شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن...

197
Page 7 م ی ح ر ل ا ن م ح ر ل له ا م الس بر پ هار چ در ب ش: ان" ب ش دا ي صل ا هاي" ت ي خ شرا سا ال ب, ن دا) ره ه چ ار, ز ه( ان ب ك و...: ان" ب ش دا, ار صه اي لا, خ" ت س ه ي ه ا" وت ك" مدت ون ش در ل ت, غ ش ز ط ا, خ ب ,وم ن ا, را خ سا ن ي ...ا ي ل و م ع م ر ساده و" ت, خ د ه را...ي م سا س ه ا ي" ت س ه ري" ت, خ د ورد م در ان" ب ش دا د..., دارت" ت م ا" ه اق ي ش كه در رو ه... ش مي ش م ح ا, ر م ي س رو ي, ن وا ج در راه كهره پ ه مدرسه ا ي" ه ت ش مي ر, ض له خا خ ع ا ه ت ش مير پ د مدرسه اش ما ,وم ن ا, را خ سا دا, خ هاي, رور, ار ي كp ت... ه وq ف و ي م ش ل ا ب, ن ه د ر ي س بما ه ا, ي ك ب مار ف ر س ب" ت ش د, ار ي" ت, خ ب د ار ت, ز ه ا را ت سا************************ ار, گد ت ي" ق ا ت مان ي ,ردا ف راي پ ي, ر ت خ مان, ور ر م ا" ق ش ع, ارراوردگار پ گاه ..., ن ك ي ه ي, دار, ه ات ي... د, خ ب ل ك ي ه ي, دار, ه ات ي

Upload: hoangdieu

Post on 17-May-2018

228 views

Category:

Documents


4 download

TRANSCRIPT

Page 1: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

الرحیم الرحمن الله بسم

پر چهار شبدر

: داستان اصلي هاي شخصيت

سارا

دانيال

) چهره ) هزار كيان

و...

: داستان از اي خالصه

... ... شغل بخاطر خانوم سارا اين معمولي و ساده دختر يه سارا اسم به هست دختري مورد در داستان... دارند اقامت روسيه در كه هست كوتاهي مدت پدرشون

در كه بره مدرسه به تا ميشه حاضر عجله با ميشه دير اش مدرسه ما خانوم سارا خدا هاي روز از يكي... ميشه مزاحمش روسي جواني راه

... و ميوفته دنبالش به پسر اما ميكنه فرار پسر دست از بدبختي هزار با سارا

************************

بگذار باقي فردايمان براي چيزي امروزمان عشق از پروردگارا

نگاه ... يك ي اندازه به

... لبخند يك ي اندازه به

... اغوش يك ي اندازه به

.... بوديم عاشق هم روزي باشيم داشته ياد به تا

....................................

اول قسمت

" سارا"

... مي-» شما براي مدت اين در كه ايه نامه اولين هم اين و سايه منم اين عزيز پرياي و الله ... ايران... سفارت كارمند اومده پدرم چرا نميدونم شده تنگ شما براي دلم خيلي نويسموماهم... روسيه توي فرستادنش هم حاال و كشوري يك توي فرستنش مي سالي هر شده

... باشيم پدر با هميشه مجبوريم

... !! از ها صبح كه احساسميكنم نميدونيد ؟؟ سرده چقدر اينجا ها صبح ميدونيد ... سرما کرد تحمل میشه حال این با ميكنند دعوا همديگه با هام دندون سرما

... در... سرما این ندیدیم رو روسیه اصلی سرمای هنوز میگه سارام ابجی رو! ناچیزه سرما اون مقابل

Page 2: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.... خورديم؟؟ مي هايي چيز چه همديگه با مدرسه از برگشت موقع بودم ايران وقتي يادتونه

... مكزيكي... ذرت سمبوسه

از پر و گرم خودمون هاي خونه مثل اما شيكن خيلي ها خونه روسيه توي اينجا ميدونيد... نيست خاكي و مهربوني

همگي انگار كه قشنگن و شيك انقدر ساختمونا نداره وجود ايي خونه انگار اينجا پريا ميدوني... جدا پادشاه و ملكه يك با قصرن

... ... قشنگه و جالب برام دارم دوست رو اينجا آخرِآخرش اما

) یه ) توی شدیم مجبور ما هم همین برای و خرابه اوضاع مسکو پایتخت توی اینجا ... ... همین برای کوچیک خیلی شهر یه بشیم ساکن پایتخت از تر دور خیلی شهر .. ! ولش اصال اه میشه تنگ پدرم برای دلم حسابی اینجا دوریم خیلی پدرم از هم ... بخاطر... میکنم گریه کلی روز هر همینطوری موردشبگم در نمیخواد دلم کن

! پدرم دوری

... هست كوچيك تاالب يه جنگل اون وتوي جنگله يه مدرسمون راه توي اینجا الله میدونی

ميده ... نون تاالب اردكاي به برميگرديم مدرسه از كه هرروز سارام ابجي

.... و شعر دنياي توي هميشه بود؟ خودش الك توي هميشه سارام ابجي بوديم كه ايران يادته... بود غرق كتاباش و شاعري

... شده تر بد هم اونجا از اوضاعش اينجا حاال

!! ...!! ... عاشقانه چي اونم مينويسه داستانم ديگه اينجا

... ... ... معناست تمام به عاشق يه بگم چي سارام ابجي اين

... ابجي كه بوديم نشسته هميشه مثل تاالب كنار بوديم كه مدرسه از برگشت راه توي امروز... كرد پيدا چهارپر شبدر يه سارام

هر كنه پيدا پر چهار شبدر دونه يه هركسي و مياره شانس ادم براي چهارپر شبدر گفت مي... ميرسه بهش كنه ارزو دلش ته چي

... خوب درسم ميكردم ارزو دلم ته از ميكردم پيدا اگه كه يكي من سارام ابجي حال به خوشسارا ابجي به كه وقتايي مثل مادرم و پدر تا بشم كالسمون اول شاگرد هميشه براي و بشه

. كنن افتخار منم به كنن مي افتخار

شوهر يه كنه ارزو گفتم بهش شوخي روي از كنه ارزو ميخواست سارام ابجي كه وقتي راستي! بياد گيرش خوب

... ... شما نظر به شده؟؟ ناراحت دستم از يعني كرد اخم بعدش اما گرفت اش خنده اولش... ... دونم نمي شده؟؟ ناراحت

... ديگه نگهدار خوب خدا بعدی ی نامه ..... «تا

... هاااا نوشته چي ببين كن نگاه نوشتنش نامه اين با سايه دست از

Page 3: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

دختر؟؟ بدي گذارش دوستات به بايد چرا تو منو نوشتن داستان اخه

... ... كشورم ،مردم وطنم براي دلم شده تنگ هام دوست براي دلم منم بود زده دلمو حرف ولي... هــــــی شده تنگ

اماده رو ام درسي ي برنامه تا شدم بلند تخت روي از و جاش سر گذاشتم رو سايه ي نامهكنم...

به هم نگاهي بود شده داده قرار دیوار کنار که كوچكمون كتابخونه سمت به رفتن حين در... انداختم اوه ساعت ...12ساعت اوه شبه

... هواست ... سربه من كوچولوي خواهر اين چقدر نيومده بيرون حموم از سايه وهنوز

... ... انداختم ام كالسي ي برنامه به نگاهي كردم باز رو وكيفم دادم تكون تاسف روي از سري

هام چشم كالسي ي برنامه ديدن ...*با موند خيره هام كتاب روي

!! بدتر؟؟ اين از شانسي بد

... .... شدم اماده تاريخ امتحان براي من جغرافيه كه فردا امتحان جاي به من خداي

كنم چكار حاال ؟؟!!وای

ومشغول نشستم سايه با مشتركم ي دونفره تخت روي و برداشتم رو جغرافيام كتاب فورا.. شدم درس خوندن

رو داشتم ای .جمله كرد صدام مادرم كه كردم مي حفظ

سارا؟؟-

بله؟-

: گفت حال همون در و رفت هام لباس كمد سمت وبه شد اتاق وارد مادرم

... ... مي- خونشون بري فردا تو شد قرار و زد زنگ بهم ديروز مادرش رزِ دوستت تولد فردامقيم ي ايرانيا تموم اخه مدرسه فرم با نه مهمونی اون به بري تميز و تر و شيك فردا خوام

... ...... ميكنم اماده ساكتو االن من هستن مهمونی اون توي اينجا

وحرفشو نشست تخت روي كنارم بود دستش در كه هام لباس وبا گذاشت تمام نيمه حرفشو: داد ادامه

... رو- چيز همه شخصيت وسايل ي ،وهمه لباس دست گرم،يك ،خميردندون،لباس مسواك... ساك اين توي ميذارم

گفتم : و اوردم باال رو بود پايين مادرم زدن حرف مدت تمام كه رو سرم كالفه

!!! بخونم- درسمو بذار تروخدا مامان

: گفت دوباره اما شدم خوندن مشغول ومن كرد سكوت لحظه چند براي مادرم

كجاست؟- سايه اين پس

Page 4: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفتم كوتاه

! حموم-

: گفت دوباره

.. .. ميشه- ناراحت خيلي بابات بشه مشروط هم امسال اگه كنم چكار سايه اين با دونم نمي

... نگرانه خيلي روزا اين بابات همينجوريشم

: گفتم و اوردم باال سرمو متعجب

... چشه؟؟- بابا چرا؟؟

: گفت و كرد رها رو هام لباس كردن تا و كشيد كوتاهي آه مادرم

.... ... و- خيابون توي ميريزن نفر چند يكدفعه پيش چندروز سياسيه مشكل يه ميگفت هيچي... اندازند مي راه كشتار كشته

: وگفت شد كارش مشغول دوباره

.... ... داريم؟؟- كارا اين به چكار ما كن فراموشش

سعي و نگفتم رو چيزي ایی جمله در كردم ،مامان بيارم يادم به رو بودم كرده حفظ كه: گفت من به رو و بست رو ساك

.. .. .. ... پاشو- دخترم پاشو بخون بقيشو شدي بيدار خواب از كه صبح بخواب يكم برو دخترم سارا

... رفت بيرون اتاق از و زد موهام روي به اي بوسه حرفش دنبال به

ي صفحه به شد معطوف نگاهم اتاق از شدنش خارج از بعد و كردم اش بدرقه نگاهم باكتاب...

: گفتم وار زمزمه

كنم؟؟- چكار خدايا

... كنم اذيت رو خودم الكي نميكنه كار مغزم كه حاال نداره اي فايده

... خزيدم پتوم زير وبه بستم رو كتاب

*****

... چشمامو از ويكي زدم غلتي جام توي كشيد مي خط اعصابم ي رو ساعت دينگ دينگ صداي... ... پريدم جام از افتاد كه ساعت به نگاهم كردم باز

: گفت الود خواب و پريد خواب از بود هوا خروپفش كنارم كه هم سايه

شده؟؟- چي باز ابجي

: گفتم و ساعت سر توي كوبيدم دوتا ریخته بهم اعصابي با و گرفتم دستم توي رو ساعت

Page 5: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... ... خدا- اي كنم چكار امتحانمو شدم بيچاره اَه نزده؟ زنگ اين چرا پس

... رو لباسم شكلي چه نفهميدم حتي هولم از دويدم دستشويي سمت به و شدم بلند جام از ... امتحان... كنه بخير خدا خواندم مي درس هم پوشيدم مي لباس هم واحد ان در پوشيدم

امروزمو...

اتاق از و برداشتم ميزم روي از بود كرده اماده برايم مادرم كه ساكي همراه به رو كيفم... اومدم بيرون

از مادرم كه بودم سرم روی بر ام بافتنی کاله كردن درست مشغول خونه ورودي درب دم... كرد صدام اشپزخانه داخل

... زده- زنگ پدرت سارا

... دويدم بالكن داخل وبه گرفتم مادرم از رو گوشي و رفتم اشپزخانه به

... به) رفتم از قبل ها صبح دارم امتحان دونست مي كه مواقعي در هميشه بود پدرم عادت اين .. زنگ جوره هيچ داشتم استرس بس از امروز اما بده قلب قوه بهم تا خونه زد مي زنگ مدرسه

نبود ...( قلب قوه برام بابا

تر گرم كمي تا كردم نزديك هم به بيشتر رو كاپشنم هاي لبه و بستم رو بالكن درب... قبله... هاي روز از تر سرد هوا امروز بشم

: وگفتم گذاشتم گوشم كنار رو تلفن گوشي

... بابا- ... الو

: پيچيد گوشي توي پدرم ي دهنده ونوازش گرم صداي

.. دخترم- سالم

: گفتم ارومي صداي با

سالم-

.. كرد صدا رو پدرم كسي انگار اومد خط پشت از صدايي

»... نيكو» اقاي

گ تلفن پشت ت:فپدراز

... دخترم- گوشي لحظه چند

... اقای سپهري، اقاي حتما كه مرد اون ضعیف صداي بشه تموم كارش پدرم تا كردم سكوت:... دوره هست پدرم که جایی از حتما اومد مي گوشي توي بود سفير

... نيكو»- اقاي

سپهري؟؟- اقاي بله

Page 6: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

هم- ماشينش پالك اينجا مياد پاريس از امروز دانيال من پسر نيكو لطفا TM2015اقاي هست .. جلسه من باشه نداشته مشكلي سفارت به ورود موقع تا بدين اطالع حراست به

. كنم . استقبال ازش نميتونم دارم

نمياد؟- هواپيما با پسرتون مگه سپهري اقاي

: گفت و كرد اي خنده سپهري اقاي

... هرگز- ماشينشو دوري اما كنه تحمل پدرشو دوري تونه مي اون

-*... ميدم اطالع من باشه

» ممنون-

كه هايي وماشين پایین ما به ی خونه کنار خيابون پدرم از كه بودم شده خيره شدن مي ردگفت:

... عزيزم- خوب

: گفتم ارومي صداي با هم باز

... بابا- بله

... ... گيري- مي خوبي ي نمره هم دفعه اين كه مطمئنم من دخترم باشي موفق

... بابا- اما

«: !! من گفتن با بابا اما بگيرم خوب ي نمره من نميشه كه هميشه پدرِمن اخه بگم خواستم» ... خداحافظ دخترم مطمئنم

... ... كردم قطع رو تلفن و گفتم جوابش در ارومي خداحافظ شد مانعم

: گفتم و گرفتم ابري اسمون سمت به رو سرم و فشاردادم دستم توي رو گوشي

... .... ... ... نشه- برگزار امتحان اصال اصال كه بكن كاري يه خدايا كن كمكم ميكنم خواهش خدايا

.... .... کنم می خواهش جونم خدا

" دوم" قسمت

... کیف و گذاشتم دیوار کنار میز روی رو تلفن گوشی شدم خونه وارد و کشیدم اهی کالفه... دویدم خروجی درب سمت به و برداشتم بودمو کرده رهاشون زمین روی که وساکمو

نرفته بیرون خونه از کامل برگشتم ، *هنوز اشپزخونه سمت بلند به صدایی با همونجا از وگفتم:

... ... کن- دعا برام رفتم من مامان

: گفت ،که اومد اشپزخونه توی از مادرم صدای

.... ... میشی- موفق که الله انشا دخترم سالمت به

Page 7: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... کرده اماده برایم مادرم که رو ساکی رفتم رنگم قرمز ی دوچرخه سمت به و بستم رو درب... شدم سوار هم خودم و گذاشتم ام دوچرخه زین روی رو بود

زمان عالوه به و داشتیم رو غریبه ی خانواده یک حکم ما اینجا که این خاطر بهدوچرخه با سایه و من که بود دیده صالح پدرم بودیم ساکن اینجا که نبود زیادی

ما رسوندن برای اطمینان مورد ادم یه پدرم که زمانی تا بریم مدرسه به هاموننبود زیادی چندان راه مدرسه تا خونه ،از اون از تر مهم و کنه انتخاب مدرسه به... بریم مدرسه به دوچرخه با که بودیم این موافق هم خودمون سایه و من و

و بودم داده قرار فرمون روی و کرده باز رو کتابم هم حال همون در و زدم می پا توانم تمام با... کنم تصادف مبادا تا انداختم می جلوم به نگاهی یک هم خوندم،گاهی می

... ... اصل در بود خلوت جاده شدم جنگل ی جاده وارد و اومدم بیرون شهر ی محوطه از کم کم! .... ... هیچ انسانی نه ماشینی نه نبود اطراف اون کسی هیچ

درخت اون با جنگل بین فضای بود درخت از اطرافشپر جنگل اسفالت ی جادهسبزی ی دوباره دیدن با و شدم محوشمی روز هر که سرسبزی و کاج بلند های

... و بود سبز همیشه که جنگلی نمیومد چشمم به اصال امروز گرفتم می اشجون ...! جنگل ی جاده وارد وقتی از بود نشده ایجاد درش تغییری پاییز اومدن وجود با

... ... دونم نمی گرفته وجودمو استرستموم زدن شور به کرد شروع دلم شدم.. بیافته بدی اتفاق قراره که شده الهام بهم انگار امروز چرا؟ولی

... کنم دور ذهنم از رو بد افکار کردم سعی هام پلک فشردن و هام چشم بستن با

کردم احساس که کنم تمرکز متن روی داشتم سعی مغزم درون انگیز وهم افکار به توجه بی... کنه می حرکت سخت دوچرخه

... بهش نگاهی تا شدم پیاده ام دوچرخه از ایستادم کناری و کردم کم سرعتمو اروم ارومبیاندازم...

... ... داشتم کم همینو شد بلند نهادم از آه بود پنچر که عقبش چرخ دیدن با

رو اطرافم چشم با و گرفتم دندون به لبمو استرس روی تا گشتم از کنم پیدا رو کسی بلکه... ... زنده موجود یک از دریغ اما برم باهاش

... ... ... برم پیاده باید نداره ای فایده خیر برداشتم کردن نگاه از دست

هل هم رو دوچرخه حال همون در و افتادم راه پیاده و انداختم دوشم روی رو ساکم و کیف بند... میکردم همراهش خودم با و دادم می

هر که رو تاالبی اندکی ی فاصله با حاال و بودم اومده رو راه از نیمی تقریبا بود گذشته مدتی.... دیدم می رو کردیم می استراحت کمی کنارش سایه با روز

... چادر یک شدم نزدیک تاالب به که کمی برمیداشتم اروم هم رو هام قدم و بودم شده خسته... کرد جلب رو توجهم تاالب کنار ماشین یک و مسافرتی

به کنند کمک بهم تونند می کردنندو استراحت مشغول اینجا که اند خانواده یک که این خیال بهوارد ... و دور کمی اصلی ی جاده از باید برم تاالب کنار به اینکه برای افزودم هام قدم سرعت

Page 8: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... توی از جوونی پسر که بودم شده چادر نزدیک تقریبا نبود زیادی ی فاصله شدم می خاکی.... ... شد من ی متوجه چادر از خروجش محض به اومد بیرون چادر

... های) لب و قلمی دماغ ابی رنگ به ریز های چشم بور موهای داشت ای روسی کامال ی چهره) ... والغر... بلند قد بود استخونی صورتش نازک

... ایستادم سرجام و شد کند هام قدم دیدنش با

: گفت وبلند کرد ام دوچرخه به ای اشاره سر با و اورد لب به لبخندی پسر

کوچولو؟- خانوم کردی پنچر

همه و همه بود غذاش به شیر یک مثل که نگاهش طرز و کردنش صحبت لحن لبشو روی لبخندرخنه وجودم توی ناشناخته ترسی و بزنه چنگ دلم به بدی احساس تا داد هم دست به دست

کنه...

از و برگردم تا برداشتم عقب به قدم دو و شنیدم زور به هم خودم حتی که گفتم اروم ای بلهدنبال رو ام دوچرخه که کردم سعی چه هر ،اما بشم دور شده که طریقی هر به پسر این

... ... کرد نمی حرکت درست خاکی زمین توی اش شده پنچر چرخ بخاطر نشد ببرم خودم

رسوند بهم خودشو بلند قدم چند با بدم ادامه راهم به و برگردم دارم سعی شد متوجه که پسرحرکت یک با و گرفت دستم از رو چرخم فرمونو زمین و روی :از گفت و کرد بلندش

... کنم- درست چرختو دو برات تا کجا؟؟بیا

: بودم افتاده لکنت به ترس از

... .. ... ... برم- باید من ممـ خواد نمی نه نـ

گذاشت ماشینش کنار و برد ماشینش سمت به رو ام دوچرخه و زد لبخندی حرفم به توجه بیرفت راه و ... هو کشیدم عقب رو دستم فوری که بگیره دستمو خواست برگشت سرعت به روگفتم:

... ... ... ... ... بدین- بـ بهم امو دوچرخه لطفا برم بـ باید من

بری؟؟- خوای می کجا

... اون اما کشیدم عقب خودمو هم باز رفت دستم سمت به دستش و شد نزدیک بهم دوباره... شد تر عمیق بود لبش روی که ولبخندی نداد اهمیتی پسر

.. داد هلم ماشین سمت به و گرفت زور به دستمو

بود دستم کردن ازاد برای ام سعی بیشترین اما نداشتم حرکت قصد بودمو ایستاده جام سر... ... بود افتاده جونم به بدی ترس میشد له احمق پسر این دست توی داشت که

... شد ام دوچرخه خیال بی دیگه کنم فرار دستش از تا میکردم تقال وجودم تمام فقط *مبا و.... بدم نجات جونمو خواستم می

به بیشتری شدت با و گرفت بازوهامو دودستی بود شده کالفه من های تقال دست از که پسر... داد هلم ماشینش سمت

Page 9: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.. ... بازو بودم افتاده التماس به و بود اومده در اشکم داشتیم فاصله ماشینش با قدم چند تنها ... بیشتر زوهام با روی دستاش فشار میکردم تقال بیشتر هرچه کرد می ذوق ذوق درد از هام

میشد...

-... ... تروخدا کن ولم برم بزار خواهشمیکنم

: گفت میداد هلم بیشتر شدت با که حالی در پسر

... خودمی- ... مال کوچولو؟؟ بری خوای می کجا

... ... ... کـــــمک- کنم می خواهش کن ولم کنم می خواهش

***

... ... ماشین کنار بودیم رسیده دیگه نمیداد هام التماس به می اهمیتی فریاد توانم تمام با ...... دست با و گرفت دستمو هاشدو دست از یکی با خواستم می کمک و کشیدم

اورد بیرون شلوارشکلیدی جیب توی کنه ... ...دیگشاز باز ماشینو در خواست می

.... نور غذام ظرف اوردن یاد به با کنم فرار و بیارم سرش به بالیی تا گشتم می چیزی یک دنبال ... از بدبختی هزار با هامو دست از یکی و کردم استفاده فرصت از شد روشن دلم توی امیدی

... به کوبیدم توانم تمام وبا کشیدم بیرون ساکم توی غذامواز ظرف و کردم ازاد دستشسرش...

... ... روی دستش برداشت عقب به قدمی و کرد رها دستمو افتاد دستش از کلید و گفت اخیزد . : فریاد عصبانیت با حال همون در میکرد ناله درد بودواز شده دوال بود صورتش

! ؟- کردی چکار احمق

... ... دویدم جاده سمت به توانم تمام با فقط اوردم سرش بالیی چه ببینم تا نایستادم

... اومد می سرم پشت از صداش

... ... میکشمت-- بگیرمت ببینم اینجا بیا

... ... کن-- صبر ام تو با دختر هِی

... بیرون تاالب کنار خاکی زمین از کردم بیشتر سرعتمو عوض در و ندادم حرفاش به اهمیتی... دویدم بیشتری سرعت با اصلی جاده توی و این اومدم با بتونم نمیکردم فکر وقت هیچ

بدوام ...سرعت بود.... گذشته دقیقه چند

... ... می هام گونه روی به محابا بی اشکام میزد گلوم توی انگار قلبم بودم افتاده نفس نفس به... کردم... احساس رو پایی صدای که کنم تازه نفسی تا ایستادم ای لحظه ریخت

... ... ... این شدم رد خاکی ی جاده یک کنار از دوییدم می وقفه بی کردم دویدن به شروع دوباره... دیدم راهم سر بودم کرده فرار وقتی از که بود ای جاده اولین

... پسر میکردم احساس هنوز دادم ادامه راهم به خاکی ی جاده وتوی برگشتم رو رفته قدم دو... ... من ... برای بود خطری زنگ خش خش وهمین میومد خش خش صدای گاهی پشتمه

... داشت قرار بزرگ طبقه چند عمارت یک جلوتر کمی

Page 10: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.. .. دور) تا دور بود شده پوشیده پیچک با هاش دیوار ست متروکه که بود معلوم عمارت ظاهر ازدرب هم عمارت ی محوطه به ورود برای و داشت وجود اهنی حصار اندکی ی فاصله با عمارت

" " ... کارتون توی دیو قصر یاد به عمارت این دیدن با خواسته نا بود شده داده قرار بزرگی اهنی )... ... " بود" مخوف قصر همون مثل افتادم ودلبر دیو

امیدوار ... کمی ماشین دیدن با بود شده پارک رنگ مشکی ماشین یک هم عمارت درب جلوی... بست نقش لبم روی جونی بی لبخند و شدم

... ... سینم و بود بلند هام نفس بودم اورده کم اکسیژن نبود داخلش کسی رسیدم ماشین کنار به... ... ... رفتم عمارت درب سمت به نداشتم بر تالش از دست وجود این با میکرد خس خس

... ... ... ... .. کمک- نیست اینجا کسی ای اهـ

... ... ماشین سمت به دوباره نداشت ای فایده خواستم کمک و کوبیدم اهنی درب به مشت بارفتم ...

.... میشم بیچاره وگرنه کنم باز قفلشو باید

... خزیدم داخلش به و کردم باز ماشینو درب بدبختی هزار با

" " کل دانای سوم فصل

... دیدش از دخترک و بود گذشته لحظاتی دوید می دخترک دنبال به عصبانیت با روسی پسر... بود شده پنهان

اش زخم پیشانی بود روی این سر از تنها عصبانیتش نداشت اهمیتی برایش اما سوخت می!! کند فرار دخترک ان بود شده باعث انگاری سهل با چگونه که

در بود صورتش جزء ترین زیبا که درشتش عسلی چشمان ان با دخترک معصوم ی چهره... کند لعنت را خود پیش از بیش شد می باعث و داد می جوالن سرش

... ... را ای خاکی ی جاده نبود ازاو اثری دوید می دخترک دنبال به بود ایی دقیقه چندنشده ... پنهان اطراف این دختر که ببیند بار اخرین برای تا چرخاند اطراف به را سرش دید

.... کرد... کج خاکی ی جاده سمت به را راهش چار نا نکرد جلب را توجهش خاصی چیز باشد

قفل ... ... انداخت عمارت اهنی بزرگ درب به نگاهی کرد تازه نفسی و ایستاد رسید عمارتی به ... و کشید بورش موهای داخل دستی باشد رفته عمارت داخل به توانست نمی دخترک بود،پس

... زد چرخی کالفه

... لبش بر لبخندی ماند خیره بود شده پارک جاده کنار که ای مشکی قدیمی بنز روی نگاهشامد...

... را دستگیره خواست گذاشت ماشین درب ی دستگیره روی را دستش رفت ماشین سمت به ... و اورد باال را سرش متعجب زد پس را دستش دستی که کند باز را ماشین ودرب بکشد

Page 11: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

روسی که خورد نمی مشکی ابروی و چشم ان با پسر ظاهر دید،به را اندام درشت پسریباشد....

: بود زده زل چشمانش به وحشتناکی اخم وبا مستقیم پسر

!! بده- در دم تو بفرما

: ... پرسید روسی به نفهمید را پسر زبان

میگی؟؟- هستی؟؟چی کی تو

به ... دارد قصد او کرد فکر روسی پسر شد نزدیک روسی پسرک به قدمی اندام درشت پسرمیداد نشان پسر ان هیکل چراکه نبود هم بیراه کندفکرش حمله حریف 10سمتش را او تای

پسر جلوی و اورد در را بود گذاشته جیبش داخل که را داری ضامن چاقوی فورا بنابراین است،گرفت...

... ... زنم- می نیا جلو

پسر که قبلی زبان همان با دوباره و شد رنگ کم او ترس دیدن با اندام درشت پسر اخم: گفت شد نمی متوجه ان از چیزی روسی

!! ... پسر- برم نیوفتی؟؟؟روتو عقب گیری می پیشم دست تازه کنی دزدی خوای می دِهه

... ... پسرک برداشت روسی پسر سمت به دیگر قدمی بود خیره او به گنگ هم باز پسرروسی: ... گفت بلندی صدای با اخر در و داد تاب جلویش را چاقو باردیگر بود ترسیده

... احمق- ی دختره بهت !!لعنتلعنت

.... کرد فرار و

... کرد می نگاه شد می دور سرعت با که روسی پسر به متعجب

هاست؟؟ دختر کجایششبیه ببیند تا انداخت خود به نگاهی تعجب سر خود از با)!! ... ( دخترم؟؟ من کرد ترسشفکر از بدبخت بوداااا دیوونه کرد فکر

... و کند پیدا شفا کرد دعا است دیوانه کرد می خیال که پسر برای لب زیر گرفت اش خنده... شد ماشین سوار

" " سارا چهارم فصل

... تحملم کم کم دیگه بود اور سرسام و کننده بود،کر پیچیده ماشین توی که اهنگی صدای... شد می تموم داشت

) کن ) خامووووووش اینو تروخداااااا بزنم فریاد خواستم می

... می کاری نباید بودم کرده فرار یکی دست از تازه باشم مسلط اعصابم به کردم سعی اما... ... بیرون بپرم ماشین از مناسب فرصت یک توی باید بیوفتم یکی این دام به که کردم

... واقعا فشردم خودم به بیشتر را بودم کشیده سرم روی که رو پتویی و کشیدم عمیقی نفس!! افتاد؟؟ می اتفاقی چه نبود پتو این اگر

Page 12: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... میکرد خونی هم اهنگ با که میومد کرد می بحث روسی پسر با که پسری صدای

.. ... پسر این یعنی کرد می صحبت ایرانی اون روسی پسر با کردنش صحبت به اومد یادمایرانیه؟

*!! امروز ... شد روزی عجب کشیدم پوفی کالفه

***

... ... توی که هم اقا این صدای کجاییم االن دونم نمی گذره می ماشین حرکت از که زیادیه مدت... نشد قطع هم دقیقه یک مدت این

... وااای میده گوش اهنگ همش

تازه نفسی و کشیدم پایین رو سرم روی پتوی کمی کنم توجه جلب که این وبدون ارومی به... .. نبود... اکسیژن پتو زیر انگار اخیش کردم

پسر ... بودم راننده صندلی پشت درست من که این بخاطر گردوندم بر رو سرم ... کسی که تشخیصبده میتونست اینه توی دقت کمی با اما بود نشده متوجهم

! عقبهست صندلی

... می ها کوه ازمیون داشتیم انگار شدم خیره روم به رو ی پنجره به و کردم بلند رو سرم کمیپر... درشتی و ریز درختای هم رو فاصله این و فاصله کمی با ولی بود کوه کنار جاده گذشتیم

... ... میره کجا داره نیست معلوم بود کرده

... رفتم پتو زیر به دوباره ماشین شدن متوقف با

" " کل دانای پنجم فصل

ر ماشین ضبط وسرعت و کرد هم کم داده... رو ایست دستور بازرسی ایست خاموش... بزنند... بازرسی ایست موقع این و جاده این در که بود سابقه بی بود

چریک هم وباز ریخته بهم روسیه اوضاع که بود شنیده رادیو اخبار وهمچنین پدرش از... ) اند) کرده شورش کمونیست !ها بودند زده بازرسی ایست دلیل همین به واحتماال

: ... گفت روسی به و کشید پایین را شیشه زد شیشه به ایی تقه و امد ماشین کنار به سربازی

قربان؟- شده چی

و کند برخورد درست کرد می سعی که حالی در کالفه صدایی وبا شد خم روسی سرباز: گفت نگهدارد را احترامش

... ... من- ... به بدید ماشین مدارک همراه به رو پاسپورتتون بازرسی ایست بینید نمی مگه

: گفت فارسی به لب وزیر زد لبخندی و شد سرباز کالفگی ی متوجه

حاال؟؟- هستی عصبانیم چه

برمی) اش مادری زبان به زبانش کند غر غر یا بیاندازد متلکی خواست می هرگاه بود عادتش) کرد می صحبت ایرانی و گشت

Page 13: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

سقف به ای ضربه نتیجه در شد خشمش باعث واین بود نفهمیده چیزی حرفش از سرباز: گفت و زد ماشین

چرا- ... بده؟؟نداری؟؟پس رو میگی؟مدارکت چی

... ماشین داشبورد سمت به فوری بگوید چیزی گذاشت نمی و میزد حرف وار مسلسل سرباز: گفت اخم با و گرفت سرباز سمت به و برداشت را ومدارک شد خم

... ... ! مدارک- اینم بیا ؟ خبره چه

ماشین با را مدارک مشخصات تا رفت ماشین جلوی به و گرفت رو مدارک و شد ساکت سرباز... دهد تطبیق

: کرد می غر غر ناراحتی با لب زیر

... کرد- داغون ماشینو زد احمق

فهم و ودرک است جاندار ماشین که گویی و کشید ماشین فرمون به دستی حال همون در: گفت دارد

... ... دل- به تو تعطیله معصابشون اعصاب جنگن توی اینا خانوم ملکه نشو ناراحت توبه... بعدا خودم ...حسابشنگیر رسم می

پشت صندلی به نگاهی و داد تحویلش را مدارک و امد پنجره کنار به دست به مدارک سربازلحظه چند از پس شد خم ماشین سمت به بیشتر کمی کرد جلب را نظرش انداخت،چیزی

: گفت و ایستاد صاف

-... بکشکنار رو کردی؟؟پتو پنهان پتو زیر چی عقب

... ... را ان که بود پتو یک فقط بود نگذاشته ماشین عقب قسمت در را چیزی او کرد تعجب... بود گذاشته صندلی روی کرده تا هم صبح و بود انداخته خودش روی دیشب

: گفت سرباز به رو

.. ... کنید- می اشتباه نکردم پنهان چیزی من

: گفت تری بلند صدای با بود شده کالفه حسابی پسر دست از که سرباز

... پتوئه؟؟- زیر چی نمیکنم اشتباه من

!! نیست- چیزی

هست-

کنار تا میرفت پتو سمت به دستش که حالی در و بازگشت عقب صندلی سمت به خشم با: گفت بکشدش

... نیست- میگم

... ماند مبهوت و مات بود ان زیر که چیزی دیدن و پتو رفتن کنار با اما

Page 14: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

" سارا " ششم فصل

... کردم می تهی قالب داشتم ترس نشستم از صندلی روی ارومی مملو به چشمانی با و ... شده کند بود دویده وجودم توی که ترسی بخاطر هام حرکت تمام شدم خیره بهش ترس از

... بودند.... زده زل بهم هردو !بودن پسر این هم سرباز هم

... نسبتا صدای با من به رو و داد خشم به جاشو بهت این کم کم بود بهت از پر پسرچشماش: گفت روسی به و بلندی

میکنی؟؟- چکار من ماشین هستی؟؟توی کی تو

... می عصبانی روسی سرباز دادم بهش که بود پاسخی سکوت فقط و بود اومده بند زبونم... کنه پارک خیابون کنار رو ماشین گفت می و ماشین در به کوبید

: گفت سرباز بلندتراز صدای با سرباز سمت برگشت عصبانی پسر

... کن- صبر دقیقه چند

... سمتم به سرباز به اهمیت بی پسر کشید می فریاد مدام و اومد نمی کوتاه سرباز اما: گفت تشر با دوباره و برگشت

هستی؟؟- کی ؟تو توام با

سمت به و برداره کردن سوال از دست شد باعث سربازها اندازی تیر انفجارو مهیب صدای... کنه نگاه ماشین بیرون

... اومد نمی صداش رفت می اعصابمون روی مدام که سربازی

... رو جلویی ی شیشه دید جلوی چیزی کردند می فرار وحشت با همه کردم می نگاه اطرافم به ...!! ... ... ... زده تیر با رو سرباز همون من خدای بود ادم یک مثل شدم خیره بهش کمی بود گرفته

... کردم... می نگاه اطراف و مرده سرباز ی جنازه به وحشت با بودند

منفجر ما از فاصله کمی با ماشین یک که بشه پیاده خواست و بازکرد رو ماشین درب پسراندازی ... تیر دنبالش به شدو

و بست رو ماشین درب روش مترسیده فورا رو تیر ناشین مخالف سمت وبه کرد... کرد حرکت ها ... اندازی افتاده ماشین روی از سرباز ی جنازه روند می سرعتش تمام با

بود...

