i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/gorg nameh-bahram saleki.docx · web viewدیگر از...

509

Upload: others

Post on 25-Dec-2019

2 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان
Page 2: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

خرمشاهی الدین بهاء استاد مقدمه

جمال دوستدار و است جمیل آنکه نام به

او... ابتکار و سختکوشی که است سالکی بهرام اسـتاد حضرت معاصر ذوالفنون هنرمند از سخنماندگار » « اثر چند و شیراز حافظ دیوان از سطح عالیترین در و بدیع بسیار تزیین و کتابت در

. است عام خاصو مقبول و معروف ، دیگر

آثاری چنین خلق که است ساخته ایشان برای درخشان ای کارنامه ، بزرگ هنرمند این آثار مجموعه. است بیرون هنرمندی هر بشری طاقت حد از واقعا ،

مصور در می‌توان را آن از نمایان نمونه‌های که است نقاشی ، ایشان حضرت هنرهای از دیگر. . است آراسته هنر چندین به که بدانی تا کرد مالحظه حافظ دیوان سازی

. است » « گرگ‌نامه عالی مثنوی سرودن ، استاد دیگر هنرمندانه آثار از

: حافظ قول به ، می‌شکند را ما همه شبه صد خمار که شرابخانه‌ایست حکیمانه، و عمیق اشعار این

کن حوالت لب به ما دل ضعف عالج

توست خزانه در ، یاقوت مفرح این که

. دارد نگه بال از ، حال همه خداشدر

خرمشاهی بهاءالدین

ماه ۱۳۸۸اسفند

Page 3: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سالکی بهرام آثار از بازدید در هنر کارشناسان نظرات از ای گزیده

. این گذارده‌اند جای به ندارد همتا جدید درعصر که بدیل بی نفیسو بدیع، آثاری سالکی استاداسالمی بالد تمام در پسازچاپ و شود معرفی جهان سراسر به ممکن نحو هر به باید آثارجاویدان

. یابد اشاعه غرب در حتی و

بهمن - واشنگتن جورج دانشگاه استاد و شرقی هنرهای رئیسدپارتمان نصر حسین سید دکتر آقای۱۳۷۸ماه

. می‌باشد نقاشی و تذهیب خطاطی، هنرهای در تکنیکی ظرافتهای باالترین دارای سالکی استاد آثارارتقاء در توجهی نقشقابل و هستند ایران گذشته هنرمندان برای شایسته‌ای جانشین ایشان

. دارند آرائی کتاب هنر در ایران فرهنگی میراث

ماه - مرداد انگلستان آکسفورد دانشگاه ی رئیسموزه و شرقی هنرهای استاد الن جیمز پرفسور۱۳۷۹

. است بی‌نظیر سالکی آثار جهان، هنر تاریخ قرن بیست طول در

مجلسملی - لندن دانشگاه استاد و اسالمی هنرهای کارشناسبزرگ فهرواری گیزا پرفسورماه - اردیبهشت کویت ادب و هنر ، ۱۳۸۰فرهنگ

بزرگ سالن در ما و است هنر به ایرانیها عمیق عشق نشاندهنده سالکی استاد هنری شاهکارهای ، این از بعد که سرافرازیست باعث و نمایشگذاشتیم به را او آثار چاپی پوسترهای کنگره، کتابخانه

. دهیم قرار عالقمندان دید معرض در کنگره، فارسی کتبخطی با همراه را آنها

واشنگتن - آمریکا ملی کنگره کتابخانه فرهنگی امور مسئول هادی پور ابراهیم دکتر آقای

انسانی زنده گنجینه‌های بارز نمونه‌های که بزرگی آثار عنوان به سالکی آقای هنری بی‌نظیر کارهای. برخوردارند باالئی هنری اهمیت از می‌باشند

Page 4: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ماه - - - اردیبهشت پاریس یونسکو فرهنگی بخشمیراث مدیر آیکاوا نوریکا ۱۳۷۹خانم

جوایز و نمایشاثار سوابق

گلستان - - 1 فروردین - گالری 1375تهران

نیاوران - 2 اردیبهشت- - کاخ فرهنگی - :1375تهران میراث سازمان دعوت به

کشور** فرهنگی میراث سازمان افتخار نشان لوح دریافت

) یونسکو) انسانی زنده های UNESCO's plaque of honour for the Living Human Treasure گنجینه

نیاوران - 3 - فرهنگسرای مرداد- فرهنگ- 1375تهران وزارت تجسمی هنرهای مرکز دعوت بهاسالمی ارشاد و

معاصر تهران – - 4 هنرهای : 1375بهمن- موزه کریم- قرآن المللی بین نمایشگاه

وقت** جمهور ریاست توسط قرآن خادم عنوان و تقدیر لوح اعطای

هنر - 5 - مرکزآفرینشهای : 1376تهران- کریم- قرآن المللی بین نمایشگاه

نمایشگاه** هنری اثر بهترین دریافت

تهران - 6 آبان- - تاالرنمایشدانشگاه تهران- 1377تهران دانشگاه دعوت به

خارجیمسکو - 7 ادبیات - کتابخانه خرداد- مسکو- 1379روسیه اعظم مفتی دعوت به

ساراتف - 8 ویدینیای کرای - موزه خرداد- ساراتف- 1379روسیه اعظم مفتی دعوت به

نمایشعدوانی - 9 خرداد- - تاالر کویت- 1380کویت ادب و هنر ، فرهنگ مجلسملی دعوت به

تجسمی - 10 هنرهای مرکز و شرایتون هتل - تاالر آذر- سازمان- 1381قطر دعوت بهو فارس خلیج فارس یونسکو خلیج منطقه رایزن

فارس** خلیج منطقه یونسکو سازمان تقدیر لوح

Page 5: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نامه گرگ مثنوی اشعار فهرست

قضاست - ۰۱ احکام به مساواتی گر

بسته‌ایم - ۰۲ غمگساران روی به در

فاش - ۰۳ گفتند او به را اشتر عیب

همنشین - ۰۴ گردد دیگ با کسی هر

نشست - ۰۵ دریا لب بر رندی مرد

۰۶ - : لعین شیطان می‌گفت واعظی

شدند - ۰۷ دیوان ، مردمان مقتدای

عجیب - ۰۸ معجونی چو باشد آدمی

صمد؟ - ۰۹ ای گویم لبیک که به من

آسمان - ۱۰ از کرده‌ام سقوطی من

گمان - ۱۱ و وهم طالب انسان طبع

کباب - ۱۲ بوی جهان از شنیدم چون

چه‌ام؟ - ۱۳ دنبال به دنیا درین من

داشتی - ۱۴ دندان که روزی آن به تا

ابترش - ۱۵ عقل و مال از بشنو

بوالعال » - ۱۶ از خوانده‌ام را «نکته‌ای

بدخصال - ۱۷ و سفیه ، نامی بوالحسن

Page 6: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مـثل - ۱۸ بی‌عقلی به شهری قاضی

عذاب - ۱۹ در تنگدستی از مفلسی

جواب - ۲۰ امید ، نیست را ندا هر

بگو « - » ۲۱ زر معجزات از سالکی

خطاست - ۲۲ نالیدن فقر از او پیش

کسی - ۲۳ با ، گرسنه مسکینی گفت

بی‌صاحبست؟ - ۲۴ جهان می‌گویی چه از

جهان - ۲۵ تاریخ می‌گفت عالمی

فلک - ۲۶ جور از من دارم شکوه‌ها

مسیر - ۲۷ طی مکن داری اگر عقل

حصول - ۲۸ نمی‌گردد چون ، خواهی آنچه

داشت - ۲۹ رنج و درد بذر دنیا چه هر

خدمتی - ۳۰ را فلک این نکردم من

اختیار - ۳۱ و جبر ز گویم نکته‌ای

تیز - ۳۲ دندان ، دهان در نداری گر

فلک - ۳۳ از ببینی لطفی اگر گاه

جهان - ۳۴ در کاال هیچ ، تملق چون

بود - ۳۵ کرده گم خویشرا اسب مردی

برگ - ۳۶ و بار سازد گرد گر آدمی

نماز - ۳۷ وقت ، گرسـنه فقیر آن

کند - ۳۸ عصیان ، شد سیر چون آدمی

حسد - ۳۹ و نیرنگ و کذب و ریا از

عزیز - ۴۰ ای ، انبوه تولید کی به تا

خانه‌اش - ۴۱ راه کرد گم ، کودکی

آب - ۴۲ می‌نوشید خوابیده ، احمقی

Page 7: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

اوفتاد - ۴۳ چاه در بچه را ابلهی

دید - ۴۴ بحر اندر خیکی ، آزمندی

سؤال - ۴۵ درویشی ز سلطانی کرد

را - ۴۶ غم‌سوز مستی ، دان نعمتی

بالست - ۴۷ از انسان شادی ، غالبا

می‌روی؟ - ۴۸ دنیا انعام در بر

فقیر - ۴۹ مردی خانه دزدی رفت

حساب - ۵۰ بی ده من به نعمت ، فلک ای

حساب - ۵۱ روز می‌شوم من مدعی

عبدالعظیم - ۵۲ مرقد در جاهلی

ما؟ - ۵۳ دنیای در چیست شیطان نقش

یهود » « - ۵۴ مرد را نوشیعه آن گفت

نصردین - ۵۵ مال ، اسب سوار شد

هی - ۵۶ که را اشتر پرسید یکی آن

ببار - ۵۷ ، نالد آسمان بر ، زارعی

سؤال - ۵۸ این فقیهی از کرد ابلهی

پیغمبرم - ۵۹ من که گفتا یکی آن

احمقی - ۶۰ ، می‌زد بازار در ، بانگ

قدیم - ۶۱ دوران ز قصه این بشنو

گورکن - ۶۲ پیری ، خویش مرگ وقت

بالست - ۶۳ و درد زایشگه ، جهان این

عقیم - ۶۴ آدم حضرت بودی کاش

بود - ۶۵ برده صحرا به اشتر عرب آن

افروختی - ۶۶ آتشی ، شرارت با

مست - ۶۷ باده از مشرکی شنیدم این

Page 8: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نصردین - ۶۸ مال به گفتا یکی آن

مجلسی - ۶۹ اندر شد مهمان ، ابلهی

فروش - ۷۰ یخ مرد به گفتا یکی آن

حساب - ۷۱ روز در می‌گفت واعظی

گشت - ۷۲ حین ، سواره ، عیاری مرد

یافتند - ۷۳ گردو چند کودک سه آن

غریب - ۷۴ مرد آن از ذکری بود خوش

راهبان - ۷۵ با معبدی در ای گربه

پیشتر - ۷۶ سالی چند آید یادم

قدیم - ۷۷ از دارم یاد لطیفه یک

دعا - ۷۸ هنگام به شب یک عارفی

می‌برید - ۷۹ دکانی قفل سارقی

میهنش - ۸۰ از دفاع در نیکمردی

کوشیده‌ای - ۸۱ شب و روز ، ثروت بهر

بود - ۸۲ خفته مال خویش، سرای در

پست - ۸۳ خاک بر رود تا ، مسکین مور

پاک‌تر - ۸۴ تو جامه باشد چه هر

نبود - ۸۵ شیطان اگر می‌دانی هیچ

هیچکس - ۸۶ نباشد یا ، ندیدم من

رهنمون؟ - ۸۷ مقصد به کسبودت چه گو

بهشت - ۸۸ اندر می‌زیستم شادمان

مالنصردین - ۸۹ می‌کرد آرزو

خدا - ۹۰ با مال می‌گفت سخن این

گمان - ۹۱ دارد خود کبر از آدمی

مالنصردین - ۹۲ ز سر خطایی زد

Page 9: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

من - ۹۳ تنهایی ایام مؤنس

خرمشاهی الدین بهاء عالمه به

********************

قضاست احکام به مساواتی گر

چراست؟ عالم تبعیضدر همه این

خلقتست نظام در عدالت گر

نعمتست؟ و رزق بذل رسم چه این

نیست شکوه جای چه گر پرسم؟ که از

چیست؟ بیداد پس اینست اگر داد

****

آسمان از خواستیم باران ، دو هر

کشتمان آتشگرفتی ، عطش کز

شد ) سیراب مائده زآن تو (۱کشت

شد سیالب غرقه من مزرع

****

کاشتیم تخمی ، خاک این در دو هر

بگماشتیم ، بدان امیدی چشم

زمین بخل از سوخت من دانه

( ! ببین و برخیز تو؟ زرع (۲حاصل

****

آشیان ) از کرد پرواز (۳سهره‌ای

Page 10: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نشان یابد توشه‌ای و دان ز تا

انداختی خاک به تقدیرش سنگ

باختی جان تشنگی از جوجه‌اش

****

شد زاده کاخی به صبحی ، کودکی

شد آماده زر جام در روزی‌اش

سایه‌وار گردش به مادر و دایه

غبار رخسارش به ننشیند که تا

چشمشمی‌چکید ز اشکی نم گر

می‌کشید بر دل ز آهی ، آسمان

طرب در عمرشگذشتی از نیمی

شب و روز ، اقبالشنخفتی چشم

نداشت ) طالعشخوابی (۴آفتاب

نداشت ) پایابی شادی‌هاش (۵بحر

! مثنوی قطر عیششبه دفتر

خسروی بزمگاه در رقم شد

بخت فیروزی و اقبال از آخر

تخت و تاج نصیبش ، شد شهریاری

****

روزگار غیظ ز دیگر کودکی

تار شام در آغلی در شد زاده

زندگی صبح آغاز همان از

بندگی داغ جبینشخورد بر

نان ز سیری سفره ندیدی خود

دهان بر بودش مژده ، خشکی نان

Page 11: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

عرق و اشک با آغشته او رزق

! ورق خاطراتشیک کتاب شد

تلف گشتی شبی ، قحطی در که تا

علف ) خوردی گشنگی درد ز (۶چون

****

خویش نکبت‌بار عمر در مردکی

خویش یار و دیگران بار بوده

نشناخته را قبله عمرش به خود

ساخته دنیا مال از قبله‌ای

شدی او شر ز ویران خانه‌ها

شدی ) الگو ابلیسرا او (۷فعل

او ) نوش ، حرامی مال هر (۸بوده

او گوش ناشنیده وجدان نام

کف ) به آرد دنیوی حطام (۹تا

شرف ) عرضو قاموسخود از (۱۰شسته

رگ‌هایشروان به حرصی ، خون جای

می‌توان ) ذمشبگویی در چه (۱۱هر

بیگناه را مردمی که بسا ای

سیاه خاک بر بنشانده طمع از

هوا و بام و در کز ، بینی باز

چرا؟ – بارد همی نعمت سرش بر

****

خم قبله بر سحر و شام ، دیگری

ستم کسنکردستی بر ، خود به جز

نان لقمه یک پی اندر ، شب و روز

Page 12: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

استخوان بر کاردش بسرسیده

: خویش تلقین کند مصیبت‌ها در

پیش به آمد را بنده امتحانی

رجا ) دارد خوشباوری سر (۱۲از

بال» « ) آید بیشتر مقرب (۱۳بر

بیشنیست وهمی دلیلشگرچه این

رضامندیشنیست از غیر چاره‌ای

اوست تسکین مایه ، خودفریبی

اوست تمکین علت ، العالجی

بال بیند کجا هر ، خوش کند دل

نفسمرا ، این هست کآزمونی

آزمون نوعی راست او ، رزق کسب

برون آید عهده‌اش کز نشد خود

دست به آرد خود نان تواند گر

بسست را او آزمون یک همین خود

دیگری امتحان ، حاجت پسچه

شخصمضطری؟ درمانده چنین از

****

! برو» « خود راه به گمره سالک

! تو به فضولی‌ها این نیاید خود

درکشی دم ، اگر باشد مصلحت

خامشی اینجا توست صالح چون

خبر؟ داری مگر پسپرده از

بیشتر گلیمت از پا می‌کشی

عیان تو بر چون نیست معما این

Page 13: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

زبان بربندی که بهتر پسهمان

ساختی؟ را زمین کار مگر تو

پرداختی؟ آسمان وضع به تا

راه کوره و چاه و تاریکست شام

چاه به غفلت سر از نیفتی هان

نیست تو عقل کف در چراغی گر

چیست؟ جستجوی به ظلمت پسدرین

کر و کور و گنگ اینجاست ، آدمی

مگر؟ و چون می‌کنی هستی که تو

یافتی ساحل به روزی ، صدف یک

بافتی دریا ز وصفی ، پسبدآن

راز دریای ازین خواندی ای قطره

مساز دریا ازآن خود خیال در

****

جهان تدبیر ز آگه نه‌ایم ما

نهان و پیدا نمی‌دانیم ما

زنیم نقشی خود پندار با دو هر

می‌کنیم ) خلقت کار در (۱۴بسدغل

ماست علم قدر به ما یقین گر

خطاست بن و بیخ ز بی‌شک ، یقین آن

طول عرضو این با ژرف جهان این

فضول؟ عقل آن از می‌داند چه خود

خط دو یک آفرینش، کتاب از

! غلط با آنهم ، خواندیم ازل در

آموختیم آفتاب از آتشی

Page 14: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سوختیم را خود عقل آن با لیک

غرور در را ما انداخت عقل خرده

مور ) بهر از پر و بال شد (۱۵نکبتی

یافتیم مبهم و مجهول ، کجا هر

بافتیم ) هاتی تـر ، بیانش (۱۶در

شناخت طاماتی و شطح تا ، آدمی

ساخت ) دروازه ازآن و دید (۱۷روزنی

**********************

خورد‌نی: - ۱ مائده

. است- شده گرفته کار به می‌شود محسوب گیاهان خوراک که باران معنای به مجازا اینجا در مائده

۲ – : شگفت - و غیرمترقبه وضعیتی به کنایه‌ایست ببین و برخیز ببین و :بیا

حال- دارم که چنان اکنون انوری ) ( ...... دارم ببین و بیا ، گفتنت نتوان

سبز: - ۳ و زرد پرهای با بلبل شبیه آواز خوش و کوچک است پرنده‌ای سهره

شانس: - - ۴ بخت طالع

برسد: - ۵ زمین روی بر و آن ته به پا که عمق کم آب در محلی .پایاب

. : بود- لذت و خوشی دریای در غرق مجازا مصرع معنی

گرسنگی: - ۶ گشنگی

گشنگی- این از سیر او شود عطار ) ( ...... تا سگی آخر مکن دیوانه گفت

رفتار: - - ۷ عملکرد فعل

نمونه: ) ( - - ۷ سرمشق ترکی زبان به لغتی الگو

لذیذ: - - ۸ خوشگوار و خوشمزه چیز نوش

۹ - : دنیا ارزش کم منال و مال دنیوی حطام

ذهنی: - - - ۱۰ قوانین ذهنیت ذهن در تعریفشده واژگان مجموعۀ .قاموس

بدگوئی: - - - ۱۱ نکوهش مذمت ذم

دلگرمی: - - ۱۲ امیدواری رجا

Page 15: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مقربترست ...... - ۱۳ دور درین که بیشترشمی‌دهند هر بال جام

ناراستی: - - ۱۴ و حیله دروغ دغل

قرار . - ۱۵ شکارچیان معرضدید در بیشتر چون اوست هالکت موجب گاه ، مورچه درآوردن بال.می‌گیرد

: می‌گوید- سیستانی فرخی

مباد مغرور پر و بال به خواجه اوست ...... دشمن پر و بال مورچه اجل و هالک که

: کرده‌ام- اشاره‌ای مسئله این به مثنوی این از دیگری جای در من

پست خاک بر رود تا ، مسکین است ...... مور ایمن آسمانی بالی از

گزک گیرد او از خواهد اجل فلک ...... چون پروازیشمی‌بخشد بال

توضیح: - - - ۱۶ شرح شدن آشکار بیان

یاوه: - ۱۶ و بیهوده سخنان ترهات

۱۷ - - : از عارف که کفرآمیزی ظاهر به سخن‌های و حرف‌ها پریشان سخن‌های طامات و شطحزبان . بر که ، آفرینش اسرار به آگاهی مورد در سخنانی به غالبا می‌راند زبان بر حال و وجد شدت

می‌گردد اطالق ، می‌شود جاری .عارفان

بسته‌ایم غمگساران روی به در

بنشسته‌ایم غم مهمانی‌ پسبه

می‌برد نوبت به را ما ، غم گرگ

می‌درد را یکی ، ما پیشچشم

چرا مشغول آسوده ، چنین ما

چرا؟ نمی‌گیرد عبرت ما چشم

تاخته جا هر ظلمشبه لشگر

ساخته ماتمسرایی ، جهان از

Page 16: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است دیده لب بر لبخند ، کجا هر

است خندیده عیشاو زوال بر

نیست زار ، غم از که کسنمی‌یابی

نیست ) غمخوار ،یکی مؤنس همه (۱زین

دیگری حال ز کسنمی‌پرسد

! مشتری؟ سخن‌ها این برای کو

غریق ، اندوهی گرداب در که هر

رفیق امید به ، ساحل بر چشم

همیم از غافل چو ، غم مصاف در

غمیم با جنگ مغلوب ، تک به تک

اتحاد نباشد دل‌هامان به گر

باد به گردون می‌دهد را ما خاک

یکصدا هم با باشند تن دو گر

جدا دلهاشان و تن صد از بهتر

****

ما بی‌معیار دوران ازین اف

ما نکبت‌بار دنیای این بر تف

ندید خیری بدی از انسان چه گر

گزید؟ را آن اشتیاق با پسچرا

شدی گم کی جهان از مروت ای

شدی؟ مردم دیده از نهان کی

نیست باب ، ضعیفان از دستگیری

نیست نایاب ، شرف چون چیزی هیچ

انسانیت‌ست قحط روزگار

حیرتست در ، خود کار از آدمی

Page 17: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

خون قرن و آه قرن و اشک قرن

جنون و جهل مقبولیت قرن

خجل انسان خلقت از ، حق ذات

خجل شیطان سیاهی‌هایمان از

****

صالت ) بهر قائمی دائم چه (۲از

زکات بهر خود جیب در کن دست

دغل ای نگفتی خود عمر به خود

خیرالعمل علی حی ، نوبتی

سجود اندر تـنت و بازار به دل

رود؟ آنسوی پلی می‌سازی چه از

دلق؟ و تسبیح از گشتت حاصل چه گو

خلق نفرین و خالق قهر غیر

ندروی؟ دانی چو ، می‌کاری چه از

نشنوی؟ پاسخ چو می‌پرسی؟ چه از

در پشت ایستاده شیطان که گر

ثمر دارد کی‌ات ، بستن پنجره

****

سلسله؟ ) در پا و آزادی (۳الف

( ! حامله دیدن خواب با نشد (۴زن

یافتی آخر که هستی شادمان

دریافتی اگر روزی ، شو شاد

مذهبت و دین ، عاداتی‌ست و ارث

شبت و روز هدر ، تقلیدی به شد

است دلسوزی از نه ، دین بر تو اشک

Page 18: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است » « روزی برای از ، طفل گریه

****

خفا در خوردی گرگ با را دنبه

! ؟ بینوا شبان با گریی ، حال

کف به آری چربتر نانی که تا

شرف و وجدان گشت گم کفت از

****

زری یابی بیشتر ، سهمت ز گر

دیگری ) حق ، هست آن (۵باقی

چیست؟ بهر گندم بین ، خط آن دانی

دیگریست سهم نیم ، تو از نیمی

عیان» ، بنوشته لقمه هر سر بر

فالن « ) ابن فالن ابن فالن (۶کز

****

است ملحق دین جامه بر وصله‌ها

است رونق پر دین بازار ، ریا از

ریا نکردندی و کردند کار

نا‌کرده‌ها بر کردیم ریا ما

صیرفی ) حجره‌های ، (۷قبله‌هامان

اشرفی ) دانه‌های (۸سبحه‌هامان

امام نام بر کردیم نذرها

نام در‌جوییم ، خلق میان تا

عزا روز در دادیم خرجها

دغا ) و دزدی مال از (۹اندکی

روزنی؟ قدر به جز ، خانه به کی

Page 19: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

روشنی بیند خورشید از دیده

سودجو قومی نزد ، حقیقت از

بگو؟ ، مانده اگر خرافاتی جز

**********************

سرود - ۱ هم شکل این به توان می را مصرع :این

نیست غمزار درین شادی گل یک

برخاسته: - - ۲ ایستاده قائم

زنجیر: - - ۳ بند سلسله

۴ - : شد نخواهد حامله دیدن خواب با زن می‌گوید که هست کشورها برخی مردم بین در .مـثلی

. نمی‌شود- تبدیل واقعیت به خیالی امری یعنی

دادند ...... - ۵ زری گر تو از بیش تو مراغه‌ای ) (به اوحدی دادند دیگری بهر از که دان

موالناست - ۶ مثنوی از .بیت

صراف: - ۷ صیرفی

تسبیح : - ۸ سبحه

ناراستی: - - ۹ کاری دغل دغا

: فاش گفتند او به را اشتر عیب

باش چاره فکر ، هست کج گردنت

پست: ) و باال از اندامم در (۱گفت

! راستهست؟ کجایم آخر بگو خود

**********************

دهخدا: - ) - ۱ لغتنامه پائین باال مقابل (پست

Page 20: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

همنشین گردد دیگ با کسی هر

جبین بر را او باشد سیاهی پس،

همزبان ) باشی کناس با که (۱گر

بی‌گمان ناید عطر بوی تو از

مست رندان همصحبت شوی گر

نشست دامانت روی ، می لکه

**********************

کند: - ۱ می پاک را فاضالب چاه که کسی .کناس

همنشین: - - ۱ همدل معنای به مجازا همزبان

نشست دریا لب بر رندی مرد

دست به بگرفتی ، ماست از کاسه‌ای

را ماست آن ، قاشقی با کمک کم

هبا ) ، دریا آن آب اندر (۱کردی

می‌زدی هم را آب گاهی گاه

می‌زدی دمادم ، صافش کند تا

: بگو؟ می‌سازی چه گفتش ابلهی

Page 21: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! آرزو: دوغی بحر دارم گفت

تشنگان کام به دوغی می‌زنم

آن از جامی خورد تشنه هر که تا

شراب رشک بگو ، دوغش مخوان هان

... سحاب چون طراوت و سفیدی در

****

! : سخا با ای گفتی‌اش ابله مرد

ما نذر احسان ز کن هم کاسه‌ای

تشنه‌تر من از یافت کسنخواهی

نگر خشکم لب بر اینک اینک

: نشین ساکت حالیا گفتش رند

! ازین خیکی ببر ، شد مهیا چون

درو وقت شد که دیگر ساعتی

! تو به می‌بخشم دوغ زین بشکه‌ای

****

خوشباوری سر از ، نادان مرد

افسونگری این محو ، کف در کاسه

گذر آنجا از می‌کرد عابری

افتادشنظر مرد بساط بر

ماست: کاسه یک باشکز را این گفت

کیمیاست و سحر و اعجاز پی در

کاشتن نتوان بی‌تخم مزرع

پنداشتن ) چنین باشد (۲ابلهی

! است؟ شسته دریا آب را عقلتان

مست؟ دوغید همه این شوق ز یا

Page 22: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

فقیه ) ای گفتا جوابشرند (۳در

سفیه ) و خوانی بی‌عقل مرا (۴گر

بدست کاسه خود ، باش را یکی این

است بنشسته منتظر زانو چار

امید بذر کاشته خود دل در

سپید دریا این ، ماست زین شود تا

بخوان را او من ز احمق‌تر و گول

! بدان ارسطویم چون قیاسش، در

****

مردمان برخی عقل ، سر در هست

بی‌بادبان کشتی ، دریا به چون

جانشان سرای اندر بسا ای

میهمان شب یک عقل ، نبودی خود

آمدند گول و احمق گر ، جهان در

آمدند شنگول بی‌باده ، عوض در

آتشاست و آب چو ، سرمستی و عقل

سرخوشاست مایه ،چه دیوانه که بین

قبول » « کردی می شر زآن ، آدمی

فضول عقل از آساید دمی تا

: بکن سودایی و خیز گوید عقل

بکن ) تمنایی را دنیا (۵مال

باش مال‌اندوز عاقبت‌اندیشو

باش امروز از خود فردای فکر

یاورت نباشد گر دنیا مال

برت از می‌گریزد جانی یار

Page 23: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

اندوختی گنج که بردی رنج‌ها

سوختی ره این در ذیقیمت عمر

خرجشمکن طرب عیشو ره در

ارجشمکن کم ، توست عزیز زر

بیشدار را زرت و سیم حرمت

خویشدار جان چو را آن‌ها قدر

یادگار بماند ثروت تو ز گر

شعار و یادی و نامی از بهتر

****

زد خیمه جا هر عقل پادشاه

می‌وزد نکبت باد ، زمینش در

الطائالت ) ازین گوید (۶دائما

فرات ) از بازگردی تشنه که (۷تا

کند کم بیشو ز صحبت او بسکه

کند ماتم را تو بزم عاقبت

کار به آرد مگر و چون آنقدر

! مار زهر ، کامت به شربت شود تا

کن پرهیز او نصیحت‌های از

کن آویز گوش به را پندم در

افکند ) را خیشخود جا هر ، (۸عقل

برکند ) ریشه ز را شادی (۹نخل

**********************

کردن: - - ۱ ضایع دادن هدر هبا

نادانی: - - ۲ حماقت ابلهی

دهخدا: - ) - ۳ لغتنامه دریابنده دانا (فقیه

Page 24: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

: است- برده کار به معنا همین به را لغت این ، زیر حکایت در هم سعدی شیخ

دمشق اندر شد سالی قحط عشق ...... چنان فراموشکردند یاران که

.......................

دوستی پیشآمدم حال آن پوستی ...... در استخوان بر مانده او از

.......................

فقیه من در رنجیده کرد سفیه ...... نگه اندر عالم کردن نگه

نادان: - ۴ سفیه

خواهش: - - ۵ درخواست تمنا

باطل: - ۶ و بی‌فایده حرف‌های الطائالت

دهخدا: - ) - ۷ لغتنامه گوارا بسیار آب دریا (فرات

کردن: - ۸ جهتشخم به ابزار خیش

درخت: - ۹ نوع هر معنای به مجازا ، خرما درخت نخل

: لعین شیطان می‌گفت واعظی

، مؤمنین تا ، دعا دائم می‌کند

بی‌حساب مال و اندوزند ثروت

شراب و افتند عیش دام به تا

فقیر مردی ، حاضران میان از

سیر ناخورده وعده‌ای ، عمرش به نان

ثواب؟: کار چنین و شیطان گفت

! دعایشمستجاب این کاشمی‌شد

**********************

Page 25: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شدند ) دیوان ، مردمان (۱مقتدای

شدند؟ پنهان کجا پسسلیمانان

روزگار این در ، دزد و پاسبان

غار یار و هم‌صدا و هم‌نشین

رهبرند اکنون عالم در ، گمرهان

می‌درند خود را گله ، شبانان این

مپوی ، می‌پویی که گر را راهشان

مجوی ، می‌جویی که گر را رسمشان

کاروان رهنمای و رهزنند

شبان غمخوار و گرگ غذای هم

سور و لبخند از می‌شد پر ، جهان این

زور قانون ، میان از برفتی گر

رکاب در اول بگذار ، خود پای

بی‌اضطراب بزن آنگه ، حق حرف

حیات می‌یابد مظلوم از ، ظلم

نبات ، خود در می‌پرورد را کرم

**********************

۱ - ) نقششده ) آن نگین بر الهی اعظم اسم که داشت انگشتری ، ع داود فرزند سلیمان حضرتبود آورده در خود خدمت به و کرده تسخیر را پری و دیو نام، آن دولت به سلیمان و .بود

. . در شد باخبر واقعه این از دیوی رفت گرمابه به و سپرد کنیزی به را خود انگشتری سلیمان روزی . داد وی به انگشتری کنیز کرد طلب کنیزک از را انگشتری و آورد در سلیمان صورت به را خود حال

پذیرفتند او از خلق و کرد سلیمانی دعوی و نشست او جای بر و رساند سلیمان تخت به را خود او و

Page 26: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

). از) و آمد بیرون گرمابه از سلیمان چون و دیدند نمی خاتمی و صورتی جز سلیمانی از آنکه از . خلق اما بیشنیست دیوی نشسته، من جای بر آنکه و منم حقیقی سلیمان گفت یافت، خبر ماجرا

. کرد پیشه ماهیگیری و رفت دریا کنار و صحرا به سلیمان و کردند انکار را او

شد، مقرر او بر ملک و دیدند وی با انگشتری مردم و نشست تخت بر حیل تلبیسو به چون دیو امااز کلی به تا افکند دریا در را آن افتد، سلیمان دست به دیگر بار انگشتری مبادا آنکه بیم از روزی

. آن مردم بگذشت، بدینسان مدتی چون کند حکومت مردم بر پیشین اعتبار به خود و برود میانو شد آشکار خلق بر دیو ظلمانی ماهیت بتدریج و ندیدند دیو رفتار در را سلیمانی صفای و لطف

آورند . زیر به تخت از را او تا بودند فرصت کمین در و بگردانیدند او از دل جمله

. و بشکافت را ای ماهی شکم روزی گرفت می ماهی بحر لب بر همچنان سلیمان احوال، این در و . از مردم اما نیامد، شهر به سلیمان کرد انگشت بر و یافت ماهی شکم در را گمشده خاتم قضا، از

. پسبر است شهر بیرون سلیمانی، خاتم با حقیقی سلیمان که دانستند و شدند خبر با ماجرا این. گرداندند باز تخت به را سلیمان و آمدند بیرون شهر از همه و بشوریدند دیو

عجیب معجونی چو باشد آدمی

غریب ذاتی بود پنهان کاندرو

نیست پیچیده چنین موجودی هیچ

نیست ) گیجیده خود امیال پی (۱در

زشت خصلت‌های ز آکنده جانش

بهشت باغ ، خود سهم داند لیک

کم بیشو ، صفاتش آن از کدام هر

رقم زد نوعی به را او طالع

بی‌گمان غرایز آن توان در

جان ملک اندر هست قوت و ضعف

مطاع ) پادشاهان ، شهوت و (۲عشق

بی‌نزاع حاکمان ، خست حرصو

Page 27: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بلند جایگاهشبس ، خودپرستی

مقامشارجمند ، ثروت‌اندوزی

معاش ابزار دغلکاریست چون

بهاش و ارج بود واال پسبسی

ستارالعیوب ) ریاکاریست (۳چون

القلوب محبوب گردیده الجرم

دروغ با گشودن بتوان گره چون

بی‌فروغ ) بدینسان شد (۴راستگویی

****

خصال این شرح به پایانی نیست

مقال این سازم کوتاه ، الغرض

شر و خیر عامالن این جمله

بشر طبع در دارند سلطه‌ای

هم‌نوا غیرت و رشک ، میانه زین

هم‌صدا نخوت و خودبینی و عجب

هم‌زبان دورویی و تزویر و مکر

هم‌عنان نفرت و غیظ و کین بغضو

هم‌قسم تعصب و سختگیری

هم‌قدم بدگمانی و ظن و شک

اختالف ) در یکسره رأفت و (۵خشم

مصاف ) اندر دائما تقوا و (۶فسق

دیگری آن از سبقت ، گیرد که هر

سروری رقیبان بر جوید که هر

شتاب اندر خودمحوری با که هر

آب ز خود گلیم بیرون کشد تا

Page 28: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

****

میان؟ این در خود چیست نقشوجدان

! آن به همراهی و کردن این منع

اندرزگوی مشفقی ، وجدان هست

جوی به آرد را رفته آب که تا

دهد هشداری و پند را عده‌ای

دهد کاری جرئت را دسته‌ای

آورد باز را رفته آبروی

آورد اعزاز به را انسان ذات

: زشت طینت‌های به وعظی می‌کند

... بدسرشت خصال ای دارید گوش

جان؟ ملک در غارتگری کی به تا

زبان؟ و دست و دل بر جستن سلطه

گسترده‌اید؟ چرا دامی کجا هر

برده‌اید را آدمی آبروی

زمین بر بریزد خونی کجا هر

حزین گردد دلی ، غم از کجا هر

دامنی بر چکد اشکی کجا هر

خرمنی آتشبگیرد کجا هر

شماست تحریک محصول غالبا

: قضاست و تقدیر حکم هم آن نام

****

اندرزشان می‌دهد وجدان چه گر

نشان اینان در تغییر از نیست

بود شیرین ظاهرا چه اگر پند

Page 29: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بشنود نصیحت تا گوشی نیست

یادآوری بود چون وجدان حکم

! مشتری؟ نصایح بازار به کو

بیشنیست تلنگر جز ، وجدان وعظ

نیشنیست و پس‌گردنی و سیلی

است ) هیبتشپوشالی ، مترسک (۷چون

است تفنگشخالی ، پر ادعایش

عشق زور و کجا وجدان قدرت

عشق گور این از بسآتشخیزد ای

است چیره انسان به شهوت آنچنان

است نفوذشخیره از وجدان چشم

گرسنه گرگ به کردن موعظه

بنه سر از خیال ، دارد اثر کی

****

: خوی درنده ای گفتند را گرگ

بجوی راهی رهی؟ بد‌نامی ز کی

تیره‌‌روز ای ، آبرو کسب بهر

بدوز تن بر جامه‌ای ، شرافت از

گوسفند؟ کمین در باشی چند

چند؟ ) به تا لعنت و آه ، قفایت (۸در

بکن ننگینت کردار از شرمی

بکن آئینت و دین از توبه‌ای

ده پند ، تقوا به را نفست گرگ

ده پیوند دل اهل با ؛ خود جان

: رآی‌تان بر آفرین گفتا گرگ

Page 30: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! نصیحت‌های‌تان شد دلنشینم

من حال شد منقلب ، نصایح زین

من اعمال براین اف ، روسیاهم

تفت ) سینه در دلم پشیمانی (۹از

! رفت گله دهیدم مهلت حالیا

**********************

دهخدا: - ) - ۱ لغتنامه حیران سرگردان (گیجیده

او- بهر بکردم شکلی او از ترسم کجا خود گیجیده‌ام ...... من چنین قاصد ولی باشم کی گیج منمولوی) (

کنند: - ۲ را او اطاعت و باشند وی فرمانبردار و مطیع مردم که کسی .مطاع

عیب‌ها: - ۳ پوشانندۀ .ستارالعیوب

رونق: - ۴ فروغ

دروغ- هرگز ، گفت چنین موبد ( ...... به اسدی ) فروغ دانا مرد بر نگیرد

شفقت: - - ۵ مهربانی رأفت

جنگ: - - - ۶ جدال رودررویی مصاف

بزرگی: - ۷ و شکوه هیبت

۸ - . آمده: - - - دنبالت به و غیابت در معنای به اینجا غیبت دنبال معنای به مجازا پشتسر پشت قفا.است

جوش: - - ۹ پر گرم تفت

. : آتشگرفت- سینه در ندامت شدت از دلم اینکه معنی به مجازا تفت سینه در دلم پشیمانی از

Page 31: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

احد؟ ) ای گویم لبیک که به (۱من

می‌رسد ندایی سر هر از که چون

کیش و آیین و مذهب هر صاحب

خویش دین بر مرا دعوت می‌کند

بهشت باغ خواهنده شدم تا

کنشت ) بر یک آن و خواند دیرم به (۲این

یهود و مسیحی و مسلمان از

گشود من پیشپای راهی که هر

یقین اسناد داشت خود با که هر

حبل‌المتین ) مصحفی هم سند (۳هر

مختلف یک هر دستورات لیک

الف» « ) تا یا ، حرفها شکل (۴همچو

واحدیست خدای از احکام که گر

چیست؟ قوانینشز در تفاوت این

****

صمد؟ ) ای گویم لبیک که به (۱من

می‌رسد؟ کویت به ره کدامین گو

قضا دیوان به احکامت ، گاه

! هوا چندین با بام یک چون هست

توست درگاه از چو فرمان‌ها جمله

درست کردار چیست دانم چه من

عزیز ای دوزخ ترس از کنون تا

مریز و دار کج رفتار کرده‌ام

فرست یکسانی قانون کن لطف

فرست میزانی و معیار مرا یا

Page 32: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

**********************

یکتا: - - ۱ یگانه احد

نیاز: - ۱ بی صمد

الصمد- . - ... الله احد هوالله قل است خداوند اسامی از

راهبان: - - ۲ عبادتگاه صومعه دیر

۲ - - : یهودان معبد آتشکده کنشت یا کنشت

محکم: - ۳ رشته حبل‌المتین

تا- ) ( زنند چنگ آن به انسان‌ها می‌بایست که الله حبل حقیقت محکم ریسمان ، دین توصیه به بنا. نشود تفرقه‌شان موجب

است - ۴ مولوی از :مصرع

مختلف- بد طومارها آن الف ...... متن تا یا حرفها شکل همچو

آسمان از کرده‌ام سقوطی من

آن نام خواندم پرواز ، خطا وز

دین و کفر از فارغم ، ایزد شکر

یقین اندر من شک از عالمی

کوشیده‌ام خود اصالح در آنچه

! دوشیده‌ام نر گاو گویم؟ راست

درون گرگ از درمانده شدم خود

جنون و جهل همه دیوی ، نه گرگ

اثر بی دارو و سحر جنونش، بر

بیشتر ) لقمان علم از ، او (۱جهل

Page 33: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سال پنجاه داده‌ام پندش آنچه

گوشمال را او دادم عمری چه هر

لبشنشنیده‌ام از ، توبه نام

! دیده‌ام هم من ، دیدید شما گر

عصا بر چسبد که نابینا همچو

جدا نمی‌سازد خود از را حرص

رسید ) فریادم به ، مسلمانان (۲ای

درید هم را من ، هیچ را دیگران

**********************

است: - ۱ شده نقل او از ارزشمندی اندرزهای و سخنان که حکیم مردی نام .لقمان

سعدیست - ۲ از :مصرع

رسید فریادم به مسلمانان می‌کند ...... ای بی‌وفایی فالنی کان

گمان و وهم طالب ، انسان طبع

نردبان شد او عقل ، خرافه بر

بی‌اساس رسومی توجیه بهر

قیاس ) و تفسیر و تأویل (۱می‌کند

نیست اوهام باورهاشجز گرچه

نیست شام را او صبح بی‌خرافه

انباشته جهل ز را سر کاسه

بگذاشته خرد هم را آن نام

لبن ) قوتششد که طفلی آن (۲همچو

Page 34: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

زیستن؟ تواند کی ، بی‌خرافه

یقین دارد خود وهم بر آنچنان

! راستین خدای خواند را سنگ

است داده ایمان نام تعصب بر

است زاده تعصب بطن از گویی

کرد ) ابرام الطائالت بر (۳بسکه

کرد بدنام چنین را آدمیت

پرداختن ) بت به باشد (۴مستعد

ساختن ) خدایی ، لعبت یکی (۵از

بیش اندازه از خیکی در می‌دمد

خویش مخلوق از افتد حیرت پسبه

دیگران ) خویشو تلقین کند (۶هی

گران ) کوهی ، کند را کاهی که (۷تا

نمود باور را اوهام این چو خود

سجود در بیفتد بت پای پیش

سخیف و ننگین اعمال چنین با

! شریف انسان بنهاده خود نام

شنو ) مضمونی طرفه ، سنایی (۸از

مرو ، نیاموزی پندی ازو تا

دیو ز نقشی ، خود دست با می‌کشی

( ! غریو؟ و بانگ ترسشمی‌کنی (۹پسز

**********************

آن: - - ۱ ظاهر معنی جز معنی دیگر به سخن گرداندن کردن توجیه .تأویل

خوراک: - - ۲ طعام قوت

شیر: - ۲ لبن

Page 35: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سماجت: - - ۳ پافشاری ابرام

