از دويست مرتمساحت نداشت و از محام و دستشوئى الزم در آن ناحيه خربى نبود، وسائل غسلش را فراهم منودم، غسل كرد و دو

.اى از مسجد ايستاد پارچه احرام را پوشيد و در گوشه

322: ، ص4 تفسري حكيم، ج

پرسيد تلبيه به چه معناست گفتم آماده كردم،» ....لبيك اللهم لبيك «گريه امانش را بريده بود، او را براى گفنت تلبيه ات را به جان خريدم، دعومت منودى تا به ميهماىن به حرمي تلبيه يعىن اى خداى مهربان دعوتت را پذيرفتم و خواسته

معناى تلبيه اين است؟ يكى دو بار در شدت انقالب حال گفت : ام گفت، گفت مقدست آمي من هم اجابت كرده آمدهوش و ناگهان نقش زمني شد ، چون با كمال حريت باالى سرش نشستم تا اگر حالت غش به او دست داده براى

!!اش دهم ديدم جان به جان آفرين تسليم كرده و از دنيا رفته است آمدنش يارى

حمرمات احرام

انسان شود و حرمت اين بيست و پنج مرحله براى اين است كه زائر چون تلبيه گفت بيست و پنج چيز بر او حرام مىبراى رسيدن به خبشى از درجات بندگى و اخالص آماده شده، بتواند به حمضر مقدس حضرت دوست و حرمي حرم آن

.حمبوب حقيقى بار يابد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

هاى مناسك حج فقها بيان شده، در اين خبش به توضيح مفاهيم معنوى حمرمات احرام اشاره ظاهر حمرمات احرام در رسالهت آنچه در توضيح اين بيست و پنج چيز بيايد فلسفه و اسرار آن باشد زيرا عقل ناقص ما از شود، گر چه معلوم نيس مى

.تواند دورمنائى از حقايق حمرمات را نشان دهد اى مى درك بسيارى از حقايق عاجز است، وىل تا اندازه

صيد حيوانات - 1

ادىب نسبت به اوست، عالوه بر اين در اين ىبتوجه خود را به هنگام احرام از دوست برداشنت و متوجه صيد منودن عني .پسندند و اين برنامه با صيد حيوانات تناسب ندارد مقام كه مقام حال و انابت است، رقت قلب و عاطفه و مهر مى

323: ، ص4 تفسري حكيم، ج

عاطفه است نه گذراىن، براى مهرورزى و اين سفر براى حركت به سوى مقامات عاىل ملكوتى است، نه تفرج و خوش .رمحى و سنگدىل ىب

زائر در اين مقام در موقعيىت است كه با كشىت اميد به سوى درياى رمحت در حركت است، و مقصدش اتصال به لطف و دارد، در آن مرحله اش باز مى گذراىن و توجه به امور مادى است و زائر را از هدف عاىل كرم اوست، شكار نوعى خوش

ى شديد وارد شده استآسيب رساندن به .جاندار گناه است و از طرف موال نسبت به آن

زائر بايد به اين معىن توجه داشته باشد كه خود او در اين حرمي صيد عامل معىن و جمذوب ملكوت است با دنبال كردن .ماند صيد از آن مقام باز مى

نگاه در آئينه - 2

هائى گردد كه ام عاىل قرب باشد، و نظرش متوجه تكاليف و مسئوليتانداز حمرم مق در اين سفر ملكوتى بايد چشم .حضرت حمبوب به عهده او گذراده است

.هاى موال اندازد، و از خود ديدن و خود متاشا كردن بپرهيزد چشم متاشا به اوامر و نواهى و خواسته

دى براى تو منانده و اصوال خودى براى تو بني نظر كىن خو در هر صورت در حال احرام به خود منگر كه اگر با ديده حق .نبوده و نيست

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

العزه تو را با اين مهه عيوب اگر هم بنا باشد به خود بنگرى به نقايص و عيوب خود بنگر و مالحظه كن آيا حضرت رب !پذيرد؟ و نقائص به حرميش مى

بوى عطر - 3

324: ، ص4 تفسري حكيم، ج

حق برايش پيش آمده از بوئيدن بوى خوش عطر بپرهيزد و جز به دنبال فراهم آوردن زائر بايد در اين سفرى كه به توفيقشت نباشد زمينه .هاى بوى

ها موفق اى، گل حقايق را ببوى تا به تزكيه درونت از آلودگى گشت بوستان معنوى يار آمده اى مهمان حق اكنون به گلا و درسىت و راسىت، و عبوديت و اخالص بياراى تا پيامرب هاى عشق و معنويت و صدق و صف گردى، وجودت را به گل

:بزرگ از مدينه به ميقات و از ميقات به حرم توجه كند و با شوق و رغبت بگويد

»اىن الشم رائحة الرمحن من طرف اليمن«

:و يعقوب از كنعان به مصر روى كند و بگويد

».اىن الجد ريح يوسف«

.بوسيدن -آميزش -ملس بدن مهسر و ناحمرم -6 -5 - 4

كند كه آن زن مهسر ترين حتقق اين سه برنامه، نظر كردن و چشم دوخنت به زنان است و در آن حرمي مقدس فرقى منى مهم .ترين عامل نزديك كننده انسان به شهوت جنسى نظربازى است قانوىن انسان باشد يا ديگرى، آرى قوى

اشا كردن چهره و بدن زناىن كه پروردگار آنان را ناحمرم دانسته سرچشمه و اهل دل و سالكان راه دوست ترديد ندارند كه مت .سوز خانواده و اجتماع است مبدء مهه مفاسد خامنان

توجهى به انسان غرىب گو اين كه زمان مسيحى بودنش هم ارزشى براى قيود و موانع اخالقى و شرعى قائل نبود وىل اين ىبقيدى و افسار گسيختگى و المذهىب رسيد، جنس مرد در غرب پس از انقالب قيود پس از عصر رنسانس به اوج ىب

ى حرمت او را صنعىت هجوم شديدى به شخصيت زن منوده و پرده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

325: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ره دريد، و وى را از حجاب و عفت و حيا دور كرد تا بتواند هر دخرتى و هر زىن را حتت هر شرايطى ببيند و از او .اى در اين زمينه فراهم ساخت كه هيچ مانعى براى او نباشد گريد و زمينه را به گونه جنسى

ديد، روى اين حساب با گرائى را از چشم دين مى راىن و شكم چراىن و لذت انسان غرىب ممنوعيت از هر نوع شهوتنست، اصول ديىن و اخالقى و ژست علمى به دين نه تنها در غرب بلكه در سراسر جهان محله كرد و تا جائى كه توا

دانيد زن را به خواست باز كرد، و در اين زمينه چنان كه مى انساىن را به حاشيه راند و ميدان را براى هر نوع متتعى كه مىها ها، ادارات، وسائل نقليه، مدارس، دانشگاه ها، پارك كاالى شهوت تبديل منود و او را به صورت نيمه عريان به خيابان

يد تا سهل و آسان در دسرتس باشد، و هر نوع لذتى كه خبواهد از او بربد، البته در گوشه و كنار ممالك اسالمى كشانزناىن و دخرتاىن بودند كه بر اثر تربيت اسالمى و توجه به قرآن و روش پيامرب و اولياء اسالم از مكتب غرب فريب خنورده،

چران باقى ماندند و از بسيارى از آفات و بالها حفظ هرزه و چشم و در حصار مصونيت حجاب و دور بودن از مردان .شدند

هاى كم سابقه، باز شدن هر نوع راه گمراهى، فرار دخرتان و زنان از كيست كه نداند خبش عظيمى از مفاسد، خيانتمهه و مهه حمصول ...... و قيدى بند و بارى، پديد آمدن مراكز فحشاء و منكرات علىن، ىب ها، انواع ىب حميط امن خانواده

.فرهنگ ضد انساىن غرىب و آزادى زن از قيود شرعى و اخالقى و انساىن است

نالند، و خباطر متالشى شدن اوضاع سراسر ممالك غرىب و تقريبا شرقى از حاكم شدن فساد در مهه شئون زندگى مى .يندبند و بارى به ويژه وضع زن در عزا اجتماعى و اخالقى، و سلطه ىب

326: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.هاى غري قابل جرباىن به زندگى انسان وارد شده است داند كه از اين ناحيه چه خسارت فقط خدا مى

آرى اگر براى زن رابطه با مرد ناحمرم به هر صورت كه خبواهد، و براى مرد دنبال هر زىن رفنت به هر نوع كه ميل داشته .آمد ر و زيان و خسارت به بار منىباشد فراهم نبود، اين مهه ضر

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در مكتب سعادت خبش اسالم، مسئله حجاب و پوشش زن و بودن قيود اخالقى و ديىن و رعايت قانون حمرم و ناحمرم در مهه جا و مهه وقت از ضروريات دانسته شده و منكر آن با علم به ضرورى بودنش به عنوان خارج شده از دين به حساب

.آمده

ها و خيانت و ا و با ارزش سدى عظيم در برابر سيل احنرافات و جنايت هاى ديىن و اخالقى و دستورات گران فرماناين .ها و فحشا و منكرات است انواع بيدادگرى

حرام بودن متاس مرد با زن گرچه مهسر شرعى در وقت احرام به صورت ملس بدن يا آميزش يا بوسيدن متريىن براى مرد و زن .كه در مواقع ديگر هم قدرت حفظ خود را داشته باشند و از افتادن در چاه گناه حمفوظ مبانند است

و چه بسا كه حرمت اين سه برنامه براى اين است كه مرد و زن در اين سفر ملكوتى به درك لذت عبادت و افتادن در راه رهوصال حمبوب حقيقى نائل آيند و از مناسك و زيارت و حج بيت اهللا آن .مند گردند گونه كه شايسته است

پوشاندن روى پا - 7

327: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كند، بايد گاه طور از آن كسب نور مى زائر بايد توجه داشته باشد كه در حرمي مقدسى قرار دارد كه وادى سينا و عرصه .هم چون موسى كفش تعلقات از پاى جان و كفش پوشاننده از پاى بدن بريون آورد

يقينا شايسته نيست كه در اين وادى ملكوتى مهراه با زر و زيور به حركت آمد زيرا

»1« .إنك بالواد المقدس طوى

.تو در وادى مقدس طوى هسىت

ايت خضوع را رعايت براى زائر اگر ميسر باشد چه نيكوست با پاى برهنه به سوى حرمي دوست رود، تا از نظر ظاهر از نظر باطن به تدريج به حال خشوع دست يابد و براى شنيدن نداى حمبوب از وادى سينا قلب و طور جان كند، و

.آماده گردد

سوگند خوردن - 8

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

كند مگر در جائى كه نياز به اثبات حقى در آئني مقدس اسالم در شرايط، عادى هم انسان را از سوگند خوردن منع مى .حمضر قاضى عادل باشد

ردن براى حمرم جايز نيست، حمرم نبايد حضرت حق را در معرض سوگند قرار دهد و اصوال نبايد كارى كند كه سوگند خو .نياز به سوگند خوردن داشته باشد

______________________________ .12طه -)1(

328: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خلوص حركت كنند و سخىن جز خدا نداشته باشند و حاجيان بايد با آهنگى واحد به سوى حرمي توحيد با كمك اميان و .بكوشند كه حرمت نام حمبوب را نگاه داشته از سوگند خوردن بپرهيزند

تر از ياد حمبوب و ذكرى جز ذكر معشوق نباشد، و مهه سعى و كوشش در اين نقطه متمركز گردد كه براى زائر بايد شريين .بارگاه قرب و وصال يار راه يابد

براى زينتانگشرت - 9

.اند تعلق خواسته رنگ و ىب زائر بايد در حال احرام از هر زيور و زينىت خاىل باشد، زيرا در اين وادى مقدس او را ىب

شود كه از سرعت حركت كند و مهني باعث مى انگشرت زينىت گرچه وزن ندارد وىل به قصد زينت جان و قلب را سنگني مى .معنوى كاسته شود

زائر . مهربان دوست ندارد كه هر چه موجب منيت يا احنراف نيت و قصد، يا خراىب حال است مهراه انسان باشدموالى بايد با بدىن آزاد از تعلقات مادى، و روحى پاك و پاكيزه از رذائل و عقلى آرام از شوائب به سوى او در حركت باشد،

ى باشد تا آن را از نبايد با يك حلقه انگشرت زينىت خود را حلقه بگوش امو ر مادى منايد، بايد دست از امور مادى .رمحت و مغفرت پر كند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

پذيرند، اينجا قلب خاشع، بدن خاضع، اشك ديده و ندامت از در اين حرمي پاك ذلت و مسكنت و فقر و سوز دل مى .خرند گذشته مى

لباس زينت براى زن -10

گوناگون و ساير ادوات از قبيل طال و نقره و جواهرات البته براى حمرم هاى براى زن در غري حج زينت منودن به لباس ها براى او ممنوع مانع است، وىل پس از پوشيدن لباس احرام و گفنت تلبيه مهه زينت خودش از نظر اسالم ىب

329: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.اهلى حمض شود، و از حاالت معنوى لذت بربدگردد، تا به اين وسيله براى مدتى بتواند از امور مادى آزاد گردد، مى

كه هنوز بعد از گذشت چهارده قرن از ) ع(زنان بايد در آن سرزمني پاك به نداى بانوى دو سراى حضرت فاطمه زهرا :رسد توجه كنند كه فرموده فضاى مكه و مدينه به گوش مى

»1« .را ببينند و او هم به مردان ناحمرم چشم ندوزد رتين زينت زن، حيا و پاك دامىن است و اين كه مردان ناحمرم او

زن بايد مهه جا و مهه وقت به ويژه در اين سفر، حضرت حق را به ياد داشته باشد، و به ذكر او با قلب و زبان مشغول ن حتريك هايش و خودآرائى در برابر ناحمرما باشد و بداند كه نبايد با جلوه دادن خود و به معرض منايش گذاردن زينت

.شهوات كند و مردان را از راه حق باز دارد

اين مرحله براى زن مترين حيا و عفت و پاكى و پاكدامىن است و جاى ظهور دادن تقوا و پرهيزكارى و توبه حقيقى از هر .گناهى است

پوشانيدن سر -11

.استهنگام حركت از ميقات تا رسيدن به منزل مقصود، هر پوششى براى سر مرد حرام

در حمضر مقدس او كه رمحتش تاج سر مهه موجودات است مناسب سر نيست، كربيائى ... كاله، ديهيم، افسر، تاج و .فقط و فقط برازنده حضرت اوست

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

زائر بايد هر كالهى بر سر دارد از سر بردارد، سرپوش تكرب ممنوع است، مرغ عقل بايد از مججمه غرور آزاد شود، تا بتواند .لكوت به پرواز آيددر فضاى م

______________________________ .69/ 37حبار ج -)1(

330: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كندن موى بدن -12

هاى حج نبايد سر موئى از كسى كم شود، با كندن يك موى گرچه بسيار ريز از در اين سرزمني و در حال اجنام برنامه .آجنا تا اين مقدار آزار رساندن به خود و ديگران حرام استرسد و بدن خود و ديگران به جسم آزار مى

ترين گردد كه خبشى از اعمال حج، حس انسان دوسىت و ترحم را در لطيف اگر به اين دستور عاىل توجه شود، معلوم مىندازه يك سر مو دهد كه از آزردن خود و ديگران حىت به ا كند، و آدمى را در مسري قرار مى مرحله در قلب انسان زنده مى

.و يك سر سوزن بپرهيزد

.ها چنني قوانيىن را براى حفظ حقوق انسان گرچه به اندازه يك مو باشد بيابيد توانيد در ساير مكتب آيا مى

ساز اسالم دهد به اندازه موئى يا سر موئى آلوده به جتاوز شود آئني اهلى و مكتب انسان اجازه منى تنها آئيىن كه به انسان .است

دروغ و مفاخرت و ناسزا -13

كند، و كن مى پليدى دروغ را احدى از افراد انسان انكار ندارد، دروغ اعتماد و اطمينان را از حرمي حيات جامعه ريشه .كند هاى سنگيىن بر پيكر زندگى وارد مى ضربه

.سنگيىن اين گناه است گو در كتاب خدا مورد لعنت قرار گرفته، و حمروميت دروغگو از رمحت حق دليل بر دروغ

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

حرام -مگر در موارد خاصى كه پاى حفظ جان و مال و آبرو در ميان باشد -دروغ در مهه جا و مهه وقت از نظر اسالم .و ممنوع است

اعالم حرمت دروغ و تأكيد بر ممنوع بودن آن در هنگام احرام با اين كه در غري احرام هم حرام است شايد براى اين باشد با مترين ترك اين گناه كه زائر

331: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.سوز آن جنات پيدا كرده و ريشه اين پليدى از سرزمني وجودش كنده شود بتواند از بالى خامنان

اند و براى آنان امتيازى جز به فخر فروشى بر ديگران كارى ناپسند است، چون آدميان مهه از يك مرد و زن آفريده شده .جود ندارد، و اين پاكى و تقوا هم توشه آخرتى است و نبايد موجب خودبيىن و افتخار گرددپاكى و تقوا و

:پيامرب اسالم با فريادى رسا اعالم فرمود

.عرب را بر عجم، سپيد را بر سياه، غىن را بر فقري، امري را بر رعيت هيچ امتياز و فخرى نيست

:است در روايات آمدهناسزاگوئى كار مردم سست اميان و فرومايه و پست

فحش و ناسزا و بدگوئى به ديگران كار انسان مسلمان نيست، مسلمان نسبت به ديگران حىت غري مسلمانان زباىن نرم و »1« .با ادب دارد

قرآن جميد در ضمن بيان اصول اخالقى و تربيىت، مردم را از ناسزا گفنت حىت به دمشنان حق منع منوده، قطعا مسلماىن كه با .فحش و ناسزا سبب توهني به ديگران و رجنش قلب مردم است از اسالم به معناى واقعى حمروم است

سرمه كشيدن -14

راسىت شايسته نيست، پس از آن كه جذبه اهلى و نداى پاك سفريش ابراهيم آدمى را به متاشاى حقايق و معاىن بلند .ملكوتى توفيق داد وقت و زمان را هزينه سرمه چشم كرد

______________________________ .بنگريد 138، باب 136، ص 9توانيد در مستدرك الوسائل ج روايات مربوط به ناسزا و بدگوئى را مى -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

332: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ود، ر دانيد كه سرمه براى مرد و زن جنبه زينت دارد، و به خاطر پوشانيدن عيب و نقص چشم و ابرو به كار مى حتما مىرت از تقوا نيست، جائى كه جلب رضايت دوست با اجراى مناسك بايد حمور عمل باشد، و در پيشگاه او هيچ زينىت

.باشد نيازى به سرمه كشيدن منى

رو گرفنت زن -15

شگفتا چه كالس با عظمىت است، و چه زمينه مهمى براى كنرتل نفس و غرائز، و چه عرصه عجيىب است براى تربيت و !كيهتز

اند از نظر گويد در اين اجتماع بزرگ كه مرد و زن با هم مشغول اداى مناسك و اجنام دادن بندگى و عبادت به مردان مىپوشانيد كه پوشانيدن روى در حال گويد روى خود را مى كردن به روى زن بپرهيزند كه نظر به او حرام است، و به زنان مى

.جايز نيست اجنام مناسك

گويد حق استفاده از او را گرچه به دهد در برابرش آزاد است وىل به او مى را به سوى شهوت جنسى سوق مىآنچه مرد .يك نظر باشد ندارى

اين است راه رشد دادن مايه تقوا در انسان، حرمي امن حرمي با عظمىت است زن بايد از نظر بازى مرد در امان باشد، و .غري اخالقى مصون مباندچشم مرد بايد از آلوده شدن به نظر

.آميزى برگرفته شود تا زيبائى مطلق در آن جتلى منايد از چنان منظره زيبا و حتريك بايد ديده

روغن ماليدن به بدن -16

333: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ه وجود خويش در مراسم عاىل حج بايد متام كوشش زائر بر اين باشد كه خود را از قيود و رسوم مادى بركنار داشته، و مه .را چون ماهى دريا غرق در عبادت و بندگى منايد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.خواهد كه براى خدا باش و براى خدا زندگى كن اسالم از انسان مى

.وجوب منازهاى يوميه به اين خاطر است كه آدمى حىت يك روز از عامل معنا جدا نباشد

ن معنوى تا جائى كه امكان دارد باال رود، اين مراسم حج براى اين است كه حقيقت بندگى در آدمى تقويت شود و توادهند شايد براى اين باشد كه شامه و حواس خود و ديگران از حرمي كه زمان احرام اجازه روغن ماليدن به بدن را منى

بندگى دور نشود، و انسان به بدن و رسيدگى به پوست در حاىل كه نيازى به آن نيست مشغول نگردد، و از حقيقت .اندغافل مب

زير سايه بودن -17

.هاى مهم مناسك است از ميقات تا حرم با سر برهنه و زير آفتاب، و در برابر محله باد، حركت كردن يكى از برنامه

زائران بايد به اين معنا توجه داشته باشند كه در اين حرمي موقعيىت براى سايه بر سر انداخنت نيست زيرا سايه رمحت و !ا پوشانيده استمغفرت مهه وجود ر

تر آماده هاى سخت حتمل اين معنا شايد براى اين است كه انسان را از سسىت و تنبلى درآورد، و او را براى قبول برنامه .سازد

سر برهنه بودن، با دو قطعه پارچه سپيد حركت كردن، آن هم زير آفتاب سوزان عربستان رياضىت شرعى و حتمل تكليف با .مشقىت اهلى است

334: ، ص4 سري حكيم، جتف

كند كه آدمى از حركت با سرى برهنه، دىل شكسته، با رغم دورى از وطن و زن و فرزند حال عجيىب براى انسان اجياد مى :گويد بيانش عاجز است آجناست كه انسان با زبان دل مى

سر من به غري مسىت هنرى ديگر ندارد -دل من به ياد جانان ز جهان خرب ندارد

نبود هنر جز آن را كه زخود خرب ندارد -دگر نباشد بر ما به غري مسىتهنر

خودش او متام عيب است و يكى هنر ندارد -كند آن كه عيب مستان خبشيده ذوق مسىت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.خورد فيض كه دعا اثر ندارد غم آن منى -كند دوست دل ماست شاد و خرم به هر آنچه مى

آزار رساندن به جانوران -18

حج حىت مهه حيوانات و وحش و طيور بايد از اميىن و امنيت برخوردار باشند، در وادى امن هر جاندارى الزم و در برنامه .واجب است حقش رعايت شود و از شر و آزار انسان مصون باشد

ا و حفظ حقوقشان در آن وادى مقدس امرى جدى و داراى صورتى حقيقى محايت از حيوانات و امنيت دادن به آ .بر خالف اداره محايت از حيوانات در غرب كه ظاهر و باطىن منافقانه دارد است،

گر به حيوانات را جلب آيد، ستم توجه به فرياد مى رحم و ىب غرب براى آزار ديدن يك گربه يا سگ از دست انساىن ىبد، وىل هر روز در گوشه و كنار كش منايد، و به محايت از حيوانات فرياد مى كند و او را حمكوم به پرداخت جرميه مى مى

بندد، و خانه و مزارع مردم را به آتش ريزد، و زنان و كودكان را به گلوله مى دنيا خون صدها انسان را به ناحق مى كشد، و ثروت مظلومان را غارت مى

335: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.خيزد نه از مظلومان به محايت برمى شود و آيد، و نه كسى به دادگاه احضار مى كند وىل نه به فرياد مى مى

استمناء -19

در حال احرام دست زدن به عملى كه پيش از احرام هم از حمرمات شناخته شده عملى بسيار زشت و كارى ناپسند .است

.رود زائرى به چنني كارى شيطاىن دست يازد، مگر كسى كه به غلط خودش را در مهمانان خدا وارد كرده است گمان منى

ليت اين كار و ديگر گناهان ره آورد فرهنگ ضد بشرى غرب است، عوامل حتريك شهوات و انداخنت مردم به خصوص حنسل جوان در گناه و گناهكارى كه يكى از كارهاى غرب وحشى است، زندگى را بر اكثر مردم جهان تباه كرده و آثار

.شومى به بار آورده كه حسابگران از حساب كردنش عاجزند

هويىت مبتال منوده، و بالئى به راه هر گونه فحشا و منكرات را به روى مردم جهان باز كرده و دنيا را به سرگرداىن و ىب غرب .سر انسان آورده كه در مهه ادوار گذشته منونه نداشته

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

عقد و شاهد آن بودن -20

اين است كه انسان جز به حضرت دوست ورود در لباس احرام و سپس تلبيه گفنت و به عبارت ديگر حمرم شدن براى .نينديشد، و عقدى جز عقد بندگى نبندد

.آدمى در آن حرمي بايد متام وجودش شاهدى بيدار بر حقايق، بر توحيد، بر نبوت، بر واليت باشد

رتين نظريى است كه بايد از آن به كند، و امساء و صفاتش در جتلى است فرصت ىب آجنا كه نور حمبوب پرتوافشاىن مى .صورت استفاده كرد

336: ، ص4 تفسري حكيم، ج

زمان در ايام مناسك زمان عقد بسنت و شاهد عقد بودن نيست، آجنا بايد بر گذشته افسوس داشت، و نسبت به ساخنت .آينده تصميم قاطع گرفت، شايد با اين انقالب حال بتوان سعادت دنيا و آخرت را تامني منود

تهپوشيدن لباس دوخ -21

به هنگام مراسم معنوى حج، اگر پوشيدن هر نوع لباسى با هر نوع دوخت و رنگى آزاد بود، باز پاى پريوى از هوا و .شد آمد و مقصود حج عملى منى ها، و خودمنائى و مفاخرت به ميان مى هوس، و مسئله رنگ

براى اين است كه به انسان بفهماند، ها يك رنگ بودن لباس، و عارى بودنش از دوخت، و پاك بودنش از انواع مدل .رنگ و نژاد، و تعلقات ظاهرى سبىب براى امتياز نيست

.گران است تبعيض نژادى و مفاخرت در اين زمينه حمصول كفر و شرك و احلاد، و ننگ بزرگى بر تارك حيات مادى

دندان كشيدن، ناخن گرفنت، خون از بدن بريون آوردن 24 -23 -22

كه لباس احرام پوشيد و تلبيه گفت بايد مهه توجهش به عبادت و بندگى و اداى مناسك و حفظ ادب و زائر هنگامى .وقار باشد

زائر وقىت با لباس احرام به حمضر دوست وارد شد، و در حرمي ميهماىن او قرار گرفت بايد از كشيدن دندان، ناخن گرفنت و .ر حمضر حضرت حمبوب خالف ادب و وقار و متانت استخون از بدن بريون آوردن بپرهيزد، كه اين امور د

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

337: ، ص4 تفسري حكيم، ج

محل اسلحه -25

مسري حج به ويژه از ميقات تا حرم و از حرم تا عرفات و مشعر و مىن، و تا پايان اعمال مسري امن و سالمت و اميىن .شت جاوداىن استاى از حمشر و در باطن منايشى از است، منظره آن جايگاه عظيم منظره

ها در راهى است كه كندن موى بدن و گرفنت ناخن و بريون آوردن گياه حرم و رم دادن وحش و طيور و بسيارى از برنامهدارى امنيت كامل برقرار باشد، در آن ممنوع و حرام است، چرا كه در اين مسري واجب است از هر جهت و براى هر جان