... رو لبم پوست زیاد استرس از دیدم گذشته ی دقیقه روچند عمرم های صحنه ترین ترسناک... دادم می فشار دستام توی رو کیفم بند هم هام دست با و میکندم

... شد می کم رفته رفته اندازی تیر صدای

.... بودیم گرفته فاصله درگیری محل از

.... میرفت جنگل دل تو سرعت تمام با داشت

بود شده عث با اورماشین سرسام سرعت و ها درگیری اون از ترس و شدت وحشت بهبلرزم ...

Page 15: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... برگشت ... من سمت به عصبی و داشت نگه رو ماشین نمیومد اندازی تیر صدای دیگه

و دادم فشار صندلی به خودمو بیشتر و شد بیشتر ترسم ناگهانیش حرکت این ناخواگاهاز... کردم حائل صورتم جلوی رو هام دست

******

به و اورد لب به رو لبخندی و بست بگه چیزی تا بود کرده باز که رو دهنش من حرکت دیدن از: گفت روسی

!!! نترس-

عقب کمی دید که رو ترسونم نگاه کردم نگاه بهش صورتم جلوی شده سپر دستای پشت از.. جلو سمت به شدن خم نه بود کامل نشستن نه که نشست حالتی به و رفت

: گفت هم باز لبخند همون با

.... ... ندارم- کاریت من نترس باش اروم

... شدم خیره بهش حرفی هیچ بدون و پایین اوردم اروم هامو دست

: گفت ارومی به شده کاسته ترسم از دید وقتی

میکنی؟؟- چکار من ماشین هستی؟توی کی تو

... ... .. ... ... الل انگار اَه شدم عصبانی خودم دست از نمیشد نمیتونستم یعنی ندادم جوابی هم بازشدم....

... هم توی رفت اخمام خود به خود ضعفم بخاطر

: گفت باز من های اخم به توجه بی پسر

هستی؟؟؟- ای روسیه تو میفهمی؟؟اصال روسی تو

: گفت انگلیسی به باز

چی؟؟میفهمی؟؟- انگلیسی

: گفت فارسی به و کرد پوفی و سرجاش برگشت نگرفت جوابی وقتی

... ... ادم- خدا کنم؟؟ای چیکار کروالل دختره این با من حاال الله کرو انگار کردما گیری عجب... میـــ ماکه به میدی سالماش اون از همه ما؟؟به ی کاسه تو گذاشتی اینو بود قحط

! نیستم- کر *من

.... ... ... شنید ولی زدم حرفو این اروم خیلی بشنوه رو صدام نمیکردم فکر

... گرد چشمام شد باعث و بود تند خیلی حرکتش چرخید سمتم به و رهاکرد کاره نیمه حرفشوهاااا... نداره تعادل بشه

بگو؟؟- گفتی؟؟؟دوباره چی؟؟؟چی

Page 16: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... انداختم زیر رو سرم

: .... دادم جوابشو ایرانی به منم گفت حرفشو ایرانی به

! نیستم- کر من گفتم

... تومیشنوی؟؟- تو

: گفتم زیر سربه همونطور

! بله-میفهمی؟؟- هم منو زبون

... که فهمیدم نمی ،اگه عاقل ادم اخه کردم بهش سفیهی اندر عاقل نگاه و اوردم باال رو سرم !! خودت زبون به اونم نمیدادم جوابتو

: گفتم دوباره توجه بی

! بله-

: گفت و اومد صورتش روی اخمی

... بودی؟؟- انداخته دست منو وقت همه این پس زکی

: گفتم ترس با و فوری

... .. بودم- ترسیده من نه نه

: گفت که گشتم می سکوتم برای کننده مجاب دلیل دنبال و بود شده جمع چشمام توی اشک

! .... ... ... کردم- شوخی دختر نترس باشه باشه

.... پراشکم چشمای داد می نشون اثرخودشو داشت االن بودم کرده تحمل صبح از که فشاری ... منم و میومدن هم سر پشت همینطور هام اشک شد خالی اشک قطره اولین چکیدن با

... نمیکردم کردنشون متوقف برای تالشی

! ؟ میکردم خالی رو وجودم توی های تنش رو،این خودم جوری یه باید بالخره

... خودم- ... با من ببخشید اصال بابا کردم شوخی گفتم که دختر؟؟من میکنی گریه چرا هِی هِیبودم...

هرچند کردم پاک رو چشمام دستم سرازیر فرقی با اشکام دوباره که نکشید ثانیه به نکردشد ...

... ... و تارمیشد ای ثانیه تصویرش میزد موج مشکیش چشمای توی پشیمونی کردم نگاه بهش... شفاف ای ثانیه

: گفتم بود شده دورگه گریه بخاطر که صدایی با

... ... ... من- من نیست شما بخاطر نه

Page 17: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

چی؟- تو

: گفتم و فشردم دستم توی رو کیفم وبند انداختم زیر سرمو باز

... بــ- امروز من

چی؟- امروز تو

!!! ها... ... عجولیه ادم عجب نمیذاره این دردمو بگم میام من هرچی اه

... بگیرم باال رو سرم شد باعث بلندش ی خنده صدای

نگاه خندونش ی چهره به ...*متعجب کردم

افتاد من ی چهره به نگاهش وقتی ولی خورد رو اش خنده ایی سرفه تک با لحظه چند از بعد!!! ... وا نشست لباش روی بزرگی لبخند دوباره

... ... شنوا- گوش کو خوب ولی هستم عجولی ادم میگن بهم همه شرمنده

منو؟؟!! حرف شنید مگه این وای

اومده بند دیگه ام گریه کشیدم باال دماغمو ها بچه مث و انداختم زیر سرمو دوباره خجالت ازبود...

: گفتم نادم

... ..! من- ببخشید

: گفت بود ماشین کردن روشن مشغول که حالی در

... ... بعدا- بزنی حرفی نمیخواد فعال ولشکن نیست خواهی معذرت به احتیاجیبگو!

: گفت و برگشت سمتم به و کرد روشن رو ماشین

... ... جلو- صندلی بیا خوب دختر یه مثل پس نیستم تاکسیت راننده من خانوم دختر درضمن

... کردم نگاهش فقط

... ... ..... .... چیه؟؟ هدفش اصال جلو؟ نرم جلو؟ برم چی؟؟ یعنی

: گفت و کرد کناریش صندلی به ای اشاره سرش با که بودم درگیر خودم با

...! میکنی؟؟- استخاره دیگه بیا

تا بردم ماشین درب سمت به رو دستم و ندادم ذهنم مزخرف افکار پیشروی به ایی اجازه: گفت یکدفعه که بشم سوار وجلو بشم پیاده و کنم باز رو درب

!!! ندارم- کاریت من بخدا کنی؟؟بابا فرار خوای میری؟؟می کجا ِ ا ِ ا

: گفتم و برگشتم سمتش به و اوردم پایین رو دستم

Page 18: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... جلو؟- بیام نگفتین خودتون مگه بشم سوار جلو از و بشم پیاده خوام می نه

: گفت و کرد ای خنده تک

... ... شو- پیاده باشه خوب اهان

*********

... شدم پیاده ماشین از که لحظه چند این توی کشیدم روباال کاپشنم وزیپ بستم رو درب... شد سردم حسابی

و جنگلیم وسط هم ما عالوه به و جونه کم خیلی خورشید نور اما افتابیه نسبتا هوا که این با... گرما وهمچنین تره کم مراتب به نور قاعدتا درخت همه این میون

... ... هم طرفی واز میریم داریم کجا نمیدونستم کرد حرکت ماشین شدنم سوار محض به! ... بشم دور منطقه اون از خواستم می فقط نداشتم پرسیدن ی حوصله

پیش از بیش اعصابم میشد باعث و هام چشم جلوی میومد سرباز اون ی جنازه تصویر همش... بشه متشنج

... شده سردم که شد متوجه بشم گرم کمی تا کردم ها بهشون و گرفتم صورتم جلوی دستهامو... کرد بیشتر رو بود مالیم االن تا که رو ماشین بخاری ی درجه و

: گفت که میرفت بیرون تنم از داشت سرما کم کم

ای؟؟- پریده رنگ انقدر همیشه

: گفتم متعجب

... چطو؟- نه

... نه؟؟- ترسیدی حسابی انگار پریده رنگت خیلی اخه

... ... سرباز- اون مرگ بودومخصوصا زندگیم های لحظه ترین ناک وحشت بله

... ... انقدر- اینا چرا نمیدونم من اوره درد واقعا همنوع یک مرگ دیدن داری حالی چه فهمم می! ... نداره ارزش پشیزی براشو و میکشن رو همدیگه راحت خیلی سنگ دل و طلبن جنگ

رو بودن بسته نقش پیشونیش روی زدن حرف حین در که رو هایی اخم و کشید عمیقی نفس: گفت و کرد جایگزینش مهربونی لبخند و برد بین از

! ... کن- باز رو داشبورد اون درب بیخیال

بله؟-

... ... بگم ... داشتم حق االن خوب اما واال بله میگم همش بستم داد قرار بله با من انگار امروززد؟؟... ... حرفو این افسوس و قلمبه حرفای این بین از یهو چی یعنی اخه بله

: گفت دوباره

! کن- باز رو داشبورد اون درب میگم

Page 19: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: . گفت دوباره کردم نگاه بهش منتظر و دادم انجام گفت که رو کاری

بخور- دار برش هست تو اون شکالت یه

شکالت؟؟-

: گفت و کشید پوفی

میکنم- که کاری اولین باشه داشته دکتر یه که سکونت قابل جای یه به رسیدیم که این از بعد ! گفتم افتاده فشارت واحتماال پریده میزنی؟رنگت گیج انقدر دخترچرا میدم نشون دکتر به رو تو

... بخور؟؟ شکالت میگم چرا فهمیدی حاال باال بیاد فشارت بلکه بخور شکالتوبردار اون

... راس راست اومده اینم اما اوردم در بازی گیج من درسته برخورد مشکل تبهم من میگه داره!!! بیمار... .. مریضی خودت اصن دارم

کنم تعارف بهش اینکه بدون پرویی با و برداشتم رو شکالت بهش توجه بی و کردم ریزی اخمظاهر وبه برگردوندم شیشه سمت به صورتمو و دهنم توی گذاشتمش کنم تشکر حداقل یا

... شدم روم پیش جنگل و درختا زدن دید مشغول

: گفت که شنیدم صداشو نکشید دقیقه به

! ... نداشت- رو شما قابل میکنم خواهش

! ... و کردم نگاه سمتش به میشد خاله پسر هم زود خیلی البته بودو شوخ خیلی گرفت ام خندهگفتم:

! .. نخواستم- ازتون که من بخورم بردارم گفتین خودتون شما

: گفت و کشید گردنش پشت به دستی

! ... شماست- با حق نداره جواب حساب حرف

.. در ارومی به که این تا بود بینمون سکوت ای دقیقه چند نشد بدل و رد بینمون حرفی دیگه: گفتم بودم شده خیره جلو به که حالی

میرین؟؟- کجا دارین بگین میشه

: گفت و کرد معطوف جاده به نگاهشو دوباره و انداخت بهم کوتاهی نگاه

دروغ؟؟- یا بگم راستشو

!! راستشو- معلومه خوب

: گفت و کشید بلندی نفس

... ... ولی- میریم کجا داریم االن نمیدونم منم راستش

: گفت و زد بشکنی هیجان با که اومد یادش چیزی اینکه مثل

... بود؟- نرسیده فکرم به زودتر چرا پس اهان

Page 20: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفتم و کردم نگاهش سوالی

رسیده؟- فکرتون به چی بگین منم به میشه

: گفت و داشت نگه رو ماشین

.. میفهمی- االن

توی از رو کاغذی و کرد باز دربشو و کرد دراز داشبورد سمت به دستشو حرفش دنبال به. شد پیاده ماشین از و اورد در داشبرد

***************

... دیگه .. بگو منم به خوب بابا ای

هم هوا میومدو سردی نسبتا سوز ایستادم کنارش و شدم پیاده ماشین از اون از تبعیت به منم ...! کرده پهن ماشین کاپوت روی رو بوده نقشه فهمیدم االن که رو کاغذ اون ابری همیشه مثل

... میگشت نقشه روی چیزی دنبال داشت و بود خم کاپوت روی اش تنه ونیم بود

... ... خیر میکشیدم سرک اونطرف به بدنش اینطرف از مدام بود گرفته دیدمو جلوی هیکلش ...! خم کاپوت سمت به کمی و بردم جلو بازوش کنار از سرمو ناچار به کوتاهه خیلی قدم

شدم...

... رو فرضی مسیر یک داشت اشارش انگشت با میگرده چی دنبال نفهمیدم کردم نگاه هرچی ... .. .. سمت من ایستادم صاف فورا منم ایستاد صاف و شد متوقف انگشتش یکدفعه میکرد طی

... بود نشده متوجهم و بودم راستش

... ... باشم من بود قرار که جایی میکرد نگاه راننده کنار صندلی به داشت

: گفتم اروم

میگردین؟- من دنبال

: گفت و برگشت سمتم به ترسیده

احیانا؟؟- نداری ارتباطی اجنه با تو دختر

: گفتم ترسش به امیخته طنز لحن به توجه بی و مکث بدون

... نقشه؟- روی کردین پیدا شد؟؟چی چی نه

: گفت و برگشت نقشه سمت به و کرد ذوق ها بچه مثل

.. اینجاییم- االن ما ببین

: ... ... گفتم دوباره میگه رو کجا نفهمیدم گذاشت نقاط از انبوهی بین نقطه یک روی رو دستش

!! خوب؟؟-

فقط- که گورستان یه به میرسیم بدیم ادامه راهمون به هم دیگه ساعت چند ما اگه ببین خوب... ... بریم شهر به راحتی به میتونیم اونجا واز داره فاصله شهر با کیلومتر چند

Page 21: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

گورستان؟- این به میرسیم کی مثال

... ... حداقل- باید اوصاف این با و صبحه هنوز االن میرسیم غروب بریم مکث بدون بخوایم 8اگر!9الی کنیم طی ساعت

هستین؟؟- چی معطل دیگه بریم بیاید پس خوبه

.. ... شو- سوار هیچی

! ... خونه به برسم زودتر هرچه امیدوارم انداخت راه به رو ماشین و شدیم ماشین سوار هردو

*************

5 ... که هست ساعتی یک هم افتاب رسیدیم میگفت که گورستانی به که میشه ایی دقیقه... ... انگیزه وهم و تاریک جا همه کرده غروب

.. ... توی از چیزی و کتش جیب توی کرد دست دوختم بهش نگاهمو نگرانی با شد پیاده ماشین از ... به ... طرف این از بود خیره گوشی ی صفحه به که همونطور بود موبایل دراورد جیب

... ... نمیداد انتن حتما میرفت اونطرف

شایدم بده؟؟خوب انتن گوشی داری انتظار جنگل این توی عاقل ادم بگه بهش نیست یکی اخه .. ... پیاده... و بازکردم رو ماشین درب ارومی به و کردم پوفی میشم دیوونه دارم نمیدونم بده

شدم...

: گفتم ارومی به و ایستادم کنارش

نمیده؟- انتن

... اطراف به نگاهی و کردم فرو کاپشنم جیبای توی دستامو داد تکون نه معنی به رو سرش .. روشن... جلومون قدم چند ی اندازه به ماشین چراغ لطف به اما بود تاریک جا همه انداختم

: گفتم... قبل از تر اروم بود

بمونیم؟؟؟- اینجا رو شب باید حتما

: ... ... گفت اروم خودم مثل کردم حس خودم روی نگاهشو سنگینی بود بهش پشتم

... مجبوریم-

و سمتم به برگشت و ماشین جلوی گذاشت رو موبایل و رفت ماشین طرف به دنبالش بهگفت:

... .. روده- بمونم گرسنه دیگه یکم نخوردم چیزی االن تا صبح از گرسنمه فعال من خیال بی اینارو ...! ... نیست؟ گرسنت تو گذاشته کنسرت شکمم االنشم همین خورده رو بزرگه روده کوچیکه

!! حسابی که بودم نشده متوجه اصال خونه؟ میرم کی که میکردم فکر این به االن تا صبح بس از! ام گرسنه

: گفتم جوابش در

.. گرسنمه- منم چرا

Page 22: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت میرفت ماشین عقب صندوق سمت به که همونطور و بست رو ماشین جلو درب

... کنم- پیدا خوردن برای چیزی صندوق توی که کن دعا

.... ... کرد می رو و زیر رو صندوق داشت که بود ایی دقیقه دو نگفتم چیزی

از یکی روی و برداشتم رو بود صندلی روی که رو پتویی و رفتم ماشین سمت به توجه بی ... خشک پاهام بودم نشسته ماشین توی بس از کردم پهن بود تر بلند بقیه به نسبت که قبرهایی

... بود شده

... ... صاف و کشید کارش از دست امید نا بود درگیر هنوز بهش دوختم نگاهمو و نشستم پتو رویایستاد..

... ... بود چیزی یه دستش توی بود بهش نگاهم هنوز حرف بی

" " ... دادم تکون شده؟ چی معنای به رو سرم کرد نگاه بهم و گرفت خودش به ناراحتی ی قیافه.. اورد باال دستشو که

... ام خنده بهم کردنش نگاه طرز و قیافش دیدن از بود خشک نون تیکه یه دستش توی: گفتم... و اوردم لب به کوچیکی لبخند گرفت

نبود؟- گیری دندون شد؟؟چیز چی

: گفت و رسوند قبر کنار به خودشو قدم چند با

! شدم- حاال که بودم نشده شریک غذاش توی اونم سگم با حاال تا

: گفتم نشدم منظورش متوجه

نمیفهمم؟- سگتون؟؟منتظورتونو

: گفت و اورد باال رو نون

... ... عقب- صندوق میذارم براش نون یکم همیشه سگمه غذای این

... ... چندشم بوده سگ یه مال نون این اینکه تصور با کردم نون به نگاهی فهمیدم تازه: گفتم... فوری شد

.. نیستم- گرسنه که من

: گفت و گذاشت کناری رو نون

... شدم- سیر منم

... ... ... میره ضعف داره دلم خوردم می نبود سگش مال اگه شاید شدم خیره نون به افسوس با

: گفت و کشید شکمش به دستی

... .. کــــ- خواد می خونگی غذای دلم چقدر

Page 23: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

خوشحالی با و پریدم حرفش میون بود کرده اماده برام مامان که غذام ظرف اوردن یاد به باگفتم:

! غذام- ظرف

: گفت متعجب

چی؟-

... گذاشته- غذا برام مامانم

برداشتم رو بود کرده اماده برام مامان که رو ساکی و ماشین طرف به دویدم حرفم دنبال به... نشستم قبر همون روی دوباره و

... بود زده زل بهم مشتاق و متعجب

: گفت زده ذوق و نشست لباش رو لبخندی اوردم بیرون که رو غذا ظرف

... غذا- جون اخ غذاتم ظرف این عاشق چقدر من که وااای

... کتلت برام مامانم کردم باز ظرفو درب و خندیدم اروم کرد که ذوقی و بچگونش لحن به ... ... عمیقش نفس متوجه لحظه همون افتاد راه بوش کردم باز که رو ظرف درب بود گذاشته

شدم..

گفت:

خونگیه؟- غذای

: گفتم بودم کوچیکم ی سفره چیدن مشغول که حال همون در

.. اوهوم-

کرده؟- درست نخوردم؟؟مادرت خونگی غذای که وقته چند میدونی

: گفتم و گذاشتم کناری رو بود کیفم مخصوص که رو رنگی ابی لیوان

.. اوهوم-

اشاره تره مقدم مهمون میگه همیشه که مامانم های اموزه همچنین و همیشگی عادت روی از: گفتم و کردم سفره به ای

! بفرمایید-

... کنه شروع تا شدم منتظر

... االنه گفتم خودم با گرفت رو لقمه اولین و بودم گذاشته کناری که هایی نون سمت برد دست! نکنه کوچیکم تعارف یه و بخوره خودم اونموقع مثل که

... نگاه چشماش به زد لبخند حرفی هیچ بدون و گرفت سمتم به رو لقمه تعجب کمال در اما: میگفت... چشماش با داشت انگاری کردم

Page 24: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

"! خانوم" نیستم معرفت بی تو مثل من

... ... کردم نگاه بهش باز و زدم لقمه به کوچیکی گاز کردم تشکر و گرفتم ازش رو لقمه

... .. مشتاق منم که بود طوری خوردنش غذا میخورد هاشو لقمه ولع با بود گرسنه حسابی انگار... شدم خوردن

.. شده سیر گرفت سمتم به باز و نون زیر گذاشت نصفشو و کرد نصف رو کتلت اخرینی.. لقمه اون عالوه به کوچیک ی لقمه چندتا با هم حاال و خوردم می کم غذا همیشه بودم ... کشیده خوردن از دست که بود ای دقیقه چند بودم سیر حسابی دیگه گرفت برام که بزرگی

بودم...

: گفتم و دادم تکون نفی معنی به رو سرم

! ... شدم- سیر ممنون

: گفت و کرد اخمی

.. ... ببینم- بگیر خوردم من که رو بشی؟؟همه سیر حاال که خوردی چقدر تو مگه جون دختر

تشکر هم باز و گرفتم رو لقمه اخر دست بود نتیجه بی اصرارهام اما کردم اصرار هم بازکردم..

.. خورد و گرفت لقمه خودش برای هم رو کتلت ی دیگه ی نیمه

: گفت اسمون به رو ایی انرژی پر صدای با و خورد غذاش از بعد هم رو ابی لیوان

! شکر-

... شکر رو خدا غذا خوردن از بعد همیشه هم اون پدرم مثل ...میکنهدرست

: گفتم میکردم جمع کوچیکمو ی سفره داشتم که حالی در و زدم لبخندی

! جون- نوش

: گفت لحن همون با پاسخم در

...... چیه؟- تو اسم راستی نکنه درد هم شما دست

******

: گفتم و کردم نگاه بهش و برداشتم سفره کردن جمع از دست

. ! ساراست- اسمم من نمیدونیم رو همدیگه اسم هنوز بودیم هم با که ساعت چند بعداز جالبه

: گفت وار زمزمه و داد تکان سری

! ... ... دانیاله- اسمم منم شما ی برازنده و قشنگیه اسم سارا

: گفتم و زدم لبخندی

... قشنگه- هم شما اسم

Page 25: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

دارم؟- سوال یه خانم سارا راستی

بفرمایید؟-

. .. بس- از بپرسم ازت سوالو این ترسم می دیگه بخدا نندازی راه زاری گریه بده قول اول نه. میکنی گریه همینطور

: گفتم و شدم کارم مشغول دوباره و خندیدم

... بپرسین؟- میدم قول

میکردی؟؟- چکار من ماشین توی تو

:سحد ... گفتم بپرسه رو سوال این باز بخواد میزدم

مختصر؟- یا بگم مفصل

! مفصل- اومم

... و بهش دوختم نگاهمو باز و پام کنار گذاشتمش و بستم رو ساک زیپ بود شده تموم کارمگفتم:

.. ... برای- اینکه بجای اشتباهی دیشب بود افتضاح دیشب از اصال نه شد شروع افتضاح امروز... بدتر بودم شده اماده ام دیگه درسای از یکی برای بشم اماده بود جغرافیا که امروزم امتحان

ساعت تازه اون اون 12از خوندن برای هم ای دیگه وقتی و شدم اماده اشتباهی فهمیدم... .. شدم بیدار دیر و برد خوابم که بخونم و پاشم صبح شد قرار نداشتم درس

... پنچر ام دوچرخه چرخ شدم متوجه مدرسه راه توی بیرون زدم خونه از کی نفهمیدم اصال .. سایه ... با همیشه که هست تاالب یه راه توی برم پیاده رو راه ی بقیه شدم مجبور شده

.. متوجهم روسی پسر یه میشدم ر اونجا از داشتم وقتی میکنیم استراحت کمی کنارش خواهرمپنچ خواد می که این ی بهانه به و برد رشد و کشید دستم از رو چرخ بگیره رو ام دوچرخه ی

... ... ترسیده خیلی نمیداد بهم چرخمو کردم می اصرار چی هر ماشینش توی گذاشتش.. ... ... ... ... ت.. خواس می اون خواست می اون تا اومد ماشین توی گذاشت که چرخو بودم

... برام داره دوباره و ام لحظه همون توی که انگار شد تداعی ذهنم توی دوباره لحظه اون وقتی... شد جاری چشمام از اشکام و گرفت فرا وجودمو دوباره ترس همون میشه تکرار

.. ... هق هق بیشتری شدت با و انداختم زیر سرمو افتادم هق هق به کنم کامل حرفمو نتونستمکردم..

: گفت اروم که شنیدم صداشو

... ... نکنی؟؟هومم؟- گریه ندادی قول مگه سارا خانوم سارا

.. ... پایین سرم که همونطور اروم و کردم پاک رو اشکام بودم داده قول خدا بنده میگه راست: گفتم بود

! ببخشید-

: گفت باز

Page 26: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ! ... بگی- بقیشو نمیخواد دیگه سخته خیلی برات میفهمم نداره اشکالی

... بدم ادامه نمیتونم دیگه که کرد درک که خوب چقدر

... .. میشکست رو سکوت که بود جغد یک دور صدای فقط و شد سکوت ای دقیقه چند

: گفت دوباره

کردی؟- باز منو ماشین در دیگه؟چطوری سوال یه

: گفتم میکردم بازی انگشتام با که حالی در استرس وبا کردم نگاهش یکم

.. اینکه- امید به و شدم خوشحال خیلی دیدم رو شما ماشین و کردم فرار وقتی خوب خوب... ... ... منم بود قفل هم عمارت دراون نبود کسی اما خواستم کمک کلی باشه اطراف اون کسی

... کنم باز ماشینتونو در شدم مجبور

چی؟- چطوری؟؟با خوب

... .. مـــیــ- جیبیم چاقوی با خوب با

: گفت و حرفم وسط پرید

بازشد؟- چاقو با

... .. نشد- چاقو با نه

خوب؟-

موهام- .. ی گیره با بعدش

شد؟- باز

. نشد- باز اونم با نـــه

کردی؟- امتحان چی با دیگه واای ای

. داشتم- که ای قفلی سنجاق با اخرش

شد؟- باز

: گفتم قبل از تر اروم

اوهوم-

!! کردی؟؟- فیکون کن منو بدبخت قفل این که تو دختر

: گفتم اروم باز

.. ببخشید-

: گفت و خندید

... ... حرفاست- این از تر مهربون من خانوم ملکه نداره عیب

Page 27: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... دیگه؟؟ کیه خانوم ملکه کردم نگاهش متعجب

*****

" کل" دانای

.. ... ... نداشت خبری او از که پسرش نگران سپهری نگران مرد هردو بود گذشته شب از ساعتی.... ... ... نداشت اطالعی اش نگرانی دلیل از هم خودش دلیل بی اما نگران نیکو اقای و

جمهور رئیس به روسیه مقیم ایرانیان امنیت تامین موضوع با ای نامه نوشتن مشغول سپهری!! اتاق از دیگری ی گوشه تلفن با صحبت حال در نیکو اقای و بود

.. .. اقای منشی شدند خیره درب وبه کشیدند کار از دست مرد دو هر خود اتاق درب به ای تقه: گفت نیکو اقای به رو و شد وارد بود جوان مردی که سپهری

اینجا- به دارن دخترتون با گفت و گرفت تماس پیش ی دقیقه چند همسرتون نیکو اقای! نگیرند.. جلوشونو که کنین هماهنگ حراست با لطفا میان

: گفت متعجب نیکو اقای

همسرمن؟؟اینجا؟چرا؟-

گفتن : با و انداخت باال ندانستن ی نشانه به ایی شانه جوان مرد

... ... اجازه- با نگفتن چیزی من به نمیدونم

... کنار صندلی روی را خود و انداخت زیر به سر نگران و مشوش نیکو اقای رفت بیرون اتاق از... کرد رها پایش

: گفت و زد اش شانه بر دستی و رفت کنارش به و خواست بر خود جای از سپهری

!! ... نیافتاده- اتفاقی انشالله نیکو اقای نباش نگران

: گفت وار زمزمه نیکو اقای

! امیدوارم-

!! گذاشت میان در را موضوع حراست با و برداشت را تلفن سپهری

... امدند سفارت داخل به حراس و هول با سایه ودخترکوچش نیکو خانم که بود گذشته ساعتی

... میزدند قدم اتاق داخل مضطرب و نگران سپهری اقای و نیکو اقای

... .. سمت به ترس با نیکو شد اتاق وارد گریان چشمانی با نیکو خانم شد باز اتاق درب: گفت و دوید همسرش

میکنی؟- گریه شده؟؟چرا چی

: گفت بریده بریده نیکو خانم

... ... ... سارا- س دخترم

Page 28: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت هول و نگرانی با نیکو اقای

شده؟؟- چی چی؟؟سارا سارا

... هایش وزانو رفت سیاهی چشمانش ای لحظه برای بود نمانده تنش در جانی دیگر نیکو خانم ... از مانع نیکو اقای لرزان دستان راه بین در که امد می فرود زمین به داشت شد سست

... شد افتادنش

دوید ... مادرش سمت به گریست می بهار ابر چون که حالی در سایه

... شدی؟؟- چی مامان مامان

... کرد قند اب شربت لیوانی خواست در منشی از و رفت بیرون اتاق از فورا سپهری

***

.. نفس نیکو اقای کرد باز را چشمانش ارامی به نیکو، خانم دهان به قند شربت شدن سرازیر با... کرد بغل را مادرش محکم سایه و کرد رها را اش شده حبس

دختر سایه سر بر دستی ارامی به بود اورده دست به نسبتا را خود هوشیاری که نیکو خانم.... شد جاری چشمانش از اشک قبل ساعتی چون دوباره و کشید کوچکش

: گفت باز طاقت بی نیکو اقای

... اینهمه- شدین حاضر شما که شده چی اخه افتاده؟؟ اتفاقی چه سارا برای بگید خواید نمیبیاید؟ اینجا تا رو راه

ته از که صدایی با ارامی به بود جاری قبل از بیشتر اشکش دخترش نام اوردن با که نیکو خانم: گفت امد می بیرون چاه

... .. ... رز- دوستش ی خونه بره سارا بود قرار امروز

!! _ خوب؟؟ نیکو اقای

... میگرفت- سراغشو من از و ندیده مدرسه توی رو سارا امروز گفت و زد زنگ رز ظهر از بعد

چی؟؟- یعنی

: کرد هق هق بیشتری شدت با نیکو خانم

!! ... ... .... ... ... رم- دختـــ مسعود دونم نمی دونم نمی

... هم سپهری نشست داشت قرار نیکو خانم کنار که ای صندلی روی به نگران و ناراحت نیکو! بود شده برابر چند اش نگرانی

رو سفیر بزرگ دفتر سکوت سایه و نیکو خانم های گریه صدای تنها که بود مدتیخود.. فرزندان یافتن برای راهی دنبال و رفته فرو فکر در هردو نیکو و سپهری میشکست

بودند...