کردن: - ۴ درست پرداختن

بازیچه: - ۵ لعبت

پیاپی : - - ۶ مدام هی

بیاورید- می مرا قرابه یک و ( ...... خیزید قاآنی ) بیاورید هی شما و مدام خورم من هی

بزرگ: - - ۷ عظیم گران

خوشایند: - - - ۸ جالب نو طرفه

فغان: - - ۹ فریاد و بانگ غریو

می‌کردند- نقشدیو ، خود به ( ...... خود غزنوی ) سنایی می‌کردند ترسشغریو پسز

کباب بوی جهان از شنیدم چون

خراب ) دیر درین اینجا (۱آمدم

سراغ کردم را بوی این کجا هر

! داغ می‌کردند که دیدم فقط خر

دور راه از شیونی بانگ ، گاه

سور چو هم می‌نماید را آدمی

**********************

دنیاست: . - ۱ معنی به مجازا اینجا در کنند عبادت آن در راهبان که ای خانه .دیر

مکافات- دیر این در کردیم ( ...... بستجربه حافظ ) برافتاد درافتاد که هر دردکشان با

Page 36: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

چه‌ام؟ دنبال به دنیا درین من

پاچه‌ام اندر رفتست زندگی

نیست انگیزه دل به و تاب تن به چون

چیست؟ بهر از زدن دو سگ همه این

بشکافتش قدر ، می‌بافم هرچه

آفتش زد قضا ، می‌کارم هرچه

فن و مکر صد با که کوشد ، فلک این

من ز پسگیرد ، بخشید‌ست آنچه

! ؟ می‌ترساندم چه از ، چنگش مفت

برهاندم؟ ، امانتداری‌اش کز

است داده نانی لقمه ، جانی نیمه

! است بنهاده منتم بخواهی تا

آن؟ افسوس خورم تا دارم چه من

! نشان این ، خط این ، شرمنده شود خود

بـرد زاهد خرقه که اگر دزد

می‌خورد بسندامت ، غنیمت زآن

****

من؟ جان از ، فلک می‌خواهد چه گو

من ) میدان ، او جوالنگاه (۱گشته

نیستم من او رزم مرد که گو

نیستم» « تهمتن ، هستم سالکی

جنگ یارای مرا او با بـود کی

سنگ ) ز او گرز ، شیشه از من (۲خود

Page 37: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

احتضار در فلک این زخم ز من

انتظار در کرکسی چون ، اجل وین

****

سال پنجاه ، داشتم دنیا حب

حال آسوده لطفششوم از که تا

پریش و زار چنین گشتم عاقبت

خویش ) عشاق کشد آخر عجوز (۳این

روست و بی‌چشم دون دنیای این بسکه

دوست و دشمن پیشاو یکسان هست

گزد بیند را که هر کژدم همچو

نیشزد هم من جان بر ، عاقبت

****

بود آب نبود از ، ماهی مرگ

بود قصاب چاقوی ضرب به نه

مرد فقر از عاقبت گرسنه آن

خورد عزرائیل تیغ بر تهمتش

****

من به هم و زیان آمد تو به هم

پیرهن بر را تو ، تن بر مرا زد

کاشتیم تخمی ، خاک این در دو هر

بگماشتیم ، بدان امیدی چشم

زمین بخل از سوخت من دانه

( ! ببین و برخیز تو زرع (۴حاصل

نعیم ) و ناز ، دیگران نصیب (۵شد

! آمدیم دنیا به تماشاچی ما

Page 38: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شدی پیدا کجا هر غم لشگر

شدی ما وجود ملک فاتح

شتافت منزل هر به عالم این در غم

نیافت خوش جایگاهی ، من دل جز

من بام بر پرد کی شادی مرغ

من دام اندر مرغ این فـتد کی

آدمی گردد عمر از کامیاب

بی‌غمی کیمیای بیابد گر

جلوه‌گر شکلی به دم هر شود غم

جگر خون ، گه و اشک رنگ به گه

غم ز بفرساید گر ، دل ازین حیف

کم بیشو فکر به باشد شب و روز

غمی پذیرای باشی دل به گر

( ! شلغمی ، زرین دیگ در (۶می‌پزی

**********************

قدرت‌نمایی: - ۱ و تاز و تاخت محل جوالنگاه

۲ - : می‌گذارند سر بر ، جنگ در که کالهی خود ، .خوود

۳ - . . : می‌فرماید حافظ دنیا به ایست کنایه پیرزن عجوزه ، :عجوز

نهاد- سست جهان از عهد درستی دامادست ...... مجو عروسهزار عجوز این که

۴ - : شگفت و غیرمترقبه وضعیتی به ایست کنایه ببین و برخیز ، ببین و :بیا

حال- دارم که چنان اکنون انوری ) ( ...... دارم ببین و بیا گفتنت نتوان

نعمت: - ۵ نعیم

۶ - . غم کردن تلنبار جایگاه ، دل خزانه که است حیف کن دنیا شادی‌های و عشق حضور محل را دل.باشد

! کنی شلغم پخت صرف را زرینی دیگ که می‌ماند بدان این

Page 39: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

***

: می‌کند- باطل و پست کارهای صرف را خود عمر که آدمی مقام در موالناست از تعبیری

. ... کنی... بار شلغم ، زرین دیگی در که این یا کنی گوشت ساطور را شاهانه‌ای گرانبهای شمشیر

! نادان ای

! گرانبهایی بسیار مفروشکه ارزان اینقدر را خود

مولوی - مافیه فیه

داشتی دندان که روزی آن به تا

داشتی نان حسرت ، نداری از

گرفت نان بوی آنگاه سفره‌ات

گرفت دندان نعمت آن ، فلک کاین

مبند وعده‌هایشدل و جهان بر

چند به تا غفلت ،خواب تو بر وای

رنج و درد سراسر دنیا حاصل

( ! گنج جای دارد مار ، خرابه (۱این

ندار و دارا ز بینی را هرکه

روزگار دست ز دارد دل به خون

****

جهان خوان بر هست نانی قرص

آن گرد بر دل به حسرت عده‌ای

مگر دارد آن امید کسی هر

مختصر غذای زین گردد سیر

Page 40: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بی‌شمار ) گشنه و اندک (۲ماحضر

کارزار محل سفره این صحن

حیل ) با یک آن و زور با یکی (۳این

جدل اندر لقمه‌ای کسب بهر

طماع‌تر شد ، یافت سهمی آنکه

مگر یابد بیشتر تا زد چنگ

****

نخورد آبی ، فلک این جوی کسز

مرد تشنه یا شد غرقه جو آن در یا

بست شرط دنیا نـراد با که هر

نرست ) حیرت ششدر از (۴مهره‌اش

**********************

است - ۱ خفته آن کنار در ماری است گنج جا هر و درخرابه‌هاست گنج که هست .اعتقادی

میندیش- مار از گهر و گنج طالب نترسد ...... ای مار از که برد آن گهر و گنج

نیست- ... بی‌خار گل و بی‌مار گنج

ناچیز : - ۲ طعام ماحضر

گرسنه: - ۲ گشنه

گشنگی- این از سیر او شود عطار ) ( ...... تا سگی آخر مکن دیوانه گفت

فریبکاری : - - ۳ و نیرنگ حیله حیل

مهره‌های - ۴ مقابل ششخانه ، بازیکنان از یکی که می‌شود گفته وضعیتی به نرد تخته بازی دردهد حرکت را خود مهره‌های نتواند او و باشد گرفته را .حریف

. نجات- و خروج راه بودن بسته برای تعبیری‌ست

Page 41: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ابترش ) عقل و مال از (۱بشنو

خرش شد گم ، قضا از روزی چند

روان بودی گمگشته‌اش پی در

زبان بر شکرش ، حال این از لیک

شاکری؟ : رویی چه از را او گفتم

بردری تن بر جامه اکنون باید

شبت و مؤنسروز ، کف از رفته

مرکبت هم ، پیری‌ات عصای هم

همدمی بودت که ، خر تنها نه او

ماتمی بگیری هجرش از باید

: ماست کار در حکمتی مال گفت

چراست اینجانب شکر گویم حال

ناپدید شد من دلبند خر گر

! دمید بختم کوکب مقابل در

الجرم ، سوارش بودم اگر من

خرم همراه به بودم شده گم

در به در سو هر به او چون می‌شدم

مفقوداالثر یکباره هم بلکه

پرید گوشمن بیخ از خطر این

رهید جانم شدن گم بالی وز

سزاست شکری چنین ، نعمت چنین بر

! رواست ، شکرش کنم ار عمر همه در

**********************

Page 42: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ناقص: - ۱ ابتر

بوالعال » « ) از خوانده‌ام را (۱نکته‌ای

شما : از قضاوت ، من از قول نقل

قرین» نمی‌گردد هم با دین و عقل

دین و عقل یکجا است اضداد جمع

دیده‌ام دسته دو را دنیا خلق

سنجیده‌ام چنین را گروهی هر

داشتند عقلی که آنان ، دسته‌ای

بگذاشتند دیگران برای ، دین

بگزیده‌اند دین که دیگر عده‌ای

نشنیده‌اند خرد و عقل از بویی

دین که یا باید عقل یا ، سرت در

گزین « می‌خواهی آنچه دو این از خود

**********************

فراوان - ۱ شهرتی ، خود دهری اشعار و افکار با که عرب مشهور و نابینا شاعر معری ابوالعالءاست کرده کسب ، عرب .درادبیات

. است سروده آسمانی کتاب این شیوه به را عباراتی ، قرآن با تعارض در ، شاعر این

: دارد- او ادعای به تعریضی ، دلنشین حکایتی در ، خود مثنوی در موالنا

رنگ خم انـدر رفت شغالی درنگ ...... آن ساعت یک کرد خم آن اندر

شده رنگین پوستین شده ...... پسبرآمد طاووسعلیین منم کاین

.......................

Page 43: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

زرد و فور و سرخ و سبز را خود کرد ...... دید عرضه شغاالن بر را خویشتن

شـغال مخوانیدم هین شغاالن جمال ...... ای چندین بود را شغالی کی

.......................

جوهری ای بگو خوانیمت مشتری: ...... پسچه چون طاوسنر گفت

جان طاووسان گلسـتان ...... پسبگفتندشکه اندر دارند ها جلـوه

ال که گفتا کنی؟ طاووسان بوالعال » « ......بانگ طاووسخواجه پسنه‌ای

آسـمان ز آید طاووس بدآن ...... خلعت ها دعوی و رنگ از رسی کی

بدخصال ) و سفیه ، نامی (۱بوالحسن

کمال ) صاحب کای ، بهلول با (۲گفت

دوراندیشتو؟ عقل ، گوید چه گو

! ریشتو؟ یا بـود بهتر سگ دم

ریشمن: ) این ‌، پل‌ ز جستم گر (۳گفت

( ! حسن باشد سگ دم ، نجستم (۴ور

****

تیز ، شمشیر چون و باریک مو همچو

عزیز باشد شدن رد برای پل

شروط و شرط این و اینست اگر پل

سقوط بیم از ایمن کسنماند

چیست؟ بهر سختگیری این ، من جان

دلبریست ) رسم ، اغماض (۵اندکی

بگذرم پل ازین نتوانم که من

Page 44: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بپرم آن از که بالم دهی یا

فزون ) کن را پل پهنای ، وجب (۳یک

سرنگون نگردد آن از کسی تا

**********************

احمق: - ۱ ، نادان سفیه

۲ - . حدود در وی مجنون بهلول به معروف الصیرفی عمرو بن گذشت .۱۹٠بهلول در قمری هجریاست » « شیرین سخنان دارای و شده خوانده عاقل دیوانگان از .وی

صراط - ۳ پل

بوالحسن: - - ۴ نام به آمیز کنایه اشاره‌ایست ضمنا و خوب نیکو حسن

گذشت: - - ۵ پوشی چشم اغماض

شکل - ۶ دو به پریدن لغت صحیح است « » تلفظ تشدید بدون و مشدد :رای

) فردوسی ...... ) تذرو پرد باغ در که بدانسان بمرو تا برو ایدر از گفت بدو

) فردوسی ...... ) پرید مرغان همچو او رای هشو ناپدید شد خیره آنجایگه وز

فعل ، مصرع این است . در پریدن معنای به که شده استفاده برپریدن

) فردوسی ...... ) راه کرد گم دیده شان سایه از که جایگاه ازآن برپریدند چنان

فعل این ، نیست متداول چندان برپریدن لغت ، امروزه چون شکل اما به بنا « » را که آوردم بپرمبگیرد » « . قرار پ حرف روی بر تشدید باید وزن ضرورت به

مـثل بی‌عقلی به شهری قاضی

خلل ) عدلشدر بی‌نقصو او (۱جهل

قضاش ) دیوان سوی (۲کسنرفتی

بـالش در نیفتد حق‌جویی ز تا

Page 45: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بی‌بدیل ، داد‌بخشی در او رأی

: قبیل زین ، دادخواهی در او حکم

چند و بی‌چون ، را مظلوم و ظالم

! بند به فرستادی یکسر را دو هر

بگذاشتی چنین ، آزادی شرط

! آشتی نمایند که زمانی تا

**********************

تباهی: - - - ۱ عیب نقصان خلل

۲ - - : دادگستری قضاوت دستگاه قضا دیوان

عذاب در تنگدستی از مفلسی

آب و نان با ناآشنا سفره‌اش

اندوخته سکه‌ای ، عمری بعد

دوخته زر بدان امیدی چشم

تار ایام و سختی روز که تا

کار به آید مختصر وجوه آن

نماز وقت ، تر چشم با شامگه

نیاز دست آسمان سوی برد

با‌سخا و کریم ای و رحیم کای

مشکل‌گشا مرا حالی هر به ای

من کار از گره بگشا ، کرم از

من بار کن کم ، بشکست گرده‌ام

Page 46: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نان لقمه یک پی اندر کی به تا

زنان سگ‌دو خانه‌ام هر در بر

؟ » « » « ) سعی ما شرط به روزی بود (۱گر

چرا؟ نمی‌یابم نان کوشم چه هر

****

صبحگاه ، مسکین مرد ، دیگر روز

راه به زد ، نانی کسب خیال با

دشت پهن آن در جاده میان از

می‌گذشت خروشان ، آبی پر رود

شتافت سویی هر به بیچاره مرد

نیافت عمقی کم و ایمن معبر

گدار ) یابد تا اندیشه این در (۲او

روزگار دزد بنشست کمین در

تندرود آن بستر از عبور چون

نبود ممکن خطر پذیرای بی

زوال ) بیم از سکه حفظ (۳بهر

شال به را آن ، گره با محکم بست

آب در شد شناور تا ، پسهراسان

! مستجاب دیشبششد دعای آن

گشت سیراب چون ، آب از ، او شال

گشت تاب و پیچ ز عاری ، گره آن

رفت آب در فلک غواص دست

رفت ،خواب در او بخت طفل چشم

شد رود نذر ، امید سکه

شد ) دود ، بینوایی عیش (۴برگ

Page 47: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

برداشتند ) دوشقضا از (۵باری

بگذاشتند قدر ترازوی در

****

رود سوی آن می‌رسید بی‌زیانی

بود ) تدبیر با تقدیر یکی (۶گر

****

روزگار این از گشایشخواهی گر

امیدوار او خیر بر مشو خود

انداختست گره صد دلها به گر

! نشناختست گره زین را گره آن

قـدر دست ، بگشایدت گره چون

دگر جای ، سخت‌تر را آن بندد

نیست باز گشودن بهر او دست

نیست باز شنودن بهر او گوش

مسکند می‌تواند را طال او

! مفلسکند من چو را قارون که یا

مخواه سفله ازین گرمی بستر

سیاه خاک سرت بر نریزد تا

خموش سازد گلو در را ناله‌ات

گوش به نفرینت و آه نیاید تا

خفا ) اندر دهی تیزی اگر (۷لیک

پژواک‌ها صدایشمی‌دهد بر

کند تر را ریسمان تواند او

کند محکمتر و سفت را گره تا

مشکل‌گشا عادتا نبود لیک

Page 48: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ما کار از گره بگشودی ارنه

فلک می‌خواهد بسته را دری هر

فلک ) می‌خواهد خسته را دلی (۸هر

فی‌الفورشببست خندید لبی هر

فی‌الحالششکست جنبید سری هر

**********************

: است کشیده نظم به داستان روایت در تغییراتی با را حکایت این نیز اعتصامی پروین

بخت برگشته مفلسو سخت ...... پیرمردی، و ناهموار داشت روزگاری

بود بیمار دختـرش هم ، پسر بود ...... هم تیمـــار هم و فقـــر بالی هم

۱ - : آیه از مأخوذ سعی :ما

« ) ...( : سوره- ... است کوشیده آنچه مگر نیست چیز هیچ انسان برای سعی ما اال لیسلالنساننجم «

رودخانه: - ۲ خشک یا و آب کم محل .گدار

. : زدن- آب به بی‌گدار هست المثلی ضرب

بال: - - - ۳ و آفت نابودی نیستی زوال

۴ - . معنای » « دو ، بیت این در است شده آورده مختلفی معانی به برگ واژه ، فارسی زبان دراست نظر مورد گیاه از قسمتی و ، .توشه

رفتن - بین از معنی به شدن دود اصطالح ضمنا و می‌کنـد تولیـد زیادی دود ، سـوختن حال در ، برگ. است شدن نابود و

جمله- از ملل از برخی بین در نذورات ادای قصد به ، چشـمه یـا آب در سکه انـداختـن رسم. . است رفته کار به ، بیت این توصیف در نیز شباهت وجوه این است رایج ایران روستاهای از بعضی

۵ - . . می‌گوید: سعدی می‌شود اطالق نیز ترازو بخشفوقانی به کتف و شانه :دوش

آرد فرو سر ، دید زر که دوشاست .... هر آهنین ترازوی گر

۶ - : بودن هماهنگ بودن یکی

۷ - .. ز: - گ می‌شود خارج انسان مخرج از که بادی تیز

رنجدیده: - - ۸ آزرده خسته

Page 49: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

اسکندرزاده مهناز به

******************

جواب امید ، نیست را ندا هر

سحاب از نیارد باران ، دعا هر

کارگر بودی طفل دعای گر

! اثر نمی‌ماندی معلم‌ها از

مستجاب می‌شد جمله دعاها گر

... آب پر نمی‌گشتی غم از دیده‌ای

نبود » « خلقت دفتر در ، نه حرف

نبود جنت از کم دنیا نعمت

یار آغوش در یار ، خوش دلی با

روزگار چشم کوری از خفتی

نداشت هجرانی شام از ، کسخبر

نداشت پایانی روز ، هم عاشقی

نگشت خون در ، دل سوز از سینه‌ای

نگشت مجنون ، لیلی‌ای عشق کسز

ندید گلچینی بیداد ، بلبلی

نچید غارتگر باد را گلبنی

نکرد تن بر کسی ، ماتم جامه

نکرد شیون گلو در بغضاشکی

نکاشت غم تخم ، دهر باغبان

نداشت پاییزی ، عمر نوبهار

Page 50: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نرست عالم این در رنجی دانه

نجست دل غمسرای از نشان ، غم

ندوخت در بر کسی حسرت دیده

نسوخت جانانی دوری از جانی

نشد پیمانی و عهد هرگز ، سست

نشد گریبانی ، هجران از پاره

نرفت بیرون خود حد از ، فلک این

نرفت گردون جانب آهی تیر

نماند شیطانی افسون ، جهان در

نماند گردانی چرخ اصال بلکه

**********************

بگو» « زر معجزات از سالکی

! بگو پر و بال ، می‌نامیش چه زر

است ) زر این انسان (۱قاضی‌الحاجات

است یاور و یار و حامی بهترین

باشدت ) زر از پر انبانی که (۲گر

! باشدت برادر ، جان از ، کسی هر

نداشت زر دنیا بازار در آنکه

برنداشت ) آبی قطره (۳لولهنگش،

**********************

تعالی : - - ۱ خدای نامهای از نامی نیازها برآورنده الحاجات قاضی

Page 51: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

زنبیل: - - ۲ نوعی چرمی کیسه انبان

۳ - - : ابریق آفتابه به شبیه سفالی ظرفی لولهین ، لولهنگ

. شخصاست- آن بودن متمول از کنایه ، برداشتن لولهنگشآب یا ، گرفتن آب کسی لولهنگ

. : است- بی‌اعتبار نمی‌دارد بر لولهنگشآب فالنی

خطاست نالیدن فقر از او پیش

خداست او ، سلطان نه و شاهست نه او

پرداختی خرافاتشچنان با

ساختی شاهی عرششکاخ ز تا

درگاهشکنی به زاری دائما

آگاهشکنی ، خویش رنج ز تا

خواستی گریان چشم با ، شب و روز

دنیاستی در که نعمت‌ها جمله

کم بیشو شد اندکی عیشت که چون

! حرم در دویدی گویان خدا یا

شیونی یا دعا یا ع تضر با

می‌زنی رزقت مقدار بر چانه

دعا دامان به چسبیدی چه از

روا یکسر شود حاجاتت که تا

قـدر حکم کند باطل دعا گر

تر چشم هم این ، سجاده و من این

می‌دهد حکمت روی از او نعمت

Page 52: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

می‌دهد سماجت و اصرار به نه

خطاب کن کم ، نشنود مخاطب چون

جواب سکوتششد که بسسؤالی

زبان بر آری چه از را حاجتت

نهان؟ او از بود امری مگر خود

او به می‌گویی چه از را دل سر

بو و رنگ سپرده گل تخم به او

پیمانه‌ای هر به مستی نهد او

دانه‌ای درون را درختی یا

نیست و هست چه هر به آگه بود او

چیست؟ بهر از دادنت پسگزارش

ازوست؟ درمان ، ازو درد ندانی خود

ازوست فرمان همه ، بختی بد و نیک

را درد ندادی خود ، نخواهد گر

را مرد ، نکردی نان کسب خوار

ماست احواالت به واقف او چونکه

خطاست گفتن او به ، داند خود آنچه

**********************

کسی با ، گرسنه مسکینی گفت

بسی کن احسان ، ده نانم لقمه‌ای

: چرا؟ خواهی من ز نان گفتش مرد

Page 53: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! خدا از کن طلب بی‌منت و رو

دهد نانت تا می‌خواه ازو نان

! دهد بریانت مرغ ، باشد چه نان

اوست؟ ) رزاق ، مگر نمی‌دانی (۱خود

دوست » « و دشمن روزی‌ی ببخشد او

کن درخواست ازو را رزقت سهم

( ! کن راست را خود عیش ، دعایی (۲با

****

: خوش‌خیال ای هان مفلسگفت مرد

ذوالجالل ) کاین ببین گورستان به (۳رو

می‌نمود قسمت مفت نان که گر

نبود رونق پر ، غسال حرفه

قبور در خفتگان آن از نیمی

گور کام اندر هستند گرسنه

خورده‌اند نان بسغصه ، نان جای

مرده‌اند نان حسرت در عاقبت

پنداشتند تو چو هم آنها بلکه

داشتند توقع بی‌زحمت نان

دوختند باال به امیدی چشم

سوختند انتظاری در خود جان

چشمشان و بود گور در پایشان

آسمان سوی به نان امید بر

**********************

خداوند: - - ۱ نام‌های از نامی روزی‌دهنده رزاق

طعام: - - ۲ معاش عیش

Page 54: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۲ - - : بخشیدن سامان و سر کردن روبراه کردن راست

کردند- می‌خواست دل که سازی آن ساوجی ) ( .... هر سلمان کردند راست بزمی شاهانه ، می ز

او: - - ۳ نام‌های از نامی و خداوند صفات از جالل دارنده ذوالجالل

بی‌صاحبست؟ جهان می‌گویی چه از

کاذبست وجودش من خدای یا

یقین دارم و دارم خدایی من

راستین خدایی و است مهربان

پیدایشکنم که تا پنهان نیست

هویدایشکنم ) تا غایب (۱نیست

دیده‌ام وجودش بر بسدالیل

نشنیده‌ام ) حق نبودشحرف (۲بر

او فرزندان هستیم همه ما

او بی‌پایان الطاف شامل

بی‌گناه که یا گنه‌کاریم گر

نگاه ما بر کند رحمت سر از

****

ساختم خدایی من کن گمان خود

باختم خیالی موجودی به دل

چیست؟ موجود این خلق از زیان گو

کسیست؟ دلگرم تو جان بس، نه این

خیال مخلوق موجود ازین گو

Page 55: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مالل و اندوه تو بر رسیده کی

سودجو کسانی ، او نام به گر

او به کافر ولی مؤمن ظاهرا

کیش و آیین و مذهب جواز با

خویش همنوع بر کردند ظلم‌ها

چیست؟ بهر خالق نفی دلیل گو

نیست افراد این جرم شریک او

بس و انسانست ز سیاهی‌ها این

هیچکس دست ، تیغ نداده او

زشتخو گروهی اعمال بهر

رو چه از را او انکار می‌کنی

کنیم بد را خود دنیای خود که ما

کنیم باید چرا خالق از شکوه

****

جهان اسرار به واقف تویی نه

نهان و پیدا دانای منم نه

نیست ) معلومات به عالم ، (۳آدمی

چیست؟ ) مجهوالت به او (۴پسفضول

است ) گیجیده خود کار در چنان (۵او

است پوسیده او مغز تعصب کز

نیستش ) تعقل ، دارد اگر (۶عقل

نیستش ) تأمل ، دارد اگر (۷چشم

کند ) گل و سنگ ز خود خدای (۸یا

کند زایل او نام بکوشد یا

سریر ) بر برنشاند را او (۹گاه

Page 56: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

وزیر و پیک شود قائل او بهر

یقین دارد خود جهل روی ز گه

رب‌العالمین موهومست اینکه

چیست؟ پرده پشت که بیند مگر او

نیست؟ ) و هست از بود آگه مگر (۱۰یا

یافت؟ اشراف غیب علم بر او کی از

بتافت ) هستی خالق از چنین (۱۱کاین

نبود؟ و بود حکمت داند چه او

وجود؟ معمای از خواند چه او

است؟» کی‌ از باغ این که داند کی پشه

است « ) دی‌ مرگشدر و زاد بهاران (۱۲در

****

نیست تازه چه اگر بشنو سخن این

نیست اندازه و حد لطفشرا لیک

سؤال ) این عجوزی از کرد (۱۳عارفی

ذوالجالل؟ ) آن بشناختی کجا (۱۴از

خویش: نخ‌ریسی چرخ این از گفت

بیش ) آیه زین ، حجتی نخواهم (۱۵خود

روان چرخد می‌گردانمش، که تا

آن * از بردارم دست گر ، ایستد

****

بیار ایمان الاقل نداری دین

کردگار مهربان وجود بر

: احتمال یک بود گر گوید عقل

خیال و وهم حاصل نباشد کو

Page 57: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شوی مؤمن او به می‌ارزد باز

شوی ایمن او لطف و قهر ز تا

او از یابی محتمل نفعی که گر

او؟ از برتابی روی ، رویی چه از

****

جهان بر حاکم نیست خدایی گر

بی‌کسان بهر نیست پناهی گر

تار شبهای در بغضو غروب در

زار؟ زار گریم که دامان به گو

نهد؟ مرهم من زخم کسبر پسچه

دهد؟ فردایم امید کس پسچه

خسته‌ام زندگانی کز ، زمان آن

بنشسته‌ام ناتوان و دردمند

خورده‌ام دنیا دست از سیلی‌ای

کرده‌ام کز غم کنج دلشکسته

شنید؟ کسخواهد چه را من هق‌هق

کشید؟ خواهد سرم بر لطفی دست

او ) به مستظهر بود توانی (۱۶چون

او به کافر شوی می‌خواهی چه از

بیچارگان چاره او جز کیست

آوارگان مأمن و میزبان

اوست بشنید را تو فریاد آنکه

اوست امید آخرین بالیا در

فنا گرداب به غرقه شوی چون

خدا؟ از غیر فریادرس کیستت

Page 58: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بی‌کسی شام به بنما او به رو

آرامشرسی به انوارش ز تا

او دست اندر بگذار خود دست

او ) هست گردد معلوم را تو (۱۷تا

وجود اثبات کرد نباید او

نبود و بود هر اوست از نشان چون

دین و شرع سست توصیف از فارغ

ببین دل چشم به را او نظر یک

حجاب دل چشم ز برگیری که گر

آفتاب آن رخ دیدن می‌توان

**********************

حضور ...... - ۱ طالب شوم که نکرده‌ای فروغی )غیبت را تو کنم هویدا که نگشته‌ای پنهانبسطامی(

نیستی: - - ۲ عدم نبود

مسلم: - - - - ۳ واضح هویدا آشکار معلوم

گویی: - - ۴ یاوه دخالت فضول

کرد- سپید سر عاقبتم دهر سعدی ) ( ...... دوران فضول همچنان بدرنمیرودم سر وز

آید- بر من فضول بى کارى سعدی ) ( ...... چو نشاید گفتن سخن وى در مرا

دهخدا: . . ) - ۴ لغتنامه چراست روست چه از است سبب چه به (چیست

دهخدا: - ) - ۵ لغتنامه حیران سرگردان (گیجیده

او- بهر بکردم شکلی او از ترسم کجا خود گیجیده‌ام ...... من چنین قاصد ولی باشم کی گیج منمولوی) (

خردورزی: - - ۶ اندیشیدن تعقل

معین: ) - ۷ لغتنامه نگریستن نیک (تأمل

کند: - - ۸ درست بسازد کند

کنند- سبویی مردان ازخاک سعدی ) ( ...... گر بشکنند کنان سنگشمالمت به

Page 59: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

رساندن: - ۹ سلطنت به برنشاندن

تخت: - ۹ و اورنگ سریر

۱۰ - - : نیستی و هستی وجود و عدم نیست و هست

کردن: - - ۱۱ نافرمانی برگرداندن روی تافتن

بتافت- یزدان فرمان ز کو فردوسی ) ( ...... کسی نیافت را خویشتن شد سراسیمه

موالناست - ۱۲ از .بیت

پیرزن: - ۱۳ عجوز

او: - - ۱۴ نام‌های از نامی و خداوند صفات از جالل دارنده ذوالجالل

دلیل: - ۱۵ حجت

معجزه: - - ۱۵ نشانه آیه

دلگرم: - - ۱۶ پشتگرم مستظهر

معین: - ) - ۱۷ لغتنامه وجود هستی (هست

: است* پرورده را مضمون این نیز گنجوی نظامی

هست داننده‌ای هر طبع در بلی

هست گرداننده‌ای گردنده با که

پیر زن گرداند که چرخی آن از

گیر او از گردنده قیاسچرخ

جهان تاریخ می‌گفت عالمی

روشن‌روان عارفی حضور در

فهم عامه کالمی با ، کردی شرح

وهم ) دام اندر عارف نیفتد (۱تا

Page 60: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کرد باز خلقت تکوین دفتر

کرد آغاز ابتدا از را قصه

: بین گونه این خود که عارف با گفت

... زمین ملک همه در ، روزی بود

نظر سویی هر به می‌کردی که گر

دگر چیزی خدا جز ندیدی خود

شمار از بیرون موجود همه زین

کردگار وجود جز نبودی کس

: حکیم ای گفتا و بشنید این عارف

قدیم؟ و امروز بین فرقی پسچه

میان؟ اندر خدا جز نبودی گر

! بدان روزش آن چو هم را زمان این

کسیست عالم درین گر ، حقیقت در

نیست هیچ باقی اوست هم یکی آن

**********************

خیال: - - ۱ پندار وهم

فلک جور از من دارم شکوه‌ها

یک؟ ) به یک بگویم تا کو (۱جرئتی

دسترس از دور بنشسته ، فلک این

کس ز نیندیشد ، کمینگاهش در

بی‌اثر او دل در نفرین و آه

Page 61: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دادگر؟ کو ، ازو خواهی اگر داد

است فتنه سنگ ز پر ، جوالش در

هست کیسه آن در ، جنبنده هر سهم

بشکند این سر سنگی با گاه

می‌زند آن دل بر داغی ، گاه

کو زهره کسرا و بی‌جرم می‌کشد

او از خویشبستاند داد که تا

کسدشمنی با نه ، کسمهری به نه

خرمنی جا هر به سوزد تر و خشک

جوان و پیر و زن و مرد سینه

نشان را قهرش تیر ، بازی به شد

مست و مستور یا و فاسق و زاهد

نرست ، خونریزش تیغ زخم کسز

اوست قربانگاه جمله گیتی صحن

دوست ) و دشمن ، او پیش (۲بالسویه

رسن ) ، اسیرانش پای بر (۳نیست

تن به کشتگانشرا ، زخمی نیست

نیست زنجیر بسته ، اسیرش آن

نیست ) شمشیر کشته ، قتیلش (۴وین

نظر ) از پنهان دو هر ، بندش و (۵تیغ

قـدر یا خوان قضا را اینها نام

**********************

۱ - . تلفظ » « به که تاجیکستان مثل کشورهایی در هنوز است ی فتحه با کلمه این صحیح تلفظمی‌کنند » « ادا ی فتحه با را کلمه این ، مقیدند اصیل صورت به فارسی .کلمات

: می‌فرماید- حافظ

Page 62: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بدهم بوست دو و مست شوم که بودی یک ...... گفته نه و دیدیم دو نه ما و بشد حد از وعده

گـردد مرادم غیر ار زنم برهم فلک ...... چرخ چرخ از کشم زبونی که آنم نه من

برابر: - ۲ و یکسان به‌طور بالسویه

است: - . - ۳ آمده زندانی پای بستن برای رشته‌ای معنای به اینجا در بند طناب .رسن

کشته‌شده: - - ۴ مقتول قتیل

۵ - : زنجیر و شمشیر بند و تیغ

مسیر طی مکن داری اگر عقل

پیشاپیششیر ) و خر قفای (۱از

بی‌گمان ، بچسبد خر دم آنکه

امان در لگدهایشنماند از

شیر ز افتد پیشتر گامی آنکه

گیر خورده دندان زخم سرینش، بر

بشنود جان از کسکه هر ، من پند

لگد و دندان ز ماند امان در

**********************

سر: - ۱ پشت قفا

Page 63: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

حصول نمی‌گردد چون ، خواهی آنچه

قبول می‌کن ، قسمتت باشد چه هر

منه شرطی ، آسیا چون باشهم

ده نرم و درشت بستان ، کرم از

****

میان در حدیثی آمد کرم از

مهربان یار ز شد خیری ذکر

آستین در معجزی دارد آنکه

مبین سحر او کلک ، بالغت در

کرم و نیکی و است لطف آیت

قلم و فرهنگ و است علم حرمت

گوشه‌ای نشسته ، بین جهانی ، خود

توشه‌ای ، رباید خوانش از حکمت

است آگاهی دانشو و فضل گنج

است » « خرمشاهی بهاءالدین او

کن» « خامه کام به مشکی ، سالکی

کن عالمه این تقدیم غزل یک

****

میرزا ) بخ‌بخ نیست خوش من (۱حال

میرزا بخ‌بخ دلخوشکیست که گو

وحش دنیای دراین عشقی غم بی

میرزا؟ بخ‌بخ زیست بباید چون

بسته‌ایم او با که عهدی ، ازل در

میرزا بخ‌بخ باقیست ابد تا

! بی‌قرار فشاندن جان برای دل

Page 64: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

میرزا بخ‌بخ چیست از یار صبر

: رسته‌ای ، گریزی گر گوید عقل

: میرزا بخ‌بخ ایست گوید عشق

تهی شد نخواهد خون از ، دل جام

میرزا بخ‌بخ ساقیست فلک تا

عاشقی امتحان کاندر ، مژده

میرزا بخ‌بخ بیست شد نمره‌ات

بلند شورت پر طبع چون ، تو شعر

میرزا بخ‌بخ عالیست ، تو نثر

ایزدی کالم بر ترجمانت

میرزا بخ‌بخ باقیست ابد تا

نامه‌ات ) حافظ ناب کتاب (۲آن

میرزا ) بخ‌بخ شیداییست (۳شرح

**********************

۱ - : صابری کیومرث مرحوم که است خرمشاهی بهاءالدین استاد مستعار نام میرزا بخ بخگل نشریات در خود قلمی آثار ، استاد و کـردند انتخاب ایشان برای ، اخیر سالهای توانای طنزنویس

می‌دادند ،نشر امضا این با را .آقا

در - ۲ ، ترجمه روانی و ایجاز در ، بی‌تردید که مجید قرآن بر استاد گرانقدر ترجمه به اشاره‌ایستاست بی‌نظیر ، اخیر .قرون

حافظ » « - ۳ محمد الدین شمس دیوان دشوار ابیات توضیح و شرح که نامه حافظ ارجمند کتابترکیبات . و ها واژه ابهامات ، گرانسنگ کتاب این در ، خرمشاهی الدین بهاء عالمه شیرازیست

کرده‌اند رمزگشایی خویش، طبع لطف و ادبی دانشوسیع با را آوازه بلند شاعر این .اشعار

داشت رنج و درد بـذر دنیا چه هر

Page 65: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کاشت بنده کشتزار در را جمله

آفتی‌ست هر جوالنگه ، من کشت

رحمتی‌ست بارگاه عدل نه این

ششطرف ) هر از و آماج (۱گشته‌ام

هدف شد گردون تیر بر ، من جان

آن بهر ، عذابم دائم می‌دهد

دیگران برای عبرت شود تا

اگر آید آسمان از غیب سنگ

شیشه‌گر بساط در افتد راست

****

شام به را مال کردند دعوتی

طعام بهر خود فرزند با رفت

میزبان سعی به بلغوری آش

حاضران برای از مهیا شد

خویش میل بر کسی هر ، کاسه دو یک

بیش بلکه یا قدح یک مال و خورد

بود حفره ، معده‌هاشان در کجا هر

بود سفره اندر که آشی از شد پر

شکم» « ) دیگ در بلغور کند (۲ری

دم و باد و نفخ هست آن حاصل

انباشتند درون و خوردند شام

کاشتند طوفان ز بذری ، شکم در

درو وقت شد و بگذشت ساعتی

! مشو غافل عمل مکافات از

شکم غوغای ز مـال صورت

Page 66: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دژم و چین پر گشت مخرج چو هم

کرد آغاز فشار روزن بر ، باد

کرد باز راهی زور با عاقبت

ریح ) اخراج از برخاست (۳زوزه‌ای

قبیح فعل آن از مال خجل شد

زد فرزند سر بر ، جانب به حق

! بد؟ کار کردی چه از جان پدر کای

مالل در هستی معده گاز ز گر

! .. مبال اندر ز گ و آر اینجا آروغ

شنو گوشجان به را بابا پند

! شنو پیران لب از حکمت حرف

نیست دلسوز تو بهر بابا کسچو

.. نیست ز گ جای مجلسکه ، پسر ای

****

دید چونکه را ماجرا این میزبان

برید ) او ، مال کرد گز را (۴آنچه

شکم بودشدر که بادی از هم او

خم و پیچ و بود افتاده فشار در

شد باد شر دفع فکر پسبه

شد شاد مال ترفند از دل در

رها ) را تیزی کرد (۵بی‌محابا

صدا و بو از شد مجلسپر صحن

: هی که زد مال فرزند سر بر

کی؟ به تا ناشنیدن بابا پند

پیشازین نگفتت بابا مگر گو

Page 67: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نشین؟ ساکت ، نکن ریزی آبرو

بی‌خرد ای ، ادب نیآموزی گر

زد کسکه هر سرت بر ، مستحقی

****

عتاب ) با را میزبان مال (۶گفت

( ! خطاب؟ کردی من فرزند بر چه (۶از

بود تو از بو وین ، تیز وآن صدا آن

وجود در آمد تو از هنرها این

تو ) تنبان از شد صادر (۷صیحه‌ای

تو بستان از جست تندبادی

مدعا این مجلسشاهد اهل

چرا؟ بستی پسر این بر افترا

****

: ملول من از مشو گفتش میزبان

حصول را ما شد تو از فن این زانکه

کرده‌ای لطفی که بردم گمان من

آورده‌ای این بهر را بچه‌ات

کند در تیزی که مجلسهر به تا

زند را او ، خود قصاصسهو بر

****

مالنصردین فرزند شدم من

ببین را زارم حال و تار روز

می‌کند خالفی عالم در هرکه

می‌کند تالفی من با ، فلک این

خشم به می‌آید که هر با جهان این

Page 68: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! چشم زهر گیرد بنده کز عجب این

دل خون ، گردون خوان از من سهم

گل به پا و خاک به تن و سنگ به سر

جاهالن بر دهد را نعمت و گنج

فاضالن ) بر نهد را محنت و (۸رنج

دانشوری خود اینکه گناه با

بری ) عسرت این بار عمری (۹باید

می‌پرورد آنچنان را ابلهان

! خورد حسرت و بیند دانا که تا

نیستم ) دانا و فحل هم من (۱۰چونکه

لیستم؟ از نام خورده خط پسچرا

نیست داراییم و هست جهلم ننگ

نیست داناییم و هست فقرم رنگ

**********************

نشانه‌گاه: - - ۱ بدهند قرار آن روی را تیر نشانۀ که جایی آماج

پایین- : و باال ، غرب ، شرق ، جنوب ، شمال جهات ششطرف

می: . - ۲ گفته برنج و حبوبات شدن حجیم و قدکشیدن به ، آشپزی اصطالح در شدن سیراب ری.شود

کند: - - - ۳ بروز شکم در که بادی نسیم باد .ریح

۴ - ( : پارسی های المثل ضرب از کن مبادرت کاری به مطالعه با ببر بعد کن گز (اول

۵ - - : پروا بی مالحظه بی محابا بی

شود: - ۵ می خارج حیوان و انسان مخرج از که صداداری باد .تیز

۶ - - : توبیخ سرزنش خطاب ، عتاب

) ( . سعدی- .... گلستان آمد گرفتار ملک خطاب به روزی اتفاقا و

بلند: - ۷ صدای صیحه

Page 69: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

حافظ ) - ۸ مراد زمام دهد نادان مردم به (فلک

سختی: - - - ۹ تنگی تنگدستی عسرت

خردمند: - ۱۰ فحل

خدمتی را فلک این نکردم من

نعمتی ) چشم چه دارم (۱پسازو

می‌دهد همین‌جا ، نعمت دهد گر

می‌دهد ) فردا به وعده ، نشد (۲چون

بگیر اینجا خود حق می‌توانی

( ! پیر گردون چک باشد (۳بی‌محل

بود قسمت از چه هر نگویم من

بود » « همت حاصل روزی کسب

****

خویش» « ) آرای کن یک‌کاسه (۴سالکی

خویش پای گلیمت از مکشبیش یا

مزن » « روزی چانه گویی گاه

ظن ) و شک آری تقدیر بر (۵گاه

شد ) تنگ اینجا در گویا (۶قافیه

شد ) لنگ کمیتت پای مگر (۶یا

! بگشاده‌ای اگر معنا دفتر

افتاده‌ای؟ ) رو چه از ت تشت (۷در

بگشودنی‌ست؟ ، گره را معما این

Page 70: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

چیست؟ پستکلیف که گو ، نه اگر یا

رانده‌ای راهی کوره در بی‌هدف

مانده‌ای ر تحی راهی دو در

ازل؟ در مقدر شد انسان رزق

عمل؟ و سعی حاصل باشد که یا

سعی؟ ) ما اال (۸لیسلالنسان

ما؟ روزی بود قسمت از که یا

****

توان! حد در بنده ، اکنون چشم

بیان و شرح می‌کنم را خود رأی

****

خویش رزق یابد ، باز دهان هر

پیش ) شرط و بی‌ضمان و (۹بی‌گمان

قضا ) دیوان کسبه هر (۱۰قسمت

ناسزا ) یا سزا گر ، مقرر (۱۱شد

... نشد قانع خود سهم بر او آنکه

( ... نشد صانع آن تقسیم از (۱۲راضی

نیافت افزون‌تر ، بسکوشید چه گر

! کفشششکافت بخیه ، دویدن از

بیشتر یابد آنکه امید با

جگر خون شد سفره روزی‌اشدر

دادشفریب ، یافتن بهتر حرص

زهرشنصیب شد و افکند شهد جام

****

بود بخشش از تو مقسوم رزق

Page 71: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بود کوشش از که نپنداری پس

خام پندار بود خود آخر هم این

بام سوراخ از افتد نانت اینکه

شدست تعیین تو نان سهم گرچه

دست به نمی‌آید نان ، بی‌مشقت

بنهاده‌اند » « قسمتت ، روزی آنچه

داده‌اند پایت و دست کسبش، بهر

****

کم بیشو باشد گرچه رزقت سهم

رقم زد را آن تقدیر منشی

بردری گریبان یا بنالی گر

بهتری سرنوشت نیابی خود

قضا تغییر کرد نتوان چونکه

بارها گفتم ، باش شاکر و رو

دهد شورت یا تلخ ، رزقی چه گر

دهد زورت با ارنه می‌پذیرش

مزن کم بیشو بهر از چانه‌ای

مزن ) دم بیخود ، نیست چون (۱۳مستمع

است بهتر جانا ، هیچ از ، کم چیز

است ) شیرین‌تر عسل از مفت (۱۴سرکه

****

» ! ساختی» را مصرعی جان سالکی

( ! باختی را قافیه ، کن (۱۵دقتی

آورده‌ای؟» « چرا مصرع هر به تر

! برده‌ای شاعر چه هر آبروی

Page 72: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نشست گل در ، قافیه این زورق

نشست دل خوشدر چه اما ، غلط شد

**********************

چشمداشت: - - ۱ توقع چشم

: می‌گوید حافظ

بخشند فقیران به صدارت که مقامی در

باشی افزون همه از جاه به که دارم چشم

۲ - : قیامت فردای معنای به مجازا فردا وعده

۳ - : که مبلغی برابر ، چک آن صادرکننده بانکی حساب در که می‌شود گفته چکی به محل بی چکنباشد پول است شده نوشته چک ورقه .روی

۴ - : کردن یکی کردن کاسه یک

مثنوی - ۵ همین در دیگری مبحث به :اشاره

................................................