ارند به عبادت و بندگى، توبه و انابه، تضرع و زارى، جربان گذشته، ساخنت آينده و كمك به اين مسري مهه زائران وظيفه درتين سالح دعا و نيايش است چنانچه انسان به دعاى واقعى موفق شود، قطعا به خري بسيار ديگران بپردازند، در آجنا

.موفق شده است

»1« »:الدعا سالح املؤمن«

.ابر ديو مشكالت استى مؤمن در بر نيايش اسلحه

نياز بردارد و از حضرت او تقاضاى رمحت، آمرزش، خري دنيا الزم است مؤمن در متام مواقف كرميه دست نياز به درگاه ىب .و آخرت و پريوزى مهه مسلمانان بر مهه دمشنانشان داشته باشد

طواف عمره متتع

ك سه بار و هر بار هفت مرتبه خانه خدا را طواف كند و هر زائرى بر اساس فرمان واجب حق بايد در طول اجنام مناس .يقينا هر طواىف را معنائى و سرى است

______________________________ .468ص 2كاىف ج -)1(

338: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ى ارائه دهد، دست از معنويت را جرأت آن نيست كه براى هر دورى از طواف توضيح و شرحى اين سيه باطن عاصى و .در اين زمينه بايد دست به دامن اولياء اهلى و آگاهان به حقايق زد كه آن بزرگواران از اسرار اين حقايق با خربند

ها در مجعى از پاكان در اين مقوله سخن بود، اين اسري هوا و گرفتار دنيا و افتاده در چاه طبيعت عرضه شىب از شباشاره به خروج از هفت زجنري خطرناك است كه هر كدامش به دست و پاى هفت شوط طواف در عمره متتع: داشت

.قلب و جان بسته باشد براى دور ماندنش از حرمي قرب و معذب شدنش به عذاب قيامت كاىف است

زائر بايد به حنو حقيقت و به طور جدى با هر طواىف به دور بيت حمبوب زجنريى از زجنريهاى هفت گانه شيطان را از .و پاى قلب و جان باز كند تا طواف عمره متتع حتقق يابد دست

.با طواف اول زجنري كفر ظاهر و باطن را از گردن قلب و جان باز كند - 1

.با طواف دوم زجنري شرك درون و برون را بگشايد - 2

.با طواف سوم، زجنري ريا و دوروئى و نفاق را از هم بگسلد - 3

.هوس و اسارت به زرق و برق دنيا را حلقه به حلقه نابود كندبا طواف چهارم زجنري هوا و - 4

.با طواف پنجم زجنري خطرناك حرص و خبل را باز منايد - 5

.با طواف ششم از زجنري عجب و خودبيىن در آيد - 6

.با طواف هفتم از زجنري علو و استغنا و كرب، قلب و جان را جنات دهد - 7

خارج گردد، به راست حس كند كه از زير بار سنگني اين زجنريهاى شيطاىن رسته، چون هفت شرط متام وشد و از مطاف ا را از و با عنايت و لطف حق آ

339: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دست و پاى جان و قلب باز كرده، و آنچنان سبك بال گشته كه ميخواهد به سوى دوست به پرواز آيد و اين جان .ا كندعاريت را با ديدن مجال حمبوب فد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مريوم با اشتياق روى او ج

در بدر منزل به منزل سوى او جشايد از راهى به آگاهى رسم تا شوم از سالكان كوى او جاى صبا با آشناى زلف يار گو حديثى گو زمشكني موى او جتا نگريم من خم گيسوى دوست تا نبومي سنبل خوشبوى او جهم چوىن از دل بنامل زار

***اى و هوى اوزار پر كنم گيىت زه

طواف حج متتع

چون از طواف عمره متتع در فضائى از معنويت و بصريت متمتع شد و مرا حلى را پيمود نوبت به طواف حج متتع مريسد، در اين هفت دور دوم نيز بايد خود را از بندهاى هفت گانه ديگر شيطاىن برهاند، هفت برنامهاى كه شايسته مهمان

.دوست نيست

د گناهان سر و اعضائى كه در آن است براى مهيشه برهد و آزاد شود، و سر و آنچه را در اوست در اختيار از بن - 1دوست بگذارد، يعىن با دور اول طواف با حضرت حمبوب پيمان ببندد كه از اين پس سر و حمتوياتش را در راه رضاى او

او چشم ندوزد، و غري فرمان او و اوليائش را نشنود، و هزينه كند، و خياىل جز خيال دوست نداشته باشد و جز به آثار .جز براى حضرت او سخن نگويد

:رسول بزرگوار اسالم روزى به يارانش فرمود

340: ، ص4 تفسري حكيم، ج

استحيوا من اهللا حق احلياء قالوا يا رسول اهللا انا لنفعل ذلك، قال ليس ذلك احلياء من اهللا عزوجل و لكن من استحيئ من«اهللا حق احلياء فليحفظ الرأس و ما حوى و البطن و ما وعى و ليذكر املوت و البلى و من اراد اآلخرة ترك زينة الدنيا، فمن

»1« »:فعل ذلك فقد استحىي من اهللا حق احلياء

گومي از خدا من مىنه مشا را چنني حيائى كه : كنيم فرمود از خدا آنگونه كه بايد حيا كنيد، گفتند يا رسول اهللا ما حيا مىكند آن هم آن گونه كه بايد، بر او واجب است سر و آنچه را از چشم و گوش و زبان نيست كسى كه از خدا حيا مى

.در بر دارد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ا حفظ منايد، و شكم و آنچه را در آن جاى مى گريد از حرام نگاه دارد، و مرگ و پوشيده از مهه معاصى مربوط به آند، هر كسى خواهان آخرت است زينت فريبنده دنيا را رها كند، چون كسى اينگونه شود از خدا حيا شدن در قرب را ياد ك

.كرده در حاىل كه حق حيا را رعايت منوده است

در طواف دوم دو دست خود را از مهه معاصى از قبيل گرفنت رشوه، غصب مال مردم، بر سر مظلوم كوبيدن، و باطل - 2د، كه هر كس دچار اين گناهان باشد راهى به حرمي قرب ندارد و اين طواف او را جبائى آزاد ساز .... نويسى، و

.رساند منى

ج :آمده) ع(البالغه امريمؤمنان در

»2« »:فااملسلم من سلم املسلمون من لسانه و يده«

.پس مسلمان حقيقى كسى است كه مهه مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند

______________________________ .، با اندكى اختالف460، ص 2روضة الواعظني ج - 25منهاج الطالبني -)1(

.26، حديث 1باب 40، ص 32، حبار ج 167خطبه -)2(

341: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ت به در طواف سوم خود را از جتاوزات شكم آزاد كرده و براى مهيشه در وادى گرسنگى معنوى قدم بگذارد و نسب - 3 .رفع گرسنگى شكم فقط به حالل حق قناعت منايد و از اسراف در حالل هم بپرهيزد

كند در طواف چهارم به اسري بودن در بند شهوات و به ويژه غريزه جنسى كه او را به گناه بسيار زشت دعوت مى - 4هوت جنسى ديو خطرناك و گرگ پايان دهد و اين غريزه آتشني را به قيد پاك دامىن و عفت مقيد سازد، كه راسىت ش

اى است كه در صورت غلبه بر انسان راهى جز سقوط در چاه هالكت و گرفتار آمدن به عذاب قيامت باقى درنده .خنواهد گذاشت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در طواف پنجم، زجنري گناه از دو پاى خود بگسلد و از گذاردن قدم در وادى عصيان براى مهيشه بپرهيزد و عزم جزم - 5 .ها و جمالسى كه رضاى دوست در آن نيست نرود اهللا موفق شده تا زنده است به مكان ائى كه به طواف بيته كند با قدم

هاى غلط آزاد منوده و هر ها و جاذبه در طواف ششم بايد قلب اين حرم معنوى، و عرصه ملكوتى را از كشش - 6سره به آئينه جتلى امساء و صفات دوست تبديل كرده بريون كند و اين خانه باطن را يك اى كه در آن جاى خوش بيگانه

هاى ضد اهلى باشد دار و بيجان و شياطني انسى و جىن و جاذبه هاى جان منايد، كه اگر دل در حال طواف اسري بتهاى عمليه و فقهيه نيامده كم و زياد شدن طواف سبب بطالن طواف است، در طواف الزم حمقق نشود، مگر در رساله

ها مهراه انسان نباشد، از طواف كم گذاشته شده و هم اگر قلب آزاد از شياطني و جواذب كاذب و بتطواف حقيقى .ترديد طواف مورد رضاى دوست خنواهد بود طواف ىب

342: ، ص4 تفسري حكيم، ج

در طواف هفتم حج متتع بايد از زجنري دورى و بعد، با متام قدرت و قوت و با كمال اخالص آزاد گشته و در حمور - 7كند و قرب و وصل قرار گرفت، در اين مرحله است كه خورشيد رمحت و مغفرت از افق وجود طواف كننده طلوع مى

ايتا سر به سجده شود و زائر براى قرار گرفنت چشم دل آماده متاشاى دوست مى در مقام ابراهيم و دو ركعت مناز و .شود پوشى از دنيا و ما فيها آماده مى گذاشنت براى چشم

طواف نساء يا هفت منزل سلوك

آخرين طواف در حقيقت طواف نساء است، كه پس از آن عمل ديگرى به عنوان مناسك حج باقى نيست و زائر به .شود مىتدريج آماده بازگشت به وطن

در اين مرحله كه آخرين نقطه اوج و كمال است بايد در هر طواىف وارد مقامى از مقامات هفت گانه سلوك شد و آن :هفت مقام به ترتيىب كه در معارف اهليه آمده چنني است

به دوست و بايد در طواف اول وارد منزل توبه حقيقى و نقطه بازگشت واقعى به سوى دوست شد، و براى مهيشه رو - 1 .پشت به غري او

.در طواف دوم بايد وارد منزل ورع و پارسائى و تقوا و پرهيزكارى شد - 2

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در طواف سوم بايد قدم در وادى زهد گذاشت، زهدى كه به توضيح امريمؤمنان به معناى روى برگرداندن از مهه - 3 .حمرمات است

ساس نياز مهه جانبه در دنيا و آخرت به حضرت حق است در دور چهارم بايد قدم در وادى فقر كه به معناى اح - 4 .گذارد، فقرى كه مانع از آلوده شدن انسان به استغناء و استعالء نفسى است

343: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ام به خدا و احساس نياز مهه جانبه: فرمود فقرى كه امرى معنوى و حمصول بصريت و سبب افتخار رسول خدا بود كه مى .نكردمن از او مايه مباهات من استاستقالل

»1« »:الفقر فخرى«

اى از بندگى خالص فقر حقيقىت است كه با هسىت مهه موجودات عجني است، و هر كس به آن توجه داشته باشد حلظه .دست بر خنواهد داشت

است كه انسان اى فقر واقعيىت است كه مايه اصلى عشق انسان به حضرت حق چون عشق طفل به مادر است و سرمايه .نشاند را براى مهيشه به گدائى و اظهار حاجت در پيشگاه دوست مى

.ها تا روز بريون رفنت از دنيا است وارد شد در طواف پنجم بايد وارد منزل صرب آن حقيقىت كه مايه حفظ ارزش - 5

.قرار دادن وارد شدگاه خود در طواف ششم بايد به منزل توكل و اعتماد منودن به خدا، و او را تكيه - 6

و در طواف هفتم بايد وارد منزل رضا شد، منزىل كه حضرت سيدالشهداء در گودال قتلگاه قرار داشتنش را در آن - 7 ».اهلى رضا بقضائك«: اعالم كرد

سعى صفا و مروه

.رسد پس از طواف عمره متتع و حج متتع و مناز در مقام ابراهيم نوبت به سعى صفا و مروه مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ ، 55، ص 69، حبار االانوار ج 67، فصل 111، جامع االخبار ص 38، حديث 39، ص 1عواىل اللئاىل ج -)1(

.85، حديث 94باب

344: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هنوز صداى زمزمه صفا و مروه جائى است كه نشان قدم انبيا و امامان و اولياء و عاشقان و عارفان در آن پيدا است، و .رسد و مناجاتشان به گوش جان مى

.آجنا جائى است كه حضرت هاجر خالصا لوجه اهللا براى طلب آب جهت فرزندش امساعيل راه پيمائى كرد

.زائر بايد به حنو خلوص و اخالص براى به دست آوردن آب رمحت و مغفرت و لطف و حمبت حق راه پيمائى كند

مروه را اجنام داد كه در پايان آن بر سر كوه مروه از دست ساقى هسىت به نوشيدن شراب به صورتى بايد سعى صفا و .طهور نائل آمد

آيد بايد در خبشى از اين مكان مقدس جاى هروله است، به وقت هروله كه مهه بدن به خاطر سرعت گرفنت به حركت مىرضاى دوست نيست بريزد و در حقيقت خانه تكاىن قصد و عزم اين باشد كه از قلب و جان و خانه وجود آنچه مورد

.حمكمى اجنام گريد

عرفات

م بايد به سوى عرفات كوچ كرد، سرزميىن كه جاى بسيار مقدسى است و در آن وعده اجابت دعا داده شده .روز

شگاه دوست و حمل ترين انسان است، آجنا اقرار به گناهان در پي در آن سرزمني، نااميد از رمحت حق به حقيقت بدخبتطلب آمرزش و مغفرت است، در آجنا پس از مناز ظهر و اندكى اسرتاحت با اشك چشم و زارى و تضرع بايد دعاى عرفه

.ترين دعاهاست زمزمه كرد حضرت حسني را كه از مهم

مشعر احلرام

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ب عجيب هيچ سائلى از در آجنا بايد قرب و وصال دوست را خواست، و بر رمحت و لطف او تكيه كرد، كه در آن ش .گردد درگاهش دست خاىل برمنى

345: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مىن

به هنگام حركت به مىن بايد قصد كرد و عزم را جزم منود كه براى مهيشه پرده غفلت از برابر ديده عقل و قلب برداشت، و پايه جنات يافت، و ، و از مهه آرزوهاى ىبها شد و روى به طاعت حق قرار داد بطور جد آماده بريون آمدن از چاه لغزش

.آرزوئى جز آرزوى جنات در دنيا و آخرت به جاى نگذاشت

رمى و ذبح

در سرزمني مىن به وقت رمى مجرات به ديو شهوت و هوا و هوس سنگ بينداز و او را براى مهيشه از حرمي حيات خود .شيطان از دست اندازى به تو نااميد گردددور كن و براى خويش با رمى مجرات مصونيىت اجياد كن كه

و هنگام ذبح كردن بايد حنجر و گلوى هوا و هوس را با كارد تيز اميان بريد، كه اگر گرگ هوا و حيوان حرص و طمع در اى از قرباىن كردن گرگ هوا ها خنواهد ماند، قرباىن كردن گوسپند نشانه آن سرزمني قرباىن نشود، ضمانت حفظى براى ارزش

.و حيوان حرص و طمع است

تراشيدن سر

كن كرد، و از نفس گذارد، بايد متام عيوب ظاهر و باطن را ريشه با تراشيدن سر آن هم با تيغ تيز كه يك موى بر جا منى .اى صاف براى انعكاس حقايق باقى نگذاشت نفيس جز آئينه

آن را بايد در حج انبيا و امامان و اولياء جستجو كرد، اى از مناسك باطىن حج بود نه مهه آن كه مهه آنچه خوانديد گوشهتوانند به آن كتاب كه در پانزده جلد به چاپ ام مشتاقان مى و اين فقري مفصل آن را در جلد هفتم عرفان اسالمى آورده

.رسيده مراجعه كنند

.بازگشت خدا به انسان و بازگشت انسان به خدا

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و مايه سعادت دنيا و آخرت، و عامل جلب رمحت و مغفرت حضرت حمبوب در شرح و توضيح اين مسئله بسيار مهم، سوره مباركه بقره گذشت، 36آيه

346: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى مهم بسيار ضرورى است و اين كه توبه انبيا توبه از گناه نيست و رجوع آنان به حضرت در اين خبش اشاره به نكتههاى كامل عمل خالص و پاك خود را نسبت به عظمت حضرت نيست، بلكه اين انسانحق رجوع از گناه به سوى موال

دانند، و خود را متهم به كوتاهى در بندگى و عبادت منوده از اين جهت وارد عرصه توبه حق اندك و شايسته او منىاحتمال اين تب علينا در يناعل شوند، و يا توبه آنان درخواست مغفرت و رمحت براى نسل و ذريه خود است چنان كه مى

.دهد معنا را مى

امي بايد به آثار و عواقب در هر صورت ما گناهكاران كه نسبت به حضرت حق عصيان داشته و گاهى ترك واجب كرده !گناه توجه كنيم و اين كه عصيان و خطاى ما رو در روئى و مقابله با كه بوده؟

دهد و خالصه موجودى انتقام گرينده است، را با درشىت و تندى را با تندى مىانسان جواب مشت را با مشت و درشىت بايد دقت كند و نظر منايد كه حضرت حق با او چه كرده كه بايد پاسخش را با عصيان و گناه بدهد و با او به مقابله و

رو در روئى برخيزد؟

ز احسان و رمحت و لطف و عنايت و رزق رساىن و خداى مهربان از زماىن كه ما نطفه در رحم بودمي تا اين حلظه جشفاى امراض، و قرار دادن هر نوع نعمىت معامله ديگرى با ما داشته، اگر كمى انديشه كنيم و درست و صحيح تفكر

عى كنيم و اين مقابله و رو در روئى تبديل به صلح و صفا و توبه واق منائيم به منزل ندامت و پشيماىن از گناه راه پيدا مىشود قدمى كه چون به سوى او برداشته شود، او هم شود، و حركت به سوى او با قدم اميان و اصالح و توبه ميسر مى مى

.گردد به انسان نزديك مى

:در حديث قدسى آمده

»من تقرب اىل شربا تقربت اليه ذراعا «

347: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.شوم او نزديك مى كسى كه يك وجب به من نزديك شود من يك زراع به

مهار و شيطاىن گردد، و اين جا به جائى رنگ هاى ىب هاى حق جايگزين خواسته شود كه خواسته اين توبه واقعى سبب مى .آرايد هاست مى شيطان و صفت ديو ودرى و مايه دوزخى شدن را از نفس گرفته و او را به صبغه اهلى كه احسن صبغه

348: ، ص4 تفسري حكيم، ج

129 آيه تفسري

.يهم إنك أنت العزيز احلكيم ربنا و ابـعث فيهم رسوال منـهم يـتـلوا عليهم آياتك و يـعلمهم الكتاب و احلكمة و يـزك

كند، و كتاب و حكمت به آنان تعليم پروردگارا در ميان آنان پيامربى از خودشان برانگيز كه آيات تو را بر آنان تالوت .دهد، و نفوس آنان را رشد و تكامل خبشد، اين امور در خور قدرت توست زيرا تو تواناى شكست ناپذير و حكيمى

شرح و توضيح

حبث نبوت حضرت ختمى مرتبت و نزول قرآن، و آثار آيات اين كتاب با عظمت در نفوس انساىن، و اين كه نبوت و .رشد و تكامل و سبب حتقق خري دنيا و آخرت است در آيات گذشته گذشتقرآن مايه

349: ، ص4 تفسري حكيم، ج

130تفسري آيه

نيا و إنه يف اآل .خرة لمن الصاحلني و من يـرغب عن ملة إبراهيم إال من سفه نـفسه و لقد اصطفيناه يف الد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ارزش منايد و به ناداىن و سبك مغزى گرايد، گردان شود، جز كسى كه خود را خوار و ىب و كيست كه از آئني ابراهيم روى .ترديد در آخرت از شايستگان است يقينا ما ابراهيم را در دنيا به امامت و رسالت انتخاب كردمي و ىب

شرح و توضيح

گذشت، ملت و آئني نظرى مهان تكاليف و 124اش در آيه توضيح ملت و آئني ابراهيم مهان است كه شرح وا را به طور كامل و با عشق و اخالص پذيرفت، و آئني مسئوليت هاى اعتقادى و عملى و اخالقى است كه ابراهيم مهه آ

ا را در مهه شئون حيات و زندگى عملى به كار گريى تكاليف و مسئوليت ست و به اين اش بكار ب هاست كه ابراهيم آنيا خاطر به مقام رسالت و امامت ناس برگزيده شد .و لقد اصطفيناه يف الد

.حقيقت وجود او و اميان و اخالصش و تسليمش در برابر اراده حق در ساخنت كعبه و اجنام مناسك آن آشكار شد

رساند، و از او انساىن واال، بلند مرتبه و صاحب دهد، و وى را به مقام رفيع مى ملت ابراهيم است كه به انسان ارزش مىدهد، در عرصه تسليم به حق است كه مهه سازد، و به انسان شخصيىت ابراهيمى و پابرجا و استوار مى درجات مى

آورد، و تبديل به شجره طيبه كه اصلش ثابت و تنه و شاخ كند، و آدمى سر از ملكوت اعلى در مى استعدادها ظهور مى .شود ش در آمسان است مىو برگ

گريد، و مايه هاى شيطاىن قرار مى ها و جاذبه كسى كه تسليم حق و آراسته به ملت ابراهيم نيست در معرض كششايتا كشى ديگران از وى مى ره شود و

350: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.دهد آيد و دنيا و آخرتش را از دست مى به خوارى و پسىت و ذلت و اسارت دچار مى

هاى اهلى و ملكوتى برخوردار گردد از ملت هيچ انسان عاقل و خردورزى كه خبواهد به تكامل و رشد برسد، و از ارزشارزش گرفته و عقل و خرد كنند، يقينا خود را خوار و ىب شود، آنان كه از آئني حنيف او اعراض مى گردان منى ابراهيم روى

.اند خويش را سبك انگاشته

هاى اعتقادى و اش از طرف حق برگزيده شود، و مالك اصطفاى او ارزش كس در دنيا به اندازه سعه وجودى شك هر ىباخالقى و عملى باشد در آخرت هم در صف صاحلان قرار خواهد گرفت، چنان كه حضرت حق رسيدن ابراهيم را به اين

:مقام اعالم منوده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.و إنه يف اآلخرة لمن الصاحلني

گرداىن از آئني ابراهيم كه اسالم جامع و دين كامل است و مهه انبيا مبلغ آن بودند نشانه در هر صورت اعراض و روى .سبك مغزى و محاقت و نداشنت معيار و ميزان دروىن براى درك سود و زيان واقعى است

سود و زيان مادى راهنمائى كند، عقل آن مهه بايد بدانند عقل واقعى و خرد حقيقى آن نيست كه انسان را به تشخيص است كه از بركت آن سعادت دنيا و آخرت تامني شود، و انسان را به عرصه اقتداى به انبيا و امامان وارد سازد، و سبب

شت گردد .عبادت و بندگى و به دست آوردن

»1« »العقل ما عبد به الرمحن واكتب به اجلنان«

______________________________ .ص 1اصول كاىف ج -)1(

351: ، ص4 تفسري حكيم، ج

131تفسري آيه

.إذ قال له ربه أسلم قال أسلمت لرب العالمني

.ياد كن هنگامى كه پروردگارش گفت اى ابراهيم تسليم باش و او با مهه وجود اعالم كرد من تسليم پروردگار جهانيان شدم

توضيحشرح و

ها را به حضرت حق كه مالك و مرىب مهه موجودات هسىت است راه سالمت و طريق هدايت، و تكاليف و مسئوليتمنايد به قرار گرفنت در راه حضرت دهد و از او دعوت مى كند، و مسري مستقيم بندگى را به او نشان مى ابراهيم ارائه مى

وجودش تسليم شود، ابراهيم هم نسبت به حضرت حق ادب منوده، و سر ها با مهه رب و اجنام مهه تكاليف و مسئوليت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

من تسليم پروردگار جهانيان كه مالك و پرورش دهنده : كند تواضع و فروتىن پيش انداخته از عمق قلب و جانش اعالم مى .مهه موجودات است شدم

مقام تسليم

از اوصاف انبيا و امامان و اولياء خاص حضرت حق حال تسليم حال بسيار مهمى است، اين حال كه كيفيىت قلىب استها و امور طبيعى و احكام تشريعى، و نقل و انتقاالتى كه در جريانات است، در اين حال است كه انسان مهه برنامه

بيند، و گريد جلوه علم و حكمت و مشيت و سبب سازى و سبب سوزى و مصلحت خواهى حق مى هسىت صورت مىگردد، و مشتاقانه و خالصانه كند، و در باطنش دچار چون و چرا و سؤال بيجا منى ن مشاهده منىچيزى جز فعل احس

خيزد، و اگر علت و حكمت چيزى را نداند، يا امورى را بر خالف عقل حمدود خود بنگرد، يا به اجراى احكام اهليه برمى حكمى از احكام حق را مطابق ميل و

352: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شود، و به تنگى سينه، و غم و غصه و بيم و ترس دچار اى در باطنش حاصل منى اش نبيند، كمرتين دغدغه هخواسترود، و با مهه ى از حق مى گردد، بلكه با شرح صدر و نورانيت باطن، و اميان استوار به استقبال مهه امور صادر شده منى

.دهد را سر مى رضا بقضائك، تسليما المرك وجودش سرود عارفانه اهلى

:فرمايد قرآن جميد در رابطه با حال تسليم مى

نـهم مث ال جيدوا يف أنـفسهم حرجا مما »1« :قضيت و يسلموا تسليما فال و ربك ال يـؤمنون حىت حيكموك فيما شجر بـيـ

قيقى خنواهند بود مگر آن كه تو را در آنچه ميان خود نزاع و اختالف دارند به به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن حاى در درونشان هيچ دلتنگى و ناخشنودى احساس نكنند و به مهه جانبه و به داورى بپذيرند، سپس از حكمى كه داده

.طور كامل تسليم باشند

كند كه براى پيامرب بزرگوارش سوگند ياد مىآيه شگفىت است، مطلب بسيار بسيار مهمى است، به جالل ربوبيتش باشند، كه نسبت به داورى و حكم تو براى پايان دادن نزاع و اختالفشان در مسلمانان در صورتى در گردونه اميان مى

درون خود احساس تنگى و مضيقه نكنند، و در برابر حكم شرعى و عقلى تو كه اتفاقا با اغراض و اهدافشان موافقت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

بلكه آن را با طيب نفس، و خوشحاىل باطن بپذيرند و بدون هيچ اعرتاضى تسليم آن شوند، و . تنگ نگردند دلندارد .اند اند و از اسالم و فرهنگ حق جز ظاهرى را نپذيرفته اگر جز اين باشد هنوز وارد عرصه اميان نگشته

مقام رسيد به مقام اصطفاء و امامت، و از زمره ابراهيم هنگامى كه با مهه وجود تسليم حق شد و به آخرين مرتبه اين صاحلني شدن دست يافت، و با

______________________________ .65نساء -)1(

353: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اش كه منشأى جز اسالم و اميان و يقني و حال تسليم نداشت به مردم جهان آموخت كه جز حركات مثبت دروىن و بروىنشدن به اين مقامات و حقايق، به دست آوردن درجات ملكوتى و مراتب عرشى و رضايت اهللا و جنت اهللا ابدا با آراسته