را تلفن و رفت کارش میز سمت به و کشید پوفی خود انجام سر بی های فکر از کالفه سپهریبرداشت:

Page 29: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! بگیر- رو کیان برام

...-

... ی خانواده شد صحبت مشغول سپهری اقای و داد جواب خط پشت فرد سکوت مدتی از پس. میدادند گوش خط پشت فرد با سپهری اقای های صحبت به و کرده سکوت نیکو

" قطع " را تماس منتظرم گفتن با پایان در و گفت خط پشت فرد برای را ماجرا تمام سپهریکرد.

: .. گفت و داد تکان سری سپهری شد خیره سپهری نگران ی چهره به سوالی نیکو اقای

! بده- انجام کاری بتونه کیان حداقل امیدوارم

کیه؟- کیان بدونم میشه سپهری اقای نیکو

: گفت ارامی به سپس و کرد سکوت لختی سپهری

! فهمی- می اینده ساعت چند تا

***

.. شد دوخته درب سمت به نگاهشان همه شد می نواخته درب به که منظمی های تقه صدای با

! بله؟- سپهری

: گفت و شد وارد جوان منشی و شد باز درب

! اومدند- کیان اقای سفیر جناب

: گفت و شد بلند عجله با خود جای از سپهری

.. داخل- بفرستش

چشم - منشی

. شد وارد کیان بعد ایی لحظه و رفت اتاق از بیرون به سپس

... مشکی رنگ به کالهی و پا مچ نزدیک تا بلند پالتویی با مردی

! سفیر- جناب بر سالم کیان

... و رفت نیکو اقای سمت به بودند ایستاده کناری که افتاد نیکو ی خانواده به نگاهش سپس .. گرمی به کیان درازکرد را دستش تردید با هم نیکو اقای کرد دراز وی سمت رابه دستش

: گفت و فشرد را نیکو اقای دست

! ! بازنشسته- کاراگاه هستم کیان نیکو اقای سالم

: ارامی به نیکو اقای

! سالم-

Page 30: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت و داد تکان احترام ی نشانه به سری و برگشت سایه نیکوو خانوم سمت به کیان

! ها- خانوم بخیر وقت

.. را پاسخش ارامی به هم سایه کرد خم کمی را سرش و زد جانی بی لبخند تنها نیکو خانومداد...

: گفت و رفت سپهری سمت به اتاق در موجود نگران جو به توجه بی کیان

! ؟- بزرگ مرد چطوره حالت

: گفت و نشست اش صندلی روی بر و کرد فوت را نفسش سپهری ! کنی؟- کمک یا بپرسی رو ما حال اینجا اومدی تو کیان نیستم خوب اصال

: گفت میرفت داشت قرار سپهری میز روی روبه که ای صندلی سمت به که همانطور کیان

! و- درب حال این با و کنید کمک بهم شما باید قبلش اما کنم کمک اومدم معلومه خوب! کنید کمک من به سوزنی سر بتونین نمیکنم فکر داغونتون

میاد؟- بر کمکی چه ما دست از اخه سپهری

!! ... ... نیکو؟- اقای اینکه اول بدین بهم اطالعات تونین می کمکا خیلی اوممم؟؟خوب کیان

بله- نیکو

زده؟- غیبش بیرون رفته خونه از که زمانی از شما دختر کیان

بله- نیکو

کرده؟- ترک مدرسه قصد به هم رو خونه و کیان

بله- نیکو

زیاده؟- خونه با دخترتون ی مدرسه ی فاصله کیان

زیاد- نه نیکو

هست؟- مرز نزدیکیه در دارند سکونت اون در شما ی خانواده که شهری کیان

بله- نیکو

! ... میاد؟- روسیه به فرانسه از دانیال گفتی سفیر جناب دانیال مورد در وحاال خوب کیان

اره-

! ... کافیه- همینقدر فعال خوبه

: پرسید نگران نیکو اقای

میشه؟؟؟- چی حاال خوب

: گفت و انداخت پا پاروی خونسرد کیان

Page 31: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... .. اینجا- اوضاع االن سختیه خیلی کار اما کنم تحقیق کمی و برم باید من نباشین نگران ... ... ... از پر ها خیابون است بسته ها راه قطعه تلفن های خط عقربه در قمر حسابی

..! ! .. نیست!!!.. نگرانی جای هستم کیان منم ولی قاراشمیشه که خالصه سربازه

بدید؟؟- من به تا ندارید دوتا اون از عکسی شما راستی کیان

: داد پاسخ فورا نیکو اقای

!! ... ... ... کنید- صبر لحظه چند دارم من چرا چرا

کیان سمت به و برداشت را عکسی میز کشوی داخل واز رفت کارش میز سمت به شتابان... داد او به را عکس و امد

: گفت و برگشت سپهری سمت به سپس و انداخت عکس به گذرایی نگاه کیان

نداری؟؟- دانیال از عکسی تو

: گفت متعجب سپهری

فراموشکردی؟ - قیافشو چکار؟نکنه خوای می رودیگه عکسدانیال

... ... بدم- نشون مرزی سربازای به هارو عکس باید خوام نمی خودم برای رو عکس من

... کنم- می چکار دارم نمیفهمم نگرانی از پوفففف

. داد کیان به و اورد در میز کشوی داخل از عکسی حرف این دنبال به

: گفت و کرد ای خنده تک کیان

!!! نگرانی- نه پیریه اینااثرات

... کرد صورتش مهمان کجی لبخند تنها سپهری

: گفت لرزان صدایی نیکوبا خانوم

کنید؟- می پیداشون مطمئنید کیان اقای

خانوم سمت به که همانطور و اورد بیرون دستمالی جیبش داخل از و شد بلندا جایش از کیان: گفت میرفت نیکو

!!! ... ... اند- زنده که اینه معنیش مردن که نیست این معنیش نیست خبری اونا از اگر

: گفت باز و داد نیکو خانوم دست به را دستمال

... نیکو- خانوم باشه خدا به امیدتون فقط و کنید پاک رو اشکاتون

: گفت و انداخت بود ایستاده نیکو خانوم از کمی ی فاصله با که نیکو اقای به رو نگاهش

Page 32: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... اینجا- به اینکه از قبل که اینه واون خوب هم باشه بد میتونه هم که دارم هم خبری یک ضمنااون و شده پیدا دوچرخه یک گفتید شما که ای منطقه همون توی که دادن اطالع بهم بیام

!! باشه شما دختر ی دوچرخه میتونه

: نیکو خانوم

ندادن؟؟- بهتون خبری سارا چی؟؟از خودش از

: گفت میرفت اتاق درب سمت به که همانطور و نداد نیکو خانوم به پاسخی کیان

! ... بدرود- میگردم بر دوباره

دهم فصل

" سارا"

کنید؟- می چکار دارید بپرسم میشه

توی یا عقبه صندوق توی یا سرش مدام و ماشینش سراغ رفته خوردیم غذامونو وقتی از!! ! میکنه؟؟ چکار داره نیست هم معلوم جلو کاپوت

: گفت و اورد بیرون کاپوت داخل از رو سرش

!! ... بخوابیم- سرشبه که االن همین از که نمیشه کنم می سرگرم خودمو دارم

... و تاریکی میدادم گوش اون حرفای به هم حال همون در و بودم خیره اطراف به ترس با... بودم ترسونده حسابی جغد کوم کوم صدای و گرگ ی زوزه صدای و جنگل بزگ درختای

: گفتم و گرفتم تاریکی از نگاه

میبره؟- خوابتونم ناک وحشت جای این توی شما اونوقت

!! !! ... که- ندارن ازاری نترس بودن خودمون از روزی یه چیه؟؟اینا مگه آره

... !! بودن؟؟!!!! خودمون از روزی یه کیا چی؟ ینی نفهمیدم منظورشو ها؟؟

: گفت و برگشت سمتم کشیدوبه کارش از دست که اوردم زبون به رو سوالم

! !! نشسته- کنارت االن یکیشونم نگا دیگه میگم رو ها مرده این بابا

... ... دستام کردم نگاه کنارم به و پریدم جام از جیغ یه با بشم روح قبض تا بود کافی حرف همین... میلرزید ترس از

: ... گفتم نسبی عصبانیت با و برگشتم سمتش به نبود چیزی کنارم اما

! نبود- قشنگی شوخی اصال

: گفت و شد تر وسیع بود لبش روی که لبخندی

... میدونم-

.. پس- میدونید اگه خوب

Page 33: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت و پرید حرفم میون

! بشه- عوض جوت دادم جو

: گفتم لب زیر و برگردوندم صورتمو

! مسخره-

... بزنی- حرف سرم پشت اگه مدیونی

: ... گفت اینکه تا بود سکوت ای لحظه چند کردم سکوت فقط جوابش در

بپرسم؟- سوال ی میشه

: گفتم و دوختم بهش نگاهمو

بپرسین؟-

!! میپرسم- سوالمو بعدش بگم بهت چیزیو ی بذار اول نه

شدم خیره بهش حرف بدون

... االن- خواسته نا یا خواسته و باشیم سرگردون اینطوری روز چند ما نیست معلوم ببینمن... اما نمیدونم رو تو کنی صحبت من با لحن این با همش توبخوای اگه همسفریم

یکم... ... بهتره معذبم

... کرد نگاه بهم و داد تکون سرشو و گذاشت تموم نیمه حرفشو

: ... " گفت " و کرد پوفی دادم تکون بقیش؟؟؟ خوب معنای به سرمو منم و کردم نگاهش متعجب

... منظورمو؟؟- فهمیدی میگم خوب دختر ندادم تشکیل برات که اشاره و ایما کالس بابا

: گفتم قبلیم حالت همون در

) ( منظور- فهمیدن یعنی دادم تکون خودش مثل رو سرم حرکت این شما شهر توی اونوقتکسی؟؟

: گفت و کرد ای خنده

... منظورمو؟- فهمیدی حاال آره

: گفتم اروم و اومدم در تعجب حال از

! ... بپرسین؟- سوالتونو حاال خوب فهمیدم بله جالب چه

: گفتم که کرد نگاهم خیره یکم

!!! دیگه؟- شده؟؟بپرسین چیزی

: گفت خیره همونطور

فهمیدی؟- منو منظور مطمئنی

Page 34: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفتم و کردم اخمی

نفهمم؟- که خنگم مگه

.. شاید-

!! بلــــه؟؟-

حرف- رسمی تو باز باشیم رسمی انقدر نمیخوام میگم دارم میگم؟؟من دروغ مگه خوبمیزنی!

!! ..)!! (..... .. .. بپرس- بود صورتم روی خیره همچنان نگاهش بپر باشه خوب اهان

: گفت میرفت عقب صندوق سمت به که همونطور و زد کوچیکی لبخند

هستی؟- ایرانی تو

... ... ای؟- ایرانی هم تو ببخشید نه شما بله

!! ایرانیم- منم بعـــله

: گفت و اومد سمتم به و بست رو عقب صندوق درب

!! میاد- خوابم چقده وای دیدم االن ولی نبودمااا خسته

: گفت و گرفت سمتم به رو بود دستش توی که پتویی

... تو- برای پتو این

چی؟- خودت پس

: گفت و زد لبخندی

!! ! !! بخیر- شبتم تو برای عقب صندلی و من جلوبرای صندلی ضمن در خوام نمی پتو من

: گفتم آرومی به

! بخیر- هم تو شب

********************

... ... این از هم میترسم نمیبره خوابم میکنم کاری هر و نشستم ماشین توی که میشه ساعتی یک!! ... نبینم؟ مادرمو دیگه نکنه که این از هم ترسناک جای

!! .. ... شده تنگ پدرم خواهرم مادرم برای دلم نشده چیزی هنوز

! ... که این برای اما خوابه غرق حسابی که دانیال میشه جاری هام گونه روی اشکام اختیار بی... پتو زیر کردم سرمو بشه بیدار خواب از فینم فین صدای با مبادا

!! ... ....!!! میکنی؟؟- گریه داری شده؟ چی سارا؟؟

*************************

Page 35: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

بیرون پتو زیر از سرمو و کردم پاک اشکامو فورا دانیال متعجب صدای شنیدن با: .. گفت.... که کردم نگاهش فقط میکرد نگاهم داشت دانیال اوردم

شده؟- میکنی؟؟چی گریه داری باز که تو دختر

: گفتم داری خش صدای با

...!! هیچی-

میکنی؟- گریه داری هیچی بخاطر

روی رو پتو دوباره که همونطور و گرفتم رو بود هام مژه به که اشکی نم اشارم انگشت با: گفتم میکشیدم سرم

.. ... ... بخواب- کردم بیدارت هم تورو ببخش نیست مهم

: ... گفت که اومد ارومش صدای که خوابیده کردم فکر من و بود گذشته لحظه چند نزد حرفی

ترسی؟؟- می

: ... ... گفت دوباره باشم ضعیف جلوش این از بیش دیگه خواست نمی دلم نگفتم چیزی

... ... اینجا- از میریم فردا نباش نگران

.. ... " " نزد حرفی دیگه اونم نیاوردم زبون به حرفی اما باشه اینطور که امیدوارم گفتم دلم ته

... ... فکرم نمیومد خوابم خوابید و کرد درست جاشو دوباره که فهمیدم ماشین خوردن تکون از... ببره خوابم حاالحاالها عمرا که مشغوله انقدر

... ... دورماشینو دورتا سیاهی انداختم ماشین بیرون به نگاهی بیرون اومدم پتو زیر از دوباره: ... گفتم اروم و گرفتم بیرون از نگاهمو بود گرفته

خوابیدی؟-

: گفت دانیال بعد ای لحظه

... ... شده؟- چی بیدارم نه

!! نمیبره- خوابم من

که حالی ودر شیشه به داد تکیشو و نشست سرجاش صاف و اومد در خوابیده نیمه حالت از: گفت میکرد نگاه بهم

! ..! زدم؟- حدس میکردی؟؟درست گریه چرا منم

... آره- کن فکر

!! اینه؟؟- از غیر مگه کنم؟؟ فکر

... بشی؟- خیال بی رو قضیه این میشه شاید

... باشه-

Page 36: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... روی خواب فرط از چشمام اینکه تا شدم خیره جنگل به چقدر نمیدونم نزدیم ای دیگه حرف.... برد خوابم و افتاد هم

یازدهم فصل

" کل" دانای

... ساعت) مرزی بازرسی (7:30ایست روسیه وقت به صبح دقیقه

دارید؟- اطالعی نفر دو این از شما کیان

... انداخت ها عکس به نگاهی گرفت کیان دست از را ها عکس و کرد دراز دست روسی سرباز: گفت و

! ... ندیدم- رو کسایی چنین گرفتم تحویل رو پست که زمانی از قربان خیر

!! ... کافیه- خوب خیلی کیان

: ... پرسید بود رانندگی مسئول که سربازی شد سوار و رفت ماشینش سمت به

کجاست؟- مقصدتون قربان

! ایران- سفارت برو

... قربان- بله

*******************

" سارا"

... ... ... چند هر چشمم تو مستقیم هم افتاب شده هواروشن کردم باز چشمامو ماشین تکونای با!! نداره جونی

... ... به دستی شده بیدار تازه اونم اینکه مثل بود ایستاده ماشین کنار که افتاد دانیال به نگاهم.. شدم پیاده ماشین از و کشیدم صورتم

.. ... بخیر- صبحتون خانوم سارا بـــه

از .... ... خودمو ی قیافه ای لحظه برای بودم ایستاده ماشین کنار دادم جوابشو ارومی صدای با!!! ... هاشولی چقدر دیدم ماشین ی شیشه توی

!! ! ... ... هامو لباس برم باید زدم توهم من شایدم نمیدونم کثیف خاکی شده جوری یه مدرسم فرم... کنم عوض

: گفتم بود تر بلند یکم موقع اون به نسبت که باصدایی و برداشتم ماشین توی از ساکمو

... کنم- عوض لباسمو میرم من

: گفت و کرد نگاهم دانیال

.... اوردی؟- وسیله چقدر بیاد؟؟ پیش برات اتفاقی چنین قراره میدونستی تو نکنه

Page 37: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.. ... ... ... با- وسایلو این همین برای تولدشه دوستم ی خونه برم امروز بود قرار نمیدونستم نه! اوردم خودم

: ... گفتم من اینبار نزد حرفی

!! ... چیزه-- اوممم

چیه؟-

!! گرسنمه- من

گرسنته؟-

اوهوم-

!! ها- مرده با و بودی زدن توهم حال در همش تو اما بخور چیزی یه گفتم بهت دیشب که من!! کردی می بش و خوش

: گفتم اعتراض با

کردم؟- بش و خوش ها مرده با کی من ِ ا

.. .. ... ... مواظب- کن عوض نزدیکیا همین نریااا هم دوری جای بیا و کن عوض لباستو برو باشه... باش خودتم

بین فاصله یکم که رفتم قسمتی سمت به و گفتم ارومی ی وباشه زدم کوچیکی لبخند! بود خزه از پر سطحش و افتاده هم روی شکسته درخت ی تنه چندتا ترو کم درختاش

... به بود خوب تیپم کردم عوض بود گذاشته برام مامان که ای ساده لباس با امو مدرسه فرم ... نمیدونم... اما باشه مهم برام نباید وسط اون که بود چیزی تنها تیپ البته شیک و ساده نظرم

! شد تر مهم عکس بر چرا

... ماشین قدمیه یک داشتم بر قدم ماشین سمت به میدادم جا ساکم توی لباسامو که حالی در. دیدم جلوم رو دانیال که اوردم باال سرمو و بستم ساکمو زیپ

... لبخند نشست چشمام توی که نگاهش میکرد انالیز پامو سرتا از داشت پروا بی لبخند با: گفت که زدم خجولی

... شما؟- و هستم سپهری دانیال من شد عرض سالم

: ... گفتم صدا بی خندیدم لحنش شیطونی و شوخی به

! هستم- نیکو سارا منم

... ... چه- که وای خوردم هم شام باهاش حتی دیدم اسم این به رو خانومی دیشب من عجیبه... .... ندارید اون به شباهتی اصال شما اما بود غذایی

: ... گفت دوباره کردم نگاهش لبم مهمون لبخند با فقط

میشناسید؟- ایشونو شما

Page 38: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

...! میشناختمش-

... این با که بود روز یک تنها که این با دلم ته چرا نمیدونم گرفت جون لبخندم حرفم دنبال به.. ... عزیز امنیت از ترکیب حسی دارم ای دیگه حس ی بهش نسبت اما شدم اشنا پسر

!!... بودن... احترام قابل بودن

: گفت شوخش نیمه جدی نیمه ی قیافه همون با

... .... ...!!! دیشبو- خانوم اون که همونطوری نیکو خانوم کن گوش خوب هوممم میشناختیش؟؟...!! فهمیدی؟ کنی؟ فراموش باید هم منو کردی فراموش

... دادم تکون نفی ی نشونه به سرمو لجباز

: گفت قبل از تر جدی

!! ... میکردم- شوخی باهات داشتم بشی احساساتی خواد نمی هِی هــِـی

: ... گفتم کردمو حفظ لبخندمو باز ولی شدم ناراحت دلم های ته ته اون یکم

!! دونم- می

: گفت میرفت عقب صندوق سمت به که حالی در و گذشت جلوم از

... نمونی- گرسنه بخوری کنم پیدا چیزی ی برات میرم

... بذاره؟؟ تنها اینجا منو و بره خواد می تنهایی یعنی ایستادم کنارش رفتم

بری؟؟- خوای می تنهایی خودت

: گفت و کرد نگاهم

کوچولو؟؟- خانوم میترسی

نترسم؟- میشه

!! ... میام- زود من نترس آره

: گفت میکرد جور و جمع دستشو توی لباسای که حالی در و بست رو صندوق درب

!! میام- ... ... من بمون همینجا تو خوب

... اونوقت-

: گفت و شد متوقف راه میون

چی؟- اونوقت

: گفتم و کردم پوفی

!! بودم- گفته میدادی اجازه اگه

! بگو- حاال خوب

Page 39: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

کنی؟؟- پیدا رو اینجا دوباره درندشت جنگل این توی خوای می جوری چه بری اگه بگم خواستم

: گفت و انداخت بهم نگاهی متفکر

...!!! ...!!! اهان- ... اوممم بودم نکرده فکرشو اصن میگی راست

کردن رو زیرو دقیقه یک از بعد و رفت عقب صندوق سمت به باز و زد هوا توی بشکنی: گفت و دستم داد و اورد در نخ چرخه یک بود صندوق توی که وسایلی

... ... پیدا- راهو راحتی به اینجوری میرم و میگیرم من هم سرشو باشه تو دست این! خوبه... میکنم

به ... افتاد راه و گرفت دست به رو نخ سر اون و دادم تکون تایید ی نشونه به سری تردید با... گورستان از خروج سمت

.... ... شده نمایان بهتر چیز همه انداختم اطرافم به نگاهی میشد تر دور لحظه به لحظه ... که... دارکوب صدای شده پوشیده خزه با هاشون تنه که کشیده فلک وسربه بلند درختای بود

!! میشه پخش جنگل توی صداش و میکوبه درخت ی تنه بر تر تمام چه هر سرعت با

... و بردم باال کمی صدامو میداد ادامه راهش به داشت همچنان که دوختم دانیال به نگاهمو باز: اوردم زبون به اسمشو بار اولین برای تردید با

!... دانیال-

.. راهش به و برگشت دوباره و کرد نگاهم لحظه چند برای برگشت سمتم به و ایستاد سرجاش: .... .... .... گفت که انداختم باال ای شونه پوووووف بود؟؟ چی کارش این دلیل داد ادامه

! بله؟--

بپرسم؟- سوال یه میشه

! چیته؟؟بپرس-- برای اجازه دیگه میپرسی سوال داری همش که تو دختر

کیه؟- میگی هی که خانوم ملکه این

! ایستاده-- کنارت

.. نبود کسی هیچ کردم کنارم به نگاهی فورا

: گفت دوباره

... ... از-- میمونه مادر یک مثل من برای ایشون منه سلطنت خانوم ملکه ایشونم و سلطانم من... بودم ایشون کنار در همیشه و همیشه بچگی

!! محو نظرم در هم خودش و میشد کم داشت رفته رفته صداش

: گفتم تاب بی

میگی؟- کیو خوب

: گفت بلند

Page 40: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! ماشیــــنم--

**********

یازدهم فصل

" کل" دانای

... ... و باال حال در امد نمی سارا صدای دیگر که بود ای لحظه چند میداشت بر قدم ارامی به... قدم کرد جلب را اش توجه درختی کنار در ای تلمبه که بود ذهنش در سارا رفتار کردن پایین

... کرد اب را بود اورده همراهش به که را کوچکی بطری و برداشت تلمبه سمت به را هایش

*********

.... عکسی بود میز روی عکس به خیره کارش میز پشت خودش صندلی روی بر نشسته سپهریمی خوشحال و بود کرده حلقه مادرش دور را دستش اشکار شیطنتی با ان در دانیال که

خندید...

... ... دست روی شقی کله در که پسری بود پسرش تک دلتنگ بود ندیده را دانیال که بود مدتیاورده ... را پدرش

... ... داخل جوان منشی شد اتاق درب معطوف میز روی عکس از نگاهش خورد درب به ای تقه: گفت و شد

... حاضر- ایشون باشنداما منتظر لحظه چند گفتم من دارند کار شما با آنتُنی ژنرال قرباننشدند...

بیان- بگو خوب خیلی

قربان- چشم

******************

... اخم از مملو ای چهره همیشه مثل شد وارد اقتدار با انتونی ژنرال و شد باز اتاق دربداشت...

: گفت و ایستاد جایش سر سپهری

...... بهتون؟؟- بکنم میتونم کمکی چه ژنرال امدید خوش

: گفت روسی به و کرد رها میز کنار صندلی روی را خود ژنرال

!! ... ... سپهری- اقای میکنم کمک شما به من کنید کمک من به نیست الزم شما

: گفت آرامی به و کرد نگاه ژنرال به تعجب با کمی سپهری

کیــــان؟؟-

: گفت خنده وبا شد بلند جایش از ژنرال ناگاه به

....!!! هاها-

Page 41: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت باز و برداشت سپهری سمت به قدمی

!! دارم- خبرایی سارا و دانیال از مـــــــــن

: گفت کیان ی قیافه به نسبت میرفت رژه مغزش در که سواالیی به توجه بدون سپهری

.... چی؟- عالــــیه

... بشم- راحت ماسک این دست از بذار اول

ور خود جای از ارامی به پوست که کشید را گلویش زیر پوست از قسمتی دستش با سپس... جداشد و امد

می کیان به بود مشهود درش کنجکاوی کمی بهت کمی تعجب کمی که نگاهی با سپهرینگریست...

..... خرابکارا- که ای بازرسی ایستگاه نزدیک رو اون پلیس دیروز میشدم خفه داشتم اخیش ... سرباز که داشتند هم مشکلی گویا کرده وتوقیفش دیده اوردن بوجود درگیری نزدیکش

.. .. فرار اونجا از دانیال میشه شروع درگیری هم وقتی و کنه می پیدا لفظی درگیری باهاشمیکنه!!...

... نداریم خبری ماشینش از نه اون از نه حاال تا موقع اون از و

: گفت باز و برداشت را بود گذاشته مبل ی دسته روی که را پالتواش کیان

.. ...! دارم- هم دیگه خبر یک راستی خبره بهترین همیشه خبری بی اما

چی؟-

!! .... اونه- با هم سارا

: گفت قبل از تر متعجب سپهری

! داره؟- چکار دانیال با سارا نداره امکان این

... بدونم- خوام می خودمم که اینو

: گفت و کشید عمیقی نفس سپهری

! ... بگم- نیکو به برم من نیست تنها شکر رو خدا بازم

***

.... سپهری حال همان در میداشتند بر قدم سفیر اتاق سمت به نیکو اقای همراه به سپهریگفت:

کنه- پیدا رو اونا میتونه کیان فقط که بودم گفته بهت من

اعتماد- شما حرف به خاطر همین به بودم نگران خیلی سارا خاطر به متاسفم من قرباننداشتم...

Page 42: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

!! نداره- عیبی

... ... دنبالش به هم نیکو اقای شد اتاق وارد و کرد باز رو اتاق درب حرف این گفتن دنبال به

.. ... ... نبود اما گشت کیان دنبال به نگاهش با ندید قبلش جای در رو کیان سپهری

: کرد زمزمه

رفته؟؟- کجا این پس

... کردند نگاه خود سر پشت به سریعا هردو که امد سرشان پشت از صدایی ناگهان

کنار سادگی نهایت در لباسی و استکانی ته عینکی و بود شده شانه مرتب که موهایی با مردی... بود ایستاده اتاق درب

: گفت و زد لبخندی مرد

ندارین؟- گوشتی پیچ شما

: گفت تعجب با باز سپهری

!! ایه؟- قیافه چه ؟این کـــیان

را کارتی و کرد پیراهنش جیب در را دستش کیان جز به نیست کسی بودند فهمیده حاال که مرد: گفت و گرفت سپهری طرف به و کرد خارج جیب داخل از

! ...!! ... هستم- خدمتتون در مخابرات کارمند هستم کیان

... کردی؟- عوض قیافتو کوتاه مدت این توی چجوری تو اما اما سپهری

: گفت و گذاشت جیبش داخل را کارت دوباره کیان

.... ! ... مخابرات- برم خوام می هم حاال ؟ کیانم من کردی فراموش اینکه مثل میگم برات بعدانداری؟ کاری

چی؟- برای

که- میپرسم ازش و میگیرم تماس اون با من باشه داشته خودش همراه موبایلشو دانیال اگهکجان؟!

: گفت و امد حرف به بود کیان و سپهری های صحبت گر نظاره لحظه این تا که نیکو اقای

!! ؟- قطعه؟ که خطا اما

برای- که مطمئنی کجا از کرد؟ 5خوب اندازی راه هارو خط نشه دقیقه

: گفت اتاق از خروج ی استانه در و رفت اتاق درب سمت به کیان و نزدند حرفی نیکو و سپهری

!! .... شما- ارادتمند نباشید نگران

Page 43: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

دوازدهم فصل

" سارا"

... ... گم راهو نکنه نگرانشم بخورم تا کنه پیدا چیزی من برای رفته دانیال که میشه ساعتی نیمکرده؟

...!! میشه پاره فرتی کنه گیر جایی یه به کافیه فقط نداره جونی که نخ چرخه این اخه

... ... پرنده صدای فقط نیومد صدایی هیچ کردم صداش بلند دوبار و کردم اطرافم به نگاهی.. میرسه گوش به که هاست

بود رفته دانیال که سمتی به کردم می گولش که همونطور اروم اروم و گرفتم رو نخ سر ناچار... برداشتم قدم

... دیگه و بطری ی دور بود شده بسته نه که تموم شد تموم نخ که بودم نکرده طی زیادیو مسیر... نداشت ادامه

.. زدم صدا دانیالو ودوباره روبرداشتم بطری

"... " بله؟؟ گفت که اومد صداش

: گفتم بلند میگشتم اطرافو نگاهم با که همونطور

کجایی؟-

.. .. بیا- اینجا

... ی به رسیدم شدم رد درختا بین از و کردم دنبال که صداشو میومد صداش درخت یه پشت از.. ... اب... پراز بود بزرگی ی رودخونه رودخونه

... " " چوب ی و بود نشسته اب لب دوختم بهش نگاهمو برداشتی؟ بطریو گفت که دانیال صدای با... ... بود گرفته دستش ماهیگیری چوب مثل رو چوب دستش هم بزرگ

... میگیری؟؟- ماهی داری اره

نیست؟- معلوم

داری؟- قالب مگه ولی چرا

بشه- مرگ پیش بیاد خودش خانومه ماهی تا اب توی میگیرم و چوب همینطوری نظرت بهخانوم؟؟ سرکار شکم برای

! رودخونه به شدم خیره صدا بی و دادم سرموتکون و نزدم حرفی

... خودش به توجهمونو صدایی یکدفعه میومد اب صدای فقط و بودیم کرده سکوت هردومون.. کرد جلب

: میگفت ومدام میگشت جیباش توی داشت هی و کنارش بود گذاشته چوبو دانیال

.... کو؟- گوشیم گوشیم وای ای

Page 44: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت و گوشش دم گذاشتش فوری و کرد پیداش شلوارش جیب توی بالخره

!! الو؟-

... شدم... خیره بهش کرده ذوق خوشحال متعجب

.. هستم- سپهری دانیال من بله

....-

بله؟-

....-

! باشه-

....-

نه-

....-

.... ســ- که میدونید کجا از شما

....-

! خوبه-

....-

! "..." اونجاییم- ما هست شهر نزدیک گورستان ی

....-

! باشه-

....-

...! ...! منتظریم- باشه

: گفت و برگشت سمتم به لبخند با و کرد قطع رو تلفن

! خونه- میری دیگه ساعت یک تا

... خیس هام گونه وفورا شد اشک از پر چشمام خوداگاه نا کنم چکار نمیدونستم خوشحالی ازشد...

کمی بگیره قرار صورتم جلوی صورتش که این برای و ایستاد روم روبه و شد بلند جاش از: گفت لباش رو محوی بالبخند و کرد نگاه چشمام به و شد خم

! .... خیـــــال- بی میکنی؟؟ گریه شرایطی هر تو کال تو

: گفت دوباره که کردم پاک چشمامو اشک دستم پشت با

Page 45: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

کنسرت- هم جنابعالی شکم و کنیم نگاه بهم و بمونیم اینجا روزو کل میتونیم ما میدونی راستی ... گرفتم من که ای ماهی این داریم کوچیک مشکل ی اما کنیم نگاه هم به هم باز ما و بذاره

نمیشه !! پخته خود به خود خودش

... نه و بود بزرگ نه بود دستش توی ماهی یه کردم نگاه دستش به اشکی چشمای با همونطورکوچیک!

: گفت دوباره

!! میکنی- پیدا هیزم خوب خانومای مثل و میری نیست زحمتی برات اگه پس

: گفتم اروم و باال کشیدم دماغمو

کنی؟- روشن اتیش خوای می

... فر- گاز دونه ی برامون تا شهر فرستادم گورستانو اون های مرده ار یکی من دونی می آره... بیایم... کنار وضع این با خودمون جوری یه باید ما برگرده اون تا اما بیاره

: گفتم فقط

باشه-

... اوردم در بازی ضایع پسر این جلوی عمرم تمام ی اندازه به نزدم ای دیگه ی اضافه حرف... کافیه دیگه

جمع هیزم برم تا برگشتم بخورد اب یکمی تا میکردم باز رو اب بطری درب که همونطورکه... .... بودم برنداشته رو اول قدم هنوز و خوردم رو اب از قلپ ی کنم

______________________

... ... که لباسم به عقب به برگشتم کشید لباسمو چیزی که بودم برنداشته رو اول قدم هنوز.. ... دانیال صورت تا دادم ادامه نگاهمو کردم نگاه بود دانیال دست توی

: گفت و کرد نگاه چشمام به مستقیم

کجا؟-

! گفتی؟- خودت دیگه کنم جمع هیزم میرم

: گفت و کرد ای خنده تک

کنه؟؟- جمع هیزم برام بره دختر یه میذارم میکنی فکر کردی؟یعنی حساب چی منو تو دختر

.. ... خودت- اخه اما

!! .... کوچولو- دختر کردم شوخی میکنی؟؟ باور چرا تو گفتم چیزی ی من

... کوچیکه؟؟- کجام من اخه ولی اهان

!! خندید هم صداباز بی و کرد اشاره مغزش به و خندید

Page 46: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت میرفت که همونطوری و شد دور ازم قدم دو بگم چیزی و بجنبم خودم به اومدم تا

... نریااا- جایی میام من بشین اب کنار همینجا

.. باشه-

... بود نزدیک رفت سیاه چشمام ای لحظه برای اما بشینم جایی ی تا رودخونه سمت برگشتمافتادنم از مانع و زدم چنگ کناریم درخت ی تنه به اخر ی لحظه درست اما بشم زمین پخش

شدم...