خواستی گریان چشم با شب و دنیاستی ...... روز در که نعمت‌ها جمله

شیونی یا دعا یا ع تضر می‌زنی ...... با رزقت مقدار بر چانه

دعا دامان به چسبیدی چه روا ...... از یکسر شود حاجاتت که تا

قـدر حکم کند باطل دعا تر ...... گر چشم هم این ، سجاده و من این

می‌دهد حکمت روی از او می‌دهد ...... نعمت سماجت و اصرار به نه

ماست احواالت به واقف خود چو خطاست ...... او گفتن او به ، داند خود آنچه

۶ - - : گرفتن قرار تنگنا در باشد کردار و گفتار در شدن عاجز از کنایه شدن تنگ .قافیه

ماست- رفتن زخود ساغرتکلیف بیدل ) ( ////// دوجهان اینجا است تنگ قافیه بتپد هرکس دل

باشد: - ۶ سرخ و سیاهی بین آن رنگ که است اسبی .کمیت

. است- » « نداشتن تسلط کاری در و برنیامدن عهده از و درماندن از کنایه شدن لنگ کمیت) معین) فارسی فرهنگ

پریشانی: - - ۷ پراکندگی تشتت

Page 73: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۸ ... - « ) سوره - )... است کوشیده آنچه مگر نیست چیز هیچ انسان برای سعی ما اال لیسلالنسان «نجم

ضامن: - - ۹ ضمانت ضمان

۱۰ - : می‌گردد تعیین آنجا در انسانها سرنوشت که محلی قضا .دیوان

. الهی- محکمه برای تعبیری

سزاوار: - - ۱۱ الیق سزا

خدا: - - ۱۲ نام‌های از نامی آفریننده صانع

گوششنوا: - - ۱۳ شنونده مستمع

که « - » ۱۴ است شده آورده قافیه عنوان به مصرع دو هر در که تفضیلی‌ست عالمتصفت تراست ادبی قواعد .خالف

۱۵ - : است کردن اشتباه از کنایه باختن را .قافیه

اختیار و جبر ز گویم نکته‌ای

هزار تعبیری به لیکن ، سخن یک

جهان این در حکمتی نیستصاحب

بیان و شرح کند را معما کاین

روزگار جبر محکوم ، یکی شد

نقشاختیار تسلیم ، دیگری

گزین را آن خود عقل با کند این

این استدالل به آرد حدیث وآن

می‌زند ) اختیاری با ، قدم ، (۱این

می‌کند ) بی‌اختیاری ، گنه ، (۲وآن

Page 74: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

****

جبر استیالی به قائل شد آنکه

صبر ) مفتاح از (۳بسگشایشخواهد

شر و خیر از سرش بر آید آنچه

قـدر یا را آن پندارد قضا یا

امور تغییر به عاجز شود چون

صبور باشد و جبرشخواند حکم

است بختشخفته که دارد گمان خود

است بنهفته حکمتی ، بالها در

بخت و تقدیر با کشاکشنیست در

سخت دنیای ازین آسان بگذرد

آسمان بر او استمداد دست

امان ، دنیا از خواهد ، حوادث در

را خویش عقل خطاکاری او

قضا و بخت گردن بر می‌نهد

اجل روز ، او بهر مسجل شد

ازل صبح رزقشاز ، مقرر شد

قضاست عمرش، کشتی ناخدای

دعاست غرقابش، ز منجی آخرین

قصور ) یا بیند دهر از وفور (۴گر

شکور و راضی ، احوال همه در

جبین بر نقشبسته ، سرنوشتش

ببین ) محتومش امر مطیع (۵خود

****

است خود اعمال مختار ، دیگری

Page 75: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است بد و نیک هر تغییر پی در

سرنوشت ندارد نقلی ، او پیش

کشت که تخمی همان هرکس، بدرود

پیش به می‌آید که بالهایی در

... خویش فعل بر بـود امیدش چشم

****

اختیار بحث مبسوطست گرچه

اختصار نکته‌هایی بر می‌کنم

مولوی » « از شنو بیتی ابتدا

: مثنوی از ، اختیار قبول در

کنم» آن یا کنم این گویی اینکه

صنم « ای است اختیار دلیل خود

من ز هم دالیل این بشنو ، حال

:! سخن این بر نی‌ام قائل خود گرچه

نیست تو فرمان به اعمالت که گر

چیست؟ ) بهر عقابت روز (۶پسغم

خویش کردار بر مختار نه‌ای گر

پیش؟ به خجلت از اندازی چرا سر

اختیار ، نداری رفتارت به گر

شرمسار؟ خویشی اعمال از چه از

تو موت روز هست معین گر

! برو و می‌تاز مندیش، ، خطر از

است بیهوده اندیشی‌ات عافیت

است نابوده ، کنی تدبیری که گر

بکوش ) کمتر ، شد مقسوم چون ، (۷رزق

Page 76: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

جوش حرصو زن کم ، مال کسب بهر

مشو پسغمگین ، بود این قسمتت

تو سهم نگردد افزون ازین بعد

بد و نیک از رهت در آید آنچه

رد؟ دست گذاری آن بر که‌ای تو

هست مجبور ، خود افعال در که هر

! هست محجور او ، جبر حکم پسبه

حرج ) ، محجوری انسان بر (۸نیست

کج ) راه در اوفتد سفاهت (۹کز

****

سازگار طبعت ، جبر با بود گر

اختیار رد به ابیاتی بشنو

کنم آن یا کنم این ، گویی اینکه

صنم » « ای است جبر حکم ها کنم این

راهکار ) تو بر ، تکلیف کند (۱۰او

اختیار؟ داری که پنداری پسچه

فرمانبری تو و فرمان دهد او

خیره‌سری؟ کنی تا هستی که تو

نیست تو سعی از ، ثروت‌اندوزیت

بسیست دنیا این در ساعی‌تر تو از

توست تدبیر از نه ، گیتی راحت

توست تقدیر از آید پیشت آنچه

می‌کنم آن و کردم این مگو هی

می‌کنم سامان به دنیایی کار

مشو غره خود توانایی بر

Page 77: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تو رأی و میل به تصمیمی نیست

نشد و کردی اقدام بسا ای

نشد و کردی ابرام کوششو

شمار کم ، خیالت در را سکـه‌ها

روزگار ، می‌شمارد چگونه بین

شتاب با درنیآور را کفشخود

آب پای رسیدن تا ، تأمل کن

بشر افعال جمله باشد جبر

شر و خیر و فسق و زهد و دین و کفر

اوست ) دست هدایت یا ضاللت (۱۱چون

گوست و‌ گفت جای چه مورد این پسدر

داشتست؟ اختیاری کی ، آدمی

پنداشتست ) بی‌شبان را خود (۱۲اینکه

خویش کام بر کند را دنیا خواست

خویش رام نماید را گردون اسب

نگشت نائل اگر خود مراد بر

نگشت؟ قائل نقشقدر بر ، باز

نشد و کوشید چه کز ، نداند این

نشد؟ و جوشید چه از دنیا بهر

اسبابطرب کرد بسمهیا

! عجب ای ، آخر بنشست عزا در

نیست تقدیر با تدبیر ، هم‌جهت

نیست ) تقصیر بشر سعی در (۱۳ورنه

آسودگیست در که جاهل بسا ای

فرسودگیست در غصه از فاضلی

Page 78: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ناب » « مضمون یکی سعدی از آرم

حسن‌المآب ) سخن این بگیرد (۱۴تا

رنج به روزی اندیشه از عاقل

گنج ) یافت خرابه اندر (۱۵ابلهی

****

من آرای شنو هم بیتی چند

من ) پای چوبینشبخوانی (۱۶گرچه

اختیار و جبر شرح گفتم آنچه

اعتبار چندان یقینشنیست بر

مبین مطلق را جبر و اختیار

این به هم بیاور باور آن به هم

اساس و اصل از جستار این چونکه

قیاس و است خیال و است گمان بر

کالم ) این باشد تصدیع این از (۱۷بیش

کدام نقشهر معماییست چون

**********************

کار - ۱ دو اندر مانده‌ایم تردد در

موالنا ) ( مثنوی بی‌اختیار بود کی تردد این

. است- رفته کار به شبهه و آمد و رفت معنای دو به تردد

حافظ ...... - ۲ ما اختیار نبود چه اگر منست گناه گناه گو باشو ادب طریق در تو

۳ - : گشایش‌هاست کلید ، صبوری الفرج مفتاح .الصبر

فراوانی: - - ۴ بسیاری وفور

کوتاهی‌کردن: - ۴ قصور

۵ - : مقدر: - سرنوشت برای تعبیری‌ست محتوم امر حتمی و ثابت محتوم

گناه: - ۶ بر را کسی کردن مؤاخذه .عقاب

Page 79: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

: قیامت روز عقاب روز

بخشیده: - - ۷ شده قسمت مقسوم

برای: - - ۸ کافی ذهنی توانایی که بالغی شخص شده کرده منع و شده بازداشته محجور. بگیرد قرار شخصدیگری تحتسرپرستی باید و ندارد را خود سرنوشت و اعمال در تصمیم‌گیری

جمله‌اند این از مجانین و اشخاصغیررشید ، صغیر .افراد

۸ - : نیست گناهی ، مجنون انسان بر حرج المجنون .لیسعلی

نادانی: - - ۹ بی‌عقلی سفاهت

گذاشتن: - ۱۰ کسی عهدۀ به دشوار کاری .تکلیف

گمراهی: - ۱۱ ضاللت

) ( : دهخدا- لغتنامه گمراهی از نجات هدایت

اراده ... - ) - ۱۱ تحت انسان گمراهی و هدایت یجعل یضله أن یرد من و یهدیه أن الله یرد فمن « ) انعام سوره است «خداوند

مزمور . – - ۱۲ مزامیر است من شبان ٢٣خداوند

کاری: - ۱۳ در کردن کوتاهی و سستی .تقصیر

۱۴ - : عاقبتخوش و پایان المآب حسن

رنج ...... - ۱۵ و مرده غصه به سعدی ) (کیمیاگر گلستان گنج یافته خرابه اندر ابله

بود ...... - ۱۶ چوبین استداللیان موالنا ) (پای بود بی‌تمکین سخت ، چوبین پای

دادن: - ۱۷ دردسر تصدیع

تیز دندان ، دهان در نداری گر

گریز بهر چابکی پای که یا

کن پیشه مدارا و لطف ، سگان با

کن ) اندیشه گزیدن‌هایشان (۱وز

Page 80: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

****

! شنو » « پندی من ز گرگانه دو یک

: شنو بی‌همانندی پندهای

می‌روی گرگی مهمانی‌ به گر

شوی ایمن تا همراه ببر سگ

****

زمام ، گرگی بر داده زمانه گر

سالم گویی او به تا ناگزیری

****

دوختن درس ، آموز را گرگ

سوختن جان و داند دریدن کو

****

سود چه ، دندان را گرگ بریزد گر

بود ) که باشد مذمومشهمان (۲ذات

**********************

۱ - - : بودن نگران بودن بیمناک کردن اندیشه

گرفتن: - - ۱ دندان گرفتن گاز گزیدن

) سعدی- ) بوستان گزید نشینی صحرا پای سگی

ناپسند: - - ۲ زشت مذموم

فلک از ببینی لطفی اگر گاه

کلک و دوز بی لطفشنیست بذل

Page 81: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شبان را گوسفندی پرورانـد

آن از سازد ، خوشمزه طعامی تا

بی‌خـرد گوسفند ، میانه زین

! بنگرد دایه چشم بر ، شبان بر

خویش دندان بنمایدت اگر شیر

خویش جان بیم ز او از می‌گریز

است خندیده تو به نپنداری خود

است ) دیده خواب‌هایی برایت (۱او

جهان بخشد ازآن پروازت بال

آسمان از افکند خاکت به تا

مباش عشوه‌اشخوشدل و ناز به پس

! لقاش بر ببخشا عطایشرا آن

****

کن آهسته می‌کنی نعمت شکر

کن دلخسته ظاهری با ، لب زیر

گوشفلک بشنود مبادا تا

شک ) به افتد شکرانه‌ات ازین (۲چون

لبی بر را خنده‌ای ببیند گر

شبی » « یک را سالکی دلخوش، که یا

دلش اندر نهد خون فردا صبح

نازلش بالیی دم در کند یا

دستکس بیند چو شربت کاسه‌ای

مگس سرشفوجی بر می‌فرستد

اگر بخشد را تو گندم کیسه‌ای

خبر موران لشگر بر می‌دهد

Page 82: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شبان » « از نشئه‌چرتی ببیند گر

روان گله‌اشگرگی بر می‌کند

نعمتی ببخشد کی ، گردون چرخ

زحمتی؟ جانت به نیندازد تا

**********************

۱ - ( : دهخدا لغتنامه پختن او برای سر در را فکری معنای به مجازا دیدن خواب کسی (برای

نعمت: - - ۲ شکر ادای و حق‌شناسی شکرگزاری شکرانه

جهان در کاال هیچ ، تملق چون

آن ) بر جوشد ، مشتری ندیدم (۱من

گدا و سلطان و عامی و عارف

ثنا و تحسین و مدحند طالب

وصفخویش در بشنود هرچه هرکه

بیش ، توصیف آن از داند خود حد

دادگر بنامی گر را ظالمی

مگر؟ عادلتر هست من از گوید

زمان ارسطوی خوان را احمقی

امتنان نماید تعریفت ز تا

شیر همچو داری یال گو خری بر

حریر پاالن و خواهد زر نعل

رادمند بخوانی را لئیمی گر

ریشخند می‌کنندم نگوید خود

Page 83: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دود اسفند ، خود بهر از می‌کند

حسود از زخمی چشم نبیند تا

****

منکرید تملق تاثیر به گر

بنگرید را زمین خدایان این

ساختست تملق را این‌ها جمله

انداختست آدمی جان به شر

****

امیر ) بندی و زد با شد (۲فاسقی

حقیر افرادی کردند دوره‌اش

ظل‌اللهی ) تو گفتند شب و (۳روز

آگهی پنهان اسرار همه بر

تویی هستی عالم این نخبه

تویی بنشستی عرش اندر آنکه

توست ) اذن با (۴گردشچرخ‌فلک

نخست روز از می‌شد ساکن ورنه

تویی گل را جهان خار پر باغ

تویی کل عقل ، گیجند دیگران

ترهات این از بشنید آنقدر

الطائالت ) از شد گوششپر که (۵تا

بشر مافوق پنداشت خویشرا

شعله‌ور آتشخودبینی‌اششد

شد عقلشدود ، کبر شرار وز

شد ) نمرود تا رفت ، رفته (۶رفته

****

Page 84: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مگیر» « کم دست تو را چاپلوسی

! کبیر شاهانی پرورده بسا ای

کرد خودکامه را حکام قرن‌ها

کرد عالمه را خنگ ابلهانی

داد تغییر را تاریخ بسا ای

گشاد ) را سگ‌ها و بست را (۷سنگ‌ها

تقدیسکرد ) مفسدان (۸عیب‌های

قدیسکرد یکشبه را هرزه‌ها

ستود خوشنامی به را بی‌حیایی

نمود دیگرگون ، الفاظ معنی

شد معبود عابدی ، تملق با

شد نابود میان این در ملتی

افروختند جنگ‌ها پادشاهان

آتشسوختند در را بی‌گناهان

پرداختند قصه‌ها چاپلوسان

ساختند آنان بهر بسعناوین

کشورگشا ) و فاتح شد (۹غاصبی

خدا قهر عامل شد جابری

دین ) حکم و غزا شد غارت (۱۰نام

امیرالمؤمنین ، دجالی نام

شد ثروتشغربال از کشوری

شد بیت‌المال ، مفت مال اسم

یتیم اموال رفت یغما به چون

غنیم ) آن نام خواند (۱۱چاپلوسی

****

Page 85: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آدمی ننگست و عیب از مخزنی

عالمی شد تبه ، او فساد کز

نیست معیوب چنین موجودی هیچ

نیست ) آشوب و فتنه هر (۱۲موجد

زشت کار از پرونده‌اش بود پر

بهشت باغ خدا از خواهد لیک

او شرارت‌های از گویم چه هر

زشتخو ) زین خجل باشم هم (۱۳باز

**********************

بجوشد - ۱ وی بر مشتری ، فروشد شیرینی که هر

) سعدی ) بپوشد سر را عسل یا ببندد پر مگسرا یا

بخوانید » « - ۲ معنا دو به را بند و زد :تعبیر

بستن- و زدن

کردن- توطئه

تبهکار: - ۲ فاسق

می‌شد: - ۳ داده شاهان به که لقبی ، خدا سایه .ظل‌الله

اجازه: - ۴ اذن

۵ - : یاوه و بیهوده سخنان الطائالت ، ترهات

۶ - . کرد خدایی ادعای و بود بابل شاهان از و عتیق عهد شخصیت‌های از ، تورات روایت به بنا نمرودمی‌افتادند سجده به او مقابل در .سومریان

۷ - . بدر ده از و برکنند ازو جامه تا فرمود بگفت برو ثنایی و رفت دزدان پیشامیر شعرا از یکیو. بردارد سنگی تا خواست ، افتادند وی قفای در سگان همی‌رفت، سرما به برهنه مسکین کنندرا سگ ، مردمانند حرامزاده چه این گفت ، شد عاجز بود گرفته یخ زمین در ، کند دفع را سگان

( ... سعدی گلستان بسته را سنگ و (گشاده‌اند

ستودن: - - ۸ پاکی به تطهیر تقدیس

کند: - ۹ تصرف او رضای و میل خالف بر را دیگری مال که کسی .غاصب

خدا: - - ۱۰ راه در کافران با کردن جنگ شود می اطالق مذهبی های جنگ به غزا

Page 86: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بگیرند: - - ۱۱ دشمن از غلبه و قهر به جنگ در آنچه غنیمت .غنیم

ایجاد‌کننده: - - ۱۲ وجود‌آورنده به موجد

بیان ...... - ۱۳ و شرح را عشق گویم مولوی ) (هرچه آن از باشم خجل آیم عشق به چون

بود کرده گم خویشرا اسب مردی

بود برده شخصدیگر اسب به شک

است من اسب کآن می‌کرد ادعا

است ) متقن و استوار (۱دعوی‌اشهم

: درست گو دلیلی گفتش یکی آن

توست اسب کاین مدعی شو ، آن از بعد

بشنوید دقت به گر گفتا مرد

! شوید قانع تا که گویم آنقـدر

دلیل چندین شما بر می‌شمارم

: قبیل این از ، مستند هم جملگی

بود قبراق این مثل ، هم من اسب

بود ) همگنانشطاق میان (۲در

خوش‌لگام ) و بود رهوار (۳مرکبی

خوش‌خرام و خوش‌ادا و خوش‌خوراک

دراز او دم و مشکی او یال

گردن‌فراز ) دگر اسبان (۴بین

است ظن حدسو بر نه ادعاهایم

! است روشن دادم که نشانی‌ها این

Page 87: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دگر؟ برهانی خواهید اگر باز

: خوبتر دالیل دارم همچنان

می‌کند کافی خواب شب‌ها چه گر

می‌زند چرتی ، روز میان گه

ماه ایام همه در ، هم عادتا

...! کاه به دارد وافری اشتهای

****

جنسشبگو از گفتند را مرد

جو به آری را رفته آب که تا

است بی‌پایه پیشما دالیل این

است دایه گوش به کودک گریه

****

انداختند اسب روی پـالسی پس

ساختند ) پنهان ، چشم از ، (۵عورتش

برون آغل از آوردندش که چون

آزمون این کردن پا بر بهر

بـود نر اسبم که گفتا مدعی

بـود ) صرصر چون توفنده (۶مرکبی

نیست هیچ ، رستم رخش ، دویدن در

! بیست ، بیست از نمره‌اش ، جهیدن در

پلنگ با قیاسش کن ، جسارت در

! جنگ وقت تا کن صبر رشادت؟ در

****

نقاب رخ از برداشتند را اسب

شاب ) و شیخ و عام خاصو (۷پیشچشم

Page 88: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است ماده حیوان آنکه شد عیان چون

... : است داده رخ شبهه‌ای گفتا مرد

حسود چشم کور‌ی‌ ز و حق شکر

! نبود نر آنقـدرها هم من اسب

**********************

محکم: - - ۱ استوار متقن

دارند: - ۲ برابر درجه و رتبه همدیگر با که کسانی و همجنسان .همگنان

بی‌نظیر: - - - ۲ یگانه مانند بی طاق

غیرسرکش: - - - ۳ رام بدلگام مقابل .خوش‌لگام

۴ - - : ممتاز سربلند فراز گردن

تناسلی: - ۵ اندام عورت

۶ - . کنند: تشبیه آن به را تندرو اسب فارسی در تند باد .صرصر

۷ - : جوان و پیر شاب و شیخ

برگ ) و بار سازد گرد گر ، (۱آدمی

مرگ ) شام تا کودکی صباح (۲از

است ) بوده خاسر اینکه نالد (۳باز

است فرسوده خود جان بطالت در

بیختند ) آدم خاک چون ازل (۴در

آمیختند او خاک با را حرص

جان به بسته دارایی‌اش و ثروت

ازآن سیر نگردد بلعد جهان گر

Page 89: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کند فاسد را روح ، مال‌ورزی

کند ) کاسد را تو عقل (۵رونق

وبال جانت بر و عمرست رهزن

مال تحصیل نامیده‌ای را آنچه

داشتی فرصت چه هر جوانی از

بگذاشتی زر و سیم کسب بهر

ولع با بی‌حد مال کردی گرد

طمع؟ نقدی هر به داری هم باز

بس و بود کردن جمع آرمانت

کس به بخشیدی نه خوردی خودت نه

کثیر اموال و مال وجود با

فقیر بودی خود عمر تمام در

انباشتی آز و حرص با را آنچه

بگذاشتی وارثان بر را جمله

خویش به سهمی ، خود مال ببخشاز گه

خویش؟ به رحمی کنی نمی‌خواهی چون

دیگری مجال را عمرت نیست

می‌خوری؟ کی اندوخته ازین پس

بخور داری دهان در دندان که تا

بخور بگذاری وراث بر زآنچه

شب و روز بردی رنج ، ثروت بهر

تب و تاب در انداختی خود جان

دستمزد نام به قدری الاقل

بدزد وراثت جیب از ، خود بهر

****

Page 90: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بشر؟ نوع این عبرت بگیرد کی

دگر شد نخواهد آدم ، آدمی

بیشتر خواهد لیک ، دارد آنکه

زر خاک از کنید پر را او چشم

اصالحشمبند به دل ، نصیحت با

پند و اندرز از باشد پر جهان این

را؟ نور تابی چه ، تیره دل بر

را کور سودی چه آخر چراغ از

آتشرود در بار صد مساگر

شود ) زر باری آنکه است محال (۶خود

اسب خوی نگیرد خر ، تعلم با

کسب ) ز نی آید فطرت از ، (۷مردمی

تنگ نیست را آدمی ، عالم ملک

جنگ و آشوب باعث چشمی تنگ

**********************

۱ - - - : مال اسباب نوا و ساز برگ و بار

۱ - : آوری - جمع کردن گرد ساختن گرد

دم: - - ۲ سپیده بامداد صباح

دیده: - ۳ زیان خاسر

کردن: - - ۴ غربال کردن الک بیختن

است: - . - ۵ آمده ارزش و نیکویی معنای به مصرع این در بازار گرمی نیکویی .رونق

است: . - ۵ آمده قدر و ارج معنای به اینجا در بها و قدر بی و کساد .کاسد

کنند – ۶ تبدیل طال به مسرا مانند فلزاتی تواند می که بودند مدعی .کیمیاگران

بودن: - - ۷ انسان انسانیت مردمی

مردمی- ره از گذشت آنکو فردوسی ) ( ...... هر آدمی مشمرش شمر دیوان ز

Page 91: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نماز وقت ، گرسنه فقیر آن

: نیاز و راز چنین کردی خدا با

رسول؟ ) خیل این چیست برای (۱گو

ملول گشتم نصیحت‌هایشان کز

پیغمبری؟ خواستم کی تو ز من

حوضکوثری و حوری وعده

نبی؟ کمبود داشت کی ، آدمی

مذهبی؟ و دین کرد تقاضا کی

آدمی جستنشبود در را آنچه

بی‌غمی جان و بود نان لقمه‌ای

****

فرست نان ، پیمبر جای ، خدا ای

فرست آن را ما ، داریم کم آنچه

آسمان از کتاب ارسال جای

کشتمان برای باران کن بذل

پند و اندرز از گشته پر گوشمان

گوسفند از ما آغل‌های کن پر

شود آدم آدمی بخواهی گر

شود کم پیغمبرانت زحمت

چربتر ) کن اندکی را او (۲رزق

مختصر قوتی لنگ نباشد تا

Page 92: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! پا دو گرگ این باشد گرسنه تا

هدی؟ ) دلشنور بر بتابد (۳کی

نان ز خالی بود تا اندرونش

آن؟ ) در یابد می راه کی (۴معرفت

معاش کسب در درمانده بود تا

اصالحشمباش ) و تنزیه پی (۵در

تعلیمشمده ، قصه و حدیث با

بیمشمده ، آخرت عذاب از

جحیم ) تهدید ز نمی‌ترسد (۶او

مستقیم ) صراط ، نمی‌پوید (۷او

مکن نازل او بر آیه قـدر این

مکن دل در خون و روزی می‌دهش

**********************

دسته: - - ۱ و دار گروه خیل

۲ - : افزودن مقرر مقدار بر کردن چرب

۳ - : هدایت نور هدی نور

دار - ۴ خالی طعام از اندرون

سعدی ) ( بینی معرفت نور او در تا

کردن: - ۵ دور آلودگی و عیب از را کسی تنزیه

جهنم: - ۶ جحیم

کردن: - ۷ جستجو و رفتن سو هر به پوییدن

Page 93: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کند عصیان ، شد سیر چون ، آدمی

کند شیطان محضر در بندگی

تا دو شلوارش ، حرص از شود تا

کبریا ) ، ندارد کمتر خدا (۱از

شود زراندودی او کاله تا

شود معبودی که دارد آن چشم

کند ) دودی ، مطبخش اجاق (۲چون

کند ) نمرودی فعل ، ر تکب (۳از

شده رنگین خویشرا ببیند چون

شده » « ) علیین طاووس برد (۴ظن

! : بشر مخوانیدم هان آرد بانگ

! پر و بال بی ولی باشم ملک من

فیضرحمتم ، خلق بر می‌رسد

! خلقتم دلیل ، خالق نی‌ام گر

جهان خلق علت ، وجودم شد

مردمان برای ، رحمت و نعمت

نی‌ام خالق از کمتر ، شوکت به من

کی‌ام ، دانم فقط خود ، نداند کس

پروردگار نایب هستم؟ که من

کردگار مقام قائم ، هم بلکه

کنید شکرم سجده گاهی که گر

می‌زنید خود سر بر گـل شاخه‌ای

****

انتها ندارد ادعاهایش

مایشاء » « ) الله یفعل نخوانده (۵چون

Page 94: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

خلقتم دلیل من گوید آنکه

علتم را معلول‌ها همه یا

جهان این طول عرضو نداند یا

آسمان بر نظر یک نکردی یا

فروش حلوا کان پنداشت مگس آن

جوش ) به آرد او بهر حلوا (۶دیگ

نیستیم تو و من ، خلقت علت

چیستیم؟ تو و من بنگر منصفی؟

خون کاسه یک و گوشت از پاره‌ای

درون امیال بند در هم دو هر

وجود بیابان از غباری یا

رود دریای درین جاری قطره‌ای

شد زاده دنیا ، تو از پیش قرن‌ها

شد آماده جهان اسباب جمله

جهان ترکیب ز باشی کم تو گر

بدان خرمن ازین کم کاهی پـر

غرقه‌ای آبی کف یک با که تو

چه‌ای؟ مغرور گرداب چنین در

زمین بر پا نهی چون ، تکبر از

کین و قهر بینی بسیار ، فلک از

****

آدمی؟ این با کرد باید چه گو

عالمی شد تـبه او فساد کز

کریم قرآن ز حلشجو راه

رحیم: رحمن الله بسم اقرأ

Page 95: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

عذاب » « ) سوط ربک علیهم (۷خوان

خراب عالم ، ازین بیش نگردد تا

**********************

تکبر: - - ۱ غرور کبریا

اوست - ۲ بودن مالدار و توانگر معنای به ، شدن بلند کسی اجاق یا مطبخ از .دود

. می‌شود- پخته غذایی آشپزخانه‌اش در ، دیگر معنای به

طعام- بهر از آنکه ما کاسه کم وحشی ) ( ...... خواجه نشد باال بر دود او مطبخ از هیچگاه

برنمی‌آمد که محلی کاشانی ) ( ...... در محتشم دود او مطبخ ز هفته هفته

۳ - . کرد خدایی ادعای و بود بابل شاهان از و عتیق عهد شخصیت‌های از ، تورات روایت به بنا نمرودمی‌افتادند سجده به او مقابل در .سومریان

حکایت - ۴ در موالناست از مصرع این از :بخشی

رنگ خم اندر رفت شغالی درنگ ...... آن ساعت یک کرد خم آن اندر

شده رنگین پوستین ، ! ...... پسبرآمد شـده طاووسعلیین منم کاین

۵ - : می‌رساند انجام به ، بخواهد خداوند را هرچه مایشاء الله .یفعل

عطارست - ۶ از :تعبیر

دمساز قصاب کان پنداشت باز ...... مگس کند دکان در او برای

۷ - « ) کشید ) آنان سر بر را عذاب تازیانه ، پروردگارت سرانجام عذاب سوط ربک علیهم فصبآیه فجر «۱۲سوره

حسد و نیرنگ و کذب و ریا از

می‌رمد و است نفرت در آدمی

نشان خود روبروی را خود ، گاه

Page 96: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نشان می‌ده خود به ، خود عیب‌های

خویشتن از کرده‌ای پنهان آنچه

تن و جان بساط بر عرضه‌اشکن

داوری کن خویشرا ، منصفانه

دیگری؟ ارزیابت باید چه از

ببین خود در را حرص و کبر و کین

حزین؟ می‌گردی هیچ ، خصایل زین

دیگران خوی به را اینها لیکن

گران * می‌آید تو بر ، ببینی گر

کن استیضاح گاه را خود نفس

کن اصالح بود عیبی او در گر

خطاش از مپوشان را خود دیده

باش راست رو خویشتن با الاقل

**********************

دیگران* عیب به بشکافی ( ...... موی مولوی ) آن از کوری ، رسی خود عیب به چون

عزیز ای ، انبوه تولید کی به تا

هیز ) موجود این خلق نباشد (۱بس

گرسنه مردمانی آفریدی

روزنه بی محبسدنیایشان

بود اندک چنان بعضی‌شان رزق

بود ) شک بودنشان مؤمن به (۲که

Page 97: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

جنان باغ بر مشتاقند که گر

رایگان نان هست آنجا چونکه

****

کن ) تکثیر آدمی ، کمتر که (۳یا

کن سیر را خود مخلوقات که یا

وعده‌اش دادی آنچه ، ده او به یا

معده‌اش حجم ساز کوچک که یا

بگو آفرینشرا کارگاه

او شبانروزی تولید جای

کنند معاششرا فکر ابتدا

کنند دنیا راهی را او وآنگه

****

دل به حسرت آدمی کردی خلق

کردیشول ) جنان چراگاه (۴در

برون ) آمد گل و آب از کمی (۵تا

سرنگون جنت بام از کردی‌اش

او به دادی جهان پسنشانی

اشربوا » « ) و کلوا کردی هم (۶وعده

دست به آرد مفت نان اینجا آمد

نشست گل در کمر تا دیگر بار

گفت و دید دنیا رنگین سفره

خفت ) تخت و خورد مفت اینجا (۷باید

مطبخیست دنیا که کردی گمان خود

زیست بی‌رنج می‌توان جنت همچو

دهانششرمگین از شد او دست

Page 98: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آستین خیسشقدردان چشم

****

داشتی قصدی چه خلقت ازین گو

کاشتی شرارت بذر ، زمین در

جنبندگان باقی بر کن رحم

آیندگان ) از بلیه این کن (۸رفع

شریر ستمکار انسان جای

شیر و کفتار کن تولید بیشتر

اهلی‌ترند آدمی از وحوش این

می‌درند خود همنوع ، خالیق این

شد موجود این صرف ، گل آن از حیف

شد نابود فسادشعالمی کز

بسته‌اند پلیدی با را او ناف

خسته‌اند او از موجودات کل

حقیر عبد ازین بشنو سخن یک

می‌پذیر را بنده‌ات حق حرف

آدمیست انحصار در گنه چون

نیست فتنه و شر اسباب او جز چون

فساد از منزه ، عالم شود تا

کساد گردد ریا بازار که تا

کن تعطیل مدتی خلقتشرا

! کن عزرائیل به سفارشهم یک

**********************

بدکار: - - ۱ شرم بی هیز

ندارد - ۲ ایمان گرسنه .شکم

Page 99: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

) ( » « :) ( شود- منتهی کفر به که است نزدیک فقر کفرا یکون ان الفقر کاد ص خدا رسول

) ... ( »... « :) ( است- دین در کاستی باعث نداری و فقر للدین منقصة الفقر ان ع علی امام

بشر: - - - ۳ انسان آدم حضرت به منسوب آدمی

» « » به- » - - آدم کلمه و می‌شد گرفته کار به انسان معنای به آدم بنی آدمیزاد آدمی لغات ، قدیم در » « . ) به ) را آدم لغت ، امروز تداول در می‌گردید اطالق آدم حضرت انسان اولین به ، اخص شکل. » شود » استفاده منظور این به آدمی لغت از که آنست صحیح اما می‌برند کار به انسان معنای

) سعدی- ) پیکرند یک اعضای آدم بنی

) حافظ- ) دست به آید نمی خاکی عالم در آدمی

) مولوی- ) شر بهر شد آدمی سوی دیو

) نظامی- ) است فرشته ، آدمی نه شخص این

آزاد: - - - ۴ سرخود رها ول

۵ - : گذاشتن پشتسر را شکل‌پذیری اولیه‌ مراحل آمدن در گل و آب از

۶ - « ) آیه ) اعراف سوره نکنید اسراف و بیاشامید و بخورید تسرفوا ال و اشربوا و « ۳۱كلوا

بخش: - ۷ لذت و عمیق تخت

بد: - - ۸ پیشامد مصیبت بلیه

۸ - . گذشتگان: مقابل آیند جهان بدین این از پس که آنان آیندگان

خانه‌اش راه کرد گم ، کودکی

کاشانه‌اش رسد تا پرسان گشت

زشت‌رو مردی پیش، را او آمد

کو: به کو گردم تو همراه گفت

تو مأوای و منزل بجویم تا

Page 100: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تو بابای مهربان بیابم تا

منی با اینک که ، می‌ترسی چه از

ایمنی ، باشم تو نزد من که تا

بال زین هراسان و گریان ، طفل

رجا ) ، دلگرمی به می‌دادش ، (۱مرد

: مگر نمی‌دانی خود کودک گفت

دگر چیزی از نه می‌ترسم تو کز

دیدنت خوف که بهتر شدن گم

! اهریمنت ار بیند ، بریزد پر

**********************

۱ - : امیدواری رجا ، رجاء

آب می‌نوشید خوابیده ، احمقی

! : خراب خانه ای که گفتش عاقلی

خورد اینگونه آب که هر ندانی خود

برد؟ ) آب را او عقل (۱پای‌بست

سرسری مشنو و پندی گویمت

می‌خوری آبی که گر ، بنشین و خیز

نشنوی را من اندرز کنون گر

می‌شوی کودن و گول رفته رفته

شود کم کم‌کم تو عقل قـوت

شود خم اندیشه‌هایت صافی

Page 101: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

حواس هوشو را تو روزی ، عاقبت

اساس و بنیان ز مختل می‌شود

: چیست؟ عقل این گفتی‌اش ابله مرد

! بهتریست چیز بلکه ، گویی که این

عسل چون هم بـود ، قـوت ار دارد

عمل پسنمی‌آید ما ده در

آب خورد توانم شکلی هر به من

خواب به یا نشسته یا ایستاده

دمر گاهی گه ، نیست چیزی اینکه

خر همچو بنوشم چشمه از آبی

هوش و عقل این از بگذر ، گفتش مرد

! بنوش خود آب آسوده ، خوشبخواب

****

شد آبشخشک که چاهی ، رها کن

شد ) سحابشخشک گر ، را آسمان (۲و

است؟ پرورده چرا احمق ، جهان این

! است خورده خر این که نانی آن از حیف

آن در میت چون مغز ، گوری چو سر

جهان در بینی زنده از بیش مرده

نیست درونشعقل کاندر سری آن

تنبلیست ) کدوی مخوانشکان (۳سر

خفتنت ) جوالی اندر ، شتر (۴با

گفتنت ابله به پندی از بهتر

دردسر نیابی می‌خواهی که گر

گذر در نادان تفهیم سر از

Page 102: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مگو ابله با معقول نکته