.ميسر نيست

:فرمايد مى) ع(امريمؤمنان

»1« »:سلموا المر اهللا سبحانه و امر وليه فانكم لن تضلوا مع التسليم«

ا واليت دارد چون انبيا و امامان با مهه وجود تسليم به مهه دستورات خداى سبحان، و كسى كه از جانب او نسبت به مش .شويد، كه با تسليم شدن هرگز گمراه و منحرف خنواهيد شد

ابراهيم بر اثر مهني حال تسليم بود كه جان و مال و اوالد خود را هزينه حق كرد، و در اين مسري جز با قدم شوق و وقىت منروديان او را به آتش انداختند جربئيل به او نازل شد و اخالص حركت نكرد، و در اين زمينه آن چنان شد كه

:گفت

»!اال تسأل ربك؟ فقال حسىب بسؤاىل علمه حباىل: اما اليك فال فقال: هل لك من حاجة؟ فقال«

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اش به آگاهى: كىن، گفت آيا حاجىت دارى؟ گفت به تو هيچ نيازى ندارم، گفت آيا از پروردگارت درخواست جنات منى .من مرا نسبت به درخواستم كاىف استوضع

______________________________ .436غرراحلكم ص -)1(

354: ، ص4 تفسري حكيم، ج

132تفسري آيه

ا إبراهيم بنيه و يـعقوب يا بين إن الله اصطفى ين فال متوتن إال و و وصى أنـتم مسلمون لكم الد

كه اى پسران من، : هاى حق سفارش كردند و ابراهيم و يعقوب پسرانشان را به آئني اهلى و تسليم بودن در برابر خواستهبدون ترديد خدا دين را به سود دنيا و آخرت مشا براى مشا انتخاب كرده، بنابراين بايد مشا جز در حاىل كه آراسته به اسالم

.دباشيد منريي

شرح و توضيح

:شود از آيه شريفه دو مسئله بسيار قابل توجه استفاده مى

.سفارش انبيا و اوليا به فرزندانشان نسبت به دين -2توجه انبيا و اولياء به فرهنگ و حقوق خدا - 1

توجه انبيا و اولياء به فرهنگ و حقوق خدا

ائى، كه ا براهيم و يعقوب و مهه انبيا و امامان و اولياء در برابر سرنوشت چه مسئله مهم و زيبائى، چه برنامه عظيم و پركردند، و از عمق قلب به آن توجه داشتند و خاطر مباركشان و نفس نفيسشان ديىن و امياىن خاندان خويش احساس مى

.زد نسبت به فرهنگ اهلى و حقوق خدا و حرمات پروردگار از دغدغه هم چون دريا موج مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

دانستند تنها كليد راه جنات، و منبع خري دنيا و آخرت، و سبب رشد دهنده زش آئني اهلى واقف بودند، و مىآنان كه به ار انسان، و عامل كرامت آدمى دين است، اهتمام شديدى داشتند كه فرزندان و نسلشان هم چون خودشان به آئني

355: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.ملت حنيف، و حال تسليم به حق از افق وجود خاندانشان در طلوع باشداهلى آراسته باشند، و تا قيامت خورشيد

آنان به فرهنگ حق و حقوق خدا بيش از مهه امور توجه داشتند، و ابالغ آن را اول به خانواده خود و سپس به ديگران .جان و مال دريغ نداشتنددانستند، و در راه ابالغ آن حقيقت بينظري از هيچ گونه فداكارى و بذل از اوجب واجبات مى

چنان كه از آيه بعد

أم كنتم شهداء إذ حضر يـعقوب الموت

استفاده ميشود حىت نفس آخر خود را هزينه ابالغ دين و وصيت به آن منودد، و به شدت عالقه داشتند كه خانانشان و اى پس از آنان اهل دين واقعى در اسالم حقيقى باشند، و با آن زندگى كنند، و با آن از دنيا مردم روزگارشان و انسا

.بروند

ا از جانب خدا نزد خود ميدانستند، و با مهه توان در متام ايام حياتشان از آن نگهدارى آنان اسالم و وديعىت گران ني نسبت به آن وديعه اهلى كردند، و سپس با سفارش اكيد به فرزندان از آنان خواستند، كه آنان نيز امانت داراىن ام

.باشند

آنان فرزندان خود را به تسليم بودن در برابر مهه خواستههاى حق وصيت كردند، و به آنان سفارش منودند كه جز با اين .حال زندگى نكنند و جز با اين حال منريند

رى فرزندانشان دغدغه انبيا چه نيكوست كه مهه پدران مسلمان نسبت به دين و در جهت مسئوليت خود نسبت به دينداو امامان و اولياء اهلى را داشته باشند، و اين مهم وقىت حتقق پيدا ميكند كه پدران و سرپرستهاى خانوادهها از ديندارى به

رمهند باشند و نسبت به ديندارى فرزندانشان نيز احساس مسئوليت كنند .معناى واقعى

356: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و اوليا به فرزندانشا نسبت به دين سفارش انبياء

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

حمبت درست و سامل به فرزندان، عشق ورزى صحيح به اهل و عيال، توجه به امور اصلى خانواده، و دغدغه خاطر نسبت به قيامت نسل، اقتضا دارد كه سرپرست زن و فرزند حمور وصيت و سفارش خود را حفظ دين و ديندارى در نسل قرار

آنان خبواهد كه صراط مستقيم و آئني حنيف، و اسالم واقعى و برگزيده خدا را بپذيرند و آن را تا حلظه دهد، و اكيدا از آخر حيات در مهه شئون زندگى به جريان بيندازند، و با در دست داشنت اين سرمايه عظيم و اين مايه خري دنيا و آخرت

.از دنيا بروند

شايد مجله

أنـتم مسلمون و ال متوتن إال و

هاى حق اشاره به اين حقيقت باشد كه اى فرزندان اگر هم چون پدران به شتاب و سرعت به مقام تسليم در برابر خواستهره مند نشديد، سعى كنيد و بكوشيد و اهتمام نرسيديد و به حنو جامع از عقايد حقه، و اعمال صاحله و اخالق حسنه

هاى خمتلف مشا از دنياست و بريده گردد، و مانند ميوه و بذر جواذب و عالقه«پايان عمر، جدى ورزيد كه در ايام ».كند تسليم حق شويد اى را آغاز مى شود و زندگى نوين و افزاينده اى كه تسليم طبيعت و عوامل حيات مى رسيده

واقعى پدر را كه در وصاياى آنان جتلى اى از اين احساس مسئوليت عظيم معنوى پدران به معناى دامن گوشه من الزم مىهاى به حق و سفارش به اوالد و به ديگران شده نقل كنم، شايد از اين دارد و سبب بروز حقايقى به صورت خواسته

ره .اى روحى، و منفعىت معنوى نصيب اهلش شود رهگذر سودى ملكوتى و

وصيت پيامرب به امريمؤمنان

فال تزال خبري ما حفظت وصيىت، يا على من كظم غيظا و هو يقدر على امضائه اعقبه يا على اوصيك بوصية فاحفظها« اهللا

357: ، ص4 تفسري حكيم، ج

يوم القيامة امنا و اميانا جيد طعمه، يا على من مل حيسن وصيته عند موته كان نقصا ىف مروته و مل ميلك الشفاعة، يا على يا على من خاف الناس لسانه فهو من اهل النار، يا على شر الناس من اكرمه افضل اجلهاد من اصبح اليهم بظلم احد،

الناس اتقاء شره، يا على شر الناس من باع آخرته بدنيا و شر من ذلك من باع آخرته بدنيا غريه، يا على من مل يقبل العذر »1« »......من متنصل صادقا كان او كاذبا مل نيل شفاعىت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ا اقدام كىن، پيوسته در خري و خوشى باشىيا على سفارشاتى به ت .و دارم، چون به اجراى آ

اش را فرو نشاند، در حاىل كه قدرت به اجنام آن را داشته باشد، خداوند در قيامت او را يا على، هر كسى خشم و كينه .يابد دهد، و لذت اين كار خود را در آن روز مى در امن و امان قرار مى

يا . آورد هنگام مرگش نيكو وصيت نكند، از نظر جوامنردى كمبود دارد، و شفاعت مرا به دست منىهر كس به ! يا على .على برترين جهاد اين است كه انسان به احدى از مردم قصد ستم نداشته باشد

.يا على، كسى كه مردم از زبانش برتسند اهل آتش است

.ن از شرش به او احرتام كننديا على، بدترين مردم كسى است كه مردم براى امين ماند

يا على، بدترين مردم كسى است كه آخرتش را براى به دست آوردن دنيايش بفروشد، و بدتر از او كسى است كه آخرتش .را به دنياى ديگران بفروشد

______________________________ حبار ج -مكارم االخالق ص -)1(

358: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كنند نپذيرد، از شفاعت من حمروم كه عذرخواهى شخصى را كه از ستمش اظهار پشيماىن و ندامت مىيا على كسى .خواه راست بگويد يا دروغ است چه اين كه شخص پوزش

وصيت پيامرب به ابوذر غفارى

الكرب يوم يا اباذر حاسب نفسك قبل ان حتاسب، فانه اهون حلسابك غدا، وزن نفسك قبل ان توزن، و جتهز للعرض ا« :تعرض ال ختفى على اهللا خافية اىل ان قال

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

يا اباذر ال يكون الرجل من املتقني حىت حياسب نفسه اشد من حماسبة الشريك شريكه، فيعلم من اين مطعمه و من اين »:دخله النارمشربه و من اين ملبسه امن حالل او من حرام يا اباذر من مل يبال من اين اكتسب املال مل يبال اهللا من اين ا

»1«

ابوذر خود را نسبت به اعمال و اخالق و رفتارت حماسبه كن، پيش از آن كه مورد حماسبه قرار گريى، چه اين كه اين .كند گرى حساب قيامتت را آسان مى حماسبه

كه تو را و خود را در مهه امورت بسنج، پيش از آن كه در معرض سنجش قرار گريى، و خود را براى عرضه بزرگ قيامت .دهند هاى آن روز قرار مى در معرض دادگاه

رسد و از اى ابوذر انسان به مقام واالى تقوا منى: ماند، آنگاه فرمود آماده كن كه در آن روز هيچ چيز از خدا پنهان منىيق آگاه تر از حسابرسى شريك از شريكش و در اين حسابرسى دق آيد تا به حساب خود برسد، قوى متقني به حساب منى

گردد كه خوراكى و آشاميدىن و پوشش از كجاست از حالل يا از

______________________________ ، ص77حبار، ج -)1(

359: ، ص4 تفسري حكيم، ج

آورد خدا هم در قيامت كند و باك ندارد مال و ثروت از كجا به دست مى حرام، ابوذر كسى كه به مقررات خدا اعتنا منى .ندارد از چه طريقى او را به دوزخ وارد منايدباك

وصيت پيامرب به معاذ

واوصيك بتقوى اهللا، و صدق احلديث، و الوفاء بالعهد، و اداء االمانة، و ترك اخليانة، و لني الكالم، و بذل السالم، ... «احلساب، و لزوم االميان، و الفقه و حفظ اجلار، و رمحة اليتيم، و حسن العمل، و قصر االمل، و حب اآلخرة، و اجلزع من

ىف القرآن و كظم الغيظ و اياك ان تشتم مسلما، او تطيع آمثاء او تعصى اماما عادال، او تكذب اماما صادقا، او تصدق »1« »:كاذبا، واذكر ربك عند كل شجر و حجر و احدث لكل ذنب توبة السر بالسر و العالنية بالعالنية

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

گوئى، و وفاى به عهد و پيمان، منامي به راست كنم، و تو را وصيت مى ز مهه حمرمات سفارش مىمن تو را به پرهيز كردن ادهى و مهرورزى به يتيم و و اداء امانت و ترك خيانت و نرمى در گفتار و آغاز كردن به سالم و محايت از مهسايه و پناه

حساب و مالزمت اميان و فهم قرآن و فرو كار و عمل خوب و كوتاه كردن آرزو، و دوست داشنت آخرت و ترس از خوردن خشم و مبادا كه مسلماىن را دمشنام دهى، يا از گنهكارى پريوى منائى، يا پيشواى عادىل را نافرماىن كىن، يا امام

راستگوئى را تكذيب منائى، يا دروغگوئى را تصديق كىن، پروردگارت را كنار هر درخت و سنگى ياد كن، و براى هر .اى اجياد كن، گناه پنهان را با توبه پنهان، و گناه آشكار را تا توبه آشكار توبه گناهى

وصيت پيامرب به امت

______________________________ .ص 77حبار ج -)1(

360: ، ص4 تفسري حكيم، ج

طلبيد و با تكيه دادن را» يا پسر عمويش فضل«پيامرب بزرگ اسالم ساعاتى پيش از رحلتش امريمؤمنان و عمويش عباس هاى مسجد تكيه كرد در حاىل كه مردم دور او مجع بودند، پس خدا را به آن دو نفر وارد مسجد شد و به ستوىن از ستون

:محد و ثنا كرد و فرمود

ا« فمن معاشر الناس انه مل ميت نىب قط اال خلف تركه و قد خلفت فيكم الثقلني كتاب اهللا و عرتتى اهل بيىت فتمسكو »1« »:ضيعهما ضيعه اهللا

اى مردم هرگز پيامربى از دنيا نرفت مگر اين كه ارثش را از خود به جاى گذاشت، و من دو چيز گران در ميان مشا گذارم، كتاب خدا و عرتمت اهل بيتم، پس به آن دو چنگ زنيد، كسى كه آن دو را در زندگى خد تباه كند خدا او را مى

.تباه خواهد كرد

وصيت امريمؤمنان به مهه مردم

جتهزوا رمحكم اهللا، فقد نودى فيكم بالرحيل، و اقلوا العرجة على الدنيا، و انقلبو بصاحل ما حبضرتكم من الزاد، فان امامكم «و كانكم عقبة كؤودا، و منازل خموفة مهولة، البد من الورود عليها و الوقوف عندها، و اعلموا ان قال حظ املنية حنوكم دائبة،

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

مبخالبها و قد نشبت فيكم، و قد دمهتكم فيها مفطعات االمور و معظالت احملذور، فقطعوا عالئق الدنيا، و استظهر و »2« »:ابزاد التقوى

خداوند مشا را مورد رمحت قرار دهد، به آنچه بايد براى سراى آخرت جمهز شويد آراسته گرديد، كه مشا را براى كوچ كردن اند، ميل دعوت كردهبه آن جهان

______________________________ .662، ص 2علم اليقني فيض، ج -)1(

.195البالغه ترمجه اين فقري ص ج 195كالم -)2(

361: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ى سخت، و ا اى كه داريد به سوى خدا باز گرديد، كه پيش روى مشا گردنه ماندن در دنيا را كم كنيد، و با توشه شايستهاى جدى ديده خود اى از ورود به آن و وقوف در آن نداريد، بدانيد مرگ با چهره منازىل ترسناك و هول آور است كه چاره

هايش كه در مشا فرو رفته دچار هستيد، و امور شديد و سنگني و طاقت فرسا بر را به سوى مشا دوخته، گويا به چنگال .را از خود قطع كنيد و پشت خود را به توشه تقوا حمكم و قوى گردانيد مشا محله آورده، پس پيوندهاى دنيا

ها وصيت امريمؤمنان به فرزندانش و مهه انسان

حسن جان و حسني : حلظاتى پيش از شهادتش و در حاىل كه آثار رفنت از دنيا بر چهره مباركش پيدا بود فرمود) ع(امام كنم، و اين كه دنيا را خنواهيد هر چند دنيا به دنبال مشا باشد، و بر چيزى ىجان من مشا را به تقوا و پرهيزكارى وصيت م

كه از دنيا از دستتان رفته متأسف نباشيد، حق بگوئيد و براى به دست آوردن پاداش بكوشيد، دمشن ستمكار و يار .ستمديده باشيد

ه پرهيز و تقواى اهلى و نظم در مهه شئون زندگى رسد ب مشا و مهه فرزندان و خاندامن و هر كس را كه اين وصيتم به او مىفرمود اصالح ذات البني از عموم مناز وآله شنيدم مى عليه اهللا چرا كه از جد مشا صلى. كنم و اصالح ميان مردم سفارش مى

رت است .و روزه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

م اهللا اهللا ىف االيتام فال تغبوا افواههم، و ال يضيعوا حبضرتكم و اهللا اهللا ىف جريانك« م وصية نبيكم، ما زال يوصى م فاا عمود دينكم و اهللا اهللا حىت ظننا انه سيورثهم، و اهللا اهللا ىف القرآن ال يسبقكم بالعمل به غريكم و اهللا اهللا ىف الصالة فا

نتكم ىف سبيل اهللا و ىف بيت ربكم ال ختلوه ما بقيتم، فانه ان ترك مل تناظروا و اهللا اهللا ىف اجلهاد باموالكم و انفسكم و الس عليكم بالتواصل و التباذل و اياكم و التدابر و التقاطع، ال ترتكوا االمر باملعروف و

362: ، ص4 تفسري حكيم، ج

النهى عن املنكر فيوىل عليكم اشراركم مث تدعون فال يستجاب لكم مث قال يا بىن عبداملطلب ال الفينكم ختوضون دماء امرياملؤمنني قتل امرياملؤمنني اال ال يقتلن ىب اال قاتلى، املسلمني خوضا تقولون قتل

اياكم و : وآله يقول عليه انظروا اذا انامت من ضربته هذه فاضربوه ضربه بضربة و ال متثلوا بالرجل فاىن مسعت رسول اهللا صلى »1« ».املثلة و لو بالكلب العقور

.هى گرسنه مگذاريد مبادا كه در كنار مشا تباه شوندخدا را خدا را درباره يتيمان، آنان را گاهى سري و گا

خدا را خدا را در رابطه با مهسايگان كه مورد سفارش پيامرب مشايند، پيوسته به رعايت حقوق آنان سفارش داشت تا جائى .كه گمان بردمي مرياث برشان خواهد ساخت

ا پيشى جويند، خدا را خدا را در رابطه با مناز كه عمود خدا را خدا را درباره قرآن، نيايد كه ديگران در عمل به آن از مشدين مشاست، خدا را خدا را درباره بيت اهللا خانه پروردگارتان، تا زماىن كه زنده هستيد آجنا را خاىل مگذاريد كه اگر خاىل

ر راه خدا، بر مشا باد به گذاشته شود از كيفر حق مهلت نيابيد، خدا را خدا را درباره جهاد با اموال و جان و زبانتان دپيوند و مهبستگى با هم، و خبشش مال به يكديگر، و از دورى از هم و قطع رابطه با يكديگر بپرهيزيد، امر به معروف و

.رسد كنيد و دعايتان به اجابت منى شوند، آنگاه دعا مى ى از منكر را ترك نكنيد كه بدكارانتان بر مشا مسلط مى

انه كشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتيد و گوئيداى فرز : سپس فرمود : ندان عبداملطلب مشا را نيامب كه به آگاه باشيد كه فقط بايد قاتل من كه يك ! امريمؤمنان كشته شد، امريمؤمنان كشته شد، پس بايد مجع كثريى را نابود كنيم

.نفر بود قصاص شود

______________________________ .ترمجه اين فقري 648ص 47لبالغه وصيت ا ج -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

363: ، ص4 تفسري حكيم، ج

توجه كنيد هرگاه من به سبب ضربت او از دنيا رفتم تنها او را يك ضربت بزنيد و گوش و بيىن و اعضاى او را قطع ننمائيد .هار باشد رباره سگاز مثله كردن اجتناب كنيد هر چند د: فرمود شنيدم مى) عليهما السالم(كه من از رسول خدا

ا اگر گردآورى شود به اى از وصاياى بسيار زياد اهل خدا به خاندان و افراد و مهه انسان اينها منونه ها بود، كه جمموعه آ .رسد ها جلد مى ده

در هر صورت دلسوزى و خريخواهى اولياء خدا نسبت به نسلشان و به ويژه در جهت دينشان درس بسيار مهمى براى ، اميد است خداى مهربان ما را در دين دارى و دين سپارى به ديگران موفق بدارد، و منش و رفتار ما را در رابطه ماست

.با فرزندامنان مهانند انبيا و ائمه قرار دهد

364: ، ص4 تفسري حكيم، ج

133تفسري آيه

لبنيه ما تـعبدون من بـعدي قالوا نـعبد إهلك و إله آبائك إبراهيم و إمساعيل و أم كنتم شهداء إذ حضر يـعقوب الموت إذ قال .إسحاق إهلا واحدا و حنن له مسلمون

رگ به پسرانش ى م زماىن كه حلظه! آيا مشا اهل كتاب هنگامى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد در كنار بسرت او حاضر بوديد؟پرستيد؟ گفتند خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و امساعيل و اسحق را كه خداى پس از من چه چيزى را مى: گفت

.ها و احكام او هستيم پرستيم و ما تسليم فرمان يگانه است مى

شرح و توضيح

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و وابستگى به ماديت، و حس شديد خطاب در اين آيه شريفه به اهل كتاب است، اهل كتاىب كه بر اثر دمشىن با حق، گرائى، و حسادت نسبت به اولياء اهلى، ترس از اين كه درآمدهاى كالنشان كه از كيسه عوام يهود و نصارى به غارت قومبرند از دست برود، حاضرند در ميدان هر نوع ستيزى با حقيقت و در عرصه هر نوع جنگى با اسالم اهلى وارد شوند مى

مىت را به انبيا اهلى و اولياء حق بزنند آماده و از مهه بدتر .اند هر

است كه بر اثر آن مى ابراهيم و يعقوب داراى آئني : گفتند آيه شريفه در مقام مردود دانسنت گمان باطل و ظن بيجاى آ :دهد ن خرب مىيهوديت و نصرانيت بودند چنان كه در اين آيه شريفه خداوند بزرگ از انديشه و گمان غلط و باطل آنا

365: ، ص4 تفسري حكيم، ج

قل أ أنـتم أعلم أم الله و من أظلم أم تـقولون إن إبراهيم و إمساعيل و إسحاق و يـعقوب و األسباط كانوا هودا أو نصارى »1« :و ما الله بغافل عما تـعملون ممن كتم شهادة عنده من الله

!ابراهيم و امساعيل و اسحق و يعقوب و نوادگان داراى مقام نبوت آنان يهودى يا نصراىن بودند؟: گوئيد آيا مى

پنهان دانيد كه آنان يهودى و نصراىن نبودند، پس چرا حقيقت را مشا به يقني مى«بگو مشا به وضع آنان داناتريد يا خدا؟ كارتر از كسى كه شهادتى را كه از خدا نزد اوست پنهان بدارد كيست؟ و خدا از مهه كارهايتان و و ستم» داريد مى

.خرب نيست گفتارهاى باطلتان ىب

مشا هنگام مرگ يعقوب حاضر نبوديد، و از وصيت او آگاه نيستيد، او به فرزندانش به توحيد و عبادت خداى يگانه دهيد كه دامن آنان از آن پاك بود، مشا مشا به او و به ابراهيم و به امساعيل و يعقوب چيزى را نسبت مى سفارش كرد، وىل

گوئيد آنان يهودى يا نصراىن بودند، و هنگام مرگ نسل خود را به داشنت آئني يهوديت و نصرانيت وصيت كردند، مشا مىمىت ناروا مى دروغى آشكار مى ر منشأ يهوديت و نصرانيت را تورات و اجنيل بدانيد كه تورات و زنيد زيرا اگ گوئيد، و

ها پس از اجنيل زمان آنان نازل شده بلكه تورات زمان موسى و اجنيل زمان عيسى نازل شده و موسى و عيسى مدتنسبت به اند و فاصله زماىن موسى و عيسى و نزول تورات و اجنيل ابراهيم و يعقوب و امساعيل و اسحاق به وجود آمده

!!ابراهيم و امساعيل و اسحق و يعقوب زياد بوده

و چنني آئيىن كه به عنوان يهوديت و نصرانيت در دست مشاست ساليان درازى پس از نزول تورات پيامرب و اجنيل و با !حتريف هر دو به دست غازتكران دين و اميان و دزدان راه انسانيت پديد آمده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .140بقره -)1(

366: ، ص4 تفسري حكيم، ج

پس اندك احتمال هم در اين داستان كه آنان فرزندانشان را به يهوديت و نصرانيت سفارش كرده باشند هر دو راست، و مىت بزرگ نسبت به پيامربان، و دروغى آشكار است .اين گفته مشا

يعقوب و دغدغه او نسبت به آينده ديىن نسلش

يقوب عزيز كه داراى مقام نبوت، و پدرى دلسوز و مهربان نسبت به فرزندانش بود، هم چون جد بزرگوارش ابراهيم دغدغهاى عجيب دربارة با سرنوشت ديىن فرزندانش داشت، و با اين كه مهه فرزندان در زمان حيات پدر از آئني توحيد،

رمهند بودند، وىل براى پس از مرگش ترس سنگيىن از خطر احنراف نسل از توحيد و و رسم بندگى نسبت به خداى يگانه عبادت بر پايه داشت لذا در نفسهاى پايانياش از فرزندانش پرسيد پس از من چه چيزى را عبادت ميكنيد، مهه پاسخ

ت به كنيم، قطعا نسب خداى تو و پدرانت ابراهيم و امساعيل و اسحاق را كه خداى يگانه است عبادت مى: دادند .ها و احكام او تسليم هستيم فرمان

شود كه خبش اعظم نگراىن يعقوب از خطر احنراف از توحيد عبادى بوده نه از گفتگوى يعقوب با فرزندانش استفاده مىدهد از ديگر ها نشان مى فقط ترس از احنراف اعتقادى، زيرا خطر احنراف از توحيد عبادى چنان كه جريانات تاريخ امت

.ات ديىن بيشرت بوده استاحنراف

شود اين است كه فرزندان يعقوب عمويش امساعيل را در كنار پدران يعقوب، نكته ديگرى كه از آيه شريفه استفاده مى خواندند و اين رمسى در ميان آنان بود كه بعد از آنان به عرب منتقل شد، اسحاق و ابراهيم به نام پدر مى

367: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اند امرى منوده» پدر«تراش كه عموى ابراهيم بوده تعبري به اب ين حساب، آيات و روايات و تفاسريى كه از آذر بتروى اها از اين اى در ميان گذشتگان نيست، و بر مهني اساس است كه بايد در گفتارها و نوشته دور از واقعيت و عرف حماوره .ا پرهيز داشتپرست معرىف كرد جد كه پدر قهرمان توحيد را بت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

368: ، ص4 تفسري حكيم، ج

134تفسري آيه

تلك أمة قد خلت هلا ما كسبت و لكم ما كسبتم و ال تسئـلون عما كانوا يـعملون

است، و آنچه مشا آنان گروهى بودند كه در گذشتند، آنچه از عقيده و عمل و اخالق به دست آوردند براى خود آنان .به دست آورديد براى خود مشاست، و مشا نسبت به آنچه آنان اجنام ميدادند مسئول نيستند

شرح و توضيح

تصور يهود و نصارى اسن است كه وابستگيهاى نسىب و حسىب و قبيلهاى عشايرهاى آنان را از فضايل و اعمال و رمهند ميسازد و سبب رشد و كمالشان در .دنيا و جناتشان در آخرت استحسنات