... از که این خیال به شد اضافه بدم حال به هم تهوع حالت چشمام رفتن سیاهی بر عالوه حاال... برای نشستم درخت کنار اروم و ندادم اهمیت بهش زیاد داده دست بهم حالت این گرسنگی

... کردم تر خالی درخت کنار خالیمو ی معده و گرفت شدت تهوعم حالت ای لحظه

... ... اطرافمو تمام سیاهی لحظه یک وبرای میرفت سیاهی مدام چشمام اومد نمی باال نفسم.... نفهمیدم چیزی ودیگه گرفت

_____________

" کل" دانای

... شده دور سارا از که ای لحظه از کند پیدا را هیزم بهترین بلکه کاوید می را اطراف نگاهش با... میزد شور دلش کمی بود

.. ... بودش ندیده بود زیادی مدت که پدرش مخصوصا نیوفتد عزیزانش برای اتفاقی بود امیدوار

میکرد ایجاد شغلش که شرایطی به بنا اما شد مهم برابر صد برایش پدر مادرش مرگ از بعدمحدوده و بود ترانزیت ی راننده که خودش شغل فقط نه باشد دور پدرش از مدام بود مجبور

ساکن کشور یک در یکبار سال چند هر که پدرش شغل بلکه ها کشور بین در باربری کاریش یمیشد...

... .. درست شد نزدیک بالگرد بیاید بیرون افکارش از شد باعث میامد دور از که بالگردی صدای ... .... گوش به تر راحت فرد صدای کرد توجه کمی میکرد اعالم را چیزی انگار بود سرش باالی

میرسید:

"! ... ... ...! کنید-" توجه نکنید استفاده اب این از امکان حد تا است الوده منطقه این اب کنید توجه

شد اکو ذهنش در بار چند مرد صدای

)! ... ... ...! کنید) توجه نکنید استفاده اب این از امکان حد تا است الوده منطقه این اب کنید توجه

)... ... ...! نکنید) استفاده اب این از امکان حد تا است الوده منطقه این اب کنید توجه

).... ...! است) الوده منطقه این اب کنید توجه

)! است) الوده منطقه این اب

... ... ... سارا... بطری اب تلمبه

: ... گفت خود با وار زمزمه شد هم در هایش اخم

Page 47: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

"!! خورد؟" اب این از هم سارا

... هایی چوب شد چیره وجودش بر ترس خورد را اب از قلپی سارا که ایی لحظه اوردن یاد به با ... فریاد با مدام دویدن حین در دوید رودخانه سمت به و کرد رها زمین روی بود کرده پیدا که را

... ... میریخت فرو قلبش نمیشنیدچیزی صدایی که بار هر اما میزد صدا را سارا

... ... ... مات ای لحظه برای انداخت راستش و چپ به نگاهی نبود سارا اما رودخانه کنار رسید... شد ای نقطه

... ... و زرد اش چهره شده دراز نه که نشسته بود نشسته درختی کنار شده جمع خود در ساراگونه ... بیمار

... ... تکان سارا پلک حتی اما کرد صدایش پیاپی بار چند رساند کنارش به چگونه را خود نفهمید ... ... روی... بر چشم اجبار به داشت کراهت او به زدن دست از اما میکرد بلندش باید نخورد

را دیگرش دست و گذاشت سارا زانوی دو زیر را دستانش از یکی ارامی به و بست عقایدش... برد فرو خود اغوش در را سارا و سرش زیر

... ... نبود تنش در جان گویی بود شده لخت سارا جسم

_________________

... .. تنها نمیدید سارا جانب از واکنشی هیچ اما زد می صدا را سارا نگرانی با یکبار دقیقه هرچند.... میشد تر پریده ثانیه به ثانیه صورتش رنگ

قرار فرمان پشت هم خودش دادو قرار عقب صندلی روی سارا عجله با و رسید ماشینش به... ... میبرد پزشک پیش را او تر سریع چه هر باید انداخت راه را ماشین و گرفت

عوض دنده محابا بی و فشرد می گاز پدال روی بر تر تمام هرچه قدرت با را پایشهم... باز اما زد صدا نگرانی با قبل دقایق چون را سارا باز و برگشت عقب به ایی لحظه میکرد

... بود پاسخش سکوت

... از و باشد جزیی مسمومیت یک تنها این و نیوفتد بدی اتفاق خواست می خدا از تنها دلش در... بیاورد دوام بود دانیال مقصد که شهری تا سارا تر مهم همه

... نور ها ساختمان دیدن با شدند نمایان دور از کوچک شهر های ساختمان و بود گذشته ساعتی ... اش پیشانی بر حال ان در سارا دیدن زمان از که غلیظی اخم شد تابیده دلش در امیدی

... شد رنگ کم اندکی بود نشسته

... اوضاع کرد جلب را توجهش سرباز از پر کامیونی که بود شده شهر اصلی ی جاده نزدیک ... جاده وارد و داد ادامه راهش به بود ریخته بهم حسابی بود گفته تلفن پشت فرد که همانطور

... ... درختی زیر خیابان کنار جوان مرد چند بود نشده شهر وارد کامال هنوز شد شهر اصلی ی... ... شد پیاده و کرد پارک را ماشین ها ان از کمی ی فاصله با بودند نشسته سال کهن

... کردند می دود سیگار و نشسته خونسردانه که رفت نفر چند ان نزد هراسان

: گفت روسی به

میشناسید؟؟- رو پزشکی اطراف این شما

Page 48: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت لب بر پوزخندی با ها ان از یکی

خوردید؟؟- مسموم اب از هم شما حتما

: گفت و کرد بقیه به رو سپس

!! ... میمیرن- یکی یکی دارن همه اینطوری کردند انتخاب راهو بهترین خرابکارا

... کردند تایید را حرفش لبخند با همه

دلش ... انگار که ها مرد ان از یکی کرد تکرار را حرفش دوباره انها کردن تلف وقت از عصبی: گفت باشد سوخته دانیال کالفگی برای

... میشناسم- من اره

: گفت طاقت بی دانیال

... کنی؟؟- راهنماییم میشه عالیه

و امد دانیال سمت به و داد تکان سری بقیه به رو و برخاست جایش واز زد حریصی لبخند مردبا هم را دانیال میداشت بر قدم دانیال ماشین سمت به که همانطور و زد اش شانه به دستی

: گفت و کرد همقدم خود

...!! ... نیست؟- اینطور باشه کار این توی منفعتی هم من برای باید نمیشه که همینطوری

: گفت و ایستاد جایش سر دانیال

... ... بگو- بهم رو دکتر ادرس تو اما میکنم بگی کاری هر باشه

: گفت و کرد هدایت ماشین سمت به را دانیال باز و کرد ای خنده تک مرد

؟- داری پول چقدر

... روی در را سارا و انداخت ماشین داخل به نگاهی و شد خم کمی مرد ماشین به رسیدنددید ... ماشین عقب صندلی

... کرد نگاه دانیال به ومنتظر ایستاد صاف

: گفت دانیال

... .. ... میتونم- اما نیست همراهم پول زیادی مقدار من

: گفت و امد حرفش میان به مرد

... ... ... ... خوام- می رو پولم همینجا من نده وعده من به نشد نه

: گفت کالفه دانیال

... ... کن- باور کمیه مقدار میدونم اما میدم بهت دارم پول هرچی من باش داشته انصاف کمی... بدم بهت تا ندارم ای دیگه ارزش با چیز

: گفت حریصش لبخند با و کشید دانیال چشمگیر و تمیز ماشین سقف به دستی مرد

Page 49: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... معشوقه- حتما که دختر این جون بخاطر نیستی حاضر یعنی داری ارزشی با این به چیزی توبدی؟؟ رو ماشین این هست ات

صورت ... روی و امد پایین ماشین سقف از نگاهش انداخت ماشین به نگاهی ناراحت دانیال... شد متوقف سارا

... نبود حاضر و داشت ملکه حکم برایش که ماشینی اش عالقه مورد ماشین از بود مجبور .... ... اش زندگی وارد اتفاقی کامال که دخترکی سارا برای هم ان بگذرد بدهد دستش از هیچگاه

... است کرده مشغول روز دو این در را ذهنش تمام و شده

: گفت میکرد نگاهش منتظر که مرد به رو و کرد پوفی

! ... دکتر- یک پیش ببر منو تر سریع لطفا اما تو مال ماشین این باشه

: گفت با و شد بلند ای خنده به تبدیل لبخندش اینبار مرد

حتما-

. ... کرد حرکت دکتر مطب سمت به مرد های گفته طبق و شد سوار هم دانیال شد ماشین سوار

طبابت و است ساکن ان در دکتری مرد ی گفته به که ساختمانی جلوی ساعت نیم از بعد... داشت نگه را ماشین میکند

... از لب روی لبخندی با جوان مرد گرفت اغوش در را سارا عجله با و شد پیاده ماشین از دانیال: گفت و زد اش شانه بر دستی و امد دانیال کنار به و شد پیاده ماشین

! داره- ارزششو

ی ... لحظه چند از پس انداخت ماشینش به نگاهی افسوس با مرد حرف به توجه بی دانیالکه همانطور و رفت ساختمان کنار به فورا و گرفت ماشین از ونگاه زد نهیب خود به کوتاه

... فشرد سختی به دست یک با را ساختمان زنگ داشت اغوش در را سارا

گوشش در خانمش ملکه های چرخ حرکت اشنای صدای ساختمان درب شدن باز با همزمان... دوخت... ساختمان درب به را نگاهش و شود مسلط خود به تا کشید عمیقی نفس پیچید

: ... گفت عجله با بود ایستاده درب چهارچوب در جوانی دختر

دکترین؟- شما

کنار ورودی درب جلوی از بود اغوشش در بیهوشی دختر که دانیال وضعیت دیدن با جوان دختر: گفت و رفت

.. ... میزنم- صدا رو دکتر االن بیاداخل

.. ... برد اتاقی داخل به را سارا دختر راهنمایی با شد ساختمان وارد عجله با دانیال

... گذاشت بود گرفته قرار دیوار کنار که بزرگی تخت روی را سارا اطرافش به توجه بی

Page 50: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

سارا سمت به مستقیم و شد اتاق وارد جوان دختر همراه به سالی مسن مرد بعد لحظاتی... شد.. سارا ی معاینه مشغول حرف بی رفت

: گفت و کرد دکتر به نگرانی نگاه دانیال

میشه؟؟- خوب حالش دکتر اقای

: گفت دانیال سوال به توجه بی دکتر

شده؟- مسموم اب با

: گفت میکشید موهایش در را دستش یکبار لحظه چند هر نگران از که حالی در دانیال

... ... ومســ- خورد اب تلمبه یک اب از که بودیم جنگل توی بله

: گفت جوان دختر به ورو پرید حرفش میان به دکتر

. بیام- من تا کن عوض تر راحت لباس یه با هاشو لباس

*************

.. نگاهش دختر شدن مشغول محض به دانیال شد سارا های لباس تعویض مشغول جوان دختر... کشید موهایش در دستی کالفگی با و کرد تخت به را پشتش و گرفت سارا از را

: گفت دانیال حرکت دیدن با بود شده اتاق وارد تازه که دکتر

..... داری؟- دوستش خیلی خیلی

.. ... همه از دید می وسارا خودش بین زیادی های تفاوت زد دکتر حرف به پوزخندی دل در دانیالشد؟؟ کسی عاشق اشنایی دوروز با شود می مگر تر مهم

! بس و بود مسئولیت احساس داشت سارا به نسبت خودش نظر از و فعال که حسی تنها

... دکتر و کرد سکوت تنها دکتر جواب .سکوتشدر گذاشت جوابش بودن مثبت پای به را

سمت به صالبت پر ولی ارام هایی قدم با و ارامی به دکتر که بود گذشته ای دقیقه چند... رفت داشت قرار اتاق داخل ک دستشویی

: گفت دستهایش شستن حین در

!! بگیره؟؟- رو گناه بی مردم از نفر چند جون خواد می بالخره ها درگیری این نمیدونم

... ... کشید کنار را پرده رفت اتاق ی پنجره سمت به ارامی به و کشید عمیقی نفس دانیال

... امد می که سوزی علت کرد فکر خود با میبارید ارامی به برف و بود شده پوش سفید خیابان! بود برف همین

برای جوان دختر و دکتر تقالی به و بود خوابیده ان روی بر سارا که تختی سمت برگشت... شد خیره سارا ی معده شوی و شست

... کند افاقه دکتر های دارو و شود خوب سارا حال تا میکرد خدا خدا دل در

Page 51: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

کرد ... می چک را سارا فشار داشت و بود شده تمام دکتر کار

: پرسید دکتر به رو ارامی نسبتا صدای با

میشه؟- خوب حالش

... ... دادم: انجام رو میومد بر دستم از که کاری هر دادم بهش رو ها دارو دکتر

جیب داخل را دستانش و گذاشت تخت کنار میز کشوی در را فشارسنج و کرد سکوت دکتر: داد ادامه را حرفش و کرد شلوارش

!! کرد- دعا باید فقط حاال

... ... رفت دنبالش به هم جوان دختر شد خارج اتاق از و کشید افسوسی از پر اه سپس

... ... ... ... شد خیره تخت روی بر خفته ی پریده رنگ سارای به ترسان نگران ناراحت دانیال

... ...! گناهی سارا کند فکر این به توانست نمی اصال نه نه بیوفتد؟؟ سارا برای اتفاقی اگر.. شود چنین این که نداشت

***************

" کل" دانای

" سفارت کاخ

اتاق به استراحت برای سایه پیشنهاد به بود داده سر که بسیار های گریه از پس نیکو خانم... بود امده سفارت کارکنان استراحت مخصوص

وضو و رفت اتاق داخل بهداشتی سرویس به فورا و نیاورد تاب اتاق به ورود محض به اما... کرد... تسبیح و مهر یک اقل حد یا جانماز خواست در سایه از وضو از پس گرفت

همراه به خود با جا همه و میگذاشت کیفش جیب در همیشه که را کوچکش جانماز هم سایه.. داد مادرش به را داشت

... کشید بیرون کیفش جیب از کوچکی قران سایه شد خواندن نماز مشغول درنگ بی نیکو خانم.. شد محبوبش ی سوره خواندن مشغول و نشست ایی گوشه و

خواندن مشغول همچنان هم سایه و خواند دعا و گریه حال در نیکو خانم و بود گذشته دقایقی... کرد جلب را توجهشان اتاق بیرون از ای همه هم صدای که قران

.. از عجله با هردو داد را پاسخش متعجب نگاه با هم سایه و انداخت سایه به نگاهی نیکو خانم.. رفتند اتاق از بیرون به و خواستند بر جایشان

... نیکو خانم بودند ایستاده داشت قرار ان در ها اتاق که سالن در و اتاق از بیرون زیادی ی عدهو رفت بود ایستاده سفیر اقای کنار که پدرش سمت به عجله با سارا اما ایستاد کناری توان نا

گفت:

... شده؟- چی بابا

Page 52: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... خواست نیکو اقای بود سالن در حاضر افراد تمامی سوال بلکه نبود سارا سوال تنها این... شد وارد در از سفیر اقای منشی کمک به زخمی مردی که بزند حرفی

: گفت بلند حاضر های مرد از دیگر یکی

شده؟- زخمی نیکنام اقای افتاده؟؟چرا اتفاقی چه

: گفت سفیر اقای

! .. بردیم- بدر سالم جون سختی به شد حمله ماشینمون به که اینجا میومدیم داشتیم ما

: گفت سالن در حاضر های مرد از دیگر یکی

. کنم- پانسمان زخمشو بیام تا من اتاق داخل ببرید رو نیکنام اقای

. بردند سفیر اتاق کنار اتاقی داخل به را زخمی مرد دیگر مرد دو کمک به سفیر اقای منشی

: گفت نیکو اقای اتاق به انها شدن داخل از پس

! ... نمیکنن- رحم هم ها ایرانی به دیگه شده خراب خیلی اوضاع

.. دنبالش به هم نیکو اقای رفت اتاقش داخل به و گفت نگرانی و ارام ی درسته سپهری اقای

... ای لحظه چند هنوز گشتند باز قبلی اتاق به هردو و کرد کمکش و رفت مادرش کنار سایه: گفت نیکو خانم به رو و شد اتاق وارد مردی و خورد اتاق در به ای تقه که بود نگذشته

. .... .. هستند- اتاقشون توی دارند کار شما با نیکو اقای خانم ببخشید

: گفت جایش از شدن بلند حال در نیکو خانم

! .. میرم- االن باشه

: ... گفت و برگشت سایه سمت به نیکو خانم شد خارج اتاق از مرد

.. گردم- برمی من بمون همینجا تو سایه

... گشود را قران دوباره و گفت ارامی چشم سایه

... رنگ سبز جلد به ارامی ی بوسه و بست را قران کالفه سایه شد خارج اتاق از نیکو خانم... زد قران

مانده جا کیفش در قبل از که سارا کوچک ی دفترچه که بگذارد کیفش داخل را قران خواست... ... ... با زد برگ ارامی به برداشت را دفتر و داد جا کیف در را قران کرد جلب را توجهش بود

... شد اشک از پر چشمانش خواسته نا خواهرش های نوشته دیدن

... ... خراب و بد وضع این با مبادا داشت واهمه بود شده تنگ خواهرش دانه تک برای دلش!!! ببیند؟ را خواهرش نتواند دیگر روسیه

را ... توجهش دفتر های ورق بین در چیزی نگهان میزد ورق را دفتر هدف بی افکارش در غرق... کرد جلب

Page 53: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... به چسب با شبدر دید را ای شده خشک پر چهار شبدر دفتر های برگ زیر و زد ورق دوباره: مضمون این با داشت قرار کنارش در کوچکی ی نوشته و بود چسبیده دفتر ی صفحه

سایه" برای رو شبدر این شانس من پس داره شانس پر چهار شبدر که راسته اگه خداجونم"! بحالت... خوش گفت بهم حسرت با خیلی امروز اخه میذارم

... با شد جاری چشمانش از بیشتری شدت با اشک خواهرش مهربانی از پر ی نوشته دیدن با: گفت گریه از ناشی ای دورگه صدای با و کرد لمس را شبدر اشاره انگشت

... ... ... هیچ- دیگه من باشه سالم اون فقط سارا مال خوام نمی شبدرو این شانس من خدایا! خوام نمی ازت چیزی

*****************

" کل" دانای

... ... سرباز از پر خیابان ببیند را بیرون بتواند که ایی اندازه به تنها کرد باز کمی را درب ارامی به ... ... ... دید را سربازی برگرداند صدا سمت به را سرش امد می گریه صدای سمتی از بود مسلح

.. میکرد بازرسی را زنی داشت که

.. ایی خانه وارد زور به داشت سعی دیگری سرباز تر طرف ان کمی میگریست مظلومانه زن و! نبود... خوب اصال اوضاع شود

دزدکی درحالیکه را جوان دختر بود امده بیرون بود ان در سارا که اتاقی از تازه که دانیال.. دید میکرد نگاه را بیرون درب الی از داشت

: گفت ارامی نسبتا صدای با و رساند دختر به را خودش قدم چند با

! شده؟- چی

... برگشت دانیال سمت به هول با و کشید هینی ترس از نداشت را چیزی انتظارچنین که دختر

: گفت و زد رنگی کم لبخند دختر ترساندن از شرمنده دانیال

! خوام- می ترسوندمتون؟؟معذرت

: گفت وارام داد تکان سری جوان دختر

. نداره- اشکالی

: پرسید دوباره دانیال

شده؟-- چی

وجود دربی اصال و بودند همینجا ها سرباز که انگار انداخت ورودی درب به نگاهی ترسان دختر: گفت... دانیال رو لکنت با نداشت

! ... ... میکنن- بازرسی هارو خونه دارن دارن سربازا سر

دو هر شد باعث و امد سرش پشت از دکتر عصبی نسبتا صدای که بگوید چیزی خواست دانیال: کنند نگاه عقب به

Page 54: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... امنه؟- نا اوضاع بگم باید بار چند دختر؟ میکنی چکار اینجا تو

دورش درب از و گرفت اشکار خشونتی با را او بازوی و رفت دختر سمت به حرفش دنبال به: گفت دوباره و کرد

.. ...! اتاقت- توی برو سریع نیا در این جلوی دیگه

... شد واردش و دوید اتاقی سمت به سریع دیگری حرف بدون دختر

... را دختر که این از بعد دکتر بود شده خیره دکتر های کار به العملی عکس هیچ بدون دانیال: گفت و برگشت دانیال سمت به عصبانیت همان با کرد اتاقش ی روانه

! ... ... برید- برید اینجا از تر سریع هرچه جون پسر هی

: گفت مبهوت دانیال

بریم؟؟-- کجا میگید؟؟ما دارید چی

: گفت و داد هواتکان در را دستانش عصبانیت با دکتر

! خرابکاران- دنبال و گردند می رو ها خونه تک تک دارن نشیدی؟؟سربازا اینکه مثل

! نمیاره-- دووم بیرون ببرم هوا این توی رو سارا اگه اما

: گفت قبل از تر عصبانی دکتر

! .... برید- تر سریع افتم می گیر من بمونید اینجا اگرم

: گفت باز مانده در دانیال

بریم؟؟-- کجا ما اخه اما

: گفت بدهد دانیال به گرمی لباس تا میرفت دیوار کنار لباسی چوب سمت به که همونطور دکتر

.... ... میگردند- خرابکارا دنبال دارن اونا نمیدونم من

: گفت و پرید حرفش ومیان برداشت دکتر سمت به قدم یک دانیال

... ...! ایرانم-- سفیر پسر من نیستیم خرابکار که ما اما

: گفت و زد پوزخندی و کشید کارش از دست دکتر

! داری؟- هم کنی؟مدرکی ثابت حرف این خوای می چطوری تو اخه

: گفت مردد دانیال

.. ... بزنم- تلفن یک کافیه فقط ولی نه

دانیال سمت به قدم دو عصبانیت با و شد متوقف باز بود شده کارش مشغول دوباره که دکتر: گفت بلندی صدای با و کالفگی با و برداشت

!! ...... ! میزنی- حرف فقط قطعه؟ تلفن های خط نداری خبر تو مگه تلفن؟ با

Page 55: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... و قاپید را لباس هوا در دانیال کرد پرت دانیال سمت به را بود دستش در که را لباسیاتاق سمت به که همانطور و افتاد راه دیگری اتاق سمت به دکتر که بزند دیگر حرفی خواست

: گفت میرفت

! ببینم- اینجا هیچکدومتونو نمیخوام اومدم بیرون اتاق از وقتی

: گفت می وقفه بی و افتاد راه دکتر دنبال به دانیال

.... دکتر-- اقای دکتر اقای

: گفت پرخاش وبا دانیال سمت برگشت کالفه دکتر

میکنی؟- دکتر اقای دکتر اقای هی چیه

: داد ادامه دوباره و شد ساکت ای ثانیه

... ... می- بعد زندان برنتون می راست یک چیه؟؟ هویتت کنی ثابت بتونی که داری پاسپورت... ... پوسین می درگیری این پایان تا اونجا و تاریک و تنگ سلول یه توی اندازنتون

: گفت و داد دانیال به تکانی و گرفت دردست را بازوانش و شد دانیال نزدیک

... مونید- می اونجا سال چند نمیدونه هیچکسم ...... 10سال...5و یا ...20سال سال

ارام یکباره که صدایی وبا کشید اش جوگندمی موهای به ودستی کرد رها رو دانیال بازوهای: گفت بود شده ناراحتی و بغض از پر و شده

.. اینجا- از برین و بدین نجات جونتونو دارین فرصت تا االن همین پس

: گفت غمی از پر و گرفته صدای با دانیال

... .. .. خوب-- حالش اون بمونه سارااینجا بذارید خواهشا اما میرم اینجا از من باشه باشه! .. میکنم .. خواهش بیاد من با نمیتونه اون نیست

: گفت و کرد پوفی دکتر

.... ... ... نمیشه- نمیتونم نیست امکانش جون پسر ببین

: گفت و برداشت قدم مصمم اینبار و اتاق سمت به برگشت باز

! برید- اینجا از تر سریع هرچه هم حاال

در حرفش شد باعث اتاق درب شدن کوبیده صدای اما کند التماس هم باز خواست دانیال... شود خفه نطفه

***********

" سارا"

... بودم شده هوشیار کسی داد باصدای که بود ایی دقیقه چند

Page 56: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... برام اطرافم به دوختم رو نگاهم متعجب شدم خیز نیم سرجام و کردم جمع توانمو تمام!! محیط این نبود اشنا

کنار نشستنم حال بی و بود حالم خوردن بهم میومد یادم شدنم بیهوش قبل از که چیزی تنها... نیومد... خاطرم به چیزی بعدش از دیگه درخت

اینجا؟؟ اومدم خورد؟؟چطوری بهم حالم من چرا راستی

کجاست؟؟ اینجا اصال

هنگ مغز توی سواالم برای گشتن جواب دنبال از دست شد باعث در بیرون از کسی داد صدای... بشم بلند جام از تخت تاج به تکیه با و ارومی به و بردارم ام کرده

... طرز به معدم و میرفت سیاهی مدام چشمام برداشتم قدم اتاق درب سمت به خمیده و اروم... میکرد درد بدی

... مسن مرد یه با داشت که دیدم رو دانیال انداختم بیرون به نگاهی و کردم باز رو اتاق درب... میداد جوابشو پرخاش با مرد میکردو صحبت سالی

... چه از موضوع شدم متوجه قسمتی تا کمی حرفاشون شنیدن با بود التماس از پر دانیال لحنتمام ... بیرحمی با مرد اون و میکرد التماس داشت من بخاطر دانیال شد نمی باورم قراره

... اینجا از برید میگفت فقط

... دستش توی که حالی در دانیال و نبود مرد اون اومدم خودم به اتاقی درب شدن کوبیده با... بود ایستاده سالن وسط اخم پر و ساکت بود لباس چندتا

صندلی روی که رفتم هام لباس سمت به و بستم رو اتاق درب کنم ایجاد صدایی که این بدون... بود شده گذاشته تخت کنار

تو اورد در الی از سرشو دانیال و شد باز ارومی ی تقه با در که بستم رو پیرهنم اخر ی دکمهرو درب که حالی در و تو اومد متعجب دید اتاق وسط پوشیده لباس و ایستاده منو وقتی و

: گفت میبست

سالمتی؟؟- به کجا

... ... کردم سکوت فقط جوابش در نمیدونم چیزی من کرد می فکر

: گفت و اومد سمتم به قدمی

... کردی؟- عوض لباساتو چی شدی؟برای بلند جات از چی برای سارا توئم با

: گفتم حال همون در و برداشتم بود روش که کیفمو و رفتم صندلی سمت به

! ... بریم- حاضرم من

: گفت جدیت با و داد باال ابروهاشو از یکی

کجا؟-

: گفتم و دادم سرم به ریزی تکون

Page 57: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! ... کردند- بیرونمون اینجا از که فعال هرجا

: گفت اروم و ایستاد کنارم بلند قدم یک با

حرفامونو؟- شنیدی

: ... گفتم اروم و دادم تکون تایید ی نشونه به سری

! ... نباش- من نگران خوبم من

: گفت و زد پوزخندی

چشمات؟؟- پای گودی یا خوبی بفهمم زردت رنگ از

: گفتم و کردم ریزی اخم

... خوبم- من

: گفت و گرفت سمتم به دستشو توی های کاپشن از یکی

... ... سرده- بیرون بپوش اینو

: گفت و رفت اتاق درب سمت به و گرفت دستم از کیفمو بعد و

... بیا- زود ندارم ایی چاره که حیف

... رفتم دنبالش به سرعت به و پوشیدم رو لباس و گفتم ارومی ی باشه

: گفت و زد دربش به ایی تقه و ها اتاق از یکی سمت رفت

... ... درب- از بدین نشونمون رو خونه بوم پشت راه بیاید خواهشا میریم داریم ما دکتر اقای! بریم نمیتونیم

... بیرون اومد دکتر و شد باز اتاق درب تا کشید طول لحظه چند

... زیر سرمو اخمش از پر نگاه زیر من به دوخت نگاهشو بعد و کرد دانیال به نگاهی اولانداختم...

.. به دوختم نگاهمو راهرو یک سمت به میره داره دیدم و اوردم باال سرمو پایی صدای حس با... برم دنبالش کرد اشاره که دانیال

... من بود باز دربش که شد اتاقایی از یکی وارد دانیال رفتیم راهرو سمت به دانیال همراه به ... باز ی دریچه از که بود برف های دونه دیدم که چیزی اول شدم که اتاق وارد دنبالش به هم

... حسابی برف این دیدن از بودم که دیگه حالت هر در نشست می زمین روی سقف ی شدهکجا سرما این توی ما اینکه اونم اومد بوجود برام بزرگ نگرانی یه االن ولی میکردم ذوق

بریم؟؟!!

: گفت و کرد دانیال به رو و اومد پایین دریچه به منتهی های پله از دکتر

... ... ولیـــ- نیستم راضی کار این از منم کن باور

Page 58: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت و اومد حرفش میون به دانیال

... ... ممنونم- ازتون هم سارا جون نجات بابت میدونم

: ... گفت و من به کرد رو دانیال داد تکون سری فقط دکتر

بیا- تو بعد میرم من اول

... که گذاشت پله اولین روی پاشو و فلزی های پله سمت رفت دادم تکون حرفش تایید به سری.. بایسته شد باعث کسی صدای

... بود ایستاده مغموم ایی چهره با که دیدم رو جوونی دختر و برگشتم بود من سر پشت از صدا.. بود دستش توی هم ایی درکیسه چهارچوب توی

: گفت دانیال به رو و زد بهم کوچیکی لبخند

... .. تنها- باشید گردون سر مدت چه نیست معلوم گذاشتم خوراکی مقدار یه کیسه این توی.. میومد بر دستم از که بود کاری

... و گرفت من سمت به رو کیسه دید رو ما سکوت وقتی کردم نگاهش فقط حرکتی هیچ بدون... بگیرم دستش از که کرد اشاره

... بگیرم رو کیسه که کرد اشاره و زد مهربونی لبخند دانیال سمت شد کشیده نگاهم خواسته ناازش...

... ها پله از و کرد تشکری هم دانیال کردم ایی لبی زیر تشکر و گرفتم دختر دست از رو کیسه... رفت باال

****

... به و کردم دکتر به کوتاهی نگاه باال برم که کرد اشاره و دریچه جلوی اومد بعد لحظه چند... رفتم ها پله سمت

... رفتم باال خودم اون از بعد و دانیال دست دادم رو ساک اول

... .. به کردم شروع بوم پشت به گذاشتن پا محض به رحم بی و سرد بود سرد حسابی هوا ... سریع... میلرزم بید مثل دارم دید وقتی من سمت برگشت و بست رو دریچه دانیال لرزیدن

: گفت و سمتم اومد

سارا؟؟سردته؟؟- شد چی

!! فهمید انگار ولی باشه فهمیده نبودم مطمئن هرچند دادم تکون هم سری بدنم لرزش میون: گفتم که دربیاره تنشو کاپشن تا برد دست چون

.. ! ... .... ... بریم- بیا میشم خوب میلرزم دارم شد عوض هوا االن نیست نیاز دانیال نه

... هم کردم اصرار چی هر دوشم روی انداخت و اورد در تنش از کاپشنو حرفم به توجه بی: ... گفت فقط نداد اهمیت

! .... باش- خودت نگران تو نمیشه سردم و هست تنم کافی لباس من

Page 59: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... نمیگم چیزی دید وقتی کنم سکوت دیدم بهتر پس کنم اصرار بازم بخوام که نداشتم جونیدستم از هم منو کیف و برداشت زمین روی از رو بود داده بهمون دختر اون که رو ساکی

... ... .. سردتر لحظه به لحظه هوا و بارید هنوزمی برف دنبالش به هم من افتاد راه و گرفتمیشد...