هو و های و مفت حرف بشنو ورنه

مباش نادان هر توجیه پی در

چراش و اما ز عاجز شوی چون

مکن نابینا به آیینه وصف

مکن بیجا کوشش ، باطل سعی

بگو دریا پهنه از نهنگ بر

جو آب از را حوض ماهیان

**********************

بنیان: - - - ۱ پی اساس پای‌بست

ابر: - ۲ سحاب

سعدی ...... ) - ۳ نیز مغز بی و است بزرگ سر کدو بچیز نباشد بزرگی سر (کساز

. است کروی و بزرگ که کدو ای گونه ؛ تنبل کدوی

ضخیم: - ۴ یا و خشن پارچه از شده ساخته بزرگ کیسه جوال

اوفتاد چاه در بچه را ابلهی

: داد پند کودکشرا ، عادت طبق

من که ، جایی مرو خود ، بابا جان

! رسن برگیرم خانه از روم تا

****

است ) علت نوعی ، طبع اندر (۱عادت

است عادت از بشر کردار بسکه

Page 103: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

او پای بسته که عاداتی ز او

فرو دنیا گـل در شد گلو تا

نـرفت جنت ، بـدش عادات ز او

نـرفت عادت رفتشو سر از علت

**********************

است: - . - ۱ آمده بیماری معنای به اینجا در بیماری دلیل .علت

دید بحر اندر خیکی ، آزمندی

سویشپرید ) صخره‌ای فراز (۱از

شتاب در خروشان و غـران ، آب

آب دست در بازیچه‌ای چون ، مرد

هالک غرقاب ز آید برون تا

پاک یزدان درگه بر او چشم

حیات امید نماندشهیچ چون

نجات راه آخرین بودش خیک

پیش آورد را خیک ، عذابی با

خویش ) بخت وفاق از شد (۲شادمان

بود خرس ، غرقه خیک آن ، قضا از

ربود در را او آب ، گذاری در

اضطرار در جان هول از خرسهم

بیقرار و مست ، آب تکان از

دامانشگرفت ، دید چون را مرد

Page 104: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

گریبانشگرفت زد پایی و دست

می‌کند ) ث تشب کاهی بر ، (۳غرقه

می‌زند ) خاشه و خار هر بر (۴چنگ

آب روی بر ، بود برگی را غرقه

سراب چون ، بیابان در را تشنه‌ای

****

عمیق آب آن موج در یکی هر

غریق دم یک و شد منجی زمان یک

دیگری نجات امید دو هر

یاوری خواستار ، هم از دو هر

****

! فالن بگفتشکای ساحل از مردی

! وارهان را خود و خیک آن از بگذر

بگیر را جان ، رها کن دنیا مال

اسیر؟ دنیایی چنگ در کی به تا

: فراغ در ساحل به ای گفتش غرقه

بالغ شرط ، جا به آوردی که ای

آب روی بر را خیک دیدم چونکه

عذاب در جانم ، انداخت مال حرص

من رزق سهم که بودم شادمان

خویشتن پای به آمد درم بر

حالل روزی کسب قصد پسبه

وبال این در ، طمع از درفتادم

منست » « جان کآفت ، روزی نه این

منست ) نان قاتق کردم (۵فکر

Page 105: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

متاع این نخواهم ، کردم غلط من

وداع او با می‌کنم اینک هم از

بگذرم خیرش ز خواهم می گرچه

برم دستشدر ز چون جان ، مانده‌ام

خویش رزق نخواهم کردم رها من

: پیش» « خیر ، رو گو ، اینست ار روزی

است » « چسبیده مرا روزی این لیکن

! است دیده را روزی‌اش من در بلکه

اتفاق این از یابم خالصی گر

طالق ، یکجا دهم را دنیا مال

****

نمود ) سودا این گر ، سودی سر (۶از

نبود دریا سفره روزی‌اشدر

****

بدان گردابی مثل را جهان این

جهان کاالی است خیک آن همچو

دنیوی حطام آری دست به تا

می‌روی اژدهایی دهان در

مال تحصیل پی بگذاری عمر

حال آسوده شوی نعمت بدان تا

نقضغرض می‌کنی کم‌کم لیک

مرض چون جانت به افتد حرصمال

تو مقصود می‌شود ثروت کسب

تو بود دلیل و عمر حاصل

گشا مشکل را مال بخوانی گه

Page 106: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

عصا پیری در و یار جوانی در

باقیات‌الصالحات ) بنامی (۷گه

حیات ) اسباب و (۸قاضی‌الحاجات

تو جان بالی گردد عاقبت

تو دامان بر خرس چون او چسبد

چنگشرها از گردی بخواهی گر

جدا نمی‌گردد تو از دگر او

خویش آغوش در دایه چون گیردت

پیش به گورت تا وعده با می‌برد

****

زوال؟ می‌یابد چه از آدمیت

مال حب و جاه حب نفسو حب

**********************

بلندی: - ۱ فراز

: بلند- جایی از فرازی از

همراهی: - ۲ وفاق

درآویختن: - - ۳ زدن چنگ تشبث

] [ ( : شاخه- هر به خود جان نجات برای غريق حشيش بکل يتشبث الغريق که هست مثلی. می‌زند چنگ خشکيده‌ای

: خشکیده- گیاه حشیش

خاشاک: - ۴ خاشه

رایتتشد- همای ظل باشه ...... در آشیان هم گنجشک

نشسته گل بجای باغ ( ...... در همگر ) مجد خاشه و خار ، بهار فصل در

شود: - ۵ خورده نان با که خورشتی ، ماست .قاتق

) المثل- ) ضرب شد جانم قاتل شود نانم قاتق گفتم

Page 107: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مال: - - ۶ کسب تجارت سودا

۷ - : آدمی از نیک های بازمانده الصالحات باقیات

۸ - - : تعالی خدای های نام از نامی نیازها برآورنده الحاجات قاضی

سؤال درویشی ز سلطانی کرد

حال شوریده افتاده پا ز کای

دلت؟ می‌خواهد چه ، کن آرزویی

مشکلت نمایم حل ، اینک هم تا

: نهاد نیکو ای که سلطان با گفت

باد تو همراه پیوسته حق لطف

نیک‌نام؟ ای دلم می‌خواهد چه خود

والسالم ، نخواهد چیزی خود اینکه

**********************

را غم‌سوز مستی ، دان نعمتی

را مال‌اندوز عقل ، خوان آفتی

آدمی بنوشد بابت آن از می

دمی ) آساید ، عقل شر ز (۱تا

Page 108: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آز و حرص بر می‌دهد فرمان ، عقل

مجاز خودخواهی و رشک مرامش، در

او حلم شعار ، جویی مصلحت

او علم قرار ، منفعت‌یابی

قال ) اهل نزد به نافذ ، (۲صولتش

زوال به رو دم به دم هم کآن ، شکر

قیاس ) و تفسیر و تأویل ، (۳حکمتش

اساس و اصل و حجت و بی‌دلیل

یکن ) لم کان ، عاشقان بر او (۴حکم

بن و بی‌بیخ ، عارفان بر او رأی

دیگران ضـر خویشو سود بهر

ترجمان را گفته‌ای هر می‌کند

عقل» « داللت‌های با گاهی ، ظلم

( ! نقل » « و حرف ندارد و است عدل (۵عین

نعم» « » « ) فردا شود امروزش، ی (۶ال

صنم گه ، کعبه گاه ، قبله‌گاهش

بداد ، گندم دانه‌ای برای از

باد به را جنت سبز کشتزار

عنان بسپاری عقل دست به گر

! االمان ، جهالت این از االمان

راه کوره این در گشته گم خود ، عقل

چاه به غفلت از افتاده بارها

نخست ) روز همان از انسان (۷عقل

سست و لق و بود معیوب ناقصو

او جوالنگاه و است عقل کجا هر

Page 109: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بگو ) لـیـطغـایی االنسان (۸ان

امور بر ما نادانی بسا ای

سرور و شادی و عیشاست موجب

آرامشاست باعث ، بسجهالت

دانشاست از شبهه‌ای هر غالبا

زندگی روز دو این یعنی ، جهل

بندگی در سرکنی بی‌چرایی

چون و چند و شک و تردید در اینکه

نون » « ) و کاف سر به مرنجانی (۹دل

سؤال اندر سؤال یعنی ، جهان این

ضالل؟ ) در عقل داند (۱۰پاسخشکی

دهر؟ راز ، بدانی می‌خواهی چه از

زهر ) چو دانایی و است تریاق ، (۱۱جهل

دری بگشایی ، عقل سعی به گر

! دیگری قفل درهای بنگری

پایانیشنیست چو را حیرت راه

بیشنیست گامی چو ، پیمودی آنچه

شوی سرگردان که ترسم ، مرو خود

! مثنوی این شود طوالنی که یا

روم » « ) مالی از بیت یک (۱۲خوانمت

لزوم دارد اگر ، ابیاتی که یا

دردتر» پر ، بیدارتر او که هر

زردتر « رخ ، آگاه‌تر ، او که هر

عقل » « ) ذم در هم عطار از (۱۳بیتی

نقل و حرف نماند تا گویم تو با

Page 110: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

اوفتد» نقصان عقل در را که هر

اوفتد « آسان فی‌الجمله او کار

**********************

را - ۱ تو بسکه نه این ، نیست اگر هیچت باده ز

حافظ ) ( دارد خبر بی عقل وسوسه ز دمی

قدرت: - - ۲ هیبت صولت

۲ - - : و سماع که حال اهل مقابل در ، ظاهری‌ست علوم مباحثات متصوفه نزد قال علم قال اهلاست .رقصصوفیان

: می‌فرماید- مولوی

را قال و ننگریم را برون را ...... ما حال و بنگریم را درون ما

تفسیر: - ۳ و توجیه تأویل

۴ - - - : بی‌اثر شده لغو اعتبار بی یکن لم کان

نباشد : - - - ۵ ای مناقشه و بحث جای آنکه معنای به مجازا ، نماند نقل و حرف خبر بیان .نقل

اثبات « » « » « - » ۶ و نفی کلمات آری و نه معنای به نعم و .ال

آفرینشانسان : - ۷ آغاز نخست روز

به ..... )... - ۸ سر انسان بیگمان ، نیست چنین لیطغی االنسان ان کال خلق الذی ربک باسم اقراعلق ( – سوره برآورد طغیان

فیکون ) - ۹ کن آفرینشعالم به دایر خداوند امر به است (اشاره

گمراهی: - ۱۰ ضالل

پادزهر: - ۱۱ تریاق

۱۲ - : مولوی به معروف بلخی محمد الدین جالل لقب روم مالی

بدگویی: - - ۱۳ نکوهش ذم

Page 111: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شدن برآورده دلیل به ، دنیا از ما رضایت ، غالبا که کرده‌ام دقت مطلب این به بارها من . خشنود برای آسان‌تری راه ، موارد اغلب که است اینگونه روزگار رسم نیست خواسته‌هایمان

آن پسگرفتنشبه باز قصد به یا و می‌گیرد ما از را نعمتی ، اینکه آن و می‌کند انتخاب ما کردنو می‌گذارد ما اختیار در مجددا را همان داد‌، عذابمان کافی قدر به آنکه از بعد و ، می‌اندازد چنگ

! خوشنودی نعماتشباعث از بیش دنیا این بالهای وقوع نتیجه یعنی می‌شود‌ ما شادمانی موجبماست.

: می‌شود حاصل وقایعی چه از عمر طول در ما شادی‌های عمده که کنیم توجه

به - - آسمانی بالی فالن از بردیم در به سالم جان ، حادثه فالن از یافتیم شفا ، بیماری فالن از... گریختیم سالمتی

نعمت بلکه نیاورده‌ایم دست به را نعمتی ، موارد گونه این سرگذاشتن پشت از بعد ، واقع در. شادمانیم و نداده‌ایم دست از را قبلی شده بخشیده

بالست از انسان شادی ، غالبا

کجاست از آن علت گویم ، حال

غرض دارد آدمی با ، فلک این

مرض بارد آسمان و زمین از

معاش رنج و بیماری غصه

جاش به هم کهولت ایام عجز

زمان هر ، فرستد ما هالک بر

آسمان از سیل آتشو ، زمین از

را تو ببخشاید نعمت یک که گر

بال و رنج بخشدت ، مقابل صد

بری سختی قـدر آن بالها زآن

خوری حسرت خود دیروز بر که تا

تو حال سازد آشفته آنچنان

Page 112: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تو آمال شود فراموشت تا

خوشی و خیر با بگذشت بال چون

می‌کشی پر آسمان بر ، شعف از

بود نعمت بر بسته گر شادی‌ات

شود وا گاهی خنده بر لبت آن

زمان هر ، بالیا رفع از لیکن

! شادمان شادمانی شادمانی

صدقشآشکار ، گفته این ، شود تا

آر یاد را خنده‌ات هر علت

من حرف این شود روشن‌تر چونکه

سخن در مثالی اکنون آرمت

****

روزگار از اگر خواهی عشرتی

آر بر گوییشحاجاتم اگر یا

افزایدت نعمتی آنکه جای

آسایدت دل و جان ، چندی که تا

بشکند ظلمی به را پایت ساق

افکند چاهت به راهی در که یا

عذاب و رنج روزها از بعد که چون

باب ) فتح دیدی و رستی بـال (۱زان

برده‌ای در جان شکرشکه می‌کنی

خورده‌ای نعمت که آن گمان با

بـال رفع ازین ، شاکر می‌شوی

ماجرا پذیرد پایان ، خوشی با

****

Page 113: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تو ) انبان از نانی رباید (۲یا

تو جان ، غصه ز بفرساید تا

تالش کردی مدتی آنکه از بعد

جاش به گردانی باز را نان که تا

را برده سرقت به نان بخشدت

! عطا و بـذل نهد هم را آن نام

منت‌گزار او و ممنون ازو تو

روزگار لطف ز خوشدل می‌شوی

****

خرت ناگه شود گم ، دیگر وقت

سرت بر بریزد عالم این خاک

مکنتت و مال رفتست کفت از

حشمتت معاشو اسباب جمله

شوی سرگردان و گردی کو به کو

شوی پرسان ازو بینی را که هر

جگر خون مدتی خوردی که چون

خبر آید گمگشته‌ات خر از

شتافت خواهی خر سوی شادمانه

یافت گنج بختت آنکه خیال با

گلش در گردن به تا ببینی خر

جلش و افسار و نعل برده دزد

شدی پیدا خـرت آن که قـدر این

( ! شدی دنیا رأفت از (۳شادمان

**********************

۱ - : کارهاست گشایشدر از کنایه و درب شدن باز معنی به باب .فتح

Page 114: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دان: - - ۲ توشه نهند آن در را خود غذایی ذخیره و نان درویشان که چرمی ظرف .انبان

شفقت: - - - ۳ ترحم مهربانی رأفت

می‌روی؟ ) دنیا انعام در (۱بر

شوی؟ ثروت عطایشصاحب کز

نعمتش و مال به امیدی نیست

رحمتش ، نسیه و زحمتشنقدست

مجو سفله بخشایشازین و لطف

او؟ از هم آن کرم؟ ، خوشخیالستی

دنیوی ) حطام خواهی ازو (۲گر

نشنوی » « ) ترانی لن جز (۳پاسخی

دهش ) و اکرام درس نخوانده (۴او

بدمنش ) و بی‌مرام و است (۵ممسک

تنگ؟ چشم این از تو دیدی کرم کی

سنگ ز چربی بی‌گمان نیاید در

مسش ، بنماید که نشانشده زر

! محبسش در بـرد ، بیند ار یوسف

کند احسانت نیک بخواهد گر

کند ) مهمانت آب ، جو لب (۶بر

پیر گردون محضر در رسی چون

! بگیر محکم خویشرا جیب درب

امان در دستشبمانی از خواهی

Page 115: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بخوان شر دفع بهر دعایی رو

****

دیده‌ام کتابی در را قصه‌ای

بشنیده‌ام کسی از گمانم یا

گفت عزرائیل شب یک ، را مادران

مفت ،بخشمشفرزند خواهد که هر

پیر و فرتوت جوابشمادری در

مگیر ... من از مرا فرزند گفت

باد ارزانیت تو احسان و نذر

! زیاد عزت ، رسد خیری کی تو از

**********************

دنیا: - ۱ طرف از بخششمال انعام

۲ - : دنیا منال و مال دنیوی حطام

۳ - . : آیه از مأخوذ مرا نبینی هرگز ترانی :لن

کریم- ... قرآن ترانی لن قال الیک انظر ارنی رب قال ه رب وکلمه لمیقاتنا موسی جاء ۱۴۳ / ۷لما

: به- را خود پروردگارا، گفت کرد تکلم او با پروردگارش و آمد ما میعاد برای موسی که هنگامی و... دید . نخواهی مرا هرگز گفت کنم نظر تو به تا بنما من

دهخدا- - ) ( نامه لغت گفتن بیراه و بد و ناسزا زبانان فارسی عامه تداول در

۴ - - : بخشندگی - بخششکردن دهش اکرام

بخیل: - - ۵ خسیس ممسک

دهخدا ) - ۶ حکم و امثال جو لب هم آن آب به منی (مهمان

Page 116: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

فقیر مردی خانه دزدی رفت

کثیر اموالی و مال ، رباید تا

خویش دستار ، زمین بر کردی پهن

خویش بار ، بپیچد آن درون تا

جستجو را سرا آن کردی چه هر

! او در چیزی نبد مردک آن غیر

تفت ) بسکه حرمان گرمی (۱جانشاز

رفت خفته مرد چشم در آن دود

ندید ) سودی ، سوداگری ازین (۲چون

کشید ) آهی ، خود بخت نفاق (۳از

روز تیره دزد آه صدای آن

قوز باالی بر برایشقوز شد

بود خفته کنجی صاحبخانه مرد

پود و تار خاکش ز ، بسترشفرشی

شد بیدار او آه صدای از

شد ) دستار بدان روشن او (۴چشم

پاک و نرم و سفید متقالی ، دید

! خاک به دارد شرف ، بستر این گفت

زفت ) مرد آن حیله‌ای با زد (۵غلت

! رفت دستار آن روی کم‌کم که تا

اوفتاد دستش به چون ، غنیمت این

: داد آواز را دیده خسران دزد

! مستمند یا سارقی ندانم من

ببند را در الاقل ، رفتن وقت

اندرون نیاید دیگر کسی تا

Page 117: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سکون ) و خواب از افتم ، امشب (۶ورنه

! : محتشم ای هان گفت عاجز دزد

غم؟ چه آمدها و رفت زین را تو گو

شو شاد ، در ازین آید کسی هر

تو به نعمت می‌رسد ، در همین از

شد باز امشب گر خانه این درب

! شد زیرانداز تو حاصلشبهر

بری نفعی تا که نمی‌بندم در

! دیگری آرد رواندازت بلکه

**********************

بی‌نصیبی: - - ۱ ناامیدی حرمان

سوخت: - ۱ و شد گرم تفت

منفعت‌یابی: - - - ۲ معامله تجارت سودا

دهخدا: ) - ۳ لغتنامه وفاق مقابل ، نکردن همراهی (نفاق

۴ - - : شدن خشنود و خرسند شدن شاد شدن روشن .چشم

۵ - : نخراشیده و زمخت مرد زفت مرد

آرامش: - ۶ سکون

بی‌حساب ده من به نعمت ، فلک ای

مستجاب کن را بنده دعای هر

کن ) بنده حال به رحمت ، (۱نوبتی

کن شرمنده خود لطف از را بنده

Page 118: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

پریش ریشو کنی دل هزاران صد

! خویش بهر دعاگو کن را نفر یک

مخر جان بر مرا آه و لعنت

درگذر من از و نه هم بر ، چشم

آبرو کسب خویش، برای کن

تفو؟ ) و نفرین تو بر نباشد (۲بس

من؟ آزار پی در هستی چه از

من ) تیمار و غم خور روزی دو (۳یک

بشکنی بالم و پر داری حکم

برکنی من ریشه بن از که نه

! کاله؟ با را سر فرق ندانی تو

گناه حد از شد افزون کیفرت

نیست دلشاد تو اعمال از تن یک

نیست آزاد غمت زنجیر کسز

کمین اندر بنشسته‌ای شب و روز

غمین و زار کنی را دل‌ها که تا

مردمان جان به کن کم ، خود ظلم

ریسمان ) گردد پاره ، ستبری (۴کز

مکن دیگر ، ازین پیش کردی چه هر

مکن تر خالیق چشم بیشازین

**********************

باری: - - - ۱ مرتبه یک بار یک نوبتی

می‌گویند: - ۲ کسی سرزنشدربارۀ و تحقیر مقام در ، تف .تفو

اندوه: - - ۳ غم تیمار

: کردن- دلسوزی و غمخواری خوردن را کسی تیمار و غم

Page 119: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نگزیند- تو تیمار و انده او که هر

ناصرخسرو ) ( تیمارش و انده خوری چه خیره به تو

می‌تواند - ۴ قاعدتا و داشت خواهد بیشتری وزن ، باشد ضخیم‌تر و بلندتر چه هر ، آویخته ریسماناستواری . موجب همیشه ، ریسمان ضخامت لذا شود خود شدن پاره باعث ، وزنش ازدیاد دلیل به

نیست .آن

. آورد- فراهم را ظالم هالکت نتیجتا و مردم طغیان موجبات ، می‌تواند هم اندازه از بیش ظلم

. است هستی خالق ، شعر این مخاطب

حساب ) روز می‌شوم من (۱مدعی

جواب گویی مرا سؤاالت تا

کرده‌ای؟ قسمت رزق چگونه گو

کرده‌ای محنت غرق ، چنینم کاین

من ) انبان در نیست شیرین و (۲چرب

من جان آمد لب بر نانی بهر

گرفت رنگی ، دل خون از سفره‌ام

گرفت آهنگی ، شیون نوای از

داده‌ای جان نعمت ، من بر که این

بنهاده‌ای بنده‌ات بر منتی

نیست آسوده فلک ظلم از چو جان

چیست؟ بهر بنده به نعمت این بذل

جایشنشان سر بر را فلک یا

واستان بنده ز را جان این که یا

Page 120: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

موهبت ) نباشد عسرت در (۳جان

عافیت کمال در باشد چه گر

است ) گردن وبال ، بی‌عشرت (۴جان

! است من نزد عاریت هم آن تازه

تنم بر پالسی ، پا در گیوه‌ای

! منم؟ ده روزی که می‌گویی بعد

بنده‌پروری رسم نباشد این

فرمانبری گرسنه از مخواه خود

بده انعامم خویش شأن به خود

بده » « نامم بنده‌ات هم ازآن بعد

بندگی شروط و شرط همه این

زندگی؟ روزی دو یک قبال در

****

ما ایمان بر هشدار بده کم

ما؟ ) کفران دیده‌ای که مگر (۵خود

چیست کفر نداند اصال گرسنه

یکیست ) بوسفیان و بوذر او (۶پیش

جوع ) ز نی بخیزد سیری از (۷کفر

فروع ایمان و ماست اصول نان

کند طغیان شد آب پر اگر رود

می‌زند آروغ سیر شد چون معده

چاشت ) نان ذکرش و فکر باشد (۸آنکه

نداشت عصیان جانمایه و فرصت

****

بیختی ) چون طرب عیشو (۹خرمن

Page 121: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ریختی سو آن گندم ، سو کاهشاین

شاد بودیم خود کاه سهم به ما

باد به دادش فلک هم را آن ، تازه

ما دوش بر بگذاشتی ، غم کوه

ما جان‌کوش تن این شد مضمحل

مگر؟ اطرافت و دور آن در نیست

! پهن‌تر ما گـرده از شانه‌ای

خلق نان کفاف ، رزقت مطبخ

خلق جان گردد کآسوده دهد؟ کی

تو نانوایان تعداد بود کم

تو نان ، ما سفره در رسد کم

شنید احسانت تعریف ، ما گوش

ندید سیری ، تو نان از ما چشم

پرورده‌‌ای سوگلی را عده‌ای

کرده‌ای ) تنعم عیشو در (۱۰غرق

دل به حسرت ، من چو دیگر عده‌ای

گل به آرزوهاشان لنگ پای

نیستیم؟ تو بنده ما ، مگر گو

زیستیم؟ فالکت این با پسچرا

****

کردنست ) عشرت جای گر جهان (۱۱این

شیونست؟ بانگ گوشه هر در چه از

بگیر را مردم آمار زمان یک

فقیر بر و غنی بر کن دقتی

بود خندان چهره‌ای هم اگر گاه

Page 122: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بود سیه‌بختان با اکثریت

****

داشتیم قراری هم با ، ازل در

بگذاشتیم محکمی وعده‌های

بریم فرمان را تو امر ، ما که این

بریم پایان را خویش عهد و قول

گرگ‌زار این عرصه در هم تو تا

تیماردار ) شوی را ما ، شبان (۱۲چون

****

خط ) و رسم نخوانده رزقت (۱۳کاتب

غلط شد امالیشسراسر که چون

! بی‌سواد » « نداند را با الف خود

اوستاد؟ کدامین شاگرد بوده

است کرده کتابت خود عمری چه گر

! است برده کاتب چه هر آبروی

رسید » « ) چون ما روزی برات (۱۴بر

ناامید کلی فضلشبه از گشتم

است » « کرده امال چه هر رحمت حرف

! » « است» « کرده زا بر تبدیل آن ی را

**********************

۱ - : می‌کنند رسیدگی اعمال بحساب که قیامت روز حساب .روز

حساب روز که مجرمی آن حالت به ( ...... بدا قاآنی ) عذاب کنند تواش هجر شب یک قدر به

نهند: - ۲ آن در آذوقه ، فقیران که چرمی کیسه‌ای .انبان

سختی: - - ۳ تنگی عسرت

ببخشند: - - ۳ کسی به آنچه بخشش .موهبت

Page 123: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

عیشاست: - . - ۴ و شادی معنای به مصرع این در خوش زندگانی شادکامی .عشرت

ناشکری: - - ۵ ناسپاسی کفران

۶ - ) اسالم: ) دین به آورندگان ایمان اولین از و ص اکرم رسول صحابه از ابوذر

) ص: ) اسالم پیامبر دشمنان از و معاویه پدر ابوسفیان

گرسنگی: - ۷ جوع

دهخدا: - ) - ۸ ظهر روز نیمه (چاشت

: روزانه طعام چاشت نان

داشت روزه بود را کسی ( ...... مسلم سعدی ) چاشت نان دهد را درمانده‌ای که

کردن: - - ۹ غربال کردن الک بیختن

خوشگذرانی: - - ۱۰ زیستن نعمت و ناز به تنعم

است: - . - ۱۱ شده آورده زندگانی معنای به اینجا در خوش زندگی شادمانی .عشرت

پرستار: - - ۱۲ غمخوار تیماردار

۱۳ - : می‌کند ثبت و تحریر را موجودات رزق سهمیه و مقدار آنکه معنای به مجازا رزق .کاتب

پول: - ۱۴ پرداخت یا دریافت برای نوشته‌ای .برات

. است حواله و سهمیه برگ معنای به بیت این در

) ( ع عبدالعظیم مرقد در جاهلی

مقیم ساعت یک گشت آنجا و رفت

: من موالی کای بگشود دل درد

من ) بودردای و رسول‌الله (۱ای

نجات کشتی و راه چراغ ای

حیات آب ، تشنه‌ات لبان ای

Page 124: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تن ز گشتی جدا دستانت که ای

) ( ع حسن با کردی صلح عاقالنه

( ! ؟ الفتی ای بود کی (۲پسظهورت

! شما دیدار به قم نیایم تا

**********************

۱ - ( ص: خدا رسول اصحاب از (بودردا

: سنایی‌ست از

نگشاید- هیچ ، رعنا جوی ریاست مشت این بودردا ...... از ز دین درد ، جوی سلمان ز مسلمانی

می‌كردند- نذر بیمارشان یافتن بهبود و حاجت برآمدن برای داشتند حاجتی یا بیمار كه هایی خانواده. » « » می‌پختند » بیمار آش یا ابودردا آش سال آخر چهارشنبه شب در و

جوانمرد: - ۲ فتی

ما؟ دنیای در چیست نقششیطان

ما؟ اغوای بر بدنام شد چه از

یکدگر خصم نه ، شیطان و آدم

سفر هم و قطار هم و رهند هم

خویشداشت جوال در شیطان آنچه

گذاشت انسان دامن در را جمله

است آموخته ازو بسیار ، آدمی

است اندوخته محضرش از نکته‌ها

خویش قابلیت‌های وجود با

پیش افتاد ازو تبهکاری در

Page 125: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بود خوانده او مکتب در را چه هر

فزود هم آن بر بلکه و کار به زد

****

بی‌اساس ولیکن گفتم سخن یک

قیاس و پندار و اوهام سر به سر

بیشنیست خیالی ،جز شیطان و دیو

آدمیست رمز نام این‌ها جمله

آدمی سرشت این ، شیطان هست

عالمی فکنده شر در چنین کاین

ستیز؟ او با کنی تا داری عزم

گریز؟ راه او زندان از یابی

منزلش؟ جویی که می‌گردی چه از

دلش در می‌جو ، نیست بیرون تو از

است کرده اقامت تو درون او

مست گردیده ، نفستو شراب وز

تو فوت روز هست؟ کی او مرگ

تو موت با او موت مقارن شد

بشر بر غالب اماره‌ست نفس

ظفر او بر ، بود لغوی دعوی

می‌کند سر سخن این غیر که هر

زند ) غربت در الف تا بهل (۱خود

جنون و طغیان میل نفسدارد

سکون یابد ، خرد اندرز به کی

منند ذات در دو هر چون ، شر و خیر

میزنند ) صالیی من بر زمان (۲هر

Page 126: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مژده‌ای برایم دارد یکی هر

وعده‌ای بر یکی وآن نقدی به این

یکیست این با گهی او با گهی ، دل

چیست مقصود و کشاکشمقصد زین

او؟ کیست نفسش، دام از رست آنکه

او نیست فرشته جز ، باشد که هر

دیده‌ای را او تو گر ، ندیدم من

! دیده‌ای ضعف دارای ، محتمل

**********************

بگذر: - - ۱ کن رها بهل

: کردن- توخالی ادعای زدن غربت در الف

او: - ۲ به چیزی دادن برای کسی زدن صدا .صال

یهود » « مرد را نوشیعه آن گفت

) ( بود؟ احوالشچه شرح ، گو ع علی از

چندمست؟ خلیفه او ، درخالفت

خست؟ ) که فرقشرا ، محراب آن در (۱یا

: چون و چند ندانم من گفتش شیعه

! خون به غرقه ازو گویم قصه‌ای

آورم ) سنـت اهل از خبر (۲وین

( ! منکرم تصدیقشنگردی به (۳تا

! کربال دشت به بودی همان او

Page 127: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! عبا آل لشکر مصاف در

!) ( ع حسین پیکار به کوفه از آمد

!) ( ع حسین خونبار تیغ شهید شد

**********************

۱ - : . کرد: زخمی خست کردن مجروح خستن

ادعاهای - ۲ با موافق که تسنن اهل علمای از احادیثی و روایات گاه ، خود دالیل حقانیت برای شیعهاست قاطع سندی کردن ارائه معنای به سنت اهل از سند یا خبر آوردن و می‌کند نقل ، .اوست

دادن: - ۳ گواهی امری درستی و راستی به تصدیق

انکارکننده: - ۳ منکر

نصردین مال ، اسب سوار شد

زین باالی بر بنشست رو و پشت

راست پای ، اول آورد رکاب در

سزاست کاری هر به نی بودن راست

روبرو در دم و یال بر او پشت

! کو پسافسار می‌گشت میان زین

: چابک‌سوار ای گفتشکه یکی آن

یسار ) از را یمین نشناسی که (۱ای

زین روی بر بنشسته‌ای غلط خود

ببین را اشتباهت ، بگردان سر

: نیست بنده از خطا این مال گفت

کسیست کمتر ، من همچو یکه‌تازی

Page 128: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سرکشرانده‌ام اسبان بسی من

مانده‌ام ، دم و سر تشخیص به کی

! زین باالی بر بگذشته من عمر

چنین این ندیده من از کسخطا

بگو را نادان اسب این ، سخن یک

! رو و پشت ایستاده اشتباها

**********************

۱ - : چپ و راست یسار ، یمین

نشناختن- راست از چپ

هی ) که را اشتر پرسید یکی (۱آن

پی فرخنده مرکب ای چرا گو

پساست؟ از شاشت ، عرف خالف بر

: کساست؟ هر چون چه‌ام گو اشتر گفت

**********************

موالناست - ۱ مثنوی از :مصرع

هی که را اشتر پرسید یکی آن

پی فرخنده ای می‌آیی کجا از

Page 129: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ببار ، نالد آسمان بر ، زارعی

زینهار ) باران ز خواهد (۱کوزه‌گر

فغان در دو هر ، مضروب و ضارب

آسمان از کمک خواهان دو هر

رقیب یا عاشق و مقتول و قاتل

مستجیب ) بر استمدادشان (۲چشم

یکیست آن زیان ، این سود چونکه

چیست؟ تکلیف میان زین را فلک گو

صید وقت باشد صیاد یاور

قید؟ ) و دام از را صید رهاند (۳یا

**********************

باش: - - - ۱ دور معنای به جمله‌ای مهلت امان .زینهار

خداوند: - – ۲ اسامی از نامی دعا کننده اجابت .مستجیب

۳ - . است: - تله معنای به اینجا در زنجیر بند .قید

قید- کسنهد من بر که مرغم آن ( ...... نه نظامی ) صید کردنم تواند بازی هر نه

: سؤال این فقیهی از کرد ابلهی

مبال ) باب از من دارم (۱مشکلی

سال‌ها ) این ، مرا ابریقی (۲هست

Page 130: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

قضا حاجات کار در ، کآیدم

زمان جور و بد بخت از لیکن

درآن سوراخی افتاده تازگی

داشت سوراخ سر و دم بر ، خود چه گر

ماتحتشگذاشت ) ، چرخ هم (۳منفذی

عمل انجام ز فارغ شوم تا

وحل ) اندر خر چو مضطر (۴می‌شوم

ریح ) ، ابریق ازآن آید آب (۵جای

! قبیح فعل این و شرم ، بمانم من

مگر؟ ابریقم خورده‌ست مسهلی

! زودتر فارغ بنده از شود کو

قافله این رسد منزل سر به تا

مسئله این کنی حل تا آمدم

خویش رأی با کنون ده رهنمودم

خویش ) استنجای راه بیابم (۶تا

****

مزاح روی از ، فقیهشگفت آن

مستراح رفتی وقت هر ، ازین بعد

شست ز تیرت فرصت نرفته تا

! هست ابریق در آب تا ، بشو خود

الخالء بیت در البال فراغ ، پس

! روا کن را خود حاجات یک به یک

****

بـود بی‌منطق هرچند ، گویمت

بـود ) مع‌الفارق تشبیه که (۷یا

Page 131: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آدمیست عقل مصداق ، مـثل این

نیست ، می‌خواهیش که چون ، حاجت وقت

کار به می‌آید عقل ، جوانی در

زینهار ) دنیا ز را ما دهد (۸تا

جهان آفات ز را ما بـرد ره

امان آغوش سوی مشفقانه

دستمان گیرد لغزنده ره در

مستمان بیند چو باشد پاسبان

: هوش به بازآ کند هی ، مستی شام

: بکوش اینک گویدت سستی روز

ریسمان گردد ، عمر نشیب در

نردبان ، زندگانی فراز در

دها ) و تدبیر و عقل ، کهولت (۹در

را مرده نوشداروییستشخص

خراب ) شد گلشن و خشکید گل که (۱۰چون

آب؟ به محتاجی چه دیگر را ریشه

بیختی ) را آردها آنکه از (۱۱بعد

آویختی خود غربال ، الجرم

نشناختی کج راه آنکه از بعد

باختی ره درین خود عمر نقد

پست ) و باال از عقلت بجوشد (۱۲گر

دست ز فرصت‌ها رفته ، حاصل چه خود

**********************

مستراح: - - ۱ آبریزگاه مبال

آفتابه: - - ۲ لولهین ابریق

Page 132: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

پایین: - - ۳ زیر ماتحت

الی: - ۴ و گل وحل

می‌شود: - – ۵ ایجاد معده در که بادی نسیم .ریح

حاجت: – ۶ قضای از بعد شوی و شست عمل استنجا

۷ - - : قیاس قابل غیر متفاوت الفارق مع

آگاهی: - - ۸ هشدار زینهار

هوشمندی: - - ۹ زیرکی دها

مولویست - ۱۰ مثنوی از :مصرع

خراب شد گلشن و بگذشت گل که گالب ...... چون از جوییم که از را گل بوی

کردن: - - ۱۱ سرند کردن الک بیختن

. : است- ضرب‌المثلی آویخته الکشرا و بیخته را آردش

و- پستی همه با را روزگارش و باشد گذشته او از عمری که می‌شود گفته کسی مورد در مثل این. باشد گذرانده بلندی‌ها

مولویست - ۱۲ از :تعبیر

بدست آور تشنگی جو کم پست ...... آب و باال از آبت بجوشد تا

پیغمبرم من که گفتا یکی آن

برترم رسوالن از ، نبوت در

( ) پیغمبریست ) خاتم ص محمد (۱گر

نیست تردید سخن این وثوق در

! خاتم‌ترم ازو قدری من ، لیک

آخرم ) بعد دور نبی (۲من

Page 133: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بیار معجز یک گفتند مردمان

غار یار را شما جان از شویم تا

دفتری: و وحی نیست را من گفت

اژدری ) بگردد که عصایی (۳یا

را ) اشجار دهم می فرمان (۴لیک

ما درگاه بر آیند دوان تا

درخت آن بر می‌کنم امری ، حال

وقت ) فوت بدون آید ما (۵نزد

****

: رسا آوازی به کردی پسصدا

... بیا پیشما به اینک ، درخت ای

گیاه ای نصیبت شد سعادت این

ماه اوج بر رسی اکنون خاک ز تا

چنین توفیقی نیست را شجر هر

همنشین رسولی با گردد که تا

فلک بخشیدت پرواز پر گر

ملک تا بگشا بال ، کن همتی

پیغمبرت محضر بر رسی گر

اخترت ، عالم به تابان می‌شود

می‌خورند حسرت تو بر همگنانت

می‌برند نیکی به نامت ازین بعد

****

نبات ) سوی از و اصرار ازو (۶شد

ثبات و بود سکون شد ظاهر آنچه

شجر آن بر زد بانگ دیگر بار

Page 134: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

گوشکر؟ بر ، اثر دارد کی بانگ

بشنیده‌ای ) حجر از ندایی (۷گر

دیده‌ای جایی به جا هم شجر زآن

درخت این شاید که گفتا پسنبی

تیره‌بخت و است تن‌پرور و تنبل

سرش در نخوت باد باشد که یا

خاکسترش؟ آتشکند این کی تا

داشتی نیکو خلق گر ، ما چو او

برداشتی خیره‌سری ازین دست

بدمنش و خودپسند باشد چه گر

سرزنش و طعن بهر الیق نیست

نه‌ایم خودخواهی اهل رسوالن ما

بیگانه‌ایم رفتارها چنین با

شویم ) الگو شجر این برای (۸تا

نزدشمی‌رویم به ما نیامد او

**********************

کننده: - ۱ ختم خاتم

. ) بودند- ) رسالت امر دهنده پایان که ص محمد حضرت القاب از یکی

۲ ... - ... : بود نخواهد پیامبری من از بعد بعدی .لیسنبی

کرد - ۳ تبدیل مار به عصایشرا که موسی حضرت معجزه به .اشاره

۴ - : درختان: - اشجار درخت شجر

۵ - . اما » « » « باشند بیت یک مصرع دو قافیه نمی‌توانند وقت و درخت کلمات ، ادبی قواعد نظر ازبا و شده‌اند گرفته کار به بیت این مصرع دو قوافی عنوان به ، آوایی‌شان قرابت با واژه دو این

نداشتم آن تغییر برای اصراری ، نوایی‌شان هم و .خوش‌نشینی

: موالنا مثنوی از ای نمونه

بخت و اقبال و طالع کمال وقت ...... از محمود شه و بود ایازی او

Page 135: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۶ - . است: آمده درخت معنی به اینجا در بروید زمین از که درخت و سبزه هر .نبات

نمی- یافت نشو چو تو کف بحر موج ( ...... ز عطار ) نما و نشو گرفت طوبی و سدره نبات

: بهشت- در درخت دو نام طوبی و سدره

سنگ: - ۷ حجر

نمونه: ) ( - - ۸ سرمشق ترکی زبان به لغتی الگو

احمقی ، می‌زد بازار در ، بانگ

حقی حرف ، مردمان ای بشنوید

عالمین بر رحمتی ، خدایم من

چنین این و آنچنان معجزاتم

آورید ایمان من بر اینک نه گر

کافرید جمله و مایید منکر

: شدی؟ مجنون مگر گفتش یکی آن

شدی بیرون ، دین و عقل روال کز

پیش سال شخصی ، دهکوره همین در

بیش نه و کرد پیغمبری دعوی

زمان آن را او کشتند مردمان

استخوان مشتی مانده اکنون وی از

می‌زنی؟ کوسخدایی کنون تو

می‌افکنی؟ بال در را خود جان

****

: بود؟ چه او نام پرسید مدعی

Page 136: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

هود؟ که یا سلیمان یا بودی نوح

احد » « را اسمش خدمتشگفتند

حد ) و قتل را او بوده (۱گفتپسحق

رسول نامی احد من ندارم چون

گول ) و شیاد مردم از امان (۲ای

نبی تن هزاران فرستادم من

کسمطلبی ) چنین از یادم (۳نیست

را ) کذاب آن کشتید شد (۴خوب

پیشما باشد محفوظ اجرتان

**********************

کیفر: - - ۱ شرعی مجازات حد

فریبکار: - - - ۲ جاهل نادان گول

مورد: - : ۳ موضوع مطلب

حیله‌گر: - - ۴ دروغگو کذاب

قدیم دوران ز قصه این بشنو

حکیم ) سلیمان ایام و (۱عهد

نشست شاخی سر بر زاغی بچه

مست و کیفور او و بود سبزی دشت

گشت حال در عارفی پیرمرد

می‌گذشت ، م خـر دشت آن دل از

زاغ بچه آن بر افتاد او چشم

Page 137: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

فراغ در جهانی از نشسته کو

شد زنده طفلی ایام دلش در

شد ) آکنده ، لعب شوق (۲جانشاز

را زاغ نوعی به بترساند تا

عصا با دستی چرخاند او به رو

دشت مرغان عادت خالف بر

نگشت پـران ، او تهدید ازین زاغ

برداشتی زمین از سنگی ، مرد

نگذاشتی آن به هم وقعی ، زاغ

مرغ رفتار ازین شد حیران ، مرد

مرغ ) انکار ، خود اصرار همه (۳وآن

: اندازمش سنگ که گر خود با گفت

سازمش پـران شاخ از بی‌گمان

برد مرد هوش و عقل بازی شوق

خورد مرغ بال به پرتابی سنگ

****

آدمیست» « ) خصال جزء (۴کودکی

نیست سال و سن به بسته ، آن عمر

کودکند جایی دو هر ، برنا و پیر

کوچکند طفلی چو هوسبازی در

می‌دهند بازی به دل چگونه بین

می‌نهند مهمل راه در خود عمر

بازیچه‌شان قیمت مختلفشد

کان ز لعلی یا شیشه از تیله‌ای

قیاس» « ) کن و ببین رنگی (۵کاغذ

Page 138: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

جایشاسکناس به آید ، رود کآن

بنگرد یک آن به لذت با ، طفل

بـرد کیفی و بیند را این ، پیر

****

داستان آن سر بر گردم باز

جوان زاغ آن ماندست منتظر

کنم قاضی راهی را او باید

کنم راضی اندکی دلشرا تا

****

رسید آفت این چو جان بر را زاغ

پرکشید سلیمان قصر بر روی

****

عادلی شاه که گر سلیمان کای

غافلی؟ بندگانت از رو چه از

شما درگاه به ناالن آمدم

ما بال زخم و بنگر خود عدل

من داد ، نگیری ظالم آن از گر

... من فریاد بشنوی ، قیامت در

****

وزیر بر سلیمان دستوری داد

... دستگیر را متهم آن کند تا

****

ایستاد پیشسلیمان در ، مرد

داد: روی که را آنچه گویم گفت

صبحگاه گشت ز می‌گشتم باز

Page 139: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نگاه افتادم ناگه ، درختی بر