قرآن جميد اين پندار بيجا و انديشه احنراىف را مردود ميداند و اعالم ميكند كه هدايت و رشد فرد فقط و فقط وابسته به عقايد و اعمال و اخالق اوست، و آنچه از پاداش يا عذاب چه در دنيا چه در آخرت به انسان مريسد نتيجه حاالت و

.منفى اوست، و كماالت و فضايل ديگران اثرى براى انسان ندارداعمال مثبت يا

اينكه كسى دل خوش به اين باشد كه من چون از نسل ابراهيم و امساعيل و اسحق و يعقوب و اسباط هستم پس مورد رمهند و از عذاب خباطر فسق و فجورم مصون هستم ا ز ديدگاه عنايت ويژه حق، و فرداى قيامت خباطر آنان از پاداش

.قرآن امرى باطل و مطلىب مردود ومسئلهاى نامعقول است

.نتيجه عقايد و اعمال و اخالق هر كسى ويژه اوست، و نفع و زياىن از كوششهاى مثبت و منفى كسى به كسى منريسد

369: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هر عشريه و قبيلهاى پاداش يا مقتضاى حكمت و عدالت حق اين است كه هر انساىن از هر نسلى و از هر حسىب و از .عقاب اعمال خود را ببيند و از ناحيه او نفعى و زياىن متوجه كسى نگردد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

آيه ميگويد ابراهيم و امساعيل و اسحاق ويعقوب در گذشتند اعمال و پاداش اعمالشان مربوط به خود آنان است، و پندار بيهوده كه از ناحيه آنان سودى عايد مشا منحرفان خود را از اين. اعمال و پاداش اعمال مشا مربوط به خود مشاست

و گمراهان و حسودان شود آزاد كنيد كه هر كسى در اين جهان و آن جهان مالك اعمال خود و پاداش و عقاب آن .است

و زيد النار) ع(حضرت رضا

حضرت با گروهى سرگرم بودم، آن) ع(كند در شهر خراسان در حمضر حضرت رضا حسن بن موسى بغدادى روايت مىسخن بودند در حاىل كه زيد بن موسى برادرشان نيز حضور داشت، زيد با چند نفر از كرامت حسب و نسبش و ا ين كه

عباس كرد و حالت افتخار و فخر بر ديگران داشت، او كسى بود كه در مدينه بر بىن ما چنني و چنانيم صحبت مىگفتند، عباس را به آتش كشيد از اين جهت به او زيد النار مى هاى بىن د و خانهخروج كرد و تعدادى را به قتل رساني

ايتا به دست لشگريان مأمون دستگري و او را نزد مأمون آوردند، مأمون مأمون ارتش جمهزى براى مقابله با او فرستاد و حضرت رضا آوردند آن جناب خطاب به او دستور داد او را نزد برادرش على بن موسى الرضا بربيد، وقىت او را به حمضر

:فرمود

:گويند اى زيد گفتار برخى از جاهالن كوفه تو را فريب داده كه مى

»ان فاطمة احصنت فرجها فحرم اهللا ذريتها على النار«

370: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ايتا خدا ذريه او را بر آتش دوزخ حرام .منوده است والدت فرزندان فاطمه پاك و پاكيزه است،

اى زيد اين مقام ويژه حسن و حسن عليهما السالم فرزندان بال واسطه فاطمه زهرا است، اگر تو آلوده به عصيان و هر شت شوى، موسى بن جفعر بندگى كند، روزها را به روزه بگذراند، و شب ها را به كار زشىت باشى و در قيامت وارد

شت شود !!، پس مقام تو برتر از موسى بن جعفر استعبادت صبح كند، او هم وارد

به خدا سوگند

»:ما ينال احد ما عند اهللا اال بطاعة«

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.يك نفر به رضايت حق و جنت پروردگار و مقام قرب خنواهد رسيد مگر به طاعت خدا و بندگى براى حق

ىن است، با توجه به اين كه رسى بد خيال و گما اگر فكر كىن با معصيت خدا و خمالفت با حضرت او به آن مقام مى .از براى نيكوكار ما دو پاداش و براى معصيت كار ما دو عذاب است: فرمود) ع(العابدين زين

.آرى تو برادر مىن تا زماىن كه خدا را اطاعت كىن: من برادر و پسر پدر مشامي، فرمود: زيد گفت

.خانواده مرا دادى خطاب رسيدپروردگارا فرزندم از خاندان من است تو وعده جنات : نوح گفت

»انه ليس من اهلك انه عمل غري صاحل«

.او از خاندان تو نيست، او سرا پا عملى ناشايسته است

»1« .حضرت حق به واسطه معصيت و طغيان پسر نوح، او را از خانوادگى نوح خارج منود

______________________________ .66، ص 12حبار ج -)1(

371: ، ص4 ج تفسري حكيم،

در آيه شريفه دليل واضحى بر عقيده طايفه : گويد مى تلك أمة قد خلت البيان در پايان توضيح آيه شريفه صاحب جممعشوند، و مهه گناهان ملت اسالم را به دوش فرزندان خباطر گناهان پدرانشان به عذاب دچار مى: گويند جمربه است كه مى

»1« .گذارند كافران مى

خواب عجيب رسول خدا

ره گريى در زمينه اين حقيقت كه عمل هر كسى و پاداش آن ويژه خود اوست، و ربطى به ديگران ندارد، و راهى براى كسى از عمل كسى وجود ندارد، و آنچه موجب جنات يا هالكت است عقيده عمل و اخالق خود انسان است، و هر

.اند اند كه براى اصحاب نقل كرده بزرگوار اسالم خواىب را ديده كسى در اين مرحله مستقل است رسول

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ديشب خواب عجيىب ديدم، مردى از امتم را مشاهده كردم كه ملك املوت براى قبض روحش آمده بود، نيكى به پدر و ، وضويش او را مادرش آمد و ملك املوت را از او رد كرد، و مردى از امتم را ديدم كه عذاب قرب بر او گسرتده شده بود

اش كرده بودند، ذكر خدا آمد و او را از جنات داد، و مردى از امتم را ديدم كه شياطني گرداگرد او را گرفته و حماصرهميانشان رهائى داد، و مردى از امتم را ديدم كه فرشتگان عذاب او را در ميان گرفته بودند، منازش آمد و وى را از چنگ

آورد، هر گاه به حوض آىب وارد از امتم را ديدم كه از شدت تشنگى زبان از دهان بريون مىآنان جنات داد، و مردى خواست به حلقه اش آمد و جناتش داد، و مردى از امتم را ديدم كه مى داشتند، پس روزه شد او را از آب خوردن باز مى مى

شد او را حلقه پيامربان ملحق شود به هر يك نزديك مى

______________________________ .401، ص 1ج -)1(

372: ، ص4 تفسري حكيم، ج

مرياندند، غسل جنابتش آمد و از او دستگريى كرده وى را در كنار من نشانيد، و مردى از امتم را ديدم كه از شش ور وارد كردند، و اش او را از تاريكى بريون آورده و در عرصه ن اى حريتزده داشت، حج و عمره جهت در تاريكى بود وچهره

گويند، صله رمحش آمد و گفت اى گروه گويد و آنان با وى سخن منى مردى از امتم را ديدم با اهل اميان سخن مىاش را با دستش از شعله و شراره آتش حفظ كند در خواهد چهره مؤمنان با او سخن بگوئيد، و مردى از امتم را ديدم مى

اش مانع شد، و بر سرش سايه انداخت، و مردى از آمد و ميان او و آتش و شعله اش حاىل كه امكان نداشت وىل صدقهى از منكرش آمد و او را از چنگ زبانيه رهانيد و امتم را ديدم كه زبانيه آتش از هر جا او را گرفته اما امر به معروف و

ه و ميان او و حضرت حق حجاب است، پس با فرشتگان رمحت قرارش داد، و مردى از امتم را ديدم كه به زانو در افتاداش از اش آمد و او را از حجاب ميان خود و خدايش جنات داد، و مردى از امتم را ديدم پرونده اخالق نيك و حسنه

طرف چپ به پرواز آمد وىل خوفش از خدا آمد و آن را در طرف راست قرار داد، و مردى از امتم را ديدم كه ميزانش ش به كار خري آمد و ميزانش را از سبكى خارج ساخت، و مردى از امتم را ديدم لبه پرتگاه جهنم سبك است پس شتاب

هاى شود اشك اش از عظمت حق آمد و او را جنات داد، و مردى از امتم را ديدم به دوزخ افكنده مى ايستاده دهلرهيدم بر صراط ايستاده و چون لرزش شاخه خنل ديدگانش از خوف خدا آمد و او را از دوزخ رهانيد، و مردى از امتم را د

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

لرزد، پس حسن ظنش به خدا آمد و او آرامش يافت و از صراط گذشت، و مردى از امتم را ديدم گاهى روى زانو راه مىشود پس صلواتش بر من آمد و دستش را گرفته بپا داشت و با كند و گاهى آوخيته مى خيز حركت مى رود و زماىن سينه مى اى استوار از صراط عبور كرد، و مردى ازه قدم

373: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شت رسيد وىل درها به رويش بسته شد، پس شهادتش به وحدانيت خدا آمد و مهه امتم را ديدم كه به انتهاى درهاى شت ساخت »1« .درها را باز كرد و او را وارد

ا انسان را به اين حقيقت آگاه مى مىهاى معترب حديث زياد منونه اين روايت را در كتاب كنند كه جنات يا بينيم كه مهه آعذاب فقط و فقط نتيجه و حمصول اعمال و عقايد و اخالق خود انسان است، و آدمى نبايد براى جناتش متكى به عمل

:گويد آن جميد مىاى ويژه باشد و چه نغز و حمكم قر اى خاص و عشريه ديگران يا به حسب و نسب و پيوندش با قبيله

»2« و أن ليس لإلنسان إال ما سعى

پايه، و آرزوهاى هاى ىب گرمى پردازى و دل به راسىت دعا كنيم و جدا از حضرت حق خبواهيم ما را از افكار غلط و خيال .مايه جنات دهد ىب

______________________________ .301روح البيان ج اول ص -)1(

.39جنم -)2(

374: ، ص4 تفسري حكيم، ج

135تفسري آيه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.تـهتدوا قل بل ملة إبراهيم حنيفا و ما كان من المشركني و قالوا كونوا هودا أو نصارى

نصراىن شويد تا هدايت اهل كتاب چه يهود و چه نصارى به مؤمنان به وحدانيت حق و رسالت پيامرب گفتند يهودى يا كنيم گرا متابعت مى گوئيد ما از آئني ابراهيم يكتاپرست حق يابيد، اى رسول من به آنان اعالم كن نه اين است كه مشا مى

.و او هرگز از مشركان نبود

شرح و توضيح

رف و مالك بن الضيف و عبداهللا بن صوريا، و كعب بن االش: گويد عباس در رابطه با شأن نزول اين آيه شريفه مى ابنكردشان به اسالم نزاع و هاى اهل جنران با اهل اميان و مسلمانان واقعى خباطر گرايش و روى گروهى از يهود و نصراىن

گريشان در جهت احنراف مسلمانان از راه حق پايه خود و فعاليت بسيار چشم مايه و ىب خماصمه داشتند، و با تبليغات ىبداشتند، و آرزو داشتند چراغ اسالم را خاموش و مسلمانان را وارد ابراهيم و مهه انبيا بود قدم برمى و از اسالم كه آئني

عرصه گمراهى كنند، و هر كدام از دو گروه گرچه از نظر ديىن اختالف داشتند، اما در جهت نابودى اسالم و به احنراف .نها دين حق و آئني صحيح ويژه و خاص ماستكشيدن مسلمانان احتاد داشتند، مدعى اين مسئله بودند كه ت

گفتند پيامرب ما موسى برترين پيامرب و كتاب ما تورات برترين كتاب است، و نصارى ادعا داشتند پيامرب ما عيسى يهود مىند به دين گفت برترين پيامرب و كتامبان اجنيل برترين كتاب است، و هر دو طايفه با تبليغ فراوان و جوسازى به اهل اميان مى

.ما متدين شويد كه تنها دين حق دين ماست

375: ، ص4 تفسري حكيم، ج

آنان به اين معنا آگاه بودند كه ابراهيم موحد و يكتاپرست و تسليم حق بود و دين حق جز اعتقاد به توحيد و تسليم به الم مهه انبيا و مهان جمموعه وحى هاى حق و عبادت و بندگى خالصانه براى خدا نيست، و اسالم ابراهيم كه اس خواسته

.اهلى براى هدايت انسان است انشعاب و رشته رشته شدن برمنيدارد، و تا قيامت يك راه و يك حقيقت است

كنند كردند و دعوت مى اختالفات و شعبه شعبه شدن دين كه يهود و نصارى مسلمانان و ديگران را به آن دعوت مىخواستند و سازى مى هاى نصراىن و يهودى است، و با اين دين شان و خاخامساخته و پرداخته هوا و هوس كشي

خواهند جيب خود را پر كرده و در ضمن با نابودى حق موانع راه ساخته هوا و هوسشان را برطرف منايند، آنان با دين مى .قرار دادندسازى، و حتريف حقايق تورات و اجنيل منافع دنيوى و اغراض مادى را به جاى اهداف ديىن

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

خواندند و چه بسا ظهور آنان آياتى را در تورات و اجنيل دائر بر بشارت به ظهور پيامرب اسالم و وجوب اطاعت از او مىا نيز دست زدند او را انتظار مى .كشيدند، وىل نه اين كه به آن آيات عمل نكردند، بلكه به حتريف معاىن آ

زايد و زائيده نشده، و نصارى با د خداست، در حاىل كه خدا جسم نيست و منىيهود با اعتقاد به اين كه عزير فرزنالقدس سه عنصرى هستند كه با تركيب خود خداى واحد به اعتقاد به اين كه مسيح فرزند خداست و اب و ابن و روح

ن كه دينشان ساخته هوا و زدند، و در عني اي زار شرك بودند، و در ظلم عظيم دست و پا مى اند، گرفتار جلن وجود آوردهكرد دين حق دين ترين خيانت داشت، هر يك ادعا مى هوس بود، و دستشان به حتريف تورات و اجنيل نشان از سنگني

من است و هر كه به اين دين گرايش پيدا كند هدايت يافته است، وىل حضرت حق در آيه مورد حبث پيامرب عزيز اسالم را رفان مشركمأمور فرمود كه به آن منح

376: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بگويد سخن مشا با تناقضاتى كه در آئينتان وجود دارد، و با امورى كه خمالف عقل و فطرت است، و از سراپاى دين مشا و خود مشا چرك و كثافت شرك سرازير است سخن درسىت نيست، و هر كس به آئني مشا در آيد به گمراهى و ضاللت

رك گشته، روى اين حساب ما از ملت ابراهيم يعىن آئني او كه جز آئني توحيد و يكتاپرسىت نبود پريوى افتاده، و دچار شگرا و اهل توحيد در اعتقاد و توحيد در عبادت دارمي كه ابراهيم انساىن به متام معىن مسلمان و حق كنيم و اعالم مى مى

.عيب و بدون نقص بود موجودى كامل و ىببود و دامنش از شرك، كه مشا به آن آلوده هستيد پاك، و

در هر صورت آيه شريفه تلوحيا از اسالم ابراهيمى كه اسالم مهه انبياست، و مبتىن بر توحيد و اخالص و نفى شرك است، گر حقايق، و منحرف از صراط اسالم، و كند، و يهود و نصارى را حمرف و فقط مهني آئني سزاوار پريوى است دفاع مى

كند و گو، و دين ساز و خائن به حقيقت معرىف مى ها، و موذى و فريبكار و پيمان شكن و دروغ كننده ملتگمراه قدم و استوار باشيد كه در صورت تسليم به دهد كه فريب تبليغات گسرتده آنان را خموريد، و بر اسالم ثابت هشدار مى

.اسالم هدايت خواهيد يافت

377: ، ص4 تفسري حكيم، ج

138 -137 -136 آيه تفسري

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و و عيسى إبراهيم و إمساعيل و إسحاق و يـعقوب و األسباط و ما أويت موسى قولوا آمنا بالله و ما أنزل إلينا و ما أنزل إىلم ال نـفرق بـني أح .د منـهم و حنن له مسلمون ما أويت النبيون من ر

ا هم يف شقاق فسيكفيكهم ال .له و هو السميع العليم فإن آمنوا مبثل ما آمنتم به فـقد اهتدوا و إن تـولوا فإمن

غة الله و من أحسن من الله صبـغ .ة و حنن له عابدون صبـ

مشا اى مردم مؤمن از روى حقيقت اقرار كرده و اعالم داريد اى يهود و نصارى ما به خدا و آنچه به سوى ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و امساعيل و اسحق و يعقوب و اسباط نازل گشته و به آنچه بر موسى و عيسى و آنچه به پيامربان از

اند فرقى ها مبعوث شده پروردگارشان داده شده اميان آوردمي، ميان آنان در اين كه از جانب خدا براى هدايت انسانجانب .گذارمي و ما فقط در برابر خدا تسليم هستيم منى

اين نيست كه با اند و اگر روى برتابند جز ايد اميان آورند يقينا هدايت يافته اگر يهود و نصارى هم به آنچه مشا اميان آوردهاند پس به زودى خدا شر آنان را از تو دفع خواهد كرد و او شنواى هر سخن و داناى به حق و اسالم در ستيز و دمشىن

.امور است

ما رنگ خدا را كه مهان اميان واقعى است انتخاب كردمي و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش .كنندگان او هستيم

توضيحشرح و

شود كه بر مهه مؤمنان و اهل اسالم واجب است اسالم خود را كه آئيىن كامل كه فعل امر است استفاده مى قولوا از مجله كند در برابر دمشنان به ويژه يهود و و جامع است، و ديىن است كه سعادت دنيا و آخرت انسان را تضمني مى

378: ، ص4 تفسري حكيم، ج

رسا اعالم كنند، و در اين زمينه هراس و ترسى به خود راه ندهند، كه اين اعالم و اقرار آشكار هم بيان نصارى با صداى خواهد اديان ساخته هوا و هوس را جايگزين شكن به تبليغات دمشن، تبليغاتى كه مى حقايق است، و هم پاسخى دندان

.دين واقعى كند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و نبايد در اعالم اسالم حيا و شرم مانعش گردد، چنان كه دمشن مكتب در اين زمينه هيچ مؤمىن حق پنهان كارى ندارد .كند، بايد دوستان خدا هم مكتب حق و صحيح خود را تبليغ منايند باطل خود را به هر شكل ممكن تبليغ مى

قت برخيزند، بر مسلمانان از باب امر به معروف الزم است در برابر خمالفان حق و حقيقت به اظهار دين و اقرار به حقي .و قوال و عمال اسالم را بنمايانند، و در اين راه از نرمى و حمبت و ارائه برهان و دليل غفلت نورزند

.شود وجوب مقابله فرهنگى با دمشنان دين و به ويژه يهود و نصارى به خوىب از آيه شريفه استفاده مى

بيان آيه شريفه

ميدان عرصه تبليغ حق و اقرار به حقايق، و اظهار واقعيات بداند و به اين مسلمان و مؤمن مهه جا و مهه وقت را بايددهد و هاى اظهار دين و اقرار امياىن و بيان حقايق حضرت حق او را يارى مى معنا يقني داشته باشد كه در متام موقعيت

اهلى است كه بر عهده كند، و اين جنگ مأموريىت در اين جنگ فرهنگى دمشن را به دست دوست مغلوب و مقهور مى :مؤمن براساس اين آيه شريفه ميگويد. مهه مؤمنان آگاه به دين گذارده شده، و داراى پاداش بسيار عظيم است

379: ، ص4 تفسري حكيم، ج

آمنا بالله

.اميان آوردم به وجود مقدسى كه مستجمع مجيع صفات كما ليسه و اوصاف مجال و جالل و امساء حسىن است

.اميان آوردم به ذات مباركى كه آفريننده پرده هسىت و مهه نقوش ظاهر و باطن است

.اميانن آوردم به آن خدائى كه اجياد و ابداع فقط و فقط ويژه اوست و بر هر كارى و بر هر چيزى تواناست

ه او نشسته و هر يك در اميان آوردم به كسى كه مالك و مرىب و پروردگار جهانيان است و مهه موجودات زنده سر سفر .خور خود روزى خور اوست

اميان آوردم به حمبوىب كه جز او مالكى در مهه هسىت وجود ندارد، و ذره ذره هسىت، مهه موجودات باال و پسىت مملوك .حضرت او هستند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

يا رو مددكار اميان آوردم به وجود مقدسى كه كارگرداىن عامل خلقت فقط به دست اوست و در هيچ زمينهاى شريك و .ندارد

اميان آوردم به آن حقيقىت كه متام جريانات غيب و شهود به اراده اوست، و سراسر هسىت از علم و حكمت و عدالت و .زند رمحت او موج مى

اميان آوردم به خداوندى كه هر موجودى را آفريد او را در طريق هدايت خمصوص به او قرار داد، و بر اثر هدايتش موجود .به طرف كمال و رشد مطلوبش سوق دادرا

اميان آوردم به آن هسىت خبشى كه براى هدايت انسان پيامربان را برگزيد و به آنان كتاب نازل كرد، و به قبول كنندگان .هدايت وعده پاداش، و به طاغيان و ياغيان وعده عذاب و عقاب داد

380: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى و هر بت او شايسته عبادت شدن نيست و هر قدرتى و هر نريوئى و هر بت زنده اميان آوردم به معبودى كه جز .جاندارى در برابر او باطل و فاىن و حمو و نابود است

اميان آوردم به پروردگارى كه جز او معبودى وجود ندارد، و حول و قوتى جز او نيست، و مهه صفاتش عني ذات و ذات .م و رمحتش به مهه جا و مهه چيز احاطه داردايت، و اراده و عل مقدسش ىب

:و ما أنزل إلينا

عليهما (اميان آوردم به قرآن جميد، كتاب حكيم، فرقان عظيم كه براى هدايت ما بندگان بر قلب عرشى و ملكوتى حممد .نازل شده است) السالم

ت و مايه درمان دردهاى روان و باطن و پرورش اميان آوردم به كتاىب كه چشمه خوشگوار علم، منبع حكمت، درياى رمح .دهنده عقول و مرىب نفوس است

اميان آوردم به كتاىب كه معجزه جاويد پيامرب، و تصديق كننده نبوت حضرت ختمى مرتبت، و نور پر فروغ حضرت حق در .خيمه حيات انسان است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اميان آوردم به كتاىب كه در حقانيت و وحى بودن هيچ شك و ترديدى وجود ندارد، و كتاىب است كه براى اثبات حق بودنش و اين كه وحى اهلى است كه هيچ دسىت جز اراده حق در به وجود آوردنش در كار نبوده، از مهه جن و انس

اى يا مهانندم را آيه يا سوره. اگر در وحى بودن من شك داريددعوت به مقابله به مثل منوده و با فرياد رسا اعالم كرده هاى شگرف علمى نائل شده دعوت قرآن براى مقابله به مثل بياوريد، وىل از زمان نزول تا اين زمان كه بشر به پيشرفت

.پاسخ خواهد ماند پاسخ مانده و تا قيامت هم ىب ىب

و توضيح دهنده مسائل آفرينش، و روشن كننده راه و روش مستقيم، و عامل گر توحيد ناب، اميان آوردم به قرآىن كه بيان گر ها، و هدايت وحدت امت

381: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.گمراهان، و توضيح دهنده سرگذشت واقعى پيشينيان براى عربت گرفنت قاريان است

به زندگى انسان، و تأمني كننده خري دنيا اميان آوردم به كتاىب كه درياى رمحت خدا، و مشعل هدايت حق، و نظم دهنده ساز عدالت در مهه شئون زندگى، العزه، و مايه شرف و كرامت انسان، و زمينه و آخرت، و سفره پر بركت حضرت رب

ها، و وسيله رسانيدن انسان به مقام قرب و لقا و رضايت اهللا و جنت ها، و شفاى سينه وجراغ پر نور فرارى دهنده ظلمت .تاهللا اس

هاى اى از حقايقش، و دورمنائى از فلسفه واقعياتش به اين صورت در يكى از حكمت اميان آوردم به كتاىب كه گوشهامريمؤمنان كه خود قرآن عيىن و جتسم عملى قرآن و شاهد بر نزول آن و شاهد بر نبوت رسول اسالم است بيان شده

:است

هاى جاندار ها از اسارت بت ت پاك شدن قلوب از شرك، و جنات انساناش جه خداوند اميان به خود را به معناى واقعىجان واجب و فرض منود، و مناز را براى پاك شدن بندگان و رهائى آنان از تكرب و خود بزرگ بيىن مقرر فرمود، و و ىب

نان گذاشت، حج را زكات را موجب رزق و روزى قرار داد، و صوم و روزه را آزمايش براى اخالص ورزى مردم بر عهده آكه گردمهائى مؤمنان متمكن در روزهاى معني است، و نقطه ديدار مسلمانان مستطيع از مهه نقط عامل براى تقويت دين ى از منكر را معني منود، و جهاد را مايه عزت و ارمجندى و پريوزى اسالم، و امر به معروف را خباطر اصالح عموم، و

آور، و صله رحم را براى فراواىن نفرات، و قصاص را براى حفظ ز كارهاى بيهوده و زيانبراى بازداشنت سبك مغزان اها، و اقامه حدود را براى بزرگداشت حمرمات، و حرمت شرب مخر را براى حفظ عقل، و دورى از دزدى را براى خون

پابرجائى پاك

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

382: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى عدل را براى پشتوانه رك لواط را براى ازدياد نسل، و شهادات در دادگاهدامىن، و ترك زنا را براى حفظ نسب، و تحق بر ضد انكارها، و ترك دروغ را خباطر شرافت راسىت و سالم را اماىن از خطرات، و امامت و رهربى به حق را براى

»1« .نظام حيات امت و فرمانربدارى را براى بزرگداشت مقام امامت برعهده مهگان واجب منود

هاى آمساىن، و ارائه دهنده اسالم كامل و جامع و متام كننده نعمت بر اميان آوردم به كتاىب كه خالصه و نتيجه مهه كتاب .انسان تا روز قيامت است

گشاى مشكالت و جنات دهنده بشر از مهالك دنيا و اميان آوردم به كتاىب كه نور است و منور كننده قلب و جان و راه .آخرت است

...إبراهيم و إمساعيل و ما أنزل إىل

اميان آوردم به آنچه از حكمت و معارف و وسايل هدايت و مايه رشد و تكامل انسان به قهرمان توحيد حضرت ابراهيم سى و و بنده خملص خدا حضرت امساعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل شده، و اميان آوردم به آنچه از حقايق به مو

عيسى و مهه انبيا براى جنات انسان از شرك و بت پرسىت، و از چاه ضاللت و گمراهى، و براى اصالح عمل و اخالق آدمى عطا شده است، و من مانند يهود و نصارى گرايش به دين ساخته شده هوا و هوس ندارم، بلكه اميان دارم كه ميان

ن به اسالم وحى شده خدا كه عبارت از توحيد و يكتاپرسىت و احكام و پيامربان در اهداف وااليشان و اين كه مهه آناقوانني بر وفق مصاحل دنيا و آخرت انسان است هيچ تفاوت و فرقى نيست، و مهه را از آدم تا خامت معبوث شده حق