چشماش ... توی که بود چیزی ترین مشهود نگرانی انداخت می بهم نگاهی و میگشت بر مدام... دیدم می

... پشت سومین ی لبه روی از بشن ما ی متوجه سربازا مبادا تا میداشتیم بر قدم خمیده خمیده. بشیم میخکوب جامون سر شد باعث سربازی صدای پریدیم که بوم

بومه؟؟- پشت روی کی

.. ... جایی بود ایستاده جاش سر حرکت بی و بود هم توی اخماش دوختم دانیال به ترسونمو نگاه... نمیدید رو ما کسی پایین از و نداشت بودونوری سایه کناری ساختمون بخاطر بودیم ما که

بعد و داشت نگه لباش جلوی سکوت ی نشونه به دستشو فورا دانیال که بزنم حرفی خواستم: گفت اروم لحظه چند از

... بشیم- ساختمون اون وارد باید

... نگاه بود کرده اشاره که سمتی به برگشتم اروم کرد اشاره سرم پشت جایی به دست با ... فاصله... البته و میشد ساطع نور ازش که بود ساختمون ی پنجره دیدم که چیزی اولین کردم

... بودیم ما که بومی پشت سطح از زیادش نسبتا ی

: گفتم و دانیال سمت برگشتم سوالی

بریم؟؟- چجوری

: میگفت که امد سرباز صدای دوباره که بده جوابمو خواست

اونجاست؟- کی گفتم

: ... گفت ... که اومد یکیشون صدای کنارش اومدن هم دیگه نفر چند انگار اومد پایی صدای

شده؟؟- چی

: اومد سرباز همون صدای

! دیدم- بوم پشت روی نفرو یک پیش لحظه چند قربان

... سریع-- بوم پشت روی ایستادین؟؟برید چرا پس خوب

: اومد چندنفر صدای

! قربان- بله

: کردم زمزمه ترس با

... دانیال-

Page 60: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: ... گفت وار زمزمه کرد باز و بست اروم نترس ی نشونه به چشماشو دید منو ترس که دانیال

.. نترس-

: گفت و گذاشت زمین روی رو ساک و کیف حرفش دنبال به

... ... صدایی- هیچ بدون اروم بیا دنبالم

... نردبوم دنبال داشتن که میومد سربازا صدای افتادم راه دنبالش و گفتم صدایی بی ی باشه ... که ما حق در خدا لطف این و بود دسترس در نردبوم انگار بیان باال دیوار از تا گشتند می

... باشیم داشته فرار برای فرصت کمی

: ... گفت من به رو و کرد پنجره به نگاهی دانیال پنجره کنار رسیدیم

. میرم- اول من

مار صورت به پنجره تزئین برای که هایی نرده از گرفتن کمک با دانیال و گفتم ارومی ی باشه... رفت باال بود شده داده جوش پایینش پیچ

: گفت کردو دراز دستشو و من سمت برگشت شد اتاق داخل که این محض به

... ... باال- بیا و بگیر منو دست سارا باش زود

: ... گفت دانیال که بودم خودم با جدال حال در کردم اش شده دراز دست به مرددی نگاه

! ... باش- زود مجبوریم سارا

... درد هزار با و زور به گرفتم دستشو ارومی به و ندونستم جایز اینو از بیش کردن تلف وقت... باال کشیدم خودمو سر

کشیدم و گرفت کمرمو دستم بجای و کرد رها دستمو رسیدم پنجره ی لبه به وقتی: گفت... که اومد سربازی صدای پنجره ی لبه از من اومدن پایین با همزمان باال

.... دنبالشون- ... برید ساختمون اون توی رفتند

... نکردیم فرصت اصال دید اتاق توی که دربی اولین سمت دویید و گرفت دستمو وقفه بی دانیال.... بندازیم اطرافمون به نگاهی

... پله راه از میشدم کشیده دنبالش داشتم جورایی یه من و دویید می سرعت تموم با دانیال... ... میکردم حس سرمون پشت رو سربازا پای صدای شدیم رد بود جلومون که هایی

... توی شدم کشیده دانیال همراه و شد کشیده دستم لحظه یک برای شدیم رد راهرو تا چند از... گرفت... دهنمو جلوی دستی کردم حس که کشیدم کوتاهی هین ترسون تاریکی

... از ایی هاله یه البته ببینم رو دانیال صورت تونستم می و بود کرده عادت تاریکی به چشمامصورتش...

... چیزی ولی گرفت لباش جلوی سکوت ی نشونه به دستشو هردو میزدیم نفس نفس ... سرمو... بار چند حرفش تایید برای هم من داد تکون فهمیدن ی نشونه به سرشو فقط نگفت

... کردم باال و پایین

Page 61: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

جایی به دوختم ترسونمو نگاه رسید می گوش به کوتاهی فاصله از که زدن حرف صدای با " ... ... کجا پس گفتند می هم به که اومد سربازا صدای فقط نبود پیدا زیادی چیز تاریکی از بیرون

رفتند؟؟!!"

... به داشت و بود دهنم روی دستش هنوز کردم نگاه دانیال به و گرفتم سمت اون از نگاهمو... کرد می نگاه بودم کرده نگاه من که سمتی همون

: گفت که اومد صدایی و گذشت ایی دقیقه

... قربان- نیستن

: گفت ایی دیگه صدای و

! ..!! ها- خونه ی بقیه سراغ برید کنید ولشون کردند فرار

.. میشد تر کم کمو داشت که پایی صدای و

... ... ممنونم خدایا کردم خارج ازبینیم شدمو حبث نفس

... ... باعث استرس انگار شدم دانیال با کمم خیلی فاصله ی متوجه االن تازه کردم نگاه دانیال به... نشم ها چیز خیلی ی متوجه که بود شده

! ... ... بود گرم خورد صورتم به نفسش کرد خارج بینیش از سنگینشو نفس هم دانیال

بیرون ساختمون این از سربازا که بودیم کرده پیدا اطمینان حدودی تا و نمیومد صدایی دیگهرفتند...

... کمی و گرفتم استینشو دهنمه روی هنوزم دانیال دست شدم متوجه که بگم چیزی خواستم ... زمزمه و اروم و کرد نگاهی بهم دستش تکون با برداره دهنم رو از دستشو بلکه کشیدم پایین

وارگفت:

چیه؟-

... و متعجب و کرد دستش به نگاهی کردم بود دهنم روی که دستش به ایی اشاره چشمام با: گفت و زد خجولی لبخند و برداشت دهنم روی از دستشو هول

! ... نبود- حواسم ببخشید

: گفتم و کردم تازه نفسی

... نداره- اشکالی

****

... ساختمون توی کسی هیچ کشیدیم سرک رو ساختمون های قسمت تموم دانیال همراه بهفرار.. و برداشته جونشونو شدن کشته ترس از مردم اکثر که چرا نبود هم عجیبی چیز نبود

... بودند کرده

... .. اتاقی رفتیم که جایی اخرین نیارم خودم روی به میکردم سعی ولی بودم حال بی مدت تمام... ... بود بزرگ سالن یه گفت میشد بیشتر بود اتاق گفت نمیشه البته که بود

Page 62: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

شومینه کنار جور و جمع و راحتی مبلمان دست یک و داشت قرار ورودی درب کنار لباسی کمدهای پنجره کناره ایی نفره دو خواب تخت سالن ته و داشت بودقرار اتاق راست سمت که ایی

... رنگ صورتی های پرده به شه مزین

... گرسنگی از ناشی ضعف شدم ولو مبل اولین روی و رفتم ها مبل سمت به کوتاه های قدم با .. خالی هم معدمو دیروزم بد حال لطف به که عالوه به بود کرده جونم بی واقعا خستگی و

.. بود... خالی هرچند کردم

... الی کمی زور به کردم حس کنارم رو کسی حضور که میشد خواب گرم داشت چشمام: ... کرد زمزمه دید که هوشیاریمو دیدم دانیالو و کردم باز پلکهامو

! ... ... ... ها- میشه این از بدتر حالت خیسه نخواب ها لباس این با سارا

... ... بگم چیزی که نداشتم جونی واقع در نگفتم چیزی

... ... سارا- توئم با سارا

: گفتم کشدار و حال بی و خوردم کوچیکی تکون

! .. خوبه- اساام لبـ

... تکونم دستی که گذشت ایی ثانیه نشدم متوجه من ولی زد شایدم یا نزد حرفی دانیال... کردم... باز پلکمو الی باز داد

... بود دانیال باز

.. ... بگیری- جون یکم بخورالاقل اینو پاشو سارا پاشو

... ... سمتم به بود کوچیک کیک تکه یه دستش توی کردم نگاه دستش به و دادم خودم به تکونیگرفت...

! ... ! غنیمته .... همینم ولی خیلی بود کوچیک گرفتم رو کیک و کردم دراز دستمو

... گرفتم نصفشو و کردم نیمه دو رو کیک بهم بود زده زل نگرانی با که کردم دانیال به نگاهیسمتش...

: گفت و کرد اخمی کردم دراز سمتش دستمو وقتی و کرد می نگاهم متعجب

! ... !! خالیه- معدت بخورش من؟؟ به میدی نصفشم تازه که هست چقدر این اخه

... ... بخورم... من نیومد دلم بگم صادقانه یعنی باشه گرسنه اون بخورمو من نشدم راضی نشد!! کنه نگاه اون

: گفتم و مبل ی دسته روی گذاشتم رو کیک

! خورم- نمی منم پس

: گفت و شد تر غلیظ اخمش

.. سیرم- من بخورش چه؟؟میگم یعنی بازیا بچه این

Page 63: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.. بستم چشمامو و مبل پشتی به دادم تکیه سرمو بهش توجه بی

: گفت بود مشهود توش خوبی به حرص که صدایی با

..! ســـارا-

: ... گفت دوباره کردم سکوت

نیستم؟؟- تو با دِمگه

سکوت...

: گفت میزد موج توش نارضایتی که لحنی با و کرد پوفی

.. ... ... ... خورم- می منم بخور پاشو باشه خوب خیله

... ی دسته روی از کیکو ی نصفه و کردم باز چشمامو جون بی چند هر نشست لبم روی لبخندی.. گرفتم سمتش به و برداشتم مبل

: گفت اخم با

.. ... وگرنه- مریضی که حیف

: گفتم لبخند وبا دادم تکون جلوش کیکو نصف

چی؟؟- وگرنه

: گفت و انداخت چشمام به کوتاهی نگاه و گرفت کیکو

.. .. مریضی- که فعال بماند

... دانیال به زدم زل خوردم می که حالی در و برداشتم خودمو کیک نصف و خندیدم کوتاه

... ... کنار کمد سمت رفت کردم تعقیبش نگاهم با شد بلند جاش از و خورد کیکشو سریع... ... زنانه... لباس انواع از بود پر کرد دربشوباز درب

: گفت و سمتم برگشت لبخند با

.. داریا- شانس

... پالتوی لحظه چند از بعد و کرد ورو زیر لباسارو دستش با کردم نگاهش فقط نگفتم چیزی.. کشید بیرون لباسا بین از مشکی رنگ به ای بافتنی کاله همراه به رنگ صورتی

... ... بر تارم دید داد می بهم خوبی حس کیک شیرینی گذاشتم دهنم توی کیکو ی تکه اخرین ... با که بود پایینم فشار بخاطر حالیم بی نصف داشتم بهتری حس االن و بود شده طرف

... ... بود گذاشته کنسرت شکمم فقط االن شد برطرف کیک این خوردن

****

: گفت و گذاشت مبل ی دسته روی کنارم هارو لباس و اومد سمتم به

! ... خیسی- خیس کن عوض لباساتو پاشو

Page 64: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت دوباره و رفت اتاق درب سمت به که گفتم ارومی ی باشه

... نه- یا کنم می پیدا رفتن برای راهی یه ببینم میرم من

... ... دیگه دانیال نه که خیس لباسای و شدم بلند جام از رفت بیرون اتاق از دادم تکون سری .... ... دانیال که پالتویی با نمدارمو لباسای بود شده نمدار تازه لباسام بود کرده پررنگش زیادی

... کردم عوض بود داده بهم

... هزار با و گیره با کنم سرم کالهمو تا سمتش رفتم بود کوچیکی ارایش میز خواب تخت کنار... کردم سرم کالهمو و جمع سرم باالی موهامو بدبختی

که بستم می گردنم بودمودور برداشته کمد توی از و بود کاله رنگ به که شالگردنی داشتم... شد باز اتاق درب

: گفتم رفتم می ور شالگردن به داشتم هنوز که حالی در و توجه بی دانیاله که این خیال به

کردی؟؟- پیدا شد؟؟راهی چی

... ... قلبم کردم احساس ایی لحظه برای درب سمت به برگشتم متعجب نیومد صدایی... رفتم... عقب قدم یک و کشیدم کوتاهی جیغ ایستاد

... ... تن به بلندی پالتوی مرده یه بود معلوم هیبتش از بود ایستاده نفر یک درب چهارچوب توی ... ... و بود پایین سرش نبود معلوم کالهش بخاطر که ش چهره و بود زانوش پایین تا که داشت

... ببینم چهرشو که شد می این از مانع کاله های لبه

... ... ... اون توی داشت خشنی ی چهره بودم شده خیره بهش ترس با همونطور اورد باال سرشو.. بود صورتش بودن خشن همین اومد ذهنم توی صورتش از که وصفی تنها واهمه

.. جلو به قدم یک و زد کوچیکی لبخند میدارم بر قدم عقب به ترس با دارم که دید منو وقتیبرداشت...

از تعادلمو و خواب تخت به کرد گیر پام که برداشتم قدم عقب به باز اگاه خود نا و زده وحشت... تخت روی افتادم نشسته حالت به و دادم دست

... سمتم به باز و کرد هیسی مرد کشیدم بلندی جیغ افتادنم ترس از هم و مرد اون ترس از هم.. برداشت قدم

: زدم فریاد اراده بی

.... .... دانیـــــــــال- کمک دانیـــــــــــــــال دانیــــــــــــــــــــــال

... در و شد جاری اشکام بهش خیره زده وحشت و ترسیده میومد سمتم به داشت هم باز مرد ... در سمت به تا نداشت جونی پاهام چرا نمیدونم زدم فریاد دانیالو اسم مدام حال همون

! بود... دانیال ی دوباره دیدن ارزوم ی همه لحظه اون توی بدوام

***

" کل" دانای

Page 65: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... اینطور فعالکه الاقل نداشتند فراری راه هیچ بود خیره سرباز پراز ی کوچه به امیدانه نابود...

پیدا اشپزخانه کردِن رو زیرو و گشتن کلی با که را پنیر و نان ظرف و رفت کنار پنجره کنار ازقرار ان در سارا که زیرین ی طبقه به تا شد روانه ها پله سمت وبه برداشت را بود کرده

... برود داشت

... ... داشت بود سارا صدای شود میخکوب جایش سر شد باعث جیغی صدای که بود دوم ی پله... خواند می را نامش و میزد فریاد قدرت تمام با

چگونه نفهمید هم ... 15خودش یک به را جایش دستش در نان ظرف چگونه رفت پایین را پله ... ... جلوی رسید چگونه نفهمید و برداشت؟؟ کجا از را چوب این نفهمید داد کلفت و کت چوب

!! میزد فریاد را نامش ان در کوچکش سارای که اتاقی درب

... گیجگاهش نبض گرفت دربر را وجودش تمام وصف قابل غیر عصبانیتی اتاق در مردی دیدن با ... ... گرفت دست در زدن ی اماده را چوب شد خشم از پر و بلند هایش نفس کرد زدن به شروع

... سمت به سرش پشت به توجه بی اما مرد برداشت قدم خشمناک و محکم مرد سمت به و... میرفت لرزان و گریان سارای

مرد سر پشت دست به چوب را دانیال ایی لحظه هایش التماس و ها گریه بین در سارابفهمد.. تا بود کافی مرد برای درخشید چشمانش در که امیدی نور ان و سارا کوتاه نگاه دید

... ... بود کافی کوتاه نگاه همین تجربه همه ان با او مثل کسی برای است سرش پشت کسی

... سمت به قدرت تمام با را چوب که ایی لحظه بکوبد مرد سر بر تا برد باال را چوب دانیال... شد چوب فرود از مانع دستش با و برگشت حرکت یک در مرد میکرد هدایت فرود

... رها را چوب و امد پایین ارام ارام دستش ماند مبهوت مرد ی چهره دیدن با اما دانیال... کرد... فروکش ایی لحظه در عصبانیتش کرد

!... دایی-

... بند سارا ی گریه شد خارج دانیال مبهوت از مانده باز دهان از که بود صدایی و حرف تنها این... بود خیره تعجب پر رویش به رو مرد دو به و امده

" سارا"

" " ... دایی گفت مرد اون به که ضعیف چند هر شنیدم صداشو بود مونده مبهوت دانیال

... جا این اینجاییم؟؟اصال ما میدونست ازکجا اون نداره امکان دانیاله؟؟این دایی مرد این یعنیمیکرد؟ چکار

: گفت و کرد باز دستاشو مرد که بودم فکر توی روش به رو مرد و دانیال به خیره همونطور

نشده؟؟- تنگ برام دلت

... بود نمایان صورتش روی کوچیک لبخندی و بود اومده بیرون بهت از دانیال

... صورت فقط بودم نشسته من که جایی از کشیدند اغوش به رو همدیگه که نکشید ثانیه به ... می عمیق نفس لبخند با و بود بسته چشماشو بود مرد ی شونه روی که میدیدم رو دانیال

Page 66: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

و... ذهنش توی رو داییشه بودم شده مطمئن حاال که رو مرد اون تن عطر داشت انگار کشید! میکرد ذخیره بویاییش سیستم تمام

ی شونه سر دستی بود بهم پشتش که مرد و اومدن بیرون همدیگه اغوش از دقیقه چند از بعد: گفت خنده با و زد دانیال

! شدی- مرد

: گفت و خندید دانیال

! بودم-

... که شد منی به معطوف مرد صورت از نگاهش دانیال نگفت چیزی و کرد ایی خنده تک مرد! تخت روی بودم کرده کز خورده ترس

... رد بود کرده تعجب دانیال اخم دیدن با که مرد شد صورتش مهمون اخم که نکشید ثانیه به.. برگشت من سمت به و گرفت نگاهشو

.. چشماش به نگاهم نشست پاهاش روی من جلوی و اومد سمتم به ارومی به دانیال .. ام... گونه روی که شدم اشکی ی قطره ی متوجه شد نزدیک صورتم به اروم اروم دستش بود

انگشت با رو اشک ی قطره خودم صورتم به دستش رسیدن از قبل خورد می سر داشت... کردم پاک اشارم

... عمیقی نفس و انداختم زیر سرمو اورد پایین صورتم جلوی از کرده مشت دستشو! ... ترسیدم... عمر یک ی اندازه روز سه دو این توی داشتم امنیت حس بود کنارم که حاال کشیدم

.. باال بیارم سرمو شد باعث ارومش صدای

... سارا-

.. دادم تکون چیه؟ معنای به سرمو و شدم چشماش ی خیره باز

گفت:

خوبی؟-

... هم بهتر میشدم خالص هم وضعیت این از اگه خوبم اره دادم تکون تایید ی نشونه به سریمیشدم!

.. ... بود کنارم انگار اومد نزدیک جایی از دایی بگم بهتره یا مرد اون صدای

تویی؟- سارا پس

.. ... میکرد نگاهم و بود نشسته تخت روی ازم کمی فاصله با کردم نگاهش

: .. گفت دوباره گفتم ارومی ی بله

! جون- دختر ترسوندمت که ببخش

: کردم زمزمه

Page 67: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! نداره- اشکالی

: گفت و انداخت نگران و اخمو دانیال به نگاهی

! ترسیده- یکم نیست چیزیش چته؟؟نترس خان اخمو هی

: گفت و شد داییش ی وخیره برداشت من روی از نگاهشو دانیال

.. ...! نیست- خوب حالش میدونم هم اینو ترسیده میدونم میدونم

! خوبه-- حالم من

... .. دایی دنبالش به هم دایی رفت بیرون اتاق از و شد بلند جاش از من به توجه بی اما دانیال: گفت و من سمت برگشت که بود نشده خارج درب از کامال هنوز

! ... ... میایم- االن هم ما بمون همینجا نمیاد ساختمون این به کسی نترس

! .. بست ارومی به رو درب و رفت بیرون درب از کردم نگاهش فقط

***

" کل" دانای

... ... ... نان ظرف انداخت راهرو کف به نگاهی رفت باال ها پله از میداش بر قدم نگران و ناراحت ... در ی جعبه در هنوز اما ها پنیر ریخته زمین روی کنارش ها نان و بود شده پرت ایی گوشه

... بود مانده سالم بسته

غذای یک حکم برایشان نان کم مقدار این وانفسا این توی خراب اوضاع و بد فضای این توی... ... سارایی بود سارا برای تماما و نبود خودش شکم برای ها تالش این هرچند داشت رو اعیون

و پریده رنگ دیروز مثل هنوز اش چهره و بود خالی خالی اش معده مسمومیت خاطر به که! دانیال! اعصاب تشنج باعث پریدگی رنگ این و زرد

: امد صدایی

... دانیال-

! .. بود مطمئن صدا این هنوزهم بود صالبت پر و محکم قدیم مثل صدا

: گفت ارام گذاشت می ظرف داخل و جمع را نان های تکه داشت که حالی در

! دایی- اینجام

... ... زد ارامی لبخند دید را اش دایی و کرد بلد سر نشست اش شانه روی دستی بعد ایی لحظه.. ایستاد جایش سر و گذاشت ظرف داخل هم را نان ی تکه اخرین و

.. دوخت اش دایی شیطنت از مملو چشمانی با همراه جدی ی چهره به را نگاهش

... ... عادی- اینطور نه بشی متعجب این از بیشتر کمی اینجا اونم دیدنم از میکردم فکر

... پیش- قابل غیر قدیم مثل میدونم چون نبود اور تعجب هم خیلی من برای جا این شما دیدن.. هستین بینی

Page 68: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت و کرد ایی خنده دایی

... منو- هربار نفهمیده هنوزم بابات اما ام بینی پیش قابل غیر من فهمیدی کمت سن این با تو!! میشه متعجب قبل از تر مضحک میبینه

: گفت خنده با باز و زد دانیال ی شانه به ای ضربه

! .. زکاوت- با و هوش با پسر رفتی داییت به که خوبه

... نگاه از که دایی اورد لب به محو و جون بی لبخندی بود سارا درگیر فکرش تمام که دانیالاستقبال و خود با اش درگیری و دانیال محو لبخند این بود زده هایی حدس سارا و دانیال های

... گذاشت دانیال ی نوشکفته حس پای به هم را سردش

... اتاق وارد دانیال که این از قبل رفتند بود مهمانش سارا که اتاقی سمت به یکدیگر با همقدم: گفت دانیال به رو و ایستاد درب پشت دایی بشه

... ... ... یک- باید باهات دارم حرف بیا و بخوره سارا بده رو ها این برو تو مونم می همینجا من.. بکنیم فرار برای فکری

داخل درب به ایی تقه نواختن از پس و داد تکان تایید ی نشانه به سری مسکوت هم باز دانیال... شد اتاق

***

" سارا"

در بود ام معده درد از ناشی که خمیده حالت از خورد اتاق درب به که ایی تقه با. نشستم صاف و اومدم

... ... بلند های قدم با زدم لبخندی متقابال شد اتاق وارد لبخند با دانیال که بود اتاق درب به نگاهم... ... بود ظرف یک دستش توی اومد تخت سمت به

... و نون دیدن با و کردم ظرف به نگاهی گذاشت تخت روی رو وظرف نشست تخت روی کنارم.. دوختم دانیال به نگاهمو بود بسته دربش که ایی جعبه

... ... بیاد- جاش سر رنگت الاقل تا بخور رو اینا فعال کردم پیدا اینجا ی اشپزخونه از اینارو

: گفتم فوری که شد بلند تخت ازروی

... چیزه-

: گفت کرد می نگاهم که همونطور و نشست دوباره

چیه؟-

پنیر بودم زده حدس که رو ایی جعبه درب که حالی در و برداشتم ظرف توی از نون ایی تکه: گفتم کردم می باز رو داخلشه

خودت؟- پس

Page 69: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... .. ... داره- راهی حتما داره حرف باهام گفت کنه کمکون میتونه بیرونه،اون دایی خوام نمی من... . میگه چی ببینم برم سربازا این دست فراراز برای

به بودم کرده اماده که رو ایی لقمه و کردم جمع رو نون و گذاشتم نون روی رو پنیر از ایی تکه: گفتم و گرفتم سمتش

... اومده؟- کجا از داییت این بدونم خواد می دلم منم نمیکنی فکر بعدشم بخور رو لقمه این پس

! ... بودم شده متعجب هم خودم ناز از بود شده پر لحنم خواسته نا

... .. توی بگیره رو لقمه که کردم واشاره انداختم دانیال به نگاهی بود دستم توی هنوز لقمه.. بندازم پایین رو سرم و بدزدم ازش نگاهمو شد باعث که بود چیزی نگاهش

: گفت و گرفت دستم از رو لقمه بعد ایی ثانیه

! ....! داره- خوردن لقمه این بانو سارا مرسی

... تنش تموم از بدور روز سه دو این تموم مثل کنم نگاه بهش دوباره شد باعث کالمش شیطنت! داشت خودشو شوخی و شیطنت برمون دورو های

! خندید... خندیدم

: گفت حال همون در و شد بلند جاش از

! ... برس- خودت به فعال بهت میدم توضیح بعدا

... بردم می پی این به داشتم تازه شد خارج درب از تا کردم تعقیبش نگاه با و دادم تکون سری!! روسی های پسر از تر قیافه خوش اما و بابامه از تر بلند قد که

! ایرانیه یک بالخره

***

" کل" دانای

... که ایی لقمه دیدن با شد خارج ازان لبخند با دانیال که بود شده دوخته اتاق درب به نگاهش... نشست لبخندی هم او صورت روی بر بود دانیال دست در

اش دایی کنار صندلی روی بر میزد اش دوستداشتنی ی لقمه به گازی که حالی در دانیالنشست...

: گفت اش همیشگی لحن با دایی

!! نکنیا- تعارفم

: گفت و خندید دانیال

! ... خودمه- مختص فقط و فقط لقمه این دایی شرمندتم یکیو این

: گفت و خندید دایی

Page 70: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! پسر- کن کم روتو

: گفت دایی به رو و کرد ایی سرفه وتک داد قورت را نان ی لقمه تکه اخرین دانیال

...! اینجاییم؟- ما فهمیدین کجا از شما دایی خوب

.. ... ... دارم- زیاد سربازا بین نفوذی پسر نگیر کم دست داییتو نبود سخت زیاد

ام؟؟- روسیه من فهمیدین نبودین؟چطور روسیه شما یادمه من که اونجایی تا ولی

.. ... بود- نگرانت خیلی کرد خبرم با پدرت

: گفت بود هم پدرش دلتنگ که دانیال

خوبه؟- دیدنش؟؟حالش کی

: گفت و زد لبخندی دایی

! !! بده- دلداریش میتونه که داره همدردم یه اونجا خوبه اره

: گفت متعجب دانیال

دایی؟- چیه همدرد از منظورتون

: گفت و دوخت دانیال به را نگاهش دایی

... ... نیکو- مسعود دختر نیکو سارا پدرته همکار دختر سارا

... بود؟؟ ممکن چطور این شد دوخته اش دایی به نگاهش متحیر و متعجب دانیال

: گفت و شد جا جابه جایش سر دایی

گذاشتیش؟- اومدی؟کجا خودت ماشین با میگفت پدرت

ماشینش دادن دست از برای ناراحتی سر از کوتاهی اه امده بیرون حیرت و بهت از دانیال: گفت و کشید

! طلب- فرصت یه به دادمش شد مسموم سارا وقتی

... .. سارا- با چطوری نداره عیبی

... خیلی و نبود سخت برایش دایی ی جمله مفهوم فهمیدن پرید اش دایی حرف میان به دانیال: گرفت را مفهوم زود

)...( ... کوتاه- توقف یه شهر نزدیک راه توی ماشینه توی فهمیدم بازرسی ایست تویماشینم... سوار بودم کرده توقف اونجا من که موقع همون میگه سارا خود که اینطور داشتم

من... ماشین به و بود کرده فرار کرده ایجاد مزاحمت براش که روسی پسر یه دست از شده.. بود اورده پناه

دانیال ساعت ان در تا بود گذاشته هم کنار رو وقایع جوری که کرد تشکر خدا از چقدر دردل و... کند پیدا نجات سارا تا باشه مکان ان در

Page 71: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت بود شده خیره دانیال به و بود گذاشته اش زیرچانه را دستش که درحالی متفکر دایی

!! اینطور- که پس

: گفت دوباره دانیال

فرار؟- برای دارید فکری دایی خوب

! ... راستی- کنیم صبر فردا تا باید اینجا از شدن خالص رفتن برای

... کرد نگاه را اش دایی منتظر دانیال

... .. ... ... احساس- تو پیش فقطم انگاری بود بدجورترسیده دختر اون پیش برو پاشو هیچی اوممم! میکنه امنیت

... این شد بلند جایش از لب بر لبخندی با و کشید گردنش به دستی و کرد ایی خنده تک دانیال.. بود اش دایی افکار بر تاییدی مهر لب بر لبخند و سکوت

: گفت دایی که برداشت اتاق سمت به قدمی

... .. امکان- هرلحظه اینجا بهتره بخوابی اتاق توی هم تو خوابم می مبل این روی همینجا منقبل ... از بدتر و کنه بیدار رو سارا سروصدا ممکنه نظامیه هم درگیری و هست درگیری

بترسونه!

. شد وارد ایی تقه از پس و رفت اتاق سمت به و کرد زمزمه ارومی ی باشه دانیال

***

" کل" دانای

" ایران" سفارت ساختمان

و نیکو اقای مشترک اتاق وارد گریان چشمانی و لرزان پاهایی با و نگران نیکو خانومسفیرشد..

.. سپهری اقای خواست بر جایش از بود نشسته صندلی روی که نیکو اقای اتاق به ورودش با.. واکنشی هیچ بدون بود بیرون به خیره و ایستاده پنجره کنار همچنان

: گفت نیکو اقای

.. ... بیاتو- بیا

: گفت ترس پر نیکو خانوم

شده؟- سارا از مسعود؟؟خبری شده چی

: گفت و داد تکان سری نیکو اقای

... بشین- بیا تو

... همسرش به شد خیره و نشست صندلی برروی نیکو خانم

Page 72: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت ارومی صدای نیکوبا اقای

... ... چیزه- مهتاب ببین

: گفت تاب بی نیکو خانم

شده؟- چی مسعود شدم لب به جون

: گفت و کشید ایی کالفه پوف نیکو اقای

اروم- اوضاع تا بفرستند ایران به رو اینجا مقیم های ایرانی هواپیما چندتا با قراره مهتاب.. هستند... هاشون مسافر منتظر االن هم ها هواپیما بشه

: نیکو خانوم

داره؟- ما به ربطی چه خوب؟؟این

.. .. ایران- برید هواپیماها ازاین بایکی باید سایه و تو نه که ما یعنی ما ببین خوب

: گفت جونی کم صدای با نیکو خانوم

مسعود؟- چیه ایران؟منظورت برگردیم سایه و من

: گفت قبل از تر کالفه نیکو اقای

.. همینجا- دانیال و سارا شدن پیدا تا و هستیم اینجا سپهری اقای و من ایران برمیگردید شمامیمونیم...