درخت شاخ آن بر دیدم را زاغ

تخت روی لمیده ، سلطانی چو هم

من باالی و هیبت ، مرغک دید

من پروای لحظه‌ای نکردی خود

ب مرغان خصلت خالف وداین

بود ) انسان از خائف ، وحشی (۶مرغ

عصا با کنجکاوی روی ز من

جا ز نجنبیدی ، دادم او بیم

برداشتم زمین از سنگ پسیکی

داشتم زاغک به هم چشمی نیم

اعتنا من بر باز نکردی او

ماجرا این شد و رفت خطایی تا

کرده‌ام اشتباهی گر ، من ، حال

کرده‌ام گناهی اینکه واقفم

دشت مرغان دیگر چون چرا او

نگشت؟ ،ترسان من اعمال چنین از

برد بد ظن جنبده بر ، مرغ

می‌پرد ، را آدمی ببیند چون

****

: درست باشد او حرف گفتسلطان

توست ز سستی هم و او از خطا هم

نگریختی؟ مهلکه از چرا تو

انگیختی را فتنه این آتش

****

Page 140: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

را: مرد این دور ز دیدم من گفت

عبا ) بودش تن به کردم رصد (۷چون

است روحانی او که گفتم پیشخود

است سلمانی و بوذر تبار از

ایمنم ، یک این جهل شرار از

خرمنم نگیرد آتشجورش

هوا ) روی از هست ممکن که (۸هر

ما جان قصد به اندازد سنگی

بعید باشد ، عمل این او از لیکن

بدید؟ حق مرد ز ،کی کسشقاوت

آمدی» کردن وصل برای او

آمدی « ) کردن فصل برای (۹نی

کشید جانت بر تیغ طبیبی گر

می‌برید؟ جنایت ظن او بر کی

او زخم هول ز بگریزی تو کی

بگو؟ کردم کاهلی من گر ، حال

**********************

۱ - . . . داده‌اند حکیم لقب او به آموخت را پرندگان زبان او به خداوند است پیامبر داود پسر سلیمانمی‌فرماید :حافظ

نماید شک کسکه هر سلیمان حکمت ماهی ..... در و مرغ خندند دانشاو و عقل بر

شوخی: - - ۲ بازی لعب

زدن: - ۳ نادانی به را خود ، آگاهی و علم با انکار

کودکانه: - ۴ رفتارهای و صفات کودکی

) سعدی- ) بدار دست کودکی ز شدی پیر چون

۵ - : کودکانه بازی و کاردستی ساختن اسباب از یکی رنگی کاغذهای

Page 141: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ترسنده: - ۶ و ترسان خائف

بودن: - - ۷ مراقب دوختن نظر رصد

۸ - - : میل هوس هوی ، هوا

مولویست - ۹ از اندکی تغییر با ، :بیت

آمدی کردن وصل برای آمدی .... تو کردن فصل برای یا

گورکن پیری ، خویش مرگ وقت

سخن اینگونه می‌گفت پسر با

! است رفتن وقت که اینک پسر ای

است گردن بر مرا بسیاری دین

دزدیده‌ام گورها از ، بسکفن

دیده‌ام خالیق نفرین و آه

کفن پوشاندم صبح را مرده‌ها

تن ز کفن‌هاشان کندم ، شامگه

بارها مصرف به آمد کفن یک

کارها زین بارها کردم توبه

گور به نمی‌یابی اینجا مرده‌ای

عور و لخت ، محشر روز نباشد کو

روستا ) این از ، مستور (۱مرده‌ای

جزا روز ، یافتن نخواهی خود

من گور در بود گر سبزی برگ

کفن تعدادی و هست مردم لعن

Page 142: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مردنم از بعد که کن خیری کار

تنم ) لرزد کم ، استنطاق (۲روز

نیک اعمال پی در باشی که گر

شریک ، آن ثواب در را پدر کن

روستا این مردم ، گاهی بلکه

خدا از رحمت ، خواهند من بهر

: باش آسوده پدر ای گفت پسر آن

! اداش جا یک کنم داری اگر دین

پسر این دارد تو از نشانی چون

! پدر امر کند اجرا مو به مو

خلف فرزندت هست ،چون مخور غم

التخف ) ، گیرد عهده بر تو (۳وام

****

گورکن شد پسر و مرد ، پدر آن

کفن ... دزدی بعد شبانگه هر

قبر سنگ فراز بر نشستی خود

صبر روی از و راحت خیال با

ریختی ) غایط ، گور بر (۴اندکی

بگریختی ، عمل پایان بعد

قبور زیارات وقت ، مردمان

فجور ) و گند آن می‌دیدند که (۵چون

اهرمن بر هم ، می‌کردند لعن

گورکن پیر روح بر دعا هم

زبون پیر کآن ، می‌گفتند خلق

دون و نادان و جاهل بودی چه گر

Page 143: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نبود دزدی کفن از غیر او عیب

! کود ، فضله با را گور ندادی خود

سخیف ) هم آمد دزد هم ، پسر (۶این

کثیف سازد را گور ، دزدی بعد

سوختن و ساختن ، باید حال

! گورکن یک آن به رحمت صد دو ای

**********************

پوشیده: - ۱ مستور

قیامت: - - ۲ روز به اشاره‌ایست بازجویی استنطاق

۳ - - : مدار بیم مترس تخف ال

نجاست: - - ۴ مدفوع غایط

زشت: - - ۵ کار پلیدی فجور

پست: - - ۶ ناقصعقل سخیف

نصر حسین سید عالمه به

**********************

بالست و درد زایشگه ، جهان این

چراست؟ عالم درین نکبت همه این

نیستی و فقر و بیماری و رنج

چیستی؟ برای سیاهی‌ها این

رحیم و رحمان کوست خدایی از

عظیم؟ بالهای ما بر رسد چون

Page 144: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آفرید سپیدی بتواند چو او

پدید؟ آرد چرا را پسسیاهی

****

القضات » « ) عین از تمثیلی (۱آرمت

مبهمات زین گره بگشاید بلکه

****

حکیم آن کردی تحریر ، دفتری

مقیم ) کودکشبودی ، کنارش (۲در

می‌نوشت کاغذ به چیزی ، قلم با

زشت؟ اشکال این چیست گفتا طفل

کژ خط‌های ، ورق این بر می‌کشی

( ! مژ و کژ و سیاه و زشت و (۳درهم

سپید و پاک چنین داری کاغذی

پلید ) را آن می‌کنی سیاهی (۴با

چیست؟ مقصود را تو سیه‌کاری زین

نیست؟ حیف ، کردن تیره را کاغذی

****

پدر ماندی فرو او جواب در

بصر و عقل را طفل نبودی چون

ادب و تعلیم نادیده کودک

سبب ) ، را غرض‌ها این بداند (۵کی

حکمتست ، سیاهی کاین داند چه او

نعمتست را آدمی ، دانش نشر

سپید بر سیاهی کاین نداند او

... آفرید بسسپیدی می‌تواند

Page 145: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

: او فهم قدر به گفتی الجرم

نکو اینجا در هست سیاهی کاین

بی‌سبب اینجا نیست سیاهی این

لب کنج بر سیه خال آن همچو

کجا هر نباشد خوش سیاهی هر

خوش‌نما و است جایز اینجا لیکن

: نکو اینجا بود گر کودک گفت

بی‌گفتگو آن جای هر ، سیه کن

مرکبخیسکن در را کاغذت

ابلیسکن دل روسیاهشچون

بدار سیه‌کاری این از دست ورنه

واگذار سپیدی در را کاغذت

****

نشد حل معما این ، حکایت زین

نشد حاصل ازآن جامع پاسخی

ماست عقل ورای مبحث این درک

ژاژخاست ) ، زد آن فهم از الف که (۶هر

سخن این شرح کرد نتوان گرچه

: من ز بشنو دیگری حدسیات

رقم هستی دفتر بر زد آنکه

غم و شادی بی نگذاشت صفحه‌ای

نمود اعطا گرت گندم خوشه‌ای

فزود آن بر را زرع و کشت رنج

است هستی نظام در ، باال و زیر

است کنارشپستی در ، بلندی هر

Page 146: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ناپسند باشد تو طبع بر چه هر

چند ) و چون آن خلقت بر مکن (۷خود

همند ملزوم و الزم ، شر و خیر

همدمند و برهمند ، ظلمت و نور

خار قهر ، گلستان در نبودی گر

آشکار نگشتی هرگز گل لطف

تو میل خالف بر باشد هرچه

مشو شاکی ، نیستی سیاهی آن

آگهی نداری تدبیرش ز چون

می‌نهی سیاهی را حکمت نام

بس و می‌بینی معلول فقط تو

هیچکس بر عیان علت‌ها نیست

حکمتست ، نویسد کاتب آن هرچه

سپیدشرحمتست هم و سیاه هم

تضاد اندر را دو این مخوانی خود

داد و عدل از بود وجهی دوشان هر

بسا ای ، بخوانی نعمت تو آنچه

بال و هست آفتی من حق در

خورد آب ، تو مزرع ، باران ز گر

برد آب را من خشتی خانه

پدید آید آسمان در اگر ابر

سپید؟ یا را آن خوانیم سیه گو

منست بر ظلم بلکه ، تو بر عدل

کردنست؟ شکوه و شکر جای پسچه

گرسنه بماند گر گرگی بچه

Page 147: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

منه چوپان بر عدل را این نام

اسیر دامی در صید نگردد گر

پیر صیاد بر ظلمست بی‌گمان

نیست نامشعدل ، صید با همرهی

خفیست ) عدلی ، ستم بطن در (۸گاه

همند ) از منفک نه اینجا ظلم و (۹عدل

مرهمند ) جایی و زخمند کجا (۱۰یک

سپید ماندی گر تقدیر دفتر

می‌رسید آخر به دنیا قصه

**********************

همدان ) - ۱ همدانی القضات ( ۴۹۲ - ۵۲۵عین ، قرآن مفسر ، شاعر ، نویسنده ، حکیم قمری هجریبود فقیه و .محدث

باالترین در تصوف و عرفان در حال عین در و بود آشنا میانه پهلوی و عربی ، فارسی زبان‌های به او. داشت قرار جایگاه

وعظ و مریدان ارشاد و تربیت به آن در همدان در که مدرسه‌ای در سالگی سه و سی سن در. شد کشیده دار به ، بود شرع مخالف ظاهرا عقایدشکه ترویج و اظهار دلیل به ، می‌پرداخت

عزیز - ۱ !ای

] که ] است قادر متعال خدای او اگر است جهان در که بال چندین که کند گذر خاطرت در که همانابود؟ کجا الراحمین ارحم ، برگیرد

. می‌سنجی مخصوصخود عقل ترازوی به را الهی کارهای که ، را تو می‌افتد آن از اشکال این

او بر ، ساله یک دارد فرزندی و ، علمی در ، می‌کند تصنیفی ، بزرگ عالمی که است قدر بدان اینکه : اعتراضمی‌کند

اوراق" حواشی و می‌کنی سیاه بعضی چرا کاغذ مشغولی؟ بدان که می‌آید کار چه به این را تو ! در کاغذ کمال اگر و بگذار سپید پسهمه ، است کاغذ سپیدی در صالح اگر ؟ می‌گذاری سفید

کنی . " سیاه همه که قادری تو که ، کن سیاه را پسهمه ، است سیاهی

جواب را او اعتراض آنکه از یا ، خود عجز از نه بود عاجز کودک این جواب از پدر که دانی تو وهمه . این را سوال این نه اگر نیست خبری پدرشهیچ عالم از که کودک آن قصور از بلکه ، ندارد

. آید عاجز آن جواب از پدر که نیست خطر و قدر

نامه‌ها – همدانی القضات عین

Page 148: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ایستاده: - - ۲ ساکن مقیم

. بگذرانید ... چند روزی خرم خوشو رفاهیت در حضرت مقیمان و جمعیت حاضران تمامت) جوینی) جهانگشای

۳ - - - - : ناراست خمیده مج کج معوج و کژ مژ و کژ

کن راست مژ و کژ بگفتم چه ( ...... هر مولوی ) مشاق من و تویی مهندس چونک

آلوده: - - - ۴ کثیف چرک پلید

شهان ای نظیفم ور پلیدم ( ...... گر مولوی ) جهان در خوانم پسچه نخوانم این

مقصود: - - ۵ هدف غرض

دلیل: - ۵ سبب

بیهوده‌گو: - ۶ ژاژخا

۷ - - : خواستن دلیل گفتگو و مباحثه چند و چون

پنهان: - ۸ خفی

جدا: - ۹ منفک

عیسی‌دمند ...... - ۱۰ خود اصل در (جانها مولوی ) مرهمند گاهی و زخمند زمان یک

۱۰ - : جا یک کجا .یک

. . باشد کجا هر گویند چنانکه است آمده هم جا معنی به کجا

بزنی ببینی را که هر که تو ( ...... ماری سعدی ) بکنی نشینی کجا هر که بوم یا

عقیم آدم حضرت بودی کاش

رجیم شیطان می‌گشت ول که تا

غم ز دیدی تری چشم ، هرکجا

کم بیشو ابلیسباشد این کار

Page 149: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

انباشته قفس از را جهان این

کاشته دامی که هر پیشپای

الفساد؟ ام این خلق ، علت چیست

باد به را انسان بنیاد دهد تا

انگیختن شر و کردن او خلق

! بگریختن کزو ، دادن ما پند

میان در نبودی خود شیطان که گر

پیغمبران بر بود نیازی کی

نبود» « عالم درین گمره آدمی

نبود » « » « ) خاتم و آدم بر (۱حاجتی

دین و کفر ذات به شک کسنکردی

یقین اندر یقین باورها بود

انبیا بر وجودشزحمتی شد

خدا و انسان بین در حائلی

کفشخلقتست ریگ ، شیطان که گر

علتست و بی‌دلیل او خلقت

چیست؟ موجود چنین خلق حکمت

نیست معقول ولی آرم پاسخی

****

قیاس روی از که بسخردمندان

بی‌اساس لیکن گفتند نکته‌ها

بی‌جواب ، معما این نماند تا

کتاب ده‌ها در کردند شرح‌ها

قاعده با تألیفاتشان جمله

! بی‌فایده ولی بسحکیمانه

Page 150: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سفسطه ) از برخاسته (۲رأیشان

مغلطه ) با آراسته (۲حکم‌شان

گشود را معما این که هر شرح

بود» « ) تاریک خانه فیل (۳وصف

دستشان اندر شمعی نبودی چون

گمان و حدس سر از شد رأیشان

کالم : یک شد فتوایشان حاصل

نظام از افتد عالم ، نباشد شر

همند ملزوم و الزم ، شر و خیر

توأمند ... ظلمت و نور و ظلم و عدل

نیست بیهوده جهان در نقششیطان

آدمیست ... آزمون برای او

بشر؟ فهمد کجا از نباشد او

. شر و خیر و دین و کفر اختالف

****

سؤال اینان محضر از می‌کنم

قال و قیل بدون خواهم پاسخی

بشناختن؟ شر داشت سودی چه گو

ساختن جهانی ، دوزخ از بدتر

بود} نیک انسان افعال همه گر

بود؟ تاریک او بر عالم خانه

بد و خوب فرق نمی‌دانست گر

ابد ... تا صالح می‌ماند ازل از

غیر به اجحافی و ظلم نکردی گر

خیر ... و بود محبت شوقشبر حرصو

Page 151: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

خون طعم با آشنا نگشتی گر

الله‌گون ... نمی‌شد دنیا چهره

هدف را مال‌ورزی نخواندی گر

شرف ... معنای می‌آموخت که گر

افروختن جنگ نمی‌دانست گر

آتشسوختن ... در مظلومان جان

کاشتن را فتنه‌ای و جور بذر

انگاشتن ...{ زیرکی را خود مکر

نبی ) هم می‌شد آسوده ملک (۴هم

یاربی ) یارب بانگ نبودی (۵هم

****

نبود شیطان ازل کز کن گمان خود

نبود ) عصیان و ظلمت و (۶ارتداد

کند اغوا را تو تا نبودی کس

کند پیدا مشتری ، دوزخ بهر

خدا از نمی‌شد نازل هیچگه

را ) تو خسری لفی االنسان (۷ان

می‌باختی؟ خود دین می‌شد؟ چه گو

نشناختی؟ خویشرا خدای یا

شر؟ دلتنگ می‌شدی گاهی که یا

! شرر اندازی مانت و خان به تا

****

چیست؟ بهر آزمودن را آدمی

نیست؟ اشراف او علم بر مگر خود

خلقتش کرده آنکسکه بی‌گمان

Page 152: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

قوتش ) و ضعف به آگاهی (۸دارد

کسی از بگیری آنگه آزمون

رسی ) او علم کیف و کم به (۹تا

بصیر باشد قدر هر معلم یک

غیبشمگیر عالم را او باز

تشخیصدرست حد بر رسد تا

نخست گیرد آزمون ، ضرورت از

محک ) بر بساید را زر (۱۰صیرفی

شک ز آید برون آن عیار کز

کردگار؟ ذات به افتد کجا شک

آشکار و غیب به واقف بود چون

ممتحن جهل که یعنی امتحان

مطمئن ) رأیی داد تواند (۱۱تا

خطاست خواندن ممتحن را خالقی

ماست معلومات به دانا او که چون

علیم ) و بصیرست و است سمیع (۱۲او

العظیم استغفرالله پسبگو

****

حکیم ای داری هست دعوی چه این

علیم ) امری همه بر باشی (۱۲اینکه

سؤال هر بر تا اصراریست چه گو

خیال و وهم همه آری پاسخی

جواب نمی‌یابی مجهولی به گر

بالصواب ) اعلم الله‌ بخوان (۱۳رو

**********************

Page 153: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۱ - ) الهی ) پیامبران آخرین و اولین ، النبیین خاتم ص محمد حضرت و آدم حضرت

۲ - : حقایق دادن نشان دگرگون برای باطل قیاس و استدالل مغلطه ، سفسطه

مثنوی - ۳ از حکایتی به :اشاره‌ایست

بود تاریک خانه اندر بودندشهنود ...... پیل آورده را عرضه

بسی دیدنشمردم برای کسی ...... از هر همی‌شد ظلمت آن اندر

نبود ممکن چون چشم می‌بسود ...... دیدنشبا تاریکیشکف آن اندر

اوفتاد خرطوم به کف را یکی نهاد ...... آن این ناودانست همچون گفت

گوششرسید بر دست را یکی پدید ...... آن شد بادبیزن چون برو آن

پایشبسود بر چو کف را یکی عمود ...... آن چون دیدم پیل گفتشکل

دست بنهاد او پشت بر یکی بدست ...... آن تختی چون پیل این خود گفت

رسید که جزوی به یک هر می‌شنید ...... همچنین جا هر می‌کرد آن فهم

مختلف شد گفتشان نظرگه الف ...... از این داد دالشلقب یکی آن

بدی شمعی کساگر هر کف شدی ...... در بیرون گفتشان از اختالف

فرشته: - ۴ ملک

( . » « : از- سخنى هیچ انسان عتید رقیب لدیه اال قول من یلفظ ما می‌فرماید قرآن در متعال خداوند ( ) ( » « » « ) را آنها و است او نزد محافظ فرشتگان عتید و رقیب آنکه جز نمی‌‌آورد زبان بر بد و نیک

می‌‌نویسند(.

« : بر- انسان را چه هر که دارد وجود ملک دو ، انسان از فردی هر برای است آمده نیز روایات در. می‌‌نویسند می‌‌آورد زبان

۵ - : خدا درگاه به ناله بانگ یارب یارب

شدن: - - ۶ کافر برگشتن دین از ارتداد

طاعت: - - ۶ خالف کردن نافرمانی عصیان

عصر : ) - ۷ سوره زیانکاریست در انسان بی‌گمان خسر لفی االنسان (ان

ملک ) .( ) - ۸ سوره است آگاه گذرد می دلها در چه هر به او الصدور بذات علیم (انه

۹ - : کیفیت و کمیت کیف و کم

صراف: - ۱۰ صیرفی

Page 154: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سازند: - ۱۰ معلوم را آن بودن قلب یا درست بدان نقره و زر سودن با که سنگی .محک

بی‌گمان: - - ۱۱ خاطرجمع مطمئن

۱۲ - : دانا ، بینا ، شنوا علیم ، بصیر ، سمیع

گویند: - ۱۳ چیزی حقیقت در تردید یا و ندانستن مورد در .الله‌اعلم

: راستی- و حق به است داناتر خدا بالصواب الله‌اعلم

بود برده صحرا به اشتر ، عرب آن

بود خورده را شتر گرگی ، شامگه

مست حیوان آن که بردی گمان او

شدست گم هامون به غفلت سر از

راغ و دشت اندر می‌گشت روزها

سراغ اشتر از می‌کرد کجا هر

عرب مرد آن می‌دید را که هر

طلب کردی او از را خود اشتر

کوه ز می‌زد سر خورشید ، سحر چون

دیدارشستوه ) ز می‌شد (۱بادیه

نماند باالیی و پست ، بیابان در

نماند جایی آن بر او عصای کز

خمید کم‌کم ، او امید قامت

سپید شد حسرت راهشز بر چشم

: پند دادیش ، خرد با آشنایی

مبند ) اشتر آن بر آمالی (۲بار

Page 155: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کن باز حقیقت بر را خود چشم

کن آغاز تعزیت کنجی به رو

سرمایه‌ات همه بودی شتر آن

همسایه‌ات و پیشدر شوکتت

ماجرا؟ زین نه‌ای غمگین پسچرا

چرا؟ نمی‌نالی گو مصیبت زین

کشید آهی دل سوز از عرب آن

ناامید نگشتم یکسر چون گفت

تار شام در دیده‌ام سویی کور

قرار؟ و صبر مرا بودی کی ورنه

دست دور آن در ماهوریست تپه

است حوششمانده و حول جستجوی

جسته‌ام را تپه‌ها یکا‌یک من

بسته‌ام دل بدان که ، همانجا جز

نبود هم حوالی آن در ، شتر گر

رود دریای کنم را بیابان این

زار زار ، غلتم ، اشک در آنچنان

روزگار ، بگرید خون حالم به تا

****

منست فردای صبح ، من تپه

هست؟ راه در مژده‌ای ببینم تا

نوید خود بر می‌دهم شبانگه هر

امید پیک می‌رسد فردا صبح

مست مست بختم که می‌دانم چه گر

است خفته کنجی که شد دیرگاهی

Page 156: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سراب از آب تشنه‌ای بنوشد گر

خواب ز برخیزد روز آن ، من بخت

****

داشتی را تپه‌ای کس کاشهر

داشتی فردا امید ، من چو یا

گمگشته‌اش آن بودی ، تپه‌ پشت

بگذشته‌اش شادی و شور و عمر

یافتی را کسفرصتی کاشهر

بافتی را خود بخت گلیم تا

آموختی مهر درس ، دنیا کاش

سوختی را ما جان کمتر که تا

نهاد دنیا در ، جور رسم آنکه

داد یاد انسان به ستمکاری یا

خویش تعلیم حاصل بیند کاش

! درندگیش همه با را آدمی

**********************

آمده: - - ۱ تنگ به ملول ستوه

ستوه- خسرو جنگ از شد زنگی نظامی ) ( ...... چو کوه سوی شد خورشید گفت بدو

۲ - : آرزو: - اسباب آمال بار آرزو آمال

افروختی آتشی ، شرارت با

سوختی را خود که ، نه را دیگری

Page 157: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آتش،خوشمباش ) ز رستی ، سفر (۱این

جاش به چیزی هر وقتشو در چه هر

دیگری بر می‌زنی چوبی که گر

بازشمی‌خوری ) که ، زن کمتر دو (۲یک

ندا» ما فعل و است کوه ، جهان این

صدا « ) را نداها آید ما (۳سوی

****

نیست تازه چه اگر گویم سخن این

غنی‌ست ، حکمت و دانایی از لیکن

ماست دنیای درین ، جنت و دوزخ

خطاست ) ، باشد سما در گویی (۴اینکه

توست اقبال همین ، جنت نعمت

توست آمال آن اعمال فرصت

آدمیست حریص طبع آن دوزخ

نیست تو اعمال غیر آتششهم

خویشزد جان آتشبه ، خود که هر

نیشزد ، خود تن بر ، شد خود مار

برفروز چراغی آتش، آن جای

سوز نه بخشد روشنی ، جانت به کآن

کنی روشن خانه‌ای چراغ گر

زنی آبی ، خود سوز جان تف بر

**********************

۱ - - : دفعه این بار این سفر این

خوردن ...... - ۲ باید باز چو زنی که شاعر؟ ) (چوبی کردن باید احتیاط زدن پسدر

موالناست - ۳ مثنوی از .بیت

Page 158: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آسمان: - ۴ سما

مست باده از مشرکی شنیدم این

: پرست یکتا‌ زاهد آن با گفت

انبیا و اولیاء کاین ، آن از پیش

خدا با را ما سازند متصل

نداشت دربان و حاجب ، حق حضرت

نداشت فرمان قاصد جبرئیلی

باز ، جنبنده هر روی گهشبر در

تراز یک ، چشمش به مؤمن و کافر

شفیع دنبال به کسنمی‌گشتی

وضیع ) یا شریفی نپرسیدی (۱کس

دستکس جوازی نمی‌دیدی خود

مگس و سیمرغ ، سفره یک سر بر

دید یار جمال می‌شد کجا هر

شنید بلبل از نامش ، صبحگاهان

نداشت آدابی و شرط ، جانان وصل

نداشت بابی ، او عشق غمسرای

شب و روز پاکش، ذات ، من دل چون

! : طلب کردی که‌ام هر می‌زد جار

نماز با تقرب کسنمی‌جستی

نیاز ، بودی دیدارشفقط شرط

Page 159: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دیگران بر بی‌زحمتی کسی هر

عیان پرستیدی بت ، خیالی با

همسایه‌ام این که نپرسیدی کس

صنم؟ قبله‌گاهششد رویی چه از

مذهبت نام ، کسنمی‌پرسید

دیشبت مستحب نماز وز

روا؟ بودی کجا مسلک سر بر

عزی ) و الت امت بین (۲جنگ

پروردگار نایب نام به کس

دار پای نبردی را پرستان بت

صلیب از ظلمی آونگ کسنشد

حبیب ) روادید با ، مثله که (۳یا

دغا پرستان بت آن از تن یک

خدا با محارب نمی‌بودی خود

یهود او ، مسیحی من ، مسلمان تو

نبود انسانها بین جدایی این

دله یک ، هم با بودند مردمان

قافله یک در و هم با همسفر

کنشت پیر و راهب و پرست بت

بهشت باغ مأوایشان و مقصد

نبود دایر زمان آن ، دوزخ راه

نبود ) کافر دل در هم آن (۴بیم

****

راه ) ز آمد مصحفی با یکی (۵تا

اله آن پیام باشد این گفت

Page 160: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کتاب این ندارد باور او که هر

خراب عقبی و دنیی در او کار

شوید مؤمن ، دین احکام بر که گر

می‌روید جنت به یکسر بی‌گمان

****

شد باز صحیفه آن مهر که تا

شد ) آغاز مردمان (۶انشقاق

همراهشوفاق ) و رفت (۷بت‌پرستی

افتراق ) سراسر آمد (۸وحدتی

رفت و بنهاد تو روی نامی که هر

رفت و داد انسان به احکامی تو از

را تو خواندی یهوه ، پیمبر آن

عزی ) یک آن و گفتی‌ات اهورا (۹این

مختلف ، رسوالن نظرگاه شد

( » الف» آن داد لقب دال‌‌ت یکی (۱۰این

شد باز ، تخیل و تعبیر باب

شد آغاز دین و کفر داستان

مردمان میان در جدالی شد

میان آمد ، من ایمان ، تو کفر

آهیختند ) هم جان بر (۱۱تیغ‌ها

نامشریختند به یکدیگر خون

: دیگری بر ، داوری کردی که هر

کافری تو مؤمنم فطرت به من

بود جاه و مال جنگ در ، آدمی

فزود دیگر علتی ، هم دین حب

Page 161: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

خویشبافت خیال در دینی و کفر

یافت تازه دلیلی خونریزی بهر

هست خونریز ، خود ذات در آدمی

هست آویز دست فکر ، کشتن بهر

داد چوب نباید دیوانه دست

داد آشوب انگیزه او به یا

****

،چیست؟ نام جز فرقشان ، خدایان این

جاهلیست ، تعصب نامی سر بر

بشر اعزاز خواهان ، جمله‌شان

بشر پرواز ، خاک این دل از

زبون انسان معراج ، قصدشان

دون موجود این به دادن عزتی

را تو کردن رهنمون ، سعادت بر

را تو ، اهریمن ز کردن حذر بر

راستی با را تو کردن همسفر

کاستی ، نیابی ، مردن از پس تا

****

داشتن مرادی باید ، آدمی

داشتن اعتقادی ، خدایی بر

بگو می‌خواهی چه هر را آن نام

او و هست او غرض ،‌خود اسامی زین

مولوی از خوانده‌ام را قصه‌ای

: مثنوی نغز حکایت‌های از

درم» یک ، مردی داد کسرا چار

Page 162: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دهم انگوری به این گفت یکی آن

: ال گفت بد عرب ، دیگر یکی آن

! دغا ای انگور نه خواهم عنب من

بنم این گفت و بد ترکی یکی آن

ازم خواهم عنب نمی‌خواهم من

را قیل این بگفت رومی یکی آن

را ) استافیل خواهیم ، کن (۱۲ترک

شدند جنگی نفر آن ، تنازع در

بدند غافل ها نام سر ز که

ابلهی از می‌زدند هم بر مشت

دانشتهی « از و جهل از بدند پر

****

بیشنیست نمادی خود ، بت و کعبه

یکیست ، مقصد و نیت را عابدان

صنم ) بر من ، کنی رو کعبه به (۱۳تو

عدم تا را او می‌جوییم دو هر

روست؟ ) چه از ملحد تکفیر (۱۴پسبگو

درجستجوست دائما هم نفساو

نیست یابنده او که می‌گویی چه خود

یابنده‌ایست ، جوینده‌ای هر زانکه

****

: ضمیر روشن زاهد را او گفت

حقیر عبد ازین بشنو نکته‌ای

عمیق بحر درین راندی زورقی

غریق ، دریا ، بود طوفان کاندرین

Page 163: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

خداست دنبال به انسان فطرت

خطاست ، خواندن خدا را سنگی لیک

نیست سنگ و چوب جنسشز خدا آن

نیست رنگ نقشو مخلوق خدا آن

انبیا جمله بردند رنج‌ها

رها کن را بت گویند ما به تا

عناد با جاهل انسان این لیکن

ایستاد پوچش باورهای پای

گشود راهی خود بهر گروهی هر

بود بیراهه جملگی آن‌ها لیکن

نشناختند حق ذات چون مردمان

ساختند بت خدا از ، دیگر نوع

نمود بت چشمت به گر کعبه سنگ

زدود دل لوح ز باید نقشآن

روشنست و سهل و هموار ، حق راه

اهریمنست بر روی ، ره این غیر

رهند این نشان خود ، رسوالن این

می‌نهند چراغی تو پای پیش

مسیر نشناسی ، ظلمات درین گر

بگیر ، دادندت راه چراغ چون

ساربان نباشد گر بیابان در

نشان می‌جویی که از را خود راه

تو کشتیبان ، نوح نگردد چون

تو ) طوفان می‌شود آبی (۱۵کف

آمدند کردن وصل بر انبیا

Page 164: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آمدند ) کردن فصل برای (۱۶نی

واحدی خدای بر شو معتقد

شاهدی ) دست به دم هر مده (۱۷دل

خلقتست اندر که هماهنگی این

حجتست ، حق وحدانیت به خود

خالقیست را جهان داری یقین گر

یکیست معمارش و طراح بی‌گمان

بگوی ) یک و پرست یک و ببین (۱۸یک

بشوی دوبینی‌ها از را خود چشم

شدی مؤمن خدا یک بر بشر گر

شدی ایمن تفرقه و نفاق از

آدمیست ) میان در تشتت (۱۹تا

نیست امید خوشش سرانجام بر

**********************

قدر: - ۱ بلند انسان شریف

شخصفرومایه: - ۱ وضیع

۲ - : عرب جاهلیت دوران معروف بت دو عزی و الت

۳ - . جانب: از نیابت نام به که دین اربابان از برخی به اشاره‌ایست خداوند معنی به جا این در حبیب

. می‌کنند صادر را کافران و مشرکان مرگ حکم ، پروردگار

۴ - . انوریست: از است شده خوانده ، کافر و کافر صورت دو به ، بی‌دین :کافر

دوایر نیلی این دوران از عناصر ...... چو ترکیب داد زمانه

نعمت کفران بود خاموشی کافر ...... چو چه خاموشو چه معنی درین

آسمانی: - ۵ کتب به خاص صورت به و می‌شود اطالق کتاب به عام طور به .مصحف

شدن: - ۶ پراکنده انشقاق

کردن: - - ۷ سازواری کردن همراهی وفاق

Page 165: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شدن: - ۸ جدا یکدیگر از افتراق

۹ - : عقاید و ادیان در خداوند اسامی عزی ، اهورا ، یهوه

موالناست - ۱۰ مثنوی از برگرفته .مصرع

برکشیدن: - ۱۱ آهیختن

۱۲ - : است رومی و آذری ، عربی ، زبان‌های در انگور نام استافیل ، ازم ، .عنب

۱۳ - » « : شود گرفته کار به جمله دو هر در تواند نمی کنی فعل صنم بر من ، کنی رو کعبه به .تو

] کنم ] رو صنم بر من ، کنی رو کعبه به تو

: سعدی لغزشاز این مثال

] باشم ] تو یار من و باشی من یار تو که باشد حیف

. دانست معنوی قرینه به حذف نوعی را اول جمله در فعل این حذف بتوان شاید

پرست: - - ۱۴ بت کافر ملحد

۱۵ - : گیرد جا کفدست یک در که آب مقداری آبی .کف

ببین انباری ز گندم کف ( ...... یک مولوی ) همچنین باشد کانجمله کن فهم

آمدی ...... - ۱۶ کردن وصل برای (تو موالنا ) مثنوی آمدی کردن فصل برای یا

محبوب: - - ۱۷ معشوق شاهد

عطار ) - ۱۸ کم بیشو نه بگو یک و ببین (یک

تفرقه: - - ۱۹ پراکندگی تشتت

: مالنصردین به گفتا یکی آن

یقین داری خود عقل و علم به گر

می‌خوری؟ مردم گول ، دائم چه از

می‌بری؟ عاقل چه هر آبروی

Page 166: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

: روزگار این مردم مال گفت

نابکار سیاه دل مردمان

بی‌غشند و پاک ، پندارند چه گر

خوشند و می‌فریبند را یکدگر

! یکدگر جیب و کیف در دستشان

هنر ریزد انگشتانشان سر از

آستین اندر دارند حقه‌ها

نوین و بکرست جمله حیله‌هاشان

بیختند ) اینان خاک چون ازل (۱در

آمیختند خاکشان با را مکر

دغل راه از شد روزی‌شان کسب

حیل ) و گول سرمایه‌شان همه (۲شد

آراستند چنان را کذب‌هاشان

راستند و صدیق پنداری که تا

گول‌شان نباشد یکسان دائما

کشکول‌شان در است گول ، نو به نو

می‌کنی قضاوت گر ، منصفانه

می‌کنی؟ مالمت را من پسچرا

را معقول نکته‌ای تو از پرسم

را؟ گول یک خورده‌ام باری دو کی

ترفندشان یک به واقف شوم تا

بندشان اندر افتم ، دیگر نوع

جدید» « شکلی با روز هر ، شان گول

پدید آید مغزشان جوال از

هشیارتر ، می‌شوم من قـدر هر

Page 167: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مکـارتر ، نیستم جماعت زین

**********************

کردن: - - ۱ سرند کردن الک بیختن

۲ - - : فریب مکر حیل ، گول

مجلسی اندر شد مهمان ، ابلهی

بسی مردم از بودند آن کاندر

بی‌شمار میهمانان و تنگ جای

مجلسهمجوار درب با پسشدی

مستقر خویشگشتی جای به چون

در به آویزان دید حلقه‌هایی

بچه‌ای چون ، شیطنت روی پسز

بازیچه‌ای کفش در شد حلقه‌ای

او انگشت از بندی ، بازی حین

فرو ، آهن حلقه آن در رفت

تنگ‌تر ، ابله عقل و تنگ حلقه

انگشتششرر به افتادی گویی

او عضو آماسکردی آنچنان

هو و برونشهای آمد جگر کز

سیاه محبوسش، عضو صورتشچون

تباه ، غوغایش ز شد مردم عیش

دوید سویی کسی هر ، چاره بهر

Page 168: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

فریادشرسید به آهنگر که تا

داد قند و تسکینشگالب به این

داد پند را او رأفت از دیگری

پند و قند و گالب اتمام بعد

شدند خود جای به یک هر حاضران

بود نگذشته ساعتی ، دیگر بار

انگشتشکبود چو شد ابله روی

برکشید سینه ز آن‌سان نعره‌ای

مجلسدرید زهره ، غریوش کز

بشتافتند او سوی مجلس، اهل

یافتند بندش به دیگر نوبتی

خبر آهنگر کردند هم باز

دگر بار یک بگشود گره تا

چنگ و عود صدای و آهنگ جای

زنگ ) آوای از شد (۱گوشمجلسپر

: فالن کای کردششماتت یکی آن

مردمان؟ بر می‌دهی زحمت چه از

پیش بار بالیی آمد سرت بر

خویش؟ کار از تجربت نگیری چون

گزید مارت ، هم یار کوی به گر

کشید پا باید کوی آن از دیگر

****

: درست باشد این گفت احمق مرد

نخست بار از عبرت گرفتم من

دگر بار یک که تا گفتم لیک

Page 169: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

... بیشتر صبری و طمأنینه با

روم دیگر حلقه‌ای سراغ بر

شوم خود فن و سعی وامدار

کنم حاصل یقین این از بعد که تا

کنم؟ مشکل این رفع ، خود قادرم

خویش استعداد به تکیه با بلکه

خویش داد بر رسم خود دیگر بار

اوفتاد من سر در هم گمان این

گشاد باشد کمی شاید یکی این

بود تنگ قبلی چو هم این اگر یا

گشادی‌اشفزود بر بتوان بلکه

انداختم دور به را شک ، الجرم

تاختم حلقه سوی جسارت با

فشارشسوختم و درد از چه گر

اندوختم تجربه کلی ، لیک

****

بشر؟ نوع این عبرت بگیرد کی

دگر شد نخواهد آدم ، آدمی

آزمون در او عمر شد طی چه گر

برون نآمد آزمون از روسفید

خویش اعمال از عبرت نگیرد خود

نیش و سوراخ قصه مکرر شد

تمیز ) نیروی و عقل دارد چه (۲گر

مویز با غوره فرق نداند گه

چنگ به دارد تجربه از چراغ چون

Page 170: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سنگ؟ به آید پایشمدام رو چه از

یک‌کالم ) و است عزمشراسخ چه (۳گر

شام به نمی‌ماند صبحش‌ توبه

برید سستشپی تصمیمات به تا

بنگرید دستش پشت داغ‌های

است ساده عقلی دارای ، آدمی

است بنهاده خرد هم را آن نام

**********************

شود : - ۱ می بلند فلزی جسم دو برخورد از که صدایی معنای به مجازا زنگ .آوای

۲ - - : فراست هوشو تشخیص قدرت تمیز نیروی

بی‌تردید: - - ۳ قطعی یک‌کالم

فروش یخ مرد به گفتا یکی آن

کوش؟ تو جنسدکان و پسمتاع

! نیست: گرم متاعم بازار گفت

اندکیست سودش ، است وزن گران گر

عام و خاص از نبودشمشتری چون

! تمام شد کم‌کم و ماند دستم روی

**********************

Page 171: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

حساب روز در می‌گفت واعظی

آفتاب از داغ‌تر تنوری بـر

آتشمی‌نهند بر زرینی تشت

می‌دهند فرمان که هر بر وانگهی

گذشت اغماضو بی‌امید که تا

تشت روی برهنه پای ایستد

داشت اموال از آنچه دنیا به پس

میراث‌خوارانشگذاشت بر وآنچه

می‌برد یک هر نام ، آنکه ضمن

بشمرد را تعدادشان ، همزمان

****

بود ) وعظ پای ، بهلول با (۱شاه

می‌شنود واعظ اظهارات جمله

گنج و دینار آن از آمد خاطرش

بی‌دسترنج بادآورده مال

اندوختی آز و حرص کز را آنچه

سوختی مردم جان کسبش، به یا

غصبی‌اش باغهای و کاخ و ملک

ماه‌وش جوان کنیزان وآن

متاع و انبار و دکان همه آن

صداع ) در افتد ایزد ، شمارش (۲کز

فرو فکرت در رفت وحشت پسز

گلو آبشدر ، هول از شد خشک

Page 172: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تباه شه حال ، بهلول چون دید

رویشنگاه بر کرد تـرحم از

گفت بهلول با طعنه روی ز شه

نهفت؟ بتوانی اموال مگر تو

بشمری تک تک که باید ، من همچو

آتشدربری؟ ز جان توانی کی

آتشبرنهند که گو ، شه با گفت

نهند زر از سینی‌ای هم آن روی

چیست بنده با تو فرق بدانی تا

نیست و هست دارم هرچه ، می‌شمارم

****

آزمون بساط شد مهیا چون

پایشبرون از آورد کفشخود

بجست سینی بر و کرد دورخیزی

: آتشبرست از و گفت جمله دو این

بود خرقه این تنم بر ، بردم آنچه

بود سرکه با جو نان ، خوردم آنچه

****

بدان دریایی همچو را جهان این

مردمان ) خیل غرقند آن (۳کاندر

الجرم ، بیشگردد حرصت هرچه

دم به دم فزونی یابد ، آن عمق

را ) پایاب کنی گم ، آخر که (۴تا

را آب بگذرانی ، خود سر از

شوی نفسخود غرقاب در غرقه

Page 173: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دنیوی ) حطام این از امان (۵ای

رسی ساحل بر که تا بخواهی گر

رسی منزل ، عافیت کمال در

نجات راه ، تو سبکباری‌ شد

ممات ) گرداب ز بگریزی که (۶تا

میان ) بر ببندی گر ، زر (۷کیسه‌ای

آن سنگینی ز شد خواهی غرقه

بیش‌تر بارت ، بیش مالت هرچه

ریش‌تر جانت بیش، بارت هرچه

مال دنبال شب و روز باشی که گر

پایمال عزیزت عمر می‌شود

می‌کنی جان کیسه از زر کسب

می‌کنی پاالن خرج را خود اسب

باش مال فکر به ، حاجاتت قدر

فداش یکسر کنی خود جان که نه

خویش جان قبال در ستانی زر

بیش تو جان از نیست ارزشزر

آسایشاست موجب چه اگر زر

پی آرامشاست اندر ، آدمی

برمی‌کشی زر ز دیواری که گر

دلخوشی نمایی مأمن بدان تا

کرد رخنه غم چون نیست پناهت ، زر

کرد؟ چه جانت و دل با غم ، نگه کن

است در بر ، غم ولی بر در دلبرت

است مضطر ، جان آسایشولی در تن

Page 174: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سود چه آخر ، می‌خوری گر انگبین