دامن، و قائل به پايان گرفنت نبوت به موسى يا به عيسى نيستم، و اين مى

______________________________ .252البالغه حكمت ج -)1(

383: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.هاى حكيمانه او هستم تفرقه در دين را ابدا قبول ندارم و با مهه وجود تسليم خدا و فرمان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اين حقايق كه اقرار به آن و ابالغش واجب است دين هر مؤمىن و راه و روش هر انسان مسلماىن و هر با انصاىف است، پوشى از آن براى يك حلظه جايز نيست و سكوت از ابالغش حرام و تقويتش در هر دوره و در فشار هر كه چشم ديىن

.نوع سخىت و ناراحىت واجب عقلى و شرعى است

ها و به ويژه يهود و نصارى در رابطه با هدايت خطاب حق به مهه انسان

وحدانيت او و نفى شرك از حرمي آن ذات مقدس، و اميان به از آجنا كه هدايت حقيقىت و آئني واقعى اميان به خدا و هاى اوست و جز اين راه هاى نازل شده بر انبيا و تصديق نبوت پيامربان و تسليم بودن در برابر خدا و مهه خواسته كتاب

:ها فرموده حقى و صراط مستقيمى وجود ندارد، حضرت حق خطاب به يهود و نصارى و مهه انسان

مشا به هر رنگ و كيفيىت كه باشد باطل است، و مهه از گردونه هدايت خارج و در گمراهى و ظاللت به سر كه راه مهه .بريد، چنانچه آنان هم به مهان حقايقى كه مشا اميان آورديد اميان بياورند مى

راز جم و مهدل و هماند، و جهان جايگاه يك امت متحد و منس قطعا هدايت يافته و در صراط مستقيم اهلى قرار گرفتهها خامته خواهد يافت، و امنيت و عافيت سراسر گيىت و خيمه حيات ها و كشمكش خواهد شد، و مهه مفاسد و فتنه

هاى خري دنيا و آخرت اعراض كنند و روى برتابند جز اين نيست انسان را فرا خواهد گرفت، و اگر از اين حقايق و مايهاى براى نزاع و ستيز قرار داشته و هر يك منبعى از شر و فساد و ظلم و ستم و مايه كه در چاه خطرناك نفاق، دوئيت،

ى تيز محالت مهه آنان اجياد تفرقه و قطعه قطعه شدن دين و ملت خواهند بود، وىل اى رسول من با توجه به اين كه لبه نبوت و رسالت توست، و

384: ، ص4 تفسري حكيم، ج

آلود ماهى بگريند، و ديگران و و اسالم اهلى روى آرامش ببينند، و در اين فكرند كه از آب گلخواهند جهان از پرتو ت منىهاى معنوى و خربى نگاه دارند، و در وادى ضاللت حريان و سرگرانشان كنند و سپس به غارت گنجينه را در جهل و ىب

گردانيم كه خدا و زيان آنان را از تو برمى مادى آنان برخيزند ما خنواهيم گذاشت در سطح جهان موفق شوند، بلكه شرشنواى هر صدا و هر راز و رمز و هر پيمان و قراردادى از هر كسى نسبت به هر چيزى است، و به مهه امور و ترفندهاى

.دمشن نابكار آگاه و داناست

و مطمئن باشند كه نصرت و يارى اينان بدانند كه جنگ با خدا و ستيز با پيامرب، و دمشىن با اسالم هرگز پريوزى ندارد، .خدا شامل پيامرب و مؤمنان است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

رنگ خدائى

تصديق توحيد، و يگانه دانسنت معبود، و نفى هر عيب و نقص از او، و بندگى و عبوديت براى او، و باور داشنت نبوت .هاى آمساىن صبغة اهللا و رنگ خدائى است مهه پيامربان، و اميان به مهه كتاب

ا يكى استقرآن از ا :سالم و دين اهلى به تعابري خمتلفى ياد كرده كه مفهوم و معناى مهه آ

».فطرة اهللا، صبغة اهللا، كلمة اهللا، دين اهللا، صراط اهللا، هدى اهللا، نور اهللا، حبل اهللا، سبيل اهللا«

راسىت چه آئني و ديىن نيكوتر از آئني خداست؟

ايد ما فقط و فقط ل و فطرت پشت كرده و از رنگ اهلى اعراض كردهاى يهود و نصارى و اى مهه كساىن كه به عقكنيم و دين ما مهان اسالم خدا و آئني مهه پيامربان است، و با دركى كه به توفيق حضرت اهللا معبود واقعى را عبادت مى

.گريمي اساس مشا قرار منى حق از دين دارمي، حتت تأثري تبليغات پوچ و ىب

385: ص، 4 تفسري حكيم، ج

141 -140 -139تفسري آيه

.صون قل أ حتاجوننا يف الله و هو ربنا و ربكم و لنا أعمالنا و لكم أعمالكم و حنن له خمل

قل أ أنـتم أعلم أم الله و من أظلم كانوا هودا أو نصارىأم تـقولون إن إبراهيم و إمساعيل و إسحاق و يـعقوب و األسباط .ممن كتم شهادة عنده من الله و ما الله بغافل عما تـعملون

.ن عما كانوا يـعملون تلك أمة قد خلت هلا ما كسبت و لكم ما كسبتم و ال تسئـلو

كنيد؟ در حاىل كه مهه يقني دارمي منطق و احتجاج نادرست مى ى خدا گفتگوى ىب آيا با ما درباره: به يهود و نصارى بگوعيب و نقص او پروردگار ما و مشاست، و اعمال ما از ما و اعمال مشا از مشاست و ما نسبت به او از پرتو اسالم ىب

.زميور اخالص مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

بگو مشا داناتريد يا خدا و ! ابراهيم و امساعيل و اسحق و يعقوب و اسباط يهودى يا نصراىن بودند؟: گوئيد آيا مىخرب دهيد ىب و خدا از آنچه مهواره اجنام مى! كارتر از كسى كه شهادتى را كه از خدا نزد اوست پنهان كند كيست؟ ستم

.نيست

چه به دست آوردند مربوط به خود آنان است و آنچه مشا به دست آورديد مربوط به آنان گروهى بودند كه در گذشته، آن .دادند مسئول نيستيد خود مشاست، و مشا در برابر آنچه آنان اجنام مى

:شرح و توضيح

هائى روشن و بياىن واضح و نقاطى مورد اتفاق دو طرف، نشان اين سه آيه شريفه راه حمكوم كردن خصم را با گفته دهد، و ادعاهاى يهود و نصارى را مى

386: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ى خدا، و اين كه ميتوان از اعمال و فضايل ديگران براى جنات خود مايه گذاشت مردود دانسته و به آن مهر باطل درباره .زند مى

و به شرح خمتصر آن اين سه آيه شريفه توضيح و تأكيدى بر آيات گذشته است لذا از توضيح تفصيلى آن چشم پوشيده .ورزم قناعت مى

كنند گويد حماجه و مباحثه اهل كتاب لغو و بيجاست، توضيح اين كه نزاع دو دسته كه از چيزى پريوى مى امليزان مى«يا اين كه هر كدام متبوعى غري از ديگرى دارد، و : نسبت به متبوع خود ممكن است يكى از سه جهت را داشته باشد

پرست و مسلمان كه يكى از و معبود خود را بر متبوع ديگران برترى دهند، مانند مباحثه و حماجه بت خواهند متبوع مىخواهند فضيلىت كند، و يا اين كه در عني يكى بودن متبوع و معبود، هر كدام از آنان مى خدا و ديگرى از بت پريوى مى

ا داراى تر جلوه ده براى خود قائل شوند و خود را به آن متبوع نزديك ند و ديگرى را دورتر بدانند، يا اين كه يكى از آاعمال و صفاتى است كه به عقيده طرف خمالف، با داشنت آن اعمال و صفات شايسته نيست خود را منتسب به آن

.متبوع بداند و اين انتساب موجب هتك متبوع و سايرين است

و هو ربنا و «ن و اهل كتاب وجود نداشت خداى مهه يكى در حاىل كه هيچ يك از اين سه موضوع در مورد مسلماناو مسلمانان »و لنا أعمالنا و لكم أعمالكم «و اعمال هر يك مربوط به خود اوست و به ديگرى ربطى ندارد، »ربكم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

و حنن له گذارند منى آويزى براى طرف خمالف خود باقى گونه نقطه ضعف و دست داراى دين خالصى هستند كه هيچ »1« با اين حال چرا اهل كتاب به حماجه برخيزند؟ خملصون

______________________________ .436، 1امليزان ج -)1(

387: ، ص4 تفسري حكيم، ج

كمال و جامعيت خبشد، مهه انبيا را به نبوت پيامرب اسالم آرى ربوبيت و مالكيت و پرورش دهندگى او اقتضا كرد كه نبوتو اسالم را در دائره اكمليت قرار دهد، و راه جنات را از اين طريق تا قيامت به روى مهگان باز كند، و ربوبيت او اقتضا

دارد كه هر كس با مايه اعتقاد و اعمال صاحله و اخالق حسنه در دايره رشد و كمال قرار گريد او را بپذيرد و حسناتش را نصيب قطه رضايت و جنت رشد دهد، و هر كس روى به اميان و عمل صاحل و اخالق نيك نياورد او را ىبتا رسيدن به ن

.بگذارد و چيزى از اعمال و فضايل ديگران را به او منتقل نكند، و هر كسى را مسئول عمل خودش بداند

بردند و زمحت وده بود و عرض خود مىبا اين حساب روشن مباحثه و حماجه يهود و نصارى با پيامرب و مؤمنان لغو و بيه .آوردند براى ديگران فراهم مى

آنان دچار خود برتربيىن و احنصارگرائى بودند، و خباطر اين دو صفت زشت پيوسته با اهل اميان به ستيز و نزاع و گفتگوى .خاستند منطق برمى ىب

اى و آنچه منافات با حق اى خدا بود و از هر شائبهمؤمنان واقعى خملصان حقيقى بودند، آنان مهه عقايد و اعمالشان بر .داشت پاك و پاكيزه بود

:از امريمؤمنان روايت شده

»1« »:باالخالص ترفع االفعال«

.يابند روند و رفعت مى به سبب اخالص كارها به جانب قبوىل باال مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»2« »:باالخالص تتفاضل العمال«

.رسند خباطر اخالص كارگزاران به برترى مى

»3« »:باالخالص يكون اخلالص«

______________________________ .332غرراحلكم -)1(

.333غرراحلكم -)2(

.86، ص 2مواهب الرمحن ج -)3(

388: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.رهائى از طريق اخالص است

»1« »:طوىب ملن اخلص هللا العبادة و الدعا«

.شائبه اجنام دهد ريا و ىب براى خدا خالص و ىبخوشا به حال كسى كه عبادت و دعا را

البته اخالص حقيقىت ذو مراتب است، و ظهور اخالص در نيات و اعمال هر كسى به اندازه ظرفيت و سعه وجودى .اوست

از رسول خدا پرسيدم اخالص چيست؟ رسول خدا فرمود من از جربئيل : حذيفه ميان گفت: كند ابولفتوح رازى نقل مى« :، او گفت من از خداى عزوجل پرسيدم خداوند فرمودپرسيدم

»:الخالص سر من سرى استودعته قلب من احبته من عبادى«

اده اخالص سرى و راز و رمزى از اسرار من است، آن را در قلب بنده .ام اى كه او را دوست دارم به وديعت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:كند كه آن حضرت فرمود ابوذر از رسول خدا روايت مى

»:حقيقة و ما بلغ عبد حقيقة االخالص حىت ال حيب ان حيمد على شيئ من عمل اهللا ان لكل حق«

دهد چشم ترديد براى هر حقى حقيقىت است و عبد به حقيقت اخالص نرسد تا نسبت به عملى كه براى خدا اجنام مى ىب .از ستايش شدن بپوشد

براى خدا خالص منايد و در عبادت براى خدا اخالص آن باشد كه انسان دين و عملش را: گويد سعيد بن جبري مى .شريك نياورد، و در عمل براى جلب خوشنودى مردم وارد نگردد

______________________________ .86، ص 2مواهب الرمحن ج -)1(

389: ، ص4 تفسري حكيم، ج

رونده نيابند، و شيطان به تباه كردن اخالص آن است كه كرام كاتبني راهى براى نوشتنش در پ: گويد ابواحلسن بوشنجى مى »1« ».آن موفق نگردد، و مردمان از آن آگاه نشوند

گويند ابراهيم و امساعيل و اسحق و يعقوب و اسباط يهودى يا نصراىن بودند، در حاىل كه يهوديت و نصرانيت آنان مىبه وجود آمد، چگونه آئيىن كه در زمان گر و خائن يهود و نصارى هاى طوالىن پس از آنان به دست علماى حتريف سال

كنيد؟ آن هم آئني ساخت هوا و هوس دزدان راه انسانيت، آن بزرگواران تابع آنان نبوده، آنان را منتسب به آن آئني مىگوئيد آنان شائبه و عبوديت و يكتاپرسىت بودند، از كجا مى دين حنيف و اسالم واقعى و اهل توحيد خالص و عمل ىب

هاى زيادى است و عالوه بر اين جريانات گذشته، و ا نصراىن بودند در حاىل كه فاصله زماىن مشا با آنان قرنيهودى ي .حوادث پيشني و عقايد افراد و سنن جوامع فقط در آگاهى خداست

!أ أنـتم أعلم أم الله؟

شهادت داده، و مشا به مهه آن آيات واقف و آگاه خدا در تورات و اجنيل به مبعوث شدن پيامرب اسالم و نزول قرآن هستيد، وىل خباطر از دست ندادن رياستتان بر مشىت عوام يهود و نصارى، و براى حفظ منافع نامشروعتان، و براى اين

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

زخ كه كيسه خود را از اموال مردم به ناحق پركنيد به كتمان شهادت كه از اعظم گناهان و سبب گرفتار آمدن به عذاب دو كارترين مردم هستيد، اداى شهادت براى اثبات حق امرى واجب و كتمان است آلوده شديد و به مشا اين خاطر از ستم

ايد، و كتمان مشا شده آن ظلم سنگيىن است، و مشا از واجب خدا اعراض منوده، و به گناه بزرگ كتمان شهادت آلوده سبب شده كه قومى در يهوديت

______________________________ .345، ص 1ابوالفتوح ج -)1(

390: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى پس از آنان منتقل شود و قوم ديگر در نصرانيت مبانند، و در گمراهى و شرك دست و پا بزنند و اين گمراهى به نسل .هاى غلط روشن مباند ها به خاطر حاكميت مكتب و آتش نزاع و ستيز در ميان انسان

.كارترين مردم روزگار هستيد خاطر است كه مشا ستم و به مهني

.به طور مفصل گذشت 134در آيه 141شرح و توضيح آيه شريفه

391: ، ص4 تفسري حكيم، ج

143 -142تفسري آيه

لتهم اليت كانوا عليها قل لله ال هم عن قبـ صراط مشرق و المغرب يـهدي من يشاء إىلسيـقول السفهاء من الناس ما وال .مستقيم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

علنا القبـلة اليت كنت عليها و كذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا و ما ج قلب على إال لنـعلم عقبـيه و إن كانت لكبرية إال على الذين هدى الله و ما كان الله ليضيع إميانكم من يـتبع الرسول ممن يـنـ

.إن الله بالناس لرؤف رحيم

اى كه بر آن بودند يعىن بيت املقدس به ه چيزى مسلمانان را از قبلهگويند چ به زودى مردم سبك مغز و سخيف الرأى مى .كند مالكيت مشرق و مغرب فقط براى خداست، هر كه را خبواهد به راه راست هدايت مى: سوى كعبه گردانيد؟ بگو

در ] و تفريط قرار دادمي تاو معتدل و پرياسته از افراط [و مهانگونه كه مشا را به راه راست هدايت كردمي، مشا را امىت ميانه اى را كه بر آن بودى فقط اميان و عمل و درسىت و راسىت گواه بر مردم باشيد و پيامرب هم بر مشا گواه باشد، و ما قبله

گردند، معلوم و كنند از كساىن كه از اسالم و متابعت پيامرب برمى خباطر اين قرار دادمي تا كساىن كه از پيامرب پريوى مىكنيم، گرچه اين حكم جز بر كساىن كه خدا هدايتشان كرده گران و دشوار است و خدا بر اين نيست كه اميان مشخص

.مشا را تباه كند زيرا خدا به مهه مردم رؤف و مهربان است

شرح و توضيح

مغزان در برابر رأى سبك -2خرب از تغيري قبله -1: شود از دو آيه شريفه مورد حبث و تفسر چند مطلب استفاده مى مهه جهات هسىت از - 3. حكم حق

392: ، ص4 تفسري حكيم، ج

. تغيري قبله نوعى آزمايش حق -7. گواه بودن پيامرب -6. امت وسط گواه بر مردم -5. صراط مستقيم - 4. خداست .رأفت و رمحت حق -9حفظ اميان و عبادت مؤمنان به وسيله خداوند - 8

خرب از تغيري قبله

هاى خالصانه او، از قبيل آزمايشش به تكاليف سنگني اى از كوشش يقى از حيات نوراىن ابراهيم، و ارائه گوشهبيان حقابدىن، روحى، ماىل، خانوادگى و اجتماعى، و سرفراز بريون آمدن از ميدان اجراى مهه تكاليف، و رسيدنش به مقام با

اش از حضرت هاى حكيمانه ت او و امساعيل، و درخواستعظمت امامت و پيشوائى بر ناس، و ساخته شدن كعبه به دستر تسليم بودنش در برابر خداى مهربان و مهه احكام و حق، به خصوص تعليم گرفنت مناسك حج و از مهه مهم

هاى او، و جتلى توحيد ذاتى و صفاتى و افعاىل در اعماق جان و قلبش و اين كه آئني او آئني فطرى و حنيف بود، فرمان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اش وجود نداشت، مسلمانان را آماده تغيري قبله از بيت املقدس به مرتين شائبه شركى در حيات پاكش و زندگى نوراىنو كاملقدس داشتند، كعبه كرد، تا پس از سيزده سال در مكه و حدود هيجده ماه در مدينه كه روى براى مناز به سوى بيت

پايه، و عادات و رسوم براى مهيشه از غري خدا و اوهام و خياالت ىبروى وجود و حقيقت خود را به سوى كعبه كنند، تا گر است شوند مايه و هر چه بوى شرك دارد برگردند و تسليم اراده و فرمان و خواسته او كه در بيت و مناسكش جلوه ىب

، و چه براى مسلمانان كه املقدس است پنداشتند قبله عبادت براى مهيشه بيت خرب از تغيري قبله چه براى اهل كتاب كه مىگفتند قبله عبادات مشا قبله ماست خرب بسيار مهم و در عني حال جنجال سازى از شر افتخار فروشى اهل كتاب كه مى

.بود

رأى سبك مغزان در برابر حكم حق

393: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى نزديك، پس از تغيري قبله در برابر چون و هو اين خرب ديگرى بود كه حضرت حق در اختيار مؤمنان قرار داد كه در آينداند قرار خواهيد گرفت چراى سفيهان كه مردمى كج سليقه و سبك رأى، و گرفتار مجود فكرى و نارسائى و كوتاهى انديشه

اعرتاض به حكم حضرت حق كه بر اساس حكمت و مصلحت است، و در آن خري دنيا و آخرت بندگان منظور شده، ى در برابر تغيري حكمى به وسيله خداوند، حمصول تلخ سفاهت و سبك مغزى است، و اين سبك مغزى و و اشكال تراش

گذارد انسان تسليم اراده سفاهت مانع دل دادن به حكم خدا، و عبادت و بندگى صحيح و سد خطرناكى است كه منى .حق شود

قل و جتربه و انصاف و تواضع و فروتىن برخوردارند هائى كه از معرفت و آگاهى گرچه اندك باشد، و از پختگى ع انسان .نسبت به احكام اهلى گرچه بنا به مصلحىت تغيري كند تسليم حمض هستند و هيچگونه اعرتاضى به آن ندارند

در اين آيه شريفه خداوند بزرگ مسلمانان را از موضعگريى سفيهان در برابر تغيري قبله و تبليغات سوء و خطرناكشان خرب و نگذارند سخنان شيطاىن و . هد، تا آماده ايستادن در برابر آنان و پيشگريى از گفتارها و آراء سنحيفشان باشندميد

.مطالب آنان در قلب ضعيفان از امت اسالمى تأثري سوء بگذارد

مهه جهات هسىت از خداست

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

در اختيار مسلمانان قرار ميدهد، كه اوال در آيه شريفه در مجله مله املشرق و املغرب دست مايهاى براى جواب به سفيهانخداوند مالك مشرق و مغرب مهه جهات است، و ثانيا حضرت او فعال ما يشاء است و در ارائه حكم ثابت يا حكم

قابل تغيري داراى اختيار است و احدى در برنامههاى او نفوذ ندارد، ساهلا مصلحت دانسته قبله عبادت پيامرب و اش اقتضا كرده قبله اش، و رمحت و لطف واسعه املقدس باشد، و سپس اراده حكيمانه، و مصلحت خواهىمسلمانان بيت

394: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اش به اش و لطف ويژه رسد كه به خواست او و اراده عاملانه املقدس به سوى كعبه برگرداند، و احدى را منى عبادت را از بيتاصش اعرتاض كند، و اگر كسى به اعرتاض برخيزد دليل بر سفيه بودن او و سبك مغزى وى خ بنده) عليهما السالم(حممد .است

ذات او و رمحت و ربوبيت او و اراده حضرتش حمدود به جهىت نيست، تغيري قبله در حقيقت تغيري از جهىت به سوى .جهت ديگر است، كه هر دو جهت در مالكيت خدا و در احاطه رمحت و ربوبيت اوست

.به تو برگردد اگر راهروى برگردد -بس كه هست از مهه رو و ز مهه سو راه به تو

صراط مستقيم

در سوره مباركه محد تا جائى كه ممكن بود به معناى صراط مستقيم اشاره شد، و بررسى الزم در رابطه با مفهوم و مصداق روى وجود هر كس را به سوى : قبله بايد گفتآن صورت گرفت، در اينجا به تناسب قرار داشتنش پس از حكم تغيري

كعبه براى عبادت برگردانند، در حقيقت روى او را به جانب امام هدايت كه كعبه و مسجداحلرام و مناسكش جلوه .اند و اين برگشت كيفى قرار گرفنت در صراط مستقيم است وجودى و عبادت و نيت اوست برگردانده

شدن به اين حكم حكيمانه، و اجنام عبادت خالصانه به سوى آن، هدايت به صراط قبول كردن تغيري قبله، و تسليم .مستقيم است

امت وسط گواه بر مردم

رو و پاك از افراط و تفريط بسيارى از مفسران بزرگ قدمي و جديد امت وسط را به معناى امت معتدل، برگزيده و ميانه اند كه اين اند، و توضيح داده گرفته

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

395: ، ص4 كيم، جتفسري ح

امت با مقررات و قوانيىن كه دارد، و با توجه به قرآن و احاديث و رواياتى كه از پيامرب و اولياء طاهرين اسالم در اختيار اند تا جائى كه هدىف جز مال و ثروت و گرى به شدت راه افراط پيموده اوست، نه مانند يهود است كه در مسري مادى

اند، كه تارك دنيا شده و ديرنشني گشته و به شدت هاى متدين به آئني نصرانيت نه مانند نصراىن مقام و جاه ندارند، ودنبال معنويات است تا جائى كه جز رسيدن به رشد روحى البته به گمان خودشان هدىف ندارند و در اين مسري نسبت به

.اند امور مادى دچار تفريط شده

بر مهه مقدم است، و امت ) عليهما السالم(اند كه وجود مبارك حممد اين معنا گرفتهبرخى از مفسران هم امت وسط را به اش خباطر ملحق شدن به او حد وسط و در درجه دوم است و ديگر مردم و به تعبري قرآن ناس در البته به معناى واقعى

مردم باشند، به اين معىن كه حقايق را از ها واسطه ميان پيامرب و ديگر درجه سوم، و اين امت هستند كه بايد در مهه زمانپيامرب دريافت كنند و عالوه بر اين كه خود عمل منايند به ديگران هم ابالغ منايند و در اين زمينه در مقام حفظ و حتمل

حقايق اعمال مردم، يعىن سعادت و شقاوت و رد و قبول اعمال آنان و انقياد و سركشى باطىن آنان در برابر دستورات .لتكونوا شهداء على الناس خدا در اين دنيا، و گواهى دادن به آن در آخرت باشند

به يقني اين مقام يعىن مقام شهادت بر حقايق اعمال، و رد و قبول امور مردم و حتمل انقياد يا سركشى باطىن آنان در شايسته و در خور متام افراد امت نيست و ويژه امامان برابر دستورات خدا در اين دنيا و گواهى دادن به آن در آخرت

.معصوم و اوصياء طاهرين پيامرب و اهل بيت حممد است

396: ، ص4 تفسري حكيم، ج

سر و پا و فرعون صفتان حىت طبقه متوسطني در سعادت يعىن مؤمنان عادل اين مقام را ندارند تا چه رسد به افراد ىب »1« .سركش اين امت

پيامرب گواه بودن

تر حجت بر اولياء پيامرب بر اساس اين آيه و ديگر آيات مانند آخرين آيه سوره مباركه حج شاهد و گواه و به عبارت روشنطاهرين وائمه معصومني و آنان هم حجت بر ديگر مردم هستند، شهيد به معناى حجت قوىل است كه امني االسالم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

دامن، و تر مى و اين فقري اين معنا را به سبك و سياق آيه شريفه نزديك »2« البيان نقل كرده است طربسى در تفسري جممع .اند روايات مهمى هم بر اين معنا داللت دارد كه پيامرب حجت خدا بر امامان و امامان حجت خدا بر مردم

تغيري قبله نوعى آزمايش حق

گان فطرت بيدار در برابر تغيري حكمى از احكام اهلى كه يقينا خردورزان، و فروتنان در برابر حق، و اهل انصاف، و دارند گريد تسليم هستند و چون پيش از تغيري حكم پس از تغيري حكم هم متعبد به بر اساس حكمت و مصلحت اجنام مى

باشند، وىل سفيهان و سبك مغزان در برابر تكليف حق و تغري حكم موضع خواسته حق و ادامه دهنده راه بندگى مى .پردازند ميلى و غري خالصانه به عمل مى گردند، يا با ىب دهند تا جائى كه يا از اصل دين برمى نشان مى خمالف

داند و اين تغيري را آزمايشى براى معلوم شدن پريوان در آيه شريفه حكم تغيري قبله را تكليفى اهلى بر عهده مؤمنان مى .داند جز بر هدايت يافتگان از جانب حق سنگني مىكند، و آن را واقعى پيامرب از متخلفان قلمداد مى

______________________________ .با اندكى تصرف در عبارات 448، ص 1امليزان ج -)1(

.418البيان ج اول، ص جممع -)2(

397: ، ص4 تفسري حكيم، ج

حفظ اميان و عبادت مؤمنان به وسيله خداوند

فكرى آنان حمدود است و معرفت ديىن آنان ضعيف، و آن چنان كه بايد حقايق را خواه ناخواه برخى از مردم كه ظرفيتاملقدس خيزند و نسبت به منازهائى كه بطرف بيت اند به هنگام تغيري قبله به چون و چرا برمى با عمق قلب ملس نكرده