: گفت عصبانیت با و خواست بر جایش از نیکو خانوم

! ایران؟- برم پاشم همینطوری من داری انتظار مسعود؟ میگی چی هست معلوم هیچ

: گفت و امد حرف به بود ساکت زمان این تا که سپهری اقای

... ... هم- کیان ضمنا سالمتن و سالم االن دانیال و سارا که مطمئنم من نباشید نگران نیکو خانوم! ... کنید... اعتماد ما به هستیم اینجا هم نیکو اقای و من دنبالشونه

: گفت قبل از تر ارام لحنی با نیکو خانوم

... اوضاع- این توی دخترمو و شوهرم میتونم چطور من ندارید خبر من دل از شما سپهری اقای! ؟ برم و کنم ول

: گفت ایی کننده گرم دل و ارام و مطمئن لحن با سپهری اقای

... ... قاطی- روزتون و شب نگرونی دل از میدونم سخته میدونم میکنم درکتون من نیکو خانوم.. اما بس و دانیاله دنیا توی نگرانیم تنها هیچ که من کنید درک رو ما کمی هم شما ولی شده

ودختر شما نگران هم و ست سارا نگران هم وضعیت این توی االن اون نیکو اقایبشه؟؟... کم ایشون نگرانی از کمی اقل حد تا امن جای یه به برید شما نیست بهتر کوچکتون

... بر که همسرش به شد معطوف نگاهش سپس انداخت سپهری به نگاهی ساکت نیکو خانوم... بود گرفته دستانش میان در را سرش و بود نشسته صندلی روی

Page 73: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... نگرانی همه این میگفت راست سپهری سوخت مهربانش و کش زحمت همسر برای دلش... انداخت پامی از اورا

... ... اما داشت اعتماد شوهرش به

.... با نیکو اقای رفت نیکو اقای سمت به و برخواست جای از و زد کنار را مغزش های تردید ... نیکو خانوم نگریست را همسرش و کرد بلد را سرش اشنا بویی و دستی گرمی احساس

: گفت و اورد لب بر لبخندی شوهرش به دلگرمی برای

... اما- میریم سایه منو باشه خوب ولی میشم کنده سر مرغ مثل نگرانی از میدونم هرچند! ... ؟ باشه پیشم بیاین سالمت و سالم سارا با بده قول بهم مسعود

: گفت تنها و زد لبخندی کرد می حس دلش ته کوچکی خوشحالی خبر این با که نیکو اقای

! میدم- قول

***

" سارا"

!! خوب؟؟ -

خوب؟- چی

! منتظرم-

چی؟؟- منتظر

! بدی- توضیح که این

بدم؟- توضیح چیو

شد؟- پیدا اش کله سرو کجا از داییت این که این

مهمه؟ -

متعجب:

مهمه؟- چی

شده؟- پیدا اش سروکله کجا از داییم بفهمی که این

... ... بدونم- خواد می دلم خوب ولی نه که مهم خوب

! کرده- پیدا مارو هم اون و بگرده ما دنبال کردن خبرش بابات بابامو

!! بابات- و بابام

! ... میکنه؟- کار بابام پیش پدرت بودی نگفته بله

!! هان؟-

Page 74: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

!! گیجیا-

: گفتم و کردم اخمی

! گیجی- خودت

: گفت و خندید

" " هان- میگم سوال جواب جای به که گیجم من اره

! جوریه- یه سوالت اخه خوب

جوریه؟- چه

: گفت و کردم پوفی کالفه

اوضاع؟- این توی داری اعصاب دانیال

: گفت و شد صورتم ی خیره لبخند با

اوضاع؟- کدوم

! ... حرفی هیچ بدون بهش شدم خیره

.. خندید دوباره کرد نگاهم کمی بعد خندید اول

! واکنشی هیچ بدون کردم نگاهش فقط حرکاتش تمام مقابل در

... کرد نگاهم لبخند با باز

: گفت و شد محو لبخندش نکردم حرکتی هم باز دید وقتی

چیه؟-

: گفت که نگفتم چیزی

چیه؟- خوب

.. کردم سکوت هم باز

: گفت و رفت شومینه کنار های مبل سمت به و شد بلند جاش از

! خوابم- می اینجا من

.. پشتش دانیال ولی بود نشسته لبم روی کوچیکی لبخند که تفاوت این با کردم سکوت هم باز! نمیدید هم رو لبخندم و بود من به

: گفت حرصی و بلند نسبتا صدای با و نشست ای نفره سه مبل روی

! من- به زده زل کروکودیل عین برگشته بشه عوض هواش حالو کردم شوخی َمن یه

... ... لحظه چند از پس کرد نگاهم یکم و سمتم برگشت شنید خندمو صدای که خندیدم خواسته نا: گفت کردو پوفی فقط میکشید دراز که همونطور و برگشت

Page 75: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! نخند- من ریش به انقدرم بخواب بگیر

کنی؟- خاموش چراغو خوای نمی

: گفت متعجب و انداخت اطراف به نگاهی و شد بلند جاش سر از

کردیم؟- روشن چراغ تو؟ماکی چراغ؟؟خوبی

اون- !روشنایی منظورم کردی روشن پیش ساعت نیم که

... اهان -

و شد بلند جاش :روشناییاز گفتم که کشید دراز دوباره و کرد خاموش هم رو

نیستین؟- گرسنه

نفرم؟- چند من مگه نیستیم؟

: گفتم و زدم گیجیش این به لبخندی

بود- داییت و تو منظورم

.. اهان-

! خوب-

خوب؟- چی

نه؟- یا هستین گرسنه

! ... ... نیستم- گرسنه نه منم باشه گرسنه نکنم فکر خوابید که دایی

! دانیال-

بلــه؟-

! ... سرده- خودت رو بکش بردار رو ها پتو این از یکی بیا

! ... بخواب- خوام نمی

.. اما-

... بخواب- برمیدارم میام شد سردم

. شد خواب گرم چشمام بعد ایی لحظه و کشیدم دراز سرجام و کردم زمزمه ایی باشه

***

... پرده پشت که اتاق های پنجره به نگاهی ترسیده پریدم خواب از مهیبی صدای بودانداختمبا...که اومد مهیب صدای همون باز

... خودش توی قبل از بیشتر شد باعث فقط صدا این و بود خواب غرق انداختم دانیال به نگاهی! .. حتماسردشه بشه جمع

Page 76: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... رو اتاق کل نوری لحظه یک توی شدم بلند جام از و زدم کنار پام روی از رو پتوخاموش... حال در اسمون توی که شدم منوری ی متوجه پنجره به دوختم که نگاهمو گرفت

... بود شدن

... ... خدا فقط کشیدم کوتاهی اه بود سربازا فعال حضور ی دهنده نشون صدا اون و نور این!! ببینم؟ خواهرمو پدرو مادرو میتونم کی دوباره من میدونه

... چنین منتظر که این مثل کشیدم دانیال روی ارومی به و برداشتم رو تخت روی اضافی پتویبه بیشتر رو پتو و خورد تکونی خودش روی پتو نرمی کردن حس محض به چون بود چیزی

! پیچید خودش

***

" کل" دانای

باز را چشمانش از یکی ارامی به و کشید باالیی بلند ی دره دهن و کرد باز هم از را دستانشکرد...

... ... تخت به و گرفت خورشید نور از نگاه بود امده اتاق های نیمه تا خورشید نور بود روشن اتاق .. سر و کرد باز هراس با را چشمش دو هر سارا خالی جای دیدن با دوخت چشم پنجره کنار

... نشست جایش

... .. نبود اما کرد نگاه رو اتاق اطراف متعجب

... و انداخت پتو به نگاهی شد پاهایش روی بر پتویی ی متوجه که شود بلند جایش از خواست... نشست لبانش روی بر شیرین حس پراز لبخندی

"! ساراست" کار این

... ... شد خارج اتاق کشیدواز اش روزه چند ریش ته و صورتش به دستی برخواست جایش از

... ... بود هم برسر ظروف شدن کوبیده صدای کرد جلب را توجهش صدایی

... و شد تر پررنگ لبانش برروی محو لبخند اشپزخانه در سارا بادیدن رفت اشپزخانه سمت به... دوخت سارا به را نگاهش و داد اشپزخانه چهارچوب به را اش تکیه

... بود کرده حس خود سر پشت را کسی گویی که سارا گذشت منوال همین به ایی لحظه چند... برگشت اشپزخانه ورودی سمت به و برداشت یکدیگر سر بر ظروف کوبیدن از دست

... شده محبوب تازه سارای به ماند خیره واکنشی هیچ بدون

: گفت و زد لبخندی اما سارا

... بخیر- صبح

: گفت جوابش در و خندید

... اینجا؟؟- میکنی چیکار نیکو دوشیزه بخیر هم تو صبح

: گفت و کرد پوفی سارا

Page 77: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! ... گشنمه- بخوریم کنم پیدا چیزی یه تا میگردم اینجا دارم ساعته یه

! نیست- چیزی کردم رو و زیر اینجارو دیروز من نکن خسته خودتو خود بی

: گفت ایی کودکانه و ناراحت لحن با سارا

... نیست- انصاف چرا؟؟این اخه

... ... ... سوپرایز... به عجیبش سرنوشت به دارشان خنده اوضاع به سارا ی کودکانه لحن به خندید!! خالقش های

***

! ... دایـــــی- دایــــی

: وگفت کرد امده بیرون اشپزخانه از تازه سارای به نگاهی

سارا؟؟- ندیدی رو دایی تو

.. انداخت باال ایی شانه نه ی نشانه به سارا

داخل از را درب و شد وارد دایی و شد باز کناری درب که بردارد قدم ها اتاق سمت به خواست.. کرد قفل

.. دایی به شد خیره دانیال و انداخت دانیال به نگاهی سارا

: گفت میکرد اویزان درب کنار اویز به را بلندش پالتوی که حالی در دایی

!! ... سرده- هوا چقدر اوفففف

: گفت و زد لبخندی و برگشت سارا و دانیال سمت به پالتو کردن اویزان از پس

بگین؟- بخیر صبح یه خواین نمی

: گفت توجه بی دانیال

دایی؟- بودی بیرون

نیست؟- معلوم

... ... پنهون- مثال اینجا ما رفته یادتون اینکه مثل سربازه از پر بیرون چجوری؟؟اون ولی چرا... اونا دست از شدیم

بودند نشده اش متوجه زمان ان تا دانیال و سارا و داشت قرار زمین روی که را نایلونی دایی: گفت و برداشت را

... رفته- یادم که ندارم فراموشی من ضمنا ست محرمانه موضوع یه بودنش چجوری... باش... مطمئن اینو میکنه کار بهتر یکی تو از من ی حافظه باشه

: گفت و گرفت سمتش به رو نایلون و برداشت سارا سمت به قدمی حرف این گفتن از پس

میچینی؟؟- رو میزصبحونه

Page 78: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... انداخت نایلون محتویات به نگاهی و گرفت دایی دست از را نایلون سارا

... ... کردن فراهم بود غذایی مواد از پر نایلون داخل گرفت تعجب رنگ نگاهش که نکشید ثانیه به! .. بود عجیب واقعا موقعیت این در هم موادان این

: گفت میکرد خود همراه را دانیال که ودرحالی رفت دانیال سمت به سارا به توجه بی دایی

... ... دارم- کارت بریم بیا

... شد اشپزخانه وارد و برداشت تعجب از دست هم سارا و شد اتاقی وارد دایی همراه دانیال

***

.. داری؟؟منتظرم- کارم گفتی دایی

: گفت و دوخت منتظر دانیال به و گرفت دیوار روی قاب از را نگاهش دایی

! یانه- هست فرار برای راهی ببینم تا سرکشی رفتم صبح

! خوب-

! ... بیاره- دوام سارا نمیکنم فکر سخته منتهی هست که راه روحیش البته به بستگی البتهداره..

: گفت تاب بی دانیال

راهیه؟- چه چیه؟مگه دایی؟؟منظورتون چی یعنی

: گفت و انداخت پا پاروی متفکر دایی

)...( فعال- منطقه این اوضاع مرزی پادگان به میشن منتقل اینجا سربازای نصف عصر امروزتحت نقاط تمامی از سربازاشونو دارن همین برای ریخته بهم مرز اوضاع ولی کنترله تحت

.. میفرستن نیرو مرز برای و میکنن جمع کنترل

خوب؟-

... مرزی- پادگان بریم میشن منتقل که باسربازایی باید ما

: گفت و زد تکیه صندلی به دانیال

! ... داریم- همراهمون دختر یک ما نداره امکان دایی؟این چجوری

: گفت و زد لبخندی دایی

...! ... نباش- نگران کردم هم رو اونش فکر

نمیاره؟- دووم سارا کنید می فکر چرا پس

... ... از- نیاره دووم سارا دادم احتمال من البته سخته دختر یه برای بودن سرباز مشت یه بین ! بود تر دوام با تو منو از شاید معلوم؟ کجا

: گفت دانیال به رو و شد بلند جایش از دایی سکوت لختی از پس

Page 79: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... کردم- بازی نقش کلی بخوریم چیزی یه بریم شو بلند هم حاال کن اعتماد من به دانیال نترس.. رفت فنا به انرژیم

... راحتی به دانیال در را ترس که دایی خواست بر جایش از و داد تکان سری متفکر دانیال .. پر و محکم لحن با حرکت این از متعجب دانیال به و شد دانیال راه سد بود داده تشخیص

: گفت اطمینانی

... ... و- ماییم امیدش تنها االن دختر اون نگیر خودت به هم رو قیافه این نترس گفتم بهت دانیال ...! ... ... اون به باید تو بده خیلی این و شو روحیه بازه می اونم ببازی تو اگه تو بیشتر البته

... فهمیدی؟ کنی خالی رو دلش توی که این نه بدی شجاعت

: کرد زمزمه و داد تکن سری فهمیدن ی نشانه به دانیال

! فهمیدم-

***

" سارا"

.. همش صبحونه میز چیدن حین در اتاق توی بودند رفته داییش و دانیال که بود ایی دقیقه چند... بیرون میاد دانیال و میشه باز کی ببینم تا بود اتاق درب به نگاهم

... دانیال دایی کارای واقعا شدم افکارم غرق و اتاق درب روی به رو صندلی روی نشستم! ... کرده اماده رو غذایی مواد این چجوری که اینم شوک توی هنوز بود عجیب

... هم یکمی و کندم رو میز روی تست نون از ایی تکه بیام بیرون ازفکر شد باعث شکمم صدای... زدم بهش کوچیکی گاز و روش گذاشتم مربا

ازش دانیال هم بعد دایی اول و شد باز اتاق درب که جویدم می رو نون ی تکه اخرین داشتم.. ... رفت ایی دیگه سمت به دانیال و اومد اشپزخونه سمت به لب به لبخند دایی شدند خارج

: گفت دایی که شدم بلند جام از

.. ... ... میاد- االن بشوره صورتشو و دست رفت جون دختر بشین

... نشست هم دانیال دایی نشستم جام سر دوباره و انداختم بود رفته دانیال که سمتی به نگاهی... داشت قرار چپم سمت که ایی صندلی روی

.. خانوم- سارا چیدی میزی چه به به

کردم ... زمزمه هم میکنمی خواهش دارید لطف یه و انداختم بهش کوتاهی نگاه

.. ... ... دایی اصال شده؟؟ چی مگه بود درهم بیرون اومد اتاق از وقتی دانیال ی چهره بودم نگرانباهاش؟ داشت چکار

... هم دانیال دایی رومیزی های گل به بودم دوخته نگاهمو همش میز بیادسر دانیال که موقعی تا! خورد می و میگرفت لقمه خودش برای تفاوت بی و سکوت در و نمیگفت چیزی

... هیچ بدون دید وقتی و بهم دوخت نگاهشو و نشست من رویی به رو صندلی روی دانیال: گفت متعجب نشستم حرکتی

Page 80: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

ایی؟- گرسنه نمیگفتی پیش دقیقه چند تا تو سارا؟؟مگه نمیکنی شروع چرا پس

... ... زده توهم موقع اون من شاید نبود معلوم اش چهره از زیادی چیز بهش شدم خیره!!! دونم... نمی بودم

: گفتم و برداشتم رو جلوم تست نون

... ... ام- گرسنه چرا

... شد خوردن مشغول خودش و گرفت ازم رو نگاهش دانیال زدم گاز رو ام لقمه ووقتی

... ... روان ادم عده یه بین ساختمون این از بیرون بود جالب واقعا ما اوضاع بود جالب واقعامیل صبحونه بودیم نشسته اینجا ما و بود درگیری سرباز عده یه و گناه بی ادم عده یه پریشو

! ...! هه کردیم می

***

... نگاهم گنگ و متعجب من بودیم نشسته میز سر هنوز و بود شده تموم مون هرسه خوردن .. ... ایی روزنامه داشت قبل از تر تفاوت بی دایی و بود متفکر دانیال تابید می دانیال و دایی بین

... خوند می بود اورده خودش با که رو

.. ... بود اعصابم رو دانیال بودن فکر تو بودم شده خسته اور عذاب سکوت این از

: گفتم و دانیال به دوختم نگاهمو

شده؟؟- چی بگین خواین نمی

: گفت دنیا این توی بود پریده دیگه عالم یه از انگار که دانیال

سارا؟- گفتی چی؟چی

شده؟- چی بگین منم به خواین نمی گفتم

: گفت میکرد تا روزنامشو که حالی در دایی

افتاده؟- اتفاقی شده؟مگه چی چی

: گفتم و کردم نگاهش حرص پر

فکره؟- تو همش دانیال چرا پس نیوفتاده اتفاقی ام؟اگه بچه من میکنین فکر

: گفت دانیال و شد دوخته دانیال به گردایی شماتت نگاه که نکشید ثانیه به

من؟-

! ... ... نیستی- روز سه دو این دانیال تو فکری؟؟ تو همش شده؟؟چرا چی تو اره

: گفت اروم فقط

... مـــ- سارا میکنی اشتباه

: گفت و پرید حرفش میون دایی

Page 81: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.. زیادی- داره هم شازده این اتفاق گذاشت اسمشو بشه اگه البته بیوفته قراره نیوفتاده اتفاقی! میکنه بزرگش

: گفت بود نشسته پیشونیش روی اخمی که دانیال

! ... هست- بزرگ دایی نمیکنم بزرگش زیادی

: گفت و صندلی به داد تکیه خونسرد دایی

که- اینی مرزی؟یا پادگان یه توی بریم سرباز مشت یه با ما قراره که بزرگه؟؟اینی کجاشهمراهمونه؟ سارا

: گفتم پربهت

! ؟- کنیم چیکار ما چی؟قراره

: گفت و بهم دوخت نگاهشو دایی

... پادگان- بشن منتقل قراره که سرباز عده یه با امروزما قراره جون دختر شنیدی درست.. ... اینجاست از فرار راه تنها این بریم مرزی

بیرون حرف این بهت از فرارمونه راه کارتنها این که این شنیدن و دایی ی جمله شدن تموم با ... دیدن... باردیگه یه بود شده غمم و هم همه من االن نبود من تعجب به نیاز االن اومدم

... روی.. به مادرم گرم ی بوسه دیگه بار یه پدرم مهر پر اغوش به رفتن دیگه بار یه خانوادم ... گفتنای ابجی ابجی صدای دیگه بار یه و کردن تجربه رو ...سایهسرم بجای پیچیدن گوشم توی

...! ... تا بخوام برسم تا بخوام و باشم قوی بود نیاز االن بود بودنم قوی موقع االن تعجب و ترس... بشم خالص اینجا از

... ... ... شد دوخته من به هم او نگاه بهش دوختم نگاهمو بود ساکت دانیال

... ... حال هر به ولی میکرد سختش لحظه هر در امنیتی بی با اومدن کنار البته نبود بدی راه! هیچ از بهتر و بود شدنی

: گفتم دانیال به رو

... ... ... دانیال؟- چیه برای رفتنات فکر تو این پس هست هم شدنی خوبیه راه اره

: گفت و صندلیش به زد تکیه

مرد؟- سرباز کلی بین بری نمیترسی تو یعنی

! ... ... ... ... مجبورم- باشه فرار راه تنها این اگه مجبورم ولی میترسم هم خیلی میترسم چرا

: گفت و دایی به دوخت نگاهشو دانیال

... میشه- عادی وضعیت کم کم کنترله؟خوب تحت اینجا نگفتین مگه کنیم صبر تونیم می... میریم... اینجا از اونوقت دیگه

: گفت دایی

Page 82: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... .. چون- بگیرید روزه باشه روز چند نیست معلوم که دیگه روز چند تا باید فقط خوبیه راه اینم ... جوری هر سربازا و ست سکنه از خالی تقریبا اینجا دیگه چیز یه و چیزی نه و هست غذایی نه

... ازاین یکی توی پاتیل و مست هرشب که جوریه یعنی میدن جوالن اینجا بخواد دلشون که... دنبال و هستن ولو ها خونه

: ... گفت دایی به رو عصبانی نسبتا صدای با میرفت هم توی بیشتر و بیشتر لحظه هر دانیال

... ! کن- تمومش دایی بسه

: گفت باز و کرد نگاهش خونسرد دایی

که- میدم توضیح برات رو بدی انجام خوای می که رو کاری جوانب کنم؟؟دارم تمومش چرا ... ... کنی تحمل میتونی اگه داره خطرارو این بدیم انجام میگی تو که کاری این بدونی خطراتشو

... ... که نه اگرم بشه اروم اوضاع تا بمون باشه

... ... ... خوبه؟- میدیم انجام رو گفتی شما که کاری همون باشه باشه

... اشپزخونه از و شد بلند جاش از خشم پر و عصبانی اما دانیال زد لبخندی پیروزمندانه دایی... رفت بیرون

***

... اشپزخونه از که پامو دنبالش برم تا شدم بلند جام از اشپزخونه از دانیال خروج محض به... شنیدم رو دایی ی خنده صدای گذاشتم بیرون

... دانیال ببینم تا رفتم ها اتاق سمت به و دادم تکون سری نفهمیدم رو بود چی برای اش خنده... رفته کجا

... ... راهرو توی واز رفتم باال ها پله از نبود کشیدم سرک یک به یک رو پایین طبقه های اتاق... زدم صداش

... ... کردم باز که رو درب بودیم خوابیده توش دیشب که رفتم اتاقی سمت به نشنیدم جوابی.. ... میداد تکون پاشو عصبی و هم تو اخماش نشسته شومینه کنار مبل روی که دیدمش

... شد قطع پاش دادن تکون ایی لحظه برای در صدای با اتاق داخل گذاشتم پا و بستم رو درب... گرفت سر از عصبیشو های تکون لحظه چند از پس و

... نگاهشو تا کشید طول لحظه چند بهش دوختم نگاهمو و نشستم کنارش ی نفره تک مبل روی... " داد " تکون چیه؟ معنی به سرشو و بهم دوخت

گفتم:

عصبانی؟- انقدر چرا

... ... و مبل پشتی به زد تکیه کردم نگاهش منتظر کشید عمیقی نفس و زد موهاش به چنگیگفت:

! چه- هست امکانش و بریم کجا قراره کنم می فکر این به وقتی چمه نمیدونم خودمم کن باور... میکنم قاطی بیوفته اتفاقاتی

Page 83: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... میزد داد بودنش مصنوعی که حالی در اوردم لبم روی به لبخندی

. ... ... گفت- همینو هم داییت که دیدی نداریم سراغ راهی این از بهتر نباش نگران

! میریزه- بهم اعصابم خوداگاه نا که میگم خوب ولی میدونم

! .. ... افتابی بود ابی ها پرده پشت شده پنهون اسمون به دوختم نگاهمو ساکت

! برمیگشت زندگی افتابی های روز دوباره و میشد تموم هم روز چند این کاش

***

! ... سرباز- بچه یه بشی تا داری کم چیز یه فقط دیگه خوب

چیزی دنبال پالتوش های جیب توی که بود دایی به خیره دانیال منو متعجب نگاه... کرد... پیدا رو خواست می که رو چیزی بالخره میگشت

... .. صورت به دوختم رو متعجبم نگاه بود مصنوعی سیبیل یه دستش توی اورد جلو دستشودایی... دست از رو سیبیل و اومد جلو قدم یک و خندید دید خودش روی که منو نگاه دانیال

: گفت و کرد نگاهش کمی و گرفت

! ... دایی- کردی جاشو همه فکر خوبــه

: گفت میرفت دیوار کنار های وسیله سمت به که حالی در و خندید دایی

کردی؟- فکر چی پس

... داد قرار لبم پشت رو سیبیل بود لبش روی که شیطونی لبخند با دانیال

***

قرار کنارم که قدی ی ایینه سمته برگشتم داد فاصله صورتم از دستشو که این محض به... شد... ظاهر لبم روی لبخندی بودن ساخته برام دانیال و دایی که تیپی دیدن با داشت

... کاله و پوتین با روسی سربازای لباس بود دیدنی واقعا بود تنم که لباسی این با ام قیافه ... تر کم خیلی سیبیل این وجود با واالن بودم کرده پنهون زیرش موهامو لطفش به که سربازی

! دخترم که بود نمایان

... پادگان اون به شدن وارد برای چیز همه بود تنشون سربازا لباس دو هر هم دایی و دانیال! بود اماده مرزی

***

به دوختم و گرفتم بهم بود شده خیره بدی طرز به و بود روم روبه که سربازی از نگاهمو... بود سرباز ی خیره اخم با که دانیالی

زده زل فقط و فقط سرباز این شدیم سربازا جایی جابه مخصوص کامیون سوار که موقعی از... ... بود من ی خیره موشکافانه اینطور که باشه برده من جنسیت به پی میترسیدم من به بود

: گفت و گرفت ازسرباز نگاه دید خودش متوجه نگاهمو که دانیال

Page 84: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... نقشه- کثیفش ذهن توی برات داره پسر یه عنوان به نمیدونه چیزی اون نترس! فاسد... میکشه

... توی حدس به اطمینانی ولی چیه منظورش که میزدم حدس کردم نگاهش ترس پر و بهت پر... نداشتم ذهنم

: گفت دید که نگاهمو توی بهت

... میترسیدم- همین از

.. شد سرباز همون ی خیره هم باز درهم اخمای با و کشید عمیقی نفس حرفش دنبال به

و ماشین ی بدنه به بود داده تکیه سرشو شدنمون سوار موقع از که دایی به دوختم نگاهمو ... ... دلمو ته فقط که دانیال بودم دایی طرف از کننده دلگرم حرف یه دنبال شاید میزد چرت

!! کرد خالی

واقع در و بود طوالنی من برای که مدت یه از بعد به 2بالخره رسیدیم کشید طول ساعت... نظر مورد پادگان

گوشه که رفتیم ها سرباز ی بقیه کنار به دایی همراه به و شدم پیاده ماشین از دانیال کمک به.. بودند شده صف به ایی

روی به هم رو سرباز اون کثیف نگاه حال عین در و برمیداشتم قدم دانیال کنار مدت تمام! .. بود اور عذاب واقعا میکردم حس خودم

راست سمت و بود دایی چپم سمت ایستادیم اخر صف وما بودند شده صف سربازا تمامهمچنین.. و ها سرباز گشت ی نحوه و پادگان مورد در و اومد افسر یه دقیقه چند از بعد دانیال

به همگی که گفت و داد باش ازاد هاش صحبت اتمام از وبعد گفت سربازها تموم وظایف.. بریم ها سرباز خوابگاه

***

! دانیال؟-

بله؟-

کنین؟- چکار خواین می حاال

و بود نشسته تختی روی حاال که دایی سمت به دوخت نگاهشو ودرمونده انداخت باال ایی شونه.. بودیم ایستاده ازش کمی ی فاصله با هم ما

رفتم .. منم نشست کنارش رفت و کرد طی رو دایی و خودش بین فاصله قدم دو دانیالبود شده داده ،قرار بود نسته روش دایی که تختی موازات به که تختی روی و کنارشون

... دانیال و دایی به دوختم نگاهمو و نشستم

: گفت و کرد دانیال به نگاهی خونسرد دایی

چیه؟-

: گفت دانیال

Page 85: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... بمونیم- پادگان این توی تا نیومدیم که دایی؟ما کنید چکار خواین می

... گفت بلند اخرو ی جمله خواسته نا

... همون یا سوله توی همه هم هم، انقدر نبود ما به حواسش کسی کردم اطرافمون به نگاهی... باشه شنیده رو دانیال صدای کسی نداشت امکان که بود خوابگاه

به هم کاری و بودند امد و رفت در شده چیده ردیفی ی طبقه دو های تخت بین مدام ها سرباز.. نداشتند بودیم سوله نقطه ترین ایی گوشه که ما

: دوختم دایی به و گرفتم ها سرباز از نگاهمو دایی صدای با

... و- پاشیم سرباز همه این جلوی که نداری انتظار ولی بمونیم پادگان این توی که نیومدیم ما نه!! فرار؟ به بذاریم پا

کنیم؟- چیکار پس خوب

! بخواب- تختت رو برو پاشو خوب بچه یه مثل

: گفت و کرد پوفی دانیال

گرفته؟- شوخیت دایی

: گفت خونسرد همونطور دایی

خاموشی- تا بخواب تختت روی برو پاشو کنم؟میگم شوخی باهات که منی سن هم تو مگه! بریم تا دنیا اون برن هم اینا و بزنن

: گفت دوباره و دانیال به زد دست با هم حرفش اتمام از بعد

! ... بخوابم- خوام می پاشو

: گفت عصبی و بلندشد جاش از دانیال

بخوابی؟- موقعیت این توی میتونی واقعا دایی

! بود سکوت فقط دایی جواب اما

***

... که دایی خوابید می داشت کم کم سربازا صدای و بودند زده خاموشی که بود ایی دقیقه چندافکار توی غرق و بودیم نشسته تخت روی هرکدوم هم دانیال و من و بود زدن چرت حال در

خودمون...

: گفتم وار پچ پچ و اومدم بیرون افکارم از هم من شد بلند جاش از که دانیال دیدن با

کجا؟-

: گفت و انداخت بهم کوتاهی نگاه

... خوب؟- نریا جایی بمون همینجا تو جا هیچ

Page 86: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... شد خارج و رفت خوابگاه خروج درب سمت به اروم اروم دانیال و کردم زمزمه ایی باشه

دایی که رو ایی بافتنی کاله دانیال نبودم راحت خواب برای ها سرباز کاله با که این بخاطر .. نتونستم سربازا بودن بیدار بخاطر االن تا موقع اون از کنم سرم تا داد بهم رو بود داده بهش

.. بذارم سرم

... برداشتن محض به اوردم در سرم از رو سربازی کاله و انداختم اطراف به ایی سری سر نگاه... هام شونه روی شد رها بودم کرده جمع که موهامو کاله

پا صدای که میبستمشون بودم کرده تهیه جورابم کش از که مویی کش با داشتم.. انداختم.. اطراف به نگاهی شنیدم

... به که اومد کنارم از صدایی که شدم کارم مشغول باز و انداختم باال ایی شونه ندیدم چیزی: گفت روسی

! بود - درست حدسم پس

***

... ... تهوع... و حریص ی خنده اومد ازش صدا که سمتی به برگشتم زده شوک زده بهت ترسیده.. بهش افتاد نگاهم که بود چیزی اولین سرباز اور

... ... گفت می ودانیال میکرد نگاهم مدام ماشین توی که بود سربازی همون خندید می حریصانه... میکشه نقشه برام ذهنش توی داره

... کنم؟؟ چکار تنها اینجا من حاال لرزیدم خودم به حرف این اوردن یاد به با

... به دوختم ترسونمو نگاه افتاد پایین و خورد سر بود شده بسته که موهام روی از دستم... ... بزنم... جیغ نمیتونستم حتی بکنم نمیتونستم حرکتی هیچ سرباز

.. اون از قبل که دانیال و بیرون بود رفته پیش لحظه چند که هم دایی

تر جمع و جمع خودمو من و میشد تر نزدیک و نزدیک بهم که حالی در وار زمزمه سرباز: گفت میکردم

... به- نسبت اندامت داره فرق بقیه با چیزیت یه فهمیدم شدی ماشین وارد که لحظه همون از... بود ظریف خیلی پسر یه

! دختری بود معلوم قشنگ که ات چهره بدتر اون از

کردم می فکر احمقانه چقدر که کردم فکر این به میشد بیشتر لحظه هر داشت که ترسی بین! دخترم که نمیده نشون دیگه ام چهره

... دو بین رو صورتم توی بود اومده که موهام از تاری چند اورد موهام سمت به دستشو سرباز: گفت و گرفت انگشتش

... ... شده؟این- تنگ لطیف جنس یه برای دلم که وقته چند میدونی لطیفی موهای چه واوو... ... دارم نیست ما اطراف هم زن یه حتی دیگه کنن فرار همه شده باعث لعنتی های درگیری

... فرستاده ایی فرشته چنین برام که داشته دوست رو من چقدر خدا کنم می فکر

Page 87: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... میکرد بیشتر بدنمو لرزش لحظه هر کرد می ترم ترسان هرلحظه سرباز شهوت از پر لحن

... من پریدن این و بود خودش حال تو پریدم جام از که میومد دستم سمت به داشت دستش... ... کردم سرم رو کاله و شدم دور تخت از قدمی کنه نگاهم اخم پر و بپره حالش شد باعث

: ... کرد زمزمه باز میرفتم عقب ترسیده من و میشد نزدیک بهم عصبانی

من؟- ی فرشته میری کجا

... ... فرشته اسم از شدم متنفر لحنش از شد چندشم

... اولو قدم درب سمت به دویدم و گرفتم پیش خروج درب سمت به مسیرمو لحظه یه توی ... ... زور هرچه نایستادم اما شدم متوقف ایی لحظه کردن چنگ لباسمو که بودم برنداشته

... کردم تند قدم و اوردم در چنگش از لباسمو و زدم داشتم

با که من دیدن با و شد وارد درب از دانیال که داشتم فاصله درب با قدم یک ی اندازه به ... که صدایی با و دویید می سرم پشت روسی سرباز ایستاد متعجب میرفتم سمتش به سرعت

: میگفت مدام میشد بلند داشت کم کم

.. ... هی- ببینم کن صبر

نگاه مارو کردن هم دنبال داشتند متعجب و بودند شده بیدار توک و تک هم ها سرباز ی بقیهمیکردند...

***

به و گرفتم دست به لباسشو ی گوشه و بهش رسیدم که بود خیره من به زده بهت دانیال: گفتم حال همون در و دادم ادامه دویدن

... میکنی؟- نگاه چیو دانیال بدو

توی من استین که بود اون حاال و کرد بیشتر سرعتشو بود اومده در بهت از انگار که دانیال .. داشت بلند بلند که میشنیدیم هم رو سرباز صدای حال همون در میکشید و بود دستش

گفت فریاد با دادیم ادامه راهمون به توجه بی ما وقتی و میکرد صدامون "! میکنند" .... فرار خرابکارادارند خرابکارا

افکنای نور و بیوفته همه هم به خاموش و کور و سوت پادگان که بود کافی جمله یک همین... ... میکشید خودش دنبال به منو و میدوید ایی وقفه هیچ بدون دانیال بشه روشن اطراف

... که داشتم بهش ایمان انقدری میدویدم دنبالش فقط کجا مقصدش و هدفش دونستم نمی... دستش بسپرم جونمو

... متر چند داشتند هنوز افکنا نور رفتیم باال بود رومون روبه که کوتاهی دیوار از بدبختی هزار به... ... بودیم افتاده نفس نفس به دو هر دادند می نشون سرمونو پشت

برای راهی بلکه اطراف به دوختم نگاهمو هم من میکرد نگاه رو اطراف دویدن حال در دانیال.. کنیم پیدا بودند سرمون پشت که هایی سرباز کردن سر به دست

فضای این توی و داشت قرار کوچیکی فضای یه بعدی دیوار تا که گذشتیم دیوار یه کنار از... کرد جلب توجهمو ماشین شبیه چیزی یه کوچیک

Page 88: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: ... گفتم بریده نفس بود زیاد ما به نسبت بودند دنبالمون که سربازایی ی فاصله

... ... ماشین- دانیال دا

: گفت کنه نگاهم که این بدون

ها؟؟ماشین؟کو؟کجاست؟-

... شدم دوال نفسی بی زور از و کردم اشاره بودم دیده ماشینو که سمتی به و جام سر ایستادم

... شدم کشیده دانیال دنبال به دوباره که بود نیومده جا نفسم هنوز

... به سرعتش تمام با که همونطور و کرد رها استینمو دانیال بود جیپ یه بودم دیده درست: گفت میرفت راننده صندلی سمت

... بدو- سارا شو سوار

: ... گفتم که بزنه استارت خواست دانیال شدم سوار و دویدم جونیم بی تموم با

.... ... ... ... ... ... راه- بعد بشن رد سربازا بذار صبرکن نه

... .. دانیال بلعیدم رو هوا و کردم قطع حرفمو چار نا اوردم کم نفس و بود نشده تموم ام جمله.... میزد نفس نفس هم

رد جلومون از سرعت با ماشین دوتا که بود نگذشته نشستنمون از لحظه چند هنوز.. دزدیدیم... سرمونو دو هر لحظه همون شدند

بیرون دیوار دو بین از و زد استارت شدند دور ها سرباز اینکه از شدن مطمئن محض به دانیال... کرد حرکت بودند رفته ماشینا اون که مسیری مخالف سمت به و اومد

... برف متوجه تازه خورد می صورتمون سرو به شالق مثل سوزسرما و میروند سرعت تموم با ... برف داره بودم نفهمیده بودم فرار ووالی هول توی بس از میبارید اسمون از که شدم ریزی

میاد..