بود بسته گلویت راه اگر بغض

غم؟ ز گردی رها تا بنوشی می

الم و درد مرهم نباشد می

نبود خندان لبت و شاد دلت گر

سود؟ چه غمبارت چشم بر مستی‌ات

زار زار بگریی چون ، مستی وقت

بیار شادی مایه ، کن رها می

است آسوده تو جان نانی به گر

است بوده بهشتت دنیا دوزخ

می‌خوری گر جو نان ، خوش دلی با

می‌بری زندگانی از لذتی

جگر خون از شد حاصل کباب گر

قدر؟ این خوردی چه از ثروت حرص

ما وای ، تو بر وای ، من بر وای

روا خود بر ظلم‌ها این می‌کنیم

غریب ، جان با ، آشنا خود تن با

نصیب را تن شد ، عمر یک حاصل

تن؟ بار کشیدن باید کی به تا

پیرهن» « ) نخواهی تا ، کن رها (۸تن

**********************

۱ - . حدود در وی مجنون بهلول به معروف الصیرفی عمرو بن .۱۹٠بهلول درگذشت قمری هجریاست » « شیرین سخنان دارای و شده خوانده عاقل دیوانگان از .وی

۲ - : آن شماره و تعداد از که شمارش کز

زحمت: - - ۲ دردسر صداع

Page 175: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. : افتد- می دردسر و زحمت به ، او اموال کثرت و تعداد محاسبه از خداوند بیت معنای

دسته: - - ۳ و دار گروه خیل

برسد: - ۴ زمین روی بر و آن ته به پا که عمقی کم آب .پایاب

۵ - : دنیا منال و مال دنیوی حطام

فوت: - ۶ ، مرگ ممات

کمر : - ۷ میان

قاآنیست - ۸ از .مصرع

گشت حین ، سواره ، عیاری مرد

می‌گذشت فراخی بیابان از

آفتاب بودی گسترده ، زمین بر

سراب فرش ، خود آه بخار از

روان صحرا آن در دوزخ چشمه

جان نیمه خار اندوه در ، خاک

نماند اشکی قطره را آسمان

می‌فشاند بیابان سوگ در ورنه

****

رادمرد آن ره به را یافتشخصی

نیم‌سرد بودی‌اشجان گدازان تن

موت به رو صحرا جانسوز تف از

صوت و بودشحرف خشکیده ، گلو در

گشاد او روی به رحمت از دستی

Page 176: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آبیشداد خود مشک از جرعه‌ای

حلقومشچکاند به جان قطره قطره

زینشنشاند بر و کردش مدد پس

گرفت جان تشنه مرد ، قدری که تا

گرفت شیطان نفسشدامن دیو

لگام و افسار و دید را زین و اسب

نیام در زرین شمشیر ، زین روی

برد مال بر طمع بی‌شرمی پسز

خورد گول شیطان ز انسان هم باز

را اسب بتازم گر ، خود با گفت

ما؟ گـرد بر رسد کی پیاده این

بیشازوست نیازم مرکب این به من

آرزوست عمرم به اسبی چنین چون

توان پر و قوی و جوانست او

بی‌گمان بیابان این از بگذرد

بـود باقی جهان بر عمرش که گر

شود اسبی صاحب کوشد باز

****

کرد آسوده ، خود وجدان ، چنین این

کرد آلوده ، خون به را پسکرامت

ریخت وجدانشچو چشمان شرمشاز

گریخت و اسب بدان زد نهیبی پس

: داد آواز دور ز جوانمردش آن

بـدنهاد پست نمک‌نشناس کای

گریز وآنگه گوشکن را سخن این

Page 177: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ستیز قصد من تو با ندارم چون

بود تو فن از نه ، خوردم اگر گول

ربود عقلم ، فلک ، غفلت سر از

اوفتاد اسب از و خوابید من بخت

مراد اسب بر بنشست تو بخت

من اموال جمله بردی گرچه

راهزن هستی تو نمی‌گویم من

فلک مکر بازیچه ، دومان هر

دستشکلک از خوردیم هردومان

ثروتی من از و برد وجدان تو از

زحمتی من بر و ماند ننگی تو بر

تو به بخشیدش و دزدید من مال

مشو غافل ازو ، دزدد هم تو از

پسگرفت و بود داده را نعمتی

شگفت و است عجیب دنیا این کار

دلیل و لطفشبی‌حسابست و قهر

ذلیل گاهی و سازد عزیزت گه

اندوختم حالل از مالی که من

سوختم دنیا ظلم از چنین این

چیست؟ تو سرانجام تا ، تو بر وای

گریست پایانت به اکنون از باید

توست اعمال ناظر چون آسمان

درست راه در بشتاب ، مرو کج

گذشت من بر ماجرا این بود هرچه

دشت خشک زین برم جان توانم من

Page 178: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

یارانترسی نزد بر چون ، لیک

کسی با را ماجرا این مگو خود

مکن شایع نامردمی شیوه

مکن ضایع مردانگی سنت

باک چه بنشاندی خاک بر مرا گر

خاک » « به را رادمردی مفکن لیک

بـرد پی حکایت این بر کسی گر

بسپرد؟ ) فتوت راه دگر (۱کی

بشنوند را ماجرا این ار مردم

بگروند؟ مروت آیین بر کی

جهان ) از اعانت نام شود (۲گم

نشان نمی‌ماند دیگر ، کـرم از

سویکس ) نیازد کس ، یاری (۳دست

فریادرس کسی بر نباشد کس

دغا ) ای نکردی من بر اگر (۴رحم

روا » « کن ترحم جوانمردی بر

پایمال » « مردی رسم نسازی گر

حالل بادت ، برده‌ای من از آنچه

**********************

بخشندگی: - - ۱ کرم ، جوانمردی فتوت

۲ - - : یاری کردن کمک اعانه ، اعانت

کردن: - ۳ قصد یازیدن

نادرست: - - ۴ دغل دغا

Page 179: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

یافتند گردو چند کودک سه آن

بشتافتند آن سوی شادمانه

خویش کسحق هر خواست عدالت با

بیش یکدانه نه و کمتر یکی نه

کودکان میان در نزاعی شد

گردکان سهم تقسیم سر بر

دوستان ای هان که گفتا کودکی

بین‌مان اختالفی افتد چه از

بس و باشد عدد ده گردکان‌ها

کس؟ سه بر کردن تقسیم توان کی

چنین این مشکالتی حل بهر

پیشمالنصردین باید رفت

بود دانا ظاهرا حکیمی او

بود ما از عقلشبیشتر و عدل

****

شدند ) هم‌آوا رأی این بر (۱چونکه

شدند مال کاشانه راهی‌ی

****

حکیم ای بگفتا کودک یکی آن

سلیم عقل صاحب هستی که ای

کن ) تقویم کنون را (۲گردکان‌ها

کن تقسیم ما بین عدالت با

****

Page 180: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

: کودکان با نکته‌ای مال گفت

جهان در باشد عدل گونه دو خود

گفته‌اند زمینی را اول عدل

بند و شالقست اجراش، ضامن

آن بنیان و پایه و اصل ، رشوه

آن برهان و حجت باشد سست

گشاد باشد کمی گر کیفت درب

داد تغییر توان را قاضی رأی

اوست نام آسمانی ، دوم عدل

اوست احکام و حکمت جلوه‌گاه

خلل ) او عدل بنیان در (۳نیست

حق‌العمل و رشوه اهل نیست

هموست عالم این القضات قاضی

دوست و دشمن بر جاریست او حکم

مفت حرف واقع به آن و این حکم

گفت هرچه و نمود انشا او هرچه

است پیچیده عدلشچنان منطق

است فهمیده آن معنای کسی کم

تمام ) هستم خبره‌ای من را دو (۴هر

کدام؟ بگزینم که گوییدم حال

****

ما مالی ای گفتند کودکان

چرا؟ انسانی سست و لق عدل

است برتر آسمانی عدل اینکه

است ) داور لطف و انعام (۵حاصل

Page 181: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

****

رأی‌تان بر آفرین مال گفت

بی‌گمان الهی عدل بود بـه

****

شمرد را گردکان‌ها دقت پسبه

خرد گردوی عدد ده ، جمعا بود

یکی این دست داد گردو هشت

کودکی دیگر به هم گردو پسدو

سومی بر و زد باال آستین

محکمی پسگردنی‌ یکی زد

کدام هر اینک بگرفتید گفت

والسالم ) ، را خود سهم عدالت (۶با

مالنصردین ز پرسان بچه‌ها

چنین؟ این الهی عدل بود کی

است روشن ظلمی ، نیست عدالت این

کردنست قسمت به تبعیضی چونکه

****

: اوست عدل روال این مال گفت

هوست ) و های در عالمی ، عدالت (۷زین

بود سان این‌ بخشش و داد و عدل

بود حکمتشحیران از آدمی

سبب روی از لطفشنه علت

غضب روی از نه قهرش حکمت

سریر ) بر را احمقی نشاند (۸گه

امیر و شاه می‌نهد را او نام

Page 182: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آسودگیست در که ابله بسا ای

فرسودگیست در غصه از فاضلی

زر تاج نهاده یک این سر بر

سر به خاکی ریخته را یکی آن

دعاست در نانی کسب برای این

قرصاشتهاست دنبال یکی آن

خون ز پر ، یک این روزی کاسه

فزون حد از نعمتی ، یک آن سهم

گنج روی نشسته فرتوتی پیر

دسترنج بی بادآورده گنج

شامگاه تا سحر از نوجوانی

سیاه پول یک دنبال در به در

فورد » « پایشداشت زیر در تاجری

! برد » « بنز قرعه به بانکی در و زد

خرید لنگی خر تا دوره‌گردی

درید را او خر گرگی ، شد که شب

زر روی بر نهد زر را یکی آن

ضر ) روی بر دهد ضر را یکی (۹این

عقاب ) گندم یک بهر از کند (۱۰گه

بی‌حساب ) نعمت و مال ببخشد (۱۱گه

ماست ز را مو کشد دقت با گاه

بی‌منتهاست او اغماض هم گاه

او عدل بارگاه در ، عجب این

گو و گفت اعتراضو جای نیست

نیست استحقاق به گر ، رزقت سهم

Page 183: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نیست ارفاق موجب التماست

نمی‌افزایدت چیزی دعا با

بایدت ) آنچه ، تو بر رزقی (۱۲داده

بود این آسمانی عدل آری

بود ) تمکین چاره‌ات چاره؟ (۱۳چیست

**********************

۱ - : موافق ، هم‌آهنگ معنی به مجازا هم‌آواز ، هم‌آوا

( : ترجمه- آید اندر جا این او که نباشیم داستان هم هیچ ما گفتند و برآمدند آواز هم همه ایشانطبری ( تفسیر

ارزیابی‌ست: - ) ( - - ۲ معنای به اینجا در دهخدا لغتنامه وقتها کردن محاسبه ارزیابی .تقویم

نقص: - ۳ و عیب خلل

کمال: - ۴ به ، کامل تمام

خداوند: - ۵ برای لقبی داور

داوری روز نمی‌دارند باور ( ...... گوییا حافظ ) می‌کنند داور کار در دغل قلب همه کاین

بس: - ۶ و همین ، خاتمه ، انتها معنی به مجازا والسالم

: مولوی-

خام هیچ پخته حال والسالم ...... درنیابد باید کوتاه پسسخن

۷ - ( : دهخدا لغتنامه کردن سرایی نوحه و زاری و گریه کردن هو و (های

پادشاهی: - ۸ تخت سریر

زیان: - ۹ و ضرر ضر

۱۰ - ) مجازات: ) مورد و خورد ع آدم حضرت که گندمی به دارد اشاره‌ای مصرع ، تنبیه ، جزا عقابگرفت .قرار

بی‌اندازه: - ۱۱ و بیشمار بی‌حساب

است: - . - ۱۲ داده آنی الیق و بایسته که آنچنان را تو روزی خداوند است ضرورت است بایسته .باید

فرمانبرداری: - ۱۳ و اطاعت تمکین

Page 184: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

غریب مرد آن از ذکری بود خوش

طبیب را دردهامان بودی آنکه

لباس هر در ، دل اهل همزبان

ناشناس اما ، که هر آشنای

او یار شد خود ظن از هرکسی

او ) اسرار نجست او درون (۱از

رهنما و دلیل او را عارفان

مقتدا و زعیم او را زاهدان

وقار ) با نشینی سجاده (۲بود

روزگار ) دست (۳خم‌نشینشکرد

داشت تاک چوب ز وعظی منبر

داشت افالک در ریشه و خاک به پا

ریخت باده آن در یافت را جان جام

ریخت سجاده دامن در را عشق

****

اوست ) پندار ، عین‌الیقین (۴معنی

اوست افکار ، آسمان نردبان

آموختیم قیاساتشیقین از

آموختیم دین و وعظشکفر پای

نیست ) سیمرغ (۵عرصه‌اشجوالنگه

کیست؟ سیمرغ بگشودنش، پر وقت

Page 185: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

زبان بگشاید و آید وجد به چون

آسمان از می‌آیدش حبذا

سماع اندر آنچنان واژه‌هایش

استماع وقت مستشبه شود جان

اساس و بنیان بنهاد را فهم

قیاس ) در و یقین در شد (۶مرجعی

بشر نیستان در زد آتشی

تر و خشک جا هر شعله‌اشسوزاند

خفتگان سازد بیدار تا خواست

بی‌گمان بودی بیهوده او سعی

****

مایلست مستی طبعشبه ، آدمی

غافلست دنیا ز ، سرخوش شد که چون

نیست دنیات غم ، خوابی در که تا

آسودگیست ) الیعقلی (۷نعمت

خوشست دنیا صورت ، مستی وقت

دلکشست و دلپذیر و دلربا

مبین هشیاری به دنیا چهره

غمین زشتیشمی‌گردی از ورنه

است بیداری از هست دردت چه هر

است هشیاری از رنجتهست چه هر

****

او گفتار سر بر گردم باز

هو ) اسرار شارح بودی (۸آنکه

گرفت عالم او عصیان آتش

Page 186: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

گرفت آدم بنی هر نهاد در

آشوفتی ) جهان زندان ز (۹او

کوفتی در هر به دم هر ، پر و بال

قفس دیوار بشکست عاقبت

دسترس از دور که آنجا کشید پر

عمیق ابیاتی خوشگفتست چه خود

دقیق ) و امروز علم بر (۱۰منطبق

بشر تکوین طی کرده شرح

مختصر بیت چند خالل در

****

شدم» ) نامی و مردم جمادی (۱۱از

سرزدم ) حیوان به مردم نما (۱۲وز

شدم آدم و حیوانی از مردم

شدم کم مردن ز کی ترسم پسچه

بشر از بمیرم دیگر حمله

( » ... سر و پر مالیک از آرم بر (۱۳تا

****

سخن شیرین آن از خواندی نکته‌ای

: من ز بشنو کنون هم را آن شرح

ملک ) روزی شود ار (۱۴آدمیزاد

کلک از مملو اوست ذات که چون

شود ابلیسان سنخ از بی‌گمان

شود ) شیطان الیق (۱۵جانشین

نداشت شر و خیر ، بود جمادی تا

نداشت » « بر و بار گشت نامی که چون

Page 187: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

یافتی حیوان نام کم‌کم که تا

یافتی دندان و چنگ ، د بدر تا

مفتخر شد لطفحق از ، آن از بعد

بشر واالی نام بیابد تا

ارجمند و عزیز شد چون ظاهرا

خودپسند طبعی یافت تکبر از

رفیع جایگاهششد چون اندکی

شنیع ) اعمال خلق راه (۱۶یافت

فساد و ظلم در استاد چنان شد

کساد شد شیطان بازار رونق

عیوبشبیششد ، پیشآمد چه هر

ارمغانشنیششد ، کژدم چو هم

بتر حیوان از لیک ، آدم نامش

شر ) و شور و کاستی هر (۱۷موجد

است کرده خون بر آلوده خود دست

است؟ کرده چون خطا این او بر وای

شرف؟ و وجدان یادشرفت چه از

کف؟ ز شد انسانیتشگم چه از

قاموسشروا ) به سیه‌کاری (۱۸هر

خدا شرم وجودشمایه شد

کمر بر بندد تیغ تا آدمی

بشر عنوان نیست او الیق

دوختن داند رزم لباس تا

سوختن را جهان این می‌تواند

اصالحشمدار به امیدی چشم

Page 188: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کار انجام فرصت ، کف از رفته

وعید و وعد و آیه و پند به چون

بعید دادنشباشد عادت ترک

است کرده خو ، خون تلخ طعم به او

است ) کرده سرکششرو نفس به (۱۹او

**********************

من ...... - ۱ یار شد خود ظن از (هرکسی مثنوی ) من اسرار نجست من درون از

کـردی ...... - ۲ گویم ترانه بودم کردی زاهد جویم باده و بزم فتنه سر

دیدی وقاری با نشین ( ...... سجاده موالنا ) کردی کویم کودکان بازیچه

گرفته‌ام » « - ۳ خرابات‌نشینی و حکمت تلفیق برای تعبیری را خم‌نشین .کلمه

: خود- خانه عنوان به را چوبین خمی که است شده دیوجانسداده به که است لقبی خم‌نشین. . داده‌اند سقراط و افالطون به را لقب این فارسی ادبیات در بود برگزیده

شراب- خم‌نشین فالطون ( ...... جز حافظ ) باز گوید که ما به حکمت سر

) سنایی- ) است سقراط نه خمی دارد که هر

۴ - . : باشند کرده حاصل یقین آن ماهیت بر دیده خود چشم به را چیزی که است آن الیقین عیندهخدا) (لغتنامه

توست ...... - ۵ جوالنگه نه سیمرغ عرصه مگس، می‌داری ای ما زحمت و می‌بری عرضخود) حافظ)

گمان: - ۶ و وهم قیاس

نادانی: - - ۷ بی‌عقلی الیعقلی

۸ - ( . دهخدا: لغتنامه است تعالی خدای مراد و هو مخفف صوفیان تداول در (هو

آرزوست- و هوا مردم در موالنا ) ( ...... باد هوست پیغام بگذاشتی هوا چون

گردیدن: - - ۹ خشمگین و غضبناک آشفتن آشوفتن

برآشوفتند- سراسر لشکر ( ...... چو فردوسی ) کوفتند همی تبرزین و گرز به

و - ۱۰ می‌شوند محسوب زمین کره زنده موجودات اولین ، گیاهان ، جدید علوم تحقیقات اساس بربودند خاکی کره این ساکنان جمادات ، آن از .پیش

. است پیوسته وقوع به مرحله این از بعد ، جانوران تکامل و سلولی تک پیدایشموجودات

Page 189: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

یونان حکمای تئوری‌های در قبل ها قرن و نیست موالنا فکری تراوشات حاصل ، نظریه این البته. است داشته وجود باستان

۱۱ - . بی‌جان: چیز هر حیوان و نبات مقابل چوب و سنگ مانند بی‌حرکت و جان بی موجود جماد

۱۱ - . ] [ . گیاه: معنی به اینجا در کند نمو و رشد که حیوان و نبات از اعم ذیروحی هر نمو‌کننده نامی.است

است: - - - - - ۱۲ گیاه معنی به اینجا در رشد افزایش بالیدگی نمو .نما

انسانیست - ۱۳ عروج و تکوین مراحل مورد در موالنا مشهور ابیات ، گیومه داخل بیت .سه

فرشته: - ۱۴ ملک

کرده‌اند - ۱۵ یاد مالئکه جزء را او خداوند هم بقره سوره در و بود جنسمالئکه .ابلیساز

همه- ) ، کنيد سجده را آدم گفتيم فرشتگان به و ابلیس اال فسجدوا آلدم اسجدوا للمالئکة قلنا اذ و» « ) بقره سوره ابليس جز کردند سجده

زشت: - - ۱۶ قبیح شنیع

آفریننده: - - - ۱۷ پدیدآورنده ایجادکننده موجد

ذهنی: - - - ۱۸ قوانین ذهنیت ذهن در تعریفشده واژگان مجموعۀ قاموس

۱۹ - - - : کردن عالقه ابراز کردن توجه کردن پشت مخالف کردن رو

راهبان با معبدی در گربه‌ای

آشیان آنجا کرد و گرفت خو

دعا وقت را گربه معبد اهل

... پا و دست میان در نلولد تا

ریسمان یک با می‌بستند گاه

عبادتگاهشان در ستونی بر

عادتی شد عمل این ، اوایل در

Page 190: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بدعتی رنگ یافت کم‌کم لیک

دعا هنگام به بستن را گربه

دعا انجام بهر ضرورت شد

فزون بسشد از رسم این عزت

چون ) و چند وجوبشکسنکردی (۱بر

ماجرا اصل و بگذشت سال‌ها

یادها از برفت و دگرگون شد

عمل این اما رفت و مرد گربه

بدل شد سنت به و ماند همچنان

ساختند تکریمشروایت بهر

پرداختند آن باب در قصه‌ها

نوین رسم این که آنجا رسید تا

دین حکم و دعا آداب ز شد

آن از بعد نسل‌های راهبان

همچنان عبادت آغاز از پیش

فسون و ورد و دم با را گربه‌ای

ستون آن دور می‌بستند پای

****

یافتند حرمت که بسعاداتی ای

یافتند سنت رنگ رفته رفته

میان ) در رسمی بگذاشت (۲مبدعی

آن دنبال سینه‌دران عده‌ای

مشتری تن ده ، یافت چون بدعتی

کشوری ) در شود مرضساری (۳چون

کند ) باور یکی را (۴تـرهاتی

Page 191: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کند ) گر را گله‌ای گر بز (۵یک

اخگری ) بیفتد گر نیستان (۶در

تری و خشک هر آتشبه می‌زند

است ) مایل توهم بر انسان (۷طبع

است قائل معجزاتی خرافه بر

یقین دارد خود موهومات به چون

ظنین و بدگمانست حقیقت بر

وهم ) دام اسیر شد چون (۸آدمی

فهم عنقای او جان از پرکشد

مردمان اعتقاد که بسا ای

گمان و تقلید به و بی‌اساساست

یکدگر دهان بر مردم چشم

اثر گیرد دیگری از کسی هر

بی‌پایه‌شان باور دلیل شد

همسایه‌شان و در اعتقادات

گوسفند مثال مردم از برخی

دنبالشروند به افتد پیش که هر

بی‌اساس رسم و آیین همه این

قیاس و وهم پایه بر بنا شد

گشت معمول و رایج عیبی که چون

گشت مقبول و عادت رفته رفته

شد تکرار بارها چون غلط یک

شد ابصار از پوشیده آن قبح

****

است طالب منطق و عقل بر آدمی

Page 192: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است غالب ذاتشتعصب بر لیک

ضمیر روشن ظاهرا باشد گرچه

اسیر و پای‌بندست خرافه بر

کرد ) پنجه تعصب با که اگر (۹عقل

کرد رنجه را خود کم‌زور بازوی

بسیست دنیا درین جاهل عالم

خسیست و خار پر گلزار ، جهان این

آورد بصیرت دانشگر و علم

می‌پرورد ) زمان هر (۱۰بایزیدی

شدی حاصل دانشاگر از بینش

شدی؟ صاحبدل قحطی پسچرا

نبود بینش اگر دانش حاصل

دود ز پر خوانش بی‌نور آتشی

**********************

لزوم: - ۱ ، بودن واجب وجوب

بیاورد: - ۲ تازه‌ای چیز که کسی .مبدع

کننده: - ۳ سرایت ، واگیردار ساری

خرافات: - ۴ و بیهوده سخنان ترهات

کچل: - ۵ گر

: است- معاصر توانای طنزسرای شاعر ، روحانی غالمرضا مرحوم از مضمون

می‌کند... گر را گله گر بز یک

جرقه: - ۶ ، شراره اخگر

بودن: - ۷ موهومات و خیالی چیزهای فکر در ، خیالبافی .توهم

موهومات: - ۸ و خیالی چیزهای وهم

۹ - : کردن زورآزمایی کردن پنجه

Page 193: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

می‌کنی- پنجه اگر درافکن خودی چون ( ...... با سعدی ) ما شکست باشد چه شکسته‌ایم خود ما

است - ۱۰ تصوف اهل بزرگان و عارفان بزرگترین از العارفين سلطان به ملقب بسطامی ابویزیدعرفانی منظوم آثار در او سخنان و احوال شرح و بوده اهمیت و شهرت دارای دیگران از بیش که

سال . وفاتشدر است گر جلوه مولوی و است ۲۳۴عطار افتاده اتفاق بسطام در .هجري

پیشتر سالی چند آید یادم

همسفر گشتم کور جوانی با

ضمیر خورشید ز روشن او چشم

بصیر خود کار به اما ، بی‌بصر

آفتاب را او ، وصل شام چو هم

خواب ز بگشودی دیده ، شب دل در

باطنش نگاه با دیدی آنچه

الکنش توصیف به بودی من چشم

آشنا او با راه چاه و سنگ

نوا صدایشهم با سکوتی هر

زالل آوازی چشمه از می‌شنید

خیال با نقشی برکه از می‌کشید

می‌زدود گل چهره از را خاک

می‌سرود عاشقانه را غنچه‌ای

نوازشمی‌کشید دست چمن بر

می‌وزید گلستان بر نسیمی چون

می‌دیدمش من و می‌داد نشان او

Page 194: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

می‌چیدمش من و می‌کرد گل وصف

: رود؟ نجوای این چیست گفتی گاه

سرود گل برای می‌خواند بلکه

! دیدنی‌ست صحرا و دشت بنگر و خیز

چیدنی‌ست گل و سبزه بوی و رنگ

گوش به می‌آید آواز همه این

خروش در بیابان و صحرا و کوه

سماع در ، کوبان پای ، طوفان و باد

نزاع در هیاهو با ، ساحل و موج

زمزمه گل بر پروانه می‌کند

گوشهمه را راز این نشنود

باغ؟ به می‌خواهد چه بیدل بلبل

سراغ؟ را گل می‌کند دائم چه از

جفت به می‌گوید چه شیدا قمری

شنفت؟ و گفت این هرگز گوشدادی

****

بینایی‌ام از شرمنده شدم من

زیبایی‌ام همه زین غافل چه کز

نیست بیناییت و داری اگر چشم

نیست داناییت و هست عقلت و علم

**********************

Page 195: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

قدیم از دارم یاد لطیفه یک

حکیم پیری لب از شنیدم کآن

رسید بیابانی اندر کودنی

بدید خاری بوته زمینش در

او بر دقت با کرد نگاهی چون

فرو فکرت در رفت تعجب از

خارها این نوک شد بران چه از

کجا؟ از تیزی و تندی این آمد

کرد؟ تیز اینان کسنوک‌های چه گو

! کرد خون‌ریز چنگالشان چنین این

تیر؟ ) پیکان ، چنین باشد کی (۱تیز

حریر ) در سوزن چو ، پا در (۲می‌خلد

بود تردستی بلکه ، صنعت نه این

بود ) زبردستی سکاک (۳کار

همتش بر آفرین کرده که هر

صنعتش و پشتکار بر حبذا

****

می‌رسید جا هر به کودن ، آن از بعد

بدید سکاکی و صنعتگر که یا

خارها ماجرای کردی نقل

: بارها آن‌ها از کردی پرسشی

خارهاست آن سازنده کسی گر

دکانشکجاست؟ گویید من پسبه

****

! عاقلیم که ما ، بود کودن که او

Page 196: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

غافلیم؟ صنعتگری‌ها زین چه از

است؟ که ، عالم صنعتگر ، راستی

است نکته این پی بینی را که هر

ما؟ ناپیدای پیدای آن کیست

ما عنقای بی‌نشان اما حاضر

نزدیکتر ما به گردن رگ از

در؟ به در را او می‌جوییم پسچه

عشقشمی‌زنیم ز الفی ، ریا از

خوشمی‌کنیم دل و جان دروغی بر

شود لطفشکم و مهر مبادا تا

! شود محکم پیشاو هم جایمان

خویش فردای از و داریم ازو ترس

خویش نعمت‌های بلکه نگیرد تا

نشناختیم هیچگه را او که ما

باختیم؟ عشقش به دل پسچگونه

نیست نامشعشق و هست تملق این

چیست؟ عشق بداند کی مصلحت‌بین

خواست معشوق را آنچه یعنی عشق

رضاست و تسلیم عین یعنی عشق

دید خوب یا بد که گر یعنی عشق

دید محبوب دیده از را هرچه

است بردن جانان فرمان ، عاشقی

است بسپردن او خشنودی به دل

کرده‌ایم؟ طی او راه در قدم یک

کرده‌ایم؟ کی او احکام بر گوش

Page 197: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

****

داشتند گمانی چون دین‌پژوهان

انگاشتند یقین چون را خود وهم

ساختند جابر سلطان ازو گاه

ساختند صابر معشوق ازو گاه

بارگاه عرشش و سلطان شدی او

راه برد نتوان درگاه کسبدان

یافتند دیدارششفیعی بهر

بافتند ) الطائالتی بسا (۴ای

او قدر و شأن بیفزایند تا

او ) بدر ، آخر افتاد محاق (۵در

کنی افزون کمال بر ، مویی که گر

کنی وارون غرض ، نقصشافزایی

****

علم الف و فریب با هم عده‌ای

علم منفی‌باف و شک نگاه با

کاشتند علمی بذر اندک چونکه

برداشتند ) آن از کفری (۶خرمن

افروختند مرده‌ای شمع که تا

بفروختند مه و خورشید بر فخر

آشکار آن‌ها بر مجهولی چو شد

پروردگار بر کردند شبهه‌ای

شدند نایل کوچکی کشف به تا

شدند باطل ره در رهروانی

دین ) موهومات دانشو (۷نخوت

Page 198: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

حبل‌المتین ) ، آدمی برای (۸شد

**********************

می‌شود: - ۱ اطالق تیر فلزی نوک قسمت به .پیکان

دیگر: - ۲ چیز یا بدن به نوک‌تیز و باریک چیزی فرورفتن خلیدن

ساز: - - ۳ چاقو آهنگر سکاک

یاوه: - ۴ و بیهوده سخنان الطائالت

نمی‌شود: - ۵ دیده زمینی ناظر چشم از ماه آن در که قمری ماه آخر شب سه ، پوشیده .محاق

چهارده: - - ۵ شب ماه تمام ماه بدر

کنند: - ۶ پاک کاه از که باشد جو و گندم توده .خرمن

محصول: - ۶ جمع‌آوری برداشت

بزرگ‌بینی: - ۷ خود نخوت

محکم: - ۸ رشته حبل‌المتین

تا- ) ( زنند چنگ آن به انسان‌ها می‌بایست که الله حبل حقیقت محکم ریسمان ، دین توصیه به بنا. . بشر نوع اتحاد عامل نشود تفرقه‌شان موجب

. است- شده اشاره ریسمان این به طعنه به اینجا در

دعا هنگام به شب یک عارفی

خدا ) با اینسان می‌گفت (۱بذله‌ای

شود مؤمن بنده‌ات بخواهی گر

شود ایمن معصیت و گناه از

الکاتبین ) کرام بر فرما (۲امر

مسلمین حال ز جاسوسی جای

Page 199: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

معاش کسب در ناصحشباشند

خطاش از دارند پرهیز دائما

گناه ) ثبت مهمل‌کاری (۳جای

سیاه اعمال بازدارندشز

بیمشدهند آخرت عذاب از

تعلیمشدهند ) را (۴آدمیت

راه و چاه فرق چیست بفهمد تا

گناه گرداب گرد نگردد تا

او تفهیم خوشنشد زبان گر

او بیم باید داد دیگر نوع

بشر شر کردن خنثی بهر

دگر راه یک ماندست بی‌گمان

بود درمان از بهتر پیشگیری

بود آسان هم کار این چاره

ملک ) دو هر آن بر ده (۵اختیاری

فلک و چوب با ، اهل کنندش تا

ترغیبشکنند خیر بر ابتدا

تأدیبشکنند ) ، نشنید او که (۶گر

منعشنمود ، شر ز باید کتک با

سود تنبیهشچه ، لغزید او چونکه

آخرت بهر مگذار او کار

معصیت ببینی بس او از ورنه

نیست آیه و پند به گوشش او چونکه

چیست؟ چاره راه زور زبان جز

بگذاشتی خود به را او دمی چون

Page 200: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

انباشتی گنه روی بسگنه

فساد و است فسق مشتاق ، او ذات

باد و غربالست گوششچو در پند

کردنی؟ نصیحت بند در چه از

! پس‌گردنی با اصالح شود او

سود داشت نصیحت گر را آدمی

نبود دنیا درین فاسد نفر یک

**********************

لطیف: - - ۱ نکته‌ای خوش سخن بذله

۲ - : ثبت را او بد و خوب کارهای و هستند انسان همراه همیشه که فرشته‌ای دو الکاتبین کرام.می‌کنند

بیهوده‌کاری: - ۳ مهمل‌کاری

انسانیت: - - ۴ بودن انسان آدمیت

فرشته: - ۵ ملک

کردن: - - ۶ تنبیه معنی به مجازا کردن ادب تأدیب

می‌برید دکانی قفل سارقی

دید پشت‌بام ز همسایه مرد

ناشناس ای هان که او بر زد بانگ

پالس؟ ) هستی چرا دکان در (۱بر

: غریب هستم مطربی گفتش دزد

حبیب ) هجر غم بر (۲مبتالیم

Page 201: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کنم خوش را خود غمگین دل تا

می‌زنم تاری ، یار فراق در

: وقتشب این ، عجب ای گفتا مرد

! طرب؟ اندر تو و خوابند مردمان

بی‌صداست؟ تارت چه از گو حالیا

گوشماست؟ ) در علتی شاید که (۳یا

تو؟ ساز صدای نمی‌آید چون

برو یا را ما بنواز نغمه‌ای

: نیست تو گوش از مشکل گفتش دزد

( ... رامشگریست از نوعی ، بنده (۴فن

! خموش آهنگی ، ساز با می‌زنم

خروش در آید جانت نوایش، کز

من تار بانگ جانسوزست بسکه

زن و مرد هر دل بر نشاند خون

او بانگ درنیاید ، شب در لیک

او آهنگ بشنوی فردا صبح

نیم‌شب در ساز خود نوازم چون

! عجب وین صدایش، خیزد صبحدم

پیش ، صبر بگیری باید ساعتی

خویش ترفند آورم پایان به تا

آفتاب برآید چون بامدادان

! ناب آهنگ این گوشت بر می‌رسد

**********************

سرگردان: - ۱ پالس

معشوق: - - ۲ محبوب حبیب

Page 202: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

عیب: - - ۳ بیماری علت

مطرب: - - - ۴ خواننده نوازنده رامشگر

محمدی مهندسحمیدرضا به

************************

میهنش از دفاع در نیکمردی

دشمنش علیه کردی جنگ‌ها

خویش پای دو هر ، دست از بود داده

خویش واالی مقصد بر رسد تا

ماجرا از بود بگذشته سالها

یادها از بود رفته مصائب آن

ازو کودکشپرسید روزی که تا

کو؟ تو پاهای که گو ، جان پدر ای

من؟ همچو نداری پایی چرا تو

خویشتن؟ پای دو هر کردی پسچه

****

جنگ ز گوید گر اندیشید ، مرد

ننگ و نام برای شرحی دهد یا

شرف ناموسو چیست بگوید یا

هدف؟ راه در مرگ باشد چه یا

من پاهای این که گوید او به یا

وطن ) از حراست راه در (۱رفته

Page 203: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بلند؟ معانی فهمد کی بچه

چند و چون جوابی هر بر می‌کند

جواب گیرد خویشرا سؤال گر

مجاب جهلشنمی‌گردد از لیکن

دیگری سؤال آرد جواب هر

آخری ) نباشد را تسلسل (۲وین

دهد را او پاسخ گر الجرم

نهد جهلی سر بر دیگر جهل

: خرد طفل جواب دادی پسچنین

! خورد گرگ را من پاهای جان بچه

****

مردمان جواب در باید گاه

فهمشان قدر به گویی پاسخی

جواب گویی درکشان بیشاز که چون

حجاب بر حجابی بیفزایی پس

**********************

نگهبانی: - - - ۱ مراقبت نگهداری حراست

توالی: - - ۲ پیوستگی تسلسل

کوشیده‌ای شب و روز ، ثروت بهر

دوشیده‌ای طمع از را نر گاو

گذاشت دنیا کاسه‌ات در را چه هر

Page 204: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نداشت سیری هم باز تنگت چشم

دنیوی متاع بردی همه این

می‌دوی؟ دنیا دنبال هم باز

حالیا ، نگشتی خوردن از سیر

را؟ کاسه بلیسی شد خواهی سیر

جهان پهنای به داری شکم یک

آن از سیر نگردی بلعی جهان گر

دلفریب و جاذبست دنیا مال

نصیب آن از برد می‌کوشد که هر

بری خسران ، دنبالشروی به گر

خوری حسرت ، بگذری خیرش ز گر

فلک خوان سر بر نشستی چون

کمک کم نیفتد جانت بر حرص

کند سیرت تا ، بردار لقمه‌ای

کند گلوگیرت تا ، حرصی ز نه

**********************

بود خفته مال خویش، سرای در

شنود هیاهویی در برون از

کرد کوچه بر نظر یک دریچه از

مرد دو مابین دعواییست دید

Page 205: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

لحاف با مال و بود سرما فصل

! اختالف کشف بهر بیرون رفت

****

فضول و بسکنجکاوست ، آدمی

عجول و است مستعد تجسس، در

کس دو بین پچی پچ‌ گر بشنود

! نفس از بیفتد تنبانش به کک

تنش اعضای جمله گوشگردد

روشنش پچ‌پچ موضوع شود تا

عام خاصو کار ز سر درآرد تا

بام و سوراخ هر ز اندازد چشم

خویشنیست سرای از آگه چه گر

چیست همسایه خانه در سرکشد

****

شب نیم در ما مالی ، الغرض

... سبب را دعوا چیست بداند تا

کشید سر بر را کهنه لحاف آن

دوید کوچه جانب شتابان و

جدل مشغول کسبودند دو آن

محل افراد گشتند مطلع

خواب ز وامانده و بیکار مردم

شتاب و شوق با کردند اجتماع

مرد دو زان تن یک ، اوضاع چنین در

کرد تیز دندان کهنه لحاف بر

اختالف حل گرم مال بود

Page 206: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

لحاف آن کمین اندر هم رند

شمرد فرصت را هنگامه پسچنین

برد و دزدید را کهنه لحاف آن

رفت فتنه و گرفت پایان جدل آن

رفت کهنه لحاف مال سر از

لعین دزد آن بگریخت میان وز

مالنصردین و ماند سرما سوز

روان شد خانه به لرزان الجرم

زیان اندر هم و افتاد خواب ز هم

او از پرسید همسرشغرغرکنان

هو و های این علت بودی چه گو

( : رنود دعوای و بحث مال (۱گفت

! بود بنده لحاف کهنه سر بر

****

مهیب بالهای این آخر چیست

نصیب گردون از گردد را کآدمی

فلک؟ ) انبارد فتنه سنگ چه (۲از

نمک؟ ما زخم به می‌پاشد چه از

شمار از بیرون آفات همه این

قطار اندر قطار ، نوبت صف در

نهان و پیدا مصیبت‌های این

آسمان و زمین بین جدل وین

زلزله و رعد و سیل کاروان

قافله در قافله ، آفت و رنج

پست و باال از می‌جوشد حادثه

Page 207: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

هست جنبنده هر قدر نکبت و درد

درون غیظ از می‌جنبد زمین گه

سکون نمی‌یابد ، خون نریزد تا

قضا ) با وفاقی دارد قدر (۳گه

بقا با نزاعی دارد فنا یا

آتشفشان از می‌زاید شرر گه

آسمان از شهاب می‌بارد گاه

****

فساد و ظلم و کردن شرارت زین

مراد؟ و مقصود چیست را فلک این

****

حرفحساب یک بنده از بشنوید

جواب مگوییدم حکمت از لیکن

است افکنده جهان کاین دام‌هایی

( ! است بنده جان مرغ صید (۴بهر

نیست بنده نیم‌جان این ، هدف گر

چیست؟ بهر فتنه بساطشسنگ در

شمار از بیرون آفات این که گو

کار؟ چه بهر آستین اندر دارد

****

بنگری دقت به گر حوادث بر

زرگری ) جنگ کشاکش‌هاست (۵این

انهدام و خلق هست دنیا کار

مدام تخریب و ایجاد پی در

غرض دارد آدمی جان به چون

Page 208: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مرض هر بذر پاشیده زمین در

آسمان و زمین برآشوبد او

خانمان بر را آتشتو زند تا

کینه‌جوست و بدمرام و بی‌ثبات

ازوست رونق را عزراییل شغل

شام به وانگه نعمتی بخشد صبح

تمام زجر با تو از واستاند

است داده که را آنچه نگیرد تا

! دست تو گریبان از برندارد

**********************

اوباش: - - - ۱ رندان رند جمع رنود

۲ - : . کند: - انبار انبارد کردن ذخیره کردن انبار .انباردن

کردن: - ۳ همراهی وفاق

تو ...... - ۴ و من هالک بهر فلک که خیام ) می‌خور عمر به منسوب تو و من پاک جان به دارد، قصدی)

۵ - ( . - : لغتنامه دیگران فریفتن برای کسی با دروغی جنگ باشد ساختگی جنگ از کنایه زرگری جنگ(دهخدا

پست خاک بر رود تا ، مسکین مور

است ) ایمن آسمانی بالی (۱از

گزک ) گیرد او از خواهد اجل (۲چون

فلک پروازیشمی‌بخشد بال

Page 209: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کند پروازی ، افالک در که هر

خاکشافکند به تا کوشد ، چرخ

مشو غره جهان این بال به پس

ولو ) گردی فلک این تیر به (۳چون

سقوط بیندیشاز ، اوجی در که گر

هبوط ) پی اندر دارد عروجی (۴هر

آغوشخار در خوابیده ، گلی هر

جان‌شکار خوفناک خارهای

**********************

دهخدا ) - ۱ نامه لغت برآرد پر رسد اجل چون را (مور

قرار- . شکارچیان معرضدید در بیشتر چون اوست هالکت موجب گاه ، مورچه درآوردن بالمی‌گیرد.