ا مردود، آيا قضا الزم دارد يا گردند كه آيا آن عبادات قبول است ي دچار دغدغه خاطر و شك و ترديد مى. اند خواندهايتا تكليف آنان كه پيش از تغيري قبله مرده! نه؟ اند از نظر پاداش و ثواب چه خواهد شد؟ و

كند كه خداى رؤوف و مهربان بر اين نيست كه عبادات و منازهاى مشا را كه به خداوند مهربان در پايان آيه اعالم مىاملقدس كه در يچ انگارد و ضايع و تباه كند، بلكه ثواب و پاداش منازهاى به سوى بيتاملقدس خوانده شده به ه سوى بيت

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شود و آن هم اجنام مهان تكليف حقيقت اجنام تكليف و اداى مسئوليت بوده، با منازهائى كه به سوى كعبه خوانده مىأفت و رمحت اهلى است، از اين جاست و ناشى از عدم شناخت ر كند، و اين دغدغه و شك و ترديد ىب است فرقى منى

»1« به قرينه مطالب آيه مناز است) ع(امام صادق نكته هم نبايد غافل بود كه اميان در آيه شريفه به فرموده

.و از نظر ادىب از باب اطالق سبب به جاى مسبب است

رأفت و رمحت حق

شته حترير آمد، در اين خبش به يكى دو روايت و در تفسري رمحان و رحيم مطالب بسيار مهمى مطرح شد، و حقايقى به ر شود، باشد كه خواندنش كدورت قلب را برطرف منايد، و نورانيت باطن آورد، و اميد به حضرت چند قطعه ناب اشاره مى

.حمبوب را بيفزايد

______________________________ .136، ص 1نورالثقلني ج -37، ص 2كاىف ج -)1(

398: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:از حضرت عيسى سؤال شد

امة امحد قيل يا روح اهللا و ما امة امحد قال علماء : يا روح اهللا هل بعد هذه االمة امة؟ قال نعم قيل و اية امة؟ قال«م من العلم انبياء يرضون من اهللا باليسري من الرزق و يرضى اهللا منهم باليسري من العمل، يد خلهم حكماء، ابرار، اتقياء كا

»1« »:اجلنة بشهادة ان ال اله اال اهللا

: امت امحد، گفتند: و آن امت كدام است گفت: اى روح خدا آيا پس از اين امت مشا امىت هست؟ فرمود آرى، گفتنداند، و خدا به دانايان، حكيمان، نيكوكاران، متقيان، گوئى از كثرت دانش پيامربان: امت امحد چگونه امىت است؟ گفت

.اند از رزق راضىاندك

شت مى .كند و خدا از آنان به اندك از عمل راضى است، آنان را به خاطر موحد بودنشان وارد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها كه رب العزه امت امحد را داد نه از آن است كه ايشان را سابقه طاعىت است يا حق خدمىت كه از ها و كرامت اين شرفخدا را از خدمت و طاعت اينان سودى رسد، به فضل خود آنان را اينان آن خدمت نيايد كه شايسته خدا باشد، و نه

سازد كه او سازد به رمحت و مهرباىن خود مى فرمايد، و هر چه مى كند به كرمش عنايت مى نوازد، و هر چه عنايت مى مى نوازى معروف و به مهرباىن موصوف، اين است كه در پايان آيه مورد حبث فرمود خداوندى است به بنده

.إن الله بالناس لرءوف رحيم

______________________________ .396، ص 1كشف االسرار ج -)1(

399: ، ص4 تفسري حكيم، ج

خدا را بر بندگان خبشايش است و مهرباىن دائمى، خبشايش خلق گاه گاه است و خبشايش حق جاودان، و نشان است كه بنده را توانائى معصيت ندهد و به راه گناهش نگذارد تا مستوجب عقوبت خبشايش ويژه حق و مهرباىن او آن .تر است از غفران معصيت نگردد، و اين در باب رمحت بليغ

اى كرد؟ گفت حسنات و از بعضى از صاحلني حكايت شده كه در منام بعضى را ديدم، به او گفتم، خدا با تو چه معاملهاى از باال در كپه حسنامت افتاد و آن را بر سئيات رجحان تر آمد، كيسه ر حسنات سنگنيسيئامت را سنجيدند، سئيات ب

»1« !داد، كيسه را باز كردم مشىت خاك در آن بود كه هنگام پوشانيدن قرب مسلماىن روى حلدش رخيتم

______________________________ .397 -396، ص 1كشف االسرار ج -)1(

400: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

145 -144تفسري آيه

لة تـرضاها فـول وجهك شطر المسجد احلرام و حيث قد نرى ما كنتم فـولوا وجوهكم تـقلب وجهك يف السماء فـلنـوليـنك قبـم و ما الله بغافل عما يـعملون شطره و إن الذين أوتوا الكتاب .ليـعلمون أنه احلق من ر

لة بـعض و ل و لئن أتـيت الذين أوتوا الكتاب بكل آية ما تبعوا قبـلتك و ما أنت بتابع قبـلتـهم و ما ئن اتـبـعت بـعضهم بتابع قبـ .أهواءهم من بـعد ما جاءك من العلم إنك إذا لمن الظالمني

اى كه آن بينيم، به يقني تو را به سوى قبله ما گردانيدن رويت را در جهت آمسان چون كسى كه به انتظار مطلىب باشد مىجداحلرام گردان، و مشا اى مؤمنان هر جا كه باشيد روى خود را به گردانيم، پس رويت را به سوى مس را بپسندى برمى

اى حق املقدس به كعبه از سوى پروردگارشان مسئله دانند كه اين تغيري قبله از بيت سوى آن برگردانيد، و قطعا اهل كتاب مى .خرب نيست دهند ىب و درست است و خدا از آنچه بر ضد پيامرب و مؤمنان اجنام مى

كنند و تو هم از قبله سوگند اگر براى اهل كتاب هر نشانه و دليلى بياورى تا از قبله تو پريوى كنند، پريوى منى به خدااند پريوى خنواهند كرد، اگر پس از اند از قبله ديگران كه نصراىن آنان پريوى خنواهى كرد، و نيز برخى از آنان كه يهودى

.هوس آنان پريوى كىن مسلما در آن صورت از ستمكاران خواهى بود دانشى كه چون قرآن برايت آمده از هوا و

».و قبلة و ال يقبل من احد توجها اىل غريه و عرتة بينكم«

هاى شرور رها كند و خري دنيا و آخرت را روشن است كه جاذبه ين سه كانون مغناطيسى فقط ميتواند انسان را از جاذ .به سوى آدمى جلب منايد

401: ، ص4 ، جتفسري حكيم

ا رت مغناطيسى ميشود، آ ا شود، در وجود خود ا بيشرت گردد، و به هر مقدار دلداده آ پس هرچه عرفان انسان حبق آ .و دل انسان و عواطف مؤمن كمرت از سنگ مغناطيس نيست -سنگر دفاعاند

يكى از متام آمتسفر بر او هجوم ميآورد كه عقربه مغناطيس با آن كه تيغة نازكى بيشرت نيست، كمكهاى امواج طيف الكرت .او را به طرف قطب ميكشاند

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

آيات آمساىن قرآن هم كه راجع به جبهه كعبه از آمسان فرود آمده پرتوى از علم خدا و نقشه علم به نظام اصلح انفع است ا اسرار اين خانه و رمز اين بيت آنقدر كه بايد فهميده ميشود، شخص از آن اهلام ميگريد، مهني كه در دل را باز از آ

ا بپيونددد، ريشه گياهان از دل كنده ميشود و ا را به طور عميق دريابد و به آ كند تا اسرار و معاىن و نظامات آ »1« ».هدفهاى صحيح و مهمات اصلى زودتر كفايت ميشود

دعا و آثار آن

ه عبادت و اخالص بود، نيازمندانه به پيشگاه بينياز دست به ابراهيم و امساعيل در حال رفع قواعد بيت كه كارى بر پايدعا برداشتند و امورى بسيار بسيار مهم را از حضرت حق درخواست كردند، آنان به اين حقيقت آگاه بودند كه دعا در

.حال عبادت و دنبال عبادت كارى بسيار نيكو، و به اجابت به طور يقني نزديك است

مهه موجودات در حال دعا هستند چه اينكه مهه ذاتا فقري و نيازمندند و فقري و نيازمند براى رفع نياز و آنان ميدانستند كه .فقرش حمتاج به درخواست از غىن است

______________________________ 118آفاق كعبه -)1(

402: ، ص4 تفسري حكيم، ج

نيازمند و فقري است و در هيچ مرى از امور از خود استقالل ندارد و آنان ميدانستند كه انسان نيز مانند متام موجودات .براى رفع فقر و نيازش احتياج به درخواست و گدائى از حضرت بينياز و غىن مطلق دارد

رتين عبادات ميدانستند، و براى آنان روشن بود كه هر انساىن مأمور است خواستههاى خود را به زبان آنان دعا را جزء كند و به پيشگاه دوست جارى

هاى آنان كه جز هوا و هوس شيطاىن امي نرمى نشان داد به خواسته دانشى چون قرآن به عناد و جلاجت اينان آگاهى داده .چيزى نيست ستم و ظلم است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ر اى و ه در هر صورت بر مؤمنان واجب است كه براى تأمني خري دنيا و آخرت خود، مهه وجود خويش را از هر جاذبهاى و مركز قدرت و سطوتى برهانند و آنگاه روى دل و صورت وجود، و مهه هسىت خود را با قرار دادن كعبه به عنوان قبله

.جهت به جانب حق به سوى خدا برگردانند

403: ، ص4 تفسري حكيم، ج

148 -147 -146تفسري آيه

.ون أبناءهم و إن فريقا منـهم ليكتمون احلق و هم يـعلمون الذين آتـيناهم الكتاب يـعرفونه كما يـعرف

.احلق من ربك فال تكونن من الممرتين

.ء قدير كل شي يعا إن الله علىو لكل وجهة هو موليها فاستبقوا اخلريات أين ما تكونوا يأت بكم الله مج

شناسند، شناخت آنان از او چنان اند مى بر اساس اوصافش كه در تورات و اجنيل خوانده«اهل كتاب پيامرب اسالم را .دارند شناسند پنهان مى ترديد گروهى از آنان حق را در حاىل كه مى شناسند و ىب است كه پسران خود را مى

.امت اين حق كه تغيري قبله است از جانب پروردگار توست، بنابراين از ترديد كنندگان مباشاى

بنابراين درباره قبله نزاع و كشمكش نكنيد [اى است، كه خدا گرداننده روى آن گروه به آن قبله است، براى هر گروهى قبله، خدا مهه مشا را هر كجا كه باشيد به صحراى ها و كارهاى خري پيشى گرييد به سوى نيكى] و به جاى حبث و گفتگو

.آورد، مسلما خدا بر هر كارى تواناست حمشر مى

شرح و توضيح

در اين آيات سخن از عناد و جلاجت علماى اهل كتاب، و گناه زشت كتمان آنان نسبت به نبوت پيامرب اسالم است، ندان معصيت كارشان و كتمان كنندگان حق به اسالم كه سبب شد بسيارى از عوام يهود و نصارى به پريوى از دانشم

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ها خراب روى نياورند و در گمراهى و ضاللت مبانند و نسل به نسل دنيا را به آتش بكشند و بناى امنيت را در ميان ملت .كنند

404: ، ص4 تفسري حكيم، ج

لى شناخت حق اين است كه از و باز سخن از تغيري قبله است كه از جانب خدا امرى حق و درست است و مقياس ك العزه آمده باشد، بنابراين شك و ترديد در آن راه ندارد، توجه خطاب به رسول اسالم سوى حضرت رب

احلق من ربك

خباطر آن است كه او كاشف و بيانگر حقايق و معارف و رافع شكوك و ترديدهاست، و زدودن هر شك و ترديدى دانيم پيامرب بزرگ هاى اساسى رهرب امت است، با توجه به اين حقيقت كه مى دم از مجله نقشنسبت به حق از قلوب مر

اسالم نسبت به حق در نقطه اوج اميان و باور تصديق بود، و قلب مباركش هيچ شك و شبهه و ترديدى نسبت به حق .نداشت

ها ه دهيد و عمر خود را در اجنام خريات و نيكىدهد كه به جمادله و حبث درباره تغيري قبله خامت در آيه بعد فرمان مىايتا مشا را در قيامت گردآورده و پاداش نيكى منائيد و به سوى خوىب هزينه ها و خريات را به مشا خواهم داد، ها بشتابيد كه

كنند و با آن به بازان و آنان كه حق را كتمان و اگر جز اين باشيد دچار عذاب خواهيد شد، چنان كه به معاندان و جل .معارضه و خمالفت برخيزند وعده عذاب داده شده

405: ، ص4 تفسري حكيم، ج

151 -150 -149تفسري آيه

.تـعملون ل عما و من حيث خرجت فـول وجهك شطر المسجد احلرام و إنه للحق من ربك و ما الله بغاف

ئال يكون للناس عليكم و من حيث خرجت فـول وجهك شطر المسجد احلرام و حيث ما كنتم فـولوا وجوهكم شطره ل .مت نعميت عليكم و لعلكم تـهتدون حجة إال الذين ظلموا منـهم فال ختشوهم و اخشوين و أل

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.ة و يـعلمكم ما مل تكونوا تـعلمون كما أرسلنا فيكم رسوال منكم يـتـلوا عليكم آياتنا و يـزكيكم و يـعلمكم الكتاب و احلكم

ترديد اين فرمان ديگر بريون شدى رويت را در حال اقامه مناز به سوى مسجداحلرام بگردان، ىباز هر جا براى سفر يا كار .خرب نيست دهيد ىب از جانب پرودگارت حق است، و خدا از آنچه اجنام مى

يد آرى و از هر كجا بريون شدى رويت را در حال اقامه مناز به جانب مسجداحلرام بگردان و مشا اى مؤمنان هر جاى باشانه نباشد رويتان را به سوى آن بگردانيد، تا مردم را جز ستمكاران جلوج و ياوه مشركان نگويند [گو بر ضد مشا گفتگو و

كند، و اهل كتاب نگويند پيامربى كه تورات و اجنيل اگر آئني ابراهيم را ادعا دارد چرا به قبله او كه كعبه است رو منى .]خواند پيامرب موعود نيست است پس اين شخص كه به قبله ما مناز مى اش مسجداحلرام وعده داده قبله

انه از دمشن كه خباطر تغيري قبله دست به تبليغات سوء مى راسيد و از كند و به ستيز با مشا برمى تراشى مى زند، و خيزند .و سنن اهلى هدايت شويدمن برتسيد، تغيري قبله براى اين بود كه نعمتم را بر مشا كامل كنم تا به احكام

مهان گونه كه تغيري قبله كامل كردن نعمت است ظهور، اين حقيقت هم كامل كردن نعمت است كه در ميان مشا رسوىل از خودتان فرستادمي كه مهواره آيات

406: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دهد، و كتاب و رده رشد و تكامل مىخواند و مشا را از هر آلودگى ظاهرى و باطىن پاك و پاكيزه ك ما را بر مشا مى .دهد دانستيد به مشا تعليم مى آموزد، و آنچه را منى حكمت به مشا مى

شرح و توضيح

گرچه حق را بشناسند نسبت به آن سر در زمينه تغيري قبله كه از جانب خدا حق است، و اين كه معاندان و اهل جلاجتانه جوئى متوسل مى تبليغات سوء دست مىگريى كرده به ستيز دارند و بر ضد آن موضع شوند، و زنند و به هر نوع

درباره مسئله خشيت و هدايت و رسالت پيامرب و اهداف با عظمت آن در آيات گذشته سوره مباركه بقره به طور مشروح .حبث شد

407: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

152تفسري آيه

.يل و ال تكفرون فاذكروين أذكركم و اشكروا

.پس مرا ياد كنيد تا مشا را ياد كنم و مرا سپاس گزاريد و كفران نعمت نكنيد

شرح و توضيح

نظري رسالت پيامرب بزرگ اسالم را پس از بيان اين حقيقت كه نعمت با عظمت تغيري قبله را نصيب مشا كردم، و نعمت ىبكنيد تا مشا را ياد كنم، و با مهه وجود به ياد من آراسته شويد تا به مشا توجه دهد كه مرا ياد به مشا عطا منودم فرمان مى

.ذكر و شكر: منامي، و مرا سپاس گزاريد و كفران نعمت ننمائيد، در آيه شريفه دو موضوع مطرح است

خدا از آنان ياد اش ذاكر نشوند، و ياد او را در مهه جواىن حيات طلوع ندهند، از جانب بندگان تا به معناى حقيقى .شود منى

العاده و قابل توجه مسئله ذكر كه در آيات بسيار مهمى از قرآن جميد و روايات و دعاها مطرح است از مسائل فوق .است

ناى هسىت گسرتده، و صداى اين واقعيت اگر گوش شنوائى باشد از ذره ذره ميدان حبث و عرصه تفسري اين حقيقت به .رسد خلقت به گوش مى عامل وجود، و كارگاه

:دهد در مسئله ذكر سه حبث رخ نشان مى

ذكر و حقيقت آن، ذاكر و اين كه ذاكر در چه صورت ذاكر است و مذكور يعىن آن وجود مقدس و مباركى كه از او ياد .شود مى

شود حلظه به اگر چشم دل و چشم سر براى متاشاى حقايق باز باشد و براى نگاه از نريوى عقل و فطرت كمك گرفته .گردد حلظه انسان غرق ذكر مى

408: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.ذكر حيات قلب، شرييىن جان، طراوت اعضا و جوارح، و سبب حركت انسان به سوى معارف و حقايق است

و در رابطه با ذكر مطالب فراوان و مسائل بسيارى كه را درآيات قرآن جميد و احاديث اهل بيت، و منابع علم اخالقا و توضيح و تفسريشان اقتضاى چند جملد كتاب قطور را دارد، لذا هاى عرفاىن مشاهده مى كتاب كنيم كه اشاره به آ .اى نيست جز اين كه به مواردى از آن پرداخته شود چاره

.ذكر خدا از نگاه قرآن جميد

.طه با وجود مقدس حق در مهه احوالذكر خدا يعىن بيدارى دل نسبت به حضرت او در مهه امور، توجه قلىب در راب

ذكر بدون ترديد عبارت از خاىل بودن باطن از غفلت و نسيان است و مراد از ذكر حقيقى يافنت حضرت حمبوب در درون و در بريون و حاضر بودن در حمضر او به قلب است، به صورتى كه جائى را در درون و در بريون از نور او و جلوه

نچنان اين وجود خاكى در حرارت نور ذكر فاىن گردد، كه چيزى در ميانه جز وحدت ذكر و ذاكر و او خاىل نديد، و آايت و منتهاى ذكر است .مذكور باقى مناند، و اين

اظهار حقيقت به زبان يا به قلب يا به جوارح : اند بزرگان از اهل اهللا و سالكان راه حضرت حمبوب در معناى ذكر گفته .ذكر است

:گويد اين آيه شريفه است اتى كه ذكر به زبان را مىاز آي

»1« :هذا ذكر من معي و ذكر من قـبلي

______________________________ .24انبيا -)1(

409: ، ص4 تفسري حكيم، ج

و نفى مطلق شرك از او با صداى بلند ذكر مهراهان واقعى من، و ذكر موحدان *»ال إله إال الله «اين اعالم وحدانيت خدا .پيش از من است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:گويد اين آيه شريفه است از آياتى كه ذكر به قلب را مى

»1« :فاذكروا الله كذكركم آباءكم أو أشد ذكرا

.تر از آن ياد كنيد رت و بيشكنيد يا پس خدا را آن گونه كه پدرانتان را ياد مى

.گويد اين آيه شريفه است و از آياتى كه ذكر به جوارح را مى

»2« :و أقم الصالة لذكري

.و مناز را به خاطر ياد من برپا دار

ليل و شكر نعمت هاى ذكر لفظى كه البته بايد با توجه باطن به حضرت حمبوب بر زبان جارى شود تسبيح و حتميد و هاى مورد رضاى اوست، مانند عيادت بيمار مؤمن، و تشييع پيكر او، و اوست، و ذكر عملى عبادت و طاعت و كوشش

.دنبال قضاى حاجت برادران ديىن رفنت

.و ذكر قلىب توجه و خلوص و تقرب به جناب اوست

ام گريد و رو به اضافه شدن برود، مقام و هر گاه عبادت با حال، و حركات خالصانه، و اجنام هر خريى براى پروردگار اجن :گردد، چنان كه از نىب اعظم اسالم روايت شده توجه به حضرت او بيشرت مى

»3« »:ىل مع اهللا حاالت ال يسعىن فيها ملك مقرب و ال نىب مرسل«

.براى من با خداوند حاالتى است كه ملك مقرب و نىب مرسل طاقت و توان آن را ندارد

______________________________ .200بقره -)1(

.14طه -)2(

.169، ص 2مواهب الرمحان ج -)3(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

410: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:گويد قرآن جميد درباره ذكر مى

»1« :و اذكر ربك يف نـفسك تضرعا و خيفة و دون اجلهر من القول

.درونت از روى زارى و بيم بدون فرياد ياد كنپروردگارت را در

»2« :إن الذين اتـقوا إذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فإذا هم مبصرون

هاى درنگ بينا گردند و از دام وسوسه هائى از شيطان به آنان رسد خدا را ياد كنند، پس ىب اهل تقوا هر گاه وسوسه .يطان جنات يابندش

به اين نكته بسيار مهم نيز بايد توجه كرد، كه بنا به قول قرآن جميد هر كس پيامرب را در مهه شئون زندگى سرمشق و الگو نظري ملكوتى اقتدا منايد غرق در ياد خدا شده و به ذكر كثري متصل شده قرار دهد، و با مهه وجود به آنان انسان ىب

.است

»3« :م يف رسول الله أسوة حسنة لمن كان يـرجوا الله و اليـوم اآلخر و ذكر الله كثريا لقد كان لك

يقينا براى مشا در روش و رفتار پيامرب خدا سرمشق نيكوئى است براى كسى كه مهواره به خدا و روز قيامت اميد دارد و .خدا باشدخواهد بسيار به ياد مى

:گويد مى 414االسرار در جلد اول ص كشف

.دارى است و حسن كردار، نه آراسنت سخن و جمرد گفتار حقيقت ذكر طاعت

______________________________ .205اعراف -)1(

.201اعراف -)2(

.21احزاب -)3(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

411: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:فاذكروا الله كذكركم

ياد كنيد در سراى حمنت به زبان فاقت از سر ذلت به صدق و ارادت بر بساط جماهدت، تا من مشا را ياد كنم در مرا .سراى قربت به زبان عنايت از سر رعايت به صدق هدايت بر بساط مكاشفت

ا را ياد كنم بر مرا ياد كنيد بر بساط خدمت، در ايام غربت در مشاهده منت بر ترك عادت، ميان شرم و حرمت تا من مشفاذكروىن بالطاعات اذكركم باملعافات، فاذكروىن باملوافقات «/ بساط زلفت، در ايام مشاهدت، ميان انبساط و رؤيت

اذكركم بالكرامات، فاذكروىن بالدعاء اذكركم بالعطاء، فاذكروىن ىف النعمة و الرخاء اذكركم ىف الشدة و البالء، فاذكروىن »:بنعت احلقائق، فاذكروىن من حيث انتم، اذكركم من حيث انابقطع العالئق، اذكركم

هاى من ياد كنيد تا مشا را به ها ياد كنم، مرا به اجنام اعمال مهاهنگ با خواسته مرا به طاعات ياد كنيد تا مشا را به خبششياد كنيد تا مشا را در سخىت و بال كرامات ياد كنم، مرا به دعا ياد كنيد، تا مشا را به عطا ياد كنم، مرا در نعمت و راحىت

ياد كنم، مرا به قطع عاليق نامعقول ياد كنيد تا مشا را به بيان حقايق، ياد كنم، مرا از جائى كه هستيد ياد كنيد تا مشا را از .مقامى كه هستم ياد كنم

رت و از كردارها كدام نيكوتر؟ فرمود اين كه هن گام مردن زبانت به ذكر خدا باز از رسول خدا پرسيدند از كارها كدام .باشد

.اى با قلب، و گاهى با جوارح ذكر گاهى به زبان است، و مرحله: گويد غزاىل در كتاب احياء مى

.ذكر خدا به زبان تسبيح و متحيد و متجيد و قرائت كتاب او و آيات هدايتگر قرآن عظيم است

كند انديشه شود، و عبد در كه بر ذات و صفاتش داللت مىاول اين كه در دالئلى : ذكر به قلب بر سه مرتبه است .هاى عارض بر اين عرصه به تفكر برخيزد شبهه

412: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

منايد دوم اين كه در دالئلى كه داللت بر كيفيت تكاليف و احكام حق و اوامر و نواهى حضرت او و وعده و وعيدش مىكليف را شناخت و كار موجب پاداش و عمل موجب عذاب را درك كرد، كوشيدن در انديشه كند، زيرا زماىن كه كيفيت ت

.شود راه خدا و اجتناب از گناه بر او آسان مى

اى از ذرات خملوقات در برابر چشم سر و چشم عقلش چون سوم اين كه در اسرار خملوقات چنان انديشه كند كه هر ذرهقدس است، كه با نگاه در آن آئينه شعاع نگاهش به عامل جالل منعكس گردد و اى كه حماذى عامل آئينه جلوه كند، آئينه

.اين مقام واالئى است كه حدى براى آن نيست

و ذكر به جوارح به اين است كه چشم و گوش و زبان و دست و شكم و شهوت غرق در امورى باشد كه خدا از انسان ى شد ا :ه است و روى اين حساب است كه از مناز به ذكر خدا تعبري شدهخواسته، و خاىل از اعماىل باشد كه از آ

»1« .ذكر الله فاسعوا إىل

.به سوى ذكر خدا بشتابيد

شود هر كار مثبىت چه در جهت عبادت در هر صورت از زواياى كلمات فقها و عارفان و مفسران و اخالقيون استفاده مى .رسول و امام معصوم رسيده و چه در جهت خدمت به خلق ذكر خداست حق كه نسبت به آن فرماىن از خدا و

:گويد مى فاذكروين أذكركم ابوالفتوح رازى در جلد اول تفسريش در ضمن توضيح و تفسري آيه شريفه

:از عبداهللا بن عباس نقل است كه گفته

»اذكروىن بطاعىت اذكركم مبعونىت«

______________________________ .9مجعه -)1(

413: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:مرا به طاعتم ياد كنيد تا مشا را به يارى و نصرمت ياد كنم سعيد بن جبري گفته

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»:اذكروىن بطاعىت اذكركم بثواىب«

.مرا به طاعتم ياد آريد تا مشا را به پاداشم ياد آرم

:از رسول خدا روايت شده

قلت صالته و صيامه و تالوته القرآن، و من عصى اهللا فقد نسى اهللا و ان كثرت صالته و من اطاع اهللا فقد ذكراهللا و ان « »1« »:صيامه و تالوته القرآن