... هم دانیال بود تنم بودم کرده تنم ظهر از بعد که فرمی کاپشن هنوز سوله بودن سرد لطف به... هیچی خودش و بود سرم دانیال کاله من اما همینطور

... ازش کمی دست منم شده سردش حسابی بود معلوم اش شده سرخ های گوش و دماغ ازنداشتم..

20 ... به نگاهی بود شده بیشتر هم برف شدت و بودیم حرکت حال در که میشد ایی دقیقهمیکرد ها توش و میکرد جدا فرمون روی از دستهاشو ثانیه چند به ثانیه چند که کردم دانیال

! ... .... شکرت خدایا گذشت سرمون از هم باز بشه گرم کمی بلکه

: گفتم دایی اوردن یاد به با

... دانیال- راستی

: گفت و انداخت بهم کوتاهی نگاه

بله؟-

Page 89: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! داییت-

: گفت تفاوت بی

.... ... پیشــ- براش مشکلی بلده کارشو اون نترس

... ... بار چند از بعد ماشین کردم نگاه بهش متعجب شد قطع ماشین پت پت صدای با حرفش...زدنریپ ایستاد

: گفت و کوبید ماشین فرمون به مشتی عصبانی دانیال

! وسط- این داشتیم کم همینو

: گفتم و نشست دلم توی ترس

... دانیال؟- شد چی چی

: گفت کنه نگاهم اینکه بدون

! شد- تموم سوختش

! وای-

***

! بود لکنته این سوخت شدن تموم موقعیت این توی ممکن اتفاق بدترین

.. ... شدم پیاده ماشین از دانیال از تبعیت به شد پیاه ماشین از و گفت ایی لعنتی لب زیر دانیال

... نفس عصبی و بود ایستاده ماشین به پشت دانیال بود محض سیاهی دورمون تا دورمیکشید...

... رفتم دانیال سمت به و انداختم ماشین به ایی عصبانی نیمه نگاه

! دانیال؟-

: گفت و بهم شد خیره و داد بیرون سنگین نفسشو

! بله؟-

: گفتم و مالیدم بهم رو ام کرده یخ دستای

کنیم؟- چیکار حاال

بدون ولی بود نگرفته شدت هنوز که برف ریز های دونه به شد خیره و گرفت ازم نگاهشو: گفت مستاصل و میبارید هم وقفه

! ... اوضاعم؟- شده این که کردم خدا گاه در به گناهی چه نمیدونم نمیدونم واقعا

: داد ادامه و کرد عجیبی ی خنده تک

Page 90: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... .. کریم- اوس خودمونیم ولی مطلق بد بگم معرفتیه بی ها بدباشه اوضاعم نکه خوب ولینداشت؟ راه من نباشه؟جون همراه بدبختی با اتفاق این نمیشد

... ... ویواش کرد نگاه خوب صورتمو لحظه چند سمتم برگشت میکردم نگاهش خیره متعجبو... نشست لبش روی پهنی و پت لبخند یواش

چی؟!!! عقرب؟؟یعنی در قمر اوضاع این توی اونم لبخند وا؟

: گفتم قبل از تر متعجب

... خوبی؟- تو ت

: گفت و داد تکون تایید به سری لبخندش حفظ با

... ... خوبم- آره

... یعنــ- حرفات این پس

: گفت و اومد حرفم میون

... ... کریم- اوس و منه حرفای اینا بکنی حرفا این درگیر خودتو مخ خواد نمی خیال بی

دیگه؟- کیه کریم اوس

: گفت حال همون در و رفت ماشین سمت به

.. ... کنار- بیارم جاده وسط از ماشینو من تا کنار برو بابا هیچکی

... رفتم کنار ماشین جلوی از و دادم تکون سری

... بتونه تر راحت تا بود کرده باز که دربشو کرد هدایت جاده کنار به دادن هول با رو ماشین: گفت و زد بهش دستی و بست بگیره فرمونو

. ... نبردی- رکابی خوش از بویی که تو خودم ماشین فقط رکاب خوش

.... کرده قاطی حسابی امشب

: گفتم میکردم نگاه ماشین توی کنکاش حال در دانیال به که همونطور

دانیال؟- میگردی چی دنبال

: گفت میکرد تست توشو محتویات داشت که حالی در و اورد بیرون ماشین عقب از رو ایی دله

هوا- کنیم صبر و بریم جایی یه باید بمونیم اینجا نمیتونیم هم ما نداره که سوخت ماشین این .. کنیم درست اتیش باید نشیم منجمد اینجا صبح تا که این برای و کجاییم ببینیم بلکه بشه روشن

... حاال .. باشه شایدم البته اورد گیر خشک چوب بشه عمرا میاد اینجا که هم بارونی و برف این با.. اطراف به میندازم نگاهی یه

خوب؟-

: گفت و ایستاد کنارم اومد دست به دله

Page 91: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... کرد- درست اتیش میشه این با

: ... گفتم سوالی کرد دله به ایی اشاره

هست؟- چی این

: گفت و رفت ماشین سمت به دوباره

! سوخته- روغن

: گفت و گذاشت دله این کنار اومد و برداشت دیگه ی دله یه

... میام- و میزنم اطراف این گشتی یه من ماشین توی توبشین

... نشستم ماشین ی زده یخ صندلی روی و کردم زمزمه ایی باشه

: گفتم هوا بی که بود برنداشته رو اول قدم هنوز

... بیا- زود باش خودت مواظب

: ... گفت و نشوند لباش روی کوچیکی لبخند و چشمام توی دوخت نگاهشو سمتم برگشت

... چشم-

... ... ... چرا نمیدونم میشد تکرار مکررا هاش حرف از یکی که حرف پر بود جوری یه نگاهش: اوردم زبون به دلمو حرف هوا بی و انداختم پایین سرمو و کردم شرم احساس

! ... ... میکنه- نگاه منو بروبر ایستاده دیگه برو خوب

! گستاخ .... زبون ای شده زبونم حرف نیست دل حرف دیگه دلم حرف فهمیدم خندش صدای با

... ... باال سرمو شد خارج دیدم میدان از که دیدم پاهاشو موندم زیر سربه همونطور و گزیدم لب... شد محو اطراف سیاهی توی که کردم نگاهش و اوردم

... ... کرد سرایت هم من به دانیال دیوانگی خدا وای هی بود شده گرمم سوز و سرما این توی

***

... با بودم دانیال از کوچیکی ی نشونه دنبال سیاهی توی و چرخید می اطراف به مدام نگاهملرز و ترس با و شدم جمع خودم توی بیشتر برف روی یکی های قدم قرچ قرچ صدای شنیدن

گفتم:

... ... تویی؟- نیال دا

.. ... کردم تکرار رو سوالم دوباره اومد چشمم به تاریکی توی ایی سایه

... دانیالمممم- خبیث روح من نه

: گفتم و کشیدم ایی اسوده نفس

! مزه- بی

Page 92: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: ... ... گفت و زد لبخندی ببینم میتونستم خوب دیگه چهرشو ماشین کنار ایستاد

! شما- داری لطف

: گفتم معترضش لحن به توجه بی

! زدم- کردی؟یخ پیدا شد؟چوب چی

! گفتی- شد خوب اخ

و برداشت زمین روی رواز هردو و رفت ماشین کنار ی دله دو سمت به حرفش دنبال به: گفت و برگشت من سمت به دوباره

... ... اونجا- بریم بهتره هست هم کنار درخت تا چند جلوتر یکم

... حسو و حال که بود سردم اونقدری افتادم راه دنبالش بپرسم سوالی بخوام که این بدون.. نداشتم پرسیدن سوال

... چند به لحظه چند سرش پشت قدم یک فاصله با من و میرفت من جلوی دست به دله دانیال ... که بودیم نشده دور جاده از زیاد هنوز انداخت می بهم نگاهی و عقب برمیگشت لحظه

.. بهش شدم خیره سوالی و ایستادم قدمی یک فاصله حفظ ایستاد،با جاش سر یکدفعه

... .. چیه ی نشونه به سرمو باز چشمهاش به بودم خیره حرفی بدون هم من کرد می نگاهم فقط: .. گفت که دادم تکون

! ... عقب- برگشتم هی بس از شد کج گردنم خوب بیا تر تند یکم: گفتم و کردم کاپشنم جیب توی دستهامو

! ... میام- سرت پشت دارم که من عقب برنگرد خوب

... ... ... بردار- قدم من کنار بیوفت راه جون دختر نمیفهمی منو درد تو نشد دِ

... ... هم خودش برسم بهش من تا میداشت بر قدم اروم اروم افتادم راه و دادم تکون سرموبا برابر اون قدم یک بود !2فهمیده من قدم

***

! سرده- چقده اینجا واااایییی

.. نمیشیم- برفی ادم عوضش

: گفتم و دادم تکون تایید به سری

! حرفیه- اینم

کاج توی در تو و بلند درختهای به و گرفتم کنه روشن اتیش بود تالش در که دانیال از رو نگاهم .. فقط... جا این دانیاله با حق نبود پیدا اسمون اصال برگ و شاخه از پر و بودن بلند بس از دوختم

... هوا در معلق برف های دونه توک و تک و میشه احساس سرما

Page 93: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... و زحمت به بود کرده روشن کوچیکی اتیش برگشتم دانیال سمت به اطراف شدن روشن با.. نشن خاموش تا بود داده جا دله توی رو همه و کرده پیدا خشک چوب سختی هزار با

و گرفت دست به هم رو بلند نسبتا و کلفت چوب یه و گذاشت کناری رو سوخته روغن ی دله ... برگشت ها چوب کردن زیرورو یکم از بعد کرد رو زیرو رو دله توی سوزان های چوب باهاش

: گفت و سمتم

! .. نزدی- یخ تا کناراتیش بیا ایستادی هنوزاونجا که تو

... ... از بعد ولی زدموسوزوند یخ های گونه هاش شعله گرمای کناراتیش ورفتم شدم بلند جام از ... از بسته چشمهای شد عث با دانیال صدای نشوند لبهام روی گرم لبخند یه گرماش لحظه چند

: بهش بدوزم گنگمو نگاه و کنم باز لذتمو

بایستی؟- همونجا صبح تا خوای می

... نشسته روش که درختی تنه به نگاهی کرد اشاره کنارش به دید که سکوتمو با توام گنگ نگاه! .. البته... بهم چسبیده دونفر برای جابود بودانداختم

نشستم طمانینه با و رفتم تنه سمت به و شدم خیال بی رو جا کمِی اوردن رو به... بشم... جا تنه روی تر راحت تا جمع کمی رو خودش کنارش

... ... مرطوبی بخاطر کنم فکر میکردند فس و فس مدام ها چوب اتیش های شعله به شدم خیره... .. کنه پیدا خشک چوب تا بود گشته حسابی دانیال که این با بودند تر کمی هوا

! دانیال-

... ... این گرفت می خوابم داشت کم کم و بود کرده رسوخ تنم توی اتیش گرمای بود اروم لحنم! بود الودگیم خواب حس بخاطر هم ارومی

:... کردم حس رخم نیم به رو دانیال ایی لحظه چند نگاه

بله؟-

کنی؟- چیکار خوای می

خاموش- موقع یه تا ناقص اتیش این به زدن زل جز به البته بکنم خوام نمی خاصی کار که فعال! بزنیم یخ نشه

... ... ... منظورم- نیست منظورم و االن نه

: گفت و گرفت نفسی

! .. همراهمون- هم دایی کنه کمکمون که نداریم هم نقشه دیگه کنیم صبر هوا شدن روشن تا بایدنیست...

! .. .. نبود نگران اصال انگار میکرد نگاه اتیشس به ارومش صورت به دوختم نگاهمو

: گفت و زد لبخندی و هام چشم به دوخت چشماشو و برگردوند سرشو و کرد حس نگاهمو

! .. بهمونه- حواسش کریم اوس نباش نگران

Page 94: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.. اتیش به شد خیره باز و زد کوچیکی چشمک حرفش دنبال به

***

... نگاه طرفی یه به بود ایستاده که دیدم رو دانیال کردم باز چشمامو ضعیفی هوی هو صدای با... ... ... شنیدم رو صدا همون دوباره بود شده قطع هم برف وبارش بود میش و گرگ هوا کرد می

... درختای این بین از ندیدم چیزی شدم بلند جام از سریع و کردم نگاه اطرافو زده شوک... شد.. می تکرار یکبار ثانیه چند هنوز ولی ضعیف چند صداهر اون ولی بلند

... میداد تکون سرشو گاهی و میداد گوش صدا به داشت فقط ساکت اما دانیال

: گفتم و کردم نگاه بهش

... ... قطاره؟- صدای این این دانیال

: گفت و خندید و سمتم برگشت

.. اره-

: گفت و کرد اشاره سمتی به بعد

.... ...! ... این- با که بریم بدو بدو بهمونه حواسش کریم اوس گفتم دیدی میاد صدا سمت این از! بریم جایی یه تا الاقل قطار

... از که این از بعد کرد وخاموشش رفت دله توی جون کم اتیش سمت به سریع خودش: گفت و برگشت من سمت به شد مطمئن اتیش بودن خاموش

.. بریم-

.. و بودم خواب گیج هنوز من ولی رفت بود کرده اشاره موقع اون که سمتی ب بلند های قدم با.... بود دانیال از تر کند خیلی قدمام

خودش از تر عقب قدم چند منو وقتی و عقب به برگشت که بود شده دور ازم قدمی چند: گفت و چشمام تو زد زل و اومد سمت به و کرد ریزی دیداخم

میای؟- اروم انقدر سارا؟چرا چته

: گفتم و کشیدم ایی خمیازه

!! هنوز- میاد خوابم

: گفت و کرد ایی خنده تک

... بخواب- خواستی هرچی اونوقت شدیم قطار سوار وقتی بیا دختر؟تند خواب وقت حاال اخه

... ... فکر حتی بودم شده کرخت نداشتم رفتن راه حال هم باز ولی دادم تکون تکون سری فقط! کنه اضافه قدمام سرعت به نمیتونست هم میشم تر نزدیک خانوادم به دارم که این

Page 95: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

از دستمو ناچار به میرم راه پشت الک مثل من و نداره فایده دید که دقیقه چند از بعد دانیالشدم می کشیده دنبالش هم من و داد ادامه تندش رفتن راه به و گرفت لباس بلند استین روی

! خوردم می غلت جورایی یه

شده خسته من از بیشتر خدا بنده دانیال بود بریده نفسمون دو هر و بودیم دویده رو زیادی راه... خودش دنبال میکشید منو هم میدوید خودش هم چون بود

... ریل اومد چشمم به که چیزی اولین رفتیم باال بدبختی به بود تپه مثل که سرباالیی یه از.. ... دوید رو ریل مسیر تر تند و دید هم دانیال بود قطار برف از پوشده

بیشتری 20 چیز و دیدیم رو قطار ایستگاه که بودیم کرده طی دیدیم رو ریل وقتی از رو متری .. یا چمدون یک یکی همه بودن قطار منتظر که بود مردم از زیادی جمعیت خود چشممون به که... بودیم اومده ما ک جهتی مخالف سمت به مدام نگاهشون و بود دستشون به ساکی یا بغچه

نشسته دیوار کنار همه از تر دور که پیرزنی و مرد پیر یک کنار رسیدیم قدم چند با: پرسید .... ازشون روسی زبان به دانیال بودن

میاد؟- کی قطار

: گفت کنه نگاهمون که این بدون هم پیرمرد و

.. میاد- دیگه ساعت نیم هم بعدی رفته که میشه ساعتی دو قبلی قطار

به بود دستش توی من دست که همونطور و کرد تشکری دیواری دانیال ...سمت وقتی رفتدیوار کنار و سرخوردم و دیوار به زدم تکیه منم و کرد رها دستمو رسیدیم دیوار کنار به

.... رو... سرما زیاد بودیم دویده رو راه تموم که این بخاطر نشست کنارم هم دانیال نشستم .. .. و بود یخ یکیش دستهام ولی کردم نمی ...یکیشحس گرم

لباس روی از که این با بود دانیال دست توی که ... گرفته دستی فکر با بود گرم هم باز ولی بود... انداختم دانیال به ایی دزدکی ونگاه نشست لبم روی کوچیکی لبخند موضوع این به

... بکنم نگاهامو یواشکی تونستم که کردم ذوق من چقدر و نبود من به حواسش

***

: گفت کرد می نگاهم که حالی در دانیال که اومدم خودم به وقتی

شده؟- سرخ دماغم

: گفتم و بهش شدم خیره دوباره و دزدیدم ازش ایی لحظه برای نگاهمو گیج

چی؟-

: گفت لبخند با

شده؟- سرخ دماغم میگم

... میپرسید؟ چی برای ولی بود نشده سرخ زیاد انداختم دماغش به نگاهی

چطور؟- زیاد نه

Page 96: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: گفت و کرد ریزی ی خنده تک

... دماغمه- سرخی بخاطر شاید گفتم میکنی نگام لبخند با داری دیدم اخه

.. ... ... من دست از کشیدم خجالت بیشتر اوردم در خندیدن ادای البته انداخم زیر سرمو و خندیدم. ...! پــــوف میارم در که بازیایی ضایع این با

***

بر و دور داشت که ای تپلی و قشنگ ی بچه دختر به بودم دوخته اطرافم، به توجه بی نگاهموپتوی زیر به ایی لحظه که کرد می اصرار مادرش چه هر و کرد می بپر بپر مادرش و پدر

! کرد نمی توجهی بشه گرم تا ،بره بود گرفته دربر مادرشو که کوچکی

! ... میاد- داره قطار میاد داره قطار

میاد داره قطار گفت می مدام و دوید می داشت قطار ریل روی که ایی بچه پسر صدای با... رفتند ریل کنار و شدند بلند بودند نشسته که جمعیتی ی همه

... رسید گوش به هم قطار ضعیف هوی هو صدای بچه پسر صدای بند پشت

... هنوز پیوستیم جمعیت به هم من و دانیال بودند ایستاده ریل کنار که 10همه بود نشده دقیقه... شد نمایان قطار

... می تر نزدیک لحظه به لحظه قطار نشست لبم روی کوچیکی لبخند قطار دیدن با: گفت... که شنیدم رو بود ایستاده سرم پشت که رو دانیال صدای شد

باریه؟- که این

: گفتم و گرفتم باال سرمو ببینم چهرشو بتونم که این برای و عقب برگشتم متعجب

چی؟-

: گفت و انداخت بهم نگاهی

! ... باریه- قطار این قطار

: گفتم و شدم دانیال به پشت و ریل سمت به برگشتم

.. باشه- خوب

... ... واگن- که باری قطار یه هم اون شد سوار میشه مشکل هست اینجا که جمعیتی این با. نداره حسابی و درست

... قطار ایست محض به ایستاد ما از جلوتر کمی که قطاری به بودم دوخته نگاهمو فقط ساکت... ها واگن سمت بردن هجوم مردم

... باری چند بشن سوار تا دادند می هل رو همدیگه مدام باشن اومده قحطی از که ادمایی مثل... میشد مانع لباسم گرفتن با دانیال بار هر که زمین بخورم بود نزدیک دادنا هل این بین

Page 97: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... دانیال رسوندیم ها واگن از یکی درب جلوی به وخودمونو شدیم رد جمعیت بین از بدختی بابشه سوار خودش خواست که این محض به اما بشم سوار کرد کمک و گرفت منو دست

.. شد دور درب از دانیال و خورد موج جمعیت

... از شدن خالص درگیر اون اما زدم صدا اسمشو و کردم دراز سمتش به دستمو ترسون... بود جمعیت فشار دست

بلندی صدای با و کشیدم جلو خودمو بود حرکت برای قطار شدن اماده از نشون که سوتی باگفتم:

.... دانیاااااال- بالـــــا بیا دانیــــــــــــال

... کنارم که پیرمردی نمیشد باز اما واگن سمت بیاد تا کرد می فرار جمعیت زیر از مدام دانیال ... دانیالو باز و شدم مانعش ترس با ببنده دربشو تا برد واگن درب سمت به دستشو بود نشسته

... زدم صدا

... مشت حتی بست رو درب جلو بیاد نمیتونه واقعا دانیال دید وقتی اما کرد صبر کمی پیرمرد... کنه باز رو درب بیادو رحم به دلش نشد باعث هم میشد کوبیده درب به که من های

... ... چکار من حاال میشد جاری چشمام از وقفه بی اشکام کرد حرکت کشان سوت قطار!! خدا... کنم؟

***

" کل" دانای

سینه از را قلبش کسی انگار سارا گریان ی چهره شدن محو و واگن درب شدن بسته باسمت... به بیشتری وشدت قدرت با و کرد جاری زبان بر را سارا اسم بلندی صدای با دزدید

... برد هجوم حرکت حال در قطار

... قطار دنبال وقفه بی و نیامد کوتاه هم باز اما میشد بیشتر لحظه به لحظه سرعتش قطاردوید...

... بر شده لیز های چوب روی بر باری سه دو میدوید ها ریل روی و قطار پشت کامال دیگر حاال... نیامد کوتاه هم باز اما افتاد زمین به و سرخورد ریل کف برف اثر

سوزش و بود امده بوجود ریل های ریزه برسنگ اش پیشانی برخورد اثر بر که زخمی حتی... شود متوقف دویدنش نشد باعث هم داشت بدی

10 ... هایش نفس میشد تر دور و دور لحظه هر که میدوید قطار دنبال داشت که بود ایی دقیقه... بود اهمیت بی خود اما داشت بریدن در سعی

... می بیرون اش ریه از بریده بریده نفسش شد کند هایش قدم کم کم قطار گرفتن فاصله با... . قدم... انداختش پای از نابردارش فرمان و گستاخ های قطار،نفس سرعت هوا سرمای امد

... متوقف لحظه یک در و شد ارام ارام کم کم کندش نیمه های

... یک تنها االن که قطاری به بود خیره زد زانو ریل روی و شد تا پاهایش خواسته نا و توان نا... ... شد محو هم نقطه ان که نکشید ثانیه به و بود کوچک ی نقطه

Page 98: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ان از قطار که بود جایی به خیره نشته فقط کند چه دانست نمی فشار و ناراحتی هجوم ازگذشت...

... .. ... میکرد؟ چه حاال بود اهمیت بی برایش امد می سوز بود سرد هوا

ایستادن توان اش زده یخ سرما از پاهای که بردارد قدم از قدمی باز تا شد بلند جایش از... افتاد نایستاده هنوز و نیافت

همه ان جای وتاریکی کند برخورد ریل کنار اهن به سرش شد باعث اش ناگهانی سقوط! بگیرد را سفیدی

***

" سارا"

... گرمی ها گریه میون خوردند می سر صورتم روی هام اشک و واگن درب به بودم خیره امید نا .. ... کنارم رو ایی بچه پسر کیه ببینم برگشتم میداد تکونم که کردم حس بازوم روی رو دستی

دیدم..

ی پنجره سمت به دستش توی کمون تیر با و زد کوچیکی لبخند دید خودش روی نگاهمو وقتی... کرد پرتاب سنگ واگن بزرگ

... به که رو دومی سنگ بچه پسر به شدم خیره باز و کردم پاک گونمو روی اشکهای متعجب... خورد ترک پنجره ی شیشه کرد پرت پنجره سمت

... اون به سر با که کردم نگاه بچه پسر به ریخت و شکست پنجره ی شیشه سنگ سومین با... کرد اشاره سمت

شدم رد بودند نشسته هم کنار فاصله ترین کم با که هایی مرد و زن بین از و شدم بلند جام از ... اگه ولی بشم رد ازش راحتی به بتونم که نبود بزرگ اونقدری پنجره کنار رسوندم خودمو و ... ... ...! برام اگر حتی تونم نمی دانیال بدون بشم پیاده قطار این از باید من میشم رد کنم سعی

... تابم بی قلب روی به چشم تونم نمی تونم نمی بازم ولی باشه عجیب تصمیم و خودم کار این! تونم... نمی ببندم

... به دستمو انداختم بیرون و اوردم در بود پنجره های درز توی هنوز که رو هایی خورده شیشه ... هم اروم اما نبود زیاد زیاد قطار سرعت کردم بیرون سرمو و گرفتم پنجره ی لبه

... میله... چند دیدن و باال و پایین به اجمالی نگاه یه از بعد نداشتم ایی چاره حال هر به نمیرفت ... نگاهی و برگشتم کردم داخل سرمو دوباره کنم حساب خیلی میتونستم ها اون کمک روی که

... دستمو زدمو براش لبخندی میکرد نگاه منو و بود ایستاده همونجا هنوز که کردم بچه پسر به ... اومد می که سردی سوز کردم بیرون پنجره از سرمو دوباره و دادم تکون خدافظی نشونه به

..! ... و نکردم توجهی بود سرم هنوز بافتنی کاله که این با منجمدکرد گوشامو اول ی لحظه همونپنجره از بدنمو نصف سختی به پرش یه با و گرفتم پنجره وکنار واگن بیرون ی میله به دستمو

... ... ی فاصله واگن سقف وتا بود باال نسبتا پنجره که این بخاطر بود تو پاهام فقط بیرون کشیدم... برسونم واگن سقف به خودمو ها میله کمک با تونستم می داشت کمی

خودمو .. فنگ و دنگ جور هزار با کشیدم باال خودمو باز و گرفتم ها میله از دیگه یکی به دستمو ... رو قطار تند حرکت و رو پایین نشستم سقف روی وقتی تازه رسوندم واگن سقف به

! ... حتمیه... حتمی مرگم بیوفتم باال این از اگر بود ناک وحشت دیدم

Page 99: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... دانیال به رسیدن فکر با کردم سعی دادم قورت دهنمو اب لرز و باترس و بستم چشمامو... کنم دور خودم از رو ترس سالم اونم

... میرسیدم میرفتم جلو قدم دوسه اگر پایین جز به کردم نگاه جارو همه کردم باز که چشمامو ... قدم اینجا صاف صاف تونستم نمی قاعدتا بودند شده متصل هم به واگن دوتا که جایی به

محل... به خودمو سقف به چسبیده کامال و اروم اروم سقف روی های میله گرفتن با پس بزنم... رسوندم واگن دو اتصال

***

" کل" دانای

... ... ... ... دویدن؟؟؟ دویدن صدای پا صدای ها پرنده صدای میتابید سرش در اطرافش های صدا

.... تماما دیدش میدان کرد باز را هایش چشم فورا است شنیده دویدن صدای که این به فکر با ...! ... را دستش خواست ابری اسمان و دیدش مقابل و نزدیک کوه روی بر برف ترکیب بود سفید

... .. بود شده منجمد انگار نکرد حس کمال و تمام را دستش اما بدهد تکان

... بلند را سرش درد به اهمیت بی پیچید گردنش در بدی درد اول ی ثانیه در داد تکان را گردنش ... از... ریل روی و کرده سقوط شدن بلند موقع که امد یادش یافت را خود موقعیت تازه کرد

! رفت هوش

... ... بود شده پوشیده برف از نازکی ی الیه با هم خودش روی حتی بود برف از پر دورش

... دو با دارد که دید را کسی و دوخت اطراف به را تارش نیمه نگاه شنید دویدن و پا صدای باز ... نشستن جان و بود کرخت تنش تمام اما بنشیند دستهایش کمک با خواست اید می سمتش به

... نیافت خود در

هم باز و برخواست خود جای از دوباره توجه بی اما خورد زمین راه میان در دوندهدختر... یک فرد ان که داد تشخیص هم دید تاری همان با اما بود تار هنوز دیدش دوید .... عبور... ذهنش از ایی لحظه فکری بود تشخیص این بر دلیل ظریفش هیکل است

! ... ... باشد... ... دونده فرد این نباید او بیاید نباید او شد قطار سوار ندارد؟سارا امکان این نه کرد

: .. شنید را سارایش دلنواز صدای که نبود زیاد اش فاصله شد تر نزدیک و نزدیک دونده

!! دانیـــــال-

... ... جاگیر کامل و درست هنوز نشست جایش در زحمت هزار به و گرفت جان گرفت جان ... گاه تکیه و گرفت قرار کمرش پشت خواسته نا سارا دست زد زانو کنارش سارا که بود نشده

... شد کرختش تن

... کرده سکوت دو هر پس را دستش هم وسارا کشید جلو را کمرش کمی شد که جاگیرپخش... سبکش و گرم های نفس دانیال به اش نزدیکی علت به و میزد نفس نفس سارا بودند

! شد می دانیال صورت

! ... خرید جان به کرد حس را سارایش گرم های نفس وجود تمام با و بست را چشمانش

: گفت بسته چشمان همان با

Page 100: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

برگشتی؟- چرا

... میکرد ارزو دل در خودخواهانه دانیال و بود شده تر کم هایش نفس شدت بود ساکت سارا!!! بزند نفس نفس هم باز کاش

... نگاهش اش داشتنی دوست دخترک دوخت سارا چشمان به را نگاهش و گشود را چشمانش... دزدید را

: پرسید ارامی صدای با دوباره

برگشتی؟- چرا سارا

: گفت بود دانیال پیشانی به الودش اخم نگاه که حالی در توجه بی سارا

.. میاد- خون کن،داره خودت؟نگاه با کردی زخمه؟چکار پیشونیت چرا

... کشید دانیال پیشانی های خون بر و گرفت دست به را لباسش بلند استین حرفش دنبال به

.. " سارا " گفت کوتاهی اخ بود زخم با پارچه براثربرخورد که اش پیشانی زخم سوزش بخاطردانیال پیشانی زخم کردن پاک از و کشید دست دوخت دانیال چشمان به را نگرانش نگاه و

گفت:

سوزه؟- می خیلی

: گفت توجه بی متقابال دانیال

بدی؟- منو جواب نیست بهتر

: گفت میزد کنار را دانیال لباس بر نشسته های برف دست با که حالی در حاضرجواب سارا

.. نه-

... .. تونست- می یکیمون که حاال بودیم موقعیت این منتظر همه این بده منو چی؟جواب یعنی... کنه پیدا نجات

: گفت اخم با و امد حرفش میان به سارا

! که- نه اگرم گرفتی جمله همین از کنم فکر سوالتم جواب نباشم راه نیمه رفیق داده یادم بابام. ندارم جوابی متاسفم

: گفت میداد مالش چپ بادست را راستش دست که درحالی دانیال

! شدی؟- سرتق

وگفت : انداخت دانیال ی خنده پر چشمان به کوتاهی نگاه سارا

! بودم-

! ... ... حال بی جان بی خندید ریز دانیال

: گفت حال همان در و گرفت را دانیال لباس گوشه و خواست بر جای از سارا

Page 101: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... کردی؟- دانیال؟پیشونیتوچکار بودی افتاده اینجا چرا کنار بیا ریل روی از شو بلند

... حضور اش زندگی در که بود ها مدت زنانه جنس از هم ان نگرانی این رفت مالش دلش.. حاال... و نداشت

... سیاهی چشمانش شدنش سرپا محض به برخاست جای از سارا هم اندکی و زمین کمک به... گیج سرش و رفت

: ... گفت نگران و کشید را استینش سارا که بود سقوط شرف در گرفت سرش به را دستش

شدی؟- چی دانیـال

: کرد زمزمه ارام و کرد باز را بود بسته که را چشمانش

! ... نترس- خوبم خوبم

... ... ... خودش پاهای روی وزنش شد سارا قدم هم کشید را استینش بود نگران هم اماباز سارا... میکرد سقوط شک بی نبود کنارش در سارا اگر هم باز اما بود

... کرد هدایتش ریل از دور به درختی کنار به سارا

! بشین-

.. ... حسابی بست را چشمانش نشست زمین روی بر درخت کنار کن گوش حرف کودکی چون... میرفت سیاهی

: گفت که سارا صدای با

! ... بخور- اینو دانیال بیا

... جلویش را شکالتی که افتاد سارا دست به نگاهش همه از اول کرد باز متعجب را چشمانش... دوخت سارا چشمان به را نگاهش ان از پس و بود گرفته

: گفت وار زمزمه و ارام

اوردی؟- کجا از اینو

: گفت و کرد نزدیک دهنش به را شکالت سارا

... نره- سیاهی چشمات تا بخورش اول

در را شکالت ریزی ی خنده با سارا و کرد باز نیمه را دهانش بیارد خودش روی به اینکه بدون... گذاشت دهانش

! کجا ایرادش کند لوس اش شکفته نو عشق برای را خودش خواست می دلش چیست مگربود؟!!