: می‌گوید سیستانی فرخی

مباد مغرور پر و بال به خواجه اوست ...... دشمن پر و بال مورچه اجل و هالک که

دستاویز: - ۲ ، بهانه گزک

دهخدا . ) (: velo )ولو - ۳ لغتنامه شدن نقشزمین شدن پهن زمین (روی

برشدن: - ۴ آسمان به ، رفتن باال عروج

شدن: - ۴ خوار ، آمدن فرود هبوط

پاک‌تر تو جامه باشد چه هر

نظر ) در آید بیش ، آن بر (۱لکه

غبار ناچیزی مشت باشد گاه

Page 210: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تار ) و تیر سازد خورشید (۲صورت

**********************

می‌نماید - ۱ چشمگیرتر ، ناپسندشان رفتارهای و عیب‌ها ، باشند پاک‌تر انسان‌ها چه .هر

تیره: - - ۲ تاریک تیر

تیر- و زوبین و گرز از و پیکان فردوسی ) ( ...... ز تیر دریای کردار به شد زمین

نبود شیطان اگر می‌دانی هیچ

خمود؟ ) و می‌ماند بی‌روح ، جهان (۱این

او رهنمایی‌های نبودی گر

او واالی همت و طبع لطف

نکرد عشرت ، خود عمر هیچکسدر

نکرد چت خود دلبر با عاشقی

گوش به می‌آمد ساز صدای نه

خروش در مستی ذوق از کسی نه

یکی با بودی سریت و سر نه

بوسدزدکی طعم چشیدی نه

دوش به بودی سجاده‌ات دائما

هوش و عقل بودت برده ، واعظ وعظ

وی خیرخواهی‌های بر آفرین

می جام دستت داد شفقت کز

شراب با آشنایت نکردی گر

جواب؟ می‌کردی چه با را غم و درد

Page 211: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

اندرزهایشدلپذیر غالب

مشیر ) و مشارست او را (۲سرخوشان

نیست ) خوش‌ذوق او کسچو ، داللت (۳در

نیست شوق و شور غیر مرامش، در

نوشماست عیشو فکر در شب و روز

خطاست فرستادن لعنت او پسبر

بود محفل هر طرب‌افروز او

بود ) دل و جان شادی (۴موجد

پراند ما چشم ز را غفلت خواب

چشاند ما بر را فردوس لذت

می‌کنیم نفرین و لعن را او گرچه

اهریمنیم از بدتر ، عصیان به ما

هموست انسان اعظم مقتدای

دوست؟ نمی‌داریم را او پسچرا

فرست رحمت او بهر لعنت جای

فرست رغبت با و دل صمیم از

او ) تصدیق کند باید ، (۵آدمی

او توفیق ، حق ز خواهد دعا با

قدردانشبوده‌ام شخصا که من

خوانشبوده‌ام ) به مهمان (۶بارها

است ) داده رهنمودم ، جوانی (۷از

است بگشاده راه‌ها پایم پیش

حفظشکند خدا ، باشد کجا هر

برکند ) را او بدخواهان (۸بیخ

**********************

Page 212: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نشاط: - ۱ بی و افسرده خمود

۲ - - : مشاور می‌کنند مشورت او با کارها در که آن مشار ، مشیر

راهبری: - - - ۳ هدایت راهنمایی داللت

آفریننده: - - ۴ پدیدآورنده موجد

استقبال: - - - ۵ قبولی پذیرش تصدیق

خوردنی: - - ۶ طعام سفره خوان

مرشد: - - - - ۷ راهنما راهبر پیشوا مقتدا

ریشه: - ۸ بیخ

- : خشکاندن- ریشه از کردن کن ریشه برکندن بیخ از

هیچکس نباشد یا ، ندیدم من

هوس پابند نیست نوعی به کو

خویش حال از بود غافل ، آدمی

خویش امیال برده شد سبب زین

هوس اغوای به جنت در چه گر

قفس ) سوی شد تبعید ، چمن (۱از

بدگمان نباشد نفسش بر باز

امان ای انسان عقل از امان ای

آرزو نام بنهاد هوس بر

او عمر ، خواهشدل بر شد صرف

نام کسب برای کوشیدی گاه

مقام آرد دست به جوشیدی گاه

Page 213: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

جمال » « مست سالکی چون شدی گه

مال تحصیل پی در برفتی گه

صبحدم و خفت کعبه شوق به شب

صنم دامان سجده‌گاهشبود

یار وصل شد او آمال شامگه

افتخار جوید می‌رفت صبحگه

****

کرد پیشه عبادت گر پارسایی

کرد ) اندیشه مردمان فضول (۲از

گزید را عزلت و سختی عارفی

مرید یابد خویشتن برای تا

حشم ) بر حاجت چه را عارف (۳ورنه

قدم یک باشد یار تا ازو چون

نشست تقوا مرکب بر زاهدی

فردوسبست مقصد بر خود بار

نفسخویشداشت فرمان بر گوش

گذاشت هوسبازی بر طاعت نام

هیچکس نیابی گویا ، الغرض

هوس بند در نیست نوعی به کو

****

پیغمبری نایب کن گمان خود

دلبری ) حب ز فارغ (۴نیستی

گفتشآمدی» مست عالم آنکه

می‌زدی « ) حميرا يـا (۵كلمينی

**********************

Page 214: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

دنیا - ۱ و بهشت از مجازیست تعبیری ، قفس و چمن

گویی: - - ۲ یاوه فضولی فضول

خاص: - ۳ خدمتکاران حشم

محبت: - ۴ حب

دلخواه: . - - - ۴ دلنشین می‌رباید را دل که آنچه هر نیست معشوقه معنای به لزوما دلبر

. دلرباست- که چه هر یا باشد جمال و مال و جاه ، تواند می دلبر

موالناست - ۵ مثنوی از .بیت

۵ - : شو همسخن من با ، رو سپید و سرخ زن ای حمیرا یا .کلمینی

) ( -، داشته زیبایی و سفید و سرخ چهره که عایشه از آن طی که ص پیامبر از منقول است سخنی. بزنند حرف ایشان برای یا شوند هم‌کالم ایشان با که می‌خواهند

رهنمون؟ مقصد به کسبودت چه گو

کنون تا اول از رفتی خطا چون

دورتر دم هر ، مقصود می‌شود

دگر گامی پیشتر زین پسمرو

گشود تو پای پیش راهی که هر

بود بیراهه جملگی آن‌ها لیکن

نکن ) مردم هر اندرز بر (۱گوش

نکن گم اقال نمی‌یابی گر

بایست آنجا رفته‌ای جا هر به تا

نیست مقصود بر روی ، آنسو زانکه

روان شتابانی ، مقصد بر پشت

Page 215: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ساربان پیر ز نمی‌پرسی ره

شوی گم گر ، فنا بیابان در

نشنوی ) درایی بانگ اگر (۲وای

**********************

آدمی: - - ۱ انسان مردم

بندند: - - ۲ شتر گردن بر که زنگی جرس و زنگ .درای

بهشت اندر می‌زیستم شادمان

کشت ) رنج بی داشتم سفره به (۱نان

من جوالنگاه بود جنت ملک

من آه بودی نشنیده ، گوشکس

بود عزراییل ز بیمی مرا نه

بود ) قابیل کرده از ننگ که (۲نه

داشتم جانان کوی در خانه‌ای

داشتم فراوان دلخوشی‌هایی

سرم ) بر طوبی و سدره (۳سایه

برم در حوا چو شیرین لعبتی

یزل ) لم خم ز می‌خوردم (۴باده

عسل ) انگشتی ، جوی از ، آن از (۵بعد

جویبار کنار می‌شستم پای

بی‌خمار ) شراب جاری ، آن (۵کاندر

می‌زدم حوضکوثر آب به تن

Page 216: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

می‌زدم دلبر به شوقی چشمک

خفت و خورد بر مستعد بودم بسکه

می‌شکفت گل چون روز هر چهره‌ام

نداشت ) جایی قاموسمن در (۶غصه

نداشت دنیایی که چیزی داشتم

ماهتاب نور زیر در ، شامگه

قرصخواب ) بدون می‌خفتم (۷تخت

نداشت کسری و کم ، نوشمن عیشو

گذاشت دامانم به نان ، شیطان که تا

نشست من پای زیر ، آمد و رفت

شکست ) را الستم عهد ریا (۸با

گمان بر مبدل شد یقینم تا

آسمان بام ز گشتم سرنگون

****

ماتمکده درین اکنون ساکنم

غمکده ، داغگاهی ، سوگ‌زاری

من بهر تبعیدگاهی جهان شد

محن ) و رنج با همخانه شوم (۹تا

ورود بدو همان در ، رسیدم تا

بود آماده من استقبال به غم

بیخته را آدمی خاک آنکه

آمیخته بدان را غم جوهر

دون دنیای مزرع ، آری آری

خون و اشک با می‌شود آبیاری

کنم؟ چون ننوشم می گر حالیا

Page 217: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کنم؟ گلگون چسان خود زرد روی

رغبتم و میل هست باده به گر

عادتم جنت ز باشد گنه این

بریز می جامم به امشب ساقیا

... بریز هی ، نگشتم الیعقل که تا

**********************

کشاورزی: - - ۱ زراعت کشت

قتل: - ۲ به را او و برد رشک هابیل خود برادر بر که است هابیل برادر و حوا و آدم فرزند قابیل.رسانید

۳ - : بهشتی درخت دو نام طوبی و سدره

۴ - - : زوال بی جاودانی یزل لم

بهشتی- : شراب خمره برای تعبیری یزل لم خم

۵... - ] [ :... كه بادهاى از رودهايى بهشت در مصفى عسل من وانهار اربین للش لذة خمر من انهار .] سوره ] جاریست ناب انگبين از جويبارهايى و است لذتى نوشندگان ۱۵آیه - ۴۷براى

) ( .....] [ : شدنی- ... بیخود خود از و خماری دردسر بهشتی شراب‌های در ینزفون ال و عنها یصدعون الآیه - - واقعه سوره ندارد ۱۹وجود

ذهنیت: - - ۶ طبیعت قاموس

بخش: - ۷ لذت و عمیق تخت

۸ - : آدم خلقت روز الست روز

آیه- » مبين عدو لكم ه ان يطان الش تعبدوا ال أن آدم بنی يا إليكم أعهد «۶۰ألم یس سوره

آشكار دشمن او كه مكنيد اطاعت پرستشو را شيطان كه آدم فرزندان اى نكردم عهد شما با آياشماست؟

بالها: - - ۹ اندوه‌ها محن

Page 218: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مالنصردین می‌کرد آرزو

نگین ) زیر باشدش دنیا (۱ملک

فالن گفتشای و بشنید یکی آن

جهان؟ پادشایی خواهی چه از

: داد و عدل نمایم تا مال گفت

معاد؟ ) روز تا ماند باید چه (۲از

جواب و بی‌سؤالی ، جا همین در

حساب تسویه ، خلق با می‌کنم

دهم؟ باید چرا فردا وعده

نهم؟ فردا بر امروز از کاری

زمین روی در نعمتهست آنچه

این و آن میان قسمت می‌کنم

شود جاری جهان در گر من عدل

شود گلزاری و باغ ، بیابان هر

شوند دنیا طالب جنت اهل

بشنوند گر مرا عدل شهرت

****

: چیست؟ عدل دانی تو مال با گفت

آدمیست ) میان همسانی ، (۳عدل

نان گرده یک سفره‌ات در بود گر

آن بر چاقویی بگذار وسط از

او کسسهم هر به ده تساوی با

گفتگو بدون بیشو و کم بی

Page 219: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کثیر از و قلیل از باشد چه هر

فقیر بر و غنی بر قسمتشکن

غم به این نغلتد در شادی به آن

پیشهم نماند دره و تپه

جوع ) به یک آن ممتلی نباشد (۴این

شروع می‌کن کجا از گویم حال

زر ز پر کیسه دو داری فرضکن

دگر شخصی دهی باید کیسه‌ای

رأسآن یک ، خر دو داری اگر یا

دیگران سهم ، تقسیم در هست

خویش عدل از شمه‌ای بنما حال

پیش بگذار قدم یک ، عدالت در

کن باز را خود انصاف دفتر

کن آغاز خود مال از را بذل

: بود این عدالت گر مال گفت

بود نصردین به زیبنده ، عدل

گو و گفت بدون زر ببخشم من

نکو فعلی بود بخشیدن که چون

بگذرم خر از که نتوانم لیک

! درم بر نیاید کس گو ، خر بهر

نیستم موافق خر عطای با

! نیستم خالیق با را یکی این

سخا این از عجب گفتشای مرد

چرا؟ نمی‌بخشی خر ، ببخشی زر

زر ) انبان مرا نبود چون (۵گفت

Page 220: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

خر دو دارم خود اصطبل در لیک

نیستی زر کیسه آن مرا چون

چیستی بخششزر ندانم خود

بهاش می‌دانم و دارم خر لیک

! کسعطاش بر کنم ، باشم مگر خر

کس؟ به بخشم چرا دارم را آنچه

! بس و می‌بخشم نداری‌هام از

خویش اموال از اینکه باشد جهل

بیش که یا کم ، کنم آن و این بذل

خر دو دارم گر که ، داند کسکجا

هدر من عمر گشته ، این‌ها پای

اندوختم مبلغی زحمت چه با

دوختم وصله وصله ، پاره پاره

خری صاحب ، لطفحق از شدم تا

تن‌پروری؟ یک به بخشم خر ، حال

**********************

۱ - - : فرمان تحت اقتدار و سلطه زیر نگین زیر

آوری - کین و پرخاش نه کن سعدی ) ( ...... کرم آوری نگین زیر به عالم که

آخرت: - - ۲ قیامت معاد

: اعمال- به رسیدگی و قیامت روز معاد روز

: کرد؟ صبر باید چه برای ماند باید چه از

مساوات: - - ۳ برابری همسانی

سیر: - ۴ ممتلی

) ( . یمینی- تاریخ ترجمه شد ممتلی کشتگان جیفه از گرگان شکم

گرسنگی: - ۴ جوع

Page 221: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

زنبیل: - - ۵ نوعی چرمی کیسه انبان

خدا با مال می‌گفت سخن این

ما به را گوش‌ت بسپار ساعتی

جحیم ) سختی ز ده کم (۱بیم‌مان

نعمتیم؟ و ناز به اکنون مگر گو

( / مان قهر تیغ به جنت از (۲راندی

/ مان زهر زندگانی روز دو شد

داغ ) سیخ و زقوم از گفتن (۳جای

سراغ کن ما قوله قرضو ز گه

بگو خود بندگان با نوبتی

آمنوا! ) الذین ایها (۴هاااای

نانتان؟ سفره به دیشب از مانده

فرزندانتان؟ سیرند غذا از

سر به سر شد دخل‌تان با خرج‌تان

دگر؟ یکبار آوردید کم یا

****

ریخته جنت به نعمت همه آن

آویخته زر و درختشسیم از

جهان محنت‌آباد در ما لیک

نان لقمه یک پی حسرت می‌خوریم

چیست می‌دانند چه زر ، جنت اهل

Page 222: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

نیست محتاج ، زر به آنجا کسی چون

خفت و خورد و هست تفریح ، کارشان

مفت مفت جملگی‌شان آب و نان

معاش خرج نیستی جنت به چون

بپاش و است بریز ، بخشش همه آن

بسدرمانده‌ایم که بخشا ما به زر

مانده‌ایم ) زندگانی خرج (۵بهر

اگر ، جنت آن از گردد کم چه گو

زر؟ و سیم مشتی دو ببخشی‌مان گه

عزیز ای ، همانجا از کن مرحمت

بریز ما بام روی زر کیسه‌ای

نعمتی ده ما به دنیا درین خود

جنتی؟ ) تا ما ز کو ، کن کم (۶وعده

بهشت باغ از ماست حق آنچه

( ... نوشت رزاقت کلک ، ما بر (۷هرچه

فرست ما برای یکجا کن جمع

فرست دنیا درین نشانی‌‌مان به

باش خالق اندکی شیطان همچو

! وعده‌هاش شیرین و نقدست چسان بین

**********************

است: - ۱ دوزخ نام‌های از .جحیم

۲ - : را/ ما قهر مان قهر

کن- کوتاه آسایشزبان ( ...... بهر مولوی ) کن همراه همتی عوضمان در

است: - ۳ دوزخیان خوراک ، آن تلخ بسیار میوه‌های که جهنم در است درختی .زقوم

Page 223: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

) وسيله- ) را زقوم درخت ما همانا زقوم؟ درخت يا است بهتر پذيرايى براى بهشتى نعمت‌هاى آن آيا - « . آیات صافات سوره داده‌ايم قرار ستمگران رنج و درد و «۶۴تا ۶۲شكنجه

] کنند- ] داغ آنها با را آنان پشت و پهلو و پیشانى و بگدازند آتشدوزخ در را ها گنجینه آن که روزىآیه» - توبه «۳۵سوره

۴ - : آورده‌اید ایمان که کسانی ای آمنوا الذین .ایها

شدن: - ۵ ناتوان ماندن

روز؟: : - - ۶ اون تا کو حاال کو میرساند را بعید ای فاصله ، محاورات در گاهی کو

۷ - - : می‌‌زند رقم را انسان‌‌ها رزق سهم که قلمی معنای به مجازا روزی‌‌بخش قلم رزاق .کلک

گمان دارد خود کبر از آدمی

جهان باغ زینت باشد اینکه

اوست مخلوقات جمله سوگلی‌

! بوست و بی‌رنگ جهان رویش، گل بی

کائنات ) اجل خواند (۱خویشرا

حیات ) مقصود و غائی (۲علت

است جنبنده یک که جا هر برد ظن

است زنده او مطبخ برای از

بی‌فایدست براو موجودی که گر

! زائدست : وجودش فتوا می‌دهد

بود ) انسان فقط ، خلقت (۳غایت

! بود گردان او شوق از فلک این

****

Page 224: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

غرور ) و عجب همه با ، نداند (۴این

مور که ارزد آنقدر ، طبیعت بر

سالکی » « آفرینش، نظام در

جلبکی از بیش قربشنیست و ارج

نامشآدمیست آنکه ، آنجا دیگر

نیست پشه یک از ارزششواالتر

خویش ) تکلیف پی باشد کسی (۵هر

پیش به را خلقت ماشین برد تا

عزیز عضوی هر راست گیتی مام

مویز با غوره فرق را او نیست

او مخلوقات و شیرینند دو هر

او؟ ذات اندر تبعیض بود کی

****

هوس روی از و بی‌حکمت نیست

مگس این مردم‌گزای خلقت

پست موجود این که پنداری چه از

است؟ بیهوده جهان این بودنشدر

آدمی ، مگسهم آن نگاه از

! کمی نقصو هر و شرست موجد

کرکسی جای که خواهی چرا تو

خسی و خار خلقت جای به یا

بلبالن؟ از شود پر صحرا و دشت

بوستان؟ در دمد بر گل و سبزه

دعا این نماید کرکسهم بلکه

مرده‌ها لش از گردد پر جهان کاین

Page 225: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

**********************

۱ - [ تر: القدر عظیم [اجل

) ( . سعدی- گلستان موجوداتسگ اذل و است آدمی ، ظاهر روی از کائنات اجل

۲ - : جهان آفریدن از خداوند مقصود غرضو غائی علت

) قاآنی- ) تویی غایی آفرینشعلت ظهور در

دهخدا: - - ) - ۳ لغتنامه مطلوب تمامی و آرزو نهایت مقصود کمال (غایت

تکبر: - - ۴ نازیدن خود به عجب

دهد: - ۵ انجام باید و است شده گذاشته کسی عهده بر که وظیفه‌ای .تکلیف

مالنصردین ز سر خطایی زد

خشمگین شد او رفتار از حاکم

: گناه این جرم به مال با گفت

راه دو بگزینی ، تنبیه می‌شوی

ناب زر سکه بیست ، اینک هم یا

بیحساب ) گردی که ، تاوان (۱می‌دهی

سال دو طی در که محکومی که یا

کمال صاحب کنی را خود خر این

خرد و علم آموزی‌اش آنچنان

حسد او بر برد افالطون که تا

کنی نتوانی وعده بر وفا گر

می‌زنی خانمانت بر آتشی

****

Page 226: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بهترست دوم راه مال گفت

خرست این برای هم امتیازی

اندیشمند و فاضل گردد که گر

سربلند خرها بین در می‌شود

****

قرار و قول این بشنید یکی آن

: خوشمدار دل ، خر به مال با گفت

بی‌خرد ای مگر نمی‌دانی خود

کشد باری آموخته فقط خر

آموختن؟ سواد خواهی خر به تو

دوختن عقلت چاک اول باید

: خری از ، دانم نیک مال گفت

پروری فاضل اینکه نیاید خود

پیر و فرتوت بود حاکم این لیک

مگیر کمتر ازو را خر این سن

ذوالجالل خدای از امید دارم

سال دو این خالل لطفشدر به تا

سرم بر گذارد منت کرم از

خرم یا بمیرد حاکم این که یا

****

امور تغییر بهر که بسا ای

زور بازوی و پنجه نداری چون

مگر تا نشینی باید منتظر

شر دفع نماید گردشگردون

**********************

Page 227: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۱ - : بدهی کردن تسویه شدن بیحساب

آزاد رحیم دکتر به

***************

من تنهایی ایام مؤنس

من شیدایی دوران همدم

باد یاد نوجوانی روزگار

باد یاد زندگانی سبز فصل

بی‌نقاب بی‌ریای روزهای

بی‌اضطراب بی‌غم روزهای

وسوسه کوچه‌های روزهای

مدرسه درسو و مشق بی‌خیال

باغ کوچه در شیطنت روزهای

کالغ اعصاب روی رفتن راه

رنج و درد از بی‌خبر روزهای

ترنج و بید نرگسو روزهای

الله‌زار رقصسرخ روزهای

جویبار زالل تکنوازی

زنجره ) گروه (۱همسرایی

پنجره نگاه مهربانی

یاسمن ) عطر دلبازی و (۲دست

نسترن و یاس همچشمی و چشم

Page 228: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سیب‌ها چلچراغ درختان بر

جیب‌ها درون کشمش‌ها طعم

سار ) و قمری و سهره (۳روزهای

بی‌غبار خاطرات روزهای

****

آفتاب طلوع از دلخوشی‌ها

خواب هنگام تا بود ما همره

بود لبریز ما شادی از کوچه

بود پاییز عاشقی چارفصل

نداشت را ما دل نشانی غم

نداشت جا اصال غصه برای ، دل

امید و عشق از بود پر سفره‌مان

رسید پیری نوبت کم‌کم که تا

گذشت دوران آن و کردیم غفلتی

بی‌بازگشت فرصت ، کف از رفت

زندگی کتاب پایان فصل

درماندگی از بود غمسرودی

داشتیم سر در که شوری آنهمه

بگذاشتیم؟ جا کوچه کدامین در

رسید پیری همره ، ناتوانی

رسید تأخیری به دادن جان وقت

ماست تدریجی مرگ ، پیری رنج

چراست؟ ظلمی چنین ، ره انتهای

سال‌ها؟ این بود چه بودن از حاصل

آمال‌ها ) از بگذشتن یک به (۴یک

Page 229: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

رفت باد بر همه آرزوهایم

رفت یاد از زندگی گذار در

بیشنیست لغوی حرف ، نیکختی

چیست که ندانستم عمرم در که من

دریافتم » « چنین قسمت معنی

یافتم کمتر و بیشکوشیدم

بود وعده ، شنیدم دنیا از آنچه

ربود بسیاری و بخشید اندکی

تن‌ست بر هنوزم ره گرد چه گر

برگشتن‌ست موسم ، آید بانگی

نیست ) اتراق فرصت اینجا (۵گویی

نیست» « آفاق درین البالی فارغ

****

شمع همچو ، زندگانی از من سهم

جمع بهر از ، سوختن خلوت به شد

سوختم را خود جان اشکریزان

افروختم ) اطرافیان (۶محفل

****

لحد ) تا بازد مهد از ، (۷آدمی

می‌نهد زندگانی را آن نام

پایانششکست بازیست ، زندگی

نشست بازی این پای هرکس ، باخت

من وای ، بودی جاوید اگر عمر

من؟ فردای غصه ، آخر کی تا

نیست چاره بالیا از را او آنکه

Page 230: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

زندگیست بر چاره‌اش راه ، مرگ

قضا تغییر کرد نتوان که گر

چرا؟ آخر زیستن فالکت با

قفس در مرغ احوال بر وای

فریادرس نشد را او اگر مرگ

دواست بی‌درمان درد هر بر مرگ

مشکل‌گشاست و منجی گاهگاهی

****

داشت یار هوای دل ، امشب باز

داشت بسیار دلم شبها چنین این

کرد شاد را دلم ، عشقش غم با

کرد آباد خانه‌ام ، نبیند غم

جنون دشت در برد پایم به پا

برون آمد گل و آب از دلم تا

گرفت ) دل دست ، افتاد کجا (۸هر

گرفت ، منزل رسد تا را او دست

****

باش آب جستجوی در تشنه‌ای؟

باش بی‌تاب ، می‌رسد ره از دلبر

مگرد را ساحل ، دردانه پی در

نکرد ) جویی از وال (۹کسشکار

می‌زنی دریا به خواهی اگر در

می‌کنی بیستونی ، خالی دست

****

شد تأخیر عاشقی در هم باز

Page 231: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شد دیر زندگانی ، ما بر وای

نکبت‌خانه‌ایست ، عشق بی ، جهان این

نیست عشق درد ز بـه مرهم هیچ

دواست بی‌درمان درد هر بر عشق

خداست» « ) اسرار اصطرالب (۱۰عشق

کن فرهاد از یادی امشب ساقی

کن یاد محبت شهیدان از

نیست پرهیز عاشقی بالی از

نیست هول‌انگیز ، عشق بیشاز ، مرگ

شنید هجران شب از شرحی چو جان

تپید خود بر عاشقی هول ز دل

نماند سوزی دگر دل‌ها در چه از

نماند آتش‌افروزی ، دیگر چونکه

طبیب؟ کو را ما بی‌درمان درد

حبیب؟ کو را ما بی‌پایان شوق

****

ببر حظی پروانه‌ها از امشب

سحر تا چراغت نمی‌سوزد چون

جنون تا من از مانده جامی دو یک

چون و چند کن کم و ده می ساقیا

زنم خون در قلم تا شد آن وقت

زنم مجنون تربت بر بوسه‌ای

من فتوای عاشقان ای بشنوید

من گناهشپای باشد گنه گر

است خوشتر کدامین عبادت‌ها از

Page 232: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است دلبر پاک دامان بر سجده

ناتمام...........................

**********************

سیرسیرک: - - ۱ کند طوالنی آواز شبها که کوچک است حشره‌ای زنجره

قرمز: - ۲ یا و زرد یا سفید رنگهای به و معطر و درشت گلی .یاسمن

بلبل: - ۳ شبیه آواز خوش و کوچک است پرنده‌ای .سهره

دارد: - ۳ سفید های خال که آواز خوش و سیاه است پرنده‌ای .سار

آرزوها: - ۴ آمال

) مولوی ) آمال‌ها نگسلی تا شمسدین از خدا ای

جایی: - ۵ در مسافر ماندن و توقف اتراق

۶ - : آن دادن رونق و کردن روشن افروختن محفل

است: - - ۷ باختن حال در بازیست حال در .بازد

۸ - « . . : افتاد فعل البته پیشآمد که کجا هر شد ممکن که جا هر افتاد کجا «هر

: . بود » « خواهد شکل این به مصرع معنای صورت آن در بازگردد نیز قبلی مصرع در دل به تواند می

. گرفت ] [ » « را دل دست او ، شد امید نا افتاد پای از ، دل که کجا هر

بزرگ: - ۹ ماهی نوعی وال

) سیستانی ) فرخی نهنگ و وال است اندر بحر به تا

مولویست - ۱۰ از .مصرع

Page 233: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

غزلیات

کنم - ۱ نظاره گرت ، گیتی روزن ز شبی

بود - ۲ فریاد و ناله در بلبلی بامدادی

افتاد - ۳ آسمان از امانت بار که شبی

شما - ۴ چوگان گوی کهکشانها کرات ای

کنیم - ۵ کیمیا نظر به را راه خاک ما

محال - ۶ امید داشتن نتوان آدمی به

هست - ۷ خبری گمانم ، شوق از می‌تپد دل

كشیم - ۸ دلدار رخساره ز پرده ار شب یک

زد - ۹ سر من خلوتسرای به ، عشق دوباره

Page 234: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

پاییزست - ۱۰ فصل غمبار جمعه غروب

گرفت - ۱۱ عاشقانه شور من خلوت دوباره

نکند - ۱۲ ماجرا ، گوشه هر به ، عشق که نشد

می‌ریزد - ۱۳ ماهپاره آن از که غمزه‌ای ز

دلشکسته‌ایم - ۱۴ ما که باده بریز ساقی

چیدن - ۱۵ گل برای درآیی چونکه ، باغ به

می‌آید - ۱۶ یار که ده خبری عاشقان به

ساقی - ۱۷ ای بی‌خبری من ز هست مدتی

داری - ۱۸ جهانی هیاهوی ز گر خلوتی

آنجاست - ۱۹ یار عکسرخ ، کن آینه بر روی

کن - ۲٠ حکایت قصه‌ای ، دل غربت ز بیا

کردند - ۲۱ عطا را عشق ، ازل روز که ما به

دوست - ۲۲ ای کنیم رها را جهان کار که بیا

* کنم نظاره گرت ، گیتی روزن ز شبی

کنم آشکاره رازت عالمیان چشم به

من سینه تنور زعشقت گداخت چنان

کنم شراره زین خورشید دل بر داغ که

بود » « اشتباهی چه امانت بار قبول

کنم ) استخاره ، باره این در آنکه (۱نکردم

دولتعشق لطف ز مقامی به رسیده‌ام

کنم» « ) ستاره بر حکم و فلک بر ناز (۲که

Page 235: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

****

ورنه ، شود خبر رقیبم آنکه بترسم

کنم پاره جامه شوق از تو وصل روز به

چندیست غمین دل ، انست محفل یاد به

کنم چاره چه می‌کند پا به ناله و فغان

: مجلسشندهند به ره را تو بگویمشکه

: کنم باره گوششهزار به چه ار نصیحت

بیرون خود گلیم از خویشمکش پای که

کنم اشاره گر کافیست تو به ، عاقلی تو

دور: ببینمشاز من ببر تو بگویدم

کنم کناره از نگاهیش که قدر همین

****

نمی‌دانم ، دل دست از رسیده‌ام جان به

کنم؟ باره کدام در ، کنمش ار مالمت

دل ای بخشمت کار جفا یار به کنون

کنم اداره را تو نتوانم دگر من که

۱۳۶۸سال

**********************

. است* خداوند به خطاب غزل این اول بیت دو

کشید ...... - ۱ نتوانست امانت بار حافظ » «آسمان زدند دیوانه من نام به فال قرعه

است - ۲ حافظ حضرت از :مصرع

بین مستی وقت لیک ام میکده کنم ...... گدای ستاره بر حکم و فلک بر ناز که

Page 236: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بود فریاد و ناله در بلبلی بامدادی

بود باد چون گوشگل در او زار ناله‌های

چرا؟: می‌نالی بیهوده ، گل نشنید گفتمش

بود: میعاد چنین گل با ، ازل از را ما گفت

: مکن گو را مدعی ، بی‌وفایی در ، ما عیب

بود یاد در او ، بنشستیم که هر با کجا هر

مخور غم بنوشو ، افتد بدست چونت می جام

بود باداباد چه هر ، مجلسجم خوشسرود

عشق آفاق در دیدیم لبی شیرین کجا هر

بود فرهاد دیده خون لعلشز سرخی

می‌نمود قسمت خلق رزق که روزی ،آن چرخ

بود » « افتاد خاک دستشبه از که نانی ما سهم

جورشمنال » « از سالک باید صبر را عاشقان

بود؟ دلشاد خود یار کز دیده‌ای را عاشقی

۱۳۵۵سال

افتاد ) آسمان از امانت بار که (۱شبی

افتاد عاشقان جان در ولوله و خروش

Page 237: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بود فاصله پله دو یک ، مرا ، بخت بام به

! افتاد نردبان ، کرد فلک که گردشی به

دوست منزل به روم تا عدم ز شدم برون

افتاد؟ جهان براین گذارم چه از ندانم

دهر » « کاتب می‌نوشت ما رحمت قرار

افتاد آن بر نقطه‌ای ، قلمش رشحه ز

عمر کشتی نشست لنگر به ، هجر روز به

افتاد بادبان به نسیمش ، وصال شب

خوردم؟ چرا ابلیسرا فریبصحبت

! افتاد گمان صدقشمرا به و بود فرشته

پای نلغزد ، دهد جهانت که عشوه‌ای به

افتاد آسمان از ، لغزش سر از آدم که

نیست خویشم وجود از ،خبر دوست کوی به

افتاد بیکران دریای به که قطره‌ای چو

پرسید » « سالکان حال ، ما دلبر همیشه

افتاد؟ میان از رسم این من دور ،به شد چه

۱۳۷۵سال

**********************

کشید - ۱ نتوانست امانت بار آسمان

زدند دیوانه من نام به فال قرعه

را » « آن او و شد عرضه انسان به و زدند باز سر آن قبـول از فـرشتگان که امانت این مورد در » « . عده‌ای و می‌خوانند عقل را امانت این گـروهی است شده ابـراز مختلفی نظرات ، پذیرفت

. » « بود عشق نشدند، آن قبول به حاضر فرشتگان که را آنچه معتقدند

: دارد اشاره‌ای نکته این به دیگری جای در حافظ

مخوان قصه ، چیست که نداند عشق ریز ...... فرشته آدم خاک به گالبی و جام بخواه

Page 238: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

* شما چوگان گوی کهکشانها کرات ای

شما شبستان شمع ، آسمان آفتاب

ازل روز در نگرفتست تو از نشانی گر

شما؟ شیطان بشناخت کجا از را دل راه

اهرمن » « بدست دادی خود تو خاتم آن یارب

شما ) سلیمان بر عمری ننگشماند (۱گرچه

کسبرنخاست دل از آهی تو رأی بی ورنه

شما ثناخوان عالم این ذرات همه ای

نعمتیست را سالکان ، طریقت در بالیی هر

شما طوفان ، نوحست کشتی ناخدای

برنگشت لطفت درگاه از کسنومید هیچ

شما احسان ز دارم خود یاد در قصه‌ها

عاشقان خیل کردند دل خون با وضو چون

شما دامان سجاده شد عشق نماز در

بخت ز دارم جاودان عمر امید ، ازین بعد

شما ایوان خاک از یافتم حیوان کآب

تویی من باغبان گر ولی خشکم شاخه

شما بستان خاک در کنم گل دارم چشم

وجود» اقلیم سوی آمد تو شوق از سالک

شما « ) فرمان چیست درآید یا (۲بازگردد

Page 239: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۱۳۶۸سال

**********************

. است* خداوند ، غزل این مخاطب

می‌فرماید - ۱ پیامبر این توسط سلیمان حضرت انگشتری پسگرفتن تقبیح در :حافظ

نستانم هیچ به سلیمان نگین آن باشد ...... من اهرمن دست برو گاه گاه که

: باشد الزم اشاره‌ای ، ابیات از برخی معانی توضیح برای شاید

اهرمن** » « بدست دادی خود تو خاتم آن شما ...... یارب سلیمان بر عمری ننگشماند گرچه

. سروده‌ام است زده او به حافظ که کنایه‌ای از سلیمان حضرت ی تبرئه برای من را بیت این

داشت همراه به او برای را دنیا سلطنت که انگشتری آن پسگرفتن دلیل به را سلیمان ، شاعر این: که نظری بلند و استدالل این با می‌کند تقبیح ،

خود معنوی حرمت و روحانی منزلت ، باشد آن مالک ، چند یک و برباید را آن دیوی که انگشتری آنسلطنت بازپس‌گیری قیمت به اگرچه ، پیامبر یک توسط آن مجدد تصاحب و است داده دست از را

. نیست مقبول ، باشد دنیا

دیو ، پروردگار بی‌خواست که انداخته‌ام تقدیر حکم و خداوند گردن به را بستان بده این گناه ، من . و جبر بازیچه خود که ، سلیمان تخطئه و پسشماتت برباید را انگشتری این که نبود قادر

. است انصاف از دور ، بود سرنوشت

: معنی‌ست** این از حاکی هم بعدی بیت

کسبرنخاست دل از آهی تو رأی بی شما ...... ورنه ثناخوان عالم این ذرات همه ای

: بیت مورد در

نعمتیست** را سالکان ، طریقت در شما ...... هربالیی طوفان ، است نوح کشتی ناخدای

: می‌دانند خداوند جانب از نعمتی و آزمون نوعی را دنیا بالیای ، عرفا از بسیاری

: . که شرح این با آورده‌ام نظریه این برای تمثیلی من

حکم ، نوح برای اما ، بود مصیبت دربردارنده ، جهان این در موجوداتی برای ، نوح زمان طوفان اگر. کرد که ، کند هدایت امنی محل به را او کشتی می‌بایست که داشت را کشتیبان

. است مانده پنهان چشم‌ها از ظاهرا که کرد مشاهده را نعمتی وجود می‌توان بالیی هر پسدر

خواجه » « »- ۲ غزل در که دوم مصرع در درآید کلمه در تغییری با است حافظ از مصرع دو هراست « آمده .برآید

Page 240: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کنیم ) کیمیا نظر به را راه خاک (۱ما

کنیم توتیا رهش خاک که اگر افتد

عاشقان اسرار شود ما چشم به روشن

کنیم اقتدا او به عشق نماز در گر

گذاشتیم مودت قرار فلک با ما

کنیم؟ چرا شکایت رفته آنچه از دیگر

ماست» « دست به دلبر دامن که کنون سالک

کنیم رها مبادا طالعی‌ست فرخنده

۱۳۷۱سال

**********************

ولیست - ۱ الله نعمت شاه از .مصرع

: مطلع با حافظ معروف غزل گویا

کنند کیمیا نظر به را خاک آنانکه

کنند ما به چشمی گوشه که بود آیا

: مدعیست ،که ولی الله نعمت شاه از غزلی به اشاره‌ایست

کنیم کیمیا نظر به را راه خاک ما

کنیم دوا چشمی گوشه به دل درد صد

Page 241: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

محال امید داشتن نتوان آدمی به

ماالمال نموده وجودش جام ، حرص که

ابلیس ، جهلشان ز مردم مرجع شدست

دجال ) ، حمقشان ز خالیق پیر (۱شدست

دریا ) بر گرد چو ، شرمی همه چشمشان (۲به

غربال در باد چو ، پندی همه گوششان به

فسق همه زهدشان و تزویر همه نمازشان

کمال به نقصشان و نقصان همه کمالشان

رغبت ذره‌ای ندارند خیر امر به

اهمال اندکی نورزند مال حفظ به

حریص کرکسان چو دنیا جیفه برای

جدال می‌کنند الشه این سر بر نشسته

هم سفره ز نان بربایند حیل صد به

اغفال یکدگر بنمایند دغل صد به

نیندیشند دگر منافع کسب وقت به

حالل و حرام یا هست غنی و فقیر از که

نروند ، کنی ار دعوت جنتشان باغ به

مال غارت جواز آنجا در نیست که چرا

اصالح؟ شود بشر ، پیمبر هزار صد به

محال خیال زهی ، باطل تصور زهی

کامروز ، را باده مست کنی چه از مالمت

جالل و جاه و مال مست بود شهر فقیه

دادند فریبمان شبانی نام و رخت به

Page 242: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

شغال و گرگ ز بتر ، توحش به جماعتی

فسرد زمانه این بیداد برودت از دل

زوال رنگ گرفته عدالت آفتاب که

نیست تیره‌روزان و یتیمان فکر به کسی

آمال را که هر ، مالست کردن گرد که

آورد جهان این در تمدن که نکبتی ز

مالل و رنج ماند؟ چه ، نعمت و راحت رفت؟ چه

سائید آسمان بر سر ، توان علم بال به

بال نه گشت دانشوبال ، تزکیه نیست چو

! نروی ره ز هان ، گشت ار تو کام به فلک

احوال بگرددش زمانی آنکه از بترس

ندانستی و کردی جهان خلق به ستم

اعمال » « مراقب دنیا به ست دیده‌ای که

فساد و ظلم سرزمین این شود کی ، خراب

اخالل رود برون عالم دو نظام از که

الکی » « ) الدواء آخر بود آنکه حکم (۳به

الزلزال » « ) سورة به ایزد وعده (۴کجاست

سالک » « نیامدی اینجا خود میل به خود تو

بنال کردگار به ، زمانه جبر ز کنون

۱۳۸۰سال

**********************

نادانی: - - ۱ خردی بی حمق

محال : - ۲ امری از تعبیریست شدن بلند دریا از گردی یا و دریا بر گرد .وجود

فلک نه از دود و برآوردیم دریا از ( ...... گرد مولوی ) برخاستیم آسمان و زمین از و زمان از

Page 243: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۳ - . : با اگر عفونی زخم‌های ، قدیم طب در است آن کردن داغ ، زخم معالجه آخرین الکی آخرالدواء ، فلز آن حرارت با را محل و می‌گذاشتند آن روی را گداخته‌ای فلز ، نمی‌یافت بهبود ، رایج داروهای

می‌پوشاندند را آن خاکستر با بعد و می‌کردند .ضدعفونی

: می‌فرماید حافظ

می ننوشی اگر قمری و بلبل صوت الکی ...... به آخرالدواء کنمت کی عالج

توصیفاتی - ۴ موحش‌ترین با آدمی فساد صورت در را جهان تخریب وعده ، زلزال درسوره خداونداست فرموده .بیان