كسى كه خدا را اطاعت كرد به ذكر خدا برخاسته، گرچه مناز و روزه و تالوت قرآنش اندك باشد، و آن كه خدا را .ز و روزه و تالوت قرآنش فراوان و زياد باشدعصيان كرده، حمققا خدا را فراموش منوده گرچه منا

:از بعضى روايت شده

شت ياد « اذكروىن بالتوحيد و االميان اذكركم بالدرجات و اجلنان مرا با توحيد و اميان ياد كنيد تا مشا را به درجات و ».كنم

:ابن كيسان گفته

»:اذكروىن بالشكر اذكركم بالزيادة«

.مشا را با افزودن نعمت ياد كنم مرا با شكر ياد كنيد تا من

:گفت اعراىب ديدم در عرفات ايستاده مى: گويد اصمعى مى

»:اهلى عجت االصوات بضروب الغات، يسئلونك احلاجات و حاجىت ان تذكرىن على طول البالء اذا نسيىن اهل الدنيا«

دارند، درخواست من اين است كه چون ها هاى گوناگون بلند است و از تو درخواست خدايا صداها به سوى تو به زبان .مرا در آن منزل وحدت و وحشت فرود آرند و مهه فراموشم كنند تو از من ياد كىن

و گفته شده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

______________________________ .77حبار ج -)1(

414: ، ص4 تفسري حكيم، ج

».املالء اخلالء اذكركم ىف اذكروىن ىف«

.مشا را در آشكار ياد مناميا در پنهان ياد كنيد، تا مر

:روايت شده در بعضى از كتب آمساىن اين قطعه نازل شده است

انا عند ظن عبدى فليظن ىب ما شاء و انا مع عبدى اذا ذكرىن فمن ذكرىن ىف نفسه ذكرته ىف نفسى و من ذكرىن ىف مالء «رب اىل ذراعا تقربت اليه باعا و من اتاىن مشيا اتيته ذكرته ىف مالء خري منه و من تقرب اىل شربا تقربت اليه ذراعا و من تق

»:هرولة و من اتاىن بقراب االرض خطيئة اتيته مبثلها مغفرة ما مل يشرك ىب شيئا

ام هستم چون مرا ياد كند، پس كسى كه در ام به من است، هر چه خواهد به من گمان برد، من با بنده من نزد گمان بندهرت از آن ياد كنم، هم در باطنم از او ياد مى باطنش مرا ياد كند من كنم، و اگر مرا در مجعى ياد كند او را در مجعى

شوم و هر كس يك ذراع به من نزديك شود من چند كسى كه يك وجب به من نزديك شود من يك ذراع به او نزديك مىبه سويش آمي، و هر كه با كثرت گناهى كه در گردم، و هر كه با قدم به سوى من آيد من با تاخنت زراع به او نزديك مى

.مهه روى زمني نگنجد به سومي آيد با مغفرتى مانند آن به سويش آمي مادامى كه به من شرك نياورده باشد

يا رب تو با بندگانت نزديكى تا با تو بسيار آهسته سخن گويند، يا دورى تا تو را به آواى بلند : موسى بن عمران گفت :تعاىل گفت خبوانند حق

»يا موسى انا جليس من ذكرىن«

كند اى موسى من مهنشني با كسى هستم كه مرا ياد مى

خواهم در آن حال ذكر تو داشته خدايا من گاهى بر حاالتى چون جنابت و قضاى حاجت هستم كه منى: موسى گفت :باشم خطاب رسيد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»اذكرىن على كل حال«

.در مهه حاالت مرا ياد كن

415: ، ص4 ، جتفسري حكيم

هايت از خوف من لرزان، و دلت از عقامب ترسان و به معرفتم ساكن به موسى وحى شد چون ياد من كىن بايد انداممطمئن باشد، چون مرا خواىن بايد دلت پيشرو زبان و زبانت وراى دل قرار گريد، چون نزدم بايسىت ايستادنت بايد

ترى و چون با آنگاه به مذمت و مالمت خويش آئى كه تو به مالمت شايستهايستادن ذليالن و حقريان و اسريان باشد .من مناجات منائى و زبان به ذكرم بگرداىن با دىل حزين و زباىن صادقانه مناجات كن

روايات اهل بيت در باب ذكر

:از پيامرب عزيز اسالم روايت شده

و ال القتال ىف سبيل اهللا؟ قال : الدنيا و اآلخرة من ذكر اهللا قيلليس عمل احب اىل اهللا و ال اجنى لعبد من كل سيئة ىف « »1« »:لو ال ذكر اهللا مل يؤمر بالقتال

تر از هر رنج دنيا و آخرت چون ذكر خدا نيست، گفتند حىت قتال در راه تر و براى عبد جنات خبش عملى نزد خدا حمبوب .شد منىخدا؟ فرمود اگر ياد خدا نبود به قتال فرمان داده

:و نيز حضرت فرمود

اهللا اخربكم خبري اعمالكم و ازكاها عند مليككم و ارفعها ىف درجاتكم و خري لكم من الدينار و الدرهم و خري لكم من ان « »2« »:تلقوا عدوكم فتقتلونه و يقتلونكم؟ قالوا بلى يا رسول اهللا، قال ذكر اهللا عزوجل كثريا

رتين اعمالتان، و رت ترينشان نزد خدا و با رفعت پاكيزهمشا را به رت از دينار و درهم، و ترينشان در درجاتتان و براى مشا از اين كه با دمشنانتان روبرو

______________________________ .252تفسري معني -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.157ص 93حبار ج -)2(

416: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.نگند خرب دهم، گفتند آرى اى رسول خدا فرمود پيوسته ياد خدا بودنشده با آنان جبنگيد و آنان با مشا جب

:در غرراحلكم از امريمؤمنان روايت دشده

».ذكر اهللا جالء الصدور و طمأنينة القلوب«

.ها و آرامش دهلاست ذكر خدا صيقل سينه

ذكر اهللا سجية كل مؤمن

.ذكر خدا سرشت و خلق و خوى هر مؤمن است

»بوبالذكر جمالسة احمل«

.ذكر مهنشيىن با حمبوب است

:در حديث قدسى آمده

»1« »:اميا عبدا طلعت على قلبه فرأيت الغالب عليه التمسك بذكرى توليت سياسته و كنت جليته و حمادثه و انيسه«

مهنشني و گردم و اش مى دار امور زندگى اى نظر كنم و چريه بر قلبش را متسك به ذكرم ببينم، عهده بر قلب هر بنده .شوم گفتار و انيس او مى هم

:فرمايد امريمؤمنان به نقل غرراحلكم مى

»:من عمر قلبه بدوام الذكر حسنت افعاله ىف السر و اجلهر«

.شود كسى كه قلبش را با ذكر دائم آباد كند، كردارش در پنهان و آشكار نيكو مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»مداومة الذكر قوت االرواح و مفتاح الصالح«

.غذاى ارواح و كليد صالح استذكر پيوسته

»عليك بذكر اهللا فانه نور القلوب«

.هاست بر تو باد به ياد خدا، كه ياد خدا روشىن دل

»ذكر اهللا دعامة االميان و عصمة من الشيطان«

______________________________ .162ص 93حبار ج -)1(

417: ، ص4 تفسري حكيم، ج

.و نگهدارنده از شيطان استذكر خدا ستون اميان و حافظ

»1« »:اكثرهم ذكرا هللا و اعملهم بطاعة: قيل للنىب من اكرم اخللق على اهللا؟ قال«

آن كه ذكرش براى خدا بيشرت و عملش در جهت طاعت خدا : ترين انسان نزد خدا كيست؟ فرمود گرامى: به پيامرب گفتند .تر است فراوان

:فرمود) ع(حضرت صادق

ال و له حد ينتهى اليه اال الذكر فليس له حد ينتهى اليه، فرض اهللا عزوجل الفرائض فمن اداهن فهو حدهن ما من شيئ ا«يا ايها الذين آمنوا اذكروا اهللا : اال الذكر فان اهللا عزوجل مل يرضى منه بالقليل و مل جيعل له حدا ينتهى اليه مث تال هذه اآليه

»2« ».ذكرا كثريا

پذيرد مگر ذكر كه براى آن حدى كه به آن پايان پذيرد كه براى آن حدى است كه به آن پايان مىچيزى نيست مگر آن وجود ندارد، خداى عزوجل فرائض را بر بندگان واجب كرد، پايانش مهان اجنام دادن آن است جز ذكر كه خدا به اندك

:رت اين آيه را تالوت كردآن رضايت نداده و براى آن پاياىن كه به آن برسد مقرر نفرموده سپس حض

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

.اى اهل اميان پيوسته و دائم خدا را ياد كنيد

:رسول خدا فرمود خدا فرموده

اذا علمت ان الغالب على عبدى االشتغال ىب ثقلت شهوته ىف مسألىت و مناجاتى فاذا كان عبدى كذلك فاراد ان يسهو « »3« »:حلت بينه و بني ان يسهو اولئك اوليائى حقا

______________________________ .164، ص 93حبار ج -)1(

.498ص 2كاىف ج -)2(

.162ص 93حبار ج -)3(

418: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ام غلبه دارد، ميلش را به درخواست از خودم و مناجات با من انتقال زماىن كه مشاهده كنم توجه و اشتغال به من بر بندهشوم به حقيقت د و خبواهد به فراموشى از من بنشيند ميان او و فراموشيش حايل مىدهم، هرگاه عبدم اين گونه باش مى

.اينان اولياى من هستند

شكر و كفران نكردن

.اين دو موضوع مهم در ضمن تفسري سوره محد و خبشى از آيات اوايل سوره مباركه بقره به طور مفصل گذشت

:الصرب و الصالة إن الله مع الصابرين يا أيـها الذين آمنوا استعينوا ب

يارى خبواهيد » ها و رسيدن به رمحت حق براى حل مشكالت خود و پاك ماندن از آلودگى«اى اهل اميان از صرب و مناز .زيرا خدا با صابران است

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

خبشى ديگر از آيات پيش از اين آيه مشروح و و پنجم سوره مباركه بقره در رابطه با صرب و مناز و در در آيه شريفه چهل .مفصل درباره صرب و مناز حبث شد

.و ال تـقولوا لمن يـقتل يف سبيل الله أموات بل أحياء و لكن ال تشعرون

.كنيد حيات آنان را درك منىشوند مرده نگوئيد بلكه آنان زنده هستند وىل مشا كيفيت و به آنان كه در راه خدا كشته مى

شرح و توضيح

خاموشى اى ترسناك و نقطه پايان مهه چيز، و زنگ آور، و چهره اگر انسان در خيال خود، مرگ را هم چون هيوالئى بيمگردد، و خدمت به خلق كه ابدى و عدم و نابودى مهيشگى ببيند، از عبادت رب كه نتائجش به خود انسان باز مى

رسد، و از قدم گذاردن در عرصه بسيارى از خود انسان مى حمصوالتش به

419: ، ص4 تفسري حكيم، ج

گردد، و بر اين راىن مى چراىن و شهوت ماند، و حيات او چون حيات حيوانات منحصر در شكم خريات و مربات باز مىهاى سازنده و نشاط براى فعاليتگرداند، و اميد مثبت و آرزوهاى پايه از هيچ گناه و معصيت و ظلم و ستمى روى منى

.دهد الزم را از دست مى

فته است، و با بكار گرفنت عقل و انديشه و با انسان بايد با تكيه بر فطرت كه ابدى خواهى و جاويد طلىب در ذاتش و عوض كردن تكيه بر وحى و نبوت انبيا و امامت امامان كه مرگ را پلى براى عبور از دنياى حمدود به جهاىن ناحمدود،

دانند، و سراى آخرت را جائى براى پاداش نيكان و اى به خانه ديگر مى لباسى و پوشيدن لباس ديگر، و انتقال از خانهمشارند، مرگ را زيبا و نعمت عظيم حق مشاهده كند، و بر اين اساس به گردونه گران مى حملى براى كيفر ناپاكان و ستم

، و با شور و شوق و نشاط و مسرت، به اجنام هر خري و عملى صاحلى برخيزد و از عبادت رب و خدمت به خلق درآيد .شود اجتناب ورزد آنچه براى خودش و براى ديگران زيان دارد كه به عبارت ديگر گناه ناميده مى

ل انكار كه هائى استوار متني و مباحثى دقيق و حقايقى غري قاب آرى به داليل گوناگون و براهني واضح و حمكم و حجتا در شرح و توضيح آيه سوره مباركه بقره اشاره شد، ثابت گشت كه جهان پس از مرگ كه در 28و 25به خبشى از آ

گريد وقوعش حتمى و قطعى است و هر انساىن پس از عبور از دنيا و ورود به عرصه دو مرحله برزخ و قيامت صورت مىش اعمالش چه خوب و چه بد خواهد رسيد و در اين زمينه كمرتين ستمى دنياى ديگر بنابر عدالت وحكمت حق به پادا

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

به او خنواهد شد، و در زمينه حيات و زندگى پس از مرگ و دست يافنت به درجات عاىل و مراتب ملكوتى براى شهيدان وق حياتشود كه ف اى باز است، و حيات خاصى به آنان عطا مى راه حق و كشته شدگان در راه دين پرونده ويژه

420: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ديگر مؤمنان در جهان پس از مرگ است، و اين حيات در قدرت جذب الطاف و عنايات خدا و رمحت و مغفرت اند، و كيفيت حضرت حمبوب در حدى از كمال است كه گوئى مرگ طبيعى گريبان آنان را نگرفته، بل احياء بلكه زنده

.كه براى موجودين در دنيا قابل درك نيستاى است حيات عاىل آنان بگونه

ى مى كند، و از اين انديشه احنراىف، و قرآن جميد مهه مؤمنان به حقايق را از بكار بردن لغت اموات درباره شهيدان موكدا .دارد خيال شيطاىن كه شهيدان را مرده پندارند برحذر مى

لكوتى شهيدان را در آيات قرآن جميد جتلى داده و از مهه خداى مهربان حيات با عظمت، و شكوه زندگى اهلى و م .كند در آئينه آيات حيات پس از شهادت شهيدان را بنگرند، و آنان را اسوه و الگوى خود قرار دهند دعوت مى

امربى براى اين كه جوانان مدينه فاضله، شجاع و قهرمان بار آيند سقراط حكيم كه برخى از بزرگان او را از جانب خدا پي :دانند گفته مبعوث به ملت يونان مى

انگيز مرگ آزاد شوند، و لغات و اشعار و اساطريى كه جهان هاى هراس هائى آموخت تا از انديشه بايد به آنان درس دهند، نبايد به گوش هائى كه به مردان بزرگ نسبت مى تاىب ها و ىب چنني زارى مناياند، و هم زا مى ديگر را تاريك و وحشت

آرى ذلت بندگى نه و ها بايد حذف شود واجب است چنان آزادمنش بار آيند كه مرگ ها و نوشته آنان برسد، و از زبان »1« .مرگ دوستان و كسان را فاجعه نپندارند

ا درس گويندگان و نويسندگان بايد شعارهاى بسيار مهمى كه از قلب ملكوتى اولياء خاص طلوع منوده، و در آزند به مردم به اكارى و يقني و معرفت، و نگاه به جهان آخرت، و نشاط براى عبادت و خدمت موج مىشجاعت و فد

ا را مهه وقت و مهيشه زنده و با طراوت نگاه دارند مانند :ويژه به جوانان و نسل پر شور و نشاط بياموزند و آ

______________________________ .كتاب سوم مجهوريت افالطون -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

421: ، ص4 تفسري حكيم، ج

»و اهللا البن اىب طالب آنس باملوت من الطفل بثدى امه«

طالب به انتقال از اين جهان و رفنت به سراى آخرت كه پلى جز مرگ ندارد از كودك گرسنه نسبت به خدا سوگند پسر اىب .تر است به سينه مادرش مأنوس

»:لظاملني اال برمااىن ال ارى املوت اال سعادة و ال احلياة مع ا«

ا رفنت را جز ماللت و عار دامن، و زندگى با ستم من مرگ را جز سعادت ابدى و خوشبخىت سرمدى منى گران و زير بار آآورم، اين شعار حضرت حسني در برخورد با يزيديان بود كه او را به بيعت با خود و قبول و ننگ به حساب منى

.كردند هاى آنان دعوت مى برنامه

ار از عمرش نگذشته بود در پاسخ حضرت حسني كه به او فرمود مرگ قاسم بن حسن كه شب عاشورا بيش از سيزده .در نظر تو چگونه است عرضه داشت

»احلى من العسل«

آرى مؤمنان، و اهل خدا، و آنان كه تسليم حق و وحى هستند، و . تر است عموى بزرگوارم مرگ نزد من از عسل شريينمشارند، و مرگ را پايان كار ندانسته بلكه اى براى عامل بعد مى دانند و اين جهان را مزرعه اى براى آخرت مى را مقدمهدنيا

آورند نظرشان نسبت به مرگ از اول و مبدء حيات جاويد و زندگى پر از نعمت ابدى و مهيشگى به حساب مى .شعارهاى برخاسته از شعورشان پيداست

گويند ها نسبت به حيات شهيدان مى اساسى كه ما ديگران و الئيك فسر بزرگ زمان در پاسخ مطلب ىبعالمه طباطبائى م :فرمايد هاست مى ها و در كتاب كه منظور از اموات نبودن آنان زنده بودن نام نيكشان در ميان ملت

عامل وهم و خيال است و يك حيات خياىل بيش نيست، كه جاى آن فقط در » باقى ماندن نام نيك«اين نوع حيات «در خارج از خيال وجود ندارد، و چنني موضوعى شايستگى آن را ندارد كه خداوند با اين عظمت از آن ياد كند، اين

:كند موضوع در واقع مصداق باطل است، در حاىل كه خداوند به حق دعوت مى

422: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

»1« فما ذا بـعد احلق إال الضالل

.پس از حق جز گمراهى نيست

هائى كه معتقدند روح انسان هم مادى و پس از هاست، آن اينگونه خياالت باطل و اوهام كاذب شايسته افكار مادى !شود، و حيات ديگرى بعد از اين حيات وجود ندارد مرگ نابود مى

نيستند، و از طرف ديگر در خود يك احساس چنني اشخاصى چون از يك طرف قائل به بقاء روح و حيات پس از مرگ منايند كه اگر كنند و مشاهده مى فطرى به قائل شدن به بقاء نفوس و برخوردارى از سعادت و شقاوت پس از مرگ مى

انسان چنني اعتقادى را نداشته باشد و مرگ را به معىن نيسىت مطلق بداند هيچ گونه دليلى ندارد كه در مواقع خمصوصى دهد كه خود را نابود حمض كند تا افراد ديگرى از لذات حيات و و جانبازى كند، كدام عقل به او اجازه مى فداكارى

ره اساس كار : گويد مند گردند عقل مى زندگى برخوردار شوند، و يا اين كه تن به ظلم در دهد تا ديگران از نعمت عدل دهد در برابر آن عوض و بدىل را دريابد، و اما از دست از دست مىانسان بايد بر پايه مبادله باشد، يعىن اگر چيزى را

دادن بدون عوض مانند نابودى در راه بقاء ديگران و حمروميت در راه تنعم سايرين موضوعى است كه فطرت انساىن جدا ين نقيصه دست به دامن از آن امتناع دارد، اين دسته افراد مادى با در نظر گرفنت اين جهات ناچار شدند كه براى جربان ا

انساىن كه از : اوهام و خياالت باطله بزنند، و مطالىب را كه جز در عامل خيال وجود ندارد براى خود درست كرده بگويندبايد جان خود را در راه وطن و شرافت فدا كند تا حيات جاويد يعىن نام نيك ابدى ! چنگال اوهام و خرافات رهائى يافته

صطالح آنان تاريخ مشعشع طالئى ازپيدا كند، و به ا

______________________________ .32يونس -)1(

423: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ها را در راه آسايش ديگران و تأمني عدالت اجتماعى و حفظ اصول خود به يادگار بگذارد، انسان بايد انواع حمروميت .ر گرددمدنيت و اجتماع حتمل كند تا از حيات شرافت برخوردا

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

اند كه وقىت بنا شد انسان نابود گردد، و اين تركيب ماده به كلى دستخوش امواج فنا وىل اين طايفه از اين نكته غفلت كردهشود، در نتيجه اثرى از حيات و شعور و ادراك او باقى مناند، اين حيات و اين شرف و نام جاويد را چه كسى دارا

!كند و از آن لذت ميربد؟ آيا اين سخن از خرافات نيست؟ درك مى خواهد شد، و كى و چه زماىن آن را

گويند كنيد با اين معنائى كه آقايان مى وىل مشا كيفيت حيات شهيد را درك منى و لكن ال تشعرون ذيل آيه شريفه يعىن مجله .فهمند گونه سازشى ندارد، زيرا موضوع نام نيك را مهه مى هيچ

:گويد در واقع مفسر آن است چنني مى نظري اين آيه كه

م يـرزقون »1« .....و ال حتسنب الذين قتلوا يف سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ر

هاى خدا، در اين آيات خداوند اوصاىف براى حيات پس از شهادت ذكر كرده مانند روزى خوردن، شاد بودن از نعمت .گونه سازش با آن حيات خياىل ندارد و از اوصاف حيات حقيقى خارجى است كه هيچ

ش دليل واضح و برهان حمكمى بر وجود برزخ يعىن دنياى ميان اين دنيا و آخرت است .آيه فوق مهانند آيات مشا

______________________________ .169آل عمران -)1(

424: ، ص4 تفسري حكيم، ج

بگويد مؤمنان سطح باال و نيز كافران سطح باال بر اساس آيات قرآن داراى حيات برزخى هستند و هر يك به اگر كسىاند، پس حيات پس اند، يا معذب به عذاىب كه به سبب كفرشان دچار آن شده تناسب وضعشان يا متنعم از عنايات حق

ى روزى گرفنت آنان از بايد گفت حيات شهيدان و حنوه از مرگ و زنده بودن در برزخ اختصاصى به شهدا ندارد، در پاسخهاى اهلى، حياتى مافوق حيات برزخيان و رزقى مافوق رزق مؤمنان اوست، به خاطر قرب خدا و شاد بودنشان به نعمت

آنان به حضرت حق و تبديل شدن مهه وجودشان به نور حمبوب حياتى خاص و رزقى ويژه و خمصوص است و به كيفيىت ره بل أحياء شود كه گوئى بوى مرگ ابدا از آنان استشمام منىاست شان از عنايات حق با حيات مندى و حياتشان و

.مؤمنان قابل مقايسه نيست

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

چهره ملكوتى شهيد در روايات

:روايت شده كه پيامرب فرمود) ع(به سه نوع سند از حضرت رضا

»1« »:اول من يدخل اجلنة شهيد و عبد مملوك«

شت مى شود و شهيد و عبد مملوكى است كه عبادت پروردگارش را نيكو جبا آورده و خريخواه مواليش اول كسى كه وارد »2« .بوده است

:گويد وارد مسجد شدم در حاىل كه رسول خدا تنها نشسته بود فرصت را غنيمت مشرده عرض كردم ابوذر مى

فاى اجلهاد افضل قال من عقر : اميان باهللا و جهاد ىف سبيله اىل ان قال قلت: اى االعمال احب اىل اهللا عزوجل؟ فقال« »)ىف سبيل اهللا(جواده و اهريق دمه

______________________________ .ام ببعد نقل كرده 22جامع احاديث الشيعه ص 16روايات مربوط به شهيد را از جلد -)1(

.در اماىل نقل كرده آمده استاوصاف عبد مملوك در روايىت كه مفيد -)2(

425: ، ص4 تفسري حكيم، ج

چه جهادى : اميان به خدا و جهاد در راه او تا جائى كه گفتم: تر است؟ فرمود كدام عمل نزد خداى عزوجل حمبوبجهاد كسى كه مركبش را در ميدان جنگ بدواند و از اين عمل خسته نشود و خونش در راه : برترين جهاد است؟ فرمود

.خدا بريزد

:كند كه آن حضرت فرمود امام صادق از رسول خدا روايت مى

»:فوق كل ذى بر بر حىت يقتل الرجل ىف سبيل اهللا فاذا قتل ىف سبيل اهللا فليس فوقه بر «

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

فوق هر صاحب نيكى، نيكى وجود دارد تا كشته شدن انسان در راه خدا، چون انسان در راه خدا شهيد شود فوق آن .ندارد برى وجود

:فرمود پيامرب خدا گفت كند كه آن حضرت مهواره مى احلسني روايت مى بن حضرت باقر از پدر بزرگوارش حضرت على

»:ما من قطرة احب اىل اهللا عزوجل من قطرة دم ىف سبيل اهللا«

.تر از قطره خون در راه خدا نيست اى نزد خدا حمبوب قطره

:خطاب به مردم فرمود) ع(امرياملؤمنني

»:انكم ان مل تقتلوا متوتوا و الذى نفس على بيده اللف ضربة بالسيف على الرأس اهون من املوت على فراش.... «

مشا اگر شهيد نشويد به ناچار با مرگ طبيعى از دنيا خواهيد رفت، سوگند به آن كسى كه جان على در اختيار اوست هر .در رختخواب است تر از مردن آينه هزار ضربت با مششري بر سر، آسان

:رسول خدا فرمود

»اجود الناس من جاد بنفسه ىف سبيل اهللا«

.ترين مردم كسى است كه جانش را در راه خدا داده است سخى

:به رسول خدا گفتند: فرمايد حضرت صادق مى

»كفى بالبارقة فوق رأسه فتنة) عليهما السالم(ما بال الشهيد ال يفنت ىف قربه فقال «

426: ، ص4 ، جتفسري حكيم

برق مششري باالى سرش براى : دهند؟ حضرت فرمود چگونه است كه شهيد را در برزخش مورد پرسش و پاسخ قرار منى .آزمودن او كاىف است

: .......در پاسخ جواىن كه از حضرت شئون جهاد و فضل آن را پرسيد فرمود) ع(امريمؤمنان

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

الضربة اهون على الشهيد من شرب املاء البارد ىف اليوم الصائف و اذا زال اجلنة حتت ظالل السيوف فتكون الطغته و «الشهيد من فرسه بطغته او ضربة مل يصل اىل االرض حىت يبعث اهللا عزوجل زوجته من احلورالعني فتبشره مبا اعداهللا عزوجل له

بدن الطيب ابشر فان لك ماال عني رأت و من الكرامة فاذا وصل اىل االرض تقول له مرحبا بالروح الطيبة الىت خرجت من ال »......:ال اذن مسعت و ال خطر على قلب بشر

تر از خوردن آب سرد در تابستان گرم است، هاست، زخم نيزه و ضربت مششري بر شهيد آسان شت در سايه اسلحهاى عزوجل مهسرش از حوريان چون شهيد به ضربت اسلحه از مركبش به سوى زميىن سرازير شود هنوز به زمني نرسيده خد

دهد، و چون به فرستد، پس او را به آنچه خدا از كرامت براى شهيد مقرر فرموده بشارت مى شت را به سوى او مىخوشا به حال روح پاكى كه از بدن پاك بريون آمد، بر تو بشارت باد به پاداشى كه چشمى نديده و : گويد زمني افتد مى

.بشرى خطور نكرده استگوشى نشنيده و بر قلب

:رسول خدا فرمود

اول قطرة من دمه مغفور له كل ذنب، و الثانية يقع رأسه ىف حجر زوجتيه من احلورالعني، و : للشهيد سبع خصال من اهللا«نة متسحان الغبار عن وجهه تقوالن مرحبا بك و يقول هو مثل ذلك هلما، و الثالثة يكسى من كسوة اجلنة و الرابعة يبتدره خز

اجلنة بكل ريح طيبة ايهم ياخذه معه، و اخلامسه ان يرى منزله، و

427: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ا لراحة لكل نىب و شهيد »:السادسة يقال لروحه اسرح ىف اجلنة حيث شئت، و السابعة ان ينظر ىف وجه اهللا و ا

.شود ريزد مهه گناهانش آمرزيده مى اولني قطره خوىن كه از او مى - 1: براى شهيد از جانب خدا هفت خصلت است

گويند به دنيائى كنند و مى اش پاك مى گريد آنان غبار از چهره سرش در دامن دو مهسرش از طايفه حورالعني قرار مى - 2 .گويد فراخ و پر ناز و نعمت خوش آمدى و او هم به هر دو خوش آمد مى

شت به او مى - 3 .پوشانند از لباس

.شتابند شت با هر بوى خوشى به سوى او مىداران خزانه - 4

شت مى - 5 .بيند منزلش را در

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

شت رو، به روحش مى - 6 گويند از هر كجا كه خواهى در

.كند كه نظر به وجه خدا راحت هر پيامرب و شهيد است به وجه خدا نظر مى - 7

:كند روايت مى) عليهما السالم(از پدرانش از رسول خدا ) ع(حضرت باقر

»ثالثة يشفعون اىل اهللا يوم القيامة فيشفعهم، االنبيا مث العلما مث الشهداء«

پيامربان سپس علما آنگاه : پذيرد كنند و خدا شفاعت آنان را مى سه طايفه در قيامت در پيشگاه خدا شفاعت مى .شهيدان

كند حضرت صادق از پيامرب خدا روايت مى

»اشرف املوت قتل الشهادة«

.وع مردن شهادت استترين ن شريف

428: ، ص4 تفسري حكيم، ج

157 -156 -155تفسري آيه

.ء من اخلوف و اجلوع و نـقص من األموال و األنـفس و الثمرات و بشر الصابرين و لنبـلونكم بشي

.إنا لله و إنا إليه راجعون الذين إذا أصابـتـهم مصيبة قالوا

م و رمحة و أولئك هم المهتدون .أولئك عليهم صلوات من ر

ترديد مشا را به چيزى اندك از ترس و گرسنگى و كاهش خبشى از اموال و كسان و حمصوالت نباتى يا مثراتى چون فرزند ىب .كنيم و صرب كنندگان در اين امتحانات و تكاليف را بشارت ده مىآزمايش

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:آنان كه چون بال و آسيىب به ايشان رسد گويند

آنانند كه درودها و رمحىت از سوى پروردگارشان بر آنان است و . گردمي ترديد به سوى او باز مى ما مملوك خدائيم و ىب .هدايت يافتگانند

:شرح و توضيح

:شود آيات شريفه استفاده مى مطالب مهمى از

.الطاف حضرت حق به صابران - 3برخورد صابران با مصائب، - 2. ى امتحان گانه موارد پنج - 1

ى امتحان گانه موارد پنج

كه براى خدا در خبواهد به اهل اميان بگويد مالحظه كنيد كسى و ال تـقولوا لمن يـقتل يف سبيل الله أموات شايد آيه شريفهى به عرصه جهاد رفنت حتمل كرده، و از خانه و كاشانه و ها را در مقدمه جهت رفنت به جنگ با دمشنان حق انواع سخىت

تر از زن و فرزند و ديگر بستگان دست شسته، و از مهه مهم

429: ، ص4 تفسري حكيم، ج

برداشته، نزد خدا به چه مقامات و منازىل رسيده و از ترين گوهرى كه در اختيار داشته يعىن جان عزيزش دست پرقميمتاى با چه رزق خاصى شده، پس مشا با توجه به وضع شهيد نبايد از چه كرامىت برخوردار گشته، و داراى چه حيات ويژه

و صربى ها و شدايد و كمبودها و مصائب و داغ اوالد، و مشكالت بدىن به هراس افتاده و به جزع و فزع و ىب سخىتا به غري خدا پناه بريد، و وجود خود را در گردونه دين و اميان و عمل صاحل ىب طاقىت دچار شويد، و براى دفع بعضى از آ

حفظ نكنيد و حتت اين عنوان كه در فشارم و حوصله ندارم و طى صراط مستقيمى كه اين مهه رنج و مصيبت دارد هاى او جدا شويد، و خود را از صلوات و رمحت خدا دور كرده به مناسب با من نيست از حضرت حق و عرصه خواسته

!!خبىت دچار منائيد شقاوت و تريه

هائى كه در اين پنج مورد متوجه مشاست روش و مشا بايد بدانيد كه آزمايشات اهلى و به تعبري ديگر تكاليف و مسئوليتاين آزمايشات تكاليف خارج از طاقت و توان مشا سنت قطعى خدا نسبت به مهه مؤمنان در متام ادوار تاريخ است، و

كند و تكليف ما ال يطاق بر انسان باشد امتحان منى نيست كه حضرت حق هيچ گاه مؤمىن را با آنچه قابل حتمل منى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ه سازد، عالوه بر اين كه اين گونه تكاليف و آزمايشات كه موارد خاصى است پخته كننده عقل، سازنده روح، تزكي مقرر منىايت حضرت حق، و تبديل كننده انسان به مانند فوالد اى به سوى رمحت ىب كننده نفس، زمينه قرب به خدا، و دريچه

.ديده براى رو در روئى با حوادث ديگر به ويژه براى مقابله با دمشنان در جهت حفظ دين و ملت و مملكت است آب

اميان به خدا و قيامت و عمل صاحل با وسعت رزق، و رفاه در دنيا، و اهل اميان بايد به اين حقيقت توجه داشته باشند كه گشايش در امور مادى هيچ

430: ، ص4 تفسري حكيم، ج

هاى اهلى در جريان است، و عرصه ماديت براى هر اى ندارد، اين امور بر اساس قانون خاص خود و بر پايه سنت مالزمه .سبت به وى استكسى بر مبناى مصاحل او و حكمت خداوندى ن

دانند چه كنند فقر كافر دينان از شدت سريى منى چه بسا كافران كه در شدت فقر و فاقه دست و پا ميزنند، و چه بسا ىبيا ثروت او مالزمه چنداىن با كفرش ندارد، در عرصه اميان هم فقر و ثروت مالزمه با امور معنوى و قلىب ندارد چه بسا

ى هم چون ابوذر در بيابان ربذه از شدت گرسنگى و تشنگى جان دادند، و چه بسا مؤمناىن كه افرادى از اولياء خاص اهلاى از آن به علت امورى ظاهرى و زير و رو شدن وضع اقتصادى به ثروت كالىن از راه حالل دست يافتند و خبش عمده

ذيب را هزينه راه خدا منودند، بنابراين امتحانات اهليه جهت ظهور مقدار صرب و استقامت مؤمن و يا كمال اميان او و باطن وى از رذائل اخالقى است، اين امورى كه از مقتضيات خانه دنيا و بافت اين جهان است مانند خوف و گرسنگى

آيد، و و نقص اموال و انفس و مثرات به عنوان امتحان اهليه جهت رشد و تكامل انسان و رسيدنش به مقام قرب پيش مىا تكاليفى مانند صرب، شكر، محد اهلى، و اجتناب از جزع و فزع بر مؤمن الزم است كه از اين امتحانات كه در عرصه آ

شود با شوق و ذوق استقبال كند و در اين زمينه در كنار تاىب، و ايراد گرفنت به حق و دستگاه آفرين متوجه انسان مى و ىبو زمينه را با اداى تكاليف الزم براى رسيدن به منازل ملكوتيه و مقامات اولياء حق و در معيت صلحا و شهدا قرار گريد،

.معنويه و اتصال به صلوات و رمحت خدا فراهم منايد

نظرى به حيات پيامربان، و امامان معصوم و مؤمنان واقعى بيندازيد و عنايت كنيد كه آن بزرگواران به انواع مصائب و هر ها امتحان شدند و ها و مضيقه سخىت

431: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

آمد به تكليف و مسئوليتشان در رابطه با آن امتحان خالصانه يك به فراخور حال خود در ميدان امتحاىن كه پيش مى .كردند عمل مى

آيد، آرى جنگ است كه سبب روشن است كه گاهى اين پنج برنامه در ارتباط با جنگ با دمشنان براى اهل اميان پيش مىگرسنگى و نابود شدن خبشى از اموال و شهادت بعضى از نفوس به ويژه جوانان مردم است كه با شور و هيجان ترس و

ايتا براى يك ملت در زماىن براى دفاع از حق به ميدان جنگ شتافته اند، و گاهى براى يك فرد و يا يك خانواده و آيد، كه در هر دو صورت وظيفه انسان مؤمن است كه ش مىحمدود يك يا دو مرحله يا چند مرحله از اين امتحانات پي

نگذارد ترس و خوف مانع از حركتش به سوى اجنام وظيفه شود، و اجازه ندهد گرسنگى و شكم او را از راه خدا منحرف .سازد، و از اينكه نقص مال و نفس و مثرات سدى در براى سلوك او به سوى مقام قرب شود جلوگريى منايد

از دمشن، يا ترس از عذاب، يا خوف از مقام حق، و اندك گرسنگى خباطر قحطى و تنگى در معيشت و آرى ترسنقصان مال بر اثر حوادث، و دگرگوىن عرصه اقتصاد، يا بالهاى آمساىن، و نقص نفس به سبب جنگ با دمشن يا بيمارى

يا مرگ فرزند، مهه و مهه داروهائى است كه جات از پى آفات آمساىن و زميىن و پريى و ضعف و سسىت، و كم شدن ميوه .طبيب طبيبان براى ما بيماران مقرر منوده، تا بدين وسيله درمان شومي و به عافيت دنيا و آخرت برسيم

كند كه به اينجاست كه حضرت حق كه رمحت و لطفش و احسان و حمبتش شامل حال مؤمنان است پيامرب را مأمور مى ها، و رزمندگان ميدان جهاد ىف سبيل اهللا، و داغ ديدگان و خالصه آنان كه از باد يدهمصيبت ديدگان و بال كش

432: ، ص4 تفسري حكيم، ج

ند و مهه وجود خود را با آن مهه مصائب لرزند، و قدم از ميدان اميان و عبادت و خدمت به خلق بريون منى امتحان منىكند براى اين كه عظمت و بزرگى اين زمينه متعلق بشارت را ذكر منىكنند بشارت دهد، و در در كنار خدا حفظ مى

.موضوع بشارت را در ديده باطن به تصوير كشد و بگويد كه در اين دنيا عقول گنجايش فهم متعلق بشارت را ندارد

برخورد صابران با مصائب

است، و اين شعار نه اين كه فقط بر زبان آنان جارى إنا لله و إنا إليه راجعون صابران در برخورد با مصائب شعارشاندهند، بلكه حقيقت اين شعار از افق تك تك سلول وجودشان در است، و نه اين كه معنايش را در ذهن خود خطور مى

هاى اعتبارى مانند اند و مهه ملكيت مالك قائلطلوع است، به اين معنا كه براى هسىت از روى اميان و صدق فقط يك ها را فاىن در دانند و اينگونه مالكيت مالكيت انسان را بر مال و ضياع و عقارش به اذن خدا جارى در حيات مى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ايتا چون خود را و زن فرزند و مال و اموال و آنچه را دارند مملوك حق مشاهده مى مالكيت حق مى كنند، و بينند، و شناسند و رجوع هر مملوكى را ضرورة به مالك اصلى سبت به مهه مهه هسىت و مهه موجودى خود مالكى جز خدا منىن

بينند در برابر حوادث و مصائب از حالت عادى و طبيعى دانند، و مبدء و معاد مهه موجودات را حضرت حق مى مىهائى كه معشوق در اختيار عاشق گزارده به ند، و سرمايهكن ها را از جانب حمبوب مالحظه مى شوند، و مهه آن خارج منى

شوند، و به اداى تكاليف در دايره كنند، و به قضاى اهلى تسليم مى آورند، لذا صرب و استقامت پيشه مى حساب مىمنايند و حىت نسبت به خيزند، و در اين راه از حضرت حق درخواست ثبات قدم و حتمل مى امتحان پيش آمده برمى

!!گويند آمدها خدا را شكر و سپاس مى يشپ

433: ، ص4 تفسري حكيم، ج

شود، اما كسى كه يقينا انسان از آنچه را مالك است لذت برده، و از فقدان و از دست رفتنش به شدت اندوهگني مىچرا خباطر داشتنش داند، براى خود به حقيقت هيچ مالكيىت قائل نيست، و مهه هسىت و آنچه را خود دارد مملوك خدا مى

مغرورانه خوشحال گردد، و به هنگام از دست دادنش به اندوه و حسرت و غصه و غم دچار شود؟

ها و زمني است خمصوص مالكيت ويژه خداست، و مالكيت هر چه در آمسان: خداوند كرارا در قرآن جميد فرموده«ته كسى كه به حقيقت اين مالكيت آگاه باشد، و ها و زمني است مال و ملك خداست، الب خداست، و آنچه در آمسان

بداند هيچ يك از موجودات استقالىل از خود ندارند، و در هيچ قسمت از ذات مقدس او مستغىن نيستند، و خداوند باشد، و به اين حقيقت اميان قطعى داشته باشد، در نظر مالك حقيقى ذات هر چيز و آنچه مربوط به ذات اوست مى

افتند، واضح است چنني ام موجودات، هم از نظر ذات و هم از نظر صفات و افعال از درجه استقالل مىچنني كسى متكسى ممكن نيست غري خدا را طالب باشد و خضوع و خوىف و رجاء و اميدى نسبت به ديگرى پيدا كند، يا از غري خدا

جويد، خدائى خواهد و جز خدا منى ، او جز حق منىلذت بربد، يا بر غري او تكيه كند، يا كار خود را به ديگرى واگذارد »1« »كه ذات مقدسش باقى و مهه چيز فاىن است،

الطاف حضرت حق به صابران

كند، و قدم از صراط مستقيم اهلى بدون ترديد انساىن كه با ظرفيىت معني در برابر حوادث سخت به خاطر خدا صرب مى گذارد، و عبادتش را چون بريون منى

______________________________ .506ص 1امليزان ج -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

434: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دهد، و پس از برطرف شدن حادثه باز هم به انتظار زمان رفاه و خدمتش را به بندگان چون زمان خوشى ادامه مىه و اليق صلوات خدا و داند، شايست نشيند، و هر جرياىن را بر اساس مصلحت و حكمت از خدا مى امتحان اهلى مى

.اند ها هستند كه به هدايت اهلى دست يافته و در مقام كرامت مقيم شده رمحت حضرت اوست، و اين گونه انسان

اى نيست جز بار حمنت كشيدن، و شربت هر كه وصل ما جويد و قرب ما خواهد، او را چاره: گويا با گوش جان شنيدند .اندوه چشيدن

:مهسايگى حق طلب كرد و قربت وى خواست گفتآسيه مهسر فرعون

»رب ابن ىل عندك بيتا ىف اجلنة«

اى آن بس گران پروردگارا در مهسايگى تو حجره اى خواهم كه در كوى دوست حجره نيكوست، آرى نيكوست وىل هزار جان بودى باكى نيست اگر به جاى جاىن : است، اگر چيزى به زر فروشند اين به جان و دل فروشند، آسيه گفت

دريغ نبودى، پس آسيه را به چهار ميخ كشيدند، و در چشم وى ميخ آهنني فرو بردند و او در آن شكنجه از دل .خنديد و شادماىن داشت مى

هر جا كه مراد دلرب آمد يك خار به از هزار خرماست

»بشر حاىف و مستغرق عشق«

بزرگ مال امحد نراقى در كتاب طاقديس توبه كرد و از اولياء خدا بشر حاىف كه به دست موسى بن جفعر بنا به نقل عاملادش برنيامد، آنگاه او را به زندان بردند، از در بازار بغداد مى: گويد شد مى گذشتم، يكى را هزار تازيانه زدند وىل آه از

چرا زارى نكردى تا ختفيف ى عشقم، گفتم از آن كه شيفته: پى او رفتم، پرسيدم كه اين زخم براى چه بود، گفت خباطر اين كه: دهندت، گفت

435: ، ص4 تفسري حكيم، ج

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

:گفتم! معشوقم به نظاره بود، به مشاهده معشوق چنان مستغرق بودم كه پرواى زاريدن و آه كشيدن نداشتم

!!خن جان نثار كرداى كشيد و در برابر اين س كردى چون بودى؟ نعره اگر به معشوق اكرب و حمبوب ازل و ابد نظر مى

آرى چون عشق درست بود بال و مصيبت به رنگ نعمت شود، دولىت بزرگ است اين، مجال معشوق تو را به خود راه »1« !ى وى مهه قهر به لطف برگريى دهد تا در مشاهده

خدايا مرا از من آزاد كن ج

ضمريم به عشق خود آباد كن ج

سرم را به ياد خودت زنده كن ج

مرا منبع ياد كنروان

ام به روى خودت باز كن ديده

ات شاد كن دمل را به نظاره

خودى خرامب كن از مسىت و ىب

وجودم به ويراىن آباد كن

به فردوس اعالم راهى منا

ام ارشاد كن به علم لدىن

درومن به اسرار معمور دار

برومن به طاعات آباد كن جج

ز شيطان و نفسم پناهى بده

جور اعادمي آزاد كنز

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

بس اندوه و غم بر سر هم نشست

گشادى بده سينه را شاد كن

بود فيض در بند خود تا به كى

خدايا دىل از من آزاد كن

شأن نزول آيات امتحان و اسرتجاع

:روايت شده) ع(ى سبب نزول اين حقايق از حضرت صادق درباره

چون حضرت حق آيه

اهيم ربه بكلمات فأمتهن إبر و إذ ابـتلى

______________________________ .423االسرار ميبدى ج اول ص كشف -)1(

436: ، ص4 تفسري حكيم، ج

:فرمود) عليهما السالم(را نازل كرد، رسول خدا

م نعم اخلليل ابراهيم ابتلى فصرب و اعطى فشكر و لوال اىن اخاف على عرتتى لسألت هلم« االمامة و ماهلم و الدنيا فا »:خلقوا لآلخرة و خلقت الدنيا هلم

ابراهيم براى خدا نيكو دوسىت بود، او را به انواع تكاليف آزمودند، و او صرب و استقامت ورزيد، و نعمتش عطا كردند به حسادت حسودان و عناد شكرگذارى نشست و با امتام كلمات به مقام واالى امامت رسيد، اگر من بر عرتت خود از

كردم آنان را با دنيا چه كار كه براى آخرت آفريده ترسيدم از خداوند مقام امامت را براى آنان درخواست مى معاندان منى .اند و دنيا از پرتو وجود آنان و به ميمنت آنان به وجود آمده است شده

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

لونكم بشي جربئيل نازل شد و آيه شريفه .را بر قلب ملكوتى پيامرب تالوت كرد ء من اخلوف و لنبـ

:آن حضرت امريمؤمنان را طلبيد و اين آيه را بر او خواند و فرمود

»هذه كلماتك و كلمات ابراهيم هى الشمس و القمر«

ا امتحان شد مشس و قمر يا على موارد امتحان تو در حقايق قرار داده شده در اين آيه است و كل مات ابراهيم كه با آ .بود

ا رساننده توبه مقام امامت و آرى اين كلمات توست كه دنبال كردن آن، و سرفراز بريون آمدنت از امتحان نسبت به آت پيشوائى ناس است، و كلمات ابراهيم در ابتداى راه آزمايش نسبت به نفى الوهيت و ربوبيت از مشس و قمر و اثبا

.توحيد و ربوبيت حق بود كه به آن رتبه امامت يافت

»و لقد سبقت اجابة اهللا مسئلىت«

.خواستم پيشى گرفت حمققا اجابت خدا بر درخواست من كه امامت را اگر خوف نداشتم براى عرتمت مى

437: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اى نگام قتال و جهاد امتحان كردمي، و امتام اين امتحان به گونهيعىن مشا اهل بيت را به چيزى از خوف در ه و لنبـلونكم هاى جنگ حتقق نيافت، او از زمان جنگ بدر تا كه از افق وجود على طلوع كرد براى هيچ كدام از اصحاب در ميدان

روان بود، هرگز از ورود به عرصه جهاد و رو در روئى با كفار و مشرك ترين ان و شجاعپايان عمرش كه شركت در ميدان عبدود و مرحب خيربى كمرتين ترسى به خود راه نداد و اندك بيمى بر دل ملكوتى او قهرمانان عرب مانند عمروبن

.ننشست، هر كجا سرى از گريبان كفر برآمد آن را به تيغ آبدار برداشت

كه در غري ماه رمضان در شدت هاى بسيار و او به جوع امتحان شد، جوع بر اثر مضيقه معيشت و جوع به خاطر روزهگرماى مدينه به عنوان عبادتى مستحب بر خود مهوار داشت و اكثر به لقمه ناىن جوين افطار كرد، و گاهى مهان لقمه

.خورش را در راه خدا به مسكني و يتيم و اسري ايثار منود نان جوين ىب

پنهان و آشكار امتحان شد، و عاشقانه جهاد با مال و به نقص اموال چه در مرحله پرداخت زكات و چه در مرتبه انفاق .آمد را به جائى رسانيد كه از عهده كسى برمنى

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ديد مى كرد امتحان شد و از آن و به نفس نفيس در خوابيدن در جايگاه پيامرب در حاىل كه خطرات سنگيىن او را نشيىن نكرد، و چون پيامرب خرب و قدمى عقبهاى جنگ جان بر كف شركت منود سرفراز بريون آمد، و در مهه ميدان

:گفت كشته شدن و شهادتش را به دست اشقى االشقيا به او داد كرارا مى

»ما حيبس اشقاها ان خيضبها من فوقها بدم«

.ترين امت را كه حماسن مرا از باال به پائني به خون سرم رنگني كند كند بدخبت چه منع مى

438: ، ص4 تفسري حكيم، ج

اش او را خرب داد و حضرتش در اين به نقصان مثرات امتحان شد، كه رسول به شهادت حسن و حسني و ديگر از ذريهو .زمينه تسليم حمض خدا بود

رتين منره قبوىل از كوران امتحان بريون آمده به مقام واالى امامت آرى او و اهل بيتش به انواع امور امتحان شدند، و با »1« .رسيدند

پاداش صرب

:گويد سلمه مهسر پيامرب كه از زنان پاك سرشت و نيكو سريت و اهل اميان و مطيع پيامرب و اهل بيت بود مى ام

هر : مطلىب از پيامرب شنيدم كه خوشحال شدم، آن حضرت فرمود: روزى مهسر سابقم از نزد پيامرب به خانه آمد و گفت :بر زبان جارى كند و بگويد إنا لله و إنا إليه راجعون :جاعمسلماىن به هنگام برخورد با مصيبت كلمه اسرت

»اللهم اجرىن ىف مصيبىت و اخلف ىل خريا «

رت از فوت شده رت از ام را به من عطا كن، خدا او را پاداش عنايت مى خداوندا مرا در اين مصيبت پاداش ده و كند، و .خبشد اش را به او مى فوت شده

ا را مى ام سلمه مى كردم چگونه خواندم بعد فكر مى گويد من اين كلمات را حفظ كردم، زماىن كه مهسرم از دنيا رفت آرت از ابوسلمه مهسرم نصيب من خواهد شد، عده وفات شوهرم از من سپرى شد، روزى رسول خدا از من اذن ورود به

م، حركت منوده و دست خود را شستم و زيراندازى از چرم كه در درونش ام را خواست، من سرگرم دباغى پوسىت بود خانه

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

ليف خرما بود براى آن حضرت قرار دادم و آن بزرگوار بر روى آن نشست، و پس از چند حلظه مرا براى خود !خواستگارى كرد

______________________________ .گريى از روايت ات و خالصهبا اندك تصرف در عبار 386ابوالفتوح رازى ج اول ص -)1(

439: ، ص4 تفسري حكيم، ج

عرض كردم اى رسول خدا آيا امكان دارد مرا به مانند مشا رغبىت نباشد؟ اما چون زىن غيور هستم بيم دارم در زندگى با مشا .عيال دارمكارى از من صادر شود كه خداوند به خاطر آن مرا عذاب منايد، عالوه بر اين كه سىن از من گذشته و

اما عيال و فرزندانت فرزند من هستند، و اما مسن بودنت مانع از اين معىن نيست زيرا من هم مسنم، با : حضرت فرمودتوجه به فرمايشات رسول اكرم به آن ازوداج اهلى و ملكوتى رضايت دادم، خداوند به جاى مهسرم ابوسلمه با توسل به آيه

رت از او را »1« .كه پيامرب اسالم است به من عنايت فرمود اسرتجاع و آن دعا

روحيه صرب و مقاومت در برابر مصيبت

ها در اين زمينه از شخصى روايت شده كه با دوستم به جانب بيابان رفتيم، پس از مدتى از سري و سفرمان راه را در كتابانب آن آمدمي زىن در آجنا بود سالم داده اى نظر ما را جلب كرد، به ج گم كردمي، در مست راست بيابان چادر و خيمه

كيستيد گفتيم مسافر راه گم كرده به اميد اين كه راهنمائى شومي نزد مشا آمدمي، گفت صرب كنيد تا : جواب شنيدمي گفتيه براى مشا زمينه پذيرائى آماده كنم، گليم كهنه كنم، اى انداخت گفت اسرتاحت كنيد تا پسرم از راه برسد براى مشا غذا

خدا به خري كند، : آمدن فرزندش به تاخري افتاد، و او هم چنان به انتظار بود، ناگاه از دور شرتسوارى پيدا شد، زن گفتشرت از پسر من است وىل سواره او نيست، شرتسوار نزديك شد و پس از سالم زن را به مرگ فرزندش تسليت گفت، به

شرت دم كرد و او را به چاه انداخت، گفت اينك پياده شو و كمك كن گوئى؟ پاسخ داد آرى شرتسوار گفت راست مى اين گوسپند ذبح شود تا

______________________________ .726ص 6حبار ج -)1(

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان

440: ، ص4 تفسري حكيم، ج

دانيد مى غذائى براى ميهمانان آماده كنم، از صرب او در شگفت شدمي، پس از صرف غذا به ما گفت آيا از قرآن آياتىخواندمي برخاست أولئك هم المهتدون را تا و بشر الصابرين الذين إذا أصابـتـهم گفتيم آرى گفت قرائت كنيد آيه شريفه

:چند ركعت مناز خواند و دست به دعا برداشت و گفت

»اللهم اىن قد فعلت ما امرتىن فاجنزىل ما وعدتىن به«

.به آنچه فرمان دادى عمل كردم اينك تو به آنچه وعده دادى وفا كنخدايا

اگر بنا بود كسى : گفت ماند چون به او نياز داشتم وىل شنيدم مى تصور كردم خواهد گفت چه خوب بود پسرم برامي مى .ماند براى امتش مى) عليهما السالم(مباند هر آينه حضرت حممد

http://www.erfan.ir پایگاه اطالع رسانی عرفان