... ... های نگرانی این چون سارا بازگشت چون بود بخش لذت برایش شکالت شیرینی... چون.. سارا

... ... بیرون- سوله از بره اینکه از قبل دیشب داد بهم دایی اینو

Page 102: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

: داد ادامه و کرد ایی خنده تک

! بماله- گول منو سر تا لیه لی قاقا این خودش قول به

: گفت و داد تاب دهانش در را شکالت

چرا؟-

لیت- لی قاقا این گفت و داد اینو اونم میره کجا پرسیدم بیرون بره خواست می که دیشب! نمیدم سوالتم جواب

! ... ساراهم خندید دانیال

... از سارا ولی شد احساسش و شکالت شیرینی غرق دانیال شد سکوت بینشان ایی لحظهپیشانی برخاستجای زخم سمت به را دستش و نشست دانیال از تری کم ی فاصله با و

... برد دانیال

سارا ی خیره و امد بیرون خوشش حال و حس از دانیال خورد دانیال پیشانی به که انگشتششد..

: ... گفت ارام و زد سارا مهر این به لبخندی بود دانیال زخم بررسی مشغول توجه بی اما سارا

! ... کوچیکه- زخم یه سارا نیست چیزی

... ... جیب دیدن با نداشت که دستمال دوخت خودش لباس به را نگاهش و نزد ساراحرفیپاره هم را اش بقیه و گرفت را جیب ی گوشه و زد لبخندی بود شده پاره کمی که لباسش

... شد... جدا لباس از کامل طور به جیب کرد

: ... گفت باز دانیال بود خوبی دستمال

میکنی؟- پاره چرا لباسو

... صورتت- روی بمونه خون بذارم هم نمیشه کنم پاک پیشونیتو خونای تونم نمی که استینم با.. ... نه؟ یا عمیقه زخمت ببینم باید اصال ریزیشو خون بیارم بند باید

.. ... نیست- .. شمشیرکه زخم دیگه زخم یه گرفتی جدی چه اوووه

... اخم این به دل در شد صورتش ی خیره اخم با و کشید کار از دست ایی لحظه برای ساراو رفت کوچولو دختر این اخم ی صدقه قربان زیرمیزی هم کمی و خندید اش داشتنی دوست

: گفت شوخی به

... ... میزنه- ازش ام کلیه االنم شمشیره زخم خواد می دلت که حاال اصال کردم زرد بابا خوب ! دکتر؟ خانوم شدی خوبه؟راضی میمیرم بیرون

پاک را دانیال پیشانی روی های خون پارچه با که حالی در و گرفت دانیال از را نگاهش سارا: گفت میکرد

! نیستم- دکتر خانوم من

پرستار؟- خانوم هستی چی پس

Page 103: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

نچ-

پس؟- هستی تزریقاتی

نچ-

چی؟- پس

! معلم- خانوم

... .. اوخ- خوبـــه

شد؟- چی

! سوخت-

... ... نخورده- زخم به دستم هنوز من نگو دروغ انقدر

! خورده- من؟؟فکرکردم جون

***

" سارا"

! ... خوردم- غلت برفا روی کلیم تازه پایین پریدم وبعدم کردم صبر یکم که خالصه

میاد؟- سرت بالیی یه نگفتی تو

! بشه؟- رد روت از قطاربیاد یه وقت یه نکردی توفکر بودی افتاده ریل چی؟روی خودت

انداختی؟- جا نکرده خدایی یه نمیکنی فکر

... نظر به که قسمتی روی گذاشتم پامو همزمان دادم تکون تایید ی نشونه به سری و خندیدم... ... بشنوم هارو برف قرچ قرچ صدای میخواست دلم باشه بیشتر برفش قطر میومد

گوشم به لحظه یک توی قرچش صدای گذاشتم برفا روی پامو که این محض بهپا... تند تند برف از پوشیده زمین کوچیک ی تیکه یه همون توی بستمو چشمامو رسید

... کردنام... بپر بپر بخاطر هیجان غرق و صدا این از م بود شده لذت غرق کوبیدم

... ... بخرمااا- به به برات بریم عمو بسه بریم؟بازی خوای می عمویی کوچولو سارا

! ... بود... خنده پر صورتش کنارم ایستاده سینه به دست دانیال به دوختم نگاهمو ایستادم

: گفتم و خندیدم

! خوام- می بستنیم عمویی اره

: ... گفت لبش روی عمیق لبخندی با خندیدن لحظه چند از بعد تر صدا پر خندید

! ... .. بدو- بابات و مامان دست بدمت ببرم تا بیوفت راه هوا؟ این تو اونم بستنی عمویی بده حالتببینم...

Page 104: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... داشت می بر قدم کمی خیلی ی فاصله با سرم پشت افتادم راه دانیال از جلوتر خنده با

... و بابام و مامان ندیدن غم بود نشسته خوشی یه دلم ته دیدمش سالم که ایی لحظه از! بود گرفته جشن خودش برای خوشی این دیگش سمت و بود دلم ی گوشه یه خواهرم

! ... دل ته از خندیدم ماه چند بگم بهتره یا روز چند از بعد

! طرف- این از عمویی جان سارا

... نشست می لبام روی لبخند یه خوداگاه نا زد می حرف که لحن این با

طرف؟- این از چرا

: گفت میزد ضربه ها برف توی دستش توی بلند چوب با که همونطور دانیال

... ... ... حاالم- نیستیم بلد راهو ماکه طرف اون یا بریم طرف این از نمیکنه فرقی همینطوری! جا یه به برسیم شایــــد میریم الله الی داریم

راه بودمو ایستاده که منی و گرفت کاپشنمو ی یقه و شد نزدیک بهم که کردم نگاهش نگران: گفت حال همون در و انداخت

! ... ... پیشته- عمو نترس عمویی باشه خدا به امیدت

!! داریا- دوست

چیا؟-

! بودنو- عمو

! .... ! ... نمیشم- هیچی کال نمیشم هم عمه و دایی و خاله نمیشم که عمو ولی دارم دوست اوهوم

! میشم- خاله من ولی

.. بشه- کوفتت

: گفتم و خندیدم

! میشی- که بابا نشی هرچی بالخره نخور غصه

! ... چند.... از بعد دادم تکون چیه معنی به سرمو و کردم نگاه چشماش به کرد نگاهم ایستاد: گفت و زد قبلی از تر عمیق لبخند لحظه

! ... ... زودیا- همین به ایشالله میشم بابا اوهوم

.... که شدم درگیر خودم با خودم بشه محو لبم روی از خنده شد باعث ش جمله اخر ی تیکهاخه؟ چه من اعصابم؟به روی رفت تیکه این چرا

! ... دیگه کنه ازدواج باید قبلشم بشه بابا خواد می خوب

***

چیه؟- اون

Page 105: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... بهش دوختم نگاهمو و اومدم بیرون فکر از دانیال صدای با: ... گفتم اروم بود رو به رو به نگاهش

چی؟-: گفت حالت همون توی

... اون-کدوم؟-

!! ... ... اخه؟ میگه چی دانیال این نبود چیزی میکردم نگاه رو رومون پیش ی تپه باالی داشتم گیجحال همون در و کرد بیشتر قدماشو سرعت و گرفت استینمو من گیجی به توجه بی دانیال

گفت:... .. بیا- تر تند باش زود

: گفتم میدویدیم که حال درهموندیدی؟- چی چیه؟مگه دانیال بابا ای

: گفت فقط کلمه یک! ملکه-

.... نمیبینم؟؟؟هان؟ من چرا ماشینشه؟کو؟پس یعنی نههههه بابا؟؟هان؟ کیه ملکه؟ملکه: گفت جوابم در هم دانیال که گفتم بلند رو ام جمله اخر ی تیکه

! بینیش- ... می بیا تندتررو بود برف از پوشیده ی جاده کنار که رو دانیال ماشین تونستم تازه تپه از رفتن باال از بعد

به... شد خیره وپهنی پت لبخند با و ایستاد لحظه چند برای و کرد رها استینمو دانیال ببینمکه... حالی در بلند صدایی و شوق با و ماشین سمت دوید فورا هم لحظه ازچند بعد ماشین

: گفت می ماشین کاپوت روی بود انداخته خودشو! ... ... دونستم- می نمیذاره تنها منو خانومم ملکه دونستم می دونستم می

ی کودکانه شوق و ذوق این به بودم شده خیره و بودم ایستاده جام سر همونطور اما من! ؟... اینجا اومده کجا از دانیال ماشین که نبود این به حواسم اصال و دانیال

کنار از صدایی که بود هوا به میدونستماش وهنوزم بود نیومده پایین کاپوت روی هنوزاز دانیال: گفت من

!! بچه- نشی غرق میدونستمات تو... برگشتم صدا سمت به هم من و شد متوقف دانیال خوردنای غلت

! میکرد نگاهمون داشت سینه به دست که بود دایی به متعلق صدا ... پایین ماشین کاپوت روی از دانیال کرد لبهام مهمون لبخندی سرپا و سالم هم اون دیدنش

... ... شد جدا دانیال از و زد دانیال پشت به ایی ضربه دایی رفت داییش اغوش به خنده با و اومد: گفت و ماشینش سمت به برگشت باز دانیال

Page 106: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

!! منو؟- خانوم ملکه کردی پیداش کجا از: گفت رفت می دانیال و ماشین سمت به که همونطور و زد لبخندی دایی

تو- ماشین یهو گفتم و کردم قاطیشون هم با بودم گرفته یاد وِرد دوتا یه بیامرزم خدا پدر از واال...! شد ظاهر تو خانوم ملکه نه نه

با... لحن به بلکه قبل مثل ماست سر مالیدن گول برای بود معلوم که اش جمله به نه خندیدم! اش مزه

و کرد روشن رو ماشین و گرفت قرار فرمون پشت و کرد باز رو ماشین درب فورا دانیال... بشیم سوار ماهم که کرد اشاره و زد بوقی

ضربه و ماشین سمت شد وخم شد مانع دایی که بشم سوار خواستم و رفتم ماشین سمت به: ... گفت و کشد پایین رو شیشه دانیال زد دانیال سمت شیشه به ارومی ی

دایی؟- جونمگفت : و ایستاد ازصاف دایی

کردی؟- فراموش رو چیزی نمیکنی فکر ... ... اشاره من به چی برای بهشون شدم خیره متعجب کرد من به ریزی ی اشاره صر با بعد و

کرد؟انگار لحظه چند از بعد و دایی به دوخت نگاهشو دوباره بعد انداخت من به نگاهی اول دانیالماشین از فورا و پیشونیش توی کوبید دست با و گفت بلندی اهان باشه اومده یادش چیزی که

... شد پیاده ... به ماشین از شدنش پیاده محض به رفتم عقب قدم یک و ترسیدم که شد پیاده تند انقدر

: گفت بود شده خم ماشین درب سمت به که حالی در لبخند با و اومد من سمت... بانو- باشید پذیرا رو بنده عذر

... ... لحظه شدم سوار و خندیدم کرد اشاره ماشین داخل به دست با کرد باز رو ماشن درب وبعد ! دیدم رو دایی لبخند اخر ی

***

فرودگاه؟- بریم باید ما االن یعنی پس

. گفت ایی اره دانیال جواب در بیرون به بود دوخته نگاهشو که حالی در دایی

: کردم سوال من بار این

میشن؟- چی پدرامون فرودگاه بریم که ما بعد

: گفت حالت همون در دایی

همسفر- باهاتون بینن می اونجا رو شما هم ووقتی فرودگاه میان استقبال برای اونا! باشه... راحت خیالشون که بدم اطالع بهشون نتونستم که شد بد خیلی فقط میشن

... .. حواسش دانیال پنجره از بیرون به دوختم نگاهمو ساکت من نزد حرفی دایی جواب در کسی! میرفت ور ماشین بخاری به داشت هم دایی و بود رانندگیش به

Page 107: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

***

" کل" دانای

از پر بودند کرده حرکت فرودگاه مقصد به و بودند شده ماشین سوار که زمانی از نیکو خانم ... اسمان به نگاهش سایه نمیزد حرفی و ماشین از بیرون به بود شده خیره ناراحتی و حزن

را خواهرش ایران به بازگشت از قبل بلکه تا میکرد صحبت خدایش با دردل و بود دلگیر و ابری .... همان باز و کشید بیرون کیفش از دوباره را سارا دفترچه گذشته ها روز همچون ببیند دوباره

... اورد را صفحه

: گفت زمزمه حد در صدایی با حال همون در و پر چهار شبدر به شد خیره

نداره؟- دروغه؟واقعیت یعنی خدایا

***

... همراه به شد پیاده ماشین از مادرش سر پشت و گشود را چشمانش سایه و ایستاد ماشین.. کردند حرکت هواپیمایی سمت به سپهری اقای و پدرش و مادر

کمی هم و کند خداحافظی هم تا رفت هواپیما داخل وبه کرد روانه را همسرش نیکو اقای ... ... توجه بی اما سایه کرد می صحبت مردی با و بود ایستاده کناری سپهری اوبدهد به دلگرمی

هواپیما های پله روی شود سوار که این بر مبنی پیما هوا به ورود هنگام در پدرش اصرار بهباز تا خواست خدا از بار اخرین برای دل در و دوخت اسمان به را نگاهش اخر بار وبرای ایستاد

... ببیند لعنتی کشور این از خروج از قبل را خواهرش

! باشد کنارش در خواهرش گشود را چشمانش وقتی تا کرد خدا خدا فقط و بست را چشمانش

***

خیابان به نگاهی امیدانه نا و گشود را چشمانش ارامی به پدر توسط نامش شنیدن با ... پله... از تا برگشت بود بسته حلقه چشمانش در اشک که حالی در ناراحت ندید چیزی انداخت

... برگردد عقب به شد باعث ماشینی بوق صدای اخر ی لحظه در برود باال هواپیما های

... و شد روشن دلش در امیدی نور امد می هواپیما سمت به سرعت با مشکی رنگ به ماشینی... کرد نگاه شد می تر نزدیک لحظه هر که را ماشین درون اشتیاق با

... شیشه بود گرفته جای ماشین عقب صندلی که فردی بودند ماشین نشینان سر نفر سه... میکرد نگاه سمتش به داشت و بیرون سرش و بود پایین سمتش

و ... شناخت را خواهرش تامل ایی لحظه از پس امد اشنا نظرش در بافتنی کاله ان با چهره ان.. دوید امد می ماشین که سمتی به و کشید شوق سر از فریادی

! ابجـــــــــــــی-

و بیایند هواپیما های پله روی بر متعجب نیکو خانم و اقا شد باعث سایه شوق از پر فریادبه و میکشید فریاد شوق با که دخترک به شود خیره و کند رها را خود صحبت هم سپهری

... دوید می سمتی

Page 108: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

.. های لب بر لبخندی کرد ترمز پایش جلوی ماشینی لحظه چند از پس و ایستاد کناری سایه ... ... را دانیال خانم ملکه شود می مگر برداشت قدم ماشین سمت به نشست سپهری

نشناسد؟!!

سارا سمت به هم او که را خواهرش و شد پیاده ماشین از شوق با سارا ماشین ترمز محض به ... ... به کیان ثانیه چند از پس میکردند گریه شوق از خواهر دو هر کشید اغوش در بود کرده پرواز

... شدند پیاده ماشین از دانیال همراه

... دو خزیدن هم اغوش به ی صحنه که نیکو خانم رفت پسرش سمت به خنده با سپهریشده دمیده تنش در دوباره جانی دادگویی تشخیص را سارایش ی چهره و دید را دخترش

! کشید.. اغوش به را دو ان پروازو دخترش دو سمت به باشد

... در مردانه دانیال و سپهری تر طرف ان کمی پیوست ها ان به لحظه چند از پس نیکو اقای! ... خوشانه سر خندیدند می و بودند هم اغوش

بیرون والدینشان اغوش از سارا و دانیال و شد ارام جو تا کشید طول ایی دقیقه چندنیکو... اقای و خانم با گرمی پرسی احوال و سالم و رفت نیکو ی خانواده سمت به دانیال امدند

... سارا همچنین و کرد

! ... بود لبانشان دائمی میهمان لبخند بودند خوشحال همه

***

" سارا"

می صحبت داشتند که دیگه مرد چند و دانیال وپدر پدرم به بودم خیره اشکیم چشمای باو... بشیم هواپیما سوار تا بیاد و بزنه صورتش به ابی تا بود رفته سایه کمک به مادرم کردندو... هام هق هق توی بود شده خالصه تمومش پدرومادرم دوباره دیدن ذوق و خوشی بریم

... چشمام از جاری مدام اشکای

میاد؟- بند ات گریه بهت بدم به به عمویی

... این بدون و بود ایستاده سرم پشت که دانیالی سمت به برگشتم خنده با خندیدم خوداگاه نا... میزد حرفی باهام داشت کنه جلب توجهی که

: گفت و زد شیطونی ولبخند انداخت صورتم به نگاهی برگشتم سمتش به دید وقتی

..! دیدم- هم رو تو ی خنده من عجب چه

: گفت تعجب به امیخته حالتی با دوباره که کردم نگاهش فقط لبخند همون با

اشکارو؟- این میاری کجا میکنی؟؟از گریه انقده بابا

: گفت من از قبل صدایی که بدم جواب بهش تا کردم باز دهنمو

!! چند- بعد که باشه تو مثل باید حاال میاره کجا از که سننه رو تو دادنته؟اخه دلداری عوض ایناز بعد و بغلش تو بره فقط خشک چوب مثل دیده باباشو اندی و بیرون؟؟ 2سال بیاد ثانیه

هان؟

Page 109: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

حرف هم حال همون در و ایستاد دانیال کنار و اومد که کردم دنبال رو دایی نگاهم با ... چشم... با انداختم باال ابرو دانیال برای خبیث و کردم نگاهش قدردان ازم دفاع بخاطر میزدسرفه تک با دایی ثانیه چند از بعد و افتادیم خنده به هرسه دانیال شوخی با توام ریز ی غره

: گفت و داد خاتمه اش خنده به ایی

... ... خانوم- سارا شد هواپیما سوار مادرتم دیگه خوب

می باال ها پله از داشتند که دیدم سایه همراه مادرموبه و برگشتم دایی حرف با: گفتم... و دایی سمت برگشتم دوباره و گفتم اوهومی رفتند

میاید؟- باهامون هم شما

: گفت و انداخت دانیال به نگاهی دایی

! .... نمیام- همراهتون من دخترم نه

: گفت که بگم چیزی خواستم

... دارم- کارایی هنوزاینجا من

االن " گفت جوابش در دانیال و انداختیم هواپیما به نگاهی میکرد صدامون که پدرم صدای بامیایم"

کشید کنار که این از بعد و گفت دیدار امید به و داد دست باهاش و دایی سمت برگشت دانیال: گفت دایی که کنم حافظی خدا خواستم هم من

... ... ... خیلی- جدایی گفته بزرگ دانشمند یک چون پسندم می بیشتر دیدارو امید به همون من آ آ! نکنید حافظی خدا وقت هیچ بدرقه موقع پس سخته

: گفت فورا دانیال

گفته؟؟- رو بار گهر سخنان این دانشمند کدوم اونوقت ئـــــه

: گفت ایی مزه با لحن با و کرد اشاره خودش به دست با و کرد ریزی ی خنده دایی

! اینجانب- خود

: گفت و کرد اخمی دایی که همراهش به هم من خنده زیر زد دانیال

! کنید- مسخره خودتونو

: گفت باز دایی شد تموم که خندیدنمون

! ... میشه- دیر برید دیگه خوب

: گفت و کرد دانیال ماشین سمت به نگاهی حرفش از بعد

! میفرستمش- برات دانیال نباش خانومتم ملکه نگران

: گفت و دایی به شد خیره اخر در و من به بعد و ماشین به کوتاهی نگاه دانیال

Page 110: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... رو- ام ملکه که نیستم نگران این بخاطر که بگم باید هم اینو البته جان دایی نیستم نگران... برم می خودم همراه

: گفت متعجب دایی

ببری؟؟- هواپیما با رو بزرگی این به ماشین خوای می

: گفت و خندید دانیال

! برم- می خودم با اونو که ایه دیگه کس من سلطنت ی ملکه جان دایی د ن د

داری معنی نگاه با هم ودایی نموند دور من دید از که شد دایی به چشمکی حرفش از بعد... گفت اهانی تر معنی پر لحنی با و خندید

: گفتم دانیال به متعجب

شد؟- چی االن

: گفت دانیال و خندیدند هردو

... ست- بزرگونه حرفهای اینا عمویی

... ما؟؟ خندیم می امروز چقدر رفت هوا به هردوشون ی خنده دوباره حرفش دنبال به

طوری و بلند هم حال همون در و داشتم بر قدم هواپیما سمت به و برگشتم حرصی و اخم پر: گفتم بشنون اونا که

!! ها- مزه بی

... اما خورد می وول ذهنم توی چیزایی یه

***

... ایران بعد روز چند

" سارا"

!! سارا-

... که حالی در شم خارج اتاق از و بگیرم فاصله پنجره از اسمون از نگاه شد باعث مامان صدای: گفتم میومدم پایین ها پله از

مامان؟- بله

: گفت میگذاشت میز روی رو چایی سینی که حالی در

... بخوره- چایی بیاد کن صدا رو مادرجون برو دخترم

... ی باغچه کنار جا همون مادرجون کردن صدا از بعد رفتم خونه حیاط سمت به و گفتم چشمینشستم ... جون مادر درخت و دار از پر

Page 111: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

و کنه درست هاشو کار بابا تا شدیم ساکن مادرجون ی خونه موقتا اومدیم روسیه از وقتی از ... خونه مدام روز چند این سایه بخریم خونه یه بتونیم البته و بشه کار به مشغول جا همین بتونه

... همیشه از مادرم کنه می گشایی عقده داره خودش قول به و دوستاشه ی.... ... من.. اما خوشحالند نوعی به همه ابراست روی مادرشه پیش که بخاطراین خوشحالتره

... ... و اومدند همه هام دایی هام خاله دوستام کردم گم چیزی یک انگاری پیش روز چند همون از ... قبل روزهای به و شینم می ایی گوشه یه همش نزدم دل ته از لبخند یک هنوزم من و رفتند

... روز اون برای دلم ولی عجیبه بودم دانیال با که هایی روز اون به همه از بیشتر کنم می فکر... ! ... کاش بودم ها روز همون توی هم باز کاش خواد می دلم شده تنگ تنش پر های

.... های حرف بین از دوباری یکی ندیدم ایران رسیدیم که روزی از بعد دیگه رو پدرش و دانیال... ندارم ازشون بیشتری اطالع ولی شدم خبر با احوالشون از پدرم

***

بشی؟؟- اماده خوای نمی سارا

: گفتم سوال پر و مادرم به شدم خیره متعجب

چی؟؟- ؟؟برای بشم اماده

: داد جواب مادرجون مادرم جای به

... ... ... پاشو- بپوش ابرومند و خوب لباس دست یه شو حاضر برو دخترم داریم مهمون! پاشوعزیزم... دخترم

.. و شدم بلند جام از نتیجه در نداشتم رو کیه مهمون که این مورد در پرسیدن سوال ی حوصله ... ... حاالبه و داشت تعلق بهش بود خونه دختر که زمانی که اتاقی رفتم مادرم اتاق سمت به

! بودم شده صاحب من سایه قول

شیک و ساده لباس دست یک بود خریده برام مادرم مدت این توی که لباسی دست چند بین از! کردم وتنم کردم انتخاب

... خوب انداختم خودم به نگاهی رفتم دیوار روی ی اینه جلوی شد تموم لباسم کردن تن وقتی ... داره؟؟ فرقی چه بد یا خوب لباسم بود

... مناسب لباسم یکنه فرقی چه اتاق از نیام بیرون من اومدن ها مهمون وقتی هم شاید اصالنه؟؟ یا باشه

قبله های روز به فکر و درختا بین نشستن و حیاط توی رفتن دارم حوصلشو که چیزی تنها االن! شیرین روز چند اون خاظرات مرور باره هزار و

بزرگ ... مادر ی خونه باالی ی طبقه رفتم ها پله های نرده سمت به حیاط درب زنگ صدای با ... کوله و کج خودتو حسابی باید یعنی داشتی ازش پذیرایی سالن به محدودی دید که بود جوری

... ببینی رو پذیرایی بتونی تا کنی

به واضح و خوب االن بود ضعیف پیش ی لحظه چند تا که هایی پرسی احوال و سالم صدای .. ... تشکر که اشنا صدای چند و میگفت امد خوش داشت که میومد پدرم صدای میرسید گوش

... کردند می

Page 112: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

بیشتر هرچی اما کساییه چه به متعلق صداها بفهمم بلکه تا کردم تمرکز صداها روی یکمی... میرسیدم نتیجه به تر کم میکردم تمرکز

... مناسبی جای بدبختی هزار با ببینم رو ها قیافه حداقل بتونم تا شدم خم ها نرده روی ناچار به ... و بود مادرجون همه از اول ببینم میشدن وارد ترتیب به که رو هایی چهره تونستم و کردم پیدا

... اون از بعد

رو دایی ی چهره دانیال پدر از بعد خودمو کردم خم بیشتر و شد گرد چشمام دانیال پدر دیدن با! لب... به لبخند دانیال دایی از بعد و دیدم

... میکنه؟؟چرا تولوپ تاالپ من قلب چرا میکنن؟؟حاال چکار اینجا اینا نشستم سرجام بهت باشده؟؟ لبهام مهمون لبخند

باشه؟؟ درست حدسم نکنه

باشه؟؟ بوده دانیال بودم کرده گم که اونی نکنه

نــکنه.....

***

... جعبه که بود پدرم شد من متوجه که کسی اولین بودم ایستاده پذیرایی دم اومدم که خودم به: گفت و گرفت سمتم به رو دستش توی شیرینی ی

.. اشپزخونه- توی ببر رو ها شیرینی این دخترم سارا

... سالم و دادم قورت دهنمو اب استرس با شد کشیده سمتم به همه نگاه پدرم حرف دنبال به... گفتم ارومی

: گفت گرمی لحن با دایی و دادند جوابمو دایی و دانیال پدر

... بوداا- شده تنگ برات دخترم؟؟دلمون خوبی

: گفتم ارومی صدایی با و زدم جونی بی لبخند

... ... دارید- لطف شما ممنونم

... نگاهمو وقتی کرد می نگاهم بالبخند که دانیال روی نشست نگاهم حرفم شدن تموم از بعد ... ... با گفتن وبا گرفتم ازش نگاه لحظه چند از بعد کردم نگاهش فقط داد تکون اروم سرشو دید

... ... دادم بیرون شدت با نفسمو پذیرایی از خروجم محض به اومدم بیرون پذیرایی از اجازه

...! شنیدم می وضوح به صداشو که کرد می تلوپ تاالپ جوری قلبم

مهمونا جمع به دوباره و گذاشتم ظرفی توی رو ها وشیرینی اشپزخونه توی رفتم سریع ... که... بود افتاده راه دلم توی ایی ولوله بودم خوشحال قلبم تپش و استرس علیرغم برگشتم

... ببین و بیا

***

Page 113: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... ... تمام بودن صحبت سرگرم همه گذشت می دایی و پدرش و دانیال اومدن از ساعتی نیمجواب کلمه دو یا یکی شد می ازم که هایی سوال جواب در و بودم انداخته زیر رو سرم مدت

... ... نمی و تونستم نمی اما میکردم حس خودم روی رو دانیال نگاه سنگینی مدت تمام دادم می.... کنم نگاهش و بیارم باال سرمو شد

با و شدم بلند جام از طوالنی سکوت از خسته ها مهمون جمع توی نشستن مدت یه از بعد ! بیرون خونه از بخورم هوا کمی میرم گفتم میرم کجا پرسید که مادرم به رو و گفتم ایی اجازه ... ... نفس لذت با داشتم بود خنک حسابی هوا رفتم درختا وسط روزم چند این پاتوق به و رفتم

پشت از صدایی که کردم می تحلیل تجزیه رو دانیال های نگاه حال همون در و میکشیدم عمیق: اومد سرم

! سالم-

... روی رفت دوباره قلبم تپش دیدم رو خندون دانیال و برگشتم عقب به ایی سکته و متعجب: گفتم... اروم و کردم باغچه معطوف نگاهمو خندونش های چشم به نگاه لحظه چند از بعد هزار

!! بودیم- کرده سالم که ما

... دیدم زیرچشمی شدنشو سینه به دست

! ... نکردی- سالم که من به جانب این دایی و بابا به اونم فقط، کردی سالم شما بانو ما؟؟نخیر

: ... گفتم فقط جوابش در بدم بهش ایی حسابی و درست جواب تا کرد نمی کار فکرم

! سالم- خوب

!! ... ... نکردیا- ما از هم یادی رفتی خوب شما؟ خوبی افرین

... بگم؟ خواستم می چی اخه بدم بهش که نداشتم جوابی ولی اومد لبم روی به کوچیکی لبخند

: گفت دوباره سکوت لحظه چند از بعد

! بود- شده تنگ برات دلم

... دادم بهش که بود جوابی تنها سکوت هم باز و چشمهاش به دوختم نگاهمو

! ... شوخی و خنده هیچ بدون بود اروم صداش اینبار شکست بینمونو سکوت که بود دانیال باز

.. بود؟- نشده تنگ دلت توچی؟

: گفتم دانیال از تر اروم

! ... بودم- دلتنگ منم چرا

... ... شد... تر عمیق لبخندم منم بلندش ی خنده با سروصدا پر و شاد خندید

: گفتم داشتم که استرسی و قبلم تپش از رهایی برای لحظه چند از بعد

.... دیگه- بریم

Page 114: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

... سمتش برگشتم شد دانیال دست گیر باز لباسم استین که بودم برنداشته رو اول قدم: گفتم ومتعجب

! ... ها- خانواده جلو زشته تو بریم میگیری؟؟بیا منو لباس چرا

کنارش رسیدم قدم دو با ناچارا وقتی و کشید خودش سمت به لباسمو استین حرفی هیچ بدون: گفت و کرد رها استینمو

! ... میکنم- مذاکره دارم خانومم ملکه با من میدونند همه تو بری نیست الزم

... نمیبینم- اینجا ماشینتو خانوم؟؟من ملکه

: گفت و زد لبخندی

!! ... نشنیدی؟؟- مگه ایه دیگه کس من سلطنت ی ملکه که بودم گفته

زیر سرمو و نشست لبم روی لبخندی خوداگاه نا اومد ذهنم توی حرفش با که فکری ازانداختم...

: گفت لحظه چند از بعد

... گم- رو چیزی یه انگاری شدم جدا ازت و اومدیم که روزی از برات بگم خالصهفشار... بهم بدتر شدیم جدا هم از وقتی ولی تر قبل خیلی از چیه دردم میدونستم کردم

... ... از.. دستم که نه فهمید دایی اخرم دادم حرصشون که بس کردم دیوونه رو دایی و بابا اورد! ... ... رفتیم دست از هم ما بلــــــــــه که شد خبردار شصتش زود خیلی بود شده رو براش قبل

: داد ادامه و کرد ایی خنده تک

.. ... میکنی؟- قبول غالمی به رو بنده ایا که خودشما میمونه میشن توجیح دارن خانوادت هم االن

اومد دانیال صورت یکدفعه که میشمردم پامو زیر های ریزه سنگ داشتم و بود زیر سرم هنوز ... دانیال ی خنده باعث که رفتم عقب قدم یک و کشیدم هینی هول و ترسیده چشمام جلوی

شد...

: گفت و ایستاد صاف و اومد در خمیده ازحالت

!! منتظرما؟-

.. ... ... تا چرخید نمی زبونم چرا دونم نمی بهم بود شده خیره منتظر زیرچشمی کردم نگاهش!! کنم؟؟ اعالم رضایتمو

گرفت و اورد در جیبش توی از رو ایی جعبه و کتش جیب توی کرد رو دستش دانیال ... سخت... زیاد چیه جعبه توی که این حدس کردم دستش توی مخمل ی جعبه به نگاهی سمتم

نبود....

... که حالی در و خندید دید که رضایتمو با توام نگاه کردم نگاهش بگیرم رو جعبه که این بدون: گفت جیبش توی میذاشت رو دستش توی ی جعبه

... ... زبونت- از رو ام بله من کرد قبول نگاه از نمیشه که چیزی یه جز به گفت چیزو همه نگاهت! بشنوم خوام می

Page 115: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

! ... زندگیم های خوشی تموم پاس به لبخند یه بزنم شیرین لبخند یه خواست می دلم

... های درب به که ایی بله اوردم زبون به ایی بله اروم و شب مشکی اسمون به دوختم نگاهمو.... ... ... که ایی بله بود دانیال گرم حضور به که ایی بله بود خدا رحمت گشوده

*******

... و اش بگیری بغل و بروی خواد می دلت که شود می شیرین حدی به گاهی دیگر است زندگی... کند فروکش شوقت تمام تا اش بچالنی انقدر

دوچرخه ی شده پنچر چرخ گوی سپاس باشم؟یا چهارپر شبدر ان گوی سپاس باید دانم نمیپسرک؟ ان گوی سپاس نه ام؟؟یا

! ... جنگل در یافته اشنایی حضور با است شده شیرین زندگی که حال هر به

... خداوندا سپاس

******

پایان

ق. فاطمه

4/7/1393

Page 116: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

Page 117: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

Page 118: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7

Page 119: شبدر چهارپر- (^_^)p کاربرانجمن نودهشتیاup.persianscript.ir/uploads/d0b6-شبدر-چهار-پر.docx · Web viewمت عجب به پسر روسی که با

Page 7