هست خبری گمانم ، شوق از می‌تپد دل

هست جگری خون قصه دگر یکبار

من زده سودا دل این نشود عاقل

هست تری چشم مرا شام هر که اوست از

کرد؟ توان چه ، ندارد سود او بر اندرز

هست خطری آن در که بگزیدست راهی

لطفست آیت همه ، معشوق که چند هر

هست مختصری جفا و جور خلقتشاز در

کوی آن به کوی ازین دلدار پی در من

هست دربدری ، بتان عشق ره به آری

نباشم نومید و می‌جویم و می‌گردم

هست دری ، بن‌بست کوچه درین که زیرا

خویشم عالم از بیخبر خود خلوت در

! هست خبری من از که بپرسید دوست از

باطل» « یکشبه شد تو تدبیر همه سالک

Page 244: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

هست؟ قدری و قضا که یقینی به اکنون

۱۳۹۶سال

كشیم دلدار رخساره ز پرده ار شب یک

كشیم پندار دفتر بر فیصله رقم

شدند عشاق مالمتگر كه را منكران

كشیم اقرار به عشق محكمه در بر

اندازیم خفته‌دالن خوابگه در آب

کشیم اغیار ناباور دیده در خاک

فکنیم ) مینا گنبد درین چنگ (۱غلغل

کشیم اسرار خلوتگه به وصل باده

برگیریم او رخ از نقاب آنکه می‌رسد

کشیم دیدار حسرت دگر آنکه می‌رود

کشاکشکردیم عمر همه چه گر قضا با

کشیم دلدار طره نشد یار ما بخت

نرسید خرمن به عمر مزرعه حاصل

کشیم خروار به محصول که اندیشه در ما

بدار چشم ازو ، همنفسخار شد که گل

کشیم خار دردسر نسزد گل چنان بر

ورنه » « ریایی زهد ازین سالک کن توبه

کشیم بازار سر بر را تو فسق قصه

Page 245: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۱۳۹۶سال

**********************

دارد* . خداوند به اشاره ، دلدار تعبیر ، غزل آغازین بیت در

افشانم ...... - ۱ روان تخت این بر جام (جرعه حافظ ) فکنم مینا گنبد درین چنگ غلغل

زد سر من خلوتسرای به ، عشق دوباره

می‌ورزد عشق آنکسکه هر به من سالم

آیی تنگ به جهان این قفس از که دمی

زد پر آسمان بر توانی عشق بال به

هستی بهانه نباشد عشق که اگر

کندنشنمی‌ارزد جان به عمر روز دو

گفت؟ باید تو با چه بیدل بلبل حال ز

نمی‌لرزد دلت ، گل یک فسردن از که

کسنرسد دست ، دلدار گیسوی تار به

زد » « آخر سیم به سالک چو که کسی مگر

۱۳۹۶سال

Page 246: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

پاییزست فصل غمبار جمعه غروب

لبریزست غصه ز ، گذشته یاد به دلم

بغضشکست هجوم از من ناله طنین

ریزست درون ناله‌ام ، منگر من سکوت

دلتنگیست لحظه‌های از پر کوچه فضای

پاییزست فصل ، دوست برسای دل داد به

باد تازیانه‌ و باغست برهنه‌ تن

لبریزست ، اشک سیل از پنجره چشم دو

وزید پیر درخت بر خیسگسی نسیم

آویزست شاخه به صبوری برگ هنوز

عشق قصه بود چه نگویم که تا ، مپرس

غم‌انگیزست آن پایان که حکایتیست

دریغ ، ستود می‌توان را تو ، عمر هزار

ناچیزست داده‌اند من به که فرصتی که

سالک » « نیکوان دست از می جام بگیر

پرهیزست؟ جای چه ، باده ز توبه وقت چه

باش عاشق و اعتنا مکن عقل پند به

! گالویزست عاشقی با تو عقل همیشه

۱۳۹۶پاییز

Page 247: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

گرفت عاشقانه شور من خلوت دوباره

گرفت زبانه دلم در بتی عشق لهیب

رهید روزگار جور از دل ، لطفعشق به

گرفت زمانه از سرانجام خویش، داد و

نیست زندگانی جای جهان ، عشق بدون

گرفت بهانه را تو ، تپیدن برای دلم

نبود تو الیق ، عشاق همه آن از یکی

گرفت نشانه مرا ، نگاهت تیر که خوشا

نمی‌گیرد دل مرغ ، چمن و باغ سراغ

گرفت دانه دوست دست قفساز در که چرا

مهر سر از بلبل به کن نظری بگو گل به

گرفت آشیانه تو شوق ز ، باغ به او که

سالک » « غرقه‌ای که دانی چو ، عشق بحر به

گرفت کرانه ، مهلکه کزین ، ضرورتست

۱۳۹۶سال

نکند ماجرا ، گوشه هر به ، عشق که نشد

نکند پا به فتنه‌ای ، رسد که دل اهل به

Page 248: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

رهآوردش بود غم ، رود که کجا هر به

نکند رها دگر ، بگیرد چو دل عنان

ویرانش نکرده تا ، نرود دل ملک ز

نکند پا به خون که تا نکشد پا دیده ز

او تحفه هست دو هر ، دوا و درد چه اگر

نکند دوا یکی ، ببخشد درد هزار

دارد ازو دل داغ ، می‌نگرم که هر به

نکند چها ازین بعد ، دل به نکرده چها

اوست از سینه‌ات آه و تر چشم که بسا

نکند روا خوش خواب ، شبی تو بر که بسا

کسندهد به خونبها ، کشدت خون به اگر

نکند صدا ذره‌ای ، شکند دلت اگر

دارد » « نظر سالکی دل به کنم گمان

نکند خطا او تیر ، دگر که کند خدا

****

زد خانمانم به شراری ، عشق چه اگر

! نکند خدا موهبت؟ ازین گالیه و من

۱۳۹۶پاییز

می‌ریزد ماهپاره آن از که غمزه‌ای ز

می‌ریزد خسته‌دالنشستاره شام به

Page 249: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سیر دل با ، یار ز بگیرم بوسه که نشد

می‌ریزد شماره با او لب از بوسه که

دوست با خلوتی کنج دهد دست که اگر

! می‌ریزد نظاره ، من سر به ششجهت ز

برد خواهد سود چه ما تر چشم ز فلک

می‌ریزد؟ شراره ، دل‌ها خرمن به چرا

سیراب نمی‌کند را تشنه‌لبان ، زمانه

می‌ریزد استخاره با و جرعه جرعه که

ماست ساقی دست به غم‌ها چاره که بیا

می‌ریزد چاره ، تو جام به بیدریغ که

لئیم ) ، سپهر چون نه ساقی باشچو (۱کریم

می‌ریزد دوباره ، شد تهی چو ساغرت که

؟ » « سالک کنی نهان را خواهشدل چگونه

می‌ریزد آشکاره ، سخنت از عشق که

۱۳۹۶پاییز

**********************

روزگار : - - - ۱ فلک آسمان سپهر

نظر : - - - ۱ تنگ بخیل خسیس لئیم

دلشکسته‌ایم ما که باده بریز ساقی

بسته‌ایم امید تو به دلشکستگان ما

Page 250: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

سخت روزگار درین که بده ما به جامی

خسته‌ایم عمر این روزه دو زحمت از

* بیار می و مترسان حشر روز ز را ما

دستشسته‌ایم ) ، پسین روز عطای از (۱ما

کنیم سر به خاکی تو کوی به تا وقتست

جسته‌ایم خاک ازین زندگانی آب چون

رویم؟ کجا کویت سر از که ده انصاف

گسسته‌ایم عالم ز ، رسیده‌ایم تو بر

نیست حیات امید ، فراق شب را ما

نشسته‌ایم طوفان برابر در و شمعیم

کنیم؟» « میخوارگان مذمت چرا ، سالک

دسته‌ایم و دار همین ز خفا در نیز ما

۱۳۹۶زمستان

**********************

بیار* ...... می و مترسان عقل منع ز را (ما حافظ ) نیست کاره هیچ ما والیت در شحنه کان

۱ - : جزا و عطا تعیین و آخرت در انسان اعمال حسابرسی روز پسین روز

چیدن گل برای درآیی چونکه ، باغ به

دیدن ) بلبالن نغمه‌سرایی‌ (۱خوشست

بدرد پیرهن غنچه ، آمدنت شوق ز

ورزیدن عشق و وصالست وقت که چرا

Page 251: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

تو دیدن برای ، نرگس گل کشد سرک

خرامیدن تو ز ، تمنا چشم دو ازو

عشق؟ مذهب اصول در بود چه ما طواف

گردیدن ، دوست رعنای قامت گرد به

کن مدارا ، یافتی ما دل بر سلطه چو

رنجیدن تو از نیست ما مشرب چه اگر

انصافست شرط ، عشاق دل رعایت

دیدن جفا و کردن وفا ، مدار روا

سالک » « کرده‌ای معشوق به روی ، قبله ز

پرستیدن بت رسم را تو مبارکست

۱۳۹۶زمستان

**********************

شنیدنی . - ۱ ، نغمه و دیدنیست ، سرایی نغمه شنید باید را آواز و دید باید را خوانی آواز

می‌آید یار که ده خبری عاشقان به

* می‌آید بی‌قرار قراربخشدل

برد یغما به خزان گلشرا که بلبلی به

می‌آید بهار دلکشفصل شمیم

ببرید جان امان ، دل غم آنکه گذشت

* می‌آید غمگسار غمزدگان کام به

آمد؟ باز صلح به ، رمیده بخت که شد چه

Page 252: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

می‌آید؟ سازگار ، فلک دور که شد چه

تابست و تب در دوست طلب در که جان به

می‌آید نثار و بذل موسم که بگو

خوش‌دار؟ دل و ناامید مشو که نگفتمت

می‌آید کار به دوباره شکسته دل

دل غم یک به یک بشماریم پیشاو به

می‌آید؟ شمار در ، دل غم مگر ولی

نکنیم شکایتی هجران تلخی ز بیا

می‌آید عذار شیرین دلبر که کنون

نوشانوش بانگ و وصالست عیشو زمان

می‌آید » « یار که ده خبری سالکی به

****

سرشارست چکامه این ، دل واژه ز اگر

می‌آید نگار پسند ، سروده چنین

۱۳۹۶زمستان

**********************

باشی* من یار که بکردم جهد ( ...... هزار حافظ ) باشی من بی‌قرار مرادبخشدل

بازآید* یار که زمانی خجسته ( ...... زهی حافظ ) بازآید غمگسار غمزدگان کام به

ساقی ای بی‌خبری من ز هست مدتی

ساقی ای جگری خون شده من باده

Page 253: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بود تو تدبیر به ، بود مرا گشایشکه هر

ساقی ای دری هیچ نشد باز تو بعد

بنشاندی خمم پای در و دیدی من حال

ساقی ای صاحب‌بصری که تو بر آفرین

بود تو شفابخش جام از دل داغ مرهم

ساقی ای هنری هر خود کف اندر داری

کردن ویران غمزده دل ، دنیاست رسم

ساقی ای آبادگری که تو بر مرحبا

فراق شام از دیده‌ام چه‌ها که من از پرسی

ساقی؟ ای تری چشمان به دید توان چه

ماند بیحاصل که بود کوششمن ، طرف این

ساقی ای قدری و قضا حکم ، طرف آن

خویشتنم بیشدل و کم گرفتار من

ساقی ای ببری خویشم ز که توانی تو

گذرد عشرت به ، اوقات همه در اگر عمر

ساقی ای سری به سر ، فلک جور با باز

فریب» « و پوچست همه دنیا که گفت سالکی

! ساقی ای بیشتری مرحمت او به کن

۱۳۹۶زمستان

داری جهانی هیاهوی ز گر خلوتی

Page 254: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

داری آرامشجانی که باد فرصتت

دریاب مسکین بلبل دل ، امروز گل ای

داری؟ ) امانی خط ، خزان باد از (۱مگر

پیشیکیست دلت روز هر و گویی وفا از

! داری مدعیانی چنین ، عشق ای بنگر

گزاف الف مزن نیست نشان عشق از تو در

داری نشانی که گر ، بنما را دل داغ

بگرفت دستم ز جام فلک ، ناخورده جرعه

داری لبانی تشنه من چو چند ، جهان ای

دوست؟ کوچه از بگذری چرا ، حال مضطرب

داری؟ دل‌نگرانی ، جان جانب از مگر

سالک » « نشستی عشاق مسند بر که گر

داری فالنی عشق از منزلت همه این

۱۳۹۶زمستان

**********************

۱ - : نامه امان امان خط

مفکن فردا به امروز عشرت ( ...... ساقیا حافظ ) آر من به امانی خط قضا دیوان ز یا

آنجاست یار عکسرخ ، کن آینه بر روی

آنجاست دلدار جلوه ، بود عشق کجا هر

تری چشمان دیدن از دلش لرزد آنکه

Page 255: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آنجاست بیدار دیده ، خفته‌دالن این به گو

می‌شنوی سوخته‌ای دل بوی کجا هر

آنجاست دلدار منزلگه که بگشای بار

خطری در جان به ، راه درین که گوید عقل

آنجاست دیدار وعده ، برو که گوید عشق

وصال مست نشد تو کوی به ، عشاق کسز

آنجاست؟ هشیار همه کاین بود میخانه چه این

فراق زندان ظلمت برکشازین مرا یا

آنجاست دیوار که چه هر درشکنم سر به یا

مگرد» « عشق مشتری پی ز اینجا سالک

آنجاست خریدار که آنجا ببر دل گوهر

۱۳۹۶زمستان

کن حکایت قصه‌ای ، دل غربت ز بیا

کن روایت را عشق ، مرده‌دالن گوش به

مبین روزگار چشم از می‌خوری که غمی

کن شکایت ازو ، شد دل تو جان بالی

بنهادی؟ کعبه به رو چرا دوست کوی ز

! کن هدایت گمرهان همه من خدای

ساقی ای ندارم هجران طاقت که من به

کن عنایت بیشتر ، رسد باده دور چو

Page 256: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

ریزد ما خون کرده کمین ، فراق غم

کن حمایت عاشقان از خود وصل لطف به

مدار دریغ جان ز ، توانی جور آنچه هر

کن حرمتشرعایت ، رسی چو دل به ولی

سالک » « انتها به تا بخوان عشق کتاب

کن روایت ما به را آن آخر فصل و

۱۳۹۶زمستان

کردند عطا را عشق ، ازل روز که ما به

کردند خطا ، می‌خورم قسم دوست جان به

بیفزودند دل غم‌های جمله به غمی

کردند بینوا زار دل حال به جفا

جگر خون ، الله چو ، شد آن پساز دل خوراک

کردند روا ، دل به را غم که نبود سزا

دادند هدر ما روز و شب ، عشق دست به

کردند هبا را گرانمایه عمر روز دو

عشق » « غم حالوت آمد خوش چو سالکی به

کردند آشنا هجرانش شب در ناله به

می‌شد طی ، عمر ایام ، دغدغه بدون

کردند پا به آتشی ، نگیردشان خدا

مجنون شد آنکه چه زد سر به تیشه آنکه چه

Page 257: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

کردند فدا جان ، عشق خطر پر راه به

بنگر من به می‌کنم؟ چرا دراز سخن

کردند چه‌ها غمدیده‌ام دل با که ببین

۱۳۹۶زمستان

دوست ای کنیم رها را جهان کار که بیا

دوست ای کنیم جزا را فلک ، عیشوخنده به

حسود دهر چشم کوری به خوریم میی

دوست ای کنیم دعا ، مجلس ساقی جان به

می‌شکند شام وقت ، سحری توبه چو

دوست؟ ای کنیم چرا کوششباطل که بگو

مفرست دگر غم ، لبریز شده غمت از دل

دوست ای کنیم جابجا ، غمت که ده مجال

بنهادیم قرار دل با تو فراق شب

دوست ای کنیم فدا وصالت راه به جان که

رفت ما بر آنچه تو هجر ز نبود روا

دوست ای کنیم روا ما بکنی روا گر تو

امشب بسته‌ایم عهد دل به که بکن جفا

دوست ای کنیم وفا جفایت ازای در که

شویم » « وقفعشق که سالک چو سریم آن بر

دوست ای کنیم ماجرا این سر بر عمر و

Page 258: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۱۳۹۶زمستان

نو اشعار

اندوه - ۱ یک بازخوانی

بلوغ - ۲

Page 259: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

عجز - ۳

هجرت - ۴

نیام - ۵

باور - ۶

سرایش - ۷

شرم - ۸

انسان - ۹ پایان

هبوط - ۱۰

پرنده - ۱۱

گورستان - ۱۲

قمار - ۱۳

چراغ - ۱۴

آغاز - ۱۵ یک مفهوم

جار - ۱۶

انتظار - ۱۷

فاخته - ۱۸

شوق - ۱۹

پاییز - ۲۰

ما - ۲۱ شهر در

، مرگ

ناگاه

، پاشید

خون کاسه یک

Page 260: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. من سفره به

. بود مرده او

، اطلسی گلهای روایت آستانه در و

آفتاب ترنم آغاز در و

، زد جوانه

، شد سبز

. کشید قامت و

، سرو پریده رنگ سایه

، سنگفرشحیاط بر

خمید.

، باغچه در

پیر نسترن

. زد تکیه دیوار بر

بیمار خسته کالغ

. چینه برسر کرد کز

قار قار

. بود مرده ، او

پاشویه لب بر نشست قمری

. تردید روشن اضطراب با

گندم دانه چند و نان تکه یک

Page 261: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آب پر شکسته کوزه در

. می‌شدند چاق

، باران مبهم آهنگ

آرام چکاچکی با

وار ترجیع

خاک رخوت هرم بر

می‌چکید.

، حوض در

تنبل قرمز ماهی

خود آبی زالل در

. می‌گریست آرام

مسین تشت

را چرک کهنه رخت چند

، کف‌آلودش خاطرات در

. می‌کشید خمیازه

***

ابر که بگوی من با

آورد خواهد تاب چگونه

ناودان؟ لهیده شیون بر

***

مبند را در

، مرگ که

Page 262: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، خوف‌آورش بشارت در

را انسان بیهودگی

. است نشسته انتظار به

، تبسم شیارهای در و

را اندوه

! می‌کاود حریصانه

را خواندن و بودن انجماد و

خود سربی رگمرگ‌های در

حیات یقین شط در و

می‌کند فریاد

، نبض یک احتضار انتظار در و

. می‌شود بی‌تاب

***

، اینک

. کن زمزمه

! خاموشمنشین

، لبخند شادی که

ماسید خواهد

. رؤیا یک تکیده لبهای بر

رهایی‌ست بلوغ وقت

کرد باید پرواز

، خیس بال‌های با

. سکوت هق‌هق در و

Page 263: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! خاموشمباش

، بگوی شعری

. است مرده مادر

۱۳۸۸بهار

، روز یک

. رفت خواهم باغ دیوار چینه روی به

سپیدار دوششاخ به

. ایستاد خواهم

، کشید خواهم قد

. تو دیدن برای

من با شو همراه

، بایست خویش پاهای پنجه روی به نیز تو

کنی نظاره تا

! را خود قامت

، وآنگاه

بیا نزدیکتر

، بنشین

. من تکیده جسم دیدن برای

۱۳۹۰بهار

Page 264: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بیا من همراه

زیستن برای کمست فرصت

. ورزیدن عشق و

مرگ که ، کن تعجیل

، سرشارش تهاجم در

، می‌کند تقسیم

را» « ما

تو » «. و من غمواژه به

آنگاه

می‌شکنیم عاجزانه

. نگاهش سکوت رعشه در

آنکه بی

دستی

رهایی و نجات برای

. یازد سویمان به

، آری

، انسان

! مرگ با محاربه در تنهاست بیکسو چه

۱۳۹۰بهار

Page 265: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

آری،

، تاریخ

، شد آغاز گونه این

، آفتاب که روز یک

می‌چکید آرام

. بید شاخسار بر

پروانه‌ها و

شبتاب کرمکی گرد بر

. می‌کردند طواف

، غریب چلچله‌ای و

را زمستان سفید واژه

. می‌شست خود سیاه بال‌های از

، بوها شب برگ روی ز قناری و

. می‌کرد بر ز را تازه غزلی سروده

، راه خسته جویبار و

را حکایتسفرش

، می‌گفت گوشگل به

، آمدی تو

، عشق واقعه و

شد . جاری معجزه های رگ در

، سال آن

Page 266: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بود . کبوتر شروع سال

ها . پیچک عروج سال

یاس . چشمه فواره‌های شکفتن سال

اقاقی . طلوع سال

پیر . الدن زدن جوانه سال

بغضغرور . شکست فصل

اشک . مبهم بلوغ روز

***

می‌دانم اینک

، تاریخ آغاز که

. بود تو دیدن روز حادثه میالد

، آری

. می‌دانم اینک

۱۳۹۰تابستان

، سربازها

، بازگشتند

. نیام در خفته تیغ‌های با

، بی‌امید ، بی‌جنگ

، کوله‌بارشان در و

، شکست زهر

Page 267: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، موریانه‌ای چون

را آنان چوبی شمشیرهای

! حرصمی‌جوید با

۱۳۹۰پاییز

، خویش چشمان

. میاالی استغاثه ننگ به

. بگذشت معجزه نزول عصر

، دستی نیست

، نجات برای

، حضور یا غیب در

، شفقت روی ز تا

. یازد تو دست سوی به

نحیفت زانوان گر

، بیاورند طاقت

. خاست برخواهی

، ورنه

. باش روزگار لگدمال انتظار در

۱۳۹۰زمستان

Page 268: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، روزی

را شب نیلی ردای

غریب ستاره‌ای رثای در

رفت که

. سوخت و

، تنت سفید بربستر

. آویخت خواهم

***

گفتی:

می‌نگری؟ رابطه شکوهمند سوگ به

گفتم:

آینه‌هاست زوال فصل

است راه در مرثیه طوفان

. بگیر پناه آغوشمن در

***

، کن نگاه اینک

، صبورانه چه

وسوسه چراغ خاموشی بر

ایستاده‌ام!

بمان من با

، بمان

، دور افق‌های که

Page 269: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. پیداست تو چشم‌های از

مکن دریغ من از

. است کرده غروب من در ، شب

را بودنم رنج‌های من

تقدیر ضجه تیک‌تاک در

زد خواهم رج

را یأس و

. سپرد خواهم شوق عطش‌های به

ماند؟ باید کی تا

تنهایی تحیر در باید کی تا

نشست؟ انتظار به

بسپار من به را دست‌هایت

را جهان شعر ناب‌ترین تا

بسراییم.

۱۳۹۰بهار

سالکی * * اکرم به

***************

، بست بن کوچه خاطرات در

پاییز تنبل آفتاب که جایی

Page 270: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، غروب هر در

پف‌آلودش چشم‌های با

چنار برگهای البالی از

دزدانه

را تو گونه‌های شرم سرخ

مرا تردیدهای و

می‌نگریست...

، عجولی جویبار که جا آن

را کاغذی‌ام سفید قایق

... برد و ربود من از

تقدیر ساعت نبض که جایی

دیدار لحظه در

، می‌تپید تند

، من

را کودکی‌ام

لجوج کالغی النه در

سرو کشیده شاخه بر

. گذاشتم جا

روزها آن

ما کوچک آسمان

، داشت وسعت قدر چه

Page 271: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. قناعت بال‌های برای

باغ دیوارهای قامت و

پیچک هجرت برای

! بود کافی قدر چه

هنوز روزها آن

شاپرکی هیچ

نبود عاشق

. مهتابی المپ‌های به

باد که صبحدم هر

را خود چکامه ، هوهوکنان

، می‌سرود وجد با

، بید درخت شاخ

. می‌نمود آغاز عارفانه‌ای سماع رقصو

بهار فصل که روزها آن

گل شاخه یک با

می‌چیدی باغچه از تو که

. می‌رسید راه از

باغ در تو حضور وقت

را مژده این ، یاس

. می‌داد نسترن به

Page 272: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

گنجشک‌ها

، می‌دانستند همه

. می‌شوی بیدار خواب از کی

***

، گذشت سالها

، هنوز اما

اقاقی باغ پروانه‌های

را تو دست زالل بوی

. نبرده‌اند یاد از

می‌شد روزها آن

سپیدار درخت شاخه‌های از

! چید سیب

را تطهیر روشن آیات و

. دید شقایق نوشته‌های خون در

نوشت انشا و

. کتاب الی خشک گلبرگ‌های بر

روزها آن

، گلی کاه دیوارهای تن پوست

می‌شدند آزرده

! میخ تهاجم از

برزن و کوچه مردمان و

را صنوبر زادروز

Page 273: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. می‌دانستند خوب چه

، رفتند کجا روزها آن

، دویدن شوق که

، مدرسه زنگ با

می‌پرید؟ خواب از

ما گرسنه جیب‌های و

، بادام کشمشو طعم به

. داشت عادت

هنوز روزها آن

، قرمز ماهی تبعید

بلور تنگ به چشمه‌ها از

. بود بهار و عید سفره به بی‌حرمتی

***

تابستان خلسه شبهای

بی‌تشویش خوابهای

رؤیا شکفتن فصل

کوتاه آسمان سقف

. نزدیک همه ستاره‌ها

، شب یک

دیدم ستاره‌ای

! بلوط درخت شاخه از زد جوانه

، آفتاب که روزها آن

Page 274: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، مدرسه‌ام مشق‌های شدن تمام تا

. نمی‌رفت خواب به

، ماه و

دست در چراغی با

، شبچره‌مان پایان تا

حتی ، گاه

، سپیده‌دمان تا

. می‌نشست بیدار

***

. گذشت سال‌ها

، اکنون

. ابریست آسمان

. خاموش همه چراغ‌ها

. سکوت انجماد در ، خوابید همهمه صدای

، بیمار خسته باغ و

. بهاران دریغ بر نشسته

، بی‌حوصله همه ، سارها و

. پریدن برای

شد گم خاطره روزهای

فردا مبهم اضطراب در

. رسیدن ازدحام در

، دیگر

باغ دیوارهای بر

Page 275: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، نیست روزنه‌ای

. تابشخورشید برای

، اینک

راه نیمه به شکسته‌ام

زمستان به فسرده‌ام

توهم به نشسته‌ام

... بهار انتظار در

۱۳۹۰تیرماه

درنده‌خویی‌های برای ، خصلت این که مانعی و آدمی وجدان مرگ به اشاره‌ای‌ست ، سروده این. می‌کند ایجاد انسان

! فریفتیم را او

یکشب

بود ) محاق در ، ماه (۱که

، عشق نام به را او

، گل یک دیدن شوق به

. کشاندیم باغ به

آنگاه

Page 276: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، شادمانه

را چنگال‌هایمان

. کردیم فرو او خون در

..........

***

، اندرزهایش

. می‌داد آزارمان

می‌گفت عشق از

. انسان حرمت شکوه از و

شمشیرها چکاچک از بود بیزار

: می‌خواند گوشمان در و

، دست‌هایتان

. نیست دریدن برای

بنگرید زارها گندم به

، نان همه این جای به گاهی

. کاشت باید گل

افسوس!

بداند نخواست هرگز

. کرکسچیست نیازهای

نکرد باور و

را ابلیس تقدس

را پرنده او

Page 277: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. می‌خواست آغوشآسمان در

می‌کرد انکار و

، پرواز که

، هست گریز

. رهایی نه

***

پندهایشعبث

، حضورش و

. بود راهی سنگ

، مرگش و

. ما شادمانی نوید

، اینک

او شماتت از آسوده

. کبوتر انتظار به نشسته‌ایم

... قفسی‌ست ما دست‌های در

۱۳۹۰تابستان

شود: - ۱ نمی دیده زمینی ناظر چشم از ماه آن در که قمری ماه آخر شب سه .محاق

بود . سحرگاه

. کردیم نگاه آسمان به

Page 278: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، آفتاب

، بی‌مرز آبی فراخنای از

. بود شده گم

ما و

، دست در فانوسی با

گذاشتیم شب سیاهچاله در پا

. آفتاب دنبال به

، نسیم

می‌دوید خفته جاده روی به لنگان لنگان

. می‌کشید تند نفس‌های و

: گفتم همسفرم به

بیاور یاد به

می‌رفت آفتاب که روز آن

پرسه‌زنان

... تب‌آلودش زرد عبای در پیچیده

داشت؟ شک خود رسالت در آیا

او و

: سرود غمگنانه

پیشکیست؟ آفتاب

نیست ، هست کجا

، نیست

کوه پشت می‌رفت که روز آن غروب ، شاید

Page 279: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

فلق در کرده کمین که برکه‌ای در

شد؟ غرق و افتاد

تردید، با و

. نگریست من چشمهای در

انگار

! بود کرده غروب من در

***

بود عجیب

: گفت راهم رفیق

، شهر در

سالخوردگان تمامی موی

است شده سیاه یکشبه

تباه ، سفید واژه‌های تمام و

، دیگر آه

دلبران چشمان سیاهی

. نبود شاعران شعر مضمون

. سیاه یعنی ، رنگ

***

، خستگی و بود شب

، می‌دوخت جاده به را ما پاهای

خواب، و

. می‌مکید را چشمهایمان

: گفتم من

! است شده آب آفتاب شاید

، ابر یک تشنه لبان بر و

Page 280: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است؟ چکیده

کرد زمزمه همسفرم و

شاید،

را آفتاب حباب

احمق کودکی سنگ

! است شکسته

، آری

ما کوله‌بار بر جنون

. بود افکنده سایه

***

جاده

، می‌رفت ما پای زیر

شتاب با

تپشقلبش صدای و

. گوشمی‌رسید به

حریص باد و

را خود ناخن

. می‌کشید او تن شیارهای بر

: گفت راهم رفیق ناگهان

، افسوس

آفتاب!

. خشکید جاده گلوی در آب

، سیاه آفتاب

Page 281: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، سرد سنگی کنار در

خشکی شاخه به

، بود آویخته

پلکهایش بر و

شب عنکبوت

. بود تنیده ضخیم تاری

. بود مرده آفتاب

***

بود مرده ، آفتاب

، جاده و

راه خسته

، سپیده انتظار در

. می‌نگریست دوردست به

هنوز ما و

بودیم افق انتهای در

. ابتدا چون

۱۳۶۱سال

گلستان * * فخری به

***************

بکش عکسکبوتری

Page 282: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، سپید کاغذی بر

آسمان دیوار بر و

بیآویزش .

. می‌کنی تردید که نمانده وقتی

، بیآغازد که باران

. شد خیسخواهد پرنده بال

بگذار

ابرها که

را کبوتر پرواز صدای

آفتاب روشنایی در

بشنوند.

... است نمانده وقتی

۱۳۹۰زمستان

، کن نگاه دنیا به

. جنبش در گورستانی‌ست

را خود الشه که هر و

. دوشمی‌کشد بر

! منتظر محکومین

. محتضر مصلوبین

بادا شرممان

Page 283: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

بی‌تردید، مردمان ما

! یقینیم ابلهان

، بازوهایمان

، شمشیریست

، کتف از برآمده

! دریدن برای

دندان ، چشم‌هایمان

! دندان ، دست‌هایمان

، نشد چرا لبریز

عشق؟ از نیام‌مان

! بادا شرممان

، انسان در عطش‌هایی‌ست چه

، نمی‌شود سیراب که

خون . با مگر

۱۳۹۰زمستان

. بریز را تاس

بار، این

. بازی‌ست آخر دور

دغلباز روزگار این

Page 284: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

! نیست من عرصه حریف

، شکست خواهم

. را هیمنه‌اش

، بخت و طالع

. پوچی‌ست فسانه

، قضا حکم روی به خطی

. کشید می‌توان

قدر چشم روی به دستی

. نهاد توان می

، دیگـر

تقدیر خودنوشته رأی به

. داد نخواهم تن

، سرنوشت با

. کرد نخواهم مدارا

، امروز

. منست با برد

... بریز را تاس

۱۳۹۱تابستان

Page 285: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، دیدیم را کودکی

، باد از بی‌هراس

، دست در روشنی شمع با

. می‌دوید مقصود به روی

، تدبیر با سالخوردگان ما و

، دوش بر سجاده‌هایمان

، کور چراغی با

، خویش خرقه زیر به پنهان

. بودیم ساربان انتظار در

، آنگاه

: گفت رفیقی

یاران!

را خود ندبه دست‌های

... برید آسمان بر

، ما و

، حقیر شیونی با

. گریستیم را دعا

، اما

، ندمید سپیده‌ای

، مردۀ‌مان نیم چراغ و

، عقیم هق‌هقی با

را خود تاللو واپسین

Page 286: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. پاشید حریصمان چشم‌های بر

تباهی و بود سکوت

قافله‌مان پیر که

: می‌نالید غمگنانه

! آلوده جامگان پاک ای

! تلبیس و سجده عابدان ای

شما چراغ آتش

، طوفان تهاجم از نه

، باد تطاول از نه

قلب‌هایتان سیاهی از که

... است مانده فروغ بی

.......

، اندیش مصلحت مطهران ما و

، تردید به و ناباورانه

سفیدمان دست‌های به

، نگریستیم

، پلیدی و لوث بی‌هیچ

! سیاه ، بود سیاه

افسوس و تحسر با و

، دورها آن

دیدیم را کودکی

، دست در روشنی شمع با

ما مقصد بلندای بر

.... بود ایستاده

Page 287: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۱۳۹۱تابستان

باران شیون صدای

ناودان تشنه گلوی در

زار زار

می‌چکید.

گفتم:

تو چشم‌های طوفان

. است گرفته وزیدن

، سکوت که ، مکن سکوت

... است گنگی نارس پیام

، کن نگاه را خود دیده آسمان

ابری‌ست!

، بگیر مرا دست

، آفتاب

، بارید خواهد

، عشق و

را جدایی رنج هراس

، ما خسته خاطرات از

Page 288: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. زدود خواهد

من خوب بپرهیز زمانه آفت از

، نیست درنگ جای

، راهست در سیاهی

، دهشت‌زای جهان این و

، عشق بی

. بار نکبت سرایی‌ست محنت

. تباهی و دروغ از انباشته

. حرص تعفن از لبریز

هستی؟ چه انتظار در

، تردید

راهی‌ست سنگ

. رسیدن برای

، اکنون

، عشق مأمن غیر به

. نیست پناهی جان

. روز یک

، بهار باد

. وزید خواهد تو بر

. شد خواهی سبز

Page 289: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، کمانی رنگین و

، زد خواهد جوانه

. تو دست‌های از

بیا من با

هنوز

. باقیست من از اندکی

شد راهی که باید دیگر

! خفتگان خیل این به نیست امید

اینک

رسید ما به نوبت

بسراییم را عشق حادثه تا

. بماند ناتمام ، سروده این که است حیف

! منتظرند عشاق

آری

. ماست نوبت اینک

۱۳۹۰اسفند

اسکندرزاده * * مستوره به

********************

را عشق داستان

Page 290: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. نیست پایانی

برخیز!

. کن شتاب

، اینک

بهار سار کوچه در

زد باید جار را عشق

را مهر و

کرد باید جاری

شهر به شهر

کوی به کوی

دل به دل

۱۳۹۲نوروز

، من صداقت

، ابزاریست

تو دادن فریب برای

، پیمان و شرافت و

، ناساز جامه‌ایست

. ما قامت بر

. نوشت دوباره باید را شرف

Page 291: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، باید را عشق

. سرود نو از

. زدود باید را انسان

، انسان

، چرکین تاولی‌ست

. زمین چهره بر

رویا یک نماد در کابوسی‌ست

. آفرینش بر تهمتی‌ست و

، روز یک

، تزویر بی‌ترحم حضور از بی‌وحشت

سپرد خواهیم یکدگر به را هایمان دل

را عاشقی سفره

بخشید خواهیم دیگر رنگی

. گریست خواهیم شادمانه و

. بمان انتظار در

. نیست دور ، روز آن

۱۳۹۱تابستان

، فاخته

را باران ترنم صدای

Page 292: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

. می‌نوشید قطره قطره

، کردی فرو نهر در را دست‌هایت تو

، خوابید زمزمه‌ صدای

، باغ پرندگان

گوشسپردند

بشنوند تا

. را تو خنده‌های صدای

چیدی تو که گلی آن جز

دستت بستر میان در و

، رفت خواب به

، باغ گل‌های

. پژمردند همه

باغ در تو حضور

. بهار یعنی

***

. برگردی که باید

. برگرد رازقی گل‌های خاطر برای

پروانه‌ها

تو دوری ز

. گشته‌اند بی‌تاب

۱۳۹۲بهار

Page 293: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

، بامدادان

ابرها به را خورشید چراغ

آویخت . خواهم

را آسمان

کمانی رنگین با

بست . خواهم آذین

گشود خواهم باغ به پنجره‌ای

را آمدنت نوید و

آالله‌ها برای

برد خواهم

روز آن

توست طلوع روز

من شکفتن روز

ما شادمانی هنگام و

ببین اینک

تو دیدن برای گل‌ها

کرده‌اند ازدحام

پروانه‌ها و

تو حضور شوق از

می‌رقصند . شادمانه

Page 294: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

۱۳۹۶پاییز

باشد یادمان

، پاییز مبهم غروب یک در

، خاموش مشوش خیابان آن در

، ابری‌ست تو چشم‌های هوای که وقتی

، باران هق‌هق صدای و

را درختان خشکیده برگ‌های

می‌کند . بدخواب

را بیقراری‌هایمان داستان

دیوار چینه زرد پیچک‌های گوش به

کنیم . نجوا

باشد یادمان

گندم مشتی

تنها کوچه آن سرگردان قمری‌های برای

ببریم . همراهمان

باشد یادمان

Page 295: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

می‌نگری من در دزدیده که وقتی

بسرایم . چشم‌هایت برای شعری

باشد یادمان

نکنی . رها مرا دست‌های

راهست . در تاریکی

پاییزی بادهای

را تو گیسوان شمیم

برد . خواهد آغوشمن از

آفتاب و

بلوط درختان پشت در

رفت خواهد خواب به

گنجشک‌ها النه به ، شب و

وزید . خواهد

باشد یادمان

نکنی . رها مرا دست‌های

۱۳۹۶پاییز

سفره‌هایمان در

حرص و بود آب و بود نان

Page 296: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

روزمان هر دغدغه و

سبز . چراگاهی یافتن

ما شهر در

بی‌آوازست حنجره‌ها

عقیم حلقوم‌ها و

شادی از سهم‌مان و

کهنه بغضی‌ست خوردن فرو

است . کرده رسوب گلویمان در که

، ما شهر در

رنگ‌ها

سرخ . تا سیاهی از طیفی‌ست

، آبی و

آسمان . پیشانی بر خاطره‌ایست

ما شهر در

مترسک‌ها

دست در شالقی با

می‌تارانند . باغچه‌ها از را گنجشک‌ها

چلچله‌ها و

درختان خسته حافظه انتهای در

می‌کنند . پرواز

صبحدم هر

Page 297: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

پیر کفتارهای

را سنگفرش‌ها بر ماسیده خون‌های

می‌لیسند . حریصانه

دیشب

شمعی هق‌هق صدای

می‌پیچید کوچه در

داد هشدار عابری

خاموش !

بیدارند . خفاش‌ها

، ما شهر در

، فاجعه تاول‌های

برهنگان برای تن‌پوشیست

، مرگ و

رهیدن . برای گریزگاهیست

ما شهر در

مردمانش وجدان

قرصمسکنی با

می‌شود . آرام

است . پاک ما شهر

وجدان و شرافت از پاک

عشق و نجابت از پاک

Page 298: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

پاکی‌ها تمام از پاک

۱۳۹۵تابستان

طنز اشعار

زرویی - ۱ ابوالفضل ای برایت

است - ۲ یار و باده مست ار عارف

Page 299: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است - ۳ مال و دارایی آنچه از را تو

. از و ادب مفاخر از زرویی استاد سروده‌ام نصرآباد زرویی ابوالفضل استاد برای را طنز شعر این . طنزپردازی هنر نمونه‌های بهترین ،از بزرگمرد این منثور و منظوم آثار است ایرانزمین طنز بزرگان

. است سرزمینمان ادب تاریخ

زرویی ابوالفضل ای برایت

نکویی بسکه غشمی‌رود دلم

( ! کل بن ، گلزار درین رویان مه (۱ز

بلبل سهم گل ، شدی من سهم تو

روزگارم بر خورد حسرت ، رقیب

دارم کیسه در ترا چون یاری که

ادایی خوش باوفایی نازی تو

آشنایی محبت لفظ با تو

است بلند شیرازی سرو چون قدت

است قند و یاقوت معدن لبانت

کمندی گیسو ، خوشگلی ، لطیفی

قندی تو ، شیرینی تو ، فرهادی تو

بیانی خوش ، نازنینی ، عزیزی

همانی ، خواهد دل آنکه ، خالصه

مقبول و است بی‌عیب تو سراپای

مأکول و است خوشطعم تو لپ‌های و

Page 300: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

داده‌ست تاب سبیل ، عیبت فقط

باده‌ست جام درون ، دردی چون که

اشتیاقست وصلت به را خلقی چو

محاقست؟ ) اندر چرا رویت (۲مه

کی تا ابر پشت به رویت مه

کی تا صبر را دیگران و مرا

را مه روی ، بزدا تیره ابر ز

را ) شبـه آن ، لعلت باالی از (۳و

کن خویشتن سبیل فکر برو

کن بوسمن بهر ، پاک را محل

۱۳۹۱سال

****************

زرویی‌ست - ۱ استاد طنازانه اصطالحات از ، بالکل جای به کل .بن

دیده : - ۲ زمینی ناظر چشم از ماه آن در که قمری ماه آخر شب سه ، شده پوشیده محاق.نمی‌شود

۳ - . : پرارزشاست سنگی لعل براق سیاه دیگــری و قرمز رنگ به یکی زینتی سنگ دو شـبه و لعل . به زرویی استاد سبیل و لب بیت این در شود می محسوب قیمت ارزان های سنگ جزء شـبه اما

است شده تشبیه شبه و !لعل

: است فردوسی شاهنامه زیبای ابیات از

قیر به شسته روی ، شبه چون تیر ...... شبی نه کیوان نه پیدا بهرام نه

است یار و باده مست ار عارف

Page 301: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

است سیگار و چای به ما مستی

آفات از دو این حفظ کند حق

است بسیار بنده به ، اینان حق

جان و دل مفرح ، یک این دود

است بیمار شفای ، یک آن طعم

ششمغشوش ،کار دود چنین بی

است زار تن حال ، طعم چنان بی

چای بی ، دیدنم به آید که هر

است دلدار چه اگر ، میاید گو

حیات آب و خضر و چایی و ما

است گرفتار دلبری بر که هر

۱۳۸۱سال

، فـرهیخته و درستکار انسانی‌‌ست و دارد بـازرگانی دفتر که سروده‌ام دوستی برای را مثنوی این ! حرفه وصف در را شعر این تا شد مضمونی است جهنم دربانی شغل مانند بازرگانی حرفه چون اما

. بسرایم او

: پیشدرآمد

است مال و دارایی آنچه از را تو

است حالل خونت فقط سنجیدم چو

مانند و مثل شجاعت در نداری

( ! خداوند از ترسحتی (۱نداری

Page 302: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

****

رفیق ای می‌سرایم وصفت به من

ضیق ) ایام و سختی روز (۲یار

من حال از غافلی دائم چه گر

من سال و ماه و روز از غافلی

است؟ » « زنده سالک که گویی می هیچ

! ؟ است بنده دوستان از او آخر

روزگار اندر تک بدجنسی به ای

پروردگار خلقتت از شرمگین

ساخته الگو تو از شیطان که ای

انداخته لنگ ، تو با رقابت در

توست ) خوان ریزه‌خوار ، (۳ماکیاول

توست ابجد‌خوان ، کالسدرس در

تو جام در دوستان خون که ای

تو نام بر شد ختم ، بی‌وفایی

اطرافیان همه دستان که ای

آسمان سوی به دستت از رفته

شود مأوا را تو جنت در که گر

! شود دعوا جا بهر ، جهنم در

سوسمار و مار و گرگ ، بیابان یک

کار مشغول دفترت اندر جمله

آدمخواره‌اند تمساح ، جملگی

جراره‌اند عقرب ، شرارت در

ابزارشان شد دست در ، کله یک

بارشان و کار سکه ، کالهی از

Page 303: i.ganjoor.neti.ganjoor.net/dwnld/gorgnameh/Gorg Nameh-Bahram Saleki.docx · Web viewدیگر از هنرهای حضرت ایشان ، نقاشی است که نمونه های نمایان

مشرکون یا مؤمنون ، خالیق از

برون دفتر آن از ناید ، بی‌کله

یزید و خولی روح ، جهنم در

سعید » « ) اعمالت دست از (۴شادمان

۱۳۸۱سال

****************

است - ۱ شده سروده دیگری وزن به و پیشدرآمد عنوان به بیت دو .این

تنگنا: - - ۲ سختی ضیق

ایتالیایی ) - ۳ فیلسوف و سیاست‌مدار ماکیاولی برای( ۱۵۲۷-۱۴۶۹نیکولو را سیاسی نظریه‌ای کهداد ارائه مردم به .حکومت

. سیاست در را وسیله‌ای هر بردن کار به نظریه این در ماکیاول كرد واژگون را اخالقيات اساس وی. می‌شمارد مجاز اهداف پیشبرد برای

. داده‌ام تعمیم هم اقتصادی امور به را نظریه‌ای چنین به اعتقاد ، شوخی به من

شاعر - ۴ بازرگان دوست